جشنهای 2500 ساله، در زمان رژیم پهلوی

 

 

جشنهای 2500 ساله، در زمان رژیم پهلوی

 

نويسنده: محمد مهدي موسي خان

 

(منبع: ماهنامه زمانه، شماره 21، خرداد ماه 1383

 

بخش اول:

 

در اولين شماره اين مقاله به بررسي علل برگزاري جشن‌هاي 2500 ساله و نحوه تدارک جشن و برگزاري مراسم خواهيم پرداخت و در شماره بعد به ادامه بحث برگزاري مراسم و برخورد امام نسبت به اين جشن‌ها خواهيم پرداخت. ما را با نظرات خود ياري کنيد.

 

 

 

 وقتي كه كارگران زحمتكش ايراني براي آماده كردن زمين هاي اطراف تخت جمشيد، عرق پيشاني خود را بر زمين مي ريختند، گمان نمي كردند كه پادشاهان باستاني ايران هنوز، هم آن قدر اعتبار و اقتدار داشته باشند كه ميلياردها تومان پول، امكانات و وقت مردم ايران را براي آبادكردن گورهاي پوسيده خود فرو بلعند. آري، گويا هنوز هم ارواح پادشاهان خودكامه ايران از ثروت و عشرت، سيراب نشده بود كه مي بايست نزديك به چهارسال، بودجه و نيروي نهادهاي دولتي و غيردولتي ايران، مصروف آنان گردد.

 

 برگزاري جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي در ايران، تنها در هنگام برگزاري آن، به شاه، ابهت و شخصيت ظاهري داد؛ اما ديدار شخصيت ها و خبرنگاران خارجي از ايران، آنها را با فقر و تنگدستي بسياري از اقشار شهري و روستايي ايران آن روز، آشنا كرد و شاه در معرض انتقادات و اعتراضات داخلي و خارجي قرار گرفت؛ به گونه اي كه دربار پهلوي تا مدت ها مشغول ارائه توجيهات، درباره لزوم برپايي اين جشن بود. است.

 

 

 

 علل برگزاري جشن

 

 در سال 1350ش. محمدرضا پهلوي، جشني در كشور برگزار نمود كه در طول قرن بيستم، بي سابقه بود. اين جشن كه از تاريخ 20 تا 26 مهرماه، به مدت يك هفته، در تخت جمشيد برپا شد، ايران را به مركز مهم خبرسازي در جهان تبديل كرد. در اين جشن، بيست پادشاه و امير عرب، پنج ملكه، بيست و يك شاهزاده، شانزده رئيس جمهور، سه نخست وزير، چهار معاون رئيس جمهور و دو وزير خارجه، از 69 كشور، شركت كردند. از جمله مدعوين اين جشن، مي توان به نيكلا پادگورني، رئيس جمهور اتحاد جماهير شوروي، مارشال تيتو از يوگسلاوي، يحيي خان از پاكستان، ملك حسين، پادشاه اردن و هايلاسلاسي، امپراتور اتيوپي اشاره كرد. گذشته از مقامات مزبور، ده ها تن از شخصيت هاي علمي، فرهنگي، هنري و نمايندگان رسانه هاي خبري جهان و نيز نخبگان ايراني، در اين مراسم حضور داشتند.(1)

 

 شاه با برپايي اين جشن، سعي داشت كه بر وجود نهاد سلطنت در ايران به مدت دو هزار و پانصد سال و تداوم آن تا فرمانروايي خود، تأكيد كند. او همچنين قصد داشت به جهانيان بفهماند كه ايران كشور بزرگي شده است و او به عنوان پادشاه اين كشور، خود را وارث و نگهبان يك تاج و تخت 2500 ساله مي داند.(2) در اولين جلسه كميسيون نظام جشن شاهنشاهي، هدف از اين جشن، چنين بيان شده است: «منظور از برگزاري جشن مزبور، قاعدتاً بايستي شناساندن قدمت شاهنشاهي ايران باشد كه مدت 25 قرن تمام، عليرغم تمام سوانح و حوادث تاريخ، دوام يافته و پيوسته بر اميال و آرزوهاي ملت، منطبق بوده است. پس مفهوم واقعي اين جشن، آن است كه شاهنشاه ايران كه به حقيقت، مظهر كمال آمال و آرزوهاي ملت ايران بوده، بايستي به همين نحو از طرف تمام ملل عالم شناخته شود».(3)

 

 دومين هدف شاه از برپايي اين مراسم، كسب وجهه بين المللي براي حكومت و تحكيم مشروعيت سلسله پهلوي بود تا در سايه آن بتواند اعتماد دولت مردان بيگانه را براي سرمايه گذاري بيشتر در ايران، به دست آورد (4) و به دنيا نشان دهد همان گونه كه مي تواند از سران كشورها، به مدت يك هفته پذيرايي كند، توانايي كنترل خليج فارس و درياي عمان را نيز دارد. در اسناد سفارت آمريكا در اين باره، چنين مي خوانيم: «شاه از طريق برگزاري اين مراسم، به جهانيان اعلام كرد كه ايران به خانواده ملل مدرن جهان پيوسته است. همچنين او صراحتاً اعلام كرد كه ايران در اين بخش از جهان، نقش ايجاد كننده ثبات را ايفا خواهد كرد».(5)

 

