آبان، تسخیر لانه جاسوسی امریکا انقلاب دوم

 

آبان، تسخیر لانه جاسوسی امریکا انقلاب دوم

پدید آورنده : دکتر منوچهر اکبری

منبع :پایگاهاطلاع رسانی حوزه

در تاریخ همة نهضت ها، روزهایی ثبت می شود که روزهای سرنوشت ساز و یوم الله تلقی می گردد. از اتفاق، در سالروز این روزها یا نزدیک و قریب به آنها اتفاقهای دیگر می افتد که به مانایی و ضرورت نکوداشت و احیای آن روز کمک می کند. در تاریخ انقلاب اسلامی، هم قبل از پیروزی و هم در دوران پیروزی و حتی پس از آن به روزهایی برمی خوریم که اگر به تحلیل چندین بارة آن نپردازیم و فقط به یاد و خاطرة آنهم در ذهن نسل همراه با آن ایام بسنده کنیم در دراز مدت چه بسا این غفلت ها به ندامتی بزرگ و جبران ناپذیر ختم شود. همانگونه که در بسیاری از انقلابها و حتی حرکتهای مردمی با این خسران روبرو می شویم. 15 خرداد، 12 بهمن، 22 بهمن، 14 خرداد، 8 شهریور، 17 شهریور، 13 آبان، 29 بهمن، 12 فروردین و 7 تیر هر کدام انبوهی از خاطره و مطلب و اتفاقهای پیش و پس را همراه دارند. در این مقاله به تحلیل 13 آبان و مناسبتهایی که در این روز در طول سالهای متمادی اتفاق افتاده می پردازیم، تا هم در یاد و خاطر نسل تقریباً پا به سن گذاشته انقلاب بازآفرینی شیرینی داشته باشیم و هم نسل بعد را که متأسفانه خلاف توقع و انتظار در وادی حیرتی ناشناخته و حتی بی خیالی کشنده و ملال آور بسر می برند، درس عبرتی داده باشیم.

13 آبان از چند جهت با نهضت امام خمینی پیوند خورده است. تراکم مناسبتهای تاریخی این روز را تشخّص خاص بخشیده است. روزی که قبل از همه روز تبعید امام به ترکیه بود، امامی که نسبت به هم نوعان خود نگاه و تلقی و قرائت و تفسیر جدیدی از اسلام مطرح کرده بود. تلقی و تفسیر و قرائتی پویا، نوین، زنده و انقلابی. روزی که شاه (محمدرضا) فکر می کرد با تبعید یا خروج اجباری و ناخواستة امام همة موانع را از سر راه برداشته است. تصور می کرد حرکت 15 خرداد 42 با جدایی امام از امت، خاموش می شود و آبها از آسیاب می افتد. البته به هر قیمتی پای آن تصور باطل و بی مبنا ایستاده بود تا آنجا که با دستگیری امام هزاران نفر از یاران معترض امام را در ورامین و سایر شهرها به رگبار گلوله بست. در واقع مظلومیت یاران و پیروان امام را اثبات کرد. شاه نمی دانست که پانزده سال بعد فرزندان امام و شهدای خرداد 42 با فریادی رسا، بلند و با عزمی جزم و مقاومتی تا پای جان مجدداً به صف یاران لبیک گوی خمینی می پیوندند. نهضت از پشتوانة شهادت و مظلومیت برخوردار می شود. البته شاه و عوامل استکبار جهانی با تمام مراقبتهایی که پس از تبعید امام نسبت به نیروهای انقلابی بخرج می دادند درک نمی کردند، کینه ای که از کشتار مظلومانه شهدای 15 خرداد و بخصوص پس از شکنجه و دستگیری و زندان، تبعید و محرومیت و جفایی که در حق یاران امام روا می دارد، هرگز از یاد نمی رود. شاید شعله های نهضت اسلام را به ظاهر خاموش کرد، اما نمی دانست که این آتش زیر خاکستر روزی زبانه می کشد، دوباره طوفانی بپا می کند که دیگر خاموش نمی شود، زیرا در این 15 یا 16 سالی که از تبعید امام گذشته بود نسلی متفکر، فهیم، تحصیلکرده اعم از دانشگاهی و حوزوی روی کار می آید که در دفاع از حقانیت اسلام و امام بزرگی چون خمینی، چون دریا به پیش می آید و هیچ قدرتی طوفان شهر و کشور متفکر را نمی تواند جلوگیری کند.

