ويژه‌نامه تجميعي شماره 06

به مناسبت 4 ديماه سالروز شهادت مجاهد نستوه آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني (ره)

‎حاج آقا نورالله اصفهانی

‎  ‏1278‏‎ ‎ق . برای اسلام و ایران سالی مبارك بود. پنجمین فرزند آقا محمد باقر مسجد شاهی (فقیه ‏نامور اصفهان ) دیده به جهان گشود و خاندان رازی را در شادمانی فرو برد. مجتهد گرانپایه شهر، ‏نوزاد نیكبخت این سال را مهدی نامید. مهدی كه بعدها به ((نورالله )) شهرت یافت در سایه عنایتهای ‏ربانی روزگار كودكی را پشت سر گذاشت و رفته رفته در شمار دانش آموزان جای گرفت او از ‏محضر ملا محمد نقنه ای بهره برد و سپس در محفل علمی پدر حضور یافت . مهدی در 1295 ق . ‏راه عراق پیش گرفت (16) تا اندوخته های علمی اش را ژرفا بخشد و تجربه های عرفانی اش را به ‏كمال رساند. او چندی در نجف اقامت گزید و سرانجام مراد خویش را در سامرا یافت . به آن دیار ‏الهی كوچید و در شمار شاگردان مرجع پاك راءی شیعه حضرت آیة الله العظمی میرزا محمد حسن ‏شیرازی جای گرفت‎ .‎
سرور دانش پژوهان اصفهان در این شهر از محضر فقیه فرزانه حضرت حاج میرزا حبیب الله رشتی ‏نیز كامیاب شد(17) و تا 1299 ق . در حریم ملكوتی كاظمین به دانش اندوزی پرداخت . در ماههای ‏پایانی این سال برادر ارجمندش آقا محمد تقی همراه گروهی از مؤ منان و دانشوران ایرانی در راه ‏زیارت خانه خدا به سامرا رسیدند نورالله فرصت را غنیمت شمرد و در ركاب برادر مجتهدش ‏رهسپار حجاز شد.(18‏‎)‎
 

در سایه ستارگان

سفر حج با همه خاطرات شیرینش شتابان پایان یافت و سرور جوانان سپاهان دیگر بار به كتابها و ‏نوشته هایش پیوست تا در سامرا فارغ از وابستگی ها و دغدغه های روزگار به درس و پژوهش ‏بپردازد. ولی دریغ كه چرخ چنین نمی پسندید. پدر دانشورش در شامگاه تاسوعای 1301 ق . به ‏كربلا رسید، سپس به نجف شتافت ، نزدیك آرامگاه علامه شیخ جعفر كاشف الغطا جایگاهی برای ‏دفن پیكر خویش برگزید و سرانجام در شب پنجشنبه پنجم صفر 1301 ق . دیده از جهان فرو بست ‏‏.(19‏‎)‎
هر چند از دست دادن پدری چنان گرانمایه بر گوهر یگانه سپاهان دشوار و جانكاه بود، عطش ‏آموختن و تحقیق را در وی شعله ورتر ساخت . او می دانست كه هیچ چیز مانند دانش و ‏پرهیزگاری روان پدر را آرامش ‍ نمی بخشد. پس با انگیزه ای قوی تر به تلاش پرداخت . تلااشهای ‏شبانه روزی آن دانشجوی روشن بین سرانجام در حدود 1304 ه .ق به بار نشست و او در شمار ‏دانشمندان و فقیهان جای گرفت‎ .‎
بدین ترتیب استادان بزرگی چون حضرات آیات عظام میرزا محمد حسین شیرازی ، میرزا حبیب الله ‏رشتی ، محمد طه نجف ، سید صدر الدین كاظمینی ، میرزا حسین بن میرزا خلیل تهرانی و سید ‏محمد كاظم طباطبایی یزدی مرتبه علمی اش را ستودند و او را از گواهی اجتهاد و روایت (20) بهره ‏مند ساختند‎.‎
 

طلوع خورشید

‏1304‏‎ ‎ه .ق برای سپاهان نشینان سالی فراموش ناشدنی بود. در یكی از روزهای این سال خجسته ‏حاج آقا نورالله مجتهد پرتوان و روشن بین خاندان رازی به زادگاهش گام نهاد(21) و در آن دیار ‏ایمان پرور به تدریس ‍ پرداخت . تدریس و تربیت دانش پژوهان تا حدود 1307 ق . ادامه یافت . ‏در این سال اقدام بی شرمانه گروهی از بابیان سده در توهین به مقدسات مسلمانان و ترویج انحراف ‏و بی دینی در میان ناآگاهان جامعه كاسه صبر رهبران مذهبی شهر را لبریز ساخت . مردم مؤ من به ‏اشاره فقیهان بیدار و پیروان باب را از سده بیرون كردند‎.‎
بابیان از دربار یاری جستند شاه فرمان داد تا آن گروه تبهكار تحت حمایت نیروهای دولتی قرار ‏گیرند. بنابراین مفسدان در سایه سر نیزه های قوای انتظامی به سمت سده حركت داده شدند تا در ‏لانه های خویش استقرار یابند. مؤ منان به رهبری حاج سید محمد رحیم - آقا سدهی - ندای آقا ‏محمد تقی نجفی را لبیك گفتند، به خیابانها گام نهادند و به رویارویی با مفسدان پرداختند. در این ‏درگیری هفت تن جان باختند و بابیان گریختند. كارگزاران حكومت شرح رخداد را به تهران گزارش ‏دادند و اندكی بعد آقا نجفی همراه برادرانش شیخ محمد تقی ثقة الاسلام و حاج آقا نورالله به تهران ‏فرا خوانده شد.(22‏‎)‎
 

در وادی شبزدگان

مسافرت دانشوران بزرگ سپاهان به مركز حكومت قاجار دو ماه به درازا كشید. مردم پایتخت به ‏پیشوازشان شتافتند و ناصرالدین شاه را با ناكامی روبرو ساختند. شاه كه حضور برادران فقیه اصفهان ‏و اقامه نماز جماعت آقا نجفی در مسجد سید عزیزالله را به سود خویش نمی دید از در دوستی ‏درآمد و پس از شش ماه آنها را به اصفهان باز گرداند.(23‏‎)‎
البته این تنها رویارویی برادران روشن بین خاندان با ناصرالدین شاه به شمار نمی آید. در پنجشنبه ‏بیست و هشتم رجب 1308 ق . امتیاز خرید و فروش ‍ تنباكو و توتون كشور به مدت پنجاه سال در ‏انحصار یك كمپانی انگلیسی قرار گرفت . شیران بیدار بیشه سپاهان یكباره به خروش آمدند. آقا ‏محمد تقی نجفی با همكاری برادران گرانقدرش حاج آقا نورالله و آقا محمد علی و دیگر دانشوران ‏شهر تنباكو را تحریم كردند و مردم را به اعتراض فرا خواندند.(24‏‎)‎
در پی این اقدام قلیان در همه جا كنار گذاشته شد. روحانیان شهر به رهبری آقا نجفی تلگرافی به ‏دربار ارسال كرده ، خواستار لغو پیمان تنباكو شدند. ناصرالدین شاه كه فرزندان شیخ محمد باقر را ‏سبب همه آشوبها و بیگانه ستیزی ها می دانست ضمن ارسال تلگرافی به آقا نجفی وی را چنین ‏تهدید كرد‎:‎
‎((... ‎بی جهت عالم آسوده را آشفته نكنید و مردم با خون خود بازی نكنند و آسوده مشغول دعاگویی ‏و رعیتی باشند.))(25‏‎)‎
آقا نجفی بی آنكه از تهدید شاه بهراسد به اعتراض ادامه داد و سرانجام با اوج گیری خیزش مردم ، ‏ظل السلطان گروهی از مؤ منان و روحانیان شهر را تبعید كرد. تبعید شدگان به اشاره آقا نجفی راه ‏سامرا پیش گرفتند و با بازگویی حوادث كشور نزد مرجع بزرگ شیعه ، زمینه فتوای مشهور تحریم ‏تنباكو را فراهم آوردند‎.‎
 

فصل سازندگی

بخششهای شاهانه خودفروختگان قاجار و باز شدن پای كمپانیهای استعماری به ممالك محروسه (!) ‏ایران آثار شومی در پی داشت . اندك اندك بازارهای كشور از كالاهای فرنگی انباشته شد و ‏كارگاههای كوچك داخلی در آستانه ورشكستگی قرار گرفتند. آقا نورالله كه با دیدگان الهی اش ‍ ‏آینده این سیاست پلید را مشاهده می كرد به رویارویی با آن برخاست و با تاءسیس مؤ سسه های ‏اقتصادی مردمی راه سازندگی و تولید را به مردم نمایاند‎.‎
شركت اسلامیه یكی از این مؤ سسه ها بود. هر ایرانی می توانست از یك تا ده هزار سهم در این ‏شركت خریداری كند و بیگانگان حق خرید یا نگاهداری سهامش را نداشتند. نكته شایان توجه در ‏اساسنامه این مؤ سسه فصل بیست و یكم است‎ :‎

‎((‎فصل بیست و یكم : این شركت بكلی از دادوستد متاع خارجه ممنوع است . فقط هم خود را ‏صرف ترقی متاع داخله و آوردن چرخ و اسباب و كارخانجات مفید خواهد نمود و حمل متاع داخله ‏به خارجه بر حسب اقتضا و به موقع خود در كشیدن راه شوسه و آهن اقدام خواهد كرد.))(26‏‎)‎
این سازمان بزرگ اقتصادی در لندن ، كلكته ، بمبئی ، قاهره ، استانبول ، بغداد، مسكو و بادكوبه ، ‏نمایندگیهایی تاءسیس كرد و در راه سازندگی گامهای بلندی برداشت . گزارشهای نشریات معتبر آن ‏روزگار بخشی از عملكرد مطلوب شركت را آشكار می سازد‎:‎
‎((... ‎به موجبی كه اطلاع حاصل نموده ایم شركت اسلامیه اصفهان در صدد حصول امتیاز ساختن راه ‏آهن محوطه اصفهان از اولیای امور جمهور شده اند كه راه آهن ساخته ، واژگون حركت كند و یقین ‏است كه دولت علیه در ادعای این امتیاز هیچ گونه تاءمل نخواهد فرمود. بعضی از دانشمندان سه ‏سال است كه این خیال را داشتند، این ایام انشاءالله به توسط شركت اسلامیه از قوه به فعل رسیده ، ‏ملت و دولت را فایده كلی حاصل خواهد شد‎...))‎
‎((... ‎الحال چند روزی است جناب حاجی امین الضرب ، رئیس كل شركت اسلامیه طهران تجویز و ‏تصویب جناب حاجی محمد حسین كازرونی رئیس كل شركت مسیو (بوتن ) فرانسوی را كه از ‏فحول مهندسین اروپ و صاحب امتیاز و نشان مخصوص از دولتین ایران و جمهوری فرانسه است ‏به جهت تعیین محل كارخانه و تحقیق آب رودخانه و مقدار قوت آن به اصفهان فرستاده اند. ‏مهندسی مشارالیه سیزدهم جمادی الثانی وارد این شهر گردیده ، فعلا در تدارك دو كارخانه بزرگ ‏ریسمان تابی و چلوار بافی هستند. ...))(27‏‎)‎
حضور حاج آقانورالله ، آقا نجفی و دیگر فقیهان بزرگ در راءس این مؤ سسه الهی سبب شد كه ‏مراجع عراق از آن حمایت كنند و مردم را به شركت فراگیر در برنامه های آن فراخوانند.(28‏‎)‎
مؤ سسه ملی اقتصادی كه حاج آقا نورالله بنیاد نهاده بود از آغاز با بی مهری و كارشكنی استعمارگران ‏روبرو شد. یكی از نشریات اقتصادی لندن در این باره نوشت‎ :‎
‎((... ‎معلوم می شود ایرانیان اندك اندك از خواب غفلت بیدار شده و قدر و اهمیت تجارت خاصه - ‏تجارت شركت - را نیكو دانسته و چیزی كه در این شركت اهمیت دارد این است كه علمای این ‏ملت در آن شركت دارند و مشوق اند و اگر این شركت معتبر شود سكته بزرگی به تجارت انگلیس ‏در اصفهان بلكه در خلیج فارس وارد آید و باید تجار، نوعی رفتار كنند كه در آینده بازار تجارتشان ‏از رونق نیفتند والا بزودی باید منتظر خبر بود كه بازار تجارت ما در اصفهان بسته شود.))(29‏‎)‎
سفارت انگلسی نیز در نامه ای این اقدام حاج آقا نورالله و آقا نجفی را به باد انتقام گرفته ، آنها را ‏به سودجویی متهم كرد‎:‎
‎((‎از قرار اطلاعاتی كه از اصفهان می رسد علمای آنجا بر ضد تجارت خارجه می باشند. علمای ‏مزبور نه به ملاحظه تعصب مذهبی بلكه صرفه شخص به معیت بعضی رؤ سای تجار كه در شركت ‏اسلامیه شریك می باشند، سعی بلیغ در فروش امتعه خود و رد مال التجاره خارجه دارند... بلكه در ‏مساجد و سایر نقاط علنا می گویند كه مردم نباید امتعه خارجه را بخرند...))(30‏‎)‎
در تاریخ 10 جمادی الثانی 1317 ه .ق روزنامه الهلال مصر به مدیریت جرجی زیدان درباره شركت ‏اسلامیه چنین نگاشت‎ :‎
‎((... ‎شركت بازرگانی اسلامی با نام شركت اسلامیه در اصفهان ایران تاءسیس شده است‎ ...‎
مركز این شركت در اصفهان و هدفش بی نیاز ساختن بازار از كالاهای بیگانه است . در بنیانگذاری ‏این شركت مولای ، حاج شیخ نورالله عمادالاسلام تلاش كرده ، رئیس آن عمدة التجار حاج محمد ‏حسین كازرونی ... است‎ .))‎
البته غرب برای مبارزه با اندیشه خودكفایی در ایران تنها به ارسال نامه ها و پخش اخبار نادرست ‏بسنده نكرد بلكه به شیوه معمول خویش آتش ‍ اختلاف میان هموطنان مسیحی و مسلمان را دامن زد ‏كه با هوشیای این دو گروه ناكام ماند‎.‎
 

صفاخانه

در سال 1320 ق . حضور كشیش خبره مسیحی ((تیزدال )) در اصفهان و پخش كتابهای ضداسلام ‏حاج آقا نورالله را به چاره جویی و حضور فعال در صحنه مبارزات فرهنگی فراخواند.(31‏‎)‎
او با همكاری برادر بزرگترش فقیه فرزانه آقانجفی فرهنگ سرایی در محله جلفا پدید آورد. این ‏جایگاه مقدس كه صفاخانه نام داشت هر ماه نشریه ای به نام ((الاسلام )) منتشر می ساخت و ‏مجموعه مناظره های مسلمانان و مسیحیان را در اختیار علاقه مندان قرار می داد. البته حاج آقا نورالله ‏هرگز به محدوده جغرافیایی ایران نمی اندیشید. در نخستین شماره این نشریه چنین می خوانیم‎ :‎
‎((‎چون سالهاست دعات عیسویه می گفتند كه اهل اسلام جواب ما را نمی دهند... از این جهت در ‏غره شهر جمادی الاخر 1320 ه .ق در اصفهان به امر جناب مستطاب حامی الشریعه الغراء مروج ‏الملة البیضاء ملاذالانام مروج الاحكام حجة الاسلام آقای حاج شیخ نورالله ثقة الاسلام - دامت بركاته ‏العالیه - اداره دعوت اسلامیه به نام صفاخانه در محله جلفا دایر شده است‎ ...‎
امیدواریم كم كم دعات اسلامیه به ممالك خارجه بفرستیم و حجت را بر اهل جهان تمام كنیم ‏‏.))(32‏‎)‎
تاءسیس اداره دعوت اسلامی و انجام مناظره های مفصل با كشیشان و روحانیان مذاهب دیگر ‏سرانجام مؤ ثر واقع شد و یورش نوین فرهنگی باخترنشینان را با شكست روبرو ساخت‎ .‎
 

در پایتخت تباهی

مبارزه فقیهان بلند آوازه ایران (آقا نجفی و حاج آقا نورالله ) با استعمار، درباریان وابسته را نگران ‏ساخت . آنها در پی بهانه ای بودند تا این رهبران دلسوز را از پیروانشان جدا سازند. سال 1320 ق . ‏زمان پیدایش بهانه ای برای این كار بود. دو بازرگان منحرف اصفهان به دست مسلمانان خشمگین ‏كشته شدند(33) و در پی آن مردم مؤ من یزد بر مفسدان شهرشان یورش برده ، گروهی از آنها را ‏هلاك كردند(34). درباریان كه از مدتها پیش در پی بهانه ای برای دور ساختن رهبران مذهبی ‏اصفهان از مردم شهر بودند، فرصت را غنیمت شمرده ، آقا نجفی و حاج آقا نورالله را به تهران فرا ‏خواندند. بدین ترتیب آقا نجفی و حاج آقا نورالله دیگر بار به تهران رفتند و یك سال در آن دیار ‏زیستند. در این مدت مزدوران دربار با پخش شایعه ها و تصنیفهای مبتذل شخصیت آسمانی مجتهد ‏بیدار سپاهان را آماج حمله خود قرار دادند.(35‏‎)‎
سرانجام روزهای 1322 فرا رسید. و دو فقیه گران پایه با سرافرازی و احترام به زادگاه خویش ‏بازگشتند.(36‏‎)‎
 

انجمن ملی

هر چند تعیین تاریخ نخستین روز خیزش مشروطه خواهی و شمارش نام آغازگران آن بسیار دشوار ‏است ، می توان گفت كه همگام با پیشرفت اندیشه مشروطه در جامعه انجمنهای ملی نیز در شهرهای ‏كشور شكل گرفت تا تنگناهای اقتصادی - اجتماعی را از میان بردارد. این انجمن در اصفهان زیر ‏نظر آقا نورالله پای به عرصه وجود نهاد‎.‎

حاج آقا نورالله و آقا نجفی به مثابه چهره های شاخص روحانیت در هجرت و تحصن 1324 قم ‏شركت جستند.(37‏‎)‎
این هجرت سرنوشت ساز به پیروزی مشروطه انجامید و سرانجام روحانیان معترض به شهرهای خود ‏بازگشتند‎.‎
پس از موفقیت جنبش مشروطه ، حاج آقا نورالله با مشكلی تازه روبرو شد. ظل السلطان ، كه سی ‏سال بر مردم اصفهان حكم رانده بود و پرونده ای سراسر گناه و جنایت داشت ، یكباره تغییر چهره ‏داد تا همچنان در قدرت باقی بماند. فقیه فرزانه شهر در كنار برادر بزرگترش آقا نجفی اعتراضی ‏فراگیر را سازماندهی كرد و سرانجام دست آن عنصر پلید را از مال و نوامیس مردم كوتاه ساخت ‏‏.(38‏‎)‎
پیمان الهی
‏1324‏‎ ‎ق . را باید سال تحقق بخشی از آرمانهای دانشور پرهیزگار سپاهان دانست . فراورده های ‏ایران اندكی فزونی یافت و زمینه دومین حركت بزرگ دانشوران دلسوز كشور و ملت فراهم آمد. ‏آنها به رهبری حاج آقا نورالله اطلاعیه ای انقلابی منتشر كردند كه بی تردید باید در شمار اسناد ‏افتخار مسلمانان جای گیرد. روحانیان برجسته شهر در این اطلاعیه پیمان بستند كه‎ :‎
‏1‏‎. ‎در نوشتن اسناد و احكام تنها از كاغذ ایرانی بهره گیرند‎.‎
‏2‏‎. ‎بر مردگانی كه كفن غیرداخلی بر آنها پوشانده شده ، نماز نگزارند‎.‎
‏3‏‎. ‎خود و پیروانشان از پارچه های ایرانی استفاده كنند و متخلفان از این اصل را احترام نكنند‎.‎
‏4‏‎. ‎در میهمانیهای اسراف كاران شركت نجویند، خود نیز در میهمانیهایشان از اسراف بپرهیزند و به ‏یك نوع غذا بسنده كنند‎.‎
‏5‏‎. ‎معتادان به مواد مخدر را خوار شمارند، آنها را احترام نكنند و به خانه هایشان نروند.(39‏‎)‎
 

راهبر آسمانی

با فروپاشی بنیاد شوكت سی ساله ظل السلطان قدرت در دست انجمن ملی قرار گرفت و حاج آقا ‏نورالله فرمانروای یگانه منطقه شد. انجمن در روزهای شنبه ، سه شنبه و پنجشنبه با حضور مردم ‏جلسه داشت و به مشكلات اهالی رسیدگی می كرد.(40) آقا نورالله نیروهای مردمی را مسلح كرد ‏تا در صورت لزوم به یاری آیین حق شتابند. از مجموع گزارشهای نگاشته شده در نشریات آن ‏روزگار چنان بر می آید كه ثقة الاسلام آقا نورالله رهبر ملی و مذهبی منطقه اصفهان به شمار می آمد ‏و فداییان بی شمار همواره در انتظار صدور فرمانش به سر می بردند. او با بهره گیری از این فرصت ‏مدارس جدید تاءسیس كرد، بیمارستانها بنیاد نهاد، در تاءمین امنیت شهر و جاده های برون شهری ‏بسیار كوشید(41) و امور شهر را به نمایندگان با كفایت خویش ‍ وانهاد‎.‎
همه چیز برابر نقشه راهبر انجمن مقدس ملی پیش می رفت و مردم دستاورد شیرین فداكاریهای ‏خود و روحانیان را مشاهده می كردند كه حادثه ای ناگوار حاج آقا نورالله را در اندوه فرو برد. در ‏اوایل صفر 1326 ق . سربازان سپاه چهارمحال به سبب دیر كرد دو ساله حقوقشان به كنسولگری ‏روس پناه بردند. پیشوای روشن بین اصفهان كه پناه جویی به بیگانگان را مایه سرافكندگی مسلمانان ‏می دانست و آن را تحت هیچ شرایطی درست نمی شمرد در برابر این گروه نابخرد ایستاد و ‏خواستار اخراج آنها از ارتش ‍ شد.(42‏‎)‎
 

سالهای شوم

‏1326‏‎ ‎علاوه بر حادثه تلخ یاد شده ، رخداد ناگوار دیگری نیز همراه داشت . محمد علی شاه كه ‏هوای خودكامگی در سر می پروراند، به رویارویی با مجلسیان پرداخت . حاج آقا نورالله كه تنها ‏داوری درد شاه را نمایان قدرت مردم به وی می دانست ، حدود پنجاه هزار رزمنده زیر فرمانش را ‏تحت پولاد گرد آورد و همایشی بی نظیر برگزار كرد. در پی این اقدام انجمنهای گوناگون محلی در ‏چهل ستون چادرها برافراشته ، خواستار كناره گیری شاه شدند. ولی دریغ كه مشروطه خواهان ‏پایتخت از چنین نیرویی بی بهره بودند و محمد علی شاه توانست با به توپ بستن مجلس بساط ‏مشروطیت را برچیند.(43‏‎)‎
همگام با پیروزی دربار اقبال الدوله كاشی ، فرماندار انتصابی دربار نیز دست چپاول گشاد و به یاری ‏معاونش معدل الملك شیرازی شهر را عرصهئ تركتازیهای خویش ساخت . مردم به مرجع بیدار شهر ‏آقا نجفی پناه بردند و خواستار چاره جویی شدند. در پی این اقدام اندك اندك آثار نبرد داخلی در ‏سپاهان آكار شد. با فرود گلوله های توپ دولتیان در پیرامون مسجد شاه جنگی سرنوشت ساز در ‏گرفت و مردم در سایه رهنمودهای حاج آقا نورالله به پیروزی دست یافتند.(44) پس از سقوط ‏اصفهان رزمندگان عشایر به جانب تهران روان شدند و با پیوستن به نیروهای آزادیخواه ، محمد علی ‏شاه را از تخت قدرت به زیر كشیدند.(45‏‎)‎
پس از این پیروزی اندك اندك آثار ناسازگاری در میان مشروطه جویان پدیدار شد. حاج آقا نورالله ‏كه اینك از وضعیت دشوار شیخ فضل الله نوری آگاه شده بود، با هدف یاری آن فقیه فرزانه پای در ‏مسیر تهران نهاد ولی پیروانش وی را از این اقدام خطرناك باز داشتند.(46) بدین ترتیب روحانی ‏شریعت خواه پایتخت به شهادت رسید و صمصام السلطنه كه به یاری آقا نورالله در سپاهان قدرت ‏یافته بود، یكباره در شمار مخالفان روحانیت جای گرفت و فرمان تبعید آقا نجفی و آقا نورالله را ‏برای اجرا به كارگزارانش ‍ ابلاغ كرد.(47‏‎)‎
این فرمان به سبب حمایت بی دریغ مردم از رهبران دینی ناكام ماند اندكی بعد طرح ترور حاج آقا ‏نورالله تصویب شد. مجتهد بیدار شهر از نقشه پلید آنها آگاهی یافت و در 1329 رهسپار عراق ‏شد.(48) او كه اینك محصول تلاشهای شبانه روزی مؤ منان را در چنگ غربگرایان می دید، پیوسته ‏می گفت : ما انگور انداختیم كه سركه شود آن را شراب كردند.(49‏‎)‎
 

رجعت آفتاب

اقامت راهبر بزرگ روشندلان سپاهان در عراق دیری نپایید. در 1332 ه .ق برادر گرانقدرش حاج آقا ‏محمد تقی مشهور به آقا نجفی سرای خاكی را وداع گفت (50). این خبر ستاره تابناك خاندان رازی ‏را به حضور در زادگاه و حمایت از مؤ منان آن سامان فرا خواند. در چهارم رمضان این سال نبرد ‏نخست جهانی آغاز شد و در ماه ذیقعده فقیه دلاور ایران به اصفهان گام نهاد.(51) او منطقه سپاهان ‏را پایگاه میهن دوستان مؤ من ساخت ، فرمان بسیج همگانی صادر كرد و به حمایت از كمیته دفاع ‏ملی پرداخت . آن دانشور روشن بین دیگر بار عشایر را به خدمت دین فرا خواند. ماءموران ‏بریتانیایی را از تلگرافخانه اخراج كرده ، كارگزاران ایرانی را در آنجا به كار گماشت موجودی بانگ ‏شاهنشاهی را به سود مجاهدان مصادره كرد و همه چیز را برای اقدامات همه جانبه تدافعی آماده ‏ساخت (52). رهبر مجاهدان اصفهان ، كه عثمانیان را برادران دینی ایرانیان می دانستك در نخستین ‏فرصت لشكری از داوطلبان به سوی نیروهای مسلمان عثمانی فرستاد تا آنها را در رویارویی با كفار ‏روس یاری دهند.(53‏‎)‎
مجموعه اقدامهای فقیه بیدار سپاهان خشم دشمنان اسلام را برانگیخت . به گونه ای كه چون خبر ‏حركت سپاه روس به سمت اصفهان در شهر پیچید همه دریافتند كه هدف اصلی آنها نابودی حاج ‏آقا نورالله است . با نزدیك شدن ارتش روس فقیه بزرگ ایران راه عراق پیش گرفت و دیگر بار به ‏آستان امامان معصوم علیهم السلام پناه برد.(54‏‎)‎
 

سمت سرخ حماسه

نخستین جنگ جهانی تا 24 محرم 1336 ق . ادامه یافت . در این سال همگام با پدید آمدن آرامش ‏نسبی ، فقیه وارسته سپاهان به زادگاهش ‍ بازگشت و به عنوان رئیس العلمای كشور و ریاست حوزه ‏اصفهان به انجام وظایف دشوار خویش پرداخت .(55) درگیری با احزاب سیاسی غیرمذهبی ، ‏رسیدگی به دادخواهی انبوه پابرهنگان كه جز آن فقیه فرزانه پناهی نداشتند و در پی آن كشمكش با ‏كارگزاران دولت ، كردار هر روزه آن راهبر دلسوز شمرده می شد. در 1341 هنگامی كه حاج آقا ‏نورالله رهسپار خراسان بود در تهران رضاخان را به حضور پذیرفت و با گوشزد كردن كردار ناپسند ‏ماءموران حكومت به او وی را عصبانی ساخت . این دیدار سبب شد تا رضاخان فقیه پاكدل اصفهان ‏را ((آخوند خطرناك 9 بخواند و اندیشه نابودی آن بزرگ مرد را در سر بپروراند.(56‏‎)‎
البته نقشه ترور حاج آقا نورالله ، كه از سوی سردار سپه به اجرا در آمده بود، ناكام ماند(57) و شیر ‏بیشه سپاهان برای ادامه خدمات خویش همچنان فرصت یافت . دین باوران كه در پی بهانه ای برای ‏رویارویی با نظام بودند در 1346 ه .ق همزمان با تصویب قانون نظام وظیفه اوضاع را مناسب یافته ، ‏زبان به اعتراض گشودند.(58‏‎)‎
نیروهای دولتی در برابر انبوه مؤ منان معترض ایستادند و اندك اندك همه مردم با چهره حقیقی ‏خودكامه جدید تهران آشنا شدند. حاج آقا نورالله با بهره گیری از فضای اعتراض آمیز موجود طرحی ‏نوین پی افكند تا همه فریادها را هماهنگ سازد و اساس خیزشی فراگیر را سامان دهد. او چنان می ‏اندیشید كه اگر همه رهبران ملی و مذهبی به قم مهاجرت كنند و در پناه حضرت معصومه ‏علیهاالسلام بست بنشینند نهضت بسی زودتر به بار می نشیند. جناب سید العراقین با توجه به این ‏نظر فقیه دلاور سپاهان با كتاب خداوند به رایزنی پرداخت . حاج آقا نورالله با شنیدن آیة 100 سوره ‏نساء سر بر عصا نهاد، مدتی در سكوت فرو رفت ، سپس سر بلند كرد و فرمود: می دانستم در این ‏راه سرانجام كشته می شوم ولی وظیفه شرعی من قیام در برابر اینهاست‎ .‎
آنگاه نامه های فراوان به شهرهای گوناگون گسیل داشت و روحانیان را به هجرتی سرنوشت ساز ‏فراخواند.(59‏‎)‎
 

روزهای سوگناك

بدین ترتیب مهاجرت رهبران مذهبی به قم آغاز شد. رضاخان نگران از اعتراض روحانیان گفت : ‏مدرس كم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشكر كشی كرده اند! با این لشكر چه كنم ! یكی از ‏درباریان پاسخ داد: قربان ، شما كه این همه سران عشایر و خانها را نابود كرده اید، این یك آخوند ‏كه چیزی نیست . رضاخان گفت : قضیه كوچك نیست ، آن اصفهانی آدم خطرناكی است .(60‏‎)‎
مهاجران معترض خواستهای خویش را كه چیزی جر كاهش قدرت رضاخان و نظارت فزون تر ‏مجتهدان بر قوای سه گانه نبود.(61) با سردمداران تهران در میان نهادند. بیان روشن اهداف پناهندگان ‏به قم در كنار نامه های حمایت و تاءیید مراجع نجف رقم معترضان را فزونی بخشید و بازار را به ‏اعتصاب كشاند‎.‎
رضاخان در بند تدبیر فقیه هوشمند اصفهان گرفتار آمده بود. دیگر نه وقت گذرانی و نه پیشگیری از ‏مهاجرت بیشتر روحانیان ، هیچ یك سودمند نمی نمود. بنابراین اندیشه واپسین راه نجات در ذهنش ‏شكل گرفت . عامل اجرای نقضه پلید دربار جنایتكاری پلید بود كه لباس پزشك ویژه بر تن داشت . ‏درباریان با بهره گیری از فرصت مناسبی كه سرماخوردگی و خستگی حاج آقا نورالله پدید آورده بود ‏به بالینش شتافتند. پزشك ویژه كه به چیزی جز تزریق نهایی نمی اندیشید از بررسی نبض و حرارت ‏بدن سرور مجتهدان ایران ، بیماری اش را مالاریا و چاره كار را تزریق ((كنین )) خواند دانشور بیدار ‏سپاهان كه از دلسوزی دشمنان اندیشناك شده بود، پزشك را از تزریق باز داشت ولی ماءمور كهنه ‏كار بی توجه به ناخشنودی بیمار سمی كشنده بر پیكر نحیفش تزریق كرد‎.‎
پس از خروج فرستادگان دربار دردی جانكاه عارف وارسته اصفهان را در بر گرفت و سرانجام در ‏بامداد اول رجب 1346 ه .ق به زندگی خاكی اش پایان داد.(62‏‎)‎
بدین ترتیب دانشمند بزرگ و سیاستمدار روشن بین ایران پس از حدود هفتاد سال تلاش ، تربیت ‏دانشوران وارسته ، نگارش صدها اطلاعیه كوبنده ،
انجام سخنرانیهای پرشور و سازمان دادن مؤ سسه های اقتصادی ، بهداشتی ، فرهنگی و نظامی ، به ‏سرای دیگر شتاف . رساله ((مكالمات مقیم و مسافر)) آن فقیه فرزانه گوشه ای از ژرفای اندیشه اش ‏را آشكار می سازد و راه نیكبختی و سربلندی را به همه مستضعفان مؤ من می آموزد‎.‎

 

جايگاه حاج‏آقا نورالله در نزد مراجع و علماي ايران و نجف

  منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

موقعيت حاج آقا نورالله در اقدامات و اصلاحات اجتماعي و سياسي از آنجا نشأت مي‏گرفت که ريشه در اصول اسلامي و عقايد ديني داشته و تأييد و همراهي علما و مراجع زمان را به‏دنبال مي‏آورده است. او که از موقعيت خانوادگي و حوزه‏اي طراز اولي برخوردار بوده و در درجه اوّل مورد تأييد همه علماي اصفهان بخصوص برادرش مرحوم آقا نجفي و سپس مورد تأييد علماي نجف و عتبات عاليات قرار داشته است. براي نمونه مي‏توان به قسمتي از توصيف آيت‏الله شيخ محمدحسين کاشف‌الغطاء مصلح مشهور اسلامي در مورد او توجه نمود:

 «... در اوايل عمرش به عراق هجرت نمود و در درس علماي آن سامان حاضر شد و از درياي علومشان سيراب شده و به اصفهان مراجعت نمود و دامن همت به کمر زد. براي ترويج دين و اجراي احکام ديني راه پدر و برادر را پيش گرفت و فضلش مشهود گشت و فضلاء و طلاب گردش حلقه زدند. هنگام اقامه نماز در مسجد، بيشماري از مردم در جماعتش حاضر مي‏شدند. او اکنون پناهگاه مردم در دردها و رنجها و خواستهاي مأوي دهنده فقرا و سادات است. از خدا مي‏خواهيم که او و برادرش را حفظ کند و بوسيله آندو، بيضه اسلام را حفظ نمايد و شريعت سيدالمرسلين را نگاه‏ دارد.» 1

امتياز حاج آقانورالله نسبت به ساير مصلحان آن دوره، حمايت مراجع و بزرگان شيعه از او در اقداماتش مي‏باشد؛ چنانچه در مورد شرکت اسلاميه مورد تأييد مراجع عراق قرار مي‏گيرد و همه آنها از توليدات و ملبوسات شرکت پوشيده آن‏را موجب پاکيزگي و قبول طاعات مي‏شمردند. محدث عالي‏مقام شيعه، آيت‏الله حاج ميرزا حسين نوري، ملقب به محدث نوري با اين کلمات از اقدامات مجتهد اصفهاني تقدير مي‏کند:

 «نوع مسلمانان، سالهاست اثر اجابت در دعاي خود نمي‏بينند و در مقام پيدا کردن سبب آن برنيامدند و به رفعي عيب آن را در دعا يا ناقلِ آن پندارند و از اين دعا به آن دعا و از اين ناقل به ديگري منتقل شوند. و ندانستند که اوّل شرط اجابت، پاکيزگي مطعوم و ملبوس است و هرچه در آنها مداقّه کنند، اثرش را در آنجا مشاهده نمايند. حال چگونه بايد شکر نمود آناني را که در مقام نصرت مؤمنين و شکست رونق اعداي دين، برآمدند و عبادالله را از تلوّث به اقذار ملحدين پاک نمودند.» 2

 حاج آقانورالله به عنوان يک مجتهد و زعيم ديني، اصول و برنامه اصلاحي و جهادي خويش را از دين حنيف اتخاذ مي‏کرده و مانند ساير سياسيون غيرمذهبي براي تبيين برنامه خويش از آراي متفکرين مغرب زمين استفاده ننموده، بلکه با درک شرايط ايران عصر قاجار و آلام ملت ايران، آراء و انديشه‏هاي خود را در زمينه مشروطيت و استقلال سياسي و اقتصادي از ديانت اخذ نموده، لذا مباني انديشه او از فقه و ديانت برخاسته و لاجرم مورد تأييد علماي دين نيز قرار مي‏گرفته است.

 او در مورد واژه‏هاي آزادي، شورا، عدل، حکومت، مجلس، استبداد و استعمار به بحث پرداخته و مي‏نويسد:

«آيا حکم اسلام اين است که مسلمانان همه قسم ظلم بکشند و ساکت بنشينند تا اجانب، ممالک اسلاميه را به تدابير سياسيه متصرف شوند؟

آيا بايد مسلمين ذليل و زبون شوند؟ احکام اسلاميه منسوخ و قوانين اروپ کم کم جاري شود؟ تکليف پيروي از احکام اسلام است...»

 «وقتي که حضرت مبعوث شد، عرض کردند شما پادشاه هستيد؟ فرمودند من پيغمبرم. يعني از خودم امر و نهي ندارم و از جانب خدا پيغام آورده‏ام، به مصداق «وما ينطق عن الهوي. إن هو الاّ وحي يُوحي.» احکام من از خودم نيست و از جانب خلاّق عالم است که بالملازمه دلالت دارد براينکه چيزي اگر بگويم که مطابق با حکم و قانون خدا نباشد و از روي هوي باشد، اطاعت آن لازم نيست. چه من پادشاه نيستم بلکه پيغمبرم و حکم ديگري را برشما ابلاغ مي‏کنم ... اين است حقيقت سلطنت مشروطه و اين قانون مشروطه از اوّل اسلام بود تا زمان معاويه که در اخبار مسلّم است که معاويه عنوان خلافت را به سلطنت مبدّل نمود؛ يعني بنا را براين گذارد که احکام و رأي خود را چه مطابق با قانون باشد چه نباشد مُجري دارد و سلطنت خود را مطلقه نمود. و إلي زماننا هذا سلاطين پيروي او را نموده و مشروطه را بالمرّه از ميان برده‏اند.»3

_______________________

 1. محمدحسين کاشف‌الغطاء، عبقات العنبريهْ في طبقات الجعفريهْ‌، نسخه خطي کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران.

2 . نامه محدث نوري به حاج‏آقا نورالله، منتشره در روزنامه ثريّا، سال 1317 قمري.

3 . کتاب مقيم و مسافر.

 

 

 

حاج اقا نورالله از ديدگاه مقام معظم رهبري

حاج آقا نورالله اصفهانی کیست؟
منبع: پایگاه اطلاع رسانی برهان
رهبر فرزانه انقلاب روز گذشته و در همایش بین المللی "علما و بیداری اسلامی" در اثنای ‏فرمایشات خود پس از ذکر شخصیت های موثر و تاریخ سازی همچون ميرزاى شيرازى و ‏آخوند خراسانى و محمود الحسن و محمدعلى و شيخ فضل‌‌الله، از شخصیتی به نام حاج آقا ‏نورالله اصفهانی نام بردند که شاید برای اهل تحقیق و مطالعه کمتر شناخته شده است.  اینکه ‏رهبر انقلاب در این همایش بین المللی در حضور شخصیت های برجسته و متفکر جهان ‏اسلام، در کنار شخصیت های بزرگی همچون  ميرزاى شيرازى و آخوند خراسانى و محمود ‏الحسن و محمدعلى و شيخ فضل‌‌الله، از حاج آقا نورالله اصفهانی نام می برند، حکایت از ‏نقش سازنده و پر فروغ این مجاهد شهید دارد. امام خمینی(ره) از شخصیت حاج آقا نورالله ‏در چندین سخنرانی پس از پیروزی انقلاب، تمجید نمودند‎.‎
‎  ‎مقام معظم رهبری  در اثنای سخنان خود فرمودند‎: ‎
‎"‎اولين مطلب آن است كه نخستين امواج بيدارى در كشورهاى اين منطقه كه همزمان با آغاز ‏ورود پيشقراولهاى استعمار آغاز شد، غالباً به وسيله‌‌ى علماى دين و مصلحان دينى پديد ‏آمد. نام رهبران و شخصيتهاى برجسته چون سيدجمال‌‌الدين و محمد عبده و ميرزاى شيرازى ‏و آخوند خراسانى و محمود الحسن و محمدعلى و شيخ فضل‌‌الله و حاج آقا نورالله و ‏ابوالاعلى مودودى و دهها روحانى معروف بزرگ و مجاهد و متنفذ از كشورهاى ايران و ‏مصر و هند و عراق در صفحات تاريخ براى هميشه ثبت و ضبط است‎"‎
‎ ‎اما حاج آقانورالله اصفهانی که بود؟؟‎ ‎
وی فرزند چهارم حاج شیخ محمد باقر نجفی، فرزند شیخ محمدتقی رازی صاحب ‏هدایةالمسترشدین از مراجع تقلید و آزادی‌خواهان دوره مشروطه‌است. مادر وی زمزم بیگم ‏دختر سید صدرالدین عاملی است و و جد مادري وي نيز مرحوم آيت‌الله شيخ محمدجعفر ‏كاشف الغطا نجفي از اعقاب مالك اشتر نخعي سردار بزرگ امام علي(ع) بود. چون شیخ ‏محمد تقی نجفی صاحب حاشیه بر معالم و سید صدر الدین عاملی هر دو داماد شیخ بزرگ ‏شیخ جعفر کاشف‌الغطا بودند، حاج آقا نور الله از طرف پدر و مادر به کاشف الغطاء ‏می‌رسد‎.‎
تحصیلات
آیت‌الله نجفی اصفهانی مقدمات علوم (ادبیات، صرف و نحو و عربی و بخشی از فقه و ‏اصول) را نزد پدرش و دیگر اساتید اصفهان آموخت و بعد به عتبات رفت و در شهرهای ‏نجف و سامرا در محضر علمای بزرگی چون میرزا حبیب‌الله رشتی، میرزای شیرازی ‏تحصیلات خود را تکمیل کرد، استادان بزرگي چون حضرات آيات عظام ميرزا محمدحسن ‏شيرازي، ميرزا حبيب الله رشتي، محمد طه نجف، سيد صدرالدين كاظميني، ميرزا حسين بن ‏ميرزا خليل تهراني و سيد محمد كاظم طباطبايي، با تایید مقام علمی نورالله به وی اجازه ‏اجتهاد دادند‎.‎
‎ ‎وی بعد از اینکه به مرتبه اجتهاد رسید به اصفهان برگشت.  وی در اصفهان حوزه درسی ‏برقرار کرد و به تربیت شاگردان پرداخت،در تاریخ آمده است که حدود هزار طلبه علم، در ‏مجلس درس او حاضر می‌شدند. او از طریق پدرش، از محمدباقر شفتی، عالم بزرگ، روایت ‏می‌کرد و بزرگانی از جمله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی از او روایت می‌کردند‎. ‎
تالیفات
‎ ‎تقریظ بر کتاب «حقائق الحق للقائم بالحق‎ ‎
خصال الشیعه‎ ‎
دیوان اشعار، سروده‌های فارسی و عربی‎ ‎
‎  ‎رساله در فواید مشروطه‎ ‎

‎  ‎مقیم و مسافر رساله
‎ ‎شرح حال برادرش شیخ محمدحسین
مبارزات سیاسی
در سال ۱۳۰۸ قمری که مردم اصفهان به رهبری آقا محمدتقی نجفی معروف به آقا نجفی ‏اصفهانی، برادر بزرگ حاج آقا نورالله، به مبارزه با عقد قرارداد رژی پرداختند، حاج آقا ‏نورالله نیز با قیام تنباکو و جنبش مشروطیت هم صدا شد و مانند برادرش، از فتوای مراجع ‏ثلاث(محمد کاظم خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و عبدالله مازندرانی)، پشتیبانی کرد. ‏وی زمانی که محمدعلی شاه قاجار، مجلس شورای ملی را به توپ بست و عده‌ای از آزادی ‏خواهان را در باغ شاه تهران، کشت، وی سپاهی از جوانان مشروطه خواه را در اصفهان بسیج ‏کرد و آنها را برای فتح تهران به یاری ایل بختیاری فرستاد و با صدور فتوایی، دولت ‏مشروطه را واجب و مخالفت با آن را حرام اعلام کرد. وی در سال ۱۳۲۹ قمری در اعتراض ‏به تندروی‌های برخی رهبران مشروطه، مجددا به عتبات عراق رفت و تا سال ۱۳۳۳ قمری ‏آنجا ماند، با درگیری جنگ جهانی اول، از آلمان و دولت مسلمان عثمانی حمایت کرد و ‏عده‌ای را بسیج کرد و برای کمک به نیروهای عثمانی به همدان فرستاد، با نزدیک شدن ‏نیروهای روسی به اصفهان از راه بختیاری به کرمانشاه رفت و بعداً به قم هجرت کرد. در قم ‏به فعالیت علیه حکومت استبدادی رضاخان ادامه داد. پس از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان در ‏صدد برآمد تا با اعلام جمهوری، خود را اولین رئیس جمهوری ایران معرفی کند. مدرس در ‏تهران با استفاده از نفوذ و قاطعیت خود در برابر این حرکت ایستاد و طی نامه‌ای از علمای ‏اصفهان کمک و همراهی خواست، علمای اصفهان و در رأس آنها حاج آقا نورالله طی ‏نامه‌ای برای همراهی با مدرس اعلام آمادگی کردند، پایمردی و مخالفت مدرس و دیگران ‏باعث شد تا جمهوری خواهان قلابی عقب نشینی کنند‎.‎
اقدامات‎ ‎
اقدامات  حاج آقانورالله در دو بخش فرهنگی وسیاسی- اقتصادی قابل دسته بندی است‎:‎
‏1‏‎.      ‎بعد سیاسی- اقتصادی
الف- همکاری با برادر بزرگ خود، آیت الله آقا نجفی در قیام تحریم توتون وتنباکو: ‏بزرگترین مبارزه و قیام تاریخی علیه استعمار، ریشه در مبارزات و بیداری مردم اصفهان ‏دارد. به گواه تاریخ، اصفهانی­ها اولین تحریم کنندگان مصرف توتون وتنباکو به رهبری آیت ‏الله آقانجفی اصفهانی بودند. تبعید اصفهانی­ها به نجف زمینه را برای فتوای تاریخی میرزای ‏شیرازی فراهم نمود. حاج آقا نورالله در کنار برادر خود نقش به سزایی ایفا کرد‎.‎
ب- مبارزه با سلطه اقتصادی بیگانگان
آیت‌الله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی طی یک اقدام بدیع در اواسط جمادی الاول ۱۳۲۴ و ‏در آستانه مهاجرت علمای تهران به قم (مهاجرت کبری، به همراهی ۱۳نفر از علمای طراز ‏اول اصفهان از جمله آقا نجفی اصفهانی، آیت الله محمدحسین فشارکی،ابوالقاسم ‏دهکردی،شیخ مرتضی ریزی، میرزا محمدتقی مدرس، سیدمحمدباقر بروجردی، میرزا محمد ‏مهدی جویباره‌ای،میرزا ابوالقاسم زنجانی، آقامحمدجواد قزوینی و رکن‌الملک شیرازی موارد ‏زیر را متعهد شدند‎:‎
این خدام شریعت مطهره با همراهی جناب رکن‌الملک، متعهد و ملتزم شرعی شده‌ایم که ‏مهماامکن بعد ذلک تخلف ننماییم، فعلا ۵فقره‌است‎:‎
‎•         ‎اولاً: قبالجات و احکام شرعیه از شنبه به بعد روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته ‏شود. اگر بر کاغذهای دیگر نویسند، مهر ننموده و اعتراف نمی‌نویسیم. قباله و حکمی هم که ‏روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد، امضا نمی‌نماییم. حرام ‏نیست کاغذ غیر ایرانی و کسی را مانع نمی‌شویم؛ ماها به این روش متعهدیم‎.‎
‎•         ‎ثانیا: کفن اموات، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه‌های دیگر ایرانی ‏باشد، متعهد شده‌ایم برآن میت، ماها نماز نخوانیم. دیگری را برای اقامه صلوه بر آن میت ‏بخواهند ماها را معاف دارند‎.‎
‎•         ‎ثالثا: ملبوس مردانه جدید، که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می‌شود، قرار ‏دادیم مهما امکن، هر چه بدلی در ایران یافت می‌شود، لباس خودمان را از آن منسوخ نماییم ‏و منسوخ غیرایرانی را نپوشیم و احتیاط نمی‌کنیم و حرام نمی‌دانیم لباس‌های غیرایرانی را، اما ‏ماها ملتزم شده‌ایم حتی‌المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی بنماییم. ‏تابعین ماها نیز کذلک و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشیده و ‏داریم و دوخته، ممنوع نیست استعمال آن‎.‎

‎•         ‎رابعا: مهمانی‌ها بعد ذلک ولو اعیانی باشد، چه عامه، چه خاصه، باید مختصر باشد ‏یک پلو و یک خورش و یک افشره. اگر زاید بر این کسی تکلف دهد، ماها را به محضر ‏خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش مهمانی می‌نماییم. هر چه کمتر و مختصرتر از ‏این تکلف کردند، موجب مزید امتنان ماها خواهد بود‎.‎
خامسا: وافوری اهل وافور را احترام نمی‌کنیم و به منزل او نمی‌رویم زیرا که آیات باهره:«إِنَّ ‏الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ» «وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی ‏التَّهْلُکَه» و حدیث «لاضرر و لاضرار» ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عرضی ‏و شغلی آن محسوس و مسری است و خانواده‌ها و ممالک را به باد داده. بعد از این هر که ‏را فهمیدیم وافوری، به‌نظر توهین و خفت می‌نگریم‎.‎
ج-تشکیل انجمن مقدس ملی اصفهان: تشکیل این انجمن منجر به شکل گیری یک نمونه ‏حکومت دینی در ابعاد شهر اصفهان به رهبری حاج آقانورالله پس از سقوط محمد علی شاه ‏گردید‎.‎
د-تأسیس مریض خانه اسلامی در راستای مبارزه با نفوذ استعمار انگلیس و خدمت رسانی به ‏افراد نیازمند
ه-امنیت راه ها
اقدامات فرهنگی‎:‎
الف- تأسیس صفاخانه یا طرح گفتگوی ادیانی: حدود 104 سال قبل و با طرح شبهات ‏عالمان مسیحی در اصفهان، به دستور و تدبیر ایشان، صفاخانه در محله جلفای اصفهان به ‏منظور گفتگو و مناظره علمای شیعه و مسیحی شکل گرفت. حاصل این جلسات به تدبیر ‏ایشان در قالب مجله الاسلام تا پایان این جلسات منعکس می شد و  عموم از محتوای ‏جلسات مطلع می شدند‎. ‎
ب-تأسیس قرائت خانه: به منظور نشر معارف و آگاهی مردم از اخبار که محل آن هم حوالی ‏دروازه دولت فعلی بود‎.‎
ج- تأسیس مدارس عامی همچون مدرسه باقریه، حقائق، معرفت، ایمانیه، اسلامیه و…  در ‏شهر اصفهان، که در این مدارس به توسط علوم متداول و فنون روز، یتیمان و درماندگان ‏اطفال، از خاک مذّلت، به اوج سعادت و علوم مجّهز می‌شدند‎.‎
‎       ‎د- مدرسه خاص ایتام‎.‎
شهادت
وی در سال ۱۳۰۶ خورشیدی (مطابق با ۱۳۴۶ هجری قمری) مبارزه با استبداد نوین رضاشاه ‏پهلوی که به نام مشروطیت، حکومت مستبدانه خود را گسترش داده بود؛ را آغاز نمود. وی ‏به قم مهاجرت نمود و گروهی به نام هیئت علمیه و روحانیه مهاجرین قم را تشکیل داد. ‏تلگراف‌هایی از طرف وی به مجلس شورای ملی و رئیس الوزراء مخابره شد. سید حسن ‏مدرس که در این زمان جزء نمایندگان اقلیت مجلس و از مخالفان سرسخت رضاخان بود ‏طی تلگرافی به حاج آقا نور الله، اقدام او را تأیید کردند. پس از اینکه تحصن وی در قم با ‏مستاصل شدن حکومت رضاشاهی مصادف بود در نهایت با دسیسه اعلم الدوله پزشک ‏مخصوص رضاشاه وی در قم با تزریق آمپول هوا کشته شد. جنازه وی به نجف منتقل و در ‏مقبره جدش آیت الله شیخ محمد جعفر کاشف الغطا به خاک سپرده شد. حضرت امام که در ‏اوان جوانی در این حرکت و تحصن حضور داشت، قیام حاج آقا نورالله را به عنوان ‏بزرگترین قیام علیه استبداد رضاخانی معرفی کردند‎.‎
امروزه، محل زندگی این عالم مجاهد، به عنوان خانه مشروطیت اصفهان بازسازی شده و با ‏ارائه اسناد تاریخی، به تاریخ اصفهان می پردازد‎.‎
منابع
سایت اطلاع رسانی مقام معظم رهبری
سایت اطلاع رسانی خانه مشروطیت اصفهان
دائره المعارف‎ wikipedia
تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی-موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
قیام آیت الله حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، سید اسدالله رسا
اسناد خانه مشرطیت اصفهان

 

تشکيل انجمن مقدس ملي اصفهان

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

اين انجمن، اصلي‏ترين نهاد و مهمترين ارگان سياسي شهر و بيانگر پديده‏ها و تحقق بخش آرمانهاي جنبش مشروطيت اصفهان بود؛ لذا چنانچه اين نهاد در دست افرادي فاقد صلاحيت و بي‏تعهد يا ساده‏انديش و ضعيف مي‏افتاد، نهايتا انحرافي که در بعضي شهرهاي ديگر به جنبش عدالتخانه و مشروطيت اصيل وارد آوردند در اينجا نيز به روند جنبش و اهداف آن در اصفهان وارد مي‏کردند. ولي حاج آقا نوراللّه با هوشياري توانست دست اشخاص فاقد صلاحيت و نيز مدعي سرسخت و دشمن اصلي يعني شاهزاده مسعود ميرزا (ظل‏السلطان) را از اين نهاد مهم کوتاه و خود و همفکرانش که برجسته‏ترين چهرة آن مرحوم سيد حسن مدرس بودند، کنترل آن را به‏دست گيرند. براي بررسي روند مشروطيت در اصفهان (که بختياري و نقاط وسيعي از مرکز و جنوب ايران را نيز شامل مي‏شد) مي‏توان به بررسي مذاکرات انجمن مقدس ملي اصفهان به رهبري حاج آقا نوراللّه پرداخت. اين مهم مي‏تواند نکات تاريک تاريخ مشروطيت، روشن نمايد.

در اين مذاکرات به حوادث مهم آن دوره و در کنار آن به تلگرافهاو مکاتبه‏هاي زيادي چه از مجلس در تهران و چه از انجمنها و شخصيتها و مردم ساير بلاد برمي‏خوريم که مسايل و مشکلات خود را با اين انجمن و شخص اول آن در ميان نهاده و بعضي اوقات تقاضاي همراهي و کمک مي‏کرده‏اند. و از طرفي با بررسي اين فرازها که در حقيقت از فرازهاي زيبا و اصيل تاريخ مشروطيت ايران است به بسياري از جريانات انحرافي و روند خيانت و التقاط در مشروطيت ايران نيز واقف مي‏شويم.

 مذاکرات انجمن مقدس ملي اصفهان نشان از آن دارد که مردمي تحت ستم و خسته و منزجر از استبداد و استعمار، انقلاب کرده و مي‏خواهند در محيطي با برادري و برابري و آزاد با انتخاب خودشان و به رهبري چهرة محبوب و شناخته شدة روحاني و مجتهد باسابقه و خوش‏فکر شهرشان، سرنوشت خود را به دست گرفته، مشکلات و مصايب را به دور از اعمال قدرتهاي خارجي حل کرده؛ و در جامعه‏اي برپايه عدل و براساس احکام اسلام زندگي کنند. مذاکرات اين انجمن و روند مردمي آن، تبادل افکار و دستورالعملها و تلاش و کوشش رهبر و اعضاي انجمن همه حاکي از صحت مطالب ياد شده است. اين انجمن بين سالهاي 1324 تا 1326 قمري از بعد از مهاجرت قم تا قبل از به توپ بستن مجلس شوراي ملي تشکيل شده و اين زماني است که مرحوم حاج آقا نوراللّه گردانندة اصلي و مهم مشروطيت در آن نواحي مهم و حساس بوده است.

 انتخاب حاج آقا نورالله به رياست انجمن

اطلاعيه‏ايست از انجمن ايالتي و ولايتي اصفهان در جريده اصفهان که انتخاب ثقهًْ‌الاسلام حاج آقانورالله را به رياست انجمن جليله به اطلاع عموم مي‏رساند بعلاوه اينکه درخصوص چهره و شخصيت مؤثر و با نفوذ ثقهًْ‌الاسلام صحبت کرده و وجود ايشان را مؤثر و پيشگام در همة امور ذکر کرده و اقدامات ايشان را مي‏ستايد فعاليت و پيشگامي اصفهان را در عرصه‏هاي مختلف از برکت و تأثير وجود ايشان مي‏داند. متن اطلاعيه به شرح ذيل است:

 از آنجا که انجمن ايالات و ولايات بايستي بر وفق نظامنامه و قواعد عامه باشد تا بتواند کما هو حقه مملکت از آن استفاده نمايد و يک عمده نقص انجمن اين ولايت (اصفهان) عدم تشخيص رئيس آن بود. بناء عليه حضرت مستطاب قبله الانام آقاي ثقهًْ‌الاسلام حاج آقا نورالله مدظله که دائما در ترويج احکام شرع و تعميم و تحکيم قوانين مجلس مقدس که معنا آنهم عين شرع است توجه تمام دارند به انتخاب اکثريت آراء به رياست انجمن ولايت و جناب مستطاب حاج آقا محمدحسن ملاذالاسلام حسب‏اللياقه به نيابت منتخب شده‏اند اگرچه همواره در اين شهر شهير آثار ترقي و تمدن و اشعة روشني و تنوزي تابش و نمايش کند از تأثير انوار ذات با برکات حضرت مستطاب آقاي ثقهًْ‌الاسلام حاج آقا نورالله دامت برکاته است، معهذا اميدواريم نظر بر اين وظيفه عمده که بنا بر آرزو و خواهش عموم مؤخرا بر ذمة عاليه‏شان وارد آمده است زايدا علي ماسبق به جمهور امور اين ولايت از مراکز و توابع که همه از يکديگر گسيخته و هرکدام از آن يکي بدتر باشيده و ريخته است، ديده دوربين و نظر حق‏بين بيندازند و به رفع اهمال و اصلاح احوال بپردازند و عندلله و الرسول خود را مأجور و خداي نخواسته در غير آن مسئول بدانند زيرا بحمدالله مسلک منع و مقام رفيع ايشان امنع و ارفع و بي‏نياز و مستغني از اين است که از حاکم و عامل و رئيس و مرئوس و آمر و مأمور و متعدي و جابر ملاحظه نمايند و نعوذبالله جانب حق را فرو گذارند و به همين جهت بايد مطمئن بود که انجمن نبيلة اين ولايت جليله سرمشق و محل غبطة انجمنهاي شريفه ساير ولايات و ايالات و براي اهالي اينجا باعث انواع سعادت باشد.

 * مطالب در جريده اصفهان سال اول شماره (18) به تاريخ 11 شهر رمضان 1325 قمري در ص 1-2 منتشر شده است.

 

 

حاج آقانورالله و مشروطه

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

حاج‏آقا نورالله به مشروطه به عنوان حکومتى بر مبناى قانون اسلام نگاه مى‏کند و از آن حمايت مى‏نمايد. او و برادرش، آقا نجفى، از جمله علماى طراز اول ايران بودند که به درخواست متحصنين قم در مهاجرت کبراى سال 1323ق. به آن بلد هجرت نمودند و در صدر رهبران مخالف استبداد قرار گرفتند. بعد از اعلان مشروطيت، آن دو به اصفهان بازگشته در همان چند هفته اوّل براى اولين بار در ايران، انجمن ملى را به‏پا نمودند. حاج آقا نورالله به‏خاطر سابقه درخشان از سوى علما و آزاديخواهان و بزرگان اصفهان به رياست انجمن برگزيده شد و امور سياسى اصفهان، بختيارى و منطقه بزرگى از مرکز ايران رسما تحت نظر وى درآمد. و بدين ترتيب يک مجتهد، زعيم سياسى منطقه وسيع و مهمى گرديد و فرصت يافت در زمانى که پايتخت به خود و دسته‏بنديهايش مشغول است، آرمانهاى سياسى اسلام را در سطح وسيعى اجرا نمايد. حاج آقا نورالله و آقانجفى با آخوند خراسانى و حوزه نجف در ارتباط بوده و مسايل خود را تبيين و اجرا مى‏نمودند و اقداماتشان مورد تأييد مراجع نجف قرار مى‏گرفت. درصورتى که برخى از انجمنهاى مشروطه که به ظاهر فرمانبردارى از نجف را داشته، عموما برداشت غرب مآبانه از مشروطيت داشتند. ولى آنچه در اصفهان مى‏گذشت، براصول و مبانى دينى استوار بود. به همين دليل است که امثال احمد کسروى و ساير مورخين سکولار مشروطيت، روند حاکميت مشروطيت در اصفهان را «مشروطيت آخوندها» دانسته آن‏را مورد حمله قرار مى‏داده‏اند. اهم سرفصلهاى اقدامات حاج آقا نورالله بدين‏گونه بوده است: برقرارى يک نظام اقتصاد ملى با توجه به امکانات داخلى و تحريم گسترده کالاهاى اجنبى، تشکيل يک مجلس مردمى در چهلستون اصفهان با حضور تماشاگران مردم که شاهد مذاکرات براى سرنوشت خود بودند، تشکيل و تحکيم اتحاديه‏ها و اصناف مختلف جهت اتحاد آراء، ايجاد مراکز عام‏المنفعه چون تأسيس کتابخانه، قرائتخانه (جايى که براى بى‏سوادان، روزنامه مى‏خواندند)، تأسيس بيمارستان، مدرسه، تشکيل نيروى نظامى پنجاه هزار نفرى فدايى از ميان مردم شهر و روستا، انتظام بخشيدن به امور نظامى و تعيين فرماندهان لشکرها، برقرارى امنيت راهها و جاده‏هاى داخل و خارج شهر، رتق و فتق امور ساير بلاد تا حد امکان، تأسيس روزنامه‏هاى مختلف و آزادى انتقاد و بحث و نظر (که معروفترين روزنامه‏ها، اصفهان، جهاد اکبر، الجناب، انجمن اصفهان بودند). لذا انگلستان که خود را به ظاهر حامى و مدافع مشروطه قلمداد مى‏نمود، طى گزارشى از تهران به لندن در مورد اصفهان مى‏نويسد: «اصفهان زيرسلطه آخوند است

چهره ديگر حاج آقا نورالله در مشروطيت، به درگيرى او با قواى استبداد بازمى‏گردد. به سال 1326 ق. که مجلس به توپ بسته مى‏شود و در سراسر ايران انجمنها و محافل مشروطه تعطيل مى‏گردد، دو برادر (آقا نجفى و آقا نورالله) با اقبال‌الدوله حاکم مستبد اصفهان درگير شده، طى چند روز زد و خورد دستجات مردمى با دولتيان، اقبال‌الدوله دستور مى‏دهد که مرکز و رهبرى قيام عليه او (که اطراف مسجد شاه بوده) به توپ بسته شود. در اين زمان مرحوم آقا نجفى با صدور فرمان دفاع براى ضرغام‌السلطنه بختيارى که از مريدانش بود، وى را به اصفهان مى‏خواند. قواى بختيارى با يارى علما و مردم در روز سوم وارد شهر شده و طى نبردى سخت، قواى دولتى را از عالى‏قاپوى اصفهان عقب زده، اسلحه خانه دولتى را فتح مى‏کنند. اقبال‏الدوله شبانه به کنسولگرى انگليس پناه مى‏برد. بعد از فتح اصفهان، صمصام‌السطنه با پانصد سوار به اصفهان وارد مى‏شود و سپس به فرمان سردار اسعد، نيروى بزرگى از بختيارى براى فتح تهران حرکت مى‏نمايند.

 در هر حال آقا نورالله هم در عمل به تحکيم مبانى مشروطيت مى‏پردازد و هم به تبيين فرهنگى آن براى مردم اقدام مى‏کند:

 «مشروطه مى‏گويد: چوپان جهت گوسفند است نه گوسفند جهت خوش‏گذرانى چوپان

«غرض اصلى از مشروطه، احياى قانون الهى و سنت نبوى است

«تمام خلق در غير آنچه قانون کتاب و سنت آنها را مقيّد نموده بايد آزاد باشند. نه آزادى در مقابل مذهب بلکه همان حريت و آزادى که خداوند در کتاب و سنت فرموده و نه آنها را آزاد فرموده در مقابل بندگى».

«اگر اين مشروطيت و مجلس شوراى ملى کاملاً جارى گردد و ميزان شرع پيش آيد، دولت و ملت ايران، طفلى است که يک شبه ره صد ساله مى‏رود

«در اصلاح مقاصد و ترقى ملت و دولت، هزار رأى مستقيم که منتخب از ده کرور آراء مخلوق است، بهتر است از يک رأى مبتلاء اسير در دست اهواء فاسده.» 1

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. برگرفته از كتاب «مقيم و مسافر» و ساير نطقهاى حاج آقا نورالله.

انديشه‌هاى همساز و جريان‌هاى ناهمگون (نسبت حاج‌آقا نورالله اصفهانى با جريان مشروعه‌خواهى)

اين مقاله در مجموعه مقالات همايش «هشتادمين سالگرد شهادت حاج آقا نورالله اصفهانى» كه در مرداد 1384 در اصفهان برگزار شد، منتشر گرديد؛ همچنين قسمتهايى از مقاله، در 13 مردادماه 1384 روزنامه جام جم منتشر شد.

عليرضا جوادزاده

مقدمه

يكى از مسائلى كه درباره فعاليت هاى مشروطه خواهى حاج آقا نورالله اصفهانى قابل بررسى است، موضع ايشان در قبال جريانى است كه مدتى پس از صدور فرمان مشروطيت، خواستار تقييد مشروطه به مشروعه شده و در نهايت به مخالفت با اصل مشروطه اقدام نمود. گرچه رهبرى اين جريان دينى كه توسط شيخ فضل الله نورى هدايت مى شد، در تهران قرار داشت، اما برخى علماى شهرهاى ديگر نيز از جمله اصفهان، مدافعان آن بودند.

            تحقيق حاضر، صرف نظر از تعميق «شناخت شخصيت و تفكر آقانورالله اصفهانى» و «كشف پاره اى از ابهامات مربوط به نهضت مشروطه بويژه در اصفهان»، مى تواند زمينه را جهت آسيب شناسى فعاليت هاى سياسى ـ اجتماعى فقهاى شيعه از جمله عالم مورد بحث، فراهم آورد.

            تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد، به صورت خاص درباره علت تفاوت موضع حاج آقا نورالله با علماى مشروعه خواه، تحقيق صورت نگرفته است، اما در تحليل كليّت اختلاف رويكرد سياسى فقيهان در مشروطه بويژه ميان علماى تهران و نجف، مطالب زيادى ـ هر چند بيشتر به صورت پراكنده و استطرادى ـ در كتب و مقالات ذكر شده است.

            بسيارى از نويسندگان دوره مشروطه، تفاوت مواضع سياسى فقها را، براساس رقابت هاى صنفى و منافع شخصى و طبقاتى علماى مخالف مشروطه و تنى چند از فقهاى طرفدار مشروطه، تحليل نموده اند. برخى نويسندگان دوره معاصر نيز در مورد علت مشروطه خواهى حاج آقا نورالله اين مسأله را مطرح نموده اند.

            در دهه هفتاد ـ تا حدودى تحت تأثير فضاى فكرى جامعه ـ نظريه هايى شكل گرفت كه اولا با دسته بندى فقها به مشروطه خواه و مشروعه خواه و ثانياً محور قراردادن رساله هاى علمايى مانند حاج آقا نورالله، نائينى و محلاتى از يك سو و شيخ فضل الله و محمدحسين تبريزى، از سوى ديگر، اختلاف فقها را در راستاى اختلاف انديشه و تفكر آنها، مورد ارزيابى قرار دادند; البته صاحبان اين نظريه ها در دو سطح به تحليل اين امر پرداختند: برخى، اختلاف در نوع نگرش به انسان و جهان و دين را سبب طيف بندى فقها به دو دسته مشروطه طلب و مشروعه خواه دانستند; اما گروهى از نويسندگان، استنباط متفاوت علما نسبت به نظام سياسى شيعه در عصر غيبت را موجب مخالفت آنان با مشروطه ارزيابى كردند.

            برخى محققان نيز ـ نه رقابت هاى صنفى و اختلاف در انديشه بلكه ـ تفاوت فقها در ميزان بينش و تشخيص مسائل سياسى ـ اجتماعى را مؤثر دانسته اند.

            پژوهش حاضر، سعى دارد ضمن آن كه ديدگاه صائب را تبيين مى نمايد، نظريه هاى ديگر را نيز ارزيابى نمايد. در همين راستا در ابتدا گزارشى از روند مشروطه خواهى ثقة الاسلام اصفهانى و موضع وى در قبال جنبش مشروعه خواهى ذكر مى گردد.

 

أ) گزارش

با هجرت علماى تهران به قم در جمادى الاول 1324، آخوند ملا على اكبر مجتهد قمى به نمايندگى از آنها جهت دعوت و هماهنگى با علماى اصفهان به آن شهر مى رود.([1]) حاج آقا نورالله ثقة الاسلام و برادرش شيخ محمدتقى نجفى معروف به آقانجفى اصفهانى كه از برجسته ترين علماى اصفهان بودند، در پى مهاجرت به قم بودند([2])، اما با صدور فرمان مشروطيت، اين كار انجام نمى شود.([3])

            مردم و علماى اصفهان پس از صدور فرمان مشروطه و تشكيل مجلس شوراى ملى در تهران، تصميم به ايجاد مجلس محلى و انتخاب وكلا مى گيرند. در ماه ذى القعده 1324، انجمن ولايتى با نام انجمن مقدس ملى اصفهان، تشكيل يافته و نمايندگان اصناف مختلف نيز تعيين مى شوند. اولين جلسه انجمن با حضور حاج آقا نورالله شروع به فعاليت مى كند.([4]) ثقة الاسلام به رياست انجمن تعيين مى شود و سيد حسن مدرس از ديگر مجتهدينى بود كه در آن عضويت مى يابد.([5]) انجمن در طول حيات خود قبل از استبداد صغير، فعاليت هاى گوناگونى انجام داد. تأسيس مراكز عامّ المنفعه مانند بيمارستان، مدارس و قرائت خانه، امنيت راه ها، حمايت از توليد داخلى، رسيدگى به امور نظامى، ارتباط با مجلس شوراى ملى و كابينه، ارتباط با انجمن هاى ولايتى ساير شهرها و كمك براى تشكيل بانك ملى از كارهاى مهم آن بود.([6])

            هنگامى كه در ماه جمادى الاول 1325، گروهى از علماى تهران با محوريت شيخ فضل الله نورى در اعتراض به آنچه كه روند غيردينى مشروطيت مى ناميدند، در كنار مرقد حضرت عبدالعظيم (ع) متحصن شدند. حاج آقا نورالله به همراه علماى ديگر از جمله برادرش آقانجفى، با ارسال تلگرافى به مجلس شوراى ملى، از متحصنين حمايت نمودند. آنها از اعضاى مجلس، عملى شدن تقاضاهاى متحصنين را خواستار شدند. متن تلگراف چنين است:

سواد تلگراف حضرات آقايان و حجج اسلاميه اصفهان به مجلس شوراى ملّى. تهران، حضور امناى مجلس شوراى ملى، دامت بركاتهم.

توهينات و جسارات عوام آن ولايت، به رؤساى علماى شيعه كه در زاويه مقدسه هستند، و اشتمال بعض روزنامه ها بر توهينات به شرع ـ نوعى و شخصى ـ بلكه كفريات و منقولات معروفه از بعض واعظين، و جزء نشدن فصل نظارت علما كه مرجع تقليد ناس باشند ـ بدون عضويت به مجلس و بدون تقيد به علم به اقتضاى وقت ـ در قانون اساسى  كه جزء شدن اين فصل باعث بقاى اساس اسلام است، مهيج علما و متشرعين و طلاب غيور در دين شد. از امناى مجلس  دامت بركاتهم، رفع مراتب منظور را فوراً مستدعى هستيم، والّا خوف حدوث فتنه و اينكه زحمت كامله يك ساله هدر رود، هست. علماى اصفهان: داعى شيخ محمدتقى نجفى، داعى شيخ نورالله، الاحقر شيخ مرتضى، الاقل الحاج آقا منيرالدين، الاقل محمدتقى مدرس، داعى محمدباقر الموسوى درجه ... .([7])

ظاهراً حمايت علماى اصفهان از جريان مذكور، چندان به طول نيانجاميده و به جز معدودى از علما مانند مرحوم درچه اى، علماى ديگر، مسلك خود را جدا نمودند.

            در تاريخ 21 جمادى الاول 1326، بدنبال افزايش تنش ميان مجلس و شاه قاجار و نقل مكان او به باغ شاه، صورت استفتايى از سوى «انجمن اصفهان، مركزى، آذربايجان، جنوب و ساير انجمن ها و ادارات جرايد عموماً» و جواب آن توسط حاج آقا نورالله و ديگر علماى اصفهان، به تهران مخابره مى گردد. سؤال درباره مخالفت «بعضى از افراد سرباز و سوار و قزاق در باغ شاه» با مجلس شوراى ملى و حكمِ فراهم نمودن «اسباب ترساندن مسلمانان» و «مهياى قتل و نهب مسلمين و انهدام اساس مشروطيت» گشتن، مى باشد. جواب آقا نورالله و علماى اصفهان به اين استفتا چنين بود:

بسم الله الرحمن الرحيم. چون امروز بقا و دوام اسلام منوط به اساس مقدس مشروطيت است، به قانون شريعت مطهر اسلام، اين اشخاص مثل كسانى هستند كه در كربلا اجتماع نمودند و درصدد قتل امام مظلوم برآمدند و هر تيرى كه به جانب مسلمين بيندازند مثل اين است كه آن تير را به بدن حضرت سيدالشهدا عليه السلام زده باشند و اگر اين اجتماعات، اسباب خوف و سلب امنيت و ترس مسلمانان شده باشند، مثل كسانى هستند كه اهل بيت عصمت را در كربلاى معلا ترسانيدند. اين اشخاص و اخلاف آنها در دنيا مبغوض و مطرودند و در آخرت در زمره قاتلين حضرت سيدالشهدا ارواحنا فداه محشور خواهند شد; كسانى كه در كوفه پول گرفتند و به جنگ سيدالشهدا (ع) رفتند با اين اشخاص يكسانند. 20 ج1 1326. عموم علماى اصفهان: محمدتقى نجفى، شيخ نورالله ...([8])

با توپ بستن مجلس در تاريخ 23 جمادى الاول 1326، دوره موسوم به استبداد صغير آغاز شد. طبق برخى گزارشات در همين زمان عده اى از روحانيون كه به ظاهر هيچ يك از علما و فقها نبودند، در يكى از مساجد، به عنوان مخالفت با مشروطه متحصن شدند; ولى با حكم آقا نجفى آنها را از مسجد بيرون مى كنند.([9])

            سيد محمدباقر درچه اى به استفتايى كه در ماه ربيع الثانى 1326 (حدود يك ماه قبل از توپ بسته شدن مجلس) از «حجج اسلام و مروجين شريعت خيرالانام دار السلطنه اصفهان» توسط مخالفين مشروطه درباره «مجلسى كه در تهران تشكيل شده و به خيال اين كه مروّج شريعت غرّا مى باشد، عامه مسلمين جان ها فدا كردند و اموال و اعراض هدف تير بلا كردند»، صورت پذيرفت، جواب مى دهد. اين عالم ـ كه در زمان استبداد صغير به اين استفتا جواب داه است ـ مفاسد حاصله مجلس در طول دو سال را «از حدّ و حصر بيرون» دانسته، مهم ترين آنها را چنين ذكر مى كند:

رواج مذاهب باطله ...

اضمحلال طريقه اسلام از جهات متكثره ...

توهين شدن به صاحب شريعت و اركان اسلام ...

كثرت توهين به علماى اعلام و رفع قبح آن در اكثر انظار ...

انتشار به عمل مساوات ميان مسلمين و كفار در ديت و قصاص ...

كثرت انتشار فحش در ميانه مردم و هرزگى هاى بى ميزان ...

رفع امنيت كه موجب قتل و نهب اموال ]شد[ ...

از نظر ايشان:

اعانت كردن بر بپاشدن چنين مجلس، از چندين جهت حرام است كه از جمله آن ها اعانت بر اثم باشد; بلكه در اين اوقات كه مجلس ]از[بين رفته، اقامه آن مفاسدش اكثر است و اعانت كردن بر آن حرمتش اشد است.([10])

سيد محمدابراهيم موسوى نيز كه ذيل تلگرافات ارسالى علماى اصفهان به مهاجرين قم، نام او ذكر شده است([11])، به تلگراف شيخ فضل الله نورى و امام جمعه تهران پاسخ مى دهد. شيخ و امام جمعه، در تلگراف هاى خود به علماى مناطق مختلف، جهت كسب موافقت علما به عدم برقرارى مجدد مشروطيت، تلاش مى نمودند. مرحوم موسوى در جوابيّه خود «از وضع مراحم مخصوصه اعليحضرت... تشكر» كرده و خرسندى خود و رضايت مردم را از آنچه توسط دربار انجام پذيرفته، خاطرنشان ساخته، اميد دارد «مساعى جميله نورين نيّرين حجتين در اين مرام، مرضّى خاطر حضرت امام عصر عجّل الله فرجه بوده» باشد.([12])([13])

            از سوى ديگر انجمن ايالتى اصفهان به دو قسمت اصلى و فرعى تقسيم مى شود. جلسات انجمن اصلى به رياست حاج آقا نورالله و در منزل او مخفيانه برپا شده، تصميم به گردآورى نيرو و تهيه اسلحه گرفته مى شود. بدرفتارى حكومت نسبت به مردم و نارضايتى آنها، هماهنگى بين نيروهاى داخلى اصفهان، زمينه را جهت طرح پيشنهاد فتح اصفهان از جانب انجمن ايالتى به سرداران بختيارى فراهم مى آورد. مذاكراتى كه با واسطه ميان طرفين صورت مى پذيرد، سبب بسيج قواى بختيارى و حركت آنان به نزديكى اصفهان مى گردد.([14]) در نهايت در روز دهم ذى الحجه مشروطه خواهان با كمك و هميارى قواى بختيارى، حكومت شهر را به دست مى گيرند.([15])

            آقا نورالله به همراه بيست و سه نفر از فقهاى اصفهان و روحانيون بلندمرتبه، مشتركاً تلگرافى به شاه در تاريخ سيزدهم محرم 1327 ارسال مى كنند. آنها با تذكر اين كه «ملت ايرانيه خلفاً عن سلف مجبول بر اطاعت احكام حجج اسلام نجف اشرف مى باشند و اطاعت آنها را از لوازم اسلاميت خودشان مى شمارند»، نتيجه مى گيرند:

در اين صورت با وجود احكام محكمه حجج اسلاميه بر وجوب مشروطيت، رفع فساد و فتنه و خونريزى از ايران، محال و ممتنع است بشود، مگر به اسقرار مجلس شوراى ملى و ايفاى مشروطه موعوده مطابق قانون اساسى.([16])

آقا نورالله ثقة الاسلام و دو برادرش ـ آقانجفى  و شيخ جمال الدين ـ در مقام ارائه نظر فقهى خود درباره مشروطه، بر احكام علماى ثلاثه نجف در وجوب برپايى مشروطه و حرمت مخالفت با آن، صحه مى گذارند.([17]) در همين زمان آقا نورالله رساله «مكالمات مقيم و مسافر»([18]) را در دفاع از مشروطه، به زمان عامه فهم به نگارش در مى آورد. رساله ـ برخلاف معمول رساله هاى اين دوره ـ به گونه اى داستانى و مكالمه اى تنظيم يافته است. در يك طرف حاجى مقيم قرار دارد كه مشروعه خواه و مخالف مشروطه بوده، سؤالات و اشكالاتى را از مسافر مى پرسد; در طرف ديگر، ميرزا مهدى مسافر، ميهمان و طرفدار مشروطه ـ از زبان حاج آقا نورالله ـ به سؤالات حاجى مقيم پاسخ مى دهد، و در جهت سوم، ميزبان و موافق مشروطه كه اين گفتگو در منزل وى صورت گرفته است.

            حاج آقا نورالله، در اين رساله در جواب اين سؤال كه چرا مشروطه خواهان با طرح «مشروطه مشروعه» مخالفت مى كنند، آن را حيله و دسيسه اى از سوى مخالفان مشروطه مى داند; چرا كه مشروعه خواهان «مى دانستند سلطنت حقّه كه به تمام خصوصيّات، مشروع باشد، غير از زمان ظهور حضرت امام عصر (عج) امكان ندارد، و لهذا اين عنوان رانمودند كه مشروطه را به اين عنوان ببرند و مشروعه هم در ظرف خارج محقق نشود و كار به كام مستبدين گردد.»، از طرف ديگر «چگونه گمركات، ماليات، عوارضات و دخليّات دولت را به تمام خصوصيّات ها مطابق با قانون شرع نمود.»([19])

            ايشان در جاى ديگرى از اين رساله، در مورد علت مخالفت عده اى از عالمان با مشروطه، اين احتمال را مطرح مى نمايد كه بعضى از اين علما به واسطه قانون مشروطيت و مساوات و عدل، شئوونات و دنياى آنها در مخاطره قرار گرفته است; در نتيجه «از راه شريعت پرستى، شريعت را از بين مى برند.»; امّا وظيفه خود مى داند كه كار آنها را حمل بر سلامت نفسانى كرده، سبب اعتراض آنها را ندانستن حقيقت بداند.([20])

            تهران در جمادى الثانى 1327، توسط مشروطه خواهان ـ از جمله قواى بختيارى ـ فتح مى شود. وضعيت كشور از جهات مختلف دچار تشتّت مى گردد. برخى مسئولان، بدليل مواضع و موقعيت مردمى حاج آقا نورالله و برادرش آقانجفى، خواستار تبعيد اين دو عالم مى شوند([21])، اما به جهت حمايت مردم از آن دو، اين طرح عملى نمى شود.

            در سال 1328 از ميان مجتهدان اصفهان، حاج آقا نورالله و سيد حسن مدرس، از سوى آخوند خراسانى و شيخ عبدالله مازندرانى، به عنوان دو نفر از بيست مجتهد، در راستاى تحقق اصل دوم قانون اساسى ـ كه جريان مشروعه خواهى آن را طرح نموده بود ـ به مجلس معرفى مى شوند. آقا نورالله كه در اين هنگام ـ به جهت وضعيت غيرمناسب كشور، تندروى برخى جريان ها سياسى و عدم تأمين امنيت جانى ـ راهى نجف بود، در تلگرافى به مجلس، ضمن اظهار تشكر، مى نويسد: «چون اول وظيفه ... مى دانم كه خاطر مبارك حجج اسلام عتبات عاليات را از بعضى مطالب مملكت مستحضر نمايم، أوْلى اين قسم دانستم كه عاجلا اداى تكليف شرعى خود را» بنمايم. ايشان به رغم عدم شركت در مجلس، مقدمات سفر سيد حسن مدرس را براى شركت در مجلس فراهم آورد. او در سال 1332 به اصفهان برگشته و به فعاليت هاى سياسى ـ اجتماعى خود در عرصه هاى مهم ادامه مى دهد.([22])

 

ب) اصول مشروطه از دو منظر

به نظر مى رسد بهترين راه جهت دستيابى به علت عدم موافقت آقا نورالله با ادامه جريان مشروعه خواهى، بررسى رساله «مكالمات مقيم و مسافر» از يك سو و نوشته هاى مشروعه خواهان از سوى ديگر درباره مفهوم و اصول نظام مشروطه مى باشد.

 

1. حقيقت مشروطه و مجلس شورى

1ـ1. ديدگاه حاج آقا نورالله

از نظر آقا نورالله مجتهد، اساس حكومت مشروطه به وجود قانون است; يعنى «در سلطنت مشروطه، حاكم قانون است و شاه، امير، حاكم، قاضى و آقا، بيان آن قانون را مى نمايند.» و از آنجا كه «در مملكت اسلامى، قانون، كتاب الله و سنّت پيامبر است، در سلطنت مشروطه اگر حكم هر حاكمى مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است و اگر از روى هواى نفس باشد، به هيچ وجه مطاع نخواهد بود.»([23])

            ايشان غالب حكام قبل از بعثت پيامبر را مقيد به قانون نمى داند، «امّا بعد از بعثت ختمى مرتبت، حكومت مشروطه شد; يعنى اطاعت هر حكمى كه از جانب خدا باشد واجب و الاّ غير لازم». از نظر نويسنده رساله «مكالمات مقيم و مسافر» از زمان روى كار آمدن معاويه، عنوان خلافت، مجدداً به سلطنت مبدّل شد; در نتيجه «مشروطه بالمرّه از ميان» رفت.([24])

            حاج آقا نورالله، فلسفه وجودى مجلس شوراى ملى مشروطه و وظايف آن، را در سه مسأله بيان مى كند:

1. نظارت و برنامه ريزى جهت اجراى احكام شرعى: مراقبت دقيق نسبت به اجرا شدن قوانين اسلامى، اين نتيجه را بدنبال دارد كه:

آنچه از خلّاق عالم، احكام صادر شده از قبيل ارث و ميراث و معاملات و تجارات و مكاسب و احكام قضا ... به همان نحوى كه خداوند عالم خواسته است ـ بدون كم و زياد ـ مجرا و معمول دارند كه احكام الهيه بدون كم و زياد و نقصان و تغيير و تبديل به تمام افراد خلق، على السويه جارى باشد و هوى و هوس و اغراض نفسانيه و رشوه ... تغيير و تبديل ـ مثل زماننا هذا ـ در او پيدا نشود.([25])

در همين راستا مجلس بايد قوانينى را وضع نمايد تا مشخص شود «به چه قسم قوانين شرعيه را جارى كنند و به همه كس محوّل ننمايند كه حيف و ميل بنمايد ]و[ تغيير و تبديل بدهد; مثلا حكم قرآن بر احقاق حقوق شرعيه و تساوى ميان متخاصمين است كه از روى بيّنه ـ به طورى كه در شرع مقرر است ـ بشود، در مجلس قانون مى گذراند كه چه محكمه هاى عدليه را برقرار نمايند و چند نفر اشخاص متدين و بى غرض در مجلس عدليه بنشينند كه حكم خدا جارى شود و حاكم نتواند رشوه بگيرد.»

            از نظر ثقة الاسلام اصفهانى، مجلس شوراى ملى مشروطه، به دنبال اين وظيفه بود و در اين مجلس «هيچوقت قانون ننوشتند كه بدون مدافعه شرعيه و صدور حكم شرع مطاع، ملك زيد را بگيرند و به غير بدهند; يا حاكم شرع بدون دو شاهد عادل يا قسم شرعى حكم كند.»([26])

2. جعل قانون در مسائل عرفى: در مواردى كه حكم خاصى از شرع مشخص نشده، «از قبيل امورات عاديه مثل رواج تجارت و صناعت و حفظ ثغور و نظم طرق ... وظيفه مجلس اين است كه به مقتضاى أمر الهى، شور و مشورت نمايند و ترتيب صحيحى دركار بدهند كه عامه مسلمانان آسوده باشند»([27]); به عنوان نمونه در مجلس «مى گفتند: اگر حاكمى به جايى رفت و ظلم كرد، ديگر او را به حكومت نفرستند; يا اين كه وزرا به پادشاه اگر خلاف كنند، بايد عزل او را از پادشاه بخواهند; يا اين كه سرباز را به چه قسم بگيرند يا مواجب آنها چه قدر باشد. آنها امور عرفيه است كه قابل تغيير و تبديل است.»

            از نظر حاج آقا نورالله، مجلس ملى مشروطه، قانون «در اين گونه امور جعل مى كردند.» دليل ايشان بر اين ادعا اين است كه:

مقيّد بود احكام مجلس دارالشورى به موافقت با قانون اسلام، و علاوه از اين كه جمعى از علما در مجلس بودند، قرار داده بودند كه در تمام اعصار، پنج نفر علماى اعلام در مجلس نظارت داشته باشند كه قوانين موضوعه مطابق با قانون اسلام باشد.([28])

3. تعيين قوانين جهت تقليل ظلم:  در ديدگاه ايشان، وظيفه سوم مجلس، دفع افسد به فاسد است; يعنى با توجه به اين كه در عصر غيبت امام عصر (عج) «سلطنت حقه كه به تمام خصوصيات، مشروع باشد ... امكان ندارد»([29])، در نتيجه از انجام برخى امور فاسد مانند اخذ ماليات چاره اى نيست. در اين امور بايد تدابيرى انديشيده شود كه فساد به حداقل رسد. ايشان مى نويسد:

در امورى كه برخلاف موازين شرعيه به حكم دولت، تعدّى و احجاف مى شود كه رفع آن بالكليّه ممكن نيست، حدودى معين كنند كه حتى الامكان ظلم كمتر واقع شود.([30])

 

2ـ1. ديدگاه مشروعه خواهان

در رساله «تذكرة الغافل» درباره «حقيقت مشروطه» چنين توضيح داده شده است:

منتخبين از بلدان، به انتخاب خود رعايا در مركز مملكت جمع شوند و اينها هيئت مقنّنه مملكت باشند و نظر به مقتضيات عصر بكنند و قانونى مستقلا مطابق با اكثر آراء بنويسند; موافق مقتضاى عصر، به عقول ناقصه خودشان، بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع أطهر; بلكه هرچه به نظر اكثر آنها نيكو و مستحسن آمد، او را قانون مملكتى قرار بدهند.([31])

شيخ فضل الله نورى كه رهبرى علماى مخالف مشروطه را برعهده داشت، در صورتى مجلس شورى را شرعى مى دانست كه «برخلاف قرآن و برخلاف شريعت محمد (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفرى (ع) قانونى نگذارد.»([32])

            از نظر مشروعه خواهان: 

مجلسى كه براى رفع ظلم و ترويج دين و ترقى مملكت، مشروط بر اينكه مخالفت با شريعت نباشد، انعقاد و همراهى و تقويت او راجح، بلكه لازم است;([33])

اما آنها مجلس موجود در بهارستان تهران را مجلسى مى دانستند كه «منشأ شيوع منكرات و رواج كفريات و جسارت مرتدّين و ضعف اسلام و مسلمين و حرمت شريعت و شرايع و تأمين قواعد حرّيت در امور دينيه و سلب امنيت از بلاد و رفاه عباد و ظلم بر ضعفا، مى باشد.»([34])

            مشروعه خواهان، شواهد و مؤيداتى بر ادعاى خود ذكر مى كردند. مهمترين اين شواهد وضعيت بوجود آمده سياسى ـ اجتماعى بعد از مشروطه بود.([35]) از ديگر مؤيدات آنها، اين بود كه «قيد عدم مخالفت با قانون شرع،» در قانون «مرقوم و لحاظ نشده» است.([36])

 

2. اصل آزادى

حاج آقا نورالله اصفهانى در بحث كوتاه خود درباره آزادى، مى نويسد:

تمام خلق در غير آنچه قانون كتاب و سنت آنها را مقيد نموده، بايد آزاد باشند; نه آزادى به اين معنى كه بعضى از جهّال خيال كرده و مى گويند كه مرادشان آزادى در مذهب باشد، بلكه همان حريّت و آزادى مقصود است كه خداوند در كتاب و سنّت فرموده و آنها را آزاد فرموده در مقابل بندگى، و به عبارت اخرى مشروطه مى گويد: بايد خلق بنده خدا باشند و به جز بنده خدا، بنده ديگرى نباشند، عبيد و اماء كه از تحت عموم به حكم خداوندى خارج است. در اينجا چند دقيقه است كه تمام مردم آزاد هستند، ولى آزادى احدى تا اندازه اى مى باشد كه مزاحم با آزادى ديگرى نباشد.([37])

از سوى ديگر مجتهد نورى طى ديدارى كه با سيدين سندين; طباطبايى و بهبهانى در تحصن عبدالعظيم داشت، به انتقاد از محتواى جرائد مشروطه و آزادى بى رويّه آنها پرداخته، از آزادى به معناى «حق انتقاد سازنده و بيان مصالح» دفاع مى كند:

اين آزادى كه اين مردم (مشروطه خواهان تندرو) تصور كرده اند... كفر در كفر است. من شخصاً از روى آيات قرآن بر شما اثبات و مدلّل مى دارم كه در اسلام، آزادى كفر است; اما فقط در آزادى شان يك چيز است كه فقط و فقط در ضمير عموم، اگر كسى خير به خاطرش مى رسد، بگويد، لا غير; اما نه تا اندازه (اى) بايد آزاد باشد كه بتواند توهين از كسى بكند. مراد از خير عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقّى است و پيداكردن معدن است، بستن سدهاى عديده است و ترقيّات دولت و ملت. اما (آيا) گفته اند كسى كه داراى اين آزادى است، بايد توهين از مردمان محترم بكند؟! آيا گفته اند فحش بايد بگويد و بنويسد؟! آيا گفته اند انقلاب و آشوب و فتنه در مملكت حادث كند و پارتى اجانب باشد (و) براى خارج كار كند؟! از همه اين مراتب گذشته، آزادى قلم و زبان براى اين است كه جرايد آزاد، نسبت به ائمه اطهار هر چه مى خواهند بنويسند و بگويند؟!([38])

تصور نويسنده «تذكرة الغافل» از اصل آزادى در قانون اساسى نيز «حريت مطلقه» بود; چرا كه از نظر ايشان، اگر مراد صحنه گردانان مشروطه اين نبود، «جمال زنديق و جهنمى ملعون... اين همه كفريات در منابر و مجامع و جرائد خود نمى گفتند... آن خبيث در محضر عمومى اين همه انكار ضروررى نمى كرد و از جمله نمى گفت: مردم حق خود را بگيريد، در قيامت كسى پول سكه نمى زند، آخوندها از خودشان (در آوردند) كه قسم بخور برو پى كارت، و آن صور ملعون نمى نوشت كه: توسل به هراسم و رسم شرك است و نمى گفتند كه: آن دارالفسق، بل الكفر چون مكه معظمه محترم است...» در نتيجه از منظر او «آزادى قلم و زبان از جهات كثيره، منافى با قانون الهى است.»([39])

 

3. اصل مساوات

قرائت علماى مشروطه خواه از جمله حاج آقا نورالله از اين اصل كه «اهالى مملكت ايران در مقابل قانون دولتى متساوى الحقوق خواهند بود»([40]) ـ بويژه با توجه به قيد «قانون دولتى» ـ  تساوى در برابر قوانين شرعى و دولتى بود. از ديد حاج آقانورالله، مشروطه مى گويد:

مطابق حكم الهى در تمام حدود مجازات مابين تمام افراد خلق، حكم تساوى بايد باشد و حكم الهى بر وضيع و شريف، كوچك و بزرگ يكسان باشد. كسى كه شرب خمر يا قتل نفس يا زنا يا لواط يا سرقت نموده ـ خواه حاكم يا محكوم، امير يا مأمور باشد ـ در حكم شريك باشند.([41])

در مقابل، نظرگاه علماى مخالف مشروطه، برابرى و تساوى مسلمان و كافر، مرد و زن و... در حقوق يكديگر بود. طبيعى است با اين نگاه كه شواهدى مؤيد آن بود، نوشته شود:

محال است با اسلام، حكم مساوات ... اسلامى كه اين قدر تفاوت گذارد، بين موضوعات مختلفه در احكام، چگونه مى شود، گفت كه (معتقد به) مساوات است.([42])

 

ج) تحليل

با توجه به مباحث ذكر شده، به نظر مى رسد اختلاف حاج آقا نورالله با جريان مشروعه خواهى، به مسأله «تفاوت فهم و تحليل مسائل سياسى ـ اجتماعى» و به عبارت ديگر «مصداق شناسى» بازگشت مى كند.

            توضيح: هر حكم شرعى بر يك عنوان قائم است كه آن عنوان، موضوع ناميده مى شود. به عنوان مثال در گزاره «نماز واجب است»، «وجوب»، حكم و «نماز»، موضوع مى باشد; يا در قضيه «قمار حرام است»، «حرمت»، حكم و «قمار»، موضوع است. موضوع، امرى كلى بوده، مى تواند در خارج، افراد نامحدودى داشته باشد كه هر يك از آنها يك مصداق براى موضوع به شمار مى روند.

            با در نظر داشتن مطلب مذكور، در موارد زيادى، عالمان دينى به رغم فهم يكسان از گزاره هاى دينى، در تطبيق موضوعات احكام بر مصاديق و به تعبير ديگر در مصداق شناسى، اختلاف پيدا مى كنند. به عنوان مثال «حرمت قمار» مورد اتفاق فقها است; اما در اين كه آيا «شطرنج» از افراد و مصاديق قمار محسوب مى شود، اختلاف ديدگاه وجود دارد.([43])

            اختلاف در تشخيصِ مصاديقِ احكامِ اسلامىِ مرتبط با حوزه اجتماعى، مهم ترين عامل در تفاوت رويكردهاى اجتماعى و سياسى فقها است. شناخت متغاير عالمان دينى از جريان هاى فكرى موجود در منطقه و جهان، دستگاه سلطنت و حكّام كشور، استعمار، مشكلات و نيازهاى اجتماعى مردم و ... بويژه اختلاف در تشخيص شيوه برخورد مناسب با مسايل فوق، و به طور كلى تفاوت در بينش اجتماعى ـ سياسى، تأثير درخور توجهى در اختلاف رويكردهاى فقها برجاى مى گذارد.

            عوامل مختلفى در اختلاف شناخت فقها نسبت به مسائل اجتماعى و سياسى (اختلاف مصداق شناسى) مى تواند تأثير گذارد. منابع اطلاعاتى، تفاوت موقعيت مكانى، ويژگى هاى شخصيتى همچون زيركى يا سادگى، تجربه سياسى و ... از جمله علل به شمار مى روند.

            به نظر مى رسد اختلاف  حاج آقا نورالله و ديگر عالمان مشروطه با علماى مخالف مشروطه، عمدتاً ـ و نه صرفاً ـ ريشه در شناخت و بينش علما نسبت به مسائل سياسى ـ اجتماعى داشت كه بيشتر در دو مسأله متبلور مى شد:

1. انديشه يكسان درباره اصول نظام مشروطه (مجلس، آزادى و مساوات) و نگرش ناهمگون بر مصاديق; چنان كه با رجوع به بخش قبل روشن مى شود، از نظر همه فقها وضع قانون به صورت مستقل وبدون درنظر داشتن احكام و قوانين شرعى، حرام و غير قابل عمل خواهد بود; هم چنان كه در ديدگاه آنها، برنامه ريزى در چارچوب شرع براى امور اجتماعيه جايز و لازم شمرده مى شد.([44])

            نزاع و اختلاف، در تطبيق مجلس زمان مشروطه بر يكى از آن دو بود. علماى مخالف، به دليل أخذ قانون اساسى از قوانين سكولار كشورهاى غربى و وجود اصول مبهم و مهمى از قانون كه مطابق برخى تفاسير، در تضاد با احكام دينى نمايان مى شد، مجلس موجود را بر نوع اول منطبق مى كردند. تصويب قوانينى توسط مجلس كه در نظر آنان داراى حرمت بود و وجود نمايندگانى تأثيرگذار بر جريانات مجلس با گرايش سكولارى، بر برداشت آنان صحّه مى گذارد; اما حاج آقا نورالله و علماى مشروطه خواه، داراى چنين نگرشى نبودند. برخوردارى متمم قانون اساسى از آنچه در اصل اول و دوم ذكر شده بود، اطمينان آنان را در پردازش مجلس مزبور به «امور عرفيه در محدوده شرع اسلام»، برآورده مى ساخت.

            از سوى ديگر يكى از مسائلى كه رهزن تحقيق مى باشد، استفاده از واژه هايى است كه داراى چند معنا بوده، و در اصطلاح، مشترك لفظى هستند. كلمه «آزادى» از چنين واژه هايى است. «توحيد عملى»، «رهايى از ستم»، «حق انتقاد سازنده و بيان مصالح»، «عدم تقيد به دين و مذهب» و «هرج و مرج طلبى»، از معانى آن شمرده مى شود. دو معناى اخير با سه معناى ابتدايى ـ دستكم ـ در برخى محدوده ها تضاد دارد. زعماى دينى مشروطه، از جمله حاج آقا نورالله، سه معناى اول از اين واژه، به خصوص اصطلاح اول و دوم را اراده مى كردند; اما برداشت مشروعه خواهان از اصل آزادى ـ با توجه به آنچه كه مشاهده مى نموند يا بر اساس گزارش هايى كه به آنها مى رسيد ـ «عدم تقيد به دين و مذهب» و «هرج و مرج طلبى» بود.([45])

            در مورد اصل مساوات و برابرى نيز، آقا نورالله و علماى هم مسلك او، مفاد اين ماده قانونى را به معناى برخورد يكسان نسبت به افراد در مقام اجراى قانون تلقى مى كردند، اما علماى مشروعه خواه به معناى وضع قانون يكسان در مورد همه ـ از جمله مسلمان و كافر و مرد و زن ـ در نظر مى گرفتند. طبيعى بود كه بر طبق معناى اول، مساوات از اصول مسلم اسلامى باشد و بر اساس تفسير دوم، از بدعت ها و محرّمات قطعى شمرده شود.

2. اختلاف در اولويت دهى به مهار استبداد يا دفع غرب گرايى; توضيح مطلب در ادامه ذكر مى شود.

 

عوامل مؤثر در اختلاف «مصداق شناسى»

مسأله بسيار مهم در اين نظريه، ريشه يابى اختلاف مى باشد. طبيعى است با وجود كمبود اطلاعات تاريخى، همه علل و اسباب مشخص نيستند. اما شايد بتوان دو عامل را در تفاوت مسلك حاج آقا نورالله با مشروعه خواهان مهم دانست:

1. تفاوت موقعيت شهرها

يكى از ريشه هاى اختلاف، ميزان نفوذ غرب گرايان و استبداد، در شهرهاى مختلف ايران و عراق بوده است; يعنى در شهرهايى كه نفوذ جريان هاى انحرافى كمتر و استبداد زياد بود، گرايش و طرفدارى علما از مشروطه نسبت به مناطقى كه در موقعيت عكس قرار داشته اند، بيشتر بود. در سه منطقه كه علماى زيادى مخالف مشروطه بودند، نفوذ نوگرايان مشرب سكولاريسم بيشتر بود: 1. تهران; 2. تبريز; 3. رشت.

            وضعيت تهران با وجود مركزيت ايران، اشخاص قابل اعتنايى از طيف غرب زده دربارى، دولتى، معلم مدارس جديده، تنى چند از نمايندگان منورالفكر غربگراى جريان ساز، برخى روحانيون منبرى و پرنفوذ بابى مسلك، انجمن هاى متعدد داراى رگه هاى ليبراليستى و روزنامه هاى بسيارى كه در هتك حيثيت دين و علما رقابت مى كردند، به مراتب غير دينى تر از دو شهر ديگر مى نماياند. وضعيت نامناسب فرهنگى تهران، در رسايل، لوايح و تلگراف هاى مشروعه خواهان، منعكس شده است.([46])

            گيلان و آذربايجان نيز بدليل نزديكى به شهرهاى روسيه و واقع شدن در راه آمد و شد منورالفكران و مجاهدان قفقازى، زمينه هاى زيادى جهت رشد غرب گرايى فراهم كرده بودند. با وجود همراهى ها و حمايت هاى مهم ميرزاحسن مجتهد تبريزى و نيز تأييد ملامحمد خمامى رشتى از مشروطه، جريان التقاطى و غرب زده، آن دو را مجبور به خروج از شهر كردند.

            نكته اى كه قابل توجه است، اين است كه در هر سه شهر، مشروطه خواهى با تجمع و تحصّن در كنسولگرى انگليس به سرانجام رسيد.([47])

            در مقابل در اصفهان ـ كه اكثر علما موافق مشروطه بودند ـ جريان نوگرايى غير دينى نمودى نداشت و به نوشته كسروى «مشروطه خواهى در اسپهان، رويّه ملاّ بازى داشت.»([48]) آقا نجفى و حاج آقا نورالله مرجعيت فقهى و سياسى مشروطه را عهده دار گشته بودند و در نتيجه روند حاكم بر مشروطيت اصفهان، رنگ دينى به خود گرفته بود. مرورى بر نشريات اصفهان در آن عصر، اين ادعا را ثابت مى كند. از سوى ديگر ستم گرى هاى ظل السلطان ـ كه تا حدودى در حكايات مندرج در رساله مكالمات مقيم و مسافر انعكاس يافته است([49]) ـ سبب علقه بيشتر مردم و فقها به مشروطه كه در مقابل آن برخواسته بود، مى گشت.

2. ميزان شناخت از غرب

آنچنان كه از رساله «مكالمات مقيم و مسافر» و ديگر رسائل، تلگراف ها و نامه هاى مشروطه خواهان بر مى آيد; آنان مشروطه را نظامى خنثى كه قابل تطبيق بر فرهنگ ايرانى ـ اسلامى مى باشد، دانسته و مفاسد غرب را زائيده مذهب غربيان بيان كردند. به نظر مى رسد آنها در معناى مشروطه تحت تأثير «نوگرايان دنياى اسلام ـ ايرانى و غير ايرانى ـ قرار گرفته» و «تفاوت هاى بنيادى و اجتناب ناپذير ميان اسلام و دمكراسى را از ديده دور داشته» بودند.([50])

            حاج آقا نورالله هنگامى كه با اين سؤال موجه مى شود كه اگر مشروطه، قانون اسلام است، چگونه «غالب دولت فرنگستان مشروطه مى باشد و از فرنگستان سرايت به ايران نموده؟» جواب مى دهد: بعد از آنكه پيامبر قانون مشروطيت را آورد، امّت آن حضر به قوّت و پيشرفت رسيد و هر ساله و هر ماه «شهر و مملكتى از خارجه را ضميمه مملكت اسلامى» مى كرد تا در نهايت در جنگ صليب مشهور، صلاح الدين ايوبى با عدّه كمى از مسلمانان، به جنگ نصارى رفته و آنها را شكست داد. دولت انگليس درصدد تحقيق مطلب برآمد كه «سبب آن غلبه با قلّت عدّه و عُدّه و اين مغلوبه با آن شوكت و حشمت چه بوده... پس از اندك زمانى بر آنها معلوم شد كه سبب غلبه ى مسلمين هيچ نيست مگر آئين مشروطيت... اين بود كه بعد از استكشاف حال، پيروى قانون اسلام را نموده، از سلاطين خود استدعاى مشروطيت كردند ... از همان روز، روز به روز به بركت قانون اسلام بر عزت و شوكت و قدرت خود افزودند و ما مسلمان هاى بى چاره، دست از آن قانون برداشته و حال خود را تباه و روزگار خود را سياه نموديم.»([51]) چنان كه بر اهل نظر پوشيده نيست، اين تحليل تاريخى كه در برخى نوشته ها و رساله هاى ديگر مشروطه خواه نيز ذكر شده است،([52]) چندان اساس محكمى ندارد.

            اسناد و گزارش ها حكايت از آن دارد كه در ميان مشروعه خواهان،دست كم شيخ فضل الله نورى آگاهى بسنده اى از غرب داشت.([53]) نتيجه اين اطلاعات در موضع گيرى ها و تحليل هاى او در زمان مشروطه ظاهر شد. در يكى از لوايح متحصنين عبدالعظيم كه زير نظر شيخ تدوين مى شد، چنين آمده:

در اين عصر ما فرقه ها پيدا شده اند كه بالمره منكر اديان و حقوق و حدود هستند، اين فرق مستحدثه را برحسب تفاوت اغراض، اسمهاى مختلف است، آنارشيست، نيهليست، سوسياليست، ناطوراليست، بابيست...([54])

شيخ در نامه اى به يكى از مجتهدان مازندران، مى نويسد:

]مشروطه خوهان[ براى معالجه ظلم دفع فاسد به افسد كردند. قوانين مجعوله آنها كه از روح آزادى اروپا برداشته شده بود، باعث شد كه مردم فاسدالعقيده، بى ملاحظه، بر ضعف اسلام آنچه خواستند، گفتند و نوشتند.([55])

از ديگر مسائلى كه شايد در نگرش متفاوت حاج آقا نورالله با مشروعه خواهان نسبت به مشروطه تأثير داشته است، مى توان به منابع اطلاعاتى([56])، ويژگى هاى روان شناختى، نفوذ و دخالت افراد و جريان هاى مشكوك اشاره نمود. به طور مسلم، عوامل و ريشه هايى كه سبب ساز اختلاف مجتهد اصفهانى و ديگر مجتهدان در زاويه نگرش به موضوعات و مصاديق خارجى مى شد، منحصر به موارد فوق نخواهد بود. شناخت همه علل، نيازمند پژوهشى گسترده، احاطه به جريانات سياسى و فرهنگى قبل و زمان مشروطه، آشنايى جامع با دربار و دولت قاجار، شناخت كافى نسبت به وضعيت اجتماعى مردم و ميزان و شيوه برخورد علما با آنان مى باشد.

 

نقد ديدگاههاى ديگر

در اين قسمت به اجمال، گزارش و نقد نظريه هاى ديگرى كه به صورت كلى به بررسى اختلاف علما در مشروطه پرداخته اند، و با توجه به كلى بودن آنها، شامل موضوع بحث نيز مى شود، ذكر مى گردد.

1. اختلاف نظر در قلمرو دين

برخى نويسندگان، بدنبال گسترش بحث «دين اقلى و اكثرى»، آن را راهگشاى مسأله اختلاف علما در مشروطه دانسته اند. از منظر آنان، علت اختلاف فقها «در باب مشروطه اين بود كه هر دو دسته از مجتهدين با ديدگاه خاص دين شناسى و انسان شناسى خود با مشروطه برخورد كرده» بودند. به عبارت ديگر دين شناسى مشروعه خواهان كه در رأس آنها شيخ فضل الله نورى قرار داشت «حداكثر انتظارات از دين را به دنبال مى آورد، يعنى اين كه فهم آنها از خاتميت حضرت رسول(ص) اين گونه بود كه با ختم رسالت، كليه مسائل مبتلابه بشر كلا و جزئاً حل و فصل گرديده است.» در نتيجه وجود مجلس شورى بدعت است. اما دين شناسى حاج آقا نورالله و ديگر علماى مشروطه طلب «بر اين ديدگاه متكى بود كه شريعت احكام كلى را مشخص كرده است و تدوين قوانين جزئى را برعهده خود انسان ها گذارده تا به مقتضاى شرايط زمان آنها را مدوّن و منقّح كنند.»([57])

            دو نقد مى توان به اين نظريه مطرح نمود:

1. با فهم و آشنايى ابتدايى از دين اسلام، نادرستى اين ادعا كه «با ختم رسالت، كليه مسايل مبتلابه بشر كلّاً و جزئاً حل و فصل گرديده است»، ثابت مى شود; اصولا مسائل مبتلابه انسان، بى شمار بوده و هر مكتبى كه تعاليم و دستوراتى را در يك چارچوب خاص و با هدف معين عرضه مى كند، غيرممكن است قضاياى بى شمار را در خود گرد آورد. آيا كسى مى تواند ادعا كند كه دين تمام مسائل مربوط به كشاورزى، نساجى، مسكن و ... را ذكر نموده است؟

2. اگر مشروعه خواهان، قلمرو دين اسلام را حداكثرى به معناى مورد ادعا (حل كليه مسائل ـ جزيى و كلى ـ مورد ابتلاى انسان) مى دانستند، بايد وجود هر گونه مجلسى را نفى مى نمودند; در اين صورت تلاش هاى بسياى از آنان در اوايل نهضت و تثبيت مجلس، چگونه توجيه مى شود؟ شيخ فضل الله نورى ـ به عنوان رهبر مشروعه خواهان ـ  صريحاً درباره نياز مسلمانان به مجلسى كه در چارچوب تعاليم اسلامى باشد، مى گويد:

عموم مسلمانان مجلسى مى خواهند كه برخلاف قرآن و برخلاف شريعت محمد (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفرى (ع) قانون نگذارد. من هم چنين مجلسى مى خواهم.([58])

            شيخ با حاج آقا نورالله موافق بود كه محدوده اختيارات مجلس در سه چيز است:

            1. تشخيص كيفيت انجام قوانين شرعيه([59]);

            2. جعل قانون در مواردى كه حكم خاصى از سوى شارع مشخص نشده «از قبيل امورات عامه مثل رواج تجارت و صناعت و حفظ ثغور و نظم طرق و...([60]);

            3. «در امورى كه برخلاف موازين شرعيه به حكم دولت، تعدى و اجحاف مى شود كه رفع آن بالكليه ممكن نيست، حدودى معين كنند كه حتى الامكان ظلم كمتر واقع شود.»([61])

 

2. تفاوت فهم عالمان از متون دينى

برخى تحليل گران معاصر، در بررسى اختلاف رويكرد سياسى فقهاى عصر مشروطه، تنها علت يا مهمترين عامل را تفاوت انديشه حكومتى عالمان مشروعه خواه و مشروطه طلب دانسته اند. از نظر اين گروه، تلقى و استنباط مشروعه خواهان از نظام حكومتى شيعه در زمان غيبت، «نظام دو قطبى بر مبناى حاكميت حَمَله أحكام (مجتهدين) و اولى الشوكة من أهل الاسلام (پادشاه) بود.» طبق اين استنباط، فقيه و سلطان دو قدرت مستقل از يكديگرند و هيچ يك واقعاً منصوب ديگرى نمى باشد. مشروعه خواهان آشكارا از مباينت مشروطيت با شريعت سخن گفت و از جمله دلايل خود را «أخذ ماليات و گمركات» بيان مى كردند كه توسط مجلس به تصويب رسيده يا مورد تأييد قرار گرفته بود و مطابق استنباط آنها، حكم حرمت داشت.

            در مقابل، در انديشه حاج آقا نورالله و ديگر عالمان مشروطه خواه مانند مرحوم اصفهانى و نائينى، در كنار دو ركن فقاهت و سلطنت، مردم به عنوان ركن سوم، مشروعيت پيدا مى كنند. يكى از عوامل مهم در شكل گيرى انديشه مشروطه خواهى اين عالمان، ديدگاه اصولى آنان بود كه در رساله هاى به جاى مانده از آنان همچون رساله علامه نايينى مى توان ملاحظه كرد.([62])

            چند نقد بر اين نظريه به نظر مى رسد:

            1. خلط ميان انديشه علما درباره حكومت اصيل و قدر مقدور; كه آنچه برخى فقيهان در فرض قدر مقدور و با در نظر داشتن عدمِ امكانِ عملى تحققِ حاكميتِ سياسى فقيه بيان داشته اند، انديشه اصلى اين عالمان دانسته شده است.([63])

            2. روشن نيست نسبت دادن حمايت و جانب دارى علما از مشروطه، به مشرب اصولى آنان، چه ارتباطى با مسأله اختلاف علما دارد كه در نوشتارهاى برخى تحليل گران به ميان آمده است.([64]) اكثريت عالمان عصر مشروطه، با اتكاى به فقه و اصول رايج، حكم خود را استنباط مى كردند; مهم تر آن كه اكثر مجتهدان بلندپايه هر دو دسته، از محصّلان و پرورش يافتگان مكتب فقهى و اصولى ميرزاى شيرازى بوده اند.

            3. حرمت ماليات و گمركات منحصر به ديدگاه مشروعه خواهان نيست. گرچه ميرزاى نائينى، با تطبيق ماليات به خراج شرعى، پرداخت آن را بر هر مسلمان واجب دانسته، «گرفتن آن هم بر تمام طبقات متصديان ـ در صورت عدم تجاوز از اندازه لياقت خدمت و علمشان ـ حلال و بدون شبهه و اشكال» بيان مى كند;([65]) اما حاج آقا نورالله اصفهانى، در مقام محال بودن شرعيّت مشروطه، استناد به حرمت ماليات و گمركات كرده است:

تصور بفرمائيد چگونه مى شود گمركات و ماليات و عوارضات و دخليات دولت را به تمام خصوصياتها مطابق با قانون شرع نمود؟

ولى چون از نظر او بدون «سلطنت و ماليات هم ديگر دولتى باقى نمى ماند و مسأله شير بى سر و پا و شكم است»([66])، فلذا چاره اى از ارتكاب اين امر نمى باشد. او عقيده دارد: «اين اموالى كه به اسم ماليات و وجوهات از ملت فقير... مى گيرند، بايد صرف در امور و اصلاح خود رعيت بشود» و «به طور عدل و انصاف و صحت» و «به طريق رفق و مدارا» أخذ شود.([67])

            البته نمى توان منكر اين امر شد كه ميان انديشه حاج آقا نورالله درباره مشروعيت نظام سياسى با برخى مشروعه خواهان  همچون شيخ فضل الله نورى اختلاف هاى وجود داشته است. حاج آقا نورالله در رساله «مكالمات مقيم و مسافر» در موارد مختلف، بر نقش مردم در حكومت تكيه مى كند. ايشان به مشروعيت حاكميت فقيه در عصر غيبت اشاره اى نكرده، اساساً مشروعه شدن نظام حكومتى را در زمان غيبت، امرى محال مى داند كه با «اطلاق نفيى»، حاكميت فقيه را نيز در بر مى گيرد. او مى نويسد:

سلطنت حقّه كه به تمام خصوصيّات، مشروع باشد، غير از زمان ظهور حضرت امام عصر (عج) امكان ندارد ... بلكه اصل سلطنت حقه مختص و منحصر است به شخص حضرت امام عصر ـ عجل الله فرجه.([68])

اما بايد توجه داشت كه فقهاى مشروطه خواهى مانند سيد عبدالحسين لارى([69]) و آقانجفى اصفهانى([70]) و نائينى([71]) نيز تفاوت هايى همچون شيخ با حاج آقا نورالله داشته اند; حتى برخى از آنان در مواردى، انديشه هايشان با يكديگر متغاير بوده است. بنابر اين اختلاف رويكرد سياسى علماى شيعه نسبت به مشروطه، نمى توانست ريشه در تفاوت استنباط فقها و انديشه سياسى داشته باشد.([72])

 

3. منافع شخصى و طبقاتى

اغلب نويسندگان كتب تاريخى در عصر مشروطيت و برخى تحليل گران معاصر، اختلاف علما را بر پايه منافع شخصى آنها ارزيابى مى كنند. از منظر اين نويسندگان، مسائلى چون وابستگى به دربار قاجار و حاكمان محلى، رقابت هاى صنفى، جاه طلبى و شهرت خواهى باعث كنارگذارى، مخالفت و تحريم مشروطيت از سوى برخى عالمان گشته بود. محدوده اين تحليل منحصر به فقهاى مشروعه خواه نمانده، عالمان مشروطه خواه را نيز دربرگرفته است.

            برخى محققان، منافع صنفى و طبقاتى را تأثيرگذار در انگيزه فعاليت رهبران مذهبى و اختلافات آنها دانسته اند. از منظر آنها، ايران در عصر مشروطه «دوره باصطلاح فئوداليسم از گونه آسيايى خود و يا دوره پيش از سرمايه دارى را مى گذراند و به حكم تاريخ مى خواست به سوى سرمايه دارى كه در آن دوره از تاريخ مى توانست ارزنده باشد، گام بردارد. چون انديشه گران ما ارزش هاى نوباختر زمين را از نزديك تا اندازه اى مى شناختند، آگاه بودند كه اروپا نظام هاى فئودالى را پشت سر گذاشته، صنعتى گرديده است» و «ايران نيز چون از تاريخ جدا نيست، ناگزير بايد هرچه زودتر دست از نظام فئودالى شكل آسيايى خود بردارد و به سوى ارزش هاى نو پيش رود و خلاصه صنعتى گردد.»([73]) از ديدگاه اين گروه، انگيزه آن دسته از رهبران مذهبى كه رهبرى نهضت را عهده دار گشتند، «پيوند آنها با طبقه متوسط اجتماعى بويژه بازرگانان و كاسبان خورده پا» بوده است; چرا كه «آن دو گروه يعنى علماى ملى و بازرگانان، براى سال هاى دراز به طور دو جانبه از يكديگر بهره مى بردند. علما به بازرگانان نيازمند بودند، زيرا از آنها خمس و سهم امام دريافت مى كردند. از سوى ديگر بازرگانان متكى به علما بودند; زيرا علما بانفوذترين پشتيبانان آنان در برابر دولت بشمار مى رفتند.»([74]) از سوى ديگر، علماى فئودال بدليل ماهيت ضدّ فئودالى نهضت مشروطه، به مخالفت با اين نهضت اقدام نمودند; البته در اين ميان، حاج آقا نورالله از علماى فئودالى بود كه «به دلايلى فرصت جويانه به انقلاب پيوست».([75])

            مهم ترين نقد بر اين ديدگاه، «جهت دار و سطحى بودن» آن است. افرادى از اين طيف، اولا آشنايى و ارتباط نزديك با نهاد روحانيت و بلندپايگان آن ندارند; ثانياً با ملاحظه آن چه در مغرب زمين رخ داده ـ دانسته يا ندانسته ـ با تطبيق نادرست وضعيت اجتماعى، فرهنگى و سياسى اروپا بر جامعه ايران، تحليل كپى گونه از مسائل تاريخى اجتماعى ارائه مى كنند. از سوى ديگر، اين گونه تحليل ها مبتنى بر اصول و معيارهاى صحيح سنجش تاريخى نيست; چرا كه قضاوت در اين سنخ مسايل يا بايد بر أسناد و مدارك تاريخى متقن، استوار باشد و يا به ذكر مستند و بى غرض جزئيات زندگى افراد; در حالى كه بيشتر قضاوت ها و نوشتارهاى اين گروه به حدس و گمان، شايعات و نسبت هاى مخالفين علما مستند مى باشد. اساساً شناخت انگيزه هاى افراد در انتخاب مواضع و انجام فعاليت هاى فردى و اجتماعى أمرى مشكل و نيازمند آشنايى دقيق و توجه به همه ابعاد شخصيتى فرد مورد نظر مى باشد. نمى توان صرفاً با ملاحظه برخى رفتارهاى ظاهرى شخص، پيرامون شخصيت و انگيزه او به داورى نشست.

            تحليل مشروطه بر اساس «ماهيت سرمايه دارى آن» نيز صرف نظر از آن كه تحت تأثير «مكتب تضاد» و نظريه ماركس مى باشد([76])، مبتنى بر مقايسه طبقات اجتماعى ايران قبل از مشروطه با طبقات اجتماعى اروپا مى باشد; در حالى كه ميان آنها تفاوت آشكارى وجود داشت. از سوى ديگر مطابق چنين تحليلى، بايستى مسائل مربوط به بازرگانى در شعائر، نوشته جات، سخنرانى هاى قبل و خلال مشروطيت و نتايج حاصله از انقلاب، بروز و ظهور پر رنگ داشته باشد; حال آنكه در مشروطه، طبقات گوناگون حضور داشتند و انقلاب صبغه سرمايه دارى به خود نگرفته بود.([77]) اساساً ادبياتى از اين دست براى بررسى نهضت مشروطه، در حقيقت تحميل يك ساختار تحليلى متأخر از مشروطه و بازگشت به حوادث تاريخى و دسته بندى آن در چارچوب الگوهاى تحليلى زمان هاى بعدى است. و اين شيوه تحقيق، بيش از آن كه پرده از حقايق مبهم و نانوشته تاريخ بردارد، در واقع نشان دهنده تلاشى است براى جمع آورى شواهد و نمونه هاى تاريخى، جهت اثبات نظريه خود.

 

 



 

 

فهرست منابع و مآخذ

 

 

1. آباديان، حسين، مبانى نظرى حكومت مشروطه ومشروعه، چاپ اول، تهران: نشرنى، 1374.

2. ابطحى، عليرضا، انجمن ولايتى اصفهان، نهضت مشروطيت ايران، ج 1، چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1378.

3. آملى، محمدتقى، المكاسب والبيع، ج 2، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1413هـ.ق.

4. ابوالحسنى، على، آخرين آواز قو، چاپ اول، تهران: نشر عبرت، 1380.

5. ــــــــــــــ، ديده بان، بيدار!، چاپ اول، تهران: نشر عبرت، 1380.

1366.

6. افشار، ايرج، خاطرات و اسناد مستشارالدوله، ج 2، چاپ اول، تهران: انتشارات فردوسىوانتشارات ايران و اسلام، 1362 و 1361. 

7. ايوانف، م.س.، تاريخ نوين ايران، ترجمه احسان طبرى، بى جا، بى نا، بى تا.

8. تركمان، محمد، رسائل، اعلاميه ها، مكتوبات،... و روزنامه شيخ فضل الله نورى، ج 1، تهران، مؤسسه فرهنگى رسا، 1362.

9. ــــــــــــ، مكتوبات، اعلاميه ها... و چند گزارش پيرامون نقش شيخ شهيد فضل الله نورى در مشروطيت، ج2، تهران: موسسه خدمات فرهنگى رسا، 1363.

10. حائرى، عبدالهادى، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، چاپ دوم، تهران: امير كبير، 1364.

11. دانشور علوى، نورالله، تاريخ مشروطه ايران و جنبش وطن پرستان اصفهان، تهران: كتابخانه دانش، 1335.

12. رضوانى، هما، لوايح شيخ فضل الله نورى، چاپ اول، تهران: نشر تاريخ ايران، 1362.

13. زرگرى نژاد، غلامحسين، رسايل مشروطيت، چاپ دوم، تهران: انتشارات كوير،1377.

14. عنايت، حميد، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، چاپ سوم، تهران: شركت سهامى انتشارات خوارزمى، 1372.

15. قانون اساسى و متمم آن، تهران: كتابخانه و چاپخانه اقبال، 1325.

16. كديور، محسن، نظريه هاى دولت در فقه شيعه، چاپ چهارم، تهران: نشر نى، 1378.

17. كسروى، احمد، تاريخ مشروطه ايران، چاپ نوزدهم، تهران: امير كبير، 1378.

18. لارى، عبدالحسين، التعليقة على المكاسب، ج 2، چاپ اول، قم: اللجنة العلمية للمؤتمر ـ مؤسسة المعارف الاسلامية، 1408 هـ.ق.

19. ــــــــــــــ، مجموعه رسائل، چاپ اول، قم: هيئت علمى كنگره، 1418 هـ.ق.

للدراسات الاسلامية، 1409 هـ.ق.

20. م.پاولويچ، و.تريا، س.ايرانسكى; سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ايران، ترجمه م. هوشيار، چاپ دوم، تهران: شركت سهامى كتابهاى جيبى، 1357.

21. محمدى، منوچهر، انقلاب اسلامى; زمينه ها و پيامدها، چاپ اول، قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1380.

22. ملكزاده، مهدى، تاريخ انقلات مشروطيت ايران، چاپ چهارم، تهران: انتشارات علمى، 1373.

23. ناظم الاسلام كرمانى، محمد، تاريخ بيدارى ايرانيان، به اهتمام على اكبر سعيدى سيرجانى، چاپ پنجم، تهران: نشر پيكان، 1377 و 1376.

24. نائينى، محمدحسين، تنبيه الامه و تنزيه المله، به اهتمام سيد محمود طالقانى، چاپ نهم، تهران: شركت سهامى انتشار، 1378.

25. نجفى خوانسارى، موسى، منية الطالب فى حاشية المكاسب،  ج1، بى جا، بى نا، بى تا.

26. نجفى قوچانى، حسن، برگى از تاريخ معاصر (حيات الاسلام فى احوال آية الملك العلام)، به تصحيح ر.ع.شاكرى، چاپ اول، تهران: نشر هفت، 1378.

27. نجفى، موسى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، چاپ دوم، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1378.

28. ــــــــــ، حكم نافذ آقا نجفى، چاپ اول، قم: انتشارات اسلامى، 1371.



[1]. موسى نجفى، حكم نافذ آقانجفى، ص 198.

[2]. ملاعلى اكبر، از اصفهان به علماى قم تلگراف مى زند: حضور مبارك حجج اسلام ـ دام ظلّهم ـ هشتم وارد شدم. حضرت آية الله آقاى نجفى دام ظله و آقاى ثقة الاسلام چند روز است با ساير علماى اعلام تدارك حركت ديده اند و عازم قم بودند و هستند. مدت مكث حجج اسلام و تكليف اعلام فرماييد. (ملا على اكبر). ر.ك: همان.

[3]. در برخى منابع از مهاجرت اين دو عالم به قم ياد شده است كه اشتباه است. ر.ك: همان، ص 198ـ199.

[4]. سراج صدر جبل عاملى، روزنامه مقدس ملى اصفهان، شماره 5، ص 4 و 3; به نقل از عليرضا ابطحى، انجمن ولايتى اصفهان، مجموعه مقالات نهضت مشروطيت ايران، ص 15. 

[5]. موسى نجفى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 84.

[6]. همان، ص 94ـ166.

[7]. محمد تركمان، نظارت مجتهدين طراز اول، مندرج در: تاريخ معاصر ايران، كتاب اول، ص 33ـ34.

[8]. محمد ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، بخش دوم، ص 556ـ557.

[9]. مهدى ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، كتاب پنجم، ص1012ـ1013.

[10]. همان، كتاب چهارم، ص926ـ927.

[11]. موسى نجفى، حكم نافذ آقانجفى، ص 199.

[12]. مهدى ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، كتاب چهارم، ص 905.

[13]. ملكزاده در بخشى از كتاب خود كه تلگرافات و نامه هاى دالّ بر حرمت مشروطه و حمايت شاه قاجار، از سوى فقها و روحانيون بانفوذ شهرهاى مختلف در زمان استبداد صغير را مى آورد، تلگرافى از آقانجفى اصفهانى خطاب به مشيرالسلطنه ـ صدر اعظم و وزير داخله ـ ذكر مى كند. متن تلگراف چنين است: «به عرض حضور مبارك حضرت مستطاب اشرف مشيرالسلطنه; وزير داخله دامت شوكته مى رساند بحمدالله اصفهان كه اعظم بلاد اسلام است، در كمال امنيت و فراوانى نعمت، كافه اهل شهر و بلوك در قرار امن و امان شاكر هستند. محض تشكر معروض داشتم. داعى شيخ محمدتقى نجفى.» (ر.ك: همان، ص 897.) اين تلگراف، صرف نظر از آن كه دلالتى بر حرمت مشروطه ندارد، بدون تاريخ است. اگر پذيرفته شود تلگراف آقانجفى متعلق به زمان استبداد صغير است ـ با در نظر گرفتن حكم حرمت او به مخالفت با مشروطه چند روز قبل از توپ بستن مجلس و نيز نقش او در فتح اصفهان در اواسط استبداد صغير ـ بايد آن را در ارتباط با وعده شاه در مورد گشايش دوباره مجلس در اوايل استبداد صغير ارزيابى كرد. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تلگراف، يك نوع سياسى كارى باشد.

[14]. نورالله دانشور علوى، تاريخ مشروطه ايران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختيارى، ص 14ـ40.

[15]. موسى نجفى، حكم نافذ آقانجفى، ص 208ـ210.

[16]. محمد ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، بخش دوم، ص 558.

[17]. نورالله اصفهانى، رساله مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 374ـ375.

[18]. اين رساله در ماه محرم 1327 آغاز و در ماه رجب همين سال ـ تقريباً در مدّت شش ماه و بعد از پايان استبداد صغير ـ به اتمام رسيده است. با توجه به خاتمه كتاب، نويسنده قصد نگارش جلد دوم را نيز داشته كه اثرى از آن بدست نيامده و به احتمال قوى به خاطر پيروزى مشروطه طلبان، از نگارش آن منصرف شده است.

[19]. حاج آقا نورالله اصفهانى، رساله مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 370.

[20]. همان، ص 384.

[21]. ايرج افشار، خاطرات و اسناد مستشارالدوله، ص 169.

[22]. موسى نجفى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 202ـ204.

[23]. حاج آقا نورالله اصفهانى، رساله مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 354ـ355.

[24]. همان، ص 355. حاج آقا نورالله در صفحات بعد، مشروطه را به مشورت، تفسير كرده، مى نويسد: «تمام عقلاء از انبياء و سلاطين در امور قابل مشورت به مشورت مى پرداختند» (ر.ك: همان، ص357.) به نظر مى رسد ميان اين مطالب با مطالب ذكر شده در متن، از دو جهت ناسازگارى وجود دارد:

            أ) تعريف مشروطه در ابتداء به قانون مدارى حكومت و سپس به شورايى بودن آن; در حالى كه بين اين دو ـ به تعبير منطقى ـ رابطه عموم و خصوص من وجه وجود دارد; در يك طرف مى توان حكومت بر اساس شكل گيرى قانون بدون تشكيل دارالشورى را ذكر كرد. (چنانچه مولّف اين مسأله را از زبان مقيم بيان كرده است. ر.ك: همان، ص 373.) از طرف ديگر حكومت هاى شورايى بر اساس منافع شخصى سلطان و كارگزاران او ـ همانند معاويه كه در موارد مختلف از مشورت افرادى همچون عمروعاص بهره مى برد ـ را مى توان بيان كرد; البته نمونه هايى نيز از جمع مشورت و قانون در حكومت ها مى توان ذكر نمود.

            ب) غالب حكومت هاى قبل از پيامبر در بيان اول، حكومت مطلقه و مستبد معرفى شده اند; اما طبق تفسير دوم، حكومت مشروطه بوده اند.

