ويژه‌نامه تجميعي شماره 20

به مناسبت 12 آبان سالروز وفات آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)

اساتيد آيت‌اللّه ابوالحسن اصفهاني (2)

 

 

اساتيد آيت‌اللّه ابوالحسن اصفهاني (2)

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

 

نويسنده: سيد محمد فتح اله زاده

 

 

 

 

 

 

 

7- آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله شيخ محمدحسن ممقاني (دوستي اهل بيت(علیهم السّلام) و سادات)

 

آيت‌الله شيخ محمدحسين ممقاني معروف به محقق ممقاني در روز يكشنبه 22 ماه شعبان سال 1238 هـ.ق در شهر ممقان (واقع در 40 كيلومتري شهرستان تبريز، در نزديكي آذرشهر) در يك خانواده ي روحاني چشم به جهان هستي گشود. پدرش فقيه بزرگوار آيت‌الله شيخ عبدالله ممقاني بود.

در محضر اساتيد بزرگواري چون پدرش و آيت‌الله شيخ محمدحسين اصفهاني (دوست بزرگوار پدرش) از صاحب جواهر، شيخ مرتضي انصاري، آيت‌الله سيدحسين كوه كمري، آيت‌الله حاج ملاعلي رازي، آيت‌الله شيخ مهدي نجفي، آيت‌الله شيخ راضي نجفي، كسب فيض نمود. شاگردان بسيار بزرگواري همچون آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني تربيت نمود، سرانجام بعد از 85 سال عمر با بركت و خدمات شايان توجه به اسلام و مسلمين در هيجدهم ماه محرم 1323 هـ.ق در شهر نجف اشرف دارفاني را وداع گفت و به ملكوت اعلي پيوست.

آيت‌الله ممقاني به عموم سادات و آل رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاقه قلبي داشت. در تمام محافل و مجالس به آنها بيش از حد معمول احترام مي گذاشت. در همة برنامه هاي ايشان اولويت با سادات بود. هميشه در سلام دادن به آنها سبقت مي جست و هيچ وقت به خود اجازه نمي داد قبل از آنها از در خارج شود، يا كاري را آغاز كند... .

درباره ي سادات دوستي آيت‌الله اصفهاني آورده اند:

«ايام زيارت امام حسين(علیه السّلام) در كربلا خدمت سيد (اصفهاني) بوديم كه مرحوم شيخ علي اكبر سيبويه وارد شد و عرض كرد : مومني در بين باغات (باغ هاي) «كربلا» سكونت دارد، مي خواهد وجهي را به عنوان خمس در اختيار يكي از سادات بگذارد تا او بتواند ازدواج نمايد ولي از شما اجازه و قبض رسيد مي خواهد. سيد (آيت‌الله اصفهاني) فرمود : بسيار خوب نام او را بگوئيد تا قبض مورد نظر را به نام او بنويسم. مرحوم سيبويه گفت : اسم او را نمي دانم سيد (آيت‌الله اصفهاني) فرمود : اين قبض را به نام كه بنويسم؟ سپس با خط خود چنين نوشت: «اي كسي كه مي خواهي فلان مبلغ را كمك كني هر مقدار كه دوست داري كمك كني مورد قبول من است

قرآن در فضيلت خويشاوندان پيغمبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مي فرمايد:

«قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَدَّهَ في الْقُرْبي

بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد.

حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«خويشاوندان ما علي و فاطمه (سلام الله علیها) و فرزندان آنهاست

حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز فرمودند:

«هميشه با دوستي ما خاندان ملازم باشيد زيرا اگر كسي با دوستي ما از دنيا برود، به وسيله شفاعت ما وارد بهشت مي شود و قسم به خدايي كه جان من به دست اوست عمل هيچ كسي او را فائده نمي دهد، مگر آنكه حق ما را بشناسد.».

در كتاب «عيون اخبارالرضا» شيخ صدوق ساز حضرت علي بن ابيطالب(علیه السّلام) نقل مي كند كه پيغمبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«اول چيزي كه روز قيامت از بندگان سؤال مي¬شود حب ما خاندان است

 

8- آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله سيدمحمدكاظم يزدي (صبر به شهادت فرزند و تحمل مصيبت)

 

آيت‌الله سيدمحمدكاظم يزدي به سال 1247 هـ.ق در روستاي «كشويه» شهرستان يزد در يك خانوادة مذهبي و كشاورز به دنيا آمد. شجره وي به امام علي(علیه السّلام) مي رسد. از محضر آيات عظام سيدمحمدباقر خوانساري و حاج ميرزامحمدهاشم چهار سوقي و محمدجعفر آباده¬اي، ميرزاي شيرازي، كاشف الغطاء، شيخ راضي، شيخ مهدي جعفري و ... بهره هاي فراوان برد. اشخاص بزرگي و مراجع تقليدي از محضر ايشان كسب فيض و معرفت نموده يكي از آنها، آيت‌الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني بود، آيت‌الله العظمي سيدمحمدكاظم يزدي در 28 ماه رجب سال 1337 هـ.ق در شهر مقدس نجف اشرف به سراي جاويد شتافت.

در يورش ناجوانمردانه نيروهاي استعمارگر بريتانيا به عراق، فرزند گرامي آيت‌الله العظمي يزدي بعد از حماسه آفريني فراوان به شهادت رسيد، سرانجام روضه خواني به خدمت ايشان شرفياب شده و حادثه جانگداز شهادت فرزند را به اطلاع رساندند، آقا بدون عكس العمل ديگري برخاسته و به سوي حرم مطهر براي آخرين وداع با فرزند دلبندش حركت نمودند، در راه فقط اين آيه مباركه را تكرار مي فرمودند : «انا لله و انا اليه راجعون».

و درباره شهادت فرزند آيت‌الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني، آيت‌الله شهيد سيدمصطفي خميني مي گويد:

«... در دومين ركعت نماز در حال سجده بودند كه ناگهان فريادي بلند شد: سيدحسن فرزند آقا را كشتند و بلافاصله صفهاي نماز از هم پاشيد ولي آيت‌الله اصفهاني همچنان نماز را ادامه داده و آن را به پايان رسانيد. آنگاه با سر برگردانده و با منظره هولناكي رو به رو شد و ديد سر فرزند دلبندش را خائني از تن جدا كرده، فقط سه بار فرمودند: لا اله الا الله».

قرآن درباره تحمل بر مصيبت و صبر و شكيبايي نمودن، بر حادثه ي جانگداز مي فرمايد:

«اَلذَِّينَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصيبَهٌ قالوُا اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ اُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ اُولئِكَ هُمُ المُهْتَدوُنَ

آنان كه چون به حادثه ي سخت و ناگوار دچار شوند صبوري پيش گرفته و گويند ما به فرمان خدا آمده و به سوي او رجوع خواهيم كرد. آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهي و رحمت خاص خداوند و آنها خود هدايت يافتگانند.

حضرت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«قالَ اللهُ تَعالي! اِذا وَجَّهْتُ اِلي عَبْدٍ مِنْ عَبيدي مُصيبَهً في بَدَنِه اَوْ في وَلَدِهِ اَوْ في مالِه فَاسْتَقْبَلَهُ بِصَبْرٍ جَميلٍ اِسْتَحْيَيْتُ يَوْمَ القيامَهِ اَنْ اَنْصَبَ لَهُ ميزاناً اَوْ اَنْشُرَ لَهُ ديواناً

خداي والا فرمايد: وقتي مصيبت تن يا فرزند يا مال، متوجه يكي از بندگان خويش كنم و او به صبر نيكو مصيبت را استقبال كند روز قيامت شرم دارم كه ميزاني براي او نصب كنم يا دفتري براي او پهن كنم.

حضرت علي(علیه السّلام) مي فرمايد:

«الصبر ثمرة الايمان

صبر در مصائب ميوه ايمان است و هر كه را ايمان كامل باشد ملازم صبر و شكيبايي باشد چه يقين داند كه به صبر حسنه او مضاعف گردد.

علي بن الحسين (علیه السّلام) فرمود:

«صبر و رضا، سرمنشأ تمام طاعات است و هركس صبر كند و بدانچه خدا براي او مقدر فرموده راضي باشد اعم از آنكه خوشايند او باشد، خوشايندش نباشد، خداي متعال به جز غير به او نرساند

 

9- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله ملامحمدكاظم آخوند خراساني (عفو و گذشت و اصلاح رفتار جاهل)

 

آخوند خراساني در سال 1255 هـ.ق در مشهد ديده به جهان گشود. پدرش ملاحسين هراتي، روحاني وارسته بود. آخوند خراساني در دوازده سالگي وارد حوزه علميه مشهد شد و در 22 سالگي به نجف رفت، اساتيد او عبارت بودند از پدرش، ملاهادي سبزواري، ملاحسين خويي، ميرزا ابراهيم جلوه، شيخ انصاري و ميرزاحسن شيرازي، آخوند اردكاني، آيت¬الله سيدعلي شوشتري، شيخ راضي بن محمدنجفي و آيت¬الله سيدمهدي مجتهد قزويني، آخوند خراساني هزاران نفر شاگرد و صدها مجتهد تربيت كرده بود كه يكي از آنها سيدابوالحسن اصفهاني است. آخوند خراساني در چهارشنبه 21 ذيحجه 1329 از دنيا رفت.

درباره دستگيري از نيازمندان آخوند خراساني آمده است:

«يكي از سخنرانان مذهبي كربلا از مخالفان مشروطه بود و همه جا عليه آخوند صحبت مي كرد، به علت بدهي تصميم گرفت خانه اش را بفروشد. مشتري خريد خانه را مشروط به امضاء و اجازه آخوند قرارداد. گرچه روي ديدن آخوند را نداشت، اما شرمنده و ناچار نزد در آخوند رفت و از او خواست تا به اين معامله راضي شود، آخوند چند كيسه ليره به او داد و گفت: با اين پول، بدهي خود را بدهيد و خانه را نفروشيد هرگاه به مشكلي برخورديد نزد من بياييد، واعظ كربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس، از مريدان او شد

درباره ي آيت‌الله اصفهاني آورده اند:

«آيت¬الله اصفهاني با اصحاب خود از حرم مقدس امام حسين(علیه السّلام) خارج مي شد، ناگاه مردي پيش دويد و خود را به سيد رساند و هر آنچه از دشنام در دهن داشت نثار وي كرد. او همچنان دنبال سيد بود تا به منزل رسيد.سيد رو به او كرد و گفت : همين جا منتظر باش. لحظه اي بعد از منزل بيرون آمد و فرمود : اين پولها را بگير و هر موقع دست تنگ شدي، به ما مراجعه كن. زيرا، ممكن است اگر به غير ما مراجعه كني حاجت تو را برآورده نسازد، ديگر آنكه، هرگونه دشنام مي خواهي بگو، اما عرض و ناموسي مرا دشنام نده. مرد كه با فحاشي سعي در عصباني نمودن او داشت، با رفتار كريمانه روبرو شد. چنان رعشه بر اندامش افتاد كه اشك از چشمانش جاري شد

خداوند در قرآن مي¬فرمايد:

«فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَ لَوْ كُنْتَ فَظَّا غَليظَ الْقَلْبِ لا نَفضَوُّا مِنْ حَوْلِكَ، فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ، اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكَلِينَ

مرحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخو گردانيد و اگر تندخو و سخت دل بودي مردم از گرد تو متفرق مي شدند. پس چون امت به ناداني دربارة تو بد كنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش كن و براي دلجوئي آنها در كارها مشورت نما ليكن آنچه خود تصميم گرفتي با توكل به خدا انجام ده كه خدا آنانكه بر او اعتماد كنند دوست دارد و ياري كند.

و در سوره فصلت مي¬فرمايد:

«وَ لا تَسْتَوي الْحَسَنَهُ وَ لا السَّيِئَهُ اِدْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَاِذا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَهٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌ حَميمٌ. وَ ما يُلَقَّاها اِلَّا الذَّينَ صَبَرُا وَ ما يُلَقَّاها اِلَّا ذُوحَظٍ عَظيمٍ

بدان كه هرگز نيكي و بدي در جهان يكسان نيست (اي رسول تو و امت تو در امور شخصي) هميشه بدي خلق را به بهترين عمل پاداش ده تا همانا كسي كه گوئي با تو بر سر دشمني است دوست و خويش تو گردد. و (ليكن) به اين مقام بلند كسي نمي رسد جز آن كه (در) مقام صبر و ثبات (و معرفت الهي) صاحب حظ بزرگ شدند.

حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در لذت عفو و گذشت فرمودند:

«انّ التّواضُعَ لا يزيدُ العَبد الا رفَعَه فَتَواضَعوا يَرفَعكُم الله و انّ العَفو لا يزيد العَبد الّا عَزّا فَاعفوا يَعِزُّكُمُ الله و ان الصّدَقَه لايَزيد المال الّا نماء فتصدقوا يزدكم الله

تواضع ماية رفعت است، تواضع كنيد تا خدا شما را رفعت دهد. عفو ماية عزت است عفو كنيد تا خدا شما را عزت بخشد. و صدقه موجب فزوني مال است صدقه دهيد تا خدا مالتان را زياد كند.)

علي (علیه السّلام) عفو را بهترين احسان مي دانند و مي فرمايند:

«العفو احسن الاحسان».

درگذشتن از گناه و تقصير مردم بهترين احسان است و افضل افراد آن.

 

10- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله ميرزا محمدتقي شيرازي (استقامت و پايداري در دفاع از سرزمين اسلامي)

 

آيت‌الله ميرزامحمدتقي حايري شيرازي در سال 1256 هـ.ق در شهر شيراز به دنيا آمد. از محضر اساتيدي بزرگوار چون سيدعلي نقي طباطبايي، مولانا فاضل اردكاني، علامه سيدمحمدفشاركي اصفهاني، ميرزاي بزرگ، سيدحسن شيرازي، استفاده برد.

يكي از شاگردان طراز اول آيت‌الله ميرزامحمدتقي شيرازي، آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني مي باشد.

آيت‌الله ميرزامحمدتقي شيرازي در شب چهارشنبه سيزدهم ماه ذيحجه سال 1338 هـ.ق رحلت نمودند و در صحن مقدس امام حسين(علیه السّلام)به خاك سپرده شدند.

آيت‌الله ميرزامحمدتقي شيرازي رهبري انقلاب عراق را در مقابل بريتانيا به دست گرفته بود، در اين باره گفته اند:

«آيت‌الله ميرزامحمدتقي شيرازي پس از اين كه لشكر بريتانيا وارد خاك سامرا شد، آخرين فردي بود كه اين شهر را به قصد كاظمين ترك كرد. وي پس از مدتي به كربلا رفت و تا پايان عمر همان جا ماند. فتواي تاريخي و حماسي خويش را صادر نمود و ....»

آيت‌الله اصفهاني هم همچو استادش آنچنان در مقابل استعمار بريتانيا و مزدورانش مقاومت كرده بود و عراق را براي مبارزه با اجبني¬ها انتخاب كرده كه مجبور شدند آيت‌الله اصفهاني را از كشور عراق به ايران تبعيد كنند. در اين باره رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران مي فرمايند:

«علماي عراق مرحوم آيت‌الله اصفهاني و ... را كه به ايران تبعيد كردند براي مخالفتي بود كه اظهار مي كردند و عليه آن دستگاه حرف مي زدند

خداي تبارك و تعالي در قرآن کریم مي¬فرمايد:

«اَلَّذينَ آمَنُوا وَهاجَروُا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَاللهِ وَ اوُلئِك َهُمُ الْفائِزوُنَ

آنان كه ايمان آورده اند و از وطن هجرت گزيدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد كردند آنها را نزد خدا مقام بلندي است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.

حضرت نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در استقامت و پايداري در دفاع از دين الهي و سرزمين اسلامي فرموده اند:

«جاهِدُوا الْمُشرِكينَ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ اَلْسِنَتِكُمْ».

با اموال و جانها و مالهاي خود با مشركان جهاد كنيد.

و نيز فرمودند:

«اَلْمُومِنُ مِنْ أَهْلِ الِْايمانِ بِمَنْزِلَهِ الرَّأَسِ مِنَ الْجَسَدِ يَاْلَمُ الْمُؤمِنُ لِاَهْلِ الْاِيمانِ كَما يَأْلَمُ الْجَسَدُ لِما فِي الرَّاْسِ

مومن نسبت به اهل ايمان چون سر نسبت به تن است مومن از رنج مومنان رنجور شود، چنانكه تن از رنج سر رنجور گردد.

علي (علیه السّلام) در نهج البلاغه درباره جهاد چنين فرمايند:

«فَإِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّهِ فَتَحُهِ اللهُ لِّخاصَّهِ أَوْلِيائِهِ وَ هُوَ لِباسٌ التَّقْوي وَ دِرْعُ اللهِ الْحَصِينَهُ وَ جُنَّتَهُ الْوَثيقَهُ

جهاد دري است از درهاي بهشت كه خدا به روي گزيده دوستان خود گشوده است و جامه تقوي است، كه بر تن آنان پوشيده است. زره استوار الهي است كه آسيب نبيند؛ و سپر محكم اوست كه تير در آن ننشيند.

 

11- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله العظمي شريعت اصفهاني (وظيفه شناسي نسبت به مسلمانان در جهاد با دشمن)

 

ملافتح الله (شيخ شريعت) اصفهاني در سال 1228 هـ.ش (12 ربيع الاول 1266 هـ.ق) در اصفهان متولد شد. از محضر اساتيد برجسته اي چون ملاحيدرعلي اصفهاني، آيت‌الله حاج ميرزانصرالله مدرس، محمد ابراهيم بروجردي، سيدمرتضي حائري، شيخ محمدحسين كاظميني، ميرزا حبيب الله رشتي، شيخ محمدصادق تنكابني، ملااحمد سبزواري، شيخ عبدالجواد خراساني، آيت‌الله محمدباقر اصفهاني، شيخ حسين علي تويسركاني ملايري، شيخ محمدتقي هروي و ... بهره هاي فراواني برد. شاگردان زيادي تربيت نمود كه يكي از آنها آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني است. شيخ شريعت در هشتم ربيع الثاني سال 1339 ق. در نجف اشرف جان به جان آفرينان تسليم نمود.

در سال 1907 م وقتي كه روسيه و انگلستان ايران را بين خود تقسيم كرده بود، آيت‌الله شيخ شريعت اصفهاني همراه با ديگر علما با تعطيل كردن حوزه علميه خود را براي جهاد آماده كردند و اينچنين پيام دادند:

«اخبار موحشه مداخله اجانب در بلاد اسلاميه خصوصاً به اشتهار معاهده ميشومه جديده با دولتين موجب وحشت عموم علماي اعلام ... (شده است.) قاطبه علماي اين مشاهد مشرفه وظايف مقاميه را تعطيل و در حفظ اسلام به آخرين تكليف (جهاد) حاضر .....»

آيت‌الله اصفهاني در آستانه ي تبعيد از عراق اعلاميه زير را انتشار دادند:

«سلام بر همه بخصوص برادران عراقي، وظيفه ديني بر همه مسلمانان لازم مي گرداند كه در حفظ حرمت اسلام و بلاد اسلامي تا آنجا كه قدرت دارند بكوشند و بر همه ما واجب و لازم است كه سرزمين عراق را كه مشاهد ائمه هدي(علیهم السّلام) و مراكز ديني ما در آنجا است، از تسلط كفار حفظ نموده و از نواميس ديني آن دفاع كنيم من شما را بر اين موضوع دعوت كرده ترغيب مي نمايم. ...»

خداوند در قرآن كريم مي¬فرمايد:

«يا اَيَُهَا الَّذينَ آمنُوا اِذا لَقيتُمْ فِئَهً فَاثَبْتُوُا وَاذْكُرُوا اللهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»

اي كساني كه ايمان آورده ايد هرگاه با فوجي از دشمن مقابل شديد پايداري كنيد و خدا را پيوسته ياد آريد باشد كه پيروزمند و فاتح گرديد.

پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

«اِنَّ اَفْضَلَ عَمَلِ الْمُؤمِنِ الْجِهادُ في سبيلِ اللهِ».

بهترين عمل مومن جهاد در راه خداست.

حضرت علي(علیه السّلام) جهاد در راه خدا را چنين توصيه مي¬كنند:

«اَللهَ اَللهَ فِي الْجِهادِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ اَلْسِنَتِكُمْ في سَبيلِ اللهِ وَ عَلَيْكُمْ بِالتّوَاصُلِ وَالتَّباذُلِ وَ اِيّاكُمْ وَالتَّدابُرَ وَالتَّقاطُعَ

خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان. بر شما باد به يكديگر پيوستن و به هم بخشيدن. مبادا از هم روي بگردانيد، و پيوند هم را بگسلانيد.

 

12- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله مولي عبدالكريم ايرواني (مبارزه با نفس)

 

آخوند عبدالكريم از اكابر اصوليين قرن سيزدهم در ايروان قفقاز متولد شد. از حضور آقا سيدعلي صاحب رياض، آقا سيدمحمد مجاهد و ... بهره برد .

شاگردان زيادي تربيت نمود كه يكي از آنها آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني است.

از اخلاص و پاكسازي نيت (تهذيب نفس) وي در «سيماي فرزانگان» آمده است:

«او امام جماعت نمي شد و مي گفت، در بدو امر، مرا به مسجد بردند كه نماز جماعت بخوانم. پس از چندي، كم كم جمعيت مامومين روي به نقصان گذاشت. ملاحظه كردم كه از كم شدن مأمومين در نفس من تأثيري پيدا شد. ازاين جا فهميدم كه اين نماز جماعت قربة الي الله نيست و فايده ندارد. از اين رو امامت جماعت را ترك كردم

يكي از علما مي گويد:

«در خدمت آقا سيدابوالحسن اصفهاني بودم، وقتي از كوچه اي كه در آن خرابه اي وجود داشت گذر كرديم، فرمود من با خانواده ام پانزده روز در اين خرابه ساكن بوديم. چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه ديگر راضي نيست در خانه اش باشيم به ناچار آنجا را تخليه كرديم و به اين خرابه منتقل شديم تا اين كه موفق شدم خانه اي ديگر اجاره كنم

خداوند در قرآن مي فرمايد:

«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي»

حق كه فلاح و رستگاري يافت آن كس كه تزكية نفس كرد.

پيامبر خدا مي فرمايد:

«جاهَدوا اَهوائَكُمْ تَمْلِكوُا أَنْفُسَكُمْ

با هوسهاي خود مبارزه كنيد تا بر نفس خود تسلط يابيد

حضرت علي(علیه السّلام) فرموده است:

«اَلْعاقِلُ يَضَعُ نَفْسَهُ فَيَرْتَفِعُ»

خردمند پست مي گرداند نفس خود را و فروتني مي نمايد پس بلندتر مي شود و همين معني سبب بلندي مرتبه او گردد.

نتيجه اين كه حضرت آيت‌الله العظمي سيدابوالحسن مديسه اي اصفهاني در يك خانوادة روحاني و مذهبي بزرگ شده اجداد اطهر ايشان حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اطهار(علیهم السّلام) (از نسل حضرت موسي بن جعفر(علیه السّلام)) بوده، در حيات پربركت خود، وجود باارزش خود را وقف اسلام و مسلمين نموده، مرد علم و سياست و مرد دين بوده است.

در زندگي سعي نموده در رفتار و حركات خود پيامبرگونه و علي(علیه السّلام) وار عمل كند، زندگي ائمه اطهار(علیهم السّلام) و اساتيد بزرگوارش را الگو و واسوه قرار دهد. اين شخصيت عالي مقام آنچنان عظمت و ابهت داشته كه حضرت امام خميني( رحمت الله علیه ) از ايشان در فرمايش هاي خود نام برده و به استقامت و پايداري آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني در مقابل انگليسي ها و رضاشاه اشاره فرموده اند.

حضرت آيت‌الله اصفهاني سياستمداران روزگار خود را به اعجاب و شگفتي واداشته است. پس در سايه ي وجود و انفاس قدسي همين آيت‌الله اصفهاني هاست كه الحمدلله جامعه¬ي اسلامي روز به روز در تمامي عرصه هاي ديني و علمي پيشرفت نموده از حوزه هاي ديني انسانهاي بزرگواري همچون حضرت امام خميني( رحمت الله علیه ) مقام معظم رهبري حضرت آيت‌الله خامنه اي و شهيد بهشتي ها و استاد مطهري ها و مراجع عظام قد برافراشته اند و در مقابل استعمارگران و زورگويان ايستاده و سرزمين اسلامي را به تعالي و سعادت سوق داده، هدايت نموده اند.

اميد است پروردگار متعال اين كار كوچك را از ما قبول نموده و روح مطهر حضرت آيت‌الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني را از ما راضي گرداند.

انشاءالله

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم، مترجم: مرحوم استادمهدي الهي قمشه اي، نوبت چاپ:‌ ششم، زمستان 1383، ناشر: انتشارات باقرالعلوم.

2. اخلاق معاشرت، نويسنده: جواد محدثي، ناشر: موسسه بوستان كتاب، چاپ دهم : 1385

3. اصول كافي (4 جلدي) تاليف ثقه الاسلام ابي جعفر محمدبن يعقوب بن اسحاق الكليني رازي با ترجمه و شرح به قلم دانشمند محترم آقاي حاج سيدجواد مصطفوي و حاجي سيدهاشم رسولي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام بدون تا.

4. انوار زهرا(سلام الله علیها) ، مولف: سيدحسن ابطحي، ناشر: نشر حاذق، تاريخ انتشار: بهار 1376

5. بيدارگران راحل (زندگينامه چهل تن از مشاهير شيعه) تدوين: كريم جوانشير، نشر اختر، چاپ اول 1380.

6. پيكار با منكر در سيره ابرار (2 جلدي)، تاليف: محمد عابدي و ستاد احياء امر به معروف و نهي از منكر، نشر معروف، چاپ: 1376 و 1377.

7. تفضيل الآيات القرآن الكريم، گردآورنده: ژول لابوم، بانضمام كتاب المستدرك، گردآورنده : ادوارد مونيته، مترجم از فرانسه به عربي: محمدفوادعبدالباقي، ترجمه فارسي آيات قرآن از: آقاي حاج شيخ مهدي الهي قمشه استاد دانشگاه تهران با مقدمه دانشمند محترم آقاي شعراني از انتشارات: كتابفروشي اسلاميه.

8. چهل حديث (3 جلدي)، تاليف سيدهاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم: 1373 و 1374

9. خلاصه اي از اصول كافي در مباني دين اسلام، تأليف: حجه الاسلام محمدبن يعقوب كليني، ترجمه و تنظيم از: حاج علي اصغر خسروي شبستري، كتابفروشي اميري، مرداد1351.

10. دايرة المعارف بزرگ اسلامي (جلد نهم)، زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي، ناشر: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، چاپ اول: 1379 شمسي

11. دايره المعارف تشيع (جلدهاي دوم و هفتم و هشتم)، زيرنظر احمدصدر حاج سيدجوادي و ديگران، ناشر: بنياد خيريه و فرهنگي شط و نشر شهيدمحبي، چاپ سالهاي 1372 و 1378 و 1379.

12. سرچشمه رستگاري، مولف: محمدسامقاني، ناشر: انتشارات افق فردا، چاپ اول / پاييز 80 (13).

13- سيماي فرزانگان، نويسنده: رضا مختاري، انتشارات: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ دوازدهم: 1377.

14- شرح زندگاني ميرزاي شيرازي، نويسنده: شيخ آقابزرگ تهراني، مترجم: حميد تيموري، انتشارات ميقات، تاريخ: خرداد 1362.

15- شرح محقق جمال الدين محمد خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم با مقدمه و تصحيح: ميرجلال الدين حسيني ارموي «محدث» جزو اول، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، بهمن ماه: 1346.

16- گلشن ابرار (5 جلد)، تهيه و تدوين/ جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، نشر: معروف، چاپ: 1384 و 1385.

17- نهج البلاغه، مترجم: دكترسيدجعفر شهيدي، ناشر: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ دوم:‌ 1370.

18- نهج الفصاحه، مترجم و فراهم آورنده: ابوالقاسم پاينده، ناشر: سازمان انتشارات جاويدان، چاپ شانزدهم: 1361.

 

پی نوشت ها:

 

 

1 . بيدارگران راحل، صص147-152.

2 . بيدارگران راحل، صص150-151.

3 . بيدارگران راحل، ص296.

4 . سوره مبارکه شوري، آیه23.

5 . بحارالانوار به نقل از انوار زهرا(سلام الله علیها) ، ص175.

6 . فضائل السادات و بحارالانوار به نقل از انوار زهرا (سلام الله علیها) ، صص179-180.

7 . فضائل السادات و بحارالانوار به نقل از انوار زهرا (سلام الله علیها) ، ص181.

8 بيدارگران راحل، صص163-168.

9 . 2/8- بيدارگران راحل، ص166.

10 . 3/8- بيدارگران راحل، ص295.

11 . 4/8- قرآن، بقره (2 / 156 و 157) و تفضيل الآيات، ص799

12 . نهج الفصاحه؛ صص440 و 441 / 2075.

13 . شرح غررالحكم، ج1، ص178 / 679.

14 . اصول كافي، ج3، ص142 و خلاصه اي از اصول كافي، 36.

15 . گلشن ابرار، ج1 / صص431-444.

16 . گلشن ابرار، ج1، ص435.

17 . پيكار با منكر، ج2، ص113.

18 . سوره مبارکه آل عمران، آیه 159، تفضيل الآيات، ص791.

19 . قرآن، فصلت (41 / 34 و 35) و تفضيل الآيات، ص805.

20 . 6/9- نهج الفصاحه، ص123 / 615 و ص242 / 1207.

21 . شرح غررالحكم، ج1، ص264 / 1058.

22 . بيدارگران راحل، ص171.

23 . بيدارگران راحل، صص177-178.

24 . بيدارگران راحل، صص173-174.

25 . سوره مبارکه توبه،آیه20، تفضيل الآيات، ص983.

26 . نهج الفصاحه، ص275 / 1301.

27 . نهج الفصاحه، ص628 / 316 .

28 . 8/10- نهج البلاغه، ص27 / 27.

29 . گلشن ابرار، ج1 / صص471-477.

30 . گلشن ابرار، ج1 / ص474.

31 . بيدارگران راحل، ص294.

32 . سوره مبارکه، انفال آیه 45، تفضيل الآيات، ص733.

33 . نهج الفصاحه، ص120 / 601.

34 . نهج البلاغه، 47.

35 . دايرة المعارف تشيع، ج2/ كلمه «دايرواني».

36 . سيماي فرزانگان، ص148.

37 . گلشن ابرار، ج2/ ص588.

38 . سوره مبارکه اعلي آیه14، تفضيل الآيات، ص407.

39 . نهج الفصاحه، ص275 / 1302.

40 . شرح غررالحكم، ج1 / ص178 / 677.

41 . دايره المعارف بزرگ اسلامي، جلد نهم، كلمه ي «اصفهاني».

 

 

آشنايي با فرزانگان:آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)

 

 

 

آشنايي با فرزانگان:آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)

سايت شيعه نيوز

 

آية الله اصفهاني افزون بر اينكه در علوم شرعي و معارف اسلامي تبحر خاصي داشت و در اين ميدان، گوي سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقي بود. فروتني، بزرگواري، خويشتن داري، ايثار، ساده زيستي و توكل بر خداوند و توسل به ايمه اطهار از جمله فضايل اخلاقي اين آيت بزرگ الهي بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند. تبيان: سيد ابوالحسن در سال 1284 ق. در دهكده كوچك ((مديسه)) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.(192)وي در اصل از سادات موسوي شهر بهبان بود. سالها پيش از تولد وي پدر بزرگش سيد عبدالحميد از بهبهان به اصفهان نقل مكان كرده بود. سيد عبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آية الله شيخ محمد حسن نجفي معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساكن شد و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعي اشتغال داشت.

سيد محمد پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامي كه سيد عبدالحميد به مظنور فراگيري علوم ديني به عراق مهاجرت كرده بود، در كربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمي شد مردي خداترس و روشن ضمير بود كه پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاك سپرده شد.

 

تحصيلات

 

سيد ابوالحسن دروس ابتدايي طلبگي را در زادگاه خود روستاي ((مديسه)) لنجان نزديكي از روحانيان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايي تصميم گرفت به حوزه علميه اصفهان كه در آن عصر يكي از حوزه هاي مهم شيعي به شمار مي رفت مهاجرت نمايد. براي اين منظور با پدرش سيد محمد به مشورت پرداخت اما پدر كه از رنجهاي دروان طلبگي بر فرزند انديشناك بود با وي موافقت نكرد. اين ممانعت رفته رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نيك فرجام شدت بخشيد و وي را بر هدف خود استوارتر مي ساخت تا اينكه سرانجام پدر را بر اين سفر آسماني با خويش همراه ساخت.

 

در اصفهان

 

سيدابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامي كه فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره اي گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبي از شبهاي زمستان وقتي پدرش براي ديدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجاري روبرو شد. حجره او را خالي از هر گونه وسايل ابتدايي براي زيستن ديد. نه فرش و گليم و زيراندازي، و نه چراغي براي روشن كردن حجره. دلسوزيهاي پدر نسبت به نوجوان بي قرارش بار ديگر با كلماتي ماءيوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در اين حال رو به سوي قبله ايستاد و امام زمان (عج) را مورد خطاب قرار داد و با چشماني اشكبار و لحني ملتمسانه از مولاي خود عنايتي كارساز را تقاضا كرد شرح توجه و لطف حضرت به وي مجالي ديگر مي طلبد. اما همين اندازه كافي است بدانيم كه در پي آن توسل، روح اميد و گشايش به جان و راه او دميدن آغازيد و توفيقات وي را انبوه ساخت.

 

طولي نكشيد كه ايشان پس از مدتي فراگيري علوم ديني با قلبي شادمان به ((مديسه)) بازگشت.(193)

 

او در اصفهان از محضر استاداني همچون:

 

آية الله كلباسي، آية الله چهار سوقي، آية الله درچه اي، آية الله جهانگيرخان قشقايي و... بهره نهاي فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و فقه و اصول مي پرداخت.(194)

 

در عراق

 

او نزديك به ده سال چون پيكارگر ميدانهاي جهاد در حوزه علميه اصفهان، پرتلاش به تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود كه به منظور بالا بردن معلومات خويش در سطح عالي و بهره گيري از دانش شخصيتهاي علمي حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق. رهسپار عراق گرديد. وي در آنجا از محضر بزرگاني چون آيات عظام: ميرزا محمد حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ) ميرزا حبيب الله رشتي، فاضل شربياني، شيخ محمد حسن مامقاني، سيد محمد كاظم يزدي، آخوند خراساني، ميرزا محمد تقي شيرازي و آية الله شريعت اصفهاني بسيار استفاده برد.(195)

 

وي مدت سه سال در كربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازي شركت مي كرد. پس از آن در سال 1310 ق. به شهر نجف اشرف رفت و تا پايان عمر در آن ديار ماندگار شد. در اين سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.

 

موقعيت علمي و مرجع

 

آية الله اصفهاني داراي ذوقي سليم و فهمي نيكو و نظري صايب در استنباط و درك احكام و مسايل شرعي بود و همين خصوصيت او را در مجالس ‍ علمي زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگري سيد و تاءمل و تعمق بسيارش ‍ در مسايل علمي ستودني بود.

 

جولان فكري و پژوهش بسيار او در جوانب هر مساءله باعث مي شد كه در يك موضوع، نظريات گوناگوني در طول زمان، ارايه نمايد و در مسايل پيچيده فقهي به گره گشايي بپردازد. با اين همه تا مدتهاي طولاني حلقه درس او را شاگرداني اندك تشكيل مي دادند. پس از اينكه ميرزا محمد تقي شيرازي، مرجع تقليد شيعيان مردم را در مسايل احتياطي خويش به وي ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مي شد، تا جايي كه پس از درگذشت آية الله سيد محمد كاظم يزدي (1337 ق) حوزه درسش، پررونق ترين مجمع علمي در ميان مجامع علمي آن روزگار گرديد.(196)

 

پس از درگذشت آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي (1328 ق) و آية الله شريعت اصفهاني (1339 ق) سه نفر از علماي بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند: آية الله ناييني، آية الله كاشف الغطاء و آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني ولي با درگذشت آية الله كاشف الغطاء در سال 1344 ق. و درگذشت آية الله ناييني در سال 1355 ق. مقام مرجعيت و زعامت ديني شيعيان، در وجود آية الله اصفهاني متمركز و منحصر گرديد و تا ده سال بعد كه زندگي را وداع كرد در اين مقام باقي بود.

 

آثار قلمي

 

مشهورترين اثر آية الله اصفهاني، كتاب جامعي در فقه به نام ((وسيلة النجاة)) است كه شامل اكثر مسايل فقهي مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسياري از فقها و مراجع بزرگ بر اين كتاب حاشيه زده و شرح نوشته اند. برخي از كتب فقهي كه بنا بر ترتيب كتاب ((وسيلة النجاة)) نگارش يافته عبارتند از ((تحريرالوسيله)) اثر امام خميني و حواشي آيات عظام بجنوردي، حمامي، شاهرودي، ميلاني، خويي، گلپايگاني و...

 

ديگر تاءليفات آية الله اصفهاني عبارت از:

 

1. انيس المقلدين

 

2. حاشيه بر تبصره علامه

 

3. حاشيه بر ((العروة الوثقي))

 

4. حاشيه بر نجاة العباد

 

5. ذخيرة العباد

 

6. شرح كفاية الاصول

 

7. منتخب الرسايل

 

8. مناسك حج

 

9. وسيله النجاة الصغري

 

10. ذخيرة الصالحين(197)

 

شاگردان

 

در مكتب علمي آية الله اصفهاني بسياري از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مي شدند كه برخي از آنان عبارت اند از حضرات آيات:

 

سيد محمود شاهرودي، سردار كابلي، سيد علي يثربي كاشاني، ميرزا آقا اصطهباناتي، محمد تقي آملي، شيخ هاشم آملي، محمد رضا طبسي، سيد ابوالحسن شمس آبادي، سيد عبدالله شيرازي، شيخ علي علياري تبريزي، علامه طباطبايي، ميرزا مهدي آشتياني

 

ويژگيهاي اخلاقي

 

آية الله اصفهاني افزون بر اينكه در علوم شرعي و معارف اسلامي تبحر خاصي داشت و در اين ميدان، گوي سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقي بود. فروتني، بزرگواري، خويشتن داري، ايثار، ساده زيستي و توكل بر خداوند و توسل به ايمه اطهار از جمله فضايل اخلاقي اين آيت بزرگ الهي بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

 

در سال 1349 ق. شخصي كه به سببي با آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني خصومت و كينه اي شديد در دل داشت دست به جنايت هولناكي زد و فرزند عالم و فاضل وي را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجيعي او را كشت. پس از دستگيري قاتل، آية الله اصفهاني شخصي را به نمايندگي از طرف خود به دادگستري فرستاد تا اسباب آزادي او را فراهم كند. آية الله اصفهاني اين گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتي همگان گرديد.

 

آية الله اصفهاني زندگي بسيار ساده اي داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده مادي مي زيست. در اوايل طلبگي مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالي كه بر حوزه هاي علميه حاكم بود و هم اكنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالي و شرايط سخت معاش به حدي بود كه او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش در يك خرابه زندگي كند. يكي از علما در اين باره مي گويد در خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بودم، وقتي از كوچه اي كه در آن خرابه اي وجود داشت، گذر كرديم، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در اين خرابه ساكن بوديم. چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه ديگر راضي نيست در خانه اش باشيم. به ناچار آنجا را تخليه كرديم و به اين خرابه منتقل شديم. تا اينكه بالاخره موفق شدم خانه اي ديگر اجاره كنم.(198)

 

وي پس از اينكه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اكناف عالم، پول و وجوهات شرعي بسياري به دستشان مي رسيد، باز همچنان به زندگي ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مي داد، و به زخارف دنيوي به ديده حقارت مي نگريست. با اينكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكي و نه خدمتكاري داشت كه در تهيه و خريد مايحتاج زندگي به وي ياري رساند. با اين حال كمتر روزي اتفاق مي افتاد كه نيازمندي به آية الله اصفهاني مراجعه كند و با دست خالي باز گردد. بسيار اتفاق مي افتاد كه با اينكه خود سخت محتاج بود از بخشش به ديگران دريغ نمي كرد و آنان را بر خود ترجيح مي داد.

 

نوشته اند: هنگامي كه رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي ازتنگدستي سيد ابوالحسن اصفهاني با اطلاع شد، 500 ليره طلا براي او فرستاد تا با آن مبلغ، براي خود منزلي بخرد، ولي آية الله اصفهاني آن 500 ليره را در كمال تنگدستي خود به تعدادي از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفي طلاب علوم ديني و تهيدستان تهيه شود.(199)

 

دورنگر و ژرف انديش

 

آية الله امين جبل عاملي درباره آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي گويد:

 

در سال 1352 ق. كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزيابي قرار دادم. ديدم مردي است داراي فكري بزرگ كه ميدان انديشه اش وسيع است. در علم و فقه بسيار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف انديش، داراي راءيي صايب است و تدبيري نيكو و بسيار موقعيت شناس است.

 

بر همه مردم، شفيق و مهربان و داراي نفس سخاوتمند و سياستي بزرگ است. و همين ويژگيها باعث شده كه رياست و زعامت عامه شيعيان را به دست گيرد، چون شايستگي چنين منصب و مقامي را دارد.(200)

 

شهامت در فتوا

 

آية الله اصفهاني در باين احكام الهي و آنچه به نظرش صحيح مي رسيد، بسيار با شهامت بود و از كسي باكي نداشت - گر چه در ظاهر به زيان وي تمام مي شد. او مصداق بارز آية شريفه ((... يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لايم...)) بود. در راه خدا مجاهده مي كرد و از سرزنش ملامتگران هراسي به خود راه نمي داد.

 

از جمله فتواهاي آية الله اصفهاني كه جنجال زيادي بر پا نمود، نظريه وي در مورد پاره اي از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وي بر اين باور بود كه قمه زني و زنجير زني و كوبيدن طبلها و برخي ديگر كه در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. چون اين فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مي زد و از طرفي با عقايد بسياري از روحانيون و علماي آن زمان نجف هماهنگي نداشت، باعث اختلافات و سر و صداي شديد شد و برخي از وعاظ در سخنرانيهاي خود آية الله اصفهاني را به سختي مورد انتقاد و حتي اهانت قرار دادند. ولي وي هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد و خوشايند جاهلان و بي خردان سخن بگويد و فتوا صادر كند.

 

ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشي و مزدوران داخلي شان ايستادگي مي كرد و با فتاواي خود مردم را به ايستادگي در مقابل آنان ترغيب مي ساخت و در اين راه مقدس نيز مرارتها و سختيها بسياري را به جان خريد.

 

درگذشت

 

آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني تا واپسين سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج گرديد و به بيماريهاي گوناگوني مبتلا شد. ايشان در آن سالها در فصل تابستان براي درامان ماندن از گرماي زياد شهر نجف به كاظمين و سامرا مي رفت، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مي برد، ولي در عمل اينچنين نبود. او به تنهايي در آنجا به نامه هاي زيادي كه از سوي مسلمانان و دوستدارانش به منظور كسب نظرات فقهي و رهنمودهاي علمي وي برايش ارسال مي شد، پاسخ مي داد و با تني خسته و كوفته سر بر بالين مي گذارد. چند صباحي پيش از اينكه دار فاني را وداع گويد وضعيت مزاجي وي رو به وخامت گذاشت. به او پيشنهاد كردند كه محلي ديگر را كه داراي هوايي مناسب است، برگزيند. او ايران را انتخاب كرد اما خيلي زود از سفر به ايران منصرف شد و سفر به بعلبك لبنان را برگزيد پس از مدت زمان كوتاهي كه ايشان در بعلبك بود بسياري از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبك، بيروت، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وي ديدار كردند. پس از اينكه وضعيت مزاجي وي تا اندازه اي بهبود يافت، روزي در اثر سانحه اي به زمين خورد و پس از بازگشت به كاظمين در شب نهم ذيحجه 1365 ق. در 81 سالگي دارفاني را وداع گفت.

 

پيكر شريف آية الله اصفهاني پس از حمل از كاظمين به نجف و تشييعي كم سابقه در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السلام كنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن و آرامگاه آية الله خراساني به خاك سپرده شد.

 

از آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني فرزندان نيك نامي به يادگار ماند كه نام آنان به قرار ذيل است.

 

1. علامه شهيد محمد حسن اصفهاني (1349 ق.)

 

2. حجة الاسلام سيد محمد اصفهاني (متوفاي 1326 ق.)

 

3. سيد علي اصفهاني

 

4. حجة الاسلام سيد حسين اصفهاني

 

5. فاطمه (همسر حجة الاسلام سيد مير بادكوبه اي)

 

6. رباب (همسر آية الله سيد حسين اصفهاني بروجني)

 

7. مريم (همسر حجة الاسلام سيد جواد اشكوري)

 

8. زهرا (همسر سيد حسين علوي)

 

9. بتول (همسر سيد عبدالخالق موسوي زاده)

 

 

آیت الله بهجت (ره) و فتوای آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره)

 

آیت الله بهجت (ره) و فتوای آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره)

فتن

چند سال پیش عده‌ای جریان حامی بدعت قمه‌زنی در اصفهان برای ترویج این عمل خرافی اقدام به ساخت سی‌دی نمودند که در آن با بهره از تمام حیله‌ها و ابزارهای فریب به ترسیم چهره‌ای شرعی! و مظلومانه! برای قمه‌زنی پرداختند.

 در این سی‌دی که به صورت بسیار انبوه و با بودجه‌های مشکوک در تمام کشور منتشر گردید از تحریف روایات گرفته تا تحریف کلام علماء استفاده شد. که با گذشت بسیاری از دروغها آشکار گردیده و بر زشتی کار سازندگان این سیدی افزود.

 متأسفانه در یکی از همین تحریفات، نسبتی کذب توسط یکی از سخنرانان به آیت الله العظمی بهجت داده شد که ایشان صریحاً آن را تکذیب نمودند.

 سخنران فوق مدعی شد که حدود سی سال قبل در روضه‌ای که در منزل آیت الله بهجت تشکیل شده بود از ایشان شنیده است که فرموده‌اند: در زمان آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی آن زعیم بزرگ به جهت سخنان یکی از روشنفکران پیرامون حرمت قمه‌زنی فتوا به وجوب قمه‌زنی! داده و فرمودند هر کس توانایی دارد باید امسال قمه ‌بزند. در آن سال حدود ۷۰۰ مجتهد!!! به اطاعت از حکم سید، قمه زدند اما من (آیه الله بهجت) چون دیدم هم می‌ترسیدم و بنیه و هنر این کار را ندارم برای این که مخالفت با مرجعم سید ابوالحسن نکنم لباسی پوشیده و به میان قمه‌زنان رفتم و آن لباس من خونی شد و آن را نشُستم و وصیت کرده‌ام آن را با من دفن کنند!!! چون به امر مرجعم چنین کردم.

 گفتنی است آیت الله العظمی بهجت ضمن دستخطی که اصل آن هم‌اکنون موجود است ضمن تکذیب این ادعا فرمودند: آنچه من گفتهام آن است که مرجع بزرگوار آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی با قمه‌زنی مخالف بوده‌اند و تا پایان حیات خود نیز بر این رأی و نظر باقی بودند. و چنین لباسی نیز هم‌اکنون نزد من وجود ندارد.

 

 

دست خط آیت الله بهجت ره

 

جالب اینجاست که این تهمت بزرگ در حالی به آیه الله اصفهانی زده شد که همان گونه که آیت الله بهجت نیز فرمودند ایشان یکی از مخالفان سرسخت قمه‌زنی بوده‌اند. در اینجا با بهره از کتاب «قمه‌زنی سنت یا بدعت؟» گزارشی از جزئیات فتوای ایشان را ارائه خواهیم نمود:

 (قضیه از آنجا آغاز شد که) مرحوم آیه الله العظمی سیدمحسن امین در کتاب خویش به نام «التنزیه لاعمال الشیبه» با استدلال و برهان ثابت می‌کند قمه‌زنی و برخی دیگر از خرافات رایج در عزاداری امام حسین علیه السلام نه تنها ثوابی ندارد بلکه از نظر شرع مقدس حرام و از کار‌های شیطان است. در پی انتشار این اثر، که با هدف پاکسازی گردهمایی‌های‌ مذهبی از بدعت‌ها و گمراهی‌ها انجام شد، مردم ناآگاه چنان در برابرش موضع گرفتند، که برخی از دوستانش خطر «انقلاب عوام» را به وی گوشزد کردند. تبلیغات فراگیر درباره دانشمند مصلح دمشق چنان مؤثر افتاد که حتی گروهی از گویندگان مذهبی در مسجدها به بیان گمراهی‌هایش پرداختند و برخی از مردم با گرو نهادن خانه خود و به دست آوردن اندکی پول، در جهاد نامقدس ضد سیدمحسن شرکت جستند.

 

ولی از آنجا که حق با سید بود، بالاخره پیروز و سربلند شد. تا آنجا که پس از اندک زمانی، آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (که در آن زمان مقام ریاست تامه و مرجعیت عامه را داشتند) به طرفداری از امین عاملی و کتاب بیداری بخش او فتوا صادر کرد و با صراحت گفت:

 «انّ استعمال السّیوف و السلاسل و الطبول و الابواق و ما یجری الیوم أمثاله فی مواکب العزاء بیوم عاشورا انّما هو مُحرم و هو غیر شرعی؛ به کار بردن شمشیرها(قمه‌زنی) و زنجیرها و طبل‌ها و بوق‌ها و کارهایى مانند این امور که امروزه در دسته‌هاى عزادارى و در روز عاشورا معمول است همه حرام و غیر شرعى است

 

منبع:

 رک: استاد حسن شبر، تاریخ العراق السیاسی المعاصر، ج۲، ص۳۴۰/ دایره المعارف تشیع، ج۲، ص۵۳۱/ و جعفرالخلیلی، هکذا عرفتهم، ج۳، ص ۲۰۷/ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۳۷۸/ همچنین سخنان سید ابوالحسن اصفهانی بر ضد قمه‌زنی در یک رساله فارسی به نام انیس المقلدین در نجف در سال ۱۳۴۵ق/۱۹۲۶م چاپ شده است. (آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۴۶۶ و هکذا عرفتهم، ج۳، ص۲۲۹)

 

 

آیت الله سيد ابوالحسن اصفهاني

 

آیت الله سيد ابوالحسن اصفهاني

 

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

فـقـيه بزرگوار و مرجع عاليقدر عصر خويش، آية اللّه العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (اعلي اللّه مـقـامـه الـشـريـف) از فـقها و مراجع بزرگ عصر اخير است كه دركياست و درايت و حسن اداره حوزه هاي علميه شهرت به سزا و نام پرآوازه اي دارند.

 ولادت:

 او اصـلا از سـادات مـوسـوي بهبهان، پدرش مرحوم سيد محمد فرزند مرحوم سيد عبدالحميد از شـاگـردان صـاحـب جـواهـر مي باشد كه در سال 1277 هجري در قريه مديسه از قرا لنجان اصفهان به دنيا آمد[1] و تحصيلات اوليه را در اصفهان درمدرسه نيماورد به انجام رساند و از مـحـضـر مـيـرزا ابـوالـمـعـالي كلباسي استفاده ها بردسپس در سال 1307 ه ق به قصد ادامه تـحـصـيـلات، عـازم حوزه علميه نجف گرديد ودر محضر درس بزرگان و فضلاي حوزه نجف شـركت جست حوزه درس آية اللّه آخوند خراساني او را به خود جذب نمود و در حوزه درس او بود كـه بـه درجه عاليه اجتهاد نائل آمد پس از رحلت آية اللّه آخوند خراساني در سال 1329، مرجعيت عـامـه با آية اللّه ميرزا محمد تقي شيرازي بود او احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده بودپس از درگذشت او در سال 1338، آية اللّه نائيني و آية اللّه اصفهاني، هر دو به عنوان مرجع تقليد معروف و مـشـهـور گـرديـدنـد، تـا ايـنكه آية اللّه نائيني در سال 1355 هم سال بافوت آية اللّه حاج شيخ عـبـدالكريم حائري درگذشتند مرجعيت به صورت تمام به آية اللّه اصفهاني در نجف و اغلب بلاد شـيـعـه، محرز و مسجل گرديد ايشان رساله اي نگاشتند كه نام آن وسيلة النجاة مي باشد كه ترجمه فارسي آن صراط النجاة وترجمه اردوئي آن طريق النجاة مي باشد.[2] كه به علت جـامـعـيـت آن مورد تحشيه حضرت امام خميني (ره) و برخي ديگر از فقهاي معاصر قرار گرفته است.

 صفات و اخلاق او:

 او داراي صـفـات كريمه و همت بلند بود و در كياست و درايت و مديريت،گوي سبقت را از ديگر هـم رديـفـان خـود بـرده بـود او بيان رسا و طبع روان داشت، به حدي كه مجلس درس ايشان از پـرجـمـعـيـت تـريـن درسهاي حوزه نجف بود و با توجه به سهولت بيانات و شيوه تدريس همگان مي توانستند نسبت به فهم خويش از آن بهره مند گردند.

 صبر و پايداري:

 او صـاحـب روح بـزرگ پـايداري و استقامت در راه خدا بود معروف است كه فرزند رشيدش حجة الاسـلام والـمـسـلـمين سيد حسن اصفهاني در بين نماز مغرب وعشا، به دست يك فرد ديوانه و تـعليم ديده به قتل رسيد و اين پدر هفتاد ساله خم به ابرو هم نياورد و حتي از قاتل فرزند خود نيز گذشت، و اين نمونه و ضرب المثل پايداري و صبر در بين اقران بود.

 دخالت در امور سياسي:

 انـگـلـيسها به بهانه حفظ پايگاههاي خود، در عراق به اين كشور اسلامي لشكركشي كردند و آن را اشغال نمودند رشيد عالي نخست وزير عراق به ايران گريخت و سپس به مصر رفت همراه با حمله انـگليسها به عراق و فرار رشيد عالي،امير عبداللّه دائي، فيصل و نوري سعيد از افسران عراق كه به اردن پـناهنده شده بودند باقواي امدادي انگليس، به عراق آمدند و دوباره دولت دستوري خود را در عـراق تـشكيل دادند و در اين موقع انتخابات فرمايشي راه انداختند و آن در سال 1341هجري قـمري بود فيصل در اين انتخابات اكثريت آرا شيعه را منظور نداشت و اين انتخابات توسط علما و فقها شيعه تحريم گرديد مرحوم آية اللّه نائيني و آية اللّه اصفهاني، دو مرجع بزرگوار و عاليقدر آن روز، فـعـاليتهاي مرحوم آية اللّه خالصي رامورد تاييد قرار دادند و اين امر زمينه هاي قيام مردم را فـراهم مي ساخت كه مرحوم آية اللّه اصفهاني و آية اللّه نائيني و سيد هبة الدين شهرستاني به ايران تبعيد گرديدند.

 دسـت ـخـط مـرحـوم آيـة اللّه الـعظمي اصفهاني كه اجازه اجتهاد مرحوم آية اللّه العظمي مرعشي نجفي مي باشد.

 آن روز بيش از يك سال از تاسيس حوزه علميه قم نمي گذشت و حوزه علميه نخستين گامهاي خـود را بـرمي داشت و آية اللّه حائري مؤسس عاليقدر حوزه، خود بامشكلاتي رو به رو بود كه خبر تـبـعـيـد شـدن آيـات عظام نجف به قم رسيد و مردم ايران آماده استقبال باشكوه از آنان شدند و اسـتـقبال بي سابقه اي از آنان به عمل آمد پس ازورود به قم، آية اللّه حائري حوزه درس خود را در اختيار آن مرجع عاليقدر و حضرت آية اللّه نائيني قرار دادند و آنان فضلا و طلا ب حوزه نوپاي قم را از فيوض علمي خويش بهره مند ساختند هنگام مهاجرت اعلاميه اي را صادر فرمودند كه متن آن را درزيـر مـي آوريـم كـه نـشـانـه اي از عمق اعتقاد قلبي اين مرجع عاليقدر در راه احيا حقوق ملت مسلمان مي باشد اعلاميه اي كه امروز نيز مي تواند الهام بخش و حركت آفرين باشد.

 متن فتواي آية اللّه اصفهاني:

 بسم اللّه الرحمن الرحيم سلام بر همه، بالخصوص برادران عراقي وظيفه ديني بر همه مسلمانان لازم مي گرداند كه در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامي تا آنجاكه قدرت دارند بكوشند و بر همه ما واجب و لازم است كه سرزمين عراق را كه مشاهد ائمه هدي عليهم السلام و مراكز ديني ما در آنجا است، از تسلط كفار حفظنموده و از نواميس ديني آن دفاع كنيم من شما را بر اين موضوع دعوت كرده وترغيب مي نمايم خداوند ما و شما را براي خدمت به اسلام و مسلمين موفق فرمايد. (ابوالحسن الموسوي الاصفهاني).[3]

 شاگردان:

 حـوزه پـربـركـت آية اللّه اصفهاني دست پروردگان بسياري را به اجتماع مسلمين ارائه داد كه به عنوان نمونه از فقهاي نامدار زير مي توان نام برد:

 1 ـ مرحوم آية اللّه العظمي حكيم.

 2 ـ مرحوم آية اللّه العظمي ميلاني.

 3 ـ مرحوم آية اللّه العظمي شيخ عبدالنبي اراكي.

 4 ـ مرحوم آية اللّه العظمي ميرزا هاشم آملي.

 5 ـ مرحوم آية اللّه العظمي ميرزا محمد تقي آملي.

 6 ـ مرحوم آية اللّه معز الدوله.

 7 ـ مرحوم آية اللّه شيخ محمد حسين خياباني (والد استاد آية اللّه جعفرسبحاني).

 8 ـ مرحوم آية اللّه شيخ محمد تقي بروجردي (جد مادري استاد آية اللّه آصفي).

 هـم چـنين از همدوره ها و هم بحثهاي او مي توان از آية اللّه سيد حسن مدرس،آية اللّه سيد محمود مرعشي، آية اللّه سيد عبداللّه ثقة الاسلام اصفهاني، سيد علي كازروني، شيخ زين العابدين تبريزي، و سيد علي داماد نام برد.

 وفات:

 وفـات او در روز دوشـنـبه نهم ذي الحجه 1365 ه ق، مطابق با سيزدهم آبان1325 ه ش، ساعت شـش بـعد از ظهر در كاظمين رخ داد رحلت اين عالم رباني چنان شور و غوغايي در مردم عراق، ايـران، پـاكستان و هندوستان و تمام بلاد شيعه نشين ايجاد كرد كه تا آن روز بي سابقه بود مجالس پرشكوه و پرجمعيت ترحيم او در تهران و شهرستانها رعب و وحشتي عظيم در دل دشمنان اسلام افـكند، و در اثر همين امرتوطئه تجزيه آذربايجان توسط حزب منفور توده خنثي شد در وفات آن روحاني جليل القدر گفته شده كه ممات او همانند حياتش نور و رحمت و خير و بركت بودمنقول اسـت از آية اللّه العظمي مرعشي نجفي (ره) كه وقتي جنازه مطهر آية اللّه اصفهاني در صحن مطهر علوي بود، آية اللّه شيخ محمد حسين كاشف الغطاخطاب به جنازه، اين جمله جاوداني را انشا فرمود:

 هـنـيـا لك يا ابا الحسن، عشت سعيدا و مت حميدا قد انسيت الماضين واتعبت الباقين كانك قد ولدت مرتين.

 گـوارا باد بر تو نزول بر معبود خويش زندگي سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسنديده اي داشتي زنـدگي تو آن چنان باشكوه و توام با تدبير بود كه بزرگان گذشته رابه بوته فراموشي سپردي و آيندگان را به تعب افكندي گويا تو دوبار به جهان آمده بودي يك بار تجربه و درايت كسب نموده و بار ديگر آن را به كار بسته بودي.[4]

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مجله يغما، سال سوم، شماره سوم، ص 28 .

 [2] . فرهنگ معين، بخش اعلام، ج 5، ص 154 .

 [3] . الثورة العراقية و رسالة الاسلام، شماره 1، سال 6 .

 [4] . نقل مستقيم از آن مرجع فقيد، به سال 1404 ه ق .

 

عقيقي بخشايشي - تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، ص 382

 

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

موسسه فرهنگی ابناء

 تولد

 سيد ابوالحسن در سال 1284 ق . در دهکده کوچک ((مديسه )) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.(192)وي در اصل از سادات موسوي شهر بهبان بود. سالها پيش از تولد وي پدر بزرگش سيد عبدالحميد از بهبهان به اصفهان نقل مکان کرده بود. سيد عبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آية الله شيخ محمد حسن نجفي معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعي اشتغال داشت

 سيد محمد پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامي که سيد عبدالحميد به مظنور فراگيري علوم ديني به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمي شد مردي خداترس و روشن ضمير بود که پس ازوفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.

تحصیلات

 سيد ابوالحسن دروس ابتدايي طلبگي را در زادگاه خود روستاي ((مديسه )) لنجان نزديکي از روحانيان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايي تصميم گرفت به حوزه علميه اصفهان که در آن عصر يکي از حوزه هاي مهم شيعي به شمار مي رفت مهاجرت نمايد. براي اين منظور با پدرش سيد محمد به مشورت پرداخت اما پدر که از رنجهاي دروان طلبگي بر فرزند انديشناک بود با وي موافقت نکرد. اين ممانعت رفته رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نيک فرجام شدت بخشيد و وي را بر هدف خود استوارتر مي ساخت تا اينکه سرانجام پدر را بر اين سفر آسماني با خويش همراه ساخت . سيدابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامي که فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره اي گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبي از شبهاي زمستان...

شبى از شب هاى زمستان پدرآیت الله اصفهانی براى دیدن فرزند خود به حجره او رفت. او با وضع نابهنجارى روبرو شد و حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى براى زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازى و نه چراغى براى روشن كردن حجره . دلسوزی هاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش با كلماتى مأیوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنایتى كارساز را تقاضا كرد. در پى آن توسل ، روح امید و گشایش به جان و راه او دمید و برتوفیقات وىافزود.

 

 

طولي نکشيد که ايشان پس از مدتي فراگيري علوم ديني با قلبي شادمان به ((مديسه )) بازگشت .

او در اصفهان از محضر استاداني همچون :

آية الله کلباسي ، آية الله چهار سوقي ، آية الله درچه اي ، آية الله جهانگيرخان قشقايي و... بهره نهاي فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و فقه و اصول مي پرداخت .

در عراق

 او نزديک به ده سال چون پيکارگر ميدانهاي جهاد در حوزه علميه اصفهان ، پرتلاش به تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود که به منظور بالا بردن معلومات خويش در سطح عالي و بهره گيري از دانش شخصيتهاي علمي حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق . رهسپار عراق گرديد. وي در آنجا از محضر بزرگاني چون آيات عظام : ميرزا محمد حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ ) ميرزا حبيب الله رشتي ، فاضل شربياني ، شيخ محمد حسن مامقاني ، سيد محمد کاظم يزدي ، آخوند خراساني ، ميرزا محمد تقي شيرازي و آية الله شريعت اصفهاني بسيار استفاده برد.

وي مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازي شرکت مي کرد. پس از آن در سال 1310 ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا پايان عمر در آن ديار ماندگار شد. در اين سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.

موقعيت علمي و مرجعیت

 آية الله اصفهاني داراي ذوقي سليم و فهمي نيکو و نظري صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعي بود و همين خصوصيت او را در مجالس ‍ علمي زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگري سيد و تاءمل و تعمق بسيارش ‍ در مسائل علمي ستودني بود.

جولان فکري و پژوهش بسيار او در جوانب هر مساءله باعث مي شد که در يک موضوع ، نظريات گوناگوني در طول زمان ، ارائه نمايد و در مسائل پيچيده فقهي به گره گشايي بپردازد. با اين همه تا مدتهاي طولاني حلقه درس او را شاگرداني اندک تشکيل مي دادند. پس از اينکه ميرزا محمد تقي شيرازي ، مرجع تقليد شيعيان مردم را در مسائل احتياطي خويش به وي ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مي شد، تا جايي که پس از درگذشت آية الله سيد محمد کاظم يزدي (1337 ق ) حوزه درسش ، پررونق ترين مجمع علمي در ميان مجامع علمي آن روزگار گرديد.(196)

پس از درگذشت آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي (1328 ق ) و آية الله شريعت اصفهاني (1339 ق ) سه نفر از علماي بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند: آية الله ناييني ، آية الله کاشف الغطاء و آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني ولي با درگذشت آية الله کاشف الغطاء در سال 1344 ق . و درگذشت آية الله ناييني در سال 1355 ق . مقام مرجعيت و زعامت ديني شيعيان ، در وجود آية الله اصفهاني متمرکز و منحصر گرديد و تا ده سال بعد که زندگي را وداع کرد در اين مقام باقي بود.

یکی دیگر از عنایت های امام عصر ارواحنا فداه به این نایب بزرگوار و زعیم امامت توقیعات و نامه های شریفی است که برای آن بزرگوار صادر می کنند و می فرستند و بدین ترتیب ایشان را تحت عنایت خاصه خودش قرار می دهند و او را به الطاف و عنایاتشان می نوازند. توقیعی که حضرتش ارسال می دارند توسط مرحوم ثقه الاسلام و المسلمین زین العلماء و الصالحین حاج شیخ محمد کوفی شوشتری در نامه ای واصل می شود که متن مبارک آن نامه عبارت از این است:

«خودت را برای مردم ارزان کن و خودت را در دسترس همه قرار بده و محل نشستنت را در دهلیز خانه ات انتخاب کن تا مردم سریع و آسان با تو ارتباط داشته باشند حاجت های مردم را برآور. ما یاریت می کنیم

از آن پس آیت الله اصفهانی هر روز مقداری پول با خودش به دهلیز خانه می آورد و به حاجتمندان رسیدگی می نمود.

آثار قلمی

 مشهورترين اثر آية الله اصفهاني ، کتاب جامعي در فقه به نام ((وسيلة النجاة )) است که شامل اکثر مسائل فقهي مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسياري از فقها و مراجع بزرگ بر اين کتاب حاشيه زده و شرح نوشته اند. برخي از کتب فقهي که بنا بر ترتيب کتاب ((وسيلة النجاة )) نگارش يافته عبارتند از ((تحريرالوسيله )) اثر امام خميني و حواشي آيات عظام بجنوردي ، حمامي ، شاهرودي ، ميلاني ، خويي ، گلپايگاني و...

ديگر تاءليفات آية الله اصفهاني عبارت از:

1. انيس المقلدين

2. حاشيه بر تبصره علامه

3. حاشيه بر ((العروة الوثقي ))

4. حاشيه بر نجاة العباد

5. ذخيرة العباد

6. شرح کفاية الاصول

7. منتخب الرسائل

8. مناسک حج

9. وسيله النجاة الصغري

10. ذخيرة الصالحين(197)

شاگردان

 در مکتب علمي آية الله اصفهاني بسياري از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مي شدند که برخي از آنان عبارت اند از حضرات آيات :

سيد محمود شاهرودي ، سردار کابلي ، سيد علي يثربي کاشاني ، ميرزا آقا اصطهباناتي ، محمد تقي آملي ، شيخ هاشم آملي ، محمد رضا طبسي ، سيد ابوالحسن شمس آبادي ، سيد عبدالله شيرازي ، شيخ علي علياري تبريزي ، علامه طباطبايي ، ميرزا مهدي آشتياني

 

 

 

آية الله اصفهاني افزون بر اينکه در علوم شرعي و معارف اسلامي تبحر خاصي داشت و در اين ميدان ، گوي سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملکات اخلاقي بود. فروتني ، بزرگواري ، خويشتن داري ، ايثار، ساده زيستي و توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضايل اخلاقي اين آيت بزرگ الهي بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

در سال 1349 ق . شخصي که به سببي با آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني خصومت و کينه اي شديد در دل داشت دست به جنايت هولناکي زد و فرزند عالم و فاضل وي را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجيعي او را کشت . پس از دستگيري قاتل ، آية الله اصفهاني شخصي را به نمايندگي از طرف خود به دادگستري فرستاد تا اسباب آزادي او را فراهم کند. آية الله اصفهاني اين گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتي همگان گرديد.

همچنین از آیة الله بهجت (حفظه الله) -از شاگردان آیت الله اصفهانی_ نیز نقل است که فرمودند: «آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یكی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه كرد. شخصی به ایشان اعتراض میكند كه چرا از سهم امام (ع) اینگونه مجالس را برگذار می كنید؟ ایشان به شخص معترض ورقة سبزی را نشان داده بود كه بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بود و ایشان هم یقین كرده بود كه ورقه از جانب حضرت است كه به مرحوم سید اجازه داده بود كه: «سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف نماید

ویژگی های اخلاقی

 آية الله اصفهاني زندگي بسيار ساده اي داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده مادي مي زيست . در اوايل طلبگي مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالي که بر حوزه هاي علميه حاکم بود و هم اکنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالي و شرايط سخت معاش به حدي بود که او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش در يک خرابه زندگي کند. يکي از علما در اين باره مي گويد در خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بودم ، وقتي از کوچه اي که در آن خرابه اي وجود داشت ، گذر کرديم ، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در اين خرابه ساکن بوديم . چون صاحبخانه ما به من گفته بود که ديگر راضي نيست در خانه اش باشيم . به ناچار آنجا را تخليه کرديم و به اين خرابه منتقل شديم . تا اينکه بالاخره موفق شدم خانه اي ديگر اجاره کنم .

