سید جمال الدین اسد آبادی

 

 

 

سید جمال الدین اسد آبادی

 منبع: سایت نیکان و سایت تبیان

زندگی نامه

 سید جمال الدین اسد آبادی، بزرگ شخصیتی که در قیام آزادی خواهی و آگاهی بشر تا آن روز جهان به خود ندید، در سال 1254 در ده اسد آباد (حوالی همدان) به جهان دیده گشود و به دنبال خرد ورزی و تحصیل دانش راه مکتب خانه را در پیش گرفت. در دوازده سالگی به عزم عتبات وارد بروجرد شد، و از آنجا عازم نجف اشرف گردید. قبل از بلوغ با شیخ انصاری آشنا گردید و مدتها به سیر و سفر پرداخت و سرانجام ساکن نجف اشرف گردید. پس از آنکه سطوح فقه و اصول و ادبیات عرب را به پایان برد، مدتها از کرسی درس مرحوم همدانی درس اخلاق و مشی اسلامی و انسانی آموخت.

 

 

زندگی نامه

 سید جمال الدین اسد آبادی، بزرگ شخصیتی که در قیام آزادی خواهی و آگاهی بشر تا آن روز جهان به خود ندید، در سال 1254 در ده اسد آباد (حوالی همدان) به جهان دیده گشود و به دنبال خرد ورزی و تحصیل دانش راه مکتب خانه را در پیش گرفت. در دوازده سالگی به عزم عتبات وارد بروجرد شد، و از آنجا عازم نجف اشرف گردید. قبل از بلوغ با شیخ انصاری آشنا گردید و مدتها به سیر و سفر پرداخت و سرانجام ساکن نجف اشرف گردید. پس از آنکه سطوح فقه و اصول و ادبیات عرب را به پایان برد، مدتها از کرسی درس مرحوم همدانی درس اخلاق و مشی اسلامی و انسانی آموخت.

 متجاوز از چهار سال در سلک افاضل دانشجویان مرحوم شیخ انصاری قرار گرفت و از حوزه نجف توشه ها اندوخت و به قصد آشنایی با علوم مختلف نجف را به سوی هندوستان ترک نمود. در هند تجاربی به دست آورد و مردم استعمار شده هندوستان را آگاهی می بخشید و چون موسم حج نزدیک بود عازم مکه معظمه شد و از آنجا به عتبات مراجعت نمود و عراق را به قصد افغانستان و زیارت مشهد مقدس ترک نمود و ضمن مسافرتهایی به عربستان، عراق، افغانستان و ایران، رسالتهائی ایفا نمود. هم اکنون سید جوانی سی ساله و دانشمندی آزموده تر شده. افکار انقلابیش مجددا او را برای چند سال به هندوستان کشانید، پس از چندین ماه روشنگری عازم مصر گردید و تا سال 1287 در مصر ماند و با افرادی عالم و دلسوز و جوانانی پرشور آشنا شد. و شالودۀ اساسی نوین را بر علیه استعمارگران پی ریزی نمود. او در خلال این چهار سال از مراسم حج و اهداف عالیه این کنگره جهانی نیز غافل نبود.

 سید بعد از سال 1288 از مصر عازم ترکیه و از آنجا وارد لندن و پاریس شد و با طرز تفکر چرچیلهای اروپا (یعنی آدمخواران جهان) آشنا شده ناراحت می شد. نوشته اند جریدۀ در اروپا و مصر با همکاری محمد عبده منتشر نمود و گاه از اروپا سوی افریقا و از آنجا به سوی آسیا در حرکت بود و با جریده عروة الوثقی افکار جدید به مردم و تیپ جوان القا می نمود.

 سید جمال الدین در سال 1303 برای سومین بار از طریق عربستان وارد بوشهر شد و از آنجا چند ماهی در شهرستانهای مختلف ایران و گاه با سران قوم سخنها داشت. در ضمن از تماس با محرومین نیز غفلت نداشت و خود را در قلب امثال میرزا رضا کرمانی جا داده بود. سید حدود سه سال در روسیه اقامت گزید و از مسکوبه آلمان نیز در سرکشی و مسافرت بود. بعد از مراجعت از اروپا به سوی روسیه، از طریق قفقاز وارد ایران شد همین که دولت مردان قاجار از ورود او به ایران مطلع شدند، به وسیله مأمورین رژیم تحت الحفظ به قم تبعید شد و پس از چند روز ناچار شدند او را به باختران (کرمانشاه) اعزام نمایند.

