آخوند خراساني و مشروطيت
پديدآورنده: محمدعلي نجفي كرمانشاهى
منبع: افق حوزه :: 27 آذر 1387 - شماره 212
21 ذيحجه سال حاضر قمري 1429 ه مصادف با يكصدمين سال رحلت فقيه، فيلسوف و اصولي بزرگ و كممانند شيعه، مرحوم محقق علامه ملا محمد كاظم خراساني مشهور به آخوند خراساني است. آخوند خراساني از سياسيترين علماي تاريخ اسلام است و در زمره عالماني قرار دارد كه با تأييد و امضاي مشروطه، باعث تبديل حكومت چند هزار ساله استبدادي ايران به حكومت مشروطه شد. در اين مقال سيري بسيار گذرا در فعاليتهاي سياسي ايشان خواهيم داشت.
نقش آخوند خراساني در تحولات سياسي قبل از مشروطه
آخوند خراساني تحصيلات معقول و منقول خود را در مشهد، سبزوار، تهران و نجف اشرف نزد علمايي چون حاج ملاهادي سبزوارى، ميرزا ابوالحسن جلوه، ملاحسن خويى، شيخ انصارى، ميرزاي شيرازى، سيد علي شوشتري و عدهاي ديگر به پايان ميرساند. وقتي كه قصد ميرزاي شيرازى به اقامت در سامرا مشخص ميشود، آخوند چند ماهي را در سامرا ميگذراند و سپس به نجف بازگشته و در جرگه مدرسين بزرگ عالم تشيع قرار ميگيرد. در نهضت تنباكو به تصريح برخي شاگردان آخوند، ايشان محوريت حركت ضد استبدادي را در نجف بر عهده داشتهاند. مرحومان ملاعلي كنى، آشيخ هادي نجم آبادى، ميرزاي آشتيانى، شيخ محمد حسن مامقانى، ملا محمد شربيانى، سيد محمد طباطبايى، سيد علي اكبر فال اسيرى، آخوند خراساني و عدهاي ديگر در مقدمات مشروطه نقش مؤثر داشتهاند. برخي از آنان مانند سيدمحمد طباطبايي و آخوند خراساني در خود مشروطه هم داراي نقش عمده و اساسي بودهاند. از حوادث بسيار مهم قبل از مشروطه بحث تكفير و خلع صدراعظم ميرزا علياصغرخان اتابك توسط علماي نجف اشرف است. تكفير چنين شخصيتي كه در واقع به واسطه عليل بودن مظفرالدين شاه و سرگرمي او به عياشيهايش، گرداننده اصلي امور مملكت بوده، امر كوچكي نيست. از جانب مردم مكرر شكايت نامههايي به دست علما ميرسيد و غير از اين، خود علما توسط رسولان يا زائران عتبات از وضع داخلي مملكت كسب اطلاع مينمودهاند و در نامههايي به شاه و دولتمردان اين امور را خبر داده و خواستار رفع مفاسد ميگردند. وقتي ترتيب عمل داده نميشود در دهه سوم جماديالثانيه 1321 اتابك اعظم توسط آخوند خراسانى، ملامحمد شربيانى، محمدحسن مامقاني و ميرزا حسين رازي طهراني تكفير ميشود. در تكفيرنامه آمده است كه تسلط كفار و استيلاي اجانب بر مسلمانان و اعطاي آزادي به فرقه گمراه بابيه و اشاعه منكرات و اباعه مسكرات در ايران به حدي رسيده كه جاي توقف و مجال تامل باقي نمانده و يوما فيوما در تزايد است و آنچه در مقام تدبير و رفع اين عوامل هائله شديم اثري نديديم و اين نيز بر ما ثابت و محقق گرديد كه تمام اين مفاسد مستند به