شهید مصطفی خمینی

 

شهید مصطفی خمینی

ويژگيهاى عاطفى
بعد ديگر زندگانى اين شهيد عزيز روح بلند و عاطفى اوست كه مهربانى و عطوفت با سرستش عجين شده بود، هميشه با ديگران برخوردى صميمى و مهربان داشت ، از بيماران عيادت مى كرد و در اين مورد توجهى به وضعيت مالى عيادت شدگان نمى كرد بلكه افراد بى بضاعت و كم در آمد را در خانه محقر و پر مهر و محبت آنها عيادت مى كرد و با كمال تواضع و فروتنى در كنارشان نشسته و وارد صحبت مى گرديد و گاهى براى شاد كردن آنان و همچنين عمل نمودن به دستورات و سفارشات ائمه معصومين عليه السلام هداياتى با خود به خدا دردمندان مى برد.
درباره رفتار حاج آقا مصطفى خواهر گراميشان مى گويد:
((ايشان نبست به اشخاص زير دست بسيار مهربان بودند ولى هرگز نسبت به اشخاص متكبر فروتنى نداشتند با اين كه درشت اندام بودند در موقع نشستن هيچ وقت تكيه نمى داند و گاهى مى گفتند ايشان ساعتها در بيرونى بدون اين كه به جايى تكيه داده باشند نشسته اند، مى گفتيم : دادش خسته نمى شويد؟ مى گفتند: اين طور بهتر است ، انسان بايد خودش را بسازد، و همچنين هيچ وقت روى تشك نمى خوابيدند و فقط يك بالش زير سرشان مى گذاشتند...))
و يكى از دوستانش مى گويد:
((چند روز به منزل امام نرفتم . يك شب ايشان (حاج آقا مصطفى ) به منزل ما تشريف آورد. از خانواده سراغ مرا گرفته بود. گفته بودند: كسالتى دارد. لذا، بدون هيچ تكلفى ((ياالله )) گفت و وارد شد. خانواده ام خواست اتاق را جمع و جور كند، ايشان گفت : نه همشيره ، همين طور خوب است زحمت نكشيد، نشست و احوالپرسى كرد، بعد گفت : حضرت امام از شما خبر گرفته كه چرا پيدايتان نيست .)) (14)

در صحنه سياست
شهيد مصطفى در مكتبى بزرگ شده بود كه سياست با آن عجين شده و عين ديانت بود، لذا از همان روزهاى اول كه پدر بزرگوارش حضرت امام (ره ) در اين مسير قدم نهاد با كمال جديت و تلاش حركت كرد به گونه اى كه حاج آقا احمد خمينى از بستگان ايشان مى گويد:
((اگر درباره امام مى گويند، حركتهاى ايشان پيامبر گونه است ، بايد درباره مرحوم حاج آقا مصطفى نيز گفته شود كه حركت ايشان على وار بود نسبت به پيامبر گونه بودن امام .))(15)
ايشان بعد از دستگيرى امام در شب 15 خرداد 42 نقش به سزايى در به حركت در آوردن نيروهاى مردمى داشت و همان زمان با تمام نيرو فرياد زد كه : مردم خمينى را گرفتند، مردم خمينى را بردند و اين صدا به صورت برق در سر تا سر قم پيچيد و هنوز صبح 15 خرداد طلوع نكرده بود كه ميان مردم رفته و با انبوهى از جمعيت به طرف صحن معصومه عليه السلام به راه افتادند و از دستگيرى امام اعلام انزجار و تنفر نمودند.
