ویژگی برجسته قیام میرزا کوچک خان از دیدگاه رهبری

 

ویژگی برجسته قیام میرزا کوچک خان از دیدگاه رهبری

بنیاد تبیین اندیشه‌های امام خمینی (ره) در دانشگاه‌ها

به مناسبت سالگرد سردار بزرگ جنگل

 وقتی فشارها بالا گرفت، برخی از سران جنگل جا زدند!

قیامی که لرزه بر اندام شرق و غرب استعماری انداخت/ویژگی برجسته قیام میرزا کوچک خان از دیدگاه رهبری/میزا پیشنهاد بریتانیا برای سلطنت را رد کرد

ژنرال دنسترویل انگلیسی به میرزا گفت: چون شخص وطن‌پرست و آزادی‌خواه هستی، دولت بریتانیا میل دارد وحاضر است همه جورکمک به تو نماید. به طرف تهران حرکت نمایید و تهران را فتح وسلطنت قاجار را خلع و رجال خائن را منکوب و زمام امور مملکت را به دست خود بگیرید. میرزا جواب می‌دهد علت قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه کنیم، حال شما می‌خواهید که آلت دست شما شویم و

  این جمله را احتمالا شنیده‌اید که «فاشیسم روی دیگر لیبرالیسم است». «استبداد» و تمامیت‌خواهی ماهیت درونی اندیشه‌ای به نام لیبرالیسم است. برای پی بردن به صحت این موضوع کافی است تنها نگاهی گذرا به تحولات سیاسی- اجتماعی سده‌ی اخیر کشورمان، ایران داشته باشید. آن وقت متوجه می‌شوید که یک پای ثابت دفاع از استبداد و حکومت خودکامه، مدعیان و روشن‌فکرانِ به اصطلاح طرفدار آزادی بوده اند. اگر می‌بینید حالا بعضی از روشن‌فکران از حکومت استبدادی و تمامیت‌خواه رضاخانی حمایت می‌کنند و ناله‌ی «یا لیتنا کنت معک» در حسرت عصر پادشاهی «رضا قلدر» سر می‌دهند، نه مخصوص الان که مسبوق به سابقه‌ای دیرینه است.

 حکومت سیاه رضاخانی با کمک همین روشن‌فکران، نضج و قوام و دوام پیدا کرد. البته این امر تنها شامل ایران نمی‌شود. در کشورهای دیگر نیز اوضاع بر همین منوال بوده است. فی‌المثل نگاه کنید به انقلاب فرانسه. اگر چه انقلاب فرانسه با شعار «آزادی و برابری و برادری» حادث شد اما روشن‌فکران فرانسوی آن عصر، پایه‌های حکومت پادشاهی مطلقه‌ی ناپلئون را بنا نهادند و به حمایت از آن پرداختند.

دقت در تاریخ تحولات ایران نشان می‌دهد کشورهایی چون انگلیس و روسیه و امثالهم که بنا بر ادعای خودشان باید طرفدار آزادی و حقوق مردم باشند، بر عکس، همیشه موافق و حامی روی کار آوردن و استمرار پادشاهان استبدادی و حکومت‌های دیکتاتوری بوده‌اند.

از طرف دیگر بر خلاف ادعای همیشه‌ی جریا منورالفکری که خود را «متجدد» و روحانیون را «متحجر» می‌خوانند، اوضاع دقیقا بر عکس بوده است. در حالی که منورالفکران همان‌طور که در بالا ذکر شد همیشه طرفدار استبداد بود‌ه‌اند، این روحانیون شیعی بودند که در طول سده‌ی اخیر عَلَم قیام و مبارزه‌ی علیه استبداد و استعمار داخلی و خارجی را بلند کرده‌اند. قیام‌های بزرگ ضد استبدادی و استعماری نه به دست روشن‌فکران و غرب‌زدگان که به دست روحانیون و طلاب و مذهبیون شکل گرفته است. اگر چه روشن‌فکران بعد از پیروزی مبارزات مذهبیون، چونان لاشخور به جان ماحصل و نتایج به دست آمده توسط روحانیون شده و آن را به نفع خود مصادره کرده‌اند.

