جریان‌شناسی روشنفکری غرب‌گرا در ایران، محمدعلي فروغي

 

 جریان‌شناسی روشنفکری غرب‌گرا در ایران، محمدعلي فروغي 

محمدعلي فروغي ذُكاءُالمُلك زندگي‌نامه و فعاليت‌هاي سياسي 

مرکزبررسی اسناد تاریخی

محمدعلي فروغي در 1245 ه‍ ش در شهر تهران متولد شد. پدر وي «محمدحسين ذكاء‌الملك» از نويسندگان و شعراي عصر ناصري بود كه در شعر «فروغي» تخلص مي‌كرد. محمدحسين به دليل آشنايي با زبان‌هاي خارجي در مشاغل ديواني ارتقا يافت و در سال 1314ه‍ ق هفته‌نامه‌ي ادبي، اجتماعي و سياسي «تربيت» را منتشر كرد. محمدحسين ذكاء‌الملك در سال 1317 به استادي مدرسه‌ي علوم سياسي برگزيده و سه سال بعد به رياست آن منصوب شد. وي سرانجام در سال 1325 يعني يك سال بعد از نهضت مشروطيت درگذشت.

 

محمدعلي فروغي تحت تربيت پدرش علاوه بر زبان‌هاي عربي و فرانسه علوم طبيعي را نيز كه به‌تازگي در ايران آموزش داده مي‌شد، فرا گرفت. در سال 1312 با سمت مترجمی زبان‌های فرانسه و انگليسي به‌استخدام وزارت اطلاعات درآمد.

 

فروغي در مدرسه دارالفنون براي مدتي به تدريس درس تاريخ پرداخت و در همين زمان در هفته‌نامه‌ي تربيت علاوه بر سردبيري كار نويسندگي و ترجمه را نيز بر عهده داشت. به دنبال تأسيس «مدرسه علوم سياسي» ـ به‌هنگام رياست پدرش بر آن مدرسه ـ  به استادي درس تاريخ و معاونت مدرسه انتخاب گرديد.

 

محمدعلي فروغي در اولين دوره‌ي مجلس شوراي ملي از سوي «صنيع‌الدوله» رئيس مجلس، دبيرخانه‌ي مجلس را به سبك و سياقي مشابه سازمان‌هاي اداري مجالس اروپايي تأسيس نمود و عملاً در مقام معاون اداري و مالي مجلس در جريان كارهاي رؤسای مجلس قرار گرفت. مرگ محمدحسين ذكاء‌الملك در 1325 باعث شد كه «محمدعلي شاه» علاوه بر شغل پدرش لقب «ذكاء‌الملك» را نيز طبق فرماني به وي منتقل كند. در همین سال بود که به گروه فراماسون‌ها در «لژ بيداري» پیوست.

 

پس از خلع محمدعلي شاه، فروغي در دوره‌ي دوم مجلس، به نمايندگي مردم تهران انتخاب و در 26 جمادي‌الثاني 1328 به رياست مجلس شوراي ملي انتخاب شد.

 

در زمان رياست وي بر مجلس، ناصر‌الملك از عناصر وابسته‌ي سياست‌هاي انگلستان در ايران با تلاش فروغي به نيابت سلطنت «احمد شاه قاجار» انتخاب و خود نيز به عنوان معلم وي منصوب گرديد. پس از انحلال مجلس دوم به اصرار ناصرالملك، فروغي در كابينه‌ي «صمصام‌السلطنه‌ي بختياري» به وزارت عدليه منصوب شد و با اقداماتش در اين سمت توانست گام‌هاي مهمي در راه عدليه‌ي جديد بردارد. از دیگر سمت‌هاي فروغي تا قبل از جنگ جهاني اول رياست بر «ديوان عالي تميز» است كه هدف از آن به جريان‌انداختن قانون محاكمات حقوقي بود. او در جنگ جهاني اول، یعنی در كابينه‌هاي مستوفي‌الممالك و مشيرالدوله نیز همچنان بر سمت «وزارت عدليه» باقی ماند؛ سپس به رياست «ديوان عالي كشور» رسيد و در آنجا بود که اساس تشكيلات دادگستري را پايه‌گذاري كرد؛ كه در دوره‌ي رضاخان شكل‌گيري نهايي آن ـ با حذف قضات روحانی و عدم بهره‌گیری از احکام اسلام در دستگاه قضا ـ به‌دست «داور» کامل شد.

