نویسنده : موسی نجفی
سایت باشگاه اندیشه
جنبش تنباکو مقدم بر تمام جنبشهای صورتگرفته در ایران در یک قرن اخیر است. پس این جنبش است که ایرانیان با درس گرفتن از آن پا به مرحلهای تازه و نو در تاریخ معاصر خود میگذارند. مشروطیت، ملیشدن صنعت نفت و مهمتر از آنها وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 همه از پیامدهای قیام مردم علیه امتیاز تنباکو است. در این میان آنچه مردم را در آن برهه بر آن داشت تا علیه این امتیازنامه قیام کنند و ناصرالدینشاه را مجبور به القای آن کنند، به باور بسیاری علاوه بر صبغه دینی دارای بنمایههای ملی نیز بود.
بسیاری از متفکران بر آنند که این صبغه مذهبی و ملی که در قیام تنباکو رخ نمود ریشه در نوعی بیداری داشت که به آن بیداری اسلامی میگویند. اما در ایران یک نوع بیداری دیگر نیز وجود داشت که ما در این مجال به بحث در مورد این نوع بیداری که از آن بهعنوان بیداری ایرانی یاد میکنند، خواهیم پرداخت. دکتر موسی نجفی مدیر گروه و عضو هیأت علمی اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفتوگوی حاضر به بررسی بیداری اسلامی - ایرانی و نقش آن در قیام تنباکو میپردازد. وی علاوه بر جنبش تنباکو به نقش بیداری درتحولات مابعد آن در تاریخ معاصر ایران نیز میپردازد.چرا گروه نخبه ایران، آنگونه که از شواهد و قراین برمیآید، مخالف امتیازنامه رژی بودند؟ افرادی مانند آخوندزاده، طالبوف، میرزاملکمخان آیا این نکته درست است که آنها مخالف امتیازنامه رژی بودند؟
در این که اولین حرکت مردمی در تاریخ معاصر ایران مخالفت مردم با امتیاز رژی بوده هیچ شکی نباید کرد. نویسندگان سکولاری مانند کسروی از آن بهعنوان نخستین تکان ایرانی یاد میکند. اما اگر ما تنباکو را با حرکت قبل از خودش و حرکت بعداز خودش بررسی کنیم حتما نتایج بهتری به دست خواهد آمد.
اولین حرکت مردمی در تهران اعتراض علیه قرارداد ترکمانچای هست که در قضیه قتل سفیر روسیه درتهران به نام گریبایدوف نمود پیدا کرد، این تقریبا 60 سال قبل از قیام تنباکو است و 15 سال بعد از تنباکو حرکت دیگری داریم به نام مشروطه؛ به نظر من وقتی نگاه میکنیم، یکی از ویژگیها و شاخصههای قیام تنباکو، حضور عنصر مردم است، مردم در این قیام نقش بسیار پررنگی دارند، در مورد مشابه آن که بخواهیم مثال بزنیم در قضیه قتل گریبایدف مردم به هر ترتیب قیام کردند و پشتسر مرحوم مسیح مجتهد راه افتادند، اما تنها نتیجه عملی برای او تبعید بود و اتفاق خاص دیگری نیفتاد، در ماجرای تنباکو وقتی خواستند آیتا... آشتیانی را از شهر بیرون کنند، قضیه کاملا فرق میکرد، به آشتیانی گفته بود یا باید قلیان بکشی یا باید از تهران بروی؛ که او هم گفته بود میروم، حرکتی که مردم به طرفداری از مرحوم آشتیانی راه انداختند خود ناصرالدین شاه را هم ترساند، بهگونهای که به ارگ شاه پناه برد و این جمله معروف را بر زبان دارند که اگر قرار است کشته شویم ما هم میکشیم، این جمله را در آبدار خانه ارگ گفته بود، اینجا بود که مردم مانع از رفتن مرحوم آشتیانی از شهر شدند.
دیگر نکتهای که در قیام تنباکو خود را به وضوح نشان داد، حضور زنان بوده است، اولین تظاهراتی که زنان در آن شرکت داشتهاند در قیام تنباکو به ثبت رسیده است. پیش از این ما حضور این چنینی زنها را نداشتهایم، میگویند زنها به ناصرالدین شاه فحش میدادند و میگفتند شاه باج و سبیلو نمیخواهیم. شاهی که دارای فره ایزدی و مقام ظلالهی است توسط زنها اینگونه حرمتش شکسته میشود و حتی زنهای دربار هم حاضر نیستند به حرفش گوش کنند. مرحوم مدرس در مورد قیام تنباکو و تاثیرش بر سلطنت میگوید: درخت سلطنت در ایران در اثر قیام تنباکو آسیب دید و بعد از آن هم این درخت نتوانست پکه- جوانهای - بزند.
قیام تنباکو مرزبندی جدیدی هم میان علما بهوجود آورد و آنها را به دو دسته تقسیم کرد. بازهم به تعبیر مرحوم مدرس علمای سلطانی و علمای غیرسلطانی یا ملی. این درست همان تعبیری است که امام در مورد روحانیون درباری و غیردرباری میگوید، این نشان دهنده یک امر تاریخی بسیار مهم است و آن هم تغییرات منحنی مذهب از صفویه تا انقلاب اسلامی است. بنابراین برای فهمیدن تحولات این دوره باید سابقهای از این تحولات را در ذهن داشت. حضرت امام(ره) همچنین معتقد است که حرکت جنبشهای اسلامی از قیام تنباکو شروع شده است، ایشان تعبیر بسیار جالبی در مورد رهبر جنبش تنباکو یعنی مرحوم میرزای شیرازی میدادند، در توصیف وی میگوید: میرزای شیرازی پیرمردی کوچک بود با عقلی بزرگ.
حالا برگردیم به موضوع سوال شما که گفتید آیا همه اینها مخالف بودند؟ باید بگویم که همه اینها مخالف نیستند، در قضیه تنباکو روزنامه ملکمخان یعنی قانون، نمیخواهد وارد مساله شود و حتی مخالف است، چرا که مشکل اصلی ملکم با دربار، شخصی بود. انتشار روزنامه و مساله تنویر افکار را بهانهای قرار داد برای پیشبرد مطامع شخصیاش. در نامه معروفی هم که به ناصرالدین شاه دارد مینویسد که اگر من حقهبازی کنم این میزان درآمد دارم، اگر فراموشخانه باز کنم این قدر درآمد دارم و اگر بخواهم روزنامه باز کنم این مقدار، این نمیشود که نه حقهبازی کنم، نه فراموشخانه باز کنم و نه روزنامهنگاری و شما هم جیره مواجب من را ندهید.
روزنامه اختر که در استانبول چاپ میشد با قیام تنباکو مخالف است، این روزنامه اصلا به این حرکت بها نداده است. مرحوم شیخ حسن کربلایی هم که کتاب تاریخ دخانیه را نوشته است، من که ندیدم که از این افراد نمونههایی را ذکر کند.
در مورد سیدجمال الدین اسدآبادی هم باید گفت که حساب وی یک مقدار فرق میکند، سیدجمال مخالف حکومت ایران است، اغراض شخصی هم ندارد، بیش از اینها حرف دارد، اما به عقیده من موقعی متوجه شد که در مسیر فکر خودش نیست و تنباکو از مسائلی که وی به آن میاندیشید خیلی جلوتر رفته است، اینگونه افراد وقتی حرکتی میشود، میخواهند آن را در چارچوبهای ذهنی خودشان قرار دهند. مدل تنباکو برای همه یک مقدار غافلگیر کننده بود، حتی برای رجل دنیا دیدهای مثل سیدجمال. برای همین است در نامههایی که مینویسد مقداری به حاشیه رانده میشود. زمانی مرحوم مدرس او را نقد میکرد و گفت این چیزی که مرحوم سیدجمال نوشته خودش هم متوجه نشده، البانک ما ادراک البانک، یعنی چه؟ این در نامهای بوده که به میرزای شیرازی نوشته، اما سید حرف حقی دارد و این که میگوید باید در راستای تحریم اقتصادی غرب گام برداریم؛ اما میرزا شیرازی از سیدجمال هم پیشتر رفت و نوشت تا قطع ید فرنگی تحریم ادامه دارد.
من خودم تعبیری دارم که میگویم تنباکو هم معلول ملت بود و هم علت ملت. مردم با قیام تنباکو به خیلی چیزها رسیدند و مشروطه یکی از ثمرات همین حرکت شده. بازهم تعبیری از مرحوم مدرس بیاورم که میگوید ما باید کاری کنیم که شعله ایمان در دل مردم زنده باشد وگرنه اگر انبار باروت دل مردم را آتش زد، در غیر این صورت صدتا از این کارهای معمول را هم انجام میدادند، این که نمیشد کار.
این بیداری جنبشهای اسلامی است که وقتی حرکتی انجام میشود به این صورت پیش میرود، چند تا نکته اینجا وجود د ارد، دوره قاجاریه علیرغم آن که یک عصر بیخبری است، مردم آن قدرها هم بیخبر نیستند، چرا که از هر دو بعد وسایل آگاهی مردم در حال فراهم شدن بود، بعد جریانات چاپخانهها و نشر کتب و رسالهها بود که خیلی زود گسترش یافت و کتابهای متعددی را در اختیار دوستداران قرار داد. در بعد دیگر هم گسترش مطبوعات بود.
شاید نکته مهمتر که در دوره قاجاریه اتفاق افتاد، این بود که ایران عظمت دوره صفویه را نداشت و مردم این دوره از آن دوره حرفهای زیادی شنیده بودند، از قدرت شاه عباس و از رفاهی که مردم داشتند، ایران بسیار بزرگی که حتی به نوشته سفرنامهنویسان خارجی از مدنیت پیشرفتهای برخوردار بوده است، این مدنیت تاثیر بسیار زیادی بر خارجیها داشت، متفکری مثل منتسکیو کتابی مینویسد به اسم نامههای ایرانی- هر چند ربطی هم به ایران ندارد- شما تمام این ویژگیها را در نظر بگیرید که در دوره قاجار تنها شبحی از آن باقی مانده بود. نکته دیگر این که جامعهای در سردرگمی به سر میبرد که مدینه فاضله یا ملاکهای برتری خودش را از دست بدهد، نمیخواهد جامعه منحرف باشد، چرا که در صورت داشتن آن مدینه فاضله به سمت آن حرکت میکند ولو مشکلات زیادی داشته باشد.
ما بهعنوان شیعه یک سری ملاکهایی داریم و آرمان شهر و حکومت پنجساله حضرت علی(ع) یا نامه حضرت به مالکاشتر. این امر باعث بالا رفتن قدرت نقد ما میشود، نسبت به همه نظامهای سیاسی غیردینی. در این دستورات ما نحوه عمل به بسیاری از امور را در مییابیم. این خودش در وضعیت انحطاط و گم نکردن وضع مطلوب، نقل و قدرت نقد را بالا میبرد. این یک وجهه قضیه است، در دوره ناصرالدین شاه حرکت بیداری اسلامی کمکم اوج گرفت، در این میان مرجعیت میرزای شیرازی هم بسیار موثر بود، دخالت خارجی هم به یک وضعیتی رسیده بود، خود پروژه تنباکو هم مهم بود، یکی این که حساسیت مردم را برانگیخت و دیگر حساسیت خارجیها را.
این بیداری اسلامی که شما از آن نام بردید از کجا شروع شد، آیا با هجوم غربیها به دنیای اسلام مانند حمله ناپلئون به مصر این امر آغاز شد، یا نه علل و عوامل دیگری داشت؟
ما یک بیداری اسلامی عام داریم که مربوط به جهان اسلام است و تقسیمبندی آن مفصل است که اصلا ما تحول تاریخ اندیشه و تفکر اسلامی و تحولات اجتماعی و سیاسی جهان اسلام که در 1400 رخ داده، مانند غربیها که چهار دوره دارند، باستان، قرون وسطی، قرون جدید و معاصر، ما میتوانیم وضعیت مشابهی را در کل جهان اسلام داشته باشیم؟ آیا برای این موضوع میشود محورهای مختص را رسم کرد. اگر ما بخواهیم که براساس تساهل و تسامح وارد موضوع شویم؛ ظاهرا در دوره قاجاریه،در ایران ما با پنجمین تحول جهان اسلام مواجه هستیم. این پنجمین تحول یک علت بیداری است، در دورههای قبلی استعمار غرب نداریم، اولین بار است که در جهان اسلام نیروی خارجی متخصص وارد شد که این یک مقدار سلطهگر هم هست، این یک بیداری ایجاد کرده، این بیداری در برابر غیری است که سلطهگر میباشد. بازار میخواهد، دنبال ترویج فرهنگ خودش است، کمکم پای شرقشناسها باز میشود...، مسلمان وقتی با غیرخودش مواجه میشود به دنبال یافتن هویت خودش است، اینها دنبال کیستی خودشان هستند، یعنی این که من کیستم؟ این هویت یک ضلعش به تهاجم استعمار برمیگردد. اما یک نکته هم بگویم که این سیر هویتی هرچند اشتراکات و بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان را دارد، مشخصههای مشترکی هم دارد، مبارزات آزادیبخش و مسلحانه دارد؛ مانند صدراسلام نیست که مبارزه فکری باشد، بیدرای در این دوره بیشتر اجتماعی و سیاسی است، علمی، هنری و ...، بیداری رنسانس در علوم نیست، این کاری که در عصر شد شاید برای نقاط دیگر جهان اسلام هم صادق باشد، اما در ایران مساله فرق میکند. بیداری اسلامی در ایران به نحو دیگری بود، این چیزی نیست که من به آن رسیده باشم دیگران هم به آن توجه کردهاند که ایران سابقه استقلالش از کشورهای عربی بیشتر است، این کشورها به هرحال زیر سلطه عثمانیها بودند، لذا برای آزادیخواهان و متفکران عرب مساله اصلی و دغدغه اصلی، مساله استقلال است، درحالی که ما استقلال داریم، از زمان صفویه به بعد ایران مشکل استقلال ندارد، یعنی یک نیروی خارجی سلطهگر نتوانسته اینجا را به اشغال خود درآورد.
اگر تحولی هم بوده یک تحول درون امپراتوری بوده، مانند روی کارآمدن نادرشاه یا کریمخان زند؟
بله، اما این در کشورهای عربی به اینگونه نیست، مردم در کشورهای عربی با عثمانیها مشکل دارند. خود عثمانی که به مرد بیمار شرق لقب گرفته بود، در درون خودش اختلافات زیادی وجود داشت. وضعیت ایران به صورت کلی با وضعیت بقیه جهان اسلام متفاوت بود، اینگونه نیست که بخواهد تحت تاثیر عثمانی قرار بگیرد. شاید مرحوم سیدجمال میخواهد این تاثیرگذاری را داشه باشد، سید در حوزه عثمانی علیه غرب کار میکرد، جریان بیداری ایرانیها هم ضدغرب و هم ضد عثمانی است، هر چند در برابر عثمانی آن شدت را ندارد، مشخصه بیداری اسلامی در ایران تشیع است اما بیداری اسلامی در جهان اسلام پایهاش بر تسنن است جهان تسنن هم بدون خلیفه نمیتواند زندگی کند، اما تشیع از خلیفه بینیاز است، اما باز حوزه عراق با ایران فرق میکند، حوزه عراق هم حوزه تشیع است و هم زیرمجموعه عثمانی، به عبارت بهتر هم سلطه عربی آنجا وجود دارد، هم سلطه عثمانی هست و هم نگاهها به سمت ایران است، ایران سلطه عثمانی را ندارد؛ حکومتی مستقل هر چند استبدادی دارد، اما خارجی هم حکومت نمیکند، فقط نفوذ استعمار وجود د ارد، لذا مدل بیداری هم با هم فرق میکند، در حوزه ایران استقلال مهم نیست، در مدل بیداری عربها و عراقیها استقلال مهم است، بنابراین این مجموعه هم ضداستعماری هستند و هم میخواهند از استعمار کمک بگیرند تا از زیرسلطه عثمانیها بیرون بیایند. براین اساس دو جریان بیداری اسلامی تندرو در جهان اسلام پیش میآید، تفکر وهابیت از یک طرف و تجددگرایی آتاتورکسیم از آن طرف.
مرحوم سیدجمال میخواست به یک نحوی بین این دو جریان قرار گیرد، نه میخواست به افراط آن برود و نه اینرا، سید هرچند هنوز تا ظهور آتاتورک زمان باقیمانده بود، اما نشانههایی از آن را در عثمانی که سالها آنجا زندگی کرده بود، میدید. به همین دلیل هم خط سیدجمال در بیداری اسلامی جهان تسنن خط وسط و متعادلی است، اما در جهان تشیع نتوانست نفوذ کند، خط بیداری جهان تشیع از یک سنخ دیگری است، این خط هرچند در مبارزه با استعمار مشترک است اما عثمانی زده هم نیست، خود آزادیخواهان و رهبران آزادیخواهان در ایران هم با جاهای دیگر فرق میکند. در کشورهای سنی مذهب، معمولا علما با حرکتهای آزادیخواهانه مخالف هستند، اما در جهان تشیع علمای شیعه در راس حرکت بیداری اسلامی قرار دارند. سیدجمال وقتی نامهبه میرزای شیرازی مینویسد، جایگاه و آنان را باور دارد، درحالی که شیعه در راس حرکت بیداری اسلامی قرار دارند. سیدجمال وقتی نامه به میرزای شیرازی مینویسد، جایگاه آنان را باور دارد، درحالی که سید هیچگاه نامهای به یک مفتی سنی ننوشت. در دنیای تسنن کسی که اثرگذار بود عبده است که او هم مدل اثرش فرق میکند.
در ایران سید با دردسر جدی مواجه بود، او وقتی میخواست سلطنت را محو کند باید براساس مدل عثمانی برخورد میکرد و باید دنبال خلافت میبود، حال این که سید بعد از آن دنبال چه بوده، مقداری مشکوک است. اما این که ایران مستقل بود باز نشاندهنده جلو بودن او از حوزه عثمانی داشت براین اساس جنبش بیداری در ایران یک گام از جنبش بیداری در جهان عرب و عثمانی جلوتر است، به این خاطر هم مشروطه در ایران زودتر از دیگر نقاط جهان اسلام به ثمر نشست.
در دوره صفویه رابطه علما با دربار یک رابطه نزدیک و حتی خانوادگی است که آنها بدون هیچ واسطهای با شخص شاه در ارتباط بودند، اما در دوره قاجاریه شاهد آن هستیم که مرحوم میرزای شیرازی هنگامی که میخواهد نامه به ناصرالدین شاه بنویسد با واسطه عمل میکند و کامران میرزا حکمران تهران را واسطه قرار میدهد، چرا میرزا به صورت مستقیم با شاه مکاتبه نمیکند؟
اولا، تفاوتی که بین عصر صفوی و دوره قاجاریه وجود دارد، خود برای این نحوه برخورد مهم است. در دوره صفویه ما شاهد آن هستیم که حداقلهای دینی آنجا رعایت شده است هرچند ناقص است، به عبارت دیگر در صفویه خیلی از مسائل رعایت میشده است، این حداقلهای دینی تا آنجا بود. که شاهان صفوی لقب شاه را پیش از اسم خود میآوردند، شاه اسماعیل، شاه تهماسب، شاه عباس و... این شاه مرشد کامل است، درحالی که لقب شاه در دوره قاجاریه بعد از اسم آنها میآمده، اینها شاهان عرفی هستند.
رابطه علما با دربار مثل رابطه رضاشاه یا محمدرضاشاه نیست، رابطهای است که کشور صفویه را کشور مقدمی جلوه میدهد. ملجا و مامن و پناهگاه شیعیان است، برای شیعه بسیار مهم که برای اولین بار کشوری با این وسعت درست کرده، و هرچند این کشور مورد تایید کامل علما هم نباشد، خود این کشور و این مجموعه برای شیعیان پناهنگاهی شد که خیلی امر مهمی است. در دوره صفویه علما سه گروه نیستند، بیطرف هستند، اما این که فکر کنیم که همه در صدد آن هستند که در این کشور درگیری ایجاد کنند، اشتباه است. دیگر آن که جریان شیع در دوره صفویه اخباریتری است و در دوره قاجاریه از اساس فرق میکند، قاجاریه مدل حکومتیاش را براساس دین نیست عصبیگری ایل قاجار است که این عصبیگری ایل قاجار شایسته سالا ر نیست و از دید ایل قاجار همه چیز مطرح میشود.
دیگر عاملی که باعث شد قاجارها در ابتدا بتوانند مقداری به جلو آمده و غلبه کنند، افراط نادرشاه بود در شیعه ستیزی که نفرتی از نادرشاه را در دل مردم بهوجود آورد. آقامحمدخان قاجار این نکته را خوب درک کرده بوده که باشد. در اسناد و مدارک موجود آنچه مشخص است، تفاوت میان تجارت،تجار ملی و غیرملی. خیلی از آنها تابعیت خارجی دارند و به آنها علاقه دارند. تجار انگونیل و سوفیل زیاد داریم. در جریان تنباکو ما تجار زیادی داریم که مخالف لغو امتیاز تنباکو هستند.
از طرف دیگر اینکه قشر بازاری به دلیل قدرت اقتصادی و مالی خودش را از دربار بینیازی میدید، شکی نیست دولت قاجاریه نه مدرن است و حتی شبهمدرن، یک حکومت استبدادی است. وسائل ارتباطی آن هنگام هم چنین اجازهای به رژیم نمیداد که خودش را به سطح کشورهای مدرن برساند.
تجار به دلایل خاصی که وجود داشت، بیداری اسلامی را زودتر گرفتند، اینها خیلی زودتر جذب شدند و دلیلش هم منفعت نیست، روحانیت هم به خاطر اینکه دولتی نیست، میتواند به بازار نزدیک شود، تاجر باید خمس دهد، زکات دهد و سهم امام دهد، اینگونه نیست که ما آنها را در چارچوب یک حزب نگاه کنیم که یکی قسمت دینی حزب را برعهده داشته باشد و دیگری قسمت مادی آن را.
حکومت استبدادی ناصرالدین شاه قراردادی میبندد و به رعیت دستور میدهد که باید از آن اطاعت کنند، اما مرحوم میرزای شیرازی در فتوایی یک سطری تمام آنچه را دربار بافته بود، پنبه میکند. این نشاندهنده مذهبیبودن مردم است. سوال اینجاست، چرا فتوای مرجعیت شیعه به این سرعت در کشور با وجود ممانعتهای دربار گسترش یافت و مردم با تمام وجود به آن عمل کردند؟
این به همان دلیلی است که مرحوم مدرس میگوید: یعنی اینکه انبار باروت قلبهای مردم هنوز نم نکشیده بود و با یک جرقه منجفر شد. نکته دیگر آنکه این فتوا مردم را به خودشان آورد، مردم به قدرت خودشان پی بردند.
موضوع این است که ملت ایران پس از ترکمانچای به شدت سرخورده شدند و احساس ناامیدی میکردند، این مساله هفت دهه ادامه داشت، آنها هنوز نمیتوانستند جداشدن قفقاز از ایران را برای خود تعریف کنند، بعدش هم جداشدن افغانستان و چند سال قبل از قیام تنباکو قرارداد آخال و جداشدن آسیای مرکزی، این مسائل میتواند انبار باروت را پر کند، این انبار باروت کسی را میخواهد که متناسب با خودش جرقه بزند.
میرزای شیرازی خوب تشخیص داد و جرقه را زد. جالب اینجاست که در آن دوره این چنین کاری کردن خیلی حسابگری میخواهد، با این فتوا قدرت ملی مردم مشخص شد، مردم خودشان را پیدا کردند و مرجعیت هم جایگاهش را شناخت. این باعث شد تا مردم و مرجعیت در عمل هم به هم اعتماد کنند، این مساله باعث شد تا گل این رویداد در مشروطه چیده شود.
مردم دریافتند که حقوقی دارند که نیاز نیست حاکمیت به آنها بدهد و این حق آنها است، بنابراین برای به دست آوردن این حق تلاش بیشتری کردند و پیروزیهای خوبی را هم به دست آوردند.
چون که اینها طرحهایی برای آینده نداشتند، طبیعی است که انحرافاتی در آن رخ دهد و فراز و نشیب هم زیاد دارد. انجمنهای سری در این حرکت نفوذ میکنند، آدمهای مارکدار و مشخص وارد آن میشوند، گروهها و احزاب سیاسی میآیند که اینها همه طبیعی است و به همین علت حرکت مردم افت پیدا میکند، اینها هم نیست، مهم این است که این حرکت از سرچشمه جوشید، ولی اینکه تا این آب جوشیده بسترش را پیدا کند، طول میکشد و جوشش این ادامه داشت، چرا که اگر از جوشیدن میماند، تاریخ ایران از حرکت بازمیا یستاد و حرکتهای بعدی هم نشان داد که هم نقش مردم قویتر شد و هم نقش خود مرجعیت، کفه ترازوی سلطنت هم اندک اندک ضعیف میشود، اما در این جریان (مشروطه) ما شاهد ظهور رکن چهارمی هم هستیم، تاکنون قدرت در ایران سه رکن داشت، یعنی مثلث بود که عبارت بودند از: مردم، سلطنت و روحانیت که حالا رکن چهارمی هم به آن افزوده شد و حالت مربع گرفته و آن نیز روشنفکری است، ما در جریان تنباکو ردپایی از روشنفکری نمیبینیم.
این روشنفکری مگر در زمان قیام تنباکو وجود نداشت که حالا 15 سال بعد از آن باید در جریان جنبش مشروطه پیدا شود؟
به وجود آمده بود،علتش هم چند چیز است،روشنفکری در ایران اول سلطنتی است، یعنی متعلق به دربار است، برای اینکه اعزام محصل به خارج در دوره عباس میرزا بیشتر از نزدیکان خود قاجارها انجام میگرفت، اینها هنگام بازگشت بیشتر سمت مشاور دولت را مییافتند، به همین خاطر در جنگ میان دربار و علما، روشنفکران بیشتر طرف دولت هستند. به خاطر اینکه دولت زندگی آنها را تامین میکند، این تعبیر مرحوم جلال آل احمد در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران است. در قضیه تنباکو هم به نظر میرسد یا نیستند، یا اگر هستند، طرف دولت هستند.
روشنفکران در ایران تودهوار نیستند، بلکه نخبهوارند، آنها با توده نیستند، اگر بخواهند به توده وصل شوند، به روحانیت نیاز دارند. همین الان هم به اینگونه است. روحانیت با توده راحتتر است.
در جریان مشروطه آنها دیدند که اگر میخواهند تاثیرگذار باشند و مردم به حرف آنها گوش دهند، باید از دربار فاصله بگیرند. اگر چند نفر هم در خارج از کشور فحش میدادند، چندان چدی نبود. حتی روزنامههای چاپ خارج هم چندان ضدسلطنتی نیستند، بلکه یک خط ملایمی را مشخص میکند، اما در مشروطه این حضور پررنگ میشود.
چرا برای انجمن آدمیت و گروههای فراماسوزی مهم است که شاه را داخل حلقه خود بکشد؟ آنها چه نیازی داشتند، چرا آنها اینقدر با دربار کار میکردند تا شاهزادههای درباری را در انجمنهای فراماسوتری بکشند، حتی محمدعلی شاه را؟
دلیلش این بود که آنها حرکت خود را بر توده نمیگذارند، موج انقلاب فرانسه را که دیدند، آنها متوجه توده شدند، اما توده مردم ایران به گونهای نبودند که به محض درخواست آنها، مردم پشت سر آنها راه بیفتند. من هنوز هم حس میکنم که روشنفکران ما هنوز هم نتوانستهاند با توده درآمیزند.
شما در سخنان خود گفتید که میرزای شیرازی در راستای بیداری اسلامی فتوای تحریم تنباکو را صادر کردند، سوال اینجاست که میرزای شیرازی که در سامرا مشغول تدریس در خارج و تعلیم و تربیت طلبه است، آن هم در قلمرو عثمانی، چگونه میتواند در جریان بیداری اسلامی قرار گیرد؟
مرجعیت شیعه هرچند ابتدا نخبهگراست و باید خود را بین فقها نشان دهد و بیرون بیاید، اما مردم هم باید از این مرجع اطلاع داشته باشند، باید در نظر داشته باشیم که مرجعیت تنها در زمینه فقاهت و امور شرعی نیست، در خیلی از مسائل دیگر هم این مرجعیت وارد میشود. همان گونه که مردم این مرجعیت را میشناسند، او هم باید مردم را بشناسد. در نظر هم داشته باشیم که در آن زمان تلگراف وجود داشت و مراجع نمایندگانی در تمام شهرها داشتند که از اوضاع داخل کشور او را آگاه کنند.
مرجعیت هم چنین باید از هوشیاری و زیرکی خاصی هم برخوردار باشد، نسبت به زمان خودآگاهی داشته باشد و بسیاری از مسائل دیگر که چنان که پیداست مرحوم شیرازی از این ویژگی برخوردار است.
مرحوم مدرس میگوید من بعد از قیام تنباکو خدمت میرزای شیرازی رسیدم، وقتی ایشان را دیدم، عظمتی فوق تصور داشت، من به غیر از مدرس این سخن را جای دیگری نخواندهام. مدرس در ادامه میگوید من وقتی ایشان را دیدم، به گریه افتاد و گفت من برای آینده ایران و روحانیت میترسم، گفتم چرا؟ گفت تا حالا قدرت تشیع معلوم نبود که از کجاست، حالا دشمن این منبع قدرت را شناخته است و برای آن برنامهریزی میکند. جالب اینجاست که بعد از این ماجرا هم نماینده ملکه انگلیس و هم نماینده تزار روسیه برای میرزا پیغام میدهند تقاضای ملاقات میکنند، جالبتر جوابهایی است که میرزا میدهد، هیچ یک از دو تن را نمیپذیرید و میگوید من آداب پذیرایی از سفرا و نمایندگان را نمیدانم، چرا که او میداند به محض آن که پای این افراد به خانه او برسد، بعدها در تاریخ میگویند که میرزا طرف روسها یا انگلیسهاست.
تزار روس در پیامی که میدهد، میگوید نماینده مرا که نپذیرفتید، زیاد مهم نیست، اما اگر شما دستوری دارید، برای امور مسلمانان قفقاز من حاضرم آن را بپذیرم.
شما از جریان بیداری اسلامی بهعنوان یک چشمه یاد کردید و اینکه این چشمه هنوز در حال جوشیدن است، به نظر شما بیداری اسلامی آن هم از نوع ایرانیاش هنوز ادامه دارد؟
بیداری اسلامی که از آن زمان شروع شد، این مولد یک علت بود، ملتی در اینجا به قدرت خودش پی برد و دیگر حاضر نشد برگردد، آنها دستیابی خواستهها را حق خودشان میدانستند، نمیخواستند کسی به انها لطف کند. دربار قاجار اگر میخواست چیزی دهد، میگفت ما لطف میکنیم که در فرمان مشروطه هم آمده است. این حق کمکم برای مردم مسلم شد، در بعد بالاتر خودش، قیام تنباکو جنبش مشروطه و این جنبش تمام حرکتهای بعد از خودش را تحت تاثیر قرار داد.
قیام مردم ابتدا سلطنت را حذف کرد و در گام بعدی هم مسوولی را که بخواهد به مردم لطف کند، مردم لطف نمیخواهند. حقوقی دارند و باید آن را به دست بیاورند. امام(ره) یکی از معدود رهبرانی بود که این نکته را درک کرد و حقوق آنها را زنده کرد.
منبع: / روزنامه / اعتماد ملی ۱۳۸۶/۰۲/۲۴
نویسنده : مصطفی لعل شاطری
سایت باشگاه اندیشه
در سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا که در سال 1306 ه. ق صورت گرفت، در هنگام توقف ناصرالدین شاه در انگلستان بود که انگلیسی ها پیشنهادهایی در زمینه گرفتن امتیازهای جدیدی به شاه و امین السلطان صدراعظم ارائه کردند. از جمله این پیشنهادها، امتیاز توتون و تنباکوی ایران بود. شاه در 1307 ه. ق امتیاز تولید، فروش و صادرات تنباکو را به مدت 50 سال در مقابل سالانه 15 هزار لیره و یک چهارم سود خالص به شرکت انگلیسی تالبوت واگذار کرد که به «امتیاز رژی» معروف است.
پیرو این ماده ها به همه زمین دارانی که توتون تولید می کردند دستور داده شد خود را به نمایندگان کمپانی معرفی کنند. همچنین فروش خودسرانه توتون نیز ممنوع شده بود و به دارنده امتیاز حق داده شده بود خودش هر بهایی که بخواهد برای فرآورده های توتون معین کند.
علاوه بر این، تالبوت پس از تشکیل شرکت سلطنتی تنباکوی ایران در لندن با کارکنانش به ایران بازگشت تا آنچه را که به رژی تنباکو معروف شد، سازماندهی کند. هجوم انگلیسی ها به ایران به بهانه کارمندان کمپانی تنباکو، چنان گستاخانه و مغرورانه بود که در برخورد با مردم، بی پروا و با خشونت رفتار می کردند. آنها به ایران مانند یک کشور مغلوب قدم گذاشتند. سپس کمپانی به همه بلاد ایران نمایندگانی فرستاد و اداره خود را دایر نمود.
این امتیاز با مخالفت شدید مردم ایران و بویژه بازرگانان و عده کثیری از روحانیون و از همه مهمتر «حاج میرزا حسین آشتیانی» در تهران و «میرزا محمد حسن خان میرزای شیرازی» همراه بود.
در پی این مخالفت ها در تبریز و اصفهان و شیراز و چند ناحیه دیگر تظاهرات شدیدی برپا شد.
در شیراز نیز یکی از روحانیون به نام سیدعلی اکبر فال اسیری مجتهد، در مسجد وکیل شیراز بالای منبر رفت و به طور مؤثری ضد رژی به سخنرانی پرداخت و در حالی که شمشیری را تکان می داد، گفت: «اگر نمایندگان انحصار تنباکو بخواهند وارد شیراز شوند، اعلام جهاد می کنم»
آیة ا... میرزای شیرازی در سامرا اقامت داشت. وی در آن زمان مرجعیت مطلق را دارا بود، در جریان تمامی حوادث قرار گرفته و وظیفه سنگین خود را احساس می کرد، در ابتدا، زیان امتیاز را گفت و لغو آن را خواست و طی نامه ای که به شاه فرستاد، نوشت: اجازه مداخله اتباع خارجه در مملکت، رودررویی با فرامین قرآن است و امتیاز تنباکو را عملی ننگین نامید و از وضع شیراز و تبعید روحانیون ابراز نگرانی کرد و جبران وضع را خواستار شد.
ناصرالدین شاه اهمیتی به اعتراض میرزای شیرازی نداد و به نماینده ایران در بغداد دستور داد به سامرا برود و فواید امتیاز را به میرزا بگوید که: اولاً برای رهایی از دست قوی پنجه روسیه، نزدیکی به دول اروپایی لازم است. ثانیاً برای تقویت قشون احتیاج به پول است و عایدات از مالیات کافی نیست. ثالثاً، قرارداد امضا شده و منتشر گردیده و ممکن نیست به هم بخورد، چون امضای شاه را دارد و تغییر آن برای ملت موهن است. رابعاً، صاحب امتیاز آن را به دولتهای دیگر واگذار کرده و دولت ایران قدرت مقابله ندارد. خامساً، برای فسخ امتیاز، خسارتهای بسیار باید داد که از عهده ایران خارج است.
میرزای شیرازی به این استدلالها اعتنا نکرد و گفت: دولت اگر از عهده برنمی آید، ملت از جواب حسابی عاجز نیست و من به خواست خدا آن را برهم می زنم. و پس از آن فتوای تاریخی آن مرجع تقلید در تحریم استعمال تنباکو صادر شد.
حکم میرزای شیرازی چنان قاطع و سریع بود که حتی در اندرونی شاه نیز اثر کرد. مردم با فتوای میرزای شیرازی در یک جبهه واحد قرار گرفتند و بعد از تحریم استعمال دخانیات تا لغو امتیاز توسط روحانیون بلند پایه، دکه های تنباکو فروشی بسته شد.
بدین ترتیب، بزرگترین تظاهرات قرن نوزدهم علیه کمپانی تالبوت، پیمانکار انگلیسی تنباکو و ایران آغاز گردید. دامنه این تظاهرات، تهران، تبریز، اصفهان و شیراز و شهرهای بزرگ ایران را فرا گرفت در تهران برای جنگ با بیگانگان تا لغو این امتیاز، همه مردم به جهاد فرا خوانده شدند. مردم به طرف کاخهای سلطنتی هجوم بردند. ناصرالدین شاه که به شدت وحشت زده بود، به گارد سلطنتی دستور داد به مردم شلیک کردند. در نتیجه، عده ای کشته و زخمی شدند.
اما این اقدامها نتوانست جلو جنبش مردم را بگیرد. برای انگلیسی ها و شاه روشن شد که انجام امتیاز تنباکو، محکوم به ناکامی است. دولت انگلیس با لغو این امتیاز نامه به شدت مخالفت می کرد، ولی وقتی طغیان مردم در اطراف کاخهای سلطنتی تشدید شد، ناصرالدین شاه برای «سرفرانک لاسلس» وزیر مختار انگلیس پیام فرستاد که سلطنت و جانش در خطر است و کار به دست ملت و روحانیون افتاده است و صلاح در این است که امتیاز نامه لغو شود و انگلیسی ها با اخذ پانصد هزار لیره غرامت، از امتیاز صرفنظر کردند، این قرارداد در 25 جمادی الاخر 1309 لغو شد.
1 - تاریخ روابط سیاسی و دیپلماسی ایران با انگلستان علی اکبر بینا
2 - ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران
3 - فوریه، سه سال در دربار ایران
تاریخ انتشار در سایت: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
منبع: / روزنامه / قدس ۱۳۸۹/۰۲/۲۱
1دکتر علی مرشدی زاد ؛ 1دکتر عباس کشاورز شکری؛ 2بابک احمدپور ترکمانی
این مقاله به بررسی ابزارها و شیوههای بسیج و اقدام سیاسی در نهضت تنباکو با هدف شناخت بیشتر تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی معاصر و نحوهی عملکرد آنها میپردازد. سؤالی که در این مقاله مطرح شده این است که: فعالان نهضت تنباکو از چه ابزار و شیوههایی برای بسیج و اقدام سیاسی بهره گرفتهاند؟ فرضیه مؤلفان عبارت است از: در نهضت تنباکو، از شب نامه، سخنرانی در مساجد و منابر، صدور فتاوی و پیامهای تلگرافی برای بسیج مردم و از بست نشینی، راهپیمایی، تظاهرات تودهای و پاره کردن اعلامیههای شرکت به مثابه اقدام عملی بر ضد حکومت استفاده شده است. این تحقیق به روش کیفی (تحلیلی- تاریخی) و با استفاده از ابزار اسنادی و کتابخانهای انجام شده است. در این تحقیق ابتدا به ابزارها و شیوههایی را که در جهت برانگیختن و تهییج تودهها و شکل دادن به نارضایتیها به کار بردند، و سپس روشهایی که مخالفان در نهضت تنباکو برای پیشبرد مقاصدشان از آنها استفاده نمودهاند، پرداخته شده است.
نتایج تحقیق دلالت بر آن دارد که به دلیل ضعف بنیادی حاکمیت قجری و هوشمندی در انتخاب شیوهها و حضور مولفههای ایمانی و اعتقادی، نهضت تنباکو توانست به اهدافش نایل یابد.
جنبشهای اجتماعی در معنای وسیع آن، میتوانند در هر جامعه و در هر زمینه و شاخهای از زندگی اجتماعی به وقوع بپیوندد. اگر جامعه را به نظام و زیرنظامهایی تقسیم کنیم، جنبش اجتماعی میتواند در همه نظامها و زیرنظامها اتفاق افتد؛ مانند جنبش صنعتی، جنبش هنری، جنبش اقتصادی و... اما آنچه بیشتر از همه شهرت دارد و در اذهان جلوه مینماید، جنبشهای سیاسی و اجتماعی است. این جنبشها از آن جهت که میتوانند منشاء تغییرات اجتماعی باشند، از اهمیت بسیاری برخوردارند. به عبارتی هر جا جنبش موفقی اتفاق افتاده، به دنبال آن تغییری حاصل گشته است. در جهان امروز، جنبشهایی اجتماعی میشناسیم که موجد تغییراتی در سطح جهان بودهاند؛ مانند جنبش صنعتی. همچنین جنبشهایی مانند جنبش زنان وجود دارند که امکان تغییر جهان در همین سطح را در خود دارند. یکی از موضوعاتی که در مورد جنبشهای اجتماعی دارای اهمیت است و توجه برخی از محققان این حوزه را به خود جلب کرده است، موضوع چنته یا خزانه جنبش است. منظور از چنته، ابزار و شیوههایی است که جنبش اجتماعی در هر دوره با استفاده از آنها دست به عمل میزند. به عنوان مثال، اگر به جنبشهای اجتماعی نظر بیفکنیم، این شیوههای اعتراضی از شکل پرچینشکنی به عنوان شکل غالب اقدام سیاسی در اروپای قرن هیجدهم، تحول یافته و در مقاطع بعدی به تظاهرات و راهپیمایی و میتینگ تبدیل شده است. این تغییرات معمولاً به صورتی آرام انجام میگیرد و شیوههای پیشین نیز تا مدتها دوام میآورند. مقاله حاضر، میکوشد سیر تحول ابزار و شیوههای (چنتههای) اقدام سیاسی و بسیج در ایران را در نهضت تنباکو مشخص سازد. این مقاله سعی میکند به شیوة پسینی از طریق احصای اشکال گوناگون بسیج و اقدام سیاسی در نهضت تنباکو، چنته مردمی کنش جمعی را مشخص کند. چنانکه در این مطالعه خواهد آمد ذیل اشکال بسیج و اقدام سیاسی، شش گونه ابزار و شیوهی اقدام سیاسی و سه گونه ابزار و شیوهی بسیج احصا شده و مورد شناسایی قرار گرفته است و سعی شده ویژگیها و مشخصههای هرکدام به صورت جداگانه دسته بندی و توضیح داده شوند.
