ست اندركاران رژيم پهلوي از برگزاري جشن هاي مختلف نظير 2500 ساله و جشن هنر شيراز و به طور كلي گرايش به باستانگرايي چه اهدافي را دنبال مي كردند؟

 

 

دست اندركاران رژيم پهلوي از برگزاري جشن هاي مختلف نظير 2500 ساله و جشن هنر شيراز و به طور كلي گرايش به باستانگرايي چه اهدافي را دنبال مي كردند؟

نهادنمایندگی مقام معظم رهبری  در دانشگاه ها

پيشينه  جشن هامحمد رضا شاه  بعد از تثبيت  اقتدار، تصميم  گرفت  تا پايه هاي حكومتش  را ازلحاظ  نظري هم  تثبيت  كند. براي اولين  بار در 29 آذر 1337 وزارت  دربار با صدوربيانيه اي اعلام  كرد: به  فرمان  شاهنشاه  ايران  يادبود دو هزار و پانصدمين  سال  بنيادشاهنشاهي ايران  بدست  كوروش  بزرگ ، تجليل  خواهد شد. در همان  ايام  كميته اي باسرپرستي علاء، وزير دربار، جهت  مطالعه ي طرح هاي لازم  تشكيل  شد. اعضاي كميته عبارت  بودند از: شجاع الدين  شفا، سعيد نفيسي، رضازاده  شفق ، مطيع الله  حجازي،سپهبد امان الله  جهان باني، تقي زاده ، دكتر فرهاد رئيس  دانشگاه  تهران ، محمود مهران وزير فرهنگ  و علي اصغر حكمت  وزير امور خارجه .

شاه  در ششم  دي ماه  طي مصاحبه اي خبر تشكيل  كميته  را اعلام  كرد. او توضيح  داد كه  به  دليل  عظمت  چنين موضوعي ممكن  است  اين كار «جنبه ي بين المللي و جهاني» داشته  باشد.در 27 بهمن  دبيرخانه ي مركزي كميته  تشكيل  شد و شاه  طي حكمي، شجاع الدين شفا باني چنين  فكري را به  عنوان  دبير منصوب  نمود. تلاش  دبير كميته ي مركزي بعدازآن  در پيرامون  استخدام  نويسندگان  خارجي و داخلي براي نوشتن  كتاب هايي بود كه 2500 سال  شاهنشاهي ايران  خصوصاً زندگي كوروش  را ترسيم  كنند. همچنين  وي چندين  كميته  در كشورهاي جهان  تشكيل  داد.در اين  راستا آقاي لمپ  H. lamb)) نويسنده ي آمريكايي مشغول  نوشتن  كتاب (كوروش  كبير) شد. همچنين  چندين  كميته ي كوروش  كبير در كشورهاي مختلف  تشكيل گرديد و دانشگاه  تهران  موظف  به  نوشتن  دائرة المعارف  تمدن  ايران  گرديد.

سال 1339 تصميم  گرفته  شد جشن هاي شاهنشاهي برگزار شود، ولي به  دليل  نداشتن  پول كافي به  مدت  سه  سال  به  تأخير افتاد.بعد از سركوب  قيام  پانزده  خرداد و تبعيد امام خميني شاه  احساس  قدرت  بيشتريكرد. وي 25 آبان  1343 اعلام  كرد: ما در چند سال  ديگر دو هزار و پانصدمين  سال شاهنشاهي كوروش  بزرگ  را جشن  خواهيم  گرفت . در سال  1348 شوراي مركزي جشن هاي شاهنشاهي ايران  به  رياست  جواد بوشهري فعال  شد و مقدمات  كار وبرنامه ريزي آغاز شد.سرانجام  دربار تصميم  گرفت  جشن هاي شاهنشاهي را در سال  1350 برقرار نمايد.به  همين  جهت  طي اطلاعيه اي اعلام  كرد: به  فرمان  شاهنشاه  آريامهر جشن هايبيست وپنجمين  سده ي شاهنشاهي ايران  به  مدت  8 روز از بيستم  مهرماه  1350 برگزارخواهد شد.شاه  در نوروز 1350 طي پيام  نوروزي خود، آن  سال  را سال  كوروش  كبير نام گذاريكرد و به  برگزاري جشن ها اشاره  كرد. بر همين  اساس  جشن هاي 2500 ساله ي شاهنشاهي در مهرماه  1350 در تخت جمشيد برگزار گرديد.

