معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیّه
فاطمه فرهاديان
و پس از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید، با اینکه هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوه شرعی بسیاری دریافت ميکرد، همچنان به زندگی سادۀ پیشین خود، ادامه داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت نگریست و با اینکه خود سخت محتاج بود؛ اما هرگز از آن وجوه شرعی استفاده شخصی نکرد...
مقاله حاضر درباره شرح حال و سیره عملی حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. ایشان یکی از مراجع بزرگ شیعه بودند که خلق و خوی نبوی داشتند و در مراتب بلند علمی و عملی، گوی سبقت را از دیگران ربودند و در عرصه سیاست و اجتماع نیز حضوری پر رنگ داشتند؛ ولی با این حال، بسیار گمنام و ناشناخته باقی ماندهاند.
از آنجا که شیوه زندگی علماء و بزرگان ديني؛ از جمله ايشان بسیار به زندگی ائمه اطهار(ع) شبیه است، ميتوان آن را الگویی برای زندگانی خود قرار داد.
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، فرزند محمد و نواده سید عبدالحمید در سال 1284 ق در مدیسه از روستاهای لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. خاندان وی در اصل از سادات موسوی ساکن شهر بهبهان بودند که به مدیسه مهاجرت کردند.
پدر بزرگش سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان شیخ موسی پسر شیخ جعفر کاشف الغطاء و همچنین آیت الله شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر بود. او پس از مراجعت از نجف، در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعی اشتغال داشت.
سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامی که سید عبدالحمید برای فراگیری علوم دینی به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد. ایشان از زمره عالمان شمرده نميشد؛ اما مردی خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد. 1
سید ابوالحسن دروس ابتدایی طلبگی را در زادگاه خود، روستای مدیسه لنجان، نزد یکی از روحانیان آن دیار آغاز کرد و پس از گذراندن دوره ابتدایی تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان مهاجرت کند؛ زیرا آن حوزه، در آن عصر يكي از حوزههای مهم شیعی به شمار ميرفت. وی هنگامی که با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت با ممانعت پدر مواجه شد؛ زیرا پدر از رنجهای دوران طلبگی بر فرزند خویش بیمناک بود و از اينرو با او موافقت نکرد. این ممانعت، رفته رفته اشتیاق تحصیل را در سید ابوالحسن شدت بخشید و وی را بر هدف خود استوارتر ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانی با خویش همراه ساخت. 2
سید ابوالحسن چهارده ساله بود که به اصفهان رفت و در مدرسه «صدر» حجرهاي گرفت و به درس و بحث مشغول شد. او در اصفهان از محضر استادانی، همچون: ملا محمد کاشی،3 آیت الله کلباسی، آیت الله چهار سوقی، آیت الله درچهای، آیت الله جهانگیر خان قشقایی و ... بهرههای فراوان برد و در همین ایام، خود نیز به تدریس ادبیات عرب، فقه و اصول ميپرداخت. 4
ایشان هنوز به سن 24 سالگی قدم ننهاده بود که برای بالا بردن معلومات خویش در سطح عالی و بهرهگیری از دانش شخصیتهای علمی حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق رهسپار عراق شد. 5 وی در آنجا از محضر بزرگانی، چون: آیات عظام، میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ)، میرزا حبیب الله رشتی، فاضل شربیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، سید محمد کاظم یزدی، آخوند خراسانی، میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله شریعت اصفهانی بسیار استفاده برد. 6
وی مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. او در سامرا در درس آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی شرکت ميکرد. پس از آن در سال 1310 ق به نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه شد.
پس از درگذشت آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (1328 ق) و آیت الله شریعت اصفهانی (1339 ق) سه نفر از علمای بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند که عبارتاند از: آیت الله نایینی، آیت الله کاشف الغطاء و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی؛ ولی با درگذشت آیت الله کاشف الغطاء در سال 1344 ق و همچنین آیت الله نایینی در سال 1355 ق، مقام مرجعیت و زعامت دینی شیعیان، در وجود آیت الله اصفهانی متمرکز و منحصر شد و تا ده سال بعد که زندگی را وداع کرد در این مقام باقی بود. 7
مشهورترین اثر آیت الله اصفهانی، کتاب جامعی در فقه به نام «وسیلهالنجاه» است که شامل اکثر مسائل فقهی مورد نیاز برای مسلمانان در آن عصر بود. بسیاری از فقها و مراجع بزرگ، بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشتهاند. برخی کتب فقهی که بنا بر ترتیب کتاب «وسیلهالنجاه» نگارش یافتهاند، عبارتاند از: «تحریر الوسیله» اثر امام خمینی(ره) و نیز حواشی آیات عظام: بجنوردی، حمامی، شاهرودی، میلانی، خویی، گلپایگانی و ... .