شخص اول دولت ايران ميرزا علياصغرخان صدراعظم است در ادامه او را خائن ملت و دولت ناميده و ميگويند حسب التكليف شرعي و حفظ نواميس مسلمين، خيانت ذاتي و كفر باطني و ارتداد ملي اتابك را واجب عيني ميدانيم و مس با رطوبت او به حكم اينكه كافر است، جايز نبوده و اطاعت از او مانند اطاعت طاغوت و مطيع در حكم انصار يزيد بن معاويه عليهمااللعنه است. چندين نامه و تلگراف از علماي نجف قبل از اين قضيه كه از ربيعالاول تا جماديالثانيه 1321 صادر شده در دست ميباشد. البته سيد جمالالدين اسدآبادي سالها قبل، اتابك را تكفير كرده و او را افاك، اثيم و زنديق خوانده بود و از او بر ايران ترسيده بود و رأيش اين بود كه بايستي اين ننگ ايران ازاله شود. اما پس از تكفير و عزل اتابك عبدالمجيد عين الدوله جانشين وي ميشود و از آنجايي كه گرگ برادر شغال است ظلمهاي فراوان به رعيت روا ميدارد. و ظلمهاي او از حد ميگذرد در نتيجه علماي تهران بر ضد وي بهپا ميخيزند. قضيه نوژ بلژيكي و قبرستان سيد ولي و بانك روس رخ ميدهد. از طرف آخوند خراساني و سيد محمدكاظم يزدي و ميرزا حسين طهراني نامهاي بر ضد فعاليتهاي نوژ به تهران فرستاده ميشود. نامهاي ديگر توسط آخوند خراسانى، ميرزا حسين طهراني و ملاعبداللّه مازندراني در 8 ربيع 1323 به تهران ميرسد كه خواستار رفع يد نوژ و اخراج وي از بلاد مسلمين شدهاند. حادثه كرمان كه ركن اصلي آن ميرزا محمد رضا كرماني شاگرد آخوند خراساني است، پيش ميآيد، سپس اشتداد ظلم عينالدوله با وقايعي چون اهانت به سيد جمالالدين قزويني و علماي سبزوار و اسارت دختران قوچاني توسط تراكمه باعث تسريع مشروطه خواهي ميشود. در هجرت صغري حضرت عبدالعظيم و هجرت كبري قم علماي عتبات از جمله آخوند با تلگراف از وضعيت اطلاع حاصل نموده و اظهار پشتيباني ميكنند. نهايتاً علما در سال 1324 موفق به كسب فرمان مشروطه و ايجاد حكومت مشروطيت ميشوند.
نقش آخوند خراساني در مشروطه اول
مشروطه، يعني مقيد شدن و مشروط شدن حكومت مطلقه مستبده به قيود و شروطي چند و خود به دو قسم سلطنتي و جمهوري تقسيم ميشود. عقل، قبل از شرع به حسن آن در قياس با استبداد و اقربيت آن به اسلام حكم ميكند. برخي گمان كردهاند كه مشروطه يك امر حادث بوده و خواص و عوام ايران از آن بياطلاع بودهاند. در حاليكه الفاظي چون مشروطه، دستور، پارلمان، مجلس شورا و... چندين و چند سال قبل از سال 1324 در گفتار و نوشتار امثال سيد جمالالدين اسدآبادى، سيد محمد طباطبايى، اميركبير، ميرزا صالح شيرازي و... آمده است. حتي بنده در كتابي كه توسط يكي از علماي كرمانشاه 99 سال قبل از مشروطه تأليف شده، ديدهام كه مكرر از مجلس و پارلمان نام ميبرد. نهايتا در 14 جماديالثاني 1324 قمري پس از هزاران سال نظام