اهداف  جشن هاهمان طور كه  گفته  شد، شاه  به  دليل  فقدان  مشروعيت  درصددمشروع  سازي حكومتش  بود. شاه  علاوه  بر فقدان  مشروعيت  در مقابل  روحانيت  ومرجعيت  شيعي قرار گرفته  بود كه  خود را وارث  پيامبر(ص ) مي دانستند و مشروعيت رژيم  را پيوسته  به  چالش  مي كشيدند.شاه  وقتي ميديد حكومت  ديگري به  رهبري آيت الله  بروجردي و بعداً آيت الله خميني در ايران  برقرار است  كه  بر قلوب  مردم  حكومت  ميكند و خود را وارث  محمد(ص ) ميدانند، سخت  برآشفته  ميشد. به  همين  جهت  همواره  درصدد يافتن  يك  پيامبرايراني بود كه  او را در مقابل  پيامبر اسلام  علم  كند. او ابتدا سعي در احياي زرتشت  نمود،ولي موفقيتي بدست  نياورد. از اين  رو تئوريسين  حكومت ، شجاع الدين  شفا، احياي كوروش  را مطرح  كرد.

به  همين  جهت  روزنامه هاي وابسته  به  رژيم ، كوروش  را «نه  به عنوان  يك  فاتح ، بلكه  به  عنوان  يك  آيين گذار» معرفي ميكردند و منظور آن ها از آيين ،آيين  شاهنشاهي بود كه  آن  را به  عنوان  يك  دين  ترسيم  ميكردند. آنها مينوشتند جشن شاهنشاهي، احترام  به  آييني است  كه  پاسدار حاكميت  ملي ايران  است . شاه  با تكريم  وتعظيم  كوروش  به  عنوان  اسوه ي ايراني تلاش  كرد كه  خود را وارث  آن  اسوه  قلمداد كند.شاه  در نطقي كه  در 25 آبان  1343 بعد از تبعيد حضرت  امام  ايراد نمود ضمن  خبر دادن از برپايي جشن هاي شاهنشاهي در چند سال  آينده  گفت : «منظور من  آن  است  كه  دوهزارو پانصد سال  شاهنشاهي ايران  دوام  كرده  تا به  من  رسيده . از اين  روست  كه  دلبستگي به رژيم  شاهنشاهي جزء منش  و خوي مردم  گرديده

شاه  قبل  از اين  در بهمن  1347 طي محاسبه اي اعلام  كرد: «من  به  عنوان  وارث  ونگهبان  يك  تاج  و تخت  2500 ساله  مسئوليت  سنگيني در مقابل  تاريخ  ايران  دارم .» اين مطلب  را شاه  درست  زماني بر زبان  جاري ساخت  كه  شجاع الدين  شفا طرح  احياي كوروش  را به  شاه  ارايه  كرد.شاه  در مقابل  اين  سؤال  كه  «چه  سمبولي براي جشن ها قائل » هستيد؟ گفت : «تداوم تاريخ ، به  اين  معنا كه  ما وارث  شكوه  گذشته  و حماسه ي ايران » هستيم ؛ بنابراين  شاه تلاش  داشت  تا كوروش  را در حد يك  اسوه ي ايراني احيا كند و خود را وارث  او معرفيكند.هدف  ديگر رژيم  شاه  احياي ايران  قبل  از اسلام  بود. شاه  بيهوده  تلاش  ميكرد كه ايران  قبل  از اسلام  را به  عنوان  دارنده ي بهترين  تمدن  و فرهنگ ها «چه  در اصول  مذهبي و فلسفي ايران  كهن  و چه  در آيين  كشورداري شاهنشاهي» معرفي كند.