نمونه کامل و تمام عیار به ثمر نشستن خون شهدای 15 خرداد را باید در تظاهرات دانش آموزانی دانست که در پایگاه تظاهرات تهران یعنی دانشگاه تهران گرد آمده بودند. در 13 آبان سال 57 (حدوداً 15 سال پس از تبعید امام)، دانشگاه تهران مثل اقیانوسی بود که از هر سو رودهای کوچک و بزرگ انسانها در صفوف فشرده بسوی آن جاری می شدند تا خود را به دامن دریا برسانند. دانشگاه بستری بود برای رودهایی که از راههای دور و کوچه و پس کوچه های شهر به حرکت درآمده بودند تا در بستر دریا آرام گیرند. شاه و عواملش فکر می کردند دانشگاهیان با امام و انقلاب او در این مرحله همراهی نمی کنند، خود از برداشت غلط تحلیلگران حکومت پهلوی نشأت می گرفت. فریاد معصومانه دانش آموزان پاکی در فضای دانشگاه طنین انداز می شد که با تمام وجود با شوقی سرشار، شور جوانی و آرمانخواه آمده بودند تا همراهی خود را با امام عزیزی اعلام کنند که عافیت و گوشه نشینی را به طاق نسیان نهاده بود. آمده بود تا از چشمها خواب غفلت و جهل را بزداید. مردی که منتظر بود تا روزی نه چندان دور در جمع فرزندان و امت خویش حاضر شود. منتظر بود تا علیرغم خواست او شرایط عظیمترین استقبال قرن برایش فراهم شود. می خواست چنان بیاید که در خور و لایق خمینی باشد. آمدنی که همه غربت دوری و تبعید را به یکباره از یاد ببرد. هر چند در سال 42 غریبانه در یک سحرگاه از امت خویش جدا شد، می خواست در بازگشت به شاه بگوید آنکه واقعاً در دل مردم جای دارد خمینی است نه پادشاهی که در سایه قدرت و ارتش نیروهای امنیتی بخصوص عوامل اطلاعاتی و نظامی بیگانه حتی صهیونیزم بر اریکه قدرت تکیه زده است. درست سه ماه پس از 13 آبان بود که روح تبعیدی به کالبد جسم خسته و منتظر و نحیف وطن بازگشت و همه را با آمدنش جان تازه بخشید. مردی که با کودکان 15 خرداد آنک بعنوان جوانانی برومند و انقلابی صحبت می کرد. امام چشم امیدش به حضور جوانان پاک باخته ای بود که در برابر طاغوت چونان سدی محکم قد کشیده بودند و فریاد یا مرگ یا خمینی آنها گوش فلک را کر کرده بود.

عجبا که امام در شرایطی به وطن بازگشت که هنوز به ظاهر ارکان حکومت پهلوی پابرجا بود. جز شاه و تعدادی معدود از فرماندهان، مابقی همه در ایران بودند. شاید تصور صحنه گردانان آمریکایی و اسرائیلی و انگلیسی این بود که با آمدن خمینی حرکتی چون 28 مرداد انجام دهند و دوباره برای چند دهه امام را از امت بگیرند و باز شاه را با صحنه ای نمایشی و ساختگی به کشور برگردانند. واقعاً شاه رفته بود که برنگردد؟ این ساده لوحانه است که بپذیریم شاه به آن سادگی و زودی از قدرت و حکومت دست کشید و کشور را ترک کرد! رفته بود تا با برقراری آرامش نسبی بعنوان قهرمان! برگردد.

نمونه کامل و تمام عیار به ثمر نشستن خون شهدای 15 خرداد 42 را باید در تظاهرات 13 آبان سال 57 ملاحظه کردشاه تصور نمی کرد پیرمردی رها از همة تعلقات، آن هم در شرایطی که ارتش و نیروهای نظامی و اطلاعاتی و عوامل حکومتی را همراه خود ندارد، بتواند طومار نظام حکومت پهلوی را در هم بپیچد. شاه سوار بر خنک غرور، باورش نمی آمد که امام با دانش آموزان و دانشجویان و اقشار دیگر بتوانند قوی ترین ارتش منطقه را به زانو در آورند.

البته فهم و شعور شاه و عوامل مغرور و کم خردش از درک این واقعیت که اگر اراده خدا بر امری تعلق گیرد و بخواهد به ندای قلبی و نیاز واقعی مردم مبنی بر «ربنا حول حالنا الی احسن الحال» جواب دهد هیچ قدرتی نمی تواند مانع این کار شود. دانش آموزانی که حتی در تمام عمر نام امام را نشنیده بودند درس و کلاس را رها کرده به صف معترضین و فریاد گران پیوستند. در یکی از روزهای مهم که در کل کشور بخصوص تهران تظاهرات صورت می گرفت، گویا اراده و دستی از غیب بیرون آمد و تمام اقشار جامعه بخصوص دانش آموزان تهرانی را به سوی دانشگاه تهران هدایت کرد. بی تردید از قبل قرار نبود دانش آموزان به دانشگاه بروند ولی چون ارادة خدا به این مهم تعلق گرفته بود، دانش آموزان به دانشگاه آمدند ناگهان خبر آمد که نیروهای مسلح که در آماده باش کامل نظامی به سر می بردند، چون در شرایط حکومت نظامی بودند، از فرماندهی جاهل و کم خرد دستوری دریافت کردند که به تظاهر کنندگان حمله کنند. مدیریت پشت صحنه انقلاب، چاره را در این دید که درِ دانشگاه را برای جلوگیری از ورود نیروهای گارد به داخل دانشگاه و صفوف دانش آموزان معترض ببندد. در یک سو نیروهای تا بن دندان مسلح صف کشیده بودند و در داخل دانشگاه هم هزاران جوان پر شور و انقلابی که فارغ از غم نان و جان و فرزند و همسر، رها از دلهره کار و شغل نه ترس داشتند که فردا ممکن است از کار برکنار شوند و نه دلمشغول عیال و فرزند بودند. می دانستند که اگر قرار باشد هر کس را به جرم تظاهرات دستگیر کنند به واقع باید همة ملت ایران را بازداشت کنند. دانش آموزان آمده بودند تا دفتر بیعت با امام را با خون پاکشان امضاء کنند. فریاد تکبیر و اعتراض دانشجویان و دانش آموزان از پشت میله های دانشگاه بسوی سربازان مسلح بلند بود که ناگهان با فرمان آتش، تعدادی، در خون خود در غلطیدند. صدای شلیک گلوله مردم را به سمت در اصلی دانشگاه گسیل داشت. نگارنده که شاهد صحنه بودم فاصلة دانشکده ادبیات تا در اصلی دانشگاه را، در کمتر از 5 دقیقه دویدم. جماعتی که از من جلوتر بودند با چشمان خود شاهد نشانه گیری و هدف گیری سربازان مسلحی بودند که به سوی دانش آموزان شلیک می کردند.

