بازخوانی جنایات گروهک فرقان / روایتی از فاجعهآمیزترین ترور تحجر در ایران
بازخوانی جنایات گروهک فرقان / روایتی از فاجعهآمیزترین ترور تحجر در ایران
گروهک فرقان، خاطره چندین ترور ناجوانمردانه را، از خود در تاریخ به جای گذاشت.
گروهک فرقان، خاطره چندین ترور ناجوانمردانه را، از خود در تاریخ به جای گذاشت. با این همه انقلاب نوپای اسلامی که درگیر فتنهها و تهدیدهای سیاسی و فکری گوناگونی شده بود بیش از هر چیز به یک متفکر والامرتبه، ژرفنگر و بلیغ احتیاج داشت تا بتواند پیامبرگونه او را از این کانون دشواری و جنجال به سلامت بیرون برد. این شخص کسی نبود جز آیتالله شیخ مرتضی مطهری که اما امت دل در گرو بیان رسا و شمع روشنگر جان این متفکر متاخر داشت اما دیری نپایید که تنها چند ماه گذشته از بهمن پیروزی، کام شیرین ملت مسلمان از داغی بزرگ تلخ و پرمرارت شد.
ترور استاد مطهری در اردیبهشت ۵۸ نشان داد که انقلاب اسلامی مسیر سختی را پیش رو خواهد داشت. چرایی و چگونگی شهادت استاد مطهری هدفی است که این متن به آن میپردازد:
بصیرت مطهری
مخالفت عالمانه شهید مرتضی مطهری با جریان التقاطی فرقان تا اندازهای منحصر به فرد بود. کمتر پیش آمد که کسی مانند این عالم بزرگ مبارزه با فرقانیها را جدی بگیرد. هرچند اگر موضوع آن گونه که برای مرحوم مطهری روشن بود، برای دیگران -بهویژه روحانیت انقلابی- هم روشن شده بود، قاعدتاً آنها هم همین کار را میکردند؛ خیلی از آنها مبارز و زندان رفته و اهل خطر کردن بودند. دیگر روحانیون مبارز و روشنگر انقلابی، هرکدام برای خود مسیری را تعریف کرده بودند و در قالب همان مسیر تعریفشده جلو میرفتند و لذا برای آنها، این موضوع به اندازهای که برای شهید مطهری حیاتی و حساس شده بود، مطرح نبود.
نمونه دیگر چنین تفاوتی، موضوع دکتر علی شریعتی است. آیتالله بهشتی مشی متفاوتی نسبت به شهید مطهری در مواجهه با شریعتی داشت. اینکه کدامیک از آنها در این ماجرا حق داشتند، مجال دیگری را برای غور و بررسی نیاز دارد. در شرایط آن موقع، شهید بهشتی چندان به عرصههای تفکر و اندیشه ورود نداشت و پیگیر مصالحی بود که به شکلی متفاوت برای مرحوم مطهری مطرح بود. آیتالله مطهری همیشه علاقه جدی و سنگینی به فلسفه اسلامی و مبانی فکری گروهها داشت و ذهن جوال ایشان در مباحث فلسفی، به او کمک میکرد که آیندهخوانی کند. در حالی شهید بهشتی بیشتر سرگرم امور مملکتی و سیاسی بود و لذا شاید در این مباحث، عمق کمتری نسبت به استاد شهید داشت.
آغاز تهدیدها
تهدیدهای فرقان به استاد مطهری از پیش از پیروزی انقلاب آغاز شده بودند. دعوای فکری آیتالله مطهری و مرحوم شریعتی از یک سو سبب شد که فرقانیهای دلباخت دکتر علیه استاد پیام دهند و از همان موع کینه ایشان را در دل بپرورانند و از سوی دیگر هم مبارزه جدی استاد مطهری با التقاط و تحجر، نوک پیکانش را به سوی جریاناتی از این قبیل گرفته بود. فرقانیها تهدید کردند که «اگر به مخالفتتان با ما ادامه بدهید، با شما برخورد فیزیکی خواهیم کرد.» با این همه شهید مطهری احساس میکرد وظیفهای بر عهده اوست که باید آن را انجام دهد. استاد بارها برای آنها پیغام فرستاد که بیایید صحبت کنیم، ولی آنها امتناع کردند. مسلماً آنها با این شیوه تفکر، دیر یا زود به راه ترور میرفتند.
نقش هملباسیها در تخریب استاد مطهری
دشمنیها و عداوتهایی هم از سوی برخی هملباسهای شهید مطهری در جامعه پراکنده میشد که در تشدید تجری و گستاخی گروههایی مانند فرقان بسیار نقش داشت. علی مطهری، فرزند استاد شهید در این باره میگوید:
«یکی از آنها «شیخ علی تهرانی» بود که علناً این کار را میکرد و شهید مطهری هم در نامه معروف خود به امام، تلویحاً به این موضوع اشاره کردهاند. دیگری آقای «موسوی خوئینیها» بود که در مسجد جوستان علیه ایشان سخن میگفت و حتی آیه «یصدون عن سبیلالله» را از این حیث که آقای مطهری و آقای مفتح دارند در دانشگاه تدریس میکنند، بر آنها تطبیق میکرد! گودرزی هم به آنجا رفت و آمد داشته و سخت تحت تاثیر این سخنان بود. عدهای از روحانیون سنتی و قدیمی هم به بهانه نقد کتابهایی چون «حجاب» و «خدمات متقابل اسلام و ایران» با شهید مطهری مخالفت میکردند.
