پرونده ويژه
ويژهنامه تجميعي
به مناسبت 13 آبان سالروز تسخير لانه جاسوسي آمريکا (انقلاب دوم)
13 آبان، تسخیر لانه جاسوسی امریکا انقلاب دوم. 5
سال روز تسخیر لانه جاسوسی امریکا 23
تسخير لانه جاسوسي، شكست هيمنه پوشالي آمريكا 26
تسخير لانه جاسوسي آمريکا و سفر کميسيون تحقيق سازمان ملل به ايران. 29
تسخیر لانه ی جاسوسی - مبارزه با استکبار جهانی.. 34
بازخوانی روند و پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 42
نگاهي به علل و زمينه هاي تسخير لانه جاسوسي(بخش اول). 42
نگاهي به علل و زمينه هاي تسخير لانه جاسوسي(بخش دوم). 51
سه نکته درباره تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 42
روایت سردار جعفری از تسخیر لانه جاسوسی.. 45
بازخوانی روایت «ضرغامی» از تسخیر لانه جاسوسی.. 49
۱۳ آبان
منبع:سایت موسسه ومطالعات وپژوهشهای سیاسی
سيزدهم آبان سالگرد سه رويداد مهم در تاريخ ايران است تبعيد امام خميني به تركيه در 13 آبان 1343، كشتار دانشآموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و تسخير سفارت امريكا در 13 آبان 1358، سه رويداد متفاوت بودند، ولي هر يك در شكل دادن به حركت انقلاب اسلامي نقش خاصي ايفا كردند. هويت هر سه رخداد، مبارزه با استكبار و عوامل آن است و به همين دليل اين روز «روز ملي مبارزه با استكبار» ناميده ميشود.
تبعيد امام خميني
در 13 آبان 1343 امام خميني توسط مأموران حكومت شاه بازداشت و پس از انتقال از قم به تهران، به تركيه تبعيد شدند. اين تبعيد در پي اعتراض امام به سياستهاي حكومت پهلوي و از جمله تصويب لايحه كاپيتولاسيون به وقوع پيوست. امام 9 روز پيش از تبعيد، در مراسمي كه به مناسبت ميلاد حضرت زهرا (س) در منزلشان برگزار شد، با ايراد نطقي جنايات و مفاسد كاپيتولاسيون را تشريح كردند. امام در سپيده دم 13 آبان توسط يك گروه از مأموران ساواك به سرپرستي سرهنگ مولوي ـ رئيس ساواك تهران ـ بازداشت شدند و هنوز آفتاب از افق سرنزده بوده كه با يك فروند هواپيماي نظامي از فرودگاه مهرآباد به تركيه تبعيد شدند. اطلاعيه كوتاه ساواك كه از راديو و تلويزيون و روزنامهها انتشار يافت، چنين بود:
«طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل كافي چون رويه آقاي خميني و تحريكات مشاراليه عليه منافع ملت و امنيت و استقلال و تماميت ارضي كشور تشخيص داده شد، لذا در تاريخ 13 آبان 1343 از ايران تبعيد گرديد.»1
در پي تبعيد امام خميني عليرغم فضاي خفقان، موجي از اعتراضها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطيلي طولاني دروس حوزهها و ارسال طومارها و نامهها به سازمانهاي بينالمللي و مراجع تقليد جلوهگر شد. آيتالله حاج مصطفي خميني نيز در روز تبعيد امام بازداشت و زنداني شد و پس از چندي در 13 دي 1343 به تركيه نزد پدر تبعيد شد.
دوران تبعيد امام به تركيه بسيار سخت و شكننده بود. امام حتي از پوشيدن لباس روحانيت منع شده بودند. محل اقامت اوليه امام هتل بلوار پالاس آنكارا بود. امافرداي آن روز براي مخفي نگاهداشتن محل اقامت، امام را به محلي واقع در خيابان آتاترك منتقل كردند. چند روز بعد (21 آبان 1343) براي منزويتر ساختن ايشان و قطع هرگونه ارتباط، محل تبعيد را به شهر بورسا واقع در 46 كيلومتري غرب آنكارا انتقال دادند. در اين مدت امكان هرگونه اقدام سياسي از امام خميني سلب شده و ايشان تحت مراقبت مستقيم مأمورين اعزامي ايران و نيروهاي امنيتي تركيه قرار داشتند.
امام خميني جمعاً 11 ماه در تركيه به سر بردند، سپس ساواك با هماهنگي دولت تركيه ايشان را در 13 مهر 1344 به عراق تبعيد كردند. ايشان به مدت 13 سال تحت نظارت توأم با فشار رژيم بعثي عراق بودند. در بحبوحه انقلاب اسلامي، و در نتيجه افزايش اختناق رژيم بغداد امام خميني تصميم به خروج از عراق و عزيمت به كويت گرفتند اما كويت تحت فشار شاه، از پذيرش امام و هيئت همراه امتناع ورزيد در نتيجه امام خميني در مهر 1357 راهي فرانسه شد ندو در «نوفل لوشاتو» در حومه پاريس اقامت گزيدند. امام طي 4 ماه اقامت خود در فرانسه انقلاب اسلامي را تا مراحل پيروزي هدايت كردند و سپس در 12 بهمن 1357 به كشور بازگشتند. امام در طول هجرت 14 ساله خود به روشنگري افكار عمومي ايران و جهان نسبت به ماهيت حكومت شاه پرداخته و زمينه انقلاب مردمي و سقوط رژيم پهلوي را فراهم ساختند. به همين دليل نقطه شروع دوره هجرت يعني 13 آبان 1343 و همچنين نقطه پايان آن يعني 12 بهمن 1357 به عنوان «يومالله» شناخته شده است.
كشتار دانشآموزان
سيزدهم آبان 1357 و در روزهاي اوجگيري انقلاب اسلامي دهها نفر از دانشآموزان كه براي انجام تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران تجمع كرده بودند، هدف تيراندازي مأموران حكومت قرار گرفته و به شهادت رسيدند. به دليل بسته بودن درهاي دانشگاه هيچ يك از دانشآموزان نتوانستند از برابر آتش گلولههاي مأموران بگريزند و اين امر تلفات آنان را افزايش داده بود. اين جنايت توسط دولت «آشتي ملي» شريف امامي صورت گرفت.
حادثه 13 آبان 1357 بعد از حادثه 17 شهريور آن سال، دومين خونريزي عمده دولت شريف امامي بود؛ در حالي كه عمر سياسي اين دولت از 70 روز تجاوز نميكرد. ابعاد حادثه دانشگاه به حدي بود كه وقتي در برنامه اخبار شبانگاهي گزارش تيراندازي مستقيم سربازان به روي دانشآموزان در دانشگاه از شبكه سراسري تلويزيون پخش شد، وزير علوم بلافاصله استعفا داد و فرداي آن روز كابينه شريف امامي نيز سقوط كرد. از آن پس روز 13 آبان «روز دانشآموز» ناميده شد.
تسخير «لانه جاسوسي»
سيزدهم آبان 1358 ساختمان سفارت امريكا در تهران توسط جمعي از دانشجويان معترض تصرف گرديد از زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران تا زمان تسخير سفارت امريكا در تهران ديپلماتهاي امريكايي مستقر در سفارتخانه از هيچ تلاشي در جهت مقابله با نظام نوبنياد جمهوري اسلامي ايران فروگذار نميكردند. تماس با سركردگان گروههاي ضد انقلاب ، ارتباط حمايتي با شبكههاي كودتا و براندازي در داخل كشور و تأمين مالي گروهكهاي تروريستي كه در غرب و جنوب ايران به انفجار در لولههاي نفتي و يا ايجاد نا امني و بيثباتي در مناطق كردنشين مشغول بودند، از عملكردهاي مأموران سياسي فعال در ساختمان سفارت امريكا بود. اين حقايق در اسناد لانه جاسوسي نيز آمده است. بعضي از مقامات بلند پايه دولت كارتر پس از شكست وي در انتخابات 1359 ش. در خاطرات خود، به نقش نامطلوب و مخرب دستگاه حكومتي امريكا عليه ايران كه از طريق سفارتخانه آن كشور در تهران هدايت ميشد اقرار كردند. سفارت امريكا در تهران طي زمستان 1357 تا پائيز 1358 به مركز فرماندهي عمليات جاسوسي و خرابكاري عليه جمهوري اسلامي ايران تبديل شده بود؛ نظامي كه عمر سياسي آن به يك سال نميرسيد. با اين حال سفارت امريكا زماني توسط دانشجويان تسخير شد كه امريكا خواست مشروع ملت ايران در استرداد شاه و اموال و داراييهاي بلوكه شده ايران را ناديده گرفت و حتي امكاناتي وسيع در اختيار فراريان حكومت شاه گذاشت تا تشكيلات خود را عليه انقلاب سازماندهي و فعال كنند.
تسخير لانه جاسوسي امريكا در تهران از ابتدا با حمايت امام خميني مواجه گرديد. امام تصرف لانه جاسوسي توسط دانشجويان را «انقلاب دوم» لقب دادند و در سخناني، از اين اقدام حمايت كردند:
«شما ميبينيد كه الان مركز فساد امريكا را جوانها رفتهاند گرفتهاند و امريكائيها را هم كه در آنجا بودند، گرفتند و آن لانه فساد را بدست آوردند و امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند و جوانها مطمئن باشند كه امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند.» 2
پينويسها:
1ـ روزها و رويدادها؛ انتشارات پيام مهدي؛ بهار 1379؛ ص 390
2ـ صحيفه نور، ج 10، صص 157ـ 148؛ 16/8/1358
13 آبان، تسخیر لانه جاسوسی امریکا انقلاب دوم
پدید آورنده : دکتر منوچهر اکبری
منبع :پایگاهاطلاع رسانی حوزه
در تاریخ همة نهضت ها، روزهایی ثبت می شود که روزهای سرنوشت ساز و یوم الله تلقی می گردد. از اتفاق، در سالروز این روزها یا نزدیک و قریب به آنها اتفاقهای دیگر می افتد که به مانایی و ضرورت نکوداشت و احیای آن روز کمک می کند. در تاریخ انقلاب اسلامی، هم قبل از پیروزی و هم در دوران پیروزی و حتی پس از آن به روزهایی برمی خوریم که اگر به تحلیل چندین بارة آن نپردازیم و فقط به یاد و خاطرة آنهم در ذهن نسل همراه با آن ایام بسنده کنیم در دراز مدت چه بسا این غفلت ها به ندامتی بزرگ و جبران ناپذیر ختم شود. همانگونه که در بسیاری از انقلابها و حتی حرکتهای مردمی با این خسران روبرو می شویم. 15 خرداد، 12 بهمن، 22 بهمن، 14 خرداد، 8 شهریور، 17 شهریور، 13 آبان، 29 بهمن، 12 فروردین و 7 تیر هر کدام انبوهی از خاطره و مطلب و اتفاقهای پیش و پس را همراه دارند. در این مقاله به تحلیل 13 آبان و مناسبتهایی که در این روز در طول سالهای متمادی اتفاق افتاده می پردازیم، تا هم در یاد و خاطر نسل تقریباً پا به سن گذاشته انقلاب بازآفرینی شیرینی داشته باشیم و هم نسل بعد را که متأسفانه خلاف توقع و انتظار در وادی حیرتی ناشناخته و حتی بی خیالی کشنده و ملال آور بسر می برند، درس عبرتی داده باشیم.
13 آبان از چند جهت با نهضت امام خمینی پیوند خورده است. تراکم مناسبتهای تاریخی این روز را تشخّص خاص بخشیده است. روزی که قبل از همه روز تبعید امام به ترکیه بود، امامی که نسبت به هم نوعان خود نگاه و تلقی و قرائت و تفسیر جدیدی از اسلام مطرح کرده بود. تلقی و تفسیر و قرائتی پویا، نوین، زنده و انقلابی. روزی که شاه (محمدرضا) فکر می کرد با تبعید یا خروج اجباری و ناخواستة امام همة موانع را از سر راه برداشته است. تصور می کرد حرکت 15 خرداد 42 با جدایی امام از امت، خاموش می شود و آبها از آسیاب می افتد. البته به هر قیمتی پای آن تصور باطل و بی مبنا ایستاده بود تا آنجا که با دستگیری امام هزاران نفر از یاران معترض امام را در ورامین و سایر شهرها به رگبار گلوله بست. در واقع مظلومیت یاران و پیروان امام را اثبات کرد. شاه نمی دانست که پانزده سال بعد فرزندان امام و شهدای خرداد 42 با فریادی رسا، بلند و با عزمی جزم و مقاومتی تا پای جان مجدداً به صف یاران لبیک گوی خمینی می پیوندند. نهضت از پشتوانة شهادت و مظلومیت برخوردار می شود. البته شاه و عوامل استکبار جهانی با تمام مراقبتهایی که پس از تبعید امام نسبت به نیروهای انقلابی بخرج می دادند درک نمی کردند، کینه ای که از کشتار مظلومانه شهدای 15 خرداد و بخصوص پس از شکنجه و دستگیری و زندان، تبعید و محرومیت و جفایی که در حق یاران امام روا می دارد، هرگز از یاد نمی رود. شاید شعله های نهضت اسلام را به ظاهر خاموش کرد، اما نمی دانست که این آتش زیر خاکستر روزی زبانه می کشد، دوباره طوفانی بپا می کند که دیگر خاموش نمی شود، زیرا در این 15 یا 16 سالی که از تبعید امام گذشته بود نسلی متفکر، فهیم، تحصیلکرده اعم از دانشگاهی و حوزوی روی کار می آید که در دفاع از حقانیت اسلام و امام بزرگی چون خمینی، چون دریا به پیش می آید و هیچ قدرتی طوفان شهر و کشور متفکر را نمی تواند جلوگیری کند.
نمونه کامل و تمام عیار به ثمر نشستن خون شهدای 15 خرداد را باید در تظاهرات دانش آموزانی دانست که در پایگاه تظاهرات تهران یعنی دانشگاه تهران گرد آمده بودند. در 13 آبان سال 57 (حدوداً 15 سال پس از تبعید امام)، دانشگاه تهران مثل اقیانوسی بود که از هر سو رودهای کوچک و بزرگ انسانها در صفوف فشرده بسوی آن جاری می شدند تا خود را به دامن دریا برسانند. دانشگاه بستری بود برای رودهایی که از راههای دور و کوچه و پس کوچه های شهر به حرکت درآمده بودند تا در بستر دریا آرام گیرند. شاه و عواملش فکر می کردند دانشگاهیان با امام و انقلاب او در این مرحله همراهی نمی کنند، خود از برداشت غلط تحلیلگران حکومت پهلوی نشأت می گرفت. فریاد معصومانه دانش آموزان پاکی در فضای دانشگاه طنین انداز می شد که با تمام وجود با شوقی سرشار، شور جوانی و آرمانخواه آمده بودند تا همراهی خود را با امام عزیزی اعلام کنند که عافیت و گوشه نشینی را به طاق نسیان نهاده بود. آمده بود تا از چشمها خواب غفلت و جهل را بزداید. مردی که منتظر بود تا روزی نه چندان دور در جمع فرزندان و امت خویش حاضر شود. منتظر بود تا علیرغم خواست او شرایط عظیمترین استقبال قرن برایش فراهم شود. می خواست چنان بیاید که در خور و لایق خمینی باشد. آمدنی که همه غربت دوری و تبعید را به یکباره از یاد ببرد. هر چند در سال 42 غریبانه در یک سحرگاه از امت خویش جدا شد، می خواست در بازگشت به شاه بگوید آنکه واقعاً در دل مردم جای دارد خمینی است نه پادشاهی که در سایه قدرت و ارتش نیروهای امنیتی بخصوص عوامل اطلاعاتی و نظامی بیگانه حتی صهیونیزم بر اریکه قدرت تکیه زده است. درست سه ماه پس از 13 آبان بود که روح تبعیدی به کالبد جسم خسته و منتظر و نحیف وطن بازگشت و همه را با آمدنش جان تازه بخشید. مردی که با کودکان 15 خرداد آنک بعنوان جوانانی برومند و انقلابی صحبت می کرد. امام چشم امیدش به حضور جوانان پاک باخته ای بود که در برابر طاغوت چونان سدی محکم قد کشیده بودند و فریاد یا مرگ یا خمینی آنها گوش فلک را کر کرده بود.
عجبا که امام در شرایطی به وطن بازگشت که هنوز به ظاهر ارکان حکومت پهلوی پابرجا بود. جز شاه و تعدادی معدود از فرماندهان، مابقی همه در ایران بودند. شاید تصور صحنه گردانان آمریکایی و اسرائیلی و انگلیسی این بود که با آمدن خمینی حرکتی چون 28 مرداد انجام دهند و دوباره برای چند دهه امام را از امت بگیرند و باز شاه را با صحنه ای نمایشی و ساختگی به کشور برگردانند. واقعاً شاه رفته بود که برنگردد؟ این ساده لوحانه است که بپذیریم شاه به آن سادگی و زودی از قدرت و حکومت دست کشید و کشور را ترک کرد! رفته بود تا با برقراری آرامش نسبی بعنوان قهرمان! برگردد.
نمونه کامل و تمام عیار به ثمر نشستن خون شهدای 15 خرداد 42 را باید در تظاهرات 13 آبان سال 57 ملاحظه کردشاه تصور نمی کرد پیرمردی رها از همة تعلقات، آن هم در شرایطی که ارتش و نیروهای نظامی و اطلاعاتی و عوامل حکومتی را همراه خود ندارد، بتواند طومار نظام حکومت پهلوی را در هم بپیچد. شاه سوار بر خنک غرور، باورش نمی آمد که امام با دانش آموزان و دانشجویان و اقشار دیگر بتوانند قوی ترین ارتش منطقه را به زانو در آورند.
البته فهم و شعور شاه و عوامل مغرور و کم خردش از درک این واقعیت که اگر اراده خدا بر امری تعلق گیرد و بخواهد به ندای قلبی و نیاز واقعی مردم مبنی بر «ربنا حول حالنا الی احسن الحال» جواب دهد هیچ قدرتی نمی تواند مانع این کار شود. دانش آموزانی که حتی در تمام عمر نام امام را نشنیده بودند درس و کلاس را رها کرده به صف معترضین و فریاد گران پیوستند. در یکی از روزهای مهم که در کل کشور بخصوص تهران تظاهرات صورت می گرفت، گویا اراده و دستی از غیب بیرون آمد و تمام اقشار جامعه بخصوص دانش آموزان تهرانی را به سوی دانشگاه تهران هدایت کرد. بی تردید از قبل قرار نبود دانش آموزان به دانشگاه بروند ولی چون ارادة خدا به این مهم تعلق گرفته بود، دانش آموزان به دانشگاه آمدند ناگهان خبر آمد که نیروهای مسلح که در آماده باش کامل نظامی به سر می بردند، چون در شرایط حکومت نظامی بودند، از فرماندهی جاهل و کم خرد دستوری دریافت کردند که به تظاهر کنندگان حمله کنند. مدیریت پشت صحنه انقلاب، چاره را در این دید که درِ دانشگاه را برای جلوگیری از ورود نیروهای گارد به داخل دانشگاه و صفوف دانش آموزان معترض ببندد. در یک سو نیروهای تا بن دندان مسلح صف کشیده بودند و در داخل دانشگاه هم هزاران جوان پر شور و انقلابی که فارغ از غم نان و جان و فرزند و همسر، رها از دلهره کار و شغل نه ترس داشتند که فردا ممکن است از کار برکنار شوند و نه دلمشغول عیال و فرزند بودند. می دانستند که اگر قرار باشد هر کس را به جرم تظاهرات دستگیر کنند به واقع باید همة ملت ایران را بازداشت کنند. دانش آموزان آمده بودند تا دفتر بیعت با امام را با خون پاکشان امضاء کنند. فریاد تکبیر و اعتراض دانشجویان و دانش آموزان از پشت میله های دانشگاه بسوی سربازان مسلح بلند بود که ناگهان با فرمان آتش، تعدادی، در خون خود در غلطیدند. صدای شلیک گلوله مردم را به سمت در اصلی دانشگاه گسیل داشت. نگارنده که شاهد صحنه بودم فاصلة دانشکده ادبیات تا در اصلی دانشگاه را، در کمتر از 5 دقیقه دویدم. جماعتی که از من جلوتر بودند با چشمان خود شاهد نشانه گیری و هدف گیری سربازان مسلحی بودند که به سوی دانش آموزان شلیک می کردند.
ابتدا برخی فکر می کردند گلوله ها مشقی و غیرواقعی است. ناگهان دیدند یکی از دانش آموزان به زمین افتاد و از ناحیه پا تیر خورد، انفجاری رخ داد. دانش آموزان خلاف تصور همه حتی سربازان عقب نشینی نمی کردند و با شور و فریاد بیشتری پیش می رفتند. تصور فرماندهان کوته بین این بود که با تهدید و کشتن چند نفر قضیه فیصله پیدا می کند و همه متفرق می شوند فردا هم دیگر صدایی از کسی برنمی خیزد. فریادها همگی خاموش می شود. مردم دیگر از خانه های خود خارج نمی شوند. فریاد در گلو نیامده خشک می شود. از اتفاق، عملکرد غیر منطقی و بی مبنای فرماندهان طاغوتی، سرنگونی طاغوت را تسریع کرد.
«عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم»1 بخوبی می دانیم با پخش چند لحظه ای کشتار دانش آموزان، از طریق تلویزیون، آنهم در حالی که حکومت نظامی بود، آتش خشم و تنفری که در دل ملت ایران شعله ور شد، چهره واقعی شاه که آن روزها از مصالحه و جبران اشتباهات و قصور کوتاهی در وظایف حرف می زد، برای مردم روشن شد.
اگر افراد معدودی باورشان نمی آمد که شاه برای بقا و استمرار پادشاهی و تداوم دیکتاتوری خود به هر کاری دست می زند، با مشاهدة صحنة دلخراش و تکان دهنده 13 آبان نظرشان عوض شد. واقعاً مضامینی از امام که می فرمود شاه در جهت خوش خدمتی به ارباب خود به هر کاری دست می زند، برای همه به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل شد. تعدادی از مجروحان آن حادثه را به تالار تشریح دانشکده پزشکی (بر بالای دست) حمل کردند. در واقع خون پاک دانش آموزان آتش نهضت را شعله ور و گسترده تر کرد.