 

فروغي، پس از جنگ جهانی اول، به عنوان یکی از اعضاي هيئت نمايندگي ايران در كنفرانس صلح پاريس شرکت کرد؛ لیکن بی‌آنکه نتيجه‌ای گرفته شود، به كشور بازگشت. در سال 1301 وزير امور خارجه و در سال 1302 به وزارت ماليه رسيد. در كابينه‌هايي كه رضاخان از 1302 ـ 1304 رياست‌الوزرائي آن را برعهده داشت نیز وزیر امور خارجه و ماليه بود. در نهم آبان 1304 هنگامي كه نمايندگان مجلس طرح خلع قاجاريه و سپردن حكومت موقت به رضاخان را تصويب مي‌كردند، فروغي عهده‌دار كفالت رياست وزرا بود؛ که در 28 آذر 1304 رسماً به رياست‌وزرائي انتخاب شد. در دوره‌ي پهلوي اول در سه كابينه‌ي مستوفي‌الممالك «وزارت جنگ» را كه عملاً در دست رضاخان بود اداره مي‌كرد. در 1309 در كابينه‌ي «مخبرالسلطنه هدايت» به وزارت «اقتصاد » و سپس به وزارت امور خارجه رسيد. به گفته‌ي بسياري در كابينه‌ي مخبرالسلطنه فروغي، تيمورتاش و تقي‌زاده گردانندگان اصلي بوده‌اند.(1) در الغاي قرارداد نفتي «دارسي» و انعقاد قرارداد جديد نفتي كه به مدت شصت سال ثروت ملي كشور را به استعمارگران مي‌بخشيد، این فروغي بود که نقش كارگردان اصلي را ایفا می‌کرد. در سال 1312 فروغي براي دومين بار به نخست‌وزيري منصوب شد و تا آذر 1314 كه ظاهراً مغضوب رضاخان واقع و از كار بركنار شد، فعاليت مي‌كرد.(2)

 

فروغي از 1314 تا شهريور 1320 كه مجدداً به نخست‌وزيري منصوب گردید، عملاً از فعاليت‌هاي سياسي بركنار بود و در حوزه‌ي فرهنگي به فعاليت‌ اشتغال داشت. بسياري معتقدند فعاليت‌هاي فرهنگي فروغي نیز در حقيقت ادامه‌ي منطقي همان فعاليت‌هاي سياسي‌اش بوده و در اين مدت علاوه بر كسب وجاهت عمومي كه در شهريور 1320 رژيم پهلوي را نجات بخشيد، به فرهنگ ايراني ـ اسلامي كشور نيز ضربات شديدي وارد كرد. اهم فعاليت‌هاي فرهنگي و علمي فروغي هدفي جز اشاعه‌ي فرهنگ و تمدن غرب در كشور نداشته‌است.

 

محمد‌علي فروغي در اسفند 1320 به‌خاطر كارشكني‌هاي نمايندگان مجلس كناره‌گيري كرد و جاي خود را به‌»علي سهيلي» وزير خارجه‌اش سپرد و كمي بعد هنگامي كه قصد عزيمت به آمريكا براي سفارت در آن كشور را داشت در آذر 1321 در 67 سالگي درگذشت.(3)

 

فروغي در مجموع سه نوبت نخست‌وزير، سه نوبت وزير جنگ، سه‌ بار وزير ماليه، سه نوبت وزير امور خارجه، سه بار رياست ديوان عالي كشور، و يك بار وزير عدليه گرديد.

 

 

 

مدرسه علوم سياسي و نقش آن در نفوذ فرهنگ غربي

 

