گفتمان اصلاحی سید جمال؛ نگاهی انتقادی /

 

     

 

گفتمان اصلاحی سید جمال؛ نگاهی انتقادی /

 رنجبر، مقصود (1)

پايگاه حوزه

مقاله حاضر نگرشی انتقادی به اندیشه ها و مبارزات سیدجمال دارد و در صدد بررسی نارسایی های فکری و عملی حرکت سیدجمال است. در این راستا مبانی نظری اندیشه اصلاحی سیدجمال و دیدگاه های سیدجمال الدین اسدآبادی در سه محور اصلی گفتمان اصلاحی ایشان یعنی اتحاد اسلامی، مبارزه با استبداد و جایگاه علم در پیشرفت مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

واژه های کلیدی: اتحاد اسلامی، سیدجمال الدین، گفتمان اصلاحی، استبداد، علم و دین.

مقدمه

 

سید جمال الدین اسدآبادی از پرنفوذترین اندیشمندان معاصر در جهان اسلام است. از ویژگی های بارز او پیوند اندیشه و عمل است. مقاله حاضر با تحلیلی انتقادی به بررسی دیدگاه های سید جمال می پردازد. مفروض اصلی مقاله این است که اندیشه های سید جمال دارای نارسایی هایی است و در مواردی هم عمل سید منطبق بااندیشه های صائب خودش نیست. این امر شاید به دلیل دغدغه های فکری و سیاسی متعدد سید جمال بوده است؛ اما دلیل آن هر چه باشد این نارسایی های فکری و عملی تأثیر به سزایی در روند حرکت های سیاسی سید جمال برجای گذاشت و آثار مورد انتظار را محقق نساخت. سید جمال حدود صد سال پیش بسیاری از دردهای جوامع اسلامی را شناخته بود و در تحلیل علّی آنها قابلیت فکری بالایی از خود نشان داده بود، ولی در اولویت بندی اهداف خود در مرحله عمل دچار خطای اساسی شد و نتوانست در رفع این زمینه های نابسامانی موفق شود.

الف) مبانی نظری اندیشه اصلاحی سید جمال

 

کلید ورود به اندیشه های سید جمال و در واقع دغدغه اصلی او در اندیشه ها و مبارزات پیشرفت و ترقی مسلمانان است. این دیدگاه سید متکی بر مبانی نظری خاصی بود که محورهای اصلی آن در مقاله «نیچریه» مطرح شده است.1 مقاله «نیچریه» یکی از مهم ترین مقالات سید در حوزه اصول اعتقادی و مبانی فلسفی اندیشه اوست. نقطه عزیمت سید در این مقاله از لحاظ اعتقادی و فلسفی، تفکیک دین از مادی گرایی است که بر اساس آن به نظر سید جمال، اعتقاد به خدا در زندگی عامل ترقی و تمدن است و طبیعت گرایی و بی اعتقادی به خدا منشأ انحطاط و تباهی در زندگی انسان هاست. در واقع با توجه به این که اندیشه سید حول مسأله انحطاط و اصلاح شکل گرفته است، او درباره اعتقاد به دین، به این مسأله می پردازد که آیا دین می تواند مایه پیشرفت و ترقی باشد یا خیر؟ وی در پاسخ، به آثار مثبت اعتقاد دینی در پیشرفت و تمدن بشری پرداخته است. سید جمال در این مقاله چنین تحلیل می کند که علة العلل انحطاط اقوام در طول تاریخ، شیوع فکر مادی و انکار الوهیت و نفی ادیان الهی و آموزش های سازنده آنها بوده است که ابتدا از غرب باستان آغاز شده و آن جا را به فساد و انحطاط کشانده و سپس شرق را نیز منحط ساخته است.

حال این سؤال مطرح است که هدف سید از نگارش این رساله چیست؟ آیا برای اثبات حقانیت عقاید است یا اثبات کارآیی آنها در عرصه پیشرفت و ترقی بشر؟ مروری بر محتوای مقاله نشان می دهد که سید هدف دوم را بیشتر تعقیب می کند و در این راه چنان افراط و مبالغه می کند که به نوعی تلقی سودگرایانه2 از عقاید مذهبی و الهی منتهی می شود. البته اگر سید بر این مسأله تأکید می کرد که در عالم ذهن و نظر در صورتی که اعتقاد واقعی به اصول و عقاید الهی ایجاد شود زمینه ساز ترقی و تمدن است، آنگاه چندان مناقشه ای وجود نداشت، ولی سید برای مدعیات خود مشاهدات تاریخی را یادآور می شود؛ برای مثال سید در مورد مسلمانان معتقد است از زمان ظهور باطنیه در اسلام، مسلمانان رو به انحطاط نهادند، حال سؤال این است که واقعاً نفوذ باطنیان بر اندیشه و تفکر مسلمانان تا چه حدی بود که بتواند منشأ چنین آثار عظیمی باشد؟ همین سؤال در مورد ایرانیان باستان و یونانیان نیز مطرح است.

نمونه گویایی که عکس ادعاهای سید را ثابت می کند تمدن جدید غربی است. سید از یک سو، مادیات را زمینه ساز زوال می داند و از سوی دیگر، یکی از مبانی اصلی «تجدد» در غرب، حاکم شدن تفکرات ماتریالیستی در این ممالک است، ولی این مسأله مانع از پیشرفت و ترقی آنها در اصول تمدن نشد؛ البته اگر سید مادی گرایی را زمینه ساز زوال اخلاقی می دانست، ادعایش قابل قبول می نمود. همچنین سید در مورد مادیگرایان چنان بحث می کند که گویی غرض و هدف اصلی آنان، رهنمون کردن عمدی جوامع خود به سوی انحطاط و فساد است. و نیز سید در بیان نحله های مختلف این مکتب دقت کافی ندارد که قرار دادن اپیکوریان با ولترو روسو در یک مبنای فکری و اعتقادی نشان از این عدم دقت و ناآشنایی سید با تاریخ اندیشه غرب دارد. با این حال یکی از اهداف واقعی سید از طرح این دیدگاه ها متنبّه ساختن مسلمانان به برتری اصول اعتقادی خود در زمینه مدنیت و ترقی اجتماعی و علمی و بیدار کردن آنان برای طی کردن این راه است.

بنابراین هدف او تحریک حمیت و غیرت مسلمانان برای حرکت در راه ترقی و پیشرفت است. به تعبیری، به مسلمانان این مسأله را گوشزد می کند که در شرایطی که اصول اعتقادی شما از لحاظ تمدن سازی عالی ترین اصول و اعتقادات است، چرا از لحاظ مدنیت و اصول ترقی رو به انحطاط رفته اید.

