شیخ محمد خیابانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شیخ محمد خیابانی

شهرداری تبریز

زندگینامه

شیخ محمد خیابانی در سال 1297 به دنیا آمد.

وقتی پدرش به خانه آمد محمد با او از ستم‌های نصراله خان صحبت کرد. عبدالحمید هم دست زن و بچه را گرفت و آنها را به تبریز برد.

عبدالحمید در بین ایران و روسیه در رفت و آمد بود. محمد نیز با پدر به کار تجارت پرداخت او برای رسیدن به این هدف، یعنی دادن آگاهی به مردم، لباس طلبگی پوشید و سر از مدرسة طالبیه تبریز در آورد.

 

مردم تبریز نمایندگان خود را (از جمله خیابانی) زیر نظر انجمن ملی انتخاب کرده و به تهران فرستادند روس و انگلیس که ادامة قیام را به سود خود نمی‌دیدند، میانجی‌گری کردند. شاه روی خوش نشان نداد و سپاه روسیه به تبریز سرازیر شد.

 

خیابانی به سبزه‌ میدان آمد و یک ساعت و نیم علیه دولت وطن فروش سخنرانی و افشاگری کرده و هم عاشورای سال 1330 هشت نفر بالای دار تاب می خوردند. (از همرزمان خیابانی) دولت از محل زندگی خیابانی در مشهد مطلع شد. خیابانی از مشهد به ماخاچ‌تلا، باکو و تفلیس رفت.

حزب دمکرات در آذربایجان در سال 1335 شروع به فعالیت کرد. شیخ محمد خیابانی زمام امور را به دست گرفت و روزنامه‌ای هم به نام «تجدد» منتشر کرد. که ارکان حزب دمکرات بود. شریف‌الدوله بنا به اعتراض شدید حزب دمکرات عزل شد. با عصیان مردم تبریز عین الدوله هم بر کنار شد و کابینة مستوفی‌الممالک روی کار آمد. عثمانی‌ها عده‌ای از رهبران حزب دمکرات و خیابانی را دستگیر کرده و ابتدا به ارومیه و سپس به عثمانی بردند زندانی کردند.

 

وثوق‌الدوله با قرار داد 1919، ایران را مفت به انگلیس فروخته بود. خیابانی به نمایندگی چهارمین دورة مجلس ملی از سوی مردم تبریز انتخاب شد. با پایان گرفتن جنگ جهانی اول سپاه بیگانه از ایران خارج شد و خیابانی و یارانش به ایران باز گشتند.

 

از کارهای مهم آزاد انتشار روزنامه «تجدد و آزاد» بود.

خیابانی بسیج عمومی داد. اداره‌ها و بازارها بسته شدند.

اسماعیل قزاق را از پنجره زیر زمین دید و ماشه را چکاند. صدای چند تیر بلند شد. شیخ محمد خیابانی روی خاک افتاده بود. شیخ را به امامزاده حمزه برده و به خاک سپردند.

 

سال شمار زندگی

(هـ . ق) 1297: تولد

(هـ . ق) 1306: مهاجرت از خامنه به تبریز

(هـ . ق) 1309: سفر به ماخاچ قالا (پطروفکسی امروز)

(هـ . ق) 1310: تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز

(هـ . ق) 1324: صدور فرمان مشروطیت

(هـ . ق) 1327: انتخاب خیابانی به نمایندگی مجلس شورای ملی از تبریز- ورود نیروهای روسیه تزاری به تبریز

(هـ . ق) 1329: سخنرانی خیابانی در مجلس دوم سبزه میدان علیه هشدار روس

(هـ . ق) 1330: شهادت همرزمان خیابانی در تبریز به دست نیروهای روس، رفتن به مشهد و ماخاچاقلا

(هـ . ق) 1332: جنگ جهانی اول و اعلام بی‌طرفی ایران

(هـ . ق) 1335: تشکیل مجدد حزب دمکرات آذربایجان به رهبری خیابانی- انشار نخستین شمارة روزنامه «تجدد»- ارگان حزب دموکرات آذربایجان- عزل شریف‌الدوله حاکم آذربایجان به درخواست حزب دموکرات- اعتراض و مخالفت حزب دموکرات آذربایجان با کابینة عین الدوله.

