چرا امام خميني (ره) اجازه کالبد شکافي فرزندش را نداد

 

چرا امام خميني (ره) اجازه کالبد شکافي فرزندش را نداد
مصطفي لعل شاطري
منبع:‌http://qudsonline.ir
آبان برابر است با شهادت آيت الله حاج آقا سيد مصطفي خميني، شهادتي که در پس آن توطئه اي نهفته بود، چرا که معاندين اسلام و نظام اسلامي مي دانستند تا زماني که چنين مهره هاي استواري در کنار امام خميني (ره) حضور داشته باشند، رسيدن آن ها به اهداف شومشان بسيار سخت و غيرممکن مي باشد و به ناچار چنين اعمال شنيعي را از خود بروز مي دادند.
سيد مصطفي خميني در ماه رجب سال 1349 هجري قمري، مصادف با آذرماه سال 1309 شمسي، در يکي از محلات قديمي قم به نام الونديه به دنيا آمد. او نخستين فرزند امام خميني، بنيان گذار جمهوري اسلامي، بود. پس از اتمام دبستان و به تشويق پدر به تحصيل علوم اسلامي پرداخت. ايشان بعد از خواندن کتب جامع المقدمات، سيوطي، مغني، مختصرالمعاني و مطول، يک دوره اصول و فقه را شروع کرده و با خواندن کتاب هاي معالم الاصول، رسائل شيخ انصاري، شرح لمعه، مکاسب شيخ انصاري و کفايه الاصول آخوند خراساني بعد از هفت سال دوره ي سطح را به پايان رسانيد. از اساتيد او در اين دوران مي توان از شيخ جعفر سبحاني و آيات حائري، صدوقي، سلطاني و شيخ عبدالجواد اصفهاني نام برد.
سيد مصطفي خميني در 17 سالگي معمم گرديد و در سن بيست و يک سالگي در حوزه ي فقه حضرت آيت العظمي بروجردي شرکت نمود و آن گاه خارج اصول را در خدمت پدرش، امام خميني شروع کرد و بعد از مدتي جامع معقول و منقول شد.
در مورد مقام علمي سيدمصطفي خميني، آيت الله خامنه اي رهبر انقلاب اسلامي چنين مي فرمايد: «... جزء ممتازترين کساني بود که در حوزه هاي علميه قم، نجف، مشهد و...، وجود داشت. بنده ايشان را به عنوان يک چهره ي برجسته حوزه ي علميه ي قم از سال ها قبل مي شناختم.»
در حوزه هاي علميه معمولاً رسيدن به اجتهاد هدف اصلي است. بنابراين فقه و اصول بيش از همه ي دروس مورد توجه قرار مي گيرد. اما آيت الله سيد مصطفي خميني علاوه بر دروس اصلي به فلسفه نيز اهميت مي داد و خود از استادان فلسفه بود. مرحوم حجت الاسلام سيد احمد خميني در اين باره چنين مي گويد: «... در علم و فلسفه و ادبيات متبحر بود و مباحث فلسفه را به خوبي تجزيه و تحليل مي کرد». از جمله اساتيد فلسفه او مي توان از آيات فکور يزي، و آل محقق و علامه طباطبايي نام برد.

دوران مبارزه
به دنبال فوت آيت الله العظمي بروجردي، محمدرضا شاه لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به تصويب رساند که در ضمن آن قيد «قسم به قرآن در مجلس به قسم به يکي از کتاب هاي آسماني» تغيير يافته بود. اين عمل موجب اعتراض علما و مراجع خصوصاً امام خميني شد. امام در 13 خرداد 1342، سخنان تندي عليه شاه ايراد فرمودند که منجر به دستگيري ايشان در بامداد 15 خرداد شد. دستگيري امام، اعتراضات فراواني را در پي داشت و جمعيت انبوهي از مردم در تظاهرات طرفداري از امام در روز 15 خرداد شرکت نموده و با شعارهاي «يا مرگ يا خميني» به حمايت از مرجع تقليد خود پرداختند. رژيم در طي يک عمليات خونين، قيام مردم را سرکوب کرده و فعاليت ها موقتاً خاموش شد.
بعد از دستگيري امام، سيد مصطفي، رهبري تظاهرات 15 خرداد را در دست داشت و سعي مي کرد هم علما را به اعلام بيزاري از رژيم شاه تشويق کند و هم با کنترل احساسات، خوني ريخته نشود. بعد از سرکوب قيام خونين پانزده خرداد ايشان سه اصل مهم را براي ادامه ي مبارزه در پيش گرفت؛
باز نگهداشتن بيت رهبر دستگير شده ي نهضت؛
تلاش براي نگه داشتن مراجع و علما در صحنه ي مبارزه؛
تلاش براي آزادي حضرت امام خميني.