مشکل اساسی دیگری که در رساله «نیچریه» به چشم می خورد این است که سید آن عقاید و خصایل سه گانه را ناشی از اعتقاد به دین و الوهیت می داند، ولی در ذکر شواهد تاریخی خود به مواردی چون یونان و ایران قبل از اسلام اشاره می کند و در عین حال در پایان مقاله به ویژگی هایی در ادیان نصرانی و زرتشتی اشاره می کند که مانع از سعادت بوده اند مانند اعتقاد به خرافات و عقاید باطله، برتری و شرافت دادن به گروه خاصی در برابر دیگران و پیروی از ظن ها و اصول غیر عقلانی و تقلید از پیشینیان که در اسلام این موانع وجود ندارد.3

اسلام عقول را به مبارزه با خرافات فرا می خواند و درهای شرافت و کرامت را به روی تمامی نفوس می گشاید و هیچ تبعیضی بین انسان ها قائل نشده و اعتقاد بلادلیل را منع کرده است، در نتیجه به کمال می تواند درهای سعادت را به سوی بندگان بگشاید و مدینه فاضله ای که حکما به آرزوی آن جان سپردند هرگز انسان را دستیاب نخواهد شد مگر به دیانت اسلامیه.4

سید خود انقلاب فرانسه را محصول آرا و عقاید باطله افرادی چون ولتر و روسو می داند که تخم اباحت و اشتراک کاشتند، در حالی که یکی از اصول اساسی انقلاب فرانسه برابری و کرامت ذاتی انسان بود که سید خود تحت عنوان شرافت نفوس در اسلام از آن یاد می کند و آن را مزیت دین اسلام نسبت به نصرانی و برهمایی می داند. 5

ب) گفتمان اصلاحی سید جمال

 

سید با اندیشه های خود گفتمان جدیدی را تأسیس کرد که اولاً، در جهان اسلام بی سابقه بود؛ ثانیاً، با گفتمان حاکم در جهان اسلام به شدت تضاد داشت. مبنای سید در ارائه این گفتمان اصلاحی این است که هیچ دردی بدون دوا و درمان نیست و تاریخ ملت های بسیاری را دیده است که پس از افول بار دیگر، قدرتمند شده اند و مسلمانان نیز می توانند بار دیگر به قدرت و شوکت پیشین خود دست یابند. سید بر این مسأله تأکید می کند که در حال حاضر مسلمانان و جهان اسلام به دنبال ظهور مصلحی هستند که با اصلاح عقول و نفوس مسلمانان، فساد عارض شده بر آنان را زدوده و بار دیگر آنان را با تربیت حسنه اخلاقی به اوج قدرت رساند.6

سید خود را از پیشتازان این حرکت می داند و تأکید می کند که روز و شب در آغاز و انجام این کار (اصلاح)، اندیشه و کیفیت اصلاح و چگونگی نجاح این ملت را پیشه خود ساخته ام و دائماً برای رهایی مسلمانان از این تنگنای هولناک فساد و عقب ماندگی چاره جویی می کنم.7

سید در جست و جوی راه برون رفت از این وضعیت، به طرح دیدگاه های موجود پرداخته و ضمن نقد آنها، گفتمان اصلاحی خود را ارائه می کند. سید چند نظریه را در این زمینه استخراج کرده و معتقد است برخی برای خروج از این وضع، افتتاح مدارس و آموزشگاه ها و آموزش به سبک اروپاییان را علاج درد یافتند. آنان بر این اعتقادند که توسعه علوم به سبک اروپا می تواند موجب قدرت یابی مسلمانان شود؛ عده دیگری بر آن شدند که با گسترش جراید و تنویر افکار و تربیت اخلاقی آن می توان عقب ماندگی مسلمانان را خاتمه داد؛ عده دیگری هم کوشیدند تا تقلید از ظواهر اروپایی در روش زندگی و خوراک و مسکن را پیشه خود سازند که به جای علاج دردهای گذشته، موجب هزینه دارایی های مسلمانان در ممالک دیگران شد. سید با نقد دیدگاه های فوق معتقد است جراید دیر ثمر هستند و مسأله مسلمانان فوریت و اهمیت دارد و بر این اساس به طرح راه حل خود می پردازد.

همچنین کسب علوم و معارف جدید هم از سوی مسلمانان به جهت سوء استعمال آن، نتایجی را که در اروپا داده است، نمی دهد، همان طور که دولت های عثمانی و مصر نتوانستند از این علوم جدید بهره لازم را ببرند. برخی هم الفاظ آزادی، وطن خواهی و جنسیت (قومیت) را به صورت عبارات بی معنا و بی سر و تهی به کار می برند و نمی توانند محتوای واقعی آن را درک کنند.8 سید با نقد این دیدگاه معتقد است در شرایط فعلی آنچه می تواند موجب نجات مسلمانان شود، آن چیزی است که قبلاً نیز موجب کمال و پیشرفت آنان گردیده بود.

در واقع آنچه که آرای یک ملت را جمع کرده و همت افراد را بلند برده و میان آنان پیوند برقرار بوده و ملت را تا مرتبه بالا برد که از فراز آن ملت های دیگر را دیده بانی و با حکمت دقیق خود و مقامی که داشت بر آنان حکومت می کرد، همان دین بوده که اصول آن ثابت و قواعد آن استوار و شامل همه انواع حکمت ها می باشد.

بر این اساس، راه حل سید برای پیشرفت و ترقی مسلمانان، بازگشت به دین و روش مسلمانان نخستین است که سید در مقاله ها و آثار مختلف خود بر آن تأکید می کند:

تمدن بشری و نگهبان هستی آن است و پیروان خود را به همه فروع مدنیت می خواند و دعوت می کند... اکنون از دین تنها نام هایی است که بر جا مانده است... پس علاج فوری آن رجوع به اصول دین و پیروی از احکام آن همانند روزگار نخستین است.9

سید در مطالب دیگر خود به ویژه در مقاله «نیچریه» به تبیین اصول اساسی دین پرداخته که اصول مدنیت از آن منبعث گردیده است. از این منظر سید عظمت اولیه مسلمانان را نیز در تمسک به این اصول می داند که موجب تکوین همت های عالی و حکمرانی و قضاوت های عادلانه در میان امرا می گردید که قبل از آن از اصول مدنیت به طور کامل بی بهره بودند. حال سؤال این است که سید که خود بر فوریت مسائل مسلمانان تأکید می کند و برخی از دیدگاه های اصلاحی زیر را به دلیل دیر ثمر بودن آنها نفی می کند، چگونه بازگشت به دین را علاج فوری این دردها می داند؟ تأکید بر بازگشت به دین بر این فرض اساسی استوار است که جامعه از اصول و آموزه های دینی به شدت دور گشته و قطعاً این امر فرآیندی طولانی را پشت سر گذاشته است، حال چگونه سید می خواهد که با رجوع فوری به دین به رفع و درمان این دردها همت بگمارد، اصولاً ملاک سید در بحث دور شدن مسلمانان از اسلام و قرآن چیست؟ به نظر می رسد که سید در مورد این سؤالات پاسخ قانع کننده ای ارائه نمی کند.

