ويژه‌نامه تجميعي شماره 22

به مناسبت 11 آذرماه سالروز شهادت ميرزا کوچک‌خان جنگلي

افراد و مشاهیر/ میرزا کوچک خان جنگلی

 

  افراد و مشاهیر/ میرزا کوچک خان جنگلی

باشگاه اندیشه

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهرستان رشت محله استادسرا در یک خانواده متوسط چشم به جهان گشود.

سنین اول عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم می توانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر و عبا، عمامه و نعلین را به تفنگ، فشنگ و نارنجک مبدل ساخت.

 از همان دوران تحصیل حامی مظلومان و دشمن ستمگران بود. اگر کسی نسبت به شخص ستمی می کرد میرزا با ظالم مبارزه می کرد. هیکلی بزرگ و چشمانی زاغ و بازوانی ورزیده، پیشانی باز و چهره ای خندان داشت. در ادب و تواضع نیز مشهور و بسیار عفیف و معتقد به فرایض دینی و مؤمن به اصول اخلاقی، مردی ساکت، متفکر و سخنانش سنجیده و گاه آمیخته به لطیفه و مزاح بود. به شاهنامه علاقه خاصی داشت و در جنگل مجالس شاهنامه خوانی برپا می داشت.

میرزا دارای دو خواهر و دو برادر بود؛ محمّد علی از او بزرگتر و رحیم از او کوچک تر بود که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند.

 میرزا کوچک خان علت عقب افتادگی ایرانیان را نداشتن سواد و دانش نو می دانست از این رو چهار مدرسه در صومعه سرا، کسما، فومن و ماسوله تاسیس کرد.

 هنگامیکه مجلس به توپ بسته شد میرزا کوچک در تفلیس و بادکوبه بود. چون علما در سفارت عثمانی در شبهندری رشت متحصن شدند وی نیز به جمع متحصنین پیوست و پس از اینکه آقا بالاخان حاکم ستمکار و عامل استبداد کشته شد، میرزا کوچک جزو ابواب جمعی سپاه سپهدار تنکابنی شد اما بزودی به گروه سردار محیی ملحق گردید و در فتح قزوین شرکت و برای پیروزی مجاهدین کوشش بسیار کرد. از جمله هنگامی که توپچی مجاهدان گفت اگر توپ برفراز فلان کوه قرار داده شود بر دشمن بهتر مسلط می شویم، میرزا کوچک با کمک چند نفر این کار را انجام داد اما به کمر میرزا صدمه خورد و درد آن تا پایان عمر آزارش می داد.

پس از فتح قزوین، میرزا در علیشاه عوض شهریار به مجاهدین ملحق گردید و در فتح تهران شرکت جست و در جنگ سه روزه با استبداد مأمور جبهه قزاقخانه بود.

در شورش شاهسون همراه یپرم و سردار اسعد به یاری ستارخان رفت اما بیمار گشته نیمه راه بازگشت. آنگاه به جنگ ترکمن ها که بوسیله شاه مخلوع تحریک شده بودند رفت و در این جنگ تیر خورد. او را برای معالجه به روسیه فرستادند. پس از چند ماه در بادکوبه و تفلیس معالجه شده به گیلان بازگشت و هنگامی به ایران رسید که ترکمن ها دیگر سر جنگ نداشتند.

 در این هنگام به امر کنسول روس، میرزا کوچک خان بواسطه داشتن افکار آزادیخواهانه از وطن خود تبعید گردید و مدتی در تهران بسر برد اما همیشه فریادش نسبت به جور و ستم روس ها بلند بود. در تهران از رفتار برخی از مجاهدین از جمله معزالسلطان (سردار محیی) رنجید و از او برید. در حالیکه با تنگدستی روزگار می گذرانید از پذیرفتن کمک های سردار محیی خودداری می کرد.

میرزا کوچک امید فراوان به مشروطه نوپا و نوخاسته بسته بود ولی بیگانگان نمی خواستند ایران دارای حکومتی باشد که از حقوق ملت خود دفاع کند. لذا به آزار کردن و نومید ساختن آزادیخواهان و مبارزان راه آزادی پرداختند. میرزا کوچک خان طاقت این همه ستم را نیاورد، از این رو با تنی چند از همراهان به گیلان بازگشت و در آنجا با کمیته دموکرات های رشت ارتباط یافت.

 در این احوال دکتر حشمت طالقانی و حاجی احمد کسمائی همدرس و همدوره میرزا کوچک خان با وی همراه شدند و بنای نهضت جنگل را پی ریزی کردند. با انتشار خبر تشکیل نهضت جنگل، آزادیخواهان و ناراضی ها به این حزب پیوستند و روز به روز نهضت جنگل نیرومندتر گردید. سلطان داوودخان افسر ژاندارمری که از تربیت شدگان سوئدی ها بود و در شیراز بوسیله قوام الملک شیرازی دستگیر و شکنجه شده بود، از شیراز گریخته به گیلان آمد و به انقلاب جنگل پیوست. غلامرضاخان برادر سلطان داودخان که برای سرکوبی جنگلی ها از مرکز به گیلان آمده بود با سپاهیان همراه خود به جنگلیان پیوست. میرزا محمد تقی پسیان نیز در کمک به انقلاب جنگل کوتاهی نمی کرد از جمله عده ای را از طرف حزب سوسیال دموکرات که خود نیز عضو آن بود، همچنین لاهوتی و میرزاده عشقی را کمک کرد که به میرزا ملحق شوند. مردم آزادیخواه گیلان از هر نوع کمک در حق جنگلیان دریغ نمی نمودند و به صورت های مختلف به این نهضت کمک می کردند، اسلحه برای آنها می فرستادند و آنان را از خطرات احتمالی و حملات دولت مرکزی و روس ها آگاه می ساختند.

رفته رفته بر قدرت جنگلی ها چندان افزوده شد که تا نزدیکی های رشت پیشروی کردند و با شبیخون زدن به مراکز دولتی حکمران رشت و کنسول روس سخت نگران شدند.

 هدف جنگلی ها اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی بود. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ هجری شمسی قوای جنگل با انتشار بیانیه ای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب، هیئت دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت.

هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک های روس اغتشاش انقلابی های سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید بطوریکه نهایتا جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به فومن رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویک ها را قبول کند».

در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا و همه طرفداران میرزا را هرکه و هرجا بود دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی اعلام کردند که احسان اله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و سید جعفر جوادزاده (پیشه وری معروف) کمیسر داخله شد.

 اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. به فرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی (قزاق ها) به سرکردگی سردارسپه (رضا میرپنج سابق و پهلوی آینده) برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاهاً نیروهای دولتی پیشروی و گاهاً عقب نشینی می کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده، قوای سرخ خاک رشت و انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگ ها میرزا با قوای خود در فومن بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.

مذاکرات قزاق ها به سرکردگی سردارسپه با میرزا به شکست انجامید. اما دکتر حشمت و یارانش فریب قول و فعل های سردارسپه را خوردند و پس از تسلیم به دار آویخته شدند. در نهایت قوای قزاق از فرست استفاده و طی شبیخون های فراوانی نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمود و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند.

میرزا به اتفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می کرد، به کوه های خلخال زدند ولی دچار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.

 کرم نام کرد (مکاری) که از خلخال عازم گیلان بود آن دو را در میان برف ها دید و شناخت. بسیار ناراحت شد از اینکه تنها است و یاوری که بتواند به وظائف انسانی عمل نماید ندارد. با این حال سعی نمود با دادن ماساژ و خوراندن سنجد آنان را به حال آورد ولی بی نتیجه و بی حاصل بود. به سرعت به سوی آبادی و خانقاه شتافت و از مردم کمک خواست. اهالی که مرید میرزا بودند به سرعت به محل رسیدند و تن یخ زده هر دو را به قریه آوردند ولی مرغ روحشان پرواز نموده بود.

 خبر فوت میرزا که دوستان را متأثر و دشمنان را شاد نمود، به سرعت همه جا پیچید و از جمله به گوش محمّدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با عدّه ای تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد مانع کرد. سپس به منظور انتقامجوئی و به خاطر کینه دیرینه که با جنگلی ها داشت دستور داد یکی از طالش های همراه وی سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. رضا استکانی، مزدور او سر از تن این مبارز وطن، استقلال و آزادی جدا کرد و تحویل خان داد. نامبرده سر را ابتدا نزد برادرش امیر مقتدر به ماسال و سپس فاتحانه به رشت برد و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.

 قزاق ها فاتحانه سر این سردار رشید را در مجاورت سربازخانه رشت، آنجا که معروف به انبار نفت نوبل است، مدّت ها در معرض تماشا مردم قرار دادند. سپس خالو قربان معروف که از یاران سابق میرزا بود و خودش را به سردار سپه فروخته و درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران برد و تسلیم سردارسپه نمود.

 سر میرزا را به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام، سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برد و در محلّی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و همزمان با فرار رضاشاه (سردارسپه و میرپنج سابق) آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد میرزا (تن بی سر) را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی سرسپردگان پهلوی جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد، جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. هر ساله ۱۱ آذر، مراسمی ساده در مزار آن شهید در سلیمان داراب رشت برگزار می شود.

 مجاهدین اولیه جنگل به احتیاجات زندگی توجهی نداشتند. موهای سر و صورت را رها کرده تا جائیکه موهای اصلاح نشده، آنان را به شکل خاصی جلوه گر می ساخت. یک کلاه نمدی سیاه بر سر، یک نیم تنه ضخیم پیشمین چوخا بر تن، کفشی از چرم گاو میش (چموش) به پا، کوله باری سنگین به پشت، چماقی از چوب ازگیل در مشت، یک تفنگ ورندل یا حسن موسی به دوش، یک داس یا دهره آویخته به کمر و چند قطار فشنگ حمایل داشتند. در کاوشی که از جیب های میرزا نمودند تنها یک سکه نقره یک ریالی یافتند!

 منابع:

 1. کتاب سردار جنگل، نوشته ابراهیم فخرائی

 2. http://de.geocities.com/gile_mard/daastaan.html

3. http://www.irantamadon.com 

اسناد نهضت جنگل و میرزا کوچک‌خان جنگلی، به مناسبت روز شهادت وی در 11م آذر 13

 

 اسناد نهضت جنگل و میرزا کوچک‌خان جنگلی، به مناسبت روز شهادت وی در 11م آذر 13 

سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران

يونس استادسرائي معروف به ميرزاكوچك‌خان جنگلي، در سال 1257 ش. در يكي از محله‌هاي فومنات، در خانة ميرزابزرگ چشم به جهان گشود.

وي، تحصيلات ابتدائي خود را در مدرسه‌هاي علمية صالح‌آباد و جامع رشت گذراند و براي ادامة تحصيل به قزوين و تهران سفر كرد. در همان ايام بود كه با انديشه‌هاي آيت‌الله مدرس و مشروطه‌خواهان آشنا و با آن‌ها همراه شد.

ميرزا كوچك‌خان، دردوران مشروطه در كنار انقلابيان شمال فعاليت مي‌كرد وي پس از فتح قزوين به دست روس‌ها مدتي از رشت تبعيد شد.

ميرزا در پايان تبعيد در سال 1293ش. به رشت برگشت، بسياري از آرمان‌هاي مشروطه را بر باد رفته ديد. حضور نظاميان روس در منطقه و ستم آن‌ها بر مردم باعث شد كه وي دست به حركتي جديد بزند و علاوه ‌بر مطالبة آرمان‌هاي آزادي‌خواهان مشروطه، به آزادي گيلان از نفوذ نظاميان نيز بينديشد. با اين آرمان، حركت نويني در شمال ايران رقم زد كه به نهضت جنگل موسوم شد.

در يك نگاه كلي، حركت و جنبش شكل گرفته به رهبري ميرزا كوچك‌خان را در شمال ايران مي‌توان به دو دوره تقسيم كرد:

دورة نخست: از اجتماع اولية ياران ميرزا در كنار وي در فومنات شروع شد. در اين دوره، نيروهاي فعال روس در شمال، بارها در صدد نابودي اين جنبش برآمدند. از مشخصات اين دوره، آن است كه هئيتي به ‌نام «هئيت اتحاد اسلام» تشكيل دادند كه ادارة امور مناطق مختلف و تصميم‌گيري‌هاي كلي نهضت را بر عهده داشت. اين هئيت، هدف خود را اخراج بيگانه، رفع بي‌عدالتي ، مبارزه با خودكامگي و استبداد و برقراري دولتي مردمي، معرفي كرد.

حكومت مركزي در اين دوره، به ‌طور كج‌دار و مريز با اين حركت رفتار مي‌كرد و به ‌طور عملي قشون‌كشي عليه اين حركت نداشت و با آن‌ها مراوداتي نيز برقرار كرده بود.

بعد از انقلاب بلشويكي روسيه، نيروهاي روسيه، از ايران خارج شدند و نهضت جنگل هم تسهيلاتي براي خروج آن‌ها فراهم كرد. اما آخرين گروه با انگليسي‌ها متحد شدند و تصميم گرفتند به قفقاز بروند و با حكومت مقابله كنند و از ميرزا تقاضاي همراهي كردند اما عدم همراهي وي باعث درگيري دو گروه شد .

درگيري دو گروه منجر به شكست جنگلي‌ها شد اما دوباره پس از مدتي توانستند تجديد قوا كنند.

دورة دوم: از عمده‌ترين مشخصات اين دوره روي‌كرد ميرزا به شوروي مي‌باشد. در اين دوره ميرزا در مكاتبات، عنوان رئيس جمهور داشت.

با بروز اختلاف بين بلشويك‌ها، ميرزا با ارسال پيامي به لنين، اعلام كرد: مردم ايران حكومت بيگانه را نخواهند پذيرفت و به نشانة اعتراض، رشت را به مقصد صومعه‌سرا ترك كرد.

در 9م مرداد 1299ش. طرفداران شوروي با حمايت فرماندة قواي مسلح خود، عليه ميرزا دست به كودتا زدند و همة طرفداران وي را بازداشت كردند.

آن‌ها، دولت جديدي معرفي كردند كه در آن، احسان‌الله‌خان سركميسر و كميسر خارجه معرفي شد. هرچند مدتي بعد كمونيست‌ها دوباره با ميرزا از در آشتي درآ مدند، اما اين آشتي ديري نپائيد و با قتل حيدرخان عمواوغلي از هم پاشيد.

حكومت مركزي ايران با اعزام سپاهي به فرماندهي رضاخان و پس از درگير‌هاي متعدد توانست نيروهاي جنگل را شكست دهد. نيروهاي ميرزا كشته يا پراكنده شدند و عده‌اي همراه وي به كوه‌هاي خلخال پناه بردند. ولي سرما و برف، آن‌ها را گرفتار كرد و در 11م آذر 1300ش. ميرزا در همان كوه‌ها از چنگال سرما از پاي درآمد. سرِ وي به ‌دست يكي از همراهانش به ‌نام رضا اشكستاني از تن جدا و به فرماندهان نظامي تسليم شد.

سرِ ميرزا تا مدت‌ها در محل«انبار نفت نوبل» در مجاورت سربازخانة رشت، در معرض ديد بود. سرانجام سر و تن ميرزا كوچك‌خان در محلي موسوم به «سليمان داراب»، به خاك سپرده شد.

گروه ارتباطات آرشيوي، به مناسبت سالگرد شهادت ميرزا كوچك خان، منتخبي از اسناد نهضت جنگل را با محوريت ميرزا كوچك‌خان، در معرض ديد مشتاقان قرار داده است.

 

 

 

 

شكايت قنسولگري روس به وزارت امور خارجة ايران، از اقدام‌‌هاي ميرزا كوچك‌خان و همراهانش و گسترش شرارت و ناامني اشرار تالشي؛ 

 

يك نسخه از روزنامة جنگل با مديريت حسين كسمائي؛17م 

 

شكايت از تعديات حاكم لاهيجان، به دليل برخوردهاي غير قانوني وي با اهالي، به بهانة حمايت از ميرزا كوچك‌خان و يارانش؛ 

 

گزارشي از قزوين به وزارت ماليه، در خصوص انتشار شايعة ممنوع شدن حمل برنج به آن شهر به دستور ميرزا ‌كوچك‌خان جنگلي و ابراز نگراني اهالي شهر؛ 

 

سند انتصاب سعدالله درويشي به سمت صدارت شوراي انقلاب قشون اعزامي به مازندران به فرمان ميرزا كوچك‌خان جنگلي؛ 

 

اعزام سرتيپ بصيرديوان و حسن‌خان معين‌الرعايا به جنگل، براي يافتن مهمات و اسلحة ميرزا كوچك‌خان، به دستور حكومت گيلان وتوالش؛ 

 

گزارش فعاليت‌هاي ميرزا كوچك‌خان در انزلي و ديدار وي با خالو قربان و احسان‌الله‌خان، و حل اختلاف آن‌ها؛ 

 

بررسي درخواست سفارت فرانسه، مبني‌بر آزادي يكي از اتباع لهستان كه به اتهام همكاري با نهضت جنگل اسير، شده با توجيه اجباري بودن پيوستن وي به جنگلي‌ها؛ 

 

موافقت نكردن وزارت ‌ماليه با پرداخت وثيقة تاجران انزلي در ادارة گمرك، به ‌دليل فعاليت انقلابيان جنگلي در آن خطه

 

موافقت رئيس‌الوزراء با درخواست مبلغ فوق‌العادة حكومت گيلان، بابت جلوگيري از ميرزا ‌كوچك‌خان و يارانش؛ 

 

برگزاري سي و چهارمين سالگرد شهادت ميرزا كوچك‌خان به همت خويشاوندان وي؛ 

 

گزارش مفتش مالية گيلان، از جلسه با هئيت اتحاد اسلام، در خصوص پرداخت ماليات جنگل؛ 

 

ابلاغية حكومت گيلان، در مورد حركت ميرزاكوچك‌خان و يارانش و اعلام برقراري شرايط عادي پس از پايان يافتن نهضت جنگل؛ 

 

   صفحه 1 از 2  

 

 

زندگی نامه میرزا كوچك خان جنگلی

 

 

زندگی نامه میرزا كوچك خان جنگلی

تبیان

زندگی نامه

میرزا یونس معروف به میرزا كوچك فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری كرد.

در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سركوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.

هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت كانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشكیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا كوچك خان كه در آن دوران یك طلبه بود و افكار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در تركمن صحرا شركت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادكوبه در یك بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یك گروه هفده نفری در رشت تشكیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا كوچك خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود  را خدمت به اسلام و ایران اعلام كرد و به زودی میرزا كوچك خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یك گروه مسلح به عنوان فدایی تشكیل داد و روستای كسما را در ناحیه ی فومن مركز كار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به كمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری كمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، كجور و تنكابن زیر نفوذ كمیته درآمد. این كمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.

فعالیت های نظامی نهضت جنگل

در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «كلنل پیچرا خوف» افسر روسی كه قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی كه او نیز می خواست از طریق انزلی به بادكوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «كمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی كه زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای كمك به او به حركت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «كمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف كرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به كمك زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان كمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد كه میرزا كوچك خان به ناچار انحلال كمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و كمیته انقلابی گیلان را تشكیل داد. شماری از سران كمیته اتحاد اسلام كناره گیری كردند و شماری از افراد تندرو در كمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.

برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای كوچك خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست كه نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، كلنل «استاروسلسكی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سركوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شركت داشتند. پیش از حمله ی «كلنل تكاچینكف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دكتر حشمت كه پزشك بود و به واسطه ی خدمات پزشكی محبوبیت زیادی در لاهیجان كسب كرده بود و در آن جا یك گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیك بودن به میرزا آزاد كرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم كند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده  روز معرفی نماید، امّا دكتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر افتاد، یك گردان مأمور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد «نظام ملی» كشته شدند و دكتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محكوم به اعدام شد.

نهضت جنگل و رهبران انقلاب اكتبر روسیه

جنگلی ها در دوران تزارها قیام خود را آغاز و به مخالفت با آنان پرداختند، امّا در آغاز پیروزی انقلاب اكتبر، روابط جنگلی ها با روس ها حسنه شد. پس از چندی روس ها سیاست خود را تغییر و از حمایت نهضت جنگل دست كشیده و سرانجام به آن خیانت كردند.

در 28 اردیبهشت 1299 شمسی، ارتش سرخ تحت عنوان سركوبی به اصطلاح ضدّ انقلابیون وارد بنادر انزلی و غازیان شد. نهضت جنگل كه حضور نیروهای بیگانه در خاك كشور برایش قابل تحمل نبود و حضور آنان را به زیان استقلال ایران می دید، اسماعیل آقا جنگلی خواهرزاده ی میرزا را به عنوان نماینده به دیدار فرمانده ی ارتش سرخ فرستاد. وی قبل از هر سخنی سراغ میرزا را گرفت و تمایل شدید خود را برای دیدار با او اعلام كرد. بنابراین میرزا در رأس هیأتی به انزلی رفت و در آن جا با فرمانده ی ارتش سرخ دیدار و مذاكره كرد و نسبت به چند موضوع توافق كلی حاصل شد.

 اعلام حكومت جمهوری

پس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حكومت جمهوری كردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل» به مفاسد دستگاه حاكمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره كردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند:

 1-    جمعیت انقلاب سرخ  ایران، اصول  سلطنت را ملغی  كرده،  جمهوری را رسماً اعلام می نماید.

 2-    حكومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد.

 3-    هر نوع معاهده و قراردادی را كه قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد.

 4-  حكومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یكی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ  شعایر اسلامی را از فرایض می داند.

كودتای حزب عدالت

پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند تن از اعضای حزب كمونیستی عدالت باكو نیز از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت دست به تشكیل حزبی به نام «عدالت» زدند و رفته رفته، ضمن برگزاری اجتماعات و سخنرانی ها، عملاً موارد توافق شده میان جنگلی ها و روس ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی را علیه میرزا آغاز كردند. میرزا در تیر 1299، معترضانه رشت را ترك كرد و اعلام كرد تا زمانی كه حزب عدالت از كارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ كمونیسم دست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال این حادثه اعضای حزب عدالت كه بعضی از آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیك میرزا بودند، درصدد بر آمدند كودتایی را انجام دهند كه  طرح آن را قبلاًٌ ریخته بودند. نقشه ی كودتا این بود كه میرزا یا باید كشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب كنار رود. میرزا كه تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه ی خائنانه ی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیری ها بسیاری از جنگلی ها دستگیر یا كشته شدند.

 شكست نهضت و شهادت میزرا كوچك خان جنگلی

پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاكرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز كشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناكی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی كرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراكنده را در فرصت مناسب جمع آوری و سازماندهی كند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید. روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)

«ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم. استقلال به تمام معنای كلمه، یعنی بدون اندك مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلاتی دولتی، كه هر چه بر سرایران آمده از فساد تشكیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما كه تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی كرده، خواستار مساعدتیم

رهبر نهضت جنگل یك روحانی و مرد دین بود. او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی كه از اسلام آموخته بود، می نگریست. او یك باره دست به قیام مسلحانه نزد، همه ی راه ها را آزمود و پس از یأس وارد عمل  و مردانه پا به صحنه ی كارزار نهاد.

او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، توسط محمد علی شاه و تحصن علما در سفارت عثمانی بود. او به امید نجات مشروطه به مجاهدین پیوست و در فتح قزوین شركت كرد و با مشاهده ی اعمال خلاف بعضی از مجاهدین به موطن خود رشت بازگشت، اما بار دیگر به مجاهدین پیوست و در فتح تهران شركت نمود و با قوای استبداد جنگید.

علی رغم تلاشی كه در تحریف چهره ی میزرا به عمل آمده، به شهادت تاریخ، وی از مجاهدان مشروطیت و از هواداران جناح اعتدالیون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید. تاخت و تازهای خارجی در صحنه ی سیاست و اقتصاد كشور و سیاست بازی عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گیلان و بی كفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود كه این روحانی جوان، حساس و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس به صحنه ی كارزار كشاند.

نخست در برابر استبداد محمد علی شاه ایستاد و سپس با شخصیت های با نفوذ تماس گرفت و در آخرین مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نیروهای بیگانه به مقاومتی جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام اعلام كرد و یادآور شد كه میرزا كوچك هرگز اسلحه را از خود دور نمی كند، مگر وقتی كه مطمئن باشد، افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمكاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه برخوردار هستند.

پی نوشت:

 

 1. روزنامه ی جنگل، سال اول، شماره ی 28، به نقل از انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص 370.

 

اصالت اسلامي قيام ميرزا در آينه اسناد...

 

اصالت اسلامي قيام ميرزا در آينه اسناد...

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

نویسنده: آيت الله رضا استادي

در صد سال اخير؛ از اوايل سده چهاردهم ﻫ . ق تا زمان حاضر، نهضت ها، انقلاب ها، قيام ها و اقدام هاي متعدد از سوي روحانيت شيعه انجام شد؛ از جمله نهضت مرحوم ميرزا كوچك خان كه راجع به ايشان حرف هاي نادرست و قضاوت هاي غير واقعي انجام شده است. با اين كه هيچ ريشه اي جز اسلام، جز قرآن، جز خدا، جز پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداشته، امّا به گونه اي منعكس شده كه اگر يك آدم بي اطلاع، اين تاريخ ها را بخواند، نسبت به صلاح و فايده ي اين قيام ها و اقدام ها ترديد مي كند. شايد دليل آن باشد كه متأسفانه از ابتدا كه حوزه هاي علميه و مسلمان ها عليه ظلم، استبداد، استعمار و استكبار حرف زدند و عليه بيگانگان اقدام كردند تا نگذارند آن ها بيش از پيش بر ممالك اسلامي مسلط شوند و دست سلطه را قطع كنند، تاريخ كارها به دست خودشان نوشته نشد، بلكه ديگران نوشتند و هرچه را كه خواستند نوشتند، نه هر چه را كه لازم و صحيح و مطابق با واقع بود. و اين همان هشداري بود كه بارها امام خميني1 مي داد و مي فرمود:

لازم است براي بيداري نسل هاي آينده و جلوگيري از غلط نويسي مغرضان، نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند، و قيام ها و تظاهرات مسلمين ايران را در شهرستان هاي مختلف با تاريخ و انگيزه ي آن ثبت نمايند تا مطالب اسلامي و نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل هاي آينده شود. ما كه هنوز در قيد حيات هستيم و مسايل جاري ايران را كه در پيش چشم همه ي ما به روشني اتفاق افتاده است دنبال مي كنيم، فرصت طلبان و منفعت پيشگاني را مي بينيم كه با قلم و بيان بدون هراس از هرگونه رسوايي، مسايل ديني و نهضت اسلامي را برخلاف واقع جلوه مي دهند و به حكم مخالفت با اساس نمي خواهند واقعيت را تصديق كنند و قدرت اسلام را نمي توانند ببينند، و شكي نيست كه اين نوشتجات بي اساس به اسم تاريخ در نسل هاي آينده آثار بسيار ناگواري دارد. از اين جهت، روشن شدن مبارزات اصيل اسلامي در ايران از ابتداي انعقاد نطفه اش تاكنون و رويدادهايي كه در آينده اتفاق مي افتد از مسايل مهمي است كه بايد نويسندگان و علماي متفكر و متعهد بدان بپردازند. درست آنچه را امروز براي ما روشن و واضح است براي نسل هاي آينده مبهم مي باشد؛ و تاريخ، روشن گر نسل هاي آينده است، و امروز قلم هاي مسموم درصدد تحريف واقعيات هستند، بايد نويسندگان امين اين قلم ها را بشكنند”.

هنگام مطالعه ي برخي كتاب هاي نهضت تنباكو مشاهده نمودم كه نويسنده با آن كه ايراني و خودي است، در صدور آن فتواي معروف مرحوم ميرزاي شيرازي شك و ترديد مي كند و مي گويد: “آيا اين فتوا از ميرزا هست، يا نه؟”؛ آن گاه براي اين اظهار شك و ترديد سند ارايه مي دهد و مي گويد: “از اسناد باقي مانده در سفارت انگليس چنين بر مي آيد كه اين فتوا را ميرزا صادر نكرده است

پيداست كسي كه بخواهد تاريخ نهضت تنباكو را بنويسد و مصدر و مدركش حرف خود انگليسي ها باشد؛ همان كساني كه ميرزا و مردم با آن ها در افتادند، نمي تواند قابل اعتماد باشد.

به نظر بنده داستان مرحوم ميرزا كوچك خان جنگلي گرفتار همين بي توجهي شده است. اگر در كتاب ها درباره او قضاوت هايي شده و حرف هاي مختلفي گفته اند، به اين جهت است كه از روز اول خودي ها، تاريخ اين نهضت را ننوشتند. بعضي هم كه خواستند بنويسند، با فاصله چند سال نوشتند، برخي از نويسندگان تاريخ نهضت جنگل و ميرزا كوچك خان به اقرار خودشان مطالب را سانسور مي كردند و نمي دانستند كه چه مطلبي را بنويسند، يا ننويسند، و چه مطلبي را اجازه چاپ مي دهند. پس اولاً: نوشتن را دير شروع كردند كه در همين فاصله بسياري از مطالب حذف و محو شد. زماني هم كه تصميم به نوشتن گرفتند، هر مطلبي را ننوشتند. بايد بدانيم تاريخ نويس نهضت هايي كه اساس اسلامي دارند؛ يعني تكيه شان فقط و فقط به قرآن و اسلام است، بايد از يك روحيه اسلامي خيلي قوي برخوردار باشد؛ در غير اين صورت نمي تواند نهضت را همان گونه كه هست، منعكس كند. نهضتي كه پايگاه اسلامي و قرآني دارد، كسي بايد تاريخش را بنويسد كه او هم اساس را اسلام بداند، پايگاه را قرآن بداند، باور كرده باشد كه اين آقا براي اسلام و قرآن، خودش را اين قدر به زحمت انداخته است، وگرنه خيلي ساده قضايا را به صورت مادي، توجيه و تأويل مي كند.

ميرزا كوچك خان يك مسلمان معتقد و يك روحاني مؤمن بود. قيام او يك قيام اسلامي و در راستاي ساير قيام هايي است كه فقط و فقط منشأ ديني داشتند. برخي از دليل ها و گواه هاي آن عبارت است از:

 

سند اول:

 

اعلاميه اي به قلم شخص ميرزا كوچك است. اين اعلاميه، ميرزا و روحيه اسلامي او را تا حدي به ما مي شناساند و گفتار آنان را كه مي خواهند قيام او را فقط براي آزادي توجيه كنند، باطل مي كند. اين اعلاميه با عنوان “تمنا” در روزنامه جنگل چاپ شده است:

يكي از علل خرابي هاي ما تقيد به القاب و احترامات بي مأخذ صوري است كه غالباً تمايل به آن ها توليد مفاسد كثيره مي كند. هركس كه دو قدم در راه اصلاح مملكت برداشت و يا دو كلمه براي آزادي ملتي نطق و تحرير كرد و يا دو روزي به خدمات نوع خود مشغول شد، فوراً يك لقب، يا عنوان بزرگي از خود و ديگران به او چسبيد و همان سبب كبر و غرور گشت، بلكه تهيه وسايل و تجملي كه لازمه آن لقب است، آن را از طريق حق و صواب منصرف مي كند. كسي كه مقصودش خدمت به وطن و ملت و نيتش خالص است نبايد مقيد به اين پيرايه ها گردد. اين بنده كه شايد اغلب بدانند قصدم خدمت به ديانت و ايرانيت است، نه براي تحصيل جاه و جلال، از عموم تمنا مي كنم كه از القاب معموله معافم داشته و به همان اسم خودم مخاطبم دارند و در اين كار منتي بزرگ بر كوچك بگذارند. كوچك جنگلي”.

همچنان كه امام خميني1 مي فرمود: “من از خداي تبارك و تعالي توفيق همه را مي خواهم. من از بيرون آمده ام كه خدمت به شما بكنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ام كه بزرگواري شما را حفظ كنم...”.

آري! طرز فكر يك مسلمان اصيل و معتقد اين است كه چون مي خواهم براي اسلام كار كنم بايد نيتم خالص باشد و حتي از مردم توقع لقب هم نداشته باشم.

 

                        سند دوم:

 

به نقل از روزنامه جنگل است. اين يادداشت علاقه ميرزا كوچك و جنگلي ها را به روحانيت و مراجع تقليد آن روز نشان مي دهد:

قدرت و سطوت ملي از راه ديانت و امانت، يك وقت به عهده كفايت شيخ كاظم خراساني و شيخ عبدالله مازندراني و حاج ميرزا حسين و حاج ميرزا خليل و آقاسيد عبدالله بهبهاني شهيد و ميرزاي شيرازي شهير بود كه نام نامي شان تا ابد در دفتر هواخواهان آدميت ثبت است.

و امروز نعم البدل و يادگار آن ستون هاي ديانت كه مغزهاي مقدس ايشان مربوط به سياست نيز هست، امثال آقاي شيخ الشريعة، آقاي ميرزا حسين ناييني، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، آقا سيدعلي داماد، فاضل ممقاني، آقا سيد محمدطباطبايي مهاجر معروف، آقا سيد محمد بهبهاني نعم الخلف، و حاج آقا نورالله اصفهاني.

و آن ها كه مجسمه ترويج شرايع و دين اسلامند؛ امثال: آقا سيد محمد كاظم يزدي، آقاميرزا محمدتقي سامرايي شيرازي، آقاي صدر اصفهاني است كه در مقام احتياج، حبل المتين شرع و شريعت در كف آهنين آن ها است”.

دراين مقال مي بينيم كه حتي از آقاسيد كاظم يزدي صاحب عروﺓ(ره) كه به هر علتي در امور سياسي دخالت نمي كرد و از مخالفان سرسخت مشروطه بود، تجليل مي شود؛ با اين كه طبع يك طلبه و روحاني انقلابي و يك مسلمان انقلابي ايجاب مي كند كه با هر روحاني و آخوند كه كار او و امثال او را تصويب نمي كند، مخالف باشد؛ همان گونه كه در مشروطه اين چنين بود و افراد داغ انقلابي بي پروا عليه صاحب عروﺓ(ره)، مطالبي را مي گفتند. از اين جا به اين نتيجه مي رسيم كه ميرزا و جنگلي ها يك روحيه اسلامي و علاقه مند به روحانيت و علما و مراجع داشتند كه حتي در بحبوحه گرمي بازارشان به آقاياني كه با آن ها هم صدا نبودند، چون آن ها را پاك و منزه مي دانستند، هيچ گونه اهانتي نمي كردند، بلكه تجليل و احترام هم مي كردند و اين نشانه پاي بند بودن به احكام اسلام است.

 

سند سوم:

 

پاسخ ميرزا كوچك به يكي از بيگانگان است كه به او گفت: “اگر تو را در محكمه الهي حاضر كنند و بگويند اين تلفات را مسؤول كيست، چه جواب مي دهي؟”، فرمود:

در قانون اسلام مدون است كه كفار وقتي به ممالك اسلامي مسلط شوند، مسلمين بايد به مدافعه برخيزند، ولي دولت انگليس فرياد مي كشد كه من اسلام و انصاف نمي شناسم و بايد دول ضعيف را اسير و آزار و كشته مقاصد مشؤوم خود سازم... با اين ادله وجدانم محكوم است در راه سعادت كشورم سعي كنم. گو آن كه كرورها نفوس و نواميس و مال ضايع شود و در مقابل جوابي را كه موسي(علیه السلام) به فرعون و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابوجهل و ساير مقننين و قايدان آزادي و روحاني در محكمه الهي مي دهند، من هم مي دهم”.

امام خميني(رحمت الله علیه) مي فرمود: “در قرآن داستان موسي و فرعون، ابراهيم و نمرود و امثال اين ها بي خود مطرح نشده، اگر داستان موسي و فرعون در قرآن آمده براي اين بوده كه مردم بدانند بايد در مقابل فرعون ها بايستند و قيام كنند”. به نظر مي رسد مرحوم ميرزا كوچك قصد داشته همين مطلب را در جواب آن بيگانه بگويد؛ يعني قيام خود را در راستاي همان قيام هاي الهي دانسته كه اگر ايراد و اشكالي باشد بايد نعوذبالله به پيامبران هم ايراد باشد و هر جوابي آنان دادند، من مي دهم؛ زيرا كار من هم در راستاي كار آن ها است.

سند چهارم:

 

من فكر مي كنم اولين كسي كه درباره ميرزا كوچك خان مطلب نوشت، مرحوم دهخدا بود. اين نوشته از يادداشت هاي اصلي دهخدا است، نه اين كه بعدها اضافه شده باشد. تا آن جا كه بنده خبر دارم، دهخدا طرز فكرش جوري نبود كه بخواهداز روحانيت يا روحانيون دفاع كند، بلكه شواهدي در دست است كه گاهي با آن ها معارضه و حتي تحقير هم مي كرده است، البته لغت نامه ايشان خدمتي به فرهنگ ما است و هيچ كس منكر اين خدمت نيست، اما روحيه اش ترويج روحانيت نبوده است. ايشان در يادداشت خود چنين آورده است: “ميرزا كوچك خان از مجاهدين گيلان بود كه با ميرزا كريم خان و سردار محيي الدين براي بيرون كردن محمدعلي شاه به تهران آمد، او سربازي بي نهايت شجاع بود. اول بار كه او را ديدم، جواني خوش قيافه به سن سي سال مي نمود. در نهايت درجه معتقد به اسلام و همان حد نيز وطن دوست بود، شايد آن هم از راه اين كه ايران وطن او يك مملكت اسلامي است و دفاع از او را واجب مي شمرد. نماز و روزه او هيچ وقت ترك نمي شد. از تمام محرمات ديني مجتنب بود، ... آن گاه كه در تهران بود لباس عادي داشت و ريش خود را نمي تراشيد؛ چه آن را خلاف شرع مي شمرد. قانع و بي طمع بود... هميشه متفكر بود و بسيار كم تكلم مي كرد... مي گفتند در اول طلبه ديني بود و مقدماتي از عربي و فقه مي دانست”.

اين نوشته مرحوم دهخدا يكي از اولين سندهايي است كه مي تواند اسلامي بودن نهضت ميرزا كوچك خان را تأييد و تثبيت كند؛ همچنان كه اشاره شد، دهخدا آن جور نيست كه بخواهد يك روحاني را ترويج كند. ... او يك مسلمان مقيد متشرع و پاي بند به احكام اسلام است. قضاوت دهخدا اين است كه ميرزا در نهايت، معتقد به اسلام بود و اگر به مملكت هم علاقه داشت، شايد به خاطر اسلام بود و از همه گناهان اجتناب مي كرد و حتي ريش تراشيدن را چون خلاف شرع مي دانست، انجام نمي داد.

سند پنجم:

 

ملك الشعراي بهار در تاريخ مختصر احزاب مي نويسد: “مرحوم ميرزا مردي بود مذهبي و قَدَري و غالباً استخاره مي كرد. جواني بود از طلاب علوم دينيه و ادبيات. در مدارس رشت به تحصيل مشغول بود و عمامه به سر داشت. بعد از انقلاب مشروطه در سنه 1326 ﻫ . ق در گيلان بر ضد محمدعلي شاه و استبداد صغير قيامي شد و جمعي از طلاب و جوانان هم به آن پيوستند. ميرزا با عقيده اتحاد اسلام به گيلان رفت و در جنگ بين الملل تشكيلاتي را در شهر و در جنگل فومن به نام اتحاد اسلام به راه انداخت”.

سند ششم:

 

در كتابي كه در شرح حال مرحوم سيدحسن مدرس نوشته شده، از مذاكرات مجلس شوراي ملي آن روز چنين نقل شده كه مرحوم مدرس مي گويد: “عقيده من اين است كه خياباني آدم خوبي بود... باز هم مي خواهم عرض كنم كه كوچك خان هم آدم خوبي بود...”.

و نيز در پاسخ اين استفتا: “آيا محاربه با جمعيتي كه پنج سال است به نام اتحاد و اسلام و جنگلي ها در حدود گيلان قيام و عملاً خود را به تمام اهالي ايران معرفي كرده و جز حفاظت نواميس اسلامي و حراست استقلال مملكت و دفاع از دشمنان ايران و اسلام و قطع نفوذ و مداخلات ظالمانه و تعديات جابرانه اجانب، مقصد و مقصودي نداشته و ندارند و تنها جمعيتي كه تحت تأثير ديگران نبوده و فقط به قواي مادي و معنوي ايران اتكا داشته و حقيقتاً موجب افتخار و شرافت ايران و ايراني است چه صورت دارد؟ آيا محاربه با اين جمعيت در حكم محاربه با امام زمان نخواهد بود؟”.

مرحوم مدرس در جواب نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم. حقير از آقا ميرزا كوچك خان جنگلي و اشخاصي كه صميمانه و صادقانه با ايشان هم آواز بودند، نيت سويي نسبت به ديانت و صلاح مملكت نفهميدم، بلكه جلوگيري از دخالت خارجيان و نفوذ سياست آن ها در گيلان عملياتي بوده بس مقدس و مسجل و بر هر مسلماني لازم، خداوند همه ايرانيان را توفيق دهد كه نيت و عمليات آنان را تعقيب و تقليد نمايند. پر واضح است كه طرفيت و ضديت و محاربه با همچو جمعيتي مساعدت به كفر و معاندت با اسلام است. جمادي الثانية 1338، حسن بن اسماعيل طباطبايي”.

توجه داريد كه در همان بحبوحه اي كه مي خواستند بگويند ميرزا ياغي و طاغي است و مي خواستند او را آشوب گر معرفي كنند، مرحوم مدرس از او دفاع مي كند و درباره او و اقدامش چنين عباراتي را مي گويد و مي نويسد.

اين بود بخشي از شواهدي كه به خوبي روشن مي كند قيام ميرزا كوچك خان براساس اسلام و در راستاي قيام هاي اسلامي و مذهبي است و اين قبيل اسناد اصيل، خط بطلان بر همه سم پاشي هاي كتاب ها ـ خودي و بيگانه ـ مي كشد.

هنگامي كه از ميرزا كوچك خان تجليل مي كنيم و مي گوييم وظيفه است كه از چنين افرادي تجليل شود، توجه داريم كه معصوم(علیهم السلام) يك حساب دارد، مجتهد جامع الشرايط و ولي فقيه يك حساب دارد و افرادي مانند مرحوم ميرزا كوچك حساب ديگر؛ يعني كسي نبايد اصرار داشته باشد كه تمام زواياي كارهاي ميرزا و جنگلي ها را توجيه كند؛ زيرا هيچ مانعي ندارد كه اصل نهضت و قيام اسلامي باشد، تكيه اش بر اسلام و قرآن باشد، ولي يك گوشه اش هم اشتباهي رخ داده باشد و يا برخي از زواياي آن براي ما مبهم باشد. من فكر مي كنم چون تاريخ دقيق اين نهضت را در دست نداريم، نقاط مبهم ما كم نباشد. در هر صورت ما اصل قيام را تقديس مي كنيم، نه همه جزييات آن را. از باب مثال ما كه قيام و اقدام آيةالله كاشاني را مي ستاييم؛ با اين كه ايشان مجتهد جامع الشرايط بود، معنايش اين نيست كه تمام جزييات كار ايشان را تأييد مي كنيم. چه مانع دارد كه برخي از ملاقات هاي ايشان را با شخصيت ها اشتباه بدانيم. در اين مطلب حساب امام امت(ره) از ديگران جداست. دقت و مراقبت ايشان چيزي در حد معجزه است.

خلاصه كلام اين است كه ما بايد ريشه و اساس را بررسي كنيم و ببينيم قيام ميرزا كوچك خان بر چه اساس و در چه راستايي بود؟ نتيجه مطالعات و مراجعات ما اين است كه قيام او در رديف كار مرحوم مدرس، مرحوم كاشاني، مرحوم نواب صفوي و در راستاي كارهاي ميرزاي شيرازي بزرگ و ميرزاي شيرازي كوچك5 بوده است، البته با حفظ مراتب، و نبايد گرفتار افراط و تفريط شويم؛ يعني كسي نبايد قيام نواب صفوي را كنار قيام امام امت (ره) بگذارد و با هم مساوي بداند، درست است كه هر دو در يك راستا بودند، اما اين كجا و آن كجا؟! همچنين كسي نبايد قيام ميرزا كوچك خان را در كنار قيام و اقدام ميرزاي شيرازي قرار دهد و مساوي بداند. آري همه در يك راستا بودند و هدف بنده هم اين بود كه با شواهدي اثبات كنم ميرزا كوچك خان مسلمان معتقد و قيام و اقدام او براي اسلام و حمايت اسلام و مسلمين بود.

منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39

/س

 

جمهوری میرزا کوچک خان

 

جمهوری میرزا کوچک خان

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال 1257 ه.ش. در شهرستان رشت محله استادسرا در یک خانواده متوسط چشم به جهان گشود.

سنین اول عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامع رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم می توانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر و عبا، عمامه و نعلین را به تفنگ، فشنگ و نارنجک مبدل ساخت.

از همان دوران تحصیل حامی مظلومان و دشمن ستمگران بود. اگر کسی نسبت به شخص ستمی می کرد میرزا با ظالم مبارزه می کرد. هیکلی بزرگ و چشمانی زاغ و بازوانی ورزیده، پیشانی باز و چهره ای خندان داشت. در ادب و تواضع نیز مشهور و بسیار عفیف و معتقد به فرایض دینی و مۆمن به اصول اخلاقی، مردی ساکت، متفکر و سخنانش سنجیده و گاه آمیخته به لطیفه و مزاح بود. به شاهنامه علاقه خاصی داشت و در جنگل مجالس شاهنامه خوانی برپا می داشت.

میرزا دارای دو خواهر و دو برادر بود؛ محمّد علی از او بزرگتر و رحیم از او کوچک تر بود که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند.

میرزا کوچک خان علت عقب افتادگی ایرانیان را نداشتن سواد و دانش نو می دانست از این رو چهار مدرسه در صومعه سرا، کسما، فومن و ماسوله تاسیس کرد.

در جریان جنگ جهانی اول و در هنگامی كه دسته‌ای از نمایندگان و رجال سیاسی به خاطر وضع بحرانی كشور و حضور نیروهای بیگانه دست به مهاجرت زدند، كوچك خان با گرویدن به اندیشه «اتحاد اسلام‌» درصدد برآمد تا با راه انداختن تشكیلات نظامی به مبارزه علیه استبداد رضاخانی و سرسپردگی‌ها، پیمانهای ننگین و تحمیلی بیگانگان و مداخلات آنان در امور داخلی كشور بپردازد.

میرزا کوچک خان علت عقب افتادگی ایرانیان را نداشتن سواد و دانش نو می دانست از این رو چهار مدرسه در صومعه سرا، کسما، فومن و ماسوله تاسیس کرد

میرزا درتهران اندیشه خود را با رجال دین و سیاست در میان نهاد وبه نظرخواهی از آنان پرداخت‌. گروهی به ضرورت مبارزه مسالمت‌آمیز تأكید می‌كردند ومبارزه مسلحانه را نادرست می‌خواندند و گروهی دیگر نظر میرزا كوچك خان راتأیید می‌كردند. سرانجام پس از یك سلسله بحث و گفتگو قرار شد تا در گوشه‌ای از ایران كانونی ثابت‌، برای مبارزه ایجاد شود. میرزا كوچك خان پس از این توافق عازم گیلان شد وشروع به تهیه مقدمات قیام كرد.او درسالهای قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، موفق شد هسته‌های تشكیل نهضت مسلحانه را پی‌ریزی كند. نیروهای اشغالگر روس كه در سالهای قبل ازانقلاب اكتبر، در سركوبی این نهضت توفیق چندانی نیافتند، باوقوع انقلاب اكتبر از مناطق شمالی ایران بیرون رفتند و انگلیسی‌ها یكه‌تاز میدان شده و تقریباً تمامی ایران را زیر سلطه خود درآوردند. آنان میرزا حسن خان وثوق الدوله را به ریاست دولت ایران گماشتند. دولت انگلیس با انعقاد قرارداد معروف 1919 با وثوق الدوله‌، ایران را تحت الحمایه خود درآورد وكلیه امور مالی‌، گمركی و نظامی كشور رابه دست گرفت‌. انگلیسی‌ها از طریق وثوق الدوله تلاش كردند قیام جنگل را با مذاكره و بدون خشونت حل و فصل كنند، اما این تلاشها سودی نبخشید.

اعلام جمهوری میرزا كوچك خان در رشت

روز 16خرداد 1299 میرزا كوچك خان جنگلی در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاكمیت ملی ایران، در شهر رشت حكومت جمهوری اعلام كرد. این اعلام درپی یك رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسیه و كسب اطمینان از این كه نیروهای مداخله‌گر آنان در شمال ایران در كار حكومت انقلابی میرزا، كارشكنی نخواهند كرد، صورت گرفت‌. درست سه هفته پیش از این اعلام‌، در سپیده دم روز 28 اردیبهشت 1299 نیروهای ارتش سرخ به بهانه «سركوبی ضد انقلاب كه در شمال ایران كمین كرده بود» به بندرانزلی یورش برده و این شهر را اشغال كرد.

جنگلی‌ها كه مبارزات مسلحانه با رژیم استبدادی و سرسپرده قاجار را آغاز كرده و جنگل‌های شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پیروزی انقلاب روسیه روابط حسنه‌ای با بلشویكها برقرار كرده بودند .نهضت جنگل انقلاب روسیه را تأیید می‌كرد و رهبران جدید روسیه نیز میرزا را به عنوان یك انقلابی ضداستعمار می‌دانستند و او راستایش می‌كردند. اما چندی نگذشت كه روس‌ها سیاست دوستانه خود را تغییر دادند و قدم به قدم به خاطر حفظ منافع خود در ایران از حمایت نهضت جنگل دست كشیدند و سرانجام به آن خیانت كردند. روز 28 اردیبهشت، نیروهای ارتش سرخ به نام سركوبی ضدانقلابی كه در شمال ایران كمین كرده بود، وارد انزلی شدند. نهضت میرزا كوچك‌خان كه حضور نیروهای كشوری دیگر را در خاك ایران مخالف با اصول سیاست خود و به زیان استقلال وتمامیت ارضی كشورمی‌دانست، به مخالفت برخاست‌. در آن زمان هم روسها و هم میرزاكوچك خان در شرایطی بودند كه رویارویی با یكدیگر را به صلاح خود نمی‌دیدند. هریك با اقدامات نظامی، اهداف خاص خود را دنبال می‌كردند و دیدگاه متعرضانه به یكدیگر نداشتند؛ در نتیجة تماسهای بعدی میرزا كوچك خان با نیروهای نظامی و سیاسی روسیه‌، میان طرفین توافقهایی حاصل شد.

روز 16خرداد 1299 میرزا كوچك خان جنگلی در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاكمیت ملی ایران، در شهر رشت حكومت جمهوری اعلام كرد

 مهمترین مواد این توافق چنین است:

 الف ـ اصول كمونیسم در ایران از حیث مصادره اموال و الغاء مالكیت و تبلیغات به اجراگذارده شود.

ب ـ حكومت جمهوری انقلابی توسط میرزابرقرار شود.

ج ـ پس از ورود میرزا به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان‌، هرنوع حكومتی كه نمایندگان ملت بپذیرند، بدون مخالفت روسیه ایجاد شود.

د ـ مقدرات انقلاب به دست این حكومت سپرده شود و شوروی‌ها درایران مداخله ننمایند.

هـ ـ هیچ قشونی بدون اجازه وتصویب حكومت انقلابی ایران زائد بر قوای موجود (2هزار نفر) از شوروی به ایران وارد نشوند.

و ـ مخارج این قشون به عهده ایران است.‌

ز ـ هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروی خواسته شود در مقابل پرداخت قیمت‌، تسلیم نمایند.

ح ـ كالاهای بازرگانان ایرانی كه در باكو ضبط شده تحویل حكومت ایران شود.

 

ط ـ كلیه مۆسسات تجاری روسیه در ایران به حكومت جمهوری واگذار شود

اجمال این توافقنامه عدم دخالت روسها در امور داخلی ایران، در عین حفظ حداقل دو هزار نظامی آنان در شمال ایران بود؛ حضوری كه خود به منزله دخالت در امورداخلی ایران بود.

میرزا كوچك خان جنگلی با استناد به همین توافقنامه بود كه سه هفته پس از مداخله نظامی آنان در انزلی‌، موجودیت حكومت خود رادر رشت اعلام كرد.

اما در آستانه کودتای رضاخان، شرایط سیاسی ایران شدیدا علیه میرزا کوچک‌خان جنگلی بود. روس‌ها او را تنها گذاشته بودند و منافع خود را پیگیری می‌کردند. آنان به ویژه تلاش می‌کردند تا روابط صمیمانه‌ای را با سردار سپه برقرار کنند. آن‌ها مصلحت خود را در آزاد گذاشتن دست رضاخان برای سرکوب نهضت جنگل می‌دانستند.

در چنین شرایطی، سران نهضت جنگل چند راه بیشتر نداشتند؛ یا باید تسلیم می‌شدند و اسلحه را زمین می‌گذاشتند، یا به روسیه پناه می‌بردند و یا اینکه تسلیم شدن و پناه بردن به بیگانه را نمی‌پذیرفتند و به مبارزه ادامه می‌دادنداما میرزا کوچک خان نه حاضر به ترک ایران شد و نه ننگ تسلیم به قوای دولتی را پذیرفت.

وقتی در یک نبرد سنگین و نابرابر اکثر مجاهدین جنگل یا کشته شدند و یا تسلیم و متواری، میرزا برای جلوگیری از برادرکشی برای ملاقات با رشیدالممالک خلخالی عازم خلخال شد ولی در راه با برف و بوران سختی در کوه‌های گیلان روبرو شد. در بوران، عده‌ای از همراهانش کشته شدند و خودش در حالی که یکی از یارانش را به دوش داشت در روز 11 آذر 1300 شمسی در سن 43 سالگی درگذشت و او را در محله‌ای به نام سلیمان داراب  در رشت به خاک سپردند.

 فرآوری : طاهره رشیدی

 

--------------------------------------------------------------------------------

منابع : 1- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی / 2- کتاب سردار جنگل، نوشته ابراهیم فخرائی / 3- ویکی پدیا / 4- تاریخ ایرانی

 

داستان جنگل و میرزا کوچک خان

 

داستان جنگل و میرزا کوچک خان

راسخون

نویسنده : رضا لیمودهی

پیرامون نهضت جنگل و شخصیت میرزا کوچک جنگلى تاکنون کتاب هاى بسیارى نوشته شده ، که از زاویه ى دید تاریخ و تحلیل اسناد به آن نهضت و بارزترین شخصیت آن پرداخته اند. در کنار کتاب هاى تاریخى چند کتاب نیز در قالب رمان و داستان به چشم مى آیند. این آثار داستانى معدود بنابر سنت رایج داستان نویسى ایران، نیم نگاهى به الگوهاى کلاسیک خارجى در زمینه ى رمان تاریخى به ویژه رئالیسم سوسیالیستى دارند اما در برآیند نهایى نتوانسته اند در چارچوب مؤلفه هاى رمان تاریخى اثرى شایان اعتنا و برجسته را به سامان برسانند.

در رمان هاى تاریخىِ شخصیت محور با تمرکز بر فراز و نشیب و روند حوادث زندگى قهرمان داستان، واقعه اى تاریخى بازکاوى مى شود و با چینش آدم هاى فرعى و طرح حوادث فرعى و شرح و توصیف جغرافیاى وقایع ماجرایى تاریخى در قاب اثرى داستانى ماندگار مى شود. اما رمان هاى مورد اشاره ى ما نه در پردازش شخصیت ها - به خصوص شخصیت فرهمند میرزا کوچک خان موفق بوده اند نه در ارائه ى تصویرى در یادماندنى از آن واقعه ى بزرگ. این آثار به طور عمده از نگاه هاى جزمى نگر ایدئولوژیک رنج مى برد که سایه ى سنگین آن را مى توان به طور مشخص در دو محور تحریف تاریخ و تحریف شخصیت ها دید.

اما تصویرى دقیق تر از تاریخ و رمان؛ در اواخر قرن نوزدهم میلادى اوایل قرن بیستم، گیلان دروازه ى اروپا به ایران بود و آمد و شدهاى تجارى و فرهنگى و سیاسى به اروپا از جمله روسیه ى تزارى از این ناحیه صورت مى پذیرفت؛ روسیه ى تزارى که در این سال ها در رهگذر انقلابى سوسیالیستى به اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى تغییر نام مى یافت. ارتباط تاریخى و ریشه دار با بخش مهمى از شوروى - یعنى پاره هاى جدا شده از ایران بزرگ - موجب آن شد تا نهضت جنگل - علیرغم پافشارى براسلام و ایران - به لبخندهاى مرموز وارثان تزار اعتماد کند اما به شهادت اسناد فراوان تاریخى همین اعتماد یکى از زمینه هاى اصلى ناکامى نهضت جنگل را رقم زد و به دنبال عهدشکنى ناجوانمردانه ى رفقاى سوسیالیست در شوروى و هم پیوندان آنان در درون نهضت ضربه ى سنگینى بر میرزا کوچک و یاران وارد آمد. و پرچمدار امیدى بزرگ در خاک و خون خفت تا استبداد نوپاى پهلوى از جنگ کابوسى بزرگ رهایى یابد و قامت افرازد.

با چنین پیش زمینه اى، این را به حساب طنز تاریخ باید گذاشت که بخش عمده اى از آثار ادبى مرتبط با نهضت جنگل و شخصیت میرزا به دست کسانى قلمى شده که دل سپرده ى اردوگاه شوروى بوده اند.

»دختر رعیت« (1331) شاخص ترین اثر داستانى محمود اعتماد زاده (م 0ا. به آذین) است که گوشه هایى از نهضت جنگل را در بستر داستانى محلى (روستایى) به تصویر مى کشد. به آذین این زمان را در چارچوب سبک محبوب خود یعنى رئالیسم سوسیالیستى به رشته ى تحریر در مى آورد، در چشم اندازى که بر مبناى تضاد طبقاتى ارباب و رعیت شکل مى گیرد و در گریزهاى گاه و بى گاهش به مناسبات اجتماعى به تبعیت از موج مرسوم آن سال ها طبقه ى روحانى را هم کیسه و هم دست بازارى هاى ظاهرالصلاح زالو صفت نشان مى دهد و در لابه لاى روایت ها از فضاى سیاسى جامعه طرح هایى مى دهد که از شعله ور شدن قیام جنگل ملتهب است. او با دستمایه قراردادن خاطره هاى کودکى، خطوطى از خرده فرهنگ شمالى - از آداب و سنن اجتماعى و خانوادگى - را برجسته مى کند اما در روایت نهضت جنگل به دلیل تعلقات و تعصبات حزبى، تاریخ را به نفع ایدئولوژى مصادره کرده و تصویرى وارونه از شخصیت میرزا کوچک خان ارائه مى دهد. او با ساختن دوگانه ى موهومى به نام گروه جنگل و گروه انقلاب، رفقاى هم فکرش را گروه انقلاب گیلان مى خواند که احسان الله خان، خالوقربان و حیدر عمواوغلى سردمدار آن بوده، در مقابل اینان میرزا کوچک و یاران اش را به عنوان گروه جنگل قرار مى دهد. به آذین میرزا کوچک را قدرت طلب، سست پیمان و عهدشکن و فرارى از انقلاب مى خواند و آن سه رفیق را تا مرتبت رهبران پاکباخته و شهید یک انقلاب خونین برمى کشد که دوراندیشى و قاطعیت انقلابى شان با خیانت میرزا کوچک درهم شکسته شد: ».. نزدیک پل چمارسرا به گروهى تفنگدار برخوردند اینان سربازان کرد بودند که با میرزا به انقلاب پیوسته بودند و، پس از فرار او به جنگل، همچنان به انقلاب وفادار مانده بودند...« (دفتر رعیت / ص 112)(1)

»خیانت میرزا« مضمونى است ساخته و پرداخته ى اسلاف به آذین که اخلاف وى نیز به آن شاخ و بال فراوان داده اند و در کتاب ها و نوشته هاى پرشمارى که در ایران و شوروى به چاپ رسیده از ان سخن رفته است. فى المثل »شاهین ابراهیم اف« یکى از اعضاى گروه 53 نفر ارانى در کتاب تاریخ کمونیسم ایران خود، به جنبش جنگل نیز مى پردازد. ابراهیم اف با نسبت دادن معاهده ى 1918 (1297 شمسى) جنگلیان با انگلیسیان به مساعى اکثریت تاجر و زمین دارکمیته ى اتحاد اسلام، مى نویسد که کوچک خان با فروکاستن خود به یک یک تدارکاتچى اشغالگران انگلیسى، اعتبار خود را در بین توده ها از دست داد [...] ابراهیم اف براى ارائه تصویرى کامل از »خیانت« کوچک خان مدعى مى شود که رهبر جنگلیان در ماه هاى حساس و پایانى جنبش نه فقط با مشیرالدوله »لیبرال« در تماس بود (که کاملاً محتمل است«، بلکه همچنین با نخست وزیر قوام نیز، که جنبش را نابود کرد تماس داشت [...] ابراهیم اف شکست جنبش را به خصلت خرده بورژوایى و بى ثبات کوچک خان که وى را به خیانت از پى خیانت رهنمون ساخت، و دسیسه هاى دشمنان جنبش، نسبت مى دهد - نه خطاهاى حزب کمونیست یا متحدانش...«(2)

رمان »کوچک جنگلى« نوشته ى امیرحسین فردى (1380) هشتاد سال پس از نهضت جنگل منتشر مى شود؛ پنجاه سال پس از »دختر رعیت«. روایت فردى در این رمان از تاریخ روایتى است نزدیک تر به واقعیت نهضت جنگل. حوادث رمان در فضاى رئال شکل مى گیرند و نویسنده با آفرینش شخصیت هاى غیرتاریخى چون کدخدا، مناف، مونس و نریمان در پى بسط داستان و افزودن بر جذابیت آن است. در میان این آدم ها فریمان شخصیتى پررنگ تر دارد. پسر کدخداست. پهلوان است و محبوب. از پدرش دل خوشى ندارد. براى جذب شدن به بلشویک ها (کمونیست ها) زمینه دارد:

نریمان شکسته و خرد شده بود. از نگاه مردم، گریزان بود.

از شدت شرم و خجالت، دلش مى خواست زمین دهان باز مى کرد و او را مى بلعید تا دیگر روى زمین نباشد و اهالى صنوبرسرا به او نخندند. پدرش حرمت او را نگه نداشته بود. جلوى آن همه جمعیت، چنان سیلى محکمى به گونه اش نواخته بود که صداى آن تا سر دیگر صنوبر سرا رفته بود. نریمان صنوبر سرایى، پسر کداخدا، براى خودش اسم و رسمى دست و پا کرده بود؛ پهلوان بود؛ خوش اخلاق و خوش قلب بود. شاید به همین خاطر تبلیغاتچى هاى بلشویک محلى اول به سراغ او آمدند وقاپش را دزدیدند. براى اینکه او نریمان بود، نه یک جوان معمول...«(3)

نثر فردى در این رمان نثرى است روان با توصیف هایى زنده و ملموس که عطف به فضاى رئالیستى کار - به عهد - از اغراق هاى شاعرانه فاصله مى گیرد. »کوچک جنگلى - در سى و پنج فصل نوشته شده، کوتاه بودن فصل ها به خوانش متن ضربآهنگى دور از اطناب و ملال مى دهد. در ترتیب و تدوین فصول از روند تداوم خطى حوادث تخطى شده تا داستان کششى دو چندان یابد. روایت فصل به فصل میان شخصیت هاى داستانى یعنى مناف و نریمان و مونس و شخصیت هاى واقعى جا به جا مى شود، با داستانى فرعى یعنى عشق نریمان و موس - دختر مناف - به پیش مى رود،دو داستان تاریخى و خیالى با هم تداخل مى کنند و در پایان فرجامى غمبار مى یابند:

»مونس به تنهایى عادت کرده بود. با تنهایى همدم شده بود [...] بعد از مرگ مناف [...] کمتر از خانه بیرون مى رفت [...] یک روز غروب و بعد از چند ساعت حرف زدن، وقتى نجمه مى خواست از خانه مناف برود، بى اختیار به مونس گفت: »مونس، توهم پاشو برویم خانه ما، من هم مثل تو تنهایم. از وقتى که نریمان رفته، جز تو دلم نمى خواهد با کسى حرف بزنم.

مونس سرخ شد و سرش را پایین انداخت[...] ته دلش راضى بود برود، اما قبول نکرد. [ص 209]

اکنون از زاویه هایى دیگر به رمان »کوچک جنگلى« نظر مى کنیم. این رمان را از چند جهت مى توان با »دختر رعیت« مقایسه کرد؛ اول در سبک و لحن، کوچک جنگلى همانند آن دیگر، رمانى - محلى تاریخى است. هر دو به شیوه ى رئالیستى نوشته شده اند. حتى در تحلیل هاى طبقاتى مشابهت هایى دارند. هر دو با آفریدن شخصیت هاى داستانى و تعقیب رخدادهایى که بر آنان مى گذرد، آنان را در نهضت جنگل شرکت مى دهند و از لا به لاى روابط و کنش هاى آنان پرده هایى از آن نهضت خونین را گزارش مى کنند؛ از دریچه ى چشم شخصیت هاى غیرتاریخى.

به رغم چند دهه فاصله ى نوشتارى، نثر کوچک جنگلى لحنى همگون با دختر رعیت دارد. دختر رعیت شمالى تر است و ضربآهنگى سریع تر دارد. آشنایى ژرف نویسنده با آداب، سنن، جغرافیاى وقوع داستان در فضاسازى، توصیف ها و حتى دیالوگ ها (تکیه کلام ها و خوش کلامى هاوگوشه ها و کنایه ها) اصالت بیش ترى دارد. واقعى تر و ملموس تر مى نماید. اما کوچک جنگلى از آشنایى با فرهنگ، تاریخ و جغرافیاى داستان نشان چندانى ندارد و در اندازه هاى توصیف توریستى و طبق معمول از گیلان متوقف مى شود. بخش مهمى از وقایع داستان در روستایى ناشناس به نام »صنوبرسرا« مى گذرد. و جغرافیاى واقعى نهضت جنگل را مغفول مى گذارد؛ رشت، انزلى و یک دوبار یادى از کسماء و دیگر هیچ... .

رمان تاریخى وقتى در چارچوب رئالیسم نوشته مى شود،در حقیقت معیارهاى نقد و ارزیابى خود را نیز همانند هر اثر دیگرى باز مى شناساند. این درست که رمان تاریخى رمان است و تاریخ نیست، باید به الزامات رمان و تخیل هنرى وفادار باشد،اما شخصیت ها، وقایع و مکان هاى داستانى و غیرتاریخى در چنین رمانى تا آنجا ارزش دارند که به پررنگ کردن خطوط تاریخى و برجسته کردن چهره ى شخصیت هاى تاریخى و افزودن بر جذابیت، زیبایى و کششِ اصل ماجرا به کار آیند. استفاده به جااز اوصاف اقلیمى نهضت و عناصر فرهنگ بومى براى رنگ آمیزى داستان و فضاسازى در راستاى منطق رئالیستى امرى است ضرورى،که بى شک از الزامات رمان تاریخى است. از نثر که بگذریم، مشابهت مهم تر این دو اثر، در التزام عقیدتى هر دو رمان است، البته به دو خاستگاه متفاوت ایدئولوژیک، که در واقع فرق فارقِ آن دو نیز از همین ناحیه برمى خیزد. با تأکید براین نکته که آنچه در این جا مورد تأمل است، تعهد و التزام رمان است نه رمان نویس و مقصود آن است که تحمیل باورها و التزام ها بر فضاسازى داستان ، شکلى باورناپذیر یابد وگرنه بى تردید هر نویسنده در اندرون ذات و لایه هاى نهان روح خود باورها و گرایش هایى دارد و هرگونه بنویسد، خواه ناخواه، این باورها در نوشته اش رسوب مى کند. هنر نویسنده این است که باورها و گرایش هایش را درونى اثر کند و به هنرى ترین شکل از عهده ى پرداخت آن برآید.

در برش هاى نقل شده از دختر رعیت دیدیم که بنابر التزام عقیدتى و سیاسى نویسنده به اردوگاه سوسیالیستى با تحریف تاریخى به نفع اردوگاه ایدئولوژیک شخصیتى وارونه از میرزا کوچک خان تصویرى شود. بخوانیم:

»مهمان میرزا کوچک خان و رهبران انقلاب عهد و پیمان بسته شد [...] میرزا صدر کمیته انقلاب معرفى شد [...] میرزا هواى ریاست مستقل به سرداشت. شاید هم هنوز با پاره اى از دسته بندى هاى سیاسى تهران مربوط بود و از آنجا اغوا مى شد. به هر حال، تسبیح در دست او به صورت هواسنج سیاسى درآمده بود. او در هر کارى به استخاره مى پرداخت و به این بهانه در راه اجراى تصمیم هاى کمیته انقلاب مانع مى تراشید. اگر هم در جلسه اى بإ؛ مخالفت جدى روبرو مى گشت، به اعتراض برمى خاست و باز با هزار خواهش و ناز مى نشست. خودخواهى و نزدیک بینى او از پیشرفت کارها مى کاست. اما، کم و بیش، در میان همکاران نزدیک میرزا گرایش به سوى عقاید نو دیده مى شد. جریان کارها به نحوى بود که ممکن بود به زودى میرزا وجهه خود را از دست بدهد و تنها بماند. از این رو میرزا، براى آن که خود از کاروان باز نماند، خواست تا راه ببندد. به بهانه سرکوب یا غیان طالش و خلخال، از راه پسیخان و فومن سرباز و مهمات به جنگل فرستاد و خود نیز شبانه بدان سوگریخت. میرزا از آن سوى آب پسیخان، و نیروى دولتى از راه منجیل، براى خاموش کردن انقلاب زمینه مى چیدند...« [دختر رعیت. ص 113]

این همه صفات رذیله با بددلى هر چه تمام تر و برخلاف واقعیت نثار یکى ازپاک نهادترین فرزندان ایران زمین شود تا انتقام اردوگاه ایدئولوژیک از کوچک خان بزرگ گرفته شود به تقاص آن که آن دلاور مؤمن و صادق خیانت اجنبى ها به ایران و اسلام را برنمى تابید. در چند جاى دیگر نیز صفاتى هم تراز با رذایلى از این دست سخاوتمندانه نثار میرزا و یاران اش مى شود. رمان کوچک جنگلى گرچه از این آفت یعنى تحریف تاریخ و تحریف شخصیت ها مبراست، در ضدیت با رفقاى بلشویک راه افراط مى پیماید. خیانت رفقا و سعى وافر آنان در بیراهه کشاندن نهضت ملى و مردمى و اسلامى جنگل به سمت و سوى جنبشى وابسته به همسایه ى سرخ امرى انکارناشنى است اما واقعیت این است که آنان - به رغم خصلت هاى منفى و فرجام سیاه شان - در پیوند با نهضت به خصوص در بُعد نظامى منشأ خدماتى نیز بوده اند و پذیرش آنان از سوى سردار جنگل بى مقدمه و اتفاقى نبوده و ناظربه کاستى ها و نیازهاى درون جنبش و توانایى ها و تجربیات آنان بوده است.

به علاوه منطق داستان و رمان حکم مى کند که نویسنده با حرکت در لایه هاى خاکسترى آدم ها،داستان اش را باورپذیر کند.به علاوه حتى اگر معیارهاى نقد هنرى را نیز به کنار نهیم، چنین رسم و راهى در شخصیت پردازى با انصاف و صداقت مسلمانى و انسان شناسى دینى سنخیت بیش ترى دارد.

اگر اثر به آذین از سوسیالیزه کردن داستانى رنج مى برد، اسلامیزه کردنِ گهگاه به رمان کوچک جنگلى آسیب رسانده است. از باب نمونه مى توان به فصل سیزدهم رمان اشاره کرد که در جریان بازدید میرزا از میدان مشق، گائوک آلمانى تسبیح میرزا را در دست مى گیرد و به اصرار از او مى خواهد که اذکار تسبیح را برایش معنا کند:

»میرزا آهسته گفت: »عجب گیرى کردیم ها

گائوک به تسبیح اشاره کرد و پرسید: »میرزا وقتى این دانه ها را این جورى این جورى مى کنید، زیر لب چه مى گویید؟«

- چطور؟ نکند مى خواهى مسلمان بشوى؟

- به من هم یاد بده، میرزا! دوست دارم زیر لب از آن حرف ها بزنم.وقتى تسبیح مى گردانى، چه مى گویى؟

- هیچى؛ مى گویم: »الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله« فهمیدى؟

 این کارها را برو از کشیشان بپرس! من به ریزه کارى هاى دین شما وارد نیستم.

گائوک دست بردار نبود.

 [...] میرزا برگشت، به طرف گائوک آمد و دست روى شانه او گذاشت. مى خواست راجع به میدان مشق چیزى به او بگوید. اما احساس کرد که شانه گائوک زیر دستش مى لرزد. با تعجب خم شد و به صورت او نگاه کرد. دید گائوک زیر لب ذکر مى گوید...«[کوچک جنگلى، ص 77]

باز به فصل بیست و ششم اشاره مى کنیم که در آن مناف به دست سربازان احسان الله خان کشته مى شود. تصنع در پرداخت حادثه و دیالوگ ها در مواجهه با مناف مشهود است.

»صداى اذان مناف همه را متوجه او کرد. مردم مى دانستند که او طبق عادت همیشگى اش عمل مى کند. اما ناگهان یکى از آن میان با هیجان فریاد کشید: رفقا، نخندید! این یک توطئه است. این صداى ارتجاع است که مى خواهد اتحاد ما را به هم بزند. دریده باد گلوى ارتجاع!« و دیگرى فریاد زد: »جویده باد خرخره ارتجاع

- خاموش باد صداى ارتجاع

[...] هرکس از راه مى رسید، با تفنگ یا با لگد، ضربه اى به مناف مى زد و مى رفت. مناف سرش را میان بازوهایش پنهان کرد. یکى فریاد کشید.

»باید اعدامش کرد

و دیگران، که گویا کلید معما را پیدا کرده بودند، با وى همصدا شدند.

- درود بر تو، رفیق! اعدام کنیم!

- ارتجاع را به دار بیاویزیم!

- سرمایه دارها را به دریا بریزیم![ص 168]

از زاویه اى دیگر نیز به این رمان نظر مى کنیم؛ در مقایسه با سریال کوچک جنگلى (به کارگردانى بهروز افخمى)، کارى به این نداریم که آیا افخمى وارث فیلمنامه ى دکوپاژ شده ى ناصر تقوایى است که در کنار فیلمسازى دستى توانا در قصه نویسى دارد، یا آن که فیلمنامه ى سریال را خود ساخته و پرداخته است؟

 شباهت هاى آن سریال و این رمان نیز جالب توجه است؛ فصول آغازین و واپسین هر دو یکى است، روند حوادث و نوع شخصیت پردازى و حتى دیدگاه و جهت گیرى فکرى و سیاسى هر دو یکى است.

توصیف هاى مقدماتى هر فصل رمان که ر حکم ورودیه و مدخلِ فصل هاست، در ارتباط با شخصیت هاى تاریخى نهضت همانندى بسیار دارد. بخشى از نقایص سریال از جمله عدم اتکا بر تحقیق مبسوط، عدم پرداخت دقیق شخصیت سردار جنگل، تأثیرپذیرى از اقوال سست ونامستند از جمله تردیدهاى متناوب میرزا در جریان مبارزه و عدم آشنایى با جغرافیاى نهضت و فرهنگ گیلان درباره ى این رمان نیز صادق است.

مثلاً مى توان به ساختن ماجرایى براى انصراف ذهنى و روحى میرزا کوچک خان از ادامه ى مبارزه در این کتاب و آن فیلم توجه کرد؛ در سریال کوچک جنگلى وقتى میرزا در یکى از روزهاى سرد و بحرانى جنبش بر تپه هاى ماسوله قدم مى زند، با پیرمردى روستایى ؛تکیده و نحیف مواجه مى شود که میرزا را به خاطر مبارزه و کشته شدن مردم به باد ملامت مى گیرد. در این رمان نیز در موج سرما و خستگى و گرسنگى در دره اى مه زده در حوالى یک روستا این نقش بر عهده ى زنى روستایى نهاده شده که دست دخترک سه چهارساله اى را گرفته و او را به دنبال خود مى کشد:

»زن سیلى محکمى به صورت او [دخترک] نواخت و بر سرش داد کشید: »آى مرگ

و دوباره رو به تازه واردان برگرداند.

- گفتم کدامتان میرزا کوچک هستید!

این بار میرزا با ملایمت گفت: »میرزا کوچک من هستم، خواهر. چه مى خواهى؟

 زن وقتى میرزا را شناخت، نگاه کینه جویانه اى توأم با بیزارى به او انداخت.

سپس دست دختر را محکم کشید و او را جلوى پاى میرزا پرت کرد.

- بیا! خودت جوابش را بده! من دیگر خسته شدم.

 [...]

بعد از مدتى خاک بر سرپاشیدن بلند شد و رو به روى میرزا ایستاد.

- بس نیست دیگر؟ سیر نشدى از این همه خون؟ کى مى خواهى دست از سر ما بردارى؟ چرا نمى گذارى با بدبختى هاى خودمان بسوزیم و بسازیم؟ ما نه تو را مى خواهیم، نه بلشویک ها را مى خواهیم. نه شاه و قزاق هایش را مى خواهیم. هیچ کدامتان را نمى خواهیم. فقط راحتمان بگذارید...![ص 217]

واکنش میرزا در سریال به اعتراض دردناک پیرمرد تردید است و به اندیشه رفتن، اما در رمان همین اعتراض کار را تمام مى کند و میرزا دگرگون مى شود:

میرزا با سرعت از جا بلند شد. همه ساکت بودند. میرزا لبخندى زد و سکوت را شکست.

- همه شنیدید که آن زن چه گفت: اگر ما براى آزاى و سعادت این مردم مبارزه مى کنیم، حرف آنها همین است که از زبان این زن بیوه شنیدید. خسته شده اند دیگر!

یکى از مجاهدان که روى اسب نشسته بود و گردن حیوان را نوازش مى کرد، گفت: »سردار، حرف هایت بوى ناامیدى مى دهد. درست فهمیدم؟ [ص 219]

گفتگویى در مى گیرد و در نهایت گفت وگو، میرزا به اینجا مى رسد که فقط یک راه حل مى ماند:

و آن راه این است که همین جا از یکدیگر جدا بشویم و هرکس به دنبال سرنوشت خود برود.... [ص 221]

فیلمنامه سریال کوچک جنگلى در مجموع روندى منطقى تر و باورپذیرتر داشت. و به معرفى شخصیت هاى پیرامون میرزا از جمله دکتر حشمت، حاج احمد کسمایى و عقبه ى تشکیلاتى نهضت جنگل وهیأت اتحاد اسلام عنایت بیش ترى داشت. درنگ داستان سریال بر چهره ى میرزا سبب آن نشده بود که آدم هاى اطراف او آن قدر کم رنگ و سایه وار شوند که تقریباً حضور و ظهورى نداشته باشند و به چشم نیایند. تنها شخصیت خاکسترى رمان - چنان که اشاره شد - نریمان پسر کدخداست که بخشى از داستان رمان را نیز کنش هاى متقابل اوبه دختر مورد علاقه اش یعنى مونس پیش مى برد؛ نریمانى که به روایت رمان از سر دهن کجى به کدخدا ابتدا بلشویک مى شود و در روند داستان متحول مى شود و به یاران میرزا مى پیوندد؛در راهى ناتمام و عشقى بى فرجام.

 

پی نوشت ها :

 

1. دختر رعیت، م.ا.به آذین، تهران، دنیاى نو،بهار 84.

 2. میلاد زخم، دکتر خسروشاکرى، ترجمه شهریار خواجیان، تهران،اختران، 1386، ص 462.

 3. کوچک جنگلى، امیرحسین فردى، تهران، قدیانى، 1380، ص 193.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 268

ریشه های هویت ایرانی در قیام میرزا کوچک خان جنگلی

 

ریشه های هویت ایرانی در قیام میرزا کوچک خان جنگلی

شبکه ی اینترنتی آفتاب

در تاریخ معاصر ایران، هر از گاهی حرکت ها، نهضت ها و قیام هایی به وقوع پیوسته که بنا به شرایط سیاسی – اجتماعی کشور، ویژگی ها و شرایط خاص خود را دارا بوده است. بعضی از این حرکت ها در مقابل استبداد سیاسی حاکم بر ایران صورت گرفته و این ویژگی ، آن را از حرکت های دیگری که بر مبنای ضدیت با بیگانگان شکل گرفته تفکیک و متمایز نموده است.

جنبش جنگل و قیام میرزا کوچک خان، در دوره ای از تاریخ پر هرج و مرج، پریشانی، فقر و دخالت خارجی صورت گرفت. در مورد این حرکت، دیدگاه های مختلفی در تاریخ معاصر ایران شکل گرفته که با هم متفاوت و حتی در مواردی متضادند.

برخی آن را جنبشی ناسیونالیستی، برخی سوسیالیستی، برخی اسلامی و برخی دیگر نیز بدون داشتن مرام و مواضع مشخص دانسته و آن را فناتیک توصیف کرده اند. هرچند که منابع موجود تبیین کاملاً شفاف و روشنی از ماهیت این حرکت ارائه نمی کنند، اما با توجه و تأمل در حوادث رخ داده و تبیین شرایط حاکم بر آن و همچنین تکیه بر شواهد و قرائن به جا مانده از حوادث آن ایام، تا حدود زیادی می توان به تفسیر و توجیه شکل و ماهیت آن پرداخت. تلاش مقاله حاضر در راستای نشان دادن سمت و سوی این قیام می باشد.

 طرح مسأله

در تاریخ معاصر ایران، هر از گاهی حرکت ها، نهضت ها و قیام هایی به وقوع پیوسته که بنا به شرایط سیاسی – اجتماعی کشور، ویژگی ها و شرایط خاص خود را دارا بوده است. بعضی از این حرکت ها در مقابل استبداد سیاسی حاکم بر ایران صورت گرفته و این ویژگی ، آن را از حرکت های دیگری که بر مبنای ضدیت با بیگانگان شکل گرفته تفکیک و متمایز نموده است. از طرف دیگر، جنبش هایی که مبنای آنها عدالت گستری و یا آگاهی بخشی بوده، با دو مورد پیش گفته متفاوت بوده است. شناخت میرزا کوچک خان و نهضتی که او در تاریخ معاصر ایران ایجاد کرد، در همین چارچوب امکان پذیر است. به عبارت دیگر، میرزا کوچک خان موجد نهضتی شده که مدت ها علیه دربار ایران و سلطه اجانب پیکار نموده و توانسته بخشی از ملت ایران را با خود همراه و موجد انگیزه مبارزه در آنان گردد. سؤال اصلی مقاله حاضر این است که روش، شیوه و تدبیر میرزا کوچک خان در تهییج حداقل بخشی از ملت ایران در مقابله با اجانب و دربار ایران چه بود، و با استفاده از کدام مؤلفه ها حرکت خود را آغاز کرد؟ به نظر نگارنده، اگر چارچوب راهبری حرکت میرزا شناخته شود، می توان به بسیاری از زوایای پیدا و پنهان قیام مذکور پی برد.

یونس، معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ اهل رشت، ساکن استاد سرا، در سال ۱۲۹۸ هـ.ق در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. سنین اول عمر را در مدرسه حاجی حسن، واقع در صالح آباد رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی پرداخت؛ مدتی هم در تهران، در مدرسه محمودیه، به همین منظور اقامت گزید. به حفظ و ضبط اشعار متقدمین علاقه داشت و گاهی هم اشعاری به رشته نظم می کشید. «به اشعار فردوسی علاقه خاص داشت به طوری که در گوراب زرمخ مرکز تأسیسات نظامی جنگل جلسات منظمی برای قرائت شاهنامه فردوسی و تهییج روح سلحشوری افراد ترتیب داده بود» (فخرایی، ۱۳۴۸: ۳۸).

در فتح تهران به مشروطه خواهان کمک کرد و هنگامی که در تهران بود، به دوستانش که هر کدام دارای مناصب و مأموریتی بودند اظهار احتیاج نکرد و با وجود آنکه شدیداً مشکل مالی داشت، حاضر نشد، به این دلیل، در مقابل دولت دست از اعتقادات خود بردارد. در نهایت اوضاع آشفته، فقر و ناامنی کشور بر روحیه میرزا اثر گذاشت و وی را به قیام و تلاش در راه وطن تهییج کرد و سرانجام، میرزا جان خود را در این راه از دست داد. به بیان احمد کتابی: «میرزا کوچک خان شخصاً مردی با ایمان، وطن دوست، فداکار، آزاده و به تمام معنا نیک فطرت و پاک دامن بود که در همه احوال اندیشه ای جز سربلندی ایران و بهره وری هم وطنانش در سر نمی پروراند» (۱۳۶۲: ۱۲۵).

 چارچوب مفهومی

هویت ملی به عنوان پدیده ای اجتماعی و سیاسی، زاده عصر مدرن اروپاست که از قرن ۱۷ آغاز می شود. این مفهوم از اواخر قرن نوزدهم و مخصوصاً بعد از دو جنگ جهانی، به کشورهای جهان سوم و تازه استقلال یافته راه پیدا کرده است. به همین دلیل است که می توان پدیداری هویت ملی را با شکل گیری ملت به معنای امروزی آن مقارن دانست.

