خبرنامه همایش ولایت وفقاهت از نهضت تنباکو تا انقلاب اسلامی

آقانجفي و اولين جنبش تحريم در اصفهان[1]

 

 

آقانجفي و اولين جنبش تحريم در اصفهان[1]

 

1. حکم آقانجفي: استعمال تنباکو، حرام؛ حامي فرنگي، مرتد؛  کارکنان فرنگي، نجس

اعتراض‌ها و انتقادها به قرارداد رژي در اصفهان ـ همچون شهرهاي ديگر ـ شدت گرفت. پس از  اين که اعتراض‌هاي مسالمت‌آميز مردم و علما به قرارداد رژي به نتيجه نرسيد، آقانجفي اصفهاني دريافت که جز راه مقاومت و مبارزة ‌مردمي، راهي براي جلوگيري از نفوذ بيگانه به خصوص در اين واقعه نيست؛ بنابراين دست به مبارزة منفي زده، در اواسط ماه ربيع‌الثاني 1309، به همراه برادرشان شيخ محمدعلي ثقةالاسلام،‌حکم به تحريم استعمال تنباکو کرد.[2] چنان‌که از اسناد و متون تاريخي برمي‌آيد، حکم تحريم تنباکو از سوي مرحوم آقانجفي، مدتي قبل از حکم مرحوم ميرزاي شيرازي بوده است، و مردم  اصفهان، قبل از حکم ميرزا، از استعمال توتون و تنباکو خودداري مي‌کردند. اين نکته که آقانجفي و برادرشان شيخ محمدعلي، از اولين کساني بودند که حکم به تحريم تنباکو دادند، مورد اتفاق مورخين  مي‌باشد.[3]

بعد از صدور حکم تحريم از سوي آقاي نجفي، حکام دولتي و کمپاني، خطر را احساس کرده، به وحشت مي‌افتند. در گزارشي که دربارة اين قضيه به تهران مخابره مي‌شود، آمده است:

«حضرت والا (ظل‌السلطان) نقاهتشان شديد و هنوز بستري هستند. ديروز شنبه را آقانجفي و شيخ محمدعلي (برادر آقانجفي) اعلانات چندي درب مساجد و معابر چسبانيده، استعمال تنباکو را حرام و حمايت کنند‌گان فرنگي را مرتد و عمله‌جات دخانيات را نجس خوانده و نوشته‌اند: کسي از اين جماعت را که دخالت در کار فرنگي دارند، به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند. در حمام‌ها و قهوه‌خانه‌ها و مجالس علما و تجار و غيره، قليان موقوف است. طلبه‌ها در هر نقطه که قليان ديده[اند]، شکسته‌اند. و حتي در ميان خود مذاکره دارند که بايد اجماعاً رفت، قهوه‌خانة حضرت والا را هم برچيد. هر جا که فرنگي ديده مي‌شود، مردم دنبالش کرده، داد و فرياد مي‌نمايند. ديروز جمعي، فرنگي را دنبال کرده، هرزگي و بعضي حرف‌ها زده بودند. حضرت والا چند نفري از آنها را فوراً [گرفته]، چوب زيادي زدند. ملا محمدباقر [فشارکي] قدري با ادب‌تر، آقانجفي و شيخ محمدعلي، بي‌پرده خيلي کلمات ناشايستة بي‌معني مي‌گويند. ساير علماء تماماً در باطن با آنها همراهي دارند. اين دو نفر تا به حال جرأت اين حرکات را نداشتند، چند روز است معرکه مي‌کنند. از قرار مذکور ،کاغذي از نجف و سرّمن رأي براي آنها رسيده. پريروز، امام جمعه به عيادت حضرت والا رفته، ظاهراً و باطناً با حکومت گويا همراه است. حضرت والا هم نوکرهاي شخصي خود را حاضر و مستعد کرده‌اند تا چه شود. حضرت والا به توسط ملاّباشي خودشان به آقانجفي پيغام داده بودند: «شراب که از تنباکو نجس‌تر است، همان‌قدر که در باب خمر نهي داريد، در باب تنباکو هم همان قدر بگوييد، اين اقدامات چه چيز است؟» جواب داده بود:  «تکليف شرعي ما اين است. شما هم  به تکليف عرفي خودتان اقدام کنيد».[4]

در گزارش يکي از کارکنان  انگليس نيز چنين نوشته شده است:

«آقانجفي به موعظه پرداخت و گفت که توتون و تنباکو شرعاً نجس است؛ همان‌طور که کارمندان و گماشتگان اروپاييان نجس هستند. يکي از تجار معتبر اصفهان ترجيح داد که کلية موجودي توتون و تنباکوي خود را بسوزاند و آنها را به کمپاني تسليم نکند. و اين اقدام، ظاهراً در مردم تأثير بسزايي بر جاي نهاد. اصفهاني‌ها اکنون  با پيروي از ارشاد علمايشان، نخستين کساني بودند که تجارت و مصرف توتون و تنباکو را تحريم کردند. پس از آن‌که علماي بزرگ، تحريم شرعي خود را اعلام کردند، تقريباً به طور کامل معامله و مصرف توتون و تنباکو در سراسر شهر متوقف شد. به اروپائيان در بازارها دشنام و ناسزا گفته مي‌شد. و اعلاميه‌هايي به امضاي آقانجفي به ديوارها نصب شد که در آنها همه کارمندان رژی نجس شمرده شده بودند  و گفته شده بود که به آنان  نبايستي اجازه ورود به اماکن عمومي داده شود. ظاهراً علماي اصفهان، شرحي به [ميرزاي] شيرازي در سامره نوشته، خواستار شدند که وي تحريم تنباکو را تأييد کند. و شايعاتي منتشر شد که شيرازي به تحريم فتوي داده است».[5]

 از گزارش‌هاي حکومتي و حتي کمپاني، بدست مي‌آيد: شيوع و گسترش حکم تحريم آقانجفي و حتي صحبت دربارة‌ آن در شهرهاي ديگر، باعث وحشت و شکست کار کمپاني مي‌شده است؛ لذا لزوم لغو حکم تحريم و ـ در صورت عدم پذيرش لغو ـ تبعيد آقانجفي و حتي توپ بستن منزل ايشان، با شدت عمل، مورد توصيه قرار مي‌گرفت. مرحوم شيخ حسن کربلايي، در اين مورد مي‌نويسد:

«اين شد که علماي اعلام اصفهان ـ کثّر الله امثالهم ـ خودشان بالمره ممتنع گرديده  و مسلمانان را نيز نهي فرمودند. مردمان متدين و معقول را منع ايشان پذيرفته افتاد. روي هم رفته کلمة ايشان در اصفهان و توابع اصفهان پيشرفت و نفوذي يافته، في الجمله سکته و وقوفي به ادارة وکلاء کمپاني وارد آمد... با اينکه مقدار جزئي متارکة اصفهان اصلاً و ابداً از هيچ رو منافاتي با مقاصد دولت و حکومت نداشت، کمپاني امتياز، دولت را بر اين داشت که در (اين) خصوص از جانب دولت، تلگراف عتاب‌آميز سخت، پي در پي به علماي اصفهان فرستاده شد؛ خاصه دربارة جناب مستطاب شريعتمدار حاجي شيخ محمدتقي [آقانجفي] ـ سلمه الله تعالي ـ که امروزه از ساير علماي اعلام دارالسلطنه [اصفهان] در مرجعيت عمومي و قبول عامة مردم آن بلد، مزيت و اختصاصي تمام دارند و از خانواده‌هاي بزرگ علم و شرف قديمي و صاحب استخوان در رياست علمي آن بلد مي‌باشند.  دربارة جنابشان از جانب دولت و حکومت، (تهديدات سختي شده، حتي اينکه از جناب دولت) صريحاً به حکومت دارالسلطنه حکم بتّي [=  قطعي] رسيده که هرگاه جناب معظم اليه و ساير علما از اباحة استعمال دخانيات امتناع کنند، حکومت عذر اقامت ايشان را از دارالسلطنه بخواهد. و هر گاه از اين معني امتناع نموده و مردم عمومي در اين خصوص شورش کنند، خانه‌هاي ايشان را توپ بسته، يکسره خراب نمايند. ولي با همة اين (تفاصيل)، جناب معظم اليه از اين گونه تهديدات دولت و اهتمام اقدام حکومت حکومت در اين خصوص، از هيچ رو به خرج نرفته، به قوت ايمان همچون سدّ سکندر، بر وضع و منع خودشان استوار مانده و ساير علما را نيز با همة آن اقدامات تهديدآميزي که از جانب حکومت دارالسلطنه( اصفهان) دربارة هر يک يک ايشان شده بود، در شاهراه استقامت نگه‌داري فرمودند».[6]

ذيلا اسنادي را دربارة اقدامات مسئولان انگليس و نيز حاکم اصفهان (ظل‌السلطان)، حکومت مرکزي و در رأس آن ناصرالدين شاه در جهت مقابله با جنبش تحريم اصفهان به رهبري آقانجفي، ذکر مي‌شود. ظاهرا همه يا اکثر اين اسناد مربوط به فاصلة زماني نيمة دوم ربيع‌الثاني است؛ يعني از زمان صدور حکم تحريم از سوي آقانجفي تا زمان  انتشار حکم سراسري ميرزاي شيرازي در اول  جمادي‌الاول. با انتشار حکم سراسري ميرزاي شيرازي، نقطة ثقل تحولات به تهران و سامرا و در ارتباط با ميرزاي شيرازي و ميرزاي آشتياني منتقل شد.

2. فشار هاي انگليس بر ضد آقانجفي

درکتاب «شورش بر امتيازنامه رژي»، تلگراف‌هاي «پريس» (کنسول انگليس در اصفهان) به  «لاسل» (وزير مختار انگليس در تهران) و همچنين مکاتبات «سوئير» (مديرعامل شرکت انگليس به نام کمپاني بازرگاني خليج فارس که در زمان ياد شده نمايندگي رژي را نيز داشته)، ذکر شده است که نظرات و فعاليت‌هاي پنهاني مسؤولان اقتصادي ـ سياسي انگليس را به خوبي نشان مي‌دهد.

بنابر گزارش کنسول انگليس در اصفهان: زماني که آقانجفي کشيدن تنباکو را منع کرد، پيروانش به بازار رفتند، هر کجا قلياني يافتند شکستند. آقانجفي و برادرش (شيخ محمدعلي) بر سلطنت شاه و حکمراني پسرش ظل‌السلطان حمله کردند. کنسول با تأييد اين‌که ظل‌السلطان نهايت کمک و ياري را به رژي انجام داده است، پيشنهاد کرد آقانجفي و برادرش را تبعيد نمايند؛  چرا که در غير اين ‌صورت، انگليسيان، هرگز آسوده نخواهند بود. اما وزير مختار تازة انگليس لاسلز، تبعيد آنان را مصلحت نديد. موئير هم اقدام حکومت مرکزي را لازم نشمرد؛ زيرا مي‌پنداشت ظل‌السلطان با «جرأت و تصميم» از عهدة کار بر خواهد آمد.

اما هنگامي که جنبش اصفهان اوج گرفت، موئير، خاطرنشان ساخت:  بدون بيرون راندن آقانجفي و برادرش، هرگز مطمئن نخواهند بود که امور روزمره خود را از پيش ببرند. موئير، خبر هيجان دهات اصفهان را نيز به مدير رژي اطلاع داد. اما آرنستين آن خبر را تکذيب کرده، هيجان دهات را جدي ندانست. گفتني است که ظل‌السلطان، يک روز پيش از اين‌که گزارش اصفهان را به ناصرالدين شاه مخابره کند، تلگرافي به «آرنستين» (مدير اجرايي شرکت رژي در ايران) در تجديد مراتب خدمتگزاري خويش نسبت به دستگاه رژي فرستاده، چنين  نوشت:

از آنجا که ارادة اعليحضرت بر اجراي رژي تعلق گرفته، بر عهدة خود واجب مي‌دانم که مساعي خود را از هر جهت به کار ببرم و تا به حال با وجود ضعف و ناخوشي از هيچ کمکي مضايقه نداشته‌ام... هر چه مستر موئير خواسته، همواره برآورده‌ام. و بعد از اين نيز انجام خواهم داد. به حرمت‌هاي آخوندها، نبايد اعتنايي داشت. در اول غيرممکن است که مردم را ساکت ساخت، اما همين که امور،کمي پيش برود، همة ايرادهاي مردم مرتفع خواهد شد.

اماارزيابي ظل‌السلطان از جريان کار، غلط بود و آن سخنان را از موضع ضعف بيان داشت.آرنستين، بي‌درنگ جواب مکارانه‌اي نوشت:

زبانم عاجز است که مراتب ستايش خود را نسبت به عمل جدي حضرت والا در خصوص اغتشاش اصفهان بيان کنم. حرف‌هاي نامعقول علما ممکن بود در پانصد سال پيش مؤثر باشد، اما در حکومت منور اعليحضرت که نمونة برجسته‌اش را پيش چشم دارند، يقيناً اين نيروهاي ارتجاعي، نفوذي در مردم نخواهند داشت؛ به علاوه اطاعت از احکام علما، موجب خرابي اين رشته از تجارت خواهد گشت؛ يعني زار عين و کساني که در عمل‌آوردن و حمل و نقل و فروش تنباکو دخالت دارند، يک‌باره بي‌کار مي‌شوند که تحميلي بر مملکت خواهند بود. بنابراين تحريکات علما، عواقب مصيبت‌باري دارد. و شايسته است از جانب هر ايراني وطن‌پرستي محکوم بشود. يقين دارم که استقامت شما، نه فقط آرامش را در آن ولايت مستقر خواهد ساخت، بلکه نمونه‌اي به دست سائر حکام مي‌دهد.[7]

3. اقدامات و فشارهاي ظل‌السلطان و ناصرالدين شاه بر ضد آقانجفي

چنان که ذکر شد، مدير شرکت رژي، براي جلب حمايت مسئولان دولتي، نوشته‌هايي همچون نوشتة فوق را ارسال مي‌کرد. در هر حال، فشارهاي انگليسيان، موجب شد تا حاکم اصفهان و بدنبال آن، ناصرالدين شاه، به شدت در پي لغو حکم تحريم از سوي آقا نجفي برآيند. در ذيل، تلگراف‌ها ونامه‌هاي ظل‌السلطان و ناصرالدين شاه ذکر مي‌شود:

أ) تلگراف ظل‌السلطان به ناصرالدين شاه  دربارة قيام مردم اصفهان

از اصفهان ـ قربان خاک‌پاي جواهر‌آساي مبارکت شوم. اگر چه مفصلاً همراه چاپار پست، راپورت روز پنجشنبه و جمعة آقانجفي و برادرش شيخ محمدعلي و ملا محمدباقر فشارکي را عرض کرده‌ام و ليکن به واسطة اعلاناتي که در کوچه‌ها چسبانيده‌اند و هر جا فرنگي را مي‌بينند، داد و فرياد مي‌کنند، لاعلاج ديدم به توسط تلگراف عرض کنم.

در اين دو روزه، در ميدان مصلي که در تخت فولاد است، اجماعي کرده‌اند که در منبر رفته، بر ضد دولت در باب تنباکو و بانک و غيره، مطالب بگويند. آن جمعيت، چون خارج و نزديک جلفا بود، غلام [=  ظل‌السلطان]  بسيار متوحش شد که اسباب اغتشاش کلي نشود. «رکن الملک» و «کريم‌خان ميرپنجه» را با سوار فرستاد و آن جمعيت را پراکنده کرد و مشايخ را مانع از رفتن آنجا شد، ولي اين غلام نمي‌دانست در منبر و مسجد و خانه‌شان چه مي‌گويند و در مجلس درس چه مذاکره‌اي مي‌نمايند. در اين سه جا، کشيدن قليان را حرام، و کشت و زرع تنباکو را حرام اندر حرام، و حامي فرنگي را کافر و واجب‌القتل، و نوکر و بستگان آنها را نجس‌العين اعلان کرده‌اند. زياده بر آنچه تصور بشود، اظهار فضولي و جرأت کرده‌اند و کلمات ناشايسته‌ به زبان آورده‌اند؛ به خصوص شيخ محمدعلي برادر آقانجفي. اين غلام هم در همه جا بيش از قوة خود جلوگيري از آنها کرده، همة اعلانات را کنده و چند نفر هم از اشخاص را که دنبال فرنگي‌ها فرياد کرده بودند، به چنگ آورده، تنبيه کرد. با حالت ناخوش که در بستر افتاده‌ام، بيش از قوة خودم و استعدادي که دولت به من داده است و حدّي که مشخص کرده است، جنبيده‌ام. نفس کسي به خلاف قانون بيرون نيامده است. ارزاني و فراواني هم در کمال خوبي است ولکن اين مشايخ سفيه ـ که به نمک مبارک و بجيقة مبارک، عقل که ذي‌عقول از حرکات آنها مات مي‌ماند که به چه پشت‌گرمي و به چه اطمينان، اين حرکات از آنها ناشي مي‌شود و خود را مثل شب‌پره به شعلة سخط و غضب دولت مي‌زنند ـ به اين جزئي حرکاتِ غلام آرام نمي‌گيرند. گمان غلام اين است که اگر آنها از طرف شخص همايونی، نصيحت يا مؤاخذة سخت و بازخواست نبينند، آرام نگيرند و رفته رفته اسباب زحمت بزرگ فراهم مي‌آورند. اگر چه اين غلام، ناخوش است افتاده  و گرفتار پادرد و همه جور مرض است، اما برای  نثار جان در راه ولي نعمت و انجام فرمايشات همايوني به هر چه حکم بفرمايند، اطاعت مي‌کنم و انجام مي‌دهم. و جان خود غلام در آن راه تصديق شود، اسباب افتخار بازماندگان است.  غلام بي‌مقدار مسعود قاجار ـ مهر تلگرافخانه 19 ربيع‌الثاني 1309.[8]

ب) پاسخ ناصرالدين شاه به تلگراف ظل‌السلطان

ظل السلطان ـ تلگراف شما الآن که شب دوشنبه است، ملاحظه کردم. اولاً از ناخوشي و کسالت شما بسيار بسيار ملول و افسرده و مشوش شدم. إن‌شاءالله تعالي، بزودي رفع کسالت خواهد شد. از سلامتي خودتان، همه روز تلگرافاً به عرض برسانيد. جواب عرايض پست گذشتة شما را ديروز نوشتم. پست حرکت کرده بود، به سراج‌الملک حکم شد که با چاپار مخصوص بفرستد. از دولت‌خواهي و خدمات امام جمعه بسيار راضي هستم، کمال التفات و مرحمت را به اين خانواده داشته و داريم، التفات مخصوص ما را به ايشان برسانيد. عرضي هم که کرده بوديد، قبول شد. دو دستخط نوشته‌ام، از همان قرار عمل بکنند. تلگرافي هم نوشتم به همة علما يکان يکان بدهيد بخوانند و جواب گرفته به عرض برسانيد. بلکه مضمون آن دستخط را به تمام اهالي شهر اصفهان حالي کرده نشان بدهيد که از حکم ما و عقيده ما اطلاع پيدا کنند. البته البته، تلگرافي هم به آقانجفي فرموده‌ايم، بدهيد جواب بگيريد. به عرض برسانيد. هر قدر قشون از هر جنس از  سواره و پياده، توپخانه، قزاقخانه بخواهيد براي تنبيه اشرار و الواط، فوراً به عرض برسانيد، فوراً فرستاده بشود. و سياست و تنبيهي از اشرار و الواط بايد بکنيد که سال‌هاي دراز يادگار بماند.[9]

ج) دستخط ناصرالدين شاه خطاب به ظل‌‌السلطان در مورد قيام اصفهان

ظل السلطان! اين روزها بعضي از اخبارات از اصفهان به عرض رسيده است که خيلي جاي تعجب و حيرت است که چرا مردم بي‌جهت و سبب، آسودگي و عافيت خود را کنار گذاشته، دنبال اين نوع کارهاي بي‌معني و خطرناک بروند. مثلاً، به عرض رسيده است که مردم بر ضد رعاياي خارجه و فرنگيان حرف مي‌زنند. و همچنين علماي اعلام، استعمال دخانيات را حرام دانسته‌اند. و همچنين در فقرة بانک، مزخرفات مي‌گويند. اولاً بايد شما و علماء و مردم، اين فقره را بدانيد که دولت و شخص پادشاه در حق رعيت از همه مهربان‌تر است و آسودگي آنها را طالب. و بايد بدانيد که اگر در امري، دولت بداند که براي مملکت و استقلال و شريعت ضرري وارد بيايد، اول کسي که در دفع آن بکوشد، دولت است. پس هر حکمي و هر کاري که دولت مي‌کند و اجراي او را مصلحت مي‌داند، بايد بدانند که آن کار مصلحتِ مملکت و رعيت و دولت است و ابداً چون و چرائي به زبان نياورند.

دولت براي مملکت و رعيت خودش، از همه دلسوزتر و مهربان‌تر است و اگر غير از اين باشد و بر ضد حکم دولت سخن بگوييد، واضح است که منتهاي فضولي و جسارت است. و البته همچو اشخاص، تنبيه و تأديب و سياستِ سخت را لازم دارند. و بر عهدة دولت، واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمة کيفر و مجازات است، به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کسي نمي‌تواند. در فقرة عمل تنباکو و دخانيات، قرارنامه‌ايي با کمپاني آن کار بسته شده است که سواد آن در پيش شما است. چرا نمي‌دهيد مردم ملاحظه نمايند! البته بعد از ديدن آن قرارها، خواهند فهميد که چقدر وقت در آن کار شده است که به احدي ضرري وارد نيايد.

علاوه بر اين قراردادها، باز هم کمپاني را وادار کردند که براي فروشنده و خريدار تسهيلاتي بدهد و داده است. ديگر اين کار را چرا بايد مردم اين قدر نفهميده و نسنجيده دنبال بکنند که  اسباب اغتشاش و مفسده بشود؟ و بالاخره اسباب کدورت و نقار ميان دولت ايران و انگليس فراهم نمايد؟ تنباکو چرا حرام مي‌شود؟

زارع، مسلمان؛ فروشنده، مسلمان؛ خرنده [= خريدار] ، مسلمان؛ ديگر جهت تحريم او را نفهميديم چه چيز است؟ و چرا بايد نجس باشد؟ همين که اسم کمپاني انگليس روي تنباکو باشد، به چه سبب بايد نجس شود؟ پس قند و چاي و امتعه و اقمشه و اين همه متاع‌هاي فرنگي که در همه بازارهاي شهرها ريخته است و همه کس مي‌خرد و استعمال مي‌کند، بايد تمام ايران و دنيا نجس و نجس‌العين شده باشند. چرا بايد علما و مردم حرفي بزنند که اين قدر بي‌معني و سخيف باشد. مثلاً بانک را  بد مي‌دانند، اين چه حرف رکيک بي‌معني است. رعاياي دُوَل خارجه از صد سال به اين طرف، مأذون و مجاز هستند موافق عهدنامه­های آقا محمدخان و فتحعلي شاه و محمد شاه که هر نوع معاملات را در ايران و هر نوع تجارت را بکنند. تنها اين است: قبل از اين، صرّاف‌خانه‌هاي خرده و تک تک وجود داشته، حالا آنها را تحت قاعده آورده، اسمش را بانک گذاشته‌اند. نمي‌دانم اين مزخرفات را کي مي‌گويد و کي به دهان خواص و عوام مي‌اندازد. اينها هيچ کدام کار تازه نيست. فرنگيان و تجارت و معامله‌گري آنها از صد سال  متجاوز است که در ايران معمول است.

 خلاصه اين دستخط تلگرافي را به جنابان علماي اعلام بلکه به همه اصفهان بدهيد ملاحظه نمايند و جواب را به عرض برسانيد که تکليف دولت معلوم شود و البته يقين داشته باشيد که  اگر در اين نوع حرف‌هاي بي‌معني امتدادي بدهند، تکليف از ما ساقط شده، آنچه لازمة سياست است، خواهيم فرمود. ناصرالدين شاه.  1309[10]

د) تلگراف تهديدآميز ناصرالدين شاه به آقانجفي

جناب آقاي نجفي! در سال قبل که شما در تهران تشريف داشتيد و به حضور ما رسيديد[11]، شما را شخص عاقل، دولت‌خواه و کمال التفات و مرحمت را دربارة شما بجا آورده‌ايم و هميشه در خيال ما بوده و هست که هيچ وقت غير از مرحمت دربارة شما خيالي نداشته باشيم. اين روزها بعضي اخبارات نالايق و برخلاف مصلحت دين و دولت مي‌شنويم که در مجالس علماء و منابر مذاکره مي‌شود. اگر چه باور نکرديم که هرگز علماي اعلام حرفي بزنند و سخني بگويند که برخلاف مصلحت دولت و مملکت اسلام باشد، لکن لازم شد که تلگراف مبسوطي به ظل‌السلطان بنويسم که به علما و سايرين نشان بدهند. البته آن تلگراف ما را خواهيد ديد و اين تلگراف مخصوص را هم به خود شما بلاواسطه مي‌فرستم که البته نگذاريد کاري شود بر‌خلاف رضاي ما و برخلاف دولت باشد که ما لابد شويم و جمعي را به معرض سخط و غضب درآوريم. بي‌جهت عالَم آسوده را آشفته نکنيد، و مردم،  با خون خود بازي نکنند و آسوده، مشغول دعاگويي و رعيتي باشند.

