فروغی، محمدعلی :

 

 

 

 فروغی، محمدعلی :

 جزیره دانش

 || نویسنده: آقاي سيروس غفاريان

 

 

محمدعلی فروغی (۱۲۵۴-۱۳۲۱ خورشيدی )، کارشناس ادبيات و فلسفه، سياستمدار و انديشمند علوم سياسی و از پی‌ريزان فرهنگستان زبان و ادب فارسی و نوزايی فرهنگی تاريخ معاصر ايران است. او زير نظر پدرش محمد حسين خان فروغی در خانه به کمک استادان سرخانه آموزش ديد و سپس وارد دارالفنون و در فلسفه، تاريخ ادبيات به دانش‌اندوزی پرداخت و کتاب سير حکمت در اروپا را بر پايه‌ی ترجمه‌هايی که از زبان فرانسه فراهم کرده بود، نوشت. او چند بار نماينده‌ی مجلس، وزير و نخست‌وزير ايران شد و از کسانی بود که مدرسه‌ی عالی سياسی را پی‌ريزی کرد. پس از اين که رضاخان او را از صحنه‌ی سياست کنار زد، به کار فرهنگی و تصحيح ديوان اشعار شاعران بزرگ پرداخت.

 

  زندگی‌نامه

 

  محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) فرزند محمدحسين ذکاءالملک اول به سال ۱۲۵۴ خورشيدی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش يعنی محمدحسين خان اهل اصفهان و در آنجا متولد شده بود. مرحوم استاد جلال همايی درباره شرح زندگی اين خاندان مطالبی نوشته و تاکيد کرده است که محمدعلی خان فروغی فرزند محمدحسين خان بن آقا مهدی ارباب بوده است. آنها خانوادگی در عين تجارت اهل علم و فضل بوده اند. آقا مهدی پدربزرگ محمدعلی فروغی مردی متدين بود اما به عقايد خرافی و شهرت های عاميانه نمی‌گرويد و امری را بدون تحقيق باور نمی داشت.

 

  فروغی در تهران از سن پنج سالگی در منزل تحت نظارت پدرش محمدحسين خان به وسيله اساتيد سرخانه قرآن، شرعيات، زبان عربی و فارسی و فرانسه را آموخت و سپس به سال ۱۲۶۸ هـ.ش وارد دارالفنون شد و به سبب آن که زبان های خارجی به ويژه فرانسه را خوب می دانست به عنوان خليفه (دانشيار) که در واقع مترجم اسناد خارجی بود، مطالب را برای هم شاگردی های خود ترجمه می کرد. او ابتدا در دارالفنون به تحصيل طب پرداخت ولی چون کادر علمی ضعيفی در دارالفنون بود و شخصاً نيز به آن رشته علاقه ای نشان نمی داد به فلسفه و تاريخ و ادبيات روی آورد و ضمن تحصيل در دارالفنون به مدرسه صدر، مروی و سپهسالار رفت و فلسفه اسلامی آموخت و چون زبان فرانسه را به خوبی می دانست جزوه هايی که حاوی شرح زندگی فلاسفه غرب بود به فارسی ترجمه کرد و حاصل اين ترجمه ها به صورت کتاب سير حکمت در اروپا درآمد.

 

  فروغی از يگانه مبصرها و خليفه هايی بود که در سن ۱۷ سالگی به استادی فلسفه و تاريخ در دارالفنون رسيد و چون پدرش محمدحسين خان ذکاءالملک در وزارت انطباعات زير نظر اعتمادالسلطنه کار می کرد، محمدعلی نيز وارد وزارت انطباعات شد و از آبان ۱۲۷۳ خورشدی به طور رسمی کارمند دولت شد و سپس در کنار تدريس در دارالفنون در مدرسه علميه فيزيک، تاريخ و فلسفه تدريس می کرد. در ۱۲۷۵ خورشدی، يعنی يک سال پس از ترور ناصرالدين شاه پدرش روزنامه تربيت را داير کرد و محمدعلی خان سردبير و مترجم نويسنده مقالات شد. از نوشته های محمدعلی فروغی در روزنامه تربيت اين طور می توان استنباط کرد که او از آغاز جوانی فردی بود ليبرال منش و در عين حال پراگماتيک (عمل گرا) و واقع بين. در ۱۲۷۸ خورشدی در پی بنيان‌گذاری مدرسه علوم سياسی توسط مشيرالدوله به معلمی آنجا نائل شد و کتاب های ثروت ملل و تاريخ ملل مشرق را در خلال تدريس در مدرسه علوم سياسی تاليف کرد.

 

  پس از صدور فرمان مشروطيت به وکالت مجلس رسيد و چند بار به معاونت هيات رئيسه مجلس نيز رسيد. زمانی که پدرش محمدحسين فروغی ذکاءالملک اول در ۱۲۸۶ خورشيدی درگذشت، به دستور محمدعلی شاه لقب ذکاءالملک به محمدعلی رسيد. او در اين سال بود که به گروه فراماسون‌ها پيوست و وارد لژ بيداری شد. در اين لژ گروهی از رجال سياسی، ادبی و علمی عضويت داشتند. اسماعيل رائين در جلد دوم کتاب «فراماسونري» در ايران اعضای اين لژ را نام می برد. از جمله اشخاص زير را: اديب الممالک فراهانی، کمال الملک غفاری نقاش، حکيم الملک، حاج ميرزا يحيی دولت آبادی و بالاخره محمدعلی فروغی و ابوالحسن فروغی. ذکاءالملک فروغی (محمدعلی) معلوم نيست که چرا به اين لژ پيوسته، عده ای معتقدند که افرادی چون او از روی حس کنجکاوی وارد چنين محافلی می شدند و عده ای ديگر معتقدند که تمام افراد طبقات روشنفکر و باسواد کشور داخل لژ فرماسونری می شدند و اين کار در آن زمان مد روز بوده است.