برای آنان که ممکن است با گذر ایام و فراز و فرودهایی که در ادامة نهضت پیش آمد، برخی از صحنه ها را از یاد برده باشند، برخی از سخنان امام را دقیقاً روز 13 آبان 57 در ملاقات با دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج که در اقامتگاه موقت خویش در نوفل لوشاتو بیان فرمودند، مرور کنیم. دولتی که می خواست مرحله گذار را طی کند با نظر شاه و ابرقدرتها بعنوان «دولت آشتی» خودش را مطرح می کرد مهره هایی چون علی امینی و شاپور بختیار را از بایگانی تاریخ خارج کرده بود. آنها را سالها در آب نمک خوابانده بود که فقط مدیریت دورة گذار را بعهده گیرند تا دوباره شاه برگردد. امام تحت عنوان مردم اغفال نمی شوند می فرماید:
«اخیراً بعد از اینکه دیدند که «دولت آشتی» نتوانست کار خودش را انجام بدهد ـ و از اول یک دولتی بود که می خواست با فریبکاری مردم را منحرف کند و بخواباند این نهضت را و وعده هایی داد و عملهایی کرد و چیزهایی، اما همه اش چیزهایی که خواست ملت نبود، یک چیزهای دیگر بود خواست ملت، اینها تبع خواست ملت بود، «قمارخانه ها را بستیم»! هزار جور مرکز فحشا باز است! بالاترین مرکز فحشا دستگاه محمدرضا خان است که درش باز است! در فحشا. فحشا نه به آن معنا، فحشا به این معنا که بدتر از فحشاست. فحشای به آن معنا که یک بارگاه به تمام معنا ظلم، یک بارگاه به تمام معنا خیانت، به تمام معنا جنایت» 2
پس از این سخنان امام نسبت به برخی از توجیهات و اعلام خطرهای بی مبنای شاه و عوامل سرسپرده او وقتی هشدار می دهند که با رفتن اعلیحضرت مملکت بدست روس و انگلیس می افتد، امام چنین قاطع جواب می دهد:یک مطلب دیگری که ایشان می گویند این است که این وضع جغرافیایی ایران جوری است که ـ کأنّه ما دیگر هیچ اطلاعی نداریم از وضع جغرافیایی ایران که چه جوری است! ـ وضع جغرافیایی ایران جوری است که اگر این انقلابات باشد، با این وضع جغرافیایی خطر بزرگی برای ایران پیدا می شود ولی اگر شاه باشد این خطر نیست! مطلب ایشان این است که با بودن شاه این خطر نیست لکن اگر ـ چنانچه (به فرمایش ایشان) خدای نخواسته ـ این شاه برود، این مملکت به دست دو تا قدرت می افتد و وامصیبت می شود! ما می گوییم که آن چیزی که این مملکت را به دست این قدرت سپرده، این دو تا قدرت سپرده، همین شاه است! آخر اینها تکلیفشان براین مملکت این نیست که بیاید آن حمل کنند خاکهایی از قم به این سرحدات شوروی و از تهران به آن سرحدات آمریکا! اینکه ایشان هم قبول دارند که مقصود این نیست؛ مقصود این است که اینها مسلط می شوند بر مملکت ما؛ حالا مسلط نیستند؟!»3
اتفاق مهم و تاریخی و بسیار سرنوشت ساز دیگری که در واقع حرکتی در جهت و در ادامة دو جریان و اتفاق قبلی (تبعید امام و کشتار دانش آموزان) بود، یکسال بعد از روز دانش آموز 13 آبان 57 رخ داد و آن حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود. حرکتی که متأسفانه برخی از افراد در ابتدای آن دچار تردید بودند و بدتر از آن برخی پس از سالها در اصالت آن شک کردند و چیزی نمانده بود که توبه کنند. شگفتا از همراهان سست عنصر که زبان حالمان از دست آنان این بیت از مولانا شد:زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خــدا و رستــم دستانم آرزوسـت4
این است نتیجه همان غفلتی که در سرآغاز مقاله بدان اشاره کردم و همواره از حاکمیت آن غفلت دست و دلم می لرزد. این است که ضرورت بازخوانی جریانها را دو چندان می کند. اگر این جریانهای مهم که در وقت خویش دقیقاً خردمندانه، شجاعانه، آگاهانه و در جهت تکامل و استمرار نهضت و اهداف امام و انقلاب صورت گرفته است دقیق، منطقی و همه جانبه تحلیل نشود، زودتر از حتی تصور اقدام کنندگان، تحریف می شود یا در بهترین صورت به فراموشیدانش آموزان آمده بودند تا دفتر بیعت با امام را با خون پاکشان امضاء کننداگر جریانهای مهم که در جهت تکامل و استمرار نهضت و اهداف امام و انقلاب صورت گرفته است، دقیق، منطقی و همه جانبه تحلیل نشود، زودتر از حتی تصور اقدام کنندگان، تحریف یا در بهترین صورت به فراموشی سپرده می شودسپرده می شود. حدوداً هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود که توطئه های پیاپی، شکست خوردگان حکومت پهلوی، عوامل اطلاعاتی و امنیتی، افسران ارشد برکنار شده، فرماندهان و وزرا و وکلا و صاحب منصبان و زالوهای خون مکان اقتصادی و تجاری و سایر مسئولان و دولتمردان معزول ادامه داشت. اگرچه بسیاری از جلادان و قاتلان مردم بخصوص از طیف و قشر نظامی را به دادگاههای عدل اسلامی سپردند و به سزای اعمالشان رسیدند، اما اگر قرار بود همه عوامل حکومت طاغوت را محاکمه و اعدام کرد، چه بسا می بایست هزاران نفر را به جوخه های اعدام سپرد. هر روز در نقطه و منطقه ای از کشور توطئه و ترور و آشوب و خرابکاری رخ می داد. از آتش زدن خرمن کشاورزان زحمت کش تا آتش زدن لوله های نفت و انفجار و ایجاد فضای ترس و ناامنی که به زعم خودشان برای تضعیف روحیه مردم طراحی و عملیاتی می شد. بخصوص با طرح مسأله قومیت ها و تحریک اقوام مختلف با شعارهای استقلال منطقه ای یا قومی، بین ترک ها، کردها، بلوچ ها، ترکمن ها و خلق عرب، مناطق مختلف کشور را به ناامنی می کشیدند. در غرب کشور، شرایط بگونه ای بود که گویا طرح این مطالب رونق بیشتر داشت. هم ضد انقلاب، هم برخی گروهکها و هم عوامل و افسران نظامی و عوامل ساواک، همگی در کردستان جمع شده بودند. از طرفی هم، از عراق عوامل صدام و آمریکا براحتی وارد کشور می شدند و به تعبیر نظامیان، آتش تهیه را آماده می کردند. این نکته را هم نباید نادیده گرفت که صدام هم نتوانسته بود کردهای کشور عراق را بخوبی مدیریت کند. علاوه بر بهانه قومیت، توجیه عقیدتی هم داشتند که با روی کار آمدن شیعیان، شرایط سختی بر اهل تسنن حاکم می شود. این توطئه های پیاپی، فرصت تصمیم گیری را از مدیران و حتی نمایندگان اعزامی از سوی امام و رئیس جمهور وقت می گرفت، البته بعدها معلوم شد که معدودی از افراد اعزامی از مرکز هم بی تمایل به ادامه آن شرایط نبودند.
در آن شرایط امکان برنامه ریزی و چاره اندیشی و رسیدگی به مردم بخصوص قشر محروم وجود نداشت. دانشجویان انقلابی و مسلمان با یک سؤال بزرگ روبرو بودند که تا قبل از پیروزی مردم و انقلاب هر توطئه و ناامنی و ترور و آشوب از سوی عوامل حکومت مرکزی طراحی و اجرا می شد. اینک که بسیاری از سران و فرماندهان ارشد نظام شاه برکنار شده یا گریخته یا اعدام شده اند، چرا باید کشور ناامن باشد؟
چه بسا در اثر کم تجربگی تصور نمی کردند افراد فراری و ضد انقلاب و حتی خانواده های معدومین و بسیاری از مسئولین رده های پایین در مناطق غربی و شمالغرب کشور واقعاً نفوذ داشته باشند. علاوه بر آنکه تمام گریزگاهها، پناهگاهها و مناطق صعب العبور و کوهستانی را می شناختند. در ضمن معمولاً در شرایط بهم ریختة پس از تغییر حکومت برخی مسئولین برای کسب قدرت و موفقیت دست و پا می زنند، تلاش دارند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. در آن شرایط بود که دانشجویان مسلمان در راستای بیعتی که با امام بسته بودند و با شعارهایی که از سردل و عمق جان سرداده بودند که «تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست»، احساس تکلیف کردند و سر نخ قضایا را پیدا کردند دقیقاً به هدف زدند. دریافتند که فرماندهی و اتاق جنگ و عملیات و هماهنگی همه توطئه ها و آشوب ها در سفارت آمریکا بود. آنک که تا حدی آبها از آسیاب افتاده بود. برای روشنی راه فردا، لازم است به گذشته نگاهی بیفکنیم. بی تردید مرور تجارب گذشته سرمایه ای است برای آینده. لازم است بر مبنای «فذّکر ان ذکرا تنفع المؤمنین»5 بار دیگر حرکت انقلاب و تاریخی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را تحلیل کرد.
فرماندهی و اتاق جنگ و عملیات و هماهنگی همه توطئه ها و آشوب ها در سفارت آمریکا بود
اولین پیام تسخیر لانه جاسوسی، شکست هیمنه و اُبهّت آمریکا بود. آنهم بدست جوانان تحصیلکرده ای که آمریکا تصور و انتظار این حرکت را از سوی آنان نداشت. می دانیم تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کسی جرأت نمی کرد به دیوار سفارت آمریکا چپ نگاه کند. آمریکایی که تمام فرماندهان و مسئولین رده اول کشور را بعنوان عوامل خویش می دانست، بزرگترین محبتش به شاه اینکه او را بعنوان ژاندارم منطقه معرفی کرده بود. آمریکایی که خود را آنقدر مسلط و قوی و با قدرت می دانست که حتی تصورش را نمی کرد کسی بتواند به سایة عُمالش چپ نگاه کند. راستی چه کسی برای نخست بار در تاریخ روابط ایران و آمریکا شاخ آمریکا را شکست؟ چه کسی بود که پانزده سال قبل از انقلاب اسلامی شاه را نوکر آمریکا معرفی کرد و آمریکا را منشأ همة بدبختی ها و فلاکتهایی می دانست که بر سر ملت ایران می آمد. چه کسی بود که آمریکا را از اسرائیل بدتر می دانست و انگلیس را از هر دو بدتر. مگر امام نبود که در آن سالهای سخت، سالهای سیاه، سالهای سنگین، سالهای راکد و خفقان، سالهایی که یک افسر ایرانی جرأت نمی کرد به یک سرباز آمریکایی بگوید بالای چشمانت ابروست، کدام مرد مردستان را سراغ دارید که در آن شرایط تنفرش را از رئیس جمهور آمریکا چنان روشن، رسا و شفاف و فریاد گرانه بازگو کند.6 هنوز هم طنین آن عبارت بلند امام را در گوش دل و جان دارم که فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».7
دانشجویانی که خط فرمان از امام می گرفتند وصیت نامه هاشان را قبل از حرکت بسوی سفارت آمریکا امضاء کرده بودند، فرزندان راستین مردی بودند که بدانان جرأت و شهامت داده بود.
امامی که برای آنان هویت و شخصیت به ارمغان آورده بود. امامی که می دانستند در قاموس وجودش واژه وحشت و ترس وجود ندارد.8 امامی که هرگز در برابر زورگویی های شاه خضوع نکرده بود.9 در واقع چشم امیدشان به حمایت و موافقت و همراهی امامی بود که همواره از کوثر محبت و مهربانی و لطف و عنایت خویش، آنان را سیراب کرده بود.
بالاخره لحظة موعود فرا رسید. پس از نماز جمعه دلاورانی حماسه آفرین جان برکفانی ایثارگر، با خواندن «رجز هجوم» از دیوار سفارت بالا رفتند و موفق شدند شاخ آمریکا را بشکنند. در آن روزها عظمت کار بحدی بود که به فکر تحلیل و توصیف و تأثیر آن حرکت نیفتادند، رسانه های دنیا که اکثراً تحت سیطره و نفوذ غرب بخصوص شبکة صهیونیزم جهانی بود اجازه تحلیل فرا مرزی را به ایرانیان نمی داد، حتی می توان مدعی شد خود دانشجویان غیور و بسیاری از دولتمردان آن روز هم از عظمت و شکوه حماسه ای که رقم خورده بود بطور کامل باخبر نبودند. برخی یا قدرت درک عظمت آن مأموریت خطیر را نداشتند و از تأثیری که در آینده نهضت داشت باخبر نبودند و برخی همانگونه که بعدها دیدیم، با اصل حرکت مخالفت کردند و از همان روزهای نخست فشار می آوردند که حتی دانشجویان عذرخواهی کنند و گروگانها را با احترام و پوزش آزاد کنند، این کار خود صدبار از ندامت بدتر بود. معتقد نیستم که چون می دانستند سوابق همکاری برخی از دوستان و همراهانشان از لانه جاسوسی بیرون می آید مخالفت می کردند، چه بسا خودشان هم فکر نمی کردند ناخواسته با حرکت انقلابی دانشجویان، پرده از روی برخی حقایق می افتد و روشن می شود که آنها هم ناخواسته تحت فرماندهی و همراهی عوامل سیاسی آمریکا قرار دارند. بعدها که اسناد افشا و چاپ شد، متأسفانه از رابطه برخی با آمریکا خبر داد که حتی کسی تصورش را هم نمی کرد. با افشای اسناد در واقع غنایم ارزشمندی به دست آمد که کسی امروز به فکر تحلیل آنها نیست. کسی به فکر مقایسه سفارت های دیگر با سفارت آمریکا نمی افتد. راستی فقط در سفارت آمریکا بود که آن همه توطئة تودرتو و گره در گره فراهم می آمد و طراحی می شد؟ در سفارتخانة دیگری حرکتی علیه انقلاب اسلامی و امام خمینی صورت نمی گرفت؟ انقلاب اسلامی فقط منافع آمریکا یا دست آمریکائیان را از ایران قطع و کوتاه کرده بود؟ سفارتخانة کشورهای دوست و مرید آمریکا کاملاً از این شیطنت ها و توطئه ها و تفرقه افکنی و تضعیف و جاسوسی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی مبرا و بدور بودند؟ این نکته بسیار مهم است که انتخاب دانشجویان بسیار دقیق و حساب شده بود. اگر دانشجویان هر سفارت دیگری جز سفارت آمریکا را هدف قرار می دادند هرگز برد و تأثیر سفارت آمریکا را نداشت.
درس دیگری که از آن حرکت پربرکت گرفتیم، این بود که دانستیم چرا بسیاری از حرکت ها و انقلابها و نهضت ها در جهان یا بلافاصله پس از پیروزی شکست می خورند یا عمری بسیار کوتاه دارند. در قرن حاضر کم نبودند انقلابیونی که حتی رژیمهای فاسد و وابسته قبلی را شکست داده ولی بلافاصله با کودتاهای متعدد روبرو شدند و مگر در ایران کودتای نوژه و حتی حرکت آزادسازی گروگانها موسوم به کودتای طبس از سوی آمریکا طراحی نشد، و ده ها خطر و توطئه دیگر که از بیخ گوش امام و انقلاب و نهضت گذشت و شاید مصلحت افشای آنها هنوز هم فراهم نیامده باشد. آمریکا نمی توانست براحتی بپذیرد که از سوی کشوری که در واقع به عنوان یک استان تحت الحمایه خود که بر آن از هر جهت، مسلط بوده و حتی به عنوان مدافع اصلی و سپر قوی او در برابر شوروی آن روز عمل می کرد، امروز برای خودش تهدید به حساب آید؟ اینکه دولتمردان آمریکا حتی پس از حدود سه دهه باز هم به واقع تن به قبول آزاد شدن ایران نمی دهند، چه بسا از ناراحتی منافع سرشار و پایان ناپذیری بوده است که در ایران از دست داده اند. چه بسا آمریکائیان تا سالهای سال هم سنگینی و ابهت کار امام را درک نکنند. آمریکا پس از 28 سال نپذیرفته است که دیگر در ایران نمی تواند پایگاه داشته باشد. نپذیرفته است که حقوق اولیة ملت ایران را به رسمیت بشناسد! هنوز هم از موضع تبختر و تکبر و استعماری و استثماری به ما نگاه می کند. برخی از دولتمردان و سیاسیون آمریکا تصور می کردند اگر شرایط را تحمل کنند هر چند ناخواسته، تا پس از رحلت امام خمینی دوباره ورق به نفع آنان برمی گردد. یقین بدانید امروز هم آمریکا از هیچ کار و توطئه و سیاستی برای سیطره مجدد بر ایران منصرف نشده است و اگر کاری بیش از این نمی کند به واقع از سر عجز است نه از سر ترحم و دلسوزی و انسانیت و دموکراسی و حقوق بشر و تعابیری بی خاصیت و ساختگی از این دست.
برای آمریکا افشای اسناد سراسر توطئه و جاسوسی در سفارتش در ایران، بقدری گران آمد که شدیداً از چاپ و تکثیر آن در خارج از ایران جلوگیری کرد. رسوایی به حدی شکننده بود که حتی اگر یک نفر هم کمتر با خبر می شد برای او امتیاز بود. آمریکا تا بخود آمد و درصدد جلوگیری از افشای فراگیر و جهانی شدن خبر تسخیر لانه جاسوسی برآمد امواج حرکت دانشجویان در سراسر عالم طنین انداز شد و دیگر کاری نمی توانست بکند.دولتهایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی روی کار آمده اند حرکت دانشجویان را با اهمیت، انقلابی و سرنوشت ساز دانسته اند. اما پیش و بیش از همه امام بود که با اعزام یادگار و فرزند خود، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا جهت دیدار دانشجویان و بعدها تعیین حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمد خوئینی ها بعنوان نمایندة خویش از دانشجویان حمایت کرد. به واقع به حرکتشان رسمیت داد. علاوه بر همه این حمایت ها امام حرکت دانشجویان و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را انقلاب دوم10 نامید. بی تردید امام نقش مهم و کارآمد تسخیر لانه جاسوسی را در تضمین و بقا و استمرار انقلاب چیزی در حد اصل انقلاب
اوّلین پیام تسخیر لانه جاسوسی، شکست هیمنه و اُبهت آمریکا بود
آمریکا پس از گذشت 28 سال هنوز نپذیرفته است که حقوق اوّلیه ملت ایران را به رسمیت بشناسد
می دانست. امام می دانست که نگهداری و ادامة انقلاب شاید از جهاتی به مراتب مشکل تر از پیروزی باشد، به همین جهت هم با تمام وجود وارد صحنه شد و با مدیریت خارق العادة خود، اجازه نداد کوچکترین حرکتی خلاف اصل اسلام و احکام شرع رخ دهد. در نهایت وقتی همة برکات آن حرکت انقلابی عاید انقلاب و اسلام شد در شرایطی خاص با موافقت امام همة گروگانها آزاد شدند، زیرا دانشجویان احساس می کردند به تمام اهدافی که از پیش در نظر داشتند رسیده اند. دیگر ادامة گروگانگیری شاید به ضرر انقلاب بود. دانشجویان در عین حال که از شیطنت های شیطان بزرگ به تنگ آمده بودند اما به لحاظ اعتقاد راسخی که به احکام نورانی اسلام داشتند اجازه نمی دادند کسی مورد کوچکترین آزار و اذیت یا توهین قرار گیرد. دیدیم که در همان روزهای نخست که اطلاعات اولیه بدست آمد و جهان پذیرفت که آنها در جهت مأموریتهای جاسوسی به ایران اعزام شده اند، نخست زنان و سیاه پوستان را آزاد کردند و بعدها هم با تشکیل پرونده و بازجویی و فراهم آوردن اطلاعات مفید، به یک اشارة امام، مابقی را آزاد کردند و آزاد سازی آنها هم گویای اطاعت محض از امام بود.
راستی امکان نداشت وقتی دانشجویان از دیوار سفارت بالا می روند از سوی آمریکایی ها درو شوند؟ مگر در جریان کودتای طبس عملیات بگونه ای طراحی نشده بود که به هر قیمتی باید گروگانها را آزاد کرد؟ بی تردید آمریکایی ها نیامده بودند که با خواهش و تمنا و التماس و تقاضا جاسوسها را آزاد کنند. آمده بودند که هرگونه مقاومت را که از سوی هر جریان و گروهی باشد، قدرتمندانه در هم بشکنند. دیدیم که زبده ترین و توانمندترین نیروهای عملیاتی را که ماهها تحت آموزش های ویژه و سنگین نظامی، جاسوسی و اطلاعاتی تربیت کرده بودند وارد عملیات کردند.
درس عبرت دیگر را باید شکست کودتای طبس نامید. کودتای طبس، حمایت از انقلاب ایران و عنایت خاص خداوند را به امام و انقلاب اسلامی به جهانیان و آمریکائیان کوردل، نشان داد. آزادی گروگانها به واقع برای آمریکا کاری حیثیتی بود. به زعم خودشان می خواستند تا حدی از فشار شکست خود در برابر امام و فرزندان انقلابی اش یعنی دانشجویان مسلمان، خود را خارج کنند و بار دیگر قدرت نظامی خود را به رخ جهانیان بکشند و بگویند: ببینید آمریکا چگونه نیروها و عواملش را از چنبر ایرانیان آزاد ساخت. مبادا چنین حرکاتی در سایر کشورها رخ دهد.
نکته و برکت دیگر حرکت دانشجویان، تقویت وحدت ملی یعنی اقشار و صنوف مختلفی بود که تا ماهها، روزانه در تأیید حرکت دانشجویان مسلمان و انقلابی مقابل سفارت تظاهرات می کردند و به فرزندان آگاه و انقلابی خویش روحیه می دادند.
نکته و درس دیگر جداسازی صف پیروان امام با گروههایی بود که در مبارزة با آمریکا فقط شعار داده بودند و تا آن روز فرصت مبارزة رودررو با آمریکا برایشان فراهم نیامده بود. حتی برخی گروهکها هم که احساس می کردند جامانده اند، روزهای اول در صحنه حاضر شده و «انا شریک» می گفتند، ولی دانشجویان خبیر و تیزفهم، بلافاصله آنها را طرد کردند و دست رد بر سینة آنها زدند و از هر گونه آلودگی حرکت، خود جلوگیری کردند. سالهای بعد هم به اصطلاح چریکهای مبارز و پیر! در دامن آمریکا و استکبار جهانی به خوش خدمتی در اروپا و آمریکا و همصدایی با آمریکا و صدام و سایر عوامل آن پرداختند!11 عجبا از گذر روزگار که هر لحظه اش درس عبرت است.
در پایان مقاله به نقل قسمتی از سخنان حضرت امام پیرامون فلسفه و برکت و عوارض و نتایج اشغال لانه جاسوسی می پردازیم و در می یابیم که امام راحل چگونه حرکت دانشجویان را بااین بساطی که آمریکا درآورده است و این هیاهویی که این شیطان بزرگ فریاد می زند و شیاطین را دور خودش جمع می کند، این برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما؛ از منافعی که در اینجا داشت کوتاه شده است. و ترس این را دارد که دیگر تا آخر این کوتاهی باشد از این جهت توطئه می کند»آغاز نهضت یعنی 15 خرداد پیوند می زند و حرکت انقلابی دانشجویان را دقیقاً در راستای خنثی سازی توطئه های مختلف آمریکا تحلیل فرموده اند:
«الان این بساطی که آمریکا درآورده است و این هیاهویی که این شیطان بزرگ فریاد می زند و شیاطین را دور خودش جمع می کند، این برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما؛ از منافعی که در اینجا داشت کوتاه شده است. و ترس این را دارد که دیگر تا آخر این کوتاهی باشد از این جهت توطئه می کند».12
روح خدا پیرامون حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می فرماید:اشغال لانة جاسوسی آمریکا و آن مرکزی هم که جوانهای ما رفتند گرفتند ـ آنطور که اطلاع دادند ـ مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بوده است. آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشه های فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوانها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوانها را. یک شاهی که در طول پنجاه سال این مملکت را به غارت کشیده است و به چپاول برده است و داده است و داده خوردند و خودش خورده است، و بالاتر از این، این قدر قتل نفس کرده است، کشتار عمومی کرده است، پانزده خرداد ـ آنطوری که معروف شد ـ پانزده هزار نفر کشته شده است. در روز پانزده خرداد و از آن وقت تا حالا شاید صد هزار نفر ما مقتول داشته ایم و چند صد هزار نفر معلول داشته ایم».13
در ادامه امام گوید:
«توقع این هست که جانی دست اول ما را ببرند آنجا نگه دارند و حمایت از او بکنند، و اینجا هم مرکز توطئه درست کنند، و مرکز پخش چیزهایی که توطئه گری است درست بکنند، نمی دانم، همة چیزهایی که می خواهند بکنند، بکنند و ملت ما و جوانهای ما و جوانهای دانشگاهی ما و جوانهای روحانی ما بنشینند تماشا کنند تا خون این صد هزار نفر تقریباً ـ یا کمتر و بیشتر ـ هدر برود، برای اینکه احترامی قائل بشوند به آقای کارتر و امثال اینها. توطئه ها نباید باشد. البته اگر توطئه نبود، اگر این خرابکاریها نبود، اگر آن کار فاسد نبود، همة مردم آزادند در اینجا موجود باشند. اما وقتی توطئه هست در کار، وقتی که آنطور کارهای فاسد انجام می گیرد، ناراحت می کند جوانهای ما را. جوانها توقع دارند در این دنیا که مملکتشان ـ که این قدر برایش زحمت کشیدند ـ دستشان باشد. وقتی می بینند توطئه است که می خواهند که دوباره برگردد به حال سابق و دوباره همه چیزشان به باد برود، نمی توانند بنشینند. توقع نباید باشد که آنها بنشینند تماشا کنند و آنها چپاولگریهایشان را کردند، حالا توطئه هاشان را بکنند و رشد پیدا بکند این توطئه و چه بشود. جوانهای ما باید با تمام توجه و با قدرت این توطئه ها را از بین ببرند».14
و آخرین عبارت از سخنان روشنگر امام:
«دستهای پشت پرده در آشوبهای کردستان: و این شلوغیها هم که گاهی وقتها همین شیاطین ایجاد می کنند و همین طرفدارهای این فاسدها ایجاد می کنند، اینها هم حلش اشکالی ندارد. اینها خیال می کنند که قضیة کردستان یک قضیه ای است که قابل حل نیست. قضیة کردستان را، اگر اینها مخلوط با مردم کرد نبودند و با جوانها و با زنها و با بچه ها نبودند ـ که ما نمی خواهیم حتی یک نفر آدم بیگناه کشته بشود ـ اگر نبودند که کاری نداشت اینها را درو کردن و از بین بردن. لکن مع الأسف اینطوری است الآن. شما لابد شنیدید این را که زن و بچه ها را این بی انصافها سپر کردند، و با سپر کردن آنها، جوانهای ما را کشتند. و آن جوانهای غیور به واسطة اینکه مبادا بیگناهها کشته بشوند، آنها مقابله نکردند. خوب، اینها اگر چنانچه مخلوط به آنها نبودند کاری نداشت اینها را از بین بردن. اینها یک همچو قوة زیادی نیستند، یک دسته اشرار هستند. این اشرار را ما سابقاً هم با آنها مواجه بودیم. اینها یک دسته ای از اشرار هستند که دزدی می کنند. گاهی وقتها هم آدم دزد، آدم هم می کشد. اینها یک قوه ای نیستند الآن در مقابل قوة دولت، یا در مقابل قوة ملت. ما هر وقت بخواهیم، همة ملت ممکن است بروند در کردستان و اینها را از بین ببرند، لکن ما می خواهیم با آرامش کار درست بشود، بی انصافها نمی گذارند».15
تسخیر لانه جاسوسی
پدید آورنده : عبداللطیف نظری ،
منبع سایت اطلاع رسانی حوزه
دانشجویان و تسخیر لانه جاسوسی
سیزدهم آبان 1358 از جمله روزهای به یادماندنی در تاریخ انقلاب شکوه مند اسلامی است. در این روز دانشجویان پیرو خط امام رحمه الله ، لانه جاسوسی شیطان بزرگ را تسخیر کردند و با این عمل انقلابی خویش، به جهانیان فهماندند که می توان با توکل به خدا و تکیه بر قدرت دین و ایمان جلو هر قدرت زورگویی ایستاد و غرور کاذبش را شکست.
