ويژه‌نامه تجميعي شماره 21

به مناسبت پنجم آذرماه سالمرگ محمد علي فروغي

محمد علی فروغی و تلاش برای عدم تغییر سلطنت پهلوی در شهریور ۱۳۲۰

 

 

 

 

محمد علی فروغی و تلاش برای عدم تغییر سلطنت پهلوی در شهریور ۱۳۲۰

شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب

 

ایرانسلطنت پهلویمحمدعلی فروغی کد A140441

 

واقعه شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران است. جنگ جهانی دوم نیز همانند جنگ اول ، از وقایع مصیبت بار تاریخ ، برای جامعه ایران بوده است .

 

 

 

پایان سلطنت رضاخان در شهریور ۱۳۲۰

 

واقعه شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران است. جنگ جهانی دوم نیز همانند جنگ اول ، از وقایع مصیبت بار تاریخ ، برای جامعه ایران بوده است . این جنگ در نهم شهریور ماه ۱۳۱۸ هـ . ش با حمله آلمان به لهستان و اعلام جنگ دولتهای انگلیس و فرانسه به آلمان شروع شد. تا شهریور ۱۳۲۰ ، ایران به مدت دو سال از صحنه جنگ تا حدودی به دور ماند ، ولی با پیشروی آلمان ها به سمت شرق و تصرف بخش های شرقی شوروی ، متفقین که شدیدا تحت فشار آلمان ها قرار گرفته بودند ، به فکر راه جدیدی برای کمک به نیروهای شوروی و مقابله با نیروهای آلمانی افتادند . به همین دلیل ، آنها که تمام راه های کمک سیاسی و انتقال جنگ افزار و نیروهای نظامی به رویشان بسته شده بود و یا استفاده از آنها ، برایشان مشکل بود ، به راه مساعد ایران چشم دوختند و به بهانه وجود اتباع آلمانی و ایتالیایی در ایران ، خاک آن را مورد تجاوز قرار دادند. این در حالی بود که ایران از مدت ها قبل ، بارها بی طرفی خود را در جنگ اعلام کرده بود .

 

 نقش فروغی در تاسیس و بقای سلطنت پهلوی

 

محمدعلی فروغی ( ذکاء الملک ) اولین و آخرین نخست وزیر رضا شاه بود . فروغی از میان کسانی که به اشاره سفارت انگلیس و یا بنا به اقتضای روحیه خود در طرفداری از قدرت ، برای رساندن "رضاخان" به جایی که "رضا شاه" شود ، زحمت ها کشیده بودند ، بیشتر از بقیه شایسته زمامداری بود .

 

بنابراین در ۲۸ آذر ۱۳۰۴ اولین دولت را در رژیم پهلوی تشکیل داد که تا ۱۵ خرداد ۱۳۰۵ دوام آورد . با پایان مراسم تاجگذاری رضا شاه ، مأموریت فروغی به اتمام رسید و تیمورتاش از او خواست تا استعفا دهد . (۱)

 

پس از او مستوفی الممالک به مدت یکسال و مخبرالسلطنه ( مهدیقلی هدایت ) به مدت شش سال دولت های دوران رضا شاه را تشکیل دادند . عیب مهم مخبرالسلطنه، عدم علاقه به تجدد و تسلیم ایران به فرهنگ ظاهری اروپا بود . زمانی که رضا شاه تصمیم داشت نقشه های مربوط به کشف حجاب زنان، سرکوبی روحانیون و حوزه های علمیه را به اجرا گذارد ، رئیس الوزرایی که ریشش را نمی تراشید ، همسرش را بی حجاب جایی نمی برد و از منکرات روگردان بود ، تحمل پذیر نبود .(۲)

 

مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات خود ، مخالفتش را با کشف حجاب نشان می دهد : « بلی ، پوشیدن رو طبیعی نیست ، حتی پوشیدن لباس طبیعی نیست ، تمدن آورده است . چه بسیار مردم امروز هم برهنه می گردند ، آنها را وحشی می خوانیم . زن های ما به نیمه راه وحشت رسیدند ... چادر رسم ایرانیان بود ... در تخت جمشید یا نقش های بیستون صورت زن نیست ... » . (۳)

 

البته چنان که بلوشر در سفرنامه اش اشاره کرده : « در مشرق زمین کنار ه گیری از کار برای رئیس الوزراء و پناه بردن به زندگی خصوصی اقلا به همان درجه خطرناک است که برای وزرای کاردان مقتدر » .(۴) اما مخبرالسلطنه که مشاوری صدیق و خدمتگزاری باوفا برای شاه بود به زندگی شخصی و خصوصی خود پناه برد و چنان در پس شخص شاه خود را پنهان می داشت که او از وی به هیچ وجه نگرانی به خود راه نمی داد.(۵) پس از وی فروغی دوباره مأمور تشکیل کابینه شد .

 

محمدعلی فروغی در ۲۶ شهریور ۱۳۱۲ ، دومین کابینه خود را در عصر رضا شاه تشکیل داد . در این دوره مثلث قدرت در حکومت مطلقه رضا شاه ( تیمورتاش ، داور و نصرت الدوله ) کنار گذاشته شده بودند . مهمترین کار فروغی در این دوره از نخست وزیری خود، تدارک سفر رضا شاه به ترکیه بود .(۶) با بازگشت رضا شاه از سفر ترکیه ، جریان " کشف حجاب " به راه افتاد و حادثه مسجد گوهرشاد به وقوع پیوست .

 

وقتی دستور متحدالشکل کردن لباس و قضیه کلاه فرنگی به مرحله اجرا درآمد ، بهلول ، واعظ معروف در مسجد گوهرشاد مشهد ، شروع به نطق های شدیدی علیه این اقدام رضا شاه نمود و مردم به شدت تحریک شده و در خانه مراجع بزرگ مشهد اجتماع کردند . در این گیر و دار ، محمدولی اسدی ( مصباح التولیه ) که متولی آستان قدس رضوی بود ، می خواست قضیه را با نرمی و مدارا فیصله دهد ولی با صدور دستور حمله به متحصنین در مسجد گوهرشاد ، اوضاع تغییر کرد . علی اصغر حکمت ، وزیر معارف و اوقاف وقت ، در این باره می نویسد :

 

« شاه به محض رسیدن گزارش بست نشینی مردم در حرم امام رضا (ع) به مأمورین نظامی مشهد ، امر صریح کرد که اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نکنند ، هر آینه به بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد .» (۷) هزاران نفر آماج گلوله های مأموران رژیم قرار گرفتند و صدها نفر به دستور شاه در حرم امام رضا (ع) به شهادت رسیدند.

 

محمدولی خان اسدی را در یک دادگاه نظامی محاکمه و سپس اعدامش نمودند . پس از مرگ اسدی ، هنگامی که در خانه او بازرسی هایی به عمل آمد ، در میان نامه هایش ، کاغذی از فروغی به دست آمد . اسدی ، پدر داماد فروغی بود . فروغی به طور دوستانه و خصوصی درباره رضا شاه به اسدی شرحی نوشته بود و این بیت را هم چاشنی مطالب خود کرده بود :

 

در کف شیر نر خونخواره ای

 

غیر تسلیم و رضا کو چاره ای

 

نامه مزبور را " آیرم " برای شاه تلگراف کرد و رضا شاه با فریاد "زن ریش دار" (فروغی) را به خانه فرستاد و به جای او محمود جم در ۱۳ آذر ۱۳۱۴ به نخست وزیری رسید .

 

با رفتن فروغی " سیاست خارجی " به دست رضا شاه افتاد که از پیچیدگی ها و ظرایف آن بی خبر بود و این آغاز اشتباهاتی بود که به سقوطش انجامید . اما رضا شاه ۶ سال بعد از آن دوباره به سراغ فروغی رفت . (۸)

 

 تعیین سرنوشت دودمان پهلوی در سفارتخانه انگلیس و شوروی

 

شهریور ۱۳۲۰ فروغی بار دیگر برای انجام مأموریتی مهم به عرصه سیاست کشور ، بازگشت . پس از اشغال ایران توسط متفقین ، یکی از موضوعات مهم برای دولت انگلیس و شوروی مسأله جانشینی برای رضا شاه بود .

 

انگلیسی ها به خاطر قدر ناشناسی رضا شاه از به قدرت رسیدن وی و گرایش او به آلمان سخت عصبانی بودند.

 

شوروی نیز به خاطر آینده ایران ، معتقد بود که باید به جای رژیم سلطنتی یک رژیم جمهوری روی کار بیاید .

 

در مدت کوتاه پس از اشغال بحث های جدی در سفارت خانه های متفقین وجود داشته است تا جایی که موضوع بازگشت قاجار نیز در دستور کار قرار گرفت . (۹) اعضای کابینه انگلستان بازگشت یکی از افراد سلسله سابق قاجار (۱۰) به تخت سلطنت را مورد بررسی قرار دادند ، ولی معلوم شد که شخص مورد نظر یک کلمه هم فارسی بلد نیست . (۱۱)

 

انگلیسی ها به ولیعهد ، محمدرضا پهلوی نیز بدبین بودند . علت آن هم ضعف و ترس وی و تمایلش به آلمان بود . (۱۲) اما سومین فرزند ذکور رضا شاه به نام غلامرضا که در آن تاریخ ۱۸ ساله بود، یکی از گزینه های جانشینی رضا شاه بود . (۱۳)

 

در کنار این وقایع ، تلاشهایی نیز جهت حفظ رژیم پهلوی در ایران صورت می گرفت . رضا شاه با وجود این که نمی خواست فروغی را به نخست وزیری منصوب کند ، صلاح کار را در این دانست که رضایت او را برای تشکیل کابینه جلب نماید .

 

رضا شاه ابتدا در نظر داشت تا مجید آهی که بر زبان روسی مسلط بود یا علی سهیلی که هم زبان روسی را خوب می دانست و هم زن روسی داشت ، به جای منصورالملک ، زمام کابینه را به دست بگیرند زیرا از ارتش سرخ ترس زیادی داشت و فکر می کرد آن دو بتوانند روابط را اصلاح کنند ، اما آن دو ، شانه خالی کردند و در مقام مشاوره به شاه فهماندند که مرد میدان زمامداری در وضع حاضر فقط ذکاءالملک (محمدعلی فروغی ) است که خانه نشین و بیمار در نزدیک کاخ شهری شاه سکونت دارد . رضا شاه پیشنهاد آهی و سهیلی را به شرط این که هر دو در کابینه ذکاءالملک عضویت داشته باشند ، پذیرفت . (۱۴)

 

رضا شاه و فروغی در کاخ سعدآباد یکدیگر را ملاقات کردند . فروغی پس از برکناری از نخست وزیری دوم خود ، هرگز شاه را ملاقات نکرده بود . شاه به محض دیدن فروغی ، با لبخندی گفت : «نه ، فروغی ، آنقدرها هم که فکر می کردیم پیر نشده است » .(۱۵)

 

 تلاش فروغی برای انتقال سلطنت به محمدرضا

 

فروغی پیر و بیمار به نخست وزیری رسید و به شاه قول مساعد داد تا ولیعهد را بر تخت سلطنت بنشاند . آن چه فروغی را در این راه دلگرم می کرد ، صحبتهای سهیلی بود که فاش ساخته بود که خواهد توانست از طریق آنتونی ایدن ، دوست انگلیسی اش ، لندن را وادار به قبول سلطنت ولیعهد کند . (۱۶)

 

رضا شاه تا به این جا برسد ، علاوه بر توسل بی نتیجه به روزولت ، مقاومت کردن و کمک خواستن از " پیشوا " را هم تجربه کرده بود. اتل ( مأمور گشتاپو در تهران ) به او قول داده بود که پس از دو ماه مقاومت در برابر نیروهای شوروی و انگلستان ، ارتش آلمان به کمک رژیم خواهد آمد . اما با وقایع شهریور ماه ، رضا شاه که از کمک آلمان ها ناامید شده بود ، تصمیم گرفت هرچه زودتر و قبل از آن که مجبور شود علیه آلمان ها ، تصمیماتی را اتخاذ و اجرا کند ، از صحنه خارج شده و ولیعهد را به جای خود بنشاند . در این صورت می توانست امیدوار باشد که در صورت پیروزی کشورهای محور ، او به سلطنت برخواهد گشت و در صورت پیروزی متفقین ، پسرش سلطنت خواهد کرد .

 

مهمترین اقدام برای تحقق این مسأله ، نخست وزیری فروغی بود.(۱۷) فروغی کاری را که بر عهده گرفته بود ، با سختی به پیش می برد . روابط شخصی سهیلی و ایدن کارساز شده بود و سر ریدر بولارد(۱۸) دیگر به آن تندی روزهای قبل ، از لزوم تأسیس یک جمهوری لیبرال سخن نمی گفت . او در یکی ا ز دیدارهای خود با فروغی به او پیشنهاد کرده بود که خود ریاست جمهوری را عهده دار شود اما فروغی قبول نکرده بود(۱۹) . محسن فروغی ، فرزند محمدعلی فروغی ، در این باره می گوید :

 

« دهم شهریور ... بین اسمیرنوف و بولارد و پدرم و سهیلی مذاکرات بسیار مهمی صورت می گیرد . بعد از پدرم ، شنیدم وزیر مختار انگلیس پس از دریافت نامه دولت ایران و قرائت آن اظهار می کند : از دولت متبوع من دستور رسیده است قبول هر پیشنهادی از طرف دولت ایران غیر از آنچه قبلا مذاکره شده ، منوط به تغییر حکومت در ایران است . اتفاقا همکار من هم چنین دستوری از مسکو دریافت کرده است . ما به این شرط با خواسته های شما موافقت می کنیم که رژیم کشور ایران تغییر پیدا کند و حکومت شما از مشروطه به جمهوری مبدل شود . البته دولت متبوع من و سایر دوستان معتقدیم تدریجا در تمام دنیا ، رژیم های سلطنتی به جمهوری تبدیل خواهد شد ... »(۲۰)

 

ظاهرا پس از همین ماجرا رضا شاه به عیادت فروغی می رود تا از بقای سلطنت پهلوی مطمئن شود . محمود فروغی ، فرزند دیگر محمدعلی فروغی ، در این باره می گوید :

 

« بعد از نهم شهریور که مرحوم فروغی بیمار و بستری بود ، باز تاریخش را نمی دانم ... یک روزی تلفن کردند از سعدآباد (رضاشاه هیچ وقت از سعدآباد پایین نیامد) – و او را به سعدآباد خواستند . [پدرم] جواب دادند ، من بیمارم . این ارتفاع را نمی توانم بیایم . بیماری قلبی دارم . اگر شهر تشریف آوردند ، شرفیاب می شوم .

 

آن روز رضا شاه خودش آمد منزل ما ، بعد از ظهری بود در حدود ساعت سه بعد از ظهر . اتومبیلش هم از آن رولز رویس های قدیم بود ... رضا شاه پیغام داد که هیچ کس نیاید داخل . از آن مذاکرات من هیچ خبر ندارم . هیچ کس خبر ندارد ... ولی گویا مطلب رضا شاه بیشتر مربوط به سپردن فرزندش به دست فروغی بوده و ترتیبات مملکتی . »(۲۱)

 

محسن فروغی ، نیز در این باره می نویسد : « ما درباره ملاقات پدرم و شاه چیزی مطلع نشدیم . بعدها از برادرم مسعود فروغی شنیدم که محمدرضا پهلوی به وسیله پدر از آن مذاکرات اطلاع داشته است . او قسمتی از آن مذاکرات را برای برادرم گفته بود : «آنچه من دارم از پدر شما است ... در وقایع شهریور هم پدرم تمایل زیادی به سلطنت من نداشت . در آن روزی که پدرم در منزل شما حضور پیدا کرده بود ، بیشتر مذاکرات آنها بر اساس استعفای پدرم بود . مرحوم فروغی خواسته های انگلیس و روس را عنوان نمود – که حتی درصدد تغییر رژیم هستند . پدر شما در آن روز گفته بود که شاید موفق شویم ولیعهد را به سلطنت بنشانیم و شما هم در مازندران استراحت فرمایید . پدرم از این پیشنهاد نه تنها خوشحال نشده بود ، بلکه با تغییر گفته بود مگر ولیعهد می تواند مملکت را اداره کند » .(۲۲)

 

محمدعلی فروغی ، نقش خود را درباره جلوگیری از خطر تغییر رژیم ایران در شهریور ۱۳۲۰ به خوبی ایفا کرد. روز ۲۴ شهریور که خبر رسید ارتش سرخ در کرج است و می خواهد به تهران وارد شود، رضا شاه بسیار ناراحت شد و از فروغی کسب تکلیف کرد. نخست وزیر با ملایمت خاص خود گفت: آنها فقط با خود اعلیحضرت کار دارند. رضا شاه گفت می دانم دشمن من هستند. آنها می خواهند همان طوری که نوکرهایشان را که در ایران می خواستند افکار کمونیستی رواج بدهند، محاکمه کردیم، مرا هم محاکمه کنند، خیر من حاضرم از سلطنت استعفا دهم و از ایران به گوشه امنی بروم. فروغی از این مسأله استقبال کرد و متن استعفای و متن استعفای رضاخان رابه قلم خود می نویسد:

 

«نظر به این که من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده ام، حس می کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوان تری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد، بنابراین ، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم. از امروز که روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسد و آن چه از پیروی مصالح کشور نسبت به من می کردند، نسبت به ایشان منظور دارند. کاخ مرمر ـ تهران ـ به تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۲۰»(۲۳)

 

بدین ترتیب با تلاش های فروغی، رضا شاه استعفا داد و سلطنت پهلوی حفظ شده به پسرش محمدرضا رسید. اما علاوه بر فروغی و اعضای کابینه اش همچون سهیلی (وزیر امور خارجه) (۲۴)، افرادی دیگری نیز برای منصرف کردن روس و انگلیس از گزینه های دیگر برای جایگزینی سلطنت پهلوی، تلاش می کردند. از میان آنها به تلاش های محمدعلی مجد، استاندار وقت گیلان و خود محمدرضا پهلوی اشاره خواهیم کرد.

 

محمدعلی مجد در این باره می نویسد: «... در جلسه ای که در تاریخ ۱۳ شهریور در سرکنسول گری پهلوی تشکیل شد، بر من مسلم گردید که روس ها با اعلیحضرت رضا شاه جدا نظر مخالف داردو آن ها مصمم بودند، سلطنت ایران را تبدیل به جمهوری کنند، من به آنها صمیمانه گفتم: شما می گویید با ایران جنگ ندارید و ورود قشون شما به ایران به صورت اشغال این مملکت نیست ، بلکه از نظر تحکیم پشت جبهه جنگ می باشد و چون ۲۰ میلیون نفوس این مملکت، بر علیه روس و انگلیس هستند و تمام مردم طرفدار آلمان می باشند، فقط قدرت سلطنت است که این احساسات برعلیه روس و انگلیس و بر له آلمان را جلوگیری می کند، من آن روز در جلسه تاریخی مزبور صریحا اعلام کردم که اگر ایران جمهوری شود، وضع این کشور آشفته و مردم بر علیه روس و انگلیس قیام خواهند کرد و این کار به ضرر شما و نفع آلمان هاست ، پس از ۴ ساعت مذاکره، آنها متقاعد شدند و ا ظهار داشتند: ما نظریه شما را با دلایلی که گفته اید، به مقامات مربوطه اطلاع خواهیم داد که از اینکار صرف نظر کنند، من همان روز تا ساعت ۱۱ شب، یقین حاصل کردم که ادامه سلطنت برای اعلیحضرت رضا شاه در ایران، غیر ممکن است ، من مراتب را در مذاکرات حضوری به آقای فروغی عرض کردم ....»(۲۵)

 

 قول و قرار محمدرضا با سفارت انگلیس به روایت فردوست

 

دیپلماسی ولیعهد را نیز نباید نادیده گرفت. وی از داخل با دوستان سفارتی خود به رایزنی و قول و قرار مشغول بود.(۲۶) ارتشبد فردوست، دوست و یار محمدرضا از دوران کودکی، شرح ماجرا را اینگونه بیان می کند:

 

«دو هفته آخر سلطنت رضا خان، من درگیر مسائلی بودم که به تعیین سرنوشت بعدی حکومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیکی من به ولیعهد و دوستی منحصر به فرد او با من عاملی بودکه سبب شد تا در این مقطع حساس، نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهده دار شوم.

 

بعداز ظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور ، ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آن جا فردی است به نام «ترات» که رییس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن.

 

محمدرضا اصرار داشت که همین امروز این کار را انجام دهم. نمی دانم نام ترات و تماس با او را چه کسی به محمدرضا توصیه کرده بود، شاید فروغی،شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر؟!

 

من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم با مستر ترات کار دارم. تلفنچی به او اطلاع داد، خودم را معرفی کردم و گفتم که از طرف ولیعهد پیغامی دارم. از این موضوع استقبال کرد و گفت: همین امشب دقیقا رأس ساعت ۸ به قلهک بیا. (در آن موقع، که تابستان بود، سفارت در قلهک قرار داشت) ... به هم که رسیدیم به فارسی سلیس گفت: «اسمتان چیست؟« گفتم: «فردوست» گفت: «خوب ، من هم ترات» و دست داد.

 

بلافاصله پرسید که موضوع چیست؟ گفتم که ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده تا با شما تماس بگیرم و بپرسم که وضع او چه خواهد شد و تکلیفش چیست؟ ترات مقداری صحبت کرد و گفت که محمدرضا طرفدار شدید آلمان ها است و ما از دورن کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم که او دائما به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است، به زبان های انگلیسی و فرانسه و فارسی، گوش می دهد و نقشه ای دارد که خود تو پیشرفت آلمان در جبهه ها را برایش در آن نقشه با سنجاق مشخص می کنی! من گفتم که من صرفا پیام آور و پیام بر هستم و مطالبی که فرمودید را به محمدرضا منعکس می کنم . ترات گفت: به هرحال من آماده هستم که هر لحظه، حتی هر شب، در همین ساعت و در همین محل با شما ملاقات کنم. شما هم هیچ نگران وقت نباش، که مبادا مزاحم باشی، چنین چیزی مطرح نیست و هر لحظه کاری داشتی ،تلفن کن.

 

من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیدا جا خورد و تعجب کرد که از کجا می داند که من به رادیو گوش می دهم و یا نقشه دارم و غیره! من گفتم: خوب اگر این ها را ندانند، پس فایده شان چیست؟ محمدرضا گفت: حتما کار این پیشخدمت ها است. گفتم: حالا کار هر که است شما به این کاری نداشته باش، برداشت شما از اصل مسأله چیست؟ محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را زا بین می رم و رادیو هم دیگر گوش نمی کنم ، مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم».

 

شب بعد، به همان ترتیب، ترات را در همان محل دیدم ... به وی گفتم که محمدرضا گفته که نقشه ها را پاره می کنم و رادیوی بیگانه هم گوش نمی دهم، مگر آن رادیوهای که با اجازه شما باشد. ترات گفت: خوب، ببینیم که آیا او در این بیانش، صداقت دارد یا نه؟ ... همان شب من جریان ملاقات دوم را به محمدرضا گفتم، او بلافاصله رادیو را کنار گذاشت و دستور داد که نقشه و ریسمان و سنجاق و ... را جمع آوری کنم و گفت که دیگر در اتاق من از این چیزها نباشد. او بلافاصله از من خواست که به ترات تلفن کنم. خیلی دلواپس بود و شور می زد. می خواست هر چه زودتر تکلیفش روشن شود و در عین حال از علیرضا (برادر تنی اش) وحشت داشت و می ترسید که انگلیسی ها او را روی کار بیاورند. من به ترات تلفن کردم. او گفت که من فعلا با این سرعت کاری ندارم، ولی شما هر روز تلفن کن ، به هرحال هر روز تلفن می زدم.

 

فکر می کنم چهار یا پنج روز پس از اولین ملاقات بود که ترات گفت: امشب همانجا بیا. سر قرار رفتم، ترات گفت: محمدرضا پیشنهادات ما را انجام داده و این خوب است، البته ما نمی گوییم که به هیچ رادیویی گوش ندهد، به هر رادیویی دلش خاست گوش بدهد. ولی مسأله نقشه برای ما اهمیت دارد که این چه علاقه ای است که او به پیشرفت قوای آلمان داشت. به هرحال یک اشکال پیش آمده. روس ها، صراحتا مخالف سلطنت هستند و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران می باشند . آمریکایی ها هم بی تفاوتند و می گویند برای ما فرقی نمی کند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت و بیشتر هم چون رژیم جمهوری را می شناسند به آن راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقه مندیم ، به دلایلی که آمریکایی ها متوجه نیستند ولی روس ها دقیقا متوجهند! آمریکایی ها نمی دانند که در جمهوری ایران، برای آنها مشکلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریکایی ها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، وزنه ما سنگین می شود و دو نفری به سراغ روس ها خواهیم رفت. این بحث طبعا چند روزی طول می کشد، ولی شما طبق معمول هر روز تلفن کن.

 

من همان شب سخنان ترات را به اطلاع محمدرضا رساندم و هر روز به سفارت تلفن می زدم ... پس از ۴ یا ۵ روز مجددا او را در همان محل و در همان ساعت دیدم .... ترات گفت: به نظر من مسأله حل شده است ... یکی دو روز بعد باز ملاقات رخ داد و این بار ترات گفت که متأسفانه ما نتوانستیم روس ها را حاضر به پذیرش محمدرضا کنیم. نماینده آمریکا تهدید کرده است که ما در روابطمان با شوروی تجدید نظر خواهیم کرد (که البته بلوف بود) و شما باید از مسکو اختیارات کامل و دستورات صریح و واضح بگیرید و اعلام کنید که خواست دو دولت بریتانیا و آمریکا این است.

 

نمی دانم حرف های ترات تا چه با واقعیت منطبق بود. آیا واقعا چنین بود و یا می خواست محمدرضا را بیشتر در ترس و التهاب و انتظار شدید قرار دهد. نکته دیگری که به این فرض دامن می زد، رفتار مشکوک علی قوام (پسر قوام الملک شیرازی و شوهر اشرف) بود ... تلاش علی قوام در دامن زدن به التهاب و ترس محمدرضا بود .... این حرکات علی قوام تا ۲۴ شهریور ادامه داشت و باعث اضطراب محمدرضا می شد ... بالاخره ۲۴ شهریور بود که ترات به من گفت: با عجله همین امشب ترتیب کار را بده و هر چه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در کار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار کرد . توسط فروغی متن استعفانامه رضا شاه ... تقریر شد و مقدمات رفتن رضا شاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد ... به این ترتیب روز ۲۵ شهریور استعفای رضا خان و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسما شاه شد». (۲۷)

 

بدین ترتیب تلاش های خود محمدرضا در جلب نظر متفقین برای انتخاب وی به جانشینی ، به نتیجه رسید و سلطنت پهلوی برای ۳۷ سال دیگر عامل اجرای برنامه های دول خارجی در ایران باقی ماند. وقتی رادیو هنگام ظهر، خبر استعفای رضا شاه و سخنان فروغی در مجلس را پخش کرد. مردم به حرکت در آمدند ، غم اشغال مملکت توسط نیروهای خارجی از یادها رفت و شادمانی رها شدن از زیر بار اختناق به جایش نشست. اما آزادی های پس از شهریور ۱۳۲۰ نیز دیری نپایید و دیکتاتوری پهلوی دوم به تدریج خود را تثبیت کرد.

 

 

پژوهشگر: حسین کاوشی، کارشناس ارشد تاریخ

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱.مسعود بهنود ، دولت‌های ایران از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ : از سید ضیا تا بختیار، تهران : سازمان انتشارات جاویدان ، ۱۳۷۰ ، ص ۸۷

 

۲.همان ، ص ۱۲۴

 

۳.مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) ، خطارات و خطرات، تهران: کتاب‌فروشی زوار ، ۱۳۶۳ ، ص ۴۰۵

 

۴.ویپرت بلوشر ، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاوس جهانداری ، تهران : شرکت سهامی انتشارات خوارزمی ، ۱۳۶۳، ۲۷۸

 

۵.همان

 

۶.ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی ، تهران: انتشارات انیشتن، ۱۳۷۳ ، ص ۲۸۱

 

۷.علی اصغر حکمت، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران: شرکت چاپ پارسی، ۲۵۳۵ ش (۱۳۵۵ هـ.ش) ص ۶۶

 

۸.مسعود بهنود ، ص ۱۳۲

 

۹.روح‌الله حسینیان ، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران ۱۳۴۰-۱۳۲۰ ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۱ ، ص ۱۹ و ۱۸

 

۱۰.کاندیدای سلطنت یکی از فرزندان محمدحسن میرزا ولیعهد سابق بود. "محمدحسن میرزا" آخرین ولیعهد قاجاریه زنان متعددی به نکاح خود در آورد که دارای سه پسر و چندین دختر شد. فرزندان ذکور او بر حسب سن عبارت بودند از ملک حسین میرزا، حمید میرزا و رکن الدین میرزا. حمید میرزا تحصیلات خود را در نیروی دریایی انگلیس به پایان برد و درجه افسری گرفت. مادر وی فخرالسادات و پدر مادرش حاج اطمینان از تجار معتبر تهران بود. وی در جنگ جهانی دوم زیر دریایی‌های انگلیس را داوطلبانه به شوروی می‌برد. این مأموریت پر مخاطره را کمتر افسری تقبل می‌کرد. ولی وی این مأموریت جنگی را به بهترین وجه به انجام رسانید و از این لحاظ مورد توجه مقامات انگلیسی قرار گرفت.

 

۱۱.ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، تهران: انتشارات البرز ، ۱۳۷۱ ، ص ۶۳

 

۱۲.همان

 

۱۳.باقر عاقلی ، ذکاءالملک فروغی و شهریور ۱۳۲۰، تهران: انتشارات علمی و انتشارات سخن ، ۱۳۶۷ ، ص ۱۰۳

 

۱۴.یادداشت‌های یک روزنامه نگار : تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری ، به کوشش مختار حدیدی و جلال فرهمند، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، ۱۳۸۴ ، ج ص ، ص ۱۲

 

۱۵.باقر عاقلی ، ص ۶۰

 

۱۶.مسعود بهنود ،‌ ص ۱۷۸

 

۱۷.همان ، ص ۱۷۷

 

۱۸.سر ریدر بولارد، در این زمان، وزیر مختار انگلستان بود. تا شهریور ۱۳۲۰ ایران فقط با چهار کشور مبادله سفیر کبیر می‌کرد. اتخاذ چنین تصمیمی از طرف دولت ایران بر اساس حس همجواری بود. کشورهایی که در ایران سفیر کبیر داشتند، عبارت بودند از شوروی، ترکیه، افغانستان ، و بعد از مواصلت دربار ایران و مصر، در مصر هم سفارت کبری دایر شد. بقیه کشورها در ایرن و بالعکس وزیر مختار مبادله می‌کردند. در بعضی از کشورها که مستعمره ابرقدرت‌ها بودند تنها به اعزام کنسول یا کنسول اکتفا می شد ، مانند هندوستان. انگلستان و آمریکا در این زمان در ایران وزیر مختار داشتند.

 

۱۹.پیشنهاد ریاست جمهوری به محمد ساعد مراغه‌ای هم شده بود که در آن ایام سفیر کبیر ایران در مسکو بود. او نیز به دلایلی روس‌ها را منصرف کرده بود.

 

۲۰.باقر عاقلی ، ص ۹۶

 

۲۱.خاطرات محمود فروغی، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران : کتاب نادر ، ۱۳۸۳ ؛ ص ۶۰-۵۸

 

۲۲.باقر عاقلی ، ص ۱۰۰

 

۲۳.روح‌الله حسینیان، ص ۲۱

 

۲۴.بار سنگین دولت در آن روزها بر دوش علی سهیلی قرار داشت، خیلی از مسائل و مذاکرات محرمانه بود و حتی در هیأت وزیران نیز مطرح نمی‌شد. تنها کسی که در جریان امور قرار داشت، علی سهیلی بود. سهیلی در آن تاریخ در میانسالی بود و سنش از چهل و پنج سال تجاوز نمی‌کرد. در آن ایام پرتلاطم و بحرانی، حقیقتا بازوی راست کابینه محمدعلی فروغی بود. او زبان‌های فرانسه و انگلیسی و روسی را سلیس و روان صحبت می‌کرد.

 

۲۵.محمدعلی مجد، گذشت زمان: خاطرات محمدعلی مجد (فطن السلطنه) ، بی جا: بی‌نا، بی‌تا ، ص ۳۸۹، ۳۸۸

 

۲۶.روح‌الله حسینیان ، ص ۱۹

 

۲۷.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۹ ، ج اول، ص ۱۰۴-۱۰۰

 

زندگی و اندیشه محمدعلی فروغی

 

 زندگی و اندیشه محمدعلی فروغی

فرهنگ غنی ایران  

اشاره‌ای از سرِ ضرورت: شوربختانه رسانه‌ی ملی! بجای شناساندنِ بزرگانِ تاریخ و فرهنگ این مُلک و ملّت به جوانان ایران‌زمین، با حرکتی واژگونه، به هر چه و هر که از فرزانگی و میهن‌پرستی نشانی دارد، لجن‌ می‌پراکند. از این جمله است محمدعلی فروغی؛ فیلسوفِ روشنگر، دانشمندِ فرزانه و مورخِ آگاه، ادیبِ سخن‌شناس و خطیبِ سخن‌سنج، مترجمِ زبردست و سیاستمدارِ میهن‌پرست و به معنای واقعی کلمه روشنفکرِ جامع‌الاطراف روزگارِ ما که از سوی «عمارت فرنگی» این رسانه به غلامِ حلقه به گوش اجانب و نوکری حقیر که برای خودفروشی و خیانت به میهنش از هیچ پَستی و دنائتی – حتا آدم‌کشی - رویگردان نیست، تغییر ماهیت داده است. براستی ما را چه می‌شود و روی به کدامین سو داریم؟ چگونه می‌توان چنین بی‌شرمانه تاریخ ملتی و چهر‌ه‌ی بزرگان کشوری را تحریف کرد و‌ حتی صدای انتقادی نشنید که «مزن! مکش! چه کنی؟ های؟! ای پلیدِ شریر!» چگونه تیغ زنی بر چهره‌ی تاریخ؟ چگونه تیرگشایی به هستیِ ملتی در زنجیر!؟ هر چند کارنامه‌ی پربار فرهنگی و سیاسی فروغی نشان می‌دهد که آب دریا کزو گوهر زاید، به دهان سگی نیالاید ولی این بر اهل معرفت ننگ باشد که با دیدن این همه وقاحت در جعل تاریخ و رفتن قُبح از قباحت از سوی مورخان خودخوانده و استادان دون‌پایه، خاموشی گزینند و دم برنیاورند. زین سبب بود که به گفته‌ی بیهقی بر آن شدیم، قلم را لختی بر وی بگریانیم... مسعود لقمان زندگی و اندیشه محمدعلی فروغی بهروز داودیان محمدعلی فروغی درسال 1254 هجری خورشیدی در یك خانواده‌ی فرهیخته و فرزانه در تهران بدنیا آمد. اسم پدر او محمدحسین ذكاء‌الملك بود كه در شعر به «فروغی» معروف بود. پدر محمدعلی فروغی در عصر ناصری دارای مناصب دیوانی متفاوت بود و همزمان یك هفته‌نامه‌ی ادبی و اجتماعی و سیاسی به نام «تربیت» هم انتشار می‌داد. محمدعلی فروغی با این پشتوانه‌ی خانوادگی از پنج‌سالگی تحصیلات خود را شروع كرد. تحصیلات متوسطه‌ی را در دارالفنون گذراند و به تحصیل فن پزشكی و داروسازی مشغول شد، اما بعد از چند سالی تحصیل، آن رشته را رها نمود و به فلسفه و ادبیات روی آورد. محمدعلی فروغی در تداوم تحصیل فلسفه بنابرعلاقه‌ای كه داشت به تحصیل فلسفه مشاء بیش از مكاتب دیگر فلسفی علاقه نشان داد. در مدرسه صدر محمدعلی فروغی به تكمیل زبان‌های فرانسه و انگلیسی مبادرت ورزید، و با یادگیری این زبان‌ها امكان دستیابی به آثار و نظریات فلیسوفان اروپائی را برای خود تسهیل نمود. فروغی بعد از اتمام تحصیلات خود وارد خدمات دولتی شد و به استخدام وزارت انطباعات درآمد و شغل مترجمی زبان فرانسه و انگلیسی را در آن وزارتخانه به عهده گرفت. در كنار شغل دولتی، محمدعلی فروغی به حرفه معلمی هم مشغول بود. گویا فروغی به شغل معلمی بسیار علاقمند بود و از گذراندن وقت در میان دانش‌آموزان و دانشجویان لذت می‌برد. محمدعلی فروغی در كنار پدرش گرداننده هفته نامه «تربیت» هم بود و در آن، آثار ترجمه شده خود را چاپ می‌نمود.

پس از صدور فرمان مشروطیت محمدعلی فروغی در قسمت دبیرخانه مجلس شروع به كار كرد. در انتخابات دوره دوم مجلس كه پس از استبداد صغیر و خلع محمدعلیشاه انجام گرفت از تهران به وكالت مجلس انتخاب شد و در سال 1289 خورشیدی به ریاست مجلس شورای ملی رسید. بعد از مدتی محمدعلی فروغی از ریاست مجلس كناره‌گیری كرد و در مقام نایب‌رئیس مجلس در كنار میرزاحسین‌خان موتمن‌الملك، به كار خود ادامه داد. پس از انحلال مجلس دوم محمدعلی فروغی در كابینه صمصام‌السلطنه مقام وزارت عدلیه را به عهده گرفت. در انتخابات مجلس دوره‌ی سوم دوباره به وكالت از طرف تهران انتخاب شد. در سال 1293 میرزاحسن پیرنیا وزارت عدلیه در كابینه خود را به فروغی واگذار نمود. فروغی در سال 1298 هجری شمسی به عضویت در هیئت‌نمایندگی ایران به كنفرانس صلح پاریس رفت. فروغی در آن كنفرانس سعی كرد دعاوی مالی و سیاسی ایران را كه مولود جنگ بین‌الملل اول بود، مطرح كند. فروغی و دیگر دستیاران او در آن كنفرانس نتایج مثبتی نگرفتند و خسارات سنگین ایران در جنگ بین‌الملل اول پرداخت نشد. فروغی مدت دوسال در اروپا اقامت گزید و در این مدت تلاش‌ها و كارهای فرهنگی بسیاری را در فرانسه و آلمان انجام داد. از جمله ایراد سخنرانی‌های متعدد در مورد تاریخ و ادبیات ایران در محافل فرهنگی فرانسه و ‌آلمان بود. پس از بازگشت در سال 1301 در كابینه حسن مستوفی‌الممالك وزیرخارجه كابینه شد.

در دورانی كه سردارسپه رضاخان رئیس‌الوزراء بود چهار كابینه تشكیل شد و از سال 1302 تا 1304 فروغی در دو كابینه آن پست وزارت خارجه و در دو كابینه دیگر آن مقام وزیر مالیه را برعهده داشت.

در روز نهم آبان 1304 شمسی طرح نمایندگان مجلس مبنی برخلع قاجاریه و سپردن حكومت موقتی به رضاخان سردارسپه به تصویب رسید و فروغی در همان روز نخست‌وزیر گردید و بعد از آن به تشكیل مجلس مؤسسان مبادرت ورزید و از جمله كسانی بود كه سلطنت را با اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی در خانواده پهلوی استوار نمود. فروغی اولین نخست‌وزیر رضاشاه به مدت شش‌ماه بود. بعد از كناره‌گیری از مقام رئیس‌الوزرائی محمدعلی فروغی در كابینه‌های دیگر مدتی مسئولیت پست‌هائی را بر عهده گرفت. در سال 1306 به سمت سفیركبیر ایران برای حل مسائل مرزی ایران و تركیه، مامور رفع اختلافات شد. وی توانست دوستی و مودت دوكشور را تقویت نماید بطوری كه شاه ایران توسط آتاتورك به تركیه دعوت شد. محمدعلی فروغی در مقام ریاست هیئت‌نمایندگی ایران در جامعه‌ملل هم خدمت كرده است، بطوری كه در كتاب آداب مشروطیت آمده است پس از ورود به جامعه‌ملل به اتفاق آرای نمایندگان كشورهای جهان به ریاست جامعه برگزیده شد.

در سال 1312 فروغی برای بار دوم به مقام نخست‌وزیری رسید و تا آذر 1314 در این مقام باقی ماند. گفته می‌شود؛ علت كناره‌گیری فروغی از مقام نخست‌وزیری برای بار دوم به دلیل شفاعت بدون اثر و نتیجه‌ای بود كه از محمدولی اسدی نایب‌التولیه آستان قدس‌رضوی نزد رضاشاه نموده بود. پسر محمدولی اسدی داماد فروغی بوده است.

محمدعلی فروغی بعد از كناره‌گیری به كارهای فرهنگی پرداخت و در این دوره آثار و ترجمه‌های پراهمیتی از خود به جاگذاشت. روز پنجم شهریور 1320 قشون شوروی و انگلیس به ایران حمله كردند، رضاشاه فروغی را احضار نمود و مقام نخست‌وزیری را به وی سپرد. فروغی در این دوره حساس تاریخی توانست وظیفه خود را به عنوان یك وطن‌پرست به خوبی در قبال وطنش ایفاء كند. او با درایت و فهم سیاسی بالائی كه داشت توانست مملكت را از خطرات بسیاری از جمله اشغال كامل كشور و تجزیه آن به دست متفقین حفظ نماید. فروغی استمرار سلطنت و به پادشاهی رسیدن ولیعهد محمدرضا پهلوی را در خدمت این امر مهم گرفت. محمدعلی فروغی پس از آخرین دوره نخست‌وزیریش به وزارت دربار رفت و قرار بود كه در مقام سفیركبیر ایران در آمریكا به آنجا سفر كند ولی زندگی پرارزشش به پایان راه رسیده بود. او در روز جمعه 6 آذر سال 1321 ساعت 15 بعدازظهر در اثر بیماری ممتد قلبی جهان را به دورد گفت. و در ابن‌بابویه در مقبره خانوادگی به خاك سپرده شد. در ارتباط با آثار و اندیشه‌های فروغی در یك قضاوت كلی می‌توان اظهار نمود كه فروغی در ارادت و عشق خود به ادبیات سرزمین مادری و اهمیت انتقال علوم و ادبیات تمدن غرب به ایران پیرو توازن بود، و هر دوی آن حوزه فكری، فرهنگی را برای جامعه ایران ضروری می‌دانست. شاید فروغی پی‌برده بود كه گذار از جامعه سنتی و بالطبع میراث ادبی و فرهنگی سنتی بدون مطالعه جدی در مورد آنها و بازشكافتن آنها از منظر آگاهی مدرن، میسر نخواهد بود. اندیشه و آثار فروغی

 علی‌اكبر سیاسی شخصیت فروغی را مانند یك تابلوی نقاشی گرانبهائی می‌داند. برای اینكه بهتر به زیبائی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم. در وصف استعداد و قابلیت فروغی می‌نویسند كه وی از فنون ادب بهره کافی و حظی وافر داشت. نویسنده و منشی كم‌نظیری بود. سخن‌سنج، سخن‌شناس، خطیب،‌ ادیب، مورخ و دانشمند بود.

فروغی به فن ترجمه ارج بسیار می‌نهاد و چون به زبان‌های انگلیسی و فرانسه آشنائی كامل داشت كتابهای بسیاری را به فارسی ترجمه نمود. از آثار بسیار مهم ترجمه كه فروغی با تبحر خاص آنها را ترجمه نمود، می‌توان از «اصول علم ثروت‌ملل»، «تاریخ ملل‌قدیمه مشرق» و «تاریخ مختصر روم دولت قدیم را نام برد. فروغی در حوزه فلسفه هم شاهكارهای ترجمه و تالیف بسیار داشت و از مهمترین آنها «حکمت سقراط»،«جامعه ملل» و «خلاصه گفتار در روش به كاربردن عقل»، اثر دكارت، «سیر حكمت در اروپا»، «فن سماع طبیعی ابن سینا» و... بعلاوه فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان می‌داد از نشانه‌های بارز این علاقمندی ترجمه آثار بزرگان غرب است. با وجود این هیچگاه از حوزه ادبیات كلاسیك فارسی و شناساندن آن به جامعه ایران، قصوری انجام نداد. فروغی در زمینه ادب، شعر و تاریخ ایران اثرات و كارهای ارزنده‌ای را از خود ‌بیادگار گذاشته است. «تاریخ ساسانیان»، «دوره تاریخ مختصر ایران» و «تاریخ ایران قدیم» از اثرات با ارزش تاریخی هستند كه فروغی از خود به جای گذاشته است. در زمینه ادبیات فارسی فروغی اثراتی درباره «گلستان سعدی»، «بوستان سعدی»، «زبده حافظ»، «آئین سخنوری یا فن خطابه»، «غزلیات سعدی»، «رباعیات خیام» و «خلاصه شاهنامه» را نگاشته است. یغمائی اشاره می‌كند كه كلیات سعدی كه با نظر فروغی چاپ شده بی‌تردید از صحیح‌ترین نسخه‌هاست.

در ارتباط با آثار و اندیشه‌های فروغی در یك قضاوت كلی می‌توان اظهار نمود كه فروغی در ارادت و عشق خود به ادبیات سرزمین مادری و اهمیت انتقال علوم و ادبیات تمدن غرب به ایران پیرو توازن بود، و هر دوی آن حوزه فكری، فرهنگی را برای جامعه ایران ضروری می‌دانست. شاید فروغی پی‌برده بود كه گذار از جامعه سنتی و بالطبع میراث ادبی و فرهنگی سنتی بدون مطالعه جدی در مورد آنها و بازشكافتن آنها از منظر آگاهی مدرن، میسر نخواهد بود. با مركزیت یافتن قدرت سیاسی در ایران و رفع تهدیدهای متعدد سیاسی كه با آغاز روی كار آمدن سلسله پهلوی، رضاشاه، در ایران شكل و قوام گرفت روشنفكران واقع‌بینی پیدا شدند كه فرصت را مناسب یافتند تا آرمان‌های فكری روشنفكران مشروطه را كه فقط در حد ایده‌ها باقی مانده بود، بصورت عینی و عملی متحقق سازند؛ فروغی از اولین پیشگامان این دوره بود. محمدعلی فروغی با دریافت عمیقی كه از تمدن غرب داشت به خوبی به ضرورت وجود نهادها برای توسعه جامعه، پی برده بود. ... بدون شك فروغی چون دیگر همفكران خود در آن دوران به اهمیت تعلیم و تربیت برای دگرگونی آگاهی اجتماعی و فرهنگی ارج می‌نهاد، و خود به عنوان یك روشنفكر به این واقعیت وقوف داشت كه انتقال آگاهی جز از مجرای نهادهای مدرن آموزشی، میسر نخواهد بود.فروغی و مهندسی اجتماعی

جریان روشنفكری ایران در دوره آگاهی خود نسبت به غرب تلاش‌هایش معطوف به شناخت ارزش‌ها و ایده‌های تمدن مدرن بود. مولفه‌هایی نظیر آزادی، دولت ملی، قانون و عدالت در مركز مباحثات این دوره از جنبش روشنفكری قرار داشت. ایده‌ها و ارزش‌های برگرفته از تمدن غرب از طرف روشنفكران مشروطه بیش از آن كه بتواند سرچشمه تغییرات و تحولات بنیادین در اندیشه‌های سنتی باشد، موضوعی شد برای اعتبار بخشیدن به فرهنگ ایرانی. به زبانی دیگر روشنفكران عصر مشروطه سعی داشتند با توسل به ایده‌های ‌تمدن جدید غرب راهی را بازگشایند تا اینكه بتوانند اعتبار فرهنگ ایران را در تقابل با مقوله جاهلیت كه از نظر آنها ناشی از ورود فرهنگ اسلام به ایران بود، افزایش دهند.

 با مركزیت یافتن قدرت سیاسی در ایران و رفع تهدیدهای متعدد سیاسی كه با آغاز روی كار آمدن سلسله پهلوی، رضاشاه، در ایران شكل و قوام گرفت روشنفكران واقع‌بینی پیدا شدند كه فرصت را مناسب یافتند تا آرمان‌های فكری روشنفكران مشروطه را كه فقط در حد ایده‌ها باقی مانده بود، بصورت عینی و عملی متحقق سازند؛ فروغی از اولین پیشگامان این دوره بود. محمدعلی فروغی با دریافت عمیقی كه از تمدن غرب داشت به خوبی به ضرورت وجود نهادها برای توسعه جامعه، پی برده بود. در آن سال‌هایی كه فروغی در مدرسه علوم سیاسی به شغل مترجمی مشغول بود یكی از اولین كارهای او تصحیح كتاب‌های ترجمه شده خود او، از قیبل ثروت ملل و تاریخ ملل مشرق زمین و قرار دادن آنها در برنامه درسی علوم سیاسی بود. بدون شك فروغی چون دیگر همفكران خود در آن دوران به اهمیت تعلیم و تربیت برای دگرگونی آگاهی اجتماعی و فرهنگی ارج می‌نهاد، و خود به عنوان یك روشنفكر به این واقعیت وقوف داشت كه انتقال آگاهی جز از مجرای نهادهای مدرن آموزشی، میسر نخواهد بود.

محمدعلی فروغی قبل از اینكه وارد دستگاه دولتی سلسله پهلوی شود دارای تجربیاتی در زمینه سازمان‌دهی اداری بود. در آن زمانی كه فروغی به عنوان دبیر مجلس شورای ملی انتخاب شد یكی از اولین كارهایش بنیان نهادن دبیرخانه مجلس بود. او دبیرخانه مجلس را برحسب الگوی مجالس اروپائی سازمان‌دهی كرد. در واقع او تشكیلاتی را بوجود آورد كه اولاً به درد احتیاجات ایران تازه مشروطه شده می‌خورد و ثانیاً از نظم و ترتیب اداری، گردش كار، و ثبت سخنان و تصمیمات نمایندگان مجلس، برخوردار بود.

یكی از دستاوردهای بزرگ جنبش روشنفكری عهد مشروطه زیر علامت سئوال قراردادن نظام قضائی شرعی بود كه در هر ده و برزنی به توسط روحانیون و ملایان رده پائین به مورد اجرا درمی‌آمد. ایده عرفی كردن نظام قضائی ایران یكی از آرمانهای روشنفكران دوره اولیه مشروطه بود. ولی این ایده تا شكل‌گیری نهاد قضائی جنبه مادی پیدا نكرد. فروغی از كسانی بود كه پیش از تحولات عمیق و بنیادین در دادگستری به دست علی‌اكبر داور گام‌هایی در این جهت برداشت. فروغی بعد از اینكه به اصرار رئیس‌الوزرا صمصام‌السطنه، مسئولیت وزارت عدلیه را به عهده گرفت قانون اصول محاكمات حقوقی را تهیه و تنظیم نمود و آن را از نظر كمیسیون عدلیه مجلس گذراند. اهمیت كارهایی كه در آن سال‌ها در حوزه قضائی انجام گرفت شاید امروز برای ما ملموس‌تر باشد. ... فرهنگ غالب سیاسی در ایران، بویژه از سالهای بعد از 1332، برالگوی «آشتی‌ناپذیری» استوار شده است. كسانی سیاسی یا سیاستگر خوانده می‌شوند كه از ابتداء بركوس تعارض بكوبند، و در واقع جایگاه سیاسی خود را در تفاوت آشتی‌ناپذیر با «دیگری» (Other)، تعریف نمایند. اگر جریان سیاسی برخلاف این رفتار كند و در واقع بخواهد ارتباط حلقه واسط واقع‌بینی عمل سیاسی و اندیشه سیاسی را بوجود آورد با انواع انگ و رنگ‌ها مواجه می‌شود. بسیاری از مخالف‌خوانیها و نقدهایی كه در مورد شیوه‌ی عمل سیاسی محمدعلی فروغی و سایر مردان رضاشاهی و عمدتاً توسط روشنفكران دوره‌های بعد صورت می‌گیرد بی‌پایگی خود را در عمل و تجربه تاریخی ما به اثبات رسانده‌اند. فرهنگ غالب سیاسی در ایران، بویژه از سالهای بعد از 1332، برالگوی «آشتی‌ناپذیری» استوار شده است. كسانی سیاسی یا سیاستگر خوانده می‌شوند كه از ابتداء بركوس تعارض بكوبند، و در واقع جایگاه سیاسی خود را در تفاوت آشتی‌ناپذیر با «دیگری» (Other)، تعریف نمایند. اگر جریان سیاسی برخلاف این رفتار كند و در واقع بخواهد ارتباط حلقه واسط واقع‌بینی عمل سیاسی و اندیشه سیاسی را بوجود آورد با انواع انگ و رنگ‌ها مواجه می‌شود.

بسیاری از مخالف‌خوانیها و نقدهایی كه در مورد شیوه‌ی عمل سیاسی محمدعلی فروغی و سایر مردان رضاشاهی و عمدتاً توسط روشنفكران دوره‌های بعد صورت می‌گیرد بی‌پایگی خود را در عمل و تجربه تاریخی ما به اثبات رسانده‌اند. از جمله سخنان بی‌ربطی كه گویا نهادسازی و مهندسی اجتماعی افرادی نظیر محمدعلی فروغی «فقط روبنایی» بوده، چیزی غیر از «شبه مدرنیسم» نیست، یا اینكه «این‌دسته از مردان سیاسی بیش از اینكه در خدمت مردم باشند در خدمت ارباب خود بوده‌اند»، در عمل و از نگاه امروز ما دور از واقعیت جلوه می‌كند. براستی از جایگاه امروز اگر كارهای فروغی را در عرصه سیاست و تلاش او را برای انطباق نهادهای مدرن با ساختار سیاست در ایران به محك آزمایش روشنفكران دوره بعدی، بزنیم، چه كسی راه تجدد را در ایران صافتر كرده است؟ فروغی بعنوان یك مهندس اجتماعی واقع‌بین و نهادساز یا ویران‌گران این نهادها كه بطور نمونه دو نهاد دادگستری و آموزش و پرورش را دربست به شریعت سپرده‌اند؟

هر مفهومی را كه بخواهیم در مورد ارزش كار مهندسی اجتماعی محمدعلی فروغی تدوین كنیم، آیا امروز به این نتیجه نمی‌رسیم كه نهادهای اجتماعی و سیاسی مدرن برای جامعه ایران كاركرد بهتری داشت تا تخریب آن نهادها كه راه را برای مانور تمام عیار كهنه‌گرائی باز نمود؟ كار روشنفكر از منظر آگاهی مدرن بستگی به نتیجه‌ای دارد كه از كار فكری او حاصل می‌شود. نتیجه هركار فكری بایستی معطوف به سعادت و خوشبختی اجتماعی باشد. از منظر تجدد، سعادت و خوشبختی شهروند اجتماع بستگی به درجه مسئولیت‌پذیری مدنی و شركت در امور اجتماع دارد و این كار به غیر از كانال نهادهای اجتماعی میسر نمی‌شود. در جامعه‌ای كه اصل شهروند اصلاً بوجود نیامده بود و از آغاز انقلاب مشروطه در ایران تازه در حال شكل‌گیری بود، نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی برای فعال كردن افراد برای شركت در امور اجتماعی خود از خواسته‌های عاجل روشنفكری چون محمدعلی فروغی بود. كار روشنفكر از منظر آگاهی مدرن بستگی به نتیجه‌ای دارد كه از كار فكری او حاصل می‌شود. نتیجه هركار فكری بایستی معطوف به سعادت و خوشبختی اجتماعی باشد. از منظر تجدد، سعادت و خوشبختی شهروند اجتماع بستگی به درجه مسئولیت‌پذیری مدنی و شركت در امور اجتماع دارد و این كار به غیر از كانال نهادهای اجتماعی میسر نمی‌شود. در جامعه‌ای كه اصل شهروند اصلاً بوجود نیامده بود و از آغاز انقلاب مشروطه در ایران تازه در حال شكل‌گیری بود، نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی برای فعال كردن افراد برای شركت در امور اجتماعی خود از خواسته‌های عاجل روشنفكری چون محمدعلی فروغی بود.علی‌اصغر حقدار در پیشگفتار كتاب آداب مشروطیت دول به‌درستی اشاره می‌كند. كه «فروغی یكی از نادرترین روشنفكران با بصیرت ایرانی بود كه حلقه ارتباط میان گفتمان فرهنگی و كنش سیاسی را در خود بوجود آورد.» وجه غالب گفتمان فرهنگی روشنفكران عصر مشروطه پروزنه كردن هویت و فرهنگ ایرانی بود كه بوسیله ایده‌های متنوع ابراز می‌شد. این ایده‌ها و ارزشها زمینه عملی و مادی، لااقل تا روی‌كار آمدن سلسله پهلوی، پیدا نكرد. محمدعلی فروغی در راه تحقق بخشیدن آن ایده‌ها و آرمان های مشروطه از حضور خود در صحنه سیاست، استفاده نمود و در راه عینیت بخشیدن به نهادهای فرهنگی از چهره‌های برجسته تاریخ روشنفكری ایران بود و هست. یكی از آثار ارجمند فرهنگی محمدعلی فروغی تاسیس فرهنگستان ایران بود. او با این اقدام خود یكی از بزرگترین خدمتها را به زبان و ادبیات انجام داد. نقل می‌كنند كه فروغی فرهنگستان را به قصد جلوگیری از اقدامات خودسرانه و شتاب‌آلود چند تن از معتقدان متعصب فارسی سره كه در دستگاه‌های دولتی نفوذ داشتند، ایجاد كرد. نكته بسیار جالب این است كه فروغی از تندرویهای فرهنگی گریزان بود و راه تعادل فرهنگی را پیشه خود ساخته بود. این شیوه فرهنگی از این لحاظ اهمیت دارد و قابل ذكر است كه كنشگران بعدی سیاست در ایران، شیوه و كنش سیاسی خود را بیشتر در راستای تخریب فرهنگی استفاده می‌نمودند تا سازندگی فرهنگی. بطور مثال می‌توان گفت كه كنش سیاسی طیف‌های سیاسی جریانات چپ در ایران مسبوق برگفتمان فرهنگی انقلابی بود تا ساختن و برپا كردن نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی؛ آنگونه كه مدنظر كوشندگان سیاسی و فرهنگی نظیر محمدعلی فروغی بود. و یا اینكه كنش سیاسی اسلام‌گرایان بیشتر معطوف به مقوله فرهنگی تك‌بُعدی یعنی اسلام ‌ـ ‌اسلام بود.

یكی از نكات بسیار جالب در ارتباط با تاسیس فرهنگستان ایران این است كه فروغی پی‌ریزی فرهنگستان ایران را از روی اساسنامه آكادمی‌های اروپا، ریخت. و این به نوبه خود دال براین واقعیت است كه فروغی چگونه از عناصر فرهنگی مدرن استفاده می‌نمود تا به یك نوزایش فرهنگی از راستای زبان و ادبیات، كمك كند. فروغی نه تنها از دیدگاه نهادسازی یك مهندس اجتماع بود بلكه از راستای تعریف پدیده‌های فرهنگی و جا انداختن آنها به عنوان خاستگاه فرهنگی مردم ایران، بسیار زبده و كاردان بود. یكی از آثار ارجمند فرهنگی محمدعلی فروغی تاسیس فرهنگستان ایران بود. او با این اقدام خود یكی از بزرگترین خدمتها را به زبان و ادبیات انجام داد. ...یكی از نكات بسیار جالب در ارتباط با تاسیس فرهنگستان ایران این است كه فروغی پی‌ریزی فرهنگستان ایران را از روی اساسنامه آكادمی‌های اروپا، ریخت. و این به نوبه خود دال براین واقعیت است كه فروغی چگونه از عناصر فرهنگی مدرن استفاده می‌نمود تا به یك نوزایش فرهنگی از راستای زبان و ادبیات، كمك كند. فروغی نه تنها از دیدگاه نهادسازی یك مهندس اجتماع بود بلكه از راستای تعریف پدیده‌های فرهنگی و جا انداختن آنها به عنوان خاستگاه فرهنگی مردم ایران، بسیار زبده و كاردان بود. بسیاری از ما ایرانیان دریافتمان از شاهنامه بسیار سطحی و در حد نقالی بود. محمدعلی فروغی با برگذاری جشن هزاره فردوسی و تعریف جایگاه فردوسی در نزد مستشرقان و ایران‌شناسان در اهمیت تعریف جایگاه فردوسی در فرهنگ ایران‌زمین، نقش بسزائی را ایفاء نموده است و تشكیل انجمن آثار ملی برای احیای فرهنگ ملی ایران در جهت نهادینه كردن اهمیت پاسداری از میراث فرهنگی بوده است. فروغی به عنوان یك روشنفكر عمل‌گرا تمامی دلمشغولیش این بود كه عناصر از یاد رفته فرهنگی و یا فراموش شده فرهنگی را در قالب نهادهای جدید برای مردم ایران تعریف كرده و لذا تداوم فرهنگی آن عناصر را تضمین نماید. یكی از كارهای با اهمیت سیاسی ـ فرهنگی محمدعلی فروغی برای نهادینه كردن یك فرهنگ سیاسی پارلمانی در ایران بررسی و معرفی این گونه از فرهنگ سیاسی در اثر «آداب مشروطیت دول» است. فروغی در این اثر به نكات ریز و پیچیده دمكراسی‌های پارلمانی در مغرب زمین می‌پردازد و مولفه‌های كلیدی آن را در این كتاب به جامعه روشنفكری ایران عرضه می‌دارد. جای بسی تعجب است كه معادل این اثر بعد از 70 سال هنوز نگاشته نشده است و از همه تاسف‌بارتر كه هنوز این اثر در حوزه سیاستگران ایرانی نه به جد و نه به نقد گرفته شده است. فروغی در اثر فوق‌الذكر در پی نهادینه كردن یك گونه از فرهنگ سیاسی می‌باشد كه براساس و بنیان معرفت سیاسی نوین و تجدد، استوار می‌باشد. به جرأت می‌توان ادعا كرد كه این اثر در تلاش برای جاانداختن یك فرهنگ سیاسی متجددانه از آثار كلاسیك سیاسی می‌باشد كه ضرورت رجوع به آن حتی امروز برای پالایش فرهنگ سیاسی سنتی از مبرمات است. محمدعلی فروغی در این دوران چون معماری توانست همراه با دیگران، نهادهای سیاسی و فرهنگی ایران را برطبق الگوی تمدن نوین غربی پی‌ریزی كند و زمینه لازم را برای یك تحول عظیم ساختاری در ایران آینده فراهم آورد. اما جای بسی تأسف است كه تلاش‌های این دوره از روشنفكران نه تنها به جد گرفته نشد بلكه مورد زننده‌ترین مسخرات، مثل «روشنفكر درباری»، «روشنفكر قربان‌گو» و خلاصه پدران «شبه مدرنیسم» ایران، قرار گرفت. و پایان كار این بود كه مفهوم روشنفكری در ایران در دام معماهای غیرقابل حلی مثل ملی ـ مذهبی و روشنفكر دینی و اخیراً روشنفكران اصلاح‌طلب، افتاد. پایان سُخن قصد ما در این مقال بررسی دوره ای از سنت روشنفكری ایران بود كه تلاش داشت جایگاه خود را با توجه به نقشش در تحولات عینی و عملی تعریف نماید. ویژگی این دوره از روشنفكری ایران بیشتر متمایل به واقع‌بینی و بصیرت و شكیبائی سیاسی بود.

در همین راستا بود كه محمدعلی فروغی با داشتن این ویژگیهای شخصیتی، علمی و فرهنگی توانست از جمله كسانی باشد كه در پی‌ریزی اساس و زیربنای ساختمان سیاسی و فرهنگی ایران، نقش پراهمیتی را بازی نماید. او در این دوران چون معماری توانست همراه با دیگران نهادهای سیاسی و فرهنگی ایران را برطبق الگوی تمدن نوین غربی پی‌ریزی كند و زمینه لازم را برای یك تحول عظیم ساختاری در ایران آینده فراهم آورد. اما جای بسی تأسف است كه تلاش‌های این دوره از روشنفكران نه تنها به جد گرفته نشد بلكه مورد زننده‌ترین مسخرات، مثل «روشنفكر درباری»، «روشنفكر قربان‌گو» و خلاصه پدران «شبه مدرنیسم» ایران، قرار گرفت. و پایان كار این بود كه مفهوم روشنفكری در ایران در دام معماهای غیرقابل حلی مثل ملی ـ مذهبی و روشنفكر دینی و اخیراً روشنفكران اصلاح‌طلب، افتاد.

 بازخوانی آثار روشنفكرانی چون محمدعلی فروغی، از این حیث قابل اهمیت است كه دارای ویژگیهایی است كه دوره اول سنت روشنفكری ـ عصر مشروطه ـ و دوره آخر سنت روشنفكری ـ دوره ایدئولوژی‌های بومی و عرفانی ـ از آن برخوردار نبودند. یكی از این ویژگی‌های بنیادین رویكرد به اصلاحات اجتماعی و تحولات گام بگام در جامعه بوده است.

 

فروغی، محمدعلی :

 

 

 

 فروغی، محمدعلی :

 جزیره دانش

 || نویسنده: آقاي سيروس غفاريان

 

 

محمدعلی فروغی (۱۲۵۴-۱۳۲۱ خورشيدی )، کارشناس ادبيات و فلسفه، سياستمدار و انديشمند علوم سياسی و از پی‌ريزان فرهنگستان زبان و ادب فارسی و نوزايی فرهنگی تاريخ معاصر ايران است. او زير نظر پدرش محمد حسين خان فروغی در خانه به کمک استادان سرخانه آموزش ديد و سپس وارد دارالفنون و در فلسفه، تاريخ ادبيات به دانش‌اندوزی پرداخت و کتاب سير حکمت در اروپا را بر پايه‌ی ترجمه‌هايی که از زبان فرانسه فراهم کرده بود، نوشت. او چند بار نماينده‌ی مجلس، وزير و نخست‌وزير ايران شد و از کسانی بود که مدرسه‌ی عالی سياسی را پی‌ريزی کرد. پس از اين که رضاخان او را از صحنه‌ی سياست کنار زد، به کار فرهنگی و تصحيح ديوان اشعار شاعران بزرگ پرداخت.

 

  زندگی‌نامه

 

  محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) فرزند محمدحسين ذکاءالملک اول به سال ۱۲۵۴ خورشيدی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش يعنی محمدحسين خان اهل اصفهان و در آنجا متولد شده بود. مرحوم استاد جلال همايی درباره شرح زندگی اين خاندان مطالبی نوشته و تاکيد کرده است که محمدعلی خان فروغی فرزند محمدحسين خان بن آقا مهدی ارباب بوده است. آنها خانوادگی در عين تجارت اهل علم و فضل بوده اند. آقا مهدی پدربزرگ محمدعلی فروغی مردی متدين بود اما به عقايد خرافی و شهرت های عاميانه نمی‌گرويد و امری را بدون تحقيق باور نمی داشت.

 

  فروغی در تهران از سن پنج سالگی در منزل تحت نظارت پدرش محمدحسين خان به وسيله اساتيد سرخانه قرآن، شرعيات، زبان عربی و فارسی و فرانسه را آموخت و سپس به سال ۱۲۶۸ هـ.ش وارد دارالفنون شد و به سبب آن که زبان های خارجی به ويژه فرانسه را خوب می دانست به عنوان خليفه (دانشيار) که در واقع مترجم اسناد خارجی بود، مطالب را برای هم شاگردی های خود ترجمه می کرد. او ابتدا در دارالفنون به تحصيل طب پرداخت ولی چون کادر علمی ضعيفی در دارالفنون بود و شخصاً نيز به آن رشته علاقه ای نشان نمی داد به فلسفه و تاريخ و ادبيات روی آورد و ضمن تحصيل در دارالفنون به مدرسه صدر، مروی و سپهسالار رفت و فلسفه اسلامی آموخت و چون زبان فرانسه را به خوبی می دانست جزوه هايی که حاوی شرح زندگی فلاسفه غرب بود به فارسی ترجمه کرد و حاصل اين ترجمه ها به صورت کتاب سير حکمت در اروپا درآمد.

 

  فروغی از يگانه مبصرها و خليفه هايی بود که در سن ۱۷ سالگی به استادی فلسفه و تاريخ در دارالفنون رسيد و چون پدرش محمدحسين خان ذکاءالملک در وزارت انطباعات زير نظر اعتمادالسلطنه کار می کرد، محمدعلی نيز وارد وزارت انطباعات شد و از آبان ۱۲۷۳ خورشدی به طور رسمی کارمند دولت شد و سپس در کنار تدريس در دارالفنون در مدرسه علميه فيزيک، تاريخ و فلسفه تدريس می کرد. در ۱۲۷۵ خورشدی، يعنی يک سال پس از ترور ناصرالدين شاه پدرش روزنامه تربيت را داير کرد و محمدعلی خان سردبير و مترجم نويسنده مقالات شد. از نوشته های محمدعلی فروغی در روزنامه تربيت اين طور می توان استنباط کرد که او از آغاز جوانی فردی بود ليبرال منش و در عين حال پراگماتيک (عمل گرا) و واقع بين. در ۱۲۷۸ خورشدی در پی بنيان‌گذاری مدرسه علوم سياسی توسط مشيرالدوله به معلمی آنجا نائل شد و کتاب های ثروت ملل و تاريخ ملل مشرق را در خلال تدريس در مدرسه علوم سياسی تاليف کرد.

 

  پس از صدور فرمان مشروطيت به وکالت مجلس رسيد و چند بار به معاونت هيات رئيسه مجلس نيز رسيد. زمانی که پدرش محمدحسين فروغی ذکاءالملک اول در ۱۲۸۶ خورشيدی درگذشت، به دستور محمدعلی شاه لقب ذکاءالملک به محمدعلی رسيد. او در اين سال بود که به گروه فراماسون‌ها پيوست و وارد لژ بيداری شد. در اين لژ گروهی از رجال سياسی، ادبی و علمی عضويت داشتند. اسماعيل رائين در جلد دوم کتاب «فراماسونري» در ايران اعضای اين لژ را نام می برد. از جمله اشخاص زير را: اديب الممالک فراهانی، کمال الملک غفاری نقاش، حکيم الملک، حاج ميرزا يحيی دولت آبادی و بالاخره محمدعلی فروغی و ابوالحسن فروغی. ذکاءالملک فروغی (محمدعلی) معلوم نيست که چرا به اين لژ پيوسته، عده ای معتقدند که افرادی چون او از روی حس کنجکاوی وارد چنين محافلی می شدند و عده ای ديگر معتقدند که تمام افراد طبقات روشنفکر و باسواد کشور داخل لژ فرماسونری می شدند و اين کار در آن زمان مد روز بوده است.

 

  فروغی سه بار به نمايندگی مجلس انتخاب شد و دو مرتبه از آن را به معاونت مجلس انتخاب شد که يک مرتبه از آن در زمان رياست مجلس موتمن الملک بود. ۲۵ بار پست های وزارت جنگ، خارجه، ماليه و عدليه را در کابينه های متفاوت عهده دار شد. يک بار کفالت نخست وزير و دوبار پست نخست وزيری را احراز کرد. محمود فروغی فرزند او درباره اين که پدرش محمدعلی فروغی در خطابه تاجگذاری رضاشاه نطقی همراه با تملق و مداهنه ايراد کرده می گويد که پدر من خطابه را با ستايش جهان آفرين آغاز می کند و سپس يادآور می شود که اين تخت و تاج يادگار سلاسل عديده از ملوک نامدار است و نام سلسله ها و پادشاهان بزرگ را می برد و خدمات آنان را برمی شمارد. زيرا در هر کار به ويژه در کشورداری، آغاز سخن به نام خداوند پسنديده است. پند دادن به ارباب قدرت و راهنمايی آنان داروی تلخی است که غالباً با چاشنی مداهنه تحمل شده و می شود. بيشتر رجال و سياستمداران در خاطرات خود می گويند که اگر فروغی و حاج مخبرالسلطنه نبودند و گاهی بر سبيل مشورت نصيحت هايی به رضاشاه نمی کردند ممکن بود که رضاشاه افراط کارهايی انجام دهد که جبران آن ممکن نبود. يا اين که بسيار اين موضوع پيش آمده که اين افراد به اتفاق مستوفی جان بسياری از رجال را از مرگ حتمی نجات داده اند.

 

  وقتی رضاشاه او را با توپ و تشر از خود راند ( ۱۳۱۴) و خانه نشين شد، اين مدت شش سال را می توان پربارترين ايام زندگی او دانست زيرا بسياری از ديوان شعرای بزرگ فارسی را که نتوانسته بود به علت کمبود وقت تصحيح کند، از عهده تصحيح آنها برآمد. او علاوه بر آن که عضو کميسيون معارف شد، رياست فرهنگستان را نيز بر عهده گرفت و خدمات بزرگی را به زبان فارسی نمود. از اين روست که استاد ملک الشعرای بهار، استاد مجتبی مينوی، علامه قزوينی، ميرزا ابوالحسن جلوه، ميرزا طاهر تنکابنی، استاد جلال همايی، حسين سميعی، حبيب يغمايی، ميرزا عبدالعظيم خان قريب و صدها دانشمند ديگر خدمات فرهنگی فروغی را ستوده اند. او با وجود بيماری قلبی بعد از شهريور ۱۳۲۰ در سروسامان دادن به وضع مملکت کوشش کرد. او تا ۵ آذر ۱۳۲۱ که بيماری قلبی او را رنج می داد به کارهای ادبی و تصحيح ديوان اشعار شعرای بزرگ پارسی مشغول بود و در ساعت ده شب همان روز درگذشت. بد نيست بدانيم که محمدعلی فروغی معلمی احمدشاه را نيز بر عهده داشت و به او زبان فرانسه، ادبيات، تاريخ و فلسفه تدريس می کرد. او معلمی و تحقيق را بيش از مشاغل سياسی دوست داشت.

 

  کوشش‌های پدر و پسر

 

  از آنجايی که محمدعلی فروغی در هر لحظه از تعليم و تربيتش از چشم تيزبين پدر خود يعنی محمدحسين فروغی (ذکاءالملک اول) دور نبوده و همواره دقت محمدحسين خان فروغی در تعيين خط مشی مطالعاتی محمدعلی فروغی مداخله مستقيم داشته است؛ بايد به اين نتيجه برسيم که همه مطالعات و تحقيقات محمدعلی فروغی در واقع دنباله کوشش های علمی پدرش بوده است. بنابراين لازم است که ابتدا در مورد نظريات و عقايد محمدحسين خان فروغی مختصر نظری بيفکنيم و سپس به بررسی عقايد سياسی، اجتماعی و فلسفی محمدعلی فروغی بپردازيم. محمدحسين فروغی کسی که اديب، شاعر و مترجم زبردستی بود، در زمينه های تاريخ، فلسفه و علوم سياسی فردی آگاه و صاحب نظر بود و در شعر و ادب آنقدر مهارت داشت که وقتی محمدحسين خان شعری برای ناصرالدين شاه سرود و او از آن بسيار خشنود شد، لقب «فروغي» به او داد و لذا مرحوم ذکاءالملک اول درباره لقب فروغی چنين گفته است:

 

  فروغ يافت چو از مدح شاه گفته من / مرا خديو معظم لقب فروغی داد

 

  او که استاد ادبيات، فلسفه، تاريخ زبان عربی بود و با آن که با اعتمادالسلطنه وزير انطباعات بسيار دوست بود و سعی بر آن داشت که علوم سياسی را نيز جزيی از رشته های موجود در مدرسه دارالفنون قرار دهد ولی ناصرالدين شاه از ايجاد رشته سياسی در دارالفنون وحشت داشت زيرا به قول محمدحسين خان فروغی «از کلمه آزادی، دموکراسی و قانون خوشش نمی آمد و از روشن شدن اذهان جوانان ايرانی وحشت داشت. از اين رو ما نمی‌توانستيم هر مطلبی که بوی آزادی طلبی دارد عنوان کنيم.» محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) بارها گفته و نوشته است من هرگاه که با پدرم محمدحسين فروغی بودم به من می گفت: «در دوره ناصرالدين شاه اگر کسی اسم قانون می برد گرفتار حبس و تبعيد و آزار می شد.» اين دوره پنجاه ساله ناصرالدين شاه فقط دو - سه سال اول سلطنت او که اميرکبير صدراعظم بود می توان گفت که دوره «روشنگري» برقرار بود و پس از مرگ او تا ۴۷ سال ديگر «ديکتاتوری ناصري» ادامه داشت.

 

  اما با آن که ديکتاتوری برقرار بود، ناصرالدين شاه به جز رشته سياست، تدريس تمام علوم و فنون مرسوم جهانی را در دارالفنون رايج کرده بود و می توان به جرات اين دوره را با «دوره استبداد منور» اروپا از ابتدای رنسانس تا ۱۷۸۹ مقايسه کرد زيرا پادشاهان ديکتاتور مانند لويی چهاردهم، پادشاه فرانسه، کاترين دوم ملکه روسيه، فردريک دوم پادشاه پروس با وجود خودکامگی از نويسندگان تا آنجايی که به اساس خودکامگی آنها مستقيماً لطمه نمی زد، ميدان فعاليت می‌دادند. مانند «ولتر» و «دالامبر». می توان به جرات محمدحسين خان فروغی را با نوشتن کتاب های مختلف فلسفی، تاريخی، ادبی و کتاب هايی مانند تاريخ سلاطين ساسانی، تاريخ اسکندر کبير، غرايب زمين و عجايب آسمان، ترجمه سفر هشتاد روز دور دنيا از ژول ورن و بالاخره کتاب باارزش دستور حکومت، ترجمه نامه علی بن ابی طالب(ع) به مالک اشتر و ده ها جلد کتاب علمی و فلسفی ديگر او را با دالامبر نويسنده دايره المعارف و «ولتر» مورخ بزرگ فرانسه مقايسه کرد.

 

  محمدحسين فروغی مجبور بود برای رسيدن به مقصود يعنی آگاه کردن دانش آموزان دارالفنون به علوم سياسی، فلسفه و تاريخ را طوری تدريس کند که با نتيجه گيری از عقايد فلاسفه و مورخين، محصلين به نظريات سياسی مختلف آگاه شوند. محمدحسين فروغی ضمن تدريس تاريخ عمومی جهان و ادبيات دنيا به ويژه اروپا و عقايد فلسفی فلاسفه از يونان باستان تا عصر برگسون، به طور ضمنی و غيرمستقيم علوم سياسی را در قالب مسائل فلسفی و تاريخی به دانش آموزان دارالفنون می آموخت. وقتی که ناصرالدين شاه در روز جمعه ۱۷ ذيقعده ۱۳۱۳ هجری قمری به ضرب گلوله ميرزا رضا کرمانی از پای درآمد، محمدحسين فروغی به فرزندش محمدعلی خان فروغی گفت که: «همين که نوبت سلطنت مظفرالدين شاه رسيد، من که دست از طبيعت خود نمی توانستم بردارم، اولين روزنامه غيردولتی را در همين شهر طهران تاسيس کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار دادم که کم کم چشم و گوش مردم به منافع و مصالح خودشان باز شود. اين روزنامه را تربيت نام گذاشتم.» اولين شماره آن در پنجشنبه يازدهم رجب ۱۲۷۵ خورشدی يعنی در حدود يکصد و ده سال پيش انتشار يافت. در اين نشريه، اکثر مقالات اجتماعی، فلسفی و سياسی را فرزندش محمدعلی فروغی می نوشت و مديريت داخلی روزنامه تربيت با او بود. پدر و پسر در اداره روزنامه اشتراک مساعی داشتند.

 

  هر دو نفر با هدف گسترش آزادی و دموکراسی قلم می زدند. اعتمادالسلطنه در يادداشت های خود در ۱۲ رمضان ۱۳۰۸ هجری قمری به گرفتاری محمدحسين خان فروغی اشاره نموده و از ورود مامورين از جمله «عبدالله خان والی نوکر نايب السلطنه و ميرزا ابوتراب خان نظم الدوله مستشار پليس طهران، خانه را تفتيش کرده و همه نوشته های او را با خود به نظميه برده بودند. در آن زمان حکم دستگيری ميرزا محمدحسين خان فروغی را به جرم تقرير يک مقاله صادر کردند که با وساطت امين السلطان خلاصی يافت و به محبس نرفت. ميرزا جهانگيرخان شيرازی (صوراسرافيل) در زمينه مهارت ارائه مطالب سياسی محمدحسين فروغی و بيان عقايد آزادمنشانه او چنين می گويد: «تربيت، اول روزنامه آزادی است که در داخله ايران خصوصاً در پايتخت به چاپ رسيده است. خدماتی که اين روزنامه به وطن ما کرده است علاوه بر معلومات و فوايدی که منتشر نموده يکی اين است که مردم ايران از هرچه روزنامه بود آزرده خاطر بودند. تربيت به واسطه شيرينی بيان و مزايای چند که دارا بود مردم را روزنامه خوان کرد. ديگر اينکه اهل هوش می دانند که تمام مطالب گفتنی را ذکاءالملک در تربيت گفته و هنر بزرگ او همين است که چيزهايی را که در زمان استبداد کسی يارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان می گفت که اسباب ايراد نمی شد و مع ذلک زحمت و مرارت و صدماتی که در زياده از ده سال روزنامه نويسی کشيد و آزار و اذيت هايی که از دوست و دشمن ديد در چند سال آخر عمر که وقت استراحت و فراغت بود به تصور کسانی که خارج از کار بودند درنمی آيد.» (صوراسرافيل، ش ، ۱۵ چهارشنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵)

 

  محمدحسين فروغی از پيشگامان روشنفکری با هدف پياده کردن مشروطيت و قانون اساسی(Constitution) بود. او در حدود ده سال از ۱۳۱۴ هـ.ق ( ۱۲۷۵ هـ. ش) تا ۲۹ محرم ۱۳۲۵ هـ. ق ( ۲۹ مهر ۱۲۸۶ هـ. ش) از جمله صاحب امتياز روزنامه تربيت بود و مديريت داخلی آن با فرزندش محمدعلی فروغی بود که درج مقالات تاريخی، ادبی، سياسی و فلسفی اين روزنامه برعهده او بود و گاهی هم پدرش محمدحسين فروغی آنها را تصحيح و راهنمايی های لازم را به او می نمود. وقتی در سال ۱۲۷۸ خورشيدی مدرسه علوم سياسی به همت ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله نائينی جهت تربيت کادر وزارت خارجه به همت دوتن از پسرانش موتمن الملک و مشيرالملک (بعدها مشيرالدوله) تاسيس شد محمدحسين خان ذکاءالملک به رياست مدرسه و فرزندش محمدعلی فروغی که بعداً به دستور محمدعلی شاه ملقب به ذکاءالملک دوم شد به معاونت و استادی اين مدرسه منصوب شدند. پدر و پسر در تدريس تاريخ، فلسفه، ادبيات، مبانی علوم سياسی سعی و اهتمام داشتند و محمدحسين فروغی به زبان فرانسه و عربی و محمدعلی فروغی به زبان های فرانسه، انگليسی، عربی به طور کامل و آلمانی به قدر فهم مطالب آگاهی داشت و برای تدريس، جزواتی را از زبان های خارجی به فارسی ترجمه می کردند.

