شیخ بهایی، عالم ذوالفنون تشیع

 

شیخ بهایی، عالم ذوالفنون تشیع

 

پایگاه خبری شفقنا

شیخ بهایی بی شک یکی از تاثیرگذارترین علمای اسلام در تاریخ تشیع بوده است. بهاء الدین محمدبن شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد معروف به شیخ بهایی از علمای بزرگ جهان تشیع است که تاثیر زیادی درتاریخ تشیع و علم و همچنین تاریخ فرهنگی – سیاسی ایران عصر صفوی داشته است.  او در تمام علوم تبحر خاصی به دست آورد و نه تنها عالم دینی و مردی متکلم بود، بلکه با زنده کردن دوباره علم ریاضی، مهندسی و معمار بودن خود را در این رشته به رخ جهانیان کشید و رساله‌هایی در باب ریاضیات و نجوم نوشت و با علم کیمیا و علوم غریبه نیز آگاهی داشت، یونسکو نیز به پاس تلاش‌های ستاره بی‌بدیل تشیع و مایه افتخار جهان اسلام، سال 2009 را به نام «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری کرد.به مناسبت سوم اردیبهشت روز بزرگداشت این عالم بزرگ،گوشه ای از شناخت نامه وی و نظر امام خمینی در رابطه با ایشان منتشر می شود.

 

به گزارش شفقنا به نقل از جماران، تببین فرهنگ و هنر ایران دوره ی صفوی قطعاً با بررسی نقش افراد یا شخصیت های برجسته ای چون شیخ بهایی بسیار کارساز است . او با تکیه به قدرت ایمان و استفاده از استعداد فطری و تلاش و کوشش بی وقفه خود، توانست قله های علوم زمان خود را یکی پس از دیگری بپیماید و به جامعیت علمی عصر خویش نائل آید. او همچنین با سفر به شهرها و کشورهای مختلف، حضور در محضر دانشمندان و عارفان بنام عصر خود و تحمل سختی های فراوان توانست در مسیر خود سازی نیز گام های بلندی بردارد.شیخ بهایی با استفاده از نزدیکی به سلاطین صفوی سعی در ترویج و تثبیت تشیع کرد.نزدیکی شیخ بهایی با حکومت نه به خاطر صله و هبه بلکه در راستای استفاده از امکانات حکومتی برای گسترش علوم و فنون و فلسفه و حکمت پیوند خورده با تشیع بوده است.امام خمینی علاوه بر اینکه در آثار خود چون  شرح حدیث جنود عقل و جهل و چهل حدیث در مواردی به آرای شیخ بهایی مراجعه و استناد کرده است. در سخنانی  از مشی مسالمت آمیز او با حکومت صفوی دفاع کرده است.

 

دفاع امام خمینی از عملکرد وشخصیت شیخ بهایی

 

امام خمینی درباره شیخ بهایی می فرمایند: «یک طایفه از علما، اینها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتى و متصل شده ‏اند به یک سلاطینى با اینکه مى ‏دیدند که مردم مخالفند لکن براى ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامى و ترویج مذهب حق اینها متصل شده ‏اند به یک سلاطینى، و این سلاطین را وادار کرده ‏اند ـ خواهى نخواهى ـ براى ترویج مذهب، مذهب دیانت، مذهب تشیع. اینها آخوند دربارى نبودند. این اشتباهى است که بعضی نویسندگان ما مى‏ کنند. سلاطینْ، اطرافیانِ آقایان بودند. الآن هم حجره شاه سلطان حسین در چهارباغ اصفهان، در مدرسه چهارباغ اصفهان، الآن هم حجره‏ اش هست. اینها او را کشاندنش تو [ى‏] حجره، نه اینکه او اینها را کشیده است دنبال خودش. اینها اغراض سیاسى داشتند، اغراض دینى داشتند. نباید یک کسى تا به گوشش خورد که مثلًا مجلسى ـ‌رضوان الله علیه‌ـ محقق ثانى ـ‌رضوان الله علیه‌ـ نمى‏ دانم شیخ بهایى ـ‌رضوان الله علیه‌ـ با اینها روابط داشتند و مى رفتند سراغ اینها همراهى شان مى ‏کردند، خیال کنند که اینها مانده بودند براى جاه و ـ عرض مى‏ کنم ـ عزت، و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتى بکنند! این حرفها نبوده در کار. آنها گذشت کردند؛ یک گذشت، یک مجاهده نفسانى کرده‏ اند براى اینکه این مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها [ترویج کنند].... مردم آن عصر شاید اشکال به آنها داشتند از باب نفهمى، چنانچه حالا هم اگر کسى اشکال کند نمى ‏داند قضیه را، نه [اینکه‏] غرض دارد، نمى‏ داند قضیه را. زمان ائمه هم بودند. على بن یقطین هم از وزرا بود. در زمان ائمه هم بودند. خود حضرت امیر را چرا نمى‏ گوییم؟ بگوییم حضرت امیر هم‏ هست؟ حضرت امیر بیست و چند سال به واسطه مصالح عالیه اسلام در نماز اینها رفت ـ عرض بکنم که ـ تبعیت از اینها کرد، براى اینکه یک مصلحتى بود که فوق این مسائل بود. سایر ائمه ـ‌علیهم السلام‌ـ هم گاهى مسالمت مى‏ کردند.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 240و241 _سخنرانی امام در نجف: 10 آبان 1356)

 

شیخ بهایی ادیب

 

شیخ بهاء الدین عاملی در عرصه ادبیات چه ادب عربی و یا فارسی دارای قوتی فوق العاده و مثال زدنی بوده است. وی با آن که زاده و پرورده خاندانی از تبار عرب است به مدد استعداد خداداد، فارسی را به نیکویی آموخته بود و آثار پخته فارسی اش به نظم و نثر گواه این مدعایند. این در حالی است که حتی پدرش با آن که در بلاد فارسی زبان محل مراجعات گردیده و به شیخ الاسلامی رسیده بود، به تصریح فضلایی مانند مؤلف ریاض العلماء یعنی میزرا عبدالله افندی شنیده نشده است که زبان فارسی آموخته باشد. پس محیط خانوادگی شیخ حتی در ایران، عربی زبان بوده است لیک بدان پایه بر آمد که امروز در تاریخ ادب فارسی و نگارش‌های ایرانی او رادر زمزه برترین استادان سخن ایران در عهد صفویه یاد می‌کنند. و بدان پایه می‌رسد که معاشران ادیب و سخندانان او را دارای طبعی عالی و بلاغت و شیرینی بیان وصف کرده اند.

 

سروده‌های فارسی او مانند مثنویات از جمله نان و حلوا و شیر و شکر و نیز تخمیس غزل خیالی بخارایی (تا کی به تمنای وصال تو یگانه ) قابل توجه است. مؤلف عالم آرای عباسی که خود نیز در مرتبه‌ای والا از ادب و انشاء بوده شیخ را فردی که در فنون سخنوری قصب السبق از اقران ربوده اند، توصیف نموده است .

 

آثار شیخ در ادب عربی نیز مرتبه‌ای والا دارد به طوری که از برجسته‌ترین آثار منظوم شیخ به زبان عربی، چکامه الفوز والامان در ستایش حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه است این اثر آوازه‌ای بلند یافته و شروح و تعلیقاتی نیز بر آن نوشته شده و حتی احمد بن علی منینی (متوفی 1172 ق) شرح مشهوری بر آن نوشته است.

 

حکمت و فلسفه شیخ بهایی

 

بهاء الدین عاملی را از ناقدان فلسفه معرفی کرده‌اند و شیخ با مذاق عرفانی ویژه‌ای که داشت به فلسفه رسمی آن روز، که خود آن را حکمت یونانیان می‌خواند، به عین عنایت نمی‌نگریست و در مقابل بیشتر به حکمتی ایمانی که در واقع همان عرفان اسلامی بود فرا می‌خواند. در حقیقت عاملی فلسفه را مأمن و خاستگاه چندان محکمی که بشود بوسیله آن به اطمینان رسیده و با ثمرات آن زندگانی و معرفت دینی رااستوار کرد نمی‌داند که این مطلب در برخی اشعار او انعکاس یافته است. البته در علت موضع‌گیری‌های شیخ نسبت به فلسفه و حکمت یونانی باید توجه داشت که سخنان او در این زمینه از دو جا نشأت گرفته است. یکی منازعات دیرینی که در جهان اسلام میان متصوفان و متفلسان بود و شیخ نیز در این برش تاریخی از آن منازعات، به مانند بسیاری از سلف عرفانگرای خویش، حکمت یونانی را تا حدودی معارض اهل ایمان به حساب می‌آورد و دیگر مواضع عرفانی وی نسبت به عموم علوم چرا که اگر این دانش‌هامتکی به عوامل عاشقانه وذوق عارفانه نباشد ملال انگیز و اسباب قیل و قال اهل دنیاست و ثمره‌ای ندارد. البته شیخ بهایی خود نیز با حکمت و فلسفه آشناست و گاهی به آراء اهل فلسفه نیز پرداخته است چنانچه آن را در آثاری مانند الصدیقة الهلالیة گفتار فلاسفه آن روزگاران را مبنی بر امتناع خرق افلاک با قاطعیت رد کرده وادله آنان را برای اثبات این ادعا ناچیز دانسته است.

 

شیخ بهایی و ملاصدرا

 

صدرالدین محمدبن ابراهیم قوامی شیرازی، مشهور به ملاصدرا، از شاگردان معروف شیخ بهایی بوده است. ملاقات شیخ با ملاصدرا، یکی از پر ثمرترین ملاقات ها در طول تاریخ است. حضور استادی چون شیخ بهایی و شاگردی چون ملاصدرا، در مدرسه«خواجه» شور و حالی تازه پدید آورده بود. هر کلمه، جمله و یا اشاره ای مبنای بحثی پرجاذبه می گردید.

 

انطباق دو فکر، وحدت دو عقیده، یگانگی خط مشی و جهان بینی واحدی که این دو بزرگوار داشتند، آنان رابیش از بیش به هم نزدیک کرده بود.

 

عرفان شیخ بهایی

 

یکی از ویژگی‌های و جنبه‌های شخصیت بهاء الدین عاملی عرفان او است. برخی از فضلای عصرش او رادر مقامی والا از عرفان دانسته‌اند. به طوری که نصرآبادی درباره او آورده است: در تزکیه نفس و تصفیه باطن عدیل نداشت . امروزدر تکیه بابارکن الدین چله خانه‌ای وجود دارد که معروف است شیخ بهایی در آن مکان به ریاضت مشغول می‌شده است. و یا به نقل مرحوم جناب آمده است که شیخ در مدرسه بابا قاسم اصفهان حجره‌ای داشته که معروف به توحید خانه بوده و در آن به فکر و ذکر پرداخته است.

 

البته از بررسی آثار شیخ به ویژه از مثنویاتش بر می‌آید که علیرغم دلبستگی‌هایی که وی به تصوف و اندیشه‌های آنان دارد از برخی متصوفان و خانقاهیان روزگار خود سخت دلگیر و آزرده است. از بعضی صوفیان آن دوران نقل است که مدرسه و خانقاه در این جزو زمان به ابتذال و انحراف کشیده شده و هم فقر صوفیانه و هم علم دانشورانه ابزار جلب منافع مادی گردیده است. آنچه به دست می‌آید این که: انحرافات و بدعت‌هایی که در آن عصر در میان کثیری از مدعیان تصوف وجود داشت و بخصوص رفتارهای زشتی که از شماری از صوفیان قزلباش سرزده بود و می‌زد، سبب می‌گردید عالمان متعهدی که گرایش صوفیانه داشتند ولی متشرع بودند در سلوک و ریاضت خویش از بدعت‌ها و هواپرستی‌های مدعیان اجتناب می‌کردند، حتی المقدور طریق خود را از آنان جدا کنند و از هشدار و تحذیر درباره انحرافات دریغ نورزند.

 

آثار معماری بر جای مانده از شیخ بهایی

 

از شیخ بهایی علاوه بر آثار و تألیفات علمی، آثار عمرانی بسیار برجای مانده است از آن جمله می توان به حمام معروف شیخ، طراحی و معماری شهر نجف آباد و حصار شهر نجف اشرف اشاره کرد. وی همچنین در معماری مسجد امام و در اتمام بنای معروف مسجد شیخ لطف اللّه نیز دست داشت. شعر رسای عربی که بر سر در زیبای مسجد شیخ لطف اللّه منقوش است نیز از آثار اوست.