4. عدم اعتناي آقانجفي به فشارها

اقدامات و فشارهاي مسئولان انگليسي، حاکم اصفهان و حتي ناصرالدين شاه، نتوانست تغيير در موضع آقانجفي بوجود آورد و وي بنا به وظيفه ديني دست از مقاومت برنداشت. ظل‌السطان نيز هر چه اصرار کرده، خواستار لغو تحريم از سوي آقانجفي مي‌شود، نمي‌تواند موفقيتي کسب کند.[12]

به طور کلي، دربارة چگونگي و پيامدهاي تحريم تنباکو از سوي آقانجفي در اصفهان، گزارش‌هاي گوناگوني در دست است که البته در برخي جزئيات اختلاف دارند. بنا به نوشتة خانم کدي، دو تجمع بزرگ، به رهبري آقانجفي و برادرش شيخ محمدعلي، در اصفهان بر پا شد. در اين تجمع‌‌ها، آن دو به امتيازات اروپائيان حمله  و اعلام کردندکه مصرف تنباکو حرام است. در جريان اولين تجمع، حاضرين سوگند ياد کردند که ديگر توتون و تنباکو مصرف نکنند، و اين نخستن موردي بود که از تحريم عمومي استفاده مي‌شد. پس از آن، جمعيت به بازارها ريخته، قليان‌ها را شکستند. به دنبال اين تظاهرات، ظل‌السلطان، وعظ و تظاهرات را ممنوع کرده، به سربازان دستور داد که براي مقابله با آشوب آماده باشند. آقانجفي نيز از طرف ظل‌السلطان، تهديد شد. با اين همه و به رغم دستور شاهزاده و حاکم مقتدر اصفهان، تجمع دوم برپا شد و شيخ محمدعلي در آن سخن گفته، خواستار تحريم بنگاه‌هاي انگليسي شد. در نتيجه، کار کمپاني تجارتي خليج فارس که متعلق به انگليسي‌ها بود، همراه معاملات تنباکو متوقف شد. پس از آن در ماه دسامبر، «له باله آ» گزارش کرد که ظل السلطان براي برقراري مجدد نظم در اصفهان، سربازان بيشتري خواسته است. ولي ناصرالدين شاه ترسيد که مبادا وي آنها را براي مقاصد خودش به کار برد؛به همين جهت، شاه دستور داد که بدون نيروهاي نظامي بيشتر، نظم را از نو برقرار کند.[13]

ولي نهضت تحريم اصفهان همچنان ادامه يافته، علما و در رأس آنان آقانجفي ثابت و استوار در حکم خود باقي ماندند. در اين زمان زمينة يک قيام سراسري در ايران فراهم شده بود، امري که با حکم تحريم ازجانب مرجع کل و رئيس علي الطلاق شيعه،  ميرزا محمدحسن  شيرازي انجام شد. 

از جمع‌بندي مطالب و اسناد ذکر شده، نکات ذيل به دست مي‌آيد:

1. رهبري آقانجفي در قيام اصفهان؛2. حضور مردم و پايداري آنان؛ 3. وحشت حکومت و استفاده از قوّه قهريه و نيروي نظامي در جهت مقابله با مردم؛ 4.عجز  حکومت از سرکوبي مردم و تداوم قيام.

 

 



[1] . مطالب اين قسمت، از چاپ دوم کتاب «حکم نافذ آقانجفي»‌ نوشتة دکتر موسي نجفي که در دست انتشار است، اخذ شده است.

[2] .  آيت‌الله العظمي شيخ  لطف‌الله صافي گلپايگاني از پدرشان مرحوم آيت‌الله ملامحمدجواد صافي، نقل کردند: مبدأ تحريم تنباکو اين آقايان مسجد شاهي؛ آقانجفي و برادرشان شيخ محمدعلي بودند.  ايشان [= آيت‌الله ملامحمدجواد صافي] مي‌گفتند: مرحوم ثقةالاسلام ابتدا تحريم تنباکو کرده بود، ظل‌السلطان ايشان را خواسته بود که شما بايد حکم تحريم را برداريد و  او  را تهديده کرده بود. من در خدمت آقانجفي بودم که در بين راه به مرحوم ثقةالاسلام رسيديم که از بازخواست و تهديد ظل‌السلطان برمي‌گشت و ايشان يک حالتي داشت که ناراحتي چهرة خود را نمي‌توانست پنهان کند. مرحوم آقانجفي از ايشان پرسيدند چه شد؟ ثقةالاسلام با ناراحتي جواب داد: همه‌اش تهديد، همه‌اش توهين! روز بعد آقانجفي منبر رفتند و اعلام به تحريم تنباکو کردند. اين کار آقانجفي منجر شد که شاهزاده، حکم به تبعيد هر دو برادر داد که هنوز در اين حين و بين بود که حکم تحريم مرحوم ميرزاي بزرگ رسيد و آنها مجبور شدند حکم تبعيد دو برادر را لغو کنند.

[3] . حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص 106ـ107. نيکي کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص118 و 124؛ ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو، ص78.

[4] . ابراهيم صفائي، اسناد سياسي دوره قاجار، ص41 .

[5] . نيکي کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص124-125. مستند کدي عبارت است از: 5. F. 6/ 552 پريس تلگراف 200 نوامبر 1891 ضميمه لاسلز به ساليسبوري شماره 230241.

[6] . حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص 106ـ107.

[7] . فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامة رژي، ص56 ـ 57.

[8]. ابراهيم صفائي، اسناد سياسي دوران قاجار، ص23.

[9] . همان، ص25.

[10] . ص 13.

[11] . منظور، تبعيد و احضار آقانجفي در سال 1307 به تهران است.

[12] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو، ص79.

[13] . نيکي کدي، تحريم تنباکو در ايران، ترجمه شاهرخ قائم مقامي، ص124ـ125. 

 

انديشة تحريم و خودکفايي ملي در مکتب فکري آيت‌الله ميرزا حسن شيرازي و مهاتماگاندي (مقايسه تحريم کمپاني رژي و کمپاني هند شرقي)

 

 

انديشة تحريم و خودکفايي ملي در مکتب فکري آيت‌الله ميرزا حسن شيرازي و مهاتماگاندي

(مقايسه تحريم کمپاني رژي و کمپاني هند شرقي)

مصطفي مرتضوي[1]

 

تاريخ معاصر ايران، سرشار از فراز و فرودهايي است که بررسي و تبيين دقيق آن‌ها و نيز رهبران مؤثر در آن‌ها مي‌تواند ارزش قابل توجهي در زندگي امروزين ما و نيز طراحي دقيق‌تر آينده داشته باشد. قيام تحريم تباکو  يکي از اين فرازهاي حساس تاريخ ايران است؛ نهضتي که به رهبري مرجعيت شيعه توانست گامي موثر در حرکت رو به رشد تاريخ معاصر ايران بردارد. چراکه اثرات آن در مسائل و رخدادهاي بعدي به گونه‌اي ملموس قابل رديابي است. يکي از علل اهميت اين نهضت، رويارويي عميق آن با جريان استعمار است. جرياني که به عنوان معضل اصلي جهان شرق به خصوص ايران و هند هماره يکي  از بحث‌ برانگيزترين موضوعات تاريخ معاصر بوده است و نقش آن  در بسياري از تحولات از حدود دو قرن پيش تا به امروز با شدت و ضعف قابل مشاهده است.

يکي از دوراني که به مشکله استعمار پاسخي فرهنگي و تا حدي همه‌جانبه داده شد، در جريان نهضت تحريم تنباکو بوده است. بررسي و تبيين دقيق ابعاد اين نهضت و نيز شناخت  شخصيت رهبري آن؛ مرحوم آيت‌الله‌العظمي ميرزاي  شيرازي، مي‌تواند ما را در تبيين نتايج مطلوب آن در عرصه تاريخ و انديشه معاصر ياري‌گر باشد. اين تبيين زماني از کارآمدي مناسب‌تري بهره‌مند مي‌شود که آن‌را در مقايسه با نهضت‌هاي همسو و مشابه در نظر بگيريم.

يکي از اين نهضت‌هاي همسو از  نظر عملکردي؛ حرکت‌هاي ضداستعماري مهاتما گاندي در شبه‌قاره هند است. جنبش ضد‌استعماري گاندي در هند، همانند نهضت تنباکو، به نوعي «مقاومت منفي» عليه استعمار است. مقاومت منفي،  نوعي روش برخورد مؤثر با قدرت‌هاي متجاوز و استعماري به يک سرزمين و هويت است که تبيين تاريخي و نيز پشتوانه‌هاي انديشه‌اي آن در فضاي فکري و فرهنگي دو کشور، معياري مناسب براي ارزيابي و سنجش ميزان کاميابي‌ها و ناکامي‌هاي آنرا به دست خواهدداد.

 بحث در مورد نقش نهضت‌هاي مقاومت منفي در مقابله با هجوم کشورهاي استعماري از ارزش و جايگاه ويژه‌اي در شناخت تحولات سياسي اجتماعي کشورهاي در حال رشد برخوردار است. اين امر در هر منطقه‌اي با توجه به نوع ارزش‌ها و تفکرات و فرهنگ آن منطقه متفاوت مي‌باشد، اگرچه ممکن است از نظر نتايج همساني‌هايي بايکديگر داشته باشند. شناخت اين تفاوت‌هاو نيز نقاط قوت و ضعف هر يک، مسير طراحي‌هاي راهبردي را مناسب‌تر خوهد نمود. نگاهي تطبيقي ميان دو نهضت «مقاومت منفي» در برابر استعمار انگليس، مي‌تواند جايگاه و نقش رهبران و انديشه‌هاي پشتوانه آن‌ها را در تحولات اين  دو کشور مورد  ارزيابي  قرار دهد. اين نگاه از چند منظر قابل بررسي است؛

1. از نظر مباني فکري و فرهنگي رهبران؛ جايگاه فرهنگ هندو، بر نگرش و عملکرد مهاتماگاندي و در مقابل جايگاه انديشه و فرهنگ تشيع در دستگاه فکري مرجعيت ديني.

2. از نظر ويژگي‌هاي شخصيتي رهبران؛ نگاه‌هاي راهبردي، توجه به ظرفيت‌هاي فرهنگي جامعه و ميزان تأثير و نفوذ در آحاد مردم.

3. از نظرويژگي‌هاي فرهنگ عمومي جامعه؛ توجه به فرهنگ عمومي در هند و ايران.

نگاهي تطبيقي از اين سه منظر مي‌تواند نقاط مثبت و مهمي را در اين خصوص به محققان عرصه تاريخ، انديشه و سياست ارائه کند. از اين جهت مهمترين مباحث اين تحقيق عبارتند از؛

1. تبيين دقيق استراتژي‌هاي ضداستعماري در ايران و هند؛

2. تبيين دقيق نقش مرجعيت شيعه در مسائل سياسي اجتماعي ايران؛

3. تبيين روند تاريخي جريان‌هاي ضداستعماري در ايران و هند؛

4. تحليل روابط به هم تنيده گذشته، حال و آينده؛

5. نقش مذهب و دين در تحولات فکري و سياسي؛

6. تبيين بيداري اسلامي در حوزه جغرافيايي ايران؛

7. ارزيابي ميزان تأثير جنبش ضداستعماري در هند و ايران؛

تحقيق حاضر علاوه بر اين‌که از منظر تاريخي ـ تحليلي به مسئله مدنظر مي‌پردازد، نگاهي مقايسه‌اي ميان اين دو نهضت را براي فهم نقاط قوت و ضعف و نيز تبيين نقش آموزه‌هاي فکري و ديني در اين زمينه مورد توجه قرار داده است. توجه به مؤلفه هويت در تحليل و نيز نگاه از منظر روند جريان بيداري اسلامي از ديگر موارد مطرح در اين تحقيق مي‌باشد.




[1] . کارشناسي ارشد علوم سياسي و  پژوهشگر تاريخ  و انديشة معاصر ايران.

 

اين فرمان از ناحيه مقدسه صادر شده

 

اين فرمان از ناحيه مقدسه صادر شده

آيت‌الله سيد رضي شيرازي (يکي از نوادگان ميرزاي شيرازي) از  ميرزا علي‌آقا، فرزند مرحوم ميرزاي نائيني، از قول پدرشان نقل مي‌کنند: ما که در سامره بوديم، در جريان تنباکو، شبي مرحوم ميرزا، شاگردانش را احضار کرد و فرمود: مي‌خواهيم تلگرافي به تهران مخابره کنيم مبني بر تحريم تنباکو، هرکدام از شما صورت تلگرافي بنويسيد تا هرکدام مناسب‌تر بود، به تهران ارسال کنيم. پس از چندي، همه در جلسه‌اي جمع شديم و صورت‌هايي که تهيه کرده بوديم، به ميرزا ارائه کرديم. ميرزا پس از مطالعة آنها، همه را زير تشکي که روي آن نشسته بود، گذاشت و صورت تلگرافي را از زير تشک بيرون آورد و شروع کرد به خواندن: «بسم‌الله الرحمن الرحيم. اليوم استعمال توتون و تنباکو بايِّ نحوٍ کان در حکم محاربة با امام زمان ـ‌صلوات الله  و سلامه عليه ـ ‌است. الاحقر محمد‌حسن الحسيني». ميرزا حسين ناييني مي‌گويد: پس از قرائت صورت تلگراف، مرحوم ميرزا فرمود: اين تلگراف از ناحية مقدسة‌حضرت حجت شرف صدور يافته، نظر شما چيست؟ ميرزاي ناييني مي‌گويد: ما با شنيدن اين جمله، چيزي نگفتيم و همگي تسليم شديم.[1]



[1] . يادنامه ميرزاي شيرازي در  روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 17  اسفند 1371، ص 39؛‌ به نقل از  رسول جعفريان، پاورقي کتاب تاريخ دخانيه، ص 122. 

 

بررسي موضع سيد عبدالله مجتهد بهبهاني در نهضت تحريم تنباکو

 

بررسي موضع سيد عبدالله مجتهد بهبهاني در نهضت تحريم تنباکو

 عليرضا جوادزاده[1]

 

آيت‌الله سيد عبدالله بهبهاني از فقهاي مشهور عصر مشروطيت به شمار مي‌رود. موضع خاص ايشان در طرفداري از قرارداد رژي و مخالفت با حکم تحريم تنباکو، يکي از  مسائل مطرح در بررسي شخصيت و سوابق سياسي اين فقيه از يک سو و شناخت و تحليل وقايع نهضت تنباکو از سوي د يگر است.

بنابر بررسي‌هاي صورت گرفته، موضع بهبهاني در دفاع از قرارداد و مخالفت با حکم تحريم، ظاهرا از زمان فسخ انحصار داخلي قرارداد در اواسط جمادي‌الاول  (جلسة دوم ميان علماي تهران با درباريان) بوده است و  قبل از آن تاريخ، گزارش روشن و شفافي از موضع ايشان نداريم. علت دفاع ايشان از قرارداد پس از الغاي انحصار داخلي ـ  بنا به برخي شواهد ـ  به دو مسأله بازمي‌گشت:  1. عمدة مشکل از نظر ايشان در بخش انحصار داخلي تنباکو بود و با از بين رفتن آن ـ گرچه انحصار خارجي  باقي بود ـ  مجوزي براي مخالفت با قرارداد نبود؛ 2. الغا و فسخ کل قرارداد، خسارت مالي زيادي را متوجه دولت و بالتبع مردم ايران مي‌کرد؛ در حالي که در صورت بقاء قرارداد، نه تنها دولت غرامت نمي‌پرداخت، بلکه سود زيادي نيز هر ساله عائد دولت مي‌شد.

البته بهبهاني روابط نزديکي با امين‌السلطان صدراعظم برقرارکرده بود و نيز تمايلاتي به مسئولان انگليس و سياست‌هاي آن کشور داشت که نبايد تأثيرگذاري اين روابط و تمايلات را در مواضع بهبهاني ناديده گرفت، اما مشکل مي توان در بررسي موضع‌ ايشان در جنبش تحريم، اين روابط و مناسبات را برجسته کرده، عامل اصلي و عمده تلقي کنيم.

در هر حال، ادعاي اخذ رشوه از سوي بهبهاني براي مبارزه با حکم تحريم ـ که ابتدا در دو منبع اصلي يعني کتاب شيخ حسن کربلايي  و خاطرات عباس‌ميرزا ملک‌آرا آمده ـ  مورد ترديد جدي است و مطالب ارائه شده در اين زمينه، نمي‌تواند چنين ادعايي را ثابت کند. درهمين راستا حتي مي‌توان گزارش‌ها و اسنادي برخلاف ادعاي مذکور ارائه کرد که مربوط به سال‌هاي بعد است؛ به عنوان نمونه درآغاز شکل‌گيري نهضت مشروطه، به رغم نياز شديد بهبهاني به پول جهت تداوم مبارزه، ناظم‌الاسلام کرماني در گزارش‌هاي آن ايام مي‌نويسد: «چند نفر از هواخواهان اسلاميت حاضر شده‌اند كه پول بدهند تا ده هزار تومان هم متقبل شده و آوردند، لكن جناب آقا قبول نكرد و مي‌فرمايند:  من جز رفاهيت و آسودگي مردم مقصودي ندارم، گرفتن پول منافي است با اين غرض مشروع و مقدس.» (تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، ص 271.) در يکي از اسناد انگليس نيز آمده است: «... آقا سيد عبدالله مجتهد كه نسبت به ساير مجتهدين، صاحب عزمي است راسخ و منزه از گرفتن رشوه...» (انقلاب مشروطه ايران به روايت اسناد وزارت امور خارجه انگليس، ص 21.)

اما منشأ شهرت و شايعاتي که مبناي دو گزارش شيخ حسن کربلايي و شاهزاده ملک‌آرا بوده، به گونه‌اي که شيخ حسن کربلايي با تعبير «معروف و مسلم است»‌ به اين موضوع اشاره دارد ( تاريخ دخانيه، ص 167)، چيست؟ به نظر مي‌رسد توجه به شرايط اجتماعي دورة مذکور، مي‌تواند فضاي شکل‌گيري شايعه را روشن سازد. توضيح اينکه: به صورت طبيعي فرد نسبتا شاخص و ذي‌نفوذ که خلاف جوّ غالب حرکت کرده، ديدگاه و موضع متفاوتي در مقابل اکثريت دارد، زمينة طرح اتهاماتي بر ضد او بوجود مي‌آيد. در واقع، ساده‌ترين اقدام در جهت مقابله با چنين فردي و کاستن از تأثيرات  عملي و اجتماعي او، طرح نسبت‌ها و اتهاماتي است که بر پاية آن، هم علت موضع خاص او توجيه ‌شود و هم باعث ناتواني فرد از تأثيرگذاري ديدگاه و تشخيص خود بر افراد جامعه گردد.

آنچه ذکر شد، به معناي دفاع از عملکرد وديدگاه بهبهاني در نهضت تحريم نيست؛ چرا که نظر و موضع  ايشان نادرست و قابل نقد است. اين نوشتار، در مقام ارائة نگاهي همدلانه و تحليلي منصفانه و بر پاية گزارش‌هاي تاريخي دربارة موضع ايشان است.

 

 



[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).  

 

تحريم تنباكو يا «داستان رژي» نقدي بر «شورش بر امتيازنامه رژي» نوشته فريدون آدميت

 

تحريم تنباكو  يا «داستان رژي»

نقدي بر «شورش بر امتيازنامه رژي» نوشته فريدون آدميت

ابوذر مظاهري[1]

 

  تأليفات آدميت در عرف پژوهش‏گري تاريخ معاصر ايران، از شهرت زيادي برخوردار است. در ميان منابع تاريخي ـ تحليلي دوره زماني صدارت امير کبير تا خلع محمد علي شاه، آثار آدميت از جهات مختلف، خاص و ويژه هستند. اين مسأله  باعث شده است آثار وي حتي از سوي مخالفان انديشه‌هاي او كمتر مورد ارزيابي و بررسي انتقادي قرار گيرد.

آدميت،‌سه هدف را پيش روي تحقيقات تاريخي خود در فاصله زماني صدارت امير کبير تا استبداد صغير ترسيم کرده است: نخست بازنمايي «مقام حقيقي انديشه‌گران ايران» تا زمان مشروطيت و تأثير هر کدام در «تحول فکري جديد و تکوين ايدئولوژي نهضت ملي مشروطيت»؛ دوم «ترقي دادن تفکر تاريخي و تکنيک تاريخ‌نگاري جديد در ايران» و سوم شناساندن «نوآموزان» به اينکه «در اين مرز و بوم هميشه مردمي هوشمند و آزاده بوده‌اند که صاحب انديشه بلند بودند و به پستي تن در ندادند،‌ از حطام دنيوي دست شستند و روحشان را به اربابان خودسر و نادان و ناپرهيزگار نفروختند».[2]

تحقيقات آدميت، علاوه بر جنبه اثباتي يعني اداي حق مطلب درباره روشنفکران و «پيشروان حقيقي نهضت آزادي ايران»، جنبه نفي نيز دارد و آن ردّ يا انکار اين حقيقت مشهور که روحانيت، پيشروان نهضت‌هاي ضداستبدادي در تاريخ معاصر ايران بودند؛ اين نفي و انکار را هم در «نهضت تحريم تنباکو» مي‌توان مشاهده کرد و هم در نهضت مشروطيت.[3]

ديدگاه‌هاي آدميت درباره نهضت تحريم تنباکو، عمدتاً در کتاب «شورش بر امتيازنامه رژي» آمده است. آدميت سه قضيه را در نهضت تنباکو از هم متمايز مي‌داند: «کيفيت تنظيم حرکت؛ عناصري که به آن پيوستند و همراه آمدند؛ و عناصري که به آن جريان کشانده شدند يا به دنبال روان گشتند».[4]

به بيان وي، جنبش تنباکو يک جنبش ديني نبود؛ بلکه «انگيزه اصليش اقتصادي و سياسي محض بود». به همين جهت اولين صداي اعتراض از جانب تجار بلند شد. پس از آن بود که «مرجع تشيع، مسئوليت حکم ساختگي را به گردن گرفت و انحصارنامه را مردود اعلام کرد».[5]

آدميت، جريان نهضت در شهرهاي مختلف را با هدف اينکه نشان دهد علما و روحانيون تنها در برخي شهرها معترضان را همراهي کرده‌اند و نه آن که رهبري اين حرکت را در دست داشته باشند، چنين مي‌نويسد: در فارس که اولين مقاومت با رژي برخاست، «گروه معترضان کوشيدند پشتيباني ملايان را بدست آورند» اما سعي‌شان ابتداً بي‌نتيجه ماند[6] چندي نگذشت که مخالفت‌ها از تبريز سر برداشت و اين بار هم علي‌رغم شايعه‌ها، ملايان سکوت کرده بودند.[7] طغيان تبريز که به ظاهر فرونشست، «عصيان اصفهان بر کمپاني، با ابتکار و اقدام تجار و مشارکت کسبه و همراهي مؤثر دو نفر از علما (آقا نجفي و برادرش شيخ محمدعلي)شروع شد.[8] اما با دستورنامه‌هاي شاه به حکام و توبيخ و تهديد علما و مردم، آقا نجفي عقب نشست که  «معلوم بوده است نقشه انديشيده‌اي در کار نبوده است».[9] در مخالفت خراسان نيز «مثل ساير جاها اول تنباکوئيان و کسبه و همراهشان جمعي از مردم به پا خاستند. اما «در جلب ياري علماي معتبر هيچ توفيقي نيافتند».[10]

آدميت علاوه بر اينکه در اصل صدور حکم تحريم تشکيک  مي‌کند، ابتکار جعل آن را نيز،  کار حاج کاظم ملک‌التجار به همراهي چند تن از بازرگانان و موافقت ميرزا حسن آشتياني مي‌داند.[11]

در پي فشارهاي زياد، جلسات مذاکره‌‌اي ميان علما و دولت صورت گرفت. از نظر آدميت پذيرش علما نسبت به اين که تنها انحصار داخلي لغو شود،   بيانگر اين بود که علما راهبرد درستي براي مقابله با اين امتياز نداشتند.[12]  و اگر ترس از اعتراض مردم نبود، به همين مقدار راضي بودند. چنانچه آشتياني در نامه‌اي که به شاه مي‌نويسد، بيان مي‌‌کند: «انزجار و وحشت قلوب رعيت از اين مسأله و تصرف خارجه در داخله، به مرتبه‌اي است که گمان ندارم به غير عدم تصرف کلي و رفع اصلي و عود به صورت اولي آسوده خاطر و اميدوار شوند؛ بلکه شايد تکذيب دعاگو را نمايند».[13] آدميت معتقد است اين مطلب نشان مي دهد که آشتياني « فقط به عنوان سخنگوي مردم عمل مي‌کند».[14]  و چنانکه «گفتم فرق است ميان رهبري يک حرکت اجتماعي و مشارکت و همراهي با آن».[15]

 ازنظر آدميت، اگر چه جنبش تنباکو به نام روحانيت تمام شد؛ اما «مرجعيت روحاني ذاتي نبود»؛ بلکه به تعبير امين‌الدوله، روش غلط حکمراني، «مردم را نه از روي اعتقاد و اعتماد ... به آقايان ملتجي کرده است».[16]

آنچه ذکر شد، جامع تحليل‌ها‌ و ادعاهاي آدميت درباره نهضت تنباکو است. در نقد اين تحليل‌ها، به چند نکته اشاره مي‌شود:

آدميت، به رغم اينکه در موارد متعدد، درباره امانت‌داري خويش در استفاده از منابع سخن مي‌گويد،[17] در اين بحث، اين ادعا را نقض کرده است.