استبدادى، حكومت ايران، مشروطه ميشود. از علماي نجف اشرف درباره حكم شرعي مشروطه استفتا ميشود. عدهاي موافقت ميكنند و دستهاي مخالفت نميكنند، يعني بيطرف ميمانند. آخوند خراسانى، ميرزا حسين طهراني و ملا عبداللّه مازندراني از امضا كنندگان اصلياند كه به مراجع ثلاثه حامي مشروطه شهره ميباشند. بايد دانست كه علما براي حفظ دين و محافظت بر احكام شريعت و عدم از دست رفتن ايران و سلطه اجانب بر آن مشروطه را امضا كردند، چه اينكه اگر مشروطه نميشد در اندك زماني همين باقيمانده خاك ايران هم صرف عياشي و اروپاگردي شاهان بيغيرت قاجار ميشد. در هيچ دورهاي از ادوار اسلام سراغ نداريم كه به اندازه دوره نحس قاجار از خاك ايران كم شده باشد، ولي با آمدن مشروطه لااقل از اين جنبه زياني به ايران نرسيده است و اگر مشروطه حسني نداشت الا همين موضوع، شايسته ستايش بود. اولين لايحهاي هم كه به مجلس برده ميشود لايحه استقراض است كه مجلس مخالفت ميكند. حركت جانانه مجلس در قبال عهدنامه 1907 كه روس و انگليس ايران را به سه قسمت تقسيم كرده بودند احتياجي به ذكر ندارد. از علماي مؤيد مشروطه چنانكه در تاريخ انقلاب مشروطه كاتوزيان آمده، نقل است كه: مملكت به اين طرز كه در دربار قاجار پيش ميرود اصول اسلام را از پاي در ميآورد ما براي حفظ صيانت اسلام و بقاي مذهب، خود را ملزم ميدانيم كه طرفداري از آن مشروطه كنيم تا اصول استقلال مملكت باقي و برقرار بماند. بالجمله حبّ مذهب و آيين ما را مجبور نموده است كه براي استقلال آن بكوشيم و استقلال مذهب، موقوف بر استقلال مملكت است و استقلال مملكت، منحصر به مشروطيت و آزادي است و الا به يك قرضه ديگر يكي از اركان ممالك اسلامي كه ايران باشد مانند تركستان يكي از امارتنشينان روس خواهد بود. آخوند خراسانى در مشروطه اول فعاليتهاي بسياري دارد و گويا كلام حاج ملاهادي سبزواري كه حدود نيمقرن قبل از مشروطه درباره آخوند كه در آن وقت طلبهاي جوان بود، اظهار داشته است، تحقق عينياش در اين ازمنه ميباشد. سبزواري درباره آخوند خراسانى گفته است: وي در آينده در علم و دانش نابغه خواهد شد و از انوار نبوغ او هزاران نفر به بزرگي خواهند رسيد و از فرمان او سرنوشت ملتي تغيير خواهد كرد
آخوند خراساني پس از افتتاح مجلس اول در نامهاي به وكلاي ملت آنها را به اتحاد فراخوانده و از آنان ميخواهد كه در راه آباداني ايران ويران بكوشند و ظلم را مرتفع كرده و از اجانب بينيازي حاصل كنند. تلاشهاي فراواني هم براي تأسيس مدارس جديد و تعليمات نو و تأسيس بانك ملي و تهيه قشون ملي و آموزشهاي نظامي دارد. در كمتر ازيك سال پس از استقرار مشروطه كه بحث متمم شيخ فضلاللّه نوري پيش ميآيد نه تنها مخالفت نكرده كه يك ماده ابديه هم بدان ميافزايد.