 

یکی از نمونه‌های بارز چنین مبارزاتی، مبارزه‌ی طلبه‌ا‌ی گیلانی، به نام «میرزا کوچک خان» است. از بدو شروع حرکت میرزا، دولت‌های لیبرال (بخوانید فاشیستی) غرب با آن مخالفت کرده و در جهت سرکوب آن بر آمدند. مگر میرزا به غیر از انحلال استبداد و حذف دست کثیف استعمار از منابع ملت دنبال چیز دیگری بود؟ پس چرا همه‌ی نیروهای داخلی و خارجی متفق‌القول شده و درجهت سرکوب نهضت او بر آمدند؟

مطالعه‌ی تاریخ نهضت جنگل و اقداماتی که کشورهایی چون انگلیس و روسیه در صدد حذف این قیام انجام داده‌اند می‌تواند بسیار عبرت‌آموز باشد. البته به نظر می‌رسد کانون مبارزاتی میرزا علیه «انگلستان» بود. او نقش انگلیس را در استبداد و استعمار ایران به مراتب بیش از سایر نیروها و کشورها می‌دانست. به همین دلیل هر چند در برخی مقاطع حاضر به توافقات مقطعی با روس‌ها شد اما هرگز حاضر نشد به انگلیسی‌ها باج دهد.

از آن‌جا که نهضت جنگل دارای ماهیت ضد استبدادی و استعماری بود اول از همه، استعمار پیر، انگلیس متوجه خطر آن شد. وجه ضد انگلیسی نهضت پس از تشکیل جمهوری ایران، شدیدتر هم شد. در بیانیه‌ای به تاریخ ۲۱ خرداد ۱۲۹۹، جمهوری ضمن فراخواندن انگلیسی‌ها به تخلیه‌ی نیروهای‌شان از ایران اعلام می‌دارد: «اینک شورای جمهوری ایران که قبل از ورود به مرکز در گیلان تشکیل شده، به نام ملت ایران، هرگونه قراردادهایی که تا انعقاد مجلس شورای جمهوری در مرکز با حکومت طهران دولت انگلیس داده و بدهد، غیر مشروع دانسته، کان لم یکن محسوب می‌شود

چنین رویکردی باعث عصبانیت انگلیسی‌ها شد. به طوری‌که دنسترویل، فرمانده‌ی قوای انگلیس در ایران می‌گوید: «پروگرام نهضت جنگل حاوی همان افکار و اصول و مرام‌های مبتذل و غیرقابل تحمل می‌باشد من‌جمله آزادی، مساوات، اخوت، ایران مال ایرانیان است- دور باد خارجی.» و ادامه می‌دهد که «دنیا از این مرام‌ها به ستوه آمده است

به طور کلی انگلیس در برخورد با نهضت جنگل تاکتیک و استراتژی‌های مختلفی را در پیش گرفت که عبارت‌ند از:

۱- ایجاد اختلاف درونی: در ابتدا انگلیسی‌ها سعی کردند بنا بر همان سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» به اختلافات درونی بین سران و اعضاء نهضت دامن زده و از این طریق موجب استحاله‌ی از درون نهضت شوند. برای این کار حتی از اشخاصی که از نهضت جدا می‌شدند هم حمایت می‌کردند.

۲- استفاده‌ی از ستون پنجم: انگلیسی‌ها سعی می‌کردند اشخاصی را به داخل سیستم نهضت فرستاده و از این طریق از اعمال و تصمیمات سران نهضت زودتر باخبر شده و در موقع لازم، واکنش درست را انجام دهند. از طرف دیگر این نفوذی‌ها مأموریت داشتند تا بین اعضاء نهضت گسل ایجاد کرده و اوضاع درونی نهضت را ناآرام و مشوش کنند.

۳- تقویت دشمنان منطقه‌ای نهضت: انگلیسی‌ها سعی می‌کردند دشمنان منطقه‌ای نهضت را تقویت کرده و از این راه به نهضت ضربه وارد سازند. برای مثال انگلیسی‌ها کمک کردند تا یکی از مخالفان نهضت به عنوان حاکم طوالش و فومنات انتخاب گردد.

