ويژه‌نامه تجميعي شماره 15

به مناسبت سوم خردادماه سالروز اعدام اعضاء گروهک فرقان

شکل‌گیری و عملکرد گروهک فرقان

 

 شکل‌گیری و عملکرد گروهک فرقان

راحله مظاهری جوهری

پژوهشگاه علوم انسانی

فرقان، گروهی بود متشکل از 60-50 عضو و رهبری که در اوج فعالیتش بیست ساله بود. وی اعضای گروه خود را در مدت سه ، چهار سال ا زبین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود. وی مطالبی را که در طی این جلسات تدریس می‌کرد، گرد‌آوری، تدوین وتکثیر نمود و این سال‌ها را سال‌های تدوین ایدئولوژی نامید. رهبر گروه، فردی بود به نام «اکبر گودرزی» که نزدیک 4-3 سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزه‌های علمیه خوانسار ، قم و تهران فرا گرفته بود.(1) گودرزی در سال 1356 کلاس‌های تفسیر در مناطق مختلف تهران در نازی‌آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک و جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه بر پا می‌کرده و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می‌کرده است. بعضی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال ها در خانه‌های افراد علاقمند ، تشکیل شده است. مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار می‌کرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش ، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهک. مسجد اعظم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی در آن آمد و شد داشتند در اختیار علی حاتمی یکی از فرقانی‌ها بود، افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد. گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرد. او از سال 1356 به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه نیز شد، اما به جز این اعلامیه‌ها، فعالیت‌ دیگری نداشت. (2) دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، کلا در زمان رژیم پهلوی بوده است و پس از پیروزی انقلاب دست به ترور زدند و به اصطلاح خودشان دست به عمل. از این نظر که زمان تکوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به عنوان یک گروه ضد رژیم شاه جلوه گر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیه‌ها و کتابهای تفسیر خود را منتشر ساخت. رهبر گروه فرقان این نشریات را ایدئولوژی مدون معرفی کرده و معتقد بود که محتوای آنها را از دروسی که در حوزه علمیه خوانده، نگرفته است. بلکه جلساتی را که از سن 16 سالگی اداره کرده و مباحثی که با اعضاء جلسه خود داشته، ایدئولوژی این گروه را تشکیل داده‌اند و آن را تا مرحله ثمردهی و اقدام مسلحانه هدایت کرده‌اند. او معتقد بود کلیه عملکردها و عقاید مدون و منسجم گروه مذکور نیز نتیجه مستقیم تدوین ایدئولوژی است، که در جلسات مذکور تحقق یافته بود. ایدئولوژی این گره به شدت متأثر از ایدئولوژی «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقین) و آثار مرحوم دکتر علی شریعتی بود به طوری که معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ می‌رساندند. (3) گودرزی تعدادی از جوانانی که روحیات انقلابی سال های 57-1355 را داشتند را بر اساس آموزه‌های نشأت گرفته از برداشت‌های خود از قرآن، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه که آن را آخوندیسم می‌نامید، تربیت کرده بود. گودرزی همزمان با انتشار جزوات تفسیری ، در ترورهای سال 58 درگیر شده و به طور مستیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت. در 18/10/58 دستگیر و در 3/3/59 اعدام شد. در این روز تعداد دیگری از اعضا این گروه با نام‌های علی حاتمی، سعید مرآت ، عباس عسکری، علیرضا شاه بابیک و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش ، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلی ترور شهید آیت الله قاضی طباطبایی بود. عباس عسگری عضو فعال دیگر بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله‌نوتاش و .... زیر نظرش فعالیت می‌کردند. (4) فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباکو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی که در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصص‌های لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان‌های کشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد کرد و قهرا قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمان‌های سیاسی، مارکسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود. فرقان، کناره‌گیری روحانیت از مسئولیت‌ها را ضروری می‌دانست ، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمی‌کرد. (5) زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدی‌ترین عناصر جامعه می‌دانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان مملکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربه‌الی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند. درباره همه‌پرسی جمهوری اسلامی (که مردم با اکثریت قاطع 2/98 رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریه‌ای که در فروردین 58 با عنوان: «رفراندوم ، توطئه استحمار و استعمار» منتشر می‌کند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز می‌دارد. (6) این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی که بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اکنون در اختیار گروهک‌هایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» می‌دانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها کرد. (7) اولین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن «ارزش‌های راستین تشیع سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر این مبارزه قهر‌آمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه باید کرد؟ بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الکفر» گروه فرقان تصمیم گیرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود». (8) دلایلی که در این مورد گروه فرقان ذکر کرده‌اند، به این شرح است: « وی اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل کرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق‌ تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر اینکه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته است که به منزله همکاری با رژیم طاغوتی است؛ و مجازات تمام موارد اعدام است». (9) شایان ذکر است که گروه فرقان برای صدور حکم اعدام برای هر کس که تشخیص می‌داده؛ مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری اقدام می‌نموده است. گودرزی در جواب این سوال که مراحل ترور یک فرد از ابتدا تا انتها چگونه بوده است؟ می‌گوید: «مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من درباره افرادی که تصمیم می‌گرفتیم ترور شوند، صحبت می‌کرد و بعد با افرادی که خودش با آنها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل می‌پوشاند. و در پایان کار اینجانب اعلامیه آن را می‌نوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات می‌دادم». از گودرزی سوال می‌شود که: گروه از چه زمانی تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفت؟ پاسخ می‌دهد: «خط مشی کلی، همان مخالفت با نظامات ضد توحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است، که نهایتا به گونه مسلحانه خودنمایی می‌کند که این مسأله در ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانه‌ای علیه رژیم طاغوت انجام نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضع‌گیری و مخالفت از وقتی مطرح شد که روحانیت مدعی رهبری حرکت مردم شد، که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی (از اعضای گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا کرد». (10) در ادامه ترور‌های این گروه شهید دکتر مفتح در 27 آذر 58 توسط کمال یاسینی به شهادت رسید. (11) آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از روحانیون دانشمند و انقلابی در مورخه 12/8/58 و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند. (12) مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند که از ترور آنان جان سلام بدر بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانی‌ها ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که بیشتر جلسات شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در خانه او برگزار می‌شد، توسط فرقانی‌های مدعی پیروزی از شریعتی، ترور شد که جان سالم بدر برد. (13) نباید پنهان کرد که گفتمان حاکم بر نوشته‌های فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های شریعتی ندارد. هم به آن دلیل که این گروه سعی می‌کند تا از قرآن دستاویزی برای انگاره‌های انقلابی خود عرضه کند و هم پیچ در پیچ بودن برداشت‌های شگفت فرقانی‌ها از آیات ، بدون تردید ، پسند شریعتی هم نمی‌توانست باشد. با این حال، در بازجویی‌های اعضای فرقان ، باور به شریعتی یکی از ارکان اصلی عنوان شده است. حسن عزیزی از جمله همین فرقانی‌ها با اشاره به افراد مختلف وابسته به این گروهک می‌گوید که «خط فکری همگی کسانی که نام بردم تقریبا تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود». محمود کشانی ، راننده اتومبیلی که افراد آن شهید مفتح را ترور کردند در وصیت‌نامه خود همچنان به افراد خانواده‌اش توصیه می‌کند که کتاب‌های شریعتی را بخوانید و نام کس دیگری را به قلم نمی‌آورد. (14) گودرزی در بیان علت به شهادت رساندن دکتر مفتح می‌‌گوید: «وی متهم به داشتن رابطه با «مقدم» رییس معدوم ساواک بود». وقتی از او سوال می‌شود که شما چگونه این رابطه را کشف کرده‌اید؟ می‌گوید: «این رابطه در نشریه‌ای مطرح شده بود که این نشریه به دست ما هم رسید». وقتی سوال می‌شود که آیا در این زمینه تحقیقی کرده بودید و یا اینکه آن نشریه را چه کسانی منتشر کرده بودند؟ می‌گوید: «نه، ما خودمان تحقیقی در این زمینه نکردیم و آن نشریه را هم نمی‌دانیم چه کسانی منتشر کرده بودند ولی این موضوع معروف شده بود!!». (15) این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی‌اش، اقدام به سرقت از چندین بانک نمود تا بتواند پول‌های سرقتی را صرف تهیه خانه‌ای تیمی و خرید اسلحه نماید. (16) گروه فرقان ، بعد از انجام این ترور‌ها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروهک، لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم شدند. (17) گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. گهگاه اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در بعضی از سایت‌های خبری خارج از کشور دیده می‌شود. بقایای فرقانی ها تا اوایل سال 60، همچنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده ، آنها را با اندیشه‌های خود پیوند می‌دادند. (18) -------------------- پی‌نوشت‌ها:

 1- محمدحسین واثقی، مصلح بیدار، انتشارات صدرا، تهران 1378 ، ص 193 2- رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سال‌های 1320-1357 ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران 1383، ص 568 3- محمدحسین واثقی ، همان ، صص 194-193 4- رسول جعفریان، همان ، صص 569-568 5- غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهران 1382، صص 231-230 6- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 8614 7- احمد نوروزی فرسنگی ، ناگفته‌هایی از زندگی سپهبد قرنی، انتشارات زهد، تهران 1382، ص 325 8- علی منذر (ابواحسنی) ، تبینی از فلسفه سیاسی ـ اجتماعی ـ اخلاقی و فرهنگی فرقانیسم، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا 9- محمدحسین واثقی ، پیشین ، صص 197-196 10- همان، صص 198-197 11- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده کمال یاسینی ، کد 18740 12- همان، پرونده مسعود تقی‌زاده ، کد 18732 13- احمد نوروزی فرسنگی، همان ، ص 328 14- رسول جعفریان ، همان ، ص 577 15- محمدحسین واثقی، همان، صص 201-200 16- همان، ص 198 17- عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، تهران 1378، ص 82 18- رسول جعفریان ، پیشین ، ص 579

منابع:

مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1389

آشنایی با گروهک فرقان

 

          

آشنایی با گروهک فرقان

پشت پرده ترور شهید مطهری

«توصیه من به همه برادران و خواهرانم این است که در ارزیابی مسائل و تجزیه و تحلیل آنها کمال دقت را به کار برند و رعایت حقوق برادری را بنمایند و از خوش باوری و خوش بینی و آن هم در حد افراط و زیاده روی بپرهیزند و خدای ناکرده مقاصد شخصی را وسیله ای برای نفی اندیشه و طرز تفکرمان قرار ندهند و نسبت به سرنوشت یک جریان فکری اسلامی و توحیدی مخالف رژیم و هم چنین نسبت به برادرانی که در این راه جان باختند ولی نسبت به خودشان و ارزش های انسانی خویش احساس مسوولیت بیشتری بکنند و مسایل را جدی تر از آنچه در وهله اول تصور می کنند بگیرند و با موازین فکری و مواضع سیاسی خود منطبق نموده و بدانند که راه ما حق و هدف ما مقدس و متعالی بوده و هست و در صورت پایداری خدا هم ما را کمک خواهد کرد و هدایت خواهد نمود

جملات بالا توصیه های اکبر گودرزی رهبر ایدئولوژیک گروهی بود که بیست و سه سال قبل استاد مطهری را به اتهام ارتباط با«ارتجاع»ترور کرد و در افواه عمومی به«گروه فرقان» شهرت یافت.

زندگینامه رهبر گروه فرقان

«این جانب که اهل دهکده دوزان از توابع شهر الیگودرز هستم بعد از اینکه بزرگ شدم و کار کشاورزی پدرم هم چندان دامنه اش وسیع نبود و باتوجه به زمینه های مذهبی خانواده ام صلاح در این دانسته شد که درس طلبگی بخوانم برای این کار ابتدا به شهرستان خوانسار رفتم و مدتی در آنجا در دو مدرسه دو راه و علوی درس خواندم.بعدا چون برنامه درسی آنجا هم چندان جالب نبود تصمیم گرفتم که به قم بروم.

تقریبا یکسال مدرسه آقای نجفی،از آنجا آمدم تهران،از آنجا رفتم مسجد چهلستون در مدت یکسال،یکسال و نیم در آنجا بودم،آنجا رفتم مدرسه شیخ عبد الحسین،مدتی در آنجا بود،سال 56 آنجا را ترک کردم. بعد رفتم خانه مصطفی جوادی، ضمنا در طول مدرسه چهلستون و شیخ عبد الحسین جلسات قرآن هم داشتم. در مسجد فاطمیه در خزانه فلکه سوم هم چنین،مسجد خمسه قلهک،در همه اینها پیش نمازها از من می خواستند که بروم درس بدهم.در منزل آقای جوادی اتاق گرفته بودم،چون وضع درسی خوب نبود از مدرسه آمدم بیرون در منزل جوادی از طلبگی آمدم بیرون.

مدتی توی میدان ارک در سرای روبروی میدان ارک درست روبروی خیابان ارک در آنجا لوسترسازی بود مدتی در آنجا کار می کردم.دقیقا نمی دانم 8،7 ماه بودم.در اوایل سقوط رژیم بود که از لوسترسازی آمدم بیرون».

از مجله فرقان تا گروه فرقان

رهبر گروه فرقان سیر شکل گیری این گروه را چنین توصیف می کند:«جلسات قرآن از ابتدا به طور کلی در مساجد تشکیل می شد و مساجد مزبور عبارتند از: مسجد الهادی خیابان شوش، فاطمیه خزانه،رضوان خیابان اتابک،شیخ هادی خیابان حنیف نژاد،مسجد خمسه قلهک. پس از تعطیل شدن جلسات قرآن سعی داشتیم که امکانات تکثیری فراهم کنیم.تفسیرها را چاپ نمی کردند و ما هم پول چاپ نداشتیم که به اضافه اعلامیه تکثیر کنیم.نمونه این اعلامیه را در آمدن کارتر به ایران می توانید ببینید.تداوم این برنامه باعث شد که پلیس شاه به تعقیب این جانب بپردازد.و طرح این مسأله با دکتر عادل که اتریش بود ولی تابستان که به ایران آمده بود و جلسات قرآن هم می آمد و الان هم کاردار سفارت ایران در اتریش است،[در روزنامه خواندم ] موجب شد که او مسأله خروج از کشور و سفر به لبنان را مطرح کند. من هم قبول کردم و همراه با یک نفری که ایشان معرفی کرد به طرف پاکستان رفتم که از آنجا به طوری که او می گفت به لبنان بروم.وقتی آنجا رسیدیم تقریبا دو ماهی هم در یکی از مسافرخانه های آنجا خوابیدم ولی از اقدام ایشان خبری نشد.سرانجام آن کسی که رابط بین من و عادل بود گفت که امکانات به لبنان رفتن نداریم بنابراین شما می توانید به شهر پیشاور در شمال پاکستان بروید و آنجا زمینه کار فکری و عملی موجود است منتهی ابتدا باید زبان های پشتو و اردو را یاد بگیرید. من هم وقتی با خلف وعده آنها آشناتر شدم تصمیم به بازگشت به ایران گرفتم و این موضوع را با شخص رابط در میان گذاشتم ایشان هم موافقت کرد و مقدمات بازگشت را فراهم کرد.یادآوری می کنم که عکسی که چندی قبل در روزنامه ها از این جانب چاپ شد همان کسی بود که پیش از سفر به عادل داده بودم که به اصطلاح گذرنامه لبنان برای من در پاکستان فراهم کند.

به هرحال پس از بازگشت و تماس دوباره با بچه هایی که قبلا تماس داشتند تصمیم گرفتم که نوشته های پراکنده چه در زمینه ایدئولوژی و چه در مورد مسایل سیاسی را در یک نشریه منظم ماهانه خلاصه کنم.اسم آن را هم باتوجه به نام دیگر قرآن که فرقان است فرقان گذاشتم.بنابراین گروه فرقان را که استعمال می کنند اگر در رابطه با آن نشریه منظم ماهیانه باشد غلط است ولی اگر منظور افرادی هستند که در این کار دخالت دارند درست می باشد هدف از تأسیس فرقان در ابتدای«اصول تفکر قرآنی»مطرح شده است یعنی هدف همان کسانی که به این برداشتها معتقد بودند.من بعد این که قرار شد فرقان به صورت یک نشریه منظم و مداوم نوشته و پخش شود،نوشتن فرقان و جمع آوری مطالب برای این کار بود.از وقتی که اعلامیه ها و نشریات خود را با نام فرقان مطرح کردیم شاید اسفندماه نام فرقان و در نتیجه گروه فرقان مطرح شد.البته باید اشاره کنیم که شرایط خاص اجتماعی و سیاسی آن زمان و جریانات سال 54 که مجاهدین متحمل شدند و خیانتها و ضربه زدنهای فرصت طلب ها همه و همه ما را بر آن داشت تا برای رهایی از سرخوردگی ها و یأس و واماندگی ها،برداشتهای خودمان از قرآن و یا از حوادث اجتماعی را در این قالب مطرح کنیم و افراد اصلی در این جریان خود من، متحدی و عسگری بودیم که حتی مدتی در خانه عسگری جلسه داشتیم و حسن اقرلو  هم تنها با من در ارتباط بود.چند ماهی نگذشته بود که جریان مسافرت من به پاکستان طبق برنامه دکتر عادل پیش آمد و بنابراین شد که محمد و عباس نشریه را ادامه دهند.البته یک سری مسایل فکری و ایدئولوژیکی من قبلا تهیه کرده بودم ولی مسایل اجتماعی را در این دو ماه(منظور دو شماره است)خودشان بررسی کرده و در نشریه گنجانده بود.بعد از به هم خوردن مسافرت من مجبور شدم برگردم و چون دیگر مدرسه هم نمی رفتم و لباسم را درآورده بودم و حسن اقرلو هم از خانه شان بیرون آمده بود،من و حسن و محمد همان خانه خیابان گرگان را(خانه حاج ماندگاری)کرایه کردیم و جریان فرقان در همان بعد فکری ادامه یافت.البته محمد و عباس با چه کسانی تماس می گرفتند و ارتباط داشتند من نمی دانم.اما یوسفی و سعید و حمید و علی اسدی و سیاهپوش قبلا با من ارتباط داشتند و بعد از مسافرت این جریان ادامه پیدا کرد تا وقتی که رژیم شاه سقوط

کرد و کلانتری ها و پادگانها خلع سلاح شد.ما هم از پادگانهای جی،عشرت آباد و زندان اوین تعدادی اسلحه و چندتایی بی سیم آوردیم و چون غیر از خانه خیابان گرگان جای دیگری نداشتیم آنها را آنجا گذاشتیم تا این که صحبت کردیم و بنا شد که مسوولیت هرکس از ما سه نفر(من و محمد و عباس)مشخص باشد.

من مسوول ایدئولوژی بودم و محمد مسوول نظامی و عباس مسوول تبلیغی. قرار شد که پولی تهیه کنیم و خانه ای بخریم که اسلحه ها را به آنجا ببریم.

مسوول نظامی مسأله مصادره بانک را مطرح کرد.تصمیم بر این شد که جزئیات آن را با افرادی که تماس دارد در میان بگذارد و آن را انجام دهند.تاریخ و زمان عمل را نمی دانم ولی تا آنجا که به خاطر دارم یک بانک در خیابان آیت الله طالقانی و یک بانک هم در دزاشیب بود البته باز هم بعدا«به گمانم» بانک دیگری بوده ولی فراموش کرده ام شاید حدود مرداد بود که بانک دزاشیب حدود یک میلیون و دویست تومان پول داشته است.

به هرحال قرار شد با افرادی که در تماس بودم باغی تهیه کنند و اسلحه ها را به آنجا ببرند و آن همان باغ کلارک کرج بود که بعدا شناسایی شد.من و حسن اقرلو هم بعد از خانه گرگان به همین خانه ای که در آن دستگیر شدیم آمدیم».

مطهری را به خاطر کینه شخصی نزدیم

اگرچه بسیاری از صاحبنظران انتقادهای استاد مطهری در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادیگری»را علت ترور وی بدست گروه فرقان می دانند اما رهبر گروه این موضوع را اتهامی بیش نمی داند:

«ما کینه توزی خاصی نسبت به مطهری نداشتیم و اگر چنین بود در همان رژیم قبلی که آن کتاب را نوشته بود می توانستیم کینه توزی خود را ارضا کنیم.

بنابراین اقدام به ترور او برای ارضای کینه توزی نبوده است.

وقتی که رژیم فعلی حاکمیت سیاسی پیدا کرد و ما هم براساس طرز فکرمان معتقد به مبارزه بودیم درباره مطهری هم با مسوول نظامی صحبت کردیم و بطور مشترک تصمیم گرفتیم.در جلسه مشترک من و حمید نیکنام و سعید واحد و غلامرضا یوسفی و بهرام تیموری و محسن سباهپوش و علی اسدی، موضوع مطرح شد و پس از تصمیم گیری بنا شد که آنها این کار را انجام دهند و من هم اعلامیه آن را بنویسم و بعد از جلسه من دیگر آنها را تا جلسه بعد ندیدیم و از جزییات کار که چگونه انجام شده و چه کسی زده است و چند نفرشان در جریان شرکت داشتند اطلاعی نداریم.بطوری که به من گفته شد در این ماجرا دو نفر شرکت داشتند به فرماندهی و ارتباط محمد متحدی نامهای آن دو نفر هم یکی حسن گودرزی و یکی حسین قاسمی بود. ولی باتوجه به این که حسن گودرزی درشت هیکل تر است شاید او ضارب بوده است».

«فرقانی»ها ادعای مخالفت با اسلام نداشتند اما...

اکبر گودرزی،محمد متحدی،عباس عسگری و حسن اقرلو و دیگر اعضای گروه فرقان خود را نه ضد اسلام بلکه برعکس مبنای ایدئولوژیک خود را اسلام می دانستند.کتابهای «توحید و ابعاد گوناگون آن، اصول تفکر قرآنی،فروغ نهج البلاغه»و قسمتهایی از صحیفه و تفسیر سوره توبه از منابع ایدئولوژیک این گروه به شمار می رفت.

گودرزی که مدعی بود تفسیر قرآن را نزد حسن سعید در تهران و آقای طباطبایی در قم خوانده است،در تفسیرهای خود از تفسیرهایی چون تفسیر قرآن آیت الله طالقانی،تفسیر مجمع البیان،تفسیر کاشف، تفسیر طبری و تفسیر کشف الاسرار استفاده می کرد.

شهید مطهری در نقد تفسیرهای این گروه از قرآن چنین می نویسد:

«مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و می شود، تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در کار است.در اینکه چنین توطئه ای از طرف ضد مذهب ها برای کوبیدن مذهب در کار است،من تردید ندارم.آنچه فعلا برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغفال شده اند و نمی فهمند که چه می کنند و تنها دست های پشت پرده هستند که می دانند چه می کنند،و با خود اینها عالما عامدا باتوجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه می کنند،دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و می زنند؟

ما نظر به اینکه در این نوشته ها آثار و علائم خامی و بی سوادی را فراوان می بینیم-و به چند نمونه اشاره خواهیم کرد-ترجیح می دهیم که فعلا ماتریالیسمی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ می شود، «ماتریالیسم اغفال شده»بنامیم و اگر پس از این تذکرات،باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند. ناچاریم آن را«ماتریالیسم منافق» اعلام نماییم».

شهید مطهری در جای دیگر می نویسد:شما حتی اطلاع از تاریخ صدر اسلام و شأن نزول آیات را هم لازم نشمرده و زحمت یک بررسی مختصر تاریخ اسلام را هم به خود ندیده اید و آنگاه به تفسیر قرآن و تدوین ایدئولوژی اسلامی دست زده اید.رهبر گروه فرقان که در پرونده خود سابقه طلبگی نیز داشت در پاسخ به پرسشی درباره نتایج طرز تفکر آنها و خون هایی که بر اثر این طرز تفکر ریخته خواهد شد چنین گفت:«ایدئولوژی و اندیشه صرف به خودی خود موجب خون ریزی نخواهد شد آنچه باعث خون ریزی است از یک طرف مال گزینش یافتگان این طرز فکر است چون براساس انتخاب و اختیار خویش این روش را برمی گزینند و خود مسوول کار خویش خواهند بود.از طرف دیگر عملکرد رژیم حاکم است.به طور قطع اگر رژیم آنطور که ادعا می کند بر منطق و ضوابط اسلامی عمل نماید بحران ها فروکش خواهد کرد و تضادها از بین خواهند رفت و محدود خواهند شد و زمینه های استبدادی و انحصاری درهم فرو می ریزد و از بین می روند و جایی برای خون ریزی باقی نخواهد ماند. خداوند ما را هدایت کند و از لغزش هایمان درگذرد».

شهید مطهری در بخش پایانی مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری چنین می نویسد:

«عجیب این است که ادعا می شود که ما می خواهیم فرهنگ اسلامی را فرهنگی انقلاب کنیم. شگفتا!آیا انقلابی بودن و یا به نظر شما انقلابی شدن فرهنگ اسلامی در گرو این است که محتوای معنوی آن را از آن بگیریم و محتوای مادی جایگزین آن سازیم؟! آیا انقلاب منحصر به انقلاب شکم و انقلاب ناشی از محرومیت و موضع طبقاتی است؟آیا پیغمبر اسلام انقلاب سر و انقلاب روح و قلب برپا نکرد؟ آیا این گونه برداشت از انقلاب، دانسته یا ندانسته،تبلیغ به سود ماتریالیسم نیست که تنها با برداشت های ماتریالیستی و توجیه مادی تاریخ و جامعه و بالاخره با ماتریالیسم تاریخی است که می توان از یک فرهنگ انقلابی دم زد؟این بود شمه ای از تذاکراتی که می خواستم خیرخواهانه و دوستانه به عزیزانی که هنوز فکر می کنم اغفال شده هستند،بدهم. امیدوارم این تذکرات،سودمند واقع گردد.بار دیگر از همه فضلا و دانشمندان درخواست دارم که به دقت در آنچه گفته شد بنگرند؛اگر مرا بر خطا می بینند واقفم فرمایند که با سپاسگزاری فراوان خواهم پذیرفت».

البته پاسخ افرادی که استاد شهید آنها را با لفظ«عزیزان»مورد خطاب قرار داده اند گلوله سربی بود که به مغز استاد اصابت نمود.

 

بازخوانی ایدئولوژی و عملکرد گروهک تروریستی فرقان –

 

بازخوانی ایدئولوژی و عملکرد گروهک تروریستی فرقان –

هیئت رزمندگان اسلام

انقلاب اسلامی ایران در سال های نخستین استقرار، وجود گروه های فکری و عقیدتی بسیاری را تجربه کرده است و شاید بتوان مذهبی بودن را یکی از نقاط اشتراک آنها دانست.

 

فرقان یکی از این گروه ها بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت خود را علنی کرد. گروه فرقان یکی از گروه های فکری – سیاسی بود که اواخر سال 1355 به رهبری روحانی جوانی به نام اکبر گودرزی در برخی مساجد تهران از جمله مسجد الهادی (خیابان شوش)، مسجد فاطمیه (خزانه)، مسجد رضوان (خیابان اتابک)، مسجد شیخ هادی، مسجد خمسه (قلهک) و مسجد اعظم به جذب نیرو اقدام می کرد.

 

حوزه فعالیت او مناطق نازی آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه را نیز در برمی گرفت. آغاز فعالیت او  با وجود اینکه 20 سال بیشتر نداشت با تدریس قرآن و تفسیر بعضی آیات و سوره های قرآنی همراه بود و در این بین به زعم خود قرائت نوینی از آموزه های دینی ارائه کرد که به هیچ یک از مبانی دینی مستند نبود.

 

او از سال 56 به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه شد. البته گروه فرقان در آغاز با عنوان گروه "کهفی ها" شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. فرقان بیشترین مخالفت خود را با حوزه های دینی و روحانیت اظهار می کرد و خمیر مایه اصلی ایدئولوژی این گروه، مخالفت با روحانیت و به بیان دیگر، تبلیغ اسلام "منهای روحانیت" بود.[1]

 

 

ایدئولوژی گروه  فرقان

 

دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، کلا در زمان رژیم پهلوی بوده است و پس از پیروزی انقلاب با انجام ترورهای ناجوانمردانه  به اصطلاح خودشان دست به عمل زدند. از این نظر که زمان تکوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به عنوان یک گروه ضد رژیم شاه جلوه گر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیه‌ها و کتابهای تفسیر خود را منتشر ساخت. رهبر گروه فرقان این نشریات را ایدئولوژی مدون معرفی کرده و معتقد بود که محتوای آنها را از دروسی که در حوزه علمیه خوانده، نگرفته است. بلکه جلساتی را که از سن ۱۶ سالگی اداره کرده و مباحثی که با اعضاء جلسه خود داشته، ایدئولوژی این گروه را تشکیل داده‌اند و آن را تا مرحله ثمردهی و اقدام مسلحانه هدایت کرده‌اند. او معتقد بود کلیه عملکردها و عقاید مدون و منسجم گروه مذکور نیز نتیجه مستقیم تدوین ایدئولوژی است، که در جلسات مذکور تحقق یافته بود. ایدئولوژی این گره به شدت متأثر از ایدئولوژی «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقین) و آثار مرحوم دکتر علی شریعتی بود به طوری که معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ می‌رساندند.[2]

فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباکو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصص‌های لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان‌های کشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد کرد و قهرا قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمان‌های سیاسی، مارکسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود. فرقان، کناره‌گیری روحانیت از مسئولیت‌ها را ضروری می‌دانست ، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمی‌کرد.

زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدی‌ترین عناصر جامعه می‌دانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان ممکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربه‌الی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند.[3]

در جریان همه پرسی جمهوری اسلامی، گروه فرقان رفراندوم را حتی در شکل دموکراتیک آن مخالف اسلام محمدی (ص) و تشیع علوی ذکر کردند. این گروه ضمن نفی تقلید در امور شرعی، معتقد بودند با مراجعه به قرآن و سنت می توان احکام را استنباط کرد. تفاسیری که این گروه از آموزه های قرآن می کردند، بخشی از روشنفکران مسلمان، روحانیون و گروه های سیاسی را تحت تاثیر قرار داده بود.

در این میان بیش از همه استاد مرتضی مطهری از این تفاسیر برآشفت و در مقدمه علل گرایش به مادی گری تحت عنوان، ماتریالیسم در ایران سخت به آرای تفسیری و تعابیری که آنان در ترجمه مفاهیم و آیات قرآن آوردند حمله کرد و از آنان تحت عنوان ماتریالیسم منافق یاد کرد که همین یکی از دلایل ترور وی توسط گروه فرقان شد.[4]

 

 

 

ترورهای گروهک فرقان

سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش ، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند.[5]

در تاریخ 11 اردیبهشت 58، استاد مرتضی مطهری هدف گلوله این گروه قرار گرفت و شهید شد. در اطلاعی گروه فرقان پس از ترور وی آمده است: " فکر به قدرت رسیدن روحانیت و آماده سازی تشکیلاتی آن، مدت ها قبل حتی قبل از خرداد 42 از طرف او طرح شده است."

در کمتر از یک ماه بعد از ترور شهید مطهری در چهارم خرداد، آیت الله هاشمی رفسنجانی مورد حمله قرار گرفت که جان سالم به دربرد. در اطلاعیه فرقان هاشمی رفسنجانی به طراحی سیاست های دیکتاتوری در قبال جنبش توحیدی خلق مستضعف ایران متهم و به اعدام انقلابی محکوم شده بود.

در 17 تیر همان سال نیز، تقی حاج طرخانی بنیانگذار مسجد قبا ترور شد. در بیست و پنجم همان ماه آیت الله سید رضی شیرازی رئیس کمیته منطقه سه ترور شد که این عملیات ناموفق بود. در فاصله زمانی 30 تیر تا 16 آذر سال 59 نیز ترورهای گروه فرقان ادامه یافت که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ترور بهبهانی، حاج مهدی عراقی رئیس مالی موسسه کیهان و پسرش حسام، آیت الله قاضی طباطبایی، نماینده امام و از روحانیون مبارز تبریز، دکتر مفتح عضو شورای انقلاب و رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و همچنین ترور ناموفق آیت الله موسوی اردبیلی.

گودرزی در بازجویی های خود درباره ترورها گفته است: "مساله ترور به موضع گیری های ما در برابر نظام برمی گردد و افرادی که هدف ترور قرار گرفته اند ار نظر ما یا در قشر سرمایه دار و صاحبان زر بوده اند یا در قشر روحانی و صاحبان تزویر یا در قشر نظامی و صاحبان زور.[6]

پایان گروه فرقان

 

فرقانی‌ها مصداق کامل خوارج بودند، با همان شیوه برخورد و تفسیر ناصحیح از قرآن. گروه برای صدور حکم اعدام، برای هرکس که تشخیص می‌داده مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری به نتیجه می‌رسیده است. فرقان نمونه کاملی از جهل، تحجر و برداشت‌های سطحی از دین بود. این گروه پر بود از جوانان احساسی که بر اساس تعریف‌هایی جاهلانه از دین به ترور چهره‌های تأثیرگذار انقلاب پرداختند.

 

در لیست ترورهای فرقان، نام‌های ارزشمند زیادی دیده می‌شود: «شهید مطهری، شهید مفتح، حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام، سپهبدقرنی، سید محمدعلی قاضی‌طباطبایی و...». قاتل شهید مطهری، محمدعلی بصیری بود. وی پس از دستگیری اظهار کرد که هیچ‌گونه شناخت قبلی نسبت به شهید مطهری نداشته است و تنها دلیلی که وی را به این کار ترغیب کرده، کینه شدید وی نسبت به روحانیت بود و بعد از این که در بین افراد گروه مطرح شد که می‌خواهیم یکی از روحانیون مهم شورای انقلاب را ترور کنیم، خود را داوطلب این کار کرد.

 

در محل ترور استاد مطهری، برگه‌ای زرد گذاشته بودند که با خط قرمز روی آن نوشته شده بود: «فرقان» و در زیر آن با خط سیاه تایپ شده و نوشته بود: «خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده‌های خلق بر همه روشن بود. لذا اعدام انقلابی نام برده، انجام پذیرفت.» این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی‌اش، اقدام به سرقت چندین بانک کرد تا بتواند پول‌های سرقتی را صرف خانه‌های تیمی و خرید اسلحه نماید. این اقدامات به درستی، انحراف این گروه و رهبران آن را نشان می‌دهد. در 18‌‌/‌‌10‌‌/‌‌1358 گودرزی رهبر این گروهک دستگیر شد.

 

وی که طراح بسیاری از ترورها و عملیات این گروه بود و به طور مستقیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت در 3‌‌/‌‌3‌‌/‌‌1359 اعدام شد. در روز دستگیری گودرزی، تعداد دیگری از اعضای این گروه با نام‌های علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضا شاه بابیک و حسن اقرلو نیز دستگیر و اعدام شدند.

بقایای فرقان تا اوایل سال 1360 ه.ش. همچنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترور‌های مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آنها را با اندیشه‌های خود پیوند می‌دادند. گروهک فرقان که چندان از نظر ساختاری قوی نبود و اعضای آن تنها دلخوش به افکار و ایدئولوژی‌های گودرزی رهبر گروه بودند، بعد از اعدام وی و دستگیری اعضای اصلی آن از هم فروپاشید.

پی نوشتها

 

[1] - ر.ک: نشریه مثلث، بخش دین و تاریخ، شماره 31، مورخ 12/2/89

[2] - محمدحسین واثقی، مصلح بیدار، انتشارات صدرا، تهران ۱۳۷۸، صص ۱۹۴-۱۹۳.

[3] - غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهران ۱۳۸۲، صص ۲۳۱-۲۳۰.

[4] - ر.ک: نشریه مثلث، پیشین.

[5] - رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سال‌های ۱۳۲۰-۱۳۵۷ ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران ۱۳۸۳، صص ۵۶۹-۵۶۸

[6] - ر.ک: نشریه مثلث،  پیشین.

بازخوانی جنایات گروهک فرقان / روایتی از فاجعه‌آمیزترین ترور تحجر در ایران

 

بازخوانی جنایات گروهک فرقان / روایتی از فاجعه‌آمیزترین ترور تحجر در ایران

گروهک فرقان، خاطره چندین ترور ناجوانمردانه را، از خود در تاریخ به جای گذاشت.

 

گروهک فرقان، خاطره چندین ترور ناجوانمردانه را، از خود در تاریخ به جای گذاشت. با این همه انقلاب نوپای اسلامی که درگیر فتنه‌ها و تهدیدهای سیاسی و فکری گوناگونی شده بود بیش از هر چیز به یک متفکر والامرتبه، ژرف‌نگر و بلیغ احتیاج داشت تا بتواند پیامبرگونه او را از این کانون دشواری و جنجال به سلامت بیرون برد. این شخص کسی نبود جز آیت‌الله شیخ مرتضی مطهری که اما امت دل در گرو بیان رسا و شمع روشنگر جان این متفکر متاخر داشت اما دیری نپایید که تنها چند ماه گذشته از بهمن پیروزی، کام شیرین ملت مسلمان از داغی بزرگ تلخ و پرمرارت شد.

ترور استاد مطهری در اردیبهشت ۵۸ نشان داد که انقلاب اسلامی مسیر سختی را پیش رو خواهد داشت. چرایی و چگونگی شهادت استاد مطهری هدفی است که این متن به آن می‌پردازد:

بصیرت مطهری

مخالفت عالمانه شهید مرتضی مطهری با جریان التقاطی فرقان تا اندازه‌ای منحصر به فرد بود. کمتر پیش آمد که کسی مانند این عالم بزرگ مبارزه با فرقانی‌ها را جدی بگیرد. هرچند اگر موضوع آن گونه که برای مرحوم مطهری روشن بود، برای دیگران -به‌ویژه روحانیت انقلابی- هم روشن شده بود، قاعدتاً آنها هم همین کار را می‌کردند؛ خیلی از آنها مبارز و زندان رفته و اهل خطر کردن بودند. دیگر روحانیون مبارز و روشنگر انقلابی، هرکدام برای خود مسیری را تعریف کرده بودند و در قالب همان مسیر تعریف‌شده جلو می‌رفتند و لذا برای آنها، این موضوع به اندازه‌ای که برای شهید مطهری حیاتی و حساس شده بود، مطرح نبود.

نمونه دیگر چنین تفاوتی، موضوع دکتر علی شریعتی است. آیت‌الله بهشتی مشی متفاوتی نسبت به شهید مطهری در مواجهه با شریعتی داشت. اینکه کدامیک از آنها در این ماجرا حق داشتند، مجال دیگری را برای غور و بررسی نیاز دارد. در شرایط آن موقع، شهید بهشتی چندان به عرصه‌های تفکر و اندیشه ورود نداشت و پیگیر مصالحی بود که به شکلی متفاوت برای مرحوم مطهری مطرح بود. آیت‌الله مطهری همیشه علاقه جدی و سنگینی به فلسفه اسلامی و مبانی فکری گروه‌ها داشت و ذهن جوال ایشان در مباحث فلسفی،‌ به او کمک می‌کرد که آینده‌خوانی کند. در حالی شهید بهشتی بیشتر سرگرم امور مملکتی و سیاسی بود و لذا شاید در این مباحث، عمق کمتری نسبت به استاد شهید داشت.

آغاز تهدیدها

تهدیدهای فرقان به استاد مطهری از پیش از پیروزی انقلاب آغاز شده بودند. دعوای فکری آیت‌الله مطهری و مرحوم شریعتی از یک سو سبب شد که فرقانی‌های دلباخت دکتر علیه استاد پیام دهند و از همان موع کینه ایشان را در دل بپرورانند و از سوی دیگر هم مبارزه جدی استاد مطهری با التقاط و تحجر، نوک پیکانش را به سوی جریاناتی از این قبیل گرفته بود. فرقانی‌ها تهدید کردند که «اگر به مخالفتتان با ما ادامه بدهید، با شما برخورد فیزیکی خواهیم کرد.» با این همه شهید مطهری احساس می‌کرد وظیفه‌ای بر عهده اوست که باید آن را انجام دهد. استاد بارها برای آنها پیغام فرستاد که بیایید صحبت کنیم، ولی آنها امتناع ‌کردند. مسلماً آنها با این شیوه تفکر، دیر یا زود به راه ترور می‌رفتند.

نقش هم‌لباسی‌ها در تخریب استاد مطهری

دشمنی‌ها و عداوت‌هایی هم از سوی برخی هم‌لباس‌های شهید مطهری در جامعه پراکنده می‌شد که در تشدید تجری و گستاخی گروه‌هایی مانند فرقان بسیار نقش داشت. علی مطهری، فرزند استاد شهید در این باره می‌گوید:

«یکی از آنها «شیخ علی تهرانی» بود که علناً این کار را می‌کرد و شهید مطهری هم در نامه‌ معروف خود به امام، تلویحاً به این موضوع اشاره کرده‌اند. دیگری آقای «موسوی خوئینی‌ها» بود که در مسجد جوستان علیه ایشان سخن می‌گفت و حتی آیه «یصدون عن سبیل‌الله» را از این حیث که آقای مطهری و آقای مفتح دارند در دانشگاه تدریس می‌کنند، بر آنها تطبیق می‌کرد! گودرزی هم به آنجا رفت و آمد داشته و سخت تحت تاثیر این سخنان بود. عده‌ای از روحانیون سنتی و قدیمی هم به بهانه نقد کتاب‌هایی چون «حجاب» و «خدمات متقابل اسلام و ایران» با شهید مطهری مخالفت می‌کردند.

مطهری سرمایه‌دار است

نفی اشرافیت و تبلیغ زهدنمایی از اصول فرقان بود. به آنها القا شده بود که روحانیون باید به‌سختی زندگی کنند و زندگی معمولی و متعارف انسانی هم برای اینها اشرافی‌گری است! از قضا، یکی از پایه‌های تبلیغات گودرزی درباره شهید مطهری هم، نسبت سرمایه‌داری به ایشان بود که استاد را بابت این مساله خیلی اذیت کردند. در سطح گسترده‌ای تبلیغ می‌کردند که زندگی ایشان، یک زندگی اشرافی است.

با این همه ایشان نسبت به این موضوع چندان توجهی نشان نمی‌داد و متاثر نمی‌شد. این «انحرافات فکری» بود که بیش از هر چیز آیت‌الله مطهری را نگران و متاثر می‌کرد. ایشان معتقد بود که زن و فرزندانش باید تا جایی که امکان دارد، زندگی آسوده‌ای داشته باشند. استاد مطهری از سال ۵۵ و به‌تدریج آغاز به ساخت خانه‌ای کرد که با توجه به شرایط آن موقع خانه بزرگ و خوبی بود اما این منزل به دلیل تعداد فرزندان استاد و همین‌طور جلسات و مراجعات متعددی که ایشان داشت، ضروری بود. نکته مهم این است که در این خانه بزرگ، زندگی تجملاتی وجود نداشت و فرش و وسایل منزل، کاملا معمولی بود.

آن روزها اگر کسی ماشین داشت، به نظر پولدار می‌آمد. ایشان در سال ۵۰، ماشین‌دار شد، تا آن موقع با تاکسی در شهر تردد می‌کرد. علی مطهری می‌گوید:

 

«من یادم هست که با تاکسی می‌رفتیم و یک وقت‌هایی خانمی بی‌حجاب سوار ماشین می‌شد و کنار ایشان می‌نشست که اصلا درست نبود. پس از خرید ماشین، ایشان هیچ ابایی نداشت که با همان، به میان جمعی برود که تحت تاثیر تفکرات افراطی، این چیزها را نشانه اشرافی‌گری می‌دانستند، چون ایشان به‌شدت از ریا و تظاهر بیزار بود و حتی گاهی مثل ملامتیه، در برابر ریاکاران به گونه‌ای رفتار می‌کرد که شاید دیگران تصور می‌کردند که ایشان خیلی اهل دیانت نیست

چنین افکار متحجرانه‌ای در آن زمان در بین طبقات جوان به‌شدت گسترده شده بود و ایده طرفداری از طبقه کارگر و این قسم تعابیر در جامعه ترویج می‌شد. کمونیست‌ها شلوارهای وصله‌دار می‌پوشیدند و این نوع رفتارها در میان بچه‌ مسلمان‌ها هم رسوخ کرده بود. شهید مطهری تفکر عمیقی داشت و تحت تاثیر این فضا قرار نمی‌گرفت؛ اما این رفتارها در شکل‌گیری فکر فرقان تاثیر داشت. اعضای این گروه، اینها را کنار هم می‌گذاشتند و نتیجه می‌گرفتند. وقتی به جوان‌ها می‌گفتند که خانه استاد مطهری در قلهک است و ماشین بنز دارد، برایشان مهم بود.

از استاد محافظت نمی‌شد

سران «سازمان مجاهدین انقلاب» که آن روزها تازه در حال شکل گرفتن بود و از اتحاد هفت گروه مسلح به پیشنهاد شهید مطهری به وجود آمده بود، دو سه روز قبل از شهادت، به ایشان پیشنهاد حفاظت کرده بودند و استاد نیز پذیرفته بود. با این همه در حالی که مقدمات این کار در شرف انجام بود ترور صورت گرفت. آیت‌الله مطهری چند روز پیش از شهادت خود به برخی از شاگردان خود در قم گفته بود که بعد از قرنی نوبت من است؛ گروه فرقان با من کینه دیرینه دارد.

جلسه متاع

متاع مخفف کلمات «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» و هدف آن هم انجام برخی فعالیت‌های اجتماعی بود که شکل سیاسی نداشت، اما از رنگ و رویی مذهبی برخوردار بود. فعالیت‌های آن غیرعلنی بود و اساسنامه آن هم هیچگاه مکتوب نشد. حتی اعضای متاع هم که گردانندگان این تشکل بودند، تقریباً مخفی و ناشناخته بودند. پس از انقلاب در پی مصاحبه‌های مختلفی که انجام شد،‌ گروهی از اعضای سرشناس «متاع» شناخته شدند که مهم‌ترین آنها مهندس بازرگان، آیت‌الله مطهری، حاج کاظم حاج طرخانی، مهندس سحابی و مهندس تاج بودند. البته افراد دیگری هم بودند که به‌تدریج شناخته شدند.

کار این مؤسسه انجام یک سلسله فعالیت‌های اجتماعی، بدون سر و صدا و حتی بی‌نام بود و خیلی هم در این راه موفق شد. مثلا شرکت سهامی انتشار، شرکت قلم، انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و انجمن اسلامی معلمین، همه حاصل مؤسسه متاع بودند و خودشان هم نمی‌دانستند که چه کسی بنیانگذار و مؤسس آنهاست. شبی که شهید مطهری برای همیشه دار فانی را وداع گفت و به ضرب گلوله متحجرین به شهادت رسید، در حال بازگشت از یکی از جلسات متاع بود.

تیری که بر مغز متفکر انقلاب خورد!

موسسه متاع مرتباً از سال ۳۷ جلساتش را تشکیل می‌داد. تا سال ۵۶ و اوایل سال ۵۷ که فعالیت‌های سیاسی شدید شده بود و واقعا فرصتی نبود، این جلسات متوقف شدند. پس از انقلاب، نخستین جلسه متاع در ۱۱ اردیبهشت در منزل مهندس سحابی تشکیل شد. دکتر سحابی و خانواده او در یک مجموعه آپارتمانی در نزدیکی پارک امین‌‌الدوله سکونت داشتند. اتفاقاً آن شب استاد مطهری با حاضران در جلسه، از قول امام خمینی درددل کرد که ایشان از طرف روحانیون سنت‌گرا شدیداً‌ تحت فشار است و یکی از کارهای مهم امام همین بود که در مقابل این نوع فشارها مقاومت کرد.

جلسه‌ به طور عادی برگزار شد. حاضران شام خوردند و ساعت حدود ۱۱ شب بود که جلسه تمام شد. قرار بود آقای حاج‌طرخانی، استاد را با خودرو خودش به منزلشان برساند، چون ایشان آن شب با خودرو خود نیامده بود. در مسیر خانه تا خودرو طرخانی، شهید مطهری با فاصله از همراهان که داشتند مساله‌ای خصوصی را با هم در میان می‌گذاشتند راه می‌رفت. در همین هنگامه، جوانی از طرف جنوب با موتورسیکلت آمد و به استاد رسید. ایشان را به اسم صدا زد. همین که استاد جواب داد،‌ با گلوله به سرش شلیک کرد. شهید مطهری فوراً‌ بر زمین افتاد و گویی در همان لحظه دار فانی را وداع گفت.

همراهان استاد بلافاصله با وحشت و هراس به طرف منزل آقای دکتر سحابی رفتند و آن‌ها را صدا کردند. همه آمدند و آیت‌الله مطهری را سوار خودرو کردند و به بیمارستان بردند. حدود ۱۱ شب دکتر سحابی به منزل استاد خبر داد. گفته بود امشب آقای مطهری در منزل ما می‌مانند. همسر استاد اما بو برده بود: «راستش را بگویید، ترور شده‌اند؟» دکتر سحابی گفته بود تیر به کتفشان خورده و مجروح شده‌اند و ایشان را به بیمارستان برده‌اند.