گیبرنا معتقد است «ملت یک گروه انسانی است که از تشکیل اجتماع خود آگاه است، گذشته ای مشترک و طرحی برای آینده و ادعای حق حاکمیت بر خود را دارد. از این رو ملت شامل پنج بعد اصلی است: بعد روان شناسانه، بعد فرهنگی، بعد سرزمینی، بعد سیاسی و بعد تاریخی» (گیبرنا، ۱۳۷۸: ۸۱).

بر این اساس، هویت ملی به ویژگی ها و مشخصاتی گفته می شود که یک جامعه را از دیگر جوامع متمایز و نوعی انسجام کلی در جامعه ایجاد می کند (افروغ، ۱۳۸۰: ۱۱۹). در مورد مؤلفه های هویت ملی، اندیشمندان حوضه های مختلف علوم انسانی، دیدگاه های متفاوتی دارند در حالی که در جغرافیا، سرزمین و تاریخ مشترک مؤلفه های اساسی هویت ملی قلمداد می شوند، در علوم سیاسی، بر ساختار سیاسی مشترک و در علوم اجتماعی بر زبان و آداب و سنن مشترک به عنوان عناصر اصلی هویت ملی تأکید می شود. به همین ترتیب، از دیدگاه فلسفه و روان شناسی اجتماعی می توان مؤلفه های دیگری را برای هویت ملی در نظر گرفت.

برخی پژوهشگران، پیوندهای خاکی، پیوندهای خونی و پیوندهای فرهنگی را سه رکن اصلی هویت ملی می دانند (نادرپور، ۱۳۷۳: ۴۴۱).

برخی دیگر، هویت ملی را شامل سطوح جهان بینی و ایدئولوژی، ارزش ها و نمادها می پندارند (افروغ، ۱۳۸۰: ۱۷).

برخی نیز با رد بنیان های نژادی و خونی و عدم پذیرش بعد فرهنگی، مدعی شده اند که هویت ملی دارای بعد اقتصادی نیز هست و از این رو، معتقدند هویت ملی ترکیبی از عناصر دینی، طبقاتی و تاریخی است (رواسانی، ۱۳۸۰: ۷). همچنین دیدگاه های دیگری نیز وجود دارد که عوامل همگرا یعنی عواملی که افراد و اعضای جامعه را به همدیگر پیوند می دهد را جزء تامه هویت ملی می دانند (شیخاوندی، ۱۳۸۰: ۶۵).

همانگونه که مشاهده می شود، نمی توان هویت ملی را دارای یک مؤلفه دانست؛ بلکه باید گفت این پدیده تلفیقی از مؤلفه های گوناگون است که بنا بر ویژگی های ملت ها تبلور خاص خود را پیدا می کند و گرایش به زبان و ادبیات، میراث فرهنگی، وابستگی ملی، گرایش سیاسی و گرایش دینی، می تواند بخشی از نمادهای آن باشد. با دقت در مفاهیم این بحث، می توان چنین نتیجه گرفت که قیام میرزا کوچک، هر چند که عمدتاً شکل سیاسی – نظامی به خود گرفته بود و محققان، وی را صرفاً چهره ای سیاسی و انقلابی می شناسند، اما در عمق و محتوای کلام، ایده ها و آموزه های او می توان اجزا و مؤلفه های هویت ملی ایرانیان را شناسایی نمود. در واقع، با اندکی توجه، در می یابیم که قیام میرزا کوچک جنگلی، هر چند در برهه ای از تاریخ ایران به وقوع پیوست که آشفتگی، فقر، ناامنی، عدم ثبات سیاسی حکومت و دخالت های بیگانگان در کشور، به اوج خود رسیده بود و از همان ابتدا، پیش بینی می شد که جنگ و برخوردهای خشن نظامی، سرانجام این قیام را رقم خواهد زد؛ اما اگر دقیق تر به این رویداد بنگریم، درخواهیم یافت که در متن کلام و پیام میرزا کوچک خان، چه در مذاکرات و سخنرانی ها و چه در نامه ها و اطلاعیه ها، فراتر از صحنه های خشونت آمیز و سخت جنگ، هدف، انگیزه و فلسفه ای بالاتر و والاتر وجود داشته که همان وطن دوستی، تعلق خاطر به هویت ملی و کلیت تاریخی ایران است.

هویت ملی از جمله مباحث سیاسی جدید و گرایش به شکل گیری آن، ریشه در قرون متأخر و به ویژه حرکت های ناسیونالیستی قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی دارد و به طور کلی، مقوله ای تاریخی است که در سیر و تکوین حوادث و تحولات اجتماعی پدیدار شده، رشد می کند و دگرگون شده و معانی گوناگون می یابد.

در اندیشه های سیاسی موجود، مباحثی از قبیل استقلال مملکت، تمامیت ارضی، وطن دوستی، مشروعیت و کارآمدی، آزادی های سیاسی، توجه به افکار عمومی، تساوی حقوق و بالاخره دموکراسی و تعیین سرنوشت ملت ها، ارتباط مستقیمی با هویت تاریخی دارد و در واقع می توان گفت هویت ملی، بر مبنای علایق تاریخی یک کشور، هنگامی به وجود می آید که پیش از آن، مفهوم ملت به معنای امروزی آن شکل گرفته باشد و در این صورت، هویت ملی را می بایست مبنا و ریشه اصلی ملت باوری خواند؛ چرا که این پدیده، ریشه در احساس تعلق به قبیله و ملت دارد و متناسب با گفتمان سیاسی حاکم بر جامعه، آن را شکل خاص سیاسی می بخشد. بشیریه معتقد است که «زندگی سیاسی در متن گفتمان های سیاسی سامان می گیرد و هر گفتمانی امکانات گوناگون زیست سیاسی را در شکل خاصی متحقق می سازد و به دولت، جامعه و فرد تعیّن و هویت ویژه ای می بخشد» (بشریه، ۱۳۷۸: ۶۵).

مقاله حاضر مدعی است که واژگانی در ادبیات سیاسی، اعلانات، مواضع و حرکت های میرزا کوچک خان و حتی در نامه ها و نظرات اطرافیان وی در مورد رفتار سیاسی او وجود داشته که وقتی با ادبیات و فرهنگ سیاسی جدید جهان تطبیق داده می شود، کلیتی را به وجود می آورد که محققان و دانش پژوهان را با گرایش سازمان یافته به استفاده از ریشه های هویت تاریخی ایران در این قیام مواجه می سازد.

این واژگان، از استقلال و تمامیت ارضی و تا وطن دوستی و مشروعیت دولت و همچنین توجه به افکار عمومی و تساوی حقوق را شامل می شود که در واقع همان مباحث سیاسی قرون جدید می باشد. این ویژگی البته نافی تمایلات اسلام گرایانه میرزا کوچک خان نیست و میرزا دقیقاً به این نکته توجه داشته که اسلام جزیی از هویت تاریخی ملت ایران می باشد و هر حرکت و قیامی، برای موفقیت خود، می بایست به این شرایط تاریخی و ملی کمال توجه را داشته باشد؛ هر چند که این هویت در طول تاریخ دچار تغییرات زیادی شده بود و به دلیل ارتباط تنگاتنگ آن با هویت ملی، در بسیاری مواقع، برداشت اشتباهی از آن صورت می گرفت.

در واقع، برای اولین بار، توسط ساسانیان بود که مفهوم هویت ایرانی وارد تاریخ ایران شد که برای نشان دادن آن می توان به کتیبه های ساسانی و کلماتی مثل ایران و انیران توجه کرد. ساسانیان در قرن سوم میلادی دین و سیاست را به صورت دو رکن هویت ایرانی در آورده و با استناد به نام های اسطوره ای پیشدادی و کیانی، خود را قدرتمند کردند.

با آمدن اعراب مسلمان به ایران، ایرانیان با خاطره هایی که از ایام گذشته داشتند، توانستند با خود آگاهی و زنده کردن زبان فارسی در قرن سوم و چهارم، بار دیگر هویت ایرانی را زنده کنند. این هویت، بیشتر فرهنگی – علمی بود تا سیاسی؛ چرا که حکومت های عصر زرین، خود بخشی از قلمرو خلافت به حساب می آمدند و نمی توانستند وحدانیتی سیاسی به مانند دوران ساسانیان به وجود آورند. اگرچه با زبان فارسی هویت ایرانی زنده نگه داشته می شد؛ اما دوران فترتی به درازای ۹ قرن طول کشید تا دوباره ایران به صورت واحد سیاسی یکپارچه درآمد. بنابراین، باید توجه داشت که اگرچه در طول ۹ قرن، مفهوم ایران و احساس ایرانی بودن را پابرجا می بینیم، اما مفهوم سیاسی ایران، در معنای سرزمین یکپارچه و حکومت واحد، تا زمان صفویان تحقق پیدا نکرد و در دوران صفویه بود که تشیع موجد نوعی تعلق ملی، وحدت سیاسی و تمایز از امپراطوری های سنی در همسایگی ایران شد.

 

با شروع انقلاب مشروطیت و تحول ساختار سیاسی و فکری مردم، مفهوم تازه وطن و ملت وارد کلام سیاسی شد و رواج یافت. هویت ایرانی، اگرچه نوعی ناسیونالیسم ابتدایی بود و به مفهوم هویت ملی تکامل پیدا کرد؛ اما به قول احمد اشرف؛ «بحران هویت در این دوره با دو بعد متفاوت نمایان می شود: یکی مسئله پیدایش هویت قومی و دوم پیدایش مفاهیم گوناگون از هویت میل بر مبنای برداشت های متفاوت از دولت ملی و جامعه مدنی، گروه های قومی و رابطه ملیت و مذهب» (احمدی، ۱۳۸۳: ۱۵۸).

بر این اساس، می توان دریافت که مفهوم هویت تاریخی در درجه نخست با ایده یگانه بودن ملت و احساس تعلق به جامعه تاریخی به خصوص پیوند می خورد. به بیان دیگر، هویت های ملی بر اساس مرزبندی های جغرافیایی و تشکیل جامعه سیاسی شکل می گیرند. نفس وجود احساس هویت میل به شخص اجازه می دهد که مکانی جغرافیایی در جهان پیرامونش برای خود داشته و از لحاظ تاریخی خود را به نوعی هویت جمعی سرزمینی مربوط کند.

بنابراین، می توان گفت که تلاش میرزا کوچک خان در عمل به شرایطی منجر شده که در آن شرایط، این امید وجود داشته که هویت تاریخی ایرانیان، که مجموعه ای سیاسی از نمادهایی همچون استقلال مملکت، تمامیت ارضی، بیگانه ستیزی، آزادی خواهی، توجه به افکار عمومی و سایر عناصر بوده، محفوظ بماند. بر این اساس، مقاله حاضر بر آن است که با ارائه مصادیقی، که قبلاً ذکر آن رفت، ریشه های این تمایلات سیاسی میرزا کوچک خان و نیز چگونگی استفاده وی از این هویت تاریخی را، به عنوان وسیله ای برای انگیزش حداقل بخشی از ملت ایران در قبال خطرات و حوادث پیش آمده، نشان دهد.

 روش شناسی

روش پژوهشی به کار رفته در مقاله حاضر، مبتنی بر تحلیل محتوا و به عبارتی دیگر، اسنادی می باشد. دلیل این امر آن است که اصولاً بررسی حرکت ها، نهضت ها و قیام هایی که به تاریخ پیوسته اند، با روش مذکور، این امکان را فراهم می آورد که محقق در چارچوب اسناد به جا مانده از مواضع، بیانات، عملکرد و بالاخره کلیه حوادث مربوطه، حرکت و از آن طریق، گزارش تحول مذکور را به نسل های بعد ارائه کند.

در مقاله حاضر، به عنوان نمونه، آنگاه که میرزا کوچک خان در یکی از نطق های خود از «غلبه یزدان بر اهریمن و تسلط حق بر باطل» سخن می گوید، می توان چنین استنباط کرد که وی در ادبیات به کار گرفته شده در برابر یاران خود، از مفاهیم رایج در ایران باستان استفاده نموده است. همچنین می توان ریشه های تمایل به احیاء هویت ملی ایرانیان را در این مواضع میرزا دید که: «امروز وثوق الدوله در ایران گرد و خاک می کند و برای بردن کشور زیر یوغ استعمار انگلیس به محو وطن پرستان همت گماشته است. چرا که جنگل بزرگ ترین سد پیشرفت مقاصد وطن فروشان است». در روش شناسی مبتنی بر تحلیل محتوا، دقیقاً می توان با استناد به گفته فوق، چنین برداشت نمود که میرزا در جهت اتحاد ملت ایران و تحریک آنان به بیگانه ستیزی، از واژه «وطن» استمداد و وطن پرستان را به مقاومت ترغیب نموده است.

از طرف دیگر، با دقت در اسناد باقی مانده از نهضت جنگل و تحلیل محتوای آنها، می توان دریافت که میرزا کوچک خان هرگز برای بیرون بردن کشور و ملت از زیر یوغ بلشویک ها، حاضر نبود کوچکترین باجی به انگلیس ها بدهد. وی در یکی از نامه های خود خطاب به کلنل استوکی، چنین می گوید: «جنگل معتقد نیست که در روش متخذه خویش تغییراتی بدهد و زیر بار چنین معامله هایی برود. برای من و همکارانم تشکیل حکومت مقتدری زیر نفوذ شما مقرون به افتخار نخواهد بود». در برخورد با این اسناد و تحلیل آنها، به این نتیجه می رسیم که اصلی که در معادلات سیاسی برای میرزا کوچک خان بسیار مهم بود منافع ملی و جمعی ایرانیان بوده است.

 یافته های تحقیق

در بخش گذشته، تلاش شد تا سازگاری میان اندیشه و عمل میرزا کوچک خا ن با مباحث سیاسی جدید از جمله هویت تاریخی، منافع ملی و سایر پارامترهای سیاسی که بیانگر اعتقاد به کلیتی تاریخی است، نشان داده شود. در اینجا و در راستای همان بحث، مصادیق و قرائت اثبات این فرضیه تا جایی که منابع اجازه می دهند ارائه می شود.

در این خصوص لازم به ذکر است که اقدامات و فعالیت های میرزا کوچک خان تنها به قیام جنگل مربوط نمی شود؛ بلکه وی با توجه به دیدگاه ها و سوابق سیاسی، از دوران جوانی، در عصر مشروطه فعال بود و در این رهگذر، تلاش های مؤثری نیز انجام داد که از جمله، به گفته میرزا اسماعیل جنگلی «پس از شهادت سید عبدالحمید، خطیب آزادی خواهان در تهران با برانگیختن احساسات اهالی موفق به تشکیل انجمنی از طلاب گردیده و تدریجاً عده ای از روحانیون را نیز با خود هم صدا و انجمن مزبور را به نام ”مجمع روحانیون” وارد عمل سیاسی و اجتماعی گردانید» (جنگلی، ۱۳۵۷: ۵۵).

میرزا به درستی دریافته بود که موعظه و خطابه به تنهایی کافی نیست و در عمل باید وارد میدان شود تا جایی که حتی این مجمع را به مشق نظامی و پوشیدن لباس متحدالشکل جنگی ترغیب کرد و در جریان فتح تهران و اعاده مشروطه، به گفته ابراهیم فخرایی، «در علی شاه عوض (۲) به مجاهدین گیلانی پیوست و در فتح تهران شرکت نمود و در جنگ سه روزه مجاهدین با قوای استبداد، مأمور جبهه قزاق خانه بود» (فخرایی، ۱۳۴۸: ۴۰).

از نوشته های فخرایی و دیگران، چنین استنباط می شود که در میان ملیون، به منظور اعاده مشروطیت، دو دیدگاه وجود داشته است دیدگاه اول اعتقاد به روش ملایم و دیدگاه دوم خواهان مقاومت مسلحانه و هجوم نظامی بود و ملیون در نهایت به این نتیجه رسیدند که با تشکیل کانون های نظامی و تمهید سپاه و مهمات، ضمن مبارزه با قدرت های استعماری، ایادی داخلی آنها را نیز از صحنه خارج کنند و در حقیقت به دنبال همین مسأله و در راستای تداوم همین مبارزات بود که میرزا کوچک خان دوباره به شمال برگشته و مقدمات قیام خود را آماده کرد. در این مرحله از زندگی، افکار و اندیشه های وی مجال عملی یافته و پژوهشگران می توانند با مطالعه آن، به واقعیت آنها پی ببرند.

همانگونه که گفته شد، مقاله حاضر نیز بر آن است که ریشه های فکری و مواضع و مبانی سیاسی اندیشه میرزا کوچک خان را از طریق سخنان، اعلامیه ها، نامه ها و حتی تعاریف دیگران در مورد او ترسیم و از این طریق، واقعیت افکار وی را روشن نماید.

اولین محورهایی که در اندیشه ها و مواضع سیاسی میرزا کوچک خان مشاهده می شود، مباحثی در خصوص اعتقاد به کلیت تاریخی ایران اعم از: وطن پرستی، استقلال مملکت، تمامیت ارضی، بیگانه ستیزی و منافع ملی می باشد. جنگلی ها در شماره سیزدهم روزنامه جنگل درباره قیام خود و انگیزه آن نوشتند «قیام جنگلی ها برای تقویت دولت و حفظ مملکت است، آمال قلبی جنگلی ها و مرام واقعی آنها، افتتاح مجلس شورای ملی، استحکام مبانی مشروطیت، راحتی ملت و محو ظلم و استبداد، قطع ریشه های خیانت و مصونیت وطن از تعرض دشمنان است» (رابینیو، ۱۳۷۲: ۲۵۷).

در واقع نگاه میرزا کوچک خان به هویت ملی و پیوستگی تاریخی ایران، از میان کلمات و عبارات استفاده شده در نطق ها، بیانات و مواضع سیاسی او، در برخی موارد چنان آشکار است که جای هیچ شک و شبهه ای را در گرایش وی به علایق تاریخی و نمادهای ایرانی گری باقی نمی گذارد. این گرایش تا جایی پیش می رود که فخرایی، ادبیات سیاسی به کار رفته از سوی میرزا را در هنگام استقبال مردم از او در رشت و پس از انعقاد قرارداد با بلشویک ها چنین تشریح می کند: «میرزا در نطق کوتاهش از غلبه یزدان بر اهریمن و تسلط حق بر باطل سخن گفت و احسان و فداکاری مجاهدین. جنگ را با طرز تحسین آمیزی ستود و به روح شهدای آزادی درود فرستاد و وعده داد زحمت کشان ایرانی از یوغ رقیت اربابان جور و ستم نجات خواهند یافت» (فخرایی، ۱۳۴۸: ۲۴۵). در این عبارات، تأکید بر اندیشه باستانی نبرد یزدان و اهریمن، نشان از اعتقاد به کلیت تاریخ ایران دوره باستان و یاد کردن از شهدای آزادی یعنی مشروطه خواهان، بیانگر اطلاع از پیوستگی این تاریخ می باشد.

در یکی از مقاطع قیام جنگل، قبل از اینکه انقلابیون روسی وارد ایران شوند و هنگامی که دکتر حشمت تسلیم شد و میرزا به دلیل حملات و فشار نیروهای انگلیسی و مرکز، مدام عقب می نشست و عده ای زخمی و کشته و عده ای نیز تسلیم می شدند، میرزا برای یارانش سخنرانی کرد و گفت:

این روزها بهترین اوقات آزمایش است، بعضی ها تفنگ را برداشته با اسلحه تسلیم می شوند، هر چند وضعمان بد است همه خسته و فرسوده ایم و بی آذوقه مواجه با انواع مشکلات، … ولی از شما می پرسم آیا برای عاشقان میهن و آنهایی که دارای درد وطن پرستیند، اینگونه سختی ها دارای اهمیت است … امروز وثوق الدوله در ایران گرد و خاک می کند و برای بردن کشور زیر یوغ استعمار انگلیس به محو وطن پرستان همت گماشته است… چرا که جنگل نقطه اتکای آزادمردان و بزرگترین سد پیشرفت مقاصد وطن فروشان است (ص ۱۱۸).

و به دنبال همین مواضع بود که اقدام وثوق الدوله در انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ را «سند فروش ایران» معرفی کرد (حکیمی، ۱۳۷۱: ۱۸۹).

اگر قدری در سخنان و مواضع میرزا دقت شود، مشخص خواهد شد که کثرت کلماتی مثل وطن، میهن و میهن پرستی و عاشقان میهن، بیانگر آن است که واژگان و ادبیات سیاسی میرزا کاملاً در جهت و راستای واژگانی است که مجموعه ای از آنها فرهنگ سیاسی جدید را بنا می نهد.

میرزا کوچک خان، در بیان احساس وطن دوستی خود، ضمن پاسخ به نامه رتمستر کیکاچینکوف (۳) رئیس اتریاد تهران که قصد داشت با تحریک عطوفت و احساسات مذهبی میرزا او را وادار به تسلیم کند، می گوید: «انگلیسی ها با وعده هایی که به سایرین دادند و یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفتند تکلیفم کردند تسلیم نشدم، مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت. وجدانم به من امر می کند در استخلاص مولد و وطنم که در کف قهاریت اجنبی است کوشش کنم، شما می فرمایید وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند اما کابینه حاضر می گوید من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار بورس لندن به دشمن نجس بفروشم» (ص ۲۱۹) و درتکمیل این مواضع در جای دیگری عنوان می کند: «ایران یکی از قطعات دنیا و اهالی آن که یک قوم از اقوام ساکنین دنیا هستند قرن هاست در دست استبداد سلاطین جور و امرای خود سر و خوانین جاه طلب و رؤسای شهوت ران و اربابان بی رحم به خرابه های تبدیل شده که هر عابر و هر ناظر متفکری از منظره اسفناک آن و ساکنانش گرفتار بهت و حیرت می شود» (گیلک، بی تا: ۲۷۷).

این گونه سخن گفتن میرزا که در آن از وطن به عنوان معشوق و مقصود نام برده و نیز اینکه ایستادگی و مقاومت کامل در برابر بیگانگان را چنین توصیف می کند، نشان از اندیشه او و آرمان هایش در مقابله با بیگانگان و وطن فروشان دارد.

در ارتباطات و نامه نگاری هایی که میرزا با سفرا و نمایندگان دولت های خارجی در ایران داشت، همواره به استقلال خواهی و میهن پرستی خود تکیه و تنها هدف خود را دفاع از میهن و استقلال مملکت اعلام می کرد این روند فکری دقیقاً در مقابل تفکری بود که به منافع ملی و مساعی جمعی کوچکترین توجهی نداشت و بنا به نوشته سیاحت نامه ابراهیم بیک، «احدی از منافع مشترکه وطن و ابقای وطن سخن نمی گوید، گویی نه این وطن از ایشان است و نه با یکدیگر هموطنند» (مراغه ای، ۱۳۱۳: ۴۷). اوج میهن پرستی میرزا را می توان در بحبوحه جنگ جهانی اول و مواضع او در قبال انگلیسی ها دید. زمانی که آنها می خواستند به قفقاز بروند و میرزا و یارانش، مدت ها به آنها اجازه رفتن را ندادند؛ چنانکه کلنل استوکس اعلام کرد در صورتی که میرزا حاضر به قبول مخالفت با بلشویک ها شود و به انگلیسی ها اعتماد کند، دولت انگلیس تعهد می کند که با کمال میل، حکومت جنگل در ایران را به رسمیت بشناسد و میرزا در پاسخ می گوید: «درست است که پیشنهاد شما صد در صد به نفع ماست و لیکن جنگل معتقد نیست که در روش متخذه خویش تغییراتی بدهد و زیر بار چنین معامله ای برود… برای من و همکارانم تشکیل حکومت مقتدری زیر نفوذ شما مقرون به افتخار نخواهد بود» (ص ۱۱۸). جمله آخر این نقل و قول، اوج میهن پرستی، غرور ملی و عدم سلطه پذیری میرزا کوچک خان را در برابر بیگانگان نشان می دهد.

این گونه شناخت از میرزا کوچک خان، موجب شده که نویسنده ای همچون ریچارد کاتم (۴) که دهها سال پس از قیام جنگل کتاب خود را به رشته تحریر در آورده، او را روشنفکر، آزادی خواه و ناسیونالیستی معرفی کند که وفاداری اصلیش به ایران بود نه گیلان و با واژه هایی از قبیل «با فضیلت و بسیار وطن پرست» (۱۳۷۱: ۱۵۹) او را ستایش نماید.

کاتم در تحلیل نهایی خود از قیام جنگل معتقد است: «این که نتیجه بگیریم که میرزا کوچک خان و افرادش با انکار حکومت تهران مرتکب خیانت شدند، بی پایه است. در حقیقت از دید آنها انکار حکومت تهران و تأسیس یک حکومت در جنگل های گیلان و مازندران وظیفه ای میهنی بود» (ص ۱۵۹). این همان تصمیمی بود که در نظر رضاخان بزرگترین جرم بود و موجب اتخاذ این موضع او شد که گفت: «تا کار جنگل را خاتمه ندهم از پا نمی نشینم» (میرزا صالح، ۱۳۶۹: ۲) و به گفته آبراهامیان، در نهایت این نقشه را با راهنمایی روس ها به انجام رساند (آبراهامیان، ۱۳۷۹: ۱۴۹). تأثیر ملی بودن قیام میرزا و ریشه های ایجابی میهن پرستی در این قیام، نه تنها از سوی نویسندگان معاصر؛ بلکه از سوی کسانی همچون «ژنرال دنسترویل» که در همان دوره، فرمانده نیروهای مسلح انگلیس در ایران بود نیز با صراحت و شفافیت کامل مورد تأیید قرار گرفته است. وی در این مورد می گوید: «به عقیده من میرزا کوچک از وطن پرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است» (۱۳۵۷: ۲۲۱) اگر در نظر بگیریم که ژنرال مذکور در راستای عبور از ایران، برای رسیدن به قفقاز، مکرر با جنگلی ها برخورد و جنگ کرده و در واقع از دشمنان میرزا و قیام جنگل محسوب می شده، به اهمیت این سخنان پی خواهیم برد.

 

علاوه بر دنسترویل که در زمره مخالفان و دشمنان میرزا قرار داشت، رضا خان سردار سپه نیز که سرکوب نهایی قیام به پای او نوشته شده این خصلت و ویژگی میرزا را ستوده و قیام وی را در راستای میهن پرستی و کاملاً در جهت منافع ملی کشور ارزیابی کرده است: «اقدامات میرزا درست و همه اش از روی کمال حسن نیت و ملیت خواهی و وطن پرستی بوده است و من شخصاً به نام دولت ایران تصدیق می کنم که عملیات انقلابیون جنگل به نفع ملت و کشور ایران بوده که در روزهای باریک کمک های شایسته ای در جلوگیری از تعرض بیگانگان نموده اند» (فخرایی، ۱۳۴۷: ۳۷۷).

این مطالب با توجه به این که رضا خان بعدها قیام جنگل را سرکوب نمود، از این نظر مهم است که دشمنی مثل او نیز نتوانسته نمادهای میهن پرستی و آرمان گرایی را در آن نادیده بگیرد. در همین رابطه، پیتر آوری معتقد است: «حقیقت آن است که هر ایرانی آزاده و آگاه، با آن همه بی هویتی و احساس ذلتی که از شاهان ایران مشاهده می کرد، به جوش می آمد و برای نجات مردم و کشور دست به قیام می زد و اقدام میرزا کوچک خان جنگلی در مبارزه با بی عدالتی ها و فسادهای رنگارنگ درباریان و کشورهای خارجی نیز در همین راستا بود و پیروزی او بر منطقه گیلان و تسلطش بر بسیاری از قسمت ها با دستگیری چند نفر از انگلیسی ها در رشت به اثبات رسید» (آوری، ۱۳۷۷: ۴۱۴).

 نهضت جنگل و منافع ملی

یکی دیگر از ویژگی های قیام میرزا کوچک خان، توجه به منافع ملی بود. منافع ملی، در روابط خارجی کشورها، امروزه به عنوان اصلی اساسی که تعیین کننده نوع، میزان، شکل و چگونگی این روابط است، مدنظر قرار می گیرد؛ اما در قیام میرزا، قرائتی دیده می شود که دقیقاً نشانگر توجه وی به این اصل بوده است.

اسماعیل جنگلی، از وجود اعلامیه ای خبر می دهد که با عنوان «ایرانیان موقع فداکاری است» شروع می شود و بعد از اطلاعاتی که از وضع کشور و گیلان می دهد، چنین می گوید «باز هم می گوییم ما نه با سایرین نظر مخصوص داریم و نه با انگلیس اظهار عداوت و دشمنی می کنیم برای اینکه دشمن امروزی ماست و فقط اوست که می خواهد مملکت ما را تصاحب کند، اگر انگلیس دست از مملکت ما بر دارد دیگر ما را با او چه نزاعی است» (۱۳۵۷: ۱۰۰). این عبارت به خوبی نشان می دهد که سیاست جنگلی ها بر اساس منافع ملی بوده، چرا که منافع ملی را مبنای خصومت و جنگ با کشورهای دیگر دانسته و برای دشمنی و دوستی با دیگر کشورها اصالت و اعتباری فراتر از منافع ملی قائل نبوده اند.

ریچارد کاتم این ویژگی قیام جنگل را با بیان دیگر و ارائه شواهدی از دیدگاه های جنگلی ها در مناسبات خارجی، چنین ترسیم می کند: «میرزا کوچک خان و افرادش که به جنگلی معروف بودند، علیه تمام دشمنان ایران قدرتمند یکسان می جنگیدند؛ آنها با روسها جنگیدند و وقتی روسها کنار رفتند با انگلیسیها جنگیدند. زمانی که نیروی ترکیه – آلمان آنها را تهدید کرد که قصد پیشروی به منطقه زیر نظارتشان را دارد جنگلی ها اعلام نمودند با آنها نیز خواهند جنگید» (۱۳۵۷: ۱۶۰). حسین مکی نیز با اشاره به رعایت مصالح کشور توسط میرزا، از قول وی می گوید: «قصد من و دوستان من استقلال کشور، انجام اصلاحات و تقویت حکومت مرکزی است» (۱۳۲۴: ۳۱۸) و ادامه می دهد که او (میرزا) رسماً از تجزیه گیلان اظهار تأسف کرد و وعده داد به محض آنکه حکومت مرکزی خود را اصلاح کند و قرارداد (۱۹۱۹ م) را لغو نماید، گیلان به وضع اداری گذشته خود بر خواهد گشت. در اینجا، میرزا شرط عقب نشینی از مواضع خود را به لغو جریانی مربوط می کند که تداوم آن منافع ملی کشور را به خطر می انداخته است.

در یکی از نامه های میرزا کوچک خان به مدیوانی (یکی از رهبران کودتاچی که وابسته به کادر مرکزی حزب کمونیست شوروری بود.)، پس از توضیحات نسبتاً مفصلی در خصوص اتخاذ شیوه های عملی و مواضع سیاسی خود، تأکید می کند که همه امتیازات سیاسی اعم از خارجی و داخلی را فقط به این دلیل رد کرده که به مصالح عامه و منافع جمعی توجه داشته است: در بخشی از این نامه آمده است «به درستی و راستی و بی هیچ آلایش قدم های مقدس انقلاب را برداشتیم، انگلیسی ها و دولت نیکلایی، سلطنت و حکومت، امتیازات و ریاست، همه را پشت پا زدم فقط به توجه عامه، منافع عامه، احساسات عامه و مقبولیت عامه که همین ها آخر الامر فساد و دروغ های رفقای شما را باید واضح کند، متکی بوده و هستیم» (جنگلی، ۱۳۵۷: ۱۸۰) در این موارد، به وضوح، تکیه بر منافع ملی به جای در پیش گرفتن روش های جذمی و افراطی دیده می شود.

 جنگل و استقلال خواهی

علاوه بر آنچه گفته شد، دو واژه استقلال و تمامیت ارضی نیز در ادبیات مبارزاتی و سیاسی قیام جنگل و تأکید های فراوان میرزا کوچک خان دیده می شود. اگر بتوان این دو رویکرد سیاسی را در میان نامه ها و مواضع انقلابی میرزا کوچک خان نشان داد، گامی دیگر به فرضیه مقاله که مبتنی بر وجود مؤلفه های هویت ایرانی در قیام جنگل است، نزدیک می شویم. میرزا کوچک خان در یکی از نامه هایی که به لنین نوشته، می گوید: «ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی در ایران برداشته ایم لیکن خطر از جانب دیگر به ما روی آورده است؛ یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنی اش این است که هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشته مداخله دولت خارجی دیگر شروع شده است» (فخرائی، ۱۳۴۸: ۲۸۲) از متن نامه، چنین استنباط می شود که تمامیت ارضی ایران و دور نگه داشتن کشور از مداخله اجانب، از مهمترین جنبه های قیام میرزا کوچک خان بود و به رغم مخالفت با بسیاری از اندیشه ها و افکار لنین و تروتسکی، در مورد تسلط ملت ها بر مقدرات حکومت خود به روشنی گفته های آنها را تأیید می کرد و به گفته خود در مقام اجرای آنها برآمده است. از این رو در نامه به مدیوانی که از سران انقلابیون کودتای سرخ بود، می گوید: «من استقلال ایران را خواهانم و بقایای اعتبارات کشور را طالبم؛ آسایش ایرانی و همه ابناء بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم من بیانات لنین و تروتسکی و سایر زمامداران عاقل را که گفته اند هر ملتی باید مقدراتش را خود در دست بگیرد، قبول داشته در مقام اجرایش هستم، هر کس که در امور داخلیمان مداخله کند او را در حکم انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران می شناسیم. من آلت دست قوی تر از شماها نشده ام چه رسد به شماها» (ص ۳۰۱). به رغم این مواضع محکم و روشن در مقابل روس ها، به گفته دولت آبادی، میرزا کوچک خان در مقام انتخاب میان راه های موجود، ناچار از انعقاد قرارداد با بلشویک ها شد (۱۳۲۶: ۱۴۳). قبل از آنکه قرائن و شواهد دیگری از ریشه های هویت تاریخی در افکار و اندیشه های میرزا کوچک خان ارائه شود، ذکر این نکته لازم است که از نظر کوچک خان در صورت حصول به هویت ایرانی، بخش اعظمی از مشکلات مردم ایران مرتفع می شد. اینکه در مقابل کشورهای متجاوزی همچون روسه و انگلیس بتوان استقلال مملکت را حفظ نمود و از ایجاد خدشه به تمامیت ارضی آن جلوگیری کرد، یکی از ایده آل های میرزا بود و اگر در مقام مقایسه برآییم، کلیت ناسیونالیسم ایرانی در زمان حاضر نیز توجه زیادی به همین فرایند دارد.

علاوه این، اسناد دیگری از تأکیدات شدید جنگلی ها در ارتباط با استقلال خواهی وجود دارد که بیان آنها کمک شایانی به اثبات موضوع می کند. ابراهیم فخرایی، به نقل از روزنامه جنگل، در مورد استقلال خواهی جنگلی ها می گوید: «ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلالی به تمام معنی کلمه بدون اندک مداخله هیچ دولت اجنبی، اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی، که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است» (۱۳۴۸: ۵۱). وی به نقل از همین روزنامه و در مورد دیدگاه جنگلی ها در خصوص تمامیت ارضی ایران می نویسد:

قیام جنگلی ها برای تقویت دولت وحفظ مملکت کاملاً موجه است، جنگل وقتی اسلحه را از خود دور می کند که مطمئن شود افراد ایرانی از تطاول متعدیان خارجی و همکاران داخلی حائز اهمیت و واجد رفاهیت گردیده است، آمال قلبی جنگلی ها و مرام واقعی آنها افتتاح مجلس شورای ملی، استحکام مبانی مشروطیت، راحتی ملت و محو ظلم و استبداد و قطع ریشه های خیانت و مصونیت وطن از تعرض دشمنان است (ص ۱۴۴).

جمله اخیر یعنی «مصونیت وطن از تعرض دشمنان»، دقیقاً ناظر به توجه جنگلی ها به تمامیت ارضی ایران و دفاع از آن است. اگر دقت بیشتری در کلمات و واژگان به کار رفته در فرازهای مختلف جملات بالا شود، مشخص خواهد شد که بیشتر آنها از مبانی اندیشه های سیاسی جدید و از اهداف انقلاب مشروطیت هستند که همخوانی معنی داری با ادبیات سیاسی معاصر جهان دارند.

 دموکراسی و نهضت جنگل

رویکردهای دیگری از قبیل توجه به افکار و آراء عمومی، آزادی خواهی، دموکراسی، تساوی حقوق، تساهل مذهبی و ارتقاء سطح فرهنگی ملت در افکار و اعمال میرزا کوچک خان و قیام جنگلی ها دیده می شود که به شکلی واضح تر و روشن تر، مربوط به مباحث سیاسی جدید می باشد که به طور خلاصه به آنها اشاره می شود.

اولین واژه ای که از این دست باید مورد بررسی قرار گیرد، دموکراسی است. دموکراسی را می توان به گونه های مختلفی تعریف کرد. برای نمونه، می توان به دموکراسی سیاسی، دموکراسی اقتصادی و یا دموکراسی اجتماعی اشاره کرد. در مقاله حاضر، واژه «دموکراسی سیاسی» مورد نظر است. سؤال این است که آیا دموکراسی مقوله ای مطلق است یا می توان برای آن درجاتی قایل شد؟ برخی می گویند دموکراسی ذاتاً متغیری مطلق است؛ یعنی به ناچار باید بین نظام های دموکراتیک و غیر دموکراتیک تمایز قایل بود و از آنجا که دموکراسی مقوله ای سنجش پذیر است، یکی از اهداف آن ایجاد تساوی و آسایش برای مردم می باشد (هانتینگتون، ۱۹۹۱: ۱۱۸). از طرف دیگر، برخی نیز معتقدند «دموکراسی» تجسم این ایده آل است که چنین تصمیم هایی که بر کل تجمع تأثیر می گذارند، باید توسط تمامی اعضا گرفته شود و اینکه هر یک از اعضا باید دارای حقوق برابر و مشارکت در این تصمیم گیری ها باشد» (بیتهام، ۱۳۷۷: ۱۲۲). به نظر می رسد که میرزا کوچک خان، با اعتقاد به فرضیه اخیر، در پاسخ به نامه رتمستر کیکاچینکوف، اثبات می کند که آشنایی کاملی با فرهنگ و محتوای دموکراسی داشته و می نویسد: «بنده می گویم انقلابات امروزه دنیا ما را تحریک می کند که مانند سایر ممالک در ایران اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم و لیکن درباریان تن در نمی دهند که کشور ما با قانون و مشروطیت از روی مرام دموکراسی اداره شود. با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعی کنم» (فخرایی، ۱۳۴۸: ۲۱۹).

میرزا نظر قطعی و نهایی خود را در مورد دموکراسی، در یکی از اصول مرامنامه جنگل چنین بیان می کند: «آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی عقاید انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی حاکمیت اکثریت به واسطه منتخبین ملت» (ص ۵۷). بر هیچ کس پوشیده نیست که واژه های به کار رفته در این فراز، مثل «آسایش عمومی»، «تحصیل آزادی»، «تساوی افراد» و «حاکمیت اکثریت»، همه در مکتب دموکراسی و از کلیدی ترین واژگان آن هستند.

از طرف دیگر، از بخش هایی از این مرامنامه، همچون بند یک ماده اول که معتقد است: «حکومت عام و قوای عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد» و یا «کلیه افراد بدون فرق، نژاد و مذهب از حقوق مدنیه بطور مساوی بهره مند خواهند بود» و «الغاء کلیه ی شئون و امتیازات»، می توان دریافت که این مرامنامه بسیار پیشرفته است؛ چرا که با تأکید بر تساوی حقوق مدنی و برابری افراد و آحاد ملت، ضمن آنکه مبین تطابق آن با اندیشه سیاسی جدید است، می تواند ناظر بر این معنا باشد که میرزا کوچک خان با نگاهی فرا سازمانی، ایران را متعلق به همه ایرانیان می دانسته و مصالح کشور و منافع ملی را با انگیزه ایران محوری، از چارچوب روابط سازمانی و گروه گرایانه ارتقا داده است. در واقع میرزا کوچک خان در زمانی که تشخیص داد که ایران گرایی و به بیان فرهنگ سیاسی امروز جهان «ناسیونالیسم ایرانی» می تواند مشکلات سیاسی کشور را حل کند، بر همان مبنا عمل کرد؛ چرا که ویژگی های ناسیونالیسم این دوره در دو عنصر خلاصه می شد: یکی ناسیونالیسم به معنی تصدیق حقوق ایران در مقابل غرب و دیگری تصدیق حقوق مردم در برابر دولت (فوران، ۱۳۸۷: ۲۸۸) و به طور کلی امروزه این اصل پذیرفته شده است که سطح اشتراک سیاسی هر جامعه بازتاب دهنده رابطه میان نهادهای سیاسی آن و نیروهای اجتماعی ترکیب کننده این نهادهاست (هانتینگتون، ۱۳۷۵: ۱۹).

بنابراین، هرچه سطح اشتراک و تعامل نیروهای اجتماعی بیشتر شود، امید به اصلاح و رسیدن به توسعه پایدار افزون تر می گردد و این همان چیری است که در مواضع و عملکرد میرزا کوچک خان دیده می شود. به عبارت دیگر، میرزا به عنوان ایران گرا و با ایمان به اصالت ملت در حرکت های اجتماعی و سیاسی و تحولات تاریخی، اعتقاد خود را به موجودی متکامل به نام ملت به ثبت رسانده است. نمی توان نادیده انگاشت که بر مبنای آنچه منابع راجع به او آورده اند. در مکتب وی ملت به عنوان موجودیت زیستی و اجتماعی در نظر گرفته شده که برای حفظ آن باید مصالح و منافعی را در نظر گرفت. در نقطه مقابل، ساختار اجتماعی نیز در تمامی جوامع، متغیر اصلی فرآیند سیاسی به شمار می رود و به دلیل آنکه ساختار اجتماعی در ایران مبتنی بر گروه است، می توان نتیجه گرفت که فرآیند سیاسی در ایران تابع رفتار گروهی است (ازغندی، ۱۳۷۶: ۶۱).

به همین دلیل، میرزا با توجه به نقش این فرایندها در سرنوشت سیاسی کشور، مذاکرات و مواضع خود را تنظیم می کرد. این اعتقاد در بسیاری از نامه ها و مواضع سیاسی او کاملاً به چشم می خورد. اسماعیل جنگلی در مورد مذاکرات، چالش ها و پیشنهادهای میرزا کوچک خان و کمونیست ها، می گوید: «به میرزا کوچک خان قبول حکومت ایران را با طرز رژیم بلشویکی پیشنهاد کردند ولی این پیشنهاد مورد قبول واقع نگردید، بعداً در نظر گرفتند حکومت مختلطی از عدالتی ها و جنگلی ها تأسیس شود، باز میرزا اظهار داشت که چون اعضای کمیته عدالت سال ها از ایران دور و با اخلاق محیط آشنا نیستند باید زمام امور دست کسانی باشد که از روحیات جامعه با خبر و آگاه باشند (۱۳۵۷: ۱۳۸).

این مسأله نشان می دهد که میرزا کوچک خان تا چه حد به افکار و آراء عمومی احترام می گذاشت؛ زیرا در سطح اجتماعی جریانی که مدعی خدمت به مردم است، باید از سوی آنان مشروع باشد تا با کارآمدی بیشتری بتواند در راه آمالشان گام بردارد و این نکته ای است که در مواضع میرزا کوچک خان کاملاً مشهود است. جنگلی در جای دیگری به نقل از میرزا، در خصوص حقوق ملت و لزوم رعایت مصالح آنان می گوید: « ما حق نداریم … به حقوق ملت خیانت کار باشیم» (ص ۱۵۶).

 قیام میرزا و اسلام گرایی

آخرین فراز از اندیشه ها و افکار میرزا کوچک خان، اسلام گرایی میرزاست که موجب بحث و جدل های زیادی شده است. می دانیم که میرزا کوچک، در برهه ای از حیات سیاسی خود، اقدام به تأسیس «هیأت اتحاد اسلام» نمود که مقارن با جنگ جهانی اول بود. این هیأت اقداماتی انجام داد و با جمع آوری برخی روحانیون فعالیت هایی را سامان داد. از طرف دیگر، تقریباً عامه تاریخ نویسان و تحلیل گران نتوانسته اند از توصیف شخصیت میرزا به عنوان فرد مذهبی خودداری کنند؛ حتی بسیاری از نویسندگان معتقدند که اختلافات پیش آمده میان میرزا کوچک خان و سران حزب کمونیست و انقلابیون سوسیالیست، بر مبنای اعتقادات دینی عمیق میرزا شکل گرفت (ریچارد کاتم و فخرایی و دیگران). البته در مقابل، عده ای دیگر معتقدند اینکه میرزا کوچک نام تشکیلات سیاسی خود را هیأت اتحاد اسلامی قرار داد، انگیزه سیاسی داشت؛ چرا که مقارن جنگ جهانی اول میرزا قصد داشت از کشورهای اسلامی و جریان های مذهبی داخل در جهت رشد نهضت جنگل استفاده کند؛ چنانکه ترک های عثمانی هم به او اسلحه و مهمات دادند (اسماعیل رایین، اسماعیل جنگلی و دیگران).

مقاله حاضر بر این موضع است که اگر اسلام گرایی میرزا کوچک خان مبنا و انگیزه ای سیاسی یا غیر آن داشته باشد، بر آمده از تمایلات ایران گرایانه و میهن دوستانه وی می باشد؛ چرا که میرزا کوچک خان در راه اعتلای وطن و نجات کشور از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و حرکت وی یا محوریت حفظ منافع ملی و هویت تاریخی کشور صورت پذیرفته است.

 

معمولاً چنین پنداشته می شود که ناسیونالیسم در اساس با مذهب ناسازگار است؛ زیرا ناسیونالیسم خاص گراست و هدف محدودی را دنبال می کند، در حالی که مذهب چنین نیست و اهداف جهان شمولی دارد. علاوه بر این، تعارض دیگری نیز بین مذهب و ناسیونالیسم فرض شود و آن اینکه هدف ناسیونالیسم نیل به حاکمیت ملی است و با هر عاملی که این حاکمیت را محدود کند، از جمله مذهب، در تضاد است. این ادعا ناشی از تجربه تاریخی اروپاست، ولی در قرن بیستم شاهد ایجاد نوعی پیوند بین ناسیونالیسم و مذهب به ویژه در میان کشورهای شرقی و خصوصاً ایران هستیم.

در ایران عده ای از افراد به رغم تعهد به مذهب، به ناسیونالیسم ابراز وفاداری کردند. این عده، به گفته ریچارد کاتم: «در صدد سازش ارزش های ناسیونالیستی با قواعد شرعی بر آمدند و مدعی شدند که ارزش های ناسیونالیستی به نحوی در دین اسلام نیز وجود دارد» (۱۳۵۷: ۱۶۶). میرزا کوچک خان می تواند در زمرة کسانی باشد که کاتم توصیف می کند؛ هر چند که او از این افراد نام نمی برد. با این توضیح که حرکت اسلام گرایانه ای میرزا نیز می تواند در راستای ریشه یابی هویت تاریخی مبنی بر آمیختگی بعد ملی با اسلامی ایران در سیر افکار و اندیشه های او قلمداد شود.

 

 نتیجه گیری

حرکت میرزا کوچک و قیام جنگل، در دوره ای از تاریخ ایران به وقوع پیوست که دخالت خارجی، هرج و مرج، پریشانی و فقر، در اکثر نقاط ایران، عرصه سیاست را در خود فرو برده بود. اینکه چگونه و با چه شعارهایی می شد حداقل بخشی از کشور را بر علیه جریان استعمار که نماد آن در چهره انگلیس و روس خودنمایی می کرد و نیز استثمار که مظهر آن طبقه حاکم و حکومت قاجار بود، تحریک کرد، از مشکلات اصلی میرزا کوچک خان بود. در برابر این مشکل، او که دارای پایگاه روحانی بود، زیرکی و تدبیر خاصی به کار برد. وی حرکتی را آغاز کرد که ایرانیت و اسلامیت را در خود متبلور می ساخت. در برنامه نهضت جنگل آمده بود که ما قبل از هر چیز، طرفدار استقلال مملکت بدون اندک مداخله هیچ دولت خارجی و نیز طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم.

در جنبش جنگل، استقلال و آزادی به صورت دفاع در برابر استعمار و طبقات حاکم مطرح شد. گرچه این معنا در برنامه های سیاسی جنبش به وضوح بیان نگردیده؛ اما وی با رد هر نوع دخالت خارجی در امور داخلی ایران، از استقلال و تمامیت ارضی ایران، آنچنانکه خواست مردم بود، دفاع کرد.

هویت ملی، تاریخی و استقلال کشور به صورت وسیع در قیام جنگل مطرح شد و همین عامل مهم اجتماعی، سیاسی و تاریخی موجب استقرار وحدت گردید؛ میرزا کوچک خان در حرکتی ساده، از اصولی دفاع کرد که امروز می توان از آن به عنوان پیدایش هویت ملی و تاریخی و نیز استقرار ناسیونالیسم ابتدایی ایران در آغاز قرن بیستم نام برد. کاوش در اصول بیان شده و مواضع اتخاذ شده قیام جنگل، مخاطبان تاریخ معاصر ایران را با ریشه های هویت تاریخی این کشور آشنا می سازد.

میرزا کوچک خان هر چند نه با صراحت نظری، اما با زیرکی عملی، همه آموزه های هویت ملی و کلیت تاریخی ایران را که عبارت بود از استقلال، تمامیت ارضی، بیگانه ستیزی، تساوی حقوق، اسلام گرایی و آزادی به منصه ظهور رساند. و از این رو می توان وی را بنیان گذار جنبش وحدت طلبی و ایران گرا ایرانی در قرن بیستم دانست.

نویسنده: محمدرضا - علم

منبع: فصل نامه - مطالعات ملی - ۱۳۸۶ - شماره ۳

 

منابع:

۱- آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۸)؛ ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.

۲- احمدی، حمید (۱۳۸۳)؛ ایران، هویت، ملیت، قومیت، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.

۳- ازغندی، علیرضا (۱۳۷۶)؛ ناکارآمدی نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر قومس.

۴- افروغ، عماد (۱۳۸۰)؛ چالش‌های کنونی ایران، تهران:حوزه هنری سازمان تبلیغات.

۵- بشیریه، حسین (۱۳۷۸)؛ جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران، تهران: مؤسسه نشر علوم نوین.

۶- آوری، پیتر (۱۳۷۷)؛ تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، جلد دوم، تهران: انتشارات عطایی.

۷- بیتهام، دیوید و کوین بویل (۱۳۷۷)؛ آزادی، دموکراسی و جامعه مدنی، مترجم رضا زمانی، تهران: ناشر ثالث.

۸- جنگلی، میرزا اسماعیل (۱۳۵۷)؛ قیام جنگل، به کوشش اسماعیل رایین، تهران: انتشارات جاویدان.

۹- حکیمی، محمود (۱۳۷۱)؛ سیری در خاطرات سیاسی رجال ایران، تهران: انتشارات پیدایش.

۱۰- دولت آبادی، یحیی (۱۳۲۶)؛ حیات یحیی، جلد چهارم، تهران: ابن سینا.

۱۱- دنسترویل، ل.س (۱۳۵۷)؛ امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز، ترجمه حسین انصاری، تهران: کتابخانه منوچهری.

۱۲- رابینیو، هـ.ل (۱۳۷۲)؛ روزنامه‌های ایران از آغاز تا سال ۱۲۸۹ هـ.ش، ۱۳۲۹ هـ.ق، ترجمه جعفر خمامی زاده، تهران: انتشارات اطلاعات.

۱۳- رواسانی، شاپور(۱۳۸۰)؛ زمینه‌های اجتماعی هویت ملی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.

۱۴- فخرایی، ابراهیم (۱۳۴۸)؛ سردار جنگل، تهران: انتشارات جاویدان.

۱۵- شیخاوندی، داور (۱۳۸۰)؛ ناسیونالیسم و هویت ایرانی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.

۱۶- فوران، جان (۱۳۷۸)؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.

۱۷- کتابی، احمد (۱۳۶۲)؛ سرزمین میرزا کوچک خان، تهران: انتشارات معصومی.

۱۸- کاتم، ریچارد (۱۳۵۷)؛ ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سر لک، تهران: نشر گفتار.

۱۹- گیبرنا، م، مکاتب (۱۳۷۸)؛ ناسیونالیسم، ترجمه امیرمسعود اجتهادی، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.

۲۰- گیلک (خمامی)، محمدعلی (بی‌تا)؛ تاریخ انقلاب جنگل، رشت: ناشر گیلکان.

۲۱- مراغه‌ای، زین‌العابدین (۱۳۱۳)؛ سیاحت نامه ابراهیم بیک، قاهره: بی‌نا.

۲۲- مکی، حسین (۱۳۲۴)؛ تاریخ بیست ساله ایران، جلد اول، تهران: انتشارات امیرکبیر.

۲۳- میرزا صالح، غلامحسین (۱۳۶۹)؛ جنبش میرزا کوچک خان بنا بر گزارش سفارت انگلیس، تهران: نشر تاریخ ایران.

۲۴- نادرپور، نادر (۱۳۷۳)؛ «ایرانیان یکه سواران دوگانگی»، ایران نامه، سال ۱۲، شماره ۳.

۲۵- هانتینگتون، ساموئل (۱۳۷۵)؛ سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر علم.

۲۶- Huntington, S.P (۱۹۹۱): The Third Wave: Democratization in the Late Twentieth Century Norman: University of Oklahoma Press.

۲۷- Michael Keith and S . Pile (۱۹۹۳)؛ Place and Politics of Identity, London: Routledge.

پاورقی‌ها:

۱- استادیار گروه تاریخ دانشگاه شهید چمران اهواز

۲- نام منطقه‌ای در گیلان

۳- Retmester Chichi Chiencive

 

۴- Richard Cottem

 

زندگي، شخصيت و انديشه هاي ميرزا کوچک خان جنگلي

 

زندگي، شخصيت و انديشه هاي ميرزا کوچک خان جنگلي

دکتر صفر يوسفي

موسسه فرهنگی پژوهشی رنگ ایمان

پيشگفتار

نهضت جنگل يکي از پرافتخارترين حرکتهايي بود که در تاريخ معاصر ايران براي مقابله با مسندنشينان مستبد حکومت مرکزي و مبارزه با سيادت طلبان مستکبر خارجي و اقامه عدل، در ادامه نهضت عدالت طلبانه و عدالتجوي مشروطيت ايران برپا شد. رهبر اين نهضت ميرزا کوچک خان جنگلي بود: مردي که دلش چون دريا بود و فکرش بس بلند. نهضت جنگل نيز مانند انقلاب مشروطيت قصه پر غصه اي در دل و جان و ذهن ايران و ايراني گرديد، اما خاطره دلاور مردي، آزادگي، عدالتجويي، دفع ستمگري، بيگانه ستيزي، عيارصفتي، ايثارگري، نوعدوستي، آرمانخواهي و آرمانگرايي، آزاديخواهي و ميهن دوستي رهبر آن ميرزا، در هميشه تاريخ ريشه کرد. از آن جايي که شناخت نهضت جنگل بدون شناخت رهبر اين نهضت ناقص خواهد بود، در اين مقاله کوشش شده است، تا زندگي، شخصيت و انديشه ها و تفکرات ميرزا کوچک خان جنگلي مورد بررسي قرار گيرد.

زندگينامه ميرزا

در سال 1298 در استادسراي رشت ، يونس ديگري به جهان آمد تا در اعماق تاريکيهاي زماني و درياي ظلماني حيات، مونسي باشد براي دردهاي انسان ايراني، مرهمي بر جانهاي دردمند و نوشدارويي براي زخمهاي کهنه فراموش شدگان ايران زمين.

ميرزا اگرچه به نام کوچک، ولي به مرام بسيار بزرگ بود. او در مدرسه نيکيها و در مکتب خوبيها در شهر خوبان ،”رشت“ ، صيغه هاي عشق را صرف کرد و منشور مهر را ضابطه بست.

به مکتب رفت و اگرچه از قبل درس عشق را مي دانست، آن گاه که در گلشن جان گيلان و ايران باليد، معنا يافت و رونقي به بستانسراي خاکي داد و چه خوش باليد.

خوش هيکل، قوي بنيه با بازواني ستبر و مردانه و ورزيده، با چشماني به رنگ جنگل و پيشاني اي به وسعت دريا، متخلق به فضايل اخلاقي، درس آموز ادب، فروتن، خوش مشرب، هوشمند و صريح در گفتار، عفيف و باعاطفه و محبوب، طرفدار عدالت و حامي ستمديدگان و مستجع جميع کمالات

انساني و فضايل اخلاقي بود.

آهسته گوي، سنجيده سخن، اهل مطايبه و لطيفه و مزاح، با متانت ، با بياني مسحور کننده، گرم و دلنشين، با جاذبه اي عجيب در قيافه و شخصيت، آرمانگرا، بسيار معتقد و مومن، مجذوب کننده و پرجذبه، داراي روح آزادگي و سلحشوري و در عين حال تجسم تبسم و تبلور مهرباني و تنديس محبت بود. روان چون رود، ساکت و پر رمز و راز چون جنگل، آرام چون رودي که به دريا رسيده باشد و عميق چون دريا بود. در او عشق و ارادتي خاص به فردوسي هويدا بود و رو به سمتي داشت که در آن درختان حماسي پيدا بودند. اگرچه در درياي شجاعت به سان نهنگي بود، ولي گاهي که به دليل واقعه ناگواري دلتنگ مي شد، يار غارش اسبي بود و تفنگي. در دوران معرفت آموزي و عنفوان جواني که همگان و همگنان به شکوفايي جان و تن خويش مي انديشيدند و مي انديشند، ميرزا چون بزرگمرد بيدارگر مشرق زمين(سيد جمال الدين اسدآبادي) به دردها و اندوه و محن وطن و هموطنان خود مي انديشيد. رنجهاي مزمن وطن رنجه اش مي داشت و فقر، بي ساماني، ستم و سلطه بيگانه که ميراث هميشگي انسان ايراني بود، بر تار جان خسته اش زخمه مي زد.

هنگامي که اهريمن بدگهر ستم و استبداد، خانه ملت و ميهن را آماج تير کين و فتنه خود ساخت، ميرزا بر سمند ستوار و رهوار آزادي هم رکاب با سپاهيان رهايي، خانه استبداد و ستم را ويران ساخت و سفير آزادي وطن گرديد. در فتح قزوين و جنگ سه روزه مجاهدين انقلابي مشروطه با نيروهاي اهريمني استبداد ، رشادتها نمود. در رادمردي آن قدر بزرگ بود که اجازه تعدي به مردم را به هيچ کس، حتي به همرزمانش و مجاهدان راه آزادي نمي داد و برنمي تافت، چنان که شمه اي از آن را در فتح قزوين به نمايش گذاشت و نيز بعد از فتح تهران از برخي از اعمال ناشايست برخي از مجاهدان که شايسته آزاديخواهي و آزاديخواهان نبود، به شکوه درآمد و سخت بشکوهيد. در طغيان ترکمنها به تحريک محمد عليشاه مخلوع، داوطلب جنگ شد و در جريان جنگ و مبارزه گلوله خورد.از محمدعليشاه دستوري داشتند تا ميرزا به دريا اندازند و طعمه ماهيان کنند، اما تقدير چنان بود که يونس از اين ماجرا جان به در برد. هنگامي که به دليل فعاليتهاي آزاديخواهانه به دستور کنسولدولت روسيه تزاري، مانند يوسف ديگري اين بار نه با خيانت برادران همخانه، بلکه با سياست دولتي بيگانه، مجبور به ترک وطن کنعاني خود (گيلان) گرديد و در غربت جان بي قرار خود به مصر غربت ديگري (تهران)شد که درآن چندان هم بيگانه هم نبود و عزيز ديگري گشت. در آن جا در مقابل تجاوز و ستم و استبداد با تمام حنجره به فرياد برخاست و تمام تن اعتراض گرديد.

در سال 1914 ميلادي که ديو مرگ و اژدهاي نابودي به دستور الهه جنگ بر طبل نيستي مي کوفت و خون مي طلبيد و صدا و نفس مشئوم آن به کرانه هاي هستي جان انسان ايراني نيز سرايت کرد، سپاهيان ترک و تتار (تاتار) و بربر (عثماني، روسيه و انگليس) از همه سو (سه جانب)، شمال و جنوب و غرب ، سرزمين اهورايي ايران را هدف آتش کين خواهي خود قرار دادند. الهه جنگ تشنه به خون، از خون مردمان مغرب زمين سيراب نشده بود، پس قصد کرد تا عطش سيراب نشدني خود را با خون انسانهاي مشرق زمين و ايران فرو بنشاند. به رغم اعلام سياست بي طرفي از سوي دولت مرکزي ايران، مردم اين سرزمين اهورايي به گرداب فقر و فاقه و خون گرفتار آمدند و حرکت برخي از رجال ملي و مذهبي به مناطق غربي ايران و تشکيل دولت ملي نتيجه داد. حکومت مرکزي توان مقابله با اشغالگران بيگانه را نداشت و نشانه هايي از رهايي و اميدواري براي ايران و ايراني باقي نمانده بود. در اين هنگامه تيره و تار بود که روزنه اميدي درخشيدن گرفت و فرزند پاک وطن، ميرزا کوچک خان جنگلي با مشورت و مذاکره با برخي از رجال دين و سياست و با صلاحديد و صوابديد آنها و با تکيه بر انديشه هاي جمعيت اتحاد اسلام، تصميم به مقابله با اشغالگران خارجي و مبارزه با تجاوزات و زورگوييهاي آنان و ستمهاي حکومت مرکزي گرفت تا با ايجاد يک کانون ثابت قدرتمند در گوشه اي از ايران (شمال)، امکانات و نيروها و مبارزان و آزاديخواهان را در يک مکان گرد آورد و حماسه جنگل از اين جا آغاز مي شود.

 

اهداف انساني و اسلامي و ملي جنبش جنگل که اساس و ماهيت شکل گيري اين نهضت را تشکيل مي داد، مبارزه عليه اشغالگران بيگانه و استعمارگران خارجي، مبارزه با استبداد و ستم حکومت مرکزي، نجات ميهن، برقراري امنيت و عدالت اجتماعي بوده است. ميرزا آرشي ديگر در زمانه خود بود که يکه و تنها به دفاع از ايران و نجات ميهن از زير سم ستوران توران و تورانيان برخاسته بود و جان پاک و عزيزش را فدا کرد و ميثاق خود را با نام ميهنش جاوداني ساخت.

 شخصيت ميرزا کوچک خان به شهادت تاريخ، دوستان و همرزمان و حتي دشمنان و کين خواهان ميرزا، وي انساني صادق و با حسن نيتي والا و بالا بود. ميرزا انساني با فضيلتهاي اخلاقي و عواطف انساني بود.

انساني که نمي آسايد تا ديگران بياسايند، انساني که نمي آرامد تا ديگران بيارامند، انساني که نمي خوابد تا ديگران را بيدار کند، انساني که خود از درد خودپرستي به درد نوعدوستي مي رسد، انساني که از دردهاي پوستي به درد دوستي مي رسد و انساني که از خودخواهي به ديگرخواهي مي رسد. چنين انسانهايي در حالي که به ديگران مي انديشند و براي ديگران مي زيند، چه تنهايند. آنان چون جزيره تنهايي در اقيانوس هستي هستند.

ميرزا مرد صداقت بود و چگونه مي شود سياست را با صداقت به پيش برد؟ هميشه در جامعه انساني، بزرگ ترين قحط سال عاطفي، قحطي صداقت بوده است. در جهاني که براي پيشبرد هيچ امر راستي نمي توان از دروغ استمداد نورزيد،مرداني چون ميرزا هماره مريد حق و صداقت بوده اند. ميرزا انساني بسيار عفيف و مهربان بود و در برابر مظلومان و ستمديدگان دلي نازک تر از برگ گل داشت، ولي در مقابل ظالمان و متجاوزان صلابت و مقاومت و سرسختيش سخت تر از صخر ه هاي کوهستان بود. او نام و نان خود را فراموش کرد،چون به ديگران و سربلندي مام ميهن مي انديشيد. آن چه نام ميرزا را عزيز داشته و ماندگاري بخشيده، همين صفت والاي انساني او بوده است. به نظر مي رسد که هر گونه بررسيماهيت جنبش جنگل بدون بررسي شخصيت ويژه ميرزا ناقص و ابتر خواهد بود. انساني سخت مهربان و پاکدل و درهنگام جنگ با دشمنان داخلي و نيز بيگانه، شير شرزه بود و مصداق اشداء علي الکفار و رحماء بينهم. مردان بزرگ در ميان جمعند و به جمع و مردم مي انديشند، ولي در عين حال چه تنهايند.

اگر سياست و مقتضيات آن ايجاب مي کند که شخص در محاوراتش با اشخاص ديگر به دروغ و تقلب و تزوير توسل جويد، ميرزا هيچ سياستي را مفيدتر و موثرتر از راستي و درستي نمي شناخت و به همين دليل بود که زبانش به غير از حق و حقيقت گويا نبود.

 اگر ميرزا فقط مرد سياست بود، هرگز نمي توانست يک انسان انقلابي آرمانگرا و صادق باشد. او چون مولايش علي(ع)  مي انديشيد که مي گفت من هرگز پيروزي را با ستم به دست نمي آورم. ميرزا يک سياستمدار واقعي با تدبير به مفهوم متداول و متعارف آن نبود که در پيشبرد سياستهايش پيچيدگيهاي خاص و تدابير عقلاني لازم را به کار گيرد. بايد گفت که دنياي سياست هميشه هم با صداقت جمع نمي شود و صورت عملي به خود نمي گيرد. ميرزا صداقت خود را در برابر دوستان و حسن نيت خود را در برابر مخالفان و مدارايي که با آنان نشان مي داد، اثبات کرد، از جمله در مقابل کودتاچيان حزب سرخ عدالت، مخالفت خوانيها و دشمنيهاي احسان الله خان و خالوقربان و حيدرخان عمواوغلي، پيمان شکني سران انقلاب شوروي و غيره که حاجت به تکرار نيست.

مرگ ميرزا که مرد شايستگيهاي اخلاقي بود، چه سخت بود. مگر نه آنچه را که بشر به عنوان نوشدارويي فوري و حياتي براي هميشه بدان احتياج دارد، فضايل اخلاقي است؟ آيا آنچه که بشر را به گرداب و طوفان بلاها و مصيبتها مي اندازد، سست شدن تعهدات اخلاقي انسانها نيست، پس مهم ترين درسي که از نهضت و جنبش جنگل و رهبر آزاده و بزرگمنش آن بايد بياموزيم، شايستها و فضيلتهاي اخلاقي يک انسان مهربان و دوست داشتني است. ميرزا به فضايل اخلاقي مي انديشيد، اما براي احياي اين فضايل اخلاقي ، هرگز فضيلتهاي خود را زير پا نگذاشت. در آن صورت موضوع دفاع از فضايل اخلاقي از اصل منتفي و از نوع سالبه به انتفاع موضوع مي بود. ميرزا از اين جهت، اگرچه در ميان جمع بود و با جمع مي زيست، ولي هميشه تنها بود و تنها مي انديشيد و هيچ کس تنهاييش را چنان که بايد در نيافت.ميرزا بدان گونه که به ويژگي سياستمداران است، سياستمدار به معناي متعارف و معمول آن نبود، بلکه يک انقلابي آرمانخواه و آرمانگرا بود و اگرچه از مديريت و سياستمداري نيز از لحاظ نظري چندان بي اطلاع نبود،اما سياست را به هر شکل و تدبير نمي خواست و به پيماني که از سر ضرورت و ناچاري و نه از روي مصلحت ، با دشمن مي بست، پايبند و وفادار بود. ميرزا ايوب ديگري در صبوريهاي بي پايان در زمان خود و يوسفي ديگر در مصر غربت خويش بود با جمالي پر از مصر ملاحت و کمالي پر از حلم و حلاوت.

 تفکرات و انديشه هاي ميرزا کوچک خان هدف از اين مقاله آن نيست که ميرزا را قهرماني بي مثال و شکست ناپذير جلوه دهد، زيرا به هر حال او انساني بود باظرفيتهاي يک انسان، ولي انساني با ظرفيتهاي بالا و صفات انساني و اخلاقي.

ميرزا به مثابه يک انسان جوانمرد و پرهيزگار و وارسته، شايستگيها و صفات ويژه اخلاقي خود را حتي قبل از شروع نهضت و جنبش جنگل در ساير مراحل دوران زندگيش به اثبات رسانده بود. درد و غم و رنج بزرگ ميرزا که محرک و مشوق اصولي و بنيادين او در رويکردش به برپايي جنبش محسوب مي شد، لگدکوب و پايمال شدن ثمرات انقلاب مشروطيت ايران بود. ميرزا نمي توانست شاهد خاموش و نظاره گر بي تفاوت نابودي آرمانها و اهداف انقلابي باشد که در راه آن فداکاريها و ايثارها صورت گرفته و خون جوانان برومند آن بر زمين ريخته شده بود. او اين رنج بزرگ را نمي توانست تحمل کند و عجيب آن که در راه آغاز جنبش و نهضت خود نيز چه تنها بود و همراهي مجاهد ديگر راه آزادي و مشروطيت ،”سالار فاتح“ علي خان ديوسالار با او نيز چه کوتاه بود !

اين نکته که چه کساني مشوق و محرک و مايه دلگرمي ميرزا در اقدام به جنبش و نهضت بوده اند، وطن خواه و ميهن دوست داخلي، اعضاي جمعيت اتحاد اسلام، نيروهاي ملي و مذهبي رجال دين و سياست و غيره چندان اهميتي ندارند و از تا.ثير و اهميت جنبش ميرزا نمي کاهند. اين نکته را نيز بايد در نظر داشت که شايد يک سياستمدار تحت تاثير تشويقهاي ديگران دست به اقدام بزند، اما يک انقلابي آرمانخواه يا آرمانگرا تا مايه هاي آرمانخواهي و آرمانگرايي در بطن جان و روحش نباشد، هرگز تشويقها و ترغيبهاي ديگران در او درنمي گيرد و تاثير نمي گذارد و اصولاً يک انقلابي، خود عامل روحيه بخش ديگران است، به ويژه يک انقلابي آرمانخواه، خود عامل ترغيب و تشويق يک گروه يا يک جمع به حرکت و اقدام است، پس چگونه مي شود انقلابي آرمانگرايي چون ميرزا کوچک خان، تحت تاثير تلقينات ديگران دست به اقدام بزند؟

 شواهد و مستندات تاريخي حکايت از آن دارند که ميرزا يک انقلابي ناآرام و سازش ناپذير و خود پيشگام و پيشقدم حرکتي انقلابي بود که به برپايي جنبش جنگل منتهي شد. بنابراين ميرزا هيچ گاه يک قهرمان سياسي نبود و يا نخواست يک قهرمان سياسي شود و از راهکارها و روشهايي استفاده کند که او را در چشم مردم جلوه دهد. او نه مي خواست قهرمان سياسي باشد و نه يک انقلابي قهرمان.

ميرزا تمام تلاش خود را انجام داد تا آرمانهاي خود را محقق کند و به آرمانهايش جامه عمل بپوشاند و به آرمانخواهيش هيچ خدشه اي نمي توان وارد ساخت و در صداقتش به اين که تا چه حد در دل، آرزومند تحقق آرمانهايش بود، هيچ شک و ريبي نيست. براي ميرزا مهم اين بود که همواره يک انقلابي و يک انسان آرمانخواه و آرمانگرا باقي بماند.

ميرزا از نسل انقلابيون واقعي بود که ماهيت و هويت زندگي و حياتشان در انقلابي بودنشان است. او از نسل مرداني بود که حتي اگر در جنبش خود و پيشبرد اهداف آن توفيق يابند، باز يک انقلابي باقي مي مانند.

 

ميرزا فقط به نجات گيلان نمي انديشيد، بلکه به ايران و در صورت پيروزي و موفقيت به نجات مسلمانان مي انديشيد و به طور کلي به نوع انسان و نجات او از زير سيطره و استيلاي استعمار و استبداد و ستم فکر مي کرد. اگرچه ممکن است برخي چنين قضاوتي را نپذيرند و قطعيتي بدان ندهند که تاريخ جاي احتمالات و اگرها نيست، اما ميرزا از جمله انقلابيوني بود که در صورت پيروزي هم، هميشه در درون خود يک انقلابي سرگردان و آواره باقي مي ماند، چون درد وي تنها نجات گيلان و ايران نبود. او انسان آزاديخواه تمام عياري بود که تنها با مشاهده آزادي ديگران خرسند مي شد. چه تفاوتي است بين آن که با پروا مي انديشد و آن که به پرواز و رهايي و آزادي انسانها،بي پروا مي انديشد. ميرزا ارنستو چه گواراي سرگردان و هميشه انقلابي ايران و شايد چه گوارا، ميرزاي هميشه انقلابي آمريکاي لاتين بود و اين هر دو، انقلابي آرمانخواه ماندند، نه انقلابي قهرمان و يا قهرمان سياسي ، چنان که چه گوارا را نيز مثل ميرزا سر بريدند، اما در بوليوي.

انقلابي در زندگي

ميرزا در تمام دوران زندگيش، هميشه به رسم يک انقلابي زيست. زندگي وي از شروع جنبش و نهضتش در گيلان نيز با روحيات و آزادگي و آزاديخواهي و عدالتجويي و روح حماسي عجين و سرشته بوده است. خاطرات دوستان ايام تحصيلش مويد اين معني است که ميرزا در آغاز دوران جوانيش صفات عالي انساني و اخلاقي ممتاز داشت و بين طلاب و همسالانش طرفدار عدل و حامي مظلوم به شمار مي رفت. هر کس به ديگري تعدي مي کرد يا کمترين اجحاف و بي عدالتي روا مي داشت، مشت ميرزا بالاي سرش بلند مي شد و تجاوز دانش آموزان ديني به حقوق يکديگر را چه در داخل و چه خارج از بي کيفر نمي گذاشت.

 

او يک ايراني ايده آليست و يک مرد مذهبي تمام عيار بود. ميرزا مردي زودرنج و حساس بود، چنان که بعد از فتح قزوين و در جريان مبارزه عليه استبداد صغير، به علت کارهاي خلاف قاعد ه اي که از بعضي از مجاهدين سر مي زد، معترضانه به رشت برگشت، ليکن ميرزا کريم خان رشتي (خان اکبر) که در آن وقت رياست کميته ستار را به عهده داشت، او و مجاهدين همراهش را با استمالت برگردانيد.

ميرزا در دوران اقامتش در رشت همواره به بيدادگيريها و ستمهاي سربازان متجاوز روسيه تزاري معترض بود، بنابراين کنسول روسيه به خاطر اعتراضها و نيز سابقه مبارزات آزاديخواهانه ميرزا، وي را از رشت تبعيد کرد و ميرزا به تهران رفت. در تهران نيز از کارهاي ناهنجار برخي از مجاهدين افسرده شد و حتي با عبدالحسين خان معزالسلطان که بعد از فتح تهران لقب سردار محيي گرفت و نمي خواست يا نمي توانست از اعمال مجاهدين جلوگيري کند ، قطع رابطه کرد و با آن که در نهايت عسرت و تنگدستي مي زيست، از پذيرفتن کمکهاي مادي سردار امتناع ورزيد.

او به معناي واقعي مردي ميهن پرست بود، نه به وعده حکومت فريفته شد و نه مژده بزرگ تري او را منحرف ساخت. به وعده ها پوزخند زد و به نامه مشفقانه و خيرخواهانه سفير روس بي اعتنايي کرد،هر چند اگر به مفاد نامه سفير گوش مي کرد،شايد کشته نمي شد و زنده مي ماند ،اما او با اعزاز و حشمت زيست. ميرزا با تمام تلاشي که کرد، از جامعه شناسي به دور بود. او يک عنصر انقلابي به معني عام نبود و از خوي سياسي و سياستمداري بهره اي نداشت. او براي خود اربابي جز وجدان خويشتن و آرمانهاي ملي نمي شناخت، ولي از درک صاحبان اين آرمانها غافل ماند. ميرزا مردي مذهبي بود که هر خيانتي را به هر اندازه هم که کوچک بود، گناه مي شمرد. دارايي او فقط يک قران پولي بود که در جيبش يافت شد، ولي يک قران جاويدي که هميشه براي صاحبش نامي برابر گنج قارون به جا گذاشت.

انقلابي در مرگ

ميرزا همچنان که در زندگي بزرگوار و آزاده بود، در مرگ نيز آزادگي و انقلابي بودن خود را ثابت کرد.او به وعده هاي مخالفان و دشمنان گوش نکرد و به سازش و تسليم براي حفظ جان خود تن در نداد. يک انقلابي و آزاديخواه بزرگ چون ميرزا چگونه مي تواند آرمانها و ايده آلهايش را به دست تسليم و سازش بسپارد؟! با تسليم و سازش چه چيزي از آرمان يک انقلابي باقي مي ماند؟ يک انقلابي بدون آرمان چگونه مي تواند زنده بماند و در چه چيزي مي تواند معناي بودن خويش را جستجو کند؟ ميرزا در حالي که با توجه به وضعيت داخلي حاکميت شرايط ويژه جهاني و بين المللي ، حلقه محاصره از همه سو بر او تنگ شده بود و هيچ راه چاره و بيروني شدني جز تسليم و سازش و يا مرگ براي او باقي نمانده بود و جنبش جنگل آخرين نفسهاي خود را مي کشيد و حماسه جنگل به پايان خود نزديک مي شد و آخرين ترانه اش ، نه ترانه آزادي وطن، بلکه سرود خداحافظي جمهوري جنگل و شخص ميرزا بود که بايد در گوش ايران زمين سروده مي شد ، هرگز حاضر به تسليم و سازش و مماشات و دست برداشتن از اهداف انقلابي خود تن نداد.

 

زماني که جنبش جنگل دراثر درگيريهاي داخلي و دخالتهاي بلشويکها، کودتاها و توطئه ها، تعارضات ايدئولوژيک، بحرانهاي داخلي، جنگهاي متعدد فرسايشي با نيروهاي قزاق و دولت مرکزي، خانها و حکمرانان محلي و منطقه اي، نيروهاي بيگانه (انگليس) به اندازه کافي و لازم تضعيف شد و در آستانه فروپاشي قرار گرفت،ديپلماسي خيانتبار بين المللي ، ضربه نهايي را بر پيکر جنبش جنگل وارد آورد و آن توافق مشترک و پنهان اتحاد جماهير شوروي و انگلستان بر پايان بخشيدن به جنبش جنگل بود.

 

دولت شوروي براي متحقق ساختن اهداف تجاري و اقتصادي خود و نيل به سياست همزيستي مسالمت آميز بين المللي و در سازشي به مصلحت خود با دنياي بورژوازي و تجارت روابط بازرگاني آزاد با دنياي سرمايه داري و همزيستي دنياي کمونيست با غير کمونيست، ميرزا را وجه المصالحه قرار داد، او را قرباني سازش خود با دنياي بورژوازي و دولت انگلستان کرد ، دست از حمايت ضمني خود از ميرزا به عنوان رهبر يک جنبش انقلابي برداشت و با پراکندن نيروهاي انقلابي و ايجاد اختلاف در بين سران نهضت و با خيانت برخي از سران جنبش چون احسان الله خان، حيدرعمواوغلي، خالو قربان و تسليم و اعدام برخي از آنها همچون دکتر حشمت جنگلي که ضربه اي بزرگ بر پيکر جنبش جنگل بود، نهضت انقلابي ميرزا را به لحظه هاي پايان خود نزديک ساخت. داستان مرگ ميرزا و يار همراهش گائوک (هوشنگ ايراني)، حماسه بلند گذشت و ايثار و آزادگي است و بايد همچون ترانه اي جاويدان و سمفوني ماندگار در گوش بني نوع انسان در همه اعصار و زمانها و در سراسر پهنه گيتي تکرار شود.

 

مرگ ميرزا نشان داد که چه تنها بود در سرزمين خويش و آشنا با ياري بيگانه (گائوک) و در آخرين لحظات زندگي ثابت کرد که هنوز فضليتهاي انساني نمرده اند و يار بيگانه او را تنها نگذاشت و او يار بيگانه شد. دو يار، دو تن به دو کالبد از هم جدا، ولي يک جان در دو پيکر، ميرزاي ايراني و گائوک آلماني . عجيب از اين بيگانه آشنا با ديار ايران و عجبا از آشنايان بيگانه با ميهن. هنگامي که همگنان ايراني، همگان ميرزا را وانهاده و يکه و تنها گذاشته بودند، دلبستگي اين آلماني به ايران و وفاداري او به ميرزا، شوري هميشگي به رگهاي ايران و ايراني دواند.

 

دوست بيگانه يا بيگانه دوست ميرزا از پاي درآمد. آن همدل غريب، آن غريب آشنا، آن آشناي غريب در آخرين لحظات از زندگي خويش دم نزد . سرماي کشنده گدوک بر گائوک غلبه کرد. نبض گرمش در حال فسردن بود. ميرزا هنوز تاب و تواني داشت و مي توانست گائوک آلماني، هوشنگ ايراني را واگذارد و با غريزه حب نفس و حفظ نفس، جان به سلامت به در برد، اما ميرزاي جوانمرد و عيار، انقلابي آرمانگرا و آرمانخواه و صداقت پيشه، متعهد و نوعدوست که هرگز به فکر نجات جان خود نبود و رستگاري انسان و خدمت به انسانيت، منشور زندگي او بود، چنين نخواهد کرد. يار دور از ديار وطن خود را بر دوش مي کشد، اما توش و توان اندک خود را از دست مي دهد و چشمان زيبايش را بر دنياي نامرادي و ناجوانمردي زمانه اش مي بندد. دو دوست در آغوش هم، يکي دور از يار و ديگري دور از ديار، به خوابي ابدي فرو مي روند و نفس زندگي در حنجره هاي آنان يخ مي بندد. رضا اسکستاني سر ميرزا را مي برد و خالوقربان آن را براي وزير جنگ (رضاخان) هديه مي برد. و مرگش چه زيبا بود. تداعي ديگري از حادثه کربلا. ميرزا عاشق بود و سر خود را بر سر اين عشق باخت. اين مقال را با نقل بخشهايي از آخرين نامه اي که ميرزا به آقاي عرباني نوشته و بيانگر اوج تاثر ميرزا از شکست جنبش جنگل و بي وفايي دوستان و انتساب نسبتهاي ناروا به او و نابودي آرمانها و اهدافش است، به پايان مي بريم. ”با رويه اي که دشمنان در پيش گرفته اند، شايد بتوانند به طور موقت يا دائم توفيق حاصل کنند، ولي اتکاء من و همراهانم به خداوند دادگري است که در بسياري از مهالک حفظم نموده است.“

 

آخرين جمله نامه اين است : ”امروز دشمنانمان، ما را دزد و غارتگر خطاب مي کنند و حال آنکه هيچ قدمي جز در راه آسايش و حفظ مال و ناموس مردمان برنداشته ايم. ما اين اتهامات را مي شنويم و حکميت را به خداوند قادر حاکم علي الاطلاق واگذار مي کنيم.“

 

منبع: ماهنامه شاهد یاران/شماره 12 / آذرماه 1385

زندگی نامه میرزا کوچک جنگلی نقش وی در انقلاب مشروطه

 

زندگی نامه میرزا کوچک جنگلی نقش وی در انقلاب مشروطه  

میرزا کوچک جنگلی (۱۲۵۷ - ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجری خورشیدی) مبارز انقلاب مشروطه و سردار جنبش جنگل و از نخستین رهبران جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران (همچنین معروف به: جمهوری سرخ گیلان) بود.

زندگی نامه

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه. ش. در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود. پدر و مادر وی از خاندان رشوند‌های الموت قزوین بودند. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی، می‌توانست وی را در سلک یک روحانی تربیت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.

میرزا کوچک خان دارای دو خواهر به نامهای کربلایی خانم و سارا خانم و دو برادر به نامهای میرزا محمدعلی خان و میرزا رحیم خان بود، که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند. بنا به گفته اطرافیان، او مردی قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمایی متبسم بود واز نظر اجتماعی مردی با ادب، فروتن، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، صریح اللهجه، طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود. میرزا کوچک خان اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می‌کرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.

نقش وی در انقلاب مشروطه

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود و در تاریخ ۱۲۹۳ ه. ش. مبارزه مسلحانه خود بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق،(که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند)، را شروع نمود. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکریان انگلیس، روسیه و قوای دولت قاجار کشته شدند.جنگلی‌ها هدف خود را «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» اعلام می‌کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت جمهوری گیلان را اعلام نمود و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان رهبر را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک‌های روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایتاً جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفته و قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویکها را قبول کند».در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند.

همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی معرفی کردند که احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و (سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشه‌وری کمیسر داخله شد. بالا گرفتن اختلافات، و دستگیری‌ها، باعث تضعیف قوای جنگل گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگ‌ها میرزا با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.سعی قزاق‌ها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً با سردار سپه توافق کرده بودند که عملا به کشته شدنشان انجامید.در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی کردند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های خلخال حرکت کردند ولی دچار بوران و طوفان گردیده و سرانجام زیر فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.فردی به نام کَرَم که از خلخال عازم گیلان بود آن دو را در میان برفها دیده و شناخت. پس خبر ماجرا را به روستای نزدیک آنجا رساند. اهالی به آنجا شتافتند و تن یخ زده آنها را به روستا آوردند که فایده‌ای نداشت.