 به طور خلاصه سید جمال الدین در سنوات عمر خود جهت تبلیغ و آگاهی ملت ها به حقوق پایمال شده آنها در حال پیمودن کشورهای مختلف در جهان آسیا و افریقا و اروپا بود. هر جا می رفت در عین حال که با سران ممالک سخنها داشت از تبلیغ طبقات محروم جامعه نیز غافل نبود. با خطابه و نطقهای آتشین خود و نشر جزوات و روزنامه ها غارتگری و مظالم ستمگران جهان را به گوش ملتهای دربند می رساند و مستضعفان جامعه را به حقوق حقه خویش آشنا می ساخت. سید مردی فعال، مقاوم و استوار و شجاعی نطاق بود.

 سید جمال الدین چندین سال از مردم زمان خویش جلوتر بود، و در جو خمود آن زمان به خیال خویش می خواست اصلاحاتی اساسی و بنیادی نماید و با اتحاد سران بزرگ اسلامی، دست استعمارگران را از سر مسلمین کوتاه سازد و مسلما موعظه و سخنان امثال این دانشمندان بر قلوب سخت نوکران استعمار میخ سرد به سندان کوبیدن است!! از طرفی افکار این سید با طرز تفکر علمای مصر و عربستان و... حتی با علمای درباری هم سازگار نیست، ولی با همه این اوصاف رسالت خویش را ایفا نمود و وجودش اتمام حجتی بود. و گذشته از بین بردن بعض سلاطین جور افکار انقلابی او در نسل آینده بشریت (به خصوص به مملکت ایران) اثراتی نیکو بخشید.

 بعضی معتقدند که سید از تماس با سران بزرگ ممالک اسلامی در مسیر اصلاحات بنیادی در اواخر عمر پشیمان بود. نتیجه ای که از برنامه او می گیریم آنکه عقلا و علمای متعهد ممالک اسلامی (بلکه همه جهان) می بایست به توده های مردم آگاهی بخشند، تا آنها خود به جنبش و جوشش درآیند و امثال نامبارکها را از رأس ممالک اسلامی به تفاله دان تاریخ ریزند،که پس از قیچی نمودن اینها دیری نپاید که نهالهای تازه (به یاری مستضعفان) روید و به خواست خدای متعال، حکومت جهانی مهدی موعود هموار گردد.

 افکار سید جمال الدین اسد آبادی و فعالیتهای گوناگون او بر روی علمای ایرانی خیلی اثر گذاشت حتی ما در نوشته های عالم متقی و بی آلایش، مرحوم محدث قمی به چنین جملاتی در مورد این شخصیت برخورد می نمائیم: سید جمال الدین اسد آبادی در سال 1288 در جامع الازهر مصر شهرتی به سزا یافت و شیخ محمد عبده (متوفای 1323) از شاگردان مرید و فعال او بود و با جمعی از فضلا و نوابغ مصر افکار انقلابی خود را بدانها دمید و با همکاری اینها در مصر نشریاتی منتشر ساخت. در سال 1296 از مصر به هندوستان تبعید شد و پس از چندی از آنجا به لندن و پاریس مسافرت کرد و جریده عروة الوثقی را منتشر ساخت و تا هیجده شماره از آن بین مردم جلو رفت و ممنوع شد. او در سال 1310 به دعوت سلطان عبد الحمید عثمانی به دیار ترکیه رفت... از آثار اوست رساله ابطال دهریها و تاریخ افغان...

 سید در اواخر عمر قربانی مطالع سودجوئی های افرادی از قبیل کامران میرزا و صدر اعظم بی دین ایران گردید. ناگزیر به ترکیه رفت، و در این سفر مدتها به دستور سلطان عثمانی زیر نظر و تبعیدی به سر می برد. سرانجام هم به دستور سلطان عثمانی عبد الحمید (بزرگ نوکر استعمار) این مجاهد نستوه و یگانه ابر مرد آزادی خواه مسموم شد، جسد این شهید در محله ای دوردست به شهر استانبول ترکیه (در قبرستان ماچکا) مدفون شد.

 نوشته اند پس از 50 سال افغانها جسد او را از ترکیه به افغانستان بردند و فعلا بدین کشور مدفون است. در خاتمه این سید نه از اهالی افغانستان و نه از اهالی ایران، بلکه از اهالی همه مسلمانان جهان، از اهالی آن آئینی که مرز نمی شناسد و در عین حال حقوق تمام ملل مختلف را برای خودشان محترم می داند.

 سید جمال در لندن روزنامه ی((ضیاء الخائفین))را به زبان هاب عربی و انگلیسی منتسر کرد.ام از سوی دولت مردان انگلیسی مرد تعقیب قرار گرفت،تا آن که مجبور به تر ک خاک اروپا شد..

