آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

موسسه فرهنگی ابناء

 تولد

 سيد ابوالحسن در سال 1284 ق . در دهکده کوچک ((مديسه )) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد.(192)وي در اصل از سادات موسوي شهر بهبان بود. سالها پيش از تولد وي پدر بزرگش سيد عبدالحميد از بهبهان به اصفهان نقل مکان کرده بود. سيد عبدالحميد از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آية الله شيخ محمد حسن نجفي معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و انجام امور شرعي اشتغال داشت

 سيد محمد پدر سيد ابوالحسن نيز در همان ايامي که سيد عبدالحميد به مظنور فراگيري علوم ديني به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد ايشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمي شد مردي خداترس و روشن ضمير بود که پس ازوفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.

تحصیلات

 سيد ابوالحسن دروس ابتدايي طلبگي را در زادگاه خود روستاي ((مديسه )) لنجان نزديکي از روحانيان آن ديار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدايي تصميم گرفت به حوزه علميه اصفهان که در آن عصر يکي از حوزه هاي مهم شيعي به شمار مي رفت مهاجرت نمايد. براي اين منظور با پدرش سيد محمد به مشورت پرداخت اما پدر که از رنجهاي دروان طلبگي بر فرزند انديشناک بود با وي موافقت نکرد. اين ممانعت رفته رفته اشتياق تحصيل را در آن فرزند نيک فرجام شدت بخشيد و وي را بر هدف خود استوارتر مي ساخت تا اينکه سرانجام پدر را بر اين سفر آسماني با خويش همراه ساخت . سيدابوالحسن در اوايل بلوغ هنگامي که فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره اي گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبي از شبهاي زمستان...

شبى از شب هاى زمستان پدرآیت الله اصفهانی براى دیدن فرزند خود به حجره او رفت. او با وضع نابهنجارى روبرو شد و حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى براى زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازى و نه چراغى براى روشن كردن حجره . دلسوزی هاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش با كلماتى مأیوس كننده روح او را آزرده خاطر و دل شكسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشكبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنایتى كارساز را تقاضا كرد. در پى آن توسل ، روح امید و گشایش به جان و راه او دمید و برتوفیقات وىافزود.

 

 

طولي نکشيد که ايشان پس از مدتي فراگيري علوم ديني با قلبي شادمان به ((مديسه )) بازگشت .

او در اصفهان از محضر استاداني همچون :

آية الله کلباسي ، آية الله چهار سوقي ، آية الله درچه اي ، آية الله جهانگيرخان قشقايي و... بهره نهاي فراوان برد و در همين ايام خود نيز به تدريس ادبيات عرب و فقه و اصول مي پرداخت .

در عراق

 او نزديک به ده سال چون پيکارگر ميدانهاي جهاد در حوزه علميه اصفهان ، پرتلاش به تحصيل و تدريس اشتغال داشت و هنوز به سن 24 قدم ننهاده بود که به منظور بالا بردن معلومات خويش در سطح عالي و بهره گيري از دانش شخصيتهاي علمي حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال 1307 ق . رهسپار عراق گرديد. وي در آنجا از محضر بزرگاني چون آيات عظام : ميرزا محمد حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ ) ميرزا حبيب الله رشتي ، فاضل شربياني ، شيخ محمد حسن مامقاني ، سيد محمد کاظم يزدي ، آخوند خراساني ، ميرزا محمد تقي شيرازي و آية الله شريعت اصفهاني بسيار استفاده برد.

وي مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازي شرکت مي کرد. پس از آن در سال 1310 ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا پايان عمر در آن ديار ماندگار شد. در اين سالها از محضر اساتيد بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شيعه گرديد.

موقعيت علمي و مرجعیت

 آية الله اصفهاني داراي ذوقي سليم و فهمي نيکو و نظري صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعي بود و همين خصوصيت او را در مجالس ‍ علمي زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگري سيد و تاءمل و تعمق بسيارش ‍ در مسائل علمي ستودني بود.