بي‌گمان نفوذ سياسي در كشورهاي استعمارزده هرگز بدون تصرف قلمروهاي فرهنگي آن ميسر نبوده و تا اين دروازه‌ها فتح نشوند، امكان استمرار در چپاول اقتصادي و نظامي نيز فراهم نخواهد شد. به عبارت ديگر استعمارگران پايه‌هاي نفوذ و گسترش خود در كشورهاي جهان سوم را ابتدا بر بنیان‌هاي فرهنگي و اعتقادي استوار كرده، سپس بدون صرف هزينه‌هاي نظامي و از طريق تربيت‌يافتگاني از همان كشورها اهداف خود را محقق مي‌كنند. مدرسه‌ي علوم سياسي يكي از نمونه‌‌‌هاي مشخص و دقيق چنين محيط‌هايی است. اين مدرسه را در 1317ه‍ ق دو تن از فراماسون‌هاي معروف و انگلوفيل‌ به نامه‌هاي «ميرزا نصراله خان مشيرالدوله» و پسرش «ميرزا حسن خان مشيرالملك» تأسيس کردند. هدف واقعي از تأسيس اين مدرسه با توجه به پرورش‌يافتگان آن و فعاليت‌هاي بعدي آنها در عرصه‌ي سياسي و فرهنگي كشور رواج فرهنگ استعماري غرب و مبارزه با عناصر اسلامي بود. نگاهي به برخي از چهر‌ه‌هاي مطرح در اين مدرسه به‌خوبي مؤيد اين ادعا ست؛ اردشير جي ريپورتر از جاسوس‌هاي برجسته‌ي انگليس و از كساني كه در ترقي و ارتقای رضاخان نقش داشت در اين مدرسه «تاريخ باستان» را تدريس می‌كرد. در كنار اين مأمور برجسته‌ي سرويس انگلستان، «رجبعلي منصور‌الملك» (پدر حسنعلي منصور)، «اديب‌السلطنه»، «ابوالقاسم انتظام‌الملك» و محمدعلي فروغي را مي‌توان نام برد كه از مبرزترين رجال وابسته‌ي كشور به حساب مي‌آمدند و در تحولات بعدي كشور نقش بسیار فعالی برعهده داشتند. نگاهي به كساني كه از اين مدرسه فارغ‌التحصيل شده‌اند و فعاليت‌هاي سياسي و فرهنگيِ پس از تحصیل آنان بسيار تأمل‌ برانگيز مي‌باشد. اين افراد متأسفانه به چهره‌هایي در خدمت مقاصد انگليس و آمريكا تبديل شدند و بعد، در مصدر بسياري از امور قرار گرفتند. گزارش‌هاي مستند بسياري در دست است كه اساتيد اين مدرسه در خدمت اهداف استعمارگران و درصدد محو همه‌ي عناصر و باورهای ملي كشور و ترويج روحيه‌ي يأس و نااميدي ملي بودند. محمدعلي فروغي یکی از اساتيد اين مدرسه بود كه تاريخ ايران را تدريس مي‌كرد. به شهادت بسياري از شاگردانش در هر فرصتي اين مسأله را يادآور می‌شد و به دنبال تصميم اين موضوع بود كه بدون تكيه بر انگلستان نمي‌توان به ترقي و پيشرفت رسيد. گفته‌هايي كه يادآور سخنان «ميرزا ملكم‌خان ناظم‌الدوله» است. خان ملك ساساني از محصلين اين مدرسه مي‌نويسد:

 

«خوب به خاطر دارم يك روز درس تاريخ داشتيم و گفتگو از مستعمره‌هاي انگليس بود كه آيا خود اهالي قادر به اداره كردن ممالك خود هستند يا نه؟

 

ميرزا محمدعلي ذكاء‌الملك گفت: آقايان شما هيچ وقت سرداري براي دوختن به خياط داده‌ايد؟»

 

فروغي پس از طرح اين سؤال، به گفته‌ي خان‌ ملك ساساني با چيدن مقدماتي منطقي و ايجاد سؤالاتي از محصلين سرانجام به اين صورت نتيجه‌گيري مي‌كند كه بدون كمك انگليس نمي‌توان هيچ‌كاري كرد:

 

«جناب فروغي فرمودند: مقصود من هم، همين بود كه بدانيد ايران شما مثل آستين بي‌حركت است، كه تا دست انگليس در آن نباشد،‌ ممكن نيست تكان بخورد...» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 36‌)

 

فروغي چنانچه گفته شد مجدداً به رياست اين مدرسه منصوب و نقش اساسي و اصلي را در تنوير انديشه‌هاي محصلين برعهده گرفت، «محمدعلي جمال‌زاده» از محصلين اين مدرسه نيز به اين موضوع اشاره كرده است. متأسفانه ديگر اساتيد اين مدرسه نيز عقايد و انديشه‌هاي مشابه فروغي را ترويج و صراحتاً به جانبداري از انگلستان تظاهر مي‌كردند. نقل قول پايين كه از سوي يكي از محصلين مدرسه بيان شده است، به‌خوبي نقش مخرب اين مدرسه را كه بعداً به «دانشكده حقوق» تبديل گرديد، نشان مي‌دهد:

 

«اين مديران و معلمان كه اغلب‌شان فقط براي اين انتخاب شده‌ بودند كه شاگردان را از طريق وطن‌پرستي منحرف و به خدمتگزاري اجنبي تشويق كنند، در سر كلاس، موضوع درس را كناره گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت مي‌كردند... سيد ولي‌الله خان افراهم كه تشريح درس مي‌داد... در سر درس فرمودند: ايران مثل خزه‌اي است كه به ديوار استخر چسبيده‌ باشد و دولت انگليس به منزله‌ي آن ديوار است كه اگر نباشد،‌ خزه وجود خارجي ندارد... دستور ذكاء‌الملك و منصور‌الملك و باقر كاظمي،‌ هميشه اين بود كه نبايستي اشخاص باسواد،‌ باهوش جزو كارمندان وزارت خارجه درآيند.... با كمال اطمينان مي‌توان گفت كه مدرسه‌ي علوم سياسي تهران،‌ خدمت خود را به اجنبي،‌ به بهترين وجه انجام داد....» (همان ـ ص 140)