ادعاي وي مبني بر پيشرو نبودن علما در مخالفت با قرارداد رژي و سرباززدن آنها از پيشوايي اين اعتراض و حتي همراهي کردن دولت، با اسناد و منابع مورد استفاده خود ايشان مطابقت نمي‌کند. به‌عنوان نمونه، گزارش شيخ حسن کربلايي  ـ که به گفته وي معتبرترين منبع تاريخي درباره اين جنبش است ـ از اعتراضات تبريز و نقش و مقاومت ميرزا جوادآقا در آن، با آنچه آدميت ادعا مي‌کند، کاملاً منافات دارد. مخالفت ميرزاجوادآقا تا آنجاست که ناصرالدين شاه در نامه‌اي به ميرزاي آشتياني، ميرزا را در تمرّد، به مجتهد تبريز تشبيه کرده، مورد توبيخ قرار مي‌دهد.[18] و تا آنجاست که  مجتهد تبريز، شاه را تهديد مي‌کند و شاه، اختيار آذربايجان را به ايشان مي‌دهد.[19]

در اعتراض‌هاي فارس نيز  مرحوم سيد علي‌اکبر فال‌اسيري که در بالاترين مرتبه فقهي و اجتماعي قرار داشت،[20] محل رجوع مردم قرار گرفت. در قيام اصفهان نيز آدميت با «گزينش» مطلبي از رساله دخانيه، شيخ حسن کربلايي را معترف به کنار کشيدن علما قلمداد کرده است. در حالي که شيخ حسن کربلايي به صراحت مقاومت آقا نجفي در برابر تهديدات دولت را بيان مي‌کند و مي‌ستايد.[21]

درباره رضايت علما به لغو داخلي قرارداد و انصراف از انحصار خارجي نيز آدميت امانت را رعايت نکرده است. اسناد و مکتوبات متبادله ميان شاه و ميرزاي آشتياني، بيانگر عدم رضايت آنها، جز به لغو کلي است.[22]

آدميت که تلاش زيادي دارد تا وجهة نظر تجار و روشنفکران را در مبارزه با قرارداد، وسيع‌تر  از ديدگاه علما معرفي کرده، شامل لغو انحصار داخله و خارجه بداند، از اين مطلب غافل است که امين الدوله ـ  از دولتمردان روشنفکر و اصلاح‌طلب ـ بعد از لغو امتياز تنباکو به جاي اينکه به نفع تجار ايراني تلاش کند، نامه‌اي به شاه مي‌‌نويسد و شاه را ترغيب به پذيرش درخواست دولت عثماني‌‌ مي‌کند مبني بر اين‌که: تجارت خارجي تنباکوي ايران در محدودة خاک عثماني، منحصر به کمپاني رژي و کمپاني دخانيات فرانسه باشد، نه تجار ايراني.[23] اين در حالي است که ميرزا جواد آقا تبريزي از نفوذي که حتي خارج از مرز‌هاي ايران مانند استانبول داشت، استفاده کرد و از مخالفان سرسخت اين اجحاف نسبت به تجار ايراني بود؛ تا جايي که در همين راستا ميرزا حبيب سلماسي ـ کسي که با رشوه، ميانجي خريد تنباکو بازرگانان و کمپاني شد ـ‌ را مرتد اعلام کرد.[24]

ديديم که آدميت با استناد به شکايت‌هايي که تجار و مردم نزد علما درباره قضيه انحصار مي‌داشتند، مدعي است تجار و مردم توجه‌ بيشتري به اين‌‌گونه مسائل داشته‌اند. حال آنکه طبيعتاً شکايات مردم به اين سبب بود که آنان با امتيازنامه درگير بودند.[25] و آنان بودند که مي‌بايست زيان‌بار بودن امتيازنامه را اعلام کنند. اگر هم حرکت اوليه توسط تجار و مردم صورت گر‌فته باشد، به اين جهت است که علما به لحاظ اعتبار اجتماعي که دارا بودند، مخالفتشان با دولت آن هم در مناسبات خارجي که بسيار حساس و دقيق بود، علاوه بر هزينه‌هاي زيادي که مي‌توانست براي کشور داشته باشد، تعيين کننده بود؛ لذا مي‌بايست اولاً از پشتيباني مردمي و موقع‌شناسي مناسبي برخوردار باشد و ثانياً تا زماني که به زيان‌بار بودن امتيازنامه اطمينان پيدا نکرده‌اند، اعلام مخالفت نکنند و طبيعتاً اين اطمينان تنها به گفته يک يا دو نفر تاجر تنباکو حاصل نمي‌شود. آدميت شايد تصور مي‌کند جايگاه يک عالم ديني قابل مقايسه با يک روشنفکران و يا حتي شاه مملکت است. کسي که فتواي يک سطري او، مي‌توانست طومار دولت را در هم پيچد، چگونه مي‌تواند هر تحرکي را پيشوايي کند و فتوي صادر کند.

درباره اصالت حکم ميرزا نيز که آدميت آن را حکم «موهوم» و يک «دروغ سياسي»  مي‌خواند، بايد گفت: اثبات صحت و اصالت حکم در جاي خود پرداخته شده است، اما آدميت طرف ديگر قضيه را توجه نکرده است . فراموش کرده است که چنين تبعيت گسترده مردمي آن هم به استناد يک حکم نديده، نشان از تبعيتي دارد که مردم از پيشوايان ديني داشتند و قابل تصور نيست که اين تبعيت از کساني غير از علما صورت گيرد. به تعبير شيخ حسن کربلايي، در همان اوايل صدور حکم، به رغم آنکه برخي از مردم در صدور حکم  ترديد داشتند، اما همه بدان عمل کرده و پايبندي شديدي از خود نشان دادند: «الحق وقوع چنين امري در عالم، جز که از مجراي اسباب الهيه باشد، ديگر نتواند در تصور گنجد [که همه مردم]  تنها به صرف انتساب يک صورت منعي به رئيس ملت اکتفا داشته و به محض شک و شک محض، با اصرار هر چه تمام‌تر التزام نمايند».[26]

در اين اطاعت کار به جايي مي‌رسد، که تاجر بزرگ فارس «دوازده هزار کيسه تنباکو موجود در انبار» را براي اينکه به فرنگيان نفروشد، آتش مي‌زند و در جواب آنان مي‌گويد: «اين تمامي دوازده هزار کيسه است که يکسره به خدا فروختم».[27]

 

 

 

 



[1] . دانش‌آموخته حوزه علميه قم و دانشجوي دکتري علوم سياسي.

[2] . فريدون آدميت، انديشه‌هاي ميرزا آقا خان کرماني،‌ تهران، طهوري، 1346، ص 10.

[3] . فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، تهران، پيام ، [بي‏تا]، ج1، ص 226، 227

[4] . فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامه رژي، تهران، پيام، 1360،‌ ص 14.

[5] . فريدون آدميت،‌ ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، ج1، ص38 ـ 39.

[6] . فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامه رژي ، ص19ـ 20.

[7] . همان، ص36 ـ 43.

[8] . همان، ص 52.

[9] . همان، ص 59.

[10] . همان، ص 60.

[11] . همان، ص 73 ـ 75.

[12] . همان، ص 84 ـ 85.

[13] . همان، ص 102.

[14] . همان، ص 103.

[15] . همان، ص 134.

[16] . ميرزا علي‌خان امين الدوله، خاطرات سياسي، ص 166ـ 167؛ به نقل از فريدون آدميت، شورش بر امتيازنامه رژي، ص 45.

[17] . آدميت در آثارش مکرراً چنين ادعاهايي دارد به عنوان نمونه ر.ک: آدميت، امير کبير و ايران، تهران،خوارزمي، 1378، چ8، ص6.

[18] . محمد ناظم‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)، تهران، آگاه، 1362،‌ص 15.

[19] . شفيع جوادي، تبريز و پيرامون، ص482؛ به نقل از:  پاورقي مصحح تاريخ دخانيه، ص96.  

[20] . شيخ آقا‌بزرگ تهراني، ميرزاي شيرازي، ص243 ؛ همو، طبقات اعلام الشيعه، نقباء البشر، ج4، ص1584؛ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، المجلد الثاني، ص176 ؛ منابع به نقل از: محمد رضا رحمتي، نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1371،‌ص141.

[21] . حسن کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش رسول جعفريان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382،‌ص125.

[22] . محمد ناظم‌الاسلام کرماني،‌ تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)، ص15، 17، 19؛ براي اطلاع از اين تلگراف‌ها، ر.ک:  شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص216ـ 236؛ محمد ناظم‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)،ص 25 ـ 34.  همچنين درباره حيله‌گيري‌هاي دولت و در برابر فطانت علما، ر.ک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص162 ـ 168،172، 173.

[23] . ابراهيم صفايي، تاريخ مشروطيت به روايت اسناد، تهران، اقبال، 1381،ص437.

[24] . هما ناطق، بازرگانان در داد و ستد با بانک شاهي و رژي تنباکو، تهران، توس، 1373، ص210.

[25] .  شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 89.

[26] .همان، ص169.

[27] . همان، ص110. 

 

تنباکو، نهضت ضد‌استبداد

 

تنباکو، نهضت ضد‌استبداد

 

هوشياري ميرزاي شيرازي در مقابل فريب‌کاري درباريان

بعد از آن‌که دولت، وضع را بسيار وخيم ديد، جلسات متعددي با علما برگزار گرد و در آخرين جلسه که تعدادي از تجار موافق دولت را هم دعوت کرده بود، به اطلاع آن‌ها رساند که امتياز منحصر در خارجه شده ‌است و آن دسته از تجار حاضر نيز اتفاق نمودند که امتياز خارجه از هيچ رو ضرري به مردم و مملکت ندارد، بلکه اگر اين امتياز  به صورت کلي لغو شود و «دست فرنگي از اين عمل يکسره مقطوع گردد، ناچار هفتصد هزار تومان [خسارت] فرنگي را بايد تدارک نمود»و در تدارک اين خسارت ضرر کلي بر مردم وارد مي‌آيد.

صدراعظم بدنبال اين شهادت تجار، عرصه را بر علما تنگ کرد و آن‌ها را مجبور کرد که تلگرافي را که در آن از ميرزاي شيرازي خواسته شده بود حکم خود را لغو کند، مهر کنند. علما هم از آنجا که مي‌دانستند ميرزاي شيراي به تلگراف دولتي اهميتي نخواهد داد آن را مهر کردند. اما بلا فاصله بعد از خروج از مجلس، با ارسال تلگراف‌هاي متعدد، واقع مطلب را براي ميرزا نوشتند، در عين حال نگران بودند که مبادا حقيقت بر ميرزا مشبته شود.[1]

ميرزاي شيرازي نيز در جواب تلگراف دولت نوشت:

«خدمت آقايان عظام علماي دارالخلافه ـ ضاعف‌الله تعالي اقدارهم ـ بشارت رفع دخانيه، موجب مزيد تشکر و اميدواري و دعاگويي ذات اقدس همايون اعلي حضرت شاهنشاهي ـ‌ خلّد‌الله تعالي مُلکه ـ گرديد. إن شاء الله تعالي به يمن [همت] عاطفت ملوکانه، دست خارجه بالمرّه ازايران کوتاه خواهد شد».[2]

با توجه به آنکه در اين تلگراف هيچ‌گونه اشاره‌اي به  رفع حکم نشده بود، عملا درباريان نااميد شدند.

مقاومت و پايداري مردم در ترک تنباکو

پس از اين که درباريان مجبور شدند، انحصار داخلي را برداشته و امتياز را منحصر کردند به انحصار خارجي، تبليغات وسيعي براي آن به راه انداخته، در شانزدهم جمادي‌الاول، اعلاميه‌ها بر در و ديوار چسباندند که اي مردم: «بر حسب امر قدر قدرت بندگان اعلي حضرت ... بعد از اينکه معلوم شد که عمل انحصار تنباکو و مينوپل آن، بر عموم رعايا و اهالي ، قدري شاق است ...اين انحصار و مينوپل را در تمام ممالک محروسه ايران از امروز موقوف و متروک فرمودند...»

 با اين حال مردم ابدا به اين تبليغات توجهي نکردند و طبق نوشته نويسند ة تاريخ دخانيه: «اين اقدامات اولياي دولت در دارالخلافه که جاي خود دارد، در ساير ممالک محروسه نيز اصلاً و ابداً اثري در مزاج مردم نبخشيد. همه جا مردم بر متارکه و امتناع از دخانيات برقرار و استوار ماند»ند. [3]

نايب‌السلطنه در گِل و لاي در غلطيد!

دربارة کامران‌ميرزا نايب‏السلطنه كه مي‏خواست براي آنكه «شورش و غوغا را فرو نشاند»، از راهي خلوت به محضر ميرزاي آشتياني بيايد، حادثه‏اي ‏جالب نقل شده است:

«... يك‌مرتبه از ميان جمعيت مردمي كه در اطراف ارك مجتمع بودند، يك نفر سيد با شمشير [کشيدة] برهنه‏ و جمع كثيري نيز از دنبال ‏او، رو به جناب حضرت والا حمله مي‏آوردند. حضرت والا نايب‏السلطنه، همين كه از دور، اين وضع دهشت‏انگيز را مشاهده فرمودند، فوراً به ارك برگشتند. شورشيان نيز تعاقب نموده، در ميان ارك، خودشان را تا به نزديكي حضرت والا نايب‏السلطنه رسانيدند؛ كه ناگاه ا ز آن ميانه، سيد مؤمي‌اليه، شمشيري را که در دست مي‌داشته، به قصد حضرت والا پرتاب‏ نمود، نايب محمود[خان]  از چاکران حضرت والا، جلد دستي کرده، چوبي را که بدست داشته به جلو شمشير داده، شمشير را از حضرت والا رد نمود. حضرت والا [نايب‏السلطنه] در آن گيرودار از شدت [وحشت و] و دهشت، قضا را زمين هم قدري ‏گلين بود، پايش لغزش كرده، قداً قد از يك پهلو به گِل درافتادند؛ فوراً چاكران از اطراف هجوم آورده، حضرت والا را برگرفته، دست بدست قدري آن سوتر بردند؛ تا اين که در آن نزديکي، اسب بي‏زين و برگ فقط با جل نمدين حاضر بود. چاکران، همان اسب را به تعجيل رسانيده، حضرت والا نايب‌السلطنه را به همان وضع با لباس گِل‌آلوده سوار نموده و به تاخت ايشان را به داخل عمارت رسانيده، درِ عمارت را بستند. حضرت والا همين که به اندرون رسيدند، غش کرده بيهوش افتادند. جماعت شورشيان که از دنبال مي‌آمدند، جمعي از بيرون عمارت، مشغول سنگ‌انداختن شده، تمامي چراغ‌هاي دولتي و شيشه‌هاي عمارتي که مشرف به خيابان است، همگي را شکستند. جمعي ديگر نيز به متابعت سيد مومي‌اليه جرئت و جسارت نموده و با غريو و غلغله، روي به اندرون خانه حضرت‌والا يورش آوردند».[4]




[1] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 139ـ 141و 146ـ 150.

[2] رک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص150.

[3] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 143.

[4] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 174. 

 

جلوه‌‌هاي ولايت‌پذيري مردم در نهضت تنباکو

 

جلوه‌‌هاي ولايت‌پذيري مردم در نهضت تنباکو

 

تعجب فرنگيان  نسبت به تبعيت مردم  از حکم تحريم

شيخ حسن کربلايي، مي‌نويسد:

«سفراي خارجه که مقيم دارالخلافه بودند به تمامي دُوَل اروپ، تگلراف‌ها بدين مضمون مخابره کردند که ... چيزي را که عادت شبانه‌روزي عمومي مسلمانان حتي اطفال آنان و اعظم عادات ايشان بوده ... به محض يک دوکلمه نوشتة منعي که به رئيس آيين خودشان نسبت داده شده، يک دفعه چنان بالمرّه متارکه نمودند که ارتکاب آن، ‌در أنظارشان عار و شنار است».[1]

فووريه، پزشک فرانسوي ناصرالدين‌شاه، تعجب خود را اين گونه ابراز داشته است:

«عجب انضباط و اطاعتي در آن موقع که پاي عمل کردن به فتواي مجتهد متنفذ و معروفي در ميان است، مشاهده مي‌شود. اختيار اوضاع در حقيقت در دست ملاهاست».[2]

سفير روس نيز در مجلسي که با حضور ساير سفراي خارجي در ايران و صاحب امتياز تنباکو، تشکيل داده بود، در توجه دادن اين افراد به اهميت اتفاقي که افتاده، به جايگاه حکم ميرزا در ذهنيت مردم و تأثير آن در عمل اجتماعي آنها، اين گونه اشاره مي‌کند:

«رئيس اسلاميان [مسلمانان] که به مراحل، از حدود ايران بيرون است... دو کلمه در خصوص منع مسلمانان از اين عمل نوشت [و] فرستاد و اين نوشته به محض وصول، در ظرف يک نيم‌روز در اين شهرِ بدين عظمت همه جا منتشر گرديده و به محض اشتهار اين يک دو کلمه نوشته، تمامي مسلمانان را با اين که هنوز صحت و صدق اين نوشته بر اکثر و اغلب ايشان محقق نشده بود، تنها به احتمال اين که شايد صحيح باشد، اين چنين عادت پانصد ساله را يک دفعه، چنان که مي‌بينيد بالمرّه متارکه نمودند».[3]

عرق را به اميد شفاعت صاحب‌الزمان (عج) مي‌خورم؛ ولي چپق را به چه اميد بکشم!

«مردم اوباش بلد و به اصطلاحِ وقت، [آداش‌] مشتي‌ها، که از [صبح تا شام] از هيچ رو باکي از هيچ‌‌گونه مناهي و معاصي ندارند، به غيرت اسلاميت، چپق‌ها را يکسره شکستند و شکستة چپق‌ها را بر تختگاه ادارة [دخانية] کمپاني انداختند. از اين جماعت مَشتي‌ها، اين کلمه به‌فزوني شنيده مي‌شد: من عرق (مشروب) را علانيةً و برملا مي‌خورم و از هيچ‌کس هم باکي ندارم؛ ولي چپق را تا آقاي ميرزا حلال نکند، لب نخواهم زد؛ و نيز اين کلمه که مي‌گفتند: [کراراً مسموع افتاد] عرق را به اميد شفاعت صاحب‌الزمان(عج) مي‌خورم؛ ولي چپق را به چه اميد بکشم؟»[4]

همان كس كه مرا به تو حلال كرده، تنباکو را حرام کرده!

نقل شده است که پس از صدور حکم ميرزا، ناصرالدينشاه به انيس‌الدوله (همسر متشرع شاه) وارد شد، درحالي‌‌كه:

كلفت‌هاي انيس‏الدوله مشغول پياده كردن ‏قليان‌هاي نقره و طلاي مرصع بودند و خودِ انيس‏الدوله، ناظر به عمل خدمتكاران‏ بود. شاه از انيس‌الدوله پرسيد: «خانم، چرا قليان‌ها را از هم جدا و جمع مي‌كنند؟». جواب داد: «براي آنكه قليان حرام شده». ناصرالدين شاه روي درهم كشيده و با تغير گفت: «كه حرام كرده؟!» انيس‌الدوله «با همان حال» گفت: «همان كس كه مرا به تو حلال كرده». شاه هيچ نگفت و برگشت و براي آنكه مبادا به احترامش لطمه وارد آيد، بعد از آن به هيچ‌يك از نوكران خود دستور نمي‌داد قليان بياورند، و در تمام دربار قليان‌ها را جمع كردند.[5]

در خانه‏اي كه بدين وضوح، بي‏دين باشند كه قليان ‏بكشند، كار نمي‏كنم!

محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه در خاطرات خود چنين نقل مي‏كند:

«جمعه، نهم [جمادي‏الاول]: ... صبح، امين‏الدوله به ديدن [من] آمد. مي‏گفت: منع تنباكو به قدري است كه سه‌چهار روز قبل، به ‏جهت عيال من قليان مي‌‏آوردند. بنّا و عمله كه مشغول كار بودند، دست از كار كشيدند و رفتند. پرسيدم: چرا مي‏رويد؟ بنّا جواب داد: [در] خانه‏اي كه بدين وضوح بي‏دين باشند كه قليان ‏بكشند، ما كار نمي‏كنم».[6]

 

 



[1] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 121.

[2] . نيکي آر. کدي، تحريم تنباکو در ايران،  ص 127.

[3] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 162.

[4]. شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص119.

[5]. ابراهيم تيموري، اولين مقاومت منفي در ايران، ص107ـ 108.

[6]. محمد‌حسن اعتماد‌السلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ص782.

 

مباني فقهي حکم تحريم تنباکو

 

مباني فقهي حکم تحريم تنباکو

عليرضا جوادزاده[1]

 

علت و مبناي فقهي صدور حکم حرمت توسط ميرزاي شيرازي براي مصرف تنباکو چه بود؟ معمولا در پاسخ به اين سؤال، سلطة کفار در نتيجة اجراي قرارداد رژي، عنوان مي‌شود. در واقع، مطابق  اين جواب، تحريم تنباکو، نتيجة يک استدلال در قالب صغرا و کبرا به شکل ذيل، بوده است: «مصرف تنباکو  پس از اجراي قرارداد رژي، زمينه‌ساز سلطة کفار بر مسلمين خواهد بود»، «هرچيزي که زمينه‌ساز سلطة کفار بر مسلمين باشد، حرام است»،‌ پس «مصرف تنباکو در وضعيت اجراي قرار رژي، حرام است.»

اين پاسخ صحيح است، اما کافي نيست. براي جامعيت بحث، بايد به مجموعة اصول  و قواعد فقهي  ناظر به کفار توجه داشت. توضيح مطلب چنين است:

محوري‌‌ترين ويژگي غربيان از نظر منظر فقهاي شيعه كفر آنهاست. از اين زاويه، همه اصول و قواعد فقهي كه ناظر به كفار است، جاري مي‌شود. اين اصول  عبارتند از: الف) «لزوم نفي سلطه و تقويت كفار»: بر اين قاعده كه مهم‌ترين اصل است، آيات و رواياتي همچون « لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً »[2]( نساء / 141) ، «ألْإسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»[3]  (حر عاملي، وسائل‌الشيعه، ج 17، ص376 و 460) و ... دلالت مي‌كند. البته در مسأله استعمار كه وجه تشديد‌ يافتة‌ سلطه است، اصل  عام«لزوم نفي ظلم» نيز دلالت مي‌كند؛ ب) «حرمت تشبّه به كفار»: برخي دلائل روايي اين اصل عبارت است از:  قال علي (ع): «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ عُدَّ مِنْهُم»[4] (محدث نوري، مستدرک الوسائل، ج 7 ، ص440)  و  قال الصادق (ع): «أوْحَي اللهُ إلَي نَبِيٍّ مِنْ أنْبِيائِهِ:  قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا  لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَايَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَايِي وَ لَايَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَايِي فَيَكُونُوا أَعْدَايِي كَمَا هُمْ أَعْدَايِي»[5] (ابن بابويه، من لايحضره الفقيه،  ج1، 252)؛ ج) «حرمت دوستي و همراز گرفتن كفار»: بدليل آياتي مانند «لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِين»[6]( آل‌عمران/ 28)، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُم»[7]( آل‌عمران/ 118) و « لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَه»[8]( مجادله / 22)؛ د) «نجاست كفار»: كه مستنداتي مانند « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»[9] (توبه / 28) و ... بر آن دلالت كرده[10] و علاوه بر اثبات احكام ظاهري وضعي كه در فقه بيان مي‌شود، مي‌تواند وجود آثار معنوي را ثابت نمايد.

با  در نظر‌ داشتن مطالب فوق‌الذکر، آيا مي‌توان گفت ميرزاي شيرازي صرفا با توجه به سلطة اقتصادي غربيان، حکم تحريم را صادر کرد؟ البته شکي نيست که سلطة اقتصادي کفار ـ در مرحله و مرتبة‌ خاصي ـ مي‌تواند خود به تنهايي موجب صدور چنين حکمي شود، اما در موضوع مورد بحث، سلطة اقتصادي، به تنهايي موجب تحريم نشده است، بلکه سلطه فرهنگي و رابطة مودت‌آميز مسلمانان با کفار غربي، نقش و تأثير بيشتري در صدور حکم تحريم داشته است. براي اثبات اين امر، کافي است به نوشته‌هاي ميرزاي شيرازي در اين زمينه مراجعه شود: ميرزا قبل از آن که (در اول جمادي‌الاول 1309) حکم تحريم را صادر نمايد، دو تلگراف به ناصرالدين شاه ارسال کرد و از شاه قاجار خواست تا قرارداد را لغو کند.  در تلگراف اول ـ که در اواخر 1308 ارسال شده ـ چنين آمده است:

عرضه مي‌دارد که اجازة مداخلة اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تودد آنها با مسلمين و اجراي عمل بانک و تنباکو و تتن [= توتون] و راه‌آهن و غيرها، از جهاتي چند منافي صريح قرآن مجيد و نواميس الهيه و موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملکت و موجب پريشاني عموم رعيت است.[11]

در بخشي از تلگراف دوم نيز ـ که (در اوايل ربيع‌الثاني 1309) تقريبا يک‌ماه قبل از صدور حکم تحريم ارسال شد ـ  نوشته بود:

... کَفَره را بر وجوه معايش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و موادّه کنند و به خوف يا رغبت، ذلت نوکري آنها اختيار نمايند و کم‌کم بيشتر منکرات، شايع و متظاهر شود و رفته رفته عقايدشان فاسد و شريعت اسلام، مختل‌النظام گشته و خَلق ايران به کُفر قديم خود برگردند.[12]

چنان که ملاحظه مي‌شود، تأکيد اصلي ميرزا در نفي امتيازات و قراردادها از جمله قرارداد تنباکو، علاوه بر سلطة اقتصادي کفار، «مخالطه و تودد» کفار با مسلمانان است؛ يعني چون قراردادهاي مذکور زمينه‌ساز رابطة مودت‌آميز  مي‌شود، پس بايد لغو شود؛ البته منظور هر گونه دوستي نيست، بلکه مقصود دوستي توأم با از دست دادن حساسيت‌هاي ديني و تشبّه مسلمانان به کفار است.