اساس گفتمان اصلاحی سید بازگشت به دین است، ولی این محور اساسی دارای عناصری است که اجزای گفتمان اصلاحی ایشان را می سازد. گفتمان اصلاحی سید بر چند عنصر اساسی متکی است که عبارتند از: 1. اتحاد اسلام؛ 2. مبارزه با استبداد؛ 3. علم گرایی؛ 4. مبارزه با سلطه بیگانگان.

در این مقاله صرفاً به بررسی و تجزیه و تحلیل سه محور اول می پردازیم. بررسی اندیشه اصلاحی سید در محورهای فوق، بیانگر دیدگاه های وی و نارسایی های اندیشه و عمل او می تواند باشد.

1. اتحاد اسلامی

 

سید در تحلیل و تعلیل عواقب عقب ماندگی جوامع اسلامی به عوامل مختلفی اشاره کرده که مهم ترین آنها، استبداد حکام و پادشاهان است، اما باید گفت که اولویت اصلی سید در اندیشه اصلاحی «اتحاد اسلامی» است و این بر خلاف دیدگاه وی در مورد نقش اساسی و محوری استبداد در انحطاط جوامع اسلامی است. با توجه به تأکیدات او، انتظار می رود که ایشان مبارزه با استبداد را از لحاظ فکری و سیاسی در اولویت اصلی قرار دهند، ولی در عمل و بر اساس تجارب زندگی ایشان، بخش عمده ای از توان و انرژی فیزیکی و فکری او در راه تحقق ایده وحدت جهان اسلام صرف و در واقع مستهلک شده است. در عین حال، منظور سید جمال از وحدت جهان اسلام کاملاً معلوم نیست؛ آیا ایشان وحدت سیاسی و ارضی کامل را تعقیب می کند یا این که هماهنگی نیروهای دول اسلامی مختلف در راستای اهداف واحد و به ویژه مبارزه با استعمار و سلطه غرب را؟ برخی منظور اول را رد کرده و معتقدند وی بیشتر بر همکاری ملیت های مختلف تأکید داشت، و به نظر می رسد اندیشه سید درباره وحدت جهان اسلام از مراحل مختلفی عبور کرده است و به دلیل توفیق آمیز نبودن اقداماتش در یک مرحله، ایشان وارد مرحله بعدی شده اند.

سید در مرحله اول قصد داشته با مرکز قرار دادن امپراتوری عثمانی، جبهه واحد و متشکلی از جهان اسلام برای مبارزه با سلطه غرب به وجود آورد، ولی بعداً با توجه به بی کفایتی سلطان عثمانی از آن عدول کرد:

«اگر سلطان عثمانی را فردی عاقل و با کفایت می یافتم، دوست داشتم خلیفه کل مسلمانان شود، ولی افسوس که چنین نیست». نگاه سید در یک مرحله نیز متوجه ایران گردید و برای تحقق ایده اتحاد اسلامی اراده ایرانیان را بسیار مؤثر قلمداد کرد: «از همت های ایرانی و اندیشه های عالی آنان بعید نیست که نخستین پیشگامان تجدید وحدت اسلامی و تقویت بنیان های دینی بوده باشد».10

سید در نهایت با ملاحظه امکان پذیر نبودن این ایده ها، از وحدت سیاسی ناامید شده و بیشتر بر وحدت در اهداف و جهت گیری ها تأکید کرد و در عین حال در زمینه وحدت اسلامی هم به همان محور اصلی گفتمان اصلاحی خود یعنی بازگشت دوباره مسلمانان به اسلام رجوع کرد:

من نمی گویم که به همه کشورهای اسلامی یک نفر حکومت کند، زیرا این کار بسیار دشوار است، ولی امیدوارم که حاکم و سلطان همه ملت های مسلمان تنها قرآن باشد و عامل وحدت و یگانگی آنها دین آنها. با این وحدت هر پادشاهی می توان در کشورش برای حفظ حقوق دیگر کشورهای اسلامی کوشش کند، زیرا حیات او به حیات دیگری و بقایش به بقای ملت دیگر مسلمان بسته است.11

به طور کلی به نظر می رسد مبنای نظری و تاریخی سید برای وحدت اسلامی دچار اشکال اساسی است. سید پیشرفت های اولیه مسلمانان را مدیون وحدت آنان می داند، ولی شواهد تاریخی چنین امری را تأیید نمی کند و همواره بین خلفا و امرای آنان اختلافات و کشمکش های اساسی وجود داشته است. از سوی دیگر، می توان گفت که ایده اتحاد اسلامی بیانگر نوعی تضاد درونی در اندیشه های سید بود.

از یک سو، ایشان عامل اصلی انحطاط را استبداد سیاسی در جوامع اسلامی می دانست که از جمله موجب تفرق و شقاق در جوامع اسلامی شده است، ولی سید از طریق همین دولت های استبدادی به دنبال ایجاد اتحاد در جهان اسلام است و در این راه دست همکاری به سوی سلطان عثمانی و پادشاه ایران دراز می کند، حال آن که اگر استبداد عامل جدایی است و خود این مستبدان مهم ترین عوامل تفرقه هستند، چگونه همین ها می توانند منشأ اتحاد در جهان اسلام شوند؛ از سوی دیگر، صرف نظر از امکان یا عدم امکان اتحاد، سید چگونه می خواست از طریق اتحاد دول اسلامی که همگی تحت حاکمیت استبداد بوده و فساد اخلاقی و عقب ماندگی علمی در آنها شایع بود، موجبات پیشرفت جهان اسلام و مسلمانان را فراهم سازد، آیا اتحاد صرف فیزیکی بدون وجود پشتوانه های مادی و علمی می توانست به این هدف سید مدد رساند؟ همچنین نکته مهم تر این که سید در اندیشه و گفتمان اصلاحی خود تا حد زیادی متأثر از تحولات سیاسی اجتماعی اروپاست، ولی معلوم نیست چرا در مقابل جدایی دول مختلف اروپایی و تشکیل دول ملی متعدد در آن قاره بی توجه است. پدیده ای که موجب شکل گیری دولت های ملی متعدد در درون اروپا شده بود و در زمان سید در حال تبدیل شدن به یک روند جهانی بود، اصلاً در دوره ای که سید اندیشه اتحاد اسلامی را مطرح می کرد دوره امپراتوری های قدیمی به سر آمده بود و امپراتوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نبود.

یکی از مقالات مهم و عمیق سید، مقاله «فلسفه وحدت جنسیت و حقیقت اتحاد لغت» است که سید در آن رابطه هویت ملی و زبان را مطرح می کند. سید معتقد است جنسیت و قومیت ملت ها بر پایه اتحاد زبان استوار است.