جنبشهای اجتماعی ابزار و شیوههای عمل خود را بنا به شرایط زمان خود انتخاب میکنند و تغییر میدهند. تیلی این ابزارها و شیوهها را به عنوان چنته یا خزانه1 جنبش معرفی میکند. تیلی به عنوان جامعه شناس و نیز به عنوان مورخ اجتماعی، برخی از آثار خود سیری از تحول در چنته را در تاریخ جنبشهای اجتماعی در اروپا نشان میدهد. تیلی معتقد است که محیط جغرافیایی، شرایط سیاسی، امکاناتی که محیط در اختیار ما میگذارد و عواملی از این قبیل در بهرهگیری از موارد خاصی از چنته جنبشهای اجتماعی مؤثر هستند (تیلی، 1389، ص 84). به عنوان مثال در تاریخ اروپا، در زمانی که معترضان اروپایی، زمینداران را در مقابل خود میدیدند، به پرچین شکنی به عنوان ابزاری برای اعتراض روی میآوردند و با حمله به منافع زمیندارن، آنها را تخریب میکردند. هنگامی که دولت به عنوان آماج شناخته شد، شیوه اقدام سیاسی نیز تغییر کرد و به صورت نمایشهای خیابانی در آمد. از این زمان بود که تظاهرات وارد چنته جنبشهای اجتماعی شد (تیلی، 1385، صص 62-27).
به اعتقاد تیلی، جنبش اجتماعی بدان صورتی که پس از سال 1750 در غرب ظهور کرد، حاصل ترکیب ابداعی و مهم سه عنصر بود:
الف. تلاش عمومی پایدار و سازمان یافته برای طرح ادعاهایی در مقابل مقامات هدف (تیلی این را پویش یا کمپین مینامد)؛
ب. استخدام ترکیبهایی از میان شکلهای کنش سیاسی زیر: ایجاد انجمنها و ائتلافهای دارای مقاصد خاص، میتینگهای عمومی، رژههای رسمی، شب زندهداریها، راهپیماییها، تظاهرات، تهیه دادخواست، صدور بیانیههایی به رسانههای جمعی و یا انتشار آنها در آن رسانهها، و چاپ جزوات (مجموعه متنوع این اقدامات را چنته جنبش اجتماعی مینامد)؛
ج. نمایش هماهنگ و عمومی 2WUNC از سوی شرکت کنندگان.
با توجه به این مطالب، چنته یا خزانه جنبش (شکل جنبش یا به بیان دیگر، ابزارها و شیوههایی که به کار میگیرد)، بخشی از آن جنبش محسوب میشود و در شناخت یک جنبش اجتماعی دارای اهمیت است.
اگر چه در عمل ابزارها و شیوههای جنبش از یکدیگر قابل تفکیک هستند، در این مقاله نمیتوان تمایز دقیقی بین ابزارها و شیوهها قائل شد و هر کدام از آنها را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد. به عنوان مثال، شب نامه از ابزارهای بسیج در جنبش اجتماعی محسوب میشود و پخش شب نامه شیوه عملکرد جنبش محسوب میشود. این دو در ارتباط با هم معنا مییابند و متمایز کردن آنها امکانپذیر نیست. بنابراین، اگرچه در عنوان این تفکیک آمده است، در مقام بررسی، تنها به تفکیک میان بسیج و اقدام سیاسی اکتفا میشود.
فعالیت مربوط به تولید و تجارت تنباکو یکی از بخشهای عمده اقتصاد دوره ناصرالدین شاه محسوب میشد و حدودا یک پنجم مردم ایران از طریق خرید و فروش تنباکو امرار معاش میکردند (مدنی،1361، ص21). اما در سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا در آوریل 1889م. (1306ق.) در هنگام توقف در انگلستان، پیشنهادهایی در زمینه گرفتن امتیازهای جدید به او و امینالسلطان صدراعظم کردند. از جمله این پیشنهادها امتیاز توتون و تنباکوی ایران بود. در نتیجه شاه در 8 آوریل 1980م. (1307 ق.) امتیاز فروش و صادرات تنباکو را به مدت 50 سال در مقابل 25 هزار لیره پیشکش، سالانه 15 هزار لیره و یک چهارم سود خالص به شرکت تالبوت واگذار کرد که به امتیاز رژی معروف است. از پانزده فصل امتیازنامه همه به صرفه و نفع صاحب امتیاز بودند. پیرو این مادهها همه زمیندارانی که توتون تولید میکردند دستور داده شده بود که خود را به نمایندگی کمپانی معرفی کنند و در غیر این صورت جریمه یا زندانی خواهند شد و پنهان کردن و یا فروش خودسرانه توتون نیز ممنوع شده بود و به دارندهی امتیاز حق داده شده بود که خودش هر قیمتی که بخواهد برای محصولات توتون معین کند. در ضمن بر طبق قرارداد، دولت ایران موظف شد که برای تسهیل فعالیت شرکت از هیچ اقدامی حتی زور کوتاهی ننماید تا بدین ترتیب اعتبار کمپانی را افزایش دهند. از عواقب این کار برای مثال میتوان به کارکنان کمپانی اشاره کرد که نسبت به افراد ایرانی با خشونت رفتار میکردند (براون، 1376، ص 63).
بازرگانان که به عنوان بخشی از گروههای مخالف قرارداد رژی محسوب میشدند از همان ابتدا مخالف خود را با قرارداد اعلام کردند و در این زمینه دست به اعتراضاتی زدند. برای نمونه میتوان به بازرگانان تنباکو فروش فارس اشاره کرد که در میان آنها بزرگترین تجار ایرانی دیده میشد که انحصار دخانیات زیانهای جبران ناپذیری به آنها میزد. بنابراین از همان اوایل بیکار ننشستند و با رجوع به علما خواستار ارائه راه حلی شدند که اقدام سیاسی علیه انعقاد قرارداد مذبور، نتیجه نهایی آن بود (آبراهامیان، 1389، ص 94).
بدین ترتیب در زمستان 1308 ق.، وقتی که مأمورین انگلیسی کمپانی رژی تا نزدیکی شهر شیراز رسیدند جمع کثـیری از مردم شهر دکانها و بازار را بسته، به رهبری و هدایت حاج سید علی اکبر فال اسیری در مسجد وکیل شیراز جمع شدند. گفتههای فال اسیری که در هدایت مردم شیراز کاملاً مؤثر بود، به تبعید او منتهی گشت. تجار شیراز در همین زمان در اعتراض به بیحرمتی نسبت به عالم برجسته شیراز، اعتراض خود را آشکار کردند؛ مردم را علیه انگلیسیها و ماموران دولتی تحریک نمودند و تمام دکانها و بازارها را بسته برای تحصن به شاه چراغ که محل زیارت شیرازیان بود، روانه شدند. اما دولت در واکنش، برای سرکوب جنبش توسط سوار بهارلو به قتل مردم پرداخت و تعدادی از آنها را کشت. حکومت شیراز فردای قتل عام مردم، نمایندگان کمپانی را که مدتها از ترس مردم در خارج از شهر منتظر بودند با استقبال و تشریفات بسیاری وارد شهر کردند (زنجانی، بیتا، 69- 68). در پی این اقدام اعتراضات مردم به کل شهرهای ایران از جمله تبریز، اصفهان، مشهد، قزوین، یزد و تهران سرایت کرد. اقدام سیاسی در تبریز به رهبری و راهنمایی علمای دینی چون میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی با ارسال تلگراف اعتراضی علیه قرارداد انحصار دخانیات آغاز شد.
در اصفهان نیز مردم به رهبری علمای دینی به خصوص با هدایت سید محمد تقی معروف به آقا نجفی قاطعانه در برابر برنامههای کمپانی مقاومت کردند. مرحوم آقا نجفی از جمله روحانیون شریعت مداری بود که هیچگونه انحرافی در دین را برنمیتابید و این انحصار را سلطه کفار بر سرزمینهای اسلامی قلمداد میکرد (رهبری، 1387، صص 122-95). با این که ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه با تهدیدات گسترده سعی در خاموش کردن جنبش را داشت، اما مردم در اصفهان مغازهها را بستند و دست به اعتراض زدند. حتی در این مرحله از اعتراضات، آقا نجفی فتوای تحریم خرید و فروش و استعمال دخانیات را صادر کرد وآن دسته از مسلمانان اصفهان که در مسائل شرعی و دینی از آقا نجفی پیروی میکردند به فتوای او از خرید و فروش تنباکو دست کشیدند و اعتراضاتی هم در برخی نقاط شهر گزارش شد (صفایی، 1363، 14-13). علاوه بر تبریز و اصفهان، شیراز، مشهد و در چند شهر دیگر نیز اعتراضاتی به پا شد. از جمله در سمنان و در یزد هم مردم به رهبری علما برای لغو قرارداد رژی اعتراضات پراکندهای را انجام دادند (کربلایی، 1373، ص 80).
اعتراضات پراکنده ایالتهای مختلف، بر تصمیم دولت تأثیری نگذاشت. از این رو رهبران مذهبی از میرزای حسن شیرازی که مرجع تقلید شیعیان در آن زمان بود، خواستند که به اقدامات دولت اعتراض کند. آیتالله سید علیاکبر فالاسیری که به عراق تبعید شده بود، با او تماس گرفت و وضعیت را برایش تشریح نمود و آقای منیر الدین نماینده علمای اصفهان، برای کسب تکلیف از ایشان به سامره رفت. در نتیجه درتاریخ 19 ذی حجه 1308 میرزای شیرازی نامهای به ناصر الدین شاه نوشت و در آن به رفتار سوء دولت با علما اعتراض نمود و مخالفت خود را با قرار داد انحصار تنباکو اعلام کرد.
شاه به این نامه پاسخی نداد، اما کارپرداز دولت که در بغداد مقیم بود، ماموریت یافت که میرزا را از منافع قرارداد مطلع سازد. میرزای شیرازی در برابر توضیحات قانع نشد و نامهای به میرزا حسن شیرازی نوشت و از او خواست تا به نمایندگی از وی علیه قرارداد اقدام کند. میرزا حسن آشتیانی، معروفترین رهبر مذهبی تهران، یکی از شاگردان او و دیگر مجتهدین که رهبری دینی ایالت مختلف را بر عهده داشتند، به عنوان رهبران داخلی وارد عمل شدند و مردم را سازمان دادند. الگار این موفقیت را چنین توضیح میدهند:
«بنابراین منبع اصلی مخالفت با انحصار، در سامره بود؛ اما در این اعتراض نقش علما و مردم ایران، به خصوص در پایتخت به همان اندازه مهم بود»( الگار، 1369، ص 213).
در مقابل کمپانی نیز به شاه شکایت برد و تلاش کرد تا تحریم را بشکند. اما تمام تلاشها بیفایده بود. در نتیجه کمپانی و شاه تلاش کردند تا به توافق دست یابند؛ آنها دامنه فعالیتهای کمپانی را به صادرات محدود کردند و نظام تجارت داخلی را بر عهده تجار ایرانی گذاشتند؛ اما این سیاست، اعتراضات را کاهش نداد. کامران میرزا، میرزا حسن آشتیانی را به قصر خویش دعوت کرد و از او خواست تا تحریم را بشکند؛ اما پاسخ او منفی بود (کربلایی، 1373، صص 121-120). در نتیجه ناصرالدین شاه نامهای تند برای میرزای آشتیانی فرستاد و به او دستور داد تا برای شکستن تحریم، در ملاء عام قلیان بکشند؛ یــا در غیر این صورت تهران را ترک کند (تیموری، 1358، ص 135). روز سوم جمادی الثانی 1309ق. میرزا حسن آشتیانی خود را برای خروج از تهران آماده میساخت که پیروان او با تجمع در اطراف خانهاش مانع رفتن وی شدند، بازار بسته شد و حدود 4000 نفر معترض، اطراف کاخ شاه گرد آمدند و شعارهایی علیه سران حکومت سر دادند. در همین موقع، امام جمعه تهران در مسجد شاه بر منبر رفت و به طرفداری از قرارداد به سخنرانی پرداخت. زنان معترض، فریادهای خویش را متوجه او کرده و علیه او شعار دادند. کامران میرزا از مردم خواست تا محل را ترک کنند اما مردم به او حمله ور شدند و او به داخل کاخ گریخت. فشار مردم اعتراض کننده بیشتر شد؛ به حدی که به نگهبان کاخ فرمان آتش داده شد. چند نفر از معترضان کشته شدند و علما با این سیاست که دو روز بعد در مسجد شاه تجمع خواهند کرد، مردم را پراکنده نمودند. به این ترتیب، ناصر الدین شاه متقاعد شد که دیگر قادر به حمایت از قرارداد نمیباشد؛ یک انگشتری به رسم هدیه برای میرزاحسن آشتیانی فرستاد و قول داد تا قرارداد را فسخ کند (کربلایی، 1373، صص 163-160). در نهایت شاه قرارداد را بر هم زد و در تاریخ 6 بهمن 1270 میرزای شیرازی طی تلگرافی از مردم خواست تا به سرکارهای عادی خویش باز گردند.
از جمله مهمترین کانونهایی که در شکل گیری و تقویت اقدام سیاسی مردم مؤثر بود، مساجد و منابر بودند. به دلیل ماهیت سیاسی دین اسلام، مسجد به عنوان کانون فعالیتهای دینی، سیاسی و اجتماعی، نقش مهمی را در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام داشته است. این نقش به ویژه در تشییع به علت سرنوشت ویژه و تاریخ پرحادثهی آن و درگیریهای فراوان آن با نظامهای حاکم، از اهمیت بیشتری برخوردار است. در واقع مساجد و منابر ظرفیتهای ویژه و نفوذی در خود توجه داشتند که محدودیتهای روزنامهها و نشریات نیز بر آنها قابل اطلاق نبود. برای همین است که روحانیت به خوبی توانست از این طریق در این نهضت ایفای نقش نماید.
مسجد به عنوان نهادی سازمان دهنده که میان اعضای جامعه ارتباط برقرار نموده و شرایط بسیج را مهیا میکند، توان بالای بسیجگری داشت. برای مثال در ماه رمضان سال 1308ق. زمانی که ماموران رژیم به نزدیکی شهر شیراز رسیدند تعدادی از تجار مغازهها و دکان را بستند و از مردم خواستند که در برابر ظلم و بیعدالتی ایستادگی کنند. مردم هم در این مبارزه میدان را خالی نگذاشته و به رهبری حاج سید علی اکبر فال اسیری که به واسطه شجاعت و تدبیرش در میان مردم شهرت داشت به سمت مسجد وکیل شیراز حرکت کردند و درآنجا جمع شدند (تیموری، 1358، ص 52).
فال اسیری در شیراز نقش رهبری را برعهده گرفته بود. به این ترتیب که بعد از رفتن به منبر حملات شدیدی را متوجه دولت و کمپانی کرد. این اقدام فال اسیری در واقع مبارزه جدی و سراسری مردم ایران علیه کمپانی و دولت محسوب میشود که از طریق مسجد و منبر امکان پذیر شد. وی در سخنرانی در مسجد چنین اظهار کرد:
«موقع جهاد عمومی است ای مردم بکوشید جامه زنان نپوشید من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانهای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد و به حالت گریان منبر را ترک کرد (تیموری، 1358، ص 53).
اگر چه اعتراضات شیراز با شدت عمل حکومت تا حدی خاموش شد اما توانست به دیگر شهرهای ایران سرایت کند. از جمله میتوان به شهر تبریز اشاره کرد که در برابر شرکت دست به اعتراض گسترده زدند تا حدی این اعتراضات نتیجه سخنرانیهای آقا مجتهد تبریزی علیه کمپانی رژی در منابر بود. آذربایجان شرقی در آن زمان از استانهای ثروتمند کشور بود و در مقایسه با سایر استانها از جمله فارس از وضعیت بهتری برخوردار بود (سید امامی، 1385، ص 148). در تاریخ 15 اوت یکی از نمایندگان انگلیس در تبریز چنین گزارش کرد:
«حاجی میرزا یوسف آقا مجتهد در دوازدهم ماه جاری به مخالفت جدی با رژی بر منبر سخن گفت و از جمله گفت که کفار در امر معاملات تنباکو به این جا آمدهاند و هر مسلمانی که به آنها پیوسته باشد کافر و معدوم الدم است» (تیموری، 1358، صص 97-98).
در اصفهان نیز وضع به همین منوال بوده است و روحانیون نقش مؤثری را ایفا نمودند. در این زمینه ابراهیم تیموری چنین مینویسد:
«اصفهان نیز از شهرهایی هست که درآن موقع مردمش برای لغو رژی کوششهای شایان تقدیری به عمل آوردند و باید گفت در بین علما ایران علما اصفهان اولین دستهای بودند که خرید و فروش دخانیات را منع کردند و به مقاومت منفی پرداختند (تیموری، 1358، ص 278).
به این ترتیب که علما به رهبری آقا نجفی در اصفهان مخالفت با رژی را از مساجد آغاز کردند و با سخنرانیهای اعتراضی، مردم را علیه کمپانی تحریک به نافرمانی و آنها را به مقاومت منفی با شرکت رژی فراخوندند. در واقع تحریم خرید و فروش و استعمال دخانیات در این شهر در نتیجهی این دست سخنرانیهای روحانیون بود. در مشهد نیز تجار بعد از این که موفق نشدند عرضحالی به ناصرالدین شاه تلگرام بزنند تصمیم گرفتند در مسجد گوهرشاد جمع شوند. آنان تمام شب را به همراهی علمایی که برایشان سخن میگفتند در مسجد گذراندند و با سخنرانیهای آنها بیشتر آمادهی مقاومت و مبارزه با انحصار گردیدند.
همان طور که آشکار است عوامل بیداری و بسیج مردمی در جریان شکل گیری نهضت تنباکو زیادند. اما در این میان انتشار روزنامه از جمله ابزار و شیوهای بود که موجب تحول ژرف اندیشه در ایران گردید. به عبارتی روزنامهها در نهضت تنباکو به عنوان نخستین ابزار و شیوهی بسیج، نقش بسیار مهمی را در برانگیختن تودهها علیه شاه برعهده داشتند که با سرازیر کردن اطلاعات و اخبار به جامعه، اذهان عمومی را آمادهی پرداختن به مسائل جامعه مهیا کردند و آنها را از حالت انفعالی بیرون کشیده و فضای اندیشهی جامعه را به پویایی و کنکاش وا داشتند و بستر آفرینندگی و مشارکت مردمی در مسائل روز جامعهی خود گسترانده و اقشار عمومی را علیه وضع ابتذال نظام قاجاری شوراندند.
بیتردید اولین مبارزهی دسته جمعی مطبوعات ایرانی، به هنگام واگذاری انحصار تنباکو و توتون به یک شرکت انگلیسی آغاز شد. موقعی که دولت قرارداد را امضاء کرد برخی از مطبوعات متن مذاکره و اصول و شرایط آن را به تفصیل چاپ کردند و به شدت به دولت حمله کردند. مهمترین این روزنامهها قانون بود که در سال 1307ق. (1889م.) در لندن انتشار مییافت و مدیر و صاحب امتیاز آن میرزا ملکم خان ناظم الدوله بود. به این ترتیب که در ژوئیه 1890م.، وی در این روزنامه از واگذاری میراث مسلمانان به ماجراجویان بیگانه به طور کلی شکوه کرد و همچنین به نظام حکومتی قاجار با لحن تندی انتقادات جدی وارد ساخت؛ او این نظام را استبدادی دانست و معتقد بود باید سیستم حکومتی تغییر کند (کدی، 1356، ص 67).
روزنامه دیگری که در این زمان اکثریت تودههای مردم را برضد اقدامات استبدادی ناصرالدین شاه بسیج میکرد، روزنامه اختر بود که در استانبول منتشر میشد. این روزنامه مقالاتی در انتقاد از قرارداد تنباکو و حکومت استبدادی ناصرالدین شاه به چاپ رسانید و به داخل کشور ارسال نمود که هر کدام از آنها نقش مهمی را در تهییج و برانگیختن مردم برعهده داشتند. این مقلات در واقع نقش بسیجگری ابزار و شیوهی فوق را به وضوح نشان میدهند و به همین خاطر به صورت اجمالی در زیر به هر کدام از آنها اشاره میکنیم.
مقاله اول در ماه نوامبر منتشر شد که در آن آزادیخواهان با لحن شدیدی به امتیاز تنباکو حمله کرده بودند. این مقاله در روزنامه صباح به زبان ترکی توسط عثمانیها نوشته شده بود که ترجمه فارسی آن در شماره 13 روزنامه اختر چاپ استانبول مورخ سه شنبه 27 ربیع الاول سال 1308ق. (برابر با 11 نوامبر 1890 م.) منتشر شد. این مقاله بعد از این که اجمالا به مفاد قراردادنامه مابین ایران و شرکت رژی اشاره میکند، نشان میدهد که صاحب امتیاز با توجه به تخمینهای ناظر کل گمرکات، میبایست سود ویژهی سالانهای برابر با 500 هزار لیره به دستآورد و همچنین اضافه میکند که آنچه عاید دولت ایران میشود بسیار ناچیز و کم است. سپس با مقایسه شرکت رژی در ایران با شرکت رژی در عثمانی خاطر نشان میسازد که این شرکت در ایران از سود بیشتری برخوردار خواهد بود. مقاله در پایان به مضرات قرارداد که در صورت اجرایی شدن میتواند دامنگیر مردم و دولت شود، تذکر میدهد و آزادیخواهان و روحانیون ایران را به مبارزه با آن دعوت میکند (تیموری، 1358، صص36-33).
مقاله دوم که در 13 ژانویه 1891م. منتشر گردید موجب شد تا ناصرالدین شاه ورود آن را به ایران ممنوع کند. در این مقاله، نگارنده در ابتدا با نشان دادن وضعیت مطلوب داخلی کشورهای همسایه به خصوص، پیشرفت آموزشی و ترقیات اقتصادی آنها سعی میکند با مقایسه، به روشن کردن وضعیت داخلی کشور ایران بپردازد. در حقیقت نگارنده با طرح این مسئله سعی میکند ریشههای فساد و بیعدالتی را در کشورمان تبیین کند (کربلایی، 1373، صص 55-54).
محتوای مقالات فوق نشان میدهند که در ابتدا انتقاد مخالفان نه صرفاً با قرارداد تنباکو، بلکه با بیقانونی و کلاً با نظام استبدادی حکومت قاجار برخاسته است اما اندکی بعد از اخراج سید جمال الدین اسدآبادی، مخالفت با دولت رفته رفته هرچه بیشتر متوجه قضیه امتیاز تنباکو شد و روزنامه اختر در بیداری و بسیج تودهها نقش اساسیتری بر عهده گرفت. در این زمان روزنامه اختر مقاله معروف خود را دربارهی امتیاز تنباکو به چاپ رسانید. جریان به این شکل بوده که وقتی تالبوت صاحب امتیاز رژی از انگلستان عازم ایران شد چند روزی در استانبول توقف کرد. در طول اقامت تالبوت در استانبول مدیر روزنامه اختر بعد از قرار ملاقات موفق شد مصاحبهای با وی به عمل آورد. این مصاحبه تحت عنوان «سخنی چند در انحصار تنباکو و توتون ایران» به صورت مقالهای در شماره 23 مورخ 9 جمادی الاخر سال 1308 ق. (اواخر ژانویه 1981م.) منتشر شد. این مقاله پس از گزارش گفتگوی نویسنده مقاله با تالبوت، به زیانهایی اشاره میکند که به محض اجرا شدن قرارداد دامنگیر زارعان و تاجران در ایران میگردد. سپس به مقدار منافعی که دولت ایران و دولت ترکیه از انحصار تنباکو عایدشان میگردد و این که دولت عثمانی در مقایسه با دولت ایران منافع بیشتری حاصل میکند میپردازد و اصول قرارداد را زیر سوال میکشد (تیموری، 1358 ، صص 39-37).
به این ترتیب این مقاله و مقالاتی که در بالا اشاره کردیم همگی نشان از استفاده مؤثر از ابزار و شیوهی نوینی در بسیج و اقدام سیاسی مردم ایران دارد. مخالفان زمانی که دیدند در نتیجهی اجرای قرارداد انحصار، استقلال اقتصادی و سیاسی کشور در مخاطره میافتد، تصمیم گرفتند با ابزارها و شیوههایی که در اختیار دارند به تنویر افکار عمومی بپردازند و از مردم در این راستا کمک بگیرند.
یکی دیگر از ابزارهایی که مخالفین در نهضت تنباکو با استفاده از آنها به بیداری مردم کوشیدند شبنامهها بودند. مهمترین ویژگی مهم شبنامهها سرعت گردش آن در دست مردم و موضوع دیگر استناد به شبنامهها در محافل و صحبتهای روزانه بود که نقش بسزایی در تنویر افکار عمومی داشتند.
در نخستین شبنامههایی که برای مخالفت با قراردادهایی که حکومت ایران به بیگانگان واگذار میکرد نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در انتشار آنها بسیار مشهود است؛ نوشتههایی بی نام و نشان که در تبریز و تهران در اواخر مارس و در ماه آوریل از طرف پیروان سید جمال پخش میشد تماماً با لحن اسلامی که سید جمال به کار برده، نوشته شده بودند و کسانی که منشاء صدور این شبنامهها بودند، بیشتر افرادی بودند که در سفر اخیر وی به ایران مجذوبش شده بودند (کدی، 1356، ص 81). علاوه براین، سید جمال الدین بعداز ملاقات با سیدعلی اکبر که در بصره به سر میبرد به اصرار او نامهی خود را در مخالفت با سیاست امتیاز بخشی دولت به شیراز نوشت. در این نامه در حقیقت سیدجمال نابودی کشور را به خاطر فروش آن به بیگانگان نزدیک پیش بینی کرده ولی راه چاره را در این دانسته که علما فقط با رهبری میرزای شیرازی میتوانند اوضاع را کنترل نمایند. سید جمال زمانی که به لندن رفت این نامه را چاپ کرد و برای دوستان ایرانیاش فرستاد تا آن را به صورت پنهانی پخش کنند (ملک زاده، 1362، ج1، صص 130- 128).
به علاوه در برانگیختن مردم علیه امتیاز انحصار توتون و تنباکو، معترضان تبریزی نقش بسیار مهمی را بازی کردند. به این ترتیب که شبنامهها به عنوان ابزاری بسیج مردمی در این شهر انتشار بیشتری داشت (کهن، 1360، ج1، ص 141).
به این ترتیب زمانی که خبر حرکت نمایندگان کمپانی رژی به تبریز رسید مردم شبانه آگهیهایی که کمپانی به در و دیوارها چسبانده بود را پاره کردند و به جای آن نوشتههایی توهین آمیز به ضد کمپانی و طرفدارانش انتشار دادند. متن شبنامهها بسیار تهدیدآمیز و در بسیاری صراحتاً از مردم جهت مبارزه با کمپانی دعوت به عمل آمده بود. به عنوان نمونه در برخی از آنها آمده بود که هرکس با کمپانی بخواهد وارد معامله شود و یا به همکاری با آنها بپردازد، کشته خواهد شد و در ضمن از مردم دعوت شده بود که در این اقدام همراهی لازم را داشته باشند. در این شبنامه آمده بود:
«لعنت بر کسی که یک مثقال تنباکو به فرنگیان بفروشد. لعنت بر فرنگیهایی که بخواهند عادت کفار را بر ما تحمیل کنند. ما اول فرنگیها را می کشیم... لعنت بر پدر کسی که این اعلان را پاره کند»(آدمیت، 1360، صص 35-34).
همان طور که ملاحظه میکنیم شدت و تعداد شبنامهها در جنبش ضد رژی تبریز نسبت به بقیه شهرها گسترش بیشتری داشته است و این احتمالاً به دلیل موقعیت جغرافیایی تبریز و بقیه شهرهای آن بود که همجوار با کشورهایی همچون عثمانی و روسیه تزاری قرار داشتند. اندیشههای مترقی از طریق تماسهای مردم ترک زبان آذربایجان با آذربایجان روسیه و ترکیه علت اصلی آگاهی مردم تبریز و اعتراض گسترده آنها به قرارداد بوده است. در واقع بسیاری از این شبنامهها را آزادیخواهان ایرانی چاپ میکردند، محتوایشان برداشت از مطالب روزنامههای در تبعید و منتشر شده در خارج بود و تا آنجا که لحن بسیاری از شبنامهها با مقالات روزنامهی قانون یکی بود. این مکتوبهای بدون امضاء را اغلب انجمنهای مخفی منتشر میکردند که ارتباط بسیار مناسبی با آزادیخوهان خارج داشتند.
به طور کلی انتشار روزنامه در زمان نهضت تنباکو گسترش چندانی نداشت؛ از این رو صدور شبنامه یکی از مهمترین وسایل ارتباطی در خدمت جنبش بود. با این وجود به دلیل نبود وسایل چاپ در خدمت مخالفان، بیشتر شبنامهها به صورت دستنویس تکثیر و پخش میشدند و همین امر مانعی جزئی ایجاد میکرد تا معترضان نتوانند به انتشار گسترده و سریع آنها در نهضت تنباکو مبادرت ورزند. البته فقط مساجد و منابر به عنوان فعالترین کانونهای بسیج تودهای بودند که در نهضت تنباکو به صورت مؤثر و کارا، مردم را علیه دولت و کمپانی رژی بسیج میکردند.
هم زمان با ورود نمایندهی انگلیسی کمپانی رژی یعنی تالبوت و آغاز کار شرکت رژی در سال 1308ق. (1891م.) اعتراضات و مخالفتهای گروههایی از مردم با امتیاز تنباکو از گوشه و کنار کشور شروع شد و نارضایتی عمومی در شکلهای گوناگون اعتراض به دولت و کمپانی آشکار گردید. روحانیون و تجار، مخالفت خود را با قرارداد دولت و کمپانی انگلیس از طریق نوشتن نامه برای شاه و ارسال عرضحال به دربار ابراز داشتند.
نامه نگاری و ارسال تلگراف و عرضحال در نهضت تنباکو به عنوان ابتداییترین و مسالمتآمیزترین شکل از اقدام سیاسی بود که بسیاری آغاز آن را به تاجران شهر تهران نسبت دادهاند. بدین صورت که در تهران بسیاری از تاجران تنباکو به محض اطلاع از انحصار خرید و فروش تنباکو توسط شرکت انگلیسی، سعی کردند در ابتدا با ارسال نامههای اعتراضی و دوری از انجام هرگونه عمل خشونت آمیز، نارضایتی خود را به گوش دربار رسانده و آنها نیز با ترتیب اثر دادن مشکل را حل نمایند. به این ترتیب چندین نامه از سوی تجار تهران جهت لغو قرارداد مزبور به دربار ارسال گردید. در این باره نیکی کدی در کتاب «تحریم تنباکو در ایران» مینویسد:
«در ماه مارس یک خبررسان مخفی ایرانی به سفارت انگلیس اطلاع داد که... شصت نفر از تجار تنباکو در خانه ملک التجّار انجمن کرده و عریضهای به ناصرالدین شاه نوشتند با این پیشنهاد که بابت تنباکو مالیات بپردازند تا مبلغی بیش از حق امتیاز عاید او سازند. سپس در 6 مارس کلیه تجار و داد و ستدگران تنباکو در مسجد شاه گردآمدند... و تجمع گشته و عریضهای به ناصرالدین شاه نوشتند که آنان مطیع کمپانی انگلیسی نخواهند شد»(کدی، 1356، ص 65).
اما ارسال نامه و بیان اعتراض با این شیوهی کاملاً مسالمت آمیز مختص تاجران شهر تهران نبود. در آن زمان نامههای زیادی از شهرهای دیگر کشور نیز به دربار ارسال میگردید. یکی از این شهرها تبریز بود که تاجران آن جا نیز در اقدام هماهنگ دست به نشان دادن نارضایتی به شیوهی مزبور زدند. با توجه به آمارهایی که از نویسندگان و شاهدان آن دوره منتشر شده، ظاهراً سه نامه از سوی تجار و علمای شهر تبریز به دربار ارسال گشته که هر کدام با لحنی تندتر نسبت به نامههای پیشین، شاه را در صورت ادامهی حمایت از سیاستهای استعماری تهدید به ساقط کردن حکومتش کردند. نیکی کدی در ادامه دربارهی اعتراضات تبریز می نویسد:
«زمانی که دامنهی اعتراضات به شهر تبریز رسید علمای شهر به خصوص آقا مجتهد تبریزی مجتهداعظم نامهای با تصویب امیر نظام به ناصرالدین شاه فرستاد و به وی اطلاع داد که تمام مردم آذربایجان به سبب قضیهی رژی از او ناراضی هستند و چنانچه ناصرالدین شاه از رژی پشتیبانی کند او نخواهد توانست پاسخگوی نظم ایالت باشد و از بروز شورشها بیمناک است»(کدی، 1356، صص 98-97).
همانطور که در این متن دیده میشود نویسندگان به صراحت شخص شاه را مورد خطاب قرار داده و او را به صورت آشکار نسبت به سیاستهای خارجیاش مورد هجوم قرار دادند. بنابراین اگرچه این شیوهی اقدام، شکل مسالمتآمیزی دارد ولی محتوای این نامه و نامههای بعدی نشان میدهند که چقدر میتوانند رژیم سلطنتی را با چالش جدی مواجه سازند.
علاوه بر تجار و علمای آذربایجانی سایر شهرها نیز از این روش استفاده نمودند. از جمله میتوان به تجار شهر اصفهان اشاره کرد که نامهای مبتنی بر درخواست فسخ قرارداد توسط امام جمعه به امین السطان، نخست وزیر وقت دادند (مدنی، 1361 ، ج1، ص 35). به گزارش غیر مستقیم برخی نویسندگان، شروع اعتراضات در اصفهان بعد از ارسال نامه به امین السلطان و دریافت پاسخ منفی از وی دچار تحول اساسی گردید چرا که ایشان سریعاً متوجه شدند که شیوهی فوق الذکر در شرایط فعلی آن دوره و پاسخ تند حکومت نمیتواند کارایی لازم را در نیل به مقصود نهایی، یعنی لغو قرارداد انحصار، داشته باشد. به عبارتی نامهی فوق تنها نوشتهای بود که از طرف تجار اصفهانی در اعتراض به قرارداد تنباکو به دربار ارسال گردید.
به علاوه در برخی موارد از این گونه اعتراضها، ارسال تلگرام به دربار نیز گزارش شده است. این ابزار در واقع بیشتر از سوی معترضان خارج از کشور در روند نهضت تنباکو مورد استفاده قرار گرفت. به طوری که در یک تقسیمبندی کلیتر میتوان ارسال نامه و عرضحال را به داخل کشور و ارسال تلگرام را به خارج از کشور نسبت داد. یک مورد استفاده از ابزار فوق مربوط به اعتراض میرزای شیرازی نسبت به قرارداد مزبور میباشد. زمانی که خبر اعتراضها و مخالفتها به سامره رسید میرزای شیرازی پیشوای بزرگ شیعیان در تلگرافی به شاه کجروی دولت وقت را در بیگانهپرستی و وطنفروشی به باد انتقاد گرفت و قرارداد انحصار را ضد اسلامی خواند و پیشنهاد کرد که عذر شرکت را بخواهند.
به طور کلی روش مخالفان قرارداد در این مرحله آزمون حد و مرز آسیبپذیری دولت و نیز قابلیت خودشان در بسیج کردن تودهها بود. در ضمن کنشگران عمدتاً روحانیون و تجار بودند. و همان طور که اشاره کردیم واکنش دولت و شاه در این مرحله از آغازین انقلاب، بیاعتنایی و در برخی موارد تهدیدآمیز بود و در مقابل مخالفان عمدتاً عاری از خشونت و معتدل و میانه روانه بود و رژیم میتوانست با این اقدامها به آسانی کنار بیاید. با این وجود همین برخوردهای توأم با تهدید از طرف حکومت نه تنها باعث نشد که مخالفین دست از درخواستها و مطالباتشان بکشند بلکه در برابر رژیم استبدادی روش مبارزهی جدیدی را آغاز کردند که این اقدامها، مرحلهی نوینی از مبارزات را در تاریخ نهضت تنباکو رقم زد؛ مهمتر از همه این که اقدام دسته جمعی به صورت ارسال نامههای اعتراضی به حکومت قاجاری برای نخستین بار در تاریخ ایران در نهضت تنباکو وارد چنتهی مردمی کنش جمعی قرار گرفت و از آن به بعد در بیشتر اقدامهای سیاسی- اجتماعی نیز مورد استفاده قرار گرفت.
این واژه در لغت به معنای پناه گرفتن در قلعه و در حصارشدن است. بستنشینی در ابتدا به مفهوم پناه بردن افراد مجرم یا مغضوب یا مظلوم به مکان محترم و مقدس، برای دادخواهی یا مصون ماندن از تعرض بود و به تدریج در مکانهای خاص دیگری نیز انجام میشد ولی این شیوه به مرور زمان مفهوم متمایزی پیدا کرد و بیشتر در قالب اعتراض سیاسی و در معنای تحصن به معنای امروزی ظاهر شد. به طور کلی بستنشینی و تحصن یکی دیگر از ابزارها و شیوههای مبارزه بود که در نهضت تنباکو از سوی مخالفان به کار گرفته شد. مهمترین بستنشینی در این دوره، بست سیدجمال الدین اسدآبادی در حرم حضرت عبدالعظیم بود که در سال 1308ق. روی داد. وی در طول هفت ماه بست، جلساتی برگزار میکرد و با افشاگری سیاستهای قاجار به انتقاد از آن میپرداخت، و شاید این اولین بستی باشد که نه تنها به عنوان پناهگاهی جهت حفظ جان از آن استفاده شد بلکه محلی برای برگزاری اجتماعاتی در اعتراض به سیاست شاه بود، و این دگرگونی در هدف بست نشینان، بست را به مفهوم تحصن نزدیک ساخت (الگار، 1369، صص 301- 299). در این مقاله نیز واژههای بست نشینی و تحصن به تبع از معنای یکسانی که هر دو واژه در طول زمان کسب کردند، مترادف برخوردارند.
در نهضت تنباکو نیز بعد از آنکه پیام اعتراضات اولیهی مردم و علما نسبت به انحصار تنباکو از جانب شاه و عوامل انعقاد این قرارداد، پاسخ بایسته و مثبت دریافت نکرد، معترضان مصمم و مبارز و معتقد به خلاف بودن این قرارداد به چاره اندیشی و تفکر برای یافتن راهکارهای تداوم مبارزه تا نیل به مقصود نهایی برخاستند و در نهایت تاکتیک جدیدی به نام بست نشینی را اتخاذ کردند. تحصن و بست نشینی در نهضت تنباکو به عنوان شیوهی مبارزه و مقاومت بود که از سوی مخالفان در برابر حکومت به کار گرفته شد و همانطور که در بالا اشاره کردیم در حقیقت یکی از روشهایی است که در تاریخ مبارزات ایران مسبوق به سابقه بود. در زمان ناصرالدین شاه حرم حضرت معصومه(س) در قم، حرم امام رضا(ع) و حرم حضرت عبدالعظیم سه بست مهم بود؛ حرم حضرت عبدالعظیم به سبب نزدیکی به پایتخت قاجاریان، اهمیت خاصی داشت چنانکه چهرههای سرشناسی آنجا را برای پناه جستن انتخاب میکردند. در این دوره، بستنشستن در مساجد نیز رواج داشت و برخی از مساجد مکانهای ویژهای برای بستنشینی داشتند، از جمله شاه چراغ و مسجد نو در شیراز (قدسی، 1341، ص 34). خانم شل، بست نشینی را در ارتباط به عمل نشدن قانون میداند (شیل، 1368، ص 116). مخالفان هم با آگاهی از این امر تلاش کردند تا با بستن مغازهها و ترک محیطهای کاری و تجمع در مکانهای خاص مخالفت خود را با اقدامات دولت آشکار سازند. الگار در بارهی شیوهی مزبور در کتاب «دین و دولت در ایران» مینویسد:
«بستنشینی در مساجد و منازل علما، آخرین پناهگاه در برابر دولت بود و بسته شدن بازار و به دنبال آن فلج شدن موقت زندگانی شهری به دست بازرگانان، دستاویز قدرتمندی برای اعمال فشار بود»(الگار، 1369، ص 310).
در نهضت تنباکو اولین شهری که در نشان دادن اعتراض، دست به تحصن زد شهر شیراز بود. زمانی که دولت به اعتراضات مردم شیراز در الغای قرارداد وقعی نگذاشت و حتی به دستگیری و تبعید برخی رهبران مخالف پرداخت، معترضین بر آن شدند تا اعتراضات خود را به شکل گسترده و مؤثرتری اعلام کنند. بسیاری از تاجران با شنیدن خبر دستگیری فال اسیری، روحانی مخالف قرارداد انحصار، مردم را علیه انگلیسیها و ماموران دولتی تحریک نمودند و در اعتراض مغازههای خود را بستند. آنها با جمع کثیری از مردم و وا اسلام اگویان به سمت امامزادهی عظیمالشان حضرت احمد ابن موسی که معروف به شاه چراغ است حرکت کردند و در آنجا بست نشستند (تیموری، 1358، ص 51).
اگرچه تحصن مردم شیراز در نتیجهی حملهی خشونتآمیز ماموران دولتی به پایان رسید اما این به معنای شکست بستنشینی در نهضت نبود و در شهرهای دیگر ادامه یافت. مشهد شهر دیگری بود که مخالفان شکل مبارزه به صورت بستنشینی را بعد از شکست تحصن شیراز برگزیدند. علت تحصن مردم این بود که صاحب دیوان، والی خراسان همه افراد ذیربط به کمپانی، اعم از زارع و تاجر را با تهدید به مجازاتهای سنگین وادار به تعهدی کرده بود که بدون اجازه کمپانی حق خرید و فروش تنباکو را نداشته باشند. اگرچه در این شهر علما و مجتهدین معروف شهر به هدایت و پشتیبانی از برگزاری تحصن نپرداختند با این همه تجار تنباکو فروش و برخی از سایر کسبههای شهر از همان آغاز مغازهها را بستند و با گروهی از مردم در صحن مطهر حضرت ثامن الائمه(ع) گردآمدند و در آنجا بست نشستند. شب همان روز هم، این گروه علی رغم اقدامات خشونت بار حاکمان و پادرمیانی بعضی از مجتهدان در صحن حرم به تحصن خود ادامه دادند (صفائی، 1363، ص 43). با انتشار خبر تحصن تجار در شهر مشهد، ناآرامیهایی در شهر ایجاد شد اما حکمران خراسان به زودی آنها را آرام کرد. فردای آن روز (دوم ربیع الاول) بسیاری از مردم به همراه واعظ سبزواری، میرزا عبدالرحمن مدرس، سید محمود کلاتی پیشنماز و دستهای از طلاب به همراه زنان چوب در دست برای حمایت از متحصنین و افزایش فشار بر حکومت در جهت الغای قرارداد انحصار در مسجد گوهرشاد بست نشستند. اما این حمایتها هم کارساز نبودند و تحصن مردم مشهد در پی تلگرام تهدیدآمیز شاه و بدون خشونت و خونریزی به پایان رسید. اما این به معنای پایان مبارزه با قرارداد انحصار تنباکو در مشهد نبود.