وي پس از اينکه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اکناف عالم ، پول و وجوهات شرعي بسياري به دستشان مي رسيد، باز همچنان به زندگي ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مي داد، و به زخارف دنيوي به ديده حقارت مي نگريست . با اينکه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملکي و نه خدمتکاري داشت که در تهيه و خريد مايحتاج زندگي به وي ياري رساند. با اين حال کمتر روزي اتفاق مي افتاد که نيازمندي به آية الله اصفهاني مراجعه کند و با دست خالي باز گردد. بسيار اتفاق مي افتاد که با اينکه خود سخت محتاج بود از بخشش به ديگران دريغ نمي کرد و آنان را بر خود ترجيح مي داد.

نوشته اند: هنگامي که رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي ازتنگدستي سيد ابوالحسن اصفهاني با اطلاع شد، 500 ليره طلا براي او فرستاد تا با آن مبلغ ، براي خود منزلي بخرد، ولي آية الله اصفهاني آن 500 ليره را در کمال تنگدستي خود به تعدادي از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفي طلاب علوم ديني و تهيدستان تهيه شود.

دورنگر و ژرف انديش

 آية الله امين جبل عاملي درباره آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي گويد:

در سال 1352 ق . که به عراق سفر کردم او را مورد ارزيابي قرار دادم . ديدم مردي است داراي فکري بزرگ که ميدان انديشه اش وسيع است . در علم و فقه بسيار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف انديش ، داراي راءيي صائب است و تدبيري نيکو و بسيار موقعيت شناس است .

بر همه مردم ، شفيق و مهربان و داراي نفس سخاوتمند و سياستي بزرگ است . و همين ويژگيها باعث شده که رياست و زعامت عامه شيعيان را به دست گيرد، چون شايستگي چنين منصب و مقامي را دارد.

شهامت در فتوا

 آية الله اصفهاني در باين احکام الهي و آنچه به نظرش صحيح مي رسيد، بسيار با شهامت بود و از کسي باکي نداشت - گر چه در ظاهر به زيان وي تمام مي شد. او مصداق بارز آية شريفه ((... يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ...)) بود. در راه خدا مجاهده مي کرد و از سرزنش ملامتگران هراسي به خود راه نمي داد.

از جمله فتواهاي آية الله اصفهاني که جنجال زيادي بر پا نمود، نظريه وي در مورد پاره اي از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وي بر اين باور بود که قمه زني و زنجير زني و کوبيدن طبلها و برخي ديگر که در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است . چون اين فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مي زد و از طرفي با عقايد بسياري از روحانيون و علماي آن زمان نجف هماهنگي نداشت ، باعث اختلافات و سر و صداي شديد شد و برخي از وعاظ در سخنرانيهاي خود آية الله اصفهاني را به سختي مورد انتقاد و حتي اهانت قرار دادند. ولي وي هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد و خوشايند جاهلان و بي خردان سخن بگويد و فتوا صادر کند.

ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشي و مزدوران داخلي شان ايستادگي مي کرد و با فتاواي خود مردم را به ايستادگي در مقابل آنان ترغيب مي ساخت و در اين راه مقدس نيز مرارتها و سختيها بسياري را به جان خريد.

 

بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضای همایش بزرگداشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 یکی از خصوصیات مهم ایشان این است که در یکی از دوران های بسیار حساس تاریخ این منطقه زعامت معنوی و دینی شیعه را بر عهده داشتند.

مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از سال 1339 قمری که مرحوم شریعت اصفهانی از دنیا می روند مرجعیت ایشان شروع می شود.

البته این مرجعیت در آن دوره، مرجعیت مستقل و فراگیر نبوده و بزرگان دیگر مثل مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری بودند. لکن از سال 1355 قمری که در آن سال مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری فوت می کنند، مرجعیت مرحوم آقا سید ابوالحسن مرجعیت مطلق در تمام قلمرو تشیع از کشورهای عربی تا هندوستان و بقیه مناطق شیعه نشین می شود.

این مرجعیت مطلق تا سال 65 قمری (1325 شمسی) که سال وفات ایشان است یعنی ده سال ادامه داشته است. شما ببینید از سال 1339 قمری که مرجعیت ایشان آغاز می شود ( حدود 1300 شمسی ) تا سال 1365 قمری یعنی حدود 25 سال در تمام این دوران در این منطقه چه اتفاقاتی افتاده است؟

 اتفاقات این منطقه در این دوران خیلی مهم است: در ایران مصادف است با روی کار آمدن رضاخان، در ترکیه روی کار آمدن آتاترک، در عربستان سعودی روی کار آمدن خاندان ملک سعود، در خود عراق نقشه جدید انگلیس ها و آن ظلم های بزرگ در حق مردم عراق و حکومت ملک فیصل، در یک چنین دورانی مرحوم آقا سید ابوالحسن زعامت شیعه را بر عهده داشتند که خیلی دوران دشواری است.

ممکن است کسی امروز به بعضی از مواضع مرحوم سید اعتراض کند که چرا فلان موضع را نگرفتند یا فلان حرکت را نکردند لکن اگر چنانچه با چشم انصاف نگاه کنیم می بینیم این بزرگوار خیلی پخته و متین و هوشمندانه و بر اساس تکلیف عمل کردند.

دو برهه سیاسی در زندگی مرحوم سید می توان قائل شد: در برهه اول مرحوم آقا سید ابوالحسن جزو کسانی بودند که به همین حکومت عراق و انتخابات صوری انگلیس ها اعتراض کردند.

مرحوم خالصی از یک طرف مخالفت کرد، مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن هم مخالفت کردند. مرحوم آقای خالصی را تبعید کردند. این دو بزرگوار را هم از نجف به ایران تبعید کردند. (در بعضی از شرح حال های آقا سید ابوالحسن خصوصیات و جزئیات این موضوع را ذکر نمی کنند اما خوب است که ذکر بشود. )

در ایران علماء و بزرگان از این دو عالم بزرگ تجلیل کردند و شهر به شهر از آنها استقبال کردند و با احترام وارد قم کردند. اینها از چشم انگلیسی ها پوشیده نماند و فهمیدند که موقعیت این دو بزرگوار چقدر موقعیت بالا و برجسته ای است و در نتیجه در کمتر از یک سال با تمهیدات مقدماتی مجدداً عذرخواهی کردند و این دو بزرگوار را با احترام به نجف برگرداندند.

برهه اول حرکت مرحوم آقا سید ابوالحسن یک چنین حرکتی بود ولی در برهه دوم ایشان همتّش بر این است که اولاً حوزه نجف را حفظ و تقویت کند و بعد تفکرات شیعه و تشیع را در اقطار دنیای اسلام ترویج کند.

ممشای مرحوم آقا سید ابوالحسن را در امر زعامت حوزه چه در بخش علمی و تدریس و چه در بخش اداره اجتماعی حوزه انصافاً جزو رۆسای کم نظیر محسوب می شوند. از نظر علمی تبرز ایشان در تسلط بر فقه است. کتاب وسیله ایشان هم انصافاً کتاب جامع و جالبی است.

دوره فقه هست و از این جهت بر عروه ترجیج دارد و از جهت جمع و جور کردن مسائل و مندرج کردن مسائل مشابه با یکدیگر کتاب کم نظیر و بسیار با اهمیتی است.

اگر بخواهیم در رابطه با فقاهت آیت الله اصفهانی شواهدی بیاوریم استناد به اعتراف سید عبدالهادی شیرازی از شاگردان آخوند خراسانی به فقاهت و عمق علمی مرحوم سید کافی است.

من از حاج آقا موسی زنجانی که ایشان هم از اخوان مرعشی به نقل از سیدعبدالهادی شیرازی شنیده بود، شنیدم زمانی که مرحوم سید تازه وارد ایران شده بود یک جلسه استفتاء تشکیل می دهند و در آن جلسه سید عبدالهادی شیرازی به احاطه علمی سید اعتراف می کند و راجع به مقام علمی ایشان خاضع می شود.

یک خاطره ای من از آقای مروج از شاگردان آیت الله اصفهانی شنیدم؛ ایشان تعریف می کردند که بعد از مدتی تعطیلی حوزه یک روز رفتیم سر درس مرحوم سید، وقتی ایشان آمدند فراموش کرده بودند که درس تا کجا بوده اتفاقاً طلبه ها هم فراموش کرده بودند که مرحوم سید درس را تا کجا گفته اند.

مرحوم سید یک مسأله فقهی را مطرح کرد و گفت همین مسأله را بحث می کنیم اما ایشان آنچنان بر بحث تسلط داشت مثل اینکه شب گذشته ساعت ها راجع به این مسأله مطالعه کرده و اسناد آن را به دست آورده است.

از نظر زندگی و برخورد و مماشاتشان با افراد، مثل یک طلبه معمولی بودند یعنی زندگی کاملا ساده که خود این یک هیبت عظیمی را در چشم مخاطبین ایشان و زائرین ایشان به وجود می آورد.

محمد مهدی جواهری شاعر عراقی می گوید با یکی از مقامات دولتی عراق به خانه سید رفتیم برخلاف تصور ما خانه سید بسیار ساده و کوچک بود. خادم ایشان ما را راهنمایی کرد تا بر روی یک حصیری که گوشه حیاط پهن کرده بود بنشینیم.

ما اکراه داشتیم که روی آن بنشینیم. چند لحظه بعد دیدیم که خود سید تشریف آوردند و روی همان حصیر نشستند. ما هم مجذوب قناعت و وقار سید شدیم در حالی که از تمام دنیای اسلام برای ایشلان وجوهات می فرستند اما ایشان این چنین ساده زندگی می کنند.

از لحاظ عظمت روحی هم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی خیلی شخصیت برجسته ای بود که نمونه آن حادثه کشته شدن فرزندش سید حسن است.

یک شیخی طلبه غیرمتعارفی به نام شیخ علی قمی (نباید او را با شیخ علی قمی زاهد معروف نجف اشتباه گرفت) بین نماز مغرب و عشاء با چاقو پسر سید را همانجا ذبح می کند و رگ های گردنش را می بُرَد و بعد هم فرار می کند و از ترس مردم به شرطه خانه پناه می برد.

مرحوم سید با این حادثه آنچنان بزرگوارانه و صبورانه برخورد کرد که همه و حتی مخالفین سید را به تعجب و تحسین واداشت.

پدرم نقل می کرد از مرحوم عموی ما مرحوم سید محمد که آنجا حاضر بوده، ایشان می گوید: وقتی با سید ابوالحسن از مسجد به منزل بر می گشتیم سید یک نگاهی کردند گفتند: عجب با سید حسن آمدی بی سید حسن برمی گردی؟ اظهار تأسف سید همین اندازه بود و ایشان به عشایر شیعه اجازه نمی دهند که قاتل پسرشان را قصاص کنند که این عظمت روحی این بزرگوار را نشان می دهد.

توضیح بیشتر از فعالیت های سیاسی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 مرجعیت شیعه بر اساس آموزه های پیامبر و امامان همواره یکی از مؤثرترین طبقات اجتماعی در طول تاریخ تشیع بوده است. ستیزِ نهاد مرجعیت با حکومت های مستبد در دوران های مختلف به گونه متفاوت و مناسب با همان زمان بوده است. در دوران معاصر نیز این رویارویی با فتوای میرزای شیرازی علیه استعمار انگلیس و پس از آن شکل-گیری اندیشه مشروطه خواهی آغاز شد که این مبارزه را می توان مهمتر و برجسته تر از مبارزات علما در قرون گذشته دانست.

از جمله حامیان این نهاد پر قدرت، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. وی از جمله مشروطه خواهانی است که هم گام با آخوند خراسانی نهال مشروطیت را در ایران تنومند ساخت.

زندگی پر فراز و نشیب وی را می توان طی دو دوره مورد بررسی قرار داد:

1- دوره ای که همت او صرف فعالیت های سیاسی در عراق می شود.

2- دوره ای که فعالیتهای ایشان بیشتردر حوزه اجتماع و فرهنگ شکل می گیرد.

این مقاله قصد دارد که ابعاد مختلف زندگی آیت الله اصفهانی را در این دو عرصه به طور اجمال مورد بررسی قرار دهد.

حیات آیت الله اصفهانی مقارن با یکی از پر فراز و نشیب ترین ادوار تاریخ ایران است. دوره به دلیل ساختار استبدادی حکومت قاجار، در ادبیات اجتماعی و سیاسی مردمان آن روزگار رایج نبود. در این میان، نهاد مرجعیت شیعه بار دیگر نیز قدرت اجتماعی و سیاسی خویش را در فتوای دوران ساز میرزای شیرازی آشکار ساخت.

این جریان مقارن است با سال 1309 (هـ.ق) و این درست همان زمانی است که آیت الله اصفهانی وارد نجف می شود. بنابراین زمان حضور او در حوزه عراق، زمان اوج برخورد روحانیت شیعه با ناصر الدین شاه بود که برای آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که در آن وقت مجتهدی 25 ساله بود تجربه سیاسی آموزنده ای به شمار می آمد.

با این اوصاف، بررسی زندگی ایشان از این منظر در خور توجه به نظر می رسد.

با یک نگرش اجمالی به زندگی آیت الله اصفهانی، می توان فعالیت های وی را در دو عرصه سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد.

الف) فعالیت های سیاسی

 آیت الله اصفهانی از جمله مراجعی است که در تاریخ سیاسی عراق، نامی ماندگار از خود به جا گذاشته است. «وی از شاگردان مکتب میرزای بزرگ حضرت آیت الله سید محمد حسن شیرازی بود که با فتوای تحریم تنباکو استعمار انگلیس را در ایران شکسته بود و شاگرد آخوند خراسانی و حضرت آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی که هر یک در امور سیاسی و اجتماعی شیعیان نقش فعال و تاریخی داشتند

بنابراین وی به سبب همنشینی با چنین عالمانی نمی توانسته است از بینش سیاسی بر کنار مانده باشد. اما به نظر می رسد فعالیت های سیاسی آیت الله اصفهانی بیشتر به عراق منحصر شده است و البته این امر نیز طبیعی بود زیرا در آن زمان، عراق مرکز مرجعیت و تشیع بود.

فعالیت وی در عراق را می توان در دو عرصه مبارزه با استعمار خارجی و دیگری مبارزه با استبداد داخلی بررسی کرد.

در عرصه اول می توان به حمله وهابی های حجاز اشاره کرد که در پی آن:

« نائینی و سید ابو الحسن اصفهانی تلگرافی برای شیخ محمد مهدی خالصی ـ یکی از مجتهدان عراق که در کاظمین

 می زیست ـ فرستادند و او و پیروان او را برای رایزنی به کربلا خواندند. همه علما همراه با سران قبیله ها و اعیان در کربلا گرد آمدند و پیمان بستند که بر ضد هر گونه تحریکات بیگانگان صمیمانه متحد باشند

اما درپی فعالیت های مهدی خالصی علیه انگلیس وی به حجاز تبعید شد؛ ولی نائینی و اصفهانی به همراه چند تن از رهبران دینی کربلا به عنوان اعتراض به تبعید وی فعالیت های ضد استعماری را دنبال کردند.

در عرصه مبازه با استبداد داخلی و دفاع از حقوق شیعیان عراق نیز می توان به تحریم انتخابات ملک فیصل ـ پادشاه عراق ـ توسط آیت الله اصفهانی اشاره نمود. وی نه تنها انتخابات را تحریم کرد بلکه نقشی موثر در به رسمیت شناخته نشدن پادشاهی ملک فیصل داشت.

درست است که تلاش های اصلی آیت الله اصفهانی در عرصه سیاسی عراق است؛ اما رگه هایی از کوشش های وی به همراه دیگر عالمان دین را در عرصه سیاست و به نوعی مشروطه مردم ایران می توان مشاهده نمود. این مجال، زمانی به وجود می آید که:

«محمد علی شاه با همکاری سربازان تزاری مجلس اول را در سال 1326 به توپ بست و بسیاری از آزادی خواهان و مشروطه گران را کشت و یا به تبعید فرستاد... در چنین وضعی این علمای ایرانی مقیم عراق بودند که به خاطر دوری از دسترس جلادان محمد علی شاه توانستند نهضت مشروطیت و آزادی خواهی را از آنجا با فعالیتی خستگی ناپذیر ادامه دهند

در این زمان آیت الله اصفهانی همگام با آخوند خراسانی و میرزای نائینی رهبری مشروطه ایرانی را در عراق به عهده گرفتند. اما نکته در خور توجه این است که بر جسته بودن نقش و شخصیت آخوند خراسانی و میرزای نائینی که مقام استادی آیت الله اصفهانی را داشتند مجالی برای بروز و ظهور وی در مشروطه باقی نمی گذاشت؛ البته همین همراهی ایشان، دلیلی است روشن بر استبداد ستیزی و آزادی خواهی وی و نشان می دهد که آیت الله اصفهانی در حاشیه مشروطه سخت به دنبال بسط اندیشه فقه سیاسی است .

به هر ترتیب مهمترین سندی که درباره نسبت آیت الله اصفهانی با مشروطه وجود دارد و ایشان را به عنوان یک اندیشمند سیاسی و مشروطه طلب معرفی می کند آن است که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در سوم جمادی الاول 1328(هـ.ق) سید ابو الحسن را برای اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی در شمار بیست مجتهد تراز اول برای احراز انطباق مصوبات شورای ملی به مجلس معرفی کردند.

عین تلگراف مجلس و پاسخ آیت الله اصفهانی به نقل از کتاب اسناد روحانیت و مجلس به این مضمون است:

متن تلگراف:

«خدمت حضرات حجج الاسلام آیت الله خراسانی و آقای مازندرانی دامت برکاتهما از جمله پنج نفر علمای عظام جناب مستطاب ملاذ الانام آقای سید ابو الحسن اصفهانی سلمه الله اند مقرر فرمائید روانه تهران شوند که عموم ملت از سعادت حضور ایشان مستفیض گردند

پاسخ آیت الله اصفهانی:

«مجلس مقدس شورای ملی ـ شید الله تعالی ارکانه هر چند در انتخاب مبعوثان عظام ایدهم الله تعالی این خادم شریعت مطهره را به سمت عضویت هیات مقدس مجتهدین اعضا متشکرم و آرزومند خدمت به دین و دولت و ملت بوده و هست لکن نظر به مواقع کثیر از این توفیق محروم و همان طوری که حضور آقایان آیت الله دامت ظلالهم معروض داشتم استعفای خود را به مجلس محترم با کمال اعتذار تقدیم و امید پذیرائی دارم

این در خواست و پاسخ آیت الله اصفهانی بیانگر اعتقاد راسخ ایشان به مشروطه، مجلس و انتخابات است و البته تعبیر ایشان از مقدس بودن مجلس شورای ملی نیز در خور توجه است.

این که چرا ایشان از عراق به ایران نیامدند، می تواند موضوع پژوهشی جداگانه قرار گیرد؛ اما از فتوای ایشان هنگام مهاجرت از عراق به ایران نکاتی را می توان دریافت.

متن فتوا چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم سلام- بر همه بالخصوص برادران عراقی وظیفه دینی بر همه مسلمانان لازم می گرداند که در حوزه اسلام و بلاد اسلامی تا آنجا که قدرت دارند بکوشند و بر همه واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدی علیهم السلام و مراکز دینی ما در آنجاست از تسلط کفار حفظ نموده و از نوامیس دینی آن دفاع کنند من شما را به این موضوع دعوت کرده و ترغیب می نمایم خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام ومسلمین موفق فرماید. »

این فتوا علاوه بر این که علاقه قلبی آیت الله اصفهانی را به این مرکز تشیع آشکار می سازد، بیانگر نکته بسیار مهم دیگری است و آن نکته ـ چنانچه از مضمون نامه بر می آید ـ خطرات و تهدیداتی بود که علیه حوزه علمیه نجف وجود داشت؛ بنابراین ایشان برای حفظ حوزه نجف و تحکیم اندیشه شیعی مصلحت نمی دانستند این ناحیه را ترک کرده، به ایران بیایند.

ب) فعالیت های اجتماعی

 آیت الله اصفهانی در این عرصه نیز کارهای زیر بنایی و تأثیر گذاری را انجام دادند. ایشان پس از این که به عراق باز گشتند، تلاش خویش را صرف کارهای فرهنگی و اجتماعی نمودند چنانچه:

«نسبت به تأسیس مدارس غیر دولتی و دایر نمودن انتشارات اسلامی و همچنین تقویت موقعیت حوزه علمیه نجف همچنین به توسعه ساخت مساجد حسینیه ها تربیت علما و خطبا و فرستادن آنها به شهر ها و روستاها ... اقدام کرد

از جمله تلاش های مؤثر ایشان در عرصه فرهنگ و اجتماع می توان به مقابله با رواج تصوف نادرست و بسط اندیشه غلو در میان مردمان کرکوک اشاره کرد که ایشان با تربیت نمایندگان و فرستادن آن ها به این ناحیه بنیان های این جریان را از هم گسستند

 

 درگذشت

 آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني تا واپسين سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج گرديد و به بيماريهاي گوناگوني مبتلا شد. ايشان در آن سالها در فصل تابستان براي درامان ماندن از گرماي زياد شهر نجف به کاظمين و سامرا مي رفت ، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مي برد، ولي در عمل اينچنين نبود. او به تنهايي در آنجا به نامه هاي زيادي که از سوي مسلمانان و دوستدارانش به منظور کسب نظرات فقهي و رهنمودهاي علمي وي برايش ارسال مي شد، پاسخ مي داد و با تني خسته و کوفته سر بر بالين مي گذارد. چند صباحي پيش از اينکه دار فاني را وداع گويد وضعيت مزاجي وي رو به وخامت گذاشت . به او پيشنهاد کردند که محلي ديگر را که داراي هوايي مناسب است ، برگزيند. او ايران را انتخاب کرد اما خيلي زود از سفر به ايران منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزيد پس از مدت زمان کوتاهي که ايشان در بعلبک بود بسياري از بزرگان و دانشمندان جبل عامل ، بعلبک ، بيروت ، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وي ديدار کردند. پس از اينکه وضعيت مزاجي وي تا اندازه اي بهبود يافت ، روزي در اثر سانحه اي به زمين خورد و پس از بازگشت به کاظمين در شب نهم ذيحجه 1365 ق . در 81 سالگي دارفاني را وداع گفت .

پيکر شريف آية الله اصفهاني پس از حمل از کاظمين به نجف و تشييعي کم سابقه در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السلام کنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن و آرامگاه آية الله خراساني به خاک سپرده شد.

 

آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی رحمة الله علیه

 

 

آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی رحمة الله علیه

معاونت آموزش و پژوهش حوزه علمیه اصفهان

 

سید ابوالحسن اصفهانی (مدیسه ای) از مراجع تقلید شیعه در سال ۱۲۸۴ در روستای «مدیسه» لنجان اصفهان به دنیا آمد. نسبش با ۳۲ واسطه به امام موسی بن جعفر علیهما السلام می‌رسد.

 

 

تولد:

 

سید ابوالحسن در سال 1284 ق . در دهكده كوچك ((مدیسه )) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.(192)وی در اصل از سادات موسوی شهر بهبان بود. سالها پیش از تولد وی پدر بزرگش سید عبدالحمید از بهبهان به اصفهان نقل مكان كرده بود. سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آیة الله شیخ محمد حسن نجفی معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساكن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت .

 

سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی كه سید عبدالحمید به مظنور فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت كرده بود، در كربلا متولد شد ایشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمی شد مردی خداترس و روشن ضمیر بود كه پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاك سپرده شد.

 

تحصیلات

 

سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود روستای ((مدیسه )) لنجان نزدیكی از روحانیان آن دیار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدایی تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان كه در آن عصر یكی از حوزه های مهم شیعی به شمار می رفت مهاجرت نماید. برای این منظور با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت اما پدر كه از رنجهای دروان طلبگی بر فرزند اندیشناك بود با وی موافقت نكرد. این ممانعت رفته رفته اشتیاق تحصیل را در آن فرزند نیك فرجام شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر می ساخت تا اینكه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت .

 

در اصفهان

 

سیدابوالحسن در اوایل بلوغ هنگامی كه فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره ای گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبی از شبهای زمستان وقتی پدرش برای دیدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجاری روبرو شد. حجره او را خالی از هر گونه وسایل ابتدایی برای زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازی ، و نه چراغی برای روشن كردن حجره . دلسوزیهای پدر نسبت به نوجوان بی قرارش بار دیگر با كلماتی ماءیوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در این حال رو به سوی قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانی اشكبار و لحنی ملتمسانه از مولای خود عنایتی كارساز را تقاضا كرد شرح توجه و لطف حضرت به وی مجالی دیگر می طلبد. اما همین اندازه كافی است بدانیم كه در پی آن توسل ، روح امید و گشایش به جان و راه او دمیدن آغازید و توفیقات وی را انبوه ساخت .

 

طولی نكشید كه ایشان پس از مدتی فراگیری علوم دینی با قلبی شادمان به ((مدیسه )) بازگشت .(193)

 

او در اصفهان از محضر استادانی همچون :

 

آیة الله كلباسی ، آیة الله چهار سوقی ، آیة الله درچه ای ، آیة الله جهانگیرخان قشقایی و... بهره نهای فراوان برد و در همین ایام خود نیز به تدریس ادبیات عرب و فقه و اصول می پرداخت .(194)

 

در عراق

 

او نزدیك به ده سال چون پیكارگر میدانهای جهاد در حوزه علمیه اصفهان ، پرتلاش به تحصیل و تدریس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود كه به منظور بالا بردن معلومات خویش در سطح عالی و بهره گیری از دانش شخصیتهای علمی حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق . رهسپار عراق گردید. وی در آنجا از محضر بزرگانی چون آیات عظام : میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ ) میرزا حبیب الله رشتی ، فاضل شربیانی ، شیخ محمد حسن مامقانی ، سید محمد كاظم یزدی ، آخوند خراسانی ، میرزا محمد تقی شیرازی و آیة الله شریعت اصفهانی بسیار استفاده برد.(195)

 

وی مدت سه سال در كربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آیة الله میرزا محمد حسن شیرازی شركت می كرد. پس از آن در سال 1310 ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه گردید.

 

موقعیت علمی و مرجع

 

آیة الله اصفهانی دارای ذوقی سلیم و فهمی نیكو و نظری صائب در استنباط و درك احكام و مسائل شرعی بود و همین خصوصیت او را در مجالس ‍ علمی زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگری سید و تاءمل و تعمق بسیارش ‍ در مسائل علمی ستودنی بود.

 

جولان فكری و پژوهش بسیار او در جوانب هر مساءله باعث می شد كه در یك موضوع ، نظریات گوناگونی در طول زمان ، ارائه نماید و در مسائل پیچیده فقهی به گره گشایی بپردازد. با این همه تا مدتهای طولانی حلقه درس او را شاگردانی اندك تشكیل می دادند. پس از اینكه میرزا محمد تقی شیرازی ، مرجع تقلید شیعیان مردم را در مسائل احتیاطی خویش به وی ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده می شد، تا جایی كه پس از درگذشت آیة الله سید محمد كاظم یزدی (1337 ق ) حوزه درسش ، پررونق ترین مجمع علمی در میان مجامع علمی آن روزگار گردید.(196)

 

پس از درگذشت آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی (1328 ق ) و آیة الله شریعت اصفهانی (1339 ق ) سه نفر از علمای بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند: آیة الله نایینی ، آیة الله كاشف الغطاء و آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی ولی با درگذشت آیة الله كاشف الغطاء در سال 1344 ق . و درگذشت آیة الله نایینی در سال 1355 ق . مقام مرجعیت و زعامت دینی شیعیان ، در وجود آیة الله اصفهانی متمركز و منحصر گردید و تا ده سال بعد كه زندگی را وداع كرد در این مقام باقی بود.

 

آثار قلمی

 

مشهورترین اثر آیة الله اصفهانی ، كتاب جامعی در فقه به نام ((وسیلة النجاة )) است كه شامل اكثر مسائل فقهی مورد نیاز مسلمانان آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ بر این كتاب حاشیه زده و شرح نوشته اند. برخی از كتب فقهی كه بنا بر ترتیب كتاب ((وسیلة النجاة )) نگارش یافته عبارتند از ((تحریرالوسیله )) اثر امام خمینی و حواشی آیات عظام بجنوردی ، حمامی ، شاهرودی ، میلانی ، خویی ، گلپایگانی و...

 

دیگر تاءلیفات آیة الله اصفهانی عبارت از:

 

1. انیس المقلدین

 

2. حاشیه بر تبصره علامه

 

3. حاشیه بر ((العروة الوثقی ))

 

4. حاشیه بر نجاة العباد

 

5. ذخیرة العباد

 

6. شرح كفایة الاصول

 

7. منتخب الرسائل

 

8. مناسك حج

 

9. وسیله النجاة الصغری

 

10. ذخیرة الصالحین(197)

 

شاگردان

 

در مكتب علمی آیة الله اصفهانی بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالیقدر و گرانمایه حاضر می شدند كه برخی از آنان عبارت اند از حضرات آیات :

 

سید محمود شاهرودی ، سردار كابلی ، سید علی یثربی كاشانی ، میرزا آقا اصطهباناتی ، محمد تقی آملی ، شیخ هاشم آملی ، محمد رضا طبسی ، سید ابوالحسن شمس آبادی ، سید عبدالله شیرازی ، شیخ علی علیاری تبریزی ، علامه طباطبایی ، میرزا مهدی آشتیانی

 

ویژگیهای اخلاقی

 

آیة الله اصفهانی افزون بر اینكه در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان ، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود آراسته به صفات و ملكات اخلاقی بود. فروتنی ، بزرگواری ، خویشتن داری ، ایثار، ساده زیستی و توكل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضایل اخلاقی این آیت بزرگ الهی بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

 

در سال 1349 ق . شخصی كه به سببی با آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی خصومت و كینه ای شدید در دل داشت دست به جنایت هولناكی زد و فرزند عالم و فاضل وی را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجیعی او را كشت . پس از دستگیری قاتل ، آیة الله اصفهانی شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادی او را فراهم كند. آیة الله اصفهانی این گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتی همگان گردید.

 

آیة الله اصفهانی زندگی بسیار ساده ای داشت و به دور از هر گونه مظاهر فریبنده مادی می زیست . در اوایل طلبگی مجبور بود خود را با شرایط سخت و نامناسب مالی كه بر حوزه های علمیه حاكم بود و هم اكنون هم نیز هست تطبیق دهد. فشار مالی و شرایط سخت معاش به حدی بود كه او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یك خرابه زندگی كند. یكی از علما در این باره می گوید در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم ، وقتی از كوچه ای كه در آن خرابه ای وجود داشت ، گذر كردیم ، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در این خرابه ساكن بودیم . چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه دیگر راضی نیست در خانه اش باشیم . به ناچار آنجا را تخلیه كردیم و به این خرابه منتقل شدیم . تا اینكه بالاخره موفق شدم خانه ای دیگر اجاره كنم .(198)

 

وی پس از اینكه به مقام مرجعیت تقلید رسید و هر روز از اطراف و اكناف عالم ، پول و وجوهات شرعی بسیاری به دستشان می رسید، باز همچنان به زندگی ساده پیشین خود، زاهدانه ادامه می داد، و به زخارف دنیوی به دیده حقارت می نگریست . با اینكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكی و نه خدمتكاری داشت كه در تهیه و خرید مایحتاج زندگی به وی یاری رساند. با این حال كمتر روزی اتفاق می افتاد كه نیازمندی به آیة الله اصفهانی مراجعه كند و با دست خالی باز گردد. بسیار اتفاق می افتاد كه با اینكه خود سخت محتاج بود از بخشش به دیگران دریغ نمی كرد و آنان را بر خود ترجیح می داد.

 

نوشته اند: هنگامی كه رهبر انقلاب عراق آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی ازتنگدستی سید ابوالحسن اصفهانی با اطلاع شد، 500 لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ ، برای خود منزلی بخرد، ولی آیة الله اصفهانی آن 500 لیره را در كمال تنگدستی خود به تعدادی از نانوایان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفی طلاب علوم دینی و تهیدستان تهیه شود.(199)

 

دورنگر و ژرف اندیش

 

آیة الله امین جبل عاملی درباره آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی می گوید:

 

در سال 1352 ق . كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزیابی قرار دادم . دیدم مردی است دارای فكری بزرگ كه میدان اندیشه اش وسیع است . در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف اندیش ، دارای راءیی صائب است و تدبیری نیكو و بسیار موقعیت شناس است .

 

بر همه مردم ، شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوتمند و سیاستی بزرگ است . و همین ویژگیها باعث شده كه ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد، چون شایستگی چنین منصب و مقامی را دارد.(200)

 

شهامت در فتوا

 

آیة الله اصفهانی در باین احكام الهی و آنچه به نظرش صحیح می رسید، بسیار با شهامت بود و از كسی باكی نداشت - گر چه در ظاهر به زیان وی تمام می شد. او مصداق بارز آیة شریفه ((... یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ...)) بود. در راه خدا مجاهده می كرد و از سرزنش ملامتگران هراسی به خود راه نمی داد.

 

از جمله فتواهای آیة الله اصفهانی كه جنجال زیادی بر پا نمود، نظریه وی در مورد پاره ای از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وی بر این باور بود كه قمه زنی و زنجیر زنی و كوبیدن طبلها و برخی دیگر كه در ایام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است . چون این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا می زد و از طرفی با عقاید بسیاری از روحانیون و علمای آن زمان نجف هماهنگی نداشت ، باعث اختلافات و سر و صدای شدید شد و برخی از وعاظ در سخنرانیهای خود آیة الله اصفهانی را به سختی مورد انتقاد و حتی اهانت قرار دادند. ولی وی هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیده خود دست بردارد و خوشایند جاهلان و بی خردان سخن بگوید و فتوا صادر كند.

 

ایشان همچنین در مقابل استعمارگران وحشی و مزدوران داخلی شان ایستادگی می كرد و با فتاوای خود مردم را به ایستادگی در مقابل آنان ترغیب می ساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیها بسیاری را به جان خرید.

 

درگذشت

 

آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش دچار ضعف مزاج گردید و به بیماریهای گوناگونی مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای درامان ماندن از گرمای زیاد شهر نجف به كاظمین و سامرا می رفت ، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر می برد، ولی در عمل اینچنین نبود. او به تنهایی در آنجا به نامه های زیادی كه از سوی مسلمانان و دوستدارانش به منظور كسب نظرات فقهی و رهنمودهای علمی وی برایش ارسال می شد، پاسخ می داد و با تنی خسته و كوفته سر بر بالین می گذارد. چند صباحی پیش از اینكه دار فانی را وداع گوید وضعیت مزاجی وی رو به وخامت گذاشت . به او پیشنهاد كردند كه محلی دیگر را كه دارای هوایی مناسب است ، برگزیند. او ایران را انتخاب كرد اما خیلی زود از سفر به ایران منصرف شد و سفر به بعلبك لبنان را برگزید پس از مدت زمان كوتاهی كه ایشان در بعلبك بود بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل ، بعلبك ، بیروت ، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار كردند. پس از اینكه وضعیت مزاجی وی تا اندازه ای بهبود یافت ، روزی در اثر سانحه ای به زمین خورد و پس از بازگشت به كاظمین در شب نهم ذیحجه 1365 ق . در 81 سالگی دارفانی را وداع گفت .

 

پیكر شریف آیة الله اصفهانی پس از حمل از كاظمین به نجف و تشییعی كم سابقه در صحن مطهر امیرالمؤ منین علیه السلام كنار قبر فرزند شهیدش سید محمد حسن و آرامگاه آیة الله خراسانی به خاك سپرده شد.

 

از آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی فرزندان نیك نامی به یادگار ماند كه نام آنان به قرار ذیل است .

 

1. علامه شهید محمد حسن اصفهانی (1349 ق .)

 

2. حجة الاسلام سید محمد اصفهانی (متوفای 1326 ق .)

 

3. سید علی اصفهانی

 

4. حجة الاسلام سید حسین اصفهانی

 

5. فاطمه (همسر حجة الاسلام سید میر بادكوبه ای )

 

6. رباب (همسر آیة الله سید حسین اصفهانی بروجنی )

 

7. مریم (همسر حجة الاسلام سید جواد اشكوری )

 

8. زهرا (همسر سید حسین علوی )

 

9. بتول (همسر سید عبدالخالق موسوی زاده )

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

 

آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی که بود

 

 

آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی که بود

تهیه و فرآوری: مجید ملکی، گروه حوزه علمیه تبیان

 

 

 

 

 

 

از خصوصیات مهم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی این بود که، از دوران های بسیار حساس تاریخ این منطقه زعامت معنوی و دینی شیعه را بر عهده داشتند.

 

 

مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(رحمة الله علیه) یکی از علماء و مراجع بزرگ جهان تشیع در قرن اخیر است که در  سال 1284 در خانواده ای مذهبی در یکی از روستاهای اصفهان چشم به جهان گشود که قریب به سی سال از اساتید بزرگ فقه و اصول بود و بعد از فوت مرحوم حائری و مرحوم نائینی زعامت و مرجعیت عالم تشیع به معظم له منتهی شد.

 

 

 

پدر بزرگوارش سید محمد اگر چه از زمره عالمان شمرده نمی شد اما از مردان خداترس و مورد اعتماد مردم بود، شبى از شب هاى زمستان پدرآیت الله اصفهانی براى دیدن فرزند خود به حجره او رفت. او با وضع نابهنجارى روبرو شد و حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى براى زیستن دید.

 

 

 

 نه فرش و گلیم و زیراندازى و نه چراغى براى روشن كردن حجره . دلسوزی هاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش  با كلماتى مأیوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود.

 

 

 

 در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنایتى كارساز را تقاضا كرد. در پى آن توسل ، روح امید و گشایش به جان و راه او دمید و برتوفیقات وى افزود.

 

 

 

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای همایش بزرگداشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

 

 

یکی از خصوصیات مهم ایشان این است که در یکی از دوران های بسیار حساس تاریخ این منطقه زعامت معنوی و دینی شیعه را بر عهده داشتند.

 

 

 

 مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از سال 1339 قمری که مرحوم شریعت اصفهانی از دنیا می روند مرجعیت ایشان شروع می شود.

 

 

 

 البته این مرجعیت در آن دوره، مرجعیت مستقل و فراگیر نبوده و بزرگان دیگر مثل مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری بودند. لکن از سال 1355 قمری که در آن سال مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری فوت می کنند، مرجعیت مرحوم آقا سید ابوالحسن مرجعیت مطلق در تمام قلمرو تشیع از کشورهای عربی تا هندوستان و بقیه مناطق شیعه نشین می شود.

 

 

 

این مرجعیت مطلق تا سال 65 قمری (1325 شمسی) که سال وفات ایشان است یعنی ده سال ادامه داشته است. شما ببینید از سال 1339 قمری که مرجعیت ایشان آغاز می شود ( حدود 1300 شمسی ) تا سال 1365 قمری یعنی حدود 25 سال در تمام این دوران در این منطقه چه اتفاقاتی افتاده است؟

 

 

 

 اتفاقات این منطقه در این دوران خیلی مهم است: در ایران مصادف است با روی کار آمدن رضاخان، در ترکیه روی کار آمدن آتاترک، در عربستان سعودی روی کار آمدن خاندان ملک سعود، در خود عراق نقشه جدید انگلیس ها و آن ظلم های بزرگ در حق مردم عراق و حکومت ملک فیصل، در یک چنین دورانی مرحوم آقا سید ابوالحسن زعامت شیعه را بر عهده داشتند که خیلی دوران دشواری است.

 

 

 

ممکن است کسی امروز به بعضی از مواضع مرحوم سید اعتراض کند که چرا فلان موضع را نگرفتند یا فلان حرکت را نکردند لکن اگر چنانچه با چشم انصاف نگاه کنیم می بینیم این بزرگوار خیلی پخته و متین و هوشمندانه و بر اساس تکلیف عمل کردند.

 

 

 

 دو برهه سیاسی در زندگی مرحوم سید می توان قائل شد: در برهه اول مرحوم آقا سید ابوالحسن جزو کسانی بودند که به همین حکومت عراق و انتخابات صوری انگلیس ها اعتراض کردند.

 

 

 

مرحوم خالصی از یک طرف مخالفت کرد، مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن هم مخالفت کردند. مرحوم آقای خالصی را تبعید کردند. این دو بزرگوار را هم از نجف به ایران تبعید کردند. (در بعضی از شرح حال های آقا سید ابوالحسن خصوصیات و جزئیات این موضوع را ذکر نمی کنند اما خوب است که ذکر بشود. )

 

 

 

در ایران علماء و بزرگان از این دو عالم بزرگ تجلیل کردند و شهر به شهر از آنها استقبال کردند و با احترام وارد قم کردند. اینها از چشم انگلیسی ها پوشیده نماند و فهمیدند که موقعیت این دو بزرگوار چقدر موقعیت بالا و برجسته ای است و در نتیجه در کمتر از یک سال با تمهیدات مقدماتی مجدداً عذرخواهی کردند و این دو بزرگوار را با احترام به نجف برگرداندند.

 

 

 

برهه اول حرکت مرحوم آقا سید ابوالحسن یک چنین حرکتی بود ولی در برهه دوم ایشان همتّش بر این است که اولاً حوزه نجف را حفظ و تقویت کند و بعد تفکرات شیعه و تشیع را در اقطار دنیای اسلام ترویج کند.

 

 

 

ممشای مرحوم آقا سید ابوالحسن را در امر زعامت حوزه چه در بخش علمی و تدریس و چه در بخش اداره اجتماعی حوزه انصافاً جزو رۆسای کم نظیر محسوب می شوند. از نظر علمی تبرز ایشان در تسلط بر فقه است. کتاب وسیله ایشان هم انصافاً کتاب جامع و جالبی است.

 

 

 

دوره فقه هست و از این جهت بر عروه ترجیج دارد و از جهت جمع و جور کردن مسائل و مندرج کردن مسائل مشابه با یکدیگر کتاب کم نظیر و بسیار با اهمیتی است.

 

 

 

 اگر بخواهیم در رابطه با فقاهت آیت الله اصفهانی شواهدی بیاوریم استناد به اعتراف سید عبدالهادی شیرازی از شاگردان آخوند خراسانی به فقاهت و عمق علمی مرحوم سید کافی است.

 

 

 

من از حاج آقا موسی زنجانی که ایشان هم از اخوان مرعشی به نقل از سیدعبدالهادی شیرازی شنیده بود، شنیدم زمانی که مرحوم سید تازه وارد ایران شده بود یک جلسه استفتاء تشکیل می دهند و در آن جلسه سید عبدالهادی شیرازی به احاطه علمی سید اعتراف می کند و راجع به مقام علمی ایشان خاضع می شود.

 

 

 

یک خاطره ای من از آقای مروج از شاگردان آیت الله اصفهانی شنیدم؛ ایشان تعریف می کردند که بعد از مدتی تعطیلی حوزه یک روز رفتیم سر درس مرحوم سید، وقتی ایشان آمدند فراموش کرده بودند که درس تا کجا بوده اتفاقاً طلبه ها هم فراموش کرده بودند که مرحوم سید درس را تا کجا گفته اند.

 

 

 

مرحوم سید یک مسأله فقهی را مطرح کرد و گفت همین مسأله را بحث می کنیم اما ایشان آنچنان بر بحث تسلط داشت مثل اینکه شب گذشته ساعت ها راجع به این مسأله مطالعه کرده و اسناد آن را به دست آورده است.

 

 

 

از نظر زندگی و برخورد و مماشاتشان با افراد، مثل یک طلبه معمولی بودند یعنی زندگی کاملا ساده که خود این یک هیبت عظیمی را در چشم مخاطبین ایشان و زائرین ایشان به وجود می آورد.

 

 

 

محمد مهدی جواهری شاعر عراقی می گوید با یکی از مقامات دولتی عراق به خانه سید رفتیم برخلاف تصور ما خانه سید بسیار ساده و کوچک بود. خادم ایشان ما را راهنمایی کرد تا بر روی یک حصیری که گوشه حیاط پهن کرده بود بنشینیم.

 

 

 

ما اکراه داشتیم که روی آن بنشینیم. چند لحظه بعد دیدیم که خود سید تشریف آوردند و روی همان حصیر نشستند. ما هم مجذوب قناعت و وقار سید شدیم در حالی که از تمام دنیای اسلام برای ایشلان وجوهات می فرستند اما ایشان این چنین ساده زندگی می کنند.

 

 

 

از لحاظ عظمت روحی هم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی خیلی شخصیت برجسته ای بود که نمونه آن حادثه کشته شدن فرزندش سید حسن است.

 

 

 

یک شیخی طلبه غیرمتعارفی به نام شیخ علی قمی (نباید او را با شیخ علی قمی زاهد معروف نجف اشتباه گرفت) بین نماز مغرب و عشاء با چاقو پسر سید را همانجا ذبح می کند و رگ های گردنش را می بُرَد و بعد هم فرار می کند و از ترس مردم به شرطه خانه پناه می برد.

 

 

 

مرحوم سید با این حادثه آنچنان بزرگوارانه و صبورانه برخورد کرد که همه و حتی مخالفین سید را به تعجب و تحسین واداشت.

 

 

 

 پدرم نقل می کرد از مرحوم عموی ما مرحوم سید محمد که آنجا حاضر بوده، ایشان می گوید: وقتی با سید ابوالحسن از مسجد به منزل بر می گشتیم سید یک نگاهی کردند گفتند: عجب با سید حسن آمدی بی سید حسن برمی گردی؟ اظهار تأسف سید همین اندازه بود و ایشان به عشایر شیعه اجازه نمی دهند که قاتل پسرشان را قصاص کنند که این عظمت روحی این بزرگوار را نشان می دهد

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

منابع:

 

 سایت علامه حکمت نیا

 

سایت راسخون

 

 

 

اساتيد آيت‌اللّه ابوالحسن اصفهاني (1)

 

 

اساتيد آيت‌اللّه ابوالحسن اصفهاني (1)

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

نويسنده:سيد محمد فتح اله زاده *

 

چکیده

 

آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني يكي از شخصيت هاي بزرگوار و مؤثر جهان اسلام در قرن حاضر مي باشد. از اساتيد زيادي (از پدر ارجمندش گرفته تا ميرزاي بزرگ شيرازي) كسب فيض نموده كه در تكوين شخصيت ايشان اثربخش بوده اند. از ميان آن اساتيد این مقاله ضمن اشاره ي كوتاهي به زندگي دوازده نفر از آن بزرگواران به بیان خصوصیتی از ایشان كه با رفتار و ويژگيهاي زندگي آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني مشابه بوده و تأثيري شگرف بر اقوال و احوال ايشان داشته، با تمسك و توسل به آيات قرآن و اقوال رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) پرداخته است.

 

مقدمه

 

علماي شيعي هم وارثان انبياء و هم خلف صالح ائمه اطهار(علیهم السّلام) هستند كه در طول تاريخ سعي كرده اند پرچمدار دين محمدي باشند، يك از آن عالمان بزرگوار آيت ‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني است كه شخصيت هاي بنام و بزرگي همچون علامه سيدمحمدحسين طباطبايي (صاحب تفسيرالميزان) تحويل جامعه اسلامي داده است.

سال ها قبل «وسيله النجاة» آيت‌الله اصفهاني را از يكي از روحانيون گرفته، چند سطري خوانده بودم. نمي دانستم كه آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني چه كسي است. وقتي از همايش بزرگداشت آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني مطلع شدم، بيشتر علاقه مند گشتم در فراخور توانايي خود به شناخت و شناساندن شخصيت آن مرد خدا گامي هرچند كوچك برداشته باشم.

پس به بررسي زندگي اساتيد بزرگوار ايشان پرداختم كه تأثيري عظيم و شگفت انگيزي در تكوين شخصيت ايشان داشته اند، چرا كه علماي شيعه شاگردان و سربازان امام زمان (ارواحنا فداه) هستند و سعي و تلاش آنها بر اين بوده است در زندگي خود از سنت و سيره و رفتار و تقريرات حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) تتبّع و تمتّع نمايند. استادان بسياري بودند كه آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني از محضرشان كسب فيض نموده است. از آن ميان تيمناً و تبركاً ضمن اشاره ای كوتاه به زندگي دوازده نفر آنها كه به نام و به ياد دوازده امام (علیهم السّلام)بوده، يكي از خصوصيات و سيره ي هر كدام از آنها را با دوازده رفتار و خصوصيات اخلاقي آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني كه تشابه داشته، مقايسه نمودم، كه بي شك در شخصيت و اخلاق و رفتار حضرت آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني اثر عميق و كارآمد داشته اند. اين ويژگيهاي اخلاقي را با استناد به آيات قرآن و رهنمودهاي پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت علي (علیه السّلام) و در بعضي از آنها از فرمايش هاي ديگر معصومين(علیهم السّلام) از نهج الفصاحه، نهج البلاغه و اصول كافي متبرك نمودم.

 

آخوند ملامحمد کاشی

 

 

1- آيت‌الله اصفهاني و آيت‌الله آخوند ملامحمد كاشي فقيه و متكلم (پايداري و صداقت و دوستي)

 

عارف واصل آيت‌الله آخوند ملامحمد كاشي (كاشاني) به سال 1348 هـ.ق به دنيا آمد. از محضر اساتيدي چون علامه حكيم آقامحمدرضا قمشه اي و ميرزا حسين نوري بهره هاي فروان برد.

آيت‌الله آخوند محمدكاشي پس از 84 سال عمر پربركت و همراه با سير و سلوك الي الله در روز شنبه بيستم ماه شعبان 1332 هـ.ق به ملكوت اعلاي حق پيوست و در تخت فولاد اصفهان به خاك سپرده شد.

بزرگاني چون: استاد شهيدمرتضي مطهري، آيت‌الله آقانجفي قوچاني، آيت‌الله شيخ الله گلپايگاني، استاد سيدمصلح الدين مهروي، استاد همايي، استاد فرصت الدوله شيرازي از ايشان به بزرگي و نيكي ياد كرده اند.

آخوند كاشي در دوستي پايدار بود و هيچ وقت رابطه رفاقت خود را نمي گسست، در دوستي آخوند كاشي و حكيم جهانگيرخان قشقايي آورده اند:

«آخوند كاشي معاصر و يار صميمي حكيم جهانگيرخان قشقايي بود و ارتباط قلبي خاصي باهم داشتند و ...»

آيت‌الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني هم مثل استادانش در رفاقت و دوستي پايدار بود، بطوري كه درباره خصايص او در تداوم رفاقت آورده اند:

«آيت‌الله اصفهاني در انتخاب دوستان همدل و شايسته، حساسيت خاصي از خود نشان مي داد، آنگاه كه فردي را به دوستي برمي گزيد پيوسته محبت لازم را به او مبذول مي داشت. هرگز شايعات ياوه گويان و سخن حاسدان مغرض كه براي بدنام كردن دوستان تلاش مي كردند. در روحيه بزرگ آيت‌الله هيچ تأثيري نداشت. »

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:‌

«وَالْمؤُمِنُونَ وَالْمؤُمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوِلِياءُ بَعْضٍ، يَأمُرُونَ بِالْمَعْروُفِ وَ يَنْهُوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكَوةَ وَ يُطيعُونَ اللهَ وَ رسولهُ، اولئِكَ سَيَرْحَمُهُم اللهُ، اِنَّ اللهَ عزيز حكيمْ»

مردان و زنان مومن همه ياور و دوستدار يكديگرند خلق را به كار نيكو وادار و از كار زشت منع مي كنند نماز به پا مي دارند و زكات مي دهند و در هر حكم خدا و رسول را اطاعت مي كنند، آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانيد كه خدا صاحب اقتدار و درست كردار است.

 

حضرت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:

«اَفْضَلُ الْاَ صْحابِ مَنْ اِذا ذَكَرْتَ أَعانَكَ وَ اِذا نَسيتً ذَكَرَكَ»

بهترين دوستان كسي است كه وقتي به یاد آوردی ترا ياري كند و وقتي فراموش كردي ترا به ياد آرد.

و نيز فرموده است:

«اَفضلُ الأعمالِ بَعْدَالاْيمان بِاللهِ أَلتَّؤدُّدُ اِليَ النَّاسِ

بهترين كارها پس از ايمان به خدا دوستي با مردم است.

اميرالمؤمنين علي(علیه السّلام) در ارزش پايداري و دوام دوستي مي فرمايد:

«اَلْاِخْوانُ فِي اللهِ تَدُومُ مَودَّتُهم سَبَبِها وَ اِخوانُ الدّنيا تَنْقَطِعُ مَودَّتُهُم لِسُرعَهِ اِنْقِطاعِ اَسّبابِها»

برادران در راه خدا دوستيشان دوام مي يابد بخاطر دوام سبب آن و برادران دنيايي دوستيشان بريده شود به خاطر بريده شدن اسباب و وسائل آن.

امام صادق(علیه السّلام) فرمودند:

«آنان كه در راه خدا با همديگر دوستي كنند روز قيامت بر فراز منبرهايي از نور باشند

 

2- آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله سيدمحمدباقر درچه اي ( سازش با فقر)

 

آيت‌الله سيدمحمدباقر دُرچه اي فرزند آيت‌الله سيدمرتضي درچه اي در سال 1264 هـ.ق (1227 هـ.ش) در درچه اصفهان ديده به جهان گشود. از محضر اساتيد بزرگواري چون آيت‌الله سيدمرتضي درچه اي (پدرش)، ميرزا ابوالمعالي كرباسي، ميرزامحمدحسن نجفي اصفهاني، حاج شيخ محمدباقر نجفي، ميرزا محمدباقر موسوي خوانساري چهارسوقي آيت‌الله سيدحسين كوه كمري، ميرزاي مجرد شيرازي، ميرزا حبيب الله رشتي و ... استفاده نمود. شاگردان بزرگواري تربيت نموده كه بيشتر آنها مراجع تقليد بودند، يكي از آن ها آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي باشد. آيت‌الله سيدمحمدباقر درچه اي در 26 ربيع الثاني سال 1342 هـ.ق در اصفهان از دنيا رفتند.

«علامه درچه اي حجره اي در مدرسه داشت و تا هنگام وفات اين روش را ادامه داد، هفته اي دو شب در درچه و بقيه شب ها در مدرسه نيم آور اصفهان مي ماند».

آيت‌الله اصفهاني هم، همچون استاد بزرگوارش سختي و رنج فقر و فلاكت در حجره نشيني را كشيده و درد بي پولي و سوزش سرماي زمستان را چشيده بود.

درباره حجره نشيني آيت‌الله اصفهاني در اصفهان گفته اند:

«در مدرسه «صدر» حجره اي گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبي از شبهاي زمستان وقتي پدرش براي ديدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع ناهنجاري روبه رو شد. حجره او را خالي از هرگونه وسايل ابتدايي براي زيستن ديد. نه فرش و گليم و زيراندازي، و نه چراغي براي روشن كردن حجره...»

در قرآن آمده است:

«وَلَنَبْلُونَكُمْ بِشَيءٍ مِنَ الْخَوْفَ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَالاَنْفُسِ وَالثَّمراتِ وَ بَشَّرِالصَّابِرين

و البته شما را به سختيهايي چون ترس و گرسنگي و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بيازمائيم و مژده آسايش از آن سختيها صابران راست.

حضرت نبي اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره تحمل و صبر بر فقر و نداري فرمودند:

«لَوْ تَعْلَمُونَ مالَكُمْ عِنْدَاللهِ لَأَحَبَبْتُمْ أَنْ تَزْدادوُا فاقَهً وَ حاجَهً»

اي فقيران اگر بدانيد پيش خدا چه ها داريد دوست خواهيد داشت فقر و حاجت شما بيشتر شود.

حضرت علي(علیه السّلام) فرمود:

«العفافُ زينهُ الفقرِ و الشكُ زينهُ الغنا»

خويشتنداري زينت فقر و نداري است و سپاسگزاري و شكر زينت غنا و توانگري.

امام صادق(علیه السّلام) هم درباره تحمل فقر و نداري سخن جالبي دارند:

«اَلْفَقرُ عِنْدَاللهِ مِثلُ الشَهادَهٍ وَ لا يُعطيهِ مِنْ عِبادِهِ اِلَّا مَنْ اَحَبَّ»

فقر در پيشگاه خداوند همانند شهادت است كه جز به بنده اي كه دوست دارد عطا نكند.

 

3- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله جهانگيرخان قشقايي (برخورد با ستمگر)

 

حكيم جهانگيرخان قشقايي در سال 1243 هـ.ق در خانواده اي تحصيل كرده به دنيا آمد. از محضر كساني چون: محمدرضا قمشه اي، مولي حسين علي تويسركاني، حاج شيخ محمدباقر نجفي، ملاحيدر صباغ لنجاني، ميرزامحمدحسن نجفي، ملااسماعيل اصفهاني، ميرزا عبدالجواد حكيم خراساني در علوم مختلف كسب فيض نمود. انسانهاي بزرگوار و مراجع تقليدي را تربيت نمود كه يكي از آنها آيت‌الله اصفهاني بود.

هجده نفر از بزرگان و اشخاصي مثل شيخ عباس قمي، شهيدمطهري و آقاي بزرگ تهراني او را ستوده اند. او در 85 سالگي، رمضان 1328 هـ.ق در اصفهان رحلت نمود.

«آيت‌الله جهانگيرخان قشقايي، به ظل السلطان ستم پيشه اصفهان فرزند ناصرالدين شاه، اجازه ديدار نداد

«آيت ‌الله اصفهاني همچو استادش قاطع بود، و افراد ستمگر و ظالمي را در هر لباسي بودند نمي بخشود، حتي اگر مبلغ ديني بود آورده اند:

«... شخصي به نام سيدصالح را كه افرادي چون آيت‌الله خراساني و بزرگان علما را مورد هجو اشعارش قرار

مي داد، و توهين مي نمود، هرچند اعيان و اشراف، وساطت كردند حتي خود را بر پاهاي آيت‌الله اصفهاني افكند، اما نبخشود

خداوند در قرآن مومنان را از دوستي با ستمگران نهي فرموده، مي گويد:

«وَ لا تَرْكَنُوا إِليَ الذَّينَ ظَلَمُوا فَتَمسُّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَروُنَ»

و شما مومنان هرگز نبايد با ظالمان همدست و دوست باشيد وگرنه آتش كيفر آنان در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هيچ دوستي نخواهيد يافت و هرگز ياري شما نخواهد كرد.

حضرت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره رفتار با ستمگر فرموده اند:

«مَنْ مَشي مَعَ ظالِمٍ فَقَدْ أَجْرَمَ

هر كه با ظالمي راه رود گناه كرده است.

حضرت علي(علیه السّلام) نيز درباره ي همنشيني با بدان و ستمگر چنين فرموده اند:

«اِيَّاكَ وَ مُعاشَرَهَ الاشرارِ، فَإِنَّهُمْ كَالنّارِ مُباشَرَتُها تُحْرِقُ

بر تو باد به دوري ازمعاشرت و همنشيني با بدان زيرا كه آنها همچون آتشي بوده كه (به محض) رسيدن به پوست (آن را) مي سوزاند.

امام صادق(علیه السّلام) فرمودند:

«مَنْ اَحَبَ لِلّهِ وَ اَبْغَضَ لِلّهِ وَ اَعْطي لِلّهِ فَهُوَ مَنْ كَمَلُ اِيمانُهُ

كسي كه دوست دارد بري خدا و دشمني ورزد براي خدا، ببخشد براي خدا، ايمانش كامل است.

 

4- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و ميرزا محمدحسن شيرازي «ميرزاي بزرگ» (احساس مسئوليت و دفاع از حقوق مسلمانان)

 

آيت‌الله سيدمحمدحسن (حسين) ميرزاي شيرازي (ميرزاي بزرگ= ميرزاي اول) فرزند ميرزامحمود در پانزدهم جمادالاول سال 1230 هـ.ق در شيراز به دنيا آمد. از محضر اساتيد بزرگواري شيخ محمدتقي صاحب حاشيه و سيدحسن مدرس، شيخ محمدحسن صاحب جواهر، سيدابراهيم صاحب ضوابط، شيخ مرتضي انصاري و ... استفاده فراواني برد.

حدوداً 400 نفر از شخصيتهاي بزرگ و مراجع تقليد از شاگردان و دست پروردگان آيت‌الله ميرزاي شيرازي بود.

روح پاك ميرزا در بيست و چهارم ماه شعبان سال 1312به ملكوت جاودان حق پرداز نمود.

ميرزاي بزرگ بزرگمردترين مرجع تقليد، ضمن اين كه در مقابل واگذاري امتياز تنباكوها به يهودي اجنبي ايستاد، يك فرد مبارز در برابر استعمارگر انگليس بود، اقدامات معظم له در دفاع از شيعيان مظلوم افغانستان، ايجاد وحدت تشيع وتسنن در مبارزه با استعمارگران تربيت و اعزام مبلغان به مناطق زير سلطة انگليسي، جلوگيري از تجاوز يهوديان به مسلمانان همدان، جلوگيري از خريد زمين هاي شهر طوس توسط دولت روسيه، فرستادن نماينده به منطقه حساس جنوب ايران، در تاريخ ثبت است.

اين روحيه استعمارستيزي و دفاع از حق مسلمانان در وجود آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني نيز تجلي يافته بود.

آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني در صحنه ي سياست همچون استاد بزرگوارش ميرزاي بزرگ در لشكركشي استعمار انگليسي به عراق در برابر انگلستان مقاومت نمود، انتخابات فرمايشي عراق را در سال 1341 هـ.ق تحريم فرمود و به همراه ديگر علما به ايران تبعيد شد و ضمن صدور اعلاميه عليه انگليس، نامه تاريخي آن حضرت در مبارزه با رضاخان كه عامل استعمار انگليسي در ايران بود، مشهور است. كه به قسمتي از آن اشاره مي شود:

«شهدالله دل ما هم خون است و اگر راهي براي اصلاح و انجام بعضي مطالب داشته باشيم كه رفع همه مفاسد شود... حاضر و فداكار هستيم

خداوند متعال در ارزش اعمال اينچنين انسانها در قرآن مي فرمايد:

«وَالَّذينَ آمَنوُا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبِيِل اللهِ وَالَّذِينَ ءَاوَوْا وَ نَصَروُا اُولئِكَ هُمُ الْمُؤمِنُونَ حَقاً، لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ

و آنانكه ايمان آورده اند و هجرت گزيدند و در راه خدا كوشش و جانفشاني كردند و هم آنانكه مهاجران را منزل دادند و به آنها ياري كردند آنها به حقيقت اهل ايمانند و هم آمرزش خدا و روزي نيكوي بهشتي مخصوص آنهاست.

حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

«اِنَّ حَقاً عَلَي الْمُؤمِنينَ أَنْ يَتَوَجَّعَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ كَمايُأَلَّمُ الْجَسَدَ ألرَّاسُ

مومنان بايد از رنج يكديگر متألم شوند چنانكه تن از رنج سر متأثر مي شود.

و نيز فرموده اند:

«اَلْمُسْلِمُونَ يَدٌ واحِدَهٌ عَلي مَنْ سِواهُمْ

مسلمانان بر ضد غيرمسلمانان هستند.

اميرالمومنان علی(علیه السّلام) دراحساس مسؤوليت نسبت به حقوق مسلمانان جمله ي عجيب و جذابي دارند:

«قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ اِعْزازِ مَنْ أَعَزَّهُ»

خدا ياري هر كه او را يار باشد، پذيرفته است و ارجمندي آن كسي كه دين او را ارجمند سازد به عهده گرفته.

امام صادق(علیه السّلام) هفت حق مومن را بر مؤمن مي شمارند و يكي از آن هفت حق را ياري كردن و دفاع از مومن با جان و مال و زبان و دست و پا مي دانند.

 

5- آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله ميرزا حبيب الله رشتي (ايثار و ترجيح ديگران بر خود در عين تنگدستي و فقر)

 

ميرزا حبيب الله رشتي فرزند ميرزامحمد علي خان سال 1234 ق. در املش چشم به جهان گشود، از محضر اساتيدي چون شيخ عبدالكريم ايرواني، شيخ محمدحسن نجفي صاحب جواهر، شيخ مرتضي انصاري و ... استفاده نمود.

شاگردان بزرگواري تربيت نمود كه يكي از آنها آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني بود.

آيت‌الله ميرزا حبيب الله رشتي در شب پنج شنبه چهاردهم جمادي الثاني 1312 ق. در شهر نجف از دنيا رفتند.

آيت‌الله ميرزا حبيب الله رشتي با اين كه زندگي بسيار فقيرانه اي داشت از سهم ارث چشم پوشيد. ميرزاي رشتي پس از رسيدن به نجف، براي تأمين معاش، به تدريج لوازم زندگي را يكي پس از ديگري فروخت به گونه اي كه در گرماي طاقت فرساي تابستان از خريد آب نيز عاجز بود.

عليرغم اين كه آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني ثروتهاي بي حد و حصري دراختيار داشت كه از اقصي نقاط جهان شيعيان به ايشان مي فرستادند، حتي پول و ثروت ايشان آنقدر زياد بود كه عبدالله فيصل اذعان كرده بود، در خزانه دولت آن پول وجود ندارد.

اما زندگي سيدابوالحسن اصفهاني همچون زندگاني اجدادش ائمه اطهار(علیهم السّلام) و استادانش در فقر و فلاكت بود بطوري كه آورده اند:

روزي آيت‌الله اصفهاني لحاف خود را براي فروش به لحاف دوز سپرده بود، مردي كه فوق العاده مستحق بود به او مراجعه نمود و وضع زندگي خود را به عرض ايشان رساند، آيت‌الله اصفهاني فرمود:

«به نزد لحاف دوز برو و پول لحاف را بگير و تو از من محتاج تري

آري آيت‌الله ابوالحسن اصفهاني عادت به زندگي سخت و فقر و نداري را از ائمه و بزرگاني چون آيت‌الله حبيب الله رشتي آموخته، مي داند كه زندگي و رفاه و آسايش هميشگي نيست و آخرت و عاقبتي در پيش است.

در قرآن آمده است:

«وَالذَّينَ صَبَرُوا ابْتَغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اَقامُوا الصَّلوهَ وَ اَنْفَقوُا مِمّا رَزَقْناهُمْ سرّاً وَ عَلانِيَهً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّيئَهَ اُولئِكَ لَهُمْ عُقَبَي الدَّارِ»

و هم در طلب رضاي خدا راه صبر پيش مي گيرند و نماز به پا مي دارند و از آنچه نصيبشان كرديم به فقرا پنهان و آشكار انفاق مي كنند و در عوض بديهاي مردم نيكي مي كنند اينان هستند كه عاقبت منزلگاه نيكو يافتند.

پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره انفاق شخص فقير فرموده است:

«خَيْرُالنَّاسِ مُؤْمِنُ فَقيرٌ يُعطي جُهْدَهُ

بهترين مردم مومن فقيري است كه به قدر توانايي خود انقاق كند.

علي(علیه السّلام) ايثار و بخشش را بزرگترين عبادت و بلندمرتبه بودن شخص مي دانند.

«اَلْاِيثارَ اَفْضَلُ عِبادَهٍ وَ اَجَلٌ سِيادَهٍ

ايثار يعني جود و بخشش با بخشش چيزي در حالي كه خود محتاج به آن) باشد فزونتر عبادتي است و عظيم تر بزرگي اي است.

 

6- آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني و آيت‌الله فاضل شربياني (رفتار زيركانه و كريمانه با دشمنان سياستمدار)

 

آيت‌الله العظمي مولانا محمدفاضل شربياني فرزند آيت‌الله فضلعلي شربياني به سال 1248 هـ.ق در روستاي شربيان يكي از دهستانهاي بزرگ شهرستان سراب (واقع در 45 كيلومتري آن شهر) چشم به جهان گشود.

از محضر اساتيد بزرگواري چون آيت‌الله فضلعلي شربياني و آيت‌الله العظمي شيخ مرتضي انصاري و ديگران استفاده برد.

و شاگردان نام آور و مراجع تقليدي تربيت نمود كه يكي از آنها آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني مي باشد.

آيت‌الله شربياني بعد از 74 سال نورافشاني در آسمان فقاهت و ديانت در سپيده دم روز جمعه، هفدهم مبارك رمضان سال 1322 هـ.ق چشم جهان فرو بست و در جوار حرم مطهر علوي به خاك سپرده شد.

هاردينگ در كتاب خود به نام «يك ديپلمات در شرق» چنين مي نويسد:

«بالاخره مستر چرچيل موفق شد با يك مجتهد بسيار متنفذ و روحاني بزرگ ملاقات كند. اين مرد روحاني از اهالي آذربايجان و موسوم به آقاي فاضل شربياني است، اين شخص مقدس عالي مرتبه با مهرباني و تواضع مستر چرچيل را پذيرفت و با كمال صراحت بيان عدم رضايت خود را از حضور بيگانگان در ايران اعلام كرد. برخوردهاي اين بزرگمرد در مسترچرچيل تأثير فوق العاده داشت

آيت‌الله العظمي سيدابوالحسن هم در كياست و سياست كمتر از استاد خود نبود، روشي كه در ملاقات با نماينده رسمي حكومت بريتانيا در عراق اعمال مي نمود، مثل رفتار استاد خود بود.