مقبره جدید میرزا کوچک جنگلی در رشت

مقبره قدیمی میرزا کوچک جنگلی در رشتخبر درگذشت میرزا، به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با هماره شماری تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از طالش‌های همراه وی که رضا اشکستانی بود، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال برده و آنگاه به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.

سر میرزا کوچک جنگلیسر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت، درجایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران به نزد سردار سپه فرستاد.سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار می‌شود.

 منابع

سردار جنگل، نوشتهٔ ابراهیم فخرائی

 

 

زندگینامه ميرزا كوچك خان جنگلى

 

زندگینامه ميرزا كوچك خان جنگلى

 

در سال 1298 ق. در خانه ميرزا بزرگ، در محله "استاد سراى" رشت فرزندى ديده به جهان گشود كه نامش را "يونس" نهادند. يونس پس از آنكه خواندن و نوشتن را فرا گرفت، در سنين نوجوانى يا جوانى وارد حوزه علميه رشت شد و به فراگيرى علوم اسلامى اشتغال ورزيد. يونس ساليانى در مدرسه حاجى حسن واقع در صالح آباد و مدرسه جامع رشت به يادگيرى ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول پرداخت. و مدتى در يكى از حجره هاى طبقه اول مدرسه نايب الصدر، واقع در بازار زركشان سكونت داشت. تحصيلات مقدماتى را تا تاريخ 1312 ق. در مدارس رشت فرا گرفته، از آن پس به تحصيلات عاليه از صرف و نحو و معانى و بيان و منطق و مختصرى از اصول و فقه شروع نمود." او در سال 1322 ق. در عالى ترين درس دوره سطح حوزه علميه، كفاية الاصول شركت كرد. استادش آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضياء برى (1294 - 1357 ق.) مجتهد فرزانه صومعه سرا، جزو جوانترين مجتهدان گيلانى بود كه در 28 سالگى به اجتهاد رسيده بود. وى كه شاگرد آخوند خراسانى بود، تحت تأثير افكار انقلابى استادش رهبرى روحانيت رشت را در انقلاب مشروطه به عهده داشت. يونس نيز تحت تأثير افكار استادش از ابتداى نهضت مشروطه، به خيل مشروطه طلبان پيوست.

شاگرد استاد سرا ساليانى نيز در حوزه هاى علميه قزوين و تهران به فراگيرى علوم اسلامى اشتغال ورزيد. مى توان حدس زد كه وى در ماجراى فتح تهران در انقلاب مشروطه ( 1326 ق.) در حوزه علميه قزوين مشغول تحصيل بوده و همراه سپاه مشروطه طلبان گيلانى كه براى فتح تهران حركت كرده بودند، مدتى در پى فتح قزوين در اين شهر مانده است.

يونس مدتى در مدرسه صالحيه قزوين و مدتى نيز در مدرسه محموديه تهرانادامه تحصيل داد. با توجه به اينكه وى دوره سطح را قبل از انقلاب مشروطه فرا گرفته بود، مى توان حدس زد كه ساليانى نيز در حوزه هاى علميه قزوين و تهران، در درس خارج فقه و اصول شركت كرده باشد. تحصيل او در حوزه علميه تهران به احتمال زياد پس از فتح تهران (1327 ق.) يا پس از تعطيلى مجلس و اشغال ايران توسط روسيه به دنبال اولتيماتوم - كه وى مدتى به تهران تبعيد شده بود - ( 1330 ق.) بوده است. بنابراين گمان مى رود وى ده سال، (1324 - 1334 ق.) در درس خارج فقه و اصول شركت كرده باشد.

يونس در شكم ماهى

 بيداد پادشاهان قاجاريه و بى كفايتى آنان موجب شده بود تا مردم در انديشه قيام بر آيند. ستمهاى شاهزادگان كه بيشتر آنها فرمانروايى استانى از كشور را در دست داشتند، عياشيهاى شاه و سفرهاى پر مخارج او به فرنگ كه ثمره اش استقراض خارجى و به يغما رفتن منابع طبيعى و افزايش مالياتهاى سنگين و كمر شكن و ... بود، سبب برپايى انقلاب مشروطه به رهبرى روحانيت شد.

 مردم رشت از ابتداى انقلاب مشروطه قيام كردند. روحانيون رشت در اين قيام حضورى چشمگير داشتند. در آن زمان آيت الله سيد عبدالوهاب ضياء برى نايب رئيسى انجمن ايالتى گيلان بود. يونس طلبه اى جوان بود كه از ابتداى انقلاب مشروطه در رشت حضورى فعال داشت. وى براى طلبه ها سخنرانى مى كرد و آنها را به انقلاب دعوت مى نمود. حتى گفته شده است كه وى به طلبه ها آموزش نظامى مى داد. گيلان در جنبش مشروطيت بسيار پر تلاش بود. آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضياء برى رهبرى روحانيون رشت را در اين نهضت عظيم بر عهده داشت.

نخستين مجلس شوراى ملى ايران در هيجدهم شعبان 1324 ق. تشكيل شد. اما در سپيده دم 24 جمادى الاولى 1326 ق. به دستور محمد على شاه به توپ بسته شد. رهبران مشروطه در تهران، از جمله آيت الله سيد عبدالله بهبهانى و آيت الله سيد محمد طباطبايى دستگير شدند. بسيارى از روحانيون مشروطه خواه تبعيد يا زندانى شدند و برخى نيز به شهادت رسيدند. بدين سان استبداد تغیير شكل گرفت. مراجع تقليد نجف فتوا به بازگرداندن مشروطه دادند.

گيلان نيز خود را براى سركوب استبداد آماده مى ساخت. مشروطه خواهان گيلان در محرم 1326 ق. با ترور سردار افخم (حاكم گيلان) رشت را تصرف كرده، كنترل ادارات و سربازخانه ها را به دست گرفتند.

مشروطه طلبان گيلان براى فتح تهران به سوى قزوين حركت كردند. پيشتازان به فرماندى يونس در بين راه منجيل تا قزوين بارها با قواى دولت درگير شدند. خط شكنان مشروطه طلب به رهبرى وى توانستند تا قزوين پيش روند. در قزوين با رسيدن نيروهاى كمكى، جنگ سختى در گرفت. يونس در جنگلهاى قزوين رشادت شايانى از خود نشان داد. سرانجام دروازه قزوين گشوده شد و مشروطه طلبان آماده حركت به سوى تهران شدند. سران مشروطه گيلان يونس را در پى دلاوريهاى درخشانش در فتح قزوين به عضويت كميسيون جنگ انجمن ايالتى گيلان و به رياست مجاهدين گيلان منصوب كردند. يونس در فتح تهران نيز فرماندهى شمارى از رزمندگان را به عهده داشت. رزمندگان گيلانى به رهبرى او در كرج و على شاه عوض (شهريار) با سربازان حكومت مركزى به جنگ برخاستند.

در پى نبردهاى سهمگين، مشروطه طلبان گيلان پيروز شدند و در اين هنگامه سپاه مشروطه طلب اصفهان نيز به نزديك شهر تهران رسيدند. سرانجام مشروطه طلبان گيلان و اصفهان در 25 جمادى الاخر 1327 ق. تهران را تصرف كرده، به استبداد خاتمه دادند و محمد على شاه كه به روسيه گريخته بود، از سلطنت خلع و پسرش احمد ميرزا به سلطنت رسيد. يونس از خلافهاى برخى از سران مشروطه طلب آزرده بود. وى بدين علت پس از فتح قزوين به نشان اعتراض به رشت بازگشت. متأسفانه روشنفكران غربزده و فراماسون، فئودالها و خانها در ميان سران و رهبران مشروطه در تهران، اصفهان و گيلان نفوذ كرده بودند. ترور بيش از ده مجتهد طرفدار مشروطه مشروعه در رشت، قزوين، تهران و ... گوياى دستهاى پنهان در رهبرى مشروطه است.

فاتحان تهران در نخستين اقدام خود آيت الله شيخ فضل الله نورى را اعدام كردند. ميرزا كريم خان رشتى كه رياست كميته ستار رشت را بر عهده داشت و در زمره رهبران مشروطه گيلان بود، جاسوس سرويس اطلاعاتى انگليس بود. سپهدار تنكابنى، فئودال معروف، رياست نظامى مشروطه خواهان گيلانى را در فتح تهران در دست داشت. يپرم خان ارمنى ، قاتل شيخ فضل الله نورى نيز در سپاه مشروطه طلبان گيلان مسؤوليت داشت. مجلس دوم شوراى ملى در اول ذيقعده 1327 ق. افتتاح شد. مجلس دوم نيز توانست قوانينى وضع كند تا ساختار ادارى كشور بهبود يابد. مراجع تقليد نجف با ارسال پيامها در صدد هدايت انقلاب بر آمدند و از سويى محمد على شاه با كمك روسها و صدها نيروى مسلح، گمش تپه گرگان را اشغال كرده، براى فتح تهران آماده شد. يونس همراه شمارى از مشروطه خواهان گيلان در گمش تپه به نبرد با شورشيان پرداخت. وى در اين نبرد زخمى و اسير شد. به دستور محمد على شاه قرار شد وى را طعمه ماهيان كنند. اما خداند او را نجات داد. يونس در داخل قايقى كه او را به وسط دريا مى برد تا طعمه مرگ كند آيه (و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ...) مى خواند. همان آيه اى كه موجب رهايى حضرت يونس پيامبر از شكم ماهى شده بود.

مجلس در ماههاى آخر سال 1328 ق. تصويب كرد كه ايران از آمريكا مستشار مالى استخدام نمايد. آمريكا در آن عصر هنوز چهره اى استعمارى نداشت. مورگان شوستر آمريكايى به مدت سه سال به رياست خزانه درى كل كشور گماشته شد. اصلاحات مالى وى موجب شد تا روسيه به دولت ايران هشدار دهد كه اگر دولت ايران وى را اخراج ننمايد و تعهد ندهد كه فقط از روسيه و انگليس مستشار خارجى استخدام نمايد، تهران را اشغال خواهد كرد. مردم و مجلس به مخالفت با خواسته روسيه برخاستند. سربازان روسى با اشغال انزلى و رشت به دولت ايران هشدار اكيد دادند كه اگر در مدت 48 ساعت پيشنهاد آنان را قبول نكند، تهران را اشغال خواهند كرد. مجلس شوراى ملى به مخالفت با خواسته روسيه پرداخت. شهيد شيخ محمد خيابانى و شهيد سيد حسن مدرس با سخنرانيهاى پر شور نمايندگان را به مخالفت با پيشنهاد روسها بر انگيختند.

مردم تهران، تبريز و رشت به رهبرى روحانيون قيام كرده و عليه اين هشدار تو خالى بپا خاستند. آخوند خراسانى فتواى جهاد صادر كرد و همراه صدها نفر از طلاب و استادان حوزه علميه نجف براى دفاع از ايران آماده حركت شدند. مرگ مشكوك آخوند خراسانى در سپيده دم چهارشنبه 21 ذيحجه 1329 ق. (روزى كه قرار بود براى دفاع از ايران در برابر روسها به ايران بيايند) موجب تأخير حركت سپاه مشروطه طلب نجف شد. روحانيون ايرانى مقيم نجف چند روز پس از فوت آخوند، به كربلا آمده، آماده حركت به سوى ايران شدند. اما تلگراف دولت ايران مبنى بر پذيرفتن اولتيماتوم به همه چيز پايان بخشيد.

مجلس شوراى ملى تعطيل شد و صدها تن از رهبران مشروطه به دستور روسها زندانى و تبعيد شدند. يونس نيز جزو تبعيدشدگان بود. وى به يزد تبعيد شد اما در بين راه، در قم به همراه شمارى از تبعيدشدگان هفت ماه درنگ اجبارى كرد و پس از آن به تهران تبعيد شد. سربازان روسى در انزلى، رشت و تبريز به كشتار مردم پرداختند. به دستور روسها، آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضياء برى به پنج سال تبعيد به خارج از كشور محكوم شد. شيخ الاسلام لنگرودى در رشت و ثقه الاسلام در تبريز، در محرم 1330 ق. به دار آويخته شدند.

 روسها و انگليسيها بر اساس قرارداد 1907 م. ايران را بين خود تقسيم كردند. شمال ايران تا تهران در اشغال روسها بود و پس از جنگ جهانى اول در سال 1323 ق. انگليسيها در سال 1333 ق. با اشغال بوشهر، به سوى شيراز پيشروى كرده مناطق جنوبى و مركزى ايران را تحت سلطه خود گرفتند. يونس در سالهاى 1330 - 1333 ق. به دستور روسها در تبعيد بود و حق برگشت به زادگاهش را نداشت. وى در سال 1333 ق. مخفيانه به رشت بازگشت. حجة الاسلام سيد محمود روحانى، داماد آيت الله ملا محمد خمامى با وساطت نزد كنسولگرى روسيه در رشت نظر مساعد آنان را بر جواز اقامت يونس در رشت جلب كرد، البته به اين شرط كه وى در فعاليتهاى سياسى دخالتى نداشته باشد.

 يونس به ميرزا كوچك مشهور بود. برادرش ميرزا بزرگ نام داشت و به همين علت خاطر او را ميرزا كوچك مى خواندند. ميرزا پس از بازگشت از تبعيد، در انديشه قيامى فراگير بود. احمد شاه هنوز به سن قانونى نرسيده بود و نايب السلطنه به جاى او حكومت مى كرد. نايب السلطنه، نخست وزير و بسيارى از وزيران و امراى حكومت، فراماسون و نوكر انگليس بودند. فرمانروايان گيلان نيز تنها در انديشه خوشگذرانى بودند و سربازان روسى كه در پى اولتيماتوم، شمال ايران را اشغال كرده بودند، هنوز در اين منطقه جاى داشتند. ميرزا در صدد بود با گردآورى مجتهدان گيلانى در يك مبارزه با اشغالگران خارجى و دولت مستبد همه گيلانيان را به قيام فرا خواند. بدين منظور هيأت اتحاد اسلام را تشكيل داد. همه اعضاى اين هيأت روحانى بودند. آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضياء برى رياست اتحاد اسلام را بر عهده داشت. بدين سان هسته اوليه نهضت جنگل در سال 1333 ق، در نرگستان شكل گرفت. هيأت اتحاد اسلام مرامنامه اى در 9 ماده تصويب كرد كه بر اساس آن حكومت بايد در دست نمايندگان مردم باشد. مرامنامه داراى 34 ماده حقوقى، مدنى، انتخابات، كشاورزى، مالياتها، آموزش و پرورش، بهداشت و ... بود.

ميرزا كوچك با مشورت دكتر حشمت كه در لاهيجان طبابت مى كرد، تصميم گرفت پايگاهى در انبوه جنگلهاى گيلان براى آغاز عمليات نظامى عليه روسها تأسيس كند. در ابتدا اعضاى نهضت جنگل به صد نفر نمى رسيدند. سلاح آنان عبارت بود از داس، تبر، اسلحه هاى شكارى و تعدادى از اسلحه هاى قديمى يادگار مانده از نبردهاى مشروطه. اندك اندك جنگليها با شبيخون به سربازخانه هاى روسى در گيلان، به تفنگ و مهمات بيشترى مجهز شدند. دولت ايران تحت فشار روسها به سر كوبى نهضت جنگل پرداخت. روسها نيز با توپخانه و سربازان تا دندان مسلح به نبرد با جنگليها پرداختند. جنگليها در تلاش براى بيرون راندن اشغالگران روسى از كشور، در نبردهاى سهمگينى به دشمن تلفات وارد ساختند. شمار دشمن بيش از تعداد جنگليها بود و اسلحه و مهمات آنها هم به مراتب بيشتر. اما ايمان و شجاعت جنگليها سبب شد تا آنها در درگيريها پيروز باشند. دولت مركزى با اطلاعيه هاى فراوان مردم را از پيوستن به جنگليها و كمك به آنها بر حذر داشت. روسها نيز به وسيله اعلاميه ها به مردم گيلان اخطار كردند كه از پشتيبانى جنگليها بپرهيزند.

 پاسخ : زندگینامه ميرزا كوچك خان جنگلى

نخستين نبرد سنگين جنگليها با قواى دولتى در 26 محرم 1335 ق . در كسما شكل گرفت. جنگليها دشمن را تار و مار ساختند. روسها پس از شكست قواى دولت ايران، تصميم گرفتند خود عليه جنگليها وارد كارزار شوند. سيصد قزاق روسى به همراه پنجاه قزاق ايرانى با اسلحه و مهمات فراوان در ماكلوان با جنگليها درگير شدند. در اين نبرد نيز جنگليها پيروز شدند.

 روسها و دولت مركزى ايران پس از شكست در برابر جنگليها با تجهيز قواى خويش با چهار هزار قزاق و توپخانه روسها و هفتصد قزاق ايرانى به محاصره جنگليها پرداختند. جنگليها در اين نبرد تن به شكست داده، عقب نشينى كردند.

كسما مركز گردهمايى جنگليها شد و گوراب زرمخ پايگاه نظامى آنها بود. روز به روز بر شمار داوطلبان عضويت به نهضت جنگل افزوده مى شد. ارتش روسيه در سال 1917 م. در جنگ با آلمان شكست سنگينى را متحمل شد. انقلاب كمونيستى در روسيه پديد آمد. اما هنوز برخى از ژنرالهاى تزارى در برابر انقلاب سرخ مقاومت مى كردند. انگليس در جنگ جهانى با روسيه جزو گروه متفقين بود. انگليسيها از سوى عراق، به سمت جنوب ايران پيشروى كرد و تا همدان پيش آمده بودند. پس از مدتى توانستند قزوين را هم فتح نمايند. آنها در صدد بودند به حمايت از ژنرالهاى تزارى، با ارتش روسيه كه در شمال ايران بود، به باكو بروند. دولت انگلستان به نهضت جنگل پيغام داد كه در صورت اجازه عبور ارتش انگليس از گيلان به روسيه، بريتانيا حكومت ميرزا كوچك را در گيلان به رسميت خواهد شناخت. پاسخ ميرزا منفى بود. ميرزا حاضر نبود براى رسيدن به هدف مقدس خود دست يارى به سوى استعمار پير انگليس دراز كند.

ژنرال دنسترويل، فرمانده قواى انگليس در ايران كه تا قزوين پيش آمده بودند، با هيأت اتحاد اسلام به گفتگو پرداخت. اما نتيجه اى نداشت. بيچراخوف ، فرمانده قواى روسى در گيلان با انگليسيها همدست شد و در صدد اعزام نيروهايش با باكو براى قلع و قمع انقلاب كمونيستى گرديد. در پل منجيل سهمگين ترين نبرد نهضت جنگل بين جنگليها از يك طرف و روسها و انگليسيها از سوى ديگر شكل گرفت. تعداد نفرات و تجهيزات آنها به مراتب فزون تر از جنگليها بود. سرانجام دشمن پيروز شد و جنگليها با دادن تلفات سنگين عقب نشينى كردند.

انگليسيها و روسها پس از پيروزى در جنگ منجيل، به سوى انزلى به راه افتادند و توانستند رشت، مركز استان گيلان را اشغال كنند. هواپيماهاى انگليسى هر روز مواضع جنگليها را در فومن و صومعه سرا بمباران مى كردند. جنگليها در شوال 1336 ق. به زرادخانه انگليسيها در رشت كه در جاده چمار سرا -پسيخان- واقع شده بود شبيخون زدند. اما انگليسيها با كمك هواپيماها، توپخانه و اسلحه هاى سنگين توانستند آنان را به عقب نشينى وادار كنند. جنگليها هر روز، تقريباً در يك حمله چريكى به انگليسيها و روسها به آنان ضرباتى وارد مى ساختند. انگليسيها براى اينكه هر چه سريعتر به روسيه بروند، خواستار مذاكره با هيأت اتحاد اسلام و آتش بس شدند. نمايندگان هيأت اسلام و انگليس در 22 مرداد 1298 ش. در "صفه سر" رشت با هم به گفتگو نشسته، اعلام آتش بس نمودند. بر اساس مواد توافقنامه قرار شد كه جنگليها اجازه عبور به نيروهاى نظامى انگليس را بدهند و انگليسيها هم در امور داخلى ايران و گيلان دخالت نكنند.

زندگینامه میرزا کوچک خان جنگلى متوفاى ۱۳۰۰ ش

 

زندگینامه میرزا کوچک خان جنگلى متوفاى ۱۳۰۰ ش

 شاگرد (استاد سرا)

در سال ۱۲۹۸ ق . در خانه میرزا بزرگ ، در محله (استاد سراى ) رشت فرزندى دیده به جهان گشود که نامش را (یونس ) نهادند.یونس پس از آنکه خواندن و نوشتن را فرا گرفت ، در سنین نوجوانى یا جوانى وارد حوزه علمیه رشت شد و به فراگیرى علوم اسلامى اشتغال ورزید. یونس سالیانى در مدرسه حاجى حسن واقع در صالح آباد و مدرسه جامع رشت به یادگیرى ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول پرداخت .(۱۴۳۶) و مدتى در یکى از حجره طبقه اول مدرسه نایب الصدر، واقع در بازار زرکشان سکونت داشت .(۱۴۳۷) (تحصیلات مقدماتى را تا تاریخ ۱۳۱۲ ق . در مدارس رشت فرا گرفته ، از آن پس به تحصیلات عالیه از صرف و نحو و معانى و بیان و منطق و مختصرى از اصول و فقه شروع نمود.)

 او در سال ۱۳۲۲ ق . در عالى ترین درس دوره سطح حوزه علمیه ، کفایه الاصول شرکت کرد. استادش آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى (۱۲۹۴ – ۱۳۵۷ ق .) مجتهد فرزانه صومعه سرا، جزو جوانترین مجتهدان گیلانى بود که در ۲۸ سالگى به اجتهاد رسیده بود. وى که شاگرد آخوند خراسانى بود،(۱۴۳۹) تحت تاثیر افکار انقلابى استادش رهبرى روحانیت رشت را در انقلاب مشروطه به عهده داشت . یونس نیز تحت تاثیر افکار استادش از ابتداى نهضت مشروطه ، به خیل مشروطه طلبان پیوست .

شاگرد استاد سرا سالیانى نیز در حوزه هاى علمیه قزوین و تهران به فراگیرى علوم اسلامى اشتغال ورزید. مى توان حدس زد که وى در ماجراى فتح تهران در انقلاب مشروطه (۱۳۲۶ ق ) در حوزه علمیه قزوین مشغول تحصیل بوده و همراه سپاه مشروطه طلبان گیلانى که براى فتح تهران حرکت کرده بودند، مدتى در پى فتح قزوین در این شهر مانده است .

یونس مدتى در مدرسه صالحیه قزوین  و مدتى نیز در مدرسه محمودیه تهران  ادامه تحصیل داد. با توجه به اینکه وى دوره سطح را قبل از انقلاب مشروطه فرا گرفته بود، مى توان حدس زد که سالیانى نیز در حوزه هاى علمیه قزوین و تهران ، در درس خارج فقه و اصول شرکت کرده باشد. تحصیل او در حوزه علمیه تهران به احتمال زیاد پس از فتح تهران (۱۳۲۷ ق ) یا پس از تعطیلى مجلس و اشغال ایران توسط روسیه به دنبال اولتیماتوم – که وى مدتى به تهران تبعید شده بود – (۱۳۳۰ ق ) بوده است . بنابراین گمان مى رود وى ده سال ، (۱۳۲۴ – ۱۳۳۴ ق .) در درس خارج فقه و اصول شرکت کرده باشد.

 

 

یونس در شکم ماهى

بیداد پادشاهان قاجاریه و بى کفایتى آنان موجب شده بود تا مردم در اندیشه قیام بر آیند. ستمهاى شاهزادگان که بیشتر آنها فرمانروایى استانى از کشور را در دست داشتند، عیاشیهاى شاه و سفرهاى پر مخارج او به فرنگ که ثمره اش استقراض خارجى و به یغما رفتن منابع طبیعى و افزایش ‍ مالیاتهاى سنگین و کمر شکن و… بود، سبب برپایى انقلاب مشروطه به رهبرى روحانیت شد.

 مردم رشت از ابتداى انقلاب مشروطه قیام کردند. روحانیون رشت در این قیام حضورى چشمگیر داشتند. در آن زمان آیه الله سید عبدالوهاب ضیاء برى نایب رئیسى انجمن ایالتى گیلان بود. و یونس طلبه اى جوان بود که از ابتداى انقلاب مشروطه در رشت حضورى فعال داشت . وى براى طلبه ها سخنرانى مى کرد و آنها را به انقلاب دعوت مى نمود. حتى گفته شده است که وى به طلبه ها آموزش نظامى مى داد.

گیلان در جنبش مشروطیت بسیار پر تلاش بود. آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى رهبرى روحانیون رشت را در این نهضت عظیم بر عهده داشت .

 نخستین مجلس شوراى ملى ایران در هیجدهم شعبان ۱۳۲۴ ق تشکیل شد. اما در سپیده دم ۲۴ جمادى الاولى ۱۳۲۶ ق . به دستور محمد على شاه به توپ بسته شد.

رهبران مشروطه در تهران ، از جمله آیه الله سید عبدالله بهبهانى و آیه الله سید محمد طباطبایى دستگیر شدند. بسیارى از روحانیونمشروطه خواه تبعید یا زندانى شدند و برخى نیز به شهادت رسیدند. بدین سان استبداد سغیر شکل گرفت . مراجع تقلید نجف فتوا به بازگرداندن مشروطه دادند.

 گیلان نیز خود را براى سرکوب استبداد آماده مى ساخت . مشروطه خواهان گیلان در محرم ۱۳۲۶ ق . با ترور سردار افخم (حاکم گیلان ) رشت را تصرف کرده ، کنترل ادارات و سربازخانه ها را به دست گرفتند.

 مشروطه طلبان گیلان براى فتح تهران به سوى قزوین حرکت کردند. پیشتازان به فرماندى یونس در بین راه منجیل تا قزوین بارها با قواى دولت درگیر شدند . خط شکنان مشروطه طلب به رهبرى وى توانستند تا قزوین پیش روند. در قزوین با رسیدن نیروهاى کمکى ، جنگ سختى در گرفت . یونس در جنگلهاى قزوین رشادت شایانى از خود نشان داد. سرانجام دروازه قزوین گشوده شد و مشروطه طلبان آماده حرکت به سوى تهران شدند.

سران مشروطه گیلان یونس را در پى دلاوریهاى درخشانش در فتح قزوین به عضویت کمیسیون جنگ انجمن ایالتى گیلان و به ریاست مجاهدین گیلان منصوب کردند. یونس در فتح تهران نیز فرماندهى شمارى از رزمندگان را به عهده داشت . رزمندگان گیلانى به رهبرى او در کرج و على شاه عوض (شهریار) با سربازان حکومت مرکزى به جنگ برخاستند. در پى نبردهاى سهمگین ، مشروطه طلبان گیلان پیروز شدند و در این هنگامه سپاه مشروطه طلب اصفهان نیز به نزدیک شهر تهران رسیدند. سرانجام مشروطه طلبان گیلان و اصفهان در ۲۵ جمادى الاخر ۱۳۲۷ ق . تهران را تصرف کرده ، به استبداد خاتمه دادند و محمد على شاه که به روسیه گریخته بود، از سلطنت خلع و پسرش احمد میرزا به سلطنت رسید.

یونس از خلافهاى برخى از سران مشروطه طلب آزرده بود. وى بدین علت پس از فتح قزوین به نشان اعتراض به رشت بازگشت  متاسفانه روشنفکران غربزده و فراماسون ، فئودالها و خانها در میان سران و رهبران مشروطه در تهران ، اصفهان و گیلان نفوذ کرده بودند. ترور بیش از ده مجتهد طرفدار مشروطه مشروعه در رشت ، قزوین ، تهران و… گویاى دستهاى پنهان در رهبرى مشروطه است .

فاتحان تهران در نخستین اقدام خود آیه الله شیخ فضل الله نورى را اعدام کردند. میرزا کریم خان رشتى که ریاست کمیته ستار رشت را بر عهده داشت و در زمره رهبران مشروطه گیلان بود، جاسوس سرویس اطلاعاتى انگلیس بود. سپهدار تنکابنى ، فئودال معروف ، ریاست نظامى مشروطه خواهان گیلانى را در فتح تهران در دست داشت . یپرم خان ارمنى ، قاتل شیخ فضل الله نورى نیز در سپاه مشروطه طلبان گیلان مسئولیت داشت .

مجلس دوم شوراى ملى در اول ذیقعده ۱۳۲۷ ق . افتتاح شد. مجلس دوم نیز توانست قوانینى وضع کند تا ساختار ادارى کشور بهبود یابد. مراجع تقلید نجف با ارسال پیامها درصدد هدایت انقلاب بر آمدند و از سویى محمد على شاه با کمک روسها و صدها نیروى مسلح ، گمش تپه گرگان را اشغال کرده ، براى فتح تهران آماده شد. یونس همراه شمارى از مشروطه خواهان گیلان در گمش تپه به نبرد با شورشیان پرداخت . وى در این نبرد زخمى و اسیر شد. به دستور محمد على شاه قرار شد وى را طعمه ماهیان کنند. اما خداوند او را نجات داد.

یونس در داخل قایقى که او را به وسط دریا مى برد تا طعمه مرگ کند آیه (و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن …) مى خواند. همان آیه اى که موجب رهایى حضرت یونس پیامبر از شکم ماهى شده بود.

 مجلس در ماههاى آخر سال ۱۳۲۸ ق . تصویب کرد که ایران از آمریکا مستشار مالى استخدام نماید. آمریکا در آن عصر هنوز چهره اى استعمارى نداشت . مورگان شوستر آمریکایى به مدت سه سال به ریاست خزانه دارى کل کشور گماشته شد. اصلاحات مالى وى موجب شد تا روسیه به دولت ایران هشدار دهد که اگر دولت ایران وى را اخراج ننماید و تعهد ندهد که فقط از روسیه و انگلیس مستشار خارجى استخدام نماید، تهران را اشغال خواهد کرد.

مردم و مجلس به مخالفت با خواسته روسیه برخاستند. سربازان روسى با اشغال انزلى و رشت به دولت ایران هشدار اکید دادند که اگر در مدت ۴۸ ساعت پیشنهاد آنان را قبول نکند، تهران را اشغال خواهند کرد. مجلس ‍ شوراى ملى به مخالفت با خواسته روسیه پرداخت . شهید شیخ محمد خیابانى و شهید سید حسن مدرس با سخنرانیهاى پر شور نمایندگان را به مخالفت با پیشنهاد روسها بر انگیختند.

مردم تهران ، تبریز و رشت به رهبرى روحانیون قیام کرده و علیه این هشدار تو خالى بپا خاستند. آخوند خراسانى فتواى جهاد صادر کرد و همراه صدها نفر از طلاب و استادان حوزه علمیه نجف براى دفاع از ایران آماده حرکت شدند. مرگ مشکوک آخوند خراسانى در سپیده دم چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق . (روزى که قرار بود براى دفاع از ایران در برابر روسها به ایران بیایند) موجب تاخیر حرکت سپاه مشروطه طلب نجف شد. روحانیون ایرانى مقیم نجف چند روز پس از فوت آخوند، به کربلا آمده ، آماده حرکت به سوى ایران شدند. اما تلگراف دولت ایران مبنى بر پذیرفتن اولتیماتوم به همه چیز پایان بخشید.

مجلس شوراى ملى تعطیل شد و صدها تن از رهبران مشروطه به دستور روسها زندانى و تبعید شدند. یونس نیز جزو تبعید شدگان بود. وى به یزد تبعید شد اما در بین راه ، در قم به همراه شمارى از تبعید شدگان هفت ماه درنگ اجبارى کرد و پس از آن به تهران تبعید شد.

سربازان روسى در انزلى ، رشت و تبریز به کشتار مردم پرداختند. به دستور روسها، آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى به پنج سال تبعید به خارج از کشور محکوم شد.شیخ الاسلام لنگرودى در رشت و ثقه الاسلام در تبریز، در محرم ۱۳۳۰ ق . به دار آویخته شدند.

روسها و انگلیسیها بر اساس قرارداد ۱۹۰۷ م . ایران را بین خود تقسیم کردند. شمال ایران تا تهران در اشغال روسها بود. و پس از جنگ جهانى اول در سال ۱۳۲۳ ق . انگلیسیها در سال ۱۳۳۳ ق . با اشغال بوشهر، به سوى شیراز پیشروى کرده مناطق جنوبى و مرکزى ایران را تحت سلطه خود گرفتند.

یونس در سالهاى ۱۳۳۰ – ۱۳۳۳ ق . به دستور روسها در تبعید بود و حق برگشت به زادگاهش را نداشت . وى در سال ۱۳۳۳ ق . مخفیانه به رشت بازگشت . حجه الاسلام سید محمود روحانى ، داماد آیه الله ملا محمد خمامى با وساطت نزد کنسولگرى روسیه در رشت نظر مساعد آنان را بر جواز اقامت یونس در رشت جلب کرد، البته به این شرط که وى در فعالیتهاى سیاسى دخالتى نداشته باشد.

میرزا کوچک

یونس به میرزا کوچک مشهور بود. پردش میرزا بزرگ نام داشت و به همین علت خاطر او را میرزا کوچک مى خواندند. میرزا پس از بازگشت از تبعید، در اندیشه قیامى فراگیر بود. احمد شاه هنوز به سن قانونى نرسیده بود و نایب السلطنه به جاى او حکومت مى کرد. نایب السلطنه ، نخست وزیر و بسیارى از وزیران و امراى حکومت ، فراماسون و نوکر انگلیس بودند. فرمانروایان گیلان نیز تنها در اندیشه خوشگذرانى بودند و سربازان روسى که در پى اولتیماتوم ، شمال ایران را اشغال کرده بودند، هنوز در این منطقه جاى داشتند.

 میرزا درصدد بود با گردآورى مجتهدان گیلانى در یک مبارزه با اشغالگران خارجى و دولت مستبد همه گیلانیان را به قیام فرا خواند. بدین منظور هیات اتحاد اسلام را تشکیل داد. همه اعضاى این هیات روحانى بودند. آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى ریاست اتحاد اسلام را بر عهده داشت .(۱۴۴۷) بدین سان هسته اولیه نهضت جنگل در سال ۱۳۳۳ ق ، در نرگستان (۱۴۴۸) شکل گرفت .(۱۴۴۹) هیات اتحاد اسلام مرامنامه اى در نه ۹ ماده تصویب کرد که بر اساس آن حکومت باید در دست نمایندگان مردم باشد. مرامنامه داراى ۳۴ ماده حقوقى ، مدنى ، انتخابات ، کشاورزى ، مالیاتها، آموزش و پرورش ، بهداشت و… بود.

میرزا کوچک با مشورت دکتر حشمت که در لاهیجان طبابت مى کرد، تصمیم گرفت پایگاهى در انبوه جنگلهاى گیلان براى آغاز عملیات نظامى علیه روسها تاسیس کند. در ابتدا اعضاى نهضت جنگل به صد نفر نمى رسیدند. سلاح آنان عبارت بود از داس ، تبر، اسلحه هاى شکارى و تعدادى از اسلحه هاى قدیمى یادگار مانده از نبردهاى مشروطه . اندک اندک جنگلیها با شبیخون به سربازخانه هاى روسى در گیلان ، به تفنگ و مهمات بیشترى مجهز شدند.

دولت ایران تحت فشار روسها به سرکوبى نهضت جنگل پرداخت . روسها نیز با توپخانه و سربازان تا دندان مسلح به نبرد با جنگلیها پرداختند. جنگلیها در تلاش براى بیرون راندن اشغالگران روسى از کشور، در نبردهاى سهمگینى به دشمن تلفات وارد ساختند. شمار دشمن بیش از تعداد جنگلیها بود و اسلحه و مهمات آنها هم به مراتب بیشتر. اما ایمان و شجاعت جنگلیها سبب شد تا آنها در درگیریها پیروز باشند. دولت مرکزى با اطلاعیه هاى فراوان مردم را از پیوستن به جنگلیها و کمک به آنها بر حذر داشت . روسها نیز به وسیله اعلامیه ها به مردم گیلان اخطار کردند که از پشتیبانى جنگلیها بپرهیزند.

نخستین نبرد سنگین جنگلیها با قواى دولتى در ۲۶ محرم ۱۳۳۵ ق . در کسما شکل گرفت . جنگلیها دشمن را تار و مار ساختند.

 روسها پس از شکست قواى دولت ایران ، تصمیم گرفتند خود علیه جنگلیها وارد کارزار شوند. سیصد قزاق روسى به همراه پنجاه قزاق ایرانى با اسلحه و مهمات فراوان در ماکلوان با جنگلیها درگیر شدند. در این نبرد نیز جنگلیها پیروز شدند.

 روسها و دولت مرکزى ایران پس از شکست در برابر جنگلیها با تجهیز قواى خویش با چهار هزار قزاق و توپخانه روسها و هفتصد قزاق ایرانى به محاصر جنگلیها پرداختند.جنگلیها در این نبرد تن به شکست داده ، عقب نشینى کردند.

 کسما مرکز گردهمایى جنگلیها شد و گوراب زرمخ پایگاه نظامى آنها بود. روز به روز بر شمار داوطلبان عضویت به نهضت جنگل افزوده مى شد.

ارتش روسیه در سال ۱۹۱۷ م . در جنگ با آلمان شکست سنگینى را متحمل شد. انقلاب کمونیستى در روسیه پدید آمد. اما هنوز برخى از ژنرالهاى تزارى در برابر انقلاب سرخ مقاومت مى کردند. انگلیس در جنگ جهانى با روسیه جزو گروه متفقین بود. انگلیسیها از سوى عراق ، به سمت جنوب ایران پیشروى کرد. و تا همدان پیش آمده بودند. پس از مدتى توانستند قزوین را هم فتح نمایند آنها درصدد بودند به حمایت از ژنرالهاى تزارى ، با ارتش روسیه که در شمال ایران بود، به باکو بروند. دولت انگلستان به نهضت جنگل پیغام داد که در صورت اجازه عبور ارتش انگلیس از گیلان به روسیه ، بریتانیا حکومت میرزا کوچک را در گیلان به رسمیت خواهد شناخت . پاسخ میرزا منفى بود. میرزا حاضر نبود براى رسیدن به هدف مقدس خود دست یارى به سوى استعمار پیر انگلیس دراز کند.

ژنرال دنسترویل ، فرمانده قواى انگلیس در ایران که تا قزوین پیش آمده بودند، با هیات اتحاد اسلام به گفتگو پرداخت . اما نتیجه اى نداشت . بیچراخوف ، فرمانده قواى روسى در گیلان با انگلیسیها همدست شد و درصدد اعزام نیروهایش با باکو براى قلع و قمع انقلاب کمونیستى گردید. در پل منجیل سهمگین ترین نبرد نهضت جنگل بین جنگلیها از یک طرف و روسها و انگلیسیها از سوى دیگر شکل گرفت .

تعداد نفرات و تجهیزات آنها به مراتب فزون تر از جنگلیها بود. سرانجام دشمن پیروز شد و جنگلیها با دادن تلفات سنگین عقب نشینى کردند.انگلیسیها و روسها پس از پیروزى در جنگ منجیل ، به سوى انزلى به راه افتادند و توانستند رشت ، مرکز استان گیلان را اشغال کنند. هواپیماهاى انگلیسى هر روز مواضع جنگلیها را در فومن و صومعه سرا بمباران مى کردند.

جنگلیها در شوال ۱۳۳۶ ق . به زرادخانه انگلیسیها در رشت که در جاده چمار سرا – پسیخان واقع شده بود شبیخون زدند. اما انگلیسیها با کمک هواپیماها، توپخانه و اسلحه هاى سنگین توانستند آنان را به عقب نشینى وادار کنند. جنگلیها هر روز، تقریبا در یک حمله چریکى به انگلیسیها و روسها به آنان ضرباتى وارد مى ساختند.

 

 

انگلیسیها براى اینکه هر چه سریع تر به روسیه بروند، خواستار مذاکره با هیات اتحاد اسلام و آتش بس شدند. نمایندگان هیات اسلام و انگلیس در ۲۲ مرداد ۱۲۹۸ ش . در (صفه سر) رشت با هم به گفتگو نشسته ، اعلام آتش بس نمودند. بر اساس مواد توافقنامه قرار شد که جنگلیها اجازه عبور به نیروهاى نظامى انگلیس را بدهند و انگلیسیها هم در امور داخلى ایران و گیلان دخالت نکنند.

جنگ جهانى اول پایان یافت . انگلیسیها، مغرور از پیروزى بودند. وثوق الدوله ، عامل سر سپرده انگلیسیها به نخست وزیرى ایران گماشته مى شود. وثوق الدوله براى اجراى مقاصد شوم خود، به نیرنگ متوسل شده ، به میرزا کوچک پیغام صلح مى دهد، ولى پس از ناامیدى از جنگلیها تیمور تاش ، را به استاندارى گیلان مى گمارد تا وى بتواند نهضت جنگل را نابود سازد. تیمور تاش ، جلادترین فرمانرواى گیلان به قلع و قمع جنگلیها پرداخت . دهها نفر به جرم کمک مالى به جنگلیها اعدام و صدها نفر زندانى شدند.

 روز به روز جنگلیها در وضعیت بدترى قرار مى گیرند. قزاقان روسى و ایرانى به پشتیبانى سربازان انگلیسى کوههاى گیلان را زیر پاى گذاشته تا به قلع و قمع جنگلیها بپردازند.

 تسلیم شدن حاج احمد کسمایى (از مشاوران میرزا کوچک و از رهبران نهضت جنگل ) و تسلیم شدن و شهادت دکتر حشمت ، براى میرزا کوچک و نهضت جنگل بسیار کمر شکن بود.

 در همین روزنامه جنگل به افشاگرى مى پردازد و پرده از خیانتهاى وثوق الدوله بر مى دارد. پس از مدتى ، اعلام خطر روزنامه جنگل بر همگان هویدا مى شود. وثوق الدوله با امضاى قرارداد ۱۹۱۹ میلادى با انگلیسیها، ایران را به صورت مستعمره بریتانیا قرار مى دهد.

 روزنامه جنگل (ارگان رسمى نهضت جنگل ) به مخالفت با این قرارداد مى پردازد.شیخ محمد خیابانى و آیه الله سید حسن مدرس در مجلس چهارم شوراى ملى به مخالفت با قرارداد مى پردازند.

شیخ محمد خیابانى در تبریز علیه قرارداد ۱۹۱۹ م . قیام مى کند. مردم به حمایت از او بر مى آیند. خیابانى نماینده اى به گیلان مى فرستد تا با اتحاد با نهضت جنگل علیه دولت مرکزى همکارى نمایند. نماینده وى با هیات اتحاد اسلام به گفتگو مى نشیند و پیام خیابانى را به آنها مى رساند. هیات اتحاد اسلام پس از شور و بررسى نظر خود را اعلام مى دارند. اما متاسفانه تلاش خیابانى با مرگ ناگهانى و مشکوک نماینده اش در (زیده ) ناکام مى ماند.

آیه الله سید حسن مدرس در استفتایى که در جمادى الثانى ۱۳۳۹ ق . از ایشان مى شود، به پشتیبانى از نهضت جنگل مى پردازد. در قسمتى از فتواى تاریخى وى آمده است . (جلوگیرى از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتى بوده بس مقدس که به هر مسلمانى لازم . خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نمایند.)

نهضت جنگل بحرانى ترین وضعیت خود را در طول قیام پشت سرگذارد. جنگلیها از جنگ و بى خانمانى خسته شده بودند. روز به روز از شمار جنگلیها کاسته مى شد. در همین هنگام فرمانده قزاقهاى روسى در تهران در نامه اى به میرزا کوچک خواستار تسلیم وى مى شود. پاسخ دندان شکن میرزا و نثر زیباى او مى طلبد که متن نامه فرمانده قزاقخانه و پاسخ میرزا را بیاوریم .

 

 

جناب میرزا کوچک خان

 

 

از آنجایى که دولت علیه ایران ، شخص مرا که رئیس آتریاد تهران و چند سال است به ایران به درستى و راستى خدمتگزار هستم جهت قلع و قمع ریشه فساد جنگل تعیین فرموده … هرگاه جناب عالى را در محکمه عدل الهى حاضر نمایند و سوال و جواب شود که آنچه خسارات و تلفات به اهالى بیچاره از بدوالى ختم ، وارد آمده ؛ مسوول درگاه الهى کیست ، گمان مى کنم انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهى است انسان کامل براى فایده موهوم راضى بدین مسوولیت بزرگ نمى شود و نیز به من هم این طور دستگیر شده است که با آن صفات عالى شما، براى شخص ‍ خود راضى به اذیت مسلمین بیچاره نخواهید بود. لذا با کمال اطمینان و قول شرف نظامى و خداى یکتا قسم است چنانچه به اردوى قزاق ایران و به من پناهنده شوى و حرف مرا بپذیرى ، قول مى دهم که وسایلى فراهم داریم که بقیه عمر خود را با کمال احترام و با مشاغل عالى به آسودگى زندگانى نمائى … محلى را براى ملاقات و حرف آخر معین کنید که در آن محل با شما ملاقات شود تا رفع اشتباهات افواهى شده باشد.

 رتمستر کیکاچینکوف – رئیس اتریاد طهران

پاسخ میرزا کوچک :

 

 

هو الحق

 

به تاریخ لیله ۲۲ شهر ذى حجه الحرام ۱۳۳۷ جناب رئیس اتریاد طهران – رتمستر کیکاچینکوف .

 دیر آمدى اى نگار سر مست !…

 وجدانم به من امر مى کند در استخلاص مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبى است ، کوشش کنم شما مى فرمایید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هر که و هر چه هست باید قلع و قمع نمود تا داراى منصب و مقام گردد بنده عرض مى کنم . تاریخ عالم به ما اجازه مى دهد هر دولتى که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجى نجات دهد، وظیفه ملت است که براى خلاصى وطنش قیام کند اما کابینه حاضر مى گوید: من به محض استفاده شخصى باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس ‍ بفروشم . در قانون اسلام مدون است که کفار وقتى به ممالک اسلامى مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولى دولت انگلیس فریاد مى کشد که من اسلام و انصاف نمى شناسم ، باید دول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشووم خود سازم

با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعى کنم گو آنکه کروره نفوس و نوامیس و مال ضایع شود، در مقابل جوابى را که موسى به فرعون و محمد به ابوجهل و سایر مقننین و قائدین آزادى و روحانى در محکم عدل الهى مى دهند، من هم مى دهم .

 بنده و همراهانم ، شما و پیروانت در این دو خط مخالف مى رویم ، باید دید عقلاى عالم به جسد کشته ما مى خندند و یا به فاتحیت شما تحسین مى کنند؟! فرضا به تمام مراتب فوق احتمال کذب رود، یعنى بنده حقیقه یک فرد جاه طلب نفسانى تصور شده ، به مواعید جناب عالى متمایل گردم ؛ آن وقت عرض مى کنم کسانى که تسلیم گردیده و ورقه ممهور دولت را در دست داشته ، همه را به دار آویخته ، حبس کرده و یا تبعید نمودید. بنده را با چه رو بعد از این عملیات باز تکلیف به تسلیم شدن نمایید؟ در خاتمه که در خواس ملاقات کرده بودید عرض مى کنم اشخاصى که داراى شرافت قولى نیستند ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل بدر و بیرون است فقط بین ما و شما را باید خداوند حکم فرماید. کوچک جنگلى .

بامداد روز سه شنبه ۲۸/۲/۱۲۹۹ ش . /۲۹ شعبان ۱۳۳۸ ق . ناوهاى روسى سواحل بندر انزلى را به توپ مى بندند. نیروهاى نظامى انگلیس که براى رفتن به روسیه و سرکوبى انقلاب کمونیستى روسیه ، انزلى را اشغال کرده بودند، بسرعت عقب نشینى کرده ، روسیها انزلى را به تصرف در مى آورند. عقب نشینى مشکوک انگلیسیها خبر از نقشه از پیش طرح شده روسها و انگلیسیها را مى داد. احتمال مى رود که انگلیس و شوروى در پى یک توافق پنهانى درصدد اجراى قرارداد ۱۹۱۹ م . بودند.

روسها به نهضت جنگل امید بسته بودند. آنها مى خواستند از این آب گل آلود ماهى بگیرند. کمونیستهاى روسى به میرزا کوچک پیغام مى دهند که حاضرند با آنها همکارى نمایند. پیشنهاد همکارى روسها در هیات اتحاد اسلام ، در کنگره مطرح و توافق مى شود که میرزا کوچک از سوى این هیات براى مذاکره با روسها به انزلى برود. میرزا در انزلى با استقبال چشمگیر مردم انزلى رو به رو مى شود و سپس به مذاکره با روسها مى پردازد.

میرزا کوچک با روسها در موارد زیر به توافق مى رسد:

 ۱٫ تاسیس حکومت جمهورى انقلابى در گیلان

 ۲٫ عدم مداخله شوروى در ایران

 ۳٫ عدم اجراى اصول کمونیزم و منوع بودن تبلیغات کمونیستى در گیلان

 بامداد روز جمعه ، شانزدهم رمضان ۱۳۳۸ ق . جنگلیها وارد رشت – که انگلیسیها از آنجا عقب نشینى کرده بودند مى شوند و حکومت جمهورى را در گیلان اعلام مى نمایند.

تاسیس حکومت جمهورى انقلابى در گیلان ثمره پر بار مبارزات نهضت جنگل است . بر اساس توافق میرزا کوچک و روسها، کمیته اى مرکب از جنگلیها و روسها اعضاى کمیته انقلاب را تشکیل مى دادند. میرزا کوچک سر کمیسر و کمیسر جنگ این کمیته انتخاب شد.

 با کنار رفتن هیات اتحاد اسلام از صحنه رهبرى نهضت جنگل ، کمونیستها اندک اندک پستهاى کلیدى را در دست مى گیرند. احسان الله خان دوستدار و خالو قربان که رهبرى نظامى کردهاى نهضت جنگل را بر عهده داشتند، داراى افکار کمونیستى بودند. روسها به توافق خود با میرزا کوچک پاى بند نبوده ، در رشت به تبلیغات کمونیستى مى پرداختند. مردم متدین گیلان که تا پیش از تاسیس جمهورى انقلابى در گیلان با بذل جان ، مال و فرزند از هیچ کوششى در کمک به نهضت جنگل دریغ نداشتند، با دیدن تبلیغات کمونیستى از حمایت از نهضت جنگل دلسرد شدند.

مجتهدان گیلانى که بنیانگذار هیات اتحاد اسلام و رهبران نهضت جنگل ، و از ابتداى نهضت همراه نهضت بودند، به کنج مسجد و حوزه علمیه پناه آورده ، خود را کنار کشیدند. صدها نفر از کمونیستهاى روسى به گیلان آمده ، به تبلیغات کمونیستى پرداختند. به دنبال اوج گیرى تبلیغات کمونیستى در گیلان و اقدامات خود سرانه روسها و کمونیستهاى ایرانى در گیلان ، و طرح نقشه ترور میرزا و دستگیرى همفکرانش ، میرزا کوچک در روز جمعه ۲۲ شوال ۱۳۸۸ ق . – ۱۸/۴/۱۲۹۹ ش . به نشان اعتراض به فومن رفت و اعلام کرد تا زمانى که جلو اقدامهاى کمونیستها گرفته نشود، به رشت بر نخواهد گشت .

کودتاى سرخ در رشت از سوى روسها شکل گرفت . بسیارى از یاران میرزا کوچک دستگیر شدند. هیات دولت انقلابى جدید در رشت تشکیل شد و احسان الله خان به سمت سر کمیسر و خالو قربان به عنوان کمیسر جنگ پیشه ورى به عنوان کمیسر کشور انتخاب شد.

کمونیستهاى ایرانى درصدد اجراى کمونیسم در ایران و تاسیس جمهورى سوسیالیست در گیلان بودن . کودتا چیان کمونیست در پى دستگیرى و کشتن همه همفکران میرزا کوچک بر مى آیند و کودتا گران در جنگلهاى گیلان به جنگ با یاران میرزا کوچک مى پردازند.

 میرزا کوچک در نامه هایى به رهبران کمونیستها در شوروى ، جنایتهاى کمونیستهاى ایرانى در گیلان و شرح کودتاى آنها را بازگو مى نماید. در یکى از این نامه ها که در تاریخ ۱۵ ذیقعده ۱۳۳۸ ق . نوشته شده ، آمده است :

(مع الاسف تصوراتمان به عکس نتیجه داد. هنوز اطراف گیلان را قشون شاه پرست و عناصر مستبد احاطه دارند و هنوز قشون انگلیس از حدود گیلان خارج نشده و مسائل حیاتى بین ما و شما حل نگردیده است و با این احوال شما در رشت و انزلى به اختلاف ، حتى به منازعه شروع نموده اید

اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهاى دنیا حالى کنیم که وعده هاى شما همه اش پوچ و عارى از صحت و صداقت اند. به نام سوسیالیزم اعمالى را مرتکب شده اید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایه دارى انگلیس است …)

کودتاگران در رشت ، انزلى و دیگر شهرها و روستاهاى گیلان به یاران میرزا کوچک یورش مى برند و بسیارى از آنها را شهید، زخمى و اسیر مى کنند. در شهرها و روستاهاى گیلان به غارت اموال مردم مى پردازند و تمامى ادارات رشت و انزلى را تصرف مى کنند. دولت مرکزى از اختلاف در نهضت جنگل استفاده مى برد و با تمام قوا به سوى رشت به پیش مى تازد و موفق مى شود در ۳۰/۴/۱۲۹۹ ش . (دو هفته پس از کودتاى سرخ ) رشت را از تصرف کودتا چیان آزاد سازد. کودتا گران با پشتیبانى روسها موفق به تصرف دوباره رشت مى شوند.

چهار ماه ، میرزا در جنگل به سر مى برد. در طول این مدت وى با نامه هاى فراوان به رهبران کمونیستها در شوروى ، فرستاده آنها را از اعمال روسها در گیلان با اطلاع مى سازد.

 کودتا گران در آبان ۱۲۹۹ ش . پیام آشتى براى میرزا کوچک مى فرستند. میرزا در پاسخ نامه آنها چنین مى نویسد:(… بدون اطلاع کمیته و شوراى انقلاب ، قشون از روسیه وارد شد. تبلیغات کمونیستى آغاز و متعاقبش دخالتها و اذیتها و پس از کودتاى شب چهارم ذیقعهد ۳۹ (۱۳) و گرفتن زمام امور در دست و تصرف اموال مردم و تعرض ‍ به

مرا خائن ، بد عهد، بى وفا و دزد خواندید و راضى نشدید در بیغوله ها و زوایاى جنگل آسوده و بى طرف بمانم ، به تعقیبمان آمدید.

دو ماه زمام انقلاب را به معیت یکدیگر به طور ملایمت در دست داشتیم . منجیل تا لوشان فتح شدند. از طرف دیلمان ، قزوین در تهدید بود. گیلانیان با میل و رغبت کمک فکرى و مالى مى کردند. از تمام نقاط مملکت نداى مساعدت بلند بود. قرارداد معروف موقوف الاجراء و شاه ایران در مقام تغییر پایتخت از طهران به اصفهان بر آمد. انگلیسیها از قزوین شروع به عقب نشینى کردند. به همان حال اگر باقى مانده بودیم ، فتح مرکز (تهران ) امکان پذیر مى گشت .

 اکنون سه ماه و نیم است که زمام انقلاب در دست شماهاس . گیلان وسیع و پر نعمت به صورتى در آمده که از تهیه معاشش عاجز است و شما نیز از یک شهر گدا، مخارج بلدیه را به زحمت تهیه مى کنید. اگر نظر دقتى به خارج از محوطه رشت بیفکنید، مى بینید که هزاران نفر از ترس غارت و کشته شدن و ننگ ناموس در جاده هاى قزوین و جنگلهاى گیلان آواره اند و چقدرشان نفله شده و مرده اند در نتیجه این اوضاع ، انگلیسیها که از قزوین در حال عقب نشینى بودند، تا رستم آباد جلو آمدند. شاه ایران به عوض تغییر پایتخت به تجهیز قوا پرداخت . تعرض را شروع نمود. پس از دوبار عقب نشینى تا انزلى ، مجددا رشت را تصرف ، اما هنوز نتوانسته اید تا رستم آباد پیشروى نمایید. شعله آزادى تبریز در نتیجه این مخالفتها خاموش شد

نام سوسیالیست و بلشویک به حدى منفور شده که کسى حتى در خواب میل ندارد آن را بشنود… حاجى شیخ محمد حسن و میرزا عبدالحسین خان را در انزلى دستگیر کردید… شیخ عبدالله خان در رشت شهید شد

من اگر چه در گوشه جنگل منزوى ام ، لیکن از اوضاع جهان بى اطلاع نیستم و یک نمونه اش را که در کشور ما روى داده است ، براى استحضارتان مى نویسم : انگلیسیها پیشنهاداتى به دولت ایران داده و جنگ با بلشویکها را به عهده گرفته اند. پیشنهادات مزبور از این قرارند:

 ۱٫ امضاء و اجراى قرارداد معروف (قرارداد ۱۹۱۹ م .)

 ۲٫ تشکیل پارلمانى از وکلایى که در دوره زمامدارى وثوق الدوله انتخاب شده بودند.

 ۳٫ تسلیم قزاقخانه به انگلیسیها و اخراج صاحب منصبان روس . کابینه مشیر الدوله این پیشنهادات را نپذیرفت و استعفا داد. شاه قبول نموده ، سپهدار رشتى را مامور تشکیل کابینه و اجراى پیشنهادات مزبور نمود.

در سوم اسفند ۱۲۹۹ ش .، قزاقان ایرانى ، به فرماندهى رضاخان از قزوین به تهران حمله برده ، پایتخت را تصرف مى کنند. کودتاى سوم اسفند را انگلیسیها طرح و رهبرى کرده بودند. سید ضیاء که تمایلات شدید انگلیسى داشت ، به نخست وزیرى و رضا خان به عنوان سردار سپه انتخاب مى شود. احسان الله خان و خالو قربان به فومن مى آیند و با میرزا کوچک آشتى مى کنند. کمیته جدید انقلاب به ریاست میرزا کوچک در مرداد ۱۳۰۰ ش . تشکیل مى شود. در این کمیته روسها هیچ پستى ندارند. قرار مى شود کمیته جدید انقلاب ، هفته اى یک بار در روستاى (ملا سرا) برگزار گردد. میرزا کوچک در فومن به سر مى برد و شمارى اندک از جنگلیها باقى مى مانند. گروهى از آنها شهید، زخمى یا دستگیر شده ، و بسیارى هم رفاه را برگزیده ، دست از جنگ مى کشند. خالو قربان و حیدر خان عمو اوغلى در پى توطئه اى دیگر براى کشتن میرزا کوچک و به دست گرفتن قدرت بر مى آیند. اما این بار میرزا پیشدستى کرده ، توطئه را در نطفه خفه مى کند. بدین سان میرزا کوچک با تعدادى انگشت شمار از یارانش به جنگلهاى انبوه گیلان پناه مى برد.

رضا خان با تمام قوا در پى سرکوبى نهضت جنگل مى آید و رشت را از تصرف کردها بیرون مى آورد. خالو قربان خود را به رضا خان تسلیم مى کند و به درجه سرهنگى مفتخر مى شود. سید جلال چمنى و سید محمد تولمى نیز تسلیم مى شوند. اینک رضا خان با همراهى نیروهایى که تار و پود جنگل را مى شناسند و سالیانى در کنار میرزا کوچک اند، به دنبال دستگیرى میرزا کوچک بر مى آید.

 پاییز ۱۳۰۰ ش . بسیار زرد و فصل برگ ریزان بود. یاران همه رفته بودند و میرزا تنها مانده بود. تنها تنى چند از یاران وفادارش با او بودند. میرزا در یکى از آخرین نامه هایش به یکى از دوستان مى نویسد:

(اتکاى من و همراهانم به خداوند دادگرى است که در بسیارى از این ممالک حفظم نموده است … افسوس مى خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعین را نشناخته اند.)

 تنهاترین سردار

نخستین سال قرن چهاردهم هجرى شمسى در سوگ یاران شهیدش چون ابر مى گریست . او به یاد آخرین سردار شهیدش شیخ محمد خیابانى اشک مى ریخت . میرزا در آذر ۱۳۰۰ ش . به سوى کوههاى خلخال به راه افتاد تا بتواند در آنجا دوستان قدیمش را گرد آورد و دوباره قیام را آغاز نماید. اما برف بى امان مى بارید. شلاق بادهاى سرد کوههاى بلند گیلان بر صورت رنج کشیده اش فرود مى آمد. سرانجام سردار جنگل در یازدهم آذر ۱۳۰۰ ش . در کوههاى گیلوا، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پیکرش در زیر برف و بوران یخ زده بود. ساعتى بعد به دستور خان طالش ‍ سرش را از تن جدا کرده ، به رشت آوردند . خالو قربان ، یار دیروز میرزا سرش را به تهران آورد و به رضا خان تسلیم نمود. سر میرزا را در گورستان حسن آباد تهران دفن کردند. پس از آن ، یکى از یاران میرزا، مخفیانه سرش را به رشت آورد، در کنار پیکرش در (سلیمان داراب ) رشت به خاک سپرد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

شهادت میرزا کوچک خان جنگلی / قیام سبز

 

شهادت میرزا کوچک خان جنگلی / قیام سبز

پايگاه حوزه

 پدید آورنده : ابوالحسن مسیب نژاد ،

اشاره

 

در دومین سال جنگ جهانی اول، وقایعی در گیلان رخ داد که به نهضت جنگل یا انقلاب گیلان معروف گشت. رهبر این نهضت، میرزا کوچک خان جنگلی بود، مردی از تبار روحانیان، آزادی خواهان و استقلال طلبان که از طبقه محروم، ولی باایمان برخاسته بود.

 

وی برای پی ریزی شالوده نهضت، به تنهایی به گیلان رهسپار شد و برای استقلال کشور و نجات آن از شرّ بیگانگان، هفت سال تمام و در شرایط بسیار دشوار، با دشمنان داخلی و خارجی جنگید. میرزا، سرانجام در سال 1300، به دیدار دوست شتافت. امروز پس از هشتاد و چند سال که از شهادت میرزا کوچک خان جنگی می گذرد، باز هم زمزمه های آزادی خواهان در سوگ آن سردار دلاور به گوش می رسد.

 

روحانی انقلابی

 

میرزا کوچک خان، مرد دین بود که برای خدا دست به قیام زد و هدفی جز اجرای احکام دین، جلوگیری از تجاوزهای دشمن و اصلاح کشور نداشت. وی در آغاز جوانی، در تهران درس طلبگی خواند و بعد به مجاهدان مشروطیت پیوست. بیداد پادشاهان قاجار و بی کفایتی آنان، موجب شده بود تا مردم در اندیشه قیام برآیند. میرزا درصدد بود با گردآوری بزرگان گیلانی در یک مبارزه با اشغالگری خارجی و دولت مستبد، همه گیلانی ها را به قیامت فراخوانَد و به این منظور «هیئت اتحاد اسلام» متشکل از روحانیان برجسته منطقه را تشکیل داد.

 

 دکتر حشمت، یکی از مجاهدان درباره میرزا می گوید: «این آدم با آنکه انقلابی است، وطن دوست، ملت پرست و دین پرور است».

 

مباره میرزا کوچک خان

 

میرزا کوچک خان، مردم قیامت و مبارزه بود. او با مشاهده ستم دشمنان خارجی و بی لیاقتی حاکمان داخلی، تصمیم گرفت کاری صورت دهد. به همین دلیل، تحت تأثیر افکار استادش «سید عبدالوهاب صالح» که رهبری روحانیت رشت را در انقلاب مشروطه بر عهده داشت، از ابتدای جنبش مشروطه به آنان پیوست و با سخرانی ها و افشاگری های خود، مردم را به انقلاب دعوت کرد. میرزا به همراه چند نفر از دوستان هم عقیده خود، انجمن روحانیان را تشکیل داد. او در این انجمن، به اعضا مشق نظامی می داد و در عین حال، به فراهم آوردن اسلحه می پرداخت.

 

اهداف قیام جنگل

 

میرزا کوچک خان، انقلاب جنگل را از دریچه اندیشه های سیاسی اسلام می نگریست. تاخت و تازهای خارجی در صحنه سیاست و اقتصاد کشور، سیاست بازی عناصر منافق و خودفروخته، وضع آشفته گیلان، و نیز بی کفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود که این مرد بزرگ را به میدان سیاست و سپس صحنه کارزار کشاند.

 

او بارها در برابر مردم گیلان، هدف از نهضت خود را، زنده ساختن قوانین اسلام اعلام و بیان کرد که میرزا کوچک، هرگز اسلحه را از خود دور نمی کند، مگر زمانی که مطمئن شود افراد ایرانی، از متجاوزان بیگانه و ستمکاران داخلی مصون، و از امنیت و رفاه برخوردارند. میرزا در جایی دیگر می گوید: «ایران، مالِ ایرانی است. محال است خدا و طبیعت بگذارند تجاوز و تعدی متعدیان متجاوز، مستقر و دایم گردد».

 

شاگرد مکتب حسین علیه السلام

 

میرزا کوچک خان، از درس آموختگان مکتب امام حسین علیه السلام به شمار می آمد که روح شهامت، شهادت طلبی و قیامت برای خدا را از سید و سالار خود آموخته بود. میرزا پیش از شروع یکی از جنگل ها، در سخنانی به یاران خود گفت: «ما ار سر سلسله مجاهدان اسلام، یعنی حضرت سید الشهداء، سرمشق می گیرم.... گرچه در ظاهر حضرت امام حسین علیه السلام مغلوب شد، ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار، قلوب آزادی خواهان را همیشه به نور خود منور داشته است».

 

 سخنرانی آخر میرزا، شب عاشورای امام حسین علیه السلام را به یاد می آورد. او در آخرین سخنرانی خود چنین گفت: «رفقا! آن طور که من فهمیده ام، مقصد دولت و نیروهای تعقیب کننده، دستگیری شخص من است. بنابراین، مایل نیستم شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید. اجازه می دهم به میل خودتان، همه جا می خواهید بروید. امیدوارم یک بار دیگر موفق شوم لذت دیدارتان را درک کنم».

 

ویژگی های میرزا

 

استقلال طلبی

 

در برنامه نهضت جنگل چنین آمده بود: «ما قبل از هر چیز، طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنای کلمه؛ یعنی بدون اندک مداخله هیچ دولت خارجی». پس از جنگ جهانی اول، روس ها و سپس انگلیس ها، شمال ایران را در اشغال داشتند. به همین دلیل، میرزا کوچک خان تصمیم گرفت بر ضد اشغالگران دست به اقدامات نظامی بزند. او خود در این باره می گوید: «وجدانم به من دستور می دهد در آزادسازی محل تولد و وطنم که در کف قهّاریت اجنبی است، کوشش کنم». وی در جایی دیگر می گوید: «من برای همین مقصود، یعنی بیرون رفتن قوای مسلح بیگانه از خاک ایران، تلاش خود را به کار بردم و مقصود من و یارانم، حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت آن است».

 

آزادی خواهی

 

میرزا کوچک خان، مردی از تبار آزادی خواهان و آزادی طلبان ایران زمین است؛ مردی که سلحشوری و قیام او بر ضد ظلم و استبداد زمان، ما را به یاد بزرگ مردانی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد خیابانی، شهید مدرس و ریئس علی دلواری می اندازد. آنها که برای رهایی و آزادسازی ایران و ایرانی قیامت کردند و جان خود را در راه اهداف مقدس فدا ساختند، و تا همیشه تاریخ، در قلب هر ایرانی و هر آزادمردی زنده اند.

 

در مرام نامه نهضت جنگل، آسایش برای همگان نجات طبقات زحمتکش و به دست آوردن آزادی حقیقی برای انسان ها، از اهداف نهضت جنگل برشمرده شده بود. میرزا مانند همه آزادی خواهان، مخالف قراردادهای ننگین با دولت های خارجی، به ویژه قراداد 1919 بود که در واقع اسارت کامل ایران به شمار می آمد.

عدالتخواهی

 

یکی از اهداف قیام میرزا کوچک خان جنگلی، عدالت خواهی و پی ریزی بنیان عدالت و عدالت گستری در کشور بود. عدالت خواهی میرزا، با مردم گرایی، آزادی خواهی و دفاع از منافع ملی، گره خورده بود. میرزا کوچک خان، عدالت را در کنار استقلال کشور دنبال می کرد و بر آن تأکید می ورزید. او در بیانیه ای می نویسد: «انواع مرارت ها، گرسنگی ها و دربه دری ها دیده ایم، به امید اینکه روزی موفق شویم ایران را از وجود خائن ها تصفیه کرده، نیروهای بیگانه را خارج نماییم و پایه های عدالت را محکم کنیم.

 

دشمن ستیزی

 

میرزا کوچک خان جنگلی، بزرگ مردی بود که شخصیت و علمکردش، نشان از دشمن شناسی و دشمن ستیزی او می داشت. او با هوشیاری و آینده نگری، از اهداف شوم دشمن خبر می داد و در مقابله با آن، تلاش می کرد. وی در مخالفت با تعهدنامه ای که اجازه می داد قشون انگلیسی از خطوط گیلان به سمت روسیه حرکت کنند می گفت: «من این ورقه را امضا نمی کنم؛ چون می دانم از بستن چنین تعهد نامه ای با دولت انگلیس، جز ننگ و بدنامی چیزی برای ما حاصل نمی شد. میرزا در پاسخ به نماینده دولت وقت که از او می خواست تسلیم شود گفت: «تسلیم شدن به چنین حکومتی که انگلیس ها رئیس دولتش را انتخاب کنند، با غیرت و جوان مردی ما جور در نمی آید».

 

با خودی نمی جنگیم

 

مردان خدا، هدف را فدای وسیله نمی کنند و میرزا کوچک خان جنگلی، نمونه بارز این انسان ها بود. در پی حمله نیروهای دولتی، میرزا به همراه نیروهایش، مجبور به عقب نشینی شدند و جایگاه های خود را تغییر می دادند. این جنگ و گریزهای طولانی، سبب تحلیل رفتن نیروی جنگلی ها شد. مهم ترین علت این مسئله، آن بود که میرزا کوچک خان، حاضر نبود با قوای دولتی که در حقیقت مردم ایران بودند بجنگند. از ایرادهایی که به وی می گرفتند این بود که چرا این قدر ملاحظه می کند. میرزا استدلال می کرد که ما پیش تر با بیگانه ها و نیروهای روس و انگلیس می جنگیدیم و باید هم می جنگیدیم، چون وطنمان را اشغال کرده بودند، ولی با خودی نمی جنگیم.

 

میرزا در کلام همسر

 

میرزا کوچک خان جنگلی در آخرین دیدار، چشم در چشم اشک آلود همسرش می دوزد و درد دل می کند. همسر میرزا نیز چنین می گوید: «من که به مراتب فرزانگی ات آگاهم، از آنچه بر من گذشته تاسفی ندارم و از آنچه بر من وارد خواهد شد نیز راضی ام؛ زیرا به خدای عادل و رئوف توکل دارم و همه پستی ها و بلندی ها و تحولات را از سرچشمه مشیت او می نگرم. من بازندگی ساده و شرافتمندِ توأم با فقر و قناعت خو گرفته ام و چون آمیخته به ریا و تصنع نیست، آن را محبوب و لذت بخش می شمارم و معتقدم بهترین لذت جهانی هستی، راحتی روح و آسایش وجدان است».

کلمات میرزا

 مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت.

 

بیدار باشید، فریب نخورید و در تحت لوای کلمه اتحاد و انفاق، همه چیزِ خودتان را حفظ کنید.

 

من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق انسانیت را طالبم.

 

آنها که خواهان ترقی و تعالی وطنند، نباید از هیچ چیز پروا کنند.

 

کوهنوردی و بیابانگردی و گرسنگی و بی خوابی، هر یک سلاح درخشنده ای است که ما را در وصول به هدف، محکم تر و آبدیده تر می نماید.

 

ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر، بی تفاوت بمانیم و مظلومان و رنجبران بیچاره را زیر فشار ظالمان و ستمگران تنها بگذاریم.

 

ما با شرافت زیست کرده ایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کرده و با شرافت خواهیم مرد.

 

عبرت های نهضت اسلامی جنگل

 

عبرت های نهضت اسلامی جنگل

راسخون

نویسنده: محمدرضا جواهری

هماهنگی، همكاری، همدستی و اتحاد شوروی ، انگلیس و حكومت استبدادی سلطنتی ایران و وزیر جنگ دیكتاتورش رضا خان، در شكست نهضت جنگل نقش مؤثری داشت. شوروی كه از نفوذ در نهضت جنگل و به دست گرفتن رهبری آن و تبدیل آن به یك حركت كمونیستی ناامید شد و پایداری روحانی مبارز میرزا كوچك خان جنگلی را در عقاید اسلامی خویش و فداكاری او در دفاع از مكتب اسلام و احقاق حقوق مردم مسلمان مشاهده كرد به همكاری با حكومت سلطنتی استبدادی و یاری رضاخان میرپنج در تلاش برای نابودی نهضت جنگل و به شهادت رساندن میرزا كوچك خان جنگلی روی آورد و همان‌گونه كه روسیه تزاری با نهضت جنگل مبارزه كرده بود.، شوروی انقلابی كمونیستی نیز در كوشش برای شكست این نهضت همراهی كرد و اتحاد مثلث شوم انگلیس، شوروی و رضاخان موجب سقوط نهضت اسلامی جنگل گردید.

 

مقدمه:

 

نهضت اسلامی جنگل به رهبری روحانی مبارز میرزا كوچك خان جنگلی ، آثار ارزشمند و پیامدهای سودمندی داشت. این نهضت اسلامی ،استعداد و انرژی ملت مسلمان ایران را برای مبارزه و انقلاب و پویایی و زنده بودن آنان نشان داد و به متجاوزان و استعمارگران غرب و شرق و قدرت‌های بیگانه فهماند كه نفوذ و سلطه آنان بر ایران اسلامی و مردم مسلمان ایران، با توجه به عقاید مذهبی و پای‌بندی آنان به ارزش‌های دینی، پایدار نخواهد بود و نقش این این نهضت در از بین اردن قرارداد استعماری 1919 به آنان ثابت كرد كه هرگز به سادگی نمی‌توانند بر مردم ایران سلطه پیدا كنند. درگیری هفت ساله نهضت جنگل با روس‌ها و انگلیسی‌ها و بلشویك‌ها، این واقعیت را آشكار نمود كه مردم مسلمان ایران، همواره برای پاس‌داری از عزت و استقلال میهن اسلامی و دفاع از دین و مكتب و عقاید‌شان از همه هستی خویش می‌گذرند.

شناسایی عوامل شكست و فروپاشی نهضت جنگل و ارزیابی اشتباهات رهبر و همراهان او در نهضت، می‌تواند عبرت‌های فراوان، درس‌ها و پیام‌های روشنگری برای مردم مسلمان ایران در تداوم انقلاب اسلامی باشد.

شهید مطهری اعتقاد دارد:

برای درك قانون‌مندی هر بخش از طبیعت و حوادث جهان باید در همان قسمت مطالعه كرد. برای به دست آوردن شرایط ، عوامل و قوانین تداوم انقلاب باید تاریخ انقلاب‌ها را ورق زد. تكیه قرآن و سنت بر تأثیر تعیین كننده عوامل اخلاقی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی و ظهور و سقوط انقلاب‌ها، موجب شده كه تاریخ انقلاب‌ها به صورت یك منبع آموزشی مفید در آید. قرآن تاریخ را دارای قاعده و ضابطه ، و اراده انسان را مؤثر در تحولات سیاسی و اجتماعی و پیشرفت و مرگ انقلاب‌ها، و نقش اصلی و نهایی را در سعادت و كمال جامعه برای ارزش‌های اخلاقی و انسانی، می‌داند و بنابراین ، تاریخ هم آموزنده است و هم سودمند. (1)

بررسی و شناخت علل كام‌یابی یا ناكامی انقلاب‌ها و نهضت‌ها، پیروزی یا شكست آنها، مطالعه تفصیلی تاریخ تحلیلی انقلاب‌ها، استفاده از مدارك علمی و كتاب‌هایی كه تجربیات مستقیم انقلاب‌ها و نهضت‌ها را در بر دارد، كشف راز پیشرفت یا سقوط انقلاب‌ها و نهضت‌ها در راه تداوم انقلاب، ما را در پاسخ به این پرسش كه «عوامل شكست و نابودی نهضت جنگل چه بوده است؟» یاری می‌رساند. از این رو، باید با دقت و تأمل به تحلیل تاریخ نهضت جنگل و حوادث و رویدادهای آن پرداخت.

در ذیل به بررسی عوامل سقوط و شكست نهضت جنگل می‌پردازیم:

 

الف) نفوذ فرصت‌طلبان به درون نهضت

 

رخنه و نفوذ فرصت‌طلبان به درون نهضت جنگل راه سقوط و شكست و ناكامی نهضت را هموار كرد. نبود دقت لازم در عضوگیری نهضت و فقدان تحقیقات برای راه‌یابی افراد به درون نهضت ونیز قدرت یافتن دنیاگرایان ، ریاست‌طلبان ، منحرفان و منافقان و حتی كمونیست‌ها و وابستگان به شوروی و ماركسیستی كه به درون نهضت راه یافته بودند، یكی از عوامل مهم حركت نزولی نهضت و گسستن پیوند آن از توده مردم بود.

سستی رهبر نهضت در برخورد قاطع با این گروه، دست دشمنان نهضت را در رسیدن به مقاصد پلیدشان باز گذاشت.

میراحمد مدنی، از یاران میرزا كوچك خان، در آغاز نگارش خاطرات خود از نهضت جنگل ، چنین نوشته است:

قبل از شروع به نگارش مقصود ، ناگزیرم یادآور شوم و این جمله لازم را بنویسم كه همراهان میرزا كوچك را می‌توان به صورت دو دسته متمایز از هم شناخت: یك عده از احرار برجسته كه از اول طلوع آزادی ایران تا خاتمه انقلاب جنگل همه اوقات با میرزا كوچك هم عقیده و هم قدم بوده و در تمام سوانح و حوادث با او همراه، و دقیقه‌ای از عقیده پاك خود منحرف نشده‌اند.

دسته دیگر، از همراهان سست عقیده و منفعت پرست بودند كه در جریان انقلاب از آزادی طلبی و وطن‌خواهی منصرف گشته و در اثنای فداكاری دنبال منافع خصوصی رفته و مسلك و مرام و تمام منافع ملی و مملكتی را به بیگانگان و خائنین داخلی فروختند. حقایقی می‌بایستی از خادمین صادق وخائنین بی‌وجدان اسم برده، اعمال نیك و بد هر یك را برای تنبه و تذكر معاصرین و اعقاب بنویسم. (2)

یكی دیگر از همراهان میرزا، ابراهیم فخرایی در زمینه نقش اهمال و سستی در رعایت شرایط عضویت در جنگل در ناكامی‌های نهضت، نوشته است: داوطلبان عضویت جنگل می‌بایست علاوه بر نداشتن سوء شهرت، سوگند وفاداری یاد كنند و خدا و وجدان را به شهادت بطلبند؛ چه توهم اینكه پای افراد بی‌شخصیت به داخل جنگل باز شود و پیشروی‌هایشان را با كارشكنی‌ها متوقف سازد، زیاد بود. نفاق و خودخواهی كه از خصایص شرقی‌هاست ایجاب می‌كرد كه مطامع احتمالی كوته‌نظران با زنجیر آهنین «سوگند» مقید گردد و منافع فرد در مقابل مصالح اجتماع مهار گردد. حصول اعتماد به وسیله ادای سوگند مادام كه شرط بدوی قبول داوطلب شناخته می‌شد،‌جنگل از شر بداندیشان مصونیت داشت. از آن زمان كه رعایت این سنت اهمال رفت و شعار صوفی منشانه «هر كه خواهد گو بیا» مدار عمل واقع شد و عناصر پلید توانستند خود را به صف یاران موافق جا بزنند صفوف متحد جنگلی‌ها در هم شكست و جدایی در میان سران افتاد و ـ به طوری كه خواهیم دید ـ در چند موقع باریك و حساس كه جنگل می‌رفت از نتایج و فداكاری‌های گذشته‌اش برخوردار شوند ، نه تنها برنامه‌های آینده رفعتا متوقف ماند، بلكه كارهای انجام شده نیز خنثی گشت. (3) شاهپور آلیانی نیز اعتقاد دارد: یكی از عوامل شكست نهضت جنگل، وجود مقام‌طلبان و حاسدان بود. افرادی كم ظرفیت و خودبین در نهضت رخنه كرده بودند واز ترحم و سادگی مرحوم میرزا سوء استفاده كرده افكار خود را به او القاء‌ می‌كردند. (4)

 

نگاهی بر سیمای برخی فرصت‌طلبان

 

در اینجا با معرفی برخی چهره‌های فرصت‌طلب كه در نهضت جنگل وارد شدند و در اركان فرماندهی و رهبری نهضت نفوذ كردند، به مشكلات به وجود آمده توسط آنان كه سرانجام، نهضت را به شكست كشانید و زمینه شهادت رهبر نهضت میرزا كوچك خان را نیز فراهم آورد، اشاره می‌كنیم:

1ـ احسان‌الله خان: احسان‌الله خان از همراهان میرزا شد و در‌ آغاز ورود به نهضت جنگل ، در كنار وی بود و زمانی كه كمیته انقلاب در رشت تشكیل شد از زمام‌داران انقلاب و عضو كمیته انقلاب گردید و در ستاد ارتش انقلاب به نام «آرمیا» نیز عضویت یافت. (5) ابراهیم فخرایی در كتاب سردار جنگل میرزا كوچك خان، زیر عكسی كه در آن چهار نفر دیده می‌شوند ، نوشته است:

«چهار تن از زعمای جنگل؛ احسان‌الله خان و خالو قربان بازو و بازوی میرزا كوچك و معین‌الرعایا داده‌اند. (6

اما همین احسان‌الله خان كه در تهران مرتكب قتل شد و به جنگل پناه آورد و جنگلیان به خاطر پناهنده شدن او را تحویل ندادند (7) در مراحل بعد ماهیت خود را نشان داد و با میرزا كوچك درگیر شد و از دشمنان سرسخت او گردید و رهبران نهضت را به صف‌آرایی در مقابل هم واداشت .(8) او در تهران عضو كمیته مجازات ـ كه مقارن انقلاب روسیه و سرنگون شدن رژیم تزاری تشكیل شده بود و افرادی را ترور كرد ـ گردید. احسان‌الله خان در ترور ملای متنفذ تهران صدرالعماء نقش داشت و از پیروان فرقه ضاله بهاییت محسوب می‌شد (11) و به گزارش سفارت انگلیس، با كنسول شوروی در طالش به صورت محرمانه ملاقات داشت (12) و در توطئه‌های گوناگون علیه نهضت اسلامی جنگل و رهبران آن میرزا كوچك خان نقش ایفا كرد (13) و سرانجام، با رضا خان نیز آتشی نمود. (14) وی پس از شكست نهضت جنگل، در مقاله‌ای كه در مجله «نوی وستك» در مسكو چاپ كرد میرزا كوچك خان را از آزادی‌خواهان دست راستی و خودر ا ناچار به همكاری با او دانسته و اعتراف كرده كه هرگز نماز نخوانده است . (15) چنین فردی با نفوذ در نهضت جنگل و با نیرنگ و تظاهر، از رهبران آن شد؛ به گونه‌ای كه میرزا كوچك خان مناطقی را كه در ا ختیار داشت به سه بخش اداری تقسیم نمودو لاهیچان و تنكابن را با دو هزار مرد مسلح زیر نظر او قرار داد (16).