 

استادان و شاگردان شیخ بهایی

 

بنا به قول صاحب تاریخ عالم آرای عباسی، شیخ، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب رااز محضر پدر، حکمت و کلام را از مولانا عبداللّه مدرسی یزدی، ریاضی را ملاعلی مذهب و ملاافضل قاضی مدرس و ملامحمد باقر بن زین العابدین یزدی و طب را از حکیم عمادالدین محمود آموخت. در موردشاگردان او گفته شده است که متجاوز از چهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن یازدهم ه.ق از او کسب علم کرده اند. ملاصدرای شیرازی، ملامحسن فیض کاشانی، محمدتقی مجلسی و فیّاض لاهیجی از مهم ترین شاگردان وی به شمار می روند

 

آثار شیخ بهایی

 

ـ کتب فقهی و اصولی؛

 

«رسالةالحریریة»، «اثناعشریات خمس»، رساله‌ای درباره «قصرالصلاة فی الاماکن الاربعة»، رساله‌ای در باب «استحباب قرائة السورة بعد الحمد فی الصلاة»، «تحریم ذبائح اهل کتاب»، «رسالة الاعتقادیة» که شیخ بها این رساله را برای تفاوت مذهب شیعه اثنی عشری با دیگر صاحبان عقاید فاسدی که خود را شیعه می‌خواندند، نگاشت، «غرائب سور القرآن»، رساله «ارثیه» یا «فرائض البهائیة».

 

«جامع عباسی» شاخص ترین اثر شیخ در باب فقه است که به زبان فارسی نگاشته که اولین اثر رساله فقه فارسی غیر استدلالی محسوب می‌شود.

 

«الزبدة فی الاصول» مهم‌ترین اثر شیخ در اصول است.

 

«اربعین» طبق پیروی از حدیث رسول مبنی بر نقل چهل حدیث از او، شیخ بهایی نیز طبق سنت دیگر علما به تالیف اربعین روی آورد، با این تفاوت که شرح کافی و جامع درباره احادیث‌ یاد شده دارد و در مجموع، از بهترین و معروف‌ترین اربعین‌ها می‌باشد و این اثر بعد از مثنوی سوانح حجاز، تنها اثری است که شیخ در آن به مباحث ‏سیاسی پرداخته‌است.

 

ـ کتب تفسیر و روایی؛

 

«عین الحیاة»، «عروةالوثقی»، «حبل المتین فی الاحکام الدین»، «مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین».

 

ـ کتب فلسفی؛

 

رسالاتی موسوم به «جوهر الفرد».

 

ـ کتب ادعیه؛

 

«حدائق الصالحین فی شرح صحیفه سید الساجدین»، «شرح دعای صباح»، «حدیقة الاخلاقیة»، «حدیقة الهلالیة»، «مفتاح الفلاح».

 

ـ کتب نحوی؛

 

«صمدیة فی النحو»، شامل فایده‌های پر ارزشی از قوانین عرب است و مانند معمول کتاب‌های نحوی مطالب مختصر و موضوعی آمده ولی شیخ با توزیع موضوعات ابتکاری، وجهه دیگری به آن بخشیده است.

 

ـ کتب علمی؛

 

«خلاصة الحساب»، مهم‌ترین تالیف شیخ بهایی در باب ریاضیات است، «تشریح الافلاک»، «تحفه حاتمی» یا «هفتاد باب در اسطرلاب».

 

و همچنین «لغز الزیده» یا «لغزیة» یا «رضویة»، «لغز قانون فی الطب»، «لغز الکافیة فی النحو»، «لغز فوائد الصمدیه»، «لغز کشاف»، «لغزی به مادر»، «لغزی درباره علی» که این لغزها، چیستان‌هایی است که شیخ در قالب آنها بیان کرده است.

 

ـ کتب ادبی؛

 

مثنوی‌ها؛ «نان و حلوا»، «شیر و شکر»، «نان و پنیر»، «طوطی نامه» و «موش و گربه».

 

ارتحال شیخ بهایی

 

به روایت تاریخ عالم آرای عباسی، شیخ بهایی در چهارم شوال سال 1030و به روایتی دیگر، 1031 ه.ق در بستر بیماری افتاد و پس چند روز، روح بلند، جستجو گر و بی قرار او از زندان تن جدا شد و به عالم معنا پَر گشود. . اصفهان پایتخت صفویه غرق در ماتم بود. پیکر شیخ را در مسجد جامع عتیق اصفهان غسل دادند در تشییع جنازه او میدان نقش جهان اصفهان، با آن وسعت، آن قدر پر جمعیت شده بودکه حرکت را بسیار دشوار کرده بود. بیش از 50 هزار نفر در تشییع جنازه او شرکت داشتند علامه محمدتقى مجلسى بر وى نماز گزارد و بنا به وصیّت او پیکرش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در پایین پای مبارک، در محلی که زمانی محل تحصیل او بود، به خاک سپردند.

 

منابع:

 

سید حسین آل طه  - مجله گلبرگ-بهمن 81 –شماره 38_ ص109.

 

سید مصطفی طباطبایی- پایگاه راسخون-جایگاه شیخ بهایی در فرهنگ و تمدن عصر صفوی

 

صحیفه امام-جلد سوم- ص 240و241

 

چهل حدیث  روح الله الموسوی الخمینی

 

شرح جنود عقل و جهل روح الله الموسوی الخمینی

 

انتهای پیام

 

 

 

 

به مناسبت سالروز بزرگ‌داشتِ شیخ بهایی، در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی دایر شده است

 

 

 

 

 

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) - نمایشگاه «آثار و نوشته‌های شیخ بهایی، حکیم، فقیه، عارف، منجّم، ریاضی‌دان، شاعر، ادیب، مورّخ و دانشمند نامدار سده‌های دهم و یازدهم هجری»

 

به مناسبت سالروز بزرگ‌داشتِ شیخ بهایی، گنجینه ارزشمندی از دست‌نویس‌های کهن، کتاب‌های چاپ سنگی و چاپی، مربوط به آثار و نوشته‌های حکیم، فقیه، عارف، منجّم، ریاضی‌دان، شاعر، ادیب، مورّخ و دانشمند نامدار سده‌های دهم و یازدهم هجری، در نمایشگاهی علمی و فرهنگی، از 3 تا 10 اردیبهشت‌ماه در محل کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی به نمایش گذاشته شده است.

 

به گزارش شفقنا به نقل از روابط عمومي و امور بين‌الملل سازمان كتابخانه‌ها، موزه‌ها و مركز اسناد آستان قدس رضوي، رئیس این سازمان با بيان اين مطلب گفت: «بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، معروف به شیخ بهایی، هشتم اسفندماه سال ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک زاده شد و هشتم شهریورماه سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت».

محمدهادی زاهدی خاطرنشان کرد: «از این دانشمند نامدار که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات، مهارت داشت، در حدود ۹۵ کتاب و رساله در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، هنر، فیزیک و ... بر جای مانده است».

وی افزود: «به پاس خدمات این دانشمند بزرگ شیعی به دانش ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ میلادی را به نام او، سال “نجوم و شیخ بهایی” نام‌گذاری کرد».

زاهدی با بیان این که در كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي بيش از 1100 دست‌نویس (نسخه خطی) متعلّق به شيخ بهايي نگه‌داري مي‌شود كه از مجموع آن‌ها مجموعه‌ای ارزشمند گزینش شده و در این نمایشگاه در معرض نمايش عموم قرار گرفته است، افزود: «در اين نمايشگاه، برگزیده‌ای از دست‌نویس‌های كتابخانه شخصي شيخ بهايي كه توسط ايشان در آغاز سده يازده هجري قمري به روضه منوّر رضوي وقف شده و وقف‌نامه آن‌ها به مُهر و دستخط ايشان است، در معرض نمايش قرار گرفته است كه از نظر علمي و تاريخي داراي اهميت فراوان هستند».

زاهدی از شرح تشريح‌ الافلاك، مفتاح الفلاح، خلاصة الحساب و شرح صحیفه به عنوان برخي از دست‌نویس‌های به‌نمايش‌درآمده در اين نمايشگاه نام برد و اظهار داشت: «نظم الحساب، اعتقادات، جامع عباسی، کشکول، اربعین و مثنوی نان و حلوا نیز برخی از آثار چاپ سنگی به‌نمایش‌درآمده در این نمایشگاه هستند».

وی در پایان به جایگاه و اهمیت این نمایشگاه اشاره کرد و گفت: «از آنجا كه بسياري از آثار شيخ بهايي توسط دانشمندان و هنرمندان بزرگ عصر صفوي، كتابت و كتاب‌آرايي شده‌اند، اين نمايشگاه از نظر هنر كتابت، تذهيب و كتاب‌آرايي نیز داراي اهميت فراواني است».

گفتني است که نمایشگاه «آثار و نوشته‌های شیخ بهایی، حکیم، فقیه، عارف، منجّم، ریاضی‌دان، شاعر، ادیب، مورّخ و دانشمند نامدار سده‌های دهم و یازدهم هجری»، از 3 تا 10 اردیبهشت‌ماه، صبح و بعد از ظهر در محل کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، پذیرای عموم علاقه‌مندان به آثار فرهنگی و معنوی است.

 

 

 

 

نگاهی به زندگی و اندیشه های فیلسوف فقیه؛ به مناسبت روز بزرگداشت شیخ بهایی

 

 

 

 

 

 

شيخ بهایی نه تنها فلسفه يوناني و اسلامي، بلكه تمامي علوم رسمي ـ از رياضيات و طبيعيات گرفته تا فقه و صرف و نحو و علم اصول ـ را نیز بي فايده مي‌داند اما در مقابل، عشق و ايمان و عرفان صحيح را تمجید كرده و از مدرسين مي‌خواهد كه درس عشق بياموزند.

 

نام دقیق شیخ بهایی «محمد بن عزالدين حسين بن عبد الصمد بن شمس الدين محمد بن علي بن حسين بن محمد بن صالح حارثي همداني عاملي جبعي» و كنیه او «ابوالفضائل» است. لقب اصلی او «البهائي» است كه به «بهاء الدين» منسوب است. «العاملي» در نسبت با جبل عامل در لبنان و «الجبعي» در نسبت با روستاي «جُبَع» به ضم جيم و فتح باء و عين مهمله و با مدّ گفته مي‌شود «جُبَاع» كه در جنوب شرقي شهر صيداست واقع است و همواره مجمع دانشمندان و دانشجويان "جبل عامل" بوده است.

 

ناحيه "جبل عامل" همواره يكي از مراكز شيعه در مغرب آسيا بوده است و پيشوايان و دانشمندان شيعه كه از اين ناحيه برخاسته اند، بسيارند. در هر زمان، حتي امروزه فرق شيعه در جبل عامل به وفور مي زيسته اند و در بنياد نهادن مذهب شيعه در ايران و استوار كردن بنيان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجري به بعد ياري بسيار كرده و در اين مدت پيشوايان بزرگی از ميان ايشان برخاسته اند. خاندان بهائي نيز از همان خانواده هاي معروف شيعه در جبل عامل بوده است. نام «الحارثي الهمداني» با توجه به «حارث بن عبدالله الاعور الهمداني»- كه از اصحاب و مخلصين اميرالمؤمنين علي(ع) بوده- به او نسبت داده شده است. شيخ بهايي در اشعار، نام بهايي را براي خود برگزيد و از اين رو به شيخ بهايي شهرت يافته است. مجموعه اشعار فارسي و عربي شيخ بهاء الدين را، "محمدرضا حرّ عاملي" فرزند شيخ حرّ عاملي گرد آوري كرده و ديواني گرانبها پديد آورده است.