نقل كرده اند: وقتي سفير و نماينده دولت بريتانيا در ملاقات با آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهاني يك چك يكصدهزار دينار عراقي را (كه نذري دولت انگليسي در صورت شكست دادن آلمان بوده، به پاپ هم اينچنين نذر كرده بودند.) به سيد تقديم مي نمايد. سيدقبول فرموده مبلغ صدهزار دينار عراقي را طي حواله اي ضميمه چك تقديمي دولت انگلستان نموده آنگاه رو به مترجم كرده، مي فرمايند:

«به من اطلاع رسيده كه در اين جنگ (جنگ جهاني دوم) اكثر لشكريان بريتانيا از مسلمين هند بوده اند كه گروه زيادي از آنها به شهادت رسيده اند و بازماندگانشان سخت در مضيقه هستند. من به حكم مسووليت شرعي بر خود وظيفه مي دانم كه اين ستمديدگان بي گناه را فراموش نكنم و از شما انتظار دارم اين مبلغ ناچيز را كه از تقديم آن، به بازماندگان قربانيان جنگ، عذر مي خواهم بين آنان به عدالت تقسيم كنيد

پس از لحظاتي نوري سعيد (دولت وقت عراق) مراجعت مي نمايد و مي گويد:

«اي رهبر عاليقدر قربانت شوم ... نماينده انگليس پس از ترك محضر جنابعالي از هوشياري و درايت شما بي اندازه ستايش مي كرد. اقدام عالمانه ي شما او را سخت به حيرت انداخته بود

آري شاگرد مثل استاد خود با رفتار زيركانه و به مصداق فرمايش حضرت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : مؤمن زيرك و بافراست و باهوش، توطئه انگليسي را اينچنين نقش بر آب مي كند و خنثي مي نمايد.

خداوند تبارك و تعالي در قرآن فرموده است:

«وَ اِنْ يُريدُوا اَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللهُ، هُوَالَّذي اَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنينَ».

اگر دشمنان به فكر فريب دادن تو باشند البته مطمئن باش كه خدا تو را كفايت خواهد كرد اوست كه به نصرت خود و ياري مومنان ترا مؤيّد و منصور گردانيد.

رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مي فرمايد:

«مَنْ كانَ وَصْلَهً لِأَخِيهِ الْمُسْلِمِ اِلي ذي سُلْطانٍ في مَنْهَجِ بِرٍ اَوْ تَسِيرِ عُسْرِ أَعانَهُ اللهُ وَ عَلي اِجازَهٍ الصِّراطٍ يَوْمَ تُدْحَضُ فيهِ الْاَقْدامُ

هركس پيش صاحبقدرتي براي برادر مسلمان خويش در موضوع خيري يا در گشودن مشكلي وسيله ي خير شود، روزي كه قدمها بلغزد خدا وي را برعبور از صراط اعانت كند.

و نيز فرموده است:

«اَلْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ»

مومن هوشيار و دقيق و محتاط است.

اميرالمومنين علي(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره زيركي و كياست مومن مي فرمايد:

«اَلْفِطَنَهُ بِالْبَصيرَهِ»

زيركي بينايي است، يعني زيركي آن است كه با بينايي باشد كه به آن امتياز ميان حق و باطل تواند كرد تا اختيار حق كند نه باطل.

و در نهج البلاغه فرموده اند:

«اِتَّقَوا ظُنُونَ الْمُؤمِنينَ، فَاِنَّ اللهَ جَعَلَ الحَقَ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ»

از گمانهاي مردم باايمان بپرهيزيد كه خدا حق را بر زبان آنان نهاده است.

* سيد محمد فتح اله زاده؛ مدرس مراكز تربيت معلم و دانشگاهها

ادامه دارد ......

 

پی نوشت ها:

 

 

1. بيدارگران راحل، صص158 و 159.

2. بيدارگران راحل، ص157.

3. بيدارگران، راحل، صص302-303.

4. سوره مبارکه توبه (9 / 71) و تفضيل الآيات، ص767.

5. نهج الفصاحه، ص73/384.

6. نهج الفصاحه، ص74/387.

7 غررالحكم، به نقل از چهل حديث، ج2 / 453.

8. خلاصه اي از اصول كافي، ص85.

9 . گلشن ابرار، ج3 / صص228-240 و نيز دايره المعارف تشيع، ج7/ كلمه ي «درچه اي».

10 . گلشن ابرار، ج3/ ص238.

11 .گلشن ابرار، ج2/ ص585.

12 . سوره مبارکه بقره، آیه 45 و تفضيل الآيات، ص799.

13 .نهج الفصاحه، ص492.

14. نهج البلاغه، به نقل از چهل حديث، ج2/74.

15 . اصول كافي، ج3 به نقل از چهل حديث، ج3/74.

16 .گلشن ابرار، ج3 / ص180.

17 . پيكار با منكر، ج1 / ص124.

18 . سوره مبارکه هود،آیه 17، تفضيل الآيات، ص405.

19 .نهج الفصاحه، ص589 / 2873.

20 . غررالحكم، به نقل از سرچشمه رستگاري، ص186.

21 . خلاصه اي از اصول كافي، ص84.

22 . شرح زندگاني ميرزاي شيرازي (با تلخيص و تصرف).

23 . شرح زندگاني ميرزاي شيرازي، ص31.

24 . گلشن ابرار، ج1 / صص388 و 389.

25 . بيدارگران راحل، ص295.

26 . سوره مبارکه انفال، آیه 74، تفضيل الآيات، ص717.

27 . نهج الفصاحه، ص172 / 849.

28 . نهج الفصاحه، ص625 / 3082

29 . نهج البلاغه، ص325 / 53.

30 . اخلاق معاشرت، ص24.

31 . گلشن ابرار، ج1 / صص378-384، دايره المعارف تشيع، ج8 / كلمه «رشتي».

32 . گلشن ابرار، ج1 / ص384.

33 . گلشن ابرار، ج1 / ص380 و دايره المعارف تشيع، ج8 / كلمه «رشتي».

34 . بيدارگران راحل، ص298.

35 . بيدارگران راحل، صص302-303.

36 . سوره مبارکه رعد (13/24) و تفضيل الآيات، ص761.

37 . نهج الفصاحه، ص315 / 1501.

38 . شرح غررالحكم، ج1 / ص300 / 1148.

39 . بيدارگران راحل، صص139-144.

40 . بيدارگران راحل، ص144.

41 . بيدارگران راحل، ص142.

42 . بيدارگران راحل، صص300-301.

43 . سوره مبارکه انفال، آیه62، تفضيل الآيات، ص719.

44 . نهج الفصاحه، ص576 / 2791.

45 . نهج الفصاحه، ص626 / 3089.

46 . شرح غررالحكم، ج1 / ص19 / 40.

47 . نهج البلاغه؛ كلمات قصار، صص417 ، 309.

 

اصفهاني مرجع تقليد شيعيان جهان و رئيس حوزه علميه نجف آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني

 

 

اصفهاني مرجع تقليد شيعيان جهان و رئيس حوزه علميه نجف  آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني  

موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

 

اکبر مشعوف

 

 

آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع تقليد شيعيان جهان و رئيس حوزه علميه نجف در سال 1284 ق در روستاي مديسه از توابع لنجان اصفهان به دنيا آمد. پدرش سيد محمد متولد کربلا و مدفون در خوانسار است. سيد ابوالحسن مقدمات علوم را در قريه مديسه فرا گرفت و در آغاز جواني به اصفهان رفت و در مدرسه نيماورد تحصيلات خود را ادامه داد. وي پس از گذراندن سطوح فقه و اصول در درس خارج شرکت نمود. از استادان او در اصفهان آخوند ملا محمد کاشاني از مدرسان علوم عقلي و رياضي، سيد مهدي نحوي، سيد محمدباقر درچه اي، سيد هاشم چارسوقي، ابوالمعالي کلباسي و جهانگير خان قشقايي را برشمرده اند. وي در 13 ربيع الاول 1308 در بيست و چهار سالگي براي ادامه تحصيلات عازم نجف اشرف شد. هنگامي که در 11 جمادي الاول همان سال به نجف رسيد، در مدرسه صدر ساکن شد و از محضر درس استادان بنام حوزه نجف ميرزا حبيب الله رشتي، آخوند خراساني، ميرزا محمدحسن شيرازي، سيد محمدکاظم طباطبايي يزدي، ميرزا محمدتقي شيرازي، فتح الله شريعت اصفهاني و مولي عبدالکريم ايرواني بهره برد. از ميان همه استادان، اصفهاني بيش از همه، يعني حدود 17 سال از درس آخوند خراساني استفاده نمود و جزو نزديکترين شاگردان و اصحاب اين استاد به شمار مي رفت.

 

 

 

وي همزمان با حضور در درس خارج آخوند خراساني، خود به تدريس رسائل و کفايه اشتغال داشت. پس از فوت آخوند خراساني بعضي از مردم خراسان براي تقليد به او مراجعه مي‌کردند. ميرزا محمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم) نخستين مرجعي بود که احتياطات خود را به اصفهان ارجاع داد. پس از وفات آيات: نائيني و حائري يزدي در 1355 ق و آقا ضياء عراقي در 1361 ق، مرجعيت تقليد شيعيان در بخش عمده جهان تشيع در شخص اصفهاني منحصر شد. وي شمار بسياري از مجتهدان بزرگ و محققان برجسته فقه و اصول را همچون سيد محسن حکيم، سيد هادي ميلاني، ميرزا حسن بجنوردي، سيد محمود شاهرودي و سيد محمدحسين طباطبايي در دوران تدريس ممتد و مستمر خود در حوزه نجف تربيت کرد.

 

 

 

آيت‌الله اصفهاني افزون بر اشتغالات علمي، از فعاليت سياسي نيز به دور نبود و در برهه هاي حساس از تاريخ معاصر نقش مؤثري داشته است.

 

 

 

از ورود اصفهاني به حوزه نجف چيزي نگذشته بود که جنبش تحريم تنباکو به رهبري ميرزا حسن شيرازي در 1309 ق شروع شد و بي شک حضور او در حوزه عراق در اوج برخورد روحانيت شيعه با ناصرالدين شاه براي آقا سيد ابوالحسن که در آن وقت مجتهدي بيست و پنج ساله بود، تجربه سياسي آموزنده اي بوده است. اين آگاهي سياسي، بعدها از رهگذر نزديکي و محرميتي که اصفهاني به استادش آخوند خراساني ــ طرفدار جدي مشروطيت ــ داشت وسيع تر و عميق تر شد. آخوند خراساني به اصول حکومت مشروطه و محدود کردن قدرت استبداد اعتقاد داشت و اصفهاني در اين آراء و افکار، پيرو استاد خود بود. بر پايه همين پيشينه، آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني در 3 جمادي الاول 1328، اصفهاني را در اجراي اصل دوم متمم قانون اساسي 1325 ق در شمار يکي از پنج مجتهد طراز اول «مطلع از مقتضيات زمان» براي احراز انطباق مصوبات قانوني مجلس شوراي ملي با احکام فقه شيعه به مجلس معرفي کردند اما رأي وي در نهايت بر ادامه سکونت در نجف اشرف قرار گرفت و طي تلگرافي به تاريخ 2 ذيقعده 1328 به مجلس شوراي ملي، از شرکت در اين کار عذرخواست.1

 

 

 

آيت‌الله اصفهاني در نهضت استقلال عراق به همراه علماي ديگر نقش مؤثري داشت. در ذيحجه 1340 نشست بزرگي در خانه اصفهاني تشکيل شد که به رد صريح قيمومت انگليس و ازميان برداشتن هرگونه قدرت خارجي براي حکومت عراق تأکيد داشت. اقدامات علما مقامات انگليس و فيصل را سخت خشمگين ساخت و تصميم به مقاومت جدي در برابر علما گرفتند. يکي از اقدامات آنها تبعيد شيخ محمد خالصي زاده و سيد محمد صدر از کاظمين به ايران و تبعيد شيخ مهدي خالصي به حجازبود (ذيقعده 1341). اصفهاني و نائيني و ساير علماي شيعه از اين اقدام برآشفتند و به عنوان اعتراض از عراق خارج شدند و رهسپار قم گشتند. اما اين تصميمي موقت بود و عاقبت فرمانرواي انگليسي عراق به تغيير تبعيدگاه خالصي از حجاز به ايران و نيز بازگشت مراجع تقليد شيعه از ايران به عراق رضا داد. در پي آن، اصفهاني و همراهانش پس از حدود 11 ماه اقامت در ايران در 18 رمضان 1342 به عراق بازگشتند.

 

 

 

فعاليت اصفهاني پيش از بازگشتش به عراق، صرفاً بر کارهاي فرهنگي به عنوان جزئي از وظايف ديني خود متمرکز شد. او نسبت به تأسيس مدارس غير دولتي و داير نمودن انتشارات اسلامي و همچنين تقويت موقعيت حوزه علميه نجف، همچنين به توسعه ساخت مساجد، حسينيه ها، تربيت علما و خطبا و فرستادن آنها به شهرها و روستاها اقدام کرد. وي در سال 1365 ق براي معالجه و استراحت به لبنان رفت و چندي در بعلبک اقامت داشت، ليکن در آنجا به زمين خورد و پايش شکست. ناچار او را با هواپيما به بغداد باز گرداندند. اما پس از چند روز در 9 ذيحجه همان سال در هشتاد و يک سالگي در کاظمين درگذشت. پيکر او را به نجف بردند و در جوار استادش آخوند خراساني به خاک سپردند.

 

 

 

سيد ابوالحسن اصفهاني دو همسر داشت. 1. دختر حاج عبدالرحيم بوشهري. سيد از اين همسرش فرزندي نداشت. 2. دختر حاج ابوتراب که سيد از او صاحب چهار پسر و پنج دختر شد. اسامي فرزندان سيد بدين شرح است: 1. علامه شهيد محمدحسن اصفهاني 2. حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد 3. آيت الله سيد علي 4. حجت الاسلام سيد حسين 5. فاطمه 6. رباب 7. مريم بيگم 8. زهرا بيگم 9. بتول.

 

 

 

آيت‌الله اصفهاني آثار متعدد و متنوعي به جاي گذارده، که از ميان آن مي‌توان به وسيلة النجاة؛ صراط النجاة؛ ذخيرة الصالحين؛ مناسک حج؛ حاشيه بر تبصره علامه حلي؛ حاشيه بر عروة الوثقي؛ حاشيه بر نجاة العباد صاحب جواهر؛ حاشيه بر ذخيرة العباد فاضل شربياني و حاشيه بر مناسک الحج شيخ مرتضي انصاري نيز از ديگر آثار اوست.2

 

_________________________

 

 

 

1. «اصفهاني، آقا سيد ابوالحسين»، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج9، ص 212 ـ 213.

 

محمدحسن رجبي، علماي مجاهد، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382)، ص 57 ـ 58.

 

2. «اصفهاني، سيد ابوالحسن»، دايرة المعارف تشيع، ج2، ص 220ـ 232.

 

محمد اصغري نژاد، سيد ابوالحسن اصفهاني: شکوه مرجعيت، ([تهران]: سازمان تبليغات اسلامي، مرکز چاپ و نشر، 1373)، ص 94ـ 95.

 

محمدحسن رجبي، ص 59 ـ 60.

 

 

 

امام مهدی(عج) و سید ابوالحسن اصفهانی

 

 

امام مهدی(عج) و سید ابوالحسن اصفهانی

پایگاه تخصصی مهدویت

 

سيد ابوالحسن در 1284هـ.ق در روستاي کوچک «مديسه» از توابع «لنجان» استان اصفهان ديده به جهان گشود.

 

پس از اتمام دوره ابتدايي، وارد حوزه علميه اصفهان گرديد و از محضر بزرگاني چون: آية الله محمد ابراهيم کلباسي، حکيم قشقايي، سيد محمد باقر درچه اي، و چهارسوقي بهره مند گرديد. در 24 سالگي براي کسب سطوح عالي حوزه به نجف اشرف هجرت کرد و در درس حضرات آيات:

 

 آخوند خراساني، سيد محمدکاظم يزدي و ميرزا حسن شيرازي شرکت جست. سه سال هم در کربلا و سامرا به سر برد.

 

در 1355هـ.ق  پس از فوت آيت الله نائيني مرجعيت ديني و زعامت حوزه را برعهده گرفت. سيد ابوالحسن اصفهاني تنها يک فقيه نبود، بلکه خصوصيات اخلاقي از او مرجعي عارف ساخته بود. از بارزترين خصوصيات او گذشت بود. به عنوان نمونه در 1349هـ.ق. شخصي که کينه خصوصي با ايشان داشت، فرزند برومندش حجه الاسـلام والـمـسـلـمین سيد محمدحسن را در صف نماز جماعت به قتل رساند. قاتل پس از ارتکاب جرم دستگير و زنداني شد. خبر به ايشان رسيد، فوراً شخصي را به عنوان نماينده خود به دادگستري فرستاد تا اسباب آزادي قاتل فرزندش را فراهم کند. و اظهار نمود که قاتل هم مانند فرزند من است. راضی نمی شوم یکی از فرزندانم کشته شود و دیگری زندانی گردد. سید ابوالحسن اصفهانی، مصداق بارز یک عالم ربّانی بود. وسعت بیکران اندیشه و تعالی روح او، عقل ها را به تحیّر وا می داشت. نقل کرده اند: فردی که برای پرداخت اجاره منزل خود دچار مشکل شده بود، مسأله را با مرحوم آیت الله اصفهانی در میان نهاد، ولی فردای آن روز با شهادتِ فرزند ایشان مواجه شد و پنداشت که با این واقعه هولناک، دیگر جایی برای حلّ مشکلش نیست. با این حال، در مراسم تشییع جنازه، دید که سید به طرف وی می آید و چون به او رسید، مبلغ در خواستی را به ایشان پرداخت نمود.

 

از خصوصيات ديگر او ساده زيستي بود. يکي از علما در اين باره نقل مي کند: «از کوچه‌اي که خرابه‌اي در آن قرار داشت، به همراه آيت الله اصفهاني مي‌گذشتم، ايشان به من فرمود: من با خانواده‌ام پانزده روز در اين خرابه ساکن بوديم، چون صاحبخانه ما به من گفته بود که ديگر راضي نيست در خانه اش باشيم، به ناچار آنجا را تخليه و به اين خرابه منتقل شديم تا اينکه خانه ديگري اجاره کرديم.

 

سيد ابوالحسن اصفهاني نسبت به مال و اموال دنيا بي اعتنا بود و با وجود اينکه خودش نياز داشت به فقرا کمک مي کرد. آيت الله محمدتقي شيرازي که از وضعيت آيت الله اصفهاني آگاه شد 500 ليره طلا برايش فرستاد تا براي خود منزلي تهيه کند. آيت الله اصفهاني آن مبلغ را به نانوايان شهر داد تا براي تهيدستان و طلاب نان بپزند.

 

 آيت الله ابوالحسن اصفهاني پس یک عمر تلاش و کوشش در راه تعلیم و تعلم، پس از یک بیماری کوتاه و در پی بازگشت به کاظمین از لبنان، در شب 9 ذي الحجه 1365 در سن 81 سالگي دار فاني را وداع گفت. پس از تشييع باشکوهی، پیکر او را در صحن مطهر امام علي عليه السلام به خاک سپردند.(11)

 

ایشان مفتخر به نامه ای از  امام مهدی(عج) با این مضمون شده اند: «اُرخِص نَفسَک وَ اَقبِل مجلِسَک فِي الدِّهليز واقضِ النّاس نحن نَنصُرکُ؛ يعني، دیدارخودت را براي مردم آسان کن! و در دسترس همه قرار بگیر و محل نشستن خود را در دهليز خانه ات قرار بده تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند و حاجت هاي مردم را برآور، ما ياريت مي کنيم.»(12)

 

تشرفات

 

مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود. یکی از آن موارد، قضیه شگرفی است که مرحوم شیخ محمد شریف رازی در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان نقل کرده است.

 

او می نویسد:

 

علامه حاج سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، صاحب تألیفات مفید که از خواص اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که یکی از علمای زیدیه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر علیه السلام را انکار می کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه کرده و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می خواست و آقایان از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد و می گفت: من هم این کتب را دیده‌ام.

 

تا اینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست. سید در جواب مرقوم فرمود: جواب شما را باید مشافهتاً بدهم، شما طی سفری به نجف مشرف شوید.

 

آن سید یمنی با فرزندش سید ابراهیم و چند تن از مریدان خاصش، به نجف اشرف مشرف و همه علما از جمله مرحوم آیت الله اصفهانی از وی دیدن کردند. سید یمنی عرض کردند من روی دعوت شما، به این مسافرت آمدم، جوابی که وعده فرمودید بدهید. ایشان فرمودند: شب بعد به منزل من بیایید.

 

شب بعد به منزل آسید ابوالحسن آمدند و پس از صرف شام و رفتن اکثر میهمانها و گذشتن نیمی از شب، نوکر خود، مشهدی حسین چراغدار را طلبیده و به سید یمنی و فرزندش فرمودند: برویم.

 

پرسید: کجا؟

 

فرمود: برویم تا وجود گرانمایه ی آن حضرت را به شما نشان دهم و شما با دیدگان خود جمال جهان آرای او را بنگرید تا هیچ تردیدی بر جای نماند و به اوج یقین برسید.

 

علامه میر جهانی که خود در آن نشست حضور داشته، می گوید: ما شگفت زده بلند شدیم و تا درب منزل رفتیم. به ما فرمودند: شما نیایید و خود به اتفاق سید و فرزندش رفتند و ما ندانستیم کجا رفتند.

 

تا روز بعد که سید ابراهیم یمنی، فرزند بحرالعلوم مزبور را ملاقات کردم و از جریان شب پرسیدم. گفت: الحمدلله (بحمدالله) ما مستبصر و اثنی عشری شدیم.

 

گفتم: چطور؟

 

گفت: برای اینکه آقای اصفهانی حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام را به پدرم نشان داد.

 

تفصیل آن را پرسیدم.

 

 گفت: ما از منزل که بیرون آمدیم، نمی دانستیم به کجا می رویم؛ تا اینکه از شهر خارج و وارد وادی السلام شده و در وسط وادی جایی بود که آن را مقام مهدی علیه السلام می گفتند.

 

چراغ را از مشهدی حسین گرفته و خود به اتفاق پدرم و من وارد آن محیط شدیم. پس آقای اصفهانی خود از چاه آنجا، آب کشیده و تجدید وضو کرد و ما به عمل او می خندیدیم؛ آنگاه وارد مقام شد و چهار رکعت نماز خواند و کلماتی گفت؛ ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس پدرم را طلبید.

 

وقتی وارد آن مقام شد طولی نکشید که صدای گریه پدرم بلند شد و صیحه ای زد و بیهوش شد؛ نزدیک رفتم. دیدم آقای اصفهانی شانه های پدرم را مالش می دهد تا به هوش آمد و وقتی از آنجا برگشتیم پدرم گفت: حضرت ولی عصر حجه بن الحسن العسکری علیه السلام را مشافهتاً زیارت کردم. و با دیدنش مستبصر و شیعه اثنی عشری شدم.

 

سید مزبور بعد از چند روز از نجف اشرف به یمن مراجعت نمود و چهار هزار نفر از مریدان یمنی خود را، شیعه اثنی عشری نمود.

 

 

 

رجانیوز

 

 

 

اِصْفَهانی‌، آقا سیدابوالحسن‌ (۱۲۸۴- ۱۳۶۵ق‌/۱۸۶۷-۱۹۴۶م‌)، فقیه‌ بزرگ‌ امامی‌ و مرجع‌ تقلید شیعیان‌ جهان‌ بود.

 

 

 

 

 

 

اِصْفَهانی‌، آقا سیدابوالحسن‌ (۱۲۸۴- ۱۳۶۵ق‌/۱۸۶۷-۱۹۴۶م‌)، فقیه‌ بزرگ‌ امامی‌ و مرجع‌ تقلید شیعیان‌ جهان‌ بود.

 

شناخت اجمالی[]

--------------------------------------------------------------------------------

 

وی‌ در روستای‌ مَدیسه‌ از توابع‌ لنجان‌ اصفهان‌ زاده‌ شد؛ اجداد او اصلاً از سادات‌ موسوی‌ بهبهان‌ بوده‌اند که‌ نسب‌ به‌ موسی‌ بن‌ ابراهیم‌ بن‌ امام‌ موسی‌ کاظم‌ (ع‌) می‌رسانند. [۱]

پدرش‌ سید محمد که‌ متولد کربلا [۲] و مدفون‌ در خوانسار [۳] است‌، ساکن‌ مدیسه لنجان‌ بوده‌ است‌.

جدّ او سید عبدالحمید - زاده بهبهان‌ و مدفون‌ در اصفهان‌ - از عالمان‌ دینی‌ و از شاگردان‌ صاحب‌ جواهر و شیخ‌ موسی‌ کاشف‌الغطا بوده‌، و علاوه‌ بر تألیف‌ و گردآوری‌ تقریرات‌ فقهی‌ استادش‌ شیخ‌ موسی‌، شرحی‌نیز بر شرایع‌ محقق‌حلی‌ نوشته‌است‌. [۴] [۵]

 

خصیصه‌های اخلاقی]

--------------------------------------------------------------------------------

 

او دارای صفات کریمه و همت بلند بود و در کیاست و درایت و مدیریت،گوی سبقت را از دیگر هـم ردیـفـان خـود بـرده بـود او بیان رسا و طبع روان داشت، به حدی که مجلس درس ایشان از پـرجـمـعـیـت تـریـن درس‌های حوزه نجف بود و با توجه به سهولت بیانات و شیوه تدریس همگان می توانستند نسبت به فهم خویش از آن بهره مند گردند.

او صـاحـب روح بـزرگ پـایداری و استقامت در راه خدا بود معروف است که فرزند رشیدش حجه الاسـلام والـمـسـلـمین سید حسن اصفهانی در بین نماز مغرب وعشا، به دست یک فرد دیوانه و تـعلیم دیده به قتل رسید و این پدر هفتاد ساله خم به ابرو هم نیاورد و حتی از قاتل فرزند خود نیز گذشت، و این نمونه و ضرب المثل پایداری و صبر در بین اقران بود.

 

تحصیلات[]

--------------------------------------------------------------------------------

 

سید ابوالحسن‌ تحصیل‌ مقدمات‌ را در قریه مدیسه‌ به‌ انجام‌ رسانید و در آغاز جوانی‌، به‌ حوزه علمیه اصفهان‌ رفت‌.

در اصفهان‌، در مدرسه نیماورد آن‌ شهر تحصیلات‌ خود را ادامه‌ داد و با استفاده‌ از محضر استادان‌ آن‌ حوزه‌ به‌ تکمیل‌ دانش‌ در علوم‌ نقلی‌ و عقلی‌ پرداخت‌؛ وی‌ پس‌ از گذراندن‌ سطوح‌ فقه‌ و اصول‌ ، به‌ محافل‌ درس‌ خارج‌ استادان‌ این‌ حوزه‌ راه‌ یافت‌.

 

اساتید]

--------------------------------------------------------------------------------

 

از میان‌ همه استادانش‌ در حوزه اصفهان‌، تنها شخصیتی‌ که‌ اصفهانی‌ خود به‌ نام‌ و نشان‌ از او یاد کرده‌، آخوند ملا محمد کاشانی‌ (د ۱۳۳۳ق‌) است‌ [۶] که‌ از مدرسان‌ علوم‌ عقلی‌ و ریاضی‌ بوده‌ است‌.

از دیگر استادان‌ او در اصفهان‌ سید مهدی‌ نحوی‌ ، سید محمدباقر دُرچه‌ای‌ ، سیدهاشم‌ چارسوقی‌ ، ابوالمعالی‌ کلباسی‌ و جهانگیرخان‌ قشقایی‌ را برشمرده‌اند. [۷] [۸] [۹] [۱۰]

به‌ حکایت‌ آنچه‌ اصفهانی‌ به‌ خط خویش‌ بر ظهر تقریرات‌ شیخ‌ موسی‌ کاشف‌ الغطا تألیف‌ جدّ خود نوشته‌ است‌، وی‌ اصفهان‌ را به‌ قصد نجف‌ در ۱۳ ربیع‌الاول‌ ۱۳۰۸ ترک‌ کرد و در ۱۱ جمادی‌الاول‌ همان‌ سال‌ به‌ نجف‌ رسید.

آنجا در مدرسه صدر که‌ از مراکز برجسته حوزه نجف‌ بود، ساکن‌ شد و به‌ استفاده‌ از محضر بزرگ‌ترین‌ استادان‌ فقه‌ و اصول‌ توفیق‌ یافت‌.

اصفهانی‌ از میان‌ استادان‌ خویش‌ در نجف‌، به‌ نام‌ میرزا حبیب‌الله‌ رشتی‌ (د ۱۳۱۲ق‌) و آخوند خراسانی‌ (د ۱۳۲۹ق‌) تصریح‌ کرده‌ است‌. [۱۱] [۱۲]

از دیگر استادان‌ او میرزا محمد حسن‌ شیرازی‌ (د ۱۳۱۲ق‌)، سید محمد کاظم‌ طباطبایی‌ یزدی‌ (د ۱۳۳۷ق‌)، میرزا محمدتقی‌ شیرازی‌ (د ۱۳۳۸ق‌)، فتح‌الله‌ شریعت‌ اصفهانی‌ (د ۱۳۳۹ق‌) و مولی‌ عبدالکریم‌ ایروانی‌ را نیز یاد کرده‌اند. [۱۳] [۱۴] [۱۵]

از میان‌ همه این‌ استادان‌، اصفهانی‌ بیش‌ از همه‌ از درس‌ آخوند خراسانی‌ استفاده‌ کرد؛ چه‌ او بیش‌تر از ۳ سال‌ و اندی‌ درس‌ میرزا حبیب‌الله‌ رشتی‌ را درک‌ نکرد و پس‌ از آن‌، یعنی‌ حدود ۱۷ سال‌، به‌ شیوه‌ای‌ ممتد و مستمر از درس‌ آخوند خراسانی‌ بهره‌مند شد، چنانکه‌ از نزدیک‌ترین‌ و بهترین‌ شاگردان‌ و اصحاب‌ این‌ استاد به‌ شمار می‌رفت‌.

وی‌ همزمان‌ با حضور در درس‌ خارج‌ آخوند خراسانی‌، خود به‌ تدریس‌ رسائل‌ و کفایه‌ اشتغال‌ داشت‌. [۱۶] [۱۷]

پس‌ از فوت‌ آخوند خراسانی‌ بعضی‌ از مردم‌ خراسان‌ - به‌ تصریح‌ خود اصفهانی‌ - برای‌ تقلید به‌ او مراجعه‌ کردند. [۱۸]

 

رسیدن به مقام مرجعیت[]

--------------------------------------------------------------------------------

 

مرجعیت‌ عامه‌ پس‌ از آخوند خراسانی‌ به‌ سید محمد کاظم‌ یزدی‌ و میرزا محمدتقی‌ شیرازی‌ منتقل‌ شد و شیرازی‌، نخستین‌ مرجعی‌ بود که‌ احتیاطات‌ خود را به‌ اصفهانی‌ ارجاع‌ داد. [۱۹] [۲۰]

همچنین‌ نوشته‌اند که‌ شیرازی‌، ابوالحسن‌ اصفهانی‌ و نیز شریعت‌ اصفهانی‌ را پس‌ از خود شایسته مقام‌ مرجعیت‌ معرفی‌ کرده‌ بود. [۲۱]

پس‌ از وفات‌ نائینی‌ و حائری‌ یزدی‌ در ۱۳۵۵ق‌ و آقاضیاء عراقی‌ در ۱۳۶۱ق‌، مرجعیت‌ تقلید شیعیان‌ در بخش‌ عمده جهان‌ تشیع‌ در شخص‌ اصفهانی‌ منحصر شد. [۲۲] [۲۳] [۲۴]

 

شاگردان]

--------------------------------------------------------------------------------

 

اصفهانی‌ شمار بسیاری‌ از مجتهدان‌ بزرگ‌ و محققان‌ برجسته فقه‌ و اصول‌ را در دوران‌ تدریس‌ ممتد و مستمر خود در حوزه نجف‌ تربیت‌ کرد که‌ از جمله آنان‌، می‌توان‌ شخصیت‌هایی‌ مثل:

۱.میرزا حسن‌ بجنوردی‌.

۲.سید محمود شاهرودی‌.

۳.سید محسن‌ حکیم‌، سیدهادی‌ میلانی‌.

۴.سید محمد حسین‌ طباطبایی‌. [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹]

۵. مرحوم آیة الله العظمی شیخ عبدالنبی اراکی.

۶. مرحوم آیه اللّه العظمی میرزا هاشم آملی.

۷.مرحوم آیة الله العظمی میرزا محمد تقی آملی.

۸. مرحوم آیة الله معز الدوله.

۹.مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین خیابانی (والد استاد آیة الله جعفر سبحانی).

۱۰. مرحوم آیة الله شیخ محمد تقی بروجردی (جد مادری استاد آیة الله آصفی).

 

علمای معاصر]

--------------------------------------------------------------------------------

 

از همدوره‌ها و هم بحث‌های او می توان از آیة الله سید حسن مدرس،آیة الله سید محمود مرعشی، آیة الله سید عبدالله ثقة الاسلام اصفهانی، سید علی کازرونی، شیخ زین العابدین تبریزی، و سید علی داماد نام برد.

 

فعالیت‌های سیاسی]

--------------------------------------------------------------------------------

 

اصفهانی‌ افزون‌ بر اشتغالات‌ علمی‌، از فعالیت‌ سیاسی‌ نیز به‌ دور نبوده‌، و در برهه‌هایی‌ حساس‌ از تاریخ‌ معاصر، به‌ ایفای‌ نقش‌ پرداخته‌ است‌.

 

تحریم تنباکو و جریان مشروطیت

از ورود اصفهانی‌ به‌ حوزه نجف‌ چیزی‌ نگذشته‌ بود که‌ جنبش‌ تحریم‌ تنباکو به‌ رهبری‌ میرزا حسن‌ شیرازی‌ در ۱۳۰۹ق‌ شروع‌ شد و بی‌شک‌ حضور او در حوزه عراق‌ در اوج‌ برخورد روحانیت‌ شیعه‌ با ناصرالدین‌ شاه‌ ، برای‌ او که‌ در آن‌ وقت‌ مجتهدی‌ ۲۵ ساله‌ بود، تجربه سیاسی‌ آموزنده‌ای‌ بوده‌ است‌.

این‌ آگاهی‌ سیاسی‌، بعدها از رهگذر نزدیکی‌و اختصاصی‌که‌ اصفهانی‌به‌استادش‌آخوندخراسانی‌ - طرفدار جدی‌ مشروطیت‌ - داشت‌، وسیع‌تر و عمیق‌تر شد.

آخوند خراسانی‌ - برخلاف‌ سیدمحمد کاظم‌ طباطبایی‌ یزدی‌ - به‌ اصول‌ حکومت‌ مشروطه‌ و محدود کردن‌ قدرت‌ استبداد معتقد بود و اصفهانی‌ در این‌ آراء و افکار، پیرو استاد خود آخوند خراسانی‌ بود. [۳۰]

بر پایه همین‌ پیشینه‌ بود که‌ آخوند خراسانی‌ و شیخ‌ عبدالله‌ مازندرانی‌ ، در سوم‌ جمادی‌الاول‌ ۱۳۲۸، اصفهانی‌ را در اجرای‌ اصل‌ دوم‌ متمم‌ قانون‌ اساسی‌ ۱۳۲۵ق‌ در شمار یکی‌ از ۲۰ مجتهد طراز اول‌ «مطلع‌ از مقتضیات‌ زمان‌» برای‌ احراز انطباق‌ مصوبات‌ قانونی‌ مجلس‌شورای‌ ملی‌ با احکام‌فقه‌ شیعه‌، به‌مجلس‌ معرفی‌ کردند، [۳۱] اما رأی‌ اصفهانی‌ در نهایت‌ بر ادامه سکنی‌ در نجف‌ قرار گرفت‌ و طی‌ تلگرامی‌ که‌ به‌ تاریخ‌ ۲ ذیقعده ۱۳۲۸ق‌/۱۳ آبان‌ ۱۲۸۹ش‌ به‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ایران‌ مخابره‌ شد، از شرکت‌ در این‌ کار اعتذار جست‌. [۳۲]

 

مخالفت با استعمار خارجی

سال‌ها بعد، در ۱۳۴۱ق‌/۱۹۲۳م‌، جریان‌ امور در عراق‌ به‌ گونه‌ای‌ رقم‌ خورد که‌ دیگر بار اصفهانی‌ را به‌ عرصه سیاست‌ کشانید و این‌ بار، مخالفت‌ او متوجه‌ استعمار خارجی‌ بود.

در آن‌ سال‌، شیخ‌ مهدی‌ خالصی‌ کاظمینی‌ (د ۱۳۴۳ق‌/۱۹۲۵م‌) از علمای‌ نجف‌ ، انتخابات‌ مجلس‌ مؤسسان‌ عراق‌ را تحریم‌ کرده‌، و به‌ همین‌ سبب‌ به‌ دست‌ انگلیسی‌ها به‌ حجاز تبعید شده‌ بود و در پی‌ اعتراض‌ اصفهانی‌ و دیگر عالمان‌ شیعه‌، از جمله‌ میرزا حسین‌ نائینی‌ و سید علی‌ شهرستانی‌ ، اینان‌ ناچار گشتند عراق‌ را به‌ قصد ایران‌ ترک‌ کنند؛ اما این‌ تصمیمی‌ موقت‌ بود و عاقبت‌، فرمانروای‌ انگلیسی‌ عراق‌، به‌ تعویض‌ تبعیدگاه‌ خالصی‌ از حجاز به‌ ایران‌ و نیز بازگشت‌ مراجع‌ تقلید شیعه‌ از ایران‌ به‌ عراق‌ رضا داد.

در پی‌ آن‌، اصفهانی‌ و همراهانش‌ پس‌ از حدود ۱۱ ماه‌ اقامت‌ در ایران‌ - بدون‌ رسیدن‌ به‌ اهداف‌ خود برضد اشغال‌ عراق‌ به‌ وسیله انگلیسی‌ها - در ۱۸ رمضان‌ ۱۳۴۲ق‌/۲۳ آوریل‌ ۱۹۲۴م‌ به‌ عراق‌ بازگشتند. [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶]

افزون‌ بر موضع‌گیری‌های‌ اصفهانی‌ در دوره حیات‌، درگذشت‌ او نیز در عمل‌ صورت‌ حرکتی‌ سیاسی‌ به‌ خود گرفت‌.

به‌ گواهی‌ برخی‌ از منابع‌، حضور وسیع‌ مردم‌ در مراسم‌ عزاداری‌ اصفهانی‌ در آبان‌ ۱۳۲۵/ذیحجه ۱۳۶۵ در شکست‌ فرقه دمکرات‌ در آذربایجان‌ مؤثر بود [۳۷] [۳۸]

برانگیخته‌ شدن‌ احساسات‌ مذهبی‌ مردم‌ در جریان‌ تشییع‌ اصفهانی‌ در جهت‌ مبارزه‌ با فرقه مزبور در مرثیه‌ای‌ که‌ خوشدل‌ تهرانی‌ در سوک‌ اصفهانی‌ پرداخته‌، نیز منعکس‌ است‌. [۳۹] [۴۰] [۴۱]

 

وفات[]

--------------------------------------------------------------------------------

 

وفـات او در روز دوشنبه نهم ذی الحجه ۱۳۶۵ ه ق، مطابق با سیزدهم آبان۱۳۲۵ ه ش، ساعت شـش بـعد از ظهر در کاظمین رخ داد رحلت این عالم ربانی چنان شور و غوغایی در مردم عراق، ایران، پاکستان و هندوستان و تمام بلاد شیعه نشین ایجاد کرد که تا آن روز بی سابقه بود مجالس پرشکوه و پرجمعیت ترحیم او در تهران و شهرستان‌ها رعب و وحشتی عظیم در دل دشمنان اسلام افـکند، و در اثر همین امرتوطئه تجزیه آذربایجان توسط حزب منفور توده خنثی شد در وفات آن روحانی جلیل القدر گفته شده که ممات او همانند حیاتش نور و رحمت و خیر و برکت بودمنقول اسـت از آیة الله العظمی مرعشی نجفی (ره) که وقتی جنازه مطهر آیة الله اصفهانی در صحن مطهر علوی بود، آیة الله شیخ محمد حسین کاشف الغطا خطاب به جنازه، این جمله جاودانی را انشا فرمود:

هـنـیـا لک یا ابا الحسن، عشت سعیدا و مت حمیدا قد انسیت الماضین واتعبت الباقین کانک قد ولدت مرتین.

گـوارا باد بر تو نزول بر معبود خویش زندگی سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسندیده ای داشتی زنـدگی تو آن چنان باشکوه و توام با تدبیر بود که بزرگان گذشته رابه بوته فراموشی سپردی و آیندگان را به تعب افکندی گویا تو دوبار به جهان آمده بودی یک بار تجربه و درایت کسب نموده و بار دیگر آن را به کار بسته بودی. [۴۲]

 

 

آثار[]

--------------------------------------------------------------------------------

 

آثار علمی‌ بازمانده‌ از اصفهانی‌ را می‌توان‌ به‌ ۵ دسته‌ تقسیم‌ کرد:

 

تقریرات‌ فقهی‌ و اصولی‌ توسط شاگردان

نخست‌ و مهم‌تر از همه‌، تقریرات‌ فقهی‌ و اصولی‌ اوست‌ که‌ به‌ وسیله جمعی‌ از شاگردان‌ او به‌ سنت‌ معهود طالب‌ علمان‌ دروس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ ، ضبط و تحریر شده‌ است‌.

یک‌ دوره کامل‌ از تقریرات‌ او به‌ دست‌ میرزا حسن‌ سیادتی‌ سبزواری‌ در فاصله سال‌های‌ ۱۳۳۸- ۱۳۴۵ق‌ در چند مجلد نوشته‌ شده‌، و نسخه‌ای‌ دیگر از تقریرات‌ او توسط شیخ‌ محمدرضا طبسی‌ جمع‌آوری‌ شده‌ است‌.

از این‌ میان‌، منتخباتی‌ از تقریرات‌ اصفهانی‌ در علم‌ اصول‌، نشان‌ دهنده مکانت‌ علمی‌ و ثمره استفاده ممتد او از محضر آخوند خراسانی‌ است‌ و شاید مهم‌ترین‌ نمونة آن‌ها تقریرات‌ استصحاب‌ اصفهانی‌ به‌ تحریر شیخ‌ محمدتقی‌ آملی‌ (۱۳۰۴-۱۳۹۱ق‌) از شاگردان‌ او باشد.

 

تقریرات‌ فقهی‌ و اصولی‌ از اساتید

دسته دوم‌، تحریر تقریرات‌ فقهی‌ و اصولی‌ استادان‌ اصفهانی‌ است‌ که‌ وی‌ به‌ رسم‌ معهود آن‌ها را ضبط و تألیف‌ کرده‌ است‌.

مهم‌ترین‌ این‌ آثار، همان‌ است‌ که‌ نویسندگان‌ زندگی‌نامه اصفهانی‌ از آن‌ به‌ شرح‌ کفایة الاصول‌ آخوند خراسانی‌ تعبیر کرده‌اند [۴۳] [۴۴] که‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ باید تقریرات‌ اصول‌ آخوند خراسانی‌ بوده‌ باشد.

 

رساله‌های‌ عملیه‌ و فتوایی‌

دسته سوم‌ از آثار علمی‌ اصفهانی‌، رساله‌های‌ عملیه‌ و فتوایی‌ اوست‌ که‌ مهم‌ترین‌ آن‌ها با عنوان‌ وسیلة النجاة، شامل‌ یک‌ دوره کامل‌ فقه‌ از طهارت‌ تا ارث‌ به‌ سبک‌ العروة الوثقی‌ تألیف‌ سید محمدکاظم‌ طباطبایی‌ یزدی‌ است‌.

نسخه کامل‌ این‌ اثر در ۱۳۵۵ق‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌، و نسخه‌های‌ خلاصه‌ شده آن‌ که‌ شامل‌ مسائل‌ مبتلابِه‌ِ مقلدین‌ در حیات‌ مؤلف‌ بود، ۱۶ بار در ۴۴ هزار نسخه‌ چاپ‌ شده‌ است‌. [۴۵]

وسیلة النجاة به‌ عنوان‌ متنی‌ فتوایی‌ مورد توجه‌ فقیهان‌ بزرگ‌ نسل‌های‌ بعد قرار گرفته‌، و تحریر الوسیلة امام‌ خمینی‌ ، بهترین‌ نمونه آن‌ است‌.

امام‌ خمینی‌ نخست‌ در ایام‌ اقامت‌ در قم‌ بر این‌ کتاب‌، به‌ رسم‌ معهود، حاشیه‌ای‌ نگاشتند و بعد در ایام‌ تبعید خود در ترکیه‌، آن‌ را تحریر کردند و به‌ صورت‌ متن‌ مستقلی‌ در فقه‌ استدلالی‌ درآوردند.

شرح‌ استدلالی‌ دیگر بر وسیلة النجاة، تألیف‌ سیدجواد تبریزی‌ موسوم‌ به‌ بغیة الهداة است‌. [۴۶]

همچنین‌ جمع‌ کثیری‌ از فقیهان‌ همچون‌ سیدابراهیم‌ (میرزاآقا) اصطهباناتی‌، سید محمود شاهرودی‌ ، سید ابوالقاسم‌ خویی‌ ، سیدحسن‌ بجنوردی‌ ، سیدهادی‌ میلانی‌ ، سیدابوالحسن‌ رفیعی‌ قزوینی‌ ، علی‌ بهبهانی‌ و مرتضی‌ حائری‌ یزدی‌ بر وسیلة النجاة حاشیه‌ نوشته‌، و جمعی‌ دیگر همچون‌ سید حسن‌ موسوی‌ حمامی‌ ، سید محمدرضا گلپایگانی‌ ، سید شهاب‌الدین‌ مرعشی‌ و سید محمدکاظم‌ شریعتمداری‌ بر آن‌ تعلیقاتی‌ نگاشته‌اند.

وسیله‌ همچنین‌ به‌ زبان‌های‌ دیگر ترجمه‌ شده‌ است‌؛ این‌ رساله عملیه‌ نخست‌، به‌ دست‌ سید ابوالقاسم‌ صفوی‌ اصفهانی‌ (د ۱۳۷۰ق‌) - محرر و منشی‌ اصفهانی‌ - به‌ فارسی‌ ترجمه‌، و با نام‌ صراط النجاة چاپ‌ شده‌، [۴۷] و ترجمه دیگری‌ نیز به‌ فارسی‌ با نام‌ ذریعة النجاة به‌ قلم‌ سید علی‌اصغر جزایری‌ شوشتری‌ (د ۱۳۴۸ق‌) نیز وجود دارد که‌ به‌ چاپ‌ نرسیده‌ است‌. [۴۸]

این‌ کتاب‌ همچنین‌ با نام‌ ذریعة النجاة به‌ وسیلة شیخ‌ سعادت‌ حسین‌ سلطان‌پوری‌ به‌ زبان‌ اردو ترجمه‌ شده‌ است‌. [۴۹]

دیگر از تألیفات‌ فتوایی‌ اصفهانی‌ رسالة عملیة صراط النجاة به‌ فارسی‌ است‌ که‌ بر پایه وسیلة النجاة فراهم‌ آمده‌ بوده‌، و در ۱۳۳۴ق‌، و بار دیگر در ۱۳۴۵ق‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌.

همچنین‌ رساله عملیه اصفهانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ با نام‌ ذخیرة الصالحین‌ در حیات‌ او ۳ بار به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. [۵۰]

نیز متنی‌ فتوایی‌ با عنوان‌ مناسک‌حج‌ از او به‌فارسی‌در ۱۳۴۲ق‌ در نجف‌انتشار یافته‌، وهمچنین‌ گزیده‌ای‌ از رساله‌های‌ عملیه او با نام‌ منتخب‌ الرسائل‌ [۵۱] ۴۲ بار به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. [۵۲]

 

حواشی‌ بر تألیفات‌ دیگران‌

دسته چهارم‌ از آثار اصفهانی‌ حواشی‌ او بر تألیفات‌ دیگران‌، مانند حاشیه او بر تبصره علامه حلی‌ است‌ [۵۳] که‌ بارها در نجف‌ ، ایران‌ و هند به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌.

همچنین‌ حاشیه‌ بر العروة الوثقی‌ تألیف‌ سید محمدکاظم‌ طباطبایی‌ (۱۳۴۶ق‌)، حاشیه‌ بر نجاة العباد صاحب‌ جواهر چاپ‌ مکرر در نجف‌، حاشیه‌ بر ذخیرة العباد فاضل‌ شربیانی‌ (نجف‌، ۱۳۶۳ق‌) و حاشیه‌ بر مناسک‌ الحج‌ شیخ‌ مرتضی‌ انصاری‌ (نجف‌، ۱۳۵۶ق‌) را باید یاد کرد.

 

مجموعه‌ای‌ از فتاوی‌

دستة پنجم‌ از آثار اصفهانی‌، مجموعه‌ای‌ از فتاوی‌ اوست‌ که‌ به‌ قلم‌ خود او نیست‌ و به‌ وسیله دیگران‌ براساس‌ فتاوی‌ او تنظیم‌ شده‌ است‌، از جمله‌:

۱.انیس‌ المقلدین‌ که‌ آن‌ را سید ابوالقاسم‌ صفوی‌ موسوی‌ اصفهانی‌ (۱۲۸۳-۱۳۷۰ق‌) جمع‌ و تألیف‌ کرده‌ است‌ (نجف‌، ۱۳۴۵ق‌، نیز ۱۳۵۷ق‌؛ همچنین‌ با حواشی‌ میرزا فتاح‌ شهیدی‌ تبریزی‌ ، تبریز، ۱۳۶۶ق‌)؛

۲.تحفة العوام‌ که‌ گزیده‌ای‌ از فتاوی‌ اصفهانی‌ تألیف‌خواجه‌ فیاض‌ حسن‌ هندی‌ به‌ زبان‌ اردوست‌ [۵۴]

۳.رساله‌ای‌ در احکام‌ عبادات‌ به‌ زبان‌ ترکی‌ که‌ در میان‌ شیعیان‌ کرکوک‌ در عراق‌ متداول‌ بوده‌ است‌، ولی‌ از محل‌ و تاریخ‌ چاپ‌ آن‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. [۵۵]

 

فهرست منابع[]

--------------------------------------------------------------------------------

 

(۱) آقابزرگ‌، الذریعة.

(۲) آقابزرگ‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعة (نقباء البشر)، نجف‌، ۱۳۷۳ق‌/ ۱۹۵۴م‌.

(۳) جعفر آل‌ محبوبه‌، ماضی‌ النجف‌ و حاضرها، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.

(۴) الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ۱۳۶۶ق‌.

(۵) محسن‌ امین‌، اعیان‌ الشیعة، به‌ کوشش‌ حسن‌ امین‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

(۶) ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

(۷) عبدالحجت‌ بلاغی‌، تاریخ‌ نائین‌، تهران‌، مظاهری‌.

(۸) عبدالحسین‌ حائری‌، اسناد روحانیت‌ و مجلس‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌.

(۹) محمد حرزالدین‌، معارف‌ الرجال‌ فی‌ تراجم‌ العلماء و الادباء، نجف‌، ۱۳۸۳ق‌/۱۹۶۴م‌.

(۱۰) محمد رازی‌، آثار حجه، قم‌، کتابفروشی‌ برقعی‌.

(۱۱) محمد رازی‌، گنجینه دانشمندان‌، تهران‌، ۱۳۵۲ش‌.

(۱۲) محمد رازی‌، مشاهیر دانشمندان‌ اسلام‌ (ترجمه‌ و تکمیل‌ الکنی‌ و الالقاب‌ شیخ‌ عباس‌ قمی‌)، تهران‌، ۱۳۵۱ش‌.

(۱۳) محمدرضا طبسی‌ نجفی‌، الشیعة و الرجعة، نجف‌، ۱۳۸۵ق‌/۱۹۶۶م‌.

(۱۴) محمدمهدی‌ موسوی‌ اصفهانی‌، احسن‌ الودیعة فی‌ تراجم‌ اشهر مشاهیر مجتهدی‌ الشیعة، بغداد، مطبعة الایتام‌.

(۱۵) مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکرة القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، اصفهان‌، ۱۳۴۸ش‌.

(۱۶) ناصر میبدی‌، وجیزه‌ در زندگانی‌ آیةالله‌ اصفهانی‌، مشهد، ۱۳۶۸ش‌.

(۱۷) علی‌اکبر هاشمی‌ رفسنجانی‌، دوران‌ مبارزه‌، خاطرات‌، تصویرها، اسناد، تهران‌، ۱۳۷۶ش‌.

(۱۸) مهدیقلی‌ هدایت‌، خاطرات‌ و خطرات‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌.

 

پانویس]

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

 

 

۱.

 

 ↑ ناصر میبدی‌، وجیزه‌ در زندگانی‌ آیةالله‌ اصفهانی‌، ص۱۲-۱۳، مشهد، ۱۳۶۸ش‌.

 

 

 

۲.

 

 ↑ محسن‌ امین‌، اعیان‌ الشیعة، ج۲، ص۳۳۲، به‌ کوشش‌ حسن‌ امین‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

 

 

 

۳.

 

 ↑ ناصر میبدی‌، وجیزه‌ در زندگانی‌ آیةالله‌ اصفهانی‌، مشهد، ۱۳۶۸ش‌.

 

 

 

۴.

 

 ↑ آقابزرگ‌، الذریعة، ج۱۳، ص۳۲۵.

 

 

 

۵.

 

 ↑ مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکرة القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، ج۱، ص۳۸، اصفهان‌، ۱۳۴۸ش‌.

 

 

 

۶.

 

 ↑ محسن‌ امین‌، اعیان‌ الشیعة، ج۲، ص۳۳۲، به‌ کوشش‌ حسن‌ امین‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

 

 

 

۷.

 

 ↑ محمد حرزالدین‌، معارف‌ الرجال‌ فی‌ تراجم‌ العلماء و الادباء، ج۱، ص۴۶-۴۷، نجف‌، ۱۳۸۳ق‌/۱۹۶۴م‌.

 

 

 

۸.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۳۳-۳۶، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۹.

 

 ↑ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، ج۱، ص۹۵، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

 

 

 

۱۰.

 

 ↑ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، ج۱، ص۹۶، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

 

 

 

۱۱.

 

 ↑ محسن‌ امین‌، اعیان‌ الشیعة، ج۲، ص۳۳۲، به‌ کوشش‌ حسن‌ امین‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

 

 

 

۱۲.

 

 ↑ آقابزرگ‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعة (نقباء البشر)، ج۱، ص۴۱، نجف‌، ۱۳۷۳ق‌/ ۱۹۵۴م‌.

 

 

 

۱۳.

 

 ↑ محمد رازی‌، مشاهیر دانشمندان‌ اسلام‌ (ترجمه‌ و تکمیل‌ الکنی‌ و الالقاب‌ شیخ‌ عباس‌ قمی‌)، ج۴، ص۳۷۵، تهران‌، ۱۳۵۱ش‌.

 

 

 

۱۴.

 

 ↑ مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکرة القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، ج۱، ص۳۸، اصفهان‌، ۱۳۴۸ش‌.

 

 

 

۱۵.

 

 ↑ ناصر میبدی‌، وجیزه‌ در زندگانی‌ آیةالله‌ اصفهانی‌، ج۱، ص۱۷- ۱۸، مشهد، ۱۳۶۸ش‌.

 

 

 

۱۶.

 

 ↑ محمدمهدی‌ موسوی‌ اصفهانی‌، احسن‌ الودیعة فی‌ تراجم‌ اشهر مشاهیر مجتهدی‌ الشیعة، ج۲، ص۱۰۹، بغداد، مطبعة الایتام‌.

 

 

 

۱۷.

 

 ↑ محمدرضا طبسی‌ نجفی‌، الشیعة و الرجعة، ج۱، ص۲۷۹، نجف‌، ۱۳۸۵ق‌/۱۹۶۶م‌.

 

 

 

۱۸.

 

 ↑ محمدرضا طبسی‌ نجفی‌، الشیعة و الرجعة، ج۱، ص۲۷۹، نجف‌، ۱۳۸۵ق‌/۱۹۶۶م‌.

 

 

 

۱۹.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۴۶، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۲۰.

 

 ↑ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، ج۱، ص۹۶، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

 

 

 

۲۱.

 

 ↑ محمدرضا طبسی‌ نجفی‌، الشیعة و الرجعة، ج۱، ص۲۷۹، نجف‌، ۱۳۸۵ق‌/۱۹۶۶م‌.

 

 

 

۲۲.

 

 ↑ محسن‌ امین‌، اعیان‌ الشیعة، ج۲، ص۳۳۳، به‌ کوشش‌ حسن‌ امین‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

 

 

 

۲۳.

 

 ↑ محمدمهدی‌ موسوی‌ اصفهانی‌، احسن‌ الودیعة فی‌ تراجم‌ اشهر مشاهیر مجتهدی‌ الشیعة، ج۲، ص۱۰۹، بغداد، مطبعة الایتام‌.

 

 

 

۲۴.

 

 ↑ محمدرضا طبسی‌ نجفی‌، الشیعة و الرجعة، ج۱، ص۲۷۹، نجف‌، ۱۳۸۵ق‌/۱۹۶۶م‌.

 

 

 

۲۵.

 

 ↑ محمد رازی‌، آثار حجة، ج۲، ص۵۱، قم‌، کتابفروشی‌ برقعی‌.

 

 

 

۲۶.

 

 ↑ محمد رازی‌، ج۲، ص۶۷،جم، آثار حجة، قم‌، کتابفروشی‌ برقعی‌.

 

 

 

۲۷.

 

 ↑ جعفر آل‌ محبوبه‌، ماضی‌ النجف‌ و حاضرها، ج۳، ص۲۳۷، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.

 

 

 

۲۸.

 

 ↑ جعفر آل‌ محبوبه‌، ماضی‌ النجف‌ و حاضرها، ج۳، ص۵۳۴، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.

 

 

 

۲۹.

 

 ↑ جم، جعفر آل‌ محبوبه‌، ج۳، ص۵۵۸، ماضی‌ النجف‌ و حاضرها، بیروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌.

 

 

 

۳۰.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۴۲-۴۳، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۳۱.

 

 ↑ عبدالحسین‌ حائری‌، اسناد روحانیت‌ و مجلس‌، ج۱، ص۱۳-۱۴، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌.

 

 

 

۳۲.

 

 ↑ عبدالحسین‌ حائری‌، اسناد روحانیت‌ و مجلس‌، ج۱، ص۳۹-۴۰، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌.

 

 

 

۳۳.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۴۷- ۴۸، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۳۴.

 

 ↑ محمد رازی‌، گنجینة دانشمندان‌، ج۱، ص۲۱۶، تهران‌، ۱۳۵۲ش‌.

 

 

 

۳۵.

 

 ↑ عبدالحجت‌ بلاغی‌، تاریخ‌ نائین‌، ج۱، ص۱۰۲، تهران‌، مظاهری‌.

 

 

 

۳۶.

 

 ↑ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، ج۱، ص۹۸، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

 

 

 

۳۷.

 

 ↑ علی‌اکبر هاشمی‌ رفسنجانی‌، دوران‌ مبارزه‌، ج۱، ص۱۱۸، خاطرات‌، تصویرها، اسناد، تهران‌، ۱۳۷۶ش‌.

 

 

 

۳۸.

 

 ↑ مهدیقلی‌ هدایت‌، خاطرات‌ و خطرات‌، ص۴۵۵، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌.

 

 

 

۳۹.

 

 ↑ مهدیقلی‌ هدایت‌، خاطرات‌ و خطرات‌، ص۴۵۵، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌.

 

 

 

۴۰.

 

 ↑ محمد رازی‌، گنجینة دانشمندان‌، ج۱، ص۲۲۳، تهران‌، ۱۳۵۲ش‌.

 

 

 

۴۱.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۷۷ به‌ بعد، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۴۲.

 

 ↑ نقل مستقیم از آن مرجع فقید، به سال ۱۴۰۴ ه ق .

 

 

 

۴۳.

 

 ↑ مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکرة القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، ج۱، ص۴۰، اصفهان‌، ۱۳۴۸ش‌.

 

 

 

۴۴.

 

 ↑ ناصر میبدی‌، وجیزه‌ در زندگانی‌ آیةالله‌ اصفهانی‌، ج۱، ص۲۷، مشهد، ۱۳۶۸ش‌.

 

 

 

۴۵.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۶۵ - ۶۶، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۴۶.

 

 ↑ ناصر میبدی‌، وجیزه‌ در زندگانی‌ آیةالله‌ اصفهانی‌، ج۱، ص۳۹، مشهد، ۱۳۶۸ش‌.

 

 

 

۴۷.

 

 ↑ آقابزرگ‌، الذریعة، ج۱۰، ص۳۰.

 

 

 

۴۸.

 

 ↑ آقابزرگ‌، الذریعة، ج۱۰، ص۳۰.

 

 

 

۴۹.

 

 ↑ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، ج۱، ص۱۰۹، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

 

 

 

۵۰.

 

 ↑ آقابزرگ‌، الذریعة، ج۱۰، ص۱۶.

 

 

 

۵۱.

 

 ↑ مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکرة القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌، ج۱، ص۴۰، اصفهان‌، ۱۳۴۸ش‌.

 

 

 

۵۲.

 

 ↑ الامام‌ السید ابوالحسن‌، نجف‌، ج۱، ص۶۶، ۱۳۶۶ق‌.

 

 

 

۵۳.

 

 ↑ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، «نجوم‌ امت‌: آیت‌الله‌ العظمی‌ سید ابوالحسن‌ موسوی‌ اصفهانی‌»، ج۱، ص۱۱۰، نور علم‌، قم‌، ۱۳۶۷ش‌، دوره ۳، شم ۴.

 

 

 

۵۴.

 

 ↑ آقابزرگ‌، الذریعة، ج۳، ص۴۵۷.

 

 

 

۵۵.

 

 ↑ محسن‌ امین‌، اعیان‌ الشیعة، ج۲، ص۳۳۲، به‌ کوشش‌ حسن‌ امین‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

 

 

 

منابع]

--------------------------------------------------------------------------------

دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آقا سیدابوالحسن اصفهانی»، ج۹، ص۳۶۲۰.   

سایت اندیشه قم   

 

بیانات رهبر معظم انقلاب درباره آیت الله اصفهانی

 

 

 

بیانات رهبر معظم انقلاب درباره آیت الله اصفهانی

 

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای همایش بزرگداشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی متشکریم از اینکه به فکر احیاء نام و آثار مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از بزرگان مراجع دوران اخیر افتادید. یکی از خصوصیات مهم ایشان این است که در یکی از دوران های بسیار حساس تاریخ این منطقه زعامت معنوی و دینی شیعه را بر عهده داشتند. مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از سال 1339 قمری که مرحوم شریعت اصفهانی از دنیا می روند مرجعیت ایشان شروع می شود. البته این مرجعیت در آن دوره، مرجعیت مستقل و فراگیر نبوده و بزرگان دیگر مثل مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری بودند. لکن از سال 1355 قمری که در آن سال مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری فوت می کنند، مرجعیت مرحوم آقا سید ابوالحسن مرجعیت مطلق در تمام قلمرو تشیع از کشورهای عربی تا هندوستان و بقیه مناطق شیعه نشین می شود.

این مرجعیت مطلق تا سال 65 قمری (1325 شمسی) که سال وفات ایشان است یعنی ده سال ادامه داشته است. شما ببینید از سال 1339 قمری که مرجعیت ایشان آغاز می شود ( حدود 1300 شمسی ) تا سال 1365 قمری یعنی حدود 25 سال در تمام این دوران در این منطقه چه اتفاقاتی افتاده است؟ اتفاقات این منطقه در این دوران خیلی مهم است: در ایران مصادف است با روی کار آمدن رضاخان، در ترکیه روی کار آمدن آتاترک، در عربستان سعودی روی کار آمدن خاندان ملک سعود، در خود عراق نقشه جدید انگلیس ها و آن ظلم های بزرگ در حق مردم عراق و حکومت ملک فیصل، در یک چنین دورانی مرحوم آقا سید ابوالحسن زعامت شیعه را بر عهده داشتند که خیلی دوران دشواری است.

ممکن است کسی امروز به بعضی از مواضع مرحوم سید اعتراض کند که چرا فلان موضع را نگرفتند یا فلان حرکت را نکردند لکن اگر چنانچه با چشم انصاف نگاه کنیم می بینیم این بزرگوار خیلی پخته و متین و هوشمندانه و بر اساس تکلیف عمل کردند. دو برهه سیاسی در زندگی مرحوم سید می توان قائل شد: در برهه اول مرحوم آقا سید ابوالحسن جزو کسانی بودند که به همین حکومت عراق و انتخابات صوری انگلیس ها اعتراض کردند.

مرحوم خالصی از یک طرف مخالفت کرد، مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن هم مخالفت کردند. مرحوم آقای خالصی را تبعید کردند. این دو بزرگوار را هم از نجف به ایران تبعید کردند. (در بعضی از شرح حال های آقا سید ابوالحسن خصوصیات و جزئیات این موضوع را ذکر نمی کنند اما خوب است که ذکر بشود. ) در ایران علماء و بزرگان از این دو عالم بزرگ تجلیل کردند و شهر به شهر از آنها استقبال کردند و با احترام وارد قم کردند. اینها از چشم انگلیسی ها پوشیده نماند و فهمیدند که موقعیت این دو بزرگوار چقدر موقعیت بالا و برجسته ای است و در نتیجه در کمتر از یک سال با تمهیدات مقدماتی مجدداً عذرخواهی کردند و این دو بزرگوار را با احترام به نجف برگرداندند. برهه اول حرکت مرحوم آقا سید ابوالحسن یک چنین حرکتی بود ولی در برهه دوم ایشان همتّش بر این است که اولاً حوزه نجف را حفظ و تقویت کند و بعد تفکرات شیعه و تشیع را در اقطار دنیای اسلام ترویج کند.

ممشای مرحوم آقا سید ابوالحسن را در امر زعامت حوزه چه در بخش علمی و تدریس و چه در بخش اداره اجتماعی حوزه انصافاً جزو رؤسای کم نظیر محسوب می شوند. از نظر علمی تبرز ایشان در تسلط بر فقه است. کتاب وسیله ایشان هم انصافاً کتاب جامع و جالبی است. دوره فقه هست و از این جهت بر عروه ترجیج دارد و از جهت جمع و جور کردن مسائل و مندرج کردن مسائل مشابه با یکدیگر کتاب کم نظیر و بسیار با اهمیتی است. اگر بخواهیم در رابطه با فقاهت آیت الله اصفهانی شواهدی بیاوریم استناد به اعتراف سید عبدالهادی شیرازی از شاگردان آخوند خراسانی به فقاهت و عمق علمی مرحوم سید کافی است.

من از حاج آقا موسی زنجانی که ایشان هم از اخوان مرعشی به نقل از سیدعبدالهادی شیرازی شنیده بود، شنیدم زمانی که مرحوم سید تازه وارد ایران شده بود یک جلسه استفتاء تشکیل می دهند و در آن جلسه سید عبدالهادی شیرازی به احاطه علمی سید اعتراف می کند و راجع به مقام علمی ایشان خاضع می شود.

یک خاطره ای من از آقای مروج از شاگردان آیت الله اصفهانی شنیدم؛ ایشان تعریف می کردند که بعد از مدتی تعطیلی حوزه یک روز رفتیم سر درس مرحوم سید، وقتی ایشان آمدند فراموش کرده بودند که درس تا کجا بوده اتفاقاً طلبه ها هم فراموش کرده بودند که مرحوم سید درس را تا کجا گفته اند. مرحوم سید یک مسأله فقهی را مطرح کرد و گفت همین مسأله را بحث می کنیم اما ایشان آنچنان بر بحث تسلط داشت مثل اینکه شب گذشته ساعت ها راجع به این مسأله مطالعه کرده و اسناد آن را به دست آورده است.

از نظر زندگی و برخورد و مماشاتشان با افراد، مثل یک طلبه معمولی بودند یعنی زندگی کاملا ساده که خود این یک هیبت عظیمی را در چشم مخاطبین ایشان و زائرین ایشان به وجود می آورد. محمد مهدی جواهری شاعر عراقی می گوید با یکی از مقامات دولتی عراق به خانه سید رفتیم برخلاف تصور ما خانه سید بسیار ساده و کوچک بود. خادم ایشان ما را راهنمایی کرد تا بر روی یک حصیری که گوشه حیاط پهن کرده بود بنشینیم. ما اکراه داشتیم که روی آن بنشینیم. چند لحظه بعد دیدیم که خود سید تشریف آوردند و روی همان حصیر نشستند. ما هم مجذوب قناعت و وقار سید شدیم در حالی که از تمام دنیای اسلام برای ایشلان وجوهات می فرستد اما ایشان این چنین ساده زندگی می کنند.

از لحاظ عظمت روحی هم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی خیلی شخصیت برجسته ای بود که نمونه آن حادثه کشته شدن فرزندش سید حسن است. یک شیخی طلبه غیرمتعارفی به نام شیخ علی قمی (نباید او را با شیخ علی قمی زاهد معروف نجف اشتباه گرفت) بین نماز مغرب و عشاء با چاقو پسر سید را همانجا ذبح می کند و رگ های گردنش را می بُرَد و بعد هم فرار می کند و از ترس مردم به شرطه خانه پناه می برد. مرحوم سید با این حادثه آنچنان بزرگوارانه و صبورانه برخورد کرد که همه و حتی مخالفین سید را به تعجب و تحسین واداشت. پدرم نقل می کرد از مرحوم عموی ما مرحوم سید محمد که آنجا حاضر بوده، ایشان می گوید: وقتی با سید ابوالحسن از مسجد به منزل برمی گشتیم سید یک نگاهی کردند گفتند: عجب با سید حسن آمدی بی سید حسن برمی گردی؟ اظهار تأسف سید همین اندازه بود و ایشان به عشایر شیعه اجازه نمی دهند که قاتل پسرشان را قصاص کنند که این عظمت روحی این بزرگوار را نشان می دهد.

/

 

حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی«خاندان واولاد»

 

 

 

حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی«خاندان واولاد»

سایت وارثون

ولادت و زندگي‌

«مرحوم سيّد» در اصفهان‌

 مرحوم سيّد در سال 1284 قمري در روستاي مديسه (از توابع زرّين شهر در استان اصفهان‌) به دنيا آمدند.

