فرهنگ غنی ایران
اشارهای از سرِ ضرورت: شوربختانه رسانهی ملی! بجای شناساندنِ بزرگانِ تاریخ و فرهنگ این مُلک و ملّت به جوانان ایرانزمین، با حرکتی واژگونه، به هر چه و هر که از فرزانگی و میهنپرستی نشانی دارد، لجن میپراکند. از این جمله است محمدعلی فروغی؛ فیلسوفِ روشنگر، دانشمندِ فرزانه و مورخِ آگاه، ادیبِ سخنشناس و خطیبِ سخنسنج، مترجمِ زبردست و سیاستمدارِ میهنپرست و به معنای واقعی کلمه روشنفکرِ جامعالاطراف روزگارِ ما که از سوی «عمارت فرنگی» این رسانه به غلامِ حلقه به گوش اجانب و نوکری حقیر که برای خودفروشی و خیانت به میهنش از هیچ پَستی و دنائتی – حتا آدمکشی - رویگردان نیست، تغییر ماهیت داده است. براستی ما را چه میشود و روی به کدامین سو داریم؟ چگونه میتوان چنین بیشرمانه تاریخ ملتی و چهرهی بزرگان کشوری را تحریف کرد و حتی صدای انتقادی نشنید که «مزن! مکش! چه کنی؟ های؟! ای پلیدِ شریر!» چگونه تیغ زنی بر چهرهی تاریخ؟ چگونه تیرگشایی به هستیِ ملتی در زنجیر!؟ هر چند کارنامهی پربار فرهنگی و سیاسی فروغی نشان میدهد که آب دریا کزو گوهر زاید، به دهان سگی نیالاید ولی این بر اهل معرفت ننگ باشد که با دیدن این همه وقاحت در جعل تاریخ و رفتن قُبح از قباحت از سوی مورخان خودخوانده و استادان دونپایه، خاموشی گزینند و دم برنیاورند. زین سبب بود که به گفتهی بیهقی بر آن شدیم، قلم را لختی بر وی بگریانیم... مسعود لقمان زندگی و اندیشه محمدعلی فروغی بهروز داودیان محمدعلی فروغی درسال 1254 هجری خورشیدی در یك خانوادهی فرهیخته و فرزانه در تهران بدنیا آمد. اسم پدر او محمدحسین ذكاءالملك بود كه در شعر به «فروغی» معروف بود. پدر محمدعلی فروغی در عصر ناصری دارای مناصب دیوانی متفاوت بود و همزمان یك هفتهنامهی ادبی و اجتماعی و سیاسی به نام «تربیت» هم انتشار میداد. محمدعلی فروغی با این پشتوانهی خانوادگی از پنجسالگی تحصیلات خود را شروع كرد. تحصیلات متوسطهی را در دارالفنون گذراند و به تحصیل فن پزشكی و داروسازی مشغول شد، اما بعد از چند سالی تحصیل، آن رشته را رها نمود و به فلسفه و ادبیات روی آورد. محمدعلی فروغی در تداوم تحصیل فلسفه بنابرعلاقهای كه داشت به تحصیل فلسفه مشاء بیش از مكاتب دیگر فلسفی علاقه نشان داد. در مدرسه صدر محمدعلی فروغی به تكمیل زبانهای فرانسه و انگلیسی مبادرت ورزید، و با یادگیری این زبانها امكان دستیابی به آثار و نظریات فلیسوفان اروپائی را برای خود تسهیل نمود. فروغی بعد از اتمام تحصیلات خود وارد خدمات دولتی شد و به استخدام وزارت انطباعات درآمد و شغل مترجمی زبان فرانسه و انگلیسی را در آن وزارتخانه به عهده گرفت. در كنار شغل دولتی، محمدعلی فروغی به حرفه معلمی هم مشغول بود. گویا فروغی به شغل معلمی بسیار علاقمند بود و از گذراندن وقت در میان دانشآموزان و دانشجویان لذت میبرد. محمدعلی فروغی در كنار پدرش گرداننده هفته نامه «تربیت» هم بود و در آن، آثار ترجمه شده خود را چاپ مینمود.