حماسه داشجویان در این روز ثابت کرد که ابرقدرت ها از درون پوچ و پوشالی اند. آری، در این روز وحدت کلمه معنا، تکیه بر قدرت ایمان جلوه گر و قدرت رهبری دینی بار دیگر تجربه شد. این روز پرشکوه و ماندگار هرگز فراموشمان مباد!
خروش دانشجو
سیزدهم آبان 1358، از روزهای ماندگار در تاریخ ایران اسلامی است. در این روز بود که دانشجویان دین مدار و مطیع رهبر، با اعتقادی راسخْ بر لانه کفر و باطل شوریدند و با عشق و ایمان به آرمان والای انقلاب اسلامی، مرکز جاسوسی آمریکای جهان خوار را فتح کردند و قدرت پوشالی و دروغین آن را پایمال خود ساختند. در این روز پرشکوه، دانشجویان عزیز به خروش آمدند و با تسخیر لانه استکبار و سلطه، چشم جهانیان را خیره کردند. فتح لانه جاسوسی، به همه مستضعفان جهان آموخت که بر ضد مستکبران به پاخیزند و حقوق از دست رفته خود را از چنگال غاصبان و ستمگران بیرون کشند. این روز با شکوه که یادآور حماسه ها و فداکاری های دانشجویان عزیزمان است، به «روز ملّی مبارزه با استکبار» و «تسخیر لانه جاسوسی» نام گذاری گردید تا خاطره آن فرزندان دلیر انقلاب برای همیشه جاودان بماند.
تسخیر لانه جاسوسی در بیان رهبر انقلاب
مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای، تسخیر لانه جاسوسی را به دست دانشجویان مسلمان، نشانه تحقیر استکبار دانسته و چنین فرمودند: «مسأله، مسأله سفارت و اعضای سفارت و این قبیل مسائل نبود؛ مسأله این بود که امپراتوری عظیم زر و زور و تزویر در دنیای معاصر که تمام ملت ها را در مواجهه با قدرت استکباری خود تحقیر می کند، رهبران ملت ها را تحقیر می کند، دولت های برخاسته از ملت ها را به چیزی نمی انگارد و هر وقت اراده کند، دولت ها را برمی دارد و به آن ها تهاجم می کند، این امپراتوری با این عرض و طول تحقیر بشود؛ یعنی نشان داده شود به دنیا که زور و زورگویان یک چیزِ مطلق نیست، اراده مستکبران امر غالب بر فطرت جهان نیست... این تحقیر هنوز هم غبار ملالتش را از چهره سردمداران مستکبر آمریکا نزدوده است و در آینده هم نخواهد زدود».
تسخیر لانه توطئه و سلطه
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در سیزده آبان 1358، در واقع تسخیر لانه سلطه و توطئه بود. این عمل دانشجویان پیرو خط امام، اگر چه واکنشی در مقابل تهاجم استبکار جهانی بر ضد نظام نو پای اسلامی به شمار می رفت، در عین حال خبر از پایان یافتن سلطه استکبار بر میهن اسلامی داشت. تسخیر لانه جاسوسی، غرور آمریکای جهان خوار را درهم شکست. این عملِ سرشار از غرور و عزّت دانشجویان سپیداندیش، آغازی برای قیامِ گسترده تر و حرکتی فراگیرتر بر ضد استکبار و استعمار گردید؛ قیام و تحرّکی که از سراسر میهن اسلامی آغاز گردید و بیداری را برای ملت به ارمغان آورد.
درس بزرگ
تسخیر لانه جاسوسی خروشی آگاهانه بود که، هم چون خونِ جاری در رگ های جامعه، حیات واقعی ملت ما را تضمین کرد، به دل های مؤمنان قوّت بخشید و غروری مقدس و حماسه آفرین را در آنان زنده ساخت. فریاد پرجوش و ضد استکباری دانشجویان به هنگام تسخیر لانه جاسوسیِ شدّادِ زمان یعنی آمریکای غاصب و چپاولگر، پرتوی تابناک از انوار الهی بر ملت مسلمان ما تابانید و درس هایی بزرگ از شهادت و رشادت و دلیری بدانان آموخت. فتح لانه جاسوسی، به امت مسلمان نشان داد که از هیچ قدرتی جز خداوند باک نداشته باشند و در برابر هیچ گردنکشی سر فرود نیاورند.
تسخیر لانه جاسوسی؛ افتخار دانشجوی مسلمان
از امتیازاتی که دانشجویان کشور ما از آن بهره مندند، هویت استکبار ستیزی آن ها است. بر همین اساس است که این گروه آگاه، در سیزدهم آبان 1358 حماسه ای ماندگار در تاریخ ایران اسلامی آفرید. تا آن جا که آزادمردانِ جهان این عمل مغرورانه را تمجید کردند. این روز تاریخی که ریشه در مبارزات دانشجویان مسلمان و متعهد بر ضد توطئه و فتنه استکبار دارد، یادآور حماسه های جاودان دانشجویانْ در راه رسیدن به اهداف والای انقلاب اسلامی است.
هر چه فریاد داریم...
روز 13 آبان، روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان ایمان مدار و عدالت پناه است. بیایید در این روز بزرگ، همه با هم به قول بنیان گذار فقید انقلاب اسلامی «هرچه فریاد داریم بر سر آمریکا بریزیم». بیایید کران تا کرانِ حیات را از تحرّک و مبارزه و فریاد بر ضد مستکبران سرشار سازیم و از هیچ قدرتی جز خداوند قادر متعال نهراسیم و در برابر هیچ طاغوت و ظالمی سر فرود نیاوریم. بیایید برخی سستی ها و رکودها را به حرکت و شور مبدّل سازیم. بیایید دست ها و دل هامان را قوی کنیم و در روز 13 آبان، مردم خداجو و استکبارستیز را به مبارزه با آمریکا، این مظهر استکبار فراخوانیم.
لرزه بر اندام حاکمان کاخ سفید
بی گمان دانشجویان آگاه و رشید ایران در مبارزه با استکبار، همیشه نقشی فعّال و فراموش ناشدنی ایفا کرده اند. این عزیزان بودند که در 13 آبان 1358، لانه جاسوسی آمریکا را در تهران تسخیر کردند. آنان با این کار خویش، به مردم مسلمان ایرانْ شوری دوباره بخشیدند. این رادمردان از آینه احساس و شعور مردم انقلابی غبار برگرفتند و هویت مسلمانی، خود اتکایی و مبارزه با استکبار را به همگان آموختند. این پاک دلان بودند که در آن روز تاریخی، با شعارهای توفنده و مشت های گره کرده، توطئه شیطان بزرگ بر ضد انقلاب را فاش کردند و لرزه بر اندام زمامداران کاخ سفید انداختند.
13 آبان؛ روز ماندگار
سلام بر 13 آبان، روزی که ملت ما با عشق و ایمان به آرمان خویش، همه قدرت های استکباری را به سخره گرفت و شکوه پوشالی شان را پایمال کرد. در سیزدهم آبان، دانشجویان پاک سرشت، در سال گرد قربانی شدن دانش آموزان و تبعید سر سلسله بیداردلان و فریادبلند قرن، حضرت امام خمینی رحمه الله ، مردانه بردیو پلیدی تاختند و لانه فساد را درهم کوبیدند.
این است که سیزده آبان در تاریخ این دیار شهید پرور، برگی زرّین را به خود اختصاص داده و به سان ستاره ای فروزان در آسمان میهن اسلامی می درخشد. بیایید این روز را به خاطر داشته باشیم و رشادت ها و فداکاری های سربازان وفادار دین و نظام را پاس داریم.
سفارت یا مرکز توطئه بر ضد انقلاب
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و روی کار آمدن یک نظام انقلابی مخالف با آمریکا، سبب شد که ایالات متحده یکی از مهره های اصلی منطقه را که حافظ منافع و عامل تثبیت وضع موجود بود، از دست بدهد. از این رو، آمریکا پس از ناکامی توطئه هایش در خنثی سازی پیروزی انقلاب، برای از بین بردن یا انحراف آن تلاش می کرد و سفارت آمریکا در تهران، مسئوولیت این توطئه را به عهده داشت. بر همین اساس بود که دانشجویانِ آگاه پیرو خط امام، با آگاهی از این توطئه خطرناک و شوم دشمنان انقلاب، به تسخیر این لانه خطرناک همت گماشتند، توطئه های دشمنان خدا و مردم مسلمان را نقش برآب ساختند و رسوایی جبران ناپذیری برای آمریکا به ارمغان آوردند.
انقلاب دوم
حرکت انقلابی تصرف لانه جاسوسی آمریکا در آبان 1358، نقطه عطفی در مسیر رشد انقلاب اسلامی بود. بر همین اساس از سوی رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی رحمه الله تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، «انقلاب دوم» نام گرفت. این حرکت قابل تحسین و فراموش ناشدنی، از یک سو به آمریکای جهان خوار ضربه زد و ماهیت آن را برای مردم ما و همه مستضعفان جهان مشخص کرد و از سوی دیگر، به پایگاه های توطئه استکبار جهانی در درون کشور نیز ضربه های مؤثری وارد ساخت.
دستاوردهای تصرف لانه جاسوسی
حرکت انقلابی تصرف لانه جاسوسی، از آن جهت که جلوه گر و احیاکننده یکی از ارزش های اساسی انقلاب، یعنی استقلال طلبی و ظلم ستیزی است، در خور ارج نهادن و بزرگ داشت است. این حرکت مهم و اساسی و آگاهانه، دارای دستاوردهای فراوانی بوده است. یکی از مهم ترین دستاوردهای این حرکت اصیل دانشجویی و مردمی، دسترسی جوانان به اسناد و مدارک موجود در لانه جاسوسی بود. اسناد لانه جاسوسی، زنده ترین و مطمئن ترین منبعی است که در اختیار مردم ما و نهضت های آزادی بخش در سراسر دنیا قرار دارد که ماهیت شیطان بزرگ، و روش ها و تحلیل های آن را در برخورد با مسائل مختلف افشا می سازد.
تصرف لانه جاسوسی از دیدگاه مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری درباره ریشه های تاریخی تصرف لانه جاسوسی چنین می فرمایند: «...دولت آمریکا در جریان کودتای 28 مرداد 32، یک رژیم جبّار را در ایران بر سر کار آورد و در طول 25 سال، انواع پشتیبانی ها را ازآن نظام جبّار، ظالم، غاصب، خائن و فاسد انجام داد.... آمریکایی ها بعد از مدتی، در مثل چنین روزی یک مشت دانش آموز نوجوان و گل های نشکفته ما را پرپر کردند و در خیابان های تهران ریختند. پس ضربه اول را آمریکایی ها وارد آوردند، در عین حال ملت ایران نجابت کردند و وقتی انقلاب پیروز شد، هیچ کس به آمریکایی ها صدمه ای نزد. مردم ایران آن ها را اذیت نکردند و سفارت آن ها را - که در واقع مرکز توطئه بود ـ از آن ها نگرفتند. ملت ما آن ها را با احترام به سوی خانه شان روانه کردند و عده ای از آن ها هم در این جا در سفارتشان ماندند؛ لیکن در عین حال، توطئه را ادامه دادند، با مخالفین انقلاب تماس گرفته، به عناصر پس مانده و وامانده رژیم سابق درس خراب کاری دادند و آن ها را وادار به اقدام علیه ملت کردند. طبیعی است که ملت ایران هوشیار است... می فهمد که قضیه چیست؛ لذا جوان های دانشجو در روز سیزدهم آبان سال 58 راهپیمایی کردند، رفتند این ماده فساد و لانه جاسوسی و توطئه را از بین بردند».
توطئه های استکبار و مقابله دانشجویان
یکی از ویژگی های استکبار جهانی، خوی برتری جویی و قدرت طلبی آن است. برهمین اساس است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت مستکبر آمریکا انواع توطئه ها را برای ناکام گذاشتن انقلاب اسلامی به کار گرفت. مصادره اموال، محاصره اقتصادی، کودتا، تحمیل جنگ، تصویب بودجه برای براندازی جمهوری اسلامی، تلاش برای به انزوا کشاندن دولت ایران در عرصه جهانی و محصور کردن پیام رهایی بخش انقلاب اسلامی، تنها بخشی از این اقدامات آمریکایی هاست. این دولت زورگو و سلطه جو، از همان اوایل پیروزی انقلاب در صدد توطئه و تخریب برآمد و سفارت خانه خود را به مرکز فعالیت های جاسوسی تبدیل کرد و بدین طریق، برگ سیاه دیگری بر دفتر دخالت ها و جنایت های خود افزود. دانشجویان پیرو خط امام که روح استقلال طلبی و ظلم ستیزی در جان و روح شان دمیده بود، در برابر این دخالت و جنایت لب به اعتراض گشودند و بساط لانه فساد و جنایت را برچیدند و بدین طریق، نام و یاد خویش را در تاریخ ایران جاودانه ساختند.
سال روز تسخیر لانه جاسوسی امریکا
پدید آورنده: حکیمه مهدیان
منبع: سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تسخیر سفارت امریکا، یکی از مهم ترین رویدادها در تاریخ مبارزات ملت ایران بر ضد استعمار است. رهبر انقلاب بی درنگ از اشغال لانه جاسوسی حمایت کرد و آن را انقلابی بزرگ تر پس از سرنگونی استبداد پهلوی نامید و امریکا را شیطان بزرگ لقب داد. در واقع، با پیروزی انقلاب اسلامی، استبداد و با تسخیر سفارت امریکا، استعمار از ایران ریشه کن شد.
حادثه سیزده آبان
چند ماه پس از پیروزی انقلاب و بعد از آنکه چهره واقعی امریکا برای ملت ایران آشکار شد و آنها از فعالیت های مداخله جویانه دولت امریکا آگاه شدند، تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام در روز سیزده آبان 1358، به سوی محل سفارت امریکا حرکت کردند. آنان بدون درگیری و برخورد با نگهبانان سفارت، کنترل و مراقبت ساختمان را به عهده گرفتند. دانشجویان که عکس امام خمینی رحمه الله را به سینه هایشان نصب کرده بودند، پس از حدود سه ساعت توانستند سفارت امریکا را تصرف کنند و افراد آن را به گروگان بگیرند.
هدف از تصرف
از آنجا که در کودتای 28 مرداد 1332، امریکا پس از فرار شاه از ایران، دوباره او را در به دست گرفتن قدرت یاری داده بود، مردم ایران حق داشتند پس از پیروزی انقلاب هم به مسئله پذیرش شاه در امریکا ـ پس از فرار او از ایران ـ مشکوک شوند و آن را توطئه ای دیگر برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بدانند. کشف ارتباط برخی جریان های ضد انقلاب و توطئه گر با سفارت امریکا، فعالیت های جاسوسی سفارت و دامن زدن به اختلاف های قومی، از جمله انگیزه های دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تصرف سفارت خانه امریکا در تهران بود. دانشجویان خواهان بازگشت شاه برای محاکمه و کوتاه شدن دست امریکا از دخالت در ایران بودند.
اقدامات امریکا پس از تسخیر لانه جاسوسی
پس از تسخیر سفارت امریکا در تهران، دولت کارتر، رئیس جمهور وقت امریکا، افزون بر انجام یک سری فعالیت های دیپلماتیک برای آزادی گروگان ها، تصمیم گرفت از فشارهای اقتصادی و سیاسی نیز برای به زانو در آوردن انقلاب اسلامی استفاده کند. تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی و اعزام ناوگان نظامی به خلیج فارس، از جمله اقدامات دیگر امریکاست. دولت امریکا هنگامی که از نجات گروگان ها ناامید شد، تصمیم گرفت کودتای نوژه را اجرا کند که آن نیز با عنایت پروردگار به شکست انجامید.
جلوگیری از نفوذ امریکا
پیروزی انقلاب ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله ، سردمداران کاخ سفید را به وحشت انداخت و سفارت خانه امریکا، برای از بین بردن نهال نوپای انقلاب از پا ننشست. تسخیر لانه جاسوسی در سال 1358 به دست دانشجویان، در قطع دست امریکا از دخالت در ایران و پایان سلطه قدرت مندانه آن نقش مهمی داشت. در واقع، اشغال 444 روزه سفارت امریکا در تهران سبب شد تا یکی از اهداف نخستین انقلاب اسلامی، یعنی مقابله با گسترش نفوذ امریکا در کشور، هر چه بیشتر تحقق یابد.
حمایت رهبر کبیر انقلاب
حضرت امام خمینی رحمه الله ، با تأیید حرکت دانشجویان در تصرف سفارت امریکا چنین می فرمود: «بارها گفته ام که گروگان گیری توسط دانشجویان مسلمان و مبارز و متعهد ما، عکس العمل طبیعی صدماتی است که ملت ما از امریکا خورده است.» «دانشجویان مسلمان و مبارزی که لانه جاسوسی را اشغال کرده اند، با عمل انقلابی خودشان، ضربه ای بزرگ به پیکر امریکای جهان خوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند.» «مرکز توطئه و جاسوسی به اسم سفارت امریکا و اشخاصی که در آن بر ضد نهضت اسلامی توطئه نموده اند، از احترام سیاسی و بین المللی برخوردار نیستند.... ما اینجا را نه سفارت خانه می دانیم؛ اینجا مرکز جاسوسی است، و نه آن افرادی که در آنجا هستند از سفرا و از اجزای سفارت خانه می دانیم و دیپلمات می دانیم.... اینها همه جاسوس هستند و مجرم هستند و مجرمین باید در خود این مملکت رسیدگی به حالشان بشود».
حمایت مردمی
پس از اشغال سفارت امریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در سیزده آبان 1358، مردم در مقابل سفارت خانه امریکا تجمع و از اقدام انقلابی آنان حمایت کردند. آنها با پشتیبانی از عمل انقلابی دانشجویان، خواستار بازگرداندن محمدرضا پهلوی بودند و با دادن شعارهایی بر ضد امریکا، توطئه های آن را محکوم می کردند. با آنکه فراوان از مردم خواسته می شد متفرق شوند، ولی در روز چهارده آبان، جمعیت به حدی بود که حرکت اتومبیل ها در خیابان منتهی به سفارت، به کندی صورت می گرفت.
ابرقدرت پوشالی
حرکت انقلابی دانشجویان ایران در سیزده آبان 1358، بازتابی گسترده در رسانه های خارجی داشت که همگی از شکست ابرقدرت پوشالی امریکا خبر می داد. بازتاب این اخبار، نقش مهمی در بیداری ملت ها برای مبارزه با استعمار ایفا کرد.
روزنامه فرانسوی زبان تونس در این باره نوشت: «در صفحات تاریخ، ضبط خواهد شد که حکومت انقلابی ایران، توانست با بزرگ ترین قدرت جهانی به مقابله بپردازد و طرح های جنگی آن را برای آزادی گروگان ها بر هم زند».
روزنامه الثوره چاپ دمشق نیز نوشت: «به زانو درآمدن امریکا در برابر خواسته های انقلاب اسلامی ایران، از مسئله آزاد کردن سپرده های ایران فراتر می رود؛ زیرا امریکا مجبور شد سندی را از سوی رئیس جمهور خود امضا کند که بر اساس آن، به هیچ وجه در امور داخلی ایران دخالت نکند. این دلیل بزرگی است بر اینکه ملت ها قادرند حقوق خود را از سرسخت ترین و نیرومندترین دولت امپریالیستی بازگیرند».
دیدگاه مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای، درباره تسخیر لانه جاسوسی می فرماید: «سفارت آنها که بعد به عنوان لانه جاسوسی معرفی شد ـ که واقعیتش هم همین بود ـ مرکز سازمان دهی مخالفین انقلاب و دشمنان انقلاب شد که بروند آنجا و دستور بگیرند تا علیه انقلاب و نظام فعالیت کنند.... آنها محمدرضا را که فراری ملت ایران بود، در امریکا پذیرفتند و به او به عنوان یک مهمان پناه دادند. اموالی را که در اختیار محمد رضا بود و میلیاردها دلار می شد که در امریکا سرمایه گذاری کرده بود، برنگرداندند.... اشغال لانه جاسوسی برای این بود که رژیم امریکا بداند با این انقلاب نمی شود شوخی کرد. انقلاب این ملت و این کشور، از آن انقلاب هایی نیست که توطئه ها را تحمل کند».
تسخير لانه جاسوسي، شكست هيمنه پوشالي آمريكا
نویسنده : سيد ابوالحسن توفيقيان
منبع :سایت پژوهشکده باقرالعلوم
مقدمه:
با گذشت سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي، غبار كهنگي نتوانسته به چهره برخي حوادث بنشيند و آنان را از مركز توجهات دور كند. بعد از انقلاب، حوادث گوناگوني رخ داد كه هر كدام با شدت و ضعفي خاص، نهال نوپاي انقلاب را آبياري، بيمه و موجبات حفظ و تداوم آن را فراهم مي كرد. در ميان اين حوادث تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان كه از سوي امام راحل «انقلاب دوم» لقب گرفت، جايگاهي ويژه دارد و همچنان كانون توجه بسياري از متخصصان، كارشناسان و انديشمندان را به خود اختصاص داده است.
سفارت آمريكا در 13 آبان ماه 1358 به سبب حركت هاي توطبه آميزي كه از سوي آمريكا در طول 9 ماه پس از انقلاب در نقاط مختلفي از ايران صورت داده بود، توسط دانشجويان پيرو خط امام به تسخير در آمد و كارمندان آن پس از 444 روز در اثر قرار داد الجزاير آزاد و غائله ختم پيدا كرد.
حادثه سيزده آبان را از زواياي مختلفي مورد بررسي قرار داده اند. زمينه، فرايند، آثار و نتايج تسخير لانه جاسوسي از جمله محورهاي اساسي است كه اكنون با سپري شدن بيش از ربع قرن از عمر انقلاب راحت تر خود را در آينه تاريخ و اسناد نشان ميدهد.
بديهي است كه پرداختن به محورهاي فوق در يك مقال، نه مطلوب و نه شدني است، به همين جهت سعي نويسنده بر آنست كه با تمركز بر يك محور يعني نقش آمريكا در شكل گيري اين حادثه و نحوه عملكرد آن در قبال اين حادثه بپردازد.
تسخير سفارت:
با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57 دولت آمريكا دست از مداخله در امور ايران برنداشت و تمام امكانات و ارتباطات خود را به كار گرفت تا انقلاب نوپاي ايران را شكست داده و يا حداقل در آن انحرافي ايجاد كند. لذا در طول 9 ماه يعني از 22 بهمن 57 تا 13 آبان 58 حركت هاي توطئه آميزي در جاي جاي كشور همچون خوزستان، كردستان،[1] گنبد، آذربايجان و ... تحت عناويني نظير: «خلق عرب»، «خلق كرد»، «خلق تركمن» و «خلق ترك» به راه انداختند. از آنجايي كه در اين وقايع دست آمريكا به گونه اي كاملا آشكار ديده مي شد، دانشجويان پيرو خط امام(ره) با الهام از اعلام مواضع و سخنان امام(ره)[2] كه در ماه ها و هفته هاي منتهي به سيزده آبان طلاب و دانشجويان را به هوشياري در برابر آمريكا فرا ميخواند، در اقدامي بزرگ و بي نظير به تسخير جايي دست زدند كه كانون نشر تمامي پارازيت هاي منفي اي بود كه در آن مقطع زماني به فضاي سياسي و اجتماعي افكنده مي شد.
پس از آنكه عوامل متعددي در كنار هم منجر به تسخير سفارت مذكور گرديد، امام آنرا انقلاب دوم ناميدند و و به دنبال كشف اسناد و مدارك قطعي بدست آمده از سفارت كه حاكي از فعاليت هاي خرابكارانه وسيع دولت آمريكا بود، اين اقدام به عنوان تسخير لانه جاسوسي نام گرفت.
اقدام دانشجويان به تسخير لانه جاسوسي و گروگان گيري 444 روزه بيش از 50 نفر از كاركنان سفارت آمريكا آثار و پيامدهاي مهمي نظير تقويت وحدت و همگرايي، شفاف شدن مواضع گروهها و نيروهاي داخلي انقلاب، سقوط دولت موقت، تزريق روحيه خودباوري به مردم ايران و نشر روح اميد به ملت هاي آزاديخواه از خود به جاي گذاشت.
در اين ميان مواضع و عملكرد رهبران انقلاب در قبال تبليغات و ترفندهاي سياسي، نظامي، اقتصادي غرب، نه تنها از مسير اصلي خود كه بيانگر روح عزت و اقتدار براي ملت ايران بود، منحرف نشد بلكه پوشالي و دروغين بودن هيمنه قدرت هاي بزرگي همچون آمريكا را به تمامي دنيا نشان داد.