با وقوع این رویدادها موج دوم انقلاب به راه افتاد که موجب شد ائتلاف انقلابیون گستردهتر شود و علاوه بر علما و تجار بیشتر مردم عادی را نیز در بربگیرد. همان طور که دیدیم در مشهد تعداد زیادی از مردم در خیابانها جمع شدند و مغازهها را بستند و حتی به نمایندگان شاه حمله بردند. و در شیراز گروههایی از مردم عادی به جمع متحصنین پیوستند. در بیشتر شهرهای ایران وضعیت فوق حاکم بود و نیروهای مخالف با این روش جدید مبارزه موجی از اعتراضات را به راه انداختند. موج دوم انقلاب در قیاس با موج اول آن از لحاظ دامنه و شدت گستردهتر بود: اول آنکه مردمان عادی هم وارد ائتلاف انقلابی شدند و به علما و تجار پیوستند؛ دوم آنکه فعالیتهای انقلابی تقریباً به تمام شهرهای ایران سرایت کرد؛ سوم آنکه برخوردهای خشونتبار هم (به صورت محدود) مشاهده شد.
به هر حال برپایی تحصنها در نهضت تنباکو، بدون رسیدن به مقصود و با تهدیدها و گاهاً با واکنشهای خشونتآمیز ماموران قاجار به پایان رسید و مخالفان دریافتند که این نوع شیوهی اعتراض به دلیل این که هم قابلیت همراهی اکثریت افراد و اقشار جامعه را ندارد و نیز از سوی دیگر با واکنش شدید دولت روبرو میگردد، نمیتواند حکومت را با چالش جدی در جهت لغو قرارداد مواجه سازد.
تحریم از اشکال غالب مبارزه در نهضت تنباکو به شمار میآید که مخالفین به دنبال بینتیجه ماندن اعتراضاتشان نسبت به الغای قرارداد انحصار تنباکو با استفاده از آن فصل جدیدی از مبارزات را علیه تصمیمات استبدادی حکومت قاجاری آغاز کردند. کسروی دربارهی شیوهی جدید حملات مردم علیه کمپانی رژی چنین مینویسد:
«علما یک راه دیگری اندیشیدند و آن این که به کمپانی کاری ندارند و مردم را از کشیدن چپق و قلیان باز دارند، و این بود که میرزای شیرازی حکم به حرام بودن قلیان و چپق داد»(کسروی، 1378، ص 52).
بعد از اعتراض تجار اصفهان پیرامون الغای قرارداد انحصار و تهدید از سوی ظلالسلطان حاکم شهر، علمای شهر اصفهان وارد عمل شدند و برای پایان دادن به کار شرکت رژی چاره را در آن دیدند که «مسلمانان ایران بالمره از استعمال دخانیات ممتنع کنند تا باب داد و ستد این اجناس در مملکت یکسره مسدود گردد»(کربلایی، 1373، ص 56). دربارهی آغاز تحریم توتون و تنباکو از سوی مردم اصفهان در گزارشی که ظلالسلطان به تاریخ 19 ربیع الثانی 1309 برای شاه فرستاد، نسبت به رفتار علمای اصفهان- آقا نجفی، برادرش آقا محمد علی و آقا باقر فشارکی، مینویسد:
«این غلام [ظلالسلطان] نمیدانست در منبر و مسجد و خانهشان چه میگویند و در مجلس درس چه مذاکره مینمایند؟ در این سه جا کشیدن قلیان را حرام و کشت و زرع تنباکو را حرام اندر حرام و حامی فرنگی را واجب القتل و نوکر وبستگان آنها را نجس العین اعلام کردند»(صفائی، 1363، ص 23-22).
از سوی دیگر میرزای شیرازی در واکنش شاه و اقدامات مصرانه او در جهت اجرای سیاستهای شرکت رژی در تلگرافی مبارزه جدی خود را اعلام کرد. وی در اواسط آذر ماه سال 1270 با صدور فتوایی هرگونه استفاده از تنباکو را ممنوع اعلام کرد (کرمانی، 1362، ص 12). متن آن به شرح زیر در سراسر کشور منتشر شد:
«بسم الله الرحمن الرحیم- الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان است.»
حرره الاحقر محمد حسن الحسینی
در پی انتشار این حکم، مردم بیدرنگ دست به کار شدند و قلیانها را در میادین جمع کرده آتش زدند. دکانهای تنباکو فروشی را بستند و دست از تدخین برداشتند. این اقدام صریح عمومی باعث شگفتی همه شد (ملک آرا، 1361، ص 116) دکتر فوریه که در همان روز وصول حکم به گوش او رسیده بود در گزارش خود مینویسد:
«فتوایی از عتبات رسیده و بر مردم امر شده که برای برچیدن کمپانی از استعمال دخانیات خودداری کنند. این فتوا با انضباط تمام رعایت شده است. تمام توتون فروشان دکانهای خود را بسته و تمام قلیانهای خود را برچیدند و احدی نه در شهر و نه در میان نوکران شاه در اندرون او لب به دخانیات نمیزدند»(فوریه، 1363، ص 231).
گزارش دکتر فوریه نشان از آغاز شکل تازهای از اقدام سیاسی دارد. به این ترتیب که مخالفان به صورت سرتاسری با حکم تحریم کالایی که در انحصار بیگانگان بود و حکومت نیز به حمایت از آن میپرداخت، دست به اقدام سیاسی زدند و نقطهی مقابل خود را حکومت و نظام سیاسی قرار دادند. در واقع با این تحریم کل نظام تجارت تنباکو متوقف شد و هیچ تاریخ نگاری از آغاز اجرای حکم تحریم هیچ نوع استفاده از تنباکو را گزارش نکرده است. در این خصوص علماء و تجار نقش برجستهای داشتند.
با تداوم مبارزه و گذشت زمان دامنهی تحریم لحظه به لحظه گستردهترگشت. برای مثال اثر حکم نه تنها باعث تحریم تنباکو در میان مردمان عادی گردید بلکه دامنه تحریم به حرمسرای ناصرالدین شاه نیز رسید که طی آن زنان حرمسرا به غلامان و پیشخدمتان دستور دادند که سرقلیانها و سرچیقها را بشکنند و برای اطلاع ناصرالدین شاه جلوی در خوابگاهشان بریزند (تیموری، 1358، ص 106).
به نظر میرسد که قاجار با تهدید رهبران نهضت و دستگیری برخی از تحریم کنندگان و حتی در برخی مواقع انجام خشونت علیه آنها قصد پایان دادن به تحریم سرتاسری تنباکو را برنامهریزی کرده بود. اما در نهضت تنباکو این آخرین شیوهی اعتراضی مخالفان در برابر حکومت نبود که با تهدید و سرکوب بتوان آن را بدون رسیدن به هدفش که پایان دادن به انحصار است، از بین برد. به این ترتیب این شکل از اقدام سیاسی در تاریخ روز جمعه 23 جمادی الاول با توسل مخالفان به تظاهرات به پایان میرسد؛ یعنی زمانی که حکومت تصمیم به تشدید فشارها بر رهبران جنبش میگیرد و کنشگران جنبش تصمیم بر تغییر شیوه اعتراض میگیرند و مبارزات را به خیابان ها میکشانند.
تظاهرات یکی دیگر از شیوههای اعلام نارضایتی در نهضت تنباکو بود که معترضان برای تحت فشار گذاشتن دولت به برگزاری آن پرداختند. لیتره در تعریف تظاهرات، برای اولین بار آن را «گردهمایی برای ظاهر ساختن یک نیت سیاسی» تعریف کرد. طبق این تعریف تظاهرات، شکل فیزیکی عقیده و نمایش افکار عمومی است؛ چرا که اراده ملت را به خود ملت نشان میدهد (ژودیت، 1383، ص 157). علاوه بر ویژگیهایی که طبق تعریف لیتره برای تظاهرات برشمردیم مشخصههای دیگری نیز وجود دارد که هر تظاهرات به طور طبیعی باید از آن برخوردار باشد. مواردی همچون سردادن شعارهای دستهجمعی و حمل پلاکاردهایی که هدف و ایدئولوژی تظاهرکنندگان در آنها تجلی میگردد.
به این ترتیب در سالهای پایانی نهضت تنباکو ما نیز تقریباً شاهد اعتراضی به شکل بالا بودهایم. این اولین باری بود که مردم ایران برای نشان دادن نارضایتی خود تظاهرات را به عنوان شکل کنش جمعی انتخاب کردند. اگرچه مقامات قاجار آن را به عنوان شکلهای قانونی و معمول کنش سیاسی به رسمیت نمیشناختند با این وجود، نخستین تظاهرات در نهضت تنباکو برگزار شد. به این ترتیب که در واکنش به سیاست تهدیدآمیز شاه نسبت به رهبران نهضت و نتیجه ندادن شیوههای مسالمتآمیز مبارزه، مخالفان حملات شدید و جدی را علیه حکومت و دولت به صورت حضور در خیابانها آغاز کردند. یک هفته بعد از لغو داخلی امتیاز توتون و تنباکو در تاریخ روز جمعه بیست و سوم جمادی الاول سال 1309ق. شرکت، تحت فشار مردم و سیاستمداران خارجی مجبور شد که به دولت ایران مراجعه کند و مسئله حل تحریم را خواستار شود. ناصرالدین شاه در برابر این فشارها تصمیم میگیرد که با تحت فشار گذاشتن مجدد میرزای آشتیانی به این غائله پایان دهد.
همین امر دلیلی میشود تا مخالفان خشمگینتر و گستردهتر مطالبات خود را طلب نمایند و مقدمات برگزاری یک تظاهرات بزرگ را تدارک ببینند. تظاهرات این روز با حرکت طلاب و دعوت آنها از مردم جهت جلوگیری از مهاجرت میرزا آغاز شد. در پاسخ به این دعوت مغازهداران دکانهای خویش را بستند و همراه مردمان عادی به سمت منزل میرزای آشتیانی، محل شروع تظاهرات روانه شدند. زنان پیشاپیش مردان به تظاهرات اعتراضی دست زدند و به سمت کاخ شاهنشاهی حرکت کردند و فریادهای خویش را در آسمان تهران طنین افکن کردند. مغازهها بسته شدند و جمعیت هرلحظه نسبت به لحظه گذشته انبوهتر گردید.کرمانی مینویسد:
«تمام مغازهها بسته میشود طوری که در شهر به این بزرگی حتی یک مغازه باز نبود. و حدود 4000 نفر معترض اطراف کاخ شاه گردآمدند»(کرمانی، 1362، ج1، ص 141).
اما طولی نکشید که این تظاهرات در مواجهه با نگهبانان کاخ، شکل خشونت آمیزی به خود گرفت و چند نفر از معترضان کشته شدند. دربارهی تعداد کشته شدگان آن روز نویسندگان و شاهدان آمارهایی که تقریباً نزدیک به هم بودند را گزارش کردند. برای مثال فوریه و اعتماد السلطنه تعداد کشتهها را هفت تن آوردهاند و وزیر مختار انگلیس در گزارش ده روز پس از حادثه مینویسد: «حالا اطلاع یافتیم که دست کم ده تن کشته شدند»(آدمیت، 1360، ص 125).
شعارهایی که در این تظاهرات از سوی تظاهرکنندگان سر داده شدند عبارت بودند از: «وا اسلاما، وا شریعتا»، «یا علی، یا حسین»، «علمای ما رابیرون کنند، اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند»(فوریه، 1363، ص 239).
این بحران، دگرگونیهای بنیادینی را که در ایران سده نوزدهم روی داده بود، آشکار ساخت و نشان داد که اعتراضات محدود و محلی میتواند به نهضتی عمومی تبدیل شود. در واقع اعتراض به امتیاز انحصار توتون و تنباکو نخستین بخش از مبارزهی موفقیتآمیز مردم ایران در تاریخ معاصر بود که منجر به شکست قاجار و موفقیت مردم نسبت به الغای همه جانبه امتیاز انحصار تنباکو گردید. در پایان به طور مشخص اگر بخواهیم درباره تظاهرات سخن بگوییم به گواه تاریخ به رغم بروز ناگهانی آن در نهضت تنباکو، تظاهرات شیوهی قابل دسترسی برای بیان ادعاهای جمعی نبوده و همانطور که ملاحظه کردیم تنها یک مورد تظاهرات در کل فرایند نهضت گزارش شده است. همچنین همین مورد نیز تمام ویژگیهایی را که یک تظاهرات به معنای امروزی باید داشته باشد را با خود حمل نمیکرد. تظاهراتی که مردم برای لغو قرارداد انحصار توتون و تنباکو به راه انداختند در حقیقت یک اقدام ابتکاری محسوب میشد که باعث شد تا این شیوهی اعتراض به چنته کنش اجتماعی مردم ایران افزوده شود. طوری که پس از موفقیت و پایان نهضت تنباکو، تظاهرات به عنوان شیوه معمول در مطالبات سیاسی سایر جنبشهای سیاسی ایران درآمد.
یکی دیگر از شیوههایی که مخالفان با توسل بدان در جهت لغو قرارداد انحصار توتون و تنباکو تلاش کردند، ممانعت از ورود نمایندگانی بود که شرکت رژی برای اجرای برنامههای خود، آنها را روانه شهرها و روستاهای سراسر کشور کرده بود. مخالفان که نتوانسته بودند با آشکار ساختن مضرات قرارداد انحصار، دولت را از ادامه همکاری با کمپانی منصرف سازند؛ این بار تصمیم گرفتند تا با تهدید و ارعاب نمایندگان کمپانی، مستقیماً به عامل قرارداد حمله کنند. از این رو در بیشتر شهرهای کشور، مخالفان با ناامن نشان دادن شهرها، شرایط را طوری فراهم کردند که موقتاً هیچ یک از نمایندگان کمپانی جرأت وارد شدن به شهرها را پیدا نکنند. با این حال شهرهایی نیز بودند که تا پایان لغو قرارداد با همین شیوه، مقاومت خود را ادامه دادند.
در یک تقسیمبندی کلی، شیراز و تبریز به عنوان دو شهر مهم مخالف قرارداد انحصار، شیوهی فوق را در مبارزه با کمپانی آغاز کرد. مردمان این دو شهر که در صورت به اجرا گذاشتن انحصار، آسیبهای بیشتری را نسبت به سایر شهرهای کشور متوجه میشدند سریعاً دست به واکنش ظاهراً خشونتبار زدند.
در نتیجهی شرایط کشت و تجارتی که برای دو شهر فوق مهم بودند، آشکار است که اعتراضات بوجود آمده از آن نیز بس متفاوت از شهرهای دیگر خواهد بود. به عبارتی میتوان شکل، شدت، دوام و گسترهی اعتراضات را در این دو شهر بسیار متفاوت از سایر شهرهای کشور در نظر گرفت. برای نمونه شیوهی اعتراض به صورت ممانعت از ورود کارگزاران شرکت رژی در طول نهضت تنباکو فقط در شهرهای شیراز و تبریز مشاهده گردید. در تبریز تنها مردم این شهر بودند که تا لغو قرارداد نمایندگان شرکت را راه ندادند و مبارزاتشان از دوام و گسترهی بیشتری برخوردار بود.
در شیراز بازرگانان تنباکو فروش به محض مطلع شدن از ورود نمایندگان، با همراهی کردن بسیاری از مردمان عادی و روحانیون مخالفت خود را اعلام کردند. آنها با تجمع در مسجد وکیل شیراز و اعلام این که نمایندگان رژی را به محض ورود به شهر خواهند کشت، مبارزشان را آغاز کردند. شیخ حسن کربلایی در کتاب تاریخ دخانیه دربارهی واکنش مردم شیراز نسبت به اجرای قرارداد انحصار تنباکو مینویسد:
«قبل از ورود فرنگیان، این خبر میان عموم مردم شیراز انتشار گرفته؛ خلق دهشتزدة شیراز از هر سوی بر سر علمای اعلام بلد شورش نمودند. علمای بلد نیز به صلاح دین و دولت از پذیرفتن این گونه تکلیف شاق دولت که منافی مقاصد ملت و ملک (و دین) بود، اظهار گرانباری کردند. این شد که بدین جهت حکومت شیراز تا چند روز ممکن نشد که مقدم مهمانان عزیز و گرامی دولت را حسن پذیرایی نموده و تشریفات استقبال ورود آنها را فراهم سازد؛ لهذا فرنگیان تا چندی دور از بلد اقامت گزیدند...»(کربلایی، 1373، ص 90).
اما در تبریز اوضاع از شیراز نیز آشفتهتر بود. در تبریز علما به همراهی اکثر تجار تنباکو فروش و مردمان عادی پس از اطلاع از امضای قرارداد، اعتراضات خود را در قالب تهدید تمامی عوامل اجرای قرارداد آغاز کردند. آنها تقریباً با مسلح شدن و یا با اقدامات تهدیدآمیز دیگری از این قبیل، از ورود کارگزاران شرکت ممانعت کردند. در واقع مردم تبریز تصمیم گرفته بودند که با راه ندادن عوامل اجرای قرارداد به داخل شهر، انحصار را همان ابتدا، قبل از شروع از بین ببرند. اگرچه هیچ گونه اقدام خشونتبار عینی از سوی معترضان در تبریز مشاهده نشد اما همین تهدیدها توانست حکومت مرکزی را از اجرای قرارداد در تبریز منصرف سازد.
از دیگر راههایی که مخالفان در نهضت تنباکو، اعتراض خودشان را در برابر انحصار آشکار ساختند، مبارزه به شیوهی پاره کردن اعلانهایی بود که شرکت رژی در جهت تبلیغات فعالیتهای خود به دیوارهای منازل و اماکن عمومی نصب کرده بود. شرکت در ابتدا برای همراه سازی افکار عمومی در یک اقدام فوری دست به تبلیغات گستردهای زد؛ به این ترتیب که اهداف و حوزهی فعالیتهای خود را بر روی تکه کاغذهایی نوشته و در سراسر شهر پخش کردند. اما مخالفان که به هیچ وجه راضی نبودند شرکت فعالیت خود را آغاز نماید تصمیم گرفتند که با پاره کردن اعلانهای شرکت به مقابله با آنها بپردازند. در این میان تبریز تنها شهری بود که مبارزه با شیوهی فوق را در برابر شرکت رژی آغاز کرد. فوریه فرانسوی طبیب مخصوص ناصرالدین شاه در یادداشتهای خود چنین آورده است:
«در تبریز اعلانات کمپانی دخانیات را از دیوارها کنده و جای آنها را اعلانات انقلابی چسپاندهاند»(فوریه، 1363، ص 165).
طبق گزارشهایی که در اکثر نوشتههای مورخان آن دوره ثبت شده، معترضان تبریزی تقریباً تمام آگهیهای شرکت رژی را از همان موقع تکثیر در شهر کنده و اعلانهای خود را نصب نمودند. در یکی از اعلانهایی که همین طور در 29 اوت گزارش شده، آمده بود که کارمندان ایرانی رژی در اعلانها تهدید شدهاند که چنانچه استعفاء ندهند کشته خواهند شد و بسیاری از آنها استعفاء دادند (کدی، 1356، ص 121). اگرچه دامنهی اعتراض به شکل فوق در نهضت تنباکو فراگیر نبوده و نسبت به سایر شیوهها کمتر مورد استفادهی مخالفان واقع شد، اما همین شیوه نیز آنچنان ترسی را در دل حکام قاجار و کارگزاران شرکت رژی افکند که هرگز نتوانستند برنامههای مدنظرشان را به مرحله اجرا درآورند.
موارد و شواهدی که در این تحقیق آوردیم نشان دهندهی شکلگیری ابزارها و شیوههای اعتراض طی سالهای 1269ق. و1270ق. میباشد. مخالفان که نخستین بار اعتراضات خود را در شکل اقدامهای اجتماعی- سیاسی با نهضت تنباکو آغاز کردند؛ با توسل به انواع شیوهها و ابزارها، مبارزات سیاسی خود را آشکار ساختند. آنها اعتراضات خود با شیوههای بست نشینی و تحصن، ارسال نامه و عرضحال، تحریم، تظاهرات تودهای، پاره کردن اعلامهای شرکت رژی و ممانعت از ورود نمایندگان شرکت نشان دادند. تحریم که اصلیترین شیوهی مبارزهی مخالفان در این نهضت بشمار میرفت توانایی بسیار بالایی در به چالش کشیدن نظام سیاسی وقت داشت؛ به طوری که میتوان آن را به عنوان غالبترین شکل اعتراض در نهضت تنباکو معرفی کرد. ولی سایر شیوههای مبارزه به صورت محدودتری در اختیار مخالفان قرار گرفتند. در طول نهضت تنباکو تنها یک مورد تظاهرات آن هم به صورت ابتدایی و نه چندان نزدیک به معنای امروزی گزارش شد و اکثر بست نشینیها با شدت عمل حکومت سرکوب شدند.
با این وجود از نخستین روزهای جنبشهای اجتماعی در ایران، روزنامهها، شبنامهها و دیگر رسانههای سنتی از قبیل مساجد و منابر وظیفهی بسیج تودهها را برعهده گرفتند، فعالیتهای آیندهی جنبش را اعلام کردند و فعالیت آن را مورد ارزیابی قرار دادند. شکلگیری نخستین ابزارها و شیوهها جهت بسیج تودهها با نهضت تنباکو در شکل روزنامهها، مساجد و منابر و شبنامهها آغاز گردید. اگرچه سطح سواد جامعه در دوران نهضت تنباکو نسبتا پایین بود، با این حال بسیجگری تودهای با نوشتن مقالات در روزنامهها آغاز گردید. هنگامی که مخالفان از قرارداد انحصار تنباکو آگاهی یافتند، سریعاً با انتشار مقالاتی در ارتباط با مضرات اصلی قرارداد، مردم را به مبارزه دعوت نمودند.
آدمیت، فریدون (1360)، شورش بر امتیازنامه رژی، تهران: انتشارات پیام
الگار، حامد (1369)، دین و دولت در این: نقش علما در دوره قاجاریه، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: انتشارات توس
براون، ادوارد (1376)، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران. ترجمه محمد عباسی، ج1 و 2، تهران: انتشارات معرفت
تیلی، چارلز (1389)، جنبشهای اجتماعی 2004-1768، ترجمه علی مرشدی زاد، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)
همو (1385)، از بسیج تا انقلاب، ترجمه علی مرشدی زاد، تهران: پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی
تیموری، ابراهیم (1358)، جنبش تنباکو اولین مبارزه منفی در ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر
رهبری، مهدی (1387)، «روحانیت، انقلاب مشروطه و ستیز میان سنت و تجدد»، دانش سیاسی، سال چهارم، شماره اول
زنجانی، محمد رضا (بیتا)، تحریم تنباکو، تهران: موسسه انتشارات فراهانی
ژودیت، لازار (1383)، افکار عمومی، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر نی
سید امامی، کاووس (1385)، «قومیت از منظر سیاستهای هویت»، دانش سیاسی، شماره سوم
شیل، مری (1368)، خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران: انتشارات امیر کبیر
صفایی، ابراهیم (1363)، اسناد سیاسی در دوران قاجار، تهران: انتشارات جاوید
فوریه (1363)، سه سال در دربار ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران: انتشارات علمی
قدسی، اعظم (1341)، کتاب خاطرات من یا تاریخ صد ساله، تهران: انتشارات ابوریحان
کدی، نیکی (1356)، تحریم تنباکو در ایران، ترجمه شاهرخ قائم مقامی، تهران: انتشارات زندگی
کربلایی، شیخ حسن (1373)، تاریخ دخانیه، به کوشش موسی نجفی و رسول جعفریان، تهران: انتشارات امیر کبیر
کرمانی، ناظم السلام (1362)، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران: انتشارات آگاه
کهن، گوئل (1360)، تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، ج1 و2، تهران: نشر آگاه
مدنی، سید جلال الدین (1361)، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1 و 2 و 3، قم: دفتر انتشارات اسلامی
نویسنده : سید محی الدین خلخالی
سایت باشگاه اندیشه
مقدمه
سلسلهی قاجار در طول حیات خود دارای مشکلات عدیدهای بود که از میان آنها، مشکل استبداد و انحطاط اقتصادی از همه شاخصتر بود. قجرها که از یک سو با نفوذ استعمار انگلیس و از سوی دیگر با شکستهای ایرانیان از روسیه رو به رو شده بودند، پیوسته تحت تأثیر بیگانگان قرار داشتند. در این بین رقابت سنتی انگلیس و روسیه برای به دست آوردن امتیازات گوناگون در ایران به ویژه در دوران ناصرالدینشاه، به اوج خود رسید. مسافرتهای شاه به خارج از کشور که اغلب به دلیل آشنایی وی با تجدد و شیوههای نوین حکومتداری صورت میگرفت، به دلیل فراهم نمودن هزینههای سفر، معمولاً با اعطای امتیازات بزرگی نیز به روس و انگلیس همراه بود.
اعطای امتیاز انحصار محصول توتون و تنباکوی ایران از مرحلهی کشت تا فروش در داخل و خارج کشور به مدت پنجاه سال به یک شرکت انگلیسی از سوی ناصرالدینشاه، تبعات و پیامدهای زیادی را در ایران به همراه داشت و با مخالفتهای شدید علما، بازرگانان و برخی از دولتمردان مواجه شد. در این بین حکم تحریم استعمال توتون و تنباکو از سوی مرجع بزرگ شیعیان میرزا حسن شیرازی، اعتراض عمومی بینظیری علیه حکومت بوجود آورد که پیامدهای ناگوار واگذاری امتیاز دخانیات ایران به بیگانگان را از میان برد.
از این رو میتوان تحریم تنباکو را که در سال 1275 خورشیدی (1309 ه. ق) در پی حکم آیتالله میرزای شیرازی شکل گرفت، به عنوان سرسلسله جنبشهای آزادی خواهانه در تاریخ معاصر ایران به شمار آورد. چرا که مخالفت با واگذاری امتیاز تجارت تنباکو به بیگانگان، بسترهای همراهی تجددخواهان و روحانیون را در کنار مردم بوجود آورد و آنها را به قیام علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی ترغیب نمود.
از نیمهی دوم سدهی نوزدهم میلادی کشورهای اروپایی به پیشرفتهای بسیار شگفتی دست یافتند و آرام آرام مردمان کشورهای دیگر نیز از آن پیشرفتها آگاهی پیدا کردند. برخی از نیروهای وابسته به رژیم ناصری بارها به ناصرالدین شاه گفتند که دیگر نمیتوان مردم را مانند گذشته در خواب غفلت گذاشت و باید اصلاحاتی در جامعه انجام شود. شاه خود نیز هربار که به سفر اروپا میرفت نیاز به دگرگونی در جامعه ایران را احساس می کرد اما خوب می دانست که هرگونه دگرگونی در اداره کشور دگرگونیهای فرهنگی را نیز در پی دارد. این بود که مانع هرگونه اصلاحی میشد و حتی خودش برای مدتی بر کتابهای تازه چاپ شده نظارت میکرد و اگر آنها را مناسب نمیدید فرمان توقیف آنها را صادر میکرد.
کشور ایران در عصر قاجار از لحاظ اقتصادی اوضاع آشفتهای داشت که بخشی از آن به نظام استبدادی باز میگشت که نظام اقتصادی را نیز به صورت خانخانی، تیولداری و اقطاعداری اداره میکرد. بر این اساس کشور به بخشهای نیمه مستقلی تقسیم شده بود که در آن خانها میتوانستند راههای تجاری را ببندند، از کاروانها باج بگیرند و بدین ترتیب موانع رشد و پیشرفت تجاری را فراهم سازند. در این سیستم که تضعیف حکومت مرکزی، مساوی با استقلال بیشتر بخشهای نیمه مستقل بود، ایران به صورت کشوری عقبمانده و مبتنی بر محصولات کشاورزی درآمده بود که بیش از 80 درصد جمعیت آن در روستاها و ایلات براساس نظام ارباب ـ رعیتی به سر میبردند.
بر اساس این نظام که زمینداران بزرگ بهره ناچیزی از سهم تولیدات کشاورزی خود را به رعیت میدادند، راههای تولیدات فراوان اقتصادی و پیشرفت نیز سد میگشت؛ چرا که گردش آزاد سرمایه وجود نداشت و اقتصاد کاملاً جنبه معیشتی یافته بود. این وضع نابسامان در کشاورزی، وقتی با مالیاتهای مضاعف و ظلم و ستمهای فراوان همراه میشد، شکل بسیار اسفباری را در روستاها ایجاد میکرد.
در واقع بی عدالتیهای اقتصادی، فاصله طبقاتی، کاهش دستمزد کارگران و تنزل ارزش پول که در نارضایتی اقتصادی مردم مؤثر بودند، به همراه زوال اکثر صنایع دستی، تبدیل بافندگان فرش به کارگرانی که برای دستمزد ناچیزی کار میکردند، تنزل بهای صادرات ایران در مقابل بهای واردات از اروپا و افت وحشتناک قیمت نقره که پول رایج ایران بود، نارضایتی عمومی را در میان مردم افزایش داده بود. بنابراین از یک سو جا به جاییهای اقتصادی و سیاسی که در اثر تماس با غرب در ایران به وجود آمده بود، به نارضایتی روز افزون اقتصادی مردم دامن میزد و از سوی دیگر ضعف و ناتوانی دولت باعث حضور و نفوذ گستردهی ممالک قدرتمند اروپایی در ایران شده بود. به طوری که نفوذ انگلستان وروسیه در ایران به انحاء مختلف به چپاول اموال و داراییهای ملی ایرانیان انجامیده بود.
امتیاز بانک شاهنشاهی، بانک استقراضی، تلگراف هند و اروپا، کشتیرانی در کارون، تأسیس قزاقخانه، شیلات خزر، انحصار دخانیات و... که عمدتاً به روس و انگلیس اعطا شده بود، کشور را تا مرز مستعمره شدن پیش بردند. در این بین انگلستان که در دههی 1850 به عنوان بزرگترین طرف تجاری ایران، بیش از 50 درصد صادرات و واردات ایران را در دست داشت، در دورهی پنجاه سالهی مابین 1863 تا 1914 رشته امتیازهایی نیز در مورد بهرهبرداری یا انحصار مواد خام و توسعهی زیربنایی از دولت ایران دریافت نمود.
این کشور در پایان سفر اول ناصرالدینشاه به فرنگ در سال 1872، از طریق یکی از اتباع خود به نام بارون جولیوس رویتر، امتیاز احداث راهآهن، خطوط تلگراف، کشتیرانی در رودخانهها، بهرهبرداری از معادن و جنگلهای دولتی و کارهای زهکشی و آبیاری (احداث قنوات) ایران را به مدت هفتاد سال دریافت نمود. همچنین بریتانیا موفق شد که رویتر را در آینده برای گرفتن امتیاز بانک، احداث جادهها، خیابانها و ایجاد کارخانهها بر سایرین مقدم سازد. این امتیاز که پس از پرداخت رشوههای کلان به شاه و صدراعظم وی (مشیرالدوله سپهسالار) واگذار شده بود و تقریباً تمام منابع مهم ایران را به رویتر واگذار میکرد، از سوی لرد کرزون به «اعطای سند مالکیت ایران و تسلیم کامل همه منابع یک دولت به خارجیها» تعبیر شد که مانند آن را کسی هرگز ندیده است.
به هر روی امتیاز رویتر که ادامهی روند اعطای امتیازات به بیگانگان در دورهی قاجار بود، در نهایت با امتیاز انحصار تجارت توتون و تنباکو ادامه پیدا کرد. با این تفاوت که در جریان اعطای امتیاز انحصار توتون و تنباکو، مردم ایران به رهبری علماء و روحانیون به پا خاستند و از حقوق حقهی خود دفاع کردند.
سه نوع تنباکو در ایران تولید میشد اولی به نام تنبک معروف بود که در قلیان کشی استفاده میشد و دومی توتون بود که برای چپق به کار می رفت و سومی هم برای ساختن سیگار استعمال می شد. توزیع جغرافیایی انواع مختلف تنباکو به این قرار بود:تنبک در جنوب فارسو قسمتی هم در ناحیه اصفهان به عمل آمد.توتون هم در کردستان و کرمانشاه تولید می شدکه مانند تنبک در شرق متداول بود.تنباکوی سیگار بسیار سفت با کیفیت پایین در گیلان و جوار رشت کشت می شد. کشت تنباکو در اواخر ماه مارس انجام می گرفت و محصول برداری در ماه نوامبر بود.قیمت آن در سال 1891 م به طور استثنایی بالا بود و در سالهای بعد پایین آمد.
با توجه به انحصار فوق الذکر امتیاز توسط شاه واگذار شد. این شرکت با سرمایه 650000 پوند استرلینگ تشکیل شد و به مدت 50 سال حق انحصار خرید کشت و فروش انواع مختلف تنباکوی ایران را به خود اختصاص داد. این شرکت امور خود را بسیار ناشیانه راه انداخت و با اعمال خشن و ناجوری تولیدکنندگان را از خود رنجاندو بالاتر از همه در جلب اعتماد روحانیون موفق نشد.از این رو روحانیون در مساجد به وعظ پرداختند که تنباکویی که توسط کافران تولید می شود ناپاک و نجس است و بایستی از بین برده شود. تنش عمومی همه جا را فراگرفت و جمعیت دکانهای تنباکوفروشی را در هم کوبیده و قلیانها را شکستند و وقتی روحانیون در کربلا علیه این انحصار فتوا دادند.شاه مجبور شد امتیاز را لغو کند و غرامت خود را که در حدود 500000 استرلینگ بود را بگیرد.تنشی که از طرف نهضت تنباکو و الغی نهایی امتیاز آن به وقوع پیوست باعث گردید در صادرات تنباکو نوساناتی به وقوع پیوندد.ترکیه مصر عربستان و ماوراء قفقاز از مشتریان اصلی تنباکوی ایران به شمار می رفتند.
در دوران صدارت امین السلطان امتیازات مهمی به بیگانگان داده شد که مهمترین آنها عبارت بودند از 1- امتیاز انحصاری تنباکو 2- فرمان آزادی کشتیرانی در رود کارون به سود انگلیسیها در سال 1306 قمری 3- امتیاز بانک شاهنشاهی 4- امتیاز لاتاری 13066 قمری و امتیازهای بسیار دیگری نیز به روسها داده شد. اما آنچه که موجب پدید آمدن فتوای تحریم تنباکو شد امتیاز انحصاری خرید و فروش تنباکوی ایران در بازار داخلی و بین المللی بود. این قرارداد، که به امتیاز رژی مشهور شد، به سود ماژور تالبوت بسته شد که بیدرنگ به تهران آمد و در سفارت انگلستان مسکن گزید. تالبوت تعهد کرده بود که پیش از اجرای این قرارداد چهل هزار لیره برای شاه و امین السلطان بفرستد، زیرا که این قرارداد پنجاه ساله بود و منافع بسیار برای تالبوت داشت. ناصرالدین شاه آنچنان خوشحال بود که به مجرد بازگشت از اروپا فرمانی به این گونه صادر کرد:
\"خرید و فروش و ساختن در داخل و خارج کل توتون و تنباکو را که در ممالک محروسه ایران به عمل آورده میشود تا انقضای مدت پنجاه سال از تاریخ امضای این انحصار به ماژور تالبوت و شرکای خودشان واگذاری میفرماییم.\"
در ایران آن روز یک پنجم مردم در کار خرید و فروش و کشت تنباکو و توتون بودند و سالی 435 تن به ترکیه و هند و افغانستان صادر میشد و لذا سود شرکت انگلیسی را به سالی پانصدهزار لیره تخمین میزدند. از جمله، احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران درباره این قرارداد شوم مینویسد: \"این امتیاز، ایران را بسیار زیانمند بود، زیرا فروش همگی توتون و تنباکوی کشور، چه در درون و چه در بیرون به یک تن انگلیسی سپرده میشد. در برابر آن که سالانه پانزده هزار لیره به دولت بپردازد و از سود ویژه چهار یک دولت را باشد. درحالی که در عثمانی که توتون و تنباکویش کمتر از ایران باشد، تنها فروش در درون کشور به یک کمپانی واگذار شده بود در برابر آن که سالانه هفتصد هزار لیره به دولت عثمانی بپردازد و از سود نیز پنج یک دولت را باشد. ببینید جدایی تفاوت تا به کجاست... مردم این حساب را نمی دانستند ولی از آن که بیگانگان پا به درون کشور می گشایند بیمناک بودند\"
میرزا محمدحسن بن میرزا محمود بن محمد اسماعیل حسینی شیرازی از علمای عالیقدر شیعه در پانزدهم جمادی الاول سال 1230 ه. ق در شیراز دیده به جهان گشود. وی در دوران طفولیت، پدر خویش را از دست داد و دائیاش سید حسین معروف به مجدالاشراف عهدهدار سرپرستی او گردید. میرزا پس از طی مقدمات علوم در حوزههای علمیه شیراز و اصفهان به عراق رفت و در سال 1259 ه. ق وارد کربلا شد. وی در این ایام در کلاس درس آیتالله سیدابراهیم صاحب ضوابط شرکت جست و پس از آن عازم نجف شد و در حوزههای درس علما و اساتیدی چون صاحب جواهر و صاحب انوارالفقاهه حاضر شد. پس از فوت صاحب جواهر به سلک شاگردان شیخ انصاری اعلیالله مقامه الشریف درآمد. 19
هنگامی که در سال 1281، شیخ مرتضی انصاری دار فانی را وداع گفت، تمام شاگردان شیخ بر تقدم میرزای شیرازی اتفاق کردند و وی را به عنوان مرجع عالیقدر جهان تشیع برگزیدند. وی که حدود بیست و سه سال مرجع شیعیان جهان بود، در سال 1291 ه. ق در سامره اقامت گزید و در آنجا به تدریس و تعلیم مشغول گشت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد که از میان آنها میتوان به آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، سیدمحمد کاظم طباطبائی یزدی، حاجآقا رضا همدانی، حاجمیرزا حسین سبزواری، سیدمحمد فشارکی رضوی، میرزا محمدتقی شیرازی و... اشاره کرد. وی همچنین آثار گرانبهایی نیز از خود بر جای گذاشته است که از آن جمله میتوان به رسالاتی مبسوط در ابواب مختلف فقهی، حاشیهای بر نجاة العباد و تعلیقهای بر کتاب معاملات آقا وحید بهبهانی اشاره کرد.
میرزای بزرگ شیرازی که سرانجام در روز بیست و چهارم شعبان 1312ه. ق رحلت کرد، علاوه بر آنکه مرجعیت بلامنازع شیعه و عالم اسلام را بر عهده داشت، یکی از بزرگترین جنبشهای مذهبی علیه ظلم و فساد حاکم و استعمار را در ایران پایهگذاری نمود. از این رو آنچنان نام میرزای شیرازی و جنبش تحریم تنباکو با هم و با تاریخ معاصر ایران عجین شده است که جدا کردن آنها از یکدیگر امری ناممکن به نظر میآید.
مبارزه مردم ایران برضد قرارداد رژی از رمضان سال 1308 قمری از تهران آغاز شد و به تدریج به شهرهای بزرگ ایران رسید. در شیراز حاج سیدعلی اکبر فال اسیری، در تبریز جوادآقا مجتهد تبریزی، در اصفهان آقا نجفی و در تهران حاج میرزاحسن مجتهد آشتیانی رهبری قیام مردمی برضد امتیاز انحصار تنباکو را برعهده گرفتند. در این دوره حساس بود که فتوای تاریخی میرزای شیرازی مرجع تقلید شیعیان مقیم نجف به تهران رسید. میرزاحسن در سال 1230 قمری در شیراز متولد شد وی برای ادامه تحصیل به اصفهان مهاجرت کرد و تحصیلات مقدماتی را درآنجا به اتمام رسانید. علاوه بر آن، علوم فلسفی و حکمت و نجوم را درآنجا آموخت. او برای ادامه تحصیل در سال 1259 قمری به عراق مسافرت نمود در همین سفر، از محضر بزرگانی چون صاحب جواهر و شیخ انصاری استفاده کرد و به زودی در جمع علمای حاضر در نجف به صورت ممتازی ظاهر گشت. پس از وفات شیخ انصاری به سال 1281 قمری بزرگان نجف مرجعیت کبرای میرزا را تایید و اعلام نمودند و همین امر بود که چون فتوای میرزای شیرازی به تهران رسید وحشت و اضطراب درباریان شاه و امین السلطان را فراگرفت.
\"بسم ا... الرحمن الرحیم - الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان، عجل الله فرجه، است.\"
چیزی نگذشت که این حکم در سراسر ایران منتشر شد. همه مسلمین از این حکم تبعیت کردند. به زودی قلیانها شکسته شد. مردم در یک حرکت ملی براساس فتوای دینی جمع شدند و شور و حماسهای بی نظیر را پدید آوردند. این تحریم بیش از همه انگلستان را نگران ساخت زیرا گذشته از ضرر اقتصادی حیثیت و اعتبار آن کشور در همه جهان زیر سوال میرفت. کوشش شاه و درباریان برای در هم شکستن نهضت و قیامی که برضد قرارداد رژی آغاز شده بود بی نتیجه ماند. مبارزه با قرارداد حتی به حرمسرای ناصرالدین شاه هم رسید. میرزا حسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات در خاطرات روز دوم جمادی الاولی 1309 قمری مینویسد: \"عموی انیس الدوله تفنگدار است. میگفت که فتوایی از جناب میرزا حسن شیرازی که اعلم و بزرگ مجتهدین است و در سامرا منزل دارد رسیده است در منع استعمال توتون و این فتوا در مسجدشاه و در سایر جاها خواندند. مردم تمام قلیان ها را شکستند.\"
حلقه ای از انقلابات یک صد و بیست ساله گذشته ایران، نمی تواند بدون ارتباط باشد اما تفاوت های فراوانی دارد. این انقلابات بر اساس شرایط خاصی پدید می آمد و روی یکدیگر تاثیر می گذاشت اما گاهی اهداف آنها از اساس متفاوت بود. برای مثال جنبش تنباکو یک جنبش صددرصد ضد خارجی است جنبه ضد استبدادی آن چندان جدی نیست. درست است که در ظاهر مردم و علما رودرروی دولت قاجاری هستند اساس نهضت برای مبارزه با فرنگی مآبی و غربزدگی است. در حالی که در مشروطه ماجرا به عکس است. هدف جنش مبارزه با استبداد است اما برای سامان دادن به آن، به خارجی پناه می برد. دلیلش این است که جنبش مشروطه چندان ضد استبدادی هم نبود بیشتر در پی تجدد و نوگرایی بود. به هر حال، هر کدام را قبول کنیم، با جنبش رژی متفاوت بود. با این حال باید گفت که تجربه مخالفت با قاجاری در تنباکو سرلوحه مبارزاتی بود که در مشروطه رخ داد. اما این در حد یک تجربه صوری است و باطن قضایا متفاوت است. اگر به همین شکل نسبت تحریم تنباکو را با انقلاب اسلامی ایران مقایسه کنیم باید بگوییم انقلاب اسلامی شباهت زیادی به جنبش تنباکو دارد و کمتر به مشروطه می ماند.