 خودبزرگ بيني و برتري جويي نيز از ديگر انگيزه هاي شاه در برگزاري جشن 2500 ساله به شمار مي رفت. او در مقايسه با بسياري از شخصيت هاي مطرح جهان، از نسب و كمال، بهره اي نداشت و در جهت كسب اعتبار، اميدوار بود كه با پيوند دادن خود به تاريخ 2500 ساله پادشاهي و احياي باستان گرايي و با ناديده گرفتن تأثير عميق اسلام در گذشته ايران، خود را در برابر جهانيان، به عنوان پادشاهي توانا و بي همتا قلمداد كند.(6)

 

 

 

 نحوه تدارك جشن

 

 پيشنهاد برپايي جشن هاي 2500 ساله، ابتدا از طرف شجاع الدين شفا، مشاور فرهنگي دربار در سال 1337ش. مطرح شد.(7) روز 29 آذر 1337ش. شجاع الدين شفا در مصاحبه اي چنين اعلام كرد: «به فرمان شاه، مراسم يادبود دوهزار و پانصد سال بنيان گذاري شاهنشاهي ايران به دست كوروش بزرگ، برگزار خواهد شد». (8) وي همچنين زمان برگزاري جشن هاي مذكور را سال 1340ش. وعده داد.(9) پيش از پايان سال 1339ش. وزارت دربار در اطلاعيه ديگري چنين اعلام كرد: «نظر به اهميت موضوع و ضرورت برگزاري جشن به ترتيبي كه در خور تاريخ كهنسال و پرافتخار شاهنشاهي ايران باشد، به فرمان شاهنشاه، تاريخ برگزاري آن، رسماً به آبان ماه سال 1346ش. موكول گرديد». سرانجام در تاريخ 1347/5/26ش. بار ديگر وزارت دربار در اطلاعيه اي اعلام كرد: «به فرمان مطاع مبارك شاهنشاه آريامهر، جشن هاي بيست و پنجمين سده شاهنشاهي ايران، به مدت هشت روز، از تاريخ 20 مهرماه 1350ش. برگزار خواهد شد».(10) مهم ترين علت اين وقفه 13 ساله در برپايي جشن، كسري بودجه و فقدان منبع مالي كافي بود كه رژيم را به فكر تعويق تاريخ جشن انداخت.(11) مسئوليت برگزاري جشن هاي شاهنشاهي، در ابتدا به جواد بوشهري واگذار شد؛ ولي چون وي كاري از پيش نبرد، پس از مدتي، اين مسئوليت به عهده اسدالله علم، وزير دربار شاه افتاد.(12)

 

 بعد از برگزاري مراسم تاج گذاري، بيشترين فعاليت رژيم پهلوي، به تدارك برپايي اين جشن، معطوف شد و براي مدتي بيش از چهار سال، قسمت اعظم كار سازمان هاي دولتي به آن اختصاص داشت. سال 1350ش. سال كوروش كبير نام گرفت و همه چيز به آن اختصاص يافت. يك سال تمام، آرم و طرح اين جشن را به همه جا آويختند و روي جلد كتاب ها و مجلات و حتي دفترچه هاي يادداشت دانش آموزان، چاپ كردند.(13)

 

 يكصد هواپيماي باربري ارتش و تعداد زيادي كاميون و تريلر، در مدت نه ماه، تمام اثاثيه اقامتگاه سران را به شيراز منتقل و از شيراز به وسيله كاميون هاي ارتشي به تخت جمشيد حمل كردند.(14) در همان حال، اسدالله علم، با ميلياردها ريال بودجه، كار جشن ها را پيش مي برد. به سفارش او، بنايي عظيم شبيه برج ايفل در مدخل تهران ساخته مي شد. تشكيلات اشرف - خواهر شاه - نيز با هياهو و تبليغات بسيار، از هر سرمايه دار، سي هزار تومان دريافت كرد تا به نام هر كدام، مدرسه اي به يادبود اين جشن ها ساخته شود. بر اين اساس، مي بايست 2500 مدرسه ساخته مي شد كه نيمي از آن نيز ساخته نشد. (15)

 

 براي باشكوه جلوه دادن اين نمايش، كميته برگزاري جشن، از تمام مؤسسات تزئيناتي و آرايش گران و خياطان طراز اول اروپا دعوت به همكاري كرد. خيلي زود در پايين تخت جمشيد، مساحتي در حدود 6500 متر مربع را تقريباً هفتاد چادر پوشاند كه ژانسن، دكوراتور فرانسوي، آنها را با كريستال، چيني، آستر ابريشمي، مخمل سرخ و چلچراغ درخشان، آراسته (16) و خانم مرسيه، آنها را تزئين كرده بود.(17) پيش از آن كه فكر پروژه چادرهاي سران مطرح باشد، همه امكانات و تلاش ها مصروف اين شد كه هتل تخت جمشيد، آماده و بازسازي شود تا به عنوان اقامتگاه سران، مورد استفاده قرار گيرد؛ اما سرانجام در نيمه اول سال 1349ش. طرح احداث چادرهاي مخصوص سران مطرح شد.(18)

 

 اين چادرها كه همگي داراي تهويه مطبوع بودند، با كريستال هاي «باكارت»، چيني هاي «ليموژ» و پارچه هاي نخي «پورتالت» تزئين شده بودند (19) و در داخل هر چادر ابريشمي، يك اتاق نشيمن بزرگ، اتاق خواب و آشپزخانه وجود داشت.(20)

 