پس از صدور فرمان مشروطیت محمدعلی فروغی در قسمت دبیرخانه مجلس شروع به كار كرد. در انتخابات دوره دوم مجلس كه پس از استبداد صغیر و خلع محمدعلیشاه انجام گرفت از تهران به وكالت مجلس انتخاب شد و در سال 1289 خورشیدی به ریاست مجلس شورای ملی رسید. بعد از مدتی محمدعلی فروغی از ریاست مجلس كنارهگیری كرد و در مقام نایبرئیس مجلس در كنار میرزاحسینخان موتمنالملك، به كار خود ادامه داد. پس از انحلال مجلس دوم محمدعلی فروغی در كابینه صمصامالسلطنه مقام وزارت عدلیه را به عهده گرفت. در انتخابات مجلس دورهی سوم دوباره به وكالت از طرف تهران انتخاب شد. در سال 1293 میرزاحسن پیرنیا وزارت عدلیه در كابینه خود را به فروغی واگذار نمود. فروغی در سال 1298 هجری شمسی به عضویت در هیئتنمایندگی ایران به كنفرانس صلح پاریس رفت. فروغی در آن كنفرانس سعی كرد دعاوی مالی و سیاسی ایران را كه مولود جنگ بینالملل اول بود، مطرح كند. فروغی و دیگر دستیاران او در آن كنفرانس نتایج مثبتی نگرفتند و خسارات سنگین ایران در جنگ بینالملل اول پرداخت نشد. فروغی مدت دوسال در اروپا اقامت گزید و در این مدت تلاشها و كارهای فرهنگی بسیاری را در فرانسه و آلمان انجام داد. از جمله ایراد سخنرانیهای متعدد در مورد تاریخ و ادبیات ایران در محافل فرهنگی فرانسه و آلمان بود. پس از بازگشت در سال 1301 در كابینه حسن مستوفیالممالك وزیرخارجه كابینه شد.
در دورانی كه سردارسپه رضاخان رئیسالوزراء بود چهار كابینه تشكیل شد و از سال 1302 تا 1304 فروغی در دو كابینه آن پست وزارت خارجه و در دو كابینه دیگر آن مقام وزیر مالیه را برعهده داشت.
در روز نهم آبان 1304 شمسی طرح نمایندگان مجلس مبنی برخلع قاجاریه و سپردن حكومت موقتی به رضاخان سردارسپه به تصویب رسید و فروغی در همان روز نخستوزیر گردید و بعد از آن به تشكیل مجلس مؤسسان مبادرت ورزید و از جمله كسانی بود كه سلطنت را با اصلاح چند اصل متمم قانون اساسی در خانواده پهلوی استوار نمود. فروغی اولین نخستوزیر رضاشاه به مدت ششماه بود. بعد از كنارهگیری از مقام رئیسالوزرائی محمدعلی فروغی در كابینههای دیگر مدتی مسئولیت پستهائی را بر عهده گرفت. در سال 1306 به سمت سفیركبیر ایران برای حل مسائل مرزی ایران و تركیه، مامور رفع اختلافات شد. وی توانست دوستی و مودت دوكشور را تقویت نماید بطوری كه شاه ایران توسط آتاتورك به تركیه دعوت شد. محمدعلی فروغی در مقام ریاست هیئتنمایندگی ایران در جامعهملل هم خدمت كرده است، بطوری كه در كتاب آداب مشروطیت آمده است پس از ورود به جامعهملل به اتفاق آرای نمایندگان كشورهای جهان به ریاست جامعه برگزیده شد.
در سال 1312 فروغی برای بار دوم به مقام نخستوزیری رسید و تا آذر 1314 در این مقام باقی ماند. گفته میشود؛ علت كنارهگیری فروغی از مقام نخستوزیری برای بار دوم به دلیل شفاعت بدون اثر و نتیجهای بود كه از محمدولی اسدی نایبالتولیه آستان قدسرضوی نزد رضاشاه نموده بود. پسر محمدولی اسدی داماد فروغی بوده است.