فعاليتهاى ايشان به حدى بود كه ساواك درباره وى آورده است :
((در شهرستان قم پسر آيت الله خمينى ، كه معمم مى باشد، به جاى وى نشسته و دستورهاى او را به مورد اجرا مى گذارد و اعلاميه هايى تهيه و براى روحانيون مى فرستد...)) (16)
موقعى كه امام در ((قيطريه )) تحت نظر بود مصطفى تنها رابط امام با ديگر روحانيون و مبارزان به شمار مى آمد و فرمانهاى امام را به ديگران مى رساند، در همين رابطه ساواك مى نويسد:
((طبق اطلاع واصله اخيرا پسر آيت الله خمينى با افراد متنفذ و مخالف دولت در تمامى مى باشد، چون مشاراليه مى تواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است .))
در پى دستگيرى امام در 13 آبان 43 ش ايشان با جمع آورى اشخاص و ملاقات با مراجع قم موضوع را با مردم در ميان مى گذارد و به منزل آيت الله مرعشى نجفى مى رود ولى از آنجا كه دژخيمان شاهنشاهى از وجود او وحشت داشتند به منزل آيت الله ريخته و مصطفى را دستگير مى كنند و به تهران مى فرستند، ايشان 57 روز در زندان بودند كه با فشارهاى مردم و ديگر نيروها در هشتم دى ماه 43 آزاد مى شود به اين شرط كه به تركيه پيش ‍ امام برود.
شهيد مصطفى چنان استوار در مقابل ساواك و نيروهاى حكومتى در اين مدت ايستاد كه آنها را به تنگ آورده بود. او مدت 9 روز تحت بازجويى بود و در پاسخ به اين سؤ ال ساواك كه ، انگيزه امام از سخنرانى برضد كاپيتولاسيون چه بوده است ؟ نوشت : ((اين يك مساءله اى است كه تحميل بر ملت شده است و تقريبا حكم حيثيت فروشى ، آزادى فروشى و شخصيت فروشى است .))
و در پاسخ اينكه ، منظور امام از دخالت در كار دولت چيست ؟ مى نويسد: ((... دخالت از باب امر به معروف و نهى از منكر است كه از اصول اصليه و منكر آن كافر و تارك آن مرتكب كبيره مى باشد و چنانچه سه مرتبه گناه را مرتكب شود، در صورتى كه حد شرعى از تعزير است در فواصل اجرا مى شود، مستلزم قتل مى باشد.))
تيزهوشى شهيد مصطفى در امور سياسى سبب مى شد كه هر گونه حركت از طرف دشمن ، با شكست مواجه گردد، ساواك تلاش داشت با بازداشت امام و فرزندش مصطفى منزل امام بسته باشد و كسانى كه مقلد او هستند با مشاهده اين عمل به كسان ديگرى مراجعه كنند. ولى آقامصطفى براى خنثى كردن اين مساءله از زندان نامه اى به آن مضمون به آقاى اشراقى مى نويسند:
((بعدالحمد و الثنا فان جناب العلامة الفاضل حجة الاسلام آقا حاج شيخ شهاب الدين اشراقى دامت بركاته از قبل حقير وكيل هستند. در اخذ وجوه شرعيه اى كه بناست به دست من برسد كه از قبل آقاى والد مدظله وكيل هستم و وكيل در توكيل مى باشم و آن را به مصارف شرعيه و محال مقرره برسانند و يا آن كه حفظ كنند تا تكليف براى بعد از آن مقرر شود و نيز مى توانند رسيد داده و امضا فرمايند.))
25 رجب المرجب 1384 سيد مصطفى خمينى .)) (17)
موقع آزادى ، در هشتم دى ماه 43 به حاج آقامصطفى گفته بودند كه بايد طورى وارد شهر قم شود كه سر و صدا ايجاد نشود ولى ايشان بلافاصله بعد از آزادى وارد قم مى شوند و مردم با ديدن ايشان شعار مى دهند و تا خانه او را همراهى مى كنند و چون اصولا او كسى نبود كه با تهديد و ارعاب از ميدان به در رود از اين رو حكومت بيش از پنج روز تحمل نياورده و در روز يكشنبه سيزدهم دى ماه 43 ماءموران ساواك به خانه امام يورش برده و شهيد مصطفى را دستگير و روز چهاردهم دى ماه به تركيه تبعيد مى كنند.

