محمدعلی فروغی دردشتی (۱۳۲۱-۱۲۵۴) نخستین و آخرین نخست‌وزیر پهلوی (پدر) و نخستین نخست وزیر پهلوی (پسر)

 

 محمدعلی فروغی دردشتی (۱۳۲۱-۱۲۵۴) نخستین و آخرین نخست‌وزیر پهلوی (پدر) و نخستین نخست وزیر پهلوی (پسر)

 

 پدر و پسر

65. اگر فروغي و حاميانش ملت را در انتخاب راه خود آزاد مي گذاشتند

فروغي در به قدرت رسيدن رضاخان و تأسيس سلسلۀ پهلوي نقش اساسي داشت. او در دو مقطع حساس سلسلۀ پهلوي نقش اصلي داشت. او اولين نخست وزير رضاشاه بود كه در مراسم تاجگذاري، شنل آبي سلطنت را بر دوش او قرار داد. همچنين او آخرين نخست وزير رضاشاه نيز بود كه در لحظات ترس و دلهرۀ «ديكتاتور» به فرياد او رسيد و به خاطر «خدمات بزرگش» بقاي سلطنت را در خاندان او  تضمين كرد و بالاخره به عنوان نخستين نخست وزير پهلوي دوم، تاج شاهي را بر سر محمدرضا نهاد.

. / حسین مکی، نویسندۀ " تاریخ بیست ساله ایران" می‌نویسد: «یکی از مهره‌های شطرنج سیاسی ایران در دوران مشروطیت و انقراض سلسله قاجار و روی کار آوردن رضاخان پهلوی، میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک) بوده است

 

 

 

در شهريور 1320 واضح بود كه ابقاي رضاشاه بر سرير سلطنت، مهمتر از همه به خاطر نارضايتي عميق و محسوس تودۀ مردم و لرزان شدن پايه هاي تاج و تختش، ديگر غيرممكن است. براي سياست پردازان انگليسي سه امكان براي وضع آينده حكومت ايران مطرح بود:

 

 

 

1. اعادۀ سلطنت قاجاريه و به تخت نشاندن محمدحسن ميرزا و پسرش حميد.

 

آنتوني ايدن (وزيرخارجۀ انگلستان) در 19 شهريور 1320 (دهم سپتامبر 1941) براي ارزيابي مسئله به ملاقات آنها رفت و در تلگراف «بسيار محرمانه» به «بولارد» نوشت:

 

«پرنس حسن قاجار وارث سلسلۀ قاجار در لندن است و من، او و پسرش را به طور خصوصي ملاقات كردم. پرنس حسن آماده است تا اگر چنانچه جنبشي در ايران براي بازگرداندن سلسله قاجاريه به سلطنت به وجود آيد به ايران برود. او پسرش را نيز همراه خود به ايران خواهد برد. پرنس حسن گفت كه فروغي قبلاً معلم او بوده است و لذا او [فروغي] شايد نسبت به بازگشت سلطنت قاجار سمپاتي داشته باشد.» (1)

 

ولي برخلاف تصور محمدحسن ميرزا، فروغي نظر مساعدي نسبت به اعادۀ سلطنت نداشت. به علاوه در ديداري كه در 22 شهريور «سر هوراس سيمور» معاون وزيرخارجه انگلستان در امور خاورميانه، و «هارولد نيكلسون» رئيس B.B.C با شاهزادگان قاجار داشتند، نتيجۀ ارزيابي منفي بود. سيمور به خصوص از اينكه حميد پسر محمدحسن ميرزا كه افسر نيروي دريايي انگلستان بود حتي يك كلمه فارسي نمي دانست، ناراحت شده بود؛ اين امكان به طور قطعي منتفي شده بود.

 

 

 

2. استقرار رژيم جمهوري در ايران، با رياست شخصيت هايي همچون فروغي (كانديد انگليسي ها) يا ساعد (كانديد روس ها).

 

اين امكان با موانع زير مواجه بود:

 

الف- رياست جمهوري فروغي مورد مخالفت روس ها بود و بنابراين، توافق دو قدرت تعيين كنندۀ انگليس و شوروي بر سر يك چهره، كاري دشوار بود و به زمان كافي نياز داشت. با توجه به ضرورت تصميم گيري سريع اين امر ناممكن بود.

 

ب- فروغي شخصاً با استقرار نهاد جمهوري در ايران موافق نبود و لذا پيشنهاد رياست جمهوري خود را نپذيرفت. (2)

 

 

 

3. در نتيجه، تنها راه ممكن و معقول براي مقامات انگليسي، امكان سوم يا تداوم سلطنت از طريق سلسلۀ پهلوي و به وسيلۀ شخص وليعهد بود.

 

برخي محققان بر اساس اسناد جنگ جهاني دوم وزارت خارجۀ انگلستان ( كه از سال 1972 استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعيين محمدرضا پهلوي به عنوان شاه ايران رد مي كنند و آن را نتيجۀ عمل مستقل و سريع فروغي مي دانند. (3) و يا تصميم انگلستان را در اين زمينه به اعمال فشار فروغي مربوط مي كنند. (4)

 

فروغي نه به عنوان يك «مهره» و «عامل»، بلكه به عنوان سياست پردازي بسيار مؤثر عمل كرد. اهميت و شخصيت او به آن حد بود كه سرويس اطلاعاتي از آن براي اقناع مقامات مهمي چون آنتوني ايدن ( وزيرخارجه) استفاده مي كرد. به بياني ديگر، نظريۀ فروغي نقش اصلي و تعيين كننده در تعيين سياست خاورميانه اي انگلستان در ايران داشت. (5)

 

 

 

 

 

فروغي به عنوان يك محقق و انديشه پرداز، داراي تصنيفات متعددي است. او به عنوان يك دولتمرد، نماينده دوره هاي اول، دوم و سوم مجلس شوراي ملي بود و در مجلس دوم، چندي به مقام رياست نيز رسيد.