2ـ حیدرخان عمو اوغلی: حیدرخان عمو اوغلی ایرانی نبود و در روسیه به دنیا آمد. نام اصلی او تاری وردیف است. به او «چراغ برقی» می‌گفتند. او یك كمونیست دو آتشه بود كه در راه اهداف كمونیستی تلاش می‌كرد و در این راه مرتكب چندین قتل هم شد و برای دفاع از كمونیسم در چند جنگ شركت كرد.(17) او كه با موافقت شوروی به ایران آمده بود (18) به آن سوی مرز و كمونیسم گرایش داشت و می خواست ماهیت نهضت جنگل را تغییر داده، ماركسیستی كند.(19) متأسفانه همكاری او با نهضت جنگل و رهبران آن مورد موافقت قرار گرفت (20) و عضو كمیته انقلاب و جمهوری گیلان و كمیسر خارجه آن شد و همكار میرزا كوچك خان جنگلی، كه سركمیسر و كمیسر مالیه بود، گردید؛ (21) ولی به نهضت جنگل و رهبری آن خیانت كرد و در توطئه كودتا علیه این نهضت و به شهادت رساندن میرزا كوچك برآمد (22) . از این رو، توسط احرار جنگل دستگیر شد و در روستای مسجد پیش، در بین ایل و قبیله الیانی نگه‌داری گردید تا محاكمه شود. افراد قبیله مزبور پس از شهادت میرزا كوچك خان و پایان نهضت جنگل ، او را خفه و در همان روستا دفن كردند.(23)

3ـ خالو قربان: خالو قربان هرسینی كه كرد بود، از همراهان نهضت جنگل و میرزا شد. وی در نهضت جنگل نفوذ و قدرت پیدا كرد. به حدی كه فرماندهی بخشی از نیروهای جنگل ( حدود هشتصد نفر ) را در اختیار گرفت و علاوه بر رشت و سیاهرود، حكومت شهر انزلی را نیز به دست آورد و یك روز در میان از رشت به انزلی می‌رفت. (24) او با عضویت در كمیته انقلاب ایران، در حكومت جمهوری گیلان كمیسر جنگ شد كه سركمیسر و كمیسر مالیه آن میرزا كوچك خان بود. (25) دریك مرحله هم از طرف نهضت مأموریت یافت به طرف مشهد سر (بابلسر امروز) برود و از تسلط نیروهای دولتی قزاق بر آن شهر جلوگیری نماید. (26) به دنبال بروز برخی اختلافات و درگیری‌ها بین نهضت جنگل و احسان‌الله خان و خالو قربان كه خود را انقلابی و بلشویك می‌نامیدند، میرزا كوچك خان در پاسخ به نامه آنها نامه‌ای نوشت و در آن چند بار از آنان به عنوان دوستان قدیم یاد كرد.(27) در بخشی از این نامه آمده است: شما را دوستانی می‌دانیم سهو كرده كه در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده است، انقلاب شكست خورده و یران به آغوش اجنبی انداخته شده است. نفرت عامه به سوی شما متوجه و زحماتتان را بر باد داده است و شما هنوز در مقام چبران این سهوها بر نیامده‌اید.(28)

در پایان این نامه علی‌رغم اینكه آنان را پیمان‌شكن و بلشویك و بی‌توجه به عقاید مذهبی مردم می‌داند و بی‌مهری‌ها و اهانت‌ها و فحش‌ها و اقدامات آنان علیه نهضت اسلامی جنگل را یادآوری می‌نماید، باز می‌نویسد:

بالجمله گفتنی‌ها زیاد است، اما صفحات نامه گنجایش ندارد؛ به این جهت است كه می‌گویم:

شرح این هجران و این سوز جگر این زمان بگذار تا وقت دگر

به همه دوستان قدیم، خواه علاقه قلبی‌شان باقی باشد و خواه نباشد، تقدیم ارادت می‌نمایم (29).

میراز كوچك پس از تبادل این نامه‌ها، انحرافات و اقدامات نادرست و زشت آنان را نادیده گرفت و پیشنهاد ملاقات با آنان و تشكیل كمیته واحد را در تیر ماه 1299 پذیرفت. (30)

خالو قربان مرد ساده بی‌سوادی بود كه تبلیغات مخرب دیگران در وی مؤثر می‌افتاد . قوه تعقل وی ضعیف بود؛ تا جایی كه به صورت آلت فعل در آمد و مخالفان میرزا او را همچون مهره‌ای علیه میرزا به كار می‌بردند. (31) او روابط نزدیكی با روس‌ها داشت و زمانی كه یكر وز در میان از رشت به انزلی می‌رفت در خانه یكی از افسران روسی اقامت می‌كرد. (32) وی همچنین در كودتا علیه میرزا كوچك شركت داشت. (33) سرانجام به طور كلی استحاله شد و به نیروهای دولتی پیوست و به آنان در مبارزه با نهضت جنگل و شهادت میرزا كوچك خان كمك كرد.

گرچه تفنگچی های رضا خان سر میرزا كوچك را زا بدن جدا كردند، ولی همه تاریخ‌نگاران جنگل نوشته‌اند كه خالو قربان به منظور ابراز صمیمیت به رضاخان ، سربریده میرزا كوچك را به تهران برد و به رضا خان میر پنج تحویل داد. (34) در گزارش‌های سفارت انگلیس در این باره چنین آمده است:

خالو قربان یار و همرزم پیشین میرزا كوچك خان در دهم دسامبر بریده او را به قزوین آورد و روز بعد، یعنی در یازدهم دسامبر، با آن هدیه ‌گران بها وارد تهران شد. به این ترتیب، دوران زندگی مردی كه در طول شش ساله گذشته بزرگ‌ترین انقلابی ایران محسوب می‌شد و تا همین پنج ماه پیش دو استان زرخیز مملكت را تحت سلطه خویش داشت به پایان رسید (35).

كریم خان كرد كه از تسلیم به دولت ناراضی بود و این كار را خلاف عقل می‌دانست، ولی مجبور به همراهی با خالو قربان بود، مدتی پس از این خیانت بزرگ، خالو قربان را به قتل رسانید و بعد از اینكار دستگیر و به تهران برده شد و به امر رضا خان تیرباران گردید .(36)

4ـ مدیوانی: رفیق مدیوانی از پیروان تروتسكی و عضو حزب كمونیست روسیه بود. وی از طرف انقلاب شوروی به ایران آمد و با تظاهر به دوستی میرزا و خدمت به نهضت، در تقویت منافقان جنگل ـ امثال احسان‌الله خان و خالو قربان ـ و رویارویی آنان با میرزا همت گماشت و در نامه‌ای به میرزا كوچك نوشت:

زمام امور تنها در دست شخص خود گرفته و با هیچ یك از رفقای قدیم خود، احسان‌الله خان و خالو قربان، كه در كلیه زحمات با سركار شریك تضییقات بوده‌اند مشورت نكرده و آنان را بالاخره از روش و رفتارتان منتفر ساخته‌اید كه اجبارا از شما دوری جسته‌اند و شما اطرافیان خود را از عناصر خودپرست و ضد انقلاب جمع نموده‌اید. (37)

مدیوانی ـ همان‌گونه كه در آخر همین نامه آورده ـ كوشش كرد نقش میرزا كوچك خان را در نهضت جنگل محدود كند و او را كنار بگذارد و یا در سطح مساوی با افرادی نظیر احسان‌الله خان و خالو قربان در آورد. مطالعه نامه‌های میرزا كوچك خان به مدیوانی روشنگر و عده‌های پوچ و به دور از صداقت او و اقدامات حیرت‌برانگیز وی در ایجاد اختلاف و درگیری بین مردان جنگل و كمك به دشمنان آن و سست كردن پایگاه میرزا در رهبری نهضت و پخش شایعات ضد میرزا و تلاش برای لكه‌دار كردن شخصیت وی و آلوده كرده جنگلی‌هاست. (38)

 

ب) مبارزه شدید رضاخان با نهضت جنگل

 

سردار سپه رضاخان میرپنج وزیر جنگ دولت قوام‌السلطنه كه فرماندهی نیروهای قزاق را بر عهده داشت و بنا بر گزارش‌های سفارت انگلیس «آدمی عامی» و «فاقد اطلاعات جدید نظامی» بود و «دیكتاتوری نظامی» را بر ایران حاكم نمود؛ (39) از سوی دولت قوام‌السلطنه مأموریت یافت تا نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان را خاموش كند (40) او تصمیم گرفت علیه میرزا كوچك وارد عمل شود (41) روتشتین، وزیر مختار و سفیر كبیر شوروی در دربار شاه ایران، در نامه به میرزا در این باره می‌نویسد:

این را هم بدانید كه وزیر جنگ و رییس دیویزیون قزاق، رضا خان سردار سپه، چندین بار از من اجازه خواست كه این مسئله را به دستور قوام‌السلطنه به زور اسلحه پایان دهد. هر بار من جلوگیری كردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل كنم. (42)

این نامه علاوه بر اینكه بیانگر این واقعیت است كه رضاخان و حكومت سلطنتی استبدادی به دنبال خاموش كردن نهضت جنگل با راه حل نظامی و توسل به اسلحه و روز بودند، آمادگی شوروی برای پایان دادن به نهضت جنگل دست كم بدون خونریزی را می‌رساند؛ هر چند سرانجام همكاری نظامی شوروی و رضا خان فرجام خونینی را برای نهضت جنگل رقم زد . در هر حال ، اقدامات رضا خان ـ كه به خاطر مبارزه با نهضت ضد انگلیسی جنگل و سایر خدماتش به استعمارگران و نوكری بیگانگان سرانجام با حمایت انگلیس به سلطنت رسید ـ‌ در سقوط و شكست نهضت اسلامی جنگل مؤثر بوده است (43).

نیروهای قزاق پس از تسلط بر رشت و گیلان، در روستاها و كوه‌ها و جنگل به دنبال میرزا كوچك خان می‌گشتند. آنان حتی با شكنجه كردن برخی افراد كه احتمال می دادند كه از محل میرزا اطلاع داشته باشد قصد داشتند هر چه زودتر به هدف خود نایل آیند. (44)

سفارت انگلیس در گزارش وقایع هفته پیش از سوم دسامبر نوشته است: كوچك خان هنوز دستگیر نشده است. حكومت مركزی برای زنده دستگیر كردن او ده هزار تومان و برای مرده تحیل دادنش پنج هزار تومان جایزه تعیین كرده است ... نیروی دولتی اینك برای اسیر كردن میرزا كوچك خان در یك خط زنجیر پیش می‌روند و ـ به اصطلاح ـ مشغول جاروب كردن جنگل هستند.(45)

میرزا كوچك خان در سر راه خلخال در گردنه گیلوان در كوه‌های طالش گرفتار برف و بوران شد و از شدت سرما از پا در آمد و به شهادت رسید. (46) پس از انتقال جسد میرزا به طالش، به دستور محمدخان سالار شجاع كه از تفنگچی‌های رضا خان بود و كینه‌ای دیرینه نسبت به جنگلی‌ها داشت، رضا اسكستانی طالشی سر وی را از تن جدا كرد. (47)

رضا خان میرپنچ ، نوكر استعمار انگلیس ، در اعلامیه هایی كه درباره نهضت جنگل صادر می‌:رد تعبیرهای نادرست و زشت نظیر «یغما و چپاول میرزا كوچك و اتباع او» ، «دوره هرج ومرج هفت‌ ساله گیلان» و «غوغا طلبان ، غارتگران ، خیانتكاران ، متجاسرین و متمردین» (48) آورده است. رضا خان حتی بعد از شهادت میرزا كوچك، خواهرش زینب را دستگیر كرد تا محل اختفای اموال میرزا را اطلاع دهد.(49) رضا خان به محمود قلی‌خان میرپنجه فرماندار نظامی گیلان دستور داد آن دسته از كاركنان را كه با میرزا كوچك خان همكاری می‌‌كرده‌اند بر كنار كند. (50)

ج) تهدید و تظمیع حكومت و رفاه‌طلبی ، زمینه‌ساز پیوستن به قوای دولتی

دولت مركزی می‌كوشید با سخت‌گیری و تهدید، و دادن امان‌نامه و وعده‌های دروغین و تطمیع و خریدن همراهان میرزا كوچك خان ، عرصه را بر و تنگ كرده و زمینه محدود شدن و غربت نهضت و تنهایی میرزا را فراهم كند. زمانی كه بر نهضت سخت گرفته شد، مشقت‌ها و سختی‌ها برخی را از پای در آورد و زمینه‌ساز تسلیم آنان گردید. یكی از افرادی كه خود را تسلیم نمود دكتر حشمت بود. دكتر شاهپور آلیانی در بحث از دلایل شكست جنگل می‌نویسد:

ضربه دیگر، تسلیم شدن دكتر حشمت بود. او انسانی وارسته و نیكو خصال بود، اما روحا و جسما ویژگی یك فرد انقلابی و مبارزه را نداشت. توان جنگیدن و روحیه كشتن دشمن در او نبود. از پشتوانه قوی نیز برخوردار نبود. تنها پشتوانه او تخصص او بود كه جنگلیان به آن نیاز داشتند و از این راه به مبارزین خدمت كرد، ولی خسته شد و ناتوان شد و خود را تسلیم كرد. دكتر حشمت نیرنگ و فریب رضا خان را كه وعده داده بود در صورت تسیلم، او را برای ادامه تحصیل به اروپا خواهد فرستاد باور كرد و تحت فشار ناتوانی‌های جسمی و روحی از روی سادگی‌ تسلیم شد. (51)

میرزا محمدعلی خان جنگلی وضع دكتر حشمت را در زمان تسلیم این گونه بیان می‌كند:

ما مصمم شدیم از «قلعه گردن» بگذریم. اما از چند طرف در محاصره بودیم. سران جنگل برای یافتن راه حل و دفع خطر به مشورت نشستند و هر كس چیزی گفت و نقشه‌ای ارائه نمود .... تازه برای حركت آماده شده بودیم كه دكتر حشمت ناگهان تصمیم به تسلیم گرفت. دكتر كه احساس می‌كرد دیگر یارای مقاومت ندارد روی به میرزا نموده، چنین گفت: خسته شدم، زانوانم قدرت حركت ندارند؛ مثل آنكه كرخ شده‌اند. رمقی برایم نمانده، افرادم بی‌تابند، اجازه بدهید بروم و به سرنوشتم نزدیك شوم. میرزا قدری نصیحتش كرد و گفت: تسلیم شدن برابر با خودكشی است؛ من هم مانند شماخسته و كوفته‌ام، اما هرگز فكر تسلیم به مغزم خطور نكرده است. باید صبر كرد، بالاخره این رنج‌ها به پایان می‌رسند. اما دكتر همچنان به خیالش مشغول و عزمش را جزم كرده بود و عاقبت ـ چنان كه دیدیم ـ‌با عده‌ای قریب به سیصد نفر كه سید حسن خان قزاق و عبدالسلام عرب و علی‌اكبر خان آب زرشكی و علی حبیبی و حسن مهری در میانشان بود، از میرزا خداحافظی كرد و رفت تسلیم قوای دولت گردید. بعد از رفتن دكتر به خرم‌آباد، در آنجا گلنگدن اتباعش و موزر خودش را گرفتند و همه را بعد از چند شبانه‌روز به لاهیجان بردند.(52)

میرزا همین كه خبر تسلیم شدن دكتر را شنید بی‌اختیار گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و با ادای این آیه، او را از دست رفته به حساب آورد. در حقیقت نیز همین طور بود؛ زیرا دكتر بعد از ورود به لاهیجان بر خلاف آنچه تصور میكرد مورد اهانت قرار گرفت و متین‌الملك قریب سیلی به گوشش نواخت و انواع ناسزا نثار وی و یارانش شد و عاقبت اعدام گردید.(53)

سید جلال چمنی یكی دیگر از همراهان میرزا بود كه از او جدا شد و به حكومت پیوست و حتی حكومت را در مبارزه با نهضت جنگل یاری می‌كرد. در گزارش‌های سفارت انگلیس آمده است:

چمنی نخست از یاران میرزا كوچك خان بود ولی اندكی بعد همراهبا هشتصد نفر از طرفداران خویش به نیروهای دولتی پیوست. عده‌ای از طرفداران او به خدمت قشون پذیرفته‌ شدند و گروهی دیگر به سر خانه و زندگی خود بازگشتند. (54)

در همین گزارش، درباره خیانت به او جنگل و همكاری دولت در مبارز با جنگلی‌ها آمده است:

سید جلال چمنی در رأس نیروی دویست و پنجاه نفری خود در چهاردهم نوامبر از جنگل وارد رشت شد. وی شصت بار الاغ تفنگ و مهمات و بیست و پنج قبضه مسلسل را كه از طرفداران میرزا كوچك خان به غنیمت گرفته بود به رشت آورد. (55)

بحرالعلوم رفیع، از طرفداران جدی وثوق‌الدوله، احمد كسمایی را كه یكی از زعمای جنگل بود برای پیوستن به قوای دولتی تشویق كرد و احمد كسمایی هم برای این كار رادرش محمود كسمایی را به تهران برای ملاقات با نخست‌وزیر فرستاد و او هم آمادگی برادرش را برای تسلیم به دولت با همه اعوان و بستگانش اعلام كرد و رییس دولت هم فوری پاسخ مثبت داد و در 6 برج حوث 1337 با نامه‌ای، به احمد كسمایی و برادران و بستگان و همراهان او تأمین جانی و مالی داد. در پیوستن احمد كسمایی به قوای دولتی، « وعده حكومت فومنات» بی‌تأثیر نبود. در هر حال ، او برای درگیر یو تقابل با نهضت جنگل با پشتیبانی حكومت مركزی اقدام كرد.(56)

این پیمان‌شكنی احمد كسمای با تنفر شدید مردم همراه بود، به گونه‌ای كه تا آخر عمرش او را سرزنش می‌كردند. حسین كسمایی مدیر روزنامه جنگل نیز با سرودن اشعاری ، با اشاره به دوران اقتدار احمد كسمایی در جنگل و تكبر و خودپسندی او و رویاهای شیرین او در ماجرای پیوستنش به دولت، در نهایت او را مورد سرزنش و نكوهش قرار می‌دهد.(57) ابراهیم فخرایی در موضوع تسلیم احمد كسمایی می‌نویسد: از تسلیم شدن احمد كسمایی به دولت، انتظامات جنگل به هم ریخت. افرادی كه نمی‌دانستند با اوضاع جدید چگونه باید مقابله كرد و راه شهر را در پیش گرفته، به انتظار حوادث نشستند. میرزا و نیروی نظامی متمركز در كوراب زرمخ، همچنین مجاهدین غیركسمایی در موقعیت بدی دچرا و تقریب خود را به حال محاصره دیدند؛ چه قزاقان ایرانی به فرماندهی ایوب خان میرپنج از راه رشت و ماسوله و شفقت به حركت در آمد و هواپیماهای انگلیسی حملاتشان را آغاز كرده بودند. (58)

معین‌الرعایا حسن خان كیش دره‌ای آلیانی بعد از تسلیم شدن به قوای دولتی و تحویل اسلحه و مهمات جنگلی‌ها و همكاری با آنان به حكومت فومنات منصوب شد، هر چند سپس توسط ابراهیم ندامانی ، از مجاهدین سابق جنگل، به اشاره سپهبد فضل‌الله خان زاهدی كشته شد.(59) مؤلف كتاب نهضت روحانیون ایران در این زمینه می‌نویسد:

معین‌الرعایا نیز تسلیم شد و تمامی قورخانه جنگل را، كه تنها او می‌دانست كجاست، بی‌كم و كاست تحویل داد.(60)

در گزار‌ش‌های سفارت انگلیس از وقایع پس از شهادت میرزا كوچك آمده است: شاه قلی میرزا نوه بهمن میرزا برای تصدی مقام مفتش عامه وارد رشت شد. معاون او یعنی احمد باقراف پیش از این یكی از رهبران بلشویك‌های رشت و از طرفداران میرزا كوچك ‌خان بوده است. (61)

میراحمد مدنی از یاران میرزا كوچك، معتقد است: قوام‌السلطنه، رضا خان وزیر جنگ را مأمور خاموش كردن انقلاب جنگل نمود و قسمتی از دستجات منافق جنگل تسلیم رضاخان گردید. (62)

 

پي نوشت :

1ـ مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی (عج) از دیدگاه فسلفه تاریخ ، قم ، جامعه مدرسین ، ص 5 5و 56

2ـ میراحمد مدنی، جنبش جنگل و میرزا كوچك خان (خاطرات میراحمد مدنی عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش)، به كوشش سید محمد تقی میرابوالقاسمی ، تهران ، سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ش 192، با همكاری اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان، 1377 ، ص 30

3ـ ابراهیم فخرایی ، سردار جنگل میرزا كوچك خان، ج پنجم، تهران ، جاویدان ، 1354، ص 53

4ـ شاهپور آلیانی ، نهضت جنگل و معین‌الرعایا (حسن خان آلیانی) ، تهران ،میشا ، 1375 ، ص 59

5و6 ـ ابراهیم فخرایی، پیشین، ص 251 ، 253 و 246 و 339ـ340 / ص 186

7ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 57

8و9ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ص 346 / ص 339-342

10و11ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 43 / ص 57

12ـ غلامحسین میرزا صالح ، جنبش میرزا كوچك خان بنابر گزارش‌های سفرات انگلیس ، نشر تاریخ ایران ، 1369 ، ص126

13ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366 و 420

14ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 72

15ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 451ت452

16ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 20

17ـ شاهپور آلیانی ، پیشین، ص 148

18ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366

19ـ شاهپور آلیانی‌، پیشین ، ص 58

20 و 21ـ‌ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366 / ص 329

22ـ همان ، ص 420 و 366

23ـ همان ، ص 422

24ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 25

25 الی 29 ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 422 / ص 263 / ص 319ـ326 / ص 323 / ص 325ت326

30ـ سید جلال‌الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ، ج دوم ، قم ، اسلامی ، 1369 ـ ج 2 ، ص 368

31ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین‌، ص 434

32ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 25

33ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 321

34ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 93

35 الی37ـ ابراهیم فخرایی، پیشین ، ص 397 و 398 / ص 290 / ص 290ت302

38 الی 39ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 4 و 5 / ص و 97

40ـ میراحمد مدنی ، پیشین ، ص 77

41 و 42ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 23ت24 / ص 42

43ـ علی دوانی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران ، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع) ، ج 2 ص 102

44ـ‌ شاهپور آلیانی ، پیشین ،‌ص 47-48

45ـ غلامحسین میرزا صالح، پیشین ، ص 83

46ـ علی دوانی ، پیشین، ج 2 ، ص 104

47ـ‌ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 389-390

48الی50 ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 69 و 71 / ص 98 / ص 119

51ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 57-58

52ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 177 و 188 و 189

53 الی 55 ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 98

56ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 173 ، 174 و 195 و 197ـ198 و 366

57ـ همان ، ص 197ـ200

58ـ همان ، ص 174-176

59ـ همان ، ص 422 -423

60ـ علی دوانی ، پیشین ، ج 2 ، ص 104

61ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 100

62ـ میراحمد مدنی ، پیشین ، ص 77

 

منبع:ماهنامه معرفت

 

قيام ميرزا كوچك خان جنگلي

 

قيام ميرزا كوچك خان جنگلي

راسخون

در تاريخچه مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران‌، قيام ميرزا كوچك خان جنگلي از جمله نهضت هايي است كه با انديشه اسلامي و ضداستعماري شكل گرفت، امّا با نيرنگ و خيانت كمونيستها به انحراف، تجزيه و نفاق داخلي دچار گشت و نهايتاً همسويي اعلام نشده روس‌هاي بلشويك با رژيم استبدادي قاجار وسپس نظاميگري سركوبگرانه رضاخان آن را به شكست كشاند.

 

ميرزا كوچك خان كه بود؟

 

ميرزا يونس معروف به «ميرزا كوچك‌» در 1298 هـ در رشت متولد شد. در نوجواني براي تحصيل علوم ديني قدم به مدارس مذهبي گذاشت و مدارج علمي را طي كرد. در 1326 هـ در گيلان به صفوف آزاديخواهان پيوست و براي مقابله با محمدعلي شاه روانه تهران شد. در ماجراي اولتيماتوم روسيه كه منجر به تعطيلي مجلس شد (17ارديبهشت 1290) ميرزا در شمار مخالفان پذيرش اولتيماتوم بود و مدتي نيز بازداشت شد. در جريان جنگ جهاني اول و در هنگامي كه دسته‌اي از نمايندگان و رجال سياسي به خاطر وضع بحراني كشور و حضور نيروهاي بيگانه دست به مهاجرت زدند، كوچك خان با گرويدن به انديشه « اتحاد اسلام‌« درصدد برآمد تا با راه انداختن تشكيلات نظامي به مبارزه عليه استبداد رضاخاني و سرسپردگي‌ها، پيمانهاي ننگين و تحميلي بيگانگان و مداخلات آنان در امور داخلي كشور بپردازد. ميرزا درتهران انديشه خود را با رجال دين و سياست در ميان نهاد وبه نظرخواهي از آنان پرداخت‌. گروهي به ضرورت مبارزه مسالمت‌آميز تأكيد مي‌كردند ومبارزه مسلحانه را نادرست مي‌خواندند و گروهي ديگر نظر ميرزا كوچك خان راتأييد مي‌كردند. سرانجام پس از يك سلسله بحث و گفتگو قرار شد تا در گوشه‌اي از ايران كانوني ثابت‌، براي مبارزه ايجاد شود.

ميرزا كوچك خان پس از اين توافق عازم گيلان شد وشروع به تهيه مقدمات قيام كرد. اما چون روسها قبلاً او را از منطقه تبعيد كرده بودند، مجبور بود مخفيانه به فعاليت بپردازد. بااين حال ميرزا در اندك مدتي توانست همفكراني در كنار خود جمع كند وقيام را علني سازد. او درسالهاي قبل از به قدرت رسيدن رضاخان، موفق شد هسته‌هاي تشكيل نهضت مسلحانه را پي‌ريزي كند. نيروهاي اشغالگر روس كه در سالهاي قبل ازانقلاب اكتبر، در سركوبي اين نهضت توفيق چنداني نيافتند، باوقوع انقلاب اكتبر از مناطق شمالي ايران بيرون رفتند و انگليسي‌ها يكه‌تاز ميدان شده و تقريباً تمامي ايران را زير سلطه خود درآوردند. آنان ميرزا حسن خان وثوق الدوله را به رياست دولت ايران گماشتند. دولت انگليس با انعقاد قرارداد معروف 1919 با وثوق الدوله‌، ايران را تحت الحمايه خود درآورد وكليه امور مالي‌، گمركي و نظامي كشور رابه دست گرفت‌. انگليسي‌ها از طريق وثوق الدوله تلاش كردند قيام جنگل را با مذاكره و بدون خشونت حل و فصل كنند، اما اين تلاشها سودي نبخشيد.

 

اعلام جمهوري ميرزا كوچك خان در رشت

 

روز 16 خرداد 1299 ميرزا كوچك خان جنگلي در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاكميت ملي ايران، در شهر رشت حكومت جمهوري اعلام كرد. اين اعلام درپي يك رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسيه و كسب اطمينان از اين كه نيروهاي مداخله‌گر آنان در شمال ايران در كار حكومت انقلابي ميرزا، كارشكني نخواهند كرد، صورت گرفت‌. درست سه هفته پيش از اين اعلام‌، در سپيده دم روز 28 ارديبهشت 1299 نيروهاي ارتش سرخ به بهانه «سركوبي ضد انقلاب كه در شمال ايران كمين كرده بود» به بندرانزلي يورش برده و اين شهر را اشغال كرد. مقصود روسيه از «ضدانقلاب‌» افراد مسلحي بودند كه با حمايت انگليسي‌ها عليه بلشويسم نوظهور در شوروي مي‌جنگيدند و از اراضي شمال ايران نيز به عنوان يكي ازپايگاه‌هاي خود استفاده مي‌كردند.

جنگلي‌ها كه مبارزات مسلحانه با رژيم استبدادي و سرسپرده قاجار را آغاز كرده و جنگل‌هاي شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پيروزي انقلاب روسيه روابط حسنه‌اي با بلشويكها برقرار كرده بودند نهضت جنگل انقلاب روسيه را تأييد مي‌كرد و رهبران جديد روسيه نيز ميرزا را به عنوان يك انقلابي ضداستعمار مي‌دانستند و او راستايش مي‌كردند. اما چندي نگذشت كه روس‌ها سياست دوستانه خود را تغيير دادند و قدم به قدم به خاطر حفظ منافع خود در ايران از حمايت نهضت جنگل دست كشيدند و سرانجام به آن خيانت كردند. روز 28 ارديبهشت، نيروهاي ارتش سرخ به نام سركوبي ضدانقلابي كه در شمال ايران كمين كرده بود، وارد انزلي شدند. نهضت ميرزا كوچك‌خان كه حضور نيروهاي كشوري ديگر را در خاك ايران مخالف با اصول سياست خود و به زيان استقلال وتماميت ارضي كشورمي‌دانست، به مخالفت برخاست‌. در آن زمان هم روسها و هم ميرزاكوچك خان در شرايطي بودند كه رويارويي با يكديگر را به صلاح خود نمي‌ديدند. هريك با اقدامات نظامي، اهداف خاص خود را دنبال مي‌كردند و ديدگاه متعرضانه به يكديگر نداشتند؛ در نتيجة تماسهاي بعدي ميرزا كوچك خان با نيروهاي نظامي و سياسي روسيه‌، ميان طرفين توافقهايي حاصل شد. مهمترين مواد اين توافق چنين است:

«الف ـ اصول كمونيسم در ايران از حيث مصادره اموال و الغاء مالكيت و تبليغات به اجراگذارده شود.

ب ـ حكومت جمهوري انقلابي توسط ميرزابرقرار شود.

ج ـ پس از ورود ميرزا به تهران و تأسيس مجلس مبعوثان‌، هرنوع حكومتي كه نمايندگان ملت بپذيرند، بدون مخالفت روسيه ايجاد شود.

د ـ مقدرات انقلاب به دست اين حكومت سپرده شود و شوروي‌ها درايران مداخله ننمايند.

هـ ـ هيچ قشوني بدون اجازه وتصويب حكومت انقلابي ايران زائد بر قواي موجود (2هزار نفر) از شوروي به ايران وارد نشوند.

و ـ مخارج اين قشون به عهده ايران است‌.

ز ـ هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروي خواسته شود در مقابل پرداخت قيمت‌، تسليم نمايند.

ح ـ كالاهاي بازرگانان ايراني كه در باكو ضبط شده تحويل حكومت ايران شود.

ط ـ كليه مؤسسات تجاري روسيه در ايران به حكومت جمهوري واگذار شود. »

اجمال اين توافقنامه عدم دخالت روسها در امور داخلي ايران، در عين حفظ حداقل دو هزار نظامي آنان در شمال ايران بود؛ حضوري كه خود به منزله دخالت در امورداخلي ايران بود.

ميرزا كوچك خان جنگلي با استناد به همين توافقنامه بود كه سه هفته پس از مداخله نظامي آنان در انزلي‌، موجوديت حكومت خود رادر رشت اعلام كرد.

سران نهضت جنگل پس از اعلام حكومت، ضمن انتشار اعلاميه‌اي با عنوان «فرياد ملت مظلوم ايران از حلقوم فدائيان جنگل‌»، به مفاسد دستگاه حاكمه ايران وجنايات انگليسي‌ها اشاره كردند و در پايان نظريات خود را به شرح زير اعلام داشتند:

1ـ جمعيت انقلاب سرخ ايران اصول سلطنت راملغي كرده جمهوري را رسماً اعلام مي‌نمايد.

2ـ حكومت موقت جمهوري حفاظت از جان ومال عموم اهالي را برعهده مي‌گيرد.

3ـ هر نوع معاهده و قراردادي كه به ضرر ايران با هر دولتي منعقد شده است، لغو وباطل مي‌شناسد.

4ـ حكومت موقت جمهوري همه اقوام بشر را يكي دانسته‌، تساوي حقوق را در باره آنان قائل است و حفظ شعائر اسلامي را فريضه مي‌داند.

 

مسكو و نهضت جنگل‌

 

سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحكيم مباني جمهوري بودند كه به تدريج اختلافاتي در ميانشان پديد آمد و همين امر نهضت را به انحطاط و نابودي كشاند. پس از ورود ارتش سرخ به ايران، چند نفر از اعضاي «حزب كمونيست عدالت باكو» از روسيه وارد گيلان شدند. اين افراد در رشت حزبي به نام عدالت تشكيل دادند و رفته رفته ضمن برگزاري متينگ‌ها و سخنراني‌ها، عملاً مواد توافق شده ميان سران نهضت جنگل و روسها را زير پا گذاشتند و تبليغاتي نيز عليه ميرزا كوچك خان آغاز كردند. ميرزا دو نفر ازاعضاي نهضت را به قفقاز فرستاد تابا نريمانف، صدر شوراي جمهوري قفقاز، ملاقات كنند و او را وادارند تا اعضاي حزب را از ادامه كارشكني‌ها و اقدامات نفاق افكنانه باز دارد؛ اما نريمانف اقدامي جدي به عمل نياورد. ميرزا كه اوضاع را چنين ديد، روز 18 تير 1299 معترضانه رشت را ترك گفت و اعلام كرد تا زماني كه حزب عدالت از كارهاي خلاف و حمله به اسلام و تبليغ كمونيسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت‌. روسها كه هدفشان از تأسيس حزب، اشاعه كمونيسم و رخنه به تشكل اسلامي ميرزا كوچك خان جنگلي و از بين بردن آن بود، شديداً فعاليت مي‌كردند.

سياست خارجي شوروي كه قبلاً پيش از اين داعيه حمايت از انقلاب جهاني را داشت، حداقل پس از هشتمين كنگره حزب كمونيست اتحاد شوروي‌، تغيير كرد. استالين در اين كنگره دو اصل اساسي را مبناي سياست خارجي شوروي قلمداد كرد. وي گفت‌: «سياست خارجي ما واضح وروشن است‌. هدف آن صلح و توسعه دايره روابط تجاري با تمام كشورهاست‌

اعلام چنين روشي در سياست خارجي‌، چيزي جز اعلام عدم حمايت از نهضتهاي رهايي بخش نمي‌توانست باشد. در پي خروج قهرآميز ميرزا كوچك خان از رشت‌، اعضاي حزب عدالت كه بعضي از آنها همچون احسان الله خان و خالوقربان قبلاً از دوستان نزديك ميرزا بودند و اكنون با گرويدن به سوسياليسم‌، ميرزا را مرتجع مي‌دانستند، درصدد اجراي كودتايي برآمدند كه طرح آن پيشتر ريخته شده بود. نقشه اين بود كه ميرزا يا بايد كشته شود و يا دستگير گردد و از رهبري انقلاب كنار رود. كوچك‌خان كه تا حدي از هدف اعضاي حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت‌. در اين گير و دار، بسياري از جنگلي‌ها دستگير و ياكشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت‌. پس ازاين كودتا، اعضاي حزب به كمك نيروهاي بلشويك سعي كردند تا باتعقيب جنگلي‌ها طرفداران ميرزا را نابود كنند. اما باوجود درگيري‌هايي كه در جنگل ميان دو طرف ايجادشد، آنان از شكست دادن ميرزا و يارانش ناتوان شدند. مدتي بعد، مخالفان ميرزا مجدداً از در دوستي وارد شدند و با حسن نيتي كه ميرزا داشت و نمي‌خواست اختلافات داخلي باعث نابودي نهضت شود، پيشنهاد اتحاد باآنان را پذيرفت و طرفين موقتاً وحدت يافتند. پس از اين توافق، كميته انقلابي جديدي تشكيل شد. از آنجا كه در اين كميته احسان الله خان داراي هيچ سمتي نبود، جاه‌طلبي، وي را واداشت تا در رأس نيروهاي تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود. وي در رأس سه هزار سرباز روسي و ايراني به سوي تهران حركت كرد، اما در محل «پل زغال‌» از نيروهاي قزاق كه تحت فرماندهي ساعد الدوله بودند، شكست خورد. البته يكي از دلايل اين شكست تغيير سياست شوروي نسبت به جنگلي‌ها بود. به هنگام عزيمت نيروهاي احسان الله خان، «روتشتين‌» سفير شوروي در ايران افرادي را محرمانه نزد فرماندهان روسي قواي احسان الله خان فرستاد و به آنان دستور داد كه به فوريت خود را از جنگ كنار بكشند. به اين ترتيب سفير روسيه حتي به كسي كه ادعاي همفكري عقيدتي با او داشت و قبلاً كوشيده بود تا ميرزا را قرباني انديشه‌هاي خود كند، پشت كرد. با اين حال بعدها در جريان حمله نيروهاي دولتي به جنگل‌، احسان الله خان فرار كرد و با كشتي به شوروي گريخت‌. خالوقربان نيز كه به هنگام قيام ميرزا به او پيوست و تحت رهبري ميرزا خدمات قابل توجهي به نهضت كرد، پس از تأسيس حزب عدالت در گيلان فريب سوسياليست‌هاي حزب را خورد و آلت دست سياست ضدانقلابي شوروي شد و در كودتاي رشت با نيروهاي تحت فرمان خود در مقابل ميرزا قرار گرفت‌. پس از توافقي كه ميان دولت ايران و سفير روسيه انجام گرفت‌، روسها از حمايت جنگل دست كشيدند و آنان را قرباني منافع خود كردند.

«روتشتين‌» اولين سفير شوروي در ايران كه شش هفته قبل از اعلام استقلال ميرزا كوچك خان در رشت وارد تهران شده بود، براي ايجاد روابط دوستانه ميان ايران و روسيه مأموريت داشت‌؛ بنابر اين با وجود وعده‌هاي اوليه به نهضت جنگل‌، به يكباره خط مشي انقلابي روسها تبديل به سازش با دولت ايران شد. «روتشتين‌» ضمن نوشتن نامه‌اي به ميرزا، او را به ترك مبارزه عليه دولت ايران دعوت كرد. او در نامه خود، آشكارا اقدامات انقلابي ميرزا را «مضر» خواند1. نهضت جنگل زماني كه سفير شوروي نامه را به ميرزا نوشت، در بحراني‌ترين شرايط خود قرار داشت‌. ميرزا در شرايط نامطلوبي كه هنگام موضعگيري اخير روسيه داشت‌ و با توجه به اختلافات داخلي نيروهايش، عملاً چاره‌اي جز تاييد ظاهري نامة «روتشتين‌» نداشت‌.

 

تباني روس، انگليس، رضاخان و كمونيست‌هاي داخلي عليه نهضت جنگل‌

 

در آستانه كودتاي رضاخان، شرايط سياسي ايران شديداً عليه ميرزا كوچك خان جنگلي بود. روسها او را تنها گذارده بودند و صرفاً به منافع خود در ايران مي‌انديشيدند. آنان به ويژه تلاش داشتند تا روابط صميمانه‌اي را با سردار سپه كه با قدرت اسلحه و سركوب نارضائي‌ها توانسته بود ثبات نيم بندي را در كشور به وجود آورد، برقرار كنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان براي سركوب نهضت جنگل كه به ويژه اعتقادي هم به هويت اسلامي آن نداشتند، مي‌دانستند. حتي حضور رضاخان در اتومبيل كنسول شوروي در رشت‌، زماني كه براي سركوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپيماني روسها با سردار سپه در اين تصميم داشت‌. 2

علاوه بر اين، رضاخان در آن زمان، در كميته‌اي «ايراني ـ انگليسي‌» به نام «كميته زرگنده‌» به اتفاق سيد ضياءالدين طباطبايي در حال تدارك كودتاي سوم اسفند خود بود. به همين دليل‌، اقدام رضاخان به نوعي اجراي مصوبه كميته مذكور نيز بود. كميته زرگنده در حقيت 2 كار كرد اساسي داشت‌. يكي سركوب نهضت جنگل و ديگر استقرار ديكتاتوري رضاخان‌3.

پروژه سركوب نهضت اسلامي ميرزا كوچك خان جنگلي، محصول اراده مشترك شوروي‌، كمونيست‌هاي داخلي‌، دولت انگلستان و استبداد رضاخاني بود.

در چنين شرايطي، سران نهضت جنگل چند راه بيشتر نداشتند يا بايد تسليم مي‌شدند و اسلحه را زمين مي‌گذاشتند، يا به روسيه پناه مي‌بردند و يا اين كه ننگ تسليم و پناه بردن به بيگانه و اجنبي را نمي‌پذيرفتند و تا آخرين قطره خون به مبارزه ادامه مي‌دادند. چنان كه گفتيم، احسان الله خان ترجيح داد تا به اربابان خود كه به او خيانت نيز كرده بودند، بپيوندد. خالوقربان نيز با قيد تضمين از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسليم قواي دولتي شد و جان خود را نجات داد. در اين ميان فقط ميرزا كوچك خان بود كه نه حاضر به ترك ايران شد و نه ننگ تسليم به قواي دولتي را پذيرفت و سرانجام نيز به مبارزه ادامه داد تا در 11 آذر 1300 به شهادت رسيد.

 

پي نوشت :

1ـ سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي‌؛ ص 70 .

2ـ خاطرات ايرج اسكندري‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ ص 448 .

3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي‌؛ ارتشبد فردوست‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي‌؛ جلد دوم؛ ص 77.

 

منبع:http://www.ir-psri.com

 

قیام میرزا کوچک خان جنگلی

 

قیام میرزا کوچک خان جنگلی

پژوهشگاه علوم انسانی

چکیده: میرزا یونس معروف به «میرزا کوچک‌» در 1298 ه در رشت متولد شد. در نوجوانی برای تحصیل علوم دینی قدم به مدارس مذهبی گذاشت و مدارج علمی را طی کرد. در 1326 ه در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای مقابله با محمدعلی شاه روانه تهران شد. در جریان جنگ جهانی اول و در هنگامی که دسته‌ای از نمایندگان و رجال سیاسی به خاطر وضع بحرانی کشور و حضور نیروهای بیگانه دست به مهاجرت زدند، کوچک خان با گرویدن به اندیشه «اتحاد اسلام‌» درصدد برآمد تا با راه انداختن تشکیلات نظامی به مبارزه علیه استبداد رضاخانی و سرسپردگی‌ها، پیمانهای ننگین و تحمیلی بیگانگان و مداخلات آنان در امور داخلی کشور بپردازد و سرانجام پس از یک سلسله بحث و گفتگو قرار شد تا در گوشه‌ای از ایران کانونی ثابت‌، برای مبارزه ایجاد شود.

      میرزا کوچک خان پس از این توافق عازم گیلان شد وشروع به تهیه مقدمات قیام کرد. اما چون روس‌ها قبلا او را از منطقه تبعید کرده بودند، مجبور بود مخفیانه به فعالیت بپردازد. با این حال میرزا در اندک مدتی توانست همفکرانی در کنار خود جمع کند و قیام را علنی سازد. او در سال‌های قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، موفق شد هسته‌های تشکیل نهضت مسلحانه را پی‌ریزی کند.

 روز 16 خرداد 1299 میرزا کوچک خان جنگلی در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاکمیت ملی ایران، در شهر رشت حکومت جمهوری اعلام کرد. این اعلام درپی یک رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسیه و کسب اطمینان از این که نیروهای مداخله‌گر آنان در شمال ایران در کار حکومت انقلابی میرزا، کارشکنی نخواهند کرد، صورت گرفت‌.

روز 28 اردیبهشت، نیروهای ارتش سرخ به نام سرکوبی ضدانقلابی که در شمال ایران کمین کرده بود، وارد انزلی شدند. نهضت میرزا کوچک‌خان که حضور نیروهای کشوری دیگر را در خاک ایران مخالف با اصول سیاست خود و به زیان استقلال و تمامیت ارضی کشور می‌دانست، به مخالفت برخاست‌. در آن زمان هم روس‌ها و هم میرزاکوچک خان در شرایطی بودند که رویارویی با یکدیگر را به صلاح خود نمی‌دیدند. هریک با اقدامات نظامی، اهداف خاص خود را دنبال می‌کردند و دیدگاه متعرضانه به یکدیگر نداشتند؛ در نتیجه تماس‌های بعدی میرزا کوچک خان با نیروهای نظامی و سیاسی روسیه‌، میان طرفین توافق‌هایی حاصل شد.

سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحکیم مبانی جمهوری بودند که بتدریج اختلافاتی در میانشان پدید آمد و همین امر نهضت را به انحطاط و نابودی کشاند. پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند نفر از اعضای «حزب کمونیست عدالت باکو» از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت حزبی به نام عدالت تشکیل دادند و رفته رفته ضمن برگزاری متینگ‌ها و سخنرانی‌ها، عملا مواد توافق شده میان سران نهضت جنگل و روسها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی نیز علیه میرزا کوچک خان آغاز کردند.

در پی خروج قهرآمیز میرزا کوچک خان از رشت‌، اعضای حزب عدالت که بعضی از آنها همچون احسان‌الله خان و خالوقربان قبلا از دوستان نزدیک میرزا بودند و اکنون با گرویدن به سوسیالیسم‌، میرزا را مرتجع می‌دانستند، درصدد اجرای کودتایی برآمدند که طرح آن پیشتر ریخته شده بود. نقشه این بود که میرزا یا باید کشته شود و یا دستگیر گردد و از رهبری انقلاب کنار رود. کوچک‌خان که تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت‌. در این گیر و دار، بسیاری از جنگلی‌ها دستگیر و یاکشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت‌. پس از این کودتا، اعضای حزب به کمک نیروهای بلشویک سعی کردند تا باتعقیب جنگلی‌ها طرفداران میرزا را نابود کنند. اما باوجود درگیری‌هایی که در جنگل میان دو طرف ایجادشد، آنان از شکست دادن میرزا و یارانش ناتوان شدند. مدتی بعد، مخالفان میرزا مجددا از در دوستی وارد شدند و با حسن نیتی که میرزا داشت و نمی‌خواست اختلافات داخلی باعث نابودی نهضت شود، پیشنهاد اتحاد با آنان را پذیرفت و طرفین موقتا وحدت یافتند. پس از این توافق، کمیته انقلابی جدیدی تشکیل شد. از آنجا که در این کمیته احسان‌الله خان دارای هیچ سمتی نبود، جاه‌طلبی، وی را واداشت تا در را‡س نیروهای تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود. وی در را‡س 3000 سرباز روسی و ایرانی به سوی تهران حرکت کرد، اما در محل «پل زغال‌» از نیروهای قزاق که تحت فرماندهی ساعدالدوله بودند، شکست خورد.

در آستانه کودتای رضاخان، شرایط سیاسی ایران شدیدا علیه میرزا کوچک خان جنگلی بود. روس‌ها او را تنها گذارده بودند و صرفا به منافع خود در ایران می‌اندیشیدند. آنان بویژه تلاش داشتند تا روابط صمیمانه‌ای را با سردار سپه که با قدرت اسلحه و سرکوب نارضایی‌ها توانسته بود ثبات نیم بندی را در کشور به وجود آورد، برقرار کنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان برای سرکوب نهضت جنگل که به ویژه اعتقادی هم به هویت اسلامی آن نداشتند، می‌دانستند. حتی حضور رضاخان در اتومبیل کنسول شوروی در رشت‌، زمانی که برای سرکوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپیمانی روس‌ها با سردار سپه در این تصمیم داشت‌. در چنین شرایطی، سران نهضت جنگل چند راه بیشتر نداشتند یا باید تسلیم می‌شدند و اسلحه را زمین می‌گذاشتند، یا به روسیه پناه می‌بردند و یا این که ننگ تسلیم و پناه بردن به بیگانه و اجنبی را نمی‌پذیرفتند و تا آخرین قطره خون به مبارزه ادامه می‌دادند. چنان که گفتیم، احسان‌الله خان ترجیح داد تا به اربابان خود که به او خیانت نیز کرده بودند، بپیوندد. خالوقربان نیز با قید تضمین از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسلیم قوای دولتی شد و جان خود را نجات داد. در این میان فقط میرزا کوچک خان بود که نه حاضر به ترک ایران شد و نه ننگ تسلیم به قوای دولتی را پذیرفت و سرانجام نیز به مبارزه ادامه داد تا در 11 آذر 1300 به شهادت رسید.

 منابع:

1 - سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی؛ موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی‌؛ ص 2.7 - خاطرات ایرج اسکندری‌؛ موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی؛ ص 3.448 - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌؛ ارتشبد فردوست‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی‌؛ جلد دوم؛ ص 77.

 

كوچك بزرگ

 

كوچك بزرگ

راسخون

بي ترديد نهضت جنگل كه در فاصله سال هاي 1293 تا 1300 ﻫ . ش در گيلان روي داد، از مهم ترين وقايع تاريخ ايران در آغاز قرن حاضر است. بررسي اين جنبش و به ويژه سلوك فكري و عملي رهبر آن، ميرزا كوچك خان، به ويژه از اين جنبه حايز اهميت است كه اين نهضت در يكي از خطير ترين برهه هاي تاريخ معاصر ايران شكل گرفت و با توجه به فشارهاي طاقت سوزي كه از سوي دول استعماري و استبداد داخلي بر آن وارد شد، توانست مردانه تاب بياورد و از مسير اصيل خويش كه اسلام و ارزش هاي ديني بود، منحرف نشود. حق اين است كه تمامي نهضت هاي رهايي بخش در كشور ما و يا دست كم اكثريت قريب به اتفاق آن ها، پيوسته با رهبري و محوريت روحانيون شكل گرفته است؛ و از همين رو است كه انديشه هاي الحادي، در اين سرزمين، دير نمي پايد و توان مقابله با ريشه هاي سترگ اعتقادي مردم را كه پيوسته از عالمان دل به حق سپرده و دنيا را پشت سر نهاده، بهره مند بوده اند، ندارد. نهضت جنگل در پيدايي و نيز رهبري، از حضور عالماني هوشيار و فداكاري بهره جست كه جز استقلال ميهن، برقراري حكومت عدل بر اساس احكام قرآن و وحدت و يك رنگي قوميت ها و مردمان، هدف و آرزويي نداشتند.

ميرزا كه از غوغاي عربده كشان بيگانه و ايادي آنان به جان آمده بود، به جنگل هاي سرزمين مادري خويش پناه برد تا در سايه آرامش دوري از جماعت روشن فكر و غرب زده، چاره بينديشد. او كه خود دست پرورده حوزه هاي شيعي بود، نيك مي دانست كه نجات جز در سايه احكام اسلام و قرآن و پيروي از ائمه معصومين:ممكن نيست؛ از اين رو گام در جاده اي نهاد كه سرافرازي او و ملتش را در پي داشت و حماسه فراموش شده عزت، حميت و غيرت مردان را بار ديگر در گوش ناشنواي زمانه خويش فرياد كرد. او همچون مقتداي راستين خود حضرت اباعبدالله7، تكيه بر حق كرد و با ياراني قليل در مقابل دشمناني كثير كه از هر سو بر او و بر سرزمينش هجوم آورده بودند، ايستاد و سرانجام در آستان عشق، سرباخت.

سال 1298 ﻫ . ق در خانه ي ميرزا بزرگ، در محله ي “استاد سرا”ي رشت فرزندي ديده به جهان گشود كه نامش را “يونس” نهادند. يونس پس از آن كه خواندن و نوشتن را فرا گرفت، در سنين نوجواني يا جواني وارد حوزه علميه رشت شد و به فراگيري علوم اسلامي مشغول شد. يونس سالياني در مدرسه ي حاجي حسن واقع در صالح آباد و مدرسه جامع رشت به يادگيري ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول پرداخت. و مدتي در يكي از حجره هاي طبقه اول مدرسه نايب الصدر، واقع در بازار زركشان سكونت داشت. تحصيلات مقدماتي را تا تاريخ 1312 ﻫ . ق در مدارس رشت به پايان رساند. استاد وي آيةالله سيد عبدالوهاب صالح ضياﺀبري ﴿1294 ـ 1357 ﻫ . ق﴾ مجتهد فرزانه ي صومعه سرا، جزو جوان ترين مجتهدان گيلان بود كه در 28 سالگي به اجتهاد رسيد و شاگرد آخوند خراساني بود. وي تحت تأثير افكار انقلابي استادش رهبري روحانيت رشت را در انقلاب مشروطه به عهده گرفت. يونس نيز تحت تأثير افكار استاد از ابتداي نهضت مشروطه، به خيل مشروطه طلبان پيوست.

شاگرد استادسرا در حوزه هاي علميه قزوين و تهران مشغول درس خارج فقه و اصول شد.

نخستين مجلس شوراي ملي ايران در هجدهم شعبان 1324 ﻫ . ق تشكيل شد، اما در سپيده دم 24 جمادي الاولي 1326 ﻫ . ق. به دستور محمدعلي شاه به توپ بسته شد. رهبران مشروطه در تهران، از جمله آيةالله سيد عبدالله بهبهاني و آيةالله سيد محمد طباطبايي دستگير شدند. بدين سان استبداد صغير شكل گرفت و مراجع تقليد نجف فتوا به بازگرداندن مشروطه دادند.

مشروطه طلبان گيلان براي فتح تهران به سوي قزوين حركت كردند. پيشتازان به فرماندهي يونس در بين راه منجيل تا قزوين بارها با قواي دولت درگير شدند. در قزوين با رسيدن نيروهاي كمكي، جنگ سختي در گرفت. يونس در جنگل هاي قزوين رشادت شاياني از خود نشان داد و سرانجام دروازه ي قزوين گشوده شد و مشروطه طلبان آماده حركت به سوي تهران شدند.

سران مشروطه گيلان يونس را به عضويت كميسيون جنگ انجمن ايالتي گيلان و رياست مجاهدين گيلان منصوب نمودند. رزمندگان گيلاني به رهبري او در كرج و علي شاه عوض ﴿شهريار﴾ با سربازان حكومت مركزي به جنگ برخاستند. در پي نبردهاي سهمگين، مشروطه طلبان گيلان پيروز شدند و در اين هنگامه سپاه مشروطه طلب اصفهان نيز به نزديك شهر تهران رسيدند. در 25 جمادي الآخر 1327 ﻫ . ق مشروطه طلبان گيلان و اصفهان با تصرف تهران، به استبداد خاتمه دادند.

يونس از خلاف هاي برخي سران مشروطه طلب آزرده بود؛ از اين رو به رشت بازگشت. نفوذ روشن فكران غربزده و فراماسون، فئودال ها و خان ها به ميان سران و رهبران مشروطه و نيز ترور بيش از ده مجتهد طرفدار مشروطه مشروعه دست هاي پنهان در رهبري مشروطه را آشكار ساخت.

مجلس دوم شوراي ملي كه در اول ذي قعده 1327 ﻫ . ق افتتاح شد، در جهت اصلاح ساختار اداري كشور قانون وضع كرد. مراجع تقليد نجف با ارسال پيام درصدد هدايت انقلاب برآمدند. يونس همراه شماري از مشروطه خواهان گيلان در گمش تپه به نبرد با شورشيان پرداخت. وي در اين نبرد زخمي و اسير شد. به دستور محمدعلي شاه قرار شد وي را طعمه ماهيان كنند. اما خداوند او را نجات داد.

يونس داخل قايقي كه او را به وسط دريا مي برد تا طعمه مرگ كند، آيه ي شريفه: ﴿... وَذَاالنّونِ إذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ...﴾ را خواند؛ همان آيه اي كه موجب رهايي حضرت يونس پيامبر7 از شكم ماهي شد.

در پي تصميم مجلس در استخدام چند مستشار مالي آمريكا، روسيه به دولت ايران هشدار داد كه اگر دولت ايران آن ها را اخراج ننمايد و تعهد ندهد كه فقط از روسيه و انگليس مستشار خارجي بگيرد، تهران را اشغال خواهد كرد.

مردم و مجلس به مخالفت با خواست روسيه برخاستند.

شهيد شيخ محمد خياباني و شهيد آيةالله سيد حسن مدرس0 با سخنراني هاي پرشور نمايندگان را به مخالفت با پيشنهاد روس ها برانگيختند.

مردم تهران، تبريز و رشت به رهبري روحانيون، عليه اين هشدار توخالي به پا خاستند. آخوند خراساني فتواي جهاد صادر كرد و همراه صدها نفر از طلاب و استادان حوزه علميه نجف براي دفاع از ايران آماده حركت شد. مرگ مشكوك آخوند خراساني در سپيده دم چهارشنبه 21 ذي حجه 1329 ﻫ . ق. ـ‌ روزي كه قرار بود براي دفاع از ايران در برابر روس ها به ايران بيايد ـ موجب تأخير حركت سپاه مشروطه طلب نجف شد. روحانيون ايراني مقيم نجف آماده حركت به سوي ايران شدند.

مجلس شوراي ملي تعطيل گرديد و صدها تن از رهبران مشروطه به دستور روس ها زنداني و تبعيد شدند. يونس نيز به يزد تبعيد شد، اما همراه شماري از تبعيد شدگان هفت ماه در قم اقامت اجباري كرد و پس از آن به تهران تبعيد شد.

سربازان روسي در انزلي، رشت و تبريز به كشتار مردم پرداختند. به دستور روس ها، آيةالله سيد عبدالوهاب صالح ضياﺀ بري به پنج سال تبعيد به خارج از كشور محكوم شد. شيخ الإسلام لنگرودي در رشت و ثقةالإسلام در تبريز، در محرم 1330 ﻫ . ق. به دار آويخته شدند.

يونس در سال هاي 1330 تا 1333 ﻫ . ق به دستور روس ها در تبعيد به سر مي برد و حق برگشت به زادگاهش را نداشت. وي در سال 1333 ﻫ . ق مخفيانه به رشت بازگشت.

 

ميرزا كوچك

 

يونس به ميرزا كوچك مشهور بود. پدرش ميرزا بزرگ نام داشت و به همين علت او را ميرزا كوچك مي خواندند. ميرزا پس از بازگشت از تبعيد، در انديشه قيامي فراگير بود. احمدشاه هنوز به سن قانوني نرسيده بود و نايب السلطنه به جاي او حكومت مي كرد. نايب السلطنه، نخست وزير و بسياري از وزيران و امراي حكومت، فراماسون و نوكر انگليس بودند. فرمانروايان گيلان نيز تنها در انديشه ي خوش گذراني بودند و سربازان روسي كه در پي اولتيماتوم، شمال ايران را اشغال كرده بودند، هنوز در اين منطقه جاي داشتند.

ميرزا در صدد بود با گردآوري مجتهدان گيلاني در يك مبارزه با اشغالگران خارجي و دولت مستبد همه گيلانيان را به قيام فرا خواند. بدين منظور “هيأت اتحاد اسلام” را تشكيل داد. همه اعضاي اين هيأت روحاني بودند. آيةالله سيد عبدالوهاب صالح ضياﺀ بري رياست اتحاد اسلام را بر عهده داشت. بدين سان هسته اوليه نهضت جنگل در سال 1333 ﻫ . ق، در نرگستان شكل گرفت. هيأت اتحاد اسلام مرامنامه اي در 9 ماده تصويب كرد تا بر اساس آن حكومت در دست نمايندگان مردم قرار گيرد.

دولت ايران تحت فشار روس ها به سركوبي نهضت جنگل پرداخت. جنگلي ها در تلاش براي بيرون راندن اشغالگران روسي از كشور به دشمن تلفات سهمگين وارد ساختند. ايمان و شجاعت جنگلي ها سبب شد تا آن ها در درگيري ها پيروز شوند. دولت مركزي با اطلاعيه هاي فراوان مردم را از پيوست به جنگلي ها و كمك به آن ها بر حذر داشت. روس ها نيز به وسيله اعلاميه به مردم گيلان اخطار كردند كه از پشتيباني جنگلي ها بپرهيزند.

نخستين نبرد سنگين جنگلي ها با قواي دولتي در 26 محرم 1335 ﻫ . ق در كسما شكل گرفت. جنگلي ها دشمن را تار و مار ساختند.

روس ها پس از شكست قواي دولت ايران، تصميم گرفتند عليه جنگلي ها وارد كارزار شوند. سيصد قزّاق روسي همراه پنجاه قزاق ايراني با اسلحه و مهمات فراوان در ماكلوان با جنگلي ها درگير شدند. در اين نبرد نيز جنگلي ها پيروز شدند.

بامداد روز جمعه، شانزدهم رمضان 1338 ﻫ . ق جنگلي ها وارد رشت ـ‌كه انگليسي ها از آن جا عقب نشيني كرده بودند ـ‌ شدند و حكومت جمهوري را در گيلان اعلام نمودند.

تأسيس حكومت جمهوري انقلابي در گيلان ثمره ي پربار مبارزات نهضت جنگل است. براساس توافق ميرزا كوچك و روس ها، كميته اي مركب از جنگلي ها و روس ها اعضاي كميته ي انقلاب را تشكيل داد. ميرزاكوچك سركميسر و كميسر جنگ اين كميته انتخاب شد.

با كنار رفتن هيأت اتحاد اسلام از صحنه ي رهبري نهضت جنگل، كمونيست ها اندك اندك پست هاي كليدي را در دست گرفتند. احسان الله خان دوست دار و خالوقربان كه رهبري نظامي كُردهاي نهضت جنگل را بر عهده داشتند، داراي افكار كمونيستي بودند. روس ها برخلاف توافق خود با ميرزاكوچك در رشت به تبليغات كمونيستي پرداختند. مردم متدين گيلان كه تا پيش از تأسيس جمهوري انقلابي در گيلان با بذل جان، مال و فرزند از هيچ كوششي در كمك به نهضت جنگل دريغ نداشتند، با ديدن تبليغات كمونيستي از حمايت نهضت جنگل دلسرد شدند.

مجتهدان گيلاني كه بنيان گذار هيأت اتحاد اسلام و از رهبران نهضت جنگل بودند، خود را كنار كشيدند. صدها نفر از كمونيست هاي روسي به گيلان آمدند و به تبليغات كمونيستي پرداختند. به دنبال اوج گيري تبليغات كمونيستي در گيلان اقدامات خودسرانه روس ها و كمونيست هاي ايراني در گيلان، و طرح نقشه ي ترور ميرزا و دستگيري هم فكرانش، ميرزا كوچك در روز جمعه 22 شوال 1338 ﻫ . ق برابر با 18/4/1299 ﻫ . ش. به نشان اعتراض به فومن رفت و اعلام كرد تا زماني كه جلو اقدام هاي كمونيست ها گرفته نشود، به رشت برنخواهد گشت.

ميرزا كوچك در نامه هايي به رهبران كمونيست ها در شوروي، جنايت هاي كمونيست هاي ايراني در گيلان و شرح كودتاي آن ها را بازگفت. در يكي از اين نامه ها ـ در تاريخ 15 ذي قعده 1338 ﻫ . ق ـ آمده است:

“... مع الأسف تصوراتمان به عكس نتيجه داد. هنوز اطراف گيلان را قشون شاه پرست و عناصر مستبد احاطه دارند و هنوز قشون انگليس از حدود گيلان خارج نشده و مسايل حياتي بين ما و شما حل نگرديده است و با اين احوال شما در رشت و انزلي به اختلاف، حتي به منازعه شروع نموده ايد...

اگر اين اقدامات شما دوام پيدا كند، ناچاريم به هر وسيله باشد به تمام احرار و سوسياليست هاي دنيا حالي كنيم كه وعده هاي شما همه اش پوچ و عاري از صحت و صداقت اند. به نام سوسياليزم اعمالي را مرتكب شده ايد كه لايق قشون مستبد نيكلا و قشون سرمايه داري انگليس است...”.

در سوم اسفند 1299 ﻫ . ش، قزاقان ايراني، به فرماندهي رضاخان از قزوين به تهران حمله بردند و پايتخت را تصرف كردند. كودتاي سوم اسفند را انگليسي ها طراحي و رهبري نمودند. سيدضياﺀ كه تمايلات شديد انگليسي داشت، به نخست وزيري و رضاخان به عنوان سردار سپه انتخاب شدند. ميرزا كوچك در فومن به سر مي برد. از جنگلي ها شمار اندكي باقي مانده بودند. گروهي از آن ها شهيد، زخمي يا دستگير شده، و بسياري نيز رفاه را برگزيده، دست از مبارزه برداشتند. خالوقربان و حيدرخان عمو اوغلي در پي توطئه اي ديگر براي كشتن ميرزا كوچك و به دست گرفتن قدرت بر آمدند، اما اين بار ميرزا پيش دستي كرد و توطئه را در نطفه خنثي نمود. از آن پس ميرزا كوچك با تعداد انگشت شماري از يارانش به جنگل هاي انبوه گيلان پناه برد.

رضاخان با تمام قوا در پي سركوبي نهضت جنگل بر آمد و رشت را از تصرف كردها بيرون آورد. خالوقربان خود را به رضاخان تسليم كرد و درجه سرهنگي گرفت. رضاخان با همراهي نيروهايي كه تاروپود جنگل را مي شناختند و سالياني در كنار ميرزا كوچك بودند، براي دستگيري ميرزاكوچك دست به كار شد.

پاييز 1300 ﻫ . ش. ياران ميرزا همچون برگ هاي خزان بر روي زمين ريخته بودند. ميرزا بود و تني چند از ياران وفادارش. در يكي از آخرين نامه هاي ميرزا به دوستانش آمده است:

إتّكاي من و همراهانم به خداوند دادگري است كه در بسياري از اين ممالك حفظم نمود... افسوس مي خورم كه مردم ايران مرده پرستند و هنوز قدر اين جمعيت را نشناخته اند”.

تنهاترين سردار نخستين سال قرن چهاردهم هجري شمسي در سوگ ياران شهيدش چون ابر مي گريست. او به ياد آخرين سردار شهيدش شيخ محمد خياباني اشك مي ريخت. ميرزا در آذر 1300 ﻫ . ش. به سوي كوه هاي خلخال به راه افتاد تا بتواند در آن جا دوستان قديمي اش را گردآورد و دوباره قيام را آغاز نمايد، اما برف بي امان مي باريد. شلاق بادهاي سرد كوه هاي بلند گيلان بر صورت رنج كشيده اش فرود مي آمد. پيكر سردار جنگل در يازدهم آذر 1300 ﻫ . ش در كوه هاي گيلوا در زير برف و بوران يخ زده بود. ساعتي بعد به دستور خان طالش سرش را از تن جدا كردند و به رشت آوردند. خالوقربان، يار ديروز ميرزا سر او را به تهران آورد و به رضاخان تسليم نمود. سر ميرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. پس از آن، يكي از ياران كوچك بزرگ مخفيانه سرش را به رشت آورد و در كنار پيكرش در “سليمان داراب” رشت به خاك سپرد.

منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39

میرزا كوچك خان نماد بیداری اسلامی

 

میرزا كوچك خان نماد بیداری اسلامی

راسخون

نویسنده : دكتر علی اكبر ولایتی

میرزا كوچك خان ، مسلمانی معتقد و مبارزی وطنخواه و نستوه بود و نهضت او خاستگاه دینی و مردمی داشت . نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان جنگلی در شرایطی شكل گرفت كه جای جای سرزمین ایران آماده قیامهای آزادیبخش برای پایان بخشیدن به حضور بیگانگان و پایان دادن به اوضاع آشفته درون مرزها بود . نهضت جنگل مقارن با بروز جنگ جهانی اول در سال 1914 شكل گرفت ، به رغم اعلام بیطرفی دولت ایران در این جنگ ، بخش عمده سرزمین ایران به اشغال بیگانگان درآمد و استقلال كشور سخت به مخاطره افتاد . در این زمان ، آشفتگی سیاسی ، عدم وجود دولتمردان لایق و مستقل ، سقوط پی در پی كابینه ها و بی ثباتی قدرت سیاسی از یك طرف و پریشانی و فقر گسترده از سوی دیگر ، چنان فضای دهشتناكی را بر مقدرات ایران حاكم كرده بود كه احساس مسئولیت هر انسان انقلابی و مؤمن به دین و میهن خود را چون میرزا كوچك خان ، بر می انگیخت .

نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان جنگلی در شرایطی شكل گرفت كه جای جای سرزمین ایران آماده قیامهای آزادیبخش برای پایان بخشیدن به حضور بیگانگان و پایان دادن به اوضاع آشفته درون مرزها بود . نهضت جنگل مقارن با بروز جنگ جهانی اول در سال 1914 شكل گرفت ، به رغم اعلام بیطرفی دولت ایران در این جنگ ، بخش عمده سرزمین ایران به اشغال بیگانگان درآمد و استقلال كشور سخت به مخاطره افتاد . در این زمان ، آشفتگی سیاسی ، عدم وجود دولتمردان لایق و مستقل ، سقوط پی در پی كابینه ها و بی ثباتی قدرت سیاسی از یك طرف و پریشانی و فقر گسترده از سوی دیگر ، چنان فضای دهشتناكی را بر مقدرات ایران حاكم كرده بود كه احساس مسئولیت هر انسان انقلابی و مؤمن به دین و میهن خود را چون میرزا كوچك خان ، برمی انگیخت .

میرزا پس از ایجاد ارتباط با تشكیلات اتحاد اسلام در تهران و بحث و مناظره با آنها با این هدف كه " هر دولتی كه نتواند مملكت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد ، وظیفه ملت است كه برای استخلاص وطنش قیام كند ".

تصمیم گرفت برای پایه ریزی یك نهضت ، به سازماندهی نیروها بپردازد . اتحاد اسلام سازمانی در استانبول بود كه با هدف گردآوری مسلمانان زیر پرچمی واحد برای مبارزه با استعمار به وجود آمد . مؤسسان آن سید جمال الدین اسدآبادی ، عبدالرضا كواكبی ، رشید رضا و شیخ محمد عبده و عده ای از رجال سیاسی و روحانی ایران نظیر محمدرضا مساوات ، محمد كمره ای ، سلیمان محسن اسكندری ، سید حسن مدرس و ادیب الممالك از اعضای آن بودند . اتحاد اسلام ، كانون اصلی رهبری و مركز ثقل تصمیم گیریهای سیاسی ، اداری ، اجتماعی و نظامی نهضت جنگل بود و حفظ استقلال ایران را تعقیب می كرد . میرزا پس از توافق با تشكیلات اتحاد اسلام ، از تهران عازم گیلان شد و تشكیلاتی مخفی را به نام " هیئت اتحاد اسلام " پایه ریزی و به تدریج مجاهدان و یارانی را جذب این تشكیلات كرد.

نخستین پایگاه عملیاتی نهضت در جنگل تولم ( سه فرسخی شمال غربی رشت ) تأسیس شد و در شوال 1333 ق عملیات خود را با نام اتحاد اسلام علیه نیروهای اشغالگر آغاز كرد.

هدفهای عمده نهضت با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان عبارت بودند از : اخراج نیروهای بیگانه ، برقراری امنیت ، رفع بیعدالتی و مبارزه با خودكامگی و استبداد . ایدئولوژی هیئت بر پایه آنچه كه در ارگان نهضت جنگل ، روزنامه جنگل ، انتشار یافت ، عبارت بود از : حمایت از استقلال كامل كشور بدون مداخله دولت بیگانه ، اصلاحات اساسی و رفع فساد در تشكیلات دولتی ، نهضت با رهبری میرزا به تدریج توانست كمكهای اقشار مختلف مردم را جلب كند ، به سازمان نظامی و سیاسی قوی تبدیل شود و به تهدید فزاینده ای برای نیروهای اشغالگر ، به ویژه نیروهای روسیه تزاری تبدیل شود . گسترش نهضت در میان دهقانان و حمایت آنان از میرزا سبب وحشت مالكان بزرگ گیلان نیز شده بود .

آنان خواستار دفع و سركوب سریع جنگلیها بودند. حمله مشترك نیروهای روس و فرماندار گیلان( حشمت الدوله ) برای سركوبی نهضت به كرات با شكست مواجه شد. پایگاه قدرتمند مردمی و اعتقاد راسخ رهبری نهضت به مبارزه سبب اصلی شكست ناپذیری آن بود . نهضت پس از ضربات نظامی سختی كه در حمله قوای دولتی و روس در ماسوله تحمل كرد ، به سرعت توانست در ظرف سه ماه تجدید سازمان كند و با تصرف فومنات ، كسما قدرتمندتر از گذشته این بار در برابر دولت مركزی بایستد.

پس از انقلاب اكتبر 1917 روسیه و متاركه روسیه از جنگ جهانی اول ، دولت انقلابی دستور بازگشت نیروهای روسی را صادر كرد. در این میان انگلیس كه بی رقیب مانده و در ایران به قدرت فعال مایشا تبدیل شده بود ، درصدد برآمد نهضت جنگل را كه كانون اصلی تهدید برای منافع خود می دانست ، از میان بردارد. به همین منظور عوامل انگلیس عده زیادی از اهالی منطقه شمال را به جرم ارتباط با قوای جنگل دستگیر و به مناطق دیگر تبعید كردند. انگلیسیها كه در پی دستیابی به منطقه قفقاز و سلطه بر ذخائر نفتی آنجا و نیز به دست آوردن سیادت در دریای خزر و گسیل نیروهای خود از راه گیلان بودند ، با مقاومت جدی رهبری نهضت جنگل مواجه شدند. فرمانده نیروهای انگلیسی ، دنسترویل ، دستور حمله به مجاهدان جنگل را صادر كرد. نیروهای انگلیس با كمك به فرمانده نیروهای روسی ، پس از شكست مجاهدان جنگل ، رشت را تصرف و خودسرانه بدون صلاحدید دولت مركزی ، به عزل و نصب مقامات منطقه اقدام كردند.

انگلیس به منظور استفاده هر چه بیشتر از فرصت به دست آمده ناشی از خلاء نظامی و امنیتی روسیه در منطقه ، قرارداد 1919 را طرح و امضا كرد كه البته با اعتراض و مخالفت شدید و گسترده نیروهای انقلابی و مذهبی در سراسر كشور و از جمله جنگلیها مواجه شد . دولت موقت وثوق الدوله كه خود عاقد این قرارداد ننگین بود ، در مقابل ، سیاست خشونت و وحشت را در پیش گرفت . سپس وثوق الدوله كه حامی و مجری سیاستهای انگلیس بود ، به این نتیجه رسید كه نهضت جنگل را كه به تهدیدی جدی برای منافع انگلیس تبدیل شده بود ، باید از میان بر می داشت . او نخست سیاست تطمیع میرزا را در پیش گرفت و به او حكومت گیلان و سواحل دریای خزر را پیشنهاد داد و پس از آنكه از این سیاست نتیجه ای نگرفت و با مخالفت شدید میرزا روبرو شد . سعی كرد از راه ایجاد نفاق و تشتت در میان برادران نهضت ، آن را از درون تضعیف و مضمحل سازد و تا حد زیادی در پیشبرد این سیاست موفق شد . حاج رضا كسمایی كه با نفوذترین رهبران جنگل پس از میرزا به شمار می رفت ، به میرزا خیانت كرد و با اخذ امان نامه از دولت وثوق الدوله ، همراه مجاهدان كسما از صف نهضت جنگل جدا شد و برای سركوب میرزا و نهضت جنگل با دولت همكاری كرد.

پس از ایجاد شكاف در نهضت و تضعیف آن ، انگلیسیها از فرصت پیش آمده بهره گرفته و با ارسال نامه ای از میرزا خواستند ظرف پنج روز یا اطاعت خود را از دولت وثوق الدوله اعلام دارد و یا ایران را ترك كند كه در این صورت دولت انگلیس حاضر است در بین النهرین به او پناهندگی دهد. آنها به دنبال بهانه ای برای حمله مجدد به جنگلیها بودند و همزمان با رد این پیشنهاد از سوی میرزا ، پس از اعلام اولتیماتوم 48 ساعته برای تسلیم جنگلیها ، نیروهای انگلیس به همراه قوای دولتی ، از هوا و زمین به مواضع آنها یورش بردند. قوای جنگل به رغم مقاومت ، شكست خوردند و فومنات را تخلیه كردند و راهی شرق گیلان شدند . آنها برای اینكه مردم قربانی جنگ نشوند ، از جنگ خودداری كردند و از معركه گریختند . در این عزیمت دكتر حشمت ، یار و یاور نزدیك میرزا كه از ادامه مبارزه خسته شده بود با گرفتن امان نامه با تعدادی از یاران خود تسلیم قوای دولتی شد ، اما او را امان ندادند و به اتهام جنگ علیه دولت مركزی و پناه دادن به جنگلیها و مخالفت با سلطنت در 11 شعبان 1337 ق به دار آویختند. میرزا با وجود شرایط سخت و اسفبار به پایگاه خود در جنگلهای فومنات عقب نشینی كرد و با سازماندهی مجدد به مقاومت خود ادامه داد . دولت مركزی تلاش كرد مجددا میرزا را تطمیع كند ، اما سودمند نیفتاد و میرزا در پاسخ ، با اشاره به بی ثمر بودن تلاش حكومت برای تطمیع او ، از برقراری نظام جمهوری و رهایی ستمدیدگان سخن به میان آورد . در این اوضاع و احوال ورود كمونیستهای شوروی به خاك ایران منشأ تحولاتی شد كه نهضت جنگل و رهبری آن را از دست میرزا خارج كرد.

كمونیست های شوروی به بهانه سركوبی و استرداد كشتیهای شورشیان و ضد انقلابیهای روسیه ، وارد گیلان شدند و در آنجا ماندند و با میرزا كوچك خان ارتباط برقرار و در پوشش ائتلاف و كمك به انقلاب و نهضت جنگل آن را از مسیر اصیل و اسلامی آن منحرف و ضربات سختی به اعتبار دینی و اسلامی آن وارد كردند. این مقطع یعنی از 29 شعبان 1338 ق ( 28 اردیبهشت 1299 ، تاریخ ورود ارتش سرخ به ایران تا 11 آذر ماه 1300 ش ، شهادت میرزا ) دوره افول و انحطاط و سرانجام شكست نهضت جنگل است .

میرزا پس از اشغال انزلی از سوی روسها ، بنا به دعوت فرمانده ارتش سرخ در انزلی برای مذاكره با نمایندگان دولت شوروی و حزت عدالت وارد انزلی شد و پس از مذاكره با بلشویكها ، موافقتنامه ای را بدین مضمون امضا كرد : عدم اجرای اعمال كمونیسم از حیث مصادره و ضبط اموال و الغاء مالكیت و منع تبلیغات . تأسیس جمهوری انقلابی موقتی پس از ورود به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان به هر قسم حكومتی را كه نمایندگان ملت بپذیرند. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حكومت و عدم مداخله روسها در آن . هیچ قشونی بدون تصویب و اجازه حكومت زاید بر قوای موجودئ از روسیه به ایران وارد نشود .

روسها كالاهای تجار ایرانی را كه در بادكوبه ضبط كرده اند . چون مال ایرانیان است ، تحویل این حكومت دهند . برگزار نمودن كلیه مؤسسات تجارتی روسیه در ایران به حكومت جمهوری . نكته مهم در این موافقتنامه ، روحیه استقلال طلبی و میهن پرستی و مخالفت میرزا با اصول كمونیسم بود . او در واقع ائتلاف با بلشویكها را یك دیپلماسی برای تقویت مواضع خود در برابر حكومت وثوق الدوله و اشغالگران انگلیسی تلقی می كرد و سر آن نداشت كه دست از ایران و عقیده خود بردارد و مرام كمونیسم را به عنوان مشی و و ایدئولوژی خود بپذیرد ، از همین رو به تدارك یك حمله پرداخت . در حمله نیروهای دولتی در 22 مهر 1300 به رشت بدون هیچ تصرفی به تصرف آنها درآمد ، ولی میرزا همچنان با وجود خیانت عده زیادی از یارانش به جنگ و گریز در جنگلهای گیلان ادامه داد و در اوایل آذر ماه با تنها همراهش گائوك آلمانی ( هوشنگ ) به سوی خلخال عزیمت كرد و سرانجام بر اثر سرمای جانكاه منطقه ، در 11 آذر ماه ، 1300 ش به شهادت رسید .

منبع:http://www.irdc.ir

/

 

میرزا کوچک خان جنگلی

 

میرزا کوچک خان جنگلی

پايگاه حوزه

پدید آورنده : اکبر رضایی تبریزی ،

تولد

 

شیخ یونس، معروف به میرزا کوچک خان جنگلی، در سال 1298 ق در محله استاد سرای رشت دیده به جهان گشود. پدرش، میرزا بزرگ، از روحانیون رشت بود. خانواده میرزا کوچک وضعیت متوسطی داشتند. در قیاس با نام پدرش ـ که میرزا بزرگ بود ـ او را میرزا کوچک خان می خواندند.

 

تحصیلات

 

میرزا کوچک خان تحصیلات اولیه خود را در مدرسه حاج حسن، واقع در صالح آباد رشت و نیز مدرسه جامع که در آن موقع رونق خوبی داشت، گذراند. سپس به تهران عزیمت کرد و در مدرسه محمودیه حجره ای گرفت و به تحصیلات خویش ادامه داد. بنابر نقل رضا مظفری در کتاب مشاهیر گیلان او در آستانه نیل به مقام اجتهاد بود که تحولات ایران آن زمان مسیر زندگی اش را تغییر داد. شیخ یونس عمده تحصیلات خود را نزد استادی به نام خلخالی گذراند. او شدیدا تحت تأثیر استاد و سخنان دلنشین او قرار گرفت.

 

تأثیرات استاد

 

استادِ میرزا کوچک، مرحوم خلخالی، مردی وارسته و نیک محضر بود. کلامش تأثیر عجیبی در مخاطبان می نهاد. در کلاس، تنها به درس قناعت نمی کرد. او در هر فرصتی سخن از مدینه فاضله به میان می آورد. از جامعه عاری از ظلم و جور و فقر و فساد، و از انسان کامل و کمالات و فضایل او صحبت می کرد. سخنان این استاد چنان اثری در یونس نهاد که او را در فکری عمیق فرو برد و از آن موقع به دنبال راهی برای بنا کردن مدینه فاضله و پاک کردن جامعه از زشتی ها و پلیدی ها بود.

 

 شخصیت میرزا

 

میرزا کوچک از نظر جسمانی مردی خوش هیکل و قوی الجثه و دارای سیمایی متبسم و بازوانی ورزیده و پیشانی باز بود و در بُعد اخلاقی فردی مؤدب و متواضع و خوش برخورد و دارای روحی عفیف و معتقد به فرایض دینی و مؤمن به اصول اخلاقی بود.

 

خاطراتی که دوستان و طلاب ایام تحصیلش نقل می کنند مؤید این معنی است که میرزا از همان روزگاران قدیم دارای صفاتی عالی و اخلاقی ممتاز بوده و بین طلاب و هم شاگردی هایش با استعداد، صریح اللهجه و طرف دار عدل و حامی مظلوم به شمار می رفته است.

 

 آغاز فعالیت

 

میرزا کوچک خان در زمان اقامتش در تهران با اوضاع و احوال اجتماع آن دورانِ جامعه بیشتر آشنا شد. پس از بررسی وقایع و اوضاع آن دوره احساس کرد که موقع تلاش فرا رسیده و هرگونه فعالیتی برای روشن ساختن افکار عامه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت و مردم مؤثر خواهد افتاد. لذا به رشت مراجعت کرد و بلافاصله در میان دوستان و آشنایان، مخصوصا طلاب مدرسه حاجی حسن، شروع به تبلیغ روشنگری نمود. در همان ایام سید عبدالمجید، خطیب آزادی خواه، در تهران به قتل رسید. میرزا با استفاده از این حادثه فعالیت های خود را تشدید کرد. احساسات مردم را برانگیخت و به یاری یکی از طلاب، انجمن تحت عنوان «مجمع روحانیان» تأسیس نمود و آماده مبارزه با عوامل استعمار و استبداد و نابسامانی شد.

 

 اوضاع کشور در آن زمان

 

وقتی که جنگ بین الملل اول دنیا را به آتش و خون کشیده بود و ایران نیز از عوارض بد آن بی نصیب نبود، صدمات فراوانی بر اثر جنگ به ایران وارد شد. روس ها وارد خاک ایران شده بودند و از هیچ جنایتی در حق مردم دریغ نمی کردند. ارتش انگلیس از یک سو و نیروهای عثمانی از دیگر سوی، با زیر پا نهادن همه قوانین بین الملل در خاک ایران پیش روی کردند. دولت ایران به دلیل ضعف و نداشتن نیروهای کارآمد قادر به جلوگیری نبود. ارتش روسیه در گیلان و آذربایجان دست به چپاول زد. قدرت نظامی کشور نیز تحت نظر افسران روس بود و در یک کلام، اوضاع کشور در آن زمان از هر لحاظ مغشوش و درهم ریخته بود و هیأت حاکم به سبب ضعفی که داشتند مردم را به حال خود رها کرده بودند. در چنین اوضاع و احوالی میرزا کوچک مقدمات نهضت جنگل را فراهم دید تا کشتی طوفان زده کشور را به ساحل نجات برساند و به همین منظور به رشت بازگشت و آغاز به فعالیت نمود.

 

 انسجام تشکیلاتی

 

میرزا کوچک خان در ابتدای کار، مبارزه را نوعی وظیفه تشخیص داد. او با همراهی سایر آزادی خواهان، مجمع روحانیان را تشکیل داد و با تهیه چند قبضه اسلحه، فنون جنگی و نظامی را به یاران خود آموخت. به دنبال این اقدام با عده ای از سران آزادی خواه و مترقی وابسته به اتحاد اسلام در تهران تماس گرفت و به گفت و گو پرداخت. در این گفت و گوها عده ای معتقد به اتخاذ روش ملایمی بودند و گروهی اقدامات حاد و مقاومت مسلحانه را تجویز می کردند. میرزا با مشورت دوستان و به اقتضای زمان خود، شیوه مسلحانه را برای ادامه مبارزه برگزید.

 

هجرت به قفقاز

 

بعد از این که محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست و آزادی خواهان را به قتل رساند، میرزا کوچک با نفرات محدود و تسلیحات ناچیز خود چاره ای جز چشم پوشی از ادامه سفر به تهران ندید و به رشت بازگشت. اما پی گیری های محمدعلی شاه برای سرکوب آزادی خواهان در ولایات، او را وادار ساخت به اتفاق چند تن از رفقای خود به قفقاز عزیمت کرده، در تفلیس رحل اقامت افکَنَد. در این شهر با آزادی خواهان ایرانی که در میان آنان شماری از گیلانی ها نیز بودند، آشنا شد و در فعالیت های آنان شرکت جست؛ اما مشکلات مادی او را مجبور به مراجعت کرد.

 

بازگشت به کشور

 

حدود سال 1332 ق میرزا کوچک از قفقاز بازگشت و به طور پنهانی وارد رشت شد. دیری نگذشت که در نزاعی دخالت کرد و باعث کشته شدن نظامیان روس گردید و از شهر فرار کرد و به جنگل پناه بردو گروه جنگل را تشکیل داد. افرادی که میرزا را همراهی می کردند مجاهدان، روشن فکران و جوانان گیلانی بودند که بدرفتاری های روس ها و سکوت حکومت، آنان را سخت آزرده ساخته بود.

 

 میرزا کوچک خان در نهضت مشروطیت

 

در ماجرای نهضت مشروطه، آزادی خواهان گیلان بعد از تحصن در کنسولگری عثمانی اقدام به قتل حاکم گیلان نمودند و زمام امور آن سامان را به دست گرفتند. میرزا کوچک نیز با آنان همراه شد و در رأس گروهی در فتح قزوین و تهران شرکت داشت. پس از آن که مشروطه خواهان محمدعلی شاه را از سلطنت خلع نمودند، میرزا همکاری خود را با آنان ادامه داد ولی شغل دولتی نپذیرفت. محمدعلی شاه با حمایت روس ها دست به تحریک ترکمن ها زد. در این هنگام مجاهدین، مأمور جنگ با ترکمن ها شدند. میرزا کوچک خان به سرپرستی یکی از گروه ها خود را به جبهه رسانید و در بندر گز مورد حمله قرار گرفت و خود نیز مجروح شد.