(هـ . ق) 1336: تجاوز کشور عثمانی به تبریز و تبعید خیابانی و نوبری به ارومیه، عثمانی و زندان قارص

(هـ . ق) 1337: بسته شدن قرارداد 1919 وثوق‌ الدوله با انگلیس- انتخاب خیابانی به نمایندگی چهارمین دوره مجلس شورای ملی از سوی مردم تبریز- بازگشت خیابانی از عثمانی و گشودن مجلس محلی تبریز- انتشار مجله آزادبستان/ در تبریز

(هـ . ق) 1338: آغاز قیام آزاد بستان/ در تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی- شهادت خیابانی و پایان قیام آزاد بستان

شیخ محمد خیابانی

شیخ محمد خیابانی فرزند عبدالحمید تاجر خامنه ای در سال 1297 قمری (1257 شمسی) در شهر خامنه از توابع شهرستان شبستر به دنیا آمد. پدرش در پطروسکی مرکز داغستان روسیه ی تزاری نزدیک سی سال به تجارت مشغول بود

او پس از طی دوره ی کودکی مقدمات علوم دینی را در خامنه فرا گرفت و سپس به همراه پدر برای تجارت و داد و ستد به روسیه سفر کرد و در محل تجارت، یار و یاور او بود. شغل تجارت با روحیه ی دانش آموزی او سازگاری نداشت به همین علت بعد از مدتی به تبریز مراجعت کرد و در آن شهر به تحصیل علوم دینی مشغول شد و از درس اساتید بزرگی چون حاج میرزا ابوالحسن آقا مجتهد انگجی استفاده کرد

 

وی در اثر تلاش های علمی و استعداد سرشار خدادادی در علوم و معارف اسلامی صاحب نظر شد و در سایر دانش ها نیز به کسب مهارت های عالی موفق گردید. در ضمن تحصیل بارها به سیر و سیاحت پرداخت و محضر علمی دانشمندان بسیاری را درک کرد و از خرمن دانش آنان خوشه ها چید.

 

شیخ محمد علاوه بر توفیق در بدست آوردن مدارج عالی علمی، در تهذیب نفس و کمالات درونی نیز به موفقیت های شایانی دست یافت

خیابانی پس از وفات پدرزنش، حاج سید حسن پیشنماز خامنه ای در مسند امامت مسجد جامع و مسجد کریم خان تبریز نشست و بر نمازگزاران بسیاری پیشوایی و با بیان شیوای خود مردم را ارشاد می کرد و از مسائل کشوری آگاه می ساخت

مولف کتاب «رجال ایران در عصر مشروطیت» درباره ی وی می نویسد

شیخ محمد خیابانی ناطقی زبردست بود و کلامی موثر داشت. بنابراین می توان او را از اشخاصی دانست که در اثر فصاحت و بلاغت بیان، ترقی کرده اند. وی نطق های خود را به ترکی ادا می کرد و ترجمه آن را روزنامه «تجدّد» ارگان حزب دمکرات به فارسی انتشار می داد»

تکیه کلامش در اکثر سخنرانی ها این بود: «منور الفکرها! کاری نکنید که انقلاب دست رجّاله افتد»

او در مجلس شورای ملی دوم، سال 1327 قمری از طرف مردم انتخاب شد و در کوران همدستی هیأت حاکمه ی دولت قاجار با استعمارگران در ماجرای مطرح شدن اولتیماتوم روس به ایران در مجلس آن زمان صدای رسای ملت شد و کلام آتشین و مستدل او، سکوت مرگبار مجلس و بهت و حیرت و بلاتکلیفی نمایندگان را شکست و اظهار داشت