آمريكا و راه حل نظامي:
از همان نخستين روزهاي تسخير سفارت آمريكا و زير سوال رفتن ابهت سياسي آمريكا، انديشه اجراي حمله نظامي براي آزاد سازي جاسوسان آمريكايي در ذهن آمريكاييان بود. به گونه اي كه "برژينسكي"، يكي از تندرو ترين همكاران كارتر ،رئيس جمهور وقت آمريكا، در اين باره مي گويد: «من پيشنهاد كردم كه ضمن تعقيب اقدامات ديپلماتيك، طرح هاي احتياطي براي دست زدن به اقدامات نظامي در صورت صدمه زدن به گروگان ها يا وخامت اوضاع در ايران نيز پيش بيني شود.»[3]وي در سومين روز گروگان گيري، پيشنهاد بررسي سه طرح نظامي را مطرح مي كند كه عبارت بودند از: عمليات نجات گروگان ها، اقدامات تلافي جويانه در صورتي كه يك يا چند گروگان آمريكايي كشته شوند و در صورتي كه ايران در خطر سقوط قرار گيرد، عمليات وسيع نظامي براي حفظ منابع نفتي در جنوب ايران صورت گيرد.[4]
همزمان با تلاش آمريكا براي آغاز اقدام نظامي عليه ايران، تلاش هاي فراواني چه در سطح داخلي و چه در سطح خارجي براي مشغول كردن تمام انرژي نيروهاي انقلابي و انحراف ذهن آنان از مسئله اصلي صورت گرفت كه مي توان از جنجال هاي تبليغاتي آمريكا و اروپا و همچنين تجاوز نيروهاي عراقي به مرزهاي ايران به عنوان تلاش هاي خارجي ياد كرد.
آمريكايي ها براي مخفي ماندن طرح حمله به ايران، دست به اقداماتي انحرافي زدند تا هيچ كس تصور حمله ي آمريكا به ايران را در ذهن خود ندهد و افكار عمومي نيز حتي الامكان از ماجراي اصلي دور باشند. به همين منظور به اقداماتي نظير شايعه پراكني در ارتباط با احتمال نرم كردن رهبران جمهوري اسلامي، پخش اخبار و مذاكرات آمريكا و كشورهاي اروپايي براي اعمال مجازات هاي اقتصادي و سياسي عليه ايران، صدور اعلاميه هاي مكرر كاخ سفيد مبني بر پشتيباني از حركت هاي اسلامي در افغانستان و همچنين هشدار به ايران پيرامون خطر شوروي و تهديد تماميت ارضي ايران از سوي شوري و ... دست زدند.
علاوه بر اين تلاش ها، فرداي روز قطع روابط آمريكا با ايران، تجاوزاتي از سوي نيروهاي عراقي به مرزهاي ايران در جنوب و غرب كشور صورت گرفت كه اين نيز به سهم خود فكر مسئولين ايراني را به خود مشغول كرد.
در سطح داخلي غوغاسالاري گروهك هاي داخلي و جريان هاي تجزيه طلب در استانهاي خوزستان و كردستان[5] نيز در اين راستا تحليل مي شوند.
فرجام حادثه و نتيجه گيري:
سرانجام پس از كش و قوس هاي فراوان در مخفي سازي عمليات و منحرف ساختن ذهن مسئولين ايراني از طرح نظامي، اين نقشه حالت عملي و اجرايي به خود گرفت و در لباس عمليات هايي نظير عمليات نجات[6] يعني طرح حمله نظامي آمريكا به طبس، عمليات كودتاي نوژه[7] و سرانجام تشويق رژيم بعثي در حمله به ايران[8] عملي شد كه در همه اين عمليات ها چيزي جز شكست عائد كاخ سفيد نشد. كارتر و همكارانش علي رغم به راه انداختن شبكه عظيمي از تبليغ، تطميع و تهديد و بهره گيري از ساز و كارهاي مختلف نظامي، سياسي و اقتصادي موفق به آزادي گروگان ها نشدند و نتوانستند با به راه اندازي اين گونه عمليات ها براي خود وجهه اي كسب بكنند و در انتخابات رياست جمهوري به موفقيت برسند. نهايتا اين قرارداد الجزاير بود كه توانست به اين جريان 444 روزه پايان دهد، نه تهديدات نظامي يا تبليغات عليه نظام و يا كارشكني هاي افراد و عناصر داخلي نظير بني صدر. قراردادي كه به موجب آن بايد تمام سرمايه هاي ايران آزاد گذاشته مي شدند و تمامي ادعاهاي آمريكا عليه ايران لغو مي شدند و آمريكا متعهد مي شد كه هيچگونه دخالت سياسي و نظامي در ايران نداشته باشد و اموال شاه هم به ايران باز پس داده مي شدند.[9]
تسخير لانه جاسوسي آمريکا و سفر کميسيون تحقيق سازمان ملل به ايران
نويسنده: اصغر حيدري
منبع: سایت راسخون
با اعلام احتمال محاکمه و مجازات گروگان هاي امريکايي، فعاليت هايي از سوي برخي اعضاي شوراي انقلاب و وزرا مانند ابوالحسن بني صدر ( وزير خارجه وقت ) و صادق قطب زاده ( وزير خارجه بعدي ) براي مذاکره با امريکا به قصد حل مشکل گروگان ها صورت گرفت. ازسوي امريکايي ها نيز فعاليت هاي مشابهي به عمل آمد. توضيح اينکه پنج روز پس از تصرف سفارتخانه امريکا، شوراي امنيت سازمان ملل تشکيل جلسه داد و از ايران خواست امريکايي ها را آزاد کنند چهار روز پس از آن، ابوالحسن بني صدر وزير امور خارجه ايران طي
نامه اي به سازمان ملل تقاضا کرد جلسه ويژه شوراي امنيت جهت شنيدن استدلال هاي نماينده ايران تشکيل شود. بني صدر در عين حال خواست امريکا با تحقيق در مورد سياست شاه و باز پرداخت کليه سپرده هاي بانکي او و افراد خانواده اش به دولت ايران موافقت نمايد.
يک روز پس از وصول پيام بني صدر، سايروس ونس، وزير خارجه امريکا و هارولد ساندرز، معاون وزارت خارجه امريکا در مسائل خاورميانه، محرمانه به نيويورک رفتند تا با دبير کل سازمان ملل، کورت والدهايم، درباره نحوه اقدام در قبال ايران مذاکره کنند. والدهايم پس از ذکر فراز مذکور ادامه مي دهد :
در گفتگوهاي طولاني ( با آن دو نفر ) راه حلي را که اميدوار بوديم هر دو طرف را راضي سازد آماده ساختيم. اين راه حل کلي شامل آزاد شدن گروگان ها و تشکيل کميسيوني براي تحقيق پيرامون ادعاهاي ايران در زمينه تجاوزهاي سخت نسبت به حقوق بشر در رژيم شاه مي شد. ضمنا امريکا موافقت داشت که ايران ادعاهاي خود را در زمينه سپرده هاي شاه نزد بانک هاي خارجي در دادگاه هاي ايالات متحده دنبال کند. اما درعين حال راه حل نمونه ما شامل ماده اي بود که ايران را مکلف به رعايت مفاد عهدنامه وين در مورد روابط سياسي و مصونيت مأموران سياسي مي کرد. با اين پيشنهادها در کيف خود به تهران سفر مي کردم.(2)
حاصل مشترک فعاليت هاي دو طرف ايراني و امريکايي، يافتن طرحي براي حل مشکل گروگان ها در قالب مسافرت سه روزه کورت والدهايم ( 11تا 13 1358 ) به تهران بود. هنگام رسيدن وي به تهران، صادق قطب زاده به عنوان وزير خارجه به پيشواز رفت و به طور خصوصي به والدهايم گفت :
طبيعتا ما از شما دعوت کرده ايم که بياييد، اما بايد در برابر افکار عمومي تظاهر کنيم که شما براي مذاکره در مورد آزادي گروگان ها نيامده ايد، بايد از شما تقاضا کنم که در اينجا مدام تأييد کنيد که بازديد شما جنبه پژوهشي دارد و نه مذاکره درباره آزادي
گروگان ها. به شما دلايل بي رحمي ساواک و همچنين دلايل زجر کشيدن ملت ايران را نشان خواهيم داد. با توجه به وضع شديدا متشنج و حساسيت مردم به خصوص دانشجويان تندروي انقلابي در سفارت، بايد نهايت احتياط را به کار بريم.(3)
والدهايم نيز طبق قول و قرار با قطب زاده در هنگام گفتگو با خبرنگاران در فرودگاه مهرآباد گفت :
ديدار من از ايران براي تبادل نظر با مقامات ايراني است و اميدوارم بتوانم در اين سفر همه جنبه هاي بحران موجود را بررسي کنم. لازمه حل مشکلات ايجاد شرايط صلح آميز خواهد بود، بنابراين آگاهي از ديدگاه هاي مقامات ايراني براي من اهميت بسيار دارد. من اجبارا به ايران نيامده ام، من از سوي دولت امريکا به ايران نيامده ام، من فرد مستقلي هستم و شخصا خواستار سفر به ايران شده ام. اين مسئله هيچ ربطي به سياست هاي دولت امريکا در قبال بحران ايران ندارد.(4)
قطب زاده در گفتگو با والدهايم به اطلاع وي رسانيد که ايران استرداد شاه و بازپرداخت ثروت او در مقابل آزادي گروگان ها را مي خواهد. والدهايم نيز برنامه اي را که با امريکايي ها آماده کرده بود ارائه داد که بر اساس آن بايد کميسيون تحقيق تشکيل شود و قبل از تشکيل آن يا همراه با تشکيل آن گروگان ها آزاد شوند. ايلات متحده هم مانعي بر سر کوشش هاي ايران براي پس گرفتن اموال شاه از طريق مراجعه به دادگاه هاي
امريکا ايجاد نکند. اما والدهايم اضافه نمود که ايالات متحده تحت هيچ شرايطي با استرداد شاه موافقت نمي کند.
در دومين دور مذاکرات، قطب زاده به اطلاع والدهايم رسانيد که شوراي انقلاب اين پيشنهاد را که گروگان ها قبل از تشکيل کميسيون تحقيق آزاد شوند را نپذيرفته است. درعين حال قطب زاده علاقه خود را به تشکيل کميسيون تحقيق بين المللي ابراز داشت و افزود : «اجلاس عمومي سازمان ملل بايد چنين نهادي را تشکيل دهد و به محض آنکه نتيجه تحقيقات اين کميسيون انتشار يافت مي توان درباره آزادي گروگان ها هم مذاکره کرد. نتيجه چند دور گفتگوي قطب زاده با والدهايم يافتن فرمولي براي تشکيل کميسيون تحقيق بود که منحصرا درباره جنايات شاه، چپاول اموال دولت و دخالت ايالات متحده امريکا در ايران تحقيق و بررسي مي کرد.(6) شهيد آيت الله بهشتي رئيس شوراي انقلاب در ديدار والدهايم با ده عضو شورا نيز به اطلاع وي رسانيد که ايران تشکيل کميسيون تحقيق با وظايف مشخصي را مي پذيرد. شهيد بهشتي سپس خطاب به والدهايم گفت :
تاکنون سازمان ملل هرگز درباره رفتار امريکايي ها، چپاول ثروت هاي ايران توسط امريکايي ها، جنايات ساواک و دزدي ثروت ملي ايران توسط شاه ابراز تأسف نکرده است. اما حالا چون چند نفر امريکايي توقيف شده اند ناگهان افکار عمومي جهان را بر شورانده اند، در حالي که در واقع اين سياست ايالات متحده است که بايد مورد سؤال قرار گيرد. اين هم از وظايف کميسيوني است که بايد تشکيل شود. هر قدر هم گروگان گيري توسط دانشجويان ايراني را ديگران به شدت محکوم کنند، در ايران اين وطن پرستان از حمايت کامل تمامي مردم برخوردارند. مسئله گروگان ها را نمي توان مجزا از موضع شکايت هاي ايران مورد توجه قرار داد. اين ايالات متحده است که با رفتارش در ايران به شدت از قوانين بين المللي تخطي کرده است. به هر حال بايد استرداد شاه به دولت ايران جزئي از قرار داد احتمالي باشد. روز بعد از اين ديدار، کورت والدهايم در 13 دي 1358 تهران را ترک کرد. رابط هاي قطب زاده جهت مذاکره با مقام هاي امريکايي، دو وکيل فرانسوي به اسامي « کريستيان بورگه » و « هکتور ويالون » بودند. سازمان سيا در گزارشي راجع به آن دو، بورگه را « فردي سياسي و وکيل فرانسوي چپ گرا که وکالت دولت جديد ايران را در پاره اي از دعاوي به عهده گرفته بود » و ويالون را « فردي شارلاتان و حقه باز بين المللي » معرفي کرده بود.(8) آن دو با دستور قطب زاده به امريکا رفتند و در ديدار با هميلتون جردن رئيس ستاد کاخ سفيد و رئيس دفتر و مشاور کارتر نوار گفتگوي محرمانه کورت والدهايم با اعضاي شوراي انقلاب را در تهران به وي تحويل دادند. اين امر موجب تعجب و البته خوشحالي جردن شد و وي آن را در اختيار سايروس ونس و کارتر قرار داد.(9)
بورگه و ويالون که مأمور گفتگو با امريکايي ها بودند در جلسه 5 بهمن 1358 به جردن چنين گفتند :
بر مبناي مذاکره با وزير خارجه ( قطب زاده ) پيش بيني مي کنيم که ايرانيان از سازمان ملل خواستار تشکيل کميسيوني براي رسيدگي به شکايت خود بشوند. امريکا بايد با تشکيل اين کميسيون مخالفت ورزد، مهم اين است که به ظاهر وانمود شود که کميسيون
مزبور به رغم مخالفت امريکا برپا شده و ايران در سازمان ملل يک پيروزي بر امريکا کسب کرده است. کميسيون براي رسيدگي به شکايات ايرانيان و بررسي وضع گروگان هاي امريکايي به ايران عزيمت خواهد کرد. پس از يک هفته کميسيون گزارشي تقديم سازمان ملل متحد و آيت الله خميني خواهد کرد که در آن اظهارخواهد داشت گروگان ها در شرايطي به سر مي برند که با معيارهاي اسلامي مطابقت ندارد. در يک ژست بخشش و عطوفت اسلامي، آيت الله به مناسبت يکي از اعياد مهم مذهبي دستور آزادي گروگان ها را صادر خواهد کرد. آن گاه کميسيون به نيويورک باز مي گردد و گزارش علني مأموريت خود را در مورد شکايت هاي ايران به سازمان ملل تقديم خواهد نمود.(10)
به گفته هميلتون جردن، جلسه او و چند تن از مقام هاي امريکايي با دو فرستاده قطب زاده، دوازده ساعت به طول انجاميد و سرانجام به آنچه به آن «سناريو » مي گفتند دست يافتند که سندي پنج صفحه اي را شامل مي گشت.(11) در نهم بهمن بورگه و ويالون واشنگتن را به قصد تهران ترک کردند تا « سناريو » را به قطب زاده تحويل دهند.(12) آن دو پس از ديدار و مذاکره با قطب زاده، از سوي او مأموريت يافتند تقاضاي گفتگوي مستقيم وي با هميلتون جردن در اروپا را به امريکايي ها ابلاغ کنند که اين درخواست مورد موافقت امريکا
قرار گرفت (13) و جردن با تغيير قيافه توسط گريمور سازمان سيا مخفيانه به برن آلمان رفت و به مدت سه ساعت با قطب زاده گفتگو نمود. هميلتون جردن مجموع گفتگوي سه ساعته را که به نوشته خودش « بيشتر در مورد آينده بود » در چند پاراگراف خلاصه نموده است. قطب زاده در جواب سؤال جردن که پرسيد : « چگونه مي شود اين بحران را به صورت صلح جويانه و شرافتمندانه حل کرد ؟ » جواب داد : « حل بحران کار آساني است و تنها کار اين است که شاه را بکشيد ! » و چون با تعجب سخت و پاسخ منفي او روبه رو شد، در توضيح خواسته فوق گفت : اکنون شاه در پاناما است. شايد سيا بتواند آمپولي به او تزريق کند يا هر کاري را که به نظر برسد او به مرگ طبيعي مرده است. من از شما مي خواهم با شاه کاري را بکنيد که سيا طي سي سال گذشته با هزاران ايراني کرده است. يکي از پديده هاي بزرگ انقلاب اين است که ايران نوين پس از اينکه موضوع گروگان ها را پشت سرگذاشت، در مقابله با روسيه شوروي براي شما ( امريکايي ها ) بهتر ازشاه خواهد بود. اگر کارتراز بيان مطالب تحريک آميز خودداري کند و صحبتش را در زمينه فشار عليه ايران متوقف سازد اتباع شما به زودي آزاد خواهند شد و شما مي توانيد به رئيس جمهور ايالات متحده بگوييد که دولت من تمام جزئيات سناريويي را که توسط شما و وکلاي فرانسوي تدوين شده رعايت خواهد کرد.
جردن از واکنش امام خميني به سناريوي تنظيمي پرسش کرد که قطب زاده جواب داد :
در مورد سناريو ما در شوراي انقلاب بحث و مذاکره کرديم. شورا به اين برنامه رأي مثبت داد. آن گاه به قم رفتيم و به حضور امام رسيديم و به ايشان گفتيم که به حد کافي امريکا را بي آبرو کرده ايم و اکنون موقع آن رسيده که به حل مسئله بپردازيم تا با تجهيز نيروي خود در برابر شوروي قادر به ايستادگي باشيم و آسيب پذيرنگرديم.(14)
امام غالبا از پاسخ صريح خودداري مي ورزند، اما ايشان به توضيحات ما گوش دادند و هنگامي که گفتيم شوراي انقلاب و رئيس جمهور منتخب (بني صدر ) اين رويه را تأييد کرده اند سرشان را به علامت تأييد تکان دادند.(15)
با پايان گفتگوي سه ساعته جردن و قطب زاده، وي شماره خصوصي تلفن آپارتمانش در واشنگتن و شماره مستقيم دفترش را به قطب زاده داد و گفت : « هرگاه مايل باشيد با من صحبت کنيد يا خبري را مستقيم اطلاع دهيد لطفا به اين شماره ها تلفن بزنيد. » (16)
دراين ميان تيم ولز گرد آورنده کتاب معروف 444 روز که خاطرات گروگان هاي امريکايي، است ادعا مي نمايد : «نتيجه ملاقات هاي محرمانه نمايندگان ايران و امريکا توافق بر سر اجراي سناريويي بود که در نهايت به حل بحران گروگان ها انجاميد.» آن گاه سناريوي مذکور را چنين توضيح مي دهد :
ابتدا بايد يک کميسيون تحقيق از سوي سازمان ملل متحد عازم ايران شود تا به عنوان يک گروه حقيقت ياب، شکايت هاي ايران عليه شاه را مورد بررسي قرار دهد و نيز با تک تک گروگان هاي امريکايي ديدار کند . بلافصله پس از پايان بررسي هاي کميسيون، دولت ايران امور مربوط به گروگان ها را ازدست دانشجويان شبه نظامي که سفارت امريکا را به اشتغال در آورده بودند تحويل مي گرفت و متعاقبا سرپرستي گروگان ها رسما به دولت ايران واگذار مي شد. آن گاه کميسيون تحقيق، ايران را ترک مي کرد تا گزارش اقدامات و يافته هاي خود را براي انتشار، تسليم کورت والدهايم کند، دو روز بعد ازآن نيز وقتي گروگان ها ايران را به قصد امريکا ترک گفتند، با پا در مياني کورت والدهايم اعلاميه اي از سوي ايران و امريکا منتشر مي شد.
بنا بر توافق قبلي، امريکا دراعلاميه خود بايد تعهد کند که بر حق حاکميت دولت ايران
مجددا تأکيد دارد، از دخالت در امور داخلي ايران مي پرهيزد و شکايت هاي مردم ايران عليه شاه را مورد رسيدگي قرار مي دهد. در مقابل، دولت ايران نيز دراعلاميه خود اعتراف مي کرد که نگهداري گروگان ها کار درستي نبوده [ ! ] ونيز متعهد مي شد که بعد از آن به قوانين بين المللي احترام بگذارد.
تسخیر لانه ی جاسوسی - مبارزه با استکبار جهانی
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
13 آبان در كشور ما محمل پیدایش حوادث مختلفی بوده است كه در شكل دهی تاریخ كشور و انقلاب اسلامی نقشی بزرگ و سرنوشت ساز داشتهاند: 13 آبان 42 تبعید حضرت امام خمینی (ره) در پی قیام مردمی 15 خرداد و اعلام مخالفت ایشان با قانون استعماری - آمریكایی كاپیتالاسیون، 13 آبان 57 شهادت جمع زیادی از دانشآموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوجگیری انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخیر لانه جاسوسی ایالات متحده توسط دانشجویان پیرو خط امام.
در این میان، واقعه اخیر با توجه به ابعاد و پیامدها و همچنین گستره ملی - بین المللی آن از اهمیت و جایگاه ویژهای در تاریخ انقلاب اسلامی برخوردار شده است به طوری كه با گذشت بیش از ربع قرن از آفرینش آن، پیامدها و آثارش همچنان در صحنه سیاست داخلی و خارجی كشور، اثرگذار و بحثانگیز است.
این اقدام متهورانه یكی از منحصر به فردترین حركتها در تاریخ انقلابهای اصیل و مردمی جهان بود.پیروزی انقلاب اسلامی جدای از تاثیراتی كه در زمینه اندیشه سیاسی و پارادایم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثیرات عمیقی نیز بر استراتژیهای امنیتی منطقه و توازن قدرت بین غرب و شرق داشت به طوری که كشور ایران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ كمونیسم از جایگاه ویژهای نزد دولت مردان ایالات متحده برخوردار بود به یكباره تبدیل به یك هژمون منطقهای با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن مرزهای جغرافیایی كشورهای مسلمان كرد، كه برای هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناك جلوه میكرد.
انقلاب اسلامی استراتژی «دو ستونی» آمریكا در منطقه را كه از مدتها پیش بر پایههای قدرت اقتصادی عربستان سعودی و قدرت نظامی ایران برای حفظ منافع منطقهای آمریكا و مقابله با نفوذ شوروی بنا شده بود با چالش جدی مواجه كرد به طوری كه «سایروس ونس» وزیر امور خارجه دولت كارتر در این باره میگوید: «رفتن ایران از صف كشورهای متحد آمریكا و افتادن این كشور به دست رژیمی كه دوست ما نیست، ضربهای اساسی به منافع سیاسی - امنیتی ما در آسیای جنوب غربی و خاورمیانه به شمار میرود.»
آمریكا كه تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیری از پیروزی انقلاب به كار بسته بود، با پیروزی انقلاب اسلامی سفارت خود را به عنوان پایگاهی برای طراحی و اجرای توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه میتوانست در پوشش دیپلماتیك برای شكست یا به انحراف كشاندن نظام نو پای اسلامی انجام دهد، با مرکزیت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پیروزی انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامی و غیر نظامی آمریكا كه در واقع نقش آنتنهای اطلاعاتی را برای سازمان سیا بازی میكردند، ایالات متحده فعالیتهای جاسوسیش را كه از درون سفارت رهبری و هدایت میشدند به شدت افزایش داد تا خلاء ناشی از خروج مستشاران را جبران كند.
افسران سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگی و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها كه نتیجه طبیعی هر انقلابی است، سعی كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدی و حساس انقلاب اسلامی از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیری نمایند. لانه جاسوسی آمریكا با ایجاد شبكههای جاسوسی و اطلاعاتی در پی آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهای اصیل انقلاب و جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شكاف میان رهبری و نسل جوان، فعالترین و انقلابیترین نیروی اجتماع را از رهبری دور كند تا بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را آسیبپذیر نماید. از طرفی سفارت آمریكا مسئول انحراف افكار عمومی از خطرات شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پی آن بودند تا با برقراری ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل كنند.
با پیروزی انقلاب، حضرت امام خمینی، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علایق حزبی و گروهی به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامی تأمل برانگیز اكثر اعضای دولت موقت را از جناح لیبرال انتخاب كرد و درهای دولت موقت را تقریباً بر روی دیگر نیروهای انقلاب بست. لیبرالها تضاد اصلی و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلی و نه استعمار خارجی میدانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور نداشتند و تنها اكتفا به برخی اصلاحات سطحی را كافی میدانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهرههای كلیدی و بالای رژیم اكتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصاً از تجدید نظر در رابطه امپریالیستی و نابرابر ایران با آمریكا، پرهیز و اجتناب میكرد.