 

 اقامت در تهران

 

میرزا کوچک خان به دلیل فعالیت های آزادی خواهانه اش از حق اقامت در وطن خود محروم شده بود و هرچه اعتراض علیه بیدادهای همسایه شمالی کرد کسی اعتنایی به او نکرد. در عین حال در دوران اقامت خود در تهران از کارهای ناهنجار برخی از مجاهدان نیز افسرده می شد. حتی با مغزّالسلطان که نمی خواست یا نمی توانست از این قبیل اعمال جلوگیری نماید، قطع رابطه کرد و با آن که در این ایّام در نهایت عسرت می زیست، هیچ کمکی را از کسی قبول نمی کرد. اقامت او در تهران چهار سال به طول انجامید.

 در این ایام با پی بردن به ماهیت صاحبان ملک و ثروت و عافیت طلبی آنان، از اقامت در تهران منصرف شد و در پی مشورت یاران نزدیکش قرار شد به تنهایی به جنگل رود و دوستانش در تهیه سلاح و نیروی انسانی او را یاری کنند.

 

 بازگشت به جنگل

 

میرزا کوچک خان پس از ناامید شدن از همراهی صاحبان ثروت و موقعیت در تهران، به همراه علی خان دیوسالدر به گیلان بازگشت و در راه به دلیل اختلاف نظر از او جدا شد و ابتدا به لاهیجان رفت. در لاهیجان با دکتر حشمت که به کار پزشکی اشتغال داشت تماس گرفت و موافقت او را در خصوص نهضت جلب کرد. سپس مخفیانه با عده ای از روشن فکران و آزادی خواهان و اعضای حزب دموکرات و حزب اتفاق و ترقی تماس گرفت و آنان را در مسیر اندیشه ها و اقدامات خود قرار داد. اغلب این افراد با قبول تعهداتی برای کمک به میرزا، خواستار شروع فوری فعالیت شده، او را ترغیب و تشویق می کردند.

 

 تشکیل هیأت اتحاد اسلام

 

میرزا هنگامی که در تهران به سر می برد، با چند تن از رجال خوش نام وابسته به «گروه اتحاد اسلام» تماس گرفت. این سازمان که به زعامت سیدجمال الدین اسدآبادی شکل گرفته بود، هدف آن گردآوردن تمام مسلمانان جهان زیر یک پرچم و متحد ساختن آنها برای مبارزه با استعمار و کسب قدرت و ایجاد یک وزنه سیاسی برای دنیای اسلام بود. در ایران افرادی همچون سیدرضا مساوات، سیدحسن مدرس، طاهر تنکابنی و چند نفر دیگر از طرف داران این سازمان بودند.

 

میرزا کوچک خان بعد از مشورت با این افراد به این نتیجه رسید که کانون ثابتی بر ضد تجاوز و بیدادگری خارجیان و عمال داخلی آنها به وجود آورد و از شدت ظلم و فشار بکاهد. بدین ترتیب میرزا، نهضتِ خود را هیأت اتحاد اسلام نامید.

 

 وضعیت گیلان در آن موقع

 

در سال هایی که میرزا کوچک خان مبارزات خود را آغاز کرد، تسلط بیگانگان و دخالت های ناروای آنان در تمام شئون و امور زندگی مردم گیلان به مراحل تحمل ناپذیری رسیده بود. گیلان در زیر چکمه های قزاقان روس دست و پا می زد. حاکم مطلق العنان گیلان نماینده سیاسی روس بود. مقامات قضایی و اداری ایران حق نداشتند برای احقاق حقوق مردم دست به اقدامی بزنند. در چنین اوضاعی پایه های نهضت جنگل استوار شد و عده ای از مردان غیور و فداکار خطه سرسبز شمال به منظور مبارزه با استبداد و بی عدالتی، اخراج بیگانگان از کشور، قطع نفوذ آنان، و نیز برقراری امنیت و عدالت اجتماعی با یکدیگر هم پیمان شدند.

 

 آغاز نهضت

 

میرزا کوچک خان و هم فکرانش پس از فراهم شدن زمینه مبارزه علنی با عوامل استعمار و استبداد با صدور بیانیه ای نهضت را آغاز نمودند. در این بیانیه برای اعلام طرز تفکر و اهداف و آرمان های خود چنین نوشتند:

 

ما قبل از هرچیز، طرفدار استقلال ایران هستیم؛ استقلالی به تمام معنی کلمه... با هیچ کس نظر دوستی و دشمنی نداریم. با دولت ایران دوستیم و با دشمن این آب و خاک با تمام خصومت دشمن،... بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی نقطه نظر ماست؛ چرا که هرچه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است و بس...

 

 گسترش نهضت

 

پس از آن که مردم از حرکت میرزا کوچک خان و دوستانش آگاه شدند، فوج فوج به او پیوستند و بدین وسیله نهضت جنگل توسعه یافت. شماری از افسران برای تربیت افراد و تعلیم فنون نظامی آنان استخدام شدند. در سال 1299 کنگره ای در کسما تشکیل شد و جنگلی ها در این کنگره مشی آینده خود را تصویب کردند. ابتدا همراهان میرزا هفده تن بودند که بعدها با پیوستن مبارزان کرد و دیگر مبارزان؛ عده آنها افزوده شد.

 

 روس ها و نهضت جنگل

 

در خلال شروع مبارزات شجاعانه نهضت جنگل ارتش روسیه که نمی توانست هیچ کانون مقاومتی را تحمل کند، نابودی تشکیلات کوچک خان جنگلی را در برنامه خود قرار داد. ژنرال باراتف با تصور این که سرکوب جنگلی ها کار ساده ای است، با نظر حاکم گیلان، عبدالرّزاق شفتی را مأمور سرکوب جنگلی ها کرد. او قبل از حمله گفت «علف های هرز را با داس قدرت خود درو خواهد کرد». اما قوای او از گروه 17 نفری میرزا کوچک خان شکست سختی خورد و داس قدرت او در هم شکست. این شکست بر ارتش تزار گران آمد و از طرفی باعث بالارفتن حیثیت و شهرت جنگلی ها شد.

 

 پیوستن احزاب رشت به نهضت جنگل

 

به موازات گسترش مبارزات آزادی خواهانه سردار جنگل احزاب «دموکرات» و «ترقی و اتفاق» اقدامات جنگلی ها را در نهان و آشکار مورد تأیید و پشتیبانی قرار دادند و عده ای از رهبران آنها بعدها به این نهضت پیوستند. به علاوه تعداد زیادی از مردم نیز به عنوان داوطلب به آنان ملحق شدند و عده ای دیگر چون امکان پیوستن به نیروهای نهضت جنگل را نداشتند، سیل کمک های مالی را به سوی آنان روانه ساختند. توسعه روزافزون نهضت و رواج شایعات فراوان، مسئولان امور را به این اندیشه انداخت که هرچه زودتر چاره ای برای آن پیدا کنند. لذا مفاخرالملک، رئیس نظمیه وقت رشت، مسئولیت سرکوب نهضت جنگلیها را بر عهده گرفت.

 

 شکست های پی در پی مخالفان نهضت جنگل

 

مفاخر الملک، رئیس نظمیه رشت، با لشکرکشی به جنگل، در کسما با نیروهای میرزا کوچک خان درگیر شدند و پس از شکست خوردن به همراه شماری از نیروهایش به اسارت درآمد. عده ای دیگر از نیروهای او به جنگلی ها پیوستند. میرزا کوچک خان نیز همه آنها رابخشود.

 

در یک واقعه دیگر نصرت اللّه خان طالش به همراه برادرش سالار شجاع با همراهی قزاقان روس پس از عبور از کسما با جنگلی ها درگیر شد و جنگلی ها با آن که هفتاد نفر بیشتر نبودند و تجهیزات فراوانی نداشتند، آنها را شکست دادند و از 350 نفر قشون دشمن تنها 134 نفر موفق به فرار شدند.

 

 حاکمیت تدریجی جنگلی ها بر گیلان

 

نیروهای جنگل با سرکوب مخالفان و شکست نیروهای قزاق، بر مناطق مختلف گیلان سیطره پیدا کردند. گرچه عده ای از متنفّذان و مالکان عمده محلی به مخالفت با نهضت برخاستند ولی علی رغم تلاش هایی که انجام دادند، کاری از پیش نبردند. روز به روز نفوذ جنگلی ها گسترش یافت و تشکیلات آن وسعت گرفت. در گوراب زرمیخ مدرسه نظامی تشکیل شد، در کسما مرکز تشکیلات اداری و مالی و در لاهیجان نظام ملی تأسیس شد. هیأت اتحاد اسلام به کمیته ای 27 عضوی تبدیل گشت. جوانان گیلان برای آموزش فنون نظامی به گوراب زرمیخ روی آوردند.

 

مصادف با انقلاب 1917 روسیه، نهضت جنگل به اوج خود رسید.

 

 انتشار نشریه جنگل

 

یکی از کارهای «هیأت اتحاد اسلام» که علاقه و اشتیاق میرزا کوچک خان و اطرافیان او را به کارهای فرهنگی و تبلیغاتی به خوبی نشان می دهد، انتشار نشریه جنگل بود. شماره اول نشریه به مدیریت غلامحسین کسمایی در شوّال 1335 ق انتشار یافت. چند شماره را نیز حسین خان کسمایی، که از مجاهدان معروف جنگل بود، سرپرستی کرد و سپس مدیریت آن را دوباره به غلامحسین کسمائی سپرد. این نشریه با خط علی حبیبی و به شیوه چاپ سنگی انتشار می یافت.

 

 پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه و گسترش قدرت جنگلی ه

 

هنگامی که در اکتبر 1917 انقلاب کمونیستی روسیه به رهبری لنین پیروز شد، به موازات وقوع این انقلاب و قطع دخالت های نیروهای روسی، نفوذ و قدرت نهضت جنگل به اوج رسید.

 

با از میان رفتن دخالت های افسران تزاری در امور گیلان، نفوذ مبارزان جنگل افزایش یافت. تشکیلات ژاندارمری شهربانی، پادگان سربازان و سایر سازمان های دولتی تحت اختیار جنگل قرار گرفت و رؤسای این سازمان ها توسط جنگلی ها انتخاب شدند.

 

 انگلیس به دنبال حاکمیت بر خزر

 

در زمانی که نهضت جنگل روز به روز قوّت و قدرت بیشتری پیدا می کرد؛ انگلیسی ها تصمیم گرفتند برای استقرار حاکمیت خود در دریای مازندران و دست یافتن به مخازن نفت، قفقاز را مورد حمله قرار دهند. ژنرال دنسترویل فرمانده قوای انگلیس و عامل اجرای این تصمیم در خاطرات خود چنین می گوید:

 

«تحصیل سیادت و حاکمیت بحر خزر آخرین مقصود، و از جمله تصمیمات قطعی ما بود. من یقین داشتم که حکومت متبوع من معتقد خواهد شد که حقّ نظارت و تفتیش بحر خزر فقط در درست کسی خواهد بود که شهر بادکوبه را در تصرف داشته باشد».

 

 دنیس رایت هدف انگلیسی ها را چنین توصیف می کند:

 

«هدف آن بود که مقاومت گرجی ها و ارامنه محل در برابر ترکان عثمانی تقویت گردد و دشمن از رسیدن به حوزه های نفتی باکو محروم شود».

 

 شکست مذاکرات و حمله روس های ضدانقلاب و انگلیسی ه

 

پس از این که مذاکرات انگلیسی ها با نیروهای جنگل به نتیجه نرسید انگلیسی ها با همکاری قوای ضدانقلابِ روس تصمیم به جنگ و از بین بردن جنگلی ها گرفتند. انگلیسی ها پشتیبانی مالی نیروهای ضد بلشویکی روس را به عهده گرفتند. مبارزان جنگل که شمار آنها به سه هزار نفر می رسید، در منجیل موضع گرفتند. نیروهای روس و انگلیسی راه قزوین تا منجیل را بدون مانع طی کردند. جنگ در بالای پل سابق منجیل آغاز شد و با پیروزی بیگانگان و شکست مبارزان ادامه یافت. انگلیسی ها بر رشت و انزلی مسلط شدند و جنگلی ها را تحت فشار قرار دادند.

 

 مذاکره مجدد و امضای معاهده

 

ژنرال دنسترویل با میرزا کوچک خان معاهده ای امضا کرد و مأموران انگلیسی کمک های انگلیسی را به بادکوبه و سرزمین های مورد نظر در آسیای مرکزی رساندند. این مأموریت با شکست مواجه شد اسرا مبادله شدند و افسران آلمانی، اطریشی و ترک که به تعلیم مبارزان جنگل مشغول بودند جنگل را ترک کردند. انگلیسی ها بعد از چند ماه معاهده را زیر پا گذاشتند.

 

 نفوذ افراد کمونیست و تغییر ماهیت نهضت جنگل

 

هیأت اتحاد اسلام با پیوستن افرادی چون احسان الدخان و کاسر قربان از کردستان و ایوکف، ترونین، یولوکلین، آقایوف... از روسیه و حیدرکان عواوغلی از قفقاز تغییر ماهیت داد و به یک تشکیلات پیچیده که در آن کمونیست ها قدرت بیشتری یافتند مبدل شد؛ تشکیلاتی که گاه بر خلاف میل میرزا کوچک خان به عملیاتی خاص دست می زدند و این چپ روی ها را به نام میرزا کوچک تمام می کردند.

 

 تصمیم دولت مرکزی برای سرکوب نهضت جنگل

 

وثوق الدوله بعد از این که به نخست وزیری رسید با دادن وعده حکومت گیلان به میرزا کوچک خان از باب مذاکره در آمد، ولی میرزا قبول نکرد و لذا او تصمیم به سرکوب گرفت.

 

بریگاد قزاق مأمور سرکوب نهضت جنگل می شود. کیکاچتیکوف رئیس قزاقان با هدف تهدید و تطمیع سردار جنگل نامه ای به او می نویسد و از او می خواهد تسلیم شود ولی میرزا کوچک خان قبول نکرده، می گوید: «افرادی که دارای شرافت قولی نیستند ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل بیرون است. فقط بین ما و شما باید خدا حکم فرماید».

 

 اختلافات داخلی و خیانت منافقان

 

بدون شک خود جنگلیان نخستین و مهم ترین عامل سقوط خود شدند؛ زیرا عده ای می خواستند از درون این حرکت مستحکم نشده به سروری و آقایی برسند. عده ای می خواستند جانشین زمین داران و مالکانی شوند که اصولاً حرکت جنگل بر ضد آنها شکل گرفت. معدودی نیز غارت و چپاول پیشه کردند و مجموعا حرکات این عده با توافق های جهانی همراه شد و به شکست نهضت منتهی گشت.

 

 مأموریت رضاخان برای سرکوب نهضت

 

در سال 1300 ش (تنها چند ماه پس از کودتای سوم اسفند 1299) رضاخان (سردار سپه) مأمور سرکوب میرزا و تشکیلات جنگلیان شد. عده ای از سران جنگل به حضور رضاخان می رسیدند و اعلام تسلیم و انزجار می کردند. وابسته نظامی کنسولگری شوروی نیز قدم به قدم به عنوان راهنما با رضاخان حرکت می کرد. خالوقربان، از مهم ترین فرماندهان جنگل، خود به نزد سردار سپه رفت و تپانچه خود را تحویل داد. دیگران نیز چنین کردند. این در جایی بود که میرزا هم چنان در جنگل بود و در فکر مقاومت.

 

 مذاکره نمایندگان سردار جنگل با سردار سپه

 

در آبان سال 1300 ش جلسه ای با حضور عبدالحسین شفایی و محمدعلی خمامی برگزار شد. سردار سپه از میرزا، تجلیل و از زحمات او قدردانی کرد، و می گفت:

 

«اکنون من قیام کرده ام و همان منظور انقلابیون جنگل را تعقیب می کنم... بهتر است میرزا با ما همکاری کند».

 

میرزا حاضر به تسلیم شد و قرار شد تا مذاکره نهایی، دو روز آتش بس اعلام شود؛ اما جنگی که در این فاصله در ماسوله رخ داد این توافق را دره شکست.

 

 شکست نیروهای جنگل در درگیری های مناطق مختلف

 

رضاخان که همه امکانات را برای پیروزی در دست داشت، عملیات جنگی را نقطه به نقطه گسترش داد و با هر درگیری عده ای از جنگلیان تسلیم می شدند. کسانی هم که مقاومت می کردند، کشته یا اسیر می شدند؛ چرا که نه پناهگاهی مانده بود و نه سازمانی. بعد از فرار کردن یا تار و مار شدن نیروهای جنگل میرزا کوچک خان با جمع کردن نیروهای خود همه را به تسلیم توصیه می کند و لذا نیروهای باقی مانده تسلیم می شوند و حتی دکتر حشمت بعد از تسلیم شدن اعدام می شود. بعد از این واقعه میرزا در ادامه مبارزه راسخ تر شده، نیروهای خود را به مقاومت فرا می خواند.

 

 نهایت کار

 

سرانجام میرزا کوچک خان به همراه کائوک آلمانی سعی کردند خود را از طریق بلندی های شمال غرب گیلان به خلخال برسانند ولی برف و سرما امان نداد و هر دو در کوهستان جان دادند. فردی از کردها که عازم گیلان بود در راه پیکر آن دو را یافت و سعی نمود نجاتشان دهد ولی بی فایده بود و با عجله به خانقاه آمد و با کمک اهالی بدن هایشان را به خانقاه آوردند. سالار شجاع مانع دفن اجساد شد و به دستور او رضا اسکستانی سر میرزا را از بدن جدا ساخت. سر میرزا توسط خالوقربان به سردار سپه تقدیم شد. رضاخان دستور دفن سر را صادر کرد. نخست سر میرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. بعدها سر توسط حسام خیاط به رشت منتقل شد و بعد از انتقال بدن به رشت سر و تن را یک جا در محلی به نام سلیمان داراب به خاک سپردند.

میرزا کوچک و رابطه با شوروی

 

میرزا کوچک و رابطه با شوروی

پايگاه حوزه

 پدید آورنده : علی اکبر ذاکری ،

 

نهضت جنگل, با هدف ستیز با بیگانگان آزمند و تباهی آفرین, شکل گرفت. مبارزه با نیروهای اهریمنی روس تزار, انگلیس و استبداد, هدف قیام جنگل, به رهبری میرزا کوچک بود.

 

 این قیام, به جهت سلامت نفس, شجاعت و درستکاری بنیان گذار آن, که دوست و دشمن به آن اعتراف کرده و وی را ستوده اند, از پشتیبانی بی دریغ مردم, عالمان و سیاستمداران وطن خواه و آزادی طلب برخوردار بود.

 

 نهضت جنگل, در سیر رو به کمال خود, فراز و نشیبها, پیروزیها و شکستهای گوناگونی را در بوته آزمون نهاد.

 

 میرزا کوچک توانست, با اعتماد به نفس, خوش گمانی, رفتار پسندیده, سعه صدر و تدبیر, نیروهای ناهمگونی را در جنگلهای شمال, گرد آورد و علیه بیداد استبدادیان و بیگانگان برانگیزاند و به ایستادگی وادارد و رستاخیزی بزرگ بیافریند.

 

 او, در آوردگاه رویارویی با استعمار و ایادی آن, با مدیریت و دوراندیشی

 

( 220 )

 

 و تدبیری شگرف, گوناگون کسان, با گوناگون انگیزه ها را به عرصه کارزار کشید و بهره برد. جاذبه بسیار قوی داشت و هرکسی را به انگیزه ای بر گرد خورشید وجود خویش, به حرکت در آورده بود.جنگل ترکیبی بود از انقلابیون پرشور و هیجان مشروطه خواه, دینداران پای بند به اصول و ارزشها, مردمان عادی, عالمان و روحانیان آگاه و چند تن از افسران فراری و بازمانده از جنگ جهانی اول, از آلمان و اتریش و کردهای کرمانشاهی.

 

 نهضت جنگل, به سال 1333 هـ.ق. 1294 هـ.ش. در شمال آغاز شد. در این مدت رویدادهای بسیاری از سر گذراند و فراز و نشیبهایی را آزمود, با سختیها و دشواریهای گوناگون, دست و پنجه نرم کرد, با روسیه تزاری جنگید و با انگلیسیها قهرمانانه در افتاد, با بیدادگران داخلی سخت ترین نبردها را داشت و

 

 امّا برهه ای که در این نوشتار به بوته بررسی و کندوکاو قرار می گیرد, داد و ستد و پیوند نهضت جنگل با حکومت جدید شوروی به رهبری لنین و حزب کمونیست است.

 

 پیش از پرداختن به اصل موضوع, بایسته می نماد, سیمای ایران آن روز و جایگاه نهضت جنگل , چرایی و چگونگی پیاده شدن نیروهای ارتش سرخ در مرز شمالی ایران, بیان و شرح شود, آن گاه از قرارداد میرزا با ارتش سرخ و انگیزه های همکاری میرزا با آنها, سخن به میان آید تا چگونگی دادوستد و پیوند میرزا با شوروی بهتر روشن شود.

 

 در 30 ربیع الاول 28/1336 دی ماه 1296, حکومت تزار از هم فرو پاشید و نظام آن گسست و نیروهای روسیه به کشورشان باز گشتند. در روز جمعه 4 رمضان 24/1336 خرداد 14/1297 ژوئن 1918, در منجیل بین دلاوران جنگل و انگلیسیها و باقی مانده سربازان ارتش تزار درگیری روی داد.در 6 ذیقعده 1336,قرارداد صلحی بین دو طرف امضا گردید که برابر این قرارداد انگلیسیها می توانستند از قزوین به بندر انزلی و از آن جا به قفقاز بروند, تا از حکومتهای محلی در برابر ارتش سرخ پشتیبانی کنند.

 

در روز دوشنبه 27 شوال 13/1336 مرداد 15/1297 اوت 1918, دولت وثوق الدوله تشکیل شد. دولت وثوق الدوله, فروپاشیدن نیروهای جنگل را سرلوحه کار خود قرار داد. در 23 جمادی الاول 1337, از سوی دولت وثوق الدوله به حاج احمد کسمایی تأمین داده شد. تیمورتاش به استانداری گیلان 1 گمارده شد.وی, با شدت برای از بین بردن قهرمانان جنگل, دست به کار شد.

 

 در روز دوشنبه 7شعبان 1337 دکتر حشمت, یکی دیگر از یاران میرزا و بازوان پرتوان جنگل, با 270 نفر, از نیروهای فرمانبر خود, برابر امان نامه ای که از سوی وثوق الدوله, به او و یارانش داده شده بود, خود را تسلیم قوای دولتی کرد; امّا ناجوانمردانه و برخلاف امان نامه, به دار آویخته شد.2

 

 در نتیجه, نهضت جنگل, تنها دژ استوار مقاوم در برابر بیگانگان, دستخوش طوفانهای بنیان برافکن و سهمگین شد.

 

 در روز دوشنبه 12 ذی قعده 17/1337 مرداد 9/1297 اوت 1919 قرارداد ننگین وثوق الدوله با انگلستان بسته شد.

 

 با فروپاشی روسیه تزاری, ایران در اختیار انگلستان قرار گرفت.

 

از مواد شش گانه این قرارداد, چنین به دست می آید که: ایران, بمانند کشور استعمار زده, هیچ گونه اختیاری از خود ندارد و این دولت انگلیس است که صحنه گردانی می کند و بی چون و چرا فرمان می راند و سرنوشت ایران را رقم می زند. دولت ایران, برابر این قرارداد از اقمار انگلستان به شمار است و باید از دولت انگلستان مستشار بخواهد, وام بگیرد, افسران انگلیس باید نیروهای نظامی ایران را سامان دهند و زیر نظر داشته باشند, راه آهن و هیچ طرح دیگری جز با اجازه انگلستان انجام نگیرد و گمرک و درآمدهای آن در اختیار انگلیسیها باشد.3

 

 این قرارداد, مخالفت علمای بزرگ در ایران و عراق, از جمله میرزا محمد تقی شیرازی, شیخ شریعت اصفهانی, سید اسماعیل صدر و… را در پی داشت و کتاب زرد مدرس در راستای افشای این توطئه نگاشته شد.4 جنگلیها, با قرارداد 1919, سرسختانه برخورد کردند و علیه وثوق الدوله که این ننگ و نکبت را بر ایران بار کرده بود, و مردم شریف و مسلمان ایران را به زیر سلطه استعمار انگلیس برده بود, به پا خاستند و ضربه های سهمگین بر دولت وابسته و استبدادی وثوق الدوله وارد ساختند.

 

 در این گیر ودار نفس گیر است که دولت شوروی, حکومت جمهوری آذربایجان را فرو می پاشاند, حکومتی که در 27 مه 7/1918 خرداد 1297, از سوی حزب مساواتیان, در شهر تفلیس بنیان گذاشته شده بود و عَلَم جمهوری شوروی سوسیالیستی, آذربایجان5 را در تاریخ 28 آوریل 8/1920 اردیبهشت 1298, بر می افرازد. با این حساب مرزهای شمالی ایران دستخوش دگرگونی می شود و دولت شوروی در این ناحیه حضور جدّی می یابد.

 

 اهمیت ایران برای شوروی

 

ایران از زاویه ها و جهتهای گوناگون برای شوروی اهمیت داشت. ایران, برای شوروی, ناحیه و سرزمین سوق الجیشی و بسیار مهم بود. برقراری امنیت در این کشور, در امان بودن مرزهای شوروی از فتنه انگیزیها و آسیب رسانیهای امپریالیسم انگلستان بود. در چنگ داشتن ایران, دسترسی به آبهای خلیج فارس و دریای هند را, ممکن و آسان می ساخت و شوروی را با هندوستان, مرکز حکومت انگلستان در آسیا, هم مرز می ساخت.

 

 با این حال, دولت شوروی چنین وانمود می کرد که یک پارچگی, استقلال, و غیر مستعمره بودن ایران را خواستار است:

 

لنین, در سخنانی تقسیم ایران را مورد نکوهش قرار داد .6

 

 در 14 ژانویه 23/1918 دی 1296 تروتسکی, وزیر خارجه وقت شوروی, در نامه ای به سفارت ایران در پطروگراد, قرار داد 1907 و تمام قراردادهای استعمار پیش از آن را ملغی اعلام کرد.7

 

 براوین, نخستین نماینده دولت شوروی در ایران در بهمن 1296 در اعلامیه ای پس از بیان الغاء تمام قراردادهای پیشین, خواهان بستن قراردادهای شرافت مندانه جدید شد.

 

 چیچرین, وزیر خارجه وقت شوروی, به سال 1919 در نامه ای تمام قراردادهای پیشین را لغو شده اعلام کرد و در 16 بند پیشنهادهایی را مطرح کرد.8

 

 امّا دولت ایران, در برابر این حرکتها, پاسخی نداد. حتی نماینده دوم دولت شوروی به نام کالمیتسف در ایران کشته شد.9

 

 در این مدت دو سال, شوروی , به پیشرفتهای مهمی دست یافت و با در اختیار گرفتن و فروگیری آذربایجان, نیروهای انگلیسی را از قفقاز بیرون رانده و چشم طمع به ایران دوخت. این قدرت بزرگ و در حال دامن گستری, نمی توانست بدون در اختیار داشتن ایران, به هدفهای خود دست یابد.

 

 از این روی, ترویا نوسکی, نویسنده بالشویک, در باب اهمیت ایران برای شوروی در سال 1918, یا پیش از آن, نوشته است:

 

(اهمیت ایران, در آفرینش شرق انقلابی بسیار قابل توجه است. اگر نقش اوّلیه ایران را پایه گذاری یک (حوضه) طبیعی برای نهضت آسیای مرکزی در نظر بگیریم, ضروری است که این (حوضه) از هر گونه گل و لای زدوده شود و فقط در این صورت ایران دارای آن چنان موقعیتی خواهد شد که از عهده مأموریت تاریخی و طبیعی خویش بر بیاید….

 

 تصفیه (حوضه) طبیعی آسیا, به همان میزان که برای روسها پرارزش است, از نظر ما نیز اهمیت دارد. اگر ایران, دری است که از آن می توان دموکراسی را در شرق جایگزین کرد,پس بایستی به ایران توجه خاص کنیم. بیداری ایران, نشانه گسترش انقلاب در تمام آسیا و بخشی از آفریقاست…. آنچه اکنون مورد نیاز است, وجود یک انگیزه خارجی, یک کمک بیگانه, ابتکار و تصمیم قاطع است. این انگیزه, این ابتکار, این قاطیعت, باید هدیه انقلابیون شوروی, به مردم ایران باشد.

 

 هند, هدف اصلی ماست. ایران, تنها جاده ای است که راه هندوستان را به روی ما می گشاید.انقلاب ایران, کلید انقلاب شرق است…. ایران باید مال ما باشد, ایران باید از آن انقلاب باشد.)10

 

 این سخنان آزمندانه, نشان می دهد که نزدیک شدن به ایران و فروگیری و در دست گرفتن زمام آن, از نظر سیاسی, اقتصادی و استراتژیکی برای انقلابیون شوروی, بسیار مهم بوده است. طبیعی است که برای رسیدن به این هدف, تلاش و سرمایه گذاری کنند و راه های گوناگون را بیازمایند.

 

 به نظر برنامه ریزان و سیاستمداران شوروی, برای رسیدن به این هدف, و در چنگ گرفتن ایران, باید از همان روشی استفاده کرد که در سرزمینهای دیگر پاسخ مثبت داده است.

 

 در سرزمینهای دیگر, روش ارتش سرخ و بالشویکها, این بود که پیش از ورود به هر سرزمین مورد نظر, کمیته ای از کسانی که اهل آن سرزمین و به ایدئولوژی بالشویک گردن نهاده بودند و در روسیه می زیستند, تشکیل می داد و هدفها و برنامه های حزبی و سازمانی آنان را با هدفهای حزب کمونیست شوروی هماهنگ می کرد و پس از آن, تلاشها و تکاپوهای خود را زیر نام آن حزب به ظاهر وطنی, سامان می داد. پس از فروگیری و در اختیار گرفتن کامل آن سرزمین به درخواست همان کمیته, به اتحاد جماهیر شوروی می پیوست!

 

 درباره ایران نیز, این طرح انجام گرفت و گروهی از مهاجران ایرانی در باکو, به دستور بالشویکها, گرد هم آمدند و حزبی را سامان دادند, به نام حزب کمونیست ایران (عدالت), تا پس از این که در سایه قدرت شوروی به ایران وارد شدند, حکومت انقلابی تشکیل دهند.11

 

 ولی در ایران و در قلمرو سرزمینی که ارتش سرخ می خواست از آن جا وارد شود, قهرمانی به نام میرزا کوچک خان, با نفوذ بسیار و شجاعت تمام, عَلَم مبارزه برافراشته بود علیه هر قدرت بیگانه ای و اکنون در رویارویی تمام عیار با انگلستان بود. در دل مردم جای داشت. از جایگاه بس بالایی برخوردار بود.نمی شد این قلّه بلند و صخره استوار و نستوه را نادیده گرفت. از این روی, بر آن شدند , خود را با وی همراه نشان دهند و اعلام بدارند: استقلال ایران را پاس می دارند, با ورود هر نیروی خارجی مخالف اند, با استعمار انگلیس دشمنی تمام عیار دارند, از استبداد وثوق الدوله بیزارند و قراردادهای استعماری روسیه تزاری, از نظر حکومت بالشویک, بی ارزش هستند,با هر نوع بهره کشی انسان از انسان ناسازگارند و برای مبارزه با انگلیس و استبداد, حاضر به هر گونه همکاری با جنگلیها هستند و جنگلیها و شخص میرزا را نماینده واقعی ملت ایران می دانند و

 

 در این برهه , بالشویکها و تمام وابستگان به آنان, خود را هماهنگ با هدفهای میرزا جلوه می دادند و این جا و آن جا, اعلام می کردند که هدفی جز مبارزه با استعمار و در هم کوباندن استبداد و رهایی ملت ایران ندارند.

 

 تلاش بالشویکها برای همگامی با میرز

 

 پیش از نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در بندر انزلی, بالشویکها, سه مرتبه با گسیل داشنن نمایندگانی نزد میرزا کوچک, به وی پیشنهاد همکاری دادند.

 

 بنا به گفته اسماعیل جنگلی, خواهر زاده میرزا, میرزا به نمایندگان بالشویکها, قول همکاری نداد. تا این که در 30 آوریل 11/1920 اردیبهشت 1299, نامه ای از کمیته لنکران به دست میرزا رسید که در آن, پس از سلامهای خالصانه و بیان درد و رنج برزیگران و کارگران و… از میرزا خواسته بودند که با همراهی و همگامی , با استعمار انگلیس و سرمایه داری در افتند و ملتهای رنجدیده, از جمله ایران را از چنگ بورژوازی برهانند.

 

 این نامه, دو روز پس از فروپاشی حکومت (جمهوری آذربایجان) و در آستانه تشکیل دولت کمونیستی در آذربایجان نوشته شده بود.

 

 از این نامه بر می آید که بالشویکها, به دست ایادی خود, بر آن بودند که در حساس ترین نقطه ایران, پایگاه بزنند, آن هم به بهانه مبارزه با سلطه بیگانه و همکاری با میرزای قهرمان ضد سلطه!

 

 در آن نامه, نکته هایی بود که میرزا را برای ادامه مبارزه با دولت انگلستان امیدوار می کرد و از سوی دیگر مطالبی داشت که نشان می داد پس از آذربایجان و ایران, آزادی افغانستان و دیگر سرزمینها مورد توجه آنان است.

 

 به بخشهایی از این نامه که در خور توجه است, اشاره می شود:

 

الف. در این نامه از کارکرد دولت انگلستان در ایران و جهان, به شدت انتقاد شده , و کوتاه کردن دست استعمار از تمامی سرزمینهای شرق, با یگانگی, همراهی و همگامی نیروهای بیدار این قلمرو از جهان, به عنوان هدف و آرمان بلند قلمداد گردیده است:

 

(الآن ما فقط یک عقیده و یک تمایلات داریم و آن این است که برویم ممالک شرق را از ظلم بورژوازی انگلستان آزاد کنیم و با یکدیگر متحد شده, شربت مرگ بورژوازی را به او در شرق بدهیم. آزادی آذربایجان, ایران, ترک, افغانستان و هندوستان بورژوازی انگلستان را به کلی بی قوت و بی خطر خواهد کرد.

 

 برای محو بورژوازی انگلستان ما تماماً با هم شریک خواهیم بود; زیرا که تا بورژوازی انگلستان قوی است,نه شما کارگران ایران و نه ماها کارگران روسیه, نمی توانیم امیدواری در صلح داشته باشیم.)

 

 ب. در این نامه میرزا کوچک جنگلی, تنها شخصی معرفی شده که می توان در ایران در پرتو همراهی او, علیه انگلستان قد برافراشت و آن را از اریکه به زیر آورد:

 

(یگانه شخصی که در ایران بر ضد تسلط انگلستان قیام کرد تو هستی رفیق کوچک خان. تو جنگ را بر ضد انگلستان اعلان کردی که بتوانی وطن خود را از دست دزدان بریتانیا, خلاص بکنی. تمام ملت ستمدیده ایران با امید و با حسرت, چشمهای خود را به تو دوخته اند و از توعلاج آزادی از تسلط دیگران را می خواهد….

 

 ای رئیس ملت کارگری ایران! حاضر هستیم به اولین دعوت ملت ایران برای همراهی او بشتابیم که تسلط انگلستان را از آن جا دور کنیم. ما هر دقیقه حاضریم که دست مساعدت برادرانه خودمان را به طرف برادران ایرانی دراز نماییم. پس ملت ایران از صمیمیت ما می تواند, امیدوار بشود.)13

 

 بالشویکها, نمی خواستند خود به طور مستقیم به عرصه کاروزار پا بگذارند که آن را کاری خطرناک و پرآسیب و ناموفق می انگاشتند.

 

 از این نامه بر می آید می خواهند وارد شدن آنان به ایران و پیاده کردن نیرو و در افتادن با انگلستان, به گونه ای باشد که در پرتو دعوت قهرمان ملی و مذهبی ایران, جناب میرزا کوچک, انجام بگیرد و در نزد مردم نمایانده شود که با دعوت میرزا به ایران آمده اند!

 

 میرزا کوچک خان, با رایزنی با یاران و اثرگذاران در نهضت جنگل, بر آن شد با رفتن به لنکران و گفت و گو با کمیته لنکران, راه کارهای همکاری را مورد بررسی قرار دهد و ارتش سرخ را از وارد شدن به ایران, باز دارد.14

 

 از این روی, همراه راه بلدی, پای پیاده به سوی لنکران رهسپار شد و پس از هفت شبانه روز پیاده روی,سختیهای فراوان و بیماری, به حومه لنکران رسید.در آن جا, به وی خبر رسید که بالشویکها شکست خورده و شهر را ترک کرده اند; از این روی, دیداری انجام نگرفت15 و میرزا, بی نتیجه بازگشت. این سفر, پر از رنج و درد, چهارده روز به درازا کشید 16 و میرزا این سفر را به گونه ناشناس رفت و برگشت, آن هم برای بازداشتن بالشویکها از وارد شدن به ایران و این که ببیند, چه در سر دارند.

 

 میرزا در نامه خود به خالوقربان و احسان الله خان, ریز سفر خود را بازگو می کند و شرح می دهد: ارتش سرخ, بدون هیچ دعوتی از سوی ایرانیان و بدون این که صبر کند که ما به نامه هایش پاسخ دهیم وارد انزلی شد.17

 

 از این زمان, یعنی بهار 1299, مرحله جدیدی از مبارزات نهضت جنگل آغاز می شود و آن همکاری میرزا با نیروهای ارتش سرخ شوروی است که بحثهای گوناگونی را در پی داشت.

 

 این مقاله, در صدد روشنگری پیوند میرزا و شوروی از این برهه به بعد است و پاسخ گویی به پرسشهایی از این دست که انگیزه میرزا از همکاری با ارتش سرخ چه بوده است؟

 

 آیا به خاطر گرایش به کمونیسم بوده است؟

 

 ییا نه به خاطر گرایش به مرام کمونیستی که بر اثر هواداری از سوسیالیسم بوده که بسیاری از سیاستمداران هوادار آن بوده اند و یا شعارهای آزادیخواهانه بالشویکها, وی را به این سمت کشانده است؟

 

 آیا نیروهای ارتش سرخ به پیمانی که با میرزا کوچک, بسته بودند عمل کردند؟

 

 اگر خیانت کردند, خیانت آنان چه نقشی در بی اعتباری کمونیست در ایران داشت؟

 

 اینها پرسشهایی است که سعی خواهد شد پاسخ آنها در این مقاله روشن شود.

 

 روشن است اگر میرزا را کمونیست بدانیم, از دیدگاه یک کمونیست, جلوگیری وی از تبلیغات کمونیستی, خیانت به این آرمان خواهد بود; اما اگر ما او را مسلمانی انقلابی بدانیم که برای استقلال و رهایی کشورش از چنگ استعمار و استبدادیان, به تلاش برخاسته, و برای رسیدن به این هدف والا, از داعیه داران آزادی کمک خواسته, داوری ما درباره وی, دگرگون خواهد شد و در نتیجه, کمونیستها کژراهه رفته و خیانت پیشه کرده اند.

 

 ورود ارتش سرخ شوروی به انزلی

 

ارتش سرخ, با همه تلاش, نتوانست میرزا را راضی کند که وی, از روی میل, آنان را به ایران فراخواند, و نیروهای ارتش سرخ به بهانه دعوت میرزا به ایران بیایند.

 

 این میهمان ناخوانده و سمج, در بامداد روز سه شنبه 18 ماه مه28/ اردیبهشت 29/1299 شعبان 1338 با ناوگان جنگی خود وارد بندر انزلی شدند و تأسیسات انگلیسیها را در غازیان به آتش کشیدند. انگلیسیها, بدون هیچ دفاعی واپس نشستند. نیروهای ارتش سرخ مرکب از پانصد پیاده و دویست سوار در ساحل پیاده شدند.

 

 راسکو لینکف, فرمانده نیروهای دریایی ارتش سرخ, علت حمله را وجود قوای ضد انقلابی دنیکن اعلام کرد که به پندار وی, امنیت نیروهای سرخ را در دریای خزر به خطر انداخته بودند.19

 

 شب 17 ماه مه, 24 ساعت پیش از حمله ارتش سرخ, یک نفر روسی ورود ارتش سرخ را به جنگل اطلاع داده بود.میرزا کوچک خان, از آمدن نیروهای بیگانه بسیار اندوهگین و دل نگران بود. او پشتیبانی آزادی خواهان شوروی را می خواست, اما نه پیاده کردن نیرو در کشورش.

 

 احسان الله در خاطرات خود, از حالت روحی میرزا در این برهه حساس,گزارشی دارد, که درخور درنگ است.

 

 ژرژ لنچافسکی می نویسد:

 

(روزی که ناوگان سرخ وارد انزلی شد, کوچک خان ساعتهای طولانی به تفکر و دعا گذراند.احسان الله خان که همیشه تندرو بود و از تفکرات مذهبی همکار و فرمانده خویش آزرده خاطر به نظر می رسید, سکوت او را به هم زد و به او نصیحت کرد که اگر مایل است با بالشویکها روابط دوستانه برقرار نماید(مذهب را فراموش کند.)20

 

 آیا برای میرزا ممکن است از باورها و آیینهای مذهبی خود دست بردارد و با نیروهای بیگانه, دست همکاری دهد.

 

 آیا میرزا می تواند, نیروهای بیگانه را رها کند تا هر گونه که می خواهند رفتار کنند و به هر ناهنجاری دست زنند, آن گونه که در دیگر سرزمینها انجام دادند؟

 

 ییا میرزا باید از این مجال بهره برد و تلاش ورزد با حفظ استقلال کشور, از توان و قدرت ارتش سرخ, در ره نابودی و بیرون راندن استعمار و استبداد, بهره گیرد.

 

 به هر حال, یا میرزا باید به طور کامل خود را کنار بکشد که در این صورت نمی داند چه بر سر کشور و قلمرو تحت نفوذ وی خواهد آمد, یا باید با نیروهای ارتش سرخ وارد کارزار شود که توان ندارد و آنان مدعی اشغال کشور نیستند و یا با آنان همراه شود و از حرکتهای زیانباری که بی گمان به بار خواهند آورد, جلوگیری کند و در جهت هدفها و آرمانهای خود از آنها که مدعی آزادی هستند, سود ببرد.

 

 نخستین واکنش میرزا در برابر ارتش سرخ

 

 میرزا که سالها با دشمن درگیر بوده, به تجربه دریافته و می داند که نیرو پیاده کردن ارتش بیگانه, سبب رنج و وحشت مردم و سست شدن پایه های امنیت جامعه می شود و هرج و مرج و نگرانی زیادی را در پی خواهد داشت, از این روی, یک روز پس از نیرو پیاده کردن ارتش سرخ, در آخرین روز ماه شعبان 1338, در بیانیه ای به آگاهی مردم می رساند که او و یاران در جهت رفاه حال همگان و تهیه سببها و مایه های سعادت و استقلال ایران و رهایی از دستِ نادیده انگاران حقوق انسانها, تلاش خواهند کرد.

 

 او در این هنگامه سخت, که مردم از همه سوی در تنگنا قرار داشتند, با بیانیه و سخنرانی, به مردم دلگرمی و اطمینان داد که به جنگلیها اطمینان داشته باشند, که در همه حال, پشت و پناه آنان خواهند بود و مردم را در همه تنگناهای سخت و دشوار یاری خواهند رساند.21

 

 میرزا در این اعلامیه به استقلال ایران و سعادت مردم آن, به عنوان پایه تلاشهای خود در این برهه حساس و سرنوشت ساز و روزگار دهشت و ادبار, تأکید می ورزد.

 

 طبیعی است که مردم گیلان با حضور میرزا کوچک و دلگرمی که به وی دارند, از نگرانی به در آیند و به آینده امیدوار باشند.

 

 انگیزه میرزا, از همکاری با ارتش سرخ

 

 به طورمعمول, گروه ها و دولتها, برای هدفها , برنامه ها و آرمانهای مشترک, جلوگیری از حمله دشمن, حفظ منافع مشترک, به همکاری با یکدیگر روی می آورند.

 

 از باب مَثَلْ, دو گروه و حزب در انتخابات, برای رسیدن به کرسیهای بیش تر, با هم, هماهنگ و هم پیمان می شوند. دو دولت با باورها و دیدگاه های ناسان, برای رسیدن به منافع مشترک, دست همکاری به یکدیگر می دهند. گاهی وضعیت چنان بحرانی است که دو دشمن, برای حفظ خود از یورشها و ویران گریهای دشمن مشترک, چاره ای جز هم پیمانی و همکاری ندارند.

 

 در جنگ جهانی دوم, در برابر آلمان نازی, متفقین پدید آمدند. متفقین, ترکیبی بود از کشورهای ناهمسان در باورها و روشها: شوروی کمونیست, در کنار کشورهایی, قرار گرفت که با هم دشمن بودند. شوروی کمونیستی در کنار انگلستان و آمریکای امپریالیست قرار گرفت و سه کشور دوشادوش, علیه آلمان وارد جنگ شدند.

 

 میرزا کوچک خان, در این برهه, با ارتشی رو به رو شده که بدون دعوت, وارد ایران شده و بخشی از ایران را در چنگ گرفته است. با این حال, در بوق تبلیغاتی خود می دمد که به هیچ روی, آهنگ فروگیری و به چنگ گرفتن ایران را ندارد, بلکه در پی ضد انقلاب است که در این بخش از ایران پایگاه زده و برای منافع آن زیانبار است. و از دیگر سوی, به میرزا قول داده بودند از هر گونه کمکی به آزادی خواهان ایران دریغ نخواهند ورزید. آنها کسانی هستند که روسیه تزاری را به زانو درآورده اند, همان قدرت اهریمنی که میرزا سالها با آن درگیر بوده است. روسیه دیگر, روسیه تزاری نیست,بلکه رهبران جدید آن با شعارهای انسان دوستانه و آزادی خواهانه, قدرت را در دست گرفته اند.

 

 روسیه تزاری, بارها به ایران دست درازی کرده, مجلس را منحل ساخته, قراردادهای ننگینی به مردم ایران بار کرده, قرارداد 1907 را با انگلستان بسته که برابر این قرارداد شوم, ایران به دو منطقه شمال و جنوب بین این دو کشور تقسیم شده است. به مالکان بزرگ ناحیه شمال, گذرنامه روسی داده و آنان را از اتباع روسیه به شمار آورده, تا از دادن مالیات معاف شوند.22 یعنی یک شهروند روس امتیاز بیش تری از یک ایرانی داشته است.

 

 اکنون این دولت زورگو و ستم پیشه و نیروهای یاغی و اهریمن صفت آن, نابود شده اند و رهبر جدید روسیه, لنین, مدعی آزادی در تمام ملتهای جهان است واز هر حرکت استقلال طلبانه و آزادی خواهانه, استقبال می کند و بر این باور است: مردم خود باید سرنوشت خویش را در دست بگیرند. حکومت جدید نیروهایش وارد ایران شده اند: دولت جدید, قرارداد 1907 را الغا کرده و تمام قراردادهای پیشین را به هیچ انگاشته, خواهان بستن قرارداد جدید بر اساس اصول انسانی است. روشن است که هدفها, برنامه و خط مشی دولت جدید, با حکومت تزار,فرقهای اساسی دارد و همکاری با آن از نظر همه خردمندان, سیاستمداران و آزادی خواهان جهان, نه تنها زشت نیست, بلکه افتخار است. نکته مهم تر این که در آن برهه, دولت بالشویک که زمام امور را در روسیه در دست گرفته بود, مدعی مبارزه با انگلستان و افراد وابسته به آن, همچون وثوق الدوله بود. از این روی, میرزا کوچک,در چنان برهه حساس, که دولتی نیروهایش را به داخل کشور آورده بود و شعار آزادی خواهی هم سر می داد, چاره ای جز همکاری نداشت و به انگیزه های زیر, با ارتش سرخ, برابر شرطها و قیدهای بسیار عزت مندانه که نشان گر قدرت میرزا و جایگاه والای مردمی وی بود,حاضر به همکاری شد. تا با این کار, هدفهای ملی خود را پیاده کند و از تباهی آفرینیها و ویران گریهای ورود ارتش سرخ بکاهد.

 

 1. مبارزه با انگلستان:

 

 دولت انگلستان و روسیه تزاری, سالهای سال با سلطه خود بر ایران, امتیازهای خفت باری را از ایران گرفته و ایران را از ترقی و شکوفایی باز داشته بودند.با فروپاشی حکومت تزار, انگلیسیها, یکه تاز صحنه سیاسی ایران شدند و با به قدرت رساندن نیروهای طرفدار و مزدور خود, قرارداد ننگین 1919 را بر دولت ایران بار کردند. از برجستگیها و اوجها و والاییهای نهضت جنگل, مبارزه بی امان و خستگی ناپذیر, با این قرارداد و عاقد آن وثوق الدوله بود.میرزا بر این عقیده بود که با همکاری نیروهای انقلابی و آزادی خواهی که حکومت تزاری را واژگون کرده اند و برابر ادعای خود, هیچ چشم داشتی به خاک ایران ندارند, می توان پایگاه های انگلستان را برچید و نفوذ انگلستان را کاهش داد و از دخالتهای آن جلوگیری کرد و وابستگان و ایادی آن کشور را از صحنه سیاسی ایران خارج ساخت.

 

 میرزا کوچک, انگیزه خود را از همکاری با ارتش سرخ و هدف ارتش سرخ را, بیرون راندن انگلیسیها یاد می کند:

 

(نمایندگان سویت روسیه به ایران وارد شدند, به این عنوان که با ما کمک کنند تا انگلیسیها را که دشمن مشترک مان می باشد, از ایران بیرون کنیم و دست خائنین و مستبدین را کوتاه نماییم و این مساعدت را چنانچه می دانید, مطابق موافقت نامه به دو چیز منحصر نمودیم: یکی آن که: از روسیه به ما اسلحه داده شود و در عوض قیمت بگیرند, دوم: نفرات به قدری که ما تعیین کنیم و بخواهیم.)23

 

 میرزا کوچک, در نامه خود به ضیاء بیگ به تاریخ 23 ذیحجه 1338, یکی از پایه های همکاری با ارتش سرخ را (اخراج انگلیسیها از ایران) یاد کرده است.24

 

 وی, بارها به این نکته اشاره می کند; زیرا برابر قرارداد 1919, ایران به عنوان کشور تحت حمایت استعمار انگلستان قرار می گرفت.

 

 2. مبارزه با نیروهای فاسد داخلی:

 

امضای قرارداد های ننگین, در زمانی ممکن است که کسانی بسان وثوق الدوله و نصرت الدوله باشند که آن را امضا کنند. اگر انسانهای آزاده, دوستدار استقلال کشور و مخالف بیگانه, تصمیم گیرنده باشند به هیچ روی, راضی به ذلت مردم نخواهند بود. بنابراین, اصلاح امور دولت و بیرون راندن نیروهای فاسد, کمکی است برای بیرون راندن بیگانگان.

 

 دولت انگلیس و حکومت وثوق الدوله تلاش زیادی کردند که نهضت جنگل را نابود و آن را به سازش بکشانند امّا کاری از پیش نبردند.

 

 دولت وثوق الدوله, پس از قرارداد ننگین 1919, به تاریخ 21 ذی حجه 1337, توسط رئیس اتریاد تهران, رتمستر کیکاچینکوف, نامه ای به میرزا می نویسد و پس از بر شماری ویژگیهایی از میرزا: وطن دوست, ایران خواه, عاقل و نیک نفس,یاد آور می شود:

 

 (هرگاه جناب عالی را در محکمه عدل الهی حاضر نمایند و سؤال و جواب شود, که آنچه خسارات و تلفات به اهالی بیچاره از بدو, الی ختم, وارد آمده مسؤول درگاه الهی کیست, گمان می کنم, انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهی است, انسان کامل, برای فایده موهوم, راضی بدین مسؤولیت بزرگ نمی شود و نیز به من این طور دستگیر شده است,که با آن صفات عالی شما, برای شخص خود, راضی به اذیت مسلمین بیچاره نخواهید بود….)

 

 میرزا در شب 22 ذیحجه 1337, به این نامه پاسخ می دهد که در فرازی از آن آمده است:

 

(وجدانم به من امر می کند که در استخلاص مولد و وطنم که گرفتار چنگال قهاریت اجنبی است, کوشش کنم…. تاریخ عالم به ما اجازه می دهد هر دولتی که نتواند مملکت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد, وظیفه ملت است که برای استخلاص وطنش قیام کند; امّا کابینه حاضر می گوید: من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشم؟

 

 در قانون اسلام مدّون است کفّار وقتی که به ممالک اسلامی مسلط شوند, مسلمین باید به مدافعه برخیزند, ولی دولت انگلیس فریاد می کند: من اسلام و انصاف نمی دانم و باید دول ضعیفه را اسیر آز و کشته مقصود مشؤوم خود سازم.

 

 بنده می گویم: انقلابات امروزه ما را تحریک می کند,مثل سایر ممالک دنیا در تمام ایالات ایران اعلان جمهوریت بر طبق مرام سوسیالیستها داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم, ولیکن درباریان, تن در نمی دهند که مملکت ما, با قانون مشروطیت از روی پروگرام دموکراسی اداره گردد. باری با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت مملکتم سعی کرده, گو این که کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود. در مقابل جوابی را که موسی در مقابل با فرعون و محمد(ص) به ابوجهل و سایر مقننین و مؤسسین آزادی و روحانی در محکمه عدل الهی می دهند, من هم که, یکی از پیروان آنان می باشم, خواهم داد….)25

 

 وثوق الدوله که از راه بیم دهی و طمع انگیزی نتوانست میرزا را وادار به سازش کند, به گفت و گوی با وی روی آورد.

 

 احمد آذری, کفیل ایالت گیلان را, مأمور به گفت و گو با میرزا کرد و زمانی که تلاشهای وی به نتیجه نرسید, ترفندی دیگر, ساز کردند و آن این که: روزنامه رعد, شماره 203, جمعه 25 ربیع الاول 26/1338 قوس(آذر) 1298, با تیتر (ختم غائله جنگل) منتشر شد. در این شماره, تلگرافی از میرزا کوچک, به وثوق الدوله و تلگرافی از حاکم رشت, احمد آذری, به رئیس الوزراء و تلگرافی از نخست وزیر به احمد آذری, حاکم گیلان, چاپ شد.26

 

 حاکم رشت برای تأیید این دروغ در 27 جدی(دی) 25/1298 جمادی الاولی 1338 در ابلاغیه ای به مردم گیلان اعلام کرد:

 

(حسب تقاضای میرزا کوچک خان, کلام الله مجیدی از طرف دولت برای حصول اطمینان میرزا آمده و تمام شرائط او پذیرفته شده است و در روز پنج شنبه 23 دی ماه میرزا کوچک جنگلی تمام مقدّرات خود را به رئیس الوزراء واگذار کرده است.)27

 

 این دروغها و خلاف واقع گوییها نتوانست در تلاش میرزا برای ادامه مبارزه گسستی پدید آورد.ولی آذری کفیل رشت, از تلاش خود باز نایستاد و بر آن شد, یا میرزا را به ستم از پای درآورد و یا با گلوله ای, نقش بر زمینش کند. که البته تیرها همه به سنگ خورد و کاری از پیش نبرد. این ناکامیابیها و ناکارآمدیهای آذری, در پیاده کردن نقشه دولت مرکزی, سبب برکناری او از پُست کفالت شد و میرزا احمدخان امور(اشتری) به جای او گمارده شد.

 

 انگلیسیها از نفوذ گیلانیان استفاده کرده و آنها را نزد میرزا فرستادند که از وی بخواهند که به درگیری پایان دهد. میرزا که پافشاری آنان را دید, خواست آنان را پذیرفت و پس از رفت و آمدهای بسیار, نتیجه گفت و گوها و دیدارها, از جانب میرزا این گونه اعلام شد:

 

 (چون دولت کنونی, عاقد قرارداد با انگلیسیها و قرارداد مزبور مخالف منافع مملکت می باشد… لذا راضی شده است مادامی که مجلس شورای ملی تشکیل نیست و تکالیف ایرانیان در مقابل قوای بیگانه طبق قانون اساسی معین نشده است, قوای جنگل حق داشته باشد با حفظ عقیده, سازمان خود را پایدار بدارد و دولت نیز متعهد است متعرض کوچک خان و پیروانش نشود.)28

 

 محمد علی خمامی, بر این باور است که:دولت وثوق الدوله راضی به آتش بس با جنگل نبود, ولی انگلستان برای روشن شدن اوضاع خواهان برقراری آتش بس بود.

 

 در همین برهه که فشارها علیه میرزا به اوج رسیده بوده و احتمال حمله دولت به جنگل می رفته, استفتائی از سید حسن مدرس, مجتهد برجسته و نامور مجلس می شود. او, به تاریخ ماه جمادی الثانی 1338, در پاسخ به استفتاء, میرزا کوچک خان را تأیید و هر گونه جنگ با وی را در حکم یاری رساندن به کافران و دشمنی با اسلام می شمارد:

 

(…حقیر از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم. خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پرواضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.)29

 

 حرکتها, تلاشها و تکاپوهای میرزا علیه دولت دست نشانده وثوق الدوله ادامه یافت و وثوق الدوله را در تنگنای شدید قرارداد. او را هم از اجرای قرارداد بازداشت و هم از اریکه به زیر آورد.

 

 آگاهان به مسائل سیاسی, تحلیل گران رویدادهای تاریخ معاصر ایران و تاریخ نگاران به این نکته توجه داشته و به روشنی یادآور شده اند که نهضت جنگل بازدارنده ای بزرگ بر سر راه اجرای قرارداد 1919 بود.30

 

 احمد شاه, مدتی پس از بازگشت از فرنگ:13 خرداد15/1299رمضان 1338,31 وثوق الدوله را از اریکه رئیس الوزرایی به زیر آورد و در هفتم تیر 1299, مشیر الدوله را مسؤول تشکیل کابینه کرد.

 

 مشیرالدوله, در دوازدهم تیر, کابینه خود را به شاه معرفی کرد. مستوفی الممالک و مؤتمن الملک به عنوان مشاور و حاجی فخبرالسلطنه به عنوان وزیر مالیه برگزیده شدند.32 با این تغییر, گرچه با اعلام دولت جدید, مبنی بر اجرا نشدن قرار داد 1919, زمینه مبارزه کاهش می یافت, اما با لغو نکردن آن, مبارزه برای لغو قرارداد و بیرون راندن نیروهای انگلیسی از ایران, هنوز درخور توجیه بود. بویژه که دولت انگلستان, تنها سه ماه به دولت جدید فرصت داد که قرارداد را امضاء کند و پس از آن مهلت, کابینه مشیرالدوله از هم فرو پاشید.

 

 3. حفظ استقلال کشور:

 

 وارد شدن ارتش سرخ, به ایران, مسؤولیت میرزا را دو چندان کرد. او نمی توانست از کنار این رویداد مهم, بی هیچ بازتابی بگذرد. کارکرد بالشویکها و نظام شوراها, هواداری آنان از آزادی ملتها و لغو کلیه قراردادهای استعماری, زمینه را برای گرایش به آن کشور, بر هر آزادی خواهی در آن برهه تاریخی فراهم می ساخت.

 

 محمد علی گیلک برداشت و ذهنیت خود را از تلاشهای حکومت شوروی و گرایش مردم به شورویها را این گونه بیان می کند:

 

(همه این اقدامات, اگر نمی توانست تمایل مردم ایران را به طرف روسیه شوروی جلب کند, لااقل ضدیت با انگلیسیها را در آنان تحریک می نمود.)33

 

 زیرا انگلیسیها در ایران حضور آزاردهنده و یغماگرانه داشتند و نیروهای شوروی با آنان واین خط مشی ضد انسانی مخالف بودند.

 

از دیگر سو, نیروهای ارتش سرخ, هرگاه به سرزمینی وارد می شدند, سعی می کردند, کمیته ای تشکیل داده و تلاشهای خود را زیر چتر آن ادامه دهند. برای ایران هم چنین خوابی دیده بودند و حزب کمونیست عدالت را در باکو, برای همین هدف, تشکیل دادند, تا در ایران, در پرتو نام اعضای آن که ایرانی بودند, برنامه های استعماری خود را سامان دهند.

 

میرزا که خواهان استقلال کشور بود و با تمام توان در راه این هدف والا و مقدس تلاش می کرد, باید جلوی این افراد را با تدبیر و زیرکی ویژه می گرفت.از این روی, نه تنها وی ناچار به همکاری با ارتش سرخ برای جلوگیری از تندرویها و حرکتهای نابهنجار ارتش سرخ و حزب کمونیست شد, در همین راستا و با همین دید و مصلحت سنجی, شماری از آزادی خواهان تهران, نماینده ای به جنگل گسیل داشتند و به میرزا پیام دادند: با ارتش سرخ وارد گفت و گو شود.

 

 نامه هایی که برای میرزا, فرستاده می شد, بر این مطلب تأکید داشتند که:

 

 (همکاری با بالشویکها مساعد به حال ملت) است و سبب نیرومندی کسانی می شود که مشغول مبارزه علیه قرارداد 1919 هستند و می خواهند آن را لغو کنند.)34

 

 احمد شاه قاجار, که خود مخالف این قرارداد بود, مدعی است: من به میرزا کوچک خان پیام دادم که افراد مطمئنی را به قفقاز بفرستد و به نام ملیون ایران, با آنها سازش کند.

 

 زیرا وقتی انگلستان رقیبی در برابر خود ببیند, از خواسته های نابحق خود دست بر می دارد, یا آنها را تعدیل می کند:

 

(سپهدار شاهد است که به وسیله او, به میرزا کوچک خان,پیغام دادم, شما به قفقاز نمایندگان مطمئن بفرستید و با نام ملیون ایران با روسها سازش کنید و به آنها بفهمانید که دست و پای دولت ایران چگونه در حال حاضر بسته است و اکنون ما ناچاریم با دولتی که قشون او و نفوذ او ما را احاطه نموده است, تا آن جا مدارا کنیم که قشون روسها به سرحدات قدیم خود برسند و خلاصه آن که دست وِداد ما به تدریج و آهستگی به سوی آنها دراز خواهد شد.)35

 

 به نظر احمد شاه, گفت و گو با روسیه شوروی برای پدید آوردن موازنه و حفظ حقوق و استقلال ایران لازم بوده است. وی, آن قدر نگران و ناچار بوده که پیش از فروپاشی حکومت آذربایجان, به فکر گفت و گو با بالشویکها می افتد. و شاید این پیامها, در رفتن میرزا به لنکران, اثر داشته است. این نشان می دهد همکاری میرزا در آن برهه, با ارتش سرخ برای کاستن از آزمندیهای انگلستان لازم بوده است, بلکه برای حفظ استقلال کشور گزیری از آن نبوده است.

 

 میرزا, با بررسی دقیق پیشامدها و رویدادها و پیامدهای آنها, به این نتیجه رسید که با گفت و گو و همکاری است که می تواند سدّی در برابر نیروهای یغماگر پدید آورده و از زیانهای نیروهای خارجی بکاهد.

 

شرط دخالت نکردن در امور کشور و دیگر شرطها و قیدهای عزت مندانه که در قرارداد با ارتش سرخ به تصویب رساند,حکایت از این اندیشه بلند و والای او دارد.

 

 بیانیه مهم میرزا کوچک, پس از ورود ارتش سرخ به ایران, نشان از پای بندی میرزا به استقلال کشور و سربلندی و عزت آن است.36

 

 میرزا, در نامه به مدیوانی, رئیس کودتای سرخ رشت, درباره حاکمیت و استقلال ایران می نویسد:

 

(من بی شرف می دانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال ملت خود را با دست خود فدای شغل و مقام بیهوده کرده, یک ملتی را اسیر چهار نفر خودخواه افراطی که در افراط خود, غیر از ریاست چیز دیگری نمی خواهند, قرار دهند. من استقلال ایران را خواهانم.من بقای اعتبارات ایران را طالبم.)37

 

 استقلال خواهی میرزا و بیزاری او از نقش آفرینی بیگانگان در امور کشور, به بهترین و زیباترین وجه, در فرازی از نامه وی به لنین جلوه گر است. این نامه پس از ترک رشت, از روی اعتراض به کارکرد حزب کمونیست, و رفتن به جنگلهای فومن, نگاشته شده است:

 

(صدای ملت ایران می گوید: ما قدم اولی را برای رسیدن به آزادی برداشتیم ولی خطر دیگری از طرف دیگر به ما می رسد. یعنی اگر ما از دخالت خارجیها در کارهای داخلی خود جلوگیری ننماییم, این دلیل می شود که ما به مقصد خودمان; یعنی به آزادی نخواهیم رسید. زیرا که به جای دخالتهایی که تا کنون از طرف یک دولت خارجی وجود داشت, دولت خارجی دیگر در کارهای ما دخالت کرده و ما در تحت نفوذ او خواهیم افتاد.)38

 

 این فراز, به خوبی نشان می دهد که میرزا برای پایدار نگه داشتن استقلال ایران, با ارتش سرخ همکاری کرده بود و بر این عقیده بود که بالشویکها و ارتش سرخ, اگر در امور داخلی ایران دخالت کنند, با انگلستان فرقی نخواهند داشت. میرزا, در نامه خود به یوسف بیگ, بر این نکته تأکید می ورزید: در قرارداد با بالشویکها (مخصوصاً تأکید شد که نبایستی در امور داخلی ما مداخله کنند)39 یعنی باید به استقلال ایران ارج نهند.

 

 4. همسویی با اندیشه های آزادی خواهانه رهبران شوروی:

 

 از نکته های مهمی که در همگامی و همکاری میرزا با ارتش سرخ به چشم می خورد و گویا در نزدیک شدن میرزا به بالشویکها نقش بسیار داشته, و به نظر می رسد تا پایان نهضت نیز در کانون توجه میرزا بوده, اندیشه آزادی خواهانه رهبران شوروی است.

 

 این اندیشه ها و شعارها در میرزا کارگر افتادند و سبب شدند که میرزا آنان را در ادعاها, صادق بینگارند و کارکرد کمونیستهای ایران, را جدای از اندیشه ها و دیدگاه های رهبران شوروی بپندارد و هیچ گاه امید خود را در پشتیبانی رهبران شوروی از انقلاب ایران از دست ندهد و بارها به این اندیشه ها استناد کند.

 

 این اندیشه را در سه محور پی می گیریم:

 

الف. اندیشه لنین در باب آزاد بودن ملتها در تعیین سرنوشت خود:

 

 لنین, رهبر حزب کمونیست شوروی و معمار انقلاب اکتبر روسیه, به سازواری و فراخور تلاشهای سیاسی خود, سیاستها, دیدگاه ها و اندیشه های خود را در باب آزادی ملتها و پشتیبانی از آزادی خواهان جهان ابراز می کرد و بر آنها سخت پای می فشرد و به هر مناسبتی از آنها سخن می گفت.هواداران او نیز, بیش تر دسترسی به این گونه اندیشه های او داشتند. هواداران او, در جای جای دنیا و در ایران, اندیشه های آزادی خواهانه او را, که در بین جوانان, هواخواه بسیار داشت, نشر می دادند و آنها را در برابر استعمارگران قرار می دادند و بیش ترین استفاده ها را می بردند.

 

 اینان, چون بر گشت از این اندیشه ها و خیانت را از رهبرانی که تزار را به زانو در آورده بودند, دور می انگاشتند, هم خود شیفته این رهبران انقلابی شده بودند و هم دیگران را به این سوی می کشاندند, در حالی که اندیشه آزادی ملتها, مرحله های گوناگونی را پیموده بود که بسیاری نمی دانستند و یا اگر می دانستند, به خاطر وابستگی و مزدوری, اجازه نداشتند, هدف اصلی و واقعی و پشت پرده رهبران بالشویک, بویژه لنین را بازگو کنند.

 

 (سیاست و تاکتیک ملی لنین را می توان به 4 مرحله بخش کرد:

 

1. مرحله پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها, به صورتی مشروط و بدون ضمانت… زمان این مرحله, از کنگره دوم حزب بالشویک در 1903 م, تا کنفرانس آوریل 1917 بود.

 

2. مرحله ای که لنین اصل حق جدایی ملتها را, حتی با ضمانت اعلام نمود….

 

 3. مرحله ای که از نخستین کنگره شوراها در ژوئن 1917 آغاز شد و در آن, لنین اعلام نمود: جمهوری روسیه نمی خواهد هیچ ملتی را,نه به شیوه جدید و نه به شیوه قدیم, مورد ستم قرار دهد و نمی خواهد با هیچ ملتی, اعم از فنلاند, یا اوکرائین, بر اساس زور زندگی کند. وی در ادامه سخن گفت: ما خواهان جمهوری روسیه واحد و جداناشدنی, با قدرتی خلل ناپذیر هستیم و این قدرت خلل ناپذیر , در صورت موافقت داوطلبانه ملل میسّر می گردد.

 

 لنین, در این گزارش, تقسیم ایران و سیاست الحاق طلبی را نیز مورد نکوهش قرار داد.

 

 4. مرحله ای که در آن, لنین پس از کسب قدرت در نوامبر 1917, وجود جمهوری فدرا تیو سوسیالیستی شوروی روسیه را اعلام نمود.)40

 

 لنین,نه تنها مردم را در تعیین سرنوشت خود آزاد می دانست, که برای مسلمانان حساب ویژه ای باز کرد: حکومت روسیه, در 20 نوامبر 28/1917 آبان 1296, اعلامیه ای با امضای لنین و استالین (ریاست کمیساری امور ملی) خطاب به مسلمانان نشر داد. در این اعلامیه آمده است:

 

(ما به شما زحمتکشان و بی نوایان مسلمان روسیه و شرق, تاتارهای سواحل ولگا, و کریمه, قرقیزها, مسلمانان سیبری و ترکستان, ترکان و تاتارهای قفقاز و ماوراء قفقاز, چچنها و کوه نشینان قفقاز, اعلام می داریم که مساجد و عبادتگاه های ویران شده از سوی تزارهای روسیه را احیاء خواهیم کرد و شما در مراسم مذهبی خود , آزاد خواهید بود. از این تاریخ, آداب مذهبی,عادات و سنتها و نیز مؤسسات ملی و فرهنگی شما, آزاد خواهد بود. شما, از حقوق خویش در این زمینه برخوردار خواهید شد.)41

 

این اندیشه ها, بسیاری از آزادی خواهان مسلمان, از جمله میرزا را امیدوار ساخته بود که شوروی قصد دخالت در سرنوشت دیگر ملتها را ندارد.بالشویکها, به گونه گسترده و با هیاهوی بسیار ماشین تبلیغات خود را به کار انداخته و از مرام و اندیشه خود سخن می گفتند و آزادی ملتها, استقلال کشورها, رهایی از قید بردگی و بندگی, رهایی از چنگ استعمار انگلیس و…شعارهای اصلی آنان بود.

 

 بالشویکها, در همان هنگام که نبرد می کردند و سرزمینهایی را می گشودند, به یک رشته تبلیغات مهم نیز دست می زدند و امید داشتند که از این راه دستاوردهای مهمی را بهره خود سازند. البته بهره های بسیار بردند و قدرتهای رقیب, بویژه استعمار انگلیس را, که مسلمانان, از آن بیزاری شدید داشتند, در جاهایی زمین گیر کردند.

 

 لنین در اعلامیه ای خطاب به همه مسلمانان جهان, وعده داد:

 

(فقط انقلاب می تواند آنها را از این حالت بردگی رهایی دهد و اختلافاتی را که دول سرمایه داری , عمداً در بین آنها ایجاد نموده اند, از میان بردارد.)

 

 و وعده داد: مسلمانان اگر با انقلاب روسیه همراهی کنند انقلاب, آنان را به استقلال و آزادی خواهد رساند. چندی بعد, تروتسکی, کمیسر خارجه روسیه بالشویک, به گونه رسمی اعلام کرد:

 

 (دولت شوروی, تمام قراردادهای دولت روسیه تزاری را با دول خارجه لغو می نماید.)

 

 براوین, سفیر دولت شوروی در ایران, با این سند:

 

(…تبلیغات پردامنه و وسیعی در تهران به عمل می آورد و به ایرانیها اطمینان می داد که معاهده ترکمن چای و از آن پس قرارداد 1907 ملغی و دولت شوروی, تمام امتیازاتی را که دولت تزار در ایران برای خود به دست آورده است, به ملت آزاد ایران, مسترد می دارد.)42

 

 این سخنان زمانی مطرح می شد که دولت عثمانی, از هم فرو پاشیده بود و کشورهای اسلامی, بویژه عربی, برای به دست آوردن استقلال, با عنوان ناسیونالیسم عربی, درگیر مبارزه با انگلستان و فرانسه بودند.

 

 میرزا,با استناد به سخنان لنین, تروتسکی و براوین, دخالتهای بی مورد ارتش سرخ در ایران را برخاسته از به کار بردن سلیقه شخصی فرماندهان آن می دانست و در رویارویی با آنان, پس از کودتای سرخ, سخنان رهبران شوروی رابه کودتاچپان گوشزد می کرد. شاید نمی دانست که لنین خوب شعار می دهد و بد عمل می کند و یا می دانست و به مصلحت نمی دید باز گوید. می خواست با استناد به همان شعارهایی که رهبران شوروی می دادند, از دراز دستیها جلوگیری کند.

 

 میرزا در نامه خود به مدیوانی, به سخنان لنین و تروتسکی استناد می کند و دخالت ارتش سرخ در امور کشور را امری زشت می شمارد:

 

 (من بیانات لنین و تروتسکی و براوین و تمام زمامداران عاقل شما را که می گویند: هر ملتی باید مقدّرات خود را عهده دار شود عمل کرده می خواهم مجری کنم. هر کس که مداخله در امور داخلی ما کند ما او را مثل انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران متعدی می دانیم.)43

 

 میرزا در همین نامه, عقل و درایت زمامداران شوروی را بر اساس سخنان و شعارهایی که از آنان این جا و آن جا پراکنده شده, می ستاید و آنان را از کار نیروهای داخل ایران بی خبر می داند. میرزا در نامه به یوسف ضیاء بیگ, که پس از خودسریهای حزب عدالت و ویرانگریهای ارتش سرخ نگاشته شده, باز به سخنان لنین و تروتسکی استناد می جوید که گفته اند:

 

(هر ملتی خود باید مقدراتش را در دست بگیرد.)

 

 می افزاید:

 

 (به طور طبیعی زمام امور ایران نیز باید به دست ایرانی باشد.)44

 

 ورود ارتش سرخ به ایران برای نقش آفرینی در امور ایران نبوده, بلکه هدف آن بوده که ملت ایران به پشتوانه این قدرت, کار استعمار را یکسره کند. بویژه در قرارداد با میرزا پذیرفته بودند که دخالتی در امور ایران نداشته باشند.

 

 نهضت جنگل از روی حقیقت و راستی و بالشویکها و سران بالشویک, از روی تاکتیک و سیاست, خواهان رسیدن ملتها از جمله مردم ایران, به آزادی بودند.طبیعی است که میرزا با بالشویکها , که نیت واقعی خود را آشکار نساخته بودند و خود را آزادی خواه می نمایاندند و از آزادی خواهان پشتیبانی می کردند, هماهنگی و همسویی داشته باشد, بویژه که کارکردشان, از جمله سرنگون کردن حکومت تزار, چهره خوبی از آنان به نمایش گذاشته بود.از این روی, طبیعی بود که میرزا, به کمک بالشویکها, بدون هیچ دخالتی, در جهت هدفهای بلند خود امید ببندد. زیرا در آن زمان چهره واقعی رهبران شوروی به طور کامل شناخته شده نبود و شعارهای آنان بسیار فریبنده بود.

 

 آنچه برای میرزا بسیار مهم بود, احترام به انسانها, شرافت و آزادی آنان بود که رهبران شوروی شعار آن را می دادند و این جا و آن جا بر آن پای می فشردند.

 

 میرزا, به انسانها از هر نژاد و ملیت و مذهبی احترام می گذاشت و عدالت را در هر مکان و منطقه ای, حتی در مدرسه علمیه 45 به اجرا می گذاشت.میرزا کوچک, سعه صدر بالایی داشت. از شخصیت پرچاذبه و پرکششی برخوردار بود. مهربانانه با پیرامونیان و انسانهایی که به او پناه می آوردند, برخورد می کرد. افسران آلمانی و اتریشی که به او پناه آورده بودند, به میرزا انس گرفتند و در جنگل ماندگار شدند و گائوک آلمانی, تا آخرین لحظه حیات با میرزا بود.

 

 میرزا در عمل و بیان این اندیشه خود را ثابت کرد. در پیام به لنین, سخن خود را با نام انسانها و برابری آنان آغاز می کند, به این گمان که لنین نیز, برای انسانیت,جدای از مذهب و نژاد احترام قائل است.

 

 ژنرال دنسترویل, فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران, درباره میرزا می گوید:

 

(نهضت جنگل از طرف میرزا کوچک خان انقلابی معروف, که یک ایده آلیست با شرف و باایمان است, تشکیل یافته. پروگرام او حاوی همان افکار و همان مرامهای مبتذل و غیر قابل تحمل است, مِن جمله: آزادی , مساوات, برادری, ایران مال ایرانیان است, دور باد خارجی.)46

 

 آرمانها و برنامه های میرزا, آزادی, برادری, مساوات و ایران برای ایرانیان بوده که فرمانده انگلیسی, آنها را, اندیشه های غیردرخور تحمل, می انگاشته است.در سخنان و نامه های میرزا, این اندیشه ها و دیدگاه های والا: آزادی نوع بشر, مساوات, برادری و… به روشنی بازتاب یافته که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

 

1. میرزا کوچک جنگلی در نامه خود به احسان الله خان, و خالوقربان, از راحتی و آسایش بشر و آدمیت, با هر عقیده و نژاد سخن می گوید و وظیفه خود می داند که در برابر بی حرمتی به نوع بشر ساکت ننشیند و برای آزادی انسانها تلاش ورزد و حتی خود و یارانش را فدای آزادی انسانها کند. اما آزادی از نظر میرزا مطلق نیست. او اجازه استفاده ناروا از آزادی را به افراد نمی دهد که برای کسب منافع شخصی, منافع ملت را زیر پا نهند. او تبلیغات کمونیستی را با آن شدت و حدّت, گونه ای استفاده ناروا از آزادی می داند و در نامه خود می نویسد:

 

(من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبم و خیانتکار می شمارم کسانی را که برخلاف این عقیده رفتار کنند و یا به نام پیش بردن آزادی, مقاصد شخصی و منافع خصوصی را تعقیب نمایند…. ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر, لاقید بمانیم و مظلومین و رنجبران بی چاره را زیر فشار پنجه ظالمان و متعدیان نگریسته, ساکت بنشینیم, عقیده ما ثابت و غیر قابل تزلزل است. تمامی افراد ما با حرارت سرشار برای فداشدن در راه آزادی مهیا و بی پروا هستند. لیکن مراقب اند که فعالیتهای شان, بجا و بموقع صرف شود و به جای نفع, موجب زیان و خسارت نگردد.)47

 

 2. میرزا کوچک,در نامه ای که پس از کودتای کمونیستها, به مدیوانی, رهبر کودتا نوشته, بر آزادی انسانها, احترام و پاس جایگاه آنان, بدون توجه به دین و مذهب, پای می فشارد و بر حفظ حاکمیت و استقلال ایران اصرار می ورزد.

 

 (من, استقلال ایران را خواهانم. من, بقای اعتبارات ایران را طالبم. من, راحت ایرانی و همه ابناء بشر را, بی تفاوت دین و مذهب, شایقم….)48

 

 میرزا کوچک, در نامه نخست خود به مدیوانی می نویسد:

 

(تمام استظهار ما به این بود که احرار دنیا به ما کمک خواهند نمود. به این جهت ورود شما را به ایران, توجه غیبی فرض و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و نجات خود را از چنگال انگلیس و مستبدین ایران, به مساعدت شما تصوّر کردیم.)49

 

 میرزا, همکاری و همگامی با ارتش سرخ را از آن جهت پذیرفته که آن را از باب کمک و همکاری آزادی خواهان دنیا به نهضت مظلوم جنگل که برای رهایی مردم در بند ایران به پاخاسته و علیه استبداد و استعمار انگلیس به رویارویی برخاسته می انگاشته, نه چیز دیگر.

 

 او, به هیچ روی حاضر نبوده, آغوش برای ارتشی باز کند و زمینه را برای استقرار آن آماده سازد که زمینه ساز مرام کمونیستی و جاده صاف کن اندیشه های ناسازگار با اسلام است که او, به آن عشق می ورزد و تمام سختیها را به عشق آن تحمل کرده و می کند.

 

 ب. بین الملل سوم:

 

 از حرکتها و گامهای مهمی که نشان می داد رهبران شوروی در صدد آزادی ملتهای ستمدیده جهان هستند, بنیان گذاری بین الملل سوم, یا کمونیست بین الملل, با نام اختصاری (کمینترن) بود. برگرفته از کلمه کمونیسم و انترناسیونال .

 

 رهبران بین الملل سوم, مدعی بودند, برآنند ملتهای در بند را, با اندیشه های گوناگون, آزاد کنند و استقلال را برای آنان به ارمغان آورند.

 

 جواهر لعل نهرو, از بین الملل سوم به نیکی یاد کرده و اثرگذاری آن را بر جامعه های ستم زده,مهم و سرنوشت ساز دانسته است. همو یادآور می شود: بین الملل سوم که به سال 1919 بنیان گذارده شد, رویداد مهم دیگری بود که حزب کمونیست در مسکو پدید آورد.

 

 بین الملل اول را کارل مارکس بنیان گذارد.بین الملل دوم از سوی حزبهای پیشین کارگری و سوسیالیستها پدید آمد و با شروع جنگ جهانی اوّل در سال 1914 از میان رفت.

 

 گفته اند چون بین الملل دوم به طبقه کارگر خیانت کرد, بین الملل سوّم از سوی حزب کمونیست شوروی بنیان گذارده شد که نظریه ای انقلابی بود.

 

 جواهر لعل نهرو درباره هدفها و جایگاه آن می نویسد:

 

(بین الملل سوم می خواست به جنگ بر ضد سرمایه داری و استعمار بپردازد و همچنین مبارزه را بر ضد عناصر (اپورتونیست) استفاده جو و فرصت طلب, که سیاست میانه روی در پیش می گرفتند, دنبال کند….بین الملل سوم, در بسیاری از کشورها نقش تبلیغاتی عمده ای داشته است…. این تشکیلات, یک سازمان بین الملل است…. هر چند بسیاری از شخصیتهای مهم و ممتاز کمینترن, در حکومت شوروی هم, مقامات عمده ای دارند. باید دانست که کمینترن با حکومت شوروی تفاوت دارد….)50

 

 نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در ایران, بر اساس هدفها و برنامه های بین الملل سوم بوده است. از این روی, میرزا کوچک, پس از اعلام جمهوری در گیلان, تلگرافی به لنین, به عنوان رئیس بین الملل سوم, مخابره کرده است.

 

 در نامه خود به خالو قربان و احسان, یادآور می شود که لنین به تلگراف او پاسخ نداده است که گویا همین تلگراف باشد.51

 

 این تلگراف کوتاه, در خور توجه است:

 

(به نام انسانیت, و برای همه خلقها, جمهوری شوروی سوسیالیستی از شما و از همه سوسیالیستهایی که به بین الملل سوم وابسته اند, تقاضا می کند از آزادشدن ما و همه ملل ضعیف و تحت ستم, برای رهایی از تسلط شوم ظالمین ایرانی و انگلیسی حمایت کنید.)52

 

 این تلگراف, در منابع ایرانی تاریخ جنگل, نیامده است. حتی خاطره نویسان جنگل, به آن کم تر اشاره کرده اند که جای درنگ دارد. در این باره , گمان بریهایی وجود دارد:

 

1. میرزا کوچک,چنین تلگرافی به لنین مخابره نکرده, بلکه با اصرار دیگران به نام وی مخابره شده است.

 

 2. شورای جمهوری گیلان, پیامی برای لنین می نگارد, از آن جا که پیامها و نامه ها باید به امضای میرزا کوچک, به عنوان رئیس شورا برسد, میرزا, ناگزیر, برابر اراده جمع, نامه را امضا می کند, گرچه نظر شخصی وی, بر خلاف آن باشد.

 

 از این روی, میرزا, هیچ گاه از این نامه سخنی به میان نیاورده است. به هر حال, با دقت نگاشته است:

 

الف. به نام انسانیت و خلقها آغاز می شود که همان معنای سوسیالیست مورد نظر میرزاست: (الناس سواء).

 

 ب. پس از جمهوری سوسیالیستی, از گیلان نام برده نشده که می رساند, آزادی همه ملت ایران از سلطه انگلیس و استبداد در نظر بوده, برابر ادعای سران بین الملل سوم.