 

شيخ بهائي – همان طور كه در «سلافة العصر» و غيره آمده است -  در روز چهارشنبه، 27  ماه ذي الحجه سال «953 هجري قمري»، مصادف با سال« 1547 ميلادي»، در شهر «بعلبك» لبنان متولد شده است، هرچند در مورد زمان و مكان ولادت وی، اقوال ديگري نيز وجود دارد. در مورد تاريخ وفات شيخ بهايى نيز اقوال گوناگون وجود دارد. شیخ در روز 12 ماه شوال سال «1030 ه.ق» هجري در اصفهان از دنیا رفته است که اين تاریخ بر مبناي قول شاگرد شيخ بهايي-  سيد حسين ‌بن سيد حيدر حسيني كركي عاملي مجلسي - می باشد كه اولين كسي بوده كه در بستر مرگ شیخ حاضر شده و بر جسد شریف او نماز گزارده است.

 

طبق قول علامه مجلسي- یکی از شاگردان برجسته شیخ- عمر او حدوداً  81 يا 82 سال بوده است. جسد شريف او نیز  بنا به وصيت، به مشهد امام علي بن موسي الرضا (ع) انتقال یافت و در نزديكي حرم مطهر به خاک سپرده شد. پدر شيخ بهائی «عزالدين حسين بن عبدالصمد حارثي همداني عاملي» دانشمندي ماهر و محققي دقيق و متبحر و اديبي جامع  و شاعري عظيم ‌الشان و جليل القدر و از شاگردان «شهيد ثاني» بوده است که پس از شهادت شهيد ثانى، در ايام جوانى، در اثرسختگيريها و كارشكنيهايى كه در امور شيعه در جبل عامل پيش آمده بود به دنبال دعوت عالم بزرگ "شيخ علي منشار عاملي" انجام گرفت. هنگام ورود به قزوين، به خانه همين عالم بزرگ وارد شدند و بدين گونه خاطرات دوستي ديرين در سرزميني تازه و حال و هواي آزادي، تجديد شد و روابط محكمتري بين اين دو فقيه فرزانه پديد آمد. ایشان داراي آثاری از قبيل: كتاب «چهل حديث»، رساله در رد اهل وسواس، حاشيه الارشاد، مناظره با بعضي فضلاء حلب درباره امامت  و چند نوشته دیگر بوده است.

 

شيخ بهايي در يكي از مهمترين ادوار تاريخ ايران يعني عصر صفويه مي زيسته است.رابطه عالمان دين و دربارها و پادشاهان معمولاً خوب نبوده است؛ علماي شيعه در طول تاريخ با پادشاهان و قدرتمندان در حال مبارزه و درگيري پيدا و پنهان بوده اند. آنان تكيه به ظالم را سبب ورود به آتش جهنم مي دانستند و هر گونه كمك به ستمگران را گناه مي شمردند. حتي آوردن قلم و يا دوات را براي آنان، گناهي بزرگ به حساب مي آورند.

 

در دوران صفويه كه اولين حكومت شيعه در منطقه اي وسيع تشكيل شد، دانشمندان زيادي با آنان همكاري كردند. راز اين همكاري اين بود كه شاهان صفوي قدرت خويش را مرهون علما مي دانستند و گاه از ايشان در اداره امور مملكت اجازه مي گرفتند و قوانين كشور برگرفته از فقه شيعه بود. شيخ بهايي خود با پادشاهان صفوي مخصوصاً شاه عباس اول و شاه طهماسب ارتباط نزديك داشت ولي پيوندي كه او با دربار داشت، از موضع هدايت و رهبري بود. او از قدرت آنان در جهت اقتدار دين و حمايت از محرومين بهره مي برد. شيخ بهايي هرگز به تملق و چاپلوسي شاهان نپرداخت. او دربارها را اسلامي مي خواست نه اسلام را درباري. او ديانت را دستورالعمل سلطنت مي دانست نه سلطنت را حاكم مطلق دين و دنياي مردم. او دولت ها را كارگزار دين و متعهد به قوانين خدا مي خواست نه دين را توجيه گر كارهاي نادرست دولتها.

 

شيخ بهايي از زاهد نمايان و عالمان چاپلوسي كه خود را به شاهان نزديك مي كنند و در قرب شاهان جاه و جلال و آب و نان مي جويند به شدت انتقاد مي كند و صريحاً اين قرب را "نان و حلوا" مي نامد:

 

نان و حلوا چيست، داني اي پسـر             قرب شاهان است، زين قرب الحذر

 

مي برد هوش از سر و از دل قرار          الفرار از قرب شاهـــــــــــــان، الفرار

 

فرّخ، آنكو رخش همت را بتاخت            كام، از اين حلوا و نان، شيرين نساخت

 

حيف باشد از تو اي صاحب سلوك           كاين همه نازي به تعظيـــــــــــم ملوك

 

قرب شاهان آفت جــــــــــان تو شد           پايبند راه ايمــــــــــــــــــــان تـــــو شد

 

جرعه اي از نهر قرآن نوش كن               آيه ي لا تركنوا را گوش كــــــــــــــن

 

مهاجرت اول شیخ با پدرش از سرزمين مادري به ايران بود که در آنجا زبان فارسي آموخت و تا جائی پيش رفت  كه ایران وطن دوم او شمرده می شود. شیخ بهائی در دو شهر علمي ايران آن روزگار يعني قزوين و اصفهان درس خواند و نزد پدرش و ساير اساتيد مشهور عصر تلّمذ نمود  ورفته رفته مدارج کمال را سپری کرد. در همين اثناء بود كه با همسر خود، دختر شيخ الاسلام زمان یعنی «شيخ زين‌الدين علي منشار عاملي»  آشنا شد ، دختری که يگانه فرزند پدرش بود و پس از در گذشت پدر، تمام ماترك او از جمله كتابخانه بزرگ وکاملی به آن دختر ارث رسيد. گفتنی است که  «شيخ منشار» كتابخانه بزرگي شامل چهار هزار جلد كتاب داشت  كه اكثر آن کتب را از سرزمین هندوستان - که مدتی از زندگی خودرا در آنجا سپری کرده بود-   با خود به ایران آورده بود. شيخ بهايي و همسرش هر دو از آن كتابخانه گرانبها استفاده و بهره كافي بردند.

 

پادشاه آن روزگار ايران ـ شاه عباس صفوی ـ شیخ بهائی را فرا خواند و او را به عالي‌ترين مدارج يعني شیخ الاسلامی رسانيد و شيخ بهايي نيز كتاب «جامع عباسي» در فقه را به «شاه عباس» اهدا نمود. اگر كسي با نگاهي دقيق و روشن در احوال شيخ نظر كند به وضوح در مي‌يابد كه او اين مقام‌ها ومناصب دنيوي را کاملاً بي‌ارزش مي‌دانست و اين ناشی از عشق شيخ به تنهايي و عزلت و سير به طريق اهل سلوك و عرفان می باشد. او فقری را پيشه خود کرده بود  كه فخر كائنات، پيامبر اعظم(ص) به آن افتخار كرده و بر تمام مناسب و درجات دنیا ترجيح می داد.

 

 

شيخ بهايي پس از درگذشت پدر همسرش – شیخ علی منشار – به درجه شیخ الاسلامی رسید. سپس به زيارت بيت الله الحرام مشرف شد و پس از عزیمت به «مدينه منوره» مدت بسیار زیادی از عمر گرانمایه خویش را صرف سیر و سفر نمود. باید دانست در حالي كه آوازه شهرت شیخ در آفاق پيچيده بود، در خلال اين سفرها همواره به طور مخفيانه و ناشناس مسافرت می کرده است. سپس تمام عتبات مقدس عراق و مشهد امام رضا(ع) را زيارت نمود و بعد به هرات رفت و از آنجا به مشهد، آذربايجان، مصر، قدس شريف، دمشق، شام، حلب و سرزمينهاي ديگر مسافرت نمود.

 

درهر سرزمين مدتي توقف كرد وهمواره شمار كثيري از اصحاب كمال و معرفت و فضل، گرد او بودند. شیخ  در خلال اين سفرها همواره مورد احترام ديگران بوده و خود نیز بسيار کسب تجربه نموده و بهره ها رسانده است. همچنین مباحثات و مناظرات علمي و مذهبي بسياري با دانشمندان مذاهب ديگر داشته كه همگان به برتری او اذعان دارند. حقيقتاً جاي تأسف است كه اخبار سفرها و سياحتهاي شيخ بهايي ، با وجود اين مدت طولاني گشت و گذار، تدوين نشده زيرا بي‌ترديد در اين سفرها و با وجود كثرت علوم و اطلاعات شيخ، حوادث لطيف و جالب و قضاياي عجيبي روي داده است.

 

شیخ بهائی پس از اين غیبت و گسست  طولاني به پايگاه خويش يعني اصفهان بازگشت تا اینکه در این ایام نظر بزرگان زمان متوجه او شد تا از صفاي باطن و انوار افكار بكر و عالي او استفاده نمايند، حتی «شاه عباس کبیر» نیز او را مصاحب حضر و سفر خويش قرار داد و در سفر به مشهد مقدس او را با خود برد وپس از زیارت مرقد مطهر نذر خویش ادا کرد. درباره  اين سفرها حکایات و روایات بسیاری وجود دارد  كه برخي از آنها ممكن و برخي ديگر بعيد يا آميخته با خرافات مي‌باشد.

 

 

 

شخصيت جامع شيخ بهائی:

 

آثار وجودي و تجليات ذات افراد گوناگون، نشانگر شخصيت آنها مي‌باشد، حتی این آثار مي‌توانند از زمان و مكان خاص نيز فراتر رفته و به زمانها و جوامع مختلف سرايت يابد تا جايئكه شايد تا ابد در تاريخ انساني باقي بماند. هرچه آثار وجودی افراد شدیدتر باشد  شخصيت آنها نيز والاتر و عالي‌تر است و اين موضوع را می توان  به عینه درباره شيخ بهايي ملاحظه کرد ، به نحوی که  تجليات شخصیت جامع الاطراف و آثار علمی او در دانشهاي گوناگون نظير فقه و اصول، حديث و تفسير، عرفان، حساب، هندسه و معماري، نحو، نجوم و كلام كم نظير است.

 

درسراسر تاريخ علوم و تمدن اسلامي ، عده كثيري  دانشمند به چشم می خورند كه هر يك از آنها دریک علم ويا یک فن خاص و يا تنها در حیطه علوم ديني بارز بوده‌اند، شاید برخی نیز از علوم ديني منقطع شده و برخي دیگر از علوم دنيا تجرد گزيده‌اند تا جايي كه هر يك از آنها تنها در محدوده يك فن وعلم خاص چیره دست شده‌اند. اما شيخ بهايي عقاید تمام مکاتب و مذاهب را مطالعه نموده و با رجال آنها بحث و گفتگو  داشته - گويي يكي از افراد آن قوم بوده  است ـ و همین امر  يكي از اسرار برتري ومحبوبیت او  در جوامع و اذهان مي‌باشد. او با فقها، فقيه و با محدثين، محدث و با صوفیان، صوفي، با فلاسفه، فيلسوف و با اصحاب تعليم ، رياضيدان و با دانشمندان نحو، نحوي بود.

 

شيخ بهايى در زمينه‏هاى مختلف اطلاعات و آگاهى دارد و همين آگاهى ووسعت معلومات، نوعى جاذبيت‏به آثار او بخشيده است كه از ميان انبوه آثار گذشتگان، كتابها و تاليفات او را به صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده است.في المثل دركتاب‏«اربعين‏»كه يك كتاب حديثى و فقهى است،از مسائل رياضى و هيات نيز استفاده كرده است،و مسائل آنها را به صورت روشن و ملموس در اختيار خواننده قرارداده است.او در موارد گوناگون با زبان نظم و نثر دست دعا و تمنا به پيشگاه خداي بي همتا برداشته و نيازهاي شخصي و جمعي را از خداي سبحان طلب نموده است. اشعار شيخ بهاء الدين روح نيايشگر و خاشع او را در برابر پروردگار جهان نشان مي دهد. شيخ بهايي معناي عميق دعا را به خوبي احساس مي كرد و هنگام دعا با تمام روح از خدا مي خواست و نيازهاي خود و امت اسلام را مطرح مي كرد. او سعي فراوان داشت كه مردم مسلمان با معناي ادعيه آشنا شوند، و براي آشنا ساختن مردم با معارف بلند دعاها، سه كتاب ارزشمند نوشته است: شرح دعاي صباح، شرح دعاي هلال و مفتاح الفلاح.