 

  فروغی سه بار به نمايندگی مجلس انتخاب شد و دو مرتبه از آن را به معاونت مجلس انتخاب شد که يک مرتبه از آن در زمان رياست مجلس موتمن الملک بود. ۲۵ بار پست های وزارت جنگ، خارجه، ماليه و عدليه را در کابينه های متفاوت عهده دار شد. يک بار کفالت نخست وزير و دوبار پست نخست وزيری را احراز کرد. محمود فروغی فرزند او درباره اين که پدرش محمدعلی فروغی در خطابه تاجگذاری رضاشاه نطقی همراه با تملق و مداهنه ايراد کرده می گويد که پدر من خطابه را با ستايش جهان آفرين آغاز می کند و سپس يادآور می شود که اين تخت و تاج يادگار سلاسل عديده از ملوک نامدار است و نام سلسله ها و پادشاهان بزرگ را می برد و خدمات آنان را برمی شمارد. زيرا در هر کار به ويژه در کشورداری، آغاز سخن به نام خداوند پسنديده است. پند دادن به ارباب قدرت و راهنمايی آنان داروی تلخی است که غالباً با چاشنی مداهنه تحمل شده و می شود. بيشتر رجال و سياستمداران در خاطرات خود می گويند که اگر فروغی و حاج مخبرالسلطنه نبودند و گاهی بر سبيل مشورت نصيحت هايی به رضاشاه نمی کردند ممکن بود که رضاشاه افراط کارهايی انجام دهد که جبران آن ممکن نبود. يا اين که بسيار اين موضوع پيش آمده که اين افراد به اتفاق مستوفی جان بسياری از رجال را از مرگ حتمی نجات داده اند.

 

  وقتی رضاشاه او را با توپ و تشر از خود راند ( ۱۳۱۴) و خانه نشين شد، اين مدت شش سال را می توان پربارترين ايام زندگی او دانست زيرا بسياری از ديوان شعرای بزرگ فارسی را که نتوانسته بود به علت کمبود وقت تصحيح کند، از عهده تصحيح آنها برآمد. او علاوه بر آن که عضو کميسيون معارف شد، رياست فرهنگستان را نيز بر عهده گرفت و خدمات بزرگی را به زبان فارسی نمود. از اين روست که استاد ملک الشعرای بهار، استاد مجتبی مينوی، علامه قزوينی، ميرزا ابوالحسن جلوه، ميرزا طاهر تنکابنی، استاد جلال همايی، حسين سميعی، حبيب يغمايی، ميرزا عبدالعظيم خان قريب و صدها دانشمند ديگر خدمات فرهنگی فروغی را ستوده اند. او با وجود بيماری قلبی بعد از شهريور ۱۳۲۰ در سروسامان دادن به وضع مملکت کوشش کرد. او تا ۵ آذر ۱۳۲۱ که بيماری قلبی او را رنج می داد به کارهای ادبی و تصحيح ديوان اشعار شعرای بزرگ پارسی مشغول بود و در ساعت ده شب همان روز درگذشت. بد نيست بدانيم که محمدعلی فروغی معلمی احمدشاه را نيز بر عهده داشت و به او زبان فرانسه، ادبيات، تاريخ و فلسفه تدريس می کرد. او معلمی و تحقيق را بيش از مشاغل سياسی دوست داشت.

 

  کوشش‌های پدر و پسر

 

  از آنجايی که محمدعلی فروغی در هر لحظه از تعليم و تربيتش از چشم تيزبين پدر خود يعنی محمدحسين فروغی (ذکاءالملک اول) دور نبوده و همواره دقت محمدحسين خان فروغی در تعيين خط مشی مطالعاتی محمدعلی فروغی مداخله مستقيم داشته است؛ بايد به اين نتيجه برسيم که همه مطالعات و تحقيقات محمدعلی فروغی در واقع دنباله کوشش های علمی پدرش بوده است. بنابراين لازم است که ابتدا در مورد نظريات و عقايد محمدحسين خان فروغی مختصر نظری بيفکنيم و سپس به بررسی عقايد سياسی، اجتماعی و فلسفی محمدعلی فروغی بپردازيم. محمدحسين فروغی کسی که اديب، شاعر و مترجم زبردستی بود، در زمينه های تاريخ، فلسفه و علوم سياسی فردی آگاه و صاحب نظر بود و در شعر و ادب آنقدر مهارت داشت که وقتی محمدحسين خان شعری برای ناصرالدين شاه سرود و او از آن بسيار خشنود شد، لقب «فروغي» به او داد و لذا مرحوم ذکاءالملک اول درباره لقب فروغی چنين گفته است:

 

  فروغ يافت چو از مدح شاه گفته من / مرا خديو معظم لقب فروغی داد

 

  او که استاد ادبيات، فلسفه، تاريخ زبان عربی بود و با آن که با اعتمادالسلطنه وزير انطباعات بسيار دوست بود و سعی بر آن داشت که علوم سياسی را نيز جزيی از رشته های موجود در مدرسه دارالفنون قرار دهد ولی ناصرالدين شاه از ايجاد رشته سياسی در دارالفنون وحشت داشت زيرا به قول محمدحسين خان فروغی «از کلمه آزادی، دموکراسی و قانون خوشش نمی آمد و از روشن شدن اذهان جوانان ايرانی وحشت داشت. از اين رو ما نمی‌توانستيم هر مطلبی که بوی آزادی طلبی دارد عنوان کنيم.» محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) بارها گفته و نوشته است من هرگاه که با پدرم محمدحسين فروغی بودم به من می گفت: «در دوره ناصرالدين شاه اگر کسی اسم قانون می برد گرفتار حبس و تبعيد و آزار می شد.» اين دوره پنجاه ساله ناصرالدين شاه فقط دو - سه سال اول سلطنت او که اميرکبير صدراعظم بود می توان گفت که دوره «روشنگري» برقرار بود و پس از مرگ او تا ۴۷ سال ديگر «ديکتاتوری ناصري» ادامه داشت.