مصطفى و امام در تبعيدگاه
حاج آقا مصطفى به مدت يك سال در شهر ((برساى )) تركيه به حالت تبعيد مى ماند اما باز آرام ننشسته و سعى در بازگشت به ايران مى كند و با رئيس سازمان امنيت ((برساى )) گفت و گو مى كند تا با نصيرى در مورد بازگشت وى به ايران صحبت كند ولى نصيرى شرايط گوناگونى مطرح مى كند، گرچه او شرايط را مى پذيرد ولى در آخر نصيرى شرط مى كند كه بايد در خانه روستايى خود باشد و دو نفر ماءمور مراقب او باشند و چنانچه كسى از جلو خانه وى عبور كند كشته خواهد شد. با اين شرط حاج آقا مصطفى منصرف مى شود.
حاج آقا مصطفى همراه پدر بزرگوارش سه شنبه 13 مهر ماه 44 ش از تركيه به عراق تبعيد مى شوند و روز جمعه 23 مهر 44 وارد نجف اشرف مى گردند.
رژيم شاه از حركات مردم بعد از تبعيد امام به تركيه به وحشت افتاده بود، زيرا هسته هاى مبارزاتى كانونهاى گرم فعاليت عليه حكومت گشته بود و از جمله اين حركتها ترور ((حسين على منصور)) بود كه شهيد بخارايى در دادگاه موقع بازجويى و محاكمه علنا اعلام مى كند: ((وقتى شما مرجع تقليد مرا از كشور تبعيد مى كنيد، من هم شما را از اين جهان تبعيد مى كنم .))
براى جلوگيرى از حركات فراوان و خاموش كردن آتش قهر مردم تصميم گرفت امام را به نجف تبعيد كند و چنين نماياند كه چون آنجا حوزه علميه است حضرت امام خود براى درس و بحث آنجا رفته و خيال مى كرد چون مراجع فراوانى در نجف وجود دارد امام تحت الشعاع قرار خواهد گرفت و در بين آن مراجع نمى تواند قد علم كند.
حضرت امام پس از ورود به نجف از آنجايى كه رژيم مطالبى را به حضرتش ‍ نسبت مى داد، تعدادى از افراد علماء نسبت به ايشان حساسيت بدى داشتند، و امام با توجه به اين حساسيتها، اقدام به تشكيل بيت و دفتر نكرده و حتى در اوايل شهريه هم پرداخت نكردند.
در چنين شرايطى حاج آقا مصطفى نقش جالبى ايفاء كرد، ايشان در مجالس ‍ علمى علما شركت با سؤ الات و اشكالهاى خود محيط درس و اذهان استادان و طلبه ها را به خود متمايل مى كرد و اين سؤ ال براى همه آنها پيش ‍ مى آمد كه اين كيست كه در مباحث اين چنين با تبحر و قوت وارد مى شود. نمود علمى حاج آقا مصطفى موجب جلب افكار به سمت امام شد.
پس از اينكه ايشان با اين كار خود افكار را متوجه اين كانون نهفته كرد به امام اصرار كرد كه درس را شروع كند؛ امام چون در معقول بيشتر تبحر داشتند اگر اصول را شروع مى كردند بيشتر جلوه داشتند ولى براى اينكه چنين توهمى پيش نيايد كه ايشان خواسته اند چيزى را عرضه كنند كه مورد توجه واقع شوند، درس فقه را شروع كردند يكى از مستشكلان زبده در درس ‍ ايشان ، شهيد حاج آقا مصطفى بود كه زياد بحث و جدل مى كرد و با كار خود، از يك طرف اشكال كردن را رونق مى داد و از طرف ديگر اعلميت امام را ثابت مى كرد.