همسر و فرزندان استاد مطهری به‌سرعت به بیمارستان طرفه رفتند. هنوز گمان می‌کردند که ایشان مجروح شده‌اند. پس از چند دقیقه خانواده آقای سحابی آمدند و به آنها تسلیت گفتند! معلوم شد استاد مرتضی مطهری به شهادت رسیده‌اند. گروه فرقان اعلامیه‌ای منتشر کرد که روی یک برگه زرد رنگ با خط قرمز نوشته بود «فرقان» و در زیر آن با خط سیاه و تایپ شده نوشته بود: «خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده‌های خلق بر همه روشن بود، لذا اعدام انقلابی نامبرده انجام پذیرفت».

دلایل ترور

فرقانی‌ها در اعلامیه‌ای که پس از شهادت آیت‌الله مرتضی مطهری منتشر کردند، «دلایل محکومیت مطهری» را چنین اعلام کردند:

۱. همکاری با رژیم طاغوتی قبلی؛

۲. همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی ... و طراحی سیاست‌های دیکتاتوری آخوندیسم؛

۳. مفسد فی‌الارض؛

۴. بدعت‌گذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق»؛

۵. کوشش برای بازسازی ارتش ضدملی؛

۶. سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و ... توسط ارتش.

البته از این ادعانامه به‌خوبی روشن می‌شود که نظام دموکراتیک غیر دیکتاتوری که این قوم اعتقاد داشتند چه مفهومی دارد. در این آرمانشهر، مدعی و قاضی و مجری یک نفر بود که با تشخیص خود حکم اعدام صادر می‌کرد و پس از اجرا توسط عناصر فریب‌خورده خود، اعلامیه نهایی و متن ادعانامه را هم خود می‌نویسد و منتشر می‌سازد!

پاره تن روح خدا

مرحوم حاج سید احمد خمینی، نقل می‌کنند: «امام در هیچ حادثه‌یی از حوادث انقلاب، این مقدار ناراحت نشدند. آن شب در منزل دامادشان آقای اشراقی بودند. صبح، ما مانده بودیم که این خبر را چگونه به امام بدهیم چون از علاقه ایشان به استاد مطلع بودیم. با مقدمه‌چینی‌های زیاد خبر را به امام دادیم. امام منقلب شدند و دستشان را محکم به محاسنشان می‌کشیدند و می‌فرمودند: مطهری، مطهری، مطهری....»

منبع: مشرق

 

بررسي رفتار تروريستي گروه فرقان

 

 

بررسي رفتار تروريستي گروه فرقان

علي كردي

مجله الکترونیکی دوران

گروه فرقان يكي از مصاديق بارز خوارج عصر انقلاب اسلامي مي‌باشد. اكبر گودرزي رهبر گروه فرقان، فعاليت مذهبي خود در تهران را از مسجد الهادي واقع در جنوب تهران شروع كرد. سپس به مسجد شيخ‌هادي، مسجد فاطميه، مسجد خمسه و محافل خانگي كشيده شده. اكبر گودرزي در جلسات مذهبي خود، تفسيرها و تعابير جديدي از آيات قرآني ارائه مي‌داد كه موجب جذب جوانان مي‌شد.

جوهرة اصلي تفكرات گودرزي و گروه فرقان را بنيانگذاران اوليه سازمان مجاهدين خلق، دكتر علي شريعتي، حبيب‌الله آشوري و نوآوري‌هاي روشنفكران ديني شكل مي‌داد.

اكبر گودرزي به تأثير از چالش روشنفكران با روحانيت، شديداً نسبت به روحانيت شيعه معترض بود. در واقع فرقانيسم يك جريان فكري – سياسي در تعارض با جريان اسلام اصيل و ناب محمدي(ص) بود. از اين رو به همان نسبت كه داراي پيشينة تاريخي است هم‌چنان در آينده نيز سير مي‌كند. اين گروه كوچك و گمنام، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به تحريك جريان قوي‌تر و سازمان‌يافته‌تري چون سازمان مجاهدين خلق دست به ترور بزرگاني از انقلاب اسلامي زد.

فرقان از انجام اولين عمليات تروريستي خود در سوم ارديبهشت 1358 تا هجدهم دي‌ماه 1358 زمان دستگيري اكبر گودرزي و انهدام گروه، تقريباً 20 ترور انجام داد. 6 نفر از آنها مجروح و بقيه قرباني انحراف فكري فرقانيسم شدند. در اين ميان مي‌توان به چهره‌هاي درخشاني چون شهيد مطهري، شهيد مفتح، شهيد آيت‌الله قاضي طباطبايي، شهيد حاج‌مهدي عراقي و شهيد سپهبد قره‌ني اشاره كرد.

اول. فرقان منهاي ترور

اكبر گودرزي يك طلبه كم‌سواد بود كه مطالعات اسلامي او به مراتب كمتر از مطالعات جنبي بود. لذا وي داراي افكار التقاطي و متأثر از ماركسيست بود.(1) مطالعات اسلامي او محدود به چندين كتاب تفسيري بود كه به جاي پژوهش علمي و ريشه‌دار، در حال مطالعه به اين مي‌انديشد كه چگونه آيات قرآن را به شيوه‌اي نو تفسيري كند. اساساً فرقان در مطالعات خود به كتب روايي و احاديث شيعه كمتر مراجعه مي‌كرده است. بعد از قرآن نيز به طور نسبي به نهج‌البلاغه و صحيفه سجاديه استناد مي‌كردند.(2)

يكي از تفاوت‌هاي آشكار فرقانيسم با ساير گروه‌هاي التقاطي، پذيرش جنبه‌هاي عبادي دين مبين اسلام بود. در اين وضعيت، فريفتن جوانان به نام دين و تدين و نمادهاي ديني بسيار راحت‌تر انجام مي‌گيرد. در حقيقت گروه فرقان و رهبر آن اكبر گودرزي با شناختي كه از ضعف‌هاي روشي سازمان مجاهدين خلق داشت، از مسجد و جلسه ديني و تفسير قرآن آغاز كرد. ملبس بودن به لباس و كسوت روحانيت نيز مزيد بر اين مزايا بود. در واقع آرا و انديشه‌هاي انحرافي و التقاطي فرقاني‌ها با پوشش تقدس و الزامات عملي به احكام و آموزه‌هاي عبادي رمز موفقيت آن‌ها در جذب برخي جوانان شد. به لحاظ انديشه، فرقاني‌ها در رديف گروه‌هاي روشنفكران ديني قرار مي‌گرفتند كه به جاي ليبرال‌مداري، دين‌مدار بودند.

آن چه كه در مجموعه مكتب اسلام ارزش بسيار والايي دارد، برخورداري از جهان‌بيني اسلامي است. جهان‌بيني اگر دچار انحراف شود، رفتار و اعمال را هم آلوده خواهد كرد. فرقاني‌ها خود نيز در نوشته‌هايشان به تأثيرپذيري عمل از ايدئولوژي تأكيد مي‌ورزيدند. ايدئولوژي و عقايد انحرافي فرقان موجب نادرستي اعمال آنها شد. همين تفاوت يعني كژانديشي‌هايي كه باعث رونق رفتارهاي پارادوكسيكال شده بود، ريشه تاريخي داشت. در زمان رسول اكرم(ص)، انديشه «كتاب منهاي پيامبر»، «قرآن منهاي سنت» مطرح بود. پس از رحلت پيامبر و در عصر امام علي عليه‌السلام ظهور خوارج نهروان با شعار «لاحكم الا لله» چهره‌اي خشن‌تر و سازمان‌يافته‌تري از انحرافات فكري در مقابل جريان اسلام ناب بود.

دقيقاً در همين راستا و در دوره‌هاي معاصر، جريان «اسلام منهاي روحانيت» يك انديشه انحرافي بود كه در مدار روشنفكران ديني قرار گرفت. اكبر گودرزي معتقد بود كه بايد انديشه‌هاي خود را به طور مستقل دريافت كنند و ضرورتي هم براي هم‌انديشي با ديگران به ويژه روحانيت اصيل شيعه نمي‌ديد. فرقان اگر به فاز ترور وارد نمي‌شد، قطعاً وجود افكار و انديشه‌هاي التقاطي در آنان، آنها را در مقابل نظام اسلامي قرار مي‌داد كمااينكه براي ساير گروه‌هاي التقاطي كمي ديرتر، اتفاق افتاد.

دوم. زمينه‌هاي ترور

تز اسلام منهاي روحانيت، شديداً در افكار انحرافي فرقاني‌ها تنيده شده بود. با شروع انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني و روحانيت مبارز و همچنين اقبال وسيع توده‌هاي مسلمان به زعامت روحانيت در انقلاب، موضوعي نبود كه فرقاني‌ها را متقاعد نمايد. گروه فرقان در چند محور عمده دست به فعاليت زد كه همگي آن درصدد تخريب و صدمه زدن به انقلاب اسلامي بود. فرقان در محورهاي زير فعاليت مي‌كرد:

1. پخش اعلاميه

2. چاپ كتاب و نشريه

3. جذب نيرو

4. تشكيل خانه‌هاي تيمي

5. نفوذ در نهاهاي انقلابي و تازه‌تأسيس(3)

كژراهه التقاط، بسيار سريع گروهك فرقان را به ورطة ترور شخصيت‌هاي روحاني مؤثر و صاحب انديشه كشانيد تا آيندة نظام اسلامي را از رهبران فكري تهي نمايند. براي نمونه، ترور استاد شهيد مطهري، يك ترور ساده و معمولي نبود. احسان طبري تئوريسين حزب توده و فرد مورد توجه شوروي‌ها در اشاعه ماركسيسم در ايران، پس از دستگيري و زنداني شدن، از كساني بود كه به دين مقدس اسلام گرايش پيدا كرد. وي در مورد ترور استاد مطهري گفت: «ترور ايشان نمي‌تواند كار يك گروه بي‌شعور نظير گروه فرقان باشد.»(4)

وي معتقد بود كه ترور استاد مطهري طرح و برنامه سازمان سيا و موساد بوده و صرفاً با هدف خشك كردن يكي از چشمه‌هاي جوشان معارف اسلامي صورت پذيرفته است.(5) طبري بر اين باور بود كه آكادمي علوم شوروي نيز به اندازة آمريكايي‌ها از توليد فكر شهيد مطهري نگران بود.

همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود زمينه‌هاي ترور شخصيت‌هاي بزرگ و متفكر انقلاب اسلامي را بايد فراتر از مرزهاي ايران جستجو كرد. گروه بسيار كوچك فرقان به واسطه دست به ترور و حذف فيزيكي متفكرين انقلاب اسلامي زد تا بنابر راهبرد منافقين (مجاهدين خلق) «استراتژي بي‌آينده كردن» نظام اسلامي محقق شود. در نتيجه گروه فرقان ليست بلندبالايي از افرادي را كه بايد ترور مي‌شدند تهيه كرده بود كه يكي از ويژگي‌هاي مشترك آنها، همكاري با نظام اسلامي نوپا بود.

در عين حال، افراد به سه گروه تقسيم شده بودند. زر و زور و تزوير تقسيم‌بندي و دسته‌بندي افرادي بود كه به نوعي در يكي از اين جبهه‌ها قرار داشتند. اكبر گودرزي در اين باره، خود مي‌گويد:

افرادي كه هدف ترور قرار مي‌گرفتند از نظر ما يا در قشر سرمايه‌دار و صاحبان زر بوده‌اند و يا در قشر روحاني و صاحبان تزوير و يا در قشر نظامي و صاحبان زور.(6)

ادبيات اين واژه‌ها به دكتر علي شريعتي برمي‌گردد كه منحرفيني چون فرقاني‌ها، تفسير نادرستي از آن داشتند. به گفته احسان شريعتي فرزند دكتر، انديشه‌هاي شريعتي خشونت را تجويز نمي‌كرد: «به طور كلي تفكر دكتر يك خط‌‌مشي فرهنگي، آگاهي‌بخش و خشونت‌پرهيز است.»(7)

فرقانيسم در يافتن مصاديق براي واژه‌هاي دكتر شريعتي دچار اشتباه فاحش شد. البته اين اشتباه نه در اثر بدفهمي بلكه به خاطر كژراهي آنها بود. شريعتي به روحانيت اصيل، مبارز و عالم عشق مي‌ورزيد اما فرقان با كليت روحانيت مخالفت مي‌ورزيد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز مرجع تمامي واژه‌هاي هم‌سو با استبداد ديني را در روحانيت و نظام اسلامي ديد. گودرزي مي‌گويد:

منظور از راه شريعتي اگر مبارزه با رژيم‌هاي ارتجاعي و خودكامه و مستبد و عوامل انحصار و تحريف‌كنندة مذهب باشد اين امر همان چيزي است كه ما هم به آن معتقديم.(8)

در اين جا يك سئوال بسيار مهم پيش مي‌آيد كه چرا گروه فرقان شاخص‌هاي رژيم خودكامه و مستبد را در رژيم پهلوي نيافت و اين شاخص‌ها را به يكي از مردمي‌ترين رژيم‌هاي دنيا تعميم داد. نظام اسلامي يك رژيم سياسي بود كه 2/98 درصد مردم يك كشور به آن رأي مثبت داده بودند. در حقيقت كينه‌توزي اكبر گودرزي و ياران ناآگاهش نسبت به نظام اسلامي رمز اصلي مواضع راديكال آنها بود. در حالي كه تمام گروههاي سياسي قبل از انقلاب به خودكامگي و ديكتاتوري رژيم شاه اذعان داشته و با آن مبارزه مي‌كردند، گروه فرقان فاقد يك حركت انقلابي مؤثر در مبارزه با رژيم شاه بود.

در واقع به دليل قرائت نادرست از گفته‌هاي شريعتي، فرقاني‌ها افراد ترور شده را معمولاً در اين سه جبهه مي‌گنجاندند. حسن اقرلو يكي از معدومين گروه فرقان در بازجويي‌هاي خود دلايل ترور افراد را اين‌گونه بازگو مي‌كند:

قره‌ني به دليل عضويتش در باند زور، مطهري به دليل عضويتش در باند تزوير كه همان روحانيت انحصارطلب مي‌باشد، رفسنجاني به دلايل بالا، رضي شيرازي به دلايل بالا، دشتيانه به دليل بالا، لاجوردي به دليل عضويت در باند زر، مفتح به دليل عضويت در باند تزوير، مهديان به دليل عضويت در باند زر، طرخاني به دليل عضويت در باند زر...(9)

فرقاني‌ها به زعم خود، آخونديسم را داراي نقش استعماري و مسخ و تحريف و توجيه مذهب و ايدئولوژي مي‌دانستند. گودرزي در اعترافات خود به الهام گرفتن از شريعتي در مورد مفهوم آخونديسم اشاره دارد. اما احسان شريعتي بر كج‌فهمي فرقاني‌ها خط بطلان مي‌كشد:

آخوند و آخونديسم در ادبيات دكتر معناي خاصي دارد كه با روحانيت متفاوت است و دكتر آن را به ويژه در مورد شماري از روحانيون كه عمدتاً در جامعه روحانيت در رده دوم و جزو بدنه و در حاشيه بودند، به كار مي‌برد.(10)

فرقان با پخش اعلاميه و چاپ كتاب اقدام به انتشار عقايد و آراء خود كرد، اما به دليل حجم وسيعي از اشاعه افكار و عقايد ماركسيستي و التقاطي از سوي گروه‌هاي شناخته شده‌تري چون چريك‌هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق، توجهي به فرقان نمي‌شد. حسن عزيزي يكي از عناصر مهم فرقان در مورد فروش كتب فرقان مي‌گويد: «كتاب تفسير را بيش از حدود ده عدد نتوانستم بيشتر بفروشم آن هم به فروشندة نشريه آرمان مستضعفين»(11)

تحريك عناصر پشت پرده، رابطه‌ عميق فرقان با سازمان‌هاي مجاهدين خلق، نداشتن سابقه مبارزاتي در رژيم شاه، گمنامي در عرصة سياسي كشور در مقابل گروه‌هاي مطرح، كينه‌ورزي نسبت به روحانيت از مهم‌ترين عواملي بودند كه موجب شد تا فرقان گزينه ترور را برگزيند.

فرقان در ابتدا به برخي بانك‌ها حمله‌ور شد تا براي تأمين نيازهاي مالي خود به ويژه خريد اسلحه دچار مشكل نشود.

در مدت كوتاهي، دوازده بانك مورد حمله واقع شدند و از پول‌هاي مصادره شده، باغي در نزديك كرج خريداري شد و بقيه در اختيار اعضاي گروه قرار گرفت تا قدرت مانور بيشتري در اقدامات آينده داشته باشند.(12)

سلاح‌هاي گروه فرقان در باغ‌هاي اطراف تهران كه خريداري شده بود مخفي مي‌شد. براي اطمينان از جاسازي مطمئن اسلحه‌ها، اكبر گودرزي نيز به آنجا سركشي مي‌كرد.

سوم. اهداف ترور

براي گروه فرقان مي‌توان اهدافي را متصور شد كه ملموس‌ترين آنها عبارتند از:

1. انتقام از امام و روحانيت به خاطر كينه‌توزي شديد نسبت به اسلام اصيل و فقاهتي.

2. جبران كم‌كاري در مبارزه با رژيم شاه و كسب نام و آوازه از اين طريق.

3. ايجاد رعب و وحشت در جامعه و القاي وجود فضاي ناامني در محيط نظام سياسي جديد.

4. آسيب رساندن به پشتوانه‌هاي فكري نظام اسلامي تا آينده را از وجود اين متفكرين تهي نمايد.

5. ترغيب و تحريك ساير گروه‌ها در انجام اقدامات راديكال عليه نظام اسلامي.

6. القاي ناكارآمدي نظام جديد در تأمين امنيت.

چهارم. ترورهاي مهم

تا زمان دستگيري اكبر گودرزي و انهدام گرون فرقان، 19 ترور انجام شد. در اين ميان 9 نفر به شهادت رسيدند، 6 نفر مجروح و 4 نفر نيز بدون انگيزه‌هاي ايدئولوژيك قرباني توهم فرقاني‌ها شدند.

1. اولين ترور (محمدولي قره‌ني)

تيمسار سرلشكر محمدولي قره‌ني اولين رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران در ششم فروردين 1358 به دستور مهندس بازرگان نخست‌وزير، بركنار شد. دليل عزل نيز قاطعيت وي در برخورد با ضدانقلاب در كردستان بود. عدم تمكين دستورات وزير كشور، يكي از علل بركناري قره‌ني بود. وي در مبارزه با تجزيه‌طلبان كردستان، خود را مطيع امام خميني خواند و اظهار داشت فقط از او دستور مي‌گيرد.(13)

سرسختي قره‌ني در مقابل فتنه‌گران ضدانقلاب در كردستان اتهام اصلي وي بود. اما گروه فرقان به عنوان «نماد زور» او را ترور كرد و به گروه‌هاي ضدانقلاب كه دائماً در نشريات خود، قره‌ني را سرزنش مي‌كردند، آرامش بخشيد.

ظهر روز دوشنبه سوم ارديبهشت 1358 سرلشكر قره‌ني در مقابل منزل مسكوني خويش در خيابان ولي‌عصر(عج) از ناحيه شكم مورد هدف گلوله قرار گرفت. او را به بيمارستان منتقل كردند و معالجات مؤثر واقع نشد و به شهادت رسيد.

علاوه بر رهبر انقلاب، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، سازمان چريك‌هاي فدايي خلق، سازمان مجاهدين خلق و حزب توده هر كدام با صدور اعلاميه‌هايي ترور شهيد قره‌ني را محكوم كردند.(14)

2. ترور بزرگ (مرتضي مطهري)

در آخرين ساعات سه‌شنبه 11 ارديبهشت 1358، گروه فرقان به ترور متفكر بزرگ اسلامي و رئيس شوراي انقلاب دست زد. او كه نسبت به انحرافات فكري گروه‌هاي سياسي حساسيت وسواس‌گونه‌اي داشت(15) سرانجام توسط يك گروه منحرف به شهادت رسيد.

ساعت 10:40 دقيقه شب كه استاد مطهري از خانة دكتر سحابي در يكي از كوچه‌هاي خيابان فخرآباد، خارج مي‌شد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به بيمارستان منتقل شد.(16) همزمان با انتقال ايشان به بيمارستان، گروهي از وزراي دولت موقت خود را به بيمارستان رساندند كه به دليل شهادت استاد مطهري موفق به عيادت ايشان نشدند.(17)

يك ساعت بعد از نيمه شب فرد ناشناسي به روزنامه اطلاعات زنگ زد و گفت گروه فرقان مسئوليت ترور مطهري را مي‌پذيرد. همچنين در مكان ترور اعلاميه گروه فرقان به چشم مي‌خورد كه حكايت از اقدام تروريستي توسط اين گروه منحرف مي‌داد.

حضرت امام كه از شهادت استاد مرتضي مطهري بي‌نهايت متأثر شده بودند با ارسال پيامي مطهري را متفكر، فيلسوف و فقيه عالي‌مقام خواند. در بخشي از پيام آمده است:

تسليت در شهادت مردي كه در اسلام‌شناسي و فنون مختلف اسلام و قرآن كم‌نظير بود. من فرزند بسيار عزيزي را از دست دادم و در سوگ او نشستم كه از شخصيت‌هايي بود كه حاصل عمرم محسوب مي‌شد.»(18)

حضرت امام در پيام خويش، روز پنج شنبه 13/2/58 را عزاي عمومي اعلام كرد و همان روز و روز بعد را در فيضيه به سوگ نشست. دولت موقت جمهوري اسلامي ايران نيز با صدور بخشنامه‌اي، روز پنج‌شنبه را تعطيل عمومي اعلام كرد.خبرگزاري‌هاي خارجي چون آسوشيتدپرس، يونايتدپرس، فرانسه هر كدام به نحوي اقدام به معرفي شهيد مطهري به عنوان يك روحاني طراز اول نمودند. مراسم تشييع جنازه استاد مطهري صبح روز پنج‌شنبه از محل دانشگاه تهران با حضور ميليوني مردم برگزار شد و سپس به قم منتقل شد. محل دفن وي به دستور امام خميني در صحن بالاي سر حضرت معصومه(س) تعيين شد.(19) حضرت آيت‌الله‌العظمي گلپايگاني و هزاران مشتاق عزادار بر پيكر او نماز خواندند.

در مدرسه فيضيه و در حضور امام خميني، آقاي هاشمي رفسنجاني سخنراني كرد. وي از اين كه تلويزيون شعارهاي انقلابي مردم را در مراسم تشييع‌جنازه پخش نكرده است، انتقاد نمود. در پايان از امام خميني خواست تا براي مردم سخن بگويد. امام نيز بسيار حماسي از زنده بودن نهضت و تأييد شدن دين خدا با اين خون‌ها، ياد كردند و فرمودند: «بريزيد خون ما را، زندگي ما دوام پيدا مي‌كند. بكشيد ما را، ملت ما بيدارتر مي‌شود. ما از مرگ نمي‌ترسيم.»(20)

در بسياري از شهرهاي ايران به مدت 3 روز عزاداري برپا شد. همچنين مردم به شكل راهپيمايي‌هاي بزرگ اعتراض آميز، خشم خود را نسبت به ضدانقلاب ابراز داشتند. در اينجا نيز گروه‌هاي متعدد چون حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدين (منافقين)، چريك‌هاي فدايي خلق، كميته مركزي حزب توده و گروه‌هاي متعدد دانشجويي ترور استاد مطهري را محكوم كردند.

3. ترور آقاي هاشمي رفسنجاني

سومين اقدام تروريستي گروهك فرقان، ترور آقاي هاشمي رفسنجاني بود. روز جمعه سوم خرداد 58 سه تن از اعضاي گروه فرقان به اين بهانه كه حامل نامه‌اي از آقاي ناطق نوري براي آقاي هاشمي هستند، به راحتي وارد منزل وي شدند. در ماه‌هاي نخست پس از پيروزي انقلاب اسلامي، محافظت از شخصيت‌ها بسيار جدي گرفته نمي‌شد. به هنگام دادن نامه، آقاي هاشمي متوجه اعلاميه زردرنگ فرقان شد و با آنها گلاويز شد. فرقاني‌ها نيز اقدام به شليك كردند كه با بالا كشيدن سر و صدا، خانم عفت مرعشي همسر آقاي هاشمي وارد اتاق پذيرايي شد. با مشاهده صحنه، وي به سوي تروريست‌ها حمله كرد و تير آنها به كف اتاق اصابت كرد. آقاي هاشمي با تروريست‌ ديگر درگير شد كه مورداصابت دو گلوله قرار گرفت. تروريست‌ها اقدام به فرار كردند و صحنه را ترك كردند. همانند ترور شهيد مطهري، فرد ناشناسي به روزنامه اطلاعات زنگ زد و گروه فرقان را مسئول ترور خواند.(21)

آقاي هاشمي سريعاً به بيمارستان شهداي تجريش منتقل شد و آقايان خامنه‌اي،‌ طالقاني، مفتح، بازرگان، هادي غفاري، بني‌صدر، مهدي شاه‌آبادي و مصطفي ملكي خود را به بيمارستان رساندند. با عمل جراحي موفقيت‌آميز، هاشمي رفسنجاني توانست روز سه‌شنبه 8 خرداد بر روي تخت بيمارستان مصاحبه مطبوعاتي و راديو و تلويزيوني انجام دهد. وي اظهار داشت كه اين حادثه براي او غيرمنتظره نبوده و چندين بار تلفني تهديد شده است و از اين حادثه هيچ نگران نيست.(22)

حضرت امام كه از اين واقعه بسيار متأثر شده بودند، ضمن ارسال پيامي از ايشان تجليل كردند. امام در فرازي از پيام خود فرمودند: «بدخواهان بايد بدانند هاشمي زنده است چون نهضت زنده است.»(23)

امام اين بار به دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي كشور هشدار دادند و فرمودند: «پاسداران انقلاب و رؤساي آنان موظفند از اين شخصيت‌هاي ارزندة انقلابي حفاظت كنند و رفت و آمدهاي مشكوك را تحت نظر بگيرند اگر چه خود آنان راضي نباشند.»(24)

آقاي هاشمي نيز ضمن ارسال پيام وفاداري به امام خميني، از خداوند متعال دوام رهبري امام را به عنوان رمز وحدت امت اسلامي خواستار شدند.(25)

4. ترور حاج‌مهدي عراقي و حسام

بر اساس اظهارات اكبر گودرزي، رهبر گروه فرقان، طرح ترور حاج‌مهدي عراقي از سوي وي و محمد متحدي مسئول نظامي مطرح شد. حسين مهديان كه صبح‌ها همراه حاج‌مهدي عراقي به مؤسسه كيهان مي‌رفت در طرح ترور قرار داشت و او نيز بايد زده مي‌شد.(26) زيرا در تحليل انحرافي فرقاني‌ها هر دو جزو جبهه زر به شمار مي‌آمدند. اكبر گودرزي اين دو خادم انقلاب را به عنوان مرتبطين با سرمايه‌داران بزرگ معرفي مي‌كند.(27)

گروه فرقان روز 4 شهريور 1358 در ساعت 7 صبح و در خيابان زمرد كه خانه حاج‌حسين مهديان در آن قرار داشت، اقدام به ترور كرد. حاج‌مهدي عراقي از مبارزين قديمي و عضو هيأت‌هاي مؤتلفه اسلامي بود كه مدير مالي مؤسسه كيهان و حسين مهديان مدير مؤسسه كيهان بود. تروريست‌ها با اسلحه يوزي اتومبيل پيكان حامل اين دو خدمتگزار را مورد هدف قرار دادند. حاج‌مهدي عراقي در اثر گلوله‌اي كه به گردن او اصابت كرد، شهيد شد و مردم دو مجروح ديگر يعني حسام عراقي فرزند مهدي عراقي و حسين مهديان را به بيمارستان ايران‌مهر قلهك انتقال دادند.

حسام عراقي در بين راه به خيل شهدا پيوست ولي حسين مهديان تحت عمل جراحي قرار گرفت و ادامه حيات يافت. به دستور امام خميني پيكر پدر و پسر شهيد به قم منتقل شد. در تشييع جنازه آنها در قم نزديك به نيم ميليون نفر شركت كردند كه حضرت امام خميني از ميدان سعيدي تا صحن مطهر در تشييع حضور يافتند.(28) پس از پايان مراسم خاكسپاري، مادر، برادر و دو فرزند حاج‌مهدي عراقي به حضور امام رسيدند. امام ضمن تجليل از شهيد عراقي او را معادل بيست نفر دانستند كه در انقلاب اسلامي خدمت كرده است. همچنين فرمودند:

حاج‌مهدي عراقي براي من برادر و فرزند خوب و عزيز من بود. شهادت ايشان براي من بسيار سنگين بود. اما آن چه مطلب را آسان مي‌كند آن است كه در راه خدا بود. شهادت او بر همة مسلمين مبارك باشد. او مي‌بايست شهيد مي‌شد براي او مردن در رختخواب كوچك بود.(29)

در اينجا نيز وزارت كشور، حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدين خلق (منافقين) هر كدام در بيانيه‌هاي جداگانه ترور حاج‌مهدي عراقي و فرزندش حسام را محكوم كردند.

5. ترور آيت‌الله قاضي طباطبايي

يكي ديگر از ترورهاي مهم گروهك فرقان، به شهادت رساندن آيت‌الله قاضي طباطبايي امام جمعه تبريز، آيت‌الله سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي از شاگردان قديمي و ممتاز امام خميني بود كه با آغاز نهضت اسلامي در رأس علماي مخالف حكومت پهلوي در آذربايجان قرار گرفت.(30) او كه لقب «خميني آذربايجان» گرفت، مغضوب دشمنان انقلاب اسلامي واقع شد. مبارزات دامنه‌دار و پي‌گير اين مرد بزرگ از نيمه دوم سال 1341 با مخالفت عليه تصويب انجمني‌هاي ايالتي و ولايتي آغاز شد و تا لحظه شهادت در 10 آبان 1358 تداوم داشت. بدون ترديد ميان جريان قدرتمند و مخالف قاضي در تبريز و گروه فرقان ارتباطي وجود داشت زيرا شهيد قاضي از معدود افرادي بود كه در غير از تهران به شهادت رسيد. يكي از نزديكان آيت‌الله قاضي به وي گفته بود از شايعات شهر چنين استنباط مي‌شود كه خطر جدي شما را تهديد مي‌كند؛ اجازه بدهيد اتومبيلتان را به شيشه ضدگلوله مجهز كنيم. آيت‌الله قاضي وقتي از هزينه زياد آن مطلع شدند، فرمودند پول آن را به صندوق مستضعفان واريز كنيد.(31)

همچون ترورهاي قبلي، محمد متحدي مسئول شاخه نظامي طراح ترور بود و ضارب مسعود تقي‌زاده نام داشت. هنگامي كه آيت‌الله قاضي طباطبايي پس از پايان نماز مغرب و عشا در مسجد شعبان تبريز راهي منزل بود، مسعود تقي‌زاده ضمن نزديك شدن به اتومبيل او را هدف قرار داد. او در اعترافات خود مي‌گويد: «من نزديك شده و با شليك سه گلوله به آن طرف خيابان كه مهدي با موتور منتظرم بودم رفتم. بعد از سوار شدن من، از سوي محافظ وي چند تير شليك شد كه به دليل تاريكي و دوري فاصله هيچ‌كدام اصابت نكرد.»(32)

دو گلوله به آيت‌الله قاضي اصابت كرد كه يكي به سر و ديگري به شانه خورد. وي را به بيمارستان شير و خورشيد تبريز منتقل كردند، اما تلاش پزشكان بي‌نتيجه ماند و وي به شهادت رسيد. روز جمعه 11 آبان با حضور جمعيتي نزديك به 2 ميليون نفر، جنازه مطهر آيت‌الله قاضي تشييع شد و در مسجد مقبره در كنار اجدادش به خاك سپرده شد. آيت‌الله شهيد سيداسدالله مدني بر پيكر او نماز خواند.

امام خميني در پيام تسليت خود، آقاي قاضي را عالم مجاهد خواند و در فرازي از پيام خود فرمودند: «عزيزان من، در انقلابي كه ابرقدرت‌ها را به عقب رانده و راه چپاولگري آنان را از كشور بزرگ بسته است، اين ضايعات اجتناب‌ناپذير است.»(33)

گروه فرقان در فوق‌العاده خود كه در تاريخ 13/8/58 منتشر شد دلايل اقدام تروريستي خود را برشمرده بود كه در يكي از بندهاي آن آيت‌الله قاضي را به عنوان «مفسد في‌الارض» معرفي كرده بود!

6. ترور آيت‌الله دكتر مفتح

آيت‌الله شهيد دكتر محمد مفتح يكي ديگر از اهداف فرقانيسم بود كه او را نيز به منزلة نمادي از جبهه «تزوير» مورد هدف قرار دادند. با توجه به ويژگي‌هاي دكتر مفتح، ترور او قابل حدس زدن بود به ويژه اين كه تلفني چندين بار تهديد شده بود.

گروه فرقان ساعت 9 صبح روز 27 آذر 1358، دكتر مفتح را در مقابل دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران مورد حمله قرار داد. كمال ياسيني، محمود كشاني، محمد نوري و حسن نوري از اعضاي گروه فرقان در اين عمليات شركت داشتند.(34) به دليل قرار دادن تيم حفاظتي براي شخصيت‌ها، فرقاني‌ها نيز با تعداد بيشتري در اين عمليات ترور شركت كردند. با وجود اين تيم حفاظت از دكتر مفتح همچنان كم‌تعداد و در حد ابتدايي بود و فاقد تجربة لازم در امر حفاظت بودند.

ابتدا دكتر مفتح از ناحيه پا مجروح گرديد و خود را به داخل راهروي دانشكده رسانيد. دانشجويان حاضر در دانشكده كه تاكنون با چنين صحنه‌هايي روبرو نشده بود، وحشت‌زده فقط ناظر بر صحنه ترور بودند. مسئول ترور خود را بالاي سر دكتر مفتح رساند و در كمال خونسردي، سر او را هدف قرار داد. بعد از اين عمليات، كمال ياسيني به همراه ديگران صحنه را ترك كردند. پيكر بي‌جان استاد مفتح توسط دانشجويان به بيمارستان منتقل شد اما او نيز به شهادت رسيد. دو تن از پاسداران همراه وي به نام‌هاي جواد بهمني و اصغر همتي نيز در اثر دفاع از دكتر مفتح و حمله تروريست‌ها به شهادت رسيدند.

امام همچنان با روحيه، ولي قلبي محزون و متأثر براي از دست رفتن ياران در پيام خود فرمودند: «اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان و قلم او بهره‌ها براي اسلام و پيشرفت نهضت برداشته شود و اميد است از شهادت امثال ايشان بهره‌ها برداريم.»(35)

آيت‌الله‌العظمي مرعشي نجفي نيز در پيامي كه به اين مناسبت فرستاد از وي به عنوان دانشمند ياد كرد. حزب جمهوري اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، سازمان چريك‌هاي فدايي خلق، حزب توده ايران و جامعه روحانيت مبارز جامعه مدرسين حوزه علميه قم نيز ترور شهيد دكتر مفتح را محكوم كردند. به دليل جايگاه والايي كه استاد مفتح به عنوان يك چهره حوزوي و دانشگاهي داشت، روز شهادت وي تحت نام «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاري شد.

پنجم. دستگيري و محاكمه گروه فرقان

براي يافتن سرنخ‌هايي از گروه فرقان، ابتدا به سراغ مغازه‌اي در بازار رفتند كه او فقط كاغذهاي زردرنگ را در اختيار داشت. همچنين محمود كشاني راننده اتومبيل عمليات ترور شهيد مفتح دستگير شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز در يك درگيري با خانه تيمي فرقان، سه نفر را دستگير كرد.(36) بازجويي از آنها، نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي را آهسته آهسته به مركزيت گروه نزديك كرد.

عمليات شناسايي و تعقيب و مراقبت آغاز شد و در يك شب 15 خانه تيمي از آنها ضبط شد. خانه‌اي كه اكبر گودرزي در آنجا مخفي شده بود در ميدان انقلاب و پشت ساختمان جهاد سازندگي بود. وي به سختي مقاومت مي‌كرد. سرانجام دو تن از نيروهاي كلاه‌ سبز ارتش به نام‌هاي حميد جراحي و اكبر پژمان پله‌هاي ساختمان را از پايين به بالا غلتيدند و آهسته آهسته بالا رفتند و خود را به اتاق اكبر گودرزي رساندند. با پرتاب يك نارنجك به داخل اتاق، صداي ناله گودرزي بلند شد. گودرزي و حسن اقرلو در اين ساختمان همراه هم بودند و مقاومت مي‌كردند.(37) اين عمليات در نيمه‌هاي شب انجام شد؛ دستگيرشدگان فرقان بيش از 50 نفر بودند. آقايان انواري، ناطق نوري و عبدالمجيد معاديخواه به عنوان قاضي پرونده و شهيد اسدالله لاجوردي دادستان پرونده بودند كه بر اين اساس محاكمات از چهارم بهمن آغاز شد. در اين ميان 6 نفر به اعدام محكوم شدند. اكبر گودرزي، علي حاتمي، محمد متحدي، حسن اقرلو، عباس عسگري و علي‌رضا شاه‌بيگ جزو معدومين بودند. با توجه به فريب خوردن جوانان كم سن و سال، نسبت به بقيه افراد با ديده اغماض نگريسته شد.(38)

ششم. متن كيفرخواست اكبر گودرزي

متن كيفرخواست اكبر گودرزي مشتمل بر نكات بسيار ظريف و حساسي است كه بازخواني آن در هر زمان ضرورت دارد. در اين متن ابتدا اكبر گودرزي به منزلة يكي از بدعت‌گذاران و منحرفين معرفي مي‌شود كه دستان خود را به خون فرزندان اسلام و پاسداران قرآن آلوده كرده است. ويژگي مهم اكبر گودرزي سنگرگيري در پشت قرآن و اسلام و اقدام عليه آن است. در حالي كه كشندگان پيامبران و اولياي الهي موضعي مخالف با آنان داشته‌اند:

كشندگان اوليا و پيامبران حق نيز فراوان ليكن در ميان آنان نمونه‌اي چون اين جاني پليد كه بر همه جنايات نفرت‌زايش عنوان اسلام راستين و انقلابي دهد كمتر مي‌توان يافت.

در متن كيفرخواست به بي‌سابقگي گروه فرقان در مبارزه با رژيم شاه اشاره شده است كه حتي در مقطع حساس سال 57 با صدور اعلاميه، هم‌سو با شاه به روحانيت حمله كرد و آنها را ارتجاع و پيرو مكتب آخونديسم معرفي كرد. به محض پيروزي انقلاب اسلامي، فرقان پيشتاز و پيشگام در مخالفت و معاندت با نظام نوپاي جمهوري اسلامي شد. در متن كيفرخواست در اين مورد آمده است: «به راستي كه پيشگام واقعي فرقان است و نبايد اجازه داد كه ديگران اين عنوان را غصب كنند

ايجاد انحراف در جوانان و نوجوانان هر چند در ميان عده‌اي كم‌شمار اما فرقانيسم متخصصي در جذب جوانان با شيوه‌هاي متصلب و افكار و انديشه‌هاي منحرفانه بود. گودرزي كه از بارزترين نمونه‌هاي كيش شخصيتي بود همواره خود را باسوادتر از آنچه بود نشان داد تا در مقابل بي‌اطلاعي محض جوانان فريب خورده به مثابه يك «تابو» مشاهده شود. در اين زمينه روش او مسخ جوانان بود: «آن قدر مسخ‌شان كرد كه گمان مي‌كردند فقط همين شصت نفر مسلمانند و بس و بقيه كافرند يا آگاه يا ناآگاه

در پايان كيفرخواست از بديهياتي سخن به ميان آمده است كه متأسفانه فرقاني‌ها از درك آن ناتوان بودند: «اگر قرار باشد صرف داشتن يك انديشه و نشر آن به طريق كتابت موجب ترور صاحب انديشه شود اين طبيعي است كه همه كساني را كه غير از ايشان فكر مي‌كنند با هر مسلكي و مكتبي بايد ترور كنند و در آن صورت آيا اين است انديشه توحيدي؟»

فهرست منابع

1. گفتگو با دكتر علي مطهري، فصلنامه ياد، سال دوم، 1388، ص 151.

2. پرونده حسين عزيزي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 661.

3. علي كردي، گروه فرقان، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1387، ص 107.

4. گفتگو با حسين شريعتمداري، فصلنامه ياد، پيشين، ص 164.

5. پيشين.

6. پرونده اكبر گودرزي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، بازجويي مورخ 28/11/58.

7. گفتگو با احسان شريعتي، فصلنامه ياد، پيشين، ص 222.

8 . پرونده اكبر گودرزي، آرشيو مركز اسناد، ص 774.

9. پرونده حسن اقرلو، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 8641.

10. گفتگو با احسان شريعتي، فصلنامه ياد، ص 225.

11. پرونده حسن عزيزي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 661.

12. پرونده اكبر گودرزي، پيشين، ص 774.

13. علي كردي، پيشين، ص 121.

14. روزنامه اطلاعات، 4 ارديبهشت 1358، صص 2 و 8 .

15. گفتگو با علي مطهري، فصلنامه ياد، پيشين، ص 150.

16. روزنامه اطلاعات، مورخ 12/2/58.

17. پيشين.

18. پيشين.

19. گفتگو با علي مطهري، فصلنامه ياد، پيشين، ص 151.

20. روزنامه اطلاعات، شنبه 15/2/58، ص 2.

21. علي كردي، پيشين، ص 137.

22. روزنامه اطلاعات، 8 خرداد 1358، ص 1.

23. اكبر خليلي، گام به گام با انقلاب، ج 2، تهران: سروش، 1382، ص 150.

24. پيشين.

25. پيشين، ص 151.

26. اكبر گودرزي، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، بازجويي 21/1/59.

27. پيشين.

28. روزنامه جمهوري اسلامي، 5/6/1358، ص 9.

29. پيشين، ص 1.

30. رحيم نيكبخت و صمد اسمعيل‌زاده، زندگي و مبارزات آيت‌الله قاضي طباطبايي، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380، ص 13.

31. روزنامه كيهان، 12/8/1358.

32. پرونده مسعود تقي‌زاده، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 5168.

33. رحيم نيكبخت، پيشين، ص 376.

34. علي كردي، پيشين، ص 149.

35. پيشين، ص 152، روزنامه كيهان، 38/9/58.

36. روزنامه اطلاعات، 4/11/58.

37. علي كردي، پيشين، ص 157.

38. خاطرات ناطق نوري، به كوشش مرتضي ميردار، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، جلد 1، ص 187.

 

تاریخ شکل گیری گروهک فرقان

 

تاریخ شکل گیری گروهک فرقان

خادم الشهداء

نقاب نفاق

خادم الشهدا؛ گذشت زمان مشخص کرد که سازمان مجاهدین بیش از موفقیت در مبارزه‌ی مسلحانه با پهلوی، در انجام عملیات ترور و آشوب علیه نظام سیاسی برآمده از خواست مردم ایران، اشتها داشت؛ علیه جمهوری اسلامی ایران.

به گزارش خادم الشهدا ، «شما نمی‌توانید؛ خود را به باد ندهید!» امام خمینی این جمله را در پاسخ به نماینده‌ی مجاهدین خلق در نجف می‌گویند. نماینده‌ای که آمده بود تا با شرح برنامه‌های سازمان در زمینه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه علیه رِژیم شاه، تأییدیه‌ای از امام بگیرد.

 

 

گذشت زمان مشخص کرد که سازمان مجاهدین بیش از موفقیت در مبارزه‌ی مسلحانه با پهلوی، در انجام عملیات ترور و آشوب علیه نظام سیاسی برآمده از خواست مردم ایران، اشتها داشت؛ علیه جمهوری اسلامی ایران. اما چگونه گروهی با آن انگیزه‌ی بالا و شور مذهبی اولیه به مرور زمان آن تحقق اهداف خود را در جنایت و خیانت علیه مردم دید؟

 

آغاز

سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1344 برای مبارزه‌ی مسلحانه‌ علیه رژیم پهلوی وارد بازی سیاست ایران شد. گرچه مؤسسان آن از شاخه‌ی جوانان نهضت آزادی بودند، اما خیلی زود به این باور رسیدند که بازرگان و گروهش برای اقدامات چریکی و جنگ مسلحانه آمادگی ندارند. آن‌ها وقتی در نشست‌های اولیه‌ی خود، دلایل عدم توفیق مبارزات مردم را بررسی می‌کردند، به چند نکته‌ی محوری ‌رسیدند:

1. ماهیت سازش‌کارانه‌ی سازمان‌هایی چون حزب توده، جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی.

2. عدم انسجام روحانیت و عدم آگاهی آن‌ها از مبارزه.

بر این اساس، آن‌ها به وجوب مبارزه‌ی مسلحانه، حرفه‌ای و علمی زیر نظر یک سازمان منضبط و آهنین رسیدند. محمد حنیف‌نژاد (مهندس ماشین آلات کشاورزی)، سعید محسن (مهندس تأسیسات) و عبدالرضا نیک‌بین رودسری (فارغ‌التحصیل ریاضی) مؤسسان سازمان بودند که پس از کناره‌گیری نیک‌بین، علی‌اصغر بدیع‌زادگان جای‌گزین وی ‌شد.

 

شرایط پذیرش عضو در سازمان، اعتقاد به اسلام، اطمینان از نظر امنیتی، عدم وابستگی به خانواده و داشتن خصلت مبارزه‌جویانه بود. علاوه بر این‌ها سازمان برای اعضای جدیدش آموزش‌های ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و برنامه‌هایی مانند ورزش، جامعه‌گردی و خود‌سازی ترتیب داده بود. سیر مطالعاتی اعضای سازمان اگرچه از برخی کتب دینی آغاز می‌شد، اما در نهایت از کتاب‌هایی چون ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی استالین سر درمی‌آورد. شاید به این دلیل که آن‌ها می‌پنداشتند «مارکسیم علم انقلاب است» و می‌شود ایدئولوژی گروهشان اسلام باشد و مارکسسیم هم روش مبارزه.

 

سال 46 نیک‌بین رودسری از سازمان کناره‌گیری کرد اما این رفتار او در سازمان «ضعف ایدئولوژیک او» تلقی شد. همچنین سازمان با نظرخواهی عمومی از اعضایش، به این نتیجه ‌رسید که باید در زمینه‌ی آموزش و تدوین ایدئولوژی، مصمم‌تر باشد. در همین راستا گروه ایدئولوژی را تشکیل دادند. به تدریج گروه‌های دیگری مانند سیاسی، کارگری، روحانیت و ... هم کارشان را در سازمان شروع کردند.

 

ضربه‌ی هولناک ساواک

 

بهار سال 1350 برای سازمان، بهار مبارزه و شکفتن استعدادهای نهفته‌ی نظامی بود. هدف بزرگ آن‌ها جشن‌های 2500 ساله بود که در حومه‌ی شیراز برگزار می‌شد، اما همه‌ی امیدهاشان با لو رفتن برنامه‌ی سازمان توسط دلفانی، مأمور نفوذی ساواک، از هم پاشید. ساواک از شهریور 50 با عملیاتی هماهنگ و طی 9 مرحله، بسیاری از سران و اعضای مؤثر سازمان را دستگیر کرد. اگرچه پس از دستگیری‌ها، باقی‌مانده‌ی اعضا مجدداً خودشان را سازمان‌دهی کرده و حتی دست به فعالیت‌های نظامی زدند، اما کاری از پیش نبردند و رژیم پهلوی موفق‌تر بود.

برخی معتقدند که «مسعود رجوی» پس از دستگیری و با هم‌کاری خود، راه را برای ساواک هم‌وار کرد. بنا بر اسناد ساواک، این هم‌کاری حتی در زندان هم ادامه یافت. به پاس این خوش‌خدمتی، حکم اعدام او به درخواست رئیس ساواک، با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد.

 

ما مارکسیست شده‌ایم!

 

مهم‌ترین و تعیین کننده‌ترین تحول سازمان در سال 1354 و هنگامی رخ داد که در خلأ مؤسسان سازمان که انگیزه‌های دینی بالایی داشتند، چهره‌هایی چون تقی شهرام، بهرام آرام، بهمن بازرگانی و ... روی کار آمده بودند که از لحاظ دینی عمیق نبودند. طولی نکشید که افکار مارکسیستی که تا آن زمان به عنوان روش و علم مبارزه مورد توجه بود، به ایدئولوژی سازمان تبدیل شد. حدود 85 نفر از اعضای سازمان با تلاش‌های تقی شهرام و پس از گذراندن مراحلی که او مشخص کرده بود، اعلامیه‌ای مبنی بر مارکسیست شدن خود صادر کردند. پس از آن، حتی آیه‌ای که در بالای آرم سازمان بود، رسماً حذف ‌شد؛ «فضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ أجْراً عَظیماً»

 

مراحل مارکسیست کردن اعضا این‌طور بود: 1- تخلیه‌ی روانی، 2- قطع آموزش‌های مذهبی، 3- جای‌گزینی متون مارکسیستی، 4- طرح شبهات به‌وسیله‌ی جزوه‌ی سبز شهرام، 5- اعلام مارکسیسم.

هم‌زمان با این جریان و پس از آن، تصفیه‌ی نیروهایی که مخالف مشی جدید بودند، شروع شد. شهادت «مجید شریف واقفی» و «مرتضی صمدیه لباف» از جمله‌ی ثمرات همین تصفیه‌های درون‌سازمانی بود.