محمدعلی فروغی بعد از كنارهگیری به كارهای فرهنگی پرداخت و در این دوره آثار و ترجمههای پراهمیتی از خود به جاگذاشت. روز پنجم شهریور 1320 قشون شوروی و انگلیس به ایران حمله كردند، رضاشاه فروغی را احضار نمود و مقام نخستوزیری را به وی سپرد. فروغی در این دوره حساس تاریخی توانست وظیفه خود را به عنوان یك وطنپرست به خوبی در قبال وطنش ایفاء كند. او با درایت و فهم سیاسی بالائی كه داشت توانست مملكت را از خطرات بسیاری از جمله اشغال كامل كشور و تجزیه آن به دست متفقین حفظ نماید. فروغی استمرار سلطنت و به پادشاهی رسیدن ولیعهد محمدرضا پهلوی را در خدمت این امر مهم گرفت. محمدعلی فروغی پس از آخرین دوره نخستوزیریش به وزارت دربار رفت و قرار بود كه در مقام سفیركبیر ایران در آمریكا به آنجا سفر كند ولی زندگی پرارزشش به پایان راه رسیده بود. او در روز جمعه 6 آذر سال 1321 ساعت 15 بعدازظهر در اثر بیماری ممتد قلبی جهان را به دورد گفت. و در ابنبابویه در مقبره خانوادگی به خاك سپرده شد. در ارتباط با آثار و اندیشههای فروغی در یك قضاوت كلی میتوان اظهار نمود كه فروغی در ارادت و عشق خود به ادبیات سرزمین مادری و اهمیت انتقال علوم و ادبیات تمدن غرب به ایران پیرو توازن بود، و هر دوی آن حوزه فكری، فرهنگی را برای جامعه ایران ضروری میدانست. شاید فروغی پیبرده بود كه گذار از جامعه سنتی و بالطبع میراث ادبی و فرهنگی سنتی بدون مطالعه جدی در مورد آنها و بازشكافتن آنها از منظر آگاهی مدرن، میسر نخواهد بود. اندیشه و آثار فروغی
علیاكبر سیاسی شخصیت فروغی را مانند یك تابلوی نقاشی گرانبهائی میداند. برای اینكه بهتر به زیبائی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم. در وصف استعداد و قابلیت فروغی مینویسند كه وی از فنون ادب بهره کافی و حظی وافر داشت. نویسنده و منشی كمنظیری بود. سخنسنج، سخنشناس، خطیب، ادیب، مورخ و دانشمند بود.
فروغی به فن ترجمه ارج بسیار مینهاد و چون به زبانهای انگلیسی و فرانسه آشنائی كامل داشت كتابهای بسیاری را به فارسی ترجمه نمود. از آثار بسیار مهم ترجمه كه فروغی با تبحر خاص آنها را ترجمه نمود، میتوان از «اصول علم ثروتملل»، «تاریخ مللقدیمه مشرق» و «تاریخ مختصر روم دولت قدیم را نام برد. فروغی در حوزه فلسفه هم شاهكارهای ترجمه و تالیف بسیار داشت و از مهمترین آنها «حکمت سقراط»،«جامعه ملل» و «خلاصه گفتار در روش به كاربردن عقل»، اثر دكارت، «سیر حكمت در اروپا»، «فن سماع طبیعی ابن سینا» و... بعلاوه فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان میداد از نشانههای بارز این علاقمندی ترجمه آثار بزرگان غرب است. با وجود این هیچگاه از حوزه ادبیات كلاسیك فارسی و شناساندن آن به جامعه ایران، قصوری انجام نداد. فروغی در زمینه ادب، شعر و تاریخ ایران اثرات و كارهای ارزندهای را از خود بیادگار گذاشته است. «تاریخ ساسانیان»، «دوره تاریخ مختصر ایران» و «تاریخ ایران قدیم» از اثرات با ارزش تاریخی هستند كه فروغی از خود به جای گذاشته است. در زمینه ادبیات فارسی فروغی اثراتی درباره «گلستان سعدی»، «بوستان سعدی»، «زبده حافظ»، «آئین سخنوری یا فن خطابه»، «غزلیات سعدی»، «رباعیات خیام» و «خلاصه شاهنامه» را نگاشته است. یغمائی اشاره میكند كه كلیات سعدی كه با نظر فروغی چاپ شده بیتردید از صحیحترین نسخههاست.