 

 اینها نشان می دهد که هدف اصلی میرزا مبارزه با چیرگی بیگانه و استبداد داخلی بوده است. و همکاری با قید و شرط وی با ارتش سرخ, با در نظر گرفتن هدفها و برنامه های میرزا در خور توجیه است, نه این که این همکاری را دلیل بر کمونیست و یا حتی سوسیالیست بودن وی بدانیم,آن گونه که شماری پنداشته اند:

 

میرزا, سوسیالیست را مساوی با مساوات در برابر قانون و برخورداری همگان از تواناییها می دانست.

 

 برای این که فرق و ناسانی اندیشه میرزا و احسان الله خان, که بالشویک بود , روشن شود, تلگراف وی را به نریمان نریمان اف, رئیس جمهوری آذربایجان, پس از چیرگی بر بخشی از مازندران, فرا دید می نهیم, تا روشن شود, بالشویک و وابسته به بالشویکها چه کسی است و چه واژه هایی به کار می برد و با چه ادبیاتی سخن می گوید و نامه می نگارد:

 

(توده های زحمتکش مازندران, به سوی جمهوری سوسیالیستی روی می آورند. مردم مازندران, یاری بین الملل سوم را انتظار می کشند. زنده باد انقلاب جهانی, زنده باد بین الملل سوم.)53

 

 با توجه به آنچه ذکر شد نمی توان از تلگراف میرزا به لنین, استفاده کرد که وی به اندیشه کمونیست و همانند آن باور داشته است.

 

 او, بر اساس هدفهای اعلام شده بین الملل سوم, از لنین یاری می طلبد برای بیرون راندن انگلیس و ریشه کن کردن استبداد.

 

 میرزا , هدفی غیر از این از نامه نگاریها و همکاریها ندارد. او, با مرام و مسلک کمونیست, به هیچ روی سازگاری ندارد و آن را برای کشور زیان آور می داند.

 

 محمد علی گیلک, که در جمهوری گیلان, وزیر (فوائد عامه) بوده بر این باور است که: اندیشه های رهبران شوروی و کارکرد حزب کمونیست همخوانی نداشته است. از نظر رهبران شوروی, نادیده انگاری اصول کمونیستی روا بوده و آنان مدعی پشتیبانی از مسلمانان بودند; بدون این که به عقیده و مرام آنان کاری داشته باشند.امّا کمونیستهای محلی, برخلاف ادعای رهبران خود عمل می کردند. همین ذهنیت را میرزا کوچک جنگلی هم داشته و با همین نگرش و نگاه, از لنین درخواست می کند که به پشتیبانی از مردم ایران برخیزد.

 

 گیلک در باب ناسانی اندیشه رهبران شوروی و کارکرد حزب کمونیست ایران می نویسد:

 

(زعمای انقلاب روسیه, اکثرا, با پیشرفت انقلاب به هر شکل و لباس ,موافق بوده و غالباً اقداماتی را که اندکی برخلاف مرام کمونیزم بود, ندیده می انگاشتند; ولی افراد فرقه کمونیست, که حاکمیت را در دست داشتند, و به رؤسا و زعماء, آن قدرها اعتنا نمی کردند, در عملیات خود که اجرای مراسم حزبی بود, آزادی کامل داشتند…. همان وقتی که لنین بیانیه صادر می کرد و به مسلمانان عالم وعده کمک و همراهی می داد و آنان را به حمایت از انقلاب دعوت می کرد, کمونیستها علی رغم دستور رهبر خود, در مناطق مسلمان نشین روسیه با مذهب اسلام مخالفت کرده و سعی داشتند به طور کلی آثار همه مذاهب را از بین ببرند, ولی بعدها وقتی به مانع تصادف کرده, دیدند نمی توانند از عهده این عمل برآیند, ناچار از سختگیریهای خود دست برداشته و راضی شدند.)54

 

 روشن است که کمونیستها, در سرزمینهای اسلامی, برای رخنه گری و کشاندن جوانان به سوی خود, سخنان لنین را در پشتیبانی از مسلمانان بزرگ می نمایاندند و جلوه گر می ساختند و از آنچه خود در پی آن بودند و یا در مسلمان نشینهای شوروی می گذشت کسی را نمی آگاهاندند.

 

 شوروی بر پایه اندیشه های لنین و هدفها و برنامه های بین الملل سوم, به ایران نیرو گسیل داشت; اما کارکرد غیر از این بود.

 

 وقتی مظفرزاده و هوشنگ, به نمایندگی از سوی میرزا, برای مذاکره به مسکو می روند, کمیسر خارجه شوروی چیچرین, آن دو را, پیش پاولویچ, نماینده بین الملل سوم می فرستد.

 

 نماینده میرزا, از برخورد ابوکف و خانمش, در ترویج کمونیست, در هنگامی که نهضت درگیر با انگلیس است, شکوه می کند و می افزاید:

 

(ما نگفتیم که حزب اشتراکی در ایران نباشد, ولی ما عقیده داریم که حزب نامبرده باید دخالت در امور انقلابی و فقط با تبلیغ عقاید نجات دهنده لیدرهای انقلاب دنیا مشغول باشد.)

 

 ییعنی بیان اندیشه آزادی خواهانه لنین سودمند است, اما تبلیغات کمونیستی خیر.

 

 پاولویچ پاسخ می دهد که کمیته اجرایی بین الملل سوم, آهنگ آن دارد که در ایران علیه خانها و سرمایه داران دست به کار شود و مبارزه کند.مانند آنچه در اوکراین انجام شده است.

 

 نماینده میرزا چنین مبارزه ای را سودمند نمی داند و می گوید:

 

ما در ایران کارگر نداریم, فقط کشاورز است و آنان طرفدار مالکیت شخصی هستند.55

 

 از این گفت و گو پیداست که کمیته اجرایی بین الملل سوم, برای ایران برنامه داشته که همانا آزادی و رهایی ملت از چنگ انگلیس باشد.

 

 کنگره شرق در باکو نماد بین الملل سوم

 

کنگره ملل شرق در باکو از سوی بین الملل سوم در روز چهارشنبه 9 شهریور 1299 برابر با 17 ذیحجه 1338,اول سپتامبر 1920, بازگشایی شد.56 بیش از 2000 نفر از جمله نمایندگان احزاب 32 کشور مسلمان در آن شرکت جستند.57

 

شماری, شمار نمایندگان گسیل شده به این کنگره را 1891 نفر دانسته که 1273 نفر آنان کمونیست بوده اند.58

 

 حزب کمونیست ایران و ارتش سرخ, بنا به آمار کنگره 192 نفر را از ایران به باکو فرستاد که پس از ترکیه, با 235 نفر, ایران مقام دوم شرکت کنندگان در کنگره را داشت.

 

 شماری نمایندگان گسیل شده از ایران را 220یا 225 نفر دانسته اند که اول ذیحجه 1338 از انزلی حرکت کرده و در 27 ذیحجه بازگشتند و این نشان می دهد همه کسان گسیل شده در جلسه های کنگره حاضر نشدند.

 

 گریگوری زینوویف رئیس کمینترن و رئیس کنگره, هدف از برگزاری کنگره را مبارزه علیه امپریالیسم و درگیری با لایه ها و دسته های ثروتمند دانست.60

 

 شرکت کنندگان, گرچه به عنوان نمایندگان حزب کمونیست شرکت کرده بودند, اما بسیاری از آنان عقیده به مرام کمونیستی نداشتند.

 

 سخنان رئیس کنگره, درخور توجه است و نشان می دهد هدف بین الملل سوم آزادی ملتهاست, بدون توجه به مذهب و آیین آنان.

 

 توجه به این نکته برای ارزیابی کارکرد میرزا, مهم است و نشان از این دارد که سیاست وخط مشی بین الملل سوم , چنین نبوده که همکاران آن, باید کمونیست باشند,بلکه تنها باید با امپریالیسم انگلستان, درگیر باشند و وجه مشترک میرزا با بالشویکها و علت همکاری وی با نیروهای کمونیستی در همین نکته نهفته است.

 

 رئیس بین الملل سوم در سخنرانی خود گفته است:

 

(مقاصد کمونیست بین الملل است که ملل مشرق را جمع می کند و از آنها سؤال نمی کند,وابسته به بین الملل سوم حزب کمونیست هستند, یا خیر؟سؤال نمی کنیم از کدام دسته هستید, فقط سؤال می کنیم: تو رنجبر هستی, تو بسته به طبقه رنجبران هستی, مایل هستی جنگ خاتمه پذیرد, مایلی جنگ زحمتکشان با سرمایه داران ادامه پیدا کند؟ همین کافی است, دیگر تذکره حزبی نمی خواهیم و نمی پرسیم….)61

 

 از این فراز روشن می شود بین الملل سوم, داعیه حزبی نداشته, بلکه هدف آن پشتیبانی از رنجبران و مبارزه با سرمایه داران بوده است. آنچه در کنگره روی داده, حکایت از آن دارد, مسلمانان شرکت کننده در کنگره, به هیچ روی مرام کمونیستی را که امروزه مطرح است, قبول نداشته اند و تنها شعار کمونیستها در پشتیبانی از مسلمانان و آزادی ملتهای محروم و درگیر با انگلستان, آنان را به این کنگره کشانده است. زیرا بسیاری از کشورهای اسلامی پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی, درگیر مبارزه با انگلستان برای آزادی ملتهای خود از چنگ این استعمار کهنه کار بودند.

 

 جذب شعارهای لنین: (آزادی ملتها از بند استعمار و استبداد, برنامه و هدف انقلاب ماست.)و بین الملل سوم شدن, ویژه میرزا کوچک نبود, بلکه موجی بود فراگیر و تمام ملتهای گرفتار در چنگ ستم, به این شعار امید بسته بودند.

 

 امید بستن, جذب شدن, یاری خواستن از کمونیستها و بالشویکها برای یاری رساندن, هیچ گونه ناسازگاری, با باورها و آمرزهای اسلامی شرکت کنندگان در کنگره نداشت و چنین برداشتی نیز نمی باشد.از باب نمونه از همین کنگره, گزارشی اکنون در دست است, که نشانگر عمق باور شرکت کنندگان کنگره, به اسلام و شعائر اسلامی و بدون هیچ گونه وابستگی مرامی به کمونیست است:

 

 (انورپاشا, وقتی وارد جلسه شد, اغلب از نمایندگان مسلمین برای احترام او از جای برخاسته و زنده باد غازی اسلام را بلند کرده و در تجلیل وی نهایت کوشش کردند. همچنین وقت نماز, همین که مؤذن در یکی ازمناره ها بنای تکبیر را گذاشت و صدای (اللّه اکبر) به گوش انورپاشا رسید, فوراً به پا خاست و بسیاری از نمایندگان مسلمان, اعم از کمونیست و یا غیرکمونیست نیز بلند شده و به تبعیت از مشارالیه, شروع به خواندن نماز نمودند.)62

 

 کمونیستها, نتوانستند جایگاه انورپاشا را در کنگره برتابند. از این روی, وقتی وی با یاران برای گزاردن نماز به بیرون از کنگره رفت, یکی از کمونیستهای آذربایجان, به نام بنیادزاده, برخاست و بنای مخالفت با انورپاشا را گذاشت و علیه وی سخنرانی کرد و او و برادرش را نوکر بورژوازی و اشراف خواند. کمونیستها برای این که از دامنه نفوذ وی بکاهند, دست به تخریب چهره وی زدند و حتی برای این که نگذارند سخنان وی در جمعیت مسلمانان اثر بگذارد و ورق را برگرداند, از سخنرانی وی در کنگره جلوگیری کردند.63

 

 ژرژلنچافسکی, وابسته مطبوعاتی سفارت لهستان در ایران, در سال 1939 به بعد, در گزارشی از کنگره کمونیستهای شرق در باکو, می نویسد:

 

(نمایندگان, مخالفت خویش را با حملات زینوویف علیه اسلام و سخنان بلاکان بر ضد سلطنت, نشان دادند. تنها چیزی که آنها به خوبی درک می کردند, و با آن هماهنگی نشان می دادند, دشمنی کمونیزم, با بریتانیا بود.)64

 

 همو, در این فضا, که کم تر صدای مخالفی به گوش می رسید و کمونیستها یکه تاز بودند , از مخالفت یکی از تماشاچیان که سکوت حاکم را شکسته یود چنین گزارش می دهد:

 

(هنگامی که زینوویف, صورت کاندیداها را قراءت می کرد, یکی از میان تماشاچیان, فریاد زد: (در مورد ایران, مسأله فرق می کند.) این تنها صدای مخالف بود. رئیس به این اعتراض توجهی ننمود و اعلام کرد که: کاندیداها, با اکثریت کامل, مورد موافقت قرار گرفته اند.)65

 

 شاید آن تماشاگر مخالف که فریاد زده:(در مورد ایران مسأله فرق می کند.)یکی از دو نماینده میرزا باشد که از سوی میرزا به مسکوگسیل شدند و آنان پس از یک ماه انتظار و سرگردانی و نتیجه نگرفتن از سفر به مسکو, در کنگره بین الملل سوم, شرکت جستند و در دو نامه, به گونه رسمی, به ریاست کنگره اعلام کردند: هیأت ایرانی, نماینده ایران نیستند و از 192نفر ایرانی شرکت کننده در کنگره, تنها چند نفر شایستگی نمایندگی ایران را دارند.66

 

 از این مخالفت, در بررسی زوایای رخدادهای جنگل, به نکته حساس دیگری پی می بریم و آن این که: شاید یکی از انگیزه های کودتای سرخ در ایران, در حدود یک ماه پیش از برگزاری کنگره, هرچه مهم و پرجلال و شکوه برگزار کردن کنگره و گسیل داشتن کسانی بوده است که هم فکری و هم رأیی بیش تری با حکومت شوروی داشته اند تا حکومت شوروی, در ادامه گفت و گوهای خود با انگلستان که در 5 خرداد 1291 در لندن شروع شده بود, امتیازهای بیش تری بتواند بگیرد.

 

 از این روی, در این کنگره توجه به ایران, از هر کشور دیگر بیش تر بود. خود کنگره نیز نمایش قدرتی بود علیه سرمایه داری غرب و انگلستان. شاید همین مسأله سبب شده بود که وابستگی شرکت کنندگان به حزب کمونیست کم تر مورد توجه باشد.

 

 میرزا و اندیشه کمونیستی

 

 درباره انگیزه های همکاری میرزا با نیروهای شوروی بحث شد. اکنون جای این پرسش است که آیا میرزا با اندیشه های کمونیستی و سوسیالیستی رهبران شوروی همسو بوده و آن را قبول داشته است, یا خیر هیچ گونه گرایشی نداشته و همسویی او, با اصول انسانی بوده که در مرام کمونیست و سوسیالیست, نشانه هایی از آن به چشم می خورده است.

 

 برای روشن شدن موضوع به بررسی دیدگاه میرزا درباره کمونیسم و سوسیالیسم می پردازیم.

 

 الف. میرزا و کمونیسم:

 

با توجه به آنچه ذکر شد, روشن شد, انگیزه همکاری میرزا با بالشویکها, حفظ استقلال کشور و آزادی مردم از سیاهیها, نکبتها, و قید و بندهای استبداد داخلی و سلطه انگلستان بوده است. بنابراین کمال بی انصافی است که کسی میرزا را کمونیست بداند و آن گاه او را,که در برابر کمونیستها سر فرود نیاورد و آلت دست آنان نشد, خیانتکار به آرمان کمونیست بشناساند.قرارداد وی با شورویها, و گنجاندن اصل مهم: ممنوع بودن تبلیغ از عقاید کمونیستی, در قرار داد, نشانگر باورمند نبودن وی به مرام کمونیستی است.میرزا کوچک خان, در نامه خود به لنین تأکید می ورزد: تبلیغات کمونیستی و اشتراکی به ضرر انقلاب است و برخلاف باورها و گرایشهای مردم ایران و سبب گرایش مردم به سوی دشمن می شود:

 

(من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بالشویزم را قبول کند; زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق می دهد.)67

 

 ممکن است گفته شود: پذیرش انقلاب سرخ, یعنی پذیرش باورها و عقیده های کمونیست.ولی این انگاره به هیچ روی درست نیست; زیرا میرزا به شدت از مرام کمونیستی دوری می جوید و آن را, به هیچ روی, سازگار با فرهنگ و باور و سنت ایرانی نمی داند.

 

 امّا باید توجه داشت که پاره ای از واژگان و ترکیبها, ویژه قومی دون قومی, فرهنگی دون فرهنگی نیست. کمونیستها, گاه واژگانی را به کار می بردند که در نزد ایرانیان پذیرفته بود و سر زبانها می افتاد و فرهیختگان آنها را به کار می بردند, چون در فرهنگ آنان ریشه داشت.انقلاب سرخ و یا جمعیت سرخ که از سوی میرزا پذیرفته و به کار برده شده, هیچ گونه ناسازگاری با فرهنگ مردم ایران نداشت. یک رنگ از سه رنگ پرچم ایران رنگ سرخ است. سرخ حکایت از قیام و انقلاب و فداکاری دارد. هر نهضت خونین را, می توان انقلاب و قیام سرخ نامید; همان گونه که می گوییم انقلاب سرخ حسینی, چون حرکت حضرت, همراه با فداکاری و ایثار بوده است. از گذشته تا کنون پرچم سرخ حسینی در حسینیه ها, برافراشته بوده است.

 

 بنابراین, پذیرش ترکیب (جمعیت سرخ)از سوی جنگلیها برای گروه خود, به معنای پذیرش انقلاب کمونیستی نبوده است. بلکه به این معنی بوده که نهضت وارد مرحله حساسی شده که نیاز به فداکاری بیش تر و خونین دارد.

 

 ناگفته نماند: در روسیه برای مبارزه با حکومت تزار, حزب سوسیال دمکرات تشکیل شده بود که نیروهای آن, به دو گروه:منشویک (سفید) و بلشویک (سرخ) تقسیم شده بودند. بلشویکها, همان کمونیستها بودند که توانستند به رهبری لنین, رقبای خود, منشویکها را در هم شکنند و انقلاب اکتبر 1917 را به پیروزی برسانند.68 و پس از این مرحله به بهانه ریشه کن کردن بقایای آنها, به فرماندهی دنیکن, به ایران آمدند و از آن جا که بالشویک معنی و فرهنگ خاصی را می رساند و مرادف کمونیست بود, میرزا کوچک از به کار برد آن درباره نیروهای خود, پرهیز داشت. و یاران خود را از همکاری, حتی رفت و آمد با کمونیستها و بالشویکهای آن سوی مرز, باز می داشت. نامه هایی از میرزا به جای مانده که صادق کوچک پور, فرمانده بخشی از نیروهای خود را, از هر گونه رفت و آمد, نشست و برخاست با بالشویکها, باز می دارد:

 

(افراد شما, حق ندارند با بالشویکها رفت و آمد داشته باشند.)69

 

 وی, در بیانیه ای که پس از کودتای سرخ و واپس نشینی جنگلیها نگاشته و در بین مردم نشر داده و به آگاهی همگان رسانده, به شرح, تنگناها و گرفتاریهای جدید را بازگو می کند و از کارکرد کمونیستها, به شدت خرده می گیرد و چنین حرکتها و کارکردهایی را ناپسند و نادرست می شمارد. و عقیده و مرام کمونیستی را, بسان مرام و عقیده مزدک می داند:

 

(این کمونیستها, که هستند و چه می گویند؟ محرک شان کیست

 

 امّا کمونیستهای حاشیه رشت, یک عده قوچیها و آدم کشهای قفقازند که بعضی از آنها خود را ایرانی نژاد می خوانند, از تمام عادات و شعائر ایرانیت بی اطلاع و دور, بلکه ضد هستند. در مجامع, بی ملاحظه, از قوانین مزدک تعریف می کنند. از قفقازیه, شغلشان پول گرفتن و مزدور شدن برای آدمکشی بوده. اخیراً, برای این که آسان تر و بیش تر مردم را بکشند و غارت کنند, مسلک کمونیستی را به خود بستند. معنی کمونیستی اشتراکی را, از آنهایی که می دانند بپرسید. ما از شرحش اغماض می کنیم; زیرا در تصدیق و تکذیب آن, برای حفظ بی غرضی خودمان لزوماً ساکتیم.همین قدر می گوییم: اجرای همچه عقیده مفرط تند فعلاً محال است….)70

 

 میرزا در ادامه این بیانیه, که در 17 ذی قعده 1299 صادر شده, انگیزه میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی را در فتوای جهاد, رفتار و حرکتهای ناشایست و نابهنجار کمونیستها می داند.

 

 وی,با اشاره به سخنان لنین و تروتسکی و براوین:

 

 (کمونیستها حق دخالت ندارند و مقدرات ایران بر عهده ایرانی است و آزادی عقاید و مسالک, در صورتی است که مخالف انتظامات اجتماعی مردم نباشد.)

 

 دخالت کمونیستها را مانند انگلیسیها می شمارد که جان و مال مردم از گزند آنان در امان نیست و نتیجه می گیرد: اگر رهبران شوروی از این مسائل آگاه شوند, از آن جلوگیری می کنند; امّا اگر بعد از آگاهی, جلوگیری نکردند, کمونیستها در کنار انگلیسیها و دولت مستبد, دشمن ما خواهند بود.

 

 میرزا, برای روشن شدن همین موضوع, به لنین نامه می نویسد و نماینده به مسکو گسیل می دارد, تا بداند آیا رهبران شوروی از کارکرد کمونیستها, خرسندند و پشتیبانی می کنند و یا ناخرسندند و بیزاری می جویند:

 

 (سویت روسیه اگر مطلع بشوند, بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع قادر به جلوگیری نشدند, آن وقت تکلیف ما این است: کمونیستها, انگلیسها و دولت مستبد ایران را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود. زنده باد جمهوری ایران مرده باد انگلیس و خائنین, پست باد منافقین.)71

 

 این بیانیه, که فخرایی آن را آخرین بیانیه میرزا دانسته, به خوبی نشان می دهد که میرزا چه هدفی در سر داشته و چه افقهایی را در چشم انداز خود می نگریسته و برای رسیدن به آنها, تلاش می کرده است.

 

 مرام و اندیشه کمونیستی از نظر وی, اندیشه ای ناروا, بی ریشه و بوته و به زیان مردم ایران بوده است. این که میرزا با کمونیستها در رشت در افتاده و با حیدرخان عمواوغلی, اختلاف نظر داشته, افزون بر کارکردهای نادرست آنان, تبلیغ از مرام و عقیده ای بوده که هیچ سازگاری با باورها و سنتهای مردم نداشته و کل جریان جنگل را لکه دار می کرده است.

 

 میرزا, به یاران و دوستان خود یادآور شده بود که اندیشه های کمونیستی با آموزه های اسلام ناسازگارند. و تبلیغ از چنین مرامی, برخلاف انتظام اجتماع و مصلحت جامعه است.وی, آزادی را در محدوده مصلحت جامعه و تا زمانی که به زیان جامعه نباشد, روا می شمرد. یاران وی نیز, این نکته را دریافته بودند. از این روی, صادق کوچک پور در جمع یارانش می گوید:

 

 (طبق دستور میرزا, از امروز ما به جنگل می رویم و از آنها جدا می شویم; زیرا آنها برخلاف میل میرزا تبلیغات کمونیستی می کنند و دست تطاول به اموال مردم دراز می کنند و مخالف مذهب و آیین مقدس اسلام رفتار می نمایند. این رویه, مانع پیشرفت انقلاب است.)72

 

 میرزا, نه تنها مرام کمونیستی را قبول نداشت, بلکه اندیشه سوسیالیستی را, آن گونه که کمونیستها باور داشتند و عمل می کردند, نه باور داشت و نه آن را درست می دانست. از آن جا که در سخنان میرزا, تعبیرهایی وجود دارد که نشانگر احترام او به سوسیالیست است, اندکی درباره اندیشه سوسیالیستی که در کلام میرزا بازتاب یافته, درنگ می کنیم:

 

میرزا و اندیشه سوسیالیستی

 

 در نامه های میرزا به مدیوانی, نماینده دولت شوروی در گیلان, و نامه او به لنین, واژه سوسیالیسم و سرمایه داری به کار رفته که از سوسیالیزم به خوبی یاد کرده و از سرمایه داری بیزاری جسته است. همین نگاه و نگرش را شماری نشان از (اعتقاد راسخش به سوسیالیسم)73 دانسته اند.

 

 از این روی, بایسته است در این گزاره اندکی درنگ ورزید و این پرسش را به بوته بررسی نهاد:

 

 آیا میرزا, به سوسیالیسم اعتقاد داشته؟ و اگر اعتقاد داشته, به چه معنی برداشت و تعریفی از آن بوده است.

 

 درباره واژه سوسیالیسم و تعریف آن گفته اند:

 

(سوسیالیسم, یا جامعه باوری… از واژه سوسیال به معنای اجتماعی گرفته شده گفته اند:

 

(سوسیالیسم تئوری است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید ـ سرمایه, زمین, اموال و جز آنها ـ به طور کلی اداره آنها به سود همگان است.)74

 

 مهم ترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیست, تکیه بر برتری جامعه بر فرد و سود همگانی بر سود فردی است و از نظر تاریخی, سوسیالیزم, حرکتی است علیه فردباوری و سرمایه داری فردی که بین الملل دوم, از سوی اتحادیه های کارگری سوسیالیستی, قبل از جنگ جهانی اول, به همین هدف بنیان گذاشته شده است.

 

 جواهر لعل نهرو, رابرت اوون را, نخستین کسی می داند که واژه سوسیالیزم را به سال 1830, به کار برده است.

 

 و از سوی اصلاح طلبان, هدف از سوسیالیزم, برقراری توازن و تعادل بین زندگی ثروت مندان و بینوایان اعلام گردید.75

 

 همو در یک نگاه کلی درباره سوسیالیزم می نویسد:

 

(نظر کلّی و مشترک تمام این اصلاح طلبان مختلف و مترقی این بود که به جای وضع موجود, سرمایه داری خصوصی, دولت باید مالک کارخانه ها و وسائل تولید باشد,یا آنها را کنترل کند. در هر صورت, وسائل اصلی تولید, مانند زمین و صنایع بزرگ و عمده, باید در تصرف و اختیار دولت باشد.)76

 

 در دائرةالمعارف مصاحب آمده است:

 

(سوسیالیسم, فرضیه سیاسی و اقتصادی برای اصلاح امور جامعه, مبتنی بر این که کلیه عوامل و وسایل تولید و پخش کالا, باید به مالکیت دسته جمعی مردم درآید و دولت, به نمایندگی مردم, آنها را بر طبق اصول دموکراسی اداره کند. سوسیالیسم,با مالکیت خصوصی مخالف است. و هواخواه این است که رفاه جامعه را به وسیله اشتراک مالکیت تأمین نماید. هدف آن, از بین بردن رقابت به وسیله همکاری افراد جامعه, طرد سودجوئی, برقراری خدمات اجتماعی, تقسیم عادلانه تر درآمد و ایجاد فرصت بیش تر برای افراد است, تا بتوانند به خدمات اجتماعی بپردازند.)77

 

 پس واژه سوسیالیزم, پیش از آن که کمونیستها میدان دار بشوند و دم از سوسیالیزم بزنند, مطرح و مورد احترام آزادی خواهان جهان بوده است.

 

 حزب سوسیال دمکرات روسیه, بر همین بنیاد, بنیان گردیده و هدف آن, تعدیل ثروت بوده است. از سال 1920 به بعد, سوسیالیسم, به دو بخش تقسیم شد:

 

1. سوسیالیسم کمونیستی و انقلابی که شوروی آن را سرلوحه کار و برنامه خود قرار داده بود.

 

 2. سوسیالیستی که تنها جنبه اخلاقی آن مورد توجه بود و کشورهای غربی از آن پشتیبانی می کردند.78

 

 حمید عنایت, درباره سوسیالیسم در جهان اسلام, در قرن بیستم می نویسد:

 

(سوسیالیسم, بیش تر, با خوی برجسته اسلام تجانس داشته است.سوسیالیسم, از ناسیونالیسم و دموکراسی به دعوت اسلام به برادری, همسازی اجتماعی و برابری نزدیک تر بوده است.)79

 

 وی, سید قطب را سوسیالیست اسلامی می داند و آن گاه, از سه گونه سوسیالیستی که درجهان اسلام پدید آمده است, سخن می گوید:

 

الف. رسمی.

 

 ب.بنیاد گرا.

 

 ج. رادیکال.

 

 البته در ایران, بعدها گروهی پا به عرصه گذارد و شروع به کار کرد که خود را سوسیالیستهای خداپرست نامیدند.

 

 روشن است که میرزا کوچک را نمی توان هواخواه سوسیالیسم, باورمند به مالکیت اشتراکی دانست, زیرا میرزا کوچک, مالکیت اشتراکی را همان چیزی می دانست که مزدک و پیروان او, بر آن پای می فشردند و از آن دفاع می کردند و آن را غیر درخور پذیرش و پیاده شدن آن را در ایران,ناممکن می شمرد.

 

 امّا سوسیالیزم, به معنای برابری, عدالت, تعادل اجتماعی و… مورد پذیرش او بود و هیچ گونه ناسازگاری در فکر و عمل, با چنین مرام و شیوه ای نداشت.

 

 میرزا کوچک, سوسیالیسم را مساوی با اجتماعی بودن, می دانست, همان گونه که در نامه به روتشین, یادآور شده است.81

 

 پس از وارد شدن ارتش سرخ و سازمان و سامان دهی جمهوری در گیلان و سازمان دادن حزب کمونیست, انقلابیون جنگل نیز, به این فکر افتادند که حزبی را بنیان نهند. در کنگره کسما به سال 1299, روش اجتماعیون را برگزیدند و خط سیر آینده جنگل را بر اساس اصول سوسیالیزم, بنیان نهادند و مرامنامه ای را تصویب کردند.82

 

 گفته اند: این سازمان و مرامنامه آن, بازتابی در برابر حزب کمونیست بوده است,83 نه برخاسته و سرچشمه گرفته از اندیشه های میرزا و نیروهای وفادار به میرزا و اندیشه های او.

 

 گویا, کسانی که علیه میرزا دست به کودتا زدند, از همین تشکیلات برخاستند.

 

 گیلک, از مقاله ای که در روزنامه جنگل به چاپ رسیده و سوسیالیزم مورد نظر نهضت جنگل را شرح داده, چنین گزارش می دهد:

 

(روزنامه جنگل… مقاله ای تحت عنوان :(اسلام, جمهوری, سوسیالیسم) انتشار داد و در آن جا سعی کرده بود, اصول سوسیالیسم و جمهوریت را با قواعد اسلامی تطبیق کرده و نشان دهد که اوایل اسلام, مسلمانان مخصوصاً در قسمت مالی رعایت مساوات را نموده و همچنین حکومت را با اصول جمهوریت تشکیل می دادند و فقط معاویه بود که به اسلام خیانت کرده و اصول سلطنت را بعد از خلفاء راشدین, به مسلمانان تحمیل نمود و بالاخره می خواست بگوید که: حکومت انقلابی ایران نیز, با همان اصول اوایل اسلام که با سوسیالیسم تطبیق می کند, اداره شده و در همه احوال در اجرای اوامر پیغمبر اکرم(ص) کوشش خواهد کرد و از این راه سعی داشت تزلزلی را که در بیش تر مردم رخنه کرده بود, برطرف نماید.)84

 

 میرزا که نمی توانست جلو شانتاژهای تبلیغاتی کمونیستها را بگیرد, به مسجدها می رفت و از این کانون مقدس برای تعالی فکری مردم بهره می گرفت و به مردم هشدارهای لازم را می داد و دوست و دشمن را برای آنان می شناساند.

 

 مقاله روزنامه جنگل درباره سوسیالیزم و رفتن میرزا به مسجدها و رویارو سخن گفتن با مردم, کمونیستها را خشمگین ساخت و آنان را برانگیخت که میرزا را با آن اندیشه های مترقی و تأکید بر استقلال و ناوابستگی به قدرتهای خارجی و محترم شدن مالکیتهای مشروع, مرتجع قلمداد کنند و در روزنامه انقلاب سرخ, روزنامه کودتاچیان, از انقلابی بزرگ, به عنوان ضد انقلاب یاد شود.85

 

 میرزا کوچک, از سوسیالیستی سخن می گفت و با آن خود را هم اُفق و هماهنگ نشان می داد که هیچ گونه ناهماهنگی با اسلام و آموزه های آن نداشت. سوسیالیزم مورد پذیرش میرزا, غیر از چیزی بود که کمونیستها به آن باور داشتند و در رواج آن تلاش می ورزیدند.

 

 میرزا, الغای مالکیت را روا نمی دانست و این,نه آن که با بزرگ زمین داران هماهنگ بود و از درد و رنج کشاورزان بی خبر.

 

 از قاموس فکری و آیینی میرزا به دور بود که خرسند باشد و با آموزه های اسلام هماهنگ و سازگار بداند که کسی به نام ارباب و صاحب هزارها جریب زمین, در تهران بنشیند و به راحت و در رفاه کامل زندگی بگذراند و از دسترنج کسانی به عیش و نوش بپردازد و زندگی مسرفانه و پر از تبذیر خود را اداره کند, که به نان شب خود نیازمندند و در فقر و تهی دستی به سر می برند, با آن که شبان و روزان هم تلاش می ورزند و روی زمین ارباب کار می کنند.

 

 به سوسیالیسم کمونیستها گردن ننهادن میرزا بدان معنی نیست که با زراندوزان بی درد, بزرگ مالکان زالوصفت و رباخواران پرتزویر, هماهنگ و همراه و هم آوا باشد که این پندار از هر اندیشه ای به بیرون راه یافته باشد, زهی بی انصافی است.

 

 افزون بر این که سوسیالیزم مورد نظر میرزا, غیر از سوسیالیزم کمونیستها بوده که این را می شود از نامه ها و سخنرانیهای وی فهمید, میرزا در مقام دلیل آوری و اقامه برهان و احتجاج با کمونیستها, برابر با اعتقاد و باوری که داشتند که همانا سوسیالیزم باشد, آنان را به محاکمه می کشد. و می خواهد بگوید که اینها به همان سوسیالیستی که باور دارند, حتی پای بند نیستند و بر اساس اصول شناخته شده آن عمل نمی کنند.

 

 اینک به چند نمونه از احتجاجهای میرزا توجه کنید:

 

میرزا در نامه دوم خود به مدیوانی از خلاف کاریها و تبه کاریهای کمونیستها پرده بر می دارد و کارکرد آنان را فاجعه آمیز می داند, به گونه ای که سوسیالیسم را, که بسیاری از خردمندان و آزادی خواهان دنیا به آن احترام می گذارند, لکه دار کرده است:

 

(رفقای شما, اگر آدم کشی و غارت را مسلک اسلام گذاشتند, کمونیستی یا حمایت رنجبری را این گونه عملیات می دانند, پس صدها سال است که شاهسونها مشغول این عملیاتند, از این قرار, اول کمونیست آنها خواهند بود. گمان کردند که اول انقلاب است و مردم به حرفهای قالب زده آنها, که هی مسلسل می بافند:فقرا, کاسب, رنجبر, کمونیست جوانان ایرانی, یا به گفتن تواریش خالی, مردم فریب خواهند خورد. دو سال است عملیات افراطیون را عارف و عامی فهمیده, طشت از بام افتاد. در انبان هرچه بود سرازیر شد. اگر راه روسیه را باز کنند و مردم آزاد باشند, معلوم خواهد شد که افراطیون; یعنی امثال ابوکف, برخلاف میل بزرگان و زمامداران شما چه منظره فجیع در روسیه ایجاد کردند. به نام حمایت رنجبر, رنجبران را غارت کردند, جمعی را از گرسنگی کشتند, تمام مردم را دچار زحمت کردند, یک مملکت پهناور روسیه را با افعال جاهلانه افراطی خود, ویران نمودند. امروز در ایران هم همان عملیات را می خواهند مرتکب شوند….)86

 

 (به اسم کمونیست, یا حمایت رنجبر, رنجبران را محو نمایید و از گرسنگی بکشید و اسم مقدس سوسیالیستی را لکه دار کنید.)87

 

 به کار بردن واژه مقدس پس از سوسیالیسم, نشانه احترام میرزاست به اندیشه سوسیالیست.(گرچه در نقل فخرائی, واژه مقدس نیامده است.) در آغاز نامه کارکرد کودتاگران را بر خلاف (روح سوسیالیستی) دانسته; زیرا به باور او, سوسیالیسم دارای گوهر و روحی است که با هرگونه ستم, بی قانونی, هرج و مرج, و رفتارهای ناعادلانه, ناسازگار است و از آنها بیزاری می جوید.

 

 در نامه به خالوقربان و احسان اللّه خان نیز, کارکرد بالشویکها را باعث بی اعتباری سوسیالیسم دانسته است و از آنان انتقاد می کند:

 

(اسم سوسیالیستی و بالشویکی در ایران, به حدی منفور شد که در خواب هم میل ندارند این حرف را بشنوند. در صورتی که به ملایمت بهتر می توانستید پیش بروید; اما با تندی این همه ضررها تولید شد.)88

 

 این سخنان, گرچه نشان می دهد که سوسیالیسم مورد احترام میرزا بوده است; اما هیچ یک از آنها را نمی توان دلیل اعتقاد میرزا به این اندیشه دانست.میرزا, به چیزی فراتر از سوسیالیزم باور داشت, مرامی که همه خوبیهای سوسیالیزم را داشت و از کاستیها و زشتیهای آن به دور بود.

 

 توجه میرزا به این اندیشه ممکن است از باب توجه آزادی خواهان دنیا به آن باشد; زیرا میرزا نه تنها کارکرد کمونیستها را در ایران مردود دانسته, بلکه کارکرد آنان را در کشور روسیه نیز به شدت مورد انتقاد قرار داده است. آنان را در پیشگاه و دادگاه سوسیالیسم بین الملل, به محاکمه می کشد, نه سیوسیالیسم کمونیستها.همان گونه که پیش از این یادآور شدیم, در مقام احتجاج, بهترین شیوه آن است که با طرف مقابل, برابر باورها و پذیرفته های خود او, سخن گفت و حجت آورد. از این روی, میرزا, با کمونیستها برابر باور خود آنان سخن می گوید و برای آنان حجت می آورد. می گوید شما که مدعی سوسیالیسم هستید,سوسیالیسم با کارکردهای شما همخوانی ندارد. کارکرد شما, سوسیالیسم را که دارای اصول انسانی است, لکه دار کرده است.

 

 افزون بر این, میرزا اسماعیل جنگلی مطلبی را از پفکیان نقل می کند که نشان از بی اعتقادی میرزا به سوسیالیسم است.

 

وی می نویسد:

 

 (در ملاقاتی که با آذری, کفیل رشت داشتم, وی گفت: میرزا گفته است: من نه تنها سوسیالیست نیستم, بلکه با آنها خواهم جنگید.وقتی این مطلب را از میرزا سؤال کردم, گفت: (اگرچه سوسیالیست نیستم, ولی چنین قولی به آذری نداده ام و نمی توانستم بدهم.)89

 

 به دیگر سخن, سوسیالیسم واژه و اندیشه مورداحترام بوده که میرزا برابر اندیشه اسلامی خود آن را تفسیر و قبول داشته است مانند: واژه های: دموکراسی, جامعه مدنی, و آزادی و… که زادگاه شان غرب است و از آن جا سرچشمه گرفته اند, امّا وقتی ما آنها را به کار می بریم, برداشت و تفسیر خودمان را از آنها داریم و بر همان اساس هم رفتار می کنیم.

 

 همه کسانی که میرزا را دیده و با وی نشست و برخاست داشته اند, چه به مدت کم و چه مدت زیاد, چه دوست و چه دشمن, همه و همه, در برابر دینداری, ایمان عمیق, باور راستین, عشق و علاقه شدید وی به اسلام و معادباوری وی, خشوع کرده و زبان به ستایش وی گشوده اند:

 

 دهخدا می نویسد:

 

(میرزا کوچک خان, از مجاهدین گیلان بود که با میرزا کریم خان و سردار محیی الدین برای بیرون کردن محمدعلی شاه به تهران آمد. او سربازی بی نهایت شجاع بود…. اول بار که او را دیدم جوانی خوش قیافه, به سن سی ساله می نمود.در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حدّ نیز, وطن پرست بود, شاید آن هم از راه این که ایران وطن او یک مملکت اسلامی است و دفاع از او را واجب می شمرد. نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمی شد و هرگز در عمر خود شراب نخورد و همچنین از دیگر محرمات دینی مجتنب بود….)90

 

 عبداللّه مستوفی می نویسد:

 

(میرزا کوچک خان, مرد مسلمان, متنسک بی آزاری بود… این مرد پاک مساوات مسلمانی را در تمام کارهای خود کاملاً رعایت می کرد… این مرد را شخصی پاک, وطن پرست, مسلمان بی آلایش به جای آوردم.)91

 

 قرارداد میرزا با ارتش سرخ

 

 پس از بیان همکاری میرزا با ارتش سرخ, به چگونگی قرارداد وی با آنها و قیدوشرطهایی که با تلاش و زیرکی و تدبیر و پشتوانه مردمی توانست در قرارداد بگنجاند, می پردازیم.

 

 در 29/1299/2/28 شعبان 1338 ارتش سرخ, به بهانه تعقیب ضد انقلابیون طرفدار دنیکن وارد بندر انزلی شد.

 

 ایران, از حکومت شوروی, به سازمان ملل شکایت کرد و از سوی دیگر خواستار مذاکره با شوروی شد.

 

 چیچرین, وزیر خارجه شوروی دو روز بعد, به اعتراض ایران, پاسخ داد و از مذاکره استقبال کرد.92

 

 ایرانیهای هوادار بالشویک, ساکن در روسیه, برابر سیاست شوروی حزب عدالت را تشکیل دادند تا در زیر نام آن, شوروی بتواند حضور خود را در ایران توجیه کند. اما ایران با کشورهای زیر سلطه روسیه, فرق داشت.

 

 شورویها, حضور پرقدرت و هیمنه میرزا کوچک را در شمال ایران نمی توانستند نادیده بینگارند. از این روی باب مذاکره با وی را گشودند و کسانی را پیش میرزا فرستادند. میرزا هم گامهایی برداشت. در آغاز اسماعیل جنگلی خواهرزاده خود را به انزلی فرستاد.93 پس از آن, خود به انزلی رفت و در کشتی کورسک, 94 با فرماندهان ارتش سرخ به مذاکره پرداخت. دیدگاه های خود را بی پروا ابراز داشت. از جمله یادآور شد:تبلیغات کمونیستی, با گرایشهای مردم و مذهب ایرانیان سازگار نیست.

 

این سخن بر کمونیستها که با آمادگی تمام و برای نشر و رواج کمونیست در ایران,وارد بندر انزلی شده بودند, گران آمد و از پذیرش آن سرباز زدند.

 

 از این روی گفت و گوی روز اوّل به نتیجه نرسید.

 

 در روز دوّم, ارژنیکدزه با کشتی جنگی به انزلی آمد و در گفت و گوها شرکت کرد. به سخنان میرزا دقیق گوش داد و گفت:

 

(رفتار آنچه این درست قول و باایمان می گوید, من بی چون و چرا تصدیق می کنم….)95

 

 برابر آنچه میرزا به ضیاء بیگ نوشته است, بیرون راندن انگلیسیها از ایران, لغو کاپیتولاسیون و قراردادها, ساز و برگ جنگی در اختیار ایرانیان گذاشتن, برای یورش به هند.

 

 میرزا در باب مخالفت خود در مذاکره کشتی کورسک, با تبلیغ و رواج مرام کمونیستی درایران, می نویسد:

 

(به دلایل کافی اثبات کردم که اجراء بعضی از مواد مرامنامه بالشویکی, در ایران, نه تنها تولید اشکال می کند, بلکه همه را به ضدمان می شوراند نتیجه ای که نمی بریم سهل است, ضرر خواهیم دید. الغاء مالکیّت اراضی در بادی امر, دور از حزم و احتیاط است; زیرا غالب مالکین رؤساء ایلات و عشایرند که به ایلشان فوق العاده نافذند و به علت الغاء مالکیت, سد راه عملیاتشان خواهند گردید.)96

 

 پس از گفت و گوهای بسیار, قرارداد بین میرزا و ارتش سرخ عزت مندانه و به سود ایران و نهضت جنگل بسته شد, بدین شرح:

 

(1. عدم اجراء اصول کمونیزم از حیث مصادره اموال و الغاء مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات.

 

 2. تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت.

 

 3. پس از ورود به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان, هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند.

 

 4. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شوروی ها در ایران.

 

 5. هیچ قشونی بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی ایران, زائد بر قواء موجود (2هزار نفر) از شوروی به ایران وارد نشود.

 

 6. مخارج این قشون به عهده جمهوری ایران است.

 

 7. هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شود, در مقابل پرداخت قیمت تسلیم نمایند.

 

 8. کالای بازرگانان ایرانی که در بادکوبه ضبط شده تحویل این حکومت شود.

 

 9. واگذاری کلیه مؤسسات تجارتی روسیه در ایران به حکومت جمهوری.)97

 

 میرزا, نه تنها اجرای کمونیست, بلکه در برابر تبلیغ آن, ایستاد و در هنگامی که بالشویکها قدرت مندانه وارد بندرانزلی شدند, و تبلیغ و رواج کمونیست, پایه و اساس کار آنان بود, میرزا با بستن قرارداد, سدّی پولادین در برابر آنان پدید آورد. این, به روشنی ناپای بندی میرزا را به کمونیست می رساند.

 

 میرزا در این قرارداد به شدت بر استقلال ایران و دخالت نورزیدن نیروهای بیگانه در ایران اصرار دارد و….

 

 گرچه کمونیستها, به قرارداد پای بند نماندند, امّا این برگ برنده, همیشه در دست میرزا بود و اکنون نیز در دست یاران حق.

 

 اعلان جمهوری شورایی گیلان

 

 پس از بسته شدن قرارداد بین میرزا و نیروهای ارتش سرخ, حرکت نیروهای انقلاب به سوی رشت, مرکز گیلان آغاز شد. میرزا احمدخان اشتری, فرماندارگیلان, در قریه پسیخان, در شش کیلومتری رشت, به دیدن میرزا آمد و از طرف خود و به نمایندگی از مردم رشت, از وی خواست به رشت بیاید و زمام امور را در دست بگیرد.

 

 بامداد روز جمعه 16 رمضان 1338 جمعیت انبوهی برای استقبال به آتشگاه, محلی در 5 کیلومتری رشت آمدند و با دسته های گل از میرزا استقبال کردند.98

 

 میرزا, با عظمت وارد رشت شد.در روز 18 رمضان 1338, در رشت جمهوری اعلام شد.

 

 اعلام جمهوری, اگرچه از اموری بود که بین میرزا و ارتش سرخ روسیه هماهنگی و در قرارداد آمده بود; اما بنا به آنچه در نامه میرزا به خالوقربان و احسان اللّه خان آمده: (به اصرار مؤکد شورویها, اعلام جمهوریت دادیم.)99 شاید میرزا زمان را مناسب برای اعلام جمهوریت نمی دانسته است. اما اکنون چنان نیست که تنها سخن او, ملاک و حجت باشد و بر اساس اراده او, کارها سامان یابد.

 

 هدایت و سیاستگذاری امور مهم, به عهده کمیته انقلاب است که اعضای آن عبارتند از: کاژانف, فرمانده قوای شوروی در ایران, کامران آقایف, عضو حزب عدالت باکو, میرزا کوچک خان, احسان الله خان, گائوک آلمانی, میرصالح مظفرزاده, حسن آلیانی (معین الرعایا) و کارگا رتیلی با نام (شاپور).100

 

 در این ترکیب, گرچه میرزا اکثریت نسبی دارد امّا بالشویکها و ارتش سرخ, در عمل, به این چیزها پای بند نبودند, و می خواستند کارها به دلخواه آنان پیش برود.

 

 بیانیه اعلام جمهوری, به شیوه بیانیه های میرزا آغاز می شود و نام گروه جنگلیها, به (جمعیت انقلاب سرخ ایران) تغییر می یابد و از ستمهای انگلستان و دربار سخن به میان می آید و در پایان, روی چهار هدف اساسی تأکید می شود:

 

1. الغاء اصول سلطنت و اعلان جمهوری.

 

 2. اطمینان دادن حکومت جمهوری به مردم در حفظ جان و مال آنها.

 

 3. لغو تمام قراردادهای زیان آور برای ایران.

 

 4. حکومت موقت جمهوری همه اقوام بشر را یکی دانسته, تساوی درباره آنان قائل و حفظ شعائر اسلامی را از فرایض می داند.101

 

 در آغاز اعلامیه بر آزادی انسانها تأکید شده و این که انبیاء و بزرگان دین و فلاسفه و سوسیالیستهای گذشته و حال آمده اند که مردم را به حقوق خودشان آشنا سازند.

 

 در بخشی از این بیانیه آمده است:

 

(هیچ قومی از اقوام بشر, به آسایش و سعادت نایل نمی گردد و به سیر در شاهراه ترقی و تعالی موفق نمی شود, مگر آن که به حقوق خویش واقف گشته ادراک کند که خداوند متعال, همه آنها را آزاد آفریده و بنده یکدیگر نیستند و طوق بندگی را نباید به گردن نهند.همچنین حق ندارند به ابناء نوع خود حاکم مطلق و فعال مایشاء باشند. انبیاء و اولیاء و بزرگان دین و فلاسفه و حکما و سوسیالیستهای سابق و امروزی دنیا, که غم خواران نوع بشرند, هر یک به نوبه خود افراد انسان را از مزایای این حق مشروع طبیعی آگاه ساخته اند.)102

 

 این اعلامیه در جمع مردم رشت, خوانده شد و آنان با شور و هیجان بسیار, خرسندی, همراهی, همگامی و علاقه خود را به میرزا و جنگلیها ابراز داشتند.

 

 پس از این مراسم میرزا و همراهان بر سر مزار دکتر حشمت حاضر شدند و روز 19 رمضان 1338, اعضای هیأت دولت و وزراء, معرفی گردیدند و جمهوری شوروی ایران, به طور رسمی آغاز به کار کرد.

 

 میرزا کوچک, به مقام سرکمیسر (رئیس الوزراء) و کمیسر جنگ, برگزیده شد.103

 

 از آن جا که اعلام جمهوری در گیلان, همزمان بود با روزهای ماه رمضان و شهادت امیرالمؤمنین(ع) فرماندار جمهوری گیلان, در آگهی مورخه 21 رمضان 1338 اعلام کرد:

 

(ارتش سرخ و عموم اهالی, باید عادات مملکتی و شعائر دینی را مراعات نموده, مرتکب منهیات نشوند و در صورت ارتکاب مجازات خواهند شد.)104

 

 از اعلامیه نخست جمهوری و این آگهی فرمانداری, به خوبی استفاده می شود: حفظ و به پاداری شعائر اسلامی و احترام به قانونها, آیینها, سنتها و احکام شرعی, هدف جمهوری بوده و زیرساخت آن را تشکیل می داده است.

 

 جمهوری, با کسانی که به باید و نبایدهای شرع گردن نمی نهادند, چنان نبوده که تنها به پند و اندرز بسنده کند, بلکه اعلام کرده: در برخورد با این گونه کسان, از قوّه قهریه هم استفاده خواهد شد, گرچه از ارتش سرخ باشد.

 

 میرزا در حکمی, سعدالله خان درویش را به سرپرستی نیروهای گسیل داشته شده به مازندران برگماره, 105 به این هدف که نیروهای گسیل شده به مازندران, سامان دهی شوند برای حرکت به سوی تهران. زیرا از راه مازندران, رفتن به تهران, آسان تر بوده است.

 

 این نیروها, تا بابل و بندرگز پیشروی کردند; امّا اختلافها, بگومگوها, دو دستگیها, نفاقها, کشمکشها و… این دستاورد بزرگ را هدر داد و نیروها, ناگزیر واپس نشستند.

 

 رویارویی میرزا با کمونیسته

 

 پس از تشکیل جمهوری, بین میرزا و کمونیستها, بالشویکها و فرماندهان ارتش سرخ, اختلاف افتاد. دو تن از فرماندهان جنگل: احسان الله خان و خالوقربان, که هر یک گروهی فرمانبر داشت, دیگر از میرزا حرف شنوی نمی کردند و برخوردهای خشن کمونیستها و ارتش سرخ را می پذیرفتند و با آنان هماهنگی داشتند.

 

 اما این که بر سر چه چیزهایی با هم اختلاف و ناسازگاری داشتند, شاید بشود موردهایی را برشمرد و برای هر یک نمونه, یا نمونه هایی ارائه کرد.

 

 به نظر ما, اختلاف میرزا با نیروهای وابسته به بالشویکها, مبنایی بود. آنان نمی توانستند میرزا را در حلقه خود داشته باشند که میرزا از جنس دیگر بود و هدفهای والایی داشت که برای انسانهای مادی و کمونیستها, درخور درک و فهم نبود و میرزاهم, با همه سعه ٌصدری که داشت و نمی خواست کسی را از خود دور کند و نمی توانست با خداناباوران و معاد گسستگان بی پروا و گستاخ, همگام و همراه باشد. این گونه پیوندها, دیر,یا زود از هم می گسلند.

 

 کسی که به خدا و روز واپسین باور ندارد, چیزی جلودارش نیست, به هر پستی تن می دهد. کمونیستها چنین بودند. از این روی, تاب تحمل میرزا تمام شده بود. رفتارنابهنجار کمونیستها, چنان رو به فزونی بود چنان مشامها را می آزرد که میرزا, با آن همه سعه صدر, نتوانست با جریان ادامه دهد, ناگزیر جدا شد. اکنون در این جا, چند نمونه از کارکرد ناترازمند و نادرست کمونیستها را برمی شمریم و فرا دید می نهیم, تا هرچه بیش تر با انگیزه و دلیل جدایی میرزا و یاران وفاداری, از جریان چپ و وابسته به بالشویک , آشنا شویم.

 

 1. پس از آن که رشت در چنگ بالشویکها و جنگلیها افتاد و استبدادیان از هم گسستند, رئیسان اداره ها دستگیر و زندانی شدند, کمونیستها بر آن بودند که یک یک آنان را به دار آویزند, تا در سر تا سر کشور, ترس و وحشت پدید آید و توانِ رویارویی با نیروهای انقلابی را, هر کس که داعیه دارد, از دست بدهد.

 

 میرزا در برابر این حرکت غیر انسانی و غیر قانونی ایستاد و گفت: باید همه اینان محاکمه بشوند,اگر بزه آنان ثابت شد, به جزای عمل خود برسند.

 

 عیسی صدیق (رئیس وقت فرهنگ گیلان) از زندانیان بوده که در کتاب (یادگار عمر) خود از شبی که کمونیستها اصرار داشتند او و همکارانش را به دار آویزند و میرزا به مخالفت برخاسته و از این حرکت ضدانسانی جلوگیری کرده است, چنین گزارش می دهد:

 

(در میان بازداشت شدگان غیر از خودمن, صدرالاشراف (رئیس استناف گیلان) رکن الدین مختاری (رئیس شهربانی رشت) و محسن اتابکی (پیشکار دارایی), نیز بودند. بامدادان شنیده شد که تمام شب راجع به سرنوشت رؤسای ادارات بحث بسیار شدید و گفت و گوی طولانی صورت گرفته است.افسران روسی و بالشویکهامعتقد بودند که رؤسای مزبور همان شب باید اعدام شوند, تا در مملکت, رعب و هراس تولید گردد و فتح و تصرف شهرهای ایران, با مقاومت روبه رو نشود.

 

 میرزا کوچک خان, حرف این عدّه را رد کرده و گفته بوده است که: رؤسای ادارات, هموطنان من هستند و بدون سبب, نباید مزاحم آنان شد. اگر تقصیری کرده باشند, باید آنها را محاکمه و طبق رأی دادگاه عمل کرد و الاّ بدون دلیل, من و همراهانم, هرگز اجازه نخواهیم داد به آنان آسیبی برسد. بالاخره حسّ وطن پرستی, قدرت عقاید دینی, ایستادگی سخت میرزا کوچک خان, و تهدیداتی که کرده بود, مانع از اجرای نقشه شوم بالشویکها شده بود.)107

 

 2. پس از حمله بالشویکها و نیروهای جنگل به پادگان رشت در 25 خرداد 27/1299 رمضان 1338,108 هفتاد سرباز کشته شدند و شماری از فرماندهان قزاق دستگیر شدند. بالشویکها قصد اعدام دستگیرشدگان را داشتند که میرزا به مخالفت برخاست و آنان را از اعدام نجات داد109 که از نظر کمونیستها, کاری بود نادرست.

 

 این روش میرزا, با برنامه ها و هدفهای کمونیستها و فرقه عدالت, ناهمخوانی داشت. بالشویکها می خواستند با هراس افکنی, بر مردم چیره شوند و زمام امور آنان را در دست بگیرند و میرزا کوچک, این روش را نادرست می دانست و برخلاف اصول انسانی. از این روی, میرزا را برنتابیدند و علیه او دست به کار شدند و دروغ پراکنی, ناسزاگویی و بهتان زنی را شیوه و مشی خود قرار دادند و با میرزا, با این روشهای غیر اخلاقی در افتادند.110

 

 3. بالشویکها, برابر قرارداد بندرانزلی, نمی باید به تبلیغ مرام کمونیستی بپردازند, امّا آنان به قرارداد پای بند نماندند, افزون بر تبلیغ کمونیزم, به ارزشهای اسلامی و آیینها و سنتها, دمادم و پیاپی, در گستره ای بس گسترده, حمله می کردند. اینان در برهه ای حساس و سرنوشت ساز که همه چیز این کشور به تار موئی بسته بود و به استواری بنیادهای جامعه, پیوندها, همبستگیها و همدلیها سخت نیاز بود, فضا را آلودند, آرامش را بر هم زدند, احساسها و عِرقهای مذهبی را برانگیختند, و باورهای مذهبی را در جوانان سست کردند و… میرزا, در برابر این حرکت, بنیادبرافکن و هویت سوز, ایستاد و به دفاع از ارزشها پرداخت و به کمونیستها یادآور شد: به قرارداد تن در دهند و از حرکتهای نابهنجار و برخلاف سنت و آیین مردم دست بردارند و خشم و نفرت مردم را علیه جریان انقلاب برنینگیزند.

 

 هشدارهای میرزا, در گروه سرکش و بی باک حزب کمونیست و بالشویکها کارگر نیفتاد و آنان به کژراهه ادامه دادند و در این بین ایادی انگلستان, بهترین بهره برداریها را کردند و علیه جمهوری نوبنیاد به تبلیغات گسترده دست زدند.111

 

 تلاش میرزا در بازداشتن کمونیستها از حرکتهای نابهنجار و رفتار به دور از شأن انقلابی و نادیده انگاری حقوق مردم و بی احترامی به سنتها و آیینهای مردم و… ناکام ماند و نتیجه ای نداد; از این روی, درجمع مردم در مسجدها حاضر می شد و به روشنگری می پرداخت.112

 

 از آن سوی, کمونیستها به لجن پراکنی علیه میرزا شدت بخشیدند و او را متهم کردند: اسلحه پنهان کرده, و از جواهرات و پولهای خانم ابوکف, که برای تشکیل بانک داده, استفاده نابجا کرده و….113

 

 با وارد شدن ارتش سرخ به بندر انزلی , دولت ایران به بالشویکها پیام داد که حاضر است با دولت شوروی باب گفت و گو را بگشاید.

 

 این پیام, از سوی دولتی بود که به مدت دو سال, پیامهای شوروی را برای گفت و گو, نادیده انگاشته بود. در همین برهه که ایران هیچ رویکردی به شوروی ندارد و پیامهای دولت شوروی را برای گفت و گو, به هیچ می انگارد, سفیر دوم شوروی در ایران کشته می شود.114

 

 شوروی , پس از پیاده کردن نیرو در انزلی, بر آن بود که با قدرت نمایی , با نام و عنوان کمونیست, و تنگ گرفتن عرصه, ایران را هرچه بیش تر, در تنگنا افکند و از جایگاه برتری با ایران بر سر میز گفت و گو بنشیند.

 

 از این روی, بر آن شد برای زمینه سازی مناسب, نیروهای ارتش سرخ را هرچه زودتر وارد کارزار کند و بیش تربه دولت مرکزی فشار بیاورد و آن را در هراس افکند.

 

 دولت شوروی , به تکاپو افتاد, با ایادی داخلی خود و کمونیستها, پیش از نشست با تهران, دولتی در تهران بر سر کار بیاورد تا به هر امتیازی که می خواهد به راحتی بتواند دست یابد.

 

 در همین زمان نماینده دولت شوروی, کراسین, در لندن به سر می برد. شوروی, به خوبی می دانست ایران وقتی پای میز مذاکره می نشیند که انگلستان به آن اجازه دهد و طبیعی است که در این مذاکره کراسین با دولت انگلیس, ایران در کانون توجه باشد. در چنین برهه ای اگر تهدید علیه دولت مرکزی ایران جدی نباشد و نیروهای شوروی, دمان به سوی تهران به پیش نروند و دولت انگلیس تهدید را به درستی احساس نکند, حاضر نخواهد بود, از ایران دست بردارد.

 

 در همین زمان, مسأله ای که برای شوروی, بسیار اهمیت دارد, برگزاری موفقیت آمیز کنگره ملل شرق, در شهریور ماه, در باکوست.

 

 از دید بالشویکها, اگر کنگره حزب برگزار شود و در هدفهای خود موفق باشد, می تواند به آنها در مذاکره با لندن یاری رساند و امتیازهای دلخواه به دست آید. پیروزی و کامیابی کنگره و نتیجه دلخواه, بستگی به این دارد که شوروی در ایران, در تمام عرصه ها و تلاشها و عملیات, با نام کمونیست جلوه گر شود و هر حرکتی در پرتو نام کمونیست سامان گیرد و انجام پذیرد.

 

 با توجه به آنچه یادآور شدیم: میرزا کوچک, در برابر سیاست شوروی, باید در این چهارچوب عمل کند و هر حرکتی که انجام می دهد برابر خواست کمونیستها باشد و گرنه از کار برکنار و یا کشته شود. در شرح این نکته حساس, بایسته است, اهمیت گفت و گوی لندن به روشنی ترسیم گردد:

 

 در 26 ماه مه 5/1920 خرداد 1299, پیش از اعلام جمهوری در گیلان, کراسین, نماینده شوروی, برای گفت و گو با انگلیسیها, وارد لندن می شود.115 هنوز کراسین در لندن به سر می برد که در گیلان جمهوری اعلام می گردد.

 

 در تاریخ 23 ژوئیه 2/1920 مرداد 1299, روزنامه تایمز گزارش می دهد که: دولت انگلستان, با کراسین به توافق رسیدند که دولت شوروی از تبلیغات ضد انگلیسی در ایران دست بردارد و تمامیت ایران را به رسمیت بشناسد.116

 

 در همین برهه نصرت الدوله, وزیر امور خارجه وثوق الدوله, که برای تحکیم قرارداد 1919 به لندن رفته بود, در مصاحبه ای با نماینده رویتر اظهار داشت:

 

(که اگر دول متفق با روسیه از در مسالمت درآیند, اوضاع ایران به خودی خود, بدون دخالت قوه قهریه, تصفیه خواهد شد.)117

 

 گرچه زمان دقیق این مصاحبه, روشن نیست; اما دور نمی نماد که هنگام حضور احمدشاه در فرنگ و در آستانه ورود نماینده شوروی, کراسین, به لندن, انجام گرفته باشد تا مایه امیدواری نماینده شوروی در گفت وگوهای لندن گردد.

 

 احمدشاه,که نصرت الدوله وزیر خارجه وی را همراهی می کرد, دو روز پس از عقد قرارداد 1919 سفر خود را به اروپا آغاز کرد و در 13خرداد 1299 برابر با 15رمضان 1338 به ایران بازگشت.118

 

 آنچه روشن است روزنامه جنگل در شماره دوم سال چهارم خود در 18 شوال 1338 به نقد سخنان نصرت الدوله پرداخته است.119

 

 اینها همه نشان می دهد که دولت انگلستان در نظر داشته در گفت وگوی لندن, با شوروی به توافقهایی برسد, تا منافع دراز مدت خود را در آسیا و شبه قاره هند حفظ کند و ایران وسیله مناسبی برای این توافق بوده است.

 

 کودتای کمونیسته

 

 میرزا کوچک که سیر رویدادها را برخلاف آنچه پیش بینی کرده و در قرارداد آمده بود, می دید و نمی توانست از آن جلو بگیرد, خود را از معرکه کنار کشید, تا به مردم نشان دهد که وی به هیچ روی با کارکرد کمونیستهای رشت, همراه و موافق نیست. میرزا به مردم و داوری آنان بسیار بها می داد و همراهی و پشتیبانی مردم را برای پیشرفت امور لازم می دانست. از این روی, نشراندیشه کمونیستی را به ضرر انقلاب می شمرد. درباره اهمیت افکار مردم در نامه خود به دو همکار گذشته اش می نویسد:

 

(من همیشه عقیده داشته ام و هنوز هم دارم که افکار عامه, هر نهضت ملّی را پیشرفت می دهد, نه آهن و آتش. تبلیغات صادقانه و نجیب مردم و احترام به عقائد و عادات ملی و مملکتی, مؤثرتر از صدها هزار قشون و آلات ناریه است. اهالی مشرق زمین و خاصه ایرانیها, که همه مذهبی اند, زیر بار هیچ گونه مرام افراطی و خشن و تند نمی روند. کلیه نهضتها, یا برای دفع دشمن است, یا برای رسوخ عقیده. دفع دشمن جنگ جویی لازم دارد و رسوخ عقیده, ملاطفت, آن هم به مرور زمان….)120

 

 میرزا وقتی دید نیروهای حزب عدالت باکو, به ترویج اندیشه های کمونیستی پرداخته و روزنامه کامونیست را به مدیریت سید جعفر جوادزاده, معروف به پیشه وری, نشر می دهند, 121 به ستیزه جوئی, تبلیغات مرامی و…دامن می زنند122, شماری را علیه اداره ها برانگیخته و هیچ گونه اعتراضی را بر نمی تابند123 و مدیوانی و میکویان, به رشت آمده اند, پی به نقشه کودتا برد و با زیرکی وهشیاری تمام در 22 شوال 1338,به جنگل رفت و خود را از دام کودتاچیان رهاند124.

 

 فخرائی می نویسد:

 

(نقشه کودتا, طوری طرح ریزی شده بود که می بایست میرزا کوچک, یا کشته می شد و یا دستگیر می گردید و در هر حال, از کادر انقلاب خارج می شد و زمام امور را به دیگران می داد, ولی او, توطئه را قبلاً احساس و به جنگل رفته بود.)125

 

 البته گفته اند: سردار فاخر حکمت, از طرف مشیرالدوله, نخست وزیر جدید, پیامی آورده بود که میرزا از انقلابیون جدا شود. و در همین زمان, کارژانف, فرمانده ارتش سرخ نیز به مسکو فراخوانده شده است.126

 

 همچنین راسکو لنیکف, فرمانده نیروهای دریایی خزر و ارژونیکیدزه, که با دیدگاه جنگلیها هماهنگ تر بودند, فراخوانده شدند.127

 

 فراخوانی اینان و گسیل کسان دیگر, برای زمینه سازی گفت و گوهای ایران و شوروی بوده است. در تلگرافی که چیچرین, وزیر خارجه شوروی, به تاریخ 7 شوال 24/1338 ژوئن 1920 به نخست وزیر ایران مخابره می کند, ادعا می کند که هیچ نیروی روسی در ایران نیست وهویت آنان که مدعی فرماندهی نیروهای روس را دارند, برای ما ناشناخته است و نهضت ملی علیه حکومت مرکزی به ما مربوط نیست. این تلگراف, چراغ سبزی بود به استبدادیان برای درهم کوباندن نهضت جنگل.دور نمی نماد که پیام سردار فاخر, با توجه به این تلگراف, بوده است. که از میرزا خواسته با ارتش سرخ همکاری نکند که ممکن است مورد حمله نیروهای دولتی قرار گیرد. در این تلگراف می خوانیم:

 

(20 ژوئن دولت روس, رسماً اعلام می نماید که فعلاً هیچ گونه قوای برّی یا بحری در اراضی یا در آبهای ایرانی متوقف نیست…. اشخاص مذکوره, در تلگراف بی سیم جناب عالی, که یکی ادعای ریاست قشون و دیگری نمایندگی سیاسی روسی را نموده, نه دارای سمت مزبور بوده و نه صاحب منصبان رسمی دولت روسی می باشند. وهویت و محّل آنها بر ما مجهول است.نهضت ملّی ایران بر علیه حکومت مرکزی, به هیچ وجه به ما مربوط نیست.)128

 

 با توجه به این ادعا: روس هیچ قوای برّی و بحری در اراضی و آبها ندارد, و تسلیم نشدن میرزا در برابر ارتش سرخ, باید حرکتی از درون و با نام ایرانی, به سود شوروی و گسترش دهنده نفوذ و قدرت آن, در ایران سازمان دهی شده باشد, تا این که شوروی با این اهرم دولت مرکزی را دچار وحشت کند و لندن را در گفت و گوها به نرمش وا دارد. حزب عدالت باکو, در همین راستا برای اجرای همین هدف, بنیان گذاشته شده بود. از این روی, وارد عرصه کارزار شد. در نخستین گام, کودتای سرخ را سامان داد. کودتا در 14 ذیقعده 1338 به انجام رسید و احسان اللّه, به کمیسری امور خارجه, و خالوقربان در پست کمیسر جنگ گمارده شدند.

 

 کودتا گران, شماری از یاران میرزا را که در رشت مانده بودند, دستگیر کردند و به فومن, که میرزا در آن جا بود, یورش بردند. میرزا, برای جلوگیری از درگیری, عقب نشینی کرد.129

 

 نیروهای دولتی, از سوی مشیرالدوله, برای سرکوبی کودتاگران, یعنی بالشویکها, به کارزار پرداختند و مردم, به کمک نیروهای دولتی شتافتند که از سخت گیریها, بی دادگریها, ستمها و شکنجه ها و زورگوییهای نیروهای بالشویک و کمونیستهای وابسته به شوروی, به تنگ آمده بودند و سخت انزجار و تنفر داشتند. در 7 ذیحجّه 31/1338 مرداد 1299 نیروهای دولتی, رشت را در پنجه قدرت خویش گرفتند و در 22 ذیحجّه, پس از یورش احسان اللّه خان به رشت و در اختیار گرفتن آن, از سوی کودتاگران و بالشویکها, اطلاعیه ای صادر گردید.130

 

 در اول مهر 9/1299 محرم 1339, دوباره بالشویکها رشت را ترک گفتند.در 12مهر 1299, میرزا کوچک, تلگرافی به مشیرالدوله مخابره کرد و اعلام کرد: آمادگی دارد دو نماینده برای گفت و گو, گسیل بدارد131.جواب نخست وزیر به این تلگراف به دست نیامده است; امّا محمد علی گیلک نقل می کند: دو نماینده از طرف میرزا برای مذاکره به تهران گسیل شدند. آنان وقتی به تهران رسیدند که کابینه مشیرالدوله استعفا داده بود.132

 

 فخرائی گزارش می دهد: سردار فاخر از طرف مشیرالدوله با میرزا ملاقات کرده و از وی خواسته است با ارتش سرخ همکاری نکند و این دیدار, پیش از استعفای مشیرالدوله بوده است.133 یعنی همزمان با فرستاده شدن دو نماینده از جانب میرزا به تهران, مشیرالدوله نماینده ای به رشت , گسیل داشته است.

 

 میرزا قربانی خیانت کمونیسته

 

 بررسی آسیب شناسی نهضت جنگل از زوایای گوناگون مهم و درخور توجه است, که لازم است به آن پرداخته شود و یک یک آسیبها, با درنگ و دقت کالبدشکافی شوند و فراروی اهل نظر قرار گیرند.

 

 اما در این مقاله رابطه میرزا و شوروی مطرح است و نکته هایی که از این زاویه در آسیب شناسی, نقش دارند, مورد توجه قرار می گیرند, مانند: هماهنگی و همخوانی شوروی با ایران, هماهنگی و همخوانی شوروی با انگلستان, سرپیچی کمونیستها از عمل به قرارداد میرزا با ارتش سرخ و در پایان نقش سفارت شوروی و سفیر آن روتشین, در فروپاشی نهضت جنگل.

 

 دو مورد نخست را می توان از مهم ترین سببها و علتهای نابودی نهضت جنگل دانست. معنای این هماهنگیها این بود که: شوروی, انگلستان و دولت ایران هر سه در نابودی میرزا به هماهنگی رسیده اند و زیر پا نهادن قرارداد و سربرتافتن از عمل به آن نیز, برای رسیدن به این همبستگیها و همخوانیها بوده است. تلاش سفارت روسیه شوروی نیز در راستای به حقیقت پیوستن این هماهنگیها صورت گرفته که سبب نابودی سریع نهضت جنگل شده و امکان بازسازی نیروهای جنگل را از میرزا گرفته است.

 

 مشیرالدوله نخست وزیر, مدتی پس از برگمارده شدن (7 تیر 11/1299 شوال 1338) در تلگرافی به تاریخ اول ماه ذیقعده 1338, مشاور الممالک را, که نماینده پیشین ایران در مجمع ملل بود, 134 به سمت وزیر مختاری ایران در مسکو, برای گفت و گو و بستن قرارداد با دولت شوروی, برگمارد.135

 

 از آن جا که مشیرالدوله در آغاز کارخود, جلوی اجرای قرارداد 1919 را گرفت, دولت انگلیس, از کمک به دولت ایران خودداری می ورزید.

 

 زیرا مدعی بود کمک انگلستان بر اساس آن قرارداد بوده و با جلوگیری از اجرای آن, دلیلی برای این کمک وجود ندارد.

 

 در روز 17 ذیقعده 14/1338 مرداد 1299, جلسه فوق العاده وزیران برگزار شد و قرار شد که دولت انگلستان, به مدت سه ماه با دولت مشیرالدوله همکاری کند تا قرارداد به اجرا درآید .136 پس از این جلسه, و در همین روز, مواد هیجده گانه, نامه 26 ژوئن 1919 چیچرین, به عنوان دستورالعمل , برای مشاور الممالک فرستاده می شود.از آغاز آنچه فرستاده شده چنین استفاده می شود که در 28 ژوئن 1920 / 5 تیر 1299, دولت ایران دوباره, به شوروی, به خاطر حضور نیروهایش در ایران, اعتراض می کند و وزارت خارجه شوروی در 10 ژوئیّه 23/1920شوال 1338همان پاسخ پیشین را می دهد و مدعی می شود:

 

(اکنون می توانم بر اساس داده های دقیق, اثباتاً اعلام نمایم که هیچ نیروی نظامی, یا دریایی جمهوری روسیه در حال حاضر در سرزمین, یا آبهای ایران حضور ندارند.نیروهایی که بنابر ادعای شما, در مناطق مورد ذکر وجود دارند, هیچ گونه ارتباطی با حکومت ما نداشته ….)

 

 در این پاسخ, دولت شوروی, بی طرفی خود را در برابر حکومت رشت و حکومت تهران اعلام می کند:

 

(حکومت روسیه, معتقد است اصل عدم مداخله, بیش تر پاسخ گویی احساسات مودت آمیز و برادری بین توده های روسی و ایرانی, همچنین روابط حسن همجواری, که حکومت روسیه, شدیداً طالب برقراری آن با ایران است, می باشد; زیرا ملت ایران, باید سرنوشت خود را تعیین کند.)137

 

 با این دستورالعمل,گفت و گوهای دولت ایران با شوروی وارد مرحله حساس می شود.شروع گفت وگوهای دولت ایران, همزمان است با حضور نمایندگان جنگل در مسکو.

 

 این هیأت در 9 اوت 23/1920 ذیقعده 18/1338 مرداد 1299 گزارشی برای وزیر خارجه شوروی, می فرستند و خواسته ها دولت جمهوری گیلان را مطرح می کنند.138

 

 وقتی دولت ایران, از گسیل این دو نماینده از سوی جنگلیها آگاه می شود, خبر آن را به اطلاع مشاور الممالک می رساند که از دولت شوروی یا ساویت, بخواهد که به آنها وقعی ننهاده ناامید شوند.139

 

 در این مدت دولت مرکزی, با بالشویکهای رشت درگیر می شود که این درگیری به شکست بالشویکها می انجامد.مهلت سه ماه مشیرالدوله هنوز به پایان نرسیده, که سقوط می کند و کابینه سپهدار رشتی در 4 آبان 14/1299 صفر 27/1339 اکتبر 1920 تشکیل می شود.140 گویا دولت جدید, جسارت ادامه گفت و گورا در خود نمی بیند. پیش از این شش تن از علمای بزرگ تهران, در نامه ای از مشیرالدوله خواسته بودند, گفت و گو با دولت شوروی را ادامه دهد.141

 

 پس از هم گسسته شدن کابینه مشیرالدوله و تشکیل کابینه جدید در 16 ربیع الاول 5/1339 آذر 1299, مجلس مشاوره عالی در حضور احمدشاه و با شرکت مشیرالدوله و شماری از رجال سیاسی و مدرس تشکیل می شود.

 

 در این جلسه, نامه شش تن از علما که در جمع آنان, مدرس نیز بوده, خوانده می شود و پس از آن شهید مدرس می گوید:

 

(دولت ایران, باید با تمام قوای خود, که ممکن الحصول است, در رفع و دفع جماعتی که با نام متجاسرین یا متمردین و اسامی دیگر معروف شده اند, سعی نماید و دولت باید در این مسأله از ملت ایران استمداد نماید و اگر ملت حاضر نشد, با قوه, ملت را برای دفاع حاضر نماید.)142

 

 این جلسه, دولت جدید را برای ادامه گفت و گو, دلگرم کرد.

 

 باید توجه داشت که واژه متجاسرین, به بالشویکهای گیلان, گفته می شده است. یعنی پس از آن که دولت شوروی, اعلام می دارد از بالشویکهای گیلان پشتیبانی نمی کند, مؤتمن الملک, در 7 ذیحجه1338, پیشنهاد می کند: به جای بالشویک, از واژه متجاسرین استفاده شود که پیوند و بستگی به دولت شوروی پیدا نکند.143

 

 در این برهه که شهید مدرس سخن گفته, در دوران کابینه مشیرالدوله و کابینه سپهدار اعظم رشتی, نیروهای میرزا کوچک از نیروهای کمونیستی, که در کتابهای سردار جنگل و تاریخ انقلاب جنگل, از آنها به عنوان نیروهای انقلاب هم یاد شده, جدا بوده اند. بنابراین, سخن شهید مدرس, در سرکوبی نیروهای متجاسر, نیروهای میرزاکوچک را در بر نمی گیرد, چون آنان با دولت ایران, طرف نبودند.

 

 گفت و گوهای شوروی و ایران ادامه می یابد و در آذر 1299, به نتیجه نهایی نزدیک می شود.

 

 لنین در کنگره هشتم سراسری روسیه, 22 ـ 29 دسامبر 1/1920 ـ 8 دی 1299, درباره ایران می گوید:

 

(ما می توانیم امضاء شدن قراردادی را که با ایران در پیش است, تبریک بگوییم.روابط دوستانه با ایران, به علت نزدیک شدن و در آمیختن منافع اساسی تمام خلقهایی که از فشار امپریالیسم رنج می برد, تضمین شده است.)144

 

 موردهای بیست و هشت گانه قرارداد در روز 18 دی 1299, به تصویب دولت ایران رسید و مهلت سه ماهه, برای مبادله گذاشته شد.145

 

 دولت انگلستان در این مدت, برای حفظ منافع خود در ایران, به تلاش گسترده دست زد. در 3 حوت(اسفند) 1299 کودتای سید ضیاء و رضاخان رخ داد و از ضعف کابینه سپهدار اعظم رشتی, بهره کافی را بردند. قرارداد مودت ایران و روسیه در هشتم حوت (اسفند)26/1299 فوریه 1921 م. در مسکو به امضاء رسید.146 و در 19اسفند منشور الملک, به آستارا آمد .و قرارداد را برای دولت ایران مخابره کرد.147

 

 امضای قرارداد پس از کودتای رضاخان اتفاقی نیست. دولت انگلستان, بر این باور بود: با این کودتا منافع او در ایران حفظ می شود. آیرونساید, در یادداشتهای خود به طراحی کودتا, اقرار کرده است.148

 

 (کودتای قزاقها در تهران, با علم و اطلاع سفارت انگلستان و با سازمان دهی این سفارت به وقوع پیوست.)149

 

 به جهت همین اطمینان است که قرارداد شوروی با انگلستان در 9 مارس 19/1921 اسفند 1300, به امضای دو طرف می رسد.150و شوروی با بستن این قراردادها, در جهت استوار کردن آنها, گامهای بعدی را بر می دارد.

 

 در 7 فروردین 17/1300 رجب 1339, قرارداد 1919 توسط سیدضیاء الدین عامل انگلیس, ملغی اعلام می شود. 151 زیرا با وجود مهره ای مانند رضاخان نیازی به آن نبوده است.

 

 با الغای این قرارداد, بخش مهمی از خواسته های نهضت جنگل برآورده می شود; امّا آیا باید جنگلیها مبارزه را کنار بنهند؟

 

 میرزا کوچک می گفت: تا اطمینان به دخالت نکردن انگلیس در ایران پیدا نکند و تا دولت ملی سر کار نیاید, مبارزه خود را پایان نخواهد داد. میرزا این مطلب را در پاسخ به نمایندگان دولت سید ضیاء, در گفت و گویی که در 6 اردیبهشت 1300 با میرزا داشتند, گفته است.

 

 نمایندگان سید ضیاء, در گزارش خود از موضع میرزا در برابر انگلیس چنین گزارش می دهند:

 

(میرزا کوچک خان مدعی بود هر چند قرارداد انگلیس لغو شده است, ولی دخالت مستشاران انگلیسی در امور مالیه و صاحب منصبان و معلمین انگلیسی در نظام و فرونت گیلان اجرای اصول مهمه قرارداد را عملاً می نماید.)

 

 میرزا,برابر گزارش نمایندگان سید ضیاء, خواهان تشکیل دولت مرکزی مقتدر, مستقل و بدون دخالت خارجی بوده است:

 

 (بالاخره اظهار داشتند که: یگانه آرزوی شورای انقلابی جنگل, تشکیل یک حکومت ملی در ایران و قطع نفوذ اجانب از داخله مملکت و تخلیه قشون اجانب از خاک ایران است. بدیهی است پس از این که اطمینان به عملیات دولت حاضره حاصل شد, از روی این اصول حاضر به مساعدت با دولت و تسلیم بالا خواهیم شد.)152

 

 نمایندگان و فرستادگان سیدضیاء به نزد میرزا کوچک, در این گفت وگوها, نتوانستند وی را قانع کنند: دولتی که اکنون بر سر کار است, ملی و در جهت هدفهای راستین ملت ایران گام برخواهد داشت.

 

 از آنچه در این گزارش آمده, استفاده می شود که آنان برای جلب اعتماد میرزا, گفته اند: میرزا کریم خان رشتی نیز, در دولت نقش دارد. بیان این موضوع از سوی نمایندگان سیدضیاء, بسی مهم بود. میرزا, به کریم خان و برادرش سردار محیی, اطمینان نداشت و شاید می دانست که آنان, عامل انگلیس هستند.

 

 دهخدایی می گوید:

 

 با این که سردار محیی, برای کوچک جنگلی, احترام قائل بود, امّا وی, هیچ گاه در جایی که سردار محیی بود, نمی نشست.)153

 

 شماری بر این نظرند که رضاخان, تربیت شده سردار محیی است و او رضاخان را برای کودتا آماده کرد. برادر وی, میرزا کریم خان, نقش پنهانی مهمی در کودتا داشته است. 154 از این روی, میرزا به سیدضیاء و رضاخان, اعتماد نداشت.

 

 نمایندگان سید ضیاء در گزارش از دیدار با میرزا می نویسند:

 

(یکی از مسائلی که فوق العاده, باعث عدم اطمینان میرزا کوچک خان, بر دولت حاضره و موجب وحشت مشارالیه شده است, مقام و ارتباط کاملی است, به عقیده او, میرزا کریم خان در مقامات عالیه دولت جدید حائز است. از این مسأله, بیمناک می باشد.به طوری که از بیانات میرزا کوچک خان استنباط شد,کدورتی شخصی فی مابین او و میرزا کریم خان بوده و هست که فوق العاده هراسان و ترسناک تصور می کند: اقداماتی که دولت راجع به جنگل می نماید, حتماً بنا به تصویب میرزا کریم خان است.

 

 در مقابل کلیه ایرادات و اسنادات او, تا اندازه ای ممکن شد که اسباب اسکات و اقناع او را فراهم نماییم, مگر در این خصوص که چون توأم با احساسات درونی او بود, هرچه کردیم, این اشتباه مرتفع گردد, به هیچ وجه, زیر بار نرفته و حاضر به قبول هم نشد.)155

 

 دکتر آقا خان در خاطرات خود, درباره مأموریت خود از سوی سیدضیاء برای مذاکره با میرزا کوچک, می نویسد:

 

(پس از چندی, از طرف کابینه سیدضیاء الدین, میسیونی, تحت ریاست مرحوم معاضدالسلطنه, که اعضاء آن شعبانی و حسین خان افسر و برادران زن معاضدالسلطنه و نویسنده بودیم, به قصد مذاکره با جنگل, به امام زاده هاشم آمدیم.

 

 سیدضیاء الدین, به وسیله من پیغام خصوصی برای مرحوم کوچک خان فرستاده بود.خلاصه پیغام آن که: من و شما, در بدو نهضت انقلاب مشروطیت, همکار بودیم. شما آن طور تشخیص دادید و آن راه را رفتید و من این طور تشخیص داده و این راه را رفته ام. حال در سر دو راهی هستیم. حاضر شوید با هم همکاری کنیم و برای خاطر شما, حاضرم هر طور که مطمئن می شوید, عمل کنم.