به دنبال تغییر ایدئولوژی، اتفاق مهم دیگری هم در این سال برای سازمان رخ داد؛ قطع حمایت روحانیون مبارز و به تبع آن دست کشیدن متدین‌ها از حمایت سازمان.

از سال 54 تا 57 سازمان به تدریج و در سطح رهبری، مشی چریکی و... دچار اختلافات شدید و بنیادین شد. این اختلافات در سال 57 سرانجام باعث انشعاب سازمان به سه گروه «آرمان«، «نبرد» و «پیکار» شد.

 

انقلاب و آزادی

 

با آزادی زندانیان سیاسی در بحبوحه‌ی درگیری‌های انقلاب و در دی ماه 1357، سازمان مجاهدین با محوریت افرادی مانند «مسعود رجوی» و «موسی خیابانی» دوباره بیرون از زندان فعال شد. آن‌ها در ظاهر با فاصله ‌گرفتن از مارکسیسیم به تفکرات و اهداف اولیه‌ی سازمان بازگشتند و پس آزادی، شروع به نیروگیری برای سازمان کردند. هرج و مرج روزهای اول انقلاب و شور و هیجانات آن زمان هم در کام‌یابی‌ آنها مؤثر بود. سازمان مجاهدین خلق که از لحاظ تشکیلاتی قوی‌تر از سایر گروه‌ها بود، با ادعاهای یک سازمان اسلامی به سرعت توانست جوانان را جذب کند.

 

اما مبارزان مسلمان، در فرآیند پیروزی انقلاب اسلامی، روی دیگری از این سکه را نیز دیده بودند. نیروهای سازمان و در رأس آن‌ها رجوی، به‌شدت به دنبال کسب قدرت بودند. آن‌ها  ابتدا از راه فعالیت‌های سیاسی این هدف را دنبال می‌کردند، اما پس از ناکامی در برابر هوشمندی امام، به فاز امنیتی نظامی وارد شدند و نیروهای خود را در بدنه‌ی و حتی تا بالاترین رده‌های سازمان‌ها و نهادهای انقلابی نفوذ دادند.

به تدریج، سمپاشی‌ و شایعه‌سازی علیه یاران امام و مسؤولین جمهوری اسلامی برای بی‌اعتماد‌سازی مردم نسبت به آن‌ها هم در برنامه‌های سازمان قرار گرفت. آن‌ها با برگزاری سخن‌رانی‌ها، نشست‌ها و تظاهرات، به مخالفت با نظام اسلامی برخاستند. این در حالی بود که سازمان برای همراه ساختن افکار عمومی، همواره خود را مظلوم و نیرو‌های انقلابی را ظالم جلوه می‌داد.

 

گفت‌وگو با اسلحه

 

دهه‌ی 60 را می‌توان دهه‌ی خیانت و جنایت سازمان دانست. رجوی با توهمِ داشتن طرفداران بی‌شمار، ضعف و ناکارآمدی نظام و نیز به بن‌بست رسیدن فاز سیاسی، با دادن اطلاعیه‌ای در 30 خرداد 1360، نیروهای وفادار خود را دعوت به شورش نظامی علیه جمهوری اسلامی کرد. در آن روز و به دستور رهبران سازمان، اعضای سازمان با سلاح گرم و سرد به خیابان‌ها ریختند و به سوی مردم آتش گشودند و علاوه بر آتش زدن خیابان‌ها، تعدادی از مردم عادی را کشتند یا زخمی کردند.

 

قدم بعدی آنها برای یک‌سره کردن کار جمهوری اسلامی، ترورهایی هدف‌دار بود. در این مرحله سازمان به دو گونه ترور دست زد؛ 1- ترور سران انقلاب و نیروهای مؤثر در نظام اسلامی 2- کشتن مردم مسلمان و حامی نظام.

در این مرحله، اعضای سازمان با این تحلیل و بهانه که «باید کسانی را که موقعیت ما را به حکومت خبر می‌دهند، از سر راه برداشت»، پاسداران انقلاب اسلامی و مردم مذهبی کوچه و خیابان را هدف قرار دادند. ماجرای شکنجه‌ی سه پاسدار انقلاب اسلامی به وحشیانه‌ترین شکل که بعدها اسناد آن در دست‌رس عموم قرار گرفت، مربوط به همین مرحله بود.

خیلی زود تحلیل‌گران درون سازمان متوجه شدند که تمام تحلیل‌های رهبرانشان غلط از آب درآمده و ورود به فاز نظامی، نتیجه‌ی معکوس داده است. این عمل نه تنها نظام را از پای در‌نیاورد، بلکه ماهیت منافقین را در نگاه مردم آشکار کرد و انگیزه‌ی مردم را در پاسداری از انقلاب، بیشتر نمود. بسیاری از نیروهای سازمان در درگیری با نیروهای سپاه و کمیته کشته یا دستگیر شدند. این در حالی بود که رجوی در همان آغاز درگیری‌ها با بنی‌صدر به فرانسه فرار کرده بود و شیرازه‌ی سازمان در ایران از هم پاشیده بود. باقیمانده‌ی نیروهای سازمان نیز پنهانی به فرانسه و بعد از آن به عراق گریختند تا در کنار رژیمی قرار بگیرند که علیه جمهوری اسلامی ایران وارد جنگ شده بود. در جریان اعمال تروریستی منافقین در سال 60، دست‌کم 300 نفر از شهروندان ایرانی ترور شدند.

سر سفره‌ی امپریالیسم

دور جدید تلاش‌های منافقین علیه جمهوری اسلامی در خارج از کشور آغاز شد. تلاش مسعود رجوی برای جلب توجه و حمایت سازمان‌های بین‌المللی و کشور‌های غربی به تشکیل «شورای مقاومت ملی» منجر شد تا این پرسش را برای همیشه در تاریخ ثبت کند که چگونه این سازمان مخالف راستین امپریالیسم که حتی به سیاست‌های اول انقلاب به دیده‌ی سیاست‌های سازش‌کارانه می‌نگریست و از نبرد تمام‌نشدنی با امپریالیسم سخن می‌گفت، دست به دست سران امرپالیسم و استکبار داده تا نظام مردمی ایران را به خیال خود فرو بپاشاند؟

برای فرار از انتقادات فراوان اعضای سازمان در مورد عمل‌کرد و استراتژی رهبری سازمان، رجوی در سال 1363، دست به کاری غیر‌ اخلاقی زد تا همه‌ی نگاه‌ها را به خود معطوف کند. او «مهدی ابریشم‌چی» را وادار به طلاق همسرش «مریم قجر‌ عضدانلو» کرد تا پس از چند روز او را به عقد خود درآورد. رجوی این کار را ایجاد «رهبری نوین سازمان» نامید. او پیش از آن و بعد از کشته ‌شدن همسر اول خود، به قصد استفاده‌ی سیاسی، دختر بنی‌صدر را به عقد خود درآورده و پس از مدتی او را طلاق داده بود.

پس از مدتی، رجوی و سازمان به این نتیجه ‌رسیدند که عراق جای مناسبی برای ادامه‌ی مبارزه است و با توجیه اعضای شورای مقاومت ملی که همه از گروه‌های ضد انقلاب بودند، به عراق کوچ ‌کردند. آنها رسماً به هم‌کاری با دشمن متجاوز علیه ملت ایران پرداختند و با کارهایی مانند جاسوسی، شکنجه و بازجویی از اسرای جنگی و انجام عملیات نظامی (فروغ جاویدان) آخرین تردیدها را در انحراف کامل از معیارهای انسانی بر طرف کنند.

منافقین پس از جنگ هم با برنامه‌های سمعی‌بصری ضد جمهوری اسلامی و اعزام نیرو به داخل ایران برای انجام عملیات تروریستی و ... به فعالیت‌های خود ادامه دادند. جاسوسی و دادن اطلاعات در مورد فعالیت‌های هسته‌ای ایران به ابرقدرت‌های غربی و بویژه آمریکا، از آخرین خیانت‌های برجسته‌ی منافقین در چند سال اخیر بوده ‌است

گلوله های جهل

 

سه ماه از ورود امام به ایران و پیروزی انقلاب گذشته بود. بازار مباحث سیاسی و اعتقادی هم‌چنان داغ بود. گروه‌های مختلف با گفت‌وگو و اطلاعیه و مناظره و روزنامه و ... سعی در ترویج نظرات خود داشتند. چند روزی از ترور سپهبد قرنی گذشته بود که ناگهان خبر دیگری فضای سیاسی ایران را شوکه کرد؛ استاد مطهری در حالی‌ که شب‌هنگام از منزل دکتر سحابی خارج می‌شد، با گلوله‌ای به شهادت رسید.

در پی این خبر، این سؤال در اذهان مردم نقش بست که چه کسانی و چرا مطهری را به شهادت رساندند؟

ابهام به سرعت برطرف شد. «گروه فرقان» که مسؤولیت ترور شهید قرنی را -به علت نقش وی در سرکوب شورش‌های کردستان- به عهده گرفته بود، این بار نیز با افتخار، دلیل ترور استاد مطهری را این‌گونه اعلام کرد: «فکر به قدرت رسیدن آخوندیسم و آماده‌سازی تشکیلاتی آن، از مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود

این گروه بی‌کار ننشست و باز هم به سراغ بزرگان انقلاب رفت و  ترور حاج‌مهدی عراقی، آیت‌الله مفتح و ترور نافرجام آقای هاشمی رفسنجانی را هم در کارنامه‌ی سیاهش ثبت کرد.

گروه التقاطی و تروریستی فرقان که بنا بر اسناد به‌دست آمده از لانه‌ی جاسوسی، بازوی نظامی منافقین بود، در سال 56 به رهبری طلبه‌ی جوانی به نام «اکبر گودرزی» شروع به فعالیت نمود. او با ترک حوزه و پس از مراجعت به تهران لباس روحانیت را کنار گذاشت. گودرزی در همان سال‌ها خود را به عنوان مفسر قرآن معرفی کرد و در مساجد الهادی، فاطمیه‌ی خزانه، رضوان اتابک، خمسه‌ی قلهک و ... به تفسیر قرآن پرداخت. او از همین جلسات برای گروه فرقان جذب نیرو کرد. به تدریج عباس عسگری، کمال یاسینی، علی حاتمی و ... به این گروه پیوستند.

گودرزی در اوایل تشکیل گروه تنها به صدور اطلاعیه و بیانیه اکتفا می‌کرد و با این روش به دنبال ورود به فضای سیاست و مبارزه بود. مثلاً اطلاعیه‌های شهید مطهری و مرحوم بازرگان به مناسبت مرگ دکتر شریعتی با واکنش شدید گروه فرقان مواجه شد. موضع‌گیری بعدی آن‌ها در اطلاعیه‌ای به مناسبت قیام قم و تبریز در حالی صادر شد که آن‌ها دخالت بی‌رویه روحانیت در سیاست را فاجعه‌ای عظیم می‌پنداشتند.

 

به جای ساواک

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تصرف پایگاه‌های نظامی توسط مردم، گودرزی و همراهانش با برداشتن اسلحه و مهمات، بیشتر مسلح شدند. شاه رفته بود و از دید فرقان، مبارزه با آخوندیسم، مهم‌ترین رسالت به شمار می‌آمد. با همین دیدگاه بود که فرقان اقدامات تروریستیش را از اردیبهشت 58 و با تهیه‌ی لیستی از اسامی اشخاص مذهبی و انقلابی‌های مؤثر آغاز کرد. تا آذر همان سال، در کنار بسیاری از این نام‌ها، واژه‌ی شهید هم اضافه شد؛ سپهبد قرنی، مرتضی مطهری، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد مفتح، حاجی‌طرخانی، رضی شیرازی، حاج مهدی و حسام عراقی، مهدیان و حتی یک مستشار نظامی خارجی به نام هانس یواخیم لایب. افرادی دیگری هم در این لیست و در صف انتظار بودند؛ سید محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، حقی، امامی‌کاشانی، ناطق نوری، موسوی اردبیلی، تیمسار ولی‌الله فلاحی و...

 

پاک کردن این نام‌ها از دفتر یاران انقلاب، ضربات بزرگ و شدیدی بود بر پیکر جمهوری اسلامی. کاری را که شاه پیش از انقلاب نتوانسته بود به‌وسیله‌ی ساواک انجام دهد، این گروه منحرف در طول چند ماه می‌خواست به انجام برساند.

 

سراب اندیشه

 

در دهه‌ی 40‌ و 50 بدلیل غلبه‌ی جهانی گفتمان مارکسیسم در مباحث انقلاب، بسیای از گروه‌های مبارز به پذیرش اصول آن روی آوردند. گروه فرقان نیز از این حیث مستثنی نبود. بررسی‌های دقیق‌تر روشن می‌کند که اصول فکری و اعتقادی فرقان را باید نشأت‌گرفته از تفکرات اکبر گودرزی و مرحوم شریعتی دانست.

توهم قرآن‌اندیشی

گودرزی از سال50 تا سال 55 «در جهت راهیابی آزادانه به قرآن و متون اصلی» به مطالعه‌ی قرآن مشغول شد و پس از آن به ترویج دیدگاه‌های خود به عنوان مفسر انقلابی قرآن پرداخت. طلبه‌ی جوان که حتی دروس حوزوی را نیمه‌کاره رها کرده و تنها پنج سال به مطالعه‌ی قرآن پرداخته بود، به چنان فهم و استنباطی از قرآن دست یافت که نتیجه‌اش کشتن بهترین فرزندان ملت بود.

 

محمدمهدی جعفری که در سال 56 با گودرزی دیداری داشته، می‌گوید: «من یک جلد تفسیر آن‌ها را مطالعه کردم و به آنان گفتم که این تفاسیر انقلابی و امروزی است و مضمون آن مطابق با روح قرآن نیست. برای نمونه در داستان یوسف، گرگ به معنای ضد انقلاب گرفته شده که حضرت یعقوب یوسف را برای به دام انداختن ضد انقلاب به سوی آن‌ها فرستاده است

تفسیر گودرزی از قرآن، اصولاً در گفتمانی انقلابی-ضد انقلابی ارائه می‌شد. در تفسیر بخشی از سوره‌ی بقره گفته بود: «راه چاره چیست؟ ... ذبح کردن گاو. آری باید واسطه‌های بازاری، سرمایه‌داران، صاحبان شرکت‌ها و کارخانه‌ها از بین بروند

به عقیده‌ی شهید مطهری بزرگ‌ترین انحراف فرقان که نشان از افکار مادی و مارکسیستی گودرزی داشت، خالی کردن مفاهیم قرآن از معنویت و تفسیر مادی کردن آن بود: «همه‌ی قرآن را از دیدگاه طبقاتی تفسیر می‌کنند؛ گویی قرآن آمده در هزار و چهارصد سال پیش نظریه‌ی ماتریالیسم تاریخی مارکس را بیان کند. [...] همان سیاستی که مارکس پیشنهاد کرد که برای مبارزه با دین باید مفاهیم دینی را تفسیر مادی کرد

گودرزی هنوز 25 سال نداشت که 20 جلد تفسیر قرآن نوشته بود. شرحی دو جلدی بر صحیفه‌ی سجادیه و شرح دعای عرفه هم از محصولات کارگاه اندیشه‌ی او بود که مثل همیشه با نام مستعار به چاپ می‌رسید. فرقانی‌ها کتاب مقدس دیگری هم داشتند؛ «توحید و ابعاد گوناگون آن». گودرزی در این کتاب سعی می‌کرد با استناد به برخی آیات قرآن، برداشت عجیب خود را از مفاهیمی مانند توحید و قیامت، توجیه کند.

 

شریعتی در آرمان‌شهر فرقان

 

اندیشه‌های دکتر شریعتی، به اعتراف اعضای گروه، سرچشمه‌ی دیگر اندیشه‌ی فرقان بود. گرچه گاه با برداشت‌های غلط ایشان همراه می‌شد.

حسن عزیزی، از اعضای گروه، می‌گوید: «خط فکری همه‌ی کسانی که نام بردم (اعضای فرقان)، تقریباً تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود.» کمال یاسینی، قاتل دکتر مفتح هم درباره‌ی کتاب‌هایی که مطالعه کرده می‌گوید: «بیشتر از همه روی شریعتی. نه این‌ که علاقه داشتم، بلکه ایمان و اعتقاد داشتم، تأکید می‌کردم

 

تحلیل‌های شریعتی درباره‌ی مسائل طبقاتی و جایگاه روحانیت و تز مذهب علیه مذهب مورد توجه سران گروه بود و تمامی استنادات برخی از جزوه‌ها‌ی فرقان به آثار شریعتی بود؛ مانند جزوه‌ی «تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران».

فرقانی‌ها خود را مأمور به پایان رساندن تلاش شریعتی برای رهایی اسلام از اسارت آخوندیسم می‌دانستند: «در نهایت مرحوم دکتر شریعتی آخرین تلاشش را برای جدایی تسنن اموی از تسنن محمدی و تشیع علوی از تشیع صفوی انجام داد و جامعه‌ی ما را تا مرز تدوین ایدئولوژی خلق‌های اسیر پیش برد

فرجام

 

واحد اطلاعات کمیته‌ی انقلاب با افزایش ترورها به خانه‌هایی مشکوک شد که مشخص شد خانه‌ی تیمی فرقان بوده‌اند. سپس سرنخ‌هایی به دست آورد و به تدریج اعضای فرقان را دستگیر کرد و به مقامات قضایی تحویل داد. دادگاه نیز پس از بررسی اتهام ترور شخصیت‌های برجسته‌ی ‌مردمی و انقلابی، آن‌ها را به اعدام یا زندان محکوم کرد. برخی از اعضای فرقان نیز که نقش کمتری در اعمال جنایات‌کارانه داشتند، عفو شدند و چند نفری نیز به خارج از کشور گریختند که هنوز هم با انتشار اطلاعیه‌هایی، جهالت‌ها و حماقت‌های پیشین را در ذهن‌ها تداعی می‌کنند.

منبع:

  جریان‌ها و سازمان‌های سیاسی مذهبی ایران (1320-1357)؛ رسول جعفریان؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

 سازمان مجاهدین خلق؛ حسین احمدی روحانی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

  مجاهدین خلق در آیینه تاریخ؛ علی‌اکبر راستگو؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

 سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (1344- 1384)؛ به کوشش جمعی از پژوهشگران؛ موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

 

شرح تاریخچه‌ی سازمان مجاهدین خلق و مواضع آن؛ احمد‌‌‌رضا میرکریمی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی 

تبارشناسی گروهک ترورریستی فرقان

 

 

 

تبارشناسی گروهک ترورریستی فرقان

منبع:خبرگزگزاری بازتاب

اكنون كه با گذشت 27 سال از شهادت استاد مرتضی مطهری، هنوز جامعه ایران و نظام جمهوری اسلامی در حسرت از دست دادن این استاد فرزانه است، شاید هنوز باور این واقعیت سخت باشد كه این شخصیت علمی توسط گروهی ترور شده كه رهبر آن یك طلبه انقلابی و مبارز بوده است.

 

در این مقاله رسول جعفریان به بازخوانی پرونده عبرت‌آموز جوانان پرشوری مي‌پردازد كه هرچند از طریق جلسات مسجد و تفسیر و از سر مخالفت با رژیم پهلوی جذب گروه فرقان شدند، اما كج‌فهمي‌‌ها و تعصب‌ها و عدم ارتباط آنها با روحانیت اصیل باعث شد تا با تحلیل‌های خاص، دستان خود را به خون پاكانی چون مرتضی مطهری، محمد مفتح، مهدی عراقی، قاضی طباطبایی، آلوده كنند.

 

آنچه مي‌خوانید، متن تدوین‌شده فصلی از كتاب «جریان‌های مذهبی سیاسی ایران از سال 20 تا 57» است كه اكنون ششمین چاپ آن نیز به زیور طبع آراسته شده است.

 

 

گروه فرقان به رهبری طلبه‌ای به نام اكبر گودرزی، یكی از شاخص‌ترین گروه‌های نه تنها منفصل از روحانیت، كه ‌مخالف صریح با روحانیت بوده است‌. اكبر گودرزی اهل لرستان ـ روستای دوزان در نزدیكی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرز ـ بوده و از آنجا كه پدرش چوپان بود، فرقاني‌ها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده‌» یاد مي‌كردند. وی در حوالی سال 1335 متولد شده (در شناسنامه 1338 قید شده‌)، در سال 51 یا 52 عازم، ‌خوانسار شده و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل كرده و سپس یك سال در قم مانده و بعد از آن به تهران‌ آمده و مدتی را در مدرسه چهل‌ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین بیتوته كه به سال 56 آنجا را نیز ترك كرده و از لباس طلبگی هم خارج شده است‌. او علاوه بر درس طلبگي‌، درس جدید را هم تا كلاس یازده خوانده است‌.

 

گودرزی در سال 56، كلاس‌های تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازي‌آباد، سلسبیل‌، قلهك، جوادیه و خزانه بر پا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب مي‌كرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال‌ها در خانه‌های افراد علاقه‌مند تشكیل مي‌شد‌.

 

مساجدی كه گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار مي‌كرد، عبارت بود از مسجد «الهادی»، خیابان شوش‌، مسجد «فاطمیه خزانه»‌، مسجد «رضوان» خیابان اتابك، مسجد «شیخ هادی» و مسجد «خمسه قلهك». مسجد «اعظم» هم كه ‌كتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی (كه در زندان ‌خودكشی كرد)، یكی از فرقاني‌ها بود و افرادی را در همانجا جذب این گروه كرد.

 

گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری كرد‌. وی از سال 56 به صدور اعلامیه و بیانیه‌ پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه شد، اما به جز این اعلامیه‌ها، فعالیت دیگری نداشت‌. یك‌بار براي‌ مدت كوتاهی به پاكستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشته‌های تفسیریش را انتشار دهد، كه به دلیل فراهم نشدن ‌شرایط به ایران بازگشت‌. در جریان پیروزی انقلاب اسلامي‌، با اسلحه‌هایی كه وی و همراهانش از پادگان‌های ‌فتح شده توسط مردم به دست آوردند ـ از همان نخست ـ وارد فاز نظامی شد. اما . . . این زمان، نظام ‌شاهی سقوط كرده بود و گروه فرقان كه عقیده به مبارزه داشت‌ ـ چون همه چیزش به مفهوم مبارزه ختم مي‌شد ـ به‌جنگ با نظام اسلامي‌ِ جدید روی آورد.

 

گودرزی با داشتن شماری از جوانانی كه همچنان روحیات انقلابی ‌سال‌های 55 ـ 57 را داشتند، آنان را بر اساس آموزه‌های قرآنی نشئت گرفته از برداشت‌های خود، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه آن را «آخوندیسم» مي‌نامید، تربیت كرده بود.

 

او هم‌زمان با انتشار جزوات تفسیري‌، خود نیز در ترورهای سال 58 درگیر شد و مستقیم در ترور شهید قرنی شركت داشت‌. گودزری در 18 دی ماه 58 دستگیر و در 3 خرداد 59 تیرباران شد. در این روز، تعداد دیگري‌ از اعضای این گروه با نام‌های سعید مرآت‌، عباس عسكري‌، علیرضا شاه بابابیگ و حسن اقرلو هم تیرباران ‌شدند و علی حاتمی هم در زندان خودكشی كرد.

 

نقش اكبر گودرزی در فرقان

 

سازمان اصلی فرقان روی دوش اكبر گودرزی بود كه كسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش‌، حمید نیكنام‌، علی اسدی و بهرام تیموری، زیر نظر مستقیم او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز و عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبائی بود. عباس عسكری، دیگر عضو فعالی بود كه كمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو، عضو فعال دیگر بود كه عبدالرضا رضواني‌، امیر فعله نوتاش و... زیر نظرش فعالیت‌ مي‌كردند.

 

به این ترتیب، با شگفتی باید گفت‌، تشكیلات فرقان در اختیار یك جوان 25 ساله (گودرزی متولد 1338) بوده است، ‌كه در همین فاصله سني‌، برای بیش از بیست جزء قرآن‌، حدود بیست جلد تفسیر قرآن نوشته بود و علاوه برآن‌، برای صحیفه سجادیه نیز شرحی دو جلدی داشت‌. كتابی نیز در شرح دعای عرفه و جزوه‌ای دیگر در شرح‌ خطبه امر به معروف امام حسین (ع‌) دارد. همین طور كتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگون ‌آن ‌نوشته است‌. افزون بر اینها، بیشتر نوشته‌های فرقاني‌ها و نشریات آنها ـ تا پیش از دستگیري‌ ـ از خود اوست‌.

 

پس ازكشته شدن گودرزي‌، فرقاني‌ها از وی با نام ششمین شهید ایدئولوژیك یاد مي‌كنند. (با احتساب شریعتی به عنوان پنجمین شهید). اشاره شد كه در كنار وی، علی حاتمي‌ معلم (كه در زندان خودكشی كرد)، علي‌رضا شاه بابابیگ تبریزی و سعید مرآت (هر دو دانشجو) نیز بودند كه اینان نیز دستگیر و اعدام شدند.

 

این را باید افزود كه گروه فرقان در آغاز با نام گروه «كهفي‌ها» شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژیم شاه از فعالیت این گروه، كمابیش اطلاعاتی داشت، اما به دلیل درگیر شدن در ماجراهای سال 56 و فزوني‌حركت‌های سیاسی و نیز ضعیف شدن ساواك، گویا گزارش چندانی از فعالیت آنها كه آن زمان بیشتر، همین ‌جلسات قرآن بوده‌، نداشته است‌.

 

یكی از گزارش‌های بر جای مانده، حكایت از آن دارد كه در مجلسی كه ‌حسام و نادر، فرزندان شهید عراقی حضور داشتند، یكی از این دو نفر مي‌گویند: «رهبر گروه كهفي‌ها، آخوندی ‌به نام گودرزی است كه جمعه‌ها در مسجد «خَمْسه»‌، حدود خیابان دولت، صحبت مي‌كند و گنجه‌ای و آشوری ‌نیز از كادرهای گروه موصوف هستند كه امور مربوط به نشریات گروه تحت نظارت و شركت آنان‌ اداره مي‌شود و قرار است، به زودی مناظره‌ای بین یكی از این دو نفر و صالحی نجف آبادي‌، انجام شود.

 

مهدي‌ عراقی نیز اظهار داشته كه آشوری از جانب گروه كهفي‌ها با او تماس گرفته و در مورد وحدت با كمونیست‌ها و مسائلی از این دست، مذاكره كرده، لیكن بعدها قطع ارتباط نموده است‌».

 

اشاره كردیم كه برخی از مهم‌ترین افراد این گروه عبارت بودند از عباس عسكري‌، كمال یاسیني‌ و علی حاتمي‌. عسكری، یكی از قدیمي‌ترین افراد این گروه بود كه از سال 55 با گودرزی همكاری داشت و بعدها خود نیز مطالبی مي‌نوشت‌؛ در واقع‌، وی نفر دوم گروه فرقان به شمار مي‌آمد و افراد بسیاری توسط وی به این گروه،‌ پیوند خورده بودند.

 

شیوه جمع‌آوری امضا

 

این گروه كه هم‌زمان با رشد فزاینده نسل جدید مذهبی و متأثر از جریان‌های روز برآمده بود، توانست عده‌ای را در شماری از مدارس و مساجد تهران‌، جذب كند؛ از آن جمله، مدرسه «جهان‌آرا» بود كه شماری از معلمان آن (همچون علی حاتمی و حسن نوری كه دومی از تروركنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند. همین طور گودرزی تلاش كرد تا پایگاهی در مسجد «قبابه» به دست آورد كه با مخالفت مرحوم مفتح روبه‌رو شد. مسجد «رفعت» هم در نزدیكی خیابان دولت‌، یكی از پایگاه‌های اصلی فرقان بود. گودرزی در زمینه كار ایدئولوژیك، عمدتا در كار نشر جزوات تفسیر قرآن بود كه مطالب آن سخت بي‌پایه‌، مغلوط و در عین حال‌، در قالب‌ برداشت‌های سمبولیك و انقلابی بود.

 

در نشریه‌ای كه به سال 60 توسط بقایای فرقاني‌ها منتشر شده‌، آمده است‌ كه اكبر گودرزی از سال 1350 «برای راهیابی آزادانه به قرآن و متون اصلي‌»، تلاش خود را آغاز كرده است‌. حاصل این مطالعات در سال 55 به دست آمد و نخستین كارهای تفسیری وی در همان سال عرضه شد. به نوشته ‌همین نشریه‌، از همان زمان آقای مطهری در جلسات هفتگی به نقد كتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن‌» (كه به نام صادق داودی چاپ شده‌) و تفسیر وی پرداخته است‌.

 

گفتنی است كه فرقاني‌ها كتاب «توحید و ابعاد گوناگون‌» آن را از آن روی نوشتند كه معتقد بودند، ضعف عمده تشكل‌ها و سازمان‌های انقلابي‌، از مشروطه تا زمان آنها، نبود نوعی آگاهی مكتبی بوده است‌. در مقدمه‌ این اثر، با اشاره به آن ضعف‌، اشاره شده است كه این كتاب برای پر كردن آن خلا نوشته شده است‌.

 

بحث‌هاي‌ نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی كه در آن آمده، «خلاصه‌ترین تعریف توحید، نمود خارجی جنگ سراسری و دایمی موجودات برای حل تضادها و راه یافتن به تكامل برتر و بالاتر است‌». توحید اندیشه‌ای است برای تعریف مسیر حركت موجودات در دل این تضادها به سوی الله كه نقطه نهایی ‌تكامل است‌. این مباحث كه در قالب تحمیل برخی از تفكرات ابتدایی با آیات قرآنی طرح مي‌شود، تا پایان ‌كتاب ادامه دارد. در این تعریف كه بر فرض پذیرش بیان نوعی حركت تكاملی برای تمامی موجودات است‌، قیامت با تعبیر «روز تحقق استعدادها» تعریف مي‌شود. آن گاه پس از ارائه برخی از آیات، نتیجه آن مي‌شود كه‌ «پس از دید كلی و طبیعی، مي‌توانیم قیامت را مرحله تحقق ساعت یا فعلیت سعی عمومی موجودات به حساب‌ آورد و از دید اجتماعی و در رابطه با پیكار خونین انقلابگران توحیدی، آن را نهایي‌ترین، دامنه‌دارترین و فراگیرترین و سازنده‌ترین انقلاب توحیدی و مرجع همه انقلابات تاریخی به شمار آوریم‌».

 

موضعگیری درباره شریعتی

 

اما در سال 1356؛ یعنی سال آغاز فعالیت فرقان‌، با درگذشت دكتر شریعتي‌، نخستین اعلامیه از سوی این جریان نوپا انتشار یافت‌. آنچه در این شرایط‌، سبب برآشفتن فرقاني‌ها شد، اطلاعیه مشترك مطهری ـ بازرگان بود كه چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان یا تهدید مخالفان امضایش را پس گرفت‌. به دنبال صدور آن اطلاعیه‌، گودرزی اطلاعیه‌ای صادر كرد و به تهدید مخالفان شریعتی و در واقع آقای مطهری پرداخت‌. در این ‌اطلاعیه، با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفكران مدرن؛ یعنی مطهری و بازرگان‌، آمده است كه «حاصل زشت‌ این ائتلاف ناجوانمردانه‌، آن هم در شام غریبان شهیدان و در اجرای اهداف شوم نفاق‌پیشگان تاریخ‌» بوده‌، به‌‌گونه‌ای كه «اعلامیه‌ای به تاریخ 56.9.23 و با امضای چهره‌هایی همچون مطهری و بازرگان درآمد كه بازتاب ‌مقاصد پوشیده جبهه مؤتلفه بود و از تبادل‌نظر میان آنها كه طبعا چیزی جز مسخ هدف شهیدان و فرهنگ‌ انقلابی آنها را در بر نمي‌گیرد، حكایت مي‌كرد.

 

سپس با نقد برخی از عبارات آن نامه آمده است كه‌ «عوامفریبی و خیانت‌پیشگی عوامل مزبور از فرازی دیگر از نوشته‌شان روشن مي‌شود..». در سالگرد سفر دكتر شریعتی به خارج از كشور و مرگ وي‌، باز فرقان اطلاعیه‌ای داد و ضمن آن سخت به صادر كنندگان آن‌ بیانیه حمله كرد.

 

موضعگیری بعدی آنان، اطلاعیه‌ای بود كه به مناسبت قیام قم و تبریز صادر شد و آنان حادثه مزبور را «ضمن احترام ‌به خون بي‌گناهان‌» چنین تحلیل مي‌كنند كه این جریان‌، حركتی است در جهت «زنده كردن دوباره روحانیت ‌حاكم‌» و این كه «دخالت بي‌رویه روحانیت را» باید «فاجعه‌ای عظیم‌» دانست‌. در این بیانیه، خطاب به شریعتي‌! آمده است كه «روحانیت تجدید حیات یافته و انقلابی كه هنوز هم از متهم كردن تو به انواع تهمت‌هاي‌سفارشی دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیم‌الشأن و مفسران عالي‌قدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول به كفر و وهابي‌ بودنت فتوا مي‌دهند و مطالعه آثارت را تجویز نمي‌فرمایند... بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند».

 

به هر حال‌، به نوشته مؤلف كتابچه فرقان چیست كار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال 56 به اتمام رسید. از آن پس‌، گروه‌، افزون بر تلاش برای پیگیری كارهای ایدئولوژیك، به تحلیل‌های سیاسی و درك شرایط سیاسي‌ جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت‌. هم‌زمان نشریه‌ای هم به نام فرقان منتشر كرد، كه نخستین شماره‌اش در اسفند 56 به چاپ رسید. بعدها پس از پیروزی انقلاب نیز نشریه‌ای با نام ذكر تحت عنوان ‌نشریه «دانش آموزی» از سوی فرقان انتشار مي‌یافت‌.

 

علت روی آوردن به ترور

 

این گروه برای پیاده كردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم شاه‌، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد! در این زمان‌، انقلاب پیروز شده بود و فرقان كه «روحانیت را از بنیان و اساس باطل‌» مي‌دانست‌، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنان كرد. نخستین عاملی كه فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی كشاند، قربانی شدن «ارزش‌های راستین تشیع سرخ علوی بود». همچنین تلاش برای «آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم‌»، عامل دیگر این رویكرد، مبارزه قهرآمیز بود! برای فرقان‌، اكنون جای پرسش این بود كه چه بایدكرد؟ بر اساس آیه «فقاتلوا ائمة الكفر»، گروه فرقان تصمیم گرفت، نخست مرحوم محمد ولی قرني‌ و سپس مرحوم‌ مطهری را بكشد! انتخاب مطهری برای آن بود كه «فكر به قدرت رسیدن دیكتاتوری آخوندیسم و آماده‌سازی تشكیلاتی آن مدت‌ها قبل‌، حتی پیش از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود».

 

تفسیرهای عجیب و غریب از قرآن

 

منهای مجاهدین كه متأثر از ماركسیسم بودند، از سال 50 به این سو، برخی گروه‌های ‌مذهبی با توجه به قرآن و نهج البلاغه و تفسیر دلبخواهی از آنها بر پایه نگرش مبارزاتی و به اصطلاح‌ انقلابي‌، جریان‌های جدیدی را پدید آوردند.

 

فرقاني‌ها در سال 56 و 57 مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را كه تحت عنوان پیام قرآن منتشر مي‌شد، پخش‌كردند. تفسیر (با عنوان كلی پیام قرآن‌) و آثاری كه از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسیر فاطر»، «یس‌»، «صافات‌»، «تفسیر احزاب‌»، «سبأ و نجم‌، «تفسیر عنكبوت و روم‌»، «تفسیر لقمان و سجده‌»، «تفسیر شوري‌، و زخرف‌»، تفسیر «محمد، فتح و حجرات»‌، «تفسیر دخان‌، جاثیه و احقاف‌»، «تفسیر سوره مؤمن و فصلت‌» و تفسیر سوره «فرقان و نور»؛ همه این‌ها كه گفته شد، نام مؤلف آ‌نها نجم‌الدین شكیب آمده است كه مانند دیگر نام‌های ‌روی تفاسیر مستعار است‌. تفسیر سوره انبیا به نام حسین صادقي‌، تفسیر سوره بقره (جواد صابر) تفسیر سوره‌ مریم‌، تفسیر سوره طه (حسن قائمي‌)، تفیسر توبه‌، تفسیر شعراء، نمل‌، و قصص (احسان كمالي‌) تفسیر سوره یوسف‌، تفسیر جزء سي‌ام (یا تفسیر نبأ تا ناس‌)، (محمد حسین آل یاسین‌ و نیز به اسم احسان كمالي‌)، تفسیر مزمل‌، مدثر، قیامت‌، انسان و مرسلات (نجم الدین منتظر)، تفسیر سوره كهف‌ و تفسیر ذاریات و ق‌، ترجمه‌ كامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است‌. همچنین كتابی با نام فرازی از نهج البلاغه و شرح دعای عرفه (نام ‌دیگرش‌، پیام حسین‌)، فروغ نهج البلاغه دو جلد و كتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن‌» (صادق داودي‌، نشر كاظمیه 320 ص‌). نشریات یك ساله آنان (1357) تحت عنوان سالنامه فرقان چاپ شده است‌.

كتابی با نام دعا: تجلی خداگونگی انسان از سوی همین گروه (به نام محمد حسین آل‌یس‌) چاپ شده كه شرح ‌صحیفه سجادیه است‌. در اینجا هم به مانند تفاسیری كه از قرآن ارائه شده‌، همه مضامین در ارتباط با انقلاب ‌و ضد انقلاب تحلیل و تفسیر شده است‌.

 

كتابی دیگر با عنوان اصول تفكر قرآنی، به عنوان كتاب دوم توحید و ابعاد گوناگون آن‌،به نام داود قاسمي‌، چاپ شد كه اصولی كلی مستخرج از قرآن درباره انسان‌شناسی و ایمان ‌و انقلاب و ضد انقلاب است‌. در همین كتاب است كه از مرحله غیب انقلاب و مرحله شهود آن سخن به میان ‌آمده و به تفصیل از قرآن برای مرحله پیش از انقلاب و پس از پیروزی بهره‌گیری شده است‌. در این بخش‌، به‌روشنی آیه دوم سوره بقره كه ایمان به غیب را مطرح كرده‌، به معنای ایمان به غیب انقلاب تفسیر شده است‌. در باره ارتباط غیب و صلاة هم آمده است كه «به طور كلی همه اصول تئوریك حزب توحیدی در مرحله غیب انقلاب در كلمه «صلاة‌» جمع شده‌اند».

 

همانجا در تفسیر وحی هم گفته شده است‌: وحی در تعریف كلی آن‌، همان شناخت پدیده نسبت به راه تكامل خویش بر حسب ظرفیت وجودی و مدار تكاملیش یا به قول امام، آن ‌انفجار درونی و درد تكامل خواهی است. شاید این كتاب‌، صریح‌ترین اثر در باز كردن آثار بي‌پایه فرقان ‌باشد.

 

در زمینه نوشته‌های تفسیری آنان‌، آقای مطهری كه در این سال‌ها روی تفسیر كار مي‌كرد، نسبت به این مسأله احساس خطر فراوان كرده‌، مرتب هشدار مي‌داد و از اتفاق‌، همین بحث غیب و شهود انقلاب را مثال مي‌زد. تفسیرهای متعدد و گسترده اینان طی سال 55 و 56 موجی از بیم و هراس را در میان متدینان دامن زد. هر چند، گستردگی جریانات مختلف‌، باز شدن فضای سیاسی كشور و ورود گروه‌های مختلف به عرصه مبارزه‌، اجازه ‌بروز بیشتر به این ماجرا را نداد، در غیر این صورت، ممكن بود كه جریان فرقان‌، به حركتی شبیه به آنچه ‌میرز اعلی محمد باب ایجاد كرده بود، منجر شود.

 

محمد مهدی جعفری از دیداری كه همراه دكتر پیمان در سال 1356 با اكبر گودرزی داشته‌، یاد كرده و مي‌گوید: من یك جلد تفسیر آنها را مطالعه كردم و به آنان گفتم كه این تفاسیر، انقلابی و امروزی است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نیست‌. برای نمونه؛ در داستان یوسف‌، گرگ به معنای ضد انقلاب گرفته شده كه حضرت ‌یعقوب‌، یوسف را برای به دام انداختن ضد انقلاب به سوی آن‌ها فرستاده است‌. یا برای مثال؛ محراب را به‌ معنای سنگر گرفته و «امام‌» را رهبر انقلابی مي‌گرفتند.

 

در این میان، بیش از همه، استاد مطهری از این‌ تفاسیر برآشفت‌ و در مقدمه كتاب علل گرایش به مادي‌گری تحت عنوان ماتریالیسم در ایران سخت به آرای تفسیري‌ و تعابیری كه آنان در ترجمه آیات و مفاهیم قرآنی آورده‌اند، حمله‌ كرد.

 

به نوشته جعفري‌: گروه گودرزی، گاه از شریعتی و اندیشه‌های او طرفدارای و حتی در نوشته‌های خود، از برخی تعبیرات خاص دكتر شریعتی استفاده مي‌كرد، اما این گونه نبود كه همه طرفداران دكتر شریعتی در سلك آنان باشند.

 

استفاده انحرافی از تشیع علوی و صفوی دكتر

اگر گفته شود كه فرقان، بركشیده نظریه تشیع علوی و صفوی دكتر شریعتی است‌، نباید سخنی چندان بیراهه باشد. نشریات فرقان، سرشار از استناداتی است كه به این اثر مرحوم شریعتی صورت گرفته و بر اساس آن، اقدامات‌ بعدی فرقان به انجام رسیده است‌. عباس عسكری نفر دوم فرقان‌، در نخستین بازجویی خود و زمانی كه روي‌ موضع است‌، مرتب تأكید مي‌كند كه «از صفویه به بعد، روحانیت همواره در كنار رژیم فاسد حاكم بر گرده مردم ‌سوار بوده و به تحمیق آنان پرداخته است و اكثریت روحانیت‌... در مقابل ظلم و فساد و بدعت‌های رژیم سكوت مي‌كرده‌اند».

 

وی در پاسخ به این پرسش كه «آیا از زمان صفویه تاكنون، حركتی مردمی ـ اسلامی را مي‌شناسید كه روحانیت در آن نقش تعیین كننده نداشته باشد»، مي‌نویسد: «تا زمان سید جمال، من حركتی را نمي‌شناسم و معتقدم كه اگر بود، حتما بارز مي‌شد و همان گونه كه مرحوم شریعتی، كه مطالعه كافی هم در تاریخ ‌داشته مي‌گوید: شیعه چون فكر كرد، رژیم حاكم هم اسلامی است (تشیع صفوي‌)، در كنار آن قرار گرفت‌».

 

همچنین تحلیل‌های دكتر درباره مسائل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز «مذهب علیه مذهب‌»، دقیقا در كتابچه «تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران درباره با تكوین و تدوین ایدئولوژی اسلامي‌، تداوم انقلاب توحیدي‌» فرقاني‌ها نفوذ كرده است‌. در این جزوه، همه استنادها به آثار دكتر شریعتی، از جمله بحث او درباره تخصّص و نیز بیگانگی از خویشتن و با مخاطب‌های آشناست‌. فرقاني‌ها خود را در امتداد تلاش‌های دكتر در تحلیل تشیع ‌علوی و صفوی دانسته مي‌نویسند: «در نهایت مرحوم دكتر علی شریعتی، آخرین تلاشش را برای جدایي‌ تسنن اموی از تسنن محمدي‌]و [تشیع علوی از تشیع صفوی انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوین ایدئولوژي‌ خلق‌های اسیر پیش برد. مگر نه این ] است‌ [كه اسلام ایدئولوژی مستضعفین است؟». معنای این سخن، آن ‌است كه شریعتی تا جایی آمده است كه اكنون، فرقاني‌ها باید این ایدئولوژی را كه امتداد تشیع علوی است‌، ادامه‌دهند و الاّ روحانیت‌، نماینده تشیع صفوي‌، قادر به انجام چنین رسالتی نیست‌!

 

در سالنامه یكم فرقان با اشاره به تاریخ خونین تشیع از «شهید اول گرفته تا شهید ثانی و ثالث و حتی شهید رابع؛ یعنی ‌شریف ]مجید شریف واقفي‌ [ آنان كه شهید ایدئولوژی شدند و سرانجام، از حنیف گرفته تا احمد و رضا و مهدی و ناصر صادق و سعید محسن و سعیدي‌ها و غفاري‌ها» یاد شده و سپس «اكنون به شهید پنجم‌ ائدئولوژیك بر‌مي‌خوریم‌؛ او كه شهیدان ایدئولوژیك دیگر را با توجه به شرایط خاص تاریخی و موضعگیري‌های اهریمنی ارتجاع حاكم و روحانیت وابسته و سرسپرده از یك طرف تحت الشعاع قرار داده ‌و...». «راستی او كیست‌؟ و این كدامین ستاره‌ای است كه دگر بار در آسمان تاریك و ظلمانی زندگی جانوری ‌خلق ما دیر طلوع و زود غروب كرد؟ او كسی جز دكتر شریعتی نبود

 

نباید پنهان كرد كه گفتمان حاكم بر نوشته‌های فرقان‌، تطابق جدی با نوشته‌های شریعتی ندارد، هم به آن دلیل كه‌ این گروه، تلاش مي‌كند تا از قرآن، دستاویزی برای نگره‌های انقلابی خود عرضه كند و هم پیچ در پیچ بودن ‌برداشت‌های شگفت فرقاني‌ها از آیات‌، بدون تردید، پسند شریعتی هم نمي‌توانست باشد.

با این حال‌، در بازجویي‌های اعضای فرقان‌، باور به شریعتی، یكی از اركان اصلی عنوان شده است‌. حسن عزیزي‌، از رهبران همین فرقاني‌ها، با اشاره به افراد وابسته به این جریان مي‌گوید: «خط فكری همگی كسانی كه نام بردم، تقریبا تمایلاتی بین دكتر شریعتی و مجاهدین خلق بود» .

 

محمود كشاني‌، راننده اتومبیلی كه افراد آن ‌شهید مفتح راترور كردند، در وصیت‌نامه خود، همچنان به افراد خانواده‌اش توصیه مي‌كند كه كتاب‌های شریعتي‌ را بخوانید و نام كس دیگری را به قلم نمي‌آورد. كمال یاسینی نیز كه از فعالان گروه فرقان و عامل ترور شهیدمفتح بود، در باره كتاب‌هایی كه مطالعه كرده مي‌گوید: «و بیشتر از همه روی شریعتی ـ نه این كه علاقه داشتم، بلكه‌ ایمان و اعتماد داشتم ـ تأكید مي‌كردم‌» . همین یاسینی به طور مبهم از قول شریعتی (به نقل از كتابی كه در سالگرد شریعتی منتشر شده بود)، نقل كرده كه او گفته است‌: «من نوشته‌ای را خوانده‌ام كه نشانگر تدوین ایدئولوژی است‌». گویا، تصور فرقاني‌ها آن بوده كه دكتر با دیدن برخی از جزوات آنان، این سخن را گفته است‌. شاه بابابیك تبریزی از دیگر عناصر این گروه مي‌گوید: «من به اندیشه فرقان معتقدم‌. من از زمینه‌های این‌اندیشه‌، از ]طریق‌[ مطالعه آثار دكتر شریعتی آشنا شدم‌».

 

گودرزی هم در پاسخ یك پرسش (ش 212) در باره ‌این كه آیا شما ادامه‌دهنده راه شریعتی هستید یا نه‌، مي‌گوید: «فرقان كوشش داشت كه افكار و اندیشه‌های ‌شریعتی را هم ترویج كند. اگر این امر، معنایش ادامه دادن راه شریعتی است، آری ما ادامه‌دهندگان راه او بوده‌ایم‌» .

 

 

او در پاسخ به پرسشی درباره تشكیل گروه فرقان مي‌نویسد: «فرقان جریانی ]است‌ [ كه با بهره‌گیري‌ از برداشت‌های درست مؤمنان به خداوند، در طول تاریخ و به ویژه شهید شریعتي‌» شكل گرفته است‌.

به هر حال‌، طی یك دوره طولاني‌، این افراد با افكاری ضد روحانیت آشنا شدند و مهم‌ترین درگیری ذهنی آنان‌، مبارزه با پدیده‌ای بود كه از آن با نام «آخوندیسم‌» یاد مي‌كردند. در این باره‌، البته رفتار برخی از روحانیون ‌كه زندگی مرفّهی داشتند، تأثیر بسیار منفی در اذهان شماری از جوانان مذهبی آن دوره كه گرایش ساده‌زیستی ‌بسیار افراطی در آنها وجود داشت‌، پدید آورده بود.

 

ترور و پایان كار فرقان

 

گروه فرقان كه سخت با روحانیت مخالف و معتقد به حذف فیزیكی آنان بود، پس از پیروزی انقلاب‌، تلاش خود را برای از بین بردن روحانیون سرشناس و رهبران انقلاب در سال 58 آغاز كرد. ابتدا سپهبد محمد ولی قرني‌، سپس شهید مطهری و پس از ایشان، دكتر مفتح و برخی دیگر مانند شهید مهدی عراقی (از مؤتلفه‌) و شهید سیدمحمدعلی قاضی طباطبائي‌، از روحانیون دانشمند و انقلابی و ... در همان سال ترور شدند.