 آرايش گران طراز اول از سالن هاي «كارتيا» و «آلكساندر» پاريس، به تخت جمشيد پرواز كردند. اليزابت آردن، يك نوع كرم صورت توليد كرد و نام آن را فرح گذاشت تا در جعبه هاي مخصوص، به ميهمانان هديه شود. «باكارا»، يك گيلاس پايه دار كريستال طراحي كرد و «سرالين»، جايگاه مدعوين را از روي طرح سفال هاي قرن پنجم پيش از ميلاد ساخت. «رابرت هاويلند»، فنجان هايي تهيه كرد كه در طول جشن، فقط يك بار مورد استفاده ميهمانان قرار گرفتند. «پورتو» نيز كه يكي از بزرگ ترين توليد كنندگان ملافه و روميزي فرانسه بود، روميزي هاي رسمي و ملافه هاي ميهمانان را تهيه كرد. «لان ون»، يونيفرم هاي جديدي براي كارمندان دربار تهيه كرد كه تهيه هر يك از اين لباس هاي مخصوص، حدود پانصد ساعت وقت گرفته، در هر يك از آنها بيش از دو كيلو نخ ابريشمي به كار برده شده بود. (21) همچنين ساخت بيست هزار مدال يادبود به مؤسسه «آرتوس برتران» فرانسوي، سفارش داده شد.(22)

 

 براي تأمين روشنايي محل جشن، از تهران و شيراز، شش هزار مايل، كابل كشي شد و بيست مايل حلقه گل زينتي، شامل صد و سي هزار لامپ، مصرف شده بود. ماكس بلوئه فرانسوي با 259 سرآشپز و پيش خدمت، ده روز پيش از برگزاري مراسم جشن، به ايران آمد (23) و سرپرستي پذيرايي ها را بر عهده گرفت. همچنين در اين مراسم، شش صد روزنامه نگار، عكاس، فيلم بردار (24) و مفسر از سراسر جهان كه حتي برخي از آنان به هزينه دولت ايران به شيراز آمده بودند، خبرهاي اين مراسم خيره كننده را براي جهانيان گزارش مي كردند.(25)

 

 بعد از تهيه مفصل اين همه امكانات، يك چيز بسيار مهم كه بايد در نظر گرفته مي شد، اقدامات امنيتي و محافظت از محل جشن بود. در اين مورد، سه مركز نظامي نيروي هوايي، اطراف تخت جمشيد را به دقت حفاظت مي كردند. در شروع اين جشن ها، عده زيادي براي احتياط، بازداشت شده بودند و چنين به نظر مي رسيد كه تا شعاع 120 كيلومتري تخت جمشيد، هيچ گونه مزاحمي وجود ندارد. حساسيت نسبت به نگاه خارجيان به قدري بود كه حتي فقر را در روستاهاي مخروبه تخت جمشيد با ديوارهاي آجري بلند، محبوس و از چشم بينندگان مخفي كردند. (26) در شيراز نيز بيش از دويست تن از دانشجويان، تحت بازداشت بودند. اقدامات شديد امنيتي در مجموع، فضايي همچون حكومت نظامي را بر كشور حاكم ساخته بود. دهكده سران نيز توسط چهار هزار تكاور تفنگدار نيروي دريايي و يك سيستم فوق العاده امنيتي خودكار كه به چشم نمي آمد، محافظت مي شد. ارتش در تمام مدت برگزاري جشن، به حالت آماده باش درآمده بود. صدها هواپيمايي كه شاه تا آن زمان خريده بود، آماده محافظت از او بودند كه بزرگان جهان را به ميهماني تخت جمشيد فراخوانده بود؛ (27) اما با وجود تلاش گسترده رژيم براي جلوگيري از خرابكاري در طول برگزاري جشن، گروه هاي مخالف، طي عملياتي با منفجر كردن قسمتي از تأسيسات برق پايتخت، براي مدتي برق، بخشي از تهران را قطع كردند. آنها حتي سعي داشتند كه يك هواپيماي متعلق به شركت «ايران اير» را بربايند كه به دنبال عدم توفيق در اين كار، نه تن از مخالفان دستگير شدند.(28)

 

 

 

 برگزاري مراسم

 

 در روز 17 مهرماه 1350ش. مراسم ويژه اي مقابل كاخ مجلس سنا، در حضور مردم برگزار شد كه در آن، «پيام ملت ايران» كه روي پوست آهو نوشته شده بود، به سواركاري با لباس دوره هخامنشيان تسليم شد تا به تخت جمشيد ببرد و به پيشگاه شاهنشاه آريامهر، تقديم دارد!(29)

 