مطهری سرمایهدار است
نفی اشرافیت و تبلیغ زهدنمایی از اصول فرقان بود. به آنها القا شده بود که روحانیون باید بهسختی زندگی کنند و زندگی معمولی و متعارف انسانی هم برای اینها اشرافیگری است! از قضا، یکی از پایههای تبلیغات گودرزی درباره شهید مطهری هم، نسبت سرمایهداری به ایشان بود که استاد را بابت این مساله خیلی اذیت کردند. در سطح گستردهای تبلیغ میکردند که زندگی ایشان، یک زندگی اشرافی است.
با این همه ایشان نسبت به این موضوع چندان توجهی نشان نمیداد و متاثر نمیشد. این «انحرافات فکری» بود که بیش از هر چیز آیتالله مطهری را نگران و متاثر میکرد. ایشان معتقد بود که زن و فرزندانش باید تا جایی که امکان دارد، زندگی آسودهای داشته باشند. استاد مطهری از سال ۵۵ و بهتدریج آغاز به ساخت خانهای کرد که با توجه به شرایط آن موقع خانه بزرگ و خوبی بود اما این منزل به دلیل تعداد فرزندان استاد و همینطور جلسات و مراجعات متعددی که ایشان داشت، ضروری بود. نکته مهم این است که در این خانه بزرگ، زندگی تجملاتی وجود نداشت و فرش و وسایل منزل، کاملا معمولی بود.
آن روزها اگر کسی ماشین داشت، به نظر پولدار میآمد. ایشان در سال ۵۰، ماشیندار شد، تا آن موقع با تاکسی در شهر تردد میکرد. علی مطهری میگوید:
«من یادم هست که با تاکسی میرفتیم و یک وقتهایی خانمی بیحجاب سوار ماشین میشد و کنار ایشان مینشست که اصلا درست نبود. پس از خرید ماشین، ایشان هیچ ابایی نداشت که با همان، به میان جمعی برود که تحت تاثیر تفکرات افراطی، این چیزها را نشانه اشرافیگری میدانستند، چون ایشان بهشدت از ریا و تظاهر بیزار بود و حتی گاهی مثل ملامتیه، در برابر ریاکاران به گونهای رفتار میکرد که شاید دیگران تصور میکردند که ایشان خیلی اهل دیانت نیست!»
چنین افکار متحجرانهای در آن زمان در بین طبقات جوان بهشدت گسترده شده بود و ایده طرفداری از طبقه کارگر و این قسم تعابیر در جامعه ترویج میشد. کمونیستها شلوارهای وصلهدار میپوشیدند و این نوع رفتارها در میان بچه مسلمانها هم رسوخ کرده بود. شهید مطهری تفکر عمیقی داشت و تحت تاثیر این فضا قرار نمیگرفت؛ اما این رفتارها در شکلگیری فکر فرقان تاثیر داشت. اعضای این گروه، اینها را کنار هم میگذاشتند و نتیجه میگرفتند. وقتی به جوانها میگفتند که خانه استاد مطهری در قلهک است و ماشین بنز دارد، برایشان مهم بود.
از استاد محافظت نمیشد
سران «سازمان مجاهدین انقلاب» که آن روزها تازه در حال شکل گرفتن بود و از اتحاد هفت گروه مسلح به پیشنهاد شهید مطهری به وجود آمده بود، دو سه روز قبل از شهادت، به ایشان پیشنهاد حفاظت کرده بودند و استاد نیز پذیرفته بود. با این همه در حالی که مقدمات این کار در شرف انجام بود ترور صورت گرفت. آیتالله مطهری چند روز پیش از شهادت خود به برخی از شاگردان خود در قم گفته بود که بعد از قرنی نوبت من است؛ گروه فرقان با من کینه دیرینه دارد.
جلسه متاع
متاع مخفف کلمات «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» و هدف آن هم انجام برخی فعالیتهای اجتماعی بود که شکل سیاسی نداشت، اما از رنگ و رویی مذهبی برخوردار بود. فعالیتهای آن غیرعلنی بود و اساسنامه آن هم هیچگاه مکتوب نشد. حتی اعضای متاع هم که گردانندگان این تشکل بودند، تقریباً مخفی و ناشناخته بودند. پس از انقلاب در پی مصاحبههای مختلفی که انجام شد، گروهی از اعضای سرشناس «متاع» شناخته شدند که مهمترین آنها مهندس بازرگان، آیتالله مطهری، حاج کاظم حاج طرخانی، مهندس سحابی و مهندس تاج بودند. البته افراد دیگری هم بودند که بهتدریج شناخته شدند.
کار این مؤسسه انجام یک سلسله فعالیتهای اجتماعی، بدون سر و صدا و حتی بینام بود و خیلی هم در این راه موفق شد. مثلا شرکت سهامی انتشار، شرکت قلم، انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و انجمن اسلامی معلمین، همه حاصل مؤسسه متاع بودند و خودشان هم نمیدانستند که چه کسی بنیانگذار و مؤسس آنهاست. شبی که شهید مطهری برای همیشه دار فانی را وداع گفت و به ضرب گلوله متحجرین به شهادت رسید، در حال بازگشت از یکی از جلسات متاع بود.
تیری که بر مغز متفکر انقلاب خورد!
موسسه متاع مرتباً از سال ۳۷ جلساتش را تشکیل میداد. تا سال ۵۶ و اوایل سال ۵۷ که فعالیتهای سیاسی شدید شده بود و واقعا فرصتی نبود، این جلسات متوقف شدند. پس از انقلاب، نخستین جلسه متاع در ۱۱ اردیبهشت در منزل مهندس سحابی تشکیل شد. دکتر سحابی و خانواده او در یک مجموعه آپارتمانی در نزدیکی پارک امینالدوله سکونت داشتند. اتفاقاً آن شب استاد مطهری با حاضران در جلسه، از قول امام خمینی درددل کرد که ایشان از طرف روحانیون سنتگرا شدیداً تحت فشار است و یکی از کارهای مهم امام همین بود که در مقابل این نوع فشارها مقاومت کرد.
جلسه به طور عادی برگزار شد. حاضران شام خوردند و ساعت حدود ۱۱ شب بود که جلسه تمام شد. قرار بود آقای حاجطرخانی، استاد را با خودرو خودش به منزلشان برساند، چون ایشان آن شب با خودرو خود نیامده بود. در مسیر خانه تا خودرو طرخانی، شهید مطهری با فاصله از همراهان که داشتند مسالهای خصوصی را با هم در میان میگذاشتند راه میرفت. در همین هنگامه، جوانی از طرف جنوب با موتورسیکلت آمد و به استاد رسید. ایشان را به اسم صدا زد. همین که استاد جواب داد، با گلوله به سرش شلیک کرد. شهید مطهری فوراً بر زمین افتاد و گویی در همان لحظه دار فانی را وداع گفت.
همراهان استاد بلافاصله با وحشت و هراس به طرف منزل آقای دکتر سحابی رفتند و آنها را صدا کردند. همه آمدند و آیتالله مطهری را سوار خودرو کردند و به بیمارستان بردند. حدود ۱۱ شب دکتر سحابی به منزل استاد خبر داد. گفته بود امشب آقای مطهری در منزل ما میمانند. همسر استاد اما بو برده بود: «راستش را بگویید، ترور شدهاند؟» دکتر سحابی گفته بود تیر به کتفشان خورده و مجروح شدهاند و ایشان را به بیمارستان بردهاند.
همسر و فرزندان استاد مطهری بهسرعت به بیمارستان طرفه رفتند. هنوز گمان میکردند که ایشان مجروح شدهاند. پس از چند دقیقه خانواده آقای سحابی آمدند و به آنها تسلیت گفتند! معلوم شد استاد مرتضی مطهری به شهادت رسیدهاند. گروه فرقان اعلامیهای منتشر کرد که روی یک برگه زرد رنگ با خط قرمز نوشته بود «فرقان» و در زیر آن با خط سیاه و تایپ شده نوشته بود: «خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب تودههای خلق بر همه روشن بود، لذا اعدام انقلابی نامبرده انجام پذیرفت».
دلایل ترور
فرقانیها در اعلامیهای که پس از شهادت آیتالله مرتضی مطهری منتشر کردند، «دلایل محکومیت مطهری» را چنین اعلام کردند:
۱. همکاری با رژیم طاغوتی قبلی؛
۲. همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی ... و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم؛
۳. مفسد فیالارض؛
۴. بدعتگذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق»؛
۵. کوشش برای بازسازی ارتش ضدملی؛
۶. سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و ... توسط ارتش.
البته از این ادعانامه بهخوبی روشن میشود که نظام دموکراتیک غیر دیکتاتوری که این قوم اعتقاد داشتند چه مفهومی دارد. در این آرمانشهر، مدعی و قاضی و مجری یک نفر بود که با تشخیص خود حکم اعدام صادر میکرد و پس از اجرا توسط عناصر فریبخورده خود، اعلامیه نهایی و متن ادعانامه را هم خود مینویسد و منتشر میسازد!
پاره تن روح خدا
مرحوم حاج سید احمد خمینی، نقل میکنند: «امام در هیچ حادثهیی از حوادث انقلاب، این مقدار ناراحت نشدند. آن شب در منزل دامادشان آقای اشراقی بودند. صبح، ما مانده بودیم که این خبر را چگونه به امام بدهیم چون از علاقه ایشان به استاد مطلع بودیم. با مقدمهچینیهای زیاد خبر را به امام دادیم. امام منقلب شدند و دستشان را محکم به محاسنشان میکشیدند و میفرمودند: مطهری، مطهری، مطهری....»
منبع: مشرق