 

مرحوم رباني‌شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیت الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند كه از ترور آنان،‌ جان سالم به در بردند. حاجی طرخاني‌، از هیئت امنای مسجد قبا هم به دست فرقاني‌ها ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان كه پس از تعطیلی حسینیه ارشاد و پس از آزادی دكتر شریعتي‌، بیشتر جلسات‌ دكتر شریعتی در خانه او برگزار مي‌شد، توسط فرقاني‌های مدعی پیروی از شریعتی ترور شد كه البته جان سالم به دربرد.

 

گروه فرقان‌، پس از انجام این ترورها، با رخنه برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، لو رفته و همگي‌ آنان، از جمله گودرزی، رهبر آنان‌، به دام افتاده‌، كشته شدند.

 

گویا، دو نفر از اعضای این گروه گریختند كه بعدها به خارج از كشور رفتند. در حال حاضر (1381) گه‌گاه اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در برخی از سایت‌های خبری خارج از كشور دیده مي‌شود. در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران در 27 خرداد 1384، بار دیگر چند انفجار صورت گرفت كه از طرف وزیر كشور به گروه خوارج فرقان منسوب شد.

 

بقایای فرقاني‌ها تا اوایل سال 60 كه همچنان به انتشار برخی از جزوات مي‌پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوء‌استفاده كرده‌، آنان را با اندیشه‌های خود پیوند مي‌دادند.

تبار‌شناسی گروه فرقان

 

تبار‌شناسی گروه فرقان

منبع: «ایام»، ضمیمه تاریخی روزنامه جام جم

صدیقه بالی لاشک: شهادت سپهبد قر‌نی و استاد مرتضی مطهری توسط گروه تروریستی فرقان در اردیبهشت ماه اتفاق افتاد. گزارش زیر اشاره‌ای اجمالی به عملکرد گروه فرقان دارد.

گروه فرقان در سال ۱۳۵۶ش، به رهبری اکبر گودرزی فعالیت سازمانی خود را آغاز کرد. اکبر گودرزی ‌طلبه‌ای جوان از اهالی لرستان، روستای دوزان در نزدیکی الیگودرز، مکانی مابین خمین و الیگودرز بود و چون پدر وی چوپان بود، اعضای گروه فرقان، برای وی لقب «چوپان‌زاده ‌آزاده» را برگزیده بودند.

گودرزی اعضای گروه خود را در ظرف مدت ۳ تا ۴ سال از میان جلسات قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرد. در ۱۳۵۶، گودرزی کلاس‌های تفسیر خود را در مناطق مختلف نازی‌آباد سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک، جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه برپا کرد و از همین طریق موفق شد گروه خود را متشکل از ۶۰‌ ـ ۵۰ نفر عضو تشکیل دهد.

بعد از انتخاب اعضا، گروه وارد مرحله جدیدی شد و از‌‌ همان سال با صدور اعلامیه و بیانیه وارد حوزه سیاست و مبارزه به طور رسمی شد، اما مبارزه این گروه در این زمان تنها به صدور اعلامیه محدود می‌شد. زمان تدوین و شکل‌گیری ایدئولوژی این گروه، به‌طور کامل در زمان حکومت رژیم پهلوی بود و بعد از وقوع انقلاب اسلامی، گروه فعالیت تروریستی خود را آغاز کرد و وارد مرحله عمل شد.

 

از بعد زمانی، از این نظر که دوران تکوین گروه در سال‌های قبل از انقلاب بود، این گروه به عنوان یک گروه ضد رژیم شاه خود را مطرح کرد و در این حوزه بخشی از اطلاعیه‌ها و کتاب‌های تفسیر خود را انتشار داد. این‌گونه کتب در واقع ایدئولوژی مدون گروه فرقان بود که گودرزی بنا بر روحیه ضد روحانیتی که داشت، اظهار می‌داشت که این کتب نتیجه یافته‌های وی در جلسات دینی است که وی از ۱۶ سالگی اداره می‌کرده، نه دروسی که در حوزه علمیه به وی آموخته شده است.

ایدئولوژی مهم‌ترین محور فعالیت این گروه بود و در واقع ستون اصلی کار بر روی ایدئولوژی استوار بود و عملکرد‌ها و اقدام مسلحانه این گروه در آینده، نتیجه مستقیم تفکر و منش فکری رهبری این گروه بود. ایدئولوژی گروهک فرقان بشدت متاثر از ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران و برداشت غلط از آثار دکتر علی شریعتی بود به طوری که معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ می‌رساندند.

در سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ گودرزی توانست با کمک گرفتن از روحیه انقلابی جوانان کشور در آن سال‌ها و براساس آموزه‌های نشات گرفته از برداشت‌های شخصی خود از قرآن، بشدت علیه روحانیت جبهه گیرد. گروه فرقان بعد از سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی اعتقاد داشت که روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده است و به علت نداشتن تجربه کافی در زمینه اداره کشور، نداشتن تخصص‌های لازم در امور فنی و مدیریت ارگان‌های کشوری، کناره‌گیری روحانیت از مسوولیت‌ها را ضروری می‌دانست اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمی‌کرد، زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدی‌ترین عناصر جامعه می‌دانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان ممکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از میان برداشت تا هم قربه الی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند. درباره همه پرسی جمهوری اسلامی، در نشریه‌ای که در فروردین ۵۸ با عنوان «رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار» منتشر می‌کند، مردم را از رأی دادن بازمی‌داشت. این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد. در این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» می‌دانست، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آن‌ها کرد.

گروه مذکورکه از دیدگاه تئوری و ایدئولوژیکی نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، به رویارویی مسلحانه با انقلابیون و جمهوری اسلامی پرداخت و به آیه «فقاتلوا ائمه الکفر» استناد کرده و براین اساس اقدام به ترور مهره‌های اساسی انقلاب اسلامی کرد. محمد مهدی جعفری، در رابطه با تفاسیر گروه فرقان از قرآن می‌گوید: «این تفاسیر با روح قرآن مطابق نیست. برای نمونه در داستان یوسف (ع) گرگ به معنای ضد انقلاب گرفته شده که حضرت یعقوب (ع)، یوسف را برای به دام انداختن ضد انقلاب به سوی آن‌ها فرستاده است

 

«عزت شاهی» که از بازجویان اعضای فرقان پس از دستگیری بود، در رابطه با روحیات آنها می‌گوید: «رهبران این گروه، تحلیل و کار خود را به نام دین صورت می‌دادند و بچه‌های مذهبی را که جذب روحانیت نمی‌شدند، به سوی خود می‌کشیدند. آن‌ها مصداق عینی خوارج بودند و مانند آن‌ها فکر می‌کردند. افراد گروه به اکبر گودرزی می‌گفتند: امام

این صحبت‌ها به سهولت، تفسیر و باور نادرست این گروه را نسبت به مسائل نشان می‌دهد. این گروه سعی داشتند تا از قرآن دستاویزی برای انگاره‌های انقلابی خود عرضه کند، اگرچه گفتمان حاکم بر نوشته‌های گروه فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های شریعتی نداشت اما اعضای گروه پس از دستگیری در تلاش بودند تا باور شریعتی را به عنوان ارکان اصلی گروه خود معرفی کنند، به طور نمونه حسن عزیزی، یکی از اعضای این فرقه صراحتا در بازجویی‌های خود عنوان کرد که خط فکری همگی تقریبا تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود و حتی عده‌ای از افراد این گروهک در وصیتنامه‌های خود، اعضای خانواده‌شان را به خواندن کتاب‌های دکتر شریعتی دعوت می‌کردند.

فرقانی‌ها مصداق کامل خوارج بودند، با‌‌ همان شیوه برخورد و تفسیر ناصحیح از قرآن. گروه برای صدور حکم اعدام، برای هرکس که تشخیص می‌داده مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری به نتیجه می‌رسیده است. فرقان نمونه کاملی از جهل، تحجر و برداشت‌های سطحی از دین بود. این گروه پر بود از جوانان احساسی که بر اساس تعریف‌هایی جاهلانه از دین به ترور چهره‌های تأثیرگذار انقلاب پرداختند. در لیست ترورهای فرقان، نام‌های ارزشمند زیادی دیده می‌شود: «شهید مطهری، شهید مفتح، حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام، سپهبد قرنی، سید محمدعلی قاضی ‌طباطبایی و...». قاتل شهید مطهری، محمدعلی بصیری بود. وی پس از دستگیری اظهار کرد که هیچ‌گونه شناخت قبلی نسبت به شهید مطهری نداشته است و تنها دلیلی که وی را به این کار ترغیب کرده، کینه شدید وی نسبت به روحانیت بود و بعد از اینکه در بین افراد گروه مطرح شد که می‌خواهیم یکی از روحانیون مهم شورای انقلاب را ترور کنیم، خود را داوطلب این کار کرد.

 

در محل ترور استاد مطهری، برگه‌ای زرد گذاشته بودند که با خط قرمز روی آن نوشته شده بود: «فرقان» و در زیر آن با خط سیاه تایپ شده و نوشته بود: «خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده‌های خلق بر همه روشن بود. لذا اعدام انقلابی نام برده، انجام پذیرفت.» این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی‌اش، اقدام به سرقت چندین بانک کرد تا بتواند پول‌های سرقتی را صرف خانه‌های تیمی و خرید اسلحه نماید. این اقدامات به درستی، انحراف این گروه و رهبران آن را نشان می‌دهد. در ۱۸. ۱۰. ۱۳۵۸ گودرزی رهبر این گروهک دستگیر شد.

وی که طراح بسیاری از ترور‌ها و عملیات این گروه بود و به طور مستقیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت در ۳. ۳. ۱۳۵۹ اعدام شد. در روز دستگیری گودرزی، تعداد دیگری از اعضای این گروه با نام‌های علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضا شاه بابیک و حسن اقرلو نیز دستگیر و اعدام شدند.

بقایای فرقان تا اوایل سال ۱۳۶۰ ه. ش. همچنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترور‌های مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آن‌ها را با اندیشه‌های خود پیوند می‌دادند. گروهک فرقان که چندان از نظر ساختاری قوی نبود و اعضای آن تنها دلخوش به افکار و ایدئولوژی‌های گودرزی رهبر گروه بودند، بعد از اعدام وی و دستگیری اعضای اصلی آن از هم فروپاشید و بقایای این گروه توبه کرده و تواب شدند.

جریان شناسی سیاسی گروهک فرقان؟

 

   

جریان شناسی سیاسی

گروهک فرقان؟

اداره مشاوره نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها

در مورد گروهک فرقان،عقايد و انحرافاتشون توضيح بديد چرا با چهره مذهبي دست به ترور مي زدند؟

تاریخ ایران از دیرباز محملی برای ظهور و بروز گروه‌ها و احزاب گوناگون با گرایش‌های متفاوت سیاسی و اجتماعی بوده است.در این میان، نام‌هایی مانند حزب توده، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق یا گروه فرقان، به دلیل عملکرد و دامنه‌ی اثرگذاری آن‌ها، به شکل سلبی یا ایجابی، از شهرت بیشتری برخوردار است. در این میان، باید گروه فرقان را در جناح چپ افراطی قرار داد که افکار سازمانی آن‌ها به شدت تحت تأثیر تفاسیر مارکسیستی از اسلام قرار داشت و ترکیب و التقاطی ناموزون از اسلام و مارکسیسم را پدید آورده بود. یادداشت حاضر تلاش می‌کند تا نگاهی به ریشه‌ها، عملکرد و اقدامات و اندیشه‌های این گروه، به عنوان گروهکی اثرگذار در مقطعی از تاریخ انقلاب اسلامی، داشته باشد.

 

1. تاریخچه

 

گروه فرقان یکی از گروه‌های فکری و سیاسی بود که در اواخر سال 1355، به رهبری روحانی درس‌نخوانده‌ای به نام اکبر گودرزی، در برخی از مساجد تهران، اقدام به جذب نیرو کرد. وی با مطالعه‌ی آثار علی شریعتی، مرحوم طالقانی و برخی دست‌نوشته‌های کادرهای گذشته‌ی سازمان مجاهدین خلق، به قرائت نوینی از دین و معرفت دینی دست یافت.(1)

 

گودرزی اعضای گروه خود را در ظرف مدت سه تا چهار سال، از میان جلسات قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرد. در 1356، وی کلاس‌های تفسیر خود را در مناطق مختلف نازی‌آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک، جوادیه و نیز مسجد فاطمیه‌ی خزانه برپا کرد و از همین طریق، موفق شد گروه خود را متشکل از پنجاه شصت نفر عضو تشکیل دهد.(2)

 

بعد از انتخاب اعضا، گروه وارد مرحله‌ی جدیدی شد و از همان سال، با صدور اعلامیه و بیانیه، وارد حوزه‌ی سیاست و مبارزه علیه حکومت پهلوی به طور رسمی شد؛ اما مبارزه‌ی این گروه در این زمان تنها به صدور اعلامیه محدود می‌شد. زمان تدوین و شکل‌گیری ایدئولوژی این گروه، به طور کامل، در زمان حکومت رژیم پهلوی بود و بعد از وقوع انقلاب اسلامی، گروه فعالیت تروریستی خود را آغاز کرد و وارد مرحله‌ی عمل و ترور عناصر حکومت اسلامی شد.

 

2. آغاز یک التقاط

 

مهم‌ترین نقطه‌ی تمرکز یادداشت فعلی، بررسی سرچشمه‌های التقاط و انحراف در افکار و عقاید سازمانی گروهک فرقان است. بسیاری از گروه‌ها، به ویژه سازمان‌هایی که در انتهای طیف جریان چپ افراطی طبقه‌بندی می‌شوند، با ارائه‌ی ملغمه‌ای از اسلام و مارکسیسم و با واسطه قرار دادن افرادی مانند دکتر شریعتی، که در این دو حوزه صاحب تفکر بوده‌اند، در نهایت، تفسیر و برداشت خاص خود را ارائه می‌دهند و آن را مصادره به مطلوب می‌کنند و گروه فرقان نیز نه تنها از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه یکی از بهترین نمونه‌های تاریخی این التقاط است.

 

اباحه و استحسان دینی، در نهایت، منجر به این ایده می‌شود که نیازی به نهاد مرجعی مانند روحانیت، نه برای تفسیر دین وجود دارد و نه برای مشارکت سیاسی و اساساً روحانیت نهادی بدعت‌آمیز و غیرضروری است. آنان هدف خود را ایجاد جامعه‌ی­ بی­طبقه‌ی توحیدی می‌دانستند و از روحانیت به ­عنوان ضدتوحیدی‌ترین عضو جامعه نام می‌بردند که خلق تحت ستم را استثمار می‌کند و به منظور رسیدن به جامعه­ی توحیدی و آگاه کردن خلق، باید این عامل استعماری حذف شود و از بین برود.

2-1. نگرش استحسانی به دین

 

گروه فرقان و سردمدار اصلی آن، ایدئولوژی خود را حول محور قرآن تعریف کرده بودند؛ اما در این میان، تفسیر خاص خود را از کتاب الهی ارائه می‌کردند و سایر کتب روایی و احادیث نیز جایگاهی در گفتمان فکری آن‌ها نداشت و همین مسئله، فرصتی برای تفاسیر دل‌بخواهانه‌ی آن‌ها فراهم می‌کرد. دو نکته‌ی دیگر نیز در ارتباط با نوع نگرش فرقان به کلام خداوند حائز اهمیت است:

 

بحث اول اینکه قرآن برای آن‌ها یک ساختار و متن اجتماعی بود که تفاسیر مختلفی از سوی افراد و صاحب‌نظران از این متن ممکن بود ارائه شود و تمام این تفاسیر از نگاه فرقان دارای ارزش و اعتبار یکسانی بودند. به عبارت دیگر، آن‌ها به قرائت‌های متکثر از دین اعتقاد راسخ داشتند.

 

مسئله‌ی حائز اهمیت دوم، تفسیر انقلابی و عمل‌گرایانه‌ی فرقان از مفاهیم دینی بود؛ تفاسیری که در نهایت، زمینه را برای اقدامات خشونت‌بار و تروریستی این گروه فراهم می‌کرد و البته در سطح نظری نیز تئوریسین‌های این گروه در نوشته‌های خود، ابایی از فحاشی و به‌کارگیری ادبیات خشن علیه مخالفان خود نداشتند و به نوعی نظر و عمل آن‌ها از رویه‌ی یکسانی پیروی می‌کرد.

 

2-2. اسلام منهای روحانیت

 

یکی دیگر از زمینه‌های انحراف در افکار فرقان را باید در ایده‌های محوری آن‌ها حول مقوله‌ی حضور روحانیت در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی جست‌وجو کرد. البته اباحه و استحسان دینی، در نهایت، منجر به این ایده می‌شود که نیازی به نهاد مرجعی مانند روحانیت، نه برای تفسیر دین وجود دارد و نه برای مشارکت سیاسی و اساساً روحانیت نهادی بدعت‌آمیز و غیرضروری است. آنان هدف خود را ایجاد جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی می‌دانستند و از روحانیت به عنوان ضدتوحیدی‌ترین عضو جامعه نام می‌بردند که خلق تحت ستم را استثمار می‌کند و به منظور رسیدن به جامعه‌ی توحیدی و آگاه کردن خلق، باید این عامل استعماری حذف شود و از بین برود تا بتوان به دستورات و احکام خدا عمل کرد و جامعه‌ی­ بی‌طبقه‌ی­ توحیدی را پایه‌گذاری کرد.(3)

 

سردمدار این گروه در ارتباط با این ایده می‌نویسد: «ما به این نتیجه رسیده‌ایم که در اسلام هیچ انضمام و انسجامی بین اسلام و روحانیت وجود ندارد و اصولاً وجود روحانیت را مغایر با همه‌ی موازین توحیدی و مفاهیم قرآنی می‌دانیم.»(4)

 

روحانیت‌ستیزی فرقان را می‌توان در ترورهای کور آنان نیز مشاهده کرد، زیرا عمده‌ی افرادی که ترور شدند جزء روحانیون و مسئولان جمهوری اسلامی ایران بودند.

 

طبیعی است که اتخاذ چنین رویکردی، در نهایت منجر به مخالفت کلی فرقان با جمهوری اسلامی شود؛ همچنان که آنان حتی با رفراندوم تعیین رژیم جدید در کشور نیز، که در فروردین 58 برگزار شد، مخالفت کردند و آن را «توطئه‌ی استحمار و استعمار» خواندند و از مردم درخواست کردند که در این دام گرفتار نشوند و یک ‌ماه پس از استقرار حکومت اسلامی، ترورهای خود را آغاز کردند.

 

2-3. زاویه با ولایت فقیه

 

یکی دیگر از نشانه‌های بارز انحراف، درون ‌فرقه‌ای که رگه‌های خود را برگرفته از متن اسلام و قرآن مجید می‌داند، عدم اعتقاد و التزام آنان به اصل ولایت فقیه است. رهبری فکری این جریان معتقد است ولایت فقیه نه تنها اساساً فاقد مبنای قرآنی است، بلکه با اصل ارزش انسان و خصوصیات متعالی وی نیز در تضاد است و منجر به سلب آزادی و قدرت اختیار و انتخاب آدمی می‌شود.

 

گودرزی همچنین ولایت فقیه را امام‌سازی در برابر امام دوازدهم می‌داند و معتقد است که فقهای دین‌شناس، حق حاکمیت و آمریت سیاسی ندارند.(5)

 

3. فرقانیسم و جریان چپ

 

باید اذعان کرد که فرقانی‌ها جزء آن دسته از گروه‌های به ظاهر اسلامی بودند که به شدت تحت تأثیر ظهور و گسترش مارکسیسم بودند و گروه‌های مارکسیستی و به ویژه سازمان مجاهدین خلق را در این زمینه، الگوی خود قرار داده بودند. اعتقاد به سازش‌پذیری و تطبیق‌پذیری اسلام و مارکسیسم از سوی گروه فرقان، خود از سویی بیانگر انحراف در اندیشه‌های این فرقه است و از سوی دیگر، زمینه را برای رشد و گسترش افکار التقاطی و ترکیبی نیز فراهم می‌کند. ادبیات فکری گروه فرقان به شدت مارکسیسم‌زده است و در نوشته‌‌های آنان، تجلیل از مارکسیست‌هایی مثل مائو، کاسترو، چه‌گوارا و شخصیت‌های دیگری از این قبیل فراوان است. گودرزی، به عنوان پرچم‌دار فکری این گروه، کاملاً با آثار مجاهدین خلق نیز آشنایی داشت.(6)

 

در واقع باید عنوان کرد که گروه فرقان در دو سطح ایدئولوژی و استراتژی، کاملاً متأثر از جریان چپ‌گرای ایرانی و نمود بارز آن، یعنی سازمان مجاهدین خلق، بوده است.

 

4. مسئله‌ی شریعتی

 

یکی از مسائلی که از دیرباز در ارتباط با سازمان‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی مطرح بوده، انتساب یا شائبه‌ی انتساب کردار اجتماعی آنان به اشخاص اثرگذار و تئوریسین‌های سیاسی است. واکاوی گروه‌های مؤثر در روند تحولات اجتماعی ایران نیز بیانگر آن است که برخی از این گروه‌ها دارای آبشخورهای فکری خاصی بوده‌اند یا دیگران گمان برده‌اند که این گروه‌ها پیاده‌ساز افکار فلان اندیشمند در عرصه‌ی اجتماعی هستند. این مسئله در مورد گروه فرقان و دکتر شریعتی کاملاً مصداق دارد.

 

فرقانی‌ها همواره در آثار خود، ارجاعات فراوانی به آثار مختلف دکتر شریعتی، از جمله کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» ایشان می‌دادند و تعابیر ایشان را نیز مکرر به کار می‌بردند. همچنین تحلیل‌های شریعتی درباره‌ی مسائل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز «مذهب علیه مذهب‌» دقیقاً در کتابچه‌‌ی «تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران؛ تکوین و تدوین ایدئولوژی اسلامی‌، تداوم انقلاب توحیدی‌» فرقانی‌ها نفوذ کرده است‌. در این جزوه، همه‌ی استنادها به آثار دکتر شریعتی، از جمله بحث او درباره‌ی تخصص و نیز بیگانگی از خویشتن در کتاب با «مخاطب‌های آشنا» است.

 

یکی از پُرکاربردترین مفاهیم شریعتی، که از سوی گروه فرقان توجیهی برای ترور و خشونت شد، جمله‌ی مبارزه با «زر و زور و تزویر» شریعتی است که بار دیگر فرقانی‌ها، تفکر انحرافی خود را به معرض نمایش گذاشتند و با ترور سران این سه دسته (صاحبان زر و زور و تزویر)، به قول خود، رسالت انقلابی و تاریخی خود را انجام دادند. اما در تحلیل نهایی، باید عنوان کرد که گفتمان حاکم بر نوشته‌های فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های دکتر شریعتی نداشت؛ هم به آن دلیل که این گروه سعی می‌کردند تا از قرآن دستاویزی برای نگره‌های انقلابی خود عرضه کنند و هم پیچ‌درپیچ بودن برداشت‌های شگفت فرقانی‌ها از آیات، بدون تردید، پسند شریعتی هم نمی‌توانست باشد.(7)

 

فرقانی‌ها جزء آن دسته از گروه‌های به ظاهر اسلامی بودند که به شدت تحت تأثیر ظهور و گسترش مارکسیسم بودند و گروه‌های مارکسیستی و به ویژه سازمان مجاهدین خلق را در این زمینه الگوی خود قرار داده بودند. اعتقاد به سازش‌پذیری و تطبیق‌پذیری اسلام و مارکسیسم از سوی گروه فرقان، خود از سویی بیانگر انحراف در اندیشه‌های این فرقه است و از سوی دیگر، زمینه را برای رشد و گسترش افکار التقاطی و ترکیبی نیز فراهم می‌کند.

5. فرقان و تروریسم

 

گروه فرقان، در تاریخ معاصر ایران، علاوه بر دیدگاه‌های بدیع، التقاطی و انحرافی، دارای شاخصه‌ی بارز دیگری نیز بود و آن توسل به خشونت علیه بزرگان و تئوریسین‌های فکری و اجرایی نظام اسلامی بود و در این میان، در توجیه اقدامات خود، به دلایل و توجیهاتی انحرافی، مانند لزوم پاک‌سازی جامعه از سران زر و زور و تزویر یا لزوم حذف روحانیت از صحنه یا نامشروع بودن نظام جمهوری اسلامی ایران، روی می‌آوردند. ترور استاد شهید مرتضی مطهری، سرلشگر قرنی، آیت‌الله سید رضی شیرازی، حاج مهدی عراقی، آیت‌الله مفتح، آیت‌الله موسوی اردبیلی و برخی از چهره‌های دیگر نظام اسلامی، گوشه‌ای از اقدامات این گروه بوده است.

 

6. پایان یک انحراف

 

در اوایل آبان­ماه سال 58، مخفیگاه بزرگ گروه فرقان در شهرستان کرج شناسایی شد و مقادیر زیادی سلاح و مواد منفجره و اعلامیه از آنان ضبط شد و چند تن از اعضای آن نیز دستگیر شدند. اما ادامه پیدا کردن ترورها، خبر از فعالیت گروه فرقان می‌داد که بالاخره با نفوذ برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروه، در 22 دی 58، محل رهبر گروه و جمعی دیگر از اعضای آن، شناسایی گردید و طی هشت ساعت درگیری مسلحانه، همه‌ی آن‌ها دستگیر شدند و در 3 خرداد 59 تیرباران شدند.(8)

 

7. فرجام سخن

 

محوریت یادداشت حاضر مبتنی بر پیگیری و نمایاندن انحراف و التقاط در مبانی فکری و ایدئولوژیک گروه فرقان بود و به تبع این انحراف تئوریک، در عرصه‌ی استراتژیک و عملیاتی نیز انحراف کاملاً مشهود بود و این گروه متوسل به اعمال به قول خود انقلابی و تروریستی می‌شدند. استفاده و رجوع گروه فرقان به دین و قرآن، انگاره‌ای کاملاً ابزاری بود، زیرا آن‌ها همواره دین را تفسیر به رأی می‌کردند و باب استحسان در امور دینی و همچنین امکان قرائت‌های متکثر از متن واحد هموار برای آنان فراهم بود. در این میان، برای گروه فرقان کفه‌ی ترازو به نفع اندیشه‌های مارکسیستی همواره سنگینی می‌کرد و اساساً آن‌ها هدفی جز ارائه‌ی تفاسیر مارکسیستی از اسلام نداشتند. انحراف آنان در استفاده از اندیشه‌های دکتر شریعتی نیز کاملاً نمایان بود. آن‌ها همواره افکار ایشان را بهانه‌ای برای مبارزه با روحانیت قرار می‌دادند؛ حال آنکه شریعتی تنها روحانیت محافظه‌کار را مورد انتقاد قرار می‌داد.(*)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1. علی کردی، گروه فرقان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، 1387، ص 19.

 

2. روزنامه‌ی جام جم، پنج‌شنبه، 8 اردیبهشت 90، ص 11.

 

3. یحیی فوزی تویسرکانی؛ تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1384، ج 1، ص 432.

 

4. یاسر هاشمی، عبور از بحران (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی)، 1360، تهران، نشر معارف انقلاب، 1378، ص 82.

 

5. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ی اکبر گودرزی، بازجویی 12 اردیبهشت 58.

 

6. محمدحسین واثقی، مجموعه مقالات مصلح بیدار، قم، انتشارات صدرا، 1380، ص 193.

 

7. رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، قم، مؤلف، 1385، ص 550.

 

8. مرتضی الویری، خاطرات مرتضی الویری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1375، ص 86.

 

*محمد شیخانی؛ دانشجوی دکتری سیاست‌گذاری فرهنگی دانشگاه امام رضا(ع)؛/برهان/۱۳۹۲/۴/۹

 

 

خاطرات سرتيم حفاظت از امام خميني از گروه فرقان

 

خاطرات سرتيم حفاظت از امام خميني از گروه فرقان

الف

یكی این‌كه می‌گفتند ایشان (مطهری) با دستگاه تبانی كرده، به همین دلیل می‌تواند در دانشگاه تدریس كند. دیگر این‌كه چون در منطقه شمال تهران منزل داشت و از یك زندگی متوسط نسبتاً خوب برخوردار بود، به ایشان انگ سرمایه‌دار بودن می‌زدند، در حالی كه آن سطح از زندگی در میان اساتید دانشگاه امری عادی بود. مدتی هم عده‌ای علیه حسینیه ارشاد جار و جنجال به راه انداختند و حضور تعیین كننده شهید مطهری در آنجا در واقع مستمسك دیگری شد برای این‌كه به ایشان انگ وهابی‌گری بزنند.

بعد از شهادت شهید مطهری توسط گروهك فرقان زمانی كه برخی این ترور را به توده‌ای‌ها نسبت می‌دادند، حمیدرضا نقاشیان از نزدیك‌ترین یاران امام، با توجه به این‌كه پیش از انقلاب با هدایت شهید مطهری در جلسات این گروه انحرافی شركت می‌كرد و شناخت دقیقی از آنها داشت، به امام‌(ره) گفت كه این ترور كار گروهك فرقان بوده و با توجه به اطلاعات كاملی كه در این زمینه داشت از سوی ایشان مأمور شد تا بساط فرقانی‌ها را برچیند و به حیات آنان پایان دهد و اینگونه مأموریت نقاشیان آغاز می‌شود، مأموریتی كه منتج به اعدام 6 نفر از سركردگان این گروهك و برچیده شدن بساط تفكرات انحرافی آنها شد. حمیدرضا نقاشیان در گفت‌وگو با «ایران» از نحوه آشنایی‌اش با این گروهك تا پایان مأموریتی كه امام به او محول كرده بود، می‌گوید.

 

نحوه آشنایی شما با گروه فرقان چگونه بود؟

قبل از انقلاب گروه‌های مذهبی فعال و مبارز برای جوانان جذابیت داشتند. درغرب وشمال و اطراف تهران هم جلساتی با رهبری جوان پرشوری كه تحصیلات حوزوی بسیار اندكی داشت تشكیل می‌شد كه توانسته بود بچه‌های تحصیلكرده و بعضی از بچه هیأتی‌ها را جذب كند. من تقریباً به تمام كانون‌هایی كه در آنها مسائل مبارزاتی مطرح می‌شدند، سرك می‌كشیدم. بعد از شركت در این جلسات حس كردم یك جای كار می‌لنگد. موضوعات مشكوك فكری مطرح شده در آن جلسات را با شهید عباسعلی ناطق‌نوری مطرح كردم و توسط ایشان به شهید مطهری انتقال یافت و بعد هم چند تا از جزوات آنها را به ایشان دادیم. شهید مطهری بعد از یك هفته مطالعه روی جزوات فرقان فرمودند اینها از مجاهدین خلق هم خطرناك‌ترند و مأموریت دادند تا با شركت در آن جلسات، در واقع عملكردشان را رصد كنیم و ایشان را در جریان بگذاریم.

علت اصلی جذب جوانان به چنین گروه‌هایی چه بود؟

فضای خفقان‌آور آن سال‌ها چندان امكان تحلیل و مطالعه عمیق به جوانان نمی‌داد. در واقع آن چیزی كه موجب جذب جوانان به چنین جلساتی می‌شد، شور مبارزاتی برای مقابله با رژیم شاه بود. دلیل جذب جوان‌ها توسط مجاهدین و گروه‌های چپ هم همین بود و كمتر كسی به نقد و بررسی آرای آنها می‌پرداخت و اگر هم این كار را می‌كرد، به دلیل مطالعات اندك و كم‌عمق، توان محك زدن به این آرا را نداشت. چنین كاری فقط از امثال استاد شهید مطهری بر می‌آمد كه با نهایت دقت و ریزبینی، این كار را می‌كردند، منتهی در فضای خفقان‌آمیزی كه رژیم ایجاد كرده بود، اولاً صدایشان به كمتر كسی می‌رسید و به همان‌هایی هم كه می‌رسید، كمتر فرصت و توان جذب و مداقه در عمق معنای دغدغه‌های ایشان را داشتند و لذا در چنین جوی امثال گودرزی [اكبر گودرزی، رهبر گروه فرقان] امكان نشو و نما پیدا می‌كردند، مخصوصاً كه فضا یك فضای تاحدودی ضد روحانیت هم بود، او هم كه تحت تأثیر شدید كتاب‌هایی چون آثار نصیرالدین امیر صادقی بود، تعریض‌های آشكاری به روحانیت و حوزه داشت و در عین حال تفاسیر انقلابی گونه‌ای از قرآن را بیان می‌كرد كه با وجود سطحی و انحرافی بودن، به دلیل ظاهر انقلابی و نیز كم‌سوادی نسل جوان در عرصه معرفت دینی، در میان جوانان جا باز می‌كرد. در هر حال من و چند تن از دوستان بنا به توصیه واصله از شهید مطهری در آن جلسات شركت می‌كردیم و تا جایی كه میزان مطالعات و فهم ما اجازه می‌داد، شبهاتی را مطرح می‌ساختیم، اما در آن فضای ملتهب، این سؤالات انحرافی به نظر می‌رسیدند و چندان راه به جایی نمی‌بردند و اگر زیاد هم اصرار می‌كردیم شك برانگیز می‌شد و امكان شركت در جلسات را از دست می‌دادیم. سرانجام با گزارشاتی كه به شهید مطهری داده می‌شد،‌ اهمیت موضوع به‌ حدی برای ایشان جدی شد كه در مقدمه چاپ دوم «علل گرایش به مادی‌گری»، به بیان ماهیت حقیقی این گروه پرداختند و پس از آن بود كه فرقانی‌ها غائله‌ای را علیه ایشان شكل دادند و شهید مطهری را علناً وهابی خواندند. به هر حال جو ملتهب سال‌های 56 و 57 امكان شناسایی واقعی و عمیق گروهك‌های مختلف را گرفت و آنها توانستند با استفاده از ناآگاهی عده‌ای جوان پرشور، یارگیری كنند و دست به ارتكاب جنایاتی بزنند كه شیعه صدها سال از عواقب ناشی از آنها رنج خواهد برد.

علت كینه‌ورزی گودرزی نسبت به روحانیت و حوزه چه بود؟

من بعد از انقلاب از چند نفر شنیدم كه وقتی گودرزی به مدرسه مرحوم مجتهدی رفته بود، ایشان توسط چند نفر برایش پیغام داده بودند كه بهتر است به آنجا نرود و او هم متوجه شد و نرفت. او توسط شهید قدوسی از مدرسه حقانی هم طرد می‌شود و همین طور از مدرسه قائمیه. از آقای سعیدی هم كینه عمیقی داشت. خلاصه این‌كه به هر یك از مدارس دینی كه رفته بود، به نوعی عذرش را خواسته بودند و لذا او كینه حوزه و روحانیت را به دل گرفته بود و در آن جوّ ضد روحانیت، حرف‌هایش خریدار داشت،‌ مخصوصاً كه آرا و افكار دكتر شریعتی هم بشدت در جامعه رواج داشت و دكتر هم نسبت به بخشی از روحانیت كه نسبت به مسائل اجتماعی واكنش نشان نمی‌داد، واكنش شدید نشان می‌داد و حرف‌های نیشدار و روشنفكر پسند می‌زد.دكتر شریعتی بیان و قلم سحرانگیزی داشت و اقبال جوانان به جلسات سخنرانی و كتاب‌های ایشان، حیرت‌انگیز بود. به اعتقاد من نمی‌توان از نقش پررنگ او در جذب جوانان به مقوله‌های دینی صرف‌نظر كرد، هر چند انتقادات جدی هم بر این افكار و آرا وارد است، اما در مورد گروه‌هایی چون فرقان، آنها از آن بخش‌هایی از سخنان شریعتی كه در دفاع از روحانیت مبارز سخن گفته بود، فاكتور می‌گرفتند و فقط روی سخنان انتقادآمیز او مانور می‌دادند، به همین دلیل به نظر من استفاده آنها از افكار دكتر شریعتی هم یك استفاده ابزاری بود. من هرگز این سخن دكتر شریعتی را از یاد نمی‌برم كه می‌گفت: «پای هیچ یك از قراردادهای ننگین این سرزمین، امضای یك آخوند نخورده است

ولی اینها به هیچ وجه به چنین اظهارنظرهای صریحی اشاره نمی‌كردند و فقط آنچه را كه سندی بر اثبات آرای خودشان بود، به صورت گزینشی مطرح می‌ساختند. شریعتی بارها در سخنان خود صراحتاً می‌گفت كه با همه انتقادی كه به بعضی از اركان حوزه داریم، ولی حوزه را پاك و منقح از هر برخورد كثیف سیاسی می‌دانیم و گاهی نیز اشاره می‌كرد كه اگر روزی روحانیت زمام امور را در دست بگیرد دشمنی‌های استعمارگران علیه كشورمان معنا‌ی پنهان كارانه نخواهد داشت.

آیا اینها شناخت نزدیكی هم از دكتر شریعتی داشتند یعنی به او نزدیك بودند؟ یا دورادور سنگ او را به سینه می‌زدند؟

بعضی از آنها دكتر شریعتی را از نزدیك می‌شناختند و در جلسات خصوصی او كه بعد از تعطیلی حسینیه ارشاد تشكیل می‌شدند، شركت می‌كردند. حتی یكی از آنها به نام حمید نیكنام كه بعداً شهید قرنی را به شهادت رساند، آن قدر به شریعتی و شهید بهشتی نزدیك شده بود كه به منزل ایشان رفت و آمد داشت! اساساً همین نزدیكی‌ها هم سبب شده بود كه جوانان مستعد، باورشان كنند و جذب گروه بشوند. علی مشكینی كه در زندان خودكشی كرد، رابط دكتر ملكی، رئیس اسبق دانشگاه تهران با دكتر شریعتی بود، اما از دكتر شریعتی سخنی له یا علیه اینها شنیده نشده است و احتمالاً اینها هم از علاقه‌مندان پر و پا قرص دكتر شریعتی بوده‌اند، كه بعدها هم تعبیر جالب شریعتی، یعنی «زر و زور و تزویر» را مستمسك قرار دادند و آن فجایع را آفریدند.

اشاره كردید كه اینها موجی از افترا را علیه شهید مطهری به راه انداختند.

 

مشخصاً روی چه مواردی انگشت می‌گذاشتند؟

یكی این‌كه می‌گفتند ایشان با دستگاه تبانی كرده، به همین دلیل می‌تواند در دانشگاه تدریس كند. دیگر این‌كه چون در منطقه شمال تهران منزل داشت و از یك زندگی متوسط نسبتاً خوب برخوردار بود، به ایشان انگ سرمایه‌دار بودن می‌زدند، در حالی كه آن سطح از زندگی در میان اساتید دانشگاه امری عادی بود. مدتی هم عده‌ای علیه حسینیه ارشاد جار و جنجال به راه انداختند و حضور تعیین كننده شهید مطهری در آنجا در واقع مستمسك دیگری شد برای این‌كه به ایشان انگ وهابی‌گری بزنند.

پس از انقلاب از چه زمانی بار دیگر به فكر پیگیری جریان فرقان افتادید و چه اقدامی كردید؟

تا اواخر سال 55 و اوایل سال 56 كه مجموعه گروه ما با عنوان «ندای اسلام» كه بعدها گسترش پیدا كرد و تبدیل به «كانون نشر نهضت» شد - ما یك فعالیت جانبی هم با «فجر اسلام» داشتیم - ضربه سنگینی از ساواك خورد و خانه‌های تیمی ما لو رفت، عده‌ای از ما به‌ناچار به خارج از كشور فرار كردیم و از این گروه غافل شدیم. وقتی هم به ایران برگشتیم، انقلاب شد و اساساً پیگیری چنین مسائلی در اولویت نبود. ما تصورش را هم نمی‌كردیم كه اینها به ترور روی بیاورند و گمان می‌كردیم مثل خیلی از بچه‌های مبارز، جذب انقلاب می‌شوند؛ اما متأسفانه اشتباه می‌كردیم. اولین تلنگری كه به ذهن من خورد پس از شهادت شهید قرنی بود. من آن موقع در قم در خدمت حضرت امام بودم و دغدغه‌های فراوان داشتم. وضعیت دستگاه‌های امنیتی كشور هم به گونه‌ای نبود كه بتوان این مسائل را با دقت و سرعت پیگیری كرد. همه چیز از هم پاشیده بود و مدتی طول می‌كشید تا اوضاع سر و سامان پیدا كند تا زمانی كه مرحوم مطهری را ترور كردند و ناگهان داغی به دل همه خورد. من واقعاً در سه روزی كه امام در قم اعلام عزاداری كردند، گیج بودم و شب‌ها نمی‌توانستم بخوابم. در روز اول ختم خود امام سخنرانی كردند، در روز دوم مرحوم آقای مروی و در روز سوم آقای هاشمی رفسنجانی. ایشان (آقای هاشمی رفسنجانی) ترور شهید مطهری را به توده‌ای‌ها نسبت دادند، شاید چون تصویر كاملی از فرقان نداشتند و از سوی دیگر توده‌ای‌ها و گروه‌های چپ را كسانی می‌دانستند كه قدرت نظریه‌پردازی شهید مطهری را كاملاً می‌شناختند و لذا قاعدتاً آنها باید دست به این ترور زده باشند و به همین دلیل ایشان شروع كردند به كوبیدن توده‌ای‌ها. من خم شدم و در گوش امام گفتم:

« آقای هاشمی دارند اشتباه می‌كنند. این كار توده‌ای‌ها نیست.» امام فرمودند: «تو می‌دانی كی این كار را كرده؟» عرض كردم:‌«بله»، فرمودند:‌«پس چرا معطلید، اگر نجنبید اینها همه را می‌كشند؟» و بعد از سخنرانی فرمودند كه آقای هاشمی به منزل ایشان برود. من در بین راه خدمت امام عرض كردم كه گروه فرقان چه كسانی هستند، دیدگاه‌هایشان چیست و نظر شهید مطهری نسبت به آنها چه بوده است. امام فرمودند: «شما كه این اطلاعات را داری، برو و قضیه را جمع كن.» بعد آقای هاشمی آمدند و من توضیحاتی به ایشان دادم، ایشان هم تأیید كردند كه باید مسئولیت این كار را به عهده بگیرم. مسئولیت حفاظت از امام در منزل آقای یزدی به عهده من بود. آنجا را به دست عده‌ای از دوستان سپردم و 15 اردیبهشت بود كه به تهران آمدم تا مقدمات كار را با علم به این‌كه آنها به فعالیت‌های زیرزمینی روی آورده بودند فراهم كنم، البته ما هم سازمان اطلاعاتی منسجمی نداشتیم و لذا كار بسیار دشواری را در پیش داشتیم. ناچار بودیم اولین سازمان اطلاعاتی عملیاتی را تشكیل بدهیم و خودمان شروع به یاد گرفتن كنیم كه واقعاً كار سنگینی بود.

از كجا شروع كردید؟

ابتدا پس از مشورت با آقای ناطق نوری خدمت شهید بهشتی كه در دادستانی مركز بودند، رفتم و موضوع را برای ایشان تشریح كردم. ایشان فرمودند: یكی از آنها به نام حمید نیكنام كه به منزل ما رفت و آمد داشت، دستگیر شده، به سراغش بروید و ببینید می‌توانید رد بقیه را از طریق او پیدا كنید. متوجه شدم بچه محلی‌ها و بچه هیأتی‌ها انحراف آنها را فهمیده‌اند و زمینه برای دستگیری آنها فراهم شده است. مسئول این پرونده آقای مهدی هادوی بودند. شهید بهشتی مرا نزد ایشان فرستادند و سفارش كردند كه همكاری‌های لازم با من بشود. با سفارش شهید بهشتی و آقای هاشمی نزد آقای هادوی رفتیم تا بودجه‌ای را برای این كار در اختیارمان قرار دهند. ایشان حكمی به ما دادند تا از آن پس زیر پوشش سپاه كار كنیم. قبل از آن عضو سپاه نبودم. امام فرموده بودند تا وقتی نزد ایشان هستم، عضو جایی نشوم. البته من تا امروز بر سر این فرمان گردن نهاده‌ام.

كار تحقیق را از كجا و چگونه شروع كردید؟

ابتدا به زندان قصر رفتم و با حمید نیكنام ملاقات كردم. من او و برادرانش را می‌شناختم. در جلسه اول فقط سكوت كرد و مثل یخ منجمد بود، ولی بعدها خیلی به ما كمك كرد. برای رسیدگی به این پرونده، بخشی را در زندان اوین در اختیار ما گذاشتند كه شماره تلفن داخلی آن 209 بود و به همین نام هم مشهور شد. هنوز هم همین اسم را دارد.

نقش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این پرونده چه بود؟

آنها در سال‌های اخیر خیلی تبلیغ كرده‌اند كه در دستگیری گروه فرقان نقش مؤثری داشته‌اند، اما به نظر من این طور نبود. هنوز دو ماه از شروع كار ما نگذشته بود كه جریانات متعددی سعی كردند در این قضیه نفوذ و دخالت كنند. من توانستم یازده ماه مقاومت كنم، اما آنها دسترسی زیادی به مسئولین داشتند و مقاومت در برابر آنها ممكن نبود. شهادت مرحوم مفتح هم به این قضیه دامن زد. ما اكثر آنها را دستگیر كرده بودیم و به زندان بردیم، اما همان گروه كوچكی كه در بیرون مانده بود، بشدت فعالیت می‌كرد و دست به ترورهای مكرر می‌زد. ما هم امكانات شنود و پیگیری نداشتیم و محدودیت‌های خاصی داشتیم. تشكیلات ساواك از بین رفته و اتصال به بخش‌های زیادی از مخابرات غیرممكن شده بود. ما برای یك شنود ساده باید به محل می‌رفتیم و یك ضبط صوت را به سیم داخل كیوسك مخابرات وصل می‌كردیم و پشت سر هم نوارها را عوض می‌كردیم و وقتی بر می‌گشتیم، می‌نشستیم و آنها را گوش می‌دادیم. همین طولانی شدن جریان دستگیری و شهادت مرحوم مفتح و آقای قاضی باعث شد كه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی كه به نظر من از همان ابتدا جریان مشكوك و باطلی بود و بعضی عوامل آنها فقط به‌ دنبال نفوذ بودند، در این قضیه دخالت كند و نهایتاً هم همه چیز را به خود نسبت بدهد. من از همان ابتدا به این سازمان بدبین بودم. البته در میان اعضای آن، افراد صادقی هم وجود داشتند كه بر اساس تكلیف عمل می‌كردند، ولی متأسفانه بعدها آقایان نبوی و الویری به عنوان یك جریان حزبی مدعی این كار شدند.

آیا شما هم این ادعا را كه گروه فرقان در مقطعی كه سازمان مجاهدین خلق (منافقین)هنوز وارد فاز نظامی نشده بود، به عنوان بازوی نظامی آنها دست به ترور زد، قبول دارید؟

من جریان فرقان را به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) وابسته نمی‌دانم و تصور نمی‌كنم منافقین از كارهای آنها باخبر بوده باشند. در بازجویی‌ها هم هیچ شاهدی بر این مدعا پیدا نكردیم. البته سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از همان ابتدا به فكر كار نظامی بود، وگرنه آن همه اسلحه جمع نمی‌كرد و آن همه افراد را آموزش نمی‌داد. هنگامی كه فرقان دست به ترور زد، آنها این اقدام را ترور كور و بی‌موقع ارزیابی كردند، وگرنه با خود این اقدام موافق بودند و خوشحالی خود را از صدمه دیدن روحانیت و نظام پنهان نمی‌كردند. فرقان به نظر من بازوی نظامی مجاهدین خلق نبود، اما ترورهایش در واقع كار را برای آنها آسان می‌كرد.

به نظر می‌رسد كه همه ترورهای آنها هم با برنامه‌ریزی دقیق انجام نشده باشد.

خیر همه جا این طور نیست. ترور‌های اولیه برنامه داشت ولی بعد از تسلط ما بر جریان ایذایی شد. مثلاً در ترور شهید عراقی و حسام، آنها در واقع قصد ترور آقای مهدیان را به قول خودشان به عنوان مظهر زر از مثلث «زر و زور و تزویر» داشتند. این ترور نشان می‌داد كه نوع فعالیت‌های آنها به صورت ایذا و خودنمایی و اعلام موجودیت در آمده است. از جمله این نوع ترورها، كشتن نماینده شركت داروسازی مرك آلمان بود. البته ما در لیست‌هایی كه از خانه‌های تیمی آنها پیدا كردیم، نام شهید باهنر، شهید بهشتی، مرحوم احمد آقا، خود حضرت امام، آقای آشتیانی، مرحوم توسلی و خزعلی و بسیاری دیگر را هم پیدا كردیم كه با دستگیری 80 درصد آنها در مراحل اولیه، بخش اعظم این فعالیت‌ها خنثی شد و سپس آنها تصمیم به عملیات ایذایی گرفتند. ترور آقای قاضی در تبریز از جمله ترورهایی بود كه بسیار ساده و بدون عملیات پیچیده انجام شد و نمی‌توان آن را یك عملیات نظامی سیاسی تلقی كرد. گروه فرقان واقعاً یك تشكیلات حزبی نبود و خودشان هم چنین ادعایی نداشتند. كادر مركزی آن از سه چهار نفر تشكیل شده بود و اینها تعیین می‌كردند كه چه شاخه‌هایی چه كارهایی را انجام بدهند. مثلاً گودرزی و حاتمی و مشكینی شاخه فرهنگی و تبلیغی و عضوگیری را تشكیل می دادند، نیكنام شاخه نظامی و عباس عسگری و چند نفر دیگر شاخه انتشاراتی را اداره می‌كردند. این گروه هیچ وقت ساختار تشكیلاتی و تبلیغی منسجمی نداشت و بعد از انقلاب هم افراد بر اساس نشریات قبلی گودرزی به این گروه جذب می‌شدند.

