نگاهي به کارنامه فرهنگي محمدعلي فروغي

 

نگاهي به کارنامه فرهنگي محمدعلي فروغي 

در مدرسه علوم سياسي

مجيد يوسفي

 

صبح يکي از روزهاي شهريور 1320 که متفقين به ايران حمله کرده و مردم در وحشت متجاوزين روس و انگليس به سر مي بردند، در پشت تريبون مجلس شوراي ملي در ميدان بهارستان محمدعلي فروغي رئيس الوزراء و سياستمدار سرد و گرم چشيده روزگار در نطقي تاريخي ملت از بند استبداد رهيده ايران را به آرامش و خويشتن داري دعوت کرد و وعده داد که «اين روزها نيز بگذرد و کشور به سياق سابق خود طي مسير کند.» او با يک عبارت تاريخي مردم را از وحشت و هراس اشغال متفقين آسود؛ «مي آيند و مي روند؛ حوايجي دارند و به ما کاري ندارند.» آنچنان باصلابت و استوار اين سخنان بر زبان رئيس الوزرا جاري شد که کشور پس از شانزده سال از ديکتاتوري رضاشاه نفس تازه يي کشيد و گويي صبحي ديگر بر اين سامان دميده است.

 

در ميان ده ها کلام، نطق و نوشته هاي موجز اما به يادماندني سياستمداران قرن بيستم ايران که از زبان ضياء طباطبايي، دکتر محمد مصدق، قوام السلطنه، سيدحسن تقي زاده، رزم آرا، اسدالله علم، حسن ارسنجاني و علي اميني و حتي جعفر پيشه وري و احسان طبري و ديگران بر زبان رانده شد و در حافظه ملي ايرانيان ثبت شده است اين نطق محمدعلي فروغي يکي از جاودانه ترين سخنان يک سياستمدار متنفذ قرن بيستم است که هنوز از زبان معاصرين او و شيفتگان تاريخ و سياست اينجا و آنجا نقل مي شود. او با اين نطق قرائتي از حکومت و قدرت در اذهان ايرانيان متبادر ساخت که پيش از آن- چندان که تا به امروزـ بديع و منحصر به فرد مي نمايد. بدين ترتيب به واسطه هراس و اضطراب فزاينده يي که پس از ورود نيروهاي روس در شمال کشور و نيروهاي انگليس در جنوب کشور ايجاد شده بود و نابساماني که کل کشور را فراگرفته بود فروغي اينک آرامش را به تدريج به کشور بازمي گرداند. مقصود غايي محمدعلي فروغي از مفهوم و پديده حکومت و دولت نه چيرگي بر مردم بود و نه اينکه با ترساندنشان آنها را رام و مطيع سازد... بلکه از نظر وي وظيفه حکومت رهانيدن مردم از بيم، ترس و خشونت بود... چندان که خود در کتابي از باروخ اسپينوزا خوانده بود «مقصود دولت برقراري آزادي است... نه تبديل کردن انسان ها به حيواني وحشي و سنگدل

 

---

 

اينک از زادروز محمدعلي فروغي فرزند محمدحسين فروغي مترجم «اصول علم ثروت ملل» و «سير حکمت در اروپا» بيش از 130 سال سپري شده است. پدر او گرچه تجارت را پيشه کار خود کرد اما فرهنگ و ادب دغدغه اوليه او به شمار مي آمد. اين دقت نظر و وسواس آنچنان در ذات او سرشته بود که آموزش سال هاي نخست فرزند خود را به تنهايي پذيرفت. محمدعلي هفت سال نخست تحصيل خود را نزد پدر آموخت و در محضر او نه تنها شيفته ادبيات فارسي شد، بلکه زبان عربي و فرانسه را نيز به فراست نزد او آموخت. از ميان کتب علوم جديد رياضيات، فيزيک، شيمي و طبيعيات را نيز نزد پدر خود فراگرفت. پس از آنکه به سفارش و معيت پدر، ادامه تحصيل را در دارالفنون گذراند، ادبيات، فلسفه و طب از جمله دروسي بود که در دارالفنون بدان اهميت اساسي مي داد. چند باري هم به سفارش مديريت مدرسه دارالفنون خوره ادامه تحصيل در علم طب در جانش افتاد اما پدرش مانع از آن شد که او جز ادب و فلسفه مسير ديگر را در زندگي برگزيند. به همين جهت بي وقفه در سال 1312 به خدمت دولتي وارد شد و به استخدام وزارت انطباعات درآمد و در محضر اعتمادالسلطنه به کسب تجربه پرداخت. همزمان در سمت معلمي در مدارس علميه و دارالفنون به تدريس نيز مشغول شد. فروغي در سال 1314 با تاسيس هفته نامه «تربيت» توسط پدرش به عنوان سردبير، مترجم و نويسنده در آنجا مشغول به کار شد. اما عشق به آموزش و فرهنگ باعث شد که او به مطالعات عميق تر و ماندگارتري سوق يابد. در ميان ده ها مشغله و رسالتي که خود يا نهاد دولت بر دوش او نهاد مجموع تحولات و اتفاقات علمي- فرهنگي که در مدرسه علوم سياسي روي داد از بسياري جهات نام او را در حوزه فرهنگ و علم ماندگار ساخت. در اسناد خوانده ايم مدرسه علوم سياسي به قصد و نيت ميرزا حسن خان مشيرالملک- فرزند ميرزا نصرالله مشيرالدوله وزير خارجه وقت- تاسيس شد و به آموزه هاي علم سياست و ديپلماسي نوين توجه جدي داشت. اين مدرسه با انگيزه آموزش و تربيت دانش آموزاني که در آينده بتوانند اداره امور سياسي کشور را بر عهده گيرند پايه گذاري شد. فکر اوليه آن توسط ميرزا نصرالله خان ناييني مشيرالدوله هنگامي که وزير خارجه بود ايجاد شد. او اصرار داشت که آشفتگي حاکم بر روابط خارجي ايران در خارج را که به علت وجود نمايندگان ناآگاه در خارج شدت يافته بود، بزدايد و تا حد قابل قبولي نيز کامياب شد.