علاوه بر اين از نظر حفاظتى نيز بسيار با هوش و فعال بودند، يكى از طرحهاى شهيد بزرگوار اين بود كه براى حفاظت جان امام كه هم رژيم ايران و هم رژيم عراق از ايشان ناراضى بودند اين بود كه بايد عده اى از طلاب و شاگردان روحانى حضرت امام آموزش نظامى ببينند و حفاظت جان امام بر عهده خود شاگردان حضرت باشد كه در همين رابطه تعداد زيادى از ياران امام در نجف و لبنان دوره هاى نظامى ديده و از سال 1355 ش . به طور كامل حفاظت جان امام والا را بر عهد گرفتند.
و مورد ديگرى كه بر هوش و ذكاوت سياسى شهيد مصطفى دلالت دارد اين بود كه بختيار به عراق سفر كرد و از اهدافش ملاقات با حضرت امام بود تا از حيثيت امام و آبروى او براى ادامه مبارزات خودش بهره گيرد و لذا به هر قيمتى كه باشد مى خواست با امام ملاقات نمايد، در اين ميان حاج آقا مصطفى با تجربه و هوش و استعداد فراوانى كه داشت كه چنين دسيسه اى اطلاع پيدا كرد و مى دانست كه افتادن در اين گونه دامى موجب رفتن آبروى روحانيت و امام است به همين سبب به شدت با ملاقات امام مخالفت كرد.
امام و حاج آقا مصطفى كه از تركيه با فشار حكومت ايران و عراق تبعيد مى گردند حضرت آيت الله پسنديده را در حضرت امام چگونگى ورود به بغداد و نجف را اينگونه بيان مى كند:
((بعد از تركيه به بغداد مى روند، در بغداد (آن هارا) در خيابان رها مى كنند و مى گويند خودشان بروند يك ماشين كرايه كنند كه به كاظمين يا جاى ديگرى بروند.
بعد از اينكه اينها به بغداد مى رسند خبر به يكى از علماى كربلا مى رسد ايشان موقعيت خيلى خوبى داشت به علماء و مردم اطلاع مى دهد و جمعيت زيادى براى استقبال امام به نجف مى برند، در تمام ميدانها جمعيت استقبال كننده بود.)) (18)
حاج آقا مصطفى در عراق نيز از مبارزه دست نكشيد و به دنبال اوج گيرى نهضت رهايى بخش فلسطين ، تلاش فوق العاده به عمل آوردند كه برادران روحانى خارج از كشور به پايگاههاى فلسطين بروند و در آن جا دوره ببينند، خود ايشان هم در مسائل نظامى كار كرده بودند و حتى با اسلحه هاى سنگين هم دوره ديده و آن طور كه خودشان نقل مى كردند، حتى ورقه هدايت تانك را نيز داشته ، در منزل خود هم اسلحه هايى تهيه كرده بودند و طلابى را كه هنوز در مرحله ابتدايى بودند و هنوز به پايگاههاى فلسطين نرفته بودند در آن جا با اسلحه هاى سبك تعليم و آموزش مى دادند و اصولا ايشان عنايت خاصى به مبارزه مسلحانه داشتند و به آيه شريفه ((و اعدو الهم ما استطعيتم من قوة ...)) تمسك مى جست و از اين كه مسلمانان چرا آموزش نظامى ندارند و تعليمات نظامى نمى بينند اظهار تاءسف و تاءثر مى كردند.(19)
فعاليتهاى ايشان سبب شد كه در 21 خرداد 1348 ش . به دنبال برانگيختن آيت الله العظمى حكيم بر ضد رژيم بعث ، دستگير و به بغداد برده شد، و رئيس جمهور وقت (حسن البكر) به او هشدار داد كه اگر مردم را بر ضد اين رژيم تحريك كنيد و با مخالفان رژيم عراق روابط داشته باشيد ناچار تصميمى درباره آنان مى گيريم كه موجب ناراحتى پدرتان شود و جالب اين كه همين تهديد را سپهبد نصيرى در سال 1342 ش . كرده بود.