آیا دستگیری آنها آسان بود؟

پس از آن‌كه كاری به نتیجه می‌رسد، می‌شود ادعا كرد كه انسان همه كارها را خودش انجام داده، اما واقعیت این است كه علل و اسباب فراوانی باید دست به دست هم بدهند تا كاری به ثمر برسد. واقعیت این است كه ما برای پیدا كردن یك آدرس باید ساعت‌ها وقت صرف می‌كردیم یا در بازجویی‌ها بسیار مباحثه‌ای عمل می‌كردیم، طبعاً كار ساده‌ای نمی‌توانست باشد. ان شاءالله خدا قبول كند.

ظاهراً در برخورد با اعضای دستگیر شده فرقان و بازگرداندن آنها موفقیت‌های فراوانی به دست آمد.

درست است. به نظر من كاری كه روی سمپات‌های فرقان صورت گرفت، متأسفانه در مورد بقیه گروه‌ها از جمله مجاهدین انجام نشد. من یك بار این گلایه را از شهید لاجوردی هم كردم كه‌ای كاش در مورد سایر گروه‌ها هم به جای حمله به فرد، به ساختار فكری او یورش می‌بردیم، چون اگر به فرد حمله كنیم، او در عقایدش لجبازتر می‌شود، ولی وقتی با تفكر فرد برخورد شود، پایه‌های فكری او می‌ریزد و این شیوه صحیح برخورد با این گونه معضلات است. ما پس از دستگیری اعضای فرقان از افرادی چون آقای دكتر احمدی دعوت كردیم كه آمدند و با آنها گفت‌و‌گو كردند. جلسات آنها گاهی تا صبح طول می‌كشید و از این رهگذر اكثریت قریب به اتفاق آنها پی به اشتباهات خود بردند و برگشتند.

در مورد محاكمات گروه فرقان چه تحلیلی دارید؟

گروه فرقان خیلی خوب محاكمه شدند و برخوردهایی كه با متهمان شد، پیوسته موجب اعتبار نظام خواهد بود. درست است كه امروز مد شده كه عده‌ای خود را روشنفكر نشان بدهند و جریان محاكمات فرقان را زیر سؤال ‌ببرند، اما واقعیت این است كه نهایت همراهی با دستگیرشدگان شد، آن گونه كه بسیاری از آنان پس از آگاهی بر اشتباهات خود توبه كردند و حتی در جبهه‌های جنگ هم حضور یافتند و عده‌ای هم به درجه رفیع شهادت رسیدند.

آیا شما در دستگیری گودرزی شركت داشتید؟

در دستگیری او خیر، ما آن شب یازده خانه تیمی را زدیم، من فرماندهی كل عملیات را داشتم و با تیم‌ها در ارتباط بودم ولی وقتی او را به اوین آوردند، دیدمش. او به ‌محض این‌كه چشمش به من افتاد، سخت یكه خورد. شاید پیش خودش فكر نمی‌كرد جمع آوریشان كار ماست! من قبل از انقلاب، نوعاً در جلسات سؤال پیچش می‌كردم، ولی قطعاً تصور نكرده بود كه گزارش كارهای او را برای شهید مطهری و دیگران می‌برم؛ به همین دلیل برایش بسیار حیرت‌آور بود كه من آنجا به عنوان كسی كه قرار است از او بازجویی كند، ایستاده‌ام. البته ما فقط در صورتی كه فردی از شاخه نظامی را دستگیر می‌كردیم، فوراً به سراغش می‌رفتیم و برای اعضای شاخه‌های دیگر عجله نمی‌كردیم. گودرزی هم چون مربوط به شاخه تبلیغات بود، دو سه روزی در زندان بود و بعد به سراغش رفتیم. بازجویی از گودرزی به عهده من و آقای شیرازی و برادر ذوالقدر بود.او بسیار لجوج بود، اما پس از یك ماه به‌تدریج شكست.

علت تعجب او از دیدن شما چه بود؟ مگر در تصاویر مختلف، شما را در كنار امام ندیده بود؟

حتماً دیده بود، ولی لابد به خودش وعده داده بود كه در آنجا نفوذ كرده‌ام و روزی به دردشان خواهم خورد! بخشی از اعضای اینها در نظام پخش شده بودند و هنوز خط و مرزها هم كاملاً روشن نبود. این بدان معنا نیست كه فرقان، آنها را نفوذ داده بود، مهارت سرویس‌های اطلاعاتی را نداشت، چون فرقان ساختار حزبی نداشت، اما بدیهی است كه اگر می‌توانست از فردی در جایی استفاده كند، این كار را می‌كرد.

اشاره به لجاجت و سرسختی گودرزی كردید. علل شكسته شدن او چه بود؟

برخورد ما او را نشكست، بلكه فشار و سؤالات دوستانش كه برای آنها پاسخ قانع‌كننده نداشت، او را از پا درآورد، طوری كه حتی بارها به او دشنام دادند كه آنها را به این روز انداخته است. یادم هست كه او دو بار به گریه افتاد كه یك بار در جلسه‌ای بود كه دكتر احمدی حضور داشتند. بحث توحید مطرح شد و دكتر احمدی بسیار رسا این بحث را باز كردند. یك بار هم هنگامی كه دوستانش او را محاكمه جمعی كردند گریه كرد. آدم لجوجی بود. خدا از سر تقصیراتش نگذرد. او قبل از دستگیری ادعای ایدئولوگ بودن داشت، ولی بعد از دستگیری یك شكست خورده به تمام معنا بود.

با توجه به این‌كه شما از سوی امام مأمور رسیدگی به این پرونده شدید، آیا به ایشان گزارش هم می‌دادید؟

من هفته‌ای یك بار خدمت امام می‌رفتم و به ایشان گزارش می‌دادم و با مرحوم احمد آقا صحبت می‌كردم. گاهی شكایتی داشتم كه مطرح می‌كردم و امام به احمدآقا دستور رسیدگی می‌دادند. یك بار گلایه كردم كه حقوق بچه‌هایی كه با ما كار می‌كنند، عقب می‌افتد و به هر جا مراجعه می‌كنیم به نتیجه نمی‌رسیم. امام به احمدآقا می‌گفتند و ایشان به آقای مهدوی تلفن

می‌‌زدند و از آن به بعد مشكلی نداشتیم.

نحوه انتخاب شهید لاجوردی برای منصب دادستان رسیدگی به پرونده‌ فرقان چگونه بود؟

ما برای انتخاب دادستان با آقای ناطق مشورت كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه باید فردی زندان كشیده و آشنا با تفكر گروهك‌های گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم كه شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید كردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب كرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فكر كند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد كه می‌آیم. ایشان رابطه نزدیكی با شهید كچویی و اصغرآقا رخ‌صفت داشت و از آنها هم كمك گرفت. ایشان معتقد بود كه می‌شود با بسیاری از دستگیرشدگان صحبت و ذهن آنها را روشن كرد و جلسات توجیهی فراوانی برای آنها گذاشت و انصافاً در این زمینه، خیلی زحمت كشید.خودم برای ایشان كارت ورود به زندان صادر كردم و حكم بازپرس و نمایندگی دادستانی‌اش را از مرحوم شهید قدوسی گرفتم.

و نحوه انتخاب قضات چگونه بود؟

ابتدا آقای گیلانی، قاضی بودند. اولین محاكمه هم مربوط به حمید نیكنام، ضارب شهید قرنی بود. شهید لاجوردی كیفرخواست را خواند و در این فاصله آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعن و نفرین كردند. من دو سه بار یادداشت دادم كه آقا! قاضی باید بی‌طرف باشد و حق ندارد عصبانی بشود، ولی ایشان ترتیب اثر ندادند. من دادگاه را تعطیل و به وقت دیگری موكول كردم و بلافاصله نزد شهید قدوسی رفتم و ماوقع را شرح دادم. در آنجا پیشنهاد دادم كسانی به عنوان قاضی انتخاب شوند كه زندان رفته باشند و این فضا را بشناسند و با روند این گونه محاكمات آشنا باشند و لذا آقایان انواری، معادیخواه و ناطق را پیشنهاد كردم. آقای قدوسی پذیرفتند و به من فرمودند برای انجام این كار به قم بروم. آقای انواری به علت بیماری از قبول این مسئولیت خودداری كردند و من به قم رفتم وبا جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت را نوشتم و امضا گرفتم و برگشتم.

یكی از نكات برجسته پرونده فرقان این است كه تعداد افرادی كه اعدام شدند، كمتر از تعداد شهداست. چرا؟

درست است. ما 6 نفر اعدامی داشتیم، در حالی كه شهدا 9 نفر بودند. قاتل بعضی از این افراد یك نفر بود. یكی از علل هم این بود كه امام به من فرمودند: «برو و به حكام شرع بگو فقط برای كسانی حكم اعدام صادر كنند كه آدم كشته‌اند.» در اسلام بعضی از جرم‌ها از جمله محاربه با نظام هم حكم اعدام دارد، منتهی در آن روزها، حضرت امام به دلیل آشنا نبودن جهان با احكام اسلامی، چنین مصلحت می‌دیدند كه جنبه رأفت بیش از خشونت مطرح شود. حكام شرع به این فرمایش امام دقت كردند و لذا تعداد اعدامی‌ها بیش از 6 نفر نشد.

گروهی كه پس از فروپاشی فرقان در سال 59 همچنان تا یك سال بعد، اعلامیه می‌داد، چه كسانی بودند؟

از آذر و دی 59 گروهی به نام «آرمان مستضعفین» كه خود را وارث تفكر فرقان می‌دانستند، شروع به كار تبلیغاتی كردند. مركزیت اینها در خزانه تهران و برد تبلیغاتی‌شان بسیار محدود بود. بعد كه دستگیر شدند، معلوم شد بیش از 7، 8 نفر هم نیستند. آرمان مستضعفین هم قائل به اسلام منهای روحانیت بودند.

 

 

 

 

 

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.

 

دلیل ترور شهید سپهبد قرنی توسط گروه فرقان چه بود

 

دلیل ترور شهید سپهبد قرنی توسط گروه فرقان چه بود

رجا نیوز

 کینه و نفرت گروه‌های چپ و مارکسیستی از سپهبد قرنی ریشه تاریخی دارد؛ چراکه قرنی در زمان تصدی رکن دوم ارتش، شبکه افسران حزب توده را پس از کودتای 28 مرداد 1332 را کشف و منهدم کرد و این مسأله‌ای نبود که گروه‌های چپ از آن بگذرند.

 

به گزارش فارس، آنچه پیش روی شماست بخش‌هایی از کتاب  منتشر نشده «ترکیب التقاط و ترور» که به بررسی عملکرد و اسناد گروه فرقان می پردازد. این کتاب نوشته محمد حسن روزی طلب است و در نمایشگاه کتاب امسال توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر می شود. در این کتاب بیش از 200 صفحه اسناد گروه فرقان برای اولین بار منتشر می شود:

  روز دوشنبه، سوم اردیبهشت 1358 سرلشکر قرنی که عنوان نخستین ریاست ستاد کل ارتش جمهوری اسلامی ایران را داشت، ترور شد؛ تیمسار قرنی به بیمارستان مهر انتقال یافت و یک تیم پزشکی از ارتش نیز به بیمارستان اعزام شد تا در جریان درمان او کمک کنند؛ سرلشکر قرنی در خانه‌اش در خیابان ولیعصر تهران و در حوالی سینما امپایر سابق هدف گلوله قرار گرفت و از ناحیه شکم و پا مجروح شد، معالجات مؤثر واقع نشد و او به شهادت رسید.

 

گروه فرقان در اعلامیه‌ای، مسئولیت ترور سرلشکر قرنی را برعهده گرفت؛ تروریست‌ها از چند روز قبل با اجاره اتاقی در هتل جم، یعنی مقابل خانه قرنی، رفت و آمد او را زیر نظر داشتند و سرانجام وقتی او در حیاط خانه بود، در را زدند و او را به هنگام باز کردن در حیاط، مورد اصابت گلوله قرار دادند.

 

 

 

طرح اولیه ترور از سوی «اکبر گودرزی» و «محمد متحدی» رئیس شاخه نظامی مطرح شد و به گفته اکبر گودرزی گروهی از اعضای شاخه نظامی محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی در این طرح ترور مشارکت داشتند.(1)

 

محسن شجاعی راننده و محافظ شهید قرنی که شاهد ترور او بوده، درباره نحوه این ترور می‌گوید:

 

«یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش ساختمان به خانه او آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند؛ به نقاش‌ها گفتم شما که دارید اینجا کار می‌کنید، مواظب باشید که یک وقت در حیاط را باز نکنید، کلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم؛ یکی از نقاش‌ها روی نردبان بود؛ دیگری هم داشت نقاشی می‌کرد، یک پسر بچه هم همراهشان بود که سطل‌ها را تمیز می‌کرد. تیمسار یک سینی چای آورد؛ گفتم اینها که بالا نشسته‌اند، مدام دارند ما را کنترل می‌کنند - منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاق های هتل واقع در روبروی خانه بر ما مشرف بودند - شهید قرنی گفت: تو چقدر به این ها گیر می‌دهی! حدود ساعت 8:30 - 9 صبح بود، همین طور که داشتیم چای می‌خوردیم، در خانه را زدند تا من بلند شدم که در را باز کنم، پسر بچه‌ای که کمک نقاش‌ها بود بی‌اختیار دوید و در را باز کرد. تا من به بیرون برسم، یکی از آن فرقانی‌ها اسلحه کلاشینکوف را زیر گلویم گذاشت، کلتم را که کالیبر 45 داشت، از من گرفت و با ضربه‌ای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت. کلتم را هم پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمین مرا هل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم.

 

ـ تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است.

 

ـ ساکت شو، حرف نزن.

 

بعد به داخل حیاط دویدند، دو تیر شلیک کردند، سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند؛ وقتی در مهاجمین در بدو ورود ما را به رگبار بستند، سیمان‌های دیوار مثل گلوله به صورت من پاشید اما گلوله‌ای به من نخورد؛ بعد از این که ضاربین فرار کردند، من رفتم داخل حیاط و دیدم تیمسار گوشه‌ای از حیاط افتاده، یک گلوله به ران پای چپ و یک گلوله هم به سمت راست شکمش اصابت کرده بود، تیرها جایی نبود که بتوانند ایشان را بکشند ولی تقدیر چنان بود که تیمسار شهید شود.»(2)

 

دکتر هادی منافی که در لحظه شهادت بر بالین سپهبد محمد ولی قرنی حضور داشته، دلیل شهادت را این گونه توضیح می‌دهد:

 

«اوایل انقلاب بود که من تازه از مشهد برگشته بودم، طبق روال عادی، به بیمارستان مهر رفتم که متوجه شدم تیمسار قرنی را غرق در خون به بیمارستان آورده‌اند. یک گلوله به زیر جناق و گلوله دیگری هم به ران پای او اصابت کرده بود؛ برای بیرون آوردن گلوله زیر جناق، تیمسار قرنی را به سرعت به اتاق عمل بردیم اما متأسفانه تیر به شریان اصلی و آئورت‌اش برخورد کرده و گروه خون شهید قرنی هم از نوع منفی و نایاب بود. بدتر از همه این که زمان ترور تیمسار قرنی توسط گروه فرقان تا رساندن او به بیمارستان زمان زیادی گذشته بود.»(3)

 

حمید نیکنام ضارب و عامل ترور سپهبد قرنی چگونگی ترور اولین قربانی گروه فرقان را این‌گونه شرح می‌دهد:

 

«قبلا درست در شناسایی نبودم که بدانم چه شده ولی گمان کنم رضا [یوسفی] و محسن [سیاهپوش] برای شناسایی رفته بودند. سعید واحد و علی اسدی هم روزهای بعدی رفته بودند. بعد روز آخر من آمدم که قرنی در حیاط بود و بعد محسن سیاهپوش از هتل خارج شد؛ من و رضا [یوسفی] بیرون آمدیم و قرار بود رضا مواظب آن شخص [محافظ سپهبد قرنی] باشد و من به سراغ قرنی رفتم که در خانه‌اش باز بود.

 

وقتی که قرنی را زدم به طرف در آمدم که متوجه شدم آن شخص دارد در را می‌بندد. اسلحه را به طرف پایین شلیک کرده و او از شلیک من خود را به زمین انداخته بود. بیرون آمدم و جواد [بهرام تیموری آذر] با موتور منتظر بود که باهم رفتیم».(4)

 

چرایی انتخاب سپهبد قرنی به عنوان نخستین هدف ترور گروه فرقان را گرچه بسیاری به مسأله ضلع زور از مثلث زر و زور و تزویر مربوط می‌دانند اما به نظر می‌رسد کینه و نفرت گروه‌های چپ و مارکسیستی از سپهبد قرنی ریشه تاریخی داشته باشد؛ چرا که محمد ولی قرنی در زمان تصدی رکن دوم ارتش شبکه افسران حزب توده را پس از کودتای 28 مرداد 1332 را کشف و منهدم کرده بود و این مسأله‌ای نبود که گروه‌های چپ از آن بگذرند.

 

به عنوان نمونه در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، سازمان چریک‌های فدایی خلق که گروهی مارکسیستی بود، در ارگان خود سؤال کرده بود، چرا قرنی در جریان مشارکتش در کودتا علیه شاه فقط به سه سال زندان محکوم شده بود؟ در حالی که یک دانشجو فقط به جرم خواندن کتاب‌های دکتر شریعتی و صمد بهرنگی به سالها زندان محکوم می‌شد!(5)

 

گروه فرقان پس از ترور شهید قرنی در بیانیه‌اش، دلایل این ترور را این‌گونه اعلام کرد:

 

«سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای آمریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبلی، همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسد فی الارض، اقدام برای سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مأمور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش از جمله دلایل ترور سپهبد قرنی بود».(6)

 

شهید قرنی در دوران انقلاب تا کردستان

 

در روزهای میان 12 و 22 بهمن، محمدولی قرنی در مدرسه رفاه مستقر بود و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب با حکمی از سوی امام خمینی(ره) به عنوان رئیس ستاد ارتش منصوب شد.(7)

 

سپهبد قرنی بلافاصله گروهی از افسران انقلابی به مسئولیت سرهنگ حسنعلی فروزان را برای اداره امور ارتش به کار گرفت؛ سرهنگ فروزان که رابطه خوبی با روحانیت و افسران جوان انقلابی داشت، رئیس دفتر سپهبد قرنی شد و با هدایت او افسرانی مانند حسن سعدی، محمدعلی شریفی النسب، عبدالله نجفی، محمدرضا رحیمی، احمد دادبین، محمد سلیمی، شهید یوسف کلاهدوز، شهید موسی نامجو، شهید حسن اقارب‌پرست وارد ستاد مشترک ارتش شدند. این افراد توانستند مانع نفوذ سرهنگ توکلی از وابستگان دولت بازرگان که سوابق جاسوسی قبل از انقلاب داشت و به همین علت به زندان محکوم شده بود، بگیرند.

 

توکلی که در روزهای ابتدایی پیروزی به سمت فرمانده ستاد عملیاتی کمیته دولت موقت انقلاب منصوب شده بود، به مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی بسیار نزدیک بود. او تلاش داشت خود را به عنوان جانشین سپهبد قرنی و فرمانده نیروی زمینی مطرح کند اما افشای گفتگوی توکلی با یک مقام آمریکایی که در آن برای حفظ منافع دولت ایالات متحده تضمین داده بود، سبب شد تا توکلی هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته مجبور به استعفا شود.

 

به هر روی با استقرار محمدولی قرنی در ستاد کل ارتش، نشانه‌های بحران کردستان آشکار شد؛ در نخستین روزهای پیروزی انقلاب، افراد گروه‌های کومله و دموکرات با حمایت اشخاصی مانند شیخ عزالدین حسینی قصد داشتند تا پادگان سنندج که مقر استقرار لشکر 28 سنندج بود، را به تسخیر خود دربیاورند اما با معرفی حجت الاسلام صفدری نماینده امام خمینی در کردستان، سرگرد محمدمهدی کتیبه به فرماندهی لشکر برگزیده شد.

 

کمتر از یک ماه بعد سرهنگ ماشاءالله صفری که از اهالی کردستان و اهل تسنن بود، به فرماندهی لشکر 28 سنندج منصوب شد و محمدمهدی کتیبه به ستاد کل ارتش رفت؛ ضعف سرهنگ صفری سبب شد تا درگیری در اطراف پادگان‌های ارتش شدت گیرد و پادگان مهاباد توسط افراد وابسته به عزالدین حسینی تصرف و غارت شود. این مسائل سبب شد تا دولت موقت نخستین هیئت صلح را در آخرین روزهای اسفند 1358 روانه کردستان کند اما با شدت گرفتن درگیری ارتش و گروه‌های مسلح به رهبری احمد مفتی‌زاده و عزالدین حسینی که خواهان تشکیل جبهه بزرگ خلق کرد و در واقع تجزیه کشور بودند، امام خمینی(ره) پیام مهمی درباره درگیری‌های سنندج صادر کردند. در این پیام شدید اللحن آمده بود:

 

«شنیده شده که عده‌ای وضع کردستان عزیز را مغشوش کرده‌اند و نمی‌خواهند بگذارند مسلمانان آسایش داشته باشند و بر خلاف اسلام عمل می‌کنند این عده به ارتش که اکنون به سوی ملت برگشته و از آن تبعیت می‌کند حمله می‌برند و آنها را مورد توهین قرار می‌دهند؛ این قبیل کارها بر خلاف اسلام و مصالح مردم مسلمان است؛ مردم کردستان و سایر نقاط باید بدانند که هرگونه حمله به ارتش و ژاندارمری از نظر ما مردود است و ما با برادران اهل سنت خود هیچ اختلافی نداریم. همه اهل ملت واحد هستیم، ارتش و ژاندامری و پلیس باید بدانند که از این پس آنها حافظ مصالح و استقلال مردم مسلمانند و اگر کسی به آنها حمله کند از مردم مسلمان نیست و از اعمال اجانب است. نیروهای مسلح باید با قدرت از منافع و مصالح ملت مسلمان دفاع کنند و هر گونه حمله‌ای را به خود و نوامیس مردم با قدرت دفع نمایند.»(8)

 

ابلاغ پیام امام خمینی(ره) توسط سرلشکر محمدولی قرنی به سرهنگ سلطان اسحاق، معاون لشکر، نظامیان را بر آن داشت که به هر نحو ممکن پادگان سنندج را از خطر سقوط نجات دهند؛ درحالی که تبادل آتش بین طرفین ادامه داشت، هلیکوپترهای هوانیروز حامل 200 نفر از تکاوران لشکر مرکز و تعدادی از نیروهای داوطلب لشکر 81 زرهی و همچنین عده‌ای از پاسداران انقلاب اسلامی شهر کرمانشاه. (9) در پادگان سنندج به زمین نشست.

 

سرلشکر ولی‌الله فلاحی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش در همین روز وارد پادگان شد و همراه سایر مدافعان به مقابله با مهاجمان پرداخت سرانجام با قاطعیت سرلشکر قرنی و مقاومت مدافعان پادگان که تا 2 فروردین سال 58 ادامه یافت حلقه‌ی محاصره‌ی پادگان شکسته و مانع سقوط آن شد. (10)

 

این درگیری‌های شدید که سبب کشته شدن صدها نفر شده بود، سبب شد تا اولین روز فرودین 1358 هیئت بلند پایه شورای انقلاب و دولت موقت با حضور شهید بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابوالحسن بنی صدر، احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور دولت موقت به ریاست آیت الله طالقانی، راهی سنندج شود. (11)

 

صبح روز 2 فروردین 1358 مذاکره هیئت اعزامی از تهران با اعضای گروه های مسلح شروع شد و همزمان اجتماع چند ده هزارنفری از مردم در سنندج برگزار شد که در آن شیخ عزالدین حسینی و غنی بلوریان سخنان تندی ایراد کردند و زمانی که احمد صدرحاج سید جوادی وزیر کشور قرار بود، سخنرانی کند جنگنده های نیروی هوایی اقدام به گشت زنی و شکستن دیوارهای صوتی بر آسمان سنندج کردند. دلیل این اقدام تهدیدآمیز، حضور دهها فرد مسلح در سنندج بود. این مسأله سبب شد تا احمدصدر حاج سیدجوادی با ارسال تلفنگرامی به تهران خواهان قطع پروازها شود. متن این تلفنگرام به این شرح بود:

 

«پرواز جت‌ها بر فراز سنندج موجب عصبانیت مردم و قطع مذاکرات ما شد؛ چه کسی دستور چنین مانورهایی داده است؟ از طرف پادگان به سوی مردم تیراندازی می‌کنند و کشتار شدید می‌کنند؛ دستور دهید فوراً تیراندازی قطع شود و دیگر نه روز نه شب تیراندازی نکنند و شعله افکن شب‌ها نیاندازند».(12)

 

این پیام با پاسخ قاطع سپهبد قرنی روبرو شد، پاسخی که شاید به قیمت جان نخستین رئیس ستاد ارتش پس از انقلاب تمام شد:

 

«تا موقعی که اینجانب از طرف رهبر انقلاب مسئولیت اداره ارتش را دارم، از انجام نظر جنابعالی و آزاد کردن افرادی که به داخل پادگان به منظور قتل و غارت هجوم برده‌اند و تا زمانی که متجاوزین گمراه شهر را به وضع آرام قبل برنگردانند یعنی تا زمانی که ایستگاه رادیو تلویزیون در دست افراد مجاهد از کرمانشاه و ساختمان‌های ستاد لشکر و فرودگاه مجدداً به مسئولین معین شده واگذار نگردد و سرهنگ صفری فرمانده لشکر 28 کردستان خود را به ستاد نیرو در تهران معرفی ننماید، با وجود تمام ارادتی که به شخص حضرت آیت الله طالقانی و جنابعالی دارم، در مقابل خواست تعدادی اجنبی تسلیم نخواهم شد.» (13)

 

برکناری شهید قرنی از ریاست ستاد ارتش انقلاب اسلامی

 

این قاطعیت که بعدها کاملاً مورد تأیید سران انقلاب قرار گرفت، موجب شد که در ششم فروردین 1358 روزنامه‌ها اعلام کنند به دستور مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، محمدولی قرنی از کار برکنار شود و ناصر فربد جایگزین او شود. در بیانیه ستاد کل ارتش آمده بود:

 

«بنا به دستور نخست وزیر موقت انقلاب اسلامی ایران جناب آقای مهندس مهدی بازرگان، با اعلام مراتب قدردانی از تیمسار سرلشکر محمدولی قرنی از تاریخ ششم فروردین تیمسار سرلشکر ناصر فربد (14) به ریاست ستاد کل ارتش ملی اسلامی و هماهنگ کننده نیرو‏های منصوب می‌شوند. سرلشکر فربد در مهر ماه 1354 با همین درجه بازنشسته و از کار شناسان امور نظامی در رده مسائل استراتژیک و امنیت ملی بوده و با توجه به وجه ملی و نظامی و اعتماد به نفس خود امیدوار است که در پست پر مسئولیت جدید، به بهترین نحو ممکن منشاء اثر باشد.» (15)

 

اگرچه ستاد کل ارتش برکناری شهید سپهبد قرنی را اعلام کرده بود اما در واقع چند روز قبل از این ماجرا قرنی استعفا نامه‌اش را خطاب به امام خمینی(ره) نوشته بود. در متن این استعفانامه که 25 سال پس از شهادت قرنی منتشر شد، آمده است:

 

«محضر رهبر عالیقدر و پیشوای انقلاب اسلامی ملت مستضعف ایران حضرت آیت الله العظمی خمینی»

 

از درگاه خداوند باری تعالی مسئلت دارم که وجود نایب بر حق امام عصر عجل الله تعالی فرجه را در کنف حمایت خود سلامت بدارد تا در سال‌های بسیار ملت ایران را در پرتو شمع وجودشان مستفیض و بهره‌مند بدارد. غرض از تقدیم این معروضه ذکر نکاتی است که انگیزه تحریر آن جز انجام تکلیف شرعی و ادای فریضه ملی هیچ محرک دیگری نمی‌تواند، باشد.

 

اینجانب پس از دو بار به مدت 6 سال زندان و 14 سال تحت نظر بودن از طرف رژیم غاصب و فاسد خاندان پهلوی با الهام‌گیری از تعلیمات نجات‌بخش پیشوای آگاه تلاش داشت به سهم خود و بنا به وظیفه شرعی یک ایرانی با سلطنت غیرموجه و عارض ظالم مبارزه نموده و به خواست خداوند توانا شاهد واژگونی آن گردد. موقعی مأموریت اداره معدوم و از هم پاشیده ارتش را عهده‌دار شدم که امتثال امر رهبر واجب و تجدید حیات ان را بر پایه صیانت از دستاوردهای انقلاب و جلوگیری از نفوذ عناصر خائن و عمال اجنبی را فریضه دینی خود می‌دانست.

 

در بدو امر و در شروع حکومت منصب از طرف امام که به حق مورد تأیید عامه مردم قرار داشت، متأسفانه آنان که لطماتی از رژیم منحوس و آزاردهنده گذشته داشتند، بدون بررسی صرفاً برای خالی کردن عقده‌های درونی که مقدم بر مصالح دینی و ملی قرار دارند، چنانچه در اضمحلال و تخریب روحیه ارتش جاه‌طلبانه داد سخن دادند که به زودی متوجه بیانات ناپخته و نسنجیده خود شدند و موقعی درصدد جبران آن آمدند که بسیار دیر شده و آنچه دشمن دین و کشور و ملت می‌خواست به پایش ریختند و از این رهگذر ندانسته ضربه‌هایی به پیکر ارتش وارد ساختند که هیچ دشمن داخلی و خارجی به چنین توفیقی دست نمی‌یافت؛ سخن به دراز می‌کشد ولی لازم به ذکر است و باید به استحضار رهبری که بیش از هر کس علاقه به نتیجه سعادت بخش انقلاب هستند، برسد.

 

گفتند و فریاد زدند که ارتش استعماری است در حالی که در تمام کره خاکی و بین همه کشورها این ارتش ملی و میهنی بود که شاید در بدو امر موجب تعجب باشد ولی آنان که بر رموز ارتش آگاهی دارند به خوبی می‌دانند که این ارتش با استعدادی که داشت نه تنها به همسایگان شرق و غرب کشور قکر تجاوز به خاک ایران نمی‌داد، سهل است چنانچه همسایه ابرقدرت شمالی نیز هجوم آورد قادر بود اگر نه یک سال ولی لااقل یک ماه در برابر او مقاومت نماید و باید دید این ارتش چه شد که در برابر مردم کشور خود و تنها در برابر لااله الا الله و مشت گره کرده مردم کمتر از دو ساعت مقاومت نمود؟! آیا جز این بود که وقتی تعداد معدود فرماندهان مغزشوی شده و برده شاه و استعمار خواستند رو به روی مردم بایستند، افراد و افسران گفتند ما برای حفظ حدود و ثغور مملکت قسم خورده‌ایم نه برای برادرکشی و بالنتیجه سلاح خود را زمین ریختند و به مردم پیوستند و آن چند نفر از فرماندهان دلقک مآب را رسوا و تنها گذاشتند، آیا این تانک‌ها هیچ گاه برزنت سرپوش گلوله‌های توپ خود را برداشتند؟ آیا هیچ دریچه‌ای بازشد و لوله‌های مسلسل برای تیراندازی به مردم خارج شد و این واقعیت را که ملت ایران و در نتیجه انقلاب با کمترین خونریزی در هر انقلابی در دنیا به ثمر رسید، می‌دانست.

 

و اینجاست که می‌بینیم که چنین به روز ارتش آوردند و اگر مغرض نبودند، جاهل بودند که متأسفانه هنوز دست بردار نیستند و هر روز با بی‌درایتی و شهوت کلامی که دارند، هیچ گاه در راه حفظ وحدت کلمه که این همه امام برای ایجاد آن تلاش نموده، قدمی برنمی‌دارند و چه ناگوار است تحمل این دوستان که دشمنی را تقویت و امت را متفرق و تضعیف می‌کنند و می‌بینیم دنیایی چشم به کشور ما دوخته تا ثمره انقلاب را ارزیابی کند با نگاه به رویدادهای کشور ما به حیرت فرو می‌رود و نمی‌داند که چه انگیزه‌ای موجب شده است متظاهرین به دوستی ملت چنین داس برداشته و به ریشه می‌زنند.

 

اینجانب روزانه با 18 ساعت کوشش شبانه‌روزی سعی دارد که هر چه زودتر ارتش را متشکل و سلاح افتاده به دست عمال خارجی را جمع آوری نماید لیکن هر دم از خارج از ارتش طنینی زهر آگین می‌رسد وآنچه رشته می‌شود از هم می‌پاشد.

 

معاون نخست‌وزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالک الرقاب می‌داند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون آنکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی صادر می‌نماید که ارتش بایستی شاهد لطمه‌ای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود خو د و افتادن مقداری سلاح و مهمات با مال و منال ملت مستضعف که برای ارتش تهیه شده است، به دست افراد ناصالح و وابسته خارجیان که آن هم با توجه به تعلیمات عالیه امام که حفظ وحدت را توصیه می‌فرمایند مغایر است و ناگزیر تن می‌دهد و دعا می‌کند تا شاید هر چه زودتر به این اعمال ناآگاهانه خود واقف شوند و خاتمه دهند.

 

در حالی که ارتش می‌رود تا با تمهیدات بسیار افراد خفت کشیده و اهانت دیده را در سربازخانه‌ها جمع‌آوری نماید، وزیر دفاع (16) بدون مشورت نظر و نظرخواهی از این جانب و خارج از وظایف خود می‌رود و از تلوزیون و رادیو و مطبوعات نسنجیده می‌گوید سربازان فروردین مرخص و بالنتیجه تعداد معدودی که از ارتش با خون دل به سربازخانه های کشانده بود، نگهداری سربازخانه‌ها را رها کرده و به موطن خود می‌روند و شب هنگام عناصر توده‌ای وابسته به سیاست‌های خارجی با کامیون‌ها به سربازخانه‌های می‌روند و باقیمانده اسلحه و مهمات را باز کرده و به خارج از شهر می‌رسانند و در محل‌های مخصوص مخفی می‌کنند تا به خیال خود آن روز که عوامل وابسته به دولت یا درمانده ارتش را نیز متفرق کردن و رو به روی ملت و دولت بایستند و خواسته‌های آن‌ها را جامه عمل بپوشانند یا به گفته خودشان جوی خون راه بیاندازند و حکومت جمهوری کمونیستی را بر مردم تحمیل کنند.

 

دولت بدون مشورت با ارتش و آگاه‌ترین مرجع ارزیابی کردستان نمایندگانی را به آن صفحات می‌فرستد که با ورود آنها و اولین سخن‌پراکنی که می‌کنند، مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت می‌کنند و در جلوی همین هیئت فرمانده پادگان را گلوله باران می‌کنند؛ با این وصف به مردم اجازه خودمختاری می‌دهند که یقینا هیئت بعدی سند استقلال کردستان را تقدیم یاغیان و عده کثیری مزدور اجنبی که از خارج از ایران و شهرهای داخلی کشور به آن صفحات هجوم آورده‌اند، خواهند کرد.

 

وزیر دفاع بدون اطلاع از پیامد گفته خود می‌رود و مدت خدمت سربازی را به یک سال تقلیل می‌دهد که این عمل موجب می‌شود باز آن معدود باقیمانده نیز متفرق و برای گرفتن گواهی پایان خدمت فرماندهان خود را توقیف و آزار و اصولا معلوم نیست هیئت دولت که هیچ‌گونه اطلاع و آگاهی از ارتش ندارد، چگونه است حتی به خود زحمت مشورت با متخصصین و مسئولین امور را نمی‌دهند و چنین بی‌نظمی را به وجود می‌آورند، سازمان ساواک را منحل کردند و قریب به یک ماه است که از دولت خواسته می‌شود تکلیف پرسنل این سازمان چیست و هر چه تقاضا می‌شود که وضع خطرناک است و این افراد دارای ارزش‌های مختلف و فوق العاده می‌باشند و نگذارید آنها بلاتکلیف باشند و شب و روز در خیابان‌ها جوانان برومند انقلاب را که پاسداری می‌دهند به خاک و خون کشند ولی کجاست آن کس که این حساسیت‌ها را درک و اقدام کنند ولی هر روز اجتماع توده‌ای‌ها قوی‌تر و خطر آنها وحشتناک‌تر می‌شود.

 

در حالی که قریب به 30 هزار نفر افراد کمونیست در کشورهای خارجی آموزش براندازی کشور را دیده و می‌بینند، کشورهای ذی نفع تا حدود 600 میلیون دلار خرج آموزش و اعزام آنها به ایران نموده‌اند؛ معلوم نیست که چرا دولت باز هم اجازه می‌دهد مراجع رسمی بر پیکر علیل و از پا افتاده ارتش بیش از پیش ضربه وارد آورند و روشن نیست در حالی که پلیس و ژاندارم نداریم با ارتش نیز چنین می‌کنند با این افراد ورزیده و مأمور چه کسی باید مقابله کند و جلوی کشتار بی‌رحمانه آنها را بگیرد.

 

اینجانب در نظر داشته و دارد با بهره‌گیری از حمایت‌های بی‌دریغ امام و کمک‌های شبانه‌روزی سایر مراجع و روحانیون دینی و روحانیون عالیقدر ارتشی بر بنیان مفاهیم و اهداف اسلامی که از ملت و با ملت باشند که در روز خطر ارتش و ملت دوش به دوش هم و برادر وار با دشمن خارجی مقابله کند، پایه‌ریزی نماید. ولی اقدامات مزدورانه و مأیوس کننده وابستگان دولت مرا بر آن داشته است که به عرض امام برسانم که احساس می‌کنم قادر به انجام این فریضه شرعی و ملی نمی‌باشم و اجازه می‌خواهم اکنون که تمام لطمات و ضربه‌های ویران‌کننده از طرف به ظاهر دوستداران وطن به گفتار مسلمانان بر این ارتش وارد می‌شود، اجازه فرمایید که بیش از این در حیرت و تأسف باقی نمانم و همچنان گذشته به امور عادی خود پرداخته، حال که دنیا نداشته لااقل در محضر مراجع عالیقدر برای آخرت توشه‌ای برگیرم.

 

رئیس ستاد کل ارتش ملی اسلامی ایران - سرلشکر قرنی» (17)

 

شهید سپهبد قرنی رونوشت این نامه را هم به رئیس دولت موقت، مهندس مهدی بازرگان فرستاده بود:

 

«رونوش بالا جهت استحضار جناب مهندس بازرگان نخست وزیر ایفاد می‌گردد و با دلبستگی و ارادتی که به شخص جنابعالی دارم و از هر فرصت برای تلمذ از محضرتان استفاده خواهم کرد، اجازه می‌خواهم به عرضتان برسانم که نکات ذکر شده بالا مشتی از خروار مشکلات موجود در ارتش است که متأسفانه با مشغله و گرفتاری بسیاری که دارید تداخل امور و تجاوز از حدود وظایف همکارانتان از وظایفی که دارند موجب بی‌نظمی روز افزون که مقدار زیادی از بهره زحمات جنابعالی را هدر می دهد.» (18)

 

سرلشکر محمد هادی شادمهر که در دوران ریاست شهید سپهبد قرنی بر ستاد کل ارتش، قائم مقامی او را بر عهده داشت درباره چگونگی استعفا یا برکناری شهید قرنی می‌گوید:

 

«یک روز به من گفت استعفای من را بنویس. من که موقعیت او را درک می‌کردم برایش نوشتم. استعفای خود را به قم نزد امام راحل(ره) برد. امام استعفای او را گرفت و گفت خیر شما بفرمایید سرکارتان. چند روز بعد بازرگان ایشان را به دفتر خود دعوت کرد و گفت می‌خواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم. سرلشکر قرنی در پاسخ گفته بود اتفاقا زمان شاه هم همین مسئولیت و همین کشور را برای من در نظر گرفته بودند که من نپذیرفتم. بازرگان گفته بود اگر بگویم استعفایت را قبول کرده‌ام چه فرمایش داری؟ گفته بود من که به شما استعفا ندادم؛ من به امام استعفا دادم؛ بازرگان گفته بود اگر بگویم که امام استعفای شما را پذیرفته است چه فرمایش داری که سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف از همان دفتر بازرگان به من تلفن کرد و گفت من رفتم منزل دیگر نمی‌آیم؛ من هم بلند شدم از ستاد بیرون آمدم. می‌خواستند برای من ماشین بیاورند گفتم نمی‌خواهم و با تاکسی به منزل رفتم.»(19)

 

به هرحال مهمترین علت برکناری قرنی قاطعیتی بود که وی در قبال توطئه ضد انقلابیون در کردستان از خود نشان داد. گروههای فعال سیاسی دائماً تلاش می‌کردند تا قاطعیت قرنی را در دفاع از نظام جمهوری اسلامی، به ویژه مبارزه با تجزیه طلبان کردستان، سرکوب و خشونت قلمداد کنند. در این زمان، از سوی گروههای مختلف سیاسی، قرنی به عنوان یکی از چهره‌های نظامی حکومت شاه مطرح می‌شد و سوابقش با بزرگ‌نمایی و سیاه‌نمایی هرچه شدیدتر در بیانیه‌ها و مطبوعات منعکس می‌گردید. (20)

 

به هر حال، نقش قرنی در مبارزه با ضد انقلابیون کردستان و بی‌توجهی او به دستور وزیر کشور وقت، مورد استناد فرقانیان هم قرار گرفت تا جایی که اکبر گودرزی در بازجوئی‌های خود می‌گوید:

 

«در رژیم فعلی، حتی وقتی وزیر کشور وقت که برای حل درگیری‌های کردستان همراه چند تن از مقامات به آنجا رفته بود، از قرنی می‌خواست که عملیات نظامی را متوقف کند، اما او این مطلب را نپذیرفت». (21) بنابراین مهمترین اتهام سپهبد قرنی، سرسختی او در مقابل فتنه گران ضد انقلاب در کردستان بود.

 

*پی نوشت:

 

1. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، شماره بازیابی 18383، بازجویی مورخه 20/10/58؛ محسن سیاهپوش پس از دستگیری اظهار می‌دارد که در ترور «ژنرال آمریکایی» قرنی نقش داشته است.

 

2. به دقت مراقب رفتار و کردارش بود، گفتگو با محسن شجاعی، نشریه شاهد یاران، مرداد1391، ش82، صص78-79.

 

3. موافق با امام و انقلاب بود به همین دلیل شهید شد، گفتگو با دکتر هادی منافی، نشریه شاهد یاران، مرداد1391، ش82، ص22.

 

4. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حمید نیکنام، شماره بازیابی 32074.

 

5. نک: علی کردی، گروه فرقان، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم1390، صص 118-119.

 

6. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اعلامیه‌های گروه فرقان، شماره بازیابی 17601.

 

7. تصفیه اساسی ارتش شروع شد،

 

8. صحیفه امام، ج 6، ص 385.

 

9. فرمانده این افراد سردار شهید محمد سعید جعفری بود.

 

10. شهید مصطفی چمران درباره درگیری های روزهای آخر اسفند 1358 در کردستان در یادداشت‌هایش می‌نویسد: در ساعت 23 روز 27 اسفند 57 هزاران نفر از توطئه‌گران پادگان نظامی سنندج را محاصره کردند و بدون آن که گلوله‌ای از داخل به طرف آنها شلیک شود وارد پادگان شدند و 21 سرباز را کشتند و چند ساختمان را تسخیر کردند. می‌رفت که پادگان بزرگ سنندج به دست توطئه‌گران سقوط کند و به همان روز سیاه مهاباد بیفتد اما تیمسار قرنی (که خدا رحمتش کند) تصمیم گرفت که پادگان سنندج را محافظت کند و اجازه ندهد که بی‌شرمانه مثل مهاباد به دست دشمن سقوط نماید. لذا عده‌ای از پاسداران و سربازان را از کرمانشاه با هلیکوپتر به داخل پادگان سنندج گسیل داشت و آنها مدت 11 روز زیر آتش مهاجمین مقاومت کردند تا پادگان را از سقوط حتمی نجات دادند.

 

11. امیر بازنشسته محمد علی شریفی‌نسب درباره تماس آیت‌الله طالقانی با شهید سپهبد قرنی از کردستان می‌گوید: در سنندج مغلطه شده بود که از پادگان به مردم تیراندازی شده و من خودم در دفتر شهید قرنی بودم و شاهد مذاکره تلفنی ایشان با آیت الله طالقانی بودم که می‌گفت: سید بزگوار به جدت قسم من دستور داده‌ام از پادگان دفاع کنند. اگر پادگان سقوط کند این منطقه به خاک و خون کشیده می‌شود. هم مردم عادی کشته می‌شوند هم از گروهک‌ها کشته می‌شوند و هم حیثیت نظام خدشه‌دار می‌شود و هم ارتش نابود می‌شود.

 

12. قرنی دستور سرکوب شدید مردم را داده بود، روزنامه کیهان، 8فروردین 1358، ص2. در ماه‌های ابتدایی پروزی انقلاب، رحمان هاتفی از اعضای دفتر سیاسی حزب توده سردبیری روزنامه کیهان را برعهده داشت و به همین دلیل تندترین مواضع علیه سرلشکر قرنی توسط این روزنامه اتخاذ می‌شد.

 

13. همانجا.

 

14. روزنامه کیهان سرلشکر ناصر فرید را این گونه معرفی کرده بود: رییس جدید ستاد کل ارتش ملی اسلامی ایران در سال 1301 در تهران متولد شد او تحصیلات خود را از سال‌های ابتدایی تا پایان دوره دانشکده افسری در تهران گذراند و در سال 1322 به درجه افسری نائل شد. نخستین سمت رییس جدید ستاد کل ارتش فرماندهی دسته بود که تا فرماندهی تیپ ادامه یافت آخرین سمت سرلشکر فربد فرماندهی دانشگاه پدافند پس از سالها تدریس در همین دانشگاه بود و در سال 1354 نیز بازنشسته شد سرلشگر فربد ظرف سه سال اخیر اقدام به نوشتن دو کتاب با عنوان «عصر استعمار زدایی و ادراک من از هستی» نمود رییس جدید ستاد کل ارتش دوره‏های مختلف تخصصصی را در خارج از کشور گذرانده است.

 

سرلشکر ناصر فربد، پس از برکناری از ستاد مشترک ارتش به عضویت جبهه ملی در آمد و در سال‌های گذشته پای ثابت شورای مرکزی این حزب چند نفره بوده است.

 

15. قرنی برکنار شد، روزنامه کیهان، 7فروردین 1358، ص1

 

16. احمد مدنی وزیر دفاع دولت موقت.

 

17. احمد نوروزی فرسنگی، ناگفته هایی از زندگی سپهبد قرنی، تهران؛ انتشارات زهد، چاپ دوم1383، صص 315-319

 

18. همان، ص319.

 

19. همان، ص282، بعدها مشخص شد که مهدی بازرگان بدون هماهنگی با امام خمینی اقدام به برکناری سپهبد قرنی کردهاست.

 

20. این درحالی بود که بعدها امام خمینی بارها در سخنرانی های متفاوت از نقش قرنی در کردستان تجلیل کردند.

 

21. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، شماره بازیابی 18383، بازجویی مورخه 20/10/58.

رفتار شناسی گروهک فرقان

 

 

رفتار شناسی گروهک فرقان

ابراهیم ذوالفقاری؛نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران

ساجد

اشاره

 

از زمانی که ادبیات مارکسیستی در فضای مبارزه با رژیم شاهنشاهی رواج یافت و پای آن به محفل روشنفکران و مبارزان مسلمان باز شد و حتی برخی از طلاب جوان را نیز تحت تأثیر قرار داد؛ تطبیق آن با آیات قرآن و کلمات نهج البلاغه، به عنوان آفتی که التقاط را به دنبال داشت، دامنگیر جریان مبارزه شد. یکی از آسیب های این آفت، نگاهی متفاوت از فرهنگ قرآنی، به مبارزه مسلحانه و حذف فیزیکی دشمن بود؛ که متضمن اصالت مبارزه بود.

 

ناامیدی افراد مسلمانی که در جریان مبارزه علیه رژیم ستمشاهی قرار داشتند، از مبارزه مسالمت آمیز و شیوه پارلمانی موجب شد تغییر و تحولاتی در جریان های سیاسی رخ دهد. لذا از درون نهضت آزادی سازمان مجاهدین خلق پیدا شد که برای سالیانی با نام سازمان آزادیبخش ایران و وابسته به نهضت آزادی معرفی می شد. از سوی دیگر به پیدایی سازمان چریک های فدایی خلق از درون حزب توده انجامید. همچنین در چنین شرایطی بود که گروه فرقان به عنوان یک جریان التقاطی چپ به ظاهر اسلامی شکل گرفت.