ابتدا برخی فکر می کردند گلوله ها مشقی و غیرواقعی است. ناگهان دیدند یکی از دانش آموزان به زمین افتاد و از ناحیه پا تیر خورد، انفجاری رخ داد. دانش آموزان خلاف تصور همه حتی سربازان عقب نشینی نمی کردند و با شور و فریاد بیشتری پیش می رفتند. تصور فرماندهان کوته بین این بود که با تهدید و کشتن چند نفر قضیه فیصله پیدا می کند و همه متفرق می شوند فردا هم دیگر صدایی از کسی برنمی خیزد. فریادها همگی خاموش می شود. مردم دیگر از خانه های خود خارج نمی شوند. فریاد در گلو نیامده خشک می شود. از اتفاق، عملکرد غیر منطقی و بی مبنای فرماندهان طاغوتی، سرنگونی طاغوت را تسریع کرد.

«عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم»1 بخوبی می دانیم با پخش چند لحظه ای کشتار دانش آموزان، از طریق تلویزیون، آنهم در حالی که حکومت نظامی بود، آتش خشم و تنفری که در دل ملت ایران شعله ور شد، چهره واقعی شاه که آن روزها از مصالحه و جبران اشتباهات و قصور کوتاهی در وظایف حرف می زد، برای مردم روشن شد.

اگر افراد معدودی باورشان نمی آمد که شاه برای بقا و استمرار پادشاهی و تداوم دیکتاتوری خود به هر کاری دست می زند، با مشاهدة صحنة دلخراش و تکان دهنده 13 آبان نظرشان عوض شد. واقعاً مضامینی از امام که می فرمود شاه در جهت خوش خدمتی به ارباب خود به هر کاری دست می زند، برای همه به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل شد. تعدادی از مجروحان آن حادثه را به تالار تشریح دانشکده پزشکی (بر بالای دست) حمل کردند. در واقع خون پاک دانش آموزان آتش نهضت را شعله ور و گسترده تر کرد.

برای آنان که ممکن است با گذر ایام و فراز و فرودهایی که در ادامة نهضت پیش آمد، برخی از صحنه ها را از یاد برده باشند، برخی از سخنان امام را دقیقاً روز 13 آبان 57 در ملاقات با دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج که در اقامتگاه موقت خویش در نوفل لوشاتو بیان فرمودند، مرور کنیم. دولتی که می خواست مرحله گذار را طی کند با نظر شاه و ابرقدرتها بعنوان «دولت آشتی» خودش را مطرح می کرد مهره هایی چون علی امینی و شاپور بختیار را از بایگانی تاریخ خارج کرده بود. آنها را سالها در آب نمک خوابانده بود که فقط مدیریت دورة گذار را بعهده گیرند تا دوباره شاه برگردد. امام تحت عنوان مردم اغفال نمی شوند می فرماید:

«اخیراً بعد از اینکه دیدند که «دولت آشتی» نتوانست کار خودش را انجام بدهد ـ و از اول یک دولتی بود که می خواست با فریبکاری مردم را منحرف کند و بخواباند این نهضت را و وعده هایی داد و عملهایی کرد و چیزهایی، اما همه اش چیزهایی که خواست ملت نبود، یک چیزهای دیگر بود خواست ملت، اینها تبع خواست ملت بود، «قمارخانه ها را بستیم»! هزار جور مرکز فحشا باز است! بالاترین مرکز فحشا دستگاه محمدرضا خان است که درش باز است! در فحشا. فحشا نه به آن معنا، فحشا به این معنا که بدتر از فحشاست. فحشای به آن معنا که یک بارگاه به تمام معنا ظلم، یک بارگاه به تمام معنا خیانت، به تمام معنا جنایت» 2

پس از این سخنان امام نسبت به برخی از توجیهات و اعلام خطرهای بی مبنای شاه و عوامل سرسپرده او وقتی هشدار می دهند که با رفتن اعلیحضرت مملکت بدست روس و انگلیس می افتد، امام چنین قاطع جواب می دهد:یک مطلب دیگری که ایشان می گویند این است که این وضع جغرافیایی ایران جوری است که ـ کأنّه ما دیگر هیچ اطلاعی نداریم از وضع جغرافیایی ایران که چه جوری است! ـ وضع جغرافیایی ایران جوری است که اگر این انقلابات باشد، با این وضع جغرافیایی خطر بزرگی برای ایران پیدا می شود ولی اگر شاه باشد این خطر نیست! مطلب ایشان این است که با بودن شاه این خطر نیست لکن اگر ـ چنانچه (به فرمایش ایشان) خدای نخواسته ـ این شاه برود، این مملکت به دست دو تا قدرت می افتد و وامصیبت می شود! ما می گوییم که آن چیزی که این مملکت را به دست این قدرت سپرده، این دو تا قدرت سپرده، همین شاه است! آخر اینها تکلیفشان براین مملکت این نیست که بیاید آن حمل کنند خاکهایی از قم به این سرحدات شوروی و از تهران به آن سرحدات آمریکا! اینکه ایشان هم قبول دارند که مقصود این نیست؛ مقصود این است که اینها مسلط می شوند بر مملکت ما؛ حالا مسلط نیستند؟!»3