این وحدت لغت عجیب رابطه ای است... و اوست آن یگانه وحدتی که عشایر مختلفة الاغراض و قبایل متنوعة المقاصد را در تحت لوای وحدت جنسیت، به سوی مقصد واحد سوق می دهد و قوای متفرقه ایشان را جمع می سازد... تا از برای استحصال سعادت عموم و نجات از شقا و بدبختی، جمع کثیری را یک دل و یک زبان می کند.12

سید معتقد است در دایره انسانی دو عامل موجب پیوند انسان ها به هم می شود که این دو عامل عبارتند از دین و زبان:

یکی همین وحدت لغت است که از آن به جنسیت و وحدت جنسیت نیز تعبیر می شود و دیگری دین. و هیچ شکی نیست که وحدت لغت، یعنی جنسیت در بقا و ثبات در این دار دنیا از وحدت در دین ادوم است، زیرا که در زمان تبلیغ تغییر و تبدیل نمی پذیرد، بخلاف ثانی.13

سید در اینجا به نکات بسیار مهمی اشاره می کند که در اندیشه اتحاد اسلامی خود آنها را نادیده انگاشته است. سید چگونه به وجود زبان های مختلف عربی، فارسی، ترکی، هندی، افغانی، اردو و ... در جوامع اسلامی و میان مسلمانان بی توجه بوده است و علی رغم روند دنیای جدید، در پی ایجاد اتحاد در میان آنها بوده است. جالب است که سید بر حفظ زبان ملی به شدت تأکید می کند و حتی ضبط علوم به آن زبان را نیز جزو ضروریات قطعی می داند و مسلمانان هند را تشویق می کند که علوم جدید را به زبان هندی حفظ و اشاعه دهند.14

البته در مقاله «جنسیت در اسلام» و نیز «تعصب» یادآور می شود که در اسلام، جنسیتی جز در دین و آیین وجود ندارد، ولی مسلمانان در دین و آیین هم دارای تضادهای متعددی بودند، صرف نظر از این که سید خود به عامل زبان به شدت تأکید می کند.

در عین حال این ایده موجب شد که ایشان علی رغم اعتقاد خویش به این که عامل اصلی انحطاط در جوامع اسلامی استبداد سیاسی است، انرژی اصلی خود را به اتحاد اسلامی متمرکز کند، که این امر ایده اصلی وی را تحت الشعاع خود قرار داد.

2. مبارزه با استبداد

 

مبارزه با استبداد عنصر دوم در گفتمان اصلاحی سید است و سید در این راه از نصیحت آغاز می کند و به شورش و انقلاب منتهی می شود. سید همانند برخی دیگر از معاصرانش به اهمیت قانون در جلوگیری از خودکامگی و استبداد واقف بود و نبود قانون و حاکمیت مستبدانه را زمینه ساز حکومت استبدادی می دانست و ریشه آزادی در جوامع غربی را نیز در حاکمیت قانون می دانست که قانون مانع از استبداد شده و حدود همگان را مشخص کرده و دست پادشاه و والیان را از تعدی های مکرر و ظالمانه در حقوق مردم کوتاه کرده است. در حالی که در ممالک شرقی نبود قانون دست همه قدرتمندان و در رأس همه، پادشاه را در تعدی به حقوق زیردستان بازگذاشته و حکومت و عوامل آن بااستفاده از این بی قانونی، به اعمال قدرت می پرداختند. سید یکی از محورهای اصلی مبارزه با استبداد را حاکمیت قانون قرار داد:

... این قانون هر چه باشد، باز خوب است، همین قدر قانون باشد برای ما کافی است، به جهت آن که ما به هیچ وجه قانون نداریم و عدالتی درباره ما اجرا نمی شد و جان و مال ما در امنیت نیست.15

سید استبداد در جوامع شرقی و اسلامی را موجب حاکمیت منافع شخصی پادشاه و وزرا، حکام و والیان بر مصالح عمومی دانسته و معتقد است در ممالک فرنگ، سیاست در خدمت ترقی ملی و افزایش ثروت جامعه و بهبود زندگی عمومی مردم و تأمین مصلحت عمومی است.

با وجود این که سید بر این مسأله و منافع بی شماری که از ناحیه استبداد متوجه مستبدان می شد وقوف داشت، در مرحله اول مبارزه خود با استبداد، خود حکام مستبد را مخاطب خود قرار داده و از طریق نصیحت سعی می کرد آنان را ارشاد کند. سفرهای مختلف سید به ممالک مختلف اسلامی، مکاتبات و ارتباطات متعدد او با حکام مسلمان با همین هدف صورت می گرفت تا این زمام داران را به آفات استبداد و تأثیر آن در عقب ماندگی ملل شرقی آگاه سازد.

سید جمال الدین با وجود تمام تلاشی که در این زمینه انجام داد، نتوانست بهره ای ببرد و کوچک ترین خللی در شیوه استبدادی حکومت در کشورهای اسلامی چون امپراتوری عثمانی و ایران به وجود آورد، بلکه مورد آزار و اذیت گسترده این حکومت ها نیز قرار گرفت. سید داستان ناکامی خود در این راه را این گونه بازگو می کند:

چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی نمودم، هر چه در این زمین کویر غرس نمودم، فاسد گردید، در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت، همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت، امیدواری ها به ایرانم بود اجر زحماتم را به فراش غصب حواله کردند.16

سید در فقره فوق در واقع داستان ناکامی مبارزه با استبداد از طریق مستبدان را بیان می دارد و به بی ثمر بودن این شیوه اشاره می کند و معتقد است منافع مستبدان به حدی است که نمی توان با نصیحت و ارشاد آنان را به قانون و حدود عادلانه مقید گرداند.

مطالبی را اظهار داشتم که نخست خود پادشاه هم پسندیده بود و مقصود ایجاد افکاری بود که بدواً خود پادشاه قبول نموده بود، ولی چون این مطالب بر خلاف نفع خصوصی و وضع شخصی پادشاه و وزرای ایشان بود، لهذا هم ایشان و هم وزرای کنونی، به کلی از آن صرف نظر کردند.17

پس از این سید، در راه مبارزه با استبداد، فعالیت های خود را بر روی ملل مسلمان متمرکز کرد و برای مبارزه با استبداد آنان را مستعدتر از حکومت ها یافت. سید جمال الدین به طور کلی به نقش و قدرت ملت ها خوشبین بود و معتقد بود که ملت ها اگر اراده اصلاح داشته باشند، دولت ها نمی توانند مانع از آنان شوند. با این حال ملت را به علت پذیرش این استبداد و فساد و تباهی ناشی از آن مذمت کرده و آنان را از کاهلی و پذیرش ظلم که در آنها به یک عادت تبدیل شده است، برحذر می دارد و یکی از اهم برنامه های اصلاحی خود را تلاش برای هم زدن این عادت در میان مردم قرار می دهد. این دیدگاه که در واقع آخرین دیدگاه سید جمال الدین است، بیانگر دگرگونی در دیدگاه سید درباره چگونگی مبارزه با استبداد محسوب می شود که به جای این که هدف افراد باشد، باید هدف خود استبداد و بنیادهای سیاسی اجتماعی آن باشد. در عین حال بر این مسأله تأکید می کند که استبداد نمی تواند با جریان تجدد که به سوی ممالک شرقی روان است، باز هم پایدار بماند. ظاهراً سید یکی از راه های رفع و نفی استبداد را پذیرش تجدد می دانست:

سیل تجدد به سرعت به طرف مشرق جاری است، بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنی است، شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص، شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه سعادت و ایرانی، سد سدید گردیده کوشش نمایید نه در نیستی صاحبان عادات. هرگاه بخواهید اشخاص را مانع شوید وقت شما تلف می گردد. اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید باز آن عادت دیگران را بر خود جلب می کند. سعی کنید موانعی را که میان الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید.18

از این مرحله به بعد، در امر مبارزه با استبداد، نگرش سید از گفتمان اصلاح خارج و وارد گفتمان انقلابی می شود. در این راستا تحریکات مستقیم و غیر مستقیم سید نقش مهمی در شکل گیری جنبش مشروطه در ایران داشت. وی معتقد است حکومت مطلقه پادشاه و شیوع فساد در کشور و سیاست دولت و عوامل آن، از وزرا گرفته تا حکام محلی، موجب شده است که مردم و اندیشمندان دلسوز خواهان عزل پادشاه شوند که به نظر ایشان در ایران سابقه نداشته است: «این لفظ عزل در تمام مدت سلطنت پادشاه به زبان جاری نشده بود، ولی اکنون برای نخستین بار است که مردم ایران این مطلب رامی گویند».19

خود سید نیز بر همین مسأله تأکید می کند که تنها راه علاج این وضعیت تغییر آن است و هرگونه تغییری که به عمل آید، بهتر از وضع کنونی خواهد بود:

فقط «خلع»، باز هم «خلع»، تنها راه درمان است و علاج دیگری وجود ندارد. من به مثابه یک فرد آگاه و آشنا به اوضاع می گویم: صیانت و نگهداری از شرف اسلام و نگهبانی سرزمین ها و حفظ حقوق مسلمانان منوط به یک کلمه حقی است که از زبان حق، برای دفاع از دین و پیروانش خارج شود و آن «خلع» است.20

سید در این جا از ایجاد تغییر به روش مسالمت آمیز و از طریق خود دولت کاملاً ناامید شده است و تنها راه آن را خلع حاکم از قدرت به دست ملت می داند. وی عامل گرایش خود به انقلاب را به طوری مطرح می کند که بتواند همکاری و نظر مساعد علما و رهبران دینی را در این مبارزه جلب کند و در این راه بر نارسایی شدید سلطنت قاجاریه و ناصرالدین شاه، استبداد وضعف و فتور آن در تأمین خواست های عمومی و انتظارات مسلمانان و دستورهای اسلام تأکید می کند:

این موقع که در اثر این سلطنت جابرانه آمیخته به جهالت، سینه ها به تنگ آمده، سلطنتی که نتوانسته ارتشی آماده کند و نه شهری را آبادان نموده، نه فرهنگ را توسعه داده، نه نام اسلام را بلند ساخته، نه یک روز دل ملت در پناهش راحتی دیده بلکه در عوض کشور را ویران و توده را ذلیل کرد، و ملت را به گدایی انداخته... نابود باد این پادشاهی، واژگون باد این سلطنت!21

همان طور که پیداست سید عوامل متعددی را برای اثبات نامشروع بودن سلطنت حاکم و حرام بودن اطاعت از وی ذکر کرده است و در این میان، آنچه اهمیت بیشتری دارد نقشی است که ایشان برای علما در رهبری انقلاب قائل بوده و حضور آنان را برای وقوع انقلاب ضروری می دانسته است.

سید از اولین اندیشمندان معاصر است که اندیشه انقلاب را مطرح می سازد و تنها راه درمان دردهای ایران را خلع ناصرالدین شاه از قدرت می داند. او پس از این مرحله متوجه نقش علما در ایجاد انقلاب در جامعه شده و محور اصلی تلاش خود را تحریک علما برای ایجاد حرکت انقلابی قرار می دهد. این که سید چرا فقط در ایران اندیشه انقلابی را مطرح می کند، جای تأمل دارد؛ ولی به نظر می رسد که وی به دو دلیل در ایران اندیشه انقلابی را عملی تر می داند: اولاً، سید جمال از نقش مذهب تشیع در مبارزه علیه قدرت های حاکم و جائر به خوبی آگاه بود و سعی می کرد از این عنصر موجود در فرهنگ ایران استفاده کند؛ دوم، سید از نفوذ علما در میان مردم ایران کاملاً آگاهی داشت، نفوذی که هیچ یک از علمای دیگر بلاد اسلامی نداشتند. همان طور که شهید مطهری تأکید می کند سید جمال بر این مسأله واقف بود که علمای شیعه بر خلاف علمای سنی، نهاد مستقل ملی هستند و می توانند مردم را برای مبارزه با استبداد و استعمار بسیج کنند.22

سید جمال در نامه ای خطاب به علما در مورد ضرورت انقلاب می نویسد:

اگر شما حامیان و یاوران دین، سخن حق را اعلام کردید و مردم دانستند که اطاعت این ستمکار متجاوز، از نقطه نظر دینی حرام است و ادامه سلطنت او خطری بر اسلام و عظمت آن به شمار می رود، همگی به سرعت او را از عرش فساد سرنگون می سازند و از تخت دیوانگی پایین می کشند.23

سید در اندیشه انقلابی خود، از اسلام الهام می گیرد و تداوم پادشاهی ناصرالدین شاه را خطری برای عظمت اسلام و مسلمانان می داند؛ به همین دلیل برای ایجاد انقلاب متوجه علما می شود تا از طریق نفوذ دینی و معنوی آنان، مردم را برای انقلاب تحریک کند. وی پس از آن که قرارداد تنباکو با فتوای میرزای شیرازی لغو شد، در نامه ای به علما می نویسد که این امر اتمام حجتی برای شما بود و خدا از این طریق قدرتی را که به شما ارزانی داشته نشان داد، این قدرت را خداوند به شما اعطا کرده است تا با آن دین و حوزه اسلامی را نگهداری کنید؛ در این صورت و با داشتن چنین نیرویی، آیا سزاوار است که دین را واگذاشته یا در کمک کردن به شریعت سستی کنید؟24 بدین ترتیب علما را به خلع پادشاه از مقام سلطنت فرا می خواند.