جهت ارائة‌توضيحات بيشتر و شفاف شدن بحث، مناسب است مطالب شيخ حسن کربلايي که خود از يک سو از شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي بود و از سوي ديگر فضا و شرايط صدور حکم تحريم را از نزديک درک کرده بود، ذکر شود. مرحوم کربلايي در ابتداي کتاب تاريخ دخانيه، در شرح وضعيت مردم مسلمان ايران هنگام انعقاد قرارداد رژي، به تفصيل به انفعال فرهنگي ايرانيان در نتيجة ورود کفار غربي به ايران و انعقاد قراردادهاي مختلف، پرداخته، خطرات اين مسأله را به خوبي شرح داده است. مطالب ايشان به خوبي مي‌تواند روشن کنندة علت و مبناي صدور حکم تحريم باشد.  بخش‌هايي از مطالب تفصيلي ايشان ذکر مي‌شود:

از  چندي به اين طرف که ايران را باب مواده با فرنگستان باز، و رسم مراوده از هر دو سو بيش از پيش آغاز شد، نخستين بهره و فايده‌اي که ايران را از اين موادّه و مراوده حاصل آمد، آن بود که به سبب شيوع و تداول امتعه و معمولات فرنگستان ... بسيار از شُعب بزرگ و عمدة صنايع ايران که سرماية توانگري مملکت بود، يکسره باطل و خلق کثيري از مردم ايران  که ارباب اين صنايع بودند، با عده‌اي بالمرّه از کار افتاده و عاطل ماندند، و در ثاني و بدين وسيله، بزرگان ايران را تدريجا از ترقيات صناعيه و تنظيمات ملکيه و ساير هنرمندي‌هاي  فرنگستان، تکامل  حاصل آمده، از صنايع پريشان ايران را چون با آن همه ساز و سامان فرنگستان سنجيدند، نسبت نقص مطلق با کمال مطلق ديدند ...  اين شد که از اين پس کلمة ‌ملت [= مذهب و علما] را که سبب اصلي خرابي کار ايران فهميده بودند، نفوذ و موقع پيشين از دلها برفت و افکار فرنگستان که ضامن سعادت و نيکبختي ملت و مملکتش مي‌دانستند، هر روزه در نظرها رونقي تازه گرفت و به تدريج مقام فرنگيان در ايران خيلي بلند و منتسبات فرنگيان کليتا خيلي دلپسند افتاده و بدين وتيره، هر کار  فرنگي و فرنگي‌مآبي  را در ايران رواج افزوده شد و بازار اسلام و مسلماني را همي رونق بکاهيد، تا آنجا که بزرگان ايران را از سازش و آميزش با مردم فرنگستان، عظم بسياري از منکرات اسلاميه يک سر از نظر به در رفت؛ سهل است که نوبت، کم‌کم به معلومات وجدانيه و مسلمات فطريه رسيد ... بالجمله؛ آميزش با فرنگي، بدين حدها نيز از مسلمانان قناعت نداشته، کار مسلمان را به جايي رسانيد که در ضمن تعريضات به علماي اسلام، افکار و خيالات فرنگستان ـ که جز تعمير آخور نتواند نمود ـ  علوم و معارف حقيقي خواندند، و علوم و معارف اسلامي را که سرچشمة هر چيز و فيض و سرماية هر سعادت  ... است، اوهام جزئيه گفتند ...[13]

کار فرنگي و فرنگي‌مآبي به طوري در ايران اوج گرفته که بزرگان و کارفرمايان ايران، جميع حرکات و عادات شبانه‌روزي خودشان را نقشه و سرمشق از روش و رفتار فرنگيان برگرفتند و به تدريج اين معني از بزرگان به زيردستان سرايت گرفت ...  صنعت‌گران مسلمان نيز، هر کس را ممکن بود به ناچاري وضع و لباس مسلماني را به کلي تغيير داده، خود را چنان فرنگي‌وار مي‌کردند که در اين راسته بازار خياطي تهران که پايتخت اسلام است، مردم غريب و بيگانه جاي خود دارند، مردم بومي را هم تشخيص مسلمان از فرنگي به سهولت ممکن نيست ...  هر صاحب وجداني را در عالم، بالعيان مشهود است که هر يک از دو سبب «معاشرت» و «تربيت» را جداگانه و مستقلا در تغيير اخلاق و آداب انساني تأثير تام  و تمامي است ...  اين گونه تغيير و تبديل، ابتداءً در آحاد مسلمانان ظهور و بروز يافته و از آنجا کم کم به هيئت نوعيه مردم مملکت سرايت خواهد نمود.  و نيز اين گونه تأثير، البته از هيئت اسلاف مردم مسلمان به هيئت اخلاف سرايت گرفته، در مردم دورة واپسين به جايي خواهد رسيد که  صاف از جمله مردم مسيحي محسوب باشند ... [14]

عبارات فوق بي‌نياز از هرگونه شرح و توضيح است و به خوبي نشان‌دهندة فضاي ذهني علما در مبارزه با قراردادها از جمله قرارداد رژي است.

با توجه به آنچه ذکر شد، ضعف برخي تحليل‌ها  که در آنها تلاش شده است حوادث نهضت تحريم و رخدادهاي متأثّر از آن در قالب تعامل رهبران و بازرگانان و نيازمندي اين دو گروه به يك‏ديگر ارزيابي گردد،  روشن مي‌شود.  در اين تحليل‌ها چنين عنوان مي‌شود که: «علما به بازرگانان نيازمند بودند؛ زيرا از آن‏ها خمس و سهم امام دريافت مي‌كردند. از سوي ديگر بازرگانان متّكي به علما بودند؛ زيرا علما بانفوذترين پشتيبان آنان در برابر دولت به شمار مي‌رفتند»؛ در نتيجه در اوايل قرن چهاردهم هجري كه با عقد قراردادهاي متعدّد دولت با بيگانگان، منافع»طبقه متوسّط اجتماعي به ويژه بازرگانان و كاسبان خرده‏پا «به خطر افتاد، اين مسأله به معناي از دست رفتن منافع حوزه‏هاي علميه بود؛ به همين جهت، علما جهت تداوم رواج شريعت، فتواي تحريم صادر كرده، بعد از آن نيز يا در تأسيس شركتهايي چون شركت اسلاميّه نقش اساسي ايفا كردند و يا (دست‏كم) از اين اقدامات حمايت نمودند.[15]

طبق اين نظريه، دغدغة و مبناي علما در مقابله با قراردادها و بويژه صدور حکم تحريم تنباکو، محدود به مبارزه با سلطة اقتصادي بيگانگان بود؛ اين مبارزه  هم ـ  نه از آن جهت بود که قراردادها موجب سلطة کفار بر مسلمين بود و بايد با سلطة کفار مقابله شود، بلکه ـ از آن جهت صورت مي‌گرفت که سلطة‌ اقتصادي بيگانگان، در نهايت موجب به خطر منافع حوزه‌هاي علمية شيعه مي‌شد.

با توجه به اسناد ذکر شده که ده‌ها سند و گزارش ديگر نيز به عنوان دليل و مؤيد آن مي‌توان ذکر کرد، ضعف چنين ديدگاهي ـ همچون ديدگاه‌هاي ديگري که نهضت تحريم را به تحريک روس‌ها يا در نتيجة نگارش نامة سيد جمال‌الدين اسدآبادي به ميرزاي شيرازي ارزيابي مي‌کنند ـ  مشخص مي‌شود. در همين راستا و به عنوان نمونه مي‌توان به برخي اقدامات علما در سال‌هاي پس از نهضت تحريم اشاره کرد:

يكي از پيامدهاي مهم جنبش تنباكو، تقويت اين ذهنيت بخصوص در ميان علما بود كه جهت رفع مفاسد بوجود آمده از ارتباط و سلطه قدرت‌هاي غيرمسلمان بر مسلمين، ضروت دارد وسايل مورد نياز جامعه ايران، در داخل كشور توليد شود. در همين راستا شركت‌هاي اقتصادي و توليدي بوجود آمد. يكي از بزرگترين آنها «شركت اسلاميه»  در اصفهان بود. اين شركت  با هدف تأمين منسوجات مورد نياز مردم مسلمان ايران، با تلاش و حمايت علماي اصفهان؛ بويژه حاج‌آقا نورالله اصفهاني، در سال 1316ق تأسيس شده، شعبه‌هايي  نيز در برخي شهرهاي ديگر بوجود آمد. مراجع و علماي بزرگ به تأييد و پشتيباني اين شركت همّت گماردند.

اسناد به جاي مانده از علما در اين مقطع که در حمايت از توليدات داخلي و توصيه به کنار گذاشتن کالاهاي غربي صادر شد، بسيار بااهميت است. اين اسناد از يک سو شواهد و تأييد‌هاي ديگري بر اين مطلب هستند که مبناي فقهي حکم تحريم، مجموعة اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار هستند و نه صرفا سلطة اقتصادي کفار، از سوي ديگر با دقت در اسناد مذکور، مي‌توان موضع فقها را در قبال ابعاد مختلف تمدن غرب ـ يا دستکم بخشي از آنها ـ بدست آورد.

برخي اسناد مذکور که بيشتر آنها در حمايت از شرکت اسلاميه است، ذکر مي‌شود:

ميرزا حسين خليلي تهراني (از علماي ثلاثة مشروطه‌خواه نجف) در نامه‌اي به حاج‌‌آقا نورالله اصفهاني (از علماي مؤسس شرکت)، اميد دارد «اهل ايران به هيچ وجه من الوجوه محتاج به آوردن و طلبيدن اجناس خارجه نشوند»‌ تا «بلكه اين مأكول و ملبوس پاك طاهر، سبب اجابت دعوات و عوارف و قبولي طاعات شود.»[16]  شيخ عبدالله مازندراني (از ديگر علماي مشروطه‌خواه نجف)، در تأييديه ‌خود، از اين زاويه ‌كه كالاهاي خارجي از مشتبهات است و دوري از «مشتبهات از مستحسنات عقليه و شرعيه است»‌، ترويج و همراهي اين شركت را لازم مي‌داند.[17]  در بخش‌هايي از نامة ميرزا حسين محدث نوري (صاحب مستدرک الوسائل) به حاج‌آقانورالله آمده است:

... با آن احتياج كه سبب كلي است براي مخالطت و معاشرت و مسالمت و موافقت بلكه مؤادت و مشابهت، از رسوم دين و آيين مسلمين و علايم ايمان جز اسمي به دست نخواهد آمد؛ زيرا كه محبت صنفي با مودّت عدويشان جمع نشود و مشابهت قومي با مباينت ديگران ميسر نگردد. بلكه به مرور ايام، حبّ آن طايفه در قلب راسخ و بغض اين در قلب مستقر و جوارح مستور در منسوج اغيار. با چنين قلب ويران و هيئت عدوي ايمان، براي حضور در محضر قدس حضرت الهي و اظهار عبوديت و احتياج و استدعاي انجام حوايج محلي و به جهت اجابت و دعا و دفع مكاره و بلا، جاي اميدي نخواهد ماند ... نوع مسلمانان سال‌ها است اثر اجابت در دعاي خود نمي‌بينند و در مقام پيدا كردن سبب آن برنيامدند و به رفض، عيب آن را در دعا يا ناقل آن پندارند و از اين دعا به آن دعا و از ناقل به ديگري منتقل شوند و ندانستند كه اول شرط اجابت، پاكيزگي مطعوم و ملبوس است و هر چه در آنها مداقه كنند، اثرش را در آنجا مشاهده نمايند. با دست خبيث آلوده به اقسام معاصي و ملوّث به انواع قاذورات ... توقع پاكيزگي  از ملبوس بافتة‌ او داشتن، عين سفاهت و به مجرد طهارت و حليت ظاهر قناعت كردن، تمام خسارت است ...[18]

از ديگر تأييديه‌ها نوشته‌هاي سيد محمدکاظم طباطبايي يزدي است؛فقيهي که اکثريت فقها در صد سال اخير، مرجعيت خود را با نوشتن تعليقه بر کتاب مهم ايشان يعني عروة ‌الوثقي، اعلام مي‌کنند.آيت‌الله يزدي بر اساس اصول و قواعد فقهي، به مؤمنين توصيه و سفارش نمودند از «البسه و اقمشة خارجه متحرز باشند» و در «حركات و سكنات و كيفيات لباس و طعام و شراب و گفتار و كردار، از وضع و طرز كفار خود را برحذر و بركنار دارند.»[19] سند ديگري از سيد يزدي در دست است، که ظاهرا مربوط به شركت اسلاميه است، ولي تاريخ آن مشخص نيست. در اين سند مهم كه نامه‌اي است نسبتا تفصيلي ـ احتمالا به يكي از تجار ـ مي‌توان جنبه‌هاي مختلفي از موضع‌گيري و ديدگاه سيد را نسبت به غرب بدست آورد. در بخش‌هاي از اين نامه آمده است:

در اين زمان كه خارجه، به انواع حيل، رشتة كسب و صنايع و تجارت ـ كه ماية عزت و منشأ ثروت است ـ از دست مسلمين ربوده و منحصر به خود نموده‌ [اند] و مثل خون در مجاري عروق ايشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدريج منحصر به دلاّلي و بيع و شراء اجناس خارجه شده [است] ـ با آنكه اكثر مواد اجناس از قبيل پنبه و پشم و ابريشم و خاك چيني و غيره، خروار خروار، به ثَمَن بَخس از بلاد مسلمين جلب مي‌كنند و به الوان متعدده و اشكال مختلفه به اَعلَي القِيَم در بازار مسلمين، مثقال مثقال، فروش مي‌رود‌ ـ مناسب است مسلمين از خواب غفلت بيدار شوند و به تدريج رفع احتياجات خود را از خارجه بنمايند و به تأييدات ربّانيّه، از ذُلّ فقر و احتياج و سؤال و تحمل عملگيِ كفار و تشتت در بلاد كفر برهند ...

لباسي كه از ابتداء زرع مادّة آن تا غَز‎‎‏ْل و نسج و رنگ آن با كلمة‌ طيبة «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله، علي ولي‌الله»‌ انجام شود و جمعي از مسلمين از آن منتفع شوند كجا، و قماش‌هاي منحوسِ كم‌دوامِ خارجه كجا؟! و چند ماه  قبل ... وجوه متعدده در رجحان آن ـ شرعا و عقلا و عرفا ـ نوشته‌ام ...

اميدوارم اخوان مؤمنين، اقتدا و تأسي به رؤساي ملت، نموده برحسب غيرت اسلاميت ـ مهما امكن ـ اقتصار به همان ملبوسات اسلامي نمايند؛ بلكه در تمام اثاث البيت خود تا ممكن است اكتفا به مصنوعات اسلامي نموده و در مَلبَس و مَطعَم و مَسلَك خود، از شباهت به كفار بپرهيزند ـ چنانچه در اخبار شريفه از آن نهي شده ـ بلكه تمام افعال و اعمال و اخلاق خود را اسلامي نمايند. تا كليتًا ممتاز و در صورت و معني به هيچ وجه شباهتي به كفار نداشته باشند.[20]

چنان‌كه ملاحظه مي‌شود توصيه به اجتناب از مصنوعات كفار در اين نامه ـ علاوه بر  ابتناي آن بر اصل  عام«لزوم نفي ظلم» ـ‌ بر اساس برخي از اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار يعني «لزوم نفي سلطه كفار»، و «لزوم عدم تشبه به كفار» مي‌باشد. در ابتداي اين نامه به صورت واضح به مسأله استعمار اقتصادي غرب اشاره و با توجه به اصل نفي سلطه و اصل نفي ظلم، بر مقابله با آن به طريق مقتضي توصيه شده است؛ در پايان سند نيز اصل نفي تشبه به كفار بيان گرديده است. در اين نوشته ـ همچون نوشتة تأييديه بر شرکت اسلاميه ـ توصيه به اجتناب از همة مصنوعات كفار و بلكه از هرگونه شباهت و تبعيت از اعمال و رفتار آنها، صورت گرفته است؛ اين عموميت مي‌تواند شامل تكنولوژي غرب و نظام سياسي برآمدة از غرب نيز ـ در مراتب و مراحلي خاص ـ  بشود.

طبعا تحليل و تبيين تفصيلي موضع علما در قبال ابعاد مختلف مدرنيته از جمله علم و تکنولوژي غرب،  خارج از موضوع بحث است و بايد در نوشتاري ديگر مورد بحث و بررسي قرار گيرد؛ با اين حال، به اجمال و اختصار بيان مي‌شود که بر پاية اصول و قواعد فقهي ناظر به کفار («اصل نفي سلطه»، «اصل نفي تشبه»، «نفي مودت و همراز گرفتن»، «نجاست»)، مسأله علم و تكنيك غرب و استفاده از ابزار و وسائل مدرن، گرچه في‌نفسه فاقد هرگونه مفسده‌ و اشكال شرعي مي‌باشد، اما اگر توسط كفار استعمارگر غربي ساخته شوند، احكام مختلفي از جواز، تا احتياط و حرمت بر آن مترتب مي‌شود. اين امر بسته به ميزان تطبيق قواعد مذكور از يک سو، اصالة الاباحه و تزاحم ميان احکام از سوي ديگر، خواهد بود.


 




[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).  

[2] .  خداوند، هرگز راهي براي سلطة کفار نسبت به مسلمانان قرار نداده است (جايز نشمرده است).

[3] . اسلام برتري دارد و هيچ چيز بالاتر از آن قرار نمي‌گيرد.

[4] . هر کس که به گروهي تشابه جويد، از آنها شمرده مي‌شود.

[5] . امام صادق (ع) فرمود: خداوند به يکي از پيامبران خود چنين وحي کرد: به مؤمنين بگو لباس دشمنان من (=کفار) را نپوشند، و عذاي دشمنان مرا نخورند، و راه وروش دشمنان مرا نپويند؛ که در اين صورت آنها نيز ـ همانند کفار ـ دشمنان من خواهند شد.

[6] . مؤمنان، نبايد به جاي افراد با ايمان، کافران را دوست و سرپرستان خود انتخاب کنند.

[7] . اي کساني که ايمان آورديد، از غير خودتان، دوست نزديک و محرم اسرار نگيريد.

[8] . هيچ گروهي را که ايمان به خدا و روز قيامت دارند پيدا نمي‌کني، که دوستي بورزند بادشمنان خدا و پيامبرش.

[9] . اي کساني که ايمان آورديد، بدرستي که مشرکان، نجس و ناپاک هستند.

[10] . البته برخي فقهاي معاصر، «كفار اهل كتاب» را نجس نمي‌دانند.

[11] . حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش رسول جعفريان، قم، الهادي، 1377، ص 88.

[12] . همان، ص96.

[13] . همان، ص 37ـ 40.

[14] . همان، ص52ـ 62.

[15] . عبدالهادي حائري، تشيّع و مشروطيّت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران، اميرکبير، چاپ سوم، 1381، ص 129 ـ 131.

[16].  موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهاني، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، چاپ سوم، 1384، ص 76 ـ 77.

[17] . روزنامه ثريا، سال دوم، شمارة 14،  (هفدهم شوال 1317)، ص 2.

[18].  همان، شمارة  28 (هيجدهم صفر 1318)، ص 12.  

[19].  همان، شمارة 13 (دهم شوال 1317)، ص 2.

[20] . ر.ك: علي ابوالحسني (منذر)، «مروري بر انديشه و سيرة‌ سياسي آيت‌الله صاحب عروه»، مندرج در: فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 42، 1386،ص 160ـ162.

 

مصاحبه با دکتر موسي نجفي

 

مصاحبه با دکتر موسي نجفي

بسم الله الرحمن الرحيم. به عنوان اولين سؤال بفرماييد: قيام تحريم تنباکو در چه مختصات تاريخي اتفاق افتاد و در ميان نقاط عطف تاريخ معاصر ايران چه جايگاهي را به خود اختصاص داده است؟

بسم الله الرحمن الرحيم.اولاً تشکر مي‌کنم از توجه دوستان گروه تاريخ انديشه معاصر به موضوع قيامهايي که در صدة گذشته انجام شده و ارزشي که دوستان براي اين کار قايل هستند که در حقيقت ارزش براي هويت خودشان قائلند. اگر دوره بعد از قرارداد ترکمنچاي را به لحاظ مسائلي همچون برقراري کاپيتالاسيون در ايران و جدا شدن برخي ولاياتاز ايران، بتوان دوره انحطاط خواند، قيام تحريم تنباکو پاياني بود بر اين دوره که از 1243ق. تا 1309ق.تقريباً هفت دهه به طول انجاميد. اين هفت دهه، دوران ‌پر آشوب و بحراني بود. از ظهور فرقة بابيه و بهائيت گرفته تا شکل‌گيري جريان منورالفکريکه محصول همين دوره بحراني است. ارتباط ما با دو رويه غرب در همين دوره برقرار شد. رويه‌اي که از تأسيس دارالفنون و ايجاد روزنامه‌ها نمايان شد و چهره‌ استعماري آن که در اين دوره بيشترين اثرات خودش را در زندگي مردم ايران گذاشت. با اين تفاوت که از شکل نظامي جنگ‌هاي ايران و روس به شکل سياسي و اقتصادي تبديل شده بود. برخي نويسندگان اين دوره را عصر بي خبري ناميده‌اند،اما به نظر مي‌رسد خبرهايي در اين بي خبري بوده است. شايد بتوان نام اين دوره را عصر سلطه و هويت زدايي از ملت ايران ناميد. نهضت تحريم تنباکو به اين دوره پايان داد و تقريباً هفت دهه بعد خود را تا قيام 15 خرداد 1342 که طليعه انقلاب اسلامي بود، به دوران بيداري مبدل ساخت.

آيا به همين جهت است که حضرتعالي معتقديد قيام تحريم مدخل و کليد فهم نهضت مشروطه هست؟ به نظر شما براي فهم مشروطه اگر از قيام تحريم شروع کنيم چه مألفه‌هايي در مشروطه ديده مي‌شود که اگر از آنجا شروع نکنيم، اين مؤلفه‌ها ديده نمي‌شوند. به بيان ديگر نهضت تحريم از چه چيز‌هايي در نهضت مشروطه پرده برداري مي‌کند؟

بناي بنده بر اين نيست که به نويسندگان سکولار استناد ‌کنم، اما اين نويسندگان گاه ناخواسته به واقعيت‌هاي غير قابل انکاري اشاره کرده‌اند. کسروي در تاريخ مشروطه مي‌نويسد: قيام تنباکو نخستين تکان توده‌ها بودو اين کاملاً درست است. دولت‌آبادي هم به اين نکته‌ اشاره مي‌کند که دخالت روحانيت در سياست در تنباکو،بذري در مزرعه روحانيت پاشيد و چنان روحانيت را با سياست پيوند داد که به راحتي نمي‌توان آنها را از هم جدا کرد. يعني نقطة عطف ورود روحانيت در سياست ايران شد. روشن است که روحانيت قبلاً هم در سياست دخالت مي‌کرد. حاج ملا علي کنييا سيد شفتي هم در سياست دخالت مي‌کردند اما نه در قالب يک نهضت.  چرا که اساساً زمينه شکل‌گيري يک نهضت وجود نداشت. صفويه که نسبتاً نظام مقبولي بود، دوره افشاريه هم که اصلاً مطلب چيز ديگريست،اوايل دورة قاجاريه هم که جنگ‌هاي ايران و روس بود،وقوع نهضت به تضعيف کشور و به نفع روسها منجر مي‌شد و اساساً استعماري نبود که نهضتي شکل‌بگيرد. در واقع بعد از اين چنگ‌ها بود که استعمار به ايران وارد شد،و نهضت تحريم اولين نهضت بيداري بود که در مقابل آن شکل گرفت. نهضتي که در آن روحانيت و مردم به طور هم جانبه‌اي شرکت کردند. شايد اين نهضت را تنها بتوان با قضية قتل گريبايدوف مقايسه کرد که نه ملي بود و نه نقش مردم و روحانيت در آن پر رنگ بود. بيشتر يک واکنشي در مقابل سلطه و ظلم بوده است. اما نهضت تحريم بيشتر از اين که واکنش باشد، يک سر فصل جديد است. قضيه قتل گيريبايدوف به زورگويي روسها و تکبر سفير مهر پاياني زد و به نظر بنده، به خلاف تحليل‌هايي که اين حرکت را محکوم مي‌کنند، در جاي خودش خيلي غرور آفرين بود. تفاوتي که قضيه قتل گريبايدوف با اشغال سفارت آمريکا در 13 آبان دارد،اين است که 13 آبان پايان دورة سلطه هست و شروع يک مبارزه عليه غرب، اما قضيه گريبايدوف به نظر مي‌آيد انعکاس اثباتيش بعداً در تنباکو پديدار شد. و ثمره هر دو در مشروطه مشاهده شد. مرحوم مدرس درباره اينکه نهضت تنباکو توانست به مشروطه ختم بشود دليلي مي‌آورد که قابل توجه است. ايشان بقاي حکومت‌ها را در احترامي مي‌بيند که مردم به آنها قائل هستند. قيام تحريم تنباکو احترام حکومت را نزد مردم از بين برد و وقتي احترام حکومت از بين برود به تعبير مرحوم مدرس به درختي مي‌ماند که ديگر شکوفه نمي‌دهد. براي اولين بار،در نهضت تحريم بود که زن‌ها در نهضت شرکت کردند و ناصرالدين شاه را، شاه باجي سيبيلو خواندند. کسي که تا ديروز ظل الله بوده، حالا باجي سبيلو شده است. حال چطور شد که بخشي از ميوه درختي را که روحانيت و مردم کاشتند، در مشروطه غرب چيد بحث ديگري هست.