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه چندین بار در شهرهای گوناگون مردم به جان آمده از گرانی نان، به خیابانها ریختند و میان آنها و نیرویهای دولتی نبردهای سختی در گرفت، اما این نبردها جنبهی سیاسی نداشت و نیروهای دولتی شورشها را خیلی زود سرکوب کردند. در این میان مسعود میرزا ظل السلطان، حاکم اصفهان در سرکوب وحشیانه قیامهای مردمی از دیگر والیان شهرها و استانها جلوتر بود. در ماجرای تحریم تنباکو که مبارزه با حکومت سرکوبگر جنبه سیاسی پیدا کرده بود نیز باز هم ظل السلطان در سرکوب آن خشونت بیشتری نشان داد. سربازان او به مردم هجوم بردند و تظاهرات را سرکوب کردند. روز دیگر، ظل السلطان در نامهای که خطاب به بازرگانان اصفهان، که به پیروی از علما خرید و فروش تنباکو را متوقف کرده بودند، نوشت:
\"شما سزاوارید که احضار شوید و به کیفر گستاخی خود برسید. یعنی مثلا پایتان به فلک بسته شود و حق این است که شما را گردن بزنند تا دیگر احدی قادر نباشد در امور دولتی بگوید چرا یا برای چه. ولی این دفعه به لحاظ احترامی که برای امام جمعه که حامل نامه است قائلیم اغماض کردیم به این شرط که دست از چنین گستاخیها و مخالفت با اوامر دولت بردارید. اعلیحضرت پادشاه صاحب اختیار اهالی ایران و اموال آنان است و بهتر از هر کسی میداند که مصلحت رعایا در چیست. شما ابدا حق چنین مخالفتهایی را ندارید، بدون گستاخی به شغل خودتان بپردازید و کاری به این کارها نداشته باشید.\"
نامه تند ظل السلطان به بازرگانان و فرمان تهدیدآمیز وی برای ادامه کار تجار نتیجه چندانی نداشت. با ادامه تظاهرات مردمی، نمایندگان آنها حتی قطع فعالیت بانک شاهنشاهی را که زیر نظر انگلیسیها اداره میشد، خواستار شدند. اخبار رسیده از اصفهان ناصرالدین شاه را به شدت خشمگین ساخت. او در نامهای به ظل السلطان به روحانیون که مردم اصفهان را به مبارزه بیشتر تحریک میکردند توهین کرد:
\" چرا باید علما و مردم حرفی بزنند که اینقدر بی معنی و سخیف باشد. رعایای دول خارجه از صدسال به این طرف ماذون و مجاز هستند موافق عهدنامه آقا محمدخان و فتحعلی شاه و محمدشاه که هر نوع معاملات را در ایران و هر نوع تجارت را بکنند تنها این است. قبل از این صرافخانهها بوده و تک تک وجود داشت. حالا آنها را تحت قاعده درآورده اسمش را بانک گذاشتهاند... نمی دانم این مزخرفات [برضد بانک] را کی میگوید و به دهان خاص و عام می اندازد... و البته اگر در این نوع حرفهای بی معنی ادامه بدهند تکلیف از ما ساقط شده، آنچه لازم سیاست است خواهیم فرمود. \"
با وجود این، تهدید ناصرالدین شاه بی نتیجه ماند. دو روز پس از فرستادن این نامه صدها نفر به خیابانها ریختند و برای نخستین بار در طول چهل و پنج سال سلطنت آن شاه خودکامه برضد او شعار دادند. ناصرالدین شاه از شنیدن این خبر آنچنان خشمگین شد که در تلگرافی دیگر برای ظل السلطان فرمانروای کل استان اصفهان نوشت تظاهر کنندگان را \" اشرار و الواط \" نامید: \" هر قدر قشون از جنس سواره و پیاده و توپخانه، قزاقخانه لازم باشد برای تنبیه اشرار و الواط فورا به عرض برسانید... و سیاست و تنبیهی از اشرار و الواط بکنید که سالهای دراز یادگار بماند. \"
چند روز بعد ظل السلطان که از ادامهی مبارزه علمای اصفهان و مردم آن شهر عاجز شده بود ضمن تلگرافی برای پدرش علمای مبارز را \" مشایخ سفیه \" نامید و ضمن شرح خشم مردم ادامه داده بود: \" لکن این مشایخ سفیه که به نمک مبارک عقل ذی عقول [من و شما] از حرکات آنها مات می ماند که به چه پشتگرمی و به چه اطمینان، این حرکات از آنها ناشی میشود و خود را مثل شب پره به شعله سخط و غضب دولت می زنند. \" اما این واژه های زشت و آن تهدیدها هیچ نتیجه نداشت و نبرد مردم ادامه یافت.
مبارزه برضد قرارداد رژی در مشهد بسیار فراگیر بود و صدها نفر از مردم معترض در مسجد گوهرشاد بست نشستند و لغو قرارداد استعماری را خواستار شدند. خبرهای رسیده از مشهد آنچنان پادشاه مستبد و خودکامه را خشمگین ساخت که در یک اقدام عجولانه فرمان شدیدی صادر کرد.
\" اکیدا حکم میکنم اگر آنها فورا دنبال کارشان نروند و دست از این مزخرفات نکشند بایستی تمام سواره نظام و پیاده نظام را به مشهد فرا خوانید و همه شورشیان را بدون استثنا توقیف کنید و یک صدنفر از آنها را به گلوله ببندید و پدرشان را بسوزانید. این قسم جسارتها و وقاحتها چه معنی دارد. \"
ناصرالدین شاه عقیده داشت که باید به عالمان مذهبی تفهیم شود که قرارداد رژی به نفع مردم ایران است و هیچگونه مغایرتی با احکام اسلام ندارد. اعتراض عالمان ایران بیشتر بر واژه مونوپل(monopole) یعنی انحصار بود. این قرارداد منافع بسیار برای امین السلطان و ناصرالدین شاه داشت، اما برای مردم ایران سودی نداشت. سرانجام با اصرار شاه نشستی با شرکت میرزاحسن آشتیانی، سید عبدالله بهبهانی، سیدعلی اکبر تفرشی، شیخ فضل الله نوری، امام جمعهی تهران، سیدمحمدرضا طباطبایی، آخوند ملامحمدتقی کاشی از علما و نایب السلطنه، امین السلطان، امین الدوله، مشیرالدوله، قوام الدوله و مخبرالدوله از دولتیان تشکیل شد. گزارش آن نشست را ناظم الاسلام در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان چنین آورده که با شروع جلسه یکی از طرفداران قرارداد گفت:
\" ما صورت امتیازنامه را آوردهایم. شما آقایان آن را به دقت ملاحظه کنید و هرگونه تعهد و شرطی را که برخلاف شریعت است، تغییر دهید... و [آنگاه] شروع به خواندن امتیازنامه کردند. نخستین کلمهای که عنوان فرمان این عمل در صدرنامه نوشته شده کلمه منوپل است. اولیای شریعت از معنی کلمه پرسش نمودند. جواب گفته شد که این کلمه، لفظی است فرنگی و برحسب وضع این لغت در اصل معنی امتیاز و انحصار است. منوپل خرید و فروش تنباکو یعنی انحصار معامله تنباکو و توتون مملکت به شخص صاحب امتیاز به طوری که معامله این اجناس مخصوص او باشد. پس از شرح و تفسیر این کلمه، اولیای ملت فرمودند که این نخستین الزامی است که دراین امتیازنامه برخلاف شریعت و اصول مسلمه ملت واقع شده... بنای حک و اصلاح باشد. این کلمه اول باید حک شود. \"
امین السلطان از این سخن سخت به وحشت افتاد زیرا که میدانست حذف کلمه منوپل(انحصاری) به معنای لغو قرارداد است و در متن قرارداد آمده بود که در صورت لغو قرارداد دولت ایران میبایستی مبلغ 000/350 لیره خسارت بپردازد. این بود که گفت: \" اعلیحضرت شاهنشاهی فرموده اند تغییر و تبدیل این امتیاز نامه، از هیچ رو دولت را ممکن نتواند بود. این معنی محال و ممتنع است. شما از این معنی قطع نظر نموده ، فکر دیگر بکنید. اما پاسخ مخالفان قرارداد رژی درآن مجلس بسیار تند بود. یکی از آنان گفت: \" ما هم بیپرده می گوییم: حرام شریعت را از هیچ رو نمی توانیم حلال نمود. مساعدت در خصوص این امتیاز نامه، از ما نیز محال و ممتنع است.\"
با ادامه مبارزه مردم ایران با قرارداد رژی ناصرالدین شاه و امین السلطان سرانجام تصمیم گرفتند که با تبعید میرزای آشتیانی از تهران به شورشها پایان دهند. اما انتشار این خبر نه تنها از شدت اعتراضات نکاست بلکه به یک قیام عمومی منجر شد تا بدانجا که جان نایب السلطنه کامران میرزا، که وزیر تهران بود، به خطر افتاد. نویسنده رسالهی \" تاریخ دخانیه \" آن قیام تاریخی را غوغای عظیم نامیده و نوشته است: \" جمعیت مردم به حدی شد که تمامی کوچه و بازارها و میدان ارک یک وصله پیوسته زن و مرد بود. \"
کامران میرزا برای تهدید جمعیت همراه با گروهی از سربازان دولتی سوار براسب و مسلحانه به میان جمعیت آمدند، اما مردم خشمگین بدون ترس به او حمله کردند. کامران میرزا از اسب برزمین افتاد \" نایب السلطنه از یک پهلو به گل افتاد... فورا چاکران او را در برگرفته دست به دست قدری [جلو] بردند تا این که در آن نزدیکی اسب بی زین و برگی فقط با جل نمدین حاضر بود. به تعجیل اسب را رانده، نایب السلطنه را به همان وضع، با لباس گل آلود به داخل عمارت رسانیده، درهای عمارت را بستند، نایب السلطنه که به اندرون رسید، غش کرد و بیهوش افتاد. \"
به این ترتیب ترسی بزرگ همهی دولتمردان را فراگفت و به ویژه گریبانگیر حرمسرای سلطنتی شد. با افزایش انقلاب مردمی، معین نظام سربازان مخصوص نایب السلطنه،کامران میرزا، را به میدان آورد. آ ن سربازان به بیرحمی و شرارت شهرت داشتند. معین نظام به آنان فرمان شلیک داد. تعداد زیادی کشته شدند و این نشان داد که اعلیحضرت هواخواه مردم و عاشق اسلام و اهل بیت(ع)که حتی در مدح امامان شعر می سراید و در روزهای تاسوعا و عاشورا آنقدر اشک میریزد که حدی برآن متصور نیست، وقتی که سلطنت خویش را در خطر ببیند از هیچ عملی رویگردان نیست.
نویسنده رساله تاریخ دخانیه بر این نکته پای میفشرد که عمل تند و بیرحمانه سربازان بر شور مردمان معترض افزود و شعار برضد متجاوزان به حقوق مردم ادامه یافت و به قول آن نویسنده: \" عموم مردم را چنان جوش و خروش فراگرفت که در آن حال هیچ کس را از مباشرت جنگ و مصادمت توپ و تفنگ، اصلا اندیشه و پروایی نبود، سهل است که از بزرگ و کوچک و زن و مرد، هیچ کس را بجز کشته شدن آرزویی نبود. \"
در ایران یک نظام مرجعیت محلی وجود داشت که متکی به مجتهدانی بود که برخی از آنان چندان قابل بودند که اگر در نجف آن روزگار بودند شانس مرجعیت مطلق را هم داشتند. این مجتهدان ستونهای دین و مذهب و سیاست دینی در شهرها بودند. اصفهان، تبریز و شیراز و در راس همه تهران هر کدام پایگاهی برای این مرجعیت محلی بودند. این نظام که در ذیل خود تمامی روحانیون سرشناس را در حاشیه خود داشت، می توانست همه چیز را در اختیار مرجعیت عظمای شیعه قرار دهد. در واقع نظام سلسله مراتب روحانی با نفوذی که در میان مردم داشت، تعدادی از مراجع محلی را میان راس این هرم با مردم داشت که نقش بسیار مهمی برای هدایت این ماجرا و بعدها تحولاسیاسی دیگر داشتند. یکی از ستون های اصلی نهضت در تهران مرحوم آشتیانی و نیز شیخ فضل الله نوری بود که به دلیل ارتباطی هم که با پدر زن خود میرزا حسین نوری به عنوان کاتب میرزای بزرگ داشت، در قضایای تحریم در تهران نقش زیادی داشت. البته سید جمال را باید از این دایره مستثنا کرد. نفوذ او روی اقشار عمومی نبود و تنها بخشی از نخبگان ممکن بود تاثیری از وی پذیرفته باشند.
سید جمال الدین اسدآبادی عمدتاً او را اولین مصلح و احیاگر دینی در سال اخیر می دادند با درک عمیق وضیعت آن دوران با ارسال نامه ای به مرحوم میرزای شیرازی فقیه نامور دوران، از او برای ریشه کن کردن این واقعه ننگین یاری می طلبد او پس از بیان مقداری از مشکلات و وضعیت مردم و نیز بی کفایتی حاکمان ایران می نویسد: پادشاه ایران سست عنصر گشته........ در مجمع عمومی به پیامبران بد می گوید........
آنچه به زیان مسلمانان انجام داده این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان دین فروخته. پیشواى دین ! پرتو درخشان انوار ائمه ، پایه تخت دیانت و زبان گویاى شریعت است ، تو وارث پیامبرانى.در اینجا مى بینیم که سید جمال الدین اسد آبادی چگونه نقش میرزاى شیرازى را به عنوان ادامه دهنده راه انبیا مشخص مى کند که همان ولایت فقیه عالم فقیه بر جامعه است. حضرت آیت الله حاج میرزا محمد حسن بن میرزا محمود بن اسماعیل حسینى شیرازى از علماى عالیقدر شیعه مى باشد. در شرح احوال این عالم ربانى ، مرجع شجاع ، آگاه ، درهم کوبنده دستگاه بیگانگان و خرد کننده ایادى آنان و نجات دهنده ملت ایران و بازگرداننده شخصیت و سربلندى به ایرانیان یعنى صاحب فتواى تحریم تنباکو آورده اند که وی در نفوس همگان حتى فرزندان خود حشمتى عظمیم داشت و این همان شکوه ربانى بود که اجراى فتواى تاریخى وى را چنان مؤ ثر و از دل و جان بر همگان الزام آور ساخت.سید جمال الدین اسد آبادی سپس درباره امیتاز تنباکو، تبعید شدگان و مسائل دیگرى براى میرزاى شیرازى توضیح مى دهد. سید به این نامه اکتفا نکرده و نامه هایى نیز به علماى داخل کشور مى نویسد.
با این که ناصرالدین شاه، سلطان خودکامه، در اثر تملق و چاپلوسی اطرافیان به راستی خود را \" سایه خدا \" میپنداشت، از پایداری مردم به وحشت افتاد و سرانجام دستخطی بدین شرح صادر کرد: \" جناب امین السلطان، امتیازات داخله که چند روز قبل موقوف شده بود، این روزها که امتیاز خارجه را هم موقوف فرمودیم و کلیه این عمل به طرز سابق شد. حالا به تمام علما و حکام و مردم اطلاع بدهید که مطمئن باشند و به تمام رعایا حالی نمایند. \"
پیروزی ملت ایران در قیام تاریخی که به قیام تنباکو شهرت یافت در واقع موجب عقب نشینی استبداد و استعمار بود و امروزه همهی پژوهشگران تاریخ مشروطیت این پیروزی را مقدمه نهضت مشروطیت میدانند. از جمله، احمدی کسروی دربارهی این پیروزی بزرگ مینویسد: \" شاه ناگزیر گردید با کمپانی گفت وگو کند و با پذیرفتن پانصدهزار لیره تاوان، امتیاز را به هم زند. این کار در دی ماه 1270 شمسی (جمادی الاول 1309 قمری) بود. آن پانصدهزار لیره را از بانک شاهنشاهی که تازه بنیاد یافته بود گرفته و به کمپانی دادند و این نخستین وام ایران بود. این را می توان نخستین تکانی در توده ایران شمرد و باید در تاریخ یاد آن بماند. \" ناظم الاسلام کرمانی هم در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان می نویسد: \" [با قیام برضد قرارداد رژی] ملت ایران به خود آمده و اندکی رو به بیداری کرد، چه از ارتفاع امتیاز رژی، ملت ایران دانست که می شود در مقابل سلطنت ایستاد و حقوق خود را مطالبه کرد. \"
اگر چه در ظاهر لغو اعطای امتیاز تنباکو، موجب پرداخت غرامت و خسارت از سوی دولت ایران به طرف انگلیسی شد، با این حال خسارتی که ایران پرداخت کرد،در برابر خسارات ناشی از اجرای قرارداد، ناچیز به شمار میآمد. به هر روی نهضت تنباکو پیامدهای مهمی نظیر استبدادگریزی، مقابله با استیلای بیگانه، حضور زنان در صحنهی مبارزه، همگانی بودن نهضت، اتحاد گروهها و اصناف مختلف و... را درپی داشت که اگر به آنها مقاومت مردمی، ضرورت التزام به احکام دین، رعایت حکم مرجع تقلید و پذیرش فراخوان علما برای مقاومت را نیز اضافه نماییم، نتایج مثبت آن را در عرصههای بعدی تاریخ ایران مشاهده خواهیم نمود.
در واقع جنبش تنباکو اولین مقاومت همگانی مردم ایران در برابر بیگانگان و استبداد شاهی بود که بر حوادث و رویدادهای پس از خود تأثیر بسیار نهاد. در این بین فتوای تاریخساز میرزای شیرازی، ضمن جلوگیری از حراج ایران، نخستین جنبش گسترده مردمی علیه سلطه خارجی را شکل داد و تأثیرات به سزایی در تحولات بعدی ایران گذاشت. چرا که از آن پس ایرانیان دریافتند که پیروزی بر شاه و بیگانگان امری ممکن است.
نکتهی فوق را شهید مدرس نیز به درستی دریافته و دربارهی جنبش چنین اظهار نظر نموده بود: «این واقعه تاریخی، نظام سلطنت را سست و از اقتدار انداخت... استبداد سلطنتی در ایران بدون توجه به واقعه دخانیه، به مشروطیت نمیرسید... واقعه دخانیه توپی بود که سحرگاه مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، باخبرشان نمود.»
همچنین تحریم تنباکو نمونه دیگری از نگرش جامعنگرانه به دین اسلام بود که از اتحاد و همبستگی مردم با روحانیت نشئت میگرفت. زیرا مردمی که تا آن زمان هرگز در اوامر سلطان چون و چرا نمیکردند و یارای چنین کاری را نداشتند، در این جهاد ملی به دستور پیشوای مذهبی خود، میرزای شیرازی شرکت کردند و نهضت تنباکو را به اعتراضی نسبت به تمام امتیازاتی که تا آن هنگام به کمپانیها و شرکتهای خارجی داده شده بود، مبدل کردند.
امام خمینی (ره) که خود به عنوان مرجعی بزرگ، رهبری حرکت عظیم انقلاب اسلامی را بر عهده داشت، مسئلهی در هم تنیدن روحانیت و مردم و فتوای تاریخی میرزای شیرازی را چنین بیان نموده است: «آن مرحوم که در سامره تنباکو را تحریم کرد، برای این که ایران را تقریباً در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباکو، ایشان یک سطر نوشتند که تنباکو حرام است. حتی بستگان خود آن جائر (ناصرالدینشاه) و حرامسرای آن جائر ترتیب اثر دادند به آن فتوا و قلیانها را شکستند و در بعضی جاها تنباکوهایی که قیمت آن هم زیاد بود در میدان آوردند و آتش زدند و شکست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد و یک چنین چیزی و آنها دیدند که یک روحانی پیرمرد در کنج دهی از دهات عراق یک کلمه مینویسد و یک ملت قیام میکند و قراردادی که مابین شاه جائر و انگلیسیها بوده است، به هم میزند و یک قدرت این طوری دارد او.»
در فضایی که حکام ایران برای تهیهی مبالغ هنگفت خوشگذرانیها و سفرهای اروپایی خود، امتیازات بیشماری به بیگانگان میدادند و کشور را دچار نا امنی اقتصادی میکردند، روحانیون بزرگی نظیر میرزای شیرازی با این شیوهی زمامداری به مقابله پرداخته و با برخورداری از حمایت عمومی، از اعطای امتیازهای گوناگون ممانعت به عمل آوردند.
جنبش تنباکو که نمونهای موفقیت آمیز از یک حرکت عمومی در تاریخ معاصر ایران است، پیروزی خود را مرهون پیوند ویژهی رهبران مذهبی و مردم بود. در واقع جنبش تنباکو که در نهایت به انقلاب مشروطه و امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار در سال 1285 هجری شمسی انجامید، یک بار دیگر پیوند دیرپای روحانیت اصیل و مردم را نشان داد. این پیوند که از یک سو پایههای مشروعیت سلطنت را متزلزل ساخته بود، از سوی دیگر اقتدار سیاسی روحانیت را نیز افزایش داد و روحانیت را به عنصر اصلی هدایت کننده مقاومتهای مردمی علیه استعمار و استبداد مبدل کرد. به طوری که پس از فتوای آیتالله شیرازی مبنی بر تحریم تنباکو، روحانیت در تمام امور اجتماعی و سیاسی ایران نقش داشته است؛ که از آن جمله میتوان به حضور روحانیت در نهضت مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون، مخالفت با انقلاب سفید شاه و مردم، واقعه 15 خرداد 42، رهبری انقلاب اسلامی، حوادث پس از انقلاب و... اشاره نمود.
بر این اساس نهضت تنباکو از یک سو سند گویایی بر رهبری روحانیت مبارز و مقاومت و همبستگی مردم متعهد این سرزمین در پاسداری از ارزشهای اسلامی و دفاع از استقلال و آزادگی است؛ و از سوی دیگر با ماهیتی ضد استعماری و همراه با انگیزههای اسلامی، نقش مهمی در تاریخ معاصر ایران و بیداری مردم این سرزمین ایفا نموده است.
1. تاریخ ایران زمین ازروزگار باستان تا انقراض قاجاریه =دکتر محمد جواد مشکور.انتشارات اشراقی.1363
2. تاریخ اقتصادی ایران.چالز عیسوی.ترجمه:دکتر یعقوب آژند.چاپ دیبا.1369
3. www.naimiyan.blogfa.com
4. www.jazirehdanesh.com
5. www2.irib.ir
6. www.ir-psri.com
اعتراضها و انتقادها به قرارداد رژي در اصفهان ـ همچون شهرهاي ديگر ـ شدت گرفت. پس از اين که اعتراضهاي مسالمتآميز مردم و علما به قرارداد رژي به نتيجه نرسيد، آقانجفي اصفهاني دريافت که جز راه مقاومت و مبارزة مردمي، راهي براي جلوگيري از نفوذ بيگانه به خصوص در اين واقعه نيست؛ بنابراين دست به مبارزة منفي زده، در اواسط ماه ربيعالثاني 1309، به همراه برادرشان شيخ محمدعلي ثقةالاسلام،حکم به تحريم استعمال تنباکو کرد.[2] چنانکه از اسناد و متون تاريخي برميآيد، حکم تحريم تنباکو از سوي مرحوم آقانجفي، مدتي قبل از حکم مرحوم ميرزاي شيرازي بوده است، و مردم اصفهان، قبل از حکم ميرزا، از استعمال توتون و تنباکو خودداري ميکردند. اين نکته که آقانجفي و برادرشان شيخ محمدعلي، از اولين کساني بودند که حکم به تحريم تنباکو دادند، مورد اتفاق مورخين ميباشد.[3]
بعد از صدور حکم تحريم از سوي آقاي نجفي، حکام دولتي و کمپاني، خطر را احساس کرده، به وحشت ميافتند. در گزارشي که دربارة اين قضيه به تهران مخابره ميشود، آمده است:
«حضرت والا (ظلالسلطان) نقاهتشان شديد و هنوز بستري هستند. ديروز شنبه را آقانجفي و شيخ محمدعلي (برادر آقانجفي) اعلانات چندي درب مساجد و معابر چسبانيده، استعمال تنباکو را حرام و حمايت کنندگان فرنگي را مرتد و عملهجات دخانيات را نجس خوانده و نوشتهاند: کسي از اين جماعت را که دخالت در کار فرنگي دارند، به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند. در حمامها و قهوهخانهها و مجالس علما و تجار و غيره، قليان موقوف است. طلبهها در هر نقطه که قليان ديده[اند]، شکستهاند. و حتي در ميان خود مذاکره دارند که بايد اجماعاً رفت، قهوهخانة حضرت والا را هم برچيد. هر جا که فرنگي ديده ميشود، مردم دنبالش کرده، داد و فرياد مينمايند. ديروز جمعي، فرنگي را دنبال کرده، هرزگي و بعضي حرفها زده بودند. حضرت والا چند نفري از آنها را فوراً [گرفته]، چوب زيادي زدند. ملا محمدباقر [فشارکي] قدري با ادبتر، آقانجفي و شيخ محمدعلي، بيپرده خيلي کلمات ناشايستة بيمعني ميگويند. ساير علماء تماماً در باطن با آنها همراهي دارند. اين دو نفر تا به حال جرأت اين حرکات را نداشتند، چند روز است معرکه ميکنند. از قرار مذکور ،کاغذي از نجف و سرّمن رأي براي آنها رسيده. پريروز، امام جمعه به عيادت حضرت والا رفته، ظاهراً و باطناً با حکومت گويا همراه است. حضرت والا هم نوکرهاي شخصي خود را حاضر و مستعد کردهاند تا چه شود. حضرت والا به توسط ملاّباشي خودشان به آقانجفي پيغام داده بودند: «شراب که از تنباکو نجستر است، همانقدر که در باب خمر نهي داريد، در باب تنباکو هم همان قدر بگوييد، اين اقدامات چه چيز است؟» جواب داده بود: «تکليف شرعي ما اين است. شما هم به تکليف عرفي خودتان اقدام کنيد».[4]
در گزارش يکي از کارکنان انگليس نيز چنين نوشته شده است:
«آقانجفي به موعظه پرداخت و گفت که توتون و تنباکو شرعاً نجس است؛ همانطور که کارمندان و گماشتگان اروپاييان نجس هستند. يکي از تجار معتبر اصفهان ترجيح داد که کلية موجودي توتون و تنباکوي خود را بسوزاند و آنها را به کمپاني تسليم نکند. و اين اقدام، ظاهراً در مردم تأثير بسزايي بر جاي نهاد. اصفهانيها اکنون با پيروي از ارشاد علمايشان، نخستين کساني بودند که تجارت و مصرف توتون و تنباکو را تحريم کردند. پس از آنکه علماي بزرگ، تحريم شرعي خود را اعلام کردند، تقريباً به طور کامل معامله و مصرف توتون و تنباکو در سراسر شهر متوقف شد. به اروپائيان در بازارها دشنام و ناسزا گفته ميشد. و اعلاميههايي به امضاي آقانجفي به ديوارها نصب شد که در آنها همه کارمندان رژی نجس شمرده شده بودند و گفته شده بود که به آنان نبايستي اجازه ورود به اماکن عمومي داده شود. ظاهراً علماي اصفهان، شرحي به [ميرزاي] شيرازي در سامره نوشته، خواستار شدند که وي تحريم تنباکو را تأييد کند. و شايعاتي منتشر شد که شيرازي به تحريم فتوي داده است».[5]
از گزارشهاي حکومتي و حتي کمپاني، بدست ميآيد: شيوع و گسترش حکم تحريم آقانجفي و حتي صحبت دربارة آن در شهرهاي ديگر، باعث وحشت و شکست کار کمپاني ميشده است؛ لذا لزوم لغو حکم تحريم و ـ در صورت عدم پذيرش لغو ـ تبعيد آقانجفي و حتي توپ بستن منزل ايشان، با شدت عمل، مورد توصيه قرار ميگرفت. مرحوم شيخ حسن کربلايي، در اين مورد مينويسد:
«اين شد که علماي اعلام اصفهان ـ کثّر الله امثالهم ـ خودشان بالمره ممتنع گرديده و مسلمانان را نيز نهي فرمودند. مردمان متدين و معقول را منع ايشان پذيرفته افتاد. روي هم رفته کلمة ايشان در اصفهان و توابع اصفهان پيشرفت و نفوذي يافته، في الجمله سکته و وقوفي به ادارة وکلاء کمپاني وارد آمد... با اينکه مقدار جزئي متارکة اصفهان اصلاً و ابداً از هيچ رو منافاتي با مقاصد دولت و حکومت نداشت، کمپاني امتياز، دولت را بر اين داشت که در (اين) خصوص از جانب دولت، تلگراف عتابآميز سخت، پي در پي به علماي اصفهان فرستاده شد؛ خاصه دربارة جناب مستطاب شريعتمدار حاجي شيخ محمدتقي [آقانجفي] ـ سلمه الله تعالي ـ که امروزه از ساير علماي اعلام دارالسلطنه [اصفهان] در مرجعيت عمومي و قبول عامة مردم آن بلد، مزيت و اختصاصي تمام دارند و از خانوادههاي بزرگ علم و شرف قديمي و صاحب استخوان در رياست علمي آن بلد ميباشند. دربارة جنابشان از جانب دولت و حکومت، (تهديدات سختي شده، حتي اينکه از جناب دولت) صريحاً به حکومت دارالسلطنه حکم بتّي [= قطعي] رسيده که هرگاه جناب معظم اليه و ساير علما از اباحة استعمال دخانيات امتناع کنند، حکومت عذر اقامت ايشان را از دارالسلطنه بخواهد. و هر گاه از اين معني امتناع نموده و مردم عمومي در اين خصوص شورش کنند، خانههاي ايشان را توپ بسته، يکسره خراب نمايند. ولي با همة اين (تفاصيل)، جناب معظم اليه از اين گونه تهديدات دولت و اهتمام اقدام حکومت حکومت در اين خصوص، از هيچ رو به خرج نرفته، به قوت ايمان همچون سدّ سکندر، بر وضع و منع خودشان استوار مانده و ساير علما را نيز با همة آن اقدامات تهديدآميزي که از جانب حکومت دارالسلطنه( اصفهان) دربارة هر يک يک ايشان شده بود، در شاهراه استقامت نگهداري فرمودند».[6]
ذيلا اسنادي را دربارة اقدامات مسئولان انگليس و نيز حاکم اصفهان (ظلالسلطان)، حکومت مرکزي و در رأس آن ناصرالدين شاه در جهت مقابله با جنبش تحريم اصفهان به رهبري آقانجفي، ذکر ميشود. ظاهرا همه يا اکثر اين اسناد مربوط به فاصلة زماني نيمة دوم ربيعالثاني است؛ يعني از زمان صدور حکم تحريم از سوي آقانجفي تا زمان انتشار حکم سراسري ميرزاي شيرازي در اول جماديالاول. با انتشار حکم سراسري ميرزاي شيرازي، نقطة ثقل تحولات به تهران و سامرا و در ارتباط با ميرزاي شيرازي و ميرزاي آشتياني منتقل شد.
درکتاب «شورش بر امتيازنامه رژي»، تلگرافهاي «پريس» (کنسول انگليس در اصفهان) به «لاسل» (وزير مختار انگليس در تهران) و همچنين مکاتبات «سوئير» (مديرعامل شرکت انگليس به نام کمپاني بازرگاني خليج فارس که در زمان ياد شده نمايندگي رژي را نيز داشته)، ذکر شده است که نظرات و فعاليتهاي پنهاني مسؤولان اقتصادي ـ سياسي انگليس را به خوبي نشان ميدهد.
بنابر گزارش کنسول انگليس در اصفهان: زماني که آقانجفي کشيدن تنباکو را منع کرد، پيروانش به بازار رفتند، هر کجا قلياني يافتند شکستند. آقانجفي و برادرش (شيخ محمدعلي) بر سلطنت شاه و حکمراني پسرش ظلالسلطان حمله کردند. کنسول با تأييد اينکه ظلالسلطان نهايت کمک و ياري را به رژي انجام داده است، پيشنهاد کرد آقانجفي و برادرش را تبعيد نمايند؛ چرا که در غير اين صورت، انگليسيان، هرگز آسوده نخواهند بود. اما وزير مختار تازة انگليس لاسلز، تبعيد آنان را مصلحت نديد. موئير هم اقدام حکومت مرکزي را لازم نشمرد؛ زيرا ميپنداشت ظلالسلطان با «جرأت و تصميم» از عهدة کار بر خواهد آمد.
اما هنگامي که جنبش اصفهان اوج گرفت، موئير، خاطرنشان ساخت: بدون بيرون راندن آقانجفي و برادرش، هرگز مطمئن نخواهند بود که امور روزمره خود را از پيش ببرند. موئير، خبر هيجان دهات اصفهان را نيز به مدير رژي اطلاع داد. اما آرنستين آن خبر را تکذيب کرده، هيجان دهات را جدي ندانست. گفتني است که ظلالسلطان، يک روز پيش از اينکه گزارش اصفهان را به ناصرالدين شاه مخابره کند، تلگرافي به «آرنستين» (مدير اجرايي شرکت رژي در ايران) در تجديد مراتب خدمتگزاري خويش نسبت به دستگاه رژي فرستاده، چنين نوشت:
از آنجا که ارادة اعليحضرت بر اجراي رژي تعلق گرفته، بر عهدة خود واجب ميدانم که مساعي خود را از هر جهت به کار ببرم و تا به حال با وجود ضعف و ناخوشي از هيچ کمکي مضايقه نداشتهام... هر چه مستر موئير خواسته، همواره برآوردهام. و بعد از اين نيز انجام خواهم داد. به حرمتهاي آخوندها، نبايد اعتنايي داشت. در اول غيرممکن است که مردم را ساکت ساخت، اما همين که امور،کمي پيش برود، همة ايرادهاي مردم مرتفع خواهد شد.
اماارزيابي ظلالسلطان از جريان کار، غلط بود و آن سخنان را از موضع ضعف بيان داشت.آرنستين، بيدرنگ جواب مکارانهاي نوشت:
زبانم عاجز است که مراتب ستايش خود را نسبت به عمل جدي حضرت والا در خصوص اغتشاش اصفهان بيان کنم. حرفهاي نامعقول علما ممکن بود در پانصد سال پيش مؤثر باشد، اما در حکومت منور اعليحضرت که نمونة برجستهاش را پيش چشم دارند، يقيناً اين نيروهاي ارتجاعي، نفوذي در مردم نخواهند داشت؛ به علاوه اطاعت از احکام علما، موجب خرابي اين رشته از تجارت خواهد گشت؛ يعني زار عين و کساني که در عملآوردن و حمل و نقل و فروش تنباکو دخالت دارند، يکباره بيکار ميشوند که تحميلي بر مملکت خواهند بود. بنابراين تحريکات علما، عواقب مصيبتباري دارد. و شايسته است از جانب هر ايراني وطنپرستي محکوم بشود. يقين دارم که استقامت شما، نه فقط آرامش را در آن ولايت مستقر خواهد ساخت، بلکه نمونهاي به دست سائر حکام ميدهد.[7]
چنان که ذکر شد، مدير شرکت رژي، براي جلب حمايت مسئولان دولتي، نوشتههايي همچون نوشتة فوق را ارسال ميکرد. در هر حال، فشارهاي انگليسيان، موجب شد تا حاکم اصفهان و بدنبال آن، ناصرالدين شاه، به شدت در پي لغو حکم تحريم از سوي آقا نجفي برآيند. در ذيل، تلگرافها ونامههاي ظلالسلطان و ناصرالدين شاه ذکر ميشود:
از اصفهان ـ قربان خاکپاي جواهرآساي مبارکت شوم. اگر چه مفصلاً همراه چاپار پست، راپورت روز پنجشنبه و جمعة آقانجفي و برادرش شيخ محمدعلي و ملا محمدباقر فشارکي را عرض کردهام و ليکن به واسطة اعلاناتي که در کوچهها چسبانيدهاند و هر جا فرنگي را ميبينند، داد و فرياد ميکنند، لاعلاج ديدم به توسط تلگراف عرض کنم.
در اين دو روزه، در ميدان مصلي که در تخت فولاد است، اجماعي کردهاند که در منبر رفته، بر ضد دولت در باب تنباکو و بانک و غيره، مطالب بگويند. آن جمعيت، چون خارج و نزديک جلفا بود، غلام [= ظلالسلطان] بسيار متوحش شد که اسباب اغتشاش کلي نشود. «رکن الملک» و «کريمخان ميرپنجه» را با سوار فرستاد و آن جمعيت را پراکنده کرد و مشايخ را مانع از رفتن آنجا شد، ولي اين غلام نميدانست در منبر و مسجد و خانهشان چه ميگويند و در مجلس درس چه مذاکرهاي مينمايند. در اين سه جا، کشيدن قليان را حرام، و کشت و زرع تنباکو را حرام اندر حرام، و حامي فرنگي را کافر و واجبالقتل، و نوکر و بستگان آنها را نجسالعين اعلان کردهاند. زياده بر آنچه تصور بشود، اظهار فضولي و جرأت کردهاند و کلمات ناشايسته به زبان آوردهاند؛ به خصوص شيخ محمدعلي برادر آقانجفي. اين غلام هم در همه جا بيش از قوة خود جلوگيري از آنها کرده، همة اعلانات را کنده و چند نفر هم از اشخاص را که دنبال فرنگيها فرياد کرده بودند، به چنگ آورده، تنبيه کرد. با حالت ناخوش که در بستر افتادهام، بيش از قوة خودم و استعدادي که دولت به من داده است و حدّي که مشخص کرده است، جنبيدهام. نفس کسي به خلاف قانون بيرون نيامده است. ارزاني و فراواني هم در کمال خوبي است ولکن اين مشايخ سفيه ـ که به نمک مبارک و بجيقة مبارک، عقل که ذيعقول از حرکات آنها مات ميماند که به چه پشتگرمي و به چه اطمينان، اين حرکات از آنها ناشي ميشود و خود را مثل شبپره به شعلة سخط و غضب دولت ميزنند ـ به اين جزئي حرکاتِ غلام آرام نميگيرند. گمان غلام اين است که اگر آنها از طرف شخص همايونی، نصيحت يا مؤاخذة سخت و بازخواست نبينند، آرام نگيرند و رفته رفته اسباب زحمت بزرگ فراهم ميآورند. اگر چه اين غلام، ناخوش است افتاده و گرفتار پادرد و همه جور مرض است، اما برای نثار جان در راه ولي نعمت و انجام فرمايشات همايوني به هر چه حکم بفرمايند، اطاعت ميکنم و انجام ميدهم. و جان خود غلام در آن راه تصديق شود، اسباب افتخار بازماندگان است. غلام بيمقدار مسعود قاجار ـ مهر تلگرافخانه 19 ربيعالثاني 1309.[8]
ظل السلطان ـ تلگراف شما الآن که شب دوشنبه است، ملاحظه کردم. اولاً از ناخوشي و کسالت شما بسيار بسيار ملول و افسرده و مشوش شدم. إنشاءالله تعالي، بزودي رفع کسالت خواهد شد. از سلامتي خودتان، همه روز تلگرافاً به عرض برسانيد. جواب عرايض پست گذشتة شما را ديروز نوشتم. پست حرکت کرده بود، به سراجالملک حکم شد که با چاپار مخصوص بفرستد. از دولتخواهي و خدمات امام جمعه بسيار راضي هستم، کمال التفات و مرحمت را به اين خانواده داشته و داريم، التفات مخصوص ما را به ايشان برسانيد. عرضي هم که کرده بوديد، قبول شد. دو دستخط نوشتهام، از همان قرار عمل بکنند. تلگرافي هم نوشتم به همة علما يکان يکان بدهيد بخوانند و جواب گرفته به عرض برسانيد. بلکه مضمون آن دستخط را به تمام اهالي شهر اصفهان حالي کرده نشان بدهيد که از حکم ما و عقيده ما اطلاع پيدا کنند. البته البته، تلگرافي هم به آقانجفي فرمودهايم، بدهيد جواب بگيريد. به عرض برسانيد. هر قدر قشون از هر جنس از سواره و پياده، توپخانه، قزاقخانه بخواهيد براي تنبيه اشرار و الواط، فوراً به عرض برسانيد، فوراً فرستاده بشود. و سياست و تنبيهي از اشرار و الواط بايد بکنيد که سالهاي دراز يادگار بماند.[9]
ظل السلطان! اين روزها بعضي از اخبارات از اصفهان به عرض رسيده است که خيلي جاي تعجب و حيرت است که چرا مردم بيجهت و سبب، آسودگي و عافيت خود را کنار گذاشته، دنبال اين نوع کارهاي بيمعني و خطرناک بروند. مثلاً، به عرض رسيده است که مردم بر ضد رعاياي خارجه و فرنگيان حرف ميزنند. و همچنين علماي اعلام، استعمال دخانيات را حرام دانستهاند. و همچنين در فقرة بانک، مزخرفات ميگويند. اولاً بايد شما و علماء و مردم، اين فقره را بدانيد که دولت و شخص پادشاه در حق رعيت از همه مهربانتر است و آسودگي آنها را طالب. و بايد بدانيد که اگر در امري، دولت بداند که براي مملکت و استقلال و شريعت ضرري وارد بيايد، اول کسي که در دفع آن بکوشد، دولت است. پس هر حکمي و هر کاري که دولت ميکند و اجراي او را مصلحت ميداند، بايد بدانند که آن کار مصلحتِ مملکت و رعيت و دولت است و ابداً چون و چرائي به زبان نياورند.
دولت براي مملکت و رعيت خودش، از همه دلسوزتر و مهربانتر است و اگر غير از اين باشد و بر ضد حکم دولت سخن بگوييد، واضح است که منتهاي فضولي و جسارت است. و البته همچو اشخاص، تنبيه و تأديب و سياستِ سخت را لازم دارند. و بر عهدة دولت، واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمة کيفر و مجازات است، به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کسي نميتواند. در فقرة عمل تنباکو و دخانيات، قرارنامهايي با کمپاني آن کار بسته شده است که سواد آن در پيش شما است. چرا نميدهيد مردم ملاحظه نمايند! البته بعد از ديدن آن قرارها، خواهند فهميد که چقدر وقت در آن کار شده است که به احدي ضرري وارد نيايد.