در ارتباط با آثار و اندیشههای فروغی در یك قضاوت كلی میتوان اظهار نمود كه فروغی در ارادت و عشق خود به ادبیات سرزمین مادری و اهمیت انتقال علوم و ادبیات تمدن غرب به ایران پیرو توازن بود، و هر دوی آن حوزه فكری، فرهنگی را برای جامعه ایران ضروری میدانست. شاید فروغی پیبرده بود كه گذار از جامعه سنتی و بالطبع میراث ادبی و فرهنگی سنتی بدون مطالعه جدی در مورد آنها و بازشكافتن آنها از منظر آگاهی مدرن، میسر نخواهد بود. با مركزیت یافتن قدرت سیاسی در ایران و رفع تهدیدهای متعدد سیاسی كه با آغاز روی كار آمدن سلسله پهلوی، رضاشاه، در ایران شكل و قوام گرفت روشنفكران واقعبینی پیدا شدند كه فرصت را مناسب یافتند تا آرمانهای فكری روشنفكران مشروطه را كه فقط در حد ایدهها باقی مانده بود، بصورت عینی و عملی متحقق سازند؛ فروغی از اولین پیشگامان این دوره بود. محمدعلی فروغی با دریافت عمیقی كه از تمدن غرب داشت به خوبی به ضرورت وجود نهادها برای توسعه جامعه، پی برده بود. ... بدون شك فروغی چون دیگر همفكران خود در آن دوران به اهمیت تعلیم و تربیت برای دگرگونی آگاهی اجتماعی و فرهنگی ارج مینهاد، و خود به عنوان یك روشنفكر به این واقعیت وقوف داشت كه انتقال آگاهی جز از مجرای نهادهای مدرن آموزشی، میسر نخواهد بود.فروغی و مهندسی اجتماعی
جریان روشنفكری ایران در دوره آگاهی خود نسبت به غرب تلاشهایش معطوف به شناخت ارزشها و ایدههای تمدن مدرن بود. مولفههایی نظیر آزادی، دولت ملی، قانون و عدالت در مركز مباحثات این دوره از جنبش روشنفكری قرار داشت. ایدهها و ارزشهای برگرفته از تمدن غرب از طرف روشنفكران مشروطه بیش از آن كه بتواند سرچشمه تغییرات و تحولات بنیادین در اندیشههای سنتی باشد، موضوعی شد برای اعتبار بخشیدن به فرهنگ ایرانی. به زبانی دیگر روشنفكران عصر مشروطه سعی داشتند با توسل به ایدههای تمدن جدید غرب راهی را بازگشایند تا اینكه بتوانند اعتبار فرهنگ ایران را در تقابل با مقوله جاهلیت كه از نظر آنها ناشی از ورود فرهنگ اسلام به ایران بود، افزایش دهند.
با مركزیت یافتن قدرت سیاسی در ایران و رفع تهدیدهای متعدد سیاسی كه با آغاز روی كار آمدن سلسله پهلوی، رضاشاه، در ایران شكل و قوام گرفت روشنفكران واقعبینی پیدا شدند كه فرصت را مناسب یافتند تا آرمانهای فكری روشنفكران مشروطه را كه فقط در حد ایدهها باقی مانده بود، بصورت عینی و عملی متحقق سازند؛ فروغی از اولین پیشگامان این دوره بود. محمدعلی فروغی با دریافت عمیقی كه از تمدن غرب داشت به خوبی به ضرورت وجود نهادها برای توسعه جامعه، پی برده بود. در آن سالهایی كه فروغی در مدرسه علوم سیاسی به شغل مترجمی مشغول بود یكی از اولین كارهای او تصحیح كتابهای ترجمه شده خود او، از قیبل ثروت ملل و تاریخ ملل مشرق زمین و قرار دادن آنها در برنامه درسی علوم سیاسی بود. بدون شك فروغی چون دیگر همفكران خود در آن دوران به اهمیت تعلیم و تربیت برای دگرگونی آگاهی اجتماعی و فرهنگی ارج مینهاد، و خود به عنوان یك روشنفكر به این واقعیت وقوف داشت كه انتقال آگاهی جز از مجرای نهادهای مدرن آموزشی، میسر نخواهد بود.