مقدّمات علوم حوزوي را در همان روستا نزد بعض أهل علم خوانده و در أوائل بلوغ به حوزه علميّة اصفهان منتقل و در «مدرسة صدر»حجره گرفته و به درس و بحث ادامه دادند.

نقل شده : سيّد محمّد (پدر مرحوم سيّد أبوالحسن‌) بواسطة سختيهاي فراواني كه در آن زمان‌، متوجّه أهل علم بود و ضيق‌ِ معاش و جدايي از خانواده‌، با طلبه شدن‌ِ فرزندش (سيّد أبوالحسن‌) مخالف بوده است‌.

أمّا بعد از پافشاري و اصرار و استقامت‌ِ مرحوم سيّد، بالأخره پدر به اين أمر رضايت مي‌دهد.

(در اين رابطه‌، جرياني نقل شده كه در بخش قضاياي معنوي آن را بيان مي‌كنيم‌).

سيّدأبوالحسن‌، مقدّمات و سطح (پاية متوسّطه در علوم حوزوي‌) را در اصفهان به‌پايان رسانيده و در دروس خارج (مرتبة عالي در علوم حوزوي‌) حاضر مي‌شود.

از جملة علمائيكه «سيّد» در نزد آنان در اصفهان درس خوانده و خود از آن استاد ياد مي‌كند: شيخ محمّدكاشي (آخوند ملاّمحمّد كاشاني ـ متوفّي 1333 قمري‌) مي‌باشد.

نوشته‌اند: علماي ديگري كه «مرحوم سيّد» در اصفهان از آنان بهرة علمي برده است : مرحومين آيات : ميرزا أبوالمعالي كلباسي ـ سيّدهاشم چهارسوقي ـ سيّدمحمّدباقر درچه‌اي ـ سيّدمهدي نحوي و جهانگيرخان قشقايي‌، بوده‌اند.

خاندان مرحوم سيّد

طبق نوشتة أخوي اينجانب (مرحوم حجّة‌الاسلام والمسلمين حاج سيّدعبدالحميد رحمة‌الله عليه‌) :

رونويس شجره‌نامة مرحوم آقا سيّدأبوالحسن طبق نسخة مرحوم آقا سيّدمحمّدباقر لنجه‌اي فرزند آقاميرزا حسين فرزند سيدأبوتراب‌ (كه فعلاً اين شجره‌نامه نزد آقازادة سيّدمحمّدباقر لنجه‌اي موجود مي‌باشد) چنين است :

1 ـ أبوالحسن‌بن  2 ـ محمّدبن  3 ـ عبدالحميدبن  4 ـ محمّدالبهبهاني‌بن 5 ـ علي‌بخش‌بن  6 ـ محمّدبن  7 ـ خليل‌بن  8 ـ محمّدطاهربن  9 ـ أسدالله بن 10 ـ نصراللهبن  11 ـ ولي‌ّبن  12 ـ نصراللهبن  13 ـ محمّدبن  14 ـ جلال‌الدّين‌بن 15 ـ محمّدبن  16 ـ صدرالدّين‌بن  17 ـ محمّدالطّياربن  18 ـ محمّدبن 19 ـ طاهربن  20 ـ مهدي‌بن  21 ـ عزّالدّين‌بن  22 ـ تاج‌الدّين‌بن 23 ـ قطب‌الدّين‌بن  24 ـ ابراهيم‌بن  25 ـ موسي‌بن  26 ـ محمودبن 27 ـ ركن‌الدّين‌بن  28 ـ أبوطاهرالبذلاءبن  29 ـ أبوالحسن‌بن 30 ـ علاءالدّين‌بن  31 ـ مرتضي‌بن   32 ـ موسي‌بن   33 ـ ابراهيم‌بن 34 ـ امام موسي‌بن جعفر(عليهماالسّلام‌).

أجداد ايشان از سادات موسوي در شهر «بهبهان‌» بوده‌اند.

مرحوم سيّد عبدالحميد (جدّ مرحوم آقاسيّدأبوالحسن‌) متولّد «بهبهان‌» و مدفون در قريه‌اي به نام «سورك‌» است‌.

مقبرة ايشان در حجره‌اي در 2 كيلومتري قرية «سورك‌» و در كنار امامزاده عبدالله7 واقع مي‌باشد.

مرحوم آيت‌الله شيخ آقابزرگ تهراني در كتاب ألذّريعة الي تصانيف الشّيعة (جلد 13 صفحه 325) در ضمن شرح حال مؤلّفين «شرح الشّرائع‌» در شمارة 1198 مي‌گويد:

شرح الشّرائع : للسّيدعبدالحميدبن‌السّيدمحمّدالموسوي‌الاصفهاني جدّالزّعيم‌الحجّة‌الشّهير أ لسّيد أبي‌الحسن الاصفهاني ألمتوفّي سنة 1365  .'û حدّثني رحمه الله: أن‌ّ جدّه هذا كان مِن الأعلام و مِن تلاميذ صاحب الجواهر.

ترجمه : (از جمله كسانيكه بر كتاب «شرائع الاسلام‌» مرحوم محقّق شرح نوشته‌اند) : سيّدعبدالحميد فرزند «سيّدمحمّد موسوي اصفهاني‌» است‌.

اين سيدعبدالحميد، جدّ زعيم و حجّت مشهور سيّدأبوالحسن اصفهاني (متوفّي 1365  .'û ق‌) مي‌باشد.

مرحوم آقا سيّدابوالحسن (رحمة‌الله عليه‌) براي من نقل كردند كه : جدّشان (سيّدعبدالحميد) از بزرگان علمأ و از شاگردان «صاحب جواهر» بوده است‌.

(پايان كلام صاحب «الذّريعة‌»)

 همچنين مرحوم علّامه سيّدمحسن أمين در كتاب «أعيان الشّيعة‌» جلد 7 صفحه 458 (شمارة 1500) مي‌گويد :ألسيّد عبدالحميد الموسوي‌البهبهاني‌الاصفهاني :

هو جدّ السيّدأبي‌الحسن الاصفهاني ألمجتهد المقلَّدألشّهير المتوطّن في النّجف الأشرف‌. أخبرنا من لفظه‌، حفيده المذكور :

أن جدّه هذا من أهل بهبهان و انتقل الي قرية صغيرة من قري اصفهان و توطّنها و كان من العلمأ.

قرأ في النّجف الأشرف علي «الشّيخ موسي‌» بن «الشّيخ جعفر» صاحب «كشف الغطأ» و كتب تقريرات درسه و هي عند حفيده المتقدّم ذكره‌.

يعني : (از جملة علمأ)سيّدعبدالحميد موسوي بهبهاني اصفهاني مي‌باشد.

ايشان جدّ «سيّدابوالحسن اصفهاني‌» مجتهد و مرجع تقليد مشهور (كه در نجف اشرف ساكن بودند) مي‌باشد.

مرحوم آقا سيّدابوالحسن (نوة آقا سيّد عبدالحميد) برايم نقل كرد :

سيّدعبدالحميد أهل بهبهان بوده و بعد به روستاي كوچكي از روستاهاي اصفهان‌، منتقل شده و در آنجا ساكن گرديده و از علمأ بوده است‌.

سيّدعبدالحميد در نجف اشرف نزد شيخ موسي فرزند شيخ جعفر (صاحب كتاب كشف الغطأ) درس خوانده و تقريرات درس استادش را نوشته كه در نزد نوة او (آقا سيّدابوالحسن اصفهاني‌«ره‌») مي‌باشد.

(پايان كلام علّامه سيّدمحسن أمين‌«ره‌»)

 همانطور كه نقل گرديد : سيّدعبدالحميد از علماي نجف و از شاگردان «صاحب جواهر» و «شيخ موسي كاشف الغطأ» بوده و از ايشان‌، كتابي فقهي (كه شرح استدلالي بر بحث الفرائض (المواريث‌) از مباحث كتاب شرائع الأسلام تأليف محقّق حلّي است‌) به جاي مانده كه نسخة خطّي آن نزد نوه‌اش (مرحوم سيّد) بوده و فعلاً نيز موجود مي‌باشد.

 مرحوم سيّد محمّد (پدر مرحوم سيّد)

 سيّدمحمّد (پدر مرحوم آيت‌الله اصفهاني‌) متولّد شهر مقدّس «كربلاي معلّي‌» و أهل علم نبوده و بعدها به روستاي «مديسه‌» (از روستاهاي استان اصفهان‌) رفته و در آنجا ساكن بوده و به كشاورزي اشتغال داشته است‌.

سيّدمحمّد داراي پنج پسر بوده به نامهاي : سيّدابوالحسن (آيت‌الله) ـ سيّدأسدالله ـ سيـّدمحمّدتقي ـ سيّدحسين ـ سيّدعبدالحميد.

در ميان اين پسرها تنها «سيّدابوالحسن‌» أهل علم بوده است‌.

سيّدمحمّد بعد از مدّتي كه از سفر فرزندش (سيّدأبوالحسن اصفهاني‌) به نجف أشرف مي‌گذرد (تفصيل طلبه شدن مرحوم سيّد بعد خواهد آمد انشأالله تعالي‌) به عتبات عاليات سفر مي‌كند.

آن زمان هنوز استاد بزرگ مرحوم سيّدابوالحسن (يعني مرحوم آيت‌الله آخوند خراساني متوفّي 1329  'û ق‌) حيات داشتند.

در اين سفر، مرحوم سيّدمحمّد از فرزندش (آيت‌الله اصفهاني‌) مي‌خواهد كه به وطنش (مديسه‌) برگشته و به ارشاد و تعليم و تربيت مردم و طلّاب در آنجا بپردازد.

أمّا ايشان از برگشتن به وطن اظهار كراهت مي‌كند.

پدر براي قانع كردن فرزند، سراغ استاد او (مرحوم آخوند خراساني‌«ره‌») رفته و از ايشان تقاضا مي‌كند كه فرزندش را نسبت به مراجعت به سوي وطن راضي كند.

مرحوم آيت‌الله آخوند مي‌فرمايند : شما چند پسر داريد؟!

سيّدمحمّد جواب مي‌دهد : 4 پسر (يا 5 پسر، شايد سيّدعبدالحميد، فرزند ديگر سيّدمحمد در آن زمان فوت كرده بوده است‌).

مرحوم آقاي آخوند مي‌فرمايند : آن چند پسر، مال شما باشد و اين يكي (سيّدابوالحسن‌) مال من و شما كار او را به من واگذار كنيد!

به اين صورت‌، «سيّدمحمّد» از برگرداندن فرزندش منصرف شده و به سوي وطنش «مديسه‌» برمي‌گردد.

در بين راه به نواحي شهرستان «خوانسار» كه مي‌رسند، سيّدمحمّد به رحمت ايزدي مي‌پيوندد و دار فاني را وداع مي‌كند!

خبر فوت ايشان را به فرزندش «آيت‌الله آقا سيّدأبوالحسن‌» اطّلاع مي‌دهند.

ايشان دستور مي‌دهند : هر جا پدرشان فوت كرده‌، همانجا او را دفن كنند.

طبق دستور ايشان‌، سيّدمحمّد را در حوالي خوانسار (محل‌ّ فوت‌) به خاك مي‌سپارند. (متأسّفانه اطّلاع دقيقي از محل‌ّ دفن ايشان نداريم‌).

أساتيد «مرحوم سيّد»

طبق آنچه مرحوم «علّامه سيّدمحسن أمين‌» در كتاب «أعيان الشّيعة‌» (2/331) از قول خود مرحوم سيّد نقل مي‌كند :

ايشان به نام 3 نفر از أساتيد خود در «اصفهان‌» و «نجف أشرف‌» تصريح نموده است‌.

به همين جهت ما ابتدأ، شرح حال مختصري از اين سه عالم و مجتهد بزرگوار نقل مي‌كنيم :

 مرحوم آية‌العظمي سيّدابوالحسن اصفهاني‌

1 ـ مرحوم آيت‌الله شيخ محمّد كاشي (آخوند ملّامحمّد كاشاني‌)

(1249 ـ 1333  .'û ق‌)

ايشان در شهر «كاشان‌» (سال 1249 قمري‌) متولّد و در همانجا مقدّمات علوم حوزوي را گذرانيده بعد به «اصفهان‌» هجرت نموده و از محضر «ميرزاحسن‌» فرزند ملّاعلي نوري و «مولي آغامحمّدرضا قمشه‌اي‌» در فلسفه و حكمت استفاده نمود و در اين فن‌ّ تخصّص يافت‌.

آن مرحوم‌، أهل زهد و تقوي‌َ بوده و در «اصفهان‌» فلسفه تدريس مي‌كرد.

 مرحوم آيت‌اللّه آخوند ملّا محمّد كاشاني‌

در ابتدأ ورود به اصفهان‌، ساكن مدرسه «جدّه كوچك‌» شده بعد به «مدرسة صدر» منتقل گرديد.

از ايشان قضاياي شگفت و نادر، نقل مي‌شود.

تا آخر عمر همسر اختيار نكرد و عمرايشان 84 سال بود.

غير از «مرحوم سيّد» عدّه‌اي از بزرگان‌، از شاگردان ايشان بوده‌اند، از جمله :

آقانجفي قوچاني ـ حاج آقا رحيم‌أرباب ـ مرحوم آيت‌الله بروجردي ـ مرحوم آيت‌الله آقاضيأالدّين عراقي و ديگران‌(17).

مرحوم علّامه سيّدمحسن أمين در كتاب «أعيان الشّيعه‌» (جلد 2 صفحه 332) از قول مرحوم سيّد نقل مي‌كند :

شيخ محمّدكاشاني از علوم متعددي (همچون : فلسفه و رياضي و...) برخوردار بود.

 2 ـ مرحوم آيت‌الله ميرزاحبيب‌الله رشتي (متوفّي 1312  .'ûق‌)

پدر ايشان (ميرزامحمّدعلي خان گيلاني رشتي‌) از بزرگان گيلان بود.

آن مرحوم‌، علوم ابتدايي حوزوي را در «رشت‌» به پايان رسانيده و به «قزوين‌» رفت و در آنجا از درس «شيخ عبدالكريم قزويني‌» استفاده نمود و بعد به «نجف‌» هجرت نمود و از محضر «صاحب جواهر» در فقه استفاده نمود و به وطنش (رشت‌) برگشت‌.

بار ديگر (بعد از فوت صاحب جواهر) به نجف مسافرت نمود و از محضر «شيخ مرتضي‌َ أنصاري‌» در بحث فقه و أصول استفاده كرد.

 مرحوم آيت‌اللّه ميرزا حبيب‌اللّه رشتي‌

بعد از فوت «مرحوم شيخ انصاري‌» جانشين او در تدريس و مورد توجّه أهل علم قرار گرفت‌.

در مجلس درس او بيش از 300 نفر اهل علم (كه در ميانشان عدّه‌اي از فضلاء بوده كه بعدها از علمأ و فقهأ مشهور شدند) شركت مي‌كردند.

در زمان خودش مهمّترين مدرّس در «نجف أشرف‌» بود.

آن بزرگوار علاوه بر مقام عالي علمي‌، مواظبت تمام بر عبادت و مستحبّات و نوافل و ذكر و قرائت قرآن داشت‌.

در بسياري از اوقات‌، ساكت بود و در درجة بالايي از زهد قرار داشت‌.

ايشان داراي تأليفات فراواني خصوصاً در فقه و اصول بود.(18)

 3 ـ مرحوم آيت‌الله آخوند خراساني (1255 ـ 1329  'û ق‌)

(همانطور كه گذشت‌) مهمّترين استاد مرحوم آيت‌اللهسيّدأبوالحسن موسوي اصفهاني‌، آيت‌الله آخوند خراساني (صاحب كفاية‌) بوده است‌.

مرحوم سيّد، بعد از فوت ميرزاحبيب‌اللهرشتي (متوفّي 1312) به درس مرحوم آخوند، حاضر شده و به طور مستمرّ (حدود 17 سال‌) تا زمان فوت استاد بزرگوارش (يعني سال 1329 قمري‌) در درس ايشان حاضر مي‌شده و بعد از آن (گويا ديگر در درس كسي حاضر نشده‌) و خود به تدريس پرداخته‌اند.

مرحوم آخوند در مشهد مقدّس (سال 1255 قمري‌) متولّد و تا حدود 23 سالگي در آنجا ساكن بودند.

دراين مدّت‌ادبيّات ومنطق ومقداري از فقه‌وأصول را نزدأساتيدحوزة علميّة مشهد، فرا گرفته و در ماه رجب سال 1277 قمري (به قصد نجف أشرف‌) از مسير تهران سفر كرده و حدود 6 ماه در شهر تهران اقامت نموده و در اين مدّت مقداري از فلسفه را فراگرفته‌و در ماه ذي‌حجّة سال 1277 قمري از تهران به‌سوي نجف حركت كرده است‌.

در نجف در دروس فقه و أصول مرحوم شيخ مرتضي‌َ انصاري (متوفّي 1281 قمري‌) شركت نموده است‌.

همچنين از محضر ميرزامحمّدحسن شيرازي (متوفّي 1312 قمري‌) استفاده‌ها برد، بطوريكه بيشترين بهرة علمي «مرحوم آخوند» از اين استاد بزرگوار بوده و از خواص‌ّ شاگردان «مرحوم ميرزاي شيرازي‌» به حساب مي‌آمد.

«مرحوم آخوند» همچنين از بحث‌هاي فقهي «شيخ راضي‌» فرزند «شيخ محمّد» استفاده نمود.

وقتي كه ميرزاي شيرازي بزرگ (أعلي الله مقامه‌) همراه با اكثر شاگردانش به سوي سامرّأ هجرت كرد، مرحوم آخوند در نجف ماند و به تدريس (خصوصاً در علم أصول‌) پرداخت‌.

بعد از مدّتي آوازة علمي او بالا گرفت و صدها نفر از أهل علم و بزرگان از محضر علمي ايشان بهره مي‌بردند.

آن مرحوم به تدريس‌، توجّه و اهتمام خاصّي داشت‌.

در خلاصه‌گويي و حذف زوائد از علم أصول (نسبت به ديگران‌) ممتاز و در عين حال از دقّت‌نظر و زيبايي و سلاست بيان نيز برخوردار بود.

شاگردان زيادي (كه عدّه‌اي از آنها بعدها از مجتهدين و مراجع و علمأ مشهور گرديدند) را تربيت نمود.

در اينجا نام بعضي از شاگردان مشهور ايشان را ذكر مي‌كنيم :

1 ـ سيّدأبوالحسن موسوي اصفهاني (متوفّي 1365  'û ق‌)

2 ـ ميرزا أبوالحسن‌مشكيني‌(صاحب‌معروف‌حاشيه‌كفايه‌)(متوفّي 1358  'û ق‌)

3 ـ سيّدمحمّدتقي خوانساري (متوفّي 1371  'û ق‌)

4 ـ سيّدجمال‌الدّين گلپايگاني (متوفّي 1377  'û ق‌)

5 ـ سيّدحسن مدرّس (شهيد) (متوفّي 1350  'û ق‌)

6 ـ سيّدحسين بروجردي (مرجع معروف‌) (متوفّي 1380  'û ق‌)

7 ـ شيخ‌محمّدحسين كاشف الغطأ (متوفّي 1373  'û ق‌)

8 ـ حاج آقاحسين قمي (متوفّي 1366  'û ق‌)

9 ـ سيدصدرالدّين صدر (متوفّي 1373  'û ق‌)

10 ـ آقا ضيأالدّين عراقي (متوفّي 1361  'û ق‌)

11 ـ شيخ عبدالكريم حائري (متوفّي 1355  'û ق‌)

12 ـ سيّدعبدالهادي شيرازي (متوفّي 1382  'û ق‌)

13 ـ ميرزامحمّدحسين نائيني (متوفّي 1355  'û ق‌)

از مرحوم «آيت‌الله آخوند خراساني‌» تأليفاتي (در فقه و أصول‌) به جا مانده كه مهمّترين و مشهورترين آنها كتاب «كفاية‌الأصول‌» مي‌باشد (كه همواره مورد توجّه أهل علم و فضل قرار دارد).

از ديگر آثار ايشان :

حاشية بر رسايل شيخ أنصاري ـ حاشية برمكاسب شيخ ـ شرح تبصره ـ رساله‌هايي در أبواب مختلف فقهي ـ تعليقاتي بر أسفار ملّاصدرا و شرح منظومه سبزواري و...(19).

 أساتيد ديگر «مرحوم سيّد»

 آنچه مسلّم است مرحوم آيت‌الله سيّدأبوالحسن موسوي اصفهاني «قدّس‌سرّه‌» نزد سه نفر از بزرگان علمأ درس خارج خوانده‌اند : مرحوم شيخ‌محمّد كاشي در اصفهان ـ مرحوم ميرزا حبيب‌الله رشتي و مرحوم آخوند خراساني «قدّس‌الله أسرارهم‌» در نجف (همانطور كه قبلاً ذكر كرده و شرح حال مختصري از آن علمأ را بيان نموديم‌).

أمّا بعضي از نويسندگان‌(20) از علمايي ديگر (در اصفهان و نجف‌) به عنوان استاد «مرحوم سيّد» ياد كرده‌اند.

در اينجا مناسب است ما به اختصار نام آن بزرگان (همراه با شرح كوتاهي از زندگيشان‌) را ذكر نماييم  :

 1 ـ آيت‌الله ميرزا أبوالمعالي كلباسي (كرباسي‌)

اين عالم بزرگوار فرزند عالم ربّاني «حاج محمدابراهيم كرباسي‌» در ماه شعبان 1247 قمري در اصفهان متولّد و در ماه صفر 1315 قمري‌، فوت نموده و قبرش در «تخت فولاد» اصفهان معروف مي‌باشد.

ايشان‌عالمي‌متبحّر،أهل‌تتبّع‌،داراي تأليفات‌متعدّد در فقه‌وأصول و رجال و... بوده‌.

در حالات اين عالم بزرگوار نوشته شده كه ايشان  أهل ورع و احتياط و تهذيب نفس بوده است‌.

(رك : أعيان الشّيعه جلد 2 صفحه 433 ـ نقبأ البشر

 2 ـ آيت‌الله ميرزامحمّدهاشم چهار سوقي (خوانساري‌)

ايشان متولّد 1235 قمري در «خوانسار» بوده و از علمأ بزرگوار شيعه در قرن «چهاردهم‌» محسوب مي‌شد.

اين عالم بزرگ برادر صاحب روضات الجنّات (كتاب معروف در شرح حال علمأ به زبان عربي‌) بوده و از مشايخ اجازه «مرحوم آيت‌الله سيّدمحمّدكاظم يزدي و مرحوم آيت‌الله شيخ‌الشّريعة اصفهاني‌» مي‌باشد.

 مرحوم آيت‌اللّه ميرزا محمدهاشم چهارسوقي‌

ايشان نزد پدرشان و «مرحوم شيخ أنصاري‌» و «سيّدمحمّدعاملي‌» درس خوانده و مدّتي در حوزة علميّة اصفهان ساكن بوده و تدريس داشته است‌.

نوشته‌اند : آن مرحوم در ماه رمضان سال 1318 در راه حج‌ّ وفات كرده و در «وادي‌السّلام نجف‌» دفن شده است‌.

از آثار ايشان : حاشيه بر رياض المسائل و فوائد رجاليّة و مباني الأصول مي‌باشد.

3 ـ آيت‌الله سيّدمحمّدباقر درچه‌اي‌

آن عالم جليل‌القدر در سال 1264 قمري در دُرچه (از توابع اصفهان‌) متولّد شده و همراه مرحوم «آيت‌الله ميرزامحمّدحسين نائيني‌» به نجف مهاجرت نموده و نزد

مرحوم آيت‌اللّه سيّد محمّد باقر درچه‌اي‌

مرحوم «آيت‌الله ميرزاحبيب‌الله رشتي‌» درس خوانده و تقريرات زيادي از درس ايشان را نوشته و بعد به اصفهان مراجعت و به امامت جماعت و تدريس در مدرسه «نيماورد» اشتغال داشته تا اينكه در تاريخ 28 ربيع‌الثّاني 1342 قمري دار فاني را وداع نموده و در تكيه‌كازروني در«تخت فولاد اصفهان‌» دفن شده‌است‌.

ايشان داراي رساله عمليّه و حاشية مكاسب و رسايل مي‌باشد.

4 ـ آيت‌الله جهانگيرخان قشقايي‌

آن مرحوم در سال 1243 قمري در قريه دهاقان (از قراي أطراف اصفهان‌) متولّد و مقداري از مقدّمات را نزد بعضي فضلاي آن روستا، فراگرفته و مشغول كسب شد.

مرحوم آيت‌اللّه جهان‌گيرخان قشقايي‌

در 40 سالگي به اصفهان (براي تجارت و بعضي كارهاي شخصي‌) وارد شده‌، نسبت به تحصيل علم رغبت پيدا نموده و كارهاي ديگر را كنار گذاشته و مشغول كسب علم مي‌شود. (در علوم عقلي و نقلي‌).

در فلسفه نزد «شيخ محمّدرضا قمشه‌اي‌» و در فقه نزد «شيخ محمّدحسن نجفي‌» درس مي‌خواند.

نسبت به «فلسفه‌» علاقه وافر داشته و بسياري از طلّاب براي فراگيري «فلسفه‌» به اصفهان آمده و از محضر ايشان بهره مي‌برند.

همچنين ايشان در «فقه‌» و «أصول‌» نيز تبحّر داشته و در «مدرسة صدر اصفهان‌» مشغول تدريس فقه و أصول و رياضيّات و فلسفه (تا نزديك به 40 سال‌) بوده است‌.

نزد مردم از وجاهت و وثاقت خاص‌ّ برخوردار بوده و در نماز جماعت ايشان عموم طبقات حاضر مي‌شدند.

با اين وجود، ايشان لباس محلّي خود را عوض نكرده و تنها موقع نماز، عمامة مختصري (براي عمل به استحباب‌) به سر مي‌بست‌.

عمر خود را به تدريس و ارشاد و عبادت گذرانده‌، تا اينكه در شب يكشنبه 13 ماه مبارك رمضان سال 1328 قمري دعوت حق‌ّ را لبّيك گفته و در «تخت فولاد اصفهان‌» به خاك سپرده شد. (رحمة‌اللّه عليه‌).

در طول عمر (85 سال‌) داراي فرزند نبوده و همسري هم اختيار ننمود.

از آثار ايشان «شرح نهج‌البلاغه‌» و «اشعار فارسي‌» (پيرامون مباحث فلسفي‌) مي‌باشد.

مرجعيّت «مرحوم سيّد»

مرجعيّت عامّة جهان شيعه‌، بعد از مرحوم «آخوند خراساني‌» خصوصاً به مرحوم «ميرزا محمّدتقي شيرازي‌» (متوفّي 1338 قمري‌) و مقداري نيز به مرحوم «سيّدمحمّدكاظم يزدي‌» (متوفّي 1337 قمري‌) منتقل گرديد.

مرحوم «ميرزامحمّدتقي شيرازي‌» احتياطات خود را به «مرحوم سيّد» ارجاع داد و همين أمر، در مرجعيّت مرحوم سيّد مؤثّر بود.

بعد از فوت ميرزاي شيرازي (دوّم‌) «مرحوم سيّد» و «مرحوم ميرزاي نائيني‌» به مرجعيّت رسيدند.

ألبتّه شهرت و مقلّدين «مرحوم سيّد» از «مرحوم نائيني‌» بيشتر بود.

 مرحوم آيت‌اللّه محمّدحسين نائيني‌

 بعد از فوت «مرحوم ميرزاي نائيني‌» در نجف و «مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري‌» در قم (در سال 1355 قمري‌) مرجعيّت تقليد شيعيان‌، در بخش عمدةجهان تشيّع تا زمان فوت مرحوم سيّد (در سال 1365 قمري‌) يعني حدود 10 سال در آن عالم جليل‌القدر (أعلي الله مقامَه الشَّريف‌) منحصر گرديد.

آيت‌الله حاج شيخ علي غروي علياري (از علمأ تبريز و شاگرد مرحوم سيّد) مي‌گويد :

آقاي حاج شيخ خليل اصفهاني‌«ره‌» كه از اساتيد ما بود در تبريز مي‌فرمود :

چند نفر از تجّار تبريز پيش من آمدند، گفتند :

ما مقلّد آيت‌الله بروجردي هستيم‌. از ايشان بخواه رساله‌اش را براي ما بفرستد.

 مرحوم آيت‌اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي‌

 در آن زمان آيت‌الله بروجردي‌«ره‌» در بروجرد بود و مرجعيّت مطلقه را «آقا سيّدأبوالحسن اصفهاني‌» داشت‌.

به ايشان نامه نوشتم و درخواست آقايان را مطرح كردم‌.

آيت‌الله بروجردي‌«ره‌» در پاسخ نوشت :

رساله دادن براي من آسان است‌، ولي شق‌ّ عصاي مسلمين است (موجب اختلاف و تفرقه مي‌گردد).

فعلاً عَلَم‌ِ اسلام در دست «آيت‌الله اصفهاني‌» است‌. ايشان مرجع علي‌الاطلاق‌اند.

 مرحوم آيت‌اللّه حاج سيدحسين بروجردي‌

 صلاح اين است كه اين آقايان از ايشان تقليد كنند.

همچنين «مرحوم آقاضيأ» با اينكه شاگردِ «مرحوم آخوند» بود و همدوره و همدرس «آقا سيّدأبوالحسن اصفهاني‌» ولي راضي نشد در نجف رساله‌اش را چاپ كنند.

شاگرد وي «مرحوم آيت‌الله آقاشيخ حسين علّامي‌» در باختران رسالة «مرحوم آقاضيأ» را چاپ كرده بود.

مرحوم آيت‌اللّه آقا ضيأالدين عراقي‌

 أهالي «مشكين شهر» و «اردبيل‌» از «آقاميرزا أبوالحسن مشكيني‌» رساله خواسته بودند.

فرموده بود : مرجع علي‌الاطلاق «آقا سيّدأبوالحسن‌» است‌. از وي تقليد كنيد.

«مرحوم آيت‌الله شهيدي‌» با اينكه از سه مدرّس‌ِ معروف نجف بود (مرحومين آيات ايرواني و شهيدي و مشكيني‌) و در علم و تقوا معروف‌، تا «مرحوم اصفهاني‌» زنده بود، رساله ننوشت‌.

تبريز هم كه آمده بود، از «آقا سيّدأبوالحسن‌» ترويج مي‌كرد.

(رك : مجلّة حوزه شماره 64 ـ 63)

 «آيت‌الله شيخ‌محمّد فاضل لنكراني‌» (دام‌ظلّه‌):

ايشان (مرحوم آيت‌الله بروجردي‌) با تمام لياقت و صلاحيّتي كه داشت‌، تا وقتي كه «آيت‌الله آقا سيّدأبوالحسن اصفهاني‌» زنده بود، چون زعامت مسلمين به دست ايشان بود در برابر آن بزرگوار خضوع داشتند.

حتّي سهم امام‌(ع‌) را هم براي ايشان مي‌فرستادند!

(مجلّة حوزه شماره‌: 44 ـ 43)

 «آيت‌الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردي‌» (دام ظلّه‌) از قول «مرحوم آيت‌الله العظمي‌َ بروجردي‌» :

من آن وقت كه اصفهان بودم‌، تعدادي از شاگردانم در آذربايجان بودند.

بعدها ديدم اين آقايان از آذربايجان برايم نامه‌اي نوشته‌اند كه :

چون شما را أعلم مي‌دانيم برخود لازم ديده‌ايم‌، مردم را به شما ارجاع بدهيم (در حاليكه آيت‌الله اصفهاني در قيد حيات بودند) رساله‌هاي عمليّة خودتان را به اين ناحيه بفرستيد.

من در جواب نوشتم :

كار شما درست نيست‌. من نه رساله مي‌فرستم و نه به چنين كاري رضايت دارم‌!!

زيرا مردم هم اكنون «مرجع تقليد» دارند و تقليدشان هم بر طبق موازين شرعي محكوم به صحّت است‌.

چه وجهي دارد كه شما مردم را به ديگري ارجاع دهيد؟!!

(رك : مجلة حوزه‌: شماره 44 ـ 43)

هجرت «مرحوم سيّد»

طبق آنچه كه «مرحوم سيّد» به خطّ خود در پشت كتاب تقريرات درس شيخ موسي‌َ كاشف الغطأ (تأليف جدّشان مرحوم سيّدعبدالحميد) نوشته‌اند.

ايشان اصفهان را به قصد «نجف أشرف‌» در 13 ربيع‌الأوّل سال 1308 قمري ترك كرده و در 11 جمادي الأولي همان سال وارد «نجف أشراف‌» شده‌اند.

سن‌ّ آن مرحوم در آن موقع 24 سال بوده و هنوز ازدواج نكرده بودند.

در نجف‌، وارد مدرسة صدر (كه از مدارس و مراكز برجستة علمي در حوزة علميّة نجف بوده است‌) شده و در آن مدرسه‌، ساكن شده و به استفاده از محضر أساتيد بزرگ در آن حوزه علميّه مشغول مي‌شوند.

مرحوم سيّد خود از ميان أساتيدش (در نجف‌) به نام ميرزاحبيب‌الله رشتي (متوفّي 1312 قمري‌) در فقه و آخوند خراساني (متوفّي 1329 قمري‌) در فقه و أصول تصريح نموده است‌.

علمأ و مجتهدين ديگري كه به عنوان استاد مرحوم سيّد در نجف أشرف (طبق نوشته بعض كتابها و مآخذ) معرّفي شده‌اند عبارتند از مرحومين آيات :

ميرزاي بزرگ شيرازي (ميرزا محمّدحسن‌) ـ سيّدمحمّدكاظم طباطبايي (صاحب عروة‌) ـ ميرزامحمّدتقي شيرازي (شيرازي دوّم‌) ـ فتح‌الله شريعت اصفهاني و مولي عبدالكريم ايرواني‌.

(ألبتّه شاگردي سيّد نزد اين بزرگان‌، روشن نبوده بلكه ظاهراً صحيح نيست چنانكه بعد توضيح خواهيم داد).

مرحوم سيّدأبوالحسن‌، حدود 4 سال از محضر ميرزاحبيب‌الله رشتي (متوفّي 1312 قمري‌) استفاده نموده و پس از آن بطور مستمرّ (حدود 17 سال‌) از درس مرحوم آخوند خراساني (متوفّي 1329 قمري‌) بهره‌مند بوده است‌، بطوريكه از نزديكترين و بهترين شاگردان و أصحاب خاص‌ّ «مرحوم آخوند» محسوب مي‌گرديد.

آن مرحوم‌، همزمان با حضور در درس خارج مرحوم آخوند، خود به تدريس كتابهاي : «رسايل‌» و «كفايه‌» اشتغال داشته است‌.

بعد از فوت مرحوم آخوند (در سال 1329 قمري‌) بعضي از مردم خراسان (به تصريح خود مرحوم سيّد) براي تقليد به ايشان رجوع كردند(در حاليكه آن موقع 45 سال از عمر مرحوم سيّد بيشتر نگذشته بود!).

از اين زمان گويا «مرحوم سيّد» ديگر در درس‌ِ كسي حاضر نشد و خود به تدريس «فقه و أصول‌» و تربيت شاگرد پرداخت‌.

 بيماري و رحلت «مرحوم سيّد»

آيت‌الله حاج سيّدجواد ميرسجّادي (نوة دختري و از ملازمين مرحوم سيّد) براي نويسنده نقل كردند :

«مرحوم سيّد» برادري داشتند معروف به «آقاحسين‌» و در كربلا بود.

يك وقتي كه مرحوم سيّد (در أيّام زيارتي‌) در كربلا مشرّف بودند و مي‌خواستند برگردند به نجف‌، برادرشان «آقاحسين‌» مرحوم شد!

«آقا» سفرِ به «نجف‌» را تأخير أنداختند (بواسطة خواندن نماز ميّت و مراسم تشييع و...).

روز بعد كه «مرحوم سيّد» مي‌خواستند به «نجف‌» برگردند، هوا خيلي سرد بود.

«آقا» سوار ماشين (در حاليكه بواسطة شدّت سرما، پوستين داشتند) من جلو نشسته بودم‌.

حاج آقا حسين (فرزند آقا) يا آقاموسي (فرزند شهيد سيّدحسن‌) در عقب ماشين كنار «آقا» بودند.

وقتي به «نجف‌» رسيديم و «آقا» وارد منزل شدند، فرمودند :

كمرم درد مي‌كند!

از اين موقع‌، بيماري «آقا» شروع و 3 ماه بعد به رحمت خدا رفتند!

درد كمر، شديد بود، بطوريكه ايشان نمي‌توانست حركت كند!

مهرة كمر ايشان بيرون زده بود و به نخاع‌، فشار آمده بود.

بارها من پشت «آقا» را مالش‌مي‌دادم و مي‌ديدم كه‌مهرة كمرشان بيرون زده بود.

براي آرام گرفتن‌ِ درد، مالش مي‌دادم تا بلكه مهره برگردد سرجايش و خوب شود.

روغن و موميايي مي‌ماليديم‌، ايشان را بغداد نزد دكتر، برديم‌، گفتند :

بخاطر پيري‌، نمي‌شود عمل كرد.

مرحوم سيّد هنگام بيماري در لبنان‌

از سمت راست‌: شيخ حبيب‌اللّه عاملي (از علماي لبنان‌) ـ مرحوم سيّد ـ سيّدمحمّدرضا اشكوري (نوة دختري سيّد) ـ سيّدجواد اشكوري (داماد سيّد)

 حاج آقاحسين (فرزند آقا) مي‌خواست كه مرحوم سيّد (براي علاج‌) به ايران برود.

من مخالف بودم (مصلحت نمي‌دانستم‌) أمّا فرزندِ «آقا» همه كاره بود.

خبر سفر، رسيده بود به آقاسيّد محمّد بهبهاني (از علماي معروف و نافذ تهران و فرزند مرحوم سيّد عبدالله بهبهاني مشهور در قضيّة مشروطه‌) ايشان مطّلع بود كه حال «آقا» براي اين سفر مساعد نبوده و اين كار صلاح نيست‌.

مرحوم بهبهاني فوراً «سيّدأحمد شهرستاني‌» را به «نجف‌» فرستاد و پيغام داد كه به آقا بگو :

دولت ايران أصلاً نمي‌تواند (در اين شرائط كه توده‌ايها در كشور فعّاليّت و شرارت دارند) أمنيّت شما را تأمين كند!(46)

حاج آقاحسين (فرزند مرحوم سيّد) گفت :

مي‌رويم لبنان (بعلبك‌).

آقا را بردند به بعلبك‌.

من هم بعد به آنها ملحق شدم‌. «مرحوم سيّد» كم‌كم‌، كمرش خوب شد و به فكر افتاد كه ايستاده نماز بخواند.

 «مرحوم سيّد» در هنگام بيماري (لبنان‌)

در همان روز أوّل پاي ايشان (براي قيام در نماز) به قبايشان‌، گير مي‌كند و به زمين مي‌خورند و (متأسّفانه‌) استخوان لگن ايشان مي‌شكند!

شكسته‌بندي آنجا بود (كه خُبره نبود) مي‌آيد و كار را خرابتر مي‌كند!

«آقا» برمي‌گردند به كاظمين‌.

محل‌ّ شكستگي چرك كرد و همان سبب فوت ايشان گرديد!

مرحوم علّامه «سيّد محسن أمين‌» مي‌گويد :

در ساليكه مرحوم سيّد فوت كردند، به ايشان پيشنهاد مسافرت به جايي براي تغيير آب و هوا داده شد.

آن مرحوم خواست به ايران برود بعد منصرف گرديد بخاطر وجود ناآرامي‌.

پس تصميم گرفت‌، تابستان را در بعلبك (لبنان‌) بگذراند و به صورت غيررسمي (و بدون اطّلاع دادن به أشخاص‌) به آنجا آمد!

أمّا خبر آمدن ايشان منتشر گرديد.

ما در دمشق بوديم كه اين خبر به ما رسيد همراه عدّه‌اي از دوستان (از هر صنفي و گروهي براي ملاقات و دعوت ايشان به دمشق‌) به «أبي‌الشّامات‌» رفتيم‌.

يكي از دوستان آمادة اطعام مهمّي شده بود، أمّا وقتي به «مرحوم سيّد» اين پيشنهاد را نموديم‌، عذر آورد كه نمي‌تواند روي پا بايستد!

و يكي از دستهايش را نمي‌تواند حركت دهد! قهراً براي سفر به دمشق و استقبال مردم‌، ناچار است بعد از پياده شدن از ماشين‌، روي دستهاي مردم حمل شود!

و وارد شدن ايشان به «دمشق‌» به اين صورت‌، موجب غم و اندوه‌ِ مردم است‌، به جاي اينكه موجب سرور و شادماني گردد!

در روز دوّم (كه در بعلبك بودند) فرزندشان «آقاحسين‌» را همراه گروهي از أصحابشان براي بازديد و عذرخواهي از آمدن به دمشق‌، بخاطر شدّت ضعف و مريضي‌، سراغ ما (در دمشق‌) فرستادند.

بسياري از بزرگان و علمأ و... از جاهاي مختلف به زيارت ايشان (در بعلبك‌) رفتند.

 

داستان هایی از زندگانی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

داستان هایی از زندگانی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

مؤسسه جهانى سبطين (ع)

 

زندگی نامه

 

 

 

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانى در سال 1284 قمری در یکى از روستاهاى اصفهان به دنیا آمد، وی پس از گذراندن دروس ابتدایى در زادگاهش، به حوزه اصفهان رفت و در نهایت تنگدستى به فراگیرى علوم دینى و تدریس همّت گماشت، در 24 سالگى راهى نجف شد و از محضر میرزاى شیرازى، میرزا حبیب‌الله رشتى، محمد کاظم یزدى و آخوند خراسانى و ... بهره‌مند شد. 10 سال آخر حیات ایشان، هم‌زمان با مرجعیت عامه و زعامت دینى شیعیان بود، از مهم‌ترین آثار این عالم دینی «وسیلة النجاة» و «انیس المقلدین» است، همچنین آیات عظام سید محسن حکیم، سید محمد هادى میلانى، سید محمود شاهرودى، سردار کابلى، علامه طباطبایى، سید عبدالله شیرازى، میرزا هاشم آملى و ... از جمله شاگردان آیت‌الله اصفهانی هستند.

این عالم ربانى سرانجام پس از 81 سال عمر پر برکت در روز نهم ذی‌الحجه در سال 1365 هجری قمری دارفانی را وداع گفت، پیکر شریف ایشان در صحن مطهر امیرالمؤمنین(ع) کنار قبر فرزند شهیدش سید محمد حسن و آرامگاه آیت‌الله خراسانى به خاک آرام گرفت.

 

آیت‌الله اصفهانی از طرف امام زمان(عج) اجازه تصرف در سهم امام را داشت

 

نقل است که آیت‌الله بهجت (از شاگردان آیت‌الله اصفهانی) گفته است: آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یکی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه کرد، شخصی به ایشان اعتراض میکند که چرا از سهم امام این گونه مجالس را برگزار می‌کنید؟ ایشان به شخص معترض ورقه سبزی را نشان داده بود که بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب(عج) بود و ایشان هم یقین کرده بود که ورقه از جانب حضرت است که به مرحوم سید اجازه داده بود که سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف کند.

 

 

ماجرای تشرف عالم یمنی به محضر امام زمان(عج) و شیعه شدن آن توسط آیت‌الله اصفهانی

 

از نکات بارز زندگانی این مجاهد خستگی‌ناپذیر تشرف بی‌ واسطه ایشان به فیض ملاقات امام زمان(عج) بود.

یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر(عج) انکار می‌کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه می‌کرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می‌خواست، علمای بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می‌کردند؛ ولی وی قانع نمی‌شد و می‌ گفت: من هم این کتب را دیده‌ام تا اینکه برای آیت‌الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست. مرحوم آیت‌الله شیخ محمد شریف رازی در کتاب «گنجینه دانشمندان» درباره این ماجرا چنین می‌نویسد:

روزی یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابوالحسن داد، ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سنی در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) بود که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامه‌ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی(عج) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود. مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم یمنی بود و دلیلی برای وجود امام زمان درخواست کرده بود. مرحوم سید ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند: «شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان(عج) را به شما نشان بدهم»! نامه را مهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند و فرمودند: ببر در پست بینداز. دو ماه از این قضیه گذشت، شبی بعد از این که سید ابوالحسن در صحن امیرالمؤمنین(ع) نماز مغرب و عشاء را خواندند، یکی از شیوخ عرب به نام شیخ عبدالصّاحب آمد و به ایشان گفت: «بحر العلوم یمنی به نجف آمده است و در محله فلان جا منزل کرده است»، سید ابوالحسن فرمودند: «باید همین حالا به دیدنش برویم»، ایشان همراه با عده‌ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و پسرشان سید علی هم همراهشان بودند، ما هم رفتیم، بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد، سید ابوالحسن فرمود: الآن وقت صحبت کردن نیست، چون من عجله دارم، فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم. سپس مرحوم سید برخاست و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب، بحرالعلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل سید ابوالحسن آمدند، پس از صرف شام، سید خادمشان را صدا زدند و فرمودند: مشهدی حسین! چراغ را روشن کن، می‌خواهیم بیرون برویم. مشهدی حسین چراغ را روشن کرد و آورد، در این هنگام سید ابوالحسن و بحرالعلوم یمنی و فرزندش سید ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند. ما هم خواستیم همراه آنان برویم، اما ایشان فرمودند: «نه هیچ کدامتان نیایید». هر چهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آن‌ها زمان زیاد گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند. فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحرالعلوم یمنی سؤال کردیم: دیشب کجا رفتید؟ سید ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت: «الحمدلله استبصرنا ببرکة الامام السید ابوالحسن»؛ ما به برکت امام سید ابوالحسن شیعه شدیم! گفتیم: کجا رفتید؟ گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجة»؛ در وادی السّلام به مقام حجت(عج) رفتیم.

وقتی به اطراف مقام رسیدیم، سید ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما بر گردیم، مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم، وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما بیرون مقام قدم می‌زدیم، سپس سید ابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند می‌زد و می‌خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد، پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است! آقا با چه کسی صحبت می‌کند؟! دو سه دقیقه صدای صحبت‌ها را می‌شنیدیم، اما تشخیص نمی‌دادیم که صحبت درباره چیست، هیچ یک از مطالب مشخص نبود. ناگهان سید صدازد: «بحرالعلوم ! داخل شو»، پدرم داخل شد، من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سید فرمود: «نه تو نیا!»، باز به قدر چهار - پنج دقیقه صدای صحبت می‌شنیدم، اما صحبت‌ها را تشخیص نمی‌دادم، ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن‌تر بود، در مقام حجت تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سپس سید ابوالحسن صدازد: سید ابراهیم! بیا پدرت حالش به هم خورده است. آب به صورتش بزن و شانه‌هایش را بمال، آب به صورتش زدم و شانه‌هایش را مالیدم، پدرم چشم‌هایش را باز کرد و با صدای بلند گریه می‌کرد. بی‌اختیار از جا بلند شد و روی قدم‌های سید ابوالحسن افتاد و پاهای سید را می‌بوسید و دور سیّد طواف می‌کرد و می‌گفت: «یا بن رسول الله! یابن رسول الله! یابن رسول الله! التوبة! التوبة! التوبة»!

پس از آن سید ابوالحسن، مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم، به هر حال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن بازگشت، چهار ماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول‌های زیادی برای سید ابوالحسن آوردند، به همراه نامه‌ای که سید بحرالعلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود: «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده‌اند».

 

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله عبدالله بهبهانی

 

 

منبع : فارس

 

رحلت آیت اللّه العظمی سیدابوالحسن اصفهانی

 

 

رحلت آیت اللّه العظمی سیدابوالحسن اصفهانی

پايگاه حوزه

 پدید آورنده : حسین جعفری ،  

 

 

 

 

 

 

سپیده صبح

 

در سال 1284 ق، در روستای «مدیسه» لِنجان، از توابع شهر اصفهان، کودکی پا به عرصه وجود نهاد که توانست قله های علم و تقوا را فتح کرده و عهده دار مرجعیت شیعه شود. وی سید ابوالحسن اصفهانی، در اصل از سادات موسوی شهر بهبهان بود که سال ها پیش، پدر بزرگش سید عبدالحمید از آن جا به روستای مدیسه اصفهان نقل مکان کرده بود. سیدعبدالحمید، از عالمان وارسته نجف اشرف و از شاگردان شیخ محمدحسن نجفی، معروف به «صاحب جواهر» بود. او پس از بازگشت از نجف، در لنجان ساکن شده و تا پایان عمر، به کارتدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت. «سید محمد» پدر آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی نیز گرچه از شمار عالمان نبود، ولی مرد خداترس و روشن ضمیری بود که پس از وفات، در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.

 

حیات علمی

 

آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، درس های مقدماتی را در زادگاه خود، روستای مدیسه لنجان آغاز کرد. وی پس از گذراندن این دوره، تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان که در آن عصر، از حوزه های مهم شیعی به شمار می رفت، عزیمت نماید. پدر وی که از رنج های غربت و تنهایی بر فرزند خویش آگاه بود، با وی موافقت نکرد. این ممانعت، رفته رفته اشتیاق تحصیل را در آن فرزند نیک فرجام شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوار ساخت تا این که سرانجام موافقت پدر را بر این سفر آسمانی به دست آورد.

 

در اصفهان

 

سید ابوالحسن اصفهانی، هنگامی که فقط چهارده بهار از زندگی خود را پشت سر نهاده بود، برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در «مدرسه صدر» مشغول تحصیل گردید. شبی از شب های زمستان، وقتی پدرش برای دیدن فرزند خود به حجره اش رفت، با وضع تأسف باری روبرو شد و حجره خالی از هرگونه وسایل اولیه زندگی را مشاهده کرد. دل سوزی های پدر به نوجوان بی قرارش، روح وی را آزرده خاطر و دل شکسته کرد. سید رو به سوی قبله ایستاد و امام زمان(عج) را مورد خطاب قرار داده و با چشمانی اشک بار و لحنی ملتمسانه، از مولای خود عنایتی کارساز را تقاضا کرد. وی با این توسل، مورد توجه ویژه حضرت ولی عصر(عج) قرارگرفت و پس از آن، روح امید و گشایش به جان او دمیدن آغاز کرد و توفیقات وی را فراوان ساخت.

 

عزیمت به عراق

 

آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، نزدیک به ده سال از مجلس درس استادان اصفهان بهره های فراوان برد. بعد برای تکمیل معلومات و بهره وری از دانش شخصیت های علمی حوزه بزرگ نجف اشرف و سامرا و رسیدن به درجه اجتهاد، در 23 سالگی رهسپار عراق شد. در آغاز ورود، به زیارت پیشوایان معصوم رفت و مدت سه سال در کربلا و سامرا، در نزد استادان بزرگی چون میرزا محمد حسن شیرازی (رهبر جنبش تحریم تنباکو) دانش آموزی کرد.

 

وی در این مدت، تسلط خویش را در مسایل علمی نشان داده و در شمار خواص شاگردان میرزای شیرازی قرار گرفت. وی پس از ورود به نجف، در محضر بزرگانی چون آیات عظام میرزاحبیب اللّه رشتی، سید محمدکاظم یزدی، آخوند خراسانی و میرزامحمدتقی شیرازی به خوشه چینی علم و فضیلت پرداخت.

 

موقعیت علمی

 

آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، ذوقی سلیم و فهمی دقیق در استنباط و درک احکام و مسایل شرعی داشت. همین ویژگی، وی را در جوانی، زبان زد اهل دانش کرده بود. ژرف نگری، تأمل و تعمّق وی در مسایل علمی ستودنی بود. جولان فکری و پژوهش بسیار وی در جوانب مختلف هر مسأله، باعث می شد که در مسایل پیچیده فقهی، به گره گشایی بپردازد، به طوری که میرزا محمدتقی شیرازی مرجع تقلید شیعیان، مردم را در مسایل احتیاطی خویش، به وی ارجاع می داد. پس از وفات آیت اللّه نایینی، مقام مرجعیت دینی شیعه در وجود آیت اللّه اصفهانی متمرکز و منحصر شد و وی مدت ده سال ردایِ سنگین مرجعیت را بر دوش داشت.

 

شاگردان

 

مرجع بزرگ وار، آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، در طول دوران تدریس خویش، شاگردانی تربیت کرد که بسیاری از آنان، از جمله دانشوران برجسته فقه و اصول و مجتهدان عالی قدر و گران مایه بودند و هم چون ستارگانی فروزان، آسمان علم و اندیشه را روشنایی بخشیدند. تعدادی از شاگردان وی عبارتند از علامه طباطبایی، میرزاهاشم آملی، آیت اللّه العظمی سیدمحسن حکیم، آیت اللّه سیدهادی میلانی، آیت اللّه العظمی گلپایگانی، شهید دستغیب و شهید مدنی و آیت اللّه مرعشی نجفی.

 

آثار علمی

 

مرجع محقّق و روشن ضمیر، آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی، افزون بر تدریس و مرجعیت دینی، آثارعلمی ارزشمندی به عنوان باقیاتِ صالحات از خود به یادگار گذاشت. مشهورترین اثر وی، کتاب جامعی در فقه به نام وسیلة النجاة، شامل بسیاری از مسایل فقهی مورد نیاز مسلمانان است. بسیاری از فقیهان و مراجع تقلید، بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشته اند که تحریرالوسیله حضرت امام خمینی رحمه الله ، نمونه ای از این شرح هاست.

 

دیگر نوشته های آیت اللّه اصفهانی عبارتند از: شرح کفایة الاصول، حاشیه بر عروة الوثقی، انیس المقلدین، مناسک حج و ذخیرة الصالحین. برخی از کتاب های این مرجع عظیم الشأن، از عربی به زبان های فارسی، اردو و ترکی ترجمه شده است.

 

فضایل اخلاقی

 

عالم وارسته و مرجع عظیم الشأن جهان تشیع، آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی، افزون بر این که در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود، آراسته به صفت ها و فضیلت های اخلاقی نیز بود. فضایل روحی و معنوی و نیز حالات عبادی و عرفانی وی، از گستردگی ابعاد وجودی آن مرجع بزرگ حکایت داشت. فروتنی، بزرگ واری، خویشتن داری، ایثار و از خود گذشتگی، ساده زیستی و توسل به امامان معصوم، از ویژگی های بارز اخلاقی این آیت و نشانه بزرگ الهی بود.

 

سخاوت و ایثار

 

سید جلیل القدر، مرحوم آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی، روحیه سخاوت مندی داشت و کم تر روزی اتفاق می افتاد که نیازمند و محتاجی به وی مراجعه کرده و با دست خالی باز گردد. با این که تعداد مراجعه کنندگان بسیار زیاد بود، ولی وی در عین نیاز خود، همگان را از خوان کرمش بهره مند می ساخت.

 

شهامت در مقابل جاهلان

 

یکی از ویژگی های رهبران دینی جامعه، شجاعت در بیان احکام دینی است. آیت اللّه اصفهانی، در بیان احکام و گفتن حقیقت، هراس به دل راه نمی دادند؛ خواه به نفع او و مقام ومرجعیتش باشد و پایگاه وی را در میان توده های میلیونی مردم تقویت کند یا از اعتبار و نفوذ ظاهری اش بکاهد. وی در زمان مرجعیت، فتواهایی صادر کرد که هرچند مخالفت عده ای از جاهلان را به همراه داشت، ولی ایشان با شهامت و ابهت خاصی در مقابل کوته فکران ایستاد و از فتواهای خود دفاع کرد. یکی از فتواهای وی، حرام کردن قمه زنی در ماه محرم بود که جنجال بسیاری رابرپا کرد، ولی وی هرگز حاضر نشد ازعقیده خود دست بردارد و خوشایند جاهلان و بی خردان سخن بگوید و فتوا دهد.

 

ساده زیستی

 

در طول تاریخ، ساده زیستی، از ویژگی های بارز عالمان ربانی بوده است و آنان، همواره با پرهیز از مظاهر فریبنده مادی زندگی می کردند. آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی نیز، جزء مراجع تقلیدی بود که زندگیِ بسیار ساده ای داشت و زاهدانه به زندگی ادامه می داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت می نگریست. در اوایل طلبگی که مستأجر بود، آیت اللّه محمدتقی شیرازی مبلغی برای وی فرستاد تا منزلی برای خود تهیه کند، ولی آیت اللّه اصفهانی آن مبلغ را به تعدادی از نانوایان شهر داد تا با آن، نان مصرفی تهیدستان تهیه شود و خود هم چنان در خانه ای اجاره ای زندگی کرد.

 

دورنگر و ژرف اندیش

 

آیت اللّه امین جبل عاملی، از هم دوره ای های آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی درباره وی می گوید: هنگامی که به عراق سفر کردم، او را مورد ارزیابی قرار دادم. دیدم مردی است دارای فکری بزرگ که میدان اندیشه اش گسترده است و در علم و فقه، بسیار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف اندیشانه، تدبیری نیکو و بسیار موقعیت شناس دارد. بر همه مردم شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوت مند و سیاستی بزرگ است و همین ویژگی ها، باعث شده ریاست و زعامت بیش تر شیعیان را به دست گیرد؛ چون شایستگی چنین مقام و منصبی را دارد.

 

هوشیاری و درایت

 

مرجع آگاه تشیع، آیت اللّه اصفهانی، درباره مسایل سیاسی، با درایت کامل برخورد می کرد. نقل شده در مجلسی با حضور عالمان و استادان حوزه، سفیر انگلیس به شکرانه پیروزی در جنگ جهانی دوم، مبلغی به عنوان هدیه به رهبران مذهبی بزرگ جهان از جمله آیت اللّه اصفهانی تقدیم کرد تا آن را برای تعمیرو بازسازی مساجد و... استفاده کنند. ایشان نیز آن مبلغ را پذیرفته و با این کار، باعث شگفتی همگان شدند. ولی پس از چند لحظه سکوت، آیت اللّه اصفهانی خطاب به سفیر انگلیس گفتند: «براساس اخبار رسیده، در جنگ بیش تر لشکریان بریتانیا را؛ مسلمانان هندی تشکیل داده و همگی آنان نیز کشته شده اند و جز تعدادی زن و بچه بی سرپرست، چیزی نمانده است. من به حکم مسئولیت اسلامی، وظیفه خود می دانم که این ستم دیدگان را از یاد نبرم»، آن گاه حواله ای به مبلغ یک صدهزار دینار به همراه چک اهدایی به سفیر داده و فرمود: «این مبلغ را به خانواده های بی سرپرست بدهید». سفیر پس از ترک مجلس گفته بود: «ما می خواستیم شیعیان را استعمار کنیم، ولی آنان ما را خریدند».

 

تبلیغ جهانی

 

آیت اللّه اصفهانی، تبلیغ اسلام را منحصر در کشور عراق نکرده بود، بلکه ایشان در حدود چهار هزار وکیل در ایران، افغانستان، سوریه، لبنان، کویت و دیگر نقاط جهان داشت و به وسیله آنان، می توانست پیام خود را به مسلمانان و مقلّدانش در این کشورها رسانده و از مشکلاتشان با خبر شود و نیازمندی هاشان را برآورده سازد.

 

فعالیت سیاسی

 

آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، با برخورداری از علوم الهی و احاطه بر فقه و احکام اسلامی، مانند استادان فرزانه اش، فقه سیاسی را جزئی جدایی ناپذیر از تمامی فقه اسلامی می دانست و خود در اجرای احکام الهی ـ سیاسی اسلام و جهاد با کافران، مشرکان و استعمارگران، نقش فعّالی داشت. از فعالیت های سیاسی آیت اللّه اصفهانی، به موارد زیر می توان اشاره کرد: اعلان جهاد بر ضدانگلیس و فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم و همراهی با مجاهدان شیعه و اهل سنت در این پیکار مقدس، همگامی با فتوای میرزا محمدتقی شیرازی در انقلاب عراق؛ موضع گیری سیاسی در مقابل فیصل اول ـ حکمران عراق ـ و تحریم انتخابات و....

 

تبعید به ایران

 

صدور فتوای آیت اللّه شیخ مهدی خالصی و دیگر عالمان نجف مبنی بر عدم شرکت در انتخابات مجلس مؤسسان، افکار عمومیِ مردم عراق را برانگیخت و باعث شد تا مردم، آشکارا مخالفت خود را با انتخابات اعلام کنند. مخالفت مردم و علمای عراق با انتخابات، باعث خشم مقامات انگلیس شد و از این رو، آیت اللّه خالصی را به حجاز تبعید کردند. در پی این عملِ انگلستان، آیت اللّه اصفهانی و آیت اللّه نائینی در مقام اعتراض به تبعید آیت اللّه خالصی و نیز انتقاد به دولت دست نشانده عراق، درس های خودرا تعطیل کرده و به سوی کربلا حرکت کردند و سرانجام توسط فرماندار شهر کربلا به ایران تبعید شدند.

 

غروب خورشید

 

آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی، تا واپسین سال حیات خویش، در نجف اشرف ماندگار بود. وی در اواخر عمر، دچار ضعف مزاج گردید و به بیماری هایی مبتلا شد. برای در امان ماندن از گرمای شهر نجف، به کاظمین و سامرا رفت. ایشان در آن جا، گرچه در ظاهر در استراحت به سر می برد، ولی به نامه های زیادی که از سوی مسلمانان و دوست دارانش، به منظور کسب نظرات فقهی و رهنمودهای علمی فرستاده می شد، پاسخ می داد. سرانجام آن مرجع عالی مقام، در شب نهم ذیحجه سال 1365ق، در 81 سالگی دارفانی را وداع گفت. پیکر شریف آیت اللّه اصفهانی پس از انتقال از کاظمین به نجف و تشییعی کم سابقه، در صحن مطهر علی علیه السلام و کنار قبر فرزند شهیدش سید محمدحسن و آرام گاه آیت اللّه خراسانی به خاک سپرده شد.

 

تشییع جهانی

 

با خاموشی ستاره درخشان آسمان فقاهت و مرجعیت تشیع، آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی، جهان اسلام در تاریکی فرو رفت. با انتشار خبر این ضایعه بزرگ، غوغایی برپا شد و شهرهای ایران، به ویژه قم و تهران، یک پارچه غرق در ماتم و اندوه گردید. تأثیر فقدان آیت اللّه اصفهانی در میان یهودیان و مسیحیان و دیگر اقلیت های مذهبی ایران نیز شدید بود. آنان در کنیسه ها، کلیساها و معابد خویش، مراسم عزاداری برقرار، و حتی در مجالس فاتحه خوانی مسلمانان نیز شرکت کردند.

 

زعامت آيت الله اصفهانی و پویایی حوزه های علمیّه (1)

 

 

زعامت آيت الله اصفهانی و پویایی حوزه های علمیّه (1)

 

به موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

نویسنده: مهدی باقری سیانی

 

چکیده

 

دوران زعامت و مرجعیت آيت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی یکی از حسّاس ترین دوران جهان اسلام و به ویژه عالم تشیّع می باشد .تخریب قبور امامان بقیع به دست وهّابی های حجاز، کشف حجاب، قیام مسجد گوهرشاد، به قدرت رسیدن رضاخان، آتاتورک و ملک فیصل در ایران، ترکیه و عراق، شهادت آیات سیّد حسن مدرّس، حاج آقا نورالله اصفهانی و شیخ محمّد تقی بافقی به دست عمّال رضاخان و ممنوع شدن جلسات عزاداری برای خاندان عصمت و طهارت(علیهم السّلام) برخی از رخداد های این زمان بیست و پنج ساله است.

فقیه اصفهانی در این دوران، با توکل فوق العاده به خداوند، کمک گرفتن از ائمه معصومین(علیهم السّلام) تلاش خستگی ناپذیر و درایت ویژه خود، به دفاع از مبانی تشیع برمی خیزد.

فقیه اصفهانی بیشترین اهتمام خود را مصروف حفظ حوزه های علمیه شیعه ـ به عنوان تنها متصدی امور دینی مردم ـ می نماید.

برخی از اقدامات فقیه اصفهانی در این مورد عبارت است از:

ـ پویا نگه داشتن هرچه بیشتر حوزه علمیّه نجف اشرف.

ـ ایجاد و تقویت حوزه های علمیّه شهرستان ها.

ـ تجلیل از عالمان شیعی معاصر خویش.

ـ استعداد یابی طلّاب و محصلین جوان حوزه و جهت دهی آن.

ـ صدور اجازات اجتهاد، روایت و امور حسبیّه به صورت گسترده، برای حفظ کیان روحانیّت.

ـ واهتمام ویژه به تحصیل علم و مسائل معیشتی طلّاب و فضلای حوزه ها.

 

مقدمه

 

آيت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، یکی از درخشان ترین ستارگان آسمان همیشه فروزان فقاهت، زعامت و مرجعیّت شیعه می باشد؛ فقیه ژرف اندیشی که رهبری عالم تشیّع و جهان اسلام را در یکی از بحرانی ترین دوران تاریخ اسلام بر عهده گرفت و کارنامه ای درخشان ، از خویش بر جای گذارد .

هدف از نگاشتن این نوشتار، ترسیم دور نمایی از دوران زعامت فقیه اصفهانی و تدابیر خاص این فقیه فرزانه، جهت مقابله با زمامداران فاسد کشورهای اسلامی، تشویق مردم به دینداری و حفظ حوزه های علمیه شیعه به عنوان تنها متصدّی امور دینی مردم می باشد؛ تا چه قبول افتد و چه در نظرآید.

بررسی کارنامه درخشان فقیه اصفهانی بدون مروری ـ هر چند اجمالی ـ بر حوادثی که در این دوره 25 ساله رقم می خورد قطعاً نمی تواند کامل باشد؛ از این روی در ابتدا، این موضوع مورد کاوش قرار گرفته، سپس به اقدامات فقیه اصفهانی در جهت تشویق مردم به دینداری پرداخته شده و پس از این دو، وضعیت حوزه های علمیه شیعه و تدابیر فقیه اصفهانی در جهت پایایی و پویایی آن، مورد بررسی قرار می گیرد.

 

فصل اول: رخدادهای مهم دوران زعامت فقیه اصفهانی

 

مروری بر برخی از مهم ترین حوادثی که برای جهان اسلام در این دوره 25 ساله (1300ـ 1325 شمسی و 1340 ـ 1365 قمری ) رخ می دهد می نماییم.

رخداد های فوق به صورت اجمالی در سه حوزه، قابل بررسی است.

 

الف: عربستان، ترکیه و افغانستان

 

در این زمان حرکتی هماهنگ و از قبل برنامه ریزی برای حمله به بنیان های اسلام به صورت گسترده شروع می شود، که سه مورد آن عبارت است از:

(1 ). 8 شوّال 1344 تخریب قبور ائمه بقیع به دست وهّابی های حجاز

( 2). 4 اردیبهشت 1305؛ به قدرت رسیدن مصطفی کمال آتاتورک در ترکیه

(3). به قدرت رسیدن نادر شاه در افغانستان

 

ب: کشور عراق

 

حوادث کشور عراق با توجه به وجود مرقد شش امام معصوم و حوزه علمیّه نجف اشرف به عنوان مرکزیت ومحوریت حوزه های علمی شیعه، قابل بررسی است:

(1). 1341قمری: به قدرت رسیدن ملک فیصل در عراق، توسّط انگلیس

(2). تبعید علّامه شیخ مهدی خالصی کاظمینی به حجاز توسّط انگلیسی ها در همان سال

(3). مرداد1302 ( ذی حجۀ 1341 ـ محرم 1342 )؛ مهاجرت اعتراض آمیز آیات عظام سیّد ابوالحسن اصفهانی، سیّدعلی شهرستانی و میرزا حسین نائینی غروی به ایران.

قسمتی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در این مورد، چنین است:

« ... در آن زمان، انگلیسی ها وقتی دیدند نمی توانند عراق را مسستقیماً اداره کنند، دولت دست نشانده ایجاد کردند ... یک عرب تبار را بر سر کار آوردند و حکومت سلطنتی در عراق آغاز شد. تا ده سال نماینده انگلیس مستقیماً در همۀ امور دخالت داشت، بعد از آن هم دخالت آنها کم وبیش وجود داشته. به هر حال مرحوم اصفهانی در چنین دورانی، زعامت شیعه را بر عهده گرفتند ...» .

(4). 2 اردیبهشت 1303؛ بازگشت فقیه اصفهانی و علمای مهاجر به عراق و ورود به نجف اشرف

(5 ). 1344 قمری؛ رحلت مرحوم آيت الله شیخ احمد کاشف الغطاء

(6). 16 صفر 1349؛ حادثه غمبار کشته شدن سیّدحسن اصفهانی ـ فرزند بزرگ فقیه اصفهانی ـ در صف نمازجماعت مغرب و عشاء در صحن مطهّر حضرت علی علیه السلام.

(7). 22 شعبان 1352؛ رحلت مرحوم علّامه فقیه شیخ محمّد جواد بلاغی ( صاحب تفسیر ارزشمند آلاء الرحمن ) در نجف اشرف...

(8). 26جمادی الاولی 1355؛ وفات مرحوم آيت الله میرزا حسین نائینی غروی.

(9). 28 ذی قعده 1361؛ رحلت مرحوم آيت الله آقا ضیاءالدین عراقی در نجف اشرف.

(10). 5 ذی قعده 1361؛ رحلت مرحوم آيت الله شیخ محمّدحسین اصفهانی نجفی معروف به « کمپانی » درنجف اشرف.

