اصالت اسلامي قيام ميرزا در آينه اسناد...

 

اصالت اسلامي قيام ميرزا در آينه اسناد...

موسسه فرهنگی و هنری نور راسخون

نویسنده: آيت الله رضا استادي

در صد سال اخير؛ از اوايل سده چهاردهم ﻫ . ق تا زمان حاضر، نهضت ها، انقلاب ها، قيام ها و اقدام هاي متعدد از سوي روحانيت شيعه انجام شد؛ از جمله نهضت مرحوم ميرزا كوچك خان كه راجع به ايشان حرف هاي نادرست و قضاوت هاي غير واقعي انجام شده است. با اين كه هيچ ريشه اي جز اسلام، جز قرآن، جز خدا، جز پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداشته، امّا به گونه اي منعكس شده كه اگر يك آدم بي اطلاع، اين تاريخ ها را بخواند، نسبت به صلاح و فايده ي اين قيام ها و اقدام ها ترديد مي كند. شايد دليل آن باشد كه متأسفانه از ابتدا كه حوزه هاي علميه و مسلمان ها عليه ظلم، استبداد، استعمار و استكبار حرف زدند و عليه بيگانگان اقدام كردند تا نگذارند آن ها بيش از پيش بر ممالك اسلامي مسلط شوند و دست سلطه را قطع كنند، تاريخ كارها به دست خودشان نوشته نشد، بلكه ديگران نوشتند و هرچه را كه خواستند نوشتند، نه هر چه را كه لازم و صحيح و مطابق با واقع بود. و اين همان هشداري بود كه بارها امام خميني1 مي داد و مي فرمود:

لازم است براي بيداري نسل هاي آينده و جلوگيري از غلط نويسي مغرضان، نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند، و قيام ها و تظاهرات مسلمين ايران را در شهرستان هاي مختلف با تاريخ و انگيزه ي آن ثبت نمايند تا مطالب اسلامي و نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل هاي آينده شود. ما كه هنوز در قيد حيات هستيم و مسايل جاري ايران را كه در پيش چشم همه ي ما به روشني اتفاق افتاده است دنبال مي كنيم، فرصت طلبان و منفعت پيشگاني را مي بينيم كه با قلم و بيان بدون هراس از هرگونه رسوايي، مسايل ديني و نهضت اسلامي را برخلاف واقع جلوه مي دهند و به حكم مخالفت با اساس نمي خواهند واقعيت را تصديق كنند و قدرت اسلام را نمي توانند ببينند، و شكي نيست كه اين نوشتجات بي اساس به اسم تاريخ در نسل هاي آينده آثار بسيار ناگواري دارد. از اين جهت، روشن شدن مبارزات اصيل اسلامي در ايران از ابتداي انعقاد نطفه اش تاكنون و رويدادهايي كه در آينده اتفاق مي افتد از مسايل مهمي است كه بايد نويسندگان و علماي متفكر و متعهد بدان بپردازند. درست آنچه را امروز براي ما روشن و واضح است براي نسل هاي آينده مبهم مي باشد؛ و تاريخ، روشن گر نسل هاي آينده است، و امروز قلم هاي مسموم درصدد تحريف واقعيات هستند، بايد نويسندگان امين اين قلم ها را بشكنند”.

هنگام مطالعه ي برخي كتاب هاي نهضت تنباكو مشاهده نمودم كه نويسنده با آن كه ايراني و خودي است، در صدور آن فتواي معروف مرحوم ميرزاي شيرازي شك و ترديد مي كند و مي گويد: “آيا اين فتوا از ميرزا هست، يا نه؟”؛ آن گاه براي اين اظهار شك و ترديد سند ارايه مي دهد و مي گويد: “از اسناد باقي مانده در سفارت انگليس چنين بر مي آيد كه اين فتوا را ميرزا صادر نكرده است

پيداست كسي كه بخواهد تاريخ نهضت تنباكو را بنويسد و مصدر و مدركش حرف خود انگليسي ها باشد؛ همان كساني كه ميرزا و مردم با آن ها در افتادند، نمي تواند قابل اعتماد باشد.