حالا با توجه به اينکه حضرتعالي قيام تحريم را سرآغاز تبديل وضعيت مردم از يک توده بي‌شکل به يک ملت، ظرفيت اجتماعي اين قيام را تا چه حدارزيابي مي‌کنيد، آيا ظرفيت اجتماعي اين قيام در حدي بودکه مانند برخي مورخين و يا سيد جمال از ميرزايشيرازي انتظار انقلاب و خاتمه دادن به نظام سلطنتي را داشته باشيم؟

ديدگاه سيد جمال و انتظار او به نظر بنده مخلوطي است از واقعيت‌هاي نهضت بيداري اسلامي و هم اوهام ايشان. شما فرض کنيد که يک قهرماني الان در بستر بيماري هست،او بعداً مي‌تواند 300 کيلو بلند کند و قهرمان جهان بشود، اما فعلاً در دوره نقاحت و رو به بهبودي است. قيام تحريم تنباکو همان بستر بيماري و دوران نقاحت است که تازه نهضت، عصر بي خبري را جراحي کرده است. انتظار بلند کردن يک وزنه 300 کيلويي از آن زياد هست، اما اين که در ناصيه اين قهرمان که الان رو به بهبودي هست، قهرماني جهان ديده شود، دور از انتظار نيست. مرحوم ميرزا مي‌ديد که اين شروع يک عصر جديد هست اما عجله نکرد چون مرد دور انديشي است.

به عبارت ديگر اوج اين حرکت و نهضت، انقلاب است که در بهمن57 به وقوع پيوست. اينکه امام (ره) درباره ميرزا مي‌فرمايند: او پير مرد کوچک با عقلي بزرگ بود، بيانگر همين واقعيت است. اينکه ميرزاي شيرازي در آخرين نامه‌اي که براي مرحوم آشتياني نوشته ـ اصل نامه نيز نزد بنده هست، مرحوم نجفي فرستاده و پيش ما مانده و آن را چاپ کرديم ـ نهضت تنباکو را موجب «اعلاي کلمه ملت» مي‌داند، چيز عجيبي است. حتي اگر ملت را به معني دين و شريعت هم بگيريم، روشن است که آيين تشيع در جامعه ايران تنيده شده است و وقتي تشيع در ايران رشد کند در واقع کل اين مجموعه و اين ملت شيعه اعلاي کلمه پيدا کرده است. چنانچه مرحوم مطهري اعتقاد داشتند براي اينکه يک ملتي شکل بگيرد، بايد يک آرمان و يک کمال و يک حالت استعلايي در آن ملت به وجود بيايد. ميرزا وقتي مي‌گويد دين اعلاي کلمه پيدا کرده و اين را در عراق مي گفت، معني‌اش اين است که دين زنده شده است. اما در ايران معني ديگريدارد،زنده شدن دين و تشيع در ايران اين زمان يعني زنده شدن وحدت ايران، هويت ايران و استقلال ايران، يعني روح ملي و ديني ما، آرمان ما، مقاومت ما اعلاي کلمه پيدا کرده است. و اين درست است. حرف ميرزا نه تنها در اجمال، بلکه در تفصيل هم درست در آمد. بعدها امام (ره) روي همين اعلاي کلمه ملت دست گذاشت و در واقع اين مشعلرا به واسطه مرحوم آخوند و شهيد مدرس و ديگران به انقلاب اسلامي رساند. اين واقعيتي بود که نه روشنفکران ديدندو نه حتي خيلي از روحانيت. اين رمزي هست بين امام و ميرزاي شيرازي با واسطه مشروطيت و نهضت‌هاي دورة پهلوي که حالا که در اعلاي کلمه ملت اين قدرت وجود دارد، اين را بگير و ازش استفاده کن،هرچند خود ميرزا نتوانست استفاده کند چون اين بيمار هنوز در مرحله نقاحت بود، بايد اين درخت رشد مي‌کرد و جوانه مي‌زد و ميوه مي‌داد که ميوه‌اش همين 22 بهمن هست.

حضرت عالي سالها پيش در يکي از مقالاتتان،انتقاد آدميت نسبت به علمکرد ميرزا را مطرح مي‌کنيد و پاسخ مي‌دهيد. آدميت به ميرزاي شيرازي انتقاد مي‌کند که چرا لغو هم امتيازات را مد نظر نداشته و همه قراردادهاي استعماري را تحريم نکرده است. شما در آنجا به اين مطلب اشاره مي‌کنيد که انتقادات آدميت ناشي از سطحي‌نگري است که وي نسبت به ظرفيت‌ اجتماعي مردم در اين زمان دارد. روشنفکري هيچ گاه نتوانسته است در جايگاه يک رهبر بزرگ ملي قرار گيرد و لذا درک درستي هم از ظرفيت‌هاي فرهنگي و اجتماعي مردم ندارد. امروز چه پاسخي به اين انتقاد داريد؟

روشن است که ما هر وقت تاريخ را دوباره مي‌خواند،به درک عميقتري از آن مي‌رسيم. اساساً قضايايي تاريخي به گونه‌ايست که هر چقدر در آنها عميق شويم، اين عمق و دقت به خود ما نيز بر مي‌گردد. البته همه از اين عمق برخوردار نمي‌شوند. ميرزا در يکي از نامه‌هايشان دارند که «تا قطع يد فرنگي بل مره تحريم باقي است». اگر چه در جريان تحريم تنباکو قطع يد فرنگي به طور کامل نشد و تنها قطع يد کمپاني شد و تحريم هم توسط ميرزا شکسته شد توان مردم هم بيشتر از اين نبود،اما اين مطلبي که ميرزا مي‌گويند يک پيامي درش هست که بنده تازه متوجه آن شدم و در نوشته‌هاي قبليم نيست. ميرزا در واقع با بيان اين مطلب آرمان نهضت را گوشزد مي‌کند.ممکن است خودش نتواند به آنجا برسد، اما راه براي ديگران باز مي‌شود. و همراه با ارتقاء ظرفيت‌اجتماعي مردم اين آرمان هم به تحقق نزديک مي‌شود.

به نکته جالبي اشاره فرموديد. به خصوص با توجه به اينکه حضرتعالي معتقديد در تشيع آرمان جلوتر از واقعيت حرکت مي‌کند. در هر سطحي از توان و ظرفيت اجتماعي قرار دارد، نقطه نهايي و آرماني را فراموش نمي‌کند. در همان نهضت مشروطه هم وقتي بحث مشروطه مطرح مي‌شود، ميرزاي نائيني مي‌گويد چون که دسترسي به امام معصوم نداريم و چون که نائب امام معصوم نيز در حال حاظر توانايي کافي براي در اختيار گرفتن حکومت را ندارد، پس در اين حال مشروطه از سلطنت بهتر است. در شيعه قرار نيست فقط توان بالفعل و موجود مد نظر قرار گيرد. بلکه هميشه وضعيت موجود با وضعيت مطلوب سنجيده مي‌شود. با اين توضيح اگر مراحل پيش‌روي ملت ايران را در تاريخ چنين ترسيم کنيم که از قيام تحريم آغاز کرده، بعد به جنبش مشروطه رسيده، بعد انقلاب اسلامي را شکل داده و به تعبير مقام معظم رهبري قرار است بعد از تشکيل نظام به دولت و بعد تمدن اسلامي برسد. قائدتاً هر کدام از اين مراحل نيازمند ظرفيت اجتماعي و نه تنها اجتماعي بلکه فرهنگي و معرفتي خاص خودش است. حال با توجه به تحليل ظرفيت اجتماعي ملت ايران از قيام تحريم تا انقلاب اسلامي، مي‌توانيدالگويي ارائه کنيد که مطابق آن بتوان ظرفيت‌هاي ملت ايران را ارتقاء داد و به سطح ظرفيت‌هاي تمدني رساند.

به نظر بنده اين برمي‌گردد به ذات تشيع. ببينيد نهضت‌هاي شيعي در عين حالي که چيزي نفي مي کنند، يک الگوي اثباتي هم ارائه مي‌کنند. به خلاف برخي فرهنگ‌‌ها و نهضت‌ها که تنها نفي مي‌کنند و الگوي اثباتي ندارند. اساساً نهضت‌هاي شيعي نفيشان با اثبات هست. اگر اثبات نداشته باشند مردم به آنها دل نمي‌دهند. مثل قيام اباعبدالله، که در حين نفي حاکميت و خلافت اموي، اثبات ولايت اهل بيت هم هست.اينکه مي‌فرمايند به هدف امر به معروف و نهي از منکر قيام کرد‌اند، به خاطر شعور و فهم مردم بود که بايد کم کم با ولايت اهل بيت اشنا بشوند، چون اينها با سيرة خلفا بزرگ شدند.در نهضت‌هاي بيداري شيعه اين وجود دارد. مثلاً‌همين که اينها از موضع دين صحبت مي‌کنند،در واقع گوشزد مي‌کنند که پادشاه در موضع دين نيست. اصلاً همين که مشروعيت سلطنت را زير سؤال ببرند، کافي است. نکته بعد اينکه هر دو مرحله نفي و اثبات نيازمند ظرفيت‌هاي مخصوص به خودش است. اين رهبر اجتماعي است که توان تشخيص اين ظرفيت‌هاي را دارد. هر سطحي از نفي، متناسب به سطحي از اثبات است.

به خصوص در اثبات، بايد ابتدا ظرفيت مردم را سنجيد. بايد ديد مردم در چه مرحله‌اي از رشد و بلوغ هستند. البته در تمام نهضت‌هاي شيعي رشد متناسب با آن صورت گرفته است. به همين جهت مقام معظم رهبري دائماً به مردم توجه دارند. چرا که رهبران در صورتي مي‌توانند به اهدافشان برسند، که مردمشان بلوغ و رشد متناسب با آن اهداف را پيدا کرده باشند. شما در تنها در ايران شاهد شکل‌گيري يک جامعه شيعي هستيد، نه در عراق، نه در لبنان و نه در هيچ کشور اسلامي ديگر. اينجا يک امتياز ويژه دارد جامعة شيعي شکل گرفته با آرمان‌هايش. وقتي يک جامعه شيعي با آرمان‌هاي شيعي شکل مي‌گيرد،‌ طبيعتاً در بطن خودش مهدويت را هم دارد. مرجع شيعه از موضع نيابت از امام غائب سخن مي‌گويد. ممکن است مانند تحريم تنباکو اولش مشروعيت سلطنت باشد، اما آخرش حضور کامل و تمام عيار ولايت هست. حضور کامل ولايت، يعني تحقق تمدن اسلامي، يعني تحقق کامل همه ابعاد آداب و احکام اسلامي. تمدن اسلامي اين نيست که به مريخ برويم، تمدن اسلامي يعني جامعه اسلامي کامل، جامعه اسلامي کامل هم با وجود انسان کامل حاصل مي‌شود.

در نظريه مهدويت اين هست که در عصر ظهور جامعه ديني تمام ظرفيت‌هاي خودش را آشکار مي‌کند. اين آرمان‌ نهايي نهضت‌هاي شيعي است. و يک مرحله‌اش نفي سلطنت يا محدود کردن سلطنت است. به هر حال هر مرحله‌اي ظرفيت مدني متناسب با خودش را نياز دارد. و تا اين ظرفيت فراهم نشود، تحقق آن مرحله امکان پذير نيست. به عبارت ديگر هر مرحله بيداري متناسب با خودش را مي‌خواهد. اين خط بيداري از تنباکو دنبال شده است و اکنون به اينجا رسيده است. ما نبايد ديروز را با امروز مقايسه کنيم.

بنابراين الگوي حضرتعالي دو بخش دارد. بخشيکه به آرمان‌هاي يک حرکت اجتماعي ـ تاريخي برمي‌گردد،‌اين است که همواره بايستي در کنار نفي، اثبات متناسب آن نيز وجود داشته باشد، بخش دوم هم اين است که هميشه اين ارتقاع دو پايه خواهد داشت، يک پايه رهبرانند و پايه ديگر مردم.

درباره بخش دوم هم بفرماييد، تکيه بريکي از اين پايه‌ها چه نخبگان و چه مردم، نخبگان هم چه روحانيت و چه روشنفکران، چه آسيبي مي‌تواند به تحليل ما از نهضت‌هاي تاريخ معاصر ايران برساند؟

اصلا ً بحث در گستره روشن فکر و روحاني نيست، بلکه مسأله بيداري اسلامي و ابعاد آن و اعتقاد به ظرفيت آن هست تا تمدن اسلامي. يک عده اصلاً‌ نمي‌توانند اين بيداري را ببينند. حتي ممکن استبخشي از جريان روشن‌فکري، به نقش فقها و علماء در يک مقطع تاريخي اعتقاد داشته باشند و بگويندحضور آنها ضروري بوده، البته همين‌قدر نه بيشتر چنانچه نقل شده در جريان انقلاب اسلامي بعضي از رهبران منافقين در زندان گفته بودند که آيت الله خميني، به تعبير آنها، انقلاب کرده و شاه رفت، حلا ديگر بايد انقلاب را دست ما بدهد. اين چيز زيادي نيست که براي روحانيت و علما بتوان قائل شد. اصلاً کسي نمي‌تواند منکر شود، حتي مغرض‌ترين غربي‌ها به نظر من تا اين مقدارش را قبول دارند. اما واقعتمسأله اين نيست، مسأله اساسي عقبة کار هست که ما روحانيت را با آن نهضت‌ها و جريان بيداري و آن سير تکاملي تشيع و مقابله با غرب، در ايران عقبه کار مي‌بينيم. اين فرق مي‌کند تا اينکه بخواهيم مسأله را مقطعي ‌ببينيم، با يک نقشه فردي.

آن چيزي را که ما اسمش را مي‌گذاريم مقاومت «عالم ديني» در قبال «عالم غير ديني». رويارويي غرب در ايران با يک عالم ديني صورت گرفته است. در واقع در دوران قيام تحريم،غرب تلاش مي‌کرد که سايه سنگين اين عالم را بر ايران بيندازد. و مشروطه اوج اين تلاش بود. اما همزمان با اين توسعه‌طلبي، عالم ديني هم به مقابله پرداخت. فقها و علما و مردم در اين عالم بيدار شده‌اند و هم سنبل‌ها و نمادها و نمودهايياز مقاومت عالم ديني در مقابل عالم غير ديني هستند. مقاومت و استقامت از ويژگي‌هاي يک جامعه زنده است. و جامعه‌اي زنده است که روح آن يک فرهنگ آن زنده و پويا باشد. تمدن اساساً از فرهنگ ناشي مي‌شود. فرهنگ اسلامي در اوج خودش مي‌شود تمدن اسلامي اينها نشانه‌هاي زنده بودن يک فرهنگ هست منتها در مرحله ابتدائي‌تر در مقابل يک موج بزرگتري که دارد مي‌آيد و اين موج بزرگ مي‌خواهد همه چيز را ببرد ديدن اين موج آن موجي که مي‌آيد و آمادگي که اينها و سنگر هايي که مي‌خواهند بسازند در مقابل اين موج، اين مهم هست. اينکه سنگربانش کيست، خوب معلوم است،اما برخي نه مي‌خواهند اين موج را ببينند که چه خبر مي‌خواهد بشود در مشروطه هم همينطور هست مشروطه هم نمي‌خواهد اين موج را ببيند و نه مي‌خواهند اين سنگري که دارد ساخته مي‌شود را ببينند.

از اين جهت است که معتقديم بايستي مشروطه را از مسير نهضت تحريم دنبال کرد. در اين صورت مشروطه‌خواهي ايرانيان نه از اين بابت است که در مسير مدرنيته قرار گرفته‌اند، بلکه به يک جريان بزرگتري وصلند که پيشتر به راه افتاده است.

به عنوان آخرين سؤال، با توجه به اينکه عنوان همايش «ولايت و فقاهت از تنباکو تا انقلاب اسلامي» است، به نظر حضرتعالي اين بيداري اسلامي که در طي تاريخ معاصر ايران در قالب‌ نهضت‌ها خودش را آشکار کرده است، به کدام يک از حوزه‌هاي علمي مانند فقه، فلسفه و عرفان يا به تعبيري فقها، عرفا و فلاسفه مي‌توان منتسب ساخت. اين ارتقائيکه در ظرفيت اجتماعي ملت ايران صورت گرفته است، با توانمندي کدام دسته از اين حوزه‌ها تناسب بيشتري دارد. در انقلاب اسلامي چيزي که مشهود بود اينکه اين انقلاب توسط کسي که هم فقيه بود و هم عارف و فيلسوف رهبري شد. اما آيا چنين جامعيتي در مقاطع ديگر اين جريان بيداري اسلامي وجود داشت است. و آيا مي‌توان زواياي فلسفي و عرفاني قضيه را نيز پررنگ‌تر ديد؟

وقتي يک جامعه اسلامي ايجاد مي‌شود، طبيعي هست که اين علومي که شما اسم برديد فلسفه و عرفان و هنر در شکل گيري آن جامعه نقش داشته‌اند. طبيعتاً نمي‌توان همه اين علوم را به فقه بازگرداند،بلکه همه اين علوم از قرآن و روايات مايه گرفته‌اند. در تاريخ اسلام کم نداشتيم دانشمندان و بزرگاني مانند شيخ بهائي که هم فقيه بودند و هم اديب و هم فني و عارف و هم متکلم. هرچند بارزترين حلقه‌اي که يک متفکر را به جامعه اسلامي وصل مي‌کند و حرفش را نافذ مي‌کند، فقهش هست، اما آن عارف هم هست، فيلسوف هم هست. به تعبير يکي از متفکرين، جميع علوم اسلامي درش هست و خودش بازتاب آنهاست. اگر بخواهيم تنها فقط فقه را صاحب نقش بدانيم، بايد بپذيريم که عرفان و فلسفه و هنر و اقتصاد و اينها اصلاً در قرآن و اسلام نيست و اين خودش يک حرف خطرناکي خواهد شد. و ما را به سمت حرف‌هاي بنياد گراها و برخي از فرقه‌هاي افراطي اهل تسنن سوق خواهد داد. ما چرا چنين امتيازي را از تشيع سلب کنيم. مخصوصاً که جامعه شيعه در کنار فقه و فقها حتي خود فقها مثل خواجه نصير و ديگران به رشته‌هاي ديگر علوم هم مزين بودند و ازش استفاده مي‌کردند هم متلکم هستند هم عارف هستند هم فقه هستند و خيلي از اين رشته‌ها در خود وجود اينها به اتحاد و اتصال رسيده است. و اين همان عقلانيت اسلامي است. که براي رشد تمدن اسلامي نيازمند آن هستيم. علاوه بر اينکه به طور مثال بسياري از همان مفاهيم فقهي و ديني را هنر مي‌تواند منتقل کند و زبان انتقال مفاهيم مي‌شود. گفتم يک وقت ما اين حرف‌ها را در يک جامعة غير شيعي مي‌زنيم، بله. ولي يک وقت در يک جامعة شيعي مي‌خواهيم از تمام ظرفيت‌هاي آن جامعه استفاده کنيم، خواهيم ديدکه تعدد و چندگونگي اين علوم کارايي پيدا مي‌کند. البته درجاتش فرق مي‌کند درجه فقه درجة اول است. عقلانيت و فلسفه اسلامي حتي توان همين فقه را افزايش مي‌دهد.فقه زبان خاص خود را دارد. در صورتي که اگر جامعه اسلامي بخواهد با يک زبان عام‌تر صحبت کند، اينجا عقلانيت فلسفي کارايي زيادي دارد. اين از امتيازات جامعه شيعي است که ابزراهاي متعدد و گوناگوني در اختيار دارد.

بله در همين قيام تحريم تنباکو مي‌دانيم که حکم فقهي و حکومتي ميرزاي شيرازي باعث خيزش و حرکت مردم شد، اما اگر دقيقتر نگاه کنيم اين برمي‌گردد به ذات و ماهيت جامعه اسلامي و شيعي و ارتباطي که بين نايب امام زمان به عنوان رئيس مدينه و اهل مدينه وجود دارد. حالا اين ارتباط را مي‌توان با زبان فقهي بيان کرد و مي‌توان با زبان فلسفي و يا عرفاني بيان کرد.ماهيتش ولايي است و اين اختصاص تنها به فقه ندارد. در تشيع همه علوم روح ولايت درشان وجود دارد. منتها فقه بارزترين و يا مي‌توان گفت محمل اصلي آن است.


نقش عنصر «ولايت» در نهضت‌هاي معاصر ايران (با تأکيد بر نهضت تحريم تنباکو)

 

 

نقش عنصر «ولايت» در نهضت‌هاي معاصر ايران

(با تأکيد بر نهضت تحريم تنباکو)

مهدي ابوطالبي[1]

مقدمه

ظهور صفويه در ايران و اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي کشور و حضور علماي شيعه در ايران و تبليغ فرهنگ و آموزه‌هاي شيعه توسط علما و فعاليت‌هاي فرهنگي برخي از شاهان صفوي موجب گسترش تشيع و نفوذ آن در دل و جان مردم و فرهنگ عمومي آنها شد. اين نفوذ تا حدي بود که به تعبير بسياري از محققين ايراني و غربي، تشيع به عنوان يکي از عناصر اصلي هويت ملي ايرانيان درآمد و ايراني مستقل در عرصه ملي و جهاني ظهور کرد و يک هويت تازة روزآمد در ايران سامان گرفت.[2]  از اين زمان به بعد مهم‌ترين تحولات و جنبش‌هاي سياسي ـ اجتماعي تاريخ ايران با تکيه بر همين مؤلفه‌هاي شيعي شکل‌ گرفته است که مهم‌ترين و مؤثرترين اين عناصر، عنصر «ولايت» است.

1. ولايت در انديشه شيعي

ولايت به معناي قرابت و نزديکي (به منبع فيض يا عالم قدس يعني وجود خداوند متعال) يا به معناي سرپرستي و حاکميت خداوند و مأذونين از طرف او، از لحاظ نظري در هريک از علوم اسلامي اعم از فلسفه، کلام و فقه شيعي با زواياي ديد مختلف وجود داشته و مصداق ولي و صاحب ولايت ازجانب  خداوند شروع شده و در قالب نبي و امام يا رييس اول مدينه ادامه پيدا کرده و در نهايت به فقيه يا رييس سنت مي‌رسد. در دوران قاجاريه، بسياري از امور اجتماعي تحت نظارت و ولايت  فقها به عنوان نواب عام امام زمان (عج) انجام مي‌شد.

اصطلاح ولايت در شيعه، موجد دو اصطلاح ديگر با عنوان تولي و تبري است که از فروع دين اسلام با نگاه شيعي به حساب مي‌آيد. تولي به معناي دوستي با دوستان خدا و پيوستگي با اهل حق، و تبري به معناي دشمني با دشمنان خدا و گسستگي از اهل باطل. اين دو عنصر عاطفي  همواره در طول تاريخ، شيعه را در موضع گيري اعتقادي و سياسي ياري داده است.

2. نقش عنصر «ولايت» در نهضت تنباکو

ولايت فقها به معناي نيابت عام از امام زمان (عج)

در جريان نهضت تنباکو عنصر ولايت به شکل‌هاي مختلف و در مراحل مختلف نهضت بروز و ظهور داشته است. اولين مصداق اين عنصر، حضور علما و در رأس آنها ميرزاي شيرازي به عنوان نواب عام امام زمان (عج) و مراجعه مردم به آنها به عنوان ملجأ و پناه در مقابل استبداد و استعمار به عنوان حاميان قرارداد امتياز انحصاري تنباکو بود که در رساله‌ها، نامه‌ها، تلگراف‌ها و اسناد مختلف اين دوره به اين نکته اشاره شده است.

بحث ولايت به معناي نيابت از امام زمان (عج) نقش مؤثري در تبعيت مردم از حکم ميرزاي شيرازي داشت. در تعابير مختلفي که در اين دوره در مورد اين حکم به کار رفته به بحث نيابت ميرزا از امام زمان (عج) با عباراتي چون نايب الامام،  نائب الائمة المعصومين،  «حجت ائمه معصومين(ع)» و حجت الائمة الهادين (ع) اشاره شده است.  لذا چه عامه مردم چه علماي بزرگ، مخالفت با اين حکم را مخالفت با امام زمان (عج) مي‌دانستند. بر همين اساس علماي تهران اظهار کردند ما نيز همانند عامه مردم ملزم به تبعيت از اين حکم هستيم. برخي حتي معتقد بودند که اين حکم ميرزا در حقيقت توقيع و حکم امام زمان (عج) است که به واسطه ميرزا به دست مردم رسيده است.[3]

ولايت از باب تولي و تبري

مصداق ديگر عنصر ولايت در اين نهضت تجلي «تولي و تبري» در فرايند اين نهضت است که عنصر «تبري» از طريق ايجاد آگاهي توسط علما و افزايش حس دشمني با کفار به دليل پيامدهاي منفي رفتار آنها بر اقتصاد، فرهنگ وسياست مسلمين تبري از کفار شکل گرفت به گونه‌اي که نماينده انگليس اعتراف مي‌کند که اکنون به هر تقدير مردم با بدگماني چنين مي‌انديشند که انگليسي‌ها درصدند  رسومشان و سپس رفته رفته خودشان با به شيوه‌اي زيرکانه بر آنان تحميل کنند،  و چنين مي‌نمايد که عقيدة آنها نسبت به انگليسي‌ها تغيير فاحشي يافته باشد و هر نوع نسبت  پستي به آنان داده شود ...[4]  عنصر «تولي» نيز در  ادبيات حاکم بر حکم تحريم ميرزاي شيرازي جلوه گرشد. ميرزاي شيرازي در متن حکم خود، به جاي استفاده از واژة  «حرام» براي حکم استعمال تنباکو، از تعبير بسيار مقدس و با اهميت «در حکم محاربه با امام زمان (عج)» استفاده کرده است. ايشان با اين تعبير، قلب عواطف مذهبي و روحيه ولايي شيعيان را تکيه‌گاه اين جنبش بزرگ قرار داده است. به همين جهت استقبال عمومي و فراگيري از همه اقشار جامعه از اين حکم شد. به گونه‌اي که حتي اهل فسق و فجور و افراد بي‌قيد نسبت به احکام شرع نيز تحت تأثير قرار گرفتند واز استعمال دخانيات احتراز کردند.