علاوه بر اين قراردادها، باز هم کمپاني را وادار کردند که براي فروشنده و خريدار تسهيلاتي بدهد و داده است. ديگر اين کار را چرا بايد مردم اين قدر نفهميده و نسنجيده دنبال بکنند که اسباب اغتشاش و مفسده بشود؟ و بالاخره اسباب کدورت و نقار ميان دولت ايران و انگليس فراهم نمايد؟ تنباکو چرا حرام ميشود؟
زارع، مسلمان؛ فروشنده، مسلمان؛ خرنده [= خريدار] ، مسلمان؛ ديگر جهت تحريم او را نفهميديم چه چيز است؟ و چرا بايد نجس باشد؟ همين که اسم کمپاني انگليس روي تنباکو باشد، به چه سبب بايد نجس شود؟ پس قند و چاي و امتعه و اقمشه و اين همه متاعهاي فرنگي که در همه بازارهاي شهرها ريخته است و همه کس ميخرد و استعمال ميکند، بايد تمام ايران و دنيا نجس و نجسالعين شده باشند. چرا بايد علما و مردم حرفي بزنند که اين قدر بيمعني و سخيف باشد. مثلاً بانک را بد ميدانند، اين چه حرف رکيک بيمعني است. رعاياي دُوَل خارجه از صد سال به اين طرف، مأذون و مجاز هستند موافق عهدنامههای آقا محمدخان و فتحعلي شاه و محمد شاه که هر نوع معاملات را در ايران و هر نوع تجارت را بکنند. تنها اين است: قبل از اين، صرّافخانههاي خرده و تک تک وجود داشته، حالا آنها را تحت قاعده آورده، اسمش را بانک گذاشتهاند. نميدانم اين مزخرفات را کي ميگويد و کي به دهان خواص و عوام مياندازد. اينها هيچ کدام کار تازه نيست. فرنگيان و تجارت و معاملهگري آنها از صد سال متجاوز است که در ايران معمول است.
خلاصه اين دستخط تلگرافي را به جنابان علماي اعلام بلکه به همه اصفهان بدهيد ملاحظه نمايند و جواب را به عرض برسانيد که تکليف دولت معلوم شود و البته يقين داشته باشيد که اگر در اين نوع حرفهاي بيمعني امتدادي بدهند، تکليف از ما ساقط شده، آنچه لازمة سياست است، خواهيم فرمود. ناصرالدين شاه. 1309[10]
جناب آقاي نجفي! در سال قبل که شما در تهران تشريف داشتيد و به حضور ما رسيديد[11]، شما را شخص عاقل، دولتخواه و کمال التفات و مرحمت را دربارة شما بجا آوردهايم و هميشه در خيال ما بوده و هست که هيچ وقت غير از مرحمت دربارة شما خيالي نداشته باشيم. اين روزها بعضي اخبارات نالايق و برخلاف مصلحت دين و دولت ميشنويم که در مجالس علماء و منابر مذاکره ميشود. اگر چه باور نکرديم که هرگز علماي اعلام حرفي بزنند و سخني بگويند که برخلاف مصلحت دولت و مملکت اسلام باشد، لکن لازم شد که تلگراف مبسوطي به ظلالسلطان بنويسم که به علما و سايرين نشان بدهند. البته آن تلگراف ما را خواهيد ديد و اين تلگراف مخصوص را هم به خود شما بلاواسطه ميفرستم که البته نگذاريد کاري شود برخلاف رضاي ما و برخلاف دولت باشد که ما لابد شويم و جمعي را به معرض سخط و غضب درآوريم. بيجهت عالَم آسوده را آشفته نکنيد، و مردم، با خون خود بازي نکنند و آسوده، مشغول دعاگويي و رعيتي باشند.
اقدامات و فشارهاي مسئولان انگليسي، حاکم اصفهان و حتي ناصرالدين شاه، نتوانست تغيير در موضع آقانجفي بوجود آورد و وي بنا به وظيفه ديني دست از مقاومت برنداشت. ظلالسطان نيز هر چه اصرار کرده، خواستار لغو تحريم از سوي آقانجفي ميشود، نميتواند موفقيتي کسب کند.[12]
به طور کلي، دربارة چگونگي و پيامدهاي تحريم تنباکو از سوي آقانجفي در اصفهان، گزارشهاي گوناگوني در دست است که البته در برخي جزئيات اختلاف دارند. بنا به نوشتة خانم کدي، دو تجمع بزرگ، به رهبري آقانجفي و برادرش شيخ محمدعلي، در اصفهان بر پا شد. در اين تجمعها، آن دو به امتيازات اروپائيان حمله و اعلام کردندکه مصرف تنباکو حرام است. در جريان اولين تجمع، حاضرين سوگند ياد کردند که ديگر توتون و تنباکو مصرف نکنند، و اين نخستن موردي بود که از تحريم عمومي استفاده ميشد. پس از آن، جمعيت به بازارها ريخته، قليانها را شکستند. به دنبال اين تظاهرات، ظلالسلطان، وعظ و تظاهرات را ممنوع کرده، به سربازان دستور داد که براي مقابله با آشوب آماده باشند. آقانجفي نيز از طرف ظلالسلطان، تهديد شد. با اين همه و به رغم دستور شاهزاده و حاکم مقتدر اصفهان، تجمع دوم برپا شد و شيخ محمدعلي در آن سخن گفته، خواستار تحريم بنگاههاي انگليسي شد. در نتيجه، کار کمپاني تجارتي خليج فارس که متعلق به انگليسيها بود، همراه معاملات تنباکو متوقف شد. پس از آن در ماه دسامبر، «له باله آ» گزارش کرد که ظل السلطان براي برقراري مجدد نظم در اصفهان، سربازان بيشتري خواسته است. ولي ناصرالدين شاه ترسيد که مبادا وي آنها را براي مقاصد خودش به کار برد؛به همين جهت، شاه دستور داد که بدون نيروهاي نظامي بيشتر، نظم را از نو برقرار کند.[13]
ولي نهضت تحريم اصفهان همچنان ادامه يافته، علما و در رأس آنان آقانجفي ثابت و استوار در حکم خود باقي ماندند. در اين زمان زمينة يک قيام سراسري در ايران فراهم شده بود، امري که با حکم تحريم ازجانب مرجع کل و رئيس علي الطلاق شيعه، ميرزا محمدحسن شيرازي انجام شد.
از جمعبندي مطالب و اسناد ذکر شده، نکات ذيل به دست ميآيد:
1. رهبري آقانجفي در قيام اصفهان؛2. حضور مردم و پايداري آنان؛ 3. وحشت حکومت و استفاده از قوّه قهريه و نيروي نظامي در جهت مقابله با مردم؛ 4.عجز حکومت از سرکوبي مردم و تداوم قيام.
[1] . مطالب اين قسمت، از چاپ دوم کتاب «حکم نافذ آقانجفي» نوشتة دکتر موسي نجفي که در دست انتشار است، اخذ شده است.
[2] . آيتالله العظمي شيخ لطفالله صافي گلپايگاني از پدرشان مرحوم آيتالله ملامحمدجواد صافي، نقل کردند: مبدأ تحريم تنباکو اين آقايان مسجد شاهي؛ آقانجفي و برادرشان شيخ محمدعلي بودند. ايشان [= آيتالله ملامحمدجواد صافي] ميگفتند: مرحوم ثقةالاسلام ابتدا تحريم تنباکو کرده بود، ظلالسلطان ايشان را خواسته بود که شما بايد حکم تحريم را برداريد و او را تهديده کرده بود. من در خدمت آقانجفي بودم که در بين راه به مرحوم ثقةالاسلام رسيديم که از بازخواست و تهديد ظلالسلطان برميگشت و ايشان يک حالتي داشت که ناراحتي چهرة خود را نميتوانست پنهان کند. مرحوم آقانجفي از ايشان پرسيدند چه شد؟ ثقةالاسلام با ناراحتي جواب داد: همهاش تهديد، همهاش توهين! روز بعد آقانجفي منبر رفتند و اعلام به تحريم تنباکو کردند. اين کار آقانجفي منجر شد که شاهزاده، حکم به تبعيد هر دو برادر داد که هنوز در اين حين و بين بود که حکم تحريم مرحوم ميرزاي بزرگ رسيد و آنها مجبور شدند حکم تبعيد دو برادر را لغو کنند.
[3] . حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص 106ـ107. نيکي کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص118 و 124؛ ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو، ص78.
[4] . ابراهيم صفائي، اسناد سياسي دوره قاجار، ص41 .
[5] . نيکي کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص124-125. مستند کدي عبارت است از: 5. F. 6/ 552 پريس تلگراف 200 نوامبر 1891 ضميمه لاسلز به ساليسبوري شماره 230241.
[6] . حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص 106ـ107.
[7] . فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامة رژي، ص56 ـ 57.
[8]. ابراهيم صفائي، اسناد سياسي دوران قاجار، ص23.
[9] . همان، ص25.
[10] . ص 13.
[11] . منظور، تبعيد و احضار آقانجفي در سال 1307 به تهران است.
[12] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو، ص79.
[13] . نيکي کدي، تحريم تنباکو در ايران، ترجمه شاهرخ قائم مقامي، ص124ـ125.
(مقايسه تحريم کمپاني رژي و کمپاني هند شرقي)
مصطفي مرتضوي[1]
تاريخ معاصر ايران، سرشار از فراز و فرودهايي است که بررسي و تبيين دقيق آنها و نيز رهبران مؤثر در آنها ميتواند ارزش قابل توجهي در زندگي امروزين ما و نيز طراحي دقيقتر آينده داشته باشد. قيام تحريم تباکو يکي از اين فرازهاي حساس تاريخ ايران است؛ نهضتي که به رهبري مرجعيت شيعه توانست گامي موثر در حرکت رو به رشد تاريخ معاصر ايران بردارد. چراکه اثرات آن در مسائل و رخدادهاي بعدي به گونهاي ملموس قابل رديابي است. يکي از علل اهميت اين نهضت، رويارويي عميق آن با جريان استعمار است. جرياني که به عنوان معضل اصلي جهان شرق به خصوص ايران و هند هماره يکي از بحث برانگيزترين موضوعات تاريخ معاصر بوده است و نقش آن در بسياري از تحولات از حدود دو قرن پيش تا به امروز با شدت و ضعف قابل مشاهده است.
يکي از دوراني که به مشکله استعمار پاسخي فرهنگي و تا حدي همهجانبه داده شد، در جريان نهضت تحريم تنباکو بوده است. بررسي و تبيين دقيق ابعاد اين نهضت و نيز شناخت شخصيت رهبري آن؛ مرحوم آيتاللهالعظمي ميرزاي شيرازي، ميتواند ما را در تبيين نتايج مطلوب آن در عرصه تاريخ و انديشه معاصر ياريگر باشد. اين تبيين زماني از کارآمدي مناسبتري بهرهمند ميشود که آنرا در مقايسه با نهضتهاي همسو و مشابه در نظر بگيريم.
يکي از اين نهضتهاي همسو از نظر عملکردي؛ حرکتهاي ضداستعماري مهاتما گاندي در شبهقاره هند است. جنبش ضداستعماري گاندي در هند، همانند نهضت تنباکو، به نوعي «مقاومت منفي» عليه استعمار است. مقاومت منفي، نوعي روش برخورد مؤثر با قدرتهاي متجاوز و استعماري به يک سرزمين و هويت است که تبيين تاريخي و نيز پشتوانههاي انديشهاي آن در فضاي فکري و فرهنگي دو کشور، معياري مناسب براي ارزيابي و سنجش ميزان کاميابيها و ناکاميهاي آنرا به دست خواهدداد.
بحث در مورد نقش نهضتهاي مقاومت منفي در مقابله با هجوم کشورهاي استعماري از ارزش و جايگاه ويژهاي در شناخت تحولات سياسي اجتماعي کشورهاي در حال رشد برخوردار است. اين امر در هر منطقهاي با توجه به نوع ارزشها و تفکرات و فرهنگ آن منطقه متفاوت ميباشد، اگرچه ممکن است از نظر نتايج همسانيهايي بايکديگر داشته باشند. شناخت اين تفاوتهاو نيز نقاط قوت و ضعف هر يک، مسير طراحيهاي راهبردي را مناسبتر خوهد نمود. نگاهي تطبيقي ميان دو نهضت «مقاومت منفي» در برابر استعمار انگليس، ميتواند جايگاه و نقش رهبران و انديشههاي پشتوانه آنها را در تحولات اين دو کشور مورد ارزيابي قرار دهد. اين نگاه از چند منظر قابل بررسي است؛
1. از نظر مباني فکري و فرهنگي رهبران؛ جايگاه فرهنگ هندو، بر نگرش و عملکرد مهاتماگاندي و در مقابل جايگاه انديشه و فرهنگ تشيع در دستگاه فکري مرجعيت ديني.
2. از نظر ويژگيهاي شخصيتي رهبران؛ نگاههاي راهبردي، توجه به ظرفيتهاي فرهنگي جامعه و ميزان تأثير و نفوذ در آحاد مردم.
3. از نظرويژگيهاي فرهنگ عمومي جامعه؛ توجه به فرهنگ عمومي در هند و ايران.
نگاهي تطبيقي از اين سه منظر ميتواند نقاط مثبت و مهمي را در اين خصوص به محققان عرصه تاريخ، انديشه و سياست ارائه کند. از اين جهت مهمترين مباحث اين تحقيق عبارتند از؛
1. تبيين دقيق استراتژيهاي ضداستعماري در ايران و هند؛
2. تبيين دقيق نقش مرجعيت شيعه در مسائل سياسي اجتماعي ايران؛
3. تبيين روند تاريخي جريانهاي ضداستعماري در ايران و هند؛
4. تحليل روابط به هم تنيده گذشته، حال و آينده؛
5. نقش مذهب و دين در تحولات فکري و سياسي؛
6. تبيين بيداري اسلامي در حوزه جغرافيايي ايران؛
7. ارزيابي ميزان تأثير جنبش ضداستعماري در هند و ايران؛
تحقيق حاضر علاوه بر اينکه از منظر تاريخي ـ تحليلي به مسئله مدنظر ميپردازد، نگاهي مقايسهاي ميان اين دو نهضت را براي فهم نقاط قوت و ضعف و نيز تبيين نقش آموزههاي فکري و ديني در اين زمينه مورد توجه قرار داده است. توجه به مؤلفه هويت در تحليل و نيز نگاه از منظر روند جريان بيداري اسلامي از ديگر موارد مطرح در اين تحقيق ميباشد.
آيتالله سيد رضي شيرازي (يکي از نوادگان ميرزاي شيرازي) از ميرزا عليآقا، فرزند مرحوم ميرزاي نائيني، از قول پدرشان نقل ميکنند: ما که در سامره بوديم، در جريان تنباکو، شبي مرحوم ميرزا، شاگردانش را احضار کرد و فرمود: ميخواهيم تلگرافي به تهران مخابره کنيم مبني بر تحريم تنباکو، هرکدام از شما صورت تلگرافي بنويسيد تا هرکدام مناسبتر بود، به تهران ارسال کنيم. پس از چندي، همه در جلسهاي جمع شديم و صورتهايي که تهيه کرده بوديم، به ميرزا ارائه کرديم. ميرزا پس از مطالعة آنها، همه را زير تشکي که روي آن نشسته بود، گذاشت و صورت تلگرافي را از زير تشک بيرون آورد و شروع کرد به خواندن: «بسمالله الرحمن الرحيم. اليوم استعمال توتون و تنباکو بايِّ نحوٍ کان در حکم محاربة با امام زمان ـصلوات الله و سلامه عليه ـ است. الاحقر محمدحسن الحسيني». ميرزا حسين ناييني ميگويد: پس از قرائت صورت تلگراف، مرحوم ميرزا فرمود: اين تلگراف از ناحية مقدسةحضرت حجت شرف صدور يافته، نظر شما چيست؟ ميرزاي ناييني ميگويد: ما با شنيدن اين جمله، چيزي نگفتيم و همگي تسليم شديم.[1]
[1] . يادنامه ميرزاي شيرازي در روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 17 اسفند 1371، ص 39؛ به نقل از رسول جعفريان، پاورقي کتاب تاريخ دخانيه، ص 122.
عليرضا جوادزاده[1]
آيتالله سيد عبدالله بهبهاني از فقهاي مشهور عصر مشروطيت به شمار ميرود. موضع خاص ايشان در طرفداري از قرارداد رژي و مخالفت با حکم تحريم تنباکو، يکي از مسائل مطرح در بررسي شخصيت و سوابق سياسي اين فقيه از يک سو و شناخت و تحليل وقايع نهضت تنباکو از سوي د يگر است.
بنابر بررسيهاي صورت گرفته، موضع بهبهاني در دفاع از قرارداد و مخالفت با حکم تحريم، ظاهرا از زمان فسخ انحصار داخلي قرارداد در اواسط جماديالاول (جلسة دوم ميان علماي تهران با درباريان) بوده است و قبل از آن تاريخ، گزارش روشن و شفافي از موضع ايشان نداريم. علت دفاع ايشان از قرارداد پس از الغاي انحصار داخلي ـ بنا به برخي شواهد ـ به دو مسأله بازميگشت: 1. عمدة مشکل از نظر ايشان در بخش انحصار داخلي تنباکو بود و با از بين رفتن آن ـ گرچه انحصار خارجي باقي بود ـ مجوزي براي مخالفت با قرارداد نبود؛ 2. الغا و فسخ کل قرارداد، خسارت مالي زيادي را متوجه دولت و بالتبع مردم ايران ميکرد؛ در حالي که در صورت بقاء قرارداد، نه تنها دولت غرامت نميپرداخت، بلکه سود زيادي نيز هر ساله عائد دولت ميشد.
البته بهبهاني روابط نزديکي با امينالسلطان صدراعظم برقرارکرده بود و نيز تمايلاتي به مسئولان انگليس و سياستهاي آن کشور داشت که نبايد تأثيرگذاري اين روابط و تمايلات را در مواضع بهبهاني ناديده گرفت، اما مشکل مي توان در بررسي موضع ايشان در جنبش تحريم، اين روابط و مناسبات را برجسته کرده، عامل اصلي و عمده تلقي کنيم.
در هر حال، ادعاي اخذ رشوه از سوي بهبهاني براي مبارزه با حکم تحريم ـ که ابتدا در دو منبع اصلي يعني کتاب شيخ حسن کربلايي و خاطرات عباسميرزا ملکآرا آمده ـ مورد ترديد جدي است و مطالب ارائه شده در اين زمينه، نميتواند چنين ادعايي را ثابت کند. درهمين راستا حتي ميتوان گزارشها و اسنادي برخلاف ادعاي مذکور ارائه کرد که مربوط به سالهاي بعد است؛ به عنوان نمونه درآغاز شکلگيري نهضت مشروطه، به رغم نياز شديد بهبهاني به پول جهت تداوم مبارزه، ناظمالاسلام کرماني در گزارشهاي آن ايام مينويسد: «چند نفر از هواخواهان اسلاميت حاضر شدهاند كه پول بدهند تا ده هزار تومان هم متقبل شده و آوردند، لكن جناب آقا قبول نكرد و ميفرمايند: من جز رفاهيت و آسودگي مردم مقصودي ندارم، گرفتن پول منافي است با اين غرض مشروع و مقدس.» (تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، ص 271.) در يکي از اسناد انگليس نيز آمده است: «... آقا سيد عبدالله مجتهد كه نسبت به ساير مجتهدين، صاحب عزمي است راسخ و منزه از گرفتن رشوه...» (انقلاب مشروطه ايران به روايت اسناد وزارت امور خارجه انگليس، ص 21.)
اما منشأ شهرت و شايعاتي که مبناي دو گزارش شيخ حسن کربلايي و شاهزاده ملکآرا بوده، به گونهاي که شيخ حسن کربلايي با تعبير «معروف و مسلم است» به اين موضوع اشاره دارد ( تاريخ دخانيه، ص 167)، چيست؟ به نظر ميرسد توجه به شرايط اجتماعي دورة مذکور، ميتواند فضاي شکلگيري شايعه را روشن سازد. توضيح اينکه: به صورت طبيعي فرد نسبتا شاخص و ذينفوذ که خلاف جوّ غالب حرکت کرده، ديدگاه و موضع متفاوتي در مقابل اکثريت دارد، زمينة طرح اتهاماتي بر ضد او بوجود ميآيد. در واقع، سادهترين اقدام در جهت مقابله با چنين فردي و کاستن از تأثيرات عملي و اجتماعي او، طرح نسبتها و اتهاماتي است که بر پاية آن، هم علت موضع خاص او توجيه شود و هم باعث ناتواني فرد از تأثيرگذاري ديدگاه و تشخيص خود بر افراد جامعه گردد.
آنچه ذکر شد، به معناي دفاع از عملکرد وديدگاه بهبهاني در نهضت تحريم نيست؛ چرا که نظر و موضع ايشان نادرست و قابل نقد است. اين نوشتار، در مقام ارائة نگاهي همدلانه و تحليلي منصفانه و بر پاية گزارشهاي تاريخي دربارة موضع ايشان است.
ابوذر مظاهري[1]
تأليفات آدميت در عرف پژوهشگري تاريخ معاصر ايران، از شهرت زيادي برخوردار است. در ميان منابع تاريخي ـ تحليلي دوره زماني صدارت امير کبير تا خلع محمد علي شاه، آثار آدميت از جهات مختلف، خاص و ويژه هستند. اين مسأله باعث شده است آثار وي حتي از سوي مخالفان انديشههاي او كمتر مورد ارزيابي و بررسي انتقادي قرار گيرد.
آدميت،سه هدف را پيش روي تحقيقات تاريخي خود در فاصله زماني صدارت امير کبير تا استبداد صغير ترسيم کرده است: نخست بازنمايي «مقام حقيقي انديشهگران ايران» تا زمان مشروطيت و تأثير هر کدام در «تحول فکري جديد و تکوين ايدئولوژي نهضت ملي مشروطيت»؛ دوم «ترقي دادن تفکر تاريخي و تکنيک تاريخنگاري جديد در ايران» و سوم شناساندن «نوآموزان» به اينکه «در اين مرز و بوم هميشه مردمي هوشمند و آزاده بودهاند که صاحب انديشه بلند بودند و به پستي تن در ندادند، از حطام دنيوي دست شستند و روحشان را به اربابان خودسر و نادان و ناپرهيزگار نفروختند».[2]
تحقيقات آدميت، علاوه بر جنبه اثباتي يعني اداي حق مطلب درباره روشنفکران و «پيشروان حقيقي نهضت آزادي ايران»، جنبه نفي نيز دارد و آن ردّ يا انکار اين حقيقت مشهور که روحانيت، پيشروان نهضتهاي ضداستبدادي در تاريخ معاصر ايران بودند؛ اين نفي و انکار را هم در «نهضت تحريم تنباکو» ميتوان مشاهده کرد و هم در نهضت مشروطيت.[3]
ديدگاههاي آدميت درباره نهضت تحريم تنباکو، عمدتاً در کتاب «شورش بر امتيازنامه رژي» آمده است. آدميت سه قضيه را در نهضت تنباکو از هم متمايز ميداند: «کيفيت تنظيم حرکت؛ عناصري که به آن پيوستند و همراه آمدند؛ و عناصري که به آن جريان کشانده شدند يا به دنبال روان گشتند».[4]
به بيان وي، جنبش تنباکو يک جنبش ديني نبود؛ بلکه «انگيزه اصليش اقتصادي و سياسي محض بود». به همين جهت اولين صداي اعتراض از جانب تجار بلند شد. پس از آن بود که «مرجع تشيع، مسئوليت حکم ساختگي را به گردن گرفت و انحصارنامه را مردود اعلام کرد».[5]
آدميت، جريان نهضت در شهرهاي مختلف را با هدف اينکه نشان دهد علما و روحانيون تنها در برخي شهرها معترضان را همراهي کردهاند و نه آن که رهبري اين حرکت را در دست داشته باشند، چنين مينويسد: در فارس که اولين مقاومت با رژي برخاست، «گروه معترضان کوشيدند پشتيباني ملايان را بدست آورند» اما سعيشان ابتداً بينتيجه ماند[6] چندي نگذشت که مخالفتها از تبريز سر برداشت و اين بار هم عليرغم شايعهها، ملايان سکوت کرده بودند.[7] طغيان تبريز که به ظاهر فرونشست، «عصيان اصفهان بر کمپاني، با ابتکار و اقدام تجار و مشارکت کسبه و همراهي مؤثر دو نفر از علما (آقا نجفي و برادرش شيخ محمدعلي)شروع شد.[8] اما با دستورنامههاي شاه به حکام و توبيخ و تهديد علما و مردم، آقا نجفي عقب نشست که «معلوم بوده است نقشه انديشيدهاي در کار نبوده است».[9] در مخالفت خراسان نيز «مثل ساير جاها اول تنباکوئيان و کسبه و همراهشان جمعي از مردم به پا خاستند. اما «در جلب ياري علماي معتبر هيچ توفيقي نيافتند».[10]
آدميت علاوه بر اينکه در اصل صدور حکم تحريم تشکيک ميکند، ابتکار جعل آن را نيز، کار حاج کاظم ملکالتجار به همراهي چند تن از بازرگانان و موافقت ميرزا حسن آشتياني ميداند.[11]
در پي فشارهاي زياد، جلسات مذاکرهاي ميان علما و دولت صورت گرفت. از نظر آدميت پذيرش علما نسبت به اين که تنها انحصار داخلي لغو شود، بيانگر اين بود که علما راهبرد درستي براي مقابله با اين امتياز نداشتند.[12] و اگر ترس از اعتراض مردم نبود، به همين مقدار راضي بودند. چنانچه آشتياني در نامهاي که به شاه مينويسد، بيان ميکند: «انزجار و وحشت قلوب رعيت از اين مسأله و تصرف خارجه در داخله، به مرتبهاي است که گمان ندارم به غير عدم تصرف کلي و رفع اصلي و عود به صورت اولي آسوده خاطر و اميدوار شوند؛ بلکه شايد تکذيب دعاگو را نمايند».[13] آدميت معتقد است اين مطلب نشان مي دهد که آشتياني « فقط به عنوان سخنگوي مردم عمل ميکند».[14] و چنانکه «گفتم فرق است ميان رهبري يک حرکت اجتماعي و مشارکت و همراهي با آن».[15]
ازنظر آدميت، اگر چه جنبش تنباکو به نام روحانيت تمام شد؛ اما «مرجعيت روحاني ذاتي نبود»؛ بلکه به تعبير امينالدوله، روش غلط حکمراني، «مردم را نه از روي اعتقاد و اعتماد ... به آقايان ملتجي کرده است».[16]
آنچه ذکر شد، جامع تحليلها و ادعاهاي آدميت درباره نهضت تنباکو است. در نقد اين تحليلها، به چند نکته اشاره ميشود:
آدميت، به رغم اينکه در موارد متعدد، درباره امانتداري خويش در استفاده از منابع سخن ميگويد،[17] در اين بحث، اين ادعا را نقض کرده است.
ادعاي وي مبني بر پيشرو نبودن علما در مخالفت با قرارداد رژي و سرباززدن آنها از پيشوايي اين اعتراض و حتي همراهي کردن دولت، با اسناد و منابع مورد استفاده خود ايشان مطابقت نميکند. بهعنوان نمونه، گزارش شيخ حسن کربلايي ـ که به گفته وي معتبرترين منبع تاريخي درباره اين جنبش است ـ از اعتراضات تبريز و نقش و مقاومت ميرزا جوادآقا در آن، با آنچه آدميت ادعا ميکند، کاملاً منافات دارد. مخالفت ميرزاجوادآقا تا آنجاست که ناصرالدين شاه در نامهاي به ميرزاي آشتياني، ميرزا را در تمرّد، به مجتهد تبريز تشبيه کرده، مورد توبيخ قرار ميدهد.[18] و تا آنجاست که مجتهد تبريز، شاه را تهديد ميکند و شاه، اختيار آذربايجان را به ايشان ميدهد.[19]
در اعتراضهاي فارس نيز مرحوم سيد علياکبر فالاسيري که در بالاترين مرتبه فقهي و اجتماعي قرار داشت،[20] محل رجوع مردم قرار گرفت. در قيام اصفهان نيز آدميت با «گزينش» مطلبي از رساله دخانيه، شيخ حسن کربلايي را معترف به کنار کشيدن علما قلمداد کرده است. در حالي که شيخ حسن کربلايي به صراحت مقاومت آقا نجفي در برابر تهديدات دولت را بيان ميکند و ميستايد.[21]
درباره رضايت علما به لغو داخلي قرارداد و انصراف از انحصار خارجي نيز آدميت امانت را رعايت نکرده است. اسناد و مکتوبات متبادله ميان شاه و ميرزاي آشتياني، بيانگر عدم رضايت آنها، جز به لغو کلي است.[22]
آدميت که تلاش زيادي دارد تا وجهة نظر تجار و روشنفکران را در مبارزه با قرارداد، وسيعتر از ديدگاه علما معرفي کرده، شامل لغو انحصار داخله و خارجه بداند، از اين مطلب غافل است که امين الدوله ـ از دولتمردان روشنفکر و اصلاحطلب ـ بعد از لغو امتياز تنباکو به جاي اينکه به نفع تجار ايراني تلاش کند، نامهاي به شاه مينويسد و شاه را ترغيب به پذيرش درخواست دولت عثماني ميکند مبني بر اينکه: تجارت خارجي تنباکوي ايران در محدودة خاک عثماني، منحصر به کمپاني رژي و کمپاني دخانيات فرانسه باشد، نه تجار ايراني.[23] اين در حالي است که ميرزا جواد آقا تبريزي از نفوذي که حتي خارج از مرزهاي ايران مانند استانبول داشت، استفاده کرد و از مخالفان سرسخت اين اجحاف نسبت به تجار ايراني بود؛ تا جايي که در همين راستا ميرزا حبيب سلماسي ـ کسي که با رشوه، ميانجي خريد تنباکو بازرگانان و کمپاني شد ـ را مرتد اعلام کرد.[24]
ديديم که آدميت با استناد به شکايتهايي که تجار و مردم نزد علما درباره قضيه انحصار ميداشتند، مدعي است تجار و مردم توجه بيشتري به اينگونه مسائل داشتهاند. حال آنکه طبيعتاً شکايات مردم به اين سبب بود که آنان با امتيازنامه درگير بودند.[25] و آنان بودند که ميبايست زيانبار بودن امتيازنامه را اعلام کنند. اگر هم حرکت اوليه توسط تجار و مردم صورت گرفته باشد، به اين جهت است که علما به لحاظ اعتبار اجتماعي که دارا بودند، مخالفتشان با دولت آن هم در مناسبات خارجي که بسيار حساس و دقيق بود، علاوه بر هزينههاي زيادي که ميتوانست براي کشور داشته باشد، تعيين کننده بود؛ لذا ميبايست اولاً از پشتيباني مردمي و موقعشناسي مناسبي برخوردار باشد و ثانياً تا زماني که به زيانبار بودن امتيازنامه اطمينان پيدا نکردهاند، اعلام مخالفت نکنند و طبيعتاً اين اطمينان تنها به گفته يک يا دو نفر تاجر تنباکو حاصل نميشود. آدميت شايد تصور ميکند جايگاه يک عالم ديني قابل مقايسه با يک روشنفکران و يا حتي شاه مملکت است. کسي که فتواي يک سطري او، ميتوانست طومار دولت را در هم پيچد، چگونه ميتواند هر تحرکي را پيشوايي کند و فتوي صادر کند.
درباره اصالت حکم ميرزا نيز که آدميت آن را حکم «موهوم» و يک «دروغ سياسي» ميخواند، بايد گفت: اثبات صحت و اصالت حکم در جاي خود پرداخته شده است، اما آدميت طرف ديگر قضيه را توجه نکرده است . فراموش کرده است که چنين تبعيت گسترده مردمي آن هم به استناد يک حکم نديده، نشان از تبعيتي دارد که مردم از پيشوايان ديني داشتند و قابل تصور نيست که اين تبعيت از کساني غير از علما صورت گيرد. به تعبير شيخ حسن کربلايي، در همان اوايل صدور حکم، به رغم آنکه برخي از مردم در صدور حکم ترديد داشتند، اما همه بدان عمل کرده و پايبندي شديدي از خود نشان دادند: «الحق وقوع چنين امري در عالم، جز که از مجراي اسباب الهيه باشد، ديگر نتواند در تصور گنجد [که همه مردم] تنها به صرف انتساب يک صورت منعي به رئيس ملت اکتفا داشته و به محض شک و شک محض، با اصرار هر چه تمامتر التزام نمايند».[26]
در اين اطاعت کار به جايي ميرسد، که تاجر بزرگ فارس «دوازده هزار کيسه تنباکو موجود در انبار» را براي اينکه به فرنگيان نفروشد، آتش ميزند و در جواب آنان ميگويد: «اين تمامي دوازده هزار کيسه است که يکسره به خدا فروختم».[27]
[1] . دانشآموخته حوزه علميه قم و دانشجوي دکتري علوم سياسي.
[2] . فريدون آدميت، انديشههاي ميرزا آقا خان کرماني، تهران، طهوري، 1346، ص 10.
[3] . فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران، پيام ، [بيتا]، ج1، ص 226، 227
[4] . فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامه رژي، تهران، پيام، 1360، ص 14.
[5] . فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، ج1، ص38 ـ 39.
[6] . فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامه رژي ، ص19ـ 20.
[7] . همان، ص36 ـ 43.
[8] . همان، ص 52.
[9] . همان، ص 59.
[10] . همان، ص 60.
[11] . همان، ص 73 ـ 75.
[12] . همان، ص 84 ـ 85.
[13] . همان، ص 102.
[14] . همان، ص 103.
[15] . همان، ص 134.
[16] . ميرزا عليخان امين الدوله، خاطرات سياسي، ص 166ـ 167؛ به نقل از فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامه رژي، ص 45.
[17] . آدميت در آثارش مکرراً چنين ادعاهايي دارد به عنوان نمونه ر.ک: آدميت، امير کبير و ايران، تهران،خوارزمي، 1378، چ8، ص6.
[18] . محمد ناظمالاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)، تهران، آگاه، 1362،ص 15.
[19] . شفيع جوادي، تبريز و پيرامون، ص482؛ به نقل از: پاورقي مصحح تاريخ دخانيه، ص96.
[20] . شيخ آقابزرگ تهراني، ميرزاي شيرازي، ص243 ؛ همو، طبقات اعلام الشيعه، نقباء البشر، ج4، ص1584؛ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، المجلد الثاني، ص176 ؛ منابع به نقل از: محمد رضا رحمتي، نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1371،ص141.
[21] . حسن کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش رسول جعفريان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382،ص125.
[22] . محمد ناظمالاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)، ص15، 17، 19؛ براي اطلاع از اين تلگرافها، ر.ک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص216ـ 236؛ محمد ناظمالاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)،ص 25 ـ 34. همچنين درباره حيلهگيريهاي دولت و در برابر فطانت علما، ر.ک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص162 ـ 168،172، 173.
[23] . ابراهيم صفايي، تاريخ مشروطيت به روايت اسناد، تهران، اقبال، 1381،ص437.
[24] . هما ناطق، بازرگانان در داد و ستد با بانک شاهي و رژي تنباکو، تهران، توس، 1373، ص210.
[25] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 89.
[26] .همان، ص169.
[27] . همان، ص110.
بعد از آنکه دولت، وضع را بسيار وخيم ديد، جلسات متعددي با علما برگزار گرد و در آخرين جلسه که تعدادي از تجار موافق دولت را هم دعوت کرده بود، به اطلاع آنها رساند که امتياز منحصر در خارجه شده است و آن دسته از تجار حاضر نيز اتفاق نمودند که امتياز خارجه از هيچ رو ضرري به مردم و مملکت ندارد، بلکه اگر اين امتياز به صورت کلي لغو شود و «دست فرنگي از اين عمل يکسره مقطوع گردد، ناچار هفتصد هزار تومان [خسارت] فرنگي را بايد تدارک نمود»و در تدارک اين خسارت ضرر کلي بر مردم وارد ميآيد.
صدراعظم بدنبال اين شهادت تجار، عرصه را بر علما تنگ کرد و آنها را مجبور کرد که تلگرافي را که در آن از ميرزاي شيرازي خواسته شده بود حکم خود را لغو کند، مهر کنند. علما هم از آنجا که ميدانستند ميرزاي شيراي به تلگراف دولتي اهميتي نخواهد داد آن را مهر کردند. اما بلا فاصله بعد از خروج از مجلس، با ارسال تلگرافهاي متعدد، واقع مطلب را براي ميرزا نوشتند، در عين حال نگران بودند که مبادا حقيقت بر ميرزا مشبته شود.[1]
ميرزاي شيرازي نيز در جواب تلگراف دولت نوشت:
«خدمت آقايان عظام علماي دارالخلافه ـ ضاعفالله تعالي اقدارهم ـ بشارت رفع دخانيه، موجب مزيد تشکر و اميدواري و دعاگويي ذات اقدس همايون اعلي حضرت شاهنشاهي ـ خلّدالله تعالي مُلکه ـ گرديد. إن شاء الله تعالي به يمن [همت] عاطفت ملوکانه، دست خارجه بالمرّه ازايران کوتاه خواهد شد».[2]
با توجه به آنکه در اين تلگراف هيچگونه اشارهاي به رفع حکم نشده بود، عملا درباريان نااميد شدند.
پس از اين که درباريان مجبور شدند، انحصار داخلي را برداشته و امتياز را منحصر کردند به انحصار خارجي، تبليغات وسيعي براي آن به راه انداخته، در شانزدهم جماديالاول، اعلاميهها بر در و ديوار چسباندند که اي مردم: «بر حسب امر قدر قدرت بندگان اعلي حضرت ... بعد از اينکه معلوم شد که عمل انحصار تنباکو و مينوپل آن، بر عموم رعايا و اهالي ، قدري شاق است ...اين انحصار و مينوپل را در تمام ممالک محروسه ايران از امروز موقوف و متروک فرمودند...»
با اين حال مردم ابدا به اين تبليغات توجهي نکردند و طبق نوشته نويسند ة تاريخ دخانيه: «اين اقدامات اولياي دولت در دارالخلافه که جاي خود دارد، در ساير ممالک محروسه نيز اصلاً و ابداً اثري در مزاج مردم نبخشيد. همه جا مردم بر متارکه و امتناع از دخانيات برقرار و استوار ماند»ند. [3]
دربارة کامرانميرزا نايبالسلطنه كه ميخواست براي آنكه «شورش و غوغا را فرو نشاند»، از راهي خلوت به محضر ميرزاي آشتياني بيايد، حادثهاي جالب نقل شده است:
«... يكمرتبه از ميان جمعيت مردمي كه در اطراف ارك مجتمع بودند، يك نفر سيد با شمشير [کشيدة] برهنه و جمع كثيري نيز از دنبال او، رو به جناب حضرت والا حمله ميآوردند. حضرت والا نايبالسلطنه، همين كه از دور، اين وضع دهشتانگيز را مشاهده فرمودند، فوراً به ارك برگشتند. شورشيان نيز تعاقب نموده، در ميان ارك، خودشان را تا به نزديكي حضرت والا نايبالسلطنه رسانيدند؛ كه ناگاه ا ز آن ميانه، سيد مؤمياليه، شمشيري را که در دست ميداشته، به قصد حضرت والا پرتاب نمود، نايب محمود[خان] از چاکران حضرت والا، جلد دستي کرده، چوبي را که بدست داشته به جلو شمشير داده، شمشير را از حضرت والا رد نمود. حضرت والا [نايبالسلطنه] در آن گيرودار از شدت [وحشت و] و دهشت، قضا را زمين هم قدري گلين بود، پايش لغزش كرده، قداً قد از يك پهلو به گِل درافتادند؛ فوراً چاكران از اطراف هجوم آورده، حضرت والا را برگرفته، دست بدست قدري آن سوتر بردند؛ تا اين که در آن نزديکي، اسب بيزين و برگ فقط با جل نمدين حاضر بود. چاکران، همان اسب را به تعجيل رسانيده، حضرت والا نايبالسلطنه را به همان وضع با لباس گِلآلوده سوار نموده و به تاخت ايشان را به داخل عمارت رسانيده، درِ عمارت را بستند. حضرت والا همين که به اندرون رسيدند، غش کرده بيهوش افتادند. جماعت شورشيان که از دنبال ميآمدند، جمعي از بيرون عمارت، مشغول سنگانداختن شده، تمامي چراغهاي دولتي و شيشههاي عمارتي که مشرف به خيابان است، همگي را شکستند. جمعي ديگر نيز به متابعت سيد مومياليه جرئت و جسارت نموده و با غريو و غلغله، روي به اندرون خانه حضرتوالا يورش آوردند».[4]
[1] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 139ـ 141و 146ـ 150.
[2] رک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص150.
[3] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 143.
[4] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 174.