اتفاق مهم و تاریخی و بسیار سرنوشت ساز دیگری که در واقع حرکتی در جهت و در ادامة دو جریان و اتفاق قبلی (تبعید امام و کشتار دانش آموزان) بود، یکسال بعد از روز دانش آموز 13 آبان 57 رخ داد و آن حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود. حرکتی که متأسفانه برخی از افراد در ابتدای آن دچار تردید بودند و بدتر از آن برخی پس از سالها در اصالت آن شک کردند و چیزی نمانده بود که توبه کنند. شگفتا از همراهان سست عنصر که زبان حالمان از دست آنان این بیت از مولانا شد:زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خــدا و رستــم دستانم آرزوسـت4

این است نتیجه همان غفلتی که در سرآغاز مقاله بدان اشاره کردم و همواره از حاکمیت آن غفلت دست و دلم می لرزد. این است که ضرورت بازخوانی جریانها را دو چندان می کند. اگر این جریانهای مهم که در وقت خویش دقیقاً خردمندانه، شجاعانه، آگاهانه و در جهت تکامل و استمرار نهضت و اهداف امام و انقلاب صورت گرفته است دقیق، منطقی و همه جانبه تحلیل نشود، زودتر از حتی تصور اقدام کنندگان، تحریف می شود یا در بهترین صورت به فراموشیدانش آموزان آمده بودند تا دفتر بیعت با امام را با خون پاکشان امضاء کننداگر جریانهای مهم که در جهت تکامل و استمرار نهضت و اهداف امام و انقلاب صورت گرفته است، دقیق، منطقی و همه جانبه تحلیل نشود، زودتر از حتی تصور اقدام کنندگان، تحریف یا در بهترین صورت به فراموشی سپرده می شودسپرده می شود. حدوداً هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود که توطئه های پیاپی، شکست خوردگان حکومت پهلوی، عوامل اطلاعاتی و امنیتی، افسران ارشد برکنار شده، فرماندهان و وزرا و وکلا و صاحب منصبان و زالوهای خون مکان اقتصادی و تجاری و سایر مسئولان و دولتمردان معزول ادامه داشت. اگرچه بسیاری از جلادان و قاتلان مردم بخصوص از طیف و قشر نظامی را به دادگاههای عدل اسلامی سپردند و به سزای اعمالشان رسیدند، اما اگر قرار بود همه عوامل حکومت طاغوت را محاکمه و اعدام کرد، چه بسا می بایست هزاران نفر را به جوخه های اعدام سپرد. هر روز در نقطه و منطقه ای از کشور توطئه و ترور و آشوب و خرابکاری رخ می داد. از آتش زدن خرمن کشاورزان زحمت کش تا آتش زدن لوله های نفت و انفجار و ایجاد فضای ترس و ناامنی که به زعم خودشان برای تضعیف روحیه مردم طراحی و عملیاتی می شد. بخصوص با طرح مسأله قومیت ها و تحریک اقوام مختلف با شعارهای استقلال منطقه ای یا قومی، بین ترک ها، کردها، بلوچ ها، ترکمن ها و خلق عرب، مناطق مختلف کشور را به ناامنی می کشیدند. در غرب کشور، شرایط بگونه ای بود که گویا طرح این مطالب رونق بیشتر داشت. هم ضد انقلاب، هم برخی گروهکها و هم عوامل و افسران نظامی و عوامل ساواک، همگی در کردستان جمع شده بودند. از طرفی هم، از عراق عوامل صدام و آمریکا براحتی وارد کشور می شدند و به تعبیر نظامیان، آتش تهیه را آماده می کردند. این نکته را هم نباید نادیده گرفت که صدام هم نتوانسته بود کردهای کشور عراق را بخوبی مدیریت کند. علاوه بر بهانه قومیت، توجیه عقیدتی هم داشتند که با روی کار آمدن شیعیان، شرایط سختی بر اهل تسنن حاکم می شود. این توطئه های پیاپی، فرصت تصمیم گیری را از مدیران و حتی نمایندگان اعزامی از سوی امام و رئیس جمهور وقت می گرفت، البته بعدها معلوم شد که معدودی از افراد اعزامی از مرکز هم بی تمایل به ادامه آن شرایط نبودند.

