جواد منصوري
مجله رواق انديشه
چکيده :
نويسنده مهمترين دلايلِ وقوع انقلاب را رهبري حضرت امام خميني رحمهالله وحدت مردم و انگيزه اعتقادي و اسلامي برشمرده و در مورد علل وقوع انقلاب اسلامي تحليلها و نظريههاي ديگر از جمله ديدگاه مارکسيستها، مفسران غربي و برخي نظريات ديگر را مورد نقد و بررسي قرار داده است. وي در پايان با يک تحقيق آماري، نتايج پنج گانه ذيل را بدست ميدهد:
اصليترين انگيزه مردم براي حضور و فعاليت در جريانهاي انقلابي، انگيزه ديني و اعتقادي و پس از آن بيشترين تأثير از ناحيه عامل سياسي بوده است. نگارنده انگيزههاي اقتصادي را کم اثر و بيکفايتي و فساد مديران را به عنوان انگيزه اصلي دانسته و سرسپردگي و وابستگي رژيم پهلوي به دولتهاي خارجي را انگيزه يک سوم از پاسخ دهندگان ارزيابي نموده است.
واقعه انقلاب اسلامي در ايران در سال 1357 يکي از وقايع مهم و يا بسيار مهم دهه 50 در جهان نبود، بلکه به دلائلي از وقايع بسيار فوقالعاده و غيرمنتظره بود که توجه تمامي گروههاي سياسي، جريانهاي فکري، شخصيتهاي اجتماعي و دولتهاي کوچک و بزرگ را به خود جلب کرد. از اين رو پديده انقلاب اسلامي در طي دو دهه گذشته يکي از مهمترين موضوعاتي بودهاست که پيرامون آن تا کنون هزاران کتاب، سخنراني، فيلم، مقاله و نظريه ارائه شده است.
طبعا هر يک از شخصيتها و جريانهاي فکري و اجتماعي و سياسي داخل و خارج از کشور در تحليل و تبيين پديده انقلاب اسلامي براساس اطلاعات، گرايشها، منافع و وابستگي خود مطالبي عرضه کردهاند.
ميزان انطباق تحليلها با واقعيتهاي قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي قطعا متفاوت ميباشد، اگرچه نظريهها و تحليلها خود بخشهايي مشترک و بخشهايي معارض دارند.
بسياري از محققين تلاش کردهاند پديده انقلاب اسلامي را نظير ساير انقلابها بدانند و علل وقوع و تداوم آن را نيز همانند انقلابهاي قرن بيستم تحليل کنند. اما عده ديگري از آنان در برخورد با ابعاد متعدد داخلي و خارجي و چگونگي سير تحول آن و آثار غيرمنتظره آن بر بسياري از پديدههاي اجتماعي در دو دهه پايان قرن بيستم مجبور شدهاند اعتراف کنند که ويژگيهاي انقلاب اسلامي در وقوع و تداوم آن با پديدههاي مشابه در ساير مناطق جهان داراي تفاوتهاي اساسي و غيرقابل انکار است.
غالب نويسندگان و تحليلگراني که در داخل ايران بودهاند و انقلاب را از نزديک شاهد بودهاند و يا خود در متن آن قرار داشتند، داراي نظراتي مشابه و تحليلهائي يکسان پيرامون علل و عوامل پيروزي و تداوم انقلاب ميباشند. اگرچه تعداد زيادي در خارج از کشور نيز پس از تحقيق و بررسيهاي ميداني و کتابخانهاي نظرات مشابهي نيز ارائه کردهاند.
امام خميني نهتنها بهعنوان محبوبترين و مردميترين چهره سياسي مورد قبول همگان بود، بلکه مرجع ديني قابل اعتمادي براي مردم بود که هيچيک از گروهها و شخصيتهاي ديگر چنين موقعيت و جايگاه منحصربهفردي را نداشتند. شخصيت ديني، مردمي و سياسي امام آنچنان مردم را به خود جذب کرده بود که عملاً نفر دومي در هيچ سطح و کيفيتي مطرح نبود.