            شايد نظر مؤلّف بر تشكيل يافتن مفهوم مشروطه از دو قيد «قانون» و «مشورت» باشد; يعنى حكومتى را مى توان مشروطه دانست كه اولا داراى قوانين كلى به عنوان قانون اساسى بوده و كشور بر اساس آن اداره شود; نه منافع نفسانى حاكم، و ثانياً در مسائل جزئى و مستحدثه (امورات عامّه)، در چارچوب اصول كلى مشورت صورت گرفته، حاكم صرفاً با عقل و تجربه فردى خود به رتق و فتق امور نپردازند; بنابر صحّت اين نحوه جمع ميان دو مطلب فوق، در فرض عدم وجود يكى از دو قيد قانون يا مشورت، حكومت استبدادى خواهد بود. بهرحال به فرض پذيرش اين توجيه، صرفاً از جهت اول حلّ تنافى شده و نمى توان نظر قطعى نويسنده را پيرامون مشروطه يا استبدادى بودن حكومت هاى قبل از بعثت پيامبر دريافت.

            بجاست به تضّادى ديگر در مطالب اين رساله اشاره شود. ايشان ابتدا بدنبال بيان تأسيس مشروطه توسط پيامبر، به ادامه آنها تا زمان معاويه پرداخته، و از بين رفتن مشروطه با تبديل عنوان خلافت به سلطنت توسط معاويه بيان شده است. (ر.ك: همان، ص 355.) ولى نويسنده در صفحات بعد، أخذ مشروطه انگلستان ـ و به تبع آن ساير كشورها ـ را از مشروطه مسلمانان و پس از شكست دول اروپائى در جنگ هاى صليبى ذكر كرده، أفول مشروطه در بين مسلمين را همزمان با شروع آن در كشور انگلستان، بيان مى كند. (ر.ك: همان، ص 385ـ386.) صرف نظر از غير تاريخى بودن نحوه مشروطه شدن غربيان، تنافى اين مطلب با مطلب فوق روشن است; چرا كه جنگ هاى صليبى چند قرن پس از حكومت معاويه بوده و طبق ديدگاه اول، اثرى از مشروطه در ميان مسلمانان در زمان جنگ هاى مذكور نبود; در نتيجه چگونه بيگانگان از ملّتى كه خود داراى مشروطه نبود، آن را أخذ كردند.

[25]. همان، ص 382.

[26]. همان، ص 356.

[27]. همان، ص 382.

[28]. همان، ص 357.

[29]. همان، ص 70.3.

[30]. همان، ص 382.

[31]. ميرزا على اصفهانى، تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، مندرج در: رسائل، اعلاميه ها، مكتوبات... و روزنامه شيخ شهيد فضل الله نورى در مشروطيت، ص64.

[32]. محمد تركمان، رسائل، مكتوبات، ...، ص 246.

[33]. محمدحسين بن على اكبر تبريزى، كشف المراد من المشروطة و الاستبداد، مندرج در: رسائل مشروطيت، 119.

[34]. آقا نجفى قوچانى، برگى از تاريخ معاصر، ص 26ـ27.

[35]. به عنوان نمونه ر.ك: محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها، ...،ص 60ـ61 و 332ـ333.

[36]. محمدحسين بن على اكبر تبريزى، كشف المراد من المشروطة و الاستبداد، مندرج در: رسائل مشروطيت، 119.

[37]. حاج آقا نورالله اصفهانى، مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در:  انديشه دينى و تاريخ نهضت حاج آقا اصفهانى، ص 365.

[38]. محمد تركمان، مكتوبات، اعلاميه ها ... و چند گزارش پيرامون نقش شيخ شهيد فضل الله نورى در مشروطيت، ج2، ص 210ـ211.

[39]. ميرزا على اصفهانى، تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، مندرج در: رسائل، اعلاميه ها...، ص 60ـ61.

[40]. قانون اساسى و متمم آن، ص 22، اصل هشتم.

[41]. نورالله اصفهانى، مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 364.

[42]. شيخ فضل الله نورى، حرمت مشروطه، مندرج در: رسائل، اعلاميه ها...، ص 160.

[43]. البته در مواردى، مسأله پيچيده مى شود; به عنوان نمونه در موارد تزاحم دو حكم كه بايد طبق قاعده اصولى، موضوع هر يك از آن دو حكم كه مهم تر است را انتخاب نمود، اگر ميان دو فقيه اختلاف بوجود آيد، دليل اين اختلاف مى تواند يكى از دو مسأله باشد: 1. اختلاف در ميزان اهميت هر يك از دو موضوع كه اين اختلاف به نوعى فقهى است; 2. اختلاف در شناخت ميزان شدت و ضعف مصاديق آن دو موضوع. مثال: اگر حكم «وجوب رفع ظلم» با حكم «وجوب دفع سلطه كفار» تزاحم پيدا كرد (يعنى در يك زمان هم ظلم باشد و هم زمينه سلطه كفار و رفع و دفع هر دو بصورت هم زمان امكان پذير نباشد) طبيعتاً بايد يكى از دو حكم را مقدم نمود. حال ممكن است دو فقيه، اختلاف در آن حكمى كه بايد مقدم شود، داشته باشند; منشأ اين اختلاف، يا اختلاف در مهم تر بودن اصل ظلم و دفع سلطه كفار مى باشد (يعنى يك فقيه استنباطش از دين چنين باشد كه مفسده ظلم بيشتر از مفسده تسلط كفار است و فقيه ديگر استباطش به عكس باشد) و يا تفاوت شناخت از مصداق دو موضوع (ظلم و سلطه كفار) است; يعنى يك فقيه چنين تشخيص دهد كه ظلم در جامعه موجود، بسيار زياد، اما زمينه سلطه كفار كمتر است و اساساً ظلم خود زمينه ساز سلطه كفار است; اما فقيه ديگر زمينه سلطه كفار را بسيار بيشتر از ظلم موجود تشخيص دهد. در صورتى كه علت و منشأ اختلاف، صورت دوم باشد، اين اختلاف، اختلاف در مصداق شناسى خواهد بود.

[44]. گرچه برخى مجتهدان، در نياز چنين مجلسى به اذن و اجازه فقيه جهت حصول مشروعيت احكام صادره، نظر مثبتى نداشتند.

[45]. برخى ادعا كرده اند: «علماى مشروطه خواه، راه حل حفظ اسلام را در گرو مسلح شدن به عقايد و افكار جديد و پاسخ متقن و مستدل به شبهات درباره شرع و اجراى احكام سياسى اجتماعى آن مى ديدند و بر اين باور بودند كه شرع بايد پاسخ لازم را براى معاندين حاضر و آماده داشته باشد و در اين صورت از آزادى او را گزندى نمى رسد، حال آن كه گروه مخالف، حفظ ظواهر شرع و ممانعت از ابزار عقيده مخالفين را راه حل حفظ عقيده مسلمين مى دانستند.» (حسين آباديان، مبانى نظرى حكومت مشروطه ومشروعه، ص40) براى اين سخن در هر دو قسمت، هيچ سند و مدرك ارائه نشده است. اساساً نه در تلگراف ها، نه در سخنرانى ها و نه در رسائل آن دوران، در خصوص آزادى بحث هاى علمى ميان معاندين اسلام و نخبگان دينى ـ تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد ـ اشاره اى نشده است. نبايد ميان توهين و هتك حرمت با بحثهاى تخصصى علمى خلط شود. آنچه مورد حمله مشروعه خواهان واقع مى گشت، آزادى لجام گسيخته بدون منطق و براساس هيجانات اجتماعى بود و نه آنچه اين نويسندگان برداشت كرده اند.

[46]. به عنوان نمونه ر.ك: محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها...، ص 60ـ61 و 332ـ333.

[47]. روشن است اين مطلب نه به معناى ناديده گرفتن نقش علما است و نه تجمع خود آنان در كنسولگرى.

[48]. احمد كسروى، تاريخ مشروطه ايران، ص387.

[49]. تقريباً دوازده حكايتى كه در قسمت هاى مختلف رساله ذكر شده، به دو محور «ظلم و ستم و پايمال شدن حقوق مردم» و «ناديده انگاشتن احكام اسلامى به انحاء مختلف» اختصاص يافته است.

[50]. عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت، ص302.

[51]. حاج آقا نورالله اصفهانى، رساله مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص385ـ386.

[52]. به عنوان ر.ك: محمد حسين نائينى، تنبيه الامه و تنزيه المله، 23ـ24.

[53]. اوراق و نشرياتى كه در خارج كشور نشر مى يافت و ارتباط به اسلام و ايران داشت، به وسيله يكى از آشنايان شيخ تهيه شده و همراه با ترجمه آن قسمت كه به زبانهاى غيرشرقى نوشته شده بود، به مجتهد نورى داده مى شد. (على ابوالحسنى، آخرين آواز قو، ص 115 و 116; نقل از آيت الله شيخ حسين لنكرانى) در نامه اى كه يكى از شاگردان شيخ از فرانسه به او در اوايل مشروطه ارسال داشته، خبر از مصادره «تمام اموال و اراضى و مستغلات و ابنيه و مدارس و صوامع و كنايس و اديره و غيرها كه در تصرف قسّيسين و راهبان بود»، توسط حكومت فرانسه مى دهد. (على ابوالحسنى، ديده بان بيدار، ص 27ـ29)

[54]. محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها...، ص 265ـ266.

[55]. همان، ص162.

[56]. احتمالا اين مسأله در رويكرد مشروعه خواهى سيد محمدباقر درچه اى تأثير داشته است.

[57]. حسين آباديان، مبانى نظرى حكومت مشروطه و مشروعه، ص 34ـ56; جهانگير صالح پور، فرآيند عرفى شدن فقه شيعه، مجله كيان، شماره 24، ص 30.

[58]. محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها، ... ، ص 246.

[59]. شيخ اوايل برقرارى مشروطه، در نامه اى به آقا نجفى اصفهانى، بر همين نكته تكيه كرده است. ر.ك: همان، ص 137.

[60]. البته شيخ دخالت مردم در امورات عامه را نيازمند اذن فقيه مى داند.

[61]. نورالله اصفهانى، رساله مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 356ـ357 و 382ـ383.

[62]. ر.ك: غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت، ص 15ـ46; محسن كديور، نظريه هاى دولت در فقه شيعه، ص 58ـ60، 73ـ78 و 112ـ126; حميد عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ص 285ـ294.

[63]. به عنوان نمونه ر.ك: هما رضوانى، لوايح شيخ فضل الله نورى، ص32، 51 و ص 69; شيخ فضل الله نورى، رساله حرمت مشروطه، مندرج در: رسائل، اعلاميه ها...، ص113; ميرزا على اصفهانى، رساله تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل، مندرج در: رسائل، اعلاميه ها...، ص 67; موسى نجفى خوانسارى، منية الطالب فى حاشية المكاسب،  ج1، ص 325ـ327; محمدتقى آملى، المكاسب والبيع، ج 2، ص 333ـ339; محمدحسين نائينى، تنبيه الامه و تنزيه المله، ص65.

[64]. حميد عنايت، انديشه سياسى در اسلام معاصر، ص 285ـ294; حسين آباديان، مبانى نظرى حكومت مشروطه و مشروعه، ص34ـ36.

[65]. محمدحسين نائينى، تنبيه الامه و تنزيه المله، ص125ـ126.

[66]. آقا نورالله اصفهانى، مكالمات مقيم و مسافر، مندرج در: انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص370.

[67]. همان، ص 361ـ363.

[68]. همان، ص 370. ايشان در جاى ديگر نيز مى نويسد: «مشروطه مشروعه ممكن نيست كه اولين درجه ى او اين است كه پادشاهى را مشروعه نمايند» و اين «أمريست محال». ر.ك: همان، ص 382.

[69].ر.ك: سيد عبدالحسين لارى، التعليقة على المكاسب، ج 2، ص 143; سيد عبدالحسين لارى، قانون در اتحاد دولت و ملت، مندرج در: مجموعه رسايل، ص 249ـ251، 253ـ254.

[70]. ر.ك: آقانجفى اصفهانى، بحثٌ فى ولاية الفقيه، مندرج در: حكم نافذ آقانجفى، ص 235ـ284.

[71]. موسى نجفى خوانسارى، منية الطالب فى حاشية المكاسب،  ج1، ص 325ـ327; محمدتقى آملى، المكاسب والبيع، ج 2، ص 333ـ339; محمدحسين نائينى، تنبيه الامه و تنزيه المله، ص65.

[72]. اين احتمال را نيز بايد در نظر داشت كه مجتهد اصفهانى در فرض عملى نديدن زمامدارى فقيه جامع الشرايط، چنين اعتقادى داشته است; در نتيجه نمى توان با آنچه اين فقيه در فضاى حاكم بر آن زمان ـ كه گريزى از وجود پادشاه ديده نمى شد ـ نگاشته، تلقّى عام و مطلق داشت. به ويژه آن كه ايشان، در رأس نظام مشروطه اصفهان قرار گرفته و نگاه واقع بينانه ترى نسبت به برخى علماى مشروطه خواه ـ همانند مراجع و مجتهدان نجف ـ در قبال جريانات سياسى بدست آورده بود و به همين دليل، خود را موظف مى ديد به گونه اى عرفى، ملموس و با در نظر گرفتن آنچه در خارج تحقق داشت، مسايل را بيان و تحليل كند. طبعاً در اين راستا نمى توانست در فرض حاكميت فقيه، به بحث بپردازد.

[73]. عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت، ص24ـ26. نويسندگان ماركسيست يا داراى گرايش هاى ماركسيستى، پيرو چنين ديدگاهى مى باشند. به عنوان نمونه ر.ك: م.س.ايوانف، تاريخ نوين ايران، ص 6ـ25; م.پاولويچ، و.تريا، س.ايرانسكى، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ايران، ص 5ـ60.

[74]. عبدالهادى حايرى، تشيع و مشروطيت، ص 129ـ131.

[75]. همان، ص 119. مأخذ آقاى حائرى براى اين مطلب، نوشته انگليسى خودش مى باشد.

[76]. ر.ك: منوچهر محمدى، انقلاب سلامى; زمينه ها و پيامدها، ص 28ـ29.  

[77]. حائرى با در نظر داشتن پيش فرض خود و جهت اثبات آن، به مسائل تاريخى رو كرده است. يكى از شواهد او، تأسيس شركت اسلاميه با همكارى بازرگانان و علماى اصفهان و حمايت مراجع نجف در قبل از مشروطه به سال 1318هـ.ق است; اما از آنجا كه حاج آقا نورالله اصفهانى به عنوان ايفا كننده نقش محورى در تأسيس اين شركت (ر.ك: موسى نجفى، انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 40ـ43)، از زمين داران و فئودالان بوده است (ر.ك: همان، ص 94ـ99)، اين واقعه تاريخى كه پيرامون آن سخن بسيار رانده شده، توان شهادت براى تحليل نويسنده را نخواهد داشت. جريان تحريم تنباكو نيز، از ديگر مؤيدات ارتباط تاريخى اين دو قشر ـ كه رهبرى فقيهان بدليل در خطر قرار گرفتن منافع بازرگانان صورت گرفت ـ ذكر شده است. از آنجا كه هيچ سند و مدركى جهت اثبات مدعا آورده نشده و نويسنده صرفاً بر اساس همان پيش فرض خود به طرح قضيه پرداخته، طبعاً جاى بحث باقى نمى ماند. توجه به اين نكته مهم است كه جريانات تاريخى را اگر بصورت بريده نگاه كنيم، با هر پيش فرض ذهنى مى توانند تطابق داده شوند، ولى اگر مجموع قضاياى بهم پيوسته و مرتبط با هم را در نظر گرفته و با ذهن بسيط آنرا قرائت كنيم، در معرض يافتن واقعيت گام برداشته ايم. عملكرد اقتصادى فقهاى شيعه همچون تأسيس شركت اسلاميه و تحريم تنباكو، با قرائن و شواهد بسيار، از جمله آنچه خود در تأئيديه ها و تقريظ ها نگاشته اند، حكايت از آن دارد كه انگيزه آنها سلطه نيافتن كفار است; چرا كه از ضروريات دين اسلام، حرمت قرار گرفتن مسلمين، تحت هر نوع سلطه اى از غير مسلمانان مى باشد. به همين دليل حساسيت آنها نسبت به عثمانى كمتر از دُوَل ديگر بوده است.

            آيا قوانينى كه پس از شكل گيرى مشروطه، به ضرر فئوداليته در مجلس به تصويب رسيد، مى تواند مؤيّد نظريه مذكور باشد؟ در اين كه برخى قوانين مانند اصلاح ماليات و برداشتن تيول، به نفع بازرگانان و احياناً بر ضرر فئوداليته بود، شكى نيست، اما اولا اين قوانين تنها به سود بازرگانان نبوده، براى اكثريت مردم با تعلق به طبقات اجتماعى مختلف، منفعت داشت; ثانياً تكيه بر چند قانون از ميان صدها قانون مصوّب مجلس، به لحاظ موازين استدلال، چندان منطقى نبوده، نمى تواند بيانگر جوّ ضد فئودالى حاكم بر عصر مشروطه باشد.

 

مشروطيت اسلامي؛ انديشه سياسي دوره گذار (تأملاتي بر رساله "مقيم و مسافر‎"‎ آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني)

داود مهدوي زادگان
آيت الله شهيد، حاج آقا نورالله اصفهاني، يكي از رهبران مذهبي نهضت مشروطه است كه به‎ ‎
اتفاق برادر بزرگش، آيت الله آقانجفي، نهضت ضد استبدادي مردم اصفهان را هدايت ‏كردند‎. ‎
وي تنها عالم مذهبي است كه توانست در عصر مشروطه و در منطقه اصفهان و بختياري، ‏
حكومت ديني مشروطه را تأسيس و رهبري نمايد. به طوري كه احمد كسروي، جنبش‎ ‎
مشروطه خواهي اصفهان را به "مشروطه ملاّيان" تعبير ميكند. وي با وجود طرفداري از‎ ‎
مشروطيت، توسط دولت مطلقه مدرن رضاخان در دي ماه 1406 ش به شهادت ميرسد و از ‏پس‎ ‎
آن، جريان تاريخ نگاري وابسته، تلاش گسترده اي را به راه انداخت تا ياد و راه اين شهيد ‏بزرگوار‎ ‎
در خاطره ملت ايران حكّ نشود. ليكن نهضت امام خميني به عنوان احياكننده ميراث ‏جاودان‎ ‎
روحانيت، انديشه و راه آن شهيد عزيز، حاج آقا نورالله را زنده كرد‎. ‎

شناخت آرا و نظريات حاج آقا نورالله به دلايل مختلف انديشه اي، جامعه شناختي و ‏تاريخي، ‏
حايز اهميت است. وي جزء آن دسته از روحانيون برجسته طرفدار مشروطيت است كه در ‏عصر‎ ‎
مشروطه، تأثيرگذار بوده و به طور اجمال، تجربه حكومت ديني را كسب كرده و در عرصه‎ ‎
‎ |‎‏94‏‎| ‎
سياست آن روزگار، همت بلند خود را در جهت ترويج ايده "مشروطه اسلامي" به كار ‏بسته‎ ‎
است. او در مدت حيات سياسي خود، مجالي براي بيان انديشه هاي سياسي - اسلامي اش ‏پيدا كرد‎. ‎
از اين رو، به منظور آگاهي از رويكرد فكري - سياسي علماء مذهبي با مسأله مشروطيت و‎ ‎
چگونگي برخورد آنان با آراء و انديشه هاي جديد، تحقيق در باب حيات فكري - سياسي‎ ‎
حاج آقا نورالله، ارزشمند است. مطالعه متون سياسي بر جاي مانده از ايشان، كمك بسيار‎ ‎
سودمندي در اين راه خواهد بود. اما از ميان اين متون، رساله "مقيم و مسافرِ حاج آقا ‏نورالله، ‏
مستندترين متني است كه ميتواند انديشه سياسي ايشان را به تصوير كشد. نگارش مجلد اول ‏اين‎ ‎
كتاب همزمان با تأليف كتاب "تنبيه الامة و تنزيه الملّة" مرحوم علامه نائيني، در ماه رجب‎ ‎
‏1327، به اتمام ميرسد و در پايان آن، خواننده را به خواندن مجلد دوم نيز وعده ميدهد. ليكن ‏به‎ ‎
گفته فاضل محترم، آقاي موسي نجفي، تاكنون اثري از مجلد دوم يافت نشده است. [1] به ‏هر حال، ‏
بر آن شديم از طريق مطالعه كتاب "مقيم و مسافر" و بازخواني انديشه سياسي حاج آقا ‏نورالله؛‎ ‎
پاره اي از مسايل مربوط به حيات سياسي روحانيت شيعه در تاريخ معاصر را روشن نماييم‎. ‎

حاج آقا نورالله در كتاب مقيم و مسافر، كوشيده است انديشه سياسي خود را در قالب يك‎ ‎
گفت و گوي فرضي ميان دو ايراني مطرح نمايد. اين مباحثه در خانه شخصي اتفاق ميافتد ‏كه در‎ ‎
قريه اي زندگي ميكند و مسافر (آميرزا مهدي) ميهمان اوست و مقيم، يكي از همسايگان‎ ‎
صاحب خانه (آميرزا هدايت الله) است كه وقتي از ورود مسافر باخبر ميشود، به ديدن او ‏شتاب‎ ‎
كرده است. و در اين ديدار، گفت و گوي درازي ميان آن دو پيش ميآيد. "مقيم"، نمادي از ‏يك‎ ‎
روستايي عصر مشروطه است كه اهل فكر و نظر بوده و به سرنوشت سياسي كشورش توجه ‏دارد‎ ‎
و از وضع سياسي آن باخبر است و برخي از نظريات سياسي، نظير مشروطه خواهي را ‏بومي‎ ‎
ندانسته و غربگرايان ايراني را حامل آن ميداند. و از طرفي، بر مقام علمي "مسافر" به عنوان‎ ‎
يك عالم مذهبي تراز اول نيز واقف است. از اين رو، به جهت تعميق شناخت انديشه ‏سياسي‎ ‎
‎"‎مسافر"، اطلاع از اوضاع سياسي كشور، مشتاق چنين گفت و گويي است. لذا اولين سؤال ‏را با‎ ‎
پرسش از "وضع حاليه ايران"، مقصر دانستن مشروطه طلبان در خرابيهاي پيش آمده و ‏اينكه‎ ‎
مشروطه خواهي، ايدئولوژي سياسي جديدي است كه در كتاب و سنت، نميتوان از آن سراغ‎ ‎
گرفت؛ آغاز ميكند‎. ‎

اينكه چرا حاج آقا نورالله طرح مباحث سياسي خود را به اين صورت (گفت و گو) بيان ‏كرده‎ ‎
‎ |‎‏95‏‎| ‎

مهم است، آن هم بين يك عالم شهري و روستايي. ممكن است به اقتضاي نحوه درك مردم ‏آن‎ ‎
روزگار باشد كه در فهم مفاهيم به شيوه گفتاري و مكالمه اي بيشتر مأنوس بودند تا شيوه ‏نوشتاري‎. ‎
و يا به دليل سابقه اين شيوه در متون علمي، طلاب حوزه هاي علميه (مانند برخي متنهاي ‏صرف و‎ ‎
نحوي و فقهي) باشد و ابتكار ايشان آن است كه از اين شيوه در طرح مباحث سياسي ‏استفاده كرده‎ ‎
است. به هر حال، در اين كتاب، رگه هايي از روش سقراطي (بهره گيري از مباني مخاطب ‏در‎ ‎
استدلال) و توجه به روشهاي عقلي و نقلي مشاهده ميشود. در بيان مباحث، به اصل ‏مستندسازي‎ ‎
و ذكر شواهد، اهتمام زيادي رفته است. براي مثال، در بيان تأييد مشروطيت از ناحيه مراجع ‏تقليد‎ ‎
حوزه نجف اشرف، احكام هر يك از آنان را ذكر ميكند، و يا در بيان وجوه اختلاف بين‎ ‎
مشروطه و استبداد، سعي شده در هر مورد، نمونه اي از وضعيت استبدادي حاكم بر جامعه ‏ايراني، ‏
ذكر شود. اين مطلب، گواه آن است كه حاج آقا نورالله بر خلاف بسياري از منورالفكران ‏عصر‎ ‎
مشروطه كه فقط با نام "استبداد" آشنايند و نه با واقعيتهاي عيني آن؛ مظاهر عيني استبداد را ‏كاملاً‎ ‎
درك و احساس كرده است. از اين رو، او قادر است در بيان ابعاد استبداد، به مستندات ‏زيادي‎ ‎
اشاره نمايد‎. ‎

علاوه، وي مايل نيست اين گفت و گو به طرح مباحث روبنايي محدود شود، بلكه دامنه‎ ‎
مباحثه را به تحليل مباني و پيش فرضهاي نظري نيز توسعه داده است. وقتي "مسافر" از ‏‏"مقيم‎" ‎
ميشنود كه مشروطه خواهي، مطلب جديدي است و در اسلام سابقه اي ندارد، بحث را از ‏نقد‎ ‎
انديشه سياسي عقب تر برده و از فلسفه سياسي اسلام آغاز ميكند تا نشان دهد كه بر چه ‏مبنايي، ‏
مشروطه خواهي، ريشه در اسلام دارد. لذا در اين رساله، پيش فرضهاي تئوريك مباحث نيز ‏مورد‎ ‎
نقّادي و پردازش قرار گرفته است‎. ‎
حاج آقا نورالله، از زبان "مسافر"، در مقام دفاع از ايده مشروطه خواهي برآمده آن را امر‎ ‎
حادث و تازه نميداند. "مشروطه" همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم الانبياء (ص) ‏است‎: ‎
‎"‎مشروطه عين اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهي، اسلام خواهي‎ ‎
است."> [2‏‎] ‎

مشروطه در مقابل سلطنت "مطلقه" معنا پيدا ميكند. مطلقه يعني آن نوع سلطنتي كه حاكم ‏هر‎ ‎
چه بگويد و بكند، كسي را حق گفت و گو و "لا" و "نعم" و چون و چرا با او نيست. اما ‏در‎ ‎
مشروطه، سلطان ملزم به رعايت قانون مملكت است. پس حاكم حقيقي در سلطنت ‏مشروطه، ‏
‎ |‎‏96‏‎| ‎

قانون است. و چون در مملكت ايران، قانون همان كتاب و سنت است؛ سلطنت مشروطه هم‎ ‎
ميبايست مطابق با قانون اسلام باشد. بنابراين، "مسافر" از مشروطه اسلامي دفاع ميكند‎. ‎

به زعم "مسافر" تا پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص)، فرمانروايان و مردم بر سنت سلطنت‎ ‎
مطلقه عمل مي كردند، اما با ظهور پيامبر اسلام (ص)، اين سنت كنار گذاشته شده و ‏مسلمانان‎ ‎
مطابق با مشروطه اسلامي با خلفاي راشدين بيعت مي كردند. بنابراين، مشروطه، سنتي است ‏كه‎ ‎
پيامبر اسلام (ص) در جامعه اسلامي رواج داده است. اما اين سنت با روي كار آمدن معاويه ‏و‎ ‎
جانشينان بعد از او، به فراموشي گراييد، به طوري كه احياي مشروطه از سوي برخي عقلا و‎ ‎
دانشمندان اسلامي، در نظر برخي، بدعت و وارد كردن امر تازه اي در اسلام تلقي گرديد، ‏بلكه‎ ‎
اصولاً اگرچه حكومتها، مطابق سلطنت مطلقه عمل مي كردند، ليكن اين طور نيست كه ‏مشروطه‎ ‎
يك امر عقلايي نباشد. تمام عقلاي عالم در اموري كه بايد مشورت كنند، مشورت ميكردند‎. ‎

‎"‎مقيم"؛ مسأله مهمي در باب نقش محوري مجلس دارالشوري، به عنوان مجلسي كه كارش‎ ‎
وضع قوانين است، مطرح ميكند. او به عنوان يك فرد متشرّع، در همان زمان به اين پرسش‎ ‎
بنيادي توجه دارد كه قانون گذاري مجلس با مرجعيت شريعت اسلامي قابل جمع نيست. اما‎ ‎
‎"‎مسافر"، منافاتي بين اين دو نميداند، زيرا قانون گذاري مجلس را در طول قانون شريعت‎ ‎
اسلامي مي داند نه در عرض آن. بخشي از قوانين مجلس دارالشوري به چگونگي اجراي ‏شريعت‎ ‎
اسلامي مربوط است و بخش ديگر آن مربوط به امور عرفيه است كه به انگيزه حفظ مصالح ‏امت‎ ‎
اسلامي و رفع مفاسد، قانون وضع ميشود. ولي وضع قوانين عرفيه مطابق با قانون اسلام ‏است و به‎ ‎
همين دليل، مي بايست پنج نفر از علماي اعلام بر مطابقت قوانين موضوعه با قانون اسلام، ‏نظارت‎ ‎
داشته باشند. [3‏‎] ‎
‎"‎مسافر" در مقابل اين پرسش كه مشروطه خواهي اسباب قتل نفوس و نهب اموال شده ‏است، ‏
قاطعانه جواب ميدهد‎: ‎
‎"‎اگر قبول كرديد كه حفظ اسلام و بقاي استقلال سلطنت شيعه موقوف به مشروطيت‎ ‎
است، هر قدر در اين راه كشته شوند، يعني براي حفظ اسلام كشته شوند، شهيد‎ ‎
هستند."> [4‏‎] ‎
زيرا همان طور كه علماي نجف اشرف هم حكم كرده اند، استقرار مشروطه واجب عيني‎ ‎
است. بنابراين، مسافر از نگاه تكليفي به اين نتيجه مي رسد كه تأسيس حكومت مشروطه، ‏وظيفه‎ ‎
‎ |‎‏97‏‎| ‎

ديني است كه بر دوش همه سنگيني ميكند. علاوه، تمام اين مصائب جاني و مالي از ناحيه‎ ‎
استبداد است كه بر مردم روا داشته است نه آنكه خواست مشروطه خواهان باشد. از اين رو، ‏
حاج آقا نورالله به شرح مفصلي از موارد اختلاف بين طرفداران مشروطه و استبداد ميپردازد‎: ‎

‏1‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: امور دولتي، طريقه انتظام بلد و ولايات و اسباب ترقي تجارت و‎ ‎
صناعت ملت بايد به صلاح ديد وكلاي ملت در مجلس تعيين شود. اما مستبد ميگويد: اختيار ‏بايد‎ ‎
به دست يك نفر سلطان و فرمانفرماي مملكت بوده باشد. و فرق نميكند كه سلطان عادل و ‏عالم و‎ ‎
پرهيزگار باشد يا نباشد‎. ‎

‏2‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: به اسم ماليات و وجوهات نبايد تمام دست رنج مردم را گرفت ‏و‎ ‎
آنان را به فقر كشاند و بايد ماليات در جهت اصلاح رعيت مصرف شود. اما مستبد ميگويد: ‏تمام‎ ‎
اين وجوهات، حق صدق و ملك طلق سلطان است" و بايد از فقرا بدون جهت گرفت و به ‏اغنيا‎ ‎
بدون استحقاق داد‎. ‎

‏3ـ مشروطه خواه ميگويد: وجوه مالياتي را بايد از روي عدل و انصاف از رعيت گرفت اما‎ ‎
مستبد در گرفتن ماليات از مردم ملاحظه عدل و انصاف را لازم نميداند‎. ‎

‏4‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: در اجراي احكام الهي، همه برابرند؛ شاه و گدا، و حاكم و ‏محكوم، ‏
و امير و مأمور، وضيع و شريف يكسان هستند. اما در نظر مستبد، اجراي احكام الهي بسته به ‏ميل‎ ‎
و خواهش ضابط حاكم و داروغه و كدخداست‎. ‎

‏5ـ مشروطه خواه ميگويد: ملاك تسلط افراد در امور يكديگر شريعت است و عمل كردن به‎ ‎
غير از شريعت ظلم و استبداد مي آورد و اين استبداد اختصاص به پادشاه ندارد‎: ‎
‎"‎وقتي بناي سلطنت بر استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار مينمايند؛ هر قوي و‎ ‎
زبردست به ضعيف و زيردست خودش ظلم ميكند. گاه مي شود استبداد كدخداي ده‎ ‎
از استبداد سلطان زيادتر ميشود."> [5‏‎] ‎

‏6‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: مردم مطابق با قانون كتاب و سنت حق آزادي دارند؛ ولي در ‏نظر‎ ‎
مستبد، خلق، بندگان و عباد سلطان ميباشند‎. ‎

‏7‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: چوپان جهت حفظ گوسفند است، نه گوسفند جهت خوش ‏گذراني‎ ‎
چوپان. پادشاه جهت حفظ رعيت است نه رعيت جهت خوش گذراني پادشاه. اما مستبد ‏ميگويد‎: ‎
خلقت خلق جهت آسايش و عيش و كامراني پادشاه است‎.  ‎
‎ |‎‏98‏‎| ‎
‏8‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: پادشاه بايد در انديشه ترقي زراعت، صناعت و تجارت مملكت‎ ‎
باشد، ولي مستبد فايده اي در اين كار نميبيند‎. ‎

‏9‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: بايد در امر صادرات و واردات توازن برقرار باشد تا پول ‏مملكت‎ ‎
از ايران خارج نشود، اما مستبد مي گويد: بايد در امر تجارت و صنعت به بيگانگان امتياز داد ‏و‎ ‎
اسباب رواج تجارت خارجه را در ايران رواج داد تا از اين طريق از آنان "وجوه تقديمي‎" ‎
دريافت كرد‎. ‎

‏10‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: برنامه ريزي اقتصادي پادشاه، بايد به تصويب مجلس شورا‎ ‎
برسد، او نمي تواند خودش قرض كند، خودش امتياز بدهد، و دولت و ملت را دچار ‏اشكالات‎ ‎
بنمايد. اما مستبد، شاه را صاحب اختيار و مالك الرقاب جان و مال و ناموس رعيت ميداند‎. ‎

‎"‎مسافر" به همين ترتيب موارد ديگري از اختلاف بين ديدگاههاي مشروطه و مستبد ذكر‎ ‎
مي كند‎. ‎

نكته جالب آن است كه حاج آقا نورالله سعي كرده در ذيل هر موردي كه در باره عقيده و ‏عمل‎ ‎
مستبد سخن مي گويد به واقعيات استناد نمايد و همان طور كه گفتيم اين نكته نشان مي دهد ‏كه‎ ‎
ايشان بر خلاف بسياري از منورالفكران آن روزگار كه فقط ادعاي استبدادستيزي را داشتند، ‏درد‎ ‎
و رنج و انحطاط حاصل از استبداد را احساس كرده و براي هر مورد آن، شواهد عيني در ‏دست‎ ‎
دارد. در اينجا به ذكر دو نمونه از عقيده و عمل مستبدين اشاره ميكنيم‎: ‎

در فارس، دزدي را گرفته بودند، به حاكم گفتند: يكي از اجزا آمد و گفت قدري ترس مردم ‏كم‎ ‎
شده است، خوب است آن شخص را بكشند كه مردم چشمشان به حساب بيفتد، حاكم ‏ساكت بود، ‏
فراشباشي براي دخل خودش فوراً رفت آن مسلمان را كشت. ميرغضب با كارد خون آلود ‏آمد از‎ ‎
حاكم انعام بگيرد. حاكم تبسمي كرد و به آن شخصي كه از اجزا نطق كرده بود، گفت: انعام‎ ‎
ميرغضب را شما بايد بدهيد. [6‏‎] ‎

يكي از وزراي خائن يكي از سلاطين، مرغي زنده آورد، در حضور پادشاه يكي يكي پرهاي‎ ‎
آن مرغ را كنده تا آنكه آن مرغ بي جان شده روي زمين انداخته به پادشاه عرض كرده: رعيت ‏را‎ ‎
بايد اين طور كرد كه قدرت ممانعت سلطان را نداشته باشد. [7‏‎] ‎

اما چگونه خواسته هاي بحق مشروطه خواهان محقق مي گردد؟ آيا از طريق موعظه شاه‎ ‎
مستبد ممكن است يا اينكه مي بايست راه ديگري را انتخاب كرد؟ حاج آقا نورالله معتقد ‏است كه‎ ‎
‎ ‎‏99‏‎| ‎
بايد مسلمان مشروطه خواه تكليفش را از روي كتاب و سنت معلوم كند. او با استناد به ‏آيات‎ ‎
كريمه اي نظير "و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات [8]"، ‏‏"و لتكن‎ ‎
منكم امةٌ يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر [9]"؛ راه حل برپايي ‏يك‎ ‎
انقلاب سياسي - اجتماعي را نتيجه ميگيرد و ميگويد مسلمانان مكلّف به قيام عليه ظلم و‎ ‎
دين زدايي مستبدان هستند‎: ‎
‎"‎پس تكليف مسلمانان اتحاد و اتفاق و مطالبه حقوق از آن فرمانفرماي‎ ‎
ظالم است". [10‏‎] ‎
بدين ترتيب، سلطنت مقيد به مشروطيت ميگردد و تأسيس دارالشوري، تبلور عيني آرمان‎ ‎
مشروطه خواهي است. مجلس شورا، سه وظيفه اصلي دارد: اول كمال مراقبت و نظارت بر ‏اجراي‎ ‎
احكام الهيه، دوم فراهم آوردن رفاه اجتماعي در امور تجارت، صناعت، فلاحت و حفظ ‏ثغور و‎ ‎
امنيت اجتماعي است، سوم در مواردي كه احكام دولتي به ناچار ظلم و اجحافي را بر مردم ‏تحميل‎ ‎
ميكند، مجلس وظيفه دارد دامنه اين اجحاف را به حداقل ممكن برساند. اين سه وظيفه ‏اساسي‎ ‎
مجلسيان مطابق بااسلام است. [11]اماچه اقدامي تضمين كننده مطابقت مجلسيان باشريعت ‏اسلامي‎ ‎
خواهد بود؟ در اينجا حاج آقا نورالله هماهنگ با مشروعه خواهان نظر مي دهد كه احكام ‏مجلس‎ ‎
در صورتي وجاهت قانوني پيدا ميكند كه چند نفر از فقها و مجتهدان بر مطابقت احكام ‏مجلس با‎ ‎
شريعت اسلامي نظارت داشته باشند. [12‏‎] ‎

وقتي بحث به اينجا ميرسد، "مقيم" براي "مسافر" پرسشي را مطرح ميكند كه بيانگر‎ ‎
اختلاف بين مشروعه خواهان و مشروطه خواهان است. "مقيم" ميپرسد كه اگر مشروطه ‏عبارت‎ ‎
از مطابقت احكام مجلس شورا با قانون شرع است؛ پس چگونه است كه از ذكر لفظ ‏مشروعه در‎ ‎
كنار مشروطه پرهيز ميكنند؟ "مسافر" جواب ميدهد كه با مشروعه خواندن سلطنت، تغييري‎ ‎
در حال پادشاه مستبد پديد نميآيد. اما ميتوان قانون را مشروط به مطابقت با قانون اسلام‎ ‎
ساخت. يعني ممكن است در هر موردي از امورات عاديه اتفاقيه، حكم معيني از خدا صادر ‏نشده‎ ‎
است، ليكن احكام صادره مجلس در اين گونه موارد، نبايد به خلاف اصول شريعت اسلامي ‏باشد‎. ‎
بدين ترتيب، قوانين، مطابقت با شريعت پيدا ميكند. اما چگونه "ممكن است پادشاهي ِاين‎ ‎
پادشاه را مشروع كرد تا چه به ساير چيزها از گمرك و ماليات و چيزهاي ديگر". [13‏‎] ‎

اما نبايد تصور كرد كه حاج آقا نورالله با اين بيان، انديشه سياسي خود را به مشروطه ‏خواهاني‎ ‎
‎  |‎‏100‏‎| ‎

غربگرا نزديك شده است. ايشان مشروطه را لزوماً مساوي غربگرايي نميداند. زيرا بنياد‎ ‎
مشروطه بر "قانون گرايي" است و اين آيين اسلام است كه چون مبتني بر شريعت است، ‏جامعه‎ ‎
اسلامي اوليه را به سمت قانون گرايي و عمل به قانون و برپايي تمدن عظيم اسلامي سوق ‏داده‎ ‎
است. وي در يك تحقيق اجمالي ِتاريخي، استدلال مي كند كه چگونه فرنگيان روح قانون ‏گرايي‎ ‎
را از مسلمانان گرفته اند. وقتي ملوك نصارا در جنگهاي صليبي عليه مسلمانان با شكستهاي ‏سختي‎ ‎
روبه رو شدند؛ به تحقيق در باب علت پيروزي مسلمانان پرداختند. از اين رو، با ارسال ‏محققاني‎ ‎
در بلاد اسلامي، كوشيدند راز شكوه تمدن اسلامي را كشف كنند. آنان پي بردند كه "سبب ‏غلبه‎ ‎
مسلمين هيچ نيست مگر آيين مشروطيت و قوه قانون شريعت اسلام كه مبني بر اتحاد و ‏اتفاق و‎ ‎
برادري و عدل و مساوات است". بنابراين، بلاد اروپايي با رو آوردن به قانون، عزت و ‏شوكت و‎ ‎
قدرتشان را پايه ريزي كردند؛ ولي ما مسلمانان از وقتي كه دست از شريعت اسلامي ‏برداشتيم، ‏
زمينه انحطاط تمدن اسلامي را به وجود آورديم. پس زمينه احياي عزت و قدرت مسلمين، ‏
برپايي مشروطيت معطوف به شريعت اسلامي است نه دست شستن از آن و عمل به قوانين ‏عرفي‎ ‎
فرنگيان. [14] و اين مطلب همان وجه اختلاف بين مشروطه خواهي حاج آقا نورالله و‎ ‎
مشروطه خواهي غربگرايان ايران است‎. ‎
مخالفت حاج آقا نورالله با مشروطه خواهان غربگرا به معناي ممانعت وي از اخذ مؤسسات ‏و‎ ‎
مظاهر تمدني جديد هم نيست. همان گونه كه صليبيون در تأسيس تمدن جديد از تمدن ‏اسلامي‎ ‎
بهره گرفته اند، مسلمانان نيز مي بايست در جهت احياي تمدن اسلامي از دستاوردهاي ‏تمدن‎ ‎
غربي بهره گيرند. امروزه ديگر نمي توان با شمشيرهاي شكسته و آلات حربيه قديمه از بلاد‎ ‎
اسلامي دفاع كرد. پس "بر تمام خلق، تحصيل علم جنگ به طور جديد و تحصيل آلات ‏دفاعيه‎ ‎
جديده امروزه واجب و لازم است". علما و طلاب علوم دينيه هم بايد تعليم مشق نظامي ‏ببينند و‎ ‎
آنان نبايد گمان كنند كه چنين اعمالي تشبه به سربازان فرنگي و دون شأن علماست. [15] ‏بايد‎ ‎
صناعت و فلاحت مملكت را به علوم جديد تجهيز كرد‎. ‎
‎"‎فلاحت كه در واقع معدن معتبر ايران است و با اين استعداد آب و خاك اگر از روي‎ ‎
قانون علمي استخراج اين معدن ميشد، اسباب هزار گونه ثروت بود."> [16‏‎] ‎
بايد تشكيل كمپانيهاي بزرگ تجاري در مملكت كرد و از دولت مشروطه كمك به رعايا‎ ‎
نمود. معادن را بيرون آورد، كارخانجات داير كرد. ثروت مملكت را بايد زياد كرد. به اهل‎ ‎
‎  |‎‏101‏‎| ‎
زراعت كمك كرد، زراعت را توسعه داد، تجارت را ترويج كرد. هم براي بيكارهاي رعايا ‏كار‎ ‎
پيدا شود كه از گرسنگي نميرند و به گدايي نيفتند و هم به دولت فايده برسد خزانه معمور ‏شود. [17‏‎] ‎
بنابراين، مخالفت حاج آقا نورالله با مشروعه خواهان اصولي نيست. هر دو بر مطابقت ‏قوانين‎ ‎
با شريعت اسلامي تأكيد دارند و اختلاف آن دو در شيوه اجراي احكام اسلامي است. اما ‏اختلاف‎ ‎
ايشان با مشروطه خواهان غربگرا، اصولي و بنيادي است. زيرا غربگرايان، مشروطيت را‎ ‎
مطابقت قانون با شريعت اسلامي نمي دانند و اساساً مشروطه، ايده جديدي است كه از غرب ‏آمده‎ ‎
است. به همين دليل است كه منورالفكران غربگرا حتي حاضر به تحمل انديشه سياسي ‏روحانيت‎ ‎
مشروطه خواه هم نبودند. آنان نه با انديشه ديني مشروعه خواهي و نه با مشروطه خواهي ‏آخوند، ‏
سر سازگاري دارند از اين رو، يكي از مقاصد اصلي مشاركت آنان در تأسيس دولت مطلقه ‏مدرن‎! ‎
پهلوي، ضديت با روحانيت و نفي نقش آنان در عرصه سياست بود‎: ‎
روي هم رفته قانون اساسي مشروطه عمدتاً تبلور آرمانها و انديشه هاي روشنفكران‎ ‎
در زمينه حاكميت ملي و آزادي و برابري بود. همچنين انديشه هاي اصلاحات ارضي‎ ‎
و اقتصادي و سكولاريسم فرهنگي و ناسيوناليسم باستاني و ضديت با روحانيت كه‎ ‎
بعدها در دوران سلسله پهلوي اجرا گرديد، ريشه در افكار روشنفكران عصر‎ ‎
مشروطه داشت. [18‏‎] ‎
ساخت درون ديني برخي از انديشه هاي سياسي، خصلت احياگرانه اي به آن مي دهد. به ‏اين‎ ‎
معني كه وقتي انديشه درون ديني با پديده هاي ذهني و عيني دين گريزانه روبه رو ميشود، ‏به‎ ‎
احياي درون مايه هاي نظري و ميراث تمدني خود ميل پيدا ميكند. به همين دليل است كه ‏وقتي‎ ‎
حاج آقا نورالله با دو رويه علمي و استعماري غرب مواجه ميگردد، در تكاپوي حفظ و ‏احياي‎ ‎
انديشه اسلامي برمي آيد. او وقتي تهاجم بيگانگان به مملكت اسلامي و سستي سلاطين در ‏مقابله‎ ‎
با تهاجم آنها را مشاهده ميكند، در انديشه حفظ آن چيزي كه در طول قرنها اسباب اقتدار و‎ ‎
سربلندي اين مملكت بوده، فرو مي رود. او وضعيت پيش آمده را صرفاً منفي تلقي نميكند ‏بلكه‎ ‎
آن را فرصتي مناسب براي احياي تفكر و تمدن اسلامي قلمداد ميكند. از اين رو، در مواجه ‏با ايده‎ ‎
مشروطه خواهي، ميكوشد مشروطه را به مفاهيم اسلامي تأويل ببرد. بدين ترتيب، حاج آقا‎ ‎
نورالله به خلاف رويكرد انفعالي متحجران، با وضعيت جديد، كاملاً فعالانه برخورد مي كند. ‏از‎ ‎
سويي آموزه هاي ديني را غبارروبي نموده و از سوي ديگر مفاهيم جديد را با محتواي ديني‎ ‎
‎ |‎‏102‏‎| ‎
پاك سازي مينمايد و در نهايت ميكوشد "تلفيق ديني" از اين دو اقلام احياگرايانه به وجود‎ ‎
آورد. [19] مفهوم "زهد" عبارت از ترك دنياست؛ ولي به آن معنا كه اسباب فقر و پريشاني‎ ‎
مسلمانان را فراهم كند، نيست. معناي ترك دنيا ترك محبت به مال و ثروت دنيا است. [20] ‏همچنين‎ ‎
مفهوم "توكل"، عبارت از معطل ماندن و بي عاري و بي حميتي نيست، اگر توكل به معناي ‏دعا و‎ ‎
توسل ِبدون عمل بود كه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و اصحاب خاص آنها كه توكل ‏شان از‎ ‎
ما بسيار برتر بود، به همان دعا و توسل اكتفا ميكردند و اين اندازه خود و اصحاب خود را ‏در‎ ‎
جنگها و معركه هاي مختلف دچار اين همه بلاها و اذيتها نمينمودند. لذا همگان را به معناي‎ ‎
واقعي توكل توجه ميدهد‎: ‎
بايد مسلمانان در كمال جد و اجتهاد در صدد جهاد و دفاع برآيند و دعا هم بكنند و بر‎ ‎
خدا توكل بنمايند تا خداوند فتح و نصرت را نصيب آنها فرمايد. [21‏‎] ‎
به هر حال، كارنامه فكري - سياسي آية الله حاج آقا نورالله بخشي از اندوخته هاي گرانمايه‎ ‎
روحانيت در تاريخ معاصر ايران است. اگر با نگاه نقّادي ِنيك انديشانه در اين تجربه ‏سياسي‎ ‎
روحانيت تأمل كنيم، نتايج سودمندي به دست مي آيد كه روشنگر راه حوزه هاي علميه در ‏عرصه‎ ‎
سياست خواهد بود. حاج آقا نورالله به عنوان يك عالم حوزوي كاملاً نشان داد كه توان ‏بالايي در‎ ‎
فهم انديشه ها و وضعيت هاي جديد سياسي دارد. او از سويي اساس مفهوم مشروطه را كه ‏همان‎ ‎
قانون گرايي است، پي برد و از طرفي ديگر توانست وجه امتياز مشروطه اسلامي و ‏مشروطه‎ ‎
سكولاريستي را روشن نمايد. در مشروطه اسلامي، دين و سياست، تفكيك ناپذير است و‎ ‎
سياست و معيشت مملكت اسلامي بر مبناي قوانين الهيه پايه ريزي ميشود. بنابراين، نبايد ‏چنين‎ ‎
تصور كرد كه حوزه هاي علميه و روحانيت در فهم مسايل سياسي و اجتماعي روز ‏‏"ديرياب‎" ‎
بوده است. روحانيتي را كه در متن نهضت مشروطه حضور داشته و در تحقق آن نقش ‏اساسي‎ ‎
داشته است، چگونه ميتوان به ديريابي و ديرفهمي متهم كرد‎. ‎
نقد ديدگاه حاج آقا نورالله‎:‎
از مطالعه رساله "مقيم و مسافر" معلوم ميگردد كه حاج آقا نورالله، "مشروطيت" را به عنوان‎ ‎
نظام سياسي اسلامي ِكارآمد پذيرفته است. ليكن به دلايل مختلف نظري و عملي، نمي توان ‏اين‎ ‎
عقيده را پذيرفت. اگرچه ايشان در مقام اثبات مشروطه به كتاب و سنت و سيره عقلاء ‏استناد‎ ‎
‎ ‎

 

‎ |‎‏103‏‎| ‎

نموده است، ولي مضامين اين منابع بسي فراتر از آن است كه بخواهيم آنها را در مفهوم ‏مشروطه‎ ‎
خلاصه كنيم. بر فرض كه مشروطه عين اسلام است، اما تمام اسلام نيست. در اسلام تعاليمي ‏است‎ ‎
كه نميتوان با ايده مشروطه تفسير كرد. چنانكه خود ايشان اذعان دارد، ما با دو قسم قانون‎ ‎
روبه رو هستيم: يك قسم اموري است كه از جانب خداوند تشريع شده و تغييرناپذير است ‏و جاي‎ ‎
چون و چرا در آنها نيست. قسم دوم امور اتفاقيه و عاديه اي است كه در كتاب و سنت ‏عنوان نشده‎ ‎
است. خداوند امور قسم دوم را به مشورت و مصلحت بيني مسلمانان ارجاع فرموده است. ‏‏[22‏‎] ‎

ايده مشروطه در اين تقسيم بندي قوانين، مقتضي قسم سوم است نه مقتضاي هر دو قسم. و ‏اگر‎ ‎
شريعت اسلامي را مجموع اين دو قسم تلقي كنيم، مشروطه جزيي از نظام سياسي بزرگتري ‏است‎ ‎
كه مقتضي كليت شريعت اسلامي است. بنابراين، ميتوان گفت كه نظام سياسي اسلام عبارت ‏از‎ ‎
مجموعه اي از ايده هاي سياسي به هم پيوسته است كه هر يك از اين اجزا به تنهايي توجيه ‏گر آن‎ ‎
نظام كلي نيستند. مشروطه يكي از آن ايده هاست نه تمام آن. لذا ممكن است مشروطه عين ‏نظام‎ ‎
سياسي اسلام باشد،ولي تمام آن نيست.نظام سياسي اسلام توجيه گرمشروطه است ولي ‏مشروطه‎ ‎
نمي تواند كليت نظام سياسي اسلام را تفسير كند. مشورت خواهي يكي از شؤون حكومتي ‏پيامبر‎ ‎
اسلام (ص) است نه تمام آن. مشروطه در دل حكومت اسلامي پيامبر (ص) قرار دارد نه ‏بالعكس‎. ‎
لذا نمي توان گفت كه حكومت اسلامي پيامبر (ص) همان مشروطه خواهي است‎. ‎

حاج آقا نورالله بر مشروعه خواه خرده ميگيرد كه در واقع با مشروعه خواندن حكومت‎ ‎
سلطنتي، پادشاه را مشروع دانسته ايد. [23] حال آنكه همين ايراد بر نظام سياسي ايشان ‏‏(مشروطيت‎ ‎
اسلامي) نيز وارد است. زيرا در اين نظام سياسي، وجود پادشاهي كه مأمور به اجراء احكام‎ ‎
مشروطه (مجلس شورا) است، مفروض گرفته شده است. بنابراين، ممكن است به واسطه ‏مجلس‎ ‎
شورا، پادشاه مستبد را مشروع ساخته باشيم. حال آنكه به گفته ايشان "آيا ممكن است ‏پادشاهي ِ‎ ‎
اين پادشاه را مشروع كرد تا چه به ساير چيزها از گمرك و ماليات و غيره." بر فرض گفته ‏شود كه‎ ‎
مشروطه دامنه اختيارات حاكم مستبد را، حتي المقدور، محدودتر ميسازد؛ ولي مشروطه ‏پادشاه‎ ‎
را به طور كلي نفي نميكند. چنانكه در نهضت مشروطه ايران، تأسيس مجلس شورا با امضاي ‏شاه‎ ‎
مستبد رسميت يافت. حال آنكه شعار اوليه مشروطه خواهان، نفي كلي استبداد بود. مگر ‏آنكه‎ ‎
سلطنت مشروطه را نظام سياسي بدانيم كه از دو نيمه سلطنت و مشروطه تشكيل شده است ‏و وقتي‎ ‎
گفته مي شود مشروطه عين اسلام است، مقصود نيمه سلطنتي آن نيست. يعني مشروطه، ‏نظامي‎ ‎
‎ |‎‏104‏‎| ‎

است كه نيمي از آن مشروع و نيمي ديگر همچنان نامشروع باقي ميماند‎. ‎
علاوه در نظام سياسي مشروطه، اجراي شريعت و مطابقت قوانين عرفي با آن، از دو سو ‏مورد‎ ‎
تهديد احتمالي است؛ از سويي وجود پادشاهي را مفروض گرفته ايم كه ممكن است ميل به‎ ‎
استبداد پيدا كند و از سوي ديگر، تهديدي است كه از درون مجلس شورا پيش بيني ميشود‎. ‎
چنانكه حاج آقا نورالله از زبان "مقيم" به اين تهديد دروني اشاره كرده كه ممكن است در ‏آغاز‎ ‎
تأسيس، به دليل حضور فعال علما و اهل تقوا، تهديدي نسبت به مخالفت با احكام اسلام ‏پيش‎ ‎
نيايد؛‎ ‎
‎"‎ولي شايد بعد هذا اهل مجلس رفته رفته از فرنگي مآبان بشوند و احكام الهيه را‎ ‎
تغيير بدهند. بدين ترتيب [در] اين مشروطه خوف ضرر و مخالفت شريعت احتمال‎ ‎
ميرود. در اين صورت [آيا] نبايد شك در حقانيت اين مشروطه نمود."> [24‏‎] ‎

به زعم حاج آقا نورالله، با وجود نظارت پنج نفر از علماي اعلام بر احكام مجلس، چگونه‎ ‎
ممكن است قانوني به خلاف قانون شريعت وضع نمايند. [25] حال آنكه چه التزام و ‏ضمانت اجرايي‎ ‎
براي نظارت علماي اعلام است. اگر ضمانت اجرا از ناحيه پادشاه باشد، از شاه مستبد چنين‎ ‎
انتظاري نبايد داشت. و اگر ضمانت از ناحيه خود مجلس باشد، تأييدي است بر گفته‎ ‎
مشروعه خواهان كه در صورت حاكميت فرنگي مآبان بر مجلس، نبايد از درون مجلس ‏انتظار‎ ‎
ضمانت اجرايي نسبت به رأي نظارتي علما را داشت. اين مسأله در صورتي است كه يكي از ‏دو‎ ‎
طرف خود را ملتزم به رعايت نظارت علماي اعلام نداند. اما اگر هر دو طرف (شاه مستبد و‎ ‎
مجلسيان فرنگي مآب)، حاضر به چنين التزامي نباشند؛ مشكل ِتهديد شريعت اسلامي ‏مضاعف‎ ‎
مي گردد. به ويژه اگر شاه مستبد و مجلسيان فرنگي مآب براي رسيدن به مقصودشان، دست ‏به‎ ‎
ائتلاف سياسي بزرگي بزنند. چنانكه سرنوشت نهضت مشروطه ايران به وقوع چنين ائتلافي ‏ختم‎ ‎
گرديد. حاج آقا نورالله اصفهاني با اين ائتلاف دين ستيزانه كاملاً رودررو شده بود. عدم ‏انتشار‎ ‎
مجلد دوم كتاب "مقيم و مسافر" و امتناع ايشان از حضور در مجلس شورا به عنوان يكي از ‏پنج‎ ‎
نفر علماي اعلام ناظر، نشانه اي از درك ايشان نسبت به وقوع چنين ائتلافي است. بنابراين، ‏
ممكن است بگوييم كه حاج آقا نورالله عملاً ناكارآمد بودن نظام سياسي مورد نظر خود را ‏تجربه‎ ‎
كرده است. اما نبايد گمان كرد كه اين عدم موفقيت، شكستي براي روحانيت بود، بلكه ‏تجربه‎ ‎
ارزشمندي بود كه نسل بعد ايشان كاملاً از آن بهره گرفت. در واقع، نظام سياسي "ولايت ‏فقيه" كه‎ ‎
‎  |‎‏105‏‎| ‎

به رهبري امام خميني و حمايت مردم، در دنياي جديد، عينيت يافته متكي به همين تجربه ‏هاي‎ ‎
ارزشمند روحانيت است. مطمئناً امام خميني با عنايت به همين تجربه ها توانست نهضت ‏مقدس‎ ‎
خود را به پيش ببرد. بنابراين، مي توان نتيجه مهمي از اين بحث گرفت كه نظام مشروطه ‏اسلامي، ‏
مربوط به دوره گذار است؛ گذار از دوره استبدادي و سكولاريستي به حيات طيبه اسلامي. ‏چنانكه‎ ‎
‎"‎ولايت فقيه" نيز در عصر غيبت، مترقي ترين نظام اسلامي دوره گذار است. از اين رو، به ‏لحاظ‎ ‎
انديشه سياسي اختلافي بين مشروعه خواهي و مشروطه خواهي روحانيت ديده نميشود‎. ‎
‎"‎ولايت فقيه" نظريه مترقي است كه در امتداد همين امت اسلامي و روحانيت قرار دارد‎. ‎

اكنون با توجه به نتيجه مهمي كه گرفته شد، جا دارد پرسش بسيار مهمي را مطرح سازيم، و ‏آن‎ ‎
اين است كه اگر سير انديشه سياسي مترقيانه روحانيت در تاريخ معاصر را گذار از مشروطه ‏به‎ ‎
ولايت فقيه و سپس ولايت مطلقه فقيه بدانيم، در اين صورت آيا عطف توجه دادن جامعه ‏به‎ ‎
انحصار اختيارات ولي فقيه در شأن نظارتي داشتن و يا برجسته كردن ايده مشروطه در نظام‎ ‎
اسلامي مبتني بر ولايت مطلقه فقيه، يك اقدام ارتجاعي در نهضت روحانيت نيست؟ آيا‎ ‎
نمي توان از چنين رويكردي به "انديشه ارتجاعي" تلقي كرد؟ آيا مدعيان چنين انديشه‎ ‎
ارتجاعي، از پيامدهاي سياسي - اجتماعي تئوري پردازي خود آگاهند؟ آيا آنان نميدانند كه‎ ‎
پيامد اين حركت ارتجاعي، يا استبداد موروثي است و يا حكومت سكولاريستي وابسته ‏خواهد‎ ‎
بود؟‎ ‎

‎--------------------------------------------------------------------------------‎
‎ ‎

پي نوشت ها‎: ‎
‎[‎‏1‏‎] - ‎موسي نجفي، "انديشه سياسي و تاريخ نهضت‎ ‎
حاج آقا نورالله اصفهاني"، مؤسسه مطالعات تاريخ‎ ‎
معاصر ايران، چ دوم، 1378، ص 328. متن كامل‎ ‎
كتاب "مقيم و مسافر"، در همين كتاب آمده است‎. ‎
‎[‎‏2‏‎] - ‎همان، ص358‏‎. ‎
‎[‎‏3‏‎] - ‎همان، ص357‏‎. ‎
‎[‎‏4‏‎] - ‎همان، ص359‏‎. ‎
‎[‎‏5‏‎] - ‎همان، ص365‏‎. ‎
‎[‎‏6‏‎] - ‎همان، ص366‏‎. ‎
‎[‎‏7‏‎] - ‎همان، ص368‏‎. ‎
‎[‎‏8‏‎] - ‎حج، آيه 40‏‎. ‎
‎[‎‏9‏‎] - ‎آل عمران، آيه 104‏‎. ‎
‎[‎‏10‏‎] - ‎همان، ص372‏‎. ‎
‎[‎‏11‏‎] - ‎همان، ص383‏‎. ‎
‎ [‎‏12‏‎] - ‎همان، ص384‏‎. ‎
‎[‎‏13‏‎] - ‎همان، ص381‏‎. ‎
‎[‎‏14‏‎] - ‎همان، ص386‏‎. ‎
‎[‎‏15‏‎] - ‎همان، ص389‏‎. ‎
‎[‎‏16‏‎] - ‎همان، ص391‏‎. ‎
‎[‎‏17‏‎] - ‎همان، ص369‏‎. ‎
‎[‎‏18‏‎] - ‎حسين بشيريه، جامعه شناسي سياسي، نشر ني، ص258‏‎. ‎
‎[‎‏19‏‎] - ‎مقيم و مسافر، ص356‏‎. ‎
‎[‎‏20‏‎] - ‎همان، ص388‏‎. ‎
‎[‎‏21‏‎] - ‎همان، ص390‏‎. ‎
‎[‎‏22‏‎] - ‎همان، ص358‏‎. ‎
‎[‎‏23‏‎] - ‎همان، ص381‏‎. ‎
‎[‎‏24‏‎] - ‎همان، ص384‏‎. ‎
‎[‎‏25‏‎] - ‎همان، ص384‏‎.  ‎

‎   ‎ ‎

مشروطة قدر مقدور يا حکومت مطلوب آرماني؟

‎   ‎
فاطمه شهابی؛ کارشناسی ارشد اندیشه‌ی سیاسی
منبع::پایگاه برهان
حکومت مشروطه حکومت صد درصد مطلوب آقا نورالله اصفهانی نیست و فقط به ‏عنوان ‏گزینه‌ای برای حالت اضطرار مورد پذیرش واقع شده، تا حد ممکن به نظام مطلوب ‏که ‏حکومت معصوم است نزدیک‌تر شوند و در گذر زمان نقایص نظام را برطرف کنند‎.    ‎
گروه تاریخ برهان/ فاطمه شهابی؛ نهضت مشروطیت در ایران با حضور علمای اسلام ‏در ‏صحنه‌ی اجتماعی سیاسی و نقش بارز و آشکار مردم به پیروی از آن‌ها آغاز گردید. در ‏این ‏بین، پرداختن به آرا و اندیشه‌های عالمی بزرگ چون حاج‌آقا نورالله اصفهانی، به عنوان ‏یکی ‏از علمای بزرگ و پیشرو در این زمینه، درخور توجه است. حاج‌آقا نورالله اصفهانی از ‏جمله ‏علمایی بودند که در دوران مشروطه، مبانی نظری خود را در باب تشکیل حکومتی ‏قانونی و ‏اسلامی در رساله­ی مکالمات «مقیم و مسافر» تدوین کردند. در این پژوهش ‏تلاش شده ‏است تا مبانی شکلی و محتوایی حکومت اسلامی مورد نظر ایشان مورد بررسی ‏قرار گیرد‎.‎
حاج‌آقا نورالله، در چهار مقطع حساس از زندگی پربار خود، نقش و نفوذ عمده­ای ‏در ‏عرصه‌ی سیاست و دیانت و اصلاح امور مسلمانان ایفا نمود؛ در فرونشاندن شورش ‏و ‏تهاجمات بابیه در روستای سده‌ی اصفهان در سال 1307ق، در رخداد نهضت تنباکو و نیز ‏در ‏قالب رهبر سیاسی نهضت مشروطه در اصفهان و آخرین عرصه، تلاش دینی‌سیاسی ‏ایشان ‏که سرانجام منجر به شهادت او شد در اوایل دوره‌ی پادشاهی رضاشاه علیه ‏اجرای ‏سیاست‌های دین‌ستیزانه‌ی او بود‎.‎
‎ ‎هرچند وی به صورت مشخص بر مبانی اندیشه‌ی خود تأکید نکرده است، ولی با تأمل ‏در ‏نوشته‌ها و سلوک سیاسی ایشان می‌توان موارد ذیل را به عنوان مبانی اندیشه‌ی سیاسی وی ‏در ‏ارائه‌ی اصول و الگوی حکومت قدر مقدور برشمرد.[1] حاج‌آقا نورالله، در دفاع از ‏مشروطه، ‏رساله‌ای با عنوان مقیم و مسافر به شکل محاوره‌ای و به دور از واژگان فقهی و ‏شرعی ‏تدوین کردند و در آن مردم عادی را مورد خطاب قرار دادند‎.‎
‎‏1‏‎.      ‎عناصر شکلی نظام سیاسی