تألیفات دیگر آیت الله اصفهانی عبارتاند از:
1. انیس المقلدین؛
2. حاشیه بر تبصره علامه؛
3. حاشیه بر عروه الوثقی؛
4. حاشیه بر نجاه العباد؛
5. ذخیره العباد؛
6. شرح کفایه الاصول؛
7. منتخب الرسائل؛
8. مناسک حج؛
9. ذخیره الصالحین؛
10. وسیله النجاه الصغری. 8
بسیاری از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالی قدر در مكتب علمی آیت الله اصفهانی حاضر ميشدند که برخی از آنان عبارتاند از حضرات آیات:
سید محمود شاهرودی،9 علامه طباطبایی،10 محمد تقی آملی، سردار کابلی، سید علی یثربی کاشانی، میرزا آقا اصطهباناتی، شیخ هاشم آملی، محمد رضا طبسی، سید ابوالحسن شمس آبادی، سید عبدالله شیرازی، شیخ علی علیاری تبریزی، میرزا مهدی آشتیانی.
آیت الله اصفهانی در علوم شرعی و معارف اسلامی تبحر خاصی داشت و در این میدان، گوی سبقت را از دیگران ربود و محقق، مدقق و فقیهی اصولی، رجالی و ... به شمار ميرفت. افزون بر آن، وی به صفات و ملکات اخلاقی نبوی آراسته بود؛11 فروتنی، بزرگواری، خویشتنداری، ایثار، سادهزیستی، کرامت طبع، سخاوت، توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار: از جمله فضایل اخلاقی این آیت بزرگ الهی بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند. اکنون به اختصار سیره عملی ایشان را مرور ميکنیم.
سید ابوالحسن هنگامی که فقط چهارده بهار از زندگیاش را پشت سر گذاشته بود به سبب شوق و علاقه زیاد به ادامه تحصیل برای خواندن درس طلبگی به اصفهان رفت و در مدرسه صدر، حجرهاي گرفت. شرایط و وضعیت او بسیار ناهنجار و سخت بود. حجرهاش خالی از هر گونه وسایل ابتدایی برای زیستن بود؛ نه فرش، گلیم و زیراندازی، و نه چراغی برای روشن کردن حجره. شبی از شبهای زمستان وقتی پدرش برای دیدن فرزند خود به حجرهاش رفت و وضعیتش را مشاهده کرد، بسیار آزرده خاطر و ناراحت شد. در این حال رو به سوی قبله ایستاد و با امام زمان(عج) به نجوا پرداخت و با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه از مولای خود، عنایتی کارساز را تقاضا کرد. 12
وجود چنین مشکلاتی هرگز باعث نشد سید ابوالحسن از تلاش و پشتکار در امر تحصیل دست بردارد.
پس از ازدواج نيز فشار مالی و شرایط سخت معاش به حدی بود که او مجبور شد، مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگی کند؛ ولي همچنان در امر تحصيل كوشا بود.
یکی از علما در اینباره ميگوید که در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودم. وقتی از کوچهاي که در آن خرابهاي وجود داشت، گذر کردیم، فرمود: «من با خانوادهام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم؛ چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضی نیست در خانهاش باشیم. به ناچار، آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم تا اينکه بالاخره موفق شدم خانهاي دیگر اجاره کنم.» 13
او پس از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید، با اینکه هر روز از اطراف و اکناف عالم، پول و وجوه شرعی بسیاری دریافت ميکرد، همچنان به زندگی ساده پیشین خود، ادامه داد و به زخارف دنیوی به دیده حقارت نگریست و با اینکه خود سخت محتاج بود؛ اما هرگز از آن وجوه شرعی استفاده شخصی نکرد. 14
آن بزرگوار تا اواخر عمر در منزل استیجاری زندگی کرد و منزل شخصی نداشت و حتی خادمی نداشت تا کارهایش را انجام دهد. شیوه زندگی این مرجع بزرگ به زندگی ائمه بسیار شبیه بود. در روایت داریم هر کس قناعت پیشه کند به عزت ميرسد؛15 از اينرو ايشان به چنين مقامي رسيد.