شيخ حسن کربلايي، مينويسد:
«سفراي خارجه که مقيم دارالخلافه بودند به تمامي دُوَل اروپ، تگلرافها بدين مضمون مخابره کردند که ... چيزي را که عادت شبانهروزي عمومي مسلمانان حتي اطفال آنان و اعظم عادات ايشان بوده ... به محض يک دوکلمه نوشتة منعي که به رئيس آيين خودشان نسبت داده شده، يک دفعه چنان بالمرّه متارکه نمودند که ارتکاب آن، در أنظارشان عار و شنار است».[1]
فووريه، پزشک فرانسوي ناصرالدينشاه، تعجب خود را اين گونه ابراز داشته است:
«عجب انضباط و اطاعتي در آن موقع که پاي عمل کردن به فتواي مجتهد متنفذ و معروفي در ميان است، مشاهده ميشود. اختيار اوضاع در حقيقت در دست ملاهاست».[2]
سفير روس نيز در مجلسي که با حضور ساير سفراي خارجي در ايران و صاحب امتياز تنباکو، تشکيل داده بود، در توجه دادن اين افراد به اهميت اتفاقي که افتاده، به جايگاه حکم ميرزا در ذهنيت مردم و تأثير آن در عمل اجتماعي آنها، اين گونه اشاره ميکند:
«رئيس اسلاميان [مسلمانان] که به مراحل، از حدود ايران بيرون است... دو کلمه در خصوص منع مسلمانان از اين عمل نوشت [و] فرستاد و اين نوشته به محض وصول، در ظرف يک نيمروز در اين شهرِ بدين عظمت همه جا منتشر گرديده و به محض اشتهار اين يک دو کلمه نوشته، تمامي مسلمانان را با اين که هنوز صحت و صدق اين نوشته بر اکثر و اغلب ايشان محقق نشده بود، تنها به احتمال اين که شايد صحيح باشد، اين چنين عادت پانصد ساله را يک دفعه، چنان که ميبينيد بالمرّه متارکه نمودند».[3]
«مردم اوباش بلد و به اصطلاحِ وقت، [آداش] مشتيها، که از [صبح تا شام] از هيچ رو باکي از هيچگونه مناهي و معاصي ندارند، به غيرت اسلاميت، چپقها را يکسره شکستند و شکستة چپقها را بر تختگاه ادارة [دخانية] کمپاني انداختند. از اين جماعت مَشتيها، اين کلمه بهفزوني شنيده ميشد: من عرق (مشروب) را علانيةً و برملا ميخورم و از هيچکس هم باکي ندارم؛ ولي چپق را تا آقاي ميرزا حلال نکند، لب نخواهم زد؛ و نيز اين کلمه که ميگفتند: [کراراً مسموع افتاد] عرق را به اميد شفاعت صاحبالزمان(عج) ميخورم؛ ولي چپق را به چه اميد بکشم؟»[4]
نقل شده است که پس از صدور حکم ميرزا، ناصرالدينشاه به انيسالدوله (همسر متشرع شاه) وارد شد، درحاليكه:
كلفتهاي انيسالدوله مشغول پياده كردن قليانهاي نقره و طلاي مرصع بودند و خودِ انيسالدوله، ناظر به عمل خدمتكاران بود. شاه از انيسالدوله پرسيد: «خانم، چرا قليانها را از هم جدا و جمع ميكنند؟». جواب داد: «براي آنكه قليان حرام شده». ناصرالدين شاه روي درهم كشيده و با تغير گفت: «كه حرام كرده؟!» انيسالدوله «با همان حال» گفت: «همان كس كه مرا به تو حلال كرده». شاه هيچ نگفت و برگشت و براي آنكه مبادا به احترامش لطمه وارد آيد، بعد از آن به هيچيك از نوكران خود دستور نميداد قليان بياورند، و در تمام دربار قليانها را جمع كردند.[5]
محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در خاطرات خود چنين نقل ميكند:
«جمعه، نهم [جماديالاول]: ... صبح، امينالدوله به ديدن [من] آمد. ميگفت: منع تنباكو به قدري است كه سهچهار روز قبل، به جهت عيال من قليان ميآوردند. بنّا و عمله كه مشغول كار بودند، دست از كار كشيدند و رفتند. پرسيدم: چرا ميرويد؟ بنّا جواب داد: [در] خانهاي كه بدين وضوح بيدين باشند كه قليان بكشند، ما كار نميكنم».[6]
[1] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 121.
[2] . نيکي آر. کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص 127.
[3] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 162.
[4]. شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص119.
[5]. ابراهيم تيموري، اولين مقاومت منفي در ايران، ص107ـ 108.
[6]. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ص782.
عليرضا جوادزاده[1]
علت و مبناي فقهي صدور حکم حرمت توسط ميرزاي شيرازي براي مصرف تنباکو چه بود؟ معمولا در پاسخ به اين سؤال، سلطة کفار در نتيجة اجراي قرارداد رژي، عنوان ميشود. در واقع، مطابق اين جواب، تحريم تنباکو، نتيجة يک استدلال در قالب صغرا و کبرا به شکل ذيل، بوده است: «مصرف تنباکو پس از اجراي قرارداد رژي، زمينهساز سلطة کفار بر مسلمين خواهد بود»، «هرچيزي که زمينهساز سلطة کفار بر مسلمين باشد، حرام است»، پس «مصرف تنباکو در وضعيت اجراي قرار رژي، حرام است.»
اين پاسخ صحيح است، اما کافي نيست. براي جامعيت بحث، بايد به مجموعة اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار توجه داشت. توضيح مطلب چنين است:
محوريترين ويژگي غربيان از نظر منظر فقهاي شيعه كفر آنهاست. از اين زاويه، همه اصول و قواعد فقهي كه ناظر به كفار است، جاري ميشود. اين اصول عبارتند از: الف) «لزوم نفي سلطه و تقويت كفار»: بر اين قاعده كه مهمترين اصل است، آيات و رواياتي همچون « لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً »[2]( نساء / 141) ، «ألْإسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»[3] (حر عاملي، وسائلالشيعه، ج 17، ص376 و 460) و ... دلالت ميكند. البته در مسأله استعمار كه وجه تشديد يافتة سلطه است، اصل عام«لزوم نفي ظلم» نيز دلالت ميكند؛ ب) «حرمت تشبّه به كفار»: برخي دلائل روايي اين اصل عبارت است از: قال علي (ع): «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ عُدَّ مِنْهُم»[4] (محدث نوري، مستدرک الوسائل، ج 7 ، ص440) و قال الصادق (ع): «أوْحَي اللهُ إلَي نَبِيٍّ مِنْ أنْبِيائِهِ: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَايَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَايِي وَ لَايَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَايِي فَيَكُونُوا أَعْدَايِي كَمَا هُمْ أَعْدَايِي»[5] (ابن بابويه، من لايحضره الفقيه، ج1، 252)؛ ج) «حرمت دوستي و همراز گرفتن كفار»: بدليل آياتي مانند «لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِين»[6]( آلعمران/ 28)، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُم»[7]( آلعمران/ 118) و « لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَه»[8]( مجادله / 22)؛ د) «نجاست كفار»: كه مستنداتي مانند « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»[9] (توبه / 28) و ... بر آن دلالت كرده[10] و علاوه بر اثبات احكام ظاهري وضعي كه در فقه بيان ميشود، ميتواند وجود آثار معنوي را ثابت نمايد.
با در نظر داشتن مطالب فوقالذکر، آيا ميتوان گفت ميرزاي شيرازي صرفا با توجه به سلطة اقتصادي غربيان، حکم تحريم را صادر کرد؟ البته شکي نيست که سلطة اقتصادي کفار ـ در مرحله و مرتبة خاصي ـ ميتواند خود به تنهايي موجب صدور چنين حکمي شود، اما در موضوع مورد بحث، سلطة اقتصادي، به تنهايي موجب تحريم نشده است، بلکه سلطه فرهنگي و رابطة مودتآميز مسلمانان با کفار غربي، نقش و تأثير بيشتري در صدور حکم تحريم داشته است. براي اثبات اين امر، کافي است به نوشتههاي ميرزاي شيرازي در اين زمينه مراجعه شود: ميرزا قبل از آن که (در اول جماديالاول 1309) حکم تحريم را صادر نمايد، دو تلگراف به ناصرالدين شاه ارسال کرد و از شاه قاجار خواست تا قرارداد را لغو کند. در تلگراف اول ـ که در اواخر 1308 ارسال شده ـ چنين آمده است:
عرضه ميدارد که اجازة مداخلة اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تودد آنها با مسلمين و اجراي عمل بانک و تنباکو و تتن [= توتون] و راهآهن و غيرها، از جهاتي چند منافي صريح قرآن مجيد و نواميس الهيه و موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملکت و موجب پريشاني عموم رعيت است.[11]
در بخشي از تلگراف دوم نيز ـ که (در اوايل ربيعالثاني 1309) تقريبا يکماه قبل از صدور حکم تحريم ارسال شد ـ نوشته بود:
... کَفَره را بر وجوه معايش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و موادّه کنند و به خوف يا رغبت، ذلت نوکري آنها اختيار نمايند و کمکم بيشتر منکرات، شايع و متظاهر شود و رفته رفته عقايدشان فاسد و شريعت اسلام، مختلالنظام گشته و خَلق ايران به کُفر قديم خود برگردند.[12]
چنان که ملاحظه ميشود، تأکيد اصلي ميرزا در نفي امتيازات و قراردادها از جمله قرارداد تنباکو، علاوه بر سلطة اقتصادي کفار، «مخالطه و تودد» کفار با مسلمانان است؛ يعني چون قراردادهاي مذکور زمينهساز رابطة مودتآميز ميشود، پس بايد لغو شود؛ البته منظور هر گونه دوستي نيست، بلکه مقصود دوستي توأم با از دست دادن حساسيتهاي ديني و تشبّه مسلمانان به کفار است.
جهت ارائةتوضيحات بيشتر و شفاف شدن بحث، مناسب است مطالب شيخ حسن کربلايي که خود از يک سو از شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي بود و از سوي ديگر فضا و شرايط صدور حکم تحريم را از نزديک درک کرده بود، ذکر شود. مرحوم کربلايي در ابتداي کتاب تاريخ دخانيه، در شرح وضعيت مردم مسلمان ايران هنگام انعقاد قرارداد رژي، به تفصيل به انفعال فرهنگي ايرانيان در نتيجة ورود کفار غربي به ايران و انعقاد قراردادهاي مختلف، پرداخته، خطرات اين مسأله را به خوبي شرح داده است. مطالب ايشان به خوبي ميتواند روشن کنندة علت و مبناي صدور حکم تحريم باشد. بخشهايي از مطالب تفصيلي ايشان ذکر ميشود:
از چندي به اين طرف که ايران را باب مواده با فرنگستان باز، و رسم مراوده از هر دو سو بيش از پيش آغاز شد، نخستين بهره و فايدهاي که ايران را از اين موادّه و مراوده حاصل آمد، آن بود که به سبب شيوع و تداول امتعه و معمولات فرنگستان ... بسيار از شُعب بزرگ و عمدة صنايع ايران که سرماية توانگري مملکت بود، يکسره باطل و خلق کثيري از مردم ايران که ارباب اين صنايع بودند، با عدهاي بالمرّه از کار افتاده و عاطل ماندند، و در ثاني و بدين وسيله، بزرگان ايران را تدريجا از ترقيات صناعيه و تنظيمات ملکيه و ساير هنرمنديهاي فرنگستان، تکامل حاصل آمده، از صنايع پريشان ايران را چون با آن همه ساز و سامان فرنگستان سنجيدند، نسبت نقص مطلق با کمال مطلق ديدند ... اين شد که از اين پس کلمة ملت [= مذهب و علما] را که سبب اصلي خرابي کار ايران فهميده بودند، نفوذ و موقع پيشين از دلها برفت و افکار فرنگستان که ضامن سعادت و نيکبختي ملت و مملکتش ميدانستند، هر روزه در نظرها رونقي تازه گرفت و به تدريج مقام فرنگيان در ايران خيلي بلند و منتسبات فرنگيان کليتا خيلي دلپسند افتاده و بدين وتيره، هر کار فرنگي و فرنگيمآبي را در ايران رواج افزوده شد و بازار اسلام و مسلماني را همي رونق بکاهيد، تا آنجا که بزرگان ايران را از سازش و آميزش با مردم فرنگستان، عظم بسياري از منکرات اسلاميه يک سر از نظر به در رفت؛ سهل است که نوبت، کمکم به معلومات وجدانيه و مسلمات فطريه رسيد ... بالجمله؛ آميزش با فرنگي، بدين حدها نيز از مسلمانان قناعت نداشته، کار مسلمان را به جايي رسانيد که در ضمن تعريضات به علماي اسلام، افکار و خيالات فرنگستان ـ که جز تعمير آخور نتواند نمود ـ علوم و معارف حقيقي خواندند، و علوم و معارف اسلامي را که سرچشمة هر چيز و فيض و سرماية هر سعادت ... است، اوهام جزئيه گفتند ...[13]
کار فرنگي و فرنگيمآبي به طوري در ايران اوج گرفته که بزرگان و کارفرمايان ايران، جميع حرکات و عادات شبانهروزي خودشان را نقشه و سرمشق از روش و رفتار فرنگيان برگرفتند و به تدريج اين معني از بزرگان به زيردستان سرايت گرفت ... صنعتگران مسلمان نيز، هر کس را ممکن بود به ناچاري وضع و لباس مسلماني را به کلي تغيير داده، خود را چنان فرنگيوار ميکردند که در اين راسته بازار خياطي تهران که پايتخت اسلام است، مردم غريب و بيگانه جاي خود دارند، مردم بومي را هم تشخيص مسلمان از فرنگي به سهولت ممکن نيست ... هر صاحب وجداني را در عالم، بالعيان مشهود است که هر يک از دو سبب «معاشرت» و «تربيت» را جداگانه و مستقلا در تغيير اخلاق و آداب انساني تأثير تام و تمامي است ... اين گونه تغيير و تبديل، ابتداءً در آحاد مسلمانان ظهور و بروز يافته و از آنجا کم کم به هيئت نوعيه مردم مملکت سرايت خواهد نمود. و نيز اين گونه تأثير، البته از هيئت اسلاف مردم مسلمان به هيئت اخلاف سرايت گرفته، در مردم دورة واپسين به جايي خواهد رسيد که صاف از جمله مردم مسيحي محسوب باشند ... [14]
عبارات فوق بينياز از هرگونه شرح و توضيح است و به خوبي نشاندهندة فضاي ذهني علما در مبارزه با قراردادها از جمله قرارداد رژي است.
با توجه به آنچه ذکر شد، ضعف برخي تحليلها که در آنها تلاش شده است حوادث نهضت تحريم و رخدادهاي متأثّر از آن در قالب تعامل رهبران و بازرگانان و نيازمندي اين دو گروه به يكديگر ارزيابي گردد، روشن ميشود. در اين تحليلها چنين عنوان ميشود که: «علما به بازرگانان نيازمند بودند؛ زيرا از آنها خمس و سهم امام دريافت ميكردند. از سوي ديگر بازرگانان متّكي به علما بودند؛ زيرا علما بانفوذترين پشتيبان آنان در برابر دولت به شمار ميرفتند»؛ در نتيجه در اوايل قرن چهاردهم هجري كه با عقد قراردادهاي متعدّد دولت با بيگانگان، منافع»طبقه متوسّط اجتماعي به ويژه بازرگانان و كاسبان خردهپا «به خطر افتاد، اين مسأله به معناي از دست رفتن منافع حوزههاي علميه بود؛ به همين جهت، علما جهت تداوم رواج شريعت، فتواي تحريم صادر كرده، بعد از آن نيز يا در تأسيس شركتهايي چون شركت اسلاميّه نقش اساسي ايفا كردند و يا (دستكم) از اين اقدامات حمايت نمودند.[15]
طبق اين نظريه، دغدغة و مبناي علما در مقابله با قراردادها و بويژه صدور حکم تحريم تنباکو، محدود به مبارزه با سلطة اقتصادي بيگانگان بود؛ اين مبارزه هم ـ نه از آن جهت بود که قراردادها موجب سلطة کفار بر مسلمين بود و بايد با سلطة کفار مقابله شود، بلکه ـ از آن جهت صورت ميگرفت که سلطة اقتصادي بيگانگان، در نهايت موجب به خطر منافع حوزههاي علمية شيعه ميشد.
با توجه به اسناد ذکر شده که دهها سند و گزارش ديگر نيز به عنوان دليل و مؤيد آن ميتوان ذکر کرد، ضعف چنين ديدگاهي ـ همچون ديدگاههاي ديگري که نهضت تحريم را به تحريک روسها يا در نتيجة نگارش نامة سيد جمالالدين اسدآبادي به ميرزاي شيرازي ارزيابي ميکنند ـ مشخص ميشود. در همين راستا و به عنوان نمونه ميتوان به برخي اقدامات علما در سالهاي پس از نهضت تحريم اشاره کرد:
يكي از پيامدهاي مهم جنبش تنباكو، تقويت اين ذهنيت بخصوص در ميان علما بود كه جهت رفع مفاسد بوجود آمده از ارتباط و سلطه قدرتهاي غيرمسلمان بر مسلمين، ضروت دارد وسايل مورد نياز جامعه ايران، در داخل كشور توليد شود. در همين راستا شركتهاي اقتصادي و توليدي بوجود آمد. يكي از بزرگترين آنها «شركت اسلاميه» در اصفهان بود. اين شركت با هدف تأمين منسوجات مورد نياز مردم مسلمان ايران، با تلاش و حمايت علماي اصفهان؛ بويژه حاجآقا نورالله اصفهاني، در سال 1316ق تأسيس شده، شعبههايي نيز در برخي شهرهاي ديگر بوجود آمد. مراجع و علماي بزرگ به تأييد و پشتيباني اين شركت همّت گماردند.
اسناد به جاي مانده از علما در اين مقطع که در حمايت از توليدات داخلي و توصيه به کنار گذاشتن کالاهاي غربي صادر شد، بسيار بااهميت است. اين اسناد از يک سو شواهد و تأييدهاي ديگري بر اين مطلب هستند که مبناي فقهي حکم تحريم، مجموعة اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار هستند و نه صرفا سلطة اقتصادي کفار، از سوي ديگر با دقت در اسناد مذکور، ميتوان موضع فقها را در قبال ابعاد مختلف تمدن غرب ـ يا دستکم بخشي از آنها ـ بدست آورد.
برخي اسناد مذکور که بيشتر آنها در حمايت از شرکت اسلاميه است، ذکر ميشود:
ميرزا حسين خليلي تهراني (از علماي ثلاثة مشروطهخواه نجف) در نامهاي به حاجآقا نورالله اصفهاني (از علماي مؤسس شرکت)، اميد دارد «اهل ايران به هيچ وجه من الوجوه محتاج به آوردن و طلبيدن اجناس خارجه نشوند» تا «بلكه اين مأكول و ملبوس پاك طاهر، سبب اجابت دعوات و عوارف و قبولي طاعات شود.»[16] شيخ عبدالله مازندراني (از ديگر علماي مشروطهخواه نجف)، در تأييديه خود، از اين زاويه كه كالاهاي خارجي از مشتبهات است و دوري از «مشتبهات از مستحسنات عقليه و شرعيه است»، ترويج و همراهي اين شركت را لازم ميداند.[17] در بخشهايي از نامة ميرزا حسين محدث نوري (صاحب مستدرک الوسائل) به حاجآقانورالله آمده است:
... با آن احتياج كه سبب كلي است براي مخالطت و معاشرت و مسالمت و موافقت بلكه مؤادت و مشابهت، از رسوم دين و آيين مسلمين و علايم ايمان جز اسمي به دست نخواهد آمد؛ زيرا كه محبت صنفي با مودّت عدويشان جمع نشود و مشابهت قومي با مباينت ديگران ميسر نگردد. بلكه به مرور ايام، حبّ آن طايفه در قلب راسخ و بغض اين در قلب مستقر و جوارح مستور در منسوج اغيار. با چنين قلب ويران و هيئت عدوي ايمان، براي حضور در محضر قدس حضرت الهي و اظهار عبوديت و احتياج و استدعاي انجام حوايج محلي و به جهت اجابت و دعا و دفع مكاره و بلا، جاي اميدي نخواهد ماند ... نوع مسلمانان سالها است اثر اجابت در دعاي خود نميبينند و در مقام پيدا كردن سبب آن برنيامدند و به رفض، عيب آن را در دعا يا ناقل آن پندارند و از اين دعا به آن دعا و از ناقل به ديگري منتقل شوند و ندانستند كه اول شرط اجابت، پاكيزگي مطعوم و ملبوس است و هر چه در آنها مداقه كنند، اثرش را در آنجا مشاهده نمايند. با دست خبيث آلوده به اقسام معاصي و ملوّث به انواع قاذورات ... توقع پاكيزگي از ملبوس بافتة او داشتن، عين سفاهت و به مجرد طهارت و حليت ظاهر قناعت كردن، تمام خسارت است ...[18]
از ديگر تأييديهها نوشتههاي سيد محمدکاظم طباطبايي يزدي است؛فقيهي که اکثريت فقها در صد سال اخير، مرجعيت خود را با نوشتن تعليقه بر کتاب مهم ايشان يعني عروة الوثقي، اعلام ميکنند.آيتالله يزدي بر اساس اصول و قواعد فقهي، به مؤمنين توصيه و سفارش نمودند از «البسه و اقمشة خارجه متحرز باشند» و در «حركات و سكنات و كيفيات لباس و طعام و شراب و گفتار و كردار، از وضع و طرز كفار خود را برحذر و بركنار دارند.»[19] سند ديگري از سيد يزدي در دست است، که ظاهرا مربوط به شركت اسلاميه است، ولي تاريخ آن مشخص نيست. در اين سند مهم كه نامهاي است نسبتا تفصيلي ـ احتمالا به يكي از تجار ـ ميتوان جنبههاي مختلفي از موضعگيري و ديدگاه سيد را نسبت به غرب بدست آورد. در بخشهاي از اين نامه آمده است:
در اين زمان كه خارجه، به انواع حيل، رشتة كسب و صنايع و تجارت ـ كه ماية عزت و منشأ ثروت است ـ از دست مسلمين ربوده و منحصر به خود نموده [اند] و مثل خون در مجاري عروق ايشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدريج منحصر به دلاّلي و بيع و شراء اجناس خارجه شده [است] ـ با آنكه اكثر مواد اجناس از قبيل پنبه و پشم و ابريشم و خاك چيني و غيره، خروار خروار، به ثَمَن بَخس از بلاد مسلمين جلب ميكنند و به الوان متعدده و اشكال مختلفه به اَعلَي القِيَم در بازار مسلمين، مثقال مثقال، فروش ميرود ـ مناسب است مسلمين از خواب غفلت بيدار شوند و به تدريج رفع احتياجات خود را از خارجه بنمايند و به تأييدات ربّانيّه، از ذُلّ فقر و احتياج و سؤال و تحمل عملگيِ كفار و تشتت در بلاد كفر برهند ...
لباسي كه از ابتداء زرع مادّة آن تا غَزْل و نسج و رنگ آن با كلمة طيبة «لا اله الا الله، محمد رسولالله، علي وليالله» انجام شود و جمعي از مسلمين از آن منتفع شوند كجا، و قماشهاي منحوسِ كمدوامِ خارجه كجا؟! و چند ماه قبل ... وجوه متعدده در رجحان آن ـ شرعا و عقلا و عرفا ـ نوشتهام ...
اميدوارم اخوان مؤمنين، اقتدا و تأسي به رؤساي ملت، نموده برحسب غيرت اسلاميت ـ مهما امكن ـ اقتصار به همان ملبوسات اسلامي نمايند؛ بلكه در تمام اثاث البيت خود تا ممكن است اكتفا به مصنوعات اسلامي نموده و در مَلبَس و مَطعَم و مَسلَك خود، از شباهت به كفار بپرهيزند ـ چنانچه در اخبار شريفه از آن نهي شده ـ بلكه تمام افعال و اعمال و اخلاق خود را اسلامي نمايند. تا كليتًا ممتاز و در صورت و معني به هيچ وجه شباهتي به كفار نداشته باشند.[20]
چنانكه ملاحظه ميشود توصيه به اجتناب از مصنوعات كفار در اين نامه ـ علاوه بر ابتناي آن بر اصل عام«لزوم نفي ظلم» ـ بر اساس برخي از اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار يعني «لزوم نفي سلطه كفار»، و «لزوم عدم تشبه به كفار» ميباشد. در ابتداي اين نامه به صورت واضح به مسأله استعمار اقتصادي غرب اشاره و با توجه به اصل نفي سلطه و اصل نفي ظلم، بر مقابله با آن به طريق مقتضي توصيه شده است؛ در پايان سند نيز اصل نفي تشبه به كفار بيان گرديده است. در اين نوشته ـ همچون نوشتة تأييديه بر شرکت اسلاميه ـ توصيه به اجتناب از همة مصنوعات كفار و بلكه از هرگونه شباهت و تبعيت از اعمال و رفتار آنها، صورت گرفته است؛ اين عموميت ميتواند شامل تكنولوژي غرب و نظام سياسي برآمدة از غرب نيز ـ در مراتب و مراحلي خاص ـ بشود.
طبعا تحليل و تبيين تفصيلي موضع علما در قبال ابعاد مختلف مدرنيته از جمله علم و تکنولوژي غرب، خارج از موضوع بحث است و بايد در نوشتاري ديگر مورد بحث و بررسي قرار گيرد؛ با اين حال، به اجمال و اختصار بيان ميشود که بر پاية اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار («اصل نفي سلطه»، «اصل نفي تشبه»، «نفي مودت و همراز گرفتن»، «نجاست»)، مسأله علم و تكنيك غرب و استفاده از ابزار و وسائل مدرن، گرچه فينفسه فاقد هرگونه مفسده و اشكال شرعي ميباشد، اما اگر توسط كفار استعمارگر غربي ساخته شوند، احكام مختلفي از جواز، تا احتياط و حرمت بر آن مترتب ميشود. اين امر بسته به ميزان تطبيق قواعد مذكور از يک سو، اصالة الاباحه و تزاحم ميان احکام از سوي ديگر، خواهد بود.
[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
[2] . خداوند، هرگز راهي براي سلطة کفار نسبت به مسلمانان قرار نداده است (جايز نشمرده است).
[3] . اسلام برتري دارد و هيچ چيز بالاتر از آن قرار نميگيرد.
[4] . هر کس که به گروهي تشابه جويد، از آنها شمرده ميشود.
[5] . امام صادق (ع) فرمود: خداوند به يکي از پيامبران خود چنين وحي کرد: به مؤمنين بگو لباس دشمنان من (=کفار) را نپوشند، و عذاي دشمنان مرا نخورند، و راه وروش دشمنان مرا نپويند؛ که در اين صورت آنها نيز ـ همانند کفار ـ دشمنان من خواهند شد.
[6] . مؤمنان، نبايد به جاي افراد با ايمان، کافران را دوست و سرپرستان خود انتخاب کنند.
[7] . اي کساني که ايمان آورديد، از غير خودتان، دوست نزديک و محرم اسرار نگيريد.
[8] . هيچ گروهي را که ايمان به خدا و روز قيامت دارند پيدا نميکني، که دوستي بورزند بادشمنان خدا و پيامبرش.
[9] . اي کساني که ايمان آورديد، بدرستي که مشرکان، نجس و ناپاک هستند.
[10] . البته برخي فقهاي معاصر، «كفار اهل كتاب» را نجس نميدانند.
[11] . حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش رسول جعفريان، قم، الهادي، 1377، ص 88.
[12] . همان، ص96.
[13] . همان، ص 37ـ 40.
[14] . همان، ص52ـ 62.
[15] . عبدالهادي حائري، تشيّع و مشروطيّت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران، اميرکبير، چاپ سوم، 1381، ص 129 ـ 131.
[16]. موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهاني، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، چاپ سوم، 1384، ص 76 ـ 77.
[17] . روزنامه ثريا، سال دوم، شمارة 14، (هفدهم شوال 1317)، ص 2.
[18]. همان، شمارة 28 (هيجدهم صفر 1318)، ص 12.
[19]. همان، شمارة 13 (دهم شوال 1317)، ص 2.
[20] . ر.ك: علي ابوالحسني (منذر)، «مروري بر انديشه و سيرة سياسي آيتالله صاحب عروه»، مندرج در: فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 42، 1386،ص 160ـ162.
بسم الله الرحمن الرحيم. به عنوان اولين سؤال بفرماييد: قيام تحريم تنباکو در چه مختصات تاريخي اتفاق افتاد و در ميان نقاط عطف تاريخ معاصر ايران چه جايگاهي را به خود اختصاص داده است؟
بسم الله الرحمن الرحيم.اولاً تشکر ميکنم از توجه دوستان گروه تاريخ انديشه معاصر به موضوع قيامهايي که در صدة گذشته انجام شده و ارزشي که دوستان براي اين کار قايل هستند که در حقيقت ارزش براي هويت خودشان قائلند. اگر دوره بعد از قرارداد ترکمنچاي را به لحاظ مسائلي همچون برقراري کاپيتالاسيون در ايران و جدا شدن برخي ولاياتاز ايران، بتوان دوره انحطاط خواند، قيام تحريم تنباکو پاياني بود بر اين دوره که از 1243ق. تا 1309ق.تقريباً هفت دهه به طول انجاميد. اين هفت دهه، دوران پر آشوب و بحراني بود. از ظهور فرقة بابيه و بهائيت گرفته تا شکلگيري جريان منورالفکريکه محصول همين دوره بحراني است. ارتباط ما با دو رويه غرب در همين دوره برقرار شد. رويهاي که از تأسيس دارالفنون و ايجاد روزنامهها نمايان شد و چهره استعماري آن که در اين دوره بيشترين اثرات خودش را در زندگي مردم ايران گذاشت. با اين تفاوت که از شکل نظامي جنگهاي ايران و روس به شکل سياسي و اقتصادي تبديل شده بود. برخي نويسندگان اين دوره را عصر بي خبري ناميدهاند،اما به نظر ميرسد خبرهايي در اين بي خبري بوده است. شايد بتوان نام اين دوره را عصر سلطه و هويت زدايي از ملت ايران ناميد. نهضت تحريم تنباکو به اين دوره پايان داد و تقريباً هفت دهه بعد خود را تا قيام 15 خرداد 1342 که طليعه انقلاب اسلامي بود، به دوران بيداري مبدل ساخت.
آيا به همين جهت است که حضرتعالي معتقديد قيام تحريم مدخل و کليد فهم نهضت مشروطه هست؟ به نظر شما براي فهم مشروطه اگر از قيام تحريم شروع کنيم چه مألفههايي در مشروطه ديده ميشود که اگر از آنجا شروع نکنيم، اين مؤلفهها ديده نميشوند. به بيان ديگر نهضت تحريم از چه چيزهايي در نهضت مشروطه پرده برداري ميکند؟
بناي بنده بر اين نيست که به نويسندگان سکولار استناد کنم، اما اين نويسندگان گاه ناخواسته به واقعيتهاي غير قابل انکاري اشاره کردهاند. کسروي در تاريخ مشروطه مينويسد: قيام تنباکو نخستين تکان تودهها بودو اين کاملاً درست است. دولتآبادي هم به اين نکته اشاره ميکند که دخالت روحانيت در سياست در تنباکو،بذري در مزرعه روحانيت پاشيد و چنان روحانيت را با سياست پيوند داد که به راحتي نميتوان آنها را از هم جدا کرد. يعني نقطة عطف ورود روحانيت در سياست ايران شد. روشن است که روحانيت قبلاً هم در سياست دخالت ميکرد. حاج ملا علي کنييا سيد شفتي هم در سياست دخالت ميکردند اما نه در قالب يک نهضت. چرا که اساساً زمينه شکلگيري يک نهضت وجود نداشت. صفويه که نسبتاً نظام مقبولي بود، دوره افشاريه هم که اصلاً مطلب چيز ديگريست،اوايل دورة قاجاريه هم که جنگهاي ايران و روس بود،وقوع نهضت به تضعيف کشور و به نفع روسها منجر ميشد و اساساً استعماري نبود که نهضتي شکلبگيرد. در واقع بعد از اين چنگها بود که استعمار به ايران وارد شد،و نهضت تحريم اولين نهضت بيداري بود که در مقابل آن شکل گرفت. نهضتي که در آن روحانيت و مردم به طور هم جانبهاي شرکت کردند. شايد اين نهضت را تنها بتوان با قضية قتل گريبايدوف مقايسه کرد که نه ملي بود و نه نقش مردم و روحانيت در آن پر رنگ بود. بيشتر يک واکنشي در مقابل سلطه و ظلم بوده است. اما نهضت تحريم بيشتر از اين که واکنش باشد، يک سر فصل جديد است. قضيه قتل گيريبايدوف به زورگويي روسها و تکبر سفير مهر پاياني زد و به نظر بنده، به خلاف تحليلهايي که اين حرکت را محکوم ميکنند، در جاي خودش خيلي غرور آفرين بود. تفاوتي که قضيه قتل گريبايدوف با اشغال سفارت آمريکا در 13 آبان دارد،اين است که 13 آبان پايان دورة سلطه هست و شروع يک مبارزه عليه غرب، اما قضيه گريبايدوف به نظر ميآيد انعکاس اثباتيش بعداً در تنباکو پديدار شد. و ثمره هر دو در مشروطه مشاهده شد. مرحوم مدرس درباره اينکه نهضت تنباکو توانست به مشروطه ختم بشود دليلي ميآورد که قابل توجه است. ايشان بقاي حکومتها را در احترامي ميبيند که مردم به آنها قائل هستند. قيام تحريم تنباکو احترام حکومت را نزد مردم از بين برد و وقتي احترام حکومت از بين برود به تعبير مرحوم مدرس به درختي ميماند که ديگر شکوفه نميدهد. براي اولين بار،در نهضت تحريم بود که زنها در نهضت شرکت کردند و ناصرالدين شاه را، شاه باجي سيبيلو خواندند. کسي که تا ديروز ظل الله بوده، حالا باجي سبيلو شده است. حال چطور شد که بخشي از ميوه درختي را که روحانيت و مردم کاشتند، در مشروطه غرب چيد بحث ديگري هست.
حالا با توجه به اينکه حضرتعالي قيام تحريم را سرآغاز تبديل وضعيت مردم از يک توده بيشکل به يک ملت، ظرفيت اجتماعي اين قيام را تا چه حدارزيابي ميکنيد، آيا ظرفيت اجتماعي اين قيام در حدي بودکه مانند برخي مورخين و يا سيد جمال از ميرزايشيرازي انتظار انقلاب و خاتمه دادن به نظام سلطنتي را داشته باشيم؟
ديدگاه سيد جمال و انتظار او به نظر بنده مخلوطي است از واقعيتهاي نهضت بيداري اسلامي و هم اوهام ايشان. شما فرض کنيد که يک قهرماني الان در بستر بيماري هست،او بعداً ميتواند 300 کيلو بلند کند و قهرمان جهان بشود، اما فعلاً در دوره نقاحت و رو به بهبودي است. قيام تحريم تنباکو همان بستر بيماري و دوران نقاحت است که تازه نهضت، عصر بي خبري را جراحي کرده است. انتظار بلند کردن يک وزنه 300 کيلويي از آن زياد هست، اما اين که در ناصيه اين قهرمان که الان رو به بهبودي هست، قهرماني جهان ديده شود، دور از انتظار نيست. مرحوم ميرزا ميديد که اين شروع يک عصر جديد هست اما عجله نکرد چون مرد دور انديشي است.
به عبارت ديگر اوج اين حرکت و نهضت، انقلاب است که در بهمن57 به وقوع پيوست. اينکه امام (ره) درباره ميرزا ميفرمايند: او پير مرد کوچک با عقلي بزرگ بود، بيانگر همين واقعيت است. اينکه ميرزاي شيرازي در آخرين نامهاي که براي مرحوم آشتياني نوشته ـ اصل نامه نيز نزد بنده هست، مرحوم نجفي فرستاده و پيش ما مانده و آن را چاپ کرديم ـ نهضت تنباکو را موجب «اعلاي کلمه ملت» ميداند، چيز عجيبي است. حتي اگر ملت را به معني دين و شريعت هم بگيريم، روشن است که آيين تشيع در جامعه ايران تنيده شده است و وقتي تشيع در ايران رشد کند در واقع کل اين مجموعه و اين ملت شيعه اعلاي کلمه پيدا کرده است. چنانچه مرحوم مطهري اعتقاد داشتند براي اينکه يک ملتي شکل بگيرد، بايد يک آرمان و يک کمال و يک حالت استعلايي در آن ملت به وجود بيايد. ميرزا وقتي ميگويد دين اعلاي کلمه پيدا کرده و اين را در عراق مي گفت، معنياش اين است که دين زنده شده است. اما در ايران معني ديگريدارد،زنده شدن دين و تشيع در ايران اين زمان يعني زنده شدن وحدت ايران، هويت ايران و استقلال ايران، يعني روح ملي و ديني ما، آرمان ما، مقاومت ما اعلاي کلمه پيدا کرده است. و اين درست است. حرف ميرزا نه تنها در اجمال، بلکه در تفصيل هم درست در آمد. بعدها امام (ره) روي همين اعلاي کلمه ملت دست گذاشت و در واقع اين مشعلرا به واسطه مرحوم آخوند و شهيد مدرس و ديگران به انقلاب اسلامي رساند. اين واقعيتي بود که نه روشنفکران ديدندو نه حتي خيلي از روحانيت. اين رمزي هست بين امام و ميرزاي شيرازي با واسطه مشروطيت و نهضتهاي دورة پهلوي که حالا که در اعلاي کلمه ملت اين قدرت وجود دارد، اين را بگير و ازش استفاده کن،هرچند خود ميرزا نتوانست استفاده کند چون اين بيمار هنوز در مرحله نقاحت بود، بايد اين درخت رشد ميکرد و جوانه ميزد و ميوه ميداد که ميوهاش همين 22 بهمن هست.
حضرت عالي سالها پيش در يکي از مقالاتتان،انتقاد آدميت نسبت به علمکرد ميرزا را مطرح ميکنيد و پاسخ ميدهيد. آدميت به ميرزاي شيرازي انتقاد ميکند که چرا لغو هم امتيازات را مد نظر نداشته و همه قراردادهاي استعماري را تحريم نکرده است. شما در آنجا به اين مطلب اشاره ميکنيد که انتقادات آدميت ناشي از سطحينگري است که وي نسبت به ظرفيت اجتماعي مردم در اين زمان دارد. روشنفکري هيچ گاه نتوانسته است در جايگاه يک رهبر بزرگ ملي قرار گيرد و لذا درک درستي هم از ظرفيتهاي فرهنگي و اجتماعي مردم ندارد. امروز چه پاسخي به اين انتقاد داريد؟
روشن است که ما هر وقت تاريخ را دوباره ميخواند،به درک عميقتري از آن ميرسيم. اساساً قضايايي تاريخي به گونهايست که هر چقدر در آنها عميق شويم، اين عمق و دقت به خود ما نيز بر ميگردد. البته همه از اين عمق برخوردار نميشوند. ميرزا در يکي از نامههايشان دارند که «تا قطع يد فرنگي بل مره تحريم باقي است». اگر چه در جريان تحريم تنباکو قطع يد فرنگي به طور کامل نشد و تنها قطع يد کمپاني شد و تحريم هم توسط ميرزا شکسته شد توان مردم هم بيشتر از اين نبود،اما اين مطلبي که ميرزا ميگويند يک پيامي درش هست که بنده تازه متوجه آن شدم و در نوشتههاي قبليم نيست. ميرزا در واقع با بيان اين مطلب آرمان نهضت را گوشزد ميکند.ممکن است خودش نتواند به آنجا برسد، اما راه براي ديگران باز ميشود. و همراه با ارتقاء ظرفيتاجتماعي مردم اين آرمان هم به تحقق نزديک ميشود.
به نکته جالبي اشاره فرموديد. به خصوص با توجه به اينکه حضرتعالي معتقديد در تشيع آرمان جلوتر از واقعيت حرکت ميکند. در هر سطحي از توان و ظرفيت اجتماعي قرار دارد، نقطه نهايي و آرماني را فراموش نميکند. در همان نهضت مشروطه هم وقتي بحث مشروطه مطرح ميشود، ميرزاي نائيني ميگويد چون که دسترسي به امام معصوم نداريم و چون که نائب امام معصوم نيز در حال حاظر توانايي کافي براي در اختيار گرفتن حکومت را ندارد، پس در اين حال مشروطه از سلطنت بهتر است. در شيعه قرار نيست فقط توان بالفعل و موجود مد نظر قرار گيرد. بلکه هميشه وضعيت موجود با وضعيت مطلوب سنجيده ميشود. با اين توضيح اگر مراحل پيشروي ملت ايران را در تاريخ چنين ترسيم کنيم که از قيام تحريم آغاز کرده، بعد به جنبش مشروطه رسيده، بعد انقلاب اسلامي را شکل داده و به تعبير مقام معظم رهبري قرار است بعد از تشکيل نظام به دولت و بعد تمدن اسلامي برسد. قائدتاً هر کدام از اين مراحل نيازمند ظرفيت اجتماعي و نه تنها اجتماعي بلکه فرهنگي و معرفتي خاص خودش است. حال با توجه به تحليل ظرفيت اجتماعي ملت ايران از قيام تحريم تا انقلاب اسلامي، ميتوانيدالگويي ارائه کنيد که مطابق آن بتوان ظرفيتهاي ملت ايران را ارتقاء داد و به سطح ظرفيتهاي تمدني رساند.
به نظر بنده اين برميگردد به ذات تشيع. ببينيد نهضتهاي شيعي در عين حالي که چيزي نفي مي کنند، يک الگوي اثباتي هم ارائه ميکنند. به خلاف برخي فرهنگها و نهضتها که تنها نفي ميکنند و الگوي اثباتي ندارند. اساساً نهضتهاي شيعي نفيشان با اثبات هست. اگر اثبات نداشته باشند مردم به آنها دل نميدهند. مثل قيام اباعبدالله، که در حين نفي حاکميت و خلافت اموي، اثبات ولايت اهل بيت هم هست.اينکه ميفرمايند به هدف امر به معروف و نهي از منکر قيام کرداند، به خاطر شعور و فهم مردم بود که بايد کم کم با ولايت اهل بيت اشنا بشوند، چون اينها با سيرة خلفا بزرگ شدند.در نهضتهاي بيداري شيعه اين وجود دارد. مثلاًهمين که اينها از موضع دين صحبت ميکنند،در واقع گوشزد ميکنند که پادشاه در موضع دين نيست. اصلاً همين که مشروعيت سلطنت را زير سؤال ببرند، کافي است. نکته بعد اينکه هر دو مرحله نفي و اثبات نيازمند ظرفيتهاي مخصوص به خودش است. اين رهبر اجتماعي است که توان تشخيص اين ظرفيتهاي را دارد. هر سطحي از نفي، متناسب به سطحي از اثبات است.
به خصوص در اثبات، بايد ابتدا ظرفيت مردم را سنجيد. بايد ديد مردم در چه مرحلهاي از رشد و بلوغ هستند. البته در تمام نهضتهاي شيعي رشد متناسب با آن صورت گرفته است. به همين جهت مقام معظم رهبري دائماً به مردم توجه دارند. چرا که رهبران در صورتي ميتوانند به اهدافشان برسند، که مردمشان بلوغ و رشد متناسب با آن اهداف را پيدا کرده باشند. شما در تنها در ايران شاهد شکلگيري يک جامعه شيعي هستيد، نه در عراق، نه در لبنان و نه در هيچ کشور اسلامي ديگر. اينجا يک امتياز ويژه دارد جامعة شيعي شکل گرفته با آرمانهايش. وقتي يک جامعه شيعي با آرمانهاي شيعي شکل ميگيرد، طبيعتاً در بطن خودش مهدويت را هم دارد. مرجع شيعه از موضع نيابت از امام غائب سخن ميگويد. ممکن است مانند تحريم تنباکو اولش مشروعيت سلطنت باشد، اما آخرش حضور کامل و تمام عيار ولايت هست. حضور کامل ولايت، يعني تحقق تمدن اسلامي، يعني تحقق کامل همه ابعاد آداب و احکام اسلامي. تمدن اسلامي اين نيست که به مريخ برويم، تمدن اسلامي يعني جامعه اسلامي کامل، جامعه اسلامي کامل هم با وجود انسان کامل حاصل ميشود.