« بنده از طرف ملت که حق آزادی و استقلال را از چندین هزار سال پیش تا کنون برای خودشان ثابت می دانند، عرض می کنم که ما تا امروز مستقل بوده ایم به این معنا که در حفظ حقوق و ترقی مملکت خودمان صاحب اختیار بوده ایم. اکنون که با این اولتیماتوم نمی گذارند ما برای ترقی مملکت و استقلال خودمان یک فکری بکنیم و تدارکی ببینیم من با کمال جسارت و گشاده رویی به دولت روسیه عرض می کنم که ممکن نیست این ملت، امور کشور و اختیار و استقلال خود را با دیگران واگذار کند... این اولیتماتوم به استقلال ایران لطمه می زند.... امیدوارم این اولتیماتوم ظالمانه را پس بگیرند و ملت ایران را از خودشان آزرده نکنند....»

 

پس از رد اولتیماتوم از سوی مجلس شورای ملی شیخ در میان اجتماع مردم در سبزه میدان تهران سخنرانی افشاگرانه ای علیه دولت وابسته کرد و مردم را به نهضت دعوت نمود. لکن سرانجام اولتیماتوم به ایران تحمیل شد و روسیه ی تزاری در هوای دستیابی به آبهای آزاد جنوب به فکر تجزیه بقیه ی آذربایجان و تسلط بر نیمی دیگراز خاک آن افتاد. آنها برای تحقق این تصور شوم خود عده ای از سالدات ها (افسران) و نظامیان امپراطوری را به تبریز روانه کردند. از طرف دیگر شجاع الدوله که دست آموز خوبی برای روسهی بود به استانداری آذربایجان انتخاب شد.

 

آزادمردان شجاع تبریز و مردم غیور آن دیار از دو طرف (روس ها و عمال استانداری وابسته به آنها) تحت فشار و شکنجه قرار گرفتند. خیابانی برای هدایت و رهبری مردم در این مبارزات تعیین کننده به تبریز آمد لکن بعد از مدتی به اصرار دوستان به پطروسکی رفت ولی دوری از وطن را در گرماگرم یک قیام سرنوشت ساز جایز ندانست و به تبریز بازگشت

او در تبریز اقدامات شجاع الدوله و روسیه را مورد اعتراض قرار داد. در این اثنا، جنگ جهانی اول آغاز می شود و در گرماگرم این جنگ، تزاریسم خونخوار سقوط می کند و انقلاب بلشویک ها پیروز می گردد. با سقوط تزارها آذربایجان ایران نیز نفسی تازه می کند و مردم قهرمان آن بر شهدای راه عدالت و آزادی، سوگواری می کند و مردم قهرمان آن بر شهدای راه عدالت و آزادی سوگواری می کنند و قبر مجاهدان مشروطیت گلباران می شود و خیابانی همراه همرزمان خود دوباره در سطح وسیعی مبارزات خود را از سر می گیرد و از تهران گشایش انجمن ایالتی در آذربایجان و انتخاب حکمرانی لایق و مورد اعتماد ملت را خواستار می شود.

 

در زمان رهبری مبارزات مردم از سوی خیابانی امنیت کامل در تبریز برقرار می شود. تا اینکه وثوق الدوله برای دومین بار بر مسند قدرت با عنوان رئیس الوزرائی (نخست وزیری) تکیه می کند و قرارداد ننگین 1919 میلادی را با انگلیس منعقد می کند و ایران به به صورت مستعمره ای برای بریتانیا درمی آورد. آزاد مردان و در رأس آنها خیابانی به اعتراض برخاسته و مخالفت صریح خود را با امضای این قرار داد اعلام می دارند. اما از طرف دیگر انگلیس، این جهانخوار کهنه کار راحت ننشسته و میجرادموند را به تبریز گسیل می دارد تا به هر نحو ممکن آتش انقلاب و اعتراضات مردمی تبریز را به رهبری شیخ خیابانی خاموش سازد؛ ولی موفق نمی شود و دست از پا درازتر برمی گردد و این بار نیز نقشه های شوم این پیر کفتار، انگلیس مکار، با درایت و تیزهوشی رهبری قیام، نقش بر آب می شود.

 

سرانجام وثوق الدوله، عین الدوله جنایتکار را به استانداری آذربایجان انتخاب می کند تا بلکه قیام خیابانی و مردم آزاده ی این خطه از میهن اسلامی به دست او سرکوب شود. ولی باز هم موفقیتی به دست نمی آورد. وثوق الدوله سقوط می کند و مشیرالدوله جای او را می گیرد

صدر اعظم جدید، مخبرالسـلطنه را به ولایت آذربایجان انتخاب و با اصرار از او تقاضای سرکوبی نهضت خیابانی را می کند. سرانجام والی جدید با حیطه ها و نقشه های مزورانه ی خود رهبر قیام را از پای درمی آورد و با شـهادت شیخ، جنبش نیز از تپش باز می ماند

جنازه ی شیخ شهید را در گوشه ای از گورستان سرخاب تبریز که به «مقبره الشعرا» موسوم است به خاک می سپارند. ملک الشعرای بهار در وصف شیخ محمد خیبانی اشعار نغزی با عنوان «خون خیابانی» سروده است که به بندی از آن اشاره می شود

رندان به گمانشان که شکاری سره کردند

وز قتل مهان کار جهان یکسره کردند

روبه صفتان بین که چسان پنجه خونین

از فرط سفه در گلوی قسوره کردند

آزادی را بوالهوسان ملعبه کردند

حریت را بی خردان مسخره کردند

راندند ز خون شهدا سیل بر آن سیل

از نقش بزرگان وطن قنطره کردند

قصری ز خیانت بنهادند بر آن قصر

از لخت دل سوختگان، کنگره کردند

وانگه پی تنویر شبستان شقاوت

از تیر جفا، سینه ما پنجره کردند

وز کینه، شبانگاه تجدد طلبان را

کشتند تو گویی عمل نادره کردند

گر خون خیابانی مظلوم بجوشد

سرتاسر ایران کفن سرخ بپوشد

 

قيام شيخ محمد خياباني

روز ۱۷ فروردين ۱۲۹۹ قيام مسلحانه شيخ محمد خياباني عليه دولت وثوق الدوله در تبريز آغاز شد . شيخ محمد خياباني از جمله مبارزيني بود كه در سالهاي پاياني حكومت قاجار در نقاط مختلف كشور به مقابله با استعمار و استبداد پرداخت. خياباني در 1256 ش. در خامنه ـ‌از توابع تبريزـ متولد شد. او پس از چند سال كار و تحصيل مقدماتي در روسيه كه محل اقامت پدرش بود به تبريز بازگشت و به تحصيل علوم ديني پرداخت. وي علاوه بر فقه و اصول، ادبيات ـ عرب را فرا گرفت و به كسوت روحانيت درآمد.

 

مدتي امام جماعت مسجد جامع تبريز شد و سپس به دوره دوم مجلس شوراي ملي كه در آبان 1288 آغاز به كار كرد، راه يافت. هنگام اولتيماتوم روسيه تزاري براي بيرون راندن مستشاران خارجي و ادامه اقامت مستشاران روسي در ايران كه با موافقت احمد شاه رو به رو شد و به تعطيلي مجلس دوم انجاميد، شيخ محمد خياباني به مبارزه عليه حضور استعماري بيگانگان ادامه داد. او طي نطق‌هاي پرشوري در مجلس، نمايندگان را از تسليم شدن در برابر روسها برحذر داشت. پس از تعطيلي مجلس دوم به تبريز بازگشت و مبارزات سياسي خود را سازمان تازه‌اي بخشيد.

 

مهمترين بخش اين مبارزات، قيام وي در برابر پيمان 1919 وثوق‌‌الدوله بود.

پس از پايان جنگ جهاني اول كه با تخليه مناطق شمالي ايران از نيروهاي روس همراه بود، دولت انگليس ـ رقيب ديرينه روس‌ـ به بهانه‌هاي مختلف، از جمله مبارزه با يكي از دولت‌هاي متحدين (عثماني) يا مبارزه با نفوذ بلشويسم به ايران، به تقويت روز‌ افزون نيروهاي خود در ايران پرداخت و براي تسلط بيشتر و بسط و نفوذ سياسي و اقتصادي خود دولت وثوق‌‌الدوله را براي انعقاد قراردادهاي گوناگون تحت فشار قرار داد. يكي از پيمانهاي استعماري دربار لندن كه موجب افزايش قابل ملاحظه سلطه سياسي انگليسي‌ها در ايران شد، پيمان موسوم به «قرارداد 1919» بود. به موجب اين قرارداد كه در مرداد 1298 با دولت وثوق‌الدوله منعقد شد، امتياز راه‌آهن و راههاي شوسه در سراسر كشور به انگليس واگذار شد و ارتش و دستگاه ماليه ايران زير نظر مستشاران سياسي و اقتصادي بريتانيا قرار گرفت.

 

كابينه وثوق‌الدوله به دنبال تحميل اين قرارداد ننگين با موج مخالفت‌هاي عمومي و اعتصابات صنفي و كارگري در كشور سقوط كرد. روحانيون مبارز از جمله شيخ محمد خياباني و سيد حسن مدرس در جريان مخالفت‌ها و اعتراضات عمومي مردم عليه پيمان 1919، به وثوق‌الدوله كه عاقد اين پيمان بود، به شدت اعتراض كردند.

 

اين افشاگري‌ها به شناخت بيشتر مردم از ماهيت اهداف بيگانگان در ايران انجاميد. شيخ محمد خياباني در آستانه انتخابات دوره چهارم مجلس، مردم را از رأي دادن به سياسيون وابسته به انگليس يا روسيه برحذر داشت. او قرارداد 1919 را مضر به حال مملكت و ناقض حاكميت ملي و استقلال ايران خواند و در تهران با وعظ، خطابه و نگارش مقاله به تشريح ابعاد خطرناك اين پيمان پرداخت. او براي واداشتن وثوق‌الدوله به لغو معاهده، در بهار 1299ش. به مبارزه مسلحانه روي آورد و در روزهاي مياني فروردين همان سال در برنامه‌اي از پيش طراحي شده، تمامي ادارات و مراكز دولتي تبريز را تصرف كرد.

 

وي با گسترش اين قيام به ديگر شهرهاي آذربايجان، توانست، اين خطه را از حاكميت دولت وثوق‌الدوله خارج سازد.

در كشاكش قيام شيخ محمد خياباني، دولت وثوق‌الدوله سقوط كرد و كابينه مشيرالدوله زمام امور را به دست گرفت. مشيرالدوله براي پايان دادن به قيام خياباني، مخبرالسلطنه حاكم تبريز را مأمور فرو نشاندن اين قيام كرد. مخبرالسلطنه پس از چند دوره مذاكره بي‌حاصل با شيخ محمد خياباني، سرانجام به كمك قواي قزاق عمليات نظامي بزرگي را عليه نيروهاي وفادار به خياباني به راه انداخت.

در جريان اين نبرد نيروهاي شيخ سركوب شده و شيخ محمدخياباني نيز در 22 شهريور 1299 به شهادت رسيد.

 

دولت مشيرالدوله از بيم عكس‌العمل مردم قتل خياباني را تا مدتها «خودكشي» اعلام كرد، اما اين ترفند، بي حاصل بود به طوري كه مشيرا‌الدوله و مخبرالسلطنه كه هر دو در مجلس چهارم وكيل بودند، نزد بسياري از نمايندگان به «قاتل» مشهور شده و روزنامه «طوفان» نيز در مقاله‌اي اين دو را عامل قتل خياباني و آشوبهاي تبريز معرفي كرد.