الف) ضرورت حکومت
‎ ‎
از نظر ایشان، حکومت مشروطه زمینه‌های لازم برای رشد مادی و معنوی مسلمین را ‏فراهم ‏می‌کند و از مصرف بیهوده‌‌ی بیت‌المال و مفسده‌‌ی سلاطین جلوگیری می‌نماید و ‏زمینه‌های ‏تضعیف مسلمین را از بین می‌برد. «به این اساس مشروطه رفع تمام نواقص و ‏استحکام ‏اسلام می‌شود و قوام ملت و ترقی مملکت اسلامی می‌شود.» (اصفهانی، 1327ق: ‏‏356) ‏ایشان معتقدند که تحقق اهدافی همچون ترویج علم و معارف، تعلیم‌وتربیت، ‏آزادی، ‏مساوات، عدالت و... تنها از طریق تشکیل حکومت امکان‌پذیر است‎.‎
  ب) انواع حکومت
ایشان حکومت‌ها را به دو نوع حکومت استبدادی و مشروطه تقسیم می‌کند. از نظر ‏وی، ‏حکومت استبدادی آن نوع حکومتی است که در آن، اختیار امور و احکام و آرا در ‏دست یک ‏نفر است. «اگر سلطان هر چه بگویید و بکند، مطاع باشد؛ می‌خواهد حکم و ‏فرمانش مطابق با ‏قانون مملکت باشد یا نباشد، مطابق صلاح باشد یا نباشد، آن را سلطنت ‏مطلقه گویند.» ‏‏(اصفهانی، 1327ق: 354‏‎)‎
حاج‌آقا نورالله توجیه قانونی و شاید هم شرعی قدرت مطلقه‌ی سلطان را مورد سؤال ‏قرار ‏می‌دهد و اولین اثر تبدیل شدن خلافت به سلطنت را همان انحراف بیشتر از روح ‏کلی ‏اسلام و تعطیل شدن قوانین شریعت معرفی می‌نمایند. در مقابل حکومت استبدادی، ‏ایشان با ‏هدف قانون الهی و سنت نبوی به حمایت از حکومت نوع دوم یا مشروطه ‏می‌پردازد‎.‎
حاج‌آقا نورالله سعی می‌کند با توجه به متون اولیه‌ی اسلامی و همچنین با اخذ شواهدی ‏از ‏تاریخ اسلام و روایات شیعی، آن را سنت و جریانی اسلامی که قرن‌ها فراموش شده ‏است ‏معرفی نماید. در نتیجه اینکه بعضی می‌گویند: «مشروطه خلاف قانون اسلام است ناشی ‏از ‏نفهمیدن مطالب و اخبار و بی‌علمی است، والا بر تمام ملل و دول عالم معلوم است بر ‏اینکه ‏اول پیغمبری که قانون مشروطه را برای امت خود برقرار نمود حضرت ‏خاتم‌الانبیاست.» ‏‏(اصفهانی، 1327ق: 354‏‎)‎
بنابراین در نگاه حاج‌آقا نورالله اصفهانی، حکومت مشروطه از ویژگی‌های خاصی ‏برخوردار ‏است. اولاً حاکمیت در مشروطه با قوانین الهی است. ثانیاً مشروطه مطلب جدیدی ‏نیست که ‏بخواهیم آن را مورد تردید یا نفی قرار دهیم، بلکه باید مبانی آن را برای مردم ‏بازگفت و ‏تبیین کرد که مشروطه‌خواهی همان اسلام‌خواهی است. ثالثاً جایگاه هر یک از ‏نهادهای دینی ‏و مدنی به طور کامل مشخص است (علیخانی، 1384: 120‏‎).‎
ج) حکومت مطلوب
از نظر ایشان، یکی از مهم‌ترین اهداف حکومت مطلوب، رساندن مردم به سعادت ‏حقیقی ‏است. حاج‌آقا نورالله معتقد بود حکومت مطلوب حکومتی است که زمینه‌های ‏تعلیم‌وتربیت را ‏در جامعه برای تمامی مردم فراهم کند تا به این وسیله، فقر و بی‌سوادی، که ‏یکی از دلایل ‏اصلی استثمار مردم توسط حکام مستبد است، از بین برود‎.‎
حاج‌آقا نورالله سعی می‌کند با توجه به متون اولیه‌ی اسلامی و همچنین با اخذ شواهدی ‏از ‏تاریخ اسلام و روایات شیعی، آن را سنت و جریانی اسلامی که قرن‌ها فراموش شده ‏است ‏معرفی نماید‎. ‎
ایشان به مؤلفه‌هایی چون قانون و آزادی در حکومت مطلوب خود اشاره می‌کند و یکی ‏از ‏دلایل نامطلوب بودن حکومت استبدادی را نبود آزادی می‌داند البته آزادی از نظر ‏ایشان ‏دارای چارچوبی است که همان چارچوب شرع مقدس و دین اسلام است. ایشان ‏علاوه بر ‏آزادی، قانون را یکی دیگر از خصایص حکومت مطلوب معرفی می‌کند. ایشان ‏معتقد بودند ‏که در حکومت باید قانون حاکم باشد تا هر کس از گدا و شاه تکلیف خود را ‏بداند و بر ‏اساس وظایف خود عمل کند؛ بدون آنکه فرقی در اجرای قانون وجود داشته ‏باشد، آن هم ‏قانونی که بر اساس کتاب و سنت باشد‎.‎
بحث امنیت نیز مورد توجه خاص مرحوم حاج‌آقا نورالله بود و برای تحصیل آن، ‏پیگیری‌ها ‏و تلاش‌های فراوانی داشت. ایشان علاوه بر این موارد، توجه به مؤلفه‌های ‏اقتصادی و نظامی ‏را از جمله دیگر ویژگی‌های حکومت مطلوب می‌دانست. اقدامات ایشان ‏در تأسیس شرکت ‏اسلامیه و شرکت شرافت برای تولید منسوجات داخلی، نشان‌دهنده‌ی ‏تلاش ایشان برای ‏رهایی از وابستگی به بیگانگان است؛ چرا که از نظر ایشان، یک حکومت ‏کارآمد، حکومتی ‏است که دارای استقلال و خودکفایی باشد‎.‎
‎ ‎ایشان همچنین در زمینه‌ی نظامی، با آموزش نظامی طلاب و دعوت ایلات بختیاری ‏و ‏قشقایی به دفاع از مرزها و جان مردم، جنبه‌ی نظامی حکومت خویش را عملی ‏کردند. ‏بنابراین حکومت مطلوب از نظر حاج‌آقا نورالله حکومتی بود که به تمامی جنبه‌های ‏سیاسی، ‏فرهنگی، اقتصادی یا نظامی توجه کند. ایشان چنین حکومتی را حکومت عادلانه و ‏بدون ‏عیب و نقص می‌دانستند، اما در آن شرایط که تحقق چنین حکومتی امکان‌پذیر نبود، با ‏ارائه‌ی ‏الگویی مقبول از حکومت قدر مقدور تا حدودی توانست به مباحث اندیشه‌ی سیاسی ‏در ‏عصر مشروطه جهت دهد. به همین دلیل، در آن زمان، با تمسک به مشروطه می‌خواستند ‏در ‏حد امکان از ستم حاکمان بکاهند تا هم مردم در آسایش نسبی به سر برند، هم ‏قوانین ‏اسلامی در حد امکان اجرا شود‎.‎
در اندیشه‌ی بیشتر عالمان مشروطه‌خواه، قالب مشروطه در آن زمان شکل بهنجاری ‏برای ‏حکومت آرمانی اسلامی به شمار نمی‌رفت و بیشتر آنان سلطنت حقه را به حضرت ‏ولی ‏عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منحصر می‌دانستند. در واقع حکومت ‏مشروطه، ‏حکومت صد درصد مطلوب آقا نورالله اصفهانی نیست و فقط به عنوان گزینه‌ای ‏برای حالت ‏اضطرار مورد پذیرش واقع شده است؛ چرا که با این نگرش و پایبندی به این ‏نظریه، عاملان ‏نظام سعی می‌کنند تا حد ممکن روزبه‌روز به نظام مطلوب که حکومت معصوم ‏است ‏نزدیک‌تر شوند و در گذر زمان، نقایص نظام را برطرف کنند و از نظر مادی و ‏معنوی، ‏مشکلات مردم کمتر شود‎.‎
‏2‏‎.      ‎عناصر محتوایی نظام سیاسی
حاج‌آقا نورالله اصفهانی، پس از بررسی انواع حکومت و مطرح کردن اندیشه‌های خود ‏در ‏باب حکومت قدر مقدور، به بیان مؤلفه‌های حکومت مد نظر خود می‌پردازد‎.‎
الف) ولایت فقها
تمامی تلاش حاج‌آقا نورالله اصفهانی در جنبش مشروطه بر این اصل قرار داشت که ‏شریعت ‏هیچ ضدیتی با سیاست ندارد و مبانی بسیاری از پدیده‌های سیاسی، چون اکثریت ‏آرا، ‏مشارکت مردم، آزادی، مساوات و عدالت با شریعت اسلام همسازی کامل دارد. ایشان ‏در ‏صدد بود تا اثبات نماید که اندیشه‌ی سیاسی خود را از تفکر و آرای اجتهادی و فقهی ‏خود ‏کسب نموده است و به همین دلیل، مأخذ و منبع خارجی را به عنوان معیار و الگو ‏در ‏حکومت معرفی نمی‌نماید. در نظر ایشان، مشروطه و مجلس شورا هم تا جایی اعتبار ‏داشت ‏که برگرفته از کتاب و سنت باشد. بر همین اساس، اصل نظارت فقها بر قوانین ‏مجلس را ‏می‌پذیرد و بر لزوم اجرای آن تأکید می‌کند‎.‎
از نظر حاج‌آقا نورالله، تعمیم ولایت فقیه در حوزه‌ی سیاست نه تنها امکان‌پذیر نیست، ‏بلکه ‏باعث می‌شود در شرایط فعلی، حتی حکومت مشروطه که قدر مقدور علمای دین ‏در ‏جایگزینی حکومت استبدادی است نیز تحقق نپذیرد. بنابراین تعمیم ولایت فقیه را ‏در ‏حوزه‌ی سیاست در آن شرایط نپذیرفت و تنها وکالت فقیه یا اذن فقیه در وکالت را ‏قدر ‏مقدور دانست. ایشان به خاطر همان دلهره‌ی تحدید قدرت استبداد، اذن فقیه را در ‏امور ‏مربوط به عامه کافی دانستند (نامدار، 1376: 155) که در نامه‌ی ایشان به مجلس شورا ‏برای ‏حمایت از نظارت فقها بر مجلس شورا، این امر به خوبی مشاهده شد‎.‎
پیروان مکتب نجف، با وجود اینکه اقامه‌ی حکومت شرعی و ایجاد نظام سیاسی مبتنی ‏بر ‏شریعت را جزء وظایف فقها می‌دانستند، تحت شرایط زمان، توانایی خود را در ‏پایه‌ریزی ‏چنین حکومتی کافی نمی‌دانستند و صرفاً اذن مجتهد را در تصدی از سوی هر ‏فردی کافی ‏می‌دیدند (نجفی، 1375: 233). حاج‌آقا نورالله اصفهانی، که خود یکی از ‏نظریه‌پردازان مکتب ‏نجف بود، تحت تأثیر چنین نظریه‌ای قرار داشت. ایشان مانند علامه ‏نائینی، که در کتاب ‏‏«تنبیه الامه و تنزیه المله» کسب قدرت سیاسی را برای اجرای احکام ‏شریعت در دوران ‏حاضر از سوی فقها و مجتهدین غیرمقدور می‌دید و بر همین اساس، ‏پیشنهاد و پذیرش نظام ‏سیاسی مشروطه را دلیل قدر مقدور تفسیر می‌کرد، امکان اقامه‌ی ‏حکومت شرعی را از سوی ‏فقها و مجتهدان در آن شرایط فراهم نمی‌دانست: «در این عصر ‏غیبت که دست امت از دامان ‏عصمت کوتاه و مقام ولایت و نیابت نواب عام در اقامه‌ی ‏وظایف مذکوره هم مغصوب و ‏انتزاعش غیرمقدور است... تحدید استیلای جور به قدر ‏ممکن واجب است.» (نائینی، 1361: ‏‏41‏‎)‎
حاج‌آقا نورالله معتقد بودند که پادشاه با طرح حکومت مشروعه، به دنبال از بین ‏بردن ‏مشروطه بودند و ایجاد مشروعه هم که جزء در زمان ظهور امام زمان (عجل الله تعالی ‏فرجه ‏الشریف) میسر نیست و کار به کام مستبدان می‌شود: «این حیله و دسیسه‌ی اولی ‏نیست و از ‏خود این‌ها نیست. این را اقتباس از معاویه و عمرو عاص کرده‌اند... که قرآن‌ها ‏را سر نیزه‌ها ‏نمودند و خوارج را با شعار لا حکم الا الله، بر حضرت علی شورانیدند. این‌ها ‏هم در این ‏کلمه‌ی مشروعه پیروی آن‌ها را کردند و از این کلمه‌ی حق اراده‌ی امر باطلی ‏کرده بودند. ‏این را عنوان نمودند تا مشروطه را به این عنوان ببرند، مشروعه هم در ظرف ‏خارج محقق ‏نشود و کار به کام مستبدین گردد.» (اصفهانی، 1327ق: 370‏‎)‎
‎ ‎
پیروان مکتب نجف و از جمله حاج‌آقا نورالله، در جنبش مشروطه، به تعمیم ولایت ‏در ‏حوزه‌ی نظارت، که بخشی از قدرت بود، اکتفا کردند و همه‌ی دغدغه‌ی خود را بر ‏مبنای ‏ایجاد یک نظام سیاسی مشروطه­ی ضداستبدادی که در آن فقها و مجتهدان از طرف ‏تعدادی ‏از علما برای نظارت در تدوین قوانین مجلس انتخاب می‌شدند قرار دادند (نامدار، ‏‏1376: ‏‏188‏‎).‎
حاج‌آقا نورالله معتقدند که سلطنت مشروطه لاجرم از دو جزء تشکیل شده است: ‏سلطنت ‏پادشاه و مجلس. جزء اول را هرگز نمی‌شود مشروع شمرد، بلکه منظور از مطابقت ‏مشروطه ‏با اسلام، جزء دوم آن است؛ یعنی قانون مشروطه باید مطابق قانون اسلام باشد. این ‏قسمت ‏از عقاید حاج‌آقا نورالله حاوی دو نکته است: اول آنکه به طور خیلی ظریف، اصل ‏سلطنت را ‏از ریشه، منافی شرع و شریعت معرفی می‌کند. دوم آنکه هرچند وی مشخصه یا ‏حدود و ‏شکلی از آن حکومت نمونه را ترسیم نکرده است یا حتی در مورد امکان تشکیل آن ‏نیز ‏سخنی ندارد، ولی همین قدر می‌پذیرد که در زمان فعلی، بهترین شیوه‌ای که می‌تواند ‏احکام ‏اسلام را مجرا دارد یا لااقل اکثر احکام را احیا دارد، شکل مشروطه شدن حکومت ‏است. ‏حاج‌آقا نورالله مشروعه شدن قوانین را تأیید و واجب می‌داند و مشروع شدن اصل ‏سلطنت، ‏حتی سلطنت مشروطه را نفی می‌نماید (نجفی، 1378: 341‏‎). ‎‎ ‎
ب) مجلس شورای ملی
حاج‌آقا نورالله علاوه بر مشروعیت نظام، به کارآمدی نظام نیز بسیار توجه داشتند. ‏ایشان ‏تشکیل مجلس یا دارالشورا را یکی از مهم‌ترین اجزای نظام کارآمد می‌دانستند و به ‏همین ‏دلیل، مشورت در اندیشه‌ی سیاسی ایشان از جایگاه ویژه­ای برخوردار بود. او برای ‏اثبات ‏مدعای خود، به آیات و روایات استناد می‌کند. البته ایشان همه‌ی امور حکومتی را ‏قابل ‏مشورت نمی‌داند، بلکه مشورت را محدود به اموری می‌داند که حکم و قانون معینی ‏در ‏کتاب و سنت در مورد آن وجود ندارد، وگرنه در اموری که از جانب خداوند نسبت به ‏آن ‏دستور و حکم خاصی صادر شده است، احدی حق چون‌وچرا و تبدیل و تغییر ندارد‎.‎
در آن شرایط، حاج‌آقا نورالله حفظ اسلام را موقوف به مشروطه شدن سلطنت می‌دانست ‏و ‏تا آنجا پیش رفتند که حتی احتمال قبول جمهوری را نیز رد نکردند و آن را ‏همپای ‏مشروطیت پذیرفتند. تشکیل مجلس شورا برای ایشان از چنان اهمیتی برخوردار بود ‏که به ‏همراه سایر علما، نظرات خود را در مورد مخالفین مشروطه و مجلس، برای چهارده ‏شهر ‏بزرگ مملکت ارسال داشتند‎.‎
ج) قانون
ایشان همیشه بر این مسئله تأکید داشتند که باید در حکومت، قانون حاکم باشد و همه ‏چیز ‏بر اساس قانون اجرا شود تا هر کس به وسیله‌ی قانون، تکلیف خود را بداند و از ‏وظیفه‌ی ‏خود تجاوز ننماید و کارها مطابق قانون منظم گردد. حاج‌آقا نورالله حتی در سلطنت ‏مشروطه ‏هم حکم آن پادشاه یا حاکمی را پذیرفتنی می‌دانند که مطابق قانون مملکت و اسلام ‏باشد و ‏اگر یقین شود که حکمی بر خلاف قانون یا از روی هوای نفس از او صادر شده ‏است، مطاع ‏نخواهد بود‎.‎
د) آزادی
حاج‌آقا نورالله اصفهانی آزادی را یکی از مسائل مهمی می‌داند که حکومت باید به ‏دنبال ‏تأمین آن باشد و بر لزوم این آزادی تأکید می‌کند؛ به طوری که درج واژه‌هایی مانند ‏عدالت، ‏حریت، مساوات و آزادی در چهار گوشه‌ی کادر صفحه‌ی اول کتاب، که در میانه‌ی ‏آن نام ‏‏«رساله‌ی مقیم و مسافر» آمده است (نجفی، 1376: 19)، نشان از اعتقاد حاج‌آقا نورالله ‏به این ‏چهار رکن زندگی اجتماعی دارد و مبین آن است که در اندیشه‌ی سیاسی ایشان، این ‏کار نه ‏تنها مباینتی با درک او از حکومت اسلامی ندارد، بلکه مبنای اصلی فلسفه‌ی سیاسی ‏ایشان را ‏نیز تشکیل می‌دهد‎.‎
‎ ‎در آن شرایط که تحقق حکومت مطلوب امکان‌پذیر نبود، با ارائه‌ی الگویی مقبول از ‏حکومت ‏قدر مقدور تا حدودی توانست به مباحث اندیشه‌ی سیاسی در عصر مشروطه ‏جهت دهد‎. ‎
هـ) مساوات و عدالت
‎ ‎حاج‌آقا نورالله عدل و عدالت را از ارکان اصول مشروطه معرفی می‌نماید: «در مملکت ‏باید ‏قانون عدل مجری باشد و هیچ کس بر دیگری ظلم و ستم نکند و کسی را به ناحق ‏حبس ‏نکرده و صدمه و اذیت نکند و زنجیر ننماید و هتک و عرض و فحاشی نکرده، بد ‏نگوید... ‏این وجوهی که به عنوان مالیات گرفته می‌شود به طور عدل و انصاف و صحت باید ‏باشد... ‏باید ضعیف و قوی یکسان باشد.» (اصفهانی، 1327: 361‏‎)‎
‎ ‎حاج‌آقا نورالله عدالت را نه تنها در بُعد اقتصادی، بلکه در زمینه‌ی آبرو، انسانیت و ‏حقوق ‏قانونی دیگر هم مجرا می‌داند. وی از قانونی که بین حاکم و سایر مردم فرق قائل ‏شود یا ‏اینکه عده‌ای از امکانات بهتر و وسایل بیشتر برخوردار باشند و توده‌ی مردم از فقر ‏و ‏پریشانی و عدم امکانت در رنج باشند، انتقاد کرده است. او اولین وظیفه‌ی یک ‏حکومت ‏صالح و مردمی را تأمین امکانات اولیه و حیاتی برای همه‌ی مردم می‌داند‎.‎
حاج‌آقا نورالله تنها راه ریشه‌کن کردن استبداد را قیام و انقلاب ملت می‌داند. وی در ‏عدم ‏پیروی از سلطان و احقاق حق مظلوم از ظالم و تجویز انقلاب می‌نویسد: «آیا ساکت ‏بنشینند، ‏اسلام از بین برود؟ آیا آسوده بنشینند که اجانب، مملکت اسلامیه را به تدابیر سیاسیه ‏متصرف ‏شوند؟ کسی که اندک شعوری داشته باشد راضی نمی‌شود.» (اصفهانی، 1327ق: ‏‏372‏‎)‎
‎ ‎و) نقش و جایگاه مردم
‎ ‎
ایشان همواره با حمایت از حکومت مشروطه و تشکیل مجلس، لزوم دخالت و ‏مشارکت ‏مردم در امور سیاسی اجتماعی را متذکر می‌شدند و معتقد بودند که «در اصلاح ‏مقاصد ترقی ‏ملت و دولت، هزار رأی مستقیم که منتخب از ده کرور آرای مخلوق است، ‏بهتر است از یک ‏رأی مبتلا و اسیر در دست اهوای فاسده و اغراض باطله.» (نجفی، 1378: ‏‏174‏‎)‎
حاج‌آقا نورالله نه تنها حق انتخاب نماینده‌ی شورا ­را به مردم واگذار می‌کنند، بلکه برای ‏آن‌ها ‏حق نظارت و کنترل همگانی نیز قائل‌اند و معتقدند که نمایندگان باید آنچه را که در ‏مجلس ‏شورا مطرح می‌شود به اطلاع مردم برسانند و در مقابل رأی مردم پاسخ‌گو باشند‎.‎
به همین دلیل، از اشکالاتی که ایشان نسبت به حکومت ناکارآمد زمان خودشان دارند، ‏عدم ‏اطلاع مردم و عدم نظارت آن‌ها بر مسائل مملکتی، به ویژه بحث مالیات‌ها و چگونگی ‏دخل ‏و خرج آن‌هاست. از اقدامات مهم عملی مرحوم حاج‌آقا نورالله در جهت افزایش ‏نظارت بر ‏امور دولتی، تأسیس انجمن مقدس ملی اصفهان است که همواره بر امور مختلف ‏دولتی ‏نظارت داشته است. علاوه بر این، ایشان با ایجاد خانه‌ی مطبوعات، که از آن به ‏‏«قرائت‌خانه» ‏یاد می‌شد، زمینه‌ها و بسترهای مقدماتی را برای افزایش آگاهی و اطلاع‌رسانی ‏به مردم و ‏نظارت بر امور عمومی فراهم می‌کردند‎.‎
‎ ‎نتیجه‌گیری
‎ ‎حاج‌آقا نورالله اصفهانی با تئوریزه کردن اصول مشروطه بر مبنای تعالیم اسلام، ‏تفسیری ‏متفاوت از مشروطه ارائه داد. ایشان با تدوین قوانین و اصول مشروطه بر مبنای ‏اسلام، در ‏مقابل کسانی که مشروطه را گرته‌برداری مستقیم از اصول و مبانی غربی ‏می‌دانستند، قرار ‏گرفتند. به نظر وی، می‌توان بسیاری از مبانی مشروطه را در اسلام پیدا کرد ‏و تنها نیازمند ‏تفسیری نو با توجه به اوضاع اجتماعی‌سیاسی جامعه است‎.‎
بنابراین در اندیشه‌ی حاج‌آقا نورالله اصفهانی، حکومت مشروطه در زمان غیبت بهترین ‏نوع ‏حکومت و قدر مقدوری است که می‌تواند گستره‌ی ظلم را کاهش دهد و با ایجاد ‏مجلس ‏شورا، که نمایندگان مردم هستند، قوانین الهی را در جامعه احیا کند‎.(*)‎
منابع‎:‎
‎ -       ‎اصفهانی، نورالله (1327)، رساله‌ی مقیم و مسافر، مندرج در: نجفی، موسی، ‏اندیشه‌ی ‏سیاسی و تاریخ نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهانی، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ ‏معاصر ‏ایران‎.‎
‎-       ‎علی‌خانی، علی‌اکبر (1384)، اندیشه‌ی سیاسی در اسلام (از صدر اسلام تا ‏فروپاشی ‏عثمانی)، تهران، نشر جهاد دانشگاهی‎.‎
‎-       ‎فیرحی، داوود (1383)، نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران، انتشارات سمت‎.‎
‎-       ‎نامدار، مظفر (1376)، رهیافتی بر مبانی مکتب‌ها و جنبش‌های سیاسی شیعه ‏در ‏صدساله‌ی اخیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی‎.‎
‎ -       ‎نائینی، محمدحسین (1361)،‌ تنبیه الامه و تنزیه المله، تهران، شرکت سهامی ‏انتشار، ‏چاپ هشتم‎.‎
‎-       ‎نجفی، موسی (1375)، مؤلفه‌های حکومت در اندیشه‌ی سیاسی مکتب نجف، ‏تهران، ‏پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی‎.‎
‎-       ‎نجفی، موسی (1378)، اندیشه‌ی سیاسی و تاریخ نهضت حاج‌آقا نورالله ‏اصفهانی، ‏تهران، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران‎.‎
‎ -       ‎نجفی، موسی (1376)، بنیاد فلسفه‌ی سیاسی در ایران (عصر مشروطیت)، تهران، ‏مرکز ‏نشر دانشگاهی‎.‎
‎ -       ‎نوری، شیخ فضل‌الله (1362)، لوایح، به کوشش هما رضوانی، تهران، نشر تاریخ ایران‎.‎
پی‌نوشت‎:‎
‎[‎‏1‏‎] ‎اصطلاح حکومت قدر مقدور، در این نوشته به معنای حکومتی است که تأسیس آن ‏در ‏عصر غیبت (زمانی که دسترس به معصوم ممکن نیست) برای رفع ظلم و کاستن ‏فشارهایی ‏که از ناحیه‌ی حکام بر مردم وارد می‌آمد، مقدور بوده است. حکومت قدر مقدور، ‏یعنی ‏حکومت قدر مقدور از حاکمیت قوانین الهی در جامعه‎.‎
‎/‎

 

حکومت قدر مقدور در رساله مکالمات مقيم و مسافر

صوفی نیارکی، تقی
منبع: پايگاه حوزه
اگر نظام مشروطه با تفسیر اسلامی آن را تجلی قدرمقدور حاکمیت قوانین الهی در عصر ‏مشروطه بدانیم، برتری فرهنگ و تمدن اسلامی بر ره آورد تمدنی غرب از پیامدهای قابل ‏اعتنای این نظام به شمار خواهد آمد; زیرا در زمانی که اندیشه وران به ظاهر مترقی ایرانی، با ‏انفعال در برابر فرهنگ غربی به تقلید و اقتباس روی آوردند، عالمان دینی با درک صحیح از ‏زمان و مکان و با تکیه بر مبانی دینی توانستند نظریه مورد قبول خود در عصر غیبت را ارایه ‏نموده و نظریه های غرب گرایان را به چالش کشانند‎. ‎
حاج آقا نورالله اصفهانی از فقیهانی است که در این عرصه، با ارائه الگویی مقبول از حکومت ‏‏«قدرمقدور» تا حدودی توانسته است به مباحث اندیشه سیاسی در عصر مشروطه جهت ‏دهد. در این نوشته، ابتدا نگاهی گذرا به حیات فرهنگی و سیاسی وی خواهیم کرد و در ‏ادامه، مبانی حکومت مورد نظر ایشان در عصر مشروطه، تبیین گردیده، مؤلفه ها و عناصر ‏اصلی حکومت قدرمقدور، بدنبال آن مورد بحث قرار می گیرد. از آن جا که حاج آقا نورالله ‏در پی ترسیم ساختار کارآمد در نظام سیاسی نیز بوده است، ادامه نوشته به برخی از ویژگی ‏ها، عناصر و مسؤولیت های آن ساختار اختصاص یافته است‎. ‎
‏1‏‎. ‎مروری بر حیات فرهنگی - سیاسی حاج آقا نورالله‎ ‎
‏1‏‎ - ‎‏1‏‎. ‎چشم اندازی بر زندگی حاج آقا نورالله‎ ‎
حاج آقا نورالله اصفهانی قدس سره (1278 - 1346 ق) فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ ‏محمدباقر نجفی اصفهانی قدس سره (متوفای 1301 ق). و نوه مرحوم آیت الله شیخ ‏محمدتقی اصفهانی قدس سره، صاحب کتاب اصولی مشهور «هدایة المسترشدین » است. ‏وی در سال 1278ق در اصفهان دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را نزد پدر خود ‏گذراند و برای تکمیل تحصیلات عالیه راهی عتبات عالیات شد، و از محضر بزرگانی چون، ‏مرحوم آیت الله میرزا حبیب الله رشتی قدس سره و آیت الله میرزا حسن شیرازی قدس سره ‏کسب فیض کرد، و در سال 1300ق پس از طی مراحل عالی دروس حوزوی به اصفهان ‏بازگشت، و تدریس و تبلیغ احکام را آغاز کرد. (1‏‎) ‎
مؤلف المآثر و الاثار می نویسد‎: ‎
حاج آقا نورالله، خلف الصدق حجت الاسلام حاج شیخ محمد باقرقدس سره - اعلی الله ‏مقامه از اجله فقها و کبرای علمای اصفهان است. پس از تکمیل مراتب فقاهت در نجف ‏اشرف، به مکه رفت و فریضه حج گزارده و به اصفهان آمد. فی التاریخ، دو سال است که در ‏آن جا به تدریس و ترویج قرین اشتغال است. (2‏‎) ‎
از قیام تنباکو به سال 1309 قمری که حاج آقا نورالله پای در وادی سیاست گذاشت، تا ‏قریب چهل سال، پس از آن که قیام سراسری عالمان و اکابر روحانی را ضد سلطنت پهلوی ‏رهبری کرد، در همه جا ندای همراهی دیانت و سیاست را سر داد و در جایگاه عالم دینی، ‏دخالت در امور اجتماعی و سیاسی مردم را وظیفه خود تلقی، و بدان عمل می کرد‎. ‎
حاج آقا نورالله در پایگاه دینی اصفهان با حمایت مراجع تقلید، اصلاحاتش را با محتوای ‏مذهبی عجین کرد و با مواردی مانند تاسیس شرکت اسلامیه اصفهان، مریضخانه اسلامیه، ‏مدرسه اسلامیه، روزنامه اسلام، اتحاد اسلام، مشروطه اسلامی و سرانجام با قیام و مهاجرت ‏به قم، همراهی دیانت با سیاست و اجتماع را عینیت بخشید. (3‏‎) ‎

روزنامه حبل المتین در مقاله ای ضمن اذعان به این مطلب تا آن جا پیش می رود که ‏شهادت حاج آقا نورالله را پایان اندیشه یگانگی روحانیان و سیاست شمرده، دخالت دیگر ‏اقشار مردمی را در این گونه مباحث جرمی سیاسی و دینی ارزیابی می کند‎: ‎
‎.. ‎خوب بود با صراحت لهجه به آقایان بلکه به کلیه افراد حالی می شد که در ایران هم ‏تفکیک دیانت از سیاست شد. نه ارباب سیاست دخالت در امور روحانی خواهند نمود و نه ‏روحانیین در کارهای داخلی و خارجی دولت... باید به جمیع طبقات حالی کند که هیچ ‏کس نمی تواند در خارج از وظایف خود قدم بردارد و هر کس چنین کند، مجرم سیاسی و ‏دیانتی شناخته خواهد شد. (4‏‎) ‎
‏2‏‎ - ‎‏1‏‎. ‎حاج آقانورالله در صحنه مبارزات‎ ‎
ا. مقبولیت اجتماعی و سیاسی‎ ‎
از جمله دقت های تاریخی و عقیدتی در زمان حاکمیت سیاسی حاج آقا نورالله در اصفهان ‏که می تواند مفید فایده و دارای ظرافت های دینی درخور تعمق باشد، مساله مشروعیت ‏حاج آقا نورالله در بین سایر علما و مراجع حوزه مرکزی اصفهان است. مقبولیت حاج آقا ‏نورالله بین مردم، امری بدیهی و مسلم بوده است. سابقه مبارزات و موقعیت وی، خیلی زود ‏او را در بین مردم شاخص کرد، و او را به عنوان رهبری محبوب و مردمی شناساند. موقعیت ‏رسمی حاج آقا نورالله از نظر عزل و نصب و تغییرات حکومتی نیز به سبب ریاست وی بر ‏انجمن مقدس ملی در جایگاه نیرومندترین قدرت اجرایی و فکری و حتی تا حدودی ‏قانونگذاری معلوم و در سالیان اولیه مشروطه، این تمرکز موقعیت و مشروعیت سیاسی ‏اجتناب ناپذیر بوده است; اما علاوه بر موقعیت و مقبولیت بین مردم و از نظر حکومت ‏رسمی، در اصفهان، مساله مهم دیگری نیز مطرح بوده است و آن مساله وجود فقیهان، ‏مجتهدان و روحانیان بلند مرتبه ای بود که ولایت شرعی - سیاسی بر جامعه داشتند که حاج ‏آقا نورالله در هیچ موقعیتی مورد انتقاد شرعی از سوی آنان قرار نگرفت، لذا همین امر آنان ‏را برای تصدی وضعیت جدید دلگرم و مصمم می کرد. (5) این پشتوانه سیاسی - اجتماعی ‏از خصوصیاتی است که دیگر همفکران وی از آن بی بهره و یا کم بهره بودند‎. ‎
ب. مجتهدی حاکم در صحنه مبارزات‎ ‎
حاج آقا نورالله، پس از جریان مشروطه و تحصن عالمان در قم، آرمان های خود را در قالب ‏اندیشه های اصلاحی از سر گرفت و بعد از اعلان مشروطه، دوباره به اصفهان برگشت و ‏مصرانه در پی اجرای آن بود‎. ‎
پس از به توپ بسته شدن مجلس و سرکوب مشروطه خواهان، او به مبارزات خود ادامه می ‏دهد و همچنان رهبری منطقه را به عهده می گیرد تا این که داستان پرحادثه پهلوی آغاز می ‏شود. در این مدت نیز آن مرحوم آرام نگرفته، با ایادی دولت در اصفهان درگیر می شود و ‏در این مدت، قیام تاریخی خود را ضد رضاشاه پایه ریزی کرده، مردم و عالمان را به هجرت ‏فرا می خواند. به هر حال، بعد از سه دهه بحرانی و مبارزات شبانه روزی در تاریخ 1306 ‏شمسی به شهادت می رسد. (6‏‎) ‎
ج. فتاوای سیاسی عالمان نجف; پشتوانه احکام حکومتی‎ ‎
حاج آقا نورالله با تکیه بر فتاوای عالمان نجف، جهت تهیه پشتوانه ای برای نظریات خود ‏درباره مشروطه و لزوم اطاعت و همگامی مردم، در مسائل سیاسی - اجتماعی کشور، فصل ‏جدیدی از مشروعیت بخشی به احکام حکومتی خود را گشوده است. هر چند که خود ‏مجتهدی حاکم در عرصه سیاست است، با آوردن مؤیدهای متعدد از عالمان طراز اول و ‏مرجعیت عامه شیعه، راه را برای تاثیرگزاری بر عامه متدین مردم فراهم می کند. در این جا به ‏دو نمونه از این موارد اشاره می شود‎: ‎

صورت حکم حجج اسلام نجف اشرف آیات الله علی الانام در وجوب مشروطه به تمام ‏اهالی ایران (7‏‎) ‎
به عموم ملت ایران، حکم خدا را اعلام می داریم: الیوم بذل جهد در استحکام و استقرار ‏مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان - ارواحنا فداه - و سرمویی مخالفت و ‏مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت - صلوات الله و سلام علیه - است. اعاذالله ‏المسلمین من ذلک انشاءالله تعالی‎. ‎
الاحقر عبدالله المازندرانی - الاحقر محمد کاظم الخراسانی - الاحقرنجل المرحوم الحاج ‏میرزا خلیل رحمة الله علیه‎ ‎
صورت حکم مبارک حضرت ثقة الاسلام آقای حاج آقا نورالله‎ ‎
بسم الله الرحمن الرحیم. احکام صادره از حجج اسلام و حصون شریعت حضرت سید انام - ‏ادام الله ظلالهم مادام الایام در باب وجوب مشروطه و حرمت مخالفت با آن ملاحظه شد. ‏اطاعت آن بر کافه انام و عموم کسانی که مدعی مسلمانی می باشند، واجب و لازم است‎. ‎
فی شهر محرم الحرام 1327 حرره الاحقر شیخ نورالله الاصفهانی (8‏‎) ‎
د. همراهی با برادر‎ ‎
حاج آقا نورالله در کنار برادرش آیت الله حاج شیخ محمدتقی نجفی رحمه الله معروف به ‏آقانجفی (1262 - 1332ق) (9) مبارزات خود بر ضد استعمار و استبداد را ادامه می داد. ‏تمایز این دو برادر در حیطه مسؤولیت ها بود; البته باید توجه داشت که به دلیل جایگاه ‏خاص آقا نجفی، محوریت اصلی با وی بود. به هر حال، این دو برادر در مواقع حساس با ‏بسیج عمومی مردم بر بسیاری از اختلاف ها و شبهه هایی که در تهران و دیگر جاهای ایران ‏بود، خط بطلان می کشیدند; بدین سبب با همکاری این دو شخصیت «در اصفهان، نه مساله ‏بست نشینی در کنسول گری اجنبی را داریم و نه اختلاف در جناح مذهبی مشروطه، و این ‏امر تا حدودی ریشه در هم جهتی و دورنگری دو برادر و نفوذ آنان داشته است.» (10‏‎) ‎
‏3‏‎ - ‎‏1‏‎. ‎نگاهی گذرا بر رساله مکالمات مقیم و مسافر (11‏‎) ‎
از آن جا که منبع اصلی ما در این نوشته، رساله مکالمات مقیم و مسافر است; جا دارد به ‏طور گذرا به این رساله نگاهی بیفکنیم‎. ‎
ا. وضعیت سیاسی - اجتماعی عصر نگارش رساله‎ ‎
حوزه علمیه اصفهان به دلیل رویارویی با استبداد موروثی قاجار، جایگاه ویژه ای میان دیگر ‏حوزه های شیعی دارد; چرا که مقاومت و ایستادگی عالمان این حوزه نشان از روح ظلم ‏ستیزی و آزادمنشی را به عینه به تصویر کشیده است; از این رو چهره اصفهان به دلیل این ‏رویارویی در طول نهضت مشروطه و پس از آن کاملا چهره ای ضد استبدادی است. هر ‏چند که فعالیت های مؤلف در مبارزه با استبداد خلاصه نمی شود; به هر روی هدف اصلی ‏رساله مذکور، نقد استبداد سیاسی حاکم در جامعه است‎. ‎
در این فضای استبداد زده، رساله مقیم و مسافر مستندترین متنی است که می تواند اندیشه ‏سیاسی این حوزه علمی شیعی را در عصر مشروطه به صورت مکتوب به تصویر بکشد‎. ‎
زمان نگارش این رساله، دوره فترت بین مشروطه اول و مشروطه دوم و کشمکش قدرت ‏بین شاه و مجلس و زمان نبردهای مسلحانه و آشوب داخلی، در تاریخ محرم سال 1327 ق ‏است. (12‏‎) ‎

در پایان رساله مذکور می خوانیم: «تمام شد جلد اول کتاب بالخیر و السعادة » . (13) این ‏عبارت نشان دهنده این است که مجلدات دیگری نیز یا نگاشته یا قصد نگارش آن را داشته; ‏اما تاکنون اثری از مجلدات دیگر یافت نشده است. (14‏‎) ‎
ب. مشخصات و سبک نوشتاری رساله‎ ‎
رساله مذکور که در مقام اثبات مشروعیت و کارآمدی نظام مشروطه است، با سبکی جالب و ‏جذاب خواننده را تا انتهای کتاب به همراه می برد. وی در این نوشته می کوشد تا اندیشه ‏سیاسی خود را در قالب یک گفتمان فرضی میان دو ایرانی تحت عنوان «مقیم » (نماینده ‏‏«سنت ») و «مسافر» (نماد «تجدد») مطرح کند‎. ‎
این گفت و گوی به ظاهر صوری، در منزل «میرزا هدایت الله اله آبادی » در قریه «سعادت ‏آباد» اتفاق می افتد. «آمیرزا مهدی » که میهمان و طرفدار مشروطه است، نقش «مسافر» را ایفا ‏می کند و «مقیم » که یکی از همسایگان صاحبخانه «آمیرزا هدایت الله » است، نمادی از ‏روستایی عصر مشروطه است که اهل فکر و نظر بوده و به سرنوشت سیاسی کشورش علاقه ‏داشته، و از وضع سیاسی آن با خبر است و برخی از نظریات سیاسی، نظیر مشروطه خواهی ‏را بومی ندانسته، غربگرایان ایرانی را حامل آن می داند، و از طرفی، به مقام علمی «مسافر» ‏در جایگاه عالم مذهبی طراز اول نیز واقف است‎. ‎
‎- ‎اصل مستند سازی: از نکاتی که مؤلف در این رساله از آن بهره جسته، اصل مستندسازی و ‏ذکر شواهد متعدد در مباحث گوناگون است; به گونه ای که این اصل به غنای متن افزوده، ‏خواننده را به این مطلب آگاه می کند که نویسنده رساله به خلاف مدعیان اصلاحات و ‏مشروطه، خود مصلح، آشنا به مسائل و در مصدر امور است; برای مثال، در بیان تاکید ‏مشروطه از ناحیه مراجع تقلید حوزه نجف اشرف، احکام هر یک از آن ها را درباره آن ذکر ‏می کند یا در بیان اختلاف بین مشروطه خواهان و مستبدان کوشیده است در هر مورد، نمونه ‏ای از وضعیت استبدادی حاکم بر جامعه ایرانی را ذکر کند‎. ‎
‎- ‎گذر از روبنا به تحلیل مبانی و پیش فرض ها: مؤلف در این نوشتار، دامنه استدلال ها و ‏مطالب خود را به مباحث روبنایی محدود نکرده; بلکه با گسترش آن به تحلیل زیرساختی و ‏پیش فرض های نظری، مباحث خود را تکمیل می کند. «مقیم » هنگامی که شبهه ‏جدیدالتاسیس بودن مشروطه را از طرف برخی از افراد با این عنوان که «مشروطه خواهی ‏مطلب جدیدی است و در اسلام سابقه ای نداشته است،» (15) می کند، بحث را از نقد ‏‏«اندیشه سیاسی » فراتر برده، تحلیل «فلسفه سیاسی » را مورد توجه قرار می دهد تا در این ‏رویکرد، نشان دهد، مشروطه خواهی نه تنها ابداع اروپائیان نبوده; بلکه در اسلام و مبانی ‏دینی ریشه داشته; به همین سبب، «مشروطه عین اسلام و اسلام همان مشروطه است و ‏مشروطه خواهی، اسلام خواهی است » (16) بر این اساس، در این رساله تا حدودی پیش ‏فرض های نظری مباحث نیز نقادی و پردازش شده است‎. ‎
‏2‏‎. ‎مبانی حکومت قدرمقدور (17) در اندیشه سیاسی حاج آقا نورالله‎ ‎
هر چند که وی به صورت مشخص بر مبانی اندیشه خود تاکید نکرده است; ولی با تامل در ‏نوشته ها و سلوک سیاسی آن مرحوم می توان موارد ذیل را مبانی اندیشه سیاسی وی در ارائه ‏اصول و الگوی حکومت قدرمقدور، برشمرد‎. ‎
‏1‏‎ - ‎‏2‏‎. ‎لزوم حاکمیت قوانین الهی و نفی حاکمیت طاغوت‎ ‎
اهتمام به قوانین الهی و اجرای آن در جامعه از نکاتی است که وی به صورت جدی به آن ‏پرداخته، در سایه آن، نفی هرگونه حاکمیت طاغوت را سفارش می کند‎. ‎
در نگاه وی غرض اصلی از مشروطیت احیای قانون الهی و سنت نبوی است (18) تا در ‏سایه آن، در مملکت قانون عدل مجری شود و هیچ کس بر دیگری ستم نکند. (19‏‎) ‎
کوشش برای بومی جلوه دادن مشروطه، از دیگر نکاتی است که می توان به واسطه آن، قانون ‏را در جامعه نهادینه کرد. هر چند که در اندیشه بیش تر عالمان مشروطه خواه، قالب ‏مشروطه در آن زمان شکل نرمالی برای حکومت مطلوب اسلامی به شمار نمی رفت، و بیش ‏تر آنان سلطنت حقه را به حضرت ولی عصر علیه السلام منحصر می دانستند، با وجود این ‏با تمسک به مشروطه می خواستند در حد امکان از ستم حاکمان بکاهند تا افزون بر آسایش ‏نسبی مردم، قوانین اسلامی نیز در حد امکان اجرا شود. وی معتقد است که «دخلیات دولت ‏را به تمام خصوصیاتها مطابق با قانون شرع » نمی توان دانست‎; ‎
بلکه اصل سلطنت حقه، مختص و منحصر است به شخص حضرت امام عصر علیه السلام. ‏‏(20) در سلطنت مشروطه، اگر حکم هر حاکمی مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است و ‏اگر از روی هوای نفس باشد، [با] وجود غرضی بر خلاف قانون اسلام حکمی بنماید، به ‏هیچ وجه مطاع نخواهد بود. (21‏‎)  ‎این اصل و مبنای مهم را از نمونه هایی که وی در جای جای رساله به آن می پردازد، می ‏توان استخراج کرد که به بخشی از آن اشاره می کنیم‎: ‎
مشروطه، مطلب تازه و جدید نیست. اشتباه نشود. بدانید این که مشروطیین می گویند، همان ‏قانون و دستورالعمل حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را می طلبند، امر حادث و ‏تازه نیست، نهایت چون هزار و سیصد و چند سال است رفته رفته از بین رفته، حال که ‏طلب تجدید آن را می کنند خیال می کنند حادث و جدید است. (22‏‎) ‎
بر این اساس اگر قرار است قانونی در جامعه حکومت داشته باشد، همان قانون و ‏دستورالعمل حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله خواهد بود. این که بعضی می گویند‎: ‎
مشروطه خلاف قانون اسلام است، ناشی از نفهمیدن مطالب و اخبار و بی علمی است و الا ‏بر تمام ملل دول عالم معلوم است و تماما صریحا متفقند (23) بر اینکه اول پیغمبری که ‏قانون مشروطه را برای امت خود برقرار نمود حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله ‏است. (24‏‎) ‎
‏2‏‎ - ‎‏2‏‎. ‎برتری فرهنگ و تمدن اسلامی بر فرهنگ و تمدن غربی‎ ‎
هر چند که وی، پیشرفت و فن آوری را در مغرب زمین می بیند، با نگاهی واقع بین به ‏تمدن غرب، شیفته آن نمی شود; بلکه می کوشد وامداری غرب از اسلام را حتی در اصلی ‏ترین شعار تمدن جدید غرب که همانا قانون خواهی است، به تصویر بکشاند. او معتقد است ‏که دول اروپایی نه تنها وامدار مسلمانان هستند; بلکه علت اصلی پیشرفت آنان نیز به اسلام ‏برمی گردد; چرا که آنان این بیت الغزل پیشرفت را به درستی از ما آموخته، به کار گرفتند و ‏در عوض ما آن را به ورطه فراموشی سپردیم‎. ‎
تمام ملوک نصارا از غلبه مسلمین به تنگ آمده، با هم متفق شده، عازم بر اضمحلال مسلمین ‏شدند، و با لشکر زیادی که تعداد او ممکن نبود، رو به بلاد مسلمین نهادند و جنگ صلیب ‏مشهور را بر پا کردند... و چنان که در تواریخ مشهور است (مسلمانان) آن ها را شکست ‏داده، رو به فرار نهادند. پس از انقضای این واقعه، دولت انگلیس درصدد تحقیق مطلب بر ‏آمدند که سبب آن غلبه با آن قلت عده و عدد، و این مغلوبه با آن شوکت و حشمت چه ‏بوده؟ ... پس از اندک زمانی بر آن ها معلوم شد که سبب غلبه مسلمین هیچ نیست; مگر ‏آیین مشروطیت و قوه قانون شریعت اسلام که مبنی بر اتحاد و اتفاق و برادری و عدل و ‏مساوات است. این بود که پس از استکشاف، حال، پیروی قانون اسلام را نموده، از سلاطین ‏خود استدعای مشروطیت کردند و بعد از جنگ و خونریزی زیاد بین دولت و ملت به ‏مقصود خود رسیدند. (25‏‎) ‎
از دیگر مبانی این اندیشه می توان به تساوی در حدود الهی و برابری حقوقی انسان ها ‏‏(26) ، لزوم تامین نیازهای اقتصادی و توسعه سطح رفاه اجتماعی با تکیه بر استقلال ‏اقتصادی (27) ، ضرورت فراهم کردن زمینه های رشد اخلاقی و فرهنگی جامعه (28) ، ‏اشاره کرد‎. ‎
شایان ذکر است که مبانی یاد شده از کلیت نظریه حکومت قدرمقدور استفاده می شود، که ‏وی به نوعی در مباحث خود در رساله مقیم و مسافر به آن پرداخته است‎. ‎
‏3‏‎. ‎مؤلفه ها و عناصر حکومت قدرمقدور‎ ‎
‏1‏‎ - ‎‏3‏‎. ‎تحلیل واژگان سیاسی مورد استفاده در نظام فکری حاج آقانورالله‎ ‎
با نگاهی به منابع اندیشه سیاسی، روزنامه ها، اعلامیه ها، لوایح و دیگر نوشته های به جامانده ‏از عالمان دینی در مشروطه می توان ادبیات حاکم بر گفتمان سیاسی عصر مشروطه را تا ‏حدودی تبیین و ترسیم کرد. مفاهیم جدیدی که در مشروطه مطرح می شد، هر چند معادل ‏های بومی و کاملا اسلامی آن در ادبیات پیش از مشروطه نیز یافت می شود; ولی باید این ‏واقعیت را پذیرفت که بعضی از واژه هایی که در مشروطه با بار معنایی خاصی مطرح می ‏شد، به طور کامل جدید بود. با قبول این واقعیت، این پرسش های مهم پیش می آید که نگاه ‏این اندیشه وران و رهبران به واژه های جدید از چه منظری بوده است؟ و چگونه آن واژه ها ‏را با ادبیات خود، تطبیق می دادند؟‎ ‎
در پاسخ اجمالی می توان گفت، به طور کلی، این گونه افراد با استفاده از مبانی دینی و ‏اسلامی و با تعریف کاملا بومی و اسلامی، مرز خود را با دیگر افرادی که از این واژه ها ‏معانی و قالب های غیر دینی و بومی را اراده می کردند، جدا می ساختند. که نمومه بارز آن ‏را در واژه های مشروطه، آزادی و مساوات می توان دید. در این جا به بعضی از این واژه ها ‏و مفاهیم در اندیشه سیاسی حاج آقا نورالله اشاره می کنیم‎. ‎
ا. سلطنت
سلطنت و سلطان از جمله مفاهیمی است که در ادبیات جهان اسلام سابقه طولانی دارد. واژه ‏مورد نظر فی نفسه بار معنایی خاصی (چه مثبت یا منفی) ندارد و مانند ظرفی است که ‏تحمل هرگونه آبی را دارد. این متولیان حکومت و سلطنت هستند که به آن، جهت ارزشی یا ‏ضد ارزشی بودن می دهند و در طول تاریخ نیز چون غالب سلاطین اهل جور بوده اند، در ‏اندیشه ها قداست ندارند میان اندیشه وران سیاسی، این واژه تا حدودی معادل حکومت معنا ‏شده است. آن مرحوم نیز با تفکیک گونه های مختلف سلطنت، می کوشد این واژه را تبیین ‏کند‎. ‎
‎- ‎سلطان کل و جزء: هر که فرمان فرمایی بر دیگری داشته باشد آن را به اصطلاح سلطان یا ‏حاکم یا آقا می نامند که حکم و قول او بر سایر بنی نوع انسان کلا او بعضا نافذ و جاری ‏باشد; خواه سلطان کل باشد که پادشاهش می نامند یا سلطان جزء باشد که حاکم و ضابط و ‏امیر و قاضی و آقا و مجتهد تا برسد به نایب و فراش و کدخدا و داروغه، و این است ‏معنای فرمایش حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله که می فرماید: «کلکم راع و کلکم ‏مسؤول عن رعیته (29) » نهایت بعضی بر صد کرور حاکمند و بعضی بر ده نفر و پنج نفر و ‏سه نفر. (30‏‎) ‎
در این جا سلطنت به معنای حکومت و حکمرانی گرفته شده است. در این برداشت، سلطان ‏کسی است که بر دیگری فرمان فرمایی داشته باشد و فرقی بین سلطان عادله و مستبده ‏نیست. همین که کسی بر دیگری حاکم باشد، سلطان بر او اطلاق می شود‎. ‎
‎- ‎سلطنت مطلقه: سلطنت مطلقه در نگاه وی، نظامی است که در آن، سلطان مطاع کل باشد و ‏هر آن چه که وی می گوید اجرا شود. «اگر سلطان هر چه بگوید و بکند، مطاع باشد; می ‏خواهد حکم و فرمانش مطابق با قانون مملکت باشد یا نباشد، مطابق صلاح باشد یا نباشد، ‏آن را سلطنت مطلقه گویند» . (31‏‎) ‎
‎- ‎سلطنت مشروطه: نکته ای که حاج آقا نورالله به شکل منطقی تفکیک کرده و می کوشد آن ‏را تا حدودی تبیین و روشن کند، سلطنت مشروطه است. وی ماهیت مشروطه را حاکمیت ‏قانون ارزیابی کرده، از آن جا که قانون اسلام در مملکت ایران حاکم است، حاکمیت قانونی ‏نیز که مطرح می شود، منظور و مقصود حاکمیت قانون اسلام است. بر این اساس، مشروطه ‏خواهی نزد وی، اسلام خواهی معنا می شود‎. ‎
نکته دیگری که وی به آن توجه می کند، تفکیک حاکم از حاکمیت و حکومت است. وی ‏برای حاکم و سلطان وظیفه ای جز بیان و اجرای قانون الهی چیز دیگری را نمی شمارد‎. ‎
سلطنت مشروطه آن است که در صورتی اطاعت و امر و حکم آن پادشاه یا حاکم یا آقا لازم ‏می شود که قول و امر و فرمان او، مطابق با قانون مملکت باشد. یقین باشد که اگر حکمی بر ‏خلاف قانون از او صادر باشد، مطاع نخواهد بود، پس در حقیقت، در سلطنت مشروطه، ‏حاکم قانون است، و شاه و امیر و حاکم و قاضی و آقا بیان آن قانون را می نمایند و چون ‏در مملکت اسلامی، قانون کتاب الله و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله است، (32) در ‏سلطنت مشروطه اگر حکم هر حاکمی مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است، و اگر از روی ‏هوای نفس باشد، [با] وجود غرضی بر خلاف قانون اسلام حکمی بنماید، به هیچ وجه مطاع ‏نخواهد بود. (33‏‎) ‎
همچنین در جای دیگر با استنادهای تاریخی به این مهم اشاره کرده، می گوید: هر کس از ‏تواریخ کم تر اطلاعی داشته باشد، می داند که حکومت های دنیا تا پیش از زمان حضرت ‏رسول صلی الله علیه و آله به صورت سلطنت مطلقه بوده است و هر آن چه را که حاکمان ‏می گفتند، زیردستان باید اطاعت می کردند; اما پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله این ‏امر از میان رفت و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من از طرف خود امر و نهی ندارم; بلکه ‏از سوی خدا پیغام آورده ام. احکام من، صادره از خودم نیست; بلکه از جانب خلاق عالم ‏است و اگر مطابق با حکم و قانون خدا نباشد و از روی هوا و هوس باشد، اطاعت آن لازم ‏نیست; چرا که من پادشاه نیستم; بلکه پیغمبرم. این است حقیقت سلطنت مشروطه و این ‏قانون مشروطه از اول اسلام بود. (34‏‎) ‎
ب. مشروطه‎ ‎
با توجه به تمایزات مشروطه و نظام استبدادی که آن مرحوم به صورت گسترده به آن ‏پرداخته است می توان مشروطه ای کاملا بومی و مذهبی را تعریف کرد که هم با مشروطه ‏غربی و وارداتی تفاوت داشته و هم با آموزه های دینی و ملی سازگار باشد‎. ‎
بین مشروطه ای که حاج آقا نورالله در پی آن بود، با مشروطه ساخته و پرداخته برخی ‏محافل غرب گرای تهران تفاوت بسیار وجود داشت. هر چند که هر دو در لفظ و تا ‏حدودی قالب بودن مشروطه برای اداره کشور مشترک بودند ولی در معنا و ماهیت تفاوت ‏آشکار دیده می شد. (35) همین امر باعث می شد که نویسندگانی چون کسروی نیز از ‏مشروطه اصفهان به «جنبش ملایان » یاد کرده، بنویسد‎: ‎
چنان که گفتیم جنبش مشروطه خواهی در شهرهای ایران به یک گونه نمی بود و در هر ‏شهری از روی کمی یا بیشی آگاهی ها و سستی یا استواری خوی ها و بودن و نبودن ‏پیشروان شاینده، جنبش رنگ دیگری می داشت. و در اسپهان پیش از جنبش ملایان به ویژه ‏حاجی آقا نورالله و آقا نجفی بسیار چیره می بودند، و در همه چیز، مردم را به دلخواه خود ‏راه می بردند; از این رو مشروطه خواهی در اسپهان رویه ملابازی داشت. (36‏‎) ‎
در نگاه وی، مشروطه ویژگی خاصی دارد‎: ‎
اولا: حاکمیت در مشروطه با قوانین الهی است‎; ‎
ثانیا: مشروطه مطلب جدیدی نیست که بخواهیم آن را مورد تردید یا نفی قرار دهیم; بلکه ‏باید مبانی آن را برای مردم باز گفت و تبیین کرد که مشروطه خواهی همان اسلام خواهی ‏است‎; ‎
ثالثا: جایگاه هر یک از نهادهای دینی و مدنی به طور کامل مشخص است; به طور نمونه ‏حاکم و امیر در این نظام فقط مجری قوانین خواهند بود، نه بیش تر‎. ‎
‎- ‎تحلیلی تاریخی از مشروطه خواهی در غرب: وی معتقد است که مهد مشروطه و قانون ‏خواهی، اسلام بوده و این مسلمانان بوده اند که برای نخستین بار قانون مشروطه را پذیرفته ‏و به آن عمل کرده و در سایه آن به مراحل بالایی از سلوک اجتماعی و پیشرفت های تمدنی ‏دست یافته اند. در این باره می نویسد‎: ‎
بعد از آن که خاتم انبیا صلی الله علیه و آله قانون مشروطه را از برای امت خود قرار داد، آن ‏قانون را مزیت فرموده، امت آن حضرت که در ابتدای حال به کمال ضعف و پریشانی و قله ‏عده و عدد که در تواریخ دیده و شنیده ای به قوت و قدرت آن قانون رفته رفته به دوثلث از ‏ربع مسکون مستولی شده و روز به روز بر عزت و قدرت و شوکت خود افزودند... تا ‏اواسط قرن چهارم ظاهرا اختلاف کلمه به درجه قصوری رسید، و تمام ملوک نصارا از غلبه ‏مسلمین به تنگ آمده، با هم متفق شده، عازم بر اضمحلال مسلمین شدند... و جنگ صلیب ‏مشهور را بر پا نمودند... عقلای خود را به طرف بلاد مسلمین فرستادند و در صدد تحقیق ‏بر آمدند. پس از اندک زمانی، بر آن ها معلوم شد که سبب غلبه مسلمین، هیچ نیست، مگر ‏آیین مشروطیت و قوه قانون شریعت اسلام که مبنی بر اتحاد و اتفاق و برادری و عدل و ‏مساوات است. این بود که بعد از استکشاف حال، پیروی قانون اسلام را نموده، از سلاطین ‏خود استدعای مشروطیت کردند. و بعد از جنگ و خونریزی زیاد ما بین دولت و ملت به ‏مقصود خود رسیدند، و از همان روز، روز به روز به برکت قانون اسلام، بر عزت و شوکت ‏و قدرت خود افزودند و ما مسلمان های بیچاره دست از آن قانون برداشته و حال خود را ‏تباه و روزگار خود را سیاه نمودیم تا کار به این جا رسید که از تمام آن دول که به برکت ‏قانون ما به این مقامات رسیدند، ضعیف تر شدیم و به واسطه ترک قانون و اختلاف داخلی ‏از غفلت سلاطین و شهوت پرستی امرا و حکام، کارمان به جایی کشیده که از معارضه ‏اضعف سلاطین اروپ وامانده ایم. (37‏‎) ‎
وی معتقد است که قانون اصیل مشروطه، قانون اسلام است و بس، و علت پیشرفت غرب، ‏عمل به همین قوانینی است که از ما گرفته اند: «وای به حال ملت جاهلی که به چشم ببینند ‏که دیگران از برکت عمل به قانون مذهبی به کجاها رسیدند و خودشان از جهت ترک آن ‏قانون چه ذلت و خواری ها کشیدند، مع ذالک از خواب غفلت بیدار نشدند. حال که عقلا ‏می گویند که به قانون خودتان عمل کنید که داری ثروت و شوکت شوید، می گویند: این ‏قانون از فرنگیان است و مسلمین را نشاید که عمل به قانون کفار نمایند» . (38‏‎) ‎
ج. آزادی‎ ‎
واژه آزادی از جمله الفاظی است که از طرف همه گروه های درگیر در مشروطه به کار گرفته ‏شده است. هر کس با توجه به دغدغه های خاص خود، از این واژه استفاده کرده است. حاج ‏آقا نورالله نیز در موارد متعددی این واژه را به کار برده است. در قسمتی از عبارت های وی ‏می خوانیم: «باید خلق، بنده خدا، باشند و به جز بنده خدا بنده دیگری نباشند. عبید و اماء که ‏از تحت عموم به حکم خداوندی خارج است » . (39) در نگاه وی، آزادی یعنی رهایی از ‏یوغ بندگی غیر خدا; بنابراین، هر شخص تا بنده خدا است، آزاد است و هنگامی که این ‏ملاک به هر نحوی نادیده گرفته شود، آزادی انسان نیز تحدید می شود; اما حدود آزادی ‏افراد تا چه حیطه و محدوده ای است، سؤالی است که وی به آن پرداخته، می نویسد‎: ‎
آزادی هر شخص باید تا اندازه ای باشد که مزاحم با آزادی دیگری نباشد; مثلا آزادی نیست ‏برای کسی که سلب شرف و عزت یا منع حقی از حقوق دیگری را بکند. مقامات و ‏شؤونات همه کس باید محفوظ ماند. (40‏‎) ‎

از آن جا که مکتوب و منشور این آزادی پایبندی به قرآن و سنت است آزادی در این ‏چارچوب معنا می یابد. با تکیه بر همین معنا، آزادی از قید دین و مذهب از موارد نفی شده ‏نزد او است‎. ‎
تمام خلق در غیر آن چه قانون کتاب و سنت آن ها را مقید نموده، باید آزاد باشند. نه آزادی ‏به این معنا که بعضی از جهال خیال کرده و می گویند که مرادشان آزادی در مذهب باشد; ‏بلکه همان حریت و آزادی مقصود است که خداوند در کتاب و سنت فرموده و آن ها را ‏آزاد فرموده در مقابل بندگی.» (41‏‎) ‎
د. مساوات‎ ‎
وی مانند میرزای نائینی، مساوات را به گونه های مختلف تقسیم نمی کند; (42) ولی در بیان ‏تفاوت مشروطه با استبداد به مساوات در حدود و مجازات اشاره دارد. وی مساوات در ‏حدود را مطابق حکم الهی «مابین تمام افراد خلق » جاری می داند و معتقد است که باید ‏‏«حکم الهی بر وضیع و شریف کوچک و بزرگ یکسان » باشد; به طور مثال اگر «کسی که ‏شرب خمر یا قتل نفس یا زنا یا لواط یا سرقت نمود، خواه حاکم یا محکوم، امیر یا مامور ‏باشد در حکم شریک باشند; مثلا هر که سرقت کرد، باید دستش را ببرند. کذالک در سایر ‏احکام فی مابین تمام افراد از شاه و گدا و حاکم و محکوم و امیر و مامور وضیع و شریف ‏یکسان باشند و حدود الهی بر تمام باشد.» (43‏‎) ‎
‏2‏‎ - ‎‏3‏‎. ‎مشروعیت دینی حکومت قدرمقدور‎ ‎
در نظام سیاسی مورد قبول حاج آقانورالله، مباحث متعددی طرح و بررسی می شود که ‏مشروعیت نظام از جمله آن ها است. به هر حال، در هر صورت که مشروطه را بپذیریم ‏بحث مشروعیت آن باید مورد توجه قرار گیرد که در این بخش از مقاله به گوشه هایی از آن ‏اشاره می کنیم‎. ‎
ا. مشروطه، احیاگر قوانین الهی در جامعه‎ ‎
بر خلاف نوشته ها و گفته های مدعیان مشروطه، که هدف از آن را آزادی، آن هم آزادی با ‏مبانی غربی می دانستند، وی غرض اصلی از مشروطه را احیای قانون الهی و سنت نبوی ‏معرفی می کند. همین نکته، نقطه افتراق اصلی میان مشروطه وارداتی و مشروطه برخاسته از ‏مذهب و ملیت ایرانی بود. «غرض اصلی از مشروطیت احیای قانون الهی و سنت نبوی است ‏‏» (44) تا در سایه آن، «در مملکت قانون عدل مجری شود و هیچ کس بر دیگری ستم نکند.» ‏‏(45‏‎ ‎
اگر مشروطه احیاگر قوانین الهی در جامعه است، مشروعیت قوانین آن نیز باید در چارچوب ‏قوانین الهی و برخاسته از آن باشد، و چون در نگاه وی، مشروطه همان قانون اسلام است، ‏مشروعیت آن نیز از همان ناحیه تامین می شود‎. ‎
ب. انطباق مشروطه با شریعت اسلام‎ ‎
هر چند که در اندیشه بیش تر عالمان مشروطه خواه، قالب مشروطه در آن زمان، شکل ‏نرمالی برای حکومت آرمانی اسلامی به شمار نمی رفت و بیش تر آنان، سلطنت حقه را به ‏حضرت ولی عصر علیه السلام منحصر می دانستند، با وجود این با تمسک به مشروطه می ‏خواستند در حد امکان از ستم حاکمان بکاهند تا هم مردم در آسایش نسبی به سر برند و هم ‏قوانین اسلامی در حد امکان اجرا شود‎. ‎
اصولا در اندیشه حاج آقا نورالله از طرفی امور مملکت، مانند: «گمرکات و مالیات و ‏عوارضات و دخلیات دولت را به تمام خصوصیاتها مطابق با قانون شرع » نمی توان دانست‎; ‎
بلکه اصل سلطنت حقه مختص و منحصر است به شخص حضرت امام عصر علیه السلام ‏‏(46) . در سلطنت مشروطه اگر حکم هر حاکمی مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است. و ‏اگر از روی هوای نفس باشد، [با] وجود غرضی بر خلاف قانون اسلام حکمی بنماید، به ‏هیچ وجه مطاع نخواهد بود. (47‏‎)  ‎از طرف دیگر، مشروطه مطلب تازه و جدید نیست. اشتباه نشود بدانید، این که مشروطیین ‏می گویند، همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله را می طلبند، ‏امر حادث و تازه نیست. نهایت چون هزار وسیصد و چند سال است رفته رفته از بین رفته، ‏حال که طلب تجدید آن را می کنند، خیال می کنند حادث و جدید است. (48‏‎) ‎
این که بعضی می گویند: مشروطه خلاف قانون اسلام است، ناشی از نفهمیدن مطالب و ‏اخبار و بی علمی است و الا بر تمام ملل دول عالم معلوم است و تماما صریحا متفقند بر ‏این که اول پیغمبری که قانون مشروطه را برای امت خود برقرار نمود، حضرت خاتم الانبیاء ‏صلی الله علیه و آله است. (49‏‎) ‎
نکته دیگری که وی به صورت جدی به آن پرداخته، انطباق مشروطه با شریعت است. این ‏موضوع را وی در قالب این گفتمان پی می گیرد‎: ‎
مقیم: ... مشروطیین وقتی که از پادشاه مشروطه خواستند، پادشاه فرمود: مشروطه مشروعه ‏می دهم. مشروطیین قبول نکردند و این اقوا دلیلی است بر بطلان مشروطه، و این که ‏مشروطه مطابق شرع نیست و الا چرا باید مشروطه مشروعه را قبول نکنند؟‎ ‎