 سید جمال الدین حسینى اسدآبادى، از شخصیتهاى ممتاز و روشنگرى است که در پایان قرن سیزدهم و آغاز قرن چهاردهم هجرى، در دنیاى اسلام و از حوزه تشیع ظهور کرد. او، مسلمانان و ملل شرق را به بیدارى و قیام دعوت مى‏نمود. در راه استراتژى کلى، که خود بر محور سه اصل: 1. بیدارى شرق 2. بازگشت به اسلام 3. وحدت مسلمانان ترسیم کرده بود، تلاش خستگى ناپذیرى را آغاز نمود و براى رسیدن به این اهداف، سفرهاى متعددى به کشورهاى سه قاره مهم جهان: آسیا، آفریقا و اروپا نمود و با تدریس، سخنرانى، نگراش مقاله و نشر روزنامه و مجله و تربیت شاگردان آگاه و شجاع، به موفقیتهاى دست یافت.

 هر کس که در زندگانى و فعالیتهاى وسیع و گسترده سید جمال، اندک تأملى کند، به نقش وى در بیدارى مشرق زمین اذعان خواهد کرد و از خود خواهد پرسید: اگر تلاشهاى آگاهى بخش سید جمال نبود، امروز ملل شرق و دنیاى اسلام در چه وضعیتى به سر مى بردند؟ آیا همین گونه بود که الان هست؟ یا تا مدتهاى بیشترى مردم مصر، ایران، هند و... تحت سلطه بیگانگان بودند؟ آنچه مسلم است، تمام نهضتهاى اصلاحى صد ساله اخیر، در شرق و دنیاى اسلام، از مکتب سید جمال الهام گرفته و به گونه‏اى مرهون تلاشهاى وى مى باشد.

 

 اتهام جاسوس بودن و جنجالها پیرامون ماهیت سیدجمال

در بعضی منابع سیدجمال الدین مامور دولت انگلیس و فراماسون و در خدمت منافع انگلیس معرفی شده است. در نقطه مقابل مراجع دیگری او را حامی منافع و یا مامور دولت روسیه و بر ضد منافع بریتانیا معرفی کردهاند. نیکی کدی در دانشنامه ایرانیکا مینویسد که سیدجمال در زمانی که به افغانستان میرود خود را سید رومی یا استانبولی واهل استانبول معرفی میکردهاست. جمالالدین در کابل با احترام توسط امیر کابل پذیرفته میشود و به سمت مشاور امیر برگزیده میشود. بگفته نیکی کدی این احتمالا به سبب نامه محرمانهای بوده که او به امیر نشان داده است. این مساله سبب شدهبود که نمایندگان بریتانیا در افغانستان او را مامور دولت روسیه بپندارند. او در آنجا سعی کرد که امیر را به اتحاد با روسیه و مخالفت با بریتانیاییها واداردگزارشهای دولت استعماری هند و مجموعه منابع چنین می نمایاند که سید در افغانستان به مانند غریبهای بوده است و فارسی را با لهجه ایرانی صحبت میکرده است.بگفته آسانته، استاد آفریقاشناسی دانشگاه تمپل، در سال ۱۸۵۸ یک جاسوس بریتانیایی در گزارشی سیدجمال را مشکوک به بودن مامور روسیه گزارش میکند. این مامور بریتانیا نوشته است که جمال الدین به شیوه ترکان نوغایی در آسیای میانه لباس میپوشیدهاست. گزارشهای دولت افغانستان مینویسند که سیدجمال بیشتر شیوه زندگی یک غربی را داشته است تا یک شرقی، او شخصی لیبرال بوده و مقید به اجرای فرایض دینی نبوده است. مثلا فرایض ماه رمضان را به جا نمیآورده است به گفته آسانته، سید جمال در قاهره از نوشیدن کنیاک لذت میبردهاست. او یکبار در سال ۱۸۷۹ از لژ ماسونی در قاهره بیرون انداختهشد زیرا در ملاعام وجود خدا را انکار کرده بوددر نقطه مقابل منابع دیگری سید جمال الدین اسدآبادی را فراماسون و حامی غیر مستقیم منافع انگلستان دانسته اند. روبرت دریفوس در کتاب «بازی شیطانی» در مورد سید جمالالدین اسدآبادی مینویسد: «مردی که در ۱۸۸۵ متشکل ساختن جنبشی پان اسلامیستی با هدایت بریتانیا را پیشنهاد داد کسی نبود جز «سید جمال الدین اسدآبادی». از دههٔ ۱۸۷۰ تا دههٔ ۱۸۹۰ سید جمال الدین از سوی بریتانیا حمایت شد. دست کم یکجا در اسناد رسمی و پروندههای محرمانه سرویس جاسوسی دولت هند، پیشنهاد سید جمال الدین اسدآبادی در ۱۸۸۲ در هند مبنی بر این که به عنوان جاسوس بریتانیا در هند به خدمت درآید، آمدهاست۷در بوتهٔ نقد خودش

از نقدهای وارد بر فعالیتهای سید جمال، بی توجهی به جایگاه و نقش تودههای مردم در مبارزه و تمرکز بر روابط با سران حکومتها و نخبگان سیاسی در بسیاری از مقاطع است، که موجب ابتر ماندن و ناکامی بخش زیادی از تلاشهای وی گردید.