۴- تلاش برای جذب و مهار نهضت: در این راستا انگلیسی‌ها سعی داشتند با انجام مذاکراتی با سران نهضت و به خصوص شخص میرزا کوچک‌خان، آن‌ها را به سمت خود جذب کرده و از قدرت نهضت به نفع پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. دنسترویل در این‌باره می‌گوید: «سرهنگ استوکس را با بیرق سفید نزد میرزا کوچک‌خان فرستادم و از جانب خود وعده دادم که اگر شرایط و تقاضاهای ما را قبول و رعایت نماید حق تعقیب سیاست داخلی او را در ایران به رسمت بشناسد

استوکس انگلیسی که مدتی در ایران بود و به اخلاق ایرانی‌ها آشنایی داشت به همراه «موسیو نیکتین» که در زمان «نیکراسف» منشی اول کنسول‌گری روس در رشت و بعدا مأمور آذربایجان و مدتی هم کنسول روسیه در رضائیه بود از قزوین به رشت آمد و در روستای «آتشگاه» که در ۳ کیلومتری جنوبی شهر واقع است منزل کرده و با سران جنگل و میرزا کوچک‌خان ملاقات کرد. توجه و دقت در صحبت‌هایی که این سرهنگ انگلیسی در آن‌جا با میرزا داشته پرده از سیاست رذیلانه‌ی روباه پیر در قبال ایران برداشته و نشان می‌دهد که آن‌ها از همان ایام به دنبال روی کار آوردن حکومتی استبدادی – که بعدها وظیفه‌ی تحقق آن بر عهده‌ی رضاخان قرار گرفت- هستند. استوکس در این ملاقات با ادبیات بسیار زیرکانه و دوستانه چنین می‌گوید:

«چون جنگل و هیأت اسلام بر روی منافع جامعه‌ی مسلمین کار می‌کند باید بداند که دولت انگلیس در آزاد کردن ملل اسلامی و نجات دادن آن‌ها از سلطه‌ و فشار حکومت جابره‌ی عثمانی مساعی زیاد به کار برده و در تشکیل حکومت عراق عرب و سایر ممالک اسلامی مساعدت این دولت عامل مؤثر بود و نسبت به ایران هم که یکی از ممالک اسلامی است از دیرگاه مایل به حفظ روابط حسنه با آن می‌باشد و معتقد است که این ملت هم باید حکومت مقتدر و توانایی پیدا کند و از حالت ملوک‌الوایفی و پراکندگی بیرون آید و با حسن نظری که دولت انگلستان به ایران دارد تقویت حکومت مقتدری در این مملکت را لازم می‌داند. اگر جنگل و هیأت اسلام بتوانند دولت انگلیس را از زاویه‌ی خود مطمئن کنند می‌توانند مستحضر به همه‌گونه کمک‌های معنوی او باشند و وعده داده می‌شود موانعی که در پیشرفت کار جنگل و تسلط و بسط نفوذ او در ایران باشد با مساعدت و تقویت مرتفع گردد و البته انتظار این است قوایی که برای مسلط شدن به ایران تقویت می‌شود لازمه‌اش برقراری روابط صمیمانه با دولت اگلستان خواهد بود

فخرایی نیز در تکمیل این مطلب چنین می‌نویسد: «کلنل استوکس مأموریت داشت بگوید چنان‌چه جنگلی‌ها به سیاست انگلستان اعتماد کنند (یعنی تحت امر دولت مشارالیها باشند) دولت اعلی‌حضرت پادشان انگلستان حاضر است سیاست داخلی کوچک‌خان (یعنی حکومت آینده‌اش را نسبت به کشور ایران) به رسمیت بشناسند. ولی به طوری که دیده‌ایم کوچک‌خان زیر بار چنین پیشنهادی نرفت و ابراز تمایل به تشکیل حکومتی تحت نفوذ بیگانه نشان نداد