به این موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتی شده است: «مهدی بازرگان... و اعضای كابینهاش كه بیشتر آنها تحصیل كرده غرب بودند با ما همكاری داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت میكردند و از ژنرال فیلیپ گاست... مراقبت به عمل میآوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و برای ما پیامهای دوستانه میفرستادند. بازرگان به طور علنی اعلام كرد كه مایل است با آمریكا روابط حسنهای داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت الله خمینی برای او به صورت مشكلی درآمده بودند.» (امیررضا ستوده و حمید كاویانی، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسی نیز نشان میدهد كه ایالات متحده چگونه برای خارج كردن امام از صحنه سیاسی كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنی صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنی صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادی یك شركت آمریكایی با حقوق ماهانه 1000 دلار دعوت به همكاری میشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش میكرد تا وی را به استخدام این سازمان درآورد.» (دكتر بهرام نوازنی، الگوهای رفتاری ایالات متحده آمریكا در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 98)
دولت آمریكا در پی آن بود تا با ایجاد ائتلافی از لیبرالهای سیاسی، چهرههای دینی میانهرو، سكولارها، ملی گرایان و سران ارتشی متمایل به غرب تحت لوای دولت موقت موجبات حذف تدریجی نیروهای وفادار به امام را از صحنه سیاسی كشور ایجاد نماید.
به همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلی سفارت خود در ایران را تلاش برای هماهنگی فعالیتهای نیروهای لیبرال و میانه روهای مذهبی و پیوند دادن آنها با عناصر ملی گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبی قرار داده بود.
«اقدامات آمریكا بر علیه جمهوری اسلامی ایران فقط به اقدامات سفارت این كشور در تهران محدود نشد. در پی اعدامهای انقلابی سران رژیم گذشته در روزهای اولیه پیروزی انقلاب، 2 تن از اعضای سنای آمریكا به نامهای جاكوب جاوتیس و هنری جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژیم پهلوی بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامهای را از تصویب سنا گذراندند كه ایران را به خاطر این اعدامهای انقلابی با لحن شدیدی محكوم میكرد.» (پیشین ص103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانی در سنای آمریكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازهای شد. با این كه، قطعنامه هیچگونه ضمانت اجرایی نداشت ولی ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و كاری در جهت انزوای ایران دانست.
به عقیده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمریكاست، ایالات متحده اشتباهی استراتژیك را در مورد ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و دیدار مستقیم با حضرت امام بود كاری كه رقبای ایالات متحده یعنی فرانسه و شوروی در آغازین روزهای پیروزی انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریكا در پی آن بود تا فرستادهای ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیری از نفوذ شوروی در این کشور ، به سوی ایران بفرستد ولی حضرت امام در واكنش به تصویب این قطع نامه از پذیرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از دیپلماتهای كار كشته وزارت خارجه ایالات متحده بود خودداری كرد و علاوه بر آن پذیرش والتر كاتلر در سمت سفیر كه آماده میشد به ایران سفر كند، از سوی دولت رد گردید هر چند كه جمهوری اسلامی پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان سفیر اعلام كرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریكا به بهانه حفظ امنیت منطقه و با این ادعا كه احتمال داده میشود كه یك نفت كش در خلیج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پیشین ص 106)
امام خمینی در 7 آبان 58 به قراردادهای استعماری بین ایران و آمریكا شدیدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهی به این اعتراضها نشان نمیداد و در پی بهبود روابط با ایالات متحده بود و در موضعگیریهای رسمی و غیر رسمی بیشترین واهمه خود را از شوروی ابراز میداشت.
حركتهای سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدی بازرگان با برژینسكی، مشاور امنیت ملی كاخ سفید دیدار كرد و به مدت یك ساعت و نیم با او به مذاكره نشست.
برژینسكی مشاور امنیت ملی دولت كارتر برخلاف سایروس ونس، وزیر خارجه كه در برخورد با جمهوری اسلامی قائل به راهبردهای دیپلماتیك و گفتگو و مذاكره سیاسی بود، از طرفداران جدی سركوب و مداخله نظامی انقلاب و یكی از طراحان اصلی كودتای 21 بهمن 57 برای پیشگیری از انقلاب بود.
او برای پذیرش شاه در آمریكا تلاش فراوانی به عمل آورد، اما اعضای دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسكی رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب این كه این ملاقات به گفته برژینسكی نه به تقاضای او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوی كه پس از فرار از ایران در كشورهای مختلفی آواره شده بود، و ملت ایران خواستار بازگشت و محاكمه وی بودند با مساعدت مقامات آمریكایی به یكباره سر از آن كشور درآورد. در حقیقت دولت آمریكا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخششهای شاه خود را مدیون او میدانستند. هزینههای زیادی از سوی شاه به برخی جناحهای سیاسی آمریكا برای مبارزات انتخاباتی پرداخت میشد و بعضی از مسئولین دولتی آمریكا پورسانتهای گزافی از محل قراردادهای تسلیحاتی ایران با شركتهای آمریكایی دریافت میكردند. از سوی دیگر رژیم آمریكا از آن بیم داشت كه عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانی حكام وابستهاش در منطقه شود به همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریكا رحل اقامت افكند.
پذیرش شاه از سوی آمریكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع امید كرده بود، در 9 آبان 58 طی سخنانی فرمودند:
ای جوانهایی كه در مقابل توپ و تانك رفتید ای خواهرهایی كه جوانان خود را از دست دادهاید... حفظ كنید خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنید ننشینید دیگران برای شما كار كنند، اینها برای شما كاری نمیكنند.»
همچنین حضرت امام طی پیامی در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوی رژیم آمریكا اعلام كردند:
«دانشگاهیان، دانشآموزان و طلاب علوم دینی با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریكا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوی حضرت امام نمایندگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیركبیر، تهران، شهید بهشتی و صنعتی شریف با تشكیل جلسهای به برنامه ریزی برای تصرف سفارت آمریكا پرداختند.
یكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزی بزرگ و فراموش نشدنی است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقایع آن روز را اینگونه گزارش میكند:
«ساعت 30و 10دقیقه صبح گروهی (حدود 400 نفر) از دانشجویان (كه از یك چهار راه قبل از سفارت آمریكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خیابان آیت الله طالقانی به سوی دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامی كه جلوی در اصلی سفارت آمریكا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهای این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهی از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروی به سوی ساختمانهای داخلی سفارت را آغاز كردند. از همان لحظههای اول تصرف سفارت آمریكا، گروههای مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهای ضد آمریكایی میپرداختند دانشجویان در سه بیانیهای كه تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلی سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد... دانشجویان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمریكایی بود، هیچ گونه آسیبی به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهی از ایرانیانی كه به عنوان ارباب رجوع یا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریكاییان را با چشم بسته به محل دیگری منتقل شدند.»
پیش از آنكه دانشجویان اصلی سفارت برسند، دیپلماتهای آمریكایی، مقداری از اسناد را در دستگاههای مخصوص خرد كن ریختند و از بین بردند و مقدار زیادی از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهای میكروفیلم و حافظههای كامپیوتری را نابود كردند.
در جریان اشغال سفارت آمریكا،72 آمریكایی به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلماتهای آمریكایی آن روز برای مذاكره با وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولی بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
پس از تسخیر سفارت، دانشجویان كه خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مینامیدند، با صدرو بیانیههایی به تشریح علل، انگیزهها و چگونگی انجام این اقدام انقلابی پرداختند. در یكی از اولین بیانیهها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریكای جنایتكار به منظور اعتراض به دسیسههای امپریالیستی و صهیونیستی، سفارت جاسوسی آمریكا در تهران را به تصرف درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام، از یك سو بیانگر تبلور خشم انقلابی امام و ملت مسلمان ایران از آمریكا بود و از سوی دیگر هر گونه شائبه وابستگی دانشجویان به گروهها و دستجات سیاسی متعدد را منتفی میساخت و امكان بهره برداری از آن را به نفع جریانهای مختلف، محدود میساخت.
برای این اقدام انگیزههای متفاوتی ذكر میگردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوی دولت آمریكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتی گرایش پیدا میكرد كه دوباره دست آمریكا را در ایران باز كند، شناسایی جاسوسان آمریكایی و عوامل داخلی آنها، پایان دادن به توطئه گری و سلطه جوییهای آمریكاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستی به ایالات متحده به تلافی طراحی و اجرای كودتای 28 مرداد 32، اعتراض به آمریكا به علت ایجاد فشار تبلیغاتی موسوم و انحصاری و كمك و حمایت از افراد ضد انقلاب و فراری علیه انقلاب اسلامی.
گرچه خواستههای دانشجویان از ابتدا تازمانی كه این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادی را نشان میدهد؛ اما اصلیترین خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلی ایران» .
درخواستهای دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح برای محاكمه در ایران، تحویل اموال خاندان سلطنتی و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریمهای اقتصادی و مالی و آزاد كردن اموال و داراییهای ایران در آمریكا و شعب بانكهای آمریكایی از جمله خواسته هایی بودند كه بعدها با به درازا كشیدن موضوع و اتفاق دیگر كه در واكنشهای متعدد و متفاوت آمریكاییان خلاصه میشود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتابهای بسیاری بر جای گذاشت. حركت انقلابی دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاكمه آمریكا را به شدت گیج كرد. آمریكا كه به لطف لیبرالهای حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
كارتر در كتاب خاطرات خود میگوید:
«4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخی است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شدیداً نگران بودیم» وی میافزاید: «در روزهای نخست تصور میكردم گروگانها به زودی آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در كوششهای اولیه خود برای آزادی گروگانها با شكست مواجه شد، نگرانی ها افزایش یافت.»
در بین حاكمان دولت آمریكا نیز در مورد راه برخورد با ایران اختلافاتی پیش آمده بود. گروهی به نمایندگی سایروس ونس وزیر خارجه، راههای دیپلماتیك و گفتگو و در نهایت تحریمهای اقتصادی و پروازی را پیشنهاد میكردند و گروهی دیگر به رهبری زیبیگینو برژینسكی مشاور امنیت ملی، دخالت نظامی را برای حل مساله گروگانگیری لازم میدانستند. این اختلاف تا به آنجا پیش رفت كه سایروس ونس پس از حمله نظامی آمریكا در صحرای طبس كه منجر به شكست آمریكا شد، استعفا كرد.
آمریكا در اولین واكنش، اقدام به تحریم اقتصادی ایران و بلوكه كردن اموال و داراییهای ایران در بانكهای آمریكایی و بانكهای خارجی مستقر در آمریكا كرد و از سوی دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریكا نمود و در جهان نیز تضییقاتی را برای ایران ایجاد كرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسی هرچند از سوی دول استعماری وابسته به شرق و غرب محكوم گردید، اما از سوی ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضتهای آزادی بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركتهای ضد استعماری گستردهای در سطح جهان و خصوصا خاور میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهای گوناگونی را در پی داشت كه از آن جمله میتوان به این موارد اشاره كرد: پایان یافتن رابطه استعماری ایران و آمریكا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی آمریکا، از بین رفتن گروههای مارکسیستی، گروههایی که تا پیش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا میدانستند، بازگشت مردم به صحنه که با توطئههای دولت موقت خانهنشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1980.
کارتر که با ژستهای حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.
همیلتون جردن رییس ستاد انتخاباتی کارتر در انتخابات سال 80 میگوید: «برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیا است که تصمیم و عملشان تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین میشود»
نگاهي به علل و زمينه هاي تسخير لانه جاسوسي(بخش اول)
حسين عطايي
اشغال سفارت آمريكا در تهران و به گروگان گرفتن كاركنان آن در 13 آبان 1358 از جمله رويدادهايي است كه هرچند در بستر انقلاب اسلامي اتفاق افتاد اما خود منشاء آثار انقلابگونهي داخلي و اثرگذاريهاي عميق در روابط ايران با دولتهاي ديگر خصوصاً آمريكا گرديد. اين حادثه برخلاف آن كه بعضي آن را ناشي از شور و هيجان احساسي انقلابيون يا تأثير نظرات چپي و ضد امپرياليستي بر جوانان آن دوره ميدانند داراي زمينهها و اسباب كاملاًمعقول و طبيعي است و با توجه به دلايلي كه در ادامه ذكر خواهند شد نه تنها دور از ذهن نبوده بلكه محتمل به نظر ميرسيده است. قسمت اصلي و در عين حال كوتاه بحث به عنوان مقدمه بيان شده و قسمتهاي بعدي در واقع مدارك و شواهدي در جهت اثبات مطلب مقدمه هستند.
بعضي از وقايع تاريخي هرچند در حاشيه و ضمن وقايع بزرگتري روي ميدهند لذا در چارچوب همان واقعهي بزرگتر قابل درك و تحليل هستند اما گاهي آن چنان اهميتي پيدا ميكنند كه هرگونه تلقي مثبت يا منفي از آنها تأثير بسزايي در خود واقعهي بزرگتر خواهد گذاشت. انقلاب يا حركت عظيم تودهها پديدهاي است كه قبل و همراه و بعد از خود دربرگيرندهي مسايل كوچك و بزرگ بسياري است كه هر يك به نسبت اهميتشان در روند كلي انقلاب تأثير گذارند. البته بايد به اين واقعيت توجه داشت كه هر انقلاب و علل و پيامدهايش تا مدتي پس از وقوع قابل توجيه انقلابي هستند. به اين معنا كه به دليل حضور فعال عوامل و كنشگران انقلاب در صحنهي سياسي و همراه عمدهي افكار عمومي كليهي مسايل و عملكردهاي مرتبط با انقلاب در صحنهي سياسي و همراهي عمدهي افكار عمومي كليهي مسايل و عملكردهاي مرتبط با انقلاب با ديدي كاملاً مطلوب انگاشته ميشوند و هيچگونه نيازي به واكاوي دقيق و سنجيدهي آنها احساس نميشود اما با گذشت زمان و فروكش كردن تب و تاب نوبت در پيش گرفتن نگاه واقعبينانه به آنها و نفي يا اثبات نسبيشان فرا ميرسد و در همين مرحله است كه تأثير تلقّي مثبت يا منفي از وقايعي كه در جريان انقلاب زمينهي وجود پيدا كرده در خود انقلاب ظاهر ميشود.
اشغال سفارت آمريكا در تهران و به گروگان گرفتن كاركنان آن در 13 آبان 1358 از جمله رويدادهايي است كه هرچند در بستر انقلاب اسلامي اتفاق افتاد اما خود منشاء آثار انقلابگونهي داخلي و اثرگذاريهاي عميق در روابط ايران با دولتهاي ديگر خصوصاً آمريكا گرديد كه هنوز هم جرياناتي از روند آن ادامه دارد.در اينجا در صدد بازگويي اين واقعه يا بازتابهاي داخلي و خارجي آن نيستيم بلكه علل وقوع آن را بررسي كردهايم.اين حادثه برخلاف آن كه بعضي آن را ناشي از شور و هيجان احساسي انقلابيون يا تأثير نظرات چپي و ضد امپرياليستي بر جوانان آن دوره ميدانند داراي زمينهها و اسباب كاملاًمعقول و طبيعي است و با توجه به دلايلي كه در ادامه ذكر خواهند شد نه تنها دور از ذهن نبوده بلكه محتمل به نظر ميرسيده است. قسمت اصلي و در عين حال كوتاه بحث به عنوان مقدمه بيان شده و قسمتهاي بعدي در واقع مدارك و شواهدي در جهت اثبات مطلب مقدمه هستند.
احترام به نمايندگان يك كشور در كشوري ديگر امر پسنديدهاي است كه ازابتداي شكلگيري روابط بين كشورها به عنوان قانوني نانوشته مورد قبول و رعايت قرار گرفته است [1] و در دوران معاصر هم به پشتوانةي معاهدات و قراردادهاي بينالمللي ضمانت اجراي بيشتري پيدا كرده است. از جمله مسايلي كه در اين معاهدات مورد تصريح قرار گرفته مصونيت اماكن و نمايندگيهاي يك كشور در كشور ديگر از هرگونه تعرض و حمله است. [2] اما در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه آيا قراردادهاي بينالمللي قوانين مقدس و ثابتياند كه فرصت هيچگونه انعطافي در آنها وجود ندارد و بايد توسط هر دولتي در هر شرايطي اجراء شوند؟ به طور كلي در سطح فردي يك قرارداد بين دو يا چند طرف به منظور تأمين يا حفظ منافع همهي طرفها منعقد ميشود. در سطح بينالمللي هم عامل ديگري غير از همين انگيزه نميتواند در انعقاد قراردادهاي بينالمللي نقش داشته باشد. بنابراين طبيعي است كه چه در سطح فردي و چه در سطح بينالمللي اگر فرد يا دولتي منافع در خود را در معرض اجحاف ببيند در صدد رفع آن به هر صورت ممكن برميآيد و چه بسا اگر منافع در خطر افتاده حياتي و مهم باشند و راهحلهاي مسالمتآميز كافي نباشند. بديهي است كه اين حق را خواهد داشت كه از اجبار و زور استفاده كند.
ملت ايران از كودتاي 28 مرداد [3] به بعد نقش مستقيم و عمدهي آمريكا را در مشكلات خود كه چه به صورت حمايت از شاه يا داشتن حق حدود 50 درصدي از توليد روزانه از نفت ايران بروز ميكرد مشاهده ميكردند و چون هيچگونه طريقي براي انتقاد و اعتراض آزادانه از اين رويه در پيش روي خود نميديدند به تنها راه موجود يعني نشان دادن خشمآلود اين اعتراض متوسل ميشدند. اشغال سفارت آمريكا را هم بايد با توجه به همين نكات در نظر داشت. يعني اين امر تنها واكنش ممكني بود كه ايرانيان براي جبران 25 سال ضايع شدن حقوقشان به دست آمريكاييها ميتوانستند نشان دهند. البته اگرچه در طول مبارزه براي انقلاب و پس از آن مسير اعتراض آشكار به اقدامات آمريكا گشوده شد، اما همانطور كه در ادامه خواهد آمد با پذيرش شاه در خاك خود منجر به رقم زدن حادثهي اشغال سفارتش شد.
ديد مردم ايران از آمريكا در آستانهي انقلاب
گفتههاي سفير آمريكا در اين رابطه خود ميتواند سند گويايي از اين مسأله در ايران آن زمان باشد. بنابر اعتراف سوليوان در كتاب خاطرات خود در حالي كه در سال 1677 سي و پنج هزار آمريكايي در ايران زندگي ميكردند كه همهي آنها به استثناي دوهزار نفر وابسته به شركتها و مؤسسات خصوصي آمريكايي بودند [4] اما «با ملاقاتها... و تجارب ديگري كه در طول مأموريت خود در ايران كسب كردم به اين نتيجه رسيدم كه افكار و احساسات اكثريت مردم ايران نسبت به آمريكاييان برخلاف آنچه بخش كوچكي از جامعهي ايران در معاشرتهاي خود با ما نشان ميدهند چنان دوستانه نيست و ما نبايد مهماننوازي و محبت و چاپلوسي بعضي از خانوادههاي مرفه و ثروتمند ايراني را نسبت به خود به حساب جامعهي ايراني بگذاريم [5]» حتي در زماني كه خود سوليوان بهعنوان آخرين سفير آمريكا در ايران مشتاق است كه با مردم معمولي و نه قشر خاصي ارتباط برقرار كند بالا بودن جوّ ضد آمريكايي جامعه اين اجازه را به وي نميدهد «وقتي كه در تهران خواستم از بازار ديدن كنم افسرامنيتي ما با حالت بهت و نگراني به ديدن من آمد و گفت كه مقامات پليس محافظت از مرا در چنين بازديدي بسيار مشكل و غيرقابل كنترل ميدانند. آنها با توجه به توطئههاي قبلي كه براي قتل دو سفير پيشين آمريكا در تهران صورت گرفته بود از امكان تكرار چنين سوءقصدي در بازار نگران بودند و گفتند اگر من در اين پافشاري كنم ناچارند در موقع بازديد من از بازار تعداد زيادي مأمور پليس در بازار متمركز كنندو بيشتر مشتريان بازار را از مسير بازديد من دو نگاهدارند. البته ديدن بازار تهران تحت چنين شرايطي مطلوب من نبود و از اين فكر صرفنظر كردم. در سفرهاي بعدي به شيراز و اصفهان هم كه از بازار ديدن كردم مراقبت شديد پليس و ناراحتيهاي جنبي آن مانع از آن شد كه ديد درستي از بازار به دست آورم» [6].
علاوه بر مردم عادي قشر تحصيل كرده همچنين عكسالعمل مشابهي را از خود نشان ميدادند «به علت همكاري گستردهي آمريكاييان با سيستم دانشگاه ايران من سعي كردم تا آنجا كه مقدور باشد دانشگاههاي ايران را از نزديك ببينم. در اين بازديدها با اينكه از طرف رؤسا و اساتيد دانشگاهها به گرمي و مهرباني استقبال ميشدم احساس ميكردم كه تدابير امنيتي شديدي در داخل محوطهي دانشگاه مراعات ميشود احساس ميكردم كه تدابير امنيتي شديدي در داخل محوطهي دانشگاه مراعات ميشود و حتيالمقدور سعي ميكنند مرا از دانشجويان دور نگاه دارند. در بعضي از اين دانشگاهها من بناهاي آسيبديده و شيشهها و ميز و نيمكتهاي شكسته و حتي آثار آتشسوزي در بعضي ساختمانها را ديدم كه نشانهي تظاهرات و برخوردهاي خشونتآميز بود. در بازديدهاي من از دانشگاه تهران هرگز امكان گردش در محوطهي دانشگاه فراهم نشد [7]». اين كه علّت اين مقدار تنفر قشرهاي مختلف مردم از آمريكا و آمريكاييان چه بوده است را بايد ذيل بحث بسيار گسترده و دامنهدار دخالت آمريكا در ايران از بعد از 28 مرداد 1332 جستجو كرد كه امري بديهي و مشخص در تاريخ معاصر ايران است. در كنار اين بايد به مسأله ديگري كه هرچند خود بهعنوان عكسالعملي در برابر عامل مذكور بود اما در عين حال باعث تشديد آن شد اشاره كرد و آن نشانه رفتن تيغ تيز اعتراضات و انتقادهاي امام خميني(ره) به شاه و آمريكا به طور همزمان است. «ما بايد به نفع يهود، آمريكا... هتك شويم، به زندان برويم، معدوم گرديم، فداي اغراض شوم اجانب شويم [8]». «آيا ما ساكت باشيم در صورتي كه علماي تهران حبس ميشوند و هتك ميشوند؟ آيا ما ساكت باشيم در حمالي كه علماي قم موردشديدترين اهانتها قرار ميگيرند؟ به جرم اينكه ميگويند ربناالله، مربي ما آمريكا نيست... [9] ». همانطور كه مشخص است حضرت امام(ره) از همان ابتداي شكلگيري نهضت انقلاب اسلامي بر روي نقش آمريكا در رفتار حكومت شاه انگشت گذاشته است [10] و بهطور طبيعي اين مسأله از ديد عموم مردم كه براي امام علاوه بر رهبري سياسي، مرجعيت ديني هم قائل بودند خواهناخواه اثر خود را گذاشته است. مردم از يك طرف خود تأثير آمريكا در جهتدهي به اقدامات شاه را نظاره ميكردند و از طرف ديگر اشارههاي صريح مخالفين رژيم خصوصاً حضرت امام(ره) را تأييدي بر برداشت خود تلقّي ميكردند. [11]
سابقهي حمله به آمريكاييان در ايران
در يك تقسيمبندي كلي ميتوان واكنش همراه با زور ايرانيان در مواجهه با آمريكا را به دو دورهي قبل از روشن شدن شعلههاي انقلاب و در جريان انقلاب و پس از آن تقسيم كرد. هرچند در دورهي اول يعني قبل از شدّت گرفتن انقلاب شاهد اتفاقات مهمّي مثل سوءقصد به دو سفير آمريكا يا قتل مستشاران نظامي آمريكا با بمبگذاري در جريان سفر نيكسون رئيسجمهور آمريكا به ايران هستيم [12] اما چون پرداختن به اين موضوع خود مجال مجزايي ميطلبد فعلاً از آنها صرفنظر كرده و تنها به دورهي زماني انقلاب ميپردازيم. در اينباره زماني گذشته از حملههاي متفرقه سه هجوم مهم به مراكز آمريكايي صورت ميگيرد كه البته همگي قبل از 13 آبان 1358 هستند. در اين قسمت ما شرح اين وقايع را از زبان سفير آمريكا ويليام سوليوان بازگو ميكنيم. اما قبل از آن ذكر اين نكته ضروري است كه از آنجا كه خود آمريكاييها هم از شدت تنفر مردم ايران از آنها خبر داشتند در اين دوره سعي ميكردند كه حضور اتباع خود را به حداقل ممكن برسانند چنانچه خود سوليوان در اينباره ميگويد: قسمت عمدهي وقت و انرژي ما در ماههاي نوامبر و دسامبر صرف اتخاذ تدابيري براي حفظ جان اتباع آمريكايي در ايران شد.