ارتقاء جايگاه سياسي ـ اجتماعي علما به عنوان مهم‌ترين پيامد جنبش

ظهور علما در جايگاه رهبري حرکت‌هاي اجتماعي مثل نهضت تنباکو و نقش آنها در هدايت جنبش در مراحل متخلف باعث شد که حکومت به ويژه شخص ناصرالدين‌شاه نيز جايگاه بالاتر و احترام بيشتري براي ايشان قائل باشد. 

همچنين نقش پراهميت فتواي ميرزاي شيرازي به عنوان اصلي‌ترين عامل پيروزي نهضت تنباکو از طرفي باعث تعجب و از طرف ديگر باعث ترس و وحشت بيگانگان و عمال آنها در ايران شد. اين ترس را مي‌توان در سخنان سفير روس در يک مهماني که سفراي کشورهاي ديگر را دعوت کرده است، به وضوح مشاهده نمود. وي در اين مهماني با اشاره به تبعيت فوري مردم از حکم تحريم ميرزا، نسبت به اين قدرت عظيم اجتماعي هشدار داده و اعلام خطر مي‌کند که اگر چنين فتاوايي در مورد برخي کالاهاي خارجي ديگر داده شود و يا حتي به طور کلي کالاهاي خارجي تحريم شود، منافع اقتصادي همه ما به خطر مي‌افتد و بالاتر از اين اگر فتوايي در مورد قتل اتباع خارجي در  ايران صادر شود، بلوايي عظيم به راه خواهد افتاد که از  دست ما هيچ کاري بر نخواهد آمد. [5]بر همين اساس تمام دولت‌هاي خارجي که در ايران  نماينده داشتند از نمايندگان و مأمورين خود خواستند که در رابطه با احوالات و شخصيت ميرزاي شيرازي به طور مفصل تحقيق کنند و گزارش دهند تا بفهمند که اين شخص بزرگ کيست که موفق به چنين کار عظيمي شده است. همچنين برخي از سران کشورهاي خارجي مثل امپراطور روس  تواضع و  خشوع خود نسبت به مرحوم ميرزا را  در نامه‌اي مؤدبانه و بااحترام کامل خطاب به ميرزا نشان مي‌دهد و مي‌نويسد:

«من اوامر شما را در ممالک روسيه نسبت به مسلمانان اجرا مي‌کنم و حاضرم براي پيشرفت مقاصد شما در مملکت ايران هر اقدامي بنمايم».[6]

انگليسي‌ها نيز در رقابت با روس‌ها به همين مضامين نامه‌اي از طرف پادشاه انگلستان براي ميرزا فرستادند و به وسيله کنسول خود پيغام دادند که انتظار جواب ندارند و فقط ممنون مي‌شوند که ميرزاي شيرازي نامه را قبول کند.[7]

3. نقش عنصر «ولايت» در نهضت‌هاي بعد از تنباکو

پيروزي مردم ايران در نهضت تنباکو با رهبري و هدايت علماي بزرگ در سرتاسر ايران با محوريت حکم ولايي ميرزاي شيرازي (ره)، موجب شکسته شدن ابهت استبداد داخلي و استعمار خارجي در ذهن جامعه ايران شد. چنان که گذشت يکي از پيامدهاي مهم اين نهضت ظهور بيش از پيش پتانسيل سياسي ـ اجتماعي علماي شيعه به ويژه نهاد مرجعيت و افزايش جايگاه سياسي ـ اجتماعي علما در بين مردم شد. بر همين اساس اين نهضت عظيم زمينه‌ساز نهضت‌هاي بعدي در ايران معاصر شد که در اين نهضت‌ها نيز شاهد تأثير جدي و گسترده عنصر «ولايت» هستيم.

در نهضت عدالتخانه که با انحراف به مشروطه تبديل شد، به رغم اين که در بسياري از تاريخ‌نگاري‌ها و تحليل‌ها سعي مي‌شود حرکتي روشنفکرانه (به معناي غربزده) تلقي شود، آثار دين و عناصر فرهنگ ديني از جمله «ولايت» در رهبري نهضت، خواسته‌هاي مردم و رهبران و فرايند نهضت، بسيار روشن و فراوان است.

در نهضت ملي شدن نفت نيز نقش عنصر «ولايت» در قالب ولايت فقها و فتاواي علماي شيعه بسيار پررنگ است. در جريان ملي شدن نفت ما شاهد فتاوا، اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاي علماي شيعه به خصوص آيت الله کاشاني هستيم که حضور مردم در صحنه و دفاع از ايده ملي شدن نفت را تکليف شرعي آنها دانسته‌اند و مردم به تبع آنها در مراحل مختلف نهضت حضور پيدا مي‌کنند. عمده اقدامات و تهديدات آيت الله کاشاني مستظهر به تبعيت مردم از ايشان به عنوان فقيه و نائب عام امام زمان (عج) بود و دليل ترس و واهمه دشمنان داخلي و خارجي از تهديدات ايشان نيز باور آنها به اعتقاد  مردم به لزوم تبعيت از فتواي ايشان و ساير علما به عنوان نواب عام امام (ع) و پذيرش و تبعيت عملي از فتواي ايشان بود. به همين دليل است که روزنامه نيويورک تايمز مي‌نويسد: آيت الله کاشاني مي‌خواهد جاي خليفه مسلمين را بگيرد. [8]

جالب است که دقيقا زماني که روابط  دکتر مصدق و آيت الله کاشاني تيره مي‌شود و دکتر مصدق خواهان عدم مداخله آيت الله کاشاني است، حمايت مردمي از نهضت قطع مي‌شود و با کودتاي 28 مرداد و دستگيري مصدق نهضت شکست مي‌خورد.

نقطه اوج ظهور ولايت در نهضت‌هاي معاصر ايران،‌ نهضت امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي سال 1357 ش. است. اين نهضت عظيم و بزرگ كه سرنوشت جديدي براي فرهنگ و هويت ايرانيان رقم زد، در ابعاد مختلف تحت تأثير «ولايت» بود. اگر سه عنصر اصلي يك انقلاب را مردم، ايدئولوژي و رهبري بدانيم، بررسي تحولات و فراز و فرودهاي نهضت امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي نشان مي دهد كه تنها كسي كه برخلاف همه گروه هاي مبارز اعم از ماركسيست ها و ليبرال ها و التقاطي ها به جاي حركتهاي مسلحانه معتقد به فعاليت فرهنگي و بيدار كردن توده ها بود و توانست توده هاي مردم را به طور گسترده و فراگير به آگاهي رسانده و به صحنه مبارزه بكشاند و توانست توده هاي مردم را به طور گسترده و فراگير به آگاهي رسانده و به صحنه مبارزه بكشاند، امام خميني (ره) بود.  همچنين از ميان ايدئولوژي ها متعدد و مختلفي كه در دوران مبارزه با رژيم شاه مطرح بود و به شكلهاي مختلف در جامعه تبليغ مي شد، آنچه كه مورد اقبال و پذيرش مردم واقع شد، اسلام ناب بود كه منادي آن امام خميني (ره) بود. رهبري اصلي و فراگير اين حركت نيز به اعتراف همه نويسندگان داخلي و خارجي با امام خميني (ره) بود و او بود كه توانست با جلب اعتماد مردم و فرمانبري آنها، هدايت و معماري نهضت در دوران مبارزه و رهبري نظام را بعد از پيروزي در دست گيرد.  در هر سه عنصر نيز علت موفقيت و نقش مؤثر امام خميني (ره) و نفوذ ايشان در دل مردم و اطاعت و پيروي مردم از ايشان، همان بحث مرجعيت و  ولايت و نيابت عام ايشان از امام زمان (عج) و شكل‌گيري رابطه امت و امام بين مردم و ايشان بود.  

بحث تشكيل نظام اسلامي در قالب ولايت فقيه نيز هم از زمان مبارزه به عنوان نظريه سياسي مورد نظر امام خميني (ره) مطرح بود و هم بعد از پيروزي به عنوان مدل مطلوب و مقبول مردم در قانون اساسي جمهوري اسلامي شكل گرفت و نقش بي بديل «ولايت» را در جامعه اسلامي ايران و فرهنگ عمومي كشور پررنگ تر ساخت. به تعبير ديگر با پيروزي انقلاب اسلامي و تشکيل نظام جمهوري اسلامي مبتني بر فرهنگ سياسي شيعه و نظريه ولايت فقيه، دوران تثبيت هويت جديد ايراني با محوريت فرهنگ شيعي را شاهد هستيم.

 



[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).

[2] . ر.ک: فرهنگ رجايي، مشکله هويت ملي ايرانيان، ص 124 ـ 131.

[3] .  شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 121 و 122.

[4] . نيکي آر. کدي، تحريم تنباکو در ايران  ص 107.

[5] . ر.ک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 164 ـ 161.

[6] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 204.

[7] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو اولين مقاومت منفي در ايران،ص 205 ـ 204.

[8] . روحانيت واسناد فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، سند 55، ص 184 ـ 182. 

 

نقش چشم‌گير زنان و پيش‌آهنگي آنان در قيام تنباکو

 

نقش چشم‌گير زنان و پيش‌آهنگي آنان در قيام  تنباکو

شيخ حسن کربلايي در شرح حوادث روز سوم جمادي‌الثاني (روز تاريخي قيام مردم و محاصرة ارک سلطنتي)، با اشاره به تجمع مردم در محلة‌سنگلج، براي جلوگيري از تبعيد ميرزاي آشتياني، به نقش چشم‌گيري و پيش‌آهنگي زنان در قيام پرداخته، مي‌نويسد:

«... هنگام ظهر، ديگر نوبت به زنان شهر رسيده، زنان نيز دسته‏دسته، فوج‏فوج جمع‏آمده، جمعيت زنان نيز انبوه شد. پس از اين اجتماع، اول کار زنان اين بود که روانه بازارها شدند. هر دکان را گشوده ديدند، خواهي نخواهي  بستند، تا به جايي که در تمامي [بازار] شهر به اين عظمت، يک باب دکان ديگر گشوده نماند. اين جمعيت زنان با آن [همه] انبوهي و کثرت، پس از فراغت جستن از اين کار، تماماً سرها‏ را از روي چادرها لجن گرفته و فرياد و فغان‌کنان رو به ارک دولت رفتند. جمعيت مردان نيز با  شور و غوغا و گروهي نيز به گريه و فغان و وااسلام‌گويان، ‏[از] دنبال زنان روانه شدند. جمعيت زنان با وصف اين چنين هيبت و حال، فرياد و فغان‌کنان از پيش، و جمعيت مردان نيز با آن غلغله و غوغا، اطراف زنان را فراگرفته،تمامي آن همه مرد و زن بدين [هيأت] و حال مدهش فزع‌‌انگيز، در ميدان ‏ارك مجتمع ايستادند. تفصيل اين موقف دهشتناک و شرح آن رستخيز عظمي که در آن موقع برپا شد، جز که بالعيان ديدار شود، وگرنه در حيّز گفتار نتواند  گنجيد. همين قدر در شرح عظمت اين هنگامه مي‌توان گفت که اين چنين شورش و غوغاي [عمومي] عظيمي را پيش از آن که به عيان آيد، هيچ وهمي نمي‌انديشيد. اين جمعيت زنان که در هنگامه‌جويي، پيش‌آهنگ شورشيان بودند، نخست طرف خطابي را که در نظر خود معين داشتند، به اسم شاه‌باجي، شاه‌باجي سبيلو، مخاطب ساخته ... يك‌مرتبه صداي ضجّة «يا علي‏» و «يا حسين‏» از تمامي اين همه مخلوق بلند ‏شده ... از چنين هنگامة عظيمي كه‏ دفعتاً در ميدان ارك برپا گرديد، تمامي اجزاي دولت، خاصه [اهل] حرم‌سراي سلطنتي را وحشت و دهشت عظيمي فرا گرفته، از صدر تا ساقه مضطرب‏ و پريشان شدند ... حضرت والا نايب‌السلطنه، مضطربانه بيرون تشريف آورده که شايد شورشيان را به بذل ملاطفت و مهرباني و اظهار مراتب اشفاق و مراحم دولت تسکيت فرموده، از اين جوش و خروششان فرو نشانند. جمعيت زنان که تشنه و مشتاق طرف خطاب حاضري مي‌بودند، حضور مدعي را غنيمت شمرده ... در ضمن هر فصلي نيز فريادهايي بدين مقوله گفتار بلند بود که اي خدا! مي‌خواهند [دين ما را از بين ببرند] علماي ما را بيرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگيان ببندند، اموات ما را فرنگيان کفن و دفن کنند، بر جنازة ما، فرنگيان نمازگزارند. بالجمله، فصلي طولاني و مفصلي نيز از اين مقوله فرياد و فغان برآورده ... جمعيت زنان پس از اين هنگامه، از ارک مراجعت نموده به مسجد شاه رفتند ... از آنجا دوباره به ارک مراجعت نمودند. جمعيت مردم به حدي شد که تمام کوچه و بازارها تا ميدان ارک، يک وصله، پيوسته زن و مرد بود. راه عبور و مرور از کوچه و بازارها بالمرّه مسدود گرديد ...[1]

 




[1] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص 169ـ171.

 

نهضت تنباکو و استعمار

 

نهضت تنباکو  و استعمار

شايعةحکم جهاد و وحشت فرنگيان و درباريان

بدنبال عدم تمکين درباريان نسبت به الغاي کل قرارداد رژي، وضعيت سياسي به سمت  حادتر شدن پيش رفت. در روز جمعه بيست سوم ماه جمادي‌الاول،  صورت اعلاني بر درِ شمس‌العماره و ساير گذرگاه‌ها و مجامع شهر چسبانده بودند به اين مضمون که: «برحسب امر جناب حجت‌الاسلام آقاي ميرزاي شيرازي، يوم دوشنبة آتيه ، جهاد است؛ مردم مهيّا شويد».[1] يا به اين مضمون: «هرگاه تا روز دوشنبه کار تنباکو موقوف نشود، جهاد خواهد شد و تمام فرنگي‌ها واتباع آن‌ها را خواهيم کشت».[2] اين شايعة‌ دروغين، چنان شوري در مردم ايجاد کرد که بسياري از مردم مهياي جهاد شدند و برخي در تدارک اسلحه و وسايل برآمدند. حتّي صداي وداع و نالة‌ مردم با خانوادة خود در کوچه‌ها بلند شده بود که تا چندين خانه به گوش همسايگان مي‌رسيد. از آن طرف، فرنگيانِ مقيم تهران، همگي به سختي مضطرب و پريشان شدند و براي حفظ خودشان از دولت اطمينان طلبيدند . اين امر موجب شد که بر اضطراب بزرگان دولتي و حتّي زنان حرام‌سرا، بيش از پيش افزوده شود؛ لذا شخص ناصرالدين شاه، به عالم بزرگ پايتخت؛ ميرزاي آشتياني، نامة مفصل و تهديد‌آميزي نوشت. البته ميرزاي آشتياني نيز  در مقابل، جوابي سخت‌تر به او داد؛ بطوري که شاه مجبور شد پس از آن،  نامه ملايم‌تري نوشته و دلجويي کند. [3]

 

خضوع سران روس و انگليس در مقابل ميرزاي شيرازي

امپراطور روس تزاري، پس از قيام موفق تنباکو، به خيال خود، فرصت را براي بهره‌برداري از اوضاع پيش‌آمده، غنيمت شمرد و در نامه‌اي به ميرزا،  که مؤدبانه و بااحترام کامل  بود، نوشت: «من اوامر شما را در ممالک روسيه، نسبت به مسلمانان اجرا مي‌کنم و حاضرم براي پيشرفت مقاصد شما در مملکت ايران هر اقدامي بنمايم». ميرزاي شيرازي که از فراست و کياست بالايي برخوردار بود، دانست که سلام گرگ بي‌طمع نيست و روس‌ها در  هر صورت به دنبال منافع کشور خودشان هستند و هيچ‌گاه خيرخواه ملت مسلمان و ايرانيان نيستند؛ به همين جهت، به رغم اين که سرکنسول روس، دو سه روز در کشتي توقف کرده تا اذن ملاقات با ميرزا را بگيرد، از  پذيرفتن و ملاقات با او عذر مي‌خواهد و به بهانة اين که آداب‌نامه‌نگاري با امپراطور را نمي‌داند، از دادن جواب امتناع مي‌کند و صرفا پيغام مي‌دهد که شما از طرف من به امپراطور اظهار امتنان بنويسيد.انگليسي‌ها نيز در رقابت با روس‌ها، با همين مضامين، نامه‌اي از طرف پادشاه انگلستان براي ميرزا فرستادند و به وسيلة کنسول خود پيغام دادند که انتظار جواب ندارند و فقط ممنون مي‌شوند که ميرزاي شيرازي، نامه را قبول کند.[4]

کشف نيات پليد انگليسي‌ها

طبق معاهدة اوليه ميان دولت ايران و شرکت رژي، تمامي مايحتاج کارکنان شرکت رژي، بدون بازرسي و بدون حقوق گمرکي، وارد ايران مي‌شد. بعد از لغو قرارداد هم، «اتفاقا چندين‌ها صندوق به نام و نشان رئيس دخانيه از فرنگستان وارد گمرک‌خانة ايران شد. وکيل صاحب‌امتياز به وضع پيشين خود خواست که صندوق‌ها را ناديده و نارسيده، همان‌طور سربسته به طرّاري از چنگ گمرکيان به در برد»؛ اما مأمورين گمرکي مانع شده و بعد از کسب تکليف از مرکز قرار شد که صندوق‌ها را باز کنند. بعد از باز کردن صندوق‌ها معلوم شد که «کلا اسحله و آلات جنگ مانند نارنجک و تفنگ و باروت‌هاي بي بو و رنگ و از اين قبيل ادوات و آلاتي [است] که متعلق به غرض شهر گيري و قلعه کوبي است».[5] پس از اعتراض دولت ايران، دولت انگليس تقصير را بر گردن صاحب امتياز انداخت و مجازات او را هم حبس در سفارت خانه انگليس تعيين کردند. تا پس از اتمام دعاوي، در انگلستان او را محاکمه نمايند![6]



[1].  شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 150.

[2].  محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد‌السلطنه، ص 783.

[3] رک: شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 151؛ محمد ناظم‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول (مقدمه)، ص 22ـ28.

[4] . ابراهيم تيموري، تحريم تنباکو اولين مقاومت منفي در ايران، ص 204ـ205.

[5] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه،ص 215.

[6] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص214ـ 215.

 

نهضت تنباکو؛ رويارويي فرهنگي

 

نهضت تنباکو؛ رويارويي فرهنگي

رضا رمضان نرگسي[1]

بسياري از تحليل‌گران، جنبش تنباکو را تنها از جنبة سياسي و اقتصادي تحليل کرده‌اند، اما بررسي اين جنبش از جنبه‌هاي فرهنگي ـ  اجتماعي آن مي‌تواند حائز اهميت باشد. در اين مقاله سعي شده به اين عامل توجّه گردد. منظور از فرهنگ، عبارت است از: مجموعه‌ عقايد و ارزش‌ها و هنجارها و عادات و رسوم موجود در يک جامعه که شکل غالب به خود گرفته باشد.

طبق نقل‌هاي تاريخي، از زمان قبل از  انعقاد قرارداد رژي، فعاليت فرهنگي انگليسيان  در ايران شروع شده و در زمان انعقاد قرارداد و بعد از آن، فعاليت‌هاي مذکور شدت پيدا کرده بود.[2]  اگر جريان به همان شکل ادامه مي‌يافت:

1.  زندگي بخش زيادي از مردم به دست  کفار افتاده، مردم مجبور به معاشرت با آن‌ها  مي‌شدند و اين امر موجب از بين‌رفتن يا کاهش قبح معاشرت با کفار مي‌شد؛ تغييرات هنجاري انجام شده، به مرور به صورت يک امر طبيعي و حتّي نيکو در مي‌آمد؛

2. از قبل از قرارداد رژي و در جريان اجراي آن،  تعداد زيادي از اتباع کشور انگليس به ايران آمده، در مناطق مختلف کشور پخش شده بودند؛ خصوصاً زن‌ها و دختران انگليسي که با فتاکي و بي‌پروايي به معاشرت با جوانان ايراني که تا آن روز جز زنان پوشيده نمي‌ديدند ، مي‌پرداختند واين خطر بزرگي براي ارزش‌هاي فرهنگي ايراني ـ اسلامي محسوب مي‌شد.   

3.   انگليسي‌ها  براي آن‌که کارشان رونق بگيرد، به چند برابر قيمت کارگر اجير مي‌کردند و از طرفي توتون توليد داخل را بسيار کمتر از قيمت واقعي آن مي‌خريدند، بطوري که برخي از بازرگانان حاضر شدند که تمامي انبارهاي تنباکوي خود را آتش بزنند، ولي به شرکت رژي نفروشند .[3]   اين مسأله موجب ايجاد فاصله طبقاتي و نابرابري اجتماعي به نفع طبقه نوظهور طرفدار غرب بود. يعني با اعطاي چند برابر دستمزد و هم‌چنين پاداش‌هاي متفرقه، طبقة متوسط طرفدار فرهنگ غرب ايجاد مي‌شد و از طرفي با ارزان خريدن محصول از تجار و کشاورزان موجب ورشستگي تجار و فقيرتر شدن کشاورزان طرفدار فرهنگ خودي مي‌شد.

4.  ايجاد و ساخت ساختمان‌هاي مخصوص، رواج لباس‌هاي فرنگي، تظاهر به بي‌ديني در ميان کارکنان ايراني کمپاني، و رواج سليقه‌هاي رفتاري و شيوه‌هاي خاص برخورد در معاشرت عمومي، موجب رشد نمادهاي فرهنگ غربي در جامعه مي‌شد؛ (تغييرات نمادين)

5.  با ديدن توسعه و رفاه مادي عمال کمپاني و دولت انگليس، به مرور فرهنگ انگليسي بين مردم اهميت مي‌يافت و از طرف ديگر با تحقير ايراني و فرهنگ ايراني ـ اسلامي، گروه‌هاي مرجع به سمت گروه‌هاي مرجع متمايل به غرب تغيير مي‌يافت؛ و اين امر به نوبه خود موجب تغييرات اساسي در فرهنگ جامعه ايران مي‌شد.

در نهايت نتيجه آن مي‌شد که:  فرهنگ غرب به مثابة فرهنگ مسلط و فرهنگ اصلي همة مردم ايران خودنمايي مي‌کرد (تغيير هويت). در آن‌وقت نه فتواي ميرزاي شيرازي و نه تلاش علما کارساز نبود و رشتة کار از دست همه مي‌رفت. بنابراين، اقدام علما و در رأس آنها ميرزاي شيرازي در اين شرايط حساس، جلوي يک فاجعه اجتماعي را گرفت.

براي مقابله با رشد بي‌رويه فرهنگ غرب در جامعه، چند عمل صورت گرفت:

1. قيام عمومي در حفظ فرهنگ اسلامي ايراني از طرف همه مردم ايران و اعلام نارضايتي عمومي؛

2. استفاده از همه ظرفيت‌ها براي مبارزه از آن جمله مي‌توان از استفاده از منبر به عنوان يک رسانه عمومي و فراگير نام برد.

3. قيام علماي بلاد به صورت گسترده که به عنوان مثال: در تهران آيت الله شيخ فضل الله نوري و ميرزاي آشتياني، در شيراز آيت الله فال اسيري، در تبريز آيت الله آقا جواد تبريزي و در اصفهان آيت الله آقا نجفي تبريزي قيام کردند.

4. استمداد از  مرجع عالي و عامة شيعه (به عنوان نائب امام زمان):   هرچند علماي بلاد به پا خواستند ، امّا احساس کردند قيام‌هاي پراکنده تأثير چنداني در ثمربخشي ندارد بلکه بيشتر هدر دادن نيرو بوده، مستمسکي به حکومت براي سرکوبي مردم و علما مي‌دهد؛ لذا از  فقيه شيعيان جهان يعني آيت‌الله ميرزاي شيرازي استمداد جستند . تاريخ نشان داد که با محوريت قرار دادن ولايت فقيه و اطاعت يکپارچه از او توانستند فرهنگ ملّي ـ‌ اسلامي ايران را حفظ کرده و آن را از نابودي نجات دهند.

پيامدهاي فرهنگي نهضت  تنباکو

مهم‌ترين پيامد فرهنگي اين نهضت، بالندگي بيش از پيش فرهنگ تشيع و جبران نسبي آسيب‌هاي وارد شده بر فرهنگ تشيع؛ زنده شدن مجدد فرهنگ خودي و بازگشت گروه‌هاي مرجع به جاي اصلي خود بود. اين نهضت باعث شد که ايران و ايراني در نظر مردم ايران اهميت يابد و کم‌بيني و تحقير فرهنگ ايراني، جاي خود را به تعظيم ديانت و فرهنگ ملّي ـ‌ اسلامي بدهد.