۵- مقابله‌ی نظامی: انگلیسی‌ها که دیدند هیچ‌کدام از راه‌های فوق افاقه نکرد و میرزا اهل این حرف‌ها نیست که گوش‌ش بدهکار حرف و عمل اجنبی باشد دست به مبارزه و سرکوب مسلحانه‌ی او و یاران‌ش زدند. برای این منظور هواپیماهای انگلیسی بارها و بارها از قزوین برخاستند و هر کجا که جمعی را می‌دیدند بمباران می‌کردند. در این بین بسیاری از مردم بی‌گناه هم کشته شدند. گیلانی‌ها از یک طرف با کمبود آذوقه و مواد خوراکی مواجه بودند و از طرفی دیگر انگلیسی‌ها خانه‌های بسیاری از سران نهضت را غارت کرده و خانه‌ها‌ی زیادی را هم به آتش کشیدند. تمام ادارات را نیز به تصرف خود در آوردند. با این همه میرزا حاضر به تسلیم در برابر انگلیسی‌ها نشد. به همین علت در فروردین ۱۲۹۸ انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند با میرزا وارد مذاکره شوند و مهلت ۵ روزه‌ای را هم برای تسلیم نهضت به حکومت مرکزی که آن زمان در اختیار وثوق‌الدوله بود در نظر گرفتند. رئیس اداره‌ی سیاسی انگلیس ضمن ارسال نامه‌‌ی مفصلی به میرزا یادآور شد که: «با دولت ایران کنار بیایید… مطمئن باشید که نمی‌گذاریم به شما صدمه‌ای وارد آید… در صورتی‌که نتوانید خود را وادار به اطاعت دولت خودتان بنمایید… در آن صورت ما حاضر هستیم به شما در بین‌النهرین پناه داده با شما آبرومندانه رفتار کنیم…»

صادق کوچکپور از یاران میرزا، که شاهد عینی ملاقات نمایندگان نیروی انگلیس بود در خاطرات خود می‌نویسد:

«در وسط خیابان مهمان‌ها با میرزا ملاقات و خود را معرفی کردند. ژنرال دنسترویل و دو افسر دیگر به میرزا نزدیک شدند. مذاکره آغاز شد. گفتند که همان‌طور که قبلا گفتیم دولت بریتانیای کبیر تصمیم گرفته است سر و سامانی به وضع آشفته‌ی ایران بدهد. سلاطین قاجار لیاقت سلطنت و اداره کردن ایران را ندارند و به واسطه‌ی جبن و ضعفی که دارند نمی‌توانند منویات ما را اجرا کنند. از این جهت چون شخص وطن‌پرست و آزادی‌خواه هستی و علاقه به ترقی و تعالی وطن داری، دولت بریتانیا میل دارد و حاضر است همه جور کمک به تو نماید. به طرف تهران حرکت نمایید و تهران را فتح و سلطنت قاجار را خلع و رجال خائن را منکوب و زمام امور مملکت را به دست خود بگیرید. میرزا جواب می‌دهد علت قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه کنیم، حال شما می‌خواهید که آلت دست شما شویم و با کمک شما تهران را فتح و سلطنت قاجار را منقرض کنیم؟ من و رفقای من هرگز تن به چنین کار ننگینی نخواهیم داد

با پایان یافتن مهلت ۵ روزه‌، دو هواپیمای انگلیسی در آسمان رشت و فومن اعلامیه‌هایی را ریختند. در این اعلامیه‌ها به صراحت گفته شده بود در صورت عدم تسلیم، «ممکن است بمب و گلوله بر سر شما ریخته شود…». بعد از این اخطار رشت و اطراف آن به اشغال نیروهای قزاق و انگلیسی درآمد.

با شدت گرفتن دامنه‌ی فشار نظامی، برخی از سران نهضت چون «حاج احمد کسایی» به فکر تسلیم شدن افتادند. وثوق‌الدوله نیز از موقعیت استفاده کرد و آنان را جذب کرد. تسلیم شدن کسمایی که به عنوان یکی از سران تراز اول نهضت به شمار می‌رفت ضربه‌ی سختی به نهضت زد و باعث به وجود آمدن تفرقه و بحران شدید مالی، نظامی و سازمانی شد. در همین زمان دکتر حشمت نیز فریب دولت را خورده و تسلیم و در نهایت در رشت اعدام شد.

بر اثر هجوم نیروهای نظامی حلقه‌ی محاصره هر روز بر میرزا تنگ و تنگ‌تر می‌شد. اما میرزا هم‌چنان مقاومت می‌کرد و دست از مبارزه نکشید. میرزا در یکی از آخرین سخنان خود خطاب به یاران خود چنین می‌گوید:

 

«رفقا!