 

مقدمه

 

گروه فرقان توسط فردی به نام اکبر گودرزی برای مقابله با روحانیت و مبتنی بر ایدئولوژی " اسلام منهای روحانیت"  شکل گرفت. گودرزی متولد سال ۱۳۳۵ در روستای دوزان نزدیک الیگودرز بود که در اوایل دهه ۱۳۵۰ عازم خوانساز شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد. او یک سال را نیز در قم گذراند و سپس به تهران آمد. او در تهران مدتی را به تحصیل نامنظم دروس طلبگی گذراند و در نهایت در سال ۵۶ از لباس طلبگی خارج شد.

 

گودرزی ۲۱ ساله در همین سال، با وجود بضاعت اندک علمی، کلاس هایی را با عنوان " تفسیر قرآن"  در مناطق مختلف تهران مانند نازی آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه برپا کرده و نیروهایش را از همین جلسات جذب می کند. تفاسیر التقاطی و انحرافی وی از قرآن مبنای شکل گیری ایدئولوژی افراطی فرقه ای در محافل کوچک و منسجم مذکور می شود. این ایدئولوژی خود را وام دار میراث فکری سازمان مجاهدین خلق می دانست و تداوم جریان روشنفکری دینی را آرمان خویش معرفی می کرد.

 

اول. زمینه های شکل گیری ایدئولوژی گروه فرقان

 

بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق، در شرایط سیاسی – اجتماعی سال های آغازین دهه چهل، برای مبارزه به ادبیاتی روی آوردند که در محیط های روشنفکری وجه غالب یافته و آنان را از منظر مارکسیسم به گونه ای به بخشی از آیات قرآن که رنگ و بوی مبارزاتی داشت، پیوند می زد. نتیجه این نگاه – که در ماهیت، آغاز کژراهه و انحراف بود – آن شد که پس از ضربه خوردن تشکیلات و اعدام چند تن از اعضای کادر مرکزی و نفوذی که در آن صورت گرفت، در نهایت در سال ۱۳۵۴ شمسی اعلامیه ای به عنوان اعلام مواضع، از طرف سازمان منتشر شد که با صراحت، پرده از ماهیت فکری و عملی اعضای اصلی برمی داشت. این حرکت، سرخوردگی های متعددی را به دنبال داشت و نیروهایی که به انگیزه مبارزه مبتنی بر اسلام به آنان گرویده بودند را در ابتدا برای مدت زمانی دچار سردرگمی و اضطراب کرد.

 

در همین زمان ها، جزوه هایی تحت عنوان " پیام قرآن"  که محتوی تفسیر بعضی از سوره های قرآن بود، به صورت مخفیانه و با نام های مستعار و متفاوتی منتشر می شد و به دست مبارزین می رسید که حکایت از نگاهی نو به مبارزه از منظر قرآن داشت.

 

این جزوه ها در واقع همان تفسیرهایی بود که گودرزی در سن ۲۰ سالگی انجام می داد. در مقدمه این تفاسیر که به نظر می رسد اولین آن تفسیر سوره مبارکه کهف باشد که به همین دلیل هم هواداران آن در ابتدا به " کهفی ها"  شهره شدند (۱)، مطلب زیر به چشم می خورد: این مطلب " حاصل تلاش چند سالی است که نگارنده با استفاده از متون اصیل اسلامی که در اختیار داشته، فراهم آورده است"  (۲).

در واقع برای گودرزی که شیفته آموزه های چپ و ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق شده بود، بیش از آن که دست یافتن به مقصود قرآن و صاحب کلام وحی اهمیت داشته باشد، اصالت مبارزه و تفسیری ابزاری از قرآن اهمیت داشت. او تفسیری را می پسندید که لزوماً رادیکال باشد و به رفتارهای مبارزاتی جهت بخشد.

بر این اساس، او بدون آن که بهره ای از علم تفسیر قرآن داشته باشد با گرته برداری از برخی آثار و ادبیات دکتر شریعتی به تأویل و یا به عبارت دیگر به " تفسیر به رأی"  قرآن روی آورد. او بر اساس همین نگرش ابزاری به قرآن تفسیرهای مفسران عالم را نمی پسندید و درباره تفاسیری که توسط مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی (ره)، از قرآن صورت گرفته بود، با هتاکی هر چه تمام تر می نوشت:

به رغم همه دگرگونی ها و غرض ورزی ها و خودخواهی های پوچ و تعصبات کور و تحمیل عقاید و دخالت قدرت های حاکم و الینه بودن مفسران و کج اندیشی های ملایان، چگونه این کتاب در فراز و نشیب های تاریخ طولانی خود توانسته حقیقت خویش را ثابت کند (۳).

جزوه های مذکور پس از آن که با این مقدمات، سعی داشت تا همه چیز و همه کس را تحت الشعاع این عبارات قرار دهد، منظور اصلی را در قالب عباراتی به شکل زیر، به خوانندگان القا می کرد:

اراده خداوند انقلابی است... و برای تحقق این اراده است که خداوند تشکیل حزب داده است... اکنون که این معانی را دریافتیم، باید بگوییم که: تنها با دید انقلابی و بر اساس ایدئولوژی و طرز تفکر خداوند است که می توان به قرآن نگریست و حقایق آن را دریافت (۴).

 

پس از مدت زمانی که این جزوه های تفسیری پخش شد، یکی از محفل هایی که تحت تأثیر صاحب این تفاسیر قرار داشت و از سازمان یافتگی برتر و اعضای تشکیلاتی تری برخوردار و با محافل دیگری هم مرتبط بود، این جریان را به سمت و سوی تدوین مانیفست سازمانی سوق داد.

حاصل نشست های محفل، کتاب هایی تحت عنوان: " توحید و ابعاد گوناگون آن"  و " اصول تفکر قرآنی"  بود که به عنوان " مرحله تدوین ایدئولوژی"  نام گرفت و در آن، توأم بودن هر حرکت انقلابی توحیدی با یک جریان فکری بنیادی (ایدئولوژیکی) مطرح شد.

 

جهت گیری در این کتاب ها که برگرفته از همان مباحث تفسیری بود و قبلاً نیز به صورت پراکنده مورد بررسی قرار گرفته بود، همان جهت گیری ای بود که با تأکید بر بی نیازی از متخصصان علوم دینی، نوک پیکان حمله را متوجه روحانیت اسلام و مراجع تقلید کرده بود:

تدوین ایدئولوژی ... در مرحله غیبت انقلاب توحیدی، واحدهای انقلابی را ... در جهت " تداوم ایدئولوژی"  و " تحقق ایدئولوژی"  قرارشان می دهد که ... تداوم ایدئولوژی، مستلزم اجرای اصل " اجتهاد در ایدئولوژی"  می باشد ... البته اجتهاد در ایدئولوژی یا بهتر بگوییم در " اصول" ، غیر از " اجتهاد در فروع"  است که در مذهب مسخ شده حاکم بر جامعه مطرح می باشد"  (۵).

به این ترتیب بود که گروه از همان ابتدای اعلام موجودیت، تبعیت پذیری مردم از رهبران دینی و مراجع تقلید را هدف گرفت. البته روشن بود که با حضور امام خمینی (ره) در صحنه مبارزه سیاسی، در جریان لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که منجر به قیام خونین پانزدهم خرداد و شناخت دشمنان دیرینه اسلام از این ظرفیت شد، تمام توان ها برای حذف آن به کار گرفته شود و طبیعی بود که این حذف، در شکل ها، تحلیل ها و تفکرات مختلف و متفاوت و نام و نشان های گوناگون صورت پذیرد.

از این رو، این گروهک که به واسطه راه اندازی نشریه ای چند صفحه ای به نام فرقان به این نام مشهور شد، از در مقابله با روحانیت درآمد. فرقان قیام ۱۵ خرداد را فاقد کادر رهبری صحیح دانست و روحانیت را عامل شکست آن معرفی کرد (۶) و در پوشش پیروی از تفکرات دکتر علی شریعتی مقابله با روحانیت را هدف اصلی خود قرار داد.

بدیهی است این شیوه برخورد و موضع گیری، آن هم در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی، نه تنها مورد تأیید رژیم شاهنشاهی پهلوی و استعمارگران، که مورد حمایت و تقویت آنان، قرار داشت. در همین حال و هوا و فضای سیاسی، که قیام خونین قم و تبریز، رژیم وابسته و استبدادی شاهنشاهی پهلوی را به سخره گرفته بود و سران حزب رستاخیز در جلسه اضطراری خود، " مقابله با روحانیت از طریق تظاهرات، یا راه های تبلیغاتی را زیانبار"  توصیف کرده بودند (۷)،

و به شیوه " ضربه از درون"  می اندیشیدند، گروهک فرقان به یاری آنان شتافت و با سنگرگیری در پشت اظهارنظرهای شریعتی و به بهانه دفاع از او به میدان آمد:

پس از شهادت مرگبارت، یکباره معجزه ای رخ داد ... در همین فضای باز سیاسی بود که روحانیت حاکم و بلعم باعوراها، که بیم مردگی شان می رفت و فریادهای حماسه زای تو ... مجال نفس کشیدن را هم از آنان گرفته بود ... ناگهان زندگی دوباره یافتند ... روحانیت مرتجع، بار دیگر زنده شد ... و خلاصه، انقلاب را تبدیل به بلوا نمودند ... روحانیت تجدید حیات یافته ... و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیم الشأن و مفسرین عالیقدر و وعاظ شهیر ... از توده ناآگاه و تخدیرشده و صادق جامعه ما به عنوان وسیله ای ... استفاده کردند ... تا هر روز در گوشه ای از مملکت ... خون پاکشان را به بهانه " فتوای ملایان"  لوث سازند (۸).

فرقان در این اوضاع و احوال، نه تنها به یاری استعمارگران و سران حکومت شاهنشاهی، که به حمایت از حکومت های مرتجع منطقه نیز اقدام کرد تا آنان را نسبت به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، هشیار کند: اگر درک این معنا برای روشنفکران ما ممکن نباشد... اما کشورهای حوزه خلیج و جهان سوم بدین معنا واقفند... و آن را خطرناک تر از اسرائیل برای خود تلقی می کنند (۹).

شاید به واسطه تحریک کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و هم نوایی فکری است که در این نوشته، فرقان نیز از عبارت " خلیج فارس"  استفاده نکرد و به واژه " خلیج"  اکتفا نکرد و در جایگاه دایه دلسوزتر از مادر و در مقام رهنمود به آنان می نویسد: از این رو می کوشند تا با عربی خواندن خلیج، این بهانه را از دست نظام حاکم و اربابانش بگیرند. البته پیروزی آنها را در این راه، مبارزه پیگیرشان و جلوگیری از بروز اختلاف در میانشان، تعیین می کند (۱۰).

 

سپس، تشویق و ترغیب به شرکت نکردن در تظاهرات و مقابله با رژیم پهلوی در دستور کار قرار می گیرد تا در نشریه اردیبهشت ماه ۱۳۵۷ با صراحت بنویسد: این، اندیشه فرد مبارز است که باید او را به بلوغ عملی برساند، نه اینکه صرفاً خودِ کار او را جلب نماید و از طرف دیگر، با توجه به این شناخت، از هرگونه کمک ناآگاهانه به دشمن، در جهت اجرای سیاست های ضد مردمی اش اجتناب ورزد (۱۱).

در نهایت، در شهریور ماه ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی به لحظات پیروزی نزدیک می شود، برای اولین بار، زمزمه ترور رهبران انقلاب را مطرح می کند:

" دیکتاتوری آخوندیسم که سالیان درازی است سایه شوم خود را بر افکار و اندیشه های مردم وطن ما افکنده است... با وسایلی که در اختیار دارد، می کوشد تا مانع شناخت آزادانه ایدئولوژی توحیدی و اتخاذ پایگاه ایدئولوژی گردد... جامعه را به " ورشکستگی ایدئولوژیکی"  و بحران های عقیدتی می کشاند... انقلاب توحیدی را مسخ و خنثی می نماید و خود را در مقام رهبری جا زده و بر خر مراد سوار می شود و حقایق را فدای مصالح می کند... مخالفین خود را ... متهم ساخته ... شناخت توحیدی و قرآنی آنها را، با چماق " تفسیر به رأی"  تخطئه می کند و خود آنها را به عنوان " وهابی"  و " کمونیست"  و " مارکسیست"  از صحنه به در می سازد... شریعتی بزرگ چهره بارز و مشخص آنهاست... دیکتاتوری آخوندیسم، از مردم صادق... عواملی در جهت اجرای مقاصد خویش ساخته است و با قید و بند " تقلید"  آن هم به گونه مسخ شده اش، از ریختن خونشان هم برای تحقق خواسته هایشان ابائی ندارد... روشن است که تکامل انقلاب توحیدی خلق و رشد ایدئولوژیکی و سیاسی آنها و پایگاه مستقل فکری داشتنشان، مستلزم نفی آخوندیسم و مرگ آن می باشد؛ زیرا " قصاص"  این آفت، به " زندگی اسلام"  و " حیات ایدئولوژی اسلامی"  منجر می شود (۱۲)."

 

این نوشته ها که بیشتر شبیه شب نامه های بی مخاطب بود، در میان مردمی که به فرمان امام سراسر ایران را میدان مبارزه با رژیم پهلوی کرده بودند، پخش می شد. اما هیچ پایگاه و جایگاهی نیافت و انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه به راه خود ادامه داد و در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ به پیروزی رسید.

 

دوم. پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دشمنی گروه فرقان

 

پیروزی انقلاب اسلامی که قطع وابستگی های استعماری را به دنبال داشت و معادلات منطقه ای آنان را تحت الشعاع قرار داده بود، از صبح اولین روز پیروزی با توطئه های پنهان و آشکاری روبرو شد.

 

اولین حرکت های دشمن، در مناطقی از کشور آغاز شد که ضمن آنکه دارای شرایط ویژه ای به لحاظ ساختار سیاسی و اجتماعی بود، امید به موفقیت بیشتری را نیز برای آنان به دنبال داشت. در این جریان، مناطقی از استان پنهاور کردستان در دستور کار قرار گرفت و نیروهای مختلف دشمن اعم از گروه های چپ مانند فدائیان خلق و سلطنت طلبان و منافقین نیز به آن مناطق گسیل و همه ظرفیت های رسانه ای دشمن و عوامل پیدا و پنهان آن نیز همراه شدند.

 

گروه فرقان که از آغازین روزهای فراگیر شدن انقلاب اسلامی اهدافی خاص را دنبال می کرد و در پیگیری همین اهداف، در اولین ماه برقراری نظام اسلامی، این نظام را از دیکتاتوری پهلوی ها خطرناک تر معرفی کرده و گفته بود:

 

دیکتاتوری آخوندیسم به مفهوم واقعی کلمه، حاکمیت خود را بازیافته است؛ که برای مردم ایران و انقلاب توحیدی خلق، خطرناکتر و انحراف زاتر از دیکتاتوری رژیم دست نشانده قبلی است... این هشداری است به تمامی فرزندان غیور... که مانع رشد هر چه بیشتر آخوندیسم گردیده و برای سرنگونی آن بکوشند... آخوندیسم هم، به حکم مفسد فی الارض، باید دیر یا زود محاکمه گردیده و نابود شود (۱۳).

 

در این شرایط نیز به میدان آمد تا ضمن یاری رساندن به جریان توطئه، اغتشاشات کردستان را حرکتی مردمی و حق طلبانه جلوه دهد: ... لشکرکشی به کردستان و توطئه سرکوبی ناجوانمردانه خلق مسلمان مستضعف کرد... کوششی احمقانه برای نادیده گرفتن تضادها... و انحراف اذهان از واقعیات تلخ اجتماعی... بود... تنها بینش های رضاخانی و اندیشه های طغیانگرانه اند که به این شکل مسائل را ارزیابی کرده... خلق کرد که سال های سال تحت ستم بوده و اکنون برای احقاق حق خویش بپا خاسته... (۱۴).

 

روشن بود که مردم مسلمان کردستان، خود از مدافعین سرسخت نظام اسلامی در مقابله با توطئه های استعماری و گروهک های سرسپرده بیگانه بودند. کسانی که در کردستان و دیگر مناطق کشور به اغتشاش و خرابکاری و حتی آتش زدن خرمن های مردم مشغول بودند، اعضای سرسپرده گروه های مختلفی بودند که به فرمان دشمن و برای مقابله با انقلاب اسلامی، بسیج شده بودند.

 

در این شرایط بود که گروه فرقان به عنوان پیشتاز حرکت های تروریستی در نظام اسلامی، دست به اسلحه برد و سلسله ترورهای به هم پیوسته خویش را آغاز کرد.

 

سوم. تأملی بر رفتارهای تروریستی گروه فرقان

 

ترورهای صورت گرفته توسط گروه فرقان، در قالب موارد زیر قابل بررسی است.

 

۱.انتخاب یا اتفاق

 

یکی از مباحثی که پیرامون ترورهای صورت گرفته توسط گروهک فرقان مطرح است، چگونگی انتخاب افرادی است که در این جریان مورد حمله مسلحانه قرار گرفتند. هر چند گروه فرقان در اعلامیه های منتشره که به صورت نوبه ای و فوق العاده تهیه می کرد به صورت عام تمامی کسانی که به نوعی در نظام اسلامی دارای نقش بودند را تهدید به ترور می کرد، اما در لابلای ترورهای صورت گرفته برای اثبات خویش و انحراف اذهان، با استراتژی " زدن هدف های غیرمستقیم" ، به سراغ افرادی چون احمد لاجوردی که از سرمایه داران بود نیز می رفت. ولی اگر به سلسله ترورهای انجام شده توسط این گروه دقت شود، به خوبی آشکار خواهد شد که انتخاب این افراد در شرایط زمانی خاص، با مطالعه ای دقیق و برنامه ای حساب شده صورت می گرفت.

 

نمونه های این انتخاب، به شرح زیر است:

 

۱. در شرایطی که آتش توطئه های دشمن در کردستان شلعه ور شده بود و دامن زدن به آتش اختلافات و کمک به جریان توطئه در کردستان وظیفه همگانی گروهک های ضد انقلاب بود، اولین حرکت تروریستی فرقان در تاریخ سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، ترور سپهبد ولی الله قرنی بود که او را در مقابل خانه اش به شهادت رساند و در اعلامیه ای که به مناسبت این ترور منتشر کرد، چنین نوشت:

 

" ... عاملین شکنجه و کشتار توده های خلق و انقلابگران توحیدی، طبق فرمان آسمانی، باید در گیرودار پیکار انقلابی نابود گردند تا بساط شکنجه و سرکوب از روی زمین برداشته شود... نمونه گویای این جنایتکاران خدانشناس که عامل شکنجه و سرکوب و مایه فریب و نیرنگ و مانع تحقق اراده خداوند بود، تیمسار سرلشکر محمدولی قرنی است... او که این بار با مارک عوام فریبانه و انقلابی به میدان آمده بود در پشت سر آخوندیسم تبهکار قرار گرفت و دیگر بار ملت ایران را عزادار و امپریالیسم آمریکا را خشنود ساخت... قرنی کسانی را که به پادگان سنندج نزدیک شده بودند عواملی فرصت طلب و ضد انقلابی معرفی کرده... راستی آنها که به پادگان سنندج نزدیک شده بودند چه کسانی جز مردم محروم و مسلمان و مستضعف کردستان بودند؛ مردمی که برای احقاق حقوق غارت شده خویش به پیکاری قهرآلود با رژیم ضد خلقی حاکم و عمّال سرسپرده اش اقدام کردند. "

 

۲. دومین انتخاب، آیت‌الله مرتضی مطهری بود. نقش ایشان در پاسداری از مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی و تدوین ایدئولوژی آن و سازش‌ناپذیری با تمامی افرادی که تحت تأثیر آموزه‌های مارکسیستی و ماتریالیستی به انحرافات فکری آلوده‌شده بودند، انکارناپذیر بود.

 

در روزهای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی نیز این مطهری بود که با تلاشی شبانه‌روزی به سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی برای استقرار دولت اسلامی مشغول بود.

 

ایشان بود که به محض مشاهده تفاسیر انحرافی گروه فرقان از قرآن برای مبارزه با انحرافات اعتقادی موجود در آن، دست به قلم برد و در مقدمه چاپ ششم کتاب ارزشمند " علل گرایش به مادیگری"  این نوع جریان انحرافی را " ماتریالیسم منافق"  توصیف کرد.

 

نقش منحصربه‌فرد ایشان از یک سو و کینه‌ای که استعمارگران و گروه‌های مختلف وابسته به آنان از او به دل داشتند از دیگر سو، فرقان را به سوی این ترور ناجوانمردانه سوق داد. تروری که در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ صورت گرفت و بنابر نقل محمد عطریانفر از گودرزی، که پس از دستگیری در زندان با او دیدار کرده بود، وی این ترور را عجولانه تعبیر کرده است.

 

فرقان در اعلامیه‌ای که به همین منظور پخش کرد، پس از بحث پیرامون زراندوزی و فریبکاری، چنین نوشت: نمونه روشن این جنایتکاران مردم فریب " مرتضی مطهری"  بود... او با استفاده از موقعیت خویش می‌کوشید تا مانع رشد جنبش‌های آزادی‌بخش خلقی و گسترش افکار و اندیشه‌های توحیدی و قرآنی گردد... اصطلاح " ماتریالیسم منافق"  را جعل کرد و از آن چماق تکفیری ساخت تا بهترین فرزندان اسلام و قرآن را در انزوا قرار داده و " نامسلمان"  معرفی کند.

 

دیگر ترورهای موفق و ناموفق گروه فرقان نیز به همین سبک و سیاق بود. مجموع افراد ترور شده ۱۹ نفر بودند که ۶ تن از آنان مجروح شده و زنده ماندند. اما مهم‌ترین ترورهای این گروه به شرح زیر است:

 

۱.تیمسار سرلشکر محمدولی قرنی، سوم اردیبهشت ۱۳۵۸.

 

۲.آیت‌الله شیخ مرتضی مطهری، یازده اردیبهشت ۱۳۵۸.

 

۳.حجت‌الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی، خرداد ۱۳۵۸.

 

۴.حاج تقی حاج طرخانی، تیر ۱۳۵۸.

 

۵.آیت‌الله رضی شیرازی، تیر ۱۳۵۸.

 

۶.حاج مهدی عراقی، شهریور ۱۳۵۸.

 

۷.حسام عراقی، شهریور ۱۳۵۸.

 

۸.حاج حسین مهدیان، شهریور ۱۳۵۸.

 

۹.آیت‌الله شیخ محمد مفتح، آذر ۱۳۵۸.

 

۱۰.آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی، آذر ۱۳۵۸.

 

گروه فرقان در مدت زمانی که دست به اسلحه برد و تا زمان دستگیری اعضاء، طرح‌ها، شناسایی‌ها و ترورهای متعددی انجام داد. برخی از آن‌ها حتی در بررسی‌ها و بازجویی‌ها هم مطرح نشد؛ که جهت پیشگیری از اطاله کلام از ذکر آن‌ها خودداری می‌شود. از بین ترورهای فوق‌الذکر، ترور ردیف‌های ۳ ، ۵ و ۸ ناموفق بود و تنها منجر به مجروحیت ایشان شد.

 

۲.شیوه‌های ترور

 

اعضای گروهک فرقان که در جریان انقلاب اسلامی به شیوه‌های مختلف، از جمله خرید اسلحه و سرقت از پادگان‌ها خود را مسلح کرده بودند، در جریان عملیات های تروریستی از شیوه‌های تمرین شده و متفاوتی بهره می‌گرفتند.

 

اولین ترور آن‌ها که جامعه و حتی تعدادی از اعضای گروه را تحت تأثیر قرارداد، به شیوه‌ای کاملاً پنهانی صورت گرفت. در این ترور، در هتلی که روبروی منزل مسکونی قرنی قرار داشت، اتاقی تهیه شد و به صورت شبانه‌روزی رفت و آمدهای داخل خانه مورد کنترل قرار گرفت. پس از مشخص شدن ساعات ورود و خروج شهید قرنی، تیم ترور که متشکل از چهار نفر بود این عملیات را صورت داد.

 

یکی از اعضای این تیم محسن (ابوالقاسم) سیاه‌پوش بود که عمل شناسایی از داخل هتل که از فروردین ماه آغاز شده بود، بر عهده او بود (۱۵)؛ که گفته در لحظه وقوع ترور، محل را ترک کرده است: " در ترور قرنی من لحظه وقوع آنجا را ترک کردم ولی رضا و حمید و جواد آنجا بودند"  (۱۶).

 

در بررسی پرونده حمید نیکنام، موارد زیر معلوم شده است: طبق مدارک به دست آمده از هتل جم، که در روی برگه‌ای، رفت‌وآمد در منزل تیمسار قرنی کنترل شده، دستخط، متعلق به حمید نیکنام است که با غلامرضا یوسفی نسب نوبری، به آن هتل رفته که غلامرضا، با نام رضا نوبر، اتاق گرفته است (۱۷).

 

وی درباره چگونگی انجام این ترور، در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۵۸-۲۳۷ روز بعد از ترور – دراین‌باره گفته است: رضا و محسن و سعید و احد و علی اسدی شناسایی کرده‌اند .... روز آخر من آمدم: قرنی در حیاط بود، محسن از هتل خارج شد، من و رضا بیرون آمدیم .... در خانه‌اش باز بود، او را زدم ... جواد (بهرام آذر تیموری) با موتور منتظر بود ... (۱۸)

 

اظهارنظر برخی از  اعضای فرقان درباره این ترور به شرح زیر است :

 

۱.امرالله الهی : هنگامی که ترورهای گروه فرقان شروع شد، هم زمان با همین جریان عینی اجتماعی بود. در ابتدا (ترور) تیمسار قرنی، برای من زیاد تعجب‌آور نبود، به خاطر برداشتی که از جریان کردستان داشتم.(۱۹)

 

۲.علی حاتمی: ترور قرنی نابجا بود، چون زمان، زمان خفقان نبود که به چنین عملی دست زنند.(۲۰)

 

۳.عبدالرضا رضوانی: روزی که خبر ترور قرنی را شنیدم، ابتدا باور نمی‌کردم، ولی بعد کاملاً متوجه شدم کار فرقان است .(۲۱)

 

دومین ترور آن‌ها، ترور شهید مطهری بود. در اینجا آن‌ها از شیوه تعقیب و مراقبت بهره بردند . به رغم آن که در ترور شهید قرنی معلوم شد کار شناسایی از فروردین‌ماه آغاز شده است، ولی در بازجویی‌های مربوط به این ترور سعی شد، تا نه تنها این مسئله، که حتی اصل ترور نیز دست‌خوش اظهارنظرهای متناقض اعضای فرقان قرار گیرد. برخی از این اظهارنظرها به شرح زیر است :

 

۱.حمید نیکنام، ۲۵/۸/۵۸: .... در ترور مطهری .... دو نفر بودند، به نام کرباسی و طهماسبی، که از قبل پیش من می‌آمدند، کتاب‌های معمولی می‌گرفتند و بعد، فرقان را به آن‌ها معرفی کردم .... طهماسبی تلفن زد که ما زدیم... فردایش که گودرزی آمد پیش ما، من به او گفتم که اعلامیه کلی صادر شد ... (۲۲)

 

۲.اکبر گودرزی: .... بعد از جریان قرنی، مسئله افراد و اعضای شورای انقلاب مطرح شد و چون از قرائن و شواهد بر می‌آمد که مطهری در شورای انقلاب شرکت دارد، این موضوع با حمید و رضا و بهرام و محسن و سعید و علی .... مطرح شد ... طبق روال قبلی بنا شد ... اعلامیه پایانی را هم من بنویسم ....

 

وی همچنین در ۲۵ دی ۱۳۵۸ گفته است : " ... ترور مطهری ... در جلسه مشترک من و حمید نیکنام و سعید و احد و غلامرضا یوسفی و بهرام تیموری و محسن سیاه‌پوش و علی اسدی موضوع مطرح شد . " (۲۳)

 

۳.امرالله الهی : " .... هنگامی که مرحوم مرتضی مطهری ترور شد، من خودم این کار را قبول نداشتم و در مدت یک هفته، روی ان کار فکر می‌کردم ؛ تا آن که به این مطلب استناد کردم که چون من در جریان نظامی نیستم و از لحاظ فکری ضعیفم، لذا نمی‌توانم آن را تجزیه و تحلیل بکنم .... هنگام شرکت در ترورها ، به خاطر اعتماد مطلقی که ما از همدیگر داشتیم ، درباره جوانب امر سؤالی نمی‌کردم به این امید که کسانی که این ترورها را طرح‌ریزی کرده‌اند ، خودشان تمام جوانب ایدئولوژیک آن را بررسی کرده‌اند ." (۲۴)

 

۴.عبدالرضا رضوانی: " من بعد از ترور آیت‌الله مطهری ، فهمیدم که این حرکت بر خلاف حرکت توده‌های میلیونی است ." (۲۵)

 

۵.مصطفی شریفی : " ... مطهری به نظر ما مظهر باطل بود ." (۲۶)

 

۶.محمود متحدی: " تا زمان دستگیری من ، چهار ترور شده بود (قرنی، مطهری، رفسنجانی، طرخانی) قرنی و طرخانی که جای بحث ندارد، با توجه به وقایع کردستان و سرمایه‌دار بودن طرخانی. و اما رفسنجانی را پس از ترور با دیدن خانه آن که کمتر از اشرافی‌ها نبود و همچنین با در نظر گرفتن باغ‌های پسته‌اش ، برایم توجیه شد ، ولی مطهری را هرگز نتوانستم توجیه کنم ." (۲۷)

 

حمید نیکنام که ظاهراً در این ترور نیز مانند ترور شهید قرنی، فرماندهی عملیات را به عهده داشته، درباره چگونگی انجام این عملیات در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۵۷ ، یعنی ۲۶۰ روز بعد از ترور گفته است : " ... در ترور مطهری .... من و رضا و محسن و جواد .... گفتند خانه سحابی است .... صدایش کردم ، وقتی برگشت او را زدم و اعلامیه را ریختم .... به علی بصیری و وفا گفتم بروند مطهری را بزنند و آن‌ها رفتند ، کار را انجام دادند و  تصمیم را ما گرفتیم .... اعلامیه را ما نوشتیم دادیم ." (۲۸)

 

در گزارش دادگاه او که به تاریخ بهمن‌ماه ۱۳۵۸ است، یکی از اتهامات وی به این شرح مطرح شده است : " ... طرح قتل مطهری ، در گروهی که گودرزی و سعید و احد و رضا یوسفی و محسن سیاه‌پوش و علی اسدی در آن شرکت داشته‌اند ." (۲۹)

 

در جای دیگری این‌گونه مطرح شده است : " حمید نیکنام ، مسئول گروه و اعضاء (یوسفی ، محسن سیاه‌پوش ، بهرام آذر تیموری ، علی بصیری ، وفا قاضی‌زاده) ضارب آیت‌الله مطهری ، علی بصیری بوده و در این عملیات وفا قاضی‌زاده راننده بوده است و دستور را حمید نیکنام به این دو داده است ." (۳۰)

 

حرمت و عظمت خون شهید مطهری (ره) که " عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف و با کج‌روی هادی و انحرافات مبارزه سرسختانه کرده و در اسلام‌شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود و در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود ،" (۳۱) موجب شد در مدت زمانی که تصور آن نمی‌رفت ، اعضای اصلی فرقان دستگیر شوند .

 

پس از محاکمات علنی ، برخی به اعدام محکوم و برخی دیگر نیز که به پوچی راه خود پی برده بودند ، پس از طی دوران محکومیت‌های خود آزاد شدند و تعدادی از آنان نیز به سوی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافتند و در زمره‌ی شهدای عزیز اسلام جای گرفتند .

 

نتیجه‌گیری

 

گروهک فرقان که در پیش از انقلاب اسلامی در جریان انقلاب قرار نداشت و حتی با اتخاذ رویکرد مقابله با روحانیت عملاً در نقطه مقابل قرار گرفت ، از همان روزهای آغازین انقلاب به مبارزات علیه آن پرداخت . فرقان علاوه بر حمایت از گروه‌های جدایی‌طلب در غرب کشور ، به تروریسم به عنوان روشی برای مبارزه با انقلاب اسلامی روی آورد . گروهک مذکور در نتیجه این رویکرد برخی مدیران نظام سیاسی تازه تأسیس را به شهادت رساند ، اما با دستگیری اعضای آن در مدتی کوتاه ، ترورهای این گروه به پایان رسید .

 

فهرست منابع

 

۱.پیشکسوت انقلاب، شهید حاج مهدی عراقی به روایت اسناد ساواک، ص ۲۷۱، سند شماره ۷۵۴۰۷ – ۱۴۶۲/۳۸۱-۱۱/۲/۳۷

 

۲.پیام قرآن، تفسیر سوره‌های دخان، جاثیه ، احقاف ، ص ۱ ، نجم الدین شکیب

 

۳.پیشین

 

۴.پیشین ، ص ۱۱

 

۵.داوود قاسمی، اصول تفکر قرآنی، ص ۲

 

۶.نشریه فرقان، شماره ۲، فروردین ۱۳۵۷

 

۷.نوزده دی به روایت اسناد ساواک، ص ۲۱۹

 

۸.نشریه فرقان، شماره ۲، فروردین ۱۳۵۷

 

۹.پیشین

 

۱۰.پیشین

 

۱۱.نشریه فرقان ، شماره ۳ ، اردیبهشت ۱۳۵۷

 

۱۲.نشریه فرقان، شماره ۷ ، شهریور ۱۳۵۷

 

۱۳.نشریه فرقان، شمار ه ۱۳، اسفند ۱۳۵۷

 

۱۴.نشریه فرقان، شماره ۲۰، مهر ۱۳۵۸

 

۱۵.پرونده محسن سیاه‌پوش، ص ۰۱۴

 

۱۶.پیشین ، ص ۰۱۲

 

۱۷.پرونده حمید نیکنام، ص ۰۲۰

 

۱۸.پیشین، ص ۰۱۶

 

۱۹.پرونده‌ی امرالله الهی، ص ۰۱۸

 

۲۰.پرونده علی حاتمی، ص ۰۹۴

 

۲۱.پرونده عبدالرضا رضوانی، ص ۱۱۳

 

۲۲.پرونده حمید نیکنام، ص ۰۱۶

 

۲۳.پرونده اکبر گودرزی، ص ۰۲۰۴ و ۰۳۶۹

 

۲۴.پرونده امرالله الهی، ص ۰۱۸

 

۲۵.پرونده عبدالرضا رضوانی، ص ۰۰۹

 

۲۶.پرونده مصطفی شریفی ، ص ۰۱۰

 

۲۷.پرونده محمود متحدی ، ص ۰۱۴۷

 

۲۸.پرونده حمید نیکنام، ص ۰۱۰

 

۲۹.پیشین ، ص ۰۰۵

 

۳۰.پرونده کلاسه ۵۶۷۴۰ ، ص ۰۰۰۵

 

۳۱.صحیفه امام، ج۷ ،

 

 

 

 

 

 

 

شكل‌گیری و عملكرد گروهك فرقان

 

شكل‌گیری و عملكرد گروهك فرقان

بولتن نیوز

دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، كلا در زمان رژیم پهلوی بوده است و پس از پیروزی انقلاب دست به ترور زدند و به اصطلاح خودشان دست به عمل. از این نظر كه زمان تكوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به عنوان یك گروه ضد رژیم شاه جلوه گر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیه‌ها و كتابهای تفسیر خود را منتشر ساخت.

به گزارش بولتن نیوز، فرقان، گروهی بود متشكل از 60-50 عضو و رهبری كه در اوج فعالیتش بیست ساله بود. وی اعضای گروه خود را در مدت سه ، چهار سال ا زبین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب كرده بود. وی مطالبی را كه در طی این جلسات تدریس می‌كرد، گرد‌آوری، تدوین وتكثیر نمود و این سال‌ها را سال‌های تدوین ایدئولوژی نامید. رهبر گروه، فردی بود به نام «اكبر گودرزی» كه نزدیك 4-3 سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزه‌های علمیه خوانسار ، قم و تهران فرا گرفته بود.(1) گودرزی در سال 1356 كلاس‌های تفسیر در مناطق مختلف تهران در نازی‌آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهك و جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه بر پا می‌كرده و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می‌كرده است. بعضی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال ها در خانه‌های افراد علاقمند ، تشكیل شده است. مساجدی كه گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار می‌كرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش ، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابك، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهك. مسجد اعظم كه كتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی در آن آمد و شد داشتند در اختیار علی حاتمی یكی از فرقانی‌ها بود، افرادی را در همانجا جذب این گروه كرد. گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری كرد. او از سال 1356 به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه نیز شد، اما به جز این اعلامیه‌ها، فعالیت‌ دیگری نداشت. (2)

 

دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، كلا در زمان رژیم پهلوی بوده است و پس از پیروزی انقلاب دست به ترور زدند و به اصطلاح خودشان دست به عمل. از این نظر كه زمان تكوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به عنوان یك گروه ضد رژیم شاه جلوه گر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیه‌ها و كتابهای تفسیر خود را منتشر ساخت. رهبر گروه فرقان این نشریات را ایدئولوژی مدون معرفی كرده و معتقد بود كه محتوای آنها را از دروسی كه در حوزه علمیه خوانده، نگرفته است. بلكه جلساتی را كه از سن 16 سالگی اداره كرده و مباحثی كه با اعضاء جلسه خود داشته، ایدئولوژی این گروه را تشكیل داده‌اند و آن را تا مرحله ثمردهی و اقدام مسلحانه هدایت كرده‌اند. او معتقد بود كلیه عملكردها و عقاید مدون و منسجم گروه مذكور نیز نتیجه مستقیم تدوین ایدئولوژی است، كه در جلسات مذكور تحقق یافته بود. ایدئولوژی این گره به شدت متأثر از ایدئولوژی «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقین) و آثار مرحوم دكتر علی شریعتی بود به طوری كه معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ می‌رساندند. (3)

 

گودرزی تعدادی از جوانانی كه روحیات انقلابی سال های 57-1355 را داشتند را بر اساس آموزه‌های نشأت گرفته از برداشت‌های خود از قرآن، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه كه آن را آخوندیسم می‌نامید، تربیت كرده بود. گودرزی همزمان با انتشار جزوات تفسیری ، در ترورهای سال 58 درگیر شده و به طور مستیم در ترور شهید قرنی شركت داشت. در 18/10/58 دستگیر و در 3/3/59 اعدام شد. در این روز تعداد دیگری از اعضا این گروه با نام‌های علی حاتمی، سعید مرآت ، عباس عسكری، علیرضا شاه بابیك و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اكبر گودرزی بود كه كسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش ، حمید نیكنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود كه عامل اصلی ترور شهید آیت الله قاضی طباطبایی بود. عباس عسگری عضو فعال دیگر بود كه كمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود كه عبدالرضا رضوانی، امیر فعله‌نوتاش و .... زیر نظرش فعالیت می‌كردند. (4)

 

فرقان معتقد بود كه انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباكو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت كه بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی كه در اصالت آن و حركت واقعی مردم شكی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شكل كودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربه كافی در امور اجرایی، نداشتن تخصص‌های لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان‌های كشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد كرد و قهرا قشری كه بر سر كار خواهد آمد، سازمان‌های سیاسی، ماركسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود. فرقان، كناره‌گیری روحانیت از مسئولیت‌ها را ضروری می‌دانست ، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمی‌كرد. (5) زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدی‌ترین عناصر جامعه می‌دانست و معتقد بود كه باید در كمترین زمان مملكن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربه‌الی الله به دستورات و احكام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاكم رهایی یابند. درباره همه‌پرسی جمهوری اسلامی (كه مردم با اكثریت قاطع 2/98 رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریه‌ای كه در فروردین 58 با عنوان: «رفراندوم ، توطئه استحمار و استعمار» منتشر می‌كند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز می‌دارد. (6)

 

این گروه برای پیاده كردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی كه بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اكنون در اختیار گروهك‌هایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان كه «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» می‌دانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها كرد. (7) اولین عاملی كه فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی كشاند، قربانی شدن «ارزش‌های راستین تشیع سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر این مبارزه قهر‌آمیز بود! برای فرقان، اكنون جای پرسش این بود كه چه باید كرد؟ بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الكفر» گروه فرقان تصمیم گیرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بكشد! انتخاب مطهری برای آن بود كه «فكر به قدرت رسیدن دیكتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشكیلاتی آن مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود». (8)

 

دلایلی كه در این مورد گروه فرقان ذكر كرده‌اند، به این شرح است: « وی اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل كرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق‌ تكفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر اینكه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته است كه به منزله همكاری با رژیم طاغوتی است؛ و مجازات تمام موارد اعدام است». (9) شایان ذكر است كه گروه فرقان برای صدور حكم اعدام برای هر كس كه تشخیص می‌داده؛ مشكل چندانی نداشته و با تشكیل جلسات مختصری اقدام می‌نموده است. گودرزی در جواب این سوال كه مراحل ترور یك فرد از ابتدا تا انتها چگونه بوده است؟ می‌گوید: «مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من درباره افرادی كه تصمیم می‌گرفتیم ترور شوند، صحبت می‌كرد و بعد با افرادی كه خودش با آنها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل می‌پوشاند. و در پایان كار اینجانب اعلامیه آن را می‌نوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات می‌دادم». از گودرزی سوال می‌شود كه: گروه از چه زمانی تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفت؟ پاسخ می‌دهد: «خط مشی كلی، همان مخالفت با نظامات ضد توحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است، كه نهایتا به گونه مسلحانه خودنمایی می‌كند كه این مسأله در ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانه‌ای علیه رژیم طاغوت انجام نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضع‌گیری و مخالفت از وقتی مطرح شد كه روحانیت مدعی رهبری حركت مردم شد، كه این امر با پیشنهاد حمید نیكنام و رضا یوسفی (از اعضای گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا كرد». (10)

 

 

 

در ادامه ترور‌های این گروه شهید دكتر مفتح در 27 آذر 58 توسط كمال یاسینی به شهادت رسید. (11) آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از روحانیون دانشمند و انقلابی در مورخه 12/8/58 و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند. (12) مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند كه از ترور آنان جان سلام بدر بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانی‌ها ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان كه بیشتر جلسات شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در خانه او برگزار می‌شد، توسط فرقانی‌های مدعی پیروزی از شریعتی، ترور شد كه جان سالم بدر برد. (13) نباید پنهان كرد كه گفتمان حاكم بر نوشته‌های فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های شریعتی ندارد. هم به آن دلیل كه این گروه سعی می‌كند تا از قرآن دستاویزی برای انگاره‌های انقلابی خود عرضه كند و هم پیچ در پیچ بودن برداشت‌های شگفت فرقانی‌ها از آیات ، بدون تردید ، پسند شریعتی هم نمی‌توانست باشد. با این حال، در بازجویی‌های اعضای فرقان ، باور به شریعتی یكی از اركان اصلی عنوان شده است. حسن عزیزی از جمله همین فرقانی‌ها با اشاره به افراد مختلف وابسته به این گروهك می‌گوید كه «خط فكری همگی كسانی كه نام بردم تقریبا تمایلاتی بین دكتر شریعتی و مجاهدین خلق بود». محمود كشانی ، راننده اتومبیلی كه افراد آن شهید مفتح را ترور كردند در وصیت‌نامه خود همچنان به افراد خانواده‌اش توصیه می‌كند كه كتاب‌های شریعتی را بخوانید و نام كس دیگری را به قلم نمی‌آورد. (14)

 

 

 

گودرزی در بیان علت به شهادت رساندن دكتر مفتح می‌‌گوید: «وی متهم به داشتن رابطه با «مقدم» رییس معدوم ساواك بود». وقتی از او سوال می‌شود كه شما چگونه این رابطه را كشف كرده‌اید؟ می‌گوید: «این رابطه در نشریه‌ای مطرح شده بود كه این نشریه به دست ما هم رسید». وقتی سوال می‌شود كه آیا در این زمینه تحقیقی كرده بودید و یا اینكه آن نشریه را چه كسانی منتشر كرده بودند؟ می‌گوید: «نه، ما خودمان تحقیقی در این زمینه نكردیم و آن نشریه را هم نمی‌دانیم چه كسانی منتشر كرده بودند ولی این موضوع معروف شده بود!!». (15) این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی‌اش، اقدام به سرقت از چندین بانك نمود تا بتواند پول‌های سرقتی را صرف تهیه خانه‌ای تیمی و خرید اسلحه نماید. (16) گروه فرقان ، بعد از انجام این ترور‌ها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروهك، لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم شدند. (17) گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند كه بعدها به خارج از كشور رفتند. گهگاه اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در بعضی از سایت‌های خبری خارج از كشور دیده می‌شود. بقایای فرقانی ها تا اوایل سال 60، همچنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده كرده ، آنها را با اندیشه‌های خود پیوند می‌دادند. (18)

پی‌نوشت‌ها:

1- محمدحسین واثقی، مصلح بیدار، انتشارات صدرا، تهران 1378 ، ص 193

2- رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی كار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سال‌های 1320-1357 ، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران 1383، ص 568

3- محمدحسین واثقی ، همان ، صص 194-193

4- رسول جعفریان، همان ، صص 569-568

5- غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، مركز اسناد انقلاب اسلامی تهران 1382، صص 231-230

 6- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد 8614

7- احمد نوروزی فرسنگی ، ناگفته‌هایی از زندگی سپهبد قرنی، انتشارات زهد، تهران 1382، ص 325 8- علی منذر (ابواحسنی) ، تبینی از فلسفه سیاسی ـ اجتماعی ـ اخلاقی و فرهنگی فرقانیسم، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا

9- محمدحسین واثقی ، پیشین ، صص 197-196

10- همان، صص 198-197

11- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده كمال یاسینی ، كد 18740

12- همان، پرونده مسعود تقی‌زاده ، كد 18732

13- احمد نوروزی فرسنگی، همان ، ص 328

14- رسول جعفریان ، همان ، ص 577

15- محمدحسین واثقی، همان، صص 201-200

16- همان، ص 198

17- عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، تهران 1378، ص 82

18- رسول جعفریان ، پیشین ، ص 579

شکل گیری و عملکرد گروهک فرقان

 

شکل گیری و عملکرد گروهک فرقان

پژوهشگر: راحله مظاهری جوهری

آفتاب

فرقان، گروهی بود متشکل از ۶۰ ۵۰ عضو و رهبری که در اوج فعالیتش بیست ساله بود. وی اعضای گروه خود را در مدت سه ، چهار سال ا زبین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود.

فرقان، گروهی بود متشکل از ۶۰ ۵۰ عضو و رهبری که در اوج فعالیتش بیست ساله بود. وی اعضای گروه خود را در مدت سه ، چهار سال ا زبین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود. وی مطالبی را که در طی این جلسات تدریس می کرد، گرد آوری، تدوین وتکثیر نمود و این سال ها را سال های تدوین ایدئولوژی نامید. رهبر گروه، فردی بود به نام «اکبر گودرزی» که نزدیک ۴ ۳ سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزه های علمیه خوانسار ، قم و تهران فرا گرفته بود.(۱) گودرزی در سال ۱۳۵۶ کلاس های تفسیر در مناطق مختلف تهران در نازی آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک و جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه بر پا می کرده و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می کرده است. بعضی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال ها در خانه های افراد علاقمند ، تشکیل شده است.

 

مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار می کرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش ، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهک.

 

مسجد اعظم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی در آن آمد و شد داشتند در اختیار علی حاتمی یکی از فرقانی ها بود، افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.

 

گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرد. او از سال ۱۳۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه نیز شد، اما به جز این اعلامیه ها، فعالیت دیگری نداشت. (۲) دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، کلا در زمان رژیم پهلوی بوده است و پس از پیروزی انقلاب دست به ترور زدند و به اصطلاح خودشان دست به عمل. از این نظر که زمان تکوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به عنوان یک گروه ضد رژیم شاه جلوه گر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیه ها و کتابهای تفسیر خود را منتشر ساخت. رهبر گروه فرقان این نشریات را ایدئولوژی مدون معرفی کرده و معتقد بود که محتوای آنها را از دروسی که در حوزه علمیه خوانده، نگرفته است. بلکه جلساتی را که از سن ۱۶ سالگی اداره کرده و مباحثی که با اعضاء جلسه خود داشته، ایدئولوژی این گروه را تشکیل داده اند و آن را تا مرحله ثمردهی و اقدام مسلحانه هدایت کرده اند. او معتقد بود کلیه عملکردها و عقاید مدون و منسجم گروه مذکور نیز نتیجه مستقیم تدوین ایدئولوژی است، که در جلسات مذکور تحقق یافته بود. ایدئولوژی این گره به شدت متأثر از ایدئولوژی «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقین) و آثار مرحوم دکتر علی شریعتی بود به طوری که معمولا بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ می رساندند. (۳) گودرزی تعدادی از جوانانی که روحیات انقلابی سال های ۵۷ ۱۳۵۵ را داشتند را بر اساس آموزه های نشأت گرفته از برداشت های خود از قرآن، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه که آن را آخوندیسم می نامید، تربیت کرده بود. گودرزی همزمان با انتشار جزوات تفسیری ، در ترورهای سال ۵۸ درگیر شده و به طور مستیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت. در ۱۸/۱۰/۵۸ دستگیر و در ۳/۳/۵۹ اعدام شد. در این روز تعداد دیگری از اعضا این گروه با نام های علی حاتمی، سعید مرآت ، عباس عسکری، علیرضا شاه بابیک و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش ، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلی ترور شهید آیت الله قاضی طباطبایی بود.