محمدعلی فروغی قبل از اینكه وارد دستگاه دولتی سلسله پهلوی شود دارای تجربیاتی در زمینه سازماندهی اداری بود. در آن زمانی كه فروغی به عنوان دبیر مجلس شورای ملی انتخاب شد یكی از اولین كارهایش بنیان نهادن دبیرخانه مجلس بود. او دبیرخانه مجلس را برحسب الگوی مجالس اروپائی سازماندهی كرد. در واقع او تشكیلاتی را بوجود آورد كه اولاً به درد احتیاجات ایران تازه مشروطه شده میخورد و ثانیاً از نظم و ترتیب اداری، گردش كار، و ثبت سخنان و تصمیمات نمایندگان مجلس، برخوردار بود.
یكی از دستاوردهای بزرگ جنبش روشنفكری عهد مشروطه زیر علامت سئوال قراردادن نظام قضائی شرعی بود كه در هر ده و برزنی به توسط روحانیون و ملایان رده پائین به مورد اجرا درمیآمد. ایده عرفی كردن نظام قضائی ایران یكی از آرمانهای روشنفكران دوره اولیه مشروطه بود. ولی این ایده تا شكلگیری نهاد قضائی جنبه مادی پیدا نكرد. فروغی از كسانی بود كه پیش از تحولات عمیق و بنیادین در دادگستری به دست علیاكبر داور گامهایی در این جهت برداشت. فروغی بعد از اینكه به اصرار رئیسالوزرا صمصامالسطنه، مسئولیت وزارت عدلیه را به عهده گرفت قانون اصول محاكمات حقوقی را تهیه و تنظیم نمود و آن را از نظر كمیسیون عدلیه مجلس گذراند. اهمیت كارهایی كه در آن سالها در حوزه قضائی انجام گرفت شاید امروز برای ما ملموستر باشد. ... فرهنگ غالب سیاسی در ایران، بویژه از سالهای بعد از 1332، برالگوی «آشتیناپذیری» استوار شده است. كسانی سیاسی یا سیاستگر خوانده میشوند كه از ابتداء بركوس تعارض بكوبند، و در واقع جایگاه سیاسی خود را در تفاوت آشتیناپذیر با «دیگری» (Other)، تعریف نمایند. اگر جریان سیاسی برخلاف این رفتار كند و در واقع بخواهد ارتباط حلقه واسط واقعبینی عمل سیاسی و اندیشه سیاسی را بوجود آورد با انواع انگ و رنگها مواجه میشود. بسیاری از مخالفخوانیها و نقدهایی كه در مورد شیوهی عمل سیاسی محمدعلی فروغی و سایر مردان رضاشاهی و عمدتاً توسط روشنفكران دورههای بعد صورت میگیرد بیپایگی خود را در عمل و تجربه تاریخی ما به اثبات رساندهاند. فرهنگ غالب سیاسی در ایران، بویژه از سالهای بعد از 1332، برالگوی «آشتیناپذیری» استوار شده است. كسانی سیاسی یا سیاستگر خوانده میشوند كه از ابتداء بركوس تعارض بكوبند، و در واقع جایگاه سیاسی خود را در تفاوت آشتیناپذیر با «دیگری» (Other)، تعریف نمایند. اگر جریان سیاسی برخلاف این رفتار كند و در واقع بخواهد ارتباط حلقه واسط واقعبینی عمل سیاسی و اندیشه سیاسی را بوجود آورد با انواع انگ و رنگها مواجه میشود.