در نظريه مهدويت اين هست که در عصر ظهور جامعه ديني تمام ظرفيتهاي خودش را آشکار ميکند. اين آرمان نهايي نهضتهاي شيعي است. و يک مرحلهاش نفي سلطنت يا محدود کردن سلطنت است. به هر حال هر مرحلهاي ظرفيت مدني متناسب با خودش را نياز دارد. و تا اين ظرفيت فراهم نشود، تحقق آن مرحله امکان پذير نيست. به عبارت ديگر هر مرحله بيداري متناسب با خودش را ميخواهد. اين خط بيداري از تنباکو دنبال شده است و اکنون به اينجا رسيده است. ما نبايد ديروز را با امروز مقايسه کنيم.
بنابراين الگوي حضرتعالي دو بخش دارد. بخشيکه به آرمانهاي يک حرکت اجتماعي ـ تاريخي برميگردد،اين است که همواره بايستي در کنار نفي، اثبات متناسب آن نيز وجود داشته باشد، بخش دوم هم اين است که هميشه اين ارتقاع دو پايه خواهد داشت، يک پايه رهبرانند و پايه ديگر مردم.
درباره بخش دوم هم بفرماييد، تکيه بريکي از اين پايهها چه نخبگان و چه مردم، نخبگان هم چه روحانيت و چه روشنفکران، چه آسيبي ميتواند به تحليل ما از نهضتهاي تاريخ معاصر ايران برساند؟
اصلا ً بحث در گستره روشن فکر و روحاني نيست، بلکه مسأله بيداري اسلامي و ابعاد آن و اعتقاد به ظرفيت آن هست تا تمدن اسلامي. يک عده اصلاً نميتوانند اين بيداري را ببينند. حتي ممکن استبخشي از جريان روشنفکري، به نقش فقها و علماء در يک مقطع تاريخي اعتقاد داشته باشند و بگويندحضور آنها ضروري بوده، البته همينقدر نه بيشتر چنانچه نقل شده در جريان انقلاب اسلامي بعضي از رهبران منافقين در زندان گفته بودند که آيت الله خميني، به تعبير آنها، انقلاب کرده و شاه رفت، حلا ديگر بايد انقلاب را دست ما بدهد. اين چيز زيادي نيست که براي روحانيت و علما بتوان قائل شد. اصلاً کسي نميتواند منکر شود، حتي مغرضترين غربيها به نظر من تا اين مقدارش را قبول دارند. اما واقعتمسأله اين نيست، مسأله اساسي عقبة کار هست که ما روحانيت را با آن نهضتها و جريان بيداري و آن سير تکاملي تشيع و مقابله با غرب، در ايران عقبه کار ميبينيم. اين فرق ميکند تا اينکه بخواهيم مسأله را مقطعي ببينيم، با يک نقشه فردي.
آن چيزي را که ما اسمش را ميگذاريم مقاومت «عالم ديني» در قبال «عالم غير ديني». رويارويي غرب در ايران با يک عالم ديني صورت گرفته است. در واقع در دوران قيام تحريم،غرب تلاش ميکرد که سايه سنگين اين عالم را بر ايران بيندازد. و مشروطه اوج اين تلاش بود. اما همزمان با اين توسعهطلبي، عالم ديني هم به مقابله پرداخت. فقها و علما و مردم در اين عالم بيدار شدهاند و هم سنبلها و نمادها و نمودهايياز مقاومت عالم ديني در مقابل عالم غير ديني هستند. مقاومت و استقامت از ويژگيهاي يک جامعه زنده است. و جامعهاي زنده است که روح آن يک فرهنگ آن زنده و پويا باشد. تمدن اساساً از فرهنگ ناشي ميشود. فرهنگ اسلامي در اوج خودش ميشود تمدن اسلامي اينها نشانههاي زنده بودن يک فرهنگ هست منتها در مرحله ابتدائيتر در مقابل يک موج بزرگتري که دارد ميآيد و اين موج بزرگ ميخواهد همه چيز را ببرد ديدن اين موج آن موجي که ميآيد و آمادگي که اينها و سنگر هايي که ميخواهند بسازند در مقابل اين موج، اين مهم هست. اينکه سنگربانش کيست، خوب معلوم است،اما برخي نه ميخواهند اين موج را ببينند که چه خبر ميخواهد بشود در مشروطه هم همينطور هست مشروطه هم نميخواهد اين موج را ببيند و نه ميخواهند اين سنگري که دارد ساخته ميشود را ببينند.
از اين جهت است که معتقديم بايستي مشروطه را از مسير نهضت تحريم دنبال کرد. در اين صورت مشروطهخواهي ايرانيان نه از اين بابت است که در مسير مدرنيته قرار گرفتهاند، بلکه به يک جريان بزرگتري وصلند که پيشتر به راه افتاده است.
به عنوان آخرين سؤال، با توجه به اينکه عنوان همايش «ولايت و فقاهت از تنباکو تا انقلاب اسلامي» است، به نظر حضرتعالي اين بيداري اسلامي که در طي تاريخ معاصر ايران در قالب نهضتها خودش را آشکار کرده است، به کدام يک از حوزههاي علمي مانند فقه، فلسفه و عرفان يا به تعبيري فقها، عرفا و فلاسفه ميتوان منتسب ساخت. اين ارتقائيکه در ظرفيت اجتماعي ملت ايران صورت گرفته است، با توانمندي کدام دسته از اين حوزهها تناسب بيشتري دارد. در انقلاب اسلامي چيزي که مشهود بود اينکه اين انقلاب توسط کسي که هم فقيه بود و هم عارف و فيلسوف رهبري شد. اما آيا چنين جامعيتي در مقاطع ديگر اين جريان بيداري اسلامي وجود داشت است. و آيا ميتوان زواياي فلسفي و عرفاني قضيه را نيز پررنگتر ديد؟
وقتي يک جامعه اسلامي ايجاد ميشود، طبيعي هست که اين علومي که شما اسم برديد فلسفه و عرفان و هنر در شکل گيري آن جامعه نقش داشتهاند. طبيعتاً نميتوان همه اين علوم را به فقه بازگرداند،بلکه همه اين علوم از قرآن و روايات مايه گرفتهاند. در تاريخ اسلام کم نداشتيم دانشمندان و بزرگاني مانند شيخ بهائي که هم فقيه بودند و هم اديب و هم فني و عارف و هم متکلم. هرچند بارزترين حلقهاي که يک متفکر را به جامعه اسلامي وصل ميکند و حرفش را نافذ ميکند، فقهش هست، اما آن عارف هم هست، فيلسوف هم هست. به تعبير يکي از متفکرين، جميع علوم اسلامي درش هست و خودش بازتاب آنهاست. اگر بخواهيم تنها فقط فقه را صاحب نقش بدانيم، بايد بپذيريم که عرفان و فلسفه و هنر و اقتصاد و اينها اصلاً در قرآن و اسلام نيست و اين خودش يک حرف خطرناکي خواهد شد. و ما را به سمت حرفهاي بنياد گراها و برخي از فرقههاي افراطي اهل تسنن سوق خواهد داد. ما چرا چنين امتيازي را از تشيع سلب کنيم. مخصوصاً که جامعه شيعه در کنار فقه و فقها حتي خود فقها مثل خواجه نصير و ديگران به رشتههاي ديگر علوم هم مزين بودند و ازش استفاده ميکردند هم متلکم هستند هم عارف هستند هم فقه هستند و خيلي از اين رشتهها در خود وجود اينها به اتحاد و اتصال رسيده است. و اين همان عقلانيت اسلامي است. که براي رشد تمدن اسلامي نيازمند آن هستيم. علاوه بر اينکه به طور مثال بسياري از همان مفاهيم فقهي و ديني را هنر ميتواند منتقل کند و زبان انتقال مفاهيم ميشود. گفتم يک وقت ما اين حرفها را در يک جامعة غير شيعي ميزنيم، بله. ولي يک وقت در يک جامعة شيعي ميخواهيم از تمام ظرفيتهاي آن جامعه استفاده کنيم، خواهيم ديدکه تعدد و چندگونگي اين علوم کارايي پيدا ميکند. البته درجاتش فرق ميکند درجه فقه درجة اول است. عقلانيت و فلسفه اسلامي حتي توان همين فقه را افزايش ميدهد.فقه زبان خاص خود را دارد. در صورتي که اگر جامعه اسلامي بخواهد با يک زبان عامتر صحبت کند، اينجا عقلانيت فلسفي کارايي زيادي دارد. اين از امتيازات جامعه شيعي است که ابزراهاي متعدد و گوناگوني در اختيار دارد.
بله در همين قيام تحريم تنباکو ميدانيم که حکم فقهي و حکومتي ميرزاي شيرازي باعث خيزش و حرکت مردم شد، اما اگر دقيقتر نگاه کنيم اين برميگردد به ذات و ماهيت جامعه اسلامي و شيعي و ارتباطي که بين نايب امام زمان به عنوان رئيس مدينه و اهل مدينه وجود دارد. حالا اين ارتباط را ميتوان با زبان فقهي بيان کرد و ميتوان با زبان فلسفي و يا عرفاني بيان کرد.ماهيتش ولايي است و اين اختصاص تنها به فقه ندارد. در تشيع همه علوم روح ولايت درشان وجود دارد. منتها فقه بارزترين و يا ميتوان گفت محمل اصلي آن است.
مهدي ابوطالبي[1]
ظهور صفويه در ايران و اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي کشور و حضور علماي شيعه در ايران و تبليغ فرهنگ و آموزههاي شيعه توسط علما و فعاليتهاي فرهنگي برخي از شاهان صفوي موجب گسترش تشيع و نفوذ آن در دل و جان مردم و فرهنگ عمومي آنها شد. اين نفوذ تا حدي بود که به تعبير بسياري از محققين ايراني و غربي، تشيع به عنوان يکي از عناصر اصلي هويت ملي ايرانيان درآمد و ايراني مستقل در عرصه ملي و جهاني ظهور کرد و يک هويت تازة روزآمد در ايران سامان گرفت.[2] از اين زمان به بعد مهمترين تحولات و جنبشهاي سياسي ـ اجتماعي تاريخ ايران با تکيه بر همين مؤلفههاي شيعي شکل گرفته است که مهمترين و مؤثرترين اين عناصر، عنصر «ولايت» است.
ولايت به معناي قرابت و نزديکي (به منبع فيض يا عالم قدس يعني وجود خداوند متعال) يا به معناي سرپرستي و حاکميت خداوند و مأذونين از طرف او، از لحاظ نظري در هريک از علوم اسلامي اعم از فلسفه، کلام و فقه شيعي با زواياي ديد مختلف وجود داشته و مصداق ولي و صاحب ولايت ازجانب خداوند شروع شده و در قالب نبي و امام يا رييس اول مدينه ادامه پيدا کرده و در نهايت به فقيه يا رييس سنت ميرسد. در دوران قاجاريه، بسياري از امور اجتماعي تحت نظارت و ولايت فقها به عنوان نواب عام امام زمان (عج) انجام ميشد.
اصطلاح ولايت در شيعه، موجد دو اصطلاح ديگر با عنوان تولي و تبري است که از فروع دين اسلام با نگاه شيعي به حساب ميآيد. تولي به معناي دوستي با دوستان خدا و پيوستگي با اهل حق، و تبري به معناي دشمني با دشمنان خدا و گسستگي از اهل باطل. اين دو عنصر عاطفي همواره در طول تاريخ، شيعه را در موضع گيري اعتقادي و سياسي ياري داده است.
در جريان نهضت تنباکو عنصر ولايت به شکلهاي مختلف و در مراحل مختلف نهضت بروز و ظهور داشته است. اولين مصداق اين عنصر، حضور علما و در رأس آنها ميرزاي شيرازي به عنوان نواب عام امام زمان (عج) و مراجعه مردم به آنها به عنوان ملجأ و پناه در مقابل استبداد و استعمار به عنوان حاميان قرارداد امتياز انحصاري تنباکو بود که در رسالهها، نامهها، تلگرافها و اسناد مختلف اين دوره به اين نکته اشاره شده است.
بحث ولايت به معناي نيابت از امام زمان (عج) نقش مؤثري در تبعيت مردم از حکم ميرزاي شيرازي داشت. در تعابير مختلفي که در اين دوره در مورد اين حکم به کار رفته به بحث نيابت ميرزا از امام زمان (عج) با عباراتي چون نايب الامام، نائب الائمة المعصومين، «حجت ائمه معصومين(ع)» و حجت الائمة الهادين (ع) اشاره شده است. لذا چه عامه مردم چه علماي بزرگ، مخالفت با اين حکم را مخالفت با امام زمان (عج) ميدانستند. بر همين اساس علماي تهران اظهار کردند ما نيز همانند عامه مردم ملزم به تبعيت از اين حکم هستيم. برخي حتي معتقد بودند که اين حکم ميرزا در حقيقت توقيع و حکم امام زمان (عج) است که به واسطه ميرزا به دست مردم رسيده است.[3]
مصداق ديگر عنصر ولايت در اين نهضت تجلي «تولي و تبري» در فرايند اين نهضت است که عنصر «تبري» از طريق ايجاد آگاهي توسط علما و افزايش حس دشمني با کفار به دليل پيامدهاي منفي رفتار آنها بر اقتصاد، فرهنگ وسياست مسلمين تبري از کفار شکل گرفت به گونهاي که نماينده انگليس اعتراف ميکند که اکنون به هر تقدير مردم با بدگماني چنين ميانديشند که انگليسيها درصدند رسومشان و سپس رفته رفته خودشان با به شيوهاي زيرکانه بر آنان تحميل کنند، و چنين مينمايد که عقيدة آنها نسبت به انگليسيها تغيير فاحشي يافته باشد و هر نوع نسبت پستي به آنان داده شود ...[4] عنصر «تولي» نيز در ادبيات حاکم بر حکم تحريم ميرزاي شيرازي جلوه گرشد. ميرزاي شيرازي در متن حکم خود، به جاي استفاده از واژة «حرام» براي حکم استعمال تنباکو، از تعبير بسيار مقدس و با اهميت «در حکم محاربه با امام زمان (عج)» استفاده کرده است. ايشان با اين تعبير، قلب عواطف مذهبي و روحيه ولايي شيعيان را تکيهگاه اين جنبش بزرگ قرار داده است. به همين جهت استقبال عمومي و فراگيري از همه اقشار جامعه از اين حکم شد. به گونهاي که حتي اهل فسق و فجور و افراد بيقيد نسبت به احکام شرع نيز تحت تأثير قرار گرفتند واز استعمال دخانيات احتراز کردند.
ظهور علما در جايگاه رهبري حرکتهاي اجتماعي مثل نهضت تنباکو و نقش آنها در هدايت جنبش در مراحل متخلف باعث شد که حکومت به ويژه شخص ناصرالدينشاه نيز جايگاه بالاتر و احترام بيشتري براي ايشان قائل باشد.
همچنين نقش پراهميت فتواي ميرزاي شيرازي به عنوان اصليترين عامل پيروزي نهضت تنباکو از طرفي باعث تعجب و از طرف ديگر باعث ترس و وحشت بيگانگان و عمال آنها در ايران شد. اين ترس را ميتوان در سخنان سفير روس در يک مهماني که سفراي کشورهاي ديگر را دعوت کرده است، به وضوح مشاهده نمود. وي در اين مهماني با اشاره به تبعيت فوري مردم از حکم تحريم ميرزا، نسبت به اين قدرت عظيم اجتماعي هشدار داده و اعلام خطر ميکند که اگر چنين فتاوايي در مورد برخي کالاهاي خارجي ديگر داده شود و يا حتي به طور کلي کالاهاي خارجي تحريم شود، منافع اقتصادي همه ما به خطر ميافتد و بالاتر از اين اگر فتوايي در مورد قتل اتباع خارجي در ايران صادر شود، بلوايي عظيم به راه خواهد افتاد که از دست ما هيچ کاري بر نخواهد آمد. [5]بر همين اساس تمام دولتهاي خارجي که در ايران نماينده داشتند از نمايندگان و مأمورين خود خواستند که در رابطه با احوالات و شخصيت ميرزاي شيرازي به طور مفصل تحقيق کنند و گزارش دهند تا بفهمند که اين شخص بزرگ کيست که موفق به چنين کار عظيمي شده است. همچنين برخي از سران کشورهاي خارجي مثل امپراطور روس تواضع و خشوع خود نسبت به مرحوم ميرزا را در نامهاي مؤدبانه و بااحترام کامل خطاب به ميرزا نشان ميدهد و مينويسد:
«من اوامر شما را در ممالک روسيه نسبت به مسلمانان اجرا ميکنم و حاضرم براي پيشرفت مقاصد شما در مملکت ايران هر اقدامي بنمايم».[6]
انگليسيها نيز در رقابت با روسها به همين مضامين نامهاي از طرف پادشاه انگلستان براي ميرزا فرستادند و به وسيله کنسول خود پيغام دادند که انتظار جواب ندارند و فقط ممنون ميشوند که ميرزاي شيرازي نامه را قبول کند.[7]
پيروزي مردم ايران در نهضت تنباکو با رهبري و هدايت علماي بزرگ در سرتاسر ايران با محوريت حکم ولايي ميرزاي شيرازي (ره)، موجب شکسته شدن ابهت استبداد داخلي و استعمار خارجي در ذهن جامعه ايران شد. چنان که گذشت يکي از پيامدهاي مهم اين نهضت ظهور بيش از پيش پتانسيل سياسي ـ اجتماعي علماي شيعه به ويژه نهاد مرجعيت و افزايش جايگاه سياسي ـ اجتماعي علما در بين مردم شد. بر همين اساس اين نهضت عظيم زمينهساز نهضتهاي بعدي در ايران معاصر شد که در اين نهضتها نيز شاهد تأثير جدي و گسترده عنصر «ولايت» هستيم.
در نهضت عدالتخانه که با انحراف به مشروطه تبديل شد، به رغم اين که در بسياري از تاريخنگاريها و تحليلها سعي ميشود حرکتي روشنفکرانه (به معناي غربزده) تلقي شود، آثار دين و عناصر فرهنگ ديني از جمله «ولايت» در رهبري نهضت، خواستههاي مردم و رهبران و فرايند نهضت، بسيار روشن و فراوان است.
در نهضت ملي شدن نفت نيز نقش عنصر «ولايت» در قالب ولايت فقها و فتاواي علماي شيعه بسيار پررنگ است. در جريان ملي شدن نفت ما شاهد فتاوا، اعلاميهها و بيانيههاي علماي شيعه به خصوص آيت الله کاشاني هستيم که حضور مردم در صحنه و دفاع از ايده ملي شدن نفت را تکليف شرعي آنها دانستهاند و مردم به تبع آنها در مراحل مختلف نهضت حضور پيدا ميکنند. عمده اقدامات و تهديدات آيت الله کاشاني مستظهر به تبعيت مردم از ايشان به عنوان فقيه و نائب عام امام زمان (عج) بود و دليل ترس و واهمه دشمنان داخلي و خارجي از تهديدات ايشان نيز باور آنها به اعتقاد مردم به لزوم تبعيت از فتواي ايشان و ساير علما به عنوان نواب عام امام (ع) و پذيرش و تبعيت عملي از فتواي ايشان بود. به همين دليل است که روزنامه نيويورک تايمز مينويسد: آيت الله کاشاني ميخواهد جاي خليفه مسلمين را بگيرد. [8]
جالب است که دقيقا زماني که روابط دکتر مصدق و آيت الله کاشاني تيره ميشود و دکتر مصدق خواهان عدم مداخله آيت الله کاشاني است، حمايت مردمي از نهضت قطع ميشود و با کودتاي 28 مرداد و دستگيري مصدق نهضت شکست ميخورد.
نقطه اوج ظهور ولايت در نهضتهاي معاصر ايران، نهضت امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي سال 1357 ش. است. اين نهضت عظيم و بزرگ كه سرنوشت جديدي براي فرهنگ و هويت ايرانيان رقم زد، در ابعاد مختلف تحت تأثير «ولايت» بود. اگر سه عنصر اصلي يك انقلاب را مردم، ايدئولوژي و رهبري بدانيم، بررسي تحولات و فراز و فرودهاي نهضت امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي نشان مي دهد كه تنها كسي كه برخلاف همه گروه هاي مبارز اعم از ماركسيست ها و ليبرال ها و التقاطي ها به جاي حركتهاي مسلحانه معتقد به فعاليت فرهنگي و بيدار كردن توده ها بود و توانست توده هاي مردم را به طور گسترده و فراگير به آگاهي رسانده و به صحنه مبارزه بكشاند و توانست توده هاي مردم را به طور گسترده و فراگير به آگاهي رسانده و به صحنه مبارزه بكشاند، امام خميني (ره) بود. همچنين از ميان ايدئولوژي ها متعدد و مختلفي كه در دوران مبارزه با رژيم شاه مطرح بود و به شكلهاي مختلف در جامعه تبليغ مي شد، آنچه كه مورد اقبال و پذيرش مردم واقع شد، اسلام ناب بود كه منادي آن امام خميني (ره) بود. رهبري اصلي و فراگير اين حركت نيز به اعتراف همه نويسندگان داخلي و خارجي با امام خميني (ره) بود و او بود كه توانست با جلب اعتماد مردم و فرمانبري آنها، هدايت و معماري نهضت در دوران مبارزه و رهبري نظام را بعد از پيروزي در دست گيرد. در هر سه عنصر نيز علت موفقيت و نقش مؤثر امام خميني (ره) و نفوذ ايشان در دل مردم و اطاعت و پيروي مردم از ايشان، همان بحث مرجعيت و ولايت و نيابت عام ايشان از امام زمان (عج) و شكلگيري رابطه امت و امام بين مردم و ايشان بود.
بحث تشكيل نظام اسلامي در قالب ولايت فقيه نيز هم از زمان مبارزه به عنوان نظريه سياسي مورد نظر امام خميني (ره) مطرح بود و هم بعد از پيروزي به عنوان مدل مطلوب و مقبول مردم در قانون اساسي جمهوري اسلامي شكل گرفت و نقش بي بديل «ولايت» را در جامعه اسلامي ايران و فرهنگ عمومي كشور پررنگ تر ساخت. به تعبير ديگر با پيروزي انقلاب اسلامي و تشکيل نظام جمهوري اسلامي مبتني بر فرهنگ سياسي شيعه و نظريه ولايت فقيه، دوران تثبيت هويت جديد ايراني با محوريت فرهنگ شيعي را شاهد هستيم.
[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
[2] . ر.ک: فرهنگ رجايي، مشکله هويت ملي ايرانيان، ص 124 ـ 131.
[3] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 121 و 122.
[4] . نيکي آر. کدي، تحريم تنباکو در ايران ص 107.
[5] . ر.ک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 164 ـ 161.
[6] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 204.
[7] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو اولين مقاومت منفي در ايران،ص 205 ـ 204.
[8] . روحانيت واسناد فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 55، ص 184 ـ 182.
شيخ حسن کربلايي در شرح حوادث روز سوم جماديالثاني (روز تاريخي قيام مردم و محاصرة ارک سلطنتي)، با اشاره به تجمع مردم در محلةسنگلج، براي جلوگيري از تبعيد ميرزاي آشتياني، به نقش چشمگيري و پيشآهنگي زنان در قيام پرداخته، مينويسد:
«... هنگام ظهر، ديگر نوبت به زنان شهر رسيده، زنان نيز دستهدسته، فوجفوج جمعآمده، جمعيت زنان نيز انبوه شد. پس از اين اجتماع، اول کار زنان اين بود که روانه بازارها شدند. هر دکان را گشوده ديدند، خواهي نخواهي بستند، تا به جايي که در تمامي [بازار] شهر به اين عظمت، يک باب دکان ديگر گشوده نماند. اين جمعيت زنان با آن [همه] انبوهي و کثرت، پس از فراغت جستن از اين کار، تماماً سرها را از روي چادرها لجن گرفته و فرياد و فغانکنان رو به ارک دولت رفتند. جمعيت مردان نيز با شور و غوغا و گروهي نيز به گريه و فغان و وااسلامگويان، [از] دنبال زنان روانه شدند. جمعيت زنان با وصف اين چنين هيبت و حال، فرياد و فغانکنان از پيش، و جمعيت مردان نيز با آن غلغله و غوغا، اطراف زنان را فراگرفته،تمامي آن همه مرد و زن بدين [هيأت] و حال مدهش فزعانگيز، در ميدان ارك مجتمع ايستادند. تفصيل اين موقف دهشتناک و شرح آن رستخيز عظمي که در آن موقع برپا شد، جز که بالعيان ديدار شود، وگرنه در حيّز گفتار نتواند گنجيد. همين قدر در شرح عظمت اين هنگامه ميتوان گفت که اين چنين شورش و غوغاي [عمومي] عظيمي را پيش از آن که به عيان آيد، هيچ وهمي نميانديشيد. اين جمعيت زنان که در هنگامهجويي، پيشآهنگ شورشيان بودند، نخست طرف خطابي را که در نظر خود معين داشتند، به اسم شاهباجي، شاهباجي سبيلو، مخاطب ساخته ... يكمرتبه صداي ضجّة «يا علي» و «يا حسين» از تمامي اين همه مخلوق بلند شده ... از چنين هنگامة عظيمي كه دفعتاً در ميدان ارك برپا گرديد، تمامي اجزاي دولت، خاصه [اهل] حرمسراي سلطنتي را وحشت و دهشت عظيمي فرا گرفته، از صدر تا ساقه مضطرب و پريشان شدند ... حضرت والا نايبالسلطنه، مضطربانه بيرون تشريف آورده که شايد شورشيان را به بذل ملاطفت و مهرباني و اظهار مراتب اشفاق و مراحم دولت تسکيت فرموده، از اين جوش و خروششان فرو نشانند. جمعيت زنان که تشنه و مشتاق طرف خطاب حاضري ميبودند، حضور مدعي را غنيمت شمرده ... در ضمن هر فصلي نيز فريادهايي بدين مقوله گفتار بلند بود که اي خدا! ميخواهند [دين ما را از بين ببرند] علماي ما را بيرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگيان ببندند، اموات ما را فرنگيان کفن و دفن کنند، بر جنازة ما، فرنگيان نمازگزارند. بالجمله، فصلي طولاني و مفصلي نيز از اين مقوله فرياد و فغان برآورده ... جمعيت زنان پس از اين هنگامه، از ارک مراجعت نموده به مسجد شاه رفتند ... از آنجا دوباره به ارک مراجعت نمودند. جمعيت مردم به حدي شد که تمام کوچه و بازارها تا ميدان ارک، يک وصله، پيوسته زن و مرد بود. راه عبور و مرور از کوچه و بازارها بالمرّه مسدود گرديد ...[1]
بدنبال عدم تمکين درباريان نسبت به الغاي کل قرارداد رژي، وضعيت سياسي به سمت حادتر شدن پيش رفت. در روز جمعه بيست سوم ماه جماديالاول، صورت اعلاني بر درِ شمسالعماره و ساير گذرگاهها و مجامع شهر چسبانده بودند به اين مضمون که: «برحسب امر جناب حجتالاسلام آقاي ميرزاي شيرازي، يوم دوشنبة آتيه ، جهاد است؛ مردم مهيّا شويد».[1] يا به اين مضمون: «هرگاه تا روز دوشنبه کار تنباکو موقوف نشود، جهاد خواهد شد و تمام فرنگيها واتباع آنها را خواهيم کشت».[2] اين شايعة دروغين، چنان شوري در مردم ايجاد کرد که بسياري از مردم مهياي جهاد شدند و برخي در تدارک اسلحه و وسايل برآمدند. حتّي صداي وداع و نالة مردم با خانوادة خود در کوچهها بلند شده بود که تا چندين خانه به گوش همسايگان ميرسيد. از آن طرف، فرنگيانِ مقيم تهران، همگي به سختي مضطرب و پريشان شدند و براي حفظ خودشان از دولت اطمينان طلبيدند . اين امر موجب شد که بر اضطراب بزرگان دولتي و حتّي زنان حرامسرا، بيش از پيش افزوده شود؛ لذا شخص ناصرالدين شاه، به عالم بزرگ پايتخت؛ ميرزاي آشتياني، نامة مفصل و تهديدآميزي نوشت. البته ميرزاي آشتياني نيز در مقابل، جوابي سختتر به او داد؛ بطوري که شاه مجبور شد پس از آن، نامه ملايمتري نوشته و دلجويي کند. [3]
امپراطور روس تزاري، پس از قيام موفق تنباکو، به خيال خود، فرصت را براي بهرهبرداري از اوضاع پيشآمده، غنيمت شمرد و در نامهاي به ميرزا، که مؤدبانه و بااحترام کامل بود، نوشت: «من اوامر شما را در ممالک روسيه، نسبت به مسلمانان اجرا ميکنم و حاضرم براي پيشرفت مقاصد شما در مملکت ايران هر اقدامي بنمايم». ميرزاي شيرازي که از فراست و کياست بالايي برخوردار بود، دانست که سلام گرگ بيطمع نيست و روسها در هر صورت به دنبال منافع کشور خودشان هستند و هيچگاه خيرخواه ملت مسلمان و ايرانيان نيستند؛ به همين جهت، به رغم اين که سرکنسول روس، دو سه روز در کشتي توقف کرده تا اذن ملاقات با ميرزا را بگيرد، از پذيرفتن و ملاقات با او عذر ميخواهد و به بهانة اين که آدابنامهنگاري با امپراطور را نميداند، از دادن جواب امتناع ميکند و صرفا پيغام ميدهد که شما از طرف من به امپراطور اظهار امتنان بنويسيد.انگليسيها نيز در رقابت با روسها، با همين مضامين، نامهاي از طرف پادشاه انگلستان براي ميرزا فرستادند و به وسيلة کنسول خود پيغام دادند که انتظار جواب ندارند و فقط ممنون ميشوند که ميرزاي شيرازي، نامه را قبول کند.[4]
طبق معاهدة اوليه ميان دولت ايران و شرکت رژي، تمامي مايحتاج کارکنان شرکت رژي، بدون بازرسي و بدون حقوق گمرکي، وارد ايران ميشد. بعد از لغو قرارداد هم، «اتفاقا چندينها صندوق به نام و نشان رئيس دخانيه از فرنگستان وارد گمرکخانة ايران شد. وکيل صاحبامتياز به وضع پيشين خود خواست که صندوقها را ناديده و نارسيده، همانطور سربسته به طرّاري از چنگ گمرکيان به در برد»؛ اما مأمورين گمرکي مانع شده و بعد از کسب تکليف از مرکز قرار شد که صندوقها را باز کنند. بعد از باز کردن صندوقها معلوم شد که «کلا اسحله و آلات جنگ مانند نارنجک و تفنگ و باروتهاي بي بو و رنگ و از اين قبيل ادوات و آلاتي [است] که متعلق به غرض شهر گيري و قلعه کوبي است».[5] پس از اعتراض دولت ايران، دولت انگليس تقصير را بر گردن صاحب امتياز انداخت و مجازات او را هم حبس در سفارت خانه انگليس تعيين کردند. تا پس از اتمام دعاوي، در انگلستان او را محاکمه نمايند![6]
[1]. شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 150.
[2]. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 783.
[3] رک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 151؛ محمد ناظمالاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)، ص 22ـ28.
[4] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 204ـ205.
[5] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه،ص 215.
[6] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص214ـ 215.
رضا رمضان نرگسي[1]
بسياري از تحليلگران، جنبش تنباکو را تنها از جنبة سياسي و اقتصادي تحليل کردهاند، اما بررسي اين جنبش از جنبههاي فرهنگي ـ اجتماعي آن ميتواند حائز اهميت باشد. در اين مقاله سعي شده به اين عامل توجّه گردد. منظور از فرهنگ، عبارت است از: مجموعه عقايد و ارزشها و هنجارها و عادات و رسوم موجود در يک جامعه که شکل غالب به خود گرفته باشد.
طبق نقلهاي تاريخي، از زمان قبل از انعقاد قرارداد رژي، فعاليت فرهنگي انگليسيان در ايران شروع شده و در زمان انعقاد قرارداد و بعد از آن، فعاليتهاي مذکور شدت پيدا کرده بود.[2] اگر جريان به همان شکل ادامه مييافت:
1. زندگي بخش زيادي از مردم به دست کفار افتاده، مردم مجبور به معاشرت با آنها ميشدند و اين امر موجب از بينرفتن يا کاهش قبح معاشرت با کفار ميشد؛ تغييرات هنجاري انجام شده، به مرور به صورت يک امر طبيعي و حتّي نيکو در ميآمد؛
2. از قبل از قرارداد رژي و در جريان اجراي آن، تعداد زيادي از اتباع کشور انگليس به ايران آمده، در مناطق مختلف کشور پخش شده بودند؛ خصوصاً زنها و دختران انگليسي که با فتاکي و بيپروايي به معاشرت با جوانان ايراني که تا آن روز جز زنان پوشيده نميديدند ، ميپرداختند واين خطر بزرگي براي ارزشهاي فرهنگي ايراني ـ اسلامي محسوب ميشد.
3. انگليسيها براي آنکه کارشان رونق بگيرد، به چند برابر قيمت کارگر اجير ميکردند و از طرفي توتون توليد داخل را بسيار کمتر از قيمت واقعي آن ميخريدند، بطوري که برخي از بازرگانان حاضر شدند که تمامي انبارهاي تنباکوي خود را آتش بزنند، ولي به شرکت رژي نفروشند .[3] اين مسأله موجب ايجاد فاصله طبقاتي و نابرابري اجتماعي به نفع طبقه نوظهور طرفدار غرب بود. يعني با اعطاي چند برابر دستمزد و همچنين پاداشهاي متفرقه، طبقة متوسط طرفدار فرهنگ غرب ايجاد ميشد و از طرفي با ارزان خريدن محصول از تجار و کشاورزان موجب ورشستگي تجار و فقيرتر شدن کشاورزان طرفدار فرهنگ خودي ميشد.
4. ايجاد و ساخت ساختمانهاي مخصوص، رواج لباسهاي فرنگي، تظاهر به بيديني در ميان کارکنان ايراني کمپاني، و رواج سليقههاي رفتاري و شيوههاي خاص برخورد در معاشرت عمومي، موجب رشد نمادهاي فرهنگ غربي در جامعه ميشد؛ (تغييرات نمادين)
5. با ديدن توسعه و رفاه مادي عمال کمپاني و دولت انگليس، به مرور فرهنگ انگليسي بين مردم اهميت مييافت و از طرف ديگر با تحقير ايراني و فرهنگ ايراني ـ اسلامي، گروههاي مرجع به سمت گروههاي مرجع متمايل به غرب تغيير مييافت؛ و اين امر به نوبه خود موجب تغييرات اساسي در فرهنگ جامعه ايران ميشد.
در نهايت نتيجه آن ميشد که: فرهنگ غرب به مثابة فرهنگ مسلط و فرهنگ اصلي همة مردم ايران خودنمايي ميکرد (تغيير هويت). در آنوقت نه فتواي ميرزاي شيرازي و نه تلاش علما کارساز نبود و رشتة کار از دست همه ميرفت. بنابراين، اقدام علما و در رأس آنها ميرزاي شيرازي در اين شرايط حساس، جلوي يک فاجعه اجتماعي را گرفت.
براي مقابله با رشد بيرويه فرهنگ غرب در جامعه، چند عمل صورت گرفت:
1. قيام عمومي در حفظ فرهنگ اسلامي ايراني از طرف همه مردم ايران و اعلام نارضايتي عمومي؛
2. استفاده از همه ظرفيتها براي مبارزه از آن جمله ميتوان از استفاده از منبر به عنوان يک رسانه عمومي و فراگير نام برد.
3. قيام علماي بلاد به صورت گسترده که به عنوان مثال: در تهران آيت الله شيخ فضل الله نوري و ميرزاي آشتياني، در شيراز آيت الله فال اسيري، در تبريز آيت الله آقا جواد تبريزي و در اصفهان آيت الله آقا نجفي تبريزي قيام کردند.
4. استمداد از مرجع عالي و عامة شيعه (به عنوان نائب امام زمان): هرچند علماي بلاد به پا خواستند ، امّا احساس کردند قيامهاي پراکنده تأثير چنداني در ثمربخشي ندارد بلکه بيشتر هدر دادن نيرو بوده، مستمسکي به حکومت براي سرکوبي مردم و علما ميدهد؛ لذا از فقيه شيعيان جهان يعني آيتالله ميرزاي شيرازي استمداد جستند . تاريخ نشان داد که با محوريت قرار دادن ولايت فقيه و اطاعت يکپارچه از او توانستند فرهنگ ملّي ـ اسلامي ايران را حفظ کرده و آن را از نابودي نجات دهند.
مهمترين پيامد فرهنگي اين نهضت، بالندگي بيش از پيش فرهنگ تشيع و جبران نسبي آسيبهاي وارد شده بر فرهنگ تشيع؛ زنده شدن مجدد فرهنگ خودي و بازگشت گروههاي مرجع به جاي اصلي خود بود. اين نهضت باعث شد که ايران و ايراني در نظر مردم ايران اهميت يابد و کمبيني و تحقير فرهنگ ايراني، جاي خود را به تعظيم ديانت و فرهنگ ملّي ـ اسلامي بدهد.
پيامد اين مسأله، تقويت انسجام اجتماعي اصيل و نشان دادن هويت کاذب غربمابان و روشنفکران بود؛ امري که در نهضت مشروطه مبهم باقي ماند. علت عدم ورود عناصر روشنفکر در نهضت تنباکو و شرکت آنها در نهضت مشروطه را بايد در ويژگي خاص فرهنگي نهضت تنباکو جستجو کرد: نهضت تنباکو يک تقابل تمام عيار فرهنگ ملّي ـ اسلامي با فرهنگ غربي است؛ در حالي که نهضت مشروطه تا حدّي رواج فرهنگ غربي است و بازخواني مدرن فرهنگ خودي است؛ به عبارت ديگر، در مشروطه ما تعامل فرهنگي داريم، امّا در نهضت تنباکو ما جنگ دو فرهنگ معارض را شاهديم و طبيعي است که در اين فرهنگ، طرفداران فرهنگ غرب در جبهه دشمن اند و اساساً نميتوانند وارد جبهه خودي شوند. لذا مشاهده ميشود که:
اولاً اين نهضت توانست به همه اهداف خود دست يابد، بدون آنکه هيچ نيازي به عنصر روشنفکر داشته باشد. حتّي افرادي چون ناظمالاسلام کرماني که بعدها در جبهه روشنفکران قرار گرفتند، شرکت آنها در نهضت تنباکو کاملاً جنبه سنتي و ضدغرب داشت.
ثانياً در نهضت تنباکو، فرهنگ تشيع، در نتيجه پيروزي بر فرهنگ غرب، توان تعامل فرهنگي با فرهنگ غرب را در مشروطه پيدا نمود؛ به عبارت ديگر اگر در جريان قرارداد رژي شکست ميخورد، در ذيل فرهنگ غرب قرار گرفته و توان تعامل با آن را در نهضت مشروطه را پيدا نميکرد.
ثالثاً از تندبادهاي فرهنگي ساليان بعد نيز بيمه شد؛ به اين معنا که فرهنگ خودي با نشان دادن قدرت ويژة خود به مردم ايران، در آنها نوعي خودباوري و ايمان به فرهنگ ايراني ـ اسلامي ايجاد کرد که توانست گروه مرجع مثبت را در تندبادهاي مشروطه دوم و حوادث بعد از کودتاي رضاخاني و همچنين هجمههاي فرهنگي دوره محمدرضا، در ميان گروه خودي نگهدارد؛ بطوري که ما شاهد رويآوري عظيم مردم ايران به ديانت، بعد از نابودي رضاخان و همچنين شرکت ميليوني مردم در انقلاب 1357 باشيم.
خلاصه اينکه انقلاب مشروطه و همچنين انقلاب اسلامي ايران، نتيجه موفقيت جنبش تنباکو بود.
[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
[2] . البته فعاّليتهاي فرهنگي ـ اجتماعي انگليس در ايران منحصر در جريان تنباکو نبود، بلکه از مدتها قبل شروع شده بود؛ ولي قرارداد رژي به خاطر ويژگي خاص خود (همهگير بودن و وسعت آن در سراسر ايران) موجب شد که اين فعاّليتهاي بسيار چشمگير، وسيع و در سراسر ايران انجام شود و مبارزه با آن و شکست آن نيز به تقويت فرهنگ خودي در تمام کشور و حتّي خنثي کردن بسياري از فعاليتهاي فرهنگي انگليس قبل از نهضت تنباکو انجاميد.