 

شيخ بهايي در كتاب اول، دعاي معروف "صباح" را كه از حضرت علي(ع) نقل شده توضيح داده است. اين دعا كه مطالب عرفاني فراوان دارد در كتاب معروف مفاتيح الجنان آمده است. كتاب دوم، در مورد دعاي هلال (يكي از دعاهاي زيبا و پرمعني صحيفه سجاديه) است. شيخ در اين كتاب، دعا را از امام زين العابدين(ع) نقل و تفسير كرده است.

 

كتاب مفتاح الفلاح، يعني "كليد رستگاري" درباره اعمال و آدابي كه در شبانه روز مستحب مي باشد نوشته شده است. رهنمودهاي شيخ بهايي درباره خودسازي و عبادت در اين كتاب آمده و متن عربي آن توسط يكي از شاگردانش به زبان فارسي ترجمه شده است. شيخ بدون ترديد به سه زبان مهم و رايج عصر خويش، مسلط بوده و عربي و فارسي و تركي را به خوبي مي فهميده و بدان گفتگو مي كرده و در مورد عربي و فارسي آثار فراوان دارد. در زمينه زبان تركي، سفرهاي طولاني او به آذربايجان شوروي و ايران - در لباس درويشي در مناطق تحت نفوذ دولت عثماني-  اين موضوع را ثابت مي كند، به علاوه شعرهايي به زبان تركي در "كشكول" آورده است كه اين مهارت وي را آشكار مي سازد.

 

شیخ در نيمه اول قرن يازدهم هجرى و در ربع اول قرن هفدهم ميلادى زندگى‏ مى‏ كرد، قرنى كه براى مورخين داراى اهميت و اعتبار ويژه‏ اى است. قرن هفدهم ‏ميلادى، قرن پيشرفت و رنسانس علمى در اروپا نام گرفته است، از طرفى در اين زمان‏ زمامداران نامدارى حاكميت داشته ‏اند، مانند«سليمان قانونى‏» در عثمانى كه قلمرو حكومت عثمانى را تا قلب اتريش گسترانده بود يا شاه عباس صفوى اول در ايران، يا سلطان مغول محمد شاه اكبر در هندوستان و در اروپا نيز ملكه اليزابت اول در انگلستان و لوئى چهاردهم در فرانسه حكومت داشتند.

 

همه اين زمامداران، برخلاف اسلاف و اقران خود، عموما معروف به علم دوستى و دانش طلبى بوده‏ اند و در روزگار اين حكومتها، دانشمندان و هنرمندان نامى در سراسر جهان پا به عرصه حيات نهادند، فی المثل در انگلستان‏ «فرانسيس بيكن‏» صاحب مكتب تجربى (1561-1626 م‏ 968-1035(ه.ق) كه از ميراث غنى فرهنگ اسلامى بهره ‏ها برده است. «شكسپير» شاعر نامدار (1564-1616 م 971-1021 ه.ق)، و در فرانسه ‏«رنه دكارت‏» (1592-1655 م 1000-1065 ه.ق)، شاعر و نمايشنامه نويس، «كورلى‏» (1604-1686 م‏1013-1099 ه.ق) و «مولر» (وفات 1622 م 1031) (همان سال وفات شيخ‏ بهايى)، و در آلمان، فلكى ‏دان معروف، «كپلر» و در ايتاليا «گاليله‏» (1564-1642 م‏971-1052 ه.ق)رشد و نما يافته‏ اند.

 

در مورد شيخ بهايي گفته ‏اند او قبل از«نيوتن‏» دانشمند انگليسى، به قوه جاذبه زمين توجه داشته و در مورد سقوط آزاد اجسام بر حسب جاذبه خورشيد، ثوابت، سيارات و اقمار بحث و گفتگو نموده است. در عرف مردم ایران، شیخ بهائی به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و هنوز هم به همین صفت معروف است، چنانكه معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف را به او نسبت می دهند و نیز شاخصی برای تعیین اوقات شبانه روز از روی سایه آفتاب یا به اصطلاح فنی، ساعت  آفتاب یا صفحه آفتابی و یا ساعت ظلی در مغرب مسجد امام (مسجد شاه سابق) در اصفهان هست كه می  گویند وی ساخته است.

 

در احاطه وی در مهندسی مساحی تردید نیست و بهترین نمونه كه هنوز در میان است، نخست تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه است كه معروف است هیئتی در آن زمان از جانب شاه عباس به ریاست شیخ بهائی مأمور شده و ترتیب بسیار دقیق و درستی با منتهای عدالت و دقت علمی در باب حق آب هر ده و آبادی و محله و بردن آب و ساختن مادیها داده اند كه هنوز به همان ترتیب معمول است و اصل طومار آن در اصفهان هست.

 

دیگر از كارهای علمی كه به بهائی نسبت می دهند طرح ریزی كاریز نجف آباد اصفهان است كه به نام قنات زرین كمر، یكی از بزرگترین كاریزهای ایران است و از مظهر قنات تا انتهای آبخور آن  9 فرسنگ است و به 11 جوی بسیار بزرگ تقسیم می شود و طرح ریزی این كاریز را نیز از مرحوم بهائی می دانند. دیگر از كارهای شیخ بهائی، تعیین سمت قبله مسجد امام به مقیاس چهل درجه انحراف غربی از نقطه جنوب و خاتمه دادن به یك سلسله اختلاف نظر بود كه مفتیان ابتدای عهد صفوی راجع به تشخیص قبله عراقین در مدت یك قرن و نیم اختلاف داشته اند.

 

همچنین از كارهای شگفتی كه به بهائی نسبت می دهند، ساختمان گلخن گرمابه ای كه هنوز در اصفهان مانده و به حمام شیخ بهائی یا حمام شیخ معروف است و آن حمام در میان مسجد جامع و هارونیه در بازار كهنه نزدیك بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دیر باز همواره عقیده داشته اند كه گلخن آن گرمابه را بهائی چنان ساخته كه با شمعی گرم می شد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه كرده و شمعی افروخته در میان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدید همچنان می سوخت و آب حمام بدان وسیله گرم می شد و خود گفته بود كه اگر روزی آن فضا را بشكافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از كار می افتد و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شكافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر از آن پس نتوانستند بسازند. همچنین طراحی منار جنبان اصفهان كه هم اكنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می شود.

 

شیخ يكى از پربركت ‏ترين علماى جهان اسلام از نظر تاليف و تنوع در آن بوده ‏است. برخى تعداد تأليفات او را با توجه به رساله‏ ها و تحشيه ‏ها و تعليقه‏ ها به عدد 200 جلد رسانده ‏اند.

 

شیخ عاشق آزادگي بوده و از تصنع و تكلف در زندگي بیزار بود . در زندگي فطرتي خداجو و ساده داشت واین در حالي بود كه در زمان و مكان او متصنعين و متكلفين ، بسيار زياد  بودند چنانچه بعضي از مورخين گفته اند که  تصنع و تكلف برخی  تا جايي بوده كه آنها از ديده شدن در ميادين شهر و اختلاط با عامه مردم دوري مي‌جستند.

 

گستره دید وپهنه فرهنگ شيخ بهايي به وسعت ابعاد انساني است زیرا او از تعصبي كه تحجر و تنگ نظري و انكار عقاید ديگران را ترويج ‌كند بيزار بود ، بطوري كه با طبقات گوناگون وگروه هاي مختلف معاشرت مي‌نمود و با ديدن واقعيتها ، دقائق نفوس بشري را مي‌شناخت

 

شيخ بهايي در روزگار شاه عباس معروف، نقش سياسي مهمي در اداره امور  كشور داشت.او مدّت ها در هرات "شيخ الاسلام" بود و كليّه امور ديني مردم را رهبري مي كرد. پس از مدتي از اين سمت كناره گيري كرد و به مسافرت هاي حجاز و مصر و شامات و عراق و آذربايجان پرداخت و پس از سال 1006 قمري كه شاه عباس كبير، رسماً اصفهان را پايتخت قرار داد منصب شيخ الاسلامي اصفهان را به عهده گرفت.

 

وی‌ در یکی‌ از نوشته‌هایش‌ می‌گوید: «من‌ اگر از لبنان‌ نیامده‌ بودم‌ و با حکومت‌ و سیاست‌ در نیامیخته‌ بودم‌، از جمله‌ زاهدترین‌ مردم‌ بودم‌» و آن‌گاه‌ این‌ شعر را ذکر می‌کند که‌:

 من‌ که‌ به‌ بوی‌ شبدری‌ در چمن‌ هوس‌ شدم‌           برگ‌ گلی‌ نچیدم‌ و زخمی‌ خار و خس‌ شدم‌

 مرغ‌ بهشت‌ بودم‌ و قهقهه‌ بر فرشتــه‌ زن‌             در پی‌ صید پشه‌ای‌ هم‌ تک‌ خرمگس‌ شـدم‌

 

از سال هاي 1012 قمري تا 1019 مجدداً به مسافرت پرداخت و به شهرهاي گوناگون حجاز، شام، آذربايجان و غيره رفت و در اين مدت از مقام شيخ الاسلامي كناره گيري كرد. در سال 1019 قمري كه به اصفهان بازگشت تا آخر عمر، از رجال مهم مذهبي و سياسي كشور بود و امور شرعي اصفهان و مقام شيخ الاسلامي را بر عهده داشت .

 نظر شيخ بهائی درباره علوم رسمی و حكمت يونانی :

 

شيخ عليرغم  احاطه و علم كامل درتمامي علوم و معارف - از جمله نحو و شعر و اصول و فقه  وتفسير و حديث و حساب و هندسه و نجوم و فلسفه اشراقي و مشائي و كلام اشعري و معتزلي و حتي علوم غريبه  -   معتقد بود كه هيچ يك از اين معارف نمي‌توانند در مقابل و يا همسنگ تصوف و عرفان صحيح قرار گيرند.

 

چند و چند از حکمت‌ یونانیـــــان‌            حکمت‌ ایمانیان‌ را هم‌ بخـــــــــــوان‌         

 

سوُر رسطالیس‌ و سوُر بوعلــــی‌            کــــــــــی‌ شفا گفتـــــــــه‌ نبیِّ معتلی‌    

 

با دف‌ و نــی‌ دوش‌ آن‌ مرد عرب‌           وه‌ چه‌ خوش‌ می‌گفت‌ از روی‌ طرب

 

ایها القومُ الذی‌ فـی‌ المدرســـــــه‌              کل‌ ما حصَّلتمــــــوهُ وَســـــــــــوَس

 

در همین‌ ابیات‌ به‌ نکته‌ دیگری‌ هم‌ اشاره‌ می‌کند. روایتی‌ است‌ که‌ پاره‌ای‌ از محدِّثان‌ از پیامبر آورده‌اند که‌ ایشان‌ گفته‌اند؛ باقی‌مانده‌ غذای‌ مؤمن‌ شفاست‌. شیخ‌ بهایی‌ به‌ این‌ روایت‌ اشاره‌ می‌کند ولی‌ می‌گوید، پیامبر اسلام‌ کی‌ گفته‌ که‌ باقی‌مانده‌ غذای‌ بوعلی‌ و ارسطو شفاست‌؟ شما که‌ پس‌مانده‌های‌ فکری‌ آنها را می‌خورید شفای‌ روحی‌ پیدا نمی‌کنید. آن‌ حکمت‌ یونانیان‌ است‌ و این‌ حکمت‌، امت‌ اسلام‌ و تمدن‌ اسلامی‌ را در زیر لگدهای‌ خود خفه‌ کرده‌ است‌. حالا نوبت‌ کشیدن‌ نفسهای‌ تازه‌ و پاک‌ است‌. نوبت‌ چنگ‌ زدن‌ در حکمت‌ ایمانیان‌ است‌. برای‌ اینکه‌ مقصود خود را روشن‌تر کند، اشاره‌ به‌ مفهوم‌ عشق‌ و حُسن‌ می‌کند. می‌گوید که‌:

 

آن‌ کس‌ را که‌ نبود عشق‌ یار                 بهر او پالان‌ و افساری‌ بیار

 

تا اینجا می‌بینید که‌ سه‌ مقوله‌ فربه‌ سخن‌ رفته‌ است‌. یکی‌ حکمت‌ که‌ قسمت‌ می‌شود به‌ حکمت‌ یونانیان‌ و دیگری‌ حکمت‌ ایمانیان‌، یعنی‌ مفهوم‌ ایمان‌ هم‌ در اینجا به‌ کار گرفته‌ شده‌ و سومی‌ مفهوم‌ مهر و عشق‌ و حسن‌ که‌ آنها هم‌ با هم‌ مرتبطند.