در آن شرایط امکان برنامه ریزی و چاره اندیشی و رسیدگی به مردم بخصوص قشر محروم وجود نداشت. دانشجویان انقلابی و مسلمان با یک سؤال بزرگ روبرو بودند که تا قبل از پیروزی مردم و انقلاب هر توطئه و ناامنی و ترور و آشوب از سوی عوامل حکومت مرکزی طراحی و اجرا می شد. اینک که بسیاری از سران و فرماندهان ارشد نظام شاه برکنار شده یا گریخته یا اعدام شده اند، چرا باید کشور ناامن باشد؟

چه بسا در اثر کم تجربگی تصور نمی کردند افراد فراری و ضد انقلاب و حتی خانواده های معدومین و بسیاری از مسئولین رده های پایین در مناطق غربی و شمالغرب کشور واقعاً نفوذ داشته باشند. علاوه بر آنکه تمام گریزگاهها، پناهگاهها و مناطق صعب العبور و کوهستانی را می شناختند. در ضمن معمولاً در شرایط بهم ریختة پس از تغییر حکومت برخی مسئولین برای کسب قدرت و موفقیت دست و پا می زنند، تلاش دارند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. در آن شرایط بود که دانشجویان مسلمان در راستای بیعتی که با امام بسته بودند و با شعارهایی که از سردل و عمق جان سرداده بودند که «تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست»، احساس تکلیف کردند و سر نخ قضایا را پیدا کردند دقیقاً به هدف زدند. دریافتند که فرماندهی و اتاق جنگ و عملیات و هماهنگی همه توطئه ها و آشوب ها در سفارت آمریکا بود. آنک که تا حدی آبها از آسیاب افتاده بود. برای روشنی راه فردا، لازم است به گذشته نگاهی بیفکنیم. بی تردید مرور تجارب گذشته سرمایه ای است برای آینده. لازم است بر مبنای «فذّکر ان ذکرا تنفع المؤمنین»5 بار دیگر حرکت انقلاب و تاریخی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را تحلیل کرد.

فرماندهی و اتاق جنگ و عملیات و هماهنگی همه توطئه ها و آشوب ها در سفارت آمریکا بود

اولین پیام تسخیر لانه جاسوسی، شکست هیمنه و اُبهّت آمریکا بود. آنهم بدست جوانان تحصیلکرده ای که آمریکا تصور و انتظار این حرکت را از سوی آنان نداشت. می دانیم تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کسی جرأت نمی کرد به دیوار سفارت آمریکا چپ نگاه کند. آمریکایی که تمام فرماندهان و مسئولین رده اول کشور را بعنوان عوامل خویش می دانست، بزرگترین محبتش به شاه اینکه او را بعنوان ژاندارم منطقه معرفی کرده بود. آمریکایی که خود را آنقدر مسلط و قوی و با قدرت می دانست که حتی تصورش را نمی کرد کسی بتواند به سایة عُمالش چپ نگاه کند. راستی چه کسی برای نخست بار در تاریخ روابط ایران و آمریکا شاخ آمریکا را شکست؟ چه کسی بود که پانزده سال قبل از انقلاب اسلامی شاه را نوکر آمریکا معرفی کرد و آمریکا را منشأ همة بدبختی ها و فلاکتهایی می دانست که بر سر ملت ایران می آمد. چه کسی بود که آمریکا را از اسرائیل بدتر می دانست و انگلیس را از هر دو بدتر. مگر امام نبود که در آن سالهای سخت، سالهای سیاه، سالهای سنگین، سالهای راکد و خفقان، سالهایی که یک افسر ایرانی جرأت نمی کرد به یک سرباز آمریکایی بگوید بالای چشمانت ابروست، کدام مرد مردستان را سراغ دارید که در آن شرایط تنفرش را از رئیس جمهور آمریکا چنان روشن، رسا و شفاف و فریاد گرانه بازگو کند.6 هنوز هم طنین آن عبارت بلند امام را در گوش دل و جان دارم که فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».7

دانشجویانی که خط فرمان از امام می گرفتند وصیت نامه هاشان را قبل از حرکت بسوی سفارت آمریکا امضاء کرده بودند، فرزندان راستین مردی بودند که بدانان جرأت و شهامت داده بود.

امامی که برای آنان هویت و شخصیت به ارمغان آورده بود. امامی که می دانستند در قاموس وجودش واژه وحشت و ترس وجود ندارد.8 امامی که هرگز در برابر زورگویی های شاه خضوع نکرده بود.9 در واقع چشم امیدشان به حمایت و موافقت و همراهی امامی بود که همواره از کوثر محبت و مهربانی و لطف و عنایت خویش، آنان را سیراب کرده بود.