جولان فکري و پژوهش بسيار او در جوانب هر مساءله باعث مي شد که در يک موضوع ، نظريات گوناگوني در طول زمان ، ارائه نمايد و در مسائل پيچيده فقهي به گره گشايي بپردازد. با اين همه تا مدتهاي طولاني حلقه درس او را شاگرداني اندک تشکيل مي دادند. پس از اينکه ميرزا محمد تقي شيرازي ، مرجع تقليد شيعيان مردم را در مسائل احتياطي خويش به وي ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مي شد، تا جايي که پس از درگذشت آية الله سيد محمد کاظم يزدي (1337 ق ) حوزه درسش ، پررونق ترين مجمع علمي در ميان مجامع علمي آن روزگار گرديد.(196)

پس از درگذشت آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي (1328 ق ) و آية الله شريعت اصفهاني (1339 ق ) سه نفر از علماي بزرگ نجف به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند: آية الله ناييني ، آية الله کاشف الغطاء و آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني ولي با درگذشت آية الله کاشف الغطاء در سال 1344 ق . و درگذشت آية الله ناييني در سال 1355 ق . مقام مرجعيت و زعامت ديني شيعيان ، در وجود آية الله اصفهاني متمرکز و منحصر گرديد و تا ده سال بعد که زندگي را وداع کرد در اين مقام باقي بود.

یکی دیگر از عنایت های امام عصر ارواحنا فداه به این نایب بزرگوار و زعیم امامت توقیعات و نامه های شریفی است که برای آن بزرگوار صادر می کنند و می فرستند و بدین ترتیب ایشان را تحت عنایت خاصه خودش قرار می دهند و او را به الطاف و عنایاتشان می نوازند. توقیعی که حضرتش ارسال می دارند توسط مرحوم ثقه الاسلام و المسلمین زین العلماء و الصالحین حاج شیخ محمد کوفی شوشتری در نامه ای واصل می شود که متن مبارک آن نامه عبارت از این است:

«خودت را برای مردم ارزان کن و خودت را در دسترس همه قرار بده و محل نشستنت را در دهلیز خانه ات انتخاب کن تا مردم سریع و آسان با تو ارتباط داشته باشند حاجت های مردم را برآور. ما یاریت می کنیم

از آن پس آیت الله اصفهانی هر روز مقداری پول با خودش به دهلیز خانه می آورد و به حاجتمندان رسیدگی می نمود.

آثار قلمی

 مشهورترين اثر آية الله اصفهاني ، کتاب جامعي در فقه به نام ((وسيلة النجاة )) است که شامل اکثر مسائل فقهي مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. بسياري از فقها و مراجع بزرگ بر اين کتاب حاشيه زده و شرح نوشته اند. برخي از کتب فقهي که بنا بر ترتيب کتاب ((وسيلة النجاة )) نگارش يافته عبارتند از ((تحريرالوسيله )) اثر امام خميني و حواشي آيات عظام بجنوردي ، حمامي ، شاهرودي ، ميلاني ، خويي ، گلپايگاني و...

ديگر تاءليفات آية الله اصفهاني عبارت از:

1. انيس المقلدين

2. حاشيه بر تبصره علامه

3. حاشيه بر ((العروة الوثقي ))

4. حاشيه بر نجاة العباد

5. ذخيرة العباد

6. شرح کفاية الاصول

7. منتخب الرسائل

8. مناسک حج

9. وسيله النجاة الصغري

10. ذخيرة الصالحين(197)

شاگردان

 در مکتب علمي آية الله اصفهاني بسياري از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عاليقدر و گرانمايه حاضر مي شدند که برخي از آنان عبارت اند از حضرات آيات :

سيد محمود شاهرودي ، سردار کابلي ، سيد علي يثربي کاشاني ، ميرزا آقا اصطهباناتي ، محمد تقي آملي ، شيخ هاشم آملي ، محمد رضا طبسي ، سيد ابوالحسن شمس آبادي ، سيد عبدالله شيرازي ، شيخ علي علياري تبريزي ، علامه طباطبايي ، ميرزا مهدي آشتياني

 

 

 

آية الله اصفهاني افزون بر اينکه در علوم شرعي و معارف اسلامي تبحر خاصي داشت و در اين ميدان ، گوي سبقت را از ديگران ربوده بود آراسته به صفات و ملکات اخلاقي بود. فروتني ، بزرگواري ، خويشتن داري ، ايثار، ساده زيستي و توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضايل اخلاقي اين آيت بزرگ الهي بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.