هرچند مذهب ايراني با هجوم  اعراب  به  ايران ، در مقابل  اسلام  به  سرعت  رنگ  باخت  و آيين  كشورداريآن  هم  هميشه  مملو از ظلم  و ستم  پادشاهان  بود و به  همين  جهت  مردم  به  تنگ  آمده  ازنظام  شاهنشاهي ساساني در مقابل  اعراب  مسلمان  به  سرعت  تسليم  شدند و همكارينمودند؛ با اين  حال  شاه  تلاش  ميكرد چشمان  خود را بر روي مظالم  پادشاهان  ببندد و آن را بهترين  شيوه ي حكومت داري معرفي كند.شاه  تلاش  ميكرد تا هويت  ايراني مسلمان  را به  ايراني آريايي تبديل  كند و ايراني رابه  جستجوي ارزش هاي آريايي سوق دهد. او ميگفت : «ملت  ما همواره  راه  و رسم پيشرفت  خود را به سوي كمال  در تمدن  آريايي خويش  جسته  است .» البته  بيشترمنظور او اين  بود كه  شاهنشاهي را يك  روش  و انديشه ي سياسي آريايي و آريايي رامتمدن ترين  مردمان  تاريخ  و در نتيجه  شاهنشاهي را به  عنوان  بهترين  روش هاي حكومت معرفي نمايد. «وقتي داريوش  بزرگ  در سنگ  نبشته ي [نوشته ] معروف  خويش  خود راآريايي فرزند آريايي، ايراني فرزند ايراني ميخواند در واقع  به  آن  ارزش هاي بيشمارمباهات  ميكند و صفت  آريايي و ايراني براي او نماينده ي كامل  آن هاست .»شاه  با پيوند زدن  حكومت  شاهنشاهي با نژاد آريايي درصدد يافتن  ريشه هاي تاريخي براي حكومتش  بود. او مينويسد: «در زمينه ي حكومت ، ايرانيان  شاهنشاهي خود را كه نخستين  حكومت  آريايي تاريخ  جهان  و در عين  حال  اولين  امپراطوري جهاني تاريخ  بود»بنياد نهادند.شاه  با برقراري جشن هاي 2500 ساله  دو چيز را پي ميگرفت :

1ـ «با پل  زدن  بين  خودو پادشاهان  باستاني ايران  به  سلطنتش  جنبه ي وراثت  مشروع  بدهد، همان گونه  كه  پدرش هم  با برگزيدن  نام  خانوادگي پهلوي در حقيقت  اين طور وانمود ميكرد كه  سلسله اش  باتبار پادشاهان  دوردست  تاريخ  اتصال  دارد.» فرح  نيز در تبيين  هدف  شاه  درمصاحبه اي با تلويزيون  فرانسه  گفت : «ما در حقيقت  دو هزارو پانصدمين  سال  دوام موجوديت  خود را» جشن  ميگيريم .

2ـ احياي ارزش هاي آريايي به  عنوان  بهترين دست آوردهاي ايراني از جمله  روش  حكومتي پادشاهي.وزارت  فرهنگ  و هنر، تشكيلاتي را به نام  شوراي جشن هاي شاهنشاهي ايران تشكيل  داد. اين  شورا با ارايه ي برنامه هاي خود كاملاً اهداف  رژيم  را از اين  جشن هامشخص  كرد.