در سال 1349 ق شخصی که به سببی از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی کینهاي شدید در دل داشت، جنایت هولناکی مرتکب شد و به فرزند عالم و فاضل وی در صف نماز جماعت با خنجر حمله کرد و او را به طرز فجیعی کشت. آیت الله اصفهانی پس از دستگیری قاتل، شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادیاش را فراهم کند. آیت الله اصفهانی اینگونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتی همگان شد. 16
او زندگی سخت و زاهدانهاي داشت؛ ولی با این حال، کمتر روزی اتفاق ميافتاد که نیازمندی مراجعه کند و با دست خالی بازگردد. بسیار اتفاق ميافتاد که با اینکه خودش سخت محتاج بود، از بخشش به دیگران دریغ نميکرد و آنان را بر خود ترجیح ميداد.
نوشتهاند: «هنگامی که رهبر انقلابِ عراق، آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی از تنگدستی سید ابوالحسن اصفهانی مطلع شد، 500 لیره طلا برای او فرستاد تا با آن مبلغ، برای خود منزلی بخرد؛ ولی آیت الله اصفهانی آن 500 لیره را با وجود تنگدستی خود به تعدادی از نانوایان شهر داد تا با آن مبلغ، نان مصرفی طلاب علوم دینی و تهیدستان تهیه شود.» 17
آن بزرگوار به سبب زندگي و شرايط سخت طلاب، بسيار در رفع نيازهاي معيشتي آنان كوشا بود. سخاوت ايشان تنها شامل طلاب نميشد و در خانهاش به روي همه نيازمندان باز بود و با روي گشاده با مردم ديدار ميكرد و به رفع نيازهاي مالي آنان ميپرداخت.
این مرجع بزرگ در مصرف بیت المال و وجوه شرعی، بسیار محتاط بود و با دقت عمل ميکرد و با وجود اینکه خود نیاز بسیار شدیدی به آن پولها داشت؛ اما ذرهاي از آن را برای مصارف شخصی به کار نبرد؛ به گونهاي که ميگویند: «با وجود وجوه زیادی که به ایشان ميرسید، تعهدات مالیشان بسیار سنگین بود و پس از مرگشان نیم میلیون بدهی داشتند.» 18
درباره دقت نظر ایشان در بیت المال، «شیخ عبدالنبی عراقی»، از همدرس و بحثهای ایشان، نقل ميکند که در عصر زعامت سید ابوالحسن، در مضیقه شدیدی قرار ميگیرد و با توجه به سابقه بین آنها، به ایشان ميرساند که در تنگنای شدید قرار گرفته است و نیاز مبرم به مقداری پول دارد. او هم، مقداری پولِ خرد به او ميدهد. آن شخص، به دلیل تاریکی شب و گمان اینکه لیره عراقی است با خوشحالی رهسپار خانه ميشود؛ اما در روشنایی متوجه ميشود، چند فلس پول کم ارزش است و بسیار ناراحت ميشود و نامه بلند بالایی به عنوان شکایت و گله برایشان مينویسد به این مضمون که زندگی خوب، رفاه و آسایش، ریاست و مقام برای تو، و فقر، تنگدستی، گرفتاری، درماندگی و سختی برای من؛ اما چرا این چند فلس (پول کم ارزش) را به من دادی ... .
پس از اینکه نامه به دست ایشان ميرسد، آیت الله اصفهانی وی را طلب ميکند و به او ميفرماید: «تمام دارایی من در آن شب، همانی بود که به تو دادم». سپس اضافه ميکند: «فلانی! تو درباره من چگونه مياندیشی؟ در همین زمان که مرجعیت بر عهده من است بارها شده است که خود و همسرم برای حمام پول نداشتهايم و غسل واجب خود را نسیه ميگذاشتیم. وقتی تو گفتی من پول ندارم، بی پولیهای خودم به خاطرم رسید و با خود گفتم شاید تو هم مثل من برای غسل واجبت پول نداری؛ از اينرو هر چه داشتم به تو دادم و... .»