در سال 1349 ق . شخصي که به سببي با آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني خصومت و کينه اي شديد در دل داشت دست به جنايت هولناکي زد و فرزند عالم و فاضل وي را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجيعي او را کشت . پس از دستگيري قاتل ، آية الله اصفهاني شخصي را به نمايندگي از طرف خود به دادگستري فرستاد تا اسباب آزادي او را فراهم کند. آية الله اصفهاني اين گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتي همگان گرديد.

همچنین از آیة الله بهجت (حفظه الله) -از شاگردان آیت الله اصفهانی_ نیز نقل است که فرمودند: «آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای یكی از علماء سنّی مجلس فاتحه اقامه كرد. شخصی به ایشان اعتراض میكند كه چرا از سهم امام (ع) اینگونه مجالس را برگذار می كنید؟ ایشان به شخص معترض ورقة سبزی را نشان داده بود كه بنابر نقل، به خطّ و امضای حضرت غایب ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بود و ایشان هم یقین كرده بود كه ورقه از جانب حضرت است كه به مرحوم سید اجازه داده بود كه: «سهم امام را در آنچه موجب اعتلای مذهب حق است صرف نماید

ویژگی های اخلاقی

 آية الله اصفهاني زندگي بسيار ساده اي داشت و به دور از هر گونه مظاهر فريبنده مادي مي زيست . در اوايل طلبگي مجبور بود خود را با شرايط سخت و نامناسب مالي که بر حوزه هاي علميه حاکم بود و هم اکنون هم نيز هست تطبيق دهد. فشار مالي و شرايط سخت معاش به حدي بود که او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خويش در يک خرابه زندگي کند. يکي از علما در اين باره مي گويد در خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهاني بودم ، وقتي از کوچه اي که در آن خرابه اي وجود داشت ، گذر کرديم ، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در اين خرابه ساکن بوديم . چون صاحبخانه ما به من گفته بود که ديگر راضي نيست در خانه اش باشيم . به ناچار آنجا را تخليه کرديم و به اين خرابه منتقل شديم . تا اينکه بالاخره موفق شدم خانه اي ديگر اجاره کنم .

وي پس از اينکه به مقام مرجعيت تقليد رسيد و هر روز از اطراف و اکناف عالم ، پول و وجوهات شرعي بسياري به دستشان مي رسيد، باز همچنان به زندگي ساده پيشين خود، زاهدانه ادامه مي داد، و به زخارف دنيوي به ديده حقارت مي نگريست . با اينکه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملکي و نه خدمتکاري داشت که در تهيه و خريد مايحتاج زندگي به وي ياري رساند. با اين حال کمتر روزي اتفاق مي افتاد که نيازمندي به آية الله اصفهاني مراجعه کند و با دست خالي باز گردد. بسيار اتفاق مي افتاد که با اينکه خود سخت محتاج بود از بخشش به ديگران دريغ نمي کرد و آنان را بر خود ترجيح مي داد.

نوشته اند: هنگامي که رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي ازتنگدستي سيد ابوالحسن اصفهاني با اطلاع شد، 500 ليره طلا براي او فرستاد تا با آن مبلغ ، براي خود منزلي بخرد، ولي آية الله اصفهاني آن 500 ليره را در کمال تنگدستي خود به تعدادي از نانوايان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفي طلاب علوم ديني و تهيدستان تهيه شود.

دورنگر و ژرف انديش

 آية الله امين جبل عاملي درباره آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي گويد:

در سال 1352 ق . که به عراق سفر کردم او را مورد ارزيابي قرار دادم . ديدم مردي است داراي فکري بزرگ که ميدان انديشه اش وسيع است . در علم و فقه بسيار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف انديش ، داراي راءيي صائب است و تدبيري نيکو و بسيار موقعيت شناس است .

بر همه مردم ، شفيق و مهربان و داراي نفس سخاوتمند و سياستي بزرگ است . و همين ويژگيها باعث شده که رياست و زعامت عامه شيعيان را به دست گيرد، چون شايستگي چنين منصب و مقامي را دارد.

شهامت در فتوا

 آية الله اصفهاني در باين احکام الهي و آنچه به نظرش صحيح مي رسيد، بسيار با شهامت بود و از کسي باکي نداشت - گر چه در ظاهر به زيان وي تمام مي شد. او مصداق بارز آية شريفه ((... يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ...)) بود. در راه خدا مجاهده مي کرد و از سرزنش ملامتگران هراسي به خود راه نمي داد.