 در نوزدهم مهر ماه، شاه به همراه خاندان سلطنتي، وارد شيراز شد و فرداي آن روز به اتفاق تمام مقامات لشكري، دولتي و خانواده خود، به پاسارگارد - اولين پايتخت دولت هخامنشيان - رفت و در كنار آرامگاه كوروش، نطق معروف خود را ايراد كرد. شاه بعد از انجام مراسم تشريفات، در حالي كه سكوت، تمام فضا را پر كرده بود، نطق خود را چنين آغاز كرد: «كوروش! شاه بزرگ! شاه شاهان! شاه هخامنشي! شاه ايران زمين! از جانب من، شاهنشاه ايران و از جانب ملت من، بر تو درود باد». شاه كه اصولا مردي كم رو و كم حرف بود، در هنگام ايراد اين نطق، هيجاني غيرعادي از خود نشان داد و پيش از آن كه سخنانش را خطاب به پادشاه مرده تمام كند، مكث كرد. سرانجام، وي سخنانش را با اين جملات به پايان رسانيد: «كوروش! شاه بزرگ! شاه شاهان! آزادمرد آزادمردان و قهرمان تاريخ ايران و جهان! آسوده بخواب؛ زيرا كه ما بيداريم و همواره بيدار خواهيم بود». (30) گفته مي شود پس از آن كه نطق شاه تمام شد، ناگهان باد شديدي از سطح بيابان برخاست و گرد و خاك بسياري در چشم تماشاچيان پاشيد. در آن هنگام، همه اين واقعه را به فال نيك گرفتند! (31)

 

 در روز 21 مهرماه، وقت آن فرا رسيده بود كه شاه از ميهمانان خارجي، استقبال به عمل آورد. در برنامه استقبال از ميهمانان خارجي، سران كشورها به دو دسته تقسيم شده بودند؛ دسته نخست، در برگيرنده سلاطين و امپراتوراني نظير هايله سلاسي، امپراتور حبشه، قابوس، سلطان عمان و ملك حسين، پادشاه اردن بودند و دسته دوم نيز شامل رؤساي جمهور، امرا و شيوخ خليج فارس بودند. از دسته اول، شاه شخصا در تخت جمشيد استقبال مي كرد و در آن جا مراسم سان و موزيك و پرچم اجرا مي شد و براي دسته دوم، نخست وزير در فرودگاه شيراز، برنامه استقبال را اجرا مي كرد.(32) زماني كه تمام ميهمانان به جز نيكسون و پمپيدو، رؤساي جمهور آمريكا و فرانسه (آنان معاونان خود را به اين جشن فرستادند)، به تخت جمشيد وارد شدند، مراسم ضيافتي در چادر بزرگ و اصلي جشن، برپا شد. در ضيافت مذكور، شاه، نطقي در تمجيد از تاريخ شاهنشاهي ايران و تلويحاً از اقدامات خود، قرائت كرد. بعد از آن نيز هايلاسلاسي، امپراتور حبشه، از سوي مدعوين، به خاطر برپايي چنين مراسم باشكوهي، از شاه، تقدير و تشكر كرد و پس از آن، ميهمانان، مشغول پذيرايي از خود شدند.

 

 غذاهاي ضيافت تخت جمشيد را رستوران ماكسيم (گران ترين رستوران فرانسه) تهيه مي كرد كه چندين مؤسسه عمده فرانسوي و سوئيسي نيز به آن كمك مي كردند. صورت غذاي ضيافت هاي جشن نيز با جوهر سياه، روي صفحات پوست آهو نقش شده، با يك ريسمان طلايي و به صورت يك كتاب كوچك با جلد ابريشمي آبي، صحافي شده بود.(33)

 

 غذاها نيز شامل تخم بلدرچين با خاويار، خوراك خرچنگ، كباب بره با قارچ، طاووس بريان انباشته از جگر غاز و دسر، شامل تمشك تازه با لعاب انجير و تمشك مخصوص بود. همچنين رستوران ماكسيم، در حدود 25 هزار بطري شراب مخصوص براي ميهمانان تهيه كرده بود. (34) اين در حالي بود كه در تمام مدت ضيافت، دسته اركستر «بلرهاوس» كه نيكسون، آن را فرستاده بود، براي حاضران مي نواختند.(35)

 

 در روز دوم اقامت ميهمانان در تخت جمشيد، شاه، بار عام داد و ضيافتي غيررسمي در چادر بزرگ برپا كرد. سپهبد فريدون سنجر كه در اين جشن، ژنرال آجوداني پادشاه كشور لسوتو را عهده دار بوده است، ضيافت آن شب را چنين توصيف مي كند: «اوايل شب، من و پادشاه لسوتو و همراهان، وارد سالن شديم؛ ميز بزرگ را برداشته به جاي آن، تعداد زيادي ميز و صندلي در محوطه سالن چيده بودند. من وقتي ديدم كه شاه صدر هيئت رئيسه شوروي (نيكلا پادگورني) و ملك حسين، مثل سه نفر دوست صميمي، گرد يك ميز جمع شده اند، تعجب كردم. خلاصه غوغايي بود. ميز به وسيله سران كشورهاي عربي و عجمي و سياه و سفيد، آفريقايي، آسيايي، اروپايي و خاور دور و نزديك، اشغال شده بود. صداي قهقهه و بگو بخند، فضاي سالن را پركرده بود. در اين گيرودار، از گوشه سالن، دري به روي حضار باز شد و صداي دلنواز تار، آهنگي از آهنگ هاي اصيل ايراني را پخش كرد. پس از چند لحظه، اولين دسته از نوازندگان، رامش گران و رقاصه هاي زيباروي ايراني، ظاهر شدند. آنها به همان حال ايستاده، تارها به زير بغل و ويولون ها زير چانه، به ترنم پرداختند. پشت سرِ دسته اول، دسته دوم و همين طور دسته سوم و چهارم ظاهر مي شدند و هر دسته در گوشه اي، كنار ميزي، به هنرنمايي، رقص و پاي كوبي پرداختند. لازم به ذكر است كه تمام اين دسته هاي ساززن، ضرب گير و رقاصه، ملبس به يك نوع لباس نبودند؛ بلكه هر دسته، ملبس به لباس محلي مخصوص يك منطقه از كشور بود. از هر طرف سالن، صدا و آهنگي از تار و ضرب و زنگوله دستي خانم هاي رقاصه به گوش مي رسيد. ساعت در حدود يك يا دو بعد از نصف شب بود كه محفل عيش و سرور به پايان رسيد و حضار با قهقهه‌ هاي مستانه و تلوتلو خوران، سالن را ترك كردند».(36)