این روزها بهترین اوقات آزمایش است. بعضی‌ها تفنگ را برداشته با اسلحه تسلیم می‌شوند. هر چند وضع‌مان بد است همه خسته و فرسوده‌ایم، بی پول و بی آذوقه مواجه با انواع مشکلات و در معرض تندباد حوادث‌ایم، ولی از شما می‌پرسم آیا برای عاشقان میهن و آن‌هایی که دارای درد وطن‌پرستی‌ند این‌گونه سختی‌ها دارای اهمیت است؟ آن روز که ما تفنگ به دوش گرفته برای استقلال ایران قیام کردیم و جنگل‌گردی و بیابان‌نوردی را پیشه ساختیم صد بار وضع‌مان از این بدتر بود. چه چیز در مقابل آن همه سوانح و مخاطرات ما را حفظ کرد؟ آیا جز ثبات و استقامت علت دیگر داشت؟… اکنون به شما برادران عزیز خطاب می‌کنم آن‌ها که خواهان ترقی و تعالی وطن‌ند مانند گذشته نباید از هیچ چیز پروا کنند. بایستی با فداکاری هر چه تمام‌تر با مشکلات ساخته و در کنارمان باقی بمانند. کوه‌نوردی و بیابان‌گردی، گرسنگی و بی‌خوابی هر یک سلاح درخشنده‌ای است که ما را به وصول به هدف باید سخت‌تر و آبدیده‌تر نماید. در این صورت چه بیمی از این و چه هراسی از آن داریم؟

در ادامه پیام رهبر انقلاب به کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان را درسال ۹۱ می خوانیم:

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

قضیّه‌ی مرحوم میرزا کوچک جنگلى یک قضیّه‌ى ویژه است؛ اگرچه که در آن دوره‌ى خاص – یعنى در دوره‌ى فاصله‌ى بین مشروطیّت و سرِ کار آمدن رضاخان – حوادث گوناگونى در کشور به‌وجود آمده و هم‌زمان با نهضت جنگل، چند کار بزرگ دیگر هم در گوشه و کنار کشور – مثل مرحوم شیخ محمّد خیابانى در تبریز، یا کلنل محمّدتقى خان پسیان در مشهد – اتّفاق افتاده که اینها همه تقریباً هم‌زمان است، لکن قضیّه‌ جنگل یک قضیّه‌ ویژه است.

خب ما قضایاى تبریز را و حضور مرحوم شیخ محمّد خیابانى و اینها را خوب می‌دانیم دیگر، هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایاى خصوصى و اطّلاعات زیادى داریم، امّا آن صبغه‌ مردمى و نجابتى که در کار مرحوم میرزا کوچک خان جنگلى هست، در هیچ کدام از این دو سه کار دیگرى که هم‌زمان در آن دوره اتّفاق افتاد در سرتاسر ایران، نظیر ندارد.

میرزا کوچک – همین طور که اشاره کردید – یک روحانى است، یک طلبه است. البتّه من شنیده بودم، نقل شد براى ما از سالها پیش که ایشان مرحوم میرزاى شیرازى را درک کرده، لکن خیلى باورکردنى نیست.

این را مرحوم پدرم نقل می‌کرد از مرحوم آ سیّد على‌اکبر مرعشى – که شوهر خواهر پدر ما بود، یعنى باجناق مرحوم شیخ محمّد خیابانى بود – که او از بزرگان علمایى بود که منزوى بود در تهران؛ او گفته بود که میرزا کوچک درس میرزا را درک کرده.

 به نظرم نمى‌آید این خیلى قابل تأیید باشد، زیرا که سنّ میرزا کوچک در وقتى که میرزاى شیرازى از دنیا رفته، چهارده پانزده سال بیشتر نبوده، بعید به نظر می‌رسد که ایشان توانسته باشد درک کند مرحوم میرزاى شیرازى را؛ لکن در اینکه طلبه بوده، در اینکه روحانى بوده، هیچ شکّى نیست؛ در حوزه‌ خودِ رشت، بزرگانى هم در آن وقت بوده‌اند که میتوانسته از آنها استفاده کند، در این هیچ تردیدى نیست.

 

بنابراین منشأ حرکت میرزا کوچک خان یک منشأ صددرصد دینى و اعتقادى است.