 

علي اکبر دهخدا که در اولين دوره اين مدرسه از شاگردان ممتاز آن به شمار مي آمد از نخستين معلمان خود از مشيرالملک پيرنيا (حسين پيرنيايي بعدي مولف تاريخ ايران باستان )، ميرزا حبيب الله (فقه )، اردشير جي (تاريخ )، عبدالرزاق بغايري (جغرافيا و هيئت ) و دکتر مïرل (زبان فرانسوي ) نام برده است. در سال هاي بعد کساني چون ميرزا محمدحسين فروغي ذکاء الملک اول (ادبيات )، محمدتقي اعتمادالاسلام (فقه )، عبدالحسين خان ميرپنج (تاريخ )، محب علي خان (تاريخ )، ناظم العلوم بختياري ، محمد مظاهر (صديق حضرت )، مسيو هنبيک (حقوق ملل وثروت ) و اوهانس خان عمادالوزراه (حقوق ) و ديگران به آن افزوده شدند. مدير مدرسه ابتدا مشيرالملک بود. و پس از او برادرش ، ميرزا حسين پيرنيا. بعدها قوام الوزرا (محقق الدوله ) که ناظم مدرسه بود، به مديريت رسيد.

 

در سال 1317 به دنبال تاسيس مدرسه علم سياسي، فروغي کتاب هاي «ثروت ملل» و «تاريخ ملل مشرق زمين» را ترجمه کرد و تدريس تاريخ و ادبيات را نيز بر عهده گرفت. خود چند سال پس از تاسيس مدرسه علوم سياسي در جمع دانشجويان حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران گفته بود؛ «درس هايي که در مدرسه داده مي شد هيچ کدام کتاب نداشت که دانشجويان بتوانند توسط مراجعه به آن به فراگرفتن درس هايي که از معلمان اخذ مي کنند مدد برسانند و چون يکي از موادي که در مدرسه علوم سياسي مي بايست تدريس شود تاريخ بود که آن زمان اصلاً تدريس آن در ايران معمول نبود از براي تاريخ هم کتاب تاريخي که درصدد تهيه آن برآمدند تاريخ ملل قديم مشرق بود و اتفاقاً تهيه آن کتاب را به من رجوع کردند و آن اول کتابي بود که براي مدرسه تهيه شد

 