 

عباس عسگری عضو فعال دیگر بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله نوتاش و .... زیر نظرش فعالیت می کردند. (۴)

 

فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباکو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی که در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصص های لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان های کشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد کرد و قهرا قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمان های سیاسی، مارکسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود. فرقان، کناره گیری روحانیت از مسئولیت ها را ضروری می دانست ، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمی کرد. (۵) زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدی ترین عناصر جامعه می دانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان مملکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربه الی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند.

 

درباره همه پرسی جمهوری اسلامی (که مردم با اکثریت قاطع ۲/۹۸ رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریه ای که در فروردین ۵۸ با عنوان: «رفراندوم ، توطئه استحمار و استعمار» منتشر می کند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز می دارد. (۶)

 

این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی که بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اکنون در اختیار گروهک هایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» می دانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها کرد. (۷)

 

اولین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن «ارزش های راستین تشیع سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر این مبارزه قهر آمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه باید کرد؟

 

بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الکفر» گروه فرقان تصمیم گیرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن مدت ها قبل، حتی قبل از خرداد ۱۳۴۲ از طرف او طرح شده بود». (۸)

 

دلایلی که در این مورد گروه فرقان ذکر کرده اند، به این شرح است: « وی اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل کرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر اینکه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته است که به منزله همکاری با رژیم طاغوتی است؛ و مجازات تمام موارد اعدام است». (۹)

 

شایان ذکر است که گروه فرقان برای صدور حکم اعدام برای هر کس که تشخیص می داده؛ مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری اقدام می نموده است. گودرزی در جواب این سوال که مراحل ترور یک فرد از ابتدا تا انتها چگونه بوده است؟ می گوید:

 

«مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من درباره افرادی که تصمیم می گرفتیم ترور شوند، صحبت می کرد و بعد با افرادی که خودش با آنها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل می پوشاند. و در پایان کار اینجانب اعلامیه آن را می نوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات می دادم».

 

از گودرزی سوال می شود که:

گروه از چه زمانی تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفت؟

پاسخ می دهد:

«خط مشی کلی، همان مخالفت با نظامات ضد توحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است، که نهایتا به گونه مسلحانه خودنمایی می کند که این مسأله در ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانه ای علیه رژیم طاغوت انجام نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضع گیری و مخالفت از وقتی مطرح شد که روحانیت مدعی رهبری حرکت مردم شد، که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی (از اعضای گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا کرد». (۱۰)

 

در ادامه ترور های این گروه شهید دکتر مفتح در ۲۷ آذر ۵۸ توسط کمال یاسینی به شهادت رسید. (۱۱) آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از روحانیون دانشمند و انقلابی در مورخه ۱۲/۸/۵۸ و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند. (۱۲)

 

مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیت الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند که از ترور آنان جان سلام بدر بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانی ها ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که بیشتر جلسات شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در خانه او برگزار می شد، توسط فرقانی های مدعی پیروزی از شریعتی، ترور شد که جان سالم بدر برد. (۱۳)

 

نباید پنهان کرد که گفتمان حاکم بر نوشته های فرقان، تطابق جدی با نوشته های شریعتی ندارد. هم به آن دلیل که این گروه سعی می کند تا از قرآن دستاویزی برای انگاره های انقلابی خود عرضه کند و هم پیچ در پیچ بودن برداشت های شگفت فرقانی ها از آیات ، بدون تردید ، پسند شریعتی هم نمی توانست باشد.

 

با این حال، در بازجویی های اعضای فرقان ، باور به شریعتی یکی از ارکان اصلی عنوان شده است.

 

حسن عزیزی از جمله همین فرقانی ها با اشاره به افراد مختلف وابسته به این گروهک می گوید که «خط فکری همگی کسانی که نام بردم تقریبا تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود». محمود کشانی ، راننده اتومبیلی که افراد آن شهید مفتح را ترور کردند در وصیت نامه خود همچنان به افراد خانواده اش توصیه می کند که کتاب های شریعتی را بخوانید و نام کس دیگری را به قلم نمی آورد. (۱۴)

 

گودرزی در بیان علت به شهادت رساندن دکتر مفتح می گوید:

 

«وی متهم به داشتن رابطه با «مقدم» رییس معدوم ساواک بود».

 

وقتی از او سوال می شود که شما چگونه این رابطه را کشف کرده اید؟ می گوید:

 

«این رابطه در نشریه ای مطرح شده بود که این نشریه به دست ما هم رسید».

 

وقتی سوال می شود که آیا در این زمینه تحقیقی کرده بودید و یا اینکه آن نشریه را چه کسانی منتشر کرده بودند؟ می گوید:

 

«نه، ما خودمان تحقیقی در این زمینه نکردیم و آن نشریه را هم نمی دانیم چه کسانی منتشر کرده بودند ولی این موضوع معروف شده بود!!». (۱۵)

 

این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی اش، اقدام به سرقت از چندین بانک نمود تا بتواند پول های سرقتی را صرف تهیه خانه ای تیمی و خرید اسلحه نماید. (۱۶)

 

گروه فرقان ، بعد از انجام این ترور ها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروهک، لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم شدند. (۱۷)

 

گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. گهگاه اطلاعیه ای از گروه فرقان در بعضی از سایت های خبری خارج از کشور دیده می شود. بقایای فرقانی ها تا اوایل سال ۶۰، همچنان به انتشار برخی از جزوات می پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده ، آنها را با اندیشه های خود پیوند می دادند. (۱۸)

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- محمدحسین واثقی، مصلح بیدار، انتشارات صدرا، تهران ۱۳۷۸ ، ص ۱۹۳

 

۲- رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سال‌های ۱۳۲۰-۱۳۵۷ ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران ۱۳۸۳، ص ۵۶۸

 

۳- محمدحسین واثقی ، همان ، صص ۱۹۴-۱۹۳

 

۴- رسول جعفریان، همان ، صص ۵۶۹-۵۶۸

 

۵- غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهران ۱۳۸۲، صص ۲۳۱-۲۳۰

 

۶- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۸۶۱۴

 

۷- احمد نوروزی فرسنگی ، ناگفته‌هایی از زندگی سپهبد قرنی، انتشارات زهد، تهران ۱۳۸۲، ص ۳۲۵

 

۸- علی منذر (ابواحسنی) ، تبینی از فلسفه سیاسی ـ اجتماعی ـ اخلاقی و فرهنگی فرقانیسم، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا

 

۹- محمدحسین واثقی ، پیشین ، صص ۱۹۷-۱۹۶

 

۱۰- همان، صص ۱۹۸-۱۹۷

 

۱۱- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده کمال یاسینی ، کد ۱۸۷۴۰

 

۱۲- همان، پرونده مسعود تقی‌زاده ، کد ۱۸۷۳۲

 

۱۳- احمد نوروزی فرسنگی، همان ، ص ۳۲۸

 

۱۴- رسول جعفریان ، همان ، ص ۵۷۷

 

۱۵- محمدحسین واثقی، همان، صص ۲۰۱-۲۰۰

 

۱۶- همان، ص ۱۹۸

 

۱۷- عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، تهران ۱۳۷۸، ص ۸۲

 

۱۸- رسول جعفریان ، پیشین ، ص ۵۷۹

 

مروری بر مبانی فکری گروهک فرقان؛ چگونه با ادعای اسلام می‌شود مطهری‌ها را ترور کرد

 

مروری بر مبانی فکری گروهک فرقان؛ چگونه با ادعای اسلام می‌شود مطهری‌ها را ترور کرد

منبع مشرق

مروری بر مبانی فکری گروهک فرقان؛ چگونه با ادعای اسلام می‌شود مطهری‌ها را ترور کرد

ارسال شده توسط:دین متین درامور سیاسی, امور فرهنگی, دشمنان جمهوری اسلامی ایران, روشنفکران دینی, سیاسی, شهید مطهری رحمه الله, شیعه, عرصه سیاسی, متحجران, متفکرین فرهنگی, مسائل فرهنگی ۰ 37 بازدید

 

این ریشه‌های فکری که عمیقا در ذهن و فکر فرقانی‌ها نفوذ کرده بود، گروهکی دست به اسلحه را ایجاد کرد که برای چکاندن ماشه اسلحه‌شان ترسی به دل راه نمی‌دادند.

گروهگ فرقان که در تاریخ معاصر ایران با عنوان ترور و حذف چهره‌های ناب انقلابی ثبت شده و در خاطرها مانده است دارای ریشه‌ها و مبانی فکری است که پیش از هر چیزی ضرورت دارد که این مبانی شناخت شود. تفکری که به یک جریان وحشتناک و کور ترور و حذف فیزیکی افراد آن هم با یک تفسیر و ارجاع دینی می‌انجامد و هرگونه سلم و مدارایی را مخالف روحیه انقلابی تعریف می‌کند بلاشک اهمیت فراوانی برای غور و بررسی تاریخی و علمی دارد. چنین اندیشه و نظری البته پیشینه ویژه‌ای در تاریخ سیاسی ما پس از اسلام دارد و حتی برای امروز و آینده، کلید تحلیل خوبی در اختیار ما قرار می‌دهد.* ریشه تاریخی

فرقانی‌گری جریانی است که شاید نمونه‌ها و الگوهای مبنایی‌اش از زمان حیات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تحت عنوان‌ «قرآن منهای پیامبر» و یا «قرآن منهای سنت» مطرح شده بود. در قرآن نیز به این پدیده انحرافی تصریح شده است: «و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل‌الله و الی الرسول رأیت‌ المنافقین یصدون عنک حدودا: و آنگاه که به آنان گفته شود که به سوی قرآن و پیامبر بیائید، می‌بینی که منافقین از ارتباط تو با مردم جلوگیری می‌کنند» (سوره نسا آیه ۶۱).

 

اندیشه تفسیر به رای، همیشه در تاریخ اسلام

خوارج را آفریده است؛ ساده‌دینان مسلح.

در واقع فرقانی‌گری در قالب شعار انحرافی «حسبنا کتاب الله» و سپس «لا حکم‌ الا لله»، توسط خوارج نهروان، از زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و دوران نخستین امامت حضرت علی (علیه‌السلام) از طرف منافقین و خوارج مطرح شد تا در واقع با عبور از پیامبر اکرم و سپس علی (علیهما السلام)، خود در مسند قدرت بنشینند. در صدر اسلام هم که «خوارج» با امیرالمومنین جنگیدند، ظاهراً‌ مدعی بودند که «چون حق علی ضایع شده است، ما قیام کرده‌ایم و او نمی‌بایست حکمیت را می‌پذیرفت» و به همین بهانه بر ضد امام خود،‌ قیام کردند. این نوع تفکر را باید تفکر «خوارجی» نامید که در عصر ما- و در ایران- در فرقه فرقان نمود پیدا کرد.

در لابه‌لای مطالب و تحلیل‌های پژوهشگران پیرامون گروه فرقان به چند زمینه و اصل اساسی که اندیشه قرقانی‌گری را شکل می‌دهد می‌توان دست یافت. از جمله موارد زیر از اهمیت فراوانی برخوردارند:

۱٫ تأثیرپذیری شدید از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی:

رهبران گروه فرقان و شخص گودرزی، هم در اندیشه و فکر و هم در ادبیات و سبک نگارش و گفتار، از هواداران افراطی دکتر شریعتی به حساب می آیند. درباره تاثیرپذیری گروهک فرقان از شریعتی و تغذیه ایدئولوژیکی که از این منبع پرطرفدار آن عصر می‌کردند بحث فراوان است که به طور مستقل به آن خواهیم پرداخت. اما این نکته شایان ذکر است که هر چه باشد شواهد متقنی نشانگر تاثیرات جدی اندیشه و نظریات شریعتی بر افراد و اعضای گروهک فرقان است.

 

بدون شک یکی از منابع مورد رجوع فرقانی‌ها

آثار و نوشته‌های مرحوم شریعتی بود

فرقانی‌ها علاقه ویژ‌ه‌ای به شریعتی داشتند و در بیانات و پیام‌های خود از او نقل قول می‌کردند. با این همه رابطه مستقیمی میان فرقان و مرحوم شریعتی وجود نداشته است و آنچه مورد تاکید است تاثیرپذیری و استفاده فرقان‌ها از بخش‌هایی از نظرات او است. در حقیقت فرقانی‌ها با برداشت خاصی که از آثار و افکار شریعتی کردند، آن را به ایدئولوژی انحرافی و خشونت‌طلبانه خود الصاق نمودند.

۲٫ اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت:

ویژگی دومی که در گروه فرقان از لحاظ فکری و رفتاری می‌شود دید، اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت و مرجعیت است. این مقوله بدین نحو در اندیشه و بنیاد فکری این جریان جایگاه پیدا کرده بود که روحانیت در اسلام امری است بدعت‌آمیز و نیازی به نهاد روحانیت وجود ندارد و لازم نیست تفسیر و تبیین دین توسط روحانیت و مرجعیت صورت بگیرد. به تعبیر دیگر اندیشه‌های پروتستانتیستی شدیدی در افکار فرقانی‌ها ریشه دوانده بود که می‌خواستند در اسلام و شیعه آن را پیاده کنند. پر بیراه نیست اگر ریشه‌ها و مبانی این طرز تفکر را نیز در آثار و افکار مرحوم شریعتی دانست. هرچند ممکن است به‌سختی بتوان تز اسلام منهای روحانیت را به شریعتی نسبت داد ولی بخش‌هایی از آثار او به‌شدت زمینه‌های لازم برای چنین تفسیری را فراهم آورده است.

۳٫ تأثیرپذیری شدید از مارکسیسم:

فرقان، دنباله موج گرایش به مارکسیستی است که مدت‌ها پیش در کشور رواج یافته بود و به‌ویژه داشت به سمت گرایش‌های خشونت‌طلبانه و چریکی متمایل می‌شد. فرقانی‌ها هم مانند مجاهدین خلق(منافقین) و گروه‌های دیگر تحت تاثیر اندیشه‌های مارکسیستی، هم به دنبال عمل انقلابی بودند و لذا برخی اقدامات رهبران انقلاب اسلامی را بیش از اندازه مسالمت‌جویانه ارزیابی می‌کردند و هم در قالب ایدئولوژی و مباحث فکری، به تحلیل‌های مارکسیستی و به‌ویژه تفسیر مارکسیستی و سوبژکتیویته از قرآن می‌پرداختند.

 

دانشگاه و کوچه و بازار، مرکز تبلیغات گروه‌های مارکسیستی

شده بود که بر بچه مسلمان‌ها تاثیر منفی گذاشت

حاکمیت جو مارکسیستی در آن روزها به‌گونه‌ای بود که به‌محض اینکه افراد وارد دانشگاه می‌شدید، چپی‌ها می‌آمدند و پس از نزدیک شدن به آن‌ها تحت عنوان کمک درسی و مشاوره به‌تدریج منظور اصلی‌شان را رو می‌کردند که اگر می‌خواهی به تو کمک بشود، ما هستیم و کمکت می‌کنیم و راه را به تو نشان می‌دهیم. بعد هم کتاب‌های ابتدایی مارکسیسم را به او می‌دادند، از جمله: «چگونه انسان غول شد؟» که ظاهر جذابی هم داشت. بعد هم کتاب‌های دیگری از این سنخ را در اختیار فرد می‌گذاشتند. این تنها به دانشگاه هم منحصر نمی شد، بلکه بخش عمده فعالیت‌های اجتماعی هم دست مارکسیست‌ها بود.

تازه از اوایل دهه ۵۰ است که بچه‌ مسلمان‌ها به‌تدریج هویت مستقل از جریان چپ پیدا می‌کنند. در این میان نقش شهید مطهری، دکتر شریعتی و چهره‌های دیگری در حسینیه ارشاد، به عنوان پاتوق بچه مسلمان‌های انقلابی، قابل انکار نیست. آ‌ن‌ها به جوانان مسلمان اعتماد به نفس و هویت اجتماعی دادند. با این همه سایه بختک‌وار اندیشه‌های مارکسیستی، بر همین بچه مسلمان‌هایی هم که آمده بودند تا هویت مستقلی را برای خود تعریف کنند و می‌گفتند ما چرا باید زیر بلیت کمونیست‌ها باشیم، می‌افتاد و دست‌کم خیال می‌کردند که برای موثر بودن باید ادای آن‌ها را در بیاورند. بنابراین، به‌مرور افرادی پرورش یافتند که دین را آمیخته با حشو و زوائدی می‌کنند که شبیه به دین خرافه‌آلود گذشته است. قبلاً برخی از معارف و مظاهر دینی با خرافات و موهومات درآمیخته و حالا با حشو و زوائد مارکسیستی مخلوط شده بود؛ همان چیزی که بعدها از آن تعبیر به تفکر التقاطی دینی شد.

 

حسینیه ارشاد به پاتوق بچه مسلمان‌ها در

برابر موج وحشتناک مارکسیسم مبدل شد

۴٫ تفسیرهای التقاطی و غیرمتدیک از دین:

تفسیرهای به‌اصطلاح مذهبی فرقانی‌ها هم التقاطی بود و هم دلبخواهانه. سران و مفسران (!) فرقان، هم تحت تاثیر شدید مارکسیسم به دنبال «انقلابی کردن» دین بودند و هم اعتقادی به روشمند بودن تفسیر و لزوم کسب برخی مقدمات برای ورود به این عرصه خطرناک نداشتند. نمونه این امر را می‌توان در آثار تفسیری که به عنوان «پیام قرآن» منتشر کردند و یا کتاب «توحید» دید. نگرش آن‌ها درباره مسائل قرآنی و معنوی، یک نگرش مادی و دیالکتیکی است و همه چیز را به «انقلاب و ضد انقلاب»، «سرمایه‌داری» و «ضد سرمایه‌داری» و «زندگی در حال تحول و تکامل دائمی» نسبت می‌دهد. حتی «دجال»‌ در دوره آخر‌الزمان را هم «امپریالیسم» می‌نامد.

فرقانی‌ها کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن را از آن روی نوشتند که معتقد بودند ضعف عمده تشکل‌ها و سازمان‌های انقلابی، از مشروطه تا زمان آن‌ها، عدم وجود نوعی «آگاهی» مکتبی بوده است. بحث‌های نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی که در آن آمده «خلاصه‌ترین تعریف توحید نمود خارجی جنگ سراسری و دایمی موجودات برای حل تضادها و راه یافتن به تکامل برتر و بالاتر است. توحید، اندیشه‌ای است برای تعریف مسیر حرکت موجودات در دل این تضادها به‌ سوی الله که نقطه نهایی تکامل است». این مباحث که در قالب تحمیل برخی از تفکرات تکاملی با آیات قرآنی طرح می‌شود، تا پایان کتاب ادامه دارد. در این تعاریف قیامت به عنوان «روز تحقق استعدادها» تعبیر می‌شود.

آقای سیدهادی خسروشاهی درباره مشی تفسیری گودرزی، رهبر گروهک، معتقد است: « اشکال اساسی کار وی این  است که او در جای جای کتاب‌هایی که به نام تفسیر منتشر ساخت، به‌رغم ادعای استفاده از تفسیر مجمع‌‌البیان، تفسیر طبری و تفسیر المیزان  و یا حتی ادعای تلمذ در محضر علامه طباطبائی! – من هرگز او را در جلسه درس استاد علامه ندیدم -  می‌کوشید تفاسیر شیعه را منتسب به شخصی به نام «کعب بن ابی» ‌نماید که گویا یک «یهودی سرمایه‌دار منافق» بوده و به ظاهر اسلام را پذیرفته بود و این را مانند یک ترجیع‌بند در آثار خود تکرار می‌کرد

۵٫ احساسات‌گرایی و خشونت در عمل:

کار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال ۵۶ به اتمام رسید. از آن پس گروه افزون بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به تحلیل‌های سیاسی، درک شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت. همزمان نشریه‌ای هم به نام فرقان منتشر کرد که نخستین شماره‌اش در اسفند ۵۶ چاپ شد. بعدها پس از پیروزی انقلاب نیز نشریه‌ای با نام «ذکر» تحت عنوان نشریه دانش‌آموزی از سوی فرقان انتشار می‌یافت.

فرقانی‌ها به اندازه‌ای مشی مسلحانه و چریکی را به عنوان تنها راه رسیدن به اهداف خود می‌دانستند که آغاز چالش این گروه با امام و رهبری نهضت اسلامی مردم هم همین بود. آن‌ها به‌ویژه با مشی مسالمت‌جویانه امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) به مشکل برخوردند. معترض بودند که چرا مردم در لوله تفنگ ارتشی‌ها گل بگذارند در حالی که دست آن‌ها به خون ملت آلوده است. آن‌ها همان قدر که می‌خواستند با اندیشه التقاطی خود، دین را از التقاط و پاکیزه کنند (!)، در مشی سیاسی و عملی خود هم می‌خواستند که همه چیز را با سرنیزه و خونریزی پیش ببرند و در این راه از قتل هیچ‌کس ابایی نداشتند.

 

فرقان، ساده‌زیستی را تا اندازه فلاکت‌طلبی مطرح می‌کرد؛

یکی از دلایل ترور شهید مطهری سرمایه‌دار بودن بود!!

۶٫ اندیشه فلاکت طلبی

گودرزی بیشتر بر چوپان ‌زاده بودن خودش تاکید می‌کرد و می‌خواست بگوید من آدمی هستم ساده‌زیست و بی‌توقع و در عین حال فطری. شیخ حبیب‌الله آشوری که از عوامل تاثیرگذار بر گودرزی به شمار می‌آید هم در این فکر با او مشترک بود. او هم پایه تبلیغاتش را بر ساده‌زیستی گذاشته بود و به آقای مطهری بد و بیراه می‌گفت. اصلا یکی از دلایلی که برای ترور آیت‌الله مطهری برشمرده بودند توهم اشرافیت و سرمایه‌دار بودن استاد شهید بود.

این ریشه‌های فکری که عمیقا در ذهن و فکر فرقانی‌ها نفوذ کرده بود، گروهکی دست به اسلحه را ایجاد کرد که برای چکاندن ماشه اسلحه‌شان ترسی به دل راه نمی‌دادند. البته گروهی بر این باورند که فرقانی‌ها افراد مومن و بااخلاصی بودند که با قصد و نیت خیر پای در مسیر مبارزه گذاشته بودند ولی در دام ساده‌اندیشی و تهور فرو افتادند. در هر صورت تاریخ سیاسی ما نشان می‌دهد که هزینه این ساده‌اندیشی‌ها و بی‌باکی‌های بی‌مبنا آن اندازه زیاد بوده است که تلخی و سختی خاطره و پیامدهایش فراموش‌ناشدنی است.

*جناب نقاشیان شما به صورت عملی و میدانی با این تفکر پیش از انقلاب اسلامی و بعد از آن برخورد داشتید. تا آنجایی که من مطالعه کردم حتی واسطه اطلاع رسانی از انحراف فرقان را شما به شهید مطهری اعلام کرده اید. سوال اینجاست چه ویژگی‌هایی در رفتار و تفکر آنها باعث شد تا نظر شما بابت انحرافات فکری فرقان جلب شود.

نقاشیان: جلساتی که گروه فرقان پیش از انقلاب در تهران داشت، جلساتی بود که یک بخش از آن در غرب تهران منطقه سلسبیل، خیابان خوش و آذربایجان تشکیل می شد، یک بخشی اش در منطقه کن و باغ فیض و یک بخشی اش هم در شمال تهران در مسجد جوستان و منطقه قلهک و بعد در یک مقطعی توسط علی حاتمی بستر انتشارات برای این ها فراهم می شود.

 

در جلسات اولیه که ما شرکت می کردیم به عنوان یک جلسه تفسیر قرآن انقلابی، یک مقدار زیادی روحیات مرحوم طالقانی در بیان آیات و تفسیر از آیات دیده می‌شد ولی رفته رفته این فرآیند فراتر از تفکر آیت الله طالقانی پیش رفت و همین جا محل شبهه و یک نگرش جدید برای ما و دوستانی که همراه من بودند یا همفکرانی که بعد در این جلسات پیدا کردیم به وجود آورد.

ریشه های اولیه آن خب هتک حرمتی بود که در جلسات علیه بزرگان حوزه صورت می‌گرفت که این ابتدایش از مرحوم علامه مجلسی شروع می شد.

گودرزی رسما مرحوم مجلسی را یک آدم منحط مثلا خائن به اسلام تلقی می کرد، چرا که آمده و یک مجموعه بزرگی به بحار را جمع کرده و محل بروز اختلافات و تفاوت ها در اسلام شده. خب این یک موضوع بود، اگر چه بعدها شریعتی به این موضوع دامن زد.

حضور بچه های با گرایش فرقان ابتدا دانشگاهی نبود، ولی رفته رفته دانشگاه هم به این حوزه کشیده شد. از همین جاها بحث انحراف فکری برای ما یک مقداری روشن شد که این تفکر انطباق جدی و صددرصدی با حوزه و روحانیت و مرجعیت ندارد. گوش ما تیز شد، دقت ما افزایش پیدا کرد و به نکات توجه می کردیم حتی مباحثه می کردیم. من بیش از ده بار با خود گودرزی به بحث و یک مقداری به مشاجره کشیده شدم. روزی که اکبر گودرزی دستگیر شد بعد از انقلاب و آمد در زندان، در اولین مواجهه خیلی برایش تعجب آمیز بود که دید این ماموریت را ما اداره می‌کنیم. این نشان می داد که این سابقه هنوز در ذهنش وجود دارد.

زمینه های برخورد با حوزه، روحانیت، بزرگان، ابتدا از امام خیلی بد گویی نمی کردند. حتی دربعضی جلسات این ها مروج تفکر امام هم بودند و همین مواضع هم ما را جذب می کرد، اما رفته رفته فرآیندهای بحث و تفسیر به جایی کشیده شد که ما نسبت به متون حساس شدیم، و این حساسیت ما را بر انگیخت. اولین دیدار هایی که این انحراف را برای من ملموس کرد، نشست با آیت الله سید مجید ایروانی که در همسایگی ما درست رو به روی منزل ما منزل شان بود ، صورت گرفت. من این بحث را با ایشان باز کردم، این کتاب توحید آشوری را من اولین بار به ایشان نشان دادم.

ایشان هم مطالعه کرد و نقطه نظراتش را بیان کرد و سوالات ما را پاسخ داد و همین ایشان این تلنگر را در من ایجاد کرد که این ها خطرناک اند. وقتی ما کتاب ها را به آیت الله مطهری رساندیم، در مواجه سوم و چهارم با آقای مطهری ایشان یک جمله ای گفتند که این جمله همیشه در ذهن من هست. گفتند: «اینها از مجاهدین خلق خطرناک ترند».

این جمله همیشه در ذهن من زنگ می زد که خطر اینها از مجاهدینی که نماز نمی خوانند، مارکسیست شدند و گرایش هایشان علنی شده کجاست؟ حالا که اینها نماز می‌خوانند، نماز جماعت دارند، راجع به قرآن حرف می زنند. رفته رفته این جریان عمقش برای ما افشا شد و معلوم شد که باید مواظب این موضوع باشیم.

منتهی توجه داشته باشید که ما در یک دورانی با این ها سیر و سلوک می کنیم که مواجهه با فرو پاشی نظام پهلوی هم هست.

یعنی انتهای سال ۵۶ و ابتدای سال ۵۷ و در ابتدای شروع نهضت امام و واقعا همه وقت ما نمی توانست اختصاص پیدا کند به رفتن و گرفتن و مشاهده کردن و دقت کردن و یا رصد کردن این ها. به اعتبار یک چنین شرایطی این ها در این فرصت خودشان را با یک گسترش و توانایی بیشتری، خودسازی کردند. سازمان شان شکل جامع تری گرفت و شاید اگر ما دقت بیشتری می داشتیم نباید می‌گذاشتیم که این ها نظامی بشوند، منتها خب فضای انقلاب این فضا را از دست ما خارج کرد. بعد از ترور شهید قرنی، من تردید داشتم که گروه فرقان دست به کار نظامی زده است و با یک تردید جامعی به این موضوع نگاه می‌کردم.

در ذهنم این بود که یک جریانات دیگری دارند گروه فرقان را بد نام می کنند   .

بیشترین جهات فکرم به مجاهدین خلق می رفت، اما وقتی بحث آقای مطهری پیش آمد، کم کم ذهن ما هشیار شد که این جریان اتهامی که مرحوم مطهری به این ها زد و این ها را ماتریالیست دانست بروز کرده و دارد خودش را نشان می دهد ویقین کردم که این جریان فرقان همان جریان فرقان است. این ارتباط بین انحراف و ترور در ذهنم شکل موشکافانه گرفت.

برگردم به سوال شما، آن چه مهم است این است که از ابتدا شخص اکبر گودرزی، یک جاهایی همانطور که برادرم آقای حقانی فرمودند، عقده های شخصی، کمبود ها، نیاز ها، واخوردگی ها، شرایط فردی یک مقدار متاثر از آشوری، یک مقدار هم متاثر از فضایی که با آن برخورد شده بود. می دانید که گودرزی ترد شده سه حوزه علمیه است. به اعتبار چنین شرایطی برای خودش یک عنوانی تعریف کرده بود و فکر می کرد خودش می تواند جایگزین یک جریان حوزوی شود و بچه ها را دور همدیگر با این عنوان جمع کند.

* تبدیل این پتانسیل از قوه به فعل یعنی تبدیل این رویکردی که با عنوان یک محوریت کلاس مدارانه یا و جلسات فکری، به رویکرد نظامی خیلی زمان کوتاه است. چرا رویکرد نظامی را انتخاب می کنند، علتش چیست؟ که اتفاقا همان هم باعث سقوط شان می شود یعنی اگر این ها ترور نمی کردند، هیچ کسی به رویکردهای فکری این ها پی نمی برد که چه انحراف قوی در دل انقلاب اسلامی و از دل تهران دارد شکل می گیرد. چرا این کار را کردند و به رویکرد نظامی روی آوردند؟

نقاشیان: ما در زندان برای تدقیق برخورد با جریان فکری این ها جلسات متعددی برگزار می‌کردیم، چه فردی، چه جمعی. از شخصیت های علمی هم دعوت می کردیم، بیایند تا به آن نقطه نظر هایی که می شود از فرآیند جمعی و فردی این ها کشف کردو به چنین سوالی پاسخ داد، دسترسی پیدا کنیم.

مجموع این مباحث به سه چهار موضوع ختم شد:

اولین موضوعی که تردید جدی در این بچه ها ایجاد کرد این بود که اساسا مسیری که رفتند مسیر درستی بوده یا درست نبوده؟ این تردید باعث واژگونی در مبانی تفکر و ریخته شدن بنای اصالت در همه جریان در زندان شد . تفکر فرقان به اعتبار این نشست ها شکست نه به اعتبار دستگیری و برخورد قهری نظام، این نشست ها خیلی آثار خوب و با برکتی داشت.

موضوع دومی که به وجود آمد این بود که بین خودشان بحث ایجاد کرد، یعنی با هم می نشستند و ما سکوت میکردیم و کلامی نمی گفتیم.

ما برای جلسات آقای دکتر احمدی را دعوت کردیم، جلال‌الدین فارسی را یکی دو بار دعوت کردیم، آقای معادیخواه را دعوت کرده بودیم، گاهی و بعضی از جلسات را خیلی کوتاه، آقای ناطق می آمدند.. دوستان خود ما که بعدا جریان سازمان مجاهدین انقلاب به ما پیوست مانند آقای ذولقدر و این‌ها می آمدند و به بحث می‌پرداختند.

ما در این جلسات سکوت می کردیم و سعی می کردیم این ها خودشان سوال مطرح کنند و پاسخگو باشند. در برخی از مباحثی که من یادم می آید بین عباس عسگری و یک مجموعه دیگری که این ها بیشتر کار انتشارات می کردند – مانند کمال یاسینی- پیش آمد؛ این بحث مطرح شد که ما چطور نظامی شدیم؟

سرمداری تفکر شهید مطهری در بنیاد و ریشه های انقلاب این ها را به یک تحلیلی رسانده بود و آن این بود که اگر نظام جمهوری اسلامی شکل بگیرد وباقی بماند هیچ جایگاهی برای این ها باقی نمی ماند.

این مطلب در جلسات خودی شان مطرح شده بود که باید به یک شکلی نگذاشت جمهوری اسلامی با تفکر امام و مطهری شکل بگیرد و عنوان میکردند که اتهام قابل اتکا برای این کار، بستر تبلیغ روی پوشش زر و زور و تزویر است در حالی توجه دارید که اصل، برخورد با شاخصه های متشکله نظام است.

لذا می بینید که اولین اقدام شان زدن رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی است. شاید یک تدبیر منسجمی برای یک پردازش جامع که حالا کجاها را بزنیم که نظام از بین برود وجود نداشته است اما هدف یک جایی است که بالاخره نظام به یاری آنجا منسجم است و قوام می یاید. این تفکر در این ها موج گرفت و موجب شد یک گروه ۱۶-۱۷ نفره از مجموعه ی این ها جدا شوند و رفته رفته این ساختار نظامی را ایجاد کنند.

*اگر مقداری حواشی فرقان و شخصیت خود گودرزی را مطالعه کنیم؛ یعنی همان عواملی که شما فرمودید مانند طرد شدن از حوزه های مختلف و تفکر فکری، نشان می دهد که این آدم پتانسیل این کار را دارد. نکته ی دوم که آقای حقانی هم به آن اشاره کرد نقش استعمار در این زمینه است. می خواهم بدانم شما به عنوان کسی که با فرقانی‌ها مبارزه کردید، نقش استعمار را در این زمینه می‌توان دید یا نه تنها عامل همان عاملی است که به نوع تفکر آقای گودرزی به عنوان یک شخصیت خود خواه و عقده ای باز می گردد؟

نقاشیان: از دو منظر می شود به این سوال نگاه کرد. یک منظر اینکه آیا فرقان و عملکردش مورد رضایت یک جریان بیرونی و وابسته و خارجی بود یا نه.

فی الواقع آنچه که اتفاق افتاده همان کاری است که آمریکا و انگلستان می خواست، همانی است که تمام جریانات دشمن با انقلاب و امام می خواستند. لذا در این قضاوت هیچ بحثی نیست.

اما از این منظر که ما در جمع کردن این گروه به یک رد پایی از وابستگی برخورد کرده باشیم، تنها رد پایی که ما پیدا کردیم جریان ارتباط مهدی آیتی با محمد ملکی و ارتباط با سفارت آمریکا است.

من در مصاحبه ام با نشریه یادآور اشتباه کردم و خیلی جاها اسم مشکینی را به جای آیتی آوردم. باید همه کسانی که در این امر تحقیق می کنند، این جایگزینی را انجام بدهند تا رفع شود. آن کسی که این ارتباط را ایجاد کرده بود مهدی آیتی است و آن کسی که خودش را در زندان کشت هم مهدی آیتی است.

این اشتباه برای این در ذهن من شکل گرفت که اولین کسانی را که ما قبل از اینکه وارد حوزه عملیات بشویم رفتیم و از زندان قصر تحویل گرفتیم مهدی آیتی و علی مشکینی بودند و لذا این جابه جایی را در ذهن من ایجاد کرد و این اشتباه بزرگ را کرده ام که خدا انشا الله مارا ببخشد و در آینده هم این اشتباه ادامه پیدا نکند.

آنچه که ما در جریان این جمع آوری به آن مشکوک شدیم و یک مقداری وارد حوزه بررسی و تحقیق شدیم ارتباطی است که بین محمد ملکی با سفارت آمریکا است.

در اسناد لانه ی جاسوسی آمده است که آمریکایی ها در سفارت شان دنبال ایجاد یک رابط بین خود و فرقان بودند تا شاید در آینده به آنها خط بدهند که اهداف شان را کجا ها در نظر بگیرند. در لیست ترور های در دست اقدام جریان نظامی فرقان خیلی ها مطرح اند ،

امام مطرح است، همه ی عناصر کلیدی ساختار بیت امام مطرح هستند. عناصر کلیدی شورای انقلاب به جز معدودی همه مطرح اند که این ها موفق به ترور اینها نشدند.

حدودا دو سه ماه از دستگیری ها می گذشت که ما حدود ۸۰-۸۵ درصد این جریان نظامی را جمع کردیم، بقیه ی اقداماتی که انجام شده ناشی از تصمیمات فردی است. تنها ارتباط این ها با بیرون، رابطه بین مهدی آیتی و محمد ملکی است. شاید ما یک اشتباه بزرگ کردیم و این روزنامه را نشان مهدی آیتی دادیم که این رابطه لو رفت.

چون روز های اول معلوم نبود که مهدی آیتی است که با این ها در تماس است، فقط تنها موضوعی که از طرف بچه های پیرو خط امام مطرح شد این بود که آمریکایی ها دارند در فرقان نفوذ می کنند و این مطلب در صفحه اول روزنامه کیهان تیتر شد.

به زعم من ما نباید این موضوع را بروز می دادیم و می گذاشتیم این موضوع پخته تر مطرح شود.

این موضوع درست در زمانی هم بود که ما نمی گذاشتیم این ها ملاقات بیرونی داشته باشند و می توانستیم اطلاعات را کنترل کنیم و اگر روابطی وجود دارد راحت تر افشا شود.

منتها متاسفانه این در بازجویی ها بروز داده شد و واکنش هم داشت، یعنی بچه های دیگر تعجب کردند، که ممکن است محل هدف دشمن قرار گرفته باشند؛ چون آن ها هم آمریکا را دشمن خودشان می دانستند. ما تنها چیزی که پیدا کردیم تحت چنین فضایی این بود ولی واقعیت مطلب در یک تحلیل اولیه این است که هرچه اتفاق افتاده چیزی است که دشمن انقلاب اسلامی اگر دستش می رسید انجام می داد.

* پس این نفوذ به آن شکل صورت نگرفته بود؛ یعنی این نفوذ بین آقای ملکی و مهدی آیتی در گروه فرقان داشته شکل می گرفته ولی از قوه به فعل در نیامده است.

نقاشیان : آنچه که افشا شده در همین حد است. اینکه ما علی الاصول در کار تحقیق و بازجویی به نکات پنهانی که می توانسته وجود داشته باشد پی نبردیم، در ذهن ما هست اما آنچه که افشا شده در کشف روابط با جریانات بیرونی همین قدر است.

*آقای حقانی نقطه عطف شکل گیری این تفکر به نظر شما کجا می تواند باشد؟ آیا کلاس های آقای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد است یا جلسات تفاسیر قرآن آقای خوئینی ها است و یا کتاب هایی که این ها خودشان مطالعه کردند؟

حقانی: آقای نقاشیان اشارات خوبی داشتند به نحوه ی شکل گیری و فضایی که این جریانات رابه وجود آورد. به نظرم شاید بشود چندتا نکته را اضافه کرد چون ایشان خیلی زود از مسائل دهه ی ۵۰ عبور کردند. به نظرم اگر کمی توقف در مسائل دهه ۵۰ داشته باشیم،درمی یابیم که چرا فرقان اصلا متولد شد، چرا به سمت عملیات نظامی و حذف فیزیکی رفت؛ این ها را بیشتر می شود شکافت و آشنا شد. باتکیه بر زمینه ای که در مقدمه عرض کردم، شاهدنوعی فاصله گرفتن ازروحانیت هستیم که درادامه به روحانیت ستیزی و حوزه ستیزی منجرمی شود که از قبل مشروطه راه افتاد، بعد از مشروطه تقویت شد و در دوره رضا خان از حمایت رسمی حکومت هم برخوردار گردیدکه در دوره حکومت محمد رضا پهلوی هم ادامه یافت.

علی رغم اینکه محمدرضا پهلوی دو دوزه بازی می کرد، مانند پدرش با صراحت از نابودی حوزه و روحانیت صحبت نمی کرد ولی سیاست ها در همین سمت و سو بود و نهایتا در دهه ۴۰ هم علنی شد، لذا به موضع گیری حضرت امام و نهضت ۱۵ خرداد انجامید که با ورود امام جریانات دینی وارد فاز بر اندازی پهلوی شدند.

این زمینه ها را باید در نظر بگیریم. این زمینه ها به مرور آدم های خود را پیدا می کنند. حالا یک وقتی مثلا در قالب تشکل هایی که رویکرد سوسیالیستی دارند پیدا می شوند؛ اغلب این گروه ها شعار های ضد امپریالیستی می دهند و به نوعی به دنبال عدالت و سوسیالیزم که برای جوانان جاذبه دارد و از یک مقطعی هم با مطرح شدن افکاردکتر شریعتی بارویکردهای سوسیالیستی و نیزشرایط سیاسی وفرهنگی در دهه ی ۵۰،در سال ۵۲ و ۵۱ که اوج درگیری های مسلحانه و نظامی است و گرایشی نسبت به مجاهدین و قبل از آن گروه های چپ مارکسیستی ایجاد می شود و فضای تندو انقلابی در بین جوانان و به ویژه دانشجویان حاکم می شود. در این فضا بحث پروتستانیسم اسلامی دوباره نضج می گیرد و مطرح می شود. وقتی پروتستانیسم اسلامی در این مقطع مطرح می شود، هم روحانیت و حوزه را هدف می گیرد و هم در بخشی از افراد نوعی تردید نسبت به حوزه، اصالت حوزه، اصالت روحانیت و کارکرد روحانیت و حتی نوعی انزجارنسبت به آن به وجود می آورد .

یعنی در بعضی ها این تردیدها تبدیل به انزجار می شود. کافی است آقای اکبر گودرزی بیاید در سه حوزه علمیه از جمله حوزه علمیه آقای مجتهدی -رحمت الله علیه- مردودشود ، و همزمان یک مقدار هم در فضای تند انقلابی که در کشور به وجود آمده تنفس کند. در هر صورت مطرح شدن پروتستانیسم اسلامی به طور روشن حوزه و روحانیت را هدف قرار داده است. حالا بعضی ها به مناسبات دکتر شریعتی با روحانیت اشاره می کنند، و بعضی از صحبت هایی که ایشان دارد نظیر اینکه پای هیچ قرار داد استعماری را روحانیت امضا نکرده ، روشن فکران امضا کردند. این بیشتربر می گردد به همان موضع ضد غربی دکتر شریعتی و کارکرد بد جریان روشن فکری در ایران نه حمایت ازنهادروحانیت.

نقاشیان: البته در آن فضا روشن فکری را نقد نمی کند وابستگی را نقد می کند.

حقانی: بله وابستگی را نقد می‌کند وگرنه خب مولفه های جدی از روشنفکری در تفکرایشان هست و به عنوان روشن فکر محسوب می شود.

ما باید به نتایج طرح شعارپرتستانتیسم اسلامی توجه داشته باشیم .ببینید پروتستانیسم باغرب و کلیسای کاتولیک چه کار کرد؟ همان اتفاق قرار است در رابطه با حوزه ی علمیه قم رخ بدهد . هرچند به نظرم اصلا این مقایسه از اساس اشتباه است که شما بیاید کلیسای کاتولیک را با حوزه ی علمیه که سراپا درگیری با استعمار بود و از آن طرف هم پایه هایش براساس حمایت مردمی شکل گرفته بودمقایسه کنید. اصلا مقایسه این دو تا مقایسه غلطی بود.

نقاشیان: البته اشاره کنم به اینکه نسبت توانمندی تفکر حوزه با بستر تفکر کلیسای کاتولیک در آن مقطع اصلا قابل مقایسه نیست.

حقانی: برای همین عرض می کنم که این قیاس از اساس اشتباه است. اسلام یک دین کاملا اجتماعی، سیاسی و مبارز و مقاوم است، در حالی که کلیسای کاتولیک یک آیین مبتنی بر رهبانیت و همراهی با دستگاه زر و زور می باشد. چنین چیزی را در روحانیت و مرجعیت شیعی نمی بینید مسئله بعدی ارائه شعارمقابله بامثلث زر و زورو تزویراست که یکی از مقدمات بروز انحرافات درفرقان و رفتن آنها به سمت عملیات مسلحانه است.

نقاشیان: یعنی بستر تفکر سوسیالیزم هم در گرایش عدالت خواهانه به این نکته اشاره دارد، منتها ممکن است نه به صراحت ولی شما در تفکرات اعتقادی مجاهدین هم در برخورد با روحانیت این بحث را می کنند، این نکته مهمی است برای شان.

حقانی: ببینید دنیایی کردن دین یا به عبارتی سکولاریزه کردن آن، حذف نهاد کلیسا به عنوان مفسر دین و عمومی کردن برداشت از دین، از نتایج اولیه پروتستانیسم در غرب است. وقتی پروتستانیسم اسلامی مطرح می شود قرار است همین اتفاق بیفتد. اکبر گوردزی ۲۵ سال سن دارد، در عین حال ۲۰ جلد تفسیر قرآن نوشته. یعنی ۲۰ جزء قرآن را تفسیر کرده است. دو سه کتاب دیگر هم در حوزه هایی مثل شرح صحیفه ی سجادیه و نهج البلاغه هم دارد.

ولی وقتی می روی به این سمت که هر کسی می تواند از دین برداشت داشته باشد، هرکس از قرآن می تواند برداشت داشته باشد و بعد روحانیت را متهم کنید به اینکه اینها مانع دسترسی مردم به آیات قرآن و مفاهیم قرآنی هستند چون با دستگاه زور و زر ارتباط دارند و به عبارتی می گویند استحمار یعنی همان تزویرو این از زور و زر اثرش بدتر است و اول باید استحمار را بزنیم نتیجه اش چه می شود؟ اینکه می آیند در شرایط انقلابی سال ۵۷ یک دفعه شهید مطهری و امام خمینی را -هرچند آن ها در مورد امام خمینی تا یک مقطعی یک تحفظی داشتند- را عامل استحمار مردم و بدتر از استثمار و استکبار و ظلم می دانند. بنابراین نتیجه می گیرند اگر این را بزنیم ظلم تحقق پیدا نمی کند. البته دلایل دیگری هم داشتند برای ورد به فاز نظامی که عرض خواهم کرد.

بحث دیگری که مطرح شد و این ضدیت با روحانیت و حوزه را تشدید کرد بحث تشیع علوی-صفوی بود که این هم خیلی ضربه زد. وقتی شما روحانیت را نماد تشیع صفوی بدانی

نقاشیان: حداقل روحانیت را دو دسته کنی.

حقانی: بله دو دسته کنی و شعائر و خیلی از چیزهایی که از زمان صفویه در ایران رواج بیشتری پیدا کرد –نه اینکه تاسیس شد بلکه از قبل هم وجود داشت- مانند عزاداری برای سید الشهداء راباهرهدفی زیر سوال ببری و بعد حوزه و روحانیت را مدافع جریان تشیع صفوی بدانی این هم زمینه ای شد که دربخشی ازجوانان بذرکینه علیه روحانیت افشانده شود. بحث دیگری که از سوی دکتر شریعتی مطرح می شود بحث مذهب علیه مذهب است.

مذهب را هم دو تا می کنیم؛ مذهب مفسر زور و مذهب مقاوم در برابر استکبار و امپریالیزم و باز هم اینجا روحانیت را نماینده آن تفسیر رسمی از مذهب می دانیم که توجیه گر زور و زر است. در همین مبحث مذهب علیه مذهب، به صراحت و تمسخر بحث اسلام منهای روحانیت مطرح می شود. اینطور عنوان می شود که این آقایی که به اصطلاح آمده در قم شده آیت الله العظمی -خیلی هم زشت این بیانات ایراد می شود- زمانی بابایش درقم آخوند ده بوده ، منتها این در ده با کدخدا و ژاندارم ارتباط دارد، که کد خدا می شود مظهر زر و ژاندارم مظهر زور و این گونه در روستا سر مردم را کلاه می گذاشتند. این آقا مردم را خر می کرد و آن ها می آیند سوار می شوند؛ یکی سوار می شود و یکی می دوشد. بعد می گوید همین بچه آخوند ده می آید قم و می شود آیت الله العظمی که اسمش را یک تریلی هم نمی تواند بکشد. و بعد هم مناسبات تغییر میکند، اینجا به جای کدخدا می شود نظام سرمایه داری و بازار و آن ور هم می شود دربار و حکومت و شاه.

شما ببینید وقتی چنین تفسیری از روحانیت و حوزه ارائه می شود، دیگر از اکبر گودرزی و امثال اکبر گودرزی ها چه توقعی دارید؟ ولو اینکه قائل این تفکر و کلام دنبال حذف فیزیکی روحانیت نباشد. و حتی مناسباتی هم داشته باشد که به این هم اشاره می کنم، چون یکی از مسائلی که یک مقدار مغشوش می کند تحلیل ها را در این زمینه همین است. ما در شرایط قبل از تاسیس حکومت دینی شاهد مناسابات خوبی هستیم، حداقل بین متدینین و کسانی که سعی دارند در حوزه تفسیر و نگاه اسلامی خودشان را تحلیل کنند و جا بدهند. مثلا دکتر شریعتی با شهید مطهری مناسبات خوبی داشتند. حتی رابطه خانوادگی و مناسبات خانوادگی داشتند و دیگران هم همینطور. ولی یک نقطه فصل وجود دارد و آن هم ابتدا بحث اسلام منهای روحانیت وسپس بحث تاسیس حکومت دینی در ایران و ورود به سال ۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی است که بعضی ها در همان مقطع نقطه فصل شان آغاز می شود و بعضی ها هم در اتفاقاتی که بعدها در کشور رخ می دهد؛ مثلا سال ۶۳، سال ۶۴، سال ۷۸، سال ۸۸٫

حقانی: … درسال ۵۵-۵۴ بحث تخصص از سوی دکتر شریعتی در سخنرانی دانشکده نفت آبادان مطرح می شود. در این بحث روی اسلام منهای روحانیت تاکید جدی‌تری می‌شود تحت این عنوان که ما در اسلام، «روحانیت» نداریم. این تحلیل با هر قصدی مطرح شود نتیجه اش در بین جوانان و جامعه ایرانی، حذف روحانیت و قطع رابطه با روحانیت می شود. برخی که در جلسات حسینیه ارشاد شرکت می کردند، می‌گفتند آن جلسات اگر هیچ دستاوردی نداشت وقتی از آنجا بیرون می آمدیم از هرچه روحانی و آخوند منزجر می‌شدیم.