 

 

 

خدمات محمدعلي فروغي به خاندان پهلوي

 

در ميان رجال عصر پهلوي كمتر كسي به اندازه‌ محمدعلي فروغي به خاندان پهلوي خدمت كرده است. در دو بزنگاه مهم وي توانست پدر و پسر را بر تخت بنشاند و موقعيت آنها را تثبيت كند. سلطنت رضاخان با رياست الوزرائی وي آغاز و با نخست وزيري‌اش به پايان رسيد. محمدرضا به‌كمك وي توانست بر اريكه‌ي لرزان سلطنت تكيه زند. در طول دوره‌ي پهلوي اول فروغي كه در مشاغل و مصادر مهم قرار داشت از هيچ‌گونه خدمتي دريغ نكرد و به عنوان مشاور عمده‌ي رضاخان او را كه فاقد درك سياسي بود ـ براساس سیاست‌های انگلستان ـ راهنمايي و هدايت مي‌كرد. (زندگي پرماجراي رضاشاه، ص 756)

 

برخي از اقدامات فروغي در تثبيت رژيم پهلوي عبارتند از:

 

الف) تلاش براي به قدرت رساندن رضاخان به سلطنت

 

ارتباط نزديك با انگلستان، نفوذ در ميان رجال سياسي كشور و دانش‌آموختگان مدرسه‌ي علوم سياسي، به فروغي وجاهتي بخشيده بود كه در انتقال قدرت از قاجاريه به پهلوي مي‌توانست نقش مهمي ايفا كند. به همين خاطر از همان آغاز قدرت‌گيري رضاخان از نزديكان وي شد و در هنگام رياست‌الوزرائي رضاخان در كابينه‌هاي او سمت وزارت داشت. در جريان انتقال قدرت در سال 1304 فروغي «به‌اشاره‌ی دولت فخیمه!» شديداً در تكاپو بود و در نتيجه‌ي تلاش‌هاي او و همفكرانش زمينه‌هاي عيني تغيير سلطنت آماده گرديد؛ به‌طوري كه در نهم آبان همان سال وي با عهده‌داري كفالت رياست وزرائي توانست طرح نمايندگان مجلس مبني بر خلع قاجاريه و سپردن حكومت موقت به رضاخانِ سردار سپه را به تصويب برساند.

 

محمدعلي فروغي در ارديبهشت 1305 در روز تاجگذاري شنلِ آبيِ سلطنت را ـ كه رنگ آبي آن نماد فراماسونري بود ـ بر دوش رضا خان انداخت و طي نطقي پر از تملق و مُداهنه، به تعريف و تمجيد از وي پرداخت. در اين خطابه‌ي بسيار مهم رضاخان ناجي ايران و هم‌رديف بزرگ‌ترين پادشاهان باستاني و اسلامي كشور و حتي بزرگ‌تر از همه‌ي آنها معرفي و ترسيم شد!

 

با جلوس رضاخان به تخت طاووس، فروغي فقط شش ماه نخست‌وزير باقي ماند و در تير 1305 جاي خود را به مستوفي‌الممالك بخشيد. نكته‌ي جالب توجه در مورد فروغي اين است كه وي در دوره‌ي محمدرضا نيز فقط براي مدت كوتاهي سمت نخست‌وزيري داشت. به نظر مي‌رسد كه مأموریت او در زمان آغاز سلطنت هر دو آنها صرفاً انتصاب و تثبيت موقعيت آنان بوده است!

 

 

 

ب) خنثي كردن تبليغات احمد شاه به منظور صرف‌نظر از ادعاهايش

 

محسن فروغي، فرزند فروغي دليل بركنارشدن پدر ش از رياست وزرائي را مخالفت‌ها و كارشكني‌هاي «تيمورتاش» عنوان كرده است. اما شواهد و قرائن موجود حكايت از آن دارد كه فروغي آگاهانه و به دستور رضاخان بركنار شده است، چرا كه هدف و مأموريت ديگري برعهده داشته است. اين مأموريت گفتگو با «احمدشاه قاجار» به منظور پذيرفتن استعفا و كناره‌گيري رسمي از سلطنت بوده است. احمدشاه از مدت‌ها قبل با توجه به امكاناتي كه در اروپا داشت به مخالفت با رضاخان برخواسته، خلع خويش را در نتيجه‌ي كودتايي نظامي مي‌دانست و خود را به موجب قانون اساسي همچنان پادشاه ايران عنوان مي‌كرد.