آخوند خراساني در استبداد صغير
محمدعلي شاه و عدهاي روسپرست انگليسي مآب، مجلس را بمباران كرده و مشروطه نوپا را له ميكنند. در همان ايام آخوند خراسانى و علماي مشروطهخواه نجف، براي ترساندن شاه و جبران مافات تلگرافهاي سختي به طهران ميفرستند و شاه كه با پيوستن عدهاي از مشروطهخواهان به خيال خود، گمان فتح ميبرد حيران شده و از تكفير علما انديشه دارد. آخوند خراسانى و ديگر علما به شدت بر طبل ضد استبدادي ميكوبند و كوتاه نيامده و خواستار اعاده مجلس و مشروطه هستند. از طرفي حمله به مجاهدان تبريز را محكوم كرده و در تلگرافهايي از مردم و ايلات و عشاير خواهان كمك به مجاهدان آذربايجان ميشوند. از سويي حكم ميكنند كه دادن ماليات به عوامل استبداد حرام است و از جانبي در آزادي آيةاللّه بهبهاني كه در دينور كرمانشاه در حبس تبعديدي است، تلاش دارند. نهايتا وقتي شاه را قابل آدم شدن نميدانند، او را تكفير كرده و از سلطنت خلع مينمايند. اين فتوا خواب را از چشمان محمدعلي شاه كه اكنون همان محمدعلي ميرزاست، ميربايد. خزانه هم خالي است و آخوند خراسانى با تلگراف به سفراي كشورهاي خارجي، مانع از قرض دادن به حكومت ايران ميشود. از دسيسههاي محمدعلي ميرزا، فرستادن قاصداني براي تطميع علماي نجف و فريفتن آنهاست كه تيرش به سنگ ميخورد. چندين دفعه ناكساني را ميفرستد كه علماي مشروطهخواه را به قتل برسانند كه باز هم موفق نميشود. جعل فتوا ميكند كه علماي نجف از مشروطهخواهي بازگشتهاند كه توسط علما تكذيب ميشود. در شوال 1326 ميرزا حسين طهراني وفات ميكند يا طبق برخي نقلها كشته ميشود. با اينكه فعالترين رهبر مشروطه از همان ابتدا آخوند خراسانى بوده، لكن از اين موقع به بعد بار ايشان سنگينتر ميشود. آخوند، مردم ايران و همچنين مردم عراق و علماي عتبات حتي مرحوم سيد محمدكاظم طباطبايي يزدي را براي حركت به سوي ايران فرا ميخواند كه در همان ابتداي حركت، خبر فتح تهران ميرسد و مشروطه دوم آغاز ميشود. از كارهاي آخوند خراسانى در استبداد صغير علاوه بر نامهها و تلگرافهاي روشنگرانهاش، پشتيباني از تأليف كتاب و رساله براي دفع توهمات مخالفين مشروطه و تبيين مباني و مرادات آن است. براي نمونه ميتوان به تأليفات ميرزاي ناييني و مرحوم شيخ اسماعيل محلاتي اشاره كرد.
آخوند خراساني در مشروطه دوم:
آخوند خراساني پس از فتح تهران اصرار فراوان دارد كه معايب مشروطه اول تكرار و از آزادي سوء استفاده نشود. روزنامهها هم هر چه بخواهند ننويسند. در بحث طراز اولهاي مجلس سعي فراوان دارد تا بالاخره آنها را براي انتخاب به مجلس معرفي ميكند. وقتي مشاهده ميكند كه تقيزاده عامل فساد است. به همراه ملاعبداللّه مازندراني او را از تصرف در امور بازداشته و دستور اخراجش از ايران را صادر ميكند. در عين حال به عثماني هم نظرها دارد كه بر ضد ايران و ايراني امري صورت نپذيرد. مفتيان سني را به اتحاد و عدم تفرقه دعوت ميكند. اصولا آخوند خراسانى از اتحادطلبترين علماي تاريخ اسلام است. وقتي مشاهده ميكند كه ايران و برخي كشورهاي ديگر توسط بيگانگان و كفار اشغال شده است، با نامهنگاريهاي فراوان، عالم اسلام را بر ضد اجانب تهييج ميكند. وقتي ميبيند كه روس، با نصيحت و تحريم ضمني كالاهايش، از تجاوزات خود دست بر نميدارد، خود به همراه مردم عراق و علماي عتبات براي دفع روس پليد عازم ايران ميشود كه در صبحگاه حركت، به طرز مشكوكي جان به جان آفرين تسليم ميكند. عدهاي از شاگردان آخوند و مردمان عراق و نويسندگاني چند را عقيده بر اين است كه آخوند را مسموم نمودهاند. درود و رحمت و رضوان خداوند بر آن عالم مجاهد باد.