 

او پنج بار وزيرخارجه، چهار بار وزير دارايي، سه بار وزير دادگستري، چهار بار وزير جنگ، يك بار وزير اقتصاد و چهار بار نخست وزير شد.

 

فروغي در 5 آذر 1321، هنگامي كه وزير دربار محمدرضا پهلوي بود، در اثر عارضه قلبي درگذشت. او شكل حكومتي پادشاهي را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ايراني مي دانست.

 

اگر فروغي و حاميانش، ملت ايران را در انتخاب راه خود آزاد مي گذاشتند، دستگاه رضاخاني به كلي متلاشي مي شد و شايد دموكراسي واقعي در كشور ما برقرار مي گرديد، ولي متفقين به خاطر پيروزي بر فاشيسم، خواهان نظم و آرامش در كشور ما بودند، لذا دستگاه رضاخاني به جانشيني محمدرضاشاه در ايران پابرجا به منظور عملي ساختن مقاصد جنگي ماند و ملت ناچار شد كه ستم، فشار، دزدي و جنايات طبقۀ حاكمه را تحمل كند.

 

هنوز سايۀ شوم «بت اعظم» از سر ملت ما كوتاه نشده بود كه فروغي و دستيارانش، بت ديگري براي ملت تراشيدند. فروغي وعدۀ دموكراسي و آزادي مي داد و ملت ايران را به مراحم و نيات انسان دوستانۀ شاه جوان اميدوار مي ساخت. در ايامي كه مردم در انتظار اقداماتي عاجل براي جبران خطاكاري ها، رفع بي عدالتي ها و تغييرات اساسي در دستگاه حاكمه بودند، فروغي نطقي از راديو تهران ايراد كرد كه بر اساس محتواي آن، آزادي ملت ايران از قيد اسارت و بيداد نه به علت ورود متفقين و سقوط ديكتاتوري رضاشاه بلكه «در سايۀ توجهات شاهنشاه جوان جوانبخت» عملي شده بود.

 

 

 

 

 

 محمدرضا شاه پهلوی  و  محمدعلی فروغی

 

  او در اين سخنراني اگرهاي بر حذردارنده اش را نثار ملت ايران كرد. در قسمت هايي ار اين نطق آمده است:

 

«برادران و هم ميهنان عزيزم! به حمدالله، به فضل خداوند در سايۀ توجهات شاهنشاه جوان جوانبخت، بار ديگر پا به دايرۀ آزادي گذاشتيد و مي توانيد از اين نعمت برخوردار شويد ...

اگر درست توجه كنيد تصديق خواهيد كرد كه در مدت اين 35 سال، كمتر وقتي بوده كه از نعمت آزادي حقيقي يعني مجري و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشيد و چندين مرتبه حكومت ملي يعني اساس مشروطيت شما مختل شده است. آيا فكر كرده ايد كه علت آن چيست؟ من براي شما توضيح مي دهم. علت اصلي اين بوده است كه قدر اين نعمت را به درستي نمي دانستيد و به وظايف آن قيام نمي كرديد و بسياري از روي ناداني و جماعتي از روي غرض و هواي نفس از شرايطي كه در حكومت ملي بايد ملحوظ شود تخلف مي كردند.

پس اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصي خود را منظور دارند و حاضر نشوند كه يك اندازه از اغراض جويي خود را فداي منافع كلي كنند و از راه صلاح خارج شده به جاي اشتغال به امور شرافتمندانه براي پيشرفت اغراض خصوصي وسايل نامناسب از تزوير و نفاق و فتنه و فساد و دسته بندي و هوچي گري به كار برند بايد حتم و يقين دانست كه باز اوضاع اين 35 سال گذشته تجديد خواهد شد ...

و اگر ملت عبرت گرفته باشد و به وظيفۀ وجداني خود عمل كند، اميدواري مي توان داشت كه روزگار محنت و ذلت سپري شود و دورۀ شرافت و سعادت و سرفرازي برسد.» (6)

 

به اين ترتيب، هنگامي كه ملت ايران مي خواست ديكتاتور و دستيارانش را به جرم پايمال كردن قانون اساسي، تجاوز به حقوق فردي و اجتماعي، اختلاس و حيف و ميل اموال عمومي و اقدام به جنايات بي شمار به پاي ميز محاكمه بكشاند، فروغي در مقام نخست وزير از مردم مي خواست كه هوچي گري نكنند تا اسرار جنايت هاي بيست ساله افشا نشود و اوضاع را چنان تفسير مي كرد كه گويا علت اصلي آن همه مظالم و مفاسد اين بوده كه مردم قدر آزادي را ندانسته و به وظايف آن قيام نكرده و از روي غرض و هواي نفس شرايط حكومت ملي را ملحوظ نداشته اند. (7)

 

فروغي طي شش ماه نخست وزيري وظايف خود را در خدمت استعمار و ارتجاع داخل به نحو احسن انجام داد و به همين دليل در اسفند سال 1320 كه كابينه اش سقوط كرد، به وزارت دربار منصوب شد. (8)

 

با وجودي كه جز رفتن رضاشاه، اصلاح و تغيير اساسي در دستگاه حكومتي به عمل نيامده بود، فروغي مردم را دعوت مي كرد كه تنها ناظر حوادث بوده و هيچ گونه اعتراض و بازخواستي نكنند.