نقاشیان: موجب ایجاد نحله های متفاوتی هم شد. یعنی شما جریان امتی ها را در همین ارتباط ببینید، سوسیالیست های اسلامی در همین ارتباط مطرح شدند و … اینها فرآیندهایی است که از چنین گرایش هایی ایجاد شده، نضج پیدا کرده و بعد در فضای تشکیلات انقلاب اسلامی تعمیم داده شدند.

حقانی: بنابراین طرح مباحثی نظیر پروتستانیسم اسلامی، مذهب علیه مذهب، تشیع علوی- صفوی، مثلث زور و زر و تزویر زمینه ساز جدایی برخی ازجوانان را ازروحانیت فراهم کرد تا جایی که در اوایل پیروزی انقلاب و درفتنه گروهک ها برخی وقاحت را به جایی رسانده بودند که در راس مثلت به عنوان تزویر یا اسم حضرت امام را می گذاشتند و یا عکس امام خمینی را. در سوی دیگر عکس عمو سام را می‌گذاشتند و می‌گفتند اینها وابسته به امپریالیزم اند، و بعد دستگاه سرمایه داری و دلار و این ها را می گذاشتند به عنوان اینکه این ها با هم در ارتباط اند. یعنی انقلاب اسلامی را محصول اتحاد به قول خودشان ارتجاع با امپریالیزم و سرمایه داری می‌دانستند.

وقتی این تحلیل بیاید و ذهن جوانی را که این زمینه‌ها را نمی داند و واقعا با نقش و کارکرد روحانیت آشنا نیست، پرکند بعد هم گروهک هایی که اوایل انقلاب بودند شروع کردند به یار گیری ازهمین جوانان در فضای انقلابی. آن زمان انقلابی بودن و خود را شبیه انقلابیون کردن در بین جوانان مد بود. بعضی ها را می دیدی که اسامی مستعار برای خودشان درست می کردند و در این اسامی مستعار به دنبال بروز نوعی انقلابی گری در اسم خودشان و رفتار خودشان بودند. این فضا باعث شد که جریاناتی نظیر فرقان و امثال فرقان تشدید بشود.این جریان اعتقادش این است که حوزه قبرستانی است که گهگاه تک ستاره هایی در آسمان آن می درخشد. این تک ستاره ها را وقتی شما می‌شماری، ده پانزده نفر بیشتر نیستند. یعنی کل حوزه می شود یک قبرستان و آموزه های دینی که در حوزه وجود دارد می شود آموزه‌های قبرستانی.

تک ستاره هایی می درخشند مثلا سید جمال الدین اسد آبادی، مثلا تا یک مقطعی امام را می گفتند که بعدا دیگر امام از نظر آن ها طرد شد و نیز برخی چهره های دیگر. اما اینکه چرا دست به ترور زدند را آقای نقاشیان اشاره خوبی کردند. یعنی این ها به خوبی متوجه بودند شهید مطهری مثلا یکی از اصلی ترین موانع تحقق اهداف آن ها از یک طرف و عاملی برای استقرار نظام اسلامی از طرف دیگر است. نظامی در کشور روی کار آمده که یک روحانی و ولی فقیه در راس آن قرار دارد. حالا با توجه به آن سابقه و نفرتی که پیش تر ایجاد شده بود، خود به خود این ها آمدند سعی کردند اولین ضربه را به این جریان وارد کنند.

البته همانطور که عرض کردم، جدایی از حکومت دینی در ایران، در قالب های مختلف بروز کرد. شما از ترور های گروه فرقان بگیرید و بعد موضع گیری جبهه ملی، بعد بحث سازمان منافقین و اتفاقاتی که اوایل دهه ۶۰ رخ داد، نهضت آزادی و دیگران تا برسیم به یک سری دیگر، که با هیچ کدام از این جریانات ارتباطی به آن معنا نداشتند، -نه اینکه نداشته باشند، بالاخره سابقه ها را نگاه می کنیم یک ارتباط هایی می بینیم با هر کدام از جریانات- ولی در ماجرای انقلاب، به انقلاب و امام خمینی و جریان انقلابی پیوسته بودند ولی آن پس زمینه ها و آن نگاه به روحانیت هنوز در آن ها بود. آن نگاه به حوزه، که نهایتا محدود می شد به ارتباط با بعضی چهره های شاخص حوزه و نه با متن حوزه. از این مقطع به بعد شاید دست به عملیات مسلحانه نمی زنند، ولی به شکل ویرانگرانه تری به سمت حذف حکومت دینی در ایران و حذف گفتمان دینی و حوزه و مرجعیت در کشور می روند.

* آقای نقاشیان! شما اشاره کردید در زندان با این‌ ها مباحثی داشتید و صحبت هایی می کردید. سوالی که وجود دارد این است که این ها از سویی با حکومت پهلوی که نماد طاغوت است مبارزه می کردند اما از سوی دیگر با حکومت انقلاب اسلامی هم مبارزه می کردند. این ها آرمان هایشان برای ایجاد یک حکومت چه بوده است؟ چه چیزی را برای خودشان آرمان می دانستند؟

نقاشیان: در فضای قبل از انقلاب، این که واقعا هدف اینها اضمحلال نظام شاهنشاهی باشد در هیچ یک از گفته هایشان دیده نمی شود. اگر چه حرف های انقلابی مبین این است که یک مبارزه جدی مبتنی بر تفکر دینی در جریان است اما شما بیانیه رسمی، از فرقان مبتنی بر کار مبارزاتی علیه نظام نمی بینید. تفسیرها تفسیر داغ و تفنگی است که یک بخش زیادی اش تفسیر به رای است، یک بخشی اش هم برگرفته از گفته های بعضی از عناصر حوزه است که این ها انتخابی وارد حوزه می شدند. اینکه ما بتوانیم بگوییم جریان فرقان یک جریان ضد حکومت شاه است به اعتبار تفسیر های داغ اسلامی می شود تحلیل کرد، اما اینکه یک نماد مشخص تعریف شده ای را بخواهیم به آن اشاره کنیم در مجموعه انتشاراتشان شما نمی بینید.

این نکته خیلی مهم است. اما علیه شکل گیری حکومت اسلامی نمادهای زیادی را می بینیم؛ از جمله منتسب کردن امام به نماد بیرون آمده از اجلاس گوادلوپ. امام را رسما متهم می کنند به اینکه ایشان کارگزار جریان امپریالیستی است، چرا که در نظام کنونی ساختار ارتجاع و نظام امپریالیستی یا تفکر شاهنشاهی با نماد نظامیگری، به انتهای خط رسیده و باید یک تغییری، ایجاد شود، و این برجستگی و ورود به حوزه یک انقلاب را این ها یک رفرم تلقی می کنند و این رفرم را متاثر از اجلاس گوادلوپ می دانند. بعد هم امام را مظهر پیاده سازی تصمیمات گوآدلوب می دانند. لذا سوال شما این است که ساختار فرقان که یک جریان مبارزاتی علیه نظام شاهنشاهی است و در کنارش یک جریان مبارزه علیه جمهوری اسلامی را هم پیاده سازی کرده دنبال چه می گردد؛

در حالی که به نظر من وقت اینکه گفته ها و نوشته ها یک آرمان شهر پیدا بشود را پیدا نکردند. در بستر سیاسی همه حرف هایی که ما در جلسات خصوصی می زدیم، این بود که شما چه می خواستید پیاده کنید؟

شما جمهوری اسلامی را قبول ندارید، از آن طرف نظام شاه را هم قبول نداشتید، پس چه می خواهید بکنید؟ بنابراین در بحث مبارزه علیه شاه؛ هرچند گرایش بعضی از این افراد مثل حمید نیکنام و علی حاتمی به روحانیت مبارز در سال های ۵۵، ۵۶ و ۵۷ نشان دهنده این است که این ها هم به نوعی مخالف نظام شاهنشاهی هستند- اما اینکه مبارزه جدی کرده باشند شما در هیچ یک از نماد های انتشاراتیشان نمی توانید ببینید.

قبل از انقلاب این ها کار نظامی نکردند، اما علیه نظام جمهوری اسلامی این موضوع خیلی برجسته است. اینکه آرمان شهر این ها چیست، تلقی من این است که فرصت برای اینکه به یک ساختار ذهنی سیاسی و انسجام فکری برسند و این را به عنوان یک مظهر جامع برای اینکه نه مفاسد زمان شاه را داشته باشد نه معایب نظام جمهوری اسلامی را پیدا نکردند و برای همین، برخوردی انتزاعی داشتند. همین برخورد انتزاعی کمک کرد به این که این ها در یک فرصت کوتاهی مضمحل شوند و زمان برای ساختارسازی نداشته باشند. شاید اگر از گودرزی یا عباس عسکری یا علی حاتمی می پرسیدی که شما چه کار می خواستید بکنید آن ها می گفتند ما می خواستم اسلام ناب را پیاده کنیم اما تفسیر و تعریف اسلام ناب در تفکر این ها یک تفسیر ذهنی بود، یک تفسیر یا تفکری که بشود امروز در جامعه راجع به پیوند هایش با نیاز های اجتماعی حرف زد نبود.

* شما در گفتگویی که با مجله یادآور داشتید، گفتید آن روز سومی که حضرت امام عزای عمومی اعلام کردند، آقای هاشمی آمد صحبت کرد و داشت این اتفاقات را به سمت اینکه حزب توده عامل اصلی هدایت می کرد و شما با امام در گوشی صحبت کردید و گفتید که این اتفاقات کار گروه فرقان است. می خواهم بدانم این شناخت شما و این حرف شما از کجا نشات می گرفت؟ این اطلاع را شما از کجا بدست آورده بودید؟

نقاشیان: من همان سوال اولتان را که پاسخ دادم به این نکته اشاره کردم. ذهنیت ما راجع به به گروه فرقان به اینجا رسیده بود که این ها یک جریان انحرافی هستند. در جریان ترور شهید قرنی ما هم شاید مثل آقای هاشمی فکر می کردیم که یک جریانی که ساختار جمهوری اسلامی را می شناسد و مزاحم یک فرآیند تحققی جریان حزبی در ایران است و عناصر حساس نظام را می داند؛ مانند توده ای ها، آمده و قرنی را ترور کرده است. اما وقتی بحث شهید مطهری پیش آمد، برای من مسجل شد که این همان جریان فرقان است و ما حالا باید به یک فکری برسیم که ببینیم چطور می شود با این موضوع برخورد کرد. واقع اش در ذهن من هم نبود که شاید من خودم مسئولیت این کار را بپذیرم. جرقه این کار را حضرت امام زدند، بعد هم آقای هاشمی پشتش ایستادند و تاکید کردند که حالا که تو از فرقان شناخت داری بیا و این جریان را جمع کن. جرقه را حضرت امام زدند همان لحظه ای که من در گوششان گفتم آقای هاشمی در اوت است. این عبارت را در گوش حضرت امام گفتم و منظورم این بود که حالا آقای هاشمی دارد سخنرانی می کند و راجع به توده ای ها حسابی حرف می زند که شما این کار را کرده اید، به همه عقبه ی توده ای ها اشاره کرد و بعد هم گفت که این جریان دامن شما را خواهد گرفت. من در گوش حضرت امام گفتم آقای هاشمی در اوت است. آقا فرمودند در اوت است یعنی چه؟ توضیح دادم که این جریان یک جریان مذهبی تندرو است به نام فرقان. آقا فرمودند مگر شما می شناسی؟ گفتم بله. گفت پس به آشیخ اکبر بگو بیاید منزل راجع به آن حرف بزنیم. این اولین جرقه ای بود که من را وارد حوزه ی عملیات علیه این ها بکند. نهایتا وقتی رفتیم منزل امام، ابتدا آقا رفتند اندرونی و بحث با آقای هاشمی مطرح شد و بعد که حضرت امام آمدند آقای هاشمی این جرقه را زدند که ایشان این ها را می شناسد و بفرستید بیاید تهران و این ها را جمع کند. با چنین تمهیدی وارد این حوزه شدیم. اما اینکه من چقدر اطمینان داشتم که کار، کار فرقان است؛ یکی این بود که مناسبات رابطه ای بین مطهری و فرقان برای من مسجل و تعریف شده بود. شاید مبدا اول تمام این مناسبات خودم بودم. می دانستم این ها نسبت به مطهری چه فکر می کنند و مطهری نسبت به این ها چه فکری می کند. و دوم اینکه تلقی من این بود، موفقیت پیاده سازی نظام جمهوری اسلامی و بعد ارتقا شخصی مرحوم مطهری در آن مقطع ممکن است باعث شده این ها از فضای سیاسی استفاده و کار نظامیشان را شروع کرده باشند.

* چرا از ترور آقای قرنی شروع کردند؟ چرا مستقیما از همین اسلام منهای روحانیت که بر مبنای آن بعدها می آیند سراغ آیت‌الله مطهری و آیت‌الله مفتح و بقیه شروع نکردند؟ آیا علت خاصی دارد؟ ترور فرمانده ارتش نمی‌تواند ربط زیادی به اسلام منهای روحانیت یا مثلث زر و زور و تزویر داشته باشد؛ این طور نیست؟

نقاشیان: برخورد با نظام جمهوری اسلامی، در هر فرازی اگر قرار باشد شکل و ساختار پیدا کند، یکی از مناسباتش برخورد با قدرت نظام است.، جدای از اینکه عملکرد مرحوم قرنی، و اختلافی که بین دولت موقت و ایشان در جریان کردستان ایجاد شد و حمایتی که امام از مرحوم قرنی در جریان کردستان کرد -چون در کردستان امام دستور دادند برخورد جدی شود وگرنه کردستان از دست ما رفته بود- چه بود و دولت موقت برای اینکه ایجاد وجهه و محبوبیت در کردستان کند، عملکرد و عملیات مرحوم قرنی را زیر سوال برد و روی آن تبلیغ مفصل کرد، این فرآیند به نوعی یک کار عام المنفعه ای جلوه کرد که حالا ما به نفع مردم کردستان عنصری که با مردم بد برخورد کرده حذف می کنیم. دو تا وجه دارد؛ یک وجه اینکه یک برخورد عام المنفعه به نفع مردم کردستان و به نوعی عدالت خواهی است و یک وجه دیگرش هم این است که راس ساختار قدرت جمهوری اسلامی و فرمانده ستاد ارتش جمهوری اسلامی است. مرحوم قرنی آدم وارسته و توانمندی بود. بسیار آدم متدین و ساختار شناس و متعبد نسبت به دین بود. و به نظرم می آید که شهادت حقش بود و من در خیلی از مصاحبه ها می گویم شهادت جایزه ای است که به انسان ها می دهند. وقتی میوه انسان می رسد از این درخت کنده می شود و شهید قرنی به معنای مطلق کلمه زمانی رسیده بود که شاید حیثیت او، شخصیت او، گذشته او و عملکرد او می توانست مورد ادعاهایی واقع شود و آن همه بزرگی را تحت ترور شخصیت از دست بدهد و خدا این را به او جایزه داد.

*اگر نکته ای در آسیب شناسی فرقان باقی مانده که شما به آن اشاره نکرده اید بفرمایید چون می خواهم به سوال آخر برسیم.

حقانی: نکات که زیاد است ، شاید ساعت ها بشود درباره فرقان و وگروه های فرقان گونه حرف زد

* من می خواستم به این سوال آخر برسم که طریقه ی مبارزه با چنین تفکری چیست؟

حقانی: به نظرم جدایی از حوزه و روحانیت با همه زمینه هایی که عرض کردیم، شاید علل این نوع انحرافات است. شاید به قول اقای نقاشیان فرصت پیدا نکردند که آن ابعاد آرمان شهر خودشان را روشن کنند و تبیین کنند، اما از حرف هایشان بر می آمد که درشعاربه دنبال یک جامعه بی طبقه توحیدی باتاسی به مارکسیسم، جامعه ضد امپریالیستی وعدالت محوربودند. منتها وقتی جریانات مبنای اصیلی نداشته باشند، از جاهای مختلف سر در می آورند که به عنوان نمونه به مناسبات فرقان و نفوذ آمریکایی ها در فرقان اشاره کردند. شما خیلی از گروه های ضد امپریالیستی با شعار ضد امپریالیستی را در اوایل انقلاب می دیدی که الان در دامن امپریالیسم اند. همان موقع هم آدم می دید که یک ارتباط هایی هم داشتند. به نظرم نکته ای که شهید مطهری خیلی خوب به آن رسیده بود و تا پای جان هم پای آن ایستاد بحث انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی بود.

در مقدمه علل گرایش به مادی گری، همان طور که اشاره کردیم ، تعبیر شهید مطهری این است که این ها مارکسیست اند و با اسم اسلام و شعار های اسلامی و تفسیر قرآن و این ها ظاهرسازی کرده اند. البته این ها بروزوظهورشان صراحتا مارکسیستی نیست. بروزشان اینطور است که ما یک اسلام انقلابی داریم و یک اسلام ارتجاعی؛ اسلامی که روحانیت ارائه می کند اسلام ارتجاعی است و با همان زور و زر ارتباط دارد، اسلام انقلابی یک اسلام توده ای و ابوذروار است که این نوع عبارات در آثار این ها زیاد است. دوری از روحانیت و حوزه، خود به خود این هارا به این سمت می برد که سراغ این شعارها بروند. این ها می گفتند اسلام انقلابی در حالی که شهید مطهری می گفت ما انقلاب اسلامی داریم.

* یعنی دوری از یک نوع طی طریق کردن. اینکه شما یک استاد خاصی و یک مکتب خاصی را بگذرانی که به یک قله‌ای برسید تا مثلا بتوانید قرآن تفسیر بدهید.

ببینید در حوزه دینی در ایران و حتی در جهان اسلام، از ابتدای شکل گیری حوزه شما تکیه بر مبانی و روش هایی که کمک می کند به شما در چارچوب مبانی دست به اجتهاد بزنید وجوددارد. وقتی شما این را نفی می کنید و هرکسی این اجازه را پیدا می کند با داشتن یا نداشتن سواد دینی بیاید و خودش تفسیر کند، در مقاطع مختلف شکل های مختلف پیدا می کند که در یک مقطع در قالب اسلام انقلابی خودش را نشان داد. مثلا آقای نقاشیان اشاره کردند به تفسیر تفنگی، به تفسیری که بیایی و از دل اسلام فقط تفنگ و انقلاب و ضد انقلاب و این هارا در بیاوری. «غیب» را تفسیر کنی بر مرحله مبارزه پنهانی و زیر زمینی و «شهادت» را مرحله علنی شدن انقلاب بنامی. اجنه و ملائک را یک تفسیر انقلابی کنی و همه چیز را در این محور قرار بدهی.

نقاشیان: از همین بحث ها مرحوم مطهری به این رسیده بود که این ها ماتریالیست اند.

حقانی: نگاه نگاه ماتریالیستی است ولی نقاب نقاب اسلامی است و شعار هم شعار اسلام انقلابی است. این نکته ای بود که شهید مطهری کاملا به آن وقوف پیدا کرد و توانست دست این ها را روکند و نشان بدهد که انقلاب اسلامی جریانی است مبتنی بر مبانی دینی و بر یک سنت و سیره ای که از طریق پیامبران و امامان و بزرگان شیعه به ما رسیده. یعنی توحید را به عنوان یک جهان بینی دیدن که می تواند همه ابعاد زندگی ما را تفسیر کند از جمله انقلابی گری را.

این خیلی فرق می کند با این که شما از اسلام بخواهی فقط یک رویکرد انقلابی را معرفی کنی . تازه این رویکرد در جاهایی اصلا با نظام سازی هم مسئله پیدا می کند. شاید اگر آن ها اینطوری ادامه می دادند نمی توانستند به سمت نظام سازی پیش بروند که شما بخواهی مدینه فاضله ای برایش ترسیم کنی.

مثلا در بحث تشیع علوی- صفوی، ایرادی که به صفویان گرفته می شود این است که صفوی ها آمدند تشیع را از نهضت تبدیل کردند به نظام، گویی که تشیع اصلا نباید نظام داشته باشد. لذا این رویکرد به سمت یک هرج و مرج و توسل به مکاتب دیگر می رود.

یواش یواش این ها به این نتیجه می رسند که اسلام مکتب مبارزه نیست و به مارکسیم و سوسیالیسم گرایش پیدا می کنند. من ریشه انحراف را در همین می دانم که شما رابطه ات را از یک نهاد دیرپا که در راسش علمای پرهیزگار قرار دارند و وظیفه این ها صیانت از دین است قطع می کنی، تفسیر او را نمی پذیری و می آیی با نگاه خودت و مکاتب عمدتا غربی، اسلام را تفسیروتبیین می کنی. لذا این تفکرات، هر کدام در یک ایستگاهی پیاده می شوند. فرقان در ایستگاه سال ۵۸ پیاده شد، بعضی گروه ها در ایستگاه های بعدی.

نقاشیان: مجاهدین خلق در یک مقطع دیگری، نهضت آزادی همین طور و هرچه جلوتر می آییم فضا برای یک شناخت جامعتر، شفاف تر شده است.

* نکته آخری هست که شما به آن اشاره کنید؟

نقاشیان: آقای دکتر به نکات مهمی اشاره کردند. من فقط به یک حاشیه از این بحث می پردازم و آن اینکه جامعه ما نیازمند درک صحیح از اداره حوزه ی علمیه است و اگر ما درک صحیح و شناخت جامع از حوزه علمیه پیدا نکنیم، دشمن در این ناشناسی های ما رخنه می کند و حرف خودش را به ما به عنوان یک باور حقنه و القا می کند. شناخت جامعه از حوزه کمک می کند، مشکلاتی که در مقابل حوزه است، فرآیند ها و موضوعات و چالش هایی که حوزه با فضای امروز جهانی دارد را بشناسیم، قد وقواره ی حوزه را هم بشناسیم و نهایتا همان توقع لازم برای ایجاد تحول یک جامعه در بستر زمان را داشته باشیم. اینکه ما توقع داشته باشیم حوزه امروز قم بتواند همه فرآیندهای ۸۰۰-۹۰۰ ساله نگرش غربی را با یک کتاب و دوکتاب و پنج تا و ده تا سخنرانی و یک برخورد پاسخ بدهد این توقع به جایی نیست. ضرورت داشتن حکومت ایجاب می کند که ما فرآیند های فکری مورد نیاز یک ساختار حکومتی را برای بقاء، طراحی امروزی کنیم. نظام سازی از دید امام به این فرآیند می پردازد. که اولا ساختار را ایجاد کنید و بعد دنبال ریشه دواندن و ساختار سازی برویم.

پایان

گرگ ضد انقلاب به روایت گروهک فرقان/ دلیل شهادت آیت‌الله آیت الله مطهری توسط فرقان

 



گرگ ضد انقلاب به روایت گروهک فرقان/ دلیل شهادت آیت‌الله آیت الله مطهری توسط فرقان

خبرگزاری فارس

گروه فرقان به این دلیل آیت‌الله مرتضی مطهری را به شهادت رساند که به گمان این گروه فکر به قدرت رسیدن روحانیت توسط او طرح شده بود.

به گزارش خبرگزاری فارس، گروه فرقان به رهبری شخصی به نام اکبر گودرزی یکی از شاخص ترین گروه های منفصل از روحانیت و حتی مخالف صریح روحانیت بوده است.

اکبر گودرزی اهل استان لرستان روستای دوزان در میان شهرهای خمین و الیگودرز بوده و از آن جا که پدرش چوپان بود، فرقانی ها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده » یاد می کردند.

*فرقانی‌ها گودرزی را جوپان‌زاده آزاده لقب دادند

وی در حوالی سال 1335شمسی متولد شده ( البته در شناسنامه اش سال 1338 شمسی قید شده )، در سال 1351 یا 1352 عازم  خوانسار شده و مدتی در مدرسه علمیه آن جا تحصیل کرده و سپس یک سال در قم مانده و بعد از آن به تهران آمده و مدتی را در مدرسه چهل ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین بیتوته کرد و در سال 1356 آن جا را نیز ترک کرده و از لباس طلبگی هم خارج شده است. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازدهم خوانده است .

گودرزی در سال 1356 کلاس های تفسیر در مناطق مختلف شهر تهران (نازی آباد، سلسبیل ، قلهک، جوادیه و خزانه) برپا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می کرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال ها در خانه های افراد علاقه مند تشکیل می‌شد.

مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آن ها برگزار می کرد، عبارت بود از مسجد "الهادی "، خیابان شوش ، مسجد "فاطمیه خزانه " ، مسجد "رضوان " خیابان اتابک، مسجد "شیخ هادی " و مسجد "خمسه قلهک ". مسجد "اعظم " هم که  کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی که در زندان خودکشی کرد و یکی از فرقانی‌ها بود، بود و افرادی را در همان جا جذب این گروه کرد.

گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تاسیس و رهبری کرد. وی از سال 1356به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه شد. اما جز این اعلامیه ها فعالیت دیگری نداشت. یک بار برای مدت کوتاهی به پاکستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشته های تفسیریش را انتشار دهد که به دلیل فراهم نشدن  شرایط به ایران بازگشت. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، با اسلحه هایی که وی و همراهانش از پادگان های فتح شده توسط مردم به دست آوردند وارد فاز نظامی شد. اما نظام شاهی سقوط کرده بود و گروه فرقان که عقیده به مبارزه داشت چون همه چیزش به مفهوم مبارزه ختم می شد به جنگ با نظام اسلامی جدید روی آورد.

گودرزی با داشتن شماری از جوانانی که همچنان روحیات انقلابی آن سال ها را داشتند، آنان را بر اساس آموزه های قرآنی مبتنی بر برداشت های خود، به شدت بر ضد روحانیت و آن چه آن را  آخوندیسم می نامید، تربیت کرده بود.

 

او هم زمان با انتشار جزوات تفسیری، خود نیز در ترورهای سال 1358درگیر شد و مستقیماً در ترور شهید قرنی شرکت داشت. گودزری در 18 دی ماه 1358دستگیر و در سوم خرداد 1359 تیرباران شد.

در این روز تعداد دیگری از اعضای این گروه با نام های سعید مرآت، عباس عسکری، علیرضا شاه بابابیگ و حسن اقرلو هم تیرباران شدند و علی حاتمی هم در زندان خودکشی کرد.

*اکبر گودرزی یا به قول فرقانی‌ها چوپان زاده آزاده چه نقشی در گروه فرقان داشت

سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری، زیر نظر مستقیم او بودند. محمد متحدی در شهرهای ارومیه و تبریز (استان های آذربایجان غربی و شرقی) و عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبایی بود. عباس عسکری عضو فعال دیگری بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعالی بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله نوتاش و برخی دیگر زیر نظرش فعالیت می کردند.

*جوان 25 ساله که بیست جلد تفسیر قرآن نوشته است

به این ترتیب، با شگفتی باید گفت تشکیلات فرقان در اختیار یک جوان 25ساله بوده است که در همین فاصله سنی برای بیش از بیست جزء قرآن حدود بیست جلد تفسیر نوشته بود و علاوه بر آن، برای صحیفه سجادیه نیز شرحی دوجلدی داشت. کتابی نیز در شرح دعای عرفه و جزوه ای دیگر در شرح خطبه امر به معروف امام حسین علیه السلام دارد. همین طور کتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگون آن نوشته است. افزون بر این ها بیشتر نوشته های فرقانی ها و نشریات آن ها - تا پیش از دستگیری - از اوست.پس ازکشته شدن گودرزی، فرقانی ها (با احتساب شریعتی به عنوان پنجمین شهید) از وی با نام ششمین شهید ایدئولوژیک یاد می کنند. اشاره شد که در کنار وی، علی حاتمی معلم (که در زندان خودکشی کرد)، علی رضا شاه بابابیگ تبریزی و سعید مرآت (هر دو دانشجو) نیز بودند که اینان نیز دستگیر و اعدام شدند.

این را باید افزود که گروه فرقان در آغاز با نام گروه «کهفی ها » شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژیم شاه از فعالیت این گروه کمابیش اطلاعاتی داشت، اما به دلیل درگیر شدن در ماجراهای سال 1356 و فزونی یافتن حرکت های سیاسی و نیز ضعیف شدن ساواک، گویا گزارش چندانی از فعالیت آن ها که آن زمان بیشتر همین جلسات قرآن بوده، نداشته است.

 اشاره کردیم که برخی از مهم‌ترین افراد این گروه عبارت بودند از عباس عسکری، کمال یاسینی  و علی حاتمی. عسکری یکی از قدیمی ترین افراد این گروه بود که از سال 1355 با گودرزی همکاری داشت و بعدها خود نیز مطالبی می‌نوشت. در واقع وی نفر دوم گروه فرقان به شمار می آمد و افراد بسیاری توسط وی به این گروه  پیوند خورده بودند.

شیوه جمع‌آوری امضا

 

این گروه که هم زمان با رشد فزاینده نسل جدید مذهبی و متاثر از جریان‌های روز برآمده بود، توانست عده‌ای را در برخی از مدارس و مساجد تهران، جذب کند. از آن جمله مدرسه جهان آرا بود که شماری از معلمان آن (همچون علی حاتمی و حسن نوری که دومی از ترورکنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند. همین طور گودرزی تلاش کرد تا پایگاهی در مسجد قبا به دست آورد که با مخالفت مرحوم مفتح روبه رو شد. مسجد رفعت هم در نزدیکی خیابان دولت یکی از پایگاه های اصلی فرقان بود. گودرزی در زمینه کار ایدئولوژیک، عمدتاً در کار نشر جزوات تفسیر قرآن بود که مطالب آن سخت بی پایه، مغلوط و در عین حال در قالب برداشت های سمبولیک و انقلابی بود.

در نشریه ای که به سال 1360 توسط بقایای فرقانی ها منتشر شده آمده است  که اکبر گودرزی از سال 1350 "برای راهیابی آزادانه به قرآن و متون اصلی  " تلاش خود را آغاز کرده است .

حاصل این مطالعات در سال 1355 به دست آمد و نخستین کارهای تفسیری وی در همان سال عرضه شد. به نوشته همین نشریه، از همان زمان آقای مطهری در جلسات هفتگی به نقد کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» (که به نام صادق داودی چاپ شده ) و تفسیر وی پرداخته است .

گفتنی است که فرقانی‌ها کتاب «وحید و ابعاد گوناگون» آن را به آن دلیل نوشتند که معتقد بودند ضعف عمده تشکل‌ها و سازمان‌های انقلابی از مشروطه تا زمان آنها، نبود نوعی آگاهی مکتبی بوده است. در مقدمه این اثر با اشاره به آن ضعف، اشاره شده است که این کتاب برای پر کردن آن خلا نوشته شده است.

بحثهای نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی که در آن آمده "خلاصه ترین تعریف توحید نمود خارجی جنگ سراسری و دایمی موجودات برای حل تضادها و راه یافتن به تکامل برتر و بالاتر است. توحید اندیشه ای است برای تعریف مسیر حرکت موجودات در دل این تضادها به سوی الله که نقطه  نهایی تکامل است . این مباحث که در قالب تحمیل برخی از تفکرات ابتدایی با آیات قرآنی طرح می‌شود، تا پایان  کتاب ادامه دارد. در این تعریف که بر فرض پذیرش، بیان نوعی حرکت تکاملی برای تمامی موجودات است ، قیامت با تعبیر «روز تحقق استعدادها» تعریف می شود.

آن گاه پس از ارایه برخی از آیات، نتیجه آن می شود که  پس از دید کلی و طبیعی، می توانیم قیامت را مرحله تحقق ساعت یا فعلیت سعی عمومی موجودات به حساب آوریم و از دید اجتماعی و در رابطه با پیکار خونین انقلابگران توحیدی، آن را نهایی ترین، دامنه دارترین و فراگیرترین و سازنده ترین انقلاب توحیدی و مرجع همه ی انقلابات تاریخی به شمار آوریم.

*فرقان قیام شهر تبریز و قم را زنده کردن حاکمیت روحانیت خواند

 

گروه فرقان به مناسبت قیام شهرهای قم و تبریز اعلامیه‌های صادر کرد و آنان حادثه ی مزبور را «ضمن احترام  به خون بی گناهان »‌ چنین تحلیل می‌کنند که این جریان، حرکتی است در جهت «زنده کردن دوباره روحانیت حاکم » و این که «دخالت بی رویه روحانیت را »باید «فاجعه‌ای عظیم » دانست . در این بیانیه خطاب به شریعتی آمده است که «روحانیت تجدید حیات یافته و انقلابی هایی که هنوز هم از متهم کردن تو به انواع تهمت های سفارشی دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیم الشان و مفسران عالی قدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول به کفر و وهابی  بودنت فتوا می دهند و مطالعه  آثارت را تجویز نمی فرمایند ... بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند».

 

*فرقان بعد از تدوین ایدئولوژی قدم در راه مبارزه سیاسی گذاشت

به هر حال به نوشته ی مولف کتابچه «فرقان چیست؟ »، کار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال 1356 به اتمام رسید. از آن پس ، گروه  افزون بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به تحلیل های سیاسی و درک شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت. هم زمان، نشریه ای هم به نام فرقان منتشر کرد که نخستین شماره اش در اسفند 1356 به چاپ رسید. بعدها پس از پیروزی انقلاب نیز نشریه ای با نام ذکر تحت عنوان  نشریه دانش آموزی از سوی فرقان انتشار می‌یافت.

*علت روی آوردن به ترور گروه فرقان چه بود؟

این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم شاه، تازه در بهمن 1357 به تجهیزات نظامی مجهز شد. در این زمان انقلاب پیروز شده بود و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل » می دانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنان کرد. نخستین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن "«رزش های راستین تشیع سرخ علوی» بود. همچنین تلاش برای «آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر رویکرد مبارزه قهرآمیز بود. برای فرقان  اکنون جای این پرسش بود که چه بایدکرد؟ بر اساس آیه  "فقاتلوا ائمة الکفر "، گروه فرقان تصمیم گرفت نخست مرحوم محمدولی قرنی  و سپس مرحوم  مطهری را بکشد. انتخاب مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن، مدت ها قبل و حتی پیش از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود

 

منهای مجاهدین که متاثر از مارکسیسم بودند، از سال 1350 به این سو برخی گروه‌های مذهبی با توجه به قرآن و نهج البلاغه و تفسیر دلبخواهی از آن‌ها بر پایه نگرش مبارزاتی و به اصطلاح  انقلابی، جریان های جدیدی را پدید آوردند.

محمدمهدی جعفری از دیداری که همراه دکتر پیمان در سال 1356 با اکبر گودرزی داشته  یاد کرده و می گوید: من یک جلد تفسیر آن ها را مطالعه کردم و به آنان گفتم که این تفاسیر انقلابی و امروزی است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نیست. برای نمونه در داستان یوسف ، گرگ به معنای ضدانقلاب گرفته شده که حضرت  یعقوب، یوسف را برای به دام انداختن ضدانقلاب به سوی آن ها فرستاده است . یا برای مثال محراب را به  معنای سنگر گرفته و امام را رهبر انقلابی می گرفتند.

در این میان بیش از همه استاد مطهری از این  تفاسیر برآشفت  و در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادی گری تحت عنوان «ماتریالیسم در ایران» سخت به آرای تفسیری  و تعابیری که آنان در ترجمه آیات و مفاهیم قرآنی آورده اند، حمله  کرد.

*گروه فرقان با کمک سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دستگیر شدند

گروه فرقان پس از انجام این ترورها با رخنه برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی لو رفته و همگی  آنان از جمله گودرزی رهبر آنان ، به دام افتاده و کشته شدند.

گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. در حال حاضر (1381) گهگاه اطلاعیه ای از گروه فرقان در برخی از سایت های خبری خارج از کشور دیده می شود. در آستانه ی انتخابات نهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران در 27 خرداد 1384 بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیر کشور به گروه خوارج فرقان منسوب شد.

 

*بقایای گروه فرقان تا سال 1360 جزوه منتشر می‌کرد

بقایای فرقانی ها تا اوایل سال 1360 همچنان به انتشار برخی از جزوات می پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوء استفاده کرده ، آنان را با اندیشه های خود پیوند می‌دادند.

منبع: رسول جعفریان، "جریان های مذهبی سیاسی ایران از سال 1320 تا 1357 "، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

● اعدام اکبر گودرزی؛ رهبر گروهک فرقان

 

اعدام اکبر گودرزی؛ رهبر گروهک فرقان

 

اکبر گودرزی، رهبر فاسد گروهک ضاله‌ و منحرف فرقان در چنین روزی از سال ۱۳۵۹ هجری شمسی به سزای اعمال ننگین خود رسید.

گروهک فرقان، تشکیلاتی به‌ظاهر مذهبی بود که در اواخر دوره‌ پهلوی با هدف مبارزه با رژیم طاغوت به سرکردگی فردی با نام اکبر گودرزی شکل گرفت. پیدایش خلأ فیزیکی متفکران اسلامی در سطح جامعه به‌دلیل سیاست سرکوب توسط رژیم و گرفتاری در زندان و تبعید از یک سو و به‌وجود آمدن دیدگاه‌های افراطی و برداشت‌‏های نادرست از مکتب انسان‏‌ساز اسلام از سوی دیگر، باعث شد تا مجموعه‌ای از جوانان غافل و ناآگاه حول یک محور فکری گرد هم آمده و به اقداماتی خطرناک روی آورند. فعالیت گروهک منحرف فرقان پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ابعاد گسترده‌ای به خود گرفت و برنامه‌ حذف فیزیکی چهره‌های بارز روحانیون و عوامل انقلابی مؤثر به‌عنوان شاخص‌‏‌ترین رویکردهای این گروه به‌شمار می‌‌رفت؛ در این حال آنان با شعار «اسلام، منهای روحانیت» دست به ترورهای متعددی زدند که ترور استاد آیت‌‏الله مرتضی مطهری، آیت‌‏الله دکتر محمد مفتح و نیز ترور ناموفق حجت‌‏الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی هم‌‌چنین ترور و شهادت سپهبد ولی‌‏الله قرنی - نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی - و چندین جنایت دیگر، از جمله اقدامات عملی این گروه منحرف و خون‌‌ریز بود. افراد این گروه؛ همکاری با رژیم پهلوی، همکاری با رژیم ضدتوحیدی جمهوری اسلامی، عضویت در شورای انقلاب، همکاری غیرمستقیم در بازسازی ارتش و مواردی از این قبیل را به‌عنوان اتهامات علما و روحانیون مطرح نموده و آن‌ها را مصداق «مفسد فی‌‌الارض» می‌‌‏دانستند. در‌‌نهایت طی سال‌‏های ۱۳۵۸ش و ۱۳۵۹ش، افراد گروهک فرقان دستگیر شده و براساس دادگاه عدل اسلامی به سزای اعمال خود رسیدند. اکبر گودرزی، رهبر فاسد این گروهک ضاله نیز سرانجام در تاریخ سوم خرداد‌ماه سال ۱۳۵۹ هجری شمسی به جوخه‌ اعدام سپرده شد.

فرقان، گروهی بود متشکل از ۶۰-۵۰ عضو و رهبری که در اوج فعالیتش بیست ساله بود. وی اعضای گروه خود را در مدت سه چهار سال از بین دو سه جلسه به‌اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود. وی مطالبی را که در طی این جلسات تدریس می‌کرد، گرد‌آوری، تدوین و تکثیر نمود و این سال‌ها را سال‌های تدوین ایدئولوژی نامید. رهبر گروه، فردی بود به‌نام «اکبر گودرزی» که نزدیک سه چهار سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزه‌های علمیه خوانسار ، قم و تهران فرا گرفته بود. گودرزی در سال ۱۳۵۶ کلاس‌های تفسیر در مناطق مختلف تهران در نازی‌آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک و جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه برپا می‌کرده و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می‌کرده است. بعضی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال‌ها در خانه‌های افراد علاقه‌مند تشکیل شده است. مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آن‌ها برگزار می‌کرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهک. مسجد اعظم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی در آن آمد و شد داشتند در اختیار علی حاتمی یکی از فرقانی‌ها بود، افرادی در همان‌جا جذب این گروه شدند. گودرزی گروه فرقان را درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرد. او از سال ۱۳۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه نیز شد، اما به‌جز این اعلامیه‌ها، فعالیت‌ دیگری نداشت. دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، کلاً در زمان رژیم پهلوی بوده است و پس از پیروزی انقلاب دست به ترور زدند و به‌اصطلاح خودشان دست به عمل. از این نظر که زمان تکوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به‌عنوان یک گروه ضدرژیم شاه جلوه‌گر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیه‌ها و کتاب‌های تفسیر خود را منتشر ساخت. رهبر گروه فرقان این نشریات را ایدئولوژی مدون معرفی کرده و معتقد بود که محتوای آن‌ها را از دروسی که در حوزه علمیه خوانده، نگرفته است. بلکه جلساتی را که از سن ۱۶ سالگی اداره کرده و مباحثی که با اعضاء جلسه خود داشته، ایدئولوژی این گروه را تشکیل داده‌اند و آن را تا مرحله ثمردهی و اقدام مسلحانه هدایت کرده‌اند. او معتقد بود کلیه عملکردها و عقاید مدون و منسجم گروه مذکور نیز نتیجه مستقیم تدوین ایدئولوژی است که در جلسات مذکور تحقق یافته بود. ایدئولوژی این گروه به‌شدت متأثر از ایدئولوژی «سازمان مجاهدین خلق ایران» (منافقین) و آثار مرحوم دکتر علی شریعتی بود به‌طوری‌که معمولاً بر جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ می‌رساندند. گودرزی تعدادی از جوانانی که روحیات انقلابی سال‌های ۵۷-۱۳۵۵ داشتند را براساس آموزه‌های نشأت‌گرفته از برداشت‌های خود از قرآن، به‌شدت برضد روحانیت و آنچه که آن را آخوندیسم می‌نامید، تربیت کرده بود. گودرزی هم‌زمان با انتشار جزوات تفسیری، در ترورهای سال ۵۸ درگیر شده و به‌طور مستیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت. در ۱۸/۱۰/۵۸ دستگیر و در ۳/۳/۵۹ اعدام شد. در این روز تعداد دیگری از اعضا این گروه با نام‌های علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسکری، علیرضا شاه‌بابیک و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلی ترور شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی بود. عباس عسگری عضو فعال دیگری بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله‌نوتاش و... زیر نظرش فعالیت می‌کردند. فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباکو، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی که در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به‌شکل کودتا به قدرت رسیده و به‌علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصص‌های لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان‌های کشوری از دخالت در این‌گونه امور خودداری خواهد کرد و قهراً قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمان‌های سیاسی، مارکسیستی و احتمالاً ناسیونالیستی خواهد بود. فرقان، کناره‌گیری روحانیت از مسئولیت‌ها را ضروری می‌دانست اما درمورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمی‌کرد. زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضدتوحیدی‌ترین عناصر جامعه می‌دانست و معتقد بود که باید در کم‌ترین زمان مملکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربة‌الی‌الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند. درباره همه‌پرسی جمهوری اسلامی (که مردم با اکثریت قاطع ۲/۹۸ رأی‌دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریه‌ای که در فروردین ۵۸ با عنوان: «رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار» منتشر می‌کند، مردم را از افتادن به دام این خدعه بازمی‌دارد. این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتاً غنائمی که بعد از عمری مبارزه روحانیت به‌دست آمده بود، اکنون در اختیار گروهک‌هایی مانند فرقان قرار گرفت.

 

 

 

این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» می‌دانست، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آن‌ها کرد. اولین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن «ارزش‌های راستین تشیع سرخ علوی بود». همچنین تلاش برای «آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم» عامل دیگر این مبارزه قهر‌آمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه باید کرد؟ براساس آیه «فقاتلو ائمة الکفر» گروه فرقان تصمیم گرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده‌سازی تشکیلاتی آن مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد ۱۳۴۲ از طرف او طرح شده بود.» دلایلی که در این مورد گروه فرقان ذکر کرده‌اند، به این شرح است: «وی اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل کرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق‌ تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر این‌که نام‌برده عضو شورای انقلاب بوده و هم‌چنین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته است که به‌منزله همکاری با رژیم طاغوتی است و مجازات تمام موارد اعدام است.» شایان ذکر است که گروه فرقان برای صدور حکم اعدام برای هر کس که تشخیص می‌داده؛ مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری اقدام می‌نموده است. گودرزی در جواب این سؤال که مراحل ترور یک فرد از ابتدا تا انتها چگونه بوده است؟ می‌گوید: «مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من درباره افرادی که تصمیم می‌گرفتیم ترور شوند، صحبت می‌کرد و بعد با افرادی که خودش با آن‌ها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل می‌پوشاند. و در پایان کار اینجانب اعلامیه آن را می‌نوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات می‌دادم.» از گودرزی سؤال می‌شود که: گروه از چه زمانی تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفت؟ پاسخ می‌دهد: «خط مشئ کلی، همان مخالفت با نظامات ضدتوحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است که نهایتاً به‌گونه مسلحانه خودنمایی می‌کند که این مسأله در ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانه‌ای علیه رژیم طاغوت انجام نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضع‌گیری و مخالفت از وقتی مطرح شد که روحانیت مدعی رهبری حرکت مردم شد، که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی (از اعضای گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا کرد.» در ادامه ترور‌های این گروه شهید دکتر مفتح در ۲۷ آذر ۵۸ توسط کمال یاسینی به شهادت رسید. آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی از روحانیون دانشمند و انقلابی در مورخه ۱۲/۸/۵۸ و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند. مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله آقارضی شیرازی نیز مورد سوءقصد قرار گرفتند که از ترور آنان جان سلام به در بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به‌دست فرقانی‌ها ترور شد. همین‌طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که بیش‌تر جلسات شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در خانه او برگزار می‌شد، توسط فرقانی‌های مدعی پیروزی از شریعتی، ترور شد که جان سالم به در برد. نباید پنهان کرد که گفتمان حاکم بر نوشته‌های فرقان، تطابق جدی با نوشته‌های شریعتی ندارد. هم به آن دلیل که این گروه سعی می‌کند تا از قرآن دستاویزی برای انگاره‌های انقلابی خود عرضه کند و هم پیچ در پیچ بودن برداشت‌های شگفت فرقانی‌ها از آیات، بدون تردید، پسند شریعتی هم نمی‌توانست باشد. با این حال، در بازجویی‌های اعضای فرقان، باور به شریعتی یکی از ارکان اصلی عنوان شده است. حسن عزیزی از جمله همین فرقانی‌ها با اشاره به افراد مختلف وابسته به این گروهک می‌گوید که «خط فکری همگی کسانی که نام بردم تقریباً تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود.» محمود کشانی، راننده اتومبیلی که افراد آن شهید مفتح را ترور کردند در وصیت‌نامه خود هم‌چنان به افراد خانواده‌اش توصیه می‌کند که کتاب‌های شریعتی را بخوانید و نام کس دیگری را به قلم نمی‌آورد. گودرزی در بیان علت به شهادت رساندن دکتر مفتح می‌‌گوید: «وی متهم به داشتن رابطه با «مقدم» رئیس معدوم ساواک بود.» وقتی از او سؤال می‌شود که شما چگونه این رابطه را کشف کرده‌اید؟ می‌گوید: «این رابطه در نشریه‌ای مطرح شده بود که این نشریه به دست ما هم رسید.» وقتی سؤال می‌شود که آیا در این زمینه تحقیقی کرده بودید و یا این‌که آن نشریه را چه کسانی منتشر کرده بودند؟ می‌گوید: «نه، ما خودمان تحقیقی در این زمینه نکردیم و آن نشریه را هم نمی‌دانیم چه کسانی منتشر کرده بودند ولی این موضوع معروف شده بود!» این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی‌اش، اقدام به سرقت از چندین بانک نمود تا بتواند پول‌های سرقتی را صرف تهیه خانه‌ای تیمی و خرید اسلحه نماید. گروه فرقان، بعد از انجام این ترور‌ها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروهک، لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم شدند. گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. گه‌گاه اطلاعیه‌ای از گروه فرقان در بعضی از سایت‌های خبری خارج از کشور دیده می‌شود. بقایای فرقانی‌ها تا اوایل سال ۶۰، هم‌چنان به انتشار برخی از جزوات می‌پرداختند و حتی از ترورهای کورکورانه مجاهدین خلق نیز به‌نوعی سوءاستفاده کرده می‌کردند.