در آغاز سال 1978 قريب سيوپنج هزار نفر آمريكايي در ايران زندگي مي:ردند. در اواسط سال و با آغاز تشنجات اين عده رو به كاهش نهاد، ولي در آغاز فقط بعضي از خانوادههاي اتباع آمريكا ايران را ترك كردند. پس از چهارم نوامبر كه مراكز فعاليت چند مؤسسهي آمريكايي آتش زده شد، روند خروج آمريكاييان از ايران روبه افزايش نهاده. با وجود اين يك آمارگيري غيررسمي كه در اوايل ماه دسامبر به عمل آورديم نشان ميداد كه هنوز قريب بيست هزار آمريكايي در ايران اقامت دارند. با توسعهي اغتشاشات ما به خانوادههاي آمريكايي توضيه كرديم كه اگر حضورشاه در ايران ضرورت زيادي ندارد به تدريج ايران را ترك كنند. با نزديكي ماه محرم ناراحتيهاي اتباع آمريكايي در ايران رو به افزايش نهاد. ماه محترم ماه عزاداري شيعيان است كه در آن ياد شهيدان تاريخ شيعه را گرامي دارند. مراسم عزاداري در دو روز تاسوعا و عاشورا به نقطهي اوج خود ميرسد كه مصادف با روزهاي دهم و يازدهم دسامبر بود و تظاهرات بزرگي براي اين دو روز پيشبيني شده بود. ما ترتيب داديم كه مدارس آمريكايي قبل از اين تاريخ تعطيلات كريسمس خود را آغاز كنند و براي خانوادههاي آمريكايي امكان مسافرت و استفاده از تعطيلات طولاني كريسمس فراهم گردد. اعضاي سفارت و مأموران رسمي آمريكا هم خواهان تسهيلاتي براي مسافرت خانوادههاي خود شدند و ترتيبي داده شد كه اين خانوادهها براي تعطيلات كريسمس به چند شهر اروپايي بروند و تا زماني كه اوضاع ايران به حال عادي بازنگشته در اين شهرها بمانند. در اين مرحله مسافرت از ايران داوطلبانه بود. آمارگيري ما در ايام عاشورا نشان دادكه تعداد آمريكاييان به حدود دوازده هزار نفر تقليل يافته است. [13]
حملهي اول به سفارت آمريكا در تاريخ اواخر آذر و اوايل دي 1357
در اين روزها سفارت آمريكا در تهران براي نخستينبار مورد حمله قرار گرفت. پس از ماجراي حمله به سفارت انگليس [14] سفارتخانه ما در تهران از طرف نيروهاي نظامي محافظت ميشد. تعداد سربازان محافظ سفارت بسته به شرايط روز متغيير بود و در حال عادي از يك جوخه نجاوز نميكرد. ليكن در روزهائيكه وضع شهر متشنجتر ميشد يا تظاهراتي در نزديكي سفارت جريان داشت افراد بيشتري براي محافظت از سفارت اعزام ميشد. بعد از ظهر روز واقعه كه مصادف با شب كريسمش بود تظاهراتي در مقابل ساختمان هاي شركت ملي نفت و شهرداري كه نزديك سفارت بود صورت گرفت تظاهركنندگان ظاهراًتقاضاي اضافهي دستمزد يا شكاياتي دربارهي وضع كار خود داشتند و مقامات ايراني به ما اطمينان دادند كه اين تظاهرات جنبهي سياسي ندارد و تظاهركنندگان به زودي متفرّق خواهند شد. اين پيشبيني تا اندازهاي درست بود و تظاهركنندگان كمي بعد متفرق شدند ولي جمعيت كثيري از آنها پس از متفرق شدن در طول خيايان تختجمشيد كه سفارت آمريكا در آن قرار داشت به راه افتادند. براي احتياط ما درهاي سفارت و قسمت پاركينگ اتومبيلها را بستيم و بهوسيلهي بيسيم به اتومبيلهاي مربوط به سفارت كه خارج از محوطه بودند اطلاع داديم كه به خيابان تختجمشيد نزديك نشوند، متأسفانه يكي از اين اتومبيلها كه خيلي به سفارت نزديك بود و مشاهده ميكرد كه تظاهركنندگان هنوز از سفارت دور هستند به اين افكار توجّه نكرده خود را به درب قسمت پاركينگ رساند ولي خواست وارد محوطه بشود. مأموريت پاركينگ كه به دستور قبلي در را بسته و زنجير كرده بود حاضر به باز كردن در نشد و رانندهي اتومبيل طبق عادت معمول ايرانيها از اتومبيل پايين آمده داد و فرياد به راه انداخت. اين صحنه توجه تظاهركنندگان را كه در آن لحظه نزديك سفارت شده بودند جلب كرد و يكي از آنها با حركت سريعي خود را به اتومبيل رسانده يك كوكتل مولوتف روي اتومبيل پرتاب كرد. با انفجار كوكتل مولوتف اتومبيل آتش گرفت و چند لحظه بعد مخزن بنزين اتومبيل هم با صداي مهيبي منفجر شد. به دنبال اين واقعه تظاهركنندگان به طرف سفارت سرازير شدند و سرواني كه مسئول حفاظت سفارت بود با حالتي وحشت زده بهوسيله بيسيم درخواست اعزام قواي كمكي نمود ولي با وضع ترافيك تهران در آن روزها حداقل نيمساعت طول ميكشيد تا نيروهاي كمكي خود را به سفارت برسانند. پس از اطلاع از اين واقعخ خود را به جلو ساختمان اصلي سفارت رساندم. تفنگداران ما به حال آمادهباش درآمده و نارنجكهاي حاوي گاز اشكآور خود را آماده پرتاب كرده بودند. به آنها دستور دادم براي جلوگيري از تحريك جمعيت در معرض ديد نباشند ولي آماده پرتاب گاز اشكآور در صورت بروز خطر باشند. مأمور امنيتي سفارت و سرگرد پليس را نزد فرماندهي جوخهي نظامي فرستادم تا چند تن از سربازان خود را به پيادهرو بيرون سفارت بفرستد تا با شليك چند تتيرهوايي جمعيت را متفرق كنند چند دقيقه نگذشته بود كه جمعيت هيجانزده شروع به حمله به در مقابل ساختمان اصلي سفارت كردند باراني از سنگ و آجر و آشغال به طرف سفارت سرازير شد. به تفنگداران دستور پرتاب گاز اشكآور را دادم. ولي تأكيد كردم كه بدون دستور مستقيم من تيراندازي نكنند. پرتاب گاز اشكآور مؤثر بود ولي عدهاي از تظاهركنندگان كه هنوز در صحنه مانده بودند شروع به بالارفتن از حفاظ نردهاي سفارت كردند و بعضي از آنها خود را روي ديوار رساندند. اين كشمكش در حدود ده دقيقه به طول انجاميد و در اين موضع سروان جواني كه فرماندهي جوخهي حافظ سفارت بود سرانجام جسارت خود را بازيافت و چهار سرباز با يك جيپ به طرف در آهني سفارت فرستاد. سربازان در نزديكي در با سلاح خودكار شروع به تيراندازي هوايي نمودند و جمعيت متفرق شد. پانزده دقيقه بعد نيروهاي كمكي رسيد و خيابانهاي اطراف سفارت راتحت كنترل گرفت. هنگام غروب وضع عادي شد و حالت آماده باش تفنگداران هم خاتمه يافت. [15]
پينوشتها
[1] - حقوق بينالملل عمومي، دكتر محمدرضا رضايي بيگدلي، كتابخانهي كنج دانش، چاپ بيست و نهم، ص 427
[2] - مهمترين معاهدهي بينالمللي دربارهي حقوق كنسولي عهدنامهي 1961 وين است كه براساس مادهي 22 آن: اماكن مأمورين اعم از سفارت، دفتر نمايندگي و امثال آنها داراي مصونيت (از تعرض) هستند و مأموران كشور پذيرنده جز با رضايت رئيس هيأت حق ورود به اين اماكن را ندارند – بند اول – كشور پذيرنده موظف است به منظور تأمين اين مصونيت كليهي تدابير لازم را اتخاذ نمايد. بند دوم.
[3] - براي آگاهي از نحوهي دخالت آمريكا در كودتاي 28 مرداد كه سرآغاز دخالتهاي مستقيم آمريكا در ايران شد مطالعهي اين منبع كه اتفاقاً توسط يكي از عوامل اصلي كودتا نوشته شده بسيار سودمند است: كودتا در كودتا، ترجمهي دكتر علي اسلامي، چاپخش، بيتا
[4] - ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمهي محمود مشرقي، انتشارات هفته، چاپ دوم، آذر 1361، ص 20
[5] - ويليام سوليوان، همان، ص 44
[6] - همان، ص 74
[7] - همان، ص 796
[8] - صحيفهي امام، ج اول، مؤسسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ چهارم، 1385، ص 153، پيام تاريخ 22 اسفند 1341
[9] - صحيفهي امام، همان، ص 159، سخناني 29 اسفند 1341
[10] - همان، ج بيست و دوم (نمايهها)، ص 20، ذيل عنوان آمريكا
[11] - علاوه بر مخالفت جريان مذهبي به رهبري امام خميني با آمريكا در دورهي پيش از انقلاب، گروههاي چپ و ماركسيستي هم به دليل ماهيت ضدآمريكايي بودنشان تأثير بر حق گستردهاي در شيوع تفكر ضدّآمريكايي در ايران داشتند اما به نظر بايد به اين جريان چه در اين رابطه و چه در رابطه با موضوعات ديگر بهعنوان جرياني حاشيهاي اشاره كرد كه اين امر ناشي از دلايل مختلفي از جمله نفوذ اينگونه تفكرات چپي در ميان قشر خاصي از جامعه مثل روشنفكران است. اگر بخواهيم اهميت و جايگات تفكرات چپي را در مقدمات انقلاب بهطور كلي به چيزي تشبيه كنيم مثال نمك براي غذا نمونهي گويايي است، يعني هرچند وجود نمك به مقدار نياز در هر غذايي لازم است اما روشن است كه هيچگاه جاي خود غذا را نميگيرد.
[12] - ر.ك: گفتگوهاي من با شاه (خاطرات محرمانه اميراسدالله علم)، زيرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوي، طرح نو، چاپ سوم، تابستان 1371، ج اول، ص 345
[13] - ويليام سوليوان، همان، صص 148 و 149
[14] - در تاريخ 1357/ 5 نوامبر 1978 بيسابقهاي در تهران روي داد كه منجر به آتشسوزيهاي گستردهاي در سطح شهر گرديد. دربارهي اين واقعه نظرات مختلفي ابراز شده است. از جمله اين كه در نظر عدهآي اين اتفاقات را مأموران و عوامل ساواك در سطح شهر پديد آوردهاند تا زمينهي مساعد براي تشكيل يك دولت نظامي را فراهم كنند. به هر صورت در جريان درگيريهاي آن، سفارت انگليس در تهران هم مورد هجوم قرار گرفت و خسارات قابل توجهي به آن وارد شد. براي اطلاع بيشتر در اين مورد هجوم قرار گرفت و خسارات قابل توجهي به آن وارد شد. براي اطلاع بيشتر در اين زمينه ر.ك: غرور و سقوط، سرآنتوني پارسونز (سفير سابق انگليس در ايران در دوران انقلاب)، ترجمهي دكتر منوچهر راستين، انتشارات هفته، چاپ اول، تير ماه 1363، ص 45 به بعد و همچنين ويليام سوليوان، همان، صص 127 و 128
[15] - ويليام سوليوان، همان، صص 153 –
نگاهي به علل و زمينه هاي تسخير لانه جاسوسي(بخش دوم)
سوليوان در اشاره به به تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام با شاره به سياست خارجي نامعقول دولت كارتر مي گويد: روش سست و بيبنياد حكومت كارتر در سياست خارجي و اقدامات نامعقول برژينسكي كه هنوز قادر به درك واقعيت مسائل ايران نبود در نوامبر 1979 به گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا منجر شد و يك دوران تحقير ملّي كه در تاريخ آمريكا نظير آن ديده نشده است آغاز گرديد.
حمله به محل كار هيأت مستشاران آمريكا در نيروهاي مسلح ايران در تاريخ 22 بهمن 1357
صبح روز يازدهم فوريه (22 بهمن) اعضاي ارشد هيأت مستشاري آمريكا در نيروهاي مسلح ايران طبق معمول به محل كار خود در مركز ستاد مشترك رفتند ولي طولي نكشيد كه رئيس هيأت سراسيمه به من تلفن كرد و گفت جمعيت كثيري در اطراف محوطهي ستاد جمع ميشوند و پيشنهاد ميكرد افراد او ستاد را ترك كنند. من با نظر او موافقت كردم و از خود او خواستم كه مستقيماً به سفارت بيايد و شب را در محل اقامت ما بگذراند. نيم ساعت بعد دوباره به من تلفن كرد و گفت از طرف جمعيتي كه در اطراف محوطهي ستاد جمع شدهاند به سوي گار محافظ ستاد تيراندازي ميشود و از داخل محوطهي ستاد هم به تيراندازي آنها پاسخ داده ميشود. در اين شرايط ترك محل ستاد خالي از خطر نبود و او تصميم گرفت بود فعلاً درداخل ستاد بماند
چند دقيقه بعد معاون او به من تلفن كرد و گفت تانكها در اطراف ستاد موضع گرفته و توپهاي خود را به طرف ساختمان ستاد نشانه گرفتهاند. بيست و شش عضو هيأت مستشاري آمريكا دفاتر خود را ترك كرده و به زيرزمين ستاد پناه برده بودند. در اين وضع خطرناك من با حالتي پريشان و عصباني در جستجوي يك مقام ارشد از رهبران نيروهاي انقلابي بود تا مرا در كارخانجات پرسنل نظاميمان كمك كند. تمام مقامات ارشد سياسي و نظامي سفارت كليهي توان و امكانات و ارتباطات خود را به كار گرفته بودند تا شايد راهحل سريعي براي اين مشكل بيابند... چند ثانيه بعد از اين تلفن رئيس مستشاران نظامي ما از پناهگاهش به من تلفن كرد و گفت ظاهراً اقداماتي براي آتشبس بين نيروهاي انقلاب و قواي محافظ ستاد در جريان است و چند تن از افسران براي مذاكره با نمايندگان انقلابيون به طبقه بالا رفتهاند در كمتر از يك اسعت ما اطلاع يافتيم كه آتشبس در اطراف ستاد كل برقرار شده و نه فقط ابراهيم يزدي كه با ما تماس داشت بلكه آيتالله بهشتي هم در صحنه حاضر شده و به رهايي پرسنل ما از مخمصه كمك كردهاند. به ما اطلاع داده شد كه پرسنل نظامي ما به زودي به سفارت اعزام خواهند شد. با فرا رسيدن شب مزاحمتها و حملات پراكندهاي به خود سفارت آغاز شد و از داخل بعضي از اتومبيلها چندينبار با مسلسل و سلاحهاي خودكار به طرف سفارت شليك كردند و تفنگداران دريايي براي رويارويي با خطرات احتمالي به حال آمادهباش درآمدند. ما تمام شب را منتظر رسيدن اتومبيلهاي حامل پرسنل نظامي خود بوديم ولي خبري از آنها نشد. يادبود اين از سلامتي آنها مطلع بوديم، تا اينكه ساعت پنج صبح روز بعد افراد ما با وسائط نقليه نظامي در حاليكه آيتالله بهشتي و يزدي شخصاًآنها را همراهي ميكردند دارد محوطه سفارت شدند. چارلي نايس [1] از بهشتي و يزدي به واسطه كمك و همراهي براي نجات اتباع آمريكايي صميمانه تشكر كرد و آنها هم متقابلاً از گرفتاري و ناراحتي كه براي افراد ما ايجاد شده بود عذرخواهي كردند. [2]
اقدامات سفارت آمريكا در برابر احتمال حملهي مجدّد
آن روز (دوازدهم فوريه 22 بهمن) پس از عزيمت واحد نظامي محافظ سفارت [3] من جلسهاي با حضور كليه اعضاي ارشد سفارت منجمله چارلي نايس، وابسته نظامي سفارت، نمايندهي سازمان سيا و فرماندهي واحد تفنگداران دريايي تشكيل دادم و وضع فوقالعادهاي را كه با آن روبرو هستيم براي آنها تسريع كردم. من حدس ميزدم كه سفارت مجدداً مورد حمله قرار خواهد گرفت و چون اينبار مردم مسلح بودند و سفارت تحت حمايت نيروي نظامي و پليس ايران نبود با وضع خطرناكتري روبرو بوديم. ما طي دو هفته قبل با پيشبيني خطرات اجتمالي بسياري از اسناد طبقهبندي شدهي سفارت را بستهبندي كرده و به واشنگتن فرستاده بوديم. آنچه باقي مانده بود قسمتي از مدارك و سوابق مكاتبات روزانهي ما بود كه براي كارهاي روزمرهي خود به آنها احتياج داشتيم. قسمت عمدهي اين اسناد هم در بايگاني رمزي ما نگاهداري ميشد و پيشبينيهاي لازم به عمل آمده بود كه در صورت بروز خطر جدي بتوانيم ظرف دو ساعتاين اسناد را سوزانده يا در دستگاههاي مخصوص ريزريز كنيم. با افزايش خطر به مراقبت و آمادگي ما هم افزوده شد و با انتقال تمام اسناد و دستگاههاي رمز و مخابرات به اطاق مخصوص بايگاني اسناد دستور دادم كه به محض بروز خطر آنها را از ميان ببرند. در جلسهاي كه با اعضاي ارشد سفارت داشتم توافق كرديم كه تفنگهاي ام-16 تفنگداران دريايي از آنها گرفته شود و تفنگهاي كوچكي با فشنگ مخصوص شكار پرندگان در اختيار آنها قرار گيرد.ولي براي دفاع شخصي در صورت بروز خطر هر يك از تفنگداران يك اسلحه كمري كاليبر 38 در اختيار داشته باشند. به تفنگداران تفهيم شد كه در صورت حمله به سفارت از آنها انتقاد و رويارويي مستقيم با مهاجمين را نداريم. زيرا اگر يكي از آنها به دست تنفگداران كشته شود بهانهاي به دست ديگران خواهد داد تا هر آمريكايي را كه به دستشان ميافتد قطعهقطعه كنند. با همه شجاعت و شهامتي كه تفنگداران در ماجراي حمله به سفارت در شب كريسمس نشان داده بودند ما ميخواستيم آنها را آمادهي قبول اين امر ناگوار بكنيم كه در صورت وقوع يك حمله جدي از طرف عناصر مسلح از درگيري خودداري كرده و تسليم شوند. ما تصميم گرفته بوديم كه در صورت حمله از در پشت سفارت به يك محوطهي نظامي كه در شمال غرب سفارت قرار داشت پناه ببريم. با فرماندهي اين قرارگاه كه يك سرهنگ بود قبلاً مذاكره كرده بوديم و او هم قول داده بود كه در صورت بروز خطر ما را پناه خواهد داد و حتي اگر لازم باشد از واحدهاي نظامي سيار كمك خواهد گرفت. اما بعد از ظهر همان روز مشاهده كرديم كه اين قرارگاه از طرف عدهاي از عناصر مسلح بدون برخورد با مقاومتي از طرف سربازان اشغال گرديد و ساعتي بعد تأسيسات آن به آتش كشيده شد. ما ناچار به فكر تأمين منابع و امكانات ديگري براي دفاع از خود در صورت بروز خطر افتاديم و با مهدي بازرگان كه در نخستوزيري مستقر شده بود، معاون او اميرانتظام و يزدي تماس گرفتيم. همهي آنها به ما اطمينان دادند كه از حمايت دولت برخوردار خواهيم بود، از نوع اين حمايت مشخص نبود. بازرگان و اميرانتظام ويزدي فقط شمارهي تلفنهاي مستقيم خود را در اختيار ما گذاشتند كه در مواقع اضطراري با آنها تماس بگيريم. [4]
حمله دوم به سفارت آمريكا در تاريخ 25 بهمن 1357
روز 14 فوريه در محوطهي سفارت كمتر از يكصد نفر آمريكايي و در همين حدود ايراني بودند و برخلاف روزهاي قبل اوضاع آرام به نظر ميرسيد. دو دقيقه پس از اين مكالمه ناگهاني باران گلوله از چند طرف به سوي سفارت سرازير شد. اينطور كه پيدا بود از ساعتها پيش عدهاي با مسلسلهاي كاليبر پنجاه ولي در پشتبامهاي ساختمانهاي بلند اطراف سفارت موضع گرفته و با يك برنامهي از پيش تنظيم شده در رأس ساعت ده و نيم صبح به سوي سفارت آتش گشوده بودند. بسياري از شيشههاي پنجرههاي سفارت در دقايق نخست تيراندازي شكست و قطعات شيشه به درون اطاقها ريخت. در برابر اين حمله ناگهاني ما چارهاي جز اينكه در پناه ديوارهاي زير پنجرهها روي زمين دراز بكشيم نداشتيم. در سه اطاق قسمت ما در حدود بيست نفر پرسنل آمريكايي بودند و چارلي نايس معاون من در اطاق نور جلسهاي براي ترتيب تخليه بقيهي اتباع آمريكايي از ايران تشكيل داده بود. من در همان حال درازكش بر روي طمين به نايس و وابسته نظامي سفارت گفتم بهوسيله شماره تلفنهايي كه از نخستوزير و معاونان او گرفتهاند مراتب را به آنان اطلاع بدهند. خوشبختانه يك دستگاه كوچك واكي_تاكي هم در دسترس من بود كه بهوسيلهي آن ميتوانستم با فرمانده تفنگداران و ساير مأمورين امنيتي سفارت كه در بيرون ساختمان بودند تماس گرفته و در جريان ماوقع قرار بگيرم. از گزارشهاي آنها دريافتم كه در حدود هفتادوپنج چريك مسلح در پناه آتش مسلسلها خود را به بالاي نردههاي آهني و ديوارها رسانده و به داخل محوطهي سفارت سرازير ميشوند. من به تفنگداران دستور دادم كه در قسمت اطراف ساختمان اصلي سفارت جمع شوند. به آنها تأكيد كردم كه به هيچوجه تيراندازي نكنند و فقط در صورت لزوم براي دفاع شخصي و حفظ جان خود از اسلحهي كمري استفاده نمايند.