 

  اما با آن که ديکتاتوری برقرار بود، ناصرالدين شاه به جز رشته سياست، تدريس تمام علوم و فنون مرسوم جهانی را در دارالفنون رايج کرده بود و می توان به جرات اين دوره را با «دوره استبداد منور» اروپا از ابتدای رنسانس تا ۱۷۸۹ مقايسه کرد زيرا پادشاهان ديکتاتور مانند لويی چهاردهم، پادشاه فرانسه، کاترين دوم ملکه روسيه، فردريک دوم پادشاه پروس با وجود خودکامگی از نويسندگان تا آنجايی که به اساس خودکامگی آنها مستقيماً لطمه نمی زد، ميدان فعاليت می‌دادند. مانند «ولتر» و «دالامبر». می توان به جرات محمدحسين خان فروغی را با نوشتن کتاب های مختلف فلسفی، تاريخی، ادبی و کتاب هايی مانند تاريخ سلاطين ساسانی، تاريخ اسکندر کبير، غرايب زمين و عجايب آسمان، ترجمه سفر هشتاد روز دور دنيا از ژول ورن و بالاخره کتاب باارزش دستور حکومت، ترجمه نامه علی بن ابی طالب(ع) به مالک اشتر و ده ها جلد کتاب علمی و فلسفی ديگر او را با دالامبر نويسنده دايره المعارف و «ولتر» مورخ بزرگ فرانسه مقايسه کرد.

 

  محمدحسين فروغی مجبور بود برای رسيدن به مقصود يعنی آگاه کردن دانش آموزان دارالفنون به علوم سياسی، فلسفه و تاريخ را طوری تدريس کند که با نتيجه گيری از عقايد فلاسفه و مورخين، محصلين به نظريات سياسی مختلف آگاه شوند. محمدحسين فروغی ضمن تدريس تاريخ عمومی جهان و ادبيات دنيا به ويژه اروپا و عقايد فلسفی فلاسفه از يونان باستان تا عصر برگسون، به طور ضمنی و غيرمستقيم علوم سياسی را در قالب مسائل فلسفی و تاريخی به دانش آموزان دارالفنون می آموخت. وقتی که ناصرالدين شاه در روز جمعه ۱۷ ذيقعده ۱۳۱۳ هجری قمری به ضرب گلوله ميرزا رضا کرمانی از پای درآمد، محمدحسين فروغی به فرزندش محمدعلی خان فروغی گفت که: «همين که نوبت سلطنت مظفرالدين شاه رسيد، من که دست از طبيعت خود نمی توانستم بردارم، اولين روزنامه غيردولتی را در همين شهر طهران تاسيس کرده و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار دادم که کم کم چشم و گوش مردم به منافع و مصالح خودشان باز شود. اين روزنامه را تربيت نام گذاشتم.» اولين شماره آن در پنجشنبه يازدهم رجب ۱۲۷۵ خورشدی يعنی در حدود يکصد و ده سال پيش انتشار يافت. در اين نشريه، اکثر مقالات اجتماعی، فلسفی و سياسی را فرزندش محمدعلی فروغی می نوشت و مديريت داخلی روزنامه تربيت با او بود. پدر و پسر در اداره روزنامه اشتراک مساعی داشتند.

 

  هر دو نفر با هدف گسترش آزادی و دموکراسی قلم می زدند. اعتمادالسلطنه در يادداشت های خود در ۱۲ رمضان ۱۳۰۸ هجری قمری به گرفتاری محمدحسين خان فروغی اشاره نموده و از ورود مامورين از جمله «عبدالله خان والی نوکر نايب السلطنه و ميرزا ابوتراب خان نظم الدوله مستشار پليس طهران، خانه را تفتيش کرده و همه نوشته های او را با خود به نظميه برده بودند. در آن زمان حکم دستگيری ميرزا محمدحسين خان فروغی را به جرم تقرير يک مقاله صادر کردند که با وساطت امين السلطان خلاصی يافت و به محبس نرفت. ميرزا جهانگيرخان شيرازی (صوراسرافيل) در زمينه مهارت ارائه مطالب سياسی محمدحسين فروغی و بيان عقايد آزادمنشانه او چنين می گويد: «تربيت، اول روزنامه آزادی است که در داخله ايران خصوصاً در پايتخت به چاپ رسيده است. خدماتی که اين روزنامه به وطن ما کرده است علاوه بر معلومات و فوايدی که منتشر نموده يکی اين است که مردم ايران از هرچه روزنامه بود آزرده خاطر بودند. تربيت به واسطه شيرينی بيان و مزايای چند که دارا بود مردم را روزنامه خوان کرد. ديگر اينکه اهل هوش می دانند که تمام مطالب گفتنی را ذکاءالملک در تربيت گفته و هنر بزرگ او همين است که چيزهايی را که در زمان استبداد کسی يارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان می گفت که اسباب ايراد نمی شد و مع ذلک زحمت و مرارت و صدماتی که در زياده از ده سال روزنامه نويسی کشيد و آزار و اذيت هايی که از دوست و دشمن ديد در چند سال آخر عمر که وقت استراحت و فراغت بود به تصور کسانی که خارج از کار بودند درنمی آيد.» (صوراسرافيل، ش ، ۱۵ چهارشنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵)

 