برنامه هاي شورا عبارت  بودند از:

1ـ شناساندن  اين  اصل  كه  شاهنشاهي، زاده  و پرورده ي انديشه  و زندگاني جامعه يايراني است ؛

2ـ نشان  دادن  اعتقاد و دلبستگي مردم  به  شاهنشاه  و شاهنشاهي؛

3ـ نشان  دادن  كوشش  و فداكاري ملت  ايران  در راه  نگاه داري و ادامه ي شاهنشاهي؛

4ـ شناساندن  خدمات  شاهنشاهان  ايراني؛

5ـ معرفي تحولات  بزرگ  جامعه ي ايراني به  رهبري شاهنشاه  ايران ؛

6ـ آثار بزرگ  شاهنشاهان  ايراني؛

7ـ نشان  دادن  كوشش  ايرانيان  براي اشاعه ي آيين  پادشاهي.همه  چيز براي توجيه ، تعظيم  و تكريم  نظام  شاهنشاهي صورت  ميگرفت .

آنان سخت  مي كوشيدند تا نظام  شاهنشاهي را يك  انديشه ي ايراني معرفي كنند. تهيه  و انتشارده ها كتاب  با موضوع  عصر پهلوي، جشن  شاهنشاهي، تاريخ  شاهنشاهي، تمدن  ايران قبل  از اسلام  و آثار باستاني همه  نشان  از اين  هدف  است .هدف  ديگر شاه  از برقراري جشن  2500 ساله  توجيه  نظري حكومت  پادشاهي درايران  براي مردم  و رؤساي كشورهاي خارجي بود. دوران  شاه  در واقع  دوران  انقراض نسل  پادشاهان  بود و محمدرضاشاه  ميخواست  بر اين  باور غلبه  كند كه  شاهنشاهي درايران  ريشه دار، تاريخي و داراي مباني نظري است .

به  گفته ي فريدون  هويدا: شاه «احساس  ميكرد با اجراي اين  مراسم  خواهد توانست  تداوم  شاهنشاهي در طول  تاريخ ايران  را به  نظر سران  دنيا برساند.»شاه  با دعوت  از سران  كشورهاي دنيا، با به  رخ  كشيدن  قدرت  تاريخي ايران  درصددجلب  «حمايت  خارجيان  بود و ميخواست  به  خارجيان  نشان  دهد كه  دنباله رو كوروش است  و اين  جشن هاي 2500 ساله  نشانه ي دوام  و هميشگي بودن  استبداد ايرانياست .»رؤياهاي شاهانههدف اصلي شاه از برپايي اينگونه جشن ها، بزرگ جلوه دادن عظمت دستگاه شاهي و شخص خود بود تا در لابلاي زرق وبرق اشياء گران قيمت و كم نظيري كه دستور تهيه آنها با قيمتهاي گزاف از جيب ملت ايران داده ميشد، چهره سست اراده ، مردد و ضعيف خود را پنهان سازد.

در اين مورد در كتاب آخرين سفر شاه چنين مي خوانيم : جشن هاي 2500 ساله در تخت جمشيد نمايشي از رؤياها و بلندپروازيهاي شاه بود... در مورد شخص شاه در رابطه با جشن 2500 ساله ، ره آورد جشن هاي تخت جمشيد جدايي كامل او از واقعيات بود. او بيش از پيش دچار اشتغال فكري درباره سلطنت خودش و اهميت جانشيني مستقيم خود بر اريكه كورش گرديد. «جيمزبيل » در كتاب عقاب و شير مينويسد: «محمدرضا شاه پهلوي با اين جشن هاي 2500 ساله ، دوره جديدي را در پادشاهي خود آغاز كرد، دوره جنون انجام كارهاي بزرگ ، بسياري از معروف ترين و مقتدرترين چهره هاي جهان در تخت جمشيد براي ستايش كشور شاه و بلكه مهمتر، براي ستودن خود او، به اين محل آمده بودند... و شاه احساس رضايت و خرسندي ميكرد كه ميهمانان در مورد اين كه چه كسي مجلل ترين اقامتگاه را گرفته ، چه كسي محترم ترين مكان را در ميزهاي ضيافت داشته  و چه كسي از هليكوپتر به جاي سفر با ليموزين هاي مرسدس استفاده كرده با هم دعوا ميكردند.