 

انتخاب فروغي براي انجام اين مأموريت به اين خاطر بود كه وي علاوه بر نفوذ در ميان رجال غربي، سابقه‌ي آشنايي با احمدشاه را نيز داشت و يك چند معلم وي بود. محسن فروغي اين موضوع را رد مي‌كند؛ اما به گفته‌ي روزنامه‌هاي پس از شهريور بيست، فروغی با پرداخت 7 ميليون تومان به احمدشاه، وي را متقاعد به استعفا مي‌كند. به اين ترتيب مانع  فعاليت‌هاي احمدشاه در غرب شد و زمينه‌ را براي سلطنت بدون حاشيه‌ي رضاخان فراهم ‌كرد. (ظهور و سقوط ج 2، ص 393)

 

 

 

ج) سرپوش گذاشتن بر قتل‌هاي سياسي رضاخان

 

در دوره‌ي دوم نخست‌وزيري فروغي در دوره‌ي پهلوي كه از 1312 تا 1314 ادامه داشت،‌ پاره‌اي قتل‌هاي سياسي و اقدامات ضد ملي به‌وقوع پيوست كه مسؤوليت اصلي آن متوجه محمدعلي فروغي است؛ چرا كه وي نه تنها برآنها سرپوش مي‌گذاشت، بلكه زمينه‌هاي انجام آنها را نيز عملاً فراهم مي‌كرد. از جمله‌ي اين قتل‌ها، مرگ تيمورتاش وزير دربار و از مهمترين رجال سياسي عصر پهلوي است. به گفته‌ي فروغي وي سابقه‌ي دشمني با پدرش را نيز داشت. در همان روزهاي آغازين نخست‌وزيري فروغي، «عبدالحسين تيمورتاش» كه به اتهام جاسوسي براي روسيه در زندان بود به قتل رسيد. دومين قتل سياسي در زمان نخست‌ وزيري فروغي، مرگ فجيع «سردار اسعد بختياري» وزير جنگ كابينه‌ي وي بود كه به دستور شخص رضاشاه در 10 فرودين 1312 انجام گرفت. وقوع این قتل‌ها به‌دست رضاخان درست در زمان ریاست وزرائی فروغی كه خود، آلت فعلِ بی‌چون و چرای سياست‌هاي انگلیس بود، محل تأمل است.

 

نيم‌نگاهي به زمان مرگ تيمورتاش كه مصادف با انعقاد قرارداد نفتي جديد ايران و انگليس و تلاش‌هاي وي براي ممانعت از تحقق اين مسأله است، تاحدودي انتخاب فروغي به رياست وزرائي را كه مجری سياست‌هاي انگلستان است آشكار مي‌كند و به وضوح از يك سناريوي از پيش طراحی شده براي چپاول ايران حكايت مي‌كند.

 

 

 

د) به‌تخت نشاندن محمدرضا پهلوي و تثبيت سلطنت پهلوي

 

يكي از خيانت‌هاي بزرگ محمدعلي فروغي نسبت به ملت ستمديده‌ي ايران،‌ استقرار مجدد سلسله‌ي پهلوي به مدت 37 سال در كشور بود. راجع به نقش فروغي در اين مورد روايات مختلفي وجود دارد كه وجه مشترك همه‌ي آنها تلاش بي‌وقفه‌ي وي در انتقال قدرت از رضاخان به فرزند ارشدش محمدرضا ست. «حسين فردوست» می‌گوید: رضا شاه كه هيچ اميدي به سازگاري انگلستان با ادامه‌ي سلطنتش نداشت، خود شخصاً به ملاقات فروغي رفت و از وي كه رابطه‌ي نزديكي با انگليسي‌ها داشت، ‌خواست تا واسطه‌ي مذاكره با آنها شود و ادامه‌ي سلطنتش را تضمين نمايد. با توجه به پاسخ‌هاي فروغي به رضاخان مبني بر اينكه «خودت راه نجات نداري» و سپس توصيه‌هايي كه به وي مي‌كند از قبيل دستور فوري آتش‌بس، و ترك ايران، به‌خوبي نشان مي‌دهد كه فروغي قبلاً با متفقين به ويژه انگليسي‌ها وارد مذاكره شده و از نيات و خواسته‌‌هاي آنها كاملاً آگاهي داشته و انتظار چنين ملاقاتي را مي‌كشيده است. در ادامه‌ي اين گفتگو رضاخان از فروغي قول مساعدي مبني بر جانشيني فرزندش محمدرضا مي‌گيرد. فردوست راجع به جايگاه سياسي فروغي و ارتباطش با انگليس و فراماسون‌ها مي‌گوید:

 