 

  در زمانی که فروغی در مدرسه علوم سياسی تاريخ تدريس می کرد درباره ارتباط تاريخ و علوم سياسی اظهار داشت مطلبی را که من برای شما می گويم به اشاره پدرم محمدحسين فروغی قبلاً در روزنامه تربيت نوشته ام و اکنون باز در اين باره می گويم که: «تاريخ را اصل و مبنای علم سياست می دانم و عقيده دارم که بدون اين علم سياست يک مملکت معطل خواهد بود. پيشرفت کار صنايع و حرف و اصلاح و فساد اخلاق ملل و ضعف و قوت دولت ها و تجاربی که از آنها حاصل می شود در تاريخ و از تاريخ است، بنابراين برای عمل آوردن عقل انسان و تکميل رتبه اولويت و مقام بشری تاريخ از ملزومات است. از اين جهت در فرنگ و آمريکا يکی از علومی محسوب می شود که معلمين مدارس و شاگردان را از تحصيل آن گريزی نيست و ناچار بايد بخوانند و کسی که تاريخ نداند «پولتيک» (علوم سياسی) نداند و کسی که پولتيک نداند خطا است که دخل و تصرف در کارهای مملکتی و دولتی نمايد و از آن سخن گويد.» . از اين رو، در همان زمان که پدر و پسر دوشادوش يکديگر در مدرسه علوم سياسی که در واقع پايه و مبنای دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران بود، به تدريس می‌پرداختند، محمدحسين فروغی ضمن نطقی گفت که نظر به اهميتی که تاريخ در علوم سياسی دارد به همت و احترام فرزندم محمدعلی تاريخ ايران برای تدريس و تکميل کار مدارس و مکاتب تاليف شده است. محمدعلی فروغی در مقدمه تاريخی که برای مدرسه علوم سياسی نوشت، آورده است که: «تاريخ علم به وقايع زندگانی نوع انسان است و از ظهور و ترقی و تنزل اقوام مختلفه و آداب و رسوم و عقايد و حالات و آثار ايشان گفت وگو می کند

 

  از اقتصاد سياسی تا ديپلماسی عمومی

 

  محمدعلی فروغی در ۱۲۸۴ خورشيدی يک سال پيش از فرمان مشروطيت و در حدود يکصد و يک سال پيش از آن که نهضت‌های پرولتاريايی پا بگيرد، در کتاب اصول علم ثروت ملل (اکونومی پولتيک) نخستين کسی بود که به اقتصاد سياسی پرداخت. او در اين کتاب از جماعات کارگران به عنوان طبقه اجتماعی جديدی سخن می گويد، در اين اثر ارزشمند علمی، تحول اقتصاد صنعتی، تشکيل طبقه کارگر آن طور که بتوانند افکار سوسيال دموکراسی را ترويج دهند نه يک مرام سياسی تحت عنوان سوسياليسم مطلق. تشکيل طبقه کارگر، هشياری اجتماعی و تحرک کارگران، حقوق کارگران مثل حق تجمع، حق دست کشيدن از کار، تغيير شرايط کار و ترقی وضع مزدوری جملگی مورد بررسی قرار گرفته است. زبده ترين بخش اين مبحث بدين شرح است:

 

  سخن بر سر «اجتماع کارگران» است. با پيشرفت صنايع و متحول شدن صاحب کاران و «تفاوت فاحش» که ميان مزدوران و ارباب سرمايه پيدا شد، کارگران با هم متفق شدند و جزء يک جماعت و دسته گرديدند و قوه اجتماعيه عظيمی تشکيل يافت. زيرا اغلب احتياج و اضطرار کارگر و بعضی اوقات بی انضباطی متصدی کارخانه ها مانع سازگاری کارگران و صاحب کاران می گردد. اما به وسيله «اجتماع و اشتراک» می توانند وضع مزدوری خود را بهبودی و ترقی دهند و وضع خود را از آنچه که هست بهتر کنند يعنی نرخ مزد را از روی انصاف و عدالت تعيين نمايند و شرايط کار را تغيير دهند. اين که در شرکت های کارگری و انجمن ها دخالت نمايند يا می توانند از حالت مزدوری خارج شوند و متصدی باشند. و حتی کسانی تصور کرده اند که در آينده ترتيب کارگران همه منحصر به اجتماع اشتراکی می شود و ترتيب مزدوری از ميان می رود بی مورد نيست. به علاوه کارگران اگر با هم متفق شوند می توانند برای خود رئيس و وکيل تعيين نمايند يا اينکه اگر چاره منحصر شد و لزوم پيدا کرد با اجتماع دست از کار بکشند و تحمل ظلم ننمايند يا اينکه اگرچه تعطيل کار برای کارگران به جهت مخالفت با صاحب کاران وسيله ناشايسته ای باشد. ولی در عوض اکثر اوقات هم به کارگران فايده های زيادی می رساند. بعضی از اشخاص منکر فايده اين مطلب هستند و می گويند تعطيلی که کارگران می کنند، مخارج دارد و ضرر می زند ولی اين طور نيست. ضرری که تعطيل کارگران می زند موقتی است و حال آنکه نفعی که از آن عايد می شود از قبيل ازدياد مزد نيست. کليتاً حال کارگران بهبود می يابد. علاوه بر اين همين قدر که صاحب کاران ترس از تعطيل کارگران را داشته باشند، با ايشان درست رفتار می کنند. اما حق آزادی اجتماع کارگران به آسانی شناخته نشد. البته احتياج به اجتماع و اشتراک از قديم طبعاً احساس کرده بودند و می توان گفت که در عالم ادوار طبقات کارگران باطناً ساعی بوده اند که اجتماع و اتحادی ميان خود داشته باشند. در قرون گذشته نه کارگران و نه صاحب کاران نتوانسته اند اجتماعات صحيحی که اسباب سهولت سازگاری می شد تشکيل دهند و اين عمل با ممانعت دولت ها باعث جنگ ها و نزاع ها شد. فريدون آدميت در کتاب ايدئولوژی نهضت مشروطيت می نويسد فکر دموکراسی سياسی را از مجموع آثار جدی مولفان آغاز دوره مشروطه به دست می دهيم. اين نويسندگان از گروه ترقی خواهان و روشنفکران جديد به شمار می روند و از نظر حرفه اجتماعی استاد مدرسه علوم سياسی، وکيل مجلس، مدعی العموم (دادستان) و بالاخره خدمتگزاران دولت بوده اند و منبع افکارشان آثار متفکران بزرگ فرانسه است اين نويسندگان عبارتند از ميرزا حسن خان مشيرالدوله پيرنيا، محمدحسن خان ذکاءالملک فروغی، ميرزا ابوالحسن خان فروغی. ميرزا محمدعلی خان فروغی ذکاءالملک زمانی که استاد مدرسه علوم سياسی بود و در مجلس دوم نماينده بود، کتاب پرارزش حقوق اساسی همين آداب مشروطه دول را در ۱۳۲۵ هجری قمری نوشت.

 

  فعاليت در ديپلماسی عمومی

 

  محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) به سبب تجربيات سياسی که داشت و در مجلس دوره اول و دوم نماينده مجلس بود و مدتی نيز رئيس مجلس بود و در زمان رياست موتمن الملک پيرنيا معاونت مجلس را بر عهده داشت و در زمينه سياست و پولتيک، تاريخ جهان و فلسفه سياسی فردی سرآمد بود و در ۲۵ آذر ۱۲۹۷ زمانی که رياست ديوان عالی تميز (ديوان عالی کشور) را بر عهده داشت عازم شرکت در کنگره ورسای شد، از اين نظر دارای تجربيات عملی و از نظر تئوريک نيز بسيار قوی بود و حتی در ماموريت حل اختلاف با ترکيه در زمان آتاتورک به ترکيه رفت و رفع اختلاف شد. در ۱۸ تير ۱۳۰۷ به عنوان نماينده ايران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو که برای تخفيف تشنجات بين المللی تشکيل شده بود شرکت کرد و در جريان دهمين اجلاسيه مجمع عمومی جامعه ملل به رياست اين جامعه رسيد.

 

  او مشروح سخنرانی های نمايندگان شرکت کننده در کنفرانس خلع سلاح را که او در آن وقت «ترک سلاح» می ناميد به وزارت خارجه می فرستاد و سفارش می کرد که نکات اصلی و مهم اين سخنرانی ها به وسيله اساتيد رشته علوم سياسی برای دانشجويان قرائت شود. او ضمن فرستادن اين سخنرانی ها خودش نيز مطالبی در مورد سياست بين الملل، ديپلماسی عمومی انشا و سفارش می کرد که در وزارت خارجه بايگانی شود و هر وقت استادی احتياج به مراجعه آن داشت بتواند به آن رجوع نمايند. در يکی از نامه هايی که نوشته است ضمن تحرير نطق «اريستيد بريان» نماينده فرانسه در کنفرانس به اصطلاح او «ترک سلاح» می نويسد:

 

  «ملل حس امنيت واقعی نخواهند کرد و اطمينان به عقل سليم نخواهند داشت مگر آنکه نماينده همه ملل که در جامعه ملل اجتماع کرده اند مساعی خود را متحد کنند که احتمال جنگ تخفيف يابد. به عقيده من حکميت (داوری) اساس صلح است. البته برحسب قواعد خلقت و بشريت مابين ملل حتی آنها که نياتشان صلح طلبانه و دوستانه است اختلاف بروز می کند و مشکلات ظهور می نمايد و ما نمی توانيم طبيعت خود را ترک کرده و فرشته و ملک شويم وليکن بايد با ملاحظه نقص بشريت کاری کنيم که مناقشات و حوادث منجر به جنگ نشود و اسباب فصل اختلافات به طريق قضاوت، عاطل و باطل بماند. بنابراين ما هفته ها است که قضيه حکميت را مطرح کرده ايم.» فروغی اضافه می کند: من می دانم که صلح هم مانند جنگ فداکاری لازم دارد. اما تفاوت ميان مللی که برای صلح فداکاری می کنند و آنهايی که برای جنگ، اين است که هر قومی که علم دار صلح می شود، حصول مقصودش احتمالی است. اما آن قوم که مبادرت به تجهيز سلاح می نمايد، منتهی شدن کارش به جنگ حتمی است، زيرا شمشيرزن عاقبت به شمشير هلاک می شود. ضمناً در کنفرانس ژنو با برده فروشی و تجارت ترياک مخالفت جدی به عمل آمد و يکی از آن مخالفان مرحوم فروغی بود. فروغی پيام فرهنگ ايران را در قالب اين شعر در جريان دهمين جلسه مجمع عمومی جامعه ملل قرائت کرد و گفت: بنی آدم اعضای يکديگرند چو در آفرينش ز يک گوهرند.

 بيان مفاهيم مردم‌سالاري 

 

  پس از آن که در پنج شهريور ۱۳۲۰ رضاشاه با التماس به فروغی پيشنهاد نخست وزيری کرد قريب شش سال بود که مغضوب بود، چون وضعيت بحرانی بود، پذيرفت ولی هيچ شرطی را از جانب رضاشاه نپذيرفت و خروج او را از مملکت يگانه راه حل بحران دانست و در ۱۸ شهريور ۱۳۲۰ ضمن قبول اينکه راه آهن ايران را تحت اختيار متفقين قرار دهد تا کمک های غرب به روسيه برسد طبق قراردادی از آنان خواست که بعد از اتمام جنگ خاک کشور را ترک نمايند. او پس از سروسامان دادن به وضع خواروبار مورد لزوم مردم، برای آگاه کردن مردم به مسائل روز در روز سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۲۰ در ساعت ۵/۸ بعدازظهر يک سخنرانی مفصل کرد و مسائل سياسی را به زبان ساده همانطور که در دارالفنون، دارالمعلمين مرکزی و مدرسه علوم سياسی به سادگی تشريح می کرد در اين زمان نيز به سادگی بيشتر مفاهيم سياسی را برای مردم شرح داد که از خلال آن می توان درباره خط مشی سياسی و عقيده فروغی قضاوت کرد. او نطق خود را به اين شرح آغاز کرد:

 

  «بحمدالله و به فضل خداوند بار ديگر پا به عرصه آزادی گذاشتيد و می توانيد از اين نعمت برخوردار شويد. البته بايد قدر اين نعمت را بدانيد و شکر خداوند را به جا آوريد. از رنج و محنتی که در ظرف ۴۰ - ۳۰ سال گذشته به شما رسيده است اميدوارم تجربه آموخته و معنی آزادی را دريافته باشيد. در اين صورت می دانيد که معنی آزادی اين نيست که مردم خودسر باشند و هر کس هرچه می خواهد بکند. در عين آزادی قيود و حدود لازم است. اگر حدودی در کار نباشد و همه خود سر باشند هيچ کس آزاد نخواهد بود و هرکس از ديگران قوی تر باشد آنان را اسير و بنده خود خواهد کرد. قيود و حدودی که برای خودسری هست همان است که قانون می نامند. وقتی آزادی خواهد بود که قانون در کار باشد و هر کس حدود اختيارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند. پس کشوری که قانون ندارد و يا قانون در آن مجری و محترم نيست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زيست نخواهند کرد. پس اولين سفارشی که در عالم خيرخواهی و ميهن دوستی به شما می کنم اين است که متوجه باشيد که ملت آزاد آن است که جريان امورش و بر وفق قانون باشد. بنابراين هرکس به قانون بی اعتنايی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است يعنی دشمن آسايش ملت.

 

  پس از اين مقدمات که گمان می کنم قابل انکار نباشد، می پردازيم به اصل مطلب و يادآوری می کنم که وجود قانون بسته به دو چيز است: يکی قانون گذار و يکی مجری قانون و جمع اين دو چيز را حکومت يا دولت می گويند. چون ملت های مختلف را در زمان های مختلف در نظر بگيريم می بينيم که حکومت های آنها همه و هميشه يکسان نبوده و نيستند. گاهی از اوقات قانونگذار و مجری قانون يک نفر بوده و گاهی چند نفر بوده اند و بعضی از ملت ها هم بوده و هستند که قانون گذاری و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است. قسم اول حکومت انفرادی و استبدادی است. قسم دوم حکومت خاص و اشراف است. قسم سوم را حکومت ملی می گويند که اروپاييان دموکراسی می نامند. همين قدر می گويم ملت ها هرچه داناتر و به رشد و بلوغ نزديک تر می شوند به قسم سوم يعنی حکومت ملی متمايل تر می گردند. اين جماعت ها علاوه بر آنکه تحت نظر هيات وزيران هستند، تحت رياست عاليه يک نفر هستند که اگر او انتخابی باشد رئيس جمهور ناميده می شود و اگر دائمی و موروثی باشد پادشاه است.

 

  شما ملت ايران به موجب قانون اساسی که تقريباً ۳۵ سال پيش مقرر شده است دارای حکومت ملی مشروطه هستيد. اما اگر درست توجه کنيد تصديق خواهيد کرد که در مدت اين ۳۵ سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقيقی برخوردار بوده باشيد و چندين مرتبه حکومت ملی يعنی اساس مشروطيت شما مختل شده است. شرايطی که در حکومت ملی بايد ملحوظ باشد چيست؟ فراموش نکنيد که معنی حکومت ملی اين است که اختيار امور کشور با ملت باشد و البته می دانيد که هر کس اختياراتی دارد و در ازای آن اختيارات مسئوليتی متوجه او می شود. اما وظيفه روزنامه نگاران؛ وظيفه آنان اين است که هادی افکار مردم شوند و ملت و دولت را به راه خير دلالت کنند. وظيفه مستخدمين و کارکنان دولت اين است که در اجرای قوانين از روی صحت و درستی وسيله پيشرفت کار وزيران باشند و موجبات آسايش اتباع نوع خود را که مخدومين ايشان هستند فراهم آورند. اما وظيفه پادشاه چيست؟ وظيفه پادشاه اين است که حافظ قانون اساسی و ناظر افعال دولت باشد و افراد ملت را فرزندان خود بداند و به مقتضای مهر پدری با آنها رفتار کند و رفتار و کردار و گفتار خود را سرمشق مردم قرار دهد. روی هم رفته وظيفه جميع طبقات ملت اين است که گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبيق کنند و چنان که يکی از حکمای اروپا گفته است اگر بنياد حکومت استبدادی بر ترس و بيم است بنياد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصاً اگر متصديان امور عامه شرافت را نصب العين خويش نسازند کار حکومت ملی پيشرفت نمی کند و اما اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصی را منظور بدارند و حاضر نشوند که يک اندازه از اغراض جزيی خود را فدای منافع کلی کنند و از راه صلاح خارج شده به جای اشتغال به امور شرافتمندانه برای پيشرفت اغراض خصوصی وسائل نامناسب از تزوير و نفاق و فتنه و فساد و دسته بندی و هوچی گری به کار برند و اگر نمايندگان ملت (وکيلان مجلس) در قانون گذاری يا اجرای قانون اهتمام لازم ننمايند و نمايندگی ملت را وسيله تحصيل منافع شخصی بدانند و عوامفريبی را پيشه خود سازند و دسيسه کاری را شعار خود کنند يا معنی نمايندگی ملت را مدعی شدن با دولت بدانند و اگر وزيران وزارت را فقط مايه تشخص و جلب منافع فردی فرض کنند، اگر پادشاه حافظ قوانين نباشد و سلطنت را وسيله اجرای هوای نفس سازد و اگر طبقات ملت از طريق شرافت پا بيرون گذارند، بايد حتم و يقين دانست که باز اوضاع اين ۳۵ سال گذشته تجديد خواهد شد

 

  بنابراين محمدعلی فروغی با اين سخنرانی خود در مقابل ملت به طور مستقيم اين دوره ۳۵ ساله به ظاهر مشروطه را با تمام فداکاری های ملت، جريانی استبدادی و به نام مشروطه می شناخته است و با توجه به تاليفاتی که در زمينه حقوق، فلسفه و تاريخ داشته می توان از عقايد او اين چنين برداشت کرد که او طرفدار يک دموکراسی با پيروی از عقل سليم بوده است و ميهن دوستی يا ميهن پرستی عقلانی را يگانه راه وحدت ملی و استقلال کشور می دانسته است. فروغی از طريق حکمت سقراطی و ديالکتيک که ويژه سقراط بود سعی در مجاب کردن طرف مقابل خود می کرد و حتی اگر طرف مقابل در بحث، فروغی را مجاب می کرد با کمال ميل می پذيرفت.

 

  آيين سخنوري و فرهنگستان

 

  محمدعلی فروغی با نوشتن کتاب آئين سخنوری (فن خطابه) در ۱۳۱۶ می گويد که سخنوری يا خطابه فنی است که به وسيله آن گوينده، شنونده را در سخن خود اقناع و بر منظور خويش ترغيب می کند. او در کتاب خود يکی از اختصاصات ذاتی هر سياستمداری را مسلط بودن بر فن خطابه می داند. او عقيده دارد که در بحث های دونفره يا دسته جمعی بايد از روش سقراطی استفاده کرد تا طرف مقابل خودش بر اشتباه خويش آگاه شود. او در ابتدای کتاب آئين سخنوری خويش می گويد: سخنوران و اهل سياست به قول فردوسی سخنانشان بايد معقول باشد تا ملت را گمراه نکند و دولت سر و سامان بيابد. فردوسی طوسی در اين باب گويد:

سخن چون برابر شود با خرد/ روان سراينده رامش برد

 

  زبان در سخن گفتن آژير کن/ کمال خرد را سخن تيز کن

 

  او سپس خطابه «ماسيليون» ( Massillon ) از خطبای فرانسه را در حضور لويی پانزدهم شرح می دهد و درباره مروت بزرگان نسبت به خلق خدا بياناتی می کند و می گويد: «قدرت مطلق از خداوندگار است و خداوند آنچه می دهد برای سود مردمان است. اگر در روی زمين بينوايان و تيره روزان نبودند وجود بزرگان بی ثمر می بود. بزرگی بزرگان به سبب نيازمندی مردم است. مردم برای بزرگان خلق نشده اند بلکه بزرگان هر چه هستند برای مردمند و به کلی خلاف حکمت می بود که غير از اين باشد. خلقت جهان فقط برای فراهم ساختن تمتعات مشتی نيک بختان نيست.» از نظر فروغی هدف فن سخنوری و بحث قانع کردن مستمع بود. زمانی که در فرهنگستان بود، در سال ۱۳۱۴ در يکی از جلسات، يکی از حضار پافشاری می کرد که يک واژه نامانوس اوستايی به جای زبان عربی پذيرفته شود. فروغی همواره عقيده داشت که هر چيز به جای خويش نيکوست و اگر يک واژه عربی زيبا بود بايد به کار برده شود. اتفاقاً در آن جلسه استاد عبدالعظيم قريب نيز با حذف اين واژه عربی مخالفت کرد و دو عضو افراطی هم بر سر اين موضوع جدال می کردند و می گفتند که شما حق نداريد به زبان اوستايی که زبان نياکان ماست اهانت کنيد و آن را زبان مرده بخوانيد.

 

  محمدعلی فروغی ناگهان رشته سخن را به دست گرفت و با متانت از تمام حضار در جلسه پرسيد که آيا پدر او محمدحسين فروغی را می شناسيد يا نام او را شنيده ايد. همه اعضای فرهنگستان جواب مثبت دادند و هر کدام شرحی درباره محمدحسين فروغی بيان کردند. آنگاه فروغی گفت: «آقايان به شهادت همه شما پدر من مردی دانشمند و ارجمند بود و من به فرزندی او مفتخرم. با اين وصف اگر به من بگوييد که پدرت مرده است من حق ندارم از شما رنجش حاصل کنم زيرا مسلم است که پدرم مرده است. زبان اوستايی هم درست است که زبان نياکان ما بوده است ولی چه می توان کرد که آن هم مرده و متروک شد و انصاف نيست ما به کسی که اين حقيقت واضح را اعلام می کند بتازيم و در وطن پرستی او ترديد روا داريم.» اين بيان شيوا و اين استدلال سقراطی فروغی مانند آبی که بر آتش ريخته شود جلسه را به حال عادی درآورد و محيطی آرام و دور از هياهو بر آن حاکم شد (روايتی از دکتر رعدی آذرخشی).

 

  اين مطلب چند درس از عقايد سياسی، اجتماعی و فلسفی فروغی به ما می دهد. اولاً او با نوشتن کتاب سير حکمت در اروپا و آشنايی کامل به عقايد فلاسفه به ويژه عقل گرايان مانند دکارت که کتاب روش راه بردن عقل او را جداگانه ترجمه کرده است، هيچ چيز را بدون استدلال و روش عقلانی نمی پذيرفت و حتی وطن پرستی او نيز عقلانی بود و هيچ وقت دچار «شوونيسم» يا ميهن پرستی افراطی نشد، ثانياً با آنکه شيفته فلاسفه عقل گرا بود ولی گاهی که پای استدلاليان را چوبين می يافت به عرفان، شهود و شناخت درونی «اينتوايشن» متوسل می شد هر چه قلب او گواهی می داد آن را می پذيرفت و تسليم و رضا در برابر خداوند را چاره کارها می دانست چنانچه در قضيه محمدولی اسدی که متولی باشی آستان قدس رضوی بود و پدر داماد او محسوب می شد، وقتی که محمدولی اسدی از محمدعلی فروغی خواست که درباره او نزد رضاشاه وساطت کند، فروغی نامه ای به اسدی نوشت و در آن قيد کرد که:

 

  در کف شير نر خونخواره ای غيرتسليم و رضا کو چاره ای

 

  وقتی مامورين شهربانی مشهد اين نامه را ضبط کردند، رضاشاه با پرخاش، فروغی را از نخست وزيری برکنار کرد. او حتی شوونيسم را در توجه بی چون و چرای زبان فارسی رد می کند و برای آن عاقبت سياسی بدی را پيش بينی می کند. فروغی در آذر ۱۳۱۵ در رساله ای تحت عنوان پيام من به فرهنگستان از چگونگی احساس خود به زبان فارسی سخن می گويد و اضافه می کند که من به زبان فارسی دلبستگی تمام دارم زيرا گذشته از آنکه زبان خودم است و ادای مراد خويش را به اين زبان می کنم از لطايف آثار آن خوشی های فراوان ديده ام. نظر دارم به اين که زبان آينه فرهنگ قوم است و فرهنگ مايه ارجمندی و يکی از عوامل نيرومندی مليت است. هر قومی که فرهنگی شايسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و جاويدان است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه می تواند باقی بماند. او می گويد، اين عشق به زبان فارسی تا آن حد حاد و بيمارگونه نبايد باشد که موجبات مخدوش کردن زبان فارسی را فراهم آورد.

 

  فهرست آثار

 

  1. تاريخ مختصر ايران

 

  2. تاريخ مختصر دولت قديم روم

 

  3. دوره مختصر از علم فيزيک

 

  4. اصول علم ثروت ملل

 

  5. حقوق اساسی يا آداب مشروطيت دول

 

  6. تاريخ ملل قديمه مشرق (ترجمه)

 

  7. حکمت سقراط و افلاطون

 

  8. انديشه‌های دور و دراز

 

  9. پيام به فرهنگستان

 

  10. فن سماع طبيعی

 

  11. سير حکمت در اروپا

 

  12. آئين سخنوری

 

  13. تصحيح کليات سعدی

 

  14. زبده ديوان حافظ

 

  15. تصحيح رباعيات خيام

 

  16. خلاصه شاهنامه

 

  17. مواعظ سعدی

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

  منبع:

 

  ۱. ذکاءالملک فروغی و شهريور ، ۱۳۲۰ دکتر باقر عاقلی، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۷۰

 

  ۲. روزشمار تاريخ ايران، دکتر باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، ۱۳۷۰

 

  ۳. پژوهشگران معاصر ايران، هوشنگ اتحاد، نشر فرهنگ معاصر تهران، ۱۳۷۸

 

  ۴. مقالات مرحوم حبيب يغمايی در دوره های جديد مجله يغما از ابتدا تا ۱۳۵۷

 

  ۵. سرگذشت مطبوعات ايران، روزگار محمدشاه و ناصرالدين شاه، جلد اول، سيدفريد قاسمی، انتشارات وزارت

 

  ارشاد، تهران، ۱۳۸۰

 

  ۶. شرح حال رجال سياسی و نظامی ايران جلد دوم، دکتر

 

  باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، ۱۳۸۰

 

  ۷. زندگينامه و شرح حال وزرای امور خارجه، دکتر باقر عاقلی، انتشارات دفتر مطالعات بين المللی وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۹

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

فروغی، چراغدار فراماسونري !

 

 

 فروغی، چراغدار فراماسونري !

نشریهالکترونیکی دوران

 

محمد علی فروغی در سال 1254ش به دنیا آمد و پس از مرگ پدر به " ذکاءالملک" ملقب شد. به گفته مهدی بامداد، جد اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان سکنی گرفت و مسلمان شد. پدر فروغی، محمد حسین ذکاءالملک متخلص به فروغی، از معاریف فرهنگی زمان خود به شمار می رفت. او تحت تأثیر میرزا ملکم خان از پیشکسوتان ترویج فرهنگ غربی و فراماسونی در ایران شد. میرزا محمد علی در چنین مکتبی تربیت شد و به نوبه خود به یکی از برجسته ترین متفکرین غربگرا و بزرگ فراماسون ایران بدل گردید. فروغی فردی دانشمند و با استعداد و بسیار پرکار و از نظر ظاهری با وقار بود و به دلیل همین ویژگی ها به مغز متفکر فراماسونری ایران بدل گردید و نام واندیشه او بر فرهنگ رسمی دوران پهلوی- از دبستان تا دانشگاه- سایه افکنده بود .

 

سوابق و فعالیت ها

محمد علی فروغی برای نخستین بار به همراه وثوق الدوله (میرزا حسن خان) و دبیرالملک (میرزا محمدحسین خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه فراماسونری و معادل های فارسی آن چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در سن 32 سالگی ازبنیانگذاران لژ «بیداری ایران» بود و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد. فروغی از مدرسین مدیر مدرسه علوم سیاسی بود که توسط فراماسون های سر شناس میرزا نصرالله خان مشیرالدوله و پسرش میرزا حسن خان بنیاد نهاده شد. این مدرسه که بعدها دانشکده حقوق شد، مکتبی بود که فرزندان طبقه حاکم ایران را به خود جذب می کرد و دولتمردان و رجال سیاسی ایران آینده را پروش داد و بذر فرهنگ و روانشناسی فراماسونی را در نسل های متمادی تحصیلکردگان و دانشگاهيان غربگرای ایران افشاند.خان ملک ساسانی می نویسد:

«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت و گو از مستعمره های انگلیس بود،که آیا خود اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمد علی ذکاءالملک گفت: آقایان شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط داده اید؟ همه گفتند: آری.گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته.گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید آستین هایش تکان می خورد؟ همه گفتند: نه! گفت پس چه چیزی لازم بود که آستین ها را به حرکت در آورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما مثل آستین بی حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد»

 

فروغی و سلطنت پهلوی

فروغی در به قدرت رسیدن رضا خان و تأسیس سلسه پهلوی نقش اساسی داشت. مورخ معاصر، حسین مکی می نویسد: «فروغی از بدو پیداش رضا خان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد"تمرکز حکومت و قدرت"و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرد، و در بسیاری بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بود».

فروغی در سه مقطع حساس حیات سلسلۀ پهلوی نقش اصلی داشت: او نخستین رئیس الوزرای رضا خان بود که"شنل آبی"سلطنت را در مراسم تاجگذاری بر دوش او استوار ساخت. سپس در سال های1312-1314که رضا خان مأموریت یافت تا مهلک ترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد سازد، و برنامه هدم حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام زدایی را با خشونت و سبعیُت به اجرا در آورد، باز فروغی نخست وزیر بود. و فروغی آخرین رئیس الوزرای رضا خان بود که در لحظات ترس و دلهرۀ"دیکتاتور"به فریاد او رسید وبه خاطر خدمات بزرگش بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد، و بالاخره به عنوان نخستین نخست وزیر پهلوی دوم، تاج شاهی را بر فرق محمدرضا نهاد. برخی محققین بر اساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجه بریتانیا(که از سال1972استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعیین محمدرضا پهلوی به عنوان شاه ایران رد می کنند و آن را نتیجۀ عمل مستقل و سریع فروغی می دانند. یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط می کنند. این ادعا در واقع تأثیر پذیری از تلاش خود مقامات انگلیسی است،که کوشیده و می کوشند تا مداخلۀ خود در امور داخلی ایران گرده پوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بین المللی در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند...بنابراین عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که انگلستان رسما نظر دهد، بدان معنا نیست که او مستقل از انگلیسی ها عمل کرده و مقامات لندن در این ماجرا دخالتی نداشته اند... در این میانه آنچه جالب است نقش فروغی در این ماجرا است. فروغی نه به عنوان یک مهره وعامل، بلکه به عنوان یک سیاست پرداز بسیار مؤثر عمل کرد و اهمیت و پرستیژ او بدان حد بود که سرویس اطلاعاتی از آن برای اقناع مقامات مهمی چون سر آنتونی ایدن(وزیر خارجه) استفاده می کرد. به عبارت دیگر، نظریۀ فروغی نقش اصلی و تعیین کننده در تعیین سیاسنت خاور میانه ای انگلستان در ایران داشت.

 

فروغی و فرهنگ معاصر ایران

فروغی حلقۀ واسطۀ نسل کهن فراماسون های عهد قاجار(ملکم ها و مشیرالدوله ها) با فراماسون های نسل بعد بود. او در حلقه ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران(حسن پیرنیا،تقی زاده، محمود جم ، علی منصور، ابراهیم حکیم الملک و...) روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید. فروغی در سال هایی که به ظاهر خانه نشین شده بود، به جذب استعدادهای علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک های بی دریغ مادی و سیاسی خود آن ها را مورد حمایت قرار داد و بدینسان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت. بیهوده نیست که مجتبی مینوی در رثای سی سالگی در گذشت فروغی می گوید: «تمام دورۀ درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغی ها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود».

فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضا خان، تمامی عناصرشووینیسم شاهنشاهی وباستان گرایی را،که بعدها توسط پیروان وشاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج راپادشاهی پاک زاد و ایران نژادو وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملق آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق گویی از رضا خان نیاز نداشت. او می خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید با رضاخان چگونه سلوک کرد و به رضا خان بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد!...او اینک شاه شاهان و وارث تاج و تخت کیان و جانشین کوروش و داریوش و نوشیروان است! انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی هایی مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان در نام نیز یگانه و بی همتا بماند...همه این اقدامات یک هدف داشت؛ ترویج اندیشه و روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز،که در شاه نه انسانی مانند سایر انسان ها، بلکه ابر مرد و حتی"نیمه خدا" است.زیرا، تنها چنین شاهی است که می تواند به عنوان یک دیکتاتور مطلق العنان بر تودۀ عوام فرمان راند و سلطۀ سیاسی- فرهنگی نو استعمار را تأمین کند.فروغی شخصا چنین باوری داشت و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می دانست.

 

منبع:فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ج 2

كارنامه فرهنگي فروغي

 

   

 

 كارنامه فرهنگي فروغي

نشریه الکترونیک دوران

محمد‌علي فروغي مدرس و مدير مجموعه‌اي به نام «مدرسه علوم سياسي» بود. اين مدرسه توسط فراماسونهاي سرشناس،‌ يعني، ‌«ميرزا نصرالله‌ خان مشيرالدوله» و پسرش «ميرزا حسن خان» بنياد نهاده شد. اين مدرسه كه بعداً «دانشكدة حقوق» نام گرفت، مكتبي بود كه فرزندان طبقة حاكمة ايران را به خود جذب كرده و دولتمردان و رجال سياسي آيندة ايران را پرورش مي‌داد و بذر فرهنگ و تفكّرات فراماسونري را در نسلهاي متمادي تحصيل كردگان و دانشگاه ديدگان غرب‌گراي ايران افشاند.

محمد‌علي فروغي در چنين مدرسه‌اي، ابتدا به تدريس و سپس به مديريت آن انتخاب شد و اين انتخاب نمي‌تواند جداي از تفكّر حاكم بر مدرسه باشد. چنانچه يكي از شاگردان همين مدرسه به نام «خان‌ملك ساساني» مي‌نويسد:

«خوب به خاطر دارم يك روز،‌ درس تاريخ داشتيم و گفتگو از مستعمره‌هاي انگليس بود كه آيا خود اهالي قادر به اداره كردن ممالك خود هستند يا نه؟

ميرزا محمدعلي ذكاءالملك (فروغي) گفت: آقايان شما هيچ وقت سرداري (نوعي پوشاك) براي دوختن به خيّاط داده‌ايد؟

گفتند: آري!

گفت: خيّاط براي سرداري آستين گذارد؟

همه‌ گفتند: البتّه.

گفت: وقتي سرداري را از مغازة خيّاطي به منزل آورديد،‌ آستينهايش تكان مي‌خورد؟

همه گفتند: نه.

گفت پس چه چيز لازم بود كه آستينها را به حركت درآورد؟

شاگردها گفتند: لازم بود دستي توي آستين باشد تا تكان بخورد.

جناب فروغي فرمودند: مقصود من هم، همين بود كه بدانيد ايران شما مثل آستين بي‌حركت است،‌ كه تا دست توانائي مثل دست انگليس در آن نباشد، ممكن نيست تكان بخورد!! »

يكي از جامعه‌شناسان دربارة فروغي مي‌نويسد:

«فروغي مغز متفكر رژيم (پهلوي) يكي از غرب‌زدگان فراماسونر بود. فروغي كه خود مورد احترام شديد تمام غرب‌زدگان است، در عالم سياست تا نخست‌وزيري هم پيش رفته و عامل سياست رژيم در جهت اسلام‌زدايي و ورود فرهنگ غرب بوده است. »

محمدعلي فروغي به عنوان بزرگ ماسونرها و مغز متفكر رژيم پهلوي، تلاش همه‌جانبه‌اي را براي زدودن اسلام و فرهنگ غني آن و جايگزين نمودن فرهنگ تحميلي غرب انجام داد و علّت اصلي ورود او به صحنة سياست و پيش رفتن تا مقام رئيس‌الوزرايي ـ كه يقيناً به اشارة تشكيلات جهاني فراماسونها و انگليس بوده است ـ استفاده از اهرم قدرت بي‌سواد و نافهمي چون رضا‌خان، در جهت اجراي اين نقشه بوده است. نقشه‌اي كه در رأس تمامي اهداف استعماري انگليس در آن زمان و امريكا در عصر پهلوي دوم قرار داشت و مقدمات آن را از زمان ناصرالدين‌شاه و پس از حكم معروف مرجع بزرگ شيعيان،‌ مرحوم «ميرزاي شيرازي» ـ اعلي‌الله مقامه ـ و نقش بزرگ علما در مشروطه و سپس جهت دادن مشروطه به سوي مشروعيت، به رهبري آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري ـ رضوان‌الله عليه ـ فراهم شده بود.

در واقع فروغي، چه در كسوت تدريس مدرسة علوم سياسي و مديريت آن و چه در كسوت سياست و افت و خيزهاي آن، همّت خود را براي جذب استعدادهاي علمي و فرهنگي و حمايت بيدريغ مادّي و سياسي و تربيت آنان، بر روال تفكر غربي صرف نمود. چنانچه يكي از همين حمايت‌شدگان او مي‌گويد:

«تمام دورة درس خواندن و نشو و نماي ما، با تأليفات «فروغي»ها و اسم خاندان فروغي به هم پيچيده بود

فروغي در مراسم تاجگذاري رضاخان، طي نطقي كه به تعبير گروهي از مورّخان «تملّق‌آميز» و به تعبير درست‌تر گروه ديگري از تاريخ‌نويسان «ترسيم ايدئولوژي شاهنشاهي» و «باستان‌گرايي» بوده است، آشكارا چرخش نظام پهلوي و سياست دولت را كه در دست خود او بود، ‌به سمت زدودن فرهنگ اسلام و احياي ايران باستان نشان مي‌دهد. آنچه او ترسيم مي‌كند و قدرت رضاخان را در جهت تحقّق آن به كار مي‌گيرد، تكميل كردن تفكر جدايي دين از سياست و انزواي روحانيت در گوشة محراب و مسجد، كه توسط اسلاف خود تقي‌زاده، ميرزاملكم‌خان، سيّد ضياء و... دنبال شده بود،‌ مي‌باشد. در واقع او علايق باستاني و مليّت‌گرايي را در مقابل اسلام به كار مي‌گيرد،‌ چيزي كه ما در جريان جمعيتهاي روشنفكري، در طول تاريخ پهلوي تا پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن ديده‌ايم. جمعيتهاي گوناگون همچون جبهة ملّي، نهضت آزادي، همواره از تفكّر فروغي مايه گرفته‌اند. اوّلي جناح غير متديّن و دوّمي جناح متديّني كه اسلام را در ساية ايران قبول داشته و همواره در خط ترسيم شده توسط فروغي و اسلاف و خلفهايش حركت كرده است.

فروغي در نطق معروف خود، رضاخان ميرپنج را «پادشاهي پاكزاد و ايران‌نژاد»، «وارث تاج و تخت كيان»، «ناجي ايران» و «احياگر شاهنشاهي باستان» مي‌خواند. انتخاب نام «پهلوي» هم از ابتكارهاي فروغي بود تا رضاخان از سابقة خود، به عنوان «خان»، «ميرپنج» و «سردار سپه» فاصله بگيرد و خود را «شاه شاهان» و جانشين «كوروش»، «داريوش» و «نوشيروان» بداند. تأليف كتاب سه‌ جلدي «ايران باستان» توسط فراماسوني چون «حسن پيرنيا» (پسر ميرزانصرالله خان مشيرالدوله، از بانيان فراماسونري در ايران) در همين راستا صورت مي‌گيرد. جشنهاي 2500 ساله، حذف سالشمار هجري و جايگزيني تاريخ شاهنشاهي به جاي آن، نتيجه تلاشهاي فروغي،‌ و تحقّق بندهاي ايدئولوژيك نطق اوست.

اقدامات عمدة فروغي، غير از تدريس و مديريت مدرسة علوم سياسي و ترويج مسلك فراماسونري در راستاي تحميل فرهنگ غربي عبارتند از:

 

1ـ برگزاري جشن هزارة فردوسي و كنگرة مستشرقان در تهران

اين اقدام كه بازتاب جهاني پيدا كرد،‌ به مناسبت هزارمين سال ولادت «ابوالقاسم فردوسي طوسي» با دعوت از مستشرقان جهان برگزار گرديد. اوّلين جلسة كنگره، در تهران،‌كه توسط فروغي كارش را آغاز كرد به مدت هشت روز ادامه يافت. مرحلة پاياني آن،‌ با حضور رضاشاه،‌ در مشهد ادامه يافت و با افتتاح آرامگاه فردوسي، به پايان رسيد.

علاقة فروغي به شاهنامة فردوسي،‌ بي‌دليل نبوده است. او بخش مهمي از وقت خود را براي شاهنامه صرف كرد و به تنظيم خلاصة دو جلدي و منتخب يك جلدي آن پرداخت. تلاش فروغي و شاگردان و پيروان مكتب او، باعث شد تا شاهنامة حكيم ابوالقاسم فردوسي طوسي، به كتاب مقدس ايدئولوژي شاهنشاهي بدل گردد. اين اقدام به ظاهر فرهنگ ملّي، به فرهنگ شاهنشاهي تبديل، و ابزاري براي طرد فرهنگ اسلامي شده بود.

فردوسي كتاب خود را «ستم‌نامة عزل شاهان» و «دردنامة بي‌گناهان» مي‌خواند كه در اشعار زير منعكس است:

 

 

 

 

 

نگه كن كه اين نامه تاجاودان

درفشي بود بر سر بخردان

بماند بسي روزگاران چنين

كه خوانند هركس برو آفرين

ستم‌نامة عزل شاهان بود

چو درد دل بي‌گناهان بود

 

استفادة جهت‌دار از فردوسي و اشعار او، ‌كاربرد متملّقانة آن و حتي تحريف فردوسي و جعل ابيات ،‌ به چنان ابتذالي كشيد كه مرحوم «ملك‌الشعراي بهار» را به اعتراض واداشت:

«اشعار بي‌پدر و مادر را پهلوي هم قرار داده‌اند و اسم آن را شاهنامه گذاشته‌اند. بنده وقتي مي‌گويم اين شعر مال فردوسي نيست،‌ مي‌گويند تو وطن‌پرست نيستي... آقا اين وضع زندگي نيست... افرادي مي‌خواهند احساسات وطن‌پرستي مردم را بدين وسيله تحريك كنند و بالا بياوند. هرچه دلشان خواست در آن مي‌گنجانند و هرچه در آن گنجانيده شده، قبول مي‌كنند و مي‌گويند اين شاهنامة ملّت ايران است

 

 

 

 

 

 

2ـ تحريف عرفان اصيل اسلامي

تلاش در راستاي تحريف و تهي كردن محتواي عرفان اصيل اسلامي و جايگزين نمودن آن، با نوعي عرفان آميخته به صوفي منشي و «خرابات»‌نشيني كه همخواني با تعاليم فراماسوني داشت. چنانچه انديشه‌هاي حكيم مسلمان، شيخ شهيد «سهروردي» توسط آنان به عنوان «ميراث‌دانايان ايران باستان» و «انديشه‌هاي حكماي پهلوي» قلمداد و ترجمة آن به محمد‌رضا پهلوي تقديم مي‌شود!!

«در زمان حكومت رضا‌خان،‌ شايع شد كه «ابوالحسن فروغي» (برادر محمدعلي فروغي) مأموريت يافته تا يك فلسفة‌ جديد «عرفاني» به سبك «هگل» تدوين كند و همان‌گونه كه هگل سلطنت «پروس» را عاليترين تجلّي «ايدة مطلق» مي‌دانست، ‌او نيز چنين كند و شايد مثلاً با تحريف ميراث والاي عرفان اسلامي، بويژه حكمت اشراق،‌«شاهنشاهي ايران» را تحقّق «نورالانوار» بنماياند! اين «فلسفة ‌سلطنتي» تدوين نشد و دليل آن، شايد عدم توانايي آنان بوده باشد.

با وجود اين، شخص فروغي با تأليف «سير حكمت در اروپا» و ترجمة «گفتار در روش راه بردن عقل» دكارت از فرانسه، در اين راه قدمهاي مهمي را برداشت و پيروان راه و فكر او، با تأليف و ترجمه‌هاي ديگر، تا حدودي به انحراف عرفان اسلامي به عرفان صوفي‌گري و شاهي موفّق شدند.

 

3ـ فرهنگستان زبان

فرهنگستان زبان، با انگيزة پالايش زبان فارسي از لغات بيگانه، توسط دولت محمد‌علي فروغي تأسيس گرديد. اعضاي فرهنگستان،‌ از بين فضلا و ادباي معاصر انتخاب شدند و مأموريت آنان اين بود كه با توجه به متون و واژه‌هاي كهنسال فارسي،‌ لغات جديدي وضع نمايند يا واژه‌هاي متروك را دوباره رواج داده و بتدريج لغايت فارسي را جانشين لغات بيگانه كنند. فروغي شخصاً در سال 1314، مدتي كوتاه،‌ رياست فرهنگستان را عهده‌دار بود. پس از او «وثوق‌الدوله» به اين سمت انتخاب گرديد و پس از او ادارة فرهنگستان، جزو وظايف وزير فرهنگ گرديد.

فرهنگستان در سال تأسيس (1314) 120 لغت را تصويب كرد و در پايان سال 1315، تعداد لغات به 360 و در سال 1316 به 650 لغت رسيد. رضا شاه از اين تعداد لغات راضي نبود،‌ لذا در سال 1317، فرهنگستان را منحل و پس از يك هفته با تغيير در سازمان آن و واگذاري مديريت آن به وزير فرهنگ، كار را مجدداً آغاز نمود.

كار فرهنگستان عملاً به پالايش زبان فارسي از لغات عربي محدود گرديد و نشان داده شد كه فرهنگستان زبان،‌ به نوبة خود، ابزاري براي زدودن فرهنگ اسلامي از متن زندگي مردم بوده است؛ چرا كه بانيان و متصدّيان اين فرهنگستان، خود از مشاهير غرب‌زده و از مروّجان بزرگ و اصلي فرهنگ غرب بوده‌اند و چطور مي‌توان از آنان انتظار داشت آنچه را كه بدان معتقدند، از مقولة زبان پاك كنند؟ عملاً هم امّت اسلامي شاهد بود كه اصطلاحات و لغات غربي، نه تنها در متون علمي و دانشگاهي،‌ كه در ارتباطات معمولي، مراوده‌ها و مكالمات روزمرّه، بشدّت رايج گرديد و حيطة نفوذ آن به نامهاي انسانها و اماكن نيز كشيده شد. هرچند گامهايي در جهت تصويب برخي لغات خوب در اين فرهنگستان برداشته شد؛ اما جهت‌گيري غالب و انگيزه و نتيجة غايي آن، پالايش زبان فارسي از لغات عربي بود. بدين‌گونه اين اقدام به ظاهر فرهنگي و في‌نفسه خوب و مهم، به وسيله‌اي براي رشد فرهنگ مهاجم غربي و محو تمدن و فرهنگ اسلامي تبديل شد و اصولاً سياست روشنفكران وابسته،‌ اين بوده است كه اقدامهاي خود را با ظاهري پسنديده، امّا باطني منطبق بر اهداف غرب،‌ انجام دهند تا كمتر مورد سوءظن قرار گرفته و بتواند بتدريج اهداف خود را محقّق سازند.

منبع: تاريخ تهاجم فرهنگي غرب

محمد علي فروغي

مؤسسه فرهنگي قدر ولايت

1377

ص 41 تا 52

 

«فروغی»، فیلسوف فراماسون

 

 

«فروغی»، فیلسوف فراماسون

برهان

«فروغی» برای نخستین بار به همراه «وثوق‌الدوله» (میرزا حسن خان) و «دبیرالملک» (میرزا محمدحسن خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه‌ی «فراماسونری» و معادل‌های فارسی آن، چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

گروه تاریخ برهان/ حبیب‌الله مهرجو؛ «محمدعلی فروغی دردشتی» متولد 1294ه.ق. در تهران است. پدر و نیاکانش «در سلک تجارت و معروف به ارباب بودند.» از 5 ‌سالگی تحصیلات خود را شروع کرد. تحصیلات متوسطه‌ی را در «دارالفنون» گذراند و به تحصیل فن پزشکی و داروسازی مشغول شد، اما بعد از چند سالی تحصیل، آن رشته را رها و به فلسفه و ادبیات روی آورد. محمدعلی فروغی در تداوم تحصیل فلسفه بنا بر علاقه‌ای که داشت به تحصیل فلسفه‌ی «مشاء» بیش از مکاتب دیگر فلسفی علاقه نشان داد.

 

 

 

در مدرسه‌ی صدر، وی به تکمیل زبان‌های فرانسه و انگلیسی پرداخت و با یادگیری این زبان‌ها امکان دستیابی به آثار و نظریه‌های فلیسوفان اروپایی را برای خود تسهیل کرد. فروغی بعد از اتمام تحصیلات خود وارد خدمات دولتی شد و به استخدام وزارت انطباعات درآمد و شغل مترجمی زبان فرانسه و انگلیسی را در آن وزارت‌خانه به ‌عهده گرفت.

 

 

 

او بعدها فرهنگستان ایران را تأسیس کرد و ریاست آن را نیز برعهده گرفت. پدرش «محمدحسین» ملقب به «ذکاءالملک» و متخلص به «فروغی» از ادبا، شعرا و دانشمندان عصر ناصرالدین شاه بود. وی از دانشمندان، محققان و شعرای عصر ناصری و مظفری بود که در وزارت انطباعات «اعتماد السلطنه» ریاست قسمت ترجمه و تألیف با او بود. علاوه بر آن بر مترجمان همایونی ریاست داشت و غالب کتبی که اعتماد السلطنه به نام خود چاپ کرده ‌است، نتیجه‌ی تحقیق و نگارش ذکاءالملک است.

 

 

در سال 1317ه.ق. «میرزا نصرالله خان مشیرالدوله» به تشویق دو فرزند خود «مؤتمن‌الملک» و «مشیرالملک» (بعدها مشیرالدوله) مدرسه‌ی عالی علوم سیاسی را بنیان نهاد. این مدرسه برای فرزندان طبقه‌ی حاکمه‌ی ایران و دولت‌مردان و رجال سیاسی آینده‌ی کشور بنیان نهاده شد و بذر فرهنگ و روان‌شناسی فراماسونی را در نسل‌های متمادی تحصیل‌کردگان و دانشگاه دیدگان غرب‌گرای ایران افشاند. «محمدحسین فروغی» به استادی آنجا برگزیده شد و فرزندش نیز به ترجمه‌ی تاریخ برای دانشجویان پرداخت و پس از چندی معلم تاریخ در مدرسه‌ی سیاسی شد.

 

 

 

فروغی کتاب‌های «ثروت ملل» و «تاریخ ملل مشرق زمین» را برای مدرسه‌ی عالی علوم سیاسی ترجمه کرد و تدریس تاریخ و ادبیات را نیز برعهده گرفت.[1] خود چند سال پس از تأسیس مدرسه‌ی علوم سیاسی در جمع دانشجویان حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گفته بود: «درس‌هایی که در مدرسه داده می‌شد هیچ‌کدام کتاب نداشت که دانشجویان بتوانند توسط مراجعه به آن به فرا گرفتن درس‌هایی که از معلمان اخذ می‌کنند مدد برسانند و چون یکی از موادی که در مدرسه‌ی علوم سیاسی می‌بایست تدریس شود تاریخ بود که آن زمان اصلاً تدریس آن در ایران معمول نبود از برای تاریخ هم کتاب تاریخی که درصدد تهیه‌ی آن برآمدند تاریخ ملل قدیم مشرق بود و اتفاقاً تهیه‌ی آن کتاب را به من رجوع کردند و آن اول کتابی بود که برای مدرسه تهیه شد.»[2]

 

 

پس از مدتی محمدحسین ذکاءالملک به ریاست مدرسه گمارده شد و فرزندش را به معاونت انتخاب کرد. این وضع تا اوایل مشروطیت ادامه داشت. پدر محمدعلی فروغی در سال 1314ه.ق. به انتشار مجله‌ی «تربیت» همت گماشت. محمدعلی در کار این نشریه دخالتی تام داشت؛ گذشته از سردبیری آن ترجمه‌هایی از او منتشر می‌شد. در این نشریه از قانون و مدرسه و تجدد سخنِ بسیار آمده ‌است و قریب 10 سال به ‌طور منظم انتشار پیدا کرد. پس از چندی ذکاءالملک درگذشت و لقب و شغلش را از طرف محمدعلی شاه به فرزند ارشد او واگذار کردند و محمدعلی ذکاءالملک به ریاست مدرسه‌ی عالی علوم سیاسی منصوب شد. این انتخاب نمی‌تواند جدای از تفکر حاکم بر مدرسه باشد.

 

 

ذکاءالملک فروغی در سال 1290ه.ش. در کابینه‌ی «صمصام‌السلطنه بختیاری» ابتدا وزیر مالیه و بعد وزیر عدلیه شد. در کابینه‌ی بعدی که به ریاست مشیرالدوله تشکیل شد، مجدد وزیر عدلیه شد و پس از چندی به ریاست دیوان عالی کشور انتخاب شد. ذکاءالملک در دوره‌ی سوم مجلس به وکالت انتخاب شد ولی وکالت را نپذیرفت و به ریاست دیوان عالی کشور ادامه داد. پس از پایان جنگ بین‌الملل اول به اتفاق «مشاورالممالک انصاری» به کنفرانس صلح رفتند ولی موفق به حضور در کنفرانس نشدند و آن‌ها را مؤدبانه جواب کردند. در 1301 ذکاءالملک در کابینه‌ی مستوفی‌الممالک وزیر امور خارجه شد و در جدال مدرس و مستوفی‌الممالک نقشی اساسی داشت و غالباً پاسخ مجلسیان را او می‌داد.

 

 

 در کابینه‌ی بعدی که به ریاست مشیرالدوله تشکیل شد، وزیر مالیه بود. سردار سپه جانشین مشیرالدوله در کابینه‌ی خود ذکاءالملک فروغی را وزیر مالیه معرفی کرد. در سال 1302 تا 9 آبان 1304 در 4 کابینه‌ی رضاخان سردار سپه دو بار وزیر خارجه و دو بار وزیر مالیه شد.

 

 

 

 

فروغی حلقه‌ی واسط نسل کهن فراماسون‌های عهد قاجار (ملکم و مشیرالدوله‌ها) با فراماسون‌های نسل بعد بود. او در رأس حلقه‌ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پرنیا، تقی‌زاده، محمد جم، علی منصور، ابراهیم حکیم‌الملک و...) روح فراماسونری را، از راه اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.

 

 

 

بنا به پیشنهاد رضاخان پهلوی ذکاءالملک فروغی به کفالت و سرپرستی دولت انتخاب شد و مقدمات مجلس مؤسسان را فراهم کرد. آن مجلس در آذر 1304 امور سلطنت دائمی را به رضاخان پهلوی سپرد. پس از رأی مجلس مؤسسان به سلطنت دائمی رضاخان پهلوی، مجلس شورای ملی رأی به نخست‌وزیری فروغی داد و فروغی قریب 6 ماه نخست‌وزیر بود. ذکاءالملک فروغی در اسفندماه 1320 از نخست‌وزیری استعفا داد و پس از مدتی استراحت به وزارت دربار منصوب شد و سرانجام روز 5 آذر 1321 در 67سالگی درگذشت.

 

اندیشه‌ی سیاسی

 

 

بازخوانی آثار روشنفکرانی چون محمدعلی فروغی، از این حیث قابل اهمیت است که دارای ویژگی‌هایی است که دوره‌ی اول سنت روشنفکری ـ عصر مشروطه ـ و دوره‌ی آخر سنت روشنفکری ـ دوره‌ی ایدئولوژی‌های بومی و عرفانی ـ از آن برخوردار نبودند. یکی از این ویژگی‌های بنیادین رویکرد به اصلاحات اجتماعی و تحولات گام‌به‌گام در جامعه بوده‌ است.

 

 

 

فروغی را اندیشمندی لیبرال، ملی‌گرا و محافظه‌کار یا میانه‌رو خوانده‌اند. وی را از بنیان‌گذاران لیبرالیسم در ایران می‌دانند.[3] فروغی برای نخستین بار به همراه «وثوق‌الدوله» (میرزا حسن خان) و «دبیرالملک» (میرزا محمدحسن خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه‌ی «فراماسونری» و معادل‌های فارسی آن، چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در 32 سالگی از بنیان‌گذاران لژ بیداری ایران بود و در این لژ تا مقام استاد اعظم، با عنوان خاص «چراغ‌دار» نائل آمد.[4]

 

 

 

فروغی حلقه‌ی واسط نسل کهن فراماسون‌های عهد قاجار (ملکم و مشیرالدوله‌ها) با فراماسون‌های نسل بعد بود. او در رأس حلقه‌ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پرنیا، تقی‌زاده، محمد جم، علی منصور، ابراهیم حکیم‌الملک و...) روح فراماسونری را، از راه اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.

 

 

درباره‌ی یهودی‌الاصل بودن فروغی‌ها گفته شده ‌است که جدّ اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمده و در اصفهان ساکن گردید و مسلمان شد. «ملک‌الشعرای بهار» که خود از روشنفکران آن زمان محسوب می‌شد، درباره‌ی یهودی بودن محمدعلی فروغی، در آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی این شعر را سروده است:

 

 

   شاهـا کـم از خبـث فـروغـی خبـرت                     خون می‌کند این جهودِ ناکس جگرت

 

 

   خطبه‌ی شهی و عزل تو را خواهد خواند               زان‌گـونه که خـواند از بـرای پـدرت[5]

 

 

فروغی به‌ عنوان بزرگِ ماسونرها و مغز متفکر رژیم پهلوی، تلاش زیادی را برای زدودن اسلام و فرهنگ غنی آن و جایگزین کردن فرهنگ تحصیلی غرب انجام داد. در واقع فروغی، چه در کسوت تدریس مدرسه‌ی علوم سیاسی و مدیریت آن و چه در کسوت سیاست و افت و خیزهای آن، همت خود را برای جذب استعدادهای علمی و فرهنگی و حمایت بی‌دریغ مادی و سیاسی و تربیت آنان، بر روال تفکر غربی صرف کرد.

 

 

 

فروغی فردی دانشمند و با استعداد و بسیار پرکار و از نظر ظاهری با وقار بود و به ‌دلیل همین ویژگی‌ها به مغز متفکر فراماسونری ایران بدل گردید و نام و اندیشه‌ی او بر فرهنگ رسمی دوران پهلوی ـ از دبستان تا دانشگاه ـ سایه افکند. بیهوده نیست که «مجتبی مینوی» در رثای سی ‌سالگی درگذشت فروغی می‌گوید: «تمام دوره‌ی درس خواندن و نشو و نمای ما، با تألیفات «فروغی»ها و اسم خاندان فروغی به‌هم پیچیده بود.»[6]

 

 

کارنامه‌ی سیاسی فروغی کاملاً در ارتباط با تفکرات او شکل گرفته‌ است. وی به‌ واسطه‌ی نوع تفکری که داشت، یک مهره‌ی کاملاً وابسته به سیاست استعماری انگلیس شناخته می‌شد. او نخستین و آخرین نخست‌وزیر رضاشاه و همچنین اولین نخست‌وزیر محمدرضا بود. وی اندیشه‌پرداز سلطنت پهلوی بود. انتخاب نام «پهلوی» نیز ابتکار فروغی بود تا رضاخان حتی در عرصه‌ی نام نیز یگانه و بی‌همتا باشد. نطق فروغی در مراسم تاج‌گذاری رضاخان، تمامی عناصر ایدئولوژی «شووینیسم شاهنشاهی» و «باستان‌گرایی» را که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت.

 

 

 

او در نطق خود رضاخان میرپنج را «پادشاهی پاک‌زاد و ایران‌نژاد» و «وارث تاج و تخت کیان» و ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان خواند. فروغی با این عبارات اغراق‌آمیز قصد تملق‌گویی از رضاخان را نداشت، وی می‌خواست به دیگران بگوید که از این پس باید چگونه به خود بنگرد! رضاخان قزاق، دیگر «خان»و «میرپنج» و حتی «سردار سپه» نیست؛ او اینک «شاه شاهان» و «وارث تاج و تخت کیان» و جانشین کورش، داریوش و نوشیروان است!

 

 

 

این القاب و عناوین دروغین را فروغی فقط مختص به رضاشاه نساخت بلکه در مورد پهلوی دوم هم در شهریور 1320 که متفقین به ایران حمله کرده و مردم در وحشت متجاوزین روس و انگلیس به‌ سر می‌بردند، در پشت تریبون مجلس شورای ملی در نطقی تاریخی‌ای «ملتِ از بند استبداد رهیده‌ی ایران!» را به آرامش و خویشتن‌داری دعوت کرد و وعده داد: «این روزها نیز بگذرد و کشور به سیاق سابق خود طی مسیر کند

 

 

 

او با این عبارت‌ها مردم را از وحشت و هراس اشغال متفقین و آینده‌ی حکومت ایران آسود: «می‌آیند و می‌روند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند!» آن‌چنان با صلابت و استوار این سخنان بر زبان رییس‌الوزرا جاری شد که کشور پس از 16 سال از دیکتاتوری رضاشاه نفس تازه‌ای کشید! و گویی صبحی دیگر بر این سامان دمیده است.[7]

 

 

ارتشبد «حسین فردوست» یار و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی در خاطرات خود می‌گوید: «یکی دیگر از واسطه‌های مهم رضاخان و انگلیس‌ها و شاید مهم‌ترین آن‌ها، محمدعلی فروغی بود که در صعود رضا به سلطنت و سپسصعود پسرش محمدرضا، نقش مهمی داشت.»[8]

 

 

 

در این رابطه یعنی پیدایش رضاخان و سلطنت پهلوی‌ها و ارتباط این نقش با سیاست انگلیس‌ها، چنین نوشته‌اند: «فروغی از بدو پیدایش رضاخان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد «تمرکز حکومت قدرت» و ایجاد دیکتاتوری، همواره او را تقویت می‌کرد و در بسیاری بازی‌های سیاسی، مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه‌گردان‌های اصلی بوده ‌است.»[9] وی در سه مقطع حساس حیات سلسله‌ی پهلوی نقش اصلی را داشت: «او نخستین رییس‌الوزرای رضاخان بود که «شنل آبی» سلطنت را در مراسم تاج‌گذاری بر دوش رضاخان انداخت.

 

 

 

سپس در سال‌های 1312ـ1314 که رضاخان تصمیم گرفت تا مهلک‌ترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد سازد و برنامه‌ی له کردن حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام‌زدایی را با خشونت و سبعیت به اجرا درآورد، باز هم فروغی نخست‌وزیر بود. وی حتی آخرین رییس‌الوزرای رضاخان بود که در لحظات ترس و دلهره‌ی «دیکتاتور» به فریاد او رسید و به‌ خاطر «خدمات بزرگش» بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد و بالاخره به ‌عنوان نخستین نخست‌وزیر پهلوی دوم، تاج شاهی را بر سر محمدرضا نهاد!

 

 

 

دکتر «‌محمدعلی نقوی»، جامعه‌شناس و محقق تاریخ معاصر، در این باره می‌نویسد: «فروغی بود که با خیانت‌های خود، عامل اصلی تداوم رژیم پهلوی، پس از عزل رضاخان گردید. نخست با زمینه‌سازی استعفای احمدشاه، سلطنت را برای رضاخان هموار کرد و سپس بعد از حمله‌ی متفقین، مجلس سیزدهم را تحکیم کرده و باعث جانشینی محمدرضا شاه گردید.»[10]

 

 

سفیر کبیر افغانستان در تهران به نام «شیر احمدخان» در خصوص نقش فروغی در زمان رضاخان می‌گوید: «من بارها با رضاشاه در خلوت گفت‌و‌گوهای خصوصی داشته‌ام. هیچ‌ وقت نشد که فکر قابل توجهی از او بشنوم. او فاقد اندیشه‌ی چشم‌گیری است. هر وقت احتیاج به تصمیم‌گیری است، آدم را به وزیر مربوط ارجاع می‌کند. او همواره به دیگران احتیاج دارد تا به جایش فکر کنند و تا قبل از مرگ تیمورتاش، از اندیشه‌های او استفاده می‌کرد و مغز متفکر فعلی او فروغی است.»[11]

 

 

فروغی به آثار تمدن جدید غرب دل‌مشغولی بسیار نشان می‌داد و از نشانه‌های بارز این علاقه‌مندی ترجمه‌ی آثار بزرگان غرب است. وی مانند تمامی‌روشنفکران آن دوران دارای خصیصه‌ی غرب‌زدگی بود. با این حال وی در برخی نوشته‌هایش سعی می‌کند خود را فردی کاملاً شرقی و وطن‌پرست معرفی کند ولی دچار تناقض‌گویی می‌شود. برای مثال فروغی در یادداشت‌هایش معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانه‌گیری باید به بازسازی خودشان بپردازند: «تمام بهانه‌ی فرنگی‌ها در دست‌ درازی به ممالک ما این است که شما از عهده‌ی به‌ کار بردن نعمت‌های طبیعی بر نمی‌آیید و آن را حرام می‌کنید.

 

 

 

پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خودِ مشرق زمینی‌ها این کار را بکنند، فرنگی‌ها چه حق فضولی دارند.»[12] ولی در مقالاتش ادامه‌ی حرکت ایران را بدون غربیان، خاصه‌ی انگلیس غیرممکن می‌داند و با این که اشاره‌ای به سیاست‌های خصمانه‌ی استعمار پیر دارد ولی اصرار بر دوستی و مسالمت با انگلیس می‌کند: «...حاصل این که حرف همان است که همیشه می‌گفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دست‌شان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه می‌پندارند. باقی هم که خوابند ... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمی‌شد.

 

 

 

با همه‌ی قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه‌ مرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمی‌تواند بکند... فقط کاری که انگلیس می‌تواند بکند همین است که خودِ ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته پوست یک‌دیگر را بکنیم... البته من می‌گویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیده‌ی من این است که نهایت جد را باید داشته‌ باشیم با انگلیس دوست باشیم...»[13]در همین رابطه «خان ملک ساسانی» می‌نویسد:«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت‌وگو از مستعمره‌های انگلیس بود که آیا خودِ اهالی قادر به اداره‌ کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلی‌ذکاءالملک [فروغی] گفت: آقایان! شما هیچ‌وقت سرداری برای دوختن به خیاط داده‌اید؟ همه گفتند: آری.

 

 

 

 

 

«عرفانی» که توسط «مکتب فروغی» اشاعه شد، نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی بخش فردی و اجتماعی آن، بلکه نوعی صوفی‌منشی و خرابات‌نشینی بود که با تعالیم فراماسونی و حتی بابی و بهایی هم‌خوانی داشت و تنها به درد خانقاه‌های فراماسون‌ها، دولت‌مردان و نظامیان بازنشسته می‌خورد که در پیروی از ‌آن به راستی خرابه‌نشین بودند.

 

 

 

گفت:خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته، گفت: وقتی سرداری را از مغازه‌ی خیاطی به منزل آوردید، آستین‌هایش تکان می‌خورد؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیز لازم بود که آستین‌ها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایرانِ شما مثل آستین بی‌حرکتی است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد!!»[14]

 

 

برخی منابع، براساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجه‌ی بریتانیا دخالت انگلستان در تعیین محمدرضا پهلوی را به‌ عنوان شاه ایران رد می‌کنند و آن را نتیجه‌ی عمل مستقل و سریع فروغی می‌دانند و یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط می‌کنند. این ادّعا در واقع تأثیرپذیری از تلاش خودِ مقامات انگلیسی است که کوشیدن تا مداخله‌ی خود در امور داخلی کشور مستقلی مثل ایران را پرده‌پوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بین‌الملل در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند.[15] بنابراین، عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که وزارت‌خارجه‌ی انگلستان به طور رسمی نظر دهد.

 

 

 

بدان‌ معنا نیست که او مستقل از انگلیسی‌ها عمل کرده و مقامات لندن در این ماجرا دخالتی نداشته‌اند. مسلّماً، فروغی از راه «آلن ترات» مسئله را با لندن فیصله داده بود و پس از هماهنگی کامل و اخذ تصمیم نهایی (مذاکره‌های محمدحسن میرزا با سر هوراس سیمور معاون وزارت‌خارجه و هارولد نیکلسون رییس بنگاه بی.بی.سی که قاعدتاً باید نماینده‌ی «اینتلیجنس سرویس» باشد، در روز 22 شهریور و تحلیل و ارزیابی نهایی آن) به این عمل مبادرت ورزید. به ‌عبارت دیگر، آن نهادهایی که مسئولیت عملی این عملیات را به‌عهده داشتند به نتیجه‌ی قطعی رسیده بودند و تنها اعلام «رسمی» آن از سوی وزارت امورخارجه به «سر ریدر بولارد»، چند روز پس از سوگند خوردن محمدرضا پهلوی در مجلس صورت گرفت که این نیز بی‌حکمت نبود.[16]

 

 

محمدعلی فروغی ایدئولوژی‌ای را پی‌گذارد که طی دوران سلطنت پهلوی‌ها (اول و دوم)‌، با صرف هزینه‌های گزاف و با به‌کارگیری انبوهی از محققان، مصنفان و دانشگاهیان درجه‌ی اول، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار شمسی حذف شد و به‌جای آن «تاریخ شاهنشاهی» ابداع گردید؛ جشن‌های 2500 ساله با زرق و برق خیره‌ کننده‌ی خود اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به این ادعای گزاف شد: «کز پهلوی شد ایران صد ره بهتر ز عهد باستان

 

 

برای تدوین و پیاده‌ کردن این ایدئولوژی بود که فراماسون‌های پرکاری چون «حسن پیرنیا» (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستان‌گرایی، نه از سر علاقه‌ی علمی و تحقیقی و نه به‌ خاطر دل‌سوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. علاقه‌ی عجیب فروغی به شاهنامه‌ی فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصه‌ی دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسط شاگردان و پیروان «مکتب» او پی‌ گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد.

 

 

 

در نتیجه، شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به «کتاب مقدس» ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید؛ چیزی که روح حکیم فرزانه‌ی طوس که شاهنامه‌ی خود را «ستم‌نامه‌ی عزل شاهان» و «دردنامه‌ی بیگناهان» می‌خواند، از‌آن بیزار بود. استفاده‌ی جهت‌دار از اشعار فردوسی، خارج کردن ابیات از متن و به کارگیری متملقانه‌ی آن و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید که ملک‌الشعرای بهار را مجبور به عکس‌العمل کرد. او گفت: «اشعار بی‌پدر و مادر را پهلوی هم قرار داده‌اند و اسم آن را شاهنامه گذاشته‌اند.

 

 

 

بنده وقتی می‌گویم این شعر مال فردوسی نیست، می‌گویند تو وطن‌پرست نیستی... آقا این وضع زندگی نیست... افرادی می‌خواهند احساسات وطن‌پرستی مردم را بدین‌وسیله تحریک کنند و بالا بیاورند، هرچه دلشان خواست در آن می‌گنجانند و هرچه در‌آن گنجانیده شده قبول می‌کنند و می‌گویند این شاهنامه‌ی ملت ایران است.»[17] و باید با این قضاوت «شاهرخ مسکوب» هم موافق بود: «در تاریخ سفله‌پرور ما بیدادی که بر فردوسی رفته است، مانند ندارد.»[18]

 

 

تمامی این اقدامات یک هدف داشت: «ترویج اندیشه‌ی روان‌شناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز که در‌آن شاه نه انسانی مانند سایر انسان‌ها، بلکه «ابرمرد» و حتی «نیمه خدا» است.» زیرا، تنها چنین شاهی است که می‌تواند به‌عنوان یک دیکتاتور مطلق‌العنان بر توده‌ی «عوام» فرمان راند و سلطه‌ی سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می‌دانست![19]

 

 

در زمان حکومت رضاخان، شایع شد که «ابوالحسن فروغی» (برادر محمدعلی فروغی) مأموریت یافته تا یک فلسفه‌ی جدید «عرفانی» به سبک «هگل»، تدوین کند. همان‌گونه که هگل سلطنت پروس را عالی‌ترین تجلی «ایده‌ی مطلق» می‌دانست، او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث والای عرفان اسلامی (به‌ویژه حکمت اشراق) «شاهنشاهی ایران» را تحقق «نورالانوار» بنمایاند! این «فلسفه‌ی سلطنتی» تدوین نشد و شاید تنها علت آن این بود که در میان محققان «مکتب فروغی»کسی هم‌سنگ هگل یافت نشد!

 

 

 

ولی تلاش‌هایی در این راستا صورت گرفت. از جمله، اندیشه‌های شیخ اشراق سهروردی، نه به‌عنوان شاخه‌ی پرباری از حکمت و عرفان اسلام که به ‌مثابه «میراث‌ دانایان ایران باستان» و «اندیشه‌های حکمای پهلوی!» قلمداد شد و محقق توانا و برجسته‌ای ترجمه‌ی خود را از حکمت‌الاشراق سهروردی به محمدرضا پهلوی تقدیم داشت، زیرا به زعم او «میراث شاهان بلندپایه به شاهان باز آید

 

 

خلاصه این که «عرفانی» که توسط «مکتب فروغی» اشاعه شد، نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی بخش فردی و اجتماعی آن، بلکه نوعی صوفی‌منشی و خرابات‌نشینی بود که با تعالیم فراماسونی و حتی بابی و بهایی هم‌خوانی داشت و تنها به درد خانقاه‌های فراماسون‌ها، دولت‌مردان و نظامیان بازنشسته می‌خورد که در پیروی از ‌آن به راستی خرابه‌نشین بودند.[20](*)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

 

 

[1]. پل بوگار، اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک، برگردان میرزا محمدعلی‌خان بن ذکاء‌الملک، انتشارات فرزان روز، 1377، ص 398.

 

 

[2]. علی‌اصغر حق‌دار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384.

 

 

 

[3]. مسعود بُربُر، «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشه‌ی اقتصادی محمدعلی فروغی».

 

 

[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج دوم، ص36.

 

 

[5]. به نقل از: دیوان ملک‌الشعرای بهار.

 

 

[6]. مجتبی مینوی، در رثای سی سالگی درگذشت فروغی، ظهور و سقوط پهلوی، ج2، ص36.

 

 

[7]. مقالات فروغی، ج 1، انتشارات طوس، چاپ دوم، 1354، صص79-61.

 

 

[8]. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، پیشین، ص84.

 

 

[9]. حسین مکی، تاریخ بیست ساله‌ی ایران، ج4، صص21ـ22.

 

 

[10]. محمدعلی نقوی، ج1، ص87.

 

 

[11]. زندگی پرماجرای رضاشاه، ص756.

 

 

[12]. یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی (26 شوال 1321 - 28 ربیع‌الاول 1322 قمری)، به کوشش: ایرج افشار، تهران: کتاب‌خانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1388، صص. 172 ـ 173.

 

 

[13]. مقالات فروغی، جلد اول، چاپ دوم، 1354، انتشارات طوس صص 79ـ61.

 

 

[14]. باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور 20، انتشارات علمی، چاپ اول، صص15 ـ 16.

 

 

[15]. همان، صص65ـ66.

 

 

[16]. خاطرات سر ریدر بولارد، ص 122.

 

 

[17]. به نقل از: دیوان ملک‌الشعرای بهار، (مقدمه).

 

 

[18]. شاهرخ مسکوب، سوگ سیاوش، انتشارات خوارزمی، (مقدمه‌ی کتاب)، ص14.

 

 

[19]. علی‌اصغر حق‌دار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384، ص148.

 

 

[20]. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد اول، تهران: امیرکبیر، 1357، ص 253.

 

 

 

*حبیب‌الله مهرجو/ پژوهشگر تاریخ معاصر/ انتهای متن/

 

 

بررسی کارنامه محمد علی فروغی

 

بررسی کارنامه محمد علی فروغی

نویسنده : باقر عاقلی    

برگرفته از سایت روزنامه اعتماد ملی    www.etemaad.com            

محمدعلي فروغي معروف به ذکاءالملک فرزند مرحوم محمدحسين خان ذکاءالملک اول متولد 1294 هـ ق در تهران است. پدرش از دانشمندان و محققان و شعراي عصر ناصري و مظفري است که در وزارت انطباعات اعتمادالسلطنه رياست قسمت ترجمه و تاليف با او بود. علاوه بر آن بر مترجمان همايوني رياست داشت غالب کتبي که اعتماد السلطنه به نام خود چاپ کرده است قسمت اعظم آن نتيجه تحقيق و نگارش فروغي است.

 

محمدعلي فروغي تحصيلات خود را نزد پدرش آغاز کرد. پس از آموزش زبان پارسي به آموختن مقدمات عربي و قرآن و شرعيات پرداخت. پس از آن ادبيات زبان هاي فارسي و عربي را فراگرفت و در آموزش فلسفه و عرفان و حسن خط همت گماشت و ابتدا زبان فرانسه و بعد زبان انگليسي را به خوبي فراگرفت و وارد دارالفنون ناصري شد و مدتي هم به علم طب روي آورد. سالي چند در اين علم غوطه ور بود تا اينکه طبابت را مطابق ذوق خود بيافت و به فلسفه و عرفان روي آورد و تحصيلات خود را در اين رشته در مدارس معروف آن زمان تهران نزد اساتيد بزرگي چون ميرزا ابوالحسن جلوه و ميرزا طاهر تنکابني به حد کمال رسانيد و چون مسلط به زبان هاي خارجي بود از نوشته فلاسفه مغرب زمين بهره مند شد.

 

پدرش در سال 1314 هـ ق به انتشار مجله تربيت همت گماشت. محمدعلي در کار اين نشريه دخالتي تام داشت. گذشته از سردبيري آن ترجمه هايي از او منتشر مي شد. در اين نشريه از قانون و مدرسه و تجدد سخن بسيار آمده است و قريب ده سال منظماً انتشار پيدا کرد.

 

در سال 1317 هـ ق که ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله به تشويق دو فرزند خود موتمن الملک و مشيرالملک (بعدها مشيرالدوله) مدرسه عالي علوم سياسي را بنياد نهاد، محمدحسين فروغي به استادي آنجا برگزيده شد و فرزندش نيز به ترجمه تاريخ براي دانشجويان پرداخت و پس از چندي معلم تاريخ در مدرسه سياسي شد. پس از مدتي محمدحسين ذکاءالملک به رياست مدرسه گمارده شد و فرزندش را به معاونت انتخاب کرد. اين وضع تا اوايل مشروطيت ادامه داشت.

 

در اين سال ذکاءالملک درگذشت و لقب و شغلش را از طرف محمدعلي شاه به فرزند ارشد او واگذار کردند و محمدعلي ذکاءالملک به رياست مدرسه عالي علوم سياسي منصوب شد. پس از صدور فرمان مشروطيت و تشکيل مجلس اول که در حقيقت مجلس موسسان بود فروغي براي رياست دبيرخانه دعوت شد و کار اداري مجلس را انجام مي داد. سازمان اداري و تاسيس دبيرخانه و کتابخانه از کارهاي اوليه او است. در انتخابات دور دوم مجلس شوراي ملي که پس از استبداد صغير انجام گرفت محمدعلي ذکاءالملک به نمايندگي مردم تهران و پس از چندي به رياست مجلس انتخاب شد و چند ماهي در آن سمت بود تا جاي خود را به موتمن الملک پيرنيا داد و او به نيابت رياست انتخاب شد.

 

ذکاءالملک فروغي در سال 1290 هـ ش در کابينه صمصام السلطنه بختياري ابتدا وزير ماليه و بعد وزير عدليه شد.