پس اگر آیت الله اصفهانی ميخواست ميتوانست زندگی مرفهی داشته باشد؛ ولی آن بزرگوار با دقت در مصرف بیت المال و تحمل مشقت بی پولی، آبرو و سربلندی دنیا و آخرت خود را تأمین کرد. 19
هم حجرهاي ایشان نقل ميکند: «در زمانی که با هم بودیم و غذای مشترک داشتیم، من به خوراک و غذا اهمیت ميدادم و تقریباً آدم پرخوری بودم. همان اول شب، سهم خود را ميخوردم و سهم سید را کنار ميگذاشتم. پس از اینکه سیر ميشدم، خواب بر من غلبه ميکرد و ميخوابیدم. در نیمه های شب که پهلو به پهلو ميشدم ميدیدم که سید غرق در مطالعه است و اصلاً دست به سوی غذا دراز نکرده است و گاهی این جریان تا صبح ادامه داشت که وقتی برای نماز صبح بلند ميشدم غذا همچنان به حال خود باقی مانده بود. اکنون سید به آن درجه و مقام رسیده است؛ اما من چیزی نشدهام.»
این قضیه، جمله اول این حدیث را به ذهن ميرساند که خداوند فرمود: «من علم را در گرسنگی و جهاد با نفس قرار دادم؛ اما مردم آن را در سیری و راحتی ميطلبند»؛ یعنی سید، هم باید گرسنگی را تحمل کند و هم باید با خواب مبارزه کند تا تاریخ را با نام خود مفتخر سازد. 20
در شرح حال سید ابوالحسن آمده است که ایشان، روزی از حرم حضرت سید الشهداء(ع) و از درب تل زینبیه خارج شد. مردی که نسبت به ایشان بغضی داشت با خود گفت: «باید بروم و هر چه از دهانم ميآید، نثار این سید کنم.» و از آنجا تا خانه آقا بد و بیراه گفت و فحش داد؛ ولی سید هیچ نگفت و وقتی به در خانه رسید به دشنام دهنده فرمود: «کمياینجا صبر کن با شما کار دارم.» سپس داخل منزل شد و با مقدار زیادی پول بازگشت. پولها را به او داد و فرمود: «هر وقت گرفتار شدی به ما مراجعه کن؛ زیرا اگر به دیگران مراجعه کنی، ممکن است حاجتت روا نشود.» سپس اضافه کرد: «من تحمل هر گونه فحش و دشنامی را دارم؛ ولی طاقت جسارت به عرض و ناموس را ندارم.» او بدین گونه باعث شرمندگی دشنام دهنده شد و وی به شدت از کرده خود پشیمان و نادم شد. 21
آیت الله اصفهانی دارای ذوقی سلیم، فهمی نیکو و نظری صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعی بود و همین خصوصیت، او را در مجالس علمی، زبانزد اهل دانش کرده بود. همچنین ژرف نگری سید و تأمل و تعمق بسیارش در مسائل علمی ستودنی بود.
جولان فکری و پژوهش بسیار او در جوانب هر مسئله باعث ميشد که در یک موضوع، نظریات گوناگونی در طول زمان، ارائه کند و در مسائل پیچیده فقهی به گره گشایی بپردازد. با این همه تا مدتهای طولانی، حلقه درس او را شاگردانی اندک تشکیل ميدادند. پس از اینکه میرزا محمد تقی شیرازی، مرجع تقلید شیعیان، مردم را در مسائل احتیاطی خویش به وی ارجاع داد، آوازهاش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده شد. تا جایی که پس از درگذشت آیت الله سید محمد کاظم یزدی (1337 ق) حوزه درسش، پررونقترین مجمع علمی در میان مجامع علمی آن روزگار شد؛ حتی گفتهاند آیت الله بروجردی، از مراجع برجسته آن زمان، در پاسخ به چند تن از مقلدان خود که رساله عملیه ایشان را خواستار بودند، اظهار داشتند: «رساله دادن برای من آسان است؛ ولی شق عصای مسلمین است، فعلاً علم اسلام در دست آیت الله اصفهانی است. ایشان مرجع علی الاطلاق است. صلاح این است که آقایان از ایشان تقلید کنند.»