 

 بعد از ظهر روز 23 مهرماه، جشن شاهنشاهي به مرحله حساس خود رسيد. قرار بود در اين روز، سربازان دوره هاي مختلف تاريخ ايران، با لباس همان دوران، رژه بروند. براي آرايش اين سربازان، پنج هزار كيلو پشم و مو به اندازه مصرف يك سال تئاترهاي اروپا، (37) از خارج آورده شده بود. براي اجراي اين برنامه، چند كارشناس خارجي كه با حقوق ها و دستمزدهاي گزاف استخدام شده بودند، توانستند طرح لباس ها ادوات و تجهيزات اين قشون هزار نفري را تهيه و بر اجراي آن نظارت نمايند. (38)

 

 مراسم روز رژه، با ورود شاه و خانواده سلطنتي به جايگاه كه پايين ديوارهاي تخت جمشيد بنا شده بود، حالت رسمي به خود گرفت و لحظه اجرا، با به صدا درآمدن شيپورها، فرا رسيد. مراسمي كه شاه براي آن لحظه شماري مي كرد، آماده بود تا چشم ميهمانان را به خود خيره كند. يكي از نويسندگان غربي كه در اين مراسم شركت داشته است، صحنه رژه را چنين توصيف مي كند: «ريش هاي پرپشت و مُجعّد مادها و پارس ها، ريش هاي نوك تيز صفويان، سبيل هاي چخماقي سربازان قاجار، سپرها و نيزه ها، پرچم هاي سه گوشه، قداره ها و خنجرهاي جنگ جويان باستاني، همه در آن جا بود. در زير آفتاب، ولي در پناه چترهاي آفتابي، ميهمانان، روي تختگاه زير خرابه هاي قدرت كوروش نشسته بودند و اين رژه احساس برانگيز را تماشا مي كردند. در اين رژه، مي شد نگهبانان كاخ هاي هخامنشي، جنگجويان پارت، سواره نظام خشايار شاه، تخت روان ها، ارابه ها، شترهاي جمازه، توپخانه فتحعلي شاه، جنگجويان سواحل بحر خزر و خليج فارس، نيروهاي هوايي، تانك ها و زناني را كه اخيراً به استخدام نيروهاي مسلح درآمده بودند، مشاهده كرد».(39)

 

 شاه در افتتاح اين مراسم، چنين گفت: «هدف اين است كه عظمت ارتش ايران در ادوار قديم و جديد، به نمايش درآمده، نشان داده شود كه ارتش ايران همانند سپاهيان روزگار هخامنشي، آرماني را كه استقلال و شرافت ملي با موازين اخلاقي و بشري درآميخته، مقدس مي شمارد».(40) اين نمايش ارتش هزار نفري، حدود يك ساعت، مدعوين را سرگرم خود كرد و شاه را راضي نگه‏‌داشت.(41)

 

 

 

نويسنده: محمد مهدي موسي خان

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

 

1. غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران.

 

2. مختار حديدي، پهلوي دوم و نمونه انديشه هاي باستانگرايانه، فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره پنجم.

 

3. صورت جلسات كميسيون نظام شاهنشاهي تا دويستمين جلسه، برنامه پيشنهادي كميسيون نظام، شماره 1، ص1.

 

4. فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره پنجم، ص 104.

 

5. دانشجويان پيرو خط امام، ايران اسناد لانه جاسوسي آمريكا، ج 6، بخش اول.

 

6. فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 104 و 105.

 

7. همان، ص 105.

 

8. يوسف مازندي، ايران ابرقدرت قرن.

 

9. حميد روحاني، نهضت امام خميني، ج 3.

 

10. همان، ص 849 - 850.

 

11. ر. ك: فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 109-106.

 

12. يادداشتهاي علم، متن كامل دست نوشته هاي امير اسدالله علم، ج 1. ص 11.

 

13. سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 169-167.

 

14. فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 114.

 

15. مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، ص 559.

 

16. ماروين زونيس، شكست شاهانه، ترجمه اسماعيل زند و بتول سعيدي، ص 136.

 

17. احسان نراقي، از كاخ شاه تا زندان اوين، ترجمه سعيد آذري، ص 62.

 

18. فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 115.

 

19. جيمز بيل، عقاب و شير، ترجمه مهوش غلامي، ص 295.

 

20. حسنين هيكل، ايران روايتي كه ناگفته ماند، ترجمه حميد احمدي، ص 172.

 

21. ويليام شوكراس، آخرين سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، ص 39 - 40.

 

22. فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 114.

 

23. البته رقم آشپز و سرآشپز در منابع مختلف از 131 تا160 نفر ذكر شده است، ر.ك: فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 115؛ احسان نراقي، از كاخ شاه تا زندان اوين، ص 62.

 

24. تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ص 349.

 

25. ايران، ابرقدرت قرن، ص 540.