 

 در امام زاده هاشم, باراکاچف آتاشه میلیتر روسی آشنا شدم. مذاکراتی نیز با بالشویکها به عمل آمد.

 

 من و حسین خان افسر, از بیراهه رودبار, به کسما رفتیم و با مرحوم میرزا موضوع پیغام را به میان گذاشتیم. ایشان, به هیچ وجه حاضر نشدند با سیدضیاء الدین, همکاری کنند. او را خائن و عامل انگلیس می دانست.

 من به ایشان گفتم:چندی با او کار کنید و برای حفظ وضعیت خودتان نیز, آنچه که باعث اطمینان است, از ایشان بخواهید.

 به من گفت: من و همکاری با سید! من این جا را کربلا خواهم کرد.)156

 از طرف دیگر, در 6 اردیبهشت 1300, روتشین, وزیر مختار شوروی, به ایران آمد و در16 اردیبهشت در جشن تاجگذاری احمدشاه شرکت جست و در سخنرانی خود در این مراسم, درباره نهضت جنگل گفت:

(خاطر اعلی حضرت همایونی را مطمئن می سازد که دولت متبوعه دوستدار, نظر به تعهداتی که در موقع انعقاد قرارداد نموده, با نهایت صمیمیّت, اقدامات لازمه را در تسریع تصفیه مسأله گیلان, اتخاذ خواهد نمود.)

 احمد شاه در پاسخ وی گفت:

(یقین دارم قضیه اسف آور گیلان, در نتیجه مساعی و اهتمامات شما, هر چه زودتر خاتمه یافته و طوری نخواهد شد که سکته به روابط دوستی دو ملت وارد آید.)157

 روشن شد که استبدادیان, دولت انگلیس و شوروی, با هماهنگی کامل, برای از بین بردن نهضت جنگل و کشتن میرزا برنامه ریزی کرده بودند و با تلاش و پی گیری, برنامه و نقشه خود را پیاده کردند و نهضت جنگل را از هم فروپاشاندند و عرصه را بر میرزا تنگ گرفتند, تا این که در کولاک گرفتار آمد و به شهادت رسید.

 پیمان شکنی کمونیسته

 با ورود ناخواسته ارتش سرخ شوروی به ایران, میرزا در تنگنای شدید قرار گرفت, به گونه ای که ناچار بود برای حفظ استقلال کشور و جلوگیری از دخالتهای بیگانگان, با آنها, تا جایی که مصالح کشور ایجاب می کرد, همکاری کند. ادعای آزادی خواهی رهبران شوروی و هم اندیشی و هم افقی دیدگاه میرزا در پاره ای از مسائل با آنان و هماهنگی در مبارزه با استعمار انگلیس, بنیادهای این همکاری را استوار می ساخت. با حضور نیروهای غدّار و یغماگر انگلیس در ایران و گسترش قدرت اهریمنی خود در تمام زوایای حاکمیت و بخشهای اجتماع, بر سر کار بودن وثوق الدوله, عاقد قرارداد 1919 و… این همکاری در خور توجیه بود. میرزا, برای کاستن از آسیبهای این همکاری و جلوگیری از دخالت احتمالی ارتش سرخ, قرارداد عزت مندانه و افتخارآمیزی با شرطها و قیدهای ویژه امضا کرد, از جمله, بالشویکها و کمونیستها نبایستی از مرام کمونیستی تبلیغ کنند و یا در امور داخلی ایران دخالت ورزند. و یا حق ندارند نیروهای جدیدی را وارد ایران کنند, مگر با هماهنگی و اجازه حکومت گیلان.

 اگر برابر پیمان نامه میرزا با ارتش سرخ و بالشویکها, عمل می شد و کمونیستها و بالشویکها, خیانت نمی ورزیدند و جایگاه میرزا در رشت استوار می گردید, با علاقه و عشقی که مردم به وی داشتند, فتح تهران و تاراندن استعمارگران و برچیدن تخت و دیهیم تاراج گران مستبد, کاری بود آسان و شدنی. همان گونه که استقبال مردم رشت از میرزا, به خوبی جایگاه والای وی را نمایاند, در تهران نیز این شکوه آفرینی, بی گمان تکرار می شد. امّا پیمان شکنی کمونیستها, تبلیغات کمونیستی که بسیاری از مردم را از صحنه بیرون راند و به استبداد, ارتجاع و استعمار مجال داد تا علیه نهضت جنگل به لجن پراکنی بپردازند, دخالت در امور انقلاب, حرکتهای زشت, تباهی آفرینیها و…میرزا را به انزوای جنگل کشاند و سبب شد, قهرمانان و یلان و شجاعان جنگل, یکی پس از دیگری, به تیغ جفا از پای درآیند و یا در انزوا و سکوتی جانکاه, اسیر پنجه های مرگ شوند.

 پشت پازدن کمونیستها, به قرارداد , برای رسیدن به هدفهای دراز مدتی بود که در نظر داشتند.ارتش سرخ, در حالی وارد ایران شد که شوروی و انگلستان در آستانه گفت و گو قرار داشتند. عقب نشینی نیروهای انگلیس از انزلی و رشت, بدون هیچ گونه درگیری, حکایت از برنامه ریزی دقیق و مسائلی در پشت پرده داشت که این برآگاهان سیاسی, پنهان نبود و انگلیس بدون درگیری با شوروی, به هدفی که می خواست دست یابد, دست یافت که رویدادهای پس از این مرحله, این مطلب را به خوبی ثابت می کنند.

 دولت ایران,وقتی خطر کمونیست را در بیخ گوش خود احساس کرد, به تکاپو افتاد و حاضر شد باب گفت و گو با شورویها را بگشاید.

 انگلستان هم, در برابر بالشویکها و حکومت شوروی, نرمش نشان داد, زیرا نمی خواست با این قدرت جدید, رویارو, دست و پنجه نرم کند, چون بیم آن داشت در درگیریهای این چنین, رشته کار از دستش در رود. انگلیس به روزی می اندیشید که بتواند در سایه حرکتهای سیاسی و دیپلماسی و از راه نیرنگ و رام کردن رقیب پرقدرت, شوروی, پایگاه های خود را در آسیا استوار و پابرجا نگهدارد که چنین هم شد.

 شوروی, برای ترساندن ایران و انگلیس, باید بازار شعارهای ضد امپریالیستی و ضداستبدادی, بویژه تبلیغ از کمونیست را هرچه داغ تر نگه می داشت. از این روی, با این که با میرزا کوچک قرارداد بسته بود که در ایران از کمونیست تبلیغ نکند, امّا برای رسیدن به هدف یاد شده که همانا نگران کردن و به تسلیم واداشتن استبدادیان و انگلستان باشد, پیمان را نادید انگاشت و سیاستهای خود را دنبال کرد.

 میرزا, در برهه ای می پنداشت که کمونیستها و ارتش سرخ, خودسرانه پیمان انزلی را نادیده می انگارند و خلاف آن عمل می کنند, و سران شوروی, نظری غیر از این دارند. از این روی, نمایندگانی به مسکو فرستاد, تا سران شوروی را در جریان آنچه در داخل ایران می گذرد و خودسریهای حزب کمونیست و ارتش سرخ بگذارند و نامه ای هم به لنین نگاشت و وی را در جریان امور قرارداد.

 میرزا, بر این نظر بود که اگر دولت سویت (شورائی) روسیه از جریانها و رویدادهایی که در ایران می گذرد, آگاهی بیابد و دست به کار نشود و جلوی سرکشان وابسته به خود را نگیرد, دولت شوروی هم در ردیف انگلستان و استبدادیان خواهد بود.

 وی در بیانیه خود پس از کودتا می نویسد:

(این نکته را به خاطرهای خود بسپارید که هیچ وقت سویت روسیه و نمایندگان درستکار آنها به حرکت و هرزگیهای ابوکف و این چند نفر راضی نیستند.سویت روسیه اگر مطلع بشوند, بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع, قادر به جلوگیری نشدند, آن وقت تکلیف ما این است که: کمونیستها, انگلیسیها, دولت مستبد ایران را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود.)158

 برابر قرارداد میرزا با بالشویکها و ارتش سرخ, شوروی نمی باید در امور داخلی ایران دخالت کند. امّا شوروی, با پیمان شکنی و نادیده انگاری پیمانی که با میرزا بسته بود, در امور داخلی ایران دخالت می کند و میرزا از این موضوع بر می آشوبد و می نویسد:

(ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشته ایم, لیکن, خطر, از جانب دیگر به ما روی آورده; یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنی اش این است که هیچ وقت به مقصود نخواهیم رسید; زیرا به جای مداخله یک دولت خارجی که تا کنون وجود داشت, مداخله دولت خارجی دیگری شروع شده است.)

 میرزا, به دخالت شوروی در امور ایران اعتراض می کند و خواهان جلوگیری شوروی از دخالت دولت آذربایجان در ایران می گردد و می خواهد که در هر چهار مورد زیر موافقت شود:

(1. عملی ساختن قول نمایندگان روسیه سویتی که به ملت آزاد ایران داده اند. همچنین منع مداخلات آذربایجان سویتی در امور داخلی ایران بر طبق یادداشت رفیق چیچرین.

 2. شناختن اختیارات جمهوری ایران. چنانچه شوروی, عملیات فرقه اشتراکی را تأیید می کند, در آن صورت لازم می آید در برنامه کار بر طبق شرایط سیاسی ایران و ممالک شرق تجدید نظر نمود.

 3. رد اموال و دارایی اتباع ایران که در آذربایجان سویتی مصادره شده است.

 4 . احضار ابوکف و اعزام مجدد رفیق کاژانف; زیرا وجود شخص اخیر از نظر نظامی, کمال اهمیّت را حائز است.)159

 به هر حال, دو نماینده میرزا به مسکو می روند. در 15 اوت, 1920, گفت و گوهای خود را آغاز می کنند و در نامه ای به وزیر خارجه شوروی, نیازهای جمهوری نوبنیاد را به آگاهی وی می رسانند.

 حدود یک ماه در مسکو می مانند و وقت خود را با دیدارها و گفت و گوها می گذرانند, ولی نتیجه و پاسخ روشنی دریافت نمی کنند; زیرا همزمان نمایندگان دولت مستبد و وابسته ایران نیز برای گفت و گو با مقامهای شوروی و چه بسا دادن امتیازهایی, در مسکو به سر می بردند.

 نمایندگان میرزا در بازگشت,در کنگره ملل شرق در باکو, شرکت جستند160 و با گفت و گوها و دیدارهای بسیار, شماری را راضی کردند که برای گرفتاریهای جمهوری گیلان, به تلاش برخیزند.

 کسانی هم به رشت می آیند. سپس حیدرخان عمواوغلی, به رشت می آید و به ظاهر, هدفش از میان برداشتن اختلافهاست.

 میرزا, از حیدرخان عمواوغلی, استقبال می کند.161در همین هنگام, احسان اللّه خان و خالوقربان, در نامه ای به میرزا, علاقه خود را به همکاری دوباره اعلام می دارند.

 میرزا پیشنهاد آنان را می پذیرد; زیرا به خوبی می داند بسیاری از نیروهای فرمانبر آنان, بالشویک نیستند, بلکه مردمان عادی هستند که شناختی از بالشویک و کمونیست ندارند, پیرو فرمان فرمانده خود و سیاستهای اویند.

 کمیته جدید انقلاب, با عضویت: میرزا کوچک , حیدرخان عمواوغلی, خالوقربان, احسان الله خان, و میرزا محمدی تشکیل می شود.162

 

 ولی در اطلاعیه 23 مرداد 1300, به جای احسان الله خان, نام سرخوش عضو کمیته اعلام شد.163با این که کمیته جدید, جلسه های بسیار تشکیل می داد و گفت و گوهای فراوان, به خاطر ناهمگونی اعضاء, جدایی آرمانها و آرزوها, صادق نبودن وابستگان به بالشویکها و… نتیجه ای بهره نشد و کارها سامان نیافت. حیدرخان عمواوغلی, کمک شوروی را بسته به اجرا و پیاده شدن عقاید کمونیستی و اصلاحات ارضی می دانست و میرزا آن را به زیان انقلاب می دانست و از پذیرش دیدگاه های وی, سر باز می زد.

 از ملیون مرکز, پیاپی به میرزا پیام می رسید: اگر حیدرخان عمواوغلی نظر خاصی دارد, بهتر است راه خود را جدا کند.

 آگاهان, ملیون و… می دانستند که حیدرخان عمواوغلی, اگر به نظر خاصی برسد, آن را به اجرا خواهد گذاشت, گرچه آلودن دست خود به خون میرزا باشد. زیرا همگان دیدند که در واقعه مشروطه, نیت درونی خود را آشکار ساخت و رفیق خود, ستارخان را خلع سلاح کرد, با این که ستارخان, کارهای خود را بر اساس دیدگاه های حیدرخان انجام می داد.

 حرکتهای نابهنجار بالشویکها و کمونیستها و خودسریهای دسته های کرد و اعضای کمیساریا, شماری از جنگلیها را سخت دلگیر کرده بود و به شدّت, در فکر رهایی از این تنگنا بودند و بر آن بودند که ریشه شماری از این مزاحمان و آزاردهندگان را قطع کنند که میرزا در پاسخ آنان اظهار داشت:

 (من نمی توانم با کشتن یک عده یارانی که سالها با من همکاری کرده اند, به جرم غفلت موقتی, یا نااهلی, موافقت کنم و شما هم, این فکر را از خود دور کنید.)

 میرزا دید خشمها و ناراحتیهای یاران جنگل, از حرکتهای ناشایست کمونیستها و وابستگان به بالشویکها, روز به روز, بیش تر دامن می گسترند, برای این که از رویدادهای ناگوار جلوگیری کرده باشد, پیشنهاد داد که در ملاسرا, یک فرسخی رشت, بین اعضای کمیساریا و جنگلیها, گردهمایی تشکیل شود و راه های همکاری بررسی گردد.

 روز پنج شنبه 26 مهر 1340, جلسه و گردهمایی یاد شده برگزار شد. شماری از جنگلیها بر آن شدند تا پیش از رسیدن میرزا به ملاسرا , کار کمونیستها و بالشویکها و اعضای کمیساریا را تمام کنند; از این روی با هماهنگی که از پیش داشتند, در زمان معین به کمونیستها و اعضاء کمیساریا, یورش بردند و اعضای جلسه را به گلوله بستند. میرزا وقتی رسید که کار از کار گذشته بود. بسیاری کشته شده بودند. از او کاری برای فروخواباندن شعله های جنگ برنیامد.شانزده شبانه روز جنگ ادامه داشت, حیدرخان عمواوغلی, دستگیر و به دست معین الرعایا کشته شد.164 خالوقربان به نیروهای دولتی پیوست و احسان الله خان به باکو رفت.

 نقش روتشین در فروپاشی جنگل

 روتشین, وزیر مختار روسیه در ایران, در 16 اردیبهشت 1300, به حوزه مأموریتی خود وارد شد.

وی, پیش از وزیرمختاری, در لندن به خبرنگاری مشغول بوده و نمایندگی بین الملل سوم را نیز بر عهده داشته است. دو تن از فرزندان وی,در لندن به سر می بردند و گویا, چنانکه گفته اند, دولت انگلیس, از رفتن آنان به روسیه جلو گرفته بود و از آنان, به عنوان اهرمی در جهت همکاری روتشین بهره می برد.165

 وی, در دیدار با احمدشاه, به تصفیه مسأله گیلان اشاره می کند. او که پس از توافق و هماهنگی و هم پیمانی شوروی, ایران و انگلیس به ایران آمده بود, مهم ترین وظیفه ای که داشت از هم فروپاشاندن جنگل بود. وی از یک سوی, به میرزا قول همکاری می دهد و از دیگر سوی, با سردار سپه همکاری می کند.

 براساس هماهنگی که بین شوروی,انگلیس و دولت استبداد شده بود, هر جنبش و حرکتی که برخلاف این سیاست در گیلان سامان می یافت و جهت گیری و دست به کار می شد, می باید نابود می گردید.

 احسان الله خان برای این که حیدرخان را, که مأمور ویژه از سوی شورویها بود, در برابر عمل انجام شده قرار بدهد, بر آن شد به تهران یورش برد.

 ساعدالدوله, فرزند سپهسالار, انگیزاننده احسان الله خان برای یورش به تهران بود و قول هر گونه همکاری هم به وی داد.

 ساعدالدوله, مأموریت داشت احسان الله خان را در دام بیندازد; از این روی شوق حمله به تهران را در وجود احسان الله خان,برمی انگیزاند و شعله ور می سازد.

 احسان الله خان, با سه هزار نیرو, روسی و ایرانی, به دنبال اجرای نقشه رفت که در پل زغال,در دام نیروهای قزاق افتاد. نیروهای قزاق از یک سو و چریکهای ساعد الدوله از دیگری سوی به نیروهای احسان الله خان یورش بردند و نیروهای وی را در هم کوباندند و خلع سلاح کردند و احسان, به زحمت خود را از چنگ مرگ رهاند و فرار کرد.

 روتشین, از دامی که برای احسان الله خان و نیروهای وی, ساعد الدوله و قزاقها پهن کرده بودند, خبر داشت: از این روی , به فرماندهان روسی سپاه احسان خبر داد که خود را کنار بکشند که آنان نیز چنین کردند.166

 این نقشه را, با زوایایی بسیار شدیدتر و اهریمنانه تر, برای میرزا کوچک و نیروهای وفادار به وی, کشیده بودند. جاسوسهای انگلیسی در گوناگون لباسها, خبرچینان دولت استبداد, با گوناگون ترفندها, شورویها در لباس دوست و با لحن دلسوزانه و رفتاری به ظاهر مهربانانه و هوادارانه, همه و همه, برای نابودی میرزا و جنگلیها دام می گستراندند, تا به گونه ای این سدّ بزرگ را از سر راه هدفها و برنامه های شوم خویش بردارند و با خیالی آسوده ایران را چپاول کنند و ثروت بی کران آن را به غارت برند.

 کیگالو, فرمانده نیروهای شوروی در گیلان, به پاس علاقه و دلبستگی که به میرزا داشت, وی را از سیاستهای پشت پرده, بحرانی که بروز آن نزدیک بود و…آگاه کرد.167

 میرزا پس از دیدار محرمانه کیگالو با او, به روتشین, سفیر کبیر شوروی پیام داد و خواسته های خود را در چند بند, به آگاهی وی رساند:

(1. اصلاحات اساسی در کلیه دوایر کشور به عمل آید, به طوری که امنیت داخلی و آزادیهای ملی توأم با حفظ منافع بیگانگان تأمین گردد.

 2.هیأت دولت, قول دهد قراردادهای مخالف اقتدارات ملی را فسخ نماید و در اجرا, تعهداتی که برای حفظ استقلال و آزادی کشور لازم است, ذمّه دار باشد.

 3. واگذاری امنیت گیلان به جنگلیها, و تأدیه حقوق افراد از درآمدهای محلی.

 4. انتصاب فرماندار و رئیس دارایی و همچنین افسران ژاندارمری به تصویب جمعیت.

 5. آزاد بودن احزاب و سعی وافی در توسعه فرهنگ در شهرها و قصبات.

 6. عقب نشینی قوای دولت از فرونت به قزوین.

 7. قوای جنگل, زاید بر میزان موجود, افزایش نخواهد یافت.)168

 روتشین, در پاسخ میرزا کوچک و نگرانیها و دغدغه های او درباره استقلال کشور و این که اعلام کرده: جنگلیها به شرطی عملیات را ترک می کنند و کناره می گیرند که به پیشنهادها و خواسته های یاد شده عمل شود, پاره ای را می پذیرد که در برآوردن آنها تلاش کند و اجرای پاره ای را هم ناممکن می شمارد و یادآور می شود: دولت ایران به این خواسته ها تن در نمی دهد و ماهم, برابر قراردادی که با دولت ایران بسته ایم, نمی توانیم هیچ گونه دخالتی در امور ایران داشته باشیم و از قوای انقلابی ایران حمایت کنیم.

 روتشین, میرزا را به کناره گیری و خلع سلاح دعوت می کند و ناخرسندی خود را از این که تا کنون (زمان نوشتن نامه) خلع سلاح نشده و اسلحه را به زمین نگذاشته و خود را کنار نکشیده, اعلام می دارد:

 (من گمان می کردم که پس از خروج قوای بیگانه و صدور تأمین برای شما به وسیله من, شما یا خلع سلاح شده و یا به نقطه ای خودتان را کنار می کشید و منتظر موقعی می شوید که شاید ملت ایران شما را به یاری خود بطلبد, ولی شما این طور نکردید و از برای کنار کشیدن و ترک عملیات, شرح مبسوطی به دولت ایران, و به من پیشنهاد کردید, مثل این بود که شما فقط به همین شرایط حاضرید به وعده تان وفا کنید.)

 تلاش روتشین برای خلع سلاح کردن و به انزوا کشاندن قهرمانان جنگل, در حالی صورت می گیرد که دشمنان جنگلیها و میرزا, کمونیستها, ایادی انگلیس و… مسلح و در صحنه حاضرند و انتظار روزی را می کشند که بتوانند این دژ بزرگ را فرا چنگ آورند و نیروها و دژبانهای این دژ مقدس را نابود کنند.

 روتشین, می خواست با خلع سلاح کردن جنگلیها, غیور مردان جنگل و میرزا کوچک را طعمه کرکسها کند, تا هم راه غارت سرمایه و ثروتهای بی کران ملی را هموار سازد و مانع و رادعی بر سر راه بالشویکهای غارت گر در خطّه شمال نباشد و هم به قولی که به احمدشاه داده بود, جامه عمل بپوشاند:

 (ما مجبوریم دولت ایران را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت کنیم.)

 روتشین, بر آن بود که بازدارنده های قرارداد 1921 ایران و شوروی را از سر راه بردارد. در این برهه جنگل وجه المصالحه قرارداد 1921 قرار می گیرد.

 سفیر شوروی, باز شدن راه تجاری شوروی و ایران را بر تمامی قول و قراردادهایی که با جنگلیان دارد و بسته, پیش می دارد. در این تفکر, در گاه نیاز, هر کس و هرچیز, باید قربانی شود, تا نیاز برآورده شود. جنگلیها, برای رسیدن شوروی به آرزوها و هدفهای نامیمون و شوم خود, یا باید خلع سلاح شوند و صحنه را ترک کنند و یا بی چون و چرا, همکاری کنند.

 سفیر شوروی وقتی می بیند میرزا کوچک در باز شدن راه تجاری ایران و شوروی مشکل آفرینی می کند و مخالف باز شدن این راه است که می داند سرمایه و ثروت ایران از این راه به غارت خواهد رفت, به وی در همین نامه می نویسد:

(من گمان دارم اولین وظیفه شما, که شخص ملت دوست و وطن پرست هستید این است که از هیچ گونه سعی در باز شدن راه گیلان دریغ نکنید و از برای کسانی که در این راه زحمت می کشند, تولید اشکالی ننمایید, من متأسفانه می بینم که شما با پروگرام وسیع خودتان, از باز شدن این دریچه ای که برای حیات ایران لازم است, جلوگیری می نمایید.)

 چون از همراهی میرزا ناامید است و می داند که میرزا در میدان همراهی, همگامی و همکاری با غارت گران وارد نمی شود و به هیچ روی, سیاستهای استعماری شوروی و انگلیس را نمی پذیرد, گوشه ای از توطئه ای که علیه میرزا ریخته شده بود, می نمایاند:

(این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق, رضاخان سردار سپه, چندین بار از من اجازه خواست که این مسأله را به دستور قوام السلطنه به زور اسلحه پایان دهد, هر بار, من از او جلوگیری کردم و وعده دادم مسأله گیلان را بدون خونریزی حلّ نمایم. چنانچه حالیه بعد از ردّ قطعی پیشنهادات شما از طرف دولت, من خود را کنار کشیده اعلام می نمودم که در کارهای داخلی ایران مداخله ای ندارم, یورش قزاقها بفرونت شما, حتمی بود و گیلان مبدل به یک صحنه جنگ داخلی و خونریزی ملی می شد.)

 در این فراز, میرزا تهدید می شود که اگر سر تسلیم فرود نیاورد و اگر با سیاست شوروی هماهنگ نگردد, کرکسی به نام رضاخان, به سراغش خواهد آمد و او و نیروهای وفادارش را از پای درخواهد آورد.

 روتشین, سپس پیشنهادهای خود را که ادعا می کند با نخست وزیر ایران هم مطرح کرده است, به قرار زیر می نویسد و برای میرزا ارسال می دارد:

(1. قزاقها عقب بنشینند به طرف قزوین و شما قوای خود را به جنگل عقب ببرید.

 به شما اطمینان می دهم که قزاقها مجدداً پیش نیایند, همچنین از طرف شما به دولت اطمینان خواهم داد.

 2. حکومت رشت با توافق نظر ما هر سه, خواهد بود و قنسول من در رشت, ملتفت خواهد شد که از طرف دولت, به شما تجاوزاتی نشود.

 به حکومت از برای حفظ امنیت, یک قوه جزئی(ژاندارم) داده خواهد شد.

 3. همچنین قواء شما باید یک عدد معین باشد که از طرف آنها برای دولت و یا حکومت, خطری متصور نباشد و لیکن آن عده باید برای محافظت شما کافی باشد.معلوم است که نه از برای شما و نه از برای حکومت, نباید از خارج کمکی برسد.)169

 میرزا در پاسخ روتشین, در ابتدا یادآور می شود: در برابر غرض ورزی بیگانگان در ایران و غارت گری آنها, هر گونه قیام و نهضتی که در بردارنده اصلاحات اساسی در کشور باشد,مشروع است.

 در این نامه از همکاری فرماندهان ارتش سرخ, با مفسدان داخلی در جلوگیری از پیشرفت انقلاب پرده بر می دارد و از صبر و شکیبایی خود و یاران سخن می گوید و این که ناگزیر بوده برای سعادت مملکت و طرفداری از رنجبران از تعرضها و دست یازیها جلوگیری کند و انقلاب را به مسیر واقعی خود بازگرداند.

سپس می افزاید:

(من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می دانم.امّا اکنون که شما با نظریات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بین المللی دارید و کاملاً در مراسمه شریفه, شرح داده شده اند, صلاح این جمعیت را در سکوت می بینید, من به اطمینان صداقت و آزادی خواهی شما هم عقیده می شوم به این که: ادامه انقلاب, استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحه دار می کند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت می نماید و فکر ملوک الطوایفی را در تمامت خاک ایران قوت می بخشد, ناچارم برای در هم شکستن پنجه های دسیسه کار آنها سکوت را گوارا بشمرم و به امید حکومت سویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است, جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت, تا چه پایه منافع توده اصلی را در نظر خواهد گرفت و ازاستقلال ایران دفاع خواهد کرد و به علاوه, مترصد خواهم بود که حکومت سویت روسیه در زمینه افکار آزادی خواهانه اش, چقدر به ملت ایران مساعدت خواهد نمود.)

 

 در پایان نامه, باز دغدغه همیشگی خود را و آن گوهری که سالها برای به دست آوردن آن مبارزه کرده, اعلام می کند و تجزیه گیلان را خیانت می شمارد:

 

 (مقصود من و یارانم, حفظ استقلال مملکت و صلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است, همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و می دانم, چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت, رفع این توهم را می نماید.)170

 

 روتشین وقتی می بیند میرزا سر تسلیم فرود نمی آورد و همچنان روی مواضع اصولی خود پای می فشارد و از غیرت و حمیت دینی خود دست بر نمی دارد و در برابر بیگانگان قد بر می افرازد و خود را هماهنگ با سیاستهای شوروی و نماینده آن کشور, روتشین در ایران نمی سازد, تهدید خود را با هماهنگی استبداد داخلی, و استعمار انگلیس عملی می سازد و دوشادوش نیروهای استبداد, به میرزا و جنگلیها می تازد.

 

 فخرایی دراین باره غمگینانه می نویسد:

 

(وجود آتاشه نظامی شوروی در بین قزاقان ارتشی و همکاریهای صمیمانه اش با قوای دولت, هر گونه شبهه ای را که تا این زمان وجود داشت, برطرف ساخت و سیاست جدید شوروی را از روی ژستی که در خاموش ساختن انقلاب جنگل گرفته بودند, نشان می داد.)171

 

 بدین گونه شعله های مقدس جنگل را خاموش کردند و شمع وجود میرزا کوچک را آب کردند, تا همه جا را شب و سیاهی و تاریکی فرا بگیرد و دزدان و غارت گران بین المللی: شوروی, انگلیس , با خیال آسوده, با همدستی وطن فروشان, در هنگامی که چشمی بیدار نباشد تا رفتار ننگین آنان را ببیند و به مردم باز گوید, ثروتها و سرمایه های این کشور را به غارت برند و آن را به بیغوله ای تبدیل کنند, با مردمان گرسنه, فقیر و به دور از دانش, فرهنگ و تمدن روز.

 

 پی نوشتها:

 

1. مجله گنجینه, اسناد, شماره 91/43.

 

 2. سردار جنگل, ابراهیم فخرائی,177/, چاپ سیزدهم, جاویدان, تهران.

 

 3. همان 187/ ـ 188.

 

 4. همان189/.

 

 5.دائرة المعارف بزرگ اسلام, ج238/1.

 

 6.همان, ج529/6.

 

 7. زندگی سیاسی سلطان احمدشاه, حسین ملکی, 252/, امیر کبیر,1357 تهران.

 

 8.همان.

 

 9.سردار جنگل, ابراهیم فخرائی,236/.

 

 10. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران, ژرژ لنچافسکی, ترجمه حورا یاوری 25/, ابن سینا.

 

 11. قیام جنگل, خاطرات اسماعیل جنگلی, تنظیم و مقدمه از اسماعیل رائین137/, جاویدان.

 

 12. قیام جنگل135/.

 

 13. تاریخ انقلاب جنگل, محمد علی گیلک242/, نشر گیلکان رشت; قیام جنگل 131/; سردار جنگل225/.

 

 14. قیام جنگل133/.

 

 15. همان197/.

 

 16. همان133/.

 

 17. همان198/; سردار جنگل320/.

 

 18. سردار جنگل233/.

 

 19. همان 234/.

 

 20. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران 78/.

 

 21. تاریخ انقلاب جنگل, اسناد, تاریخ اعلان: سلخ شهر شعبان 1338.

 

 22. افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار,جواد شیخ الاسلام, 66/, کیهان, زمستان1349.

 

 23. سردار جنگل 295/, نامه دوم میرزا به مدیوانی.

 

 24. همان 310/; قیام جنگل 188/.

 

 25. زندگانی سیاسی احمدشاه 109/, سردار جنگل 219/.

 

 26. نهضت جنگل, به کوشش رقیه سادات عظیمی, اسناد وزارت خارجه 168/, مرکز انتشارات وزارت خارجه; تاریخ انقلاب جنگل 258/.

 

 27. نهضت جنگل, به کوشش فتح الله کشاورز, اسناد وزارت داخله 44/, سازمان اسناد ملی ایران; سردار جنگل 220/ ـ 222.

 

 28.تاریخ انقلاب جنگل 261/.

 

 29. قیام جنگل 48/.

 

 30. زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه 106/.

 

 31. همان.

 

 32. شرح زندگانی من, عبدالله مستوفی, ج124/3, زوّار, تهران.

 

 33. تاریخ انقلاب ایران 266/.

 

 34. همان 266/.

 

 35. همان 408/, به نقل از کتاب (اسرار سیاسی ) رحیم زاده صفوی.

 

 36. نهضت جنگل, اسناد خارجه 180/.

 

 37. قیام جنگل 183/; سردار جنگل 301/.

 

 38. قیام جنگل 155/.

 

 39. سردار جنگل 309/.

 

 40. دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج529/6.

 

 41. همان 329/.

 

 42. تاریخ انقلاب جنگل 266/.

 

 43. قیام جنگل 183/; سردار جنگل295/.

 

 44. سردار جنگل309/.

 

 45. افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار 59/.

 

 46. همان68/.

 

 47. سردار جنگل 324/.

 

 48. قیام جنگل 183/.

 

 49. سردار جنگل290/.

 

 50. نگاهی به تاریخ جهان, جواهر لعل نهرو, ترجمه محمود تفضلی,ج1267/2, امیر کبیر, تهران.

 

 51. سردار جنگل 320/.

 

 52. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی, شاپور رواسانی168/, نشر شمع.

 

 53. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران 79/.

 

 54.تاریخ انقلاب جنگل283/.

 

 55.تاریخ انقلاب جنگل 372/.

 

 56. مجله گنجینه اسناد, شماره 92/43.

 

 57. حیدرخان عمواوغلی, اسماعیل رائین 342/,340,جاویدان, چاپ دوم.

 

 58. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران 21/.

 

 59. حیدرخان عمواوغلی 345/.

 

 60. سی سال رقابت… 22/.

 

 61. تاریخ انقلاب ایران 429/.

 

 62. همان 434/.

 

 63. حیدرخان عمواوغلی337/.

 

 64. سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران 24/.

 

 65. همان 23/.

 

 66. تاریخ انقلاب جنگل 235/.

 

 67. سردار جنگل279/.

 

 68. از لنین تا گورباچف , محمود طلوعی23/, تهران.

 

 69. قیام جنگل, 36/ ـ 38, نامه های میرزا به تاریخ 1299/12/9.

 

 70. کیهان فرهنگی, شماره 9 سال 2 21/; تاریخ انقلاب جنگل 325/, تاریخ بیانیه, 17 ذیقعده 1338.

 

 71. همان.

 

 72. خاطرات صادق کوچک پور 71/.

 

 73. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی, رواسانی 84/.

 

 74. دانشنامه سیاسی, داریوش آشوری, با تلخیص 204/.

 

 75. نگاهی به تاریخ جهان, ج1027/2.

 

 76.همان.

 

 77. دائرة المعارف مصاحب, ج1372/2, شرکت سهامی کتابهای جیبی, تهران.

 

 78. دانشنامه سیاسی 206/.

 

 79. تفکر نوین سیاسی اسلام, حمید عنایت187/,امیر کبیر.

 

 80. همان 188/.

 

 81. قیام جنگل 232/.

 

 82. سردار جنگل 52/.

 

 83. تاریخ انقلاب جنگل 527/.

 

 84. همان 289/ ـ 290.

 

 85. همان 289/.

 

 86. قیام جنگل 181/ ; سردار جنگل301/.

 

 87. قیام جنگل 181/; تاریخ انقلاب جنگل 352/.

 

 88. قیام جنگل 201/; سردار جنگل322/.

 

 89. همان 135/; گویا مسیو پفکیان, همان گویکور پفکیان باشد که کتابی درباره نهضت جنگل نگاشته است.

 

 90. لغت نامه دهخدا, ج18682/12, دانشگاه تهران, چاپ سوم.

 

 91. شرح زندگانی من, ج364/3 ـ 365, با تلخیص.

 

 92. سردار جنگل236.

 

 93. همان 241/.

 

 94. همان 243/.

 

 95. همان 244/.

 

 96. همان 309/ , در برخی نقلها, تهاجم به هند نیامده است.

 

 97. همان 244/.

 

 98. همان 246/.

 

 99. همان 320/.

 

 100. همان 251/.

 

 101. همان 249/.

 

 102. همان 226/.

 

 103. همان 250/.

 

 104. همان 259/.

 

 105. سردار جنگل262/.

 

 106. همان82/.

 

 107. سردار جنگل264/.

 

 108. سردار جنگل264/.

 

 109. افزایش نفوذ روس و انگلیس83/.

 

 110. سردار جنگل293/, نامه مدیوانی به میرزا.

 

 111. ظهور و سقوط حکومت پهلوی, ج56/2, انتشارات روزنامه اطلاعات.

 

 112. تاریخ انقلاب جنگل289/.

 

 113. همان334/ به بعد.

 

 114. سردار جنگل235/, نامه چیچرین در پاسخ به اعتراض ایران.

 

 115. نهضت میرزا کوچک خان244/.

 

 116. همان; سردار جنگل317/.

 

 117. تاریخ انقلاب جنگل309/.

 

 118. مجله گنجینه ,شماره91/43 ـ 92.

 

 119. تاریخ انقلاب جنگل309/.

 

 120. سردار جنگل319/ ـ 320.

 

 121. تاریخ انقلاب جنگل330/.

 

 122. سردار جنگل269/.

 

 123. همان, در نامه به مدیوانی.

 

 124. همان269/.

 

 125. همان271/.

 

 126. همان269/.

 

 127. سردار جنگل270/.

 

 128. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه194/.

 

 129. سردار جنگل269/.

 

 130. همان204/ ـ 206.

 

 131. تاریخ معاصر ایران, کتاب پنجم319/, تلگراف میرزا, مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان.

 

 132. تاریخ انقلاب جنگل386/.

 

 133. سردار جنگل308/.

 

 134. زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه259/.

 

 135. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران, ملک الشعراء بهار, ج57/1, شرکت سهامی کتابهای جیبی, تهران.

 

 136. همان54/.

 

 137. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه204/ ـ 205.

 

 138. تاریخ انقلاب جنگل359/.

 

 139. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه202/.

 

 140. مجله گنجینه اسناد, شماره92/430.

 

 141. تاریخ معاصر ایران, کتاب پنجم317/.

 

 142. زندگانی سیاسی احمد شاه263/.

 

 143. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه216/.

 

 144. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی, لواسانی249/.

 

 145. شرح زندگانی من, مستوفی, ج184/3.

 

 146. مجموعه قراردادها, جزوه 2, قراردادهای ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی83/, وزارت خارجه, 1338.

 

 147. شرح زندگانی من, ج186/3.

 

 148. انگلیسی ها در میان ایرانیان, سردنیس رایت, ترجمه, اسکندر دلدم359/, نهال, چاپ اول 1366.

 

 149. همان366/.

 

 150. نهضت میرزا کوچک خان جنگلی247/.

 

 151. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه222/, سند 88.

 

 152. همان229, سند 91.

 

 153. لغت نامه دهخدا, ج18682/12 چاپ جدید.

 

 154. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی, ج86/2, مؤسسه اطلاعات.

 

 155. نهضت جنگل, اسناد وزارت خارجه228/.

 

 156. تاریخ انقلاب جنگل454/ ـ 455.

 

 157. سردار جنگل353/ ـ 354.

 

 158. کیهان فرهنگی, سال دوم, شماره 9, آذر 1364/21; تاریخ انقلاب جنگل326/.

 

 159. سردار جنگل283/.

 

 160. همان286/ ـ 290.

 

 161. همان326/.

 

 162. همان327/.

 

 163. همان329/.

 

 164. قیام جنگل236/ ـ 240.

 

 165. افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران عصر قاجار99/.

 

 166. سردار جنگل347/.

 

 167. همان354/.

 

 168 . همان/ 355 .

 

 169 . همان359/ ـ 360 .

 

 170 . همان362/.

 

 171 . همان373/.

میرزاکوچک خان جنگلی

 

میرزاکوچک خان جنگلی

نویسنده:عباس رمضانی

خلاصه كتاب: انتشارات ترفند - تلخيص: بهاره شریفی فرد- مقدمه:تاریخ ایران یادآور سرگذشت انسان های زیادی است که در دوره های مختلف ظهور کرده اند و در سازندگی یا ویرانی ایران نقش آفرینی کرده اند. بررسی های تاریخی نشان می دهد که بیش ترین انقلاب هایی که در ایران به وقوع پیوسته، در برابر ظلم و ستم و بی عدالتی هایی بوده که نسبت به مردم ایران روا می داشته اند. ولی در میان همه قیام هایی که قبل از 3 دهه اخیر در ایران به وقوع پیوسته، انقلاب جنگل و میرزاکوچک خان جنگلی از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار بوده است. میرزاکوچک خان تا آخرین لحظه زندگی تسلیم دشمنان داخلی و خارجی نهضتش نشد و سرانجام جانش در راه تحقق  اهداف عالی خود از دست داد. هفت سال تلاش میرزاکوچک خان در راه اندازی نهضت جنگل و مبارزه با حکمرانان در دوره محمدعلی شاه و احمدشاه قاجار نام نیکی برایش به ارمغان گذاشت که همیشه در تاریخ ایران خواهد درخشید.

فصل اول: آغاز زندگی میرزاکوچک خان جنگلی تا جنگ جهانی اول

نام اصلی میرزاکوچک خان، یونس بود.او در سال 1259 هجری شمسی در استاد سرای رشت متولد شد. پدرش میرزا بزرگ نام داشت و از این جهت یونس به میرزا کوچک شهرت یافت. وی سال های آغاز زندگی خود را در مدرسه حاجی حسن صالح آباد رشت و مدرسه جامع رشت به آموختن علوم دینی پرداخت و سپس رهسپار تهران شد و در مدرسه محمودیه به تحصیلات دینی خودش ادامه داد. آشنایی میرزا با بعضی از آزادی خواهان او را برای مبارزه با بی عدالتی تشویق کرد و او با توجه به مقتضیات زمان به جای پیگیری طلبگی به جهاد و مبارزه پرداخت. پیوستن میرزاکوچک خان به جریان آزادی خواهانه زمانیکه میرزا در تهران مشغول تحصیل بود، افکار آزادی خواهی روشنفکری در حال گسترش بود و این زمینه را برای اهداف مشروطیت فراهم می نمود. میرزا تصمیم گرفت برای نجات مردم از زیر بار بی عدالتی و ظلم، همگام با روشنفکران تهران در گیلان به روشن کردن افکار عمومی بپردازد. هم چنین در این مدت تلاش برای دست یابی به اسلحه و آموزش نظامی هواداران را دنبال کرد که این کار با حمایت های مردم، با موفقیت روبه رو شد. میرزا در این رابطه از همکاری بعضی از افسران آلمانی و ترک زبان به عنوان مربیان نظامی برخوردار شد. در این زمان در روسیه انقلاب شد و این انقلاب که به انقلاب مارس 1917 معروف است، تأثیر عمیقی در اوضاع ایران گذاشت و باعث مشغول شدن روس ها به اوضاع داخلی شد و این خود سبب شد تا نهضت ها و انقلاب های داخلی ایران جان تازه ای بگیرند که یکی از این نهضت ها، نهضت جنگل بود. احسان الله خان و خالو قربان که از دوستان میرزا بودند. با نیروهای خود به میرزا پیوستند. میرزا احساس می کرد که با این افراد برای مؤثرتر شدن جریان آزادی خواهی که در تهران آغاز شده بود و محمدعلی شاه قاجار را تهدید می کرد، به تهران عزیمت نموده و در شکل گیری اهداف مشروطه سهیم گردد. به این ترتیب راهی تهران شد.

اما هنوز مسافت زیادی را به سمت تهران نپیموده بود که از خبر ناگوار به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه آگاه شدند. و این خبر میرزا را مجبور کرد تا به رشت مراجعت کند.

دشمنی محمدعلی شاه با مشروطیت

محمدعلی شاه حتی قبل از رسیدن به پادشاهی و فقط زمانیکه ولیعهد بود با اساس مشروطه مخالف بود ولی به ظاهر خود را موافق آن نشان می داد. وقتی محمدعلی شاه به پادشاهی رسید، یک روز از صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه گذشته بود. محمدعلی شاه مراسم تاج گذاری خود را بدون حضور نمایندگان مجلس برگزار کرد و با اینکار بی احترامی بزرگی به آنان نمود. نمایندگان این عمل محمدعلی شاه را مورد مذمت قرار دادند و بی حرمتی او را قبول نکردند. افشاگری های به موقع نمایندگان، حمایت بزرگان نجف و انجمن های انقلابی علیه محمدعلی شاه،  مهمترین عللی بود که سبب شد وی متمم قانون اساسی را امضا کند. همزمان با شدت گرفتن مخالفت های داخلی و خارجی علیه مشروطه خواهی، تحرک و شور و هیجان مخالفان محمدعلی شاه نیز افزایش یافت و آن ها در بعضی از نقاط ایران به ویژه تبریز و گیلان خود را برای مقابله با نقشه های شاه آماده کردند اما او هر بار با پناه بردن به قرآن و سوگند به آن تعهد می داد که به مشروطه وفادار می ماند ولی با آرام شدن اوضاع دوباره وعده هایش را فراموش می کرد. مخالفت محمدعلی شاه با مشروطیت ناشی از افکار خودش نبود. بلکه به عقیده بیگانگان بود که ایران را شایسته ی مشروطیت نمی دانستند.

تصمیم محمدعلی شاه برای نابودی مشروطیت پس از جریان سوء قصد به جان وی که به عقیده برخی ساختگی بود قطعیت بیشتری یافت که محمدعلی شاه آن حادثه را به روشنفکران نسبت داد و فرصت را برای از بین بردن مجلس شورای ملی غنیمت شمرد و با پشتیبانی روس ها مجلس را به توپ بست.

این اقدام وحشیانه میراز را آزرده کرد و او را برای یک مبارزه جدی مصمم ساخت. نهضت جنگل به رهبری میرزاکوچک خان جنگلی نهضتی بود که خلاف جریان طبیعی ایران حرکت می کرد.

به همین دلیل مخالفان تصمیم گرفتند از همان ابتدا این نهضت را شکست دهند.

مهمترین اندیشه های بنیان گذاران نهضت جنگل به شرح زیر است:

1-    طرفداری از استقلال ایران

2-    جلوگیری از تسلط دولت های بیگانه

3-    توجه به آزادی و رفاه مردم ایران

4-    آرایش نکردن موهای سر و صورت تا قبل از خروج نیروهای بیگانه از ایران

5-    استفاده از کلاه  سیاه، کت ضخیم پشمی، کفش از چرم گاومیش، چماق، داس، تفنگ و فشنگ

مواد قانون سران نهضت جنگل

1-    عمومی بودن انتخابات و حق انتخاب برای افراد بالای 18 سال و انتخاب شدن برای افراد بالای 24 سال

2-     مجانی و اجباری بودن تعلیمات ابتدایی برای همه ی اطفال و تعلیمات متوسطه و عالیه برای افراد با استعداد

3-    پیگیری سریع کار قضاوت و حذف زندان با شکنجه های سخت و جایگزینی مسائل تربیتی به جای آن

4-    ممنوع بودن کار برای افراد زیر 14 سال

5-    راه اندازی بیمارستان و....

روزنامه نهضت جنگل:

نهضت جنگل برای اعلام ایدئولوژی خود روزنامه جنگل را منتشر کرد که ابتدا زیر نظر غلام حسین نویدی اداره می شد ولی از شماره دوم به بعد حسین کسمایی اداره آن را برعهده گرفت و طی 35 شماره انتشار یافت و سرانجام به دلیل تضعیف نهضت جنگل تعطیل شد.

فصل دوم: جنگ جهانی اول تا اعلام جمهوری از سوی نهضت جنگل

بعداز محمدعلی شاه احمدشاه قاجار به سلطنت رسید که مدتی بعداز شروع سلطنتش جنگ جهانی اول میان متفقین و متحدین رخ داد. متفقین شامل کشورهای فرانسه، روسیه و انگلیس و متحدین هم کشورهای آلمان، اتریش و ایتالیا بودند. پس از شروع جنگ ایتالیا به متفقین پیوست و عثمانی جای او را در جبهه متحدین گرفت. انگلیسی ها پس از پیروزی در جنگ جهانی اول، تحقق آرزوهای خود را در وجود وثوق الدوله می دیدند. به این ترتیب وثوق الدوله به عنوان نخست وزیری کارآمد و کابینه خودش را تشکیل داد. وثوق الدوله وجود میرزا را در مناطق شمال کشور مانع بزرگی بر سر راه اجرای سیاست های دولت خود می دانست. حاج احمد کسمایی یکی از یاران نزدیک میرزا بود که در آغاز نهضت جنگل تلاش های زیادی برای تثبیت آن داشت. مخالفت میرزا با خواسته ی انگلیسی ها که می خواستند از طریق دریای خزر به قفقاز حمله کنند و بر چاه های نفت تسلط یابند سبب درگیری شد و چون نیروهای میرزا قادر به مقاومت در برابر انگلیسی ها نبودند از آن ها شکست خوردند نظامیان انگلیسی خانه حاج  احمد کسمایی را آتش زدند و این مسأله باعث سوء تفاهم و اختلاف بین میرزا و کسمایی شد.

وثوق الدوله که دنبال فرصتی بود تا به نهضت جنگل ضربه بزند از این فرصت استفاده کرد تا بین سران نهضت جنگل تفرقه ایجاد کند. وی نماینده خودش را به رشت فرستاد تا حاج احمدکسمایی را از ادامه همکاری با میرزا منصرف کند. کسمایی هم فریب خورد و خودش را تسلیم کابینه وثوق کرد. نیروهای دولتی به همراه نیروهای انگلیسی نیروهای جنگل را قتل عام و آن ها را مجبور به عقب نشینی و عزیمت از فومنات به لاهیجان کردند.

فصل سوم: از اعلام جمهوری تا کنگره شرق

مذاکرات میرزا و سران ارتش سرخ روسیه به انعقاد موافقت نامه ای 9 ماده ای منجر شد و میرزا کوچک خان مأموریت یافت تا حکومتی تشکیل دهد. میرزا برای تشکیل حکومت فرصت زیادی هم نداشت. در نتیجه در اولین فرصت خود را به فومن رساند. در مسیر ورود به رشت مردم استقبال شایانی از میرزا به عمل آوردند. میرزا پس از اعلام بیانیه ای حکومت جمهوری را اعلام کرد و جنایت های دولت مرکزی ایران و کشورهای روسیه و انگلیس را افشا کرد.

میرزا کوچک خان نشانه های ویژه ای را برای حکومت جمهوری تعیین کرد.

1-    انتخاب و معرفی آرم جمهوری با  نقش شیر و خورشید در وسط و داس و چکش در بالای آرم

2-    به جریان انداختن تمبرهای مخصوص

3-    انتخاب مسئولان جدید و اخراج عده ای از مأموران قبلی

4-    برقراری ارتباط با شوروی به منظور انجام کارهای بازرگانی و تجاری

5-    تشکیل بانک ملی و تعطیل نمودن بانک های خارجی

تداوم جمهوری:

توافق میرزا و روس ها برای اعلام جمهوری از سوی رهبر نهضت پیروزی بزرگی برای او محسوب می شد. اما روس ها به تعهدات خود پای بند نبودند. و برایشان قابل قبول نبود که عده ای جنگل نشین و انقلابی راه آن ها را برای سلطه بر ایران سد کنند.

رهبران روسیه در هیچ شرایطی مخالفت رسمی خود را با نهضت جنگل اعلام نکردند و همواره همکاری را به میرزاکوچک خان وعده می دادند ولی هم در روسیه و هم در ایران بر ضد اسلام و مسلمانان فعالیت داشتند. اینکار رامنیت مردم را به خاطر می انداخت و مخالف اهداف حکومت جمهوری میرزاکوچک خان بود ولی میرزا چاره ای جز مقابله با آن نداشت. در نتیجه به فکر چاره جویی افتاد. به همین دلیل همیشه تعهد روس ها را به آنان یادآور می شد و به مسجدها که در آن زمان محل تمرکز مردم بود می رفت و با مردم صحبت می کرد و وعده هایش را به آنان اعلام می نمود ولی کار به جایی رسید که به خاطر همین حضور در مساجد وی را ضدانقلابی معرفی کردند.

فصل چهارم: از کنگره شرق تا کابینه قوام السلطنه

موافقت ظاهری روس ها با فعالیت های نهضت جنگل با هدف یافتن جای پای محکمی در ایران صورت می گرفت و امکان نداشت که روس ها به دنبال رابطه دوستانه با میرزا باشند روس ها با هدف بررسی وضع سیاسی جوامع شرقی و علت تفرقه بین آنان اجلاسی را تحت عنوان کنگره شرق در باکو تشکیل دادند. این کنگره کار خودش را با حضور دو هزار نماینده از ملت های مختلف شروع کرد و بعداز چند روز پایان پذیرفت. میرزا نامه ای به روس نوشت و ضمن گلایه از سیاست های روس اعلام کرد که از این پس رشت را ترک و به جنگل خواهد رفت و تا پاسخ لازم به خواسته های او داده نشود مراجعت نخواهد کرد. در کنگره شرق، هیأت اعزامی جنگل موفق شد فردی به نام حیدرخان را با چند دستگاه توپ تعداد قابل ملاحظه ای اسلحه، شبانه و به صورت قاچاق روانه ی رشت کند.

بروز اختلاف شدید بین اعضای نهضت جنگل، وضع آنان را در شرایط نامساعدی قرار داد.

فاصله گرفتن اعضای اصلی آن از هم، دخالت روس ها برای ایجاد تفرقه بین آنان و ورود ارتش سرخشان به ایران باعث شد تا جمعی از اعضای حزب عدالت باکو که به تازگی وارد ایران شده بودند، شاخه ای از آن حزب را با هدف تحت فشار قرار دادن میرزا و اخراج او از رشت تشکیل دهند. این موضوع در تصمیم میرزا برای خروج از رشت و رفتن به جنگل مؤثر بود. او بازگشت خود را مشروطه به تجدید نظر اعضای حزب عدالت در افکار و عقاید خود دانست. احسان الله خان و خالو قربان تصمیم میرزا را به فال نیک گرفتند و حضور نداشتن وی را برای اجرای نقشه های خود از جمله قتل یا دستگیری او غنیمت شمردند. علی رغم ورود ارتش سرخ روسیه به سواحل ایران، انگلیسی ها هیچ عکس العملی از خود نشان ندادند و حتی تجهیزات خود را رها کردند و این سواحل را ترک نمودند. در واقع این سیاست انگلیسی ها بود تا با این حرکت به مردم و دولت ایران اعلام کنند که روس ها مردم را قتل عام خواهند کردند و سرمایه های ایران را به یغما خواهند برد. در واقع قصد داشتند بین مردم و مسئولان رعب و وحشت بیاندازند تا توجه مردم را به خودشان جلب کنند و از این راه به اهداف خودشان از جمله اجرای قرارداد 1919 برسند قرارداد 1919 قراردادی بین انگلیس و ایران بود که در صورت اجرا منافع زیادی نصیب انگلیس می شد ولی به امضای نهایی احمدشاه نرسید و منعقد نشد. دولت ایران پس از ورود ارتش سرخ روسیه به بندر انزلی به جامع ملل شکایت کرد و تقاضا کرد مجمع عمومی برای رسیدگی به ورود غیرقانونی ارتش سرخ روسیه به سواحل بندرانزلی تشکیل شود.

روس ها وقتی پیگیری جامعه ملل را متوجه شدند اعلام کردند که مایلند ارتش خودشان را از سواحل دریای خزر خارج نمایند و ایران هم شکایت خود را پس بگیرد. اعضای نهضت جنگل نیز با ورود ارتش سرخ روسیه به بندرانزلی جلساتی تشکیل دادند و تصمیم گرفتند از بین خودشان نماینده ای را برای مذاکره با فرمانده ارتش سرخ بفرستند و این نماینده خواهرزاده میرزا به نام اسماعیل جنگلی بود ولی ارتش سرخ روسیه اعلام کرد که مایل است خود میرزا را ملاقات کند به این ترتیب ملاقاتی انجام شد و میرزا از سخنان روس ها نتیجه گرفت که آن ها خواهان گسترش روابط خود با ایران و نهضت جنگل هستند. در نتیجه موافقت نامه ای بین آن ها منعقد شد و میرزا به جنگل بازگشت.

فصل پنجم: از کابینه ی قوام السلطنه تا پایان کار نهضت جنگل

روس ها طوری وانمود میکردند که با ایران خودی هستند و نباید ایران در روابط خود با روس سخت گیری کند. از سوی دیگر روس ها ایران را از نظر داشتن یک دولت مستقل به رسمیت نمی شناختند و اگر قرار بود حکومتی را تأیید کنند، به واسطه منافع خود آن ها و همراه نمودن دولت ایران با خودشان بود.

پیروزی انقلاب روسیه در مارس 1917 در حل مشکلات نهضت جنگل بی تأثیر نبود.

با این پیروزی نیروهای نظامی روس که در نواحی شمال و شمال غرب ایران حضور داشتند با کسب اطلاع از بحران های داخلی روسیه، روحیه خود را از دست دادند و فرمانده نیروهای روس در ایران تصمیم گرفت نیروهای خود را از ایران خارج نماید. بعضی از این نیروها به هنگام ترک ایران به آزار و اذیت مردم و غارت اموال و خرابی مزارع و محصولات کشاورزی می پرداختند. میرزا برای جلوگیری از این حرکت های ناشایست راه را بر آنان بست و کاری کرد تا نیروهای روس براساس ضوابط و مقررات ویژه ای از ایران خارج شوند. این اقدام میرزا باعث شد تا همه ی مردم به او به دیده احترام نگاه کنند.

خروج روس ها از نواحی شمال ایران پس از انقلاب روسیه زمینه ی مناسبی را برای انگلیسی ها به وجود آورد و همه چیز برای آن ها مهیا شد و به تعبیر خودشان تنها مانع سرراه آنان نهضت جنگل بود و چاره ای نداشتند تا به هر نحو ممکن این مانع را با خود هماهنگ کرده یا کاری کنند که این نهضت به دست خود ایرانی ها نابود شود. انگلیسی ها نماینده خودشان را برای مذاکره با میرزا اعزام کردند و آنچه که از سخنان این نماینده دستگیر میرزا شد آن بود که انگلیسی ها برای خلاصی از دست نهضت جنگل مدعی هستند که حکومت ایران را به جنگلی ها خواهند سپرد و دولت مرکزی را ساقط خواهند کرد. میرزا به وسیله انگلیسی ها پی برد. و امتیازی به آنان نداد.

فرماندهان انگلیسی در مذاکرده با میرزا بر این مسأله تأکید داشتند که قرار نیست در ایران بمانند و هدف آن ها این است که برای مدت کوتاهی از اراضی ایران به منظور مبارزه با آلمان ها و عثمان ها که دشمنان انگلیسی ها هستند استفاده خواهند کرد. میرزا کوچک خان با ملاحظه موقعیت خود و اطلاع از کمبود تجهیزات جنگی و نظامی، صلاح نهضت را در برقراری روابط دوستانه با انگلیس دانست و قراردادی بین انگلیس و میرزا بسته شد که براساس آن جواز ورود به بندرانزلی به انگلیس داده شد.

و در عوض انگلیس نهضت جنگل را به رسمیت شناخت. پس از گذشت مدت زمانی، با روی کارآمدن دولت وثوق الدوله، انگلیس سیاست خود را در مقابل نهضت جنگل تغییر داد و این کاملاً طبیعی بود. آن ها تا زمانیکه به نهضت جنگل نیاز داشتند با آن ها از راه دوستی در می آمدند ولی وقتی منافع جدید و بسیار زیادی در اثر انعقاد قرارداد 1919 در انتظارشان بود، همکاری خود را با میرزا بر هم زدند و تلاش خود را برای به زانو درآوردن میرزا صرف کردند.

آن ها مقصود خود را طی نامه ای کتبی به اطلاع میرزا رساندند و ضمن اشاره به قراردادی که با میرزا منعقد کردند و ادعای این موضوع که قرارداد به منظور حفظ و حراست از ایران و مساعدت با نیروهای جنگل منعقد شده، خواستار لغو آن شدند و دلیل آن را نیز به دروغ، نادیده گرفتن برخی از مواد این قرارداد توسط میرزا اعلام نمودند و از او خواستند تا تسلیم دولت مرکزی شود یا با تدبیری که ایران با انگلیس انجام می دهد به یکی از کشورهای خارجی برود، ولی میرزا این درخواست را نپذیرفت و مخالفت او راه برای تصمیم دولت مرکزی ایران و انگلیسی ها برای از میان برداشتن میرزا هموار کرد و جنگ بین آنان شروع شد. بلافاصله نیروهای ایران و انگلیس روانه رشت شدند و نیروهای جنگل دچار ضعف شدند و در آستانه انهدام قرار گرفتند.

چیزی بعد نیروهای جنگل با استفاده از متحدان جدید مثل روسیه خود را سروسامان دادند و دوباره به عنوان یک مشکل جدی برای انگلیس و کابینه وثوق درآمدند.

فصل ششم: پایان کار نهضت جنگل و سرنوشت میرزاکوچک خان جنگلی

 پایان کار نهضت جنگل:

از ابتدا میان میرزا و سایر مسئولان نهضت جنگل اختلاف هایی وجود داشت. این موضوع را هم دولت مرکزی و هم روس ها و انگلیس ها دریافته بودند و حمایت آن ها از بعضی یاران میرزا به همین دلیل بود. سیاست تفرقه انداز انگلیس ها در این دوره کاملاً احساس می شد چرا که این سیاست در مقایسه با سایر سیاست ها به مخارج کمتری نیاز داشت و نتیجه بهتری داشت.

اختلاف های ایجاد شده و آشفتگی نهضت، میرزا را می آزرد و تحقق اهداف انقلاب را در مقابل دیدگانش دور می ساخت. او عهد و پیمان هم رزمانش را در اوایل کار نهضت در ذهن می گذراند و به تغییر یارانش می اندیشید ولی باز امیدوار بود که بتواند مطابق قوانین نهضت که همه یارانش طبق مواد آن تعهد داده بودند، عمل کند. اعتقاد میرزا به مشورت و استفاده از نظرات دوستان، او را به تشکیل یک جلسه اضطراری تشویق کرد. سرانجام میرزا جلسه ای را تشکیل داد. خالو قربان، حیدرخان و فرد دیگری به نام سرخوش برای شرکت در این جلسه حضور یافتند. در این حال یک مرتبه ساختمان محل تشکیل جلسه زیرآتش و گلوله رفت. نیروهای میرزا آن سه نفر را تعقیب کردند.

سرخوش میان آتش سوخت، خالو قربان فرار کرد و حیدرخان به دست نیروهای میرزا دستگیر شد.

این حوادث رضاخان را در خاتمه دادن به کار نهضت مصمم ساخت و با پشتیبانی روس ها راه گیلان را در پیش گرفت. میرزا پس از اطلاع از تصمیم رضاخان و مرور وضعیت نهضت جنگل، نمایندگانی را برای مذاکره با قوام السلطنه نخست وزیر که برادر وثوق الدوله بود، به تهران اعزام کرد که نتیجه ای نداشت. انگیزه جدی رضاخان برای نابودی میرزاکوچک خان خطر بزرگی برای نهضت بود و میرزا نمی توانست بدون در نظر گرفتن امکانات، نیروها و منطقه گیلان تصمیم عجولانه ای بگیرد. تا اینکه اعلامیه ی دیگری از سوی رضاخان صادر شد و تا حدودی تکلیف میرزا را روشن کرد. وی در این اعلامیه اظهار داشت. در صورتیکه قوای جنگل دست از شورش بردارند با آرامش به زندگی خود در کنار خانواده ادامه می دهند و در غیر این صورت روی خوش از زندگی نمی بینند.

میرزا تصمیم گرفت تا با رضاخان ملاقات کند و نمایندگانی را برای فراهم نمودن زمینه ملاقات به سوی رضاخان فرستاد. پس از ارسال چند نامه توسط نمایندگان بین میرزا و رضاخان، تصمیم گرفته شد تا جلسه ای در رشت تشکیل شود و پیشنهاد شد که این جلسه در صومعه سرا تشکیل شود.

درست زمانیکه نمایندگان میرزا و رضاخان برای تعیین محل جلسه در صومعه سرا مذاکره می کردند شخصی به نام میرزا نعمت الله الیانی(داماد معین الرعایا) نیروهای رضاخان را در ماسوله به گلوله بست. این موضوع رضاخان را به شدت عصبانی کرد. واقعه ماسوله میرزا را بر آن داشت تا برای جلوگیری از غافلگیری نیروهای خود توصیه های لازم را در غالب نامه هایی بین نیروهای خود توزیع کند. به طور اتفاقی یکی از این نامه ها به دست رضاخان افتاد. رضاخان که از واقعه سوله به اندازه کافی خشمگین بود با خواندن این نامه میرزا را به حیله گری و پیمان شکنی متهم کرد و به وی هشدار داد که اگر خودش را تسلیم نکند با وی به جنگ خواهد پرداخت. حمله رضاخان جدی بود و میرزا چاره ای جز آن ندید که برای مقاومت بیشتر و تلفات کمتر، نیروهای خود را به دسته های کوچک تقسیم کند.

آخرین دیدار میرزاکوچک خان جنگلی با همسرش:

 در این زمان میرزا ضمن تشریح وضعیت انقلاب و جنگل از جمله کبود امکانات، مشکلات، وضع نیروها، پیمان شکنی بعضی از یاران و ترسیم آینده و سایر نگرانی ها از همسرش خواست تا با طلاق گرفتن ترتیبی بدهد که بعداز مرگش با مشکلات کمتری مواجه شود ولی همرش پاسخ خود را به شرح زیر اعلام می کند: من این پیشنهاد را نمی پذیرم زیرا مایل نیستم به پیمان شکنی و بی وفایی متهم شوم. قبول این تکلیف در حقیقت به معنای تن دادن به سرزنش های مردم است. من اگر این پیشنهاد را بپذیرم، مردم به من چه خواهند گفت؟ آیا نمی گویند هنگام خوشی شریک زندگی همسرش بود و در موقع مصیبت ناسازگار شده است. من هنوز تو را روی پله های شهرت و افتخار می بینیم و از آن چه پیش خواهد آمد راضی خواهم بود زیرا به خدا توکل دارم. تو اگر زنده بمانی خدای بزرگ را سپاسگزارم و اگر کشته شوی که طلاق خدایی خود به خود جاری شده است. با این حال من حاضر به ازدواج با مرد دیگری نیستم. این را گفت و شروع به گریه کردن کرد. میرزا از این حالت همرش تحت تأثیر قرار گرفت و او را ستود و گفت: چون دزد نبودم از مال دنیا چیزی ندارم تنها دارایی من یک ساعت است که هدیه است. آن را به تو می بخشم تا هر وقت که زنگش به صدا درآمد به یاد خاطرات گذشته مان بیفتی و همسر دل شکسته و حسرت بر دلت را به یادآوری. این را گفت و با چشمانی اشک آلود از همسرش خداحافظی کرد.

میرزا کوچک خان در سال های آخر عمر ازدواج کرد و بچه ای نیز نداشت.

شهادت میرزا کوچک خان جنگلی:

میرزا با نزدیک چهارصد نفر از نیروهای خود آواره جنگل شد. رضاخان برای دستگیری میرزا کوچک خان جایزه تعیین نمود و اعلام کرد: در صورتیکه کسی وی را زنده دستگیر کند ده هزار تومان و در صورت تحویل جنازه پنج هزار تومان جایزه خواهد گرفت. سربازان رضاخان، قدم به قدم در جست وجوی میرزا تلاش می کردند و یک بار هم موفق به کشف محل زندگی میرزا شدند ولی با هوشیاری یکی از یاران میرزا او موفق به فرار شد و در قسمت های دیگر جنگل مخفی شد. رضاخان برنامه های خود را بر ضد میرزا طوری تنظیم کرد که همه ی مخالفان برای نابودی او به طور هماهنگ بسیج شدند و میرزا را از سه طرف مورد تهاجم قرار دادند:

1-    از سوی هواپیماهای انگلیس که با بمباران بسیاری از یاران میرزا را به شهادت رساندند.

2-    از سوی ارتش سرخ دو هزار نفری روسیه که نیروهای جنگل را دچار تفرقه کردند.

3-    از سوی نیروهای دولتی به فرماندهی شخص رضاخان که مأمور قطع نهایی ریشه نهضت جنگل بود. سرد بودن مناطق جنگل، تمام شدن آذوقه، تنهایی و ضعف قوای جسمانی میرزا سبب شد تا وی در منطقه ای بین طالش و خلخال گرفتار برف و کولاک شود. پس از خیانت معین الرعایا و لودادن جای میرزا و نزدیک شدن نیروهای رضاخان به محل اختفای میرزا نیروهای رضاخان سر میرزا را از بدن جدا و خالو قربان آن را برای دریافت هدیه به تهران برد و به لقب سالار مظفر مفتخر گردید. بدین ترتیب سردار جنگل در 11 آذر 1300 در سن چهل و یک سالگی به شهادت رسید.سر میرزا ابتدا در قبرستان حسن آباد تهران دفن شد. و بدن او هم در خلخال به امانت سپرده شد. بالاخره یکی از دوستان میرزا به نام شیخ احمد سیگاری سر را از تهران و بدن را از خلخال آورد و در قسمت شرقی بقعه سلیمان داراب رشت دفن نمود. نقشه های رضاخان با راهنمایی روس ها اجرا شد او با خاتمه دادن به زندگی میرزا، علاوه بر تثبیت موقعیت خود، با روس ها نیز وارد مذاکره شد و کوشید تا انگیزه آنان را برای خروج ارتش سرخ روسیه از ایران و مقابله با انگیسی ها فعال نماید.

 

نهضت جنگل و تاریخ‌نگاری غرض‌آلود

 

نهضت جنگل و تاریخ‌نگاری غرض‌آلود

راسخون

نويسنده :مرحوم استاد علی دوانی

چکیده:

از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوه‌ها و پایان غم‌انگیز آن سخن بسیار گفته‌اند. لیكن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف كرده‌اند. از جمله احمد كسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» می‌نویسد: «جنگلی‌ها مردان كوته‌بین و ساده‌ای بیش نبود‌ه‌اند و راه روشنی برای خود نمی‌دانسته‌اند و لذا كارشان نابسامان در آمده است.» سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلی‌ها را متوجه كردم كه در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل كوچك‌تر و بی‌اهمیت‌ترند». سرپرستی سایكس در كتاب «تاریخ ایران» می‌نویسد:‌«حكومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای كبیر نبود، احتمال می‌رفت سلطنت را منقرض كنند».

پس از انقلاب مشروطیت ایران، بزرگ‌ترین جنبشی كه در مملكت پدید آمد، قیام میرزا كوچك و انقلاب جنگل بود كه بر ضد نابسامانی‌های موجود و برای نجات كشور از نفوذ بیگانگان صورت گرفت و به ویژه از نظر مركزیت آن در جنگل، تا آن زمان، با آن وسعت و ابعاد در هیچ حا یدنیا سابقه نداشت و این موضوعی است كه هنوز هم نظیر پیدا نكرده و آنچه هم كه تاكنون پیرامون آن نوشته‌اند برای شناخت این انقلاب ملی بی‌نظیر ، كافی نیست.

چیزی كه در این نهضت ملی جلب توجه می‌كند این است كه رهبری انقلاب را یك روحانی جوان، آن هم در این نقطه دنیا كه از همه جا بی‌خبر بود و قید و بندهای فراوانی به دست و پا داشت، عهده‌دار بود. ابتكار این عمل توسط میرزا كوچك در آن عصر وزمان، جالب‌ترین حادثه قیام ملی و عمل پارتیزانی به شمار می‌رفت.

دسته‌های پارتیزانی جنگل متشكل از دهقانان، خرده بورژوازی شهری و روستایی و كارگران و مزدبگیران بود تحت رهبری كمیته اتحاد اسلام به زعامت میرزا كوچك خان كه از اهالی رشت و یك روحانی روشنفكر و آرمانگرا و با شرف و منصفی بود، فعالیت می‌كردند.

او در اوضاع آشفته سیاسی ایران و به هنگام بمباران مجلس در قفقاز بود و در تفلیس و باكو تا حدی با اوضاع جهان آشنا شد. مقارن تحصن علما در سفارت عثمانی، او نیز به شهر بندری رشت پناهنده شد و پس از قتل آقا بالاخان سردار افخم، به مجاهدین پیوست. در سال 1327 ه.ق و فتح قزوین و تهران با آزادیخواهان همكاری داشت و همراه با مجاهدین گیلانی ‌وارد پایتخت شد. هنگامی كه ناصرالملك به عنوان تجدید انتخابات مجلس را بست. همراه با سردار محیی و ناصرالاسلام به یزد تبعید شد، اما آنها را در قم نگاه داشتند و بعد به تهران آوردند و چندی در باغشاه تحت نظر بودند تا آزاد شدند.

در سال 1329 ه.ق كه روس‌ها، محمد علیشاه را به ایران آوردند و تركمن‌ها به تحریك او طغیان كردند،‌داوطلبانه به گرگان رفت و در آنجا تیر خورد و او را برای معالجه به باكو بردند. مقارن ختم غائله محمدعلی میرزا به گیلان بازگشت و چندی نگذشت كه با تنی چند از آزادیخواهان رشت و انزلی، به دستور سركنسول روس به پنج سال تبعید محكوم شد و به ناچار چندی در تهران سكونت كرد. او در دوران اقامت در تهران، از كارهای ناهنجار بعضی از مجاهدین مشروطه افسرده شد و حتی با عبدالحسین خان معزالسلطان كه بعد از فتح تهران لقب سردار محیی گرفت و نمی‌خواست و یا نمی‌توانست از اعمال مجاهدین جلوگیری كند. قطع رابطه كرد و با آن كه در نهایت عسرت می‌زیست، از پذیرفتن كمك‌های مادی سردار امتناع ورزید.

میرزا علت عقب‌افتادگی ایرانیان را بی‌فرهنگی می‌دانست و از همین رو تصمیم داشت تا حد امكان به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعلیمات و معرفت عمومی را ارتقا دهد و اعتقاد داشت كه تعلیمات مدارس باید اجباری و مجانی باشند تا همه فرزندان كشور بتوانند از مزایای علمی یكسان برخوردار شوند و استعدادها پرورش یابند، اما متأسفانه به دلیل گرفتاری‌های همیشگی سران نهضت در جنگ با دشمنان و خنثی كردن عملیات منافقین ، این توفیق جز در سه سال آخر عمر نهضت جنگل دست نداد.

میرزا مردی خوش بنیه، ورزیده ، خوش سیما ، مؤدب ،‌ متواضع ، معتقد به فرایض دینی و پایبند به اصول اخلاقی، صریح‌اللهجه و طرفدار عدل و دفاع از مظلوم بود. ورزش را دوست داشت و هر روز تمرین می‌كرد. دخانیات مصرف نمی‌كرد و به تریاك و مشتقاتش كه در آن عهد ،‌عشاق فراوان داشت، لب نمی‌زد. به غایت محجوب بود و ساكت و متفكر و آرام. خوب صحبت می‌كرد، آهسته و سنجیده سخن می‌گفت، سخنانش اغلب با لطیفه و مزاح توأم بودند و خود نیز از مطابیات دیگران لذت می‌برد.

در قیافه‌اش جاذبه‌ای بود كه با هر كس روبرو می‌شد، به ندرت اتفاق می‌افتاد كه مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نشود. در جریان جنگ، هنگامی كه قزاقان ایرانی به اسارت نیروهای او در می‌آمدند، با سخنان گرم و دلنشین با آنها صحبت و به حقایق امور آشنایشان می‌كرد و آنها چنان مفتون اخلاق و حركاتش می‌شدند كه با چشم‌های اشكبار و دل‌های آكنده به مهر و محبت، او را وداع می‌كردند و به موطن خود باز می‌گشتند.

میرزا هر وقت از واقعه ناگواری دلتنگ می‌شد، سواره به گردش می‌رفت یا با آهنگ «هدی» یا «رهاب» اشعار سوزناكی می‌خواند. همیشه با خود قرآن داشت كه آن را به بازویش بسته بود.

میرزا هنگامی كه دریافت مشروطه تعطیل شده و لازم است آن را اعاده و دست استبداد را قطع كنند، پس از مذاكراتی كه در تهران با رجال دین و سیاست انجام داد. نجات كشور را از ورطه هولناكی كه بدان گرفتار شده بود، در قیام مسلحانه دانست، به همین منظور همراهی میرزا علی خان دیوسالار كه از مجاهدین دوره مشروطه بود، از تهران راهی مازندران شد تا در جنگل‌های مازندران و دور از چشم دشمن، مقدمات كار را فراهم سازد و افراد لازم را برای قیام مسلحانه و اخذ نتیجه نهایی دعوت كند . لیكن جنگل‌های موطن خود، گیلان را برای تأمین این منظور، مناسب‌تر دید و ستاد كار خود را در جنگل «خراط محله» تولم قرار داد تا دوستانی چون دكتر حشمت كه در لاهیجان طبابت می‌كرد، برای تهیه اسلحه و بسیج نیروی انسانی به یاریش بشتابند.

طبقات فهمیده و روشنفكر از این كه در محیط آشفته‌ای به سر می‌بردند و در نهایت ناراحتی، متحمل انواع تعدی و بی‌اعتدالی بودند، به ستوه آمده و همچون دوران مشروطه منتظر فرصت و موقع مناسب بودند تا با اقدامات دسته جمعی خود به این اوضاع ناگوار پایان بخشند. تنها یك نیشتر كافی بود تا این عقده درونی سر باز كند و از نارضایتی عمومی و خشم روز افزون مردم به شكل یك نیروی جمع شده ملی استفاده شود. میرزا در محیط مساعد گیلان كه مردمی پیشرو و آماده مبارزه داشت به تشكیل كانون مقاومت پرداخت و به افشاندن بذر انقلاب دست زد و در مدت كوتاهی توفیق یافت، ولی متأسفانه به خاطر اشتباهات و ناپختگی‌هایی ، پس از هفت سال، قیام جنگل با شهادت میرزا از هم پاشید.

از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوه‌ها و پایان غم‌انگیز آن سخن بسیار گفته‌اند. لیكن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف كرده‌اند. از جمله احمد كسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» می‌نویسد: «جنگلی‌ها مردان كوته‌بین و ساده‌ای بیش نبود‌ه‌اند و راه روشنی برای خود نمی‌دانسته‌اند و لذا كارشان نابسامان در آمده است.» سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلی‌ها را متوجه كردم كه در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل كوچك‌تر و بی‌اهمیت‌ترند».

سرپرستی سایكس در كتاب «تاریخ ایران» می‌نویسد:‌«حكومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای كبیر نبود، احتمال می‌رفت سلطنت را منقرض كنند».

در دیوان عارف قزوینی ، گردآورده «سیف آزاد» آمده است: «یكی از تشكیلات به جا و به موقع كه خدمات بسیار گرانبهایی به آزادی و استقلال ایران كرد، همانا تشكیلات مقدس و سودمند و میهن پرستانه فداییان جنگل تحت سرپرستی میهن‌دوست نامیف شادروان میرزا كوچك خان جنگلی است».

در كادر رهبری جنگل، افراد سیاستمدار و وارد به سیاست جهان، كمتر دیده می‌شد. حتی خود میرزا هم مرد دین بود و همه مظاهر انقلاب را از دریچه دیانت می‌دید. مهم‌ترین صفت جنگلی‌ها همت، شجاعت و جانبازی آنان بود. آنها در سال‌های اول قیام، با چوب و چماق و داس و تبر و اسلحه‌های كهنه به جنگ دشمن می‌رفتند و ایمان داشتند كه با عشق و ایمان به وطن و معتقدات مذهبی، با همین وسایل ناچیز هم می‌شود جنگید. مجاهدین اولیه جنگل به هیچ وجه به نیازمندی‌های شخصی و زندگی توجهی نمی‌كردند و فكری جز تهیه اسلحه نداشتند.

جنگلی‌ها تصمیم گرفته بودند تا وقتی به هدف نرسیده و موفق به اخراج نیروهای بیگانه نشده‌اند. به آرایش سر و صورت خود نپردازند. بنابراین در طول مدت اقامت در جنگل، كم كم به صورت مخلوقات ماقبل تاریخ با هیكل‌های رعب‌آور در آمده بودند. آنها با كلاه‌های نمدی و چوخا و كفش چرم گاومیش (چموش) و كوله‌باری سنگین و چماقی از چوب ازگیل و تفنگ و رندل یا حسن موسی به دوش و داس به كمر و چند قطار فشنگ ، مثل پهلوانان افسانه‌ای و اساطیر بودند. این وضع تا زمانی كه هنوز مسئله تشكیلات نظامی مطرح نشد و جنگلی‌ها در دایره محدودی از قدرت می‌زیستند، ادامه داشت. از این پس كه كار نهضت ، بالا گرفت و افسران تعلیم یافته و آشنا به فنون نظام به خدمت جنگل در آمدند ، وضعیت فرق كرد و جز عده‌ای كه به همان سر و شكل سابق باقی ماندند بقیه لباس سربازی پوشیدند. از جمله كسانی كه هیأت سابق را برای خود حفظ كرد، شخص میرزا بود.

مركز ثقل و مغز متفكر جنگل را «هیأت اتحاد اسلام» تشكیل می‌داد كه افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما بودند. از جمله اعضای برجسته این هیأت: شیخ‌ بهاءالدین املشی، شیخ عبدالسلام ، حاجی شیخ علی حلقه سری علم‌الهدی، سید عبدالوهاب صالح ، حاج سید محمود روحانی داماد ملا محمد خمامی روحانی مشهور گیلان و شیخ محمود كسمایی و خود میرزا همگی روحانی بودند. دكتر حشمت، خالو قربان هرسینی، شیخ علی شیشه‌بر، عزت‌الله خان، رحمان‌الله خان ، حاجی محمد كنگاوری و میرزا اسماعیل جنگلی (خواهرزاده میرزا) از افراد مشهور نهضت و دكتر علی خان شفا، دكتر سید عبدالكریم كاشی، دكتر آقا خان (طوب) و دكتر حشمت هم هیأت پزشكی جنگل را تشكیل می‌دادند. به تدریج كسانی كه به نهضت پیوستند به هزار تن رسیدند و نهضت ،‌كار خود را كه مبارزه علیه نفوذ دولت‌های خارجی و برانداختن نظام فاسد داخلی و دست نشاندگان اجانب بود، رسما آغاز كرد. شهر لاهیجان هم كه تا این زمان، ساكت و آرام بود به هیجان آمد و به تأسیس نظام ملی پرداخت و شورایی به نام «كمیسیون جنگ» در كسما به امور جنگلی رسیدگی می‌کرد كه ریاستش با مشدی علیشاه چومثقالی (هوشنگی) بود. رقت و فتق امور مالی جنگل را محمد اسماعیل كسمایی و سالار ناصر خلج (فاطمی) و آقخان كیائی ( گرگین) به عهده داشتند و از محل وصول عشریه و عوارض خروج كالا به خارج گیلان ، هزینه‌های جاری را تأمین می‌كردند. رسیدگی به امور داخلی با میر شمس‌الدین وقاری «وقارالسلطنه» بود. چرخ تشكیلات قضایی را شیخ بهاءالدین املشی (میزان) می‌گردانید و ریاست تحقیقات با میرزا شكرالله خان تنكابنی (كیهان) بود.

جنگلی‌ها دستگاه‌های ریسندگی و بافندگی تهیه كرده بودند و پارچه نفرات را تهیه می‌كرد. كفش و كلاه و سایر نیاز‌های مجاهدین به وسیله خود آنها فراهم می‌شد. برای سرعت بخشیدن به تحرك واحدها و اعزامشان به نقاط دور دست، در مقام احداث طرق و شوارع و مرمت راه‌های موجد بر‌آمدند. نمایندگانی را برای تبلیغ مردم و جمع‌آوری اعانه به اطراف فرستادند و این فعالیت‌ها مقارن شدند با سقوط حكومت تزاری در روسیه و آغاز انقلاب سوسیالیستی.

جنگلی‌ها روزنامه‌ای داشتند به نام جنگل كه در سر لوحه آن نوشته شده بود، «نگهبان حقوق ایرانیان و منور افكار اسلامیان» ،‌ در این روزنامه گاهی هم اشعاری به زبان گیلكی چاپ می‌شدند. اشعار زیر بخشی از قصیده فردی به نام محب‌الاسلام دانش است كه در یكی از شماره‌های روزنامه جنگل چاپ شده و خود نشانه وضع روحی و طرز فكر و محیط فعالیت جنگلی‌هاست:

ای خسته ظلم و جور برخیز

عدل است همه بنای جنگل

جز لفظ نبود آنچه گفتند

معنی لب از صدای جنگل

خوش‌تر ز نوای بربط و ساز

آواز فشنگ‌های جنگل

جنگل چو جمله فخر بخشد

فرض است مرا ثنای جنگل

در شماره 13 این نشریه آمده است:

«قیام جنگلی‌ها برای تقویت دولت و حفظ مملكت است. جنگلی وقتی اسلحه خود را دور می‌كند كه مطمئن شود افراد ایرانی از تهاجم متعدیان خارجی و همكاران داخلی آنها رها و واجد رفاهیت گردیده است. آمال قلبی جنگلی‌ها و مرام واقعی آنها، افتتاح مجلس شورای ملی، استحكام مبانی مشروطیت، راحتی ملت و محو ظلم و استبداد قطع ریشه‌های جنایت و مصونیت وطن از تعرض دشمنان است».

قوای روس بعد از جنگ جهانی اول می‌خواستند به روسیه برگردند و برای عبور از مرز ، از میرزا تضمین می‌خواستند ، میرزا عبور آنها را تضمین كرد تا زودتر به وطن خود برگردند و ایرانیان بیش از این از حضور آنها متضرر نشوند. انگلیسی‌ها می‌خواستند به دنبال آنها به روسیه بروند و به روس‌ها بر ضد عثمانی‌ها كمك و نیز از پیدایش بلشویسم اطلاع حاصل كنند . میرزا به آنها اجازه عبور نداد و زد و خورد سختی بین آنها در گرفت و عده‌ای از سران انگلیس به اسارت جنگلی‌ها در آمدند. انگلیسی‌ها عجله داشتند قبل از هجوم عثمانی‌ها به قفقاز، آنجا را متصرف و مانع از سرازیر شدن آلمان‌ها به مركز آسیا شوند، به همین دلیل ابتدا روس‌ها و سپس انگلیسی‌ها رو به رشت نهادند و قوای جنگلی در كنار پل منجیل راه را بر آنها گرفت، اما دو هواپیمای انگلیسی كه از قزوین برخاسته بودند و نیز توپخانه سنگین و دور زن روس‌ها، شكست سختی را بر جنگلی‌ها تحمیل كرد و لذا روس‌ها و به دنبال آنها انگلیسی‌ها وارد رشت و بندر انزلی شدند. جنگلی‌ها جز تفنگ و دو مسلسل سنگین، اسحله‌ای نداشتند. با وجود این تا مدت‌ها با روس‌ها و انگلیسی‌ها جنگیدند و گاهی هم پیروز می‌شدند.