 

شیخ‌ بهایی‌ در گفتن‌ این‌ سخنان‌ مبتکر نیست‌. او این‌ درس‌ را آغاز نکرده‌ است‌. آغاز کننده‌ی‌ اصلی‌ این‌ درس‌، عارفان‌ ما و در صدر آنها مولوی‌ بود. اما در مولوی‌ تعبیر حکمت‌ یونانی‌ و حکمت‌ ایمانی‌ را نمی‌بینید. تعبیرات‌ متفاوتند اما بر آنچه‌ که‌ شیخ‌ بهایی‌ گفته‌ است‌، منطبقند.

 

به عبارت ديگر مقابله با حكمت ايماني ـ كه همانا قره عين يقين و غايت قصواي اهل دین و منتهي آمال عارفين و نهايت منازل عارفين مي‌باشد ـ  ممکن نیست، چرا كه حكمت ايماني راهنماي پيروان شريعت محمدي و طريقت علوي مي‌باشد و انسان را به سوي اخذ سنن طیبه و تصفيه نفس از اخلاق ناپسند و تخليه آن از اوصاف خبیث و آراستگي به صفات زيبا دعوت مي‌كند که نتيجه قطعی آن، ترک كبر و غرور و انانيت و حرص و شهوت وغضب وغایت نهائی آن، انکشاف عشق حقیقی و تجلی حقیقت و محبت به تمام موجودات و کائنات عالم است.

 

شیخ بهائی معتقد است که حاصل و نتیجه علوم وفنون گوناگون، در صورت عدم تلاش براي نيل به معرفت خالق و خدمت خلق، عشق به دنيا و غفلت از حق و حقيقت بوده و موجب كبر و غرور و تفاخر و تكاثر و ريا خواهد شد. به همين دليل زماني كه بين حكمت يوناني ـ اعم از ارسطويي و افلاطوني و حكمت اسلامي اعم از اشراقي و مشائي ـ و بين حكمت ايماني مقایسه  ‌شود ، نه تنها در مي‌يابيم كه آن كوششها، تلاش  بيهوده‌اي است، بلكه در می یابیم که سورهای منطقی ابن سينا و اتکای محض بر عقل، نيرنگ شيطان و پس مانده دانش يونانی است.

 

دل منور كن به انوار جلـــــي                      چند باشي كاسه ليس بوعلـــــــي

 

سرور عالم شه دنيا و ديــــــن                      سور مومن را شفا گفت اي حزين

 

سور رسطاليس و سور بوعلي                    كي شفا گفته نبي منجـــــــــــــلي

 

سينه خود را برو صد چاك كن                    دل از اين آلودگيها پاك كــــــــن

 

شيخ بهايي معتقد است كه بحث فیلسوفان درباره رطب و يابس و برهان تناهي ابعاد، سبب غرور و غفلت است و برهان ثبوت عقول دهگانه، افتضاح انسان و تفكر و اندیشه در مسأله هيولی و صورت، موجب اتلاف وقت و عمر بوده و هیچ یک از آنها مرضي را شفا نداده و مشكلي را حل نمي‌كنند.

 

يك درنگشود ز مفتاحش                                  اشكال افزود ز ايضا حش

 

ز مقاصد آن مقصد ناياب                                   ز مطلع آن طالع در خواب

 

راهي ننمود اشـــارا تش                                 دل شاد نشـد ز بشاراتش

 

محصول نــداد محصل آن                                   اجمــال افـزود مفصل آن    

 

تاكي ز شفاش شفا طلبي                             وز كــاسه زهر دوا طلبي

 

تا چند چو نكابتيان ماني                                بر سفره چــركن يونـاني

 

بنابراین شيخ نه تنها فلسفه يوناني و اسلامي، بلكه تمامي علوم رسمي ـ از رياضيات و طبيعيات گرفته تا فقه و صرف و نحو  و علم اصول ـ را نیز بي فايده مي‌داند و معتقد است كه آنها به جز خيالات و صور واهی، هيچ نيستند و تنها سبب غفلت انسان و دوري او از حق و حقيقت مي‌باشند.

 

زان نگردد بر تو هرگز راز            گر بود شاگرد تو صد فخر راز

 

او همچنین صرف عمر در صرف و نحو و بي‌توجهي به عشق و عرفان را این گونه سرزنش مي‌كند:

 

صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف از اصول عشق هم خوان يك دو حرف

 

و اما در مقابل، عشق و ايمان و عرفان صحيح را تمجید كرده و از مدرسين مي‌خواهد كه درس عشق بياموزند و از دانش پژوهان مي‌خواهد كه ـ هر چند يك يا دو حرف ـ عشق بياموزند. زيرا عشق است كه انسان را از علائق جسماني و قيود دنيوی آزاد مي‌كند و قلوب و صدور را مانند نور كوه طور،  منوّر  ساخته و قلب را به لوح محفوظ تبدیل می کند.

 

شیخ معتقد است تنها آن درس و بحث و تحقيق كه وصول به حقيقت و تمييز حق از باطل را واجب كند و به قصد قرب خداي تعالي باشد، ماجور است، در غير اين صورت  تحقيقی بي‌فايده و «بئس المرض» مي‌باشد.

 

درس اگر قربت نباشد زان غرض              ليس درسا انه بئس المرض

 

در اين صورت در مي‌يابيم كه او آن دسته از متعاطیان علوم و فنون را كه به خاطر دنيا و اسباب تفاخر و تكاثر درس مي‌خوانند و به دنبال حق و حقيقت نيستند به شدت مورد انتقاد و تنبیه قرار مي‌دهد .

 

شیخ بهائی شارحین و مفسرین  فلسفه یونانی را نیز به باد انتقاد گرفته و آنها را جیره خوار دانشمندان یونانی می داند.

 

وين علم دني كه ترا جان است                   فضلات فضايل يونان است

 

همچنین عليرغم اينكه شيخ، خود از دانشمندان بارز رياضيات و علوم غريبه است  مي‌گويد :

 

تا چند زني ر رياضي لاف                        تــا كي بــافي هزار گزاف

 

به علوم غريبه تفاخر چند                           زين گفت و شنود زبان در بند

 

و با اينكه  فقيه و مجتهدی مسلم و شيخ الاسلام عصر بوده درباره فقه مي‌گويد:

 

چند زين فقه و كلام بي اصول                   مغز خالي كن اي ابو  الفضول

 

البته همه اينها بدين معنا نيست كه شيخ، ضد علم و دشمن فلسفه و فن و ادب بوده است يا اينكه قائل به اهميت آن علوم و فنون و معارف نيست و يا مقام عالي و مقدس فقهاء و حكماء را درك نمي‌كند، اين امر چگونه ممكن است در حالي كه او اعلم علماء و افضل حكماء در عصر خود بوده و در هر فن و معرفتي، قله و غایت شمرده مي‌شده است؟ بلكه باید دانست که تمام انتقادات و تنبيهات و سرزنش‌های او  به اين دليل است كه خود در زمره دانشمندان خبیر و عرفاء بصيري بوده كه اين نكته را درك كرده‌اند كه اگر توجه بشر از حق و حقيقت و اعتبار وحي و انقياد در برابر انبياء و اولياء، به سوي عبادت دنيا و علم براي علم معطوف شود و بيش از حد لزوم به پرنده عقل مجال پرواز دهد، بي‌ترديد دچار تباهي وفساد خواهد شد. زيرا در اين امر، آفات عظيم و مصائب بي‌شمار و بلاهایي كشنده‌ وجود دارد، به همين دليل او احساس كرده كه نه تنها تنبيه اهل دانش و ارباب فضل و ادب  بلكه تمام بشر، واجب و فرض است تا مبادا نيرنگ علم و عقل را بخورند، زيرا معتقد است عقل انسان، عاجز و ناقص می باشد.

 

شيخ بهائی بشریت را به سوی حقیقت و پيروي از كلام انبياء و اولياء دعوت مي‌كند، زيرا آنها سفيران حق و آموزگاران بشر بوده و عقلشان از عقل ما پيشرفته‌تر و علمشان از علم ما، اعلي مرتبه‌تر است. آنچه شیخ مي‌گويد اين است كه به زخارف دنيا وقع ننهيم و خود را تطهیر و تزکیه كنيم تا به علم و عرفان حقيقي ـ كه همانا كمال مطلوب بشر و ريسمان نجات درهر دو عالم است ـ نائل شويم.

 

منابع:

 

الإثنا عشرية، بهائی عاملی، تحقيق: شيخ محمد حسون، چاپ اول، جمادى الآخر 1409 ، قم انتشارات كتابخانه آية الله عظمی مرعشی نجفی.

 احياء علوم دين، ابوحامد غزالی، بدون    تاريخ.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  

 اخبارالعلماء باخبار الحكماء، قطيفی، دارالآثار، بيروت، بدون‌ تاريخ .

 الأربعون، شيخ بهائی، دارالبلاغ، بيروت - لبنان ، 1995 م .

 الإرشاد، شيخ مفيد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام لتحقيق الثراث، چاپ دوم ، 1414 – 1993م دار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع – بيروت – لبنان .

 أسرار البلاغة، بهاء الدين عاملی، تحقيق محمد تونجي، نمايندگی فرهنگی جمهوری اسلامی.

 الاعتقادات في دين الإمامية ، شيخ صدوق ، تحقيق  عصام عبد السيد ‌،چاپ دوم ،  1414- 1993 م . دار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع. بيروت لبنان

 الاعلام، خير الدين الزركلی، دارالعلم للملايين. بيروت. لبنان 1984 م.

 الإعلام، شيخ مفيد، تحقيق شيخ محمد حسون، چاپ دوم ، 1414-199م

 أعيان الشيعة، سيد محسن أمين. چاپ جديد. تحقيق حسن أمين. دارالتعاريف للمطبوعات، بدون تاريخ.

 افلاطون، رساله اپينوميس و رساله تيمائوس.

 الاقتصاد، شيخ طوسی ، 1400 ، چاپخانه خيام - قم. انتشارات كتابخانه جامع چهلستون – تهران .

 الاقتصاد في الاعتقاد، غزالي، بدون تاريخ .

 الإلهيات، شيخ جعفر سبحانی، چاپ اول، 1409 – 1989 م، الدار الإسلامية للطباعة و النشر التوزيع - بيروت - لبنان .

 الآمالی، سيد مرتضي، تصحيح و تعليق: سيد محمد بدر الدين نعساني حلبي، چاپ اول 1325 1907، انتشارات كتابخانه آية الله عظمی مرعشی نجفی.

 الآمالی، شيخ صدوق، قسم الدراسات الإسلامية – مؤسسه بعثت، چاپ اول 1414 ، الناشر دار الثقافه للطباع و النشر و التوزيع – قم.

 الآمالی، شيخ مفيد ، تحقيق حسين استاد ولي ، علي اكبر غفاري ، چاپ دوم ، 1414 – 1993، دار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع  - بيروت  - لبنان .

 أمل الامل، محمد بن حسن حر عاملي، تحقيق احمد الحسيني – بغداد . بدون تاريخ .

 الانتصار، شريف مرتضی، مؤسسه انتشارات اسلامي، شوال المكرم 1414 .

 أوائل المقالات، شيخ مفيد، چاپ دوم، 14149،1993 دارالمفيد للطباعه و النشر و التوزيع – بيروت  - لبنان.

 بحارالأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر مجلسی، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان 1403 هـ – 1983 م.

 

نویسنده: دکتر پریش کوششی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی

 

 

نماد روحانیت اصیل/ به مناسبت سالگرد رحلت شیخ بهایی

 

 

 

 

 

شیخ بهایی چه به شهادت آثار قلمی اش و چه به گواهی فعالیت‌های اجتماعی و بناهای یادبودش در عرصه معماری و سایر قالبهای فکری و فرهنگی، در علوم و فنون بسیاری سرآمد بود و آثاری از خود برجای گذارد که انسان را به حیرت وامی‌دارد.