 

26. احمد فاروقي و ژان لورويه، ايران بر ضد شاه، ترجمه مهدي نراقي، ص 41.

 

27. از سيد ضياء تا بختيار، ص 566.

 

28. ر.ك: يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، ص 606.

 

29. ايران، ابرقدرت قرن، ص 539.

 

30. متن اين خطابه در اكثر روزنامه ها و مجلات آن تاريخ موجود است.

 

31. ايران، ابرقدرت قرن، ص 48.

 

32. فريدون سنجر، حاصل چهل سال خدمت 1355-1316، ص 234.

 

33. ايران، ابرقدرت قرن، ص 40.

 

34. تاريخ سياسي بيست و پنج ساله ايران، ص 349.

 

35. از سيد ضياء تا بختيار، ص 566.

 

36. حاصل چهل سال خدمت، ص 249-247.

 

37. از سيد ضياء تا بختيار، ص 568.

 

38. حاصل چهل سال خدمت، ص 250.

 

39. آخرين سفر شاه، ص 43.

 

40. ايران، ابرقدرت قرن، ص 540.

 

41. ر. ك: حاصل چهل سال خدمت، ص 245-238.

 

بخش دوم:

 

 

 

در شماره قبل اين مقاله به بررسي علل برگزاري جشن‌هاي 2500 ساله و نحوه تدارک جشن و برگزاري مراسم پرداختيم. در اين شماره ضمن ادامه بحث برگزاري مراسم، اشاره‌اي به برخورد امام نسبت به اين جشن‌ها نيز خواهيم کرد. اميد است مورد توجه قرار گيرد.

 

 

 

روز بعد از رژه، بيشتر ميهمانان، ايران را ترك كردند و فقط چند نفر، مانند ملك حسين، هايلاسلاسي و فرانكو، براي افتتاح ميدان شهياد(آزادي) و ورزشگاه آريامهر(آزادي) نزد شاه ماندند. در روز 26 مهرماه، شاه براي مصاحبه در كاخ سعدآباد حضور يافت. يكصد و سي نفر از برجسته ترين خبرنگاران جهان، در اين مصاحبه شركت داشتند. يوسف مازندي، خبرنگار سابق يونايتدپرس در ايران، طي سؤال جنجال برانگيزي از شاه پرسيد: «اعليحضرت! در اين هنگام كه ايران ميليون ها دلار به بانك ها و دولت هاي خارجي بدهي دارد،(1) چطور مبادرت به صرف هزينه اي اين چنين سنگين براي جشن هاي شاهنشاهي مي شود؟ آيا اين صلاح كشور و شخص اعليحضرت بود؟» شاه پس از لحظه اي، تأمل، گفت: «مي توان مطمئن بود كه در سؤال شما، سوءنيت نيست. بايد توجه داشت كه براي بزرگداشت و شناساندن تاريخ درخشان يك ملت به جهان، هزينه هرچه باشد، زياد نيست».(2)

 

 خبرنگار ديگري از كشور سوئد، از شاه پرسيد: «آيا ممكن است شاهنشاه درباره هزينه جشن توضيح دهند؟ به ما ارقام مختلفي از دويست ميليون دلار تا دو ميليارد دلار گفته شده است؟» شاه در پاسخ گفت: «فكر مي كنيد همين دو ميهماني، دو ميليارد دلار خرج داشته باشد؟ بنابراين، به من بگوييد كه قيمت يك كيلو گوشت، چقدر است؟» (3)

 

 نكته اي كه لازم است به آن اشاره شود، وضعيت زندگي مردم ايران در زمان برگزاري جشن است. پرفسور جيمز بيل، استاد و مدير مركز مطالعات بين المللي كالج ويليام ومري آمريكا كه يك سال قبل از برپايي جشن به ايران سفر كرده بود، در مقدمه كتابش، درباره فقر روستاهاي استان فارس (محل برگزاري جشن هاي دو هزار و پانصد ساله) مي نويسد: «در سال 1970م. از ايران بازديد كردم و شاهد فقر مرگبار در روستاهاي استان فارس بودم. دوبار با چشم خود ديدم كه كودكان گرسنه، علف و ريشه بوته هاي مزارع نزديك روستاي خود را مي خوردند».(4)

 

 دكتر كاتوزيان، استاد اقتصاد دانشگاه كنت انگلستان نيز كه يك سال بعد از برپايي جشن هاي شاهنشاهي از شيراز ديدن كرده است، صحنه هاي اسفناك حلبي آبادهاي شيراز را چنين توصيف مي كند: «شهري كه محل برگزاري جشن هاي ساليانه هنر بود،(5) سواي محله هاي متعدد فقيرنشين، دو حلبي آباد بزرگ نيز داشت كه به خوبي از انظار پنهان بود. من توانستم به كمك دو راهنما از يكي از اين نواحي و نيز يكي از آلونك هاي آن ديدن كنم. اين آلونك، به طور كامل از تكه هاي حلبي (بشكه هاي بزرگ و مستعمل نفت)، ساخته شده بود. فضاي تقريبي آن، پانزده متر مكعب بود و يك خانواده هشت نفري، شامل شش بچه - از شش ماهه تا دوازده ساله - و والدينشان، در آن ساكن بودند. پدر اين خانواده، يك كارگر فصلي بود. شغل وي، تخليه چاه فاضلاب محلات فقرنشين بود كه لوله كشي نداشتند. او به ترياك معتاد بود؛ زيرا آن گونه كه مي گفت، در غير اين صورت، نمي توانست به اين كار بپردازد. همچنين وي اعتيادش را به همسرش منتقل كرده بود. همسرش نيز به نوبه خود، آن را به كوچك ترين فرزند خانواده انتقال داده بود. آثار تراخم در چشمان پنج بچه بزرگ تر ديده مي شد. هيچ نوع اثاث خانه اي در اين آلونك، به جز تكه هاي بزرگ مقوا، چند دست رختخواب مستعمل و يك منقل براي گرما، وجود نداشت. زمستان بسيار سردي بود و برف، روي زمين نشسته بود. در هيچ كجاي اين ناحيه، حمام عمومي يا خصوصي و مستراح وجود نداشت. در اين منطقه، تنها يك كيوسك كوچك شركت نفت كه جايگاه فروش روغن پارافين بود، مشاهده مي شد. بالاي آن، پارچه اي آويخته بودند و روي آن نوشته شده بود: زنده باد والاحضرت رضا پهلوي، وليعهد محبوب ما».(6)