چند شبهه
يكي از خصوصيات آخوند خراسانى شدت مظلوميت ايشان است. در مظلوميت آخوند و ملاعبداللّه مازندراني و ميرزاي ناييني و ميرزاي طهراني و تني چند از اعاظم ديگر همين بس كه اينان رهبران واقعي مشروطه بودهاند لكن نام و نان مشروطه نصيب ديگران شده است. مثلا ابراهيم صفايي كه در حماقت و ناداني و غرض ورزي كمنظير است در كتاب رهبران مشروطه، كساني را به عنوان رهبر مشروطه نام ميبرد كه حتي از مخالفان مشروطه هستند. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. مطالبي ناصحيح و غير واقع توسط دوست و دشمن در گذشته و حال به آخوند خراسانى نسبت داده شده و ميشود كه از حليه حقيقت عاري است. از نسبتهاي ناصحيح به آخوند يكي اين است كه ايشان در اواخر عمر از مشروطهخواهي دست شسته و حركت ايشان به سوي ايران براي اسقاط مشروطه بوده است. اين تهمت از بس بيپايه است جواب دادن را نشايد، اما طالبان ميتوانند به تلگرافهاي آخوند خراسانى در آخرين روزهاي عمر مباركشان رجوع كنند تا حاق قضيه را دريابند كه آخوند براي دفع روس متجاوز عازم ايران بودهاند، البته اين منافاتي ندارد با اينكه قصد اصلاح برخي معايب مشروطه را هم داشتهاند. از تهمتهاي ديگر اينكه نوشتهاند فتواي آخوند خراسانى باعث شهادت شيخ فضلاللّه نوري شده است در حاليكه خود آخوند تلاش فراوان داشته تا فاتحان تهران به شيخ فضلاللّه آسيبي نرسانند. وقتي هم خبر شهادت شيخ را ميشنود عمامهاش را بر زمين ميكوبد و به فرزند شيخ فضلاللّه كه شاگرد خودش است، امر ميكند كه مراسم ختمي بهپا دارد. آن تلگراف كوتاه هم كه مضمون آن مفسد خواندن شيخ فضلاللّه و عدم جواز تصرف وي در امور است، جعلي است. هم متن آن اختلاف دارد، هم به افراد مختلف نسبت داده شده است و مشوش است و اصلا زمان آن مربوط به واقعه ميدان توپخانه كه ماهها قبل از رجب 1327 بوده، ميباشد. بر فرض صحت صدور، كجاي آن دال بر تكفير نوري است؟ آخوند خراسانى، حسن تقيزاده را مفسد خوانده و تصرفش را در امور حرام ميداند، ولي مكررا ميگويد از اين حكم من، تكفير تقيزاده مراد نيست. منظور اينكه تكفير حاجي نوري از تهمتهاي غلط به آخوند خراسانى است. و باز هم اينكه نوشتهاند آخوند خراسانى معناي مشروطه را نميدانست و در امضاي آن فريب خورده است دافع اين نسبت بيهوده باز خود نامهها و تلگرافهاي آخوند خراسانى است كه اولا حاكي از فهم كامل جناب ايشان نسبت به مشروطه و خلق يك نظام مشروطه جديد در عالم است و ثانيا اينكه آخوند و يارانش براي نجات دين و مملكت، عالمانه به امضاي مشروطه اقدام كردند. ختم كلام را قسمتي از يكي از تلگرافهاي علماي مشروطهخواه نجف در بيان علت امضاي مشروطه قرار ميدهم كه ميگويند: هدف ما حفظ دين و مملكت اسلامي ايران بوده است و در حقيقت سلطنت استبداد و سلطنت مشروطه، تفكر تام و غوررسي كامل نموده با ملاحظه سوابق اطلاعات كه از تعديات و بغاوت حكام جور و تجاوزات مباشرين امور ديواني داشتيم، نيك بسنجيديم و حالت حاليه ايران را در اين قرن با قرن سابق مقايسه كرديم، متضح گشت كه اگر مسلك ظالمانه و طريقه غدارانه سابقه تغيير داده نشود، عنقريب خداي ناكرده اين شعبه از سلطنت اسلامي مضمحل و منقرض خواهد شد. پس به مقتضاي تكليف شرعي كه بر عهده داشتيم و در قيامت كبري از سكوت آن عذر نداشتيم، رفتار نموده آنچه متعلق به دارالشورا و....الخ. اين چند اشاره كوتاه به برخي فعاليتها و مجاهدات مرحوم آخوند خراسانى بود و تفصيل مطالب در جاي خود گفته شده است.