چند دقيقه بعد يكي از تفنگداران به من خبر داد كه مورد حمله قرار گرفته و به دام افتاده و اجازهي تيراندازي ميخواست. به او گفتم كه طبق دستور آمادگي خود را براي تسليم اعلام كند و اگر باز هم جانش در خطر بود از سلاح كمري استفاده نمايد. با وجود شاقّ بودن اين دستور براي يك تفنگدار او طبق دستور عمل كرد و چند دقيقه بعد دوباره با من تماس گرفت و گفت تسليم شده و حالا او را به طرف قسمت كافه تريا در شمال غربي محوطهي سفارت ميبرند. معلوم نبود كه چرا بيسيم او را از دستش نگرفتهاند. حملهكنندگان ابتدا به طرف محل اقامت من هجوم بردند و عمليات آنهادر اين قسمت نزديك يك ساعت به طول انجاميد. به همين جهت ما وقت كافي براي تماس و استمداد از مقامات ايراني به دستآورديم. در داخل ساختمان سفارت ما بيشتر در كريدورها كهجاي امنتري بود جمع شده بوديم و عدهاي را هم به قسمت مخابرات از تيررس مهاجمين دور بود فرستاده بوديم. به تدريج همهي ما به استثناي تفنگداران و وابستهي نظامي به طبقه دوم پناه برديم و دراين موقع بود كه حمله به ساختمان اصلي سفارت را تفنگهاي پرقدرت ژ-3 آغاز شد ما دفاع مؤثري نميتوانستيم بكنيم و تنها ميبايست ورود مهاجمين را به داخل ساختمان هرچه ممكن است به عقب بيندازيم. به همين جهت به تفنگداران دستور دادم در مقابل درهاي ورودي موضع بگيرند و سدّ از گاز اشكآور در مقابل مهاجمين ايجاد كنند. در اين موقع صداي تيراندازيهاي متقابل از بيرون به گوش ميرسيد و اينطور به نظر ميآمد كه قواي كمكي براي نجات ما فرستاده شده و آنها مشغول زدوخورد با مهاجمين هستند. چند دقيقه بعد مهاجمين از سد گاز آشكآور گذشته و وارد ساختمان شدند. قبل از رسيدن به آنها به طبقه دوم من به كليه كاركنان آمريكايي سفارت و پرسنل نظامي گفتم كه بدون هيچگونه مقاومتي تسليم شوند و خود در حالي كه در دستهاي خود را به علامت تسليم روي سرم گذاشته بودم پيشاپيش همه حركت كردم. ژنرال رئيس هيأت مستشاري هم در پشت سر من به راه افتاد و بقيه نيز به همين ترتيب عمل كردند. ايرانيان مسلح ما را به طرف اطاق انتظار هدايت كرد و با خشونت به بازرسي بدني ما پرداختند. دراين احوال يك گروه ديگر از افراد مسلح كه ظاهراً از گروه نجات بودند وارد شدند و بين آنها و گروه او كشمكش شديدي درگرفتو در رأس مهاجمين مردي با تفنگ 47-AK ديده ميشد... بالاخره مسأله به نحو شايستهاي حل شد. آمريكاييها يك به يك از اطاق خارج شده و به خارج از ساختمان هدايت شدند و در آنجا مورد استقبال يزدي قرار گرفتند. من اصرار داشتم كه آخرين نفر باشم و پس از آنكه همه پايين رفتند در حاليكه رئيس گروه نجات يك بازوي مرا گرفته و رئيس گروه مهاجم بازوي ديگرم را به دست داشت از در خارج شديم... اوضاع بيرون ساختمان و محوطهي پاركينگ كه آمريكائيان را در آنجا جمع كرده بودند خيلي مغشوش بود. داخل محوطه و بيرون سفارت مملو از جمعيت بود. تعدادي از افراد مسلح كه دستمال چهارخانه به گردن داشتند ظاهراً از گروه چريكهاي فدايي بودند كه بين فلسطينيها و زير نظر جرج حبش تعليم يافته بودندو بين اين عدّه و گروه مسلّح ديگر كه ظاهراً از نجاتدهندگان ما بودند مردي سپيدموي با كت و شلوار خوش دوخت غربي و يك روحاني با ريش انبوه ايستاده بودند و ظاهراً مهاجمين را دعوت به ختم غائله و خروج از محوطه ميكردند. در سمت ديگر و نزديك ديواري كه اعضاي سفارت در آنجا جمع شده بودند ابراهيم يزدي روي كاپوت يكي از اتومبيلها رفته و با بلندگويي كه در دست داشت جميت تماشاچي و افراد مسلح را دعوت به ترك محوطه و متفرق شدن از اطراف سفارت ميكرد. عدهي زيادي از خبرنگاران هم بادوربينهاي عكاسي و فيلمبرداري خود در اطراف پراكنده بودند. اولينكاري كه من پس از رسيدن به اين صحنه كردم رفته به طرف مرد روحاني و دست دادن به او به عنوان سپاسگزاري بود. مردم معمّم هم ظاهراً تحت تأثير قرار گرفت و برتلاش خود براي متفرق ساختن فدائيان افزود. سپس به طرف يزدي رفتم و او هم به محض ديدن من از روي كاپوت اتومبيل پايين پريد واز وضعي كه پيش آمده با حرارت زيادي عذرخواهي كرد و به من اطمينان داد كه خطر برطرف شده و اوضاع تحت كنترل است.... پس از رفتن فدائيان و متفرق شدن تماشاچيان يزدي به ما پيوست وگفت اگر ما محوطهي سفارت را ترك كنيم بيشتر در امان خواهيد بود.او قبلاً دستور داده بود اتوبوسي را كه نيروي كمكي را با خود آورده بود براي بردن ما به يك محل امن آماده كنند ولي قبول اين پيشنهاد براي من دشوار بود. لذا از يزدي خواستم كه براي مذاكره دربارهي اين موضوع به ساختمان محل اقامت من برويم. يزدي اين پيشنهاد را پذيرفت و ما در حاليكه قريبيكصد نفر عكاس و خبرنگار و تعدادي از افراد نيروي هوايي با تفنگهاي ژ-3 در اطراف ما در حركت ميبودند به طرف محل اقامت من راه افتاديم. در آغاز مذاكره من مشكلات ترك سفارت را بهخصوص از نظر تجهيزات ارتباطي سفارت براي يزدي بيان كردم و از او خواستم براي تأمين امنيت محوطهي سفارت چارهاي بينديشند. در اين موقع مرد سفيدي كه قبلاً در محوطهي سفارت او را ديده بودم به ما پيوست و معلوم شد وي سرهنگ بازنشستهاي است كه با نيروهاي انقلابي همكاري ميكند با همكار او و يزدي قرار شد براي تأمين امنيت سفارت يك گروه چهل نفري محافظت از اطراف سفارت را به عهده بگيرند و يك گروه چهل نفري در محوطهي داخل سفارت مستقر شوند.... پس از رفتن يزدي و سرهنگ ما شروع به ارزيابي خسارات وارده كرديم. خانه به صحنهي جنگ و كشتار تبديل شده بود. تمام پنجرهها شكسته و آثار گلوله بر در و ديوار به چشم ميخورد. مبلمان و اثاثيهي خانه زيرورو شده و براي سنگربندي مورد استفاده قرار گرفته بود. بعضي از اشياء قيمتي را هم به غارت برده بودند. به هر حال چارهاي نبود. تصميم گرفتيم آنچه را كه مانده است جمع و جور كنيم و قرار شد در محل اقامت و استراحت كسي هم تغييري داده نشود. برق سفارت را هم با بهكار انداختن يك ژنراتور مستعمل تأمين كرديم و در اين ميان از تفنگداران دريايي هم سرشماري به عمل آمد و معلوم شد فقط يكي از آنها زخم سطحي برداشته و در بيمارستان بستري است. [5] مرد موسفيدي كه سوليوان از وي نام برده سرهنگ بازنشسته نصرالله توكلّي است كه در جريان انقلاب چند هفته قبل از 22 بهمن 1357 بهوسيلهي مهندس مهدي بازرگان از طرف شوراي انقلاب دعوت به همكاري حفاظتي و نظامي شده بود. وي نيز در خاطرات خود حملهي چريكهاي فدايي خلق به سفارت آمريكا را اينگونه نقل ميكند: ... چند ضربه به در اطاق زدند و آجودان جديد ستاد كل وارد شد و گفت جناب سرهنگ مسألهاي فوري پيش آمده، گفتم اين روزها همهي كارها فوري است اصلاًمورد غيرفوري نداريم، حالا داريم صحبت ميكنيم. پاسخ داد تشريف بياوريد دم درب موضوع بسيار حسّاس است. به خارج از اطاق رفتم سرلشگر جناب هم رسيد اظهار داشتند اطلاع مؤثق رسيده است كه دو سه هزار چريك چپ تندرو و مسلّح به سفارت آمريكا حمله كرده و بسياري از دفاتر را آتش زده و سفير و ديپلماتهاي سفارت آمريكا را دستگير و قصد دارند آنها را تيرباران كنند. ضربه بسيار سنگين بود. در ته دل انصافاً اقرار كردم كه يكي از فوريترين و حسّاسترين وقايعي است كه پيش آمده. در اطاق تيمسار قرني به ايشان گفتم حمله به سفارت آمريكا را شنيدهايد؟ چه بايد كرد؟ آيا شما دستوري دادهايد؟ ايشان فرمودند مسألهي سفارت مربوط به دولت و مقامات امنيتي و كشوري است.
گفتم:تيمسار كدام دولت، كدام مقامات كشوري و امنيتي، سازمان امنيت كه بههم خورده و در سطح تهران براي نمونه يك پاسبان هم وجود ندارد، اعضاي دولت هنوز به محلّ كار خودشان هم مسلّط نيستند، حالا موقع اين محافظهكاري نيست و من شخصاًبراي نجات سفارت اقدام ميكنم. رو كردم به آجودان و يا رئيس دبيرخانه و گفتم فوري به دژباني كل زنگ بزنيد كه سركار سرهنگ امير رحيمي خودشان با حداقل دو گروهان در محل سفارت آمريكا به ملحق شوند وبعد به سمت پاسدارخانه دويد. به آقاي اكبر پوراستاد گفتم فوري از بچهها هر تعداد آماده داريد همراه من حركت كنند. آقاي پوراستاد جواب داد همين شش نفر بيشتر نيستند. گفتم فوراًهمينها پشت كوماندكار من سوار شوند. فوري سوار شدند و چون ترافيك وجود نداشت چند دقيقه بعد به ميدان 25 شهريور (7 تير فعلي) رسيديم.... از صدمتر مانده به استاديوم امجديه (شهيد شيرودي فعلي) راهها را بسته بودند. جمعيتي از مردم كه با اين تندرويها مخالف بودند و معتقد بودند كه اينگونه اعمال مآلاً به انقلاب اصيل و اصلي ايران لطمه ميزند و چهرهي مرا هم ميشناختند جلو آمدند و توصيه كردند كه با كوماندكار وارد معركه نشويد. گفتم فقط قصد نصيحت اين آقايان را دارم پيشنهاد كردند باز هم بهتر است به جاي كوماندكار از كاميوني كه در محل حضور داشت و ديوارهي اطراف آن هم آهني بود استفاده كنيم. همين كار را كرديم سفارت آمريكا را دور زديم. با بلندگوي باطريدار مرتباً و مكرراً تندروها و مهاجمين را كه همه مسلح و به رسم جنگليها قطارهاي فشنگ را به حالت ضربدر از رو بسته بودند، نصيحت كردم و تقاضا كردم كه اطراف سفارت را خالي كنند. بسياري از اين افراد مسلح زن و يادختر بودند، در طول مدتي كه در اطراف سفارت دور ميزديم يكبار در ضلع شرقي تندروها با مسلسل خودكار از بالاي ديوار سفارت روي كاميون آتش كردند و يكبار هم در مقابل درب جنوبي و اصلي سفارت چند تير تفنگ در سمت ما آتش شد. بعد وارد سفارت شديم. در همين موقع و به طور همزمان آقاي دكتر يزدي از نخستوزيري و سركار سرهنگ امير رحيمي فرماندهي دژبان قرارگاه كل هم با دو سه كاميون سرباز رسيدند. سفارت اشغال شده بود. چندتا از سالنهاي مربوط به كنسولگري را آتش زده بودند و خاموش شده بود. مدافعين داخلي سفارت از گاز اشكآور استفاده كرده بودند كه به همين دليل در تمام مدت آب از چشم همه سرازير بود. منظرهي عجيبي بود. اعضاي سفارت را به خط كرده و كنار ديوار نگهداشته بودند. كسي به من چيزي نگفت ولي من هنوز هم كه سالها ميگذرد تصور ميكنم به احتمال زياد قصد تيرباران آنها را داشتند. سعي كردم مردها و زنهاي مسلّح را با مدارا از سفارت خارج كنم. مرتب با بلندگو به افراد خودمان دستور ميدادم و از مهاجمين تقاضا ميكردم كه سفارت را ترك كنند. در ساعت 3 بعد از ظهر همهي گروههاي چپ تندرو از سفارت خارج شده بودند. [6] اما دربارهي آن تفنگدار آمريكايي كه به قول سوليوان به بيمارستان منتقل شد واقعيت امر چيز ديگري است: پيش از تسخير لانهي جاسوسي آمريكا در 13 آبان 1358 يك بار مردم ريختند و سوليوان آخرين سفير آمريكا در ايران را گرفتند و به مدرسهي علوي آودند. ما هم وي را در يك مدرسهي دختران در نزديك مدرسهي علوي زنداني كرديم. بعد ديديم كه دكتر يزدي و حسين شاهحسيني كه رئيس تربيتبدني در دولت موقت بود آمدند و گفتند: الآن ناوگان آمريكا حركت ميكند و چنين و چنان ميشود و شما بايد اين آمريكايي را تحويل بدهيد. من به شهيد عراقي گفتم: شما به خدمت امام برسيد و از امام كسب نظر كنيد. ايشان هم با امام صحبت كرد. امام فرمودند خوب بدهيد به آنها. بعد ما سوليوان را به آقاي شاهحسيني تحويل داديم و او هم سوليوان را به سفارت برگرداند. [7] در اين بخش از خاطرات ابوالفضل توكلي بينا چند اشتباه تاريخي وجود دارد. اولاً مردم در اين تاريخ يعني 25 بهمن به سفارت آمريكا حمله نكردند بلكه تنها فدائيان خلق و چپهاي تندرو دست به اين كار زندند. ثانياً شخص مزبور زنداني سوليوان نبوده، بلكه همان فردي است كه به ظنّ سوليوان در بيمارستان بستري است يكي از اعضاي سفارت شوروي در تهران هم صحنهي ديگري از اين واقعه را بازگو ميكند:
آن روز حدود ساعت 6 بعد از ظهر (در دانشگاه تهران) بود كه ديدم يك دستگاه نفربر زرهپوش در حالي كه عدهاي از جوانان ملبّس به اونيفورم رزم فلسطينيها سروصورت خود را با شال عربي پوشانده و در دو طرفش آويزان بودند وارد دانشگاه شد و در مقابل ستاد مركزي سازمان فدائيان توقف كرد. همهي اين جوانان حالتي داشتند كه نشانگر هيجانزدگي آنان بود. بعد از صحبت مختصري با يكي از اين جوانان توانستم بفهميم كه يك گروه رزمي از سازمان آنها توانسته بود ساعاتي قبل سفارت آمريكا را به اشغال خود درآورد و ديپلماتهاي درون سفارت را نيز اسير كند. يكي ديگر از آنها به من گفت ما ميخواستيم رئيس پايگاه سپاه در ايران را دستگير كنيم و از طريق او به تمام اسرار و مشخصات كامل مأموران اطلاعاتي آمريكا در ايران واقف شويم. اين شخص كه صورت خود را پوشانده بود و عينك دودي به چشم داشت بعد از آن با لحني هيجانآلود ادامه داد ولي نتوانستيم به هدف خود برسيم زيرا يكي از مقامهاي حكومت جديد ايران به نام يزدي از سوي دولت جديد به ما دستور داد به عمليات خود خاتمه دهيم و محوطهي سفارتخانه را ترك كنيم. [8]
همانطور كه مشاهده ميشود در حملههاي متعدد به سفارت آمريكا نه تنها مردم عادي كه قسمت عمدهي پيروزي انقلاب بر دوش آنان بود نقشي ندارند بلكه حتي مسئولان وقت هم سعي در جهت تأمين مصونيت سفارت آمريكا برطبق عهدنامهي وين هستند. اما با اقدامات بعدياي كه دولت آمريكا انجام ميدهد آرايش صحنه بههم ميخورد. شاه در تبعيد عليرغم مخالفت سفارت آمريكا [9] به بهانهي بيماري در آمريكا بستري ميشود. [10] و همين امر زمينهساز لبريز شدن صبر ملّت ايران ميشود بهطوري كه وقتي در 13 آبان 1358 دانشجويان پيرو خط امام از ديارهاي سفارت بالا ميروند اين عمل آنها بلافاصله با استقبال و واكنش مثبت مردم مواجه ميشود و بعد از دو روز هم حضرت امام از آنها حمايت ميكند. اعتراف خود سوليوان در اينباره تأييدي بر اين مطلب است: روش سست و بيبنياد حكومت كارتر در سياست خارجي و اقدامات نامعقول برژينسكي كه هنوز قادر به درك واقعيت مسائل ايران نبود در نوامبر 1979 به گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا منجر شد و يك دوران تحقير ملّي كه در تاريخ آميكا نظير آن ديده نشده است آغاز گرديد. [11]
پي نوشتها
[1] - وي قائممقام سوليوان بود
[2] - ويليام سوليوان، همان، صص 176-177
[3] - به دنبال پيروزي انقلاب، فرماندهان ارتش در جلسهاي كه در 22 بهمن 1357 تشكيل دارند طي اطلاعيهاي بيطرفي ارتش از اين تاريخ اعلام كرده و از سربازان خواستند كه به پادگانهاي خود بازگردند. عزيمت واحدايراني محافظت از سفارت آمريكا هم از همين جمله بوده است.
[4] - ويليام سوليوان، همان، صفحات 178 تا 180
[5] - همان، صفحات 180 تا 184
[6] - خاطرات دو سفير، ترجمهي محمود طلوعي، انتشارات علم ، چاپ دوم 1373، صفحات 586 تا 589، در صفحهي 592 همين كتاب عكس جالبي از سوليوان در حالي كه در محاصرهي مهاجمان قرار گرفته وجود دارد.
[7] - خاطرات ابوالفضل توكلي بينا، تدوين محمود طاهر احمدي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول 1384، صفحات 180 و 181
[8] - كا.گ.ب در ايران، ولاديمير كوزيچكني، ترجمهي اسماعيل زند، حسين ابوترابيان، چاپ سوم، تير 1370، ص 356
[9] - ويليام سوليوان، همان، صص 190 و 191
[10] - براي آگاهي از افراد دخيل در ورود آمريكا به شاه منبع زير سودمند است: آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، ترجمهي عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، تهران، 1370، فصل نهم
[11] - ويليام سوليوان، همان، ص
سه نکته درباره تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
یادداشتی از حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
مدرس حوزه وعضو هیئت علمی دانشگاه
منبع : سایت تبیان
- همه کسانی که در سال 1357 در شهرهای ایران حضور داشتند و حضور آنها نیز به مثابه تماشاگر نبود، بلکه بازیگر میدان بزرگترین و مردمیترین انقلاب قرن بیستم بودند، بخوبی میدانستند که دشمن اصلی آنها شاه و رژیم پهلوی نیست، درست که شاه دشمن اولیه محسوب میشد، اما همه آگاه بودند که شاه نوکر اجنبی به ویژه امریکاست و مبارزه با شاه مبارزه با امریکاست. شعار «بعد از شاه نوبت امریکاست»، آن روزها یکی از شعارهای اصلی مردم ایران بود. در حقیقت انقلاب اسلامی در برابر همه حاکمیت غرب ایستاده بود و امریکا را به میدان نبرد کشانده بود و پیروزی انقلاب اسلامی به معنای پیروزی نخستین انقلاب کاملاً مستقل و در عین حال با اندیشه دینی در جهان بود و اینجاست که دو ضلع اصلی جهان آن روز ـ امریکا و شوروی ـ آن را برنمیتافتند، به ویژه امریکا که مهمترین پایگاه خود را از دست میداد.
- روزها و شبهای انقلاب اسلامی خاطرات زیادی را برای من تداعی میکند، و تسخیر لانه جاسوسی یکی از بهترین آنهاست. من یادم هست از بدو پیروزی انقلاب اسلامی بحث مقابله عملی با امریکا بحث روز مجامع دانشجویی بود تا اینکه برخی از دانشجویان دانشگاههای تهران که بیشتر آنها نیز دانشجویان فنی بودند، تصمیم گرفتند، سفارت امریکا را اشغال کنند. در آن مجمع دانشجویان از گروههای مختلف حضور داشتند، دانشجویان متدین و خط امام و در کنار آنها دانشجویانی وابسته به منافقان. روز سیزدهم آبان 1358 این تصمیم عملی شد، اما ما در عین حال که با اصل اشغال موافق بودیم، از جهتی نگران بودیم که نکند که این حرکت را منافقان رهبری کنند. بنابراین در روز اشغال سفارت امریکا مردد بودیم که چه باید بکنیم. اما خیلی زود نگرانی ما برطرف شد، زیرا دیدیم که امام از این حرکت حمایت کردند. خیابان طالقانی و مقابل لانه جاسوسی در روزها و شبها مکانی دیدنی بود که تنها کسانی که آن روزها و شبها را از نزدیک درک کردهاند، حلاوت و شیرینی آن را درک میکنند. من برای اینکه حلاوت آن روزهای مردم ایران به ویژه کسانی که در مقابل لانه جاسوسی امریکا جمع میشدند، بیان کند، احساس خودم از آن روزها را بیان میکنم.
امریکاییها باور نمیکردند که سفارتشان که لانه فساد و جاسوسی بود به اشغال دربیاید و حالا که اشغال شده است، چنین مورد حمایت امام و امت قرار گیرد. اما سیزدهم آبان سال 1358 و روزهای بعد از آن؛ نبض انقلاب در خیابان طالقانی و در مقابل لانه جاسوسی امریکا میتپید. مردم ما تصور میکردند که لانه فسادی را که مرکز همه توطئههای سالهای طولانی است، فتح کردهاند و حاضر نبود که این سنگر را رها کنند. امریکاییها و دنبالهروهای آنها چنین وانمود میکردند و تبلیغ مینمودند که سفارت آنها در تهران به اشغال عدهای کجفهم و بیاعتنا به موازین بینالمللی اشغال شده و دپیلماتها که از مصونیت سیاسی برخوردار هستند، دستگیر شدهاند.
حق این بود که انقلاب که پیروز شد، مردم بریزند و سفارت امریکا را ببندند و همه امریکاییهای مقیم ایران را از کشور بیرون کنند، اما مردم ایران نجابت بخرج دادند و گذاشتند که آنها در کشور بمانند و به کار خود ادامه دهند. حداقل توقع ما این بود که آنها در برابر نجابت مردم ما، لااقل مدتی سکوت کنند، اما از فردای پیروزی انقلاب توطئهها شروع شد.
ما ما میدانستیم که هیاهوهای آنها خلاف واقع است، ما امریکا را مقصر اصلی همه بدبختیهایی میدانستیم که از 28 مرداد 1332 بر سر این ملت آمده است. امریکا عامل کودتای ننگین 28 مرداد بود که در پی آن 25 سال از رژیم وابسته و غیرانسانی و ضداسلامی شاه خائن همه پشتیبانیها لازم را کرده بود و درست زمانی که ملت ایران عزم خود را برای بیرون راندن شاه از مملکت و اداره کشور به دست خودش بر پایه اسلام برداشته بود، رئیس جمهور دمکرات امریکا با تمام توان به حمایت از شاه پرداخته بود، آن هم با سرمستی و غرور استکباری که هیچگاه تلخی آن از ذائقه ما پاک نمیشود. مردم ما در گوشه و کنار مملکت پرپر میشدند و امریکاییها تمام قد از جنایتکاران حمایت میکردند.تازه این اول ماجرا بود.
حق این بود که انقلاب که پیروز شد، مردم بریزند و سفارت امریکا را ببندند و همه امریکاییهای مقیم ایران را از کشور بیرون کنند، اما مردم ایران نجابت بخرج دادند و گذاشتند که آنها در کشور بمانند و به کار خود ادامه دهند. حداقل توقع ما این بود که آنها در برابر نجابت مردم ما، لااقل مدتی سکوت کنند، اما از فردای پیروزی انقلاب توطئها شروع شد، توقع از ملت هوشیار و بیدار ایران چه بود؟ بنشیند و توطئههای رنگارنگ را نگاه کند که همه هستی آنها را نشانه رفته بود؟ این شد که دانشجویان این مردم در روز سیزدهم آبان لانه جاسوسی و فساد امریکا را اشغال کردند و امام و امت نیز از این حرکت جانانه دفاع نمودند.
- امام تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم نامیدند. درک این مطلب برای ما سخت نبود، ما این اقدام را بهترین کاری میدانستیم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده بود. تسخیر لانه جاسوسی اقدامی احساسی نبود، بلکه عملی کاملاً عقلانی با محاسبه دقیق بود. زیرا ما تجربه انقلابهای مختلف را پشت سر خود داشتیم که با هزار خون دل و تلاش بسیار و خسارتهای سنگین مالی و جانی پیروز شده بودند و رژیمهای وابسته را سرنگون کرده بودند و بنا داشتند که مستقل و بنابر فرهنگ خود زندگی کنند. اما دریغ که از درون ضربه خوردند و به تدریج به انحراف رفتهاند و در نهایت تسلیم قدرتهای خارجی شدند و مجدداً وابسته گردیدند. کاری که سفارت امریکا در ایران انجام میداد، در حقیقت همین بود که شرایط را به دوره گذشته باز گرداند و تسخیر لانه جاسوسی قطع کردن، رشته حیات امریکا در ایران بود که میتوانست فاجعهای بزرگ بر سر انقلاب اسلامی مردم ایران بوجود بیاورد. این است که ما آن روزها همان احساسی را داشتیم که در روزهای 22 بهمن 1357 داشتیم، بلکه حس میکردیم که ریشه فساد را در کشور خود خشکاندیم و اکنون که سی و یک سال از آن روز میگذرد، هنوز شیرینی این پیروزی بزرگ را در ذائقه خود حس میکنیم. آری خداوند متعال با این مردم بود که برای خدا بپا خاسته بودند.
روایت سردار جعفری از تسخیر لانه جاسوسی
منبع: ديپلماسي ايراني:http://www.irdiplomacy.ir
سردار عزیز جعفری در کتاب «کالک های خاکی» به جریان تسخیر لانه جاسوسی اشاره می کند و می نویسد: مهمتر از این ها تعبیری بود که امام خمینی از حرکت ما داشت. ایشان از تسخیر لانه جاسوسی امریکا با عنوان «انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» یاد کرد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، سردار عزیز جعفری در بخشی از خاطرات خود که در «کالک های خاکی» جمع آوری شده است، یکی از روزهای مهم و تأثیرگذار در تقویم انقلاب، روز تسخیر لانه جاسوسی را روایت می کند. روایت این خاطره از زبان یکی از دانشجویانی که تمام هم و غم خود را جامه عمل پوشاندن به فرمایشات و رفع دغدغه های امام و انقلاب قرار داده، شیرین است. این بخش از خاطرات با عنوان «لانه جاسوسی» در صفحه 118 کتاب روایت شده که به شرح ذیل است:
لانه جاسوسی
«از دیگر نگرانی های عموم مردم انقلابی، به خصوص بچه مسلمان ها، چه دانشگاهی و چه غیر دانشگاهی، در آن روزها، بروز آثار سوء ناشی از حاکمیت لیبرال ها در سطح کشور و جامعه و سیطرة انحصارطلبانة آن ها در بدنة دولت موقت بود.
وقایع و حوادث تکان دهنده استان های کردستان و کرمانشاه و آذربایجان غربی و به خصوص غائله خلق ترکمن در شرق مازندران به خوبی نشان داد که دولت موقت صلاحیت حضور در رأس قوة مجریه کشور را ندارد. فجایعی که در این مناطق به لحاظ خیانتِ هیئت های اعزامی دولت موقت به وجود آمد و موجبات استمرار ناامنی و قتل عام تعداد زیادی از پاسداران انقلاب و ارتشیان را فراهم کرد نگرانی ها را بین وفاداران به انقلاب روز به روز افزایش می داد.