پرواز به سوى ملكوت
ترس در حكومت ايران و عراق از فعاليتهاى شهيد حاج آقا مصطفى عاقبت باعث شد كه تهديدشان را عملى كنند و تصميمى را كه گفته بودند به انجام رسانند و شب يكشنبه اول آبان 1356 ش . مصطفى را در حالى كه 47 بهار از عمرش مى گذشت به طرز مشكوكى مسموم و به شهادت رسانند.
مرحوم حاج سيد احمد خمينى درباره شهادت وى مى گويد:
((آنچه مى توانم بگويم و شكى در آن ندارم اين كه ايشان را شهيد كردند، زيرا علامتى كه در زير پوست بدن ايشان ، روى سينه ايشان ، روى سر و دست و پا و صورت ايشان و هم چنين لكه هاى بزرگ حكايت از مسموميت شديد مى كرد و من شكى ندارم كه او را مسموم كردند، اما چگونه اين كار صورت گرفته نمى دانم ولى همين قد مى توانم بگويم كه ايشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه اى شركت كردند كه در آن جا بعضى از ايادى رژيم پهلوى دست اندركار دادن چاى و قهوه مجلس بوده اند.)) (20)
1. ضربه روحى بر امام
2. پيشگيرى از خطرهاى فردا، هر دو رژيم پى برده بودند كه حاج سيد مصطفى ، خمينى دوم است و بى ترديد با نظريات و ديدگاههاى سياسى و مذهبى كه دارد و با شجاعت و شكست ناپذيرى كه در اوست ، فردا خمينى ديگر خواهد بود.
3. پديد آوردن رعب و وحشت
4. پايان دادن به روشنگرى هاى در نجف .(21)

پيامدهاى شهادت
شهادت حاج آقا مصطفى درست مثل زندگى او ضربه اى مهلك بر حكومت ستم شاهى بود، خون او بود كه گروههاى مردمى را به حركت در آورد و جرقه انقلاب زده شد و بر خلاف تصور رژيم و با شنيدن خبر شهادت حاج آقا مصطفى بازار نجف تعطيل شد.
جنازه شهيد توسط ياران و شاگردان در روز اول آبان به كربلا برده شد. در اين مراسم جمعيت انبوهى شركت كردند، بيش از هفتاد دستگاه ماشين جنازه را به كربلا بردند و بازگرداندند.
شهيد سيد مصطفى را با آب فرات غسل دادند و در محل خيمه گاه حسين عليه السلام كفن كردند و پس از طواف در حرم حضرت سيد الشهداء عليه السلام و حضرت عباس عليه السلام ساعت 7 بعد از ظهر به نجف اشرف بازگرداندند.
روز دوشنبه دوم آبان (10 ذيقعده ) جنازه آن شهيد حدود ساعت 9 صبح از مسجد بهبهانى (واقع در بيرون دروازه نجف ) با شركت انبوهى از علما و فضلا، طلاب ، كسبه ، اصناف و ساير اهالى نجف اشرف به طرف صحن مطهر علوى تشييع شده و در مقبره علامه حلى دفن گرديد.
امام در مسجد بهبهانى حضور يافت و پس از مكث كوتاه و خواندن فاتحه با گامى استوار و قامتى آراسته به خانه برگشت و در مراسم تشييع و خاك سپارى شركت نكرد.
در كشورهاى ديگر نيز از جمله پاكستان ، افغانستان ، عربستان ، كويت ، بحرين ، قطره ، لندن ، اروپا، آمريكا، كانادا، هند و سوئد مجالس عزادارى و در بعضى جاها تظاهرات صورت گرفته و سيل تسليت از نقاط مختلف جهان به طرف نجف سرازير شد.