 

به گزارش شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) به نقل از خبرگزاری حوزه، امروز مصادف است با سالگرد رحلت بزرگمردی که از طلایه داران جهاد فکری و مرشدان حقیقی میدان علم و خردورزی در طول تاریخ جهان اسلام، عالمی ذوابعاد و رادمردی جان برکف که مردانگی و عظمت و شکوه را در تفوق و تسلطی والا و کمنظیر در عرصه‌های مختلف خرد و فهم و دانش و بینش به نمایش گذاشت.

 

آری امروز سالروز ارتحال بهاءالدین محمدبن‌‌حسین عاملی معروف به شیخ بهائی است که براستی و درستی سالروز یادآوریِ بزرگی و عظمت و شوکت انسان در مقام فرزانگی و خردورزی است.

 

شیخ بهایی چه به شهادت آثار قلمی اش و چه به گواهی فعالیتهای اجتماعی و بناهای یادبودش در عرصه معماری و سایر قالب‌های فکری و فرهنگی، در علوم و فنون بسیاری سرآمد بود و آثاری از خود برجای گذارد که انسان را به حیرت وامی دارد و از مجد و عظمت او رشک در دل و شگفتی در ذهن و تحسین و ستایش بر زبان او جاری می‌سازد.

 

او در فلسفه، منطق، هیئت، ریاضیات، سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک تحصیل و پژوهش کرد و به قله رسید.

 

با مطالعه زندگی و سیره و شخصیت و منش و روش شیخ بهایی این سوال در ذهن انسان شکل می‌گیرد که چطور ممکن است کسی در آن روزگار با آن ویژگی‌های اجتماعی، در حوزه‌های گوناگون، بتواند در این همه رشته و قالب علمی، به چنان مقام رفیعی نائل آید و نام خود را در این همه عرصه خطیر و سهمگین و پردامنه برای همیشة تاریخ به اثبات رساند؟

 

شیخ بهایی در ۸ اسفند 925 خورشیدی در بعلبک، به دنیا قدم نهاد که بعدها عنوان دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری از برایش کوچک و حقیر می‌نمود.

 

این رادمرد عرصه علم و خرد، در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات، سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک ممارستی کمنظیر در تحصیل و تحقیق و تألیف و تصنیف پیمود و این همه را در پهنه روح عارفانه و طبع شاعرانه و حس موسیقایی و شور و شعور معقول خویش به زانو درآورد.

 

دوران کودکی را در جبل عامل، از نواحی شام، در روستایی به نام «جبع» گذراند. خاندان او از خانواده‌های معروف جبل عامل در سده‌های دهم و یازدهم هجری قمری بوده‌اند و پدرش از شاگردان برجسته شهید ثانی.

 

شیخ بهایی فقه و اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب را در محضر پدرش شیخ عزالدین حسین عاملی فراگفت. منطق و کلام و معانی و بیان و ادبیات عرب را نزد نجم ابن شهاب، معروف به ملاعبدالله بهابادی، ریاضی، کلام و فلسفه را از افضل قاینی آموخت. طب را از حکیم عماد الدین محمود فراگرفت و نیز در محضر اساتید و برجستگان معرفت و حکمت نیز به تلمذ و کسب فیض پرداخت و انبان فکر و ذکرش را از خرمن دانش پرفروغ و پربار ساخت.

 

از جمله شاگردان ایشان نیز می‌توان به فیض کاشانی  حیدر حسینی طباطبایی نائینی   ملامحمدتقی مجلسی، معروف به مجلسی اول و دیگر اجله علم و خرد همروزگار این عالم بزرگ اسلام نام برد که در محضر درس او کسب معرفت کرده اند.

 

شیخ بهایی در علوم و زمینه‌های فکری و معرفتی و حکمی بسیاری دانش آموخت و قلم رنجه کرد و تألیف و تصنیفی ماندگار برجای گذارد و از آن جمله در اخبار و احادیث، تفسیر، اصول فقه و ریاضیات و... .

 

تألیفات شیخ بهایی را عده ای 95 و گروهی نیز تا 210 جلد کتاب برشمرده‌اند که در حوزه‌های مختلف و زمینه‌های علمی متنوع به رشته تحریر درآمده است.

 

از جمله کتابهای ایشان می‌توان به جامع عباسی اشاره کرد که شاخص‌ترین اثر شیخ درفقه و به زبان فارسی که مبتکرانه و خلاقانه نظرها را به سوی خود معطوف کرده و بسیاری از علما از آن به فارسی غیراستدلالی که به صورت رساله عملیه نوشته شده می‌باشد.

 

شیخ بهایی با منش و سیره ممتاز و زندگی سراسر شور و شعورش به نوعی نماد و نمودار این سنت علمای سلف ما بوده است که تلاش می‌کردند در ابعاد مختلف و وجوه متنوعی به علم و دانش روی آورند و مأمن و ملجأ مردمان عصر خویش و حلال مشکلات و نیازهای متنوع آنها باشند.

 

همچون بسیاری از عالمان دینی ما، هم معماری می‌دانستند و هم طبابت و هم هندسه و با این شخصیت ذوابعاد، پناهگاه علمی و عملی مردمان همروزگار خویش بوده اند.

 

به همین دلیل می‌توانسته‌اند از منظر دین و از پایگاه آئین، حلال مشکل و رافع درد مردمان روزگار و سامان خویش باشند و همین امر هم باعث هرچه بیشتر و عمیق تر شدن ارتباط و علقه و عاطفه مردمان نسبت به عالمان دینی شان می‌شد.

 

آری؛ شیخ بهایی نمونه ای جدی و معتبر و اصیل از روحانیت یک عالم دینی بود و کسی که در علوم و فنون بسیاری سرآمد گشته و آثاری از خود برجای گذارد که انسان را به حیرت وامی دارد و از مجد و عظمت او رشک در دل و شگفتی در ذهن و تحسین و ستایش بر زبان او جاری می‌سازد.

 

درود و رحمت خدا و بندگان صالحش بر او و یادش هماره گرامی و راهش پر رهرو باد!

 

 

 

 

 

 

شفقنا- خبرآنلاین- امروز روز بزرگداشت روحانی و هنرمندی است که به پاس سرپنجه های هنرمندانه اش که طراحی بناهای بسیاری را برعهده داشت، روز معمار نامیده شده است. بهاء الدین محمد، معروف به ‏«شیخ بهایى‏»، حکیم و فقیه و عارف و منجم و ریاضیدان و شاعر و ادیب و مورخ بزرگ، درسال‏ ۹۵۳ ه.ق در بعلبک از توابع جبل عامل لبنان پا به‏ عرصه حیات نهاد. و بعد ها به همراه پدر از لبنان مهاجرت کرده و به ایران آمد. پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای عصر خود بود، چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.

 

 

 

 

شیخ بهایی ریاضی دان؟ فقیه؟ یا ادیبی قلندر؟ عالمی در دل سنت مهاجرت شیعه به ایران

 

 

 

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه): مورد بهاءالدین محمد معروف به شیخ بهایی در تاریخ علمای شیعه مورد خاصی است. کسی که هم به سیاست نظر داشت و از نوجوانی وارد آن شد و هم اهل ریاضیات و معماری (فنون دنیایی و عرفی) که بر آنها خیلی مسلط بود و هم در عرفان پایی داشت و درویش مسلک بود؛ چنانچه بعد از سفر حج، فقیهی اشراق گرا شده بود. هم اینکه شیخ الاسلام اصفهان بود و با شاه عباس صفوی نشست و برخاستی داشت. شاید بتوان گفت بعد از شیخ بهایی در عالم شیعه کمتر کسی این قدر جامع الاطراف پدید آمده باشد که به همان اندازه که معماری قهار باشد و بناهای بزرگی ازش به یادگار، به همان نسبت فقیه و عارف و سیاست پیشه. به تقریب می توان گفت شیخ بهایی که هفتم آذرماه سالروز وفاتش است آخرین حلقه از علمای جامع همه چیزدان باشد. سلسله ای از بوعلی سینا، ابوریحان، شیخ طوسی و...

 

قبل از پرداختن به شیخ باید به توضیح تاثیر مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران کمی نوشت و دقت کرد. از آن روز که شیخ بهایی با خانواده اش که پدرش نیز از علمای جبل بود در سن سیزده سالگی از آن منطقه به ایران مهاجرت کردند زین رو نمی توان بدون بررسی پدیده مهاجرت جبل عامل به ایران شیخ بهایی را کامل شناخت.

 

جبل عامل با تبعید ابوذر غفاری در حکومت عثمان خود را در تاریخ ثبت کرد. دهخدا می نویسد: "جبل عامل ناحیه ای در لبنان جنوبی، که از کنار نهر لیطانی، نزدیک فلسطین، امتداد می یابد و معروف به «سرزمین بشارت  است. جبل عامل در قدیم، از نواحی شام محسوب می شد. مناطق صور، صیدا، بیروت، طرابلس و مصیصه همگی جزو سواحل شام بودند. امروزه جبل عامل در استان جنوبی لبنان واقع شده و شامل شهرهای صور، صیدا، نبطیه، بنت جبیل، مرجعیون، جزین و حاصیباست. دو شهر «صور» و «صیدا» از شهرت خاصی برخوردارند. «صیدا» سومین شهر معتبر لبنان و دارای امکانات طبیعی فراوان است". از قرن سوم هجری، جوامع شیعه در ناحیه «جلیله» در جنوب لبنان معروف به «جبل عامل» سکونت گزیدند. فراوانی انواع محصولات کشاورزی و دورافتادگی جغرافیایی و حمایت خانواده های شیعی، نه تنها سبب تداوم و استمرار یک فرهنگ شیعی در این ناحیه شد که هنوز هم پابرجاست، بلکه باعث جلب و جذب شیعیان امامیه از سایر بخش های سوریه به این منطقه شد از سده سوم تا قرن ششم قمري ابتدا ري و قم و سپس بغداد و نجف اشرف جايگاه حوزه‌هاي علميه، مركز نشر و اشاعه معارف شيعي بودند اما پس از آنكه تركان سلجوقي بر ايران و عراق تسلط يافتند و مدعي دفاع از مذهب اهل سنت و خلافت عباسيان شدند ورق تا حدودی به ضرر شیعیان برگشت و  گروهي از شيعيان براي رهايي از فشار و تعدي سلاجقه متعصب و بي فرهنگ، به سرزمين هاي باتلاقي بين النهرين و لبنان  حركت كردند تا در پناه نيزارهاي آن منطقه سكني گزيدند. عمده ی مناطق استقرار شیعیان بعد از این دوران به این شکل شد، بر ساحل فرات ميان بغداد و كوفه و در آن سوتر درمنطقه جبل عامل. در ابتداي قرن دهم هجري حوزه علميه  كرك نوح در جبل  با زعامت شيخ علي بن هلال جزايري (شاگرد ابن فهد حلي) شكوفايي خاصي پيدا كرد. و شاگرداني چون محقق كركي ابن ابي جمهور احسایي و عزالدين عاملي در محضر وي به تحصيل پرداختند.

 

تاريخ نشان نمی‌دهد که از ديگر سرزمين‌های شيعه نشين افرادی به طور منظم برای کسب علوم دينی به جبل عامل مهاجرت کرده باشند. چه اگرچنين مهاجرتی می‌بود وضع سياسی و اقتصادی آن منطقه تغيير می‌كرد. اما متقابلا علما و فقهای بسياری را می بينيم که از آن منطقه به عراق وايران و حتی حجاز وترکيه مهاجرت کرده و بکار تعليم و تربيت پرداخته اند و بدون شک عامل اين مهاجرت‌ها به طور عمده وضع نابسامان اقتصادی بوده گر چه در اين بحث حوزه علميه جبل عامل بعنوان يکی از حوزه‌های علمی شيعه مطرح شد ولی در جای ديگر کمتر مشاهده می شود که اين حوزه را در رديف حوزه‌های علمی دينی شيعه بحساب بياورند اگرچه از علمای آن هميشه بعنوان علمای طراز اول شيعه وصاحب نظر ياد شده است.