 

ج: کشور ایران

 

شاید بیشترین این رخدادها درایران رخ می دهد که با توجّه به جایگاه ویژه آن درتمدّن اسلامی و ارادت مردم آن به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) قابل بررسی جدّی است، مانند:

(1). 3 فروردین 1301 ( 24 رجب 1340 )؛ مهاجرت آيت الله شیخ عبدالکریم حائری به قم، استقرار در این شهر و تأسیس حوزه علمیّۀ قم.

(2). 10 تیر 1304 ( 11 ذی حجه 1343 )؛ رحلت میرزا جواد ملکی تبریزی، در شهر قم.

(3). 21 آذر 1304؛ انتخاب رضا خان از طرف مجلس مؤسّسان به پادشاهی ایران و انقراض سلسله قاجار

(4). 4 اردیبهشت 1305؛ به قدرت رسیدن رضا خان

(5). مرداد 1305 ( محرّم 1345 ) ؛ قیام مردم تبریز به رهبری سیّد ابوالحسن انگجی

(6). 1306 شمسی ؛ مهاجرت علمای شهر های مختلف ایران، به قم و نقش ممتاز مرحوم آيت الله حاج آقا نورالله اصفهانی

(7). 21 شهریور 1306 (15 ربیع الاول 1346 ) ؛ ورود آيت الله حاج آقا نور الله اصفهانی به قم

(8). 4 دی 1306 (1 رجب 1346 )؛ شهادت حاج آقا نورالله اصفهانی به دست عمّال رضا خان

(9). فروردین ماه سال 1307 ؛ ضرب وشتم مرحوم آيت الله شیخ محمّد تقی بافقی توسّط رضا خان و تبعید وی به شهر ری.

(10). 1307 شمسی ؛ تبعید آيت الله سیّد حسن مدرّس به خواف

(11). دی ماه 1307 ـ فروردین ماه 1308 ؛ تصویب شدن قانون اتحاد شکل لباس و اجرای آن .

(12). اسفند1311 ( 6 ذی قعدۀ 1351 ) ؛ رحلت میرزا صادق آقا تبریزی در شهر قم

(13). 1313 شمسی ؛ تبعید آيت الله العظمی حاج آقا حسین قمی به عراق

(14). تیر ماه 1314 شمسی ؛ واقعۀ خونبار قیام مسجد گوهر شاد و سرکوب قیام توسط عمّال رضاخان

(15). 10 دی ماه 1314 شمسی ؛ کشف حجاب

(16). 10 بهمن 1315 (17ذی قعده 1355 )؛ وفات مرحوم آيت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در شهر مقدّس قم.

(17). 10 آذر ماه 1316 شمسی؛ شهادت آيت الله سیّد حسن مدرّس در خواف، به دست عمّال رضا خان

(18). 25 شهریور ماه سال 1320؛ اشغال ایران توسّط متفقین

(19). 25 شهریور1320؛ سقوط حکومت دیکتاتوری رضا خان

(20). مهر 1321 ؛ تأسیس حزب توده با حمایت شوروی سابق.

(21). 11 بهمن 1321 (24 محّرم سال 1362 )؛ رحلت آيت الله شیخ محمّد رضا نجفی اصفهانی( صاحب کتاب وق آيت الأذهان ) در شهر اصفهان.

(22) ـ 30 بهمن 1321 ( 13 صفر 1362 ) ؛ رحلت آيت الله میر سیّد علی حسینی مجتهد نجف آبادی در اصفهان .

(23). شهریور و مهر 1322 ، تالیف و انتشار کتاب ضد دینی «اسرار هزار ساله » توسّط علی اکبر حکمی زاده

(24). 1322 و 1323 شمسی؛ تألیف کتاب «کشف الاسرار» ( نقد و ردّ کتاب اسرار هزارساله ) توسّط امام خمینی وچاپ اول آن .

(25). 27 خرداد 1323( 26رجب 1363 )؛دستگیری و تبعید آيت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی به کرمانشاه.

(26). 9 دی 1323 (14 محّرم 1364 )؛ ورود مرحوم آيتالله العظمی حاج اقا حسین بروجردی به قم در پی دعوت فضلای حوزه و به خصوص امام خمینی و برعهده گرفتن سرپرستی حوزه پس از مرحوم مؤسّس حائری.

(27). 1324 شمسی؛ تشکیل جمعیت فدائیان اسلام به رهبری مرحوم شهید سیّد مجتبی نواب صفوی

(28). 20 اسفند سال 1324؛ ترور احمد کسروی (مؤلّف کتاب گمراه کننده « شیعی گری» )، توسّط فدائیان اسلام

(29). 12 جمادی الاولی 1365؛ شهادت مرحوم آيت الله شیخ محمّد تقی بافقی در شهر ری، پس از حدود نوزده سال تبعید .

 

فصل دوم : اقدامات مرحوم فقیه اصفهانی

 

اینک و پس از مروری اجمالی بر حوادثی که برای جهان اسلام در این دوران رقم می خورد، به اقدامات فقیه اصفهانی برای پایایی و پویایی حوزه های علمیّه پرداخته و آن را در دوازده موضوع متفاوت، بررسی می کنیم:

اول: توجّه ویژه به حوزه علمیّه نجف اشرف به عنوان مرکزیت حوزه های علمیّه شیعه

شاید بتوان گفت بیشترین اهتمام فقیه اصفهانی در این دوران حسّاس و حیاتی به حفظ حوزه کهن نجف بوده است و پس از آن به ایجاد حوزه های کوچک و تقویت آنها.

در سال 1341 قمری شیخ مهدی خالصی کاظمینی؛ از علمای برجسته عراق، انتخابات مجلس مؤسّسان را در این کشور تحریم می کند وبه همین جهت به دست انگلسیی ها به حجاز تبعید می شود، پس از تبعید وی به حجاز فقیه اصفهانی و بسیاری از عالمان شیعی عراق به مخالفت با این اقدام برخواسته و به عنوان اعتراض خاک عراق را ترک گفته وبه سمت ایران و شهر مقدّس قم حرکت نموده ودر چهارم محّرم 1342 وارد این شهر می شوند و پس از توفقی یازده ماهه ، باز به سوی نجف اشرف بر می گردند و در پایان همان سال وارد این شهر می شوند.

در این مدت یازده ماهه ای که فقیه اصفهانی و میرزای نائینی در نجف حضور ندارند، سرپرستی حوزه علمیّه نجف و طلّاب آن با مرحوم سیّد محمّد یزدی فیروز آبادی است.

بیان یکی از مؤلّفین معاصر در این مورد، چنین است :« اصفهانی میل به ماندن در ایران نداشت. او و سایر علمای مهاجر

نمی خواستند محیط نجف را که مرکز روحانی تشیّع بود از دست بدهند و موجبات تشتت مرجعیّت و ریاست حوزه علمیّه نجف و در نتیجه پراکندگی واختلال در معیشت و تحصیل طلّاب را فراهم آورند

از دیگر مواردی که افزون بر سعه صدر و داشتن مقام تسلیم می توان از آن اهتمام فوق العاده فقیه اصفهانی را برای حفظ حوزه نجف استفاده نمود، حادثه غم بار شهادت فرزند بزرگ ایشان است که سیّد، قاتل فرزند را می بخشد و چنین تعبیر

می کند که تمامی طلّاب فرزندان من هستند و کسی اجازه ندارد نسبت به آنها، کوچکترین بی احترامی بنماید.

قسمتی دیگر از بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی در این مورد، چنین است:

« ... از لحاظ عظمت روحی مرحوم سیّد، یکی از مسائلی که مطرح است، کشته شدن پسر ایشان در صف نمازاست که ایشان قاتل را می بخشند. مرحوم پدرم از عموی ما ـ که در آن نماز جماعت حضور داشته اند ـ نقل می کردند که تنها حسرتی که مرحوم سیّد در رابطه با این حادثه خوردند این بود که هنگام برگشتن با حسرت گفتند: عجب با سیّد حسن آمدیم و بی سیّد حسن بر می گردیم .ایشان به عشایر شیعه اجازه نمی دهند که قاتل پسرشان را قصاص کنند؛ ایشان دارای چنین روح بلندی بوده اند. »

همچنین ایشان در قسمتی دیگر از بیانات خویش درباره دو برهه سیاسی زندگی فقیه اصفهانی، می فرماید:

« دو برهه سیاسی برای زندگی مرحوم آيت الله اصفهانی می توان قائل شد. برهه اول، حکومت انگلیس در عراق و آن انتخابات صوری و تبعید علماء ...

در برهه دوّم زندگی سیّد، تمام همّت ایشان صرف تقویت حوزه نجف و گسترش افکار شیعه، توسّط نمایندگان و وکیلان ایشان در سراسرجهان اسلام است

دوم: توجّه ویژه به حوزه های علمیّه شهرستان ها

فقیه اصفهانی اهتمامی ویژه نسبت به حوزه های علمیّه کوچکی که در گوشه و کنار شهرها قرار دارد دارند.

با توجه به این نکته که در دوران رضا خان با وضع قانون اتحاد لباس و پس از آن خلع لباس برخی از اهل علم و سخت گیری هایی که نسبت به روحانیّون می شود، اقدامات فقیه اصفهانی در جهت ایجاد حوزه های علمیّه در شهرستان ها و یا تقویت این حوزه ها ـ با عنایت به دور بودن از مرکز حکومت و به وجود آمدن کمترین حسّاسیت از ناحیه دولتیان عصر پهلوی ـ بسیار درخور دقت وقابل تأمّل است.

ما در این جا و با توجّه به رعایت اختصار در این نوشتار، به ذکر دونمونه اکتفا می نماییم:

الف: سفارش به ایجاد حوزه های علمیّه در شهرستان ها

ـ فقیه اصفهانی دو نامه به یکی از سرشناس ترین علمای کرمانشاه به نام آيت الله شیخ هادی جلیلی کرمانشاهی می نویسد و ایشان را تشویق به ایجاد مدرسه علمیّه در آن شهر می نماید؛ قسمتی از یکی از این دو نامه چنین است:

« ...همیشه تأسف داشته ام که چرا کرمانشاهان از مدارس دینیّه و حوزات علمیّه خالی باشد، خصوصاً بعد از جنبش احساسات بعض بلاد، بلکه قرا و قصبات در احداث مدارس و مشروعات دینیّه و... تأسف اینجانب بیشتر شده که چرا بروز این احساسات از کرمانشاه نشود ولاسیّما بعد از آنکه مثل آنجناب، رئیس مطاع جامع الجهات را داشته باشند ، ودر نظر بود در این موضوع تصدیع داده باشم و... حاصل آنکه در این موضوع، فوق العاده حریص بوده ام ... . »

 

ب : تقویت حوزهای علمیّه شهرستانها

 

در این مورد نیز به ذکر یک نمونه، اکتفا می کنیم:

ـ مرحوم آيت الله شیخ ابراهیم ریاضی و حوزه علمیّه نجف آباد

مرحوم ریاضی ( 1323 ـ 1374 ق ) نامه ای به فقیه اصفهانی در مورد مدرسه تازه تأسیس نجف آباد و شهریه طلّاب آن

می نویسد.

قسمتی از جواب فقیه اصفهانی در پاسخ استجازه ونامه اول مرحوم ریاضی، چنین است:

« ... جناب مستطاب ... آقای آقا شیخ ابراهیم نجف آبادی ـ سلّمه الله ـ از قبل این جانب مجازند که هر ماهی مبلغ شصت تومان از بابت سهم مبارک امام ـ علیه السلام ـ اخذ نمایند در مصارف طلّاب و تعمیر و روشنایی مدرسۀ جدید الاساس نجف آباد؛ و مؤمنین نیز مجازند در پرداختن این مقدار... »

مرحوم ریاضی سال بعد، نامه دیگری می نویسد و متذکّر می شود که تا به حال برای مدرسه و طلّاب آن شش هزار تومان هزینه شده و حدود شش هزار تومان دیگر نیز لازم است؛ وافزون بر این طلّاب این مدرسه نسبت به سال قبل بیشتر شده اند و...

قسمتی از جواب فقیه اصفهانی به این نامه و درخواست مطرح شده در آن، چنین است:

« مصرف تکمیل مدرسه را از وجوه بدهند، مجازند؛ چنانچه برای مصارف طلّاب علوم دینیّه ـ که اشتغال کامل داشته باشند ـ نیز مجازند از وجوه به مقدار وافی بدهند

سوم: تجلیل عملی و کتبی ازعالمان و شخصیت های علمی معاصر خویش

در این قسمت تنها به ذکر دو نمونه ـ آن هم به صورت مستند ـ اکتفا می نماییم.

 

الف: آيت الله العظمی حاج آقا حسین قمی(متوفای 1366 ق )

 

یکی از چهره های علمی، اجتماعی و سیاسی معاصر مرحوم فقیه اصفهانی، مرحوم آيت الله حاج آقا حسین قمی است. این فقیه بزرگ پس از کشف حجاب رضاخانی به مبارزه با آن برخواست و پس از آن، به عراق تبعید شد؛ به هنگام ورود وی به کربلا، مرحوم فقیه اصفهانی داماد خود آقای آقا سیّد میرزا را به عنوان نماینده مخصوص خویش به منزل مرحوم قمی فرستاد، مرحوم آقا سیّد میرزا به هنگام شرفیابی خطاب به آيت الله قمی گفتند: « آقا به من دستور داده اند از طرف ایشان دست شما را ببوسم. »

 

ب : آيت الله سیّد ابوالقاسم کاشانی ( 1300 ـ 1381ق )

 

یکی دیگر از شخصیت های علمی و سیاسی معاصر مرحوم فقیه اصفهانی، مرحوم آيت الله سیّد ابوالقاسم می باشد؛ این عالم خدوم و مجاهد في سبیل الله ، درسال 1301 قمری در تهران چشم به جهان می گشاید، در سن بیست و پنج سالگی به درجه اجتهاد می رسد و از همین دوران به مبارزه علنی با استعمار انگلیس می پردازد.

نامه فقیه اصفهانی در مورد آيت الله کاشانی، مربوط به ماه صفر سال 1340 می باشد؛ یعنی زمانی که آيت الله کاشانی در سن چهل سالگی می باشد.

مخاطب این نامه، دو تاجر کاشانی به نام های حاج علی اکبر و حاج محمّد جعفر می باشند که در تهران سکونت دارند.

قسمتی ازاین نامه را باهم مرور می کنیم:

« ... عرض می شود حضرت مستطاب رکن الملة والدین، عمدة المجتهدین، حجّة الإسلام والمسلمین آقای حاج ابوالقاسم کاشانی ـ دامت برکاته الشریف ـ که وجود شریفشان از برای مسلمین خیلی مغتنم است ـ به تهران مدّتی است تشریف آورده اند ...آن وجود مسعود شریف از هر جهت شایسته و به صفات حمیده آراسته و در دیانت و درستکاری قلیل النظیر هستند؛ احکام شرعیّۀ ایشان، نافذ و مطاع و تسلیم حقوق شرعیّه و سهم امام ـ علیه السلام ـ خدمتشان، محتاج به استیذان نیست. تأیید و ترویج ایشان، تأیید دین مبین و و تقویت شریعت حضرت سیّد المرسلین ـ صلّی الله علیه و آله وسلم ـ می باشد...» .

چهارم: تشویق و تجلیل از طلّاب جوان وفاضل حوزه

آيت الله حاج آقا مجتبی بهشتی اصفهانی ـ دام ظلّه ـ در سال های پایانی حیات مبارک فقیه اصفهانی، از طلّاب فاضل حوزه علمیّه نجف اشرف بوده و امروز شیخ الفقهای حوزه علمیه پربرکت اصفهان و از اساتید دروس خارج فقه واصول.

زمانی که وی به قصد اصفهان، شهر و حوزه نجف را ترک می کند. فقیه اصفهانی، توصیه نامه ای برای وی و خطاب به بازاریان وتجّار اصفهان می نویسد و در آن برای وی از تعابیر بلندی چون « قدوة الأفاضل الکرام » ، « زین الأماثل الفخام» ،

« مروّج الدین والأحکام » و « العالم المصفی » استفاده می نماید؛

قسمتی از این نوشته را باهم مرور می کنیم:

« ...واضح بوده باشد که جناب مستطاب ، قدوة الأفاضل الکرام وزین الأماثل الفخام ، مروّج الدین و الأحکام، العالم المصفی، جناب شیخ مجتبی الإصبهانی ثمّ النجفی ـ وفقه الله تعالی لما یحبّ و یرضی ـ از جمله مشتغلین و محصلین حوزۀ مقدّسه علمیّۀ نجف اشرف، دارای صفات حسنه و ملکات مستحسنه، وبا نهایت جدیّت، اشتغال به تحصیل علوم دینیّه داشته وتفوّق بر اقران وامثال خود پیدا نموده و به درجه سامیه از مراتب عالیه ، فائز شده فلیشکرالله علی هذه النعمة الکبری و الموهبة العظمی.

إن شاء الله اخوان مؤمنین قدر جناب ایشان را دانسته واز تجلیلات وتبجیلات در حقّ مشارإلیه کوتاهی ننمایند و...» .

باید توجّه داشت که در آن زمان حضرت آيت الله حاج آقا مجتبی بهشتی ـ دام ظله ـ در سنین بین بیست تا بیست و پنج سالگی قرار داشته اند.

پنجم: توجّه به زمان، کشف استعداد افراد و رشد آن

همان گونه که گذشت دوران زعامت فقیه اصفهانی مصادف است با اوج گیری حرکت های دین ستیزانه زمامداران فاسد کشورهای اسلامی، از همین روی فقیه اصفهانی با درک صحیح از زمان و به مصداق حدیث مشهور « العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » ، به مبارزه آگاهانه و مقابله هوشمندانه برمی خیزد. یکی از موارد فوق، درک استعداد افراد و رشد آن در مسیر صحیح آن می باشد.

کسانی که از نظر بیان و بنان و به تعبیر گویاتر درد و حوزه گفتار و نوشتار، دارای توان بالایی می باشند، سخت مورد توجّه و عنایت فقیه اصفهانی قرار می گیرند؛ در مورد توجّه فقیه اصفهانی به صاحبان قلم در قسمت بعد توضیح مختصری خواهد آمد؛ ولی در مورد قدرت گفتار، فنّ بیان و استعداد خطابه و منبر رفتن، برای نمونه دو مورد ذکر می شود:

 

الف ـ شیخ محمّد تقی بهلول خراسانی

 

مرحوم شیخ محمّدتقی بهلول از کسانی است که با توجّه به استعداد فوق العاده و حافظۀ قوی، در کنار فراگیری دروس حوزوی از دوران نوجوانی، اهتمام جدّی به منبر رفتن دارد و سخنرانی های آتشین و پر شور وی در مسجد گوهر شاد هنوز در اذهان، ماندگار و جاودان است.

وی در زمان حیات مرحوم میرزا محمّد حسین نائینی به نجف و کربلا مشرف می شود و نیمه اول ماه شعبان را در کربلا شب ها، منبر می رود و فقیه اصفهانی نیز که به زیارت سالار شهیدان - علیه السلام - مشرّف شده، در این جلسات حضور می یابد و پس از این از مرحوم بهلول می خواهد که بعد از نماز جماعت در نجف و در صحن علوی سخنرانی کند و بعد از آن هم مرحوم بهلول به دعوت مرحوم نائینی و بعد از نماز جماعت وی به منبر می رود.

مرحوم شیخ محمّد تقی بهلول در خاطرات سیاسی خویش، در این باره، چنین می نویسد:

« ... در یک ملاقات خصوصی ، آقای سیّد ابوالحسن از من پرسیدند که تو به چه خیال به کربلا آمدی، برای زیارت یا برای درس؟گفتم : فعلاً برای زیارت آمده ام و مادرم همراه من است، ولی اگر اورا به وطن رساندم دوباره برای درس خواندن خواهم آمد، چون که دوره سطح را خوانده ام و احتیاج به خواندن درس خارج دارم که مجتهد شوم. گفتند : از که تقلید می کنی ؟

گفتم از شما .

گفتند: به فتوای من، امروز درس خارج خواندن و برای اجتهاد کوشش کردن، برای تو حرام است و منبر رفتن و بر خلاف مقرراتی که رضا شاه پهلوی در ایران بر خلاف قرآن اجرا می کند سخن گفتن، واجب عینی است. مجتهد بسیار داریم و مبلّغ و منبری ... کم داریم و تا زمانی که تو مجتهد شوی رضا شاه مسلمانی در ایران، باقی نخواهد گذاشت که از تو تقلید کند.

گفتم: بنده به این کار حاضرم ومدت چند سال است که به این کار مشغولم ...»

 

ب : آيت الله شیخ عبد الرسول قائمی اصفهانی

 

مرحوم آيت الله شیخ عبد الرسول قائمی ، یکی از عالمان سرشناس و خدوم اصفهان است که سالها در آبادان به فعّالیت های دینی و اجتماعی مشغول بوده است، شبیه توصیه ای که فقیه اصفهانی به مرحوم شیخ محمّد تقی بهلول داشته، نسبت به مرحوم آيت الله قائمی نیز، با بیانی دیگر وتأکیدی بیشتر، نقل شده است.

ادامه دارد ........

* مهدی باقری سیانی، محقق و پژوهشگر حوزه علمیه اصفهان.

 

پي نوشت :

 

 

1 ـ 4 محّرم 1342 برابر با 25 مرداد 1302؛ ورود فقیه اصفهانی وهمراهان به شهر مقدّس قم.

2 ـ نگر: مدیسه ( ویژه نامه همایش آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی، تیر ماه 1387)، ص 4.

3 . نگر: خاطرات سیاسی بهلول، حیدریان، مشهد، نشر نوید، ص 50 ـ 88.

4 . نکته قابل توجّه این که ممکن است در تطبیق بین تاریخ شمسی و قمری، در برخی موارد چند روز، اختلاف وجود داشته باشد.

5 . نگارنده، مقاله مفصلی با عنوان « رخدادهای مهم جهان اسلام در دوران زعامت فقیه اصفهانی » دارد که مروری است بر حوادث سالهای 1300 ـ 1325 شمسی؛ این مقاله به خواست خداوند، در فرصتی دیگر عرضه خواهد شد.

6 . ر.ک: مجلّه حوزه، قم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم ( مهر و آذر 1378 )، ش 94 ـ 95 ، ص 453 .

7 . مدیسه، ص 8 .

8 . نگر: مرآة الشرق،صدر الإسلام خوئی، تحقیق علی صدرائی خوئی، قم، کتابخانه آیةالله نجفی مرعشی، 1427 ق، ج 1 ، ص 185 ـ 186.

9 . مدیسه، ص 5.

10 . همان ، ص 4.

11. شناختنامه آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی، مؤسسه کتابشناسی شیعه، اصفهان، نشر وسپان، 1367 شمسی، ص 385 ـ 386.

12. ر.ک: بنیانگذار بنای عشق،محمّد جواد نورمحمّدی، قم، نشر نهاوندی، 1375 شمسی، ص 45- 46.

13. اصل این نامه و پاسخ آن را در قسمت ضمائم ـ ضمیمۀ شمارۀ 1 ـ بنگرید .

14. بنیانگذار بنای عشق ، 48 .

15 . ر.ک: مدیسه، ص 36.

16 . ر. ک: روحانیّت و اسناد فاش نشده از ملّی شدن صنعت نفت، قم، دارالفکر، 1358 شمسی،ص 217.

17 . متن دستن نویس و کامل این توصیه نامه را در قسمت ضمائم ـ شماره 2 ـ بنگرید.

18. گزیده اسناد آیة الله حاج آقا مجتبی بهشتی اصفهانی ـ دام ظلّه العالي ـ ؛ تصویری از این توصیه نامه در نزد نگارنده ، موجود می باشد.

19 . الکافی، ثقة الإسلام کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ هشتم، تهران، دارالکتب الإسلامیّه، ج 1، ص 27 ، ح 29.

20 . خاطرات سیاسی بهلول ، ص 38 ـ 39 .

21 . نگر: نقد عمر، علی دوانی، تهران، انتشارات رهنمون، 1384 ، ج 1 ، ص 67 ـ 69 و فخر تشیع، ص 59 ـ 60.

 

 

زعامت آيت الله اصفهانی و پویایی حوزه های علمیّه (2)

 

 

زعامت آيت الله اصفهانی و پویایی حوزه های علمیّه (2)

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

 

نویسنده: مهدی باقری سیانی

 

 

 

 

 

 

ششم: قدر دانی از صاحبان قلم و تبیین مقام آنان

فقیه اصفهانی با توجه به تأثیر ویژه قلم و کتابت در بیان و نشر معارف الهی فضلا و اهل علمی که دارای آثاری مکتوب

می باشند را مورد عنایت خویش قرار داده و آنان را تشویق به نوشتن می کند. ما در این جا، تنها به نقل نمونه ای اکتفا

می کنیم.

ـ علّامه امینی و کتاب ارزشمند « شهداء الفضیلة »

یکی از آثار ارزشمند علّامۀ امینی ـ افزون بر کتاب گرانسنگ « الغدیر» ـ کتاب « شهداء الفضیلة » می باشد. این کتاب که نقطه عطفی دراحیاء حال عالمان شهید شیعه می باشد، به دست فقیه اصفهانی می رسد و وی تقریظی برآن می نویسد و با القابی چون « علم العلم و الأدب » و « رجل الدع آيت الدینیة » از مؤلف آن نام می برد.

ترجمه قسمتی از این نوشته را با هم مرور می کنیم:

« ... کتاب ارزشمند شهداء الفضیلة را با نگاهی عمیق مطالعه کردم ... علّامۀ امینی در این کتاب درسهای بسیار گرانقیمت وارزشمند علمی، تاریخی، ادبی و اخلاقی را، با بهترین بیان و زیباترین تعبیر، همراه با دقت و امانت در نقل، به ودیعت نهاده است ...»

هفتم: پاسداشت علمای سلف

فقیه اصفهانی افزون بر آن که مقام علمی عالمان معاصر خویش را ارج می نهد، در پاسداشت بزرگان فقید حوزه ـ آنانی که روزی خورشید وجودشان نورافشان آسمان حوزه های علمی شیعه و جهان اسلام بوده واکنون رخ در نقاب خاک کشیده اند ـ نیز لحظه ای کوتاهی ننموده و پیوسته جایگاه علمی آنان را متذکّر گشته و از آنان با تجلیل و احترام نام می برد؛ در این قسمت نیز به ذکر یک نمونه، بسنده می کنیم.

مرحوم آيت الله سیّد هادی حسینی خراسانی ( 1297 ـ 1368 ق ) یکی از عالمان نامور حوزه علمیّه نجف اشرف و از معدود کسانی است که موفق به دریافت اجازه اجتهاد از مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی ـ از مراجع تقلید ورهبر انقلاب عراق بر علیه انگلستان ـ می شود؛ ظاهراً مرحوم خراسانی دست نوشته میرزای شیرازی را به رؤیت فقیه اصفهانی می رساند و درخواست تأیید آن را می نماید . فقیه اصفهانی در حاشیۀ اجازۀ میرزا ، اجتهاد مرحوم خراسانی را تأیید می نماید . نکتۀ قابل دقت ، نحوۀ نوشتن و نوع کلماتی است که فقیه اصفهانی به کار می برد و با تمام وجود ، ارادت خویش را همراه با نهایت تواضع وادب نسبت به مقام میرزای شیرازی ابراز می دارد . ترجمۀ این نوشته ارزشمند را با هم مرور می کنیم :

« نوشتۀ حضرت آيت الله میرزا[ محمّد تقی شیرازی ] قدّس سرّه در حق ایشان [ سیّد هادی حسینی خراسانی ] دامت برکاته، قطره ای از دریای فضل وی می باشد؛ چگونه چنین نباشد و حال آنکه وی، از بزرگترین مجتهدان و از بلند مرتبه ترین فقیهان می باشد که خداوند به واسطه وی، دین خود را تأیید و پراکندگی مسلمین را به الفت و یگانگی مبدّل نموده است... »

هشتم: توجّه دادن مردم به روحانیون ساکن شهرهای کوچک و تبیین جایگاه آنان

این مبحث از سه منظر قابل بررسی است؛

 

الف : تجلیل و بزرگداشت عملی :

 

در این مورد تنها به ذکر خاطره ای از فقیه فقید اصفهان ، مرحوم آيت الله شیخ علی مشکات سدهی ـ قدّس سرّه ـ بسنده می کنیم ؛ وی در مصاحبۀ با مجلۀ وزین و ارزشمند حوزه ، چنین می فرماید : « پس از آنکه از نجف برگشته بودم و در ایران مشغول تبلیغ و تدریس بودم ، روزی با جمعی از دوستان ، به نجف اشرف مشرّف شدم . مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی ، در حرم نماز می خواندند و من هم مشغول نماز شدم . سعی می کردم که ایشان مرا نبیند و متوجّه آمدن من نشوند که مزاحم عبادت ایشان نشوم ؛ زیرا ایشان به بنده خیلی لطف داشتند . بالاخره ، ایشان متوجّه شدند و مرا خواستند . ایشان به من خیلی لطف کردند و بسیار تشویق فرمودند .

من فکر می کنم که این رفتار را ایشان ، به خاطر ترویج شریعت انجام دادند ؛ چون دیدند چند نفر از مردم اصفهان همراه من هستند ، احترام زیاد گذاشتند تا زیادتر بتوانم بین مردم ترویج و تبلیغ دین کنم » .

 

ب : تجلیل کتبی :

 

فقیه اصفهانی در اجازاتی که برای علما و فضلائی ـ که در شهرها و روستاها به تبلیغ دین مشغول هستند ـ می نویسد، به مردم متدیّن نیز مداوم گوشزد می نماید که قدر شناس باشید و در تجلیل و بزرگداشت روحانیون محلات، کوتاهی نکنید؛ برخی از این موارد را در اجازات فقیه اصفهانی، با هم مرور می کنیم:

ـ اجازه روایی به فقیه پارسا حضرت آيت الله شیخ علی محمد اژه ای ـ دامت برکاته :

« ... جناب مستطاب شریعتمدار، ملاذ الأنام، عمدة الفضلاء و المحدّثین، آقای آقا میرزا علی محمّد اژه ای ـ دامت توفیقاته و تسدیداته ـ از اعاظم و اکابر محدّثین و صاحب مؤلفات عدیده و ممیّز اخبار صحیحه و معتبره می باشند ... ومأمول از ... اخوان مؤمنین ـ وفقهم الله ـ آن که نعمت وجود محترم ایشان را مغتنم دانسته و کمال سعی را در تبجیلات و حفظ شئون ایشان معمول دارند و... »

ـ اجازه اجتهاد به مرحوم آيت الله سیّد علی حسینی کشمیری (متوفّای 1365ق ) :

« ... بر عموم مؤمنین ابرار و متدینین اخیار ـ وفّقهم الله تعالی في مراضیه ـ مخفی نماند که جناب مستطاب الصفي التقي النقي والعدل الورع الزکي آقای آقا سیّد علی کشمیری الأصل حائر[ي] المسکن ـ دامت برکاته ـ از اجلّۀ علماء و اعزّۀ فقهاء می باشد و نزد اینجانب ثقه و امین ... والبته مؤمنین ـ وفقهم الله تعالی ـ نظر به مراتب علمیه ایشان ، در احترامات لایقه به ایشان کوتاهی نخواهند فرمود و متعظ به مواعظ کافیه و مصالح شافیه ایشان خواهند گردید و اقامه جمعه و جماعت را به ایشان مغتنم دانسته ، ترک نخواهند نمود و... » .

ـ اجازه امور حسبیّه به مرحوم آيت الله سیّد ضیاءالدین تجویدی اصفهانی ( در گذشته به سال 1408 ق ) :

« ... عموم اخوان مؤمنین ـ زادهم الله توفیقاتهم ـ را اعلام می دارد که جناب مستطاب شریعتمدار، مروّج الأحکام، آقای آقا ضیاء الدین تجویدی ـ سلّمه الله ـ از جمله مروّجین احکام دینیّه و حاملین علوم شرعیّه می باشند؛ سزاوار است مؤمنین از جناب ایشان مستفید و اخذ حلال و حرام بنمایند و...» .

 

ج : بزرگداشت زبانی:

 

هرساله جمع بسیاری از ارادتمندان خاندان وحی، به قصد زیارت ائمه عراق وبرگرفتن توشه معنوی از آن بزرگواران، به این کشور سفر می نمودند. این راهیان دیار نور و روشنایی، افزون بر زیارت حرم امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ ومکان های منسوب به آنان، بر خود لازم می دانستند که به زیارت مراجع معظم تقلید نجف اشرف بروند.

در بسیاری از این دیدارها، فقیه اصفهانی از شهر و دیار و متصدّی امور دینی این زائران عاشق، پرس و جو می نمود و آنان را به روحانیونی که رنج دوری از فضای حوزه نجف را به جان خریده و امور دینی مردم را شهرها و روستاها عهده دار شده بودند توجّه می دادند و می فرمود: در بین شما فلان عالم بزرگ وجود دارد، قدر اورا بدانید و مسائل شرعی خود را به او مراجعه نمایید و با بودن وی، وجوهات را برای نجف نفرستید.

ما در این جا وبرای رعایت اختصار، تنها به ذکر نمونه ای اکتفا می کنیم؛

جناب آقای سیّد نصرالله موسوی پیکانی ( متولد حدود 1317 شمسی و از محترمین جرقویه ) برای نگارنده، چنین نقل نمودند:

« جمعی از اهالی جرقویه [ از توابع اصفهان ] به نجف اشرف، مشرّف و پس از زیارت مرقد مطهّر پیشوای پرهیزگاران، امیرمؤمنان، حضرت علی ـ علیه السلام ـ به قصد دیدار مرجع تقلید خود و تقدیم وجوهات شرعی ، به منزل آيت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی می روند؛ در این ملاقات سیّد از محل سکونت و وضعیت اموردینی آنها پرسش می نمایند و سپس

می فرماید در محل شما شخصیتی چون شیخ محمّدحسن پیکانی وجود دارد؛ از این پس وجوهات خود را به وی تحویل داده وبا بودن چنین فردی، وجوهات خود را به نجف نفرستید. » .*

نهم: اهتمام ویژه به وضعیّت معیشتی اهل علم دور از نجف

پس از آنکه رضا شاه به صورت جدّی و آشکارا به مبارزه با مظاهر دینداری و در رأس آن روحانیت شیعه برخواست، وضعیت بسیاری از اهل علم به صورت کلی دچار اختلال گردید؛ در این زمان، فقیه اصفهانی بسان پدری دلسوز و مهربان، اهتمامی ویژه نسبت به اهل علم ساکن در شهر ها و روستاها دارد و در مکاتباتی که با برخی افراد سرشناس از متمکنین و دیگران، دارد به آنها به صورت مؤکّد وضعیت اهل علم را متذکّر شده و و رسیدگی به این مهم را به هر نحو ممکن، خواستار می گرددُ.

نگارنده در این جا تنها به ذکر یک نمونه، اکتفا می نماید.

مرحوم آيت الله سیّد علی اصغر برزانی یکی از ستارگان درخشان آسمان فقاهت حوزۀ علمیّه اصفهان است که سالها در عتبات عالیات عراق به آموختن و فرا گرفتن علوم و معارف اهل البیت ـ علیهم السلام ـ مشغول بوده و سپس با کوله باری ارزشمند از علوم مختلف به اصفهان بازگشته ودر این شهر به تألیف ، تدریس و پرورش شاگردان مختلف وهمچنین بیان احکام دینی و معارف الهی پرداخته است.

تصویری از یکی از نامه های فقیه اصفهانی در مورد آيت الله برزانی و خطاب به تجّار و بزرگان اصفهان، در اختیار نگارنده می باشد. تاریخ این نوشته مربوط به ماه شوّال 1345 می باشد.

قسمت هایی از این نوشته را با هم مرورمی کنیم:

«عموم اخوان مؤمنین از تجّار و أعزه ومحترمین و اجلّاء معزّزین از اهالی اصفهان ـ صانها الله عن الحدثان ـ را اعلام می دارد که جناب مستطاب، علم الأعلام، مصباح الظلام، ولدنا المعتمد المسدّد، آقای سیّد علی اصغر برزانی اصفهانی ـ سلمه الله تعالی ـ که در مراتب علمیّه و اخلاقیّه و عملیّه ممتاز و مایه افتخارند، نظر به وضع زمانه، در امور معاشیّه ایشان في الجمله اختلالیست؛

... البته وجود ایشان را غنیمت دانسته و این نعمت عظمی را خوب، رعایت و ملاحظه نمایند... »

دهم: تأمین روحانی و مبلغ برای سرزمین های مختلف شیعه نشین و تبیین جایگاه آنان

افراد متدیّن ساکن در گوشه گوشۀ کشورها و مناطق شیعه نشین جهان مانند آفریقا، هندوستان، قفقاز، افغانستان، لبنان، عراق، ایران و... با فرستادن نامه، از محضر مبارک فقیه اصفهانی- به عنوان مرجع تقلید و بزرگترین پیشوای عالم تشیّع- درخواست روحانی و مبلغ دینی برای دیار خویش می نمودند؛ فقیه اصفهانی قبل از فرستادن مبلغ، و یا همزمان با آن، جایگاه علمی و عملی وی را نیز برای مردم ، متذکّر می شدند.

ما درا ین جا تنها به ذکر دو نمونه، اکتفا می کنیم.

 

الف : مرحوم شیخ حبیب عاملی :

 

اهالی قانا - یکی از شهر های شیعه نشین لبنان - با ارسال نامه ای به محضر فقیه اصفهانی، از وی درخواست می کنند که یکی از فضلای نجف به نام شیخ حبیب را برای بیان احکام الهی و تبلیغ شریعت، به آن منطقه اعزام نماید. فقیه اصفهانی ضمن موافقت با این درخواست و قبل از حرکت مرحوم شیخ حبیب عاملی، نامه ای را برای سرشناسان قانا و مناطق اطراف آن

می نویسد و در آن از شخصیت پیش نامبرده با الفاظی این چنین یاد می کند: « علم الأعلام، مصباح الظلام، رکن الإسلام، ولدي الأعز

متن این نامه، به زبان عربی است و ما در این جا قسمت هایی از ترجمه فارسی آن را باهم مرور می کنیم:

« ... سرشناسان و بزرگان قانا و اطراف آن ، سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد .

وبعد این که نامه شما به دستم رسید؛ نامه ای که در آن از من درخواست نموده بودید جناب علم الأعلام و مصباح الظلام و رکن الإسلام، فرزند عزیزم جناب شیخ حبیب را به سوی شما بفرستم.

آگاه باشید که شما از من عالمی عامل، فاضلی نیکوکار و مردی صاحب فکر محکم را درخواست نموده اید که در راه حق از سرزنش ملامت گران هراسی به دل راه نمی دهد .

... شما از من بازوی پرتوان، چشم بیدار و زبان گویایم را طلب نمودید.

همزمان با شما مردم العماره نیز چنین درخواستی داشتند و سزاوار نبود آنان از این نعمت بزرگ محروم شود ... از همین روی صوابدید من آن است که وی تابستان در دیار شما باشد و زمستان را در العماره به سر برد.

حرکت وی به سوی شما پس از ماه رمضان خواهد بود؛ منتظر ورود وی باشید و بدانید که وی شمشیری برّان از شمشمیرهای اسلام است و رکن و ستونی محکم از ارکان دین؛ وی از بزرگترین مجتهدین می باشد ...

برشما باد که از نور علم و معرفت ایشان بهره مند و ازچراغ فروزان سخنان روشنگرانه و هدایت بخش وی استفاده کامل را ببرید... »

 

ب : مرحوم سیّد محمّدحسین ناشرالاسلام ( 1305 ـ 1396 ق ):

 

از دیگر نمایندگان ایشان، می توان از مرحوم سیّد محمّد حسین سیّدی معروف به « ناشرالإسلام » نام برد که سالها از طرف فقیه اصفهانی درآفریقا به تبلیغ دین، ارشاد مردم ،بیان معارف الهی وتبیین حلال وحرام واحکام شرعی مشغول بوده اند و لقب « ناشر الإسلام » نیزاز طرف فقیه اصفهانی به وی ، داده می شود.

یازدهم : توجّه به مسائل امنیتی در مورد روحانیّون وحفظ جان آنان

فقیه اصفهانی، افزون بر عزت نفس و بی توجّهی به ستمگران، با توجّه به هوش و استعداد سیاسی بالایی که دارد به طور جدّی، اهتمام به حفظ حوزه وروحانیت دارد و از نزدیک با زائرانی که به عتبات مشرّف می شوند در تماس است؛ولی با مردم دور از نجف، از طریق شبکه و سیستم گسترده نمایندگان و وکلای خود در ارتباط جدّی است؛ برخی تعداد وکلای فقیه اصفهانی را در اقصی نقاط بلاد اسلامی، در حدود چهار هزار نفر دانسته اند.

در اینجا و برای روشن شدن مطلب فوق، به ذکر نمونه ای از زبان یکی از وکلای فقیه اصفهانی اکتفا می نماییم .

مرحوم آيت الله شیخ علی غروی علیاری( 1318 ـ 1419 ق )، یکی از عالمان بزرگ تبریز و از شاگردان و اصحاب فقیه اصفهانی است که از نزدیک شاهد برخی قضایای زندگی این فقیه بزرگ بوده است؛ داستان ملاقات سفیر انگلستان پس از جنگ جهانی دوم با فقیه اصفهانی. و همچنین ملاقات فرستاده رضاخان وسفیر ایران در عراق از زبان وی ، نقل شده است.

مرحوم آيت الله غروی علیاری در مصاحبه مجله حوزه با ایشان دراین مورد می فرماید:

« خاطره دیگری که خود نیز شاهد بودم : روزی در محضر ایشان بودم، خدمتکار آقا وارد شد، گفت: چند نفر از بغداد آمده اند خدمت شما برسند.

فرمود : کیستند ؟

گفت : سفیر ایران است به همراه چند نفر دیگر که از ایران آمده اند.

مرحوم سیّد اجازه ملاقات داد، احساس کردم، جلسه خصوصی باشد، خواستم بیرون بروم؛ آقا فرمود: بنشیند، مانعی ندارد.

آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد همراه سفیر، فرستاده رضاخان است.

وی، هدایایی از طرف رضاخان آورده بود [ شامل ] عینک، عصای مزیّن به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سیّد کرد وگفت: ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.

سیّد فرمود: لازم نیست شما آنان را بشناسید، نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم، بروید و ببرید.

هرچه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. آنان رفتند.

آقا فرمود: می خواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به اذیّت و آزار آنان بپردازند.

[ اگرچه ادامه این خاطره ارتباط مستقیم با موضوع این قسمت ندارد؛ ولی نویسنده این نوشتار، دریغ دارد که ادامه آن را نقل ننماید ]

به فاصله کمی، عربی وارد شد. دست آقا را بوسید. مقدار زیادی پول تقدیم آقا کرد و رفت.

سیّد فرمود: آقای علیاری اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم، حال خداوند چنین پول پاک و طاهری را نصیبم نمی کرد...»

دوازدهم : صدور اجازه به صورت گسترده برای افراد

یکی از مهم ترین اقدامات فقیه اصفهانی برای حفظ بنیان روحانیّت شیعه، اقدام به صدور اجازات مختلف اجتهاد، روایت و حسبیّه، برای افراد مختلف است.

برای درک بهتر این مطلب تذکّر چند نکته لازم و ضروری می باشد.

 

الف : قانون اتحاد شکل لباس و موارد استثنای از آن :

 

« تصویب قانون اتحاد شکل لباس در[ ششم] دی ماه 1307 هـ.ش، مقدّمه ای بر این امر [ کنار گذاردن و محدود نمودن روحانیت ] بود. این قانون، در بردارنده چهار ماده بوده است.

به موجب ماده اول آن کلیه اتباع ایران که بر حسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوص نیستند در داخله مکلفند که ملبس به لباس متحد الشکل شوند ...

برطبق ماده دوم، هشت طبقه با گرفتن اجازه مستثنی از لباس متحدالشکل شدند که عبارتند از:

1 ـ مجتهدین مجاز از مراجع تقلید مسلّم، که اشتغال به امور روحانی داشته باشند.

2 ـ مراجع امور شرعیّه دهات و قصبات، پس از برآمدن ازعهده امتحان معیّنه.

3 ـ مفتیان اهل سنت و جماعت که از طرف دو نفر از مفتیان مسلّم اهل سنت، اجازه فتوا داشته باشند.

4 ـ پیشنمازان دارای محراب.

5 ـ محدّثین که از طرف دو نفر از مجتهدین مجاز، اجازه روایت داشته باشند.

6 ـ مشتغلین به فقه و اصول که در درجه خود از عهده امتحان برآیند.

7 ـ مدرّسین فقه واصول وحکمت الهی.

8 ـ روحانیون ایرانیان غیر مسلم ...»

ب: اجراء قانون اتحاد شکل لباس و گواهی داشتن لباس روحانیت:

این قانون در سال 1308 شمسی تصویب می شود و در هفت سال بعد، یعنی 1315 با تمام قدرت و نهایت خشونت به اجرا گذاشته می شود ونتیجه آن، اینکه « برابر قانون لباس متحدالشکل، روحانیان می بایست امتحان بدهند و پس از قبولی، لباس روحانی بپوشند و کسانی که از عهده آن برنیایند و یا گواهی لباس نداشته باشند، به شهربانی برده شده و لباس های آنها قیچی می شود. »

ج: ترسیم دورنمایی از وضعیّت روحانیّون و طلاب آن زمان حوزه علمیه قم در کلام امام خمینی :

در این قسمت ، قسمت هایی از سخنان امام راحل را مرور می کنیم؛

« ... روحانیّت را با تمام قوا کوبیدند، به طوری که این حوزه علمیّه ای که آن وقت، البته هزار و چند صد تا محصّل داشت، رسید به یک چهارصد نفر، آن هم چهار صد نفری که تو سری خورده، چهارصد نفری که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند؛ تمام منابر را در سرتاسر ایران ، تمام خطبا را در سرتاسر ایران، زبانشان را بستند. »

ـ « ... من گاهی که مباحثه داشتم در مدرسه فیضیه و چندنفری بودند، یک روزدیدم که یک نفر است، پرسیدم، گفت: قبل از آفتاب این ها[ طلّاب و روحانیّون] باید بروند در باغات برای آنکه مأمورین می آیند و دنبالشان و آنها را می گیرند. قبل از آفتاب می رفتند، در باغات شهر و بعد، آخرهای شب برمی گشتند به محل ... »

ـ هم چنین ایشان در سخنرانی خویش در مدرسه فیضیه، در این مورد می فرمایند:

« این مدرسه فیضیه را که ملاحظه می کنید که آن وقت شاید ششصد، هفتصد طلبه در خود مدرسه ساکن بود. [ طلّاب ] روز نمی توانستند در مدرسه باشند ، فرار می کردند به باغات شهر وآخر شب می آمدند ؛ برای این که مأموران دنبال این بودند که این ها را بگیرند و ببرند و عمامه هاشان را بردارند . علمای تهران را تعقیب می کردند و بعضی از اشخاص موجّه از علما را در کلانتری می بردند و همان جا لباسهایشان را می بریدند که بلند نباشد ، همان جا قیچی می کردند ... » .

پس از آشنا شدن با این شرایط زمانی و مکانی ونقش اجازات درحفظ موقعیّت روحانیّون وطلاب شیعی ایران ، کیاست و درایت فقیه اصفهانی در جایگاه بزرگترین زعیم دنیای تشیّع بیشتر نمودار می شود.

فقیه اصفهانی در این دوران، به صورت گسترده به صدور اجازه برای افراد می پردازد.

شاید بتوان گفت این اجازات افزون بر هزار باشد و شاید در نگاه اول، این سخن قدری تأمّل برانگیز باشد؛ ولی نگارنده در « اجازات فقیه اصفهانی » 162 مورد از این اجازات را مستند ذکر نموده و افزون بر این، نام دویست و هفتاد نفر از کسانی را که ازاین فقیه بزرگ اجازه اجتهاد، روایت ویا امور حسبیّه داشته اند را نام برده است.

همچنین حضرت حجّه الاسلام سیّد احمد اشکوری- محقق ارجمند و تراث پژوه معاصر- در این باره چنین معتقد است:

« سیّد ابوالحسن اصفهانی برای وکلا و نمایندگان خود، جهت عهده دار شدن شؤون دینی، هزاران اجازه صادر نمودند؛ همانگونه که وی به صدور صدها اجازه اجتهاد به جهت حفظ روحانیّت ومقابله با حرکت های رضا خان، اقدام نمودند ...»

صاحب کتاب « مشهد الامام او مدینة النجف » در مورد وکلای فقیه اصفهانی چنین می نویسد:

« ...نمایندگان آيت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی در اطراف زمین، در حدود چهار هزار نفر می باشند... »

در این دوران که رضاخان با تمام توان، به زدودن تمامی آثار دین و دیانت برخواسته و با تصویب قانون اتحاد لباس، کیان روحانیّت را نشان گرفته است رادمردی از تبار نور ، از گوشه حوزه علمیّه نجف، با کوله باری ازمعنویّت، علم وتوکّل به خداوند هستی آفرین، رهبری امّت را برعهده می گیرد و با اعطاء اجازات متعدّد به حفظ و پاسبانی از روحانیّت، دیانت و حوزه های علمیّه بر می خیزد و تا پایان عمر مبارک خویش، لحظه ای در انجام این هدف بزرگ و حرکت در جهت رسیدن به آن، کوتاهی نمی ورزد.

نکته دیگر که در این مورد شایان دقت و توجه است این که این گستردگی صدور اجازات به حدّی است که برخی بر انجام آن خرده گرفته اند. ما در اینجا و برای پاسخ به این اعتراض-افزون بر آنچه گذشت - سخن سه تن از شخصیت های علمی معاصر را در این باره ذکر نموده وبه همین مقدار بسنده می نماییم؛

ـ حضرت آيت الله العظمی مکارم شیرازی :

« مرجعیّت آيت الله اصفهانی در زمان رضاخان اتفاق افتاد. رضاخان می خواست ایران رااز روحانی، خالی کند به همین خاطر طرح متحد الشکل کردن لباس را در ایران مطرح کرد. در آن زمان تنها مجتهدین، حق لباس [ روحانیّت ] پوشیدن داشتند به همین دلیل مرحوم سیّد در آن زمان به طور وسیعی، اجازه اجتهاد صادر نمودند. این عقل و درایت سیّد است که برای حفاظت از حوزه های علمیّه و طلّاب آن، دست به این اقدام جسورانه می زند. »

ـ حضرت حجّةالاسلام سیّد احمد اشکوری :

یکی از کارهای مهمی که سیّد در دوران مرجعیتشان انجام دادند، صدور اجازه اجتهاد به تعداد فراوان به منظور مقابله با طرح خلع لباس [روحانیّت، توسّط ]رضاخان بود که در آن موقع به جز مراجع، طلّاب دیگر حق پوشیدن لباس نداشتند. ببینید این گونه در مقابل سیاست های رضاخان رفتار می کردند. مرحوم سیّد به افرادی که می خواستند به ایران بیایند، اجازه اجتهاد

می داد ...»

ـ و حضرت حجّة الاسلام رسول جعفریان :

« در سال هایی که روحانیّون ایران تحت فشار دولت رضاخان، مجبور به خلع لباس بودند، اجازه اجتهاد یا گرفتن سهم امام و غیره که از سوی مرحوم آيت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی یا مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، برای روحانیّون صادر می شد، وسیله ای بود تا دولت از خلع لباس این اشخاص خودداری ورزد ...»

از دیگر مواردی که می توان در این نوشتار بدان پرداخت، بحث ارتباط قوی فقیه اصفهانی با چهره های علمی معاصر خویش و مشاوره نمودن و تبادل نظر کردن با ایشان در امور مهم و حیاتی جهان اسلام است، که توضیح پیرامون آن را به زمانی دیگر موکول نموده و نوشتن درباره اقدامات فخر اسلام، فخر تشیّع، فخر حوزه های علمیّه شیعه، فخر ایران و افتخاراصفهان یعنی حضرت آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن موسوی مدیسه ای اصفهانی را به پایان می بریم.

 

پي نوشت :

 

 

1 . پرچمدار علم وادب .

2. مرد تبلیغات دینی . .

3 . قسمتی از عبارات فقیه اصفهانی در این مورد، این چنین است: « ... وبعد فقد اطلقت سراح النظر في هذا السفر الشریف، شهداء الفضیلة فلم أجده إلّا في ظني الحسن بمؤلّفه العلّامة الأمین الأمیني ، علم العلم و الأدب ، رجل الدعایة الدینیة ، وهو کما شاء له العلم والفضیلة و الحیطة والبصیرة فحیاه الله من مجاهد دون مناجح امته و مناضل عن شرف قومه وناشر لفضل رجالات أهل نحلته فإنه مع ما ابتدع و ابتکر ... قد اودع في هذه الصحیفة البیضاء کثیراً من الدروس العالیة، الثمینة، العلمیة، التاریخیة، الأخلاقیة، مع جودة البیان و حسن التعبیر وبدیع الاسلوب و دقة وتحقیق و أمانة في النقل ، فإلی المولی ابتهل في أن یعضده و یشد أزره في نشر صالح الامة و بث مآثر الطائفة و إحیاء دوارسها و یوفقه عوناً للشریعة و الشیعة ... »؛ ر.ک : شناختنامۀ آیة الله سیّد ابوالسن اصفهانی، ص 369.

4 . ر. ک: ضمیمه شماره 3، قسمت ضمائم.

5 . متن نوشته فقیه اصفهانی، چنین است: « ... رقیمة حضرة آیة الله المیرزا ـ قدّس سرّه ـ في حقّه ـ دامت برکاته ـ رشحة من رشحات فضله؛ کیف و هو من کبار المجتهدین و من عظماء المجتهدین الراشدین ، أیّدالله به الدین و جمع به شمل المسلمین ... » ؛ نگر: کتاب سیرة آیة الله الخراساني ، سیّد محمّد رضا حسینی جلالی ، قم ، نشر باقری ، 1415 ق ، ص 107 .

6. مجله حوزه، اردیبهشت 1368، ش 31، ص 52 .

7. ر.ک: اجازات فقیه اصفهانی ( از نگارنده )، ش 151.

8 . رک: ضمیمه شماره 5.

9 . رک: اجازات فقیه اصفهانی، ش 151.

10 . رک: ضمیمه شمارۀ 6.

11 . شرح حال وی را نگر در کتاب « ضیاء بزم ایمان »، سیّد محمّدرضا تجویدی، اصفهان، نشر صغیر، 1385 شمسی.

12 . رک: اجازات فقیه اصفهانی، ش 97.

13. و نیز نگر: اجازه به آیة الله شهید اشرفی اصفهانی و مرحوم آیة الله میرزا اسحاق آستارائی؛ اجازات فقیه اصفهانی، ش 106 و ش 90.

14 . نکته قابل تذکّر در این مورد این که از دیار جرقویه همزمان با مرحوم شیخ محمّد حسن پیکانی ، چهره های علمی حوزوی دیگری نیزبرخواسته اند؛ مانند حضرات آیات :

الف : شیخ محمّدرضا جرقویه ای حائری( 1305 ـ 1393 قمری )

وی در کربلا سکونت داشته، صاحب تألیفات ارزشمند بوده و درس فقیه اصفهانی را نیز درک نموده است.

ب: مرحوم شیخ محمّد رضا حسین آبادی جرقویه ای ( 1309 ـ 1371 قمری )

وی در اصفهان ساکن، از فقیه اصفهانی دارای اجازه اجتهاد و به تدریس مشغول بوده است.

ج: مرحوم سیّد محمّد حسن میرجهانی محمّدآبادی جرقویه ای ( 1319 ـ 1413 قمری )

وی صاحب تألیفات متعدد ارزشمند ،دارای اجازه از فقیه اصفهانی و همچنین نمایندۀ مخصوص وی در برخی امور بوده است.

د: مرحوم سیّد عطاءالله فقیهی محمّد آبادی جرقویه ای (1307 ـ 1370 شمسی )

وی از مدرّسین سرشناس حوزه علمیه اصفهان و صاحب رساله نماز شب بوده است.

با استفاده از مجموعه « با ستارگان کویر» ، از نگارنده ؛ ( مخطوط ).

شاید دلیل این توصیه و سفارش فقیه اصفهانی، این بوده که چهار فقیه پیش گفته یکی ساکن کربلا و سه نفر دیگر در شهر اصفهان ساکن بوده اند و تنها مرحوم پیکانی درجرقویه، سکونت داشته است. *شبیه به این برخورد و تجلیل فقیه اصفهانی از عالمان ساکن در مراکز دور از نجف، نسبت به مرحوم شیخ اسد الله فهامی اصفهانی نیز نقل شده است؛ نگر: فخر تشیّع ( محمّدحسین ریاحی ، اصفهان، نشر وسپان ، 1387 ش) ، ص 89 ـ 90 .

15 . یکی از آثار این فقیه فرزانه « تقریرات فقه و اصول مرحوم مرحوم علّامه آیة الله سیّد محمّد باقر درچه ای » می باشد؛ بحث غنای این تقریرات به تحقیق نگارنده در جلد دوم مجموعه ارزشمند « نصوص و رسائل من تراث اصفهان العلمی الخالد » چاپ منتشر گردید .

16 . برخی از شاگردان این فقیه فرزانه عبارتند از: شهید مظلوم آیة الله دکتر بهشتی، آیة الله العظمی شیخ محمّد تقی مجلسی و آیة الله حاج آقا حسن امامی ـ دامت برکاتهما .

17 . رک : ضمیمۀ شمارۀ 6 .

18 . گزیدۀ اسناد مرحوم آیة الله سیّد علی اصغر برزانی ، ( مخطوط ) .

19 . قصد نگارنده در ابتدا، آن بود که قسمتی از اصل نامه را ذکر نماید؛ ولی در ادامه از تصمیم خود منصرف و تمامی آن را در این جا درج می نماید.

« بسم الله الرحمن الرحیم

الأشراف الکرام من وجوه قانا و نواحیها ( أدام الله عزّهم )

السلام علیکم أنصار الحق و أعضاد الإسلام و أعوان أهله و رحمة الله و برکاته

و بعد : فقد أتاني کتابکم المتضمن لطلبکم مني جناب علم الأعلام و مصباح الظلام و رکن الإسلام، ولدي الأعز، الشیخ حبیب ( دامت افاضاته )

أما إنّکم لقد طلبتم عالماً عاملاً و برّاً تقیّاً فاضلاً، هماماً مقداماً حازماً، سدید الرأي، ثاقب الفکر، مستقیم الأمر، لاتأخذه في الله لومة لائم.

طلبتم أکثر أهل العلم عناءً وأحسنهم بلاءً و أفضلهم جهاداً وأکملهم هدیاً وإرشاداً.

طلبتم مني یدي العاملة و عیني الساهرة ولساني الناطق و حبیبي الصادق.

ولقد أتاني من أهل العمارة حین بلغهم ذلک مثلما أتاني منکم ، و حیث أنّه لاغنی لذلک القطرعنه بغیره و ما کان ینبغي حرمانکم من إفاداته و منافعه ، بل أنتم أولی به ممّن سواکم، نری أن یکون عندکم في زمن الصیف و عندهم في الشتاء و بذلک اقتنعوا.

وستکون حرکته إلیکم بعد شهر رمضان إنشاء الله ، فتوقعوا وروده و انتظروا وفوده ، واعلموا أنّه سیف من سیوف الإسلام ورکن من أرکانه العظام و أنّه من أکابر المجتهدین العظام ، فأستضیئوا بنوره و استفیدوا من مصباح هدیه و إرشاده و انّ له في العراق مواقف مشهودة و مساع مشکورة محمودة، خدم بها الإسلام والمسلمین خدمة تذکر و تشکر فعسی أن یوفق لمثلها عندکم ولاحول ولا قوة إلّا بالله العلي العظیم.

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

الأحقر أبوالحسن الموسوي الاصفهاني » .

ر.ک: المهاجر العاملي الشیخ حبیب ... حیاته و بعض مؤلفاته، ص 296 ؛ به نقل از شناختنامه آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص 380 ـ 381 .

20. ر. ک : کشکول ناشری ،سیّد محمّدحسین ناشری، قم ، دارالثقلین ، 1377 شمسی ، ج 1 ، ص 10.

21 . مشهد الإمام أو مدینة النجف ، محمّدعلی جعفر التمیمی ، نجف ، الحیدریّة ، 1374 ق، ج 2 ، ص 21 .

22 . مجله حوزه ، ( مرداد و مهر 1373 ) ، ش 63 ـ 64 ، ص 43 .

23. همان، ص 44.

24. نگر: تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سیّد جلال الدین مدنی، جاپ سوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 1، ص 242.

25. ر.ک: مجله حوزه، شماره 94 ـ 95، ص 484.

26. صحیفه نور، ج 1، ص 127.

27 . همان، ج 5، ص 215 و ج 9، ص 143.

28 . امام و روحانیّت، ص 218 ؛ هرسه مورد با استفاده از مجله حوزه، شماره 94 ـ 95.

29 ـ ر. ک : المسلسلات ، به اهتمام سیّد محمود نجفی مرعشی ، قم ، کتابخانۀ آیة الله نجفی مرعشی ، 1416 ق ، ج 2 ، ص 361 ؛ متن عبارت المسلسلات چنین است : « ... أصدر السیّد الوفاً من الإجازات لوکلائه في البلاد لتولي الشئون الدینیّة ،کما أنه أصدر مئات من إجازات اجتهادیة محافظة علی الزي الروحي الذي کان مطارداً من قبل رضا شاه البهلوي إلا من کان مصدقاً باجتهاده ...» .

30 . ر . ک: مشهد الامام او مدینة النجف، ج 2، ص 21؛ عبارت کتاب چنین است: « وکلاؤه في جهات الدنیا : بلغ وکلاء آیة الله السیّد ابوالحسن الاصفهاني في جهات الدنیا زهاء أربعة آلاف وکیل ... »

31 . ر.ک : مدیسه، ص 10 .

32 . همان ، ص 31 .

33 . جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران، رسول جعفریان، چاپ ششم، 1385 ش، ص 32.

/س

زندگینامه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

 

زندگینامه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

مرکز نشر معارف قران و نهج البلاغه

تولد

سید ابوالحسن در سال ۱۲۸۴ ق . در دهکده کوچک ((مدیسه )) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.(۱۹۲)وی در اصل از سادات موسوی شهر بهبان بود. سالها پیش از تولد وی پدر بزرگش سید عبدالحمید از بهبهان به اصفهان نقل مکان کرده بود. سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آیة الله شیخ محمد حسن نجفی معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت

سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی که سید عبدالحمید به مظنور فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد ایشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمی شد مردی خداترس و روشن ضمیر بود که پس ازوفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.

تحصیلات

سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود روستای ((مدیسه )) لنجان نزدیکی از روحانیان آن دیار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدایی تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان که در آن عصر یکی از حوزه های مهم شیعی به شمار می رفت مهاجرت نماید. برای این منظور با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت اما پدر که از رنجهای دروان طلبگی بر فرزند اندیشناک بود با وی موافقت نکرد. این ممانعت رفته رفته اشتیاق تحصیل را در آن فرزند نیک فرجام شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر می ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت . سیدابوالحسن در اوایل بلوغ هنگامی که فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره ای گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبی از شبهای زمستان

شبى از شب هاى زمستان پدرآیت الله اصفهانی براى دیدن فرزند خود به حجره او رفت. او با وضع نابهنجارى روبرو شد و حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى براى زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازى و نه چراغى براى روشن کردن حجره . دلسوزی هاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش با کلماتى مأیوس کننده روح او را آزرده خاطر و دل شکسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشکبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنایتى کارساز را تقاضا کرد. در پى آن توسل ، روح امید و گشایش به جان و راه او دمید و برتوفیقات وىافزود.

 

طولی نکشید که ایشان پس از مدتی فراگیری علوم دینی با قلبی شادمان به ((مدیسه )) بازگشت .

او در اصفهان از محضر استادانی همچون :

آیة الله کلباسی ، آیة الله چهار سوقی ، آیة الله درچه ای ، آیة الله جهانگیرخان قشقایی و… بهره نهای فراوان برد و در همین ایام خود نیز به تدریس ادبیات عرب و فقه و اصول می پرداخت .

در عراق

او نزدیک به ده سال چون پیکارگر میدانهای جهاد در حوزه علمیه اصفهان ، پرتلاش به تحصیل و تدریس اشتغال داشت و هنوز به سن ۲۴ قدم ننهاده بود که به منظور بالا بردن معلومات خویش در سطح عالی و بهره گیری از دانش شخصیتهای علمی حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال ۱۳۰۷ ق . رهسپار عراق گردید. وی در آنجا از محضر بزرگانی چون آیات عظام : میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ ) میرزا حبیب الله رشتی ، فاضل شربیانی ، شیخ محمد حسن مامقانی ، سید محمد کاظم یزدی ، آخوند خراسانی ، میرزا محمد تقی شیرازی و آیة الله شریعت اصفهانی بسیار استفاده برد.

وی مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آیة الله میرزا محمد حسن شیرازی شرکت می کرد. پس از آن در سال ۱۳۱۰ ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه گردید.

موقعیت علمی و مرجعیت

آیة الله اصفهانی دارای ذوقی سلیم و فهمی نیکو و نظری صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعی بود و همین خصوصیت او را در مجالس ‍ علمی زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگری سید و تاءمل و تعمق بسیارش ‍ در مسائل علمی ستودنی بود.

جولان فکری و پژوهش بسیار او در جوانب هر مساءله باعث می شد که در یک موضوع ، نظریات گوناگونی در طول زمان ، ارائه نماید و در مسائل پیچیده فقهی به گره گشایی بپردازد. با این همه تا مدتهای طولانی حلقه درس او را شاگردانی اندک تشکیل می دادند. پس از اینکه میرزا محمد تقی شیرازی ، مرجع تقلید شیعیان مردم را در مسائل احتیاطی خویش به وی ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده می شد، تا جایی که پس از درگذشت آیة الله سید محمد کاظم یزدی (۱۳۳۷ ق ) حوزه درسش ، پررونق ترین مجمع علمی در میان مجامع علمی آن روزگار گردید.(۱۹۶)

پس از درگذشت آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی (۱۳۲۸ ق ) و آیة الله شریعت اصفهانی (۱۳۳۹ ق ) سه نفر از علمای بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند: آیة الله نایینی ، آیة الله کاشف الغطاء و آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی ولی با درگذشت آیة الله کاشف الغطاء در سال ۱۳۴۴ ق . و درگذشت آیة الله نایینی در سال ۱۳۵۵ ق . مقام مرجعیت و زعامت دینی شیعیان ، در وجود آیة الله اصفهانی متمرکز و منحصر گردید و تا ده سال بعد که زندگی را وداع کرد در این مقام باقی بود.

یکی دیگر از عنایت های امام عصر ارواحنا فداه به این نایب بزرگوار و زعیم امامت توقیعات و نامه های شریفی است که برای آن بزرگوار صادر می کنند و می فرستند و بدین ترتیب ایشان را تحت عنایت خاصه خودش قرار می دهند و او را به الطاف و عنایاتشان می نوازند. توقیعی که حضرتش ارسال می دارند توسط مرحوم ثقه الاسلام و المسلمین زین العلماء و الصالحین حاج شیخ محمد کوفی شوشتری در نامه ای واصل می شود که متن مبارک آن نامه عبارت از این است:

«خودت را برای مردم ارزان کن و خودت را در دسترس همه قرار بده و محل نشستنت را در دهلیز خانه ات انتخاب کن تا مردم سریع و آسان با تو ارتباط داشته باشند حاجت های مردم را برآور. ما یاریت می کنیم

از آن پس آیت الله اصفهانی هر روز مقداری پول با خودش به دهلیز خانه می آورد و به حاجتمندان رسیدگی می نمود.

 

آثار قلمی

مشهورترین اثر آیة الله اصفهانی ، کتاب جامعی در فقه به نام ((وسیلة النجاة )) است که شامل اکثر مسائل فقهی مورد نیاز مسلمانان آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشته اند. برخی از کتب فقهی که بنا بر ترتیب کتاب ((وسیلة النجاة )) نگارش یافته عبارتند از ((تحریرالوسیله )) اثر امام خمینی و حواشی آیات عظام بجنوردی ، حمامی ، شاهرودی ، میلانی ، خویی ، گلپایگانی و

دیگر تاءلیفات آیة الله اصفهانی عبارت از:

۱٫ انیس المقلدین

۲٫ حاشیه بر تبصره علامه

۳٫ حاشیه بر ((العروة الوثقی ))

۴٫ حاشیه بر نجاة العباد

۵٫ ذخیرة العباد

۶٫ شرح کفایة الاصول

۷٫ منتخب الرسائل

۸٫ مناسک حج

۹٫ وسیله النجاة الصغری

۱۰٫ ذخیرة الصالحین(۱۹۷)

شاگردان

در مکتب علمی آیة الله اصفهانی بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالیقدر و گرانمایه حاضر می شدند که برخی از آنان عبارت اند از حضرات آیات :

سید محمود شاهرودی ، سردار کابلی ، سید علی یثربی کاشانی ، میرزا آقا اصطهباناتی ، محمد تقی آملی ، شیخ هاشم آملی ، محمد رضا طبسی ، سید ابوالحسن شمس آبادی ، سید عبدالله شیرازی ، شیخ علی علیاری تبریزی ، علامه طباطبایی ، میرزا مهدی آشتیانی

 

آیة الله اصفهانی افزون بر اینکه در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان ، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود آراسته به صفات و ملکات اخلاقی بود. فروتنی ، بزرگواری ، خویشتن داری ، ایثار، ساده زیستی و توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضایل اخلاقی این آیت بزرگ الهی بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

در سال ۱۳۴۹ ق . شخصی که به سببی با آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی خصومت و کینه ای شدید در دل داشت دست به جنایت هولناکی زد و فرزند عالم و فاضل وی را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجیعی او را کشت . پس از دستگیری قاتل ، آیة الله اصفهانی شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادی او را فراهم کند. آیة الله اصفهانی این گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتی همگان گردید.