بسیاری از مخالفخوانیها و نقدهایی كه در مورد شیوهی عمل سیاسی محمدعلی فروغی و سایر مردان رضاشاهی و عمدتاً توسط روشنفكران دورههای بعد صورت میگیرد بیپایگی خود را در عمل و تجربه تاریخی ما به اثبات رساندهاند. از جمله سخنان بیربطی كه گویا نهادسازی و مهندسی اجتماعی افرادی نظیر محمدعلی فروغی «فقط روبنایی» بوده، چیزی غیر از «شبه مدرنیسم» نیست، یا اینكه «ایندسته از مردان سیاسی بیش از اینكه در خدمت مردم باشند در خدمت ارباب خود بودهاند»، در عمل و از نگاه امروز ما دور از واقعیت جلوه میكند. براستی از جایگاه امروز اگر كارهای فروغی را در عرصه سیاست و تلاش او را برای انطباق نهادهای مدرن با ساختار سیاست در ایران به محك آزمایش روشنفكران دوره بعدی، بزنیم، چه كسی راه تجدد را در ایران صافتر كرده است؟ فروغی بعنوان یك مهندس اجتماعی واقعبین و نهادساز یا ویرانگران این نهادها كه بطور نمونه دو نهاد دادگستری و آموزش و پرورش را دربست به شریعت سپردهاند؟
هر مفهومی را كه بخواهیم در مورد ارزش كار مهندسی اجتماعی محمدعلی فروغی تدوین كنیم، آیا امروز به این نتیجه نمیرسیم كه نهادهای اجتماعی و سیاسی مدرن برای جامعه ایران كاركرد بهتری داشت تا تخریب آن نهادها كه راه را برای مانور تمام عیار كهنهگرائی باز نمود؟ كار روشنفكر از منظر آگاهی مدرن بستگی به نتیجهای دارد كه از كار فكری او حاصل میشود. نتیجه هركار فكری بایستی معطوف به سعادت و خوشبختی اجتماعی باشد. از منظر تجدد، سعادت و خوشبختی شهروند اجتماع بستگی به درجه مسئولیتپذیری مدنی و شركت در امور اجتماع دارد و این كار به غیر از كانال نهادهای اجتماعی میسر نمیشود. در جامعهای كه اصل شهروند اصلاً بوجود نیامده بود و از آغاز انقلاب مشروطه در ایران تازه در حال شكلگیری بود، نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی برای فعال كردن افراد برای شركت در امور اجتماعی خود از خواستههای عاجل روشنفكری چون محمدعلی فروغی بود. كار روشنفكر از منظر آگاهی مدرن بستگی به نتیجهای دارد كه از كار فكری او حاصل میشود. نتیجه هركار فكری بایستی معطوف به سعادت و خوشبختی اجتماعی باشد. از منظر تجدد، سعادت و خوشبختی شهروند اجتماع بستگی به درجه مسئولیتپذیری مدنی و شركت در امور اجتماع دارد و این كار به غیر از كانال نهادهای اجتماعی میسر نمیشود. در جامعهای كه اصل شهروند اصلاً بوجود نیامده بود و از آغاز انقلاب مشروطه در ایران تازه در حال شكلگیری بود، نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی برای فعال كردن افراد برای شركت در امور اجتماعی خود از خواستههای عاجل روشنفكری چون محمدعلی فروغی بود.علیاصغر حقدار در پیشگفتار كتاب آداب مشروطیت دول بهدرستی اشاره میكند. كه «فروغی یكی از نادرترین روشنفكران با بصیرت ایرانی بود كه حلقه ارتباط میان گفتمان فرهنگی و كنش سیاسی را در خود بوجود آورد.» وجه غالب گفتمان فرهنگی روشنفكران عصر مشروطه پروزنه كردن هویت و فرهنگ ایرانی بود كه بوسیله ایدههای متنوع ابراز میشد. این ایدهها و ارزشها زمینه عملی و مادی، لااقل تا رویكار آمدن سلسله پهلوی، پیدا نكرد. محمدعلی فروغی در راه تحقق بخشیدن