 

همانطور كه تحولات سياسي و مذهبي ايران در آغاز سده دهم هجري باعث شد تا عده‌اي از علماي ايراني جلاي وطن كنند اين تحولات زمينه را براي مهاجرت گروهي از شیعیان خصوصاً از منطقه جبل عامل لبنان به ايران فراهم ساخت كه خود منشأ تأثيرات بسزايي در عرصه فرهنگ و سياست جامعه ايراني شد.

 

رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران و حمايت سياسي دولت نيرومندي از آن، به علاوه تهاجم سنگين‌ تركان عثماني به منطقه شرق درياي مديترانه و تهديد آزادي و اعتقادات ديني سكنه شيعه منطقه جبل عامل لبنان و به خطر افتادن امنيت جاني رهبران مذهبي و علماي آنها ايران را كانون توجه و مطمع علماي شيعه مذهب قرار داد.

 

صفويان نيز ورود اين ‌مهمانان را به فال نيك گرفتند و فرصت را غنيمت شمردند و از وجود آنان در جهت ترويج و تعميم آموزه‌هاي مكتب تشيع بهره جستند. سرآغاز مهاجرت فقهاي عرب به ايران به دوران شاه اسماعيل اول بر مي‌‌گردد. ظاهراً شيخ علي بن عبدالعالي معروف به محقق كركي يا محقق ثاني اولين فقيه عرب است كه در دوره صفويه وارد ايران مي‌‌شود. شيخ زين الدين ديگر فقيه عرب است كه در زمان شاه اسماعيل اول به ايران مي‌‌آيد و بر منصب شيخ الاسلامي و قضاوت هرات مي‌‌نشيند.

 

در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوي، دومين فرمانرواي صفوي، روند مهاجرت علما به ايران فزوني يافت ابتدا محقق كركي براي چندمين مرتبه عازم ايران شد و سپس شاگردانش و ديگر علماي هموطنش راهي ايران گرديدند. اولين و اصلي ترين مأموريتي كه فقهاي مهاجر متقبل شدند بر پايي كلاس هاي درس و تأسيس حوزه‌هاي علمي و تربيت طلاب ايراني بود. حتي شاه اسماعيل اول كه يك دهم توجه و عنايت شاه طهماسب را نسبت به فقهاي مهاجر نداشت همان مرتبه اول كه محقق كركي وارد ايران شد به صراحت تمايل خود را مبني بر استفاده از محقق در امر تدريس و تعليم ابراز داشته و مقدمات اقامت محقق را در كاشان فراهم مي‌‌سازد و براي او وظايف و اختيارات زيادي در عراق معين مي‌‌سازد و حتي گفته شده است هر ساله از جانب شاه اسماعيل هفتاد هزار دينار براي نفقه او درتدريس علوم فرستاده مي‌‌شد و آنها را بين طلاب تقسيم مي‌‌كرد.

 

همچنین حوزه علميه كاشان توسعه و گسترش پيدا كرد و اندك زماني پس از آن حوزه علميه اصفهان تأسيس شد و روز به روز بر فعاليت خود افزود تا  آنجا كه مراكز و حوزه‌هاي علميه شيعه درخارج از ايران را تحت الشعاع خود قرار داد و نيز بر روند فعاليت مراكز علمي داخل ايران تأثير نهاد.

 

به لحاظ فكري و علمي علماي ايراني در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوي را كه تقريباً مقارن با زمان حيات مقدس اردبيلي است، مي‌‌توان به سه گروه تقسيم كرد.

 

1 – فقها و طلاب علوم شرعي

 

2 – حكما و متعلمان علوم عقلي

 

3 – عده‌اي از علما كه طريق ميانه را برگزيدند و به يكسان از خرمن حكمت و فقاهت توشه برداشتند.

 

محصول علمي و فكري هر يك از گروه هاي مذكور و تأثير آنان بر حيات فرهنگي و اجتماعي و سياسي ايران متفاوت و نا همگون است.

 

علماي جبل عامل در قدرت سياسي و فرهنگي عصر صفوي نقش بسزايي داشتند و از آن جمله می توان به نقش محقق كركي در تعديل سياست هاي شاه اسماعيل اشاره کرد. يکی از مشخصه‌های فقه کرکی، بذل توجه خاص به پاره ای از مسایل است که تغيير سيستم حکومتی و به قدرت رسيدن شيعه در ايران به وجود آورده بود. بيشتر فقها و مجتهدان شيعه پس از کرکی تا پايان دوره صفويه متأثر از روش فقهی او بوده‌اند زيرا مجموعه حقوقی عميق و متين او را با استدلال‌های قوی و محکم در برابر خود دانسته اند.

 

محقق كركي شش سال در عراق زندگي كرد و ظاهراً هجرت ايشان از ايران به عراق به واسطه ناهمسازي با سياست شاه اسماعيل بود. وي در سال 940 در نجف اشرف بدرود حيات گفت كه البته فوت ايشان در زمان شاه طهماسب بوده است. از مهمترين آثار مهاجرت فقها، تثبیت فقه شیعه به عنوان یک جریان فکری در جهان اسلام بود.

 

پدر شیخ بهایی عبدالصمد نیز از این دست علما بود که به دعوت شاه طهماسب صفوی به ایران مهاجرت کرد. در اواخر سال 968 با معرفي شيخ حسين بن عبدالصمد به شاه صفوي توسط شيخ علي منشار، شيخ الاسلام اصفهان، علما از اصفهان به قزوين پايتخت شاه طهماسب اول(930-984 ق) رفتند و شاه نيز بر اساس شناختي که از فقهاي جبل عامل داشت و با توجه به منزلت علمي شيخ حسين (پدر شیخ بهایی) که شاگرد شهيد ثاني بود، او را به سمت شيخ الاسلامي پايتخت تعيين کرد. البته، اقامت او در قزوين به درازا نکشيد و پس از چندي از طرف شاه طهماسب به شيخ الاسلامي مشهد و سپس هرات منصوب شد. بنابراين، يکي از عوامل مهم که در زندگي سياسي شيخ بهايي نقش اساسي داشته، حضور پدر وي در دربار صفوي است. هر چند بهايي در دوران حيات سياسي پدر خود داراي منصب سياسي نبوده، اما حضور او در پايتخت و در کنار پدر در مشهد و هرات، او را با منصب و وظايف شيخ الاسلامي آشنا ساخت و آماده پذيرش اين منصب پس از پدرش گردانيد. عمده فعالیت شیخ بهایی در دوران شاه عباس صورت می گیرد که در پی آن بود علمای برجسته شیعه را دور خود داشته باشد چنان که به ملاصدار نیز توجه داشت. به نوشته عالم آراي عباسي، شيخ بهايي پس از رحلت شيخ علي منشار، شيخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان، جانشين وي شد. شيخ بهايي در سال 996 ق به سمت شيخ الاسلامي اصفهان، پايتخت جديد شاه عباس اول تعيين شد و تا سال وفاتش اين منصب را برعهده داشت.

 

انديشه سياسي شيخ بهايي: شیخ بهایی در مدت 78 سال عمر خود با چهار تن از سلاطین صفوی معاصر بوده است که به ترتیب عبارتند از:

 

1. شاه طهماسب (984- 930 ه )

 

2.شاه اسماعیل دوم (985- 984 ه ق)

 

3.سلطان محمد خدابنده (995- 985 ه ق)

 

4.شاه عباس اول (1038- 995 ه ق)

 

به این ترتیب شیخ که در سال (966 ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت 18 سال با شاه طهماسب هم روزگار بوده است، یک سال و اندی در سلطنت شاه اسماعیل دوم، 10 سال در پادشاهی سلطان محمد و 35 سال نیز در سلطنت شاه عباس اول زیسته است.

 

مهم ترین نکته اندیشه سیاسی شیخ لزوم حکومت داری است از آن رو که در فقه شیعه پیش از آن به جهت اعتقاد به غیبت امام مساله حکومت کردن برای علمای شیعه مساله ی مهمی نبود اما لزوم حکومت کردن برای نظم بخشیدن به نظام اجتماعی سرآغازش در اندیشه  علمای شیعه در این دوران که حکومتی شیعی بر سرکار بود جدی تر می شود. مسأله حکومت در زندگي اجتماعي انسان، از بديهي ترين مسایل سياسي است و به دليل بديهي، فطري و عقلاني بودن آن، از نظر شيخ، منزلت حکومت و جايگاه حاکم در جامعه نسبت به رعيت مانند روح براي جسد و پسر براي پدر است.

 

همان گونه که حيات جسم بدون روح امري ناممکن است، حيات و نظم اجتماعي بدون وجود و حضور شهريار نيز امکان ناپذير است. در اين تمثيل سياسي، وجود زمامدار از مهم ترين ارکان جامعه معرفي شده است و از طرفي، نشان دهنده شدت ارتباط ساير اجزا و عناصر جامعه با اين عنصر اساسي است.

 

نگاه شيخ بهايي به اين مسأله از جايگاه امامت نيز قابل توجه است. يکي از اصول مسلم کلام شيعي، انقطاع ناپذيري امامت و زعامت ديني و دنيوي امت در تمام اعصار است. شيخ در اثبات اين اصل به رواياتي نظير«لاتخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهر مشهود او خائف مغمور» و حديث نبوي که فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه» استدلال کرده است.

 

به اعتقاد وي، ظاهر اين احاديث، عقيده اماميه را اثبات مي کند که امام زمان در عصر غيبت حضرت مهدي(عج) است. از عبارت هاي فوق استفاده مي شود که:

 

اولاً: خلافت ظاهري و رياست دنيوي بخشي از امامت عامه است.

 

ثانياً: حکومت و زعامت ديني و سياسي جامعه بشري از ضروريات مستمر و هميشگي و انکار ناپذير به شمار مي آيد، زيرا امامت اثبات شده در حديث فوق براي تمام بشر است نه تنها براي طايفه اماميه. علاوه بر اين، زعامت ديني و سياسي به زمان خاصي اختصاص نداشته و شامل تمام دوره ها است.

 

اما عملکرد سیاسی شیخ بهایی از چند جهت مورد توجه محققان منتقد قرار گرفته است، مسایلی از قبیل اینکه چرا شیخ به همکاری با سلاطین صفوی در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامی تن درداد. یا مدح سلاطین معاصر خود و تالیف کتاب یا رساله به نام آن ها.  شریعتی در تشیع علوی، صفوی در این خصوص می نویسد: «درست است که این حاکم فاسد است، درست است که در همین عالی قاپو خانه هایی می بینیم که مثل خانه های خلیفه بغداد آلات موسیقی و مشروبات دارد، درست است که سلطان صفوی مثل خلیفه عباسی بغداد اهل همه فرقه است، اما این مانع از این نمی شود که جامعه و وجدان شیعی نتواند نظام استبدادی و فساد اخلاقی او را تحمل کند، وقتی می بیند که یک روحانی بزرگ و عالم بزرگ و باتقوا و نابغه شیعی مثل شیخ بهایی که از مفاخر علمی ماست با او همکار است و همراه است؛ توده مذهبی می پذیرد و تحمل می کند چرا؟ زیرا درست است که این حاکم مثل خلفا زندگی می کند اما حب علی در دل دارد... و این، همه چیز را توجیه می کند برای چه؟ برای این که روایت است... که محب علی در بهشت است ولو عاصی بر من باشد و مبغض علی در دوزخ است ولو مطیع من باشد. »

 

این در حالیست که خود شیخ در منظومه ادبی به نام نان و حلوا در پاسخ به اینکه نان و حلوا چیست؟ می گوید :

 

ای شوریده سر

 

متقی خود را نمودن بهر زر

 

دعوی زهد از برای عز و جاه

 

لاف تقوا از پی تعظیم شاه

 

نان و حوا چیست دانی ای پسر؟

 

قرب شاهان است زین قرب الحذر

 

می برد هوش از سر و از دل قرار

 

الفرار از قرب شاهان الفرار

 

در توجیه این دوگانگی برخی بر این باورند که: "کلام شيخ بهايي نوعي گرايش به اشراق مشهود است. او همواره علوم ظاهري را به چشم قيل و قال مي نگريسته است و آنها را براي نيل به کمال ناقص مي شمرده. با اين حال در کنار تمايل شديدي که به عرفان داشته، وظيفه شرعي خود را به عنوان مجتهد و شيخ الاسلام به خوبي ايفا کرده و حوائج ديني مردم را به بهترين شکل سامان مي بخشيد."