  محمدحسين فروغی از پيشگامان روشنفکری با هدف پياده کردن مشروطيت و قانون اساسی(Constitution) بود. او در حدود ده سال از ۱۳۱۴ هـ.ق ( ۱۲۷۵ هـ. ش) تا ۲۹ محرم ۱۳۲۵ هـ. ق ( ۲۹ مهر ۱۲۸۶ هـ. ش) از جمله صاحب امتياز روزنامه تربيت بود و مديريت داخلی آن با فرزندش محمدعلی فروغی بود که درج مقالات تاريخی، ادبی، سياسی و فلسفی اين روزنامه برعهده او بود و گاهی هم پدرش محمدحسين فروغی آنها را تصحيح و راهنمايی های لازم را به او می نمود. وقتی در سال ۱۲۷۸ خورشيدی مدرسه علوم سياسی به همت ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله نائينی جهت تربيت کادر وزارت خارجه به همت دوتن از پسرانش موتمن الملک و مشيرالملک (بعدها مشيرالدوله) تاسيس شد محمدحسين خان ذکاءالملک به رياست مدرسه و فرزندش محمدعلی فروغی که بعداً به دستور محمدعلی شاه ملقب به ذکاءالملک دوم شد به معاونت و استادی اين مدرسه منصوب شدند. پدر و پسر در تدريس تاريخ، فلسفه، ادبيات، مبانی علوم سياسی سعی و اهتمام داشتند و محمدحسين فروغی به زبان فرانسه و عربی و محمدعلی فروغی به زبان های فرانسه، انگليسی، عربی به طور کامل و آلمانی به قدر فهم مطالب آگاهی داشت و برای تدريس، جزواتی را از زبان های خارجی به فارسی ترجمه می کردند.

 

  در زمانی که فروغی در مدرسه علوم سياسی تاريخ تدريس می کرد درباره ارتباط تاريخ و علوم سياسی اظهار داشت مطلبی را که من برای شما می گويم به اشاره پدرم محمدحسين فروغی قبلاً در روزنامه تربيت نوشته ام و اکنون باز در اين باره می گويم که: «تاريخ را اصل و مبنای علم سياست می دانم و عقيده دارم که بدون اين علم سياست يک مملکت معطل خواهد بود. پيشرفت کار صنايع و حرف و اصلاح و فساد اخلاق ملل و ضعف و قوت دولت ها و تجاربی که از آنها حاصل می شود در تاريخ و از تاريخ است، بنابراين برای عمل آوردن عقل انسان و تکميل رتبه اولويت و مقام بشری تاريخ از ملزومات است. از اين جهت در فرنگ و آمريکا يکی از علومی محسوب می شود که معلمين مدارس و شاگردان را از تحصيل آن گريزی نيست و ناچار بايد بخوانند و کسی که تاريخ نداند «پولتيک» (علوم سياسی) نداند و کسی که پولتيک نداند خطا است که دخل و تصرف در کارهای مملکتی و دولتی نمايد و از آن سخن گويد.» . از اين رو، در همان زمان که پدر و پسر دوشادوش يکديگر در مدرسه علوم سياسی که در واقع پايه و مبنای دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران بود، به تدريس می‌پرداختند، محمدحسين فروغی ضمن نطقی گفت که نظر به اهميتی که تاريخ در علوم سياسی دارد به همت و احترام فرزندم محمدعلی تاريخ ايران برای تدريس و تکميل کار مدارس و مکاتب تاليف شده است. محمدعلی فروغی در مقدمه تاريخی که برای مدرسه علوم سياسی نوشت، آورده است که: «تاريخ علم به وقايع زندگانی نوع انسان است و از ظهور و ترقی و تنزل اقوام مختلفه و آداب و رسوم و عقايد و حالات و آثار ايشان گفت وگو می کند

 

  از اقتصاد سياسی تا ديپلماسی عمومی

 

  محمدعلی فروغی در ۱۲۸۴ خورشيدی يک سال پيش از فرمان مشروطيت و در حدود يکصد و يک سال پيش از آن که نهضت‌های پرولتاريايی پا بگيرد، در کتاب اصول علم ثروت ملل (اکونومی پولتيک) نخستين کسی بود که به اقتصاد سياسی پرداخت. او در اين کتاب از جماعات کارگران به عنوان طبقه اجتماعی جديدی سخن می گويد، در اين اثر ارزشمند علمی، تحول اقتصاد صنعتی، تشکيل طبقه کارگر آن طور که بتوانند افکار سوسيال دموکراسی را ترويج دهند نه يک مرام سياسی تحت عنوان سوسياليسم مطلق. تشکيل طبقه کارگر، هشياری اجتماعی و تحرک کارگران، حقوق کارگران مثل حق تجمع، حق دست کشيدن از کار، تغيير شرايط کار و ترقی وضع مزدوری جملگی مورد بررسی قرار گرفته است. زبده ترين بخش اين مبحث بدين شرح است:

 