 

وی در این رابطه اظهار میدارد:

« افسوس میخورم ار اینکه کشتههای خود را ندرویدم... ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم] کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر [سلاطین و نخبگان حکومتی] غرس نمودم فاسد گردید. » آثار

آخرین نامه سید جمال الدین اسد آبادی

 

 

سید جمال که در باب عالی در آنکارا زندانی بود، آخرین نامه ی خود را در سه شنبه 5 شوال 1314/9 مارس 1897، به یکی از دوستان ایرانی خود می نویسد و ناامید از نجات و حیات، کشته شدن خویش را انتظار می کشد.

دوست عزیز! من در موقعی این نامه را به دوست عزیز خود می نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن. حبسم برای ازادی نوع، کشته می شوم برای زندگی قوم. ولی افسوس می خورم از این که کشته های خود را ندرویدم. به آرزویی که داشتم کاملا نایل نگردیدم. شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم.

ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه ی مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه ی من، به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت. امیدواری ها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعده و وعید به ترکیه احضارم کردند. این نوع مغلول و مقهورم نمودند.

در موقعی این نامه را به دوست عزیز خود می نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش

 

غافل از این که انعدام صاحب نیت، اسباب انعدام نیت نمی شود. صفحه ی روزگار، حرف حق را ضبط می کند. باری، من از دوست گرامی خود، خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلک های ایرانی من برسانید و زبانی به آن ها بگویید: شما که میوه ی رسیده ی ایران هستید و برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زده اید، از حبس و قتال نترسید، از جهالت ایرانی خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه ی سلاطین متوحش نگردید، با نهایت سرعت بکوشید با کمال چالاکی کوشش کنید، طبیعت با شما یار است و خالق طبیعت، مددکار. سیل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جاری است.

بنیاد حکومت مطلقه متعدم شدنی است. شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص. شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه ی سعادت و ایرانی سد سدید گردیده، کوشش نمایید، نه از نیستی صاحبان عادات. هر گاه بخواهید اشخاص را مانع شوید، وقت شما تلف می گردد. اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید، باز آن عادت، دیگران را بر خود جلب می کند. سعی کنید موانعی را که میانه ی الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید. گول عوام فریبان را نخورید.

 

************************************************** *************************************

از کتاب« سخنان برگزیده از زبان حکیم مشرق زمین

 

« اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست که اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد

 

 

•« کسی که ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور می دهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر می کند نه به نفع، قضاوت کورکورانه کرده خیلی دروغ گفته است

 

 

•« چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد

 

 

•« علم دارای پوست و مغز است. کسی که به پوست اکتفا می ورزد در دریای بیکران غرق گشته

 

 

•« بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است

 « اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست که اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد

 

 

•« کسی که ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور می دهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر می کند نه به نفع، قضاوت کورکورانه کرده خیلی دروغ گفته است

 

 

•« چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد

 

 

•« علم دارای پوست و مغز است. کسی که به پوست اکتفا می ورزد در دریای بیکران غرق گشته

 

 

•« بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است

 

 

•« آزادی خواهی یک آرزو است. تحصیل آن کار و پیکار می خواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات می گرداند

 

 

•« اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است

 

 

•« ملتی که برای تحصیل حق، یک ساعت جهاد کرد برای او بهتر از زندگی کردن در ذلت تا قیامت است

 

 

•« اگر ملتی از ستمگران از دیگر اسباب و عوامل بدون سخن استفاده نمی کند، پس آن ملت گمراه تر از حیوانات چهار پاه اند

 

 

•« آزادی فکری و بیان گرفته می شود و داده نمی شود، آزادی و استقلال وطن به گفتار حاصل نمی گردد

 

 

•« پیشوا همان کس است که مردم را به اعمال و افعال خود رهبری می کند نه به اوامر و اقوال خود

 

 