حضور اکثريت مردم ايران در جريان انقلاب بدون توجه به موقعيتهاي اجتماعي، وابستگيهاي گروهي و طبقاتي، از پديدههائي است که در انقلابهاي قرون اخير نظير آن ديده نشده است. بهطوري که روستائيان، کارمندان، زنان، کارگران، دانشآموزان، دانشجويان و در خط مقدم و پيشاپيش آنان روحانيان فعالانه حضور داشتند و شعار مشترک سر ميدادند.
شعارها و حرکتهاي اکثريت قريب به اتفاق شرکتکنندگان در فعاليتهاي انقلابي حاکي از تمايل آنان به تحقق آرمانها، اصول و ارزشهاي ديني بودهاست.
حضرت امام(ره) در وصيت نامه سياسي ـ الهي خود در اين زمينه چنين تحليل ميکند:
«بيترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است، و رمز پيروزي را ملت ميداند، و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند که دو رکن اصلي آن انگيزه الهي و مقصد عالي حکومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براي همان انگيزه و مقصد [بوده است].»(1)
از آنجا که حضرت امام راحل خود در نقش رهبري انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي بود، نميتوانست خود را بهعنوان يکي از علل پيروزي و تداوم آن معرفي کند و لذا به دو عامل ديگر اشاره مينمايد.
پيوند سه عامل مردم (امت)، رهبري (امام) و اسلام موجب تقويت حضور و نقش يکديگر و تأثير بيشتر در روند انقلاب و حفظ و تداوم آن بود. بهطوري که سالها بعد از وقوع انقلاب و پس از برگزاري و انجام چندين سمينار و تحقيقات گسترده توسط دستگاهها و مراکز وابسته به دشمن، به اين نتيجه رسيدند که تنها راه مبارزه و مقابله با انقلاب اسلامي و برگرداندن اوضاع به شرايط قبل از آن، گسستن اين پيوند است. جدا کردن مردم از اسلام، به زير سؤال بردن رهبري ديني و ولايت فقيه، ايجاد جريانها، جناحها و گروههاي معارض و در نتيجه تجزيه و مقابله نيروها با يکديگر اساسيترين و مؤثرترين استراتژي دشمن براي شکست انقلاب اسلامي است.(2)
در مورد علل وقوع انقلاب اسلامي تحليلها و نظريههاي ديگري مطرح شده است که در اين مقاله سعي ميشود به نقد و بررسي چند مورد از معروفترين آنها پرداخته شود.
______________________________
طرفداران مکتب مارکسيسم صرف نظر از گرايشها و شاخههاي متفاوت آن، طبق معمول و براساس تفکرات خود، تمامي تحولات و رويکردهاي مختلف را بر مبناي اقتصادي تجزيه و تحليل و نتيجهگيري ميکردند.
نشريات حزب توده و بعضي نشريات شوروي حرکتهاي مردمي را ابتدا «مبارزات خرده بورژواهاي شهري بر ضد بورژوازي کمپرادور و براي شکست پايگاه سرمايهداري غرب در ايران» تبيين کردند. زماني که شعارهاي اسلامي و حضور اقشار مختلف و روحانيون را ديدند و تضاد آشکار با تحليلهاي مارکسيستي روشن شد، چنين تحليل کردند که «شورشي کور» توسط گروهي فرصتطلب براي به عقب انداختن جنبش انقلابي کارگري خلقهاي ايران براي رسيدن به سوسياليسم در حال شکل گرفتن است.»(1)
مارکسيستها در فاصله سالهاي 56 تا 59 دهها تحليل و تفسير متفاوت و متضاد پيرامون روند انلاب اسلامي منتشر کردند، که درواقع هيچيک از آنها با واقعيتهاي موجود انطباق نداشت.