  سخن بر سر «اجتماع کارگران» است. با پيشرفت صنايع و متحول شدن صاحب کاران و «تفاوت فاحش» که ميان مزدوران و ارباب سرمايه پيدا شد، کارگران با هم متفق شدند و جزء يک جماعت و دسته گرديدند و قوه اجتماعيه عظيمی تشکيل يافت. زيرا اغلب احتياج و اضطرار کارگر و بعضی اوقات بی انضباطی متصدی کارخانه ها مانع سازگاری کارگران و صاحب کاران می گردد. اما به وسيله «اجتماع و اشتراک» می توانند وضع مزدوری خود را بهبودی و ترقی دهند و وضع خود را از آنچه که هست بهتر کنند يعنی نرخ مزد را از روی انصاف و عدالت تعيين نمايند و شرايط کار را تغيير دهند. اين که در شرکت های کارگری و انجمن ها دخالت نمايند يا می توانند از حالت مزدوری خارج شوند و متصدی باشند. و حتی کسانی تصور کرده اند که در آينده ترتيب کارگران همه منحصر به اجتماع اشتراکی می شود و ترتيب مزدوری از ميان می رود بی مورد نيست. به علاوه کارگران اگر با هم متفق شوند می توانند برای خود رئيس و وکيل تعيين نمايند يا اينکه اگر چاره منحصر شد و لزوم پيدا کرد با اجتماع دست از کار بکشند و تحمل ظلم ننمايند يا اينکه اگرچه تعطيل کار برای کارگران به جهت مخالفت با صاحب کاران وسيله ناشايسته ای باشد. ولی در عوض اکثر اوقات هم به کارگران فايده های زيادی می رساند. بعضی از اشخاص منکر فايده اين مطلب هستند و می گويند تعطيلی که کارگران می کنند، مخارج دارد و ضرر می زند ولی اين طور نيست. ضرری که تعطيل کارگران می زند موقتی است و حال آنکه نفعی که از آن عايد می شود از قبيل ازدياد مزد نيست. کليتاً حال کارگران بهبود می يابد. علاوه بر اين همين قدر که صاحب کاران ترس از تعطيل کارگران را داشته باشند، با ايشان درست رفتار می کنند. اما حق آزادی اجتماع کارگران به آسانی شناخته نشد. البته احتياج به اجتماع و اشتراک از قديم طبعاً احساس کرده بودند و می توان گفت که در عالم ادوار طبقات کارگران باطناً ساعی بوده اند که اجتماع و اتحادی ميان خود داشته باشند. در قرون گذشته نه کارگران و نه صاحب کاران نتوانسته اند اجتماعات صحيحی که اسباب سهولت سازگاری می شد تشکيل دهند و اين عمل با ممانعت دولت ها باعث جنگ ها و نزاع ها شد. فريدون آدميت در کتاب ايدئولوژی نهضت مشروطيت می نويسد فکر دموکراسی سياسی را از مجموع آثار جدی مولفان آغاز دوره مشروطه به دست می دهيم. اين نويسندگان از گروه ترقی خواهان و روشنفکران جديد به شمار می روند و از نظر حرفه اجتماعی استاد مدرسه علوم سياسی، وکيل مجلس، مدعی العموم (دادستان) و بالاخره خدمتگزاران دولت بوده اند و منبع افکارشان آثار متفکران بزرگ فرانسه است اين نويسندگان عبارتند از ميرزا حسن خان مشيرالدوله پيرنيا، محمدحسن خان ذکاءالملک فروغی، ميرزا ابوالحسن خان فروغی. ميرزا محمدعلی خان فروغی ذکاءالملک زمانی که استاد مدرسه علوم سياسی بود و در مجلس دوم نماينده بود، کتاب پرارزش حقوق اساسی همين آداب مشروطه دول را در ۱۳۲۵ هجری قمری نوشت.

 

  فعاليت در ديپلماسی عمومی

 

  محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) به سبب تجربيات سياسی که داشت و در مجلس دوره اول و دوم نماينده مجلس بود و مدتی نيز رئيس مجلس بود و در زمان رياست موتمن الملک پيرنيا معاونت مجلس را بر عهده داشت و در زمينه سياست و پولتيک، تاريخ جهان و فلسفه سياسی فردی سرآمد بود و در ۲۵ آذر ۱۲۹۷ زمانی که رياست ديوان عالی تميز (ديوان عالی کشور) را بر عهده داشت عازم شرکت در کنگره ورسای شد، از اين نظر دارای تجربيات عملی و از نظر تئوريک نيز بسيار قوی بود و حتی در ماموريت حل اختلاف با ترکيه در زمان آتاتورک به ترکيه رفت و رفع اختلاف شد. در ۱۸ تير ۱۳۰۷ به عنوان نماينده ايران به جامعه ملل در شهر ژنو رفت و در کنفرانس خلع سلاح ژنو که برای تخفيف تشنجات بين المللی تشکيل شده بود شرکت کرد و در جريان دهمين اجلاسيه مجمع عمومی جامعه ملل به رياست اين جامعه رسيد.

 

  او مشروح سخنرانی های نمايندگان شرکت کننده در کنفرانس خلع سلاح را که او در آن وقت «ترک سلاح» می ناميد به وزارت خارجه می فرستاد و سفارش می کرد که نکات اصلی و مهم اين سخنرانی ها به وسيله اساتيد رشته علوم سياسی برای دانشجويان قرائت شود. او ضمن فرستادن اين سخنرانی ها خودش نيز مطالبی در مورد سياست بين الملل، ديپلماسی عمومی انشا و سفارش می کرد که در وزارت خارجه بايگانی شود و هر وقت استادی احتياج به مراجعه آن داشت بتواند به آن رجوع نمايند. در يکی از نامه هايی که نوشته است ضمن تحرير نطق «اريستيد بريان» نماينده فرانسه در کنفرانس به اصطلاح او «ترک سلاح» می نويسد:

 