آن ایدهها و آرمان های مشروطه از حضور خود در صحنه سیاست، استفاده نمود و در راه عینیت بخشیدن به نهادهای فرهنگی از چهرههای برجسته تاریخ روشنفكری ایران بود و هست. یكی از آثار ارجمند فرهنگی محمدعلی فروغی تاسیس فرهنگستان ایران بود. او با این اقدام خود یكی از بزرگترین خدمتها را به زبان و ادبیات انجام داد. نقل میكنند كه فروغی فرهنگستان را به قصد جلوگیری از اقدامات خودسرانه و شتابآلود چند تن از معتقدان متعصب فارسی سره كه در دستگاههای دولتی نفوذ داشتند، ایجاد كرد. نكته بسیار جالب این است كه فروغی از تندرویهای فرهنگی گریزان بود و راه تعادل فرهنگی را پیشه خود ساخته بود. این شیوه فرهنگی از این لحاظ اهمیت دارد و قابل ذكر است كه كنشگران بعدی سیاست در ایران، شیوه و كنش سیاسی خود را بیشتر در راستای تخریب فرهنگی استفاده مینمودند تا سازندگی فرهنگی. بطور مثال میتوان گفت كه كنش سیاسی طیفهای سیاسی جریانات چپ در ایران مسبوق برگفتمان فرهنگی انقلابی بود تا ساختن و برپا كردن نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی؛ آنگونه كه مدنظر كوشندگان سیاسی و فرهنگی نظیر محمدعلی فروغی بود. و یا اینكه كنش سیاسی اسلامگرایان بیشتر معطوف به مقوله فرهنگی تكبُعدی یعنی اسلام ـ اسلام بود.
یكی از نكات بسیار جالب در ارتباط با تاسیس فرهنگستان ایران این است كه فروغی پیریزی فرهنگستان ایران را از روی اساسنامه آكادمیهای اروپا، ریخت. و این به نوبه خود دال براین واقعیت است كه فروغی چگونه از عناصر فرهنگی مدرن استفاده مینمود تا به یك نوزایش فرهنگی از راستای زبان و ادبیات، كمك كند. فروغی نه تنها از دیدگاه نهادسازی یك مهندس اجتماع بود بلكه از راستای تعریف پدیدههای فرهنگی و جا انداختن آنها به عنوان خاستگاه فرهنگی مردم ایران، بسیار زبده و كاردان بود. یكی از آثار ارجمند فرهنگی محمدعلی فروغی تاسیس فرهنگستان ایران بود. او با این اقدام خود یكی از بزرگترین خدمتها را به زبان و ادبیات انجام داد. ...یكی از نكات بسیار جالب در ارتباط با تاسیس فرهنگستان ایران این است كه فروغی پیریزی فرهنگستان ایران را از روی اساسنامه آكادمیهای اروپا، ریخت. و این به نوبه خود دال براین واقعیت است كه فروغی چگونه از عناصر فرهنگی مدرن استفاده مینمود تا به یك نوزایش فرهنگی از راستای زبان و ادبیات، كمك كند. فروغی نه تنها از دیدگاه نهادسازی یك مهندس اجتماع بود بلكه از راستای تعریف پدیدههای فرهنگی و جا انداختن آنها به عنوان خاستگاه فرهنگی مردم ایران، بسیار زبده و كاردان بود. بسیاری از ما ایرانیان دریافتمان از شاهنامه بسیار سطحی و در حد نقالی بود. محمدعلی فروغی با برگذاری جشن هزاره فردوسی و تعریف جایگاه فردوسی در نزد مستشرقان و ایرانشناسان در اهمیت تعریف جایگاه فردوسی در فرهنگ ایرانزمین، نقش بسزائی را ایفاء نموده است و تشكیل انجمن آثار ملی برای احیای فرهنگ ملی ایران در جهت نهادینه كردن اهمیت پاسداری از میراث فرهنگی بوده است. فروغی به عنوان یك روشنفكر عملگرا تمامی دلمشغولیش این بود كه عناصر از یاد رفته فرهنگی و یا فراموش شده فرهنگی را در قالب نهادهای جدید برای مردم ایران تعریف