در غرب ديدگاه واحدي در مورد علل پيروزي انقلاب و حتي شناخت همهجانبه و واقعگرايانه نسبت به جامعه ايران وجود نداشت. زيرا غالبا مسائل و واقعيتهاي کشور را با ديدگاههاي مادّي غرب بررسي و تحليل ميکردند.
«نمونه بارز ناداني و در عين حال نتيجه فرعي قضيه پهلوي (همه چيز را از ديد خاندان پهلوي ديدن) نارسائي تکاندهندهاي بود که در سفارت امريکا در تهران وجود داشت. مشکلات زيادي سفارت را دربر گرفته بود، نظير کم استعدادي کارمندان، آگاهي ناچيز در مورد منطقه و زبان، محدود بودن تماس، در انزواي فرهنگي قرار داشتن و به مرور زمان ابتلاء همه مأموران به ناراحتي روحي.
______________________________
تمام سفرايي که پس از جنگ جهاني دوم مأمور ايران شدند، به استثناي موارد نادر، براي قبول مسؤوليتهاي خود، آمادگي کامل نداشتند، و آنها که ايران را ميشناختند خود حامي قضيه پهلوي و متعهد به آن بودند. آنها فاقد کارمندان زبده و کارآزموده براي ايجاد تماس بودند. درواقع منابع اطلاعاتي آنها بسيار سطحي بود.
نمونههاي حيرتآور جهالت مقامات امريکائي در مورد ايران بسيار فراوان است. در سال 1974 (1353) آگاهترين مأمور امريکائي در تهران هرگز نام «علي شريعتي» را نشنيده بود.»(1)
چنين اعترافاتي سالها پس از پيروزي انقلاب و سردرگمي در شناخت و تجزيه و تحليل و پيشبيني وقايع و شکست بسياري از طرحها و برنامهها، بيان و نوشته شد. از طرف ديگر به دليل بياطلاعي کامل از ساختار مذهبي و نقش نهادهاي مردمي و ديني، خصوصا عدم شناخت فرهنگ تشيع، بسياري از تحليلها و نظريهها پيرامون انقلاب اسلامي در چارچوب و قالب تئوريهاي رايج در غرب و مشابه دانستن انقلاب اسلامي با ساير انقلابها ارائه شد.
1. نظريه عدم توسعه متوازن
براساس اين نظريه اجراي طرحهاي ديکته شده توسط کندي و نوسازي صنعتي موجب تغييراتي نامتوازن در جامعه ايران شد. فاصله طبقاتي، ناهماهنگي سياستهاي مدرن اقتصادي با ساختار سنتي، رواج فرهنگ و فساد غربي معارض با باورها و ارزشهاي ديني، موجب نوعي «انفجار از درون» در جامعه ايران شد که به دليل شدت و گستردگي آن قابل کنترل و مهار نبود، درنتيجه تبديل به يک جريان نيرومند اجتماعي شد که وقوع انقلاب اسلامي، سقوط سلطنت و حذف سلطه خارجي را به دنبال داشت.
«... علت وقوع انقلاب اين بود که شاه در حوزه اقتصادي ـ اجتماعي نوسازي کرد، و در نتيجه طبقه متوسط جديد و طبقه کارگر صنعتي را گسترش داد، اما نتوانست در حوزه
______________________________
1ديگر ـ حوزه سياسي ـ نوسازي نمايد. و اين ناتواني حلقههاي پيوند دهنده حکومت و ساختار اجتماعي را فرسوده کرد، راههاي ارتباطي ميان نظام سياسي و مردم را گسست، شکاف بين گروههاي حاکم و نيروهاي اجتماعي مدرن را بيشتر کرد و مهمتر از همه اين که پلهاي ارتباطي اندکي را که در گذشته پيوند دهنده نهاد سياسي با نيروهاي اجتماعي سنتي بهويژه بازار و مراجع ديني بود، ويران ساخت... پس انقلاب نه به دليل توسعه بيش از حد و نه توسعه نيافتگي، بلکه به سبب توسعه ناهمگون روي داد.»(1)
اين نظريه درواقع توجيهگر و نفيکننده سلطه همهجانبه خارجي خصوصا امريکا و آثار و تبعات آن ميباشد. زيرا اقدامات شاه منطبق با سياستهاي تحميلي امريکا و انگليس بود. بهعلاوه در کشورهاي ديگري شاهد اجراي برنامههاي نوسازي اقتصادي ـ اجتماعي بودهايم ولي انقلابي واقع نشد، لذا اين نظريه براي تبيين وقوع انقلاب اسلامي نميتواند علمي و واقعبينانه باشد.