  «ملل حس امنيت واقعی نخواهند کرد و اطمينان به عقل سليم نخواهند داشت مگر آنکه نماينده همه ملل که در جامعه ملل اجتماع کرده اند مساعی خود را متحد کنند که احتمال جنگ تخفيف يابد. به عقيده من حکميت (داوری) اساس صلح است. البته برحسب قواعد خلقت و بشريت مابين ملل حتی آنها که نياتشان صلح طلبانه و دوستانه است اختلاف بروز می کند و مشکلات ظهور می نمايد و ما نمی توانيم طبيعت خود را ترک کرده و فرشته و ملک شويم وليکن بايد با ملاحظه نقص بشريت کاری کنيم که مناقشات و حوادث منجر به جنگ نشود و اسباب فصل اختلافات به طريق قضاوت، عاطل و باطل بماند. بنابراين ما هفته ها است که قضيه حکميت را مطرح کرده ايم.» فروغی اضافه می کند: من می دانم که صلح هم مانند جنگ فداکاری لازم دارد. اما تفاوت ميان مللی که برای صلح فداکاری می کنند و آنهايی که برای جنگ، اين است که هر قومی که علم دار صلح می شود، حصول مقصودش احتمالی است. اما آن قوم که مبادرت به تجهيز سلاح می نمايد، منتهی شدن کارش به جنگ حتمی است، زيرا شمشيرزن عاقبت به شمشير هلاک می شود. ضمناً در کنفرانس ژنو با برده فروشی و تجارت ترياک مخالفت جدی به عمل آمد و يکی از آن مخالفان مرحوم فروغی بود. فروغی پيام فرهنگ ايران را در قالب اين شعر در جريان دهمين جلسه مجمع عمومی جامعه ملل قرائت کرد و گفت: بنی آدم اعضای يکديگرند چو در آفرينش ز يک گوهرند.

 بيان مفاهيم مردم‌سالاري 

 

  پس از آن که در پنج شهريور ۱۳۲۰ رضاشاه با التماس به فروغی پيشنهاد نخست وزيری کرد قريب شش سال بود که مغضوب بود، چون وضعيت بحرانی بود، پذيرفت ولی هيچ شرطی را از جانب رضاشاه نپذيرفت و خروج او را از مملکت يگانه راه حل بحران دانست و در ۱۸ شهريور ۱۳۲۰ ضمن قبول اينکه راه آهن ايران را تحت اختيار متفقين قرار دهد تا کمک های غرب به روسيه برسد طبق قراردادی از آنان خواست که بعد از اتمام جنگ خاک کشور را ترک نمايند. او پس از سروسامان دادن به وضع خواروبار مورد لزوم مردم، برای آگاه کردن مردم به مسائل روز در روز سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۲۰ در ساعت ۵/۸ بعدازظهر يک سخنرانی مفصل کرد و مسائل سياسی را به زبان ساده همانطور که در دارالفنون، دارالمعلمين مرکزی و مدرسه علوم سياسی به سادگی تشريح می کرد در اين زمان نيز به سادگی بيشتر مفاهيم سياسی را برای مردم شرح داد که از خلال آن می توان درباره خط مشی سياسی و عقيده فروغی قضاوت کرد. او نطق خود را به اين شرح آغاز کرد:

 

  «بحمدالله و به فضل خداوند بار ديگر پا به عرصه آزادی گذاشتيد و می توانيد از اين نعمت برخوردار شويد. البته بايد قدر اين نعمت را بدانيد و شکر خداوند را به جا آوريد. از رنج و محنتی که در ظرف ۴۰ - ۳۰ سال گذشته به شما رسيده است اميدوارم تجربه آموخته و معنی آزادی را دريافته باشيد. در اين صورت می دانيد که معنی آزادی اين نيست که مردم خودسر باشند و هر کس هرچه می خواهد بکند. در عين آزادی قيود و حدود لازم است. اگر حدودی در کار نباشد و همه خود سر باشند هيچ کس آزاد نخواهد بود و هرکس از ديگران قوی تر باشد آنان را اسير و بنده خود خواهد کرد. قيود و حدودی که برای خودسری هست همان است که قانون می نامند. وقتی آزادی خواهد بود که قانون در کار باشد و هر کس حدود اختيارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند. پس کشوری که قانون ندارد و يا قانون در آن مجری و محترم نيست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زيست نخواهند کرد. پس اولين سفارشی که در عالم خيرخواهی و ميهن دوستی به شما می کنم اين است که متوجه باشيد که ملت آزاد آن است که جريان امورش و بر وفق قانون باشد. بنابراين هرکس به قانون بی اعتنايی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است يعنی دشمن آسايش ملت.

 

  پس از اين مقدمات که گمان می کنم قابل انکار نباشد، می پردازيم به اصل مطلب و يادآوری می کنم که وجود قانون بسته به دو چيز است: يکی قانون گذار و يکی مجری قانون و جمع اين دو چيز را حکومت يا دولت می گويند. چون ملت های مختلف را در زمان های مختلف در نظر بگيريم می بينيم که حکومت های آنها همه و هميشه يکسان نبوده و نيستند. گاهی از اوقات قانونگذار و مجری قانون يک نفر بوده و گاهی چند نفر بوده اند و بعضی از ملت ها هم بوده و هستند که قانون گذاری و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است. قسم اول حکومت انفرادی و استبدادی است. قسم دوم حکومت خاص و اشراف است. قسم سوم را حکومت ملی می گويند که اروپاييان دموکراسی می نامند. همين قدر می گويم ملت ها هرچه داناتر و به رشد و بلوغ نزديک تر می شوند به قسم سوم يعنی حکومت ملی متمايل تر می گردند. اين جماعت ها علاوه بر آنکه تحت نظر هيات وزيران هستند، تحت رياست عاليه يک نفر هستند که اگر او انتخابی باشد رئيس جمهور ناميده می شود و اگر دائمی و موروثی باشد پادشاه است.