اما علي اکبر سياسي مدير آتي همين مدرسه علوم سياسي که با علي اکبر دهخدا جزء اولين دانش آموزان مدرسه بود، در بخشي از کتاب خاطرات خود از خاطره يي که در چهارده سالگي بر او گذشته به شيريني، فضاي اجتماعي و فرهنگي حاکم بر آن روز ها را منعکس مي کند. «من براي رفتن به مدرسه سياسي از خط واگن ميدان دروازه قزوين- توپخانه استفاده مي کردم. ميرزا محمد علي خان ذکاءالملک فروغي که خانه اش در پايين خيابان اميريه بود و دوست او اسدالله ميرزا (شهاب الدوله) که در پايين شهر در خيابان دروازه گمرک سکونت داشت نيز واگن همين خط را سوار مي شدند. بسيار اتفاق مي افتاد که خود را با آنها در يک واگن مي يافتم. در اين حال اگر نشسته بودم به احترام آنها از جاي برمي خاستم و تمام راه را- ولو با بودن جاي خالي روي دو رديف نيمکت ها- سرپا مي ايستادم و اين امر به نظر طبيعي مي آمد و آنها هيچ گاه تعارف نمي کردند که بنشينم. ميرزا محمدعلي خان و اسدالله ميرزا با سبيل هاي بلندي که داشتند در نظر من که تازه وارد چهاردهمين بهار عمر مي شدم مرداني سالخورده و موقر جلوه مي کردند. گفت وگوي آنها با صداي بلند بود و براي اينکه ساير مسافران گفته هايشان را نفهمند يا براي خودنمايي و فضل فروشي به زبان فرانسوي صحبت مي کردند. من معني پاره يي از کلمات و جمله ها را به زحمت درمي يافتم اما آرزو داشتم بتوانم روزي ما في الضمير خود را مانند آنها با آن زبان دوست داشتني بيان کنم

 

از مجموع خاطراتي که در نيم قرن اخير از اين مدرسه برجاي مانده و در اينجا و آنجا پراکنده شده است يکي از دلچسب ترين خاطرات از ياد مانده هاي استاد مجتبي مينوي است که اهميت ذکاء الملک را در سادگي عبارات و کلمات و تاثيرگذاري آن در کلاس درس مدرسه علوم سياسي بر ما آشکار مي سازد. «نخستين باري که از جزئيات احوال فردوسي آشنا مي شدم هنگامي بود که فروغي در دارالفنون سخنراني مي کند. در اين سخنراني است که من براي اولين بار نام هاي مستشرقيني چون ژول مهل، باربيه دومينار و نلدکه را مي شنوم. تاريخ مختصر ايراني که ما در کلاس پنج و شش ابتدايي خوانده بوديم تاليف همين ميرزا محمدعلي خان فروغي بود و اين جمله اول آن براي ما بچه هاي مدرسه علوم سياسي ضرب المثل شده بود که؛ مملکت ما ايران است و ما ايراني هستيم و پدران ما هم ايراني بوده اند

 

اين منزلت و تفاخر فرهنگي را محمدعلي فروغي از پدر و همگنان او به ارث برده بود. روزگاري که او نزد پدر زبان فرانسه و عربي مي خواند عصرگاهان در منزل رجال و بزرگاني را مي ديد و از مصاحبت آنان با پدر بهره ها مي برد. محمدطاهر ميرزا قاجار، اعتمادالسلطنه و موتمن الملک هر از چند روزي در خانه پدر گرد هم مي آمدند و به گفت وگو مي پرداختند. بي جهت نيست که مي گويند ترجمه هاي آثار الکساندر دوما، جرج رينولدز، مولير، ولتر، ادوارد گيبون و بوسوئه از درون نشست هاي منزل محمدحسين فروغي به بيرون جامعه درز کرده است.

 

محمدعلي فروغي به همراه اسميرنف- سفير روسيه در سال هاي دهه 20- و ذکاء الملک غفاري و کمال الملک غفاري جزء حلقه آموزگاران احمدشاه قاجار بود که هر صبح در يکي از کاخ هاي محمدعلي شاه حاضر مي شد. آنان به تدريس ادبيات (ذکاءالملک غفاري)، تاريخ (محمدعلي فروغي)، زبان روسي (اسميرنف) و خط و خوشنويسي (کمال الملک غفاري) مي پرداختند. او از معدود نوجوانان عصر قاجار بود که با زندگي خصوصي و علايق و سلايق شخصي احمدشاه قاجار- دومين فرزند محمدعلي شاه و هفتمين پادشاه قاجارـ آشنايي کافي داشت و همين کفايت مي کرد که بر دايره جامعيت و بصيرت او به مباحث مملکتي و حکومتي بيفزايد.

 

منابع؛----------------------------

 

1ـ علي اصغر حق دار، محمدعلي فروغي و ساختارهاي نوين، نشر کوير، 1384

 

2ـ چنگيز پهلوان، ريشه هاي تجدد، نشر قطره، 1383

 

3- تورج اتابکي، تجدد آمرانه، نشر ققنوس، چاپ 1385

 

4ـ آخرين روزهاي رضاشاه، ريچارد استوارت، کاوه بيات، نشر نو، 1370

 

5ـ غلامحسين ميرزاصالح، نگاه نو، شماره پي درپي 53 ، 1381

 

6ـ کاميار عابدي، زندگينامه علي اکبر دهخدا، نشر نادر، 1379

 

7ـ علي اکبر سياسي، گزارش يک زندگي، نشر پاکا پرينت، لندن، 1366

 

 

--------------------------------------------------------------------------------