مسافر: ... به شما عرض کنم، این حیله و دسیسه اولی نیست و از خود این ها نیست. این را ‏اقتباس از معاویه و عمروعاص کرده اند. ... این ها هم در کلمه مشروعه پیروی آن ها را ‏کردند و از این کلمه حق، اراده امر باطلی کرده بودند. چه می دانستند سلطنت حقه که به ‏تمام خصوصیات مشروع باشد، غیر از زمان ظهور حضرت امام عصر علیه السلام امکان ‏ندارد; لهذا این را عنوان نمودند که مشروطه را به این عنوان ببرند و مشروعه هم در ظرف ‏خارج محقق نشود کار به کام مستبدین گردد. (50‏‎) ‎
به هر حال، مشروطه ای که وی ترسیم و تعریف می کند، منبعث از شریعت است; چرا که ‏اگر مشروطه خواهی، اسلام خواهی باشد، این فرض پذیرفتنی نیست که مشروطه ره آورد ‏فرهنگ بیگانه است; بدین سبب وی می کوشد مشروطه ای را که سال ها محجور بوده و به ‏آن عمل نمی شده است، پویا و فعال کند‎. ‎
با توجه به مطالب یاد شده می توان تاحدودی دریافت که وی با آگاهی نسبی از اتفاقاتی که ‏در پیرامون خود می گذرد، می کوشد مشروطه را منطبق با شریعت جلوه دهد; اما این که ‏میزان آگاهی وی از مشروطه غربی تا چه حدودی بوده، اطلاعات چندانی در دست نیست. ‏آن چه نمود دارد این است که وی با یک توجه خاصی می خواهد مشروطه را به گونه ای ‏جلوه دهد که مشروطه متعلق به اسلام است، نه دنیای غرب‎. ‎
‏3‏‎ - ‎‏3‏‎. ‎ساختار کارآمد در حکومت قدرمقدور‎ ‎
در نظام حکومتی مورد نظر حاج آقا نورالله، افزون بر مشروعیت نظام، کارآمدی آن نیز مورد ‏توجه قرار گرفته است. وی با برشمردن پایه های اصلی این نظام، در پی تبیین ویژگی های ‏آن است. از مهم ترین اجزای این نظام کارآمد می توان به حاکمیت الهی، مجلس و مردم ‏اشاره کرد. در میان این سه اصل اساسی (حاکمیت الهی، مردم و مجلس) مشورت جایگاه ‏ویژه ای دارد; به گونه ای که اگر این مهم برآورده شود، بسیاری از مشکلات فراروی ‏حکومت را می توان از این طریق برطرف کرد. با توجه به این مطلب می توان اصل مشورت ‏را از اجزای مهم ساختار کارآمد برشمرد. جا دارد درباره اصل مشورت و جایگاه آن بیش تر ‏توضیح داده شود‎. ‎
وظایفی را که خداوند متعالی برای زندگی فردی و اجتماعی بشر مقرر کرده، در دو حیطه ‏کلی می توان جای داد‎: ‎
ا. حیطه ای که حکم ثابت و غیر قابل تغییر در زمان های مختلف از طرف شارع مقدس ‏مشخص شده است و وظیفه عملی مکلفان درباره آن را نیز بیان نموده است‎. ‎
ب. حیطه ای که به دلیل تغییر موضوعات، با توجه به وضعیت زمان و مکان، احکام آن قابل ‏تغییر می باشد‎. ‎
شارع مقدس در قسم اول جای هیچ نوع مشورتی باقی نگذاشته است; اما در قسم دوم، ‏مشورت، ساز و کاری است که با آن می توان راه حلی برای اجرای احکام پیدا کرد‎. ‎
مرحوم اصفهانی در این زمینه معتقد است: وقتی دو آیه «و لیس لمؤمن الخ » (51) و «و ‏امرهم شوری بینهم » (52) را پیوسته به هم و در کنار هم معنا کنیم، «حاصل مضمون آن این ‏است که مسلمین اتفاق کنند در امور خودشان و مشورت کنند» ; با کمی تامل در حیطه ‏مشورت می توان آن را به دو قسم تقسیم کرد‎: ‎
‏1‏‎. ‎یک امری که خداوند در آن امر فرموده; مثل حکم میراث و زنا و لواط و شراب و خمس ‏و زکات و سایر واجبات و محرمات و احکام، و در این قبیل احکام، احدی را حق سوال و ‏و جواب و نفی و اثبات و تغییر و تبدیل و چون و چرا نیست، و باید تمام مسلمانان اطاعت ‏آن را بنمایند، (53) پس، این از مواردی است که نه جای مشورت دارد و نه شارع مقدس ‏برای مشورت در آن جایگاهی قائل شده است‎. ‎
‏2‏‎. ‎و دیگری که حکم و قانون معینی در کتاب و سنت نوشته نشده; مثل حوادث اتفاقیه و ‏امور عامه عادیه و خصوصیات نظم و انتظام بلاد و عباد و حفظ ثغور و استحکام و انتظام امر ‏معیشت مسلمانان و امنیت طرق و شوارع و رواج کسب و تجارت و فلاحت و مصادیق ‏احکام و امثال این ها که به مقتضای آیه شریفه «وامرهم شوری بینهم » . خداوند عالم، این ‏امور را به مشورت ارجاع فرموده که مسلمانان مشورت و مصلحت بینی کنند، و هر قسم ‏صلاح دانند رفتار نمایند. پس معلوم شد که مساله شورا در امور هم بر حسب امر خلاق عالم ‏است و اطاعت همان قانون است. (54‏‎) ‎
به زمان صاحب شریعت مطهره، حضرت رسول صلی الله علیه و آله همه وقت در اموری که ‏قابل مشورت بود، با اصحاب مشورت می فرمود، با این که عقل کل بود و حاجت به ‏مشورت نداشت محض ارشاد بوده است... در قرآن مجید است می فرماید که: «وامرهم ‏شوری بینهم » یعنی آن ها کارشان از روی مشورت است تو هم با اصحاب مشورت بکن و ‏آن ها را طرف مشورت قرار بده.» (55‏‎) ‎
بنابراین «به مقتضای امر الهی شور و مشورت » در نوع دوم از مسائل، باید در مملکت رواج ‏یابد «و ترتیب صحیحی در کار» داده شود «که عامه مسلمانان آسوده باشند» که این آسودگی ‏از جهت های گوناگون برای مردم سودمند خواهد بود. مشورت در امور داخلی «اسباب مزید ‏ثروت » شده «و مکنت و رفاهیت آن ها» را فراهم می سازد. و در سیاست خارجی نیز باعث ‏می شود تا «از هجوم خارجه و تسلط کفر به اسلام، مصون و محفوظ » بمانند. (56‏‎) ‎
برای اثبات مشروعیت مشورت، افزون بر آیات، از روایات نیز کمک می گیرد. «قال علیه ‏السلام: من شاور ذوی الالباب دل علی یعنی هر کس با صاحبان عقل مشورت کند، بر رشاد ‏هدایت می شود و «قال علیه السلام: الاستشارة عین الهدایة » ; (58) یعنی مشورت کردن، ‏چشمه هدایت است. (59‏‎) ‎
همچنین با اشاره به وقایع تاریخی می کوشد از سنت حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز ‏شاهدی ایشان برای اثبات مشروعیت مشورت بیاورد; به طور مثال، به جریان حفر خندق و ‏ترتیب اثر دادن به رای سلمان می توان اشاره کرد‎. ‎
وی پایداری این کارآمدی در نظام استبدادی را که مشروعیت آن در هاله ای از ابهام قرار ‏داشت، مورد تشکیک قرارداده، و با برشمردن ویژگی های نظام کارآمد، پایه های نظری ‏نظریه خود را تحکیم می کند. در این جا به بعضی از ویژگی های ساختار کارآمد در اندیشه ‏حاج آقانورالله اصفهانی اشاره می کنیم‎. ‎
ا. ویژگی های ساختار کارآمد‎ ‎
‎- ‎نفی نظام استبدادی با تاکید بر جایگاه مجلس دارالشورا‎ ‎
نفی نظام استبدادی، نخستین و محوری ترین خواسته مشروطه خواهان است. هنگامی که ‏مستبدان بر نظام پادشاهی تاکید داشته، عنوان می دارند که در امر حکومت و مملکت داری ‏‏«چه فرمان یزدان چه فرمان شاه » و باید «تمام افراد مملکت بدون چون و چرا اطاعت و ‏انقیاد او را نمایند» ، (60) حاج آقا نورالله مطالبی را در بیان ویژگی های نظام کارآمد عنوان ‏می کند که با توجه به آن، هم جایگاه نمایندگان مجلس مشخص می شود و هم پاسخگو ‏بودن آنان در برابر مردم را مد نظر قرار می دهد‎. ‎
او معتقد است: مطالبی که در مجلس دارالشورا مطرح می شود، باید به سمع و نظر مردم ‏برسد و نمایندگان در مقابل رای مردم پاسخگو باشند‎. ‎
در مطالب عادیه و امور دولتی و طریقه انتظام بلد و ولایات و اسباب ترقی ملت و تجارت ‏و صناعت و زراعت، خوب است صد نفر یا صد و پنجاه نفر از عقلای هر مملکتی را که ‏وکلایشان می نامند، در مجلس بنشینند به هر قسم صلاح ملت و مملکت را دانسته و رای ‏دادند، رفتار نمایند و طریقه نجات ملت مظلوم را در تسلط خارجه و سایر حوادث معین و ‏مهیا نمایند و به مقتصای «وامرهم شوری بینهم » (61) در ترقی ملت و راه ترویج تجارت و ‏صناعت و فلاحت در این مجلس که او را دارالشورا می نامند، مشورت کرده و نتیجه را به ‏ملت اعلام نمایند و هر نوعی که صلاح اسلام و مسلمین را مشخص نموده مجرا دارند. و ‏ایضا وکلای ملت نظارت و مراقبت تامه داشته باشند که در آن چه از صاحب شریعت حکم ‏آن معین و مبین شده، تغییر و تبدیل واقع نشود و حکم آن مابین وضیع و شریف و بزرگ و ‏کوچک و شاه و گدا مجرا گردد، و به هوا و هوس و فرمان [فرمان] فرمایان تغییر و تبدیل و ‏کم و زیاد نشود و احکام قوانین الهیه بر تمام بندگان علی السویه جاری گردد. (62‏‎) ‎
آن چه از عبارات وی به دست می آید، این است که در کارآمدی نظام مشروطه، مطالبی باید ‏مورد توجه قرار گیرد‎: ‎
اولا: قانون مشروطه، همان قانون اسلام است که باید در حق مردم اجرا شود‎. ‎
ثانیا: همه مردم در برابر قانون مساوی و یکسان هستند و اجرای قانون در حق شهروندان ‏مملکت یکسان است و کسی نمی تواند از این قانون مستثنا باشد‎. ‎
ثالثا: قانون با هوا و هوس قانون گذاران، تغییر و تبدل نمی یابد‎. ‎
رابعا: وکلای ملت در حسن اجرای قانون باید نظارت و مراقبت تامه داشته باشند‎. ‎
خامسا: «وکلای ملت » افزون بر این که در «دادن رای » باید به «صلاح ملت و مملکت » ‏توجه داشته باشند; بلکه «مراقبت کامل نیز داشته باشند که در آن چه از صاحب شریعت ‏حکم آن معین و مبین شده، تغییر و تبدیل واقع نشود‎» . ‎
استبداد در نگاه وی، پایه و اساس همه مشکلاتی است که جامعه و حکومت دچار آن شده ‏است; از این رو باید با نگاهی ژرف به آن نگریست و زوایای گوناگون آن را بررسی کرد. ‏در این تامل، وی استبداد را به دو قسم تقسیم می کند: یکی استبداد ساختاری و دیگری ‏استبداد شخصی، و از نوشته های وی به دست می آید که قسم اول (استبداد ساختاری) مهم ‏تر و ضرر و زیانش به مراتب بیش تر است; بنابراین افزون بر شخص حاکم، حکومت نیز ‏نباید مستبده باشد; چرا که استبداد به سلطان منحصر نیست; بلکه حکومت و حاکمیت را نیز ‏شامل می شود که به آن استبداد ساختاری می گویند; یعنی شاکله حکومت مستبد باشد. وقتی ‏بنای مملکت بر استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار می کنند و هر کس به زیردست خود ‏ستم می کند; از این رو باید ساختار حکومت نیز استبدادی نباشد، و الا اگر سلطان عادل ‏باشد، اما اساس حکومت بر استبداد بنیان نهاده شده باشد، فرق چندانی نمی کند; پس لازم ‏است که افزون بر عدالت سلطان، عدالت حکومت و نظام نیز مورد توجه قرار گیرد‎. ‎
استبداد در مملکت منحصر به سلطان و شاهزادگان و وزرا و امرا نیست. وقتی بنای سلطنت ‏بر استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار می نمایند هر قوی و زبردست به ضعیف و ‏زیردست خودش ظلم می کند. گاه می شود استبداد کدخدای ده، از استبداد سلطان زیادتر ‏می شود. (63‏‎) ‎
بروز این نوع استبداد در جعل قانون بسیار خطرناک تر و زیربنایی تر است; از این رو، وی ‏در تبیین بنیانهای حکومت مشروطه و نفی استبداد در جعل قانون خاطر نشان می کند که‎: ‎
اولا: در قانون گذاری، نظر فرد و شخص خاصی دخالت ندارد و حتی سلطان نمی تواند نظر ‏شخصی را در جعل و اجرای قوانین اعمال کند‎; ‎
ثانیا: اگر تصمیم گیرنده غیر از سلطان باشد، یعنی مجلس وکلا و جماعت تصمیم گیرنده ‏باشد و چون فرد فرد نمایندگان مراقب یک دیگر هستند، ممکن نیست دیگر به رشوه و ‏ملاحظه و اغراض فاسد، کسی در دین و دولت خیانتی کند. در این نگاه، دولت، مجلس و ‏مردم، ارکان نظارتی قوی بر عملکرد یک دیگر هستند‎. ‎
‎- ‎وجود قانون و قانون گذاری با محوریت مجلس‎ ‎
در نظام کارآمد، برای بهبود وضعیت مردم «در مطالب عادیه و امور دولتی و طریقه انتظام ‏بلد و ولایات و اسباب ترقی ملت و تجارت و صناعت و زراعت خوب است صد نفر یا ‏صد و پنجاه نفر از عقلای هر مملکت را که وکلایشان می نامند، در مجلس بنشینند به هر ‏قسم که صلاح ملت و مملکت را دانسته و رای دادند، رفتار نمایند و طریقه نجات ملت ‏مظلوم را در تسلط خارجه و سایر حوادث معین و مهیا نمایند و به مقتضای «وامرهم شوری ‏بینهم » (64) در ترقی ملت و راه ترویج تجارت و صناعت و فلاحت در این مجلس که او ‏را دارالشورا می نامند، مشورت کرده و نتیجه را به ملت اعلام نمایند» . (65‏‎) ‎
در این جا اصل تشکیل مجلس شورا و مشورت، امری لازم شمرده شده است; البته با این ‏دقت که وکلای مردم نیز باید نتیجه شور و گفت و گو را به مردم ابلاغ کنند‎. ‎
مسافر در پاسخ این شبهه از طرف مقیم که اگر در «مملکت اسلامی قانون کتاب الله و سنت ‏پیغمبر صلی الله علیه و آله است، در این صورت جعل قانون که در مجلس دارالشورا می ‏کردند، یعنی چه » ، شبهه را کالبدشکافی، و در هر مقام، نظر خود را بیان می کند. از آن جا ‏که وظیفه اصلی مجلس، جعل قانون در عرصه های گوناگون سیاسی - اجتماعی به نظر می ‏رسید، وی در این مهم، تفکیک قابل توجهی را ارائه کرده است که تا حدودی وضعیت ‏نابسامان مجلس در آن زمان را می توانست سامان بخشد‎. ‎
‎- ‎مجلس و قانون گذاری‎ ‎
‎× ‎قانون گذاری در کیفیت اجرای احکام: یکی در ترتیب اصلی قانون شریعت مقدسه اسلام ‏است که به چه قسم قواینن شرعیه را جاری کنند و به همه کس محول ننمایند که حیف و ‏میل بنماید; تغییر و تبدیل بدهد; مثلا حکم قرآن بر احقاق حقوق شرعیه و تساوی میان ‏متخاصمین است که از روی بینه به طوری که در شرع مقرر است، بشود. در مجلس قانون ‏می گذراند که چه قسم محکمه های عدلیه را برقرار نمایند و چند نفر اشخاص متدین بی ‏غرض در مجلس عدلیه بنشینند که حکم خدا جاری شود و حاکم نتواند رشوه بگیرد; حق را ‏باطل کنند یا این که اگر شخص ضعیفی عارض شود، از شخص قوی، حاکم نتواند ملاحظه ‏از آن قوی بکند; لهذا قانون عدلیه می نوشتند. کارها را تجزیه می کردند که کار به دست یک ‏نفر نباشد و رشوه بگیرد یا ملاحظه بکند; ولی هیچ وقت قانون ننوشتند که بدون مدافعه ‏شرعیه و صدور حکم شرع مطاع، ملک زید را بگیرند و به غیر بدهند یا حاکم شرع بدون دو ‏شاهد عادل یا قسم شرعی حکم کند. احکام اسلام همان است که بوده و تا روز قیامت ‏حلالش حلال است و حرامش حرام و در کیفیت اجرای احکام، قانون گذاردن چه ضرر ‏دارد؟ (66‏‎) ‎
‎× ‎قانون گذاری در امور عرفیه: قسم دیگر قانون در امور عرفیه جعل می کردند; مثلا می ‏گفتند: اگر حاکمی به جایی رفت و ظلم کرد. دیگر او را به حکومت نفرستند یا این که ‏وزرای پادشاه اگر خلاف کنند، باید عزل او را از پادشاه بخواهند یا این که سرباز را چه قسم ‏بگیرند یا مواجب آن ها چه قدر باشد. آن ها امور عرفیه است که قابل تغییر و تبدیل است. ‏قانون در این گونه امور جعل می کردند; (67‏‎) ‎
البته توجه به این نکته لازم است که این گونه قوانین نیز باید با احکام اسلامی موافقت داشته ‏باشد و حتی برای این موارد نیز ضرورت دارد که عالمان به احکام الهی، نظارت بر تطبیق آن ‏با شرع را به عهده بگیرند تا به کسی ستم نشود‎. ‎
با این توضیح، وی معتقد است: مجلس در مواردی که شارع مقدس از قانون گذاری نهی ‏نکرده و جعل قانون نیز مفسده خاصی ندارد، اجازه دارد با رعایت نکات پیشین قانون ‏گذاری کند‎. ‎
با توجه به نکاتی که گفته شد، مجلس شورای ملی «سه وظیفه دارد‎: ‎
‎× ‎وظایف مجلس شورای ملی: اول: کمال مراقبت و مواظبت و نظارت را می نماید که آن ‏چه از خلاق عالم احکام صادر شده از قبیل ارث و میراث و معاملات و تجارات و مکاسب ‏و احکام قضا و شهادات حدود، مثل حکم قتل و زنا و لواط و شرب خمر و تعزیرات و ‏غیره، به همان نحوی که خداوند عالم خواسته است، بدون کم و زیاد مجرا و معمول دارند که ‏احکام الهیه بدون کم و زیاد و نقصان و تغییر و تبدیل به تمام افراد خلق علی السویه جاری ‏باشد و هوا و هوس و اغراض نفسانیه و رشوه و ملاحظه و جانبداری حکام دولت و قضات ‏تغییر و تبدیل مثل زماننا هذا در او پیدا نشود. (68‏‎) ‎
دویم: در مواردی که حکم خداوند در آن نیز شده است. از قبیل امورات عادیه مثل رواج ‏تجارت و صناعت و فلاحت و حفظ ثغور و نظم طرق و شوارع و توفیر بیت المال و فراهم ‏آوردن اسباب و ترتیب در رفاهیت عامه خلق و امثالها، وظیفه مجلس این است که به ‏مقتضای امر الهی شور و مشورت نمایند و ترتیب صحیحی در کار بدهند که عامه مسلمانان ‏آسوده باشند; که هم اسباب مزید ثروت و مکنت و رفاهیت آن ها فراهم شود و هم از هجوم ‏خارجه و تسلط کفر به اسلام مصون و محفوظ شوند. (69‏‎) ‎
سیم: وظیفه مجلس این است که در اموری که بر خلاف موازین شرعیه به حکم دولت تعدی ‏و اجحاف می شود که رفع آن بالکلیه ممکن نیست، حدودی معین کنند که حتی الامکان ظلم ‏کم تر واقع شود و به هر وسیله ممکن شود، بی عدالتی و ظلم کم تر نمایند‎. ‎
این سه وظیفه مقدس که تکلیف مجلسیان است، هر سه مطابق قانون اسلام است; پس ‏مشروطه، عین اسلام است و اسلام عین مشروطه است; پس اگر بگوییم: مشروطه می ‏خواهیم یا این که لفظ مشروطه را نگوییم و بگوییم قانون اسلامی را می خواهیم، صلاح و ‏فلاح و رفاهیت و آسایش مسلمین را می خواهیم و تقلیل در ظلم می خواهیم، در حقیقت ‏یک معنا دارد» . (70‏‎) ‎
‎× ‎سازوکار نظارتی بر قانون گذاری: پس از آن که وظیفه مجلس و گونه های قانون گذاری ‏مشخص شد، جای این پرسش هست که چه نهادی نظارت بر این روند را بر عهده دارد. آیا ‏در نظامی که وی ترسیم می کند، سازوکار خاصی در نظر گرفته شده است تا اسلامیت ‏قوانین موضوعه تظمین شود؟ این پرسشی است که وی می خواهد بدان پاسخ گوید‎. ‎
برای این که قانون های وضع شده با اسلام مخالفت نداشته باشد یا این که با احکام دینی ‏موافق باشد، باید جمعی از خبرگان عالمان اعلام در همه اعصار بر این قوانین نظارت داشته ‏باشند تا مطابقت آن با شرع مقدس مورد تسامح و غفلت قرار نگیرد‎. ‎
اقوا دلیل بر صحت عرض من که گفتم در مملکت اسلامی قانون، قرآن مجید و سنت پیغمبر ‏اکرم صلی الله علیه و آله می باشد، این است که مقید بود احکام مجلس دارالشورا به موافقت ‏با قانون اسلام. و علاوه بر این که جمعی از علما در مجلس بودند، قرار داده بودند که در ‏تمام اعصار پنج نفر علمای اعلام در مجلس نظارت داشته باشند که قوانین موضوعه مطابق با ‏قانون اسلام باشد. (71‏‎) ‎
‎- ‎تساوی در حدود الهی‎ ‎
از دیگر مواردی که در کارآمدی نظام مشروطه و استبداد، اختلاف جدی وجود داشت، ‏تساوی همه افراد جامعه در حدود الهی است و باید حدود و مجازات الهی در حق همه ‏شهروندان از حاکم گرفته تا عامه مردم، به صورت مساوی اجرا شود‎. ‎
مطابق حکم الهی در تمام حدود، مجازات ما بین تمام افراد خلق حکم تساوی باید باشد و ‏حکم الهی بر وضیع و شریف کوچک و بزرگ یکسان باشد. کسی که شرب خمر یا قتل ‏نفس یا زنا یا لواط یا سرقت نمود، خواه حاکم یا محکوم، امیر یا مامور باشد، در حکم ‏شریک باشند; مثلا هر که سرقت کرد، باید دستش را ببرند. کذلک در سایر احکام فیمابین ‏تمام افراد از شاه و گدا و حاکم و محکوم و امیر و مامور وضیع و شریف یکسان باشند و ‏حدود الهی بر تمام باشد. خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله فرمود: که اگر فاطمه دخترم ‏نعوذبالله دزدی کند، دستش را می برم. (72‏‎) ‎
به هر میزان این شاخصه در جامعه مورد توجه قرار گیرد، هم سعادت یکایک افراد اجتماع ‏تضمین می شود و هم دولت در رسیدن به اهداف خود موفق تر خواهد بود‎. ‎
‎- ‎آزادی در چارچوب قانون شریعت
بحث «آزادی » در مشروطه از مباحث مهم و در عین حال جنجالی است که می توان به ‏نظرگاه های متعددی در این زمینه اشاره کرد‎: ‎
گروهی آزادی را به صورت آزادی از مذهب مطرح می کردند تا در لوای این شعار، به ‏اهداف خود برسند‎; ‎
گروهی دیگر آزادی را به کلیت نفی کرده، آن را دستاویزی بیش نمی دانستند‎; ‎
عده ای دیگر نیز آزادی را برای رهایی از سلطه حکام معنا می کردند‎. ‎
حاج آقا نورالله، آزادی را همان حریتی می داند که خداوند در کتاب و سنت، مایه فخر و ‏امتیاز بشر برشمرده، و هیچ مرزی برای آن، جز بندگی در برابر خداوند قرار نداده است. وی ‏نیز رهایی از استبداد حاکمان جور را می پذیرد; ولی با بینشی عمیق تر رابطه آزادی را با ‏توحید می جوید که این معنا را در تبیین حدود و جایگاه آزادی از دیدگاه وی می توان دید. ‏حدود و جایگاه آزادی نزد وی این گونه معنا می شود‎: ‎
مشروطه می گوید: باید خلق، بنده خدا باشند و به جز بنده خدا، بنده دیگری نباشند. عبید و ‏اماء که از تحت عموم به حکم خداوندی خارج است. در نگاه وی، آزادی هر شخص باید تا ‏اندازه ای باشد که مزاحم با آزادی دیگری نباشد; مثلا آزادی نیست برای کسی که سلب ‏شرف و عزت یا منع حقی از حقوق دیگری را بکند. مقامات و شؤونات همه کس باید ‏محفوظ ماند‎. ‎
تمام خلق در غیر آن چه قانون کتاب و سنت آن ها را مقید نموده، باید آزاد باشند. نه آزادی ‏به این معنا که بعضی از جهال خیال کرده و می گویند که مرادشان آزادی در مذهب باشد; ‏بلکه همان حریت و آزادی مقصود است که خداوند در کتاب و سنت فرموده و آن ها را ‏آزاد فرموده در مقابل بندگی. (73‏‎) ‎
‎- ‎نظارت بر توزیع درآمد و مالیات‎ ‎
در نظام استبدادی که نظامی ناکارآمد است، شخص مستبد معتقد است: مواردی که به نام ‏مالیات از مردم اخذ می شود، حق طلق سلطان است و کسی نباید در چگونگی توزیع و ‏مصارف آن دخالت داشته باشد، و سلطان نیز به پاسخگویی در برابر آن موظف نیست. این ‏دو موضوع (74) پیش زمینه بحث حاج آقا نورالله است. وی بر اساس آن ها اعتقاد دارد که ‏‏«این اموالی که به اسم مالیات و وجوهات از ملت فقیر بیچاره که نتیجه یکساله زحمت فقرا ‏و ضعفا است، می گیرند، باید صرف در امور و اصلاح خود رعیت بشود که رواج تجارت ‏صناعت آن ها را بدهند و طرق و شوارع آن ها را مامون و اسباب آسودگی آن ها را فراهم و ‏ارزاق آن ها را ارزان نمایند و حفظ حدود و ثغور مملکت اسلامی کرده و از هر جهت ملت ‏نجیب فقیر را از قید اسارت و مذلت برهانند و تمام وجوهی که از آن ها می گیرند، با اطلاع ‏وکلای مجلس دارالشورا، بلکه با اطلاع تمام افراد ملت به مصارف خود آن ها رسانیده، ‏دیناری از آن ها را در غیر مصالح ملت و مملکت صرف ننمایند» (75) و وجوهی که به ‏عنوان مالیات از رعیت گرفته می شود، به طور عدل و انصاف و صحت باید باشد‎; ‎
بنابراین، همان گونه که مشخص است، در اخذ مالیات باید به نکاتی توجه شود‎: ‎
‎- ‎لازم است اخذ مالیات در جهت خدمت رسانی به مردم و منافع عمومی باشد‎; ‎
‎- ‎هنگام اخذ مالیات ضرورت دارد میزان مال افراد لحاظ شود تا کسی ستم نبیند‎; ‎
‎- ‎همچنین در راستای پرداخت مالیات، باید حدود و ثغور مملکت اسلامی حفظ شود تا در ‏این راه، ملت نجیب از قید اسارت و مذلت رهایی یابند‎; ‎
‎- ‎وجوهی که از مردم اخذ می شود، باید به اطلاع وکلای مجلس و عموم مردم رسانده شود‎. ‎
از درایت های حاج آقا نورالله، طرح چگونگی مصرف مالیات است. وی اعتقاد دارد که ‏مالیات باید در جهت منافع ملی صرف شود. در قسمتی از اخبار انجمن مقدس ملی اصفهان ‏درباره مصرف مالیات آمده است‎: ‎

‎.. ‎ثقة الاسلام فرمودند: مالیات را باید پرداخت که اسباب بدنامی انجمن نشود و هرگاه رفع ‏فساد نشود و اختلاف سرحدات پیوسته ماند، از مالیات برداشته، صرف تجهیز قشون خواهیم ‏کرد.... (76‏‎) ‎
ب. عمده ترین مسؤولیت های نظام سیاسی کارآمد‎ ‎
‎- ‎اهتمام به بالندگی علمی و روحانی جامعه‎ ‎
تعلیم و تربیت از ارکان مهم نظام سیاسی حکومت کارآمد به شمار می رود; چراکه هر قدر ‏به این مقوله اهمیت داده شود، بالندگی و رشد در زمینه های گوناگون در سطح جامعه بالا ‏خواهد رفت. تعالی و سعادت جامعه به میزان بهره مندی شهروندان، از مؤلفه تعلیم و تربیت ‏آن جامعه بستگی دارد‎. ‎
حاج آقا نورالله معتقد است که تعلیم و تربیت باید به طور گسترده در همه سطوح جامعه ‏جریان یابد تا مسیر رشد و تعالی پیموده شود. از لوازم این آگاهی بخشی عمومی جامعه می ‏توان به مواردی اشاره کرد‎: ‎
‏1‏‎. ‎شهروندان به حقوق خود عالم و عارف می شوند‎; ‎
‏2‏‎. ‎در این برنامه ریزی عمومی، برای دانش آموزان باید به گونه ای عمل شود که در مدت ‏آموزش، راه معاش را آموخته، بتوانند در راستای علم آموزی به ثروت مشروع نیز دست ‏یابند‎. ‎
باید در مملکت، ترویج علم و معارف کرد. باید در تمام شهرها مدارس علمیه دایر کرد و ‏مدارس ابتدائیه و متوسطه و عالیه که تمام اطفال مردم را به تعلیم و تعلم گذارد که همه ‏صاحب علم و ثروت شوند. اولا خواندن و نوشتن را همه کس بداند و بتواند و آداب دین و ‏اسلام را به قاعده آن ها یاد بدهند و اطفال را در مدارس دو سه صنعت یاد بدهند که راه ‏معاش داشته باشند و برای اطفال فقرا، مدارس مجانی باز کنند که بروند آن جا تحصیل علوم ‏نمایند و مثل حالا نباشد که از میان صد نفر یک نفر خواندن و نوشتن را نمی داند و قرآن که ‏کتاب مذهبی اسلام است، نمی تواند بخواند. (77‏‎) ‎
‎- ‎توسعه صنعتی، گامی در استعمارستیزی اقتصادی‎ ‎
هر نوع وابستگی که دنیای اسلام را به دنیای بیگانه محتاج کند، نزد وی مذموم است. وضع ‏شرایط زمانی که از خارج بر دنیای اسلام تحمیل می شد، فضایی را پدید آورده بود که وی ‏اسلام را در بدترین موقعیت اجتماعی - سیاسی می دید; از این رو معتقد بود‎: ‎
امروز دنیای اسلام در خطر است و با این معاهده که بین دولتین روس و انگلیس شده، ‏تسلط کفر بر اسلام اگر معلوم نباشد، مظنون است. امروز روزی است که اسلام غریب است ‏و کفار اطراف مسلمین را احاطه نموده و در صدد تسلط و حمله بر مسلمانان هستند. (78‏‎) ‎
باید توجه داشت که وی با نگاه واقع بین به جهان پیرامونی، از تقلید غربیان، روی گردان ‏بوده، معتقد است که باید خود را به علوم جدید روز برای مقابله با بیگانه و همچنین حفظ ‏اسلام مسلح کرد. آن مرحوم با پرسش های اساسی و متعددی روبه رو است. از جمله این ‏که «چرا باید قوه حربیه ما کم تر از آن ها باشد؟ چرا باید استعداد ما از آن ها کم تر باشد؟» ‏‏... از این رو معتقد است که «باید کاری کرد که ما هم مثل آن ها قوی باشیم تا بتوانیم حفظ ‏علم اسلام را بنماییم.... اگر بخواهیم با این شمشیرهای شکسته و آلات حربیه قدیمه با آن ها ‏جنگ بنماییم، البته مغلوب خواهیم شد; ولی چنان چه در صدد تحصیل آلات حربیه جدید ‏برآییم و عموم مسلمین را به تعلیم علم جنگ دلالت بنماییم عما قریب به درجه آن ها ‏خواهیم رسید و اگر نتوانیم به بلاد کفر فایق بیاییم، حفظ بلاد خود را توانیم نمود» . (79‏‎) ‎
در اندیشه وی، توسعه اقتصادی و صنعتی باعث عزت و شرف افراد جامعه می شود; چراکه ‏وقتی جامعه ای فقیر باشد، حتی در حفظ اسلام نیز نمی توانند موفق باشند‎. ‎
وقتی عامه ملت دارای ثروت و مکنت شدند، دارای عزت و شرف می شوند. وقتی دارای ‏عزت و شرف شدند، در صدد تحصیل اسباب و آلات دفاعیه بر می آیند و وقتی دارای ‏اسباب دفاعیه شدند، مملکت و مسلمین و اسلام از تعدیات خارجه مامون می شوند... اگر ‏مسلمین دارای ثروت و مکنت شوند و تجارت و زراعت و فلاحت آن ها ترقی کند و فقر ‏و پریشانی آن ها رفع شود، البته در کمال خوبی می توانند حفظ علم اسلام را بنمایند. (80‏‎) ‎
‎- ‎تامین امنیت داخلی و خارجی‎ ‎
حکومت شرعی حاج آقا نورالله در بیش تر زمینه های حکومتی برنامه و طرح عملی داشت. ‏امنیت داخلی و حفظ مرزهای کشور از نکاتی است که در انجمن مقدس ملی اصفهان که ‏وی از تاثیرگذاران آن بود، بارها و بارها مورد بحث و بررسی قرار گرفته بود; به طور نمونه، ‏وی آموزش نظامی را، حتی برای طلاب نیز مورد تاکید قرار می داد. معتقد بود باید برای ‏تحت تعلیم قرار گرفتن همه افراد جامعه برنامه ریزی کرد تا در مواقع لزوم از آن استفاده ‏شود‎. ‎
در قسمتی از مذاکرات انجمن مقدس ملی اصفهان که حاج آقا نورالله رهبری آن را به عهده ‏داشت، به تاریخ شنبه 8 ذیقعده سنه 1325 آمده است‎: ‎
عریضه ای از انجمن اتحادیه طلاب به انجمن کرده بودند که می خواهیم از برای مشق کردن ‏جهت دفاع حاضر باشیم و تعیین محل آن را از انجمن خواهشمندیم‎. ‎
آقای ثقة الاسلام: مطلب آقایان طلاب به دو قسم است: یکی رسمی و یکی غیر رسمی به ‏این معنا که اگر بخواهند مشق رسمی بکنند، باید به تهران نوشت و از وزیر جنگ اجازه ‏گرفت. اگر چنین نیست فقط به جهت علم آموختن می خواهند مشق نمایند، بسیار خوب. ‏ان شاءالله مکان را همین روزها معین می کنیم و اطلاع می دهیم.تمام انجمن تصدیق کردند ‏جواب آن ها به همین نحو نوشته شد. (81‏‎) ‎
همچنین، در اخبار انجمن مقدس ملی، درباره بسیج عمومی برای دفع تجاوز بیگانه، آمده ‏است‎: ‎
ثقة الاسلام در باب تجاوزات سرحدی، نطقی مفصل فرمودند که به مقتضای آیه شریفه «و ان ‏طائفتان...» خلاصه این که هرگاه میانه دو دسته از مسلمین مقاتله میان آید، باید اصلاح شود ‏و شعله نفاق و شقاق را با آب اخوت و اتفاق منتفی داشت و هرگاه یک طرف لجاج کند و ‏عناد ورزد، باید دفاع کرد و رفع فساد آن را به کار بست. دولت که به طفره و مسامحه دفع ‏الوقت می نماید و ساکت است. تکلیف ملت است که در مقام برآیند‎.... ‎
ثقة الاسلام فرمودند: دولت می گوید پول نیست; پس این پول ها که گرفته می شود، کجا ‏است و برای چیست؟‎ .... ‎
ثقة الاسلام فرمودند: مالیات را باید پرداخت که اسباب بدنامی انجمن نشود و هرگاه رفع ‏فساد شود و اختلاف سرحدات پیوسته ماند، از مالیات برداشته، صرف تجهیز قشون خواهیم ‏کرد... (82‏‎) ‎
‎- ‎وجوب مشق نظامی در فتاوای عالمان نجف‎ ‎
آمادگی و آموزش نظامی جهت دفاع از کیان کشور، از جمله مباحثی است که افزون بر ‏مرحوم اصفهانی، عالمان دیگری نیز به آن پرداخته، و حتی حکم و فتوا درباره آن صادر کرده ‏اند. از آن جا که وی می خواهد، افزون بر اثبات مشروعیت این عمل، همراهی دیگر عالمان ‏را در این باب متذکر شود، نمونه هایی از این فتاوا را آورده است که به یک مورد اشاره می ‏شود.به طور نمونه، مرحوم آیت الله خراسانی در پاسخ پرسشی در وجوب مشق نظامی می ‏نویسد‎: ‎
البته معلوم است که حفظ بیضه اسلام و پاسبانی ممالک اسلامیه تکلیف عامه مردم است و بر ‏هر فردی از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوه و استعداد خود در مقام تحصیل ‏مقدمات آن برآید و در اقدام به لوازم کوتاهی نکند و چون که اعظم مقدمات آن، تعلیم و ‏تعلم آداب حربیه است که به مقتضای هر زمانی معمول می باشد، پس بر عموم جوانان ‏مسلمین و ابنای ملت اسلامیه واجب است که در مشق نظامی و تعلم قواعد حربیه جدیده که ‏معمول این زمان است، هیچ گونه مسامحه ننمایند... تاکیدا به مجلس محترم شورای ملی ‏عرض می شود هیچ عذری برای تاخیر تعیین قانون مشق نظامی در نظر نمی آید; البته ‏تعجیل در این امر اهم خواهند نمود. (83‏‎) ‎
الاحقر الجانی محمدکاظم الخراسانی‎ ‎
‏4‏‎ - ‎‏3‏‎. ‎حاج آقا نورالله و مخالفان مشروطه‎ ‎
ا. نقد تفکر یا نقد متفکر‎ ‎
نکته ای که در بحث از مخالفان مشروطه و حاج آقا نورالله باید به آن توجه کرد، این است ‏که وی به رغم پافشاری بر مواضع مشروطه خواهی در نقد منطقی مواضع مشروعه خواهی و ‏استبدادخواهی می کوشد‎. ‎
البته ذکر جریان استبداد و مشروطه مشروعه در یک ردیف، به این معنا نیست که حاج آقا ‏نورالله می خواهد این دو را در یک نگاه به ارزیابی بگذارد; چرا که در یک برهه زمانی، ‏خواسته مستبدان و مشروعه خواهان در مخالفت با مشروطه همسو بوده است و این به معنای ‏همسویی این دو جریان در اندیشه، اصول و مواضع نیست. هر چند که تحلیل ناقص از ‏جریان شناسی مشروطه این را در ذهن متبادر می کند که هر آن کس مخالف مشروطه است، ‏مستبد بوده است و این عدم تفکیک برای برخی از تاریخ نگاران، این را مسلم کرده که در ‏مشروطه بیش از دو جناح نبوده است; ولی با تعمق در جریان شناسی عصر مشروطه می ‏توان تفکیکی را که مرحوم حاج آقا نورالله به آن اشاره کرده، به دست آورد‎. ‎
جریان های مؤثر در مشروطه عبارتند از‎: ‎

ا. مشروطه خواهان دینی، مانند جریان غالب عالمان نجف و دیگر شهرهای ایران‎; ‎
ب. مشروطه خواهان غیردینی یا ضددینی، مانند عمده کسانی که می کوشیدند قوانین اروپا را ‏در کشور ایران جامه عمل بپوشانند‎; ‎
ج. مشروطه مشروعه که عده ای از عالمان حامی آن بودند و با توجه به عملکرد مشروطه ‏خواهان به طور عمده تندرو و غیر دینی، عاقبت مشروطه خواهی را در فرجامی مه آلود می ‏دیدند; از این رو به مخالفت شدید با مشروطه خواهی برخاستند. (84‏‎) ‎
د. جریان استبداد که نه علقه ای به پایبندی به قوانین شرع داشت و نه محدودیت اختیارات ‏خود را خواهان بودند; بلکه بقای خود را در بقای تاج و تخت و سلطنت، و مشروطه را ‏بیداری از این خواب شیرین می دانست; از این رو یگانه راه را مخالفت با مشروطه می دید ‏و لو این که با مشروعه خواهان همسو می شد. (85‏‎) ‎
حاج آقا نورالله با تفکیک این جریان ها، استبداد را با مشروعه خواهی در یک ردیف نمی ‏بیند و هر کدام را جداگانه نقد و بررسی می کند. زمانی که بحث مشروطه و استبداد را ‏مطرح می کند، به طور کامل مباحثی را مورد ارزیابی قرار می دهد که مخاطب آن، استبداد و ‏نظام استبدادی، از جمله شخص پادشاه است; ولی هنگامی که به «مشروطه مشروعه » می ‏رسد، لحن بیان را عوض کرده، مخاطب را اندیشه ورانی می داند که با استناد به شرع مقدس ‏اسلام، دنبال یک سری دغدغه هایی بوده اند که می ترسیدند با مشروطه شدن، آن اصول و ‏قوانینی که شارع مقدس به آن ها اهتمام دارد، زیرپا گذاشته شود; (86) از این رو می بینیم ‏که حاج آقا نورالله نیز می کوشد وانمود کند که مخالفت های مشروعه خواهان، به علت ‏ندانستن حقیقت امر است; پس تکلیف این است که بگوییم: ان شاءالله اشتباه کرده اند‎. ‎
نکته دیگری که شاید بتوان از عبارات وی استفاده کرد، این است که وی در نقد مخالفان ‏مشروطه هنگامی که به استبداد می پردازد، بحث را عینی تر کرده، با صراحت پادشاه و اصل ‏نظام پادشاهی را مورد خطاب قرارمی دهد و می گوید: «سلطنت این پادشاه » نمی تواند ‏مشروع باشد. از دیگر عبارات وی به دست می آید که در صدد مشروع کردن قوانینی بود که ‏قرار بود در مجلس به تصویب برسد; از این رو نه در جهت بخشی سلطنت گام بر می دارد ‏و نه می کوشد با سکوت خود، نوعی امضای مشروعیت برای نظام کرده باشد.، بدین سبب با ‏نقد عملکرد شخص پادشاه و نظام پادشاهی در پی تحقق نظریه حکومتی خود است. (87‏‎) ‎
ب. تحلیل علل مخالفت ها با مشروطه‎ ‎
در مشروطه از طرف عده ای از عالمان، شعار «مشروطه مشروعه » به صورت جدی مطرح ‏شد. آنان می خواستند با جلوگیری از اصول و مبانی غرب، مشروطه را «ابژه » کرده، در ‏جهت آرمان اسلام خواهی خود به کار گیرند; از این رو بهترین روش را در آن دیدند که ‏قید «مشروعه » را به «مشروطه » بیفزایند. (88) حاج آقا نورالله با نگاهی ویژه به مشروطه ‏معتقد است که مشروطه نه تنها چیز جدید و حادثی نیست، بلکه اصول اصلی مشروطه دیگر ‏کشورها نیز از اسلام برخاسته و مشروطه خواهی همان اسلام خواهی است; پس مطلب تازه ‏ای نیست که به آن قید «مشروعه » را بیفزاییم و از طرفی چون نظام سیاسی حاکم، قابلیت ‏مشروعه شدن را ندارد، این شعار نیز بدون جایگاه است‎. ‎
وی در نظام موجود نمی تواند «مشروطه مشروعه » را بپذیرد; چرا که «اولین درجه او این ‏است که اصل پادشاهی را مشروعه نمایند» ، و این در حالی است که همه مخالفان و موافقان ‏مشروطه، استبداد این پادشاه را قبول داشته، به آن معترض بودند و از طرفی می کوشند همین ‏پادشاه را مشروعه کنند. این دو مطلب با هم سازگار نیست. از طراحان شعار «مشروطه ‏مشروعه » باید پرسید‎: ‎
کسی که دولت مشروطه را مشروعه می کند، آیا تغییری در پادشاه و پادشاهی فعلیه خواهد ‏داد یا خیر؟ مطالب دولت پادشاهی، پادشاه حالیه است. آیا ممکن است پادشاهی این پادشاه ‏را مشروع کرد; ... در حالی که سلطنت حقه مشروعه منحصر است به زمان ظهور امام عصر ‏علیه السلام؟ افزون بر این، همان گونه که پیش تر متذکر شدیم، چگونه ممکن است گمرک ‏و خیلی از مالیات ها و فروعات و عوارض را مطابق با میزان شرع نمود (89‏‎) . ‎
با این حال، آیا حاج آقا نورالله به مباحث و اتفاقات پیرامونی که به اسم مشروطه خواهی ‏اتفاق می افتد و به طور قطع با دین و احکام اسلامی منافات دارد، توجه ندارد یا این که وی ‏این ها را نیز مد نظر داشته و با توجه به این ها نظریه سازی می کند؟ ظاهر مباحث مقیم و ‏مسافر، فرض دوم را تایید می کند; چرا که وی معتقد است، مشروطه در زمان حاضر، روش ‏کارآمدی برای اجرای احکام الهی است، و اصولا امکان دارد در این روش نیز کسانی باشند ‏که اصول مشروطه را زیر پا بگذارند. در این باره می گوید‎: ‎
اما عرض نکردم که معین مشروطه آن است که هیچ کاری از هیچ کس به خلاف میزان ‏شریعت مطهره صادر نشود. نهایت در امثال این گونه امور که خلاف میزان شرع است و رفع ‏آن ممکن نیست، مشروطه می گوید: به قدری که بتوانند ظلم را کم تر کنند و رفع ظلم هم ‏عقلا و شرعا واجب است. (90‏‎) ‎
حاج آقا نورالله می کوشد مخالفان مشروطه را در یک جبهه نبیند; از این رو ابتدا مطرح می ‏کند که علت مخالفت با مشروطه شاید بی اطلاعی از اصول و قوانین مشروطه باشد; اما در ‏جای دیگر، هدف مخالفت با مشروطه را دنیاپرستی قلمداد می کند‎: ‎
اگر چه امید دارم کسانی که منکر مشروطه اند، علتش ندانستن حقیقت آن باشد، ولی شاید ‏بعضی در میان علما (91) باشند که به واسطه این که اجرای قانون مشروطیت که مساوات و ‏عدل و تمام مطابق با احکام خدا است چون می بینند منافات با شؤونات و دنیاپرستی آن ها ‏‏[دارد]، چشم پوشی از حق می نمایند و به مصداق اذا فسد العالم فسدالعالم، عالم را پر از ‏فتنه و فساد نمایند و به اسم اسلام خواهی، اسلام را بر باد دهند، و از راه شریعت پرستی، ‏شریعت را از بین ببرند. ولی تکلیف ما این است که بگوییم: ان شاءالله اشتباه کرده اند‎. ‎
در ادامه، در پاسخ این شبهه که «امکان دارد اهل مجلس رفته رفته از فرنگی مآبان بشوند و ‏احکام الهیه را تغییر بدهند. بدین ترتیب این مشروطه خوف ضرر و مخالفت شریعت احتمال ‏می رود، در این صورت نباید شک در حقانیت این مشروطه نمود؟» ، می گوید: اولا بگویید: ‏در زمان استبداد کدام یک از صد هزار حکمی که از شرع مقدس رسیده بود، مجرا بود و به ‏کدام یک از اوامر الهیه به آن قسمی که صاحب شریعت فرموده بود، عمل می شد که حالا ‏می ترسید که مبادا یک زمانی بیاید که یکی دو تا از احکام شریعت عمل کرده نشود؟ به ‏یکی از علما گفتم که این قانون اساسی سه جای او مطابق با قانون شریعت نیست. آن عالم ‏جواب فرمود که قانون استبداد که در این زمان معمول است، چه جای او موافق با قانون ‏اسلام است؟ ثانیا مگر شما قانون اساسی را ندیده ای که در اوایل آن نوشته است که احکام ‏مجلس قانونیت پیدا نمی کند، مگر بعد از این که مطابق با قانون شرع باشد. و در هر عصری ‏باید چند نفر از علمای عاملین ناظر در احکام قانون بوده باشد در این صورت چگونه ممکن ‏می شود قانونی به خلاف قانون شریعت وضع نمایند؟ (92‏‎) ‎
‏4‏‎. ‎نتیجه گیری‎ ‎
آن چه از عبارات حاج آقا نورالله به دست می آید، اصلی مهم و قابل توجه است که پایه ‏اصلی اندیشه وی را تشکیل می دهد. این اصل، حاکمیت کتاب و سنت بر تمام قوانین ‏بشری است. از این منظر نگاه به مشروطه به عنوان قدرمقدور از حاکمیت همین قوانین، ‏امری پسندیده و بجا خواهد بود; اما این که مشروطه در اندیشه وی چگونه مدلی است به ‏توضیح بیش تری نیاز دارد که به صورت مختصر اشاره می شود‎. ‎
مشروطه، الگویی برای گذر از استبداد به جمهوری‎ ‎
همان گونه که گذشت، تمام اصول و مبانی نظریه سیاسی وی در نظام مشروطه بر کتاب و ‏سنت متکی بوده، و حکومت اصالتا متعلق به معصوم بوده و هست و از آن جا که حکومت ‏حقه به تمامه در زمان غیر معصوم علیه السلام جامه عمل نمی تواند بپوشد، باید برای رهایی ‏از استبداد، مسیری را برگزید که حداقل ظلم را به دنبال داشته باشد. مشروطه به عنوان گزینه ‏ای برای حالت اضطرار، مورد پذیرش او است. نظام مشروطه از دیدگاه او یک نظام ‏‏«قدرمقدور» خواهد بود که در عین حال، پیوندی عمیق با آموزه های دین دارد. او از سویی ‏اساس مفهوم «مشروطه » را که همان «قانون گرایی » است، تلقی به قبول کرده و از طرف ‏دیگر توانسته وجه امتیاز «مشروطه اسلامی » و «مشروطه سکولاریستی » را روشن سازد. در ‏‏«مشروطه اسلامی » که او مروج آن است، «دین » و «سیاست » ، «تفکیک ناپذیر» و «سیاست ‏‏» و «معیشت » بر مبنای قوانین «الهیه » پایه ریزی می شود. برخلاف مشروطه غربی که دین ‏و سیاست نه تنها از هم منفک و جداست; بلکه در تضادی غیر قابل حل می باشد‎. ‎
قوام این نظام با توجه به وضع زمان و مکان به چند مؤلفه مهم بستگی دارد‎: ‎
ا. تدوین قانون اساسی برای راهبرد اصول و اهداف عالی نظام و امور عامه مردم با تکیه بر ‏آموزه های کتاب و سنت‎; ‎
ب. نظارت بر قانون گذاری به وسیله خبرگان از روحانیان در تمام اعصار‎; ‎
ج. مسؤولیت پذیر بودن شاکله نظام از راس آن تا طبقات سطح پایین جامعه‎; ‎
د. پاسخ گو بودن حاکمان در برابر مردم و مردم در قبال حکومت‎; ‎
ه. بسترسازی مناسب به وسیله حاکمان در جهت رشد و تعالی مادی و معنوی جامعه‎. ‎
نظریات او در جایگاه فقیهی که در زمان خود تجربه حکومت داشته است، با ارزش می ‏نماید; چرا که میان رهبران مشروطه یگانه کسی است که زمام حکومت را به دست گرفته; از ‏این رو دغدغه هایش دغدغه مجتهد به دور از امور نیست; بلکه فقیهی است که خود، ‏
اولا: با مردم و عامه شهروندان ارتباط مستقیم دارد‎. ‎
ثانیا: در حاق قضایا و آشنا به مسائل، مشکلات، خواسته ها و نیازهای جامعه است‎. ‎
ثالثا: با تکیه بر نظریات فقهی - اصولی با زبان محاوره، رساله مکالمات مقیم و مسافر را ‏عامه پسند و در عین حال متقن و به دور از تناقض های شکلی و محتوایی کرده است‎. ‎
با وجود این، سؤالی که هر خواننده مقیم و مسافر را به خود متوجه می کند این است که ‏الگوی مورد قبول و پسند وی در نبود استبداد چیست؟ زمانی که حکومت موروثی قاجاریه ‏را نفی می کند، الگوی جدید و کارآمدی مد نظر داشته یا نه؟ به بیان دیگر، آیا الگویی که ‏وی در عصر غیبت، متناسب با آن زمان، کارآمد می دید، فقط مشروطه بوده یا این که نیم ‏نگاهی نیز به دیگر الگوهای حکومتی مانند جمهوری داشته است؟ با توجه به مباحث مطرح ‏شده در رساله مقیم و مسافر هیچ بعید به نظر نمی رسد وی مشروطه را از باب قدرمقدور ‏مورد پذیرش قرار داده; از این رو، جمهوری را در کنار مشروطه و هم عرض آن مطرح ‏کرده است (93) و دلیل هم عرض آوردن مشروطه و جمهوری می تواند این باشد که وی ‏در آن زمان که برای انتقال از «سلطنت » به «جمهوری » راهی به غیر از «مشروطه » به نظر ‏نمی رسید، ناگزیر بود آن دو را در کنار هم ذکر کند; چرا که اصل «ثبات » در جامعه از ‏اصول مورد پذیرش است و وی نیز به آن پایبند بود. جامعه ای که سلطنت در تار و پود آن ‏رخنه کرده بود، برایش بسیار دشوار بود که این مرحله گذار را تجربه نکند; از این رو، ‏پذیرش مشروطه در آن زمان، گامی در تثبیت ثبات نسبی ای بود که در جامعه وجود داشت‎. ‎
مرحوم اصفهانی در عباراتی که به شکل سربسته و مجمل آورده تا حدودی این مطلب را یاد ‏آور شده است و امر را به همان مجمل بودن وامی گذارد. وی «حفظ اسلام » را «موقوف به ‏مشروطه شدن سلطنت » می دانست; چرا که وجود سلطنت محدود، خود به ثبات نسبی ای ‏که در مملکت بود، کمک شایانی می کرد; بدین جهت باید آن را نهادینه می کرد. به نظر می ‏رسد که حکومت قدرمقدور، گامی در این جهت باشد‎. ‎
در اندیشه وی، اقتضای زمان و قوت رقبای دولت و ضعف ماها و هزاران نکته دیگر که ‏ارباب حل و عقد امور مملکت و رموز سیاست می دانند، امکان ندارد که این ملیت و قومیت ‏یک مشت شیعه برقرار بماند، مگر به مشروطه شدن... به واسطه قوانین و قواعد و عهود بین ‏الملل که در عالم هست اگر دولتی هر قدر مختصر و محقر باشد، قبول تمدن کرد، یعنی یا ‏مشروطه یا جمهوری شد، محفوظ است. هیچ دولت قوی نمی تواند دست اندازی به آن ‏بکند; یعنی دولی هست که از حیث آب و خاک، ده یک ایران است و همتاهای آن ها در ‏نهایت قوت و قدرت هستند، چون مشروطه یا جمهوری هستند، از تجاوزات آن ها سالم ‏هستند. (94‏‎) ‎
نکته دیگری که وی به هیچ وجه از آن نمی گذرد، تاکید بر تشکیل مجلس دارالشورا است‎. ‎
هنگامی که مقیم از او می پرسد: «اگر پادشاه عادل و عاقل و مسلمان کم هوا و هوس، رعیت ‏دوست، ملت پرست پیدا شود و بدانیم که در مقام اجرای احکام است، برای ادارات دولت ‏هم قوانین خوش قرار بدهد باز هم باید سلطنت مشروطه بشود و مجلس دارالشورا تشکیل ‏بدهد یا نه؟‎» ‎
در جوابی که می دهد، بدبینی به سلطنت حتی در شکل خوب و موردپسند آن به طور کامل ‏نمایان است; چرا که «اولا وجود چنین پادشاه بزرگ نعمتی است. و چنین سلطنت که شرح ‏دادید، اسمش مقننه است; ولی باز تمام امور بسته به شخص پادشاه می شود و استبداد ‏پادشاه به جای خودش باقی است و رفع استبداد مملکت نمی شود. اگر این پادشاه سفری ‏برود یا مریض شود یا بمیرد از کجا یک پادشاه یا نایب السلطنه یا ولیعهد به همان صفات ‏موجود باشد که فورا رشته تمام امور پاره نشود؟ ثانیا آن پادشاه هر قدر عادل و عاقل و کافی ‏باشد، یک عقل که زیاد ندارد. در امور مملکت که صلاح و فساد هزاران نفوس باید رعایت ‏شود، عقول کثیره در کار باشد بهتر است یا یک عقل پادشاه که معصوم نیست، لابد خطا می ‏کند; البته اگر دارالشورا منعقد کند و امور مملکت را مشورت نمایند و عقول عقلا و علما و ‏دانایان مدد عقل او شوند، بهتر است » . (95‏‎)  ‎در این جا نظر حاج آقا نورالله فقط به کارکرد نظام استبدادی معطوف نیست. او در این ‏گفت وگو به ساختار نظام استبدادی و جامعه مستبد نیز توجه دارد. جامعه ای غیر استبدادی ‏است که نه تنها کارکرد و ماهیت آن، غیر استبدادی باشد، بلکه ساختار و ارکان نظام نیز غیر ‏استبدادی باشد. بر همین اساس حاج آقا نورالله در پاسخ مذکور، نظامی را که پادشاه در آن، ‏عاقل، عادل، مسلمان و مردم دوست است، ولی نظام و جامعه ای را که ساختار استبدادی ‏دارد، نمی پسندد. شاید به جرات بتوان گفت: این نوع نگاه کارکردی به حوزه سیاست، ‏نخستین بار به وسیله حاج آقا نورالله وارد مباحث معرفت سیاسی شیعه شد. (96‏‎) ‎
در ستیز با استبداد و استعمار‎ ‎
از نکاتی که در زندگی سیاسی حاج آقا نورالله جلوه ای ویژه دارد، مبارزه با استعمار و ‏استبداد (97) در زمان واحد بوده است. محرک اصلی در نهضت عدالتخانه که از مشروطه ‏سر در آورد، ستم حاکمان و سلاطین قاجار بود; ولی حساسیت هایی که نسبت به حضور و ‏دخالت بیگانگان در عرصه های گوناگون کشور داشت، باعث می شد که خود در برابر آن، ‏اقداماتی انجام دهد. این گونه مواضع را از دیگر عالمان در مشروطه یا نمی بینیم یا اگر هم ‏ببینیم، بسیار اندک بوده است. تاسیس شرکت های اسلامی با انگیزه های خودکفایی، نمونه ‏ای از این حساسیت ها است; البته همان گونه که عنوان شد، جو استبداد زده اصفهان وی را ‏بر آن می دارد تا به زیان ها و آثار استبدادسیاسی بیش تر بپردازد; از این رو در این رساله، ‏بیش تر در پی بیان و وصف ناکارآمدی نظام استبدادی، اثبات مشروعیت و عدم تناقض ‏مشروطه با اسلام است. (98‏‎) ‎
حاج آقا نورالله قبول مشروطیت را با فرنگی مآبی و قبول تجددخواهی اروپایی یکی نمی ‏داند; بلکه مشروطیت اصیل و صحیح و به طور کلی، حکومت مردمی نیرومند را مانعی عمده ‏برای نفوذ استعمار در جنبه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی می بیند و بدین طریق، ‏صف خود را از متجددین فرنگی مشرب و اروپایی مسلک مشروطیت جدا می نماید. (99‏‎) ‎
موریس پرنو، مستشرق فرانسوی، در دیداری که با حاج آقا نورالله داشته، او را چنین ‏توصیف می کند‎: ‎
او غرب را می شناخت، بی آن که آن را به دیده ستایش بنگرد. حاج آقا نورالله می گفت: نه ‏مذهب استدالالی اگوست کونت و نه ایده آلیسم آلمان و نه مکانیسم انگلوساکسنها، تشنگی ‏روح ایرانی را سیراب نمی کند. (100‏‎) ‎

شاید شناخت وی از غرب، اصولی و بر مبانی معرفت شناختی مبتنی نباشد; اما این دلیلی بر ‏ضعف شناخت وی از آن نیست; بلکه در عین این که شناخت وی از غرب به اجمال است، ‏همین شناخت اجمالی حکایت از دقت، توجه و نقد آن دارد. هنگامی که وی به واژه هایی ‏مانند: آزادی، مجلس، شورا، استبداد و مشروطه می رسد، با درنگ در آن مفاهیم می کوشد به ‏نوعی، چالش خود را با تجددخواهان غرب گرا به تصویر کشد. وی با پرسش های بنیادین، ‏این خط نقد را ادامه می دهد. «آیا حکم اسلام در این است که مسلمانان همه قسم ظلم ‏بکشند; همه نوع جور تحمل نمایند؟ آیا ساکت بنشینند اسلام از میان برود؟ آیا آسوده ‏بنشینند که اجانب، ممالک اسلامیه را به تدابیر سیاسیه متصرف شوند؟ ... آیا باید مسلمین ‏ذلیل و زبون شوند؟ ملیت و قومیت و لطنت شیعه از میان برود؟ احکام اسلامیه منسوخ و ‏قوانین اروپ کم کم جاری شود؟ هیچ عاقلی چنین رای نمی دهد، ... پس تکلیف چیست؟ ‏تکلیف پیروی از احکام محکمه اسلام است » . (101‏‎) ‎
نگاهی آسیب شناسانه به مشروطه‎ ‎
حکومت استبدادی و مطلقه سلاطین، استعمار و تسلط دولت های اجنبی، دو عاملی هستند ‏که این مجتهد متنفذ، آن ها را مانع عمده پیشرفت مسلمانان و علت عمده انحطاط فعلی ‏دولت های اسلامی می شمارد‎. ‎
علت اصلی ابتلای مسلمانان به این موانع را دوری از قوانین اسلام و سنت سیاسی اولیه در ‏صدر اسلام معرفی می کند; از این رو فقط به سفارش محافظه کارانه بسنده نکرده، با ارائه ‏راه کار انقلابی سعی دارد این موانع را برطرف کند. نظریه مرحوم اصفهانی در طول مدت ‏حکومت سیاسی وی در اصفهان، از تحریم تنباکو تا قیام بر علیه حکومت پهلوی، تبیین و ‏نقد استعمار و استبداد بوده است. وی با ایجاد انجمن های اسلامی و فعالیت های اقتصادی، ‏روش ضد استعماری مبارزاتش را استحکام می بخشید و در رویارویی با ظل السلطان، ‏استبداد حاکم را به چالش می کشاند‎. ‎
امروز که اسلام غریب است و کفار اطراف مسلمین را احاطه نموده اند و در صدد تسلط و ‏حمله بر مسلمانان هستند، بر تمام افراد مسلمین واجب است که جان و مال خود را در مقام ‏حفظ اسلام بذل نمایند و علم اسلام [را] که حضرت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و ائمه ‏هدی با آن همه زحمت و مشقت و بذل نفوس خود و مسلمین و اصحاب و اولاد خود ‏‏[برافراشته] نمودند، به هر وسیله که هست، نگذارند زحمات آن حضرت به هدر برود و کفر ‏بر اسلام غالب شود. (102‏‎) ‎
بنابراین از حدود و ثغور مملکت اسلامی و انحطاط ممالک اسلامی به هر وسیله ممکن باید ‏جلوگیری کرد. «وقتی بنا شد وجود مقدسی مثل امام مظلوم و اصحاب و اولادش در راه ‏اجرای قانون الهیه و دین مقدس شهید شوند قتل سایر مسلمین چه اهمیت دارد.» (103‏‎) ‎
روحش شاد و راهش پرامید‎. ‎
کتابنامه‎ ‎
‏1‏‎. ‎ابوالحسنی (منذر)، علی، اندیشه سبز، زندگی سرخ، تهران: عبرت، 1380‏‎. ‎
‏2‏‎. - ‎، دیده بان بیدار، تهران: عبرت، 1380‏‎. ‎
‏3‏‎. - ‎، کارنامه شیخ فضل الله نوری، تهران: عبرت، 1380‏‎. ‎
‏4‏‎. ‎اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، تهران: اساطیر، 1363‏‎. ‎
‏5‏‎. ‎روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، 1325 ق‎. ‎
‏6‏‎. ‎روزنامه حبل المتین، 1306ق‎. ‎
‏7‏‎. ‎زرگری نژاد، غلامحسین، رسائل مشروطیت، تهران: کویر، 1374‏‎. ‎
‏8‏‎. ‎کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، چ 5، ج 2، تهران: پیکان، 1377‏‎. ‎
‏9‏‎. ‎کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، چ 19، تهران: امیر کبیر، 1378‏‎. ‎
‏10‏‎. ‎مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران: دارالتعارف‎. ‎
‏11‏‎. ‎نائینی، محمدحسین، تنبیه الامة و تنزیه الملة، چ 9، تهران: امیرکبیر، 1378‏‎. ‎
‏12‏‎. ‎نامدار طالشانی، مظفر، «کالبد شکافی استبداد»: زمانه، ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ‏ایران معاصر، سال اول، شماره 5 و 6، بهمن و اسفند 1381‏‎. ‎
‏13‏‎. ‎نجفی، موسی، اندیشه دینی و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسی و غرب شناسی; چ ‏‏3، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377‏‎. ‎
‏14‏‎. - ‎، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی; چ 2، تهران: موسسه ‏مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378‏‎. ‎
‏15‏‎. ‎مهدوی، سید مصلح الدین، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، قم: ‏الهادی، ج 1، 1368‏‎. ‎
پی نوشت‎: ‎
‏1‏‎) ‎موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 6 - 9‏‎. ‎
‏2‏‎) ‎محمدحسن خان اعتمادالسلطنه: الماثر و الآثار، ص 349‏‎. ‎
‏3‏‎) ‎موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 12‏‎. ‎
‏4‏‎) ‎روزنامه حبل المتین، سال 1306 شمسی. به نقل از موسی نجفی: همان، ص 13‏‎. ‎
‏5‏‎) ‎موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 181 و 182‏‎. ‎
‏6‏‎) ‎برای آشنایی با اقدامات و فعالیت های حاج آقا نورالله، ر.ک: موسی نجفی: اندیشه ‏سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، محمدحسن خان اعتمادالسلطنه: الماثر و ‏الاثار، سید مصلح الدین مهدوی: تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر‎. ‎
‏7‏‎) ‎همچنین افزون بر حکم عمومی به ملت ایران، صورت حکم تلگرافی از مرحوم خراسانی ‏و مازندرانی درباره وجوب مشروطه و کوشش مردم اصفهان در اسقرار مشروطه، نیز وارد ‏شده است‎: ‎