از جمله فتواهاي آية الله اصفهاني که جنجال زيادي بر پا نمود، نظريه وي در مورد پاره اي از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وي بر اين باور بود که قمه زني و زنجير زني و کوبيدن طبلها و برخي ديگر که در ايام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است . چون اين فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مي زد و از طرفي با عقايد بسياري از روحانيون و علماي آن زمان نجف هماهنگي نداشت ، باعث اختلافات و سر و صداي شديد شد و برخي از وعاظ در سخنرانيهاي خود آية الله اصفهاني را به سختي مورد انتقاد و حتي اهانت قرار دادند. ولي وي هرگز حاضر نشد از فتوا و عقيده خود دست بردارد و خوشايند جاهلان و بي خردان سخن بگويد و فتوا صادر کند.

ايشان همچنين در مقابل استعمارگران وحشي و مزدوران داخلي شان ايستادگي مي کرد و با فتاواي خود مردم را به ايستادگي در مقابل آنان ترغيب مي ساخت و در اين راه مقدس نيز مرارتها و سختيها بسياري را به جان خريد.

 

بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضای همایش بزرگداشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 یکی از خصوصیات مهم ایشان این است که در یکی از دوران های بسیار حساس تاریخ این منطقه زعامت معنوی و دینی شیعه را بر عهده داشتند.

مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی از سال 1339 قمری که مرحوم شریعت اصفهانی از دنیا می روند مرجعیت ایشان شروع می شود.

البته این مرجعیت در آن دوره، مرجعیت مستقل و فراگیر نبوده و بزرگان دیگر مثل مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری بودند. لکن از سال 1355 قمری که در آن سال مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای حائری فوت می کنند، مرجعیت مرحوم آقا سید ابوالحسن مرجعیت مطلق در تمام قلمرو تشیع از کشورهای عربی تا هندوستان و بقیه مناطق شیعه نشین می شود.

این مرجعیت مطلق تا سال 65 قمری (1325 شمسی) که سال وفات ایشان است یعنی ده سال ادامه داشته است. شما ببینید از سال 1339 قمری که مرجعیت ایشان آغاز می شود ( حدود 1300 شمسی ) تا سال 1365 قمری یعنی حدود 25 سال در تمام این دوران در این منطقه چه اتفاقاتی افتاده است؟

 اتفاقات این منطقه در این دوران خیلی مهم است: در ایران مصادف است با روی کار آمدن رضاخان، در ترکیه روی کار آمدن آتاترک، در عربستان سعودی روی کار آمدن خاندان ملک سعود، در خود عراق نقشه جدید انگلیس ها و آن ظلم های بزرگ در حق مردم عراق و حکومت ملک فیصل، در یک چنین دورانی مرحوم آقا سید ابوالحسن زعامت شیعه را بر عهده داشتند که خیلی دوران دشواری است.

ممکن است کسی امروز به بعضی از مواضع مرحوم سید اعتراض کند که چرا فلان موضع را نگرفتند یا فلان حرکت را نکردند لکن اگر چنانچه با چشم انصاف نگاه کنیم می بینیم این بزرگوار خیلی پخته و متین و هوشمندانه و بر اساس تکلیف عمل کردند.

دو برهه سیاسی در زندگی مرحوم سید می توان قائل شد: در برهه اول مرحوم آقا سید ابوالحسن جزو کسانی بودند که به همین حکومت عراق و انتخابات صوری انگلیس ها اعتراض کردند.

مرحوم خالصی از یک طرف مخالفت کرد، مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن هم مخالفت کردند. مرحوم آقای خالصی را تبعید کردند. این دو بزرگوار را هم از نجف به ایران تبعید کردند. (در بعضی از شرح حال های آقا سید ابوالحسن خصوصیات و جزئیات این موضوع را ذکر نمی کنند اما خوب است که ذکر بشود. )

در ایران علماء و بزرگان از این دو عالم بزرگ تجلیل کردند و شهر به شهر از آنها استقبال کردند و با احترام وارد قم کردند. اینها از چشم انگلیسی ها پوشیده نماند و فهمیدند که موقعیت این دو بزرگوار چقدر موقعیت بالا و برجسته ای است و در نتیجه در کمتر از یک سال با تمهیدات مقدماتی مجدداً عذرخواهی کردند و این دو بزرگوار را با احترام به نجف برگرداندند.