 

در کابينه بعدي که به رياست مشيرالدوله تشکيل شد همچنان وزير عدليه شد و پس از چندي به رياست ديوان عالي کشور انتخاب شد. ذکاءالملک در دوره سوم مجلس به وکالت انتخاب شد ولي وکالت را نپذيرفت و به رياست ديوان عالي کشور ادامه داد.

 

پس از پايان جنگ بين الملل اول به اتفاق مشاورالممالک انصاري به کنفرانس صلح رفتند ولي موفق به حضور در کنفرانس نشدند و آنها را مودبانه جواب کردند. در 1301 ذکاءالملک در کابينه مستوفي الممالک وزير امور خارجه شد و در جدال مدرس و مستوفي الممالک نقشي اساسي داشت و غالباً پاسخ مجلسيان را او مي داد.

 

در کابينه بعدي که به رياست مشيرالدوله تشکيل شد وزير ماليه بود. سردار سپه جانشين مشيرالدوله در کابينه خود ذکاءالملک فروغي را وزير ماليه معرفي کرد. در سال 1302 تا 9 آبان 1304 ذکاءالملک در چهار کابينه رضاخان سردار سپه دو بار وزير خارجه و دو بار وزير ماليه شد تا سرانجام در روز نهم آبان 1304 مجلس شوراي ملي با وجود مخالفت سرسختانه دکتر محمد مصدق و سيدحسن مدرس و مخالفت صدري، حسين علاء و سيدحسن تقي زاده و حاج ميرزا يحيي دولت آبادي طرح خلع قاجاريه را به شرح زير تصويب کرد؛« مجلس شوراي ملي به نام سعادت ملت ايران انقراض قاجاريه را اعلام نموده حکومت موقتي را در حدود قانون اساسي و قوانين موضوعه مملکتي به شخص آقاي رضاخان پهلوي واگذار مي نمايد. تعيين حکومت قطعي موکول به نظر مجلس موسسان است که براي تغيير مواد 36 ، 37 ، 38 و 40 قانون اساسي تشکيل مي شود

 

بعدازظهر روز نهم آبان هيات رئيسه مجلس ماده واحده مصوبه را به رضاخان تسليم کردند.

 

فروغي کفيل رياست وزرا

 

بنا به پيشنهاد رضاخان پهلوي ذکاءالملک فروغي به کفالت و سرپرستي دولت انتخاب شد و مقدمات مجلس موسسان را فراهم کرد. آن مجلس در آذرماه 1304 امور سلطنت دائمي را به رضاخان پهلوي سپرد.

 

فروغي نخست وزير

 

پس از راي مجلس موسسان به سلطنت دائمي رضاخان پهلوي مجلس شوراي ملي راي به نخست وزيري فروغي داد و فروغي قريب شش ماه نخست وزير بود. تاجگذاري رضاشاه، انتخابات دوره ششم، قانون نظام اجباري، الغاي القاب و قانون ثبت اسناد در دوران نخست وزيري فروغي به تصويب رسيد. فروغي در مقابل دخالت هاي تيمورتاش وزير دربار تاب مقاومت نياورد و استعفا داد و رضاشاه او را به وزارت جنگ معرفي کرد و جانشين وي مستوفي الممالک بود که يک سال دوام آورد. فروغي پس از معرفي به وزارت جنگ با کسب اجازه از شاه به اتفاق دو تن از فرزندان خود به اروپا رفت و پس از مدت کوتاهي به سمت سفير کبير ايران در ترکيه تعيين شد. اين مدت ماموريت وي قريب به دو سال به طول انجاميد. در اين مدت بين فروغي و کمال آتاتورک نزديکي و دوستي عميقي ايجاد شد و اين دو همه روزه با هم ملاقات داشتند و آتاتورک از اطلاعات فروغي استفاده مي کرد. در سال 1308 فروغي با سمت رياست هيات نمايندگي ايران در جامعه ملل به ژنو رفت و به رياست جامعه ملل تعيين شد. فروغي در 1309 به تهران بازگشت و در کابينه حاج مخبرالسلطنه هدايت به وزارت جديد التاسيس اقتصاد منصوب شد. پس از دو ماه وزارت امور خارجه نيز ضميمه کار او شد.

 

در شهريور 1312 مهدي قلي هدايت (مخبر السلطنه) پس از شش سال و نيم صدارت از کار برکنار شد و فروغي براي بار دوم به نخست وزيري رسيد و چهار روز بعد از انتصاب وزيران کابينه را به شرح زير معرفي کرد؛ سردار اسعد بختياري وزير جنگ، علي اکبر داور وزير ماليه، علي منصور وزير طرق و شوارع، محسن صدر (صدرالاشراف) وزير عدليه، محمدعلي دولتشاهي وزير پست و تلگراف، محمود جم وزير داخله، باقر کاظمي وزير امور خارجه، علي اصغر حکمت کفيل وزارت معارف، علي اکبر بهمن رئيس اداره کل تجارت و مصطفي قلي بيات رئيس اداره کل فلاحت و صناعت.

 

در نخستين روزهاي حکومت فروغي خبري در جرايد درباره مرگ عبدالحسين تيمورتاش در زندان انتشار يافت. تيمورتاش عقل منفصل رضاشاه و گراننده کابينه مخبرالسلطنه و بازيگر نفت و نظام دهنده حکومت رضاشاه و مرد شماره دو ايران در دي ماه 1311 از وزارت دربار معاف شد. يک ماه بعد عدليه او را بازداشت کرد. محمد سروري دادستان ديوان جزاي عمال دولت عليه او ادعانامه صادر کرد و به جرم ارتشا و اخذ رشوه در دو نوبت محاکمه و به پنج سال حبس مجرد و تاديه هزار ريال رشوه و محروميت از خدمات اجتماعي محکوم و به زندان قصر منتقل شد و در نهايت ذلت و خواري به سر برد تا سرانجام در اوايل حکومت فروغي نظميه او را از بين برد و براي اطلاع عموم خبري کوتاه در جرايد درباره مرگ طبيعي او انتشار يافت. چند روز قبل از مرگ تيمورتاش کارا خان قائم مقام کميسارياي دولت اتحاد جماهير شوروي با تشريفات رسمي وارد ايران شد و از وي استقبال شاياني به عمل آمد. چند روز در تهران باقي ماند.

 

با شاه و نخست وزير و وزير امور خارجه ديدار داشت و به بازديد زندان رفت. در همان ايام شايع بود که وي براي شفاعت از تيمورتاش به ايران آمده بود و قصد داشت به هنگام بازديد از زندان با وي مذاکره کرده و از شاه عفو او را خواستار شود ولي روزي که او به زندان رفت چند روز از مرگ تيمورتاش مي گذشت.

 

دومين قتل در کابينه فروغي دستگيري و زنداني شدن سردار اسعد بختياري وزير جنگ کابينه بود که به طور ناگهاني دستگير و پس از تحمل پنج ماه زنداني به وضع فجيعي کشته شد. همراه با قتل او عده زيادي از بختياري ها نيز محاکمه و اعدام شدند.

 

در دوران فروغي راه چالوس افتتاح شد طول اين راه 168 کيلومتر، ارتفاع آن 1400 و عرض آن 8 متر بود. ساختن اين راه سه سال به طول انجاميد.

 

سفر رضاشاه به ترکيه

 

محمدعلي فروغي مدتي سفير ايران در ترکيه بود. در آن مدت بين او و کمال آتاتورک رئيس جمهور و عصمت اينونو نخست وزير و ساير مقامات ترک روابط بسيار حسنه يي ايجاد شده بود به طوري که در تمام مدت او مورد مشورت قرار مي گرفت. فروغي از اين نزديکي حسن استفاده کرده و موجبات سفر رضاشاه را به آن کشور فراهم ساخت. غرض و نيت فروغي از اين سفر اين بود که شاه از نزديک با مظاهر تمدن اروپا که به وضع شاياني در ترکيه رواج پيدا کرده بود آشنا شود و بعد به عنوان سوغات قسمتي از آن تمدن را در ايران پياده کند. رضاشاه روز دوازدهم خرداد 1313 عازم ترکيه شد و مدت چهل روز در ترکيه باقي ماند و پس از بازگشت به ايران تصميم گرفت ايران را از لحاظ ظاهري به پاي ترکيه برساند. تغيير کلاه، کشف حجاب، تاسيس دانشگاه. تمام آنها سوغات ترکيه بود. فروغي با مهارت خاص موفق به انجام خواسته هاي خود شد بدون اينکه شخصاً قدمي برداشته باشد. رضاشاه پس از بازگشت از سفر اروپا قدم هايي برداشت که تماماً ناشي از بازديد ترکيه بود؛ جشن هزاره فردوسي، تاسيس دانشگاه تهران، تاسيس فرهنگستان زبان، پيمان سعدآباد، کشف حجاب و کلاه شاپو.

 

واقعه مسجد گوهرشاد و برکناري محمدعلي فروغي

 

از وقايع قابل تعمق و بررسي دوران حکومت فروغي قيام مسجد گوهرشاد است. استعمال اجباري کلاه شاپو در مشهد به آساني مورد اجرا قرار نگرفت و درباره اجراي آن بين دو قدرت در خراسان اختلاف نظر ايجاد شد. فتح الله پاکروان استاندار خراسان عقيده داشت که در مقابل مقاومت مردم بايد اعمال قدرت کرد و به زور سرنيزه مردم را وادار ساخت که از کلاه فرنگي استفاده کنند. قدرت ديگر خراسان محمدولي اسدي نايب التوليه که تا حدي جنبه مردمي داشت و با روحانيون در رفت و آمد بود معتقد بود مشهد شهر مذهبي است و مردم از طبقه روحاني تبعيت مي کنند لذا براي احتراز از هرگونه حادثه يي بايد استعمال کلاه شاپو در خراسان اجباري نباشد. هرکس ميل به استعمال آن داشت استفاده کند ولي با جبر و زور نمي توان آن را اجباري کرد و اگر جبر در کار باشد مردم عليه حکومت قيام خواهند کرد و خونريزي خواهد شد.

 

رضاشاه هر دو نظر را مورد توجه قرار داد و سرانجام عقيده آن دو قدرت را خواستار شد. پاکروان صريحاً به شاه نوشت چاکر قادر به انجام نظر خود هستم در صورتي که از طرف نايب التوليه تحريک نشود و نايب التوليه نوشت هنوز به اظهارنظر خود معتقد بوده و اجراي آن را خطرناک مي دانم. به دستور استاندار خراسان شهرباني براي استعمال کلاه در مقام اعمال قدرت برآمد و به دريدن کلاه سابق و توقيف اشخاص بي کلاه پرداخت. در نتيجه اقدام نظميه شب نوزدهم تيرماه مردم در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و شيخ بهلول واعظ در آن جلسه سخن گفت و مردم را به مقاومت در مقابل دولت واداشت. موعظه شيخ بهلول دو سه روزي ادامه يافت و در منبر سخنان تند ايراد کرد و شنوندگان را کاملاً تحت تاثير قرار داد. پليس مشهد حکم به تفرقه مردم داد ولي مردم متفرق نشدند. ناگزير به قوه مجريه متوسل شدند. استاندار از سرتيپ ايرج مطبوعي فرمانده لشکر تفرقه مردم را خواستار شد. وي نيز هنگ پياده لشکر را مامور سرکوبي مردم کرد. اين هنگ به فرماندهي سرهنگ قادري اطراف صحن و حرم حضرت رضا (ع) و مسجد گوهرشاد را محاصره کرده، شروع به تيراندازي کردند و در نتيجه عده زيادي از زوار و مردم به قتل رسيدند. به برآوردي تعداد تلفات اين فاجعه از دو هزار نفر تجاوز کرد. حکومت جنازه مقتولان را بدون رعايت موازين شرعي دفن کرد و تمام شهر مشهد از اين واقعه عزادار شدند.

 

به دنبال اين فاجعه از طرف رضاشاه دستور رسيدگي صادر شد زيرا پاکروان معتقد بود که اسدي در تحريک مردم براي مقاومت در مقابل دستور دولت موثر بوده است و اين قيام به تشويق انجام يافته است. براي رسيدگي به اين قيام سرهنگ رفيع نوايي رئيس شهرباني آذربايجان که سابقاً قريب ده سال رئيس شهرباني خراسان بود ماموريت گرفت و سرهنگ بيات رئيس شهرباني مشهد برکنار شد. نوايي مامور رسيدگي به قضيه شد. او با اسدي در گذشته خرده حساب داشت. اسدي به علت تقرب و نزديکي به شاه به ماموران دولتي در مشهد اعتنا نمي کرد و نوايي نيز از اين قاعده او مستثني نبود. نوايي پس از يکي دو ماه براي دولت گزارشي فرستاد و صريحاً اظهارنظر کرد که فاجعه گوهرشاد در نتيجه تحريکات اسدي بوده است. هياتي از تهران به رياست سرهنگ آقاخان خلعتبري و عضويت سرهنگ عبدالجواد قريب و چند افسر ديگر وارد مشهد شد و براساس پرونده متشکله دستور توقيف اسدي را صادر کردند و اقاريري به عنف از او گرفته و دادگاه صحرايي به رياست خلعتبري و دادستاني سرهنگ قريب تشکيل يافت و دادگاه اسدي را محاکمه و به اعدام محکوم کرد.

 

فروغي رئيس دولت و بهترين رئيس الوزراي رضاشاه با اسدي قرابت داشت. دو تن از دختران فروغي عروس اسدي بودند. طبعاً فروغي در مقام شفاعت برآمد ولي شاه به اندازه يي عصباني و مشوش بود که نه تنها شفاعت او را نپذيرفت بلکه به وضع موهن و زننده يي او را از کار برکنار ساخت و اسدي را هم اعدام کرد. پس از اعدام محمدولي اسدي از علي اکبر اسدي نماينده مجلس سلب مصونيت شد. او را هم به زندان بردند و ديگر فرزندان اسدي هم گرفتار شدند و به اين ترتيب دوره دوم نخست وزيري محمدعلي فروغي پايان يافت. فروغي مغضوب شد، در خانه خود نشست و در را به روي همه بست. شش سال تمام خانه نشين بود اما اين خانه نشيني دوران پربار علمي و ادبي و فلسفي ذکاءالملک فروغي است.

 

در اين دوره از رئيس الوزرايي فروغي پيمان عدم تعرض بين ايران و ترکيه و عراق امضا شد و بعد افغانستان نيز به آن پيوست. داور وزير ماليه فروغي براي تحصيل درآمد بيشتر وضع اقتصادي را دگرگون ساخت و شرکت هاي زيادي تشکيل داد. انحصارات زيادي به وجود آورد و با دولت شوروي قرارداد پاياپاي تجاري بست. عناوين بک، خان و ميرزا و غيره حذف شد و سرمايه بانک ملي ايران سي برابر شد.

 

نخست وزيري سوم ذکاءالملک فروغي

 

سپيده دم روز سوم شهريور 1320 قواي شوروي از شمال و مشرق و قواي انگلستان از جنوب کشور ايران را مورد حمله زميني، هوايي و دريايي قرار دادند. در همان لحظات اول سفيرکبير شوروي و وزيرمختار انگليس در منزل علي منصور نخست وزير حضور يافته، طي يادداشتي حمله قواي خود را به کشور ما اعلام کردند. بلافاصله علي منصور نخست وزير به اتفاق جواد عامري کفيل وزارت امور خارجه در کاخ سعدآباد حضور يافته، رضاشاه را از حمله دو کشور شوروي و انگليس به خاک ايران مطلع ساختند و بلافاصله جلسه هيات وزيران در کاخ سعدآباد با حضور رضاشاه تشکيل شد و موضوع حمله به ايران و نقض بي طرفي مورد بحث و مذاکره قرار گرفت و راه حل هايي براي جلوگيري از بحران آغاز شد. در همان روز اول حمله به ايران شهرهاي بي دفاع شمال و جنوب توسط هواپيماي دشمن بمباران شد. در اثر حمله شديد قواي انگليس به خليج فارس ظرف چند ساعت نيروي دريايي ايران مضمحل شد. در اين حمله دريادار بايندر فرمانده نيروي دريايي و ناخدا نقدي رئيس ستاد نيروي هوايي و عده زيادي از افسران به درجه شهادت رسيدند و غالب کشتي هاي ايران طعمه حريق يا غرق شدند. ستاد جنگ اعلاميه يي صادر کرد و متذکر شد شهرهاي تبريز، اردبيل، رضاييه، خوي، اهر، مياندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کياده، ميانه، اهواز و بندر پهلوي مورد حمله هوايي واقع شده و تلفات وارده به مردم غيرنظامي زياد و نسبت به نظاميان کم است. روز چهارم شهريور بمباران شهرهاي بي دفاع و سربازخانه ها ادامه پيدا کرد و شهرهاي قزوين، رشت و تبريز مورد حمله هوايي قرار گرفت. در اثر حمله و بمباران قواي انگليس و روسيه به ايران لشکرهاي تبريز، رضاييه، رشت، مشهد، اردبيل و گرگان متلاشي شدند. مردم تهران و غالب شهرها که مورد حمله هوايي قرار گرفته بودند شهرها را تخليه و به اطراف پناه بردند.

 

روز پنجم شهريور جلسه فوق العاده هيات دولت در حضور رضاشاه تشکيل شد. در اين جلسه علي منصور گزارشي از اقدامات دو روزه خود داد و تقاضاي استعفا کرد. در همان جلسه رضاشاه مجيد آهي وزير دادگستري را براي نخست وزيري پيشنهاد کرد ولي آهي از اين ماموريت عذرخواهي کرد و پيشنهاد داد شخص ديگري انتخاب شود و سرانجام ذکاءالملک فروغي را براي نخست وزيري پيشنهاد کرد. رضاشاه فروغي را به علت کهولت قبول نکرد و نظر به وثوق الدوله داشت ولي به هر کيفيت که بود فروغي مورد قبول شاه واقع شد و نصرالله انتظام رئيس تشريفات دربار مامور آوردن فروغي شد و به منزل او رفته او را با خود به سعدآباد برد. به محض ورود فروغي شاه اظهار کرد فروغي زياد پير هم نيست و در همان لحظات حکم نخست وزيري او صادر شد و اظهار کرد در کادر وزيران تغييري نخواهم داد، ولي رضاشاه گفت سهيلي به وزارت خارجه برود و جواد عامري وزير کشور باشد. رضاشاه در اين جلسه استعفاي خود را مطرح کرد ولي وزيران با استعفاي او مخالفت کردند. روز ششم شهريور فروغي با سفيران انگليس و روسيه ملاقات و پيرامون ترک مخاصمه گفت وگو کرد.

 

روز ششم شهريورماه فروغي با وزيران خود در مجلس شوراي ملي حضور يافته برنامه خود را در نطق کوتاهي اعلام و وزيران کابينه را معرفي کرد و به اتفاق آرا راي اعتماد داد. روز هشتم شهريور در تهران حکومت نظامي اعلام شد و سپهبد اميراحمدي حاکم نظامي شد. روز هشتم شهريور شوراي عالي نظام دستور مرخصي سربازان وظيفه را تصويب کرد و به مرحله اجرا درآورد و در عوض تصميم به استخدام سي هزار سرباز پيماني با ماهي 35 تومان حقوق گرفت.

 

رضاشاه روز نهم شهريور کليه امراي امضاکننده طرح مرخصي سربازان وظيفه را به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خيانت داد و سرلشکر نخجوان و سرتيب رياحي را مسبب چنين طرحي تشخيص داد و آن دو نفر را به شدت مجروح کرد و پس از خلع درجه آنها را زنداني کرد و دستور داد نامبردگان بابت اين خيانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند. سرلشگر محمد نخجوان به وزارت جنگ منصوب شد. روز 25 شهريور رضاشاه از سلطنت استعفا و محمدرضا را به جانشيني خود انتخاب و از تهران به سوي اصفهان حرکت کرد و سرانجام در بندرعباس از ايران خارج شد.

 

ذکاءالملک فروغي در اسفندماه 1320 از نخست وزيري استعفا داد و پس از مدتي استراحت به وزارت دربار منصوب شد و سرانجام روز پنجم آذرماه 1321 در سن 67سالگي درگذشت.

 

منابع؛

 

1- ذکاءالملک فروغي و شهريور 1320، تاليف باقر عاقلي

 

2- روزشمار تاريخ، جلد اول

 

3- نخست وزيران ايران

 

4- داور و عدليه

 

5- رضاشاه و قشون متحدالشکل

 

6- شرح حال رجال سياسي و نظامي ايران، سه جلد

 

7- تيمورتاش

تدریس تاریخ در زمان ذکاءالملک اول معمول نبود/توصیه سید جمال‌الدین اسدآبادی به فروغی چه بود؟

 

تدریس تاریخ در زمان ذکاءالملک اول معمول نبود/توصیه سید جمال‌الدین اسدآبادی به فروغی چه بود؟

                                                                                                                                                        ایبنا

فروغی درباره تاسیس مدرسه علوم سیاسی می‌گوید: «از موادی که در مدرسه علوم سیاسی می‌بایست تدریس شود تاریخ بود که آن زمان اصلاً تدریس آن در ایران معمول نبود می‌بایست از برای تاریخ هم کتاب تهیه شود، اول کتاب تاریخی که در صدد تهیه آن برآمدند تاریخ ملل مشرق بود که اتفاقا تهیه‌ آن را به من رجوع کردند

 

 

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- محمدحسین فروغی(ذکاءالملک اول) از رجال صاحب علم و معرفت و ادب در دوره قاجار و پدر محمدعلی فروغی، ادیب و سیاستمدار نامدار و ابوالحسن فروغی روشنفکر و نواندیش دینی است. ذکاءالملک استاد ادبیات فارسی مدرسه علوم سیاسی تهران و موسس روزنامه تربیت، نخستین روزنامه غیردولتی ایران بود و از این طریق نام فروغی به عنوان نخستین روزنامه‌نگار غیر دولتی در تاریخ مطبوعات کشور بر جای ماند.

 

روزنامه تربیت که به صاحب امتیازی و مدیری محمدحسین خان فروغی تاسیس شد به علت درج مقالات سودمند و مفید پیوسته مورد توجه اندیشمندان بوده و به‌ویژه از لحاظ نشر فارســی و زیبایی خط جای خاصی را در میان روزنامه‌های فارسی زبان به خود اختصاص داده است. نخستین شماره روزنامه تربیت در چهار صفحه به خط نستعلیق پنجشنبـــه یازدهم رجب 1314 قمری مطابق هفدهم دسامبر 1896 میلادی منتشر شده است. حیات روزنامه تربیت 9 سال بود و علت تعطیل شدن روزنامه تربیت ضعف و پیری و ناتوانی ذکاء‌الملک بوده است.

 

محمدحسین فروغی ادیب، شاعر و مترجم در زمینه‌های تاریخ، فلسفه و علوم سیاسی نیز فردی آگاه و صاحب نظر بود و در شعر و ادب آنقدر مهارت داشت که وقتی با سرودن شعری برای ناصرالدین شاه، مایه خشنودی وی شد، شاه لقب «فروغی» به او داد.

 

 به مناسبت 29 مهرماه (بر اساس برخی منابع) سالروز درگذشت محمدحسین فروغی است به مرور خاطراتی از محمدعلی فروغی از پدرش و چهره‌های دیگر درباره مهم‌ترین اقدامات وی در زمینه ایجاد روزنامه تربیت و مدیریت مدرسه علوم سیاسی در لابه‌لای‌ کتاب‌های تاریخی می‌پردازیم.

 

 

 

 

 

نقش موثر قانون‌خواهی و تجدد طلبی فروغی از زبان فرزندش

 

محمدعلی فروغی(پسر ذکاءالملک اول) که حضور فرهنگی و اجتماعی خود را در کنار پدر و از طریق روزنامه تربیت متجلی ساخته بود درباره نقش موثر قانون‌خواهی و تجدد طلبی پدر خود در دوران ناصری و مظفری چنین اظهارنظر کرده است: «... {در دوران ناصرالدین‌شاه} اگر کسی اسم قانون را می‌برد، گرفتار حبس،‌ تبعید و آزار می‌گردید؛ لیکن گواه در آستین باشد؛ چه همین پیشامد برای پدر خودم و جمعی از دوستان و همشهریان او واقع شد و آن داستان، دراز است... همین که نوبت سلطنت مظفرالدین‌شاه رسید، آن پادشاه – از جهت اینکه ضعیف و بی‌حال بود یا واقعا متجدد و ترقی‌خواه بود - به هرحال آن سختی‌های زمان ناصرالدین‌شاه را سست کرد... در سال اول سلطنت مظفرالدین‌شاه، پدر من – که دست از طبیعت خود نمی‌توانست بردارد- اولین روزنامه غیر دولتی را در همین شهر طهران تاسیس کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار داد که کم‌کم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کرد. آن روزنامه، تربیت نام داشت. من هم آن وقت به درجه‌ای رسیده بودم که در کار روزنامه با من گفتگو می‌کرد. یک روز پرسید: مقاله‌ای که امروز برای روزنامه نوشته‌ام خواندی؟ عرض کردم: بلی. پرسید: دانستی چه تمهید مقدمه‌ای می‌کنم؟ من در جواب تامل کردم. فرمود: مقدمه می‌چینم برای اینکه به یک زبانی حالی کنم که کشور قانون لازم دارد. مقصودم این است که این حرف را به صراحت نمی‌توانست بزند و برای گفتن آن، لطایف‌الحیل می‌بایستی بکار {می}برد.. » (مجله یغما، شماره 142،‌1339 ش، صص 65 و 66)

 

نشر تربیت با مزاج سیاسی زمان چندان سازگار نبود

 

میرزا جهانگیرخان شیرازی (صوراسرافیل) نیز در زمینه مهارت ارائه مطالب سیاسی محمدحسین فروغی و بیان عقاید آزادمنشانه او در روزنامه تربیت چنین می‌گوید: «تربیت، اول روزنامه آزادی است که در داخله ایران خصوصاً در پایتخت به چاپ رسیده ‌است. خدماتی که این روزنامه به وطن ما کرده‌ است علاوه بر معلومات و فوایدی که منتشر نموده یکی این است که مردم ایران از هر چه روزنامه بود آزرده خاطر بودند. تربیت به واسطه شیرینی بیان و مزایای چند که دارا بود مردم را روزنامه خوان کرد. دیگر اینکه اهل هوش می‌دانند که تمام مطالب گفتنی را ذکاءالملک در تربیت گفته و هنر بزرگ او همین است که چیزهایی را که در زمان استبداد کسی یارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان می‌گفت که اسباب ایراد نمی‌شد و مع ذلک زحمت و مرارت و صدماتی که در زیاده از ده سال روزنامه‌نویسی کشید و آزار و اذیت‌هایی که از دوست و دشمن دید در چند سال آخر عمر که وقت استراحت و فراغت بود به تصور کسانی که خارج از کار بودند در نمی‌آید.» (روزنامه صوراسرافیل، ش، ۱۵ چهارشنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵)

 

فروغی که به توصیه اعتمادالسلطنه (محمدحسین خان)، به استخدام دارالطباعه (وزارت انطباعات) و دارالترجمه ناصرالدین شاه درآمد، پس از طی مراحل دیوانی به ریاست دارالترجمه، ریاست وزارت انطباعات و مترجمی شاه برگزیده شد.

 

فریدون آدمیت، در کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت» می‌نویسد: «دستگاه دارالترجمه دولتی هم که در آن برخی مترجمان قابل درکار بودند و ریاست آن با نویسنده‌ دانشمند میرزا محمدحسین خان ذکاءالملک بود، گرایش قطعی به روشنفکری داشت. آثار سودمندی را به چاپ رساندند. اما نشر آن‌ها با مزاج سیاسی زمان چندان سازگار نبود... تعارضی که انتشار این گونه نوشته‌ها با سیاست دولت داشت در خاطرات اعتمادالسلطنه منعکس است

 

ارتباط ذکاءالملک اول با سید جمال‌الدین اسدآبادی

 

استاد محیط طباطبایی، در کتاب «تاریخ تحلیلی مطبوعات» به جریان تاسیس روزنامه‌ «تربیت» و ارتباط ذکاءالملک اول با سید جمال‌الدین اسدآبادی اشاره می‌کند و می‌گوید: «مرحوم میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک برای من [محیط طباطبایی] حکایت کرد که چند روز قبل از تبعید سید [جمال‌الدین اسدآبادی] به اتفاق پدرم برای زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودیم و چندان درنگ کردیم که شب فرا رسید و سپس به خانه‌ای که محل اقامت سید، درون بست بود برای ملاقات او رفتیم. سید در ضمن سخنانی که می‌گفت، به پدرم توصیه می‌کرد که در اولین فرصت روزنامه‌ای ملی و آزاد دایر نماید و به بیداری مردم کمک کند، چند سال بعد که با جلوس مظفرالدین شاه چنین مجالی فراهم آمد. نخستین کار پدرم همانا تاسیس روزنامه تربیت بود که سید جمال‌الدین در آخرین ملاقاتش تأسیس نظیر آن را توصیه کرده بود». (کتاب تاریخ تحلیلی مطبوعات، استاد محیط طباطبایی، انتشارات بعثت، چاپ اول، ص ۵٣ ـ ۵۴ )

 

 

 

 

سهم فروغی‌ها در مدرسه‌ علوم سیاسی

 

یکی دیگر از مهم‌ترین فعالیت‌هایی که در کارنامه فرهنگی محمدحسین فروغی به جای مانده است، مدیریت مدرسه‌ علوم سیاسی بوده است. پس از تاسیس مدرسه‌ علوم سیاسی (۱۲۷٨ش)، ذکاءالملک اول، ابتدا به عنوان معلم ادبیات فارسی (و بعدها مدیر مدرسه علوم سیاسی) و محمدعلی فروغی (ابتدا به عنوان مترجم و سپس معلم مدرسه) استخدام می‌شوند. محمدعلی فروغی، در واقع از آغاز کار مدرسه‌ علوم سیاسی، با آن همکاری داشت و ترجمه‌های او از ـ آغاز کار مدرسه ـ در شمار مواد درسی به کار می‌آمد.

 

فروغی، خود در این باره می‌گوید: «از همان وقت که مدرسه‌ علوم سیاسی تاسیس شد، بلکه قبل از آن که کلاس‌های آن دایر شود و مدرسه رسمیت پیدا کند، من با آن مدرسه مربوط بودم، به مناسبت این که اولا مرحوم مشیرالدوله صدر اعظم قصد کرده بود تدریس ادبیات فارسی را در مدرسه به والد من مرحوم ذکاءالملک فروغی محول کند، ثانیا درس‌هایی که در مدرسه داده می‌شد هیچ‌کدام کتاب نداشت که دانشجویان بتوانند به توسط مراجعه به آن به فرا گرفتن درس‌هایی که از معلمی اخذ می‌کنند مدد برساند. و چون یکی از مواد که در مدرسه علوم سیاسی می‌بایست تدریس شود تاریخ بود که آن زمان اصلاً تدریس آن در ایران معمول نبود می‌بایست از برای تاریخ هم کتاب تهیه شود و چون تاریخ را برحسب معمول می‌خواستند از ملل قدیم مشرق شروع کنند، اول کتاب تاریخی که در صدد تهیه آن برآمدند تاریخ ملل مشرق بود که اتفاقا تهیه‌ آن را به من رجوع کردند و آن اول کتابی بود که برای مدرسه تهیه شد.» (مقالات فروغی، جلد اول صص ٣٣۷ـ ٣٣٨، خطابه فروغی در دانشکده‌ حقوق)

 

نصرالله انتظام نقش و سهم خاندان فروغی را در تالیف و ترجمه‌ کتاب‌های درسی چنین بیان می‌کند: «[از] هر چهار کتاب درسی که در آن زمان به چاپ می‌رسید، دو تای آن تالیف و ترجمه‌ محمدعلی فروغی و پدرش بود.» (خاطرات نصرالله انتظام، انتشارات سازمان اسناد ملی، ۱٣۷٨، ص ۱۵۹)

 

در پایان خالی از لطف نیست که نوشته‌ای از محمدعلی فروغی درباره شیوه تربیت اخلاقی پدرش را بخوانیم: «در تربیت اخلاقی، شیوه‌ی [پدرم] مهربانی و مدارا بود. ضرب و شتم و تندخویی را به هیچ وجه جایز نمی‌دانست. منتهی درجه‌ تأدیب و تنبیه او اظهار تأسف و گله‌گذاری بود. امر و نهی را در مقام تربیت به طور مستقیم نمی‌کرد. حتی به موعظه و نصیحت هم مستقیماً نمی‌پرداخت...» (مقالات فروغی، صفحات هفت و هشت)

 

 

خاندان فروغی

 

 

 

خاندان فروغی

 

   خاندان فروغی که سرسلسله آن­ها از یهودیان بغداد بودند، بعدها در اصفهان ساکن شده، همگی اهل ادب و علم بوده­اند. "میرزامحمدحسین فروغی" در دستگاه "ناصرالدین شاه" وارد می­شود و جایگاه خود را به دست می­آورد. بعدها فرزندان او "محمدعلی­فروغی" و "ابوالحسن" که از همه مهم­تر "محمدعلی­فروغی" نخست­وزیر معروف دوران بحرانی سال­های اشغال و کودتا است، راه پدر خود را به شایستگی ادامه می­دهند و در دربار و دستگاه به موقعیت­های برجسته دست پیدا می­کنند. فرزندان "محمدعلی­فروغی"، "محمود"، "محسن" و "مسعود" نیز همگی با تحصیلات عالی موقعیت­های ممتازی به دست می­آورند.

 

میرزا محمدحسین ذکاءالملک مدیر دارالترجمه ناصری

 

   "میرزا محمدحسین" متخلص به "ادیب" و ملقب به "فروغی" و "ذکاءالملک" و معروف به "میرزافروغی" متولد 1255(ه.ق) از نویسندگان نامور و روشنفکران عصر خود بوده است. وی پسر "محمدمهدی ارباب­اصفهانی" می­باشد. "محمدمهدی" از یهودیان بغداد می­باشد که بعدها در اصفهان مقیم شدند.[1] روزی در سال 1291(ه.ق) که "ناصرالدین­شاه" به مناسبت طرح بنای "باغ عشرت­آباد" چهار درخت در آن­جا کاشت، "محمدحسین" قصیده­ای سرود با این مقطع:

 

شعر ادیب باشد در مدح شاه شاهان                 چون آفتاب روشن مانند آب جاری

 

شاه این شعر را شنید و او را ملقب به "فروغی" کرد.[2]

 

    بعدها کلمه "فروغی" لقب و تخلص برای اولاد و اعقاب "میرزامحمدحسین" نام خانوادگی شد. میرزامحمدحسین در جوانی مشغول به تجارت شد و چون متضرر گردید و سرمایه خود را به کلی از دست داد. مدتی در "بندرلنگه"و "جهرم" و مدتی نیز در "فسا" و "یزد" بود. از یزد به کرمان رفته و در دستگاه "محمداسماعیل­خان" حاکم کرمان وارد شد. در زمانی که "اعتمادالسلطنه" وزیر انطباعات و دارالترجمه بود. محمدحسین در کار مطبوعات با او همکاری می­کرد و بعد به مدیری دارالترجمه و مترجم زبان عربی و فرانسه با حقوق ماهی 40 تومان رسید.[3]

 

   "محمدحسن­خان" او را در یادداشت­های خود به عنوان میرزای شخصی یاد می­کند: «صبح دارالترجمه رفتم از آن­جا مستقیما با ملیجک اول و میرزا فروغی میرزای خودم و چند نفر دیگر...[4]». میرزا فروغی به واسطه دوستی و همراهی با "میرزا­ملکم خان" و هم­فکری و هم مسلکی با او درسال 1308(ه.ق) دچار دردسر می­شود. چندی بست­نشین بود تا به وساطت "امین­السلطان" بخشیده شد.[5] میرزا محمدحسین فروغی در سال 1311(ه.ق) شهرت و عنوانش میرزامحمدحسین، متخلص به "ادیب" و ملقب به "فروغی" شد، در این سال هم خان شد و هم به "ذکاءالملک" ملقب گردید.[6]

 

   وی در سال 1314(ه.ق) سال اول سلطنت "مظفرالدین­شاه" امتیاز روزنامه "تربیت" را گرفت و موسس و نویسنده آن شد. هر چند که تمام مخارج آن با دولت بود؛ اما بهترین روزنامه آن دوران بود که تا سال 1325(ه.ق) منتشر می­شد[7] که بسیاری از کتب معروف نیز با همت و نگارش و تصحیح فروغی به چاپ رسید. کتاب­هایی مثل "تاریخ ملل شرق" "تاریخ ساسانیان راولینسون"، "سفر هشتاد روز دور دنیا"، "عشق و عفت"، "بوسه عذرا" و ... میرزا محمدحسین فروغی ذکاءالملک در سال 1325(ه.ق) در سن 70 سالگی در تهران درگذشت و در "ابن­بابویه" به خاک سپرده شد.[8] وی دو فرزند ذکور داشت که یکی "محمدعلی فروغی" نخست­وزیر شد و دیگری از مفاخر علمی آینده بود.[9]

 

 محمدعلی فروغی

 

   ملقب به ذکاءالملک از  سیاستمدارن و دولتمردان و ادیبان مشهور ایران بود. وی فرزند محمدحسین فروغی و متولد 1254(ه.ش) در قلهک تهران بود. محمدعلی فروغی تحت حضانت پدر، تحصیلات خود را از پنج سالگی آغاز کرد و ظرف مدت هفت سال زبان­های فارسی، عربی و فرانسه را آموخت و از علوم ریاضیات، فیزیک و شیمی و طبیعیات بهره گرفت. آنگاه به استدعای "اعتمادالسلطنه" وزیر انطباعات وقت و تصویب ناصرالدین­شاه وارد مدرسه دارالفنون شد. ابتدا به تحصیل فن پزشکی و داروسازی مشغول شد و بعد از مدتی به تحصیل فلسفه و ادبیات پرداخت. محمدعلی پس از اخذ لقب ذکاالملک و ریاست مدرسه علوم سیاسی به گروه فراماسون­ها پیوست و وارد لژ "بیداری" شد و در این لژ عده زیادی از شخصیت­های سیاسی و علمی و ادبی عضویت یافتند.[10] فروغی چندی نیز در کابینه سوم سردار سپه در سال 1303(ه.ش) به وزارت امور خارجه رسید.[11]و در سال 1304 برای اولین بار به نخست وزیری رسید.[12] وی چندی نیز معلم مدرسه علوم سیاسی شد و در دوره اول مجلس شورای ملی رییس دفتر مجلس شد. در دوره دوم نماینده تهران شد و در سال 1327(ه.ق) به ریاست مجلس رسید. بعد از خلع  قاجار  و تاسیس پهلوی اولین رییس­الوزرای کابینه هفت نفری شد.[13]

 

 دومین کابینه فروغی

 

دومین کابینه فروغی در سال 1312(ه.ش) با "تیمورتاش" "داور" "نصره­الدوله"، تکمیل شد. مهم­ترین اقدام فروغی در کابینه دوم ترتیب سفر رضاشاه به ترکیه بود و از حوادث خونین و مهم این دوران واقعه مسجد گوهرشاد بود. از مرحوم فروغی در خانه­اش یادادشتی دیده می­شود که متضمن این بیت بود:

 

در کف شیر نر خونخواره­ای                                    غیر تسلیم و رضا کو چاره­ای

 

   نامه مزبور به سمع و نظر رضاشاه رسید و باعث خانه­نشینی فروغی را به وجود آورد؛ اما بعد در دوران بحرانی شهریور 20 محمدعلی فروغی دوباره از طرف رضاشاه به خدمت خوانده شد و سومین کابینه­اش را تشکیل داد.[14] او ضمن نطقی دستور ترک مقاومت نظامی ایران را به آگاهی همگی رساند و گفت: به استحضار نمایندگان محترم می­رساند که دولت با نهایت جدیت در حفظ مناسبات حسنه با دول خارجه و تعقیب اصلاحاتی که منظور نظر اعلی­حضرت همایونی و عموم ملت است، خواهد کوشید. در این موقع که از جانب دو کشور روس و انگلیس اقدام به عملیاتی شده که ممکن است موجب اختلال صلح و سلامت گردد، دولت به پیروی از نیات صلح­خواهانه اعلی­حضرت به قوای نظامی دستور می­دهد که از هرگونه مقاومتی خودداری نمایند.[15]

 

 

 

فروغی و شهریور 20

 

   وقتی انگلیسی­ها در این سال بهانه آوردند که شاه علیه ما تحریکات زیادی انجام می­دهد، خواستار عزل رضاشاه و سلطنت ولیعهد شدند فروغی باید با لطایف­الحیل این موضوع را به عرض شاه می­رساند. او به شاه گفت: «اعلی­حضرت خسته شده­اند و باید استراحت کنند. بعد از جنگ ملت ایران استدعا خواهد کرد که اعلی­حضرت دوباره به وطن برگردند». رضا شاه با سردرگمی و نگرانی می­پرسد: «ما باید به کجا برویم» فروغی در جواب می­گوید: "به یکی از کشورهای آمریکای جنوبی" و بعد یکی را پیشنهاد می­کند که آب و هوای خوبی دارد و نماینده سیاسی هم در آن­جا داریم این گونه رضاشاه به جزیره "موریس" تبعید می­شود.[16]

 

 

 

کابینه سوم فروغی در هنگام اشغال ایران

 

   فروغی هنگام اشغال ایران در شرایط بسیار سختی قبول مسئولیت کرد. او تدریجا آرامش را به کشور بازگرداند. وی پس از امضای اتحاد با متفقین از مجلس تقاضای رای اعتماد کرد و با این­که 65 نفر از نمایندگان به او رای اعتماد دادند حاضر به ادامه کار نشد و از سمت نخست­وزیری استعفا داد. فروغی سرانجام در پنجم آذر 1321 در سن 67 سالگی درگذشت.[17]

 

 

 

ابوالحسن فروغی

 

   ابوالحسن فروغی فرزند محمدحسین ذکاءالمک در  1263 در تهران متولد شد. در سن 6 سالگی تحصیلات مقدماتی را تحت نظر پدر و برادرش محمدعلی فروغی آغاز کرد و سپس تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس دارالفنون و فرانسه ادامه داد. آن­گاه به زبان و ادبیات فارسی پرداخت و چون شوق و علاقه­ای به فلسفه و عرفان داشت، بیشتر وقت خود را صرف فلسفه قدیم و جدید نمود و با مکتب­های فلسفی آشنا شد و در مدرسه سپهسالار قدیم آن را تکمیل نمود. فروغی در سن 18 سالگی به روزنامه "تربیت" که پدرش منتشر می­کرد، پیوست و مدیریت داخلی و توزیع روزنامه مزبور را به عهده گرفت. پس از تعطیلی روزنامه تربیت که مقارن با دوران مشروطه بود در مدرسه علمیه و دارالفنون به تدریس پرداخت. فروغی با کمک برادرش در سال 1298(ه.ش) که ریاست عالی کشور را به عهده داشت با تاسیس مدرسه­ای به نام "دارالمعلمین مرکزی" پرداخت و برنامه آن مدرسه عینا از مدارس متوسطه فرانسه اقتباس شده بود و دوره آن شش سال کامل بود و مدرک تحصیلی آن دیپلم کامل متوسطه بود. همزمان با تاسیس دارالمعلمین مرکزی "نصیرالدوله­بدر" وزیر معارف، مدیریت مجله "اصول تعلیم" را که از طرف اداره بازرسی وزارت معارف منتشر می­شد به ابوالحسن فروغی واگذار کرد که با کمک مدرسین و معلمین مدرسه مزبور، مجله را منتشر می­کردند. این مجله که هزینه آن را وزارت معارف تامین می­کرد یک مجله فلسفی، علمی، تربیتی، تاریخی و ادبی بود. البته با تمام کوششی که برای ادامه کار صورت گرفت؛ اما بیشتر از 6 شماره منتشر نشد. پس از تعطیلی مجله "اصول تعلیم"، فروغی در سال  1300مجله "فروغ­تربیت" را انتشار داد که آن هم دوام زیادی نکرد. در سال 1307(ه.ش) دارالمعلمین عالی از طرف وزارت فرهنگ تاسیس شد و ابوالحسن فروغی به استادی آن­جا منصوب شد. ابوالحسن در سال 1321 به سمت وزیر مختاری ایران در "سوییس" انتخاب شد و یک سال در این ماموریت بود و بعد نمایندگی ایران را در سازمان ملل برعهده گرفت و سرانجام در سال 1314 به ایران بازگشت و به استادی دانشگاه تهران و عضویت پیوسته فرهنگستان آن­جا منصوب شد و تا پایان عمر در مشاغل فرهنگی بود. وفات او در 6بهمن 1338(ه.ش) اتفاق افتاد. ابوالحسن فروغی تالیفاتی به زبان فرانسه و فارسی دارد که عبارتند از "اصول حکمت و فلسفه" به زبان فرانسه در دو جلد، "سرمایه سعادت"و "اوراق مشوش." وی طبع شعر نیز داشت و قسمتی از اشعار خود را چاپ نمود.[18]

 

 

 

محمود فروغی

 

   "محمود فروغی" فرزند محمدعلی­فروغی در سال 1290(ه.ش) در تهران بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران انجام داد و از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران فارغ­التحصیل شد. پس از دو سال آموزش در دانشکده افسری در اول فروردین 1319 وارد خدمت در وزارت خارجه شد. او در طول سی سال مشاغل گوناگونی به عهده داشت، از جمله کفیل وزارت خارجه، سفیر ایران در آمریکا، افغانستان، مکزیک و ونزوئلا. در سال 1350 از وزارت خارجه بازنشسته شد. دو سال بعد به ریاست موسسه روابط بین­الملل وابسته به وزارت خارجه منصوب شد و تا سال 1357 در آن موسسه خدمت کرد. پس از انقلاب، فروغی به آمریکا رفت و عضو هیئت علمی دانشگاه "جرج­تاون" در شهر واشنگتن شد. فروغی اهل تحقیق و تتبع در متون فارسی و عربی بود. او بیش از تمام فرزندان محمدحسین فروغی از لحاظ علمی و ادبی از پدر خود استفاده نمود. مخصوصا دوران شش ساله خانه­نشینی پدرش موجب گردید که او با مکاتب فلسفی هم آشنا شود. وی به چند زبان تکلم می­کرد و کتابی هم از زبان پرتقالی به فارسی ترجمه نمود.[19]

 

    محمود فروغی در 29 دی 1370 در سن 77 سالگی در شهر "پالم­پیچ" درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. همسر او "ماری­شیدانی" هم چندی بعد در همان شهر درگذشت. فرزندان آن­ها عبارت بودند از نسرین، خسرو، پروانه، فیروزه و جمشید.[20]

 

 

 

محسن فروغی

 

   "محسن فروغی" دومین فرزند محمدعلی فروغی معروف به ذکاءالملک در سال 1286(ه.ش) در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی به دارالمعلمین مرکزی که عموی او ابوالحسن فروغی  تاسیس کرده بود وارد شد و هفت سال در آن مدرسه درس خواند. در اوایل سال 1306(ه.ش) جهت ادامه تحصیل به فرانسه رفت. ابتدا در رشته ریاضیات ثبت­نام کرد. سپس وارد مدرسه عالی "بوزار" شد. در سال 1312(ه.ش) در رشته معماری از این مدرسه فارغ­التحصیل شد. چندی در پاریس نزد استادان خویش کارآموزی کرد تا این­که در سال 1317(ه.ش) به ایران بازگشت. ابتدا در دانشسرای عالی و بعد در دانشکده فنی به تدریس تاریخ هنر و تاریخ معماری پرداخت. وی در سال 1319(ه.ش) با همکاری "آندره­گدار" دانشکده معماری و هنرهای زیبای دانشگاه تهران را طراحی و بنا نمود. فروغی معاون و رییس کارگاه معماری آن دانشکده و پس از چندی از سوی شورای استادان به ریاست دانشکده برگزیده شد و قریب 15سال در آن سمت خدمت کرد.[21] فروغی در دوره نوزدهم مجلس شورای ملی از تهران نماینده شد؛ ولی قبل از اتمام دوره به علت داشتن شغل آزاد و مقاطعه کاری از نمایندگی کناره­گیری نمود.[22] فروغی تبحر خاصی در شناخت عتیقه داشت. او یکی از عتیقه شناسان به نام ایران بود و دو سال قبل از مرگش مجموعه نفیس بی­نظیر عتیقه­های خود را به اداره باستان­شناسی ایران اهدا نمود. از مهم­ترین کارهای او در زمینه معماری به موارد زیر می­توان اشاره کرد: دانشکده حقوق دانشگاه تهران، آرامگاه رضاشاه در سال 1329، آرامگاه سعدی و باباطاهر در همدان در سال 1346 و ساختمان­های متعدد بانک ملی.[23] ساختمان سنا نیز از کارهای او بود در زمان صدارت دکتر امینی پرونده­ای برای مهندسین این ساختمان به جرم تخلف تشکیل شد و فروغی متهم شناخته شد و چند ماهی را در زندان به سر برد. وی در سال 42 در دوره چهارم مجلس سنا به سناتوری رسید وی چهار دوره نماینده مجلس سنا بود. مدت کوتاهی هم در سال 57 وزارت فرهنگ و هنر را در کابینه شریف امامی به عهده داشت.[24] وی از همسر فرانسوی خود دارای دو پسر شد که یکی در جوانی بر اثر سقوط از اسب درگذشت. خود وی در سال 62 در تهران درگذشت.[25]

 

 

 

مسعود فروغی

 

   فرزند دیگر محمدعلی فروغی در سال 1292(ه.ش) به دنیا آمد. پس از تحصیل در ایران به اروپا رفت و در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت و به ایران بازگشت. چندی در سازمان برنامه و مدتی در وزارت امور خارجه کار کرد. چند بار به مسافرت­های سیاسی رفت. مدتی سفیر ایران در "مراکش" بود و چندی هم معاون نخست­وزیر شد. در کابینه "علی­امینی" به وزارت مشاور منصوب شد. بعد داخل شرکت نفت شد و مشاغل مهمی را در آن­جا تصدی کرد: قائم مقامی مدیرعامل در خوزستان و رییس هیئت بازرسی. مسعود فروغی در سن 60 سالگی بیمار شد و از نظر مالی نیز در مضیقه بود. بالاخره نیز با بیماری در سن 68 سالگی در تهران درگذشت.او با یک زن اروپایی ازدواج کرد و یک فرزند به نام "ایرج" از او باقی ماند.[26]

 

 

 

 

 

[1]. بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران؛ تهران، زوار، 1373، ج3، ص385.

 

[2]. اعتماد السلطنه، منتظم ناصری، تهران، دنیای کتاب، 1367، ص336.

 

[3]. خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش محمدمهدی موسوی، تهران، زوار، 1366، ص329.

 

[4]. بامداد، پیشین، ص386.

 

[5]. بامداد، پیشین، ص385

 

[6]. بامداد، پیشین، ص388.

 

[7]. تاریخ جراید و مجلات ایران، ج6، ص116.

 

[8]. بامداد، پیشین، ص388.

 

[9]. عاقلی، باقر؛ خاندانهای حکومتگر ایران، تهران، نامک، 1386، ص438.

 

[10]. رائین، اسماعیل؛ فرامومشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، امیرکبیر، 1357، ج2، ص448.

 

[11]. دلدم، اسکندر؛ زندگی پرماجرای رضاشاه، تهران، گلفام، 1370، ص472.

 

[12]. مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله، تهران، علمی، 1374، ج5، ص435.

 

[13]. عاقلی، پیشین، ص439.

 

[14]. نجمی، ناصر؛ بازیگران عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی، تهران، انیشتین، 1373، ص279.

 

[15]. مجلس پنچم به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره 52، ص72.

 

[16]. بامداد، پیشین، ص452.

 

[17]. الموتی، مصطفی؛ بازیگران سیاسی، لندن، بی نا، ج1، ص395.

 

[18]. عاقلی، خاندان­های حکومتگر، پیشین، ص466ـ467.

 

[19]. عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال نظامی و سیاسی معاصر، تهران، گفتار، ج2، ص1120ـ1121

 

[20]. لاجوردی، حبیب؛ خاطرات محمود فروغی، تهران، نادر، 1383، ص1ـ3.

 

[21]. امیربانی، مسعود؛  معماری معاصرایران، تهران، نشر هنر معماری قرن، 1388، ص228.

 

[22]. عاقلی، خاندانهای حکومتگر، پیشین، ص468.

 

[23]. امیربانی، مسعود؛ پیشین، ص228.

 

[24]. بهنود، مسعود؛ نخست وزیران ایران، تهران، جاویدان، 1374، ص769.

 

[25]. عاقلی، خاندانهای حکومتگر، پیشین، ص468.

 

[26]. عاقلی، همان، ص469.

 

 

ذکاءالملک

 

 

ذکاءالملک

باشگاه اندیشه

 

محمد علی فروغی(معروف به ذکاءالملک)؛ سیاست‌مدار ایرانی اواخر عصر قاجار و عصر رضاخان که نقش مهمی در روی کار آمدن رضا و محمدرضا پهلوی برعهده داشت. وی را از بینانگذاران لیبرالیسم در ایران می دانند.

 

زندگی

 محمدعلی فروغی، فرزند محمدحسین ذکاءالملک اول، به سال ۱۲۵۴ شمسی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش یعنی محمدحسین خان اهل اصفهان و در آنجا متولد شده بود.

فروغی در تهران از سن پنج سالگی در منزل تحت نظارت پدرش محمدحسین خان به وسیله اساتید سرخانه، قرآن، شرعیات، زبان عربی و فارسی و فرانسه را آموخت و سپس به سال ۱۲۶۸ هـ.ش وارد دارالفنون شد و به سبب آن که زبان های خارجی به ویژه فرانسه را خوب می دانست به عنوان خلیفه (دانشیار) که در واقع مترجم اسناد خارجی بود، مطالب را برای هم شاگردی های خود ترجمه می کرد. او ابتدا در دارالفنون به تحصیل طب پرداخت ولی چون کادر علمی ضعیفی در دارالفنون بود و شخصاً نیز به آن رشته علاقه ای نشان نمی داد به فلسفه و تاریخ و ادبیات روی آورد و ضمن تحصیل در دارالفنون به مدرسه صدر، مروی و سپهسالار رفت و فلسفه اسلامی آموخت و چون زبان فرانسه را به خوبی می دانست جزوه هایی که حاوی شرح زندگی فلاسفه غرب بود به فارسی ترجمه کرد و حاصل این ترجمه ها به صورت کتاب سیر حکمت در اروپا درآمد.

فروغی در سن ۱۷ سالگی به استادی فلسفه و تاریخ در دارالفنون رسید و چون پدرش محمدحسین خان ذکاءالملک در وزارت انطباعات زیر نظر اعتمادالسلطنه کار می کرد، محمدعلی نیز وارد وزارت انطباعات شد و از آبان ۱۲۷۳ شمسی به طور رسمی کارمند دولت شد و سپس در کنار تدریس در دارالفنون در مدرسه علمیه فیزیک، تاریخ و فلسفه تدریس می کرد.

در ۱۲۷۵ شمسی، یعنی یک سال پس از ترور ناصرالدین شاه پدرش روزنامه تربیت را دایر کرد و محمدعلی خان سردبیر و مترجم نویسنده مقالات شد. در ۱۲۷۸ شمسی در پی بنیان‌گذاری مدرسه علوم سیاسی توسط مشیرالدوله به معلمی آنجا نائل شد و کتاب های ثروت ملل و تاریخ ملل مشرق را در خلال تدریس در مدرسه علوم سیاسی تالیف کرد.

پس از صدور فرمان مشروطیت به وکالت مجلس رسید و چند بار به معاونت هیات رئیسه مجلس نیز رسید. زمانی که پدرش محمدحسین فروغی ذکاءالملک اول در ۱۲۸۶ شمسی درگذشت، به دستور محمدعلی شاه لقب ذکاءالملک به محمدعلی رسید. او در این سال بود که به گروه فراماسون‌ها پیوست و وارد لژ بیداری شد. اسماعیل رائین در جلد دوم کتاب «فراماسونرى» در ایران اعضای این لژ را نام می برد؛ از جمله اشخاص زیر را:

ادیب الممالک فراهانی، کمال الملک غفاری نقاش، حکیم الملک، حاج میرزا یحیی دولت آبادی و بالاخره محمدعلی فروغی و ابوالحسن فروغى.

فروغی چندبار وزیر و یک بار رئیس دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) شد. در ۱۳۰۴ شمسی پس از تصویب انقراض دودمان قاجار کفیل نخست‌وزیری شد و با شروع سلطنت پهلوی اوّلین نخست‌وزیر رضاشاه شد. در ۱۸ تیر ۱۳۰۷ شمسی به عنوان نمایندهٔ ایران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو که برای تخفیف تشنجات بین المللی تشکیل شده بود شرکت کرد و در جریان دهمین اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست این جامعه رسید.

در بازگشت به ایران از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ شمسی، باز هم نخست‌وزیر شد. به‌خاطر وساطت برای اسدی (پدر دامادش)، نایب‌التولیه آستان قدس رضوی، مغضوب رضاشاه و خانه نشین شد و به‌کارهای ادبی و فرهنگی پرداخت. با اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ باز نخست‌وزیر شد و در انتقال سلطنت از رضاشاه به پسرش محمدرضا پهلوی نقش مهمّی داشت.

 محمّدعلی فروغی در ۵ آذر سال ۱۳۲۱ بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و در قبرستان ابن بابویه در شهرری به خاک سپرده شد.

 

آثار

 برخی از مهم ترین آثار وی به شرح زیر است:

 - تاریخ مختصر ایران

 - تاریخ مختصر دولت قدیم روم

 - دوره مختصر از علم فیزیک

 - اصول علم ثروت ملل

 - حقوق اساسی یا آداب مشروطیت دول

 - تاریخ ملل قدیمه مشرق (ترجمه)

 - حکمت سقراط و افلاطون

 - اندیشه‌های دور و دراز

 - پیام به فرهنگستان

 - فن سماع طبیعی

 - سیر حکمت در اروپا

 - آئین سخنوری

 فروغی همچنین تعدادی از متن‌های فارسی را تصحیح و منتشر کرد که عبارتند از:

 - کلیات سعدی

 - زبده دیوان حافظ

 - رباعیات خیام

 - خلاصه شاهنامه

 - مواعظ سعدی

 

اندیشه

 فروغی حلقه واسط نسل کهن فراماسون‌های عهد قاجار (ملکم و مشیرالدوله‌ها) با فراماسون‌های نسل بعد بود. او در رأس حلقه‌ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پرنیا، تقی‌زاده، محمد جم، علی منصور، ابراهیم حکیم الملک و...) روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید. فروغی‌ در سال‌هایی که به‌ظاهر خانه‌نشین بود، به جذب استعدادهای برجسته علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک‌های بی‌دریغ مادی و سیاسی آن‌ها را مورد حمایت قرار داد و بدین‌سان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت.

فروغی اندیشه‌پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاج‌گذاری رضاخان، تمامی عناصر ایدئولوژی شووینیسم شاهنشاهی و باستان‌گرایی را، که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در برداشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج را پادشاهی پاک‌زاد و ایران‌نژاد و وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملّق‌آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق‌گویی از رضاخان نیاز نداشت. او می‌خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد! رضاخان قزاق، دیگر خان و میرپنج و حتی سردار سپه نیست؛ او اینک شاه شاهان و وارث تاج وتخت کیان و جانشین کوروش و داریوش و نوشیروان است! انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی‌هایی مجبور به تغییر نام خود شدند، تا رضاخان حتی در عرصه نام نیز یگانه و بی‌همتا بماند!

فروغی ایدئولوژی را پی‌گذارد که طی دوران سلطنت پهلوی اوّل و دوّم‌، با صرف هزینه‌های گزاف و با به‌کارگیری انبوهی از محقّقان و مصنّفان و دانشگاهیان درجه اوّل، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلّیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار هجری حذف شد و به‌جای آن تاریخ شاهنشاهی ابداع گردید! جشن‌های 2500ساله با زرق و برق خیره کننده خود اوج نمود ماّدی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به ادّعای گزاف شد که: کز پهلوی شدایران صد ره بهتر زعهد باستان!

برای تدوین و پرداخت این ایدئولوژی بود، که فراماسون با سواد و پرکاری چون حسن پیرنیا (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله، متوفی 1341ش.) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستان گرایی، نه از سر علاقه علمی و تحقیقی و نه به‌خاطر دل‌سوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. در مقابل، دوران اسلامی تاریخ ایران، که در واقع اوج تمدن ملّی ما است، آماج حملات محقّقین فراماسون قرار گرفت و با تلاش زیرکانه، وبا پوشش به‌ظاهر موجّه عرب‌زدایی تهی ساختن فرهنگ ملّی ایران از درون‌مایه اسلامی آن به اوج خود رسید.

علاقه عجیب فروغی به شاهنامه فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصه دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسّط شاگردان و پیروان مکتب او پی‌گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد. در نتیجه، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به کتاب مقدّس ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید. چیزی که روح حکیم فرزانه طوس، که شاهنامه خود را ستم نامه عزل شاهان و دردنامه بی‌گناهان می‌خواند، از‌ آن بیزار بود. استفاده جهت‌دار از اشعارفردوسی خارج کردن ابیات از متن و کاربد متملّقانه آن، و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید، که مرحوم ملک الشعرای بهار را به فریاد آورد. اوگفت:

«اشعار بی‌پدر و مادر را پهلوی هم قرارداده‌اند و اسم آن را شاهنامه گذاشته‌اند. بنده وقتی می‌گویم این شعر مال فردوسی نیست، می‌گویند تو وطن‌پرست نیستی... آقا این وضع زندگی نیست... افرادی می‌خواهند احساسات وطن‌پرستی مردم را بدین‌وسیله تحریک کنند و بالا بیاورند، هرچه دلشان خواست در آن می‌گنجانند و هر چه در‌ آن گنجانیده شده قبول می‌کنند و می‌گویند این شاهنامه ملّت ایران است

 همه این اقدامات یک هدف داشت: ترویج اندیشه روان‌شناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز، که در‌ آن شاه نه انسانی مانند سایر انسان‌ها، بلکه ابرمرد و حتی نیمه خدا است. زیرا، تنها چنین شاهی است که می‌تواند به عنوان یک دیکتاتور مطلق‌العنان بر توده عوام فرمان راند وسلطه سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می‌دانست!

 

منابع:

 1. «محمدعلی فروغی». astaneh.com

 2. http://fa.wikipedia.org

3. «محمد علی فروغی؛ ناجی سلسله پهلوی و چراغ دار لژ فراماسونری». tebyan.net.

 

زبان فارسی و هویت نوین ایرانی در اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

 

زبان فارسی و هویت نوین ایرانی در اندیشه‌های محمدعلی فروغی

علی‌اصغر حقدار*

انجمن پارسی

زبان‌ فارسی‌ و بازسازی‌ آن‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ بتواند بازگوکننده‌ی‌ مسائل‌ زمانه‌ی‌ جدید باشد، یکی‌ از دغدغه‌های‌ اصلی‌ محمد علی‌ فروغی‌ بود؛ چرا که‌ فروغی‌ زبان‌ را آیینه‌ی‌ روح‌ هر قوم‌ و بهترین‌ وسیله‌ی‌ اظهار افکار و احساسات‌ می‌دانست‌ و در شرایط‌ جدید که‌ امر ترجمه‌ را برای‌ اخذ معارف‌ و علوم‌ از اروپاییان‌ و دنیای‌ نوین‌ ضرورت‌ داده‌ بود، زبان‌ در رابطه‌ی‌ تنگاتنگ‌ و ارگانیک‌ با هویت‌ قرار می‌گرفت‌. وی‌ به‌ حدی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ اهمیت‌ می‌داد که‌ در کنار تحقیقات‌ زبان‌شناختی‌ و بازپرداختی‌ از متون‌ فارسی‌ قدیم‌، نخستین‌ فرهنگستان‌ زبان‌ را با هدف‌ ترویج‌ زبان‌ فارسی‌ و پالایش‌ آن‌ از واژه‌های بیگانه‌ در سال‌ ۱۳۱۴ خورشیدی‌ راه‌اندازی‌ کرد؛ فروغی‌ در اشاره‌ به‌ اهمیت‌ فرهنگستان‌ می‌نویسد: «به‌ عقیده‌ من‌ فرهنگستان‌ هیئتی‌ است‌ که‌ باید نگهدار زبان‌ فارسی‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ باشد که‌ در نتیجه‌ حافظ‌ قومیت‌ ایرانی‌ است‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۰۱) فروغی‌ بر پایه‌ی‌ دریافت‌ خود از موقعیت‌ محوری‌ زبان‌ فارسی‌ در حفظ‌ و نگهداری‌ ملیت‌ ایرانی‌ به‌ مساله‌ی‌ ترجمه‌ اشاره‌ کرده‌ و به‌ ایراد ترجمه‌ی‌ همه‌جانبه‌ و رد دخالت‌ همه‌جانبه‌ی‌ ترجمه‌ می‌پردازد؛ نخست‌ فروغی‌ به‌ این‌ واقعیت‌ معترف‌ است‌ که‌ «شیوه‌ زندگانی‌ ما ایرانیان‌ هم‌ بر اثر ارتباط‌ با خارجیان‌ از مدتی‌ پیش‌ تغییر یافته‌ است‌ و دامنه‌ی‌ این‌ تحول‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ هم‌ کشیده‌ شد و نتیجه‌ آن‌ شد که‌ اسلوب‌ و سیاق‌ نگارش‌ و سخن‌ گفتن‌ ما تا حدی‌ تغییر یافت‌. من‌ تصور می‌کنم‌ که‌ این‌ دگرگونی‌ بیش‌ از این‌ هم‌ دامنه‌ خواهد گرفت‌. دلیل‌ آن‌ هم‌ ازدیاد و نشر ترجمه‌های‌ خارجی‌ و انتشار آن‌ها در مملکت‌ ماست‌.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳، ص‌۸۶) سپس‌ وی‌ به‌ تبادل‌ زبان‌ها پرداخته‌ و می‌نویسد: «صریحاً اعلام‌ می‌دارم‌ که‌ زبان‌ یک‌ مملکت‌ با استعانت‌ از لسان‌ کشور دیگر وسایل‌ فقر زبان‌ خود را فراهم‌ نمی‌سازد. بالعکس‌ به‌ این‌ طریق‌ رو به‌ غنا و گسترش‌ می‌رود.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳، ص ‌۸۷) چراکه‌ «به‌ عقیده‌ من‌ امروز ایرانی‌ به‌ واسطه‌ی‌ این‌ که‌ در گذشته‌ فکرش‌ همواره‌ مشغول‌ به‌ عربی‌ بوده‌ و اکنون‌ به‌ زبان‌های‌ اروپایی‌ گرفتار و در آن‌ مستغرق‌ گردیده‌ است‌، با زبان‌ فارسی‌ بیگانه‌ است‌ و قوه‌ی‌ تصرف‌ و لغت‌‌سازی‌ همواره‌ متوجه‌ به‌ الفاظ‌ عربی‌ است‌ و اگر با عربی‌ هم‌ آشنا نباشد، گرفتار تعبیرات‌ اروپایی‌ است‌ و در هر حال‌ فارسی‌ نمی‌داند. پس‌ اول‌ باید یک‌ مدت‌ ذهن‌ خود را به‌ فارسی‌ صحیح‌ فصیح‌ مأنوس‌ سازد و ورزش‌ دهد تا کم‌‌کم‌ این‌ قوه‌ را دریابد و در آن‌ هنگام‌ به‌ مقصودی‌ که‌ در این‌ فصل‌ دنبال‌ می‌کنیم‌ به‌ خوبی‌ و آسانی‌ خواهد رسید.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۵۶)

 

 

محمدعلی فروغی به‌ حدی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ اهمیت‌ می‌داد که‌ در کنار تحقیقات‌ زبان‌شناختی‌ و بازپرداختی‌ از متون‌ فارسی‌ قدیم‌، نخستین‌ فرهنگستان‌ زبان‌ را با هدف‌ ترویج‌ زبان‌ فارسی‌ و پالایش‌ آن‌ از واژه‌های بیگانه‌ در سال‌ ۱۳۱۴ خورشیدی‌ راه‌اندازی‌ کرد.

 

این‌ فرهنگستان‌ در همان‌ سال‌ اول‌ فعالیت‌ خود که‌ تحت‌ ریاست‌ فروغی‌ بود، توانست‌ ۱۲۰ واژه‌ را به‌ تصویب‌ رساند؛ در پایان‌ سال‌ ۱۳۱۵ این‌ واژه‌ها‌ به‌ ۳۶۰ عنوان‌ و در سال‌ ۱۳۱۶ واژه‌های‌ مصوب‌ فرهنگستان‌ به‌ ۶۵۰ واژه‌ رسید؛ با گسترش‌ نظام‌ بوروکراسی‌ اداری‌، در سال‌ ۱۳۱۷ فرهنگستان‌ زبان‌ به‌ وزارت‌ فرهنگ‌ واگذار شد و مدیریت‌ آن‌ که‌ بعد از فروغی‌، به‌ وثوق‌الدوله‌ محول‌ شده‌ بود، به‌ وزیر فرهنگ‌ انتقال‌ یافت‌. (فرهنگستان‌ چیست‌؟ ۱۳۵۳، ص‌۱۷۰)

 

در زمینه‌های‌ فرهنگی‌، فروغی‌ هم‌ به‌ تصحیح‌ متون‌ کلاسیک‌ فارسی‌ مبادرت‌ ورزید و هم‌ در تحقیقات‌ زبان‌ شناختی‌ و فقه‌اللغه‌ وارد شد؛ یکی‌ از اصلی‌ترین‌ متن‌های‌ بر جای‌ مانده‌ از فروغی‌، رساله‌ی‌ «پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌« است‌ که‌ وی‌ آن‌ را به‌ سال‌ ۱۳۱۵ خورشیدی‌ نوشته‌ است‌؛ فروغی‌ در ابتدای‌ رساله‌ از ارتباط‌ منطقی‌ و ارگانیک‌ زبان‌ و فرهنگ‌ در تمدن‌ انسانی‌ سخن‌ می‌آید و اهمیت‌ حفظ‌ و گسترش‌ زبان‌ فارسی‌ را یادآور می‌شود. (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان ‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۱)

 

فروغی‌ اما در رابطه‌ با ادب‌ کهن‌ فارسی‌، تصحیح‌ متون‌ کلاسیک‌ فارسی‌ را وجه‌ همت‌ قرار داد؛ می‌توان‌ این‌ گونه‌ از فعالیت‌های‌ فروغی‌ را حلقه‌ی‌ رابط‌ ادب‌ دوستی‌، توجه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ از یک‌ سو و ایده‌های‌ ایرانیگری‌ و ملیت‌خواهی‌ فروغی‌ از دیگر سو خواند؛ (ر.ک‌: تلخیص‌ شاهنامه‌ ـ۱۳۱۰ خورشیدی‌) تصحیح‌ دیوان‌ حافظ‌ (۱۳۱۶) و تصحیح‌ گلستان‌ سعدی‌ (۱۳۲۰) که‌ با جدیت‌ و پشتکار تمام‌ به‌ انجام‌ رسیدند، حکایت‌ از روحیه‌ی‌ ادب‌شناسی‌ و ملیت‌‌خواهی‌ فروغی‌ دارند؛ به‌ سخن‌ فروغی‌ «ایرانیان‌ و عموم‌ فارسی‌ زبانان‌ نعمت‌ خدادادی‌ دارند که‌ قدرش‌ را به‌ درستی‌ نمی‌دانند و آن‌ ادبیات‌ فارسی‌ است‌؛ یعنی‌ آثار قلمی‌ که‌ از دانشمندان‌ ایرانی‌ باقی‌ مانده‌ است‌.» (ادبیات‌ ایران‌۱۳۵۳،ص‌۲۲۴)

 

 

محمدعلی فروغی‌: «به‌ عقیده‌ من‌ فرهنگستان‌ هیئتی‌ است‌ که‌ باید نگهدار زبان‌ فارسی‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ باشد که‌ در نتیجه‌ حافظ‌ قومیت‌ ایرانی‌ است‌

 

اما فروغی‌ در پالایش‌ و روزانه‌ کردن‌ زبان‌ فارسی‌، گسترش‌ ارتباطات‌ فرهنگی‌ را مدنظر دارد و از آن‌جا که‌ زبان‌ فارسی‌ در مکان‌ تلاقی‌ فرهنگ‌ها قرار گرفته‌ و برای‌ بیان‌ مفاهیم‌ جدید، آمیخته‌ با واژگان‌ خارجی‌ شده‌ است‌، از نظر فروغی‌ باید با حفظ‌ اصالت‌ زبان‌ فارسی‌ آن‌ را در توضیح‌ مفاهیم‌ و پدیده‌های‌ نوین‌ روزآمد کرد. فروغی‌ می‌نویسد: «شیوه‌ی‌ زندگانی‌ ما ایرانیان‌ هم‌ بر اثر ارتباط‌ با خارجیان‌ از مدتی‌ پیش‌ تغییر یافته‌ است‌ و دامنه‌ی‌ این‌ تحول‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ هم‌ کشیده‌ شد و نتیجه‌ آن‌ شد که‌ اسلوب‌ و سیاق‌ نگارش‌ و سخن‌ گفتن‌ ما تاحدی‌ تغییر یافت‌. من‌ تصور می‌کنم‌ که‌ این‌ دگرگونی‌ بیش‌ از این‌ هم‌ دامنه‌ خواهد گرفت‌. دلیل‌ آن‌ هم‌ ازدیاد و نشر ترجمه‌های‌ خارجی‌ و انتشار آن‌ها در مملکت‌ ماست‌.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳،ص‌۸۶)

 

بنابراین‌ زبان‌ که‌ آئینه‌ تمام‌نمای‌ فرهنگ‌ یک‌ جامعه‌ است‌، باید بر اساس‌ نیازهای‌ نوین‌ و برآمده‌ از تاریخ‌ زبان‌ فارسی‌، پالایش‌ و شکوفا شود: «…زبان‌ یک‌ مملکت‌ با استعانت‌ از لسان‌ کشور دیگر وسایل‌ فقر زبان‌ خود را فراهم‌ نمی‌سازد. بالعکس‌ به‌ این‌ طریق‌ رو به‌ غنا و گسترش‌ می‌رود.» (نفوذ زبان‌های‌ بیگانه‌ در زبان‌ فارسی‌۱۳۵۳،ص‌۸۷)

 

پس‌ به‌ سخن‌ فروغی‌، فرهنگ‌ ایرانی‌ در زبان‌ فارسی‌ متجلی‌ شده‌ و نماد هویت‌ ایرانی‌ است‌: «من‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ دلبستگی‌ تمام‌ دارم‌؛ زیرا گذشته‌ از این‌ که‌ زبان‌ خودم‌ است‌ و ادای‌ مراد خویش‌ را به‌ این‌ زبان‌ می‌کنم‌ و از لطائف‌ آثار آن‌ خوشی‌های‌ گوناگون‌ فراوان‌ دیده‌ام‌ نظر دارم‌ به‌ اینکه‌ زبان‌ آیینه‌ فرهنگ‌ (culture) قوم‌ است‌ و فرهنگ‌ مایه‌ی‌ ارجمندی‌ و یکی‌ از عامل‌های‌ نیرومند ملیت‌ است‌. هر قومی‌ که‌ فرهنگی‌ شایسته‌ی‌ اعتنا و توجه‌ داشته‌ باشد زنده‌ و باقی‌ است‌ و اگر نداشته‌ باشد نه‌ سزاوار زندگانی‌ و بقاست‌ و نه‌ می‌تواند باقی‌ بماند.»(پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۱)

 

حال‌ دیگر ملیت‌ در زبان‌ ظاهر می‌شود و زبان‌ جایگاه‌ فرهنگ‌ است‌ و آن‌ کسی‌ که‌ دلداده‌ی‌ ایرانیت‌ است‌، بایستی‌ زبان‌ فارسی‌ را با کارآمد کردن‌ آن‌ برای‌ مفاهیم‌ جدید پاس‌ دارد، آن‌ چنان‌ که‌ خود فروغی‌ بر این‌ باور بود و به‌ صراحت‌ می‌نوشت‌: «من‌ چون‌ دوستدار ایرانم‌ و به‌ ملیت‌ ایرانی‌ دلبستگی‌ دارم‌ و ملیت‌ ایرانی‌ را مبنی‌ بر فرهنگ‌ ایرانی‌ می‌دانم‌ و نمایش‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌ نمی‌توانم‌ دل‌ را به‌ زبان‌ فارسی‌ بسته‌ نداشته‌ باشم‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۱)

 

 

 

 

محمدعلی فروغی‌: «به‌ عقیده‌ من‌ امروز ایرانی‌ به‌ واسطه‌ی‌ این‌ که‌ در گذشته‌ فکرش‌ همواره‌ مشغول‌ به‌ عربی‌ بوده‌ و اکنون‌ به‌ زبان‌های‌ اروپایی‌ گرفتار و در آن‌ مستغرق‌ گردیده‌ است‌، با زبان‌ فارسی‌ بیگانه‌ است‌ و قوه‌ی‌ تصرف‌ و لغت‌‌سازی‌ همواره‌ متوجه‌ به‌ الفاظ‌ عربی‌ است‌ و اگر با عربی‌ هم‌ آشنا نباشد، گرفتار تعبیرات‌ اروپایی‌ است‌ و در هر حال‌ فارسی‌ نمی‌داند. پس‌ اول‌ باید یک‌ مدت‌ ذهن‌ خود را به‌ فارسی‌ صحیح‌ فصیح‌ مأنوس‌ سازد و ورزش‌ دهد تا کم‌‌کم‌ این‌ قوه‌ را دریابد و در آن‌ هنگام‌ به‌ مقصودی‌ که‌ در این‌ فصل‌ دنبال‌ می‌کنیم‌ به‌ خوبی‌ و آسانی‌ خواهد رسید

 

فروغی‌ در پاسداری‌ از زبان‌ فارسی‌ نیز به‌ نهادینه‌ کردن‌ آن‌ در سازمانی‌ که‌ به‌ حک‌ و اصلاح‌ آن‌ بپردازد نظر دارد و بر پایه‌ی‌ ضرورت‌ زمانه‌، به‌ ایجاد فرهنگستان‌ زبان‌ فارسی‌ پرداخت‌: «به‌ عقیده‌ی‌ من‌ فرهنگستان‌ هیأتی‌ است‌ که‌ باید نگهدار زبان‌ فارسی‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ باشد که‌ در نتیجه‌ی‌ حافظ‌ قومیت‌ ایرانی‌ است‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۰۱) با ایجاد نهادی‌ برای‌ رشد و تعالی‌ زبان‌ فارسی‌، بازخوانی‌ سیر تاریخی‌ آن‌ و جداسازی‌ سره‌ از ناسره‌ برای‌ فارسی‌ زبانان‌ از وظایف‌ اهل‌ ادب‌ و اعضای‌ فرهنگستان‌ است‌: «زبان‌ فارسی‌ چنان‌ که‌ از گذشتگان‌ به‌ ما رسیده‌ است‌ عیبی‌ دارد و نقصی‌ و از آن‌رو که‌ ما باید آن‌ را به‌ آیندگان‌ باز بگذاریم‌ خطرهایی‌ در پیش‌ دارد پس‌ وظیفه‌ی‌ ما این‌ است‌ که‌ تا بتوانیم‌ عیب‌ و نقص‌ گذشته‌ را رفع‌ کنیم‌ و خطر آینده‌ را پیش‌بندی‌ نماییم‌.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۰۴) اما عیب‌هایی‌ که‌ زبان‌ فارسی‌ را آفت‌زده‌ کرده‌اند: «عیب‌ زبان‌ فارسی‌ آمیختگی‌ آن‌ به‌ عربی‌ است‌ و نقص‌ آن‌ این‌ که‌ از جهت‌ اصطلاحات‌ فقیر است‌ حتی‌ با این‌که‌ آمیختگی‌ به‌ عربی‌ را عیب‌ ندانیم‌ و آن‌ را نگاه‌ بداریم‌ باز به‌ سبب‌ ترقیاتی‌ که‌ در چهارپنج‌ قرن‌ اخیر در علم‌ و حکمت‌ و صنعت‌ روی‌ داده‌ فاقد بسیاری‌ از اصطلاحات‌ هستیم‌ که‌ به‌ آن‌ سبب‌ زبان‌ ما همه‌ مرادف‌های‌ امروزی‌ ما را به‌درستی‌ نمی‌تواند ادا کند.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص ‌۱۰۴)

 

 

به‌ سخن‌ فروغی‌، فرهنگ‌ ایرانی‌ در زبان‌ فارسی‌ متجلی‌ شده‌ و نماد هویت‌ ایرانی‌ است.