همچنین مرحوم آقا ضیاء عراقی با اینکه شاگرد مرحوم آخوند و هم دوره و هم درس آیت الله اصفهانی بود، راضی نشد رسالهاش را در نجف چاپ کنند. 22
آیت الله امین جبل عاملی درباره آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی ميگوید: «در سال 1352 ق در سفر به عراق، او را ارزیابی کردم. دیدم مردی است دارای فکری بزرگ که میدان اندیشهاش وسیع است، در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد، دورنگر است و ژرف اندیش، دارای رأیی صائب و تدبیری نیکو و بسیار موقعیت شناس است. بر همه مردم، شفیق و مهربان و دارای نفس سخاوتمند و سیاستی بزرگ است و همین ویژگیها باعث شده است که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد؛ چون شایستگی چنین منصب و مقامي را دارد.» 23
آیت الله اصفهانی در بیان احکام الهی و آنچه به نظرش صحیح ميرسید، بسیار با شهامت بود و از کسی باکی نداشت، گر چه در ظاهر به زیان وی تمام ميشد. او مصداق بارز آیه شریفه «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...»24 بود، در راه خدا مجاهده ميکرد و از سرزنش ملامتگران هراسی به خود راه نميداد؛ از جمله فتواهای آیت الله اصفهانی که جنجال زیادی برپا کرد، نظریه وی درباره پارهاي از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وی بر این باور بود که قمه زنی و زنجیر زنی و کوبیدن طبلها و برخی امور دیگر که درايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است. 25 این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا ميزد؛ چون با عقاید بسیاری از روحانیان و علمای آن زمان نجف هماهنگی نداشت، باعث اختلافات و سر و صدای شدید شد و برخی از وعاظ در سخنرانیهای خود از آیت الله اصفهانی به سختی انتقاد و به وی اهانت کردند؛26 ولی آن مرجع عالی قدر، هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیدهاش دست بردارد و خوشایند ديگران سخن بگوید و فتوا صادر کند.
او با تیزبینی، هوشیاری و فراستی که داشت، بسیاری از نقشهها و دسیسههای دشمنان را نقش بر آب ميکرد و عزت اسلام و مسلمانان را فراهم ميکرد. وی با اقتدار و بدون هیچ ترس و واهمهاي در مقابل استعمارگران وحشی و مزدوران داخلی شان ایستادگی ميکرد و با فتاوای خود، مردم را به ایستادگی در مقابل آنان ترغیب ميساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیهای بسیاری را به جان خرید.
در طی همان سالها، رضا شاه کوشید با ارسال هدایایی به جلب نظر آیت الله اصفهانی بپردازد و این در حالی بود که رضا شاه، مانع رسیدن وجوه شرعی از ایران به نجف شده بود تا آیت الله اصفهانی در مضیقه شدید مالی قرار بگیرد.
آیت الله غروی علیاری از شاگردان مرحوم اصفهانی با نقل خاطرهاي نحوه برخورد ایشان با هدایای رضا شاه را بیان کرده است. به گفته وی، هنگامی که در محضر آیت الله اصفهانی بودند، خدمتکار آقا وارد شد و گفت: «چند نفر از بغداد آمدهاند خدمت شما برسند.»
معلوم شد سفیر ایران است و چند تن همراهش هستند که از ایران آمدهاند. آیت الله اصفهانی بدون اینکه اتاق را خلوت کند به آنان اجازه ورود داد. آن چند نفر وارد شدند. معلوم شد، همراه سفیر، فرستاده رضاخان است. وی، هدایایی از طرف رضاخان آورده بود که عبارت بودند از: عینک، عصای مزین به طلا و مقداری پول، که پس از ابلاغ سلام رضاخان، تقدیم سید کرد و گفت: «ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.»
سید فرمود: «لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم. بردارید و ببرید.» هر چه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت. وقتی آنان رفتند، آقا فرمود: «ميخواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به آزار و اذیت آنان بپردازند.» پس از اندک زمانی، مرد عربی وارد شد، دست آقا را بوسید و مقدار زیادی پول تقدیم آقا کرد و رفت. سید فرمود: «آقای علیاری! اگر من پول آن خبیث را گرفته بودم اکنون خداوند چنین پول پاک و طاهری نصیبم نميکرد.»