در مرداد ماه 1342 که ساواک امام را از زندان به منزل خصوصي منتقل کرد، سيد مصطفي موفق شد که مستقيماً با امام در رابطه باشد و هنگامي که امام در تاريخ فروردين ماه 1343 بعد از 10 ماه حبس به قم بازگردانده شدند ايشان نيز همراه و مشاور و مساعد امام بودند.

تبعيد به ترکيه
به دنبال تصويب قانون کاپيتولاسيون و سخنراني حضرت امام عليه آن، رژيم مجدداً امام را دستگير و در 13 آبان 1343 به ترکيه تبعيد کردند؛ با ترس اينکه مبادا با تحريک حاج سيد مصطفي پانزده خرداد ديگري بوجود آيد. در ساعت 10 صبح همان روز، ايشان را در منزل يکي از علما دستگير و تحت الحفظ به زندان قزل قلعه بردند.
حاج سيد مصطفي در زندان با اخلاق اسلامي خود براي ساير زندانيان الگويي شد و هم بندهاي خود را متأثر از اخلاق خود کرد. داريوش فروهر در اين باره مي گويد: «... با اينکه در سنين جواني بودند، بسيار شخصيت گيرايي داشتند. با همه برخوردي بسيار جذب کننده داشتند».
مأمورين ساواک در زندان به ايشان رفتن به ترکيه را پيشنهاد مي کنند که حاج سيد مصطفي مي پذيرد. آنگاه به قم مي رود و بعد از زيارت حضرت معصومه و مشاوره با علما از رفتن به ترکيه انصراف مي دهند، ولي ساواک او را تحت فشار و تهديد قرار مي دهد و چون او به تهديد ساواک توجه نمي کند، در تاريخ 13 دي ماه 1343 توسط نيروهاي امنيتي دستگير و پس از يک شب اقامت در باشگاه نخست وزيري، با يک فروند هواپيمايي نظامي به ترکيه تبعيد مي شود.
استمرار مبارزه؛ از ترکيه تا نجف
حاج سيد مصطفي در ترکيه نزد پدر به بورسا رفت و عهده دار امور شخصي معظم له شد. در ترکيه پدر و پسر تحت نظارت شديد مأمورين دولتي بودند چون طبق قوانين ترکيه پوشيدن لباس روحاني ممنوع بود، به ناچار از پالتو استفاده مي شد. سيد مصطفي در آنجا هم از خدمت امام استفاده هاي شايان علمي کرد. او که در اين زمان از مجتهدين مسلم حوزه قم بود با پدر در مسائل مختلف ديني بحث مي کرد تا مقام علمي خود را مستحکم تر و استوارتر گرداند.
سرانجام رژيم شاه تحت فشار دولت ترکيه و مردم ايران، تصميم به تبعيد امام از ترکيه به عراق گرفت. شايد مي خواست با تبعيد امام به کشور مرجع خيز عراق، نقش مرجعيت ايشان را در بين ساير مراجع محو کند.
در روز 13 مهر ماه 1344 امام به همراه پسرش سيد مصطفي به عراق مي روند و در کاظمين و سامرا و کربلا با استقبال گسترده ي مردم، علما و روحانيون قرار مي گيرند و سپس به نجف رفته و در آنجا اقامت مي گزينند. در نجف، اهل و عيال پدر و پسر نيز از ايران به آن ها مي پيوندند و از اين پس پدر و پسر در دو خانه مجزا ولي نزديک به هم زندگي مي کنند. خانه آقا مصطفي در طول 13 سال تبعيد رهبر نهضت، مرکز مهمترين تصميمات تاريخي بود.
آيت الله مصطفي خميني در نجف در استمرار مبارزه و ارسال پيام ها و اعلاميه هاي امام به ايران و رساندن خبر مسائلي که در ايران اتفاق مي افتاد و امام بايد از آن آگاه مي شدند، نقش مؤثرتري داشت. ايشان همچنين تلاش زيادي مي کرد تا روحانيون در پايگاه هاي فلسطيني دوره هاي نظامي ببينند و اساساً تلاش داشت تا مردم مسلح شوند. خود ايشان در مسائل نظامي کار کرده بود و حتي با اسلحه هاي سنگين هم دوره ديده بود.