طرفداران اين نظريه تصور کردهاند که اگر مردم ايران در شعارها و خواستههايشان اسلام را مطرح کردهاند پس با صنعت، نوسازي و مدرنيزاسيون مخالف هستند. درحالي که واقعيت اين است که هيچيک از کساني که در جريان انقلاب بودهاند با پيشرفت، رفاه، توسعه و تعالي کشور و برخورداري از ابزار و فنون (تکنولوژي) مخالف نبودند.
حضرت امام در يکي از سخنان خود به صراحت موافقت با دستاوردهاي سازنده و مثبت تمدن غرب و مخالفت با فحشا را اعلام داشتند. اين جمله به معناي دقيق کلمه، جوابي است به کساني که ميگويند، يکي از علل پيروزي انقلاب مقابله با مدرن شدن و صنعتي شدن بوده است!
از جمله نظرياتي که جريانهاي روشنفکري بيشتر به آن پرداختهاند و در سالهاي اخير نيز در مطبوعات و تريبونهاي سياسي مورد تأکيد بيشتري قرار گرفته است، مسأله تمايل شديد مردم و گروههاي اجتماعي به توسعه سياسي در اواخر دوران پهلوي ميباشد.
با توجه به واقعيتهاي يک قرن مبارزات مردم ايران در شرايط و اشکال مختلف و قيامهاي متعدد
______________________________
آنان بر ضد ديکتاتوري داخلي و سلطه خارجي نميتوان «توسعه سياسي» را خواسته سالهاي اخير سلطنت و علت پيروزي انقلاب به شمار آورد، زيرا حرکتهاي انقلابي مردم و پيروزي نهائي آنها درواقع نشاندهنده رشد و توسعه و بلوغ سياسي مردمي بود که در طول يک قرن تحت فشارهاي فزاينده آن را بهدست آورده بودند. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي معلول توسعهيافتگي سياسي مردم بوده است.
«شاه هرچند ساختار اجتماعي ـ اقتصادي را نوسازي کرد، براي توسعه نظام سياسي اجازه شکلگيري گروههاي فشار، ايجاد فضاي باز سياسي براي نيروهاي مختلف اجتماعي، ايجاد پيوند ميان رژيم و طبقات جديد، حفظ حلقههاي ارتباطي موجود ميان رژيم و طبقات قديمي و گسترش پايگاه اجتماعي سلطنت ـ که عمدتا به علت کودتاي نظامي سال 1332 همچنان پابرجا مانده بود ـ تلاش چنداني نکرد. او به جاي نوسازي نظام سياسي، قدرتش را همانند پدرش بر روي سه ستون نيروهاي مسلح، شبکه حمايتي دربار و ديوانسالاري گسترده دولتي قرار داد.»(1)
شاه ديکتاتوري وابسته و ضد مردم بود. اقدامات سرکوبگرانه، خفقان، سانسور، شکنجه، زندان و اعدام توسط رژيم شاه قطعا يکي از انگيزههاي قيام و انقلاب مردم بود، اما نکته مهم اين است که تصور مردم اين بود که اين اقدامات شاه در راستاي سياستهاي اسلامزدائي و حاکم کردن فرهنگ و باورهاي ضد اسلامي به نمايندگي از جانب قدرتهاي بزرگ است، و لذا براي حفظ هويت و ارزشهاي ديني بايد قيام کنند و به مقابله با اقدامات شاه و جلوگيري از تحقق اهداف سلطه بيگانه برخيزند. بهعبارت ديگر مبارزه با ظالم و فاسد و مفسد را از وظايف ديني خود ميدانستند و اين مبارزه را به رهبري مرجعي ديني، کارساز و با ارزش ميدانستند.