ایشان با کارشان هم دسیسه آنها را خنثی کرد و هم با بی توجهی خود به ستمگران، مایه عزت و سربلندی شد. 27
پس از جنگ جهانی دوم، آنگاه که مردم در تنگنای شدید اقتصادی به سر ميبردند، جنگ افروزان جنایتکار و همانان که با قتل عامهای وحشیانه، گروهی را به گورستان و گروهی را به استضعاف کشانده بودند بر آن شدند که از موقعیت سوء استفاده کنند و مذهب پر افتخار شیعه را تحت حمایت خویش قرار دهند و لکه ننگی را بر دامن شیعه بزنند؛ ولی هوشیاری و فراست عقلیِ سید ابوالحسن اصفهانی، این طرح خائنانه و حیلهگرانه آنان را نیز مانند سایر حیلههایشان نقش بر آب ساخت و آن، وقتی بود که سفیر انگلیس از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد ميتواند در ساعت ملاقات عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که ميدانید برسانید.» سید ابوالحسن با خونسردی و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود.
طلبههای حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهده این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از سفیر انگلستان گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی درباره اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع آیت الله اصفهانی به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عدهاي را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شدهاند. من به نمایندگی از طرف شیعیان جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما ميگذارم تا به آن بیچاره ها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک چک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان ميشد به سفیر انگلستان داد.
سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، خداحافظی کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست عقلی و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد.» 28
همچنین دکتر سید حبیب الله شریعت از مرحوم حاج شیخ عزیز الله محقق نجفی، باجناق آسید ابوالحسن اصفهانی، نقل ميکند که من، خدمت آن مرجع بزرگ بودم. شخصی در خانه را زد. خدمت آقا آمدم و گفتم که یک نفر است با چنین مشخصاتی؛ آقا چند دقیقهاي تأمل فرمود و سرانجام اجازه ورود داد. سپس او را به داخل خانه و خدمت آقا راهنمایی کردم. وی پس از تعارفات اولیه، خود را معرفی کرد که «مستر فلان» هستم. سپس چمدانش را باز کرد که پر از دینارهای بسته بندی شده عراقی بود؛ آن گاه خطاب به آقا گفت: «من این دینارها را برای شما آوردهام که برای مدارس علمیه مصرف کنید.» آقا فرمود: «در چه امری از امور مدارس.» او گفت: «در امر ساختمان و بنایی؛ چون حجره های طلاب، کاه گلی است. شما با این پول، آنها را سفیدکاری کنید و ....» آقا فرمود: «فعلاً آقایان طلاب به همین وضع راضیاند و درسشان را ميخوانند و به سفید کاری نیازی نیست. اگر حجره ها سفید شد انتظار فرش بهتر، تختخواب و رختخواب بهتر و ... دارند.» او گفت: «به مصرف کار دیگری برسانید.» آقا فرمود: «نه لازم نیست.» هر راهی که پیشنهاد ميکرد، آقا یک بهانهاي ميآورد و نميپذیرفت. وقتی دید طرحهایش مورد قبول آقا واقع نشد و نقشهاي که علیه آن مرجع بزرگوار کشیده بود، نقش بر آب شد، با عصبانیت و ناراحتی شدید از منزل ایشان خارج شد.
چند روز بعد (حدود یک ماه) دولت عراق اعلام کرد که از این تاریخ، اقامت طلبههای خارجی باطل است و کسانی که ميخواهند اقامت جدید بگیرند باید از آقای هندی (یکی از علمای هندی) توصیه و تأییدیه بیاورند.
طلاب که تا آن روز، آقای هندی را نميشناختند به نماز جماعت وی روی آوردند و ضمن گرفتن تأییدیه، شهرهاي هم گرفتند؛ بعداً معلوم شد انگلیسیها که نتوانسته بودند سید اصفهانی را فریب دهند به سراغ آقای هندی رفته و یک مرجع دولتی با شهریه خوب علم کرده بودند و در نتیجه، برخی افراد شکم پرور و دنیاطلب که تا دیروز برای نماز جماعت آسید ابوالحسن اصفهانی سر و دست ميشکستند برای چند ریال شهریه مريد آقای هندی شده و به جماعت او هجوم برده بودند. 29
آن شخصیت والامقام بر اثر جد و جهد و تلاش شبانهروزی و با علم و تقوا به مرتبهاي رسید که شایستگی پیدا کرد مورد وثوق و تأیید ولی عصر، حضرت حجت ابن الحسن(عج) قرار بگیرد. این اسوه تقوا، صبر و استقامت در مسیر علم، عمل و عبادت چنان پیشرفتی کرد که بیواسطه به فیض ملاقات اولیای خدا به ویژه حضرت صاحب الامر (ارواحنا فدا) مشرف ميشد.