 

همچنین از آیة الله بهجت (حفظه الله) -از شاگردان آیت الله اصفهانی_ نیز نقل است که فرمودند: «آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یکی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه کرد. شخصی به ایشان اعتراض میکند که چرا از سهم امام (ع) اینگونه مجالس را برگذار می کنید؟ ایشان به شخص معترض ورقة سبزی را نشان داده بود که بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بود و ایشان هم یقین کرده بود که ورقه از جانب حضرت است که به مرحوم سید اجازه داده بود که: «سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف نماید

 

ویژگی های اخلاقی

آیة الله اصفهانی زندگی بسیار ساده ای داشت و به دور از هر گونه مظاهر فریبنده مادی می زیست . در اوایل طلبگی مجبور بود خود را با شرایط سخت و نامناسب مالی که بر حوزه های علمیه حاکم بود و هم اکنون هم نیز هست تطبیق دهد. فشار مالی و شرایط سخت معاش به حدی بود که او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگی کند. یکی از علما در این باره می گوید در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم ، وقتی از کوچه ای که در آن خرابه ای وجود داشت ، گذر کردیم ، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم . چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضی نیست در خانه اش باشیم . به ناچار آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم . تا اینکه بالاخره موفق شدم خانه ای دیگر اجاره کنم .

وی پس از اینکه به مقام مرجعیت تقلید رسید و هر روز از اطراف و اکناف عالم ، پول و وجوهات شرعی بسیاری به دستشان می رسید، باز همچنان به زندگی ساده پیشین خود، زاهدانه ادامه می داد، و به زخارف دنیوی به دیده حقارت می نگریست . با اینکه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملکی و نه خدمتکاری داشت که در تهیه و خرید مایحتاج زندگی به وی یاری رساند. با این حال کمتر روزی اتفاق می افتاد که نیازمندی به آیة الله اصفهانی مراجعه کند و با دست خالی باز گردد. بسیار اتفاق می افتاد که با اینکه خود سخت محتاج بود از بخشش به دیگران دریغ نمی کرد و آنان را بر خود ترجیح می داد.

نوشته اند: هنگامی که رهبر انقلاب عراق آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی ازتنگدستی سید ابوالحسن اصفهانی با اطلاع شد، ۵۰۰ لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ ، برای خود منزلی بخرد، ولی آیة الله اصفهانی آن ۵۰۰ لیره را در کمال تنگدستی خود به تعدادی از نانوایان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفی طلاب علوم دینی و تهیدستان تهیه شود.

دورنگر و ژرف اندیش

آیة الله امین جبل عاملی درباره آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی می گوید:

در سال ۱۳۵۲ ق . که به عراق سفر کردم او را مورد ارزیابی قرار دادم . دیدم مردی است دارای فکری بزرگ که میدان اندیشه اش وسیع است . در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف اندیش ، دارای راءیی صائب است و تدبیری نیکو و بسیار موقعیت شناس است .

بر همه مردم ، شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوتمند و سیاستی بزرگ است . و همین ویژگیها باعث شده که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد، چون شایستگی چنین منصب و مقامی را دارد.

شهامت در فتوا

آیة الله اصفهانی در باین احکام الهی و آنچه به نظرش صحیح می رسید، بسیار با شهامت بود و از کسی باکی نداشت – گر چه در ظاهر به زیان وی تمام می شد. او مصداق بارز آیة شریفه ((… یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم …)) بود. در راه خدا مجاهده می کرد و از سرزنش ملامتگران هراسی به خود راه نمی داد.

از جمله فتواهای آیة الله اصفهانی که جنجال زیادی بر پا نمود، نظریه وی در مورد پاره ای از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وی بر این باور بود که قمه زنی و زنجیر زنی و کوبیدن طبلها و برخی دیگر که در ایام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است . چون این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا می زد و از طرفی با عقاید بسیاری از روحانیون و علمای آن زمان نجف هماهنگی نداشت ، باعث اختلافات و سر و صدای شدید شد و برخی از وعاظ در سخنرانیهای خود آیة الله اصفهانی را به سختی مورد انتقاد و حتی اهانت قرار دادند. ولی وی هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیده خود دست بردارد و خوشایند جاهلان و بی خردان سخن بگوید و فتوا صادر کند.

 

ایشان همچنین در مقابل استعمارگران وحشی و مزدوران داخلی شان ایستادگی می کرد و با فتاوای خود مردم را به ایستادگی در مقابل آنان ترغیب می ساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیها بسیاری را به جان خرید.

درگذشت

آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش دچار ضعف مزاج گردید و به بیماریهای گوناگونی مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای درامان ماندن از گرمای زیاد شهر نجف به کاظمین و سامرا می رفت ، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر می برد، ولی در عمل اینچنین نبود. او به تنهایی در آنجا به نامه های زیادی که از سوی مسلمانان و دوستدارانش به منظور کسب نظرات فقهی و رهنمودهای علمی وی برایش ارسال می شد، پاسخ می داد و با تنی خسته و کوفته سر بر بالین می گذارد. چند صباحی پیش از اینکه دار فانی را وداع گوید وضعیت مزاجی وی رو به وخامت گذاشت . به او پیشنهاد کردند که محلی دیگر را که دارای هوایی مناسب است ، برگزیند. او ایران را انتخاب کرد اما خیلی زود از سفر به ایران منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید پس از مدت زمان کوتاهی که ایشان در بعلبک بود بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل ، بعلبک ، بیروت ، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجی وی تا اندازه ای بهبود یافت ، روزی در اثر سانحه ای به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه ۱۳۶۵ ق . در ۸۱ سالگی دارفانی را وداع گفت .

پیکر شریف آیة الله اصفهانی پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعی کم سابقه در صحن مطهر امیرالمؤ منین علیه السلام کنار قبر فرزند شهیدش سید محمد حسن و آرامگاه آیة الله خراسانی به خاک سپرده شد.

منبع: تبیان

 

 

سيد ابوالحسن اصفهاني ؛ مرجع بازانديش و رهبر مجاهد

 

 

سيد ابوالحسن اصفهاني ؛ مرجع بازانديش و رهبر مجاهد

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

 

نویسنده: سهيلا كرمي *

 

 

چکیده

 

این مقاله حیات قهرمانان تاریخ اسلام و پیشوایان علم و سیاست را دفتری برای عبرت آموزی دانسته و آیت¬الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی را به عنوان یکی از تندیس های علم و حلم و تقوا معرفی نموده که از کیاست و درایت و حُسن اداره در حوزه¬های علمیه برخوردار بوده است. یکی از ویژگیهای بارز این مرجع عالیقدر تشرف به خدمت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نیابت ایشان می¬باشد. دیگر ویژگیهای ذاتی و اکتسابی وی با رویکرد به زندگینامه آیت¬الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و بیان فعالیتهای سیاسی و مذهبی وی در این مقاله نمودار است.

 

مقدمه

 

فقها، حصون اسلام، دژهاي محكم ايمان، نگهبانان آگاه شريعت و آئين الهي هستند. آنان درطول تاريخ پيش قراولان مبارزه با استبداد و استعمار و بيدادگري بوده اند، چه مشقتها و ناملايماتي كه در اين راه متحمّل گرديده اند،‌ به حدّي كه اغلب جان خود را فداي آرمان الهي خود نموده و در راه آرمان به فيض شهادت نائل آمده اند.

در دنياي نيرنگ و زور از «حديث اخلاص» و «قلّه هاي شجاعت و ايثار» سخن بايد گفت و به فروافتادگان چاه ذلّت و غفلت، صدرنشينان بلنداي انديشه و جهاد را نشان بايد داد.

در برابر مجسمه هاي دروغين آزادي بايد «تنديس پارسايي» را مطرح كرد و در روزگاري كه جارچيان اقتصاد غربي، طبل توخالي «توسعه» را به صدا آورده اند، بايد به «آواي بيداري» و «فرياد فضيلت» گوش فرا داد.

از آنجا كه تدوين زندگينامه ستاره ها وظيفه ماست، زيرا نگهبانان ظلمت، هميشه از نور مي گریزند و جلّادان فكر و فرهنگ هرگز از «ياوران عقل و وحي» به نيكي سخن نخواهند گفت و شيفتگان ترانه تنبلي «سوره پرواز» را با آوازخوش نخواهند خواند،‌ براين اساس مؤلف به بررسي زندگي يكي از اين ستاره هاي علم ومعرفت،‌ فقيه بزرگ سيدابوالحسن اصفهاني پرداخته است.

در بسياري از آيات قرآن شرح حال و سيرت گذشتگان ذكر شده است و در ذيل هر داستاني، انسان با خرد را به گرفتن نتيجه اخلاقي از آن رهنمون مي شود. همچنان که خداوند در آيه 109 سوره يوسف مي فرمايد:

«آيا در روي زمين نمي گردند تا بنگرند كه پايان كار پيشينيان چه بوده است؟ و سراي آخرت پرهيزكاران را بهتر است، چرا نمي انديشند؟»

و در همین سوره هدف از بيان داستان انبياء‌ را عبرت گيري اهل انديشه مي داند.

براين اساس شايسته است كه در علل و اسباب به وجود آمدن حركت ها و جنبش هاي تكاملي كه در جوامع بشري و هر مقطعي از زمان وجود داشته اند؛ نيك تأمّل كرد و در آنها به ديده عبرت نگريست. اين نكته يكي از هدف¬هاي اساسي در بررسي حيات قهرمانان تاريخ اسلام و پيشوايان علم و سياست است.

فقيه بزرگوار و مرجع عاليقدر عصرخويش، آيت¬الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني از فقهاء و مراجع بزرگ معاصرند؛ كه در كياست و درايت و حسن اداره حوزه هاي علميه شهرت بسزا و نام پرآوازه اي دارند.

 

سيد ابوالحسن اصفهاني

 

او يكي از مراجع اعلاي ديني، زعيم اعظم، فقيه مؤيّد، زمامدار تشيع و از آيات و مراجعي بوده كه به فيض ملاقات حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداء رسیده و مورد تأييدات غيبي بوده اند. در طول تاريخ غيبت كبري،كمتر مرجعي به كياست و فراست و سعه صدر و بخشندگي ايشان بوده است.

يكي از كرامت هاي امام عصر(علیه السلام) به اين نايب بزرگوار و زعيم امت،‌ توقيع شريفي است كه براي آن بزرگوار توسط شيخ محمد كوفي شوشتري مي فرستند، متن مبارك آن نام اين است:

«به او بگو: خودت را براي مردم ارزان كن، و خودت را در دسترس همه قرار بده! و محل نشست خود را دهليز خانه ات انتخاب كن تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند!‌ حاجت هاي مردم را برآور! ما ياري ات مي كنيم

آن بزرگوار، به مقام نيابت امام زمان(علیه السّلام) در به عهده گرفتن ولايت و زعامت امت بوده است؛ تا جايي كه يكي از تشرف يافتگان به محضر امام زمان(علیه السّلام) مي گويد:

« ... پس از تشرّف به محضر امام زمان تا سؤالاتم را از آن حضرت بپرسم، اما آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني را به جاي آن حضرت ديدم. سئوالات خويش را پرسيدم و جواب گرفتم. در همان روز به خدمت آن بزرگوار مشرف شدم سئوالات خويش را مطرح كردم. آن بزرگوار عين همان جواب ها را به من داد و آن گاه لبخندي زد و از من پيمان گرفت كه تا زنده است، ماجرا را با كسي بازگو نكنم

امام خميني(رحمت الله علیه) مي فرمايند:

«امروز در نظرشيعه، آن روحاني كه احترامش از همه بيشتر و شتر تقليد در خانه او زانو به زمين زده، رئيس روحانيون آقاي آقاسيدابوالحسن اصفهاني است، شما از اين مرد بزرگ، كدام محافظه كاري و حرف خرافي شنيديد؟»

 

ولادت در آغاز پويش علمي

 

ابوالحسن محمدبن عبدالحميد بن محمد موسوي اصفهاني، از علماي اماميه، در سال 1284 ه‍ . ق در دهكده كوچك « مديسه» لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.

وي در اصل از سادات موسوي شهر بهبهان بود. علت اينكه او در مديسه متولد شد، اين بود كه پدربزرگ وي سيد عبدالحميد از شهر بهبهان به دهكده مديسه نقل مكان كرده بود.

سيد عبدالحميد از علماي وارسته نجف، و از شاگردان شيخ محمدحسن نجفي معروف به صاحب جواهر و شيخ موسي پسرشيخ جعفر كاشف الغطاء بود. او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساكن شد و تا پايان عمر به كار تدريس و انجام امور شرعي اشتغال داشت. عبدالحميد، شرحي نيز بركتاب «شرايع الاسلام» نوشت كه «شرح الشرايع» عنوان گرفت. سرانجام مرگ او را در ربود و در اصفهان مدفون شد.

سيدمحمد، پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامي كه سيد عبدالحميد به منظور فراگيري علوم ديني به عراق مهاجرت كرده بود، دركربلا متولد شد، ايشان اگرچه از زمره عالمان شمرده نمي‌شد، مردي خداترس و روشن ضمير بود كه پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاك سپرده شد.

وي تحصيلات اوليه را در اصفهان در مدرسه «نيماورد» به انجام رساند و از محضر ميرزاابوالمعالي كلباسي استفاده‌ها برد. سپس در سال 1307 هـ . ق به قصد ادامه تحصيلات، عازم حوزه علميه نجف گرديد و در محضر درس بزرگان و فضلاي حوزه نجف شركت جست. حوز درس آيت‌الله آخوند خراساني او را به خود جلب نمود و در حوزه درس او بود؛ كه به درجة عالية اجتهاد نائل آمد. پس از رحلت آيت‌الله آخوند خراساني در سال 1329، مرجعيت عامّه با آيت‌الله ميرزا محمدتقي شيرازي بود. او احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده بود. پس از درگذشت او در سال 1338، آيت‌الله نائيني وآيت‌الله اصفهاني، هر دو به عنوان مرجع تقليد معروف و مشهور گرديدند؛ تا اينكه آيت‌الله نائيني در سال 1355، هم سال با فوت آيت‌الله حاج شيخ عبدالكريم حائري درگذشتند. مرجعيت به صورت تمام به آيت‌الله اصفهاني در نجف و اغلب بلاد شيعه، محرز و مسجّل گرديد. ايشان رساله‌اي نگاشتند، كه نام آن «وسيلة النجاة» مي‌باشد كه ترجمه فارسي آن «صراط النجاه» و ترجمة اردويي آن «طريق النجاه» مي‌باشد.

 

دخالت در امور سياسي

 

 

الف: انقلاب 1920 عراق

 

سيد ابوالحسن اصفهاني به صورت فعّالانه در برابر يورش انگليس به عراق در سال (1332 هـ . ق / 1914 م) ايستادگي كرد؛ در آن زمان عراق در متن معركه قرار داشت. شعله‌هاي مقاومت در برابر اشغالگران از نجف اشرف زبانه كشيد و مردم مسلمان عراق به نداي جهاد مرجعيت لبيك گفتند در نهايت اين تحريكات به انتفاضه سال (1337 هـ . ق / 1918 م) نجف انجاميد.

دو سال از انتفاضه نجف سپري نشده بود؛كه انقلاب بزرگ 1920 عراق به وقوع پيوست. آن هم در شرايطي كه لبنان و سوريه و فلسطين و جاي جاي سرزمين‌هاي اسلامي ديگر تحت قيوميت فرانسه و انگليس در آمده بودند و بخش هاي شمالي ايران نيز به اشغال روسها درآمده بود. از اين‌رو مرجعيت به مقابله با اشغالگري پرداخت. بعضي‌ها گفته‌اند كه مرجعيت نيز طرح جايگزين خود را براي اشغالگري ارائه داد، ولي نظر ديگري مي‌گويد كه هدف انقلاب 1920 كه تحت رهبري علماي نجف و كربلا به وقوع پيوست، برپايي حكومت اسلامي در عراق از سيطره بيگانگان بود. از اين رو براي تحقق اين هدف علما نداي وحدت شيعه و سنّي را مطرح كردند و علاوه بر يكپارچگي قبائل عرب، به هماهنگي بين اعراب و كُردها نيز فراخواندند.

سيد ابوالحسن اصفهاني در انقلاب 1920 سلاح بدست گرفت و همراه مجاهدين به جبهه‌هاي نبرد شتافت، اما به اصرار رهبران انقلاب، به نجف اشرف بازگشت. نقش ارزنده ايشان به عراق منحصر نمي‌شود؛ بلكه در هيأتي كه براي برنامه‌ريزي و كسب آمادگي جهاد عليه ارتش روسيه كه در سال (1920 م / 1329 هـ . ق) تشكيل گرديد و شمال ايران را به اشغال خود درآورده بودند، نيز مشاركت ورزيد.

 

حرمت مشاركت در انتخابات

 

پس از انقلاب 1920 مراجع بارزي چون مرحوم اصفهاني و ميرزاي نائيني نقش مقابله گرانه با قيموميت را ادامه دادند و بيعت با ملك فيصل اول را رد كردند، كسي كه انگليسي‌ها او را به عنوان پادشاه عراق تعيين كرده بودند. بدين ترتيب آن استقلال كاملي كه سابقاً براي عراقي مي‌خواستند ايجاد نشد.

سيد ابوالحسن اصفهاني فتوا به حرمت مشاركت در انتخابات مجلس نمايندگان داد. البته تا زماني كه مجلس معاهده و قيوميت انگليس بر عراق را ملغي اعلام نكند. متن فتواي آيت‌الله اصفهاني عبارتست از:

«بسم الله الرحمن الرحيم- سلام بر همه، بالخصوص برادران عراقي، وظيفه ديني بر همه مسلمانان لازم مي‌گرداند كه در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامي تا آنجا كه قدرت دارند بكوشند و بر همه ما واجب و لازم است؛كه سرزمين عراق را كه شاهد، ائمه هدي عليهم السلام و مراكز ديني ما در آنجا است؛ از تسلط كفار حفظ نموده و از نواميس ديني آن دفاع كنيم. من شما را بر اين موضوع دعوت كرده و ترغيب مي‌نمايم. خداوند ما و شما را براي خدمت به اسلام و مسلمين موفق فرمايد. «ابوالحسن الموسوي الاصفهاني»

 

ب: حوادث مسجد گوهرشاد

 

فاجعه مسجد گوهر شاد مشهد، يكي از دهها و صدها حوادث جنايت بار دوران رضاخان پهلوي است؛كه مردم مسلمان را در راه حمايت از روحانيت به خاك و خون كشيد. آن روز مردم در اعتراض به دستگيري آيت‌الله سيد حسين قمي دست به تظاهرات زده بودند. وقتي خبر به رضاشاه رسيد كه دهها هزار نفر از مردم مشهد به دفاع از اهداف اسلام و روحانيت در مسجد گوهرشاد اجتماع كرده‌اند، دستور داد همه مردم را از طرف درها و چهار طرف پشت بام مسجد، به رگبار مسلسل ببندند و هيچ نوع رحم به صغير و كبير و زن و مرد نكنند. پس از اين ماجرا، (آيت‌الله سيد حسين قمي) در باغ سراج الملك شهر ري محبوس گرديد و هر گونه تماس با ايشان ممنوع اعلام شد. بعد از يك ماه در آخر ماه ربيع‌الثاني بود كه او را به اتفاق فرزندش و جمعي ديگر به اعتاب مقدسه تبعيد كردند، وقتي آيت‌الله سيد حسين قمي وارد كربلا شد، آيت‌الله العظمي مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني، دامادشان آقاي سيد ميرزا را با نامه‌اي به نمايندگي از خود خدمت ايشان اعزام نمود و آقا سيد ميرگفته بود: آقا به من دستور داده‌اند از طرف ايشان دست شما را ببوسم، اين عمل آيت‌الله اصفهاني؛ مرجع تقليد اسلامي اثر خود را بخشيد و به ترتيب آيت‌الله اصفهاني رضايت خود را از اعمال و خدمات آن عالم رباني و نارضايتي و خشم خود را از اعمال فجيع دولت سرسپرده رضاخاني اعلام نمودند.

 

آثار قلمي

 

مشهورترين اثر آيت‌الله اصفهاني، كتاب جامعي در فقه به نام «وسيله النجاه» است كه شامل اكثر مسائل فقهي مورد نياز مسلمانان آن عصر بود بسياري از فقها و مراجع بزرگ بر اين كتاب حاشيه زده و شرح نوشته‌اند. ديگر تأليفات آيت‌الله اصفهاني عبارتند از :

1ـ انيس المقلدين

2 ـ حاشيه بر تبصره علامه

3 ـ حاشیه بر العروة الوثقي

4ـ حاشيه بر نجاة العباد

5ـ ذخيرة العباد

6 ـ شرح كفاية الاصول

7ـ منتخب الرسائل

8ـ مناسك حج

9ـ وسيلة النجاة الصغري

10ـ ذخيرة الصالحين.

 

شاگردان

 

در مكتب علمي آيت‌الله اصفهاني بسياري از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مي‌شوند؛ كه برخي از آنان عبارتند از حضرت آيات: سيد محمود شاهرودي، سردار كابلي، سيد علي يثربي كاشاني، ميرزا آقا اصطهباناني محمدتقي آملي، شيخ هاشم آملي، محمدرضا طبسي، سيد ابوالحسن شمس‌آبادي، سيد عبدالله شيرازي، شيخ علي علياري تبريزي، علامه طباطبايي، ميرزا مهدي آشتياني.

 

ويژگي‌هاي اخلاقي

 

او داراي صفات كريمه و همت بلند بود و در كياست و درايت و مديريت، گوي سبقت را از ديگر هم‌رديفان خود برده بود به حدّي كه مجلس درس ايشان از پرجمعيت‌ترين درسهاي حوزه نجف بود با توجه به سهولت بيانات و شيوه تدريس همگان مي‌توانستند نسبت به فهم خويش از آن بهره‌مند گردند.

از جمله صفات بارز در ايشان عبارتند از :

 

1ـ عفو و گذشت

 

در سال 1349 هـ . ق شخصي كه به سببي با آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني خصومت و كينه‌اي شديد در دل داشت دست به جنایت هولناكي زد و فرزند عالم و فاضل وي را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرار داد و به طرز فجيعي او را كشت. پس از دستگيري قاتل، آيت‌الله اصفهاني شخصي را به نمايندگي از طرف خود به دادگستري فرستاد تا اسباب آزادي او را فراهم كند. آيت‌الله اصفهاني اين گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتي همگان گرديد.

 

2ـ ساده‌زيستي :

 

يكي از علما در اين باره مي‌گويد:

«در خدمت آقا سيدابوالحسن اصفهاني بودم، وقتي از كوچه اي كه در آن خرابه‌اي وجود داشت، گذر كرديم. فرمود: من با خانواده‌ام پانزده روز در اين خرابه ساكن بوديم. چون صاحبخانه ما به من گفته بود كه ديگر راضي نيست در خانه‌اش باشيم. به ناچار آنجا را تخليه كرديم و به اين خرابه منتقل شديم. تا اينكه بالاخره موفق شدم خانه‌اي ديگر اجاره كنم

 

3ـ سخاوتمندي و ايثار و دستگيري از ديگران :

 

وي پس از اينكه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اكناف عالم، پول و وجوهات شرعي بسياري به دستشان مي‌رسيد، باز همچنان به زندگي ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مي‌داد، و به زخارف دنيوي به ديده حقارت مي‌نگريست؛ با اينكه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملكي و نه خدمتكاري داشت كه در تهيه و خريد مايحتاج زندگي به وي ياري رساند. با اين حال كمتر روزي اتفاق مي‌افتاد كه نيازمندي به آيت‌الله اصفهاني مراجعه كند و با دست خالي باز گردد.

 

4ـ دورنگر و ژرف‌انديش

 

آيت‌الله امين جبل عاملي درباره آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي‌گويد:

«در سال 1352 هـ‌ . ق كه به عراق سفر كردم او را مورد ارزيابي قرار دادم، ديدم كه مردي است داراي فكري بزرگ كه ميدان انديشه‌اش وسيع است. در علم فقه بسيار وسعت نظر دارد، دورنگر است و ژرف‌انديش، داراي رأي صائب است و تدبيري نيكو و بسيار موقعيت‌شناس است

 

5ـ شهادت در فتوا

 

آيت¬الله اصفهاني در بيان احكام الهي و آنچه به نظرش صحيح مي‌رسيد، بسيار باشهامت بود و از كسي باكي نداشت. او مصداق بارز آية شريفه «يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم» بود. در راه خدا مجاهده مي‌كرد و از سرزنش ملامتگران هراسي به خود راه نمي داد.

 

امدادهاي غيبي

 

عنايات اميرالمؤمنين(علیه السّلام) بر آيت‌الله اصفهاني ـ مرحوم آيت‌الله طبسي (م 1405 ق) به يك واسطه از آيت‌الله خويي نقل مي‌كند كه:

«يكي از معاصران سيد ابوالحسن اصفهاني كه از سادات و علماي محترم نجف اشرف بود، اجاره منزلش مدتي به تأخير افتاده بود. صاحب منزل هر روز بر او فشار مي‌آورد؛ كه اگر تا فردا اجاره منزل را پرداخت نكني، اثاثيه‌ات را به كوچه خواهيم ريخت. اين وضع باعث ناراحتي شديد آن مردم محترم شده بود. در يكي از روزها وقتي با تهديد صاحب خانه‌اش مواجه مي‌شود، با افسردگي خاطر به حرم اميرالمؤمنان(علیه السّلام) مشرّف مي‌شود، و از ايشان استمداد مي‌جويد. در همان حال كه مشغول راز و نياز و دعا و توسل بود، در عالم رويا خود را در محضر علي(علیه السّلام) مي‌بيند. او از وي مي‌پرسد: چرا اين همه ناراحتي؟ و آن مردم محترم داستان به تأخير افتادن كرايه منزل خويش را عرض مي‌كند. امام در پاسخ مي‌فرمايند‌: «ما حالا تو را مي‌بينيم» سيد محترم عرض مي‌كند: آقا، من هر شب دو ساعت، سعادت مشرف شدن به حرم شما را دارم! اميرالمؤمنان(علیه السّلام) باز هم مي‌فرمايند: نه، ما حالا شما را مي‌بينيم. با اين حال مسأله‌اي نيست، مطلب شما را حواله داديم، كه آن شخص كسي جز آيت‌الله اصفهاني نبود

 

ارتباط مردمي

 

در عرصه فعاليت‌هاي اجتماعي سيد ابوالحسن اصفهاني ارتباط مستقيمي با مردم برقرار ساخت، در خانه‌هايشان به ديدارشان مي‌رفت و مواظب سلامت جسمي ايشان بود. آن مرجع عظيم الشأن گروههايي از پزشكان را براي معاينه بيماراني كه در مناطقشان طبيب واردي يافت نمي‌شد مي‌فرستاد.

سيد ابوالحسن اصفهاني شخصيتي بي‌نظير، نبوغي كم‌نظير و دستي با سخاوت داشت. عقلي نافذ و جايگاه علمي والايي در فقه و اجتهاد داشت. او مصلحي کبير بود و نگاهي دورانديش و داراي حسن تدبير بود و اين ويژگي‌هاي ممتاز باعث گرديد كه به مرجعيت عامه دست پيدا كند.

 

همسر و فرزندان

 

سيد ابوالحسن دو همسر داشت:

1ـ دختر حاج عبدالرحيم بوشهري؛ سيد از اين همسرش فرزندي نداشت.

2 ـ دختر حاج ابوتراب كه سيد از او صاحب چهار پسر و پنج دختر شد. كه اسامي فرزندان سيد بدين شرح است:

1ـ علامه شهيد محمد حسن اصفهاني. وي در روز سه‌شنبه 24 ربيع‌الاول 1322 ق پا به عرصه وجود نهاد. و در سال 1349 ق در صحن حضرت علي(علیه السّلام) در دوران حيات پدرش به شهادت رسيد.

2ـ حجت‌الاسلام و المسلمين سيد محمد كه در روز دوشنبه 25 ربيع الاول 1326 ق به دنيا آمد.

3ـ آيت‌الله سيد علي كه در روز 19 ذي‌الحجه 1332 ق از مادر زاده شد.

4ـ حجت‌الاسلام سيد حسين كه به سال 1338 ق به دنيا آمد.

5ـ فاطمه كه به همسر حجت‌الاسلام سيد مير بادكوبه‌اي درآمد.

6ـ رباب كه به همسري آيت‌الله سيد حسين اصفهاني بروجني درآمد.

7ـ مريم بيگ همسر حجت‌الاسلام سيد جواد شكوري.

8ـ زهرا بيگم كه همسر سيد حسين علوي شوشتري بود.

 

درگذشت

 

مجسمه علم و حلم و تواضع و پيكر تقوي و ورع و در سخاوت و كرم در زمان خود بي‌عديل و در بسط و سعه صدر درگذشته و حاضر كم بديل بوده است، پس از فوت مرحوم علامه طباطبايي آيت‌الله حاج سيد محمد كاظم يزدي صاحب عروه رحمه الله عليه سياست علماء اماميه و زعامت شيعه به وي منتهي و بالغ بر سي و سه سال بر دلهاي اغلب مسلمين حكومت داشت و شهرتش به تمام جهان رسيده بود. در مرگش چنان انقلابي برخاست كه در ايران و عراق و ساير ممالك كه تاريخ مثل آن را كمتر ديده و شنيده است. گذشته از مقامات ظاهري در معنويات از مراجع معدوده بود، به گفته بعضي از ثقات بي‌واسطه با حضرت وليعصر اروحنا الفداه ارتباط داشته است.

وفات او در روز دوشنبه نهم ذي‌الحجه 1365 هـ . ق، مطابق به سيزدهم آبان 1325 هـ . ق، ساعت شش بعدازظهر در كاظمين رخ داد. رحلت اين عالم رباني چنان شور و غوغايي در مردم عراق، ايران و پاكستان و هندوستان و تمام بلاد شيعه‌نشين ايجاد كرد كه تا آن روز بي‌سابقه بود.

* سهيلا كرمي؛ دانشجوي كارشناسي ارشد.

 

منابع و مآخذ :

 

 

1. حسيني ميبدي، سيد ناصر، انتشارات اردشير، سراج‌المعاني.

2. زاهدي، قاضي، شيفتگان حضرت مهدي(علیه السّلام) ، جلد اول.

3. امين عاملي، سيد محسن، (1353 هـ. ق)، اعيان الشعيه، چاپ دمشق.

4. اصغر‌ي‌نژاد، محمد (1373 هـ. ش)، سيد ابوالحسن اصفهاني، شكوه مرجعيت، نشر سازمان تبليغات اسلامي.

5. جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، (1385 هـ . ش)، سازمان تبليغات اسلامي، گلشن ابرار.

6. عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم (1372)، فقهاي نامدار، ناشر: كتابخانة آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي(ره)، قم.

7. دواني، علي. نهضت روحانيون، بنياد فرهنگي امام رضا(علیه السّلام).

8. نور علم (مجله)، دوره سوم، شماره چهارم، مهرماه 1367.

9. مختاري، رضا (137.)، سيماي فرزانگان، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ـ قم.

10. شاهرودي، جلالي، و فيات العلماء.

11. رازي، محمد شريف (1370)، گنجينه دانشمندان، قم، چاپ اول.

 

 

پي نوشت :

 

 

1 . زاهدي، ج 1، ص 116.

2 . ميبدي، مقدمه كتاب.

3 . رامين عاملي، 1353 ه‍ .ق، ص 231، ج 2.

4 . تأليف محقّق حلي.

5 . اصغري نژاد، 1373، ص 18.

6 . سيد محسن امين عاملي در اين باره مي‌گويند: آنچه ما از او در شهر نجف اشرف به سال 1353 هـ . ق شنيديم اين بود: او گفت كه پدرش از اهلم علم نبود ... امين عاملي، 1353 هـ . ق، ص 323، ج 2.

7. جمعي از پژوهشگران حوزه، 1373، ص 585.

8 . عقيقي بخشايشي 1372، ص 435.

9 . عقيقي بخشايشي، 1372، ص 439.

10. دواني، ج 2، ص 161.

11 . مجله نور علم، دوره سوم، ش 4 مهر 67، ص 111.

12 . جمعي از پژوهشگران حوزة علميه قم 1385، ص 587.

13 . عقيقي بخشايشي 1372، ص 438.

14 . جمعي از پژوهشگران 1385، ص 588، مختاري، 1373، ص 336، عقيقي بخشايشي، 1372، ص 438.

15 . شاهرودي، ص 240.

16 . جمعي از پژوهشگران، 1385، ص 588.

17. رازي، 1370، ج 1 ، ص 220.

18. جمعي از پژوهشگران، 1385، ص 588.

19. اصغري نژاد، 1373، ص 66.

20. اصغري‌نژاد، 1373، ص 94.

21 . رازي، 1370.

سيره عملي آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)

 

 

 

سيره عملي آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)

معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیّه

فاطمه فرهاديان

 

و پس از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید، با اینکه هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوه شرعی بسیاری دریافت مي‌کرد، همچنان به زندگی سادۀ پیشین خود، ادامه داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت نگریست و با اینکه خود سخت محتاج بود؛ اما هرگز از آن وجوه شرعی استفاده شخصی نکرد...

 

 

 

مقدمه

 

مقاله حاضر درباره شرح حال و سیره عملی حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. ایشان یکی از مراجع بزرگ شیعه بودند که خلق و خوی نبوی داشتند و در مراتب بلند علمی و عملی، گوی سبقت را از دیگران ربودند و در عرصه سیاست و اجتماع نیز حضوری پر رنگ داشتند؛ ولی با این حال، بسیار گمنام و ناشناخته باقی مانده‌اند.

 از آنجا که شیوه زندگی علماء و بزرگان ديني؛ از جمله ايشان بسیار به زندگی ائمه اطهار(ع) شبیه است، مي‌توان آن را الگویی برای زندگانی خود قرار داد.

 

مروری کوتاه بر زندگی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، فرزند محمد و نواده سید عبدالحمید در سال 1284 ق در مدیسه از روستاهای لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. خاندان وی در اصل از سادات موسوی ساکن شهر بهبهان بودند که به مدیسه مهاجرت کردند.

 پدر بزرگش سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان شیخ موسی پسر شیخ جعفر کاشف الغطاء و همچنین آیت الله شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر بود. او پس از مراجعت از نجف، در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت.

 سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی که سید عبدالحمید برای فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد. ایشان از زمره عالمان شمرده نمي‌شد؛ اما مردی خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد. 1

 سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود، روستای مدیسه لنجان، نزد یکی از روحانیان آن دیار آغاز کرد و پس از گذراندن دوره ابتدایی تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان مهاجرت کند؛ زیرا آن حوزه، در آن عصر يكي از حوزه‌های مهم شیعی به شمار مي‌رفت. وی هنگامی که با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت با ممانعت پدر مواجه شد؛ زیرا پدر از رنجهای دوران طلبگی بر فرزند خویش بیمناک بود و از اينرو با او موافقت نکرد. این ممانعت، رفته رفته اشتیاق تحصیل را در سید ابوالحسن شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت. 2

 سید ابوالحسن چهارده ساله بود که به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجره‌اي گرفت و به درس و بحث مشغول شد. او در اصفهان از محضر استادانی، همچون: ملا محمد کاشی،3 آیت الله کلباسی، آیت الله چهار سوقی، آیت الله درچه‌ای، آیت الله جهانگیر خان قشقایی و ... بهره‌های فراوان برد و در همین ایام، خود نیز به تدریس ادبیات عرب، فقه و اصول مي‌پرداخت. 4

 ایشان هنوز به سن 24 سالگی قدم ننهاده بود که برای بالا بردن معلومات خویش در سطح عالی و بهره‌گیری از دانش شخصیتهای علمی حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق رهسپار عراق شد. 5 وی در آنجا از محضر بزرگانی، چون: آیات عظام، میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ)، میرزا حبیب الله رشتی، فاضل شربیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، سید محمد کاظم یزدی، آخوند خراسانی، میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله شریعت اصفهانی بسیار استفاده برد. 6

 وی مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. او در سامرا در درس آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی شرکت مي‌کرد. پس از آن در سال 1310 ق به نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه شد.

 پس از درگذشت آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (1328 ق) و آیت الله شریعت اصفهانی (1339 ق) سه نفر از علمای بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند که عبارت‌اند از: آیت الله نایینی، آیت الله کاشف الغطاء و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛ ولی با درگذشت آیت الله کاشف الغطاء در سال 1344 ق و همچنین آیت الله نایینی در سال 1355 ق، مقام مرجعیت و زعامت دینی شیعیان، در وجود آیت الله اصفهانی متمرکز و منحصر شد و تا ده سال بعد که زندگی را وداع کرد در این مقام باقی بود. 7

 مشهورترین اثر آیت الله اصفهانی، کتاب جامعی در فقه به نام «وسیله‌النجاه» است که شامل اکثر مسائل فقهی مورد نیاز برای مسلمانان در آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ، بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشته‌اند. برخی کتب فقهی که بنا بر ترتیب کتاب «وسیله‌النجاه» نگارش یافته‌اند، عبارت‌اند از: «تحریر الوسیله» اثر امام خمینی(ره) و نیز حواشی آیات عظام: بجنوردی، حمامی، شاهرودی، میلانی، خویی، گلپایگانی و ... .

 

تألیفات دیگر آیت الله اصفهانی عبارت‌اند از:

 1. انیس المقلدین؛

 2. حاشیه بر تبصره علامه؛

 3. حاشیه بر عروه الوثقی؛

 4. حاشیه بر نجاه العباد؛

 5. ذخیره العباد؛

 6. شرح کفایه الاصول؛

 7. منتخب الرسائل؛

 8. مناسک حج؛

 9. ذخیره الصالحین؛

 10. وسیله النجاه الصغری. 8

 

بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالی قدر در مكتب علمی آیت الله اصفهانی حاضر مي‌شدند که برخی از آنان عبارت‌اند از حضرات آیات:

 سید محمود شاهرودی،9 علامه طباطبایی،10 محمد تقی آملی، سردار کابلی، سید علی یثربی کاشانی، میرزا آقا اصطهباناتی، شیخ هاشم آملی، محمد رضا طبسی، سید ابوالحسن شمس آبادی، سید عبدالله شیرازی، شیخ علی علیاری تبریزی، میرزا مهدی آشتیانی.

 

سيره عملي، زهد و معنويت

آیت الله اصفهانی در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان، گوی سبقت را از دیگران ربود و محقق، مدقق و فقیهی اصولی، رجالی و ... به شمار مي‌رفت. افزون بر آن، وی به صفات و ملکات اخلاقی نبوی آراسته بود؛11 فروتنی، بزرگواری، خویشتنداری، ایثار، ساده‌زیستی، کرامت طبع، سخاوت، توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار: از جمله فضایل اخلاقی این آیت بزرگ الهی بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند. اکنون به اختصار سیره عملی ایشان را مرور مي‌کنیم.

 

 

 

پشتکار در امر تحصیل

 سید ابوالحسن هنگامی که فقط چهارده بهار از زندگی‌اش را پشت سر گذاشته بود به سبب شوق و علاقه زیاد به ادامه تحصیل برای خواندن درس طلبگی به اصفهان رفت و در مدرسه صدر، حجره‌اي گرفت. شرایط و وضعیت او بسیار ناهنجار و سخت بود. حجره‌اش خالی از هر گونه وسایل ابتدایی برای زیستن بود؛ نه فرش، گلیم و زیراندازی، و نه چراغی برای روشن کردن حجره. شبی از شبهای زمستان وقتی پدرش برای دیدن فرزند خود به حجره‌اش رفت و وضعیتش را مشاهده کرد، بسیار آزرده خاطر و ناراحت شد. در این حال رو به سوی قبله ایستاد و با امام زمان(عج) به نجوا پرداخت و با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه از مولای خود، عنایتی کارساز را تقاضا کرد. 12

 وجود چنین مشکلاتی هرگز باعث نشد سید ابوالحسن از تلاش و پشتکار در امر تحصیل دست بردارد.

 پس از ازدواج نيز فشار مالی و شرایط سخت معاش به حدی بود که او مجبور شد، مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگی کند؛ ولي همچنان در امر تحصيل كوشا بود.

 یکی از علما در این‌باره مي‌گوید که در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم. وقتی از کوچه‌اي که در آن خرابه‌اي وجود داشت، گذر کردیم، فرمود: «من با خانواده‌ام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم؛ چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضی نیست در خانه‌اش باشیم. به ناچار، آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم تا ‌اينکه بالاخره موفق شدم خانه‌اي دیگر اجاره کنم.» 13

 

ساده زیستی

 او پس از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید، با اینکه هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوه شرعی بسیاری دریافت مي‌کرد، همچنان به زندگی ساده پیشین خود، ادامه داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت نگریست و با اینکه خود سخت محتاج بود؛ اما هرگز از آن وجوه شرعی استفاده شخصی نکرد. 14

 آن بزرگوار تا اواخر عمر در منزل استیجاری زندگی کرد و منزل شخصی نداشت و حتی خادمی نداشت تا کارهایش را انجام دهد. شیوه زندگی این مرجع بزرگ به زندگی ائمه بسیار شبیه بود. در روایت داریم هر کس قناعت پیشه کند به عزت مي‌رسد؛15 از اينرو ايشان به چنين مقامي رسيد.

 

 

گذشت

 در سال 1349 ق شخصی که به سببی از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی کینه‌اي شدید در دل داشت، جنایت هولناکی مرتکب شد و به فرزند عالم و فاضل وی در صف نماز جماعت با خنجر حمله کرد و او را به طرز فجیعی کشت. آیت الله اصفهانی پس از دستگیری قاتل، شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادی‌اش را فراهم کند. آیت الله اصفهانی این‌گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتی همگان شد. 16

 

بخشش و سخاوت

 او زندگی سخت و زاهدانه‌اي داشت؛ ولی با این حال، کم‌تر روزی اتفاق مي‌افتاد که نیازمندی مراجعه کند و با دست خالی بازگردد. بسیار اتفاق مي‌افتاد که با اینکه خودش سخت محتاج بود، از بخشش به دیگران دریغ نمي‌کرد و آنان را بر خود ترجیح مي‌داد.

 نوشته‌اند: «هنگامی که رهبر انقلابِ عراق، آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی از تنگدستی سید ابوالحسن اصفهانی مطلع شد، 500 لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ، برای خود منزلی بخرد؛ ولی آیت الله اصفهانی آن 500 لیره را با وجود تنگدستی خود به تعدادی از نانوایان شهر داد تا با آن مبلغ، نان مصرفی طلاب علوم دینی و تهیدستان تهیه شود.» 17

 آن بزرگوار به سبب زندگي و شرايط سخت طلاب، بسيار در رفع نيازهاي معيشتي آنان كوشا بود. سخاوت ايشان تنها شامل طلاب نمي‌شد و در خانه‌اش به روي همه نيازمندان باز بود و با روي گشاده با مردم ديدار مي‌كرد و به رفع نيازهاي مالي آنان مي‌پرداخت.

 

دقت در مصرف بیت المال

 این مرجع بزرگ در مصرف بیت المال و وجوه شرعی، بسیار محتاط بود و با دقت عمل مي‌کرد و با وجود اینکه خود نیاز بسیار شدیدی به آن پولها داشت؛ اما ذره‌اي از آن را برای مصارف شخصی به کار نبرد؛ به گونه‌اي که مي‌گویند: «با وجود وجوه زیادی که به ایشان مي‌رسید، تعهدات مالی‌شان بسیار سنگین بود و پس از مرگشان نیم میلیون بدهی داشتند.» 18

 درباره دقت نظر ایشان در بیت المال، «شیخ عبدالنبی عراقی»، از همدرس و بحثهای ایشان، نقل مي‌کند که در عصر زعامت سید ابوالحسن، در مضیقه شدیدی قرار مي‌گیرد و با توجه به سابقه بین آنها، به ایشان مي‌رساند که در تنگنای شدید قرار گرفته است و نیاز مبرم به مقداری پول دارد. او هم، مقداری پولِ خرد به او مي‌دهد. آن شخص، به دلیل تاریکی شب و گمان اینکه لیره عراقی است با خوشحالی رهسپار خانه مي‌شود؛ اما در روشنایی متوجه مي‌شود، چند فلس پول کم ارزش است و بسیار ناراحت مي‌شود و نامه بلند بالایی به عنوان شکایت و گله برایشان مي‌نویسد به این مضمون که زندگی خوب، رفاه و آسایش، ریاست و مقام برای تو، و فقر، تنگدستی، گرفتاری، درماندگی و سختی برای من؛ اما چرا این چند فلس (پول کم ارزش) را به من دادی ... .

 پس از اینکه نامه به دست ایشان مي‌رسد، آیت الله اصفهانی وی را طلب مي‌کند و به او مي‌فرماید: «تمام دارایی من در آن شب، همانی بود که به تو دادم». سپس اضافه مي‌کند: «فلانی! تو درباره من چگونه مي‌اندیشی؟ در همین زمان که مرجعیت بر عهده من است بارها شده است که خود و همسرم برای حمام پول نداشته‌ايم و غسل واجب خود را نسیه مي‌گذاشتیم. وقتی تو گفتی من پول ندارم، بی پولیهای خودم به خاطرم رسید و با خود گفتم شاید تو هم مثل من برای غسل واجبت پول نداری؛ از اينرو هر چه داشتم به تو دادم و... .»

 پس اگر آیت الله اصفهانی مي‌خواست مي‌توانست زندگی مرفهی داشته باشد؛ ولی آن بزرگوار با دقت در مصرف بیت المال و تحمل مشقت بی پولی، آبرو و سربلندی دنیا و آخرت خود را تأمین کرد. 19

 

جهاد با نفس

 هم حجره‌اي ایشان نقل مي‌کند: «در زمانی که با هم بودیم و غذای مشترک داشتیم، من به خوراک و غذا اهمیت مي‌دادم و تقریباً آدم پرخوری بودم. همان اول شب، سهم خود را مي‌خوردم و سهم سید را کنار مي‌گذاشتم. پس از اینکه سیر مي‌شدم، خواب بر من غلبه مي‌کرد و مي‌خوابیدم. در نیمه های شب که پهلو به پهلو مي‌شدم مي‌دیدم که سید غرق در مطالعه است و اصلاً دست به سوی غذا دراز نکرده است و گاهی این جریان تا صبح ادامه داشت که وقتی برای نماز صبح بلند مي‌شدم غذا همچنان به حال خود باقی مانده بود. اکنون سید به آن درجه و مقام رسیده است؛ اما من چیزی نشده‌ام

 این قضیه، جمله اول این حدیث را به ذهن مي‌رساند که خداوند فرمود: «من علم را در گرسنگی و جهاد با نفس قرار دادم؛ اما مردم آن را در سیری و راحتی مي‌طلبند»؛ یعنی سید، هم باید گرسنگی را تحمل کند و هم باید با خواب مبارزه کند تا تاریخ را با نام خود مفتخر سازد. 20

 

خویشتنداری

 در شرح حال سید ابوالحسن آمده است که ایشان، روزی از حرم حضرت سید الشهداء(ع) و از درب تل زینبیه خارج شد. مردی که نسبت به ایشان بغضی داشت با خود گفت: «باید بروم و هر چه از دهانم مي‌آید، نثار این سید کنم.» و از آنجا تا خانه آقا بد و بیراه گفت و فحش داد؛ ولی سید هیچ نگفت و وقتی به در خانه رسید به دشنام دهنده فرمود: «کمي‌اینجا صبر کن با شما کار دارم.» سپس داخل منزل شد و با مقدار زیادی پول بازگشت. پولها را به او داد و فرمود: «هر وقت گرفتار شدی به ما مراجعه کن؛ زیرا اگر به دیگران مراجعه کنی، ممکن است حاجتت روا نشود.» سپس اضافه کرد: «من تحمل هر گونه فحش و دشنامی را دارم؛ ولی طاقت جسارت به عرض و ناموس را ندارم.» او بدین گونه باعث شرمندگی دشنام دهنده شد و وی به شدت از کرده خود پشیمان و نادم شد. 21

 

دورنگر و ژرف اندیش

 آیت الله اصفهانی دارای ذوقی سلیم، فهمی نیکو و نظری صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعی بود و همین خصوصیت، او را در مجالس علمی، زبانزد اهل دانش کرده بود. همچنین ژرف نگری سید و تأمل و تعمق بسیارش در مسائل علمی ستودنی بود.

 جولان فکری و پژوهش بسیار او در جوانب هر مسئله باعث مي‌شد که در یک موضوع، نظریات گوناگونی در طول زمان، ارائه کند و در مسائل پیچیده فقهی به گره گشایی بپردازد. با این همه تا مدتهای طولانی، حلقه درس او را شاگردانی اندک تشکیل مي‌دادند. پس از اینکه میرزا محمد تقی شیرازی، مرجع تقلید شیعیان، مردم را در مسائل احتیاطی خویش به وی ارجاع داد، آوازه‌اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده شد. تا جایی که پس از درگذشت آیت الله سید محمد کاظم یزدی (1337 ق) حوزه درسش، پر‌رونق‌ترین مجمع علمی در میان مجامع علمی آن روزگار شد؛ حتی گفته‌اند آیت الله بروجردی، از مراجع برجسته آن زمان، در پاسخ به چند تن از مقلدان خود که رساله عملیه ایشان را خواستار بودند، اظهار داشتند: «رساله دادن برای من آسان است؛ ولی شق عصای مسلمین است، فعلاً علم اسلام در دست آیت الله اصفهانی است. ایشان مرجع علی الاطلاق است. صلاح این است که آقایان از ایشان تقلید کنند

 همچنین مرحوم آقا ضیاء عراقی با اینکه شاگرد مرحوم آخوند و هم دوره و هم درس آیت الله اصفهانی بود، راضی نشد رساله‌اش را در نجف چاپ کنند. 22

 آیت الله امین جبل عاملی درباره آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی مي‌گوید: «در سال 1352 ق در سفر به عراق، او را ارزیابی کردم. دیدم مردی است دارای فکری بزرگ که میدان اندیشه‌اش وسیع است، در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد، دورنگر است و ژرف اندیش، دارای رأیی صائب و تدبیری نیکو و بسیار موقعیت شناس است. بر همه مردم، شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوتمند و سیاستی بزرگ است و همین ویژگیها باعث شده است که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد؛ چون شایستگی چنین منصب و مقامي‌ را دارد.» 23

 

شهامت در فتوا

 آیت الله اصفهانی در بیان احکام الهی و آنچه به نظرش صحیح مي‌رسید، بسیار با شهامت بود و از کسی باکی نداشت، گر چه در ظاهر به زیان وی تمام مي‌شد. او مصداق بارز آیه شریفه «يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ‏...»24 بود، در راه خدا مجاهده مي‌کرد و از سرزنش ملامتگران هراسی به خود راه نمي‌داد؛ از جمله فتواهای آیت الله اصفهانی که جنجال زیادی برپا کرد، نظریه وی درباره پاره‌اي از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وی بر این باور بود که قمه زنی و زنجیر زنی و کوبیدن طبلها و برخی امور دیگر که در‌ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. 25 این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مي‌زد؛ چون با عقاید بسیاری از روحانیان و علمای آن زمان نجف هماهنگی نداشت، باعث اختلافات و سر و صدای شدید شد و برخی از وعاظ در سخنرانیهای خود از آیت الله اصفهانی به سختی انتقاد و به وی اهانت کردند؛26 ولی آن مرجع عالی قدر، هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیده‌اش دست بردارد و خوشایند ديگران سخن بگوید و فتوا صادر کند.

 

فراست و هوشیاری

 او با تیزبینی، هوشیاری و فراستی که داشت، بسیاری از نقشه‌ها و دسیسه‌های دشمنان را نقش بر آب مي‌کرد و عزت اسلام و مسلمانان را فراهم مي‌کرد. وی با اقتدار و بدون هیچ ترس و واهمه‌اي در مقابل استعمارگران وحشی و مزدوران داخلی شان ایستادگی مي‌کرد و با فتاوای خود، مردم را به ایستادگی در مقابل آنان ترغیب مي‌ساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیهای بسیاری را به جان خرید.

 در طی همان سالها، رضا شاه کوشید با ارسال هدایایی به جلب نظر آیت الله اصفهانی بپردازد و این در حالی بود که رضا شاه، مانع رسیدن وجوه شرعی از ایران به نجف شده بود تا آیت الله اصفهانی در مضیقه شدید مالی قرار بگیرد.

 آیت الله غروی علیاری از شاگردان مرحوم اصفهانی با نقل خاطره‌اي نحوه برخورد ایشان با هدایای رضا شاه را بیان کرده است. به گفته وی، هنگامی که در محضر آیت الله اصفهانی بودند، خدمتکار آقا وارد شد و گفت: «چند نفر از بغداد آمده‌اند خدمت شما برسند

 معلوم شد سفیر ایران است و چند تن همراهش هستند که از ایران آمده‌اند. آیت الله اصفهانی بدون اینکه اتاق را خلوت کند به آنان اجازه ورود داد. آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد، همراه سفیر، فرستاده رضاخان است. وی، هدایایی از طرف رضاخان آورده بود که عبارت بودند از: عینک، عصای مزین به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سید کرد و گفت: «ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم

 سید فرمود: «لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم. بردارید و ببرید.» هر چه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. وقتی آنان رفتند، آقا فرمود: «مي‌خواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به آزار و اذیت آنان بپردازند.» پس از اندک زمانی، مرد عربی وارد شد، دست آقا را بوسید و مقدار زیادی پول تقدیم آقا کرد و رفت. سید فرمود: «آقای علیاری! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم اکنون خداوند چنین پول پاک و طاهری نصیبم نمي‌کرد

 ایشان با کارشان هم دسیسه آنها را خنثی کرد و هم با بی توجهی خود به ستمگران، مایه عزت و سربلندی شد. 27

 پس از جنگ جهانی دوم، آن‌گاه که مردم در تنگنای شدید اقتصادی به سر مي‌بردند، جنگ افروزان جنایتکار و همانان که با قتل عامهای وحشیانه، گروهی را به گورستان و گروهی را به استضعاف کشانده بودند بر آن شدند که از موقعیت سوء استفاده کنند و مذهب پر افتخار شیعه را تحت حمایت خویش قرار دهند و لکه ننگی را بر دامن شیعه بزنند؛ ولی هوشیاری و فراست عقلیِ سید ابوالحسن اصفهانی، این طرح خائنانه و حیله‌گرانه آنان را نیز مانند سایر حیله‌هایشان نقش بر آب ساخت و آن، وقتی بود که سفیر انگلیس از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد مي‌تواند در ساعت ملاقات عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که مي‌دانید برسانید.» سید ابوالحسن با خونسردی و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود.

 طلبه‌های حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهده این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از سفیر انگلستان گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی درباره اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع آیت الله اصفهانی به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عده‌اي را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شده‌اند. من به نمایندگی از طرف شیعیان جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما مي‌گذارم تا به آن بیچاره ها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک چک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان مي‌شد به سفیر انگلستان داد.

 سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، خداحافظی کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست عقلی و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد.» 28

 همچنین دکتر سید حبیب الله شریعت از مرحوم حاج شیخ عزیز الله محقق نجفی، باجناق آسید ابوالحسن اصفهانی، نقل مي‌کند که من، خدمت آن مرجع بزرگ بودم. شخصی در خانه را زد. خدمت آقا آمدم و گفتم که یک نفر است با چنین مشخصاتی؛ آقا چند دقیقه‌اي تأمل فرمود و سرانجام اجازه ورود داد. سپس او را به داخل خانه و خدمت آقا راهنمایی کردم. وی پس از تعارفات اولیه، خود را معرفی کرد که «مستر فلان» هستم. سپس چمدانش را باز کرد که پر از دینارهای بسته بندی شده عراقی بود؛ آن گاه خطاب به آقا گفت: «من این دینارها را برای شما آورده‌ام که برای مدارس علمیه مصرف کنید.» آقا فرمود: «در چه امری از امور مدارس.» او گفت: «در امر ساختمان و بنایی؛ چون حجره های طلاب، کاه گلی است. شما با این پول، آنها را سفیدکاری کنید و ....» آقا فرمود: «فعلاً آقایان طلاب به همین وضع راضی‌اند و درسشان را مي‌خوانند و به سفید کاری نیازی نیست. اگر حجره ها سفید شد انتظار فرش بهتر، تختخواب و رختخواب بهتر و ... دارند.» او گفت: «به مصرف کار دیگری برسانید.» آقا فرمود: «نه لازم نیست.» هر راهی که پیشنهاد مي‌کرد، آقا یک بهانه‌اي مي‌آورد و نمي‌پذیرفت. وقتی دید طرحهایش مورد قبول آقا واقع نشد و نقشه‌اي که علیه آن مرجع بزرگوار کشیده بود، نقش بر آب شد، با عصبانیت و ناراحتی شدید از منزل ایشان خارج شد.

 چند روز بعد (حدود یک ماه) دولت عراق اعلام کرد که از این تاریخ، اقامت طلبه‌های خارجی باطل است و کسانی که مي‌خواهند اقامت جدید بگیرند باید از آقای هندی (یکی از علمای هندی) توصیه و تأییدیه بیاورند.

 طلاب که تا آن روز، آقای هندی را نمي‌شناختند به نماز جماعت وی روی آوردند و ضمن گرفتن تأییدیه، شهره‌اي هم گرفتند؛ بعداً معلوم شد انگلیسیها که نتوانسته بودند سید اصفهانی را فریب دهند به سراغ آقای هندی رفته و یک مرجع دولتی با شهریه خوب علم کرده بودند و در نتیجه، برخی افراد شکم پرور و دنیاطلب که تا دیروز برای نماز جماعت آسید ابوالحسن اصفهانی سر و دست مي‌شکستند برای چند ریال شهریه مريد آقای هندی شده و به جماعت او هجوم برده بودند. 29

 

 

 

ارتباط با حضرت ولی عصر(عج)

 آن شخصیت والامقام بر اثر جد و جهد و تلاش شبانه‌روزی و با علم و تقوا به مرتبه‌اي رسید که شایستگی پیدا کرد مورد وثوق و تأیید ولی عصر، حضرت حجت ابن الحسن(عج) قرار بگیرد. این اسوه تقوا، صبر و استقامت در مسیر علم، عمل و عبادت چنان پیشرفتی کرد که بی‌واسطه به فیض ملاقات اولیای خدا به ویژه حضرت صاحب الامر (ارواحنا فدا) مشرف مي‌شد.

 عالم عامل، زاهد فرزانه آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی (اراکی) چنین نقل کرده است که من با آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم درس و هم بحث بودم. زمانی که در عراق بودیم، برای حاجتی چله گرفته بودم و آن این بود که چهل شب جمعه، پیاده به مسجد سهله بروم و ... .

 چهلمین شب جمعه، عازم مسجد سهله شدم. پس از اینکه از نجف خارج شدم و به جایی رسیدم که هیچ خانه و آبادانی نبود، ناگهان دیدم یک خیابان بسیار وسیع و زیبا که دو طرفش را درختهای سبز، خرم، منظم و مرتب احاطه کرده بود در مقابلم باز شد.

 من وارد خیابان شدم و قدم مي‌زدم که از دور دیدم، سیدی پای یکی از درختان نشسته است. وقتی مرا دید بلند شد و رفت. من دنبال او رفتم؛ ولی قبل از اینکه ملاقات حاصل شود، وی به خانه مجللی رسید. در باز شد و آن سید داخل خانه شد و در را بست. وقتی به در خانه رسیدم به بهانه پرسیدن مسئله، درب خانه را زدم. اجازه ورود داده شد و به آن خانه بسیار وسیع و مجلل وارد شدم که دارای اتاقها و سالنهای متعدد بود. شخصی که درب را به روی من باز کرده بود، مرا به آخرین اتاق راهنمایی کرد.

 وقتی وارد اتاق شدم، دیدم همان سید که بیرون منزل بود و او را تعقیب مي‌کردم بر کرسی نشسته است. مسائل خود را مطرح کردم و پس از گرفتن پاسخ از وی خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم؛ ولی از آنجا که منزل، بسیار زیبا، مجلل و عطرآگین بود، دلم نمي‌خواست بیرون بیایم و از اينرو پا به پا معطل مي‌کردم و دنبال بهانه‌اي مي‌گشتم که بیش‌تر بمانم.

 از اينرو قبل از خروج از منزل به آن خادم گفتم: «من یک مسئله دیگر دارم. اجازه دهید مجدداً از آقا بپرسم.» خادم گفت: «ملاقات مجدد امکان ندارد؛ چون آقا تشریف بردند و تو دیگر به ایشان دسترسی پیدا نخواهی کرد؛ ولی چون خیلی اصرار مي‌ورزی مي‌توانی مسئله خود را از نایبش بپرسی

 گفتم: «مانعی ندارد از نایبش مي‌پرسم.» اذن دخول داده شد. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم سید ابوالحسن اصفهانی روی همان کرسی نشسته است. سؤال خود را مطرح کردم و جوابش را گرفتم و از منزل خارج شدم. به مجرد اینکه درب خانه بسته شد، خود را وسط بیابان دیدم؛ نه خیابانی، نه درختی، نه آبادانی، نه خانه‌اي و نه ... .

 پس از این مکاشفه متوجه شدم که آقای اول، امام زمان(عج) بود و نیز متوجه شدم که سید ابوالحسن به مقام مرجعیت و زعامت نایل مي‌شود.

 فردای آن شب نزد سید رفتم و گفتم: «فلانی تو به مقام والایی خواهی رسید؛ ولی مواظب باش مرا فراموش نکنی. پس از اینکه سید به مرجعیت رسید مرتب مرا یاری مي‌کرد.» 30

 

وفات

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش به ضعف مزاج و بیماریهای گوناگون مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرمای زیاد نجف به کاظمین و سامرا مي‌رفت. در آنجا گرچه وی در ظاهر استراحت مي‌کرد؛ ولی در عمل این چنین نبود.

 او به تنهایی در آنجا به نامه‌های زیاد مسلمانان و دوستدارانش برای کسب نظرهای فقهی و رهنمودهای علمی پاسخ مي‌داد و با تنی خسته و کوفته سر بر بالین مي‌گذارد. چند صباحی پیش از اینکه دار فانی را وداع گوید، وضعیت مزاجی‌اش رو به وخامت گذاشت. به او پیشنهاد کردند که محلی دیگر را برگزیند که هوایی مناسب داشته باشد. آن بزرگوار، ایران را انتخاب کرد؛ اما خیلی زود از این سفر منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید. پس از مدت کوتاهی که ایشان در بعلبک بود، بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبک، بیروت، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجی وی تا اندازه‌اي بهبود یافت، روزی بر اثر سانحه‌اي به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه 1365 ق در 81 سالگی دار فانی را وداع گفت.

 پیکر شریف آن مرجع بزرگ پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعی کم‌سابقه در صحن مطهر امیر‌مؤمنان(ع) کنار قبر فرزند شهیدش، سید محمد حسن و آرامگاه آیت الله خراسانی به خاک سپرده شد.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

پی نوشت:

 1)دایره المعارف تشیع، احمد صدر حاج سید جوادی، نشر شهيد سعيد محبي، تهران، 1357، ج2، ص 225.

 2)گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم، انتشارات معروف، 1385، ج 2، ص 585.

 3)مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سید محمد حسین منظور الاجداد، تهران، انتشارات شيرازه، 1379، ص 97.

 4) گلشن ابرار، ص 586 به نقل از: اعیان الشیعه، سید محسن امین، تهران، انتشارات طور، 1375، ترجمه انتشارات طور، ج 2، ص 95.

 5)دایره المعارف تشیع، ج2، ص 225.

 6)علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م، جرفادقانی، قم، انتشارات معروف، 1385، ص381.

 7)گلشن ابرار، ج 2، ص 587.

 8) همان، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 110.

 9) یتیمان سرافراز، گذری بر زندگی چهل تن از عالمان دین، محمد مهدی فجری، قم، انتشارات مهر اميرالمؤمنين، 1385، ص 95.

 10) همان، ص149.

 11) ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خيام، 1374، ج1، ص 142.

 12) گلشن ابرار، ص 586، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 97.

 13) دین ما علمای ما، محمدمهدي تاج لنگرودي، انتشارات ممتاز، 1374، ص 71.

 14) گلشن ابرار، ص 588، به نقل از: وفیات العلما، جلالی شاهرودی، ص 240.

 15) امام علی(ع): «اِقْنَعْ تَعِزّ». میزان الحکمه، محمدي ري شهري، قم، انتشارات دار الحديث، 1381، ج 8، ح 12873.

 16) علمای بزرگ از کلینی تا خمینی، ص 380.

 17) گلشن ابرار، ص 588 به نقل از: هکذا عرفتهم، ج 2، ص 114 و 115.

 18) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سيدمحمدحسين منظور الاجداد، 1379، ص106، به نقل از: حوزه، شماره‌های 63 - 64، ص 43.

 19) ره یافتگان، م.ع. عطایی اصفهانی، ص 271، با تغییر کلی در عبارت.

 20) ره یافتگان، ص 226.

 21) دین ما علمای ما، ص 197، با تغییر کلی در عبارت.

 22) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص105، پاورقی.

 23) گلشن ابرار، ص 589، به نقل از: گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 220.

 24) مائده/ 54.

 25) ایشان به صراحت فتوا دادند که«اِنَّ اسْتِعْمَالَ السُّیُوفِ وَ السَّلَاسِلِ وَ طُبُول وَ الْاَبْوَاقِ وَ مَا یَجْرِی الْیَوْمِ اَمْثَاله فِی مَوَاکِبِ الْعَزَاءِ بِیَوْمِ عَاشُورَا اِنَّمَا هُوَ مُحَرَّمٌ وَ هُوَ غَیْرُ شَرْعِیٍ؛ به کار بردن شمشیرها (قمه زنی) و زنجیرها و طبلها و بوقها و کارهایی مانند این امور که امروزه در دسته های عزاداری و در روز عاشورا معمول است همه حرام و غیر شرعی است»: قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدی مسائلی، اصفهان، انتشارات گلبن، 1386، ص 86.

 26) قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدي مسائلي، ص87.

 27) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سيدمحمدحسين منظور الاجداد، ص 104.

 28) ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطايي اصفهاني، قم، مؤسسه انتشاراتي انصاري، 1381، ص 275.

 29) همان، ص 265.

 30) ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطايي اصفهاني، ص 270، کرامات و حکایات عاشقان خدا، جبرائیل حاجي‌زاده، تهران، نشر مؤلف، 1383، ج 2، ص79.

 

 منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 126

سیره عملی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی‌ (ره)

 

سیره عملی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی‌ (ره)

یاسین مدیا

مقدمه

 

 

 

مقاله حاضر درباره شرح حال و سیره عملی حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. ایشان یکی از مراجع بزرگ شیعه بودند که خلق و خوی نبوی داشتند و در مراتب بلند علمی و عملی، گوی سبقت را از دیگران ربودند و در عرصه سیاست و اجتماع نیز حضوری پر رنگ داشتند؛ ولی با این حال، بسیار گمنام و ناشناخته باقی مانده‌اند.

 

از آنجا که شیوه زندگی علماء و بزرگان دینی؛ از جمله ایشان بسیار به زندگی ائمه اطهار‌علیهم‌السلام‌شبیه است، می‌توان آن را الگویی برای زندگانی خود قرار داد.

 

مروری کوتاه بر زندگی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، فرزند محمد و نواده سید عبدالحمید در سال 1284 ق در مدیسه از روستاهای لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. خاندان وی در اصل از سادات موسوی ساکن شهر بهبهان بودند که به مدیسه مهاجرت کردند.

 

پدر بزرگش سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان شیخ موسی پسر شیخ جعفر کاشف الغطاء و همچنین آیت الله شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر بود. او پس از مراجعت از نجف، در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت.

 

سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی که سید عبدالحمید برای فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد. ایشان از زمرۀ عالمان شمرده نمی‌شد؛ اما مردی خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد. (1)

 

سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود، روستای مدیسه لنجان، نزد یکی از روحانیان آن دیار آغاز کرد و پس از گذراندن دورۀ ابتدایی تصمیم گرفت به حوزۀ علمیۀ اصفهان مهاجرت کند؛ زیرا آن حوزه، در آن عصر یكی از حوزه‌های مهم شیعی به شمار می‌رفت. وی هنگامی که با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت با ممانعت پدر مواجه شد؛ زیرا پدر از رنجهای دوران طلبگی بر فرزند خویش بیمناک بود و از اینرو با او موافقت نکرد. این ممانعت، رفته رفته اشتیاق تحصیل را در سید ابوالحسن شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت. (2)

 

سید ابوالحسن چهارده ساله بود که به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجره‌ای گرفت و به درس و بحث مشغول شد. او در اصفهان از محضر استادانی، همچون: ملا محمد کاشی، (3) آیت الله کلباسی، آیت الله چهار سوقی، آیت الله درچه‌ای، آیت الله جهانگیر خان قشقایی و... بهره‌های فراوان برد و در همین ایام، خود نیز به تدریس ادبیات عرب، فقه و اصول می‌پرداخت. (4)

 

ایشان هنوز به سن 24 سالگی قدم ننهاده بود که برای بالا بردن معلومات خویش در سطح عالی و بهره‌گیری از دانش شخصیتهای علمی حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق رهسپار عراق شد. (5) وی در آنجا از محضر بزرگانی، چون: آیات عظام، میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ)، میرزا حبیب الله رشتی، فاضل شربیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، سید محمد کاظم یزدی، آخوند خراسانی، میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله شریعت اصفهانی بسیار استفاده برد. (6)

 

وی مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. او در سامرا در درس آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی شرکت می‌کرد. پس از آن در سال 1310 ق به نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه شد.