•« بد ترین درد مردم مشرق زمین این است که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد و اتفاق نظر دارند، آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شده اند که میان خود یک پارچه و متحد و متفق نشوند

 

 

•« حقایق را نمی توان به گمان و خیال و توهم از میان برد

 

 

•« کثرت مویدان دعوتگر و یا دعوت بدون علم و دانش و دعوای صحت آن دست آوردی ندارد و موجب ذلت است. و شمار کمی از مویدان و پیروان دعوت و تبلیغ بر مبنا و اساس علم مقام و منزلت دارند و دعوت دوام هم میکند

 

 

•« قدامت همیشه برتری و تقوق بار نمی آورد

 

 

•« نیرومندی بت خوفناک است و ناتوانی شبحی است زادهء همین ضعف و انسان ضعیف و نانوان در برابر قوت و نیرومندی سر فرود می آورد و به خدا بودن قوی تصدیق می کند

 

 

•« پست ترین مردم کسی است که زندگی خود را در مرگ دیگران می جوید و بزرگترین آنها همان کسی است که زندگی دیگران را گرچه یک نفر هم باشد در بدل مرگ خود می خواهد

 

 

•« پستی و حقارت را برگزیدن آسانتر از طلب عزت و وقار است

 

 

•« هر کس از شاهان بدون ارتکاب جرمی بترسد بردهء پستی بیش نیست

 

 

•« صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود

 

 

•« کمتر اتفاق می افتد که حق بدون زحمت بدست بیاید

 

 

•« ملت بدون اخلاق، نیست و نابود است و اخلاق بدون عقیده دست آوردی ندارد و عقیده ء بدون فهم و علم عقیده نیست

 

 

•« بهترین ترازوی اعمال ملتها اخلاق آنها است

 

 

•« جویندگان حکمت بسیار اند، اما عمل کنندگان کم اند

 

۲بزرگترین دلیل بر همت شخص مخالفت آشکارای او با عرف و عاداتی می باشد که بطلان آن اشکار است

 

 

•« دو حکیم عاقل در ملت دو میلیونی، بهتر از هزار مردی که در آن ملت تظاهر به عقل کرده مدعی حکمت می شوند

 

 

•« اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی گردد

 

 

•« اگر ساحه و میدان از مردم عاقل خالی بماند برای پر کردن آن جاهلان و مردم نادان با همدیگر به مسابقه بپردازند

 

 

•« جاهل و نادان زنده، مرده ء بیش نیست و عالم مرده زنده است

 

 

•« کسی که خود را اصلاح کرده نتواند کس دیگری را اصلاح کرده نمی تواند

 

 

•« ترسی که از چوکی و مقام حاکم نه از عدل و قضاوت منصفانهء او برای انسان دست می دهد باید بیشتر از احترام او مورد استهزاء و مسخره قرار بگیرد

 

 

•« بیشترین زمامداران مشرق زمین در موقفی قرار دارند که اگر یکی از آنها در عمیق ترین چاه بردگی انداخته شود و لقب های بزرگی مجرد، و بدون محتوای او حفظ گردد بی تفاوت مانده دنیا را برای خود جنت می پندارد

 

 

•« کسیکه هیزم برای فروش جمع می کند بهتر از کسی است که طلا را ذخیره می نماید

 

 

•« عاقل همان کسی است که آنچه به خود پسند ندارد به دیگری نیز نمی پسندد

 

 

•« احزاب سیاسی بهترین دواء اند اما در مشرق زمین در اًغلب حالات به بدترین درد و مرض تبدیل می گردد

 

 

•« چکاچک شمشیر ها بدون جنگ و افتخار به لباس جنگی در زمان صلح نشانهء ترس در میدان کارزار است

 

 

•« مرد ادیب در مشرق زمین می میرد اما زنده است و زنده است گرچه مرده است

 

 

•« دست آورد های عقل زمانی سودمند است که از قیودات اوهام رهایی یابند

 

 

•« نو آموز آغاز مقدمات علوم گمان می کند که دریایی از علم آموخته و کفایت می کند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد

 

 

•« هر گاه انسان با خود محاسبه نما ید همان طوریکه دیگران را مورد احتساب قرار می دهد در این صورت اشتباهات او کم شده و به کمال نزدیک می شود

 

 

•« اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد

 

 

•« لیت قول بر مردم مشرق زمین مصداق ندارد که گقته اند: به هر حالتی که می باشید و به هر راهی که می روید

 

 

« زمامداری بر شما- مطابق هما حالت- گماشته می شود بلکه این قول در آنها محل تطبیق دارد که : زمامداری شما هر طوری باشد شما نیز همان طور می شوید و به راه او روان می گردید.