عالم عامل، زاهد فرزانه آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی (اراکی) چنین نقل کرده است که من با آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم درس و هم بحث بودم. زمانی که در عراق بودیم، برای حاجتی چله گرفته بودم و آن این بود که چهل شب جمعه، پیاده به مسجد سهله بروم و ... .
چهلمین شب جمعه، عازم مسجد سهله شدم. پس از اینکه از نجف خارج شدم و به جایی رسیدم که هیچ خانه و آبادانی نبود، ناگهان دیدم یک خیابان بسیار وسیع و زیبا که دو طرفش را درختهای سبز، خرم، منظم و مرتب احاطه کرده بود در مقابلم باز شد.
من وارد خیابان شدم و قدم ميزدم که از دور دیدم، سیدی پای یکی از درختان نشسته است. وقتی مرا دید بلند شد و رفت. من دنبال او رفتم؛ ولی قبل از اینکه ملاقات حاصل شود، وی به خانه مجللی رسید. در باز شد و آن سید داخل خانه شد و در را بست. وقتی به در خانه رسیدم به بهانه پرسیدن مسئله، درب خانه را زدم. اجازه ورود داده شد و به آن خانه بسیار وسیع و مجلل وارد شدم که دارای اتاقها و سالنهای متعدد بود. شخصی که درب را به روی من باز کرده بود، مرا به آخرین اتاق راهنمایی کرد.
وقتی وارد اتاق شدم، دیدم همان سید که بیرون منزل بود و او را تعقیب ميکردم بر کرسی نشسته است. مسائل خود را مطرح کردم و پس از گرفتن پاسخ از وی خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم؛ ولی از آنجا که منزل، بسیار زیبا، مجلل و عطرآگین بود، دلم نميخواست بیرون بیایم و از اينرو پا به پا معطل ميکردم و دنبال بهانهاي ميگشتم که بیشتر بمانم.
از اينرو قبل از خروج از منزل به آن خادم گفتم: «من یک مسئله دیگر دارم. اجازه دهید مجدداً از آقا بپرسم.» خادم گفت: «ملاقات مجدد امکان ندارد؛ چون آقا تشریف بردند و تو دیگر به ایشان دسترسی پیدا نخواهی کرد؛ ولی چون خیلی اصرار ميورزی ميتوانی مسئله خود را از نایبش بپرسی.»
گفتم: «مانعی ندارد از نایبش ميپرسم.» اذن دخول داده شد. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم سید ابوالحسن اصفهانی روی همان کرسی نشسته است. سؤال خود را مطرح کردم و جوابش را گرفتم و از منزل خارج شدم. به مجرد اینکه درب خانه بسته شد، خود را وسط بیابان دیدم؛ نه خیابانی، نه درختی، نه آبادانی، نه خانهاي و نه ... .
پس از این مکاشفه متوجه شدم که آقای اول، امام زمان(عج) بود و نیز متوجه شدم که سید ابوالحسن به مقام مرجعیت و زعامت نایل ميشود.
فردای آن شب نزد سید رفتم و گفتم: «فلانی تو به مقام والایی خواهی رسید؛ ولی مواظب باش مرا فراموش نکنی. پس از اینکه سید به مرجعیت رسید مرتب مرا یاری ميکرد.» 30
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش به ضعف مزاج و بیماریهای گوناگون مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان برای در امان ماندن از گرمای زیاد نجف به کاظمین و سامرا ميرفت. در آنجا گرچه وی در ظاهر استراحت ميکرد؛ ولی در عمل این چنین نبود.
او به تنهایی در آنجا به نامههای زیاد مسلمانان و دوستدارانش برای کسب نظرهای فقهی و رهنمودهای علمی پاسخ ميداد و با تنی خسته و کوفته سر بر بالین ميگذارد. چند صباحی پیش از اینکه دار فانی را وداع گوید، وضعیت مزاجیاش رو به وخامت گذاشت. به او پیشنهاد کردند که محلی دیگر را برگزیند که هوایی مناسب داشته باشد. آن بزرگوار، ایران را انتخاب کرد؛ اما خیلی زود از این سفر منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید. پس از مدت کوتاهی که ایشان در بعلبک بود، بسیاری از بزرگان و دانشمندان جبل عامل، بعلبک، بیروت، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وی دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجی وی تا اندازهاي بهبود یافت، روزی بر اثر سانحهاي به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه 1365 ق در 81 سالگی دار فانی را وداع گفت.