رفتار او هم یک رفتار دینى و اعتقادى است، یعنى انسان مشاهده می‌کند با اینکه در درون تشکیلات خودشان مخالفینى داشت، بعضى از اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت میکردند، امّا مرحوم میرزا کوچک در برخورد با اینها کاملاً حدود شرعى را رعایت می‌کرده و اهل درگیرى با داخل نبوده‌.

مثلاً کسانى بودند که‌ مخالفتهاى اعتقادى با ایشان داشتند؛ همراهان ایشان – آن افراطى‌ها – میگفتند اینها را بزنیم سرکوب کنیم! میرزا کوچک نمیگذاشته، جلوى اینها را میگرفته و مانع می‌شده از اینکه این کار را بکنند؛ یعنى رفتار هم یک رفتار دینى است.

و حرکت، یک حرکت صددرصد اسلامى و ایرانى است. خب آن زمان – میدانید دیگر – آن غوغاى نهضت مارکسیستى و تشکیل شوروى و هیاهویى که در دنیا و در بین ملّتها راه افتاده بود و جاذبه‌اى که براى بعضى از ملّتها به‌وجود آورده بود، طبعاً یک عده‌اى را مجذوب خودش کرده بود و دوروبرى‌هاى ایشان هم از این طریق به ایشان خیانت کردند؛ لکن این مرد، هم به‌خاطر پایبندى‌اش به اسلامْ جذب تفکّر مارکسیستى نشد و رد کرد به‌طور صریح و قاطع آن نظریّه را – با اینکه جزو نزدیک‌ترین‌هایى که با او از اوّل همراه بودند، گرایش پیدا کردند؛ البتّه آنها هم ناکام از دنیا رفتند، هیچ‌کدام آنها هم خیرى از این زندگى ندیدند و از آن جریان بلشویکى هیچ خیر و تجاوب جوانمردانه‌اى مشاهده نکردند – و مخالفت کرد، هم با اجنبى مخالف بود؛ یعنى چون سیاستى بود که از طرف اجانب بود، با اینکه اینها مقابله‌شان با دستگاه‌هاى حاکم مثل انگلیس و روسهاى قزّاق و مانند اینها بود، امّا درعین‌حال به آن طرف هم جذب نشد؛ استقلال را حفظ کرد. یک نمونه‌ى خیلى برجسته‌اى است میرزا کوچک خان؛ خداوند ان‌شاءاللّه درجاتش را عالى کند.

کار شما هم با این اهدافى که ذکر کردید و با ترتیبى که گفتید بسیار کار خوبى است. البتّه کتاب درباره‌ى میرزا کوچک زیاد نوشته شده. خوشبختانه اخلاص این مرد موجب شده که بر خلاف دیگر کسانى که در این صراط‌هاى مبارزات و مانند اینها وارد شدند، اسمش سر زبانها باشد و همه بشناسند او را، در حالى که خیلى از این کسانى را که من اشاره کردم مردم نمى‌شناسند اصلاً و اسمشان را هم – بعضى‌ها را – نشنفته‌اند، لکن ایشان در بین مردم شناخته شده است، کتاب درباره‌اش نوشته شده. سعى بشود یک کار جامع و داراى نکته – نکته‌هاى اساسى زندگى او – به‌وجود بیاید، تا ان‌شاءاللّه چهره‌ او بیشتر در بین مردم ما، جوانهاى ما شناخته بشود.

بله یک واحد مینیاتورى را ایشان از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را در رشت و در همان محدوده‌ خاصّ خودش – گیلان – به‌وجود آورده. از شما دوستانى که در این زمینه کار میکنید متشکّریم، و می‌خواهیم هم که همکاران دولتى و مسئولان تبلیغاتى و مانند اینها با شما همکارى کنند، و کمک کنند ان‌شاءاللّه این کار به بهترین وجهى تمام بشود.

والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌

 

متن پیام مقام معظم رهبری به کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان جنگلی که از سوی آیت الله قربانی در کنگره میرزا کوچک جنگلی در ۱۱آذر ۹۱ قرائت شد، برگرفته از سخنان ایشان در جمع اعضاء ستاد بزرگداشت میرزا است که در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۱ بیان فرموده اند.