در اسناد ساواک به کرات آمده که مصطفي خميني براي هماهنگي بين مبارزان خارج از ايران تلاش مي کند. يکي از کانون هاي مبارزه لبنان بود که در آنجا امام موسي صدر کار شيعيان را سامان داده بود. آيت الله مصطفي خميني براي استفاده از امکانات شيعيان لبنان، سفري به لبنان داشت که مورد استقبال گرم و صميمانه سيد موسي صدر قرار گرفت. همين فعاليت ها بود که ساواک را وامي داشت تا به شدت ايشان را تحت نظر داشته باشد. چنان که وقتي آيت الله سيد مصطفي قصد تشرف به حج مي کند، ساواک به نيروهاي خود در عربستان دستور مراقبت وي را صادر کرده و روحانيوني را که در مکه با ايشان در تماس بودند دستگير مي کند.
پشتيبان فلسطينيان
شهيد آقا مصطفي خميني داراي آرمان هاي بلند بود و انديشه و تلاش او در دايره مرزهاي ايران محدود نبود. همان گونه که فکر رهايي مردمان ايران را داشت، براي پشتيباني ديگر محرومان جهان نيز، احساس تکليف مي کرد و رهايي مستضعفان را در چنگال استعمار و استثمارگران شرق و غرب، از رسالت هاي هر مسلماني مي شمرد.
در آن روزها نيز، فلسطينيان و مردم لبنان، چونان امروز، در شرايط دشواري به سر مي بردند و مقاومت فلسطين دشوارترين روزهاي خود را مي گذراند و ياري به رزمندگان و آوارگان جنگ، که هر روز بر شمارشان افزوده مي شد، مسأله اصلي دنياي اسلام بود. شهيد مصطفي خميني، همانند امام، که در پشتيباني از فلسطين، نخستين گام را در ميان مراجع شيعه برداشت و قوي ترين اعلاميه را در حمايت از رزمندگان فلسطيني صادر کرد، از پشتيبانان و ياران جنبش آزاديبخش فلسطين بود. با مبارزان پيوند داشت، بدانان کمک مي رساند و براي آموزش نيروهاي انقلاب اسلامي ايران، از رزمندگان فلسطيني کمک مي گرفت.
کرسي هاي درسي قم و نجف
استاد شهيد، به خاطر دقت نظر، نبوغ برجستگي هاي ويژه اي که داشت، از اوان تحصيل، هر کتاب درسي که فرامي گرفت، آمادگي تدريس آن را داشت. بيشتر کتاب هاي مقدماتي، حتي دانش معقول را پس از آموختن، تدريس مي کرد. در سال 1340 ﻫ.ش در مدرسه حجتيه قم، تدريس حکمت داشت و افزون بر شرح منظومه، اسفار اربعه ملاصدرا، به طور خصوصي براي جمعي تدريس مي کرد. در امر تدريس بسيار موفق بود و حوزه درس با رونقي داشت. هنگامي که به نجف اشرف مهاجرت کرد و توفيق حضور در حوزه نجف را يافت، با ويژگي هايي که داشت، خيلي زود درخشيد. تدريس خارج فقه و اصول و فلسفه را شروع کرد و حوزه درس با رونقي بنيان نهاد و شاگردان بسياري دور وي حلقه زدند و به درس وي روي آوردند.
مي گويند: حوزه درس وي، در نجف اشرف، سومين حوزه مهم درس خارج و سرآمد بسياري از درس هاي موجود حوزه بوده است.
استاد شهيد، در دو ميدان تدريس و نگارش پيشگام بود. از جواني حوزه تدريس با شور و شادابي داشت و از همان روزگار، يافته هاي علمي و پژوهشي خود را به رشته تحرير مي کشيد. مي توان ادعا کرد استاد يکي از موفق ترين چهره هاي علمي حوزه بود که با عمر کوتاه، بيشترين آثار علمي در دانش هاي گوناگون از خود به يادگار گذارد. در قم، نگارش هاي علمي ارزشمندي به جاي گذاشت که از سوي رژيم غارت شد.
مرگي مشکوک
حاج آقا مصطفي در يکم آبان 1356، هنگامي که روي کتاب دعا خم شده بود، درگذشت!