پیکر شریف آن مرجع بزرگ پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعی کمسابقه در صحن مطهر امیرمؤمنان(ع) کنار قبر فرزند شهیدش، سید محمد حسن و آرامگاه آیت الله خراسانی به خاک سپرده شد.
--------------------------------------------------------------------------------
1)دایره المعارف تشیع، احمد صدر حاج سید جوادی، نشر شهيد سعيد محبي، تهران، 1357، ج2، ص 225.
2)گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم، انتشارات معروف، 1385، ج 2، ص 585.
3)مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سید محمد حسین منظور الاجداد، تهران، انتشارات شيرازه، 1379، ص 97.
4) گلشن ابرار، ص 586 به نقل از: اعیان الشیعه، سید محسن امین، تهران، انتشارات طور، 1375، ترجمه انتشارات طور، ج 2، ص 95.
5)دایره المعارف تشیع، ج2، ص 225.
6)علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م، جرفادقانی، قم، انتشارات معروف، 1385، ص381.
7)گلشن ابرار، ج 2، ص 587.
8) همان، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 110.
9) یتیمان سرافراز، گذری بر زندگی چهل تن از عالمان دین، محمد مهدی فجری، قم، انتشارات مهر اميرالمؤمنين، 1385، ص 95.
10) همان، ص149.
11) ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خيام، 1374، ج1، ص 142.
12) گلشن ابرار، ص 586، به نقل از: مجله نور علم، دوره سوم، شماره چهارم، ص 97.
13) دین ما علمای ما، محمدمهدي تاج لنگرودي، انتشارات ممتاز، 1374، ص 71.
14) گلشن ابرار، ص 588، به نقل از: وفیات العلما، جلالی شاهرودی، ص 240.
15) امام علی(ع): «اِقْنَعْ تَعِزّ». میزان الحکمه، محمدي ري شهري، قم، انتشارات دار الحديث، 1381، ج 8، ح 12873.
16) علمای بزرگ از کلینی تا خمینی، ص 380.
17) گلشن ابرار، ص 588 به نقل از: هکذا عرفتهم، ج 2، ص 114 و 115.
18) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سيدمحمدحسين منظور الاجداد، 1379، ص106، به نقل از: حوزه، شمارههای 63 - 64، ص 43.
19) ره یافتگان، م.ع. عطایی اصفهانی، ص 271، با تغییر کلی در عبارت.
20) ره یافتگان، ص 226.
21) دین ما علمای ما، ص 197، با تغییر کلی در عبارت.
22) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص105، پاورقی.
23) گلشن ابرار، ص 589، به نقل از: گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 220.
24) مائده/ 54.
25) ایشان به صراحت فتوا دادند که«اِنَّ اسْتِعْمَالَ السُّیُوفِ وَ السَّلَاسِلِ وَ طُبُول وَ الْاَبْوَاقِ وَ مَا یَجْرِی الْیَوْمِ اَمْثَاله فِی مَوَاکِبِ الْعَزَاءِ بِیَوْمِ عَاشُورَا اِنَّمَا هُوَ مُحَرَّمٌ وَ هُوَ غَیْرُ شَرْعِیٍ؛ به کار بردن شمشیرها (قمه زنی) و زنجیرها و طبلها و بوقها و کارهایی مانند این امور که امروزه در دسته های عزاداری و در روز عاشورا معمول است همه حرام و غیر شرعی است»: قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدی مسائلی، اصفهان، انتشارات گلبن، 1386، ص 86.
26) قمه زنی، سنت یا بدعت، مهدي مسائلي، ص87.
27) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، سيدمحمدحسين منظور الاجداد، ص 104.
28) ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطايي اصفهاني، قم، مؤسسه انتشاراتي انصاري، 1381، ص 275.
29) همان، ص 265.
30) ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطايي اصفهاني، ص 270، کرامات و حکایات عاشقان خدا، جبرائیل حاجيزاده، تهران، نشر مؤلف، 1383، ج 2، ص79.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 126