به نظر بنده داستان مرحوم ميرزا كوچك خان جنگلي گرفتار همين بي توجهي شده است. اگر در كتاب ها درباره او قضاوت هايي شده و حرف هاي مختلفي گفته اند، به اين جهت است كه از روز اول خودي ها، تاريخ اين نهضت را ننوشتند. بعضي هم كه خواستند بنويسند، با فاصله چند سال نوشتند، برخي از نويسندگان تاريخ نهضت جنگل و ميرزا كوچك خان به اقرار خودشان مطالب را سانسور مي كردند و نمي دانستند كه چه مطلبي را بنويسند، يا ننويسند، و چه مطلبي را اجازه چاپ مي دهند. پس اولاً: نوشتن را دير شروع كردند كه در همين فاصله بسياري از مطالب حذف و محو شد. زماني هم كه تصميم به نوشتن گرفتند، هر مطلبي را ننوشتند. بايد بدانيم تاريخ نويس نهضت هايي كه اساس اسلامي دارند؛ يعني تكيه شان فقط و فقط به قرآن و اسلام است، بايد از يك روحيه اسلامي خيلي قوي برخوردار باشد؛ در غير اين صورت نمي تواند نهضت را همان گونه كه هست، منعكس كند. نهضتي كه پايگاه اسلامي و قرآني دارد، كسي بايد تاريخش را بنويسد كه او هم اساس را اسلام بداند، پايگاه را قرآن بداند، باور كرده باشد كه اين آقا براي اسلام و قرآن، خودش را اين قدر به زحمت انداخته است، وگرنه خيلي ساده قضايا را به صورت مادي، توجيه و تأويل مي كند.

ميرزا كوچك خان يك مسلمان معتقد و يك روحاني مؤمن بود. قيام او يك قيام اسلامي و در راستاي ساير قيام هايي است كه فقط و فقط منشأ ديني داشتند. برخي از دليل ها و گواه هاي آن عبارت است از:

 

سند اول:

 

اعلاميه اي به قلم شخص ميرزا كوچك است. اين اعلاميه، ميرزا و روحيه اسلامي او را تا حدي به ما مي شناساند و گفتار آنان را كه مي خواهند قيام او را فقط براي آزادي توجيه كنند، باطل مي كند. اين اعلاميه با عنوان “تمنا” در روزنامه جنگل چاپ شده است:

يكي از علل خرابي هاي ما تقيد به القاب و احترامات بي مأخذ صوري است كه غالباً تمايل به آن ها توليد مفاسد كثيره مي كند. هركس كه دو قدم در راه اصلاح مملكت برداشت و يا دو كلمه براي آزادي ملتي نطق و تحرير كرد و يا دو روزي به خدمات نوع خود مشغول شد، فوراً يك لقب، يا عنوان بزرگي از خود و ديگران به او چسبيد و همان سبب كبر و غرور گشت، بلكه تهيه وسايل و تجملي كه لازمه آن لقب است، آن را از طريق حق و صواب منصرف مي كند. كسي كه مقصودش خدمت به وطن و ملت و نيتش خالص است نبايد مقيد به اين پيرايه ها گردد. اين بنده كه شايد اغلب بدانند قصدم خدمت به ديانت و ايرانيت است، نه براي تحصيل جاه و جلال، از عموم تمنا مي كنم كه از القاب معموله معافم داشته و به همان اسم خودم مخاطبم دارند و در اين كار منتي بزرگ بر كوچك بگذارند. كوچك جنگلي”.

همچنان كه امام خميني1 مي فرمود: “من از خداي تبارك و تعالي توفيق همه را مي خواهم. من از بيرون آمده ام كه خدمت به شما بكنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ام كه بزرگواري شما را حفظ كنم...”.

آري! طرز فكر يك مسلمان اصيل و معتقد اين است كه چون مي خواهم براي اسلام كار كنم بايد نيتم خالص باشد و حتي از مردم توقع لقب هم نداشته باشم.

 

                        سند دوم:

 

به نقل از روزنامه جنگل است. اين يادداشت علاقه ميرزا كوچك و جنگلي ها را به روحانيت و مراجع تقليد آن روز نشان مي دهد:

قدرت و سطوت ملي از راه ديانت و امانت، يك وقت به عهده كفايت شيخ كاظم خراساني و شيخ عبدالله مازندراني و حاج ميرزا حسين و حاج ميرزا خليل و آقاسيد عبدالله بهبهاني شهيد و ميرزاي شيرازي شهير بود كه نام نامي شان تا ابد در دفتر هواخواهان آدميت ثبت است.