هم زمان با این اتفاقات، حضور مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، و دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه این دولت، در جشن های سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر و انتشار خبر ملاقات محرمانه این آقایان با دکتر زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا، که در حاشیة آن جشن ها انجام گرفت، نگرانی هایی را در محافل دانشجویی طرفدار انقلاب به وجود آورد. آن ها می گفتند که نکند دولت موقت می خواهد با امریکا سازش کند؛ همان امریکایی که کاپیتولاسیون ننگین را به ملت ما تحمیل کرد، اماممان را به مدت چهارده سال به تبعید فرستاد، تا لحظة آخر از رژیم پهلوی حمایت کرد و بعد از انقلاب به شاه فراری ایران پناه داد، همان امریکایی که دارایی های ملت ایران را در بانک هایش بلوکه کرد، تعهدات و قراردادهای نظامی خودش با ایران را یک طرفه ملغی نمود، به ضد انقلابیون و گروه های تروریستی سلطنت طلب و تجزیه طلب و چپ امریکایی، به خصوص آن هایی که در کردستان و بلوچستان و گنبد دستشان به خون جوانان این مرز و بوم آلوده شد، همه رقم حمایت تبلیغاتی و مالی را ارائه می داد.
همین دغدغه های منطقی دانشجوهای مؤمن به آرمان های حضرت امام را واداشت تا در اعتراض به اقدامات حکومت آقای بازرگان و جنایات امریکا دست به تحرکاتی بزنند. بر این اساس، در هفته اول آبان ماه 1358، جلسه ای مهم، با محوریت انجمن اسلامی دانشگاه تهران، که مسئولیتش بر عهده حبیب الله بی طرف بود، با مشارکت انجمن های اسلامی دانشجویی دانشگاه های تهران برگزار شد.
در آن ایام، من نماینده انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاست گذاری انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودم. رحمان دادمان هم عضو این شورا بود. نمایندگی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف را آقای یوسف رضا سیف اللهی بر عهده داشت. غیر از این آقایان، نمایندگانی هم از طرف انجمن های اسلامی دانشجویی دانشگاه پلی تکنیک و دانشگاه علم و صنعت در جلسه حضور داشتند.
بعد از چندین ساعت بحث و گفت وگو، عمده نفرات حاضر در جلسه به این نتیجه رسیدند که سررشته بسیاری از توطئه ها و شرارت هایی که در کشور انجام می شود می رسد به سفارت ایالات متحده امریکا در تهران. به همین سبب تصمیم گرفته شد، ضمن یک حرکت نمادین دانشجویی، این محل به دست دانشجویان مسلمان اشغال شود. خوب به خاطر دارم در آن جلسه، به صلاح دید حضار، قرار شد کلیه تمهیدات به کار گرفته شود تا خبر این تصمیم به بیرون درز پیدا نکند. مصوبه دیگر جلسه این بود که هر چه سریع تر شناسایی های دقیقی از موقعیت سفارتخانه به صورت خیلی مخفی و محرمانه انجام بگیرد. برای تحقق این امر، قرار شد بچه های عضو تیم های شناسایی روزی چند بار، سوار بر طبقه فوقانی اتوبوس های دوطبقه خط میدان سپاه به میدان انقلاب، که از مقابل سفارت امریکا عبور می کردند، محوطه داخل سفارت را دقیقاً زیر نظر بگیرند و ضمن یادداشت ریز مشاهداتشان آن ها را به مسئولان امر در انجمن اسلامی دانشگاه انتقال بدهند. خود من هم سوار بر موتور هوندا 110 چند نوبت رفتم و خیابان ها و کوچه های اطراف سفارت را به خوبی شناسایی کردم.
بعد از تکمیل اطلاعات مورد نیاز، تصمیم گرفته شد در اولین فرصت مناسب ایده تصرف موقت سفارت امریکا را عملی کنیم. یکی از دو نگرانی اصلی ما به واکنش دولت موقت مربوط می شد که مبادا از طرف رئیس این دولت علیه حرکت اعتراضی بچه ها موضع گیری منفی علنی انجام بگیرد. نگرانی دوم ما مربوط می شد به اینکه مبادا جریان هایی نظیر مجاهدین خلق و گروه های چپ چریکی در صف ما رخنه کنند و اعمالی را انجام دهند که هم اصالت حرکت ما را نزد امام و مردم زیر سؤال ببرند و هم مهم ترین گزک را به دست دولت موقت بدهند، که ضمن برخورد با بچه های ما این راه کار اعتراضی را سرکوب کنند.
بعد از تکمیل فاز شناسایی های معابر اطراف و فضای داخلی سفارتخانه، نوبت رسید به انتخاب موعد مناسب برای وارد عمل شدن بچه ها. بحث زیادی انجام گرفت. هر کس روزی را برای اقدام پیشنهاد می کرد. دست آخر، اعضای حاضر در جلسه به اجماع رسیدند که بهترین موعد 13 آبان ماه 1358 است. قرار بود آن روز مردم تهران، به مناسبت پانزدهمین سالگرد تبعید امام و اولین سالگرد کشتار دانش آموزان از سوی رژیم شاه و نیز اعلام اعتراض به دخالت های امریکا در امور داخلی ایران، راهپیمایی اعتراض آمیزی به سمت سفارتخانه امریکا بر پا کنند. قرار شد ما بین مردم بُر بخوریم و به محض رسیدن به مقابل سفارت از صف مردم بیرون بزنیم و به سفارت هجوم ببریم.
صبح روز 13 آبان ماه، در حالی که نم نم باران خیابان های پایتخت را خیس کرده بود، سیل جمعیت مردم در خیابان طالقانی به راه افتاد. گروه های مختلف دانشجویی هم از چندین دانشگاه تهران بین جمعیت در حرکت بودند و دست آخر در محلی نزدیک سفارت به هم ملحق شدند. بعد، بر اساس هماهنگی های به عمل آمده، همگی به سمت گیت اصلی سفارت امریکا، در تقاطع خیابان مبارزان ـ طالقانی سرازیر شدیم. به محض اینکه در مقابل ورودی اصلی سفارت قرار گرفتیم، نفرات پیشتازِ تعیین شده سریع از دیوار سفارت بالا کشیدند و به داخل آن نفوذ کردند.
وقتی دانشجو، پیرو خط امام می شود
عمده دانشجویان پیشرو از دانشکده های فنی و پزشکی بودند. شخصیت برجسته آن جمع شهید بزرگوارمان محسن وزوایی بود. از قبل هماهنگ شده بود آقای کمال تبریزی کلیه مراحل اشغال را با دوربین سوپر 8 خودش فیلم برداری کند. ازدحام جمعیت به حدّی زیاد بود که به راحتی نمی شد مردم را کنترل کرد. من و چند تا از بچه ها ایستادیم جلوی درِ ورودی و دیوار انسانی تشکیل دادیم تا مانع ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطه سفارتخانه بشویم. زمان دقیق تکمیل تصرف سفارت را به یاد ندارم. شاید دو سه ساعتی طول کشید تا بچه ها به همه بخش های اداری و غیر اداری سفارت امریکا مسلط بشوند و پرسنل امریکایی و ایرانی شاغل در آنجا را دستگیر کنند. عمده معطلی بچه ها مربوط می شد به رخنه و تصرف ستاد آسیای جنوب غربی (C.I.A) و بخش های اتاق رمز و تله تایپ و سایر مراکز فوق سرّی آنجا. این هم علت داشت. گارد سفارت، که از اعضای سپاه تفنگ داران دریایی ایالات متحده با نام اختصاری U.S.M.C بودند، به شدت مقابل بچه ها مقاومت می کردند. بعدها متوجه شدیم علت مقاومت آن ها خریدن فرصت برای مأموران C.I.A در اتاق های رمز برای از کار انداختن کامپیوترها و نابود کردن بخش مهمی از اسناد سرّی مأموران ایرانی شان، به کمک دستگاه های عظیم کاغذخردکن، بوده است.خوشبختانه، سرانجام بچه ها موفق شدند مقاومت گارد سفارت را در هم بکوبند و آن بخش ها را هم تسخیر کنند.
ماجرای شکل گیری"دانشجویان مسلمان پیرو خط امام"
موضوع بعدی رسانه ای کردن این حرکت دانشجویی بود. از قبل توافق شده بود که بچه های عمل کننده، در بیانیه های اعتراضی و کنفرانس های رسانه ای، خودشان را با نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» معرفی کنند. این نام گذاری هم علت موجّهی داشت. اولاً، با عنایت به اینکه اسفندِ سالِ قبل از آن چریک های فدایی به سفارت امریکا حمله کرده بودند، نمی خواستیم در اذهان مردم این طور تداعی شود که بچه های ما شاخه دانشجویی فدایی ها هستند. لذا تقدم را، در نام گذاری، دادیم به عنوان دانشجویان مسلمان. ثانیاً، نام گروه ما خرجمان را از مجاهدین خلق جدا می کرد؛ که، برخلاف حالا، آن ایام خودشان را به مراتب ضد امپریالیست تر از امام می دانستند و مدعی بودند خط راستین انقلاب در انحصار سازمان آن هاست. در نتیجه لازم بود روی «پیرو خط امام» بودن حرکت خودمان تأکید کنیم؛ یعنی ما، بر خلاف کمونیست ها، به مسلمان بودن خودمان مباهات می کنیم و به خلاف آقایان مجاهدین خلق مفتخریم که پیرو خط حضرت امام هستیم. الحق هم این نام گذاری اقدامی هوشمندانه و سمبلیک بود و از همان ساعات اول تصرف سفارت محبوبیت وصف ناپذیری برای بچه ها بین اقشار مختلف مردم به وجود آورد.
انقلابی که بزرگتر از انقلاب اول بود
به محض انعکاس خبر تصرف لانه جاسوسی در اخبار ساعت 14 رادیو ایران، این حرکت دانشجویی تبدیل شد به کانون توجه و ابراز محبت های بی غل وغش توده های مردم کشور. از آن مهم تر این بود که مطلع شدیم حضرت امام هم این اقدام را تأیید و حمایت کرده و فرموده: «خوب جایی را گرفته اید. آنجا را ول نکنید!» مهم تر از این ها تعبیری بود که امام خمینی از حرکت ما داشت. ایشان از تسخیر لانه جاسوسی امریکا با عنوانِ «انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» یاد کرد. نقطة مقابل، همان طور که خودمان هم پیش بینی می کردیم، موضع رئیس دولت موقت و احزاب و گروه های سیاسی بود که مخالفت شدید خودشان را با حرکت ما اعلام کردند. حتی مهندس مهدی بازرگان، در اعتراض به این حرکت، روز بعد از تسخیر سفارت امریکا، استعفای خودش را از نخست وزیری دولت موقت به امام تقدیم کرد
بازخوانی روایت «ضرغامی» از تسخیر لانه جاسوسی
منبع: خبرگزاري فارس: http://www.farsnews.com
رئیس سازمان صداوسیما ضمن روایت خاطراتش از تسخیر لانه جاسوسی گفت: مبارزه با شیطان بزرگ و ادامه راه حضرت امام و شهدای لانه جاسوسی امر سادهای نیست که دستخوش باندبازیهای سیاسی شود.
به گزارش خبرگزاری فارس، «سیدعزتالله ضرغامی» رئیس رسانه ملی یکی از فاتحان لانه جاسوسی در 13 آبان سال 58 است که خیلی علاقهای به انجام مصاحبههای طولانی حتی اگر قول هم داده باشد!، ندارد. او چند سال پیش و برحسب اتفاق مصاحبهای با موضوع خاطراتش از تسخیر لانه جاسوسی انجام داده که به دلیل دردسترس نبودنش، مجبور شدیم آن را برای بار چندم بازخوانی کنیم.
* یادتان هست 13 آبانی که به لانه جاسوسی حمله کردید، چگونه می اندیشیدید و مسائل را چگونه بررسی می کردید؟
- هر انقلابی برای خود یک ایدئولوژی دارد. ارزش ها و آرمان هایی دارد که تمام سیر حرکت خود را براساس آنها تنظیم می کند. در هر انقلابی با هر چیزی که در خلاف جهت اصول اساسی انقلاب باشد، مقابله می شود. برای ما و تمام مردم ،آمریکا و تفکر آمریکایی در تضاد با مسیر حرکت انقلاب مان بود. امام از سال ها قبل و از آغاز مبارزه بذر آمریکاستیزی را در جان ملت پاشیده بود. حرکت ما در 13 آبان محصول و نتیجه یک جریان بود. جریانی که امام با ایدئولوژی و آرمان انقلاب در روح همه ما ایجاد کرده بود. پس باید از فعالیت جاسوسخانه دشمن در قلب انقلاب جلوگیری می شد. اشغال لانه جاسوسی آمریکا، حرکتی بزرگ و نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است و به همین دلیل امام، آن را انقلاب دوم نامیدند. اگر انقلاب اول، انقلاب برمبنای شاه ستیزی بود، انقلاب دوم بر مبنای آمریکاستیزی بود و اینها در راستای یکدیگر تعریف می شوند. همین اندیشه و همین تفکر امام بود که ما را وامی داشت تا در مقابل آمریکا، عکس العملی قاطعانه نشان بدهیم. عکس العملی که وقتی وارد لانه جاسوسی شدیم به حقیقت و درستی آن پی بردیم و همان واقعه، حرکتی توفنده برای انقلاب شد و مانع از انفعال انقلاب با توجه به عملکرد سازشکارانه دولت موقت گردید.
* تفکری که آن روز در درون شما جریان داشت و موجب چنان عکس العملی در واقعه تسخیر لانه جاسوسی شد، با تفکر امروز شما نسبت به همان کار فرقی کرده است؟
- هرگونه عملکردی، اقتضای شرایط خاص و موقعیت زمانی خود است. من تغییر یا انفعالی در جریان آن واقعه در درون خود نمی بینم. اتفاقاً جریان های بعد تا امروز حجت را برای درستی عملکردها، تمام کرد.
* هیچ وقت شد که در این سال ها حس پشیمانی یا حتی فکر اینکه می شد به گونه دیگری عمل کرد در درونتان پیدا شود؟
- هرگز٫ نه تنها پشیمان نیستم بلکه همیشه آن را جزو افتخارات بزرگ زندگی سیاسی خودم می دانم.
* اگر بخواهیم تعریفی دقیق از عمق واقعه و انگیزه های دانشجویان بدهیم شما این انگیزه ها را چگونه ترسیم می کنید؟
- اگر بخواهیم واقعه 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی را به درستی تعریف کنیم باید به حرف حضرت امام(ره) برگردیم. امام واقعه را انقلاب دوم نامید. در این انقلاب ابهت آمریکا در نگاه مردم ایران و خصوصاً مردم جهان شکسته شد. آمریکایی ها هرگز فکر نمی کردند که پاسخ توطئه های مختلف شان در تاریخ ایران را از سوی یک جنبش اصیل انقلابی دانشجویی بگیرند. حالا چرا باید این ابهت شکسته می شد و اصلاً این ابهت چیست؟ این همان استکبار است. امام آمریکا را شیطان بزرگ نامید و منطق او را منطق استکبار خواند. همه چیز و همه این واقعه در تعریف واژه استکبار است. مفهوم استکبار در قرآن هست. یعنی یک عنصر، یک جریان، یک حکومت خود را از حق بالاتر به حساب بیاورد و زیر بار حق نرود و زور بگوید.
منطق آمریکایی همین است. زورگویی و سلطه است. تسخیر لانه جاسوسی پاسخی به سال ها سلطه و زورگویی بود. خروش جوانان مومن و مسلمان انقلابی علیه روح استکباری آمریکا بود. تصرف خانه شیطان و تصرف خانه استکباری بود که لحظه به لحظه برای انقلاب اسلامی توطئه چینی کرده بود و علیه انقلاب برنامه طراحی می کرد. این است که 13 آبان انقلاب دوم بود و همین ها بود که انگیزه دانشجویان را شکل می داد. دانشجویانی که سال های زور و سلطه را در کشورشان دیده و شنیده و حس کرده بودند.
* فکر نمی کنید به جای این برخورد، امکان برخورد دیگری به عنوان برخورد جایگزین یا به دلیل حاکمیت وقت حزب دموکرات جیمی کارتر، برخورد ملایم تری ممکن بود؟
- عرض کردم. عمل ما متناسب با شرایط خاص و موقعیت زمانی انقلاب کاملاً بجا و درست بود. منطق انقلاب اقتضا می کرد که در دوره تثبیت پایه های انقلاب، هر حرکتی که مخالف جریان انقلاب بود برچیده شود. از سویی تفکر مردم هم همراه جریان دانشجویان خط امام بود. حرکتی که از درون مردم می جوشید با تمام توان از امام، اندیشه ها و آرمان های انقلابی و حرکت های انقلابی حمایت می کرد. لانه جاسوسی دقیقاً مرکز توطئه علیه جریان های جوششی مردم بود. اسناد به دست آمده گویای این واقعیت است. بنابر این حمله و تسخیر لانه دقیقاً و از هر جهت به نفع انقلاب مردم و امام تمام شد. ضمن این که این تقسیم بندی هایی که شما از احزاب سیاسی جمهوریخواه و دموکرات می گویید، بیشتر در آمریکا مصرف داخلی دارد. در بعد سیاست خارجی تفاوتی بین اقدامات جرج بورش از حزب جمهوریخواه و جیمی کارتر از حزب دموکرات نیست. کارتر مسئول کشتار هزاران نفر از مردم ایران و دیگر کشورها است. در طول سال های پیروزی انقلاب اسلامی و کشتار وسیع ملت ایران به خصوص در روزهای آخر حکومت شاه حمایت های مستقیم و علنی کارتر از رژیم ایران نشان دهنده مقابله رودرروی او با ملت ایران بود و به دلیل همین عملکرد جایزه صلح نوبل هم گرفت! اولین اقدام آقای کارتر، بلوکه کردن 13 میلیارد دلار دارایی ایران در بانک های آمریکایی بود که تا به امروز ادامه یافته است. این مبلغ با بهره 10 درصد در مدت 20 سال جمعاً 87 میلیارد دلار خواهد شد. آیا همین یک مورد بر استمرار خصومت و دشمنی او با ملت ایران کفایت نمی کند؟ کارتر حتی پس از سقوط شاه نیز حمایت خود را از شاه برنداشت. اتفاقاً ورود شاه به آمریکا و پناه دادن کارتر به شاه جنایتکار، یکی از دلایل اصلی اشغال لانه جاسوسی بود که حضرت امام(ره) پس از حادثه 13 آبان در یکی از فرمایشات خود به این مسأله اشاره کردند. شما با چنین فضایی از دشمنی ها چگونه می توانید با دشمنی که هیچ وقت حاضر نشده از روح استکباری خود کوتاه بیاید، ملایم تر برخورد کنید؟
* تأثیرات رسانه ای تسخیر لانه جاسوسی، یکی از مهم ترین حوزه هایی است که کمتر روی آن تحلیل و بررسی های عمیق کرده ایم. شما آن دوره این تأثیرات را چگونه می دیدید؟
- به نکته خوبی اشاره کردید. در آن دوره و حتی تا امروز آرمان و اندیشه انقلاب اسلامی برای خود فضای رسانه ای خاصی ساخته. تمام جریان ها و وقایع انقلاب حتی آنها که برای ما تلخ بود، فضایی رسانه ای و تبلیغی به نفع انقلاب و امام ایجاد می کرد.
نتیجه این فضاها، این می شد که انقلاب اسلامی را در داخل و خارج تثبیت می کرد. تسخیر لانه جاسوسی از آن وقایعی بود که انقلاب اسلامی را در یک جریان رسانه ای وسیعی در جهان مطرح کرد. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، انقلاب را برای جهانیان معرفی کرد و رویاروی منطق ضداستکباری و ضدامپریالیستی و ضدسلطه انقلاب اسلامی را به جهانیان شناساند. این واقعه توانست مرزها و سدهای رسانه ها را بشکند و به نوعی نفوذ و تکثیر انقلاب در جهان بود.
* برگردیم به مسائل مربوط به واقعه تسخیر لانه و آغاز و انجام آن و این که چه چیزی در داخل سفارت برای شما و کارکنان مهم بود که شما را واداشت تا در همان محل بمانید و دست به اقدامات بعدی زدید؟
- تظاهرات مردمی از ساعت 8 صبح 13 آبان در مقابل سفارت آمریکا آغاز شده بود. ما ساعت 12 ظهر بود که اقدام به تسخیر سفارت کردیم. دانشجویان کاملاً دستپاچگی کارکنان سفارت را می دیدند و اصلاً جای تردید نبود که اگر دیر می جنبیدیم، آنها تمام اسناد را از بین می بردند. چون با هجوم به داخل سفارت اولین اقدام آنها از بین بردن و تخریب اسناد بود و همین که از این مسأله اطلاع پیدا کردیم، اقدامات خود را وسعت بخشیدیم و کارکنان را به گروگان گرفتیم. با گروگان گرفتن یکی از آمریکایی ها، بقیه را مجبور به توقف کار کردیم. تخریب و از بین بردن اسناد برای آنها خیلی حیاتی بود و کاملاً نشان داد که آنجا سفارتخانه نبود، جاسوسخانه بود و این همان نکته ای بود که همه ما به آن پی بردیم و اقدام کردیم.
* برخورد امام با این واقعه خصوصاً وقتی مسئله ادامه پیدا کرد چگونه بود و دانشجویان وقتی نظر امام را شنیدند چه کردند؟
- همان طور که عرض کردم این بذری بود که امام از همان آغاز مبارزات در دل ملت و جوانان مسلمان پاشیده بود. پیام امام همیشه روح مقاومت و ایمان بود. ما با ایمانمان اقدام کرده بودیم و امام ما را مقاوم کرد. امام برای مقاومت و ایمان ملت و دانشجویان مسلمان حتی نظرات دولت موقت را نپذیرفت. عملکرد دولت موقت، سازشکارانه بود و امام می توانست و می خواست که با آمریکا برخوردی انقلابی شود. حتی وقتی کارتر، نماینده اش رمزی کلارک را به ایران فرستاد، امام حاضر به ملاقات با وی نشدند و اعلام کردند هیچ یک از اعضای شورای انقلاب و هیچ مقام مسئولی به هیچ وجه با آنان ملاقات نکنند و صریحاً براساس اسنادی که دانشجویان جمع آوری کرده بودند، اعلام کردند، اینجا جاسوسخانه شاه و آمریکا بوده است و ما نباید کوتاه بیاییم.
* دانشجویان خط امام، امروز چه می کنند؟
- ده ها نفر از آنان در جریان جنگ تحمیلی که آن هم از مظاهر دخالت های استکبار جهانی بود، به شهادت رسیدند و بسیاری دیگر بی ادعا در سنگرهای مختلف مشغول خدمت به نظام جمهوری اسلامی هستند.
* اما بعضی هستند که نظرشان برخلاف گذشته است و اتفاقاً در قالب احزاب درون نظام هم فعالیت می کنند. اینها چطور؟
- مبارزه با شیطان بزرگ و ادامه راه امام و شهدای لانه جاسوسی امر ساده ای نیست که دستخوش باند بازی های سیاسی شود. ضمناً بعضی دوستان ما که اینک در بعضی احزاب با اصل جریان تسخیر لانه مخالفت می کنند، در آن روزها، همین دوستان به شدت با اصل تحزب و تشکیل احزاب در جامعه مخالف بودند و مانع قرائت بیانیه های حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اولیه از تریبون لانه جاسوسی می شدند.
* امروز استمرار این تفکر استکبارستیزی و مبارزه با منطق آمریکایی را چگونه تحلیل می کنید. فکر نمی کنید حالا که دیگر در فضای انقلابی سال های اولیه نیستیم نیازمند ترسیم انگیزه ها و دلایل دیگری هستیم؟
- معتقدم در سال های اخیر جنایات و دخالت های آمریکا در سراسر دنیا به حدی رسیده که ما دیگر در این مبارزه تنها نیستیم. امروز حرکت های ضد استکباری وسعت جهانی گرفته و حتی بسیاری از دولت های مرتجع نیز در اثر فشار عمومی ملت های خود مواضع تندی در مقابله با سیاست های جنگ طلبانه آمریکا اتخاذ می کنند. در همین لشکرکشی به عراق همه دنیا علیه آمریکا بسیج شده اند. هر روز ده ها تجمع و تظاهرات حتی در سطح چند هزار نفری در دنیا اتفاق می افتاد که به زبان ها و شیوه های مختلف آمریکا و سیاستهای تجاوزکارانه او را محکوم میکنند. در طول سالهای گذشته، اعتراضات زیادی از سوی نخبگان آمریکایی به سیاستهای جنگ طلبانه صورت گرفت ولی تأثیری در اصلاح روند حکومت آمریکا نداشت. متأسفانه جریان قوی تبلیغاتی آمریکا که عمدتاً در دست صهیونیستهاست امکان طرح گسترده این اعتراضات را نمیدهد. اگر آن روز تسخیر لانه جاسوسی، شکست سیاسی و تحقیر بزرگی را برای آمریکایی ها به دنبال داشت امروز ظهور و بروز و مقاومت جنبش های مختلف در هر سوی جهان از جمله فلسطین و لبنان نشانه های استمرار این عجز و ناتوانی استکبار در مقابل نیروی ایمان است. پس انقلاب دوم ما در 13 آبان 58، ظهور ایمان و تجلی منطق مقاومت در برابر زور و سلطه و تکبر است و این منطق ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.