در ايران نيز مردم مجلس عزا برپا كردند و پس از سالهاى ، نام خمينى را شنيدند و خطبا و سخنرانان در منابر نام امام را بر زبان راندند. اولين مجلس ‍ ختم از طرف جامعه روحانيت مبارزه تهران و علماى تهران در مسجد جامع برگزار شد كه انبوهى از جمعيت در آن شركت داشتند، آقا طاهر اصفهانى ، خطيب مجلس بود كه در بهت و سكوت و تاءثر فوق العاده حضار سخن گفتند. و هر بار كه نام امام خمينى را مى برد فرياد صلوات پياپى آن جمعيت فشرده لرزه بر اندام بيگانه پرستان مى انداخت .
مجلس بزرگداشت شهيد حاج آقا مصطفى نيز در مسجد ارك از طرف شهيد بهشتى ، مطهرى ، مفتح منعقد گرديد و آقا دكتر حسن روحانى از امام خمينى و نقش موثر ايشان در بيدار جوامع اسلامى و مبارزه با ايادى استعمار و شخصيت علمى حاج آقا مصطفى سخن گفتند.
حوزه علميه قم نيز تعطيل و شهر قم سر تا سر سياه پوش شد و از طرف آيات عظام گلپايگانى ، مرعشى و ساير مراجع ، مجالسى ترتيب داده شد. (22)و بدين ترتيب دشمن كه براى خاموش كردن صداى حاج آقا مصطفى او را به شهادت رسانده بود، اينك با سيل بنيان كنى روبرو گرديده ؛ سيلى كه از مجالس فاتحه حاج آقا مصطفى آغاز گرديد و با رشادتهاى قهرمانان 19 دى 1356 ش . در قم و مجالس چهلم آنان در تبريز، اصفهان ، يزد و مشهد، خروشان تر شد و سرانجام حكومت ستم شاهى را در هم كوبيد و بساط عدل را گسترد.
در آخر از باب تبرك وصيت نامه شهيد را پايان بخش مطالب خود قرار مى دهيم .
((فكر مى كنم قبلا وصيتى كرده باشم ولى على اى تقدير وصى خود را پدر بزرگوار خود اولا و در مرتبه بعد مادر و مخدره حليله و برادر احمد است بعد از اقرار بما جاء به النبى الاعظم صلى الله عليه و آله جميع كتابهاى خود را در اختيار حسين قرار مى دهم به شرط آنكه تحصيل علوم قديمه كند در غير اينصورت به كتابخانه مدرسه آقاى بروجردى در نجف اشرف تحويل دهند چه آنكه نوعا از وجوه تحصيل شده و خلاف احتياط است كه ارث برده شود، چيز ديگر هم ندارم مگر بعضى مختصر است آن هم ديگر احتياج به گفتار ندارد.)) (23)

پي نوشت :
1. مجله ياد، ش 12.
2. مجله ياد، ش 12.
3. مجله پاسدار اسلام ، ش 23.
4. مجله 15 خرداد، ش 4، حوزه ، ش 82 - 81، ص 374.
5. حوزه ، ش 82 - 81، ص 357.
6. روزنامه اطلاعات ، ش 18880، آبان 68.
7. مجله پاسدار اسلام ، ش 23.
8. مجله 15 خرداد، ش 4.
9. مجله ياد، ش 12، شهيدى ديگر از روحانيت ، ص 249.
10. پاسدار اسلام ، ش 23.
11. حوزه ، ش 40.
12. صحيفه نور ج 22، ص 117.
13. شهيدى ديگر از روحانيت ، ص 40، 55، 90، 95.
14. يادها و يادمان ها، ج 2، ص 258، 379
15. مجله پاسدار اسلام ، ش 23.
16. مجله 15 خرداد، ش 4.
17. همان .
18. خاطرات آيت الله پسنديده ، ص 115.
19. مجله پاسدار اسلام ، ش 18.
20. مجله ياد ش 12.
21. مجله 15 خرداد، ش 4.
22. نهضت روحانيون ، على دوانى ، ج 6.
23. شهيدى ديگر از روحانيت ، ص 233.