تاريخ قطعي برگزاري جشن هاي 2500 ساله در چهارمين مرحله ، سال 1346 بود، ليكن بنابر دلايل مالي و اين كه جشن تاجگذاري نيز قرار بود در همين سال برگزار گردد، برگزاري جشن هاي 2500 ساله به بعد از سال 1348 موكول شد. در واقع شاه به دنبال اثبات اين مطلب بود كه راز بقاي حكومت و ملت ايران ، رژيم شاهنشاهي است و تمامي عظمت و عزت ملت ايران به دليل داشتن رژيم شاهنشاهي است .

وي طي سخناني كه در 1350/7/20 در پاسارگاد خطاب به كوروش سرسلسله پادشاهي هخامنشي ايراد كرد در اين مورد چنين گفت: «در اين بيست وپنج قرن، كشور تو و كشور من ، شاهد سهمگين ترين حوادثي شد كه در تاريخ جهان براي ملتي روي داده است. ... اكنون ما در اينجا آمده ايم تا به سربلندي تو بگوييم كه پس ازگذشت بيست و پنج قرن ، امروز نيز مانند دوران پرافتخار تو پرچم شاهنشاهي ايران پيروزمندانه در اهتزاز است...» او با اين سخنان ميخواست دليلي بر موجوديت خويش اقامه كند وبا ارائه تنها يك مدل ثابت و طولاني براي شكل حكومت در ايران، همواره در اذهان عمومي اين نكته را جا بياندازد كه حكومت در ايران مساوي با شاهنشاهي است ؛ وي براين بود تا بااتصال تاريخي خود با يكي از پادشاهان باستاني ايران كه از نظر او ارزش و اهميت بيشتري داشت ، بتواند با كسب نظر موافق خارجيها و تأييد و صحه گذاري آنان بر برنامه هايش ، محبوبيت بيشتري در نزد مردم ايران به دست آورد.

شاه معتقد بود در صورت كسب موفقيت درجلب نظر دولت هاي خارجي به ويژه امريكا نسبت به برنامه هايش، ميتواند با بزرگ نمايي اين مسئله و دلالت بر تأييد شخصيتهاي باصطلاح سياسي، مهر تأييدي بر اقداماتش بزند. هدف شاه از رويكرد به باستان گرايي و آن هم از دوره كوروش و ناديده گرفتن حدود چهار هزار سال حكومت اقوام ديگر در ايران ، تسكين حس ترس و نااميدي بود كه در طول حكومتش از شهريور 1320 تادي 1357 همواره او را تحت سيطره خود داشت . مردم نيز به خوبي دريافتند كه تمامي خواسته ها، عزت، شرف و آينده شان در دست كسي است كه تنها به دنبال عظمت طلبي براي خود است و بس . و به هيچكس جز خود و خانواده اش نميانديشد. در اين خصوص در كتاب شكست شاهانه چنين ميخوانيم : «به نوشته يكي از وزيرانش ، شاه براي هيچ ايراني ديگر ذره اي ارزش قائل نبود با آنكه عظمت فرهنگ و سهم آن در دستاوردهاي تمدن جهاني را ميستود، اما براي ايرانيان ارزش قائل نبود. به گفته يكي از مأموران آمريكايي كه مدت ها در ايران خدمت كرده بود و به شاه نيز دسترسي داشت ، شاه مردم ايران را ضعيف ، تنبل وپولكي ميدانست . او عقيده داشت كه براي انجام مأموريتش ـ اعاده عظمت به ايران ـ بايد براي اين خصوصيات منفي مردم خود فكري بكند