 

  شما ملت ايران به موجب قانون اساسی که تقريباً ۳۵ سال پيش مقرر شده است دارای حکومت ملی مشروطه هستيد. اما اگر درست توجه کنيد تصديق خواهيد کرد که در مدت اين ۳۵ سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقيقی برخوردار بوده باشيد و چندين مرتبه حکومت ملی يعنی اساس مشروطيت شما مختل شده است. شرايطی که در حکومت ملی بايد ملحوظ باشد چيست؟ فراموش نکنيد که معنی حکومت ملی اين است که اختيار امور کشور با ملت باشد و البته می دانيد که هر کس اختياراتی دارد و در ازای آن اختيارات مسئوليتی متوجه او می شود. اما وظيفه روزنامه نگاران؛ وظيفه آنان اين است که هادی افکار مردم شوند و ملت و دولت را به راه خير دلالت کنند. وظيفه مستخدمين و کارکنان دولت اين است که در اجرای قوانين از روی صحت و درستی وسيله پيشرفت کار وزيران باشند و موجبات آسايش اتباع نوع خود را که مخدومين ايشان هستند فراهم آورند. اما وظيفه پادشاه چيست؟ وظيفه پادشاه اين است که حافظ قانون اساسی و ناظر افعال دولت باشد و افراد ملت را فرزندان خود بداند و به مقتضای مهر پدری با آنها رفتار کند و رفتار و کردار و گفتار خود را سرمشق مردم قرار دهد. روی هم رفته وظيفه جميع طبقات ملت اين است که گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبيق کنند و چنان که يکی از حکمای اروپا گفته است اگر بنياد حکومت استبدادی بر ترس و بيم است بنياد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصاً اگر متصديان امور عامه شرافت را نصب العين خويش نسازند کار حکومت ملی پيشرفت نمی کند و اما اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصی را منظور بدارند و حاضر نشوند که يک اندازه از اغراض جزيی خود را فدای منافع کلی کنند و از راه صلاح خارج شده به جای اشتغال به امور شرافتمندانه برای پيشرفت اغراض خصوصی وسائل نامناسب از تزوير و نفاق و فتنه و فساد و دسته بندی و هوچی گری به کار برند و اگر نمايندگان ملت (وکيلان مجلس) در قانون گذاری يا اجرای قانون اهتمام لازم ننمايند و نمايندگی ملت را وسيله تحصيل منافع شخصی بدانند و عوامفريبی را پيشه خود سازند و دسيسه کاری را شعار خود کنند يا معنی نمايندگی ملت را مدعی شدن با دولت بدانند و اگر وزيران وزارت را فقط مايه تشخص و جلب منافع فردی فرض کنند، اگر پادشاه حافظ قوانين نباشد و سلطنت را وسيله اجرای هوای نفس سازد و اگر طبقات ملت از طريق شرافت پا بيرون گذارند، بايد حتم و يقين دانست که باز اوضاع اين ۳۵ سال گذشته تجديد خواهد شد

 

  بنابراين محمدعلی فروغی با اين سخنرانی خود در مقابل ملت به طور مستقيم اين دوره ۳۵ ساله به ظاهر مشروطه را با تمام فداکاری های ملت، جريانی استبدادی و به نام مشروطه می شناخته است و با توجه به تاليفاتی که در زمينه حقوق، فلسفه و تاريخ داشته می توان از عقايد او اين چنين برداشت کرد که او طرفدار يک دموکراسی با پيروی از عقل سليم بوده است و ميهن دوستی يا ميهن پرستی عقلانی را يگانه راه وحدت ملی و استقلال کشور می دانسته است. فروغی از طريق حکمت سقراطی و ديالکتيک که ويژه سقراط بود سعی در مجاب کردن طرف مقابل خود می کرد و حتی اگر طرف مقابل در بحث، فروغی را مجاب می کرد با کمال ميل می پذيرفت.

 

  آيين سخنوري و فرهنگستان

 

  محمدعلی فروغی با نوشتن کتاب آئين سخنوری (فن خطابه) در ۱۳۱۶ می گويد که سخنوری يا خطابه فنی است که به وسيله آن گوينده، شنونده را در سخن خود اقناع و بر منظور خويش ترغيب می کند. او در کتاب خود يکی از اختصاصات ذاتی هر سياستمداری را مسلط بودن بر فن خطابه می داند. او عقيده دارد که در بحث های دونفره يا دسته جمعی بايد از روش سقراطی استفاده کرد تا طرف مقابل خودش بر اشتباه خويش آگاه شود. او در ابتدای کتاب آئين سخنوری خويش می گويد: سخنوران و اهل سياست به قول فردوسی سخنانشان بايد معقول باشد تا ملت را گمراه نکند و دولت سر و سامان بيابد. فردوسی طوسی در اين باب گويد:

سخن چون برابر شود با خرد/ روان سراينده رامش برد

 

  زبان در سخن گفتن آژير کن/ کمال خرد را سخن تيز کن

 

  او سپس خطابه «ماسيليون» ( Massillon ) از خطبای فرانسه را در حضور لويی پانزدهم شرح می دهد و درباره مروت بزرگان نسبت به خلق خدا بياناتی می کند و می گويد: «قدرت مطلق از خداوندگار است و خداوند آنچه می دهد برای سود مردمان است. اگر در روی زمين بينوايان و تيره روزان نبودند وجود بزرگان بی ثمر می بود. بزرگی بزرگان به سبب نيازمندی مردم است. مردم برای بزرگان خلق نشده اند بلکه بزرگان هر چه هستند برای مردمند و به کلی خلاف حکمت می بود که غير از اين باشد. خلقت جهان فقط برای فراهم ساختن تمتعات مشتی نيک بختان نيست.» از نظر فروغی هدف فن سخنوری و بحث قانع کردن مستمع بود. زمانی که در فرهنگستان بود، در سال ۱۳۱۴ در يکی از جلسات، يکی از حضار پافشاری می کرد که يک واژه نامانوس اوستايی به جای زبان عربی پذيرفته شود. فروغی همواره عقيده داشت که هر چيز به جای خويش نيکوست و اگر يک واژه عربی زيبا بود بايد به کار برده شود. اتفاقاً در آن جلسه استاد عبدالعظيم قريب نيز با حذف اين واژه عربی مخالفت کرد و دو عضو افراطی هم بر سر اين موضوع جدال می کردند و می گفتند که شما حق نداريد به زبان اوستايی که زبان نياکان ماست اهانت کنيد و آن را زبان مرده بخوانيد.