‎«‎به تاریخ 2 محرم الحرام توسط ثقة السلام، انجمن ایالتی عمومی علما، قاطبه ملت اصفهان ‏مساعدت مجدانه در استقرار مشروطیت واجب عینی است. تهاون خذلان امام زمان. همراهی ‏جنابان صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه در این باب لازم‎. ‎
محمد کاظم الخراسانی - عبدالله المازندرانی‎ » . ‎
حاج آقا نورالله اصفهانی، مکالمات مقیم و مسافر، ص 379‏‎. ‎
‏8‏‎) ‎همان، ص 374‏‎. ‎
‏9‏‎) ‎برای آگاهی از زندگی و فعالیت های سیاسی اجتماعی وی، ر. ک: موسی نجفی: حکم ‏نافذ آقانجفی. و سید مصلح الدین مهدوی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن ‏اخیر، ج 1‏‎. ‎
‏10‏‎) ‎موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 10‏‎. ‎
‏11‏‎) ‎رساله مذکور ابتدا به صورت سنگی چاپ شده است. دگربار در دو کتاب موسی نجفی: ‏اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، و رسائل مشروطیت، به کوشش ‏غلامحسین زرگری نژاد، به چاپ رسیده است. مستند ما در این نوشتار، کتاب اندیشه سیاسی ‏و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی است. از این پس، هنگامی که مستند ما متن رساله ‏مزبور باشد، با عنوان، حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، خواهد آمد‎. ‎
‏12‏‎) ‎در این دوره، کتاب دیگری به نام تنبیه الامة و تنزیه الملة را مرحوم میرزای نائینی نوشت ‏که در نوع خود از آثار ماندگاری است که از ناحیه خط دینی مشروطه خواهان نگاشته شده ‏است. این کتاب سه بار چاپ شده است. چاپ اول آن در سال 1327ق در بغداد در 95 ‏صفحه در حجم رقعی بوده است. چاپ دوم در تهران در سال 1327ق به صورت سنگی ‏بوده است دیگر بار در سال 1334ش با تعلیقات مرحوم سید محمود طالقانی در تهران به ‏چاپ رسیده که چاپ های بعدی نیز عموما با تعلیقات وی همراه بوده است. ر. ک: آموزه، ‏کتاب دوم، گروه تاریخ و اندیشه معاصر، مقاله (ترجمه کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة، ‏ضرورت ها و اهداف) عبدالحسن آل نجف، ص 153‏‎. ‎
‏13‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 391‏‎. ‎
‏14‏‎) ‎موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 328‏‎. ‎
‏15‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 353 و 354‏‎. ‎
‏16‏‎) ‎همان، ص 358‏‎. ‎
‏17‏‎) ‎اصطلاح حکومت قدرمقدور، در این نوشته به معنای حکومتی است که در عصر غیبت ‏‏(زمانی که دسترس به معصوم ممکن نیست) برای رفع ظلم و کاستن فشارهایی که از ناحیه ‏حکام بر مردم وارد می آمد است. حکومت قدر مقدور، یعنی حکومت قدرمقدور از ‏حاکمیت قوانین الهی در جامعه. به یک معنا حکومت قدرمقدور، همان گونه که از اسمش ‏پیدا است، حکومت آرمانی در عصر غیبت نیست; ولی با این همه از استبداد به مراتب بهتر ‏است. هر چند که وی مشروطه را نه از این باب، بلکه از باب این که «مشروطه خواهی، ‏اسلام خواهی است » می پذیرد و معتقد است که چیز جدیدی نیست، از این رو باید کوشید ‏تا قوانین الهی در حد مقدور اجرا شود. و مشروطه می تواند به این اندیشه کمک کند‎. ‎
‏18‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 387‏‎. ‎
‏19‏‎) ‎همان، ص 365‏‎. ‎
‏20‏‎) ‎همان، ص 370‏‎. ‎
‏21‏‎) ‎همان، ص 355‏‎. ‎
‏22‏‎) ‎همان، ص 354‏‎. ‎
‏23‏‎) ‎البته باید توجه داشت که این نگاه دقیق نویسنده رساله، مبنی بر این که «بر تمام ملل ‏دول عالم معلوم است » که اول قانون مشروطه برای مردم به وسیله پیامبر آمده است، جای ‏بحث و تامل دارد; چرا که دول عالم، مشروطه ای را ترسیم می کنند که در اصول و مبانی به ‏طور کامل در تنافی و تضاد با اسلام است‎. ‎
‏24‏‎) ‎همان، ص 354‏‎. ‎
‏25‏‎) ‎همان، ص 386‏‎. ‎
‏26‏‎) ‎ر. ک: حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 364‏‎. ‎
‏27‏‎) ‎همان، ص 389 و390‏‎. ‎
‏28‏‎) ‎همان، ص 375‏‎. ‎
‏29‏‎) ‎علامه مجلسی: بحار الانوار، ج 75، روایت 36، باب، 35، ص 38‏‎. ‎
‏30‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 354‏‎. ‎
‏31‏‎) ‎همان، ص 354. این همان نظامی است که وی در صدد اصلاح آن برآمده و نظریه ‏قدرمقدور خود را بر این اساس پی ریزی می کند که جامعه برای رسیدن به ثبات اجتماعی، ‏با حاکمیت قوانین الهی ناگزیر است مراحل پیمایش و رسیدن به حد مطلوب را پشت سر ‏گذارد از این رو هر چند که حکومت قدرمقدور وی نیز قائم به شخص است; ولی وی در ‏اندیشه راه کاری است که بتواند اعمال سلطان را در حد امکان، در چارچوب قانون شریعت ‏تبیین کند. حاج آقا نورالله، مشروطه را مانند پلی می داند که باید از آن عبور کرد و نباید در ‏آن ایستاد. از این رو اصل نظام سلطنتی در عالی ترین نمونه آن که حکومت مشروطه است، ‏از باب قدرمقدور مورد پذیرش او است‎. ‎
‏32‏‎) ‎بر این اساس، درباره مجلس شورای ملی نیز معتقد است: قوانینی که در مجلس به شور ‏گذاشته می شود، باید مطابق با قانون اسلام باشد. و افزون بر آن تاکید دارد که جمعی از ‏عالمان در تمام اعصار درمجلس حاضر باشند تا بر قوانین موضوعه نظارت داشته باشند. ‏‏(مکالمات مقیم و مسافر، ص 357‏‎) . ‎
‏33‏‎) ‎همان، ص 354 و 355. سلطنتی که وی ترسیم می کند، از جهتی به نظام سیاسی اسلام ‏نزدیک است. در نظام سیاسی آرمانی اسلامی، حاکم از طرف خود هیچ اختیاری ندارد; بلکه ‏باید قوانین اسلام را بیان و اجرا کند. در نظام پیشنهادی وی نیز هر چند که سلطنت، ‏مشروطه است و جامعه سلطان و حاکمی دارد; او نیز باید مجری قوانین الهی باشد. این ‏سلطان در این معنا با رژیم سلطنتی که سلطان هر چه می خواهد می کند به طور کامل ‏متفاوت خواهد بود‎. ‎
‏34‏‎) ‎همان، ص 355 با اندک تصرف در تعابیر‎. ‎
‏35‏‎) ‎در مشروطه ای که حاج آقا نورالله و امثال وی مدافع آن بودند، حاکمیت با قوانین الهی ‏بود، نه نظریات و اعمال بیگانگان و غرب گرایان‎. ‎
‏36‏‎) ‎احمد کسروی: تاریخ مشروطه ایران، چ 19، ص 385 - 387‏‎. ‎
‏37‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 385 و 386‏‎. ‎
‏38‏‎) ‎همان، ص 386 و 387‏‎. ‎
‏39‏‎) ‎همان، ص 365‏‎. ‎
‏40‏‎) ‎همان‎. ‎
‏41‏‎) ‎همان، ص 365‏‎. ‎
‏42‏‎) ‎نائینی مساوات را به سه قسم تقسیم می کند: مساوات در حقوق، احکام و مجازات. ‏محمدحسین نائینی: تنبیه الامة و تنزیه المله، ص 51 - 58‏‎. ‎
‏43‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 364‏‎. ‎
‏44‏‎) ‎همان، ص 387‏‎. ‎
‏45‏‎) ‎همان، ص 365‏‎. ‎
‏46‏‎) ‎همان، ص 370‏‎. ‎
‏47‏‎) ‎همان، ص 355‏‎. ‎
‏48‏‎) ‎همان، ص 354‏‎. ‎
‏49‏‎) ‎همان، ص 354‏‎. ‎
‏50‏‎) ‎همان، ص 370. با عبارات وی باید کمی با احتیاط برخورد کرد; زیرا همه کسانی که ‏مشروطه را با قید مشروعه دنبال می کردند، بر این عقیده نبودند بنابراین لازم است بین ‏مخالفان مشروطه تفکیک قائل شد. بیش تر عالمانی که در پی مشروعه بودند، در بیش تر ‏مبانی با حاج آقا نوراالله همسو بودند‎. ‎
‏51‏‎) ‎در چند جای رساله، این آیه با عبارت «و لیس لمومن » آمده است; در حالی که ظاهرا ‏در قرآن کریم عبارت «وماکان لمؤمن » است. بر این اساس در ضبط آیه اشتباهی رخ داده ‏است; البته منظور آن مرحوم «وماکان لمومن » بوده است; چرا که وقتی مقیم به مفاد آیه ‏اشاره می کند مفاد همین آیه را متذکر می شود. «ظاهر آن آیه این است که در مطالبی که خدا ‏و رسول در او حکم فرموده اند، از برای احدی حق رای و اختیار در او نیست » ، حاج آقا ‏نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 358. آدرس آیه مورد نظر، احزاب، آیه 36‏‎. ‎
‏52‏‎) ‎شوری، 38‏‎. ‎
‏53‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 357‏‎. ‎
‏54‏‎) ‎همان، ص 358‏‎. ‎
‏55‏‎) ‎همان، ص 357‏‎. ‎
‏56‏‎) ‎همان، ص 382‏‎. ‎
‏57‏‎) ‎علامه مجلسی: بحارالانوار، ج 75، روایت 39، باب 41، ص 105‏‎. ‎
‏58‏‎) ‎همان، ج 69، روایت 125، باب 38، ص 410‏‎. ‎
‏59‏‎) ‎حاج آقا نور الله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 357‏‎. ‎
‏60‏‎) ‎همان، ص 360‏‎. ‎
‏61‏‎) ‎شوری، 38‏‎. ‎
‏62‏‎) ‎حاج آقا نور الله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 359 و 360‏‎. ‎
‏63‏‎) ‎همان، ص 365‏‎. ‎
‏64‏‎) ‎شوری، 38‏‎. ‎
‏65‏‎) ‎حاج آقا نور الله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 360‏‎. ‎
‏66‏‎) ‎همان، ص 356 و 357‏‎. ‎
‏67‏‎) ‎همان، ص 357‏‎. ‎
‏68‏‎) ‎به دلیل اهمیت داشتن مطلب، در جای دیگر دوباره خاطر نشان می شود که: «وکلای ‏ملت نظارت و مراقبت تامه داشته باشند که در آن چه از صاحب شریعت حکم آن معین و ‏مبین شده، تغییر و تبدیل واقع نشود و حکم آن مابین وضیع و شریف و بزرگ کوچک و ‏شاه و گدا مجرا گردد، و به هوا و هوس و فرمان فرمایان تغییر و تبدیل و کم و زیاد نشود و ‏احکام قوانین الهیه بر تمام بندگان علی السویه جاری گردد» . (همان، ص 360‏‎) ‎
‏69‏‎) ‎وی اصل مشورت را از وظایف مهم وکیلان ملت می داند، و معتقد است که باید نتیجه ‏شور و مشورت را به اطلاع مردم رساند. «به مقتضای «وامرهم شوری بینهم » (سوره شوری، ‏آیه 38) در ترقی ملت و راه ترویج تجارت و صناعت و فلاحت در این مجلس که او را ‏دارالشورا می نامند، مشورت کرده و نتیجه را به ملت اعلام نمایند و هر نوعی که صلاح ‏اسلام و مسلمین را مشخص نموده، مجرا دارند» . (حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم ‏و مسافر، ص 360‏‎) ‎
‏70‏‎) ‎همان، ص 382 و 383. همان طور که بارها عنوان شده، نقطه افتراق اصلی وی با ‏مشروطه خواهان غرب گرا، همین مطالبی است که در این چند سطر بیان شد‎. ‎
‏71‏‎) ‎همان، ص 357‏‎. ‎
‏72‏‎) ‎همان، ص 364‏‎. ‎
‏73‏‎) ‎همان، ص 365‏‎. ‎
‏74‏‎) ‎دو محور یاد شده عبارت است از: 1. مالیاتی که اخذ می شود، حق طلق کسی نیست; ‏‏2. کسانی که مالیات اخذ می کنند، باید در برابر آن پاسخ گو باشند‎. ‎

‏75‏‎) ‎همان، ص 361‏‎. ‎
‏76‏‎) ‎روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، شعبان سنه 1325 قمری، به نقل از موسی نجفی: ‏اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 133 و 134‏‎. ‎
‏77‏‎) ‎همان، ص 369‏‎. ‎
‏78‏‎) ‎همان، ص 387‏‎. ‎
‏79‏‎) ‎همان، ص 388‏‎. ‎
‏80‏‎) ‎همان، ص 388 و 389‏‎. ‎
‏81‏‎) ‎روزنامه انجمن مقدس اصفهان، ذی القعده سنه 1325 قمری، به نقل از موسی نجفی: ‏اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 140‏‎. ‎
‏82‏‎) ‎همان، شعبان سنه 1325 قمری به نقل از همان، ص 133 و 134‏‎. ‎
‏83‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 375. با دقت در این فتاوا به ‏نکات قابل توجهی می توان دست یافت. آگاهی به زمان و مکان و تطبیق امور خود در همه ‏زمینه ها (حتی در امور نظامی) با علوم و فن آوری جدید روز نکته ای است که تیزبینی ‏علمای اعلام در مسائل مهم مملکت را می رساند. لازم است با نگاهی تطبیقی به این اسناد و ‏مدارک به جای مانده از عالمان صدر مشروطه، مبانی نظری اندیشه سیاسی آنان را بازسازی و ‏نمایان کرد‎. ‎
‏84‏‎) ‎تفکر مشروعه خواهی با نفی مشروطه خواهی به بازگشت به دوران استبداد قائل نبود; ‏بلکه ادله و شواهدی در دست است که مشروعه خواهان، دو قالب نظام استبدادی و مشروطه ‏را برای شریعت و مقابله با استعمار و استبداد مناسب نمی دانست و در فکر راه حل سومی ‏بود; راه حلی که اصول و دقایق آن با شهادت شیخ فضل الله نوری مکتوم ماند. (موسی ‏نجفی: اندیشه دینی و سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسی و غرب شناسی، ص 92‏‎) . ‎
‏85‏‎) ‎برای اطلاع از جریان شناسی عصر مشروطه، ر. ک; موسی نجفی: اندیشه دینی و ‏سکولاریسم در حوزه معرفت سیاسی و غرب شناسی، ص 92‏‎. ‎
‏86‏‎) ‎هر چند در زمان استبداد نیز در موارد بسیاری، این اصول زیر پا گذاشته می شد، آنان ‏می گفتند با مشروطه شدن، استبداد شخص به استبداد جمعی مبدل خواهد شد و سلطه ‏قوانین اروپایی که روح الحاد در آنها موج می زد، بر قوانین مصوب سایه خواهد افکند. از ‏این رو آنان هر چند که پادشاه را مستبد و نظام استبدادی را نفی می کردند معتقد بودند که ‏پادشاه قوه اجراییه احکام الهی است و این فقیه است که حکم می کند و باید اجرا شود. و با ‏بودن مشروطه، این هدف دست نایافتنی جلوه می کرد‎. ‎
‏87‏‎) ‎نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که وی در نقد مشروعه خواهان لبه تیز نقد ‏خود را از اشخاص به اندیشه برگردانده است; اما در نقد استبداد، هم به اندیشه نظام سلطنتی ‏و هم به خود حاکم و پادشاه می تازد. به عبارت دیگر، در نقد استبداد هم به اندیشه و هم به ‏شخص نظر دارد، ولی در نقد مشروعه خواهان چون اکثر آنان عالمان هستند بنابراین فقط به ‏نقد تفکر بسنده می کند‎. ‎
‏88‏‎) ‎شاخص ترین فردی که این اندیشه را مطرح کرد، مرحوم شیخ فضل الله نوری بود. وی ‏معتقد بود: مشروطه، شعاری است که از مغرب زمین به ایران رسیده و غذای اروپ با مزاج ‏ایران و ایرانی سازگاری ندارد; البته همان گونه که پیش تر نیز اشاره شد، عمده اختلاف بین ‏مشروطه خواهان دینی و مشروعه خواهان بر سر تعیین مصداق بوده است. به این بیان که: ‏مشروطه غربی را هر دو گروه نفی می کردند، و معتقد بودند که قوانین اروپا با اسلام ‏سازگاری ندارد; اما این که مشروطه ای که در حال شکل گیری بود همان مشروطه ای بود ‏که با قوانین اسلامی منافات داشت یا نه؟ ، نکته ای بود که عمده اختلاف را به خود ‏اختصاص می داد. عده ای مانند شیخ فضل الله نوری بر این عقیده بودند که این مجلس و ‏مشروطه ای که الان در حال اجرا است با روح قوانین اسلامی منافات دارد و عده ای دیگر ‏بر این عقیده بودند: درست است که مشروطه اروپایی با اسلام سازگاری ندارد، ولی می توان ‏همین مشروطه ای را که الان در کشور در حال شکل گیری است، جهت داد و با اعمال ‏نظرهای کارشناسان دینی آن را به نفع خود و اسلام تغییر داد. ما می توانیم قوانین اسلام را ‏در قالب مشروطه محقق سازیم. برای آگاهی از نظریات شیخ نوری در این زمینه مراجعه به ‏منابع ذیل مفید است. علی ابوالحسنی (منذر): اندیشه سبز، زندگی سرخ، ص 131 - 145; ‏کارنامه شیخ فضل الله نوری، ص 86 - 88. دیده بان بیدار‎. ‎
‏89‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 381‏‎. ‎
‏90‏‎) ‎همان، ص 382‏‎. ‎
‏91‏‎) ‎نگاه نقاد حاج آقا نورالله به عالمانی که با مشروطه به مخالفت برخاستند، نگاهی عیب ‏جویانه نیست. با وجود تعابیر و لحن تند که می خواهد آن ها را بر غلفت شان متنبه بکند، ‏‏«تکلیف » خود می داند بگوید که مخالفان از عالمان «ان شاءالله اشتباه کرده اند‎» . ‎
‏92‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 384‏‎. ‎
‏93‏‎) ‎البته باید به این نکته دقت کرد اگر سوای بحث مشروعیت که در هر صورت باید تامین ‏شود، به کارآمدی نظام دقت کنیم، در این صورت اگر عالمان مخیر بودند و جامعه نیز ‏پذیرش مشروطه یا جمهوری را می داشت، به طور قطع امثال حاج آقا نورالله، جمهوری را ‏میان آن دو فرض می پذیرفتند; چرا که اولا استبداد شخصی و فردی پادشاه در آن راه ‏نداشت ثانیا مضرات مشروطه نیز در آن منتفی بود‎. ‎
‏94‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 373‏‎. ‎
‏95‏‎) ‎همان‎. ‎
‏96‏‎) ‎ر.ک: «کالبد شکافی استبداد»: مظفر نامدار طالشانی، زمانه، ماهنامه اندیشه و تاریخ ‏سیاسی ایران معاصر، سال اول، شماره 5و6، بهمن و اسفند 1381‏‎. ‎
‏97‏‎) ‎مبارزات حاج آقا نورالله و برادر بزرگش حاج آقانجفی ضد سلاطین و به ویژه ضل ‏السلطان، حاکم وقت اصفهان زبانزد خاص و عام است‎. ‎
‏98‏‎) ‎مشروطه عین اسلام، و اسلام، همان مشروطه است و مشروطه خواهی، اسلام خواهی ‏است. (مکالمات مقیم و مسافر، ص 358‏‎) . ‎
‏99‏‎) ‎موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانی، ص 331‏‎. ‎

‏100‏‎) ‎موریس پرنو: زیر آسمان ایران; به نقل از موسی نجفی: اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت ‏بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 19و20‏‎. ‎

‏101‏‎) ‎حاج آقا نورالله اصفهانی: مکالمات مقیم و مسافر، ص 372‏‎. ‎

‏102‏‎) ‎همان، ص 387‏‎. ‎

‏103‏‎) ‎همان‎.‎

کارآمدی سیاسی از منظر حاج آقا نورالله اصفهانی (ره)

(با تأکید بر رساله مقیم و مسافر)

مهدی ابوطالبی[۱]

مقدمه

یکی از مباحث بسیار مهم و بحث انگیز در اندیشه سیاسی، بحث کارآمدی سیاسی است. این بحث از آن جا که به جنبه‌های عینی و عملی موفقیت یک نظام در تحقق اهداف و برنامه‌هایش و رسیدگی به وضعیت مادی و معنوی مردم می‌پردازد، اهمیت فراوانی پیدا کرده است. از آنجا که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نظام سیاسی حاکم در ایران بر اساس آموزه‌های اسلامی شکل گرفت و در حقیقت انقلابیون از همان ابتدای شروع نهضت نیز در پی تحقق نظام سیاسی اسلام در ایران بودند، از همان زمان یکی از سؤالات اساسی مطرح در میان نخبگان داخلی و خارجی، بحث کارآمدی نظام سیاسی اسلام بود. حضرت امام (ره) نیز یکی از دو تذکر مهمی که در ابتدای وصیتنامه مطرح می‌کنند اشاره به همین مسأله و همین دغدغه است و پاسخ به کسانی است که می‌گویند آموزه‌های اسلامی مربوط به سال‌ها پیش است و برای امروز کارآیی ندارد. هم اکنون نیز با گذشت یک ربع قرن از حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران و ظهور برخی مشکلات و نارسایی‌ها و طرح موانع و چالش‌های مختلف توسط مخالفین انقلاب،‌ این بحث به طور جدی‌تر و در قالب‌ها و اَشکال مختلف مطرح شده است.

وقوع انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی به عنوان نمونه عینی یک حکومت اسلامی در  زمان غیبت (عج) ریشه در حوادث بسیاری در تاریخ معاصر ایران دارد. بدون تردید اگر حکومت صفوی در ایران تشکیل نمی‌شد و تشیع این‌گونه در عمق جان و فکر و ذهن مردم ایران شکل نمی‌گرفت ـ  به گونه‌ای که به تعبیر نیکی کدی، ایران‌شناس معروف آمریکایی، هویت شیعی جزئی از هویت ایرانی شده است و این دو قابل تفکیک نیستند[۲] ـ در ایران انقلاب اسلامی رخ نمی‌داد. چرا که به اعتراف بسیاری از نظریه‌پردازان انقلاب، یکی از علل اصلی پیروزی انقلاب در ایران آموزه‌های شیعی بود. چنان که مشابه اوضاع و شرایط اقتصادی، اجتماعی،‌سیاسی و فرهنگی ایران قبل از انقلاب  در بسیاری از کشورهای مسلمان خاورمیانه بود؛ ولی به دلیل سنی بودن آن‌ها چنین انقلابی در آن کشورها شکل نگرفت.[۳] اساساً به همین دلیل بود که بعد از انقلاب اسلامی تعداد محققان علاقمند به مطالعه راجع به شیعة دوازده امامی نیز به صورت فزاینده‌ای گسترش یافت.[۴] اگر نبود تجربه موفق حضور علما در امور سیاسی ـ اجتماعی مثل قتل گریبایدوف، نهضت تنباکو  و …، اگر نبود تجربه عدم اعتماد به نیروهای سکولار و غیر مذهبی در مشروطه و تجربه پرهیز از اختلافات داخلی در  مشروطه و نهضت ملّی شدن نفت، این گونه در سال ۱۳۵۷ شاهد انقلاب اسلامی نبودیم.

بدون تردید می‌توان گفت حکومت استبدادی رضاخان، تحقق اهداف و نیات نیروهای سکولار فعال در مشروطه، و انقلاب اسلامی ایران تحقق اهداف و نیات حقیقی نیروهای مذهبی مشروطه بود. بنابراین می‌توان گفت به نوعی همان چیزی را که نیروهای مذهبی مشروطه دنبال می‌کردند، امام خمینی (ره) در طول نهضت دنبال می‌کرد و آن چیزی نبود جز حاکمیت اسلام و اجرای قوانین اسلامی در حد ممکن و مقدور در هر زمان. لذا در جریان نهضت مشروطیت نیز به نوعی این بحث مطرح بوده ‌است و علمای آن دوره در قالب رساله‌های مختلف به این بحث پرداخته‌اند. یکی از کسانی که هم در مقام نظر و هم در مقام عمل به این مسأله پرداخته مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی (ره) است. ایشان با پذیرش اندیشه تفکیک ناپذیری دین و سیاست، نه تنها به تفسیر شرعی و اصولی این اندیشه پرداخته؛ بلکه در صحنه عمل سیاسی و اجتماعی در نواحی وسیعی از اصفهان و بختیاری و مرکز ایران، حکومتی مطابق آن‌چه در نظر داشته پیاده و اجرا نموده است. از آنجا که وی چند سال حکومت عملی داشته و به خوبی بر بسیاری از موارد ریز و جزیی ولی مهم وقوف حاصل کرده، نوشته او در  این زمینه که در دوره فترت مشروطیت به نثر در آمده حائز اهمیت است؛ زیرا این نوشته ناظر به عمل و فارغ از قلم‌فرسایی و آرمان‌گرایی است؛ لذا می‌توان گفت ایشان به طور عینی به بحث کارآمدی پرداخته است.

مفهوم کارآمدی

مفهوم لغوی: کلمه کارآمدی معادل واژه لاتین  effectiveness   می‌باشد، که در متون انگلیسی با این تعبیر از آن بحث می‌کنند. این اصطلاح در زبان فارسی به تأثیر، سودمندی، اثر بخشی، کارآیی و فایده ترجمه شده است.[۵]

مفهوم اصطلاحی: اصطلاح کارآمدی بیشتر در سه قلمرو مدیریت، اقتصاد و سیاست کاربرد دارد. در فرهنگ علوم سیاسی این اصطلاح به اثر بخشی، تأثیر، توانایی نفوذ، کفایت،‌ قابلیت و لیاقت معنا شده است. در تعریف دیگری کارآمدی با کارآیی مترادف گرفته شده و این گونه تعریف شده است: ‌قابلیت و توانایی رسیدن به هدف‌های تعیین شده و مشخص. سنجش مقدار کارآیی از طریق مقایسه مقدار استاندارد با هدف یا مقدار کیفیتی که عملاً به دست آمده صورت می‌گیرد.[۶] در فرهنگ اقتصادی، کارآمدی و کارآیی، مترادف گرفته شده و چنین تعریف شده است:‌ استفاده مطلوب از منابع یا عوامل تولید یا قابلیت و توانایی رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده.[۷] در مدیریت، کارآمدی به درجه و مقداری که یک اقدام یا فعالیت به هدف پیش‌بینی شده نایل می‌شود[۸]،‌ یا به نسبت ستاده‌‌ها به نهاده‌ها تعریف شده است.[۹]

با توجه به تعاریف مختلفی که برای توصیف مفهوم کارآمدی شده است، برای تعیین ملاک و معیار دقیق کارآمدی، تئوری‌های مختلفی ارائه شده است[۱۰] که در اینجا مهم‌ترین آنها را مطرح کرده و مورد بررسی قرار می‌دهیم. پس از طرح این تئوری‌ها و جمع بندی آنها به بحث کارآمدی سیاسی از نظر حاج آقا نورالله اصفهانی (ره) بر اساس رساله مقیم و مسافر می‌پردازیم.

تئوری‌های کارآمدی

۱٫ تئوری توفیق

مطابق این تئوری، از آنجا که هر سازمانی برای نیل به هدف یا اهداف معینی تأسیس می‌شود، در ارزیابی کارآمدی یک سازمان، «توفیقات نهایی»  آن مورد محاسبه قرار می‌گیرد و ملاک اصلی کارآمدی همین توفیقات نهایی است و روش‌های نیل به این اهداف، در ارزیابی کارآمدی آن نقشی ندارد. بر این اساس، لزوماً باید اهداف هر سازمان از پیش تعیین شده و قابل تعیّن و مرزبندی باشد؛به گونه‌ای که بتوان به سوی هدف رفتن را به شکلی دقیق اندازه‌گیری کرد. در این نظریه مراد از اهداف سازمان، اهداف جزئی و میانی نیست، بلکه هدف ذاتی سازمان مطرح است،‌یعنی همان هدفی که وجود سازمان را توجیه می‌کند. در بحث ما که صحبت از کارآمدی سیاسی یعنی کارآمدی یک حکومت است، بنابراین نظریه هدف اصلی حکومت هرچه باشد بر آن اساس کارآمدی حکومت را مورد ارزیابی قرار می‌دند. اگر هدف از حکومت ظهور کمالات انسانی باشد، حکومتی کارآمد است که مردم آن متخلق به اخلاق حسنه و دارای کمالات انسانی باشند،‌ولو این‌که سایر ویژگی‌هایی که ممکن است یک حکومت داشته باشد، را نداشته باشد. اگر هدف از حکومت تأمین امنیت باشد،‌اگر امنیت برقرار شد این حکومت کارآمد می‌شود ولو این‌که مفاسد اخلاقی در آن جامعه فراوان باشد.

۲٫ تئوری سیستمی

در بررسی کارآمدی یک سازمان بر اساس تئوری سیستمی، مسأله کارآمدی آن به سه رکن مثل ارکان موجود در سیستم (ورودی، عملیات تغییر و تحول، خروجی) تجزیه می‌شود. برخلاف تئوری توفیق که کارآمدی بر هدف و دستیابی به آن متمرکز است، در این تئوری، کارآمدی مبتنی بر قدرت تهیه ورودی، نحوه انجام عملیات روی آن‌ها، نحوه سازماندهی خروجی و حفظ استقرار در تعادل سیستم است. به عبارتی می‌توان گفت به نوعی بقای دراز مدت سازمان مبنای کارآمدی است.

۳٫ تئوری رضایت

براساس این تئوری، حکومتی کارآمد است که عناصر مؤثر در بقای خود را ارضا کند. بنابراین اگر مردم عنصر اصلی در حیات حکومت باشند، مقیاس کارآمدی آن حکومت در میزان جلب رضایت مردم است. اگر محور بقای حکومت، نخبگان یا بخش خاصی از مردم باشند،‌ملاک رضایت آنهاست. بنابراین کارآمدترین حکومت، حکومتی است که بتواند بیشترین و بهترین رضایت مردمی (عموم مردم یا نخبگان یا خواص) را نسبت به خود جلب نمایند.

۴٫ تئوری نسبیت

این تئوری بر اساس دو مبنا شکل گرفته است:‌

۱٫ عدم وجود مبنایی واحد و اصیل برای مفهوم  و میزان کارآمدی

بر اساس این تئوری بسیاری از ارزیابی‌های کارآمدی در واقع بیان دیدگاه ارزیاب است تا مطلبی اصیل درباره سازمان. لذا باید کارآمدی را یک مسأله ارزشی تلقی کرد.

۲٫ محدود بودن زمینه‌های ارزشی دخیل در مسأله کارآمدی

این دو اصل امکان می‌دهد که بر اساس ترکیبی از معیارهای ارزشی مختلف، مدل‌های عملی برای ارزیابی کارآمدی سازمان‌ها به تناسب وضع ناظر تهیه  شود و بر اساس آن کارآمدی تعیین گردد.

۵٫ تئوری ذاتی عمل

صاحب این تئوری معتقد است که ریشه کارآمدی در ماهیت عامل بودن حکومت است. بنابراین کارآمدی به نحوه صدور فعل از عامل مربوط است. بدین نحو که هر عاملی فرد یا جمع، که افعال درست‌تر (معقول‌تر) از او صادر شود کارآمدتر است. هر عمل هم سه رکن دارد: فهم وضعیت موجود، ترسیم وضعیت مراد یا مطلوب، طراحی برنامه برای حرکت از وضع موجود به وضع مراد یا مطلوب. بنابراین مسائل کارآمدی حکومت مسائلی است که به یکی از ارکان اصلی عمل حکومت مرتبط باشد. برای بررسی کارآمدی باید موارد ذیل بررسی شود:

<!--[if !supportLists]-->۱٫       نحوه فهم حکومت از وضعیت حقیقی

۲٫       نحوه شکل‌گیری وضعیت مراد

۳٫       نحوه طراحی و اجرای برنامه عمل

منتقدین بر هریک از تئوری‌های فوق اشکالاتی وارد کرده‌اند و هرکدام را به نوعی ناکافی دانسته‌اند. به نظر می‌رسد برای بحث کارآمدی و تعیین ملاک و فاکتور لازم برای ارزیابی کارآمدی یک حکومت، باید عناصر و عوامل مختلفی را مد نظر قرار دارد و بر اساس این عوامل مختلف کارآمدی و عدم کارآمدی یک حکومت را تعیین کرد. لذا با ملاحظه تمام تعاریف فوق می‌توان در یک جمع بندی تعریفی ارائه داد که به طور کلی حاوی روح همه این تعاریف باشد و در عین حال مشکلات آن‌ها را نداشته باشد، لذا به عنوان جمع بندی می‌توان گفت:

کارآمدی عبارت است از موفقیت در تحقق اهداف با توجه به امکانات و موانع٫[۱۱]

طبق این تعریف که کارآمدی بر اساس رابطه تحقق اهداف با توجه به امکانات و موانع سنجیده می‌شود، کارآمدی امری نسبی خواهد بود‌ البته نه مثل تئوی نسبیت که قبلاً گذشت؛ بلکه به این معنا که  کارآمدی یک نظام سیاسی که دوره‌های مختلفی را پشت سر می‌گذارد و در هر دوره دارای اهداف خاص، امکانات خاص و موانع خاصی می‌باشد، حاصل جمع جبری کارآمدی‌های آن در دوره‌های مختلف است:

کارآمدی یک نظام سیاسی = جمع جبری کارآمدی آن در زمان‌های مختلف: جایگزینی، استقرار، تثبیت اولیه، گذار و ثبات.                                                                        [۱۲] TE = et1  + et2 + et3 + …

الف. اهداف

در هر حکومتی سه دسته از اهداف وجود دارد و برای سنجش کار بر اساس اهداف نیز باید برآیند این اهداف مختلف را محاسبه کرد. این اهداف عبارتند از:

۱٫ اهداف ذاتی و غیر ذاتی: اهداف ذاتی اهدافی هستند که به خودی خود مطلوب و ارزشمند هستند و خود آن‌ها به طور مستقل مورد توجه هستند. ولی اهداف غیر ذاتی اهدافی هستند که به خودی خود مورد توجه و مطلوب نیستند بلکه به واسطه و به تبع اهداف ذاتی مطلوب و ارزشمند می‌شوند و در طول اهداف ذاتی مورد توجه قرار می‌گیرند.

۲٫ اهداف غایی و متوسط: اهداف غایی اهداف نهایی و کلی یک حکومت هستند که حکومت در نهایت می‌خواهد به آن‌ها برسد. اما اهداف غیر غایی همان اهداف متوسط یا میانی هستند که قبل از رسیدن به اهداف غایی ابتدا این گونه اهداف مورد توجه قرار می‌گیرند و حکومت و برنامه‌های آن به سمت آن حرکت می‌کند.

۳٫ اهداف کمی‌ و کیفی: در میان اهداف مورد نظر یک حکومت برخی اهداف کمی و عددی است. برخی اهداف کیفی و ارزشی است.

دلیل تفاوت اهداف به نوع ارزش آنها باز می‌گردد. به عنوان مثال اگر ارزش یک هدف ارزش ذاتی باشد آن هدف به هدفی ذاتی تبدیل می‌شود و اگر ارزش یک هدف ارزشی تبعی باشد آن هدف به هدفی تبعی تبدیل خواهد شد. نظام ارزشی به طور کلی تابع نظام جهان‌شناسی است. به عنوان مثال در نظام سیاسی مادی‌گرایانه که بر جهان بینی مادی بنا شده است،‌ ارزش‌‌های مادی و دنیایی بر ارزش‌های غیر مادی رجحان دارند. در مقابل، در نظام‌های سیاسی الهی که بر پایه جهان بینی دینی قرار دارند، به ارزش‌های معنوی بیش از ارزش‌های مادی بها می‌دهند. بنابراین کارآمدی هر نظام با توجه به جهان بینی و نظام ارزشی آن مشخص می‌گردد.[۱۳] علاوه بر اهداف، نظام ارزشی بر برخی[۱۴] امکانات و موانع نیز تأثیرگذار است. بنابراین:‌

ب. امکانات

یکی از عناصر ارزیابی کارآمدی، امکانات است که این امکانات لازم برای کارآمدی را می‌‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:‌

۱٫ مادی: مراد از امکانات مادی تمام مؤلفه‌ها و عناصری است که به طور طبیعی دراختیار یک نظام قرار دارد. مثل:‌ منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی، وضعیت آب و هوایی، ضریب  هوشی و استعدادهای طبیعی و … .

۲٫ معنوی: یک نظام کارآمد علاوه بر امکانات مادی به برخی امکانات معنوی نیز نیازمند است که این امکانات معنوی عبارتند از:‌ مشروعیت، قواعد و مقررات مناسب، مبانی اندیشه‌ای، تعهد و تخصص نیروی انسانی، نظارت و کنترل، مدیریت و … .

ج. موانع

موانع کارآمدی یک نظام را نیز می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:‌

۱٫ داخلی: یکی از مهم‌ترین موانع داخلی، کمبود یا فقدان هریک از امکانات مادی و معنوی است. همچنین می‌توان به موارد ذیل نیز به عنوان موانع داخلی اشاره کرد: افزایش تقاضای خدمات در اثر رشد جمعیت یا حضور پناهندگان خارجی، افزایش انتظار در رضایتمندی، میراث‌های ناموزون و نامناسب سیاسی و فرهنگ و اجتماعی، اشتباهات و انحرافات مسؤولان و کارگزاران، و … .

۲٫ خارجی: علاوه بر موانع داخلی، همواره موانع خارجی نیز بر سر راه رسیدن به کارآمدی یک نظام حضور دارند. که می‌‌توان به موانع مختلف نظامی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اندیشه‌ای اشاره نمود. به عنوان مثال: جهانبینی‌های مخالف و مهاجم، حمله یا تهدید نظامی، محاصره اقتصادی و … .

رابطه مشروعیت و کارآمدی

دو رکن مهم در هر نظام سیاسی، کارآمدی و مشروعیت است. لذا یکی از مباحث مهم در کارآمدی، بحث رابطه بین مشروعیت و کارآمدی است.[۱۵] توجه به معنای مشروعیت و کارآمدی و جایگاه آنها در ساختار یک نظام سیاسی برای درک این نسبت کافی است. مشروعیت در اندیشه سیاسی یعنی «حق فرمان راندن و اعمال حکومت حاکم و تکلیف فرمانبری مردم»؛‌ لذا بحث از مشروعیت در حقیقت بحث از توجیه چنین حق و تکلیفی است. به عبارت دیگر هر حکومت و حاکمی از ابتدا نیازمند حق فرمان دادن اعمال سیاست و حکمرانی است و بدون این حق، دستورها کارهای او نامشروع است. مردم نیز برای اطاعت و فرمانبرداری از حاکم از همان ابتدا نیازمند دلیل موجه‌اند، ‌در غیر این صورت اطاعت آنان نامشروع است.[۱۶] اما کارآمدی مربوط به مقدار تحقق اهداف با توجه به امکانات و موانع است، و تحقق اهداف نیازمند قوانین و روش‌های درست وافراد و نیروهای کارآ است. روشن است که این گونه امور متأخر از مشرعیت هستند. از این رو کارآمدی یک نظام نمی‌‌تواند سبب پیدایش مشروعیت اولیه آن باشد. اما این‌که می‌تواند بر مشروعیت تأثیرگذار باشد یا نه؟ بحث دیگری است که اکنون به آن می‌پردازیم.

الف. تأثیر کارآمدی بر مشروعیت

 

بحث از تأثیرگذاری و عدم تأثیرگذاری کارآمدی بر مشروعیت مبتنی بر مبنای ما در ملاک و خاستگاه مشروعیت است. به طور کلی می‌توان دو نوع مبنا در مشروعیت قائل شد:‌

 

۱٫ مشروعیت مردمی:‌ مراد از مشروعیت مردمی این است که مبنای مشروعیت را اموری چون قرارداد اجتماعی،‌ خواست و رضایت و پذیرش مردم بدانیم، در این صورت می‌توان گفت که مقدار کارآمدی می‌تواند بر مشروعیت تأثیر گذار باشد.[۱۷] حتی می‌تواند به برخی نظام‌های فاقد مشروعیت اولیه، مانند نظام‌های کودتایی مشروعیت ثانویه ببخشد. بنابراین ملاک، ناکارآمدی نظام سبب کاهش مشروعیت و کارآمدی آن موجب افزایش مشروعیت می‌شود.

 

 

۲٫ مشروعیت الهی: مراد از مشروعیت الهی این است که ملاک مشروعیت را مستقل از نظر مردم و اموری چون قرارداد اجتماعی،‌ خواست و رضایت و پذیرش مردم بدانیم، بلکه آن را وابسته به اذن و خواست الهی بدانیم. در این صورت کارآمدی یا ناکارآمدی هیچ تأثیری بر مشروعیت ندارد. چنان که خواست و رضایت مردم نسبت به فردی نالایق برای حکومت ذره‌ای به او مشروعیت نمی‌بخشد و عدم خواست و رضایت مردم نسبت فرد صالح و لایق اندکی از مشروعیت او نمی‌کاهد. البته بدیهی است که صالح‌ترین افراد بدون حمایت و اقبال مردم نمی‌تواند حکومت کند و نظامی که از مقبولیت مردم برخوردار نیست،‌ کارآمدی لازم را ندارد و نظامی که کارآمد نباشد،‌ مقبول واقع نمی‌شود.[۱۸] اما کارآمدی تأثیری بر مشروعیت الهی ندارد.

 

ب. تمایزات

 

به طور کلی می‌توان سه تمایز کلی بین مشروعیت و کارآمدی قائل شد:

 

۱٫       مشروعیت مفهومی فلسفی و محور بحث در فلسفه سیاسی است. کارآمدی مفهومی علمی و محور بحث در علم سیاست است. لذا این دو تمایزی ماهوی دارند.

 

۲٫       مشروعیت تشکیک بردار نیست اما کارآمدی تشکیک بردار است.

 

۳٫       مشروعیت بحث از حقانیت نظام است، کارآمدی بحث از درستی ساختار، قواعد و مقررات و …. .

 

 

کارآمدی سیاسی از نظر مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی(ره)

 

در الگوهایی که عمدتاً‌ توسط نظریه‌پردازان غربی ارائه شده است، یا بحث هدف اساساً جزء‌ مؤلفه‌های کارآمدی حکومت نیست، مثل تئوری رضایت که هدف حکومت مطرح نیست بلکه مهم جلب رضایت مردم است ولو این که حکومت به اهداف خود هم نرسیده باشد. در نظریاتی که هدف حکومت یکی از مؤلفه‌های کارآمدی است، مهم رسیدن به هدف است ولی راه رسیدن به هدف اصلاً مهم نیست؛ مثل تئوری توفیق. در برخی نظریه‌ها مثل تئوری سیستمی و تئوری نسبیت، به راه رسیدن به هدف هم توجه شده است، ولی مهم نیست که هدف چیست؟ اگر حکومت اهداف غیر انسانی داشته باشد و از طرق متناسب با اهداف، به این اهداف برسد، این حکومت کارآمد خواهد بود. به همین جهت در بحث کارآمدی سیاسی از نظر مرحوم حاج آقانورالله (ره)،  با توجه به الگوی فوق در این مقاله در پی این مطلب هستیم که از نظر حاج آقا نورالله (ره) یک نظام سیاسی مطلوب و کارآمد باید چه اهدافی را دنبال کند و از چه امکانات وظرفیت هایی (اصول، ابزار، منابع و …) برای رسیدن به این اهداف بهره ببرد؟[۱۹] این مطالب را می‌توان از دو نوع سخنان و آثار این بزرگوار استفاده کرد:

 

۱ مطالبی که حاج آقا نورالله به اهداف و امکانات لازم برای رسیدن به حکومت مشروطه به عنوان قالبی برای یک حکومت مطلوب و کارآمد مطرح می‌کردند.

 

۲٫ نقایص و مشکلاتی که مرحوم حاج آقا نورالله (ره) به عنوان اشکالات و نقایص حکومت  استبدادی به عنوان یک حکومت ناکارآمد مطرح می‌کردند. لذا در این بحث نیز در هریک از موارد از هر دو نمونه برای بیان عناصر لازم جهت کارآمدی حکومت استفاده خواهیم کرد.

 

الف. اهداف

 

۱٫ هدف غایی‌

 

مرحوم حاج آقا نورلله اصفهانی (ره) هدف اصلی حکومت را حفظ اساس اسلام و رساندن مسلمین به بالاترین مراتب رشد مادی و معنوی می‌داند. لذا در بحث از علت اقدام عملی در راستای تحقق مشروطه در آن زمان و عدم چنین اقدامی در زمان‌های قبل، می‌نویسند:

 

علت آن بود که هرچند ظلم از سلاطین اعصار در  دربار بسیار بود لکن اصل اساس اسلام محفوظ و به واسطه قدرتی که سلاطین اسلام داشتند، هجوم اجانب و تسلط خارجه و اضمحلال محکمه اسلام بالکلیه نمی‌شد،‌ اما این اوقات که سلاطین بیت‌المال مسلمین را خرج شهوترانی و مصارف مضره به اسلام و تضعیف مسلمین نمودند … ناچار به جهت حفظ اسلام در مقام احیای قانون مشروطه و  … برآمد که به این وسیله اسلام را محفوظ و مسلمین را قوی و به فواید دینیه و دنیویه محفوظ دارد. [۲۰]

 

بنابراین از نظر این بزرگوار هدف غایی در یک حکومت مطلوب و کارآمد رساندن بشر به سعادت حقیقی است و  سعادت حقیقی با گام نهادن در صراط مستقیم و عمل به دستورات شرع مقدس حاصل می‌شود. لذا وظیفه اصلی حکومت حفظ اسلام و تأمین زمینه‌های رشد و تعالی انسان‌ها برای رسیدن به این مرحله است.

 

۲. اهداف متوسط

 

در آثار مرحوم حاج آقا نورالله و برخی اقدامات عملی ایشان عناوین دیگری نیز به عنوان اهداف و وظایف حکومت مطرح می‌شود که در حقیقت همان اهداف متوسط و میانی حکومت به حساب می‌آید. این اهداف عبارتند از:

 

۱ـ۲٫ تعلیم و تربیت

 

مرحوم حاج آقا نورالله  یکی از اهداف میانی حکومت را ترویج علم و معارف و تعلیم و تربیت می‌داند و معتقد است که باید زمینه تعلیم و تربیت و آموزش احکام و آداب دین مبین اسلام، برای تمام افراد، در تمام نقاط مملکت فراهم شود:

 

باید در مملکت ترویج علم و معارف کرد،‌باید در تمام شهرها مدارس علمیه دایر کرد و مدارس ابتداییه و متوسطه و عالیه که تمام اطفال مردم را به تعلیم و تعلم گذارد که همه صاحب علم و ثروت شوند. اولاً خواندن و نوشتن را همه کس بداند و بتواند و آداب دین و اسلام را به قاعده به آن‌ها یاد بدهند.[۲۱]

 

ایشان همچنان یکی از مشکلات دولت استبدادی وقت و یکی از  علائم ناکارآمدی آن را در این می‌داند که اکثر مردم از سواد ابتدایی و قدرت خواندن و نوشتن محروم بوده  و توانایی خواندن کتاب مذهبی خود،  یعنی قرآن را ندارند؛ ایشان علت این امر را هم در این می‌دانند که اساساً صلاح دولت مستبد در این است که رعایا بی‌علم و سواد باشند و چیزی نفهمند و عارف به حقوق خود نشوند.[۲۲] ایشان در این رابطه اقدامات عملی مهمی نیز که از آن جمله می‌توان به تأسیس مدارس عام و مدرسه خاص ایتام اشاره کرد. در یکی از روزنامه‌های زمان مشروطیت اصفهان آمده است:‌

 

بحمدالله اصفهان که بازار ترقی و تمدن به همت و اهتمام حضرت ثقةالاسلام به منتهای مدارج امکان رونق‌افزا گشته و تما جهات و حیثیات شرف و عزت توصیت و استقلال را محل مواظبت و دقت خود قرار داده، دقیقه‌ای از دقایق لازمه را از مد نظر دقت غفلت نمی‌فرمایند… از جمله نتایج اقدامات حضرت ایشان افتتاح مدرسه ایتام است.[۲۳]

 

۲ـ۲٫ آزادی

 

مرحوم حاج آقا نورالله  یکی از مسائل مهمی را که حکومت باید به دنبال تأمین آن باشد، آزادی می‌داند و بر لزوم این آزادی تأکید دارد. ایشان معتقدند که یکی از مشکلات مهم حکومت‌ استبدادی این است که می‌خواهد این آزادی را از مردم سلب کرده و همه بنده و چاکِر دست به سینه  سلطان باشند و هیچ‌گونه آزادی در برابر سلطان نداشته باشند. نکته مهم اینست که آزادی از نظر ایشان نیز آزادی در چارچوب شرع مقدس و دین مبین اسلام است:

 

تمام خلق در غیر آن‌چه قانون کتاب و سنت آن‌ها را مقید نموده، باید آزاد باشند؛ نه آزادی به این معنی که بعضی از جهال خیال کرده و می‌گویند که مرادشان آزادی در مذهب باشد؛ بلکه همان حریت و آزادی مقصود است که خداوند در کتاب و سنت فرموده و آن‌ها را آزاد فرموده در مقابل بندگی.[۲۴]

 

ایشان معتقدند این آزادی باید به گونه‌ای باشد که آزادی احدی مزاحم با آزادی دیگری نباشد. ایشان با استناد به روایت  الناس کلهم احرار ولکن فضل الله بعضکم بعضاً معتقدند که به رغم وجود آزادی، باید مقامات و شؤونات هرکس نیز به جای خود محفوظ باشد و ازکسی سلب شرف و عزت نشود.

 

یکی از موارد بحث آزادی که در اقدامات عملی مرحوم حاج آقانورالله و برادرشان آیت الله آقانجفی اصفهانی بروز دارد، آزادی بیان است. در سال ۱۳۲۰ قمری جمعی از مبلغین عیسوی که از اروپا به هندوستان رفته و زبان فارسی را آموخته بودند،‌کتب متعددی در رد  اسلام نوشته و در هند چاپ می‌کنند. برخی از این مبلغین به ایران می‌آیند که سردسته آن‌ها شخصی انگلیسی به نام تیزدال بوده که در محله جلفای اصفهان ساکن شده و علمای اصفهان را به مباحثه د رباره مذهب مسیح دعوت می‌نمو ده و کتاب خود در رد  اسلام  را به نام ینابیع الاسلام منتشر می‌کند.[۲۵] مرحوم حاج آقا نورالله و برادرشان، آقانجفی، با همراهی مرحوم رکن الملک شیرازی و با همت و علاقه مرحوم داعی الاسلام انجمنی در محله جلفای اصفهان تشکیل داده و روزنامه‌ای هم به نام  الاسلام برای بیان مقاصد و طرح مناظرات دو طایفه منتشر می‌کنند. تا مدت‌ها در محیطی آزاد و علمی،‌ علمای دو مذهب به بحث و احتجاج می‌پردازند و نسخه‌های این روزنامه به سایر بلاد نیز راه یافته و بحث‌های آن مورد استناد سایر مسلمین قرار می‌گیرد.[۲۶]

 

۳ـ۲٫ حاکمیت قانون اسلام

 

یکی دیگر از اهداف میانی حکومت که تقریباً مهم‌ترین آن‌ها نیز می‌باشد، حاکمیت قانون اسلام است. مرحوم حاج آقا نورالله (ره) همواره بر این مسأله تأکید داشتند که اولاً باید در حکومت، قانون حاکم باشد و همه چیز بر اساس قانون اجرا شود. باید قانون وضع شود تا هرکس از شاه و گدا تکلیف خود را بدانند  و از وظیفه خود تجاوز ننمایند و کارها مطابق قانون منظم گردد. بین حاکم و مردم در اجرای قانون هیچ فرقی نباشد و قانون بدون هیچ کم و کاستی و مصلحت‌‌اندیشی‌های ظاهری در مورد همه اعمال شود. ثانیاً این قانون حاکم باید قانون اسلام باشد و بر اساس کتاب و سنت و قانون اسلامی حدودی برای هریک از طبقات جامعه تعیین شود. ایشان در این باره می‌فرمایند:

 

در صورتی اطاعت و امر و حکم آن پادشاه یا حاکم یا آقا لازم می‌شود که قول و امر و فرمان او مطابق با قانون مملکت باشد. یقین باشد که اگر حکمی بر خلاف قانون از او صادر باشد، مطاع نخواهدبود. پس در حقیقت در سلطنت مشروطه حاکم قانون است، و شاه و امیر و حاکم و قاضی و آقا بیان آن قانون را می‌نمایند. و چون در مملکت اسلامی قانون کتاب‌الله و سنت پیغمبر است در سلطنت مشروطه اگر حکم هر حاکمی مطابق با قانون اسلام باشد، مطاع است. و اگر از وری هوای نفس باشد، وجود غرضی بر خلاف قانون اسلام حکمی بنماید، به هیچ وجه مطاع نخواهد بود.[۲۷]

 

از جمله اعتراضات ایشان به حکومت استبدادی قاجاریه در این اواخر که حاکی از ناکارآمدی آن حکومت بود، اختیار بی‌حد و حصر شاه و عدم حاکمیت قانون و فقدان هرگونه حد و حدودی برای سران مملکت و حاکمان محلی و عدم اجرای احکام الهی بود. مشکل این نوع حکومت این است که اساساً در این نوع حکومت‌ها تعیین حدود و تشخیص تکلیف معنا ندارد:

 

در زمان استبداد کدام یک از صد هزار حکمی که از شرع مقدس رسیده بود؛ مجرا بود و به کدام یک از اوامر الهیه به آن قسمی که صاحب شریعت فرموده بود عمل می‌شد؟ … [در حکومت استبدادی] شاه که صاحب اختیار و مالک الرقاب جان و مال و ناموس رعیت است. حاکم که از جانب پادشاه است البته صاحب اختیار و مال و ناموس رعیت است. و هکذا ضابط و فراش و سایر طبقات دولتی. در این صورت تعیین حدود یعنی چه؟ و تشخیص تکلیف چه معنی دارد؟ …[۲۸]

 

۴ـ۲٫ عدالت و مساوات

 

مرحوم حاج آقا نورالله یکی از چشم‌اندازهای حکومت مطلوب و کارآمد را ایجاد عدالت و تحقق آن در تمام زمینه‌ها و ریشه‌کن کردن ظلم و ستم و بی‌عدالتی می‌داند. ایشان معتقدند قانون باید با عدالت کامل بر همه حاکم باشد و نسبت به همه اجرا شود:

 

در مملکت باید قانون عدل مجری باشد و هیچ‌کس بر دیگری ظلم و ستم نکند و کسی را به ناحق حبس نکرده و صدمه و اذیت و زنجیر ننمایند و هتک عرض و فحاشی نکرده، بد نگویند … این وجوهی که به عنوان مالیات گرفته می‌شود به طور عدل و انصاف و صحت باید باشد … باید ضعیف و قوی یکسان باشد.[۲۹]

 

ایشان معتقدند مطابق حکم الهی در تمام حدود و مجازات باید تمام افراد مساوی بوده و احکام الهی در مورد همه اجرا شود. کسی که مرتکب خلافی شد خواه حاکم باشد یا محکوم، امیر باشد یا مأمور باید بر اساس قانون، حدود خاص آن بر وی اجرا شود. اگر کسی از دست حاکم یا ضابط یا یکی از اعیان شاکی شود باید به شکایت او رسیدگی شده و اگر صدق ادعای او ثابت شد باید احقاق حق شده و حاکم یا ضابط یا هرکس دیگر که باشد مجازات شود:

 

وکلای ملت نظارت و مراقبت تامه داشته باشند که در آن‌چه از صاحب شریعت حکم آن معین و مبین شده تغییر و تبدیل واقع نشود وحکم آن ما بین وضیع و شریف و بزرگ و کوچک و شاه و گدا مجرا گردد… و احکام قوانین الهیه بر تمام بندگان علی‌السویه جاری گردد.[۳۰]

 

ایشان یکی از مشکلات اصلی حکومت استبدادی به عنوان یک حکومت نامطلوب و ناکارآمد را رواج ظلم و بی‌عدالتی حکام نسبت به رعایا، تحمیل مالیات اولیای دولت و صاحبان قدرت به ضعفا، عدم توجه به توانایی افراد  هنگام اخذ مالیات  وتعرض به مال و ناموس و عرض مردم بر اساس خواست نفسانی، شهوانی و غضبانی یک حاکم یا مأمور دولتی ِجاهل و بی‌علم می‌داند.

 

۵ـ۲٫ امنیت و رفاه

 

مرحوم حاج آقا نورالله (ره) یکی از چشم‌اندازهای دولت کارآمد را تأمین رفاهیات مردم می‌داند. در رابطه با تأمین مسائل رفاهی، یکی از مهم‌ترین مواردی که ایشان تأکید زیادی بر آن دارند این است که حکومت باید زمینه اشتغال و رونق تجارت و زراعت و سایر حرف را فراهم نماید تا تمام مردم در حد نیاز خود از ثروت و امکانات مادی مناسب برخوردار باشند:

 

باید کاری کرد که در مملکت زراعت و تجارت و فلاحت ترقی کند و مردم صاحب ثروت و مکنت باشند … باید تشکیل کمپانی‌های بزرگ تجاری در مملکت کرد و … معادن را بیرون آورد، کارخانجات دایر کرد. ثروت مملکت را باید زیاد کرد. به اهل زراعت کمک کرد زراعت را توسعه داد،‌ تجارت را ترویج کرد. هم برای بیکار‌های رعایا کار پیدا شود که از گرسنگی نمیرند و به گدایی نیفتند و هم به دولت فایده برسد خزانه معمور شود.[۳۱]

 

یکی دیگر از تأکیدات شدید ایشان در بحث امکانات رفاهی، مسائل بهداشتی و پزشکی و تأسیس مریضخانه است. خود ایشان در اصفهان از مؤسسین و حامیان مالی مریضخانه‌ای اسلامی در اصفهان بودند و پس از تأسیس این مریضخانه طی اعلامیه‌ای از همه اقشار مردم دعوت می‌کند که در تأسیس چنین مراکزی پیش قدم شوند و در محافل و مجالس مختلف، با زبانی شیوا و بیانی زیبا دیگران را به چنین کارهایی تشویق و ترغیب نمایند. ایشان در مورد ضرورت تأسیس مریضخانه می‌نویسند:

 

باید در تمام شهرها مریضخانه باز کرد که فقرا برای آن‌که تمکن حالی و مالی برای علاج امراض خود ندارند، به مریضخانه بروند که غذا و پرستاری مجانی داشته باشند و محتاج نشوند که فقرا و مسلمانان در مریضخانه خارجه بروند.

 

یکی دیگر از موارد امکانات رفاهی، بحث تعلیم و تربیت و آموزش همگانی است که در بخش‌های قبلی به آن اشاره شد. بحث امنیت نیز مورد توجه خاص مرحوم حاج آقا نورالله ‌‌(ره) بوده ‌است و برای تحصیل آن پیگیری‌ها و تلاش‌های فراوانی داشته‌اند. زمانی به علت شکایات فراوانی که از بی‌امنیتی می‌شود ایشان مسأله را از مأمورین دولتی جویا می‌شوند و با پیگیری‌های فراوان و برخی اقدامات مالی این مشکل را حل می‌کنند و می‌فرمایند به مردم اعلام شود، که الحمدلله امنیت حاصل شد. ایشان در رابطه با ضرورت وجود امنیت می‌نویسند:

 

در مملکت امنیت جانی و مالی و عرضی باید باشد وگرنه زندگانی برای رعایا و سالکین ممکن نیست.[۳۲]

 

۶ـ۲٫ استقلال و خودکفایی

 

مرحوم حاج آقا نورالله (ره) به ضرورت کوتاه‌ کردن دست اجانب از مملکت و رسیدن به استقلال سیاسی و اقتصادی تأکید فراوان داشتند. ایشان معتقد بودند باید در حد امکان از محصولات داخلی استفاده کرد تا وابستگی ما نسبت به کشورهای خارجی تقلیل یابد و به خودکفایی داخلی برسیم:

 

باید اسباب کسب و تجارت داخله را فراهم آورد که از اول صادرات مملکت به قدر واردات باشد. امروز بر ملت ایرانیه و حوزه اسلامیه لازم و متحتم است که در رفع احتیاج ا زخارجه به قدر مقدور و اندازه میسور بکوشیم … و تا آخرین درجه امکان از امتعه داخله خود استفاده نماییم.[۳۳]

 

پس از قیام عظیم مردمی و مذهبی ملت ایران علیه قرارداد امتیاز انحصاری توتون و تنباکو و تحریم تنباکو توسط مرحوم میرزای شیرازی، حاج آقا نورالله (ره) به فکر توسعه این تحریم به سایر کالاهای خارجی افتاد؛ لذا برای رسیدن به این هدف، اقدام به تلاش‌هایی در جهت سازندگی و خودکفایی داخلی نمود. یکی از مهم‌ترین اقدامات ایشان تأسیس شرکت اسلامیه و شرکت شرافت بود. این شرکت به گونه‌ای گسترش یافت که در همه شهرها و حتی در برخی کشورهای خارجی نیز دفاتری ایجاد نمود. تولیدات و منسوجات این شکرت در سراسر کشور پخش گردیده و مردم با عشق و علاقه لباس‌هایی که پارچه خارجی داشت از تن درآورده و از محصولات این شرکت استفاده می‌کردند.[۳۴] این گونه اقدامات و صدور اعلامیه‌ها و ایراد نطق‌های مهیج و تشویق مردم به پرهیز از کالاهای خارجی تا مرز تحریم این کالاها، و استفاده از تولیدات محدود ملّی، اقدامات مختلف ایشان در راستای رسیدن به استقلال و خودکفایی است.

 

ب. امکانات

 

دومین عنصری که باید در بحث کارآمدی مدّ نظر قرار گیرد بحث امکانات است که امکانات شامل اصول و ابزارهای مورد نیاز است. لذا امکاناتی که امام (ره) برای کارآمدی حکومت اسلامی لازم می‌دانند در دو بخش اصول و ابزارها مطرح می‌شود.

 

۱٫ اصول

 

مراد از این بخش، اصول فکری حاکم بر رفتار حکومت است که این اصول کاملاً متأثر از جهان بینی و نظام ارزشی حاکم بر جامعه است. اصولی که در نظام سیاسی اسلام باید حاکم باشد و موجب کارآمدی آن می‌شود عبارت است از:‌

 

۱ـ۱٫ مشروعیت

 

از جمله عوامل بسیار مؤثر در کارآمدی یک نظام، حقانیت و مشروعیت آن است. در جای خود ثابت شده است که از میان ملاک‌های حقانیت و مشروعیت،‌ملاک حقانیت و مشروعیت الهی پذیرفتنی است و هیچ یک از ملاک‌های زور و غلبه، وراثت، توافق جمعی، اکثریت و … نمی‌تواند ملاک مشروعیت واقعی باشد.[۳۵] مشروعیت الهی؛ حس رضایتمندی، اطمینان، فداکاری و مسؤولیت در حاکمان و مردم را بالا می‌برد و از این طریق بر کارآمدی نظام می‌افزاید.[۳۶] مرحوم حاج آقا نورالله (ره) یکی از اشکالات حکومت پادشاهی را عدم مشروعیت آن می‌داند و معتقد است که سلطنت پادشاه را به هیچ عنوان نمی‌توان مشروع شمرد؛ به همین جهت، ایشان دستورات و فرامین پادشاه را واجب الاطاعه نمی‌داند. ایشان، توافق جمعی و رضایت عمومی و رأی اکثریت را نیز ملاک مشروعیت نمی‌داند و معتقد است قوانین و دستوراتی از مجلس شورا لازم الاجرا می‌باشد که بر اساس کتاب و سنت الهی باشد. بر همین اساس اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس را می‌پذیرد و بر لزوم اجرای آن تأکید دارند. لذا در نامه‌ای که ایشان و سایر علمای اصفهان در زمان تحصن مرحوم شیخ فضل الله نوری در حرم عبدالعظیم (علیه السلام) خطاب به مجلس نوشته‌اند بر این مسأله تأکید فراوان دارند و خواهان اجرای فوری این قانون هستند:

 

«حضور امنای مجلس شواری ملی دامت برکاتهم

 

جزء نشدن فصل نظارت علما که مرجع تقلید ناس باشند، بدون عضویت به مجلس و بدون تقید به علم به اقتضای وقت در قانون اساسی، که جزء شدن این فصل باعث بقای اساس اسلام است، مهیج علما و متشرعین و طلاب غیور در دین شد. از امنای مجلس دامت برکاتهم رفع مراتب منظور را فوراً مستدعی هستیم، والا خوف حدوث فتنه و اینکه زحمت کاملة یک ساله هدر رود هست. (علمای اصفهان)

 

داعی شیخ محمد تقی نجفی، داعی شیخ نوراللّه، الاحقر شیخ مرتضی و … سایر علما و طلاب»[۳۷]

 

بنابراین ایشان مشروعیت بر اساس وراثت، غلبه، رضایت عمومی و رأی اکثریت را نمی‌پذیرند. تنها مبنای مشروعیتی که می‌توان در نظر و عمل ایشان دید، مشروعیت الهی است. حاج آقا نورالله در عمل قائل به مشروعیت الهی بود و حکومت ایشان در اصفهان، نمونه یک حکومت مشروع الهی بود؛ زیرا بزرگان فقها و استوانه‌های فقاهت و زهاد علمای حوزه بزرگ اصفهان اطاعت وی را واجب دانسته و در  مقام تأیید وی بوده‌‌اند. لذا باید گفت:

 

حکومتی که به ریاست سیاسی حاج آقا نورالله در اصفهان پیاده و اجرا شده بود، از نظر عقیدتی و دیدگاه شرعی بر مبنای مشروعیت و ولایت فقیه و مجتهد سیاسی و آگاه به زمان استوار بوده است.[۳۸]

 

۲ـ۱٫ مبانی اعتقادی

 

یکی از اصول مهم و مؤثر در کارآمدی نظام سیاسی، مبانی اعتقادی و اندیشه‌ای است. مبانی اندیشه‌ای حکومت مطلوب از نظر مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی، مبانی اسلامی به طور عام و شیعی به طور خاص است؛ زیرا خواستار تشکیل حکومت بر اساس مبانی اسلامی به معنای خاص شیعی آن بودند. مبانی اندیشه‌ای شیعه نیز اموری هستند که هر کدام به نوبه خود عامل بسیار مؤثری در افزایش کارآمدی سیاسی است.