پيامد اين مسأله، تقويت انسجام اجتماعي اصيل و نشان دادن هويت کاذب غرب‌مابان و روشنفکران بود؛‌ امري که در نهضت مشروطه مبهم باقي ماند. علت عدم ورود عناصر روشنفکر در نهضت تنباکو و شرکت آن‌ها در نهضت مشروطه را بايد در ويژگي خاص فرهنگي نهضت تنباکو جستجو کرد: نهضت تنباکو يک  تقابل تمام عيار فرهنگ ملّي ـ  اسلامي با فرهنگ غربي است؛ در حالي که نهضت مشروطه تا حدّي رواج فرهنگ غربي است و باز‌خواني مدرن فرهنگ خودي است؛ به عبارت ديگر، در مشروطه ما تعامل فرهنگي داريم، امّا در نهضت تنباکو ما جنگ دو فرهنگ معارض را شاهديم و طبيعي است که در اين فرهنگ، طرفداران فرهنگ غرب در جبهه دشمن اند و اساساً نمي‌توانند وارد جبهه خودي شوند. لذا مشاهده مي‌شود که:

 اولاً اين نهضت توانست به همه اهداف خود دست يابد، بدون آن‌که هيچ نيازي به عنصر روشنفکر داشته باشد.  حتّي افرادي چون  ناظم‌الاسلام کرماني که بعدها در جبهه روشنفکران قرار گرفتند، شرکت آن‌ها در نهضت تنباکو کاملاً جنبه سنتي و ضدغرب داشت.

ثانياً در نهضت تنباکو، فرهنگ  تشيع، در نتيجه پيروزي بر فرهنگ غرب، توان تعامل فرهنگي با فرهنگ غرب را در مشروطه پيدا نمود؛ به عبارت ديگر اگر در جريان قرارداد رژي شکست مي‌خورد، در ذيل فرهنگ غرب قرار گرفته و توان تعامل با آن را در نهضت مشروطه را پيدا نمي‌کرد.

ثالثاً از تند‌بادهاي فرهنگي ساليان بعد نيز بيمه شد؛ به اين معنا که فرهنگ خودي با نشان دادن قدرت ويژة خود به مردم ايران، در آن‌ها نوعي خودباوري و ايمان به فرهنگ ايراني ـ  اسلامي ايجاد کرد که توانست گروه مرجع مثبت را در تند‌بادهاي مشروطه دوم و حوادث بعد از کودتاي رضاخاني و هم‌چنين هجمه‌هاي فرهنگي دوره محمد‌رضا، در ميان گروه خودي نگهدارد؛ بطوري که ما شاهد روي‌آوري عظيم مردم ايران به ديانت، بعد از نابودي رضاخان و هم‌چنين شرکت ميليوني مردم در انقلاب 1357 باشيم.

خلاصه اينکه انقلاب مشروطه و همچنين انقلاب اسلامي ايران، نتيجه موفقيت جنبش تنباکو بود.




[1] . عضو هيأت علمي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).

[2] . البته فعاّليت‌هاي فرهنگي ـ  اجتماعي انگليس در ايران منحصر در جريان تنباکو نبود، بلکه از مدت‌ها قبل شروع شده بود؛ ولي قرارداد رژي به خاطر ويژگي خاص خود (همه‌گير بودن و وسعت آن در سراسر ايران) موجب شد که اين فعاّليت‌هاي بسيار چشم‌گير، وسيع و در سراسر ايران انجام شود و مبارزه با آن و شکست آن نيز به تقويت فرهنگ خودي در تمام کشور و حتّي خنثي کردن بسياري از فعاليت‌هاي فرهنگي انگليس قبل از نهضت تنباکو انجاميد.

[3] نيکي، ر ـ کدي، تحريم تنباکو در ايران، ص115 

 

پيامدهاي نهضت تنباکو

 

پيامدهاي نهضت تنباکو

احياي شريعت و اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگي

معمولاً بر پيامدهاي اقتصادي و سياسي ارتباط‌هاي خارجيان  و قراردادهاي استعماري از جمله قرارداد رژي تأکيد مي‌شود و پيامدهاي فرهنگي کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. در حالي که طبق نقل شيخ حسن کربلايي بخش قابل توجهي از نگراني مردم متدين و علما، به  وضعيت فرهنگي‌ کشور در نتيجة ارتباط‌هاي خارجيان و اجراي قراردادهاي ستعماري بود. شيخ حسن کربلايي در توصيف آن وضعيت مي‌نويسد:

«... همگي دختران فرنگي نورس و زيبا، که بدان وضع‌هاي دلکش و دلرباي فرنگيان، خود را ساخته و پرداخته، اجناس عالي و فاخر خود را به وضعي هرچه دلخواه‌تر به موقع نظر حيرت تماشاييان گذاشته، و بدان عشوه‌هاي نازنين و لهجه‌هاي دلچسب و شيرين، در کمال فتاکي و بي‌باکي، مسلمانانِ دلداده را به اسم و عنوان دادوستد از هر سو در پي تاراج عقل و دين بودند. از اين گذشته،جمعي از زنان بازيگر و جمعي ديگر از زنان بدکار، مخصوصاً براي ترويج کسب و کار خودشان به ايران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته، و در هر بلدي خاصه طهران، چندين بازيگرخانه و فاحشه‌خانه معين داشته، و همه‌روزه فوجي از مسلمانان را بدين‌وسيله به دام خود کشيده... چندين مهمان‌خانه گشوده که بالاي سردر به خط جلي نوشته بود در آنجا از هر باب لهو و لعب، و هر قسم مسکرات فراهم داشته... . در مجموع بازار و... شايد زياده بر صد دکان خمر و مسکرفروشي باز شد، که مسلمانان علانيه و برملا، خمر مي‌خريده و مي‌خوردند».[1]

«چندين‌ها کليسا و دعوت‌خانه و معلم‌خانه بنا کرده‌اند و... شهريه و مواجب‌هاي گران قابلي برقرار نموده‌اند، چنانچه دربارة يک نفر مسلمان که در تمامي يک ماه، از تحصيل يک تومان پول اين زمان عاجز است، از ده تومان تا پنج تومان کمتر مقرر نکردند... بالجمله، درجة ذلت و ضعف مسلمانان، و پاية اقتدار فرنگيان جز که بالعيان مشهود مي‌شد وگرنه، گفتار و بيان در شرحش وافي نتواند بود».[2]

لذا از علل عمدة واکنش شديد علما در مسئلة رژي، احساس خطر از همه‌گير شدن فرهنگ غرب در ميان جامعة ايران بود. شيخ‌حسن کربلايي دربارة اين احساس خطر مي‌نويسد:

«افکار فرنگستان که ضامن سعادت و نيک‌بختي ملت و مملکتش مي‌دانستند، هرروزه در نظرها رونقي تازه گرفت و به‌تدريج مقام فرنگيان در ايران خيلي بلند و منتسبات فرنگستان کليه، خيلي دل‌پسند افتاد و بدين وتيره هر کار فرنگي و فرنگي‌مآبي را در ايران افزوده شد و بازار اسلام و مسلماني را همين رونق بکاهيد، تا آنجا که بزرگان ايران را از سازش و آميزش با مردم فرنگستان، عُظم بسياري از منکرات اسلاميه يکسر از نظر به در رفت.  سهل است که نوبت، کم‌کم به معلومات وجدانيه و مسلمات فطريه رسيد. الحق آنجا هم قيامت کرد. چنان افعال و اطوار زشت و ناپسند فرنگيان در نظرها به زيبايي جلوه گرفت، که مسلمان‌زادگان ايران، با آن وجدان‌هاي سليم و سليقة مستقيم، قبايح اعمال و اطوار تنگ‌مغزانة فرنگيان را از خود نيز به جلافت پيرايه‌ها بسته، با شوق و شعف هرچه‌تمام‌تر، شعار خود گرفته، سهل است که ماية مباهات خود دانسته، بدان قبايح نيز بر مردم مملکت افتخار و مزيت جستند».[3]

«... هرکس را ممکن بود به‌ناچاري وضع و لباس مسلماني را به‌کلي تغيير داده‌، خود را چنان فرنگي‌وار مي‌کردند که در اين راستة بازار خياطي تهران، که پايتخت اسلام است... مردم بومي را هم تشخيص مسلمان از فرنگي به سهولت ممکن نيست».[4]

«هر صاحب وجدان و با اطلاع از حال فرنگيان را مسلم است که هرگاه اين مردمان مزوّر و محّيل را چنگ تعلق به گريبان عمومي مردم ايران درآويخت، يک‌چندي نخواهد کشيد مگر اينکه مردم مسلمان ايران را رام خود ساخته، سهل است که از رسوم ملت و شريعت اسلام که سبب اصلي اين مباينت و منافرت است، به‌کلي بيگانه داشته، هم سهل است که از فطرت اصليه و اولية اسلاميت که مناط بيگانگي ايران با فرنگستان است، بالمره منسلخ خواهد نمود، چنان‌که اين معني به قياس و تجربه از رفتاري که اين جماعت با طوايف وحشي عالم سلوک داشته، و اکثر آنان طوايف وحشي خون‌آشام را با آن طبع‌هاي سخت و ضمخت را رام و آرام گردانيده‌اند، به‌خوبي مي‌توان دريافت».[5]

اما پس از قيام تنباکو و الغاي قرارداد، وضعيت معکوس شد؛ مؤلف تاريخ دخانيه مي‌نويسد:

«از اين پس [= الغاي قرارداد] فرنگيان را در ايران ستارة عز ّ و اقبال  از اوج رفعت و جلال، يک دفعه روي به انحطاط و زوال آورد. مردم فرنگستان  که در اين ساليان دراز،  چقدر زحمت‌ها کشيده و رنجها برده تا به وسايل مقدماتي چند، موقعي را در ايران براي خودشان بدان پايه‌ها که سابقا به شرح آمد، برقرار نموده بودند، يک دفعه در انظار ايرانيان از درجة اعتبار و اعتنا ساقط شدند. فرنگيان که سال‌ها بود با هزاران ناز و نخوّت در تمام امور لشکري و کشوري مملکت، استقلال [و] فرمانروايي داشتند، يک دفعه، مقطوع‌اليدشان از همه کار نموده، عاطل و باطل به کناري‌اشان گذاشتند. آن همه اوضاع فرنگي بازار تهران با وضف آن رواج و رونق‌ها که شطري از آن در سابق نگاشته آمد، يک دو ماهي از هنگام عمومي عظمي  نگذشت، مگر اين که خود به خود از هم پاشيده و به تدريج مح و منطمس گشت[6]  فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمدلله رب العالمين.

بحمدالله دور مسلماني در ايران، از نو تجديد شد. کوکب سعادت و نيک‌بختي مسلمانان ديگر‌باره از برج سعادت و اوج استقامت رخ نمود؛ مهر منير اسلاميت در آفاق ممالک محروسة ايران، دوباره به تابش آمد؛ عمومي مردم را شوق و رغبت به اسلاميت هرچه بود، يک به چندين بيفزود. در ماه مبارک رمضان همين سال [= 1309] که مسبوق بدان وقوعات گذاشته بود، علانية و برملا، روزه‌خوري در ميان مردم نبود؛ سهل است که از آن رغبت و ميلي که عموم مردمان را بالطبع به وظايف مسلماني و مراسم‌دين‌داري دست داده و از آن شوق و نشاطي که مسلمانان را به طاعت و عبادت روي آورده و کثرت جمعيت و ازدحام مسلمانان در مساجد و مجامع و رواج کار و بازار ارباب محراب و منبر به طوري جلوه نمود که حتي اين که جماعت وعاظ از فرط شگفتي نتوانستند خودداري کنند؛ از مشاهدة اين وضع و حال نوظهور مسلمانان، مکرر در منابر به لسان آورده، اظهار تعجب و شگفتيها کردند ...»[7]

 

 

شروع مبارزه براي استقلال اقتصادي

يكي از پيامدهاي مهم جنبش تنباكو، تقويت اين ذهنيت بخصوص در ميان علما بود كه جهت رفع وابستگي به بيگانگان و سلطه قدرت‌هاي غيرمسلمان بر مسلمين،  ضرورت دارد وسايل مورد نياز جامعه ايران، در داخل كشور توليد شود. در همين راستا شركت‌هاي اقتصادي و توليدي بوجود آمد. يكي از بزرگترين آنها «شركت اسلاميه» در اصفهان بود. اين شركت  با هدف تأمين منسوجات مورد نياز مردم مسلمان ايران، با تلاش و حمايت علماي اصفهان؛ بويژه حاج‌آقا نورالله و آقانجفي اصفهاني، در ذيقعدة سال 1316، تأسيس شده، به تدريج شعبه‌هايي  در برخي شهرهاي ديگر و حتي خارج کشور بوجود آمد.

در واقع، پس از قيام تنباکو و بروز فوايد بسيار آن، حاج‌آقانورالله و آقانجفي، اين گونه برنامه‌ريزي مي‌نمايند که علاوه بر عدم حضور کالاها و منسوجات خارجي در زندگي مردم، مي‌توان امکانات داخلي را جهت توليد، بسيج نموده، مردم را براي حمايت از آن تشويق کرد و بدين طريق ا بعاد تحريم کالاهاي بيگانه را بُعد اثباتي عملي بخشيد. به ويژه در آن دوران، اساس تجارت، دلّالي تجار از اجناس فرنگي بوده و به گفتة حاج‌آقانورالله، بازرگانان ايراني، عمّال خارجي شده و فرّ و جلال فريبندة مغرب‌زمين، از طريق کالاها در ايران جلوه‌گري مي‌کرده است. درچنين زماني شرکت اسلاميه در اصفهان تأسيس مي‌شود و به تدريج حوزة‌ عمل خود را به ساير شهرها و سپس به کشورهاي خارجي گسترش مي‌دهد. توليداش همه جا حضور و نُمود يافته، به حدي که يکي از روزنامه‌هاي انگليس، رشد آن را سکته به منافع انگليس در اصفهان و بلکه کل منطقة خليج‌ فارس اعلام مي‌‌نمايد؛ روزنامة ثريا در يکي از شماره‌هاي خود، در انعکاس خبر شرکت اسلاميه در لندن، آورده است:

«... اما در خصوص شرکت اسلاميه اصفهان،گذشته از آنچه خبرنگار ما مي‌نويسد، از بعضي روزنامه‌جات خارجه چنين معلوم مي‌شود که اين شرکت داراي اهميت است. چنان که هفتة گذشته، در روزنامة تجارتي لندن که موسوم به «کاميرشل اجنت» و وقايع تجارتي هفتگي تمام عالم در آن مندرج است، در خصوص اين شرکت شرحي نوشته بود و مطالعه کرديم. من جمله مي‌گويد:  معلوم مي‌شود ايرانيان اندک اندک از خواب غفلت بيدار شده و قدر و اهميت تجارت، خاصه تجارت شرکت را نيکو دانسته، و چيزي که در اين شرکت اهميت دارد، اين است که علماي اين ملت نيز در آن شرکت دارند و مشوقند. و اگر اين شرکت، معتبر شود، سکتة بزرگي به تجارت انگليس در اصفهان بلکه در خليج فارس وارد آيد. وبايد تجار ما نوعي رفتار کنند که در آينده بازار تجارتشان از رونق نيفتد، والا عن‌قريب بايد منتظر خبر بود که بازار تجارت ما در اصفهان بسته شود».[8]

استفاده از کالاهاي شرکت اسلاميه، به سرعت،  يک جريان و حرکت عمومي در سراسر کشور شده، موج آن به نجف اشرف  رسيده، مراجع بزرگ شيعه عمدتا بر مبناي اصول فقهي ناظر به کفار، به حمايت از آن برمي‌خيزند.[9] تعمق در اسناد اين شرکت که حد فاصل بين قيام تنباکو و نهضت مشروطيت بوده است، ابعاد اين حرکت را روشن مي‌سازد. در اين قسمت، عمدة توجه ـ علاوه بر نتايج اقتصادي که مي‌توانسته گسترش اين حرکت در ايران عصر قاجار داشته باشد ـ نوع نگرش و تفکر و فرهنگ‌سازي ملي و بومي اين حرکت است که از مقاومت و سالم‌سازي جامعه اسلامي ايران از دستبرد شرکت‌هاي خارجي خبر مي‌دهد؛ از همه مهم‌تر، ارائة اين تفکر که براي رفع نيازهاي يک جامعه، نگاه به بيرون از مرزها چيزي جز ايستايي و توقف نخواهد بود.

دربارة جزئيات مربوط به شرکت اسلاميه همچو کتابچه و نظامنامة شرکت، تأييدية مراجع و علماي بزرگ، استقبال مردم از شرکت، انعکاس اخبار  آن در خارج کشور و ...، در کتاب «انديشة سياسي و تاريخ نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهاني» بحث شده است.

 

حافظ تماميت ارضي کشور

انگليسي‌ها به بهانة محافظت از كمپاني، شروع به وارد كردن اسلحه در ايران و ساختن قلعه با برج و بارو در مراكز استان‌ها كردند، و اين قلعه‌ها را با توپخانه مجهز ساختند. با چند برابرِ مزد، كارگر ايراني اجير ‌كردند، و بازرگانان و كشاورزان توتون و تنباكو را در فشار مضاعف قرار دادند. جالب اينکه دولت و مأموران دولتي، تحت فرمان عوامل انگليسي رژي بودند و در برابر مردم، از آنها حمايت مي‌كردند. اين وضعيت اگر ادامه مي‌يافت، تماميت ارضي ايران از دست مي‌رفت؛ کاري که انگليسي‌ها قبلاً آن را در هند تجربه کرده بودند و به همين طريق توانسته بودند هند را به تصرف خود درآورند . بنابراين، اوضاع بسيار وخيم‌تر از آن بود که بتوان تصورش را کرد. در واقع مي‌توان گفت: مسئله تنها لغو يک امتياز نبود، بلکه با لغو امتياز ايران نجات يافت.

 


 




[1].   شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 72ـ73.

[2]. همان، ص74.

[3]. همان، ص39.

[4] . همان، ص55.

[5]. همان، ص59.

[6] .  البته همان‌گونه  که آقاي جعفريان مي‌نويسد: «متأسفانه درس لازم از جنبش تنباکو گرفته نشده و حيثيت انگليس در ايران آن چنان که شيخ حسن اظهار مي‌دارد از بين نرفت. جنبش مشروطه نشان داد که هنوز نيز ا نگليسي‌ها آن قدر محبوب هستند که مردم ده‌ها روز در سفارتخانه آنان به اميد رسيدن به پيروزي بر دولت بست بنشينند و به فريادهاي شيخ فضل‌الله که تنها تجربه آموختة تنباکو بود، وقعي نگذارند».

[7] . همان، ص 216ـ217.

[8]ثريا، شمارة 46، ص11.

[9]. ر.ک: ثريا، سال دوم، ش 13، دهم شوال 1317، ص1ـ 2 و ش28، هيجدهم صفر 1318،ص 12؛ موسي نجفي،  انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهاني، ص76 ـ 77؛

 

 

 

 

گاه‌شمار نهضت تحريم تنباکو

 

گاه‌شمار نهضت تحريم تنباکو

(بر اساس معتبرترين کتاب)

 

درميان کتاب‌هايي که درباره نهضت تحريم تنباکو منتشر شده است، بدون شک هيچ نوشته‌اي ارزش و اعتبار نوشتة شيخ حسن اصفهاني کربلايي را ندارد؛چرا که از يک سو ايشان خود از شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي در سامرا و داراي ارتباط نزديک با برخي علماي تهران بوده است، از سوي ديگر کتاب را مدت بسيار کوتاهي پس از رخداد نهضت به نگارش درآورده، منتشر کرده است و از جهت ديگر، در نوشتة‌ دقيق‌ خود بسياري از اسناد را درج کرده است.

معرفي شيخ حسن کربلايي: مطابق تحقيق و نقل‌هايي که آقاي رسول جعفريان در مقدمة کتاب تاريخ دخانيه آورده‌ است،[1] مرحوم کربلايي، اصالتا  اصفهاني و مشهور به کربلايي است.  او در کربلا متولد شد.  دروس مقدماتي را نزد فضلاي آن شهر خواند. در سال 1300ق به سامرا هجرت کرد. مدت طولاني در درس ميرزاي شيرازي شرکت جست و تقريرات درس او را در فقه واصول نگاشت. هنگامي که نهضت تنباکو پيش آمد، يک رسالة فارسي، در شرح واقعه از  ابتدا تا انتها نگاشت و در سال 1310 تأليف آن را خاتمه داد. وي تا سال فوت ميرزاي شيرازي در سامرا ماند و در سال 1314 به کربلا برگشت و همراهي سيد اسماعيل صدر را برگزيد. پس از مدتي به نجف اشرف مشرف شد، اما اندکي بعد در  آنجا مريض شد و براي معالجه به کاظمين رفت و  در روز پنج‌شنبه 17 ربيع‌الاول 1322 دار فاني را وداع گفته، همانجا مدفون شد.

از ديگر اساتيد شيخ حسن کربلايي، سيد محمد اصفهاني (فشارکي) و  شيخ فضل‌الله نوري ياد شده است. شيخ حسن  با ميرزا محمدحسين نائيني رابطة دوستي بسيار نزديکي داشته، در دروس مختلف با يکديگر به مباحثه و تبادل نظر مي‌پرداختند. طبق برخي گزارش‌ها، نگارش و انتشار کتاب دربارة نهضت تحريم، به پيشنهاد ميرزاي نائيني صورت گرفته است.  از ديگر هم‌مباحثه‌هاي مرحوم کربلايي، شيخ عبدالکريم حائري و شيخ محمدرضا اصفهاني  و  هم‌چنين از ميان شاگردان ايشان  شيخ محمدکاظم شيرازي و  سيد شرف‌الدين عاملي ذکر شده است.[2]

دربارة کتاب شيخ حسن، نکات زيادي درخور ذکر است که مجال آن نيست، و تنها به ذکر دو نکته بسنده کرده، به بيان روزشمار وقايع بر محور اين کتاب مي‌پردازيم:

1. دربارة چگونگي نگارش کتاب و جمع‌آوري اسناد توسط کربلايي ـ از مطالب کتاب و شيوة گزارش‌دهي نسبت به وقايع تهران و شهرهاي ايران و نيز درباره ميرزاي شيرازي در سامرا ـ  تقريبا مي‌توان اطمينان نمود که ايشان در زمان وقوع مسائل تنباکو در تهران بوده است. اما روشن نيست که  ـ با توجه به گزاش‌هاي تراجم‌نويسان درباره حضور ايشان در سامرا از سال 1300  به بعد ـ چگونه و در چه زماني ايشان به تهران آمده است. طبق گفته آقابزرگ تهراني ( ص 10) و نظر آقاي جعفريان (ص 17)، اين کتاب در سال 1310 نوشته شده يا اين که به پايان رسيده است، از سوي ديگر نيز طبق گفته آقانجفي همداني، شيخ حسن، کتاب را به توصيه ميرزاي نائيني نوشته است (ص 12)، اگر بخواهيم اين مطالب را با اين مطلب که ايشان در زمان وقايع تنباکو در تهران حضور داشته است، در نظر بگيريم، به اين نتيجه مي‌رسيم که ايشان در همان زمان وقوع مسائل مربوط به وقايع تحريم تنباکو ـ به مناسبت و عللي که روشن نيست ـ به تهران آمده است، جزئيات را مشاهده کرده، وقايع محرمانه و پنهاني را از افراد مطلع از جمله علما بويژه شيخ فضل‌الله نوري ـ که استادش بوده ـ سؤال و پي‌گيري کرده است و  همچنين به گردآوري اسناد اقدام نموده است، سپس به سامرا برگشته و برخي گزارش‌ها و اسناد را نيز در آن جا بدست ‌آورده و با توصية هم‌کار و هم‌بحث نزديکش ميرزاي نائيني، اقدام به تکميل و نگارش همة مطالب و اسناد در يک مجموعه به صورت کتاب  کرده و چاپ و انتشار داده است.

2.  ظاهرا نويسنده بر کتاب، نام مشخصي ننهاده است، به همين خاطر در نسخه‌‌هاي مختلف کتاب، اسامي متفاوتي بر‌آن گذاشته شده است. در يکي از نسخه‌ها «تاريخ وقايع تحريم تنباکو» نام‌گذاري شده است. شيخ آقابزرگ تهراني يک مورد با عنوان «الدخانيه» از‌آن ياد کرده و در مورد ديگري با عنوان «تاريخ الدخانيه». انتخاب  آقاي جعفريان،«تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو» است.