پزشکان معتقد بودند که آثاري از سکته مغزي يا قلبي در وي مشاهده نمي شود و علائم بدني ايشان از مسموميت خبر مي دهد و براي روشن شدن واقعيت، کالبد شکافي لازم است. امام خميني با اين استدلال که اين عمل باعث خواهد شد تا رژيم عراق عده اي از دوستان را به بهانه رفت و آمد به بيت دستگير کند با کالبد شکافي مخالفت کردند و اجازه ي دفن دادند. نماز ميت را آيت الله خويي به جاي آوردند و سپس جنازه ايشان در آرامگاه علامه ي حلّي در جوار مزار حضرت امام علي (ع) به خاک سپرده شد.
پس از فوت حاج آقا سيد مصطفي خميني تحليل ها و روايات فراواني در باب اين شهيد بزرگوار بيان گرديد به نحوي که حجت الاسلام والمسلمين سيد علي اکبر محتشمي پور بيان مي دارد:
حضرت امام (ره) و حاج آقا مصطفي (ره) دائماً در معرض خطر ترور بودند. حاج آقا مصطفي (ره) ماه ها قبل از شهادت خواب مي بينند که شتري به منزل امام (ره) آمده و روي زمين نشسته و بعد از مدت کوتاهي برمي خيزد و به طرف منزل حاج آقاي مصطفي (ره) مي رود. خود او چنين تعبير کرد که شتر علامت مرگ است که به مشيت الهي از خانه امام (ره) دور شده است.
ماجراي آخرين شب
حجت الاسلام محتشمي پور درباره ي آخرين روزهاي حيات سيد مصطفي و اين که آيا علائمي از بيماري در ايشان وجود داشته است يا خير مي گويد:
اين واقعه روز يکشنبه 9 ذيقعده اتفاق افتاد. روز قبل، شهيد بزرگوار در جلسه درس حضرت امام (ره) شرکت کرد و در نماز ظهر و عصر مسجد شيخ انصاري هم حضور داشت. ما عصر شنبه به درس اصول حاج آقا مصطفي (ره) رفتيم و او را بسيار سرحال و سالم ديديم. شب هم به مدرسه آيت الله العظمي بروجردي آمد و نماز را طبق معمول خواند و به منزل برگشت. آن شب يکي دو تن از دوستان به ديدن او رفته بودند، از جمله آقاي سيد محمود دعائي که براي همسر شهيد حاج آقا مصطفي (ره) که بيمار بود، پزشک برده بودند. پس از آن هم دو نفر ميهمان داشتند که تا ساعت 5/11، 12 شب با او ملاقات داشتند.
شهيد حاج آقا مصطفي (ره) اهل تهجد بود و لذا، چراغ اتاقش در نزديکي هاي اذان صبح روشن مي شد. آن شب، صغري خانم، زني که از زمان ازدواج حاج آقا مصطفي (ره) با صبيه مرحوم شيخ مرتضي حائري همراه با ايشان به خانه شهيد بزرگوار آمده بود و به حاج خانم کمک مي کرد، طبق معمول نزديک اذان صبح يک ليوان آب براي ايشان مي برد و در مي زند، ولي جوابي نمي شنود و به گمان اين که حاج آقا مشغول نماز است و نبايد مزاحم او شد، مي رود و ده دقيقه ديگر برمي گردد، ولي باز هم جوابي نمي شنود. چند دقيقه صبر مي کند و دوباره در مي زند و حاج آقا جواب نمي دهد. در را کمي باز مي کند و مي بيند که حاج آقا سرش را روي کتاب گذاشته و به حالت سجده افتاده است. در را کاملاً باز مي کند و به خيال اين که حاج آقا خواب است، او را صدا مي زند، ولي جواب نمي شنود. برمي گردد و حاج خانم را صدا مي زند و مي گويد، «آقا ظاهراً حالشان به هم خورده است.» همگي مي آيند و او را تکان مي دهند و شهيد به يک طرف مي افتد.
در اين جا صداي شيون بلند مي شود و سراسيمه براي مراجعه به پزشک به کوچه مي ريزند که به آقاي دعايي برمي خورند و جريان را به او خبر مي دهند. حاج آقا مصطفي (ره) را به بيمارستان مي رسانند و پزشکان اعلام مي کنند که ساعت ها از فوت او گذشته است.
مراسم ختم
ايشان در باب برگزاري نحوه ي مراسم ختم شهيد بيان مي دارد:
به حاج احمد آقا گفتيم درست نيست امام در منزل تنها باشند و بايد در خانه را باز بگذاريم تا آقايان براي عرض تسليت بيايند و روضه هم خوانده شود. مرحوم احمد آقا قبول کرد و ساعت 8 صبح در خانه امام باز شد. داخل حياط و محوطه کوچک خانه را فرش انداختيم و علما و فضلا و شخصيت هاي حوزه علميه نجف براي تسلبت گويي آمدند.