برهه اول حرکت مرحوم آقا سید ابوالحسن یک چنین حرکتی بود ولی در برهه دوم ایشان همتّش بر این است که اولاً حوزه نجف را حفظ و تقویت کند و بعد تفکرات شیعه و تشیع را در اقطار دنیای اسلام ترویج کند.

ممشای مرحوم آقا سید ابوالحسن را در امر زعامت حوزه چه در بخش علمی و تدریس و چه در بخش اداره اجتماعی حوزه انصافاً جزو رۆسای کم نظیر محسوب می شوند. از نظر علمی تبرز ایشان در تسلط بر فقه است. کتاب وسیله ایشان هم انصافاً کتاب جامع و جالبی است.

دوره فقه هست و از این جهت بر عروه ترجیج دارد و از جهت جمع و جور کردن مسائل و مندرج کردن مسائل مشابه با یکدیگر کتاب کم نظیر و بسیار با اهمیتی است.

اگر بخواهیم در رابطه با فقاهت آیت الله اصفهانی شواهدی بیاوریم استناد به اعتراف سید عبدالهادی شیرازی از شاگردان آخوند خراسانی به فقاهت و عمق علمی مرحوم سید کافی است.

من از حاج آقا موسی زنجانی که ایشان هم از اخوان مرعشی به نقل از سیدعبدالهادی شیرازی شنیده بود، شنیدم زمانی که مرحوم سید تازه وارد ایران شده بود یک جلسه استفتاء تشکیل می دهند و در آن جلسه سید عبدالهادی شیرازی به احاطه علمی سید اعتراف می کند و راجع به مقام علمی ایشان خاضع می شود.

یک خاطره ای من از آقای مروج از شاگردان آیت الله اصفهانی شنیدم؛ ایشان تعریف می کردند که بعد از مدتی تعطیلی حوزه یک روز رفتیم سر درس مرحوم سید، وقتی ایشان آمدند فراموش کرده بودند که درس تا کجا بوده اتفاقاً طلبه ها هم فراموش کرده بودند که مرحوم سید درس را تا کجا گفته اند.

مرحوم سید یک مسأله فقهی را مطرح کرد و گفت همین مسأله را بحث می کنیم اما ایشان آنچنان بر بحث تسلط داشت مثل اینکه شب گذشته ساعت ها راجع به این مسأله مطالعه کرده و اسناد آن را به دست آورده است.

از نظر زندگی و برخورد و مماشاتشان با افراد، مثل یک طلبه معمولی بودند یعنی زندگی کاملا ساده که خود این یک هیبت عظیمی را در چشم مخاطبین ایشان و زائرین ایشان به وجود می آورد.

محمد مهدی جواهری شاعر عراقی می گوید با یکی از مقامات دولتی عراق به خانه سید رفتیم برخلاف تصور ما خانه سید بسیار ساده و کوچک بود. خادم ایشان ما را راهنمایی کرد تا بر روی یک حصیری که گوشه حیاط پهن کرده بود بنشینیم.

ما اکراه داشتیم که روی آن بنشینیم. چند لحظه بعد دیدیم که خود سید تشریف آوردند و روی همان حصیر نشستند. ما هم مجذوب قناعت و وقار سید شدیم در حالی که از تمام دنیای اسلام برای ایشلان وجوهات می فرستند اما ایشان این چنین ساده زندگی می کنند.

از لحاظ عظمت روحی هم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی خیلی شخصیت برجسته ای بود که نمونه آن حادثه کشته شدن فرزندش سید حسن است.

یک شیخی طلبه غیرمتعارفی به نام شیخ علی قمی (نباید او را با شیخ علی قمی زاهد معروف نجف اشتباه گرفت) بین نماز مغرب و عشاء با چاقو پسر سید را همانجا ذبح می کند و رگ های گردنش را می بُرَد و بعد هم فرار می کند و از ترس مردم به شرطه خانه پناه می برد.

مرحوم سید با این حادثه آنچنان بزرگوارانه و صبورانه برخورد کرد که همه و حتی مخالفین سید را به تعجب و تحسین واداشت.