شیوه سید در برخورد با علما و تحریک آنان برای حرکت به نحوی بوده است که از حساسیت های دینی آنان کمال بهره را برگرفته و نگرانی خاطر آنان را در خصوص اوضاع مملکت، به ویژه وضعیت نامطلوب دینی مردم و حکومت را فراهم کند و از این راه آنان را در مورد آینده جامعه و خطر رواج بی دینی در آن هشدار دهد؛ به همین دلیل در نامه هایی که به علما می نویسد بر مسائلی چون خوار شدن اسلام و مسلمانان، نابودی دین، سلطه نصارا و کفار بر امور مسلمانان، تحقیر علما، گسترش دایره ظلم و تعدی و آزار و اذیت مؤمنان و علمای دین تأکید می کرد تا تصور حاکم در میان علما درباره پادشاه را که او را اسلام پناه و یاور مسلمانان قلمداد می کردند، در هم شکسته و با بازگویی فجایع او بر ضد مسلمانان و خیانت های او بر ضد مملکت اسلامی و یادآور شدن قدرت الهی علما و نفوذ کلمه آنان در میان توده مردم، ایشان را برای خلع ناصرالدین شاه از مصدر قدرت، به نهضتی عظیم وادارد.25

با توجه به این مسائل، برخی بعد مهم اندیشه اصلاحی سید جمال را در تلاش ایشان برای پشتیبانی از رهبران دینی که سعی در احیای اسلام دارند می دانند.26 برخی همچون حامد الگار با بدبینی به این مشی سید و به طور کلی به دیدگاه ها و فعالیت های وی نگاه می کنند.27 با این حال تلاش سید برای اصلاحات با ایستار مداراجویانه اش در قبال کسانی که تمدن اروپایی را نمی پذیرفتند، دارای تضادهایی است. او از یک سو به دنبال اخذ تمدن غربی و حداقل پیاده کردن الگوی ترقی جوامع غربی در کشورهای اسلامی است، ولی از سوی دیگر، برخوردی کاملاً معتدل و گاه همدلانه با کسانی دارد که بیشترین مخالفت را با تمدن غربی می کنند. سؤال این است که سید چرا دچار این تضاد اساسی است؟ در پاسخ شاید بتوان گفت که وی دغدغه های چندگانه ای دارد، از یک سو می داند که برای پیشرفت جهان اسلام تمدن و علم غربی ضروری است و از سوی دیگر این را هم می داند که برای مبارزه با استبداد داخلی استمداد از علمای دین ضرورت اساسی تری دارد، به همین دلیل علما را که چندان سازگاری با تمدن غربی ندارند و بدان روی خوش نشان نمی دهند، همراهی می کند. علت این است که ایشان برای خروج از انحطاط، خروج از قید و بند حکومت استبدادی را ضروری تر می داند و در عین حال راه سلطه غربی را بیش از آن که ناشی از پیشرفت علمی آنها بداند، ناشی از همین حکومت های استبدادی می داند؛ به همین دلیل برای برون رفت از این سلطه، مبارزه با استبداد داخلی را مهم تر می داند.

در واقع سید معتقد است در صورتی که رهبران دینی برای مبارزه با استبداد پیشقدم شوند، زمینه شکست حکومت استبدادی فراهم خواهد شد و پس از آن راه برای توسعه و پیشرفت علمی هموار خواهد گردید و نیز به تبع این دو تحول (نابودی استبداد و پیشرفت علمی) راه سلطه غرب نیز بسته خواهد شد.

این نکته از پاسخی که سید به ارنست رنان در مقاله «اسلام و علم» داده است کاملاً مشهود است:

متأسفانه در سرزمین هایی که اسلام قدرت یافت پس از مرور زمانی زمام داران به مخالفت با علوم پرداختند و استبداد سیاسی هم بر این امر کمک بزرگی نمود، به طوری که سیوطی می نویسد: خلیفه عباسی، هادی، دستور داد که گردن پنج هزار نفر از فلاسفه را بزنند تا ریشه علوم در کشورهای اسلامی خشک شود و از بین برود.28

به همین دلیل، مخالفت هایی که سید با استبداد داخلی کرده بسیار مبنایی تر و اساسی تر از مخالفت های ایشان با سلطه خارجی است؛ اما سید جمال نتوانست این ایده را به شاگردان خود منتقل کند و افرادی چون میرزا آقا خان کرمانی جهت گیری های تندی در قبال علما اتخاذ کردند.29

سید در راه تحریک علما تا حد ایجاد شور مبارزه در میان آنها می توانست موفق باشد و موفق هم بود، ولی در ایجاد دگرگونی اساسی و فکری در بین علمای مذهبی در خصوص نگرش آنان به تمدن غربی و اصول و مبانی فکری و سیاسی آن نمی توانست موفق باشد، نکته ای که سید به ظرافت طبع خود آن را دریافته بود و می دانست که شرق و اسلام با درک «روح فلسفی غرب» قادر به پذیرش علوم خواهد بود و همین نکته، سید جمال را نسبت به علمای متجدد معاصر متفاوت نشان می دهد که اساساً به این روح فلسفی توجه نداشتند.

3. جایگاه علم در اندیشه اصلاحی سید جمال

 

سید در اندیشه اصلاحی خود صرفاً بر اتحاد اسلامی و مبارزه با استبداد تأکید نمی کند، بلکه از وجوه مهم اندیشه اصلاحی او، بررسی اهمیت علم در رسیدن به ترقی و بازسازی تمدن اسلامی است که در این مسیر لاجرم به بررسی رابطه علم و دین نیز می رسد. از لحاظ نظری سید معتقد است بدون دست یابی به علوم مختلف، دست یابی به ترقی و پیشرفت ممکن نیست و علم را ریشه تمام قدرت ها می داند و اصولاً خود علم را قدرت تلقی می کند. او هم ریشه پیشرفت به جوامع غربی را در توسعه علوم در آن ممالک می داند و هم پیشرفت های اولیه اسلام در قرون سوم و چهارم را تابع پیشرفت علمی می داند. همان طور که قبلاً هم گفته شد، سید یکی از علل افول تمدن اسلامی را عقب ماندگی علمی و دلیل عمده این امر را هم استبداد سیاسی در جوامع اسلامی می دانست، از این رو ماهیت حکومت استبدادی را چنان می داند که ذاتاً نمی تواند منشأ ترقی علوم شود؛ حال آن که هر حکومتی برای ایجاد زمینه های ترقی باید انسان های اهل دانش را تربیت و تشویق کند و خود در بسط علوم مجاهده نماید:

غنایی در عالم نیست مگر به علم و غنیّه نیست به غیر از علم و بالجمله، جمیع عالم انسانی، عالم صناعی است یعنی عالم، عالم علم است و اگر علم از عالم انسانی برآورده شود، دیگر انسانی در عالم باقی نمی ماند و چون بدین گونه است علم، یک انسان را چون قوه ده نفر و صد نفر و هزار نفر و ده هزار نفر می کند و منافع انسان ها از برای خود و برای حکومت ها به قدر علم آنهاست. پس هر حکومتی را لازم است از برای منفعت خود، در تأسیس علوم و نشر معارف بکوشد.30