و امروز نعم البدل و يادگار آن ستون هاي ديانت كه مغزهاي مقدس ايشان مربوط به سياست نيز هست، امثال آقاي شيخ الشريعة، آقاي ميرزا حسين ناييني، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، آقا سيدعلي داماد، فاضل ممقاني، آقا سيد محمدطباطبايي مهاجر معروف، آقا سيد محمد بهبهاني نعم الخلف، و حاج آقا نورالله اصفهاني.

و آن ها كه مجسمه ترويج شرايع و دين اسلامند؛ امثال: آقا سيد محمد كاظم يزدي، آقاميرزا محمدتقي سامرايي شيرازي، آقاي صدر اصفهاني است كه در مقام احتياج، حبل المتين شرع و شريعت در كف آهنين آن ها است”.

دراين مقال مي بينيم كه حتي از آقاسيد كاظم يزدي صاحب عروﺓ(ره) كه به هر علتي در امور سياسي دخالت نمي كرد و از مخالفان سرسخت مشروطه بود، تجليل مي شود؛ با اين كه طبع يك طلبه و روحاني انقلابي و يك مسلمان انقلابي ايجاب مي كند كه با هر روحاني و آخوند كه كار او و امثال او را تصويب نمي كند، مخالف باشد؛ همان گونه كه در مشروطه اين چنين بود و افراد داغ انقلابي بي پروا عليه صاحب عروﺓ(ره)، مطالبي را مي گفتند. از اين جا به اين نتيجه مي رسيم كه ميرزا و جنگلي ها يك روحيه اسلامي و علاقه مند به روحانيت و علما و مراجع داشتند كه حتي در بحبوحه گرمي بازارشان به آقاياني كه با آن ها هم صدا نبودند، چون آن ها را پاك و منزه مي دانستند، هيچ گونه اهانتي نمي كردند، بلكه تجليل و احترام هم مي كردند و اين نشانه پاي بند بودن به احكام اسلام است.

 

سند سوم:

 

پاسخ ميرزا كوچك به يكي از بيگانگان است كه به او گفت: “اگر تو را در محكمه الهي حاضر كنند و بگويند اين تلفات را مسؤول كيست، چه جواب مي دهي؟”، فرمود:

در قانون اسلام مدون است كه كفار وقتي به ممالك اسلامي مسلط شوند، مسلمين بايد به مدافعه برخيزند، ولي دولت انگليس فرياد مي كشد كه من اسلام و انصاف نمي شناسم و بايد دول ضعيف را اسير و آزار و كشته مقاصد مشؤوم خود سازم... با اين ادله وجدانم محكوم است در راه سعادت كشورم سعي كنم. گو آن كه كرورها نفوس و نواميس و مال ضايع شود و در مقابل جوابي را كه موسي(علیه السلام) به فرعون و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابوجهل و ساير مقننين و قايدان آزادي و روحاني در محكمه الهي مي دهند، من هم مي دهم”.

امام خميني(رحمت الله علیه) مي فرمود: “در قرآن داستان موسي و فرعون، ابراهيم و نمرود و امثال اين ها بي خود مطرح نشده، اگر داستان موسي و فرعون در قرآن آمده براي اين بوده كه مردم بدانند بايد در مقابل فرعون ها بايستند و قيام كنند”. به نظر مي رسد مرحوم ميرزا كوچك قصد داشته همين مطلب را در جواب آن بيگانه بگويد؛ يعني قيام خود را در راستاي همان قيام هاي الهي دانسته كه اگر ايراد و اشكالي باشد بايد نعوذبالله به پيامبران هم ايراد باشد و هر جوابي آنان دادند، من مي دهم؛ زيرا كار من هم در راستاي كار آن ها است.

سند چهارم:

 

من فكر مي كنم اولين كسي كه درباره ميرزا كوچك خان مطلب نوشت، مرحوم دهخدا بود. اين نوشته از يادداشت هاي اصلي دهخدا است، نه اين كه بعدها اضافه شده باشد. تا آن جا كه بنده خبر دارم، دهخدا طرز فكرش جوري نبود كه بخواهداز روحانيت يا روحانيون دفاع كند، بلكه شواهدي در دست است كه گاهي با آن ها معارضه و حتي تحقير هم مي كرده است، البته لغت نامه ايشان خدمتي به فرهنگ ما است و هيچ كس منكر اين خدمت نيست، اما روحيه اش ترويج روحانيت نبوده است. ايشان در يادداشت خود چنين آورده است: “ميرزا كوچك خان از مجاهدين گيلان بود كه با ميرزا كريم خان و سردار محيي الدين براي بيرون كردن محمدعلي شاه به تهران آمد، او سربازي بي نهايت شجاع بود. اول بار كه او را ديدم، جواني خوش قيافه به سن سي سال مي نمود. در نهايت درجه معتقد به اسلام و همان حد نيز وطن دوست بود، شايد آن هم از راه اين كه ايران وطن او يك مملكت اسلامي است و دفاع از او را واجب مي شمرد. نماز و روزه او هيچ وقت ترك نمي شد. از تمام محرمات ديني مجتنب بود، ... آن گاه كه در تهران بود لباس عادي داشت و ريش خود را نمي تراشيد؛ چه آن را خلاف شرع مي شمرد. قانع و بي طمع بود... هميشه متفكر بود و بسيار كم تكلم مي كرد... مي گفتند در اول طلبه ديني بود و مقدماتي از عربي و فقه مي دانست”.

اين نوشته مرحوم دهخدا يكي از اولين سندهايي است كه مي تواند اسلامي بودن نهضت ميرزا كوچك خان را تأييد و تثبيت كند؛ همچنان كه اشاره شد، دهخدا آن جور نيست كه بخواهد يك روحاني را ترويج كند. ... او يك مسلمان مقيد متشرع و پاي بند به احكام اسلام است. قضاوت دهخدا اين است كه ميرزا در نهايت، معتقد به اسلام بود و اگر به مملكت هم علاقه داشت، شايد به خاطر اسلام بود و از همه گناهان اجتناب مي كرد و حتي ريش تراشيدن را چون خلاف شرع مي دانست، انجام نمي داد.

سند پنجم:

 

ملك الشعراي بهار در تاريخ مختصر احزاب مي نويسد: “مرحوم ميرزا مردي بود مذهبي و قَدَري و غالباً استخاره مي كرد. جواني بود از طلاب علوم دينيه و ادبيات. در مدارس رشت به تحصيل مشغول بود و عمامه به سر داشت. بعد از انقلاب مشروطه در سنه 1326 ﻫ . ق در گيلان بر ضد محمدعلي شاه و استبداد صغير قيامي شد و جمعي از طلاب و جوانان هم به آن پيوستند. ميرزا با عقيده اتحاد اسلام به گيلان رفت و در جنگ بين الملل تشكيلاتي را در شهر و در جنگل فومن به نام اتحاد اسلام به راه انداخت”.

سند ششم:

 

در كتابي كه در شرح حال مرحوم سيدحسن مدرس نوشته شده، از مذاكرات مجلس شوراي ملي آن روز چنين نقل شده كه مرحوم مدرس مي گويد: “عقيده من اين است كه خياباني آدم خوبي بود... باز هم مي خواهم عرض كنم كه كوچك خان هم آدم خوبي بود...”.

و نيز در پاسخ اين استفتا: “آيا محاربه با جمعيتي كه پنج سال است به نام اتحاد و اسلام و جنگلي ها در حدود گيلان قيام و عملاً خود را به تمام اهالي ايران معرفي كرده و جز حفاظت نواميس اسلامي و حراست استقلال مملكت و دفاع از دشمنان ايران و اسلام و قطع نفوذ و مداخلات ظالمانه و تعديات جابرانه اجانب، مقصد و مقصودي نداشته و ندارند و تنها جمعيتي كه تحت تأثير ديگران نبوده و فقط به قواي مادي و معنوي ايران اتكا داشته و حقيقتاً موجب افتخار و شرافت ايران و ايراني است چه صورت دارد؟ آيا محاربه با اين جمعيت در حكم محاربه با امام زمان نخواهد بود؟”.

مرحوم مدرس در جواب نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم. حقير از آقا ميرزا كوچك خان جنگلي و اشخاصي كه صميمانه و صادقانه با ايشان هم آواز بودند، نيت سويي نسبت به ديانت و صلاح مملكت نفهميدم، بلكه جلوگيري از دخالت خارجيان و نفوذ سياست آن ها در گيلان عملياتي بوده بس مقدس و مسجل و بر هر مسلماني لازم، خداوند همه ايرانيان را توفيق دهد كه نيت و عمليات آنان را تعقيب و تقليد نمايند. پر واضح است كه طرفيت و ضديت و محاربه با همچو جمعيتي مساعدت به كفر و معاندت با اسلام است. جمادي الثانية 1338، حسن بن اسماعيل طباطبايي”.

توجه داريد كه در همان بحبوحه اي كه مي خواستند بگويند ميرزا ياغي و طاغي است و مي خواستند او را آشوب گر معرفي كنند، مرحوم مدرس از او دفاع مي كند و درباره او و اقدامش چنين عباراتي را مي گويد و مي نويسد.

اين بود بخشي از شواهدي كه به خوبي روشن مي كند قيام ميرزا كوچك خان براساس اسلام و در راستاي قيام هاي اسلامي و مذهبي است و اين قبيل اسناد اصيل، خط بطلان بر همه سم پاشي هاي كتاب ها ـ خودي و بيگانه ـ مي كشد.

هنگامي كه از ميرزا كوچك خان تجليل مي كنيم و مي گوييم وظيفه است كه از چنين افرادي تجليل شود، توجه داريم كه معصوم(علیهم السلام) يك حساب دارد، مجتهد جامع الشرايط و ولي فقيه يك حساب دارد و افرادي مانند مرحوم ميرزا كوچك حساب ديگر؛ يعني كسي نبايد اصرار داشته باشد كه تمام زواياي كارهاي ميرزا و جنگلي ها را توجيه كند؛ زيرا هيچ مانعي ندارد كه اصل نهضت و قيام اسلامي باشد، تكيه اش بر اسلام و قرآن باشد، ولي يك گوشه اش هم اشتباهي رخ داده باشد و يا برخي از زواياي آن براي ما مبهم باشد. من فكر مي كنم چون تاريخ دقيق اين نهضت را در دست نداريم، نقاط مبهم ما كم نباشد. در هر صورت ما اصل قيام را تقديس مي كنيم، نه همه جزييات آن را. از باب مثال ما كه قيام و اقدام آيةالله كاشاني را مي ستاييم؛ با اين كه ايشان مجتهد جامع الشرايط بود، معنايش اين نيست كه تمام جزييات كار ايشان را تأييد مي كنيم. چه مانع دارد كه برخي از ملاقات هاي ايشان را با شخصيت ها اشتباه بدانيم. در اين مطلب حساب امام امت(ره) از ديگران جداست. دقت و مراقبت ايشان چيزي در حد معجزه است.

خلاصه كلام اين است كه ما بايد ريشه و اساس را بررسي كنيم و ببينيم قيام ميرزا كوچك خان بر چه اساس و در چه راستايي بود؟ نتيجه مطالعات و مراجعات ما اين است كه قيام او در رديف كار مرحوم مدرس، مرحوم كاشاني، مرحوم نواب صفوي و در راستاي كارهاي ميرزاي شيرازي بزرگ و ميرزاي شيرازي كوچك5 بوده است، البته با حفظ مراتب، و نبايد گرفتار افراط و تفريط شويم؛ يعني كسي نبايد قيام نواب صفوي را كنار قيام امام امت (ره) بگذارد و با هم مساوي بداند، درست است كه هر دو در يك راستا بودند، اما اين كجا و آن كجا؟! همچنين كسي نبايد قيام ميرزا كوچك خان را در كنار قيام و اقدام ميرزاي شيرازي قرار دهد و مساوي بداند. آري همه در يك راستا بودند و هدف بنده هم اين بود كه با شواهدي اثبات كنم ميرزا كوچك خان مسلمان معتقد و قيام و اقدام او براي اسلام و حمايت اسلام و مسلمين بود.

منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39

/س