 

بهرو؛ شيخ بهايي يک شيعه متعادل و ميانه رو بود تا جايي که عده يي بد خواهش در دربار او را سني مذهب خوانده اند. حتي گروهي او را زردشتي معرفي کرده اند. چونکه او اهل تسامح و تساهل دینی علیرغم جو زمانه بود. طريقت عارفانه او از اشعار وي هويداست. و این همان شخصیت دیگر شیخ است. تقديري که شيخ از عارفاني چون سفيان ثوري، شيخ عبدالقادر گيلاني و محي الدين عربي مي کند و ارادتي که به مولانا، بسطامي و فخررازي دارد، گوياي تمايلات وي به سوي تصوف است تا جايي که حتی شيخ بهايي خود را متمايل به فرقه قلندريه مي خواند.

 

این در حالیست که در عرف مردم ایران، شیخ بهایی به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و هنوز هم به همین صفت معروف است، چنانکه معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف را به او نسبت می دهند. و نیز شاخصی برای تعیین اوقات شبانه روز از روی سایه آفتاب یا به اصطلاح فنی، ساعت آفتاب یا صفحه آفتابی یا ساعت ظلی در مغرب مسجد امام در اصفهان هست که می گویند وی ساخته است.

 

در احاطه وی در مهندسی مساحی نیز تردیدی نیست و بهترین نمونه که هنوز در میان است، نخست تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه است که معروف است هیاتی در آن زمان از جانب شاه عباس به ریاست شیخ بهایی مأمور شده و ترتیب بسیار دقیق و درستی با منتهای عدالت و دقت علمی در باب حق آب هر ده و آبادی و محله و بردن آب داده اند که هنوز به همان ترتیب معمول است و اصل طومار آن در اصفهان هست.

 

دیگر از کارهای علمی که به بهایی نسبت می دهند طرح ریزی کاریز نجف آباد اصفهان است که به نام قنات زرین کمر، یکی از بزرگترین کاریزهای ایران است و از مظهر قنات تا انتهای آبخور آن ۹ فرسنگ است و به ۱۱ جوی بسیار بزرگ تقسیم می شود و طرح ریزی این کاریز را نیز از شیخ می دانند.از دیگر کارهایش  تعیین سمت قبله مسجد امام به مقیاس چهل درجه انحراف غربی از نقطه جنوب و خاتمه دادن به یک سلسله اختلاف نظر بود که مفتیان ابتدای عهد صفوی راجع به تشخیص قبله عراقین در مدت یک قرن و نیم اختلاف داشته اند. در واقع شیخ یک شخصیت "همه چیز دان" بود که در سیاست و مهندسی و معماری زبانزد شد و نام آور.

 

حکایاتی نغز از شیخ بهایی

 

 

 

 

 

 

 

شفقنا (پاشگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – 

 زندگی بزرگان و علمای دین سراسر از نور و معنویت می باشد که هر نقطه از زندگی آنها می تواند برای ما درس عبرت و چراغ راهی باشد

 

که با الگو گیری از سیره عملی و علمی بزرگان می توانیم مراتب طهارت نفس را طی کنیم از جمله بزرگانی که در زندگی خود یگانه روزگار بوده است شیخ بهایی است که به اذعان بزرگان او نابغه دهر بوده است که از خود آثار علمی و عمرانی فراوانی را بجای گذاشته است که در این مقاله به گوشی از زندگانی او اشاره خواهد شد.

 

 

 

شیخ بهایى و پینه دوز اصفهانى

 

 

 

شیخ بهایى روزى از بازار اصفهان می ‏گذشت، در یك گوشه دور افتاده بازار توى یك مغازه كوچك و رنگ و روز رفته كه نور باریكى از سقف آن به داخل دكان مى‏تابید و در و دیوارش را روشن مى‏ساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد كه بیش از 90 سال از عمرش مى‏گذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول كوبیدن به تخت گیوه بود.

 

 

 

شیخ بهایى با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید:

 

تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به كار كردن نباشى؟

 

 

 

پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت. شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى كه داشت كه را تبدیل به طلا كرد و بعد زیر نورى كه از سقف به روى پیشخوان مى‏تابید جلو پینه دوز گذاشت.

 

 

 

مشته فولادى سنگین وزن كه در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلولوخاصى پیدا كرد و ناگهان دكان پینه دور زا به رنگ طلایى در آورد شیخ بهایى بعد از این كار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت:

 

 

 

پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا كردم آن را بازار طلافروش‏ها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.

 

شیخ بهایى هنوز قدم از دكان بیرون نگذارده بود كه ناگهان صدایى او را برجاى نگاه داشت. این صداى پیرمرد بود كه مى‏گفت:

 

 

 

اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا كردى من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم!

 

 

 

شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است دانست كه آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى سواد از اولیالله و مردان خدا بوده و علم و دانشش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد. روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه دوز را بوسید و غذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد.

 

 

 

از آن به بعد هر گاه از جلو دكان پیرمرد رد مى‏شد، سرى به علامت احترام خم كرده و با شرمندگى مى‏گذشت!

 

 

 

شاه نعمت الله ولى چه خوب گفته است:

 

ما خاك راه را به نظر كیمیا كنیم

 

 

 

صد درد دل به گوشه چشمى دوار كنیم است:

 

آنانكه خاك را به نظر كیمیا كنند

 

آیا بود كه گوشه چشمى به ما كنند و بالاخره این شعر كه سروده‏اند:

 

از طلا گشتن پشیمان گشته‏ایم

 

مرحمت فرموده ما را مس كنید شاید اشاره به داستان بالا داشته باشد.

 

 

 

حکایتی از شیخ بهائی در مورد شیخ صوفیه

 

 

 

آورده‌اند که روزی مریدی به نزد شیخی از مشایخ صوفیه آن زمان رفت و گفت:

 

یا شیخ زن من حامله است، میترسم که دختری بیاورد، توقع اینکه دعا کنی که از برکت انفاس شما، خدایتعالی پسری کرامت کند.

 

 

 

شیخ گفت:

 

برو چند خربزه بسیار خوب با نان و پنیر بیاور تا اهل الله بخورند و در حق تو دعا کنند.

 

آن مرد گفت: به چشم.

 

 

 

بعد رفت و نان و پنیر و خربزه حاضر ساخت.

 

 

 

پس از صرف و تناول، آن مرد دعا نمودند، شیخ نیز دعا و فاتحه بخواند و گفت:

 

ای مرد خاطر جمع دار که خدای تعالی البته تو را پسری کرامت خواهد فرموده که در ده سالگی داخل صوفیان خواهد شد.

 

چون مدت حمل بگذشت و حمل را بنهاد دختری کریه منظر بود، آن مرد بسیار دلگیر گردید، به خدمت شیخ آمد در حالتی که همه مریدان نزد شیخ حاضر بودند گفت:

 

 

 

یا شیخ؟! دعای تو در حق من اثر نکرد و حال اینکه شما تأکید فرمودی خدای تعالی پسری کرامت خواهد فرمود، الحال دختری بد ترکیب و کریه منظر متولد گردیده؟‌!!

 

 

 

شیخ گفت:

 

البته آن سفره که به جهت اهل الله آوردی باکره بود، چنانچه آنرا از راه رضا و صدق و ارادت آورده بودی البته پسری می‌شد، در هر حال به نهایت خاطرجمع اگرچه دختر است لکن زیاده از پسر به تو نفع خواهد رسید، زیرا من در خلوت و مراقبت چنین دیدم که علامه خواهد شد.

 

 

 

پس از این گفتگو، به دوماه دختر وفات یافت.

 

 

 

آن مرد با به نزد شیخ آمد و گفت:

 

یا شیخ! آن دختر نیز وفات یافت، غرض اینکه دعای شما به هیچ وجه تأثیری نکرد.

 

شیخ گفت:

 

 

 

ما گفتیم این دختر بیش از پسر به تو نفع می‌رساند، اگر زنده می‌ماند بر مشغله دنیاداری و آلودگی تو می‌افزود پس بهتر آنکه به رحمت ایزدی پیوسته شد.

 

 

 

روایت شده که چون شیخ این بگفت مریدان به یکبار برخاسته بر دست و پای شیخ افتادند و پای شیخ را بوسته می‌دادند و می‌گفتند:

 

 

 

انشاء الله تعالی وجود شما را سلامت دارد که از این وجه ما را حیات تازه بخشیدی، حقا که نفس و دم پیر کامل، کم از دم عیسی نیست.

 

 

 

سران اهل حق هم از این کرامات زیاد دارند مانند خبر آمدن زلزله،باران،شفاء مریض،آمدن سیل و..... که اگر به واقعیت پیوست می گویند از کرامات ما بوده ودر غیر این صورت می گویند با دعاو نیاز ما بلا رفع شده.

 

 

 

چند سال پیش در یکی از شهرهای لرستان بزرگ یکی از این خاندانها ادعای آمدن سیل را در زمان مشخصی کرده بود که وقتی آمدن سیل در آن زمان به حقیقت نپیوست گفتند با دعای شب گذشته آقا بلا دفع شده. از این موارد در این مسلک خود ساخته فراوان یافت می شود.

 

 

 

شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد :

 

روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود .

 

 

 

قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟

 

زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .

 

 

 

قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .

 

 

 

گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .

 

 

 

چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود .

 

 

 

چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید .

 

 

چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !

 

تهیه و فرآوری : جواد دلاوری ، گروه حوزه علمیه تبیان

 

شاه عباس و قضیه ی قاضی القضات شدن شیخ بهایی و شهادت معتمدین شاه!

 

شفقنا - شاه عباس صفوی به شیخ بهایى گفت: دلم می ‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود.

 

شیخ بهایى گفت: من یک هفته مهلت می ‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد، چنانچه باز هم اراده‌ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم... شاه قبول کرد، فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای  خارج از شهر رفت افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت، عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد، در این حال رهگذرى که از آنجا می ‏گذشت، شیخ را شناخت، پیش آمد و سلام کرد. شیخ قبل از نماز خواندن جواب سلام را داد و گفت: اى بنده خدا من می‏دانم که ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا مى بلعد!!!

 

تو اینجا بنشین و بعد از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار، برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت و لیکن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز کن و آن وقت همان كاري كه گفتم بكن!!!!

 

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته، فوراً به پشت دیوارى رفت از آنجا به کوچه ‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت: امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته، فردا صبح زود هم من مخفیانه میروم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می شود...

 

شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان شاه بود، هنگام بیدار شدن شاه اجازه حضور خواست و چون به خدمت پادشاه رسید عرض کرد: اعلیحضرت، میخواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را فقط به سبب دیدن یک موضوع، به شاه نشان دهم پس ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست می دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می فهمانند ؟!!

 

شاه عباس با تعجب پرسید: ماجرا چیست؟ شیخ بهایى گفت: من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از افراد خانواده ام، کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم، ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف تکرار شده که هر کس می گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت!!! حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند!

 

به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالارها و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیره جمع شدند، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بسته شد، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند...

 

بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد و واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور شاه رسیدند ، هر کدام به ترتیب گفتند: به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید!

 

دیگرى گفت: خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد.

 

سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می کرد و به درگاه خدا گریه و زاری می نمود.

 

چهارمى ‏گفت: خدا را شاهد می گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه ‏اش وارد می آمد از کاسه سر بیرون زده بود!!!

 

به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند.

 

شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می کرد و عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت: بروید و مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می شود شیخ بهایى گناهکار بوده است!

 

وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت: قبله‌ی عالم! عقل و شعور مردم را دیدید؟ شاه گفت: آرى، ولى مقصودت از این بازى چه بود؟ شیخ عرض کرد: به من فرمودید، قاضى القضات شوم. شاه گفت: بله ولى این موضوع چه ارتباطی به آن دارد؟ شیخ گفت: من چگونه می توانم قاضى القضات شوم با اینکه می دانم مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد، آن وقت حق گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم. اما اگر امر می فرمایید ناچار به اطاعتم !

 

شاه عباس گفت: چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه کرده و میکنم لازم نيست به قضاوت بپردازى، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول

 

باشى !!!