كرده و لذا تداوم فرهنگی آن عناصر را تضمین نماید. یكی از كارهای با اهمیت سیاسی ـ فرهنگی محمدعلی فروغی برای نهادینه كردن یك فرهنگ سیاسی پارلمانی در ایران بررسی و معرفی این گونه از فرهنگ سیاسی در اثر «آداب مشروطیت دول» است. فروغی در این اثر به نكات ریز و پیچیده دمكراسیهای پارلمانی در مغرب زمین میپردازد و مولفههای كلیدی آن را در این كتاب به جامعه روشنفكری ایران عرضه میدارد. جای بسی تعجب است كه معادل این اثر بعد از 70 سال هنوز نگاشته نشده است و از همه تاسفبارتر كه هنوز این اثر در حوزه سیاستگران ایرانی نه به جد و نه به نقد گرفته شده است. فروغی در اثر فوقالذكر در پی نهادینه كردن یك گونه از فرهنگ سیاسی میباشد كه براساس و بنیان معرفت سیاسی نوین و تجدد، استوار میباشد. به جرأت میتوان ادعا كرد كه این اثر در تلاش برای جاانداختن یك فرهنگ سیاسی متجددانه از آثار كلاسیك سیاسی میباشد كه ضرورت رجوع به آن حتی امروز برای پالایش فرهنگ سیاسی سنتی از مبرمات است. محمدعلی فروغی در این دوران چون معماری توانست همراه با دیگران، نهادهای سیاسی و فرهنگی ایران را برطبق الگوی تمدن نوین غربی پیریزی كند و زمینه لازم را برای یك تحول عظیم ساختاری در ایران آینده فراهم آورد. اما جای بسی تأسف است كه تلاشهای این دوره از روشنفكران نه تنها به جد گرفته نشد بلكه مورد زنندهترین مسخرات، مثل «روشنفكر درباری»، «روشنفكر قربانگو» و خلاصه پدران «شبه مدرنیسم» ایران، قرار گرفت. و پایان كار این بود كه مفهوم روشنفكری در ایران در دام معماهای غیرقابل حلی مثل ملی ـ مذهبی و روشنفكر دینی و اخیراً روشنفكران اصلاحطلب، افتاد. پایان سُخن قصد ما در این مقال بررسی دوره ای از سنت روشنفكری ایران بود كه تلاش داشت جایگاه خود را با توجه به نقشش در تحولات عینی و عملی تعریف نماید. ویژگی این دوره از روشنفكری ایران بیشتر متمایل به واقعبینی و بصیرت و شكیبائی سیاسی بود.
در همین راستا بود كه محمدعلی فروغی با داشتن این ویژگیهای شخصیتی، علمی و فرهنگی توانست از جمله كسانی باشد كه در پیریزی اساس و زیربنای ساختمان سیاسی و فرهنگی ایران، نقش پراهمیتی را بازی نماید. او در این دوران چون معماری توانست همراه با دیگران نهادهای سیاسی و فرهنگی ایران را برطبق الگوی تمدن نوین غربی پیریزی كند و زمینه لازم را برای یك تحول عظیم ساختاری در ایران آینده فراهم آورد. اما جای بسی تأسف است كه تلاشهای این دوره از روشنفكران نه تنها به جد گرفته نشد بلكه مورد زنندهترین مسخرات، مثل «روشنفكر درباری»، «روشنفكر قربانگو» و خلاصه پدران «شبه مدرنیسم» ایران، قرار گرفت. و پایان كار این بود كه مفهوم روشنفكری در ایران در دام معماهای غیرقابل حلی مثل ملی ـ مذهبی و روشنفكر دینی و اخیراً روشنفكران اصلاحطلب، افتاد.
بازخوانی آثار روشنفكرانی چون محمدعلی فروغی، از این حیث قابل اهمیت است كه دارای ویژگیهایی است كه دوره اول سنت روشنفكری ـ عصر مشروطه ـ و دوره آخر سنت روشنفكری ـ دوره ایدئولوژیهای بومی و عرفانی ـ از آن برخوردار نبودند. یكی از این ویژگیهای بنیادین رویكرد به اصلاحات اجتماعی و تحولات گام بگام در جامعه بوده است.