همه مي آمدند و تسليت مي گفتند و مي رفتند. اين حالت امام (ره) همه ما را نگران کرده بود. يکي از روضه خوان ها گفت، «بايد کاري کنيم که ايشان گريه کنند.» هر وقت براي يکي از ائمه معصومين (ع) روضه اي خوانده مي شد، حضرت امام (ره) بي اختيار اشک مي ريختند، اما اين بار به مناسبت، روضه علي اکبر امام حسين (ع) خوانده شد و همه به شدت گريه کردند. امام (ره) هم سر را به زير انداخته بودند و قطرات اشک آرام آرام از گوشه چشم هايشان جاري بود.
کالبدشکافي چرا؟!
حجت الاسلام محتشمي پور در باب علت مرگ و تلاش براي تشخيص آن مي گويد:
راستش من احساس مسئوليت کردم و با عده اي از دوستان به بيمارستان رفتيم و در آنجا به شکلي اتفاقي به يکي از پزشکان مسلمان ايراني که از اروپا براي زيارت عتبات آمده بود، برخورديم. اين پزشک به بيمارستان آمده بود و مي گفت براي روشن شدن مسئله، بايد جنازه را کالبدشکافي کرد. او با توجه به معاينات دقيقي که کرد، اعتقاد داشت که سکته مغزي يا قلبي در کار نبوده، زيرا هيچ يک از علائم آن در بدن شهيد ملاحظه نشده بود و نشانه هاي روي پوست سينه و پشت حاج آقا مصطفي حکايت از مسموميت داشت.
پس از مطرح کردم اين موضوع با امام خميني ايشان اجازه ندادند و فرمودند، «کسي که از دنيا رفته، محترم است. گيريم کالبد شکافي بشود و ثابت شود او مسموم شده، چه دردي دوا مي شود. او که زنده نمي شود و حيات جديدي نمي گيرد. اين کار جز اين که به يک انسان مؤمن که از دنيا رفته هتک حرمت شود، فايده ندارد.» ( که بي شک در پس ايت تصميم امام نيتي عظيم نهقته بود) سپس فرمودند، «مصطفي را به کربلا ببريد و در آنجا مراحل غسل و طواف را انجام دهيد.»
من و دو تن از دوستان، متکفل انجام اين کار شديم و حدود ساعت 10 بود که بدن مطهر حاج آقا مصطفي را در يک ميني بوس گذاشتيم و ماشين هايي هم که توسط مرحوم آقا شيخ نصرالله خلخالي تهيه شده بودند و شامل ده ها اتومبيل و اتوبوس بودند، دنبال ميني بوس راه افتادند. جنازه را به کربلا برديم و در غسالخانه اي در کنار رود فرات و نزديک خيمه گاه اباعبدالله الحسين (ع)، با آب فرات شستشو و غسل داديم.
داخل غسالخانه، آثاري را که پزشک براي مسموميت برشمرده بود، به چشم خود ديم. بدن مطهر حاج آقا مصطفي را غسل داديم و کفن کرديم و قرار شد در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا (ع) و اباالفضل العباس (ع) طواف دهيم. از بلندگوهاي حرمين، خبر رحلت حاج آقا مصطفي به زبان عربي پخش شد و عده زيادي براي تشييع آمدند. پس از طواف جنازه، به طرف نجف حرکت کرديم و نزديک غروب، به مدرسه بغدادي در نجف اشرف رسيديم و جنازه را در مدرسه گذاشتيم و قرار شد جنازه را در روز دوشنبه 10 ذيقعده دفن کنيم. آن شب يکي دو نفر در کنار بدن مطهر حاج آقا مصطفي (ره) ماندند و مراسم دعا، نيايش و تلاوت قرآن تا صبح برقرار بود.