برخي نظريات ديگر
تعدادي از گروههاي سياسي قبل و بعد از پيروزي انقلاب، انگيزه اصلي و اساسي مردم را ضديت با سلطنت و خاندان پهلوي عنوان نمودهاند. و در تحليلهاي خود سرنگوني سلطنت و تأسيس حکومت ملي را هدف مبارزات و خواست مردم اعلام کردهاند، و جمهوري اسلامي را يک نظام تحميلي به مردم
______________________________
ايران تبليغ کردهاند. طرفداران اين نظريه اظهار کردهاند که رهبران روحاني انقلاب درواقع خواست مردم را تغيير دادهاند.
اين تحليل، خلاف واقعيت است، زيرا که شعارهاي مردم در جريان انقلاب که بعضي از آنها هنوز بر ديوارهاي شهرها بهجاي مانده، حکومت اسلامي يا جمهوري اسلامي است. از طرف ديگر در اولين رفراندومي که در 12 فروردين 58 به شکل سراسري در کشور صورت گرفت، بيش از 98% مردم به جمهوري اسلامي رأي دادند. درحالي که اين رفراندوم در کمال آزادي برگزار شد و رأي بالاي مردم نشاندهنده تمايل و خواست آنان بوده است. بنابراين مردم تنها به نفي نظام سلطنتي رأي ندادهاند بلکه به صراحت و روشني به اثبات نظام جمهوري اسلامي رأي قاطع دادهاند.
آنچه در زمينه علل و عوامل وقوع انقلاب در داخل و خارج از کشور به نگارش درآمد براساس ديدگاهها و ميزان آگاهي از مجموعه شرايط و ويژگيها بوده است.
اخيرا تحقيقي آماري مبتني بر موضوعات مشخص و نظرات افرادي که غالبا در جريان انقلاب بودهاند صورت گرفته که خلاصهاي از آن ميتواند در ارزيابي نظرات ارائه شده، همه محققين را ياري نمايد.(1)
در اين تحقيق از 236 نفر زن و مرد در فاصله سنين 35 تا 60 ساله (در زمان انقلاب در سال 1357 بين 15 تا 40 سال داشتهاند) و داراي تحصيلات ديپلم و از اقشار مختلف و مناطق مختلف شهر تهران، پيرامون انگيزههاي آنان براي شرکت در فعاليتهاي انقلابي سؤالاتي مطرح شده که با جمعبندي و شمارش آنها چندين جدول به دست آمده است.
جدولهاي مربوط ترکيب جنسي و سنّي، تحصيلات و توزيع منطقهاي به علت بيارتباطي با موضوع نقل نميشود و فقط جدول مربوط به انگيزههاي شرکتکنندگان ارائه ميشود:
______________________________
رديف عنوان (عباراتي که در پاسخها، ذکر شده است) تعداد درصد
1 بياعتنايي به ارزش دفاعي ديني/ عدم رعايت موازين اسلامي/ بي توجهي به مسائل ديني و مذهبي/ اسلامزدايي/ فساد رژيم شاه، روحانيت/ رفتارهاي ضداسلامي/ بياعتنايي به اعتقادات مردم/ کمرنگ شدن مسائل ديني/ اسلامستيزي 54 7/23
2 بيبند و باري و ترويج آن/ فساد اخلاقي و جنسي/ هرزگي و فساد/ مشکلات/ ترويج فساد و فحشا/... 33 5/14
3 استبداد/ آزار مردم/ ديکتاتوري/ سرکوب مردم با تقوا/ فشارهاي مذهبي سياسي/ شکنجه/ آزار و اذيت بزرگان/ کشتن افراد مذهبي/ ايجاد وحشت و سرکوب مخالفان/... 25 11
4 تبعيض/ اختلاف طبقاتي/ تبعيض در انتخاب افراد/ فاصله طبقاتي بين فقير و غني/ نظام طبقاتي/ شکافهاي طبقاتي 19 9/8
5 خفقان و عدم آزادي در قلم و بيان، ايجاد رعب و وحشت/ اختناق/ خفقان مطلق/ تفتيش عقايد/ بيتوجهي به آزاديهاي فردي 9 4
6 وجود مراکز فساد/ لااباليگري/ فروش مشروبات الکلي 11 8/4
7 بيحجابي/ بدحجابي 8 5/3
8 بيعدالتي/ عدم رسيدگي به محرومين/ بيعدالتي اجتماعي 7 1/3
9 عدم وجود حکومت اسلامي/ تلاش براي پيدا کردن حکومت اسلامي 7 1/3
10 بيتوجهي به اسلام/ بيتوجهي به خدمات مردم/ دروغ به مردم/ پارتيبازي/ عدم رسيدگي به امور مردم 5 2/2
11 رغبت به تجملگرايي/ بيبندوباري سران حکومت/ حيف و ميل بيتالمال/ زندگي اشرافي/ بيبندوباري رژيم 5 2/2
12 کمبودهاي رفاهي مردم/ بيتوجهي به مسائل رفاهي مردم/ فقر اکثريت مردم/ فقر و تهيدستي/ وضع بد اقتصادي مردم/... 4 7/1
13 نفوذ آمريکا/ وابستگي به اجنبي بخصوص آمريکا/ دخالت مستقيم آمريکا 4 7/1
14 استثمار/ و خروج سرمايههاي مملکت و تاراج ثروت نفت/ به يغما رفتن ثروتها 4 7/1
15 ساير عبارات (بياعتنايي به ارزش ملي ـ غربزدگي ـ وابستگي به غرب و شرق ـ بيکاري ـ سانسور ـ فساد اداري ـ وجود آزاديهاي بيش از حدّ 15 6/6
جمع 228 100
با جمعبندي انگيزههاي مشابه و محدود کردن عناوين به جدول ديگري ميرسيم که به شکل خلاصه سه انگيزه مهم فرهنگي ـ اسلامي، سياسي و اقتصادي را نشان ميدهد:
انگيزههاي فرهنگي، ديني، (اسلامي) 8/47%
انگيزههاي سياسي ـ اجتماعي 5/32%
انگيزههاي اقتصادي 2/15%
نکته: 8 نفر از جامعه آماري پاسخ ندادهاند.
1. اصليترين و مهمترين انگيزه مردم براي حضور و فعاليت در جريان انقلاب انگيزههاي ديني و اعتقادي بوده است
2. عامل سياسي ـ اجتماعي پس از عامل اعتقادي و با فاصله نسبتا زياد، انگيزه شرکتکنندگان در جريان انقلاب بوده است
3. انگيزه اقتصادي کمترين نقش را در بين انگيزههاي عمومي داشته است
4. حداکثر 16% از پاسخدهندگان، بيکفايتي و فساد مديران را به عنوان انگيزه اصلي مطرح کردهاند
5. نقش وابستگي رژيم شاه به دولتهاي خارجي، انگيزه يک سوم از پاسخدهندگان بوده است.
( منبع : نگاهي به نظريه هاي انقلاب اسلامي ، جواد منصوري، مجله رواق انديشه ، بهمن 1380 ، ش 5 ، صص 95 - 104)