 

اولین مبنای اندیشه‌ای شیعه خدامحوری و وحی‌گرایی است. اعتقاد به خداوند و وحی‌گرایی یکی از اموری است که موجب احساس مسؤولیت در برابر خداوند می‌شود و این خود نقش مؤثری در ایفای مسؤولیت حکومتی در حاکمان دارد. یکی از مؤلفه‌‌هایی که حضرت امام در کارآیی حکومت اسلامی  تأکید دارند همین خدایی بودن و اعتقاد به وحی و تمسک به وحی است. یکی دیگر از مهم‌ترین مبانی اندیشه‌ای تشیع امامت و ولایت‌مداری است. ولایت مداری موجب می‌شود که عالم‌ترین و عادل‌ترین فرد حاکم باشد و رهبر جامعه، الگوی جامعه و در صف مقدم عمل باشد. محور سوم در این مبانی اعتقاد به معاد است. چنین اعتقادی موجب دقت در رفتار و گفتار بدلیل لزوم پاسخگویی در قیامت خواهد شد. یکی دیگر از این مبانی، عدالت محوری است که قبلاً به تفصیل از آن بحث شد. مبنای مهم دیگر در اندیشه شیعه عقل‌گرایی است. عقل‌گرایی موجب انعطاف‌پذیری و مطابقت احکام با شرایط زمان و مکان می‌شود و خود عامل مهمی در کارآمدی حکومت است.[۳۹]

 

۳ـ۱. رعایت مصلحت عمومی

 

یکی از مهم‌ترین اصول حاکم بر نظام سیاسی اسلام که همان نظام سیاسی مطلوب مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی (ره) می‌باشد، بحث رعایت مصلحت عمومی و منافع عامه است. مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی (ره) معتقدند که در تصمیم‌گیری‌های مملکتی باید صلاح ملت و مملکت، و اسلام و مسلمین، در نظر گرفته شود؛ نه امیال و هوس‌های شخصی و خواسته‌های نفسانی یک فرد حاکم:

 

در مجلس بنشینند به هر قسم صلاح ملت و مملکت را دانسته و رأی دادند، رفتار نمایند … و هر نوعی که صلاح اسلام و مسلمین را مشخص نموده، مجرا دارند … [نه این‌که] شخص جاهل و بی‌علم و صاحب قوای نفسانی و شهوانی و غضبانی باشد که به هر قسم میل و رضا و شهوت‌پرستی او اقتضا نماید، تمام افراد مملکت بدون چون و چرا اطاعت و انقیاد او را نمایند.[۴۰]

 

۴ـ۱. خدمت‌گزاری

 

یکی از اصول مهم در نظام سیاسی مطلوب مرحوم حاج آقا نورالله ‌(ره) اعتقاد به خدمت‌گزاری مسؤولین نسبت به مردم است. واضح است که در حکومتی که مسؤولین خود را خدمت‌گزار مردم بدانند قطعاً در جهت منافع و مصالح آنها قدم برخواهند داشت و این خود ضریب کارآمدی حکومت را به شدت افزایش می‌بخشد. مرحوم حاج آقا نورالله ‌(ره) بر لزوم خدمت‌گزاری مسؤولین نسبت به مردم تأکید فراوان دارند و ضمن استفاده از تعبیر راعی و رعیت، معتقدند که راعی عنوان و مسؤولیتی جهت حفظ رعیت است، نه رعیت وسیله‌ای برای خوش‌گذرانی راعی. لذا به تعبیری مردم را ولی نعمت حاکمان می‌داند:

 

پادشه پاسبان درویش است. دولت به فرّ نعمت اوست… پادشاه باید شب و ورز در فکر آسایش رعیت باشد … نه این‌که از آن‌ها منتفع شود و آن‌ها را به دست گرگان آدمی‌خوار بسپارد و خود شب و روز مشغول عیش گردد و خلقت خلق را از پرتو وجود خود داند و آن‌ها را جهت آسایش و عیش و کامرانی خود پندارد.[۴۱]

 

ایشان معتقدند که یکی از علل ناکارآمدی حکومت‌های استبدادی این است که در این نوع حکومت‌ها اعتقاد بر این است که خلقت خلق جهت آسایش و عیش و کامرانی پادشاه است و رعیت باید شب و روز زحمت بکشد و حاصل زحمت و دست‌رنج خود را تقدیم حضور پادشاه نماید و پادشاه همیشه مشغول عیش و کامرانی باشد.[۴۲]

 

۲٫ ابزار

 

۱ـ۲. نظارت و کنترل همگانی

 

یکی از امکاناتی که می‌توان برای تحقق کارآمدی از آن بهره گرفت بحث نظارت و کنترل است. خصوصاً نظارت و کنترل عمومی که از ناحیه مردم در قالب امر به معروف و نهی از منکر اعمال می‌شود، عامل بسیار قوی و مهمی برای کنترل تمام افراد موجود در حاکمیت و حرکت به سوی کارآمدی است. مرحوم حاج آقا نورالله به بحث کنترل و نظارت همگانی به عنوان یکی از مهم‌ترین ارکان یک نظام سیاسی کارآمد اشاره دارند و معتقدند باید از طریق نمایندگان مردم در مجلس شورا بر تصمیمات مملکتی نظارت شود تا این تصمیمات خارج از محدوده شرع نباشد و قوانین نسبت به همه اجرا شود:

 

وکلای ملت نظارت و مراقبت تامه داشته باشند که در آنچه از صاحب شریعت حکم آن معین و مبین شده، تغییر و تبدیل و کم و زیاد نشود و احکام قوانین الهیه برتمام بندگان علی‌السویه جاری گردد.[۴۳]

 

یکی از اشکالاتی که ایشان نسبت به حکومت ناکارآمد زمان خودشان دارند عدم اطلاع مردم و نظارت آن‌ها بر مسائل مملکتی به ویژه بحث مالیات‌‌ها و نحوه دخل و خرج آن‌هاست. ایشان معتقدند در زمان سلطنت استبدادی قاجاریه در ایران، نه تنها مردم و رعیت از این‌که مالیات مملکت به کجا می‌رود بی‌خبرند؛ بلکه امر به گونه‌ای است که بزرگان مملکت هم باید از صورت دخل و خرج دولت ابداً اطلاعی نداشته باشند.[۴۴] یکی از اقدامات مهم عملی مرحوم حاج آقا نورالله (ره) در جهت افزایش نظارت بر امور دولتی، تأسیس انجمن مقدس ملّی اصفهان است که همواره بر امور مختلف دولتی نظارت داشته و نسبت به آن‌ها اظهار نظر می‌نموده است. در یکی از روزنامه‌های این انجمن از قول مرحوم حاج آقا نورالله (ره) آمده است:

 

انجمن به مقتضای نظارتی که دارد باید درباره مالیات اصفهان و دخل و خرج آن توضیح بخواهد و باید به ایالت جلیله اخطار کنیم که ترتیب جمع و خرج مالیات امساله داده شود.[۴۵]

 

مرحوم حاج آقا نورالله (ره)‌ غیر از این اقدامات عملی در جهت نظارت بر عملکرد دولت، اقدام به برخی فعالیت‌ها نموده که زمینه‌ها و بسترهای مقدماتی برای افزایش آگاهی و اطلاعات مردم و نظارت مردم بر امور عمومی را ایجاد کرده ‌است. یکی از این اقدامات ایجاد خانه مطبوعات است که تحت عنوان قرائتخانه از آن یاد می‌شده است. قرائت‌‌خانه مکانی بوده  که در آنجا جراید و سایر اخبار و اطلاعات وجود داشته و کسانی که مایل به کسب آگاهی در این زمینه‌ها بودند به آنجا مراجعه می‌کردند. در یکی از روزنامه‌های اصفهان آمده است:

 

محض اشاعه معارف و خدمت به نوع، اعضای انجمن عارف اصفهان قرائت‌خانه افتتاح نموده و برای سهولت که هرکس از خاص و عام به قرائت‌خانه رفته و از اخبارات مستحضر شوند، بابت آن یکشاهی قرار داده‌‌اند … به عموم ارباب جراید اعلان می‌شود که هر کدام محض همراهیبه این اساس خیر خواستند روزنامه ارسال و مؤسسین قرائت‌خانه را رهین منت فرمایند.[۴۶]

 

۲ـ۲. نیروی انسانی متعهد و متخصص

 

یکی از امکانات و ابزار مهم برای کارآمد شدن حکومت استفاده از نیروهای متعهد و متخصص است حاج آقا نورالله (ره) نیز استفاده از افراد متعهد و آگاه را یکی از مهم‌ترین ابزارهای کارآمدی می‌دانستند. ایشان برای تحقق تفکر اصیل و حفظ شعایر اولیه دخالت روحانیون و علمای صالح و مردمی و رجال خوشنام و ملّی را بهترین و مورد اعتماد‌ترین راه برای حفظ منظور خود می‌شناخت. ایشان به خوبی می‌دانست که اگر رهبران اصیل و دلسوز جامعه منزوی ومطرود شوند و حاکمیت به دست افراد غیر صالح بیفتد، نهضت به تدریج به شکست خواهد انجامید.[۴۷] در رابطه با انجمن مقدس ملّی اصفهان نیز از آنجا که ایشان می‌‌دانست اگر این نهاد در دست افرادی فاقد صلاحیت و بی‌تعهد یا ساده‌اندیش و ضعیف بیفتد، موجب انحراف نهضت می‌شود؛ لذا با هوشیاری توانست دست اشخاص فاقد صلاحیت ونیز مدعی سرسخت ودشمن اصلی یعنی ظل السلطان را از این نهاد مهم کوتاه کند و خود و افرادی چون مرحوم مدرس کنترل آن را برعهده گرفتند.[۴۸]

 

۳ـ۲. شورا، مشارکت و همکاری

 

امروزه مشارکت سیاسی و همیاری در زمینه‌های گوناگون اجتماعی از ملا‌کهای توسعه، پیشرفت و کارآمدی نظام به حساب می‌آید. هر اندازه مردم در تصمیم‌سازی‌ها و به عهده گرفتن مسؤولیت‌ها سهم بیشتری داشته باشند، توسعه،‌ پیشرفت و کارآمدی بیشتر خواهد بود. [۴۹]مرحوم حاج آقا نورالله (ره) بر لزوم مشورت با مردم و جلب دیدگاه‌های آن‌ها در مسائل حکومتی تأکید فراوان دارند. ایشان معتقدند بحث شورا و مشورت مسأله‌ای نیست که از خارج آمده باشد و اولین بار غربی‌ها به چنین کاری دست زده باشند؛ بلکه مشورت و شورا را از اموری می‌داند که از اول خلقت آدم و عالم بوده و شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) نیز در موارد بسیاری در مسائل حکومتی با مردم مشورت می‌کردند. البته ایشان بر این نکته تأکید دارند که همه امور حکومتی قابلیت مشورت ندارد؛ بلکه مشورت محدود به اموری است که حکم و قانون معینی در کتاب و سنت در مورد آن وجود ندارد؛ وگرنه در اموری که از جانب خداوند نسبت به آن دستور و حکم خاصی صادر شده، احدی حق چون و چرا و تغییر و تبدیل ندارد:

 

مطالب بر دو قسم است: یک امری که خداوند در آن امر فرموده … در این قبیل احکام، احدی را حق سؤال و جواب و … نیست … یک امری است که حکم و قانون معینی در کتاب و سنت نوشته نشده … خداوند عالم این امور را به مشورت ارجاع فرموده که مسلمانان مشورت و مصلحت بینی کنند و هر قسم صلاح دانند رفتار نمایند.[۵۰]

 

ایشان معتقدند که تمام امور دولتی که در محدوده فوق می‌باشد باید بدون استثنا توسط وکلای مجلس و در مجلس شورا مورد بررسی قرار گیرد و در آنجا راجع به آن تصمیم‌گیری شود:

 

تمامی امور دولت باید از روی قانون و به تصویب وکلای ملت بوده باشد. هر مطلبی راجع به داخله یا خارجه باشد، باید در مجلس شورا عنوان بحث قرار بدهند و بدون امضای مجلس شورا هیچ امری مجرا نباشد.[۵۱]

 

۴ـ۲. قواعد و مقررات مناسب

 

یکی از مهم‌ترین عوامل کارآمدی یک نظام سیاسی، وجود قواعد و مقررات مناسب در آن نظام است. حاج آقا نورالله (ره) بر دین اسلام به عنوان یک دین جامع، کامل و جاودانی تأکید داشتند و اعتقاد داشتند که دستورات و قواعد و احکام اسلامی اموری کهنه‌شدنی نیست، بلکه به دلیل انعطاف‌پذیری نوع احکام اسلام و قابلیت تطابق با شرایط زمان و مکان بهترین و کاملترین قواعد ومقررات را دارد. قطعاً قوانین و مقررات حکومتی اسلام که بسیار هم در این زمینه احکام وجود دارد،‌ از این شرط مستثنی نیست. مرحوم حاج آقا نورالله (ره) بر این مطلب تأکید دارند که قوانین و مقررات مورد تصویب مجلس که موجب حل مشکلات مردم خواهد شد، باید بر اساس احکام و دستورات دین مبین اسلام باشد. ایشان قانون اسلامی را مساوق صلاح و فلاح و رفاه و آسایش مسلمین می‌داند:

 

اگر بگوییم مشروطه می‌خواهیم یا این‌که لفظ مشروطه را نگوییم و بگوییم قانون اسلامی را می‌خواهیم، صلاح و فلاح و رفاهیت و آسایش مسلمین را می‌خواهیم و تقلیل در ظلم می‌خواهیم در حقیقت یک معنی دارد.

 

لذا ایشان که معتقد است باید با وضع قوانین و مقررات مناسب، اوضاع و شرایط نامناسب کشور سامان داده شود، بهترین قانون و کارآمدترین قانون را قانون اسلام و کتاب و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) می‌دانند.

 

۵ـ۲٫ حسن تدبیر و مدیریت

 

همچنین یکی از ابزارهای مهم یک حکومت‏ برای رسیدن به شایستگی و کارآمدی، تدبیر نیک و مدیریت صحیح و مطلوب است که گاه از آن تحت عنوان حسن التدبیر، حسن السیاسه و یا حسن مدیریت‏ یاد شده است. مرحوم حاج آقا نورالله (ره) برای افرادی که قرار بود وکالت مردم را بر عهده بگیرند و در مورد امور مملکتی تصمیم‌گیری نمایند و باید از حسن تدبیر لازم برخوردار باشند، از همین تعبیر صاحبان عقول استفاده کرده‌اند:

 

خوب است صد نفر یا صد و پنجاه نفر از عقلای هر مملکتی را که وکلایشان می‌نامند درمجلس بنشینند به هر قسم صلاح ملت و مملکت را دانسته و رأی دادند،‌ رفتار نمایند.[۵۲]

 

ایشان هم‌چنین در تقبیح حکومت استبدادی به عنوان یک حکومت ناکارآمد به بحث عدم علم و عقل حاکم اشاره دارند و معتقدند وقتی قرار باشد یک نفر به عنوان پادشاه تمام امور را رتق و فتق، و تصمیم‌گیری نماید و اختیار کامل در دست او باشد، از آنجا که همیشه آن یک نفر عادل و عاقل و کامل نمی‌شود و گاهی ممکن است شخص جاهل و بی‌علم در مصدر امور باشد، لذا حکومت کارآمدی لازم را ندارد و در موارد مختلف دچار مشکل خواهد شد.[۵۳]

 

۶ـ۲٫ جلب اعتماد مردم

 

یکی از ابزارها و عواملی که دولت برای رسیدن به کارآمدی می‌تواند از آن بهره ببرد، جلب اعتماد و اطمینان مردم است.   مرحوم حاج آقا نورالله (ره) به این مطلب اشاره دارند که دولت باید اطمینان مردم را به خود جلب کند تا بتواند از سرمایه‌گذاری آن‌ها در داخل کشور استفاده کند و مانع خروج سرمایه‌ها از کشور شوند:

 

باید به رعایا اطمینان داد که پول‌های خودشان را به کار بیندازند و اشخاصی که در خارج رفته‌اند، تجارت و صناعت می‌نمایند به مهمانی و امنیت تامه به مملکت وارد کرد و آن‌ها را تشویق کرد تا فواید تجارت و صناعت آن‌ها عاید مملکت شود. نروند پول‌های خودشان را در بانک‌های خارجه از قرار صد پنج بگذارند و در داخله پول نابود باشد … باید طوری اطمینان داد که رعایا به دولت قرض بدهند.[۵۴]

 

ایشان یکی از اشکالات حکومت استبدادی را اخذ اموال مردم توسط حکومت و بی‌اعتمادی آن‌ها به حکومت در اثر این مسأله می‌داند:

 

مستبد می‌گوید: هرکس هرجه دارد، باید از او گرفت به هر وسیله باشد، باید رعیت را دوشید و به قول و نوشته

بلکه به قسم قرآن هم نباید پایبند بود. [۵۵]

 

ملاک‌های تعیین شده در نظریه مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی نشان می‌دهد (ره) که نقطه افتراق نظریه شیعه با تئوری‌های رایج غربی در بحث کارآمدی سیاسی، بحث محور و ملاک اصلی سنجش کارآمدی و عدم کارآمدی یک نظام سیاسی است. بنابر آن‌چه گذشت در مدلی که برای تبیین کارآمدی ارائه شد، ‌عناصر اصلی (اهداف،‌امکانات و موانع) که باید با در نظر گرفتن مجموع آن‌ها کارآمدی یک نظام سیاسی را سنجید، به ویژه اهداف، همواره مبتنی بر یک نظام ارزشی خاص هستند که این نظام ارزشی برآمده از یک جهان‌بینی مشخص است. بنابراین می‌توان گفت که تفاوت اصلی در همین جهان بینی ظاهر می‌شود. در جهان بینی اسلامی و به خصوص شیعی محور هستی خداست و انسان و عالم هستی بر مدار و محوریت او تعریف می‌شوند. بر همین اساس نظام ارزشی برآمده از این جهان‌بینی یک نظام الهی است؛ اما مبنای تئوری‌های غربی جهان بینی جدیدی است که پس از رنسانس با نگاه جدید انسان به خود، خدا و عالم پدید آمده است. در این جهان بینی محور هستی انسان است (اومانیسم) و همه چیز بر اساس خواست و اراده او تعریف می‌شود.

 

در جهان بینی الهی جلب رضایت خداوند و اجرای احکام ودستورات او یکی از مؤلفه‌های مهم در اهداف حکومت است و خواست مردم و رضایت آن‌ها در طول رضایت الهی سنجیده می‌شود. اما در نظام سیاسی مبتنی بر جهان‌بینی اومانیستی وجود مؤلفه‌ای به نام جلب رضایت خداوند معنا ندارد؛ زیرا در این‌جا خداوند محور نیست؛ بلکه انسان محور است. بنابراین در حکومت‌های غربی هم در بحث مشروعیت، رأی و خواست مردم و رضایت و قرارداد اجتماعی ملاک  و معیار است و هم در بحث کارآمدی، محوری‌ترین هدف، تأمین رضایت مردم است. به همین جهت حکومت‌هایی که بتوانند امنیت و رفاه را برای مردم به ارمغان آورند و بیشترین امکان آزادی و تحقق خواست مردم (فقط با قید عدم تضییق آزادی دیگران) را فراهم آورند کارآمدترین حکومت‌ها محسوب می‌شوند ولو این‌که این خواست‌ها بر خلاف خواست الهی و دستورات دینی باشد. در حالی که در نظام سیاسی اسلامی اصل اولی اجرای دستورات الهی است که البته اجرای صحیح این دستورات موجب تأمین رفاه و سعادت دنیوی و اخروی مردم و عمدتاً جلب رضایت آن‌ها خواهد شد. اما اگر زمانی مردم خواستی برخلاف  خواست الهی داشتند و به این جهت عدم رضایت خود را از حکومت اعلام کردند، از نظر مبانی شیعی این حکومت یک حکومت ناکارآمد نخواهد بود. به تعبیر دیگر جلب رضایت مردم یکی از مؤلفه‌های کارآمدی حکومت می‌باشد ولی با این قید که رضایت مردم در طول رضایت الهی سنجیده شود به این معنا که حکومتی که نتوانسته رضایت مردم را جلب نماید، در صورتی ناکارآمد است که این عدم جلب رضایت بر خلاف رضایت و دستورات الهی باشد.

فهرست منابع

۱٫        آقابخشی، علی؛ فرهنگ علوم سیاسی،‌ انتشارات چاپار، تهران، ۱۳۷۹٫

۲٫        ابوالحمد، عبدالحمید؛ مبانی سیاست (جامعه‌شناسی سیاسی) ، تهران، توس، ۱۳۷۱٫

۳٫        ترکمان، محمد؛ نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دوره اول تقنینیه، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، کتاب اول، س۱،  ش ۱٫

۴٫        جعفری، محمدرضا؛  فرهنگ نشر نو،‌ نشر تنویر،‌ تهران،‌ ۱۳۷۷٫

۵٫        زاهدی، شمس‌السادات؛ فرهنگ جامع مدیریت، چاپ سپهر، تهران، ۱۳۷۶٫

۶٫        صدر هاشمی، محمد؛  تاریخ جراید و مجلات ایران،‌ اصفهان، نشر کمال، ۱۳۶۳٫

۷٫        صنیعی منفرد، محمد علی؛‌ تثبیت و کارآمدی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، دانشگاه الزهراء، ۱۳۸۰٫

۸٫        فرنج، درک؛ فرهنگ توصیفی مدیریت، ترجمه محمد صائبی، مرکز آموزش مدیریت دولتی، تهران، ۱۳۷۱، ص ۲۱۱٫

۹٫        قوام, عبدالعلی؛‌ چالش‌های توسعه سیاسی،. نشر قومس، تهران، ۱۳۷۸٫

۱۰٫     کدی، نیکی آر. ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۱٫

۱۱٫     ــــــــــــ  ، چرایی انقلابی شدن ایران،‌مندرج در: متین، س۱، ش ۲، ۱۳۷۷٫

۱۲٫     گلریز، حسن؛ فرهنگ توصیفی لغات و اصطلاحات علوم اقتصادی، مرکز آموزش بانکداری، ‌چاپ اول،‌ تهران.

۱۳٫     لاریجانی، محمد جواد؛ حکومت، مباحثی در مشروعیت و کارآمدی، نشر سروش، تهران، ۱۳۷۲٫

۱۴٫     نجفی، موسی؛  اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،‌  چاپ دوم، ۱۳۷۸٫

۱۵٫     مرتضوی، سید ضیاء؛ کارآمدی نظام جمهوری اسلامی مندرج در: مجله حکومت اسلامی، ش ۱۴٫

۱۶٫     مصباح یزدی، محمد تقی؛ حکومت و مشروعیت، مندرج در: کتاب نقد، س ۲، ش ۷، تابستان ۱۳۷۷٫

۱۷٫     Andrew J.Newman, The formative period of twelver Shi’ism:Hadith as discourse between Qum and Baghdad, (Curzon Prees, 2000).

18.     Myron Weiner & Samuel P. Huntington “Understanding Political Development”, The goals of Development , Little, Brown & Co, 1987.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . دانش آموخته حوزه علمیه  و کارشناس ارشد علوم سیاسی.

[۲] . ر.ک. نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ص  ۵۱٫

[۳] . ر.ک. نیکی کدی، چرایی انقلابی شدن ایران، مندرج در متین، ش ۲، ص  ۲۲۸ ـ ۲۲۶٫

[۴] . Andrew J.Newman, The formative period of twelver Shi’ism: Hadith as discourse between Qum and Baghdad, p. XVI.

[5] . جعفری، محمدرضا؛  فرهنگ نشر نو،‌ نشر تنویر،‌ تهران،‌ ۱۳۷۷، ج ۱٫

[۶] . آقابخشی، علی؛ فرهنگ علوم سیاسی،‌ انتشارات چاپار، تهران، ۱۳۷۹، ص ۴۴۶٫

[۷] . گلریز، حسن؛ فرهنگ توصیفی لغات و اصطلاحات علوم اقتصادی، مرکز آموزش بانکداری، ‌چاپ اول،‌ تهران، ۱۳۶۸،

[۸] . فرنج، درک؛ فرهنگ توصیفی مدیریت، ترجمه محمد صائبی، مرکز آموزش مدیریت دولتی، تهران، ۱۳۷۱، ص ۲۱۱٫

[۹] . زاهدی، شمس‌السادات؛ فرهنگ جامع مدیریت، چاپ سپهر، تهران، ۱۳۷۶، ص ۱۱۱ و ۱۱۲٫

[۱۰] . ر.ک: لاریجانی، محمد جواد؛ حکومت، مباحثی در مشروعیت و کارآمدی. ص ۴۹ ـ ۹۷٫

[۱۱] . این تعریف را جناب آقای محمود فتحعلی با در نظر گرفتن تعاریف مختلفی که در مورد کارآمدی وجود دارد،‌ به عنوان جمع بین تعاریف مختلف مطرح کرده است. (ر.ک. فتحعلی، محمود؛ مباحثی در باب کارآمدی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی. قم ، ۱۳۸۲٫)

[۱۲]. TE مخفف   Totall Effectiveness  یعنی «کارآمدی کل» می‌باشد.

[۱۳] . مرتضوی، سید ضیاء؛ کارآمدی نظام جمهوری اسلامی ، مندرج در: مجله حکومت اسلامی، ش ۱۴، ص ۱۰٫

[۱۴] . چون بر برخی موانع و امکانات تأثیر گذار است در نمودار بخشی از آن را با رنگ مشخص کرده‌ایم، به این معنا که بر برخی از آنها تأثیر گذار است.

[۱۵] . برای مطالعه بیشتر ر.ک. ابوالحمد، عبدالحمید؛ مبانی سیاست، ص ۲۵۰ ـ ۲۴۰٫

[۱۶] . مصباح یزدی، محمد تقی؛ حکومت و مشروعیت، مندرج در:  کتاب نقد، ش ۷، ص ۴۳ و ۴۴٫

[۱۷] . لاریجانی، محمد جواد؛ پیشین، ص ۳۳ ـ ۲۷٫

[۱۸] . قوام, عبدالعلی؛‌ چالش‌های توسعه سیاسی، ص ۵۳٫

[۱۹] . از آنجا که موانع موجود در هر نظام سیاسی بسته به موقعیت زمانی و مکانی آن نظام حاکم دارد و نمی‌توان دستورالعمل کلی به عنوان موانع ارائه کرد، در این بخش به این بحث پرداخته نشده است.

[۲۰] . حاج آقا نورالله اصفهانی،‌ رساله مقیم و مسافر،‌ مندرج در موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص ۳۵۶٫

[۲۱] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۶۹٫

[۲۲] . همان.

[۲۳] . روزنامه جهاد اکبر، ۱۲ رجب  ۱۳۲۵ قمری.

[۲۴] . حاج آقانورالله اصفهانی،‌ پیشین، ص ۳۶۵٫

[۲۵] . محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج ۱، ص ۲۳۸٫

[۲۶] . ر.ک. موسی نجفی، پیشین، ص ۷۵ ـ ۷۴٫

[۲۷] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۴٫

[۲۸] . همان، ص ۳۸۴ و ۳۶۸٫

[۲۹] . حاج آقا نورالله اصفهانی،  پیشین، ص  ۳۶۱ و ۳۶۵٫

[۳۰] . همان، ص ۳۶۰٫

[۳۱] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۶۸ و ۳۶۹٫

[۳۲] . همان، ص ۳۷۰٫

[۳۳] . نجفی، موسی، پیشین، ص ۱۶ و ۱۷٫

[۳۴] . همان.

[۳۵]. مصباح یزدی، محمد تقی، پیشین، ص ۴۳٫

[۳۶]. صنیعی منفرد، محمد علی؛‌ تثبیت و کارآمدی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، ص ۱۰۵٫

[۳۷]. ترکمان، محمد؛ نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دوره اول تقنینیه، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، کتاب اول،ص ۳۳٫

[۳۸] . نجفی،‌موسی، پیشین، ص ۱۸۲٫

[۳۹] . ر.ک. فتحعلی، محمود؛ مباحثی در باب کارآمدی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۲٫

[۴۰] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۶۰٫

[۴۱] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۶۷٫

[۴۲] . همان.

[۴۳] . همان، ص ۳۶۰٫

[۴۴] . همان، ص ۳۷۹٫

[۴۵] . روزنامه انجمن مقدس ملّی اصفهان، رمضان سنه ۱۳۲۵٫ به نقل از موسی نجفی، پیشین، ص ۱۰۶٫

[۴۶] . روزنامه جهاد اکبر، ۱۳۲۶ قمری، به نقل از موسی نجفی، پیشین، ص ۹۹٫

[۴۷] . نجفی، موسی؛ پیشین، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۲٫

[۴۸] . همان، ص ۸۴٫

[۴۹]. در این رابطه ر.ک:

Myron Weiner & Samuel P. Huntington “Understanding Political Development”, The goals of Development , Little, Brown & Co, 1987.

[50] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۵۸٫

[۵۱] . همان،  ص ۳۶۸٫

[۵۲] . حاج آقا نورالله اصفهانی، پیشین، ص ۳۶۰٫

[۵۳] . همان.

[۵۴] . همان ، ص ۳۶۹٫

[۵۵] . همان.

حاج آقانوراللّه و مبارزه عليه استعمار

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

مبارزه با استعمار خارجي و استبداد داخلي و مقابله با هجوم گستردة فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي غرب در ديدگاه حاج آقا نوراللّه امري واجب شمرده مي‏شد. چهل سال دوران مجاهدت در اين راه شاهد صدق اين مدعاست. او همزمان با آنکه به تحريم اقتصادي کالاهاي خارجي مي‏پرداخت؛ به برچيدن نفوذ مدارس بيگانه نيز نظر داشت و در گرماگرم مشروطه، فريبکاري انگلستان در حمايت از مشروطه را رسوا مي‏ساخت و بشدت به سياست بست‏نشيني در کنسولگري اجنبي مي‏تاخت. هشدار او به برخي متحصنين در سفارت انگليس که رفع ظلم و عدالتخواهي را از بيگانه خواستار شده بودند چنين است:

«حضرات متحصنين، اگر رأي و ميل ما را مي‏خواهيد و خيرخواه خود مي‏دانيد و اطاعت داريد، از قنسولخانه بيرون بياييد و از هر جهت کمال اطمينان را داشته باشيد و اگر ميل داريد هر که از شما صدايش بزرگتر و گنده‏تر است که مابين شما فرياد کند، ما با اين طبقه‏کاري نداريم، خود دانيد اطاعت او کنيد.»1

 حاج آقانورالله در مورد عده‏اي از سربازان فوج چهارمحال بختياري که به‏دليل عدم دريافت حقوق دو ساله‏شان رهسپار کنسولگري روسيه تزاري شده بودند، فرياد مي‏زند:

«بايد از وزير جنگ، حکم اخراج آنها را خواست که کسان ديگر مرتکب چنين کاري که اسباب برباد دادن شرف ايرانيان است، نشوند. از اشخاصي که مثل اين چند نفر سرباز جديد بي‏شرف به قنسولگري روس پناه برده‏اند، دوري کنيد. امروز مي‏توان گفت که رفتن اين بي‏غيرتها به حمام مسلمين اشکال دارد. خداوند خود جزاي اينها را بدهد.»2

 حاج آقا نوراللّه در مورد پيشينة تاريخي استعمار خارجي مي‏گويد:

 «تمام ملوک نصارا از غلبة مسلمين به تنگ آمده، با هم متفق شده، عازم براضمحلال مسلمين شده و با لشکر زيادي که تعداد او ممکن نبود، روبه بلاد مسلمين نهادند و جنگ صليب مشهور را برپا کردند.»3

 حاج آقانورالله ريشه‏يابي وضعيت اسفبار مسلمين را طي دهه‏هاي اخير اين‏گونه معرفي مي‏کند:

«امروز، روزي است که اسلام غريب است و کفار اطراف مسلمين را احاطه نموده‏اند و در صدد تسلط و حمله برمسلمانان هستند. برتمام مسلمين واجب و لازم است که بذل مال و جان نموده، و عَلَم اسلام که حضرت خاتم الانبياء (ص) و ائمه هدي (ع) با آن همه زحمت و مشقت، بذل نفوس خود و مسلمين و اصحاب و اولاد خود نمودند، به هر وسيله که هست، نگذارند زحمات آن حضرت به هدر رود و کفر براسلام غالب شود... چرا بايد اين قسم باشد؟ چرا بايد قوه حربيّه ما از آنها کمتر باشد؟ چرا بايد استعداد ما از آنها کمتر باشد؟ بايد کاري کرد که ما هم مثل آنها قوي باشيم و استعداد آنها را پيدا کنيم تا بتوانيم حفظ عَلَم اسلام را بنماييم. آنها ملائکه نيستند؛ قوة ملکوتي ندارند. با اين شمشيرهاي شکسته و آلات حربيه قديميه با آنها جنگ نماييم، البته مغلوب خواهيم شد. ولي چنانچه در صدد تحصيل آلات حربيه جديده برآييم و عموم مسلمين را به تعليم علم جنگ دلالت بنماييم، عمّا قريب به درجه آنها خواهيم رسيد. و اگر نتوانيم به بلاد کفر فايق بياييم، حفظ بلاد خود را توانيم کرد... بايد مسلمين در کمال جدّ و اجتهاد در صدد جهاد و دفاع برآيند و دعا هم بکنند و برخدا توکل بنمايند تا خداوند فتح و نصرت را نصيب آنها فرمايد.»4

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 1. روزنامة جهاد اکبر، سال 1325 قمري، اصفهان.

2. روزنامة جهاد اکبر، سال 1326 قمري ، اصفهان.

3. حاج آقا نورالله اصفهاني، رسالة مقيم و مسافر، اصفهان، 1327ق.

4. همان.

 

تلاش حاج‏آقا نورالله و ترويج خودكفايي ملي و تحريم اجناس بيگانه

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

به دنبال قيام بزرگ و تاريخي تنباكو كه امپراطوري انگليس را به عقب‏نشيني واداشت؛ اين انديشه در ذهن حاج آقا نوراللّه و آقانجفي شكل گرفت كه مي‏توان ابعاد اين تحريم را به كالاهاي ديگر گسترش داد. و سپس جهت تحقق عيني اين تحريم براي سازندگي و خودكفايي داخلي نيز برنامه‏ريزي و اقدام نمود. اين اقدام دو جانبه (اوّل مبارزه منفي و تحريم اجناس خارجي و نفي سلطه اقتصادي اجانب و دوّم تلاش براي سازندگي و خودكفايي ملي) اساس مبارزه اقتصادي حاج آقانوراللّه و برادرش را تشكيل مي‏داده است. حاج آقانورالله در اين مورد مي‏نويسد:

 همين اعمالي كه اسمش را تجارت و صناعت كرده‏ايم، اسباب فقر و فاقه دولت ما شده. چرا كه تجّار ما در واقع مزدور اجانب مي‏باشند، به اجرت بسيار مختصري. به علت اينكه در سال، چندين هزار تومان ما را از طلا و نقره حمل به خارج مي‏نمايند. و اجانب همين پولها را اسباب محموله تجارت لايقه مي‏نمايند. و سالي كرورها از مملكت ما جلب مي‏نمايند. و در مقابل در سال چيزهايي كه ابدا از عين آن باقي نيست، از قبيل قند و چاي و پارچه‏هاي بي‏دوام به قيمتهاي گزاف تجّار ما وارد مي‏نمايند و در انظار جلوه مي‏دهند. و ما هيچ تصور نمي‏كنيم كه سر سال اينها كه به ايران آورده‏اند، از قبيل قند و چاي و ساير مشروبات علاوه بر خسارات خالي، كلّي ضرر مالي براي ما داشته. يا از قبيل اقمشه بوده، كه محلوج آنها را يك من نه هزار الي يك تومان از مملكت ما برده. يا قدري كم و زياد پارچه‏هاي مثل كارس و امثال آن داده‏اند. يا از قبيل ظروف و چراغ و ساير آلات چيني و بلور و غيره بوده كه تماما سر سال شكسته و بكلي از ميان رفته، جز حسرتي براي ما باقي نمانده. پس معلوم شد كه اين قسم تجارت دلاّلي اجانب بوده و جان كندن براي تحصيل نفع آنهاست.1

 امّا در زمينه خودكفايي ملي و رشد اقتصاد داخلي اسناد و مدارك زيادي در دست است كه در تاريخ يكصد سال اخير با توجه به حجم و ابعاد و عمق كم‏نظير است. موضوع شركت اسلاميه اصفهان كه به سال 1316 قمري تأسيس شد (حد فاصل قيام تنباكو و نهضت مشروطيت 1309 ـ 1324) و تشكيلات منظم آن كه در همه شهرها شعبه‏هايي را داير و حتي در برخي كشورهاي خارجي نيز دفاتري ايجاد نمود، جزو درخشانترين حوادث اين دوره بشمار مي‏رود. توليدات و منسوجات اين شركت در سراسر كشور پخش گرديد. و مردم با عشق و علاقه لباسهايي كه پارچه‏اش خارجي بود، درآورده و به جاي آن از اقمشه ساخت اين شركت استفاده مي‏نمودند. شور زايدالوصفي كه اين شركت در ايجاد غرور ملّي براي نفي اقتصاد بيگانه و حمايت از وطن و دين ايجاد نمود، خود تاريخي فراموش ناشدني دارد. در اساسنامه شركت اين‏گونه آمده است:

 اين شركت آب رفته را به جوي باز مي‏آورد و رشته گسيخته تجارت داخلي ما را محكم خواهد نمود. مُلك و وطن ما را آباد و صنايع منقرض شده ما را حيات مي‏دهد. و ما را از ذلّت احتياج به امتعه خارجي مي‏رهاند. در سال كه هزارها از نفوس و برادران ديني ما به خارجه مسافرت كرده و در كمال ذلّت به مزدوري غيرمذهب ما، جان شيرين مي‏سپارند به كار و شغل در داخله مملكت باز خواهند گشت. چون تا به حال نه تجّار و نه كسبه معني و لذّت كسب را نچشيده بلكه خود مزدور و كاركن كمپانيهاي خارجه بوده‏اند.2

 همچنين از سخنان حاج آقا نوراللّه است كه:

 «بايد اسباب كسب و تجارت داخله را فراهم آورد كه از اول صادرات مملكت بقدر واردات باشد.»3

 «اشخاص نروند پولهاي خودشان را در بانكهاي خارجه از قرار صد و پنج بگذارند و در داخله پول نابود شود. بايد طوري اطمينان داد كه رعايا به دولت قرض بدهند.»4

 «اگر مسلمين داراي ثروت و مكنت شوند و تجارت و زراعت و فلاحت آنها ترقي كند و فقر و پريشاني آنها رفع شود، البته در كمال خوبي مي‏توانند حفظ عَلَم اسلام را نمايند.»5

 «امروز بر ملت ايرانيه و حوزه اسلاميه لازم و متحتّم است كه در رفع احتياج از خارجه به قدر مقدور و اندازه ميسور بكوشيم. يعني لوازم زندگاني را از لباس و فرش و مبل و اسباب آلات و جنس خرّازي از چاقو و مقراض و غيره تا آخرين درجه امكان از امتعه داخله خود استعمال نماييم. و تا در مملكت خود اگر چه به اضعاف قيمت و خشن باشد در بند ظرافت نباشيم و از خارج نخريم و اين اقتصاد مُلكي و ملّي را كار بنديم و سرمايه و نفوذ را به خارجه نسپاريم.»6

 «يكي از صنعتهاي قديمه ايران، نسّاجي است. اگر كارخانه ريسمان و نسّاجي داشتيم قهراً رفع حاجت و مزيد ثروت و ترقي مملكت مي‏باشد. و هم فلاحت كه در واقع معدن معتبر ايران است و با اين استعدادِ آب و خاك، اگر از روي قانون علمي استخراج اين معدن مي‏شد، اسباب هزارگونه ثروت بود.»7

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

1. رساله مقيم و مسافر.

2. نسخه اساسنامه شركت اسلاميه، اصفهان، 1316 قمري.    

3. رساله مقيم و مسافر.

4. همان رساله.

5. همان رساله.

امر به معروف و نهي از منکر در سيره ابرار (حاج اقا نورالله اصفهاني)

‏ ‏
حاج آقا نور الله اصفهانی ‏
امر به معروف و نهي از منكر   پیکار با منکر در سیره ابرار   حاج آقا نور الله اصفهانی ‏
متوفای 1306 ه . ق
شب زدگان‎ ‎
هر چند کشیشان اروپایی از دیر باز به کشورهای اسلامی رفت و آمد داشته ، در پوشش ‏آیین مسیح به انجام نقشه های فرهنگی استعمارگران دست می یازیدند ، ولی آغاز یورش ‏سازماندهی شده فرهنگی به فرماندهی «تیزدال» ، در سال 1320 ه . ق آقا نجفی و آقا نور الله ‏بیدار سپاهان را به چاره جویی فرا خواند‎ .‎
‎ «‎تیزدال» نه یک روحانی ساده مسیحی بلکه سرپرست گروهی از کشیشان به شمار می آمد ‏که مدتها در هندوستان می زیستند . آنها زبان فارسی آموخته و کتابهای گوناگونی دربارة ‏برتری آیین مسیح در آن سرزمین استعمار زده به چاپ رساندند و سرانجام در ادامه سفر ‏خویش به ایران پای نهادند . «تیزدال»در محلة جلفا خانه ای گرفته ، روحانیون شهر را به ‏بحث دربارة آیین مسیح فرا می خواند‎ . ‎
آقا نجفی و حاج آقا نورالله ، در پی رویارویی توانمند با نمایندگان استعمار غرب تلاشهای ‏فراوانی آغاز کردندکه مجموعه این تلاشها سرانجام در قالب موسسه ای فرهنگی در محله ‏جلفا تبلور یافت‎ .‎
‎ ‎بدین ترتیب یورش نوین فرهنگی باخترنشینان درایران به شکست انجامید و نعره های ‏گوش خراش کشیشان اروپایی برای همیشه خاموش شد(41‏‎) .‎
عزل فرماندار‎ ‎
‎«‎ظل السلطان»که 30 سال به عنوان فرمانروای بی رقیب اصفهان پرونده ای سراسرگناه و ‏خیانت داشت در پی پیروزی مردم و انجمنهای ملی که اندیشه مشروطه را در سر داشتند ‏تغییر چهره داد ، تا در روزگار نوین نیز همچنان در قدرت خویش پایدار بماند . «آقا نور ‏الله» که از نقشه دیو پلید هزار چهرة سپاهان آگاه بود ، خطر را دریافت و باری بیرون راندن ‏ظل السلطان تلاشی در خور آغازید‎ .‎
‎ ‎او علاوه بر اطلاعیه های آشکا و پنهان به روحانیون با نفوذ تهران و تلگرافهای فراوان به ‏مقامهای سیاسی – نظامی کشور ، مردم را نیز به اعتصاب فرا خواند‎ . ‎
در پی اعتصاب ، که گروهی از طرفداران «ظل السلطان» و اوباش در صدد آزار اعتصاب ‏کنندگان برآمدند ، عده کثیری از آنان به قنسولخانه دولت انگلیس پناهنده شدند‎ .‎
هر چند اخراج «ظل السلطان» که حدود الهی را اجرا نمی کرد و در آلوده شدن به معاصی ‏تردید به خود راه نمی داد هدف حاج آقا نورالله و نجفی و حجه الاسلام بود ولی آنها هرگز ‏برای دستیابی بدین مهم دست یازیدن به گناهی دیگر همچون پناهندگی به استعمارگران را ‏جایز نمی دانستند . از این روی از مردم خواستند سفارتخانه را ترک کنند‎ .‎
‎«‎حضرات متحصنین اگر رای ومیل ما را بخواهید و خیر خواه خود می دانید و اطاعت دارید ‏، از قنسولخانه بیرون بیایید و از هر جهت کمال اطمینان را داشته باشید و اگر میل دارید ،  ‏هر که ما با این طبقه کاری نداریم ، خود دانید . اطاعت او را نمایید‎ ...» ‎
اگر چه آنان به دلیل ساده دلی و ترس از سفارتخانه از زیر پرچم انگلیس خارج نشدند اما ‏تلگرافهای شدید مجتهدان بزرگ به بار نشست و خبر شادی بخش بر کناری ظل السلطان ‏فرماندار فاسد ، شهر را در شادمانی فرو برد(42‏‎) .‎
تاراج مسلمانان‎ ‎
محمد علی شاه بر پیمان خود وفادار نماند و در سال 1326 ه . ق به رویارویی با مجلس ‏پرداخت . او فرمان به توپ بستن مجلس و چیدن بساط مشروطیت را صادر کرد .همگام با ‏پیروزی دربار ، سپاهان نیز دستخوش هرج و مرج شد  «اقبال الدوله کاشی» فرمانروای ‏انتصابی محمد علی شاه ، دست چپاول گشاده به یاری معاون خود «معدل الملک شیرازی» ، ‏شهر را عرصه تاخت و تاز خود قرار داد . سپاهان شکایت به مرجع بیدار آقا نجفی برده ، ‏خواستار چاره جویی شدند‎ . ‎
حاج آقا نور الله در مقابل تاراج اموال و از بین رفتن امنیت مسلمانان ، نشستی تشکیل داد و ‏در آن طرح براندازی حکومت «اقبال الدوله» ریخته شد‎ .‎
در چهارمین شب ماه ، سربازان مست ملایری دربازار دست به آزار مردم مسلمان زده ، ‏غارتگری نمودند . بازاریان نیز دست به مقابله زده حرمت خود و مومنان را پاس داشتند ‏بامداد روز بعد اقبال الدوله بازاریان شجاع را دستگیر و تنبیه کرد . مردم در مسجد و با ‏حمایت آقا نجفی و نور الله  بست نشستند . «اقبال الدوله» آقا نجفی را تهدید کرد و گفت : ‏‏«مردم را پراکنده ساز و از حمایتشان دست بردار و گرنه خانه ات را به توپ می بندم» اما او ‏همچنان به دفاع از حریم اسلام پرداخت‎ . ‎
نبرد با آتش توپهای دولتیان به مسجد آغاز شد اما با پیروزی اسلامگرایان پایان یافت(43‏‎) . ‎
گوسفند و گرگ آدم خوار‎ ‎
سفر به مشهد مقدس برای حاج آقا نور الله اصفهانی یک ماه به درازا کشید پس از پایان سفر ‏، فقیه برجستة سپاهان دیگر بار به پایتخت باز گشت و در باغ ملک ری مسکن گزید . ‏مشتاقان و سیاست بازان هر گروه با هدفی به دیدار راد مرد عرصه دانش و سیاست کشور ‏شتافتند . در میان انبوه دیدار کنندگان چهرة رضاخان نیز به چشم می خورد . حاج آقا نور الله ‏که از ستم نظامیان بر مردم تهیدست ، مطالب فراوان در سینه داشت به سردار سپه گفت‎ :‎
‎«‎ممکن است شما به قدر یک ساعت حضرت اشرف و سردار سپه و فرمانده کل قوا نباشید ‏، یعنی شما رضاخان باشید و من شیخ نور الله ؟» . سردار سپه پاسخ داد : من همیشه در برابر ‏حضرت آیت الله رضا هستم و اطاعت می کنم عصر روز بعد حاج آقا نور الله برای بازدید به ‏سعد آباد رفته ، در دیدار با سردار سپه گفت : چنانکه وعده شده است امروز شما رضاخان و ‏من شیخ نور الله خواهم بود . آنگاه بخشی از ستمهای نظامیان را – بویژه در اصفهان – برای ‏سردار سپه توضیح داده ، افزود‎ :‎
نظر دیروز مردم به شما مانند نظر گوسفند به شبان بود و نظر امروز مردم به شما مانند نظر ‏گوسفندان است به گرگ آدم خوار‎ .‎
سردار سپه خشمگین شده برخاست و در حالی که از اتاق بیرون می رفت گفت : هر وقت ‏برای کشور ایران خدمتگذاری پیدا شد او را با حرفهای زننده دل سرد ونومید کرده اند‎ ....‎
شیخ جمال الدین برادر ارجمند حاج آقا نور الله که در محفل حضور داشت ، خود را به ‏سردار سپه رسانده ضمن دلجویی ، دیگر بار وی را باز گرداند فقیه بلند آوازة اصفهان به ‏سخن ادامه داده گفت‎ : ‎
بهتر است خود شما برای تحقیق درباره ستمگریهای نظامیان به اصفهان گام نهید‎ .‎
سردار سپه پاسخ داد : سه روز پس از حرکت شما به آن شهر خواهم آمد و به مشکلات ‏رسیدگی خواهم کرد‎ ....‎
یک روز پس از گفتگوی رضاخان و فقیه بزرگ اصفهان ، نقشه سردار سپه برای ترور ‏توانمند ترین رهبر مخالفانش به اجرا گذاشته شد ... که این ترور ناموفق ماند(44‏‎) .‎
سیطرة اقتصادی کافران‎   ‎
سال 1324 ه . ق را باید سال تحقق بخشی از آرمانهای دانشور پرهیزگار سپاهان ، حاج آقا ‏نور الله به شمار آورد . در این روزگار تولید فرآورده های ایران رو به فزونی نسبی نهاد و ‏زمینة دومین گام بلند اقتصادی آن دانشوران وارسته فراهم آورد‎ . ‎
آنها به رهبری آقا نورالله اطلاعیه ای انقلابی تنظیم و منتشر کردند که بی تردید باید در شمار ‏اسناد افتخار مسلمانان جای گیرد. متن اطلاعیه چنین است‎: ‎
این خدام شریعت مطهره با همراهی جناب رکن الملک متعهد  و ملتزم شرعی شده ایم که ‏مهما امکن(45) بعد ذلک تخلف ننماییم. فعلا پنج فقره است‎: ‎
اولا: قبالجات و احکام شرعیه از شنبه به بعد باید روی کاغذ ایران بدون آهار نوشته شود. اگر ‏بر کاغذهای دیگر نویسند، مهر ننموده و اعتراف نمی نویسیم. قباله و حکمی هم که روی ‏کاغذ دیگر نوشته بیاورندو [اگر] تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد امضاء نمی نماییم . حرام ‏نیست کاغد غیر ایرانی و کسی را مانع نمی شویم ماها به این روش متعهدیم‎.‎
ثانیا: کفن اموات. اگر از غیر کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه های دیگر ایرانی باشد متعهد ‏شده ایم بر آن میت نماز نخوانیم دیگری را برای اقامه ي صلوه برآن میت بخواهند مارا معاف ‏دارند‎. ‎
ثالثا: ملبوس مردانه جدید که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می شود قرار دادیم مهما ‏امکن هر چه بدلی آن در ایران یافت می شود لباس خودمان را ازآن منسوج نماییم. منسوج ‏غیر ایرانی رانپوشیم و احتیاط نمی کنیم و حرام نمی دانیم لباسهای غیر ایرانی را، اما ماها ‏ملتزم شده ایم حتی المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را ازنسج [بافت] ایرانی بنماییم. ‏تابعین ماها نیز کذالک [ همین طور خواهند کرد]. و متخلف توقع احترام از ماها را نداشته ‏باشد. آنچه از سابق پوشیده داریم و دوخته ممنوع نیست استعمال ان‎. ‎
رابعا: مهمانیها، بعد ذلک و لو اعیانی ، باشد- چه عامه، چه خاصه – باید منحصر باشد و به ‏یک پلو و یک خورش و یک افشره [ آب میوه] اگر زاید بر این، کسی تکلف دهد، ماها را ‏به محضر خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش میهمانی می نماییم ، هرچه کمتر و ‏مختصرتر از این تکلف کردند موجب مزید امتنان ماها خواهد بود‎. ‎
خامسا: وافوری و اهل وافور را احترام نمی کنیم و به منزل او نمی رویم، زیرا که آیات باهره ‏‏( ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین(46)– ولا تسرفوا ان الله لایحب المسرفین(47)– ‏ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه – وحدیث لاضرر ولاضرار(48‏‎)‎
ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عرضی و شغلی ان محسوس و مسری است ‏و خانواده ها و ممالک را به باد داده، بعد از این هرکه را فهمیده ایم وافوری است به نظر ‏توهین و خفت می نگریم‎. ‎
‎( ‎صورت دستخط و امضای آقایان کرام و علمای فخام کثرالله امثالهم‎) ‎
محل خاتم مبارک سرکار حجه الاسلام آقای نجفی دام ظله العالی‎. ‎
محل خاتم مبارک سرکار ثقه الاسلام آقای حاجی آقا نورالله‎. ‎
بسم الله الرحمن الرحیم: الاحقر حسین بن جعفرالفشارکی‎ ‎
به ترتیب مرقومه معمول می دارد و در ترویج همین مناهج حاضر است خداوند ما و ‏برادرانمان را به حرمت محمد و آل او- صلی الله علیه و علیهم- به این امر موفق بدارد‎. ‎
‏12‏‎ ‎جمادی الاول، 1324 ه.ق‎ ‎
بعون الله تعالی به همین ترتیب معمول می شود‎. ‎
محل خاتم مبارک آقا شیخ مرتضی ریزی‎ ‎
محل مهر جناب  رکن الملک‎ ‎
محل مهر سرکار آقا میرزا محمد تقی مدرس‎ ‎
محل مهر مبارک جناب حاجی سیدمحمد باقر بروجردی‎ ‎
قراردادی که جنابان حجه الاسلام ( آقا نجفی) و آقای ثقه الاسلام ( حاجی آقا نورالله) و ‏سایر آقایان عظام و فقهای فخام دام ظلهم علی رئوس المسلمین فرموده اند البته خیر ‏مسلمانان است و مستلزم اعانت کسبه و ضعفا می باشد. البته که جمیع مسلمانان اطاعت می ‏کنند. هر که مخالفت کند توهین شرع انور نموده، البته همین قسم معمول می دارم جمادی ‏الاولی سنه 1324‏‎ ‎
محل مهر شریف  جناب مستطاب آقای حاجی میرزا محمد مهدی جویباره ای دام ظله العالی‎ ‎
السید ابوالقاسم الدهکردی‎ ‎
محل مهر سرکار آقای حاجی سید ابوالقاسم زنجانی‎ ‎
محل مهر سرکار آقای آقا محمد جواد قزوینی‎ ‎
امضاء کنندگان این اطلاعیه که راز خوشبختی همیشگی مسلمانان را در بازگشت به خویش ‏می دانستند، برآن بودند تا با فراخوانی مؤمنان به انجام نکات یاد شده اساس استقلال و ‏شوکت پیروان واپسین آئین آسمانی را بنیاد نهند(49‏‎). ‎
‎ ‎
 

حاج‏آقا نورالله و دفاع از ميراث فرهنگي

منبع: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

هرچند مبارزات سياسي و اجتماعي حاج آقا نورالله عليه تعديات ظل‏السلطان خود داستان بلندي دارد: ولي آنچه در اين قسمت ذکر مي‏کنيم، ماجراي حفظ ميراث باستاني است، که حاج آقا نورالله را در مقابل تجاوزات فرهنگي و هنري شاهزاده قرار مي‏دهد.

در رابطه با آثار باستاني و بناهاي تاريخي شهر اصفهان از جمله مطلعترين محققين و دانشمندان مي‏توان از استاد محمد مهريار نام برد که ساليان دراز در اين زمينه تحقيق و کاوش انجام داده‏اند. در رابطه با موضوع اين قسمت که مربوط به نقش ظل‏السلطان در تخريب بسياري از ذخاير فرهنگي و هنري و مقاومت و جلوگيريهايي که مرحوم حاج آقا نورالله توانست انجام دهد، مطالبي را ذکر نموده‏اند، که به قسمتهايي از آن به طور اجمال اشاره مي‏شود:

«من بسياري از اين مطالب را از روي اسناد زنده‏اي که خود توانستم درک کنم، نقل مي‏نمايم. کساني که  شاهد و ناظر بسياري از اين خيانتهايي که شاهزاده ظل‏السلطان انجام داده، بوده‏اند. در بين اين اشخاص که مطلع و خود شاهد وقايع بوده، مي‏توانم مرحوم ميرزا ابوالقاسم خان جاويد را نام ببرم که نقلها و جريانات زيادي را خدمت دانشمند و محقق بزرگ علامه محمدباقر الفت نقل مي‏فرمود و من نيز آنجا حضور داشتم. از جمله از نقلهاي ايشان است که از آثاري که ظل‏السلطان در تخريب آن اقدام داشت، تالار و عمارت آيينه خانه بود. اين اثر زيبا بسيار شبيه به چهل‏ستون بوده است، منتها با اين تفاوت که در قسمتهاي مهم آن آيينه بکار رفته بود و ظل‏السلطان تصميم به خرابي اين اثر مي‏گيرد. به طور کلي ظل‏السلطان از ترس آقايان مسجدشاهي و مردم به طور علني جرأت تخريب نداشت. و براي اجراي مقاصد خودش متوسل به دو شيوه مي‏گرديد: يکي آنکه آثار باستاني را به قيمت ارزان به نزديکان و کساني که مورد اعتماد بودند، مي‏فروخت. و آنها هم دور از چشم مردم آنجا را تخريب مي‏کردند. البته شرط تخريب را قبل از فروش حتما ذکر مي‏کرد. دومين شيوه‏اي که در تخريب به کار مي‏برد، اين بود که بر روي نقشهاي زيبا و طلاکاريهاي نقاشي شده را گچ مي‏کشيد، تا آنها به مرور زمان از بين برود. در مورد خراب کردن عمارت آيينه‏خانه مرحوم جاويد نقل کرد که او به شيوة اول متوسل شده و اين عمارت زيبا و تاريخي را به دايي خودش حاج عليرضاخان فروخت. البته اين شخص با آقايان مسجدشاهي هم اختلافاتي داشت و از طرفي از آنها هم مي‏ترسيد. مرحوم جاويد نقل مي‏کرد در يکي از شبها در سکوت شب ناگهان صداي مهيب و وحشتناکي مانند انفجاري عظيم تمامي شهر اصفهان را لرزاند. و بعدا معلوم شد که اين صدا در اثر تخريب عمارت آيينه‏خانه بوده، که دايي و مأمور اجراي ظل‏السلطان نجارها را برده و آن قسمتهاي عمده و جاهاي بخصوص از ستونهاي اصلي را بريده و فقط از هر ستون مقداري را باقي گذاشته و نهايتا دفعتا تمام ساختمان را خراب و ويران نموده‏اند. البته از ديگر آثاري که ظل‏السلطان در تخريب آن نقش عمده داشت همين چهارباغ فعلي بود که متشکل از چندين باغ بزرگ و عالي بوده است، مثل باغ طاوس خانه، باغ شمس‏آباد، باغ فتح آباد، باغ بهشت آيين و غيره که اينها هر کدام يک سردرهاي عظيم و زيبايي داشته‏اند. در وسط هر کدام از اين باغها هم عمارت زيبايي بوده است که شاهزاده قسمتهاي عمدة اين عمارت و سردربها را خراب و نابود ساخت. و اين تخريبها و بي‏فرهنگيهاي اين شخص به قدري ناراحت کننده و مايه تأسف است که از حد و نقل بيرون است عارف شاعر معروف مي‏گويد:

چو بوم بر سر ويرانه‏هاي شاه عباس نشست عارف و لعنت به ظل السلطان کرد

از جمله اقداماتي که مرحوم حاج آقا نورالله در حد توان و تلاش خود توانست براي حفظ و جلوگيري از تخريبهاي شاهزاده انجام بدهد، يکي اين بود که روزي ايشان خبردار شدند که ظل‏السلطان، عشرت خانه را به انضمام ميدان شاه به شخصي معتبر و معروف فروخته و وي در خفا و دور از چشم همه مشغول تخريبهايي در گوشه و کنار است. مرحوم حاج آقا نورالله به محض اطلاع، عده‏اي از طلبه‏ها و مردم را فرستادند و جلوي تخريب بيشتر را گرفته و آن شخص را هم کتک مفصلي زدند.

نقلي هم مرحوم شيخ ابراهيم دهاقاني براي من نقل فرمودند، و آن ماجرا به اين صورت بوده است که: روزي به طلبه‏هاي مدرسه ناصري (از مدارس دينيه اصفهان بوده و هست) از طرف آقا نجفي و حاج آقا نورالله خبري مي‏دهند که درختان خيابان چهارباغ را به دستور ظل‏السلطان مشغول کندن هستند و شما و ساير طلاب مدارس ديگر از طرف ما برويد و نگذاريد اين عمل انجام شود. ايشان نقل مي‏کند ما و طلبه‏هاي مدرسه عربون، طلبه‏هاي مدرسه مرحوم ثقهًْ‌الاسلام و مدرسة اسماعيليه راه افتاده موقعي که رسيديم متوجه شديم نيمي از درختان را قطع و مي‏خواهند بقيه را قطع و قطع شده‏ها را هم اره کنند و از چوبش استفاده کنند. ما به محض رسيدن علاوه برآنکه از اقدام آنها جلوگيري کرديم و يک کتک سيري به آنها زديم. براي آنکه درس عبرتي به آنها بدهيم، نگذاشتيم که از چوب درختان قطع شده استفاده ببرند و آنها را از آنجا دور کرده و نتيجه کار را خدمت آقايان ارائه و مورد تشويق واقع شديم .

از جاهايي که مرحوم حاج آقا نورالله از تعرضات شاهزاده مصون و محفوظ نگاهداشت، صحن عمارت عشرت خانه بود که بسيار زيبا و جالب بوده است. و مانند بسياري از آثار صفويه روبه مشرف ساخته شده بود. و علت اين نوع ساخت اين بود که براي پذيرايي از ميهمانان در عصر بسيار مناسب و دلپذير بوده است. و حتي خود من (استاد مهريار) تا اين اواخر حوض مرمري يکدست بزرگ و زيباي آن را ديده بودم . در هر حال مجموعه آثاري که ظل‏السلطان با حيله و نيرنگ و دسيسه توانست ويران کند، متجاوز از صد مي‏باشد. ولي بسياري از آثار مهم و اصلي را که از درجة اعتبار و قدمت بيشتري برخوردارند در اثر ترس از علما و مقاومت آنان بخصوص از شخص حاج آقا نورالله و نفرت مردم نتوانست ويران سازد. و به طورکلي مرحوم حاج آقا نورالله علاوه بر خدماتي که به تاريخ اين ملت نمود در اين زمينه هم سهم بزرگ و به يادگار ماندني و قابل تحسيني دارد».1 و 2

________________________________

1 . نقل از استاد محمد مهريار.

2 . به غير از جنبه هاي هنري، حاج آقانورالله در ابعاد اجتماعي، سياسي و در مورد اجراي عدالت و احقاق حقوق مظلومان با خاندان ظل‏السلطان درگير بوده است. و جالب اينجاست که در تاريخ مي‏خوانيم همسر ظل‌السلطان که مونس‌السلطنه نام داشته، از ظلم و ستم پسرش صارم‌الدوله به منزل حاج آقانورالله رفته و بست‏نشيني اختيار مي کند که اين ماجرا با قتل فجيع مونس‌السلطنه به دست فرزندش به پايان مي‏رسد. مشروح گزارش اين جنايت را در کتاب «حکم نافذ آقا نجفي» از همين قلم مطالعه نماييد.

اين ماجرا و قتل تأثرانگيز تا ساليان دراز در اذهان باقي بوده و رسوايي آن تا آخر عمر گريبان شاهزاده مادرکش را گرفته است.