با فاصله گرفتن شاه از مردم ، اين حقيقت مشخص تر شد كه اقدامات اصلاح طلبانه وي همچون انقلاب به اصطلاح سفيد تنها اقداماتي ظاهري و عوامفريبانه است كه ناشيانه از سوي اربابان شاه طراحي و ديكته شده است. در واقع رويكرد سريع شاه به اسلام زدايي و اجراي برنامه هاي گسترده، اما بدون مطالعه و برنامه ريزي دقيق ومشخص ، نشانگر عدم شناخت صحيح و روشن وي از جامعه ايران و خواستگاههاي اصلي و زيربنايي مردم آن (يعني اسلام ) بود. از سوي ديگر به نقش عمده و حياتي روحانيون در جامعه اسلامي ايران و محبوبيت عام آنان در ميان توده هاي مردم و نهادينه شدن اين ارتباط طي سالهاي متمادي (بيش از 1200سال ) توجه كافي نداشت . ويليام شوكراس در اين خصوص چنين مينويسد: «شاه با برگزاري جشن هاي 2500 ساله در واقع با بزرگداشت ايران در زمان كوروش و داريوش ، عملاً بخشي از تاريخ ايران را كه به مراتب متناسب تر با قرن بيستم ميلادي است ناديده ميگيرد وآن تعاليم حضرت محمد(ص ) پيامبر اسلام است . در ايران ، اسلام نقش نگهبان مردم در برابر قدرت شاهان را ايفا ميكرد و روحانيون تا قرن بيستم از نفوذ فراواني برخوردار بودند و در اين قرن بود كه دودمان پهلوي كوشيد قدرت آنها را كاهش دهد

منابع :1. جشن هاي 2500 ساله   شاهنشاهي  (چرا و چگونه) ، روح الله حسينيان ، پايگاه مركز اسناد انقلاب اسلامي 2 . جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي ، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي3 . مباني فكري انقلاب اسلامي ، محمد شفيعي فر ، نشر معارف .4. تاريخ سياسى بيست و پنج ساله ايران، غلامرضا نجاتي ، ج 1، ص 345 .

-----------

اهداف دست اندر كاران رژيم پهلوي از باستان گرايي به چند هدف كلي بر مي گردد :از آنجا كه سلسله ي پهلوي بدون پشتوانه ي تاريخي و فرهنگي ، و صرفاً با حمايت و مصلحت بيني بيگانگان و به جهت حفظ منافع آنان بر سر كار آمده بود ، همواره با بحران مشروعيت مواجه بوده و در ميان مردم از جايگاه بالايي برخوردار نبود . تمام تلاش و همّ و غم سران اين سلسله بر اين بود تا به نوعي براي حكومت خود مشروعيت ايجاد نموده و مردم را به خود متمايل كنند . بر اين اساس مي كوشيدند تا با مطرح كردن مظاهر تاريخ ايران باستان و ايجاد ارتباط بين خود و سلسله هاي پادشاهي باستاني ايران به نوعي خود را داراي پشتوانه ي تاريخي و فرهنگي و وارث تمدن باستاني ايرانيان معرفي كنند . در آيين هايي كه به اين منظور برگزار مي شد كه به عنوان شاخص مي توان به جشن هاي 2500 ساله ي پادشاهي اشاره كرد . شاه به صراحت خطاب به كورش هخامنشي مي گفت : « كورش آسوده بخواب كه ما بيداريم . »

در واقع او خود را وارث مستقيم هخامنشيان معرفي مي كرد ، و با اين استدلال به سابقه ي چند هزار ساله ي شاهنشاهي خود را صاحب حق سلطنت مي دانست . هدف ديگر آنان كه البته جداي از بحث مشروعيت نيست اين بود كه به مردم القاء كنند كه حكومت شاهنشاهي در تمام قرون و اعصار در قلوب ايرانيان به منزله ي يك عقيده ي ديني نفوذ داشته و تا به آن حد پيش رفتند كه با تبليغ مشتركات اديان كوشيدند وانمود كنند كه هويت اسلامي ، همان هويت فرهنگي ايران قبل از اسلام است و در نتيجه نهاد سلطنت جزئي اصلي از اركان جامعه ي ايراني قلمداد مي شود . آنها كوشيدند شاهنشاهي را به عنوان يك روش و انديشه ي سياسي آريايي و آريايي ها را متمدن ترين مردمان تاريخ و در نتيجه شاهنشاهي را بهترين روش حكومت معرفي كنند ، لذا با پيوند زدن حكومت شاهنشاهي با نژاد آريايي در صدد يافتن ريشه هاي تاريخي براي حكومت بودند .