از تهدید‌های انگلستان به میرزا، قول‌هایی كه دولت بلشویك به میرزا داد و به هیچ یك وفا نكرد و نیز توافق روسیه و انگلستان با یكدیگر از یك سو و دولت وقت ایران از سوی دیگر برای قلع و قمع جنگلی‌ها، سخن بسیار رفته است و من ترجیح می‌دهم در این فرصت به نكاتی اشاره كنم كه شاید دیگران نگفته باشند، لذا از سیر تاریخی نهضت جنگل به اجمال می‌گذرم و بیشتر به تحلیل‌ها و تفاسیر عجیب و غریب كسانی كه هرگز ملت مسلمان ایران را نشناختند، می‌پردازم.

استدلال كلانتراف، آتاشه نظامی شوروی در ایران، در خیانت به انقلاب جنگل، شنیدنی است. پس از كودتای رضا خان و انتصاب از سوی اربابش، انگلیس و توافق با روس‌ها برای از بین بردن جنگلی‌ها، كلانتراف چنین می‌نویسد: «میرپنج رضا خان با ستوان اعزامیش، روز 13 صفر (3 آبان 1299) وراد شرشت شده، در حالی كه «كلانتراف» وابسته نظامی شوروی ، معظم له را همراهی می‌كرد! قبلا جناج میانه روی شورای انقلاب به فرماندهی «خالو قربان» به استقبال رفته و خود را در اختیار نیروی دولتی گذاشته بود!» كلانتراف به احسان‌الله خان و یارانش گفت، «خواسته‌های شما با آمدن میرپنج رضا خان به گیلان تأمین شده، چنانچه نمی‌خواهید با او همكاری كنید، می‌توانید به روسیه بروید». حضور آتاشه شوروی در بین قزاقان ارتشی و همكاری‌های صمیمانه‌اش با قوای دولتی، هیچ شبهه‌ای را باقی نگذاشت و سیاست جدید شوروی را از روی ژستی كه در خاموش ساختن انقلاب جنگل گرفته بود، نشان داد».

از نكات مهمی كه اشارت بدان را لازم می‌دانم، رابطه میرزا با شهید مدرس و شیخ محمد خیابانی است.در مدت قیام جنگل، مرحوم سید حسن مدرس، بارها میرزا را تشویق می‌كرد كه با قوای خود عازم فتح تهران شود، «به این اندیشه كه با قبضه شدن مركز كشور ، اوضاع به كام آزادیخواهان تحول خواهد یافت».

همچنین همزمان با واقعه «ملاسرا» حاجی آخوند ، نماینده مخصوص شیخ محمد خیابانی به جنگل رسید و پیام آن روحانی انقلابی را به میرزا ابلاغ كرد. محتوای پیام روحانی روشنفكر، برقراری ارتباط بین قیام آذربایجان و گیلان و پیشروی به سوی هدف مشترك بود و به علت گرفتاری جنگلی‌ها پس از واقعه ملاسرا ، امكان برقراری ارتباط مقدور نشد.

و به این ترتیب مشاهده می‌كنیم كه پرچمدار مبارزه با دشمنان خارجی و قدرت‌های مخرب شمال و جنوب و تلاشگران نجات مملكت از وضعیت ناهنجاری كه داشت، شش روحانی مجاهد و مبارز و انقلابی یعنی شیخ محمد حسین برازجانی ، شیخ جعفر محلاتی ، سید عبدالحسین لاری، سید حسن مدرس، شیخ محمد خیابانی و میرزا كوچك خان جنگلی بودند كه روان همگیشان شاد باد!

منبع:ماهنامه شاهد یاران

 

نهضت جنگل و كودتاي 1299

 

 

نهضت جنگل و كودتاي 1299

راسخون

نويسنده:سيد مصطفي تقوي

در مسير پر پيچ و خم تحولات ايران از نهضت مشروطيت تا کودتاي 1299، نهضت جنگل از جمله پديده‌هايي است که نمي‌توان آن را ناديده گرفت. انگيزه‌ها و اهداف نهضت، ترکيب رهبران نهضت و رفتارشناسي آنان، فرايند تحولات نهضت، سرنوشت و سرانجام آن، هر کدام مسائل مهمي هستند که مطالعه و آسيب‌شناسي آنها مي‌تواند تجربه‌هاي ارزشمندي را در اختيار خواننده قرار دهد. پرداختن به اين مقوله‌ها بيرون از هدف اين نوشته است. در اين مقال تنها به تأثير يا عدم تأثير نهضت جنگل در وقوع کودتاي 1299 اشاره کوتاهي مي‌شود.

در جنگ رواني که انگليسيها به منظور بسترسازي براي وقوع کودتا در ايران به راه انداخته بودند، بزرگنمايي خطر بلشويسم و به تبع آن خطر نهضت جنگل، نقش مهمي داشت. انگليسيها به خوبي مي‌دانستند و اذعان داشتند که « خلق و خوي ايراني مستعد ويروس بلشويسم نيست»، اما آنچنان بر خطر بلشويسم تأکيد مي‌کردند که بسياري از ايرانيان باورشان شده بود. گفته مي‌شود هنگامي که نيروهاي قزاق به رهبري رضاخان و سيد ضياءالدين طباطبايي، سحرگاه سوم اسفند 1299 وارد تهران شدند، در جريان بگير و ببندهاي آنها، برخي از بازداشت‌شدگان قبل از کودتا که در زندان به سر مي‌بردند، هنگامي که توانستند از زندان فرار کرده و به خيابان بيايند، چنين پنداشتند که اشغال‌کنندگان تهران، حتماً همان بلشويکهايي هستند که مدتها خبر ورود قريب‌الوقوع آنها به تهران بر سر زبانها افتاده بود! از اين رو، براي اينکه از شرّ اشغالگران رها شوند، براي خوشايند آنها فرياد « زنده باد بلشويسم» سر مي‌دادند!

به هر حال کودتاي 1299 به وقوع پيوست، اما اين پرسش مهم باقي مي‌ماند که آيا واقعاً نهضت جنگل و به ويژه شاخه بلشويکي آن مي‌توانست تهران را تصرف کند؟ براي پاسخ به اين پرسش دو نکته را بايد مورد توجه قرار داد. يکي سياست روسيه شوروي در قبال ايران، و ديگري، ميزان توانايي و امکانات نهضت جنگل. درباره سياست روسيه شوروي نبايد از ديده به دور داشت که اگرچه در ميان برخي از سياستمداران و نظاميان آن دولت، تمايل به سلطه بر ايران و ايجاد يک دولت دست‌نشانده در ايران وجود داشت، اما اسناد و منابع تاريخي موجود روشن مي‌سازند که در آن برهه، ديدگاه رسمي و رويکرد مسلط در سياستگزاريهاي شوروي بر عدم مداخله در امور ايران استوار بود. حضور نيروهاي شوروي در نواحي شمالي ايران نيز معلول ترس آنها از دسيسه‌هاي انگليسيها بوده و بيشتر جنبه دفاعي داشت. اما درباره ميزان توانايي نهضت جنگل بايد به سير تحولات آن توجه داشت. به نظر مي‌رسد آن نهضت سه مرحله مهم را پشت سر گذاشت. مرحله اول از آغاز نهضت در هنگامه جنگ جهاني اول تا تأسيس جمهوري، مرحله دوم دوره جمهوري، مرحله سوم دوره پس از شکست جمهوري.

در هر کدام از مراحل سه گانه يادشده، نهضت موقعيت ويژه‌اي داشت. در مرحله اول، قدرت نهضت در استانهاي گيلان و مازندران به گونه‌اي بود که دانسترويل، فرمانده نظاميان انگليس، در زمستان 1296ش براي عبور نيروهاي خود از قزوين به شمال کشور، ناگزير بود که با ميرزا کوچک خان قرارداد منعقد کرده و امتيازاتي به او بدهد. مرحله دوم نهضت با تأسيس حکومت جمهوري با شرکت بلشويکها در خرداد 1299 آغاز مي‌شود و در اوايل مرداد همان سال با کودتاي بلشويکها بر ضد ميرزا کوچک خان عملاً اين مرحله به پايان مي‌رسد. تأسيس حکومت جمهوري اگرچه به ظاهر اوج اقتدار نهضت را نشان مي‌داد، اما به واقع، آغاز مرگ نهضت نيز بود، زيرا با حذف ميرزا کوچک خان از نهضت و سلطه انحصاري بلشويکها بر آن، نهضت پايگاه مردمي و مشروعيت خود را که پيش از اين نيز به علت عملکردهاي هنجارشکنانه برخي از رهبران نهضت آسيب ديده بود، به تمام از دست داد. بدين ترتيب، مرحله سوم نهضت از مرداد ماه 1299 در چنين فضايي شروع شد. زمام امور به دست افرادي همچون احسان‌الله خان و خالو قربان افتاد و آنها در اطلاعيه‌اي برنامه خود را چنين اعلام کردند: 1. تشکيلات ارتش سرخ ايران مطابق ارتش روسيه و حمله به تهران 2. لغو اختيارات مالکين و امحاي اصول ملوک‌الطوايفي 3. رفع احتياجات اصلي کارگران شهر و دهات. در چنين شرايطي که ميرزا کوچک ناگزير رشت را ترک کرده و به جنگل پناه برده بود، بلشويکها يکه تاز ميدان شده بودند. رفتار آنان با مردم به اندازه‌اي نامناسب بود که توده‌هاي مردم هر لحظه آرزو مي‌کردند که قواي دولت مرکزي به ياري آنان بشتابند و در اين راه حاضر به هرگونه کمک و همکاري با قواي قزاق بودند. در چنين شرايطي نيروهاي دولت مرکزي که تا چندي پيش از اين از پيشرفت در مازندران و گيلان نااميد شده بودند، حمله به بلشويکها را آغاز کردند و مردم نيز به آنان کمک مي‌کردند. بلشويکها فرار را بر قرار ترجيح دادند. مسيو يقيکيان در روزنامه ايران کنوني در اين باره نوشت: « صبح زود من از منزل بيرون آمدم اولين اشخاصي را که ديدم بلومکين و دکتر بلينکي بودند که اتومبيل خود را پر از کالا و اجناس کرده و از رشت به طرف انزلي پيش مي‌رفتند و طوري عجله داشتند که حتي جواب سلام مرا هم ندادند».

همين وضعيت تا پايان سال 1299 و پس از آن نيز تا پايان رسمي عمر نهضت يعني نيمه دوم سال 1300 ادامه داشت. حال با وجود چنين وضعيتي آيا مي‌توان گفت که نهضت جنگل در نيمه دوم سال 1299 قادر به تهديد تهران بوده است؟

--------------------------------------------------------------------------------

 

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله

 

 

 

نگاهي به روند شکل گيري نهضت جنگل ()

 

نگاهي به روند شکل گيري نهضت جنگل ()

 نويسنده:**کيوان لؤلؤيي

چکيده:

 نهضت جنگل در گيلان به رهبري ميرزا کوچک خان يکي از نخستين و مهمترين جنبش هاي پارتيزاني در تاريخ معاصر ايران است. اين نهضت که هم زمان با شعله ور شدن آتش جنگ جهاني اول آغاز شد پس از هفت سال مبارزه در سال 1300 هـ ش سرکوب شد. رقابت کشورهاي روس و انگليس و تاثير آن بر اوضاع ايران، وضع تازه اي به وجود آورد و زمينه را براي يک نهضت فراگير و مردمي مهيا نمود.

ميرزا که قبلاً هم در نهضت مشروطيت و هم در جنگ گمش تپه با طرفداران محمد علي شاه تجربه خوبي به دست آورده بود اينک با شروع جنگ جهاني اول و اشغال ايران و از همه مهمتر ديدن فقر و فلاکتي که بر سر تا سر ايران حکمفرما بود احساس مسئوليت و وظيفه کرد و تفکر جنبش در ذهن وي ريشه گرفت.

ميرزا از همان ماههاي نخستين جنگ جهاني اول درصدد عملي کردن افکار خود برآمد و به هر صورت پس از مذاکرات مفصلي که با ياران خود در تهران انجام داد قيام را در شمال آغاز کرد. اما جنبش جنگل که بر پايه احساسات آزاديخواهي و اسلام خواهي پي ريزي شده بود به علت ضعف سياسي و تکنيکي با همه درخشش اوليه به شکست انجاميد.

واژه هاي کليدي: ميراز کوچک خان، نهضت جنگل، قيامهاي مردمي، انگليس و ايران، روسيه و ايران

 

مقدمه:

 

 ملت ايران که پس از استقرار مشروطيت انتظار رفاه، آزادي و استقلال را داشت با مصائب و مشکلات زيادي مواجه گرديد که ناشي از حوادث و جريانات داخلي و خارجي بود. در سال هاي پاياني قرن نوزدهم ميلادي رقابت ميان قدرت هاي بزرگ که از اوايل اين قرن آغاز شده بود به اوج خود رسيد و مداخلات آنان در کشورهاي مستعمره و تحت سلطه افزايش يافت. پس از آغاز دوره صلح مسلح (1914 ـ 1870 م / 1293 ـ 1249 هـ ش / 1333 ـ 1287 هـ ق) ورود به دسته بندي هاي بين المللي و تقويت نيروي نظامي در راس برنامه هاي قدرت هاي بزرگ قرار گرفت در اوايل قرن بيستم ميلادي قرارداد 1907 م (1286 هـ ش / 1325 هـ ق) ميان روسيه و انگلستان به منظور حل اختلافات دو کشور در برخي از مناطق جهان به امضا رسيد که در مورد ايران نتيجه اين قرارداد چيزي جز تقسيم ايران نبود. مدت زمان کوتاهي بعد با بالا گرفتن اختلافات و مناقشات بين المللي و به دنبال بروز بحران هايي چند جنگ جهاني اول در سال 1914 م (1293 هـ ش / 1333 هـ ق) آغاز شد.

در اوايل جنگ، در حالي که ايران بي طرفي خود را اعلام کرده بود بخش هايي از خاک اين سرزمين اشغال و عملاً صحنه کشاکش هاي دولت هاي متخاصم شد. در چنين وضعيتي که حکومت در ايران فقط جنبه تشريفاتي داشت و ملت به ستوه آمده بود، افرادي در گوشه و کنار مملکت پيدا شدند تا با مقابله با نفوذ بيگانه و استبداد داخلي آزادي و استقلال کشور را تأمين نمايند. اينان مي ديدند که وضع اقتصادي کشور به وخامت کامل گراييده، تسلط بيگانه نيرويي براي دولت مرکزي باقي نگذاشته، خرابي ناشي از جنگ و قطع روابط بازرگاني مردم را به فلاکت کشانده، خزانه کشور تهي شده، زمين ها کشت نگرديده، قيمت نان و ساير مايحتاج به چند برابر رسيده و قحطي، گرسنگي و شيوع بيماري ها باعث شده است که قسمت هايي از کشور به مناطق غير مسکوني مبدل گردد. تمام اين عوامل ريشه نهضت ها و قيام هايي است که از بعد از شروع جنگ جهاني اول در ايران ظاهر شد. قيام ميرزا کوچک خان در گيلان، قيام خياباني در تبريز، جنبش دشتستاني ها و تنگستاني ها در جنوب و پايداري کلنل محمد تقي پسيان در خراسان از آن جمله اند. (1)

 

ميرزا کوچک خان:

 

 يونس معروف به ميرزا کوچک در سال 1298 هـ ق (1259 هـ ش / 1880 م.) در محله ي استاد سراي رشت قدم به عرصه ي وجود نهاد. چون پدر يونس مسمي به ميرزا بزرگ بود لذا يونس از اوان طفوليت به ميرزا کوچک شهرت يافته و تا پايان عمر به نام کوچک خان يا کوچک جنگلي معروفيت يافت. (2) وي در دوران کودکي و جواني در صالح آباد رشت و مدرسه جامع و مدرسه محموديه ي تهران صرف و نحو و مقدمات علوم ديني را فرا گرفت. اما حوادث و انقلابات کشور مسير افکارش را تغيير داد و به صف مجاهدان مشروطيت پيوست. (3)

در عهد پادشاهي مظفر الدين شاه که پادشاهي عليل و ناتوان بود و زمام امور کشور را به دست عين الدول صدر اعظم مستبد خويش سپرده بود، ظلم و ستم صدر اعظم و ديگر درباريان و وقوع حوادثي چند به گسترش نارضايتي عمومي کمک کرد. پس از آنکه در سال 1324 هـ ق (1285 هـ ش / 1906 م) علاء الدوله حاکم تهران به اشاره عين الدوله تجار و بازرگانان وارد کننده قند را به چوب بست و تعدادي از علما و مردم براي دادخواهي در حرم حضرت عبد العظيم تحصن کردند. « کوچک خان نيز در رشت به اتفاق چند نفري از رفقاء هم عقيده ي خود براي همدردي با پناهندگان و مطالبه ي حريت، شروع به تبليغات بين طلاب و اهالي رشت نمود... » او پس از مدتي در رشت عده اي از روحانيون را با خود همراه کرد و گروه « مجمع روحانيون » را تشکيل داد و « چون مسلم شده بود که براي اخذ مشروطيت علاوه بر خطابه و نطق فداکاري و قوه ي قهريه نيز لازم مي شود تدريجاً اعضا مجمع روحانيون را به مشق نظامي و پوشيدن لباس متحدالشکل جنگي ترغيب کرده و در عين حال به تدارک اسلحه پرداخت و اعضاي انجمن را مسلح نمود (4) »

ميرزا هنگام بمباران مجلس شوراي ملي از طرف محمد علي شاه، در قفقاز بود و اقامتش در تفليس و بادکوبه تا حدي وي را به مقتضيات دنياي نوين آشنا ساخت. چندي بعد مقارن تحصن علما در سفارت عثماني، او نيز در شه بندي رشت متحصن شد و به دنبال قتل آقا بالا خان سردار افخم در واقعه مشروطيت به مجاهدين پيوست و در فتح قزوين شرکت نمود (5) و « هنگامي که هجوم به تهران لازم آمد مجدداً مرحوم کوچک خان به ماموريت جنگي اعزام و با اردوي خود از کرج تا تهران و در تهران تا تحصن محمد علي شاه به سفارت روس منتهاي دليري و جانبازي نشان داد (6) » وي در جنگ سه روز مجاهدين با قواي استبداد مامور جبهه ي قزاقخانه بود. (7)

پس از فتح تهران و پناهنده شدن محمد علي شاه به سفارت روسيه « فاتحان پايتخت پس از خلع پدر (محمد علي شاه) فرزند خردسال او را که سلطان احمد ميرزا نام داشت و وليعهد رسمي بود به پادشاهي برداشتند و چون صغير بود عضد الملک را که از معمرين خاندان قاجاريه و ايلخاني عشيره ي مزبور بود به نيابت سلطنت برداشتند. (8)

ميرزا کوچک خان در شورش شاهسون ها همراه يفرم خانم و سردار اسعد به کمک ستارخان شتافت. ليکن مريض شده و به تهران برگشت و با طغيان ترکمن ها که به تحريک شاه مخلوع روي داده بود دواطلب جنگ شد و به گمش تپه رفت. در يکي از جنگل ها گلوله خورد و به بادکوبه و تفليس برده شد و پس از چند ماه مداوا و معالجه مجدداً به گيلان بازگشت. برگشتنش مقارن ختم غائله محمد علي شاه در گمش تپه بود. از آنجا که به علت فعاليت هاي آزادي خواهانه اش به امر قونسول تزاري از حق اقامت در موطن محروم شده بود، به تهران آمده و بر ضد تجاوزات و بيدادگري هاي روسيه تزاري به فعاليت پرداخت. (9)

ملک الشعراي بهار در مورد اوضاع ايران همزمان با اين تحولات مي نويسد: «... بعد از تعطيل مجلس دوم سه سال و کسري ناصر الملک (که پس از عضد الملک به نيابت سلطنت رسيده بود) زمامدار مطلق بود و با کمال خشونت با احزاب و احرار رفتار مي کرد. نفوذ روس در ايالات شمالي بي حد و روز افزون شده بود در امور داخلي مداخله مي کردند. (10) »

ميرزا کوچک خان که از مخالفين قبول اولتيماتوم روسيه در سال 1329 هـ ق (1290 هـ ش / 1911 م) بود. پس از تعطيلي مجلس به همراه تعدادي ديگر از آزاديخواهان از تهران تبعيد شد. تبعيديان در طول مدتي که در قم اقامت داشتند با آزادي خواهان در غرب ايران رابطه برقرار کردند و دولت که از ارتباط تبعيديان با يار محمد خان در کرمانشاه مطلع شده بود دستور داد تا شبانه آنان را به تهران بياورند و در باغ شاه زنداني کنند. ميرزا و يارانش تا خاتمه قضيه سالار الدوله همچنان در زندان بودند وقتي غائله غرب خاتمه يافت ميرزا و سايرين آزاد شدند. از اين زمان تا شروع جنگ بين الملل اول ميرزا کوچک خان « با دو سه نفر از همراهان صميمي و دوستان قديمي خود بدون منابع معيشتي با کمال عسرت در تهران امرار حيات مي نمود... و پيوسته مترصد بود که براي پاره کردن قيود اجانب اقدام موثري کرده باشد و با اين فکر چهار سال روزگار بسر برد تا جنگ بين الملل اول آغاز شد (11) »

 

رقابت روس و انگليس در ايران:

 

 تاجگذاري احمد شاه 18 ساله در 27 شعبان سال 1332 هـ ق / ژوئيه 1914 م / 1292 هـ ش باعث سقوط ناصر الملک و شادماني موقت مردم گرديد و روحيه خوش بيني را براي مدت کوتاهي در پايتخت تقويت کرد و مردم تصور مي کردند که پايان نيابت سلطنت و تشکيل مجلس سوم نويد اوضاع جديد و بهتري را مي دهد. (12)

اما رقابت هاي کشورهاي استعمارگر در عرصه بين الملل و تأثيرات آن بر اوضاع ايران، وضع را کاملاً دگرگون کرد. هر دو دولت استعماري روسيه و انگليس اهداف و مقاصد خاص سياسي، اقتصادي و نظامي خود را در ايران دنبال مي کردند. « سياست روسيه در ايران استثمار دائمي و پايدار اين کشور بود. نزديکي جغرافيايي روسيه به ايران سياست تجاوز کارانه و غاصبانه ي روسيه را نسبت به همسايه ي ضعيف خود تسهيل مي نمود. طول مرز ايران و روس 2500 کيلومتر است که بيشتر آن مناطق زرخيز ايران در نقاط شمالي و مجاور درياي خزر مي باشد. روسيه تزاري در آن زمان شبکه هاي راه آهن در قفقاز ايجاد کرده بود. در 1883 م (1301 هـ ق / 1262 هـ ش درياي سياه با خط آهن به بحر خزر مربوط مي گرديد... ايجاد اين راه ها با نبودن طرق و شوارع، ديگر ولايات شرقي و غربي ايران را که از لحاظ ثروت طبيعي قابل ملاحظه و از نظر فرهنگي عقب مانده بود، توجه روسيه را جلب نموده و بدين ترتيب نفوذ اقتصادي و سياسي روسيه تزاري در ايران افزوده شد و به هر صورت بازرگاني ايران و روسيه رو به توسعه گذاشت. از سال 1902 م (1320 هـ ق / 1281 هـ ش) تا 1911 م (1330 هـ ق / 1290 هـ ش) تجارت ايران و روسيه تزاري دو برابر شد... کالاهاي روسي بر بازار ايران حکومت مي کرد (13) » اين مناسبات اقتصادي گسترده زمينه مداخلات سياسي و نظامي روسي را در ايران فراهم کرد و تا سال 1917 م. و بروز انقلاب اکتبر مناسبات ايران و روسيه بر اساس معاهده ترکمانچاي 1244 هـ ق (1828 م / 1207 هـ ش) استوار بود. « اين معاهده و قراردادهاي ضميمه آن از قبيل حق قضاوت کنسولي (کاپيتولاسيون) و اخذ امتيازات و اختيارات وسيع اتباع روسيه در ايران مناسباتي نظير مناسبات دول استعماري با مستعمرات و يا کشورهاي وابسته بين روسيه و ايران ايجاد کرده بود... تمام امتيازات در نقاط شمالي ايران منحصر به روسيه تزاري بود. بنا به تعهدات محرمانه دولت ايران، اعطاي امتياز در اين مناطق به دول ديگر ممنوع بود (14) ».

روسيه براي رسيدن به اهداف توسعه طلبانه خود با رقيبي قدرتمند چون انگلستان در صحنه سياست جهاني روبرو بود که به شدت درصدد تحکيم نفوذ خود در مناطق و نواحي جنوبي ايران بود چرا که به دنبال تحولاتي که در دوره صلح مسلح (1914 ـ 1870 م) در اوضاع جهاني و روابط ميان کشورها ايجاد شد و نيز به دليل افزايش رقابت ميان کشورهاي استعمارگر براي دست يافتن به مستعمرات و مناطق تحت نفوذ جديد و تشکيل اتحاد مثلث، دو کشور استعمارگر روسيه و انگليس نيز دشمني هاي ميان خود را موقتاً کنار گذاشته و قرارداد مشهور 1907 م را منعقد نمودند. بخشي از اين قرارداد که مربوط به ايران بود کشور ما را به دومنطقه نفوذ و يک منطقه بي طرف تقسيم کرد و علاوه بر فراهم نمودن زمينه اشغال نظامي ايران توسط قواي روس و انگليس اثرات شوم و زيانباري بر کشور ما باقي گذاشت. (15)

« سازش روس و انگليس (در جريان قرارداد 1907 م) معادل با محو استقلال ايران و برقراري حاکميت انگليس و روس در اين کشور بود. اعلام اين سازش در طبقات بيدار ايراني هيجان بزرگي به وجود آورد. ترس از قرارداد در وضع داخلي ايران آشفتگي عجيبي توليد کرد.

هرج و مرج همه جا را فرا گرفت. دولت جديد ايران (دولت مشروطه) که به وضع مالي وخيمي دچار شده است به استقراض از دول انگليس و روس مجبور شد، و بدين ترتيب آزادي و استقلال عمل خود را از دست داد (16) »

سرپرست سايکس در مورد اوضاع ايران در فاصله سال هاي 1907 م تا 1914 م و دخالت هاي روسيه چنين مي نويسد: « در ظرف هفت سالي که بين امضاي قرار انگليس و روس و بروز جنگ بين الملل اول فاصله بود، ايران در يک حال تشنج و بسيار بدي قرار داشت، روسيه مانند يک دولت غارتگر با ياران رفتار مي نمود و دائماً از موقع استفاده نموده و يا مواقع بحراني ايجاد مي کرد و براي دخالت خود دائما بهانه هايي مي تراشيد... »

مولف کتاب تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران نيز در مورد مداخلات روسيه در نواحي شمالي ايران پس از امضاي قرارداد 1907 م مي نويسد: «... دولت تزاري بعد از عقد معاهده 1907 م و تعيين مناطق نفوذ روس و انگليس در ايران تصميم گرفت که در منطقه نفوذ خويش دست به کار شود و به مداخلات مستقيم در امور داخلي ايران پردازد بعد از قيام ستارخان در تبريز به بهانه آوردن آرد و حفظ اتباع روس، سالدات وارد آذربايجان کرد و بعد از قضيه شوستر و دادن اولتيماتوم در سال 1329 هـ ق (1290 هـ ش / 1911 م) نيز قوايي به قزوين و استرآباد و خراسان وارد کرد و به تحريک مفسدين در خراسان آشوبي بر پا نمود... روس ها علاوه بر اين مفسدت ها در امور داخلي نيز مداخله مي کردند و مقدمات دست اندازي در منطقه نفوذ خود را فراهم مي آوردند... مداخلات دولت روس اميد را در قلوب حساس ترين فرد ايراني مي کشت و فقط معجزي مي توانست ايران را از شر مداخلات روسيه و از زير بار يأس و سخنان زهرآگين زُعماي بدبخت و مأيوس نجات دهد و اين معجز جنگ بين الملل اول بود (17

رقابت قدرت هاي بزرگ، ورود به دسته بندي هاي بين المللي عليه يکديگر و بروز بحران هاي مختلف سرانجام آتش جنگ جهاني اول را شعله ور کرد و کشورهاي متخاصم تحت دو عنوان متحدين و متفقين عمليات نظامي عليه يکديگر را آغاز کردند با وجود اعلام بي طرفي ايران به دليل نبودن يک حکومت مرکزي نيرومند و نيز موقعيت استراتژيک خاص ايران کشور ما نيز صحنه رويارويي قواي متخاصم شد. «... با ورود امپراتوري عثماني جنگ به آسيا و آفريقا نيز سرايت کرد و متفقين خاصه انگليس و روسيه در جبهه آسياي غربي با نيروهاي عثماني و آلماني وارد جنگ شدند. بدين ترتيب عليرغم اعلام بي طرفي از طرف دولت ايران (نخست وزيري مستوفي الممالک) نيروهاي متحارب متفقين و متحدين قسمت عمده خاک ايران را اشغال کردند و مناطق غرب و شمال غرب و بعضي از ايالات شمالي ايران براي دول محارب جنبه استراتژيکي پيدا کرد. اين حوادث هنگامي روي داد که احمدشاه تازه تاجگذاري کرده و مجلس سوم، پس از پايان انتخابات افتتاح گرديد و شروع به کار کرد (18) »

پي نوشت ها:

1 ـ مدني ، سيد جلال الدين ، صص 153 و 152.

 2 ـ جنگلي ، ميرزا اسماعيل ، ص 54.

3 ـ دهخدا ، علي اکبر ، ص 18682.

 4 ـ همان ، ص 55.

5 ـ فخرايي ، ابراهيم ، صص 39 ـ 40.

6 ـ همان، ص 57.

7 ـ فخرايي ، ابراهيم ، ص 816.

8 ـ بهار ، ملک الشعرا( محمد تقي ) ، صص 6 ـ 5.

9 ـ فخرايي ، ابراهيم ، صص 751 ـ 749.

10 ـ همان ، ص 12.

11 ـ همان ، ص 59.

12 ـ ر . ک : پيتر ، ص 352.

13 ـ ايرانسکي ، س ، پاولويج ، م ، تريا ، صص 674 ـ 672.

14 ـ همان ، ص 184.

15 ـ ملک زاده ، مهدي ، صص 674 ـ 675.

16 ـ ايرانسکي ، صص 94 و 86.

17 ـ ملک الشعراي بهار ، همان ، صص 16 و 15.

18 ـ شميم ، ص 553.

 

 عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي (منطقه پنج

 منبع:نشريه پايگاه نور شماره 22

 /ن

 

ویژگی برجسته قیام میرزا کوچک خان از دیدگاه رهبری

 

ویژگی برجسته قیام میرزا کوچک خان از دیدگاه رهبری

بنیاد تبیین اندیشه‌های امام خمینی (ره) در دانشگاه‌ها

به مناسبت سالگرد سردار بزرگ جنگل

 وقتی فشارها بالا گرفت، برخی از سران جنگل جا زدند!

قیامی که لرزه بر اندام شرق و غرب استعماری انداخت/ویژگی برجسته قیام میرزا کوچک خان از دیدگاه رهبری/میزا پیشنهاد بریتانیا برای سلطنت را رد کرد

ژنرال دنسترویل انگلیسی به میرزا گفت: چون شخص وطن‌پرست و آزادی‌خواه هستی، دولت بریتانیا میل دارد وحاضر است همه جورکمک به تو نماید. به طرف تهران حرکت نمایید و تهران را فتح وسلطنت قاجار را خلع و رجال خائن را منکوب و زمام امور مملکت را به دست خود بگیرید. میرزا جواب می‌دهد علت قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه کنیم، حال شما می‌خواهید که آلت دست شما شویم و

  این جمله را احتمالا شنیده‌اید که «فاشیسم روی دیگر لیبرالیسم است». «استبداد» و تمامیت‌خواهی ماهیت درونی اندیشه‌ای به نام لیبرالیسم است. برای پی بردن به صحت این موضوع کافی است تنها نگاهی گذرا به تحولات سیاسی- اجتماعی سده‌ی اخیر کشورمان، ایران داشته باشید. آن وقت متوجه می‌شوید که یک پای ثابت دفاع از استبداد و حکومت خودکامه، مدعیان و روشن‌فکرانِ به اصطلاح طرفدار آزادی بوده اند. اگر می‌بینید حالا بعضی از روشن‌فکران از حکومت استبدادی و تمامیت‌خواه رضاخانی حمایت می‌کنند و ناله‌ی «یا لیتنا کنت معک» در حسرت عصر پادشاهی «رضا قلدر» سر می‌دهند، نه مخصوص الان که مسبوق به سابقه‌ای دیرینه است.

 حکومت سیاه رضاخانی با کمک همین روشن‌فکران، نضج و قوام و دوام پیدا کرد. البته این امر تنها شامل ایران نمی‌شود. در کشورهای دیگر نیز اوضاع بر همین منوال بوده است. فی‌المثل نگاه کنید به انقلاب فرانسه. اگر چه انقلاب فرانسه با شعار «آزادی و برابری و برادری» حادث شد اما روشن‌فکران فرانسوی آن عصر، پایه‌های حکومت پادشاهی مطلقه‌ی ناپلئون را بنا نهادند و به حمایت از آن پرداختند.

دقت در تاریخ تحولات ایران نشان می‌دهد کشورهایی چون انگلیس و روسیه و امثالهم که بنا بر ادعای خودشان باید طرفدار آزادی و حقوق مردم باشند، بر عکس، همیشه موافق و حامی روی کار آوردن و استمرار پادشاهان استبدادی و حکومت‌های دیکتاتوری بوده‌اند.

از طرف دیگر بر خلاف ادعای همیشه‌ی جریا منورالفکری که خود را «متجدد» و روحانیون را «متحجر» می‌خوانند، اوضاع دقیقا بر عکس بوده است. در حالی که منورالفکران همان‌طور که در بالا ذکر شد همیشه طرفدار استبداد بود‌ه‌اند، این روحانیون شیعی بودند که در طول سده‌ی اخیر عَلَم قیام و مبارزه‌ی علیه استبداد و استعمار داخلی و خارجی را بلند کرده‌اند. قیام‌های بزرگ ضد استبدادی و استعماری نه به دست روشن‌فکران و غرب‌زدگان که به دست روحانیون و طلاب و مذهبیون شکل گرفته است. اگر چه روشن‌فکران بعد از پیروزی مبارزات مذهبیون، چونان لاشخور به جان ماحصل و نتایج به دست آمده توسط روحانیون شده و آن را به نفع خود مصادره کرده‌اند.

 

یکی از نمونه‌های بارز چنین مبارزاتی، مبارزه‌ی طلبه‌ا‌ی گیلانی، به نام «میرزا کوچک خان» است. از بدو شروع حرکت میرزا، دولت‌های لیبرال (بخوانید فاشیستی) غرب با آن مخالفت کرده و در جهت سرکوب آن بر آمدند. مگر میرزا به غیر از انحلال استبداد و حذف دست کثیف استعمار از منابع ملت دنبال چیز دیگری بود؟ پس چرا همه‌ی نیروهای داخلی و خارجی متفق‌القول شده و درجهت سرکوب نهضت او بر آمدند؟

مطالعه‌ی تاریخ نهضت جنگل و اقداماتی که کشورهایی چون انگلیس و روسیه در صدد حذف این قیام انجام داده‌اند می‌تواند بسیار عبرت‌آموز باشد. البته به نظر می‌رسد کانون مبارزاتی میرزا علیه «انگلستان» بود. او نقش انگلیس را در استبداد و استعمار ایران به مراتب بیش از سایر نیروها و کشورها می‌دانست. به همین دلیل هر چند در برخی مقاطع حاضر به توافقات مقطعی با روس‌ها شد اما هرگز حاضر نشد به انگلیسی‌ها باج دهد.

از آن‌جا که نهضت جنگل دارای ماهیت ضد استبدادی و استعماری بود اول از همه، استعمار پیر، انگلیس متوجه خطر آن شد. وجه ضد انگلیسی نهضت پس از تشکیل جمهوری ایران، شدیدتر هم شد. در بیانیه‌ای به تاریخ ۲۱ خرداد ۱۲۹۹، جمهوری ضمن فراخواندن انگلیسی‌ها به تخلیه‌ی نیروهای‌شان از ایران اعلام می‌دارد: «اینک شورای جمهوری ایران که قبل از ورود به مرکز در گیلان تشکیل شده، به نام ملت ایران، هرگونه قراردادهایی که تا انعقاد مجلس شورای جمهوری در مرکز با حکومت طهران دولت انگلیس داده و بدهد، غیر مشروع دانسته، کان لم یکن محسوب می‌شود

چنین رویکردی باعث عصبانیت انگلیسی‌ها شد. به طوری‌که دنسترویل، فرمانده‌ی قوای انگلیس در ایران می‌گوید: «پروگرام نهضت جنگل حاوی همان افکار و اصول و مرام‌های مبتذل و غیرقابل تحمل می‌باشد من‌جمله آزادی، مساوات، اخوت، ایران مال ایرانیان است- دور باد خارجی.» و ادامه می‌دهد که «دنیا از این مرام‌ها به ستوه آمده است

به طور کلی انگلیس در برخورد با نهضت جنگل تاکتیک و استراتژی‌های مختلفی را در پیش گرفت که عبارت‌ند از:

۱- ایجاد اختلاف درونی: در ابتدا انگلیسی‌ها سعی کردند بنا بر همان سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» به اختلافات درونی بین سران و اعضاء نهضت دامن زده و از این طریق موجب استحاله‌ی از درون نهضت شوند. برای این کار حتی از اشخاصی که از نهضت جدا می‌شدند هم حمایت می‌کردند.

۲- استفاده‌ی از ستون پنجم: انگلیسی‌ها سعی می‌کردند اشخاصی را به داخل سیستم نهضت فرستاده و از این طریق از اعمال و تصمیمات سران نهضت زودتر باخبر شده و در موقع لازم، واکنش درست را انجام دهند. از طرف دیگر این نفوذی‌ها مأموریت داشتند تا بین اعضاء نهضت گسل ایجاد کرده و اوضاع درونی نهضت را ناآرام و مشوش کنند.

۳- تقویت دشمنان منطقه‌ای نهضت: انگلیسی‌ها سعی می‌کردند دشمنان منطقه‌ای نهضت را تقویت کرده و از این راه به نهضت ضربه وارد سازند. برای مثال انگلیسی‌ها کمک کردند تا یکی از مخالفان نهضت به عنوان حاکم طوالش و فومنات انتخاب گردد.

۴- تلاش برای جذب و مهار نهضت: در این راستا انگلیسی‌ها سعی داشتند با انجام مذاکراتی با سران نهضت و به خصوص شخص میرزا کوچک‌خان، آن‌ها را به سمت خود جذب کرده و از قدرت نهضت به نفع پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. دنسترویل در این‌باره می‌گوید: «سرهنگ استوکس را با بیرق سفید نزد میرزا کوچک‌خان فرستادم و از جانب خود وعده دادم که اگر شرایط و تقاضاهای ما را قبول و رعایت نماید حق تعقیب سیاست داخلی او را در ایران به رسمت بشناسد

استوکس انگلیسی که مدتی در ایران بود و به اخلاق ایرانی‌ها آشنایی داشت به همراه «موسیو نیکتین» که در زمان «نیکراسف» منشی اول کنسول‌گری روس در رشت و بعدا مأمور آذربایجان و مدتی هم کنسول روسیه در رضائیه بود از قزوین به رشت آمد و در روستای «آتشگاه» که در ۳ کیلومتری جنوبی شهر واقع است منزل کرده و با سران جنگل و میرزا کوچک‌خان ملاقات کرد. توجه و دقت در صحبت‌هایی که این سرهنگ انگلیسی در آن‌جا با میرزا داشته پرده از سیاست رذیلانه‌ی روباه پیر در قبال ایران برداشته و نشان می‌دهد که آن‌ها از همان ایام به دنبال روی کار آوردن حکومتی استبدادی – که بعدها وظیفه‌ی تحقق آن بر عهده‌ی رضاخان قرار گرفت- هستند. استوکس در این ملاقات با ادبیات بسیار زیرکانه و دوستانه چنین می‌گوید:

«چون جنگل و هیأت اسلام بر روی منافع جامعه‌ی مسلمین کار می‌کند باید بداند که دولت انگلیس در آزاد کردن ملل اسلامی و نجات دادن آن‌ها از سلطه‌ و فشار حکومت جابره‌ی عثمانی مساعی زیاد به کار برده و در تشکیل حکومت عراق عرب و سایر ممالک اسلامی مساعدت این دولت عامل مؤثر بود و نسبت به ایران هم که یکی از ممالک اسلامی است از دیرگاه مایل به حفظ روابط حسنه با آن می‌باشد و معتقد است که این ملت هم باید حکومت مقتدر و توانایی پیدا کند و از حالت ملوک‌الوایفی و پراکندگی بیرون آید و با حسن نظری که دولت انگلستان به ایران دارد تقویت حکومت مقتدری در این مملکت را لازم می‌داند. اگر جنگل و هیأت اسلام بتوانند دولت انگلیس را از زاویه‌ی خود مطمئن کنند می‌توانند مستحضر به همه‌گونه کمک‌های معنوی او باشند و وعده داده می‌شود موانعی که در پیشرفت کار جنگل و تسلط و بسط نفوذ او در ایران باشد با مساعدت و تقویت مرتفع گردد و البته انتظار این است قوایی که برای مسلط شدن به ایران تقویت می‌شود لازمه‌اش برقراری روابط صمیمانه با دولت اگلستان خواهد بود

فخرایی نیز در تکمیل این مطلب چنین می‌نویسد: «کلنل استوکس مأموریت داشت بگوید چنان‌چه جنگلی‌ها به سیاست انگلستان اعتماد کنند (یعنی تحت امر دولت مشارالیها باشند) دولت اعلی‌حضرت پادشان انگلستان حاضر است سیاست داخلی کوچک‌خان (یعنی حکومت آینده‌اش را نسبت به کشور ایران) به رسمیت بشناسند. ولی به طوری که دیده‌ایم کوچک‌خان زیر بار چنین پیشنهادی نرفت و ابراز تمایل به تشکیل حکومتی تحت نفوذ بیگانه نشان نداد

۵- مقابله‌ی نظامی: انگلیسی‌ها که دیدند هیچ‌کدام از راه‌های فوق افاقه نکرد و میرزا اهل این حرف‌ها نیست که گوش‌ش بدهکار حرف و عمل اجنبی باشد دست به مبارزه و سرکوب مسلحانه‌ی او و یاران‌ش زدند. برای این منظور هواپیماهای انگلیسی بارها و بارها از قزوین برخاستند و هر کجا که جمعی را می‌دیدند بمباران می‌کردند. در این بین بسیاری از مردم بی‌گناه هم کشته شدند. گیلانی‌ها از یک طرف با کمبود آذوقه و مواد خوراکی مواجه بودند و از طرفی دیگر انگلیسی‌ها خانه‌های بسیاری از سران نهضت را غارت کرده و خانه‌ها‌ی زیادی را هم به آتش کشیدند. تمام ادارات را نیز به تصرف خود در آوردند. با این همه میرزا حاضر به تسلیم در برابر انگلیسی‌ها نشد. به همین علت در فروردین ۱۲۹۸ انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند با میرزا وارد مذاکره شوند و مهلت ۵ روزه‌ای را هم برای تسلیم نهضت به حکومت مرکزی که آن زمان در اختیار وثوق‌الدوله بود در نظر گرفتند. رئیس اداره‌ی سیاسی انگلیس ضمن ارسال نامه‌‌ی مفصلی به میرزا یادآور شد که: «با دولت ایران کنار بیایید… مطمئن باشید که نمی‌گذاریم به شما صدمه‌ای وارد آید… در صورتی‌که نتوانید خود را وادار به اطاعت دولت خودتان بنمایید… در آن صورت ما حاضر هستیم به شما در بین‌النهرین پناه داده با شما آبرومندانه رفتار کنیم…»

صادق کوچکپور از یاران میرزا، که شاهد عینی ملاقات نمایندگان نیروی انگلیس بود در خاطرات خود می‌نویسد:

«در وسط خیابان مهمان‌ها با میرزا ملاقات و خود را معرفی کردند. ژنرال دنسترویل و دو افسر دیگر به میرزا نزدیک شدند. مذاکره آغاز شد. گفتند که همان‌طور که قبلا گفتیم دولت بریتانیای کبیر تصمیم گرفته است سر و سامانی به وضع آشفته‌ی ایران بدهد. سلاطین قاجار لیاقت سلطنت و اداره کردن ایران را ندارند و به واسطه‌ی جبن و ضعفی که دارند نمی‌توانند منویات ما را اجرا کنند. از این جهت چون شخص وطن‌پرست و آزادی‌خواه هستی و علاقه به ترقی و تعالی وطن داری، دولت بریتانیا میل دارد و حاضر است همه جور کمک به تو نماید. به طرف تهران حرکت نمایید و تهران را فتح و سلطنت قاجار را خلع و رجال خائن را منکوب و زمام امور مملکت را به دست خود بگیرید. میرزا جواب می‌دهد علت قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه کنیم، حال شما می‌خواهید که آلت دست شما شویم و با کمک شما تهران را فتح و سلطنت قاجار را منقرض کنیم؟ من و رفقای من هرگز تن به چنین کار ننگینی نخواهیم داد

با پایان یافتن مهلت ۵ روزه‌، دو هواپیمای انگلیسی در آسمان رشت و فومن اعلامیه‌هایی را ریختند. در این اعلامیه‌ها به صراحت گفته شده بود در صورت عدم تسلیم، «ممکن است بمب و گلوله بر سر شما ریخته شود…». بعد از این اخطار رشت و اطراف آن به اشغال نیروهای قزاق و انگلیسی درآمد.

با شدت گرفتن دامنه‌ی فشار نظامی، برخی از سران نهضت چون «حاج احمد کسایی» به فکر تسلیم شدن افتادند. وثوق‌الدوله نیز از موقعیت استفاده کرد و آنان را جذب کرد. تسلیم شدن کسمایی که به عنوان یکی از سران تراز اول نهضت به شمار می‌رفت ضربه‌ی سختی به نهضت زد و باعث به وجود آمدن تفرقه و بحران شدید مالی، نظامی و سازمانی شد. در همین زمان دکتر حشمت نیز فریب دولت را خورده و تسلیم و در نهایت در رشت اعدام شد.

بر اثر هجوم نیروهای نظامی حلقه‌ی محاصره هر روز بر میرزا تنگ و تنگ‌تر می‌شد. اما میرزا هم‌چنان مقاومت می‌کرد و دست از مبارزه نکشید. میرزا در یکی از آخرین سخنان خود خطاب به یاران خود چنین می‌گوید:

 

«رفقا!

این روزها بهترین اوقات آزمایش است. بعضی‌ها تفنگ را برداشته با اسلحه تسلیم می‌شوند. هر چند وضع‌مان بد است همه خسته و فرسوده‌ایم، بی پول و بی آذوقه مواجه با انواع مشکلات و در معرض تندباد حوادث‌ایم، ولی از شما می‌پرسم آیا برای عاشقان میهن و آن‌هایی که دارای درد وطن‌پرستی‌ند این‌گونه سختی‌ها دارای اهمیت است؟ آن روز که ما تفنگ به دوش گرفته برای استقلال ایران قیام کردیم و جنگل‌گردی و بیابان‌نوردی را پیشه ساختیم صد بار وضع‌مان از این بدتر بود. چه چیز در مقابل آن همه سوانح و مخاطرات ما را حفظ کرد؟ آیا جز ثبات و استقامت علت دیگر داشت؟… اکنون به شما برادران عزیز خطاب می‌کنم آن‌ها که خواهان ترقی و تعالی وطن‌ند مانند گذشته نباید از هیچ چیز پروا کنند. بایستی با فداکاری هر چه تمام‌تر با مشکلات ساخته و در کنارمان باقی بمانند. کوه‌نوردی و بیابان‌گردی، گرسنگی و بی‌خوابی هر یک سلاح درخشنده‌ای است که ما را به وصول به هدف باید سخت‌تر و آبدیده‌تر نماید. در این صورت چه بیمی از این و چه هراسی از آن داریم؟

در ادامه پیام رهبر انقلاب به کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان را درسال ۹۱ می خوانیم:

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

قضیّه‌ی مرحوم میرزا کوچک جنگلى یک قضیّه‌ى ویژه است؛ اگرچه که در آن دوره‌ى خاص – یعنى در دوره‌ى فاصله‌ى بین مشروطیّت و سرِ کار آمدن رضاخان – حوادث گوناگونى در کشور به‌وجود آمده و هم‌زمان با نهضت جنگل، چند کار بزرگ دیگر هم در گوشه و کنار کشور – مثل مرحوم شیخ محمّد خیابانى در تبریز، یا کلنل محمّدتقى خان پسیان در مشهد – اتّفاق افتاده که اینها همه تقریباً هم‌زمان است، لکن قضیّه‌ جنگل یک قضیّه‌ ویژه است.

خب ما قضایاى تبریز را و حضور مرحوم شیخ محمّد خیابانى و اینها را خوب می‌دانیم دیگر، هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایاى خصوصى و اطّلاعات زیادى داریم، امّا آن صبغه‌ مردمى و نجابتى که در کار مرحوم میرزا کوچک خان جنگلى هست، در هیچ کدام از این دو سه کار دیگرى که هم‌زمان در آن دوره اتّفاق افتاد در سرتاسر ایران، نظیر ندارد.

میرزا کوچک – همین طور که اشاره کردید – یک روحانى است، یک طلبه است. البتّه من شنیده بودم، نقل شد براى ما از سالها پیش که ایشان مرحوم میرزاى شیرازى را درک کرده، لکن خیلى باورکردنى نیست.

این را مرحوم پدرم نقل می‌کرد از مرحوم آ سیّد على‌اکبر مرعشى – که شوهر خواهر پدر ما بود، یعنى باجناق مرحوم شیخ محمّد خیابانى بود – که او از بزرگان علمایى بود که منزوى بود در تهران؛ او گفته بود که میرزا کوچک درس میرزا را درک کرده.

 به نظرم نمى‌آید این خیلى قابل تأیید باشد، زیرا که سنّ میرزا کوچک در وقتى که میرزاى شیرازى از دنیا رفته، چهارده پانزده سال بیشتر نبوده، بعید به نظر می‌رسد که ایشان توانسته باشد درک کند مرحوم میرزاى شیرازى را؛ لکن در اینکه طلبه بوده، در اینکه روحانى بوده، هیچ شکّى نیست؛ در حوزه‌ خودِ رشت، بزرگانى هم در آن وقت بوده‌اند که میتوانسته از آنها استفاده کند، در این هیچ تردیدى نیست.

 

بنابراین منشأ حرکت میرزا کوچک خان یک منشأ صددرصد دینى و اعتقادى است.

رفتار او هم یک رفتار دینى و اعتقادى است، یعنى انسان مشاهده می‌کند با اینکه در درون تشکیلات خودشان مخالفینى داشت، بعضى از اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت میکردند، امّا مرحوم میرزا کوچک در برخورد با اینها کاملاً حدود شرعى را رعایت می‌کرده و اهل درگیرى با داخل نبوده‌.

مثلاً کسانى بودند که‌ مخالفتهاى اعتقادى با ایشان داشتند؛ همراهان ایشان – آن افراطى‌ها – میگفتند اینها را بزنیم سرکوب کنیم! میرزا کوچک نمیگذاشته، جلوى اینها را میگرفته و مانع می‌شده از اینکه این کار را بکنند؛ یعنى رفتار هم یک رفتار دینى است.

و حرکت، یک حرکت صددرصد اسلامى و ایرانى است. خب آن زمان – میدانید دیگر – آن غوغاى نهضت مارکسیستى و تشکیل شوروى و هیاهویى که در دنیا و در بین ملّتها راه افتاده بود و جاذبه‌اى که براى بعضى از ملّتها به‌وجود آورده بود، طبعاً یک عده‌اى را مجذوب خودش کرده بود و دوروبرى‌هاى ایشان هم از این طریق به ایشان خیانت کردند؛ لکن این مرد، هم به‌خاطر پایبندى‌اش به اسلامْ جذب تفکّر مارکسیستى نشد و رد کرد به‌طور صریح و قاطع آن نظریّه را – با اینکه جزو نزدیک‌ترین‌هایى که با او از اوّل همراه بودند، گرایش پیدا کردند؛ البتّه آنها هم ناکام از دنیا رفتند، هیچ‌کدام آنها هم خیرى از این زندگى ندیدند و از آن جریان بلشویکى هیچ خیر و تجاوب جوانمردانه‌اى مشاهده نکردند – و مخالفت کرد، هم با اجنبى مخالف بود؛ یعنى چون سیاستى بود که از طرف اجانب بود، با اینکه اینها مقابله‌شان با دستگاه‌هاى حاکم مثل انگلیس و روسهاى قزّاق و مانند اینها بود، امّا درعین‌حال به آن طرف هم جذب نشد؛ استقلال را حفظ کرد. یک نمونه‌ى خیلى برجسته‌اى است میرزا کوچک خان؛ خداوند ان‌شاءاللّه درجاتش را عالى کند.

کار شما هم با این اهدافى که ذکر کردید و با ترتیبى که گفتید بسیار کار خوبى است. البتّه کتاب درباره‌ى میرزا کوچک زیاد نوشته شده. خوشبختانه اخلاص این مرد موجب شده که بر خلاف دیگر کسانى که در این صراط‌هاى مبارزات و مانند اینها وارد شدند، اسمش سر زبانها باشد و همه بشناسند او را، در حالى که خیلى از این کسانى را که من اشاره کردم مردم نمى‌شناسند اصلاً و اسمشان را هم – بعضى‌ها را – نشنفته‌اند، لکن ایشان در بین مردم شناخته شده است، کتاب درباره‌اش نوشته شده. سعى بشود یک کار جامع و داراى نکته – نکته‌هاى اساسى زندگى او – به‌وجود بیاید، تا ان‌شاءاللّه چهره‌ او بیشتر در بین مردم ما، جوانهاى ما شناخته بشود.

بله یک واحد مینیاتورى را ایشان از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را در رشت و در همان محدوده‌ خاصّ خودش – گیلان – به‌وجود آورده. از شما دوستانى که در این زمینه کار میکنید متشکّریم، و می‌خواهیم هم که همکاران دولتى و مسئولان تبلیغاتى و مانند اینها با شما همکارى کنند، و کمک کنند ان‌شاءاللّه این کار به بهترین وجهى تمام بشود.

والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌

 

متن پیام مقام معظم رهبری به کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان جنگلی که از سوی آیت الله قربانی در کنگره میرزا کوچک جنگلی در ۱۱آذر ۹۱ قرائت شد، برگرفته از سخنان ایشان در جمع اعضاء ستاد بزرگداشت میرزا است که در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۱ بیان فرموده اند.

 

پیام مقام معظم رهبری به کنگره میرزاکوچک‌خان جنگلی

 

 

پیام مقام معظم رهبری به کنگره میرزاکوچک‌خان جنگلی

آوینی

بعد از چندی در جرگه طلاب مدرسه جامع وارد شد كه از لحاظ تعلیمات دینی در سطحی بالاتر قرار داشت.

 

میرزاكوچك خان در خلال تحصیل مقدمات فقه و اصول در مخالفت با نارواییها بی پروا بود به همین سبب احترام سایر طلاب را به خود جلب كرد.

در قیام آزادیخواهان رشت علیه پیمان شكنی محمد علی شاه (1326 ه.ق) در صف مشروطه طلبان جای گرفت و با آنان در تحصن شهبندری عثمانی (كنسولگری عثمانی) شركت جست و هر سحرگاه با صدای تكبیر خود متحصّنان را به ادای نماز فرا می‌خواند (تكبیر او و نماز متحصنان پاسخی بود به تبلیغات دولتیان كه آزادیخواهان را بابی مذهب معرفی می‌كردند) در واقعه تعرض مسلحانه مشروطه‌خواهان رشت علیه قوای مستبدان (16 محرم 1327 هـ ق) از طرف همكاران وی بود و انجمنی به نام وفا را تشكیل داده بود و اداره می‌كرد.

هنگام بسیج قوای ملی رشت برای تصرف پایتخت، میرزا عنوان فرماندهی یك دسته از جنگاوران را در دوشنبه بازار سنگر بر عهده گرفت، در آنجا سخت بیمار و بستری شد و دسته جنگاورانش تحت فرمان یپرم خان ارمنی درآمد كه به سوی قزوین حركت كردند.

كوچك‌خان پس از مداوا به مجاهدان پیوست و در فتح تهران شركت جست در شورش‌ شاهسونان همراه یپرم خان و سردار اسعد به كمك مجاهدان آذربایجان رفت، هنگامی كه شاه مخلوع (محمدعلی) عمال خود را به قصد تصرف تركمن صحرا به آن منطقه (به دستیاری بیگانه) گسیل داشت، كوچك خان داوطلبانه به قوای دولت مشروطه ایران پیوست و به جبهه رفت.

در جریان جنگ بر اثر تیری كه زیر شانه‌اش نشسته بود از پای افتاد و اسیر شد كه به روسیه منتقلش كردند اما او پس از معالجه خود را به رشت رسانید.

در جریان تعرض قوای روس به آذربایجان و گیلان «به بهانه مخالفت شوستر مستشار مالی آمریكایی» و قتل و اسارت و حبس استقلال طلبان و مدافعان ایرانی (30ـ 1329هـ . ق) و هم زمان با اعدام عبدالعزیز شریعتمداری تالش، یوسف خان جوبنه‌ای، صالح‌خان مژدهی، كاظم علی روستا در رشت و مقارن با تشكیل انجمن ایالتی گیلان و حبس و تبعید اعضاء انجمن و جمعی دیگر به قفقاز كوچك‌خان به فرمان اجنبی از اقامت در زادگاه خود محروم و به تهران رفت و مقیم شد مجدداً به تكمیل تحصیل پرداخت.

سه سال بعد، جنگ بین‌الملل اول در گرفت و به سال (1914 م ) روس‏ها از شمال و انگلیسی ها از جنوب، با قوای انبوه به ایران تاختند و بیطرفی اعلام شده كشور را نقض كردند.

كوچك خان با گروه استقلال طلبان و مدافعان كه در هر طبقه از بالا و پائین یافت می‌شدند هم داستان شده بدواً با سالار فاتح معروف به دیوسالار به كجور رفت كه در آن ناحیه پایگاهی دفاعی به وجود آورند. چون جریان را مساعد نیافت از دیو سالار جدا شد و به رشت رفت و از رشت پس از ملاقات پنهانی با بعضی یاران موافق به (خراط محله) تولم حركت كرده و در جنگل آن ناحیه نهضت جنگل را پایه گذاری كرد.

از آن تاریخ تا سال 1338 ه ق (1298 ش) مدام با قوای روسیه تزاری و پس از آن با قوای انكلیسی كه بعد از انقلاب روسیه در پناه لشكریان ژنرال پیچیرا خوف روسی خود را به گیلان و از گیلان به باكو رسانده بودند در حالت جنگ دفاعی و تعرضی بود.

در عین حال به احداث راههای ارتباطی و تشكیل دبستانها در نقاط مختلف فومنات و تأسیس مدرسه نظام در گوراب زرمیخ و ایجاد كارگاههای پارچه‌بافی برای تأمین نیازمندیهای سربازان و اموری از این قبیل اشتغال داشت.

در سال 1299 ه ش بعد از ایجاد روابط دوستانه بین دولت های ایران و شوروی و شناسایی حكومت شوروی از جانب دولت وقت ایران برخی از دوستان طرفدار روسیه میرزا مثل احسان الله خان به وی خیانت كردند و از وی جدا شدند

میرزا كوچك خان در این زمان پس از حدود هفت سال مبارزه و جنگ و گریز با تعداد اندكی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حركت كرد كه در برف و بوران اسیر گشت و جان خود را از دست داد .

با شهادت وی در روز دوشنبه یازدهم آذر 1300 هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی 1340 ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.

جسد كوچك خان در گیلوان با مراقبت احترام آمیز آقا سید نصرالله گیلوانی به خاك سپرده شد اما اندكی بعد جسد كوچك خان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر طالشی افتاد.

یكی از آنان سر وی را جدا كرد و به نشانه پایان روزگار او به تهران منتقل و به سردار سپه ارائه كرد، در نهایت سرش در گورستان حسن‌آباد تهران در نقطه نامعلومی دفن شد كه بعداً از جانب یاران جنگلی محل دفن شناسایی شد چند سال پس از این واقعه كه گورستان حسن‌آباد شبانه‌ زیر و رو می‌شد تا مؤسسات آتش‌نشانی در آنجا مستقر شود، سر كوچك خان به وسیله آزادیخواهان كه در لباس كارگران شب درآمده بودند ربوده شد و به وسیلة میرزاخان سیگارودی به رشت انتقال یافت و در اختیار كربلایی كاس آقا (حسام) معروف به خیاط كه از وفاداران به آزادی بود، قرار گرفت كه در جلسه‌ای شبانه مورد شناسایی و تأیید یاران جنگلی حاضر قرار گرفت سپس در ایوان مرقد سلیمان داراب به امانت سپرده شد.

در سال 1321 خورشیدی جسد كوچك خان نیز بنا به وصیتی كه كرده بود پس از تحصیل فتوا از مجتهدان زمان از گیلوان به رشت انتقال یافت و بر زیر تپه‌ای مقابل بقعه سلیمان داراب در جوار سر وی به خاك سپرده شد كه بعداً بر آن بارگاهی ساخته شد.

 

منبع:  پایگاه اطلاع رسانی دکتر عباسی

کوچک خان جنگلی در نگاه دیگران

 

کوچک خان جنگلی در نگاه دیگران

راسخون

1. اين قيام ها كه ما شاهدش بوديم؛ ايجادش همه از علما بود...

 

امام خميني(رحمت الله علیه) :

اين قيام هايي كه در اين صد سال شده است از كي بوده؟ چند قيام در اين صد سال؟ كي رأس اين ها بوده؟ قيام تنباكو مرحوم ميرزا بود. قيام مشروطه از نجف آقايان نجف، از ايران علماي ايران ايجاد كردند. اين چند قيامي كه ما شاهدش بوديم همه از علما بود. علماي اصفهان قيام كردند. رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله بود. علماي تبريز قيام كردند. علماي مشهد قيام كردند... در اين صد سال هرچه قيام بوده است تقريباً از اين ها بوده، تبريز هم خياباني هم يكي از آقايان. بله، جنگل هم بوده اند. آن ها هم بوده اند، اما در اقليّت بودند. عمده اش اين ها بودند.

مقام معظم رهبري(مدّظله العالی):

در قيام ميرزا كوچك خان و مسايل گوناگون ديگر پاي علماي اسلامي در ميان و مشهود است...

اگر بخواهيم به تاريخ برگرديم، همه جا پاي بينش ديني و سررشته داران امور ديني مردم را مي بينيم. قيام ميرزاي شيرازي، مسأله مشروطيت، قيام مدرس، قيام ميرزا كوچك خان و مسايل گوناگون ديگر، چه قبل از دوران پهلوي، چه در دوران پهلوي ... همه جا، پاي انگيزه ي دين و به طور مشخص تر، پاي علماي اسلامي در ميان و مشهود است، اما آن مبارزه اي كه به صورت كامل، از طرف روحانيون طراحب بشود، از طرف روحانيون، مردم به آن مبارزه دعوت بشوند، از طرف روحانيون، سازماندهي بشوند، از طرف روحانيون، ايدئولوژي آن مبارزه، همه جا منتشر بشود... تا قبل از سال 41 نبود.

 

2. ميرزا نماد بيداري اسلامي

 

دكتر علي اكبر ولايتي:

ميرزا كوچك خان، مسلماني معتقد، و مبارزي وطن خواه و نستوه بود و نهضت او خاستگاه ديني و مردمي داشت.

نهضت جنگل به رهبري ميرزاكوچك خان جنگلي در شرايطي شكل گرفت كه همه جاي سرزمين ايران آماده ي قيام هاي آزادي بخش براي پايان بخشيدن به حضور بيگانگان و پايان دادن به اوضاع آشفته درون مرزها بود. نهضت جنگل مقارن با بروز جنگ جهاني اول در سال 1914 شكل گرفت.

با توجه به اوضاع سياسي و اجتماعي آن زمان هدف هاي عمده ي نهضت عبارت بود از: اخراج نيروهاي بيگانه، برقراري امنيت، رفع بي عدالتي و مبارزه با خودكامگي و استبداد.

در پي انقلاب اكتبر 1917 روسيه، و متاركه ي روسيه از جنگ جهاني اول، دولت انقلابي دستور بازگشت نيروهاي روس را صادر كرد. در اين ميان انگليس بي رقيب ماند و در ايران به قدرت فعال مايشاﺀ تبديل گرديد؛ از همين رو تصميم گرفت تا نهضت جنگل را كه كانون اصلي تهديد منافع خود مي دانست، از ميان بردارد. براساس اين برنامه عده زيادي از اهالي منطقه شمال را به جرم ارتباط با قواي جنگل دستگير و به مناطق ديگر تبعيد كرد.

 

3. صلابت و پايداري اعتقادي ميرزا...

 

فتح الله كشاورز؛ محقق و گردآورنده ي اسناد نهضت جنگل

شايد بتوانم بگويم ميرزاي جنگلي به امامان معصوم و بيش از همه به امام حسين(علیه السلام) اقتدا مي كرد. در بيشتر حملاتي كه انجام مي داد، يا هنگامي كه مورد تهاجم قرار مي گرفت، به قيام امام حسين(ع) استناد مي كرد و مي گفت: «پيش مي رويم، يا كشته مي شويم و به راهي مي رويم كه امام حسين(علیه السلام) رفت، يا پيروز مي شويم».

ما معتقديم كه پاي بندي ديني و مذهبي ميرزا تنها به دوران طلبگي او مربوط نمي شود، بلكه در مقام مديريت نهضت به عنوان يك اصل مورد توجه او است و شواهد تاريخي نيز اين انگاره را تأييد مي كند. از نامه هاي موجود ميرزا به روس ها همين مطلب اثبات مي شود. او از ابتدا با تبليغ مرام كمونيستي در ايران، مخالفت آشكار و صريح كرد؛ در حالي كه هدف عمده ي روس ها تأثيرگذاري افكارشان بر مردم ايران بود. ميرزا به هيچ وجه زير بار خواسته ي آن ها نرفت و به آن ها اجازه تبليغ نداد، بلكه شدت مخالفت او تا آن جا بود كه طرفداران روس ها برايشان پيغام فرستادند كه ميرزا زير بار نمي رود و همراهي نمي كند. ميرزا شش دانگ حواسش جمع اين قضيه بود.

بُعد مديريتي ميرزا بسيار برجسته و بارز و از ظرفيت و پختگي عميق برخوردار است؛ از همين رو افراد با گرايشات مختلف دور او جمع مي شدند. توانايي جذب افراد مختلف با سليقه ها و افكار گوناگون حول محور هدف مشترك، كار هر كس نيست. اگر نهضت به نتيجه نرسيد، ربطي به ضعف هاي ميرزا ندارد و نبايد علت را در ضعف شخصيتي، يا مديريتي ميرزا جست و جو كرد؛ همان گونه كه امام حسين(علیه السلام) خودشان را مأمور به انجام وظيفه مي دانستند و برايشان مهم نبود كه نتيجه چه خواهد شد، ميرزا نيز با تأسي به مولايش همين كار را كرد. او ايمان داشت كه بايد با تجاوز خارجي و بي كفايتي حكومت داخلي مقابله كرد، ولي مهم نيست كه اين تلاش به نتيجه برسد، يا نرسد، بلكه هدف اين است كه وظيفه را دنبال كند، البته نمي توان گفت كه نهضت جنگل به نتيجه نرسيد؛ چرا كه تأثيرات بسيار مثبت در كشور و تاريخ ما داشت. جنگلي ها به كشور خدمت زيادي كردند. در اين راه آدم هاي مخلص و صالح آمدند، و در راه خدا گمنام جنگيدند و گمنام كشته شدند، امّا خون پاك آن ها، بر جريان هاي بعدي تأثير گذاشت.

موفقيت هاي نهضت جنگل مديون صلابت و پايداري اعتقادي ميرزا است. او انساني صددرصد معتقد به مباني ديني و حفظ استقلال كشور بود. طبق قرارداد 1907 استقلال ايران زير پا گذاشته شد و كشور از هر سو مورد تهاجم قرار گرفت. براي ميرزا دو ركن اصلي در حركت جنگل مهم بود:

1. پياده كردن اصول اعتقادي

2. حفظ استقلال كشور؛ و به همين خاطر شوروي نتوانست به هدفش برسد.

او از اين نظر زبان زد مردم گيلان بود. ميرزا هر كاري كه مي خواست انجام دهد، ابتدا استخاره مي كرد. هر درگيري و جنگي كه پيش مي آمد ميرزا به قرآن و روايات و دستورات ائمه استناد مي كرد. براي مردم مشخص بود كه راه ميرزا از اعتقاداتش نشأت مي گيرد.

منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39

گوشه ای از زندگی نامه میرزاکوچک خان جنگلی، سرداری از تبار گیلان

 

گوشه ای از زندگی نامه میرزاکوچک خان جنگلی، سرداری از تبار گیلان

 

امروز استان گیلان میزبان اولین کنگره ملی بزرگمردی است که در راه مبارزه با ظلم ، استبداد و استعمار جان پاکش را از دست داد ،به همین مناسبت زندگینامه ارزشمند این شهید را ورقی می زنیم تا یادآور جانفشانی فرزندان این سرزمین در راه حفظ اسلام و میهن باشیم .

 

میرزا یونس، فرزند میرزا بزرگ، که بعدها مشهور به میرزاکوچک خان جنگلی شد، در سال 1298 هجری قمری در محله استاد سرای رشت و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و تحصیلات مقدماتی را در رشت در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) گذراند.

بعد از چندی در جرگه طلاب مدرسه جامع وارد شد که از لحاظ تعلیمات دینی در سطحی بالاتر قرار داشت.

میرزاکوچک خان در خلال تحصیل مقدمات فقه و اصول در مخالفت با نارواییها بی پروا بود به همین سبب احترام سایر طلاب را به خود جلب کرد.

در قیام آزادیخواهان رشت علیه پیمان شکنی محمد علی شاه (1326 ه.ق) در صف مشروطه طلبان جای گرفت و با آنان در تحصن شهبندری عثمانی (کنسولگری عثمانی) شرکت جست و هر سحرگاه با صدای تکبیر خود متحصّنان را به ادای نماز فرا می خواند (تکبیر او و نماز متحصنان پاسخی بود به تبلیغات دولتیان که آزادیخواهان را بابی مذهب معرفی می کردند) در واقعه تعرض مسلحانه مشروطه خواهان رشت علیه قوای مستبدان (16 محرم 1327 هـ ق) از طرف همکاران وی بود و انجمنی به نام وفا را تشکیل داده بود و اداره می کرد.

هنگام بسیج قوای ملی رشت برای تصرف پایتخت، میرزا عنوان فرماندهی یک دسته از جنگاوران را در دوشنبه بازار سنگر بر عهده گرفت، در آنجا سخت بیمار و بستری شد و دسته جنگاورانش تحت فرمان یپرم خان ارمنی درآمد که به سوی قزوین حرکت کردند.

کوچک خان پس از مداوا به مجاهدان پیوست و در فتح تهران شرکت جست در شورش شاهسونان همراه یپرم خان و سردار اسعد به کمک مجاهدان آذربایجان رفت، هنگامی که شاه مخلوع (محمدعلی) عمال خود را به قصد تصرف ترکمن صحرا به آن منطقه (به دستیاری بیگانه) گسیل داشت، کوچک خان داوطلبانه به قوای دولت مشروطه ایران پیوست و به جبهه رفت.

در جریان جنگ بر اثر تیری که زیر شانه اش نشسته بود از پای افتاد و اسیر شد که به روسیه منتقلش کردند اما او پس از معالجه خود را به رشت رسانید.

در جریان تعرض قوای روس به آذربایجان و گیلان «به بهانه مخالفت شوستر مستشار مالی آمریکایی» و قتل و اسارت و حبس استقلال طلبان و مدافعان ایرانی (30ـ 1329هـ . ق) و هم زمان با اعدام عبدالعزیز شریعتمداری تالش، یوسف خان جوبنه ای، صالح خان مژدهی، کاظم علی روستا در رشت و مقارن با تشکیل انجمن ایالتی گیلان و حبس و تبعید اعضاء انجمن و جمعی دیگر به قفقاز کوچک خان به فرمان اجنبی از اقامت در زادگاه خود محروم و به تهران رفت و مقیم شد مجدداً به تکمیل تحصیل پرداخت.

سه سال بعد، جنگ بین الملل اول در گرفت و به سال (1914 م ) روس‏ها از شمال و انگلیسی ها از جنوب، با قوای انبوه به ایران تاختند و بیطرفی اعلام شده کشور را نقض کردند.

کوچک خان با گروه استقلال طلبان و مدافعان که در هر طبقه از بالا و پائین یافت می شدند هم داستان شده بدواً با سالار فاتح معروف به دیوسالار به کجور رفت که در آن ناحیه پایگاهی دفاعی به وجود آورند. چون جریان را مساعد نیافت از دیو سالار جدا شد و به رشت رفت و از رشت پس از ملاقات پنهانی با بعضی یاران موافق به (خراط محله) تولم حرکت کرده و در جنگل آن ناحیه نهضت جنگل را پایه گذاری کرد.

از آن تاریخ تا سال 1338 ه ق (1298 ش) مدام با قوای روسیه تزاری و پس از آن با قوای انکلیسی که بعد از انقلاب روسیه در پناه لشکریان ژنرال پیچیرا خوف روسی خود را به گیلان و از گیلان به باکو رسانده بودند در حالت جنگ دفاعی و تعرضی بود.

در عین حال به احداث راههای ارتباطی و تشکیل دبستانها در نقاط مختلف فومنات و تأسیس مدرسه نظام در گوراب زرمیخ و ایجاد کارگاههای پارچه بافی برای تأمین نیازمندیهای سربازان و اموری از این قبیل اشتغال داشت.

در سال 1299 ه ش بعد از ایجاد روابط دوستانه بین دولت های ایران و شوروی و شناسایی حکومت شوروی از جانب دولت وقت ایران برخی از دوستان طرفدار روسیه میرزا مثل احسان الله خان به وی خیانت کردند و از وی جدا شدند

 

میرزا کوچک خان در این زمان پس از حدود هفت سال مبارزه و جنگ و گریز با تعداد اندکی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حرکت کرد که در برف و بوران اسیر گشت و جان خود را از دست داد .

با شهادت وی در روز دوشنبه یازدهم آذر 1300 هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی 1340 ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.

جسد کوچک خان در گیلوان با مراقبت احترام آمیز آقا سید نصرالله گیلوانی به خاک سپرده شد اما اندکی بعد جسد کوچک خان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر طالشی افتاد.

یکی از آنان سر وی را جدا کرد و به نشانه پایان روزگار او به تهران منتقل و به سردار سپه ارائه کرد، در نهایت سرش در گورستان حسن آباد تهران در نقطه نامعلومی دفن شد که بعداً از جانب یاران جنگلی محل دفن شناسایی شد چند سال پس از این واقعه که گورستان حسن آباد شبانه زیر و رو می شد تا مؤسسات آتش نشانی در آنجا مستقر شود، سر کوچک خان به وسیله آزادیخواهان که در لباس کارگران شب درآمده بودند ربوده شد و به وسیلة میرزاخان سیگارودی به رشت انتقال یافت و در اختیار کربلایی کاس آقا (حسام) معروف به خیاط که از وفاداران به آزادی بود، قرار گرفت که در جلسه ای شبانه مورد شناسایی و تأیید یاران جنگلی حاضر قرار گرفت سپس در ایوان مرقد سلیمان داراب به امانت سپرده شد.

در سال 1321 خورشیدی جسد کوچک خان نیز بنا به وصیتی که کرده بود پس از تحصیل فتوا از مجتهدان زمان از گیلوان به رشت انتقال یافت و بر زیر تپه ای مقابل بقعه سلیمان داراب در جوار سر وی به خاک سپرده شد که بعداً بر آن بارگاهی ساخته شد.

 

مسکو و نهضت جنگل‌

 

مسکو و نهضت جنگل‌

فارس

سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحکیم مبانی جمهوری بودند که به تدریج اختلافاتی در میانشان پدید آمد و همین امر نهضت را به انحطاط و نابودی کشاند.

پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند نفر از اعضای «حزب کمونیست عدالت باکو» از روسیه وارد گیلان شدند.

 این افراد در رشت حزبی به نام عدالت تشکیل دادند و رفته رفته ضمن برگزاری میتینگ‌ها و سخنرانی‌ها، عملاً مواد توافق شده میان سران نهضت جنگل و روس‌ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی نیز علیه میرزا کوچک خان آغاز کردند.

 میرزا دو نفر ازاعضای نهضت را به قفقاز فرستاد تا با نریمانف، صدر شورای جمهوری قفقاز، ملاقات کنند و او را وا دارند تا اعضای حزب را از ادامه کارشکنی‌ها و اقدامات نفاق افکنانه باز دارد؛ اما نریمانف اقدامی جدی به عمل نیاورد. میرزا که اوضاع را چنین دید، روز 18 تیر 1299 معترضانه رشت را ترک گفت و اعلام کرد تا زمانی که حزب عدالت از کارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ کمونیسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت‌.

روس‌ها که هدفشان از تأسیس حزب، اشاعه کمونیسم و رخنه به تشکل اسلامی میرزا کوچک خان جنگلی و از بین بردن آن بود، شدیداً فعالیت می‌کردند.

سیاست خارجی شوروی که قبلاً پیش از این داعیه حمایت از انقلاب جهانی را داشت، حداقل پس از هشتمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی‌، تغییر کرد. استالین در این کنگره دو اصل اساسی را مبنای سیاست خارجی شوروی قلمداد کرد. وی گفت‌: «سیاست خارجی ما واضح وروشن است‌. هدف آن صلح و توسعه دایره روابط تجاری با تمام کشورهاست‌

اعلام چنین روشی در سیاست خارجی‌، چیزی جز اعلام عدم حمایت از نهضتهای رهایی بخش نمی‌توانست باشد. در پی خروج قهرآمیز میرزا کوچک خان از رشت‌، اعضای حزب عدالت که بعضی از آنها همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیک میرزا بودند و اکنون با گرویدن به سوسیالیسم‌، میرزا را مرتجع می‌دانستند، درصدد اجرای کودتایی برآمدند که طرح آن پیشتر ریخته شده بود. نقشه این بود که میرزا یا باید کشته شود و یا دستگیر گردد و از رهبری انقلاب کنار رود.

 کوچک‌خان که تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت‌. در این گیر و دار، بسیاری از جنگلی‌ها دستگیر و یا کشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت‌. پس ازاین کودتا، اعضای حزب به کمک نیروهای بلشویک سعی کردند تا با تعقیب جنگلی‌ها طرفداران میرزا را نابود کنند. اما با وجود درگیری‌هایی که در جنگل میان دو طرف ایجاد شد، آنان از شکست دادن میرزا و یارانش ناتوان شدند.

مدتی بعد، مخالفان میرزا مجدداً از در دوستی وارد شدند و با حسن نیتی که میرزا داشت و نمی‌خواست اختلافات داخلی باعث نابودی نهضت شود، پیشنهاد اتحاد با آنان را پذیرفت و طرفین موقتاً وحدت یافتند.

پس از این توافق، کمیته انقلابی جدیدی تشکیل شد. از آنجا که در این کمیته احسان الله خان دارای هیچ سمتی نبود، جاه‌طلبی، وی را واداشت تا در رأس نیروهای تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود.

وی در رأس سه هزار سرباز روسی و ایرانی به سوی تهران حرکت کرد، اما در محل «پل زغال‌» از نیروهای قزاق که تحت فرماندهی ساعد الدوله بودند، شکست خورد.

البته یکی از دلایل این شکست تغییر سیاست شوروی نسبت به جنگلی‌ها بود. به هنگام عزیمت نیروهای احسان الله خان، «روتشتین‌» سفیر شوروی در ایران افرادی را محرمانه نزد فرماندهان روسی قوای احسان الله خان فرستاد و به آنان دستور داد که به فوریت خود را از جنگ کنار بکشند.

به این ترتیب سفیر روسیه حتی به کسی که ادعای همفکری عقیدتی با او داشت و قبلاً کوشیده بود تا میرزا را قربانی اندیشه‌های خود کند، پشت کرد.

با این حال بعدها در جریان حمله نیروهای دولتی به جنگل‌، احسان الله خان فرار کرد و با کشتی به شوروی گریخت‌. خالوقربان نیز که به هنگام قیام میرزا به او پیوست و تحت رهبری میرزا خدمات قابل توجهی به نهضت کرد، پس از تأسیس حزب عدالت در گیلان فریب سوسیالیست‌های حزب را خورد و آلت دست سیاست ضدانقلابی شوروی شد و در کودتای رشت با نیروهای تحت فرمان خود در مقابل میرزا قرار گرفت‌. پس از توافقی که میان دولت ایران و سفیر روسیه انجام گرفت‌، روسها از حمایت جنگل دست کشیدند و آنان را قربانی منافع خود کردند.

«روتشتین‌» اولین سفیر شوروی در ایران که شش هفته قبل از اعلام استقلال میرزا کوچک خان در رشت وارد تهران شده بود، برای ایجاد روابط دوستانه میان ایران و روسیه مأموریت داشت‌؛ بنابر این با وجود وعده‌های اولیه به نهضت جنگل‌، به یکباره خط مشی انقلابی روسها تبدیل به سازش با دولت ایران شد. «روتشتین‌» ضمن نوشتن نامه‌ای به میرزا، او را به ترک مبارزه علیه دولت ایران دعوت کرد. او در نامه خود، آشکارا اقدامات انقلابی میرزا را «مضر» خواند.

نهضت جنگل زمانی که سفیر شوروی نامه را به میرزا نوشت، در بحرانی‌ترین شرایط خود قرار داشت‌. میرزا در شرایط نامطلوبی که هنگام موضعگیری اخیر روسیه داشت‌ و با توجه به اختلافات داخلی نیروهایش، عملاً چاره‌ای جز تایید ظاهری نامة «روتشتین‌» نداشت‌.

تبانی روس، انگلیس، رضاخان و کمونیست‌های داخلی علیه نهضت جنگل‌

در آستانه کودتای رضاخان، شرایط سیاسی ایران شدیداً علیه میرزا کوچک خان جنگلی بود. روس‌ها او را تنها گذارده بودند و صرفاً به منافع خود در ایران می‌اندیشیدند. آنان به ویژه تلاش داشتند تا روابط صمیمانه‌ای را با سردار سپه که با قدرت اسلحه و سرکوب نارضائی‌ها توانسته بود ثبات نیم بندی را در کشور به وجود آورد، برقرار کنند.

 

آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان برای سرکوب نهضت جنگل که به ویژه اعتقادی هم به هویت اسلامی آن نداشتند، می‌دانستند. حتی حضور رضاخان در اتومبیل کنسول شوروی در رشت‌، زمانی که برای سرکوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپیمانی روسها با سردار سپه در این تصمیم داشت‌.

علاوه بر این، رضاخان در آن زمان، در کمیته‌ای «ایرانی ـ انگلیسی‌» به نام «کمیته زرگنده‌» به اتفاق سید ضیاءالدین طباطبایی در حال تدارک کودتای سوم اسفند خود بود.

به همین دلیل‌، اقدام رضاخان به نوعی اجرای مصوبه کمیته مذکور نیز بود. کمیته زرگنده در حقیت 2 کار کرد اساسی داشت‌. یکی سرکوب نهضت جنگل و دیگر استقرار دیکتاتوری رضاخان پروژه سرکوب نهضت اسلامی میرزا کوچک خان جنگلی، محصول اراده مشترک شوروی‌، کمونیست‌های داخلی‌، دولت انگلستان و استبداد رضاخانی بود.

در چنین شرایطی، سران نهضت جنگل چند راه بیشتر نداشتند یا باید تسلیم می‌شدند و اسلحه را زمین می‌گذاشتند، یا به روسیه پناه می‌بردند و یا این که ننگ تسلیم و پناه بردن به بیگانه و اجنبی را نمی‌پذیرفتند و تا آخرین قطره خون به مبارزه ادامه می‌دادند.

چنان که گفتیم، احسان الله خان ترجیح داد تا به اربابان خود که به او خیانت نیز کرده بودند، بپیوندد. خالوقربان نیز با قید تضمین از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسلیم قوای دولتی شد و جان خود را نجات داد. در این میان فقط میرزا کوچک خان بود که نه حاضر به ترک ایران شد و نه ننگ تسلیم به قوای دولتی را پذیرفت و سرانجام نیز به مبارزه ادامه داد تا در 11 آذر 1300 به شهادت رسید