پدرم نقل می کرد از مرحوم عموی ما مرحوم سید محمد که آنجا حاضر بوده، ایشان می گوید: وقتی با سید ابوالحسن از مسجد به منزل بر می گشتیم سید یک نگاهی کردند گفتند: عجب با سید حسن آمدی بی سید حسن برمی گردی؟ اظهار تأسف سید همین اندازه بود و ایشان به عشایر شیعه اجازه نمی دهند که قاتل پسرشان را قصاص کنند که این عظمت روحی این بزرگوار را نشان می دهد.

توضیح بیشتر از فعالیت های سیاسی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی

 مرجعیت شیعه بر اساس آموزه های پیامبر و امامان همواره یکی از مؤثرترین طبقات اجتماعی در طول تاریخ تشیع بوده است. ستیزِ نهاد مرجعیت با حکومت های مستبد در دوران های مختلف به گونه متفاوت و مناسب با همان زمان بوده است. در دوران معاصر نیز این رویارویی با فتوای میرزای شیرازی علیه استعمار انگلیس و پس از آن شکل-گیری اندیشه مشروطه خواهی آغاز شد که این مبارزه را می توان مهمتر و برجسته تر از مبارزات علما در قرون گذشته دانست.

از جمله حامیان این نهاد پر قدرت، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی است. وی از جمله مشروطه خواهانی است که هم گام با آخوند خراسانی نهال مشروطیت را در ایران تنومند ساخت.

زندگی پر فراز و نشیب وی را می توان طی دو دوره مورد بررسی قرار داد:

1- دوره ای که همت او صرف فعالیت های سیاسی در عراق می شود.

2- دوره ای که فعالیتهای ایشان بیشتردر حوزه اجتماع و فرهنگ شکل می گیرد.

این مقاله قصد دارد که ابعاد مختلف زندگی آیت الله اصفهانی را در این دو عرصه به طور اجمال مورد بررسی قرار دهد.

حیات آیت الله اصفهانی مقارن با یکی از پر فراز و نشیب ترین ادوار تاریخ ایران است. دوره به دلیل ساختار استبدادی حکومت قاجار، در ادبیات اجتماعی و سیاسی مردمان آن روزگار رایج نبود. در این میان، نهاد مرجعیت شیعه بار دیگر نیز قدرت اجتماعی و سیاسی خویش را در فتوای دوران ساز میرزای شیرازی آشکار ساخت.

این جریان مقارن است با سال 1309 (هـ.ق) و این درست همان زمانی است که آیت الله اصفهانی وارد نجف می شود. بنابراین زمان حضور او در حوزه عراق، زمان اوج برخورد روحانیت شیعه با ناصر الدین شاه بود که برای آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی که در آن وقت مجتهدی 25 ساله بود تجربه سیاسی آموزنده ای به شمار می آمد.

با این اوصاف، بررسی زندگی ایشان از این منظر در خور توجه به نظر می رسد.

با یک نگرش اجمالی به زندگی آیت الله اصفهانی، می توان فعالیت های وی را در دو عرصه سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد.

الف) فعالیت های سیاسی

 آیت الله اصفهانی از جمله مراجعی است که در تاریخ سیاسی عراق، نامی ماندگار از خود به جا گذاشته است. «وی از شاگردان مکتب میرزای بزرگ حضرت آیت الله سید محمد حسن شیرازی بود که با فتوای تحریم تنباکو استعمار انگلیس را در ایران شکسته بود و شاگرد آخوند خراسانی و حضرت آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی که هر یک در امور سیاسی و اجتماعی شیعیان نقش فعال و تاریخی داشتند

بنابراین وی به سبب همنشینی با چنین عالمانی نمی توانسته است از بینش سیاسی بر کنار مانده باشد. اما به نظر می رسد فعالیت های سیاسی آیت الله اصفهانی بیشتر به عراق منحصر شده است و البته این امر نیز طبیعی بود زیرا در آن زمان، عراق مرکز مرجعیت و تشیع بود.

فعالیت وی در عراق را می توان در دو عرصه مبارزه با استعمار خارجی و دیگری مبارزه با استبداد داخلی بررسی کرد.

در عرصه اول می توان به حمله وهابی های حجاز اشاره کرد که در پی آن:

« نائینی و سید ابو الحسن اصفهانی تلگرافی برای شیخ محمد مهدی خالصی ـ یکی از مجتهدان عراق که در کاظمین

 می زیست ـ فرستادند و او و پیروان او را برای رایزنی به کربلا خواندند. همه علما همراه با سران قبیله ها و اعیان در کربلا گرد آمدند و پیمان بستند که بر ضد هر گونه تحریکات بیگانگان صمیمانه متحد باشند

اما درپی فعالیت های مهدی خالصی علیه انگلیس وی به حجاز تبعید شد؛ ولی نائینی و اصفهانی به همراه چند تن از رهبران دینی کربلا به عنوان اعتراض به تبعید وی فعالیت های ضد استعماری را دنبال کردند.

در عرصه مبازه با استبداد داخلی و دفاع از حقوق شیعیان عراق نیز می توان به تحریم انتخابات ملک فیصل ـ پادشاه عراق ـ توسط آیت الله اصفهانی اشاره نمود. وی نه تنها انتخابات را تحریم کرد بلکه نقشی موثر در به رسمیت شناخته نشدن پادشاهی ملک فیصل داشت.

درست است که تلاش های اصلی آیت الله اصفهانی در عرصه سیاسی عراق است؛ اما رگه هایی از کوشش های وی به همراه دیگر عالمان دین را در عرصه سیاست و به نوعی مشروطه مردم ایران می توان مشاهده نمود. این مجال، زمانی به وجود می آید که:

«محمد علی شاه با همکاری سربازان تزاری مجلس اول را در سال 1326 به توپ بست و بسیاری از آزادی خواهان و مشروطه گران را کشت و یا به تبعید فرستاد... در چنین وضعی این علمای ایرانی مقیم عراق بودند که به خاطر دوری از دسترس جلادان محمد علی شاه توانستند نهضت مشروطیت و آزادی خواهی را از آنجا با فعالیتی خستگی ناپذیر ادامه دهند

در این زمان آیت الله اصفهانی همگام با آخوند خراسانی و میرزای نائینی رهبری مشروطه ایرانی را در عراق به عهده گرفتند. اما نکته در خور توجه این است که بر جسته بودن نقش و شخصیت آخوند خراسانی و میرزای نائینی که مقام استادی آیت الله اصفهانی را داشتند مجالی برای بروز و ظهور وی در مشروطه باقی نمی گذاشت؛ البته همین همراهی ایشان، دلیلی است روشن بر استبداد ستیزی و آزادی خواهی وی و نشان می دهد که آیت الله اصفهانی در حاشیه مشروطه سخت به دنبال بسط اندیشه فقه سیاسی است .

به هر ترتیب مهمترین سندی که درباره نسبت آیت الله اصفهانی با مشروطه وجود دارد و ایشان را به عنوان یک اندیشمند سیاسی و مشروطه طلب معرفی می کند آن است که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در سوم جمادی الاول 1328(هـ.ق) سید ابو الحسن را برای اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی در شمار بیست مجتهد تراز اول برای احراز انطباق مصوبات شورای ملی به مجلس معرفی کردند.

عین تلگراف مجلس و پاسخ آیت الله اصفهانی به نقل از کتاب اسناد روحانیت و مجلس به این مضمون است:

متن تلگراف:

«خدمت حضرات حجج الاسلام آیت الله خراسانی و آقای مازندرانی دامت برکاتهما از جمله پنج نفر علمای عظام جناب مستطاب ملاذ الانام آقای سید ابو الحسن اصفهانی سلمه الله اند مقرر فرمائید روانه تهران شوند که عموم ملت از سعادت حضور ایشان مستفیض گردند

پاسخ آیت الله اصفهانی:

«مجلس مقدس شورای ملی ـ شید الله تعالی ارکانه هر چند در انتخاب مبعوثان عظام ایدهم الله تعالی این خادم شریعت مطهره را به سمت عضویت هیات مقدس مجتهدین اعضا متشکرم و آرزومند خدمت به دین و دولت و ملت بوده و هست لکن نظر به مواقع کثیر از این توفیق محروم و همان طوری که حضور آقایان آیت الله دامت ظلالهم معروض داشتم استعفای خود را به مجلس محترم با کمال اعتذار تقدیم و امید پذیرائی دارم

این در خواست و پاسخ آیت الله اصفهانی بیانگر اعتقاد راسخ ایشان به مشروطه، مجلس و انتخابات است و البته تعبیر ایشان از مقدس بودن مجلس شورای ملی نیز در خور توجه است.

این که چرا ایشان از عراق به ایران نیامدند، می تواند موضوع پژوهشی جداگانه قرار گیرد؛ اما از فتوای ایشان هنگام مهاجرت از عراق به ایران نکاتی را می توان دریافت.

متن فتوا چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم سلام- بر همه بالخصوص برادران عراقی وظیفه دینی بر همه مسلمانان لازم می گرداند که در حوزه اسلام و بلاد اسلامی تا آنجا که قدرت دارند بکوشند و بر همه واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدی علیهم السلام و مراکز دینی ما در آنجاست از تسلط کفار حفظ نموده و از نوامیس دینی آن دفاع کنند من شما را به این موضوع دعوت کرده و ترغیب می نمایم خداوند ما و شما را برای خدمت به اسلام ومسلمین موفق فرماید. »

این فتوا علاوه بر این که علاقه قلبی آیت الله اصفهانی را به این مرکز تشیع آشکار می سازد، بیانگر نکته بسیار مهم دیگری است و آن نکته ـ چنانچه از مضمون نامه بر می آید ـ خطرات و تهدیداتی بود که علیه حوزه علمیه نجف وجود داشت؛ بنابراین ایشان برای حفظ حوزه نجف و تحکیم اندیشه شیعی مصلحت نمی دانستند این ناحیه را ترک کرده، به ایران بیایند.

ب) فعالیت های اجتماعی

 آیت الله اصفهانی در این عرصه نیز کارهای زیر بنایی و تأثیر گذاری را انجام دادند. ایشان پس از این که به عراق باز گشتند، تلاش خویش را صرف کارهای فرهنگی و اجتماعی نمودند چنانچه:

«نسبت به تأسیس مدارس غیر دولتی و دایر نمودن انتشارات اسلامی و همچنین تقویت موقعیت حوزه علمیه نجف همچنین به توسعه ساخت مساجد حسینیه ها تربیت علما و خطبا و فرستادن آنها به شهر ها و روستاها ... اقدام کرد

از جمله تلاش های مؤثر ایشان در عرصه فرهنگ و اجتماع می توان به مقابله با رواج تصوف نادرست و بسط اندیشه غلو در میان مردمان کرکوک اشاره کرد که ایشان با تربیت نمایندگان و فرستادن آن ها به این ناحیه بنیان های این جریان را از هم گسستند

 

 درگذشت

 آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني تا واپسين سال حيات خويش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خويش دچار ضعف مزاج گرديد و به بيماريهاي گوناگوني مبتلا شد. ايشان در آن سالها در فصل تابستان براي درامان ماندن از گرماي زياد شهر نجف به کاظمين و سامرا مي رفت ، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مي برد، ولي در عمل اينچنين نبود. او به تنهايي در آنجا به نامه هاي زيادي که از سوي مسلمانان و دوستدارانش به منظور کسب نظرات فقهي و رهنمودهاي علمي وي برايش ارسال مي شد، پاسخ مي داد و با تني خسته و کوفته سر بر بالين مي گذارد. چند صباحي پيش از اينکه دار فاني را وداع گويد وضعيت مزاجي وي رو به وخامت گذاشت . به او پيشنهاد کردند که محلي ديگر را که داراي هوايي مناسب است ، برگزيند. او ايران را انتخاب کرد اما خيلي زود از سفر به ايران منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزيد پس از مدت زمان کوتاهي که ايشان در بعلبک بود بسياري از بزرگان و دانشمندان جبل عامل ، بعلبک ، بيروت ، دمشق و ديگر نقاط لبنان و سوريه با وي ديدار کردند. پس از اينکه وضعيت مزاجي وي تا اندازه اي بهبود يافت ، روزي در اثر سانحه اي به زمين خورد و پس از بازگشت به کاظمين در شب نهم ذيحجه 1365 ق . در 81 سالگي دارفاني را وداع گفت .

پيکر شريف آية الله اصفهاني پس از حمل از کاظمين به نجف و تشييعي کم سابقه در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السلام کنار قبر فرزند شهيدش سيد محمد حسن و آرامگاه آية الله خراساني به خاک سپرده شد.