به طور کلی سید در جای جای آثار خود به مقام والای علم و ارزش بالای عالمان و تأثیر علم و عالمان در پیشرفت جوامع تأکید می کند و مسلمانان را برای جبران عقب ماندگی خود به فراگیری علوم مدرن از غربیان فرا می خواند. او معتقد است مسلمانان صدر اسلام به لحاظ آن روح فلسفی که داشتند توانستند جمیع علوم را که موضوع آنها خاص بود... در اندک زمانی استحصال کنند.31

در این راستا سید تلاش بسیار گسترده ای می کند که نشان دهد بین دین و علم هیچ گونه تضادی وجود ندارد و به ویژه اسلام، دینی است که علوم مختلف را در دامن خود می پروراند.

بر اساس مطالب فوق می توان گفت روح اندیشه سید تجدد است و در تأکیدی هم که بر روح فلسفی و تأثیر آن در پیشرفت علمی می کند، بیشتر منظورش فلسفه مدرن غربی و صیرورت از وضع کهن به نو است. برخی این مسأله را پارادوکس اصلی اندیشه سید جمال می دانند:

سید جمال فلسفه غرب را برتر از فلسفه قدیم یونانی زده شرق می داند، پس دعوت او، دعوت به روح فلسفی غرب برای احیای مجدد عظمت مسلمانان است؛ اما چگونه؟ این همان پارادوکسی است که هنوز حتی در عصر انقلاب نیز گرفتار آنیم. او هر وسیله ای را برای رسیدن به غایت مورد نظر خود، به صلاح و صواب می دانسته است. این غایت، تحقق پیشرفت و عظمت مسلمانان است و چنین کاری به نظر او انجام نمی گیرد، مگر این که ملل شرق مسلمان بیدار و با علوم و صنایع جدید و قوانین مدنی غرب آشنا شوند، و روح فلسفی پیدا کنند.32

بنابراین معتقدند سید و همفکران او در وضعیت برزخ گونه ای گرفتار شده اند که نه از سنت دل بریده اند و نه به طور کامل پای در دوران و اندیشه تجدد گذارده اند. مدد پور در این زمینه می نویسد:

متفکرانی چون سید جمال ضمن تعلق به دین، آن را با حجاب ارزش های غربی تفسیر و تأویل کردند، و اهمیت علوم جدید و قدرت تکنیکی غرب را گوشزد کردند، و سخن از ورود علم غربی و سوق به سوی تکوین روح فلسفی راندند و در ضمن از تأیید لیبرالیسم اخلاقی غرب دست برداشتند، و این عدم توجه آنها به وحدت ذاتی و ارگانیک شؤون تمدن غربی بود.33

از این منظر، دیدگاه سید درباره استفاده از علوم غربی برای پیشرفت تمدن اسلامی بدون پذیرش لوازم آن علم که با کلیت غرب پیوند خورده ممکن نیست. در واقع این دیدگاه هنوز علم را به فرنگی و غیر فرنگی تقسیم می کند و ورود مسلمانان به تجدد را به معنای پذیرش تمدن غرب تلقی می کند و سید را، یا به این کلیت بی توجه می دانند و یا این که او را فردی تلقی می کنند که به نام دین در پی پیاده کردن اصول تمدن غربی در جوامع اسلامی بوده است:

سید و هم سخنان او توجه عمیقی بدین حقیقت نداشتند که تمدن غربی، تمدنی دنیوی است و در آن ادب دنیا جای ادب دین را می گیرد و در معاملات و مناسبات مردمان، قوانین موضوعه بشر، جای احکام شریعت را می گیرد، آنها فقط دنبال تجدد بودند، تا قدرت فایقه تمدن اسلامی به مسلمانان باز گردد.34

در واقع حسن و عیب کار سید جمال در توسل به همین شیوه است که او را از افرادی چون میرزا ملکم خان، آخوندزاده و طالب اف جدا می کند ولی تاریخ جدید جوامع اسلامی با این تناقص آغاز شده است، که بخشی از آن به نسل روشنفکران دینی و علمای متجدد انقلاب اسلامی انتقال یافته است.35

در نتیجه سید جمال الدین، بزرگ ترین معلم مردم خاورمیانه، در سیر به سوی چیزی است که اروپاییان سکولاریسم می گویند که الفاظ اتحاد اسلام و این که این گرامی نامه مشوق کسب کمالات علمی و فنی است، ایشان را از نتایج اقوال سید غافل کرده است. این ایمان در عین حال که چیزی از ایمان اهل دیانت دارد، ایمان و دلبستگی به تجدد است.36

بر اساس این تلقی، افرادی چون سید جمال انتظار داشتند که شریعت به صورت ایدئولوژیک، مؤید ورود دمکراسی و علم غربی باشد، و این همان محالی است که در تنازع میان علمای سنتی و روشنفکر متجدد، آشکار می شود و در این بین، روشنفکر دینی، در برزخ میان دیانت و روشنگری که این دو ذاتاً همدیگر را برنمی تابند سرگردانند، اما آنان به هر حال، سعی در جمع میان اضداد دارند.

این دیدگاه انتقادی است نسبت به سید جمال که تلاش می کرد میان سنت اسلامی و اندیشه متجدد غربی سازگاری ایجاد کند که بر اساس تلقی فوق جمع این دو، جمع اضداد است.

حال سؤال این است که اگر اسلام به دنبال تمدن سازی باشد، آیا محتاج پیشرفت علمی نیست و در این صورت آیا علمی که این قبیل افراد بدنبال آن هستند با علم غربی متفاوت است. آیا مسلمانان در دنیای جدید می توانند علمی تأسیس کنند که ماهیت متفاوتی با علوم غربی داشته باشد. سید جمال بیش از صد سال پیش این نکته را دریافته بود که مادر علم برهان است و علم فرنگی و غیر فرنگی ندارد، البته رابطه سنت و مدرنیته رابطه پیچیده ای است که آراء گوناگونی در آنها وجود دارد که از طیف سنت گرایی افراطی تا نوگرایی افراطی را شامل می شود، ولی انکار عناصری از مدرنیته چون علم که خود سنت نیز مشوق آن می باشد، مفهومی جز ناآگاهی از سنت و مدرنیته ندارد.