بالاخره لحظة موعود فرا رسید. پس از نماز جمعه دلاورانی حماسه آفرین جان برکفانی ایثارگر، با خواندن «رجز هجوم» از دیوار سفارت بالا رفتند و موفق شدند شاخ آمریکا را بشکنند. در آن روزها عظمت کار بحدی بود که به فکر تحلیل و توصیف و تأثیر آن حرکت نیفتادند، رسانه های دنیا که اکثراً تحت سیطره و نفوذ غرب بخصوص شبکة صهیونیزم جهانی بود اجازه تحلیل فرا مرزی را به ایرانیان نمی داد، حتی می توان مدعی شد خود دانشجویان غیور و بسیاری از دولتمردان آن روز هم از عظمت و شکوه حماسه ای که رقم خورده بود بطور کامل باخبر نبودند. برخی یا قدرت درک عظمت آن مأموریت خطیر را نداشتند و از تأثیری که در آینده نهضت داشت باخبر نبودند و برخی همانگونه که بعدها دیدیم، با اصل حرکت مخالفت کردند و از همان روزهای نخست فشار می آوردند که حتی دانشجویان عذرخواهی کنند و گروگانها را با احترام و پوزش آزاد کنند، این کار خود صدبار از ندامت بدتر بود. معتقد نیستم که چون می دانستند سوابق همکاری برخی از دوستان و همراهانشان از لانه جاسوسی بیرون می آید مخالفت می کردند، چه بسا خودشان هم فکر نمی کردند ناخواسته با حرکت انقلابی دانشجویان، پرده از روی برخی حقایق می افتد و روشن می شود که آنها هم ناخواسته تحت فرماندهی و همراهی عوامل سیاسی آمریکا قرار دارند. بعدها که اسناد افشا و چاپ شد، متأسفانه از رابطه برخی با آمریکا خبر داد که حتی کسی تصورش را هم نمی کرد. با افشای اسناد در واقع غنایم ارزشمندی به دست آمد که کسی امروز به فکر تحلیل آنها نیست. کسی به فکر مقایسه سفارت های دیگر با سفارت آمریکا نمی افتد. راستی فقط در سفارت آمریکا بود که آن همه توطئة تودرتو و گره در گره فراهم می آمد و طراحی می شد؟ در سفارتخانة دیگری حرکتی علیه انقلاب اسلامی و امام خمینی صورت نمی گرفت؟ انقلاب اسلامی فقط منافع آمریکا یا دست آمریکائیان را از ایران قطع و کوتاه کرده بود؟ سفارتخانة کشورهای دوست و مرید آمریکا کاملاً از این شیطنت ها و توطئه ها و تفرقه افکنی و تضعیف و جاسوسی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی مبرا و بدور بودند؟ این نکته بسیار مهم است که انتخاب دانشجویان بسیار دقیق و حساب شده بود. اگر دانشجویان هر سفارت دیگری جز سفارت آمریکا را هدف قرار می دادند هرگز برد و تأثیر سفارت آمریکا را نداشت.

درس دیگری که از آن حرکت پربرکت گرفتیم، این بود که دانستیم چرا بسیاری از حرکت ها و انقلابها و نهضت ها در جهان یا بلافاصله پس از پیروزی شکست می خورند یا عمری بسیار کوتاه دارند. در قرن حاضر کم نبودند انقلابیونی که حتی رژیمهای فاسد و وابسته قبلی را شکست داده ولی بلافاصله با کودتاهای متعدد روبرو شدند و مگر در ایران کودتای نوژه و حتی حرکت آزادسازی گروگانها موسوم به کودتای طبس از سوی آمریکا طراحی نشد، و ده ها خطر و توطئه دیگر که از بیخ گوش امام و انقلاب و نهضت گذشت و شاید مصلحت افشای آنها هنوز هم فراهم نیامده باشد. آمریکا نمی توانست براحتی بپذیرد که از سوی کشوری که در واقع به عنوان یک استان تحت الحمایه خود که بر آن از هر جهت، مسلط بوده و حتی به عنوان مدافع اصلی و سپر قوی او در برابر شوروی آن روز عمل می کرد، امروز برای خودش تهدید به حساب آید؟ اینکه دولتمردان آمریکا حتی پس از حدود سه دهه باز هم به واقع تن به قبول آزاد شدن ایران نمی دهند، چه بسا از ناراحتی منافع سرشار و پایان ناپذیری بوده است که در ایران از دست داده اند. چه بسا آمریکائیان تا سالهای سال هم سنگینی و ابهت کار امام را درک نکنند. آمریکا پس از 28 سال نپذیرفته است که دیگر در ایران نمی تواند پایگاه داشته باشد. نپذیرفته است که حقوق اولیة ملت ایران را به رسمیت بشناسد! هنوز هم از موضع تبختر و تکبر و استعماری و استثماری به ما نگاه می کند. برخی از دولتمردان و سیاسیون آمریکا تصور می کردند اگر شرایط را تحمل کنند هر چند ناخواسته، تا پس از رحلت امام خمینی دوباره ورق به نفع آنان برمی گردد. یقین بدانید امروز هم آمریکا از هیچ کار و توطئه و سیاستی برای سیطره مجدد بر ایران منصرف نشده است و اگر کاری بیش از این نمی کند به واقع از سر عجز است نه از سر ترحم و دلسوزی و انسانیت و دموکراسی و حقوق بشر و تعابیری بی خاصیت و ساختگی از این دست.

برای آمریکا افشای اسناد سراسر توطئه و جاسوسی در سفارتش در ایران، بقدری گران آمد که شدیداً از چاپ و تکثیر آن در خارج از ایران جلوگیری کرد. رسوایی به حدی شکننده بود که حتی اگر یک نفر هم کمتر با خبر می شد برای او امتیاز بود. آمریکا تا بخود آمد و درصدد جلوگیری از افشای فراگیر و جهانی شدن خبر تسخیر لانه جاسوسی برآمد امواج حرکت دانشجویان در سراسر عالم طنین انداز شد و دیگر کاری نمی توانست بکند.دولتهایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی روی کار آمده اند حرکت دانشجویان را با اهمیت، انقلابی و سرنوشت ساز دانسته اند. اما پیش و بیش از همه امام بود که با اعزام یادگار و فرزند خود، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا جهت دیدار دانشجویان و بعدها تعیین حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمد خوئینی ها بعنوان نمایندة خویش از دانشجویان حمایت کرد. به واقع به حرکتشان رسمیت داد. علاوه بر همه این حمایت ها امام حرکت دانشجویان و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را انقلاب دوم10 نامید. بی تردید امام نقش مهم و کارآمد تسخیر لانه جاسوسی را در تضمین و بقا و استمرار انقلاب چیزی در حد اصل انقلاب

اوّلین پیام تسخیر لانه جاسوسی، شکست هیمنه و اُبهت آمریکا بود

آمریکا پس از گذشت 28 سال هنوز نپذیرفته است که حقوق اوّلیه ملت ایران را به رسمیت بشناسد

می دانست. امام می دانست که نگهداری و ادامة انقلاب شاید از جهاتی به مراتب مشکل تر از پیروزی باشد، به همین جهت هم با تمام وجود وارد صحنه شد و با مدیریت خارق العادة خود، اجازه نداد کوچکترین حرکتی خلاف اصل اسلام و احکام شرع رخ دهد. در نهایت وقتی همة برکات آن حرکت انقلابی عاید انقلاب و اسلام شد در شرایطی خاص با موافقت امام همة گروگانها آزاد شدند، زیرا دانشجویان احساس می کردند به تمام اهدافی که از پیش در نظر داشتند رسیده اند. دیگر ادامة گروگانگیری شاید به ضرر انقلاب بود. دانشجویان در عین حال که از شیطنت های شیطان بزرگ به تنگ آمده بودند اما به لحاظ اعتقاد راسخی که به احکام نورانی اسلام داشتند اجازه نمی دادند کسی مورد کوچکترین آزار و اذیت یا توهین قرار گیرد. دیدیم که در همان روزهای نخست که اطلاعات اولیه بدست آمد و جهان پذیرفت که آنها در جهت مأموریتهای جاسوسی به ایران اعزام شده اند، نخست زنان و سیاه پوستان را آزاد کردند و بعدها هم با تشکیل پرونده و بازجویی و فراهم آوردن اطلاعات مفید، به یک اشارة امام، مابقی را آزاد کردند و آزاد سازی آنها هم گویای اطاعت محض از امام بود.

راستی امکان نداشت وقتی دانشجویان از دیوار سفارت بالا می روند از سوی آمریکایی ها درو شوند؟ مگر در جریان کودتای طبس عملیات بگونه ای طراحی نشده بود که به هر قیمتی باید گروگانها را آزاد کرد؟ بی تردید آمریکایی ها نیامده بودند که با خواهش و تمنا و التماس و تقاضا جاسوسها را آزاد کنند. آمده بودند که هرگونه مقاومت را که از سوی هر جریان و گروهی باشد، قدرتمندانه در هم بشکنند. دیدیم که زبده ترین و توانمندترین نیروهای عملیاتی را که ماهها تحت آموزش های ویژه و سنگین نظامی، جاسوسی و اطلاعاتی تربیت کرده بودند وارد عملیات کردند.

درس عبرت دیگر را باید شکست کودتای طبس نامید. کودتای طبس، حمایت از انقلاب ایران و عنایت خاص خداوند را به امام و انقلاب اسلامی به جهانیان و آمریکائیان کوردل، نشان داد. آزادی گروگانها به واقع برای آمریکا کاری حیثیتی بود. به زعم خودشان می خواستند تا حدی از فشار شکست خود در برابر امام و فرزندان انقلابی اش یعنی دانشجویان مسلمان، خود را خارج کنند و بار دیگر قدرت نظامی خود را به رخ جهانیان بکشند و بگویند: ببینید آمریکا چگونه نیروها و عواملش را از چنبر ایرانیان آزاد ساخت. مبادا چنین حرکاتی در سایر کشورها رخ دهد.

نکته و برکت دیگر حرکت دانشجویان، تقویت وحدت ملی یعنی اقشار و صنوف مختلفی بود که تا ماهها، روزانه در تأیید حرکت دانشجویان مسلمان و انقلابی مقابل سفارت تظاهرات می کردند و به فرزندان آگاه و انقلابی خویش روحیه می دادند.

نکته و درس دیگر جداسازی صف پیروان امام با گروههایی بود که در مبارزة با آمریکا فقط شعار داده بودند و تا آن روز فرصت مبارزة رودررو با آمریکا برایشان فراهم نیامده بود. حتی برخی گروهکها هم که احساس می کردند جامانده اند، روزهای اول در صحنه حاضر شده و «انا شریک» می گفتند، ولی دانشجویان خبیر و تیزفهم، بلافاصله آنها را طرد کردند و دست رد بر سینة آنها زدند و از هر گونه آلودگی حرکت، خود جلوگیری کردند. سالهای بعد هم به اصطلاح چریکهای مبارز و پیر! در دامن آمریکا و استکبار جهانی به خوش خدمتی در اروپا و آمریکا و همصدایی با آمریکا و صدام و سایر عوامل آن پرداختند!11 عجبا از گذر روزگار که هر لحظه اش درس عبرت است.

در پایان مقاله به نقل قسمتی از سخنان حضرت امام پیرامون فلسفه و برکت و عوارض و نتایج اشغال لانه جاسوسی می پردازیم و در می یابیم که امام راحل چگونه حرکت دانشجویان را بااین بساطی که آمریکا درآورده است و این هیاهویی که این شیطان بزرگ فریاد می زند و شیاطین را دور خودش جمع می کند، این برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما؛ از منافعی که در اینجا داشت کوتاه شده است. و ترس این را دارد که دیگر تا آخر این کوتاهی باشد از این جهت توطئه می کند»آغاز نهضت یعنی 15 خرداد پیوند می زند و حرکت انقلابی دانشجویان را دقیقاً در راستای خنثی سازی توطئه های مختلف آمریکا تحلیل فرموده اند:

«الان این بساطی که آمریکا درآورده است و این هیاهویی که این شیطان بزرگ فریاد می زند و شیاطین را دور خودش جمع می کند، این برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما؛ از منافعی که در اینجا داشت کوتاه شده است. و ترس این را دارد که دیگر تا آخر این کوتاهی باشد از این جهت توطئه می کند».12

روح خدا پیرامون حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می فرماید:اشغال لانة جاسوسی آمریکا و آن مرکزی هم که جوانهای ما رفتند گرفتند ـ آنطور که اطلاع دادند ـ مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بوده است. آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشه های فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوانها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوانها را. یک شاهی که در طول پنجاه سال این مملکت را به غارت کشیده است و به چپاول برده است و داده است و داده خوردند و خودش خورده است، و بالاتر از این، این قدر قتل نفس کرده است، کشتار عمومی کرده است، پانزده خرداد ـ آنطوری که معروف شد ـ پانزده هزار نفر کشته شده است. در روز پانزده خرداد و از آن وقت تا حالا شاید صد هزار نفر ما مقتول داشته ایم و چند صد هزار نفر معلول داشته ایم».13

در ادامه امام گوید:

«توقع این هست که جانی دست اول ما را ببرند آنجا نگه دارند و حمایت از او بکنند، و اینجا هم مرکز توطئه درست کنند، و مرکز پخش چیزهایی که توطئه گری است درست بکنند، نمی دانم، همة چیزهایی که می خواهند بکنند، بکنند و ملت ما و جوانهای ما و جوانهای دانشگاهی ما و جوانهای روحانی ما بنشینند تماشا کنند تا خون این صد هزار نفر تقریباً ـ یا کمتر و بیشتر ـ هدر برود، برای اینکه احترامی قائل بشوند به آقای کارتر و امثال اینها. توطئه ها نباید باشد. البته اگر توطئه نبود، اگر این خرابکاریها نبود، اگر آن کار فاسد نبود، همة مردم آزادند در اینجا موجود باشند. اما وقتی توطئه هست در کار، وقتی که آنطور کارهای فاسد انجام می گیرد، ناراحت می کند جوانهای ما را. جوانها توقع دارند در این دنیا که مملکتشان ـ که این قدر برایش زحمت کشیدند ـ دستشان باشد. وقتی می بینند توطئه است که می خواهند که دوباره برگردد به حال سابق و دوباره همه چیزشان به باد برود، نمی توانند بنشینند. توقع نباید باشد که آنها بنشینند تماشا کنند و آنها چپاولگریهایشان را کردند، حالا توطئه هاشان را بکنند و رشد پیدا بکند این توطئه و چه بشود. جوانهای ما باید با تمام توجه و با قدرت این توطئه ها را از بین ببرند».14

و آخرین عبارت از سخنان روشنگر امام:

«دستهای پشت پرده در آشوبهای کردستان: و این شلوغیها هم که گاهی وقتها همین شیاطین ایجاد می کنند و همین طرفدارهای این فاسدها ایجاد می کنند، اینها هم حلش اشکالی ندارد. اینها خیال می کنند که قضیة کردستان یک قضیه ای است که قابل حل نیست. قضیة کردستان را، اگر اینها مخلوط با مردم کرد نبودند و با جوانها و با زنها و با بچه ها نبودند ـ که ما نمی خواهیم حتی یک نفر آدم بیگناه کشته بشود ـ اگر نبودند که کاری نداشت اینها را درو کردن و از بین بردن. لکن مع الأسف اینطوری است الآن. شما لابد شنیدید این را که زن و بچه ها را این بی انصافها سپر کردند، و با سپر کردن آنها، جوانهای ما را کشتند. و آن جوانهای غیور به واسطة اینکه مبادا بیگناهها کشته بشوند، آنها مقابله نکردند. خوب، اینها اگر چنانچه مخلوط به آنها نبودند کاری نداشت اینها را از بین بردن. اینها یک همچو قوة زیادی نیستند، یک دسته اشرار هستند. این اشرار را ما سابقاً هم با آنها مواجه بودیم. اینها یک دسته ای از اشرار هستند که دزدی می کنند. گاهی وقتها هم آدم دزد، آدم هم می کشد. اینها یک قوه ای نیستند الآن در مقابل قوة دولت، یا در مقابل قوة ملت. ما هر وقت بخواهیم، همة ملت ممکن است بروند در کردستان و اینها را از بین ببرند، لکن ما می خواهیم با آرامش کار درست بشود، بی انصافها نمی گذارند».15