دليل ديگري كه مي توان براي گرايش پهلويان به ايران باستان ذكر كرد ، بيرون راندن اسلام و ارزشهاي اسلامي از عرصه ي اجتماع است . زيرا در طول تاريخ ايران پس از اسلام ، همواره علما و شخصيتهاي مذهبي در مقابل تجاوزات و ستمهاي پادشاهان و سلاطين ايستادگي نموده و اكثر قيامهاي ضد استبدادي و ضد استعماري را علماي شيعه رهبري نموده اند به ويژه مبارزات عليه سلسه پهلوي كه دست نشانده ي استعمار بوده و غالب برنامه هايش در جهت منافع استعمارگران غربي صورت مي پذيرفت . به خصوص اينكه باورهان اسلامي جامعه با بسياري از انحرافات اخلاقي و فسادهاي دستگاه حاكم در تعارض بود . و شاه به عيان مي ديد كه قدرت واقعي در جامعه در دست مراجع معظم تقليد است ومردم با اردت خويش از آنان پيروي مي كنند .

پهلوي دوم چنين مي انديشيد كه اگر بتواند با اقدامات ضد مذهبي پايگاه معنوي اسلامي را از اذهان عموم خارج كند بر همه ي قدرتهاي مخالف مسلط خواهد شد و در نتيجه نهضتي با عنوان اسلامي بوجود نخواهد آمد . وي مذهب را مانع نوسازي و اصلاحات در جامعه مي دانست . البته نوسازي به معناي مورد نظر او يعني حركت به سوي غربي شدن و رواج فساد غربي و مصرف گرائي در جامعه ، لذا سعي مي كرد بااحياي تمدن ايران باستان و پررنگ كردن مظاهر شاهنشاهي جامعه ار از دين جدا كرده و آنرا با اهداف خود هماهنگ نمايد .سران پهلوي سعي مي كردند ايراني بودن به معناي ملي گرايي افراطي جدا از دين را رويكرد رژيم پهلوي معرفي كرده و براي جلب حمايت مردم آنرا ترويج كنند . حتي در اين زمينه تلاش نمودند دين زرتشت را به عنوان دين ايران باستان احياكنند ، كه موفقيتي حاصل نكردند . پس از آن تلاش نمودند كوروش را آيين گذار معرفي كنند ، آيين گذار آيين پادشاهي ، آييني كه پاسدار حاكميت ملي ايران است ، و اكنون وارث اين آيين شخص شاه است كه بر همه كس و همه چيز برتري دارد .

مساله ي ديگر اين است كه ترويج غربگرايي از سوي رژيم در جامعه منجر به نفي سنتها و آداب و رسوم بومي جامعه مي شد و جامعه را با بحران فرهنگي تحقير آميزي مواجه مي ساخت ، به گونه اي كه به گفته ي بعضي كارشاناسان ، درفرآيند نوسازي ( از نوع پهلوي ) جامعه ي ايراني از ارزشهاي سنتي بريده و به ارزشهاي جديد نيز نپيوسته ، و اين امر در جامعه ايجاد بحران هويت مي كرد ، بدين جهت خاندان پهلوي با ترويج و تبليغ نوعي باستانگرايي افراطي ، سعي كردند روحيه ي شاه پرستي را به عنوان شاه جامعه ي ايران باستان ترويج كنند . كسب وجهه ي بين المللي هدف ديگري بود كه در اين بين دنبال مي شد . خصوصا در برگزاري جشنهاي 2500 ساله ، شاه دنبال اين بود كه شكوه عظمت شاهنشاهي و تمدن ايران را به رخ سران ساير كشورها بكشد و البته از اين راه حس خود بزرگ بيني و برتري جويي خودشرا نيز ارضاء كند . البته رژيم با انجام اين مراسم و برنامه هاي خاصي كه در آن اجرا مي شد سعي مي كرد به جاي پرداختن به فرهنگ و تمدن ايراني فساد و بي بندوباري و غرب گرايي را به عنوان عامل پيشرفت و توسعه ي ايران ترويج نمايد ، تا جايي كه روند اجراي برنامه هاي غير اخلاقي در شهر ها و انظار عموم مردم نگراني مقامات امنيتي رژيم را از اعتراض مردم و علما برانگيخته بود .