 

گاه‌شمار

1.       سال 1306:  سفر ناصرالدين شاه به خارج و تعهد واگذاري انحصار توتون و تنباکو به ماژور جرالد تالبوت  انگليسي (مدير شرکت رژي). ص 63ـ64

2.       رجب 1308 (حدود هفده ماه پس از سفر شاه): ورود هيأت کمپاني رژي به تهران به همراه افراد زيادي به عنوان کارکنان شرکت.  ص 71

1.       28رجب 1308 (بيستم مارس 1890): واگذاري رسمي امتياز انحصار توتون و تنباکو از سوي ناصرالدين شاه به تالبوت.  ص 65ـ68

2.       اواخر رجب 1308:  اعلان رسمي قرارداد از جانب دولت به تمام مناطق ايران و اضطراب و ناراحتي مردم؛ بويژه اصناف طرف داد و ستد تنباکو که حدود يک پنجم کشور تخمين زده مي‌شدند.[3] ص 76

3.       از ماه شعبان تا اواخر 1308: انجام امور مقدماتي قرارداد از سوي کمپاني رژي از جمله:  خريد مکان مناسب و مشرِف بر شهر و ساختن عمارت بسيار عالي و بلند در تهران. ص 77

4.       اواخر 1308 (احتمالا شوال يا ذي‌القعده): آمدن گروهي از وکلاي کمپاني به منطقة فارس (که مهم‌ترين منطقه کشت توتون و تنباکو بود)/ ممانعت مردم شيراز به رهبري علما از جمله سيد علي‌اکبر فال‌اسيري از ورود آنها  به شهر/ دستگيري ناگهاني فال‌اسيري و تبعيد او با وضع اهانت‌آميز به بوشهر که سيد از آنجا به سامرا مي‌رود /  تجمع  مردم شيراز در شاه‌چراغ و شورش آنان و  بدنبال آن حملة نظاميان به مردم و کشته شدن تعدادي از مردم و سرکوبي شورش / ورود وکلاي کمپاني با تشريفات و پذيرايي از طرف حکومت. ص 77ـ 81

5.       اواخر سال 1308:  ارسال هيأت‌هاي مختلف به عنوان وکلاي کمپاني به شهرهاي مختلف.[4] ص 81

6.       اواخر سال 1308 و احتمالا اوايل 1309: جلوگيري مردم تبريز به رهبري علماي آن شهر بويژه ميرزا جوادآقا مجتهد / چشم‌پوشي کمپاني و دولت از اجراي امتيازنامه در آذربايجان / مجددا تصميم بر اجراي آن. ص 81ـ83

7.       اواخر سال 1308 و اوايل سال 1309: انجام مقدمات امور در شهرها با خريد مکان‌هاي مناسب و مشرف بر شهر، تعميرات عمده و عمارات خيلي مستحکم و بسيار بلند / اين مسأله بيشتر موجب وحشت و پريشاني مردم گرديد.  ص 83ـ84

8.       اوايل سال 1309: اقدام به ضبط و استيفاي تنباکوي موجود در شهرها از سوي کمپاني / اعتراض‌هاي مردمي / «از جانب دولت مقرر  گرديد که وکلاي کمپاني يک چندماهي دست از خريد برداشته تا تجار مملکت، معاملات سابقشان را صاف کرده، محاسباتي که در اين خصوص دارند باهم، بپردازند». ص 84

9.       اواخر سال 1308: شکايت مردم و علما (از جمله سيد علي‌اکبر فال‌اسيري که به آنجا رفته بود) به ميرزاي شيرازي.

10.   19 ذي‌الحجه 1308: تلگراف ميرزاي شيرازي به ناصرالدين شاه (به توسط کامران ميرزا نايب‌السلطنه) درباره اعلان خطر اجازة مداخلة اتباع خارجي درامور کشور و مخالطت آنها با مسلمين و  واگذاري امتيازات از جمله تنباکو به کفار خارجه/ منافي داشتن اين امور با قرآن، از بين‌برندة استقلال دولت، اخلال‌کننده نظم کشور، موجب پريشاني مردم شدن. ص 88 ـ 89

11.   7 محرم 1309: جواب نايب‌السلطنه به ميرزاي شيرازي دال بر ارائه نامة ميرزا به شاه و وعدة ارسال نامة شاه توسط پست (که البته چنين نامه‌اي ارسال نشد). ص 89ـ90

12.   محرم 1309: ارائة پاسخ‌هاي شفاهي دولت و دربار به ميرزاي شيرازي از طرف کارپرداز ايران در بغداد دربارة لزوم اجراي قرارداد رژي / جواب قاطعانه ميرزاي شيرازي. ص 90ـ93

13.   اوايل ربيع‌الثاني 1309:  نامة دوم ميرزاي شيرازي به شاه توسط نايب‌السلطنه. ص 96ـ97

14.   ربيع‌الثاني 1309: تلگراف شاه در پاسخ ميرزاي شيرازي و وعدة ارسال جواب تفصيلي از طريق پست (چنين نامه‌اي نيز ارسال نشد).  ص 97

15.   چندماه اول 1309:  سخت‌گيري‌هاي کمپاني رژيم بر کشاورزان  و تجار.  ص 96ـ104

16.   اواسط ربيع‌الثاني 1309: تحريم تنباکو دراصفهان از سوي آقانجفي و برادرش شيخ محمدعلي و فشار حاکم اصفهان (ظل‌السلطان) و دولت مرکزي به علماي اصفهان. ص 104ـ108

17.   اواخر ربيع‌الثاني 1309:  درخواست‌هاي مردم بويژه علما بالاخص علماي اصفهان از ميرزاي شيرازي نسبت به تحريم استعمال دخانيات /  زمزمه‌هاي صدور حکم.  ص 115 ـ117

18.   اول جمادي‌الاول 1309 (پنج‌شنبه):  شيوع و انتشار گستردة حکم تحريم ميرزاي شيرازي. [5] ص 117

19.   اوايل جمادي‌الاول 1309: اطاعت گستردة مردم از حکم/ تشکيک درباريان در اصل صدور حکم.[6] ص 118ـ125

20.   اوايل و اواسط جمادي‌‌الاول 1309: سؤالات مختلف از ميرزاي شيرازي درباره صحت حکم و پاسخ مثبت ميرزاي شيرازي  و نيز ميرزا حسين محدث نوري (از نزديکان و معتمدان  ميرزاي شيرازي).  ص 129ـ130

21.   اوايل جمادي‌الاول 1309 (پنجم يا ششم): گفتگوي نايب‌السلطنه با ميرزاي آشتياني و دعوت از او براي صدور حکمي برخلاف حکم ميرزاي شيرازي /  پاسخ منفي و قاطعانة ميرزاي آشتياني  به خواستة نايب‌السلطنه.  ص130ـ132

22.   هفتم جمادي‌الاول 1309[7]: مجلس مشورت و گفتگوي درباريان با علما[8]  و سخنان قاطع علما ـ غير از امام جمعه ـ  نسبت به اصل صدور حکم و نيز رد  نقض تحريم /  وکالت گرفتن امين‌السلطان از علما درباره تمام تلاشش براي تحقق خواستة علما و متقابلا حليت تنباکو از سوي علما پس از آن. ص 132ـ136

23.   شانزدهم  جمادي‌الاول 1309[9]: تشکيل مجلس دوم ميان درباريان و علما /  بشارت امين‌السلطان مبني بر لغو قرارداد نسبت به داخل کشور و درخواست او از علما نسبت به عمل آنها به تعهد خود درباره اعلان حليت تنباکو /   اعتراض علما ـ غير از بهبهاني ـ  مبني بر عدم رفع امتياز از خارج کشور /  در نهايت پس از اصرار‌هاي تهديد‌گونة درباريان، متن تلگرافي به ميرزاي شيرازي به امضاي علما رسانده شد. ص 137ـ142

24.   شانزدهم جمادي‌الاول 1309: بدنبال مجلس دوم ميان درباريان و علما، و تصميم اتخاذ شده، از طريق تلگرافي به امضاي امين‌السلطان، رفع  امتياز ـ  بدون تصريح به باقي ‌ماندن  محدودة خارج ـ  به تمام مناطق ايران اطلاع داده شد.  ص 142ـ143

25.   پس از شانزدهم جمادي‌الاول 1309: نامه‌هاي متعدد و جداگانه از سوي علماي تهران به ميرزاي شيرازي در توضيح ماوقع.[10] ص 146ـ150

26.   حدود بيستم جمادي‌الاول 1309: پاسخ ميرزاي شيرازي به تلگراف علما:  تشکر و اميدواري از بشارت رفع امتياز  / چون در اين تلگراف‌ اشاره‌اي به رفع حکم تحريم نشده بود، علما با کمال آسايش بر منع باقي ماندند. ص 150

27.   بيست و سوم جمادي‌الاول (جمعه):  نصب اطلاعيه‌هاي جعلي در مجامع عمومي و ديوارهاي تهران مبني بر آنکه روز دوشنبه (بيست و ششم جمادي) بر حسب حکم ميرزاي شيرازي روز جهاد خواهد بود.[11] ص 150ـ151

28.   بيست و چهارم و بيست و پنجم:  1. شيوع گستردة شايعة جهاد و بوجود آمدن هيجان عمومي در ميان مردم؛ 2. انتشار و پخش گستردة اعلان دولتي مبني بر لغو امتياز تنباکو از سوي شاه و اينکه مردم در مال خود آزاد و مختار هستند؛ 3.  نامة تند ناصرالدين شاه به ميرزاي آشتياني و پاسخ  شکوه‌آميز ميرزاي آشتياني[12]؛ همچنين نامة دوم شاه به ميرزاي آشتياني و جواب آن از سوي آشتياني که اين نامه و جواب آن تلطيف‌شده بود[13]؛ 4. عصر يک شنبه ميرزاي آشتياني، از علما خواست که امشب مردم را آرام کرده، جهّال فتنه‌جو را ساکت کنند.  علما نيز در شب دوشنبه (شام يک‌شنبه) در تکذيب اين شايعه، بيانات شافي و کافي نمودند؛  5.  ترس و وحشت خارجيان، افزايش نيروهاي محافظ براي درباريان و خارجيان. ص 151ـ161

29.   اواخر جمادي‌الاول و اوايل جمادي‌الثاني:   1. جلسه در سفارت روس و اعتراض خارجيان به مدير کمپاني رژي (ارنستين)؛ 2. ارتباط سيد عبدالله بهبهاني با مدير کمپاني رژي يا سفير انگيس. ص 161ـ167

30.   دوم جمادي الثاني:  اخطار شاه به ميرزاي آشتياني مبني بر اين که يا اعلان به جواز استعمال تنباکو دهيد يا از شهر بيرون رويد/  ميرزاي آشتياني مي‌گويد  فردا از شهر مي‌روم /  انتشار خبر در ميان مردم. ص 167ـ168

31.   سوم جمادي الثاني (دوشنبه،  سالروز شهادت حضرت فاطمه سلام‌الله عليها):  قيام و شورش تاريخي مردم: تجمع مردم در منزل ميرزاي آشتياني،آمدن  زنان، بستن مغازه‌ها توسط آنان،  زنان پيشاپيش مردان در ميدان ارک سلطنتي تجمع کرده شعار‌هاي تندي سردادند، رد وبدل شدن پيغام‌ها ميان شاه و ميرزاي آشتياني و بدنبال آن  لغو کامل قرارداد، خواندن اعلان شاه در ميان مردم،  عدم اعتماد مردم به درباريان و ادامة شورش، حمله به نايب‌السلطنه، تيراندازي مأمورين، کشته شدن عده‌اي از مردم[14]، بعضي جنازه‌ها به منزل ميرزاي آشتياني برده شد، هيجان عمومي بسيار بالا گرفت، علما مردم را آرام کرده گفتند تا روز چهارشنبه خبري نيست و در آن روز در مسجد شاه تجمع کنند/  واسطه‌گري عضد‌الملک  ميان علما و شاه و تلاش جهت رفع  حل مسالمت‌‌آميز مسأله. [15] ص 168 ـ 180

32.   چهارم و پنجم جمادي‌الثاني:  وجود  اضطراب و ناامني در ميان مردم، درباريان و علما / تلاش‌هاي وساطتي ميان علما  (ميرزاي آشتياني) و درباريان (شاه) بويژه از سوي عضدالملک / تجمع مردم در مسجد شاه  و سپس منزل علما در روز چهارشنبه، اعلان از طرف ميرزاي آشتياني مبني بر منتفي شدن خروج ميرزاي آشتياني از شهر و لزوم متفرق‌شدن مردم  / دستخط رسمي ناصرالدين شاه مبني بر الغاي کل قرارداد تنباکو.  ص 180ـ182

33.   نهم  جمادي‌الثاني:  تلگراف‌هاي جداگانة علما به ميرزاي شيرازي درباره لغو رسمي قرارداد و درخواست رسمي از ايشان براي لغو حکم تحريم. ص 184ـ 190

34.   نوزدهم جمادي‌الثاني:  پاسخ ميرزاي شيرازي به تلگرافات علما خطاب به ميرزاي آشتياني: چون تلگراف محل اعتماد نيست،  به خط خود بنويسد. ص 192

35.   اواسط  جمادي‌الثاني:  پاسخ تلگرافات متعدد ميرزاي شيرازي به علماي شهرها مبني بر بقاء حکم تحريم تا زمان قطعي شدن رفع يد فرنگي از داخله و خارجه / درباريان ودولتيان اين تلگرافات را  از ترس انتشار ندادند. ص 194ـ195

36.   اواسط جمادي‌الثاني:  نامة تفصيلي امين‌السلطان به ميرزاي شيرازي. ص 195ـ198

37.   اواخر  جمادي‌الثاني: تلگراف دوم ميرزاي شيرازي به ميرزاي آشتياني:   لزوم اطلاع بر مقاصد اولياي دولت، علاج قرارداد تنباکو مؤدي به فساد ديگري نباشد، عين آن سندي که دولت به فرنگي‌ها داده بايد مسترد شود، بايد از جانب دولت اطمينان کامل به مردم داده شود و فرماني محکم در رفع ابدي اين امر صادر شود، تا تفصيل مطلب به همين وجه بر من به تصريح جنابعالي معلوم نشود، اذن حليت تنباکو نمي‌توانم داد.[16] ص 198ـ199

38.   اواخر جمادي‌الثاني:  صدور  دستخط تفصيلي ناصرالدين شاه در فسخ کامل قرارداد تنباکو  (قبلا نيز دستخط فسخ قرارداد صادر شده بود  و دستخط تفصيلي براي حصول اطمينان بيشتر از سوي علما و مردم صورت گرفت). ص 199ـ200

39.   بيست و پنجم جمادي‌الثاني:  اعلام حليت تنباکو از سوي علماي تهران با استناد به يکي از جوابيه‌هاي سابق ميرزاي شيرزاي.[17] ص 201ـ202

40.   ماه رجب تا  ماه شوال:   تلگراف‌ها و نامه‌هاي متعدد با مضامين تشکر و اظهار ارادت و احترام ميان علما و دربار (علما با يکديگر، علما با شاه، علما با امين‌السلطان). ص  205ـ214

 

 

 




[1] . شيخ حسن اصفهاني کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، به کوشش رسول جعفريان، قم، الهادي، چاپ اول، 1377.

[2] . چنان که بيان شد، مطالب مذکور، برگرفته از مقدمة آقاي رسول جعفريان بر کتاب است.

[3]. پس از بازگشت ناصرالدين شاه از سفر خارج، مسأله واگذاري امتياز تنباکو في‌الجمله، انتشار يافته بود، ولي مردم باورنداشته و آن را شايعه مي‌دانستند، اما پس از اعلان رسمي دولت، خلق عمومي ايران به ناگاه از اين تفصيل آگاه شد. هر صنفي از مردم به مناسبت حال و کار خودشان، به شطري از مفاسد و مضار جاني و مالي اين کار پي‌بردند. مخصوصا اصنافي که طرف داد و ستد اجناس دخانيه بودند.

[4] . «از اين پس [= سرکوبي شورش شيراز و ورود وکلاي کمپاني به شهر] ،کمپاني امتياز، وکلاي خود را به ساير ممالک محروسه نيز روانه داشت، و در اکثر  بلاد عمده نيز [به سبب] وحشت و اضطرابي که مسلمانان را در اين خصوص بود، ورود فرنگيان وکلاي امتياز ،تا يک درجة خالي از اضطرابي [آشوبي] نبوده؛ هرچند بالاخره با اقدامات حکومت هر محل، همه جا به رغم مسلمانان بيچاره، فرنگيان باشکوه هرچه تمام‌تر وارد شدند.»

[5]. «.. هنوز اين ماه ربيع‌الثاني مقتضي نگشته، در دارالخلافه شايع و منتشر گرديد که از حضرت مستطاب رئيس علماي ملت آقاي حجت‌الاسلام، حکم محکمي در خصوص حرمت استعمال دخانيات شرف صدور يافته وبه اصفهان فرستاده شده است ... چون اين شايعه را اصل و مأخذ درستي بود مسلمانان همگي دل در اميد صدق اين شايعه بستند و در انتظار پست اين هفته نشستند. قضا را پست اين هفته به سبب خرابي  راه‌ها به موعد [معهود] هميشگي وارد نشده، يک چند روزي عقب افتاد. اين بقيه ماه ربيع‌الثاني نيز به سر آمده و منتظران مشتاق را از در فرجي نيامد تا غرّة جمادي‌الاولي شد.  در پنجشنبه، غرّه بود که خبر فيروزي اثر پست وارد شده، يک دفعه شايع و منتشر گرديد که از جانب  ... توقيعي رسيده است ... نسخة اصل اين توقيع رفيع که به دستخط مبارک بوده، جز براي بزرگ علماي اعلام دارالخلافه جناب مستطاب ملاذ‌الاسلام آقاي آقا ميرزا محمدحسن آشتياني ـ‌ سلمه‌الله تعالي ـ براي هيچ‌کس مشهود نيفتاد. نزد هر کس بود، بيچاره از ترس مؤاخذة دولت و ملاحظه گرفتاري‌هاي بعد از دين پنهان داشته، نتوانست اظهار کند و جناب مستطاب معظم اليه نيز که مخصوصا مشاهده فرموده، هرچندي که اولياي دولت به جنابشان در اين خصوص کاوش نمودند، به همين ملاحظه اظهار نفرمود. بالجمله، هرجا و به دست هرکس ديده و شنيده شد [همگي صورت] سؤال و جوابي بود که در صدر سؤال از حکم استعمال تنباکو و  توتون ، جواب مرقوم بدين صورت [مرقوم گرديده بود:] ... »

[6] .  «اولياي دولت نيز در آن اوايل ـ  با اين که به ظاهر ساکت، بلکه همراه مي‌نمودند ـ  در خصوص تشکيک و مناقشه در امر حکم، از هيچ رو کوتاهي و خودداري ننمودند.» ص 125

[7] . در خاطرات اعتماد‌السلطنه، تاريخ تشکيل اين مجلس در روز چهارشنبه هفتم جمادي‌الاول ذکر شده است.  (روزنامة خاطرات اعتماد‌السلطنه، ص 781)

[8] . به نوشته شيخ حسن کربلايي، علماي حاضر در اين مجلس عبارت بودند از:  ميرزا محمدحسن آشتياني، سيد علي‌اکبر تفرشي، شيخ فضل‌الله نوري، امام جمعه، سيد محمدرضا طباطبائي، ملا محمدتقي کاشاني و سيد عبدالله بهبهاني.  اما در گزارش‌هاي ديگر، چنين آمده است که ميرزاي آشتياني در اين مجلس حاضر نشده بود. اعتمادالسلطنه، مي‌نويسد: «علما از قبيل ميرزا حسن آشتياني و آقا شيخ هادي [نجم‌آبادي] نرفته بودند.»‌ (روزنامه خاطرات اعتماد‌السلطنه، ص 781.) در نامة اول شاه به ميرزاي آشتياني نيز آماده است که  «مجلس اول همه حاضر شدند به جز شما که تمارض کرده بوديد.» (تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، مقدمه، ص 23). علت عدم حضور شيخ هادي نجم‌آبادي نيز بنا به گزارش ناظم‌الاسلام اين بود که: «پيغام داد من استعمال دخانيات را مطلقا حرام مي‌دانم. مخصوص به وقتي دون وقتي نيست و اگر بناي آقايان برحرکت از طهران و مهاجرت به عتبات شد، اول کسي که ردا بر دوش کند و با پاي پياده مهاجرت نمايد من مي‌باشم. بندة نگارنده [= ناظم‌الاسلام] در مجلس مرحوم حاج شيخ هادي بودم که اين مذاکره را فرمود.» همان، ص22.

[9]. شيخ حسن کربلايي در تاريخ تشکيل مجلس دوم مي‌نويسد: «کمتر از يک هفته از اين مجلس گذشته[= مجلس اول]، جمعه شانزدهم جمادي‌الاول دوباره مجلسي به هيأت نخستين منعقد گرديد.» ص137. اما با توجه به آنکه تاريخ تشکيل مجلس اول ـ طبق نوشته روزنامه اعتماد‌السلطنه ـ هفتم جمادي (روز چهارشنبه) بوده است، پس تاريخ شانزدهم جمادي، بيش از يک هفته مي‌شود نه کمتر از يک هفته. 

[10] . شيخ حسن کربلايي مي‌نويسد:‌«پس از ختام آن مجلس که تلگراف‌نامة مزبور را از لسان علما به حضور حضرت مستطاب حجت‌الاسلام فرستادند ... بسياري از علما و اعيان دارالخلافه براي اين که خاطر مبارک حضرت حجت‌الاسلام از تفصيل حق واقعه متسحضر باشد، فورا نتيجة مجلس و شرح حال [تلگراف]  تدليس‌آميز را که از لسان علما بدان حضرت فرستاده شده بود، در ضمن عرايض مستقله به سرّ من راي فرستادند.» ص 146

[11].  اعتمادالسلطنه در خاطرات روز شنبه 24 جمادي مي‌نويسد: «شنيدم که ديشب بعضي اعلانات به ديوارها چسبانيده‌اند که هرگاه تا روز دوشنبه کار تمباکوموقوف نشود، جهاد خواهد شد و تمام فرنگي‌ها و اتباع آنها را خواهيم کشت.»‌ ص 783

[12] . شيخ حسن کربلايي تنها اشاره به وجود اين نامه و جواب آن نموده است، اما آقاي جعفريان در پاورقي به نقل از ناظم‌الاسلام متن آنها را ذکر کرده است.

[13]. احتمال دارد نامه دوم و جواب آن بعد از روزهاي ذکر شده باشد.

[14]. شيخ حسن کربلايي، درباره تعداد کشتگان مي‌نويسد: «عدد نفوس قَتلي درست معلوم نشد؛ مختلف مي‌گفتند. [ولي] از شصت و هفتاد متجاوز شنيده نشد؛ چنانچه از آن طرف هم از پانزده [يازده] تن کمتر نقل نشد و در اين ميانه سي و پنج الي هفده تن نيز گفته مي‌شد.»  ص 176.  اما اعتمادالسلطنه، تعداد کشته‌شدگان را هفت نفر ذکر کرده است. ص785 و 786

[15]. اعتمادالسلطنه نيز تفصيل قضيه را در عباراتي موجز ذکر کرده است. ص 785ـ786

[16]. اين تلگراف نيز از سوي ا ولياي دولت اظهار نشد، اما با توجه به مقتضاي تلگراف که حکايت از عدم اطمينان به دولتمردان داشت، از طرف شاه دستخط مفصلي در اين زمينه صادر شد. ص199

[17]. «با همة اينها [= دستخط تفصيلي ناصرالدين شاه] باز هم تمامي مردم با اصرار هر چه تمام‌تر بر امتناع و متارکه از شرب دخانيات ثابت و هيچ‌گونه وقع و اعتنايي بدين اعلانات نبسته و همگي از عالم و عامي به انتظار وصول جواب علما از سرّ من راي نشسته بودند، حال آن که جواب تلگرافات علما بدان صورت که به نقل آمد، مدتي بود در ثبت تلگراف‌خانه پس پردة اختفا رفته و رو از مردم نهفته بود و اولياي دولت بدين ملاحظه که مبادا دوباره سر از نو شوري در ميان عمومي ببه پا خيزد؛ مصلحت در اظهار آن نمي‌ديدند تا اينکه اتفاقا دست خطي از حضرت مستطاب حجت‌‌الاسلام که در خصوص جواب سؤال از صحت حکم منسوب به آن حضرت در تحريم استعمال دخانيات، همان اوايل امر شرف صدور يافته بود و در ضمن تلگرافي که سابقا به نام جناب شريعتمدار آقا شيخ فضل‌الله  نوري ـ سلمه الله تعالي ـ از سرّ من راي  فرستاده بودند نيز اشاره بدان دست خط مبارک شده بود ـ چنانچه صورت آن تلگراف نامه را در سابق عينا نقل نموديم ـ اين دست خط مبارک اتفاقا همين ايام از سر من راي براي علما رسيد، صورت سؤال و جوابي بود که اولا از صحت حکمي که در اين خصوص منتسب به حضرت حجت‌الاسلام اشتهار يافته، سؤال نموده و در ثاني سؤال ديگري از حکم استعمال دخانيات بر تقدير رفع اين امتياز شده بود. جوابي که در اين خصوص به دست خط مبارک حضرت حجت‌الاسلام ملاحظه شد، بدين صورت بود: «بسم‌الله الرحمن الرحيم. بلي صحيح است و همچنين است هرچه سبب مداخلة خارجه باشد در بلاد مسلمين. و سؤالي که بر تقدير رفع امتياز شده، جواب اين است که بر تقدير رفع، از اين جهت منعي ندارد. حرره‌الاحقر محمدحسن الحسيني.» علماي دارالخلافه که از شدت اصرار اولياي دولت بر رخصت و اذن در استعمال دخانيات به ستوه آمده بودند و تقدير رفع امتياز نيز نزد خودشان محقق بود و به سبب محض از داخل و خارج، خاصة از طرف سفير روس که در اين خصوص مراقبت تمام داشت، به صدق اعلانات دولت و رفع کلية امتياز وثوق و اطمينان کامل يافته بودند، همين رخصت و اذني را که از اين دست خط مبارک حضرت حجت‌الاسلام مستفاد مي‌شد، وسيلة استخلاص خود از گرفتاري‌هاي سؤال و جواب با دولت قرار داده در سه‌شنبه بيست و پنجم همين ماه جمادي‌‌الثاني از روي همين دستخط مبارک، مردمان از جانب حضرت اسلام‌پناهي اعلان به حليت دخانيات دادند. » ص 201ـ202.