 

پس از درگذشت آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (1328 ق) و آیت الله شریعت اصفهانی (1339 ق) سه نفر از علمای بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند که عبارت‌اند از: آیت الله نایینی، آیت الله کاشف الغطاء و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛ ولی با درگذشت آیت الله کاشف الغطاء در سال 1344 ق و همچنین آیت الله نایینی در سال 1355 ق، مقام مرجعیت و زعامت دینی شیعیان، در وجود آیت الله اصفهانی متمرکز و منحصر شد و تا ده سال بعد که زندگی را وداع کرد در این مقام باقی بود. (7)

 

مشهورترین اثر آیت الله اصفهانی، کتاب جامعی در فقه به نام «وسیلۀ‌النجاۀ» است که شامل اکثر مسائل فقهی مورد نیاز برای مسلمانان در آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ، بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشته‌اند. برخی کتب فقهی که بنا بر ترتیب کتاب «وسیلۀ‌النجاۀ» نگارش یافته‌اند، عبارت‌اند از: «تحریر الوسیله» اثر امام خمینی‌رحمه‌الله و نیز حواشی آیات عظام: بجنوردی، حمامی، شاهرودی، میلانی، خویی، گلپایگانی و... .

 

تألیفات دیگر آیت الله اصفهانی عبارت‌اند از:

 

1. انیس المقلدین؛

 

2. حاشیه بر تبصره علامه؛

 

3. حاشیه بر عروۀ الوثقی؛

 

4. حاشیه بر نجاۀ العباد؛

 

5. ذخیرۀ العباد؛

 

6. شرح کفایۀ الاصول؛

 

7. منتخب الرسائل؛

 

8. مناسک حج؛

 

9. ذخیرۀ الصالحین؛

 

10. وسیلۀ النجاۀ الصغری. (8)

 

بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالی قدر در مكتب علمی آیت الله اصفهانی حاضر می‌شدند که برخی از آنان عبارت‌اند از حضرات آیات:

 

سید محمود شاهرودی (9) علامه طباطبایی، (10) محمد تقی آملی، سردار کابلی، سید علی یثربی کاشانی، میرزا آقا اصطهباناتی، شیخ هاشم آملی، محمد رضا طبسی، سید ابوالحسن شمس آبادی، سید عبدالله شیرازی، شیخ علی علیاری تبریزی، میرزا مهدی آشتیانی.

 

سیره عملی، زهد و معنویت

 

آیت الله اصفهانی در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان، گوی سبقت را از دیگران ربود و محقق، مدقق و فقیهی اصولی، رجالی و... به شمار می‌رفت. افزون بر آن، وی به صفات و ملکات اخلاقی نبوی آراسته بود؛ (11) فروتنی، بزرگواری، خویشتنداری، ایثار، ساده‌زیستی، کرامت طبع، سخاوت، توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار: از جمله فضایل اخلاقی این آیت بزرگ الهی بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند. اکنون به اختصار سیره عملی ایشان را مرور می‌کنیم.

 

پشتکار در امر تحصیل

 

سید ابوالحسن هنگامی که فقط چهارده بهار از زندگی‌اش را پشت سر گذاشته بود به سبب شوق و علاقه زیاد به ادامه تحصیل برای خواندن درس طلبگی به اصفهان رفت و در مدرسه صدر، حجره‌ای گرفت. شرایط و وضعیت او بسیار ناهنجار و سخت بود. حجره‌اش خالی از هر گونه وسایل ابتدایی برای زیستن بود؛ نه فرش، گلیم و زیراندازی، و نه چراغی برای روشن کردن حجره. شبی از شبهای زمستان وقتی پدرش برای دیدن فرزند خود به حجره‌اش رفت و وضعیتش را مشاهده کرد، بسیار آزرده خاطر و ناراحت شد. در این حال رو به سوی قبله ایستاد و با امام زمان‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف به نجوا پرداخت و با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه از مولای خود، عنایتی کارساز را تقاضا کرد. (12)

 

وجود چنین مشکلاتی هرگز باعث نشد سید ابوالحسن از تلاش و پشتکار در امر تحصیل دست بردارد.

 

پس از ازدواج نیز فشار مالی و شرایط سخت معاش به حدی بود که او مجبور شد، مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگی کند؛ ولی همچنان در امر تحصیل كوشا بود.

 

یکی از علما در این‌باره می‌گوید که در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم. وقتی از کوچه‌ای که در آن خرابه‌ای وجود داشت، گذر کردیم، فرمود: «من با خانواده‌ام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم؛ چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضی نیست در خانه‌اش باشیم. به ناچار، آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم تا ‌اینکه بالاخره موفق شدم خانه‌ای دیگر اجاره کنم.» (13)

 

سادهزیستی

 

او پس از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید، با اینکه هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوه شرعی بسیاری دریافت می‌کرد، همچنان به زندگی سادۀ پیشین خود، ادامه داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت نگریست و با اینکه خود سخت محتاج بود؛ اما هرگز از آن وجوه شرعی استفاده شخصی نکرد. (14)

 

آن بزرگوار تا اواخر عمر در منزل استیجاری زندگی کرد و منزل شخصی نداشت و حتی خادمی نداشت تا کارهایش را انجام دهد. شیوه زندگی این مرجع بزرگ به زندگی ائمه بسیار شبیه بود. در روایت داریم هر کس قناعت پیشه کند به عزت می‌رسد؛ (15) از اینرو ایشان به چنین مقامی رسید.

 

گذشت

 

در سال 1349 ق شخصی که به سببی از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی کینه‌ای شدید در دل داشت، جنایت هولناکی مرتکب شد و به فرزند عالم و فاضل وی در صف نماز جماعت با خنجر حمله کرد و او را به طرز فجیعی کشت. آیت الله اصفهانی پس از دستگیری قاتل، شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادی‌اش را فراهم کند. آیت الله اصفهانی این‌گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتی همگان شد. (16)

 

بخشش و سخاوت

 

او زندگی سخت و زاهدانه‌ای داشت؛ ولی با این حال، کم‌تر روزی اتفاق می‌افتاد که نیازمندی مراجعه کند و با دست خالی بازگردد. بسیار اتفاق می‌افتاد که با اینکه خودش سخت محتاج بود، از بخشش به دیگران دریغ نمی‌کرد و آنان را بر خود ترجیح می‌داد.

 

نوشته‌اند: «هنگامی که رهبر انقلابِ عراق، آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی از تنگدستی سید ابوالحسن اصفهانی مطلع شد، 500 لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ، برای خود منزلی بخرد؛ ولی آیت الله اصفهانی آن 500 لیره را با وجود تنگدستی خود به تعدادی از نانوایان شهر داد تا با آن مبلغ، نان مصرفی طلاب علوم دینی و تهیدستان تهیه شود.» (17)

 

آن بزرگوار به سبب زندگی و شرایط سخت طلاب، بسیار در رفع نیازهای معیشتی آنان كوشا بود. سخاوت ایشان تنها شامل طلاب نمی‌شد و در خانه‌اش به روی همه نیازمندان باز بود و با روی گشاده با مردم دیدار می‌كرد و به رفع نیازهای مالی آنان می‌پرداخت.

 

دقت در مصرف بیت المال

 

این مرجع بزرگ در مصرف بیت المال و وجوه شرعی، بسیار محتاط بود و با دقت عمل می‌کرد و با وجود اینکه خود نیاز بسیار شدیدی به آن پولها داشت؛ اما ذره‌ای از آن را برای مصارف شخصی به کار نبرد؛ به گونه‌ای که می‌گویند: «با وجود وجوه زیادی که به ایشان می‌رسید، تعهدات مالی‌شان بسیار سنگین بود و پس از مرگشان نیم میلیون بدهی داشتند.» (18)

 

دربارۀ دقت نظر ایشان در بیت المال، «شیخ عبدالنبی عراقی»، از همدرس و بحثهای ایشان، نقل می‌کند که در عصر زعامت سید ابوالحسن، در مضیقه شدیدی قرار می‌گیرد و با توجه به سابقۀ بین آنها، به ایشان می‌رساند که در تنگنای شدید قرار گرفته است و نیاز مبرم به مقداری پول دارد. او هم، مقداری پولِ خرد به او می‌دهد. آن شخص، به دلیل تاریکی شب و گمان اینکه لیره عراقی است با خوشحالی رهسپار خانه می‌شود؛ اما در روشنایی متوجه می‌شود، چند فلس پول کم ارزش است و بسیار ناراحت می‌شود و نامه بلند بالایی به عنوان شکایت و گله برایشان می‌نویسد به این مضمون که زندگی خوب، رفاه و آسایش، ریاست و مقام برای تو، و فقر، تنگدستی، گرفتاری، درماندگی و سختی برای من؛ اما چرا این چند فلس (پول کم ارزش) را به من دادی... .

 

پس از اینکه نامه به دست ایشان می‌رسد، آیت الله اصفهانی وی را طلب می‌کند و به او می‌فرماید: «تمام دارایی من در آن شب، همانی بود که به تو دادم». سپس اضافه می‌کند: «فلانی! تو دربارۀ من چگونه می‌اندیشی؟ در همین زمان که مرجعیت بر عهده من است بارها شده است که خود و همسرم برای حمام پول نداشته‌ایم و غسل واجب خود را نسیه می‌گذاشتیم. وقتی تو گفتی من پول ندارم، بی پولیهای خودم به خاطرم رسید و با خود گفتم شاید تو هم مثل من برای غسل واجبت پول نداری؛ از اینرو هر چه داشتم به تو دادم و... .»

 

پس اگر آیت الله اصفهانی می‌خواست می‌توانست زندگی مرفهی داشته باشد؛ ولی آن بزرگوار با دقت در مصرف بیت المال و تحمل مشقت بی پولی، آبرو و سربلندی دنیا و آخرت خود را تأمین کرد. (19)

 

جهاد با نفس

 

هم حجره‌ای ایشان نقل می‌کند: «در زمانی که با هم بودیم و غذای مشترک داشتیم، من به خوراک و غذا اهمیت می‌دادم و تقریباً آدم پرخوری بودم. همان اول شب، سهم خود را می‌خوردم و سهم سید را کنار می‌گذاشتم. پس از اینکه سیر می‌شدم، خواب بر من غلبه می‌کرد و می‌خوابیدم. در نیمه‌های شب که پهلو به پهلو می‌شدم می‌دیدم که سید غرق در مطالعه است و اصلاً دست به سوی غذا دراز نکرده است و گاهی این جریان تا صبح ادامه داشت که وقتی برای نماز صبح بلند می‌شدم غذا همچنان به حال خود باقی مانده بود. اکنون سید به آن درجه و مقام رسیده است؛ اما من چیزی نشده‌ام

 

این قضیه، جملۀ اول این حدیث را به ذهن می‌رساند که خداوند فرمود: «من علم را در گرسنگی و جهاد با نفس قرار دادم؛ اما مردم آن را در سیری و راحتی می‌طلبند»؛ یعنی سید، هم باید گرسنگی را تحمل کند و هم باید با خواب مبارزه کند تا تاریخ را با نام خود مفتخر سازد. (20)

 

خویشتنداری

 

در شرح حال سید ابوالحسن آمده است که ایشان، روزی از حرم حضرت سید الشهداء‌علیه‌السلام‌و از درب تل زینبیه خارج شد. مردی که نسبت به ایشان بغضی داشت با خود گفت: «باید بروم و هر چه از دهانم می‌آید، نثار این سید کنم.» و از آنجا تا خانۀ آقا بد و بیراه گفت و فحش داد؛ ولی سید هیچ نگفت و وقتی به در خانه رسید به دشنام دهنده فرمود: «کمی‌اینجا صبر کن با شما کار دارم.» سپس داخل منزل شد و با مقدار زیادی پول بازگشت. پولها را به او داد و فرمود: «هر وقت گرفتار شدی به ما مراجعه کن؛ زیرا اگر به دیگران مراجعه کنی، ممکن است حاجتت روا نشود.» سپس اضافه کرد: «من تحمل هر گونه فحش و دشنامی را دارم؛ ولی طاقت جسارت به عرض و ناموس را ندارم.» او بدین گونه باعث شرمندگی دشنام دهنده شد و وی به شدت از کردۀ خود پشیمان و نادم شد. (21)

 

دورنگر و ژرف اندیش

 

آیت الله اصفهانی دارای ذوقی سلیم، فهمی نیکو و نظری صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعی بود و همین خصوصیت، او را در مجالس علمی، زبانزد اهل دانش کرده بود. همچنین ژرف نگری سید و تأمل و تعمق بسیارش در مسائل علمی ستودنی بود.

 

جولان فکری و پژوهش بسیار او در جوانب هر مسئله باعث می‌شد که در یک موضوع، نظریات گوناگونی در طول زمان، ارائه کند و در مسائل پیچیده فقهی به گره گشایی بپردازد. با این همه تا مدتهای طولانی، حلقه درس او را شاگردانی اندک تشکیل می‌دادند. پس از اینکه میرزا محمد تقی شیرازی، مرجع تقلید شیعیان، مردم را در مسائل احتیاطی خویش به وی ارجاع داد، آوازه‌اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده شد. تا جایی که پس از درگذشت آیت الله سید محمد کاظم یزدی (1337 ق) حوزه درسش، پر‌رونق‌ترین مجمع علمی در میان مجامع علمی آن روزگار شد؛ حتی گفته‌اند آیت الله بروجردی، از مراجع برجستۀ آن زمان، در پاسخ به چند تن از مقلدان خود که رساله عملیه ایشان را خواستار بودند، اظهار داشتند: «رساله دادن برای من آسان است؛ ولی شق عصای مسلمین است، فعلاً علم اسلام در دست آیت الله اصفهانی است. ایشان مرجع علی الاطلاق است. صلاح این است که آقایان از ایشان تقلید کنند

 

همچنین مرحوم آقا ضیاء عراقی با اینکه شاگرد مرحوم آخوند و هم دوره و هم درس آیت الله اصفهانی بود، راضی نشد رساله‌اش را در نجف چاپ کنند. (22)

 

آیت الله امین جبل عاملی دربارۀ آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی می‌گوید: «در سال 1352 ق در سفر به عراق، او را ارزیابی کردم. دیدم مردی است دارای فکری بزرگ که میدان اندیشه‌اش وسیع است، در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد، دورنگر است و ژرف اندیش، دارای رأیی صائب و تدبیری نیکو و بسیار موقعیت شناس است. بر همۀ مردم، شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوتمند و سیاستی بزرگ است و همین ویژگیها باعث شده است که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد؛ چون شایستگی چنین منصب و مقامی‌ را دارد.» (23)

 

شهامت در فتوا

 

آیت الله اصفهانی در بیان احکام الهی و آنچه به نظرش صحیح می‌رسید، بسیار با شهامت بود و از کسی باکی نداشت، گر چه در ظاهر به زیان وی تمام می‌شد. او مصداق بارز آیۀ شریفۀ «یجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ‏...» (24) بود، در راه خدا مجاهده می‌کرد و از سرزنش ملامتگران هراسی به خود راه نمی‌داد؛ از جمله فتواهای آیت الله اصفهانی که جنجال زیادی برپا کرد، نظریه وی دربارۀ پاره‌ای از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وی بر این باور بود که قمه زنی و زنجیر زنی و کوبیدن طبلها و برخی امور دیگر که در‌ ایام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. (25) این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا می‌زد؛ چون با عقاید بسیاری از روحانیان و علمای آن زمان نجف هماهنگی نداشت، باعث اختلافات و سر و صدای شدید شد و برخی از وعاظ در سخنرانیهای خود از آیت الله اصفهانی به سختی انتقاد و به وی اهانت کردند؛ (26) ولی آن مرجع عالی قدر، هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیده‌اش دست بردارد و خوشایند دیگران سخن بگوید و فتوا صادر کند.

 

فراست و هوشیاری

 

او با تیزبینی، هوشیاری و فراستی که داشت، بسیاری از نقشه‌ها و دسیسه‌های دشمنان را نقش بر آب می‌کرد و عزت اسلام و مسلمانان را فراهم می‌کرد. وی با اقتدار و بدون هیچ ترس و واهمه‌ای در مقابل استعمارگران وحشی و مزدوران داخلی شان ایستادگی می‌کرد و با فتاوای خود، مردم را به ایستادگی در مقابل آنان ترغیب می‌ساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیهای بسیاری را به جان خرید.

 

در طی همان سالها، رضا شاه کوشید با ارسال هدایایی به جلب نظر آیت الله اصفهانی بپردازد و این در حالی بود که رضا شاه، مانع رسیدن وجوه شرعی از ایران به نجف شده بود تا آیت الله اصفهانی در مضیقه شدید مالی قرار بگیرد.

 

آیت الله غروی علیاری از شاگردان مرحوم اصفهانی با نقل خاطره‌ای نحوه برخورد ایشان با هدایای رضا شاه را بیان کرده است. به گفته وی، هنگامی که در محضر آیت الله اصفهانی بودند، خدمتکار آقا وارد شد و گفت: «چند نفر از بغداد آمده‌اند خدمت شما برسند

 

معلوم شد سفیر ایران است و چند تن همراهش هستند که از ایران آمده‌اند. آیت الله اصفهانی بدون اینکه اتاق را خلوت کند به آنان اجازه ورود داد. آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد، همراه سفیر، فرستاده رضاخان است. وی، هدایایی از طرف رضاخان آورده بود که عبارت بودند از: عینک، عصای مزین به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سید کرد و گفت: «ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم

 

سید فرمود: «لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم. بردارید و ببرید.» هر چه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. وقتی آنان رفتند، آقا فرمود: «می‌خواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به آزار و اذیت آنان بپردازند.» پس از اندک زمانی، مرد عربی وارد شد، دست آقا را بوسید و مقدار زیادی پول تقدیم آقا کرد و رفت. سید فرمود: «آقای علیاری! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم اکنون خداوند چنین پول پاک و طاهری نصیبم نمی‌کرد

 

ایشان با کارشان هم دسیسه آنها را خنثی کرد و هم با بی توجهی خود به ستمگران، مایه عزت و سربلندی شد. (27)

 

پس از جنگ جهانی دوم، آن‌گاه که مردم در تنگنای شدید اقتصادی به سر می‌بردند، جنگ افروزان جنایتکار و همانان که با قتل عامهای وحشیانه، گروهی را به گورستان و گروهی را به استضعاف کشانده بودند بر آن شدند که از موقعیت سوء استفاده کنند و مذهب پر افتخار شیعه را تحت حمایت خویش قرار دهند و لکه ننگی را بر دامن شیعه بزنند؛ ولی هوشیاری و فراست عقلیِ سید ابوالحسن اصفهانی، این طرح خائنانه و حیله‌گرانۀ آنان را نیز مانند سایر حیله‌هایشان نقش بر آب ساخت و آن، وقتی بود که سفیر انگلیس از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد می‌تواند در ساعت ملاقات عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که می‌دانید برسانید.» سید ابوالحسن با خونسردی و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود.

 

طلبه‌های حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از سفیر انگلستان گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع آیت الله اصفهانی به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عده‌ای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شده‌اند. من به نمایندگی از طرف شیعیان جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما می‌گذارم تا به آن بیچاره‌ها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک چک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان می‌شد به سفیر انگلستان داد.

 

سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، خداحافظی کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست عقلی و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد.» (28)

 

همچنین دکتر سید حبیب الله شریعت از مرحوم حاج شیخ عزیز الله محقق نجفی، باجناق آسید ابوالحسن اصفهانی، نقل می‌کند که من، خدمت آن مرجع بزرگ بودم. شخصی در خانه را زد. خدمت آقا آمدم و گفتم که یک نفر است با چنین مشخصاتی؛ آقا چند دقیقه‌ای تأمل فرمود و سرانجام اجازه ورود داد. سپس او را به داخل خانه و خدمت آقا راهنمایی کردم. وی پس از تعارفات اولیه، خود را معرفی کرد که «مستر فلان» هستم. سپس چمدانش را باز کرد که پر از دینارهای بسته بندی شدۀ عراقی بود؛ آن گاه خطاب به آقا گفت: «من این دینارها را برای شما آورده‌ام که برای مدارس علمیه مصرف کنید.» آقا فرمود: «در چه امری از امور مدارس.» او گفت: «در امر ساختمان و بنایی؛ چون حجره‌های طلاب، کاه گلی است. شما با این پول، آنها را سفیدکاری کنید و... .» آقا فرمود: «فعلاً آقایان طلاب به همین وضع راضی‌اند و درسشان را می‌خوانند و به سفید کاری نیازی نیست. اگر حجره‌ها سفید شد انتظار فرش بهتر، تختخواب و رختخواب بهتر و... دارند.» او گفت: «به مصرف کار دیگری برسانید.» آقا فرمود: «نه لازم نیست.» هر راهی که پیشنهاد می‌کرد، آقا یک بهانه‌ای می‌آورد و نمی‌پذیرفت. وقتی دید طرحهایش مورد قبول آقا واقع نشد و نقشه‌ای که علیه آن مرجع بزرگوار کشیده بود، نقش بر آب شد، با عصبانیت و ناراحتی شدید از منزل ایشان خارج شد.

 

چند روز بعد (حدود یک ماه) دولت عراق اعلام کرد که از این تاریخ، اقامت طلبه‌های خارجی باطل است و کسانی که می‌خواهند اقامت جدید بگیرند باید از آقای هندی (یکی از علمای هندی) توصیه و تأییدیه بیاورند.

 

طلاب که تا آن روز، آقای هندی را نمی‌شناختند به نماز جماعت وی روی آوردند و ضمن گرفتن تأییدیه، شهره‌ای هم گرفتند؛ بعداً معلوم شد انگلیسیها که نتوانسته بودند سید اصفهانی را فریب دهند به سراغ آقای هندی رفته و یک مرجع دولتی با شهریه خوب علم کرده بودند و در نتیجه، برخی افراد شکم پرور و دنیاطلب که تا دیروز برای نماز جماعت آسید ابوالحسن اصفهانی سر و دست می‌شکستند برای چند ریال شهریه مرید آقای هندی شده و به جماعت او هجوم برده بودند. (29)

 

ارتباط با حضرت ولی عصر‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف

 

آن شخصیت والامقام بر اثر جد و جهد و تلاش شبانه‌روزی و با علم و تقوا به مرتبه‌ای رسید که شایستگی پیدا کرد مورد وثوق و تأیید ولی عصر، حضرت حجت ابن الحسن‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف قرار بگیرد. این اسوۀ تقوا، صبر و استقامت در مسیر علم، عمل و عبادت چنان پیشرفتی کرد که بی‌واسطه به فیض ملاقات اولیای خدا به ویژه حضرت صاحب الامر‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف مشرف می‌شد.

 

عالم عامل، زاهد فرزانه آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی (اراکی) چنین نقل کرده است که من با آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم درس و هم بحث بودم. زمانی که در عراق بودیم، برای حاجتی چله گرفته بودم و آن این بود که چهل شب جمعه، پیاده به مسجد سهله بروم و... .

 

چهلمین شب جمعه، عازم مسجد سهله شدم. پس از اینکه از نجف خارج شدم و به جایی رسیدم که هیچ خانه و آبادانی نبود، ناگهان دیدم یک خیابان بسیار وسیع و زیبا که دو طرفش را درختهای سبز، خرم، منظم و مرتب احاطه کرده بود در مقابلم باز شد.

 

من وارد خیابان شدم و قدم می‌زدم که از دور دیدم، سیدی پای یکی از درختان نشسته است. وقتی مرا دید بلند شد و رفت. من دنبال او رفتم؛ ولی قبل از اینکه ملاقات حاصل شود، وی به خانۀ مجللی رسید. در باز شد و آن سید داخل خانه شد و در را بست. وقتی به در خانه رسیدم به بهانۀ پرسیدن مسئله، درب خانه را زدم. اجازه ورود داده شد و به آن خانه بسیار وسیع و مجلل وارد شدم که دارای اتاقها و سالنهای متعدد بود. شخصی که درب را به روی من باز کرده بود، مرا به آخرین اتاق راهنمایی کرد.

 

وقتی وارد اتاق شدم، دیدم همان سید که بیرون منزل بود و او را تعقیب می‌کردم بر کرسی نشسته است. مسائل خود را مطرح کردم و پس از گرفتن پاسخ از وی خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم؛ ولی از آنجا که منزل، بسیار زیبا، مجلل و عطرآگین بود، دلم نمی‌خواست بیرون بیایم و از اینرو پا به پا معطل می‌کردم و دنبال بهانه‌ای می‌گشتم که بیش‌تر بمانم.

 

از اینرو قبل از خروج از منزل به آن خادم گفتم: «من یک مسئلۀ دیگر دارم. اجازه دهید مجدداً از آقا بپرسم.» خادم گفت: «ملاقات مجدد امکان ندارد؛ چون آقا تشریف بردند و تو دیگر به ایشان دسترسی پیدا نخواهی کرد؛ ولی چون خیلی اصرار می‌ورزی می‌توانی مسئلۀ خود را از نایبش بپرسی

 

گفتم: «مانعی ندارد از نایبش می‌پرسم.» اذن دخول داده شد. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم سید ابوالحسن اصفهانی روی همان کرسی نشسته است. سؤال خود را مطرح کردم و جوابش را گرفتم و از منزل خارج شدم. به مجرد اینکه درب خانه بسته شد، خود را وسط بیابان دیدم؛ نه خیابانی، نه درختی، نه آبادانی، نه خانه‌ای و نه... .

 

پس از این مکاشفه متوجه شدم که آقای اول، امام زمان‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بود و نیز متوجه شدم که سید ابوالحسن به مقام مرجعیت و زعامت نایل می‌شود.

 

فردای آن شب نزد سید رفتم و گفتم: «فلانی تو به مقام والایی خواهی رسید؛ ولی مواظب باش مرا فراموش نکنی. پس از اینکه سید به مرجعیت رسید مرتب مرا یاری می‌کرد.» (30)

 

وفات

 

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش به ضعف مزاج و بیماری‌های گوناگون مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرمای زیاد نجف به کاظمین و سامرا می‌رفت. در آنجا گرچه وی در ظاهر استراحت می‌کرد؛ ولی در عمل این چنین نبود.

 

او به تنهایی در آنجا به نامه‌های زیاد مسلمانان و دوستدارانش برای کسب نظرهای فقهی و رهنمودهای علمی پاسخ می‌داد و با تنی خسته و کوفته سر بر بالین می‌گذارد. چند صباحی پیش از اینکه دار فانی را وداع گوید، وضعیت مزاجی‌اش رو به وخامت گذاشت. به او پیشنهاد کردند که محلی دیگر را برگزیند که هوایی مناسب داشته باشد. آن بزرگوار، ایران را انتخاب کرد؛ اما خیلی زود از این سفر منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید. پس از مدت کوتاهی که ایشان در بعلبک بود، بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبک، بیروت، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجی وی تا اندازه‌ای بهبود یافت، روزی بر اثر سانحه‌ای به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه 1365 ق در 81 سالگی دار فانی را وداع گفت.

 

پیکر شریف آن مرجع بزرگ پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعی کم‌سابقه در صحن مطهر امیر‌مؤمنان‌علیه‌السلام‌کنار قبر فرزند شهیدش، سید محمد حسن و آرامگاه آیت الله خراسانی به خاک سپرده شد.

 

 

 

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

 

 

 

(1). دایرۀ المعارف تشیع، احمد صدر حاج سید جوادی، نشر شهید سعید محبی، تهران، 1357، ج2، ص 225.

 

(2). گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم، انتشارات معروف، 1385، ج 2، ص 585.

 

(3). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سید محمد حسین منظور الاجداد، تهران، انتشارات شیرازه، 1379، ص 97.

 

(4). گلشن ابرار، ص 586 به نقل از: اعیان الشیعه، سید محسن امین، تهران، انتشارات طور، 1375، ترجمه انتشارات طور، ج 2، ص 95.

 

(5). دایرۀ المعارف تشیع، ج2، ص 225.

 

(6). علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م، جرفادقانی، قم، انتشارات معروف، 1385، ص381.

 

(7). گلشن ابرار، ج 2، ص 587.

 

(8). همان، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 110.

 

(9). یتیمان سرافراز، گذری بر زندگی چهل تن از عالمان دین، محمد مهدی فجری، قم، انتشارات مهر امیرالمؤمنین، 1385، ص 95.

 

(10). همان، ص149.

 

(11). ریحانۀ الادب، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خیام، 1374، ج1، ص 142.

 

(12). گلشن ابرار، ص 586، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 97.

 

(13). دین ما علمای ما، محمدمهدی تاج لنگرودی، انتشارات ممتاز، 1374، ص 71.

 

(14). گلشن ابرار، ص 588، به نقل از: وفیات العلما، جلالی شاهرودی، ص 240.

 

(15). امام علی‌علیه‌السلام: «اِقْنَعْ تَعِزّ». میزان الحکمه، محمدی ری شهری، قم، انتشارات دار الحدیث، 1381، ج 8، ح 12873.

 

(16). علمای بزرگ از کلینی تا خمینی، ص 380.

 

(17). گلشن ابرار، ص 588 به نقل از: هکذا عرفتهم، ج 2، ص 114 و 115.

 

(18). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سیدمحمدحسین منظور الاجداد، 1379، ص106، به نقل از: حوزه، شماره‌های 63 - 64، ص 43.

 

(19). ره یافتگان، م. ع. عطایی اصفهانی، ص 271، با تغییر کلی در عبارت.

 

(20). ره یافتگان، ص 226.

 

(21). دین ما علمای ما، ص 197، با تغییر کلی در عبارت.

 

(22). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص105، پاورقی.

 

(23). گلشن ابرار، ص 589، به نقل از: گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 220.

 

(24). مائده/ 54.

 

(25). ایشان به صراحت فتوا دادند که«اِنَّ اسْتِعْمَالَ السُّیُوفِ وَ السَّلَاسِلِ وَ طُبُول وَ الْاَبْوَاقِ وَ مَا یَجْرِی الْیَوْمِ اَمْثَاله فِی مَوَاکِبِ الْعَزَاءِ بِیَوْمِ عَاشُورَا اِنَّمَا هُوَ مُحَرَّمٌ وَ هُوَ غَیْرُ شَرْعِیٍ؛ به کار بردن شمشیرها (قمه زنی) و زنجیرها و طبلها و بوقها و کارهایی مانند این امور که امروزه در دسته‌های عزاداری و در روز عاشورا معمول است همه حرام و غیر شرعی است»: قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدی مسائلی، اصفهان، انتشارات گلبن، 1386، ص 86.

 

(26). قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدی مسائلی، ص87.

 

(27). مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سیدمحمدحسین منظور الاجداد، ص 104.

 

(28). ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، مؤسسه انتشاراتی انصاری، 1381، ص 275.

 

(29). همان، ص 265.

 

(30). ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، ص 270، کرامات و حکایات عاشقان خدا، جبرائیل حاجی‌زاده، تهران، نشر مؤلف، 1383، ج 2، ص79.

 

شاگردان سيّدابوالحسن اصفهانى (1)

 

 

شاگردان سيّدابوالحسن اصفهانى (1)

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

 

نویسنده : محمد رضا زادهوش

 

 

 

چکیده

 

این مقاله به معرفی شاگردان سید ابوالحسن اصفهانی به اختصار پرداخته و آنچه در این نوشتار نمودار است پس از نجف اشرف كه محلّ درس سيّد بوده، شمار اصفهانى‏ها در میان شاگردان ایشان بیش از سایرین است.

 

مقدّمه

 

آيت‏اللَّه سيّدابوالحسن اصفهانى از بزرگان دانشمندان اسلامى به شمار مى‏رود. شايد يكى از مهم‏ترين فعاليت‏هاى علمى ايشان، تربيت شاگردان فراوان است. او حدود سى و پنج سال در نجف اشرف به تدريس خارج فقه و مباحث اصول فقه اشتغال داشته است. صبح‏ها ويژه ارائه درس فقه و عصرها مخصوص تدريس اصول بوده است كه پس از شهادت فرزندشان، كلاس عصرها تعطيل مى‏شود.

در اين مقال به صورت مختصر به معرّفى شاگردان آن بزرگ‏مرد پرداخته‏ايم.

 

شيوه‏نامه

 

بر آن بوده‏ايم كه حضور مختصر در حلقه درس سيّد را نبايد ملاك قرار داد، و براى آن‏كه شاگردى افراد، صدق كند، حضور مدّت قابل توجّهى در درس را معتبر دانسته‏ايم. در اين مقال، شاگردان سيّد را به چند نفرى كه از ايشان به كسب اجازه نائل شده‏اند محدود نكرده‏ايم، و البتّه اگر در شاگردى شخصى در نزد سيّد، تشكيك شده باشد، اين مطلب در پايان شرح حال او درج شده است.

شيوه ورود به هر مدخل اين‏گونه است: شماره، سرشناسه( شهرت، نام )، نام كامل، تولّد و وفات، نام پدر، محلّ تولّد، سكونت، دفن، شاگردان، آثار.

 

گزارش

 

سهم شهرها: اگر محلّ تولّد شاگردان را ملاك قرار دهيم، از شاگردان سيّد، سى تن متولّد نجف اشرف، بيست و نه تن متولّد اصفهان ( دوازده تن متولّد شهر اصفهان + هفده تن متولّد اطراف اصفهان: شهرضا، خمينى‏شهر، گلپايگان، نطنز، كاشان، حبيب‏آباد و...)، هشت تن متولّد تهران، هشت تن متولّد تبريز، هشت تن متولّد شيراز، شش تن متولّد شوشتر، چهار تن متولّد مشهد، سه تن متولّد كرمانشاه، سه تن متولّد يزد، سه تن متولّد رشت، سه تن متولّد بروجرد، دو تن متولّد شاه‏رود، دو تن متولّد قوچان، دو تن متولّد كربلا، دو تن متولّد سامرّا، دو تن متولّد زنجان، دو تن متولّد رامسر، دو تن متولّد قزوين، دو تن متولّد اردبيل و يك تن متولّد قم بوده‏اند؛ بنابراين، پس از نجف اشرف كه محلّ درس سيّد بوده است، شمار اصفهانى‏ها در درس مرحوم سيّد بيشتر از ديگر شهرها بوده است. قمى‏ها به سبب دسترسى به حوزه معتبر محلّى كه در همان زمان به دست آيت‏اللَّه شيخ عبدالكريم حائرى تأسيس شده بود، براى تحصيل كم‏تر به شهر ديگر و ازجمله نجف اشرف و درس مرحوم سيّد رفته‏اند.

اشخاص: در اين مقال، سى‏صد و يك نفر به عنوان شاگردان آيت‏اللَّه سيّدابوالحسن اصفهانى معرّفى شده‏اند.

اجازات: پانزده تن به عنوان كسانى كه از سيّد اجازه دريافت داشته‏اند شناسانده شده‏اند. از اين ميان، هفت تن را معرّفى كرده‏ايم كه موفّق به دريافت هر دو اجازه روايت و اجتهاد از مرحوم سيّد بوده‏اند؛ هفت تن تنها به عنوان دريافت‏كننده اجازه اجتهاد ذكر شده‏اند، يك تن گواهى تأييد اجتهاد و يك تن صاحب اجازه‏نامه تدريس و افاضه از آن مرحوم بوده است.

 

1. آشتيانى، احمد

 

ميرزا احمد آشتيانى تهرانى (1300ق، تهران )، فرزند محمّدحسن بن جعفر بن محمّد.

 

2. آشتيانى، باقر

 

ميرزا باقر آشتيانى تهرانى (1323ق، تهران)، فرزند احمد بن محمّدحسن. آثارى در فقه و اصول داشته، و در مدرسه مروى، تدريس مى‏كرده است.

 

3. آشتيانى، مهدى

 

ميرزا مهدى آشتيانى مشهور به ميرزاكوچك (1372ق-1306، تهران)، فرزند ميرزا جعفر.

 

4. آل آقا، ابوتراب

 

شيخ ابوتراب آل آقا وحيد كرمانشاهى مشهور به الهى آل آقا (1397 - 1319ق) فرزند آقاشمس‏الدّين بن محمّدهادى بن محمّدصالح بن محمّداسماعيل بن آقامحمّدعلى. از آثار او است:

1. اخوّت مسلمين.

2. جبر چيست؟

3. زندگانى حضرت حجّت‏ عليه السلام.

 

5. آل شبير، محمّدطاهر

 

شيخ محمّدطاهر خاقانى مشهور به آل شبير فرزند عبدالحميد بن عيسى. صاحب انوارالوسائل در سى جزء.

 

6. آل طيب، سيّدكاظم

 

سيّدكاظم تسترى مشهور به آل طيب (1339ق، شوشتر) فرزند سيّدمهدى و از احفاد محدّث جزائرى.

 

7. آل يس، مرتضى

 

شيخ مرتضى آل يس (1311ق ) فرزند عبدالحسين.

 

8. آملى، محمّدتقى

 

شيخ محمّدتقى آملى تهرانى (1304ق - 1391ق، تهران)، فرزند شيخ محمّد. از آثار او است:

1. منتهى الأصول، تقريرات درس اصول مرحوم سيّد.

2. كتاب الصّلاة.

3. شرح عروةالوثقى

4. حاشيه بر شرح اشارات.

5. حاشيه بر شرح منظومه.

 

9. آملى، هاشم

 

ميرزا هاشم آملى قمى صاحب كرسى فقه و اصول در حوزه قم.

 

10. آيت‏اللَّهى، سيّدمحمّدباقر

 

سيّدمحمّدباقر آيت‏اللَّهى شيرازى لارى مشهور به حاج عالم فرزند ميرعبدالباقى.

 

11. ابرسجى، على‏اصغر

 

شيخ على‏اصغر ابرسجى شاه‏رودى (1324ق، ابرسج )

 

12. ابوترابى، ابوتراب

 

شيخ ابوتراب ابوترابى قزوينى (1309ق- 1339ق، قزوين) فرزند آقاسيّدحسين بن ابوتراب.

 

13. ابهرى، سيّدشمس‏الدّين

 

سيّدشمس‏الدّين موسوى ابهرى تهرانى (1324ق، ابهر) فرزند سيّداسداللَّه. تجديد بناى مسجد جامع ابهر از خدمات او به شمار مى‏رود.

 

14. اديب، عبّاس‏على

 

دانشمند بزرگوار، فقيه، اديب، شاعر، اصولى، هيأت‏دان و رياضى‏دان خطّه علم و هنر اصفهان، مرحوم آيت‏اللَّه شيخ عبّاس‏على اديب (8 مهر ماه 1276ش، حبيب‏آباد – اصفهان). وى صاحب گواهى اجازه از سوى آيت‏اللَّه سيّدابوالحسن اصفهانى بوده است. (16)

 

15. اراكى، عبدالنّبى

 

شيخ عبدالنّبى عراقى مشهور به اراكى (1308ق - 1387ق).

 

16. اردبيلى، محمّدطاهر

 

شيخ محمّدطاهر اردبيلى نجفى (1308ق، اردبيل) فرزند حاج ملاّعبدالظّاهر مدرّس.

 

17. استرابادى، سيّدضياءالدّين

 

سيّدضياءالدّين استرابادى جرجانى تهرانى (1323ق) فرزند سيّدمحمّد بن نصراللَّه. حدود يك سال، شاگرد مرحوم سيّد بوده است.

 

18. اسلامى، عبّاس‏على

 

شيخ عبّاس‏على سبزوارى تهرانى مشهور به اسلامى (1323ق، سبزوار).

 

19. اشرفى، محمّدعلى

 

شيخ محمّدعلى اشرفى (1307ق، شاه‏رود ) فرزند على‏نقى بن محمّدعلى بن ملاّعبّاس.

 

20. اشكورى، سيّداحمد

 

سيّداحمد حسينى اشكورى (1325ق-1380ق، نجف) فرزند سيّدابوالحسن بن عبّاس بن محمّدعلى بن قاسم بن عبدالمطلب بن ميرك.

 

21. اشكورى، سيّدعلى

 

سيّدعلى حسينى نجفى اشكورى (1319ق، نجف - 15 ذى‏حجّه 1398ق، قم). فرزند سيّدحسن بن على. صاحب اجازه اجتهاد از مرحوم سيّد.

 

22. اشكورى، سيّدمهدى

 

سيّدمهدى حسينى اشكورى (1334ق)، پس از اتمام تحصيلات در نجف، در تهران اقامت گزيد.

 

23. اصطهباناتى، ابراهيم

 

ابراهيم اصطهباناتى شيرازى مشهور به ميرزاآقا (1297ق - 1380ق) فرزند حسن بن ابراهيم بن حسين. از باب احترام و قدردانى در حلقه درس آيت‏اللَّه سيّدابوالحسن اصفهانى شركت مى‏كرده است. از آثار ارزشمند او حاشيه بر آثار فقهى است ازجمله:

1. حاشيه بر وسيلةالنّجاة مرحوم سيّد كه به همراه اصل كتاب به سال 1375ق در نجف اشرف در 280ص در اندازه رقعى چاپ شده است.

2. حاشيه بر صراط النّجاة مرحوم سيّد، چاپ نجف، 1368ق، 508 + 276ص، وزيرى، همراه با اصل كتاب.

 

24. اصطهباناتى، محمّدحسين

 

شيخ محمّدحسين اصطهباناتى شيرازى. امام جماعت حرم عسكريين‏عليهما السلام در سامرّا. پس از اخراج از عراق توسّط رژيم بعثى عراق، به قم رفت، و در درس مرحوم آيت‏اللَّه مرعشى شركت جست.

 

25. اصفهانى، ابوالقاسم

 

شيخ ابوالقاسم اصفهانى (1304ق، اصفهان ).

 

26. اصفهانى، سيّدحسن

 

سيّدحسن اصفهانى (22 ربيع‏الأوّل 1322ق - 16 صفر 1349ق) فرزند مرحوم سيّد كه بين دو نماز مغرب و عشاء به دست شيخ على اردهالى به شهادت رسيد. مدفون در نجف اشرف.

 

27. اصفهانى، سيّدحسن

 

سيّدعلى اصفهانى (19 ذى‏حجّه 1332ق ) فرزند مرحوم سيّد. مدفون در مشهد مقدّس.

 

28. اصفهانى، سيّدمحمّدحسين

 

سيّدمحمّدحسين بروجنى اصفهانى (1301ق ) فرزند سيّدعلى. داماد مرحوم سيّد. از آثار قلمى او حاشيه بر وسيلةالنّجاة مرحوم سيّد و يك دوره اصول كامل شامل مباحث عملى و نظرى است.

 

29. اصفهانى، سيّدعلى

 

سيّدعلى اصفهانى فرزند مرحوم سيّد. ساكن خراسان، در حرم مطهّر رضوى، اقامه جماعت داشت، و در همان‏جا نيز به خاك سپرده شد.

 

30. اعلمى، محمّدحسين

 

شيخ محمّدحسين مهرجانى اعلمى حائرى (1320ق، مهرجان- 1391ق) فرزند شيخ سليمان. از آثار قلمى او است: مقتبس‏الأثر و مجدّد ما دثر من تاريخ‏البشر يا دايرةالمعارف الشّيعيّة العامّة، چاپ 1413ق در بيروت است كه بالغ بر هيجده جلد مى‏شود.

 

31. امام جمعه، سيّدمحمود

 

سيّدمحمود امام جمعه (1309ق، زنجان) فرزند سيّدابوالفضائل امام جمعه.

 

32. امام سدهى، سيّدحسن

 

سيّدحسن همايون‏شهرى فروشانى مشهور به امام سدهى (1320ق، فروشان ) فرزند ميرسيّدعلى. پس از تحصيل در اصفهان، قم و مشهد به نجف اشرف هجرت كرد، و در درس مرحوم سيّد شركت جست.

 

33. امام سدهى، سيّدنوراللَّه

 

سيّدنوراللَّه همايون‏شهرى فروشانى فرزند ميرسيّدعلى. صاحب اجازه از مرحوم سيّد.

 

34. امينى نطنزى، باقر

 

شيخ باقر امينى نطنزى (1284ش، نطنز - 24 شعبان 1412ق، اصفهان) محضر آيات عظام، نايينى و سيّدابوالحسن اصفهانى را در نجف اشرف درك كرده، و بيش از پنجاه سفر به زيارت خانه خدا رفته بود، او در برآوردن حوائج مردم، شهرتى بسزا داشت. او سرانجام در شهر اصفهان دار فانى را وداع گفت، و در قطعه نام‏آوران در باغ رضوان اصفهان به خاك رفت.

 

35. انصارى، سيّدعلى

 

سيّدعلى انصارى (1330ق، نجف ) فرزند سيّدمحمّدنبى بن موسى آقاميرى بن اسماعيل بن عبدالباقى دزفولى.

 پي نوشت :

 

 

1 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص99.

2 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص100.

3 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص100.

4 . بنگريد به:

شريف‏رازى، محمّدتقى، گنجينه دانشمندان، ج6، صص359 - 358؛

مشار، خان‏بابا، مؤلّفين كتب چاپى، ج1، ص202؛

حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص101؛

گروه نويسندگان، موسوعة مؤلّفى الاماميّة، ج1، ص505؛

دوانى، على، وحيد بهبهانى، ص348.

5 . مهدى‏پور، على‏اكبر، كتاب‏نامه حضرت مهدى(علیه السلام) ج1، ص96.

6 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص101.

7 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص103 - 101.

8 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص102.

9 . بنگريد به:

موسوى اصفهانى، سيّدجعفر، حيات جاودانى، صص255 - 254؛

حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص103 - 102؛

قرقانى، مهدى، زندگانى حكيم جهان‏گيرخان قشقايى، ص99؛

حسن‏زاده، صادق، در جست‏وجوى استاد، صص20 - 19؛

گروه نويسندگان، دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج2، ص215.

10 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص103.

11 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص103.

12 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص104.

13 . 13) حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص104.

14 . 14) حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص105 - 104.

15 . 15) گروه نويسندگان، اديب ماندگار.

16 . 16) مهدوى، سيّدمصلح‏الدّين، مزارات اصفهان، ص309.

17 . بنگريد به:

شريف رازى، محمّدتقى، گنجينه دانشمندان، ج2، ص197؛

حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص239 - 238 ، 105.

18 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص106.

19 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص113.

20 . 20) حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص106.

21 . 21) حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص107.

22 . 22) بنگريد به:

حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص107؛

حسينى اشكورى، سيّداحمد، تراجم الرّجال، ج1، صص61 - 60، ش93.

23. حسينى اشكورى، سيّداحمد، تراجم الرّجال، ج1، صص362 - 361.

24 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص108.

25 . بنگريد به:

تهرانى، آقابزرگ، نقباءالبشر، ج1، ص168؛

مشار، خان‏بابا، مؤلّفين كتب چاپى، ج1، ص33؛

همو، فهرست كتاب‏هاى چاپى فارسى، ج3، ص339؛

همو، فهرست كتاب‏هاى چاپى عربى، ص391؛

ركن‏زاده آدميت، محمّدحسين، دانشمندان و سخن‏سرايان فارس، ج1، صص47 - 46؛

امين عاملى، سيّدحسن بن محسن، مستدركات اعيان الشّيعه، ج6، ص5؛

مرعشى، سيّدمحمود، المسلسلات فى الإجازات، ج2، ص249؛

امينى، محمّدهادى، معجم رجال الفكر و الأدب، ج1، ص128؛

حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص220 .106 - 105؛

گروه نويسندگان، موسوعة مؤلّفى الاماميّة، ج1، صص184 - 183.

26 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص108.

27 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص109 - 108.

28 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص343 - 342 ، 109.

29 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص344 - 343.

30 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص344،221 ، 110.

31 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص110 - 109.

32 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، صص111 - 110.

33 . ناحيه‏اى است در خور بيابانك از توابع اصفهان.

34 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص111.

35 . بنگريد به:

حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص111؛

صرامى فروشانى، رسول، سده در گذر زمان، ص357.

36 . خمينى‏شهر فعلى.

37 . نام ناحيه‏اى است در سده (خمينى‏شهر) از توابع اصفهان.

38 . صرامى فروشانى، رسول، سده در گذر زمان، ص357.

39 . خمينى‏شهر فعلى.

40. بنگريد به:

مهدوى، سيّدمصلح‏الدّين، مزارات اصفهان، صص118 - 117؛

طاهرى، محمّد، روضه رضوان، ص180.

41 . حسينى ميبدى، سيّدناصر، سراج‏المعانى، ص112.

 

/

 

فقيه بزرگوارآیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

 

 

فقيه بزرگوارآیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

پایگاه خبري تحلیلی خبركشون 

زندگی نامه

 

 

 آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانى در سال 1284 قمری در یکى از روستاهاى اصفهان به دنیا آمد، وی پس از گذراندن دروس ابتدایى در زادگاهش، به حوزه اصفهان رفت و در نهایت تنگدستى به فراگیرى علوم دینى و تدریس همّت گماشت، در 24 سالگى راهى نجف شد و از محضر میرزاى شیرازى، میرزا حبیب‌الله رشتى، محمد کاظم یزدى و آخوند خراسانى و ... بهره‌مند شد. 10 سال آخر حیات ایشان، هم‌زمان با مرجعیت عامه و زعامت دینى شیعیان بود، از مهم‌ترین آثار این عالم دینی «وسیلة النجاة» و «انیس المقلدین» است، همچنین آیات عظام سید محسن حکیم، سید محمد هادى میلانى، سید محمود شاهرودى، سردار کابلى، علامه طباطبایى، سید عبدالله شیرازى، میرزا هاشم آملى و ... از جمله شاگردان آیت‌الله اصفهانی هستند.

این عالم ربانى سرانجام پس از 81 سال عمر پر برکت در روز نهم ذی‌الحجه در سال 1365 هجری قمری دارفانی را وداع گفت، پیکر شریف ایشان در صحن مطهر امیرالمؤمنین(ع) کنار قبر فرزند شهیدش سید محمد حسن و آرامگاه آیت‌الله خراسانى به خاک آرام گرفت.

آیت‌الله اصفهانی از طرف امام زمان(عج) اجازه تصرف در سهم امام را داشت

 نقل است که آیت‌الله بهجت (از شاگردان آیت‌الله اصفهانی) گفته است: آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یکی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه کرد، شخصی به ایشان اعتراض میکند که چرا از سهم امام این گونه مجالس را برگزار می‌کنید؟ ایشان به شخص معترض ورقه سبزی را نشان داده بود که بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب(عج) بود و ایشان هم یقین کرده بود که ورقه از جانب حضرت است که به مرحوم سید اجازه داده بود که سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف کند.

 

 

 

ماجرای تشرف عالم یمنی به محضر امام زمان(عج) و شیعه شدن آن توسط آیت‌الله اصفهانی

 از نکات بارز زندگانی این مجاهد خستگی‌ناپذیر تشرف بی‌ واسطه ایشان به فیض ملاقات امام زمان(عج) بود.

یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر(عج) انکار می‌کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه می‌کرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می‌خواست، علمای بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می‌کردند؛ ولی وی قانع نمی‌شد و می‌ گفت: من هم این کتب را دیده‌ام تا اینکه برای آیت‌الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست. مرحوم آیت‌الله شیخ محمد شریف رازی در کتاب «گنجینه دانشمندان» درباره این ماجرا چنین می‌نویسد:

روزی یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابوالحسن داد، ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سنی در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) بود که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامه‌ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی(عج) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود. مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم یمنی بود و دلیلی برای وجود امام زمان درخواست کرده بود. مرحوم سید ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند: «شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان(عج) را به شما نشان بدهم»! نامه را مهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند و فرمودند: ببر در پست بینداز. دو ماه از این قضیه گذشت، شبی بعد از این که سید ابوالحسن در صحن امیرالمؤمنین(ع) نماز مغرب و عشاء را خواندند، یکی از شیوخ عرب به نام شیخ عبدالصّاحب آمد و به ایشان گفت: «بحر العلوم یمنی به نجف آمده است و در محله فلان جا منزل کرده است»، سید ابوالحسن فرمودند: «باید همین حالا به دیدنش برویم»، ایشان همراه با عده‌ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و پسرشان سید علی هم همراهشان بودند، ما هم رفتیم، بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد، سید ابوالحسن فرمود: الآن وقت صحبت کردن نیست، چون من عجله دارم، فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم. سپس مرحوم سید برخاست و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب، بحرالعلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل سید ابوالحسن آمدند، پس از صرف شام، سید خادمشان را صدا زدند و فرمودند: مشهدی حسین! چراغ را روشن کن، می‌خواهیم بیرون برویم. مشهدی حسین چراغ را روشن کرد و آورد، در این هنگام سید ابوالحسن و بحرالعلوم یمنی و فرزندش سید ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند. ما هم خواستیم همراه آنان برویم، اما ایشان فرمودند: «نه هیچ کدامتان نیایید». هر چهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آن‌ها زمان زیاد گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند. فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحرالعلوم یمنی سؤال کردیم: دیشب کجا رفتید؟ سید ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت: «الحمدلله استبصرنا ببرکة الامام السید ابوالحسن»؛ ما به برکت امام سید ابوالحسن شیعه شدیم! گفتیم: کجا رفتید؟ گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجة»؛ در وادی السّلام به مقام حجت(عج) رفتیم.

وقتی به اطراف مقام رسیدیم، سید ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما بر گردیم، مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم، وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما بیرون مقام قدم می‌زدیم، سپس سید ابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند می‌زد و می‌خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد، پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است! آقا با چه کسی صحبت می‌کند؟! دو سه دقیقه صدای صحبت‌ها را می‌شنیدیم، اما تشخیص نمی‌دادیم که صحبت درباره چیست، هیچ یک از مطالب مشخص نبود. ناگهان سید صدازد: «بحرالعلوم ! داخل شو»، پدرم داخل شد، من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سید فرمود: «نه تو نیا!»، باز به قدر چهار - پنج دقیقه صدای صحبت می‌شنیدم، اما صحبت‌ها را تشخیص نمی‌دادم، ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن‌تر بود، در مقام حجت تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سپس سید ابوالحسن صدازد: سید ابراهیم! بیا پدرت حالش به هم خورده است. آب به صورتش بزن و شانه‌هایش را بمال، آب به صورتش زدم و شانه‌هایش را مالیدم، پدرم چشم‌هایش را باز کرد و با صدای بلند گریه می‌کرد. بی‌اختیار از جا بلند شد و روی قدم‌های سید ابوالحسن افتاد و پاهای سید را می‌بوسید و دور سیّد طواف می‌کرد و می‌گفت: «یا بن رسول الله! یابن رسول الله! یابن رسول الله! التوبة! التوبة! التوبة»!

پس از آن سید ابوالحسن، مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم، به هر حال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن بازگشت، چهار ماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول‌های زیادی برای سید ابوالحسن آوردند، به همراه نامه‌ای که سید بحرالعلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود: «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده‌اند».

 

 

 

 

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت‌الله عبدالله بهبهانی

 

مرجعي كه سفير انگليس را شرمنده كرد

 

   پس از پايان جنگ دوّم جهاني‌، يكي از عناصر معتمد به نام «حاج مهدي بهبهاني»، از سوي دولت وقت‌ِ عراق و نخست وزير (نوري سعيد) به محضر مرجع بزرگ شیعیان، «آيت‌الله سید ابوالحسن اصفهاني‌» رسيد و ضمن صحبت گفت : سفيركبيرانگلیس، قصد شرفيابي و تقديم پيام دولت‌ِ متبوع خويش را به حضرتعالي دارد!

آیت الله اصفهانی،حاضر به این ديدار نشدند، اما با اصرار فراوان اطرافیان فرمودند: به يك شرط او را مي‌پذيرم‌! و آن اينكه : ديدار و گفتگو، عَلَني و در حضورِ عموم باشد!...پس از چندی ، روزِ ملاقات فرا رسيد و سفير انگلیس‌، با نخست وزير عراق و گروهي از وزرأ با اسكورت و تشريفات‌ِ بسيار، به بيت‌ِ «آیت الله العظمی اصفهانی» وارد شدند و از سوي ديگر هم أنبوهي از شخصيّتهاي مختلف كه از سوي آن مرجع بزرگ، دعوت شده بودند گرد آمدند!

 

 

 

پس از جلوس حضرت آیت الله اصفهانی، سفير بريتانيا كه در كنار ایشان نشسته بود، بعد از عرض سلام و اظهار ارادت و تقديم پيام دولت متبوع خويش‌، گفت : عاليجناب‌! دولت انگلستان نذر كرده بود! كه اگر بر آلمان نازي پيروز گردد، صدهزار دينار! خدمت‌ِ شما ـ به عنوان پيشواي جهان تشيّع ـ تقديم دارد، تا در هر موردي كه خود شايسته مي‌دانيد، هزينه كنيد!

آیت الله اصفهانی فرمود : مانعي ندارد!

سفير، بي‌درنگ كيف خود را گشود و يك قطعه چك صدهزار ديناري تقديم نمودو مرجع بزرگ شیعیان هم آن را دريافت كرد و زيرِ تشك‌ِ خود نهاد! این پذيرش چك‌، به وسيلة آن مرجع شيعه‌، برخی از علمأ، تجّار و شخصيتهاي‌ِ حاضر در جلسه را نگران و رنجیده ساخت.

أمّا طولي نكشيد كه ديدند «حضرت آیت الله» به سفير انگلیس و همراهان فرمودند : ما مي‌دانيم كه در اين جنگ‌، بسياري از مردم‌ اروپا، آواره و از هستي ساقط شدند. از طرف ما به دولت متبوع خود بگوئيد : سيّدأبوالحسن‌، به نمايندگي از مسلمانان‌، وجه‌ِ ناقابلي‌، به منظور كمك به آسيب ديدگان‌ِ جنگ‌، تقديم مي‌دارد و از كمي‌ِ وجه معذرت مي‌خواهد!چرا كه خود مي‌دانيد ما نیز در شرايط مشابهي هستيم‌.

آنگاه‌، چك سفير بريتانيا را از زيرِ تشك درآورد و يك قطعه چك صدهزار ديناري‌! نيز از خود، روي آن گذاشته و به سفير بريتانيا داد!!

 

 

 

با اين تدبيرِ دقیق و عزت نفس آیت الله اصفهانی، سفير انگليس‌، شرمنده و رنگ‌ِ چهره‌اش تغيير كرد و بلافاصله اجازة مرخّصي خواسته و با بوسيدن‌ِ دست آن مرجع بزرگ، از بيت ايشان خارج شدند!پس از لحظاتي نوري سعيد (نخست وزير عراق‌) به خدمت‌ِ «آیت الله اصفهانی» برگشت و خود را بر قَدَمهاي‌ِ  ایشان انداخت‌! وگفت :

اي پيشواي عظيم‌القدر! قربانت گردم‌! نمايندة انگليس بعد از ترك‌ِ محضر جنابعالي‌، از هوشياري و درايت‌ِ شما شوکه شده و گفت: ما مي‌خواستيم‌، شيعيان را استعمار كنيم و آنان را بخريم‌! أمّا پيشواي‌ِ شما، ما را خريد! و پرچم‌ِ اسلام را در بريتانيا بر زمين كوبيد!!

بعد از رفتن‌ِ «نوري سعيد» برخی حاضران در مجلس‌، از «آیت الله اصفهانی» پرسيدند :

اگر آن وجهي كه به سفير انگليس تقديم كرديد، به مصرف حوزة علميّه مي‌رسيد، بهتر نبود؟!

و آن بزرگوار در جواب فرمود :

سهم امام(ع) ‌بايد در ترويج اسلام و مذهب صرف گردد، به نظر من يكي از مواردي كه مي‌توانستيم بهترين بهره‌برداري را در ترويج اسلام بنمائيم‌، همين مورد بود.

   در مقطع حساس کنونی هم، یکی از ابزارهای مهم مستکبران دنیا، قراردادن امکانات و ابزار مادی برای در اختیار گرفتن مذاهب و پیشوایان آن، در راستای منافع خودشان می باشد.

در همین راستا، استفاده از ابزارهای ماهواره ای لندن و واشنگتن برای تبلیغ تشیع، توسط برخی منسوبان به جریان نورانی شیعه، نتیجه ای جز حرکت در راستای منافع بیگانگان و ایجاد اختلاف میان مذاهب اسلامی ندارد.

از سوی دیگر، کسانی هم که در جایگاه مسئول، بدلیل ترس از تحریم و یا فشارهای اقتصادی، حاضرند عزت تشیع و کشور ایران را خدشه دار کرده و با بیگانگان معامله کنند، بویی از حقایق این مکتب نورانی و بهره ای از عزت و اقتدار یک ایرانی سربلند نبرده اند.

 

 

ماجراي شهادت فرزند سيد ابوالحسن

 

 

شهادت فرزند، آموزه ها و عبرت ها

 

 

 

به گزارش خبركشون :از مهمترین صفات و اخلاق «مرحوم سیّد» سعه صدر، حلم و بردباری در برابر مشکلات و جفا و بدی‌های دیگران بود.

نمونه بارز این صفت در حادثه جانگداز شهادت «مرحوم شهید سیّد حسن» فرزند ارشد و عزیزش (در صفت نماز جماعت واقع در صحن امیرالمومنین‌علیه‌السلام) ظاهر گردید.  فردی به نام شیخ علی قمی به دستور استعمارگران و نوکران بیگانگان ، بین نماز مغرب و عشاء، با چاقو به فرزند عالم و مجتهد آیت الله اصفهانی سید حسن موسوی اصفهانی حمله می‏کند که منجر به شهادت وی می‏شود. در این قضیه، دست آقا سید محمّد پیغمبری، عموی حضرت آیت الله خامنه‏ای، به خاطر ممانعت و جلوگیری از قتل، زخمی می‏شود.

  مرحوم «حاج‌آقا حسین آیت‌الله‌زاده اصفهانی» پسر کوچک «مرحوم سیّد» راجع به صفات برادر ارشدشان (مرحوم شیهد سیّد حسن) نقل می‌کردند:

 

 

او از هر جهت ممتاز بود! علم، تقوا، معنویّت، استعداد!

بطور مسلّم اگر او زنده می‌ماند، پس از پدر به مقام مرجعیّت شیعه رسیده و نوبت به دیگران نمی‌رسید!!

 

آیت‌الله حاج سیّد جوا میرسجّادی (نوه دختری مرحوم سیّد) نقل فرمودند:

آقای سیّد محمّد پیغمبر با مرحوم شهید «سیّد حسن» خیلی دوست بودند و در نماز جماعت کنار هم می‌نشستند.

سید محمّد پیغمبر می‌گفت: من در حال خواندن «نماز غفیله» بودم و سیّد حسن نماز غفلیه را خوانده و نشسته بود.

در بین نماز دیدم شخصی عبا به سر، نزدیک شد به سیّد حسن، گویا می‌خواهد در گوش او چیزی بگوید.

ناگاه صدای سیّد حسن را شنیدم که گفت: آخ وای!!

من فهمیدم این شخص ضربه‌ای به سیّد حسن زد!

در حال نماز عبای او را گرفتم که فرار نکند!

او هم با چاقویی که در دستش بود ضربه‌ای به دستم زد و انگشتان دستم را مجروح کرد! او را رها کردم و او هم فرار کرد و رفت!

صف جماعت شلوغ شد و «مرحوم سیّد» متوجّه همهمه و شلوغی شدند.

به ایشان گفتند: چیزی نیست برای «سیّدحسن» پیش آمدی شده و ایشان را به بیمارستان بردند.

شما نماز عشاء را بخوانید.

ایشان هم نماز عشاء را خوانده و به سمت منزل رفتند.

«مرحوم سیّد» با جمعیّت بسیار زیادی که در اطراف منزل ایشان و پشت بام‌‌ها! تجمّع کرده بودند با سرو صدا و گریه مواجه می‌شود!

«سیّد حسن» بواسطه ضربه شدید چاقو در همان صحن شهید شده بود!

امّا هنوز «آقا» خبر نداشتند!

«مرحوم سیّد» مات و مبهوت، همین‌طور به جمعیّت نگاه می‌کرد، متعجّب و متحیّر بود!

اطرافیان مانده بودند، که چه کسی و چگونه خبر شهادت را به «سیّد» بدهند؟!

قرار شد، به آقا شیخ جواد جواهری (نوه پسری مرحوم صاحب جواهر «ره») که از علماء بود (و در سفر تبعیدی سیّد به قم از نجف آمد به قم و مرحوم سیّد را به نجف آورد) بگویند که او این خبر را در همان شب واقعه به «سیّد» بدهد و آقا را از تحیّر در آورد تا راحت شود.

زن‌ها (حتّی مادر سیّد حسن) هم از قتل و شهادت، خبر نداشتند!

به «مرحوم جواهری» خبر دادند. ایشان آمد.

جمعیّت را کنار زدند «آقا شیخ جواد جواهری» از پلّه‌ها بالا آمد، روبروی آقا ایستاد در حالی که به عصا تکیه داده بود، خطاب کرد به مرحوم سیّد (که نشسته بود) گفت:

آقای سیّد ابوالحسن اصفهانی! خدا، یک بلایی به شما داده و می‌خواهد شما را امتحان کند!

همین را گفت و خداحافظی کرد و رفت.

«آقا» از جریان با خبر شد، شروع کرد به گریه کردن!

با گریه آقا، تمام جمعیّت یک باره صیحه زدند و شروع به گریه و زاری نمودند!

آقا فرمود: آرام باشید زن‌ها خوابیده‌اند آنها نفهمند!بگذارید امشب استراحت کنند! فردا خبر بدهید!

فردای همان شب، تشییع جنازه سیّد حسن (با شکوه و عظمت زیاد) صورت گرفت.

پس از این حادثه غم‏انگیز، برخورد با متانت و وقار و شکیبایی حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی با این حادثه بسیار عبرت آموز است.

 

 

نکات جالب توجّه در ماجرای شهادت فرزند سید ابوالحسن آن است که ایشان در آن شرایط نیز از اهتمام به امور طلّاب غافل نماندند.

 

ایشان در تشییع جنازه، هنگام نماز، به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و با اینکه اشک از دیدگانشان می‏ریخت، ولی تغییری در حالاتشان از نظر روحی مشاهده نمی شد. همچنین با طرز مشی خردمندانه ایشان از بروز هر گونه فتنه و سوء استفاده ای جلوگیری به عمل آمد. چون سال پیش از این حادثه، در اربعین حسینی، بین هیأت های سینه زنی که از نجف به کربلا رفته بودند، با اهالی آن جا درگیری‏های پیش آمده بود و چند نفری هم از بین رفته بودند، به طور حتم اگر بعد از کشته شدن آقا زاده آقا سید ابوالحسن اصفهانی، دسته‏ها و هیأت های سینه زنی به کربلا می‏رفتند دوباره فتنه‏ای دیگر به وقوع می‏پیوست. آقا سید مرتضی خلخالی، از اعاظم نجف، می‏گفت: «چند شب قبل از حادثه قتل فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی، در خواب دیدم: خدمت آقا سید ابوالحسن رسیدم و به ایشان عرض کردم: آقا! امسال، اربعین کجا برویم؟

 

 

ایشان در تشییع جنازه، هنگام نماز، به مرحوم نائینی تعارف کردند اقامه نماز کنند و با اینکه اشک از دیدگانشان می‏ریخت، ولی تغییری در حالاتشان از نظر روحی مشاهده نمی شد.

 

ایشان در خواب به من فرمود: به زیارت من بیایید! » وقتی قضیه کشته شدن فرزند آقا سید ابوالحسن اصفهانی پیش آمد، چون مقارن با اربعین حسینی بود، آن سال، نه تنها نجفی ها به کربلا نرفتند بلکه هیأت های اطراف هم، برای عرض تسلیت، خدمت سید ابوالحسن آمدند. بدین ترتیب هم فتنه‏ای پیش نیامد و هم خواب آقای خلخالی تعبیر شد. از دیگر نکات جالب توجّه در ماجرای شهادت فرزند سید ابوالحسن آن است که ایشان در آن شرایط نیز از اهتمام به امور طلّاب غافل نماندند. از آیت الله سید محمد باقر شهیدی (از شاگردان سیّد) نقل است که: کرایه خانه ام عقب افتاده بود و جریان را با سیّد در میان گذاشتم. فردای آن روز فرزند سیّد را به شهادت رساندند. مأیوس شدم و با خود گفتم گرفتاری های سیّد مانع می شود که به فکر ما باشد. امّا در روز تشییع جنازه سیّد به طرف من آمد و وجهی جهت پرداخت کرایه در اختیارم گذاشت.

 

 

 

میراث آخوند خراساني در دستان آقا سيد ابوالحسن اصفهاني

 

 

 

پیش از این در یکی دو یادداشت دیگر در همین مجله، بر این نکته تأکید کردم که درک رابطه استادی و شاگردی میان افراد، به عنوان یک اصل، کمک شایسته ای برای فهم بهتر مسائل فکری و درک رویدادهای جاری اندیشه‌ای در جامعه ما به ما می‌کند. در اینجا می‌خواهم اندکی از رابطه میان آخوند خراسانی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی (1325ش) بنویسم. طبعا باید اندکی به عقب برگردیم.

يكي از آثار داستان مشروطه خواهي، ایجاد اختلاف و انشعاب گسترده اما موقت در حوزه کهن نجف بود، آن هم ميان دو كاظم. يكي محمد كاظم خراساني (م 1329ق) و ديگري سيد محمد كاظم يزدي. نخستين آن دو، جانبدار مشروطه بود و تا زماني كه به خاطر مسائل پس از مشروطه دوم در برخی از جنبه های آن ترديد نكرد، يكپارچه از آن حمايت مي كرد، اما دومي محتاط بود؛ ضمن آن كه موضعگيري صريح نمي كرد، اما حسّ عمومي چنين بود كه ميانه اي با مشروطه ندارد.