مراسم تشييع
صبح دوشنبه، جنازه را از مدرسه بغدادي به مسجد بهبهاني برديم. اقشار مختلف مردم اعم از فضلا، طلاب و مراجع در مسجد جمع شده بودند. امام (ره) همچون کوهي استوار در ميان جمع علما و مراجع حاضر شدند و آياتي چند از قرآن را تلاوت کردند و با اجازه ايشان، مراسم تشييع در ساعت 9 دوشنبه دوم آبان 1356 از مسجد بهبهاني شروع شد. مغازه ها و بازار بزرگ نجف براي اين مراسم تعطيل شده بود. تشييع جنازه بسيار باشکوهي بود. بر سردر بازار و صحن مطهر حضرت علي (ع) قرآن قرائت مي شد و گوينده به عربي برنامه تشييع جنازه حاج آقا مصطفي را گزارش مي کرد و به شرکت کنندگان در مراسم تسليت مي گفت. آن روز شور و التهاب عجيبي بر نجف حاکم بود. کساني که از روحيات امام (ره) شناخت نداشتند در کمال حيرت مي ديدند که ايشان به همان ميزان که در تشييع جنازه ديگران شرکت مي کردند، اکتفا نمودند و قبل از ورود جنازه به بازار بزرگ نجف برگشتند و به خانه رفتند و حضرت آيت الله العظمي خوئي با اجازه و پيشنهاد قبلي حضرت امام (ره) بر پيکر حاج آقا مصطفي (ره) نماز ميت خواندند و سرانجام شيخ نصرالله خلخالي پيشنهاد کردند که ايشان در مقبره مرحوم آيت الله شيخ محمدحسين اصفهاني معروف به کمپاني، از عرفا، حکما و مجتهدين بزرگ حوزه علميه نجف دفن شود. (اين مقبره در ضلع شمالي ايوان مصفاي علي بن ابيطالب (ع) و در جوار مقبره علامه حلي است.)
تأثير شهادت حاج آقا مصطفي
پس از شهادت حاج آقا مصطفي، مجالس عزاداري بي شماري در نجف برگزار شدند. از جمله خود حضرت امام (ره) اولين جلسه را در مسجد هندي که بزرگ ترين مسجد نجف اشرف است و مراسم ترحيم بزرگ در آن برگزار مي شوند، به مدت سه شب برپا کردند. بعضي از مراجع از جمله آيت الله خوئي نيز، مجالس ترحيم باشکوهي را برگزار کردند. نکته مهم اين است که ده روز پس از اين حادثه، امام دستور دادند که حوزه کار خود را شروع کند و به شاگردان و علاقمندان شهيد بزرگوار گوشزد کردند که درس هاي خود را شروع کنند و از هيچ تلاشي براي پيشرفت علمي فروگذار نکنند.
امام (ره) شهادت حاج آقا مصطفي را از الطاف خفيه الهي برشمردند. ايشان اوضاع سياسي ايران و جهان را تحليل کردند و به رژيم فاسد شاه هشدار دادند که دست از ستمگري بردارد. به دنبال اين شهادت، مجالس ترحيم متعددي در ايران برگزار شدند که مقدمه بسيار مهمي براي تشديد و تسريع مبارزات حق طلبانه ملت ايران بود. شب هفت آن شهيد بزرگوار در مسجد ارک تهران، با جمعيت حيرت انگيزي که آمده بودند، اولين زنگ خطر را براي رژيم پوسيده سلطنتي به صدا درآورد. به رغم کنترل هاي شديد ساواک، در گوشه و کنار شهرها و مراکز استان ها، مجالس ترحيم بسيار باشکوهي برگزار شدند که مهم ترين آن ها مجلس قم بود که زلزله عظيمي را پديد آورد و پايه هاي رژيم را لرزاند. اين جريان به رهبري امام (ره) ادامه پيدا کرد تا مسئله مقاله معروف «رشيدي مطلق» در روزنامه اطلاعات پيش آمد و جرقه اي به باروت احساسات ملت زده شد. در پي شهادت جمعي از مردان و زنان و کودکان در قم، ساير شهرها نيز قيام کردند و حماسه مکرر چهلم هاي شهدا تا سرنگوني رژيم شاه ادامه پيدا کرد که بي ترديد نقطه آغازين اين حرکت ها، شهادت و مراسم چهلم حاج آقا مصطفيخميتي بود که سرانجام نيز منتهي به انقلاب با شکوه سال 1357 به رهبري امام خميني(ره) گرديد.
منابع:
1- توکلي طرقي، عبدالحسين. مروري بر زندگي و آثار شهيد مصطفي خميني، نشريه کيهان فرهنگي، 1389.
2- مهرپور، فرزاد. مکانت اجتماعي شهيد سيد مصطفي خميني، نشريه شاهد ياران، 1385.
3- نگاهي به زندگاني شهيد آيت الله سيد مصطفي خميني، کتاب ماه علوم اجتماعي، 1387.