«در روزهاي [اشغال ايران به وسيله‌ي متفقين] رضاخان دست به دامان چهره‌اي شد كه از قدرت و نفوذ او در انگليس مطلع بود. محمدعلي فروغي، كه در سال‌هاي به قدرت‌ رسيدن رضاخان واسطه او با انگليسي‌ها بود و در صعود سلطنت پهلوي نقش مهمي داشت، از فراماسون‌هاي مهم ايران و رئيس لژ فراماسونري بود. فروغي فرد دانشمندي بود و در محافل بالاي ايران احترام زيادي داشت و برخلاف بعضي‌ها نه تنها به فراماسون بودن تظاهر نمي‌كرد، بلكه جداً پنهانكاري مي‌كرد كه به اين نام شهرت نيابد. ولي فرماسون‌ها از موقعيت او خوب خبر داشتند و از او حرف شنوي و اطاعت جدي داشتند. فروغي فردي بود كه حتي وزير مختار انگليس به خانه‌اش مي‌رفت و به او احترام مي‌گذاشت. رضاخان در آخرين لحظات كه از هر جا قطع اميد كرد. براي حفظ سلطنت خود و حداقل براي ابقاء سلطنت پهلوي از طريق محمدرضا،‌ به فروغي متوسل شد....» ( همان، ج 1، ص 95)

 

اين گزارش صراحتاً علت توسل رضاخان به فروغي را نشان مي‌دهد. فراماسون‌ بودن و ارتباط با وزير مختار انگلستان چيزي جز وابستگي و سرسپردگي فروغي به بيگانگان نبوده است. و رضاخان با علم به اين موضوع در آخرين روزهاي حيات سياسي‌اش دست به دامن وي مي‌شود. گزارش ديگري نيز وجود دارد كه تنها در نوع ارتباط رضاخان و فروغي در اولين ديدار با اين گزارش تفاوت دارد، و گرنه در محتوا و نشان‌دادن نقش فروغي همان مطالب را بيان كرده است. اين گزارش كه يكي از راويان آن محسن فروغي فرزند محمدعلي فروغي است، مدعي مي‌شود كه فروغي تنها پس از احضار از سوي رضاخان به وسيله‌ي «اميرانتظام» وزير دربار، مي‌پذيرد كه به كاخ سعدآباد برود. در اين ديدار كه در كاخ صورت مي‌گيرد و با دادن امتيازهايي مانند بردن اتومبيل تا جلوي در ساختمان كه تنها به شاه اختصاص داشت، فروغي به ديدار رضاخان مي‌رود و در همان جا به نخست‌وزيري منصوب و مأمور برقراري ارتباط با متفقين مي‌شود. در اين گزارش ديدار با سفير شوروي و وزير مختار انگليس بعد از انتصاب به نخست وزيري فروغي و در منزل وي بيان شده است.

 

پس از اين انتصاب فروغي از ميان گزينه‌هايي كه در مورد آينده‌ي سياسي ايران وجود داشت: 1ـ اعاده‌ي سلطنت قاجاريه 2ـ استقرار رژيم جمهوري در كشور 3ـ تداوم سلسله‌ي پهلوي به وسيله‌ محمدرضا و گزينه‌هاي ديگر، تداوم سلسله پهلوي به وسيله‌ي محمدرضا پهلوي را كه انگليسي‌ها و «بولارد» نيز به آن تمايل داشتند به كمك «مستر ترات» بر ملت ايران تحميل كرد. وي مدتي بعد به دليل مخالفت با «قوام‌السلطنه» از رياست‌وزرائي كناره‌گيري کرد و كمي بعد در حالي كه حركت تاريخي ملت ايران به سوي آزادي و استقلال را براي سال‌ها به تعويق انداخته بود، روي در نقاب خاك كشيد و پرونده‌اي سياه در حافظه‌ي تاريخي كشور برجاي گذاشت.

 

 

 

هـ) فعاليت ضدديني فروغي

 

در كنار كارنامه‌ي سياسي فروغي كه سرشار از خيانت به‌ملت و خدمت به بيگانگان است، متأسفانه پرونده‌ي علمي و فرهنگي سياه‌تري نيز دارد كه ضربات آن همچنان بر پيكره‌ي كشور سنگيني می‌کند و علي‌رغم اينكه سال‌ها از استقرار نظام جمهوري اسلامي مي‌گذرد هنوز آثار آن به‌طور كامل زدوده نشده است. در صفحات قبل بخشي از فعاليت‌هاي وي در«مدرسه‌ي سياسي» به اختصار توضيح داده شد، در ادامه گوشه‌اي از اقدامات ضدملي و مذهبي وي را كه در قالبي فرهنگي ريخته شده است، بررسي خواهيم كرد:

 

 

 

باستان‌گرايي به منزله ابزاري براي ضديت با دوره‌ي اسلامي

 