 

 سال قبل از برپايي جشن هاي دو هزار و پانصد ساله، در كشور، خشك سالي بزرگي اتفاق افتاد كه جان صدها انسان و دام را گرفت. به روايت يكي از روزنامه هاي آن زمان، «بر اثر خشك سالي تابستان گذشته، از فارس تا خراسان، عده زيادي از گرسنگي، جان خود را از دست دادند؛ مزارع مردم، سوخت؛ دام هاي آنان، تلف شد و دامداران، حيوانات خود را در بيابان ها رها مي كردند تا دست كم شاهد مرگ دلخراش آنان نباشند».(7)

 

 از جمعيت 167 هزار نفري استان سيستان و بلوچستان، بيش از هشتاد هزار نفر، خانه و آشيانه خود را رها كرده، به سوي سرنوشت نامعلومي رفتند. اين در حالي بود كه روستاييان، گاو شيرده خود را به قيمت چهل تومان در معرض فروش قرار مي دادند؛ اما كسي حاضر نبود آن را بخرد و گوسفندان نيز با يك بسته سيگار، مبادله مي شدند.(8)

 

 از ميان ده ها روزنامه نگار و خبرنگاري كه جهت پوشش جشن هاي 2500 ساله به تهران آمده بودند، تعدادي نيز از مناطق جنوب تهران و زاغه هاي اطراف آن فيلمبرداري كرده، به كشورهاي خود بردند.(9) بعضي از كشورها، مانند سوئد و دانمارك، در تلويزيون هاي خود، برنامه هايي به نمايش گذارند كه قسمتي از اين برنامه ها، شكوه و جلال جشن را نشان مي داد و قسمت ديگر، نمايان گر وضع رقت انگيز مردم ايران بود؛ صحنه هايي از قبيل خوردن هسته خرما در بلوچستان، نشخوار كودكان در ميان خاكروبه ها و زندگي مردم در جنوب شهر تهران، همگي نشان دهنده ابعاد فقر و فلاكت مردم، در اين برنامه ها بود.(10)

 

 اسدالله علم در پاسخ به انتقادهاي رسانه هاي خارجي در همين خصوص چنين گفت: «حالا كه داريم؛ اگر نداشتيم هم مردم ايران بايد لحاف و تشك هايشان را مي فروختند و اين جشن را برگزار مي كرديم». اين در حالي بود كه يك مجله چاپ لبنان در همان زمان نوشت: «با نيمي از هزينه اين جشن، مي شد ننگ زندگي قرون وسطايي را از روستاهاي ايران شست».(11)

 

 مهم ترين مخالفتي كه با برپايي اين جشن صورت گرفت و باعث خشم شاه نيز شد، پيام آية الله خميني، رهبر در تبعيد ايرانيان بود. آية الله خميني در قسمتي از پيام خود راجع به وضعيت زندگي مردم ايران در هنگام جشن، چنين نگاشت: «اكنون از منابع مختلف بر وضع دردناك ايران، آگاهي پيدا كرده ام. يكي از علماي محترم شيراز به من نوشته كه قبايل جنوب، دچار خشك سالي سختي شده اند و مردم آن جا، ناگزير گرديده اند كه اطفال خود را بفروشند. يكي از علماي فسا(12) در نامه خود، قحطي و فقري را كه بر آن منطقه حكمفرماست، برايم شرح داد. بنابر اخبار رسيده از سيستان و بلوچستان و از منطقه خراسان، روستاييان قحطي زده، دام هاي بدون چراگاه خود را رها مي كنند و به شهرها هجوم مي آورند».