اولین مقاومت جدی در مقابل رضا شاه

‎ ‎
‎    ‎
حجت الله کریمی‎ ‎
 منبع:موسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی‎

دوران شانزده ساله حکومت رضا شاه (1304-1320) از بسیاری جهات از منحصر به ‏فردترین دور‌ه‌های تاریخی ایران معاصر به شمار می‌رود. افسر قزاقی که به کمک انگلیسی‌ها ‏کودتا نموده سپس پلکان قدرت را به سرعت طی کرده، سلسله‌ای تاسیس نمود و به عنوان ‏پادشاه زمام کلیه امور کشور را به دست گرفت و حکومتی دیکتاتوری را پایه‌ریزی کرده ‏دست به اقداماتی برد که ساختارهای کهن اجتماعی - سیاسی کشور را زیر و زبر کرد‎. ‎
اقدامات و “اصلاحاتی” که رضا شاه انجام داد در طول تاریخ ایران بی‌سابقه بود. وی در ‏تمامی ابعاد و شئون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... زندگی مردم تغییر ایجاد نمود. ‏رضاشاه حساس‌ترین نقاط زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه را هدف قرار داد و آن ‏چنان تغییراتی در موارد حساس به وجود آورد که پس از گذشت سالیان دراز تصور و ‏باورچنین دگرگونی‌هایی با آن سرعت، دشوار به نظر می‌رسید‎. ‎
از مهمترین اقدامات و تغییراتی که توسط رضاشاه انجام شد سکولاریزه کردن جامعه و حمله ‏به باورها، اعتقادات، آداب و رسوم دینی و مذهبی مردم بود. تغییر پوشش مردان، تغییر ‏قوانین اسلامی، ممنوعیت برخی از مراسم‌ها و شعایر مذهبی، محدود ساختن و تحت فشار ‏قرار دادن روحانیت، کشف حجاب و... اعمالی بود که وی در راستای دین‌زدایی انجام داد. ‏هرچند باتوجه به عمق اعتقادات مذهبی در میان مردم و سقوط مفتضحانه رضا شاه، وی به ‏طور کامل به انجام هدف خود نایل نگردید اما نباید از نظر دور داشت که تغییراتی بنیادین ‏در این حوزه به وقوع پیوست. مسئله‌ای که مطرح است اینکه چرا جامعه ایران باتوجه به ‏تاریخ پرافتخار مبارزه با استبداد و استعمار و کارنامه درخشان مقاومت در برابر تهاجمات و ‏حملاتی که به ساحت دین و مذهب خود صورت گرفته بود این بار در مقابل دیکتاتوری ‏رضا شاه مجبور به تسلیم گردید؛ بی‌شک بخش عمده‌ای از این مسئله و علل کامیابی رضا ‏شاه به قدرت نظامی و حکومت سرکوبگر پلیسی وی بر می‌گردد. اما به نظر می‌رسد در این ‏میان تجربه ناکام و تلخ اولین حرکت و قیام گسترده علیه وی توسط روحانیون تاثیر بسزایی ‏در تفوق رضا شاه داشته است. ذیلا با بررسی اولین قیام مهم روحانیت علیه اقدامات و ‏برنامه‌های رضاشاه و تشریح ابعاد و تحلیل آن به بررسی و تبیین مسئله پیش گفته ‏می‌پردازیم‎. ‎
حاج آقا نورالله - اصفهانی که نام اصل وی مهدی و فرزند شیخ محمد باقر نجفی نوه ‏دختری سید صدرالدین عاملی بوده و در 1278 ق در اصفهان به دنیا آمد پس از تحصیلات ‏مقدماتی در اصفهان در 1295 هـ. ق عازم عتبات عالیات شد و تا سال 1304 که به درجه ‏اجتهاد نایل آمد در آنجا مشغول به تحصیل بود. در همین سال به اصفهان بازگشت و به ‏تدریس پرداخت. در سال 1307هـ. ق به همراه برادرش آقا نجفی به قلع و قمع بابی‌ها اقدام ‏نمود که موجب تبعید آن دو به تهران گردید. در جریان قیام تنباکو فعالانه شرکت داشت و ‏از آن پس اندیشه رفع عقب ‌ماندگی و اصلاح کشور و برنامه‌ریزی جهت تحقق آن و رسیدن ‏به استقلال سیاسی و اقتصادی دغدغه وی بود و در همین راستا به کمک برادرش “شرکت ‏اسلامیه” را تاسیس نمود. در جنبش مشروطه ابتدا به تائید آن پرداخت ولی پس از انحراف ‏آن راه خویش را جدا نمود و حتی زمانی که به عنوان یکی از پنج فقیه ناظر بر مصوبات ‏مجلس انتخاب شد آن را نپذیرفت اما بی‌شک مهمترین اقدام سیاسی این عالم مبارز قیام ‏علیه رضاشاه بود. قیام حاج آقا نورالله در اعتراض به قانون نظام‌ وظیفه‌ اجباری بود که در 16 ‏خرداد 1304 به تصویب مجلس چهارم رسیده و در پنجم آبان سال 1305 طی دستوری از ‏سوی رضا شاه به اجرا گذارده شد‎. ‎
اینکه اعتراض به تصویب چنین قانونی باتوجه به نیاز کشور به نیروی نظامی قوی و متمرکز ‏برای حفظ مرزها و مقابله با تجاوزات تا چه حد توجیه‌پذیر است مدنظر نگارنده نبوده و ‏آنچه در مورد این موضوع مهم به شمار می‌رود تقدمی است که این حرکت به عنوان اولین ‏حرکت اعتراضی در مقابل برنامه‌ها و اقدامات رضا شاه داشت و اگر به نتیجه‌ای مقبول منتهی ‏می‌شد چه بسا تا حد بسیار بالایی جلوی اقدامات بعدی رضا شاه گرفته می‌شد. ولی همین ‏مقدار اشاره می‌شود که اولا پس از قیام حاج آقا نورالله دولت پذیرفت که لایحه‌ دارای نقص ‏بوده و قول اصلاح داده شد. ثانیا طرز برخورد مامورین دولت که مامور اجرای این مصوبه ‏شده بود مردم را آزرده و معترض ساخته و آنان نیز به علما پناه برده بودند به طوری که به ‏عنوان مثال در اراک اجرای این قانون موجب اعتراض شدیدی گردید و در حدود پانزده ‏هزار نفر به خیابان ریخته و ماجرا به درگیری و ضرب و شتم ختم گردید. (1‏‎) ‎
در اصفهان پس از اعلام مصوبه مذکور مردم با راهنمایی روحانیون محلی راه خانه حاج آقا ‏نورالله را پیش گرفته به وی پناه جستند، بزودی اطراف خانه ایشان در امامزاده احمد تبدیل ‏به محل تجمع مردم ناراضی گردید. (2) ایشان نیز مردم معترض را در بیرونی منزل ‏می‌پذیرفت و برای آنها سخنرانی می‌کرد و به علت ازدحام جمعیت، افرادی سخنان او را با ‏صدای بلند برای مردم تکرار می‌کردند، وی در یکی از سخنرانی‌هایش گفت: ‌”آی مردم! این ‏خری [رضاشاه] راکه بالا رفته خودمان پایین خواهیم آورد. ”(3‏‎) ‎
این تجمع اعتراض‌آمیز که به سرعت دامنه آن گسترش پیدا می‌کرد.، موجب واکنش دولت ‏گردید و مخبرالسلطنه هدایت - رئیس الوزرای وقت با انتشار ابلاغیه‌ای تلویحا روحانیون را ‏مانع وحدت ملی‌ خوانده و امر به معروف و نهی از منکر توسط آنان را فساد انگیز دانسته ‏آنان را در زمره مفسدین فی‌الارض دانست و تهدید به تعقیب و تنبیه نمود. (4) به دنبال ‏انتشار این ابلاغیه اصفهان به رهبری حاج آقا نورالله به تعطیلی کشیده شد. و پس از آن ‏جلسه‌ای متشکل از روحانیون سرشناس اصفهانی تشکیل شده و بعد از استخاره تصمیم به ‏مهاجرت از اصفهان گرفته شد‎. ‎
از فردای آن جلسه حاج آقا نورالله اسباب مهاجرت علما را فراهم ساخت و چون ‏تلگرافخانه دولتی تحت سانسور بود، قاصد‌هایی به شهرهای مختلف فرستاده و از آنان ‏درخواست مساعدت نمود. (5) و سپس به همراه علمای سرشناس اصفهان و چهره‌های ‏شناخته شده خانواده نجفی و بیش از هزار نفر از طلاب و روحانیون در 21 شهریور 1306 ‏روانه قم گردید. ایشان به همراه یاران خویش در چهارم دی ماه 1306 پس از 105 روز به ‏قم رسیده در این شهر به توصیه آیت‌الله حائری از مهاجرین استقبال پرشکوهی به عمل آمد. ‏پس از رسیدن به قم نیز حاج‌آقا نورالله دعوتنامه‌هایی برای تمامی علما و روحانیون اقصی ‏نقاط کشور ارسال نموده از ایشان خواست به قم عزیمت نموده تا متحدا در پیشرفت هدفی ‏که به عقیده ایشان وظیفه شرعی و به نفع عامه مردم بوده اقدام نمایند. (6) به این ترتیب ‏علمای نقاط مختلف کشور از جمله از خراسان حاج میرزا عبدالله از شیراز سید عبدالباقی و ‏سید عبدالله شیرازی، از کاشان حاج میرزا شهاب‌الدین کاشانی، از همدان شیخ الاسلام ‏همدانی و از خمین حاج میرزا محمد مهدی احمدی به مهاجرین پیوستند. و از سایر نقاط ‏تدارک وسیعی برای پیوستن به مهاجرین به عمل آمد. آقانورالله پس از ورود به قم و استقرار ‏در آن شهر هیئتی تحت عنوان “هیئت علمیه روحانیه مهاجرین قم” تشکیل داد که مامور ‏اجرای مقاصد و ابلاغ تصمیمات به طلاب بود. (7)  مهاجرت علما به قم کم‌کم دامنه ‏وسیع‌تری پیدا کرده باعث هیجان سیاسی در تهران و سایر شهرها گردید و تبدیل به مسئله ‏اصلی دولت و کشور شد‎. ‎
رضا شاه که به شدت از این واقعه هراسان شده بود از آن به عنوان لشکرکشی یادکرد و حاج ‏آقا نورالله را آدمی خطرناک معرفی کرد. (8) در شهرهای مختلف از جمله شیراز و مشهد به ‏طرفداری از قیام تعطیل عمومی اعلام شد و تلگراف‌هایی از سوی روحانیون و مردم نقاط ‏مختلف کشور به تهران و خطاب به دولت مخابره گردید که در آنها خواسته‌های “هیئت ‏علمیه مهاجرین قم” تائید گردید. دولت همزمان با ورود علما به قم در تلگرافی خطاب به ‏آنها علت مهاجرت ایشان را جویا شد. علمای مهاجر طی نامه‌ای خطاب به مخبرالسلطنه ‏هدایت - رئیس الوزارء - چنین پاسخ دادند‎: ‎
‎“‎با وجود داوطلب زاید بر کفایت از شهری و دهاتی و بیکار نباید کارگران را بیکار کرد و ‏به جهت تمرین افکار به فنون قشونی تعلیم اجباری مناسب‌تر از نظام اجباری است. ‏مستدعی است برای رفع نگرانی عموم در الغای نظام اجباری اقدام سریع بفرمایید که عموم ‏داعیان به دعای دولت ابد مدت [مشغول باشند]“(9) پس از چندین بار تبادل تلگراف و نامه ‏بین مهاجرین و دولت، علمای مهاجر درخواست‌های خویش را بدین شرح اعلام نمودند: -‏‏1 جلوگیری یا اصلاح و تعدیل نظام وظیفه -2 اعزام پنج نفر از علما مطابق اصل دوم متمم ‏قانون اساسی به مجلس -3 جلوگیری کامل از منهیات شرعیه -4 ابقا و تثبیت محاضر شرع -‏‏5 تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعیات در وزارت فرهنگ -6 جلوگیری از نشر اوراق ‏مضره و تعطیلی مدارس بیگانگان. (10) همان گونه که از متن درخواست علما بر می‌آید، ‏انگیزه و هدف مهاجرین اصفهانی علی‌الخصوص رهبران آنها صرفا اصلاح قانون نظام وظیفه ‏نبوده بلکه ایشان اهداف بزرگتر و وسیع‌تری را مد نظر داشتند و در واقع در صدد اعاده ‏اختیارات گذشته روحانیون که در پی اقدامات رضا شاه از ایشان سلب گردیده بودند و نشان ‏دهنده فراست سیاسی رهبران قیام می‌باشد که با بهره‌برداری از فرصت به دست داده سعی ‏داشتند به مقابله همه جانبه با برنامه‌ها و اقدامات رضا شاه که در صدد سکولاریزه کردن ‏جامعه و تحدید قدرت روحانیون بود بپردازند. نمونه دیگری از تیزبینی سیاسی و آینده‌نگری ‏رهبر قیام یعنی حاج آقا نورالله اصفهانی در برخورد با درخواست دولت مبنی بر دعوت از ‏علمای مهاجر به تهران برای مذاکره بروز نمود. مخبرالسلطنه در تلگرافی به علمای مهاجر در ‏تاریخ 2 آبان 1306 از ایشان خواسته بود جهت حل و فصل مشکلات به تهران عزیمت ‏نمایند. اما حاج آقا نورالله که از قصد و نیت اصلی دولت یعنی پراکنده ساختن اجتماع ‏روحانیون و از بین بردن تقدسی که قیام در شهر مذهبی قم از آن برخوردار بود و نهایتا ‏تحت کنترل در آوردن ایشان در شهر تهران اطلاع داشت با روشن بینی پاسخ داد که به ‏علت کسالت نمی‌تواند به تهران بیاید و با این عذر استقرار مهاجرت در قم تداوم یافت‎. ‎
عدم دستیابی به موفقیت از سوی دولت، رضا شاه را شخصا وادار به دخالت کرد. وی طی ‏تلگرافی در تاریخ 14 آبان 1306 با تاکید بر این موضوع که “هیچ مقامی در ایران حق ندارد ‏در مصوبات مجلس تجدیدنظر نماید”، شاه با اشاره به وظیفه دولت در رفاه حال عموم، ‏منتهی از راه قانونی، از علما خواست باتوجه به اینکه هجرت به قم مستلزم خسارت اهالی ‏اصفهان خواهد بود، به اتفاق عموم اشخاصی که به قم آمده‌اند به اصفهان معاودت نمایند و به ‏آنان اطمینان داد که با صدور اوامر لازم به هیئت دولت تسهیلات لازمه در ضمن اجرای ‏قانون رعایت خواهد شد. (11) اما این اقدامات دولت و شاه ثمری نبخشید و مهاجرین ‏همچنان بر خواسته‌های خود پای فشردند و کار تا جایی بالا گرفت که تیمورتاش، وزیر راه ‏دربار رضا شاه پیشنهاد کرد که قم به توپ بسته شود. اما مخبرالسلطنه مذاکره را راه درستی ‏تشخیص داده و نهایتا دولت تصمیم گرفت با علمای مهاجر به مذاکره بپردازد و از تقاضای ‏آن بی‌واسطه و به روشنی آگاه گردد. (12) در پی این تصمیم علمای مهاجر به رهبری ‏حاج‌آقا نوالله نیز تصمیم گرفتند نماینده‌ای برای مذاکره با دولت به تهران گسیل شود و قرار ‏بر این شد تا شیخ کمال نجفی معروف به شریعتمدار به تهران عزیمت نموده و از نزدیک از ‏روند جریانات مطلع شده و علما را از تصمیم دولت آگاه نماید‎. ‎
شیخ کمال نجفی در تاریخ 15 آذر 1306 با شاه دیدار نموده در این دیدار شاه، وی را از ‏انجام تمامی خواسته‌های علمای مهاجر مطمئن ساخت و خواستار خاتمه مهاجرت علما ‏گردید و قرار شد به منظور هماهنگی و توافق، نمایندگان دولت شامل؛ مخبر السلطنه هدایت ‏‏(رئیس الوزراء) تیمور تاش (وزیر دربار) امام جمعه و ظهیرالاسلام با سفر به قم با علما ‏دیدار نمایند. (13) در دیداری که بین نمایندگان دولت با علمای مهاجر صورت گرفت، ‏علی‌رغم اختلاف نظرهای اولیه پس از یک هفته نمایندگان دولت پذیرفتند که دربار رسما ‏تقاضای روحانیون را پذیرفته و انجام آن را تعهد نماید. در این زمینه صورت جلسه‌ای نیز ‏تنظیم و تصاویر آن به ایالات و ولایات مختلف ارسال گردید. (14‏‎) ‎
در پی این توافقات وزارت دربار پهلوی طی انتشار اعلامیه‌ای در تاریخ 21 آذر ماه 1306 به ‏اطلاع عموم رسانید که؛ درباره قانون نظام وظیفه اجباری خود دولت و وزارت جنگ پس از ‏تجارب حاصله و مطالعه بر روی قانون مزبور، آن را برای تجدید نظر به مجلس شورای ملی ‏پیشنهاد خواهند کرد. در مورد حضور پنج نفر از علمای تراز اول در مجلس اعلام داشت: ‏لازم است که به ترتیبی که در قانون اساسی مقرر و معین شده است رفتار شود. مسلم است ‏که از طرف دولت هیچ نوع معارضه با بودن تراز اول در مجلس نبوده و در موقع خود ‏مساعدت لازم به عمل خواهد آمد. درمورد انجام سایر درخواست‌های علما نیز به آنها قول ‏مساعد داده شد. اما در باب محاضر شرعیه اظهار نمود: “نظر به آنکه مربوط به مقامات مقننه ‏است مراجعه می‌شود و انجام تقاضای آقایان خواهد شد و همچنین در باب ناظر شرعیات و ‏جلوگیری از جراید و مدارس خارجه در حدود قانون، دولت در اجرائیات مضایقه و ‏خودداری نمی‌کند. ”(15‏‎) ‎
متن تعهدنامه و مندرجات آن نشان از وسعت و عمق اثری بود که قیام در ارکان جامعه و ‏دولت به وجود آورده و در واقع دولت را برای اعطای چنین امتیازات حساس و مهمی ‏تحت فشار قرار داده مجبور به پذیرش خواسته‌های خود نموده بود. اما سردمداران حکومتی ‏در سر اندیشه‌ای دیگر نیز داشتند و منتظر واکنش علما بودند، که متاسفانه تحلیل آنها درست ‏از آب درآمد، دولت و دربار در واقع این تعهدنامه را منتشر ساخته و به انجام مندرجات آن ‏تعهد داده بود. تا اگر علما به همین مقدار بسنده نمودند پس از تفرق ایشان با پشت هم ‏اندازی و سیاست بازی و حتی اعمال فشار از انجام آنها سرباز زنند‎. ‎
حاج آقا نورالله اصفهانی به عنوان رهبر اصلی قیام متوجه این سیاست و هدف آن شده و ‏خواستار ادامه قیام و باقی ماندن علما در قم تا اجرای عملی و تصویب نهایی متعهدات ‏دولت بود. اما برخی از رهبران دیگر چنین نظری نداشته و کار را تمام شده می‌پنداشتند. ‏سردی هوا و فشارها و سختی‌های زندگی در دوران مهاجرت نیز مزید بر علت شد تا ‏تعدادی از ایشان راه مراجعت به شهر و دیار خویش را در پیش گیرند. از جمله علمایی که ‏پس از صدور تعهدنامه دولت قم را ترک نمودند، آقای فشارکی، سیدالعراقیین، دهکردی و ‏شیخ مهدی نجفی بودند که این امر موجب آزردگی و تالم روحی آقا نورالله اصفهانی گردید. ‏‏(16‏‎) ‎
اما حاج آقا نورالله و تعداد دیگری از علمای باقیمانده در قم با پافشاری و اصرار فراوان و با ‏ارسال تلگراف‌های متعددی به مجلس شورای ملی و دولت مبنی بر اجرای توافقات به عمل ‏آمده، دولت را مجبور به ارائه لایحه انجام درخواست‌های مهاجرین مجلس نمودند. این ‏لایحه در 27 آذر 1306 به مجلس ارائه گردید اما پیش از آنکه این لایحه در مجلس طرح ‏شود حاج آقا نورالله به طرز مشکوکی در چهارم دی ماه 1306 درگذشت. با مرگ رهبر ‏نهضت سایر روحانیون نیز به اوطان خود بازگشتند و دولت هم توافقات و تعهدات خود را ‏به فراموشی سپرد. بدین ترتیب مهمترین حرکت و قیام روحانیت علیه سیاست‌های دیکتاتور ‏مآبانه و اقدامات ضد دینی رضا شاه عقیم ماند و اگر این قیام به نتیجه می‌رسید شاید رضا ‏شاه به ‌هیچ وجه جرات نمی‌یافت اقدامات بعدی خود را که به مراتب ضد دینی‌تر و شدیدتر ‏از اقدامات اولیه بود به مرحله اجرا گذارد‎.  ‎
پی‌نوشتها‎: ‎
‎-‎‏1‏‎ ‎ابراهیم صفایی، رضا شاه کبیر در آیینه خاطرات ص 32‏
‎-‎‏2‏‎ ‎موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخی نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی، ص ‏‏370‏
‎-‎‏3‏‎ ‎همان، ص 371‏
‎-‎‏4‏‎ ‎روزنامه اطلاعات، اول شهریور 1306‏
‎-‎‏5‏‎ ‎نجفی، همان، ص 375‏
‎-‎‏6‏‎ ‎مکی، تاریخ بیست ساله ج 4 ص 416‏
‎-‎‏7‏‎ ‎نجفی، همان، ص 385‏
‎-‎‏8‏‎ ‎همان، ص 385‏
‎-‎‏9‏‎ ‎مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، ص 480‏
‎-‎‏10‏‎ ‎نجفی، همان، ص 386‏
‎-‎‏11‏‎ ‎حمید بصیرت‌منش، علما و دولت رضاشاه، ص 301‏
‎-‎‏12‏‎ ‎هدایت‌، همان، صص 480-482‏‎ ‎
‎-‎‏13‏‎ ‎بصیرت منش، همان، ص 305‏
‎-‎‏14‏‎ ‎مکی، همان، ص 432‏
‎-‎‏15‏‎ ‎نجفی، همان، صص 407-408‏
‎-‎‏16‏‎ ‎مکی، همان، ج 4، ص 433‏‎ ‎

‎ ‎
‎ ‎
‎  ‎

‎   ‎

مصاحبه با آيت‏الله حاج‏آقا مهدي امامي پيرامون شخصيت و قيام آيت‏الله حاج‏آقا نورالله نجفي ‏اصفهاني

   

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

 با تشکر از حضرتعالي با توجه به اينکه امسال هشتادمين سال قيام علماي اصفهان به رهبري آيت‏الله حاج‏آقا نورالله نجفي‏ اصفهاني بر عليه رضاشاه مي‏باشد، با توجه به ارتباط مرحوم پدرتان با حاج‏آقا نورالله و آشنايي حضرتعالي با مسائل تاريخي ـ سياسي اصفهان اگر دربارة جايگاه حاج‏آقا نورالله در تحولات سياسي ايران و در نزد علما نکته‏اي به نظر مبارک مي‏رسد جهت ثبت در تاريخ بفرماييد، ممنون مي‏شويم.

بسم‏الله الرحمن‏الرحيم ــ مرحوم آيت‏الله حاج ‏آقا نورالله نجفي ‏اصفهاني عالمي وارسته از بيت علم و دانش و در زمره علماي مبارز ايران در عصر قاجار و ابتداي پهلوي محسوب مي‏شوند. ايشان از جايگاه والايي در بين علماي ايران و اصفهان برخوردار بوده و در وقايعي نظير نهضت تنباکو و مشروطيت هم نقش‏آفرين بودند.

مرحوم آقا 1 يک روزي مي‏گفتند رفته بوديم شاه‏آباد خدمت آقانجفي روز جمعه بود از صبح تا عصر با ايشان بحث کرديم که از نظر وجوب اجتهادي و شرعي مشروطه را گفتيم جاري کنيد گفتند من نمي‏توانم، از نظر حکم الهي و شرعي ايشان گفت به نظر من صحيح نيست ولي چون شيخ نورالله دخالت دارد من هم حمايت مي‏کنم. خود آقاشيخ نورالله همان‏طور که نقل مي‏کردند ما بچه بوديم يادمه تو خونه بوديم داييها و بزرگ‏ترها وقتي که محمدعلي‏شاه تلگراف کرد که من عدالتخانه تأسيس خواهم کرد ولي با مشروطه موافق نيستم حاج‏آقا نورالله فرمودند ما هم با طرح شما موافق نيستيم ما مي‏خواهيم يک جايي باشد که جلوگيري از خودسريهاي يک فرد بکند که شاه باشد. عدالتخانه باشد همين که يک جايي باشد نظارت داشته باشد بر فرامين تند شاه براي ما کافي است. و بعد بختياريها گوش به حرف آقاشيخ نورالله ندادند آمدند تا کاشان و آمدند تهران و آن جور شد والا حاج‏آقا نورالله تا آن حدي که الآن هست نظر اجتهاديش نبود گفت عدالتخانه کافي است. بعد هم که معلوم شد حق با آقانجفي بود. مرحوم آخوند فرمودند مشروطه که من امضا کردم مشروطه‏اي که شيخ فضل‏الله را بکشند نبود. از زندگي شخصي حاج‏آقا نورالله آقاي شمس‏آبادي نکاتي گفتند که خيلي جالب بود و گفتند شام شبي جايي مهمان بودم ايشان فرمودند حاج‏آقا نورالله وقتي قم از دنيا رفتند حاج‏آقا جمال‏الدين از تهران آمدند و فرياد مي‏زد کشتند واي برادرم را کشتند. آقاي شمس مي‏گفت آن شبي که ايشان فوت کردند نه شب بعدش من در کنار پدرم خوابيده بودم صدا زد ابوالحسن ابوالحسن رفتم کنارش گفتم چيه آقا چراغ را بکش بالا، چراغ را کشيدم بالا گفتند که قلمدانت کجاست قلمدان و کاغذ آوردم سه آيه گفتند من نوشتم متأسفانه من آيات را حفظ نشدم خيال مي‏کردم يادم مي‏ماند سه تا آيه بود بعد گفت پاشو برو بخواب. گفتم شما خودت هم اين سه آيه را مي‏توانستي بنويسي چرا مرا بيدار کردي حتما حکمتي دارد. فرمودند که واقعش من به حاج‏آقا نورالله ارادت ديني و تقوايي نداشتم مي‏گفتم يک مردي است که رئيس است و يک کارهايي که لازمه رياست است بايد انجام بدهد. تا اينکه ايشان فوت کرد امشب خواب ديدم داخل باغي هستم خيلي خيلي زيبا ساختمان خيلي مرتفع زيبايي در آن قرار داشت. حتي ايشان مي‏گفتند از بيرون ساختمان معلوم بود پرده‏هاي زنبوري آويزان است حالا پرده‏هاي زبنوري يعني چه لابد پرده‏هايي که سلاطين استفاده مي‏کردند. بيرونش هم خيلي گل‏کاري آب روان مي‏رفت. از کسي که آنجا کار مي‏کرد پرسيدم اين باغ مال کيه گفت مال حاج‏آقا نورالله من يک لحظه متوجه عقيده خودم شدم که پس اين چه عقيده‏اي بود من داشتم معلوم بود که اشتباه بود و براي اينکه به اشتباه خودم اعتراف نکنم گفتم براش يک محمل درست کنيم و در همين حين ديدم خود حاج‏آقا دارند مي‏آيند خيلي باشکوه با عصا آبنوس و شکوهش از شکوه دنيايي‏اش بيشتر بود. لباس سفيد و قد بلند و مجلل، رسيدم سلام کردم و ايستادند سلام و احوالپرسي کردند. نه اينکه من بي‏عقيده بودم که خدانکرده يک اشکالي به حاجي‏آقا نورالله وارد هست همين‏طوري که داشتم فکر مي‏کردم به وضع ظاهرشان و عقيده‏اي که در مورد ايشان داشتم يک جوري خواستم خودم را محکوم نکنم گفتم که حتما موقع مرگ فشاري به او وارد کرده‏اند، تا اين را خيال کردم. ايشان اين آيه اولي را خواند بلکه در وقت مرگ ملائک بشارت مي‏دهند به مؤمنون.... خوب متوجه شدم که متوجه تخيل من شده‏اند. گفتم حالا دو سه شب مهلتش دادند لابد برزخ خدمتش مي‏رسند اين جوري نيست حاج‏آقا نورالله ولش کنند حاجي ‏آقا ول کردني نيست تا اين تخيل را کردم آيه دومي را خواند که آيه دومي مشابه اين است که برزخ مؤمنين چنين است چنان است گفتم که سه مرحله که بيشتر نيست حتما در قيامت به حساب او رسيدگي مي‏شود.

 تا من اين فکر به ذهنم خطور کرد ديدم آيه سومي را خواند که فيها خالدون مؤمنين قيامت هم در بهشتند.... ديگر سه مرحله که بيشتر نداشت ايشان به تخيلات من با اين سه آيه جواب دادند به من گفتند شما به من عقيده نداشتي خيلي خجالت کشيدم. اصلاً در اين بيت نداشتيم کاري که از هوا و هوس باشد. مرحوم آقا و حاج‏آقا خيلي از حاج‏آقا نورالله تعريف مي‏کردند. خيلي از صفا و يکرنگي ايشان تعريف مي‏کردند. حتي مي‏گفتند مرا دعوت مي‏کردند مي‏رفتم باغشان در تابستان، شبي شام خوردم گفتند نمي‏خواهد بروي همين جا بمان شب توي باغي که در خانه داشتند که خيلي باغ بزرگي بود خوابيدم. خودشان توي آلاچيق خوابيدند و براي من پشه‏بند زدند. نصف‏شب ديدم يک صداي ناله‏اي مي‏آيد يک صداي دلربايي مي‏آيد که از خود بي‏خود شدم تو رختخواب گوش مي‏کردم ديدم مرحوم حاج‏آقا نورالله با کمال اخلاص و يک صداي دلنشين و محزوني داشتند که مناجات مي‏خواندند و از مناجات ايشان من بيدار شدم. ايشان نقل مي‏کردند که فرموده بودند پس از فراغت از تحصيل مي‏خواستم به ايران برگردم، سه حاجت داشتم که متوسل به حضرت امير شدم و يک رشته رياضت هم در اين جهت بستم يک شب تو حرم حضرت امير بودم که متوجه‏ام کردند که دو تا از خواسته‏هايت اجابت شد ولي يکيش نمي‏شود رياست، ثروت به تو مي‏رسد ولي يکي نشد آن هم اولاد بود. چهار سال کربلا بودند جنگ جهاني اول يک شخصي آمد ايشان او را نشناخت خودش را معرفي کرد گفت من استاندار کربلاام گفتند اگر زماني اتفاق افتاد و تشريف برديد بغداد يک سري به سفارت انگليس بزنيد. ايشان مي‏گفت بعد يک سفري که رفتم و مشرف شدم به زيارت يک سري رفتم بغداد رفتم سفارت انگليس پيش سفير. سفير گفت آقا من مؤمورم از طرف دولت خودم که شما را زيارت کنم و يک نامه رسمي از سوي سفارتخانه که به شما بدهم، پرونده شما آمده اينجا. دولت انگلستان معتقد است که شما ضرر و زيان بي‏اندازه‏اي به دولت انگلستان وارد کرديد هر جا اينها خواستند اقدام کنند شما يک گربه جلوي اينها انداختيد و پرونده شما قطور است يکي‏يکي مواردي را که من عليه انگليس اقدام کرده بودم را ذکر کردند آن نامه را به مرتضي‏قلي‏خان نوشتي به بختياري چه کردي با کي چه کار کردي هر چه بود در گزارش آورده بودند. گفتند دولت انگلستان از شما سؤال مي‏کند هر جور شما مايليد شما را کيفر کند. گفتم به دولت انگلستان بنويس من الآن با آن موقع فرقي نکردم اگر الآن هم به اصفهان برسم همان کارها را مي‏کنم. ولي شما از دولتتان بپرسيد هر جور که دوست داريد کيفر بشويد بگوييد همان جور شما را کيفر کنم. اول من کيفر مي‏کنم بعد شما کيفرم کنيد. گفت کيفر به خاطر گناه است گناه ما چه بود. گفتم گناه اين است که شما ملتي هستيد که در يک جزيره زندگي مي‏کنيد و با همه کار داريد شما با روسها که با همه چيز ما کار دارند با دين، ناموس و مال ما کار دارند شما با آنها بر عليه ما اتفاق کرديد به دولتتان بنويسيد هر کيفري که با اين اتفاق با روسها کرديد شامل شما مي‏شود بگوييد من کيفرتان کنم. با اين اتفاق بعد براي کيفر من تصميم بگيرند. شما با روسها عليه ما متحد شديد و اين بزرگ‏ترين گناه است شما چون با مال ما کار داريد مي‏شود با شما کنار آمد ولي با روسها نمي‏شود آنها با مال و ناموس و دين و همه چيز ما کار دارند. چون شما با روسها متحد بوديد ما مجبور بوديم بر عليه شما مخالفت کنيم نوشتم و امضا کردم و گذشت آمدم و پنج شش ماه گذشت يک روز گفتند با شما کار دارند، ديدم دو نفر از آنها را مي‏شناسم يکي استاندار کربلا يکي سفير است دو تا هم بعد معلوم شد يکي وزير امور خارجه يکي هم وزير کشور است گفت که ما مطالب شما را منعکس کرديم و جواب هم چند روز قبل آمد گفتند حاج‏آقا نورالله را سلام برسانيد شما راست مي‏گوييد ما هم راست مي‏گوييم ما چاره نداشتيم چون ما مأمور نداشتيم نفر نداشتيم ما به خاطر نفر مجبور بوديم با روسها اتحاد داشته باشيم تا موفق شويم شما حق داريد ما اذعان داريم که شما براي ناموس و مذهبتان تا پاي جان ايستادگي مي‏کنيد. پس بنابراين نه شما کيفر کنيد نه ما شما را. منظور از ذکر اين نکات اين است که آدم خوش‏فکر و نترس و قوي بود. آقاي الفت همين را مي‏نويسند نسبت به عموشان که خيلي مستقل و متفکر و خيلي روي عقيده‏شان پابرجا بود. آقاي آقاي آقاشيخ مرتضي گفتند يک روز خدمت آقاي شريعتمدار بوديم ايشان گفتند درست است که حاج‏آقا نورالله بزرگ خانواده است ولي آيا درست است که تو هر روز خانه ايشان باشي و سالي يک بار به ما سر بزني گفتم آقا ما ارادت داريم. ايشان خيلي اصرار کرد که چرا اين جور است گفتم آقا ما شير را با گربه عوض نمي‏کنيم. گفت چطور؟ گفتم شير اگر خانه شما بيايد اين قدر از احتياط دم مي‏زنيد که گربه خارج مي‏شود، اما گربه که پيش حاج‏آقا نورالله مي‏رود شير بيرون مي‏آيد اين قدر ايشان نترس است. آقا مي‏فرمودند يک گردن کلفتي پيدا شده بود و چند لوطي هم دور او را گرفته بودند حمايتش مي‏کردند. يک روز خدمت حاج‏آقا نورالله که از اين وضعيت ناراحت بود، گفتم نامه‏اي بنويسيد حکومت بيايد بساط او را جمع کند. گفت چشم، اما اگر حکومت شراغ او بيايد او گنده مي‏شود. بهترين راه اين است که دو نفر لوطي شبانه سراغ او بروند و اين‏طور وانمود کنند که مي‏خواهند او را بکشند به محض اينکه يکي از آنها چاقو را بر گردن او مي‏گذارد ديگري بگويد، اين اگر قول بدهد ديگر از اين کارها نکند ما هم مي‏بخشيمش. نهايت اينکه اگر قبول نکرد فرداشب مي‏آييم و او را مي‏کشيم. همين کار هم کرديم همان‏طور که حاج‏آقا نورالله گفته بود عمل کرديم و او بساطش را جمع کرد و رفت.

 آقا مي‏گفتند آخر شب که بنا شد کفن تقسيم کنند بين مردم صبح شد که بروند مسجد شاه يکي از معتمدين محل به آقا عرض کرد آقا يکي از آخوندها غرغر کردند که راجع به امام حسين هم فرمودند نه من از هفت مجتهد اجازه اجتهاد دارم و اين تشخيص من است. اگر شما شنيديد [تبعيد کرديد] گناه نکرديد ولي من اگر اشتباه کردم گناه کرده‏ام، اما اگر شما نشنيديد [تبعيد نکرديد] و من اشتباه کرده باشم شما گناه کرده‏ايد. چون تشخيص‏ام اين است امروز تمامت اسلام در مقابل تمامت کفر پهلوي ايستاده است و اطاعت از مجتهد اطاعت از اسلام است.

بالاخره کفن تقسيم شد رفتيم گود لرها و از آنجا رفتيم مسجد شاه، عده‏اي درب مسجد را بستند، حاج ‏آقا نورالله گفت درب مسجد را بشکنيد تا شنيدند درب را باز کردند و وارد شديم. حاج‏آقا نورالله گفتند مسجد براي ترويج شعاتر است نه براي جلوگيري از شعائر ديني نقل شود. حاج‏آقا نورالله در کارهاي عام‏المنفعه هم نقش زيادي داشت. دکتر ماجراي تأسيس اولين بيمارستان اصفهان را اين‏گونه توضيح مي‏داد. يک روز حاج‏آقا نورالله رئيس بهداري را دعوت کرد، و نهار که خورديم و قليان را چاق کردند من پا شدم يک کاغذ سفيد با يک قلم گذاشتم توي يک سيني و با دوات آوردم خدمتشان گفتند چي است اين گفتم آقايان مي‏خواهند بيمارستاني تأسيس کنند و زمين ندارند اگر عنايت بفرماييد باغي که دم کوچه داريد، پشت مسجد شاه اين باغ را عنايت کنيد تا به عنوان بيمارستان زمينش را شما بدهيد. فرمودند نوشته نمي‏خواهد فردا بياييد قباله‏اش را مي‏دهم و مي‏نويسم مي‏دهم. گفت فردا من بلند شدم رفتم خانه حاج‏آقا قباله را آوردند و زيرش نوشتند من اين را واگذار کردم به بيمارستان. لذا اسمش نور بود و رضاشاه نتوانست تحملش کند بيمارستان نور بود شير و خورشيدش کردند منظور اين است که حاج ‏آقا نورالله هر جا به نفع مردم بود اقدام مي‏کرد اصلاً اين بيت اين جور است.

 مرحوم محمدباقر يک سال اينجا بارون نيامد پا شد رفت تهران مدتي پيش ناصرالدين شاه که امسال ماليات از رعاياي اصفهان برداشته شود چون اصفهان مواجه شد با اين خشکسالي بالاخره آن سال را رعيت اصفهان ماليات ندادند.

 از نظر خدمتگذاري علماي ايران تا آنجا که ما اطلاع داريم هيچ بيتي به اندازه بيت مسجد شاه به مردم خدمت نکرد. ديگران شايد خدمت به دين مي‏کردند ولي به اين حد مردمي نبود آقاي الفت گفت نامه مستغيث يعني آن بيچاره که آمده در خانه پدرم هنوز نامه دست استاندار بود که گريه از صداي خانه آقا بلند مي‏شد در هر جايي حامي مردم بود.

 مرحوم جدم در 1358ه . ق فوت کرد و من در 58ه . ق، شش سالم بود. حاج‏آقا نورالله در سال 1346 فوت کرد وقتي که حاج‏آقا نورالله تحت تعقيب روسها بود و به بختياري عزيمت کرده بود پدرم براي ديدن ايشان به بختياري رفت. وقتي که رسيدند به بختياري، جاسوسهاي ضرغام‏السلطنه دوربين مي‏کشيدند پرسيدند چه کسي دارد مي‏آيد گفتند يک سيد است با چند همراه دارد مي‏آيد وقتي حاج‏آقا نورالله فهميدند پدر من است تا دم در ضرغام‏السلطنه آمد آقا را بغل کردند و گريه کردند فرمودند که من مي‏خواهم بروم قصرشيرين و از آنجا بروم عتبات عاليات گفتند مصلحت مي‏دانيد يا تعارف مي‏کنيد گفتند مصلحت است تا گفت مصلحت است همراه آقانورالله سوار شدند رفتند.

 کسي مي‏گفت ايشان سالي يک بار مي‏رفت براي سرکشي املاکشان و هر کسي چيزي مي‏خواست بفروشد حاج‏آقا نورالله که مي‏رفت مي‏آمدند مي‏فروختند يک جريب دو جريب. يک سال يک نفر رعيت آمد پيش منشي‏اش گفت من يک جريب ملک دارم جلوي رودخانه مي‏خواهم بفروشم متصدي يک نگاهي کرد گفت کجاي رودخانه ملک داري اينجا که ملکي نيست. گفت چرا اون گوشه دارم هر چه اصرار کرد چون زميني نبود منشي زير بار نرفت، حاج ‏آقا نورالله که متوجه شد گفت زمينش را بخر اين در حالي بود که اصلاً زميني وجود نداشت. ولي آن قدر سخي بود که نمي‏گذاشت که کسي که احتياج دارد زبان به درخواست باز کند و به بهانة خريد زمين به درخواست‏کننده پول مي‏داد. دربارة يکي از موقوفات خود در وقف‏نامه نوشته‏اند هر موضوعي که استشمام کلمه لااله الاالله از آن مي‏شود اين موقوفه در راه آن صرف و هزينه شود. بسيار هم شجاع و نترس بود يک روز صبح صدراعظم آمد خانه آقانجفي آمد خدمت آقانجفي و آقا نورالله که شاه فرمودند که من حضور شما عرض کنم که آقايان يا به ارض اقدس يا عتبات مشرف بشوند يا تهران تشريف داشته باشند فعلاً مقتضي نيست به اصفهان بروند. حاج‏آقا نورالله فرمودند شاه چه گفت صدراعظم فکر کرد حاج‏آقا نورالله نفهميد مطلب را دوباره شروع به تکرار مطالب کرد حاج‏آقا نورالله گفت که خورد شاه، گه خوردي تو، گه خوردي تو، گه خورد شاه. آقانجفي شروع کرد اخوي، برادر به صدراعظم گفت آقا حالش بهم خورده گفت نه حالم بهم نخورده. آقا نجفي گفت چه مي‏گويي گفت ما را که نمي‏تواند بکشد، زندان هم نمي‏تواند بکند ما را تبعيد که کرد آن مصلحت که ايجاب مي‏کند که من سخن نگويم چيه اگر مي‏گفت که اين تقدير مبدل مي‏شود به زندان من بايد نگويم، يا تقدير زندان مبدل بشود به قتل من بايد نگويم. اين دو تا را که نمي‏تواند بکند سومي‏اش را هم که کرد، فردا صبح علي‏الصباح ديدند صدراعظم آنجاست گفت اعليحضرت گفتند هر جا مي‏خواهند بروند. خيلي قاطع بود خيلي قاطع.

 o معروف است که وقتي که شيخ فضل‏الله کارش سخت شد در تهران آقانجفي حرکت مي‏کند به قصد تهران و يکي دو منزل هم مي‏روند و بعد حاج‏آقا نورالله يا خودش يا کسي که از خواصشان بود مي‏فرستند که برگرديد و آقانجفي را برمي‏گردانند و بعد نهايت شيخ ‏فضل‏الله آن مي‏شود که مستحضريد اما چه علتي باعث مي‏شود حاج‏آقا نورالله اخوي را برمي‏گردانند آيا احتمال مي‏دادند که ايشان هم بروند به همان سرنوشت دچار مي‏شوند که نگذاشتند.

 مسلم است براي خود شيخ هم آخوندخراساني تلگراف زد که او را نکشيد اما تلگراف را نخواندند و پس از کشتن شيخ گفتند بعدا رسيد. خود آخوندخراساني هم صبح که مي‏خواستند از نجف حرکت کند شبش مي‏کشندش در حالي که در سلامتي کامل بسر مي‏بردند. اينکه شيخ در مقابل اين جريان ايستاد، مي‏دانست که غربگرايان منحرف مشروطه را به انحراف مي‏کشانند و بعد استناد به اجماع علما در مورد مشروطه مي‏نمايند لذا گفتم من مخالفت خود را با اين اساس منحرف آشکار کرده و تا پاي جان مقاومت مي‏کنم تا آيندگان بدانند يک شيخ مازندراني در مقابل اين بدعت ايستاد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حاج‏آقا نورالله سدهي.

 

 

مصاحبه با دکتر موسي حقاني

منبع:موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

بسم‏الله الرحمن‏الرحيم

هدف اصلي ما ارائه تصويري روشن از وقايع مهم تاريخ معاصر ايران مي‏باشد که از فقر اطلاعات و متأسفانه اطلاعات نادرست و ناقص رنج مي‏برد. تاريخ ايران عصر مشروطيت نشان مي‏دهد که اصفهان يکي از ارکان نهضت به‏شمار مي‏آمده، منتهي به جهت گرايش ديني مشروطيت اصفهان و پافشاري علما بر رنگ و بوي ديني مشروطيت تاريخنگاري سکولار آنچنان که بايد به اين مقوله نپرداخته است. اساسا اطلاعات ما از مشروطيت در شهرها و شهرستان‏ها اندک مي‏باشد و لازم است اقدامي گسترده براي تدوين تاريخ مشروطيت در ايران صورت بگيرد. علماي اصفهان به ويژه مرحوم آقا نجفي ‏اصفهاني و حاج‏آقا نورالله اصفهاني با تأکيد بر رواج مشروطيت با گرايش ديني درصدد برقراري مردمسالاري ديني با گرايشات ضداستبدادي و ضداستعماري در اصفهان و ايران برآمدند. طرح‏ها و اقدامات عملي آنان نيز نظير تأسيس شرکت اسلاميه با اهداف بلندنظرانه اقتصادي که توسعه ايران و استقلال اقتصادي آن را مدنظر قرار داده بود، انجام امور عام‏المنفعه، پاسداري از ميراث فرهنگي، تأسيس انجمن‏هاي سياسي، فراهم کردن زمينه‏هاي مشارکت مردم در امور سياسي، مقابله با ستمگري برخي خوانين و هرج و مرج‏طلبي احزاب غرب‏باور و فرق ضاله همگي حکايت از هوشياريي رهبري نهضت مشروطيت در اصفهان دارد که مانعي جدي بر سر راه اعاده استبداد و تسلط غرب‏باوران و دين‏ستيزان بود. غلبه جريان سکولار بر متدينيين در ايران عصر مشروطه مانع از دستيابي نهضت به اهداف عاليه خود شد و در آن چنان شرايطي عرصه بر علما و متدينييني نظير مرحوم آقا نجفي ‏اصفهاني، حاج‏آقا نورالله اصفهاني، سيد عبدالله بهبهاني، سيد محمد طباطبايي و قبل از آنها بر علمايي مانند حاج شيخ فضل‏الله نوري و علماي مشروعه‏طلب تنگ شد تا جايي که سيد عبدالله بهبهاني و حاج شيخ فضل‏الله نوري به شهادت رسيدند و مرحوم حاج‏آقا نورالله نيز مهاجرتي اجباري را به جان خريد و به نجف اشرف رفت. رويکرد مشروطه‏طلبان غربگرا به ايجاد حکومت مقتدر با نام «ديکتاتوري منور» شرايط را براي وارد کردن ضربه نهايي بر سنت‏ها و ارزش‏هاي ديني فراهم ساخت و حکومت مشروطه ايران را عملاً به حکومت استبدادي خشني که به مراتب از حکومت قاجاري خشن‏تر بود و ضمن اعمال خشونت بي‏حد و حصر، نابودي اسلام و علما را نيز در دستور کار خود داشت تبديل نمودند. حکومت پهلوي پس از استقرار به جنگ ارزش‏هاي ديني آمد و در اينجا نيز بزرگاني نظير شهيد مدرس و شهيد حاج‏آقا نورالله نجفي ‏اصفهاني به جنگ دستگاه خودکامه و خشن پهلوي آمدند تا يادآور شوند که مشروطيت ايران براي استقرار نظامي مردمسالار با گرايشات ديني آغاز شد و مي‏بايستي به همان خاستگاه‏هاي ديني خود رجوع نمايد. بي‏توجهي و هراس دستگاه خشن پهلوي که هر اعتراضي را به شدت سرکوب مي‏کرد حاکي از شجاعت و احساس خطري بود که اهل ديانت نسبت به عواقب اين حرکت مي‏کردند.

 پهلوي وظيفه داشت بساط دين و دينداران را در ايران براندازد و علما تکليف داشتند که از کيان ديانت و ايران صيانت کنند، لذا برخورد و تقابل حتمي بود و پرچمدار اين تقابل بزرگاني نظير حاج‏آقا نورالله اصفهاني و سيد حسن مدرس بودند که جان بر سر اين کار گذاشتند. بنابراين وظيفه خود مي‏دانيم که ضمن تشريح تحولات سياسي ـ فرهنگي ايران در آن دوران تلاش آن بزرگان را نيز پاس بداريم.

 حاج آقانورالله در منظر امام خميني

در منظر امام خميني، حاج آقا نورالله جزو پيشتازان علما و مجتهدين بزرگ شيعه است که، در سنگر جهاد عليه استبداد و در مصاف با رضاخان، خود و حوزه اصفهان را بسيج نموده و در هجرتي تاريخي به قم با اساس حکومت استبدادي به نبرد برمي‏خيزد و اگر چه در اين راه شهيد مي‏شود، ولي پرچم مبارزه عليه پهلوي را در اهتزاز نگاه مي‏دارد:

«در زمان اين مرد سوادکوهي، اين رضاخان قلدر نانجيب، يک قيام از علماي اصفهان شد که ما در واقعه حاضر بوديم. علماي اصفهان آمدند به قم و علماي بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و برخلاف دستگاه نهضت کردند.»1

 «يک قيام از علماي اصفهان شد. آن‏وقت اصفهان حوزه بود؛ علماي اصفهان آمدند به قم و علماي بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت کردند برخلاف آنها. آنگاه نهضت را شکستند.»2

 «در طول پنجاه سال همه شما شاهد بوديد که چندين دفعه روحانيون قيام کردند؛ لکن چون اساس دست آنها نبود، نتوانستند. همين روحانيون بودند که از اصفهان و همه جا، زمان رضاخان مجتمع شدند برضد او ولي از باب اينکه مردم تحت سلطه بودند، شکست خوردند.»3

 «چند قيامي که در ايران از جانب روحانيون شد که يکي از آنها از اصفهان بود که به يک دايره وسيعي که تقريبا از همه شهرهاي ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله رأسشان بود و مخالفت با رضاخان کردند. اين را هم با قدرت و حيله شکستند چنانچه قيام آذربايجان و علماي آذربايجان و قيام خراسان و علماي خراسان، اينها را همه را با قدرت شکستند و آن‏وقت هم به ما بعضيها گفتند مرحوم حاج آقا نورالله را که در قم فوت شد، ايشان را مسموم کردند.

 اين چند قيامي که شاهدش بوديم همه از علما بودند، علماي اصفهان قيام کردند و رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله بود.»4

 شهيد آيت‏الله دکتر بهشتي در مورد اين قيام و تأثير آن بر امام خميني اين چنين اظهارنظر مي‏نمايد:

«در سال 1306 يعني حدود شش سال پس از اينکه (مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حايري يزدي) و اين طلاب جوان به قم مي‏آيند، جرياني پيش مي‏آيد در رابطه با مخالفت روحانيت با رضاخان قلدر که کانونش شهر قم بود. جريان اين بود که عده‏اي از علماي برجسته شهرهاي مختلف ايران به قم مهاجرت مي‏کنند و در قم اجتماع عظيمي از روحانيون سرشناس شهرهاي بزرگ به عنوان اعتراض به تصميمات و خودکامگيها و خودسريهاي رضاخان تشکيل مي‏شود. امام فرصت پيدا مي‏کند، يک طلبه جوان، کنجکاو و پرشور، شيوه‏هاي درگيري قدرتهاي خودکامه با روحانيت متعهد و مبارز پيشگام را از نزديک ببيند. و متقابلاً شيوه‏هاي ستيز و مبارزه روحانيت را با قلدرهاي زمان از نزديک تجربه کند. فرصتهاي گوناگون براي خودسازي امام پيش مي‏آيد...».5

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سخنرانى امام روح‏الله خمينى، به تاريخ 8/8/1358، صحيفة نور، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 .

2. همان.

3. همان.

4. همان.

5. سخنرانى آيت‏الله دكتر بهشتى در اجتماع مردم مشهد، روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 2047.

 

 

 

 

 

حاج ‏آقا نورالله نجفی ‏اصفهانی به روایت حسین مکی

 منبع :سایت راسخون

قبل از اینکه به قیام حاج آقا نورالله پرداخته شود نخست باید به شرح حال وی که یک انسان کامل بود پرداخته شود زیرا حاج آقا نورالله از آن انسانهائی بود که «دیوجانس» حکیم یونانی با چراغ به دنبال آنها گرد شهر می‏گشته که همین معنی را مولوی بلخی هم برشته نظم کشیده و چنین گفته است:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولو و انسانم آرزوست

باید به شخصیت و سوابق ممتاز و نادر وی پی‏برد، سپس به قیام او و وحشتی که رضاشاه از او داشته و در مقابل او ظاهرا ناچار سرتسلیم فرود آورده بود پی‏برد. «موریس پرنو» دانشمند و جهانگرد فرانسوی شرح ملاقات خود را در اصفهان با حاج آقا نورالله در کتاب خود به نام «زیر آسمان ایران» نوشته حاج آقا نورالله را مردی دانشمند می‏دانسته و از نحوه برخورد و طرز فکر یک: «روح آزاده» و «کنجکاو» در قبال عقاید و آداب مذهبی شرق وی اطلاعاتی کسب نموده و از بحثی که حاج آقا نورالله درباره مذاهب عیسوی و کلیمی و بودائی و زردشتی و فلسفه و الهیات با وی نموده در کتاب خود ذکر کرده و او را ستوده است.

دکتر محمد کتابی در یادداشتهای خطی خود درباره خانواده (تبار حاج آقا نورالله) چنین نوشته است:

آنچه از خاطرات معمرین و کسانی که درک زمان شیخ محمدتقی نجفی معروف به «آقانجفی» را نموده‏اند شنیده و بگفته آنها اعتقاد دارم مخصوصا که در دستگاه آنها سمت محرمیت داشته و شاید بعضی از آنها منشی حضور بوده‏اند برای باقی مانده در تاریخ می‏نویسم:

در زمان محمدشاه قاجار جد اعلای «آقانجفی» ساکن قصبه «ایوان‏کی» از توابع خراسان1 و از مردم معمولی بوده است. پسرش شیخ محمدتقی در سلک طلاب علوم دینیه درآمده به اصفهان عزیمت می‏کند و تدریجا به مقام اجتهاد می‏رسد. مسجد و محرابی برایش تدارک می‏شود. از او فرزندی به نام شیخ محمدباقر بوجود می‏آید که او هم دنبال تصمیم و عمل پدر را گرفته تدریجا به مقام اجتهاد می‏رسد و در نظر مردم زمان مقام زهد و تقوای او بی‏نهایت بوده است.

شیخ محمدباقر شش پسر داشته: شیخ محمدتقی معروف به آقا نجفی؛ شیخ محمدعلی، شیخ محمدحسین، شیخ جمال‏الدین، شیخ نورالله، شیخ اسمعیل. شیخ محمدتقی معروف به آقا نجفی مسند سلطنت شرعیه خود را در مسجد شاه اصفهان برقرار می‏سازد و طبعا امام جماعت آنجا را هم عهده‏دار بوده است.

مسجد شیخ لطف‏الله را هم شیخ جمال‏الدین تصاحب می‏کند. مسجد نو بازار را هم شیخ محمد علی و پس از فوت او شیخ نورالله دراختیار می‏گیرد.

شیخ اسمعیل هم در عراق عرب اقامت می‏گزیند. شیخ محمدحسین هم تا حیات پدر در اصفهان و پس از آن به عراق می‏رود.

حاج آقا نورالله نجفی فرزند چهارم حاج شیخ محمد باقر بن شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی، می‏باشد. مادرش زمزم بیگم دختر سید صدرالدین عاملی است و چون شیخ محمدتقی نجفی صاحب حاشیه و سیدصدرالدین هر دو داماد شیخ بزرگ شیخ جعفر کاشف‏الغطاء بودند، حاج آقا نورالله از طرف پدر و مادر به کاشف‏الغطاء می‏رسید. در آغاز عمر به تحصیل علوم و معارف اسلامی پراخت چند سال هم در اعتاب مقدسه کربلا و نجف زیست و به کسب فقه و علوم و اصول و ادب پرداخت و مجتهدی بزرگ گردید. مقدمه‏ای که بر تفسیر برادرش شیخ محمد حسین نوشته مراتب ادب او را به خوبی واضح می‏سازد. وی مردی نیک نفس و بلند همت، باهوش و استعداد فوق‏العاده، بلند نظر، دلیر و صریح اللهجه بود. سری پرشور و طبعی ماجراجو داشت و ابدا خستگی در او پیدا نمی‏شد و همیشه پشت و پناه ملت و مردم ایران بود. به هیچ وجه عوامفریب و ریاکار نبود و رفاه خویش و سعادت و شادکامی همه را طالب بود، زندگی او مجلل و پیوسته لباسهای فاخر و نظیف می‏پوشید.

بعد از فوت برادرش آقانجفی متوفای 1332 در اصفهان «آیهْ‌الله مطلق» نامیده می‏شد و خانه او ملجأ و مأوای ستمدیدگان و ارباب حوائج بود. وی یکی از احرار و فداکاران بزرگ مشروطیت ایران به حساب می‏آید. که سالیان دراز بدون هیچ سستی و خستگی علیه زور و استبداد مبارزه می‏کرد و مخصوصا در اصفهان علمدار نهضتهای مشروطه‏خواهان بود و سرانجام جان خود را نیز بر سرآن گذاشت ولی متأسفانه نام بزرگ او کمتر زیب تاریخ مشروطیت ایران قرار گرفته شده است.

محمدباقر الفت در خصوص ادامه حیات پرشور حاج‏آقا نورالله می‏نویسد: «باز هم چند سالی پی در پی گذشت، دوره زمامداری بختیاریها و مشروطه‏چیها یکایک برچیده شد و داستان پرحادثه اطلاع پهلوی آغاز گردید» و چنانچه جریانش معلوم است به تاج و تخت شاهی رسید و در همه این مدت «آیت‏الله اصفهانی» از بزرگان ایران شمرده می‏شد. در این دوره هم باز آرام نگرفت و از معارضه و مجادله با فرمانداران حوزه اصفهان دست نکشیده و گاه غالب و گاه مغلوب گردید... از میدان بدر نمی‏رفت چون که طبعش دلاور و جنگی و خسته نشدنی بود «براستی می‏توان گفت که دلی شیر داشت

این وقت برای پهلوی دیگر اندگی راه بیش نمانده بود که یکباره بر مرکب آرزو قرار گیرد تا دوتن باقیمانده خطرناک و بیباک از حریفان خود را (یعنی مدرس در تهران و حاج شیخ نورالله در اصفهان) از میان برداشته آسوده بنشیند، البته اینکار به حکم قرائن و آثار موجود شدنی بود، خوشبختانه اتفاقی برخلاف انتظار پیش آمد که یکی از آن دو شاهباز شکاری به اوج فلک پرواز جست و از هدف تیرش جسته او را فارغ گذاشت تا به دیگری بپردازد.

زندگی سراسر انقلاب و پر از آشوب حاج آقانورالله در ماه رجب 1346 قمری پایان پذیرفت و حمایت او از محرومین و ستمدیدگان و خدمات او به مشروطه ایران و آزادی ایرانیان اگرچه به هدف بزرگ و اساسیش نائل نگردید همچنان در قلوب مردم آزاده باقیمانده است.

از مرحوم حاج آقا نورالله نجفی هیچ فرزندی باقی نماند و چون شخص متمول و متمکنی بود بیشتر املاک خود را برای مصارف خیرات عمومی و اسلامی و قف نمود و تولیت آن را با اکبر، اولاد ذکور شیخ محمدباقر نجفی بزرگ قرار داد. هم‏اکنون که در سال 1346 شمسی است و چهل سال تمام از فوت آن بزرگ مرد می‏گذرد تولیت موقوفات وسیه او با حضرت آیهًْ‌الله حاج شیخ مهدی نجفی سلمه‏الله می‏باشد و به نحو شایسته به امور خیریه می‏رسید. حاج آقا نورالله گاهی بر مقتضای حال اشعاری می‏سروده از آن جمله ماده تاریخ مسجد رکن‏الملک (میرزا سلیمان خان) است که مدت مدیدی نایب‏الحکومه اصفهان بود.

سر برون آورد نور و بهر تاریخش سرود از سلیمان شد بنای مسجداقصی متین

(پایان قسمت نقل شده از کتاب رجال معروف علم و ادب اصفهان نگارش دکتر محمدباقر کتابی)

* * *

ابراهیم صفائی در جزوه رهبران مشروطه شرحی نوشته به نام «بیوگرافی شیخ نورالله» اصفهانی که قسمتهائی از آن در زیر نقل میشود:

... وقتی مقصود مشروطه‌خواهان واقعی حاصل شد حاج شیخ نورالله آماده بود برای افتتاج مجلس به اتفاق نمایندگان انجمن به طهران برود و قرار بود با حضور روحانیان و نمایندگان مجاهدان آذربایجان و خراسان و اصفهان و گیلان جشن افتتاح مجلس در خدمت شاه برپا شود، ولی سردار اسعد از سوئی و سپهدار از سوی دیگر با همراهانشان شتابزده برای تسخیر طهران حرکت کردند. ثقهًْ‌الاسلام تبریزی در یادداشتهای خود به این مطلب اشاره کرده و حرکت سردار اسعد و سپهدار را صریحا به تحریک انگلیسها دانسته است. 2

بهرحال حاج شیخ نورالله مدتی تماشاچی اوضاع سیاسی کشور بود، در انتخابات دوره دوم او به عنوان روحانی طراز اول به نمایندگی مجلس انتخاب شد3 ولی به مجلس نرفت زیرا با توافقی که بر اثر قرارداد 1907 بین روس و انگلیس در کار ایران شده بود و با قیافه‏ای که از دولت و مجلس می‏دید از پیشرفت مشروطه مأیوس بود.

استقرار مشروطه دوم نه تنها حاج شیخ نورالله را مأیوس کرد بلکه مردمی که به فرمان او فداکاری کرده و در مسجدنو بازار هر شب اقتدای به وی نموده مواعظ او را اطاعت می‏کردند و به او «شاه نورالله» می‏گفتند، با استقرار مشروطه دوم و ترکتازی ایادی فاتحان طهران و تحمل تعدیات سردار اشجع‏ها از کرده خود پشیمان بودند، عاقبت حاج شیخ نورالله عازم عتبات گردید و بیش از پنج سال در حوزه علمی نجف می‏زیست و به مطالعه در تاریخ و معارف اسلامی سرگرم بود.

بازگشت به ایران

 

جنگ جهانی اول که آغاز شد ملیون ایران نیروئی تازه گرفتند و به امید رهائی از تعدیات و مظالم دیرین روس و انگلیس افکار بسیج شد و طبعا طرفدار پیروزی آلمانها بودند زیرا گفته‏اند «دشمن دشمن دوست است».

هنوز جنگ به مرزهای ایران نرسیده بود که هیجان عمومی و افکار ضدانگلیسی و ضدروسی در شهرهای بزرگ ایران پدید آمد. اصفهان هم یکی از آن مراکز بود؛ حاج شیخ نورالله بواسطه مرگ برادرش آقانجفی و بدعوت جمعی از آزادیخواهان اصفهان در اواخر سال 1332 به اصفهان بازگشت.

تأثیر ورود شیخ نورالله در آن زمان به حدی بود که وحید دستگردی که خود از آزادیخواهان اصفهان بوده نوشته است:

«آزادیخواهان اصفهان حاج آقا نورالله را پناه آزادی و کعبه آمال ملی می‏دانستند و رجعت او روحی تازه در اجسام دمید و انقلابی جدید در اصفهان پدید آورد.» 4

همین که جنگ به داخل ایران کشیده شد و فعالیتهای مخالفان انگلیس و روس عملی گردید و در مجلس شورای ملی، در طهران و در شیراز و اصفهان، آزادیخواهان کمیته‏های مختلف تشکیل دادند، به حمایت دولت اسلامی عثمانی فتوای جهاد در برابر انگلیس و روس از طرف مراجع تقلید شیعه صادر شد و هیجان افکار شدیدتر گردید. بطوریکه سرادوارد گری در دوم سپتامبر 1915 در مجلس عوام گفت:

«آلمانها می‏خواهند ایران را وارد جنگ نمایند» 5 همینطور هم بود افکار عمومی چنین می‏خواست. مستوفی قرارداد محرمانه با آلمانها بست و تصمیم به تغییر پایتخت گرفت ولی موفق نشد.

روس و انگلیس بوسیله ژرژ بوکانان سفیر انگلیس و سازانوف وزیرخارجه روسیه در 20 نوامبر 1915 (11 محرم 1334) قرارداد محرمانه‏ای برای تقسیم ایران بعد از جنگ تنظیم کردند و منطقه بیطرف قرارداد 1907 را هم از میان برداشتند. 6

وقتی کمیته دفاع ملی در قم تشکیل شد، حاج شیخ نورالله درصدد بود که از تمام کمیته‏های دفاعی میهن خواهان که در شیراز و اصفهان و نقاط دیگر جنوبی ایران بودند مرکزیتی در اصفهان بوجود بیاورد، او در 12 محرم این تلگرام را به کمیته دفاع ملی قم مخابره کرد:

خدمت حضرات آقایان عظام کرام حاضرین تلگراف‏خانه دامت تأییداتهم سلام می‏رسانیم. مقاصد اسلامیه معلوم در این جا با اتحاد تمام مشغول تهیه قوه دفاعیه و جمع‏آوری اعانه هستیم. امری که به نظر داعیان کمال اهمیت دارد اتحاد حقیقی احزاب و احتراز از هرگونه اختلاف کلمه حتی مستبد و مشروطه است. اقدامات لازمه از آن ذواهًْ‌شریفه تقاضا می‏نمائیم و اخبار صحیحه طهران و اقدامات دولت و حرکات همسایگان را مترصد هستیم، مقصود اهم تعیین تکلیف و سلوک عمومی اصفهان و تمام بلاد جنوب می‏باشد که متحدا مشغول حفظ حوزه اسلام بوده باشیم صریحا مرقوم فرمائید. شیخ نورالله، شیخ جمال‏الدین، امین‏التجار، اعتمادالتجار، و سایر علما و تجار و اعیان و اصناف.

شیخ نورالله جدا به اقدامات پرداخت، ابوالقاسم خان فرزند دلاور ضرغام‏السلطنه و فتحعلی‏خان (سردار معظم) بختیاری و علیرضاخان بهادرالسلطنه و خلیل خان برادر ابوالقاسم خان با پانصد سوار مسلح بختیاری بدعوت شیخ نورالله به اصفهان آمدند. وقتی خبر حمله روسها به قم منتشر شد و بعضی از مجاهدان به سمت اصفهان حرکت کردند، حاج شیخ نورالله جمعی سوار مسلح بسرکردگی سردار گزی و شکرالله خان لنبانی برای حفاظت و استقبال آنان به کاشان فرستاد. در میان این کوچندگان شخصیتهائی چون مشارالدوله، معاضدالسلطنه، میرزا قاسم‏خان صوراسرافیل و میرزا سلیمان خان میکده و عزالممالک اردلان بودند، حاج شیخ نورالله هر روز عصر در عمارت تلگرافخانه حاضر می‏شد و به طهران مخابرات حضوری می‏کرد و برای آزادی‏خواهانی که در آنجا مجتمع بودند خطابه‏های مؤثر ایراد می‏نمود.

یکی از کارهای شیخ نورالله این بود که با جمع‏آوری اعانه گارد ملی ترتیب داد و علنا مردم را به همکاری با آلمان و عثمانی و مخالفت با روس و انگلیس تشویق می‏کرد. حتی دستور داد، مأموران انگلیسی را از تلگرافخانه هند و اروپ و سایر موسساتی که داشتند بیرون کشیدند و به جای آنان مأموران ایرانی گماشتند.

انعکاس این اخبار و ضرب و شتم مأموران روسی و انگلیسی در اصفهان فرمانفرما را که بعد از مستوفی رئیس‏الوزراء شده بود نگران ساخت و ضمن تلگراف به سردار اشجع حاکم اصفهان دستور داد حاج شیخ نورالله را ملاقات و تهدید کند و از عواقب تحریکات علیه روس و انگلیس برحذر نماید.

شیخ نورالله پیغام رئیس‏الوزراء را با بی‏اعتنائی تلقی کرد و چون قشون روس رو به اصفهان در حرکت بود به فرمانفرما تلگراف کرده خاطرنشان ساخت که «به وسائل مقتضی ژنرال باراتف فرمانده قوای روس را از اعزام قوا به اصفهان باز دارد والا بوخامت اوضاع خواهد افزود». در همین اوقات که خطر آمدن قوای روس در پیش بود اصفهان به سرعت مجهز می‏شد.

بانک شاهنشاهی اصفهان به دست مجاهدان افتاده و موجودی آن نیز صرف تجهیز افراد داوطلب شد، حتی دانش‏آموزان در نیروی ملی شرکت داشتند و موجی از احساسات پاک میهن خواهی و غرور ملی همه‏جا را فرا گرفته بود. در مساجد، در منابر، در مدارس و در تکایا، در تریبون مجامع ادبی و سیاسی مردم منکوب شدن روس و انگلیس و نجات ایران را از خدای متعال مسئلت می‏کردند و یکدیگر را برای شرکت در دفاع از میهن و پیکار ملی دعوت می‏نمودند.