‌متأسفانه مستمسك قراردادن دوره‌ي باستاني كشور به منزله‌ي دوره‌اي پرافتخار، براي ضديت با اسلام و دوره‌ي اسلامي از اواسط دوره‌ي قاجاريه مورد توجه مخالفان اسلام و غرب‌گرایان وابسته قرار گرفت و بسياري ‌كوشيدند تا با پر رنگ جلوه دادن آن، در قالبي ملي، به مخالفت با اسلام و دوره‌ اسلامي ـ به مثابه دوره‌اي كه پايان‌بخشِ آن دوره‌ي پرافتخار است ـ بپردازند و از این طریق اهداف خود را محقق نمايند. تدوين دوره‌ي سه جلدي «تاريخ باستان ايران»به وسيله‌ي مشيرالدوله‌ی پیرنیا از نمونه‌هاي بارز اين شوونيسم افراطي است. محمدعلي فروغي علاوه بر تدريس تاريخ ايران در مدرسه‌ي علوم سياسي از انتشار افكار ناسيوناليستي كه با روح اسلامي در تضاد بود بهره‌برداري می‌کرد و به تدريج آن را در مقابل اسلام قرار مي‌داد. وي در چند مرحله و به صورتي حساب شده اين هدف را دنبال كرده است. مهمترين اين مراحل عبارتند از:

 

1- توجه به تاريخ باستان در نطق آغازين سلطنت رضاخان

 

يكي از مهمترين كارهاي فرهنگي فروغي كه نشان‌دهنده‌ي آغاز يك خط فكري جديد در تاريخ ايران بود، نطق پر تملق وي در روز تاجگذاري رضاخان بود. صرف‌نظر از اهميت ادبي و يا مداهنه‌هاي مندرج در اين نطق، بي‌‌ترديد اين گفته‌هاي حساب ‌شده، صرفاً جنبه‌ي قدردانی و يا معرفي يك شخص را ندارد، بلكه هدف غايي‌تري در آن مستتر بوده است كه از آن مي‌توان دگرگون شدن اهداف، برنامه و ايدئولوژي حكومت جديد را استنباط كرد؛ كه لُبّ كلام آن تغيير جامعه از مسير اسلامي به سمت ايده‌‌ال‌هاي باستاني كشور است. به‌طوری‌كه در دل آن نهايتاً روي‌آوردن به غرب و دست‌آورد‌هاي فكري آنها نهفته است. در بخشي از اين نطق‌ كه در جاي جاي آن توجه به عناصر نژادي دیده می‌شود، آمده: «شاهنشاها ملت ايران مي‌داند كه امروز پادشاهي پاكزاد و ايراني‌نژاد دارد كه غمخوار اوست»! سپس ضمن برشمردن خصايل رضاخان به دوره‌ي باستاني ايران می‌پردازد كه به‌ویژه توجه به 2500 سال شاهنشاهي كه بعداً موضوع جشن‌هايي در زمان محمدرضا پهلوي مي‌گردد، قابل تأمل مي‌باشد:

 

«جمشيد و فريدون پيشدادي و كيكاوس و كيخسرو كياني را اگر موضوع افسانه‌هاي باستان بخوانند، درباره‌ي رفعت مقام كوروش و داريوش هخامنشي، شبهه نمي‌توانند کرد كه مصداق ‌الفضل ماشهدت به‌الاعداء گرديده و در بيست و پنج قرن پيش، به تصديق دشمنان،‌معظم‌ترين دولت دنيا را تأسيس نموده...» (ص 88 ـ 82)

 

برخي از پژوهشگران معاصر بر اين عقيده‌اند كه هدف واقعي فروغي از ترويج تفكرات باستاني صرفاً جنبه‌ي‌ ملي نداشته و هدف غايي آن ايجاد پيوند مجدد ميان ملت ايران و قوم يهود بوده است. از آنجايي كه فروغي ريشه‌اي يهودي داشته و محمدتقي بهار نيز در اشعارش صراحتاً به آن اشاره كرده است، توجه او به دوره‌ي باستاني می‌تواند صرفاً به منظور نشان دادن ارتباطات عميق و تاريخي ملت ايران خصوصاً در دوره‌ي هخامنشي با يهودي‌ها بوده است. كه در جريان آن كوروش در مقام ناجي اين قوم ظهور كرده و حتي نامش در تورات به عنوان «شبان يهود» آمده و اسلافش نيز به اين قوم كمك كرده‌اند. به نظر مي‌رسد فروغي با دنبال كردن اين خط فكري در حدود برقراري ارتباط ميان ايرانيان و دولت تازه تأسيس اسراييل بوده و به دنبال احياي همان نقش تاريخي ايرانيان در قبال قوم يهود بوده است. انتخاب نام فاميل پهلوي براي رضاخان از جمله اقدامات فروغي در زمينه‌ي توجه به دوره‌ي باستاني مي‌باشد.