 

 

 

 

1- آیت الله العظمی بروجردی (ره)  -   2- مرحوم کمپانی  -  3- مرحوم آخوند خراسانی

 

 

 

رهبری اين دو كاظم، سبب پدید آمدن دو گرايش به عنوان مستبد و مشروطه خواه در نجف شد. آثار اين اختلاف براي حوزه نجف بسيار سنگين بود و تا سالها ادامه داشت. اين در حالي بود كه هر دوی آن بزرگواران از بزرگترين مجتهدان عصر اخير شيعه بوده و علاوه بر آثار علمي، و برجسته تر از همه «كفايه» و «عروه الوثقي» که اهل فهم بر اهمیت آن دو کتاب واقف هستند، هر كدام صدها شاگرد تربيت كردند.

ماجراي سياسي شدن حوزه نجف، بلكه به عبارتي حوزه سامرا، از تحريم تنباكو شروع شده بود. عقيده بر آن است كه در آن ماجرا، مكتب خاصي به نام مكتب سامرا شكل گرفت و آثارش بعدها در تربيت شماري از روحانيون سياسي ظاهر شد. براي مثال در شيراز آقا عبدالحسين لاري متعلق به مكتب سامرا دانسته شده است. چنان كه شيخ فضل الله نوري (م 1327ق) نيز متعلق به همين مكتب است. میرزای نائيني (م 1355ق) هم از تربيت شدگان مكتب سامرا بود. نائيني به جز اين كه خيلي مشروطه خواه بود و رساله «تنبيه الامه» را نوشت، در پشت صحنه موضعگیری مراجع ثلاث نجف در حمايت آن هم از قيام تبريز و مشروطه، نقش مهمي داشت. ظن قوی بر آن است که وی بيانيه هاي علماي ثلاث مشروطه خواه «خراساني، مازندراني و ميرزا حسين» را مي‌نوشت، هرچند در نجف كسان ديگري هم بودند كه چنين قدرتي داشتند.

به هر روي ميراث مكتب سامرا به نجف رسيد و در مشروطه ظاهر شد، اما به دليل اختلاف نظرهايي كه در باره ماهیت و لوازم مشروطه پيش آمد، و در قالب اصطلاح سازي هاي جديد كه ناشي از گفتمان حاكم بر مشروطه بود، گروهي به عنوان مشروطه خواه و گروهي به عنوان مستبد معروف شدند. اين ماجرا تا به نهايت رفت. به اين معنا كه آخوند خراساني و عده اي ديگر جانبداري كردند و سيد محمد كاظم، جانب احتياط را گرفت. اكثريت در قالب یک موج آن هم در پیروی از استاد با گروه مشروطه خواه بود. اقليت نيز با سيد كاظم يزدي بود كه به مرور و با شكست جريان مشروطه خواهي و فرونشستن موج، و به خصوص بعد از فوت آخوند، و بعد هم قیام عراق علیه انگلیسی ها، دوباره برآمد و مرجعيتش گل كرد و تا حدودي اعاده حيثيت شد. هرچند در اذهان برخی از مورخان مشروطه خواه، آن سابقه ماند و جسارت ها به وی ادامه یافت.

در اين دسته بندي ها، گروهي از علما و فضلاي برجسته نجف، به دليل آن كه قريب دو دهه در درس مرحوم آخوند شركت كرده بودند، و نيز علائق خاص خودشان، در كنار آخوند قرار گرفتند. از نظر آخوند که مشروطه دوم را حاصل زحماتش می دید، وضعیت مطلوبی نداشت. در این باره اسناد به اندازه کافی هست. آنچه دوباره نجف را به حرکت آورد اولتيماتوم روسها در اواخر سال 1329 بود که بار ديگر اين جناح را در نجف متحد كرد. همه بسيج شدند تا به سوی ایران حرکت کنند! اما مرگ ناگهاني آخوند همه رشته ها را پنبه كرد.

جعفر خلیلی (برادر عباس خلیلی) در هکذا عرفتهم (1/100) نوشته است که بعد از درگذشت آخوند، آل آخوند با تمام وجود از آقا سید ابوالحسن اصفهانی حمایت می‌کردند که از شاگردان معروف و برجسته مرحوم آخوند در طول هفده سال بود. آن زمان آقا سید ابوالحسن یک امام جماعت و استادی مانند بسیاری دیگری در حوزه نجف بود. به نوشته وی، آقا سید ابوالحسن حتی کمکی را که آقا سید محمد کاظم یزدی برایش فرستاد قبول نکرد، شاید از آن روی که تصور نشود از کسی که با استادش درگیر بوده، پولی دریافت کرده است. اعتماد مرحوم آخوند به آقا سید ابوالحسن آن اندازه بود که وی را کاندیدای نمایندگی مراجع در مجلس شورای ملی کرده بود تا ناظر بر مصوبات باشد و اصل طراز اول را اجرا کند.

سيد ابوالحسن هفده سال در درس مرحوم آخوند شركت كرده بود و همه دانش فقهي و اصولي خود را مديون او بود. بنابرين طبيعي بود كه در حزب وي قرار داشته باشد.

آقا سید ابوالحسن تا سالها پس از آن به بیت آخوند رفت و آمد داشت و گاه ساعاتی در بیت مرحوم ایشان می‌نشست. حتی روز تشییع جنازه فرزندش سید حسن، بعد از اقامه نماز بر او باز به خانه آخوند رفت و بدون آن که لحظه ای گریه و اظهار ناراحتی کند ساعتی نشست و سپس به خانه آمد. (هکذا عرفتهم: 1 / 111).

سيد ابوالحسن اصفهاني كه سالها بعد مرجع تقليد عام شد، و حتي مرجعيتش از مرحوم آخوند هم فراگيرتر بود، در كنار افرادی چون میرزای نائيني و ميرزا مهدي فرزند آخوند و شماري ديگر قرار داشت و در وقايع مربوط به مقابله با تهديد روسيه، در هيئت منتخبه علما در كاظميه قرار داشت. سيد محمدتقي شيرازي هم كه در سامرا بود در حمايت از اين جمع به كاظميه آمد.

پس از درگذشت آخوند در آخرين روزهاي سال 1329، به تدريج مرجعيت عام در اختيار سيد محمد كاظم يزدي و بعد از وي در اختيار محمدتقي شيرازي بود. پديد آمدن مسائل جديد به خصوص در ارتباط با انگليس و اشغال عراق، تا اندازه اي ماجراي مشروطه را به فراموشي سپرد. تاريخ هم نشان داد كه برخلاف اتهامي كه به سيد محمد كاظم يزدي مي زدند، وقتي پاي منافع اسلام و شيعه در ميان باشد (در جريان اشغال عراق توسط انگليسي ها در آغاز جنگ جهاني در سال 1914/1332) او مرد ميدان است. در این باره اسناد به اندازه کافی هست و کتاب پرحجم آقای کامل سلمان الجبوری - از مورخان برجسته معاصر عراق – در باره مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی شاهدی بر این مدعاست. به هر روي پس از درگذشت مرحوم یزدی در 28 رجب سال 1337 (1919)، آیت الله ميرزاي شيرازي كوچك رهبري انقلاب را در دست گرفت و با درگذشت وي شيخ الشريعه اصفهانی به صحنه آمد كه البته چيزي به دست نيامد.

آنچه که در ارتباط با مرجعيت اهميت داشت، اين بود كه ميرزاي شيرازي كوچك احتياطات خود را به سيد ابوالحسن ارجاع داد. گفته اند که میرزا خیلی اهل احتیاط بود، یعنی در مسائل زیادی احتیاط می کرد و همین امر سبب شده بود که مقلدین وی در زحمت باشند. بنابر این وقتی احتیاطات را به آقا سید ابوالحسن ارجاع می داد معنایش آن بود که مراجعین به آقا سید فراوان خواهند بود. کم کم نماز جماعت سید هم شلوغ و شلوغ تر شد.

اين زمان دو مرجع عمده از عجم ها در نجف بود: نخست میرزای نائيني و ديگري آقا سيد ابوالحسن اصفهاني. از عربها نیز مرحم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء شهرت داشت. گفته اند که مردم داري اصفهاني او را از نائيني و شيخ محمد حسين كاشف الغطاء پيش انداخت. به علاوه آقا سید ابوالحسن اهل «فنر» نبود. این فنر چراغی بود که جلوی علما می گرفتند و نشانه ای برای عظمت و بزرگی بود! آقا سید ابوالحسن اهل این مسائل نبود و همین تواضع او را بزرگتر می کرد.

نائيني و اصفهاني هر دو درگير تحولات عراق شدند، اما نه آن اندازه كه مشكل مهمي پديد آيد. آنان با تحریم انتخابات عراق، مجبور به ترک عراق شدند، اما به زودی برگشتند. اوضاع در ایران هم عوض شد و با بسته شدن دروازه هاي ايران به روي نجف در دوره رضاشاه، محدوديت هاي بيشتري براي مرجعيت پيش آمد. در این وقت درس و آقایی آقا سید ابوالحسن گرفت و کم کم مرجعیت او فراگیر شد و بعد از درگذشت میرزا نائینی در سال 1355 (1315ش) مرجعیت آقا سید ابوالحسن عمومی شد.

این زمان داستانهای مشروطه فراموش شده بود، اما يك مشكل ديگر هم مطرح شد و آن موضعگيري نسبت به اظهارات مرحوم سيد محسن امين در لبنان و شام، بحث قمه زني و مسائلي بود كه به عنوان عزاداري هاي نامشروع مطرح شد. نائيني از قمه زني دفاع كرد، اما سيد ابوالحسن در كنار اصلاح طلبان شام قرار گرفت. در اين وقت بار ديگر جنگ در نجف آغاز شد. اين بار، دعواي مشروطه و مستبد جاي خود را به يزيدي و حسيني داد. آنها که مخالف قمه زنی بودند، یزیدی شدند.

اين كه چرا نائيني از قمه زني دفاع كرد، با آنچه از وي در مشروطه خواهي مي شناسيم، ناسازگار مي نمايد. اما شايد پاسخ آن در توبه اش از آن وقايع و نگارش تنبيه الامه باشد كه روايتي بسيار نيرومند است و ترديد در آن سودي ندارد. به هر حال، برداشت او از ادله، او را به این فتوا رسانده بود.

اما آقا سيد ابوالحسن رويه خود را كه از اول هم با احتياط آغاز كرده بود، حفظ كرد و در اينجا خود واقعی‌اش را نشان داد. او با شجاعت از مرحوم سيد محسن امين جانبداري كرد و به مخالفت ها وقعي نگذاشت. اما در عين حال با احتياط پيش رفت.

آيا ممكن است بگوييم سابقه او در جريان مشروطه، ايستادگي محتاطانه اش در كنار آخوند و طبعا ارتباطش با افكار و انديشه هاي جديد سبب شد تا در اين نقطه نيز چنين موضعي اتخاذ كند؟

 باید تأکید کنم که سيد ابوالحسن در همين ماجرا نيز جانب احتياط را رها نكرد و به گونه اي پاسخ پرسشهاي مربوط به كيفيت عزاداري را مي داد كه در عين آن كه همراهي با موضع اصلاح طلبان داشت، اما چندان بوي مخالفت با ديگران هم از آن در نمي آمد.

این ماجرا یک دهه وقت نجف را گرفت و اخیرا خانمی با نام سابرینا کتابی در این باره به زبان فرانسه نوشته که به عربی هم ترجمه شده و بخش مهمی از آن در باره همین داستان است.

در اين زمينه دهها كتاب و رساله در نجف نوشته شد كه يكي از معروف ترين آنها التنزيه سيد محسن امين و كتاب نصرت المظلوم از حسن مظفر (یا در واقع شيخ عبدالحسين حلي) بود. الانوار الحسینیه و الشعائر الاسلامیه از ديگر آثاري بود كه در اين زمينه نوشته شد. التنزیه همان است که جلال آل احمد تحت عنوان عزاداری های نامشروع در سال 1322 ترجمه و چاپ کرد. سال 71 آقای یاحسینی تجدید چاپ کرد و اخیرا آقای خسروشاهی با مقاله دیگر جلال با عنوان اسرائیل فرزند نامشروع امپریالیسم توسط روزنامه اطلاعات چاپ کرده است.

در باره پرسش بالا و این که آیا این موضعگیری آقا سید ابوالحسن ارتباطی با عصر همراهی او با مشروطه و مرحوم آخوند دارد یا نه، بدون شك پاسخ بايد تا حدودي مثبت باشد. هرچه بود او جرأت كرد و خودزني با قمه يا شمشير را محرم و غير شرعي دانست. اين مطلبي است كه جعفر الخليلي در هكذا عرفتهم از رساله فارسي آقا سيد ابوالحسن نقل كرده است (ج 1 ص 207). اهميت اين موضعگيري درست در شهر نجف كه همه خطبا و مراجعي چون نائيني عليه سيد محسن امين وارد ميدان شده بودند، آشكار مي شود. خليلي همانجا گوشه اي از اين جو سنگين نجف را بر ضد سيد محسن بيان كرده است. او تأكيد مي كند كه اين اقدام آقا سيد ابوالحسن او را از رسيدن به نقطه اوج مرجعيت در آن زمان دور كرد. آگاهيم كه مرجعيت عام و مطلق وي پس از درگذشت مرحوم نائيني در سال 1355 بود و طي ده سال بعد از آن بود كه آقا سيد ابوالحسن به مرجعيت مطلق دست يافت. خلیلی از کارهایی که سید صالح حلی علیه آقا سید ابوالحسن کرد، سخن گفته و این که در خطابه های غرای خود مرتب به او طعنه می زد (1 / 108). کارهای هجاآمیز این سید صالح سبب شد که آقا سید ابوالحسن هم او را تفسیق کرد و گوش دادن به خطاب های او را تحریم نمود. شگفت آن که سخن سید ابوالحسن اثر کرد و سید صالح با آن زبان گرم و نرمی که داشت از سکه افتاد که افتاد.

به هر روي ادامه اين داستان يعني نگاه عقلي تري آقا سيد بوالحسن در ابعاد ديگري از زندگي ايشان نيز ديده مي شود. او نخستين مرجعي است كه اجازه داد از سهم امام براي چاپ مجله استفاده شود. این مربوط به مجله الاسلام از محسن فقیه شیرازی بود.

اين اقدام مي تواند نوعي پيشگامي را در افكار سيد ابوالحسن نشان دهد. آن موقع نشریاتی مانند الفجر الصادق و الهاتف و غیره در نجف و بغداد چاپ می شد و سید نیز آنها را مطالعه می کرد. بنابرین از اهمیت آنها واقف بود.

ارتباط سيد ابوالحسن با مرحوم سيد ابوالحسن علوي طالقاني پدر آيت الله طالقاني كه روحاني سروشنفكري در تهران بود، و مطالبي كه گهگاه از زبان آيت الله طالقاني در اين باره گفته شده، حكايت از راه آمدن مرحوم سيد ابوالحسن با جناح هاي مختلف فكري دارد.

به نظر می رسد اين خطي است كه مي توان آن را دنبال كرد و بر اساس آنچه در آغاز گفتیم، بايد ريشه برخي از اين مواضع را در ميان شاگردان، ناشي از مواضع استادان دانست.

خلیلی از بحث تکفیر معروف رصافی در بغداد توسط علمای سنی یاد کرده و این که آنان به نجف هم آمدند تا فتوای تکفیر او را از آقا سید ابوالحسن بگیرند. اما سید وقتی مقاله رصافی را در باب وحدت وجود خواند گفت با این حرفها کسی تکفیر نمی شود. خیلی های دیگر هم چنین عقیده ای داشته اند و تکفیر نشده اند. (هکذا عرفتهم: 1 / 106). این رصافی روشنفکر بسیار جری بود که از بغداد به استانبول رفت و متجدد شد. کتاب المسألة العراقیه و شخصیة المحمدیة او از کتابهایی است که با همین دیدگاه ها نوشته شده است.

 

 

مرجع عام و مبارز

 

مرجع عام و مبارز

(يادكردي از آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني

روزنامه جمهوري اسلامي

 

 

 

نهم ذي‌الحجه مصادف با درگذشت مرجع بنام شيعه، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بود. سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني، در سال 1284 در روستاي مَديسه از توابع لنجان اصفهان ديده به جهان گشود. وي از اولاد و احفاد امامزاده محمود طيار (مدفن در روستاي درب كلات شهرستان دنا در استان كهگيلويه و بويراحمد) ميباشد كه نسبش (با 32 واسطه) به موسي بن ابراهيم بن امام موسي كاظم(ع) مي‌رسانند. جد ايشان مرحوم سيد عبدالحميد و مدفون در قريه سورك- از علماي ازكيا و ازشاگردان شيخ محمد حسن صاحب جواهر و شيخ موسي كاشف الغطا بوده و علاوه بر تأليف و گردآوري تقريرات فقهي استادش شيخ موسي، شرحي نيز بر"شرايع الاسلام" علامه حلّي به خط سيد عبدالحميد نزد آيت‌الله اصفهاني موجود بوده است. عبدالحميد پس از اتمام تحصيل به اصفهان بازگشت و تا پايان عمربه كار تدريس و امور شرعي اشتغال داشت. ولي سيد محمد پدر اصفهاني كه در ايام اقامت پدرش (سيد عبدالحميد) در كربلا متولد شد اهل علم نبود و در شهر خوانسار وفات يافت. درمورد طلبگي اصفهاني نقل شده كه سيد محمد پدر او بواسطه سختيهاي فراواني كه در آنزمان متوجه اهل علم بود، ضيق معاش و جدايي از خانواده، با طلبه شدن فرزندش مخالف بوده امّا بعد از پافشاري واصرار وافر سيد ابوالحسن بالأخره پدر به اين امر رضايت داد. بدين ترتيب سيد ابوالحسن تحصيلات مقدماتي را در قريه مديسه به انجام رسانيد و در آغاز جواني به حوزة علميه اصفهان رفت. در اصفهان، در مدرسه "نيماورد" آن شهر تحصيلات خود را ادامه و با استفاده از محضر استادان آن حوزه به تكميل دانش در علوم نقلي و عقلي پرداخت، وي پس از گذراندن سطوح فقه و اصول، به محافل درس خارج استادان اين حوزه راه يافت. از ميان همة استادانش در حوزة اصفهان، تنها شخصيتي كه اصفهاني به نام و نشان از اوياد كرده، آخوند ملا محمد كاشاني است كه از مدرسان علوم عقلي و رياضي بوده است. از ديگر استادان او در اصفهان سيد مهدي نحوي، سيد محمد باقر درچه اي، سيد هاشم چارسوقي، ابوالمعالي كلباسي و ميرزا جهانگير خان قشقايي را بر شمرده‌اند. به حكايت آنچه اصفهاني به خط خويش بر پشت تقريرات شيخ موسي كاشف الغطا تأليف جد خود نوشته است، وي اصفهان را به قصد نجف در 13 ربيع الاول سال 1308 ق ترك كرد و در 11جمادي الاول همان سال در حالي كه بيست وچهار سال داشت به نجف رسيد. نجف در زماني كه اصفهاني وارد آن شد در قلة شكوه و مزين به وجود مدرسان بزرگ بود. مشهورترين ايشان ميرزا حسن شيرازي (صاحب فتواي تحريم تنباكو)، آخوند ملا محمد كاظم خراساني، حاج سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي، ميرزا محمد تقي حائري شيرازي، شيخ فتح‌الله شريعت اصفهاني بودند كه همه مرجع تقليد و از شاگردان شيخ محمد حسن اصفهاني و شيخ مرتضي انصاري و وارث مقامات علمي ايشان به شمار مي‌رفتند. وجود اين مدرسان عالي مقام و محيط روحاني نجف سبب شد كه آيت‌الله اصفهاني عصا و انبان سفر را همانجا بر زمين گذارده و تا پايان عمر از نجف به جايي ديگر منتقل نشود. آنجا در مدرسه "صدر" كه از مراكز برجستة حوزة نجف بود ساكن شد و به استفاده از بزرگترين استادان فقه و اصول توفيق يافت. از ميان همة اين استادان، اصفهاني بيش از همه از درس آخوند خراساني استفاده كرد. چه او بيشتر از سه سال و اندي درس ميرزاحبيب‌الله رشتي را درك نكرد و پس از آن، يعني حدود 17 سال به شيوه‌اي ممتد و مستمر از درس آخوند خراساني بهره‌مند شد چنانكه از نزديكترين و بهترين شاگردان و اصحاب اين استاد بشمار مي‌رفت. وي همزمان با حضور در درس خارج آخوند خراساني، خود به تدريس رسائل و كفايه اشتغال داشت. بعد از اين ديگر نيازي به درس نداشت و خود به تدريس فقه و اصول پرداخت. مرجعيت عامه پس از آخوند خراساني به سيد محمد كاظم يزدي و ميرزا محمد تقي شيرازي منتقل شد و شيرازي، نخستين مرجعي بود كه احتياطات خود را به اصفهاني ارجاع داد همچنين نوشته‌اند كه شيرازي، سيد ابوالحسن اصفهاني و شريعت اصفهاني را پس از خود شايسته مقام مرجعيت معرفي كرده بود. بعد از وفات شيرازي در سال 1338ق وشريعت اصفهاني در1339ق، آيت‌الله اصفهاني و آيت‌الله حاج ميرزا حسين ناييني كه در علم و سياست جانشين به حق وي بودند به مقام مرجعيت تقليد نائل آمدند. پس از وفات ميرزاي ناييني و حائري يزدي در سال 1355 ق/1314ش مقام مرجعّيت تقليد شيعيان در بخش عمدة جهان تشيع در شخص اصفهاني منحصر شد. بدين ترتيب مقام مرجعيت در وجود او انحصار يافت و تا ده سال بعد كه زندگي را بدرود گفت بر مسند رياست حوزة علميه نجف تكيه داشت اين تمركز مرجعيت و قبول شيعيان جهان در وجود هيچ مرجعي قبل اصفهاني(بعد از مشروطيت) ديده نشده بود. علاوه بر مرجعيت و رياست حوزة علميه نجف از ديگر اهمّ زندگي او بدين شرح مي‌باشد؛ قرار گرفتن در هئيت منتخب خمسه مجتهدين طراز اوّل بمنظور احراز انطباق مصوبات مجلس شوراي ملّي با احكام فقه شيعه (1328ق/1289ش)، مشاركت درفتواي تحريم انتخابات عراق و در نتيجه تبعيد به ايران براي حدود يكسال(1341ق/1301ش)، صدور فتواي مبارزه با نيروهاي انگليسي در نتيجه تصرف بصره (1360ق/1320ش).

اصفهاني شمار بسياري از مجتهدان بزرگ و محقّقان برجسته فقه و اصول را در دوران تدريس ممتد و مستمر خود در حوزه نجف تربيت كرد كه از جمله آنها ميتوان از اين شخصيتها نام برد، ميرزا حسن بجنوردي، سيد محمود شاهرودي، سيد محسن حكيم، سيد هادي ميلاني، سيد محمد حسين طباطبايي، محمد حسين خياباني(پدر آيت‌الله جعفر سبحاني)، ميرزا هاشم آملي، محمد تقي آملي، سيد جمال الدين گلپايگاني، مرحوم شيخ محمدعلي العمري (از بزرگان شيعه عربستان) و.....

افزون بر موضع گيري‌هاي اصفهاني در دورة حيات، درگذشت او نيز در عمل صورت حركت سياسي به خود گرفت. به گواهي برخي از منابع حضور وسيع مردم در مراسم عزاداري اصفهاني در آبان 1325ش/ذيحجة 1365ق در شكست فرقة دمكرات در آذربايجان مؤثر بود و برانگيخته شدن احساسات مذهبي مردم در جريان تشييع اصفهاني در جهت مبارزه با فرقة مزبور در مرثيه‌اي كه خوشدل تهراني در سوگ اصفهاني پرداخته، نيز منعكس است.

شرايط سياسي اجتماعي

دوران زندگي آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني مقارن با يكي از پر فراز و نشيب‌ترين مقاطع از تاريخ معاصر ايران است. او در طي 81 سال از زندگي خود حضور اين شاهان را درك كرد؛ ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه، محمد علي شاه، احمد شاه از سلسله قاجار و دوران كامل حكومت رضا شاه (پهلوي اوّل) و پنج سال آغازين حكومت محمد رضا شاه (پهلوي دوّم). اين برهة حساس از تاريخ سياسي معاصر ايران، مقارن باحيات اصفهاني شاهد تحوّلات سياسي و اجتماعي عظيمي در ايران و جهان اسلام است، از جمله؛ جنبش تحريم تنباكو، انقلاب مشروطه، استبداد صغير و به توپ بستن مجلس توسط محمد علي شاه، انعقاد قرارداد1907م بين روسيه و انگليس در نتيجه تقسيم و اشغال ايران، وقوع جنگ جهاني اوّل و ادامه اشغال ايران، كودتاي 1299ش و برآمدن رضا شاه، انقراض سلطنت قاجار و استقرار پهلوي اوّل، انقلاب 1920 عراق، اصلاحات رضا شاه، حادثه مسجد گوهر شاد و اعلام رسمي فرمان كشف حجاب، اشغال ايران توسط متفقين در نتيجه وقوع جنگ جهاني دوم، آغاز پهلوي دوّم، رشد احزاب بويژه حزب توده، اشغال آذربايجان ايران و پايان جدايي طلبي فرقة دموكرات آذربايجان. از اين رهگذر شناسايي ابعاد مختلف شخصيت اين مرجع و بويژه تعامل او با قدرتهاي وقت در ايران و عراق و سيرة عملي او و موضعگيري‌هاي او در قبال اين رويدادها قابل اهميت است.

از مرحوم اصفهاني آثار علمي چندي نيز باقي مانده است. وي سر انجام در شب نهم ذي‌الحجه سال1365ق/13آبان 1325ش در سن 81 سالگي در كاظمين وفات يافت، پيكرش را به نجف حمل كردند و بعد از تشييع در جوار استادش، آخوند خراساني به خاك سپردند.

 

 

 

 

نوگرايي رضاشاه و اقدامات آيت‌الله اصفهانی

 

نوگرايي رضاشاه و اقدامات آيت‌الله اصفهانی

 

 

 

 

نویسنده : زينب احمدوند؛ کارشناس ارشد تاريخ ايران دانشگاه اصفهان- دکتر اصغر منتظرالقائم؛ استاديار گروه تاريخ دانشگاه اصفهان.

 

 

 

 

 

 

 

چکيده

 

 با شروع حکومت رضاشاه در سال 1304ش/1925م و حمايت کشورهاي بيگانه از جمله استعمار انگليس، رضاشاه در جهت تأمين منافع اين کشورها و اهداف خود که حفظ حکومت پهلوي بود، دست به اقداماتی به منظور مدرن نمودن کشور و حذف آيين اسلام زد. رضاشاه با طرح شعار-هاي ملي گرايانه و باستان گرايانه سعي در احياء فرهنگ باستاني ايراني و آيين زرتشت و در کنار آن غربي نمودن کشور ايران را داشت. وي با کنار گذاشتن روحانيون از امور حکومتي و آموزشي، کشف حجاب و تصويب قانون جدايي دين از سياست و مخالفت با فرهنگ اسلام و تصويب برخي قوانين ضد شرعي و تغيير سال قمري به سال شمسي و... سعي در حذف اسلام و ترويج فرهنگ غربي و اروپايي را داشت.

مخالفت های مردم و روحانیون تا شهريور 1320ش/1941م و وقايع جنگ جهاني دوم ادامه داشت. از جمله کساني که تلاش فراواني در اين دوران برای حفظ اسلام چه در برابر رضاشاه و چه در برابر استعمار در دو کشور عراق و ايران نمود، آيت‌الله سيد ابو الحسن اصفهاني از مراجع بزرگ شيعه درآن زمان است.

 

مقدمه

 

 با شکل گيري کودتاي 1299ش/1921م توسط استعمار انگلستان در جهت سياست تمرکز گرايي و تشکيل حکومت پهلوي به منظور تامين منافع آن کشور، رضاشاه که با حمايت قدرتهاي بيگانه و خارجي توانسته بود به حکومت دست يابد، اقدام به يک سري اصلاحات ضد ديني و ضد اسلامي نمود. رضاشاه سعي کرد تا با کنار گذاشتن اسلام، ايران را به صورت يک کشور غرب زده و نوگرا که خودش ترسيم کرده بود، تبديل نمايد.

 وي با انجام اقداماتي مانند کشف حجاب، تبديل سال و ماه قمري به سال و ماه شمسي، کنار گذاشتن روحانيون از امور قضايي و آموزشي و ايجاد محدوديت براي آنان و ترويج فرهنگ و آداب رسوم و لباس غربي در مقابل فرهنگ سنتي و اسلامي ايراني و همچنين تصويب قانون جدايي دين از سياست و سردادن شعارهاي باستان گرايي و تبليغ آيين زرتشتي به عنوان آيين باستاني ايرانيان و غيره سعي کرد، تا اسلامي را که بيش از سيزده سده با تار و پود جامعه ايران پيوند خورده بود، کنار بگذارد. وليکن اين حرکت وي با مخالفت شديد و عکس العمل توده هاي مردم، روحانيون و جامعه مذهبي ايراني روبرو گرديد تا اينکه بلاخره به دليل عدم همراهي مردم از او و سياستهايش در شهريور 1320ش/1941م و وقايع جنگ جهاني دوم 1939-1945م بدون هيچ گونه حمايت مردمي از سرنوشت سياسي کشور ايران کنار گذاشته شد.

 آيت‌الله اصفهاني از جمله علما و روحانيون آگاه، مصلح، متشرع و روشنفکر زمان حکومت رضاشاه است که با پي بردن به نيّات و مقاصد واقعي همان آغاز سلطنت رضاشاه سعي نمود با روش هاي متفاوت به مقابله با رضاشاه و حفظ ارزشهاي اسلامي اقدام نمايد. اگرچه بيشترين تلاش ايشان معطوف به مقابله مستمر با استعمار انگليس در کشور هاي اسلامي بود، وليکن ايشان طي فتوي ها و دستوراتي به علما و روحانيون و مردم ايران آنها را به مبارزه با اقدامات ضد ديني رضاشاه فرا خواند.

روش نگارش اين مقاله به صورت استفاده از منابع و کتب موجود و تحليل محتوا و داده ها است.اين مقاله همچنين سعي دارد ضمن بيان اقدامات و اصلاحات نوگرايانه رضاشاه در زمان سلطنت او به نقش آيت‌الله اصفهاني و تلاشهاي ايشان در مبارزه با اين اقدامات رضاشاهي و حمايت از شعائر اسلامي بپردازد.

 

به سلطنت رسيدن رضاشاه

 

 در بررسي دوران حكومت رضاشاه كه سرآغاز و سرانجام آن با دو مرحله از حضور و دخالت قدرتهاي خارجي خصوصاً استعمار انگلستان در امور ايران همراه بود سير تحولات آن در شكل گيري تاريخ اين دوران از اهميت فراواني برخوردار است.

 ماهيت وابسته رژيم پهلوي و حكومت رضاشاه كه در طي كودتاي 1299ش/1921م به عنوان اولين گام در تشكيل سلسله پهلوي و انجام سياست تمركز گرايي استعمار انگليس (پس از لغو قرداد 1919م) در برابرتحولات پس از جنگ جهاني اول 1914-1918م و انقلاب روسيه1917م، از همان ابتدا با بطن جامعه ايراني به ويژه روحانيون و برخي روشنفكران در تضاد و تناقض بود.

 رضاخان پيش از رسيدن به قدرت، خود را مسلماني متعصب معرفي كرده بود زيرا مي دانست كه مذهب در جامعه ايراني ريشه عميقي دارد و اگر بر خلاف آن گام بردارد هرگز در رسيدن به اهداف خود ( كه تشكيل حكومت پهلوي بود) موفق نخواهد شد. وي در اين دوران تظاهر مذهبي زيادي جهت جلب نظر روحانيون و مردم عادي نمود، به زيارت عتبات مي رفت و با پاي برهنه در دسته هاي عزاداري ماه محرم شركت مي كرد، مجالس روضه خواني تشكيل مي داد و جهت دلجويي از علما بارها به قم مسافرت نمود و خود را مدافع اسلام نشان مي داد. از طرف ديگر رضاشاه با سردادن شعارهاي ملي گرايانه و وطن پرستانه نيز توانست قلوب بسياري از ملي گرايان را با خود همراه كند.

 رضاخان در فروردين 1303ش/آوريل 1923م با الغاي طرح حكومت جمهوري (كه در جهت حذف سلسله قاجار و حكومت خود، اصرار فراوان در انجام آن را داشت ولي با مخالفت روحانيون روبرو گرديده بود) همچنين با تظاهر به اسلام خواهي و برقراري روابط نزديک با روحانيون توانست اعتماد عناصر مذهبي و توده ي مردم را جلب کند. بدين سان زمينه براي تشکيل سلسله ي پهلوي فراهم شد.

رضاخان در سخنراني خود پس از حذف طرح جمهوري خواهي گفت:

«هم ميهنان! همانگونه كه در عمل ثابت گرديده است، ‌شخصيت هاي دولتي هيچگاه نبايد مخالف با افكار جامعه باشند. دولت كنوني تا امروز مانع از ابراز احساسات ملي در هيچ گوشه‌اي از كشور نشده است. هنگامي كه من در قم با نمايندگان روحانيون عاليمقام ديدار و با آنان درباره اوضاع كنوني كشور تبادل نظر كردم، همه ما سرانجام به اين نتيجه رسيدیم كه بايد به همه مردم گوشزد كنيم تا از شعار جمهوري خواهي دست بردارند و همه نيرو و تلاش خود را صرف از ميان برداشتن موانعي كنند كه در راه اصلاحات و پيشرفت كشور قراردارد. از يكايك مردم بخواهيم كه با من همكاري و در راه اجراي هدف مقدس فوق و تحكيم دين و استقلال و تشكيل دولت ملي استوار، مرا ياري كنند. از اين رو از همه ميهن پرستان واقعي و فرزندان وفادار ميهن مقدس مي‌خواهم كه از انديشه جمهوري خواهي دست كشيده و با من براي رسيدن به اين هدف ها كه در درك آنها همگي همفكر هستيم، متحد شوند

بالاخره مجلس مؤسسان در جلسه مورخ 21 آذر 1304 ش/ 12 دسامبر 1925م ضمن تغيير چند اصل از متمم قانون اساسي (راجع به تعين پادشاه و وليعهد) پادشاهي را به رضاخان که اکنون نام خانوادگي پهلوي را براي خود برگزيده بود، واگذار كرد.

 

اقدامات و اصلاحات رضاشاه

 

 رضاخان با ورود به صحنه سياست به ويژه در دوره نخست وزيري اش اقداماتي انجام داد که اغلب با عنوان اصلاحات از آنها ياد مي شد. از آن جمله مي توان به تخته قاپو کردن عشاير، به تصويب رساندن قانون ثبت سجل و احوال، لغو القاب اشرافي دوره قاجاريه، اصلاح تقويم رسمي، تصويب نمودن نظام اجباري و تشکيل ارتش نوين و غيره اشاره نمود.

 هنگامي که رضاشاه به تاج و تخت سلطنت دست يافت، ايران ديگر به ايران دوره قاجار مشابهتي نداشت. وي و همکارانش موفق شده بودند که اصلاحاتي چند در زمينه امور اقتصادي و نظامي را به مرحله اجرا درآوردند.

 اساس برنامه هاي سياسي او عبارت بودند از نابودي کامل نظام گذشته يعني انهدام سلطنت سنتي، امتيازات آريستوکراسي، و حقوق مزاياي علما ديني و آنگاه بنيان يک ايران نوين. اين امر مستلزم غربي نمودن جامعه ايراني به طور کلي بود؛ ايجاد يک نظام اداري نوين بر اساس موازين غربي و غير مذهبي کردن نظامهاي آموزشي و حقوقي بود.

تغيير نظام آموزش و پرورش از عمده ترين اقدامات رضاشاه در نيل به اهداف تجددخواهي وي بود، در سالهاي 1306-1313ش/1927-1934م و تصويب نامه هايي درباره آموزش عمومي و اجباري رايگان ابتدايي و دبيرستان و آموزش عالي و همچنين تأسيس شبکه آموزش غير مذهبي و دولتي و حتي آموزشگاه ها و دانشکده هاي علوم تربيتي وضع شد. به موجب اين قوانين مدارس از اختيار روحانيون خارج شد. رضاشاه بر اين عقيده بود که روحانيت مهمترين مانع موجود را بر سر راه ترقي تشکيل مي-داد و دولت و وزارت فرهنگ مسؤوليت اداره و نظارت کليه مدارس را بر عهده گرفت.

در سال 1314ش/1935م به دنبال فرمان کشف حجاب، زنان نيز به دانشکده ها راه يافتند و در ادارات دولتي به کار گرفته شدند. در اين زمان مدارس مختلط دختران و پسران تأسيس گرديد. از آغاز اين جريان يک نظم نوين با آهنگي شتابان که مورد نظر رضاشاه در حذف اسلام بود، به نظام آموزش و پرورش جديد ايران پاي نهاد و به صورت يک نظام يکپارچه در سيطره کامل دولت نمايان شد.

رضاشاه سنگ بناي دانشگاه تهران را در 15 بهمن 1313ش /5 فوريه 1935م گذارد و آموزش عاليه نيز در ايران راه اندازي شد.

در اوايل سال 1314ش/1935م رضاشاه پس از بازگشت از سفرترکيه، با تأسيس سازماني به نام فرهنگستان زبان به اصلاح زبان فارسي و دور ريختن لغات عربي و بيگانه از آن و استفاده از لغات و اصطلاحات اصيل فارسي اقدام نمود.

 در دي ماه 1313ش/1934م طي بخشنامه از طرف وزارت خارجه به کليه سفارتخانه ها ايران در خارج و سفارتخانه هاي خارجي در ايران، مقرر گرديد که از اين به بعد به جاي کلمه پرس، پرشيا، پرشين، ايران را به کار ببريد. هدف از اين کار نشان دادن اصل و تبار آريايي ايرانيان بود.

 

سياست تضعيف مذهبي

 

 با تشکيل حکومت پهلوي رضاشاه با تمام توان به کنار زدن آيين اسلام و تمايلات باستان گرايانه ناسيوناليستي و تجدد خواهي پرداخت.

 رضاشاه با آموزش و پرورش غير مذهبي و تبليغات ملي گرايانه و شعار مدرن نمودن کشور ايران سعي داشت که وفاداري مذهبي مردم را به نهاد روحانيت از ميان ببرد اما اين سياست با احساسات خصمانه مردم نسبت به نوگرايي رضاشاهي روبروگرديد.

رضاخان پس از نشان دادن ماهيت واقعي خود سياست دين زدايي را به مرحله اجرا درآورد. در دوره ششم مجلس رضاخان اقداماتي در مخالفت با اسلام، به عنوان «اصلاحات اجتماعي» شروع نمود. که اين باعث برخورد ديني روحانيون و رضاخان شد. نقطه برخورد از زمان طرح مسأله نظام اجباري بود که به ترتيبي که رضاخان دنبال مي کرد اقدامي عليه روحانيون و حوزه علميه تلقي شد، رضاخان تلاش مستمري جهت عقب زدن روحانيون به کار گرفت. وي با تغيير نام ماههاي اسلامي و عربي به فارسي و سال قمري به سال شمسي در فروردين 1314ش/آوريل 1935م گامي ديگر در جهت سياست هاي ضد مذهبي و ضد اسلامي خود برداشت.يحيي دولت آبادي در آثار خود اين اقدام رضاشاه را بسيار مي ستايد.

رضاشاه آداب مذهبي را خلاف تجدد مي دانست و لباس مذهبي را خلاف رويه مملکت شناخت. محاکم شرعي را به محاکم رسمي تبديل کرد و کم کم روحانيون را از امور آموزشي و حقوقي کنار گذاشت رضاشاه که از سوابق مبارزات روحانيون در نهضت هاي تنباکو و مشروطيت آگاهي داشت و کوشش مي کرد براي پيشبرد اهداف خود ديگر مجالي به دخالت آنان در سياست داده نشود و اين بود که جدايي دين از سياست را يک اصل مسلم در حکومت خود قرار داد.

نخستين قدم براي اصلاحات اجتماعي مورد نظر رضاشاه، نوسازي دستگاه قضايي بود. علي اکبر داور وزير عدليه و حقوق دان تحصيل کرده اروپا مأمور اين کار شد. وي توانست به سرعت حقوق دانان نوگرا را به جاي قضات سنتي بنشاند، قوانين جديدي را با الهام گرفتن از قوانين اروپايي تهيه کند و به مسائلي چون ازدواج، طلاق و حقوق مربوط به حضانت کودکان را كه با احکام شرع مغاير بود، ايجاد كند. داور همچنين کار ثبت اسناد را که پيش از آنان در اختيارروحانيون بود، به وکلاي جديد سپرد. علما و روحانيون با مهاجرت و تحصن در قم به اقدامات داور و قانون نظام وظيفه اجباري واکنش نشان دادند. مهاجرت حاج آقا نورالله اصفهاني و جمعي از علماي اصفهان و ساير نقاط کشور به قم و تحصن در مخالفت با نحوه اجراي قانون نظام اجباري در سال 1306ش/1927م يکي از مهمترين و بزرگترين حرکت سياسي روحانيون در دوره سلطنت رضاشاه است. در پي اين حرکت در قم گروهي به نام «هيئت علميه و روحانيه مهاجرين قم» تشکيل گرديد. اصناف تهران، قزوين، اصفهان، شيراز و کرمان نيز به حمايت از آنان اعتصاب کردند. تيمورتاش وزير دربار به همراه دو روحاني سرشناس به قم رفت و توانست غائله را از سر بگذراند، اما برنامه هاي رضاشاه ادامه يافت. او به تدريج از تعداد روحانيون که در مجلس حضور داشتند کاست، عزاداري مذهبي را محدود کرد، مساجد قديمي اصفهان را به روي جهانگردان گشود، براي سفرهاي زيارتي به عربستان و عراق محدوديت قائل شد و دستور داد که در دانشکده پزشکي تشريح جسد انجام گيرد.

رضاخان با تعطيلي احزاب و مطبوعات و به شهادت رساندن برخي رهبران روحاني چون مدرس و اعمال سياست هايي چون خلع لباس روحانيون و قانون لباس متحدالشکل و تصويب قانون منع پوشيدن لباس سنتي و دستور پوشيدن لباس هاي غربي و کلاه شاپو در خرداد 1314ش/ژوئن 1935م و همچنين دستور اصلاح مجالس ترحيم و قانون مهرماه 1303 ش/1924م مبني بر سن قانوني (کبير) 18 سال که مغاير با سن شرعي بود، جامعه ايراني را به سوي کشور متمدني که خودش ترسيم کرده بود هدايت مي نمود.در طي قانون تيرماه 1310ش/جولاي 1931م به زنان اجازه داده شد که در موارد خاص درخواست طلاق بنمايند. در دي ماه 1315ش /ژانويه 1936م قانون جدايي دين از سياست در ايران تصويب شد.

 

کشف حجاب

 

 نخستين کشور اسلامي که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد، افغانستان بود. امان الله خان پادشاه افغانستان اقداماتي را در جهت پوشيدن لباسهاي اروپايي آغاز کرد که با واکنش روحانيون آن کشور مواجه شد و ناچار به استعفا و ترک افغانستان شد.

 مصطفي کمال آتاترک رهبر تركيه نيز با تغيير قانون لباس و کشف حجاب به رفرم هايي پرداخت، که تغيير لباس و کلاه و رفع حجاب و برخي رفرم ها و اصلاحات ديگر، در ايران به تقليد از ترکيه بود و رضاشاه پس از سفر به ترکيه به اين اقدامات دست زد.

نخستين نشانه هاي کشف حجاب را در ايران مي توان، در دربار ناصرالدين شاه قاجار و در برخي محافل روشنفکري و مکتب بهائيت مشاهده کرد وليکن رسميت يافتن آن به دوره ديکتاتوري رضاشاه پهلوي باز مي گردد.

 در سالهاي اوليه حکومت رضاشاه پيش از سفر وي به ترکيه تلاشهايي جهت عادي سازي بي حجابي انجام گرفت. به نوشته روزنامه مليت شاه ايران در 4 شهريور 1310ش/سپتامبر1931م نزديک به پانصد نفر از خانم هاي ايراني را به دربار دعوت کرد و پس از نصيحت از آنان خواست تا چادرهاي خود را بردارند؛ و آنان نيز فرمان شاه را پذيرفتند.

مسافرت رضاشاه در سال 1313ش/1634م به ترکيه تغييرات عميقي را نيز در روحيات و سياست هاي رضاشاه علي الخصوص درباره زنان و حجاب بوجود آورد.

 رضاخان كه شديداً تحت تاثير بي حجابي زنان تركيه قرارگرفته بود در 17 دي ماه 1314ش/ژانويه1935م فرمان كشف حجاب را صادر كرد.

 مجالس و جشن ها و سخنراني برپاشد، در تهران و بعد شهرهاي شمال و سپس ساير شهرها در راه كشف حجاب اقداماتي انجام گرفت.

 اولين گام در اين راه، در 17 دي ماه 1314ش/نوامبر1935م در دانشسراي مقدماتي جشني برپا شد و رضاشاه حاضر گرديد زن و دخترانش بدون حجاب در اين جشن شركت كنند و سعي نمودند به موضوع جنبه تبليغاتي بدهند. در همين جشن وزراء و وکلا همسران خود را بدون حجاب آورده بودند و مسئله کشف حجاب با عناوين بازيافتن حقوق زنان مطرح گرديد. رضاشاه طي نطقي از كشف حجاب و پيشرفت زنان سخن گفت:

 «شما زنان بايد اين روز را كه روز سعادت و موفقيت شماست روز بزرگي بدانيد و از فرصتي كه بدست آورده‌ايد براي خدمت به كشور خود استفاده نمائيد. شما خواهران و دختران من حالا داخل جامعه شده‌ايد و براي پيشرفت خود و كشورتان اين قدم را برداشته‌ايد بايد بفهميد كه وظيفه‌ شما اين است كه در كشور خودتان كاركنيد، سعادت آينده در دست شماست

از اين زمان به بعد حجاب ممنوع شد و کسبه از فروش اجناس به زنان با حجاب منع شدند و زنان داراي حجاب حق ورود به خيابان ها يا سوارشدن به وسايل نقليه را نداشتند. برخي از پيرزنان كه حاضر نبودند حجاب خود را بردارند، تا شهريور1320ش/سپتامبر1941م از خانه خود بيرون نيامدند و پس از سقوط رضاشاه دوباره به حجاب روي آوردند.

ايستادگي در برابر اصلاحات رضاشاهي در زمينه لباس مردم و كشف حجاب در تمام كشور ادامه دشت ولي در شهرهايي مثل مشهد، قم، اصفهان و شيراز بيشتر نمود پيدا كرده بود. قيام مردم در مشهد و حوادث روز جمعه 20 تيرماه 1314 هـ.ش/جولاي 1935م در مسجد گوهرشاد يكي از نمونه‌هاي مقاومت مردم است در اين قيام نيروهاي ارتش كه مجهز به مسلسل بودند به داخل مسجد يورش بردند و در اين زدوخورد عده اي از هر دو طرف کشته شدند.

حسين فردوست در كتاب خاطرات خود در مورد واقعه كشف حجاب به نقل از مادر محمدرضاشاه مي‌نويسد:

 «پس از كشف حجاب براي زيارت به قم رفته بوديم به همراه شمس و اشرف، ولي در آنجا به دستور روحانيون ما را در اتاقي محبوس کردند، گفتند كه حق نداريد وارد حرم مطهر شويد، بلافاصله از طريق شهرباني محل به شاه اطلاع دادند و او شخصاً با يك واحد نظامي به قم حركت مي‌كند و ما را نجات مي‌دهد. »

كشف حجاب تحميل لباس و كلاه اروپايي (شاپو) استعمال عناوين غربي در ادارات و مؤسسات و همچنين اعزام پي در پي دانشجويان ايراني به اروپا و ديگر سياست‌ها و اصلاحات رضاشاه در جهت جايگزيني فرهنگ اروپايي با فرهنگ اسلامي به كار مي‌رفت.

همانطور که گفته شد اقدامات و اصلاحات ضد اسلامي و ضد ديني رضاشاه با مخالفت روحانيون و علماي اسلامي روبرو گرديد و رضاشاه هرگز نتوانست آنگونه که مي خواست به اهداف خود که ضربه زدن به اسلام و مسلط نمودن فرهنگ غربي بود، دست يابد. تلاشهاي روحانيون در مبارزه با رضاشاه باعث گرديد که بطن جامعه ايراني هميشه در برابر اقدامات وي واکنش نشان داده و مقاومت نمايدکه از جمله اين روحانيون آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني بود که در ذيل ضمن معرفي اجمالي از شخصيت وي به اقدامات و تلاشهاي ايشان در جهت حفظ اسلام و مقابله با اقدامات رضاشاه که قبلاً نيز اشاره شد، بيان مي گردد.

 

زندگينامه سيد ابوالحسن اصفهاني

 

 سيد ابوالحسن اصفهاني در سال 1284ق/1867م در روستاي مديسه در نزديکي شهر لنجان اصفهان به دنيا آمد. وي تحصيلات مقدماتي را در روستاي مديسه به انجام رسانيد. در آغاز جواني براي فراگيري علوم ديني به حوضه علميه اصفهان رفت. وي براي تکميل معلومات خود در سال‏1307ق/1889م به شهر نجف در کشور عراق مسافرت نمود و در آنجا از محضر اساتيدي چون آخوند خراساني و ميرزا حبيب الله رشتي بهره برد. در اين دوران برخي او را در حوزه علوم ديني عالم تر از هم عصرانش نظير آيت‌الله نائيني و حتي آخوند خراساني ميدانستند. آيت‌الله اصفهاني به هنگام تعيين پنج مجتهد طراز اول در متمّم قانون مشروطه ايران، از سوي آخوند خراساني به مجلس ايران معرفي گرديد ولي ايشان از آمدن به ايران عذر خواست. با شروع جنگ جهاني اول(1914-1918م) وتسلط استعمار انگليس بر سرزمين هاي اسلامي، نظير عراق و ايران و اعلام جهاد از سويي ميرزا محمد تقي شيرازي، مرجع تقليد وقت؛ آيت‌الله اصفهاني نيز فعاليت هاي سياسي خود را در جهت مبارزه با استعمار در اين زمان آغاز نمودند.

پس رحلت آيت‌الله نائيني وسپس حاج شيخ عبدالكريم حائري مراجع آن زمان، مرجعيت شيعه منحصر به آيت‌الله اصفهاني شد. اين دوران همزمان بود باگسترش تهاجمات ضد ديني در عراق و ايران عليه شيعيان و سختگيري بر علما وحوزه هاي علميه و شبهه افكني در اعتقادات اسلامي با فعاليت برخي گروههاي الحادي و فرقه هاي ضالّه و استعمار و عوامل آنها در کشور هاي اسلامي چون امان الله خان در افغانستان و رضاشاه در ايران و ...، همراه بود. با شكست انقلاب 1920 م عراق عليه استعمار انگليس و حکومت وابسته به آن، مرجعيت شيعه و علمايي نظير سيد ابوالحسن اصفهاني دست از مبارزه برنداشته، نظام تحميلي بر عراق را نامشروع اعلام كرد. پس از به راه انداختن تظاهرات 300 هزار نفري عليه انگلستان، وي مجبور به مهاجرت به ايران و ترک عراق شدند. وليکن پس از مدتي مجدداً به نجف بازگشتند. سيد ابوالحسن اصفهاني حتي پس از واقعه جانگداز شهادت فرزندش سيد حسن، دست از مبارزه در راه حفظ اسلام و مبارزه با استعمار و عوامل آنها در کشورهاي اسلامي بر نداشت.

 

آيت‌الله اصفهاني واقدامات رضاشاه

 

 همانطور که گفته شد حکومت رضاشاه در ايران و اقدامات تجددمآبانه و ضد ديني او باعث اعتراض روحانيون ايراني و مراجع نجف چون آيت‌الله اصفهاني، آيت‌الله نائيني و آيت‌الله شيخ عبدالكريم حائري گرديد. اقدامات ضد ديني رضاخان كه هر روز رنگ و بوي تندتري مي گرفت، مخالفت هاي متعددي را از جانب اين مراجع و روحانيون به دنبال داشت. روش علماي نجف براي خنثي كردن اقدامات رضاشاه، در ابتداي سلطنت وي به آرامي و نفوذ در تصميم گيري هاي شخص شاه از طريق پاكسازي اطرافيان او بود. آيت‌الله اصفهاني در سال 1306ش/1927م در برخورد با نماينده رضاشاه ضمن حفظ اين موضع خود سعي نمود که اقتدار علماي نجف را به رخ دولت بکشاند و پيشنهاداتي از جانب ايشان براي دولت وقت (مخبرالسلطنه) فرستاده شد.

اندکي پس از اين ماجرا و در طي حرکت حاج آقا نورالله اصفهاني و روحانيون حوزه علميه اصفهان در شهريور 1306ش/سپتامبر 1927م و مهاجرت به قم، آيت‌الله اصفهاني در طي نامه اي به ايشان اظهار داشتند:

 «البته اين عوامل فاسده [اطرافيان رضا شاه] نخواهند گذاشت و اگر از بعضي از آنها لفظاً مساعدت شود، هزار گربه رقصاني خواهند كرد كه مقدمات عقيم شود

 و تأكيد داشتند از بهانه دادن به دست ديكتاتور خودداري شود. با وجود اعتقادي که سيد ابوالحسن اصفهاني نسبت به حل مشکلات داشته، آمادگي خود را براي مساعدت به روحانيون مهاجر اعلام مي کند و مي نويسد:

 «غرض آن است شهد الله دل ما خون است و اگر راهي براي اصلاح و انجام بعض مطالب داشته باشيم که رفع همه فساد شود، بلکه احداث فساد بلاد نتيجه نشود حاضر و فداکار هستيم

نامه فوق که ارزش تاريخي فراواني دارد، بيانگر ديدگاه و وضع کلي علماي نجف بلکه علماي ايران نسبت به حکومت و اقدامات رضاشاه در سال هاي اوليه حکومت اوست.

 با شدت يافتن اقدامات ضد اسلامي رضاشاه و قانون نظام اجباري و تخته قاپو کردن عشاير، آيت‌الله اصفهاني نيز در پاسخ به اين اقدامات به حمايت از مردم پرداخت. طبق خاطراتي که به آيت‌الله بروجردي منتسب است، آمده است که در بازگشت ايشان از سفر حج و اقامت در نجف، علما از جمله سيد ابوالحسن اصفهاني به منزل ايشان آمده و در طي جلسات گفت و شنودي که داشته اند آيت‌الله اصفهاني گفته اند: که ما بايد افرادي را به ميان عشاير بفرستيم و آنان را عليه اقدامات رضاخان تحريک کنيم وليکن اين طرح ايشان با مخالفت آيت‌الله نايیني روبرو گرديده بود. اين تغيير موضع آيت‌الله اصفهاني به دنبال شدت يافتن اقدامات ضد اسلام رضاشاه و بي نتيجه بودن اقدامات علماي مهاجر اصفهان و مسکوت گذاردن پيشنهادات آنان از سوي دولت بود.

 آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني در اين هنگام با طرح حمايت كامل خود از تشكّلهاي ديني و انجمن هاي تبليغي كه در جهت خنثي سازي توطئه رژيم بود، ضمن نامه اي به سيد ابوالحسن طالقاني اعلام داشت:

 « از اين که براي رفع شبهات معاندين و حفظ عقايد ضعفاي مسلمين، بناي تاسيس مرکزي در مدرسه مروي داريد که مرکب از فضلا و صلحا باشد بي اندازه مسرور شدم...لکن اين مطلب بزرگ محتاج است به استعداد کامل و ترکب از اشخاص فاضل متتبع مستقيم السليقه و کتب بسيار و مجلات خارجه و داخله که به السنه مختلف است و مترجمين صحيح العقيده که خداي ناکرده اگر با استعداد ناقص و عدم تهيه اسباب، علاف اين مطلب شود و از عهده کماهو حقه بيرون نيايند، معاندين شيرتر مي شوند...علي اي حال جديت نماييد و بزودي داخل در مطلب شويد و حقير هم بر حسب وظيفه دينيه خود به مقدار مقدور مساعدت خواهم [کرد] و هر مطلبي که دخالت در تاييد اين مطلب داشته باشد و از حقير بر آييد اشاره فرماييد کوتاهي نخواهد شد؛ و اگر فرصت و مجال باشد ، شايد يک دستور العمل اساسي کلي براي دخول در مطلب عرض کنم که پسند آن ذوات مقدسه – ايدهم الله تعالي-باشد

رضاشاه در اين زمان ضمن گماردن جاسوساني براي آيت‌الله اصفهاني، از ارسال وجوهات شرعي از ايران به نجف نيز جلوگيري كرد. آيت‌الله اصفهاني نيز با درك اوضاع حساس ايران و اوجگيري اقدامات رضاشاه، برخي طلاب و وعاظ را ملزم به مبارزه با رضاخان كرد. سيد ابوالحسن اصفهاني به شيخ محمد تقي بهلول که در اين دوران براي تکميل معلومات ديني خود و رسيدن به درجه اجتهاد به نجف آمده بود، مي گويد :

 « به فتواي من درس خارج خواندن براي تو حرام قطعي است و بر تو واجب عيني است كه عليه پهلوي و قوانين خلاف قرآني كه اجرا مي كند، سخنراني كني، تا زماني كه تو مجتهد شوي، رضا شاه هيچ مسلماني را در ايران باقي نخواهد گذاشت تا از تو تقليد كند. »

 همچنين آيت‌الله اصفهاني ضمن تاييد اقدامات بهلول در مقابله با شهرباني رژيم به وي مي گويد بر تو واجب است که رويه خود را ادامه دهي و به او توصيه مي کند:

 «ابتدا بر تو لازم نيست که جنگ کني، منبر برو و حکم خدا را بگو، اگر جلو گيري کردند و به شما حمله کردند، مدافعه کن، در اين صورت حق داري و مسؤول نيستي و هر کس در راه خدا کشته شود شهيد است

ايشان كشته شدگان در راه مبارزه با رژيم پهلوي را شهيد اعلام كرده و دستور به مدافعه دادند. باوقوع قيام مسجد گوهرشاد مشهد در 20تيرماه1314ش/جولاي1935م که در مخالفت با قانون کشف حجاب و به رهبري حاج آقا حسين قمي شکل گرفت، آيت‌الله اصفهاني ضمن تأييد اين قيام مردم را به مقابله با اين اقدام رضاشاه فراخواند.

محمد تقي بهلول در باره قيام مسجد گوهرشاد مي نويسد:

 «در محرم سالي كه رضاشاه دستور كشف حجاب را صادر مي كند، قرار مي شود كه در سبزوار جشن بزرگي برپا شود. ولي با ديدن نارضايتي مردم وچون دولت از قيام مردم مي ترسيد، از برگزاري جشن منصرف مي شود.

(بهلول که در سفر كربلا از آيت‌الله اصفهاني دستور جهاد مي گيرد و در سفرهاي مذهبي اش شهر به شهر عليه رضاشاه و اقداماتش سخنراني مي كرده اين گونه بود كه هرجا از سوي شهرباني دستگير مي شد، با ياري و اعتراض مردم آزاد

مي گشت) پس بهلول با مردم قرار گذاشت تا صبح فردا (جمعه) به صحن مسجد گوهرشاد بيايند. سحر روز جمعه نيروهاي نظامي سعي در جلوگيري از ورود مردم به مسجد گوهرشاد مي كنند، اما رشادت هاي مردم سبب عقب نشيني آنها مي گردد. در شب شنبه بهلول به هيئت اعزامي از سوي رضاشاه فرصت مي دهد كه تا روز يكشنبه آيت‌الله قمي را- كه در تهران تحت مراقبت بود- آزاد كنند اگر نه دست به قيام خواهند زد. دو طرف اين پيشنهاد را قبول مي كنند. برخلاف قرار نيمه شب يكشنبه نيروهاي نظامي به مسجد گوهرشاد حمله مي كنند.

آيت‌الله اصفهاني به دنبال مبارزات خود عليه اقدامات رضاشاه در کنار ساير مراجع نجف استفاده از كلاه شاپو و صليب و برخي لباسهاي اروپايي را حرام دانستند. علاوه بر اين اقدامات، آيت الله اصفهاني نخستين مرجعي بود كه اجازه استفاده از سهم امام را براي كمك به نشريات ديني صادر كرد که اين كار پاسخي به اقدامات ضد فرهنگي و ضد ديني رضا شاه و حرکتي در جهت تقويت بنيادهاي فرهنگي اسلامي در ايران بود.

آيت‌الله اصفهاني در اين هنگام در اقدامي عليه نوشته هاي برخي نويسندگان چون احمد کسروي که گاهي رنگ و بوي ضد ديني داشتند، اعتراض نمودند.

 مبارزات ایشان تا پایان حکومت رضا شاه در شهريور1320ش/سپتامبر1941م و تا پايان عمر آن مرجع بزرگوار ادامه داشت، ايشان با پيگيري موضوع «ناظر شرعيات» سعي داشتند با ايجاد اين نهاد، سدي در برابر اقدامات واصلاحات ضدديني دولت پهلوي ايجاد كند، همچنين تلاش مي كرد دروس ديني را در برنامه مدارس دولتي قرار دهند.

آيت‌الله سيد ابوالحسن اصفهاني علاوه بر اقدامات سياسي خود در حفظ مباني دين اسلام تلاش هاي فراواني نيز در حيطه فرهنگي، اجتماعي و ديني انجام دادند که از جمله: رسيدگي به امور شيعيان در اقصي نقاط جهان، پاسخ به تمامي پرسش ها و مكتوبات مردم و مقلدان، تربيت شاگردان فراوان، تأليف چندين كتب ديني (انيس المقلدين، حاشيه بر عروةالوثقي، ذخيرة العباد ليوم العباد، صراط النجاة، مناسک الحج، وسيله النجاة)، رسيدگي به وضعيت زندگي و معيشت طلاب علوم ديني، دستگيري از فقرا و مستمندان، تلاش براي رفع بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بوجود آمده پس از جنگ جهاني دوم 1939-1945م در كشورهاي اسلامي و توزيع غلات و حبوبات در ايام قحطي و تنگدستي در بين مردم، تاسيس تعاوني هاي خيريه، اقامه شعائر ديني، اعزام مبلغان به مناطق و سرزمين هاي دوردست، بخشي از اقدامات اجتماعي ايشان در آن دوران بحراني در جهان اسلام بود كه با وجود تمامي حملات نظامي، فرهنگي و سياسي بر ضد شيعيان و سرزمين هاي اسلامي، باعث تحكيم دين و فرهنگ ديني در جوامع اسلامي مي گرديد.

 

برخي فتوا هاي آيت‌الله اصفهاني در تقويت بنيه فرهنگي اسلام

 

 آيت‌الله اصفهاني در بيان احكام الهي و آنچه به نظرش صحيح مي رسيد، بسيار با شهامت بود و از كسي باكي نداشت. از جمله فتواهاي ايشان كه جنجال زيادي بر پا نمود، نظريه وي در مورد پاره اي از مراسم ماه محرم و عاشورا در آبان‌ 1325ش/ذيحجه 1365ق بود. آيت‌الله اصفهاني در طي فتوايي مراسم قمه زني و زنجير زني و كوبيدن طبل ها و بوق ها و کارهايي مانند اين امور را که در دسته هاي عزاداري و در روز عاشورا معمول بود را حرام و غير شرعي اعلام نمودند. چون اين فتوا به سنت برخي افراد جاهل در عزاداري ماه محرم در تضاد بود و از طرفي با رفتار برخي از روحانيون آن زمان نجف هماهنگي نداشت، باعث اختلافات و سر و صداي زيادي گرديد و برخي از وعاظ در سخنراني هاي خود آيت الله اصفهاني را به سختي مورد انتقاد و حتي اهانت قرار دادند. ولي وي هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد.ايشان همچنين در مبارزه با استعمارگران و مزدوران داخلي با فتواهاي متعدد خود مردم را به ايستادگي در مقابل آنان ترغيب مي ساختند.

سرانجام سيد ابوالحسن اصفهاني پس از عمري تلاش و کوشش در راه سربلندي اسلام و مسلمين در سن 80 سالگي در ذيحجه سال 1365ق/1946م درگذشت و در شهر نجف به خاک سپرده شد.

 

نتيجه

 

 با توجه به اوضاع جهان اسلام پس از جنگ جهاني اول و ضعف و عقب ماندگي اقتصادي و سياسي و صنعتي کشورهاي اسلامي و حضور استعمار و دخالت بيگانگان در سرنوشت سياسي اين کشورها که در جهت تأمين منافع خود و غارت ثروت (که اکثراً داراي منابع نفتي که از مهترين ابزار قدرت درآن روزگار بود، برخوردار بودند) آنها بود و همچنين شکل گيري برخي حکومتهاي وابسته به بيگانه در اين کشور ها چون رضاشاه در ايران، آتاترک در ترکيه، امان الله خان در افغانستان و حضور مستقيم استعمار انگليس در سرنوشت سياسي کشور عراق و برخي اقدامات و اصلاحات اين حکومت ها در جهت دشمني با اسلام و فرهنگ اسلامي و تلاش در جهت اشاعه فرهنگ غربي و اروپايي در اين کشورها بود. از جمله مهمترين سد مقابله با برنامه هاي بيگانگان و حکومت هاي وابسته به آنان در اين دوران در کشور هاي اسلامي، روحانيون و علماي مذهبي بودند که به گواهي تاريخ با هر حرکت استعمار با دعوت مردم به مبارزه و خيزش باعث عقب راندن استعمار و استبداد در کشور هاي اسلامي گرديده اند.

 آيت‌الله اصفهاني به عنوان يکي از اين روحانيون و رهبر مرجعيت شيعيان در اين دوران در مبارزه با اقدامات نوگرايانه رضاشاه نقش بسيار حساس و مهم ايفا نموده اند. آيت‌الله اصفهاني با روحيات استعمارستيز در جهت حمايت از اسلام و فرهنگ اسلامي در جامعه ايراني و ديگر کشورهاي اسلامي چون عراق با اقدامات و فعاليت هاي فرهنگي فراواني دست زدند. اگر چه در ابتدا ايشان در برابر اقدامات رضاشاه با سياستي آگاهانه و در جهت گرفتار نشدن کامل کشور ايران هم مانند عراق در دام استعمار انگلستان، سياست گفتگو و نرمش را در پيش گرفت وليکن با شدت يافتن اصلاحات ضد اسلامي رضاشاه و دوران خودکامگي وي در سالهاي ميانه حکومتش، به مقابله جدي تر با او و اصلاحاتش پرداختند.

 ايشان هميشه با درايت بي نظير خود سعي نمودند تا از اختلاف و چند دستگي در جامعه ايراني به عنوان يک پايگاه شيعي و رويارويي مستقيم با رضاشاه که مستلزم قيام و ريختن خون مردم بود در آن مقطع جهاني که استعمار و دولت هاي بيگانه بدون هيج منع بين اللملي در کمين تسلط خود بر جوامع اسلامي بودند، پرهيز نمايند وليکن با فتواهاي و احکام حکومتي خود و تشويق روحانيون ايراني در جهت تقويت بنياد هاي فرهنگي اسلامي و آگاهي دادن به مردم، آنها را متوجه واقعيات اقدامات رضاشاه بنمايند.

 

منابع و ماخذ :

 

 

1. مسائلي، مهدي، قمه زني سنت يا بدعت، انتشارات گلبن، چ اول، تهران 1385.

 2. شريف رازي، محمد، گنجينه دانشمندان، ج2، انتشارات اسلامي، تهران1374.

 3. اصغري نژاد، محمد، سيد ابوالحسن اصفهاني شکوه مرجعيت، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، تهران، 1373.

4. هوشنگ، مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دورة پهلوي، نشر پيكان، چاپ پنجم،تهران1380.

 5. معتضد، خسرو، رضاشاه سقوط پس از سقوط، چاپ دوم، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1376.

 6. واحد، سينا، قيام گوهرشاد، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي،تهران 1361.

 7. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، انتشارات اطلاعات تهران، ج اول، چ اول،تهران، 1369.

 8. بهلول، محمد تقي، خاطرات سياسي بهلول يا فاجعه مسجد گوهر شاد، ناشر موسسه امام صادق، تهران 1370.

 9. حكايات كشف حجاب، تهاجم غرب و كشف حجاب، موسسه فرهنگي ولايت، تهران، 1378.

 10. آوري، پيتر، تاريخ معاصر ايران، ترجمه محمدرفيع مهرآبادي ، چاپخانه حيدري، تهران، 1361.

 11. دولت آبادي، يحيي، حيات يحيي، ج4، چ سوم، انتشارات عطار و انتشارات فردوس، تهران، 1371.

 12. اميني، عليرضا، تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دوره پهلوي، انتشارات صداي معاصر،تهران1381.

 13. عاقلي، باقر، رضاشاه وقشون متحدالشكل، نشر نامك، تهران، 1377.

 14. مكي، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، نشر ناشر، 7جلد، تهران 1363.

 15. زرگر، علي اصغر، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، انتشارات پروين و معين، تهران 1372.

 16. الول ساتن، ال پي، رضاشاه كبير با ايران نو، ترجمه عبدالعظيم صبوري، نشر تابش، تهران 1335.

 17. بصيرت منش، حميد، علما و رژيم رضاشاه، موسسه چاپ و نشر عروج، چ اول، تهران 1376.

 18. روزنامه ستاره ايران، يکم آوريل 1924م.

19. مجله حوزه،شماره 58، مهر و آبان 1372.

 20. مجله نورعلم، دوره سوم، شماره چهارم.

 21. روزنامه، کيهان، 28شهريور28 1358.

 22. روزنامه مليت، 6 سپتامبر 1931م.

 

 منبع : مجموعه مقالات همایش آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، برگزارکننده: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان اصفهان، قم، اسوه، چاپ اول، 1388.

 /س