در پايان خلاصه ي آنچه در بالا گفته شد جهت استفاده ي بيشتر بيان مي گردد :

1.تلاش براي حل بحران مشروعيت با ايجاد ارتباط بين سلسله ي پهلوي و تاريخ گذشته ي شاهنشاهي ايران و تأكيد بر وجو نهاد سلطنت در ايران و مدت 2500 سال و تداوم آن تا اين سلسله به جهت يافتن ريشه هاي تاريخي براي حكومت پهلوي .

2.القاء اين تفكر كه حكومت شاهنشاهي يك روش و انديشه ي سياسي آريايي بوده است و آريايي ها متمدن ترين مردمان تاريخ و در نتيجه شاهنشاهي بهترين شكل حكومت است .

3.تضعيف پايگاه دين اسلام در جامعه به عنوان مانع نوسازي و پيشرفت مورد نظر رژيم و كاستن از قدرت رهبران ديني در ميان مردم .

4.كسب وجهه ي بين المللي براي حكومت پهلوي و تحكيم مشروعيت آن در بين كشور هاي جهان .

5.تلاش براي حل بحران هويت كه در اثر ترويج فرهنگ غرب و نفي سنت ها و رسوم بومي جامعه به وجود مي آمد.

جهت توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيمهويت ايراني تشكيل شده از 4 عنصر«ايراني ، اسلامي ، قومي و مدرن» مي باشد نكته حائز اهميتي را كه نبايد از آن غافل بود ان است كه سياست نظام شاهنشاهي برجسته سازي عنصر هويتي ايراني است و در اين رويكرد هويتي كه به حاشيه رانده مي شد، هويت مذهبي ايرانيان بود، با اين سياست گذاري هويتي كه در درون خود پيامي را القاء مي نمود ذكر چند نكته ضروري است.

1ـ با اين رويكرد نظام هويتي ايراني شاهنشاهي است و شاه تنها نماينده مشروع براي كسب، حفظ و اعمال قدرت در تاريخ ايران است.

2 ـ مذهب كه جزء لاينفك تاريخ و هويت ايراني است به سبب تزاحم و ناسازگاري با برجسته سازي تك عنصري به حاشيه رانده مي شد، بايد توجه نمود كه قريب به اتفاق شورشها و انقلاب هايي كه در طول تاريخ ايران بر عليه نظام سلطه و بيگانه صورت مي گرفت برگرفته از آموزه هاي مذهبي اسلامي است.

3 ـ سياست هويت كه از زمان رضا خان كليد خورد ناسيوناليزم پهلوي بود و محمدرضا نيز به تأسي از پدر و البته با رويكردي نرم تر در سدد ساختن هويتي بود كه تهيج ناسيوناليستي و شوئيسي را ترويج دهد از منظر اين ايدوئولوژي تهيج، ارادت و گرايش به تفاخرات گذشته مد نظر است و براي آينده برنامه اي كه در دستور كار است رجعتي است به هويت و تاريخ گذشتهاما در خصوص جشنهاي هنر بايد گفت كه اين جشنها در صدد ايجاد مدرنيزاسيون در سطح جامعه بود، الگوي هنر در اين دوره بر گرفته از هنر غربي و پذيرفتن اين نكته كه اگر در ظاهر هنر مغايرتي با احكام شريعت اسلامي است. بايد به تبع مدرنيزاسيون و الگو برداري غربي «آسيميله» راهي را طي نمود كه غرب رفته است.

 [جشن هاي 2500 ساله]  [جشن هنر شيراز]