 

برگزاري جشن هزاره‌ي فردوسي كه با دعوت از مستشرقان جهان برگزار گرديد از جمله اقدامات فروغي در توجه به دوره‌ي باستاني كشور بود. اين جشن با نطق فروغي در تهران آغاز شد و با افتتاح آرامگاه فردوسي به وسيله‌ي رضاخان در مشهد به پايان رسيد. اين همايش ادامه‌ي فعاليت‌هاي ايدئولوژيك فروغي به منظور توجه به دوره‌ي باستاني كشور مي‌باشد كه متأسفانه كمترين ارتباطي با محتواي عالي شاهانه كه فردوسي آن را:

 

ستم‌ نامه‌ي عزل شاهان بود                 چو درد دل بي‌گناهان بود

 

مي‌دانست نداشت و تنها ابزاري براي تحقق اهدافي مشخص و ضد ملي به‌حساب مي‌آمد.

 

 

 

فروغي در تحريف عرفان اصيل اسلامي نيز نقش مهمي داشت؛ به‌طوري كه بسياري از واژه‌هاي مصطلح عرفانی را كه بار ارزشي فراواني داشتند، در سطح بسيار پایيني تخفيف داده و در سلسله مراتب فراماسونري قرار داده است. از جمله‌ي اين واژگان «جمعيت رفيقان» و «فتيان» است که او در تشکیلات فراماسونري به‌کار برده است. در جريان تأسيس «فرهنگستان زبان» هم كه اقدامي معقول و شايسته به‌حساب مي‌آيد، متأسفانه خط مشي اصلي، تنها به محلي براي مبارزه با زبان عربي و واژگاني تبديل مي‌شود كه بر اثر کثرت استعمال، رنگ و صبغه‌اي ايراني به خود گرفته بودند. اين موضوع نشان مي‌دهد كه مهم‌ترین هدف متوليان فرهنگسان، زدودن فرهنگ اسلامي از متن زندگي مردم بوده‌است.

 

 

 

2- فعاليت‌هاي علمي فروغي

 

فروغي از همان آغاز فعاليت‌های‌ فرهنگي‌اش ـ به دليل آشنايي با زبان‌هاي خارجي ـ به ترجمه آثار فراواني پرداخت. اولين ترجمه‌هاي وي در هفته‌نامه‌ي تربيت به چاپ رسيده‌اند و كتاب‌هاي «ثروت ملل» و «تاريخ ملل مشرق زمين» از دیگر آثار او هستند. مهمترين اثر تأليفي فروغي كه آن را حاصل سال‌هاي پاياني حيات وي می‌دانند،  كتاب «سير حكمت در اروپا» است كه بخشي از آن ترجمه‌ي «گفتار در روش راه بردن عقل» اثر دكارت است. درخصوص این اثر برخی بر این باورند که فروغی با هدف نشر فلسفه‌ی غرب و به‌انزوا کشاندن فلسفه و حکمت شرق ـ به‌ویژه فلسفه‌ی اسلامی ـ به‌نگارش این کتاب دست زده است.

 

از ديگر آثار وي مي‌توان به «آيين سخنوري»، «تلخيص شاهنامه فردوسي»، «تصحيح ديوان حافظ»، «تصحيح کلیات سعدي»، ترجمه‌ي «شفاي» ابن‌سينا و ... اشاره كرد.

 

 متأسفانه او كه مي‌توانست مصدر خدمات فرهنگي بسیاری براي كشور باشد و نبوغ خدادادي خود را در راه اهداف الهي و انساني به‌خدمت بگیرد، در دام دستگاههاي اطلاعاتی استعمارگران افتاد و قلم و زبانش به ابزاري براي سركوب توده‌‌هاي مردم، چپاول آنها به‌وسيله زورمندان و ستمگران و انحطاط فرهنگ اسلامی تبديل گرديد.

 

 

 

منابع:

 

-        هدايت، حاج مهديقلي (مخبر‌السلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، 1375، انتشارات زوّار

 

-        مقالات فروغي، ج1، ارديبهشت 1354، تهران، انتشارات توس با همكاري مجله يغما

 

-        منابع تاريخ تهاجم فرهنگي غرب و نقش روشنفكران وابسته، محمد علي فروغي ذكاء الملك، تهران مؤسسه‌ي فرهنگي قدر ولايت

 

-         دكتر عاقلي، باقر، ذكاء الملك فروغي و شهريور 1320، تهران انتشارات علمي ـ سخن، 1367

 

-        ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج1 و 2، تهران انتشارات اطلاعات، 1366