 

با این‌ حال‌ آفاتی‌ تازه‌ نیز زبان‌ فارسی‌ را تهدید می‌کنند: «اگر در گذشته‌ این‌ عیب‌ در زبان‌ ما پیدا شده‌ که‌ آمیخته‌ به‌ عربی‌ گردیده‌ است‌ در آینده‌ این‌ خطر در پیش‌ است‌ که‌ عیبش‌ بیش‌ شود به‌ این‌ که‌ آمیخته‌ به‌ زبان‌های‌ بیگانه‌ دیگر گردد.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳، ص‌۱۰۵) بنابراین‌ راه‌ حل‌ معقول‌ و عملی‌ برای‌ حفظ‌ و حراست‌ از هویت‌ زبان‌ فارسی‌ باید اندیشیده‌ شود: «کلیه‌ی‌ این‌ نکته‌ باید رعایت‌ شود که‌ اصلاح‌هایی‌ که‌ در زبان‌ در نظر داریم‌ باید به‌تدریج‌ واقع‌ شود. هرچند این‌ نکته‌ در هر نوع‌ اصلاحی‌ در آداب‌ و رسوم‌ یک‌ قوم‌ باید مرعی‌ باشد ولیکن‌ در امر زبان‌ شاید از هر امر دیگر واجب‌تر است‌. اصلاحی‌ که‌ به‌ شتاب‌ و ناگهانی‌ بشود زیان‌ می‌رساند و رنج‌ می‌دهد و چون‌ بسا هست‌ که‌ فکر در آن‌ باب‌ پخته‌ نشده‌ طبایع‌ را آزرده‌ می‌کند و عاقبت‌ سر نمی‌گیرد و شاید که‌ به‌ اصلاحات‌ سودمند ضروری‌ هم‌ لطمه‌ می‌زند. زبان‌ یک‌ قوم‌ را اگر ناگهان‌ تغییر دهند فرضاً که‌ شدنی‌ باشد ارتباط‌ او را با گذشته‌ پاره‌ می‌کنند و این‌ خلاف‌ مصلحت‌ است‌. گذشته‌ی‌ ملت‌ مانند تنه‌ و بیخ‌ درخت‌ است‌ که‌ هرچه‌ استوارتر و تنومندتر باشد شاخ‌ و برگش‌ قوی‌تر و شاداب‌تر و بارورتر خواهد بود البته‌ پیرایش‌ درخت‌ هم‌ واجب‌ است‌ اما نه‌ چنانکه‌ به‌ تنه‌ و ریشه‌ صدمه‌ برسد.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۲۸)

 

 

محمدعلی فروغی‌: «من‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ دلبستگی‌ تمام‌ دارم‌؛ زیرا گذشته‌ از این‌ که‌ زبان‌ خودم‌ است‌ و ادای‌ مراد خویش‌ را به‌ این‌ زبان‌ می‌کنم‌ و از لطائف‌ آثار آن‌ خوشی‌های‌ گوناگون‌ فراوان‌ دیده‌ام‌ نظر دارم‌ به‌ اینکه‌ زبان‌ آیینه‌ فرهنگ‌ (culture) قوم‌ است‌ و فرهنگ‌ مایه‌ی‌ ارجمندی‌ و یکی‌ از عامل‌های‌ نیرومند ملیت‌ است‌. هر قومی‌ که‌ فرهنگی‌ شایسته‌ی‌ اعتنا و توجه‌ داشته‌ باشد زنده‌ و باقی‌ است‌ و اگر نداشته‌ باشد نه‌ سزاوار زندگانی‌ و بقاست‌ و نه‌ می‌تواند باقی‌ بماند

 

ایده‌ها و نهادسازی‌ فروغی‌ برای‌ زبان‌ فارسی‌ و آفت‌زدایی‌ از آن‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ «ما ایرانی‌های‌ امروز نسبت‌ به‌ زبان‌ خود بیگانه‌ شده‌ایم‌ و سررشته‌ ازدست‌ ما در رفته‌ است‌ ملکه‌ی‌ فصاحت‌ و تسلط‌ بر زبان‌ را فاقدیم‌ باید به‌ ما تعلیم‌ شود که‌ زبان‌ چیست‌ و لفظ‌ و اصطلاح‌ چه‌ معنی‌ و چه‌ شرایط‌ دارد و همچنین‌ بسیاری‌ چیزهای‌ دیگر.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۳۹)

 

فرهنگستان‌ نه‌ نهادی‌ برای‌ دستوری‌ کردن‌ زبان‌ فارسی‌، بلکه‌ برای‌ نظم‌ دهی‌ به‌ امر اساسی‌ کارآمد کردن‌ زبان‌ فارسی‌ بایسته‌ است‌: «به‌ عقیده‌ی‌ من‌ امروز ایرانی‌ به‌ واسطه‌ی‌ این‌که‌ در گذشته‌ فکرش‌ همواره‌ مشغول‌ به‌ عربی‌ بوده‌ و اکنون‌ به‌ زبان‌های‌ اروپایی‌ گرفتار و در آن‌ مستغرق‌ گردیده‌ است‌ با زبان‌ فارسی‌ بیگانه‌ است‌ و قوه‌ی‌ تصرف‌ و لغت‌سازی‌ ندارد اگر با عربی‌ آشنا باشد ذهنش‌ در لغت‌سازی‌ همواره‌ متوجه‌ به‌ الفاظ‌ عربی‌ است‌ و اگر با عربی‌ هم‌ آشنا نباشد گرفتار تعبیرات‌ اروپایی‌ است‌ و در هر حال‌ فارسی‌ نمی‌داند پس‌ اول‌ باید یک‌ مدت‌ ذهن‌ خود را به‌ فارسی‌ صحیح‌ فصیح‌ مأنوس‌ سازد و ورزش‌ دهد تا کم‌کم‌ این‌ قوه‌ را دریابد و در آن‌ هنگام‌ به‌ مقصودی‌ که‌ در این‌ فصل‌ دنبال‌ می‌کنیم‌ به‌خوبی‌ و آسانی‌ خواهد رسید.» (پیام‌ من‌ به‌ فرهنگستان‌۱۳۵۳،ص‌۱۵۶)

 

در نهایت‌ این‌که‌ «با این‌ همه‌ زبان‌ فارسی‌ و ادبیات‌ ایرانی‌ محتاج‌ به‌ اصلاح‌ و تکمیل‌ است‌. نقص‌ و عیب‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ چیست‌؟ این‌ است‌ که‌ زیاده‌ از ششصد سال‌ است‌ متروک‌ و مهجور شده‌ بلکه‌ بدتر یعنی‌ به‌دست‌ نااهل‌ افتاده‌ و سلیقه‌های‌ کج‌ و معوج‌ در آن‌ به‌کار رفته‌ و عملیات‌ ناهنجار نسبت‌ به‌ آن‌ واقع‌ شده‌ از سیر طبیعی‌ صحیحی‌ که‌ به‌ مقتضای‌ زمان‌ و روزگار می‌بایست‌ بکند بازمانده‌ و حاصل‌ اینکه‌ زبان‌ فارسی‌ برای‌ ادای‌ معانی‌ و مطالبی‌ که‌ امروز محل‌ حاجت‌ است‌ کاملاً وافی‌ نیست‌ و ادبیات‌ جدید ایرانی‌ طبع‌ ارباب‌ ذوق‌ کنونی‌ را قانع‌ و خرسند نمی‌سازد.» (فرهنگستان‌ چیست‌۱۳۵۳،ص‌۱۸۱)

 

 

محمدعلی فروغی‌: «من‌ چون‌ دوستدار ایرانم‌ و به‌ ملیت‌ ایرانی‌ دلبستگی‌ دارم‌ و ملیت‌ ایرانی‌ را مبنی‌ بر فرهنگ‌ ایرانی‌ می‌دانم‌ و نمایش‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌ نمی‌توانم‌ دل‌ را به‌ زبان‌ فارسی‌ بسته‌ نداشته‌ باشم‌

 

در تبارشناسی‌ زبان‌ فارسی‌ ذکاءالملک‌ فروغی‌ بر این‌ باور است‌ که‌ «ظاهراً این‌ است‌ که‌ این‌ زبان‌ فرزند فرس‌ قدیم‌ است‌ و موسوم‌ به‌ زبان‌ دری‌ بوده‌ است‌. فرس‌ قدیم‌ زبانی‌ است‌ که‌ در دوره‌ی‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ در جنوب‌ ایران‌ معمول‌ بوده‌ و امروز به‌ کلی‌ فراموش‌ شده‌ و آثاری‌ که‌ از آن‌ باقی‌ مانده‌ منحصر به‌ چند کتیبه‌ است‌ که‌ به‌ خط‌ میخی‌ در سنگ‌ یا فلز منقوش‌ است‌.» (فرهنگستان‌ چیست ‌۱۳۵۳، ص‌۱۸۲)

 

در گذر تاریخ‌ و تحولاتی‌ که‌ ایران‌زمین‌ از سر گذرانده‌، زبان‌ فارسی‌ آسیب‌ دیده‌ و از آن‌ اصل‌ اولیه‌ی‌ خود عدول‌ کرده‌ است‌. فروغی‌ در اشاره‌ به‌ زمینه‌های‌ تاریخی‌ این‌ مساله‌ می‌نویسد: «استیلای‌ عرب‌ در ایران‌ یکی‌ از اسباب‌ و عللی‌ بود که‌ در زبان‌ فارسی‌ تحولی‌ کلی‌ داد و مهم‌ترین‌ آن‌ تحولات‌ همانا اختلاطی‌ است‌ که‌ زبان‌ ما با زبان‌ عرب‌ پیدا کرد و در نتیجه‌ی‌ این‌ که‌ دولت‌ ایرانی‌ از میان‌ رفت‌ و دین‌ ایرانیان‌ از زردشتی‌ به‌ اسلام‌ تبدیل‌ یافت‌ زبان‌ فارسی‌ از حیثیت‌ و اعتبار افتاد.» (فرهنگستان‌ چیست ‌۱۳۵۳،ص‌۱۸۴)

 

از طرف‌ دیگر تکانه‌ای‌ که‌ رویارویی‌ با فرهنگ‌ مدرنیته‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ وارد آورده‌، بر نواقص‌ آن‌ افزوده‌ و از این‌ جهت‌ هم‌ زبان‌ فارسی‌ نیازمند اصلاح‌ شده‌ است‌: «منقصت‌ مهم‌ زبان‌ فارسی‌ کنونی‌ هم‌ این است‌ که‌ برای‌ ادای‌ معانی‌ و مطالبی‌ که‌ امروز محل‌ حاجت‌ است‌ به‌درستی‌ وافی‌ نیست‌ چونکه‌ در ظرف‌ چهارصد سال‌ اخیر علم‌ و معرفت‌ و صنعت‌ در نزد اروپاییان‌ ترقیات‌ فاحش‌ کرده‌ که‌ ما ایرانی‌ها به‌ واسطه‌ی‌ بدبختی‌هایی‌ که‌ در این‌ مدت‌ داشتیم‌ توجه‌ لازم‌ نسبت‌ به‌ آن‌ ننموده‌ایم‌ و زبان‌ خود را برای‌ بیان‌ آن‌ مطالب‌ و پرورانیدن‌ آن‌ معانی‌ نورزیده‌ و آماده‌ نساخته‌ایم‌ و این‌ تکلیف‌ سنگینی‌ است‌ که‌ برعهده‌ی‌ ایرانی‌های‌ این‌ دوره‌ است‌ و در این‌ باب‌ هم‌ فرهنگستان‌ باید دستیاری‌ به‌سزا بنماید.» (فرهنگستان‌ چیست‌۱۳۵۳،ص‌۱۸۷)

 

با توجه‌ به‌ نقص‌های‌ زبان‌ فارسی‌ و لزوم‌ بازسازی‌ آن‌ منطبق‌ با نیازهای‌ جدید، ایرانی‌ بی‌نیاز از ادبیات‌ پیشینیان‌ نیست‌ و آگاهی‌ از سنت‌ ادبی‌، پایه‌ی‌ اساسی‌ نوسازی‌ در زبان‌ فارسی‌ است‌: «به‌ چندین‌ جهت‌ ما را به‌ کتاب‌های‌ پیشین‌ نیاز است‌. نخست‌ اینکه‌ آثار پدران‌ ماست‌. دوم‌ اینکه‌ تاریخ‌ علم‌ و حکمت‌ از آن‌ها برمی‌آید. سوم‌ اینکه‌ گذشته‌ از سیر تاریخی‌ علم‌ که‌ شناختش‌ همیشه‌ محل‌ حاجت‌ است‌ بسیاری‌ از آن‌ کتاب‌ها به‌ خودی‌ خود مورد استفاده‌ است‌ و منسوخ‌ نمی‌شود.» (مقدمه‌ی‌ ترجمه‌ی‌ فن‌ سماع‌ طبیعی‌۱۳۵۵، ص‌۱۲۶)

 

فروغی‌ خود نیز به‌ تجویز فرهنگی‌اش‌ عمل‌ می‌نماید و متونی‌ را از قدما تصحیح‌ یا ترجمه‌ می‌کند: «این‌ جانب‌ که‌ همه‌ عمر گرفتار مشاغل‌ دولتی‌ بودم‌ از آنجا که‌ به‌ علم‌ و معرفت‌ عشق‌ داشتم‌ و نیز اشتیاق‌ به‌ اینکه‌ تا بتوانم‌ کار تحصیل‌ علم‌ را بر دانش‌پژوهان‌ آسان‌ کنم‌ تفنن‌ و تفریح‌ خود را در تألیف‌ و ترجمه‌ کتب‌ یافتم‌ و از جمله‌ هوس‌ها که‌ در دل‌ پروردم‌ این‌ بود که‌ حکمت‌ قدیم‌ و جدید را به‌ دسترس‌ طالبان‌ علم‌ بگذارم‌، و چون‌ در حکمت‌ مشاء کتابی‌ معتبرتر از شفا نیست‌ با بال‌ شکسته‌ اندیشه‌ی‌ بلندپروازی‌ به‌ سرم‌ زد و بر آن‌ شدم‌ که‌ هر اندازه‌ از آن‌ کتاب‌ گرانبها را بتوانم‌ به‌ فارسی‌ درآورم‌.» (مقدمه‌ی‌ ترجمه‌ی‌ فن‌ سماع‌ طبیعی‌۱۳۵۵، ص‌۱۲۷)

زندگینامه محمد علی فروغی

 

 

زندگینامه محمد علی فروغی

منتظران مهدی

ذکاءالملک

 

 محمد علی فروغی(معروف به ذکاءالملک)؛ سیاست‌مدار ایرانی اواخر عصر قاجار و عصر رضاخان که نقش مهمی در روی کار آمدن رضا و محمدرضا پهلوی برعهده داشت. وی را از بینانگذاران لیبرالیسم در ایران می دانند.

 

زندگی

 محمدعلی فروغی، فرزند محمدحسین ذکاءالملک اول، به سال ۱۲۵۴ شمسی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش یعنی محمدحسین خان اهل اصفهان و در آنجا متولد شده بود.

فروغی در تهران از سن پنج سالگی در منزل تحت نظارت پدرش محمدحسین خان به وسیله اساتید سرخانه، قرآن، شرعیات، زبان عربی و فارسی و فرانسه را آموخت و سپس به سال ۱۲۶۸ هـ.ش وارد دارالفنون شد و به سبب آن که زبان های خارجی به ویژه فرانسه را خوب می دانست به عنوان خلیفه (دانشیار) که در واقع مترجم اسناد خارجی بود، مطالب را برای هم شاگردی های خود ترجمه می کرد. او ابتدا در دارالفنون به تحصیل طب پرداخت ولی چون کادر علمی ضعیفی در دارالفنون بود و شخصاً نیز به آن رشته علاقه ای نشان نمی داد به فلسفه و تاریخ و ادبیات روی آورد و ضمن تحصیل در دارالفنون به مدرسه صدر، مروی و سپهسالار رفت و فلسفه اسلامی آموخت و چون زبان فرانسه را به خوبی می دانست جزوه هایی که حاوی شرح زندگی فلاسفه غرب بود به فارسی ترجمه کرد و حاصل این ترجمه ها به صورت کتاب سیر حکمت در اروپا درآمد.

فروغی در سن ۱۷ سالگی به استادی فلسفه و تاریخ در دارالفنون رسید و چون پدرش محمدحسین خان ذکاءالملک در وزارت انطباعات زیر نظر اعتمادالسلطنه کار می کرد، محمدعلی نیز وارد وزارت انطباعات شد و از آبان ۱۲۷۳ شمسی به طور رسمی کارمند دولت شد و سپس در کنار تدریس در دارالفنون در مدرسه علمیه فیزیک، تاریخ و فلسفه تدریس می کرد.

در ۱۲۷۵ شمسی، یعنی یک سال پس از ترور ناصرالدین شاه پدرش روزنامه تربیت را دایر کرد و محمدعلی خان سردبیر و مترجم نویسنده مقالات شد. در ۱۲۷۸ شمسی در پی بنیان‌گذاری مدرسه علوم سیاسی توسط مشیرالدوله به معلمی آنجا نائل شد و کتاب های ثروت ملل و تاریخ ملل مشرق را در خلال تدریس در مدرسه علوم سیاسی تالیف کرد.

پس از صدور فرمان مشروطیت به وکالت مجلس رسید و چند بار به معاونت هیات رئیسه مجلس نیز رسید. زمانی که پدرش محمدحسین فروغی ذکاءالملک اول در ۱۲۸۶ شمسی درگذشت، به دستور محمدعلی شاه لقب ذکاءالملک به محمدعلی رسید. او در این سال بود که به گروه فراماسون‌ها پیوست و وارد لژ بیداری شد. اسماعیل رائین در جلد دوم کتاب «فراماسونرى» در ایران اعضای این لژ را نام می برد؛ از جمله اشخاص زیر را:

ادیب الممالک فراهانی، کمال الملک غفاری نقاش، حکیم الملک، حاج میرزا یحیی دولت آبادی و بالاخره محمدعلی فروغی و ابوالحسن فروغى.

فروغی چندبار وزیر و یک بار رئیس دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) شد. در ۱۳۰۴ شمسی پس از تصویب انقراض دودمان قاجار کفیل نخست‌وزیری شد و با شروع سلطنت پهلوی اوّلین نخست‌وزیر رضاشاه شد. در ۱۸ تیر ۱۳۰۷ شمسی به عنوان نمایندهٔ ایران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو که برای تخفیف تشنجات بین المللی تشکیل شده بود شرکت کرد و در جریان دهمین اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست این جامعه رسید.

در بازگشت به ایران از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ شمسی، باز هم نخست‌وزیر شد. به‌خاطر وساطت برای اسدی (پدر دامادش)، نایب‌التولیه آستان قدس رضوی، مغضوب رضاشاه و خانه نشین شد و به‌کارهای ادبی و فرهنگی پرداخت. با اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ باز نخست‌وزیر شد و در انتقال سلطنت از رضاشاه به پسرش محمدرضا پهلوی نقش مهمّی داشت.

 محمّدعلی فروغی در ۵ آذر سال ۱۳۲۱ بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و در قبرستان ابن بابویه در شهرری به خاک سپرده شد.

 

آثار

 برخی از مهم ترین آثار وی به شرح زیر است:

 - تاریخ مختصر ایران

 - تاریخ مختصر دولت قدیم روم

 - دوره مختصر از علم فیزیک

 - اصول علم ثروت ملل

 - حقوق اساسی یا آداب مشروطیت دول

 - تاریخ ملل قدیمه مشرق (ترجمه)

 - حکمت سقراط و افلاطون

 - اندیشه‌های دور و دراز

 - پیام به فرهنگستان

 - فن سماع طبیعی

 - سیر حکمت در اروپا

 - آئین سخنوری

 فروغی همچنین تعدادی از متن‌های فارسی را تصحیح و منتشر کرد که عبارتند از:

 - کلیات سعدی

 - زبده دیوان حافظ

 - رباعیات خیام

 - خلاصه شاهنامه

 - مواعظ سعدی

 

اندیشه

 فروغی حلقه واسط نسل کهن فراماسون‌های عهد قاجار (ملکم و مشیرالدوله‌ها) با فراماسون‌های نسل بعد بود. او در رأس حلقه‌ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران (حسن پرنیا، تقی‌زاده، محمد جم، علی منصور، ابراهیم حکیم الملک و...) روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید. فروغی‌ در سال‌هایی که به‌ظاهر خانه‌نشین بود، به جذب استعدادهای برجسته علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک‌های بی‌دریغ مادی و سیاسی آن‌ها را مورد حمایت قرار داد و بدین‌سان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت.

فروغی اندیشه‌پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاج‌گذاری رضاخان، تمامی عناصر ایدئولوژی شووینیسم شاهنشاهی و باستان‌گرایی را، که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در برداشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج را پادشاهی پاک‌زاد و ایران‌نژاد و وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملّق‌آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق‌گویی از رضاخان نیاز نداشت. او می‌خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد! رضاخان قزاق، دیگر خان و میرپنج و حتی سردار سپه نیست؛ او اینک شاه شاهان و وارث تاج وتخت کیان و جانشین کوروش و داریوش و نوشیروان است! انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی‌هایی مجبور به تغییر نام خود شدند، تا رضاخان حتی در عرصه نام نیز یگانه و بی‌همتا بماند!

فروغی ایدئولوژی را پی‌گذارد که طی دوران سلطنت پهلوی اوّل و دوّم‌، با صرف هزینه‌های گزاف و با به‌کارگیری انبوهی از محقّقان و مصنّفان و دانشگاهیان درجه اوّل، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلّیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار هجری حذف شد و به‌جای آن تاریخ شاهنشاهی ابداع گردید! جشن‌های 2500ساله با زرق و برق خیره کننده خود اوج نمود ماّدی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به ادّعای گزاف شد که: کز پهلوی شدایران صد ره بهتر زعهد باستان!

برای تدوین و پرداخت این ایدئولوژی بود، که فراماسون با سواد و پرکاری چون حسن پیرنیا (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله، متوفی 1341ش.) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستان گرایی، نه از سر علاقه علمی و تحقیقی و نه به‌خاطر دل‌سوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. در مقابل، دوران اسلامی تاریخ ایران، که در واقع اوج تمدن ملّی ما است، آماج حملات محقّقین فراماسون قرار گرفت و با تلاش زیرکانه، وبا پوشش به‌ظاهر موجّه عرب‌زدایی تهی ساختن فرهنگ ملّی ایران از درون‌مایه اسلامی آن به اوج خود رسید.

علاقه عجیب فروغی به شاهنامه فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصه دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسّط شاگردان و پیروان مکتب او پی‌گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد. در نتیجه، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به کتاب مقدّس ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید. چیزی که روح حکیم فرزانه طوس، که شاهنامه خود را ستم نامه عزل شاهان و دردنامه بی‌گناهان می‌خواند، از‌ آن بیزار بود. استفاده جهت‌دار از اشعارفردوسی خارج کردن ابیات از متن و کاربد متملّقانه آن، و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید، که مرحوم ملک الشعرای بهار را به فریاد آورد. اوگفت:

«اشعار بی‌پدر و مادر را پهلوی هم قرارداده‌اند و اسم آن را شاهنامه گذاشته‌اند. بنده وقتی می‌گویم این شعر مال فردوسی نیست، می‌گویند تو وطن‌پرست نیستی... آقا این وضع زندگی نیست... افرادی می‌خواهند احساسات وطن‌پرستی مردم را بدین‌وسیله تحریک کنند و بالا بیاورند، هرچه دلشان خواست در آن می‌گنجانند و هر چه در‌ آن گنجانیده شده قبول می‌کنند و می‌گویند این شاهنامه ملّت ایران است

 همه این اقدامات یک هدف داشت: ترویج اندیشه روان‌شناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز، که در‌ آن شاه نه انسانی مانند سایر انسان‌ها، بلکه ابرمرد و حتی نیمه خدا است. زیرا، تنها چنین شاهی است که می‌تواند به عنوان یک دیکتاتور مطلق‌العنان بر توده عوام فرمان راند وسلطه سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می‌دانست!

 

زندگینامه محمدعلی فروغی

 

زندگینامه محمدعلی فروغی

 

نویسنده :محمد اسماعیلی

 

 

با سلام خدمت شما دوستان عزیز امروز میخواهم زندگی نامه یکی از شیطانی ترین ماسون هایی که در کشور عزیزمان فعالیت میکرد ایشون که ماسون اعظم بود یعنی درجه ان 33 بود

 

و خودش در کار ها دخالت نمیکرد و فقط به پادشاهان دستور میداد و قدرتش به جایی رسید که پادشاهان ایران را عزل ونصب میکرد

 

 

 

محمدعلی فروغی( ۱۲۵۴-۱۳۲۱ خورشیدی )، كارشناس ادبیات و فلسفه، سیاستمدار و اندیشمند علوم سیاسی و از پی‌ریزان فرهنگستان فرهنگی تاریخ معاصر ایران است. او زیر نظر پدرش محمد حسین خان فروغی در خانه به كمك استادان سرخانه آموزش دید و سپس وارد دارالفنون و در فلسفه، تاریخ ادبیات به دانش‌اندوزی پرداخت و كتاب سیر حكمت در اروپا را بر پایه‌ی ترجمه‌هایی كه از زبان فرانسه فراهم كرده بود، نوشت. او چند بار نماینده‌ی مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایران شد و از كسانی بود كه مدرسه‌ی عالی سیاسی را پی‌ریزی كرد. پس از این كه رضاخان او را از صحنه‌ی سیاست كنار زد، به كار فرهنگی و تصحیح دیوان اشعار شاعران بزرگ پرداخت.

 

  زندگی‌نامه

 

  محمدعلی فروغی (ذكاءالملك دوم) فرزند محمدحسین ذكاءالملك اول به سال ۱۲۵۴ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش یعنی محمدحسین خان اهل اصفهان و در آنجا متولد شده بود. مرحوم استاد جلال همایی درباره شرح زندگی این خاندان مطالبی نوشته و تاكید كرده است كه محمدعلی خان فروغی فرزند محمدحسین خان بن آقا مهدی ارباب بوده است. آنها خانوادگی در عین تجارت اهل علم و فضل بوده اند. آقا مهدی پدربزرگ محمدعلی فروغی مردی متدین بود اما به عقاید خرافی و شهرت های عامیانه نمی‌گروید و امری را بدون تحقیق باور نمی داشت.

 

  فروغی در تهران از سن پنج سالگی در منزل تحت نظارت پدرش محمدحسین خان به وسیله اساتید سرخانه قرآن، شرعیات، زبان عربی و فارسی و فرانسه را آموخت و سپس به سال ۱۲۶۸ هـ.ش وارد دارالفنون شد و به سبب آن كه زبان های خارجی به ویژه فرانسه را خوب می دانست به عنوان خلیفه (دانشیار) كه در واقع مترجم اسناد خارجی بود، مطالب را برای هم شاگردی های خود ترجمه می كرد. او ابتدا در دارالفنون به تحصیل طب پرداخت ولی چون كادر علمی ضعیفی در دارالفنون بود و شخصاً نیز به آن رشته علاقه ای نشان نمی داد به فلسفه و تاریخ و ادبیات روی آورد و ضمن تحصیل در دارالفنون به مدرسه صدر، مروی و سپهسالار رفت و فلسفه اسلامی آموخت و چون زبان فرانسه را به خوبی می دانست جزوه هایی كه حاوی شرح زندگی فلاسفه غرب بود به فارسی ترجمه كرد و حاصل این ترجمه ها به صورت كتاب سیر حكمت در اروپا درآمد.

 

  فروغی از یگانه مبصرها و خلیفه هایی بود كه در سن ۱۷ سالگی به استادی فلسفه و تاریخ در دارالفنون رسید و چون پدرش محمدحسین خان ذكاءالملك در وزارت انطباعات زیر نظر اعتمادالسلطنه كار می كرد، محمدعلی نیز وارد وزارت انطباعات شد و از آبان ۱۲۷۳ خورشدی به طور رسمی كارمند دولت شد و سپس در كنار تدریس در دارالفنون در مدرسه علمیه فیزیك، تاریخ و فلسفه تدریس می كرد. در ۱۲۷۵ خورشدی، یعنی یك سال پس از ترور ناصرالدین شاه پدرش روزنامه تربیت را دایر كرد و محمدعلی خان سردبیر و مترجم نویسنده مقالات شد. از نوشته های محمدعلی فروغی در روزنامه تربیت این طور می توان استنباط كرد كه او از آغاز جوانی فردی بود لیبرال منش و در عین حال پراگماتیك (عمل گرا) و واقع بین. در ۱۲۷۸ خورشدی در پی بنیان‌گذاری مدرسه علوم سیاسی توسط مشیرالدوله به معلمی آنجا نائل شد و كتاب های ثروت ملل و تاریخ ملل مشرق را در خلال تدریس در مدرسه علوم سیاسی تالیف كرد.

 

  پس از صدور فرمان مشروطیت به وكالت مجلس رسید و چند بار به معاونت هیات رئیسه مجلس نیز رسید. زمانی كه پدرش محمدحسین فروغی ذكاءالملك اول در ۱۲۸۶ خورشیدی درگذشت، به دستور محمدعلی شاه لقب ذكاءالملك به محمدعلی رسید. او در این سال بود كه به گروه فراماسون‌ها پیوست و وارد لژ بیداری شد. در این لژ گروهی از رجال سیاسی، ادبی و علمی عضویت داشتند. اسماعیل رائین در جلد دوم كتاب «فراماسونرى» در ایران اعضای این لژ را نام می برد. از جمله اشخاص زیر را: ادیب الممالك فراهانی، كمال الملك غفاری نقاش، حكیم الملك، حاج میرزا یحیی دولت آبادی و بالاخره محمدعلی فروغی و ابوالحسن فروغى. ذكاءالملك فروغی (محمدعلی) معلوم نیست كه چرا به این لژ پیوسته، عده ای معتقدند كه افرادی چون او از روی حس كنجكاوی وارد چنین محافلی می شدند و عده ای دیگر معتقدند كه تمام افراد طبقات روشنفكر و باسواد كشور داخل لژ فرماسونری می شدند و این كار در آن زمان مد روز بوده است.

 

  فروغی سه بار به نمایندگی مجلس انتخاب شد و دو مرتبه از آن را به معاونت مجلس انتخاب شد كه یك مرتبه از آن در زمان ریاست مجلس موتمن الملك بود. ۲۵ بار پست های وزارت جنگ، خارجه، مالیه و عدلیه را در كابینه های متفاوت عهده دار شد. یك بار كفالت نخست وزیر و دوبار پست نخست وزیری را احراز كرد. محمود فروغی فرزند او درباره این كه پدرش محمدعلی فروغی در خطابه تاجگذاری رضاشاه نطقی همراه با تملق و مداهنه ایراد كرده می گوید كه پدر من خطابه را با ستایش جهان آفرین آغاز می كند و سپس یادآور می شود كه این تخت و تاج یادگار سلاسل عدیده از ملوك نامدار است و نام سلسله ها و پادشاهان بزرگ را می برد و خدمات آنان را برمی شمارد. زیرا در هر كار به ویژه در كشورداری، آغاز سخن به نام خداوند پسندیده است. پند دادن به ارباب قدرت و راهنمایی آنان داروی تلخی است كه غالباً با چاشنی مداهنه تحمل شده و می شود. بیشتر رجال و سیاستمداران در خاطرات خود می گویند كه اگر فروغی و حاج مخبرالسلطنه نبودند و گاهی بر سبیل مشورت نصیحت هایی به رضاشاه نمی كردند ممكن بود كه رضاشاه افراط كارهایی انجام دهد كه جبران آن ممكن نبود. یا این كه بسیار این موضوع پیش آمده كه این افراد به اتفاق مستوفی جان بسیاری از رجال را از مرگ حتمی نجات داده اند.

 

  وقتی رضاشاه او را با توپ و تشر از خود راند ( ۱۳۱۴) و خانه نشین شد، این مدت شش سال را می توان پربارترین ایام زندگی او دانست زیرا بسیاری از دیوان شعرای بزرگ فارسی را كه نتوانسته بود به علت كمبود وقت تصحیح كند، از عهده تصحیح آنها برآمد. او علاوه بر آن كه عضو كمیسیون معارف شد، ریاست فرهنگستان را نیز بر عهده گرفت و خدمات بزرگی را به زبان فارسی نمود. از این روست كه استاد ملك الشعرای بهار، استاد مجتبی مینوی، علامه قزوینی، میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا طاهر تنكابنی، استاد جلال همایی، حسین سمیعی، حبیب یغمایی، میرزا عبدالعظیم خان قریب و صدها دانشمند دیگر خدمات فرهنگی فروغی را ستوده اند. او با وجود بیماری قلبی بعد از شهریور ۱۳۲۰ در سروسامان دادن به وضع مملكت كوشش كرد. او تا ۵ آذر ۱۳۲۱ كه بیماری قلبی او را رنج می داد به كارهای ادبی و تصحیح دیوان اشعار شعرای بزرگ پارسی مشغول بود و در ساعت ده شب همان روز درگذشت. بد نیست بدانیم كه محمدعلی فروغی معلمی احمدشاه را نیز بر عهده داشت و به او زبان فرانسه، ادبیات، تاریخ و فلسفه تدریس می كرد. او معلمی و تحقیق را بیش از مشاغل سیاسی دوست داشت.

 

  كوشش‌های پدر و پسر

 

  از آنجایی كه محمدعلی فروغی در هر لحظه از تعلیم و تربیتش از چشم تیزبین پدر خود یعنی محمدحسین فروغی (ذكاءالملك اول) دور نبوده و همواره دقت محمدحسین خان فروغی در تعیین خط مشی مطالعاتی محمدعلی فروغی مداخله مستقیم داشته است؛ باید به این نتیجه برسیم كه همه مطالعات و تحقیقات محمدعلی فروغی در واقع دنباله كوشش های علمی پدرش بوده است. بنابراین لازم است كه ابتدا در مورد نظریات و عقاید محمدحسین خان فروغی مختصر نظری بیفكنیم و سپس به بررسی عقاید سیاسی، اجتماعی و فلسفی محمدعلی فروغی بپردازیم. محمدحسین فروغی كسی كه ادیب، شاعر و مترجم زبردستی بود، در زمینه های تاریخ، فلسفه و علوم سیاسی فردی آگاه و صاحب نظر بود و در شعر و ادب آنقدر مهارت داشت كه وقتی محمدحسین خان شعری برای ناصرالدین شاه سرود و او از آن بسیار خشنود شد، لقب «فروغى» به او داد و لذا مرحوم ذكاءالملك اول درباره لقب فروغی چنین گفته است:

 

  فروغ یافت چو از مدح شاه گفته من / مرا خدیو معظم لقب فروغی داد

 

  او كه استاد ادبیات، فلسفه، تاریخ زبان عربی بود و با آن كه با اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات بسیار دوست بود و سعی بر آن داشت كه علوم سیاسی را نیز جزیی از رشته های موجود در مدرسه دارالفنون قرار دهد ولی ناصرالدین شاه از ایجاد رشته سیاسی در دارالفنون وحشت داشت زیرا به قول محمدحسین خان فروغی «از كلمه آزادی، دموكراسی و قانون خوشش نمی آمد و از روشن شدن اذهان جوانان ایرانی وحشت داشت. از این رو ما نمی‌توانستیم هر مطلبی كه بوی آزادی طلبی دارد عنوان كنیم.» محمدعلی فروغی (ذكاءالملك دوم) بارها گفته و نوشته است من هرگاه كه با پدرم محمدحسین فروغی بودم به من می گفت: «در دوره ناصرالدین شاه اگر كسی اسم قانون می برد گرفتار حبس و تبعید و آزار می شد.» این دوره پنجاه ساله ناصرالدین شاه فقط دو - سه سال اول سلطنت او كه امیركبیر صدراعظم بود می توان گفت كه دوره «روشنگرى» برقرار بود و پس از مرگ او تا ۴۷ سال دیگر «دیكتاتوری ناصری» ادامه داشت.

 

  اما با آن كه دیكتاتوری برقرار بود، ناصرالدین شاه به جز رشته سیاست، تدریس تمام علوم و فنون مرسوم جهانی را در دارالفنون رایج كرده بود و می توان به جرات این دوره را با «دوره استبداد منور» اروپا از ابتدای رنسانس تا ۱۷۸۹ مقایسه كرد زیرا پادشاهان دیكتاتور مانند لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه، كاترین دوم ملكه روسیه، فردریك دوم پادشاه پروس با وجود خودكامگی از نویسندگان تا آنجایی كه به اساس خودكامگی آنها مستقیماً لطمه نمی زد، میدان فعالیت می‌دادند. مانند «ولتر» و «دالامبر». می توان به جرات محمدحسین خان فروغی را با نوشتن كتاب های مختلف فلسفی، تاریخی، ادبی و كتاب هایی مانند تاریخ سلاطین ساسانی، تاریخ اسكندر كبیر، غرایب زمین و عجایب آسمان، ترجمه سفر هشتاد روز دور دنیا از ژول ورن و بالاخره كتاب باارزش دستور حكومت، ترجمه نامه علی بن ابی طالب(ع) به مالك اشتر و ده ها جلد كتاب علمی و فلسفی دیگر او را با دالامبر نویسنده دایره المعارف و «ولتر» مورخ بزرگ فرانسه مقایسه كرد.

 

  محمدحسین فروغی مجبور بود برای رسیدن به مقصود یعنی آگاه كردن دانش آموزان دارالفنون به علوم سیاسی، فلسفه و تاریخ را طوری تدریس كند كه با نتیجه گیری از عقاید فلاسفه و مورخین، محصلین به نظریات سیاسی مختلف آگاه شوند. محمدحسین فروغی ضمن تدریس تاریخ عمومی جهان و ادبیات دنیا به ویژه اروپا و عقاید فلسفی فلاسفه از یونان باستان تا عصر برگسون، به طور ضمنی و غیرمستقیم علوم سیاسی را در قالب مسائل فلسفی و تاریخی به دانش آموزان دارالفنون می آموخت. وقتی كه ناصرالدین شاه در روز جمعه ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ هجری قمری به ضرب گلوله میرزا رضا كرمانی از پای درآمد، محمدحسین فروغی به فرزندش محمدعلی خان فروغی گفت كه: «همین كه نوبت سلطنت مظفرالدین شاه رسید، من كه دست از طبیعت خود نمی توانستم بردارم، اولین روزنامه غیردولتی را در همین شهر طهران تاسیس كرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار دادم كه كم كم چشم و گوش مردم به منافع و مصالح خودشان باز شود. این روزنامه را تربیت نام گذاشتم.» اولین شماره آن در پنجشنبه یازدهم رجب ۱۲۷۵ خورشدی یعنی در حدود یكصد و ده سال پیش انتشار یافت. در این نشریه، اكثر مقالات اجتماعی، فلسفی و سیاسی را فرزندش محمدعلی فروغی می نوشت و مدیریت داخلی روزنامه تربیت با او بود. پدر و پسر در اداره روزنامه اشتراك مساعی داشتند.

 

  هر دو نفر با هدف گسترش آزادی و دموكراسی قلم می زدند. اعتمادالسلطنه در یادداشت های خود در ۱۲ رمضان ۱۳۰۸ هجری قمری به گرفتاری محمدحسین خان فروغی اشاره نموده و از ورود مامورین از جمله «عبدالله خان والی نوكر نایب السلطنه و میرزا ابوتراب خان نظم الدوله مستشار پلیس طهران، خانه را تفتیش كرده و همه نوشته های او را با خود به نظمیه برده بودند. در آن زمان حكم دستگیری میرزا محمدحسین خان فروغی را به جرم تقریر یك مقاله صادر كردند كه با وساطت امین السلطان خلاصی یافت و به محبس نرفت. میرزا جهانگیرخان شیرازی (صوراسرافیل) در زمینه مهارت ارائه مطالب سیاسی محمدحسین فروغی و بیان عقاید آزادمنشانه او چنین می گوید: «تربیت، اول روزنامه آزادی است كه در داخله ایران خصوصاً در پایتخت به چاپ رسیده است. خدماتی كه این روزنامه به وطن ما كرده است علاوه بر معلومات و فوایدی كه منتشر نموده یكی این است كه مردم ایران از هرچه روزنامه بود آزرده خاطر بودند. تربیت به واسطه شیرینی بیان و مزایای چند كه دارا بود مردم را روزنامه خوان كرد. دیگر اینكه اهل هوش می دانند كه تمام مطالب گفتنی را ذكاءالملك در تربیت گفته و هنر بزرگ او همین است كه چیزهایی را كه در زمان استبداد كسی یارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان می گفت كه اسباب ایراد نمی شد و مع ذلك زحمت و مرارت و صدماتی كه در زیاده از ده سال روزنامه نویسی كشید و آزار و اذیت هایی كه از دوست و دشمن دید در چند سال آخر عمر كه وقت استراحت و فراغت بود به تصور كسانی كه خارج از كار بودند درنمی آید.» (صوراسرافیل، ش ، ۱۵ چهارشنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵)

 

  محمدحسین فروغی از پیشگامان روشنفكری با هدف پیاده كردن مشروطیت و قانون اساسی(Constitution) بود. او در حدود ده سال از ۱۳۱۴ هـ.ق ( ۱۲۷۵ هـ. ش) تا ۲۹ محرم ۱۳۲۵ هـ. ق ( ۲۹ مهر ۱۲۸۶ هـ. ش) از جمله صاحب امتیاز روزنامه تربیت بود و مدیریت داخلی آن با فرزندش محمدعلی فروغی بود كه درج مقالات تاریخی، ادبی، سیاسی و فلسفی این روزنامه برعهده او بود و گاهی هم پدرش محمدحسین فروغی آنها را تصحیح و راهنمایی های لازم را به او می نمود. وقتی در سال ۱۲۷۸ خورشیدی مدرسه علوم سیاسی به همت میرزا نصرالله خان مشیرالدوله نائینی جهت تربیت كادر وزارت خارجه به همت دوتن از پسرانش موتمن الملك و مشیرالملك (بعدها مشیرالدوله) تاسیس شد محمدحسین خان ذكاءالملك به ریاست مدرسه و فرزندش محمدعلی فروغی كه بعداً به دستور محمدعلی شاه ملقب به ذكاءالملك دوم شد به معاونت و استادی این مدرسه منصوب شدند. پدر و پسر در تدریس تاریخ، فلسفه، ادبیات، مبانی علوم سیاسی سعی و اهتمام داشتند و محمدحسین فروغی به زبان فرانسه و عربی و محمدعلی فروغی به زبان های فرانسه، انگلیسی، عربی به طور كامل و آلمانی به قدر فهم مطالب آگاهی داشت و برای تدریس، جزواتی را از زبان های خارجی به فارسی ترجمه می كردند.

 

  در زمانی كه فروغی در مدرسه علوم سیاسی تاریخ تدریس می كرد درباره ارتباط تاریخ و علوم سیاسی اظهار داشت مطلبی را كه من برای شما می گویم به اشاره پدرم محمدحسین فروغی قبلاً در روزنامه تربیت نوشته ام و اكنون باز در این باره می گویم كه: «تاریخ را اصل و مبنای علم سیاست می دانم و عقیده دارم كه بدون این علم سیاست یك مملكت معطل خواهد بود. پیشرفت كار صنایع و حرف و اصلاح و فساد اخلاق ملل و ضعف و قوت دولت ها و تجاربی كه از آنها حاصل می شود در تاریخ و از تاریخ است، بنابراین برای عمل آوردن عقل انسان و تكمیل رتبه اولویت و مقام بشری تاریخ از ملزومات است. از این جهت در فرنگ و آمریكا یكی از علومی محسوب می شود كه معلمین مدارس و شاگردان را از تحصیل آن گریزی نیست و ناچار باید بخوانند و كسی كه تاریخ نداند «پولتیك» (علوم سیاسی) نداند و كسی كه پولتیك نداند خطا است كه دخل و تصرف در كارهای مملكتی و دولتی نماید و از آن سخن گوید.» . از این رو، در همان زمان كه پدر و پسر دوشادوش یكدیگر در مدرسه علوم سیاسی كه در واقع پایه و مبنای دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود، به تدریس می‌پرداختند، محمدحسین فروغی ضمن نطقی گفت كه نظر به اهمیتی كه تاریخ در علوم سیاسی دارد به همت و احترام فرزندم محمدعلی تاریخ ایران برای تدریس و تكمیل كار مدارس و مكاتب تالیف شده است. محمدعلی فروغی در مقدمه تاریخی كه برای مدرسه علوم سیاسی نوشت، آورده است كه: «تاریخ علم به وقایع زندگانی نوع انسان است و از ظهور و ترقی و تنزل اقوام مختلفه و آداب و رسوم و عقاید و حالات و آثار ایشان گفت وگو می كند

 

  از اقتصاد سیاسی تا دیپلماسی عمومی

 

  محمدعلی فروغی در ۱۲۸۴ خورشیدی یك سال پیش از فرمان مشروطیت و در حدود یكصد و یك سال پیش از آن كه نهضت‌های پرولتاریایی پا بگیرد، در كتاب اصول علم ثروت ملل (اكونومی پولتیك) نخستین كسی بود كه به اقتصاد سیاسی پرداخت. او در این كتاب از جماعات كارگران به عنوان طبقه اجتماعی جدیدی سخن می گوید، در این اثر ارزشمند علمی، تحول اقتصاد صنعتی، تشكیل طبقه كارگر آن طور كه بتوانند افكار سوسیال دموكراسی را ترویج دهند نه یك مرام سیاسی تحت عنوان سوسیالیسم مطلق. تشكیل طبقه كارگر، هشیاری اجتماعی و تحرك كارگران، حقوق كارگران مثل حق تجمع، حق دست كشیدن از كار، تغییر شرایط كار و ترقی وضع مزدوری جملگی مورد بررسی قرار گرفته است. زبده ترین بخش این مبحث بدین شرح است:

 

  سخن بر سر «اجتماع كارگران» است. با پیشرفت صنایع و متحول شدن صاحب كاران و «تفاوت فاحش» كه میان مزدوران و ارباب سرمایه پیدا شد، كارگران با هم متفق شدند و جزء یك جماعت و دسته گردیدند و قوه اجتماعیه عظیمی تشكیل یافت. زیرا اغلب احتیاج و اضطرار كارگر و بعضی اوقات بی انضباطی متصدی كارخانه ها مانع سازگاری كارگران و صاحب كاران می گردد. اما به وسیله «اجتماع و اشتراك» می توانند وضع مزدوری خود را بهبودی و ترقی دهند و وضع خود را از آنچه كه هست بهتر كنند یعنی نرخ مزد را از روی انصاف و عدالت تعیین نمایند و شرایط كار را تغییر دهند. این كه در شركت های كارگری و انجمن ها دخالت نمایند یا می توانند از حالت مزدوری خارج شوند و متصدی باشند. و حتی كسانی تصور كرده اند كه در آینده ترتیب كارگران همه منحصر به اجتماع اشتراكی می شود و ترتیب مزدوری از میان می رود بی مورد نیست. به علاوه كارگران اگر با هم متفق شوند می توانند برای خود رئیس و وكیل تعیین نمایند یا اینكه اگر چاره منحصر شد و لزوم پیدا كرد با اجتماع دست از كار بكشند و تحمل ظلم ننمایند یا اینكه اگرچه تعطیل كار برای كارگران به جهت مخالفت با صاحب كاران وسیله ناشایسته ای باشد. ولی در عوض اكثر اوقات هم به كارگران فایده های زیادی می رساند. بعضی از اشخاص منكر فایده این مطلب هستند و می گویند تعطیلی كه كارگران می كنند، مخارج دارد و ضرر می زند ولی این طور نیست. ضرری كه تعطیل كارگران می زند موقتی است و حال آنكه نفعی كه از آن عاید می شود از قبیل ازدیاد مزد نیست. كلیتاً حال كارگران بهبود می یابد. علاوه بر این همین قدر كه صاحب كاران ترس از تعطیل كارگران را داشته باشند، با ایشان درست رفتار می كنند. اما حق آزادی اجتماع كارگران به آسانی شناخته نشد. البته احتیاج به اجتماع و اشتراك از قدیم طبعاً احساس كرده بودند و می توان گفت كه در عالم ادوار طبقات كارگران باطناً ساعی بوده اند كه اجتماع و اتحادی میان خود داشته باشند. در قرون گذشته نه كارگران و نه صاحب كاران نتوانسته اند اجتماعات صحیحی كه اسباب سهولت سازگاری می شد تشكیل دهند و این عمل با ممانعت دولت ها باعث جنگ ها و نزاع ها شد. فریدون آدمیت در كتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت می نویسد فكر دموكراسی سیاسی را از مجموع آثار جدی مولفان آغاز دوره مشروطه به دست می دهیم. این نویسندگان از گروه ترقی خواهان و روشنفكران جدید به شمار می روند و از نظر حرفه اجتماعی استاد مدرسه علوم سیاسی، وكیل مجلس، مدعی العموم (دادستان) و بالاخره خدمتگزاران دولت بوده اند و منبع افكارشان آثار متفكران بزرگ فرانسه است این نویسندگان عبارتند از میرزا حسن خان مشیرالدوله پیرنیا، محمدحسن خان ذكاءالملك فروغی، میرزا ابوالحسن خان فروغى. میرزا محمدعلی خان فروغی ذكاءالملك زمانی كه استاد مدرسه علوم سیاسی بود و در مجلس دوم نماینده بود، كتاب پرارزش حقوق اساسی همین آداب مشروطه دول را در ۱۳۲۵ هجری قمری نوشت.

 

  فعالیت در دیپلماسی عمومی

 

  محمدعلی فروغی (ذكاءالملك دوم) به سبب تجربیات سیاسی كه داشت و در مجلس دوره اول و دوم نماینده مجلس بود و مدتی نیز رئیس مجلس بود و در زمان ریاست موتمن الملك پیرنیا معاونت مجلس را بر عهده داشت و در زمینه سیاست و پولتیك، تاریخ جهان و فلسفه سیاسی فردی سرآمد بود و در ۲۵ آذر ۱۲۹۷ زمانی كه ریاست دیوان عالی تمیز (دیوان عالی كشور) را بر عهده داشت عازم شركت در كنگره ورسای شد، از این نظر دارای تجربیات عملی و از نظر تئوریك نیز بسیار قوی بود و حتی در ماموریت حل اختلاف با تركیه در زمان آتاتورك به تركیه رفت و رفع اختلاف شد. در ۱۸ تیر ۱۳۰۷ به عنوان نماینده ایران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در كنفرانس خلع سلاح ژنو كه برای تخفیف تشنجات بین المللی تشكیل شده بود شركت كرد و در جریان دهمین اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست این جامعه رسید.

 

  او مشروح سخنرانی های نمایندگان شركت كننده در كنفرانس خلع سلاح را كه او در آن وقت «ترك سلاح» می نامید به وزارت خارجه می فرستاد و سفارش می كرد كه نكات اصلی و مهم این سخنرانی ها به وسیله اساتید رشته علوم سیاسی برای دانشجویان قرائت شود. او ضمن فرستادن این سخنرانی ها خودش نیز مطالبی در مورد سیاست بین الملل، دیپلماسی عمومی انشا و سفارش می كرد كه در وزارت خارجه بایگانی شود و هر وقت استادی احتیاج به مراجعه آن داشت بتواند به آن رجوع نمایند. در یكی از نامه هایی كه نوشته است ضمن تحریر نطق «اریستید بریان» نماینده فرانسه در كنفرانس به اصطلاح او «ترك سلاح» می نویسد:

 

  «ملل حس امنیت واقعی نخواهند كرد و اطمینان به عقل سلیم نخواهند داشت مگر آنكه نماینده همه ملل كه در جامعه ملل اجتماع كرده اند مساعی خود را متحد كنند كه احتمال جنگ تخفیف یابد. به عقیده من حكمیت (داوری) اساس صلح است. البته برحسب قواعد خلقت و بشریت مابین ملل حتی آنها كه نیاتشان صلح طلبانه و دوستانه است اختلاف بروز می كند و مشكلات ظهور می نماید و ما نمی توانیم طبیعت خود را ترك كرده و فرشته و ملك شویم ولیكن باید با ملاحظه نقص بشریت كاری كنیم كه مناقشات و حوادث منجر به جنگ نشود و اسباب فصل اختلافات به طریق قضاوت، عاطل و باطل بماند. بنابراین ما هفته ها است كه قضیه حكمیت را مطرح كرده ایم.» فروغی اضافه می كند: من می دانم كه صلح هم مانند جنگ فداكاری لازم دارد. اما تفاوت میان مللی كه برای صلح فداكاری می كنند و آنهایی كه برای جنگ، این است كه هر قومی كه علم دار صلح می شود، حصول مقصودش احتمالی است. اما آن قوم كه مبادرت به تجهیز سلاح می نماید، منتهی شدن كارش به جنگ حتمی است، زیرا شمشیرزن عاقبت به شمشیر هلاك می شود. ضمناً در كنفرانس ژنو با برده فروشی و تجارت تریاك مخالفت جدی به عمل آمد و یكی از آن مخالفان مرحوم فروغی بود. فروغی پیام فرهنگ ایران را در قالب این شعر در جریان دهمین جلسه مجمع عمومی جامعه ملل قرائت كرد و گفت: بنی آدم اعضای یكدیگرند چو در آفرینش ز یك گوهرند.

 بیان مفاهیم مردم‌سالاری 

 

  پس از آن كه در پنج شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه با التماس به فروغی پیشنهاد نخست وزیری كرد قریب شش سال بود كه مغضوب بود، چون وضعیت بحرانی بود، پذیرفت ولی هیچ شرطی را از جانب رضاشاه نپذیرفت و خروج او را از مملكت یگانه راه حل بحران دانست و در ۱۸ شهریور ۱۳۲۰ ضمن قبول اینكه راه آهن ایران را تحت اختیار متفقین قرار دهد تا كمك های غرب به روسیه برسد طبق قراردادی از آنان خواست كه بعد از اتمام جنگ خاك كشور را ترك نمایند. او پس از سروسامان دادن به وضع خواروبار مورد لزوم مردم، برای آگاه كردن مردم به مسائل روز در روز سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۲۰ در ساعت ۵/۸ بعدازظهر یك سخنرانی مفصل كرد و مسائل سیاسی را به زبان ساده همانطور كه در دارالفنون، دارالمعلمین مركزی و مدرسه علوم سیاسی به سادگی تشریح می كرد در این زمان نیز به سادگی بیشتر مفاهیم سیاسی را برای مردم شرح داد كه از خلال آن می توان درباره خط مشی سیاسی و عقیده فروغی قضاوت كرد. او نطق خود را به این شرح آغاز كرد:

 

  «بحمدالله و به فضل خداوند بار دیگر پا به عرصه آزادی گذاشتید و می توانید از این نعمت برخوردار شوید. البته باید قدر این نعمت را بدانید و شكر خداوند را به جا آورید. از رنج و محنتی كه در ظرف ۴۰ - ۳۰ سال گذشته به شما رسیده است امیدوارم تجربه آموخته و معنی آزادی را دریافته باشید. در این صورت می دانید كه معنی آزادی این نیست كه مردم خودسر باشند و هر كس هرچه می خواهد بكند. در عین آزادی قیود و حدود لازم است. اگر حدودی در كار نباشد و همه خود سر باشند هیچ كس آزاد نخواهد بود و هركس از دیگران قوی تر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد كرد. قیود و حدودی كه برای خودسری هست همان است كه قانون می نامند. وقتی آزادی خواهد بود كه قانون در كار باشد و هر كس حدود اختیارات خود را بداند و از آن تجاوز نكند. پس كشوری كه قانون ندارد و یا قانون در آن مجری و محترم نیست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زیست نخواهند كرد. پس اولین سفارشی كه در عالم خیرخواهی و میهن دوستی به شما می كنم این است كه متوجه باشید كه ملت آزاد آن است كه جریان امورش و بر وفق قانون باشد. بنابراین هركس به قانون بی اعتنایی كند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است یعنی دشمن آسایش ملت.

 

  پس از این مقدمات كه گمان می كنم قابل انكار نباشد، می پردازیم به اصل مطلب و یادآوری می كنم كه وجود قانون بسته به دو چیز است: یكی قانون گذار و یكی مجری قانون و جمع این دو چیز را حكومت یا دولت می گویند. چون ملت های مختلف را در زمان های مختلف در نظر بگیریم می بینیم كه حكومت های آنها همه و همیشه یكسان نبوده و نیستند. گاهی از اوقات قانونگذار و مجری قانون یك نفر بوده و گاهی چند نفر بوده اند و بعضی از ملت ها هم بوده و هستند كه قانون گذاری و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است. قسم اول حكومت انفرادی و استبدادی است. قسم دوم حكومت خاص و اشراف است. قسم سوم را حكومت ملی می گویند كه اروپاییان دموكراسی می نامند. همین قدر می گویم ملت ها هرچه داناتر و به رشد و بلوغ نزدیك تر می شوند به قسم سوم یعنی حكومت ملی متمایل تر می گردند. این جماعت ها علاوه بر آنكه تحت نظر هیات وزیران هستند، تحت ریاست عالیه یك نفر هستند كه اگر او انتخابی باشد رئیس جمهور نامیده می شود و اگر دائمی و موروثی باشد پادشاه است.

 

  شما ملت ایران به موجب قانون اساسی كه تقریباً ۳۵ سال پیش مقرر شده است دارای حكومت ملی مشروطه هستید. اما اگر درست توجه كنید تصدیق خواهید كرد كه در مدت این ۳۵ سال كمتر وقتی بوده است كه از نعمت آزادی حقیقی برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حكومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. شرایطی كه در حكومت ملی باید ملحوظ باشد چیست؟ فراموش نكنید كه معنی حكومت ملی این است كه اختیار امور كشور با ملت باشد و البته می دانید كه هر كس اختیاراتی دارد و در ازای آن اختیارات مسئولیتی متوجه او می شود. اما وظیفه روزنامه نگاران؛ وظیفه آنان این است كه هادی افكار مردم شوند و ملت و دولت را به راه خیر دلالت كنند. وظیفه مستخدمین و كاركنان دولت این است كه در اجرای قوانین از روی صحت و درستی وسیله پیشرفت كار وزیران باشند و موجبات آسایش اتباع نوع خود را كه مخدومین ایشان هستند فراهم آورند. اما وظیفه پادشاه چیست؟ وظیفه پادشاه این است كه حافظ قانون اساسی و ناظر افعال دولت باشد و افراد ملت را فرزندان خود بداند و به مقتضای مهر پدری با آنها رفتار كند و رفتار و كردار و گفتار خود را سرمشق مردم قرار دهد. روی هم رفته وظیفه جمیع طبقات ملت این است كه گفتار و كردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبیق كنند و چنان كه یكی از حكمای اروپا گفته است اگر بنیاد حكومت استبدادی بر ترس و بیم است بنیاد حكومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصاً اگر متصدیان امور عامه شرافت را نصب العین خویش نسازند كار حكومت ملی پیشرفت نمی كند و اما اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصی را منظور بدارند و حاضر نشوند كه یك اندازه از اغراض جزیی خود را فدای منافع كلی كنند و از راه صلاح خارج شده به جای اشتغال به امور شرافتمندانه برای پیشرفت اغراض خصوصی وسائل نامناسب از تزویر و نفاق و فتنه و فساد و دسته بندی و هوچی گری به كار برند و اگر نمایندگان ملت (وكیلان مجلس) در قانون گذاری یا اجرای قانون اهتمام لازم ننمایند و نمایندگی ملت را وسیله تحصیل منافع شخصی بدانند و عوامفریبی را پیشه خود سازند و دسیسه كاری را شعار خود كنند یا معنی نمایندگی ملت را مدعی شدن با دولت بدانند و اگر وزیران وزارت را فقط مایه تشخص و جلب منافع فردی فرض كنند، اگر پادشاه حافظ قوانین نباشد و سلطنت را وسیله اجرای هوای نفس سازد و اگر طبقات ملت از طریق شرافت پا بیرون گذارند، باید حتم و یقین دانست كه باز اوضاع این ۳۵ سال گذشته تجدید خواهد شد

 

  بنابراین محمدعلی فروغی با این سخنرانی خود در مقابل ملت به طور مستقیم این دوره ۳۵ ساله به ظاهر مشروطه را با تمام فداكاری های ملت، جریانی استبدادی و به نام مشروطه می شناخته است و با توجه به تالیفاتی كه در زمینه حقوق، فلسفه و تاریخ داشته می توان از عقاید او این چنین برداشت كرد كه او طرفدار یك دموكراسی با پیروی از عقل سلیم بوده است و میهن دوستی یا میهن پرستی عقلانی را یگانه راه وحدت ملی و استقلال كشور می دانسته است. فروغی از طریق حكمت سقراطی و دیالكتیك كه ویژه سقراط بود سعی در مجاب كردن طرف مقابل خود می كرد و حتی اگر طرف مقابل در بحث، فروغی را مجاب می كرد با كمال میل می پذیرفت.

 

  آیین سخنورى و فرهنگستان

 

  محمدعلی فروغی با نوشتن كتاب آئین سخنوری (فن خطابه) در ۱۳۱۶ می گوید كه سخنوری یا خطابه فنی است كه به وسیله آن گوینده، شنونده را در سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب می كند. او در كتاب خود یكی از اختصاصات ذاتی هر سیاستمداری را مسلط بودن بر فن خطابه می داند. او عقیده دارد كه در بحث های دونفره یا دسته جمعی باید از روش سقراطی استفاده كرد تا طرف مقابل خودش بر اشتباه خویش آگاه شود. او در ابتدای كتاب آئین سخنوری خویش می گوید: سخنوران و اهل سیاست به قول فردوسی سخنانشان باید معقول باشد تا ملت را گمراه نكند و دولت سر و سامان بیابد. فردوسی طوسی در این باب گوید:

سخن چون برابر شود با خرد/ روان سراینده رامش برد

 

  زبان در سخن گفتن آژیر كن/ كمال خرد را سخن تیز كن

 

  او سپس خطابه «ماسیلیون» ( Massillon ) از خطبای فرانسه را در حضور لویی پانزدهم شرح می دهد و درباره مروت بزرگان نسبت به خلق خدا بیاناتی می كند و می گوید: «قدرت مطلق از خداوندگار است و خداوند آنچه می دهد برای سود مردمان است. اگر در روی زمین بینوایان و تیره روزان نبودند وجود بزرگان بی ثمر می بود. بزرگی بزرگان به سبب نیازمندی مردم است. مردم برای بزرگان خلق نشده اند بلكه بزرگان هر چه هستند برای مردمند و به كلی خلاف حكمت می بود كه غیر از این باشد. خلقت جهان فقط برای فراهم ساختن تمتعات مشتی نیك بختان نیست.» از نظر فروغی هدف فن سخنوری و بحث قانع كردن مستمع بود. زمانی كه در فرهنگستان بود، در سال ۱۳۱۴ در یكی از جلسات، یكی از حضار پافشاری می كرد كه یك واژه نامانوس اوستایی به جای زبان عربی پذیرفته شود. فروغی همواره عقیده داشت كه هر چیز به جای خویش نیكوست و اگر یك واژه عربی زیبا بود باید به كار برده شود. اتفاقاً در آن جلسه استاد عبدالعظیم قریب نیز با حذف این واژه عربی مخالفت كرد و دو عضو افراطی هم بر سر این موضوع جدال می كردند و می گفتند كه شما حق ندارید به زبان اوستایی كه زبان نیاكان ماست اهانت كنید و آن را زبان مرده بخوانید.

 

  محمدعلی فروغی ناگهان رشته سخن را به دست گرفت و با متانت از تمام حضار در جلسه پرسید كه آیا پدر او محمدحسین فروغی را می شناسید یا نام او را شنیده اید. همه اعضای فرهنگستان جواب مثبت دادند و هر كدام شرحی درباره محمدحسین فروغی بیان كردند. آنگاه فروغی گفت: «آقایان به شهادت همه شما پدر من مردی دانشمند و ارجمند بود و من به فرزندی او مفتخرم. با این وصف اگر به من بگویید كه پدرت مرده است من حق ندارم از شما رنجش حاصل كنم زیرا مسلم است كه پدرم مرده است. زبان اوستایی هم درست است كه زبان نیاكان ما بوده است ولی چه می توان كرد كه آن هم مرده و متروك شد و انصاف نیست ما به كسی كه این حقیقت واضح را اعلام می كند بتازیم و در وطن پرستی او تردید روا داریم.» این بیان شیوا و این استدلال سقراطی فروغی مانند آبی كه بر آتش ریخته شود جلسه را به حال عادی درآورد و محیطی آرام و دور از هیاهو بر آن حاكم شد (روایتی از دكتر رعدی آذرخشی).

 

  این مطلب چند درس از عقاید سیاسی، اجتماعی و فلسفی فروغی به ما می دهد. اولاً او با نوشتن كتاب سیر حكمت در اروپا و آشنایی كامل به عقاید فلاسفه به ویژه عقل گرایان مانند دكارت كه كتاب روش راه بردن عقل او را جداگانه ترجمه كرده است، هیچ چیز را بدون استدلال و روش عقلانی نمی پذیرفت و حتی وطن پرستی او نیز عقلانی بود و هیچ وقت دچار «شوونیسم» یا میهن پرستی افراطی نشد، ثانیاً با آنكه شیفته فلاسفه عقل گرا بود ولی گاهی كه پای استدلالیان را چوبین می یافت به عرفان، شهود و شناخت درونی «اینتوایشن» متوسل می شد هر چه قلب او گواهی می داد آن را می پذیرفت و تسلیم و رضا در برابر خداوند را چاره كارها می دانست چنانچه در قضیه محمدولی اسدی كه متولی باشی آستان قدس رضوی بود و پدر داماد او محسوب می شد، وقتی كه محمدولی اسدی از محمدعلی فروغی خواست كه درباره او نزد رضاشاه وساطت كند، فروغی نامه ای به اسدی نوشت و در آن قید كرد كه:

 

  در كف شیر نر خونخواره ای غیرتسلیم و رضا كو چاره ای

 

  وقتی مامورین شهربانی مشهد این نامه را ضبط كردند، رضاشاه با پرخاش، فروغی را از نخست وزیری بركنار كرد. او حتی شوونیسم را در توجه بی چون و چرای زبان فارسی رد می كند و برای آن عاقبت سیاسی بدی را پیش بینی می كند. فروغی در آذر ۱۳۱۵ در رساله ای تحت عنوان پیام من به فرهنگستان از چگونگی احساس خود به زبان فارسی سخن می گوید و اضافه می كند كه من به زبان فارسی دلبستگی تمام دارم زیرا گذشته از آنكه زبان خودم است و ادای مراد خویش را به این زبان می كنم از لطایف آثار آن خوشی های فراوان دیده ام. نظر دارم به این كه زبان آینه فرهنگ قوم است و فرهنگ مایه ارجمندی و یكی از عوامل نیرومندی ملیت است. هر قومی كه فرهنگی شایسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و جاویدان است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه می تواند باقی بماند. او می گوید، این عشق به زبان فارسی تا آن حد حاد و بیمارگونه نباید باشد كه موجبات مخدوش كردن زبان فارسی را فراهم آورد.

 

 

 

فهرست آثار

 

  1. تاریخ مختصر ایران

 

  2. تاریخ مختصر دولت قدیم روم

 

  3. دوره مختصر از علم فیزیك

 

  4. اصول علم ثروت ملل

 

  5. حقوق اساسی یا آداب مشروطیت دول

 

  6. تاریخ ملل قدیمه مشرق (ترجمه)

 

  7. حكمت سقراط و افلاطون

 

  8. اندیشه‌های دور و دراز

 

  9. پیام به فرهنگستان

 

  10. فن سماع طبیعی

 

  11. سیر حكمت در اروپا

 

  12. آئین سخنوری

 

  13. تصحیح كلیات سعدی

 

  14. زبده دیوان حافظ

 

  15. تصحیح رباعیات خیام

 

  16. خلاصه شاهنامه

 

  17. مواعظ سعدی

 

 

فروغي مجري قابل سياست‌هاي انگليس بود

 

فروغي مجري قابل سياست‌هاي انگليس بود

همصدا

 

فروغي يكي از چهر‌ه‌هاي موثر تاريخ معاصر ايران است؛ اما اين‌كه همه امور ايران با تدبير، نظر و قلم فروغي جاري و ساري شود، واقعيت ندارد. فروغي وابسته به يك تيم 53 نفري است كه جملگي در حوادث مشروطه و پس از آن نقش‌آفريني كردند.

 

 

«عمارت فرنگي» سريالي تاريخي بود كه چندي پيش از تلويزيون پخش شد؛ سريالي كه تلاش كرد در حد امكان جنبه‌هاي مختلف يك برهه زماني تاثيرگذار در تاريخ ايران را مورد واكاوي قرار دهد. با موسي حقاني، از چهره‌هاي شناخته‌شده حوزه تاريخ معاصر در اين باره گفتگو كرده‌ايم. حقاني بيش از 2 دهه در زمينه تاريخ مشغول تحقيق و پژوهش بوده است كه حاصل آن آثار متعددي مثل خاندان پهلوي به روايت اسناد (ج 3)‌، تاريخ تحولات سياسي و نيز تاريخچه فراماسونري بوده است. بهانه ما براي گپ و گفت با اين نويسنده و محقق نگاهي دوباره به آدم‌هاي اين مجموعه و خصوصا محمدعلي فروغي است.

 

همان‌طور كه مي‌دانيد، در سي‌امين سالگرد انقلاب اسلامي، صدا و سيما مانند ديگر نهادهاي انقلابي گوشه‌هايي از مبارزات مردم ايران را براي تحقق آرمان‌هاي اسلامي و ملي انعكاس داد. در كنار اين مساله با پخش برخي سريال‌هاي تاريخي سعي شد بخشي از واقعيات موجود درخصوص سلسله پهلوي براي مردم به تصوير كشيده شود. در اين ميان سريال عمارت فرنگي با توجه به حضور پرتعداد عوامل و بازيگر كه به حوادث دوره پهلوي اول مي‌پرداخت از ويژگي‌هاي خاصي برخوردار است. ارزيابي شما از اين سريال چگونه بود و آيا با واقعيات تاريخي تطابق داشت؟ با توجه به اين‌كه محور اصلي سريال محمدعلي فروغي بود آيا وي از چنين تاثيرگذاري‌اي در تاريخ معاصر برخوردار بود؟

 

سريال عمارت فرنگي كار تاريخي پرزحمتي بود، چون ارائه سريالي با اين حجم و با اين گستردگي زماني و تنوع موضوعات از جمله نهضت جنگل، ترورهاي زمان پهلوي و بحث جمهوريخواهي در زماني كم، كاري دشوار است. به دليل كمبود زمان به نظر مي‌رسد كه تهيه‌كننده و فيلمنامه‌نويس در برخي موارد دچار اشتباه‌هايي تاريخي شده است. درست است كه ما افرادي مثل اردشير جي و فروغي را داريم كه پشت بسياري از تحولات تاريخي ايران هستند؛ اما در اين سريال فقط از يك منظر آن هم از منظر اطلاعاتي، امنيتي و توطئه‌گر به وقايع تاريخ ايران نگاه شده است و به همين علت سير رويدادها را به گونه‌اي ترسيم مي‌كنيم كه با آن نگاه توطئه‌گرانه براي نيل به مقصود هماهنگي داشته باشد. اين مساله باعث مي‌شود مقاومت‌هاي مردم و مبارزات علما در مقابل اين جريان توطئه‌گر ناديده گرفته شود. اگر سريال تاريخي از اين دست ساخته مي‌شود، بايد توازني ميان جريان سرسپرده و جريان مبارز و انقلابي برقرار باشد تا با واقعيات تاريخي مطابقت كند. بالاخره افرادي در اين مملكت بودند كه منافع خود را در تامين مقاصد بيگانگان مي‌ديدند و مجري سياست‌هاي عوامل خارجي بودند و حتي در انعقاد قرارداد 1919 يا كودتاي 1299 نيز همه تلاش خود را براي وابسته كردن ايران به بيگانه به كار بستند؛ اما از طرفي ديگر نبايد از نظر دور داشت كه ملت ما در اين زمان بيكار ننشسته‌اند و علما هم از خود مقاومت نشان دادند. به اعتقاد من توجه بيش از حد به دسيسه‌هاي اردشير جي وابسته به دستگاه اطلاعاتي انگليس و محمدعلي فروغي عضو موثر شاخه فراماسونري در اين سريال باعث شده است كه جنبه‌هاي مبارزاتي مردم ناديده گرفته شود.

 

از طرف ديگر، نسبت به انعكاس برخي وقايع نيز بي‌توجهي شده است. مثلا به ضرب و شتم مرحوم بافقي اشاره شده، اما قيام حاج‌آقا نورالله اصفهاني ناديده گرفته شده است. يا اين‌كه در جريان قيام گوهرشاد تنها به نقش مرحوم بهلول توجه شده است. در صورتي ‌كه بسياري از علما از جمله سيديونس اردبيلي و حاج‌آقاي حسين‌قمي در اين واقعه نقش موثرتري داشتند.

 

مساله ديگر اين‌كه وقتي شخصيتي مجازي در سريال وجود دارد، حساسيت نسبت به آن در ميان افراد اهل مطالعه كم است؛ اما وقتي شخصيتي تاريخي وجود دارد، تصويري كه از او در يك سريال ارائه مي‌شود، بايد با واقعيت‌ها تطابق داشته باشد. البته ممكن است كارگردان براي جذابيت بيشتر داستان، برخي از روايت‌هاي فرعي يا حتي غيرواقعي را در سريال وارد كند؛ اما اين مساله نبايد لطمه‌اي به حقيقت تاريخي ماجرا بزند.

 

علي‌اكبر اسدي، داماد فروغي هيچ‌وقت كشته نشد. البته درست است كه زنداني شد؛ اما پس از شهريور 1320 از زندان آزاد شد و اتفاقا مناصب حكومتي گرفت. ولي در اين فيلم توسط سرپاس مختار گرفتار و در زندان كشته مي‌شود. حالا آن ماجراي عشقي هم در سريال به تصوير كشيده شد كه مي‌گوييم فيلمنامه‌نويس مثلا براي جذابيت كار آن را روايت كرده است، اما ديگر نه اين‌كه كسي را كه كشته نشده، در فيلم مقتول جلوه دهند يا اين‌كه كساني را كه موضع انقلابي نداشتند، به عنوان افرادي داراي مواضع انتقادي به بيننده معرفي كنند. علي‌اكبر و محمدولي اسدي جزيي از حاكميت پهلوي هستند؛ اما در اين سريال نشان داده مي‌شود كه آنها نسبت به دستگيري و زنداني شدن افراد انتقاد دارند، در حالي كه اين مساله اصلا واقعيت ندارد.

 

نكته ديگر اين‌كه فروغي 3 يا 4 پسر و 2 دختر داشت و هيچكدام از دخترانش خودكشي نكردند اما در سريال به گونه‌اي ديگر اين مساله به تصوير كشيده شد.

 

در نهضت جنگل نيز در اين سريال اشتباه‌هايي صورت گرفته است. از جمله اين‌كه زماني كه رضاخان براي سركوب نهضت جنگل اقدام مي‌كند، تيمورتاش حاكم گيلان نيست. دو سه مقطع مي‌توان براي نهضت جنگل متصور بود. دوره اول زماني است كه اين نهضت با وثوق‌الدوله درگير است. تيمورتاش در اين زمان حاكم گيلان است. تيمورتاش پس از كودتا براي اين‌كه مشغول رايزني با سفارت انگليس عليه سيدضياست دستگير مي‌شود. لقب تيمورتاش هم از سال 1304 به بعد به او داده مي‌شود و تا پيش از آن به سردار معظم خراساني معروف بود. بنابراين وقتي سريال حوادث سال 1300 را به تصوير مي‌كشد، فردي را به عنوان تيمورتاش معرفي مي‌كند كه كسي در آن تاريخ چنين فردي را با اين لقب نمي‌شناخته است. وقتي مي‌خواهيم براساس وقايع تاريخي سريال بسازيم تا دسيسه‌هاي توطئه‌گران را به مخاطب نشان دهيم، بايد رويدادهاي گذشته را به مردم بباورانيم. از سويي ديگر، در بيان وقايع، آنقدر به حواشي غيرواقعي نپردازيم كه عده‌اي پس از آگاهي از اصل ماجرا و عدم تطابق روايت سريال تاريخي با وقايع به طور كلي منكر وجود توطئه و دسيسه و فرصت‌طلبي بعد از عناصر وابسته به بيگانه شوند.

 

اما درخصوص نقش فروغي بايد بگويم وي يكي از چهر‌ه‌هاي موثر تاريخ معاصر ايران است؛ اما اين‌كه همه امور ايران با تدبير، نظر و قلم فروغي جاري و ساري شود، واقعيت ندارد. فروغي وابسته به يك تيم 53 نفري است كه جملگي در حوادث مشروطه و پس از آن نقش‌آفريني كردند. اين افراد به نوعي مشروطه غربي را در ايران حاكم كردند و پس از آن چون با مقاومت علماي مشروعه‌خواه در مشروطه اول و علما مشروطه‌خواه در مشروطه دوم مواجه شدند، نتوانستند مطابق ميل خود طرح مدرنيزاسيون را در ايران عملي كنند. آنان تغييرات گسترده‌اي را مد نظر داشتند كه جامعه ايراني در مقابل آن مقاومت كرد. از سال 1293 ما در مطبوعات وابسته به اين جريان مي‌بينيم كه امثال فروغي و تقي‌‌زاده پديده‌اي را با عنوان ديكتاتوري منور و استفاده از مشت آهنين تبليغ مي‌كنند. يعني از نظر آنها تمهيداتي از قبيل حبس، ترور‌ و تبعيد براي مقابله با مقاومت جنبش ديني كافي نبود و بايد از سياست مشت آهنين استفاده مي‌كردند.

 

 

 

 

 

محمدعلي فروغي از قبل از مشروطه وارد تشكيلات فراماسونري شد و جزو افسران لژ بيداري بود. در تحولات مشروطه نيز نقش داشت. ارتباط اردشير جي و فروغي به دليل عضويت هر دو در لژ بيداري امري طبيعي بود؛ اما نقش فروغي در روي كار آمدن رضاخان تعيين‌كننده نبود و به نظر مي‌رسد كريم‌خان رشتي، اردشير جي و عين‌الملك هويدا در اين خصوص نقش موثرتري داشتند. البته فروغي كسي است كه با كل اين جريان مرتبط است و پس از كودتا آنها مامور مي‌شوند دور و بر رضاخان را بگيرند و نگذارند وي توسط نيروهاي رقيب شكار شود. همان‌طور كه در سريال بدرستي نشان داده شده بود، در اين مقطع، فروغي در كنترل رضاخان نقش داشت. عملا امور فرهنگي و سياسي در دوره رضاخان توسط تيم 53 يا 54 نفري كه از آن اسم برديم اداره مي‌شد و البته هر كدام سهم خود را دارند و نمي‌توان براي فروغي نقش برجسته‌تري را قائل بود. در واقع همان اندازه كه فروغي در تحكيم رژيم پهلوي موثر است، نقش تيمورتاش نيز به عنوان نفر دوم اين حكومت اهميت دارد، ولي در سريال به صورت كمرنگ به تيمورتاش پرداخته است. رضاخان حتي در اواخر مي‌گفت هر چه تيمور بگويد حرف من است. حتي در انتخابات مجلس هشتم و فكر كنم مجلس نهم، تيمورتاش راسا دخالت مي‌كند و در برخي مراسلات نمايندگي‌ها را به صورت به دردبخور، به‌دردنخور، فعال، غيرفعال، ترسو و... دسته‌بندي مي‌كند. در اين مقطع فروغي هيچ برتري نسبت به تيمورتاش ندارد و اين روند البته تا زمان مغضوب شدن تيمورتاش ادامه پيدا مي‌كند.

 

از ديگر نكاتي كه در سريال جاي تامل دارد، اين كه در برخي از مواقع بيننده با فروغي احساس نزديكي دارد و گمان مي‌كند نسبت به اين فرد در تاريخ ظلم شده است و در واقع بايد بين كارهاي ادبي و تلاش‌هاي سياسي او تمايز قائل شد. در حالي كه معتقدم بايد فعاليت‌هاي فرهنگي فروغي را در راستاي تكاپوي‌هاي سياسي او ارزيابي كرد. حضورش در فرهنگستان و كانون‌هاي فرهنگي مربوط به باستان‌گرايي و تشويق رضاخان در اين زمينه باعث شد كه در دوره پهلوي توجه به باستان‌گرايي تشديد شود، والا خود رضاخان دركي از اين مساله نداشت. اردشير جي در وصيتنامه خود مي‌گويد شب‌هاي متمادي با رضاخان در بيابان‌هاي آق‌باباي قزوين گفتگو مي‌كردم و ذهن او را نسبت به ايران باستان و عظمت آن دوره و خفتي كه بعد از حمله اعراب نصيب ايران شد، روشن مي‌كردم.

 

اين نشان مي‌دهد آن تيم كه فروغي جزيي از آن بود تمام تلاش خود را براي تحت اختيار گرفتن رضاخان انجام داد.

 

 

در ارزيابي عملكرد و شخصيت فروغي اختلاف‌نظر وجود دارد. برخي او را سياستمداري هوشمند مي‌دانند و عده‌اي ديگر وي را كارگزاري منفعل كه صرفا مجري سياست‌هاي انگليس بود معرفي مي‌كنند. شما به كداميك از اين تعاريف قائل هستيد. آيا تعريف سومي هم مي‌توان براي فروغي متصور بود؟

 

اين كه فروغي را يك عامل صرف بيگانه بدانيم، در واقع فرقي ميان او و يك مهره سطح پايين قائل نشديم. از طرف ديگر پذيرش اين نكته كه وي سياستمداري هوشمند بوده كه براساس مقتضيات ايران و مصالح كشور، مواضع مختلفي را اتخاذ مي‌كرده غيرقابل قبول است و او چنين اختياري هم نداشته است. به نظر مي‌رسد بايد نسبت به اين موضوع، نگاه بينابيني داشت. همان طور كه مي‌دانيم، طيفي از تصميم‌گيري‌هاي مربوط به سياست‌هاي ايران به انگلستان برمي‌گردد. در اين بخش برخي از افراد نظير فروغي علاوه بر بومي بودن نقشي جز تحقق سياست‌هاي بيگانه ندارند.

 

حقاني: كمك به حفظ ديكتاتوري، خلع قاجار تثبيت رژيم پهلوي ترويج غربگرايي و اسلام‌ستيزي و... از اقدامات فروغي بوددر واقعه شهريور 1320 به فروغي پيشنهاد رياست جمهوري مي‌دهند، اما روس‌ها دنبال ساعد بودند. در عين حال فروغي با توجه به اين كه با جو ايران آشنايي دارد و مي‌داند جامعه در حال حاضر شرايط پذيرش اين تغيير سياسي را ندارد و از سويي ديگر بعد از تغيير حكومت و به دست گرفتن جمهوري توسط فروغي ممكن است تبعات منفي نصيب حكومت شود، از زير بار اين مسووليت شانه خالي مي‌كند و خواهان انتقال سلطنت از پدر به پسر مي‌شود. البته اگر فروغي جوان‌تر بود، شايد با پذيرش اين مساله مشكلي نداشت. اما در عين حال وي در آن شرايط توانست بدون تنشي اين تغيير را مديريت كند. افرادي نظير فروغي از جهاتي نسبت به كارگزاراني كه در دوران حكومت پهلوي دوم بر سر كار مي‌آيند، برتري دارند. او يك شخصيت فرهنگي است. درست است كه ديدگاه فرهنگي او مورد تاييد ما نيست و من منتقد نگاه فروغي نسبت به مدرنيته هستم. او غرب و فلسفه غرب را كم و بيش هم مي‌شناسد. البته در آگاهي‌هاي فلسفي وي اغراق هم مي‌كنند و اشتباهات مكرري در كتاب سير حكمت در اروپا دارد. در هر صورت او از جهت اطلاعات و سواد نسبت به كارگزاران سياسي و فرهنگي دوره پهلوي دوم امتياز دارد. به هر حال وابستگي‌هاي وي به غرب قابل انكار نيست. مطابق با روايتي وقتي او در مدرسه علوم سياسي به تدريس مشغول بود، يكي از روزها به شاگردانش كه قرار بود سكان هدايت سياست خارجي ايران را در آينده در دست بگيرند گفت آيا تاكنون لباس سرداري پوشيديد؟ وقتي با پاسخ مثبت آنها مواجه شد، ادامه داد ايران همان لباس سرداري است و اگر دست انگلستان در آستين آن نباشد، حركت نمي‌كند. چنين سياستمداري با اين تحليل در مقابل سياست‌هاي ضدمنافع ايران چه مشي‌اي را اتخاذ مي‌كند؟ كمك به حفظ ديكتاتوري، خلع قاجار، تثبيت رژيم پهلوي، ترويج غربگرايي، اسلام‌ستيزي و... از اقدامات مهم فروغي در اين خصوص بود. وي كسي بود كه در ماجراي كشف حجاب و تغيير لباس نقش داشت. در نهايت فروغي مجري قابلي براي سياست‌هاي انگليس در ايران بود.

 

درخصوص نقش فروغي در داستان شهريور 1320 روايت‌هاي متعددي نقل شده است. در اين زمان وزارت امور خارجه انگلستان و آنتوني ايدن خواهان استقرار سلطنت مجدد قاجار بودند و به همين سبب از محمدحسن ميرزا و پسرش حميد حمايت مي‌كردند، اما سرويس جاسوسي انگليس در ايران و چارلز ترات نسبت به ادامه سلطنت پهلوي و جانشيني پسر جاي پدر تمايل داشتند. فروغي نيز با نظر دوم همسو بود. اين اختلاف‌نظر از كجا نشات مي‌گيرد و از طرفي ديگر آيا همسويي فروغي با ترات را نمي‌توان به عنوان استقلال راي فروغي در برابر سياست‌هاي امور خارجه انگليس تلقي كرد؟

 

به طور معمول اين قبيل اختلافات در حاكميت‌ها را ناشي از اختلاف‌نظر كارشناسي مي‌دانند. مثلا معتقدند ايدن و ترات هر دو كارشناساني بودند كه درخصوص چگونگي رويارويي با مسائل ايران نقطه نظرات مشخص و مستقلي داشتند. اختلاف نظر كارشناسان سياسي انگليس درباره مسائل بين‌المللي مساله جديدي نيست. توجه به اين نكته حائز اهميت است كه پيش از كودتاي 1299 و جنگ جهاني اول، يك جريان مخوف بين‌المللي با محوريت صهيونيسم در درون حاكميت انگليس شكل‌ مي‌گيرد. سرآغاز نفوذ اين جريان از زمان ادوارد هفتم پادشاه بريتانيا شروع مي‌شود. اين طيف از زمان پيدايش هم در اداره مستعمرات دخالت دارد، در هندوستان حضور دارد، در نيروي دريايي انگلستان نفوذ دارد، زماني كه لرد كرزن وزير امور خارجه انگلستان است، معاون او بالفور در سال 1917 اعلاميه مشهور خود را به نفع صهيونيسم صادر مي‌كند و اين در حالي است كه كرزن از محتواي آن هيچ اطلاعي ندارد. كرزن يك انگليسي استعمارگر است، اما از اين جريان به عنوان يك طيف حرامزاده و خطرناك ياد مي‌كند. ترات اتفاقا كسي است كه با حكومت هند بريتانيا ارتباط دارد و تيم فروغي و اردشير جي نيز با اين بخش از حاكميت انگلستان سر و كار دارند و مسوول سياست‌هاي ايران هستند. اين اختلاف نظر همواره ميان وزارت امور خارجه انگلستان و كارگزاران هند بريتانيا وجود داشته است. لرد كرزن معتقد بود براساس قرارداد 1919 بايد ايران را مستعمره كرد، اما ديدگاه عوامل انگليسي هند شرقي اين بود كه استقرار يك حكومت ديكتاتوري و اداره آن توسط يك فرد نظامي مي‌تواند انگلستان را در تامين منافع استعماريش به موفقيت بيشتري برساند. ترات وابسته به اين جريان بود. به اعتقاد من آن جرياني كه در ايران به دنبال حميد قاجار بود، آگاهي نسبت به مسائل ايران نداشت، اما ترات كسي است كه در ايران زندگي مي‌كند و حتي مناسبات اجتماعي در كشورمان را خوب مي‌شناسد. نقل مي‌كنند روزي ترات در يكي از مناطق جنوبي تهران ديد شخصي با چند گربه نمايش خنده‌آوري را براي مردم اجرا مي‌كند. راز اين ماجرا اين بود كه آن فرد پيش از نمايش چند گربه را در گوني دربسته قرار مي‌دهد و دور سرش مي‌چرخاند. بعد گربه‌ها را بيرون مي‌آورد. گربه‌ها به محض بيرون آمدن حين راه رفتن به هم مي‌خورند. ترات بعد از كشف اين موضوع به دوستش گفت كاري كه اين فرد مي‌كند، همان كاري است كه ما در ايران انجام مي‌دهيم. يعني كارگزاران ايراني را دچار سرگيجه كرده و قدرت تصميم‌گيري را از آنها سلب مي‌كنيم. اين شخص بايد هم با فروغي همنشين باشد و حوادث ايران را رصد كند. جايگاه فروغي نزد انگليسي‌ها، براي رضاخان مشخص است و شايد وي از معدود كساني باشد كه مورد غضب رضاخان واقع شد، اما نتوانست او را از بين ببرد.

 

اگر بخواهيم عملكرد فروغي در شهريور 1320 را مورد ارزيابي قرار دهيم چاره‌اي جز بررسي شرايط آن زمان نداريم. برخي معتقدند فروغي با اصراري كه بر ابقاي سلطنت پهلوي داشت، در حق مردم ايران خيانت كرد، اما برخي هم معتقدند با توجه به شرايط جنگ زده ايران و اشغال كشور توسط 3 دولت بيگانه كم‌هزينه‌ترين اقدام تلاش براي ابقاي سلطنت و انتقال قدرت از پدر به پسر بود. در چنين ارزيابي‌، تكاپوي سياسي فروغي مثبت تلقي مي‌شود. شما چه نظري در اين زمينه داريد؟

 

ما اگر انقلاب اسلامي را نديده بوديم و 30 سال پيش شما اين سوال را مي‌كرديد، پاسخ به آن از منظري راحت بود. چون مي‌گفتيم حادثه را بايد در شرايط زماني خود ديد و با توجه به ضررها و منافع در مورد يك تصميم سرنوشت‌ساز اقدام كرد، اما ما وقتي مقاومت 30 ساله مردم ايران در مقابل استعمار را مي‌بينيم، آن شرايط متفاوت را براي تصميم‌گيري بايد در نظر گرفت. به طور كلي در تاريخ 150ساله اخير ما با مقاومت مردمي در مواجهه با بيگانه با شدت و ضعف‌هايي روبه‌رو بوديم. ما ديديم مقاومت ايران در مقابل بيگانه اثر بخشيده و مردم توانستند انواع و اقسام توطئه‌هاي بيگانه را ناكام بگذارند و الان ايران به عنوان يك قدرت مستقل سياسي شناخته شود. الان ايران ظرفيت‌هاي بالايي دارد و در بحث جنبش نرم‌افزاري هم رهبري اين مطالبه را دارند كه از ظرفيت‌هاي موجود بيشتري بهره‌برداري صورت گيرد. بايد اين سوال را هم پرسيد كه اگر انتقال سلطنت صورت نمي‌گرفت، چه اتفاقي رخ مي‌داد. اساسا چرا انگلستان به دنبال تدوام سلطنت بود. انگليس‌ها وارد ايران شدند و سعي كردند با بهره‌گيري از همه امكانات كشورمان در جنگ به موفقيت برسند. در چنين صورتي اگر رضاخان باقي مي‌ماند، نارضايتي در كشور به گونه‌اي بود كه احتمال شورش وجود داشت. چون زماني رضاخان قدرت داشت كه كماكان ادعاهاي او مبني بر وجود ارتشي قدرتمند در كشور در معرض تجزيه قرار نمي‌گرفت، اما بعد از بروز جنگ وقتي ارتش ايران با كمترين برخورد نظامي تسليم شد، ديگر اطميناني به ادعاي رضاخان وجود نداشت. به همين سبب مردم در صورت ادامه حكومت رضاخان نارضايتي خود را بروز مي‌دادند. انگليسي‌ها با اين يك تير دو نشان زدند؛ از يك سو با فشار بر رضاخان براي كناره‌گيري از سلطنت خود را به عنوان منجي مردم معرفي كردند و از سوي ديگر ضمن موافقت با تداوم سلطنت شرايط آرام و مساعدي را براي استفاده از امكانات ايران در جنگ فراهم آوردند. نبايد ملت ايران را جامعه‌اي مرده و بي‌حركت به حساب آورد كه در مقابل اشغالگر مقاومت نكند. به طور قطع، مردم در مقابل بيگانه از هر فرصتي براي بيان نارضايتي خود استفاده مي‌كردند. تدوام سلطنت باعث شد مردم سرگرمي‌هاي زودگذري پيدا كنند. عليه شاه سابق اعلام جرم و عوامل و كارگزاران قبلي ازجمله پزشك احمدي و سرپاس مختاري را محاكمه كردند و... بالاخره انگلستان به اهداف مورد نظر خود رسيد. مقاومت‌هاي مردمي و سياسي با حاكميت بيگانه و استبداد در ايران موضوعي سابقه‌دار است. مرحوم مدرس در دوره رضاخان تلاش گسترده‌اي را براي جلوگيري از سلطنت پهلوي و به دست گرفتن زمام امور توسط چند‌نفر از نيروهاي همفكر انجام مي‌دهد. تلاش‌هايي از اين دست با شدت و ضعف‌هايي ادامه داشت و طبيعي بود كه در دوران اشغال ايران نيز مي‌توانست تدوام داشته باشد و نيازي به بقاي سلطنت پهلوي نبود. با اين كار تنها منافع انگليس تامين شد. به نظر من ما هم نيروهاي جايگزين داشتيم و در غير اين صورت نيز بايد مقاومت گسترده مي‌كرديم و اين اعلام حضور مي‌توانست نيروهاي بيگانه را براي ادامه اشغال ايران با مشكل مواجه كند. حتي معتقدم مردم ايران اين لياقت را داشتند كه سيستم ديگري را مستقر كنند. نه اين كه سلطنت دوباره تدوام پيدا كند و در سايه‌ آن، مجلس و كابينه‌اي شكل بگيرد كه اعضا و كارگزاران حكومت سابق در آن عضويت داشته باشند. ديدگاهي كه معتقد به عملكرد مثبت فروغي در ابقاي سلطنت هست، توانمندي ملت ايران در به دست گرفتن امور را ناديده مي‌گيرد. ملت ايران مي‌توانست با مقاومت مدني و حتي نظامي جلوي چنين اقدامي را بگيرد. مگر در جنگ جهاني اول سراسر ايران كانوني براي مبارزه با بيگانه نشد؟ مگر در ماجراي تيرماه 1330 بيگانه‌ستيزي و استبدادستيزي مردم ايران باعث به خطر افتادن كيان سلطنت نشد؟ مگر در ساير كشورها مقاومت‌ عليه بيگانگان اشغالگر صورت نگرفت؟ البته فقدان رهبري در مبارزات مردمي را نيز نبايد از نظر دور داشت. بنابراين زيركي و سرعت عمل فروغي و حمايت انگليس از اين سياست باعث بقاي سلطنت و تدوام حضور استعماري بيگانه در ايران شد

.تهيه كننده:فتاح غلا‌مي

 

 

 

محمد علی فروغی معروف به : ذکاء الملک د

 

 

محمد علی فروغی

 

معروف به : ذکاء الملک دوم

 

نویسندهوزیرنماینده مجلس شورای ملی ایراننخست وزیر

 

 

 

تحصیلات

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

محل تحصیل

 

 

مدرسه دارالفنون تهران

 

 

پس از تحصیلات مقدماتی به آموختن علم طب در دارالفنون تهران پرداخت ولی به دلیل علاقه به ادبیات، از آن دست کشید و به تحصیل در رشته ادبیات مشغول شد.

 

 

 

مناصب و مشاغل

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نخست وزیر

 

 

حکومت پهلوی

 ( از ۱۳۰۴ه.ش. تا ۱۳۰۵ه.ش. )

 

 

اولین نخست وزیر رضاشاه بود که در فاصله بین سوگند پادشاهی رضاخان در برابر مجلس موسسان تا تاجگذاری رسمی او،؛ امور کشور را اداره کرد. دخالت‌های تیمورتاش ـ وزیر دربارـ و عدم سازش با اقلیت مجلس عامل استعفای او به دستور رضاشاه شد. (28 آذر 1304 تا 15 خرداد 1305)

 

 

 

 

حکومت پهلوی

 ( از ۱۳۱۲ه.ش. تا ۱۳۱۴ه.ش. )

 

 

در 29 شهریور 1312 ه.ش به فرمان رضاشاه، مخبرالسلطنه هدایت مجبور به استعفا شد و فروغی با حفظ سمت در وزارت امورخارجه، مامور به تشکیل کابینه جدید شد. فروغی در دوران دوم نخست‌وزیری خود دست به یک سلسله فعالیت‌های فرهنگی زد. تأسیس دانشگاه تهران، تأسیس فرهنگستان ایران، برگزاری جشن هزاره فردوسی با شرکت ده‌ها تن از مستشرقان و ایران‌شناسان در مشهد...، تشکیل انجمن آثار ملی برای احیاء فرهنگ ملی ایران به همت او جامه عمل پوشید. تجدید ساختمان آرامگاه حافظ و تعمیر بنای سعدی از دیگر اقدامات فرهنگی او است. ریاست فرهنگستان و انجمن آثار ملی در دوران نخست وزیری اش با [خود] او بود. فروغی که روابط دوستانه ای با آتاتورک داشت، در دوران نخست وزیری اش رضاشاه را درتنها سفر خارجی اش در دوران سلطنت به ترکیه در 1313 ه.ش همراهی کرد. فروغی پس از واقعه مسجد گوهرشاد، به خاطر شفاعت محمدولی اسدی نایب‌التولیه آستان قدس رضوی (پدر دامادش) نزد رضا شاه، از نخست وزیری عزل و تا شهریور 1320 ه.ش خانه‌نشین شد.

 

 

 

حکومت پهلوی

 ( از ۱۳۲۰ه.ش. تا ۱۳۲۱ه.ش. )

 

 

در پی یورش متفقین به خاک ایران در 5 شهریور 1320 ه.ش رضاشاه فروغی را احضار می‌نماید. نخست وزیر وقت علی منصور برکنار می‌شود و فروغی در جایگاه نخست وزیر مسئولیت مذاکره با متفقین را برعهده می‌گیرد. مذاکره فروغی با اسمیرنوف (سفیرکبیر شوروی) و سر ریدر بولارد (وزیرمختار انگلیس) موفقیت‌آمیز بود و توانست متفقین را متقاعد کند طرح تجزیه ایران را کنار بگذارند و انتقال سلطنت از رضاشاه به پسرش محمدرضا پهلوی را بپذیرند. فروغی حدود یکسال نخست وزیری پهلوی دوم را نیز برعهده داشت.

 

 

 

وزیر

 

 

وزارت امور خارجه ایران

 ( از ۱۳۰۹ه.ش. تا ۱۳۱۴ه.ش. )

 

 

در سال 1309 وزارت امور خارجه در کابینه هدایت به فروغی واگذار شد و در کابینه خود نیز این سمت را حفظ کرد.

 

 

 

وزارت جنگ ایران (دوره پهلوی)

 ( از ۱۳۰۵ه.ش. تا ۱۳۰۶ه.ش. )

 

 

رضاشاه، فروغی را برای وزارت جنگ در کابینه مستوفی‌الممالک برگزید و او وزیر جنگ هر سه کابینه مستوفی‌الممالک بود، اما عملاً این وزارتخانه را رضاشاه اداره می‌کرد و فروغی عموماً در مأموریت به سر می‌برد.

 

 

 

وزارت خارجه ایران (دوره قاجار)

 ( از ۱۳۰۱ه.ش. تا ۱۳۰۲ه.ش. )

 

 

در کابینه مستوفی‌الممالک (25 بهمن 1301)، وزارت امور خارجه به فروغی واگذار شد. در کابینه رضاخان (1302) وزارت امور خارجه به فروغی داده شد.

 

 

 

وزارت مالیه ایران(دوره قاجار)

 

 

 

در7 آذر 1290 هـ.ش وزارت مالیه کابینه دوم صمصام‌السلطنه به فروغی واگذار شد. در دوره سوم مجلس شورای ملی فروغی نماینده تهران بود اما با پذیرش وزارت مالیه کابینه مشیرالدوله فروغی از نمایندگی مجلس سوم دست کشید. در کابینه مشیرالدوله (در 24 خرداد 1302) وزارت مالیه به فروغی واگذار شد. در کابینه دوم رضاخان (10شهریور 1302) فروغی به وزارت مالیه منصوب شد.

 

 

 

وزارت عدلیه ایران (دوره قاجار)

 

 

 

در ۲۰ آذر 1290ه.ش صمصام‌السلطنه کابینه خود را دوباره ترمیم کرد و این بار وزارت عدلیه را به فروغی سپرد. فروغی، قانون اصول محاکمات حقوقی را، که میرزا حسن‌خان مشیرالدوله تهیه کرده بود، به اجرا در آورد و بدین‌سان قدمی بزرگ در راه استواری عدلیه جدید برداشت. در ۲۵ مرداد ۱۲۹۳ ه.ش در کابینه مستوفی‌الممالک سرپرستی وزارت عدلیه به فروغی واگذار شد. پس از سقوط کابینه مشیرالدوله، به ریاست دیوان عالی تمیز رسید و با همکاری مشیرالدوله و سید نصرالله تقوی و دو سه نفر دیگر کمسیونی تشکیل دادند و به تهیه و تنظیم قانون اصول محاکمات جزایی پرداختند.

 

 

 

سفیر

 

 

سفارت ایران در ترکیه

( از ۱۳۰۶ه.ش. تا ۱۳۰۷ه.ش. )

 

 

در ۱۵ تیر ۱۳۰۶ برای برای حل اختلافات مرزی ایران و ترکیه، به سمت سفیر کبیر ایران در آن کشور منصوب شد. وی توانست دوستی دو کشور را تقویت نماید به گونه‌ای که آتاتورک، شاه ایران را به ترکیه دعوت کرد.

 

 

 

موسس

 

 

فرهنگستان ایران

 ( از ۱۳۱۴/۰۲ه.ش. تا ۱۳۱۴/۰۹ه.ش. )

 

 

اولین رئیس فرهنگستان که پس از مغضوب شدن خانه نشین شد. با کنار گذاشته‌شدن فروغی از ریاست فرهنگستان، این مؤسسه کم‌کم به بیراه رفت و فروغی، با هدف آگاهی‌بخشی به افکار عمومی و جلوگیری از این کژروی‌ها «پیام من به فرهنگستان» را نوشت و به چاپ رساند.

 

 

 

رئیس

 

 

جامعه ملل (League of Nations)

 ( ۱۳۰۸ه.ش. )

 

 

فروغی در 18 تیر 1307 به عنوان نمایندهٔ ایران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو شرکت کرد و ریاست هیات نمایندگی ایران در جامعه ملل هم به فروغی سپرده شد. در جریان دهمین اجلاس مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست جامعه ملل برگزیده شد.

 

 

 

مجلس شورای ملی ایران

 ( ۱۲۸۹ه.ش. )

 

 

دوره دوم مجلس شورای ملی (1290-1288) نماینده مردم تهران بود. پس از استعفای مستشارالدوله صادق در 16خرداد 1289 هـ.ش در 35 سالگی، به ریاست مجلس شورای ملی رسید. پس از مدتی محمدعلی فروغی از ریاست مجلس کناره‌گیری کرد و در مقام نایب‌رئیس مجلس در کنار میرزاحسین‌خان موتمن‌الملک، به کار خود ادامه داد.

 

 

 

مدرسه علوم سیاسی تهران

 ( از ۱۲۸۶ه.ش. )

 

 

از همان ابتدای تاسیس مدرسه، محمدعلی فروغی به مترجمی و سپس معلمی در این مدرسه پرداخت و برگردان‌های او کتاب‌های درسی مدرسه به شمار می‌رفت. محمدعلی فروغی پس از درگذشت پدرش (در سال 1325ه.ق. / 1286 ش.) در 32 سالگی به ریاست مدرسه علوم سیاسی برگزیده شد.

 

 

 

عضو

 

 

شورای عالی فرهنگ در تهران

 ( از ۱۳۱۷ه.ش. )

 

 

 

 

 

هیات نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس ( 1919م)

 ( ۱۲۹۸ه.ش. )

 

 

فروغی در سال 1298 ه.ش به عنوان عضوی از هیات‌ نمایندگی ایران به کنفرانس صلح پاریس (۱۹۱۹) رفت و تلاش کرد دعاوی مالی و سیاسی ایران را مطرح کند. او و دیگر همکارانش در آن کنفرانس نتایج مثبتی نگرفتند و خسارت سنگین ایران در جنگ جهانی اول پرداخت نشد.

 

 

 

مدرس

 

 

مدرسه ادب تهران

 

 

 

کارمند

 

 

اداره انطباعات و دارالترجمه شاهی

 ( از ۱۲۷۳ه.ش. )

 

 

در آخرین سال سلطنت ناصرالدین شاه به عنوان مترجم انگلیسی و فرانسه به خدمت دارالترجمه شاهی درآمد پس از مدتی به تدریس در مدارس جدید آن روز پرداخت.

 

 

 

 

آثار

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نویسنده

 

 

کتاب " تاریخ مختصر ایران "

 

 

 

کتاب " تاریخ مختصر دولت قدیم روم "

 

 

 

کتاب " اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک "

 ( ۱۲۸۴ه.ش. )

 

 

نخستین کتاب درسی علم اقتصاد در ایران است که یک سال پیش از مشروطه، در سال 1284 ه.ش با برگردان و نگارش میرزا محمدعلی ذکاءالملک، به چاپ رسیده است.

 

 

 

کتاب " حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول "

 

 

 

در این کتاب که کمی پس از صدور فرمان مشروطیت به چاپ رسید، برای نخستین بار، مفاهیم کلی حقوق اساسی به صورت روش‌مند و منسجم مطرح می‌شوند. یکی از برجستگی‌های این کتاب، واژه‌سازی و معادل‌یابی در علم حقوق است.

 

 

 

کتاب " حکمت سقراط و افلاطون "

 

 

 

کتاب " فن سماع طبیعی "

 

 

 

کتاب " سیر حکمت در اروپا "

 ( از ۱۳۱۰ه.ش. )

 

 

جلد اول آن در سال 1310 منتشر شد. جلد دوم و سوم به ترتیب در سال‌های 1318 و 1320 انتشار یافت. این کتاب نخستین اثر دقیق و منظم از فلسفه غرب در ایران است.

 

 

 

مترجم

 

 

کتاب " تاریخ ملل قدیمه مشرق "

 

 

 

 

روابط خانوادگی

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نام پدر

 

 

محمد حسین ادیب اصفهانی ذکاءالملک

 

 

 

نام پسر

 

 

مسعود فروغی

 

 

 

جواد فروغی

 

 

 

محمود فروغی

 

 

 

محسن فروغی

 

 

 

نام برادر

 

 

ابوالحسن فروغی

 

 

 

 

سایر موارد

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نام شاگردان وی

 

 

میرزا علی اکبر قزوینی

 

 

در دارالفنون استاد ادبیات فارسی دهخدا بود که گاهی تدریس را به دهخدا می سپرد.

 

 

 

تاریخ تولد

 

۱۲۵۴ه.ش.

 

 

 

تاریخ درگذشت

 

۱۳۲۱/۰۹/۰۵ه.ش.

 

 

 

محل تولد

 

شهر تهران

 

 

 

 محل درگذشت

 

شهر تهران

 

 

 

 

 بر اثر سکته قلبی

 

مدفن

 

گورستان ابن بابویه شهر ری

 

 

توضیحات بیشتر:

وی علاوه بر وکالت و ریاست مجلس شورای ملی، پنج بار وزیر خارجه، چهار بار وزیر دارایی، سه بار وزیر عدلیه، چهار بار وزیر جنگ، یک بار وزیر اقتصاد ملی (پیشه، هنر و تجارت)، یک بار وزیر دربار و چهار بار نخست وزیر شده بود.

•  فروغی مانند پدرش از فراماسون­ های ایران شد. وی در 1286 شمسی در 32 سالگی از بنیان­گذاران لژ بیداری ایران بود و به مقام استاد اعظم با عنوان خاص چراغدار نائل شد.

پس از تصویب خلع قاجار (در 9 آبان 1304) رضاخان (که حکومت موقت به او واگذار شده بود) خود را از کابینه کنار کشید و فروغی کفیل رئیس‌الوزرا شد. تدارک تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی (که سلطنت را به خانواده پهلوی تفویض می‌کرد) از اقدامات فروغی در این دوره است. تاج‌گذاری رضاشاه در 4 اردیبهشت 1305 انجام شد. فروغی در مراسم تاج‌گذاری خطابه‌ای ایراد کرد.

•  سال‌های خانه‌نشینی فروغی (1320-1314 ه.ش) یکی از پربارترین دوران زندگی فرهنگی او است، این دوران به ترجمه، تحقیق، تألیف و سخنرانی در دانشکده‌ها و مجامع فرهنگی گذشت./ف.م

محمد علی فروغی و تلاش برای عدم تغییر سلطنت پهلوی در شهریور 1320

 

 

محمد علی فروغی و تلاش برای عدم تغییر سلطنت پهلوی در شهریور 1320

 

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

 

 

چکیده: محمدعلی فروغی ( ذكاء الملك ) اولین و آخرین نخست‌وزیر رضا شاه بود . فروغی از میان كسانی كه به اشاره سفارت انگلیس و یا بنا به اقتضای روحیه خود در طرفداری از قدرت ، برای رساندن "رضاخان" به جایی كه "رضا شاه" شود ، زحمت‌ها كشیده بودند ، بیشتر از بقیه در انتقال قدرت به محمدرضا پهلوی سهم داشت...

محمدرضا پهلوی به اتفاق محمدعلی فروغی ( نخست وزیر ) چند لحظه قبل از ادای سوگند پادشاهی در مجلس شورای ملی در سال 1320 با لباس رسمی

 

پایان سلطنت رضاخان در شهریور 1320

 

واقعه شهریور 1320 و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین یكی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران است. جنگ جهانی دوم نیز همانند جنگ اول ، از وقایع مصیبت‌بار تاریخ ، برای جامعه ایران بوده است . این جنگ در نهم شهریور ماه 1318 هـ . ش با حمله آلمان به لهستان و اعلام جنگ دولتهای انگلیس و فرانسه به آلمان شروع شد. تا شهریور 1320 ، ایران به مدت دو سال از صحنه جنگ تا حدودی به دور ماند ، ولی با پیشروی آلمان‌ها به سمت شرق و تصرف بخش‌های شرقی شوروی ، متفقین كه شدیدا تحت فشار آلمان‌ها قرار گرفته بودند ، به فكر راه جدیدی برای كمك به نیروهای شوروی و مقابله با نیروهای آلمانی افتادند . به همین دلیل ، آنها كه تمام راه‌های كمك سیاسی و انتقال جنگ افزار و نیروهای نظامی به رویشان بسته شده بود و یا استفاده از آنها ، برایشان مشكل بود ، به راه مساعد ایران چشم دوختند و به بهانه وجود اتباع آلمانی و ایتالیایی در ایران ، خاك آن را مورد تجاوز قرار دادند. این در حالی بود كه ایران از مدت‌ها قبل ، بارها بی‌طرفی خود را در جنگ اعلام كرده بود .

 

نقش فروغی در تاسیس و بقای سلطنت پهلوی

 

محمدعلی فروغی ( ذكاء الملك ) اولین و آخرین نخست‌وزیر رضا شاه بود . فروغی از میان كسانی كه به اشاره سفارت انگلیس و یا بنا به اقتضای روحیه خود در طرفداری از قدرت ، برای رساندن "رضاخان" به جایی كه "رضا شاه" شود ، زحمت‌ها كشیده بودند ، بیشتر از بقیه شایسته زمامداری بود .

بنابراین در 28 آذر 1304 اولین دولت را در رژیم پهلوی تشكیل داد كه تا 15 خرداد 1305 دوام آورد . با پایان مراسم تاجگذاری رضا شاه ، مأموریت فروغی به اتمام رسید و تیمورتاش از او خواست تا استعفا دهد . (1)

پس از او مستوفی‌الممالك به مدت یكسال و مخبرالسلطنه ( مهدیقلی هدایت ) به مدت شش سال دولت‌های دوران رضا شاه را تشكیل دادند . عیب مهم مخبرالسلطنه، عدم علاقه به تجدد و تسلیم ایران به فرهنگ ظاهری اروپا بود . زمانی كه رضا شاه تصمیم داشت نقشه‌های مربوط به كشف حجاب زنان، سركوبی روحانیون و حوزه‌های علمیه را به اجرا گذارد ، رئیس الوزرایی كه ریشش را نمی‌تراشید ، همسرش را بی‌حجاب جایی نمی‌برد و از منكرات روگردان بود ، تحمل پذیر نبود .(2)

مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات خود ، مخالفتش را با كشف حجاب نشان می‌دهد : « بلی ، پوشیدن رو طبیعی نیست ، حتی پوشیدن لباس طبیعی نیست ، تمدن آورده است . چه بسیار مردم امروز هم برهنه می‌گردند ، آنها را وحشی می‌خوانیم . زن‌های ما به نیمه راه وحشت رسیدند ... چادر رسم ایرانیان بود ... در تخت جمشید یا نقش‌های بیستون صورت زن‌ نیست ... » . (3)

البته چنان كه بلوشر در سفرنامه‌اش اشاره كرده : « در مشرق زمین كنار‌ه‌گیری از كار برای رئیس‌الوزراء و پناه بردن به زندگی خصوصی اقلا به همان درجه خطرناك است كه برای وزرای كاردان مقتدر » .(4) اما مخبرالسلطنه كه مشاوری صدیق و خدمتگزاری باوفا برای شاه بود به زندگی شخصی و خصوصی خود پناه برد و چنان در پس شخص شاه خود را پنهان می‌داشت كه او از وی به هیچ وجه نگرانی به خود راه نمی‌داد.(5) پس از وی فروغی دوباره مأمور تشكیل كابینه شد .

محمدعلی فروغی در 26 شهریور 1312 ، دومین كابینه خود را در عصر رضا شاه تشكیل داد . در این دوره مثلث قدرت در حكومت مطلقه رضا شاه ( تیمورتاش ، داور و نصرت‌الدوله ) كنار گذاشته شده بودند . مهمترین كار فروغی در این دوره از نخست‌وزیری خود، تدارك سفر رضا شاه به تركیه بود .(6) با بازگشت رضا شاه از سفر تركیه ، جریان " كشف حجاب " به راه افتاد و حادثه مسجد گوهرشاد به وقوع پیوست .

وقتی دستور متحدالشكل كردن لباس و قضیه كلاه فرنگی به مرحله اجرا درآمد ، بهلول ، واعظ معروف در مسجد گوهرشاد مشهد ، شروع به نطق‌های شدیدی علیه این اقدام رضا شاه نمود و مردم به شدت تحریك شده و در خانه مراجع بزرگ مشهد اجتماع كردند . در این گیر و دار ، محمدولی اسدی ( مصباح‌التولیه ) كه متولی آستان قدس رضوی بود ، می‌خواست قضیه را با نرمی و مدارا فیصله دهد ولی با صدور دستور حمله به متحصنین در مسجد گوهرشاد ، اوضاع تغییر كرد . علی‌اصغر حكمت ، وزیر معارف و اوقاف وقت ، در این باره می‌نویسد :

« شاه به محض رسیدن گزارش بست‌نشینی مردم در حرم امام رضا (ع) به مأمورین نظامی مشهد ، امر صریح كرد كه اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نكنند ، هر آینه به بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد .» (7) هزاران نفر آماج گلوله‌های مأموران رژیم قرار گرفتند و صدها نفر به دستور شاه در حرم امام رضا (ع) به شهادت رسیدند.

محمدولی خان اسدی را در یك دادگاه نظامی محاكمه و سپس اعدامش نمودند . پس از مرگ اسدی ، هنگامی كه در خانه او بازرسی‌هایی به عمل آمد ، در میان نامه‌هایش ، كاغذی از فروغی به دست آمد . اسدی ، پدر داماد فروغی بود . فروغی به طور دوستانه و خصوصی درباره رضا شاه به اسدی شرحی نوشته بود و این بیت را هم چاشنی مطالب خود كرده بود :

در كف شیر نر خونخواره‌ای

غیر تسلیم و رضا كو چاره‌ای

نامه مزبور را " آیرم " برای شاه تلگراف كرد و رضا شاه با فریاد "زن ریش‌دار" (فروغی) را به خانه فرستاد و به جای او محمود جم در 13 آذر 1314 به نخست‌وزیری رسید .

با رفتن فروغی " سیاست خارجی " به دست رضا شاه افتاد كه از پیچیدگی‌ها و ظرایف آن بی‌خبر بود و این آغاز اشتباهاتی بود كه به سقوطش انجامید . اما رضا شاه 6 سال بعد از آن دوباره به سراغ فروغی رفت . (8

 

تعیین سرنوشت دودمان پهلوی در سفارتخانه انگلیس و شوروی

 

شهریور 1320 فروغی بار دیگر برای انجام مأموریتی مهم به عرصه سیاست كشور ، بازگشت . پس از اشغال ایران توسط متفقین ، یكی از موضوعات مهم برای دولت انگلیس و شوروی مسأله جانشینی برای رضا شاه بود .

انگلیسی‌ها به خاطر قدر ناشناسی رضا شاه از به قدرت رسیدن وی و گرایش او به آلمان سخت عصبانی بودند.

شوروی نیز به خاطر آینده ایران ، معتقد بود كه باید به جای رژیم سلطنتی یك رژیم جمهوری روی كار بیاید .

در مدت كوتاه پس از اشغال بحث‌های جدی در سفارت‌خانه‌های متفقین وجود داشته است تا جایی كه موضوع بازگشت قاجار نیز در دستور كار قرار گرفت . (9) اعضای كابینه انگلستان بازگشت یكی از افراد سلسله سابق قاجار (10) به تخت سلطنت را مورد بررسی قرار دادند ، ولی معلوم شد كه شخص مورد نظر یك كلمه هم فارسی بلد نیست . (11)

انگلیسی‌ها به ولیعهد ، محمدرضا پهلوی نیز بدبین بودند . علت آن هم ضعف و ترس وی و تمایلش به آلمان بود . (12) اما سومین فرزند ذكور رضا شاه به نام غلامرضا كه در آن تاریخ 18 ساله بود، یكی از گزینه‌های جانشینی رضا شاه بود . (13)

در كنار این وقایع ، تلاشهایی نیز جهت حفظ رژیم پهلوی در ایران صورت می‌گرفت . رضا شاه با وجود این كه نمی‌خواست فروغی را به نخست‌وزیری منصوب كند ، صلاح كار را در این دانست كه رضایت او را برای تشكیل كابینه جلب نماید .

رضا شاه ابتدا در نظر داشت تا مجید آهی كه بر زبان روسی مسلط بود یا علی سهیلی كه هم زبان روسی را خوب می‌دانست و هم زن روسی داشت ، به جای منصورالملك ، زمام كابینه را به دست بگیرند زیرا از ارتش سرخ ترس زیادی داشت و فكر می‌كرد آن دو بتوانند روابط را اصلاح كنند ، اما آن دو ، شانه خالی كردند و در مقام مشاوره به شاه فهماندند كه مرد میدان زمامداری در وضع حاضر فقط ذكاءالملك (محمدعلی فروغی ) است كه خانه‌نشین و بیمار در نزدیك كاخ شهری شاه سكونت دارد . رضا شاه پیشنهاد آهی و سهیلی را به شرط این كه هر دو در كابینه ذكاءالملك عضویت داشته باشند ، پذیرفت . (14)

رضا شاه و فروغی در كاخ سعدآباد یكدیگر را ملاقات كردند . فروغی پس از بركناری از نخست‌وزیری دوم خود ، هرگز شاه را ملاقات نكرده بود . شاه به محض دیدن فروغی ، با لبخندی گفت : «نه ، فروغی ، آنقدرها هم كه فكر می‌كردیم پیر نشده است » .(15)

 

تلاش فروغی برای انتقال سلطنت به محمدرضا

 

فروغی پیر و بیمار به نخست‌وزیری رسید و به شاه قول مساعد داد تا ولیعهد را بر تخت سلطنت بنشاند . آن چه فروغی را در این راه دلگرم می‌كرد ، صحبتهای سهیلی بود كه فاش ساخته بود كه خواهد توانست از طریق آنتونی ایدن ، دوست انگلیسی‌اش ، لندن را وادار به قبول سلطنت ولیعهد كند . (16)

رضا شاه تا به این جا برسد ،‌ علاوه بر توسل بی‌نتیجه به روزولت ، مقاومت كردن و كمك خواستن از " پیشوا " را هم تجربه كرده بود. اتل ( مأمور گشتاپو در تهران ) به او قول داده بود كه پس از دو ماه مقاومت در برابر نیروهای شوروی و انگلستان ، ارتش آلمان به كمك رژیم خواهد آمد . اما با وقایع شهریور ماه ، رضا شاه كه از كمك آلمان‌ها ناامید شده بود ، تصمیم گرفت هرچه زودتر و قبل از آن كه مجبور شود علیه آلمان‌ها ، تصمیماتی را اتخاذ و اجرا كند ، از صحنه خارج شده و ولیعهد را به جای خود بنشاند . در این صورت می‌توانست امیدوار باشد كه در صورت پیروزی كشورهای محور ، او به سلطنت برخواهد گشت و در صورت پیروزی متفقین ، پسرش سلطنت خواهد كرد .

مهمترین اقدام برای تحقق این مسأله ، نخست‌وزیری فروغی بود.(17) فروغی كاری را كه بر عهده گرفته بود ، با سختی به پیش می‌برد . روابط شخصی سهیلی و ایدن كارساز شده بود و سر ریدر بولارد(18) دیگر به آن تندی روزهای قبل ، از لزوم تأسیس یك جمهوری لیبرال سخن نمی‌گفت . او در یكی ا ز دیدارهای خود با فروغی به او پیشنهاد كرده بود كه خود ریاست جمهوری را عهده‌دار شود اما فروغی قبول نكرده بود(19) . محسن فروغی ، فرزند محمدعلی فروغی ، در این باره می‌گوید :

« دهم شهریور ... بین اسمیرنوف و بولارد و پدرم و سهیلی مذاكرات بسیار مهمی صورت می‌گیرد . بعد از پدرم ، شنیدم وزیر مختار انگلیس پس از دریافت نامه دولت ایران و قرائت آن اظهار می‌كند : از دولت متبوع من دستور رسیده است قبول هر پیشنهادی از طرف دولت ایران غیر از آنچه قبلا مذاكره شده ، منوط به تغییر حكومت در ایران است . اتفاقا همكار من هم چنین دستوری از مسكو دریافت كرده است . ما به این شرط با خواسته‌های شما موافقت می‌كنیم كه رژیم كشور ایران تغییر پیدا كند و حكومت شما از مشروطه به جمهوری مبدل شود . البته دولت متبوع من و سایر دوستان معتقدیم تدریجا در تمام دنیا ، رژیم‌های سلطنتی به جمهوری تبدیل خواهد شد ... »(20)

ظاهرا پس از همین ماجرا رضا شاه به عیادت فروغی می‌رود تا از بقای سلطنت پهلوی مطمئن شود . محمود فروغی ، فرزند دیگر محمدعلی فروغی ، در این باره می‌گوید :

« بعد از نهم شهریور كه مرحوم فروغی بیمار و بستری بود ، باز تاریخش را نمی‌دانم ... یك روزی تلفن كردند از سعدآباد (رضاشاه هیچ وقت از سعدآباد پایین نیامد) – و او را به سعدآباد خواستند . [پدرم] جواب دادند ، من بیمارم . این ارتفاع را نمی‌توانم بیایم . بیماری قلبی دارم . اگر شهر تشریف آوردند ، شرفیاب می‌شوم .

آن روز رضا شاه خودش آمد منزل ما ، بعد از ظهری بود در حدود ساعت سه بعد از ظهر . اتومبیلش هم از آن رولز رویس‌های قدیم بود ... رضا شاه پیغام داد كه هیچ‌كس نیاید داخل . از آن مذاكرات من هیچ خبر ندارم . هیچ‌كس خبر ندارد ... ولی گویا مطلب رضا شاه بیشتر مربوط به سپردن فرزندش به دست فروغی بوده و ترتیبات مملكتی . »(21)

محسن فروغی ، نیز در این باره می‌نویسد : « ما درباره ملاقات پدرم و شاه چیزی مطلع نشدیم . بعدها از برادرم مسعود فروغی شنیدم كه محمدرضا پهلوی به وسیله پدر از آن مذاكرات اطلاع داشته است . او قسمتی از آن مذاكرات را برای برادرم گفته بود : «آنچه من دارم از پدر شما است ... در وقایع شهریور هم پدرم تمایل زیادی به سلطنت من نداشت . در آن روزی كه پدرم در منزل شما حضور پیدا كرده بود ، بیشتر مذاكرات آنها بر اساس استعفای پدرم بود . مرحوم فروغی خواسته‌های انگلیس و روس را عنوان نمود – كه حتی درصدد تغییر رژیم هستند . پدر شما در آن روز گفته بود كه شاید موفق شویم ولیعهد را به سلطنت بنشانیم و شما هم در مازندران استراحت فرمایید . پدرم از این پیشنهاد نه تنها خوشحال نشده بود ، بلكه با تغییر گفته بود مگر ولیعهد می‌تواند مملكت را اداره كند » .(22)

محمدعلی فروغی ، نقش خود را درباره جلوگیری از خطر تغییر رژیم ایران در شهریور 1320 به خوبی ایفا كرد. روز 24 شهریور كه خبر رسید ارتش سرخ در كرج است و می‌خواهد به تهران وارد شود، رضا شاه بسیار ناراحت شد و از فروغی كسب تكلیف كرد. نخست وزیر با ملایمت خاص خود گفت: آنها فقط با خود اعلیحضرت كار دارند. رضا شاه گفت می‌دانم دشمن من هستند. آنها می‌خواهند همان طوری كه نوكرهایشان را كه در ایران می‌خواستند افكار كمونیستی رواج بدهند، محاكمه كردیم، مرا هم محاكمه كنند، خیر من حاضرم از سلطنت استعفا دهم و از ایران به گوشه امنی بروم. فروغی از این مسأله استقبال كرد و متن استعفای و متن استعفای رضاخان رابه قلم خود می‌نویسد:

«نظر به این كه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور كشور كرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌كنم كه اینك وقت آن رسیده است كه یك قوه و بنیه جوان‌تری به كارهای كشور كه مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد، بنابراین ، امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض كردم و از كار كناره نمودم. از امروز كه روز 25 شهریور 1320 است، عموم ملت از كشوری و لشكری، ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسد و آن چه از پیروی مصالح كشور نسبت به من می‌كردند، نسبت به ایشان منظور دارند.

كاخ مرمر ـ تهران ـ

به تاریخ 25 شهریور 1320»(23)

بدین ترتیب با تلاش‌های فروغی، رضا شاه استعفا داد و سلطنت پهلوی حفظ‌ شده به پسرش محمدرضا رسید. اما علاوه بر فروغی و اعضای كابینه‌اش همچون سهیلی (وزیر امور خارجه) (24)، افرادی دیگری نیز برای منصرف كردن روس و انگلیس از گزینه‌های دیگر برای جایگزینی سلطنت پهلوی، تلاش می‌كردند. از میان آنها به تلاش‌های محمدعلی مجد، استاندار وقت گیلان و خود محمدرضا پهلوی اشاره خواهیم كرد.

محمدعلی مجد در این باره می‌نویسد: «... در جلسه‌ای كه در تاریخ 13 شهریور در سركنسول‌گری پهلوی تشكیل شد، بر من مسلم گردید كه روس‌ها با اعلیحضرت رضا شاه جدا نظر مخالف داردو آن‌ها مصمم بودند، سلطنت ایران را تبدیل به جمهوری كنند، من به آنها صمیمانه گفتم: شما می‌گویید با ایران جنگ ندارید و ورود قشون شما به ایران به صورت اشغال این مملكت نیست ، بلكه از نظر تحكیم پشت جبهه جنگ می‌باشد و چون 20 میلیون نفوس این مملكت، بر علیه روس و انگلیس هستند و تمام مردم طرفدار آلمان می‌باشند، فقط قدرت سلطنت است كه این احساسات برعلیه روس و انگلیس و بر له آلمان را جلوگیری می‌كند، من آن روز در جلسه تاریخی مزبور صریحا اعلام كردم كه اگر ایران جمهوری شود، وضع این كشور آشفته و مردم بر علیه روس و انگلیس قیام خواهند كرد و این كار به ضرر شما و نفع آلمان‌هاست ، پس از 4 ساعت مذاكره، آنها متقاعد شدند و ا ظهار داشتند: ما نظریه شما را با دلایلی كه گفته‌اید، به مقامات مربوطه اطلاع خواهیم داد كه از اینكار صرف نظر كنند، من همان روز تا ساعت 11 شب، یقین حاصل كردم كه ادامه سلطنت برای اعلیحضرت رضا شاه در ایران، غیر ممكن است ، من مراتب را در مذاكرات حضوری به آقای فروغی عرض كردم ....»(25)

 

قول و قرار محمدرضا با سفارت انگلیس به روایت فردوست

 

دیپلماسی ولیعهد را نیز نباید نادیده گرفت. وی از داخل با دوستان سفارتی خود به رایزنی و قول و قرار مشغول بود.(26) ارتشبد فردوست، دوست و یار محمدرضا از دوران كودكی، شرح ماجرا را اینگونه بیان می‌كند:

«دو هفته آخر سلطنت رضا خان، من درگیر مسائلی بودم كه به تعیین سرنوشت بعدی حكومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیكی من به ولیعهد و دوستی منحصر به فرد او با من عاملی بودكه سبب شد تا در این مقطع حساس، نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهده‌دار شوم.

بعداز ظهر یكی از روزهای نهم یا دهم شهریور ، ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه كن. در آن جا فردی است به نام «ترات» كه رییس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت كن.

محمدرضا اصرار داشت كه همین امروز این كار را انجام دهم. نمی‌دانم نام ترات و تماس با او را چه كسی به محمدرضا توصیه كرده بود، شاید فروغی،شاید قوام شیرازی و شاید كس دیگر؟!

من به سفارت انگلیس تلفن كردم و گفتم با مستر ترات كار دارم. تلفنچی به او اطلاع داد، خودم را معرفی كردم و گفتم كه از طرف ولیعهد پیغامی دارم. از این موضوع استقبال كرد و گفت: همین امشب دقیقا رأس ساعت 8 به قلهك بیا. (در آن موقع، كه تابستان بود، سفارت در قلهك قرار داشت) ... به هم كه رسیدیم به فارسی سلیس گفت: «اسمتان چیست؟« گفتم: «فردوست» گفت: «خوب ، من هم ترات» و دست داد.

بلافاصله پرسید كه موضوع چیست؟ گفتم كه ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را به من داده تا با شما تماس بگیرم و بپرسم كه وضع او چه خواهد شد و تكلیفش چیست؟ ترات مقداری صحبت كرد و گفت كه محمدرضا طرفدار شدید آلمان‌ها است و ما از دورن كاخ، اطلاعات دقیق و مدارك مستند داریم كه او دائما به رادیوهایی كه در ارتباط با جنگ است، به زبان‌های انگلیسی و فرانسه و فارسی، گوش می‌دهد و نقشه‌ای دارد كه خود تو پیشرفت آلمان در جبهه ها را برایش در آن نقشه با سنجاق مشخص می‌كنی! من گفتم كه من صرفا پیام‌آور و پیام بر هستم و مطالبی كه فرمودید را به محمدرضا منعكس می‌كنم . ترات گفت: به هرحال من آماده هستم كه هر لحظه، حتی هر شب، در همین ساعت و در همین محل با شما ملاقات كنم. شما هم هیچ نگران وقت نباش، كه مبادا مزاحم باشی، چنین چیزی مطرح نیست و هر لحظه كاری داشتی ،تلفن كن.

من به سعدآباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیدا جا خورد و تعجب كرد كه از كجا می‌داند كه من به رادیو گوش می‌دهم و یا نقشه‌ دارم و غیره! من گفتم: خوب اگر این‌ها را ندانند، پس فایده‌شان چیست؟ محمدرضا گفت: حتما كار این پیشخدمت‌ها است. گفتم: حالا كار هر كه است شما به این كاری نداشته باش، برداشت شما از اصل مسأله چیست؟ محمدرضا گفت: «فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با قرار ملاقات بگذار و بگو كه همان شب با محمدرضا صحبت كردم و گفت كه نقشه را زا بین می‌رم و رادیو هم دیگر گوش نمی‌كنم ، مگر رادیوهایی كه خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم».

شب بعد، به همان ترتیب، ترات را در همان محل دیدم ... به وی گفتم كه محمدرضا گفته كه نقشه‌ها را پاره می‌كنم و رادیوی بیگانه هم گوش نمی‌دهم، مگر آن رادیوهای كه با اجازه شما باشد. ترات گفت: خوب، ببینیم كه آیا او در این بیانش، صداقت دارد یا نه؟ ... همان شب من جریان ملاقات دوم را به محمدرضا گفتم، او بلافاصله رادیو را كنار گذاشت و دستور داد كه نقشه و ریسمان و سنجاق و ... را جمع‌آوری كنم و گفت كه دیگر در اتاق من از این چیزها نباشد. او بلافاصله از من خواست كه به ترات تلفن كنم. خیلی دلواپس بود و شور می‌زد. می‌خواست هر چه زودتر تكلیفش روشن شود و در عین حال از علیرضا (برادر تنی‌اش) وحشت داشت و می‌ترسید كه انگلیسی‌ها او را روی كار بیاورند. من به ترات تلفن كردم. او گفت كه من فعلا با این سرعت كاری ندارم، ولی شما هر روز تلفن كن ، به هرحال هر روز تلفن می‌زدم.

فكر می‌كنم چهار یا پنج روز پس از اولین ملاقات بود كه ترات گفت: امشب همانجا بیا. سر قرار رفتم، ترات گفت: محمدرضا پیشنهادات ما را انجام داده و این خوب است، البته ما نمی‌گوییم كه به هیچ رادیویی گوش ندهد، به هر رادیویی دلش خاست گوش بدهد. ولی مسأله نقشه برای ما اهمیت دارد كه این چه علاقه‌ای است كه او به پیشرفت قوای آلمان داشت. به هرحال یك اشكال پیش آمده. روس‌ها، صراحتا مخالف سلطنت هستند و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران می‌باشند . آمریكایی‌ها هم بی‌تفاوتند و می‌گویند برای ما فرقی نمی‌كند كه در ایران جمهوری باشد یا سلطنت و بیشتر هم چون رژیم جمهوری را می‌شناسند به آن راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقه‌مندیم ، به دلایلی كه آمریكایی‌ها متوجه نیستند ولی روس‌ها دقیقا متوجهند! آمریكایی‌ها نمی‌دانند كه در جمهوری ایران، برای آنها مشكلات جدیدی پیش خواهد آمد. لذا من باید نخست با آمریكایی‌ها صحبت كنم و آنها را توجیه كنم و زمانی كه مسئول مربوطه قانع شد، وزنه‌ ما سنگین می‌شود و دو نفری به سراغ روس‌ها خواهیم رفت. این بحث طبعا چند روزی طول می‌كشد، ولی شما طبق معمول هر روز تلفن كن.

من همان شب سخنان ترات را به اطلاع محمدرضا رساندم و هر روز به سفارت تلفن می‌زدم ... پس از 4 یا 5 روز مجددا او را در همان محل و در همان ساعت دیدم .... ترات گفت: به نظر من مسأله حل شده است ... یكی دو روز بعد باز ملاقات رخ داد و این بار ترات گفت كه متأسفانه ما نتوانستیم روس‌ها را حاضر به پذیرش محمدرضا كنیم. نماینده آمریكا تهدید كرده است كه ما در روابطمان با شوروی تجدید نظر خواهیم كرد (كه البته بلوف بود) و شما باید از مسكو اختیارات كامل و دستورات صریح و واضح بگیرید و اعلام كنید كه خواست دو دولت بریتانیا و آمریكا این است.

نمی‌دانم حرف‌های ترات تا چه با واقعیت منطبق بود. آیا واقعا چنین بود و یا می‌خواست محمدرضا را بیشتر در ترس و التهاب و انتظار شدید قرار دهد. نكته دیگری كه به این فرض دامن می‌زد، رفتار مشكوك علی قوام (پسر قوام الملك شیرازی و شوهر اشرف) بود ... تلاش علی قوام در دامن زدن به التهاب و ترس محمدرضا بود .... این حركات علی قوام تا 24 شهریور ادامه داشت و باعث اضطراب محمدرضا می‌شد ... بالاخره 24 شهریور بود كه ترات به من گفت: با عجله همین امشب ترتیب كار را بده و هر چه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در كار نباشد. من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار كرد . توسط فروغی متن استعفانامه رضا شاه ... تقریر شد و مقدمات رفتن رضا شاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارك دیده شد ... به این ترتیب روز 25 شهریور استعفای رضا خان و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز 26 شهریور محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسما شاه شد». (27)

بدین ترتیب تلاش‌های خود محمدرضا در جلب نظر متفقین برای انتخاب وی به جانشینی ، به نتیجه رسید و سلطنت پهلوی برای 37 سال دیگر عامل اجرای برنامه‌های دول خارجی در ایران باقی ماند. وقتی رادیو هنگام ظهر، خبر استعفای رضا شاه و سخنان فروغی در مجلس را پخش كرد. مردم به حركت در آمدند ، غم اشغال مملكت توسط نیروهای خارجی از یادها رفت و شادمانی رها شدن از زیر بار اختناق به جایش نشست. اما آزادی‌های پس از شهریور 1320 نیز دیری نپایید و دیكتاتوری پهلوی دوم به تدریج خود را تثبیت كرد.

 

پي نوشت :

 

 

1.مسعود بهنود ، دولت‌های ایران از سوم اسفند 1299 تا 22 بهمن 1357 : از سید ضیا تا بختیار، تهران : سازمان انتشارات جاویدان ، 1370 ، ص 87

2.همان ، ص 124

3.مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) ، خطارات و خطرات، تهران: كتاب‌فروشی زوار ، 1363 ، ص 405

4.ویپرت بلوشر ، سفرنامه بلوشر، ترجمه كیكاوس جهانداری ، تهران : شركت سهامی انتشارات خوارزمی ، 1363، 278

5.همان

6.ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی ، تهران: انتشارات انیشتن، 1373 ، ص 281

7.علی اصغر حكمت، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران: شركت چاپ پارسی، 2535 ش (1355 هـ.ش) ص 66

8.مسعود بهنود ، ص 132

9.روح‌الله حسینیان ، بیست سال تكاپوی اسلام شیعی در ایران 1340-1320 ، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی ، 1381 ، ص 19 و 18

10.كاندیدای سلطنت یكی از فرزندان محمدحسن میرزا ولیعهد سابق بود. "محمدحسن میرزا" آخرین ولیعهد قاجاریه زنان متعددی به نكاح خود در آورد كه دارای سه پسر و چندین دختر شد. فرزندان ذكور او بر حسب سن عبارت بودند از ملك حسین میرزا، حمید میرزا و ركن الدین میرزا. حمید میرزا تحصیلات خود را در نیروی دریایی انگلیس به پایان برد و درجه افسری گرفت. مادر وی فخرالسادات و پدر مادرش حاج اطمینان از تجار معتبر تهران بود. وی در جنگ جهانی دوم زیر دریایی‌های انگلیس را داوطلبانه به شوروی می‌برد. این مأموریت پر مخاطره را كمتر افسری تقبل می‌كرد. ولی وی این مأموریت جنگی را به بهترین وجه به انجام رسانید و از این لحاظ مورد توجه مقامات انگلیسی قرار گرفت.

11.ویلیام شوكراس، آخرین سفر شاه ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، تهران: انتشارات البرز ، 1371 ، ص 63

12.همان

13.باقر عاقلی ، ذكاءالملك فروغی و شهریور 1320، تهران: انتشارات علمی و انتشارات سخن ، 1367 ، ص 103

14.یادداشت‌های یك روزنامه نگار : تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری ، به كوشش مختار حدیدی و جلال فرهمند، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، 1384 ، ج ص ، ص 12

15.باقر عاقلی ، ص 60

16.مسعود بهنود ،‌ ص 178

17.همان ، ص 177

18.سر ریدر بولارد، در این زمان، وزیر مختار انگلستان بود. تا شهریور 1320 ایران فقط با چهار كشور مبادله سفیر كبیر می‌كرد. اتخاذ چنین تصمیمی از طرف دولت ایران بر اساس حس همجواری بود. كشورهایی كه در ایران سفیر كبیر داشتند، عبارت بودند از شوروی، تركیه، افغانستان ، و بعد از مواصلت دربار ایران و مصر، در مصر هم سفارت كبری دایر شد. بقیه كشورها در ایرن و بالعكس وزیر مختار مبادله می‌كردند. در بعضی از كشورها كه مستعمره ابرقدرت‌ها بودند تنها به اعزام كنسول یا كنسول اكتفا می شد ، مانند هندوستان. انگلستان و آمریكا در این زمان در ایران وزیر مختار داشتند.

19.پیشنهاد ریاست جمهوری به محمد ساعد مراغه‌ای هم شده بود كه در آن ایام سفیر كبیر ایران در مسكو بود. او نیز به دلایلی روس‌ها را منصرف كرده بود.

20.باقر عاقلی ، ص 96

21.خاطرات محمود فروغی، به كوشش حبیب لاجوردی، تهران : كتاب نادر ، 1383 ؛ ص 60-58

22.باقر عاقلی ، ص 100

23.روح‌الله حسینیان، ص 21

24.بار سنگین دولت در آن روزها بر دوش علی سهیلی قرار داشت، خیلی از مسائل و مذاكرات محرمانه بود و حتی در هیأت وزیران نیز مطرح نمی‌شد. تنها كسی كه در جریان امور قرار داشت، علی سهیلی بود. سهیلی در آن تاریخ در میانسالی بود و سنش از چهل و پنج سال تجاوز نمی‌كرد. در آن ایام پرتلاطم و بحرانی، حقیقتا بازوی راست كابینه محمدعلی فروغی بود. او زبان‌های فرانسه و انگلیسی و روسی را سلیس و روان صحبت می‌كرد.

25.محمدعلی مجد، گذشت زمان: خاطرات محمدعلی مجد (فطن السلطنه) ، بی جا: بی‌نا، بی‌تا ، ص 389، 388

26.روح‌الله حسینیان ، ص 19

27.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ، تهران: انتشارات اطلاعات، 1369 ، ج اول، ص 104-100

 

محمدعلی فروغی (ذکاءالملک در رويارويي با محمدمصدق

 

 محمد علی فروغی و محمد مصدق

محمدعلی فروغی (ذکاءالملک در رويارويي با محمدمصدق

 

محمدعلی فروغی متولد سال 1294ه.ق پسر محمدحسین خان فروغی (ذکاءالملک)بود. محمدحسین خان ادیب و شاعر که در اشعار و نوشته های خود به ادیب تخلص می نمود. لقب فروغی را ناصرالدین شاه به او داد. محمدحسین خان از رجال صاحب علم و معرفت و ادب در دوره قاجار محسوب است. در زمانی که محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات و دارالترجمه بود محمدحسین خان فروغی در دستگاه او وارد شده و مدتی را به عنوان مدیر دارالترجمه و مترجم زبان عربی و فرانسه با وی همکاری می نمود. به واسطه دوستی و هم فکری که با میرزا ملکم خان داشت در دوران ناصری، مدتی تحت تعقیب یا طرف بی اعتنایی واقع شد. ولی در دوران مظفرالدین شاه امکان بیشتری برای نشر افکار و آرای خود پیدا نمود. چنان که امتیاز انتشار روز نامه تربیت، اولین روزنامه غیردولتی ایران را دریافت کرد. آراء تربیتی و ترویج افکار متجددانه در روزنامه تربیت بوسیله او، اثر محسوسی در جمع روشنفکرانه زمان خود داشت. این افکار تجددخواهانه که گاه به شکل افراطی در ستایش از مغرب زمین و علم گرایی در آنجا به خصوص فرانسه به عنوان مهد تمدن تجلی می یافت، در آثاری که محمدعلی فروغی پسر محمدحسین خان که به عنوان مترجم با روزنامه همکاری می نمود، دنبال می شد.

 

 

محمدعلی خان که در تحت توجهات پدرش با افکار جدید آشنا شده بود، با تحصیل در دارالفنـون و ارتباط با افکار و افراد متجدد در داخل و خارج ایران، کاملاً جامه روشنفكــري به تن می کند. وی به سبب علائق خود از تحصیل طب که به آن مشغول بود، صرفنظر کرده به تحصیل در رشته ادبیات مشغول شد. وی سپس در مدرسه علوم سیاسی به تدریس مشغول شد، ولی به دلیل شرایط خاص زمان خود و جاه طلبی هایی که داشت داخل جمع سیاسیون روشنفکر شد و در اعداد رجال صاحب منصب سیاسی مملکت قرار گرفت.

 

 

محمدعلی فروغی در سراسر عمر سیاسی خود مشاغل بسیاری را  داخل دستگاه دولتی هم عهده دار بود و همزمان به ترجمه و تألیف مقالات و کتاب های مختلف ادبی و تاریخی و فلسفی مشغول بود. اين خصوصیت از وی عنصر کاملاً متمایز با دیگر رجال هم عصر خود ساخته است. فردی که از طرفي به حوزه های اندیشه و فکر نظر دارد و از طرفی می بایستی مواجه با دیپلماسی گفتگو با جریانات و ترفند های سیاسی باشد.

 

 

فروغی که حضور فرهنگی و اجتماعی خود را در کنار پدر و از طریق روزنامه تربیت متجلی ساخته بود، درباره نقش مؤثر قانون خواهی و تجدد طلبی پدر خود در دوران ناصری و مظفری چنین اظهارنظر می کند:"...(در دوران ناصرالدین شاه) اگر کسی اسم قانون را می برد گرفتار حبس، تبعید و آزار می گردید، لیکن گواه در آستین باشد، چه همین پیش آمد برای پدر خودم و جمعی از دوستان و همشهريان او واقع  شد و آن داستان دراز است... همین که نوبت سلطنت مظفـرالدین شاه رسید، آن پـادشاه از جهت  اینکه  ضعیف و بی حـال بود یا واقعأ متجـدد و ترقــی خواه بود، به هر حال آن سختی های زمان ناصرالدین شاه را سست کرد...در سال اول سلطنت مظفرالدین شاه پدر من که دست از طبیعت خود نمی توانست  بردارد، اولین روزنامه غیر دولتی را در همین شهر طهـران تأسیس  کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار داد که کم کم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کرد .آن روزنامه تربیت نام داشت. من هم آن وقت به درجه ای رسیده بودم که در کار روزنامه با من گفتگو می کرد. یک روز پرسید مقاله ای که امروز برای روزنامه نوشته ام خواندی؟ عرض کردم :بلی . پرسید : دانستی چه تمهيد مقدمه ای می کنم؟من در جواب تأمل کردم. فرمود: مقدمه می چینم برای این که به یک زبانی حالی کنم که کشور قانون لازم دارد. مقصودم این است که این حرف را به صراحت نمی توانست بزندو برای گفتن آن لطایف الحیل می بایستی بکار برد..."*

 

 

مؤلف تاریخ بیست ساله ایران در معرفی او چنین می نویسد:" یکی از مهره های شطرنج سیاسی ایران دردوران مشروطیت و انقراض سلسله قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک )بوده است. او یکی از فراماسون های باهوش و تحصیلکرده و دانشمند و صاحب تألیفات در ادبیات و حکمت و فلسفه می باشد و از جمله سیاستمداران و افرادی است که همواره طرفدار سیاست انگلستان در ایران و مورد حمایت و اعتماد آنها بوده است. به همین جهت هم مقامات و مشاغل مهمی را شاغل گردیده است. فروغی از بدو پیدایش رضاخان یا از جهت هوش فطری یا از لحاظ آگاهی به سیاست انگلستان در مورد تمرکز حکومت مرکزی و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرده و در بسیاری از بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردانان اصلی او بوده است. در بدو به سلطنت رسیدن رضاخان پهلوی و نیز آخرین روزهای سلطنت او رئیس الوزراء بوده است."[1]

 

 

یکی از دلایلی که اشاره می شود به همراهی و همکاری او با سیاست انگلستان در ایران، بحث مخارج پلیس جنوب بود و وجوهی که به استناد قرارداد 1919 به ایران تحمیل شده بود. و از جانب دولت های مشیرالدوله و قوام السلطنه و مستوفی الممالک با پرداخت آن مخالفت شده بود ولی در زمانی که محمدعلی فروغی، وزیر امور خارجه بود با پرداخت آن وجوه موافقت کرد.[2]

 

 

عبداله انتظام درباره فروغی می نویسد: " شهرت مرحوم فروغی مابین سیاستمداران و دیپلمات های خارجی بیشتر در مذاکرات خصوصی و کار در کمیته های کوچک آشکار می گردید..."[3]

 

 

با سابقه ای که فروغی در امور سیاسی داشت و نقش های مختلفی که در میان دولتمردان ایفا نموده، به ویژه در ارتباطات ایران با کشورهای دیگر، در بین سیاستمداران نظرات متفاوتی را درباره خود برانگیخته است.

 

 

برخی وی را سیاستمداری هوشمند و آگاه دانسته و در میان معرکه های سیاسی ، نقش وی را مؤثر و مفید تلقی می نمودند. و برخی دیگر نيز او را عنصری منفعل و تحت تأثیر دولت های بزرگ به خصوص انگلستان می دانسته اند که قدم های بسیاری به نفع ایشان و علیه منافع ملی برداشته است.

 

 

از جمله مخالفین فروغی، یکی عباس اسکندری مدیر روزنامه سیاست ارگان نمایندگان اقلیت دوره پنجم مجلس بود که با مدرس نیز همکاری داشت.

 

 

وی در کتاب آرزو، محاکمه گونه ای ترتیب می دهد و تعدادی از رجال اواخر دورة قاجارو اوایل دوره پهلوی را به محاکمه می کشد. وی در ادعانامه خود که علیه فروغی ترتیب می دهد، وی را چنین معرفی می کند:"...دراواخر مجلس چهارم مستوفی الممالک حکومتی تشکیل داد که در آن زمان معروف به کابینه نیم بند گردید یعنی بعد از شش هفته چهار وزیر بجای هشت وزیر آورد و به مجلس معرفی کرد. آن روز را یکی از ایام تیره این مملکت باید به شمار آورد زیرا از آن تاریخ کسی که در پشت میزهای اداری مملکت بود قدم به صحنه سیاست گذاشت. این شخص در سال های اول مشروطیت وکیل و وقتی هم رئیس مجلس شده و بعد ها مسند قضاوت را اشغال کرده بود... این شخص با دست خود نمی کشت، تهدید نمی کرد، کسی را نمی زد ولی ارائه طریق می نمود. از هر سختی و شدتی که نسبت به عامه می شد تمجید می کرد و یک مثل تاریخی می آورد. وقتی کسی را می کشتند می گفت داریوش هم همین کار را برای اصلاح مملکت نمود. خشایار شاه چنین گفت و اسکندر کبیر چنین نمود... بنابر مقدمات فوق این شخص [فروغی] را مدعی العموم نسبت به جرائمی که ذیلا" ذکر می شود مسئول و مجرم تشخیص می دهد..."4

 

 

یکی دیگر از مخالفین فروغی، محمد مصدق نماینده مجلس در دوره ششم قانون گذاری بود. مصدق به همراهی فراکسیون اقلیت که آیت ا..مدرس نیز عضو آن بود. در هنگام معرفی کابینه حسن مستوفی در شهریور 1305 مطالبی در مخالفت با دو وزیر پیشنهادی دولت، حسن وثوق و محمد علی فروغی، ابراز می دارد.

 

 

اعضای پیشنهادی مستوفی برای هیئت دولت بدین قرار بودند. میرزا حسن اسفندیاری وزیر مالیه، علی قلی خان انصاری وزیر خارجه، میرزا حسن وثوق وزیر عدلیه، مهدی قلی خان هدایت وزیر فوائد عامه، میرزا احمد خان بدر وزیر معارف، میرزا محمد علی خان فروغی وزیر جنگ، میرزا احمد خان اتابکی وزیر پست و تلگراف، میرزا محمود خان احتشام السلطنه وزیر داخله. مصدق در بیان مخالفت خود با دو وزیر پیشنهادی، حسن وثوق و محمدعلی فروغی، که در صورتجلسه مذاکرات مجلس دورة ششم آمده ضمن اشاره به دو مراسله ای5 که از طرف فروغی به سفارتخانه های شوروی و انگلیس نوشته و چنین اظهار می دارد: "اول مراسله ای است که به سفارتخانه دولت شوروی نوشته و موافقت خود را در قضاوت دعاوی اتباع آن دولت در اداره محاکمات وزارت خارجه اظهار نموده و به عبارت اخری عهدنامه ترکمانچای و برقراری کاپیتولاسیون را تجدید نموده است... [احساسات نمایندگان علیه فروغی] دویم مکاتبه ای است که فروغی با سفارت انگلیس نموده و در آن قریب بیست کرور تومان دعاوی آن دولت نسبت به ایران را تصدیق کرده است. حقیقت چقدر معامله خوبی است که بعضی برای اختناق و فروش ایران پول بگیرند و آقای فروغی اصل را با فرع تصدیق نماید. اگر در سایر ممالک وزیر با هیچ سفارتی مکاتبه نمی کند و به هیچ سفارتی سند نمی دهد مگر اینکه بعد از تصویب مجلس باشد متأسفانه در این مملکت فروغی و امثالش اول ممضی این قبیل نوشتجات می شوند تا بعد مجلس تصویب نماید. به عبارت اخری اول ریش دولت را به دست می دهند تا ریش ملت هم بعد بدست آید. فروغی چون تصور می نمود که وزراء کابینه اش موافقت ننمایند مطابق اطلاعات من این نوشتجات را بدون اطلاع آنها صادر نموده؛ چنانچه غیر از این است آقایان نمایندگانی که در کابینه اش وزیر بوده اند و امروز در مجلس حاضرند، تکذیب فرمایند. چی سبب است که تا این درجه در خیانت تجاهر نمایند. به عقیده بنده جهل آن کسانی که مدعی تجددند و از آن بوئی به مشام شان نرسیده و رویه و رفتار آن اشخاصی که به وطن خواهی و مملکت دوستی معروفند ولی امتیازی بین فروغی و غیر او نمی گذارند.

 

 

پس جهل است که ما را اسیر می کند و این رویه است که خادم را بیچاره ومأیوس می نماید والا به فروغی می گفتیم هیچکس نمی تواند اسلام را با غیر اسلام در شرایط غیر متساوی بگذارد به این معنی که اگر مسلمی در روسیه خلاف نمود روس ها او را بدار بزنند ولی اگر یک روسی در ایران عملی مخالف قانون اسلام نمود محاکمات وزارت خارجه در دفتر خود یادداشت نموده و او را به روس ها که به قانون شرع عقیده ندارند تسلیم کند که در روسیه هر طور که خواستند رفتار نمایند. چون ما نمی خواهیم نه فرمایش رسول خدا را اجرا نماییم که می فرمایند: "(الاسلام یعلوو لا یعلی علیه") و نه تشخیص امر را از نظر قوانین بین المللی داده و در نتیجه حیثیات اسلام و ایران را حفظ کنیم . فروغی را بعد از این اعمال در رأس قواء دفاعیه مملکت قرار می دهیم که با این عقیده حافظ منافع مملکت باشد و در آتیه صلاح خود را دراین رویه و رفتار بداندو اگر دفعه دیگری به ریاست وزارت دفاع رسید آخرین چوب حراج را زده باشد کما اینکه از اول عصر جدید ایران تا کنون فروغی بواسطه همین اوصاف ضرری ندیده و همیشه در کار بوده است و بلکه گاهی مثل امروز غیر از وزارت دفاع یکی دو کار  دیگر هم،  ریاست  دیوان تمییز و ریاست  مدرسه حقوق را ذخیره نموده که اگر از مقام  وزارت کناره جوئی کـرد  باز ممـلکت از آثار وجـودیه ایشان مستفیض شود. مکاتبات فروغی چون مخالف عهدنامه  ایران و روس و بر خلاف  قانون اساسی است بنده به آنها وقعی نمی گذارم و کان لم یکن می دانم . جمعی از نمایندگان . صحیح است.

 

 

دکتر مصدق: فقط از آقای رئیس الوزرا سوأل می نمایم که آیا آدم بیکار صحیح العمل در مملکت نیست که باید فروغی در مسافرت هم وزیر بوده و از حیثیات این مقام استفاده نموده و حقوق آن را دریافت  نماید؟  آیا این  رویه  مشوق خیـانت  نیست و آیا این طریقه وطن خواهان را مأیوس نمی نماید؟

 

 

سندی که در این مقاله معرفی خواهد شد، نامه ای است از فروغی خطاب به یک دوست درباره همین نطق مصدق در مجلس شورای ملی و جوابگویی به اظهارات مخالفت آمیز وی و توجیه رفتارهای سیاسی خود. درباره فروغی گفته ها و ناگفته های بسیاری است. وی در طی دوران عمر خود آثار دوگانه بسیاری را در دو وجه فرهنگی و سیاسی از خود بجا گذاشته است.

 

 

آثار مکتوب فرهنگی وی از این قرار معرفی می شوند:

 

 

1)غرائب زمین و عجایب آسمان <چاپ سنگی>

 

 

2)تاریخ مختصر عالم برای سال پنجم<چاپ سنگی>

 

 

3)کمال الملک هنرمند همیشه زنده

 

 

4)تاریخ ملل قدیمه مشرق

 

 

5)شرح وقایع امریه در تراق

 

 

6)سیر حکمت در اروپا

 

 

7)تاریخ مختصر دولت قدیم روم

 

 

8)زندگانی پطر کبیر

 

 

9)تاریخ مختصر ایران و عالم برای سال پنجم و ششم مدارس ابتدایی ایران

 

 

10)حقوق اساسی (یعنی )آداب مشروطیت دول <چاپ سنگی>

 

 

11)کمال الملک (1227-1319)

 

 

12)تاریخ مختصر ایران ایران و عالم برای سال پنجم و ششم مدارس ابتدایی<چاپ سنگی>

 

 

13)مقالات فروغی محمد علی ذکاءالملک

 

 

14)پیام من به فرهنگستان

 

 

15)حکمت سقراط

 

 

16)آیین سخنوری

 

 

17)مقالات فروغی درباره شاهنامه و فردوسی

 

 

18)حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول <چاپ سنگی>

 

 

عملکردها و آثار سیاسی و فرهنگی فروغی نیز بدین شکل معرفی می شوند.

 

 

     از حدود سال 1315ه.ق  به بعد تحصیل در دارالفنون در رشته طب. تدریس در مدرسه علمیه، ادب، دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، مدیریت مدرسه علوم سیاسی، نمایندگی دوره دوم مجلس شورای ملی، ریاست مجلس شورای ملی، وزیر مالیه در کابینه صمصام السلطنه، وزیر عدلیه در کابینه صمصام السلطنه، ریاست محکمه عالی تمییز، وزیر عدلیه در کابینه مستوفی الممالک، نمایندگی در دوره سوم مجلس شورای ملی، وزیر عدلیه در کابینه مشیر الدوله، ریاست محکمه عالی تمییز (بار دوم)، عضو هیئت نمایندگی ایران برای شرکت در کنفراس صلح پاریس، وزیر خارجه  در کابینه مستوفی الممالک، وزیر مالیه در کابینه مشیر الدوله، وزیر خارجه در کابینه سردار سپه، همکاری در تأسیس مجله اصول تعلیم ،وزیر خارجه در کابینه سردار سپه، وزیر مالیه در کابینه سردار سپه، وزیر مالیه در کابینه سردار سپه، رئیس الوزراء، همکاری در تأسیس انجمن آثار ملی و رئیس آن انجمن، وزیر جنگ در کابینه مستوفی الممالک، سفیر ترکیه و نماینده ایران در جامعه ملل و ریاست شورای جامعه ملل، وزیر اقتصاد در کابینه مخبرالسلطنه،  وزیر خارجه و کفیل وزارت اقتصاد در کابینه مخبرالسلطنه، وزیر خارجه در کابینه مخبرالسلطنه، رئیس الوزراء، رئیس الوزراء، عضویت فرهنگستان و رئیس فرهنگستان، ریاست شورای عالی انتشارات، نخست وزیر (در 1329ه.ش)، وزیر دربار شاهنشاهی، سفیر منتخب برای آمریکا.

 

 

با نگاهی به فهـرستـواره  سنواتی مشاغل و مناصبی که فـروغی بر عهده داشته، بخوبی نشان می دهد که وزن مشاغل سیاسی وی از مناصب و اشتغالات فرهنگی او، بسیار سنگین تر بوده است.

 

 

نقش تاریخی وی در هنگام استعفای رضا پهلوی و جانشینی محمدرضا پهلوی کاملاً در حافظه تاریخ مانده است.

 

 

با این حال تعداد تألیفات و آثار نوشتاری او، حکایت از دلبستگی وی به مشغولیات فکری و فرهنگی او دارد، به همین سبب شاید نتوان او را صرفاً یک سیاستمدار و یا یک ادیب اهل فرهنگ معرفی نمود ولی می توان چنین ازریابی را پیشنهاد داد. فروغی سیاستمداری بود که از ادله و مستندات فلسفی و تاریخی در ارتباطات و دیپلماسی سیاسی خود بهره می برد.

 

 

وفات فروغی در آذر ماه 1321اتفاق افتاد.

 

 

متن سند6

 

 

دوست غزیز من مدتی است از یکدیگر بی خبریم. فراغت این ایام را مغتنم شمرده ،شمه از روزگار خود برای تو می نگارم و منتظرم که تو هم مرا از حال خود آگاه سازی.

 

 

نمی دانم اطلاع داری یا نه که در بهار گذشته موقعی که اعلیحضرت شاهنشاه پهلوی دام ملکه آقای مستوفی الممالک را به تشکیل کابینه مأمور نمودند معظم الیه عضویت در کابینه خود را به بنده تکلیف نمودند و من چون حس کردم که اعلیحضرت همایونی و آقای رئیس الوزراء به عضویت من در کابینه مایل اند،محض امتنال امر اعلی و شکر تعمت و سپاس ارادت قلبی که همیشه به آقای مستوفی داشته ام امتناع ازخدمتگذاری را جایز ندانسته و عرض کردم در تمام مدت عمر پنجاه ساله خود دائماً در زحمت بوده و قریب سه سال و نیم است متوالی به خدمت طاقت فرسای وزارت و ریاست وزراء اشتغال داشته و اینک قوای جسمانی و روحانی رو به انحطاط است و مداومت در خدمت برای من میسر نیست مگر اینکه چندی بواسطه کنار بودن از کار فی الجمله ترمیم قوایی بکنم بنابراین هرگاه اجازه مرحمت شود چند ماهی مسافرت و استراحت کنم پس از مراجعت عضویت کابینه را قبول خواهم کرد و اگر امر این باشد که الان داخل کابینه شوم باز لازم است بعد از چند روز اجازه مسافرت داشته باشم و اگر غیر از این باشد چون بواسطه خستگی قوه کار ندارم از قبول خدمت عذر می خواهم بالاخره اعلیحضرت همایونی و آقای رئیس الوزراء7، طریق دوم را اختیار فرمودند و پس از چند هفته اشتغال به امور وزارت جنگ عازم اروپا شدم و چندی در دهات فرنگستان به خیال دوری از جارو جنجال و آشوب خوش بودم ناگاه روزنامه های طهران رسید و معلوم شد آقای مصدق نماینده محترم در مجلس شورای ملی لازم دانسته اند بنده رابه خیانت کاری منتسب نمایند و این معنی را یکی از دلایل مخالفت  خود با کابینه آقای مستوفی الممالک قرار دهند. من در دوره پنجم شورای ملی که باز ایشان وکالت داشتند دیده بودم که با اصرار فوق العاده مکرر به آقای میرزا حسین خان پیرنیا (مؤتمن الملک) که رئیس مجلس بودند حمله می کردند و آن مرد محترم را مورد تنقید با لحن شدید قرار می دادند. تعجب می کردم و پیش خود می گفتم فرضاً آقای پیرنیا خبط و خطایی بکند با آن که همه کس تصدیق دارد که ایشان در وظایف ریاست مجلس کاملاً با متانت و بی طرفی رفتار کرده و همیشه وجود ایشان یکی از موجبات وقر و عظمت مجلس بوده . چرا آقای مصدق این اندازه و به این حرارت از ایشان دنبال دارد. در این موقع هم از حملات آقای مصدق نسبت به خودم با این که خیانتی نکرده ام بر تعجبم افزود. چون بیانات ایشان را تا آخر خواندم دیدم درد شدیدی در دل دارند از این که بنده مدت زیادی در کابینه های متوالی وزیر و اخیرأ رئیس الوزرا بوده ام و اکنون با وجود غیبت در کابینه عضویت دارم و بعلاوه بعضی عناوین دیگر از قبیل ریاست دیوان تمییز و ریاست مدرسه حقوق را دارا هستم . پس مشکلم راجع به حرکات آقای مصدق حل شد و دانستم اقتضای طبیعتش این است و بعلاوه هر کس برای پیشرفت کار خود بر حسب ذوق و فطرت خویش راهی را اختیار می کند. مصدق هم  این  راه را  اختیار کرده است که بی جهت  یا با جهت به اشخاص حمله کند و در راه دلسوزی وطن اظهار شجاعت نماید. مختصر جوان است و جویای نام آمده است.8 اظهار مسلمانی هم که مایه ندارد . در مجلس شورای ملی قرآن از جیب یا شمایل از بغل در می آوریم و زهرة  همه کس را  آب می کنیم . با این تفصیل کار به کام است و کیست که بتواند در مسلمانی و وطن دوستی مصدق شک نماید . اما رویه من غیر از این است  و تو می دانی که از اول عمر خود تا کنون نه شارلاتانی کرده ام نه خود ستانی، نه هوچی بوده ام نه انتریک باز برای رسیدن به مناصب و امتیازات و تحصیل شهرت و نام و اسباب چینی و دسیسه کاری نکرده ام. تاکنون هر مقامی را دارا شده ام اعم از وکالت و ریاست و وزارت بدون استثناء آن مقام دنبال من آمده است من از پی آن نرفته ام. شاه و رؤسای وزراء و دوستان من همه بر این امر شاهدند و هیچ کس نمی تواند از روی حقیقت مدعی شود که من برای رسیدن به مقامی از او تقاضائی کرده باشم و این که می گویم محض و رجزخوانی نیست و نمی خواهم اجر اشخاصی  را که در مورد من احسان کرده اند را ضایع کنم و نیز ادعا ندارم که شخصی فوق العاده هنرمندم.

 

 

 تنها ادعای من این است که به قدر قوه در خدمت به مملکت کوشیده ام  و با اشخاصی که هم قدم شده ام صمیمیت داشته ام و مخصوصاً در دنیا  راست راه رفته ام. نیت سوء نداشته ام. از خیانت کاری احتراز کرده ام. از روی اختیار به کسی ضرر و آزاری نرسانده ام . در صدد تضییع مردمان آبرومند برنیامده ام و اگر در این مشروحه از خودم و مصدق حرفی میزنم برای خودستایی و تضیع او نیست حقیقت حال را بیان می کنم و باقی را به خدا باز می گذارم . زیرا که هر چند که هیچ وقت قرآن و شمایل از جیب و بغل بیرون در نیاورده ام کاملاً معتقدم که در عالم حقیقتی هست و به او اتکاءو اتکال دارم و هم نعم الوکیل.

 

 

حال یقین منتظری که وارد مطلب شوم یعنی نسبت هایی را که مصدق به من داده نقل و رد کنم . صبر کن دو کلمه دیگر از ان موضوع خارج ولی به اصل مطلب مربوط است بگویم و درد دل مصدق را تخفیف دهم که ضمناً ثوابی کرده باشم .

 

 

اولاًدر باب ریاست من در دیوان تمییز بر مصدق فی الجمله اشتباهی دست داده است به این معنی که من ریاست دیوان تمییز را نه بالفعل دارم نه آن را زیر سر گذاشته ام ولیکن چون چندین سال این شغل را داشته ام اکنون به موجب قانون استخدام، مقام ریاست دیوان تمییز را دارم یعنی هر وقت بیکار باشم و ریاست دیوان تمییز شاغلی نداشته باشد من می توانم آن را شاغل شوم و اگر شاغلی باشد من با این رتبه منتظر خدمت وزارت عدلیه خواهم بود و این حقی است که قانون به من داده و هیچکس تفضلی به من ننموده. راست است که همکاران محترم من در دیوان تمییز غالباً می گویند ریاست تمییز متعلق به تست ولیکن این تعارفی است که از راه  محبت به من می کنند و من از احساسات مودت آمیز ایشان ممنونم اما هیچوقت به ریش نگرفته ام . اما ریاست مدرسه حقوق،  تفضیل آن این است که ریاست مدرسه مزبور با مستشار فرانسوی عدلیه بود. کنترات مستشار سر آمد و رفت. مدرسه بی رئیس شد و وزارت معارف درباب ریاست ان گرفتار محذورات گردید . بالاخره معلمین و محصلین مدرسه و وزارت معارف حل مشکل را در این دیدند که ریاست افتخاری مدرسه رابه من تکلیف کنند. من با آن که به بعضی ملاحظات میل نداشتم برای رفع محذورات وزارت معارف موقتاً قبول کردم. پس این ریاست برای من اولاً افتخاری است،  یعنی نفع مالی ندارد ثانیاً موقتی است که این وظیفه را هر چه زودتر ادا کند و مدرسه حقوق را از بی تکلیفی بیرون آورند. اینک می رویم  بر سر نسبت هایی که مصدق به من داده است. خیانت کاری مرا به دو فقره عنوان کرده است، یکی این که مراسله به سفارت روس نوشته و اعاده کاپیتولاسیون را قبول کرده ام. دیگر این که مطالباتی را که دولت انگلیس از دولت ایران داشت تصدیق نموده ام. فقره اول اگر حقیقت داشت، البته خیانت بود. اما از سعادت من و مملکت و بی توفیقی مصدق بکلی دروغ است و در واقع نمی دانم این تخیل در چه عالمی به او دست داده است . نه تنها من کتباً و شفاهاً اعاده کاپیتولاسیون را نسبت به روس ها قبول کرده ام نه وعده داده ام بلکه در عالم حقیقت گویی اطمینان می دهم که اولیای دولت سویت در مدتی که من دخیل در امور بوده ام هیچوقت چنین تقاضایی نکرده اند بلکه هرگاه بین ما و آنها در این باب گفتگویی به میان آمده عنوان آنها  این بوده است که چون کاپیتولاسیون نسبت به ما لغو شده میل داریم و شما باید سعی کنید  نسبت به دیگران هم ملغی شود و از جمله مسائلی که من در آن کار کرده ام همین الغاء کاپیتولاسیون است. چنان که در موقع امضای عهد نامه اخیر با دولت ترکیه و تهیه عهد نامه با لهستان این فقره را تصریح کرده ام و نسبت به سایر دول هم با مقامات رسمی و غیر رسمی آنها مذاکرات کرده ام و علناً می گویم که انها هم اصراری به ابقای کاپیتولاسیون ندارند ولیکن منتظرند جریان امور عدلیه ما اطمینان بخش شود و یکی از وسایل حصول این مقصود اصلاح و تکمیل قوانین است  و من با آن که رسم ندارم خودنمایی کنم اینک بناچار می گویم که در ترتیب اکثر قوانینی که تا کنون برای عدلیه تهیه شده چه  آنها که رسمیت یافته و چه نیافته شرکت و مدخلیت تامه داشته ام و اگر عیب و نقصی در آنها باشد از آن است که قوانین بشری از عیب و نقص ناگزیر است خاصه برای مردمی که به کار تازه شروع می کنند معذالک همین قوانین موجوده را اگر حسن جریان بدهند و محاکمه عدلیه را محترم بدارند دارای مقامی خواهد شد که دولت ایران بتواند کاپیتولاسیون را الغاء کند و به دول خارجه هم  بقبولاند. اما قضیه مطالبات انگلیس، شرح مطلب اجمالاً این است که بعد از ختم جنگ عمومی یعنی از هفت سال قبل به بعد دولت انگلیس از دولت ایران مطالباتی داشت و از بابت وجوهی که دستی داده یا قیمت اسلحه یا کارهایی که انجام داده بودند و خود را طلبکار می دانست. جمیع کابینه های ما گرفتار مذاکره این کار بوده اند. قسمتی از آن مطالبات را هیچکس رد نمی کرد فقط در کم و کیف آن گفتگو بود از قبیل بعضی مساعده ها که قبل از جنگ به دولت ایران داده شده و محل حرف نیست و ربح  آن  را  تا کنون دولت هر سال مرتباً پرداخته و جزء اقساط دیون دولتی در بودجه ها منظور و به تصویب مجلس رسیده است و فقط کیفیت پرداخت اصل آن معین نشده بود و هم چنین وجوهی که به عنوان موراتوریم9 به دولت رسیده و قس علی ذالک را هم زیر بار نمی رفتیم و حقا" دین خود نمی دانستیم و اشکال عمده در این قسمت بود.بالاخره سه سال قبل در کابینه اعلیحضرت پهلوی قضیه جداً مطرح شد و آن کابینه با قدرت و قوت قلبی که داشت مذاکرات به عمل آورد .

 

 

پس از مدتی گفتگو بالاخره دولت انگلیس که نمی خواست از طریق عدالت و حسن روابط با ایران خارج شود از قسمتی از دعاوی خود که زیاده از نصف آن بود صرفنظر نمود و موافقت وصول شد و بنابود مطلب به مجلس شورای ملی پیشنهاد شود . قضیه نهضت ملی و تغییر سلطنت پیش آمد و مجال نشد و به مجلس ششم موکول گردید . در کابینه من کاری که شده این است که در تحت شرایط چند که همه بر نفع دولت ایران است وعده داده شده که به مجلس پیشنهاد و اگر تصویب شد به اقساطی چند پرداخت شود . حال این فقره اگر خدمت نباشد خیانت نیست . فرضاً که پرداخت این وجوه بیجا باشد ضرری مالی است که به دولت وارد شده، نه مثل قضیه کاپیتولاسیون که اگر راست بود لطمه به حقوق مملکت می زد. این کار را تنها من نکردم . همکاران من از سه سال قبل تا وقتی که ختم شد دخیل یا مسبوق بودند. در صورتمجلس های جلسات هیأت وزراء ضبط است . وزرای سابق و وزرای کابینه من همه تصویب کرده اند و چیزی نبود که کسی تصویب نکند. بالاخره باز هم کار به اختیار مجلس شورای ملی است. یعنی قید و تصریح شده که پرداخت وجوه، مشروط به تصویب مجلس است .

 

 

از همه با مزه تر این که مصدق در بیانات خود می گوید این کارها اگر باید بشود باید با اجازه مجلس باشد نه این که قبلاً بکنند و بعد به مجلس بیاورند . بیچاره با آن که مدعی دکتری در علم حقوق است و یک دوره هم وکالت کرده هنوز نفهمیده است که استجازه از مجلس همین است که به مجلس پیشنهاد کنند و معاملاتی را که دولت با هر کس از داخله و خارجه می کند هر کدام که به موجب قانون اساسی محتاج به تصویب مجلس است به قول آقای مدرس ،معامله فضولی است  و تا وقتی که مجلس تصویب نکرده تحقق پیدا نمی کند . منتها دولت به کسی نمی گوید برای این که این معامله را با تو بکنم باید قبلاً از مجلس اجازه بخواهم دولت می گوید این معامله را می کنم و شرط صحت آن تصویت مجلس است. اگر این حرف را هم نزند باز مطلب بجای خود و تصویب مجلس در هر حال شرط صحت معاملات دولتی است.

 

 

یک نکته لطیف دیگر هم این است که قرض درست کردن برای دولت اگر کار بدی است تقصیر کسی است که پول را می گیرد نه آن کسی که ادای قرض را قبول می کند چه امتناع از ادای قرض بد حسابی است و بد حسابی اگر برای اشخاص قبیح است. برای دول به مراتب قبیح تر است. زیرا که تأثیرات بی اعتباری دولت خیلی بیشتر است و این که گفتم این کار به عقیده من خدمت بوده به این نظر بود که هم دعاوی غیر حق را رد کرده ام هم بواسطه قبول دعاوی حقه اعتبار دولت را محفوظ  داشته ام و مقصودم این نیست که برای کسی هم اثبات تقصیر کنم چه آن خود مبحثی دیگر است. در هر حال دولت های گذشته در قبول این پیشنهاد مصالحی و در رد آن مفاسدی دیدند دولت های آینده ممکن است نظر دیگری داشته باشند.در آن صورت به مجلس پیشنهاد نخواهند کرد.    

 

 

اگر هم بکنند ممکن است مجلس موافق نباشد و رد کند و این هر دو وجه تازگی ندارد و نظایر آن در ممالک خارجه و در مملکت خود ما بسیار است. یک رئیس الوزرای انگلیس با دولت سویت عهد نامه بست. رئیس الوزرای دیگر از بردن عهدنامه آن به مجلس  امتناع نمود. مستر ویلسن رئیس جمهور آمریکا به اتفاق چندین دولت عهد نامه معظمی مثل معاهده ورسایل10 را امضاء کرده بلکه سلسله جنبان عقد آن معاهده بود معذلک مجلس آمریکا  آن  را  تصویب ننمود. چند ماه پیش قرارداد بین ایران و روس در باب شیلات به مجلس شورای ملی پیشنهاد شد و به تصویب نرسید و اگر بگویند  مجلس به محذور خواهد افتاد. مطمئن باش که حرف است برای مجلس و حتی برای دولت هیچ محذوری نیست و امروز بحمداله استقلال دولت کامل و محکم است. مسئله فقط تابع مصالح و مفاسدی است که دولت سابق تشخیص داده، اگر تشخیص11 صحیح بود دولت های لاحق و مجلس هم البته باید تصدیق و تصویب کنند گرنه رد خواهد کرد و هیچ طور نمی شود. دوست عزیز خاطرت را فرسودم . معذور دار ما را و اجازه بده یک کلمه دیگر بگویم . کسی که فکرش عمیق نباشد . اگر از داستان من آگاه شود ممکن است بگوید :فروغی پنجاه سال زحمت و ریاضت کشید . دنبال جمع مال و زخارف نرفت. از جاده درستی و راستی خارج نشد. هر خدمتی از دستش برمی آمد کرد برای حفظ مقام عفت اخلاقی و عزت نفس از همه تمتعات و لذایذی که دیگران بر سرآن دین و وطن و ناموس به باد می دهند . صرفه نظر نمود معهذا با بی تقصیری و بی گناهی در مجلس شورای ملی نسبت خیانت و وطن فروشی به او دادند . در این صورت آیا بهتر نبود که به کلی بر عکس رفتار کند و آنها که می کنند آیا حق ندارند.

 

 

اگر چنین سخنی شنیدی زنهار فریب مخور. ظاهر بین مباش . حقیقت پنهان نمی ماند . درست که جمع و خرج کنی باز صرفه در درستی و راستی است و من نباخته ام . تحقیق مطلب طولانی است و فعلاً مجال بحث آن نیست.

 

 

                                                                                                      خدانگهدار

 

 

                                                                                                  فروغی محمدعلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

*.مجله یغما .ش142(1339ه.ش)ص 65.66

 

 

1.حسین مکی و تاریخ بیست ساله ایران، ج4،نشرناشرصص20-21.

 

 

2.همان.ج5،پانویس ص99.

 

 

3.عبداله انتظام،سخنانی درباره فروغی،نتشارات کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،1354،ص12

 

 

4. عباس اسکندری ،کتاب آرزوبه نقل از کتاب تاریخ بیست ساله ایران،ص24.

 

 

 

 

5. مؤلف تاریخ بیست ساله ایران درباره این دو مراسله در ج4ص150 می نویسد :پس از نطق دکتر مصدق هم سفارت شوروی و هم دولت وجود چنین مراسله ای را که برقراری کاپیتولاسیون است تکذیب نمودند. دوم مکاتبه ای است که فروغی با سفارت انگلیس نموده و در آن قریب بیست کرور تومان دعاوی آن دولت نسبت به ایران تصدیق کرده است،که این موضوع مورد تکذیب واقع نشدو کاملا"حقیقت داشته است و ...

 

 

 

 

6.این سند با شماره 734 در مخزن خطی کتابخانه ملی موجود است.

 

 

7.محض برای عطوفت و قدردانی.

 

 

8. [در حاشیه] و نام خود را در بدنامی دیگران می طلبد.

 

 

9. مهلت قانونی. استمهال.

 

 

10.ورسای

 

 11.درحاشیه:  دولت های سابق.                       

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

محمدعلی فروغی دردشتی (۱۳۲۱-۱۲۵۴) نخستین و آخرین نخست‌وزیر پهلوی (پدر) و نخستین نخست وزیر پهلوی (پسر)

 

 محمدعلی فروغی دردشتی (۱۳۲۱-۱۲۵۴) نخستین و آخرین نخست‌وزیر پهلوی (پدر) و نخستین نخست وزیر پهلوی (پسر)

 

 پدر و پسر

65. اگر فروغي و حاميانش ملت را در انتخاب راه خود آزاد مي گذاشتند

فروغي در به قدرت رسيدن رضاخان و تأسيس سلسلۀ پهلوي نقش اساسي داشت. او در دو مقطع حساس سلسلۀ پهلوي نقش اصلي داشت. او اولين نخست وزير رضاشاه بود كه در مراسم تاجگذاري، شنل آبي سلطنت را بر دوش او قرار داد. همچنين او آخرين نخست وزير رضاشاه نيز بود كه در لحظات ترس و دلهرۀ «ديكتاتور» به فرياد او رسيد و به خاطر «خدمات بزرگش» بقاي سلطنت را در خاندان او  تضمين كرد و بالاخره به عنوان نخستين نخست وزير پهلوي دوم، تاج شاهي را بر سر محمدرضا نهاد.

. / حسین مکی، نویسندۀ " تاریخ بیست ساله ایران" می‌نویسد: «یکی از مهره‌های شطرنج سیاسی ایران در دوران مشروطیت و انقراض سلسله قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک) بوده است

 

 

 

در شهريور 1320 واضح بود كه ابقاي رضاشاه بر سرير سلطنت، مهمتر از همه به خاطر نارضايتي عميق و محسوس تودۀ مردم و لرزان شدن پايه هاي تاج و تختش، ديگر غيرممكن است. براي سياست پردازان انگليسي سه امكان براي وضع آينده حكومت ايران مطرح بود:

 

 

 

1. اعادۀ سلطنت قاجاريه و به تخت نشاندن محمدحسن ميرزا و پسرش حميد.

 

آنتوني ايدن (وزيرخارجۀ انگلستان) در 19 شهريور 1320 (دهم سپتامبر 1941) براي ارزيابي مسئله به ملاقات آنها رفت و در تلگراف «بسيار محرمانه» به «بولارد» نوشت:

 

«پرنس حسن قاجار وارث سلسلۀ قاجار در لندن است و من، او و پسرش را به طور خصوصي ملاقات كردم. پرنس حسن آماده است تا اگر چنانچه جنبشي در ايران براي بازگرداندن سلسله قاجاريه به سلطنت به وجود آيد به ايران برود. او پسرش را نيز همراه خود به ايران خواهد برد. پرنس حسن گفت كه فروغي قبلاً معلم او بوده است و لذا او [فروغي] شايد نسبت به بازگشت سلطنت قاجار سمپاتي داشته باشد.» (1)

 

ولي برخلاف تصور محمدحسن ميرزا، فروغي نظر مساعدي نسبت به اعادۀ سلطنت نداشت. به علاوه در ديداري كه در 22 شهريور «سر هوراس سيمور» معاون وزيرخارجه انگلستان در امور خاورميانه، و «هارولد نيكلسون» رئيس B.B.C با شاهزادگان قاجار داشتند، نتيجۀ ارزيابي منفي بود. سيمور به خصوص از اينكه حميد پسر محمدحسن ميرزا كه افسر نيروي دريايي انگلستان بود حتي يك كلمه فارسي نمي دانست، ناراحت شده بود؛ اين امكان به طور قطعي منتفي شده بود.

 

 

 

2. استقرار رژيم جمهوري در ايران، با رياست شخصيت هايي همچون فروغي (كانديد انگليسي ها) يا ساعد (كانديد روس ها).

 

اين امكان با موانع زير مواجه بود:

 

الف- رياست جمهوري فروغي مورد مخالفت روس ها بود و بنابراين، توافق دو قدرت تعيين كنندۀ انگليس و شوروي بر سر يك چهره، كاري دشوار بود و به زمان كافي نياز داشت. با توجه به ضرورت تصميم گيري سريع اين امر ناممكن بود.

 

ب- فروغي شخصاً با استقرار نهاد جمهوري در ايران موافق نبود و لذا پيشنهاد رياست جمهوري خود را نپذيرفت. (2)

 

 

 

3. در نتيجه، تنها راه ممكن و معقول براي مقامات انگليسي، امكان سوم يا تداوم سلطنت از طريق سلسلۀ پهلوي و به وسيلۀ شخص وليعهد بود.

 

برخي محققان بر اساس اسناد جنگ جهاني دوم وزارت خارجۀ انگلستان ( كه از سال 1972 استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعيين محمدرضا پهلوي به عنوان شاه ايران رد مي كنند و آن را نتيجۀ عمل مستقل و سريع فروغي مي دانند. (3) و يا تصميم انگلستان را در اين زمينه به اعمال فشار فروغي مربوط مي كنند. (4)

 

فروغي نه به عنوان يك «مهره» و «عامل»، بلكه به عنوان سياست پردازي بسيار مؤثر عمل كرد. اهميت و شخصيت او به آن حد بود كه سرويس اطلاعاتي از آن براي اقناع مقامات مهمي چون آنتوني ايدن ( وزيرخارجه) استفاده مي كرد. به بياني ديگر، نظريۀ فروغي نقش اصلي و تعيين كننده در تعيين سياست خاورميانه اي انگلستان در ايران داشت. (5)

 

 

 

 

 

فروغي به عنوان يك محقق و انديشه پرداز، داراي تصنيفات متعددي است. او به عنوان يك دولتمرد، نماينده دوره هاي اول، دوم و سوم مجلس شوراي ملي بود و در مجلس دوم، چندي به مقام رياست نيز رسيد.

 

او پنج بار وزيرخارجه، چهار بار وزير دارايي، سه بار وزير دادگستري، چهار بار وزير جنگ، يك بار وزير اقتصاد و چهار بار نخست وزير شد.

 

فروغي در 5 آذر 1321، هنگامي كه وزير دربار محمدرضا پهلوي بود، در اثر عارضه قلبي درگذشت. او شكل حكومتي پادشاهي را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ايراني مي دانست.

 

اگر فروغي و حاميانش، ملت ايران را در انتخاب راه خود آزاد مي گذاشتند، دستگاه رضاخاني به كلي متلاشي مي شد و شايد دموكراسي واقعي در كشور ما برقرار مي گرديد، ولي متفقين به خاطر پيروزي بر فاشيسم، خواهان نظم و آرامش در كشور ما بودند، لذا دستگاه رضاخاني به جانشيني محمدرضاشاه در ايران پابرجا به منظور عملي ساختن مقاصد جنگي ماند و ملت ناچار شد كه ستم، فشار، دزدي و جنايات طبقۀ حاكمه را تحمل كند.

 

هنوز سايۀ شوم «بت اعظم» از سر ملت ما كوتاه نشده بود كه فروغي و دستيارانش، بت ديگري براي ملت تراشيدند. فروغي وعدۀ دموكراسي و آزادي مي داد و ملت ايران را به مراحم و نيات انسان دوستانۀ شاه جوان اميدوار مي ساخت. در ايامي كه مردم در انتظار اقداماتي عاجل براي جبران خطاكاري ها، رفع بي عدالتي ها و تغييرات اساسي در دستگاه حاكمه بودند، فروغي نطقي از راديو تهران ايراد كرد كه بر اساس محتواي آن، آزادي ملت ايران از قيد اسارت و بيداد نه به علت ورود متفقين و سقوط ديكتاتوري رضاشاه بلكه «در سايۀ توجهات شاهنشاه جوان جوانبخت» عملي شده بود.

 

 

 

 

 

 محمدرضا شاه پهلوی  و  محمدعلی فروغی

 

  او در اين سخنراني اگرهاي بر حذردارنده اش را نثار ملت ايران كرد. در قسمت هايي ار اين نطق آمده است:

 

«برادران و هم ميهنان عزيزم! به حمدالله، به فضل خداوند در سايۀ توجهات شاهنشاه جوان جوانبخت، بار ديگر پا به دايرۀ آزادي گذاشتيد و مي توانيد از اين نعمت برخوردار شويد ...

اگر درست توجه كنيد تصديق خواهيد كرد كه در مدت اين 35 سال، كمتر وقتي بوده كه از نعمت آزادي حقيقي يعني مجري و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشيد و چندين مرتبه حكومت ملي يعني اساس مشروطيت شما مختل شده است. آيا فكر كرده ايد كه علت آن چيست؟ من براي شما توضيح مي دهم. علت اصلي اين بوده است كه قدر اين نعمت را به درستي نمي دانستيد و به وظايف آن قيام نمي كرديد و بسياري از روي ناداني و جماعتي از روي غرض و هواي نفس از شرايطي كه در حكومت ملي بايد ملحوظ شود تخلف مي كردند.

پس اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصي خود را منظور دارند و حاضر نشوند كه يك اندازه از اغراض جويي خود را فداي منافع كلي كنند و از راه صلاح خارج شده به جاي اشتغال به امور شرافتمندانه براي پيشرفت اغراض خصوصي وسايل نامناسب از تزوير و نفاق و فتنه و فساد و دسته بندي و هوچي گري به كار برند بايد حتم و يقين دانست كه باز اوضاع اين 35 سال گذشته تجديد خواهد شد ...

و اگر ملت عبرت گرفته باشد و به وظيفۀ وجداني خود عمل كند، اميدواري مي توان داشت كه روزگار محنت و ذلت سپري شود و دورۀ شرافت و سعادت و سرفرازي برسد.» (6)

 

به اين ترتيب، هنگامي كه ملت ايران مي خواست ديكتاتور و دستيارانش را به جرم پايمال كردن قانون اساسي، تجاوز به حقوق فردي و اجتماعي، اختلاس و حيف و ميل اموال عمومي و اقدام به جنايات بي شمار به پاي ميز محاكمه بكشاند، فروغي در مقام نخست وزير از مردم مي خواست كه هوچي گري نكنند تا اسرار جنايت هاي بيست ساله افشا نشود و اوضاع را چنان تفسير مي كرد كه گويا علت اصلي آن همه مظالم و مفاسد اين بوده كه مردم قدر آزادي را ندانسته و به وظايف آن قيام نكرده و از روي غرض و هواي نفس شرايط حكومت ملي را ملحوظ نداشته اند. (7)

 

فروغي طي شش ماه نخست وزيري وظايف خود را در خدمت استعمار و ارتجاع داخل به نحو احسن انجام داد و به همين دليل در اسفند سال 1320 كه كابينه اش سقوط كرد، به وزارت دربار منصوب شد. (8)

 

با وجودي كه جز رفتن رضاشاه، اصلاح و تغيير اساسي در دستگاه حكومتي به عمل نيامده بود، فروغي مردم را دعوت مي كرد كه تنها ناظر حوادث بوده و هيچ گونه اعتراض و بازخواستي نكنند.

 

 

 

محمدعلی فروغی و طرح اندیشه‌های جدید آکادمیک در عرصه سیاست و اقتصاد

 

 

محمدعلی فروغی و طرح اندیشه‌های جدید آکادمیک در عرصه سیاست و اقتصاد 

سايت متعلق به روزنامه دنيای اقتصاد

موسی غنی‌نژاد

اولین کتاب درسی اقتصاد، در ایران، تحت عنوان «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک» در سال 1323 هجری قمری با ترجمه و نگارش میرزا محمدعلی خان‌بن ذکاءالملک، مخصوص مدرسه علوم سیاسی به طبع رسید. این کتاب در واقع ترجمه خلاصه شده‌ای است از کتاب «مبانی اقتصاد سیاسی»، نوشته پل بورگار، استاد اقتصاد سیاسی دانشکده حقوق پاریس که چاپ اول آن در سال 1886 میلادی در پاریس منتشر شده است.(1) کتاب یک مقدمه و پنج بخش، یا به تعبیر فروغی «باب»، دارد که به ترتیب عبارتند از: تولید ثروت، توزیع ثروت، دوران (گردش) ثروت، مصرف ثروت و استفاده قوانین مالیاتی از علم ثروت (اقتصاد سیاسی). کتاب با تذکراتی کوتاه اما بسیار مهم درباره «قوانین طبیعی و معرفت‌های حاصل از علم ثروت» پایان می‌گیرد. کتاب بورگار دربرگیرنده همه مباحث مهم اقتصادی پایان قرن 19 است و از این جهت می‌توان آن را یک کتاب درسی کامل برای زمان خود دانست، ترجمه دقیق و در عین حال قابل فهم این اثر، معرفت اقتصادی بی‌نظیری را در اختیار فارسی زبانان یک سده پیش از این قرار داده است. نکته مهم اینجا است که این توجه شایان تحسین اولیه به علم اقتصاد در دهه‌های بعدی جای خود را به بی‌توجهی و غفلت می‌دهد. محمدعلی فروغی، بیش از سی سال پس از ترجمه این کتاب، در سخنرانی خود در دانشکده حقوق در سال 1315 شمسی، اشاره می‌کند که «بعد از این اول کتابی که در «علم ثروت» وی از فرانسه به فارسی برگردانده است، کتاب دومی پیدا نشده است.»(2) واقعیت این است که برای چاپ کتابی با همان قدر و منزلت علمی در اقتصاد سیاسی در کشور ما، می‌باید نزدیک به سی سال دیگر نیز می‌گذشت.(3) بی‌توجهی به اندیشه‌های اقتصادی مدرن، واقعیتی ریشه‌دار و پایدار در ایران معاصر است که نیازمند تحلیل‌های عمیق و جدی است.

 

 

موسی غنی‌نژاد

اولین کتاب درسی اقتصاد، در ایران، تحت عنوان «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک» در سال 1323 هجری قمری با ترجمه و نگارش میرزا محمدعلی خان‌بن ذکاءالملک، مخصوص مدرسه علوم سیاسی به طبع رسید. این کتاب در واقع ترجمه خلاصه شده‌ای است از کتاب «مبانی اقتصاد سیاسی»، نوشته پل بورگار، استاد اقتصاد سیاسی دانشکده حقوق پاریس که چاپ اول آن در سال 1886 میلادی در پاریس منتشر شده است.(1) کتاب یک مقدمه و پنج بخش، یا به تعبیر فروغی «باب»، دارد که به ترتیب عبارتند از: تولید ثروت، توزیع ثروت، دوران (گردش) ثروت، مصرف ثروت و استفاده قوانین مالیاتی از علم ثروت (اقتصاد سیاسی). کتاب با تذکراتی کوتاه اما بسیار مهم درباره «قوانین طبیعی و معرفت‌های حاصل از علم ثروت» پایان می‌گیرد. کتاب بورگار دربرگیرنده همه مباحث مهم اقتصادی پایان قرن 19 است و از این جهت می‌توان آن را یک کتاب درسی کامل برای زمان خود دانست، ترجمه دقیق و در عین حال قابل فهم این اثر، معرفت اقتصادی بی‌نظیری را در اختیار فارسی زبانان یک سده پیش از این قرار داده است. نکته مهم اینجا است که این توجه شایان تحسین اولیه به علم اقتصاد در دهه‌های بعدی جای خود را به بی‌توجهی و غفلت می‌دهد. محمدعلی فروغی، بیش از سی سال پس از ترجمه این کتاب، در سخنرانی خود در دانشکده حقوق در سال 1315 شمسی، اشاره می‌کند که «بعد از این اول کتابی که در «علم ثروت» وی از فرانسه به فارسی برگردانده است، کتاب دومی پیدا نشده است.»(2) واقعیت این است که برای چاپ کتابی با همان قدر و منزلت علمی در اقتصاد سیاسی در کشور ما، می‌باید نزدیک به سی سال دیگر نیز می‌گذشت.(3) بی‌توجهی به اندیشه‌های اقتصادی مدرن، واقعیتی ریشه‌دار و پایدار در ایران معاصر است که نیازمند تحلیل‌های عمیق و جدی است.

محمد حسین فروغی ملقب به ذکاءالملک (اول)، پدر مترجم این کتاب و رییس مدرسه علوم سیاسی، دیباچه کوتاهی بر کتاب «اصول علم ثروت» نوشته و در آن نکات مهمی را متذکر شده است(4). وی در این دیباچه می‌نویسد، «تکمیل علم ثروت در مملکت فرنگ از کارهای بزرگی است که در همین اواخر شده و فی‌الحقیقه می‌توان گفت از علوم مستحدثه است که تازه مدون گشته و مبنی بر بنا و اساسی محکم و قواعدی عقلی و حسی می‌باشد». (اصول علم ثروت، ص 3) او در ادامه تاکید می‌ورزد که به‌رغم وجود برخی مطالب مربوط به علم ثروت در برخی رساله‌ها و نوشته‌های مربوط به مملکت‌داری (سیاست مدن) در کشور ما، اما مسلما آنها فاقد آن تفصیل، اتقان، نظم و ترتیب صحیح بوده است. منظور وی از مستحدثه بود علم ثروت این است که چنین معرفتی پیش از این در دسترس دانشمندان نبوده و باید آن را از ابتدا فرا گرفت. نکته مهم دیگر، ضرورت شناخت این علم برای ممکلت‌داری است زیرا از طریق این علم است که می‌توان به کیفیات ازدیاد ثروت مملکت و دیگر امور مربوط به آن معرف حاصل کرد.

ساختار اصلی کتاب همانند همه کتاب‌های اقتصادی زمانه خود مبتنی بر توضیح نظام بازار آزاد و چگونگی عملکرد آن است. به سخن دیگر، توضیح این امر است که ثروت در جامعه با آزاد گذاشتن افراد در روابط اقتصادی میان خود و با گسترش مبادلات داوطلبانه، افزایش می‌یابد و در نتیجه تمدن و سطح رفاه مردم ارتقا پیدا می‌کند. محمدعلی فروغی اصطلاح «اقتصاد سیاسی» (اکونومی پولتیک) را هوشمندانه «علم ثروت» ترجمه کرده است. برای فارسی زبانان ناآشنا با زبان‌های اروپایی، هیچ معادل دیگری نمی‌توانست بهتر از این گویای مفهوم علم جدید باشد. به نظر می‌رسد که پس از گذشت یک سده، هنوز هم اصطلاح «علم ثروت» بیانگر مفهومی روشن‌تر از علم اقتصاد یا اقتصاد سیاسی است. مفهوم ثروت با حوایج (نیازها) انسان برای ادامه حیات تعریف می‌شود. ثروت عبارت است از هر آنچه که «لازمه بقای وجود و راحت» انسان‌ها است. نکته مهم اینجا است که «هر چه تمدن ترقی کند عده آن حوایج زیاد می‌شود.» (ص9) این واقعیت که با ترقی تمدن، انسان‌ها نیازمندتر می‌شوند یکی از بدیهیات نخستین علم مستحدثه جدید است. انسان متمدن دارای حوایجی بسیار گسترده‌تر و متنوع‌تر از انسان‌های اولیه است و اساسا تمدن و توسعه فرآیندی است که طی آن دامنه و عمق حوایج و وسایل راحتی انسان بیشتر می‌شود. علم ثروت درصدد تبیین این فرآیند است و به هیچ وجه موجد آن نیست. بسیاری از روشنفکرانی که با این علم جدید آشنایی ندارند، به ویژه روشنفکران وطنی، با غفلت از این نکته بسیار مهم، معرفت اقتصادی را نماد مادی‌گرایی و دنیاپرستی تلقی می‌کنند.

در مقدمه کتاب این نکته یادآوری می‌شود که امور مربوط به ثروت در جوامع قدیمی بسیار ساده بود و انسان‌ها به صورت خانواده‌های مجزا مایحتاج خود را تهیه می‌کردند. اما با گذر زمان و به هم پیوستن خانواده‌ها، «هیات‌اجتماعیه» (جامعه) تشکیل می‌شود و تقسیم کار، مبادله و در نتیجه «دوران ثروت» و نهایتا «توزیع ثروت» در چارچوبی خارج از روابط خانوادگی، روی می‌دهد. به این ترتیب هرکس مالک و مختار ثروتی می‌گردد که خود با «کار و زندگی و کفایت» تولید کرده است و چون انسان‌ها استعداد‌ها و ذائقه‌های متفاوتی دارند، عدم یکسانی در توزیع ثروت و حال اشخاص ایجاد می‌گردد. موضوع «علم ثروت» عبارت است از چگونگی تولید، دوران، توزیع و مصرف ثروت در هیات‌اجتماعیه (جامعه) گسترده‌ای که در آن انسان‌ها مالک و مختار نتیجه کار خود هستند. (صص12-10)این مراحل چهارگانه از تولید تا مصرف دارای «سیر و حرکتی خود به خودی و منظم» است و «هیچ حکومتی یا اداره‌ای متعهد نبوده که این حاجات ما را برآورد». به این ترتیب می‌توان گفت که «امور ثروتی در تحت قواعد طبیعی می‌باشد و علم ثروت تحقیق و بیان آن قواعد است». (ص16) لازم به تاکید نیست که اینجا منظور از قواعد طبیعی، نظم حاصل در روابط میان انسان‌ها به طور مستقل از اراده‌های خاص یا اراده حکومتی است. یکی از لوازم این علم، فن احصا La statistique یا به تعبیر امروزی آمار است، زیرا از طریق این فن است که می‌توان به محاسبه و اندازه‌گیری پرداخت. (صص 20-19)

باب اول از ابواب پنج‌گانه کتاب به موضوع تولید ثروت می‌پردازد. همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، ثروت هر آن چیزی است که مفید حال انسان باشد، یعنی رفع حاجتی کند، اما از آنجا که، «حوایج انسان تغییر‌پذیر است معلوم می‌شود که فایده اشیا هم ثابت نیست و تغییر می‌کند یعنی فلان‌چیز که حالا به واسطه رفع حاجتی مفید می‌باشد ممکن است بعدها بی‌فایده شود به واسطه اینکه آن احتیاج از آنان سلب شده، مثلا امروز مردم به بعضی مصنوعات ذوق و میل دارند. اگر این ذوق برطرف شود آن مصنوعات که امروز مفید است و ثروت محسوب می‌شود از فایده می‌افتد و از رتبه ثروت خارج می‌گردد» (ص26) این تصور از ثروت در واقع انعکاس‌دهنده رویکرد ذهنی به موضوع ارزش اقتصادی است. فایده صرفا مربوط به خاصیت فیزیکی یا طبیعی اشیا نیست، بلکه بستگی به حوایج یا خواسته‌های انسان‌ها دارد و مستقل از اینها معنا ندارد. ثروت منحصر به اشیای ضروری نیست بلکه شامل «حوایج تفننی» نیز می‌شود. «به عبارت اخری، همچنان که لفظ ثروت در این علم با معنی متعارفی آن قدری تفاوت دارد، لفظ فایده هم در علم ثروت با معنی متعارفی آن اندک اختلافی دارد».(ص26)

اما تولید ثروت نیازمند سه چیز است: اول، طبیعت و قوای طبیعت، دوم، کار که عبارت است از سعی انسان در تولید ثروت و سوم، سرمایه که نتیجه کار سابق است و جمع و ذخیره شده برای اینکه قوه انسان را در تولید ثروت زیاد کند. (ص29) آنچه در طبیعت وجود دارد بدون کار و تلاش انسان قابلیت تبدیل شدن به ثروت را ندارد. به سخن دیگر، میزان تولید ثروت تابعی از کار انسان‌ها است. بنابراین هرآنچه میل انسان را به کار و تلاش بیشتر کند، موجب ازدیاد ثروت و پیشرفت خواهد شد. عللی که میل انسان را به کار زیاد می‌کند متعدد است، اولین و مهم‌ترین آنها آزادی کارگر است. اگر شخص آزاد نباشد که برای خود کار کند و مجبور باشد که مانند بردگان برای دیگران زحمت بکشد، شوق به کار پیدا نمی‌کند.

غلام (برده) رغبت به کار ندارد، زیرا که نتیجه آن عاید خود او نیست و تن به کار نمی‌دهد مگر از ترس آزار و اذیت صاحب اختیار خود. (ص52) تجربه تاریخی نیز نشان می‌دهد که هرجا آزادی انسان‌ها جایگزین رسم غلامی (بردگی) شده، مانند آمریکا در قرن نوزدهم، آثار خیر آن نه فقط از جهت انسانیت و رحم و مروت، بلکه به لحاظ قواعد علم ثروت نیز بروز کرده است.

علاوه بر آزادی، امنیت نیز عامل مهمی در میل انسان به کار کردن است. کارگر باید مطمئن باشد که حاصل تلاش او به هدر نمی‌رود و نصیب خود وی می‌گردد. «مردم باید مالک مال خود باشند و به اعتبار و استحکام معاملات و عقود معاهدات هم اطمینان داشته باشند.»(ص53) قوانین و ترتیبات دولتی و حکومتی باید طوری باشد که امنیت و آزادی شخصی (فردی) را حفظ کنند چرا که «سعادت و اعتبار ملک و ملت» به آنها بسته است. (ص 54)

اما بعضی اشخاص با آزادی اقتصادی مخالفند و می‌گویند اداره تولید ثروت بهتر است تحت اختیار حکومت و دولت درآید. «جماعتی می‌گویند دولت باید تمام قوای صنعتی را به دست خود بگیرد، یعنی متصدی کل شود و حال آنکه، قطع نظر از ظلم و جوری که ناچار دولت در این صورت بالنسبه به اشخاص در تعیین شغل و محل کارایشان خواهد کرد، چطور می‌تواند از عهده این امر برآید، چه باید اطلاع کامل از مقتضیات ثروتی محل داشته باشد و حال آنکه این مقتضیات متصل در تغییر است. نیز باید سلیقه و ذوق و استعداد و کفایت هرکس را به‌خوبی بداند و در این باب اشتباه نکند و چنین چیزی ممکن نیست». (ص 94) اینجا در واقع تاکید بر نامطلوب بودن و مهم‌‌تر از آن غیرممکن بودن اداره امور اقتصادی مردم توسط دولت است. اگر انسان‌ها در امور ثروتی (اقتصادی) آزادی داشته باشند برحسب صرفه شخصی و مسوولیتی که در کار خود دارند موجب پیشرفت امور خواهند شد. اما در صورتی که این امور به دولت واگذار شود به علت بی‌تفاوتی و تعلل و تانی موجود در دستگاه دولتی، پیشرفتی در کارها صورت نخواهد گرفت. نویسنده می‌گوید بعضی دیگر از افراد، دخالت محدود دولت را به منظور رفع برخی بی‌عدالتی‌ها توصیه می‌کنند. «این عقیده هم باطل است و باید مردم در امور صنعتی آزادی مطلق داشته باشند اگرچه بعضی خبط و خطاها هم بکنند.» (ص 94) خبط و خطاهای مردم با محسناتی هم همراه است و از تحمل آنها گریزی نیست، اما دولت اگر مداخله کند مشکلات بی‌حد می‌شود و ضررهای فاحش به صنایع وارد می‌آورد و علاوه بر اینها در همت مردم برای کار کردن رخوت ایجاد می‌نماید و موجب می‌شود مردم دست و دلشان درپی کار نرود. (ص 95)

در تولید ثروت چندان تفاوت نظری میان اندیشمندان وجود ندارد و همگی بر اهمیت کار و سرمایه در ازدیاد ثروت رای مشترک دارند. اما در توزیع ثروت «اختلاط اقوال» بیشتری وجود دارد چرا که وضع توزیع ثروت اگر خوب نباشد می‌توان آن را تغییر داد و ظاهرا مانند تولید نیست که تابع قوانین طبیعی و غیرقابل تغییر است. در «ملل متمدنه» تولید ثروت در سایه سخت‌کوشی و ازدیاد سرمایه افزایش چشم‌گیری یافته اما، «توزیع طوری است که اموال ما بین مردم بالسویه منقسم نیست، بعضی متمول و غنی یا مرفه و آسوده‌اند، برخی متوسط یا فقیر و مستاصل می‌باشند. بنابراین .... جماعتی به عنوان عدالت، طالب ترتیبی می‌شوند که این نتایج بد در آن حاصل نشود.» (ص 133) نویسنده توضیح می‌دهد که همان‌گونه که پیشرفت تمدن مستلزم ترتیب خاصی از روابط تولیدی است، نیازمند نظام توزیعی معینی نیز است و این دو درحقیقت از هم جدا نیستند. در واقع دو نوع ترتیب توزیع ثروت قابل تصور است، ترتیب جبری و ترتیب اختیاری. در اولی رییس قوم یا رییس دولت، ثروتی را که تولید می‌شود ضبط می‌کند و بعد سهم هرکسی را معین می‌نماید. اینجا مالکیت شخصی وجود ندارد و اموال به اشتراک است. ترتیب دیگر، آزادی تملک ثروت است و مبتنی بر دو قاعده است، اختیار در اموال و اختیار در معاهدات. البته ترتیبات دیگر هم می‌توان تصور کرد که بین آن دو باشد، یعنی ترکیبی از مالکیت اشتراکی (دولتی) و شخصی که در این صورت توزیع قدری به جبر است و قدری به اختیار. (ص 135)

مالکیت شخصی در همه ادوار تاریخ بشری وجود نداشته و تنها زمانی به وجود آمده که برای ترقی ضرورت داشته است. این نوع مالکیت که در جوامع متمدن رواج یافته و در واقع علت ترقی این جوامع بوده، «نتیجه فکر و تدبیر مردم و مبنی بر معاهده و تبانی نیست، یعنی کسی آن را وضع ننموده که بعد بتوان آن را تغییر داد و ترتیب دیگری پیش گرفت. این ترتیب برای ترقی هیات اجتماعیه (جامعه) ضروری بوده و باالطبیعه برقرار شده و تکمیل می‌یابد و نتیجه قانون ضروری ارتقای عالم است». (ص 139) جوامع اولیه دارای مالکیت اشتراکی بودند اما این وضع به تدریج تغییر یافته و برحسب ضرورت ترقی، مالکیت شخصی پدید آمده است که البته ابتدا اشکال محدودتری داشته و منحصربه اموال منقول بوده، اما بعد به اموال منقول نیز گسترش یافته است، صرفه شخصی عامل اساسی در پیشرفت اقتصادی و تولید ثروت است، «در امور ثروتی مردم اهتمام نمی‌نمایند مگر وقتی که مطمئن باشند که ثروتی را که تولید می‌کنند عاید خودشان می‌شود و از آن متمتع می‌گردند.» از این واقعیت می‌توان نتیجه گرفت که «مالکیت شخصی، بالضروره، باید همراه آزادی کار باشد و همین که کثرت جمعیت به جایی رسید که ثروت زیادی باید تولید شود، مالکیت شخصی و آزادی کار باید معمول گردد.» (ص147) تاکید بر توام بودن ضروری مالکیت شخصی و آزادی نکته اساسی و بسیار مهمی است که همچنانکه پیشتر خواهیم دید، عادلانه بودن توزیع ثروت براساس مالکیت شخصی عمدتا براساس آن می‌تواند تبیین گردد.

اثبات ضرورت مالکیت شخصی جهت افزایش تولید ثروت، برای مناسب بودن توزیع، مبتنی بر چنین مالکیتی کافی نیست. با توجه به نابرابری‌های بعضا غیرقابل توجهی در جوامع مبتنی بر مالکیت شخصی، چگونه می‌تواند از درست بودن یا عادلانه بودن توزیع ثروت در این جوامع سخن گفت؟ نویسنده دو دلیل عمده برای توجیه عادلانه بودن نظام توزیع مبتنی بر مالکیت شخص می‌آورد، یکی اینکه چنین مالکیتی شرط لازم برای ترقی است و ترقی نمی‌تواند با عدالت منافات داشته باشد و دیگر اینکه مالکیت شخصی یکی از لوازم ترتیب آزادی و اختیار است و عدالت بدون آزادی معنا ندارد. «اگر بخواهیم صحت مالکیت شخصی را محل تامل قرار بدهیم، باید کلید ترتیب آزادی و اختیار انسان را تحت ملاحظه درآوریم و گوییم اگر عدل این است که اشخاص در کارهای خود آزاد باشند و خودشان مسوولیت آن کارها را داشته باشند، مالکیت مبنی بر عدالت است و الافلا.» (ص157)

هدف از تشکیل جوامع انسانی ترقی اعضای این جوامع است و اساسا جامعه وسیله حفظ و حراست اعضای آن است. بنابراین هر ترتیبی که وضع شود باید ترقی کل جامعه را بیشتر از افراد خاص رعایت کند. بنابراین عدالت ایجاب می‌کند که میان اعضای جامعه تساوی حقوق برقرار باشد و همه بتوانند به یکسان از «هیات اجتماعیه» بهره برند. ترتیب آزادی به علت اینکه هم موجب ترقی کل جامعه و نیز برقراری تساوی حقوق می‌گردد. لذا مبنی بر عدالت است. در چنین وضعی چون هر فردی مختار اعمال خویش است و هیچ قانون منع و انحصاری در کار نیست، هر کس حق دارد در همه چیز ادعا داشته باشد و پیشرفت ادعای او فقط به لیاقت و کفایت و همراهی بخت و اتفاق بستگی دارد. اما عده‌ای این استدلال را نمی‌پذیرند و می‌گویند چون همیشه بخت و اتفاق با کفایت و لیاقت همراه نیست بنابراین تمام مردم با وجود داشتن مساوات حقوقی، در تمتع و بهره بردن یکسان نیستند پس دولت باید در امور تولید و توزیع ثروت دخالت کند و برابری میان مردم را برقرار سازد. نویسنده معتقد است که با چنین کاری عدالت استقرار نخواهد یافت، «زیرا که، بالضروره برای اجرای این ترتیب باید از بعضی گرفته، به بعضی دیگر داد و این عدالت و مساوات نیست که اشخاص قابل را به کار وادارند و حاصل زحمت ایشان را به اشخاص ناقابل بدهند.» (ص159) او در ادامه می‌گوید حتی اگر دولت به چنین کاری دست یازد نمی‌تواند اختلاف احوال میان مردم را از میان بردارد زیرا همین اختلاف وسیله ترقی و علت تمدن است. توزیع برابر ثروت موجب از میان رفتن رقابت و انگیزه برای کار و تلاش بیشتر می‌شود و به این ترتیب اسباب ضعف و تنزل و فقر و هلاک مردم فراهم می‌گردد. پس چاره‌ای جز اکتفا به تساوی حقوق نیست و ایجاد تساوی در احوال (ثروت) نه مطلوب است و نه ممکن. درست است که با ترتیب آزادی در این دنیا ظلم و تعدی و بی‌عدالتی محو نمی‌شود، «یعنی افراد ناس همیشه آزادی خود را به مصرف صحیح نمی‌رسانند و تکلیف خویش را در مشاغل مختلفه که نصیب ایشان می‌شود درک نمی‌کنند و سعی و کار انسان به شکل کشمکش و جدال است نه به طور معاونت، ولی این معایب و مفاسد که اسباب تاسف می‌باشد، نتیجه نقض و عیب طبیعت انسان است و تقصیر ترتیب (آزادی) نیست. به عبارت اخری، بنابراین ترتیب بر عدل است ولی اجرای این عدل، منوط به ترقی اخلاق مردم باشد و مخصوصا موقوف به اینکه قدر خود را بدانند و غیرت و مروت داشته باشند. (ص 162)

باب سوم کتاب به موضوع دوران ثروت اختصاص دارد که در آن معاوضه (مبادله)، پول، اعتبار و تجارت مورد بحث قرار می‌گیرد. در فصل اول این باب که عنوان «معاوضه و تحقیق در باب ارزش» را دارد، نظریه ارزش مورد بررسی قرار می‌گیرد. چگونگی تشکیل قیمت‌ها در بازار و قانون عرضه و تقاضا مباحث اصلی این فصل است. ارزش کالاها به فایده و کمیابی آنها بستگی دارد. «اما درجه فایده و عزت (کمیابی) اشیا به اختلاف اشیا و اشخاص و اوقات بسیار مختلف می‌شود، چه بدیهی است که برای یک شخص اشیای مختلف به درجات مختلف فایده و عزت دارد. از آن طرف، اکثر اوقات یک شیئی را دو نفر به یک درجه مفید و عزیز نمی‌دانند. از این گذشته، حال و خیال انسان در اوقات مختلف به اختلاف حوایج و کیفیات عدیده تفاوت می‌کند و ممکن است چیزی را که سابقا مفید می‌دانستیم حالا ندانیم یا شیئی را که عزیز می‌پنداشتیم وافر شود و از عزتی که داشت بیفتد و بالعکس»(صص‌ 5-234)

براساس این رویکرد ذهنی است که ارزش و قیمت بازار توضیح داده می‌شود. علت اصلی مبادله دو شیئی برای طرفین مبادله این است که آنها ارزش یکسان برای هرکدام از طرفین ندارند وگرنه مبادله‌ای صورت نمی‌گرفت. (صص6-235) در مبادله آزاد میان خریداران و فروشندگان در بازار، قیمت جنس براساس مقدار عرضه و تقاضا معین می‌گردد. (5) براساس قانون عرضه و تقاضا که اهم قوانین علم ثروت است، ثمن (قیمت) واحدی برای جنس تعیین می‌شود به طوری که هرکسی می‌تواند به آن قیمت معامله نماید. این قیمت چون با رضایت معامله‌کنندگان شکل می‌گیرد و برای هیچ‌کس اجباری در خرید یا فروش نیست، بنابراین «این ثمن (قیمت) را ثمن عادله می‌گویند» ‌(ص239) قیمت عادلانه تنها در شرایط رقابت آزادانه قابل تصور است و گرنه در وضعیت انحصاری، معامله می‌تواند سرخود باشد و فروشنده قادر است به هر قیمتی که میل دارد جنس خود را بفروشد. (ص242)

مصرف ثروت موضوع بحث باب چهارم است که در آن مصرف، پس‌انداز و تاثیر آنها بر سرمایه‌گذاری و تولید ثروت مورد بررسی قرار می‌گیرد. درباره موضوعاتی مانند انجمن‌های تعاونی مصرف، شرکت‌های بیمه، صندوق‌های پس‌انداز و کمک‌های اجتماعی عمومی، در این بخش بحث می‌شود. اینجا به تجارب برخی کشور‌های اروپایی در زمینه دخالت دولت در هدایت جریان مصرف ثروت و دستگیری محتاجان اشاره می‌شود.

عنوان باب پنجم «استفاده قوانین مالیاتی از علم ثروت» است که در آن از چگونگی مخارج دولت (بودجه) و حدود دخالت دستگاه‌های حکومتی در امور ثروتی (اقتصادی) سخن گفته می‌شود. اگر در گذشته دولت‌ها در همه امور مردم امر و نهی می‌کردند و حق مالکیت را تحدید و اعمال افراد را نظارت می‌نمودند، به برخی انحصار و امتیاز می‌دادند و مانع فعالیت برخی دیگر می‌شدند، امروزه با ترقی جوامع این‌گونه اجبار‌ها ضرورتا جای خود را به اختیار و آزادی داده است. «این سیر ملت و دولت امری طبیعی و قهری است و هر قومی که در راه ترقی می‌باشند بالضروره در این ارتقا قدم می‌زنند. چون به تاریخ رجوع کنیم این مدعا ظاهر می‌شود و اگر از علم استفاده نماییم، علت آن معلوم می‌گردد و می‌فهمیم که چون روابط مردم در هیات اجتماعیه زیاد و مفصل و معقد شد، دولت از عهده اداره تمام آنها برنمی‌آید و قوه قادرتری لازم می‌شود و جانشین آن می‌گردد و آن قوه اختیار افراد می‌باشد»(ص397)

البته منظور این نیست که با پیشرفت جوامع ضرورت وجود دولت منتفی می‌شود چرا که برقراری امنیت خارجی و داخلی، اجرای معاهدات، منع تقلبات، حمایت ضعفا و نسوان، صغیرها و مجانین، حفظ جنگل‌ها و وضع برخی احکام برای حفظ صحت و همچنین ساختن و نگهداری طرق و شوارع و بنادر و منار‌های بحری و اداره مسکوکات و تعلیم و تربیت مردم وظیفه دولت است. (ص398) سوای مواردی که ذکر شد، دخالت دولت جایز نیست و باید به مردم آزادی مطلق داد تا امور خود را اداره کنند. «در امور ثروتی (اقتصادی)، اختیار افراد حقیقتا بر اقدام دولت مزیت کلی دارد و باید مردم به آزادی، ثروت را تولید کنند و توزیع نمایند و به دوران بیاندازند و به مصرف برسانند و اگر دولت بخواهد در این باب مداخله کند و بعضی را ترغیب نماید و از برخی طرفداری کند، سنگ راه مردم می‌شود و ممکن است مرتکب ظلم و تعدی شود، چه، مساعدت با جماعتی، ظلم در حق جماعت دیگر است.» (ص398)

کتاب با تذکراتی درباره «قوانین طبیعی و معرفت‌هایی که از علم ثروت حاصل می‌شود» پایان می‌گیرد. در این تذکرات اساسا روی آزادی و مالکیت شخصی تاکید می‌شود. از معرفت‌های علم ثروت معلوم می‌شود که بنیاد ترقی جوامع مبنی بر ترتیب آزادی است، که جایگزین استبداد حکومتی می‌شود. تصور اینکه آزادی به هرج‌ومرج می‌انجامد باطل است زیرا، «عمل افراد بی‌قاعده نیست بلکه تابع قوانین ثروتی (اقتصادی) است و این قوانین، از قبیل قانون رقابت و همکاری و عرضه و تقاضا و قیمت عادلانه، قهرا به میان می‌آید و تولید و دوران ثروت را سریع می‌نماید و تبذیر و امساک را معتدل می‌کند و چون مزد را متناسب با خدمت کرد، توزیع ثروت را عادلانه می‌نماید .... نفع شخصی چون با نفع عمومی مطابق است، لهذا هر کسی برای فرد کار می‌کند برای عموم کار کرده، از طرف دیگر هر فردی به منافع خود بصیرتر از دیگران است، لهذا قوانین ثروتی(اقتصادی) اگر به آزادی مقرون باشد، تولید، دوران و توزیع ثروت را در تحت صحت و مناسبت و اعتدالی درمی‌آورد که اگر هم کامل نباشد بهتر از ترتیبی است که از تسلط حکومت ممکن است پیش آید.» (ص 425) با این همه، برخی اشخاص هنوز دخالت دولت را تجویز می‌کنند و معتقدند که برای رفع مشکلات، نارسایی‌ها و بی‌عدالتی‌ها اقتصادی چنین کاری ضرورت دارد. «ولی علم ثروت در این تردید نیست و قطع دارد که توسل به دولت بیجا و حرکت قهقرا است و نباید از دولت متوقع بود که متکفل و متقلد تمام امور مردم باشد بلکه راه ترقی این است که مردم اجتماع‌های آزاد تشکیل دهند و امور خود را بدان وسیله گذرانند. این است معرفت‌هایی که از علم ثروت حاصل می‌شود ... علم ثروت وسیله ازدیاد سعادت انسان را این می‌داند که مردم آزاد و مختار اعمال خود باشند و نتیجه آن اعمال عاید خودشان شود.» (ص 427) بیش از یک صد سال پیش علم اقتصاد با قلم شیوای محمدعلی فروغی این‌گونه ترجمه و معرفی شده بود. امروزه پس از این همه سال، ما در چه مرحله‌ای از فراگیری این علم قرار داریم؟

 

یادداشت‌ها

1 - Beauregard, Paul (1886), Elements D’Economie Politique, Paris

2 - خلاصه کنفرانس محمدعلی فروغی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی، نشریه تعلیم و تربیت، دی ماه 1315، به نقل از چنگیز پهلوان، ریشه‌های تجدد، نشر قطره، ص 330

3 - کتاب «اقتصاد» نوشته پل ساموئلسن با ترجمه دکتر حسین پیرنیا و همکاران در سال 1343 از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انتشار یافت.

4 - کتاب «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پولتیک» پس از نزدیک به یک قرن، توسط انتشارات فرزان‌روز‌ در سال 1377 تجدید چاپ شده است. ارجاعات ما به صفحات این چاپ جدید خواهد بود.

5 - محمدعلی فروغی واژه Valeur را قیمت و prix را ثمن ترجمه کرده است. در فارسی امروزی ما اولی را ارزش و دومی را قیمت اطلاق می‌کنیم.

میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک فروغی پشت میز ریاست مجلس شورای ملی

مناصب و فعاليت هاي محمد علي فروغي

 



 

مناصب و فعاليت هاي محمد علي فروغي

موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي  ‌

 

محمد علي فروغي در سال 1254شمسي در تهران متولد شد. پدرش محمدحسين ـ ذكاءالملك ـ از اديبان، شعرا و دانشمندان عصر ناصرالدين شاه قاجار بود . گفته مي شود جد اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان سکنی گرفت و مسلمان شد. پدر فروغی، محمد حسین ذکاءالملک متخلص به فروغی، از معاریف فرهنگی زمان خود به شمار می رفت. فروغي در خلال تحصيلات خود زبان عربي و فرانسه و علوم رياضي‌، فيزيك‌، شيمي و طبيعي را فراگرفت و در دارالفنون به تحصيل در رشته پزشكي و داروسازي مشغول شد، اما پيش از پايان تحصيلات، اين رشته را رها كرده و به تحصيل فلسفه و ادبيات و تكميل زبانهاي فرانسه و انگليس روي آورد . فروغي در حين تحصيل، تحت تأثير ميرزاملكم خان كه از پيش‌كسوتان ترويج فرهنگ غرب و فراماسونري در ايران بود، قرار گرفت و به تدريج خود به يكي از برجسته‌ترين متفكران غربگرا در ايران تبديل شد. فروغي كه مترجم اسناد بنيادين فراماسونري از زبان فرانسه به فارسي بود، در 32 سالگي از بنيانگذاران لژ بيداري در ايران گشت . او مشاغل دولتي خود را با مترجمي در وزارت انطباعات‌ (وزارت ارشاد) آغازكرد و سپس در سالهاي آخر حكومت مظفرالدين شاه مدرس مدرسه عالي علوم سياسي و رئيس دارالانشاء گرديد . او در اين سالها كتابهاي «ثروت ملل‌« و «تاريخ ملل مشرق زمين‌« را ترجمه كرد. در سال 1286 شمسي و با فوت پدرش - ذكاءالملك - ، لقب و شغل او به فرزندش داده شده و فروغي به رياست مدرسه عالي علوم سياسي رسيد . پس از صدور فرمان مشروطيت و تشكيل مجلس شوراي ملي، به وساطت صنيع الدوله ( اولين رئيس مجلس ) تصدي دبيرخانه مجلس را بر عهده گرفت و تشكيلاتي مطابق با مجالس اروپايي پي‌ريزي كرد و در دوره دوم مجلس شوراي ملي وكيل و به رياست مجلس برگزيده شد.

 

فروغي در دوره سوم نيز وكيل شد اما چند ماهي بيشتر درمجلس نماند و در 1290 شمسي در كابينه صمصام السلطنه بختياري‌ به وزارت ماليه ، در كابينه مشيرالدوله بعنوان وزير عدليه‌ ، در كابينه مستوفي وزير خارجه‌ ، در كابينه مجدد مشيرالدوله نيز وزير ماليه بود و در نهايت به رياست ديوان عالي كشور منصوب شد و با همين سمت از طرف آخرين دولت قاجار به عنوان رئيس هيأت نمايندگي ايران راهي كنفرانس صلح ورساي در پاريس شد .

 

فروغي پس از دوسال اقامت در اروپا به ايران بازگشت و در كابينه مستوفي الممالك وزير خارجه‌، در كابينه مشيرالدوله وزير ماليه و در كابينه‌هاي رضاخان دوبار وزير خارجه و وزير ماليه شد. پس از انقراض سلسله قاجار، مدتي كفالت نخست‌وزيري را عهده‌دار شد و در مجلس تاجگذاري رضاخان گرداننده اصلي مراسم بود.

 

فروغی در به قدرت رسیدن رضا خان و تأسیس سلسه پهلوی نقش اساسی داشت. حسین مکی می نویسد: «فروغی از بدو پیداش رضا خان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد"تمرکز حکومت و قدرت"و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرد، و در بسیاری بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بود».

 

فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضا خان، تمامی عناصر شووینیسم شاهنشاهی وباستان گرایی را،که بعدها توسط پیروان وشاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج راپادشاهی پاک زاد و ایران نژادو وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملق آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق گویی از رضا خان نیاز نداشت. او می خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید با رضاخان چگونه سلوک کرد و به رضا خان بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد!...او اینک شاه شاهان و وارث تاج و تخت کیان و جانشین کوروش و داریوش و نوشیروان است! انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی هایی مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان در نام نیز یگانه و بی همتا بماند...همه این اقدامات یک هدف داشت؛ ترویج اندیشه و روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز،که در شاه نه انسانی مانند سایر انسان ها، بلکه ابر مرد و حتی"نیمه خدا" است.زیرا، تنها چنین شاهی است که می تواند به عنوان یک دیکتاتور مطلق العنان بر تودۀ عوام فرمان راند و سلطۀ سیاسی- فرهنگی نو استعمار را تأمین کند.فروغی شخصا چنین باوری داشت و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می دانست.

 

محمدعلي فروغي در كابينه مستوفي الممالك در سال 1305 شمسي ، وزير جنگ شد. سپس به سفارت كبراي ايران در تركيه منصوب شد و در اين ايام توانست روابط بسيار نزديكي با کمال آتاتورک رئيس جمهور و عصمت اينونو نخست وزير و ساير مقامات ترک ايجاد نمايد . فروغي از اين نزديکي حسن استفاده کرده و موجبات سفر رضاشاه را به آن کشور فراهم كند . غرض و نيت فروغي از اين سفر آن بود که شاه از نزديک با مظاهر تمدن اروپا که به وضع شاياني در ترکيه رواج پيدا کرده بود آشنا شود و بعد به عنوان سوغات قسمتي از آن تمدن را در ايران پياده کند. رضاشاه روز دوازدهم خرداد 1313 عازم ترکيه شد و مدت چهل روز در ترکيه باقي ماند و پس از بازگشت به ايران تصميم گرفت ايران را از لحاظ ظاهري به پاي ترکيه برساند. تغيير کلاه، کشف حجاب، تاسيس دانشگاه. تمام آنها سوغات ترکيه بود. فروغي با مهارت خاص موفق به انجام خواسته هاي خود شد بدون اينکه شخصاً قدمي برداشته باشد. رضاشاه پس از بازگشت از سفر اروپا قدم هايي برداشت که تماماً ناشي از بازديد ترکيه بود؛ جشن هزاره فردوسي، تاسيس دانشگاه تهران، تاسيس فرهنگستان زبان، پيمان سعدآباد، کشف حجاب و کلاه شاپو.

 

مجددا وي در كابينه مخبرالسلطنه در سال 1306 شمسي ابتدا وزير اقتصاد و سپس وزير خارجه شد و در شهريور 1312 مجدداً رئيس الوزرا شد و در آذر ماه سال 1314 پس از واقعه مسجد گوهرشاد ، از رئيس الوزرايي عزل و بركنار شد .

 

در واقعه مسجد گوهرشاد ، فروغي رئيس دولت و بهترين رئيس الوزراي رضاشاه با اسدي – استاندار خراسان كه در پياده سازي برنامه هاي رضاشاه در كشف حجاب و جايگزيني كلاه پهلوي به خوبي عمل نكرده بود - قرابت داشت. دو تن از دختران فروغي عروس اسدي بودند. طبعاً فروغي در مقام شفاعت برآمد ولي شاه به اندازه يي عصباني و مشوش بود که نه تنها شفاعت او را نپذيرفت بلکه به وضع موهن و زننده يي او را از کار برکنار ساخت و اسدي را هم اعدام کرد. پس از اعدام محمدولي اسدي از علي اکبر اسدي نماينده مجلس سلب مصونيت شد. او را هم به زندان بردند و ديگر فرزندان اسدي هم گرفتار شدند و به اين ترتيب دوره دوم نخست وزيري محمدعلي فروغي پايان يافت. فروغي مغضوب شد، در خانه خود نشست و در را به روي همه بست. شش سال تمام خانه نشين بود و در تمام اين مدت رضا شاه حتي يک بار هم سراغي از او نگرفت. اما از نظر خود فروغي اين دوران پر بارترين دوران زندگي او به شمار مي آيد، زيرا طي اين سالهاي انزوا و گوشه گيري بود که آثاري چون " سير حکمت در اروپا " و " حکمت سقراط " و " آئين سخنوري " را تحرير و به تحقيق در آثار بزرگان ادب فارسي و تصحيح و نشر نسخات صحيح آنها از جمله گلستان و بوستان سعدي، و مقابله و تصحيح شاهنامه فردوسي و خمسه نظامي پرداخت.

 

گفته مي شود فروغی در سال هایی که به ظاهر خانه نشین شده بود، به جذب استعدادهای علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک های بی دریغ مادی و سیاسی خود آن ها را مورد حمایت قرار داد و بدینسان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت. بیهوده نیست که مجتبی مینوی در رثای سی سالگی در گذشت فروغی می گوید: «تمام دورۀ درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغی ها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود».

 

در شهريور 1320، هنگامي که ايران از شمال و جنوب مورد تهاجم نيروهاي روس و انگليس قرار گرفت، رضا شاه يکبار ديگر به ياد فروغي افتاد و براي نجات خود از مخمصه اي که در آن گرفتار شده بود به وي متوسل گرديد. نصرالله انتظام رئيس تشريفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهريور ماه 1320 شخصا براي آوردن به سعد آباد به دنبال او رفته بود، در خاطرات خود از نخستين برخورد رضا شاه و فروغي بعد از گذشت قريب به شش سال مينويسد که فروغي بدون اينکه عذر و بهانه اي براي قبول مسئوليت در آن موقع خطير بياورد تکليف نخست وزيري را پذيرفت و در پاسخ رضا شاه گفت " اگر چه پير و عليل هستم ولي از خدمت دريغ ندارم".  رضا شاه برخلاف معمول که وزيران را خود تعيين مي کرد به فروغي گفت که در انتخاب وزراي کابينه خود آزاد است. انتظام در دنباله خاطرات خود مي نويسد " فروغي عرض مي کند که چون همه خدمتگزارند فعلا حاجت به تغييري نيست. شاه مي گويد پس سهيلي وزير خارجه شود و عامري به وزارت کشور برود".

 

بعد از خلع رضا شاه از سلطنت و انتقال آن به محمد رضا شاه وليعهد او، مهمترين اقدام کابينه جديد فروغي امضاي پيمان سه جانبه بين ايران و انگلستان و شوروي بود، که ضمن آن دولتين انگليس و شوروي در ازاء همکاري هاي ايران با متفقين در زمان جنگ، استقلال و تماميت ارضي ايران را تضمين نموده و متعهد شده بودند شش ماه بعد از خاتمه جنگ نيروهاي خود را از ايران خارج نمايند.

 

فروغي پس از قريب به يکماه ترديد و دودلي سرانجام تصميم گرفت که کابينه خود را ترميم کند و با تغيير چند وزير رضايت اکثريت نمايندگان را جلب نمايد، ولي بعد از معرفي وزيران جديد به مجلس فقط 66 نفر از 112 نماينده حاضر در مجلس به دولت او راي اعتماد دادند، و فروغي با اعلام اين مطلب که با چنين اکثريت ضعيفي نمي تواند به کار ادامه دهد، از مقام نخست وزيري استعفا داد.

 

فروغي بعد از کناره گيري از مقام نخست وزيري، به اصرار محمد رضا شاه که به راهنمائي و مشاورت او احتياج داشت، وزارت دربار را پذيرفت و تا زمان مرگ خود اين سمت را در اختيار داشت. فروغي در اوايل وزارت دربار خود هم در تعيين خط مشي سياسي مملکت نقش عمده اي داشت و سهيلي نخست وزير وقت در تمام مسائل مهم به سياست داخلي و خارجي کشور با او مشورت مي کرد، ولي با سقوط کابينه سهيلي در مردادماه 1321 و انتخاب قوام السلطنه به مقام نخست وزيري از نفوذ او کاسته شد.

 

بايد گفت كه فروغی در سه مقطع حساس حیات سلسلۀ پهلوی نقش اصلی داشت: او نخستین رئیس الوزرای رضا خان بود که"شنل آبی"سلطنت را در مراسم تاجگذاری بر دوش او استوار ساخت. سپس در سال های1312-1314که رضا خان مأموریت یافت تا مهلک ترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد سازد، و برنامه هدم حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام زدایی را با خشونت و سبعیُت به اجرا در آورد، باز فروغی نخست وزیر بود. و فروغی آخرین رئیس الوزرای رضا خان بود که در لحظات ترس و دلهرۀ"دیکتاتور"به فریاد او رسید وبه خاطر خدمات بزرگش بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد، و بالاخره به عنوان نخستین نخست وزیر پهلوی دوم، تاج شاهی را بر فرق محمدرضا نهاد. برخی محققین بر اساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجه بریتانیا(که از سال1972استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعیین محمدرضا پهلوی به عنوان شاه ایران رد می کنند و آن را نتیجۀ عمل مستقل و سریع فروغی می دانند. یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط می کنند. این ادعا در واقع تأثیر پذیری از تلاش خود مقامات انگلیسی است،که کوشیده و می کوشند تا مداخلۀ خود در امور داخلی ایران گرده پوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بین المللی در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند...بنابراین عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که انگلستان رسما نظر دهد، بدان معنا نیست که او مستقل از انگلیسی ها عمل کرده و مقامات لندن در این ماجرا دخالتی نداشته اند... در این میانه آنچه جالب است نقش فروغی در این ماجرا است. فروغی نه به عنوان یک مهره وعامل، بلکه به عنوان یک سیاست پرداز بسیار مؤثر عمل کرد و اهمیت و پرستیژ او بدان حد بود که سرویس اطلاعاتی از آن برای اقناع مقامات مهمی چون سر آنتونی ایدن(وزیر خارجه) استفاده می کرد. به عبارت دیگر، نظریۀ فروغی نقش اصلی و تعیین کننده در تعیین سیاسنت خاور میانه ای انگلستان در ایران داشت.

 

فروغي در پنجم آذر 1321 پيش از آن كه به عنوان سفيركبير ايران عازم امريكا شود، در 67 سالگي و در ششم آذرماه سال 1321 شمسي ، ساعت 10شب بر اثر بيماري ممتد قلبي، جهان را بدرود گفت و در ابن بابويه در مقبره خانوادگي به خاك سپرده شد.

 

فروغي در مجموع سه بار رييس ديوان عالي كشور، سه نوبت نخست وزير، سه نوبت وزير جنگ‌، سه دوره وزير ماليه‌، سه دوره وزير خارجه و يك بار وزير عدليه شد.

 

وي در دو دهه اول حکومت اول پهلوي منشأ خدمات مهمي به اين خاندان شد. رضاخان را به کمک جمعي از دوستان رضاشاه کرد و حتي در 6 سال آخر حکومت رضاشاه كه مغضوب و خانه نشين بود، هيچگاه پشت به حکومت پهلوي نکرد و در يورش متفقين به ايران ، رضاشاه را كه حکومتش در شرف نابودي بود ، ياري داده و به كمك پسرش شتافت و زمينه ساز سلطنتي 37 ساله براي محمدرضا پهلوي شد

 

مي گويند فروغی حلقۀ واسطۀ نسل کهن فراماسون های عهد قاجار(ملکم ها و مشیرالدوله ها) با فراماسون های نسل بعد است. او در حلقه ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران(حسن پیرنیا،تقی زاده، محمود جم ، علی منصور، ابراهیم حکیم الملک و...) روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.

 

وي در سال 1326به فراماسونري وارد شد و در لژ بيداري به فعاليت پرداخت لژي که حلقه آنان تا سالها بعد امور مهم مملکتي را برعهده داشت. محمد علی فروغی برای نخستین بار به همراه وثوق الدوله (میرزا حسن خان) و دبیرالملک (میرزا محمدحسین خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه فراماسونری و معادل های فارسی آن چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در سن 32 سالگی ازبنیانگذاران لژ «بیداری ایران» بود و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد. فروغی از مدرسین مدیر مدرسه علوم سیاسی بود که توسط فراماسون های سر شناس میرزا نصرالله خان مشیرالدوله و پسرش میرزا حسن خان بنیاد نهاده شد. این مدرسه که بعدها دانشکده حقوق شد، مکتبی بود که فرزندان طبقه حاکم ایران را به خود جذب می کرد و دولتمردان و رجال سیاسی ایران آینده را پروش داد و بذر فرهنگ و روانشناسی فراماسونی را در نسل های متمادی تحصیلکردگان و دانشگاهيان غربگرای ایران افشاند.خان ملک ساسانی می نویسد:

 

«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت و گو از مستعمره های انگلیس بود،که آیا خود اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمد علی ذکاءالملک گفت: آقایان شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط داده اید؟ همه گفتند: آری.گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته.گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید آستین هایش تکان می خورد؟ همه گفتند: نه! گفت پس چه چیزی لازم بود که آستین ها را به حرکت در آورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما مثل آستین بی حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد»

 

محمدعلي فروغي (ذكاءالملك دوم) را مي‌توان اولين مترجم و نگارنده كتاب‌هاي آكادميك (درسي) در زمينه حقوق اساسي و اقتصاد و سياسي دانست. اولين كتاب آكادميك درباره علم اقتصاد، در سال 1323 هجري قمري يعني يك سال پيش از مشروطه، تحت عنوان «اصول علم ثروت ملل يعني اكونومي پليتيك»، با ترجمه و نگارش محمدعلي فروغي منتشر شده است. همين نويسنده،‌ اولين كتاب درسي درباره حقوق اساسي را يكسال پس از مشروطه (1325ق)، تحت عنوان «حقوق اساسي يعني آداب مشروطيت دول» به رشته تحرير كشيده است. هر دوي اين كتاب‌ها براي تدريس در «مدرسه علوم سياسي» (تاريخ تاسيس 1317ق) آن زمان نوشته شده‌اند.

 

 

 

نسل‌هاي متعددي از روشنفكران ايراني، به ويژه آنها كه به زبان خارجي تسلط نداشتند، آشنايي با انديشه‌هاي فلسفي غربي را با خواندن كتاب فروغي در اين خصوص يعني «سير حكمت در اروپا» آغاز كرده‌اند. فروغي مبدع انديشه‌هاي جديدي نيست و انديشه‌هاي غربي را به زبان فارسي ترجمه نمود .

 

رساله «حقوق اساسي يعني آداب مشروطيت دول» را محمدعلي فروغي به توصيه پدر خود محمد حسين فروغي ذكاءالملك كه مدير مدرسه علوم سياسي بود، نوشته است. فروغي در اين خصوص خود تذكر مي‌دهد كه ‌حقوق از اصطلاحاتي است كه در زبان ما تازه است و شايد بتوان گفت كه تقريبا از همان زمان كه مدرسه علوم سياسي تاسيس شد (1317ق) اين اصطلاح هم رايج گرديد و آن به تقليد و اقتباس از فرانسويان درست شده است.

 

كتاب اصول علم ثروت ملل يعني اكونومي پلتيك در واقع ترجمه خلاصه شده‌اي است از كتاب «مباني اقتصاد سياسي»، نوشته پل بورگار، استاد اقتصاد سياسي دانشكده حقوق پاريس كه چاپ اول آن در سال 1886 ميلادي در پاريس منتشر شده است.

 

نگاهي به کارنامه فرهنگي محمدعلي فروغي

 

نگاهي به کارنامه فرهنگي محمدعلي فروغي 

در مدرسه علوم سياسي

مجيد يوسفي

 

صبح يکي از روزهاي شهريور 1320 که متفقين به ايران حمله کرده و مردم در وحشت متجاوزين روس و انگليس به سر مي بردند، در پشت تريبون مجلس شوراي ملي در ميدان بهارستان محمدعلي فروغي رئيس الوزراء و سياستمدار سرد و گرم چشيده روزگار در نطقي تاريخي ملت از بند استبداد رهيده ايران را به آرامش و خويشتن داري دعوت کرد و وعده داد که «اين روزها نيز بگذرد و کشور به سياق سابق خود طي مسير کند.» او با يک عبارت تاريخي مردم را از وحشت و هراس اشغال متفقين آسود؛ «مي آيند و مي روند؛ حوايجي دارند و به ما کاري ندارند.» آنچنان باصلابت و استوار اين سخنان بر زبان رئيس الوزرا جاري شد که کشور پس از شانزده سال از ديکتاتوري رضاشاه نفس تازه يي کشيد و گويي صبحي ديگر بر اين سامان دميده است.

 

در ميان ده ها کلام، نطق و نوشته هاي موجز اما به يادماندني سياستمداران قرن بيستم ايران که از زبان ضياء طباطبايي، دکتر محمد مصدق، قوام السلطنه، سيدحسن تقي زاده، رزم آرا، اسدالله علم، حسن ارسنجاني و علي اميني و حتي جعفر پيشه وري و احسان طبري و ديگران بر زبان رانده شد و در حافظه ملي ايرانيان ثبت شده است اين نطق محمدعلي فروغي يکي از جاودانه ترين سخنان يک سياستمدار متنفذ قرن بيستم است که هنوز از زبان معاصرين او و شيفتگان تاريخ و سياست اينجا و آنجا نقل مي شود. او با اين نطق قرائتي از حکومت و قدرت در اذهان ايرانيان متبادر ساخت که پيش از آن- چندان که تا به امروزـ بديع و منحصر به فرد مي نمايد. بدين ترتيب به واسطه هراس و اضطراب فزاينده يي که پس از ورود نيروهاي روس در شمال کشور و نيروهاي انگليس در جنوب کشور ايجاد شده بود و نابساماني که کل کشور را فراگرفته بود فروغي اينک آرامش را به تدريج به کشور بازمي گرداند. مقصود غايي محمدعلي فروغي از مفهوم و پديده حکومت و دولت نه چيرگي بر مردم بود و نه اينکه با ترساندنشان آنها را رام و مطيع سازد... بلکه از نظر وي وظيفه حکومت رهانيدن مردم از بيم، ترس و خشونت بود... چندان که خود در کتابي از باروخ اسپينوزا خوانده بود «مقصود دولت برقراري آزادي است... نه تبديل کردن انسان ها به حيواني وحشي و سنگدل

 

---

 

اينک از زادروز محمدعلي فروغي فرزند محمدحسين فروغي مترجم «اصول علم ثروت ملل» و «سير حکمت در اروپا» بيش از 130 سال سپري شده است. پدر او گرچه تجارت را پيشه کار خود کرد اما فرهنگ و ادب دغدغه اوليه او به شمار مي آمد. اين دقت نظر و وسواس آنچنان در ذات او سرشته بود که آموزش سال هاي نخست فرزند خود را به تنهايي پذيرفت. محمدعلي هفت سال نخست تحصيل خود را نزد پدر آموخت و در محضر او نه تنها شيفته ادبيات فارسي شد، بلکه زبان عربي و فرانسه را نيز به فراست نزد او آموخت. از ميان کتب علوم جديد رياضيات، فيزيک، شيمي و طبيعيات را نيز نزد پدر خود فراگرفت. پس از آنکه به سفارش و معيت پدر، ادامه تحصيل را در دارالفنون گذراند، ادبيات، فلسفه و طب از جمله دروسي بود که در دارالفنون بدان اهميت اساسي مي داد. چند باري هم به سفارش مديريت مدرسه دارالفنون خوره ادامه تحصيل در علم طب در جانش افتاد اما پدرش مانع از آن شد که او جز ادب و فلسفه مسير ديگر را در زندگي برگزيند. به همين جهت بي وقفه در سال 1312 به خدمت دولتي وارد شد و به استخدام وزارت انطباعات درآمد و در محضر اعتمادالسلطنه به کسب تجربه پرداخت. همزمان در سمت معلمي در مدارس علميه و دارالفنون به تدريس نيز مشغول شد. فروغي در سال 1314 با تاسيس هفته نامه «تربيت» توسط پدرش به عنوان سردبير، مترجم و نويسنده در آنجا مشغول به کار شد. اما عشق به آموزش و فرهنگ باعث شد که او به مطالعات عميق تر و ماندگارتري سوق يابد. در ميان ده ها مشغله و رسالتي که خود يا نهاد دولت بر دوش او نهاد مجموع تحولات و اتفاقات علمي- فرهنگي که در مدرسه علوم سياسي روي داد از بسياري جهات نام او را در حوزه فرهنگ و علم ماندگار ساخت. در اسناد خوانده ايم مدرسه علوم سياسي به قصد و نيت ميرزا حسن خان مشيرالملک- فرزند ميرزا نصرالله مشيرالدوله وزير خارجه وقت- تاسيس شد و به آموزه هاي علم سياست و ديپلماسي نوين توجه جدي داشت. اين مدرسه با انگيزه آموزش و تربيت دانش آموزاني که در آينده بتوانند اداره امور سياسي کشور را بر عهده گيرند پايه گذاري شد. فکر اوليه آن توسط ميرزا نصرالله خان ناييني مشيرالدوله هنگامي که وزير خارجه بود ايجاد شد. او اصرار داشت که آشفتگي حاکم بر روابط خارجي ايران در خارج را که به علت وجود نمايندگان ناآگاه در خارج شدت يافته بود، بزدايد و تا حد قابل قبولي نيز کامياب شد.

 

علي اکبر دهخدا که در اولين دوره اين مدرسه از شاگردان ممتاز آن به شمار مي آمد از نخستين معلمان خود از مشيرالملک پيرنيا (حسين پيرنيايي بعدي مولف تاريخ ايران باستان )، ميرزا حبيب الله (فقه )، اردشير جي (تاريخ )، عبدالرزاق بغايري (جغرافيا و هيئت ) و دکتر مïرل (زبان فرانسوي ) نام برده است. در سال هاي بعد کساني چون ميرزا محمدحسين فروغي ذکاء الملک اول (ادبيات )، محمدتقي اعتمادالاسلام (فقه )، عبدالحسين خان ميرپنج (تاريخ )، محب علي خان (تاريخ )، ناظم العلوم بختياري ، محمد مظاهر (صديق حضرت )، مسيو هنبيک (حقوق ملل وثروت ) و اوهانس خان عمادالوزراه (حقوق ) و ديگران به آن افزوده شدند. مدير مدرسه ابتدا مشيرالملک بود. و پس از او برادرش ، ميرزا حسين پيرنيا. بعدها قوام الوزرا (محقق الدوله ) که ناظم مدرسه بود، به مديريت رسيد.

 

در سال 1317 به دنبال تاسيس مدرسه علم سياسي، فروغي کتاب هاي «ثروت ملل» و «تاريخ ملل مشرق زمين» را ترجمه کرد و تدريس تاريخ و ادبيات را نيز بر عهده گرفت. خود چند سال پس از تاسيس مدرسه علوم سياسي در جمع دانشجويان حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران گفته بود؛ «درس هايي که در مدرسه داده مي شد هيچ کدام کتاب نداشت که دانشجويان بتوانند توسط مراجعه به آن به فراگرفتن درس هايي که از معلمان اخذ مي کنند مدد برسانند و چون يکي از موادي که در مدرسه علوم سياسي مي بايست تدريس شود تاريخ بود که آن زمان اصلاً تدريس آن در ايران معمول نبود از براي تاريخ هم کتاب تاريخي که درصدد تهيه آن برآمدند تاريخ ملل قديم مشرق بود و اتفاقاً تهيه آن کتاب را به من رجوع کردند و آن اول کتابي بود که براي مدرسه تهيه شد

 

اما علي اکبر سياسي مدير آتي همين مدرسه علوم سياسي که با علي اکبر دهخدا جزء اولين دانش آموزان مدرسه بود، در بخشي از کتاب خاطرات خود از خاطره يي که در چهارده سالگي بر او گذشته به شيريني، فضاي اجتماعي و فرهنگي حاکم بر آن روز ها را منعکس مي کند. «من براي رفتن به مدرسه سياسي از خط واگن ميدان دروازه قزوين- توپخانه استفاده مي کردم. ميرزا محمد علي خان ذکاءالملک فروغي که خانه اش در پايين خيابان اميريه بود و دوست او اسدالله ميرزا (شهاب الدوله) که در پايين شهر در خيابان دروازه گمرک سکونت داشت نيز واگن همين خط را سوار مي شدند. بسيار اتفاق مي افتاد که خود را با آنها در يک واگن مي يافتم. در اين حال اگر نشسته بودم به احترام آنها از جاي برمي خاستم و تمام راه را- ولو با بودن جاي خالي روي دو رديف نيمکت ها- سرپا مي ايستادم و اين امر به نظر طبيعي مي آمد و آنها هيچ گاه تعارف نمي کردند که بنشينم. ميرزا محمدعلي خان و اسدالله ميرزا با سبيل هاي بلندي که داشتند در نظر من که تازه وارد چهاردهمين بهار عمر مي شدم مرداني سالخورده و موقر جلوه مي کردند. گفت وگوي آنها با صداي بلند بود و براي اينکه ساير مسافران گفته هايشان را نفهمند يا براي خودنمايي و فضل فروشي به زبان فرانسوي صحبت مي کردند. من معني پاره يي از کلمات و جمله ها را به زحمت درمي يافتم اما آرزو داشتم بتوانم روزي ما في الضمير خود را مانند آنها با آن زبان دوست داشتني بيان کنم

 

از مجموع خاطراتي که در نيم قرن اخير از اين مدرسه برجاي مانده و در اينجا و آنجا پراکنده شده است يکي از دلچسب ترين خاطرات از ياد مانده هاي استاد مجتبي مينوي است که اهميت ذکاء الملک را در سادگي عبارات و کلمات و تاثيرگذاري آن در کلاس درس مدرسه علوم سياسي بر ما آشکار مي سازد. «نخستين باري که از جزئيات احوال فردوسي آشنا مي شدم هنگامي بود که فروغي در دارالفنون سخنراني مي کند. در اين سخنراني است که من براي اولين بار نام هاي مستشرقيني چون ژول مهل، باربيه دومينار و نلدکه را مي شنوم. تاريخ مختصر ايراني که ما در کلاس پنج و شش ابتدايي خوانده بوديم تاليف همين ميرزا محمدعلي خان فروغي بود و اين جمله اول آن براي ما بچه هاي مدرسه علوم سياسي ضرب المثل شده بود که؛ مملکت ما ايران است و ما ايراني هستيم و پدران ما هم ايراني بوده اند

 

اين منزلت و تفاخر فرهنگي را محمدعلي فروغي از پدر و همگنان او به ارث برده بود. روزگاري که او نزد پدر زبان فرانسه و عربي مي خواند عصرگاهان در منزل رجال و بزرگاني را مي ديد و از مصاحبت آنان با پدر بهره ها مي برد. محمدطاهر ميرزا قاجار، اعتمادالسلطنه و موتمن الملک هر از چند روزي در خانه پدر گرد هم مي آمدند و به گفت وگو مي پرداختند. بي جهت نيست که مي گويند ترجمه هاي آثار الکساندر دوما، جرج رينولدز، مولير، ولتر، ادوارد گيبون و بوسوئه از درون نشست هاي منزل محمدحسين فروغي به بيرون جامعه درز کرده است.

 

محمدعلي فروغي به همراه اسميرنف- سفير روسيه در سال هاي دهه 20- و ذکاء الملک غفاري و کمال الملک غفاري جزء حلقه آموزگاران احمدشاه قاجار بود که هر صبح در يکي از کاخ هاي محمدعلي شاه حاضر مي شد. آنان به تدريس ادبيات (ذکاءالملک غفاري)، تاريخ (محمدعلي فروغي)، زبان روسي (اسميرنف) و خط و خوشنويسي (کمال الملک غفاري) مي پرداختند. او از معدود نوجوانان عصر قاجار بود که با زندگي خصوصي و علايق و سلايق شخصي احمدشاه قاجار- دومين فرزند محمدعلي شاه و هفتمين پادشاه قاجارـ آشنايي کافي داشت و همين کفايت مي کرد که بر دايره جامعيت و بصيرت او به مباحث مملکتي و حکومتي بيفزايد.

 

منابع؛----------------------------

 

1ـ علي اصغر حق دار، محمدعلي فروغي و ساختارهاي نوين، نشر کوير، 1384

 

2ـ چنگيز پهلوان، ريشه هاي تجدد، نشر قطره، 1383

 

3- تورج اتابکي، تجدد آمرانه، نشر ققنوس، چاپ 1385

 

4ـ آخرين روزهاي رضاشاه، ريچارد استوارت، کاوه بيات، نشر نو، 1370

 

5ـ غلامحسين ميرزاصالح، نگاه نو، شماره پي درپي 53 ، 1381

 

6ـ کاميار عابدي، زندگينامه علي اکبر دهخدا، نشر نادر، 1379

 

7ـ علي اکبر سياسي، گزارش يک زندگي، نشر پاکا پرينت، لندن، 1366

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

پرونده ی «محمد علی فروغی»

 

 

 

پرونده ی «محمد علی فروغی»

انسان شناسی و فرهنگ

تهیه و تنظیم: مریم مولایی

محمّدعلی فروغی (۱۳۲۱-۱۲۵۴) سرشناس به ذکاءالملک، روشنفکر، مترجم، ادیب و سخن‌شناس، روزنامه‌نگار، سیاست‌مدار، دیپلمات، نماینده مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایرانی.محمّدعلی فروغی دردشتی که پس از مرگ پدرش محمدحسین فروغی (ذکاءالملک) از ادیبان و مترجمان دورهٔ قاجار، لقب ذکاءالملک (ثانی) را دریافت کرد، تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دارالفنون آغاز ولی بعد به ادبیات رو آورد و فرهنگستان ایران را تاسیس کرد.

 بررسی زندگی، زمانه و اندیشه های محمدعلی فروغی(ذکاءالملک)

 

 زندگی

 

شخصیت سیاسی

 

شخصیت علمی

 

عنوان و نشانی برخی مقالات موجود در فضای مجازی

 

 

 

محمّدعلی فروغی (۱۳۲۱-۱۲۵۴) سرشناس به ذکاءالملک، روشنفکر، مترجم، ادیب و سخن‌شناس، روزنامه‌نگار، سیاست‌مدار، دیپلمات، نماینده مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایرانی.

 

محمّدعلی فروغی دردشتی که پس از مرگ پدرش محمدحسین فروغی (ذکاءالملک) از ادیبان و مترجمان دورهٔ قاجار، لقب ذکاءالملک (ثانی) را دریافت کرد، تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دارالفنون آغاز ولی بعد به ادبیات رو آورد و فرهنگستان ایران را تاسیس کرد. وی چند بار وزیر، دو بار نماینده مجلس شورای ملی و یک بار رئیس دیوان عالی تمیز (دیوان کشور) شد. در ۱۳۰۴ پس از تصویب انقراض دودمان قاجار، که خود در آن نقش داشت، کفیل نخست‌وزیری شد. او نخستین و آخرین نخست‌وزیر رضاشاه بود. او همچنین عضویت و ریاست هیات اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریس (۱۹۱۹) و جامعه ملل را برعهده داشته است.

 

کودکی :

 

محمدعلی فروغی در ۱۲۵۴ هجری خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. پدر و نیاکانش بازرگان بودند و ارباب خوانده می‌شدند.[۱]. نیای بزرگش، میرزا ابوتراب، نماینده اصفهان در شورای کبیر مغان [۱] و «از فضلا و ادبای بنام بود و تألیفات متعدد داشته است. من‌جمله کتابی در باب تاریخ و جغرافیای اصفهان به نام “نصف جهان”...».[۲] پدربزرگش محمدمهدی ارباب اصفهانی از بازرگانان معتبر اصفهان و به ویژه آگاه در تاریخ وجغرافیا و هیئت بود.

 

پدرش، محمد حسین فروغی به عنوان مدیر دارالترجمه و مترجم زبان عربی و فرانسه به وزارت انطباعات و دارالترجمه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وارد شد و بعدها رییس دارالترجمه، رییس وزارت انطباعات و مترجم شاه شد[۳]. این چکامه سرا و نویسنده زمانه ناصرالدین شاه ومظفرالدین شاه به خاطر دوستی و هم فکری با میرزا ملکم خان مدتی نیز تحت تعقیب بود. اما در دوران مظفرالدین شاه با انتشار روزنامه تربیتامکان بیشتری برای نشر افکار و آرای تربیتی و ترویج افکار متجددانه خود پیدا کرد. در این نخستین روزنامه غیردولتی ایران، افکار تجددخواهانه در ستایش از غرب و علم‌گرایی رخ می نمود.[۴] لقب «فروغی» را ناصرالدین شاه با شنیدن شعری که محمد حسین فروغی برایش سروده بود به وی داد. محمد حسین فروغی که در تاریخ، فلسفه و علوم سیاسی دانشور بود، نقش مهمی در تربیت فرزندش محمدعلی داشت.

 تحصیلات :

 

فروغی تحصیلات خود را از پنج سالگی آغاز کرد و ادبیات فارسی و عربی را نزد پدر[۵] [۶] و آموزگاری به نام مولانا فراگرفت.[۷

 

فروغی در ۱۲۶۸ وارد دارالفنون شد و چون زبان‌های خارجی به‌ویژه فرانسه را خوب می‌دانست به‌عنوان خلیفه مطالب را برای هم‌شاگردی‌های خود به پارسی برمی‌گرداند. در آغاز، در دارالفنون پزشکی و داروسازی آموخت، ولی با دیدن ضعف کادر علمی یا کمبود امکانات پزشکی[۸] و ناهمگونی این رشته با ذوقش [۹] به فلسفه، ادبیات و تاریخ روی آورد.[۱۰] محمود فروغی، ضمن اشاره به یادداشت‌های پدرش، محمدعلی فروغی نقل می‌کند: «دیدم که طب را به این ترتیب نمی‌شد یاد گرفت: نه سالن تشریح داریم، نه وسایل امروزی در اختیارمان هست.» [۱۱]

 

افزون بر دارالفنون او به مدرسه صدر، مدرسه مروی و مدرسه سپهسالار نیز رفت و بر دانش خود در فلسفه مشا و اشراق افزود؛ هم زمان و با آموختن بیشتر زبان‌های فرانسه و انگلیسی، با دیدگاه فیلسوفان اروپایی نیز آشنا می شد.[۱۲] فروغی زندگی نامه های فلاسفه غرب را به پارسی برگرداند و این برگردان‌ها بعدها کتاب سیر حکمت در اروپا را شکل داد. فروغی هم‌چنین شاگرد کمال الملک در نقاشی بود و در برابر به وی زبان فرانسه می‌آموخت.[۱۳]

 

کار :

 

در سال ۱۳۱۲ هـ.ق.، به استخدام دولت درآمد و مترجم زبان های فرانسه و انگلیسی وزارت انطباعات شد. فروغی افزون بر این دو زبان روسی و عربی هم می‌دانست.[۱۴] او «که در ابتدا شغل مترجمی را با اشتیاق پذیرفته بود، پس از مدتی آن را مناسب حال و هوای خویش نیافت؛ زیرا در دارالترجمه هیچ‌گونه وسیله‌ای که بتواند عطش فهمیدن، به خصوص فهماندن… او را سیراب کند وجود نداشت»[۱۵]

 

در آغاز سلطنت مظفرالدین شاه که نوگرایان به ساخت مدرسه‌های ملی روی آوردند، فروغی معلمی پیشه کرد و در مدرسه ادب به مدیریتیحیی دولت‌آبادی، مدرسه علمیه به مدیریت مهدی‌قلی هدایت و دارالفنون به آموزگاری پرداخت.[۱۶] هم‌زمان، با نگارش و برگردان مقالات فلسفی و تاریخی، در انتشار هفته‌نامه و روزنامه تربیت و نشر آموزه‌ها و اندیشه‌های نو، به پدرش یاری می‌رساند.[۱۷]

 

هفت سال پیش از پیروزی جنبش مشروطه خواهی، یعنی در سال ۱۳۱۷ هـ.ق. مشیرالدولۀ دوم،مدرسه علوم سیاسی را بنا نهاد.[۱۸] از همان آغاز کار، محمدعلی فروغی به مترجمی و سپس معلمی در این مدرسه می‌پردازد و برگردان‌های او از مهم ترین کتاب‌های درسی به شمار می‌روند. [۱۹][۲۰] به‌گفته نصرالله انتظام [۲۱] «هر چهار کتاب درسی که در آن زمان به چاپ می‌رسید، دو تای آن تألیف و ترجمه محمدعلی فروغی و پدرش بود».[۲۲]؛ کتاب‌هایی چون «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک»، «تاریخ ملل مشرق زمین» و «حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول». فروغی این کتاب‌ها را زمانی که حدوداً ۲۵ ساله بوده به فارسی برگردانده است و سال‌ها بعد در خطابه خود در دانشکده حقوق، کتاب اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک را تنها کتاب اقتصاد برگردانده شده به پارسی خواند و نبود کتابی دیگر در این زمینه را غم‌انگیز دانست. بیشتر این برگردان ها، از سوی پدر وی بازبینی و ویرایش می‌شد. دکتر موسی غنی نژاد معتقد است که «به‌رغم اینکه کتاب‌های مورد اشاره از منابع فرانسوی زبان ترجمه و اقتباس شده و همانند منابع اصلی در واقع آثار آکادمیک و درسی به شمار می‌روند اما نظر به تازگی و کیفیت علمی مطالبی که در آنها آمده و اهمیت حیاتی آنها برای ایران در حال غلیان و تحول آن دوران، انتشار آنها را می‌توان نقطه عطفی در طرح اندیشه‌های مدرن سیاسی، اقتصادی در کشورمان به حساب آورد.» [۲۳]

 

در برگردان کتاب «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک» از زبان فرانسه، برای بسیاری از واژگان پایه‌ای علم اقتصاد، برابرهایی به پارسی ساخت و برای نخستین بار در ایران، علم اقتصاد را به‌صورت روش مند و علمی مطرح کرد.[۲۴] در کتاب «حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول»، که کمی پس از صدور فرمان مشروطیت به چاپ رسید، برای نخستین بار، مفاهیم کلی حقوق اساسی روش‌مند و به سامان مطرح می‌شوند. یکی از برجستگی‌های این کتاب، واژه‌سازی و معادل‌یابی در علم حقوق است و در واقع، بسیاری از واژگان جاافتاده حقوق، نخستین بار در این کتاب به کار برده می‌شوند.[۲۵] جواد طباطبایی، این رسالۀ فروغی را از نظر فهم مطلب، توضیح اصطلاحات، زبان فارسی شیوا و سرۀ آن در نوع خود اثری ممتاز می داند.[۲۶] در ادامه این برگردان‌ها و واژه‌سازی‌ها، فروغی سرانجام فرهنگستان ایران را تاسیس می‌کند و ریاست آن را نیز برعهده می‌گیرد. او همچنین رئیس انجمن آثار ملی بود که به تلاش برای نهادینه کردن پاسداری و نگهداری از آثار باستانی ایران می پرداخت.

 

محمدعلی فروغی پس از درگذشت پدرش (در سال ۱۳۲۵ ق./ ۱۲۸۶ ش.) در ۳۲ سالگی به ریاست مدرسه علوم سیاسی برگزیده می‌شود که رجال و دیپلمات های زیادی را تربیت کرد و بعدها تبدیل به دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد. او همچنین معلّم خصوصی احمدشاه بوده است.

 

مرگ :

 

محمّدعلی فروغی در سن 65 سالگی [۲۷] در روز جمعه 6 آذر ۱۳۲۱ ساعت 15 بعد از ظهر[۲۸]، بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و در آرامگاه خانوادگی در آرامگاه ابن بابویه در شهر ری به خاک سپرده شد.

 

او پیشتر در یادداشت‌های شخصی روزانه خود نوشته بود: «فقط تاسفی که از مردن دارم از بابت همین است که دلم می‌خواهد بدانم کار انسان به کجا می‌رسد.» [۲۹]

 

زندگی سیاسی :

 

دوران قاجار :

 

از آنجا که شناخت تئوریک فروغی از نظام پارلمانی اروپا در سامان دادن کار مجلس نوپای مشروط، سخت به کار می‌آمد[۳۰]، به پیشنهادمرتضی‌قلی‌خان هدایت رئیس مجلس اول، سرپرستی دبیرخانه مجلس شورای ملی به محمدعلی فروغی واگذار شد. پس از درگذشت پدر (در سال ۱۲۸۶ هـ.ش.)، فروغی در حدود ۳۲ سالگی از کار در مجلس کناره گرفت.

 

پس از خلع محمدعلی شاه و در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی فروغی به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد و پس از استعفایمستشارالدوله صادق در ۱۶ خرداد ۱۲۸۹ هـ.ش.، در ۳۵ سالگی، به ریاست مجلس شورای ملی رسید. پس از مدتی محمدعلی فروغی از ریاست مجلس کناره‌گیری کرد و در مقام نایب‌رئیس مجلس در کنار میرزاحسین‌خان موتمن‌الملک، به کار خود ادامه داد.[۳۱]

 

در ۷ آذر ۱۲۹۰ هـ.ش. وزارت مالیه کابینه دوم صمصام‌السلطنه به فروغی واگذار شد. در ۲۰ آذر صمصام‌السلطنه کابینه خود را دوباره ترمیم کرد و این بار وزارت عدلیه را به فروغی سپرد. فروغی، قانون اصول محاکمات حقوقی را، که میرزا حسن‌خان مشیرالدوله تهیه کرده بود، به اجرا در آورد و بدین‌سان قدمی بزرگ در راه استواری عدلیه جدید برداشت.[۳۲] فروغی در این باره می گوید[۳۳]:

 

«خلاصه با مرارت و خون دل فوق العاده و با رعایت بسیار که نسبت به نظرهای آقایان علما به عمل آمد مبادا حکومت شرعیه از میان برود، اول قانونی که از کمیسیون گذشت قانون تشکیلات عدلیه بود که بر طبق آن عدلیه ایران دارای محاکم صلح و محاکم استیناف و دیوان تمیز و متفرعات آنها گردیدید و دوم قانونی که گذشت قانون اصول محاکمات حقوقی بود که تهیه آن را مرحوم مشیرالدوله دیده و زحمت گذراندنش را از کمسیون کشیده بود، اما هنوز رسمیت نیافته بود تا اول سال ۱۳۳۰ قمری یعنی ۲۵ سال پیش نوبت اولی که من وزیر عدلیه شدم آن قانون را به رسمیت رسانیدم و حکم به اجرای آن دادم

 

در ۲۵ مرداد ۱۲۹۳ در کابینه مستوفی‌الممالک سرپرستی وزارت عدلیه به فروغی واگذار شد.

 

با آغاز کار دوره سوم مجلس شورای ملی در ۱۳ آذر ۱۲۹۳، فروغی نمایندگی مردم تهران را برعهده گرفت. او از دولت خارج شد و در انتخابات هیات رییسه مجلس، به عنوان نایب‌رییس برگزیده شد. اما با پذیرش وزارت مالیه کابینه مشیرالدوله فروغی از نمایندگی مجلس سوم دست کشید.

 

پس از سقوط کابینه مشیرالدوله، به ریاست دیوان عالی تمیز رسید و با همکاری مشیرالدوله و سید نصرالله تقوی و دو سه نفر دیگر کمسیونی تشکیل دادند و به تهیه و تنظیم قانون اصول محاکمات جزایی پرداختند. محمد علی فروغی در این باره می گوید[۳۴] :

 

«و این کار در موقعی بود که مجلس شورای ملی تعطیل بود، و آن تعطیل قریب سه سال طول کشید و مجدداً منعقد نشد مگر بعد از شروع جنگ بین‌الملل. مع‌هذا وقتی که ما قانون اصول محاکمات جزایی را تمام کردیم آن را هم به عنوان قانون موقتی به جریان انداختیم. اما تصور نکنید این کارها به آسانی انجام گرفت...لطائف الحیل به کار بردیم، با مشکلات و دسیسه ها تصادف کردیم... من‌جمله این که مقدسین، یعنی مزدورهای (آنان)، چماق شریعت را نسبت به قوانین بلند کردند و در ابطال و مخالفت آنها با شرع شریف حرف ها زدند و رساله ها نوشتند که از جمله به خاطر دارم که یکی از آن رساله ها اول اعتراض و دلیلش بر کفری بودن آن قوانین این بود که در موقع چاپ کردن آنها فراموش شده بود که ابتدا به بسم الله الرحمن الرحیم بشود... قانون تشکیلات و قانون اصول محاکمات حقوقی و محاکمات جزائی چنان که می دانید مربوط به اساس محاکم عدلیه و عملیات آنهاست و فقط محاکمه را تنظیم می کند و حقوق اصلی مردم را بر یکدیگر و اموری که بر زندگانی اجتماعی حاکم است مشخص نمی‌نماید، و این اصول به قوانین مدنی و جزایی استقرار می یابد و قوانین تجارت نیز متمم آن می باشد، و لیکن تهیه این قسمت و پیش بردن آن از آن قسمت اول هم مشکل تر بود زیرا که در آن قسمت در مقابل معارضها و معترضها می گفتیم این قانون نیست مقرراتی است که عملیات محاکم عدلیه را تحت نظم و قاعده در می آورد، ولی اگر می خواستیم نغمه قانون مجازات و قانون مدنی را بلند کنیم هنگامه برپا می شد که در مقابل قانون شرع قانون وضع می کنند هر چند در جواب این اعتراضات حرف حسابی داشتیم و می گفتیم در امور جزایی سالها بلکه قرنهاست که قانون شرع درجریان نیست، و اگر قانون مجازاتی برای امروز تنظیم نکنیم معنی آن این است که مجرمین و جنایت کاران نمی‌یابد مجازات شوند، یا باید درعملیات قدیم یعنی گوش و دماغ بریدن و مهار کردن و آدم گچ گرفتن و امثال آنها مداومت شود. و اما در امور حقوقی مخالفتی با قانون شرع نیست فقط لازم است که آن قانون ماده بندی شود و به صورت قوانین امروزی تنظیم و تدوین گردد و به فارسی درآید تا مردم تکلیف خود را بدانند و بفهمند و قانون مجری شود. اما این حرفها در مقابل مردم مغرض و بی انصاف موثر نبود و ما را از مخمصه محفوظ نمی داشت. این بود که این قسمت را محرمانه شروع کردیم و به اتفاق آقای تقوی و آقای فاطمی مشغول شدیم، در حالی که اطمینان نداشتیم که زحمتی که می کشیم هیچ وقت به ثمر برسد و به موقع عمل بیاید. خداوند یاری کرد تا مقداری از این کار صورت گرفت و ورق به کلی برگشت، هم اساس عدلیه از نو ریخته شد و هم قوانین تکمیل و تجدید شد، و آنچه ما پنهانی و با هزار احتیاط می خواستیم درست کنیم علنی و آشکارا صورت گرفت و قوانینی تنظیم شد که امروز در دست دارید

 

فروغی در سال ۱۲۹۸ هـ. ش. به عنوان عضوی از هیات‌نمایندگی ایران به کنفرانس صلح پاریس (۱۹۱۹) رفت و تلاش کرد دعاوی مالی و سیاسی ایران را مطرح کند. او و دیگر همکارانش در آن کنفرانس نتایج مثبتی نگرفتند و خسارات سنگین ایران در جنگ بین‌الملل اول پرداخت نشد.[۳۵] فروغی دوسال در اروپا ماند و در این مدت تلاش‌ها و کارهای فرهنگی بسیاری را در فرانسه و آلمان سامان داد. از جمله به ایراد چندین سخنرانی درباره تاریخ و ادبیات ایران در محافل فرهنگی فرانسه و آلمان پرداخت. پس از بازگشت در سال ۱۳۰۱ در کابینه حسن مستوفی‌الممالک وزیرخارجه کابینه شد.فروغی به اروپا می رود و نزدیک به دو سال در آنجا زندگی می کند. وی «چند سخنرانی مهم در باره تاریخ و ادبیات ایران در محافل فرهنگی فرانسه و آلمان ایراد کرد که شناخت مستشرقین را نسبت به آثار گذشته ایران بیشتر نمود». [۳۶] فروغی یک هفته پیش از کودتای سیدضیاءـرضاخان در ۳ اسفند ۱۲۹۹ به ایران باز می گردد. [۳۷]

 

در کابینه مستوفی‌الممالک (۲۵ بهمن ۱۳۰۱)، وزارت امور خارجه برای نخستین‌بار به فروغی واگذار شد. با استعفای مستوفی‌الممالک، در کابینه جدید مشیرالدوله (در ۲۴ خرداد ۱۳۰۲) وزارت مالیهبه فروغی واگذار شد و در کابینه رضاخان، وزارت امور خارجه به فروغی داده شد. در کابینه جدید رضاخان (۱۰ شهریور) فروغی به وزارت مالیه منصوب شد.

 

پس از تصویب خلع قاجار (در ۹ آبان ۱۳۰۴) رضاخان (که حکومت موقت به او واگذار شده بود) خود را از کابینه کنار کشید و فروغی کفیل رئیس‌الوزرا شد. تدارک تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی (که سلطنت را به خانواده پهلوی تفویض می‌کرد) از اقدامات فروغی در این دوره است.[۳۸]

 

دوران پهلوی اول :

 

تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد. «میزان احترام و ارادت رضاشاه به شرکت‌کنندگان در جایگاه آنان در مراسم مشهود بود. تیمورتاش و فروغی در یک کالسکه سوار بودند. رضاشاه، پیش از تاج‌گذاری [نشان درجه اول تاج، یعنی] بزرگترین نشان افتخار کشور [را] به این دو داده بود».[۳۹] فروغی در مراسم تاج‌گذاری خطابه ای ایراد کرد که به ستایش ایران باستان و تاریخ شاهنشاهی ایران می‌پرداخت. برخی از فرازهای این خطابه، غیرمستقیم روش درست پادشاهی مشروطه را به رضاخان و مردم ایران یادآور می‌شود: «ملت ایران باید بداند و البته خواهد دانست که امروز تقرب به حضرت سلطنت به وسیله تأیید هوای نفسانی و استرضای جنبه ضعف بشری و تشبثات گوناگون و توسل به مقامات غیر مقتضیه میسر نخواهد شد، بلکه یگانه راه نیل به آن مقصد عالی احراز مقامات رفیعه هنر و کمال و ابراز لیاقت و کفایت و حسن‌نیت و درایت در خدمتگزاری این آب و خاک است…».[۴۰]

 

رضاشاه در ۲۸ آذر ۱۳۰۴، فروغی را به نخست‌وزیری برگزید و حدود دو ماه پس از تاج‌گذاری، شاه از طریق تیمورتاش به فروغی ابلاغ کرد که خواهان استعفای اوست[۴۱]. سرانجام کابینه فروغی در ۱۵ خرداد ۱۳۰۵ به کار خود پایان داد. محسن فروغی پسر محمدعلی فروغی می‌گوید: «استعفای پدرم از نخست‌وزیری علل و جهات مختلفی داشت. دخالت‌های تیمورتاش ـ وزیر دربارـ و عدم سازش با اقلیت مجلس را باید از جمله عوامل اصلی به حساب آورد. میرزا حسن‌خان مستوفی‌الممالک، که در دوران مشروطیت پنج‌بار رئیس‌الوزرا شده بود، جانشین پدرم شد تا شاید شخصیت و سوابق وی مانع اعمال نفوذ در دولت گردد.» [۴۲] کمی بعد، خود تیمورتاش به دستور رضا شاه و به دست پزشک احمدی کشته شد.

 

رضاشاه، فروغی را برای وزارت جنگ در کابینه مستوفی‌الممالک برگزید و او وزیر جنگ هر سه کابینه مستوفی‌الممالک بود، اما عملاً این وزارتخانه را رضاشاه اداره می‌کرد و فروغی عموماً در مأموریت به سر می‌برد.[۴۳] محسن فروغی می‌گوید:«روزی که پدرم در باره استعفاء و کناره‌گیری از ریاست دولت با شاه به مذاکره پرداخت، تقاضایش این بود که به وی اجازه داده شود به اتفاق فرزندان خود به اروپا برود و چند ماهی وضع تحصیلی ما را سرپرستی کند. ولی رضاشاه با کناره‌گیری مطلق او موافقت نکرد و پدرم معاذیری از قبیل خستگی و بیماری آورده بود، و سرانجام رضاشاه به او گفته بود کاری به تو محول خواهم کرد که حقوق و مزایا و امتیازات مال تو باشد ولی زحمت آن مال من. سیمای نجیب ایشان [فروغی] که مشحون از حجب و حیا بود گلگون می‌گردد و لحظه‌ای بعد رضاشاه می‌گوید: آقای ذکاءالملک، سمت شما در کابینه جدید، وزارت جنگ است. حقوق و مزایا مال شما، اداره کردن وزارتخانه با من.» [۴۲]

 

پس از استعفای مستوفی‌الممالک در ۹ خرداد ۱۳۰۶ فروغی از وزارت جنگ استعفا داد و در ۱۵ تیر ۱۳۰۶ برای برای حل اختلافات مرزی ایران و ترکیه، به سمت سفیر کبیر ایران در آن کشور منصوب شد. وی توانست دوستی دو کشور را تقویت نماید به گونه ای که آتاتورک، شاه ایران را به ترکیه دعوت کرد.[۴۴] حبیب یغمایی معتقد است که «فروغی از دوستان و محرمان آتاتورک بود». [۴۵]

 

در ۱۸ تیر ۱۳۰۷ به عنوان نمایندهٔ ایران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو شرکت کرد و ریاست هیات نمایندگی ایران در جامعه ملل هم به فروغی سپرده شد.[۴۶] و در جریان دهمین اجلاس مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست جامعه ملل برگزیده شد. [۴۷] محسن فروغی، از پدرش محمدعلی فروغی نقل می‌کند که «وقتی من نماینده اول ایران در جامعه مللشدم و به کشور سوئیس رفتم، آتاتورک به کلیه سفرا و وزرای مختار مقیم آنکارا گفته بود “بزرگترین شخصیتی که در این مجمع عضویت دارد، فروغی سفیر ایران است. من تاکنون مردی به این جامعی و وطن‌پرستی و مطلعی ندیدم. کاش مملکت من هم یک فروغی داشت”. شاید همین اظهارنظر آتاتورک باعث شد من در جامعه ملل به ریاست انتخاب شوم.» [۴۸]

 

فروغی، در فروردین ۱۳۰۹ به ایران بازگشت و وزارتخانه فوائد عامه و تجارت را به دو وزارت تازه به نام‌های وزارت اقتصاد ملی (به سرپرستی خود) و وزارت طرق و شوارع (به سرپرستی تقی‌زاده ) تقسیم کرد. در اردیبهشت ۱۳۰۹ وزارت امورخارجه هم به فروغی واگذار شد. او پس از چندی سرپرستی وزارت اقتصاد ملی را به ادیب‌السلطنه سمیعی سپرد.

 

در ۲۹ شهریور ۱۳۱۲، به فرمان رضاشاه، مخبرالسلطنه هدایت مجبور به استعفا شد و فروغی با حفظ سمت در وزارت امورخارجه، مامور به تشکیل کابینه جدید شد. در دومین دوره رئیس‌الوزرایی فروغی که تا آذر ۱۳۱۴ ادامه داشت، تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه، سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ فروغی و محمدولی اسدی پدر داماد فروغی به دستور رضاشاه به کام مرگ رفتند. فروغی نیز پس از واقعه مسجد گوهرشاد، به خاطر شفاعت محمدولی اسدی نایب‌التولیه آستان قدس رضوی[۴۹][۵۰] نزد رضا شاه، از نخست وزیری عزل و تا شهریور ۱۳۲۰ خانه‌نشین شد.

 

«فروغی در دوران دوم نخست‌وزیری خود دست به یک سلسله فعالیت‌های فرهنگی زد. تأسیس دانشگاه تهران، تأسیس فرهنگستان ایران، برگزاری جشن هزاره فردوسی با شرکت ده‌ها تن از مستشرقان و ایران‌شناسان در مشهد...، تشکیل انجمن آثار ملی برای احیاء فرهنگ ملی ایران به همت او جامه عمل پوشید. تجدید ساختمان آرامگاه حافظ و تعمیر بنای سعدی از دیگر اقدامات فرهنگی او است. ریاست فرهنگستان و انجمن آثار ملی در دوران نخست وزیری اش با [خود] او بود»[۵۱]

 

فروغی عضو فرهنگستان، شیر و خورشید سرخ، عضو و رئیس شورای عالی انتشارات و تبلیغات شد. سال‌های خانه‌نشینی فروغی که یکی از پربارترین دوران زندگی فرهنگی او است، به ترجمه، تحقیق، تألیف و سخنرانی در دانشکده‌ها و مجامع فرهنگی گذشت.[۵۲]

 

با کنار گذاشته‌شدن فروغی از ریاست فرهنگستان، این مؤسسه کم‌کم به بیراه رفت و فروغی، با هدف آگاهی‌بخشی به افکار عمومی و جلوگیری از این کژروی‌ها «پیام من به فرهنگستان» را نوشت و به چاپ رساند. «پیام من به فرهنگستان» توسط هانری ماسه ترجمه شد و در ۱۳۱۸ به چاپ رسید.[۵۳]

 

فروغی همچنین رئیس انجمن آثار ملی بود که با تلاش دانشمندان و رجال آن زمان، برای نگهداری از آثار باستانی در آذر ۱۳۰۴ تأسیس شد. این انجمن «نخستین قدم را برای ساختن آرامگاهفردوسی در توس برداشت و پس از برگزاری جشن هزاره فردوسی، ساختن آرامگاه مذکور تعطیل شد و مجدداً در سال ۱۳۲۳ شمسی دایر گردید… و به برگزاری جشن هزاره ابن‌سینا و ساختمان آرامگاه وی، ساختمان آرامگاه سعدی، نادر، خیام، و تعمیر آرامگاه عطار و…و انتشار یک سلسله کتب توفیق یافته است.» [۵۴]

 

در پی یورش متفقین به خاک ایران در روز 5 شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه فروغی را احضار می نماید. نخست وزیر وقت علی منصور برکنار می‌شود و فروغی در جایگاه نخست وزیر مسئولیت مذاکره بامتفقین را بر دوش می‌گیرد.[۵۵] مذاکره فروغی با اسمیرنوف (سفیرکبیر شوروی) و سر ریدر بولارد (وزیرمختار انگلیس) موفقیت‌آمیز بود.[۵۶] متفقین، از ایران ضمانت‌هایی را خواستند که پذیرفته شد. داودیان معتقد است که «فروغی در این دوره حساس تاریخی توانست وظیفه خود را به عنوان یک وطن‌پرست به خوبی در قبال وطنش ایفا کند. او با درایت و فهم سیاسی بالایی که داشت توانست مملکت را از خطرات بسیاری از جمله اشغال کامل کشور و تجزیه آن به دست متفقین حفظ نماید.»[۵۷] نامه و تلگراف های سر ریدر بولارد به وزارت خارجه انگلیس، نشان می دهد که چگونه تدبیر و تدبر فروغی از فروپاشی کشور جلوگیری کرده است[۵۸]، مثلاً در تلگراف ۱۷ شهریور ۱۳۲۰ می نویسد «من تردید ندارم که روس‌ها کوشش خواهند کرد که شمال ایران را بلشویک مآب کنند».[۵۹] یا تلگراف تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۲۰ «روس‌ها غنی‌ترین بخش مملکت را اشغال کرده‌اند. شاید دولت شوروی با گوشه چشمی به ضمیمه‌کردن بی‌دردسر شمال ایران به روسیه در زمان آینده، به عمد به آن توجه نشان می‌دهند».[۶۰]

 

 فروغی در کنار محمدرضا شاه

 

دوران پهلوی دوم :

 

فروغی که اولین نخست‌وزیر رضا شاه بود، با اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در سوم شهریور ۱۳۲۰ به عنوان آخرین نخست‌وزیر او نیز در انتقال سلطنت به پسرش محمدرضا پهلوی و جلوگیری از تجزیه ایران نقش مهمّی داشت. او نخست‌وزیری پهلوی دوم را نیز در اولین دوره بر عهده می‌گیرد.[۶۱]

 

فراماسونری :

 

پدر فروغی از متأثرین میرزا ملکم خان از پیشکسوتان ترویج فرهنگ غرب و فراماسونری در ایران بود و فروغی هم از فراماسون-های ایران شد.[۶۲]وی در ۱۲۸۶ شمسی در ۳۲ سالگی از بنیان¬گذاران لژ بیداری ایران بود و به مقام استاد اعظم با عنوان خاص چراغدار نائل شد.[۶۳]

 

مؤلف تاریخ بیست ساله ایران در معرفی او چنین می نویسد: «یکی از مهره های شطرنج سیاسی ایران دردوران مشروطیت و انقراض سلسله قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک) بوده است. او یکی از فراماسون های باهوش و تحصیلکرده و دانشمند و صاحب تألیفات در ادبیات و حکمت و فلسفه می باشد.» [۶۴]

 

ابراهیم صفایی در در کتاب رهبران مشروطه می نویسد: «فروغی یک انسان لیبرال بود. او نگاهی فلسفی به زندگی داشت و هرگز غره جایگاه خود نشد... او به نمادهای ملی ارزش قائل بود و سنت های دینی را احترام می گذاشت. به همین دلیل، او در لژ فراماسونری گراند اورینت فرانسه پذیرفته شده بود. او منشی پارسایانه و اخلاقی داشت، گرچه علیه‌اش تهمت ها شکل گرفته بود. او به هیچ عنوان بدزبان نبود... او افرادی را که به پژوهش و اندیشه می پرداختند، قدردانی و تشویق می کرد... تاملات فلسفی و روح وقاد، او را از وسعت نظری برخوردار ساخته بود که موقعیت های ظاهری و موقتی را وقعی نمی نهاد و از این رو زیانی از سوی او متوجه کسی نمی شد.» [۶۵]

 

فروغی و زبان فارسی :

 

افزون بر تصحیح نبشته‌های کهن ادب پارسی[۶۶]، فروغی کتب زیادی را در رشته‌های مختلف علوم انسانی به پارسی برگرداند و در این راه بسیاری از واژگان پایه این علوم را خود برای نخستین بار در زبان پارسی ساخت و برای آن‌ها برابرهای شایسته‌ای یافت. دکتر موسی غنی نژاد درباره برگردان دو کتاب «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلیتیک» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» می نویسد: «تسلط مترجم و نگارنده به موضوعات مطرح شده در این دو اثر و معادل‌یابی‌های کاملاً به جا و ظریف برای اصطلاحات علمی که اغلب برای اولین بار به فارسی برگردانده شده، نشان‌دهنده فرهیختگی، وسعت معلومات و دقت نظر وی است.» [۶۷]

 

سال ها بعد از این واژه گزینی ها، فروغی فرهنگستان ایران را تاسیس کرد و ریاست آن را نیز برعهده داشت. داریوش آشوری معتقد است[۶۸]: «برپاییِ فرهنگستانِ زبانِ فارسی در این دوران یکی از کارهای بزرگی بود که فروغی سرپرستی کرد و بر آن ریاست داشت. فروغی ادیب و زباندان برجسته‌ای نیز بود و ذوق و هنر نویسندگی داشت و ایده‌های روشنی در باره ضرورتِ نوسازی زبان فارسی و راه و روشِ آن. یکی-دو نسلِ پیش از فروغی اگرچه ضرورتِ ساده‌سازی زبانِ نوشتار را دریافته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند برایِ غنی‌سازیِ واژگانیِ این زبان در جهتِ پذیرشِ مفهوم‌های علمی و آنچه مربوط به دستاوردها و شیوه زندگانیِ مدرن است، کارِ نمایانی بکنند. فروغی و کسانی دیگر از هم‌نسل‌هایِ او در این جهت گام‌های بلندتری برداشتند. و البته، فروغی با کارِ ماندگاری که در جهتِ برگرداندنِ فلسفه اروپایی به زبانِ فارسی کرد، زمینه یک دگرگونیِ سبکی را در این زمینه فراهم کرد که بسیار اثرگذار بود و نسل‌های بعدی از روش او بهره‌مند شدند

 

پس از کناره‌گیری از ریاست فرهنگستان، و در زمانی که احساس کرد فرهنگستان به بیراه می‌رود، فروغی پیام من به فرهنگستان را نگاشت. «فروغی از جمله نخستین کسانِ انگشت‌شماری است که مشکلِ زبانِ نوشتاریِ فارسی را در برخورد با دنیایِ مدرن و خواسته‌هایِ زبانیِ آن فهمید و با دیدِ روشن در پیِ چاره‌اندیشی برایِ آن بود. در این باره باید به رساله‌ای با نامِ پیامِ من به فرهنگستان، به قلمِ وی، نگاه کرد...می‌توان گفت که، بخشِ عمده‌یِ کاری که نسلِ ما برایِ پرورش و گسترشِ زبانِ فارسی برایِ ترجمه‌یِ متن‌هایِ علومِ انسانی کرده، کمابیش، در همان راستایِ کار و رهنمودِ فروغی ست...فروغی، از سویی، کورمال نمی‌رفت و برایِ کارِ پیشاهنگانه زبانیِ خود نظریّه پرداخته‌ای داشت. در نتیجه، هشیار بود که چه می‌خواهد و چه می‌کند. از سویِ دیگر، مایه ذوقیِ پرورده و دانشِ ادبیِ استادانه نیز برایِ کارِ خود داشت.»[۶۹]

 

فروغی در آذر ۱۳۱۵ در رساله پیام من به فرهنگستان از احساس خود به زبان فارسی می گوید و می نویسد که من به زبان فارسی دلبستگی تمام دارم زیرا گذشته از آنکه زبان خودم است و ادای مراد خویش را به این زبان می کنم از لطایف آثار آن خوشی های فراوان دیده‌ام. نظر دارم به این که زبان آینه فرهنگ قوم است و فرهنگ مایه ارجمندی و یکی از عوامل نیرومندی ملیت است. هر قومی که فرهنگی شایسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و جاویدان است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه می تواند باقی بماند. او می گوید، این عشق به زبان فارسی تا آن حد حاد و بیمارگونه نباید باشد که موجبات مخدوش کردن زبان فارسی را فراهم آورد.[۷۰] در این باره، روایتی از دکتر رعدی آذرخشی وجود دارد به این مضمون که در سال ۱۳۱۴ در یکی از جلسات فرهنگستان ، یکی از حضار پافشاری کرد که یک واژه نامانوس اوستایی به جای زبان عربی پذیرفته شود. در آن جلسه استاد عبدالعظیم قریب نیز با حذف این واژه عربی مخالفت کرد و دو عضو افراطی هم می گفتند که شما حق ندارید به زبان اوستایی که زبان نیاکان ماست اهانت کنید و آن را مرده بخوانید. فروغی رشته سخن را به دست می گیرد و با متانت از تمام حضار می پرسد که آیا پدرم محمدحسین فروغی را می شناسید. همه اعضای فرهنگستان جواب مثبت دادند و هر کدام شرحی درباره محمدحسین فروغی بیان کردند. آنگاه فروغی گفت:«آقایان به شهادت همه شما پدر من مردی دانشمند و ارجمند بود و من به فرزندی او مفتخرم. با این وصف اگر به من بگویید که پدرت مرده است من حق ندارم از شما رنجش حاصل کنم زیرا مسلم است که پدرم مرده است. زبان اوستایی هم درست است که زبان نیاکان ما بوده است ولی چه می توان کرد که آن هم مرده و متروک شد و انصاف نیست ما به کسی که این حقیقت واضح را اعلام می کند بتازیم و در وطن پرستی او تردید روا داریم.» این بیان شیوا جلسه را به حال عادی درآورد و محیطی آرام و دور از هیاهو بر آن حاکم شد.[۷۱]

 

فروغی از همین دیدگاه مخالف دگرگونی دبیره فارسی بود. وی چنین می‌اندیشید که «تغییر دادن خط فارسی کار صحیحی نیست. بهتر آن است که گذاشتن اعراب کم‌کم معمول شود و چون چاپ حروف عن‌قریب شایع خواهد شد، کتب چاپ حروف را معرب چاپ کنند و اعراب را با حروف ملازم نمایند.»[۷۲]

 

فروغی درباره شعر فارسی نگاهی پیشرو دارد: «حال و طبیعت درین موارد (سرودن شعر) مقدم بر قانون است و گاهی اختیار از دست خارج می‌شود.»[۷۳] او به نقل از پدرش درباره نیاز به دگرگونی در شعر و نثر فارسی می‌نویسد: «در این عصر سبک شعر و انشا باید تغییر کند و قدری هم اهل این کار باید به ادبیات فرنگی نظر کنند.»[۷۴]

 

اندیشه و نظرات :

 

دکتر موسی غنی نژاد استاد اقتصاد و روشنفکر لیبرال معتقد است[۷۵]:

 

نسل‌های متعددی از روشنفکران ایرانی، به ویژه آنها که به زبان خارجی تسلط نداشتند، آشنایی با اندیشه‌های فلسفی غربی را با خواندن کتاب معروف فروغی در این خصوص یعنی «سیر حکمت در اروپا» آغاز کرده‌اند. این کتاب هنوز هم، پس از گذشت بیش از هفتاد سال از تالیف آن، خواندنی و پربار است. فروغی مبدع اندیشه‌های جدیدی نیست و هیچ‌گاه چنین ادعایی نداشته است، اما او را می‌توان یکی از تواناترین ایرانیان در درک اندیشه‌های مدرن غربی و انتقال درست و بدون اعوجاج آنها به زبان فارسی دانست. نه تنها «سیر حکمت در اروپا» بلکه دو کتاب اولیه وی یعنی «اصول علم ثروت ملل» و «حقوق اساسی» شاهدی بر این مدعا است.

 

به واقع، عمده اندیشه های فروغی را از لابه لای همین ترجمه ها می توان در یافت؛ به واسطه همین ترجمه هاست که «فروغی را اندیشمندی لیبرال، ملی‌گرا، و محافظه‌کار یا میانه‌رو خوانده‌اند. وی را از بنیانگذاران لیبرالیسم در ایران می‌دانند.»[۷۶] فروغی سیاستمداری لیبرال بود چرا که آزادی را در معنای لیبرالیستی آن درک می‌کرد و از سوی دیگر او سیاستمداری محافظه‌کار نیز بود چرا که تلقی‌اش از مفهوم ترقی، خصلتی غیررادیکال داشت و هم از این‌رو، کنار نهادن نهادهای سنتی را شرط پیشرفت نمی‌دانست.[۷۷]

 

رامین جهانبگلو معتقد است[۷۸]:

 

برای توجیه و توضیح دیدگاه های لیبرالی اش، فروغی اشکال گوناگون آزادی از قبیل آزادی اندیشه (اختیار عقاید)، آزادی انتشارات (اختیار طبع)، آزادی مالکیت (اختیار مال) و آزادی اجتماعات (اختیار تشکل انجمن) را به تفصیل و تشریح بیان می کند. در رابطه با «برابری»، فروغی آن را «مساوات در مقابل قانون»، «مساوات در مقابل محاکم عدلیه» و «مساوات در [پرداخت] مالیات» تعریف می کند. مفهوم اساسی و مرکزی دیگری که در اندیشه لیبرالی فروغی وجود دارد، «وظیفه» است. از نظر فروغی، حقوق فردی بدون تکالیف فردی و هیچ قانونی بدون پیروی از قانون وجود ندارد. در یک سخنرانی معروف در رادیو ملی ایران پس از انتخابات مجلس چهاردهم، فروغی با صراحت بر دیدگاه خود مبنی بر حکومت قانون تاکیدمی کند.هرچند که مفاهیم و ایده های بیان شده در کتاب فروغی اصالتاً از آن او نیست، اما قطعاً تفسیر همدلانه و بی غل و غشی از اندیشه های روشنگران فرانسوی است که فروغی از آنها به عنوان بنیانگذاران لیبرالیسم مدرن نام می برد. بنابراین، نیازی به گفتن ندارد که فروغی از نخستین روشنفکران و دولتمردان ایرانی بود که این ایده ها را در روندی نظام مند به کار بست. به همین دلیل است که می توان گفت تاثیر فروغی در پیدایش و تکوین میراث لیبرالی ایرانی جایگاه خاصی دارد.

 

رامین جهانبگلو می افزاید[۷۹]:

 

بر اساس دیدگاه فروغی، برای رواج روشنگری در ایران، هم آیی دو شرط لازم است. نه تنها ضروری است که نیروهای اعمال اجبار در جامعه بایستی در شکل نهادها مرسوم شوند، بلکه همچنین لازم است که نوع دیگری از نهادها تا اصلاح و بهبود، اقدام به سرپرستی نهادهای نوع پیشین کنند. به علاوه، این وضعیت، شرط کافی برای برقراری و حفظ تعادل در جامعه سیاسی را مهیا ساخته و بدین سان زمینه را برای شکوفایی آرمان های روشنگری آماده می کند.آنچه از نوشته های فروغی بر می آید، باوری خالص به ایده ترقی و مجادله ای بر سر تفکیک قوا و حقوق مردمان تحت یک نظام لیبرالی است. پیش و بیش از هر چیز در اندیشه فروغی، ایده ضرورت ترقی موج می زند و این واقعیت که پیشرفت در غرب، اساساً به اعتبار یک بازسازی لیبرالی در حوزه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بوده است. راز این بازسازی _ که به گمان فروغی عامل اصلی پیشرفت ها و موفقیت های علمی و فناورانه تمدن غربی است _ در ایجاد سیستمی برای مدیریت تمام زمینه های مبتنی بر فرایند تکاملی نهفته است.

 

رامین جهانبگلو بر این گمان است که فروغی، با اعتقاد به اصول روشنگری در فرانسه و به ویژه با شناختی که از آرای مونتسکیو داشت، بر اصل انفصال قوای حکومتی تاکید می ورزید. در کتابی که با عنوان حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت ملل در سال ۱۹۰۷ در تهران منتشر کرد این موضوع بارز است.[۸۰]. فروغی در این کتاب حاکمیت را تنها از آن تمامی آحاد مردم میداند[۸۱]:

 

سابق بر این مردم تصور می کردند که یک نفر یا جماعت باید صاحب اختیار مطلق عموم ناس باشد و امور ایشان را هر طور می خواهد و مصلحت می داند اداره کند و مردم حق ندارند در اداره امور خودشان مداخله و چون و چرا نمایند. حتی در بعضی ممالک سلاطین مدعی بودند که من جانب الله هستند و به این واسطه امر ایشان امر الهی و واجب الاطاعه است... اما حالا متجاوز از صد سال است که حکما و دانشمندان بلکه اکثر عوام از این رای برگشته و معتقد شده‌اند که هیچ وقت یک نفر یا یک جماعت حق ندارد صاحب اختیار یک قوم و یک ملت بشود و صاحب اختیار ملت باید خود ملت باشد و امور خویش را اداره کند.

 

فروغی در همین کتاب درباره نقش حکومت می‌نویسد[۸۲]:

 

وظیفهٔ دولت این است که حافظ حقوق افراد ناس، یعنی نگهبان عدل باشد. دولت از عهدهٔ انجام وظیفهٔ خود بر نمی‌آید مگر این که به موجب قانون عمل کند. وجود قانون متحقق نمی‌شود مگر به دو امر: اول وضع قانون و دوم اجرای آن. پس دولت دارای دو نوع اختیار می‌باشد: یکی اختیار وضع قانون و دیگر اختیار اجرای قانون. هرگاه اختیار وضع قانون و اختیار اجرای آن در دست شخص واحد و یا هیات واحد باشد، کار دولت به استبداد می‌کشد... بر این پایه دولت تنها زمانی قانونی است که این قوه آن از هم جدا و در دست دو گروه مستقل و جدا باشد.

 

فروغی معتقد است که «حقوق عمومی ملت مجموعاً تحت دو عنوان در می‌آید، اول آزادی، دویم، مساوات.» آزادی عبارت است از اختیار انجام هر کاری با این شرط که «اجرای حق یک نفر مضر و منافی اجرای حق دیگری نباید بشود» یعنی حد آزادی یک شخص «قیودی است که به جهت آزاد بودن سایر مردم لازم است.» و فروغی مصداق‌های آزادی را از «اختیار نفس و مال» تا «اختیار اجتماع و تشکیل انجمنی» نام برده است...فروغی در تصریح این مفهوم [مساوات] می‌نویسد، «مساوات حقوق غیر از مساوات احوال است و این نوع مساوات صورت گرفتنی نیست زیرا که مردم بالفطره و بالطبیعه از حیث قوه و توانایی و قابلیت و اخلاق و خیالات تفاوت دارند و این اختلافات ناچار منجر به اختلاف احوال می‌شود.» از نظر فروغی مصداق‌های مساوات حقوقی عبارت‌اند از: «مساوات در مقابل قانون»، «مساوات در مقابل محاکم عدلیه» به این معنا که دادگاه‌های خاص نباشد، «مساوات در مشاغل و مناصب» یعنی هیچ شغلی مخصوص طایفه یا طبقه خاصی نباشد و «مساوات در مالیات» یعنی هیچکس بی‌جهت معاف نشود و هرکس به نسبت قوه و استطاعت خود مالیات بدهد. یعنی فروغی در تفسیر مفهوم «برابری»، از آموزه سوسیالیستی و آن زمان مسلطِ برابری اجتماعی ـ اقتصادی دفاع نمی‌کند و صرفاً مفهوم برابری حقوق یعنی «مساوات در مقابل قانون» و شقوق گوناگون آن را مطرح می‌کند. [۸۳]

 

فروغی درباره مساوات و عدالت می‌نویسد[۸۴]:

 

عدالت ایجاب می‌کند که میان اعضای جامعه تساوی حقوق برقرار باشد و همه بتوانند به یکسان از هیات اجتماعیه بهره برند. ترتیب آزادی به علت اینکه هم موجب ترقی کل جامعه و نیز برقراری تساوی حقوق می‌گردد. لذا مبنی بر عدالت است. در چنین وضعی چون هر فردی مختار اعمال خویش است و هیچ قانون منع و انحصاری در کار نیست، هر کس حق دارد در همه چیز ادعا داشته باشد و پیشرفت ادعای او فقط به لیاقت و کفایت و همراهی بخت و اتفاق بستگی دارد. اما عده‌ای این استدلال را نمی‌پذیرند و می‌گویند چون همیشه بخت و اتفاق با کفایت و لیاقت همراه نیست بنابراین تمام مردم با وجود داشتن مساوات حقوقی، در تمتع و بهره بردن یکسان نیستند پس دولت باید در امور تولید و توزیع ثروت دخالت کند و برابری میان مردم را برقرار سازد. نویسنده معتقد است که با چنین کاری عدالت استقرار نخواهد یافت، زیرا که، بالضروره برای اجرای این ترتیب باید از بعضی گرفته، به بعضی دیگر داد و این عدالت و مساوات نیست که اشخاص قابل را به کار وادارند و حاصل زحمت ایشان را به اشخاص ناقابل بدهند.

 

فروغی آزادی‌خواه و منتقد دولت‌گرایی است[۸۵]:

 

دخالت دولت جایز نیست و باید به مردم آزادی مطلق داد تا امور خود را اداره کنند. در امور ثروتی (اقتصادی)، اختیار افراد حقیقتاً بر اقدام دولت مزیت کلی دارد و باید مردم به آزادی، ثروت را تولید کنند و توزیع نمایند و به دوران بیندازند و به مصرف برسانند و اگر دولت بخواهد در این باب مداخله کند و بعضی را ترغیب نماید و از برخی طرفداری کند، سنگ راه مردم می‌شود و ممکن است مرتکب ظلم و تعدی شود، چه، مساعدت با جماعتی، ظلم در حق جماعت دیگر است.

 

در واقع، مطابق با دانش و فهمی عمیق از اقتصاد [۸۶]، در کتاب اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک‏ نگاشته است: «علم ثروت قطع دارد که توسل به دولت بیجا و حرکت قهقرا است و نباید از دولت متوقع بود که متکفل و متقلد تمام امور مردم باشد بلکه راه ترقی این است که مردم اجتماع‌های آزاد تشکیل دهند و امور خود را بدان وسیله گذرانند

 

فروغی در نقدی صریح بر سوسیالیسم می‌نویسد[۸۷]:

 

جماعتی می‌گویند دولت باید تمام قوای صنعتی را به دست خود بگیرد، یعنی متصدی کل شود و حال آنکه، قطع نظر از ظلم و جوری که ناچار دولت در این صورت بالنسبه به اشخاص در تعیین شغل و محل کا رایشان خواهد کرد، چطور می‌تواند از عهده این امر برآید، چه باید اطلاع کامل از مقتضیات ثروتی محل داشته باشد و حال آنکه این مقتضیات متصل در تغییر است. نیز باید سلیقه و ذوق و استعداد و کفایت هرکس را به‌خوبی بداند و در این باب اشتباه نکند و چنین چیزی ممکن نیست.

 

وی سپس نقد خود را این گونه ادامه می‌دهد[۸۸]:

 

اگر انسان‌ها در امور ثروتی آزادی داشته باشند برحسب صرفه شخصی و مسوولیتی که در کار خود دارند موجب پیشرفت امور خواهند شد. اما در صورتی که این امور به دولت واگذار شود به علت بی‌تفاوتی و تعلل و تانی موجود در دستگاه دولتی، پیشرفتی در کارها صورت نخواهد گرفت. بعضی دیگر از افراد، دخالت محدود دولت را به منظور رفع برخی بی‌عدالتی‌ها توصیه می‌کنند. این عقیده هم باطل است و باید مردم در امور صنعتی آزادی مطلق داشته باشند اگرچه بعضی خبط و خطاها هم بکنند. خبط و خطاهای مردم با محسناتی هم همراه است و از تحمل آنها گریزی نیست، اما دولت اگر مداخله کند مشکلات بی‌حد می‌شود و ضررهای فاحش به صنایع وارد می‌آورد و علاوه بر اینها در همت مردم برای کار کردن رخوت ایجاد می‌نماید و موجب می‌شود مردم دست و دلشان درپی کار نرود.

 

فروغی اندیشمندانه آزادی را در بستر اجرای قانونی برابر حقوق می دید[۸۹]:

 

از رنج و محنتی که در ظرف سی چهل سال گذشته به شما رسیده است امیدوارم تجربه آموخته و عبرت گرفته و متوجه شده باشید که قدر نعمت آزادی را چگونه باید دانست و معنی آزادی را دریافته باشید. در این صورت می‌دانید که معنی آزادی این نیست که مردم خودسر باشند و هر کس هر چه می‌خواهد بکند، در عین آزادی قیود و حدود لازم است، اگر حدودی در کار نباشد و همه خودسر باشند هیچ کس آزاد نخواهد بود و هرکس از دیگران قوی‌تر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد کرد. قیود و حدودی که برای خودسری هست همان است که قانون می‌نامند پس مردم وقتی آزاد خواهند بود که قانون در کار باشد و هر کس حدود اختیارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند. پس کشوری که قانونی ندارد یا قانون در آن مجری و محترم نیست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زیست نخواهند کرد...هر کس به قانون بی‌اعتنایی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است یعنی دشمن آسایش ملت است...شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریباً سی و پنج سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کرده‌اید که علت آن چیست؟من برای شما توضیح می‌کنم علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمی‌دانستید و به وظایف آن قیام نمی‌کردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ شود تخلف می‌کردند.

 

ملی گرایی فروغی کورکورانه نیست[۹۰]:

 

گر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیله ی مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم، این وطن پرستی نیست، خود پرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیله ی منافع و اعتبارات شخصی و فرقه ای قرار می دادند، مذموم است و باید مردود باشد...ولیکن یک وطن پرستی بی غرضانه هم هست که هر فردی چون پرورده ی آب و خاکی است به واسطه ی نعمت ها و بهره مندی هایی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آن ها در خود حق شناسی احساس می کند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر ورزد. این حب وطن پسندیده است بلکه هر فردی به آن مکلف باشد، مگر این‌که می‌توان متذکر شد که این وطن‌پرستی با همه‌ی نوع بشر منافات ندارد و انسان هم چنان که در درجه‌ی اول رهین منت پدر و مادر و در درجه‌ی دوم مدیون ابنای وطن است، در درجه‌ی سوم ذمه‌اش مشغول همه‌ی نوع بشر می‌باشد و همه را باید دوست بدارد و خیر وسعادت همه را بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است. به عبارت آخری، این قسم وطن‌پرستی جزو تعاون و همبستگی کل نوع بشر است. از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطن‌پرستی هست که در نظر من از منشاء سابق‌الذکر هم محکم‌تر و معقول‌تر می‌باشد و آن وطن‌پرستی کسی است که وطن و ابناء وطن خود را لایق مهر و قابل محبت می‌داند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند. مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت یا مهربانی و ملاطفتی که بین آن‌ها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطه‌ی قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نموده‌اند. به عقیده‌ی من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است.

 

فروغی تاکید ظریفی بر شرافت آحاد مردم در یک حکومت ملی دارد [۹۱]:

 

روی هم رفته وظیفه جمیع طبقات ملت این است که گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبیق کنند که چنانکه یکی از حکمای اروپا گفته است اگر بنیاد حکومت استبدادی بر ترس و بیم است بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصا اگر متصدیان امور عامه شرافت را در اعمال خود نصب‌العین خویش نسازند کار حکومت ملی پیشرفت نمی‌کند.

 

او ضمن افتخار به تاریخ و فرهنگ و تمدن گذشته مردم ایران[۹۲] به جد معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانه‌گیری باید به بازسازی خودشان بپردازند:

 

تمام بهانه فرنگی‌ها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهده به‌کاربردن نعمت‌های طبیعی برنمی‌آیید و آن را حرام می‌کنید. پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خود مشرق زمینی‌ها این کار را بکنند، فرنگی‌ها چه حق فضولی دارند.[۹۳]

 

درباره روابط خارجی ایران معتقد است[۹۴]:

 

...حاصل این که حرف همان است که همیشه می‌گفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دست‌شان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه می‌پندارند. باقی هم که خوابند… اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمی‌شد. با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه‌مرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمی‌تواند بکند… فقط کاری که انگلیس می‌تواند بکند همین است که خود ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته پوست یک‌دیگر را بکنیم… البته من می‌گویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیده من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم… اما این مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال باشد. من این فقره را کتباً و شفاهً به انگلیسی‌ها گفته‌ام و می‌گویم [آن‌ها هم] تصدیق می‌کنند. اما چه فایده، یک دست بی‌صداست. ملت ایران باید صدا داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد

 

او هم چنین در قامت یک لیبرال کلاسیک، ضد جنگ نیز ظاهر می شود و در یکی از نامه هایش می نویسد:

 

من می دانم که صلح هم مانند جنگ فداکاری لازم دارد. اما تفاوت میان مللی که برای صلح فداکاری می کنند و آنهایی که برای جنگ، این است که هر قومی که علم دار صلح می شود، حصول مقصودش احتمالی است. اما آن قوم که مبادرت به تجهیز سلاح می نماید، منتهی شدن کارش به جنگ حتمی است، زیرا شمشیرزن عاقبت به شمشیر هلاک می شود.

 

هم چنین فروغی در کنفرانس ژنو با برده فروشی و تجارت تریاک مخالفت جدی به عمل آورده است.

 

مخالفان :

 

یکی از مخالفین فروغی، عباس اسکندری مدیر روزنامه سیاست ارگان نمایندگان اقلیت دوره پنجم مجلس بود که با مدرس نیز همکاری داشت. از مخالفین دیگر فروغی، محمد مصدق نماینده مجلس در دوره ششم قانون گذاری بود [۹۵]. مصدق به همراهی فراکسیون اقلیت که آیت‌الله مدرس نیز عضو آن بود. در هنگام معرفی کابینه حسن مستوفی در شهریور 1305 مطالبی در مخالفت با دو وزیر پیشنهادی دولت، حسن وثوق و محمد علی فروغی، ابراز می دارد.

 

مجید تفرشی، پژو هشگر و تاریخ شناس درباره اختلاف فروغی با مصدق و مدرس می‌گوید[۹۶]:

 

در دوره‌های پایانی حکومت قاجار و اوایل دوره پهلوی یعنی دوره‌های پنجم و ششم مجلس، نبردی بین جناح فروغی که جزو موافقان کودتا و تغییر حکومت از قاجار به پهلوی بودند و کسانی که مخالف این جریان بودند مثل مدرس و مصدق وجود داشت که در این جنگ بیشترین حمله به فروغی بود که در مجلس ششم این حملات به اوج رسید البته این به معنی این نیست که همیشه این دو بطور مدام در حال جدال بودند. بلکه دورانی هم بوده است که این دو همزیستی فکری و سیاسی هم داشته‌اند. اما در خصوص مناقشه مصدق و فروغی در خصوص کاپیتالیسون هم تجربه نشان داد که فروغی هم میلی به کاپیتولاسیون نداشت. چنانچه طی سالهای بعد از این دعوا و مناقشه، فروغی نیز کاپیتولاسیون راملغی کرد.

 

موافقان :

 

استاد ملک الشعرای بهار، استاد مجتبی مینوی، علامه قزوینی، میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا طاهر تنکابنی، استاد جلال همایی، حسین سمیعی، حبیب یغمایی، میرزا عبدالعظیم قریب، داریوش آشوری، موسی غنی نژاد و صدها دانشمند دیگر خدمات فرهنگی فروغی را ستوده‌اند.

 

علی‌اکبر سیاسی شخصیت فروغی را مانند یک تابلوی نقاشی گرانبها می‌داند. برای اینکه بهتر به زیبایی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم. وی از فنون ادب بهره کافی و حظی وافر داشت. نویسنده و منشی کم‌نظیری بود. سخن‌سنج، سخن‌شناس، خطیب، ادیب، مورخ و دانشمند بود.

 

 

 

علی‌اصغر حقدار در پیشگفتار کتاب آداب مشروطیت دول اشاره می‌کند که «فروغی یکی از نادرترین روشنفکران با بصیرت ایرانی بود که حلقه ارتباط میان گفتمان فرهنگی و کنش سیاسی را در خود بوجود آورد

 

اقدامات مهم :

 

          نگارش (و/یا ترجمه) برخی از نخستین کتاب‌های علمی به زبان فارسی

 

          نخستین کتاب علم اقتصاد در ایران (اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک)

 

          نخستین کتاب حقوق اساسی در ایران (حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول)

 

          نخستین کتاب تاریخ ملل در ایران (تاریخ ملل قدیمه مشرق)

 

          نگارش برخی کتب و مقالات تاثیرگذار دیگر نظیر سیر حکمت در اروپا، پیام من به فرهنگستان و ...

 

          انتشار روزنامه تربیت، نخستین روزنامه غیردولتی (آزاد) ایران، زیر نظر پدرش محمد حسین فروغی

 

          ریاست شورای عالی انتشارات و تبلیغات

 

          تاسیس فرهنگستان ایران

 

          ریاست بر فرهنگستان ایران

 

          ابداع بسیاری از واژگان پایه علمی و فلسفی و معادل‌یابی برای آن‌ها در زبان فارسی

 

          اقداماتی در جهت نگهداری آثار ملی، باستانی و فرهنگی ایران

 

          تشکیل انجمن آثار ملی

 

          برگزاری جشن هزاره فردوسی و ابن‌سینا

 

          تلاش در جهت ساخت، تجدید ساختمان و یا تعمیر آرامگاه فردوسی و ابن‌سینا، حافظ، سعدی، نادرشاه، خیام، عطار

 

          تصحیح برخی از مهم‌ترین متون فارسی، دیوان حافظ، رباعیات خیام، کلیات سعدی و... .

 

          تدریس و تربیت بسیاری از بزرگان ایران

 

          تدریس در در مدرسه ادب، علمیه، دارالفنون، تدریس و ریاست بر مدرسه علوم سیاسی

 

          معلم خصوصی احمدشاه

 

          پایه‌گذاری دبیرخانه مجلس شورای ملی به پیشنهاد ریاست مجلس اول

 

          اجرای قانون اصول محاکمات حقوقی مصوبه مجلس و در نتیجه آن ایجاد عدلیه جدید

 

          طرح قوانینی که اساس کار دادگستری می‌شود، با همکاری سید نصرالله تقوی، سید محمد فاطمی، شمس‌العلما قریب گرکانی و میرزا طاهر تنکابنی

 

          انحلال وزارت فوائد عامه و تجارت و تشکیل دو وزارت‌خانه جدید به جای آن، وزارت اقتصاد ملی و وزارت طرق و شوارع.

 

          همکاری در تاسیس دانشگاه تهران

 

          سمت‌های سیاسی ملی و بین‌المللی

 

          نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی (۲ دوره)، رئیس دوره دوم و نائب رئیس دوره سوم مجلس شورای ملی

 

          نخست وزیر (۴ دوره) و کفیل رئیس‌الوزرا در حکومت موقت رضاخان

 

          وزیر مالیه (۴ دوره)، وزیر عدلیه یا سرپرستی وزارت عدلیه (3 دوره)، وزیر خارجه یا سرپرستی وزارت خارجه (5 دوره)، وزیر جنگ (4 دوره)، سرپرستی وزارت اقتصاد ملی (1 دوره)، وزیر دربار (1 دوره) [۹۷]

 

          ریاست دیوان عالی تمیز (دیوان عالی کشور)

 

          تدارک تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی برای انتقال حکومت از قاجار به پهلوی

 

          سفیر کبیر ایران در ترکیه

 

          ریاست هیئت نمایندگی ایران در جامعه ملل و ریاست جامعه ملل

 

          مذاکره‌کننده با متفقین در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

 

کتاب‌شناسی :

 

          دوره مختصر از علم فیزیک

 

          اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک

 

          حقوق اساسی (یعنی) آداب مشروطیت دول

 

          تاریخ مختصر ایران

 

          تاریخ ایران قدیم

 

          تاریخ ساسانیان

 

          تاریخ ملل قدیمه مشرق (ترجمه)

 

          تاریخ مختصر دولت قدیم روم

 

          حکمت سقراط و افلاطون

 

          اندیشه‌های دور و دراز

 

          سیر حکمت در اروپا

 

          خلاصه گفتار در روش به کاربردن عقل

 

          پیام به فرهنگستان

 

          آئین سخنوری یا فن خطابه

 

          فن سماع طبیعی

 

همچنین برخی متن‌های فارسی را تصحیح و منتشر کرد:

 

          کلیات سعدی

 

          زبده دیوان حافظ

 

          رباعیات خیام

 

          خلاصه شاهنامه

 

          مواعظ سعدی

 

کابینه‌های فروغی :

 

 

 

 

 

 

وزیران کابینهٔ اول محمدعلی فروغی (معرفی در ۱۳۰۴/۹/۲۸)

 

 

 

 

ر.

 

 

وزیر

 

 

وزارت‌خانه

 

 

ر.

 

 

وزیر

 

 

وزارت‌خانه

 

 

 

 

۱

 

 

مهدی مشیر فاطمی

 

 

عدلیه

 

 

۵

 

 

مرتضی‌قلی بیات

 

 

مالیه

 

 

 

 

۲

 

 

حسن مشار

 

 

خارجه

 

 

۶

 

 

یوسف مشار

 

 

معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه

 

 

 

 

۳

 

 

حسین دادگر

 

 

داخله

 

 

۷

 

 

علی‌اکبر داور

 

 

فوائد عامه و تجارت

 

 

 

 

۴

 

 

سرلشکر عبدالله امیرطهماسبی

 

 

جنگ

 

 

۸

 

 

جعفرقلی اسعد

 

 

پست و تلگراف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وزیران کابینهٔ دوم محمدعلی فروغی (معرفی در ۱۳۱۲/۶/۲۶)

 

 

 

 

ر.

 

 

وزیر

 

 

وزارت‌خانه

 

 

ر.

 

 

وزیر

 

 

وزارت‌خانه

 

 

 

 

۱

 

 

سیدمحسن صدر

 

 

عدلیه

 

 

۵

 

 

علی‌اکبر داور

 

 

مالیه

 

 

 

 

۲

 

 

باقر کاظمی

 

 

خارجه

 

 

۶

 

 

علی‌اصغر حکمت

 

 

معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه

 

 

 

 

۳

 

 

محمود جم

 

 

داخله

 

 

۷

 

 

علی منصور

 

 

طرق و شوارع

 

 

 

 

۴

 

 

جعفرقلی اسعد

 

 

جنگ

 

 

۸

 

 

محمدعلی دولتشاهی

 

 

پست و تلگراف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وزیران کابینهٔ سوم محمدعلی فروغی (معرفی در ۱۳۲۰/۶/۶)

 

 

 

 

ر.

 

 

وزیر

 

 

وزارت‌خانه

 

 

ر.

 

 

وزیر

 

 

وزارت‌خانه

 

 

 

 

۱

 

 

مجید آهی، عباسقلی گلشائیان

 

 

دادگستری

 

 

۸

 

 

اسماعیل مرآت، باقر کاظمی، علی‌اصغر حکمت

 

 

بهداری

 

 

 

 

۲

 

 

علی سهیلی

 

 

امور خارجه

 

 

۹

 

 

ابراهیم علم، حمید سیاح، حسنعلی کمال هدایت

 

 

پست و تلگراف و تلفن

 

 

 

 

۳

 

 

جواد عامری، سرلشکر امان‌الله جهانبانی، سپهبد امیر احمدی، باقر کاظمی

 

 

کشور

 

 

۱۰

 

 

صادق وثیقی، عباسقلی گلشائیان

 

 

کفیل بازرگانی

 

 

 

 

۴

 

 

سرلشکر احمد نخجوان، محمدعلی فروغی

 

 

کفیل وزارت جنگ

 

 

۱۱

 

 

مصطفی‌قلی رام، علی‌اکبر حکیمی

 

 

رئیس کل کشاورزی

 

 

 

 

۵عباسقلی گلشائیان، حسن مشرف نفیسی دارایی

 ۱۲معرفی نشده، علی‌اصغر حکمت، عبدالحسین هژیرپیشه و هنر

۶

اسماعیل مرآت، عیسی صدیق اعلم، محمد تدین، مصطفی عدل فرهنگ

۱۳

عباسقلی گلشائیان، مجید آهی اقتصاد ملی

۷محمد سجادی، سرلشکر امان‌الله جهانبانی

 راه

 منابع :

 

1.         ۱٫۰ ۱٫۱ نقد حال، مجتبی مینوی، چاپ سوم، ۱۳۶۷، خوارزمی

 

2.         نقد حال، مجتبی مینوی، چاپ سوم، ۱۳۶۷، خوارزمی، ص ۵۳۷

 

3.         برای مثال نگاه کنید به ذکاء الملک فروغی و شهریور بیست، محسن فروغی، ص. ۲۴۰

 

4.         در برگردان های محمدعلی فروغی برای این روزنامه نیز همین خط دنبال می شد.

 

5.         عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، نشر گفتار و نشر علم، ۱۳۸۰، جلد دوم، ص. ۱۱۰۸

 

6.         فروغی م.، خاطرات محمود فروغی (فرزند محمدعلی فروغی و سفیر سابق ایران در آمریکا)به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، کتاب نادر، ۱۳۸۳، ص.۱۴

 

7.         فروغی م.، خاطرات محمود فروغی (فرزند محمدعلی فروغی و سفیر سابق ایران در آمریکا)به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، کتاب نادر، ۱۳۸۳، ص. ۱۵

 

8.         فروغی م.؛ پیشین، ص. ۱۵.

 

9.         عاقلی، باقر؛ شرح حال ...، پیشین، ص ۱۱۰۸

 

10.       غلامحسین رهنما، به نقل از فروغی می‌گوید: «بعدها اظهار داشت که علت متارکه‌اش با طب و طبابت این بود که طب را مطابق ذوق و سلیقه‌اش نیافته بود. به خصوص اینکه که هنوز معلومات خود را در طب ناقص و محتاج تکمیل می‌دیده و اشتغال به آن را، در آن حد معلومات، برخلاف وجدان می‌دانست». ن.ک. پژوهشگران معاصر، هوشنگ اتحاد، ج. ۱، ص. ۷۶

 

11.       «خاطرات محمود فروغی، به کوشش حبیب لاجوردی، نشر نادر، ۱۳۸۳، ص. ۱۵»

 

12.       عاقلی، باقر؛ ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، انتشارات علمی، چاپ اول، صص. ۱۵ و ۱۶.

 

13.       عاقلی، باقر؛ شرح حال ...، پیشین، ص. ۱۱۱۹.

 

14.       محمد علی فروغی در خلال خاطراتش

 

15.       به نقل از ابراهیم خواجه‌نوری، پژوهشگران معاصر، ج. ۱، ص. ۷۸

 

16.       ریشه‌های تجدد، پژوهش چنگیز پهلوان، نشر قطره، ص ۱۰۱

 

17.       مقالات فروغی، جلد اول، صص ۳۳۷ـ۳۳۸، خطابه فروغی در دانشکده‌ی حقوق

 

18.       طباطبایی جواد، دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید / مورد شهریار ماکیاوللی / دو

 

19.       مقالات فروغی، جلد اول، صص. ۳۲۷ـ ۳۲۸، خطابه فروغی در دانشکده حقوق

 

20.       شرح زندگانی من، زوار تهران ۱۳۶۰، ج. ۲، ص. ۷۱، به نقل از کتاب «ریشه‌های تجدد، پژوهش چنگیز پهلوان، نشر قطره»

 

21.       از دانشجویان مدرسه علوم سیاسی

 

22.       خاطرات نصرالله انتظام، انتشارات سازمان اسناد ملی، ۱۳۷۸، ص. ۱۵۹

 

23.       غنی نژاد موسی، محمدعلی فروغی در عرصه سیاست و اقتصاد، روزنامه دنیای اقتصاد، شنبه 11 شهریور 1385

 

24.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

25.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

26.       طباطبایی جواد، دربارۀ ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید / مورد شهریار ماکیاوللی / دو

 

27.       حقدار، علی اصغر (1384)، محمد علی فروغی و ساخته‌های نوین مدنی، انتشارات کویر، صص 29-28

 

28.       داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

29.       یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیع‌الاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، ص. ۸۰

 

30.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

31.       داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

32.       ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، دکتر باقرعاقلی، انتشارات علمی، چاپ اول، ص. ۲۰

 

33.       [ir.voanews.com/content/article/144960.html مخاطرات تدوین قوانین مدنی ایران؛ خطابه ای از محمد علی فروغی]

 

34.       [ir.voanews.com/content/article/144960.html مخاطرات تدوین قوانین مدنی ایران؛ خطابه ای از محمد علی فروغی]

 

35.       داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

36.       فروغی و شهریور ۲۰، ص ۲۱

 

37.       نامه‌های دوستان، به کوشش ایرج افشار، نامه فروغی به تقی‌زاده، نشر فرزان، ۱۳۷۹، ص. ۴۳

 

38.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

39.       ایران، برآمدن رضاخان، ص ۴۰۵

 

40.       تاریخ ۲۰ ساله ایران، حسین مکی، جلد ۴، آغاز سلطنت و دیکتاتوری پهلوی، صص. ۳۹ ـ۴۲، خطابه فروغی

 

41.       بهنود، مسعود، دولت های ایران از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷: از سید ضیا تا بختیار، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۷۰، ص ۸۷.

 

42.       ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، ص. ۳۰

 

43.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

44.       داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

45.       ن.ک. مقالات فروغی، حبیب یغمایی، ج. ۱، ص. ۱۹، "نکاتی در احوال و اوصاف فروغی"

 

46.       خاطرات نصرالله انتظام، صص ۱۷۸ـ ۱۸۱

 

47.       Mohammad Ali Fooughi، محمدعلی فروغی ذکاءالملک

 

48.       فروغی و شهریور بیست، ص. ۲۵۱

 

49.       داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

50.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

51.       ذکاءالملک فروغی و شهریور بیست، ص. ۲۳

 

52.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

53.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

54.       فرهنگ معین، جلد پنجم، صص ۱۸۲ـ ۱۸۳ تحت عنوان انجمن آثار ملی

 

55.       گویا متفقین در این زمان خواستار تغییر پادشاهی مشروطه به یک جمهوری بوده‌اند. ن.ک. کاوشی، حسین، محمد علی فروغی و تلاش برای عدم تغییر سلطنت پهلوی در شهریور ۱۳۲۰

 

56.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

57.       داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

58.       افرادی، احمد، فروغی در گذر تاریخ

 

59.       خاطرات سر ریدر بولارد، ص. ۱۲۲

 

60.       خاطرات سر ریدر بولارد، ص. ۱۲۹

 

61.       فردوست ح، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳، چاپ ششم، جلد دوم، ص. ۳۷.

 

62.       رائین، اسماعیل؛ فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۴۰ و ۲۵۳

 

63.       رائین، اسماعیل؛ پیشین، جلد اول، ص ۴۰، ۲۵۳، ۶۴۲، ۶۸۲ و جلد دوم، ص ۱۹۹ و ۱۱۲ و عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، نشر گفتار و نشر علم، ۱۳۸۰ جلد دوم ص ۱۱۲۰.

 

64.       حسین مکی و تاریخ بیست ساله ایران، ج4،نشرناشرصص20-21.

 

65.       جهانبگلو رامین، ترجمه: حسین فراستخواه، فروغی و بنیاد لیبرالیسم ایرانی، به نقل از تارنگارآفتاب

 

66.       یغمائی اشاره می‌کند که کلیات سعدی که با نظر فروغی چاپ شده بی‌تردید از صحیح‌ترین نسخه‌هاست. ن.ک. به داودیان، بهروز، زندگی و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

 

67.       غنی نژاد موسی، محمدعلی فروغی در عرصه سیاست و اقتصاد، روزنامه دنیای اقتصاد، شنبه 11 شهریور 1385

 

68.       داریوش آشوری در مصاحبه‌ای با رضا خجسته رحیمی، «پرسش‌هایی در باره‌یِ زبان و ترجمه»، مهرنامه، شماره ۷، آذر ۱۳۸۹، تهران. متن مصاحبه در سایت رسمی داریوش آشوری

 

69.       داریوش آشوری، علومِ انسانی در ایران و مسئله‌یِ زبانِ آن (گفتگوی داریوش آشوری با سایت رادیو زمانه در ماه‌هایِ پایانیِ سال ۲٠۱٠)، متن مصاحبه در سایت رسمی داریوش آشوری

 

70.       به نقل از سایت آستانه

 

71.       به نقل از سایت آستانه

 

72.       یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیع‌الاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، ص. ۳۰

 

73.       یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیع‌الاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، ص. ۲۸۲

 

74.       یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیع‌الاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، ص. ۲۱۵

 

75.       غنی نژاد موسی، محمدعلی فروغی در عرصه سیاست و اقتصاد، روزنامه دنیای اقتصاد، شنبه 11 شهریور 1385

 

76.       بُربُر، مسعود. «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهٔ اقتصادی محمدعلی فروغی»

 

77.       بُربُر، مسعود. «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهٔ اقتصادی محمدعلی فروغی»

 

78.       جهانبگلو رامین، ترجمه: حسین فراستخواه، فروغی و بنیاد لیبرالیسم ایرانی، به نقل از تارنگارآفتاب

 

79.       جهانبگلو رامین، ترجمه: حسین فراستخواه، فروغی و بنیاد لیبرالیسم ایرانی، به نقل از تارنگارآفتاب

 

80.       موج چهارم، رامین جهانبگلو، ترجمه ی منصور گودرزی، نشر نی، چاپ چهارم ۱۳۸۴، ص ۱۰۶

 

81.       میرزا محمدعلی خان بن ذکاالملک، حقوق اساسی آداب مشروطیت ملل، تهران، کتابخانهٔ مجلس شورای ملی، سنه ۱۳۲۵

 

82.       میرزا محمدعلی خان بن ذکاالملک، حقوق اساسی آداب مشروطیت ملل، تهران، کتابخانهٔ مجلس شورای ملی، سنه ۱۳۲۵، صص ۲-۲۱

 

83.       بُربُر، مسعود. «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهٔ اقتصادی محمدعلی فروغی»

 

84.       بوگار، پل (۱۳۷۷)؛ اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک؛ برگردان میرزا محمدعلی‌خان بن ذکاءالملک، فرزان روز، ص. ۱۵۹

 

85.       بوگار، پل (۱۳۷۷)؛ اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک؛ برگردان میرزا محمدعلی‌خان بن ذکاءالملک، فرزان روز، ص. ۳۹۸

 

86.       موسی غنی‌نژاد نیز باری بر پیشرو بودن اندیشه اقتصادی فروغی تاکید کرده و می‌پرسد: «بیش از یکصد سال پیش علم اقتصاد با قلم شیوای محمدعلی فروغی این‌گونه ترجمه و معرفی شده بود. امروزه پس از این همه سال، ما در چه مرحله‌ای از فراگیری این علم قرار داریم؟» به نقل از بُربُر، مسعود. «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهٔ اقتصادی محمدعلی فروغی»

 

87.       بوگار، پل (۱۳۷۷)؛ اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک؛ برگردان میرزا محمدعلی‌خان بن ذکاءالملک، فرزان روز، ص. ۹۴

 

88.       بوگار، پل (۱۳۷۷)؛ اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک؛ برگردان میرزا محمدعلی‌خان بن ذکاءالملک، فرزان روز، صص. ۹۴-۹۵

 

89.       چرا اساس مشروطیت مختل شد؟ ـ نطق رادیویی محمدعلی فروغی در ۱۵ مهر ۱۳۲۰

 

90.       برگرفته از سیاست نامه ذکاء الملک فروغی به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایون پور، " ایران را چرا باید دوست داشت؟ / محمد علی فروغی( ذکاء الملک)"

 

91.       چرا اساس مشروطیت مختل شد؟ ـ نطق رادیویی محمدعلی فروغی در ۱۵ مهر ۱۳۲۰

 

92.       برگرفته از سیاست نامه ذکاء الملک فروغی به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایون پور، " ایران را چرا باید دوست داشت؟ / محمد علی فروغی( ذکاء الملک)"

 

93.       یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ - ۲۸ ربیع‌الاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، صص. ۱۷۲ و ۱۷۳

 

94.       مقالات فروغی، جلد اول، چاپ دوم، ۱۳۵۴، انتشارات طوس صص ۷۹-۶۱

 

95.       یادداشت حوریه سعیدی

 

96.       فروغی و لیبرالیسم، چراغ آزادی

 

97.       غنی نژاد موسی، محمدعلی فروغی در عرصه سیاست و اقتصاد، روزنامه دنیای اقتصاد، شنبه 11 شهریور 1385

 

1.         مصاحب، غلامحسین. دائرةالمعارف فارسی

 

2.         متن کامل خاطرات محمود فروغی: فرزند محمدعلی فروغی: حبیب لاجوردی، انتشارات صفحه سفید. (وبگاه خانه کتاب ایران )

 

3.         افرادی، احمد: فروغی در گذر تاریخ

 

 

 زندگی و اندیشه محمدعلی فروغی

 



زندگی و اندیشه محمدعلی فروغی

موسسه مطالعات وپژوهش های سیاسی

اشاره‌ای از سرِ ضرورت

از این جمله است محمدعلی فروغی؛ فیلسوفِ روشنگر، دانشمندِ فرزانه و مورخِ آگاه، ادیبِ سخن‌شناس و خطیبِ سخن‌سنج، مترجمِ زبردست و سیاستمدارِ میهن‌پرست و به معنای واقعی کلمه روشنفکرِ جامع‌الاطراف روزگارِ ما که از سوی «عمارت فرنگی» این رسانه به  غلامِ حلقه به گوش اجانب و نوکری حقیر که برای خودفروشی و خیانت به میهنش از هیچ پَستی و دنائتی – حتا آدم‌کشی – رویگردان نیست، تغییر ماهیت داده است. براستی ما را چه می‌شود و روی به کدامین سو داریم؟ چگونه می‌توان چنین بی‌شرمانه تاریخ ملتی و چهر‌ه‌ی بزرگان کشوری را تحریف کرد و‌ حتی صدای انتقادی نشنید که «مزن! مکش! چه کنی؟ های؟! ای پلیدِ شریر!» چگونه تیغ زنی بر چهره‌ی تاریخ؟ چگونه تیرگشایی به هستیِ ملتی در زنجیر!؟

هر چند کارنامه‌ی پربار فرهنگی و سیاسی فروغی نشان می‌دهد که آب دریا کزو گوهر زاید، به دهان سگی نیالاید ولی این بر اهل معرفت ننگ باشد که با دیدن این همه وقاحت در جعل تاریخ و رفتن قُبح از قباحت از سوی مورخان خودخوانده و استادان دون‌پایه، خاموشی گزینند و دم برنیاورند. زین سبب بود که به گفته‌ی بیهقی بر آن شدیم، قلم را لختی بر وی بگریانیم

 

 

زندگی‌ و اندیشه‌های محمدعلی فروغی

بهروز داودیان- محمدعلی فروغی درسال ۱۲۵۴ هجری خورشیدی در یک خانواده‌ی فرهیخته و فرزانه در تهران بدنیا آمد. اسم پدر او محمدحسین ذکاء‌الملک بود که در شعر به «فروغی» معروف بود. پدر محمدعلی فروغی در عصر ناصری دارای مناصب دیوانی متفاوت بود و همزمان یک هفته‌نامه‌ی ادبی و اجتماعی و سیاسی به نام «تربیت» هم انتشار می‌داد. محمدعلی فروغی با این پشتوانه‌ی خانوادگی از پنج‌سالگی تحصیلات خود را شروع کرد. تحصیلات متوسطه‌ی را در دارالفنون گذراند و به تحصیل فن پزشکی و داروسازی مشغول شد، اما بعد از چند سالی تحصیل، آن رشته را رها نمود و به فلسفه و ادبیات روی آورد. محمدعلی فروغی در تداوم تحصیل فلسفه بنابرعلاقه‌ای که داشت به تحصیل فلسفه مشاء بیش از مکاتب دیگر فلسفی علاقه نشان داد. در مدرسه صدر محمدعلی فروغی به تکمیل زبان‌های فرانسه و انگلیسی مبادرت ورزید، و با یادگیری این زبان‌ها امکان دستیابی به آثار و نظریات فلیسوفان اروپائی را برای خود تسهیل نمود. فروغی بعد از اتمام تحصیلات خود وارد خدمات دولتی شد و به استخدام وزارت انطباعات درآمد و شغل مترجمی زبان فرانسه و انگلیسی را در آن وزارتخانه به عهده گرفت. در کنار شغل دولتی، محمدعلی فروغی به حرفه معلمی هم مشغول بود. گویا فروغی به شغل معلمی بسیار علاقمند بود و از گذراندن وقت در میان دانش‌آموزان و دانشجویان لذت می‌برد. محمدعلی فروغی در کنار پدرش گرداننده هفته نامه «تربیت» هم بود و در آن، آثار ترجمه شده خود را چاپ می‌نمود.

پس از صدور فرمان مشروطیت محمدعلی فروغی در قسمت دبیرخانه مجلس شروع به کار کرد. در انتخابات دوره دوم مجلس که پس از استبداد صغیر و خلع محمدعلیشاه انجام گرفت از تهران به وکالت مجلس انتخاب شد و در سال ۱۲۸۹ خورشیدی به ریاست مجلس شورای ملی رسید. بعد از مدتی محمدعلی فروغی از ریاست مجلس کناره‌گیری کرد و در مقام نایب‌رئیس مجلس در کنار میرزاحسین‌خان موتمن‌الملک، به کار خود ادامه داد. پس از انحلال مجلس دوم محمدعلی فروغی در کابینه صمصام‌السلطنه مقام وزارت عدلیه را به عهده گرفت. در انتخابات مجلس دوره‌ی سوم دوباره به وکالت از طرف تهران انتخاب شد. در سال ۱۲۹۳ میرزاحسن پیرنیا وزارت عدلیه در کابینه خود را به فروغی واگذار نمود. فروغی در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی به عضویت در هیئت‌نمایندگی ایران به کنفرانس صلح پاریس رفت. فروغی در آن کنفرانس سعی کرد دعاوی مالی و سیاسی ایران را که مولود جنگ بین‌الملل اول بود، مطرح کند. فروغی و دیگر دستیاران او در آن کنفرانس نتایج مثبتی نگرفتند و خسارات سنگین ایران در جنگ بین‌الملل اول پرداخت نشد. فروغی مدت دوسال در اروپا اقامت گزید و در این مدت تلاش‌ها و کارهای فرهنگی بسیاری را در فرانسه و آلمان انجام داد. از جمله ایراد سخنرانی‌های متعدد در مورد تاریخ و ادبیات ایران در محافل فرهنگی فرانسه و ‌آلمان بود. پس از بازگشت در سال ۱۳۰۱ در کابینه حسن مستوفی‌الممالک وزیرخارجه کابینه شد.

در دورانی که سردارسپه رضاخان رئیس‌الوزراء بود چهار کابینه تشکیل شد و از سال ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ فروغی در دو کابینه آن پست وزارت خارجه و در دو کابینه دیگر آن مقام وزیر مالیه را برعهده داشت.

در روز نهم آبان ۱۳۰۴ شمسی طرح نمایندگان مجلس مبنی برخلع قاجاریه و سپردن حکومت موقتی به رضاخان سردارسپه به تصویب رسید و فروغی در همان روز نخست‌وزیر گردید و بعد از آن به تشکیل مجلس مؤسسان مبادرت ورزید و از جمله کسانی بود که سلطنت را با اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی در خانواده پهلوی استوار نمود. فروغی اولین نخست‌وزیر رضاشاه به مدت شش‌ماه بود. بعد از کناره‌گیری از مقام رئیس‌الوزرائی محمدعلی فروغی در کابینه‌های دیگر مدتی مسئولیت پست‌هائی را بر عهده گرفت. در سال ۱۳۰۶ به سمت سفیرکبیر ایران برای حل مسائل مرزی ایران و ترکیه، مامور رفع اختلافات شد. وی توانست دوستی و مودت دوکشور را تقویت نماید بطوری که شاه ایران توسط آتاتورک به ترکیه دعوت شد. محمدعلی فروغی در مقام ریاست هیئت‌نمایندگی ایران در جامعه‌ملل هم خدمت کرده است، بطوری که در کتاب آداب مشروطیت آمده است پس از ورود به جامعه‌ملل به اتفاق آرای نمایندگان کشورهای جهان به ریاست جامعه برگزیده شد.

در سال ۱۳۱۲ فروغی برای بار دوم به مقام نخست‌وزیری رسید و تا آذر ۱۳۱۴ در این مقام باقی ماند. گفته می‌شود؛ علت کناره‌گیری فروغی از مقام نخست‌وزیری برای بار دوم به دلیل شفاعت بدون اثر و نتیجه‌ای بود که از محمدولی اسدی نایب‌التولیه آستان قدس‌رضوی نزد رضاشاه نموده بود. پسر محمدولی اسدی داماد فروغی بوده است.

محمدعلی فروغی بعد از کناره‌گیری به کارهای فرهنگی پرداخت و در این دوره آثار و ترجمه‌های پراهمیتی از خود به جاگذاشت. روز پنجم شهریور ۱۳۲۰ قشون شوروی و انگلیس به ایران حمله کردند، رضاشاه فروغی را احضار نمود و مقام نخست‌وزیری را به وی سپرد. فروغی در این دوره حساس تاریخی توانست وظیفه خود را به عنوان یک وطن‌پرست به خوبی در قبال وطنش ایفاء کند. او با درایت و فهم سیاسی بالائی که داشت توانست مملکت را از خطرات بسیاری از جمله اشغال کامل کشور و تجزیه آن به دست متفقین حفظ نماید. فروغی استمرار سلطنت و به پادشاهی رسیدن ولیعهد محمدرضا پهلوی را در خدمت این امر مهم گرفت. محمدعلی فروغی پس از آخرین دوره نخست‌وزیریش به وزارت دربار رفت و قرار بود که در مقام سفیرکبیر ایران در آمریکا به آنجا سفر کند ولی زندگی پرارزشش به پایان راه رسیده بود. او در روز جمعه ۶ آذر سال ۱۳۲۱ ساعت ۱۵ بعدازظهر در اثر بیماری ممتد قلبی جهان را به دورد گفت. و در ابن‌بابویه در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد.

در ارتباط با آثار و اندیشه‌های فروغی در یک قضاوت کلی می‌توان اظهار نمود که فروغی در ارادت و عشق خود به ادبیات سرزمین مادری و اهمیت انتقال علوم و ادبیات تمدن غرب به ایران پیرو توازن بود، و هر دوی آن حوزه فکری، فرهنگی را برای جامعه ایران ضروری می‌دانست. شاید فروغی پی‌برده بود که گذار از جامعه سنتی و بالطبع میراث ادبی و فرهنگی سنتی بدون مطالعه جدی در مورد آنها و بازشکافتن آنها از منظر آگاهی مدرن، میسر نخواهد بود.

اندیشه و آثار فروغی

علی‌اکبر سیاسی شخصیت فروغی را مانند یک تابلوی نقاشی گرانبهائی می‌داند. برای اینکه بهتر به زیبائی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم. در وصف استعداد و قابلیت فروغی می‌نویسند که وی از فنون ادب بهره کافی و حظی وافر داشت. نویسنده و منشی کم‌نظیری بود. سخن‌سنج، سخن‌شناس، خطیب،‌ ادیب، مورخ و دانشمند بود.

فروغی به فن ترجمه ارج بسیار می‌نهاد و چون به زبان‌های انگلیسی و فرانسه آشنائی کامل داشت کتابهای بسیاری را به فارسی ترجمه نمود. از آثار بسیار مهم ترجمه که فروغی با تبحر خاص آنها را ترجمه نمود، می‌توان از «اصول علم ثروت‌ملل»، «تاریخ ملل‌قدیمه مشرق» و «تاریخ مختصر روم دولت قدیم را نام برد. فروغی در حوزه فلسفه هم شاهکارهای ترجمه و تالیف بسیار داشت و از مهمترین آنها «حکمت سقراط»، «جامعه ملل» و «خلاصه گفتار در روش به کاربردن عقل»، اثر دکارت، «سیر حکمت در اروپا»، «فن سماع طبیعی ابن سینا» و… بعلاوه فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان می‌داد از نشانه‌های بارز این علاقمندی ترجمه آثار بزرگان غرب است. با وجود این هیچگاه از حوزه ادبیات کلاسیک فارسی و شناساندن آن به جامعه ایران، قصوری انجام نداد. فروغی در زمینه ادب، شعر و تاریخ ایران اثرات و کارهای ارزنده‌ای را از خود ‌بیادگار گذاشته است. «تاریخ ساسانیان»، «دوره تاریخ مختصر ایران» و «تاریخ ایران قدیم» از اثرات با ارزش تاریخی هستند که فروغی از خود به جای گذاشته است. در زمینه ادبیات فارسی فروغی اثراتی درباره «گلستان سعدی»، «بوستان سعدی»، «زبده حافظ»، «آئین سخنوری یا فن خطابه»، «غزلیات سعدی»، «رباعیات خیام» و «خلاصه شاهنامه» را نگاشته است. یغمائی اشاره می‌کند که کلیات سعدی که با نظر فروغی چاپ شده بی‌تردید از صحیح‌ترین نسخه‌هاست.

در ارتباط با آثار و اندیشه‌های فروغی در یک قضاوت کلی می‌توان اظهار نمود که فروغی در ارادت و عشق خود به ادبیات سرزمین مادری و اهمیت انتقال علوم و ادبیات تمدن غرب به ایران پیرو توازن بود، و هر دوی آن حوزه فکری، فرهنگی را برای جامعه ایران ضروری می‌دانست. شاید فروغی پی‌برده بود که گذار از جامعه سنتی و بالطبع میراث ادبی و فرهنگی سنتی بدون مطالعه جدی در مورد آنها و بازشکافتن آنها از منظر آگاهی مدرن، میسر نخواهد بود.

با مرکزیت یافتن قدرت سیاسی در ایران و رفع تهدیدهای متعدد سیاسی که با آغاز روی کار آمدن سلسله پهلوی، رضاشاه، در ایران شکل و قوام گرفت روشنفکران واقع‌بینی پیدا شدند که فرصت را مناسب یافتند تا آرمان‌های فکری روشنفکران مشروطه را که فقط در حد ایده‌ها باقی مانده بود، بصورت عینی و عملی متحقق سازند؛ فروغی از اولین پیشگامان این دوره بود. محمدعلی فروغی با دریافت عمیقی که از تمدن غرب داشت به خوبی به ضرورت وجود نهادها برای توسعه جامعه، پی برده بود. … بدون شک فروغی چون دیگر همفکران خود در آن دوران به اهمیت تعلیم و تربیت برای دگرگونی آگاهی اجتماعی و فرهنگی ارج می‌نهاد، و خود به عنوان یک روشنفکر به این واقعیت وقوف داشت که انتقال آگاهی جز از مجرای نهادهای مدرن آموزشی، میسر نخواهد بود.

فروغی و مهندسی اجتماعی

جریان روشنفکری ایران در دوره آگاهی خود نسبت به غرب تلاش‌هایش معطوف به شناخت ارزش‌ها و ایده‌های تمدن مدرن بود. مولفه‌هایی نظیر آزادی، دولت ملی، قانون و عدالت در مرکز مباحثات این دوره از جنبش روشنفکری قرار داشت. ایده‌ها و ارزش‌های برگرفته از تمدن غرب از طرف روشنفکران مشروطه بیش از آن که بتواند سرچشمه تغییرات و تحولات بنیادین در اندیشه‌های سنتی باشد، موضوعی شد برای اعتبار بخشیدن به فرهنگ ایرانی. به زبانی دیگر روشنفکران عصر مشروطه سعی داشتند با توسل به ایده‌های ‌تمدن جدید غرب راهی را بازگشایند تا اینکه بتوانند اعتبار فرهنگ ایران را در تقابل با مقوله جاهلیت که از نظر آنها ناشی از ورود فرهنگ اسلام به ایران بود، افزایش دهند.

با مرکزیت یافتن قدرت سیاسی در ایران و رفع تهدیدهای متعدد سیاسی که با آغاز روی کار آمدن سلسله پهلوی، رضاشاه، در ایران شکل و قوام گرفت روشنفکران واقع‌بینی پیدا شدند که فرصت را مناسب یافتند تا آرمان‌های فکری روشنفکران مشروطه را که فقط در حد ایده‌ها باقی مانده بود، بصورت عینی و عملی متحقق سازند؛ فروغی از اولین پیشگامان این دوره بود. محمدعلی فروغی با دریافت عمیقی که از تمدن غرب داشت به خوبی به ضرورت وجود نهادها برای توسعه جامعه، پی برده بود. در آن سال‌هایی که فروغی در مدرسه علوم سیاسی به شغل مترجمی مشغول بود یکی از اولین کارهای او تصحیح کتاب‌های ترجمه شده خود او، از قیبل ثروت ملل و تاریخ ملل مشرق زمین و قرار دادن آنها در برنامه درسی علوم سیاسی بود. بدون شک فروغی چون دیگر همفکران خود در آن دوران به اهمیت تعلیم و تربیت برای دگرگونی آگاهی اجتماعی و فرهنگی ارج می‌نهاد، و خود به عنوان یک روشنفکر به این واقعیت وقوف داشت که انتقال آگاهی جز از مجرای نهادهای مدرن آموزشی، میسر نخواهد بود.

محمدعلی فروغی قبل از اینکه وارد دستگاه دولتی سلسله پهلوی شود دارای تجربیاتی در زمینه سازمان‌دهی اداری بود. در آن زمانی که فروغی به عنوان دبیر مجلس شورای ملی انتخاب شد یکی از اولین کارهایش بنیان نهادن دبیرخانه مجلس بود. او دبیرخانه مجلس را برحسب الگوی مجالس اروپائی سازمان‌دهی کرد. در واقع او تشکیلاتی را بوجود آورد که اولاً به درد احتیاجات ایران تازه مشروطه شده می‌خورد و ثانیاً از نظم و ترتیب اداری، گردش کار، و ثبت سخنان و تصمیمات نمایندگان مجلس، برخوردار بود.

یکی از دستاوردهای بزرگ جنبش روشنفکری عهد مشروطه زیر علامت سئوال قراردادن نظام قضائی شرعی بود که در هر ده و برزنی به توسط روحانیون و ملایان رده پائین به مورد اجرا درمی‌آمد. ایده عرفی کردن نظام قضائی ایران یکی از آرمانهای روشنفکران دوره اولیه مشروطه بود. ولی این ایده تا شکل‌گیری نهاد قضائی جنبه مادی پیدا نکرد. فروغی از کسانی بود که پیش از تحولات عمیق و بنیادین در دادگستری به دست علی‌اکبر داور گام‌هایی در این جهت برداشت. فروغی بعد از اینکه به اصرار رئیس‌الوزرا صمصام‌السطنه، مسئولیت وزارت عدلیه را به عهده گرفت قانون اصول محاکمات حقوقی را تهیه و تنظیم نمود و آن را از نظر کمیسیون عدلیه مجلس گذراند. اهمیت کارهایی که در آن سال‌ها در حوزه قضائی انجام گرفت شاید امروز برای ما ملموس‌تر باشد. …

فرهنگ غالب سیاسی در ایران، بویژه از سالهای بعد از ۱۳۳۲، برالگوی «آشتی‌ناپذیری» استوار شده است. کسانی سیاسی یا سیاستگر خوانده می‌شوند که از ابتداء برکوس تعارض بکوبند، و در واقع جایگاه سیاسی خود را در تفاوت آشتی‌ناپذیر با «دیگری» (Other)، تعریف نمایند. اگر جریان سیاسی برخلاف این رفتار کند و در واقع بخواهد ارتباط حلقه واسط واقع‌بینی عمل سیاسی و اندیشه سیاسی را بوجود آورد با انواع انگ و رنگ‌ها مواجه می‌شود. بسیاری از مخالف‌خوانیها و نقدهایی که در مورد شیوه‌ی عمل سیاسی محمدعلی فروغی و سایر مردان رضاشاهی و عمدتاً توسط روشنفکران دوره‌های بعد صورت می‌گیرد بی‌پایگی خود را در عمل و تجربه تاریخی ما به اثبات رسانده‌اند.

فرهنگ غالب سیاسی در ایران، بویژه از سالهای بعد از ۱۳۳۲، برالگوی «آشتی‌ناپذیری» استوار شده است. کسانی سیاسی یا سیاستگر خوانده می‌شوند که از ابتداء برکوس تعارض بکوبند، و در واقع جایگاه سیاسی خود را در تفاوت آشتی‌ناپذیر با «دیگری» (Other)، تعریف نمایند. اگر جریان سیاسی برخلاف این رفتار کند و در واقع بخواهد ارتباط حلقه واسط واقع‌بینی عمل سیاسی و اندیشه سیاسی را بوجود آورد با انواع انگ و رنگ‌ها مواجه می‌شود.

بسیاری از مخالف‌خوانیها و نقدهایی که در مورد شیوه‌ی عمل سیاسی محمدعلی فروغی و سایر مردان رضاشاهی و عمدتاً توسط روشنفکران دوره‌های بعد صورت می‌گیرد بی‌پایگی خود را در عمل و تجربه تاریخی ما به اثبات رسانده‌اند. از جمله سخنان بی‌ربطی که گویا نهادسازی و مهندسی اجتماعی افرادی نظیر محمدعلی فروغی «فقط روبنایی» بوده، چیزی غیر از «شبه مدرنیسم» نیست، یا اینکه «این‌دسته از مردان سیاسی بیش از اینکه در خدمت مردم باشند در خدمت ارباب خود بوده‌اند»، در عمل و از نگاه امروز ما دور از واقعیت جلوه می‌کند. براستی از جایگاه امروز اگر کارهای فروغی را در عرصه سیاست و تلاش او را برای انطباق نهادهای مدرن با ساختار سیاست در ایران به محک آزمایش روشنفکران دوره بعدی، بزنیم، چه کسی راه تجدد را در ایران صافتر کرده است؟ فروغی بعنوان یک مهندس اجتماعی واقع‌بین و نهادساز یا ویران‌گران این نهادها که بطور نمونه دو نهاد دادگستری و آموزش و پرورش را دربست به شریعت سپرده‌اند؟

هر مفهومی را که بخواهیم در مورد ارزش کار مهندسی اجتماعی محمدعلی فروغی تدوین کنیم، آیا امروز به این نتیجه نمی‌رسیم که نهادهای اجتماعی و سیاسی مدرن برای جامعه ایران کارکرد بهتری داشت تا تخریب آن نهادها که راه را برای مانور تمام عیار کهنه‌گرائی باز نمود؟ کار روشنفکر از منظر آگاهی مدرن بستگی به نتیجه‌ای دارد که از کار فکری او حاصل می‌شود. نتیجه هرکار فکری بایستی معطوف به سعادت و خوشبختی اجتماعی باشد. از منظر تجدد، سعادت و خوشبختی شهروند اجتماع بستگی به درجه مسئولیت‌پذیری مدنی و شرکت در امور اجتماع دارد و این کار به غیر از کانال نهادهای اجتماعی میسر نمی‌شود. در جامعه‌ای که اصل شهروند اصلاً بوجود نیامده بود و از آغاز انقلاب مشروطه در ایران تازه در حال شکل‌گیری بود، نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی برای فعال کردن افراد برای شرکت در امور اجتماعی خود از خواسته‌های عاجل روشنفکری چون محمدعلی فروغی بود.

کار روشنفکر از منظر آگاهی مدرن بستگی به نتیجه‌ای دارد که از کار فکری او حاصل می‌شود. نتیجه هرکار فکری بایستی معطوف به سعادت و خوشبختی اجتماعی باشد. از منظر تجدد، سعادت و خوشبختی شهروند اجتماع بستگی به درجه مسئولیت‌پذیری مدنی و شرکت در امور اجتماع دارد و این کار به غیر از کانال نهادهای اجتماعی میسر نمی‌شود. در جامعه‌ای که اصل شهروند اصلاً بوجود نیامده بود و از آغاز انقلاب مشروطه در ایران تازه در حال شکل‌گیری بود، نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی برای فعال کردن افراد برای شرکت در امور اجتماعی خود از خواسته‌های عاجل روشنفکری چون محمدعلی فروغی بود.

علی‌اصغر حقدار در پیشگفتار کتاب آداب مشروطیت دول به‌درستی اشاره می‌کند. که «فروغی یکی از نادرترین روشنفکران با بصیرت ایرانی بود که حلقه ارتباط میان گفتمان فرهنگی و کنش سیاسی را در خود بوجود آورد.» وجه غالب گفتمان فرهنگی روشنفکران عصر مشروطه پروزنه کردن هویت و فرهنگ ایرانی بود که بوسیله ایده‌های متنوع ابراز می‌شد. این ایده‌ها و ارزشها زمینه عملی و مادی، لااقل تا روی‌کار آمدن سلسله پهلوی، پیدا نکرد. محمدعلی فروغی در راه تحقق بخشیدن آن ایده‌ها و آرمان های مشروطه از حضور خود در صحنه سیاست، استفاده نمود و در راه عینیت بخشیدن به نهادهای فرهنگی از چهره‌های برجسته تاریخ روشنفکری ایران بود و هست.

یکی از آثار ارجمند فرهنگی محمدعلی فروغی تاسیس فرهنگستان ایران بود. او با این اقدام خود یکی از بزرگترین خدمتها را به زبان و ادبیات انجام داد. نقل می‌کنند که فروغی فرهنگستان را به قصد جلوگیری از اقدامات خودسرانه و شتاب‌آلود چند تن از معتقدان متعصب فارسی سره که در دستگاه‌های دولتی نفوذ داشتند، ایجاد کرد. نکته بسیار جالب این است که فروغی از تندرویهای فرهنگی گریزان بود و راه تعادل فرهنگی را پیشه خود ساخته بود. این شیوه فرهنگی از این لحاظ اهمیت دارد و قابل ذکر است که کنشگران بعدی سیاست در ایران، شیوه و کنش سیاسی خود را بیشتر در راستای تخریب فرهنگی استفاده می‌نمودند تا سازندگی فرهنگی. بطور مثال می‌توان گفت که کنش سیاسی طیف‌های سیاسی جریانات چپ در ایران مسبوق برگفتمان فرهنگی انقلابی بود تا ساختن و برپا کردن نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی؛ آنگونه که مدنظر کوشندگان سیاسی و فرهنگی نظیر محمدعلی فروغی بود و یا اینکه کنش سیاسی اسلام‌گرایان بیشتر معطوف به مقوله فرهنگی تک‌بُعدی یعنی اسلام ‌ـ ‌اسلام بود.

یکی از نکات بسیار جالب در ارتباط با تاسیس فرهنگستان ایران این است که فروغی پی‌ریزی فرهنگستان ایران را از روی اساسنامه آکادمی‌های اروپا، ریخت. و این به نوبه خود دال براین واقعیت است که فروغی چگونه از عناصر فرهنگی مدرن استفاده می‌نمود تا به یک نوزایش فرهنگی از راستای زبان و ادبیات، کمک کند. فروغی نه تنها از دیدگاه نهادسازی یک مهندس اجتماع بود بلکه از راستای تعریف پدیده‌های فرهنگی و جا انداختن آنها به عنوان خاستگاه فرهنگی مردم ایران، بسیار زبده و کاردان بود.

یکی از آثار ارجمند فرهنگی محمدعلی فروغی تاسیس فرهنگستان ایران بود. او با این اقدام خود یکی از بزرگترین خدمتها را به زبان و ادبیات انجام داد. …یکی از نکات بسیار جالب در ارتباط با تاسیس فرهنگستان ایران این است که فروغی پی‌ریزی فرهنگستان ایران را از روی اساسنامه آکادمی‌های اروپا، ریخت. و این به نوبه خود دال براین واقعیت است که فروغی چگونه از عناصر فرهنگی مدرن استفاده می‌نمود تا به یک نوزایش فرهنگی از راستای زبان و ادبیات، کمک کند. فروغی نه تنها از دیدگاه نهادسازی یک مهندس اجتماع بود بلکه از راستای تعریف پدیده‌های فرهنگی و جا انداختن آنها به عنوان خاستگاه فرهنگی مردم ایران، بسیار زبده و کاردان بود.

بسیاری از ما ایرانیان دریافتمان از شاهنامه بسیار سطحی و در حد نقالی بود. محمدعلی فروغی با برگذاری جشن هزاره فردوسی و تعریف جایگاه فردوسی در نزد مستشرقان و ایران‌شناسان در اهمیت تعریف جایگاه فردوسی در فرهنگ ایران‌زمین، نقش بسزائی را ایفاء نموده است و تشکیل انجمن آثار ملی برای احیای فرهنگ ملی ایران در جهت نهادینه کردن اهمیت پاسداری از میراث فرهنگی بوده است. فروغی به عنوان یک روشنفکر عمل‌گرا تمامی دلمشغولیش این بود که عناصر از یاد رفته فرهنگی و یا فراموش شده فرهنگی را در قالب نهادهای جدید برای مردم ایران تعریف کرده و لذا تداوم فرهنگی آن عناصر را تضمین نماید. یکی از کارهای با اهمیت سیاسی ـ فرهنگی محمدعلی فروغی برای نهادینه کردن یک فرهنگ سیاسی پارلمانی در ایران بررسی و معرفی این گونه از فرهنگ سیاسی در اثر «آداب مشروطیت دول» است. فروغی در این اثر به نکات ریز و پیچیده دمکراسی‌های پارلمانی در مغرب زمین می‌پردازد و مولفه‌های کلیدی آن را در این کتاب به جامعه روشنفکری ایران عرضه می‌دارد. جای بسی تعجب است که معادل این اثر بعد از ۷۰ سال هنوز نگاشته نشده است و از همه تاسف‌بارتر که هنوز این اثر در حوزه سیاستگران ایرانی نه به جد و نه به نقد گرفته شده است. فروغی در اثر فوق‌الذکر در پی نهادینه کردن یک گونه از فرهنگ سیاسی می‌باشد که براساس و بنیان معرفت سیاسی نوین و تجدد، استوار می‌باشد. به جرأت می‌توان ادعا کرد که این اثر در تلاش برای جاانداختن یک فرهنگ سیاسی متجددانه از آثار کلاسیک سیاسی می‌باشد که ضرورت رجوع به آن حتی امروز برای پالایش فرهنگ سیاسی سنتی از مبرمات است.

محمدعلی فروغی در این دوران چون معماری توانست همراه با دیگران، نهادهای سیاسی و فرهنگی ایران را برطبق الگوی تمدن نوین غربی پی‌ریزی کند و زمینه لازم را برای یک تحول عظیم ساختاری در ایران آینده فراهم آورد. اما جای بسی تأسف است که تلاش‌های این دوره از روشنفکران نه تنها به جد گرفته نشد بلکه مورد زننده‌ترین مسخرات، مثل «روشنفکر درباری»، «روشنفکر قربان‌گو» و خلاصه پدران «شبه مدرنیسم» ایران، قرار گرفت. و پایان کار این بود که مفهوم روشنفکری در ایران در دام معماهای غیرقابل حلی مثل ملی ـ مذهبی و روشنفکر دینی و اخیراً روشنفکران اصلاح‌طلب، افتاد.

پایان سخن

قصد ما در این مقال بررسی دوره ای از سنت روشنفکری ایران بود که تلاش داشت جایگاه خود را با توجه به نقشش در تحولات عینی و عملی تعریف نماید. ویژگی این دوره از روشنفکری ایران بیشتر متمایل به واقع‌بینی و بصیرت و شکیبائی سیاسی بود.

در همین راستا بود که محمدعلی فروغی با داشتن این ویژگیهای شخصیتی، علمی و فرهنگی توانست از جمله کسانی باشد که در پی‌ریزی اساس و زیربنای ساختمان سیاسی و فرهنگی ایران، نقش پراهمیتی را بازی نماید. او در این دوران چون معماری توانست همراه با دیگران نهادهای سیاسی و فرهنگی ایران را برطبق الگوی تمدن نوین غربی پی‌ریزی کند و زمینه لازم را برای یک تحول عظیم ساختاری در ایران آینده فراهم آورد. اما جای بسی تأسف است که تلاش‌های این دوره از روشنفکران نه تنها به جد گرفته نشد بلکه مورد زننده‌ترین مسخرات، مثل «روشنفکر درباری»، «روشنفکر قربان‌گو» و خلاصه پدران «شبه مدرنیسم» ایران، قرار گرفت. و پایان کار این بود که مفهوم روشنفکری در ایران در دام معماهای غیرقابل حلی مثل ملی ـ مذهبی و روشنفکر دینی و اخیراً روشنفکران اصلاح‌طلب، افتاد.

بازخوانی آثار روشنفکرانی چون محمدعلی فروغی، از این حیث قابل اهمیت است که دارای ویژگیهایی است که دوره اول سنت روشنفکری ـ عصر مشروطه ـ و دوره آخر سنت روشنفکری ـ دوره ایدئولوژی‌های بومی و عرفانی ـ از آن برخوردار نبودند. یکی از این ویژگی‌های بنیادین رویکرد به اصلاحات اجتماعی و تحولات گام بگام در جامعه بوده است.

 

 

 

 

نویسنده: مسعود لقمان

 جریان‌شناسی روشنفکری غرب‌گرا در ایران، محمدعلي فروغي

 

 جریان‌شناسی روشنفکری غرب‌گرا در ایران، محمدعلي فروغي 

محمدعلي فروغي ذُكاءُالمُلك زندگي‌نامه و فعاليت‌هاي سياسي 

مرکزبررسی اسناد تاریخی

محمدعلي فروغي در 1245 ه‍ ش در شهر تهران متولد شد. پدر وي «محمدحسين ذكاء‌الملك» از نويسندگان و شعراي عصر ناصري بود كه در شعر «فروغي» تخلص مي‌كرد. محمدحسين به دليل آشنايي با زبان‌هاي خارجي در مشاغل ديواني ارتقا يافت و در سال 1314ه‍ ق هفته‌نامه‌ي ادبي، اجتماعي و سياسي «تربيت» را منتشر كرد. محمدحسين ذكاء‌الملك در سال 1317 به استادي مدرسه‌ي علوم سياسي برگزيده و سه سال بعد به رياست آن منصوب شد. وي سرانجام در سال 1325 يعني يك سال بعد از نهضت مشروطيت درگذشت.

 

محمدعلي فروغي تحت تربيت پدرش علاوه بر زبان‌هاي عربي و فرانسه علوم طبيعي را نيز كه به‌تازگي در ايران آموزش داده مي‌شد، فرا گرفت. در سال 1312 با سمت مترجمی زبان‌های فرانسه و انگليسي به‌استخدام وزارت اطلاعات درآمد.

 

فروغي در مدرسه دارالفنون براي مدتي به تدريس درس تاريخ پرداخت و در همين زمان در هفته‌نامه‌ي تربيت علاوه بر سردبيري كار نويسندگي و ترجمه را نيز بر عهده داشت. به دنبال تأسيس «مدرسه علوم سياسي» ـ به‌هنگام رياست پدرش بر آن مدرسه ـ  به استادي درس تاريخ و معاونت مدرسه انتخاب گرديد.

 

محمدعلي فروغي در اولين دوره‌ي مجلس شوراي ملي از سوي «صنيع‌الدوله» رئيس مجلس، دبيرخانه‌ي مجلس را به سبك و سياقي مشابه سازمان‌هاي اداري مجالس اروپايي تأسيس نمود و عملاً در مقام معاون اداري و مالي مجلس در جريان كارهاي رؤسای مجلس قرار گرفت. مرگ محمدحسين ذكاء‌الملك در 1325 باعث شد كه «محمدعلي شاه» علاوه بر شغل پدرش لقب «ذكاء‌الملك» را نيز طبق فرماني به وي منتقل كند. در همین سال بود که به گروه فراماسون‌ها در «لژ بيداري» پیوست.

 

پس از خلع محمدعلي شاه، فروغي در دوره‌ي دوم مجلس، به نمايندگي مردم تهران انتخاب و در 26 جمادي‌الثاني 1328 به رياست مجلس شوراي ملي انتخاب شد.

 

در زمان رياست وي بر مجلس، ناصر‌الملك از عناصر وابسته‌ي سياست‌هاي انگلستان در ايران با تلاش فروغي به نيابت سلطنت «احمد شاه قاجار» انتخاب و خود نيز به عنوان معلم وي منصوب گرديد. پس از انحلال مجلس دوم به اصرار ناصرالملك، فروغي در كابينه‌ي «صمصام‌السلطنه‌ي بختياري» به وزارت عدليه منصوب شد و با اقداماتش در اين سمت توانست گام‌هاي مهمي در راه عدليه‌ي جديد بردارد. از دیگر سمت‌هاي فروغي تا قبل از جنگ جهاني اول رياست بر «ديوان عالي تميز» است كه هدف از آن به جريان‌انداختن قانون محاكمات حقوقي بود. او در جنگ جهاني اول، یعنی در كابينه‌هاي مستوفي‌الممالك و مشيرالدوله نیز همچنان بر سمت «وزارت عدليه» باقی ماند؛ سپس به رياست «ديوان عالي كشور» رسيد و در آنجا بود که اساس تشكيلات دادگستري را پايه‌گذاري كرد؛ كه در دوره‌ي رضاخان شكل‌گيري نهايي آن ـ با حذف قضات روحانی و عدم بهره‌گیری از احکام اسلام در دستگاه قضا ـ به‌دست «داور» کامل شد.

 

فروغي، پس از جنگ جهانی اول، به عنوان یکی از اعضاي هيئت نمايندگي ايران در كنفرانس صلح پاريس شرکت کرد؛ لیکن بی‌آنکه نتيجه‌ای گرفته شود، به كشور بازگشت. در سال 1301 وزير امور خارجه و در سال 1302 به وزارت ماليه رسيد. در كابينه‌هايي كه رضاخان از 1302 ـ 1304 رياست‌الوزرائي آن را برعهده داشت نیز وزیر امور خارجه و ماليه بود. در نهم آبان 1304 هنگامي كه نمايندگان مجلس طرح خلع قاجاريه و سپردن حكومت موقت به رضاخان را تصويب مي‌كردند، فروغي عهده‌دار كفالت رياست وزرا بود؛ که در 28 آذر 1304 رسماً به رياست‌وزرائي انتخاب شد. در دوره‌ي پهلوي اول در سه كابينه‌ي مستوفي‌الممالك «وزارت جنگ» را كه عملاً در دست رضاخان بود اداره مي‌كرد. در 1309 در كابينه‌ي «مخبرالسلطنه هدايت» به وزارت «اقتصاد » و سپس به وزارت امور خارجه رسيد. به گفته‌ي بسياري در كابينه‌ي مخبرالسلطنه فروغي، تيمورتاش و تقي‌زاده گردانندگان اصلي بوده‌اند.(1) در الغاي قرارداد نفتي «دارسي» و انعقاد قرارداد جديد نفتي كه به مدت شصت سال ثروت ملي كشور را به استعمارگران مي‌بخشيد، این فروغي بود که نقش كارگردان اصلي را ایفا می‌کرد. در سال 1312 فروغي براي دومين بار به نخست‌وزيري منصوب شد و تا آذر 1314 كه ظاهراً مغضوب رضاخان واقع و از كار بركنار شد، فعاليت مي‌كرد.(2)

 

فروغي از 1314 تا شهريور 1320 كه مجدداً به نخست‌وزيري منصوب گردید، عملاً از فعاليت‌هاي سياسي بركنار بود و در حوزه‌ي فرهنگي به فعاليت‌ اشتغال داشت. بسياري معتقدند فعاليت‌هاي فرهنگي فروغي نیز در حقيقت ادامه‌ي منطقي همان فعاليت‌هاي سياسي‌اش بوده و در اين مدت علاوه بر كسب وجاهت عمومي كه در شهريور 1320 رژيم پهلوي را نجات بخشيد، به فرهنگ ايراني ـ اسلامي كشور نيز ضربات شديدي وارد كرد. اهم فعاليت‌هاي فرهنگي و علمي فروغي هدفي جز اشاعه‌ي فرهنگ و تمدن غرب در كشور نداشته‌است.

 

محمد‌علي فروغي در اسفند 1320 به‌خاطر كارشكني‌هاي نمايندگان مجلس كناره‌گيري كرد و جاي خود را به‌»علي سهيلي» وزير خارجه‌اش سپرد و كمي بعد هنگامي كه قصد عزيمت به آمريكا براي سفارت در آن كشور را داشت در آذر 1321 در 67 سالگي درگذشت.(3)

 

فروغي در مجموع سه نوبت نخست‌وزير، سه نوبت وزير جنگ، سه‌ بار وزير ماليه، سه نوبت وزير امور خارجه، سه بار رياست ديوان عالي كشور، و يك بار وزير عدليه گرديد.

 

 

 

مدرسه علوم سياسي و نقش آن در نفوذ فرهنگ غربي

 

بي‌گمان نفوذ سياسي در كشورهاي استعمارزده هرگز بدون تصرف قلمروهاي فرهنگي آن ميسر نبوده و تا اين دروازه‌ها فتح نشوند، امكان استمرار در چپاول اقتصادي و نظامي نيز فراهم نخواهد شد. به عبارت ديگر استعمارگران پايه‌هاي نفوذ و گسترش خود در كشورهاي جهان سوم را ابتدا بر بنیان‌هاي فرهنگي و اعتقادي استوار كرده، سپس بدون صرف هزينه‌هاي نظامي و از طريق تربيت‌يافتگاني از همان كشورها اهداف خود را محقق مي‌كنند. مدرسه‌ي علوم سياسي يكي از نمونه‌‌‌هاي مشخص و دقيق چنين محيط‌هايی است. اين مدرسه را در 1317ه‍ ق دو تن از فراماسون‌هاي معروف و انگلوفيل‌ به نامه‌هاي «ميرزا نصراله خان مشيرالدوله» و پسرش «ميرزا حسن خان مشيرالملك» تأسيس کردند. هدف واقعي از تأسيس اين مدرسه با توجه به پرورش‌يافتگان آن و فعاليت‌هاي بعدي آنها در عرصه‌ي سياسي و فرهنگي كشور رواج فرهنگ استعماري غرب و مبارزه با عناصر اسلامي بود. نگاهي به برخي از چهر‌ه‌هاي مطرح در اين مدرسه به‌خوبي مؤيد اين ادعا ست؛ اردشير جي ريپورتر از جاسوس‌هاي برجسته‌ي انگليس و از كساني كه در ترقي و ارتقای رضاخان نقش داشت در اين مدرسه «تاريخ باستان» را تدريس می‌كرد. در كنار اين مأمور برجسته‌ي سرويس انگلستان، «رجبعلي منصور‌الملك» (پدر حسنعلي منصور)، «اديب‌السلطنه»، «ابوالقاسم انتظام‌الملك» و محمدعلي فروغي را مي‌توان نام برد كه از مبرزترين رجال وابسته‌ي كشور به حساب مي‌آمدند و در تحولات بعدي كشور نقش بسیار فعالی برعهده داشتند. نگاهي به كساني كه از اين مدرسه فارغ‌التحصيل شده‌اند و فعاليت‌هاي سياسي و فرهنگيِ پس از تحصیل آنان بسيار تأمل‌ برانگيز مي‌باشد. اين افراد متأسفانه به چهره‌هایي در خدمت مقاصد انگليس و آمريكا تبديل شدند و بعد، در مصدر بسياري از امور قرار گرفتند. گزارش‌هاي مستند بسياري در دست است كه اساتيد اين مدرسه در خدمت اهداف استعمارگران و درصدد محو همه‌ي عناصر و باورهای ملي كشور و ترويج روحيه‌ي يأس و نااميدي ملي بودند. محمدعلي فروغي یکی از اساتيد اين مدرسه بود كه تاريخ ايران را تدريس مي‌كرد. به شهادت بسياري از شاگردانش در هر فرصتي اين مسأله را يادآور می‌شد و به دنبال تصميم اين موضوع بود كه بدون تكيه بر انگلستان نمي‌توان به ترقي و پيشرفت رسيد. گفته‌هايي كه يادآور سخنان «ميرزا ملكم‌خان ناظم‌الدوله» است. خان ملك ساساني از محصلين اين مدرسه مي‌نويسد:

 

«خوب به خاطر دارم يك روز درس تاريخ داشتيم و گفتگو از مستعمره‌هاي انگليس بود كه آيا خود اهالي قادر به اداره كردن ممالك خود هستند يا نه؟

 

ميرزا محمدعلي ذكاء‌الملك گفت: آقايان شما هيچ وقت سرداري براي دوختن به خياط داده‌ايد؟»

 

فروغي پس از طرح اين سؤال، به گفته‌ي خان‌ ملك ساساني با چيدن مقدماتي منطقي و ايجاد سؤالاتي از محصلين سرانجام به اين صورت نتيجه‌گيري مي‌كند كه بدون كمك انگليس نمي‌توان هيچ‌كاري كرد:

 

«جناب فروغي فرمودند: مقصود من هم، همين بود كه بدانيد ايران شما مثل آستين بي‌حركت است، كه تا دست انگليس در آن نباشد،‌ ممكن نيست تكان بخورد...» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 36‌)

 

فروغي چنانچه گفته شد مجدداً به رياست اين مدرسه منصوب و نقش اساسي و اصلي را در تنوير انديشه‌هاي محصلين برعهده گرفت، «محمدعلي جمال‌زاده» از محصلين اين مدرسه نيز به اين موضوع اشاره كرده است. متأسفانه ديگر اساتيد اين مدرسه نيز عقايد و انديشه‌هاي مشابه فروغي را ترويج و صراحتاً به جانبداري از انگلستان تظاهر مي‌كردند. نقل قول پايين كه از سوي يكي از محصلين مدرسه بيان شده است، به‌خوبي نقش مخرب اين مدرسه را كه بعداً به «دانشكده حقوق» تبديل گرديد، نشان مي‌دهد:

 

«اين مديران و معلمان كه اغلب‌شان فقط براي اين انتخاب شده‌ بودند كه شاگردان را از طريق وطن‌پرستي منحرف و به خدمتگزاري اجنبي تشويق كنند، در سر كلاس، موضوع درس را كناره گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت مي‌كردند... سيد ولي‌الله خان افراهم كه تشريح درس مي‌داد... در سر درس فرمودند: ايران مثل خزه‌اي است كه به ديوار استخر چسبيده‌ باشد و دولت انگليس به منزله‌ي آن ديوار است كه اگر نباشد،‌ خزه وجود خارجي ندارد... دستور ذكاء‌الملك و منصور‌الملك و باقر كاظمي،‌ هميشه اين بود كه نبايستي اشخاص باسواد،‌ باهوش جزو كارمندان وزارت خارجه درآيند.... با كمال اطمينان مي‌توان گفت كه مدرسه‌ي علوم سياسي تهران،‌ خدمت خود را به اجنبي،‌ به بهترين وجه انجام داد....» (همان ـ ص 140)

 

 

 

خدمات محمدعلي فروغي به خاندان پهلوي

 

در ميان رجال عصر پهلوي كمتر كسي به اندازه‌ محمدعلي فروغي به خاندان پهلوي خدمت كرده است. در دو بزنگاه مهم وي توانست پدر و پسر را بر تخت بنشاند و موقعيت آنها را تثبيت كند. سلطنت رضاخان با رياست الوزرائی وي آغاز و با نخست وزيري‌اش به پايان رسيد. محمدرضا به‌كمك وي توانست بر اريكه‌ي لرزان سلطنت تكيه زند. در طول دوره‌ي پهلوي اول فروغي كه در مشاغل و مصادر مهم قرار داشت از هيچ‌گونه خدمتي دريغ نكرد و به عنوان مشاور عمده‌ي رضاخان او را كه فاقد درك سياسي بود ـ براساس سیاست‌های انگلستان ـ راهنمايي و هدايت مي‌كرد. (زندگي پرماجراي رضاشاه، ص 756)

 

برخي از اقدامات فروغي در تثبيت رژيم پهلوي عبارتند از:

 

الف) تلاش براي به قدرت رساندن رضاخان به سلطنت

 

ارتباط نزديك با انگلستان، نفوذ در ميان رجال سياسي كشور و دانش‌آموختگان مدرسه‌ي علوم سياسي، به فروغي وجاهتي بخشيده بود كه در انتقال قدرت از قاجاريه به پهلوي مي‌توانست نقش مهمي ايفا كند. به همين خاطر از همان آغاز قدرت‌گيري رضاخان از نزديكان وي شد و در هنگام رياست‌الوزرائي رضاخان در كابينه‌هاي او سمت وزارت داشت. در جريان انتقال قدرت در سال 1304 فروغي «به‌اشاره‌ی دولت فخیمه!» شديداً در تكاپو بود و در نتيجه‌ي تلاش‌هاي او و همفكرانش زمينه‌هاي عيني تغيير سلطنت آماده گرديد؛ به‌طوري كه در نهم آبان همان سال وي با عهده‌داري كفالت رياست وزرائي توانست طرح نمايندگان مجلس مبني بر خلع قاجاريه و سپردن حكومت موقت به رضاخانِ سردار سپه را به تصويب برساند.

 

محمدعلي فروغي در ارديبهشت 1305 در روز تاجگذاري شنلِ آبيِ سلطنت را ـ كه رنگ آبي آن نماد فراماسونري بود ـ بر دوش رضا خان انداخت و طي نطقي پر از تملق و مُداهنه، به تعريف و تمجيد از وي پرداخت. در اين خطابه‌ي بسيار مهم رضاخان ناجي ايران و هم‌رديف بزرگ‌ترين پادشاهان باستاني و اسلامي كشور و حتي بزرگ‌تر از همه‌ي آنها معرفي و ترسيم شد!

 

با جلوس رضاخان به تخت طاووس، فروغي فقط شش ماه نخست‌وزير باقي ماند و در تير 1305 جاي خود را به مستوفي‌الممالك بخشيد. نكته‌ي جالب توجه در مورد فروغي اين است كه وي در دوره‌ي محمدرضا نيز فقط براي مدت كوتاهي سمت نخست‌وزيري داشت. به نظر مي‌رسد كه مأموریت او در زمان آغاز سلطنت هر دو آنها صرفاً انتصاب و تثبيت موقعيت آنان بوده است!

 

 

 

ب) خنثي كردن تبليغات احمد شاه به منظور صرف‌نظر از ادعاهايش

 

محسن فروغي، فرزند فروغي دليل بركنارشدن پدر ش از رياست وزرائي را مخالفت‌ها و كارشكني‌هاي «تيمورتاش» عنوان كرده است. اما شواهد و قرائن موجود حكايت از آن دارد كه فروغي آگاهانه و به دستور رضاخان بركنار شده است، چرا كه هدف و مأموريت ديگري برعهده داشته است. اين مأموريت گفتگو با «احمدشاه قاجار» به منظور پذيرفتن استعفا و كناره‌گيري رسمي از سلطنت بوده است. احمدشاه از مدت‌ها قبل با توجه به امكاناتي كه در اروپا داشت به مخالفت با رضاخان برخواسته، خلع خويش را در نتيجه‌ي كودتايي نظامي مي‌دانست و خود را به موجب قانون اساسي همچنان پادشاه ايران عنوان مي‌كرد.

 

انتخاب فروغي براي انجام اين مأموريت به اين خاطر بود كه وي علاوه بر نفوذ در ميان رجال غربي، سابقه‌ي آشنايي با احمدشاه را نيز داشت و يك چند معلم وي بود. محسن فروغي اين موضوع را رد مي‌كند؛ اما به گفته‌ي روزنامه‌هاي پس از شهريور بيست، فروغی با پرداخت 7 ميليون تومان به احمدشاه، وي را متقاعد به استعفا مي‌كند. به اين ترتيب مانع  فعاليت‌هاي احمدشاه در غرب شد و زمينه‌ را براي سلطنت بدون حاشيه‌ي رضاخان فراهم ‌كرد. (ظهور و سقوط ج 2، ص 393)

 

 

 

ج) سرپوش گذاشتن بر قتل‌هاي سياسي رضاخان

 

در دوره‌ي دوم نخست‌وزيري فروغي در دوره‌ي پهلوي كه از 1312 تا 1314 ادامه داشت،‌ پاره‌اي قتل‌هاي سياسي و اقدامات ضد ملي به‌وقوع پيوست كه مسؤوليت اصلي آن متوجه محمدعلي فروغي است؛ چرا كه وي نه تنها برآنها سرپوش مي‌گذاشت، بلكه زمينه‌هاي انجام آنها را نيز عملاً فراهم مي‌كرد. از جمله‌ي اين قتل‌ها، مرگ تيمورتاش وزير دربار و از مهمترين رجال سياسي عصر پهلوي است. به گفته‌ي فروغي وي سابقه‌ي دشمني با پدرش را نيز داشت. در همان روزهاي آغازين نخست‌وزيري فروغي، «عبدالحسين تيمورتاش» كه به اتهام جاسوسي براي روسيه در زندان بود به قتل رسيد. دومين قتل سياسي در زمان نخست‌ وزيري فروغي، مرگ فجيع «سردار اسعد بختياري» وزير جنگ كابينه‌ي وي بود كه به دستور شخص رضاشاه در 10 فرودين 1312 انجام گرفت. وقوع این قتل‌ها به‌دست رضاخان درست در زمان ریاست وزرائی فروغی كه خود، آلت فعلِ بی‌چون و چرای سياست‌هاي انگلیس بود، محل تأمل است.

 

نيم‌نگاهي به زمان مرگ تيمورتاش كه مصادف با انعقاد قرارداد نفتي جديد ايران و انگليس و تلاش‌هاي وي براي ممانعت از تحقق اين مسأله است، تاحدودي انتخاب فروغي به رياست وزرائي را كه مجری سياست‌هاي انگلستان است آشكار مي‌كند و به وضوح از يك سناريوي از پيش طراحی شده براي چپاول ايران حكايت مي‌كند.

 

 

 

د) به‌تخت نشاندن محمدرضا پهلوي و تثبيت سلطنت پهلوي

 

يكي از خيانت‌هاي بزرگ محمدعلي فروغي نسبت به ملت ستمديده‌ي ايران،‌ استقرار مجدد سلسله‌ي پهلوي به مدت 37 سال در كشور بود. راجع به نقش فروغي در اين مورد روايات مختلفي وجود دارد كه وجه مشترك همه‌ي آنها تلاش بي‌وقفه‌ي وي در انتقال قدرت از رضاخان به فرزند ارشدش محمدرضا ست. «حسين فردوست» می‌گوید: رضا شاه كه هيچ اميدي به سازگاري انگلستان با ادامه‌ي سلطنتش نداشت، خود شخصاً به ملاقات فروغي رفت و از وي كه رابطه‌ي نزديكي با انگليسي‌ها داشت، ‌خواست تا واسطه‌ي مذاكره با آنها شود و ادامه‌ي سلطنتش را تضمين نمايد. با توجه به پاسخ‌هاي فروغي به رضاخان مبني بر اينكه «خودت راه نجات نداري» و سپس توصيه‌هايي كه به وي مي‌كند از قبيل دستور فوري آتش‌بس، و ترك ايران، به‌خوبي نشان مي‌دهد كه فروغي قبلاً با متفقين به ويژه انگليسي‌ها وارد مذاكره شده و از نيات و خواسته‌‌هاي آنها كاملاً آگاهي داشته و انتظار چنين ملاقاتي را مي‌كشيده است. در ادامه‌ي اين گفتگو رضاخان از فروغي قول مساعدي مبني بر جانشيني فرزندش محمدرضا مي‌گيرد. فردوست راجع به جايگاه سياسي فروغي و ارتباطش با انگليس و فراماسون‌ها مي‌گوید:

 

«در روزهاي [اشغال ايران به وسيله‌ي متفقين] رضاخان دست به دامان چهره‌اي شد كه از قدرت و نفوذ او در انگليس مطلع بود. محمدعلي فروغي، كه در سال‌هاي به قدرت‌ رسيدن رضاخان واسطه او با انگليسي‌ها بود و در صعود سلطنت پهلوي نقش مهمي داشت، از فراماسون‌هاي مهم ايران و رئيس لژ فراماسونري بود. فروغي فرد دانشمندي بود و در محافل بالاي ايران احترام زيادي داشت و برخلاف بعضي‌ها نه تنها به فراماسون بودن تظاهر نمي‌كرد، بلكه جداً پنهانكاري مي‌كرد كه به اين نام شهرت نيابد. ولي فرماسون‌ها از موقعيت او خوب خبر داشتند و از او حرف شنوي و اطاعت جدي داشتند. فروغي فردي بود كه حتي وزير مختار انگليس به خانه‌اش مي‌رفت و به او احترام مي‌گذاشت. رضاخان در آخرين لحظات كه از هر جا قطع اميد كرد. براي حفظ سلطنت خود و حداقل براي ابقاء سلطنت پهلوي از طريق محمدرضا،‌ به فروغي متوسل شد....» ( همان، ج 1، ص 95)

 

اين گزارش صراحتاً علت توسل رضاخان به فروغي را نشان مي‌دهد. فراماسون‌ بودن و ارتباط با وزير مختار انگلستان چيزي جز وابستگي و سرسپردگي فروغي به بيگانگان نبوده است. و رضاخان با علم به اين موضوع در آخرين روزهاي حيات سياسي‌اش دست به دامن وي مي‌شود. گزارش ديگري نيز وجود دارد كه تنها در نوع ارتباط رضاخان و فروغي در اولين ديدار با اين گزارش تفاوت دارد، و گرنه در محتوا و نشان‌دادن نقش فروغي همان مطالب را بيان كرده است. اين گزارش كه يكي از راويان آن محسن فروغي فرزند محمدعلي فروغي است، مدعي مي‌شود كه فروغي تنها پس از احضار از سوي رضاخان به وسيله‌ي «اميرانتظام» وزير دربار، مي‌پذيرد كه به كاخ سعدآباد برود. در اين ديدار كه در كاخ صورت مي‌گيرد و با دادن امتيازهايي مانند بردن اتومبيل تا جلوي در ساختمان كه تنها به شاه اختصاص داشت، فروغي به ديدار رضاخان مي‌رود و در همان جا به نخست‌وزيري منصوب و مأمور برقراري ارتباط با متفقين مي‌شود. در اين گزارش ديدار با سفير شوروي و وزير مختار انگليس بعد از انتصاب به نخست وزيري فروغي و در منزل وي بيان شده است.

 

پس از اين انتصاب فروغي از ميان گزينه‌هايي كه در مورد آينده‌ي سياسي ايران وجود داشت: 1ـ اعاده‌ي سلطنت قاجاريه 2ـ استقرار رژيم جمهوري در كشور 3ـ تداوم سلسله‌ي پهلوي به وسيله‌ محمدرضا و گزينه‌هاي ديگر، تداوم سلسله پهلوي به وسيله‌ي محمدرضا پهلوي را كه انگليسي‌ها و «بولارد» نيز به آن تمايل داشتند به كمك «مستر ترات» بر ملت ايران تحميل كرد. وي مدتي بعد به دليل مخالفت با «قوام‌السلطنه» از رياست‌وزرائي كناره‌گيري کرد و كمي بعد در حالي كه حركت تاريخي ملت ايران به سوي آزادي و استقلال را براي سال‌ها به تعويق انداخته بود، روي در نقاب خاك كشيد و پرونده‌اي سياه در حافظه‌ي تاريخي كشور برجاي گذاشت.

 

 

 

هـ) فعاليت ضدديني فروغي

 

در كنار كارنامه‌ي سياسي فروغي كه سرشار از خيانت به‌ملت و خدمت به بيگانگان است، متأسفانه پرونده‌ي علمي و فرهنگي سياه‌تري نيز دارد كه ضربات آن همچنان بر پيكره‌ي كشور سنگيني می‌کند و علي‌رغم اينكه سال‌ها از استقرار نظام جمهوري اسلامي مي‌گذرد هنوز آثار آن به‌طور كامل زدوده نشده است. در صفحات قبل بخشي از فعاليت‌هاي وي در«مدرسه‌ي سياسي» به اختصار توضيح داده شد، در ادامه گوشه‌اي از اقدامات ضدملي و مذهبي وي را كه در قالبي فرهنگي ريخته شده است، بررسي خواهيم كرد:

 

 

 

باستان‌گرايي به منزله ابزاري براي ضديت با دوره‌ي اسلامي

 

‌متأسفانه مستمسك قراردادن دوره‌ي باستاني كشور به منزله‌ي دوره‌اي پرافتخار، براي ضديت با اسلام و دوره‌ي اسلامي از اواسط دوره‌ي قاجاريه مورد توجه مخالفان اسلام و غرب‌گرایان وابسته قرار گرفت و بسياري ‌كوشيدند تا با پر رنگ جلوه دادن آن، در قالبي ملي، به مخالفت با اسلام و دوره‌ اسلامي ـ به مثابه دوره‌اي كه پايان‌بخشِ آن دوره‌ي پرافتخار است ـ بپردازند و از این طریق اهداف خود را محقق نمايند. تدوين دوره‌ي سه جلدي «تاريخ باستان ايران»به وسيله‌ي مشيرالدوله‌ی پیرنیا از نمونه‌هاي بارز اين شوونيسم افراطي است. محمدعلي فروغي علاوه بر تدريس تاريخ ايران در مدرسه‌ي علوم سياسي از انتشار افكار ناسيوناليستي كه با روح اسلامي در تضاد بود بهره‌برداري می‌کرد و به تدريج آن را در مقابل اسلام قرار مي‌داد. وي در چند مرحله و به صورتي حساب شده اين هدف را دنبال كرده است. مهمترين اين مراحل عبارتند از:

 

1- توجه به تاريخ باستان در نطق آغازين سلطنت رضاخان

 

يكي از مهمترين كارهاي فرهنگي فروغي كه نشان‌دهنده‌ي آغاز يك خط فكري جديد در تاريخ ايران بود، نطق پر تملق وي در روز تاجگذاري رضاخان بود. صرف‌نظر از اهميت ادبي و يا مداهنه‌هاي مندرج در اين نطق، بي‌‌ترديد اين گفته‌هاي حساب ‌شده، صرفاً جنبه‌ي قدردانی و يا معرفي يك شخص را ندارد، بلكه هدف غايي‌تري در آن مستتر بوده است كه از آن مي‌توان دگرگون شدن اهداف، برنامه و ايدئولوژي حكومت جديد را استنباط كرد؛ كه لُبّ كلام آن تغيير جامعه از مسير اسلامي به سمت ايده‌‌ال‌هاي باستاني كشور است. به‌طوری‌كه در دل آن نهايتاً روي‌آوردن به غرب و دست‌آورد‌هاي فكري آنها نهفته است. در بخشي از اين نطق‌ كه در جاي جاي آن توجه به عناصر نژادي دیده می‌شود، آمده: «شاهنشاها ملت ايران مي‌داند كه امروز پادشاهي پاكزاد و ايراني‌نژاد دارد كه غمخوار اوست»! سپس ضمن برشمردن خصايل رضاخان به دوره‌ي باستاني ايران می‌پردازد كه به‌ویژه توجه به 2500 سال شاهنشاهي كه بعداً موضوع جشن‌هايي در زمان محمدرضا پهلوي مي‌گردد، قابل تأمل مي‌باشد:

 

«جمشيد و فريدون پيشدادي و كيكاوس و كيخسرو كياني را اگر موضوع افسانه‌هاي باستان بخوانند، درباره‌ي رفعت مقام كوروش و داريوش هخامنشي، شبهه نمي‌توانند کرد كه مصداق ‌الفضل ماشهدت به‌الاعداء گرديده و در بيست و پنج قرن پيش، به تصديق دشمنان،‌معظم‌ترين دولت دنيا را تأسيس نموده...» (ص 88 ـ 82)

 

برخي از پژوهشگران معاصر بر اين عقيده‌اند كه هدف واقعي فروغي از ترويج تفكرات باستاني صرفاً جنبه‌ي‌ ملي نداشته و هدف غايي آن ايجاد پيوند مجدد ميان ملت ايران و قوم يهود بوده است. از آنجايي كه فروغي ريشه‌اي يهودي داشته و محمدتقي بهار نيز در اشعارش صراحتاً به آن اشاره كرده است، توجه او به دوره‌ي باستاني می‌تواند صرفاً به منظور نشان دادن ارتباطات عميق و تاريخي ملت ايران خصوصاً در دوره‌ي هخامنشي با يهودي‌ها بوده است. كه در جريان آن كوروش در مقام ناجي اين قوم ظهور كرده و حتي نامش در تورات به عنوان «شبان يهود» آمده و اسلافش نيز به اين قوم كمك كرده‌اند. به نظر مي‌رسد فروغي با دنبال كردن اين خط فكري در حدود برقراري ارتباط ميان ايرانيان و دولت تازه تأسيس اسراييل بوده و به دنبال احياي همان نقش تاريخي ايرانيان در قبال قوم يهود بوده است. انتخاب نام فاميل پهلوي براي رضاخان از جمله اقدامات فروغي در زمينه‌ي توجه به دوره‌ي باستاني مي‌باشد.

 

برگزاري جشن هزاره‌ي فردوسي كه با دعوت از مستشرقان جهان برگزار گرديد از جمله اقدامات فروغي در توجه به دوره‌ي باستاني كشور بود. اين جشن با نطق فروغي در تهران آغاز شد و با افتتاح آرامگاه فردوسي به وسيله‌ي رضاخان در مشهد به پايان رسيد. اين همايش ادامه‌ي فعاليت‌هاي ايدئولوژيك فروغي به منظور توجه به دوره‌ي باستاني كشور مي‌باشد كه متأسفانه كمترين ارتباطي با محتواي عالي شاهانه كه فردوسي آن را:

 

ستم‌ نامه‌ي عزل شاهان بود                 چو درد دل بي‌گناهان بود

 

مي‌دانست نداشت و تنها ابزاري براي تحقق اهدافي مشخص و ضد ملي به‌حساب مي‌آمد.

 

 

 

فروغي در تحريف عرفان اصيل اسلامي نيز نقش مهمي داشت؛ به‌طوري كه بسياري از واژه‌هاي مصطلح عرفانی را كه بار ارزشي فراواني داشتند، در سطح بسيار پایيني تخفيف داده و در سلسله مراتب فراماسونري قرار داده است. از جمله‌ي اين واژگان «جمعيت رفيقان» و «فتيان» است که او در تشکیلات فراماسونري به‌کار برده است. در جريان تأسيس «فرهنگستان زبان» هم كه اقدامي معقول و شايسته به‌حساب مي‌آيد، متأسفانه خط مشي اصلي، تنها به محلي براي مبارزه با زبان عربي و واژگاني تبديل مي‌شود كه بر اثر کثرت استعمال، رنگ و صبغه‌اي ايراني به خود گرفته بودند. اين موضوع نشان مي‌دهد كه مهم‌ترین هدف متوليان فرهنگسان، زدودن فرهنگ اسلامي از متن زندگي مردم بوده‌است.

 

 

 

2- فعاليت‌هاي علمي فروغي

 

فروغي از همان آغاز فعاليت‌های‌ فرهنگي‌اش ـ به دليل آشنايي با زبان‌هاي خارجي ـ به ترجمه آثار فراواني پرداخت. اولين ترجمه‌هاي وي در هفته‌نامه‌ي تربيت به چاپ رسيده‌اند و كتاب‌هاي «ثروت ملل» و «تاريخ ملل مشرق زمين» از دیگر آثار او هستند. مهمترين اثر تأليفي فروغي كه آن را حاصل سال‌هاي پاياني حيات وي می‌دانند،  كتاب «سير حكمت در اروپا» است كه بخشي از آن ترجمه‌ي «گفتار در روش راه بردن عقل» اثر دكارت است. درخصوص این اثر برخی بر این باورند که فروغی با هدف نشر فلسفه‌ی غرب و به‌انزوا کشاندن فلسفه و حکمت شرق ـ به‌ویژه فلسفه‌ی اسلامی ـ به‌نگارش این کتاب دست زده است.

 

از ديگر آثار وي مي‌توان به «آيين سخنوري»، «تلخيص شاهنامه فردوسي»، «تصحيح ديوان حافظ»، «تصحيح کلیات سعدي»، ترجمه‌ي «شفاي» ابن‌سينا و ... اشاره كرد.

 

 متأسفانه او كه مي‌توانست مصدر خدمات فرهنگي بسیاری براي كشور باشد و نبوغ خدادادي خود را در راه اهداف الهي و انساني به‌خدمت بگیرد، در دام دستگاههاي اطلاعاتی استعمارگران افتاد و قلم و زبانش به ابزاري براي سركوب توده‌‌هاي مردم، چپاول آنها به‌وسيله زورمندان و ستمگران و انحطاط فرهنگ اسلامی تبديل گرديد.

 

 

 

منابع:

 

-        هدايت، حاج مهديقلي (مخبر‌السلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، 1375، انتشارات زوّار

 

-        مقالات فروغي، ج1، ارديبهشت 1354، تهران، انتشارات توس با همكاري مجله يغما

 

-        منابع تاريخ تهاجم فرهنگي غرب و نقش روشنفكران وابسته، محمد علي فروغي ذكاء الملك، تهران مؤسسه‌ي فرهنگي قدر ولايت

 

-         دكتر عاقلي، باقر، ذكاء الملك فروغي و شهريور 1320، تهران انتشارات علمي ـ سخن، 1367

 

-        ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج1 و 2، تهران انتشارات اطلاعات، 1366