[3] نيکي، ر ـ کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص115
معمولاً بر پيامدهاي اقتصادي و سياسي ارتباطهاي خارجيان و قراردادهاي استعماري از جمله قرارداد رژي تأکيد ميشود و پيامدهاي فرهنگي کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. در حالي که طبق نقل شيخ حسن کربلايي بخش قابل توجهي از نگراني مردم متدين و علما، به وضعيت فرهنگي کشور در نتيجة ارتباطهاي خارجيان و اجراي قراردادهاي ستعماري بود. شيخ حسن کربلايي در توصيف آن وضعيت مينويسد:
«... همگي دختران فرنگي نورس و زيبا، که بدان وضعهاي دلکش و دلرباي فرنگيان، خود را ساخته و پرداخته، اجناس عالي و فاخر خود را به وضعي هرچه دلخواهتر به موقع نظر حيرت تماشاييان گذاشته، و بدان عشوههاي نازنين و لهجههاي دلچسب و شيرين، در کمال فتاکي و بيباکي، مسلمانانِ دلداده را به اسم و عنوان دادوستد از هر سو در پي تاراج عقل و دين بودند. از اين گذشته،جمعي از زنان بازيگر و جمعي ديگر از زنان بدکار، مخصوصاً براي ترويج کسب و کار خودشان به ايران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته، و در هر بلدي خاصه طهران، چندين بازيگرخانه و فاحشهخانه معين داشته، و همهروزه فوجي از مسلمانان را بدينوسيله به دام خود کشيده... چندين مهمانخانه گشوده که بالاي سردر به خط جلي نوشته بود در آنجا از هر باب لهو و لعب، و هر قسم مسکرات فراهم داشته... . در مجموع بازار و... شايد زياده بر صد دکان خمر و مسکرفروشي باز شد، که مسلمانان علانيه و برملا، خمر ميخريده و ميخوردند».[1]
«چندينها کليسا و دعوتخانه و معلمخانه بنا کردهاند و... شهريه و مواجبهاي گران قابلي برقرار نمودهاند، چنانچه دربارة يک نفر مسلمان که در تمامي يک ماه، از تحصيل يک تومان پول اين زمان عاجز است، از ده تومان تا پنج تومان کمتر مقرر نکردند... بالجمله، درجة ذلت و ضعف مسلمانان، و پاية اقتدار فرنگيان جز که بالعيان مشهود ميشد وگرنه، گفتار و بيان در شرحش وافي نتواند بود».[2]
لذا از علل عمدة واکنش شديد علما در مسئلة رژي، احساس خطر از همهگير شدن فرهنگ غرب در ميان جامعة ايران بود. شيخحسن کربلايي دربارة اين احساس خطر مينويسد:
«افکار فرنگستان که ضامن سعادت و نيکبختي ملت و مملکتش ميدانستند، هرروزه در نظرها رونقي تازه گرفت و بهتدريج مقام فرنگيان در ايران خيلي بلند و منتسبات فرنگستان کليه، خيلي دلپسند افتاد و بدين وتيره هر کار فرنگي و فرنگيمآبي را در ايران افزوده شد و بازار اسلام و مسلماني را همين رونق بکاهيد، تا آنجا که بزرگان ايران را از سازش و آميزش با مردم فرنگستان، عُظم بسياري از منکرات اسلاميه يکسر از نظر به در رفت. سهل است که نوبت، کمکم به معلومات وجدانيه و مسلمات فطريه رسيد. الحق آنجا هم قيامت کرد. چنان افعال و اطوار زشت و ناپسند فرنگيان در نظرها به زيبايي جلوه گرفت، که مسلمانزادگان ايران، با آن وجدانهاي سليم و سليقة مستقيم، قبايح اعمال و اطوار تنگمغزانة فرنگيان را از خود نيز به جلافت پيرايهها بسته، با شوق و شعف هرچهتمامتر، شعار خود گرفته، سهل است که ماية مباهات خود دانسته، بدان قبايح نيز بر مردم مملکت افتخار و مزيت جستند».[3]
«... هرکس را ممکن بود بهناچاري وضع و لباس مسلماني را بهکلي تغيير داده، خود را چنان فرنگيوار ميکردند که در اين راستة بازار خياطي تهران، که پايتخت اسلام است... مردم بومي را هم تشخيص مسلمان از فرنگي به سهولت ممکن نيست».[4]
«هر صاحب وجدان و با اطلاع از حال فرنگيان را مسلم است که هرگاه اين مردمان مزوّر و محّيل را چنگ تعلق به گريبان عمومي مردم ايران درآويخت، يکچندي نخواهد کشيد مگر اينکه مردم مسلمان ايران را رام خود ساخته، سهل است که از رسوم ملت و شريعت اسلام که سبب اصلي اين مباينت و منافرت است، بهکلي بيگانه داشته، هم سهل است که از فطرت اصليه و اولية اسلاميت که مناط بيگانگي ايران با فرنگستان است، بالمره منسلخ خواهد نمود، چنانکه اين معني به قياس و تجربه از رفتاري که اين جماعت با طوايف وحشي عالم سلوک داشته، و اکثر آنان طوايف وحشي خونآشام را با آن طبعهاي سخت و ضمخت را رام و آرام گردانيدهاند، بهخوبي ميتوان دريافت».[5]
اما پس از قيام تنباکو و الغاي قرارداد، وضعيت معکوس شد؛ مؤلف تاريخ دخانيه مينويسد:
«از اين پس [= الغاي قرارداد] فرنگيان را در ايران ستارة عز ّ و اقبال از اوج رفعت و جلال، يک دفعه روي به انحطاط و زوال آورد. مردم فرنگستان که در اين ساليان دراز، چقدر زحمتها کشيده و رنجها برده تا به وسايل مقدماتي چند، موقعي را در ايران براي خودشان بدان پايهها که سابقا به شرح آمد، برقرار نموده بودند، يک دفعه در انظار ايرانيان از درجة اعتبار و اعتنا ساقط شدند. فرنگيان که سالها بود با هزاران ناز و نخوّت در تمام امور لشکري و کشوري مملکت، استقلال [و] فرمانروايي داشتند، يک دفعه، مقطوعاليدشان از همه کار نموده، عاطل و باطل به کنارياشان گذاشتند. آن همه اوضاع فرنگي بازار تهران با وضف آن رواج و رونقها که شطري از آن در سابق نگاشته آمد، يک دو ماهي از هنگام عمومي عظمي نگذشت، مگر اين که خود به خود از هم پاشيده و به تدريج مح و منطمس گشت[6] فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمدلله رب العالمين.
بحمدالله دور مسلماني در ايران، از نو تجديد شد. کوکب سعادت و نيکبختي مسلمانان ديگرباره از برج سعادت و اوج استقامت رخ نمود؛ مهر منير اسلاميت در آفاق ممالک محروسة ايران، دوباره به تابش آمد؛ عمومي مردم را شوق و رغبت به اسلاميت هرچه بود، يک به چندين بيفزود. در ماه مبارک رمضان همين سال [= 1309] که مسبوق بدان وقوعات گذاشته بود، علانية و برملا، روزهخوري در ميان مردم نبود؛ سهل است که از آن رغبت و ميلي که عموم مردمان را بالطبع به وظايف مسلماني و مراسمدينداري دست داده و از آن شوق و نشاطي که مسلمانان را به طاعت و عبادت روي آورده و کثرت جمعيت و ازدحام مسلمانان در مساجد و مجامع و رواج کار و بازار ارباب محراب و منبر به طوري جلوه نمود که حتي اين که جماعت وعاظ از فرط شگفتي نتوانستند خودداري کنند؛ از مشاهدة اين وضع و حال نوظهور مسلمانان، مکرر در منابر به لسان آورده، اظهار تعجب و شگفتيها کردند ...»[7]
يكي از پيامدهاي مهم جنبش تنباكو، تقويت اين ذهنيت بخصوص در ميان علما بود كه جهت رفع وابستگي به بيگانگان و سلطه قدرتهاي غيرمسلمان بر مسلمين، ضرورت دارد وسايل مورد نياز جامعه ايران، در داخل كشور توليد شود. در همين راستا شركتهاي اقتصادي و توليدي بوجود آمد. يكي از بزرگترين آنها «شركت اسلاميه» در اصفهان بود. اين شركت با هدف تأمين منسوجات مورد نياز مردم مسلمان ايران، با تلاش و حمايت علماي اصفهان؛ بويژه حاجآقا نورالله و آقانجفي اصفهاني، در ذيقعدة سال 1316، تأسيس شده، به تدريج شعبههايي در برخي شهرهاي ديگر و حتي خارج کشور بوجود آمد.
در واقع، پس از قيام تنباکو و بروز فوايد بسيار آن، حاجآقانورالله و آقانجفي، اين گونه برنامهريزي مينمايند که علاوه بر عدم حضور کالاها و منسوجات خارجي در زندگي مردم، ميتوان امکانات داخلي را جهت توليد، بسيج نموده، مردم را براي حمايت از آن تشويق کرد و بدين طريق ا بعاد تحريم کالاهاي بيگانه را بُعد اثباتي عملي بخشيد. به ويژه در آن دوران، اساس تجارت، دلّالي تجار از اجناس فرنگي بوده و به گفتة حاجآقانورالله، بازرگانان ايراني، عمّال خارجي شده و فرّ و جلال فريبندة مغربزمين، از طريق کالاها در ايران جلوهگري ميکرده است. درچنين زماني شرکت اسلاميه در اصفهان تأسيس ميشود و به تدريج حوزة عمل خود را به ساير شهرها و سپس به کشورهاي خارجي گسترش ميدهد. توليداش همه جا حضور و نُمود يافته، به حدي که يکي از روزنامههاي انگليس، رشد آن را سکته به منافع انگليس در اصفهان و بلکه کل منطقة خليج فارس اعلام مينمايد؛ روزنامة ثريا در يکي از شمارههاي خود، در انعکاس خبر شرکت اسلاميه در لندن، آورده است:
«... اما در خصوص شرکت اسلاميه اصفهان،گذشته از آنچه خبرنگار ما مينويسد، از بعضي روزنامهجات خارجه چنين معلوم ميشود که اين شرکت داراي اهميت است. چنان که هفتة گذشته، در روزنامة تجارتي لندن که موسوم به «کاميرشل اجنت» و وقايع تجارتي هفتگي تمام عالم در آن مندرج است، در خصوص اين شرکت شرحي نوشته بود و مطالعه کرديم. من جمله ميگويد: معلوم ميشود ايرانيان اندک اندک از خواب غفلت بيدار شده و قدر و اهميت تجارت، خاصه تجارت شرکت را نيکو دانسته، و چيزي که در اين شرکت اهميت دارد، اين است که علماي اين ملت نيز در آن شرکت دارند و مشوقند. و اگر اين شرکت، معتبر شود، سکتة بزرگي به تجارت انگليس در اصفهان بلکه در خليج فارس وارد آيد. وبايد تجار ما نوعي رفتار کنند که در آينده بازار تجارتشان از رونق نيفتد، والا عنقريب بايد منتظر خبر بود که بازار تجارت ما در اصفهان بسته شود».[8]
استفاده از کالاهاي شرکت اسلاميه، به سرعت، يک جريان و حرکت عمومي در سراسر کشور شده، موج آن به نجف اشرف رسيده، مراجع بزرگ شيعه عمدتا بر مبناي اصول فقهي ناظر به کفار، به حمايت از آن برميخيزند.[9] تعمق در اسناد اين شرکت که حد فاصل بين قيام تنباکو و نهضت مشروطيت بوده است، ابعاد اين حرکت را روشن ميسازد. در اين قسمت، عمدة توجه ـ علاوه بر نتايج اقتصادي که ميتوانسته گسترش اين حرکت در ايران عصر قاجار داشته باشد ـ نوع نگرش و تفکر و فرهنگسازي ملي و بومي اين حرکت است که از مقاومت و سالمسازي جامعه اسلامي ايران از دستبرد شرکتهاي خارجي خبر ميدهد؛ از همه مهمتر، ارائة اين تفکر که براي رفع نيازهاي يک جامعه، نگاه به بيرون از مرزها چيزي جز ايستايي و توقف نخواهد بود.
دربارة جزئيات مربوط به شرکت اسلاميه همچو کتابچه و نظامنامة شرکت، تأييدية مراجع و علماي بزرگ، استقبال مردم از شرکت، انعکاس اخبار آن در خارج کشور و ...، در کتاب «انديشة سياسي و تاريخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهاني» بحث شده است.
انگليسيها به بهانة محافظت از كمپاني، شروع به وارد كردن اسلحه در ايران و ساختن قلعه با برج و بارو در مراكز استانها كردند، و اين قلعهها را با توپخانه مجهز ساختند. با چند برابرِ مزد، كارگر ايراني اجير كردند، و بازرگانان و كشاورزان توتون و تنباكو را در فشار مضاعف قرار دادند. جالب اينکه دولت و مأموران دولتي، تحت فرمان عوامل انگليسي رژي بودند و در برابر مردم، از آنها حمايت ميكردند. اين وضعيت اگر ادامه مييافت، تماميت ارضي ايران از دست ميرفت؛ کاري که انگليسيها قبلاً آن را در هند تجربه کرده بودند و به همين طريق توانسته بودند هند را به تصرف خود درآورند . بنابراين، اوضاع بسيار وخيمتر از آن بود که بتوان تصورش را کرد. در واقع ميتوان گفت: مسئله تنها لغو يک امتياز نبود، بلکه با لغو امتياز ايران نجات يافت.
[1]. شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 72ـ73.
[2]. همان، ص74.
[3]. همان، ص39.
[4] . همان، ص55.
[5]. همان، ص59.
[6] . البته همانگونه که آقاي جعفريان مينويسد: «متأسفانه درس لازم از جنبش تنباکو گرفته نشده و حيثيت انگليس در ايران آن چنان که شيخ حسن اظهار ميدارد از بين نرفت. جنبش مشروطه نشان داد که هنوز نيز ا نگليسيها آن قدر محبوب هستند که مردم دهها روز در سفارتخانه آنان به اميد رسيدن به پيروزي بر دولت بست بنشينند و به فريادهاي شيخ فضلالله که تنها تجربه آموختة تنباکو بود، وقعي نگذارند».
[7] . همان، ص 216ـ217.
[8] . ثريا، شمارة 46، ص11.
[9]. ر.ک: ثريا، سال دوم، ش 13، دهم شوال 1317، ص1ـ 2 و ش28، هيجدهم صفر 1318،ص 12؛ موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهاني، ص76 ـ 77؛
(بر اساس معتبرترين کتاب)
درميان کتابهايي که درباره نهضت تحريم تنباکو منتشر شده است، بدون شک هيچ نوشتهاي ارزش و اعتبار نوشتة شيخ حسن اصفهاني کربلايي را ندارد؛چرا که از يک سو ايشان خود از شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي در سامرا و داراي ارتباط نزديک با برخي علماي تهران بوده است، از سوي ديگر کتاب را مدت بسيار کوتاهي پس از رخداد نهضت به نگارش درآورده، منتشر کرده است و از جهت ديگر، در نوشتة دقيق خود بسياري از اسناد را درج کرده است.
معرفي شيخ حسن کربلايي: مطابق تحقيق و نقلهايي که آقاي رسول جعفريان در مقدمة کتاب تاريخ دخانيه آورده است،[1] مرحوم کربلايي، اصالتا اصفهاني و مشهور به کربلايي است. او در کربلا متولد شد. دروس مقدماتي را نزد فضلاي آن شهر خواند. در سال 1300ق به سامرا هجرت کرد. مدت طولاني در درس ميرزاي شيرازي شرکت جست و تقريرات درس او را در فقه واصول نگاشت. هنگامي که نهضت تنباکو پيش آمد، يک رسالة فارسي، در شرح واقعه از ابتدا تا انتها نگاشت و در سال 1310 تأليف آن را خاتمه داد. وي تا سال فوت ميرزاي شيرازي در سامرا ماند و در سال 1314 به کربلا برگشت و همراهي سيد اسماعيل صدر را برگزيد. پس از مدتي به نجف اشرف مشرف شد، اما اندکي بعد در آنجا مريض شد و براي معالجه به کاظمين رفت و در روز پنجشنبه 17 ربيعالاول 1322 دار فاني را وداع گفته، همانجا مدفون شد.
از ديگر اساتيد شيخ حسن کربلايي، سيد محمد اصفهاني (فشارکي) و شيخ فضلالله نوري ياد شده است. شيخ حسن با ميرزا محمدحسين نائيني رابطة دوستي بسيار نزديکي داشته، در دروس مختلف با يکديگر به مباحثه و تبادل نظر ميپرداختند. طبق برخي گزارشها، نگارش و انتشار کتاب دربارة نهضت تحريم، به پيشنهاد ميرزاي نائيني صورت گرفته است. از ديگر هممباحثههاي مرحوم کربلايي، شيخ عبدالکريم حائري و شيخ محمدرضا اصفهاني و همچنين از ميان شاگردان ايشان شيخ محمدکاظم شيرازي و سيد شرفالدين عاملي ذکر شده است.[2]
دربارة کتاب شيخ حسن، نکات زيادي درخور ذکر است که مجال آن نيست، و تنها به ذکر دو نکته بسنده کرده، به بيان روزشمار وقايع بر محور اين کتاب ميپردازيم:
1. دربارة چگونگي نگارش کتاب و جمعآوري اسناد توسط کربلايي ـ از مطالب کتاب و شيوة گزارشدهي نسبت به وقايع تهران و شهرهاي ايران و نيز درباره ميرزاي شيرازي در سامرا ـ تقريبا ميتوان اطمينان نمود که ايشان در زمان وقوع مسائل تنباکو در تهران بوده است. اما روشن نيست که ـ با توجه به گزاشهاي تراجمنويسان درباره حضور ايشان در سامرا از سال 1300 به بعد ـ چگونه و در چه زماني ايشان به تهران آمده است. طبق گفته آقابزرگ تهراني ( ص 10) و نظر آقاي جعفريان (ص 17)، اين کتاب در سال 1310 نوشته شده يا اين که به پايان رسيده است، از سوي ديگر نيز طبق گفته آقانجفي همداني، شيخ حسن، کتاب را به توصيه ميرزاي نائيني نوشته است (ص 12)، اگر بخواهيم اين مطالب را با اين مطلب که ايشان در زمان وقايع تنباکو در تهران حضور داشته است، در نظر بگيريم، به اين نتيجه ميرسيم که ايشان در همان زمان وقوع مسائل مربوط به وقايع تحريم تنباکو ـ به مناسبت و عللي که روشن نيست ـ به تهران آمده است، جزئيات را مشاهده کرده، وقايع محرمانه و پنهاني را از افراد مطلع از جمله علما بويژه شيخ فضلالله نوري ـ که استادش بوده ـ سؤال و پيگيري کرده است و همچنين به گردآوري اسناد اقدام نموده است، سپس به سامرا برگشته و برخي گزارشها و اسناد را نيز در آن جا بدست آورده و با توصية همکار و همبحث نزديکش ميرزاي نائيني، اقدام به تکميل و نگارش همة مطالب و اسناد در يک مجموعه به صورت کتاب کرده و چاپ و انتشار داده است.
2. ظاهرا نويسنده بر کتاب، نام مشخصي ننهاده است، به همين خاطر در نسخههاي مختلف کتاب، اسامي متفاوتي برآن گذاشته شده است. در يکي از نسخهها «تاريخ وقايع تحريم تنباکو» نامگذاري شده است. شيخ آقابزرگ تهراني يک مورد با عنوان «الدخانيه» ازآن ياد کرده و در مورد ديگري با عنوان «تاريخ الدخانيه». انتخاب آقاي جعفريان،«تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو» است.
1. سال 1306: سفر ناصرالدين شاه به خارج و تعهد واگذاري انحصار توتون و تنباکو به ماژور جرالد تالبوت انگليسي (مدير شرکت رژي). ص 63ـ64
2. رجب 1308 (حدود هفده ماه پس از سفر شاه): ورود هيأت کمپاني رژي به تهران به همراه افراد زيادي به عنوان کارکنان شرکت. ص 71
1. 28رجب 1308 (بيستم مارس 1890): واگذاري رسمي امتياز انحصار توتون و تنباکو از سوي ناصرالدين شاه به تالبوت. ص 65ـ68
2. اواخر رجب 1308: اعلان رسمي قرارداد از جانب دولت به تمام مناطق ايران و اضطراب و ناراحتي مردم؛ بويژه اصناف طرف داد و ستد تنباکو که حدود يک پنجم کشور تخمين زده ميشدند.[3] ص 76
3. از ماه شعبان تا اواخر 1308: انجام امور مقدماتي قرارداد از سوي کمپاني رژي از جمله: خريد مکان مناسب و مشرِف بر شهر و ساختن عمارت بسيار عالي و بلند در تهران. ص 77
4. اواخر 1308 (احتمالا شوال يا ذيالقعده): آمدن گروهي از وکلاي کمپاني به منطقة فارس (که مهمترين منطقه کشت توتون و تنباکو بود)/ ممانعت مردم شيراز به رهبري علما از جمله سيد علياکبر فالاسيري از ورود آنها به شهر/ دستگيري ناگهاني فالاسيري و تبعيد او با وضع اهانتآميز به بوشهر که سيد از آنجا به سامرا ميرود / تجمع مردم شيراز در شاهچراغ و شورش آنان و بدنبال آن حملة نظاميان به مردم و کشته شدن تعدادي از مردم و سرکوبي شورش / ورود وکلاي کمپاني با تشريفات و پذيرايي از طرف حکومت. ص 77ـ 81
5. اواخر سال 1308: ارسال هيأتهاي مختلف به عنوان وکلاي کمپاني به شهرهاي مختلف.[4] ص 81
6. اواخر سال 1308 و احتمالا اوايل 1309: جلوگيري مردم تبريز به رهبري علماي آن شهر بويژه ميرزا جوادآقا مجتهد / چشمپوشي کمپاني و دولت از اجراي امتيازنامه در آذربايجان / مجددا تصميم بر اجراي آن. ص 81ـ83
7. اواخر سال 1308 و اوايل سال 1309: انجام مقدمات امور در شهرها با خريد مکانهاي مناسب و مشرف بر شهر، تعميرات عمده و عمارات خيلي مستحکم و بسيار بلند / اين مسأله بيشتر موجب وحشت و پريشاني مردم گرديد. ص 83ـ84
8. اوايل سال 1309: اقدام به ضبط و استيفاي تنباکوي موجود در شهرها از سوي کمپاني / اعتراضهاي مردمي / «از جانب دولت مقرر گرديد که وکلاي کمپاني يک چندماهي دست از خريد برداشته تا تجار مملکت، معاملات سابقشان را صاف کرده، محاسباتي که در اين خصوص دارند باهم، بپردازند». ص 84
9. اواخر سال 1308: شکايت مردم و علما (از جمله سيد علياکبر فالاسيري که به آنجا رفته بود) به ميرزاي شيرازي.
10. 19 ذيالحجه 1308: تلگراف ميرزاي شيرازي به ناصرالدين شاه (به توسط کامران ميرزا نايبالسلطنه) درباره اعلان خطر اجازة مداخلة اتباع خارجي درامور کشور و مخالطت آنها با مسلمين و واگذاري امتيازات از جمله تنباکو به کفار خارجه/ منافي داشتن اين امور با قرآن، از بينبرندة استقلال دولت، اخلالکننده نظم کشور، موجب پريشاني مردم شدن. ص 88 ـ 89
11. 7 محرم 1309: جواب نايبالسلطنه به ميرزاي شيرازي دال بر ارائه نامة ميرزا به شاه و وعدة ارسال نامة شاه توسط پست (که البته چنين نامهاي ارسال نشد). ص 89ـ90
12. محرم 1309: ارائة پاسخهاي شفاهي دولت و دربار به ميرزاي شيرازي از طرف کارپرداز ايران در بغداد دربارة لزوم اجراي قرارداد رژي / جواب قاطعانه ميرزاي شيرازي. ص 90ـ93
13. اوايل ربيعالثاني 1309: نامة دوم ميرزاي شيرازي به شاه توسط نايبالسلطنه. ص 96ـ97
14. ربيعالثاني 1309: تلگراف شاه در پاسخ ميرزاي شيرازي و وعدة ارسال جواب تفصيلي از طريق پست (چنين نامهاي نيز ارسال نشد). ص 97
15. چندماه اول 1309: سختگيريهاي کمپاني رژيم بر کشاورزان و تجار. ص 96ـ104
16. اواسط ربيعالثاني 1309: تحريم تنباکو دراصفهان از سوي آقانجفي و برادرش شيخ محمدعلي و فشار حاکم اصفهان (ظلالسلطان) و دولت مرکزي به علماي اصفهان. ص 104ـ108
17. اواخر ربيعالثاني 1309: درخواستهاي مردم بويژه علما بالاخص علماي اصفهان از ميرزاي شيرازي نسبت به تحريم استعمال دخانيات / زمزمههاي صدور حکم. ص 115 ـ117
18. اول جماديالاول 1309 (پنجشنبه): شيوع و انتشار گستردة حکم تحريم ميرزاي شيرازي. [5] ص 117
19. اوايل جماديالاول 1309: اطاعت گستردة مردم از حکم/ تشکيک درباريان در اصل صدور حکم.[6] ص 118ـ125
20. اوايل و اواسط جماديالاول 1309: سؤالات مختلف از ميرزاي شيرازي درباره صحت حکم و پاسخ مثبت ميرزاي شيرازي و نيز ميرزا حسين محدث نوري (از نزديکان و معتمدان ميرزاي شيرازي). ص 129ـ130
21. اوايل جماديالاول 1309 (پنجم يا ششم): گفتگوي نايبالسلطنه با ميرزاي آشتياني و دعوت از او براي صدور حکمي برخلاف حکم ميرزاي شيرازي / پاسخ منفي و قاطعانة ميرزاي آشتياني به خواستة نايبالسلطنه. ص130ـ132
22. هفتم جماديالاول 1309[7]: مجلس مشورت و گفتگوي درباريان با علما[8] و سخنان قاطع علما ـ غير از امام جمعه ـ نسبت به اصل صدور حکم و نيز رد نقض تحريم / وکالت گرفتن امينالسلطان از علما درباره تمام تلاشش براي تحقق خواستة علما و متقابلا حليت تنباکو از سوي علما پس از آن. ص 132ـ136
23. شانزدهم جماديالاول 1309[9]: تشکيل مجلس دوم ميان درباريان و علما / بشارت امينالسلطان مبني بر لغو قرارداد نسبت به داخل کشور و درخواست او از علما نسبت به عمل آنها به تعهد خود درباره اعلان حليت تنباکو / اعتراض علما ـ غير از بهبهاني ـ مبني بر عدم رفع امتياز از خارج کشور / در نهايت پس از اصرارهاي تهديدگونة درباريان، متن تلگرافي به ميرزاي شيرازي به امضاي علما رسانده شد. ص 137ـ142
24. شانزدهم جماديالاول 1309: بدنبال مجلس دوم ميان درباريان و علما، و تصميم اتخاذ شده، از طريق تلگرافي به امضاي امينالسلطان، رفع امتياز ـ بدون تصريح به باقي ماندن محدودة خارج ـ به تمام مناطق ايران اطلاع داده شد. ص 142ـ143
25. پس از شانزدهم جماديالاول 1309: نامههاي متعدد و جداگانه از سوي علماي تهران به ميرزاي شيرازي در توضيح ماوقع.[10] ص 146ـ150
26. حدود بيستم جماديالاول 1309: پاسخ ميرزاي شيرازي به تلگراف علما: تشکر و اميدواري از بشارت رفع امتياز / چون در اين تلگراف اشارهاي به رفع حکم تحريم نشده بود، علما با کمال آسايش بر منع باقي ماندند. ص 150
27. بيست و سوم جماديالاول (جمعه): نصب اطلاعيههاي جعلي در مجامع عمومي و ديوارهاي تهران مبني بر آنکه روز دوشنبه (بيست و ششم جمادي) بر حسب حکم ميرزاي شيرازي روز جهاد خواهد بود.[11] ص 150ـ151
28. بيست و چهارم و بيست و پنجم: 1. شيوع گستردة شايعة جهاد و بوجود آمدن هيجان عمومي در ميان مردم؛ 2. انتشار و پخش گستردة اعلان دولتي مبني بر لغو امتياز تنباکو از سوي شاه و اينکه مردم در مال خود آزاد و مختار هستند؛ 3. نامة تند ناصرالدين شاه به ميرزاي آشتياني و پاسخ شکوهآميز ميرزاي آشتياني[12]؛ همچنين نامة دوم شاه به ميرزاي آشتياني و جواب آن از سوي آشتياني که اين نامه و جواب آن تلطيفشده بود[13]؛ 4. عصر يک شنبه ميرزاي آشتياني، از علما خواست که امشب مردم را آرام کرده، جهّال فتنهجو را ساکت کنند. علما نيز در شب دوشنبه (شام يکشنبه) در تکذيب اين شايعه، بيانات شافي و کافي نمودند؛ 5. ترس و وحشت خارجيان، افزايش نيروهاي محافظ براي درباريان و خارجيان. ص 151ـ161
29. اواخر جماديالاول و اوايل جماديالثاني: 1. جلسه در سفارت روس و اعتراض خارجيان به مدير کمپاني رژي (ارنستين)؛ 2. ارتباط سيد عبدالله بهبهاني با مدير کمپاني رژي يا سفير انگيس. ص 161ـ167
30. دوم جمادي الثاني: اخطار شاه به ميرزاي آشتياني مبني بر اين که يا اعلان به جواز استعمال تنباکو دهيد يا از شهر بيرون رويد/ ميرزاي آشتياني ميگويد فردا از شهر ميروم / انتشار خبر در ميان مردم. ص 167ـ168
31. سوم جمادي الثاني (دوشنبه، سالروز شهادت حضرت فاطمه سلامالله عليها): قيام و شورش تاريخي مردم: تجمع مردم در منزل ميرزاي آشتياني،آمدن زنان، بستن مغازهها توسط آنان، زنان پيشاپيش مردان در ميدان ارک سلطنتي تجمع کرده شعارهاي تندي سردادند، رد وبدل شدن پيغامها ميان شاه و ميرزاي آشتياني و بدنبال آن لغو کامل قرارداد، خواندن اعلان شاه در ميان مردم، عدم اعتماد مردم به درباريان و ادامة شورش، حمله به نايبالسلطنه، تيراندازي مأمورين، کشته شدن عدهاي از مردم[14]، بعضي جنازهها به منزل ميرزاي آشتياني برده شد، هيجان عمومي بسيار بالا گرفت، علما مردم را آرام کرده گفتند تا روز چهارشنبه خبري نيست و در آن روز در مسجد شاه تجمع کنند/ واسطهگري عضدالملک ميان علما و شاه و تلاش جهت رفع حل مسالمتآميز مسأله. [15] ص 168 ـ 180
32. چهارم و پنجم جماديالثاني: وجود اضطراب و ناامني در ميان مردم، درباريان و علما / تلاشهاي وساطتي ميان علما (ميرزاي آشتياني) و درباريان (شاه) بويژه از سوي عضدالملک / تجمع مردم در مسجد شاه و سپس منزل علما در روز چهارشنبه، اعلان از طرف ميرزاي آشتياني مبني بر منتفي شدن خروج ميرزاي آشتياني از شهر و لزوم متفرقشدن مردم / دستخط رسمي ناصرالدين شاه مبني بر الغاي کل قرارداد تنباکو. ص 180ـ182
33. نهم جماديالثاني: تلگرافهاي جداگانة علما به ميرزاي شيرازي درباره لغو رسمي قرارداد و درخواست رسمي از ايشان براي لغو حکم تحريم. ص 184ـ 190
34. نوزدهم جماديالثاني: پاسخ ميرزاي شيرازي به تلگرافات علما خطاب به ميرزاي آشتياني: چون تلگراف محل اعتماد نيست، به خط خود بنويسد. ص 192
35. اواسط جماديالثاني: پاسخ تلگرافات متعدد ميرزاي شيرازي به علماي شهرها مبني بر بقاء حکم تحريم تا زمان قطعي شدن رفع يد فرنگي از داخله و خارجه / درباريان ودولتيان اين تلگرافات را از ترس انتشار ندادند. ص 194ـ195
36. اواسط جماديالثاني: نامة تفصيلي امينالسلطان به ميرزاي شيرازي. ص 195ـ198
37. اواخر جماديالثاني: تلگراف دوم ميرزاي شيرازي به ميرزاي آشتياني: لزوم اطلاع بر مقاصد اولياي دولت، علاج قرارداد تنباکو مؤدي به فساد ديگري نباشد، عين آن سندي که دولت به فرنگيها داده بايد مسترد شود، بايد از جانب دولت اطمينان کامل به مردم داده شود و فرماني محکم در رفع ابدي اين امر صادر شود، تا تفصيل مطلب به همين وجه بر من به تصريح جنابعالي معلوم نشود، اذن حليت تنباکو نميتوانم داد.[16] ص 198ـ199
38. اواخر جماديالثاني: صدور دستخط تفصيلي ناصرالدين شاه در فسخ کامل قرارداد تنباکو (قبلا نيز دستخط فسخ قرارداد صادر شده بود و دستخط تفصيلي براي حصول اطمينان بيشتر از سوي علما و مردم صورت گرفت). ص 199ـ200
39. بيست و پنجم جماديالثاني: اعلام حليت تنباکو از سوي علماي تهران با استناد به يکي از جوابيههاي سابق ميرزاي شيرزاي.[17] ص 201ـ202
40. ماه رجب تا ماه شوال: تلگرافها و نامههاي متعدد با مضامين تشکر و اظهار ارادت و احترام ميان علما و دربار (علما با يکديگر، علما با شاه، علما با امينالسلطان). ص 205ـ214
[1] . شيخ حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش رسول جعفريان، قم، الهادي، چاپ اول، 1377.
[2] . چنان که بيان شد، مطالب مذکور، برگرفته از مقدمة آقاي رسول جعفريان بر کتاب است.
[3]. پس از بازگشت ناصرالدين شاه از سفر خارج، مسأله واگذاري امتياز تنباکو فيالجمله، انتشار يافته بود، ولي مردم باورنداشته و آن را شايعه ميدانستند، اما پس از اعلان رسمي دولت، خلق عمومي ايران به ناگاه از اين تفصيل آگاه شد. هر صنفي از مردم به مناسبت حال و کار خودشان، به شطري از مفاسد و مضار جاني و مالي اين کار پيبردند. مخصوصا اصنافي که طرف داد و ستد اجناس دخانيه بودند.
[4] . «از اين پس [= سرکوبي شورش شيراز و ورود وکلاي کمپاني به شهر] ،کمپاني امتياز، وکلاي خود را به ساير ممالک محروسه نيز روانه داشت، و در اکثر بلاد عمده نيز [به سبب] وحشت و اضطرابي که مسلمانان را در اين خصوص بود، ورود فرنگيان وکلاي امتياز ،تا يک درجة خالي از اضطرابي [آشوبي] نبوده؛ هرچند بالاخره با اقدامات حکومت هر محل، همه جا به رغم مسلمانان بيچاره، فرنگيان باشکوه هرچه تمامتر وارد شدند.»
[5]. «.. هنوز اين ماه ربيعالثاني مقتضي نگشته، در دارالخلافه شايع و منتشر گرديد که از حضرت مستطاب رئيس علماي ملت آقاي حجتالاسلام، حکم محکمي در خصوص حرمت استعمال دخانيات شرف صدور يافته وبه اصفهان فرستاده شده است ... چون اين شايعه را اصل و مأخذ درستي بود مسلمانان همگي دل در اميد صدق اين شايعه بستند و در انتظار پست اين هفته نشستند. قضا را پست اين هفته به سبب خرابي راهها به موعد [معهود] هميشگي وارد نشده، يک چند روزي عقب افتاد. اين بقيه ماه ربيعالثاني نيز به سر آمده و منتظران مشتاق را از در فرجي نيامد تا غرّة جماديالاولي شد. در پنجشنبه، غرّه بود که خبر فيروزي اثر پست وارد شده، يک دفعه شايع و منتشر گرديد که از جانب ... توقيعي رسيده است ... نسخة اصل اين توقيع رفيع که به دستخط مبارک بوده، جز براي بزرگ علماي اعلام دارالخلافه جناب مستطاب ملاذالاسلام آقاي آقا ميرزا محمدحسن آشتياني ـ سلمهالله تعالي ـ براي هيچکس مشهود نيفتاد. نزد هر کس بود، بيچاره از ترس مؤاخذة دولت و ملاحظه گرفتاريهاي بعد از دين پنهان داشته، نتوانست اظهار کند و جناب مستطاب معظم اليه نيز که مخصوصا مشاهده فرموده، هرچندي که اولياي دولت به جنابشان در اين خصوص کاوش نمودند، به همين ملاحظه اظهار نفرمود. بالجمله، هرجا و به دست هرکس ديده و شنيده شد [همگي صورت] سؤال و جوابي بود که در صدر سؤال از حکم استعمال تنباکو و توتون ، جواب مرقوم بدين صورت [مرقوم گرديده بود:] ... »
[6] . «اولياي دولت نيز در آن اوايل ـ با اين که به ظاهر ساکت، بلکه همراه مينمودند ـ در خصوص تشکيک و مناقشه در امر حکم، از هيچ رو کوتاهي و خودداري ننمودند.» ص 125
[7] . در خاطرات اعتمادالسلطنه، تاريخ تشکيل اين مجلس در روز چهارشنبه هفتم جماديالاول ذکر شده است. (روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 781)
[8] . به نوشته شيخ حسن کربلايي، علماي حاضر در اين مجلس عبارت بودند از: ميرزا محمدحسن آشتياني، سيد علياکبر تفرشي، شيخ فضلالله نوري، امام جمعه، سيد محمدرضا طباطبائي، ملا محمدتقي کاشاني و سيد عبدالله بهبهاني. اما در گزارشهاي ديگر، چنين آمده است که ميرزاي آشتياني در اين مجلس حاضر نشده بود. اعتمادالسلطنه، مينويسد: «علما از قبيل ميرزا حسن آشتياني و آقا شيخ هادي [نجمآبادي] نرفته بودند.» (روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 781.) در نامة اول شاه به ميرزاي آشتياني نيز آماده است که «مجلس اول همه حاضر شدند به جز شما که تمارض کرده بوديد.» (تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، مقدمه، ص 23). علت عدم حضور شيخ هادي نجمآبادي نيز بنا به گزارش ناظمالاسلام اين بود که: «پيغام داد من استعمال دخانيات را مطلقا حرام ميدانم. مخصوص به وقتي دون وقتي نيست و اگر بناي آقايان برحرکت از طهران و مهاجرت به عتبات شد، اول کسي که ردا بر دوش کند و با پاي پياده مهاجرت نمايد من ميباشم. بندة نگارنده [= ناظمالاسلام] در مجلس مرحوم حاج شيخ هادي بودم که اين مذاکره را فرمود.» همان، ص22.
[9]. شيخ حسن کربلايي در تاريخ تشکيل مجلس دوم مينويسد: «کمتر از يک هفته از اين مجلس گذشته[= مجلس اول]، جمعه شانزدهم جماديالاول دوباره مجلسي به هيأت نخستين منعقد گرديد.» ص137. اما با توجه به آنکه تاريخ تشکيل مجلس اول ـ طبق نوشته روزنامه اعتمادالسلطنه ـ هفتم جمادي (روز چهارشنبه) بوده است، پس تاريخ شانزدهم جمادي، بيش از يک هفته ميشود نه کمتر از يک هفته.
[10] . شيخ حسن کربلايي مينويسد:«پس از ختام آن مجلس که تلگرافنامة مزبور را از لسان علما به حضور حضرت مستطاب حجتالاسلام فرستادند ... بسياري از علما و اعيان دارالخلافه براي اين که خاطر مبارک حضرت حجتالاسلام از تفصيل حق واقعه متسحضر باشد، فورا نتيجة مجلس و شرح حال [تلگراف] تدليسآميز را که از لسان علما بدان حضرت فرستاده شده بود، در ضمن عرايض مستقله به سرّ من راي فرستادند.» ص 146
[11]. اعتمادالسلطنه در خاطرات روز شنبه 24 جمادي مينويسد: «شنيدم که ديشب بعضي اعلانات به ديوارها چسبانيدهاند که هرگاه تا روز دوشنبه کار تمباکوموقوف نشود، جهاد خواهد شد و تمام فرنگيها و اتباع آنها را خواهيم کشت.» ص 783
[12] . شيخ حسن کربلايي تنها اشاره به وجود اين نامه و جواب آن نموده است، اما آقاي جعفريان در پاورقي به نقل از ناظمالاسلام متن آنها را ذکر کرده است.
[13]. احتمال دارد نامه دوم و جواب آن بعد از روزهاي ذکر شده باشد.
[14]. شيخ حسن کربلايي، درباره تعداد کشتگان مينويسد: «عدد نفوس قَتلي درست معلوم نشد؛ مختلف ميگفتند. [ولي] از شصت و هفتاد متجاوز شنيده نشد؛ چنانچه از آن طرف هم از پانزده [يازده] تن کمتر نقل نشد و در اين ميانه سي و پنج الي هفده تن نيز گفته ميشد.» ص 176. اما اعتمادالسلطنه، تعداد کشتهشدگان را هفت نفر ذکر کرده است. ص785 و 786
[15]. اعتمادالسلطنه نيز تفصيل قضيه را در عباراتي موجز ذکر کرده است. ص 785ـ786
[16]. اين تلگراف نيز از سوي ا ولياي دولت اظهار نشد، اما با توجه به مقتضاي تلگراف که حکايت از عدم اطمينان به دولتمردان داشت، از طرف شاه دستخط مفصلي در اين زمينه صادر شد. ص199
[17]. «با همة اينها [= دستخط تفصيلي ناصرالدين شاه] باز هم تمامي مردم با اصرار هر چه تمامتر بر امتناع و متارکه از شرب دخانيات ثابت و هيچگونه وقع و اعتنايي بدين اعلانات نبسته و همگي از عالم و عامي به انتظار وصول جواب علما از سرّ من راي نشسته بودند، حال آن که جواب تلگرافات علما بدان صورت که به نقل آمد، مدتي بود در ثبت تلگرافخانه پس پردة اختفا رفته و رو از مردم نهفته بود و اولياي دولت بدين ملاحظه که مبادا دوباره سر از نو شوري در ميان عمومي ببه پا خيزد؛ مصلحت در اظهار آن نميديدند تا اينکه اتفاقا دست خطي از حضرت مستطاب حجتالاسلام که در خصوص جواب سؤال از صحت حکم منسوب به آن حضرت در تحريم استعمال دخانيات، همان اوايل امر شرف صدور يافته بود و در ضمن تلگرافي که سابقا به نام جناب شريعتمدار آقا شيخ فضلالله نوري ـ سلمه الله تعالي ـ از سرّ من راي فرستاده بودند نيز اشاره بدان دست خط مبارک شده بود ـ چنانچه صورت آن تلگراف نامه را در سابق عينا نقل نموديم ـ اين دست خط مبارک اتفاقا همين ايام از سر من راي براي علما رسيد، صورت سؤال و جوابي بود که اولا از صحت حکمي که در اين خصوص منتسب به حضرت حجتالاسلام اشتهار يافته، سؤال نموده و در ثاني سؤال ديگري از حکم استعمال دخانيات بر تقدير رفع اين امتياز شده بود. جوابي که در اين خصوص به دست خط مبارک حضرت حجتالاسلام ملاحظه شد، بدين صورت بود: «بسمالله الرحمن الرحيم. بلي صحيح است و همچنين است هرچه سبب مداخلة خارجه باشد در بلاد مسلمين. و سؤالي که بر تقدير رفع امتياز شده، جواب اين است که بر تقدير رفع، از اين جهت منعي ندارد. حررهالاحقر محمدحسن الحسيني.» علماي دارالخلافه که از شدت اصرار اولياي دولت بر رخصت و اذن در استعمال دخانيات به ستوه آمده بودند و تقدير رفع امتياز نيز نزد خودشان محقق بود و به سبب محض از داخل و خارج، خاصة از طرف سفير روس که در اين خصوص مراقبت تمام داشت، به صدق اعلانات دولت و رفع کلية امتياز وثوق و اطمينان کامل يافته بودند، همين رخصت و اذني را که از اين دست خط مبارک حضرت حجتالاسلام مستفاد ميشد، وسيلة استخلاص خود از گرفتاريهاي سؤال و جواب با دولت قرار داده در سهشنبه بيست و پنجم همين ماه جماديالثاني از روي همين دستخط مبارک، مردمان از جانب حضرت اسلامپناهي اعلان به حليت دخانيات دادند. » ص 201ـ202.