تلقی فوق در نقدی که بر سید جمال وارد می کند معتقد است در دیدگاه سید و بنیان گذاران جریان های دینی و شبه دینی تاریخ معاصر ایران و نهضت های اسلامی معاصر، علوم و تکنولوژی جدید جزئی از کتاب کبیر است که چیزی جز کتاب آسمانی نیست، از این نظر در ظاهر با جریان های روشنفکری لاییک به رهبری میرزا ملکم خان و آخوند زاده متفاوت می کند، هر چند هر دو در قبول علم و تکنولوژی جدید تردید به خود راه نمی دهند.37 سؤال این است که اگر این گروه در قبول علم و تکنولوژی غربی تردید دارند برای توسعه جوامع اسلامی چه علم و تکنولوژی را پیشنهاد می کنند و مسلمانان چگونه می توانند در مسیر رشد و پیشرفت گام بردارند؟ البته اگر نظر آنان این است که پیشرفت و آبادانی به چه کار مسلمانان و اسلام می آید، بحث متفاوت خواهد بود و در واقع دیگر حرفی باقی نخواهد ماند.

سیدجمال الدین عقیده داشت که دین اساس مدنیت و ترقی، و استبداد، مخل عدالت و آبادانی بوده و موجبات فساد را فراهم می کند و در نتیجه زمینه ساز عقب ماندگی و سلطه بیگانگان است، آیا این عقیده با روح اسلام و دیانت ناسازگار است؟ سید درباره کسانی که به نام دین با علوم جدید مخالفت می کنند معتقد است آنان به دین خیانت می کنند. «... آنها که منع از علوم و معارف می کنند، به زعم خود صیانت دیانت اسلامیه را می نمایند، آنها فی الحقیقه دشمن دیانت اسلامیه هستند و نزدیک ترین دین ها به علوم و معارف دیانت اسلامیه است».38

به طور کلی وی به علوم اهمیت زیادی قائل بوده و آن را منبع اصلی ثروت و پیشرفت اقوام می داند که منافع افراد برای خود و حکومت جامعه خود به اندازه علمی بود که هر فرد داراست. به همین دلیل حکومت ها را به گسترش و توسعه علم و بهره گیری از عالمان فرا می خواند. در عین حال سید دین را یکی از عوامل پیشرفت علوم تلقی می کند:

دین اولین علم و استاد ارشد و بهترین راهنما برای نفس، در کسب معلومات و توسعه معارف و مهربان ترین مربی در پرورش ارواح به آداب حسنه و اخلاق کریمه است... خصوصاً دین اسلام که مرتبه ملتی را بلند کرد که از قدیم ترین ملت ها در توحش و قوت و سنگدلی بود و در کمترین مدتی آنان را تا بالاترین مدارج حکمت و مدنیت ارتقا داد، که همان ملت عرب است.

در عین حال سید می دانست که عده ای وجود دارند که به لحاظ تعصب دینی افراطی و عدم شناخت واقعی دین و اندیشه و تمدن جدید، با علم به ضدیت برخاسته و بر خواهند خواست به همین دلیل تعصب دینی افراطی را موجب ضدیت آن با علم می داند و همین عامل را هم یکی از عوامل اضمحلال مسلمانان می داند:

مسلمانان... تعصب را به سبب سوء استعمال، به حدی رسانیده اند که موجب بغض علوم و معارف و سبب تنفر از صنایع و بدایع گردیده است، و چنان گمان کرده اند که آنچه منسوب به مخالفین دیانت بوده باشد باید از روی تعصب دینی آن را مکروه و مبغوض داشت اگر چه علوم و فنون بوده باشد و حال این که از روی تعصب دینی برایشان واجب چنان بود که هر جا فضیلت و کمالی و علمی و معرفتی ببیند، خود را احق و اولی دانسته در استحصال آن سعی و کوشش ها به کار برند.39

به نظر می رسد سیدجمال علیرغم شهرتی که در جهان اسلام دارد، هنوز مورد کندوکاوها و تحلیل های اندیشه ای و محتوایی در خور شخصیت مشهور خود قرار نگرفته است، امید است فرهیختگانی شایسته، آنچنان که بایسته است به این کار اقدام نمایند.

پی نوشت ها

 

1. سید جمال الدین اسدآبادی، مجموعه رسائل و مقالات فلسفی، به کوشش سید هادی خسروشاهی (نشر کلبه شروق، 1379) ص 7 30.

2. حامد الگار هم همین دیدگاه را در مورد سید مطرح می کند. سید در مفصل ترین و معروف ترین اثر خود «نیچر» خواصی به مذهب نسبت داده است که تماماً اجتماعی و مبتنی بر نظریه سودمندانه است. حامد الگار، دین و دولت در ایران، ترجمه ابوالقاسم سری (انتشارات توس، 1355) ص 268 269.

3. مجموعه رسائل و مقالات، ص 27.

4. همان، ص 63.

5. همان، ص 59 و 60.

6. همان، ص 191.

7. همان، ص 51.

8. ر.ک: سید جمال الدین اسدآبادی، العروة الوثقی، به کوشش سید هادی خسروشاهی (نشر کلبه شروق، 1379) «مقاله ماضی الامة و حاضرها و علاج عللها».

9. العروة الوثقی، مقاله «انحطاط المسلمین و سکونهم و سبب ذلک»، ص 92.

10. العروة الوثقی، مقاله «دعوة الفرس الی الاتحاد مع الافغان»، ص 178.

11. همان، «مقاله الوحدة الاسلامیة»، ص 136.

12. مجموعه رسائل و مقالات، ص 127.

13. همان، ص 225.

14. همان، ص 229.

15. سید جمال الدین اسدآبادی، نامه ها و اسناد سیاسی تاریخی، به کوشش سید هادی خسروشاهی (نشر کلبه شروق، 1379)، ص 151.

16. همان، ص 152.

17. همان، ص 113.

18. همان، ص 153.

19. همان، ص 112.

20. همان، ص 80 .

21. همان، ص 72 .

22. ر.ک: مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، (نشر صدرا، چاپ هجدهم، 1373)، ص 15.

23. سیدجمال الدین اسدآبادی، نامه ها و اسناد سیاسی تاریخی، پیشین، ص 80 .

24. همان، ص 73.

25. همان، ص 60 90.

26. مجید خدوری، گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1366)، ص 67.

27. حامد الگار، پیشین، ص 271.

28.سید جمال الدین اسدآبادی، مجموعه رسائل و مقالات، پیشین، ص 74.

29. درباره اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی، ر.ک: فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی، (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1352).

30. سید جمال الدین اسدآبادی، مجموعه رسائل و مقالات، پیشین، ص 129.

31. همان، ص131.

32. محمد مددپور، انقلاب اسلامی و نظریه پایان تاریخ، (تهران: انجمن معارف اسلامی ایران، 1381)، ص23.

33. همان، ص 25.

34. همان، ص 13.

35. همان، ص 23.

36. همان، ص 24.

37. همان، ص 26.

38. سید جمال الدین اسدآبادی، مجموعه رسائل و مقالات، ص 134.

39. همان، ص 151.

 

1 عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم.