گفت و گو با دکتر همایون کاتوزیان درباره سید حسن تقی زاده

 

مجله مهرنامه، شماره 19، 30 بهمن 1390

گفت و گو با همایون کاتوزیان

سید حسن تقی زاده از بحث برانگیزترین شخصیت های تاریخ ایران در دوران جدید است که درباره اش اظهارنظرهای مختلفی وجود دارد. اما شاید همچنان نتوان توصیفی دقیق از اندیشه و عمل وی ارائه داد و این بیش از هر چیز به دلیل موضع گیری های جانبدارانه و تهاجمی است که با آن غریبه نیستیم و شوربختانه فرصت «شناخت» را مسدود می سازد، بر حجم پرسش ها می افزاید، و تا اندازه ای ما را به جای پرداختن به مسائل، سرگرم مسأله نماها می کند...  در گفت و گویی که پیش رو دارید، پرسش هایی را با دکتر محمد علی همایون کاتوزیان مطرح ساخته ام. وی در مقاله ای با نام «سید حسن تقی زاده، سه زندگی در یک عمر» و با نگاهی محققانه به بررسی شخصیت و آرای تقی زاده پرداخته و این، یکی از بهترین نوشته ها درباره زندگی چندوجهیِ فردی است که در تاریخ پرفراز و نشیب ایران، از مشروطه به این سو، در محافل فکری و سیاسی، طعم داوری های فراوانی را چشیده است.

می خواستم گفت و گو را با چگونگی شکل گیری شخصیت سید حسن تقی زاده آغاز کنیم. او در تبریز دواخانه داشته (دارو از آلمان وارد می کرده) بسیاری از سردمداران مشروطه خواه و آزادی خواه تبریز از تجار به شمار می آمدند مانند؛ علی موسیو، حاج علی دوافروش، شیخ محمد خیابانی، طالبوف و... بر این اساس به نظر جنابعالی شرایط محیطی و خانوادگی که تقی زاده در آن رشد یافته چه اثری در شکل گیری شخصیت او داشته است؟

پدر تقی زاده مجتهد معتبری بود. خود او قرائت قرآن را در پنج سالگی به پایان برده بود و از آن تاریخ در مدرسه فارسی، عربی، تاریخ و علوم دینی خواند. در چهارده سالگی به ریاضیات و علوم طبیعی علاقه مند شد و اندکی بعد به علم پزشکی روی آورد که در ضمن، فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زبان فرانسه آموخت. و دو سال پس از آن در مدرسه مبشرین (مسیونرها) آمریکایی زبان انگلیسی خواند. از بیست سالگی در دارالفنون و مدرسه لقمانیه تبریز به تدریس علوم طبیعی پرداخت و در همان زمان بود که ضمنا در احداث یک داروخانه شرکت کرد. اندکی پیش از آن با همکاری سه جوان آزادیخواه دیگر یک کتابفروشی باز کرد که از جمله کتاب های فرانسه وارد می کرد و مرکز ملاقات آزادیخواهان شده بود تا جایی که محمد علی میرزا ولیعهد برای برای گزارش درباره فعالیت های کتابفروشی مأمور فرستاده بود. در همین احوال تقی زاده برای تدریس در مدارس کتاب هایی نوشت که از آن جمله دستور زبان عربی بود. و کتاب هایی نیز از زبان فرانسه ترجمه کرد که یکی از آنها ترجمه تمدن های نخستین (Les Premières Civilisations) اثر گوستاو لوبُن بود. به این ترتیب تقی زاده در 25 سالگی هم با علوم جدید و اروپایی آن زمان آشنایی نزدیک داشت و هم در علوم دینی به پایه اجتهاد رسیده بود. تقی زاده تاجر نبود، بلکه روشنفکر و دانشمند بود.

تقی زاده از تبریز به مجلس اول راه می یابد و در این مجلس در شمار آزادی خواهان تندرو قرار می گیرد و با استبداد محمد علی شاهی می ستیزد. در مجلس دوم هم همین شیوه را پی می گیرد و با اعتدلایون درگیر می شود تا جایی که برخی قتل سید عبدالله بهبهانی را نیز به گردن او می اندازند و این تندروی ها موجب می شود او از ایران تبعید شود، به نظر جنابعالی علل شکل گیری چنین رویکردی در دوره اول زندگی سیاسی وی چیست؟

تقی زاده یک دانشمند جوان و پرشور و مبارز و آزادیخواه و آرمانگرا بود. مجموعه این صفات سبب شد که او و دیگر جوانان آرمانگرا گمان کنند که فقط اراده آنها کافی است که موانع را از سر راه ایجاد یک جامعه قانونمند و متجدد بردارد و در اندک مدتی مشکلات و معضلات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی را حل کند. این نوع آرمانگرایی را در دوره های اخیر نیز دیده ایم و نتایج آن را تجربه کرده ایم. تقی زاده بعدها گفته بود که ما کاستی های دولت را می دیدیدم اما کمبودهای خودمان را نمی شناحتیم. به عبارت دیگر این فقط دولت نیست که نیازمند اصلاح است بلکه از آن مهمتر کلّ جامعه است که دولت جزئی از آن است. اصلاح فرهنگ و عادات و سنت ها و اخلاق جامعه کار بسیار مشکلی ست که حتی با صرفِ یک انقلاب بزرگ هم ممکن نیست.

او در دوران تبعید نشریه کاوه را منتشر می سازد، ارتباط هایی با ادوارد براون می گیرد و دچار دگرگونی های فکری نیز می شود تا جایی که به تعبیری او را می توان محافظه کاری غرب گرا خواند. در تاریخ مشزوطه کسروی می خوانیم؛ ستارخان فردی را برای منصبی در آذربایجان تعیین می کند ولی مورد اعتراض تقی زاده قرار می گیرد که از نظر وی آن فرد ظواهر شرعی را رعایت نمی کرده است... اما وی در دوران تبعید و در نشریه کاوه ابراز می دارد که ایرانی ها باید سر تا پا فرنگی شوند. چنین رویکردی بعدها با نقدهایی مواجه می شود. مانند جلال آل احمد در کتاب های «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «غربزدگی» و اندیشه های غرب گرا محکوم می گردد، در حالی که جامعه ما به طور عمیق با اندیشه ها و دستاوردهای دنیای مدرن آشنایی نداشته، اما نگرش دیگرستیزانه آل اجمد به عبارتی به لحاظ فکری ما را دچار خسارت های دیگری نمود. آیا رویکرد غربگرایی مطلقِ تقی زاده می تواند دلیلی برای غرب ستیزیِ آل احمد باشد؟

در آن دوران تقی زاده نه محافظه کار بود نه غرب گرا، چنانکه در جریان جنگ جهانی اول در رأس کمیته ملیون برلین با استعمار روس و انگلیس در ایران مبارزه می کرد. اما این درست است که تحول و تجدد را برای ایران لازم می دانست. او یک بار در نشریه کاوه (چاپ برلین) نوشت که «ایران باید ظاهرا و باطنا و جسما و روحا فرنگی مآب شود و بس». فرنگی مآب نه فرنگی؛ که ربطی به دین و مذهب نداشت. با این وصف این بیان آرمانگرایانه و تندروانه بود با این که تقی زاده تا آن زمان به حدی از بلوغ سیاسی شده بود که دیگر گرفتار آرمانگرایی نشود. نکته ای که کمتر کسی می داند این است که این شعار در دهان ها افتاد و بین جوانان متجدد مُد شد بی آنکه مطلب را در متن بخوانند، از آن برداشت درستی داشته باشند و با آن برخورد انتقادی کنند. آل احمد هم اگرچه در ارائه نظریه غرب زدگی دچار تندروی و آرمانگرایی شد ولی منادی غرب ستیزی نبود، اما غرب زدگی او هم خارج از متن به صورت یک شعار در دهان ها افتاد و معنای غرب ستیزی یافت. به هر حال تقی زاده بعدها درباره نیت خود نوشت:«قصد از تمدن ظاهری پاکیزگی لباس و مسکن و امور صحی... و آداب پسندیده ظاهری... و آمدن سروقت و اجتناب... از بی قیمتی وقت... بوده. و مراد از تمدن روحانی میل به علوم و مطالعه... و اصلاح حالِ زنان... و پاکی زبان و قلم و احترام و درستکاری و دفع فساد و رشوه و باز هزاران...»

تقی زاده پس از لغو قرارداد دارسی، قراداد دیگری را با انگلیس امضا نمود که به صورتی تمدید قرارداد دارسی تا سال 1372 هجری شمسی بود، این اقدام وی پس از سقوط رضاشاه در مجلس شورای ملی مورد انتقاد شدید ملیون قرار گرفت و او در پاسخ خود را آلت فعلی در امضای قرارداد خواند. تقی زاده ای که در ابتدا مشروطه خواه و آزادی خواه بود چگونه به آلت فعلی در خدمت وضعیت حاکم تبدیل می شود؟ و دیگر اینکه می خواستم بدانم در مواجهه با نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق چرا در جبهه مخالف مصدق می ایستد؟

قرارداد دارسی را شاه لغو کرد، که اقدامی عجولانه و مطالعه نشدهو در نتیجه زیان بار بود. تقی زاده در مجلس پنجم  همراه با دو سه نماینده دیگر با پیشنهاد تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی مخالفت کرد. ولی اندکی بعد از آن در زمان رضاشاه وارد دولت شد. پس از جنگ جهانی اول در ایران دموکراسی وجود نداشت بلکه هرج و مرج بود به نحوی که حتی موجودیت و تمامیت ارضی کشور به خطر افتاده بود. این بود که خیلی از مشروطه خواهان قدیم بر آن شدند که باید یک دولت متمرکز و نیرومند روی کار آید که اولا نظم را در جامعه برقرار کند و ثانیا دست به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بزند. از سوی دیگر تقی زاده (برخلاف مصدق) دیناری از خود نداشت و ناگزیر بود که کارمند و حقوق بگیر باشد. مجموعه این شرایط سبب شد که او از رضاشاه شغل بپذیرد. اما نه او نه فروغی، نه داور، نه فیروز، نه تیمورتاش و نه خیلی های دیگر حساب نکرده بودند که آن حکومت مرکزی مقتدر (چیزی شبیه دیکتاتوری های فرنگی) تبدیل به استبداد سنتی ایران یعنی "حکومت یک نفره" شود. و وقتی که چشم ها باز شد کار از کار گذشته بود. رضاشاه قرارداد دارسی را خودسرانه و بدون مشورت با دیگران لغو کرد. انگلستان به جامعه ملل شکایت کرد و جامعه ملل به دولت ایران تکلیف کرد که با شرکت نفت مذاکره و مصالحه کنند. در این مذاکرات نمایندگان ایران تقی زاده و داور و علاء بودند و توانستند امتیازات بیشتری از قرارداد دارسی برای ایران به دست آورند. اما ناگهان روز آخر نمایندگان شرکت نفت اصرار کردند که دوره امتیاز دارسی 30 سال دیگر تمدید شود. رضاشاه اول مقاومت کرد و سپس تسلیم شد و به تقی زاده که وزیر دارایی بود تکلیف کرد که قرارداد جدید را با 30 سال تمدید امضاء کند. اگر چنین نمی کرد بی شک مانند تیمورتاش و خیلی از دیگران در زندان کشته می شد. و خود او با ظرافت کلامی که داشت این نکته را در سخنرانی اش در مجلس پانزدهم بیان کرد:«بنده در این کار اصلا و ابدا دخالتی نداشتم جز آنکه امضای من پای ورقه است. و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع می کردم و مال کس دیگر بود لابد حتما یکی فورا امضاء می کرد... و امتناع یکی از اعضاء –اگر اصلا امتناعی ممکن بود- در اصل موضوع... هیچ تأثیری نداشت.» تقی زاده ملی شدن نفت را تأیید کرد و اگرچه با مصدق اختلافاتی – در واقع در روش و نه در هدف- داشت هیچگاه در جبهه مخالف او قرار نگرفت.

تقی زاده تا پایان عمر خویش در مجلس سنا باقی می ماند و با جریان حکومت پهلوی همراهی می کند در حالی که وقتی به لحاظ علمی زندگی وی را بررسی می کنیم وی را می توان در زمینه های ادبیات، تاریخ و... فردی دانشمند دانست البته ما علامه دهخدا را هم داریم که مانند تقی زاده فردی دانشمند بود ولی تا آخر عمر به آرمان های مشروطیت وفادار ماند و با عملکرد حکومت پهلوی مخالفت ورزید و از پشتیبانان دکتر محمد مصدق بود، جنابعالی این موضوع را چگونه ارزیابی می کنید؟

تقی زاده هیچگاه کار علمی خود را رها نکرد و از خود آثار گرانبهایی بجا گذاشت. شاید بتوان گفت که از معاصرینش هیچکس وسواس و دقت او را در کارهای علمی نداشت. چنانکه می دانید وقتی که تبعیدی رضاشاه بود چند سال در دانشگاه لندن تدریس کرد. در سالهای 1320 تا 1332 که تقی زاده سفیر و سناتور شد جکومت ایران مشروطه بود، و پس از آن هم که اول به دیکتاتوری و بعدا به استبداد گرایید تقی زاده نقش فعالی در سیاست نداشت. اما این درست است که او –چه به لحاظ سن و چه بر اثر تجربه تلخ- دیگر مرد میدان مبارزه نبود. دهخدا هم اهل مبارزه نبود و از تغییر سلطنت به این سو سیاست را کنار گذاشت. فقط در زمان مصدق یک نامه تبریک به او نوشت و یک بار هم به ملاقات او رفت. وقتی که پس از کودتای 25 مرداد شاه از ایران رفت دولت به فکر افتاد که یک شورای سلطنتی تشکیل دهد و پی دهخدا فرستادند که ریاست آن را بپذیرد. پاسخ او هرچه بود کودتای 28 مرداد به ان خیال پایان داد. اما فقط به این دلیل دادستان ارتش دهخدا را احضار و از او بازجویی کردو بعد هم او را به منزل فرستاد و دیگر مزاحم دهخدا نشدند.

جنابعالی در کتاب «هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر» تقی زاده را از مخالفان تئوری توطئه می خوانید در حالی که در ذهن برخی تقی زاده خود یکی از نمادهای وابستگی به انگلستان و از عوامل خارجی ها شناخته می شود، طبیعی است که چنین کسی نمی تواند با تئوری توطئه موافقت و آن را باور داشته باشد. آیا وی مصداق خوبی برای رد آن موضوع است؟

 

بله مصداق بسیار خوبی ست از جمله به این دلیل که تقی زاده نه وابسته به انگلستان بود نه "از عوامل خارجی". در ایران بازار تهمت و افترا رواج داشت و هنوز هم دارد، و درست به دلیل رواج تئوری توطئه هر که را دوست نداشتند "نوکر" و "جاسوس" و "غلام حلقه به گوش" این یا آن قدرت خارجی می دانستند. اگر فقط یک سند در اثبات چنین تهمت هایی به تقی زاده ارائه شود بنده حرفم را پس خواهم گرفت. به علاوه کسی که یک عمر نوکری اجنبی را کرده آنقدر مال خواهد داشت که خانمش در شدت تنگدستی از این جهان نرود. اما تقی زاده نوشت:"نمی دانم چرا یک مرض عمومیِ وَهم به بسیاری از مملکت ما دست داده که درست مثل وبای مالیخولیا شده... و آن این است... که انگلیسی ها مثل جن و پری در همه امور دست دارند و مانند قضا و قدر کل امور جاریه از کوچک و بزرگ... تابع اراده آنهاست و به انگشت آنها می گردد... این جُزام مسری و طاعون مهلک یکی از بدترین بلاهایی ست که به ایران روی داده... و دلیل کمی رشد اجتماعی ست... و تا عافیت نپذیرد امید صلاح و فلاحی نیست." اما او سفارش می کند که اینها را از قول او نقل نکنند چون طبق همان تئوری توطئه خواهند گفت که "این را هم آنها دستور داده اند که سفیر ما بنویسد"

--------------------------------