 

 امام خميني همچنين در مورد نظام شاهنشاهي در ايران فرمود: «جنايات پادشاهان، تمام تاريخ ما را سياه كرده است. مگر پادشاهان نبودند كه به قتل عام خلايق، فرمان مي دادند و بدون كمترين وسواس، دستور سر بريدن صادر مي كردند؟ به نظر پيغمبر اسلام، كلمه شاهنشاه، نفرت انگيزترين كلمه، نزد خداوند است. آيا نبايد عليه اين جشن هاي ننگين كه در خلال آنها حاصل كار و عرق افراد، براي مصارف پرخرج، به هدر مي رود، اعتراض كرد؟» (13)

 

 وي در ششم خرداد سال1350ش. نيز ضمن سخنراني كوبنده اي، جنايات پادشاهان را برشمرده، اظهار داشت: «ما جشن 2500 ساله را نمي خواهيم. ما گرسنه هستيم. گرسنگي مسلمان ها را حل كنيد. جشن نگيريد. روي مرده ها، جشن نگيريد. سرمايه هاي مردم و مسلمين بيچاره را صرف اين مي كنند و از بودجه ممكلت، ده ها ميليون خرج يك چنين ملعبه و مضحكه اي مي كنند؛ براي چه؟» (14)

 

 زماني كه صداي اعتراض امام خميني از نجف بلند شد و چند روزنامه خارجي نيز مطالبي برضد اين جشن نوشتند، بلندپايگان رژيم، مخصوصاً شاه و علم، شروع به دفاع از جشن كردند. اسدالله علم براي اين كه به اين مراسم حالت مذهبي بدهد، در مصاحبه اي چنين اعلام كرد: «از پولي كه مردم به طيب خاطر براي برگزاري اين آيين باشكوه پرداخته بودند، مبلغي هم زياد آمده كه اعليحضرت همايوني امر فرموده اند آن را صرف ساختن يك مسجد بزرگ و باشكوه اسلامي كنيم».(15)

 

 هزينه واقعي اين جشن، به طور كامل معلوم نشد و بين ارقامي كه سران رژيم عنوان مي كردند، تناقض وجود داشت. امير اسدالله علم در مصاحبه اي، هزينه كامل جشن را 16/8 ميليون دلار اعلام كرد. فرح ديبا نيز در مصاحبه اي، تنها هزينه مدرنيزاسيون در تخت جمشيد را دويست ميليون دلار، (تقريباً يك ميليارد و پانصد ميليون تومان) برآورد كرد. در اين مورد، روزنامه هاي خارجي نوشتند: «رقمي كه فرح براي هزينه تلفن تخت جمشيد خرج كرده، به تنهايي سيزده برابر رقمي است كه علم براي تمام جشن اعلام كرد. مگر علم نمي داند كه روزنامه نيويورك تايمز، هر صفحه اش را با كاغذ خوب و رنگي براي تبليغات، يك ميليون دلار مي فروشد. در برخي از شماره هاي اين نشريه، ده صفحه براي شاه و فرح تبليغ شده است و تنها نيويورك تايمز، حداقل بيست ميليون دلار بابت تبليغات براي شاه و جشن هاي مذكور، پول گرفته است».(16)

 

 

 

 نتيجه گيري

 

 اين جشن را بايد بيشتر سرود پيروزي خانواده پهلوي دانست و نه پيروزي ملت ايران.(17) در مورد شخص شاه نيز رهاورد جشن هاي تخت جمشيد، جدايي كامل از واقعيات بود؛(18) به ويژه زماني كه شاه توانست به كمك آمريكا نقش ژاندارمي خليج فارس را عهده دار شود، هيچ كس سعي نكرد او را به واقعيات نزديك كند. اطرافيان شاه، تنها تلاش مي كردند كه از روي تملق، به او احترام بگذارند؛ فكرش را تحسين كنند و اقداماتي را كه او انجام مي دهد، بستايند. اين وضع، تا زمان انفجار انقلاب اسلامي ادامه يافت؛ انقلابي كه به كلي، تاج و تخت شاهنشاهي را در ايران از بين برد.

 

 در پايان بايد گفت كه نه فقط شاه، بلكه هيچ يك از ميهمانان عالي مقام او هم كه در اين جشن پرشكوه حضور يافته بودند، هرگز تصور نمي كردند كه تاريخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي ايران، به خود محمدرضا شاه ختم شود و اين جشن بزرگ، در واقع، مراسم پايان عمر بيست و پنج قرن شاهنشاهي در ايران باشد.(19)

 

 

 

پایان

 

 

 

پي‌نوشت‌ها:

 

1. ر.ك: به فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 117.

 

2. ايران، ابرقدرت قرن، ص542 و 541.

 

3. نهضت امام خميني، ج 3، ص 873؛ به نقل از روزنامه اطلاعات، 27 مهرماه 1350ش.

 

4. عقاب و شير، ص 17.

 

5. از سال 1346 به ابتكار فرح، هر ساله در ماه شهريور، مراسمي تحت عنوان جشن هنر در شيراز برگزار مي شد.

 

6. محمد علي (همايون) كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ترجمه محمد رضا نفيسي و كامبيز عزيزي، ص 322 و 323.

 

7. نهضت امام خميني، ج 3، به نقل از روزنامه فارس، 1350/2/25 ش.

 

8. همان؛ به نقل از روزنامه كيهان 1350/1/20ش.

 

9. ايران، ابر قدرت قرن، ص 541.

 

10. باقر عاقلي، نخست وزيران ايران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامي، ص 1022.

 

11. از سيد ضياء تا بختيار، ص 568 و 569.

 

12. يكي از شهرهاي استان فارس.

 

13. تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 166 - 167.

 

14. فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، ص 121.

 

15. تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 172.

 

16. نهضت امام خميني، ج 3، ص 872 و 873 به نقل از روزنامه اطلاعات، 2 آبان 1350.

 

17. شكست شاهانه ص 136.

 

18. عقاب و شير، ص 48 - 49.

 

19. جمعي از نويسندگان، اعترافات شاه، ترجمه منوچهر مهرجو، ص 154.