 

  محمدعلی فروغی ناگهان رشته سخن را به دست گرفت و با متانت از تمام حضار در جلسه پرسيد که آيا پدر او محمدحسين فروغی را می شناسيد يا نام او را شنيده ايد. همه اعضای فرهنگستان جواب مثبت دادند و هر کدام شرحی درباره محمدحسين فروغی بيان کردند. آنگاه فروغی گفت: «آقايان به شهادت همه شما پدر من مردی دانشمند و ارجمند بود و من به فرزندی او مفتخرم. با اين وصف اگر به من بگوييد که پدرت مرده است من حق ندارم از شما رنجش حاصل کنم زيرا مسلم است که پدرم مرده است. زبان اوستايی هم درست است که زبان نياکان ما بوده است ولی چه می توان کرد که آن هم مرده و متروک شد و انصاف نيست ما به کسی که اين حقيقت واضح را اعلام می کند بتازيم و در وطن پرستی او ترديد روا داريم.» اين بيان شيوا و اين استدلال سقراطی فروغی مانند آبی که بر آتش ريخته شود جلسه را به حال عادی درآورد و محيطی آرام و دور از هياهو بر آن حاکم شد (روايتی از دکتر رعدی آذرخشی).

 

  اين مطلب چند درس از عقايد سياسی، اجتماعی و فلسفی فروغی به ما می دهد. اولاً او با نوشتن کتاب سير حکمت در اروپا و آشنايی کامل به عقايد فلاسفه به ويژه عقل گرايان مانند دکارت که کتاب روش راه بردن عقل او را جداگانه ترجمه کرده است، هيچ چيز را بدون استدلال و روش عقلانی نمی پذيرفت و حتی وطن پرستی او نيز عقلانی بود و هيچ وقت دچار «شوونيسم» يا ميهن پرستی افراطی نشد، ثانياً با آنکه شيفته فلاسفه عقل گرا بود ولی گاهی که پای استدلاليان را چوبين می يافت به عرفان، شهود و شناخت درونی «اينتوايشن» متوسل می شد هر چه قلب او گواهی می داد آن را می پذيرفت و تسليم و رضا در برابر خداوند را چاره کارها می دانست چنانچه در قضيه محمدولی اسدی که متولی باشی آستان قدس رضوی بود و پدر داماد او محسوب می شد، وقتی که محمدولی اسدی از محمدعلی فروغی خواست که درباره او نزد رضاشاه وساطت کند، فروغی نامه ای به اسدی نوشت و در آن قيد کرد که:

 

  در کف شير نر خونخواره ای غيرتسليم و رضا کو چاره ای

 

  وقتی مامورين شهربانی مشهد اين نامه را ضبط کردند، رضاشاه با پرخاش، فروغی را از نخست وزيری برکنار کرد. او حتی شوونيسم را در توجه بی چون و چرای زبان فارسی رد می کند و برای آن عاقبت سياسی بدی را پيش بينی می کند. فروغی در آذر ۱۳۱۵ در رساله ای تحت عنوان پيام من به فرهنگستان از چگونگی احساس خود به زبان فارسی سخن می گويد و اضافه می کند که من به زبان فارسی دلبستگی تمام دارم زيرا گذشته از آنکه زبان خودم است و ادای مراد خويش را به اين زبان می کنم از لطايف آثار آن خوشی های فراوان ديده ام. نظر دارم به اين که زبان آينه فرهنگ قوم است و فرهنگ مايه ارجمندی و يکی از عوامل نيرومندی مليت است. هر قومی که فرهنگی شايسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و جاويدان است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه می تواند باقی بماند. او می گويد، اين عشق به زبان فارسی تا آن حد حاد و بيمارگونه نبايد باشد که موجبات مخدوش کردن زبان فارسی را فراهم آورد.

 

  فهرست آثار

 

  1. تاريخ مختصر ايران

 

  2. تاريخ مختصر دولت قديم روم

 

  3. دوره مختصر از علم فيزيک

 

  4. اصول علم ثروت ملل

 

  5. حقوق اساسی يا آداب مشروطيت دول

 

  6. تاريخ ملل قديمه مشرق (ترجمه)

 

  7. حکمت سقراط و افلاطون

 

  8. انديشه‌های دور و دراز

 

  9. پيام به فرهنگستان

 

  10. فن سماع طبيعی

 

  11. سير حکمت در اروپا

 

  12. آئين سخنوری

 

  13. تصحيح کليات سعدی

 

  14. زبده ديوان حافظ

 

  15. تصحيح رباعيات خيام

 

  16. خلاصه شاهنامه

 

  17. مواعظ سعدی

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

  منبع:

 

  ۱. ذکاءالملک فروغی و شهريور ، ۱۳۲۰ دکتر باقر عاقلی، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۷۰

 

  ۲. روزشمار تاريخ ايران، دکتر باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، ۱۳۷۰

 

  ۳. پژوهشگران معاصر ايران، هوشنگ اتحاد، نشر فرهنگ معاصر تهران، ۱۳۷۸

 

  ۴. مقالات مرحوم حبيب يغمايی در دوره های جديد مجله يغما از ابتدا تا ۱۳۵۷

 

  ۵. سرگذشت مطبوعات ايران، روزگار محمدشاه و ناصرالدين شاه، جلد اول، سيدفريد قاسمی، انتشارات وزارت

 

  ارشاد، تهران، ۱۳۸۰

 

  ۶. شرح حال رجال سياسی و نظامی ايران جلد دوم، دکتر

 

  باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، ۱۳۸۰

 

  ۷. زندگينامه و شرح حال وزرای امور خارجه، دکتر باقر عاقلی، انتشارات دفتر مطالعات بين المللی وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۹

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------