زندگی نامه شهید مصطفی خمینی
برگرفته از کتاب: اميد اسلام؛ شهيد آيت الله حاج سيد مصطفي خميني به روايت اسناد ساواک
منبع:http://www.ir-psri.com
روز اول آبان سالگرد شهادت آيت الله حاج سيد مصطفي خميني اولين فرزند حضرت امام خميني (ره) است .
شهيد مصطفي خميني در 21 آذر 1309 ه ش برابر با 21 رجب 1349 ه ق در محله الونديه شهرستان قم در منزل اجارهاي متولد شد. به مناسبت نام پدر بزرگ پدرياش «شهيد سيدمصطفي موسوي» او را نيز مصطفي ناميدند. مادر گرامياش خانم خديجه ثقفي در انتخاب اين اسم براي فرزندش ميگويد :
«من خيلي دوست داشتم كه نامش مصطفي باشد و نميدانم آقا چه دوست داشتند، ولي من ايشان را راضي كردم و گفتم كه چون نام پدرتان مصطفي بوده است، بسيار مناسب است و آقا هم راضي شدند و اسمش را محمد گذاشتيم، لقبش را مصطفي و كنيهاش را ابوالحسن گذاشتيم، ابوالقاسم نگذاشتيم كه هر سه مشابه حضرت رسول (ص) نشود.2» سيد مصطفي ديرتر از كودكان ديگر زبان باز كرد، بهگونهاي كه تا چهار سالگي فقط چند كلمه را ميتوانست بگويد؛ اما ديري نپاييد، او را به مكتبخانهاي در نزديكي منزلشان گذاشتند. اين اقدام تأثير فراواني در حرف زدن وي بر جاي گذاشت و نگراني اطرافيانش برطرف شد.3
او در دامن مادري با تقوا و پدري دانشمند و در محيطي آكنده از معنويت و عرفان رشد كرد. گرچه در بسياري از رفتارهاي فردي و اجتماعي مانند ساير كودكان بود، ولي گهگاه با رفتار و كردارش كه از نبوغ و استعدادي سرشار حكايت ميكرد، ديگران را به شگفتي وا ميداشت. مصطفي كودكي لاغر اندام ولي شجاع و جسور بود. پس از طي دوران كودكي راهي دبستان شد. تا پنجم ابتدايي در دبستان «باقريه» و «سنايي» قم به تحصيل پرداخت.4 در چهارده سالگي به تحصيل مقدمات علوم و معارف ديني پرداخت. او داراي نبوغ و هوش سرشاري بود و بدين جهت به سرعت از همرديفان خود پيشي گرفت. آيةالله حاج شيخ جعفر سبحاني از اساتيد بنام حوزه علميه قم و يكي از مراجع تقليد درباره نبوغ او چنين ميگويد:
«از جمله خصوصيات ايشان در درس، در درجة اول استعداد قويشان بود؛ حافظهاي قوي هم داشت. بيشتر اشخاص خوش فهم و خوش فكر، از حافظهاي قوي برخوردار نيستند؛ ولي ايشان در عين حال كه فهمي خوب و دقتي بسيار داشت، داراي حافظه خوبي هم بود؛ به همين دليل با اصرار من ؛ ايشان همة الفية ابن مالك را حفظ كرد و نه تنها حفظ ميكرد، بلكه خوب هم ميخواند. گاهي كه من مطلبي درباره زندگي علما نقل ميكردم، ايشان علاقهمند شد كه آن بخش از كتاب نخبةالمقال را (كتابي در موضوع تراجم و رجال) كه راجع به علما بود، حفظ كند. بعدها كه معقول را نزد ديگران ميخواندند، قسمتي از اشعار منظومه را هم حفظ كرده بودند و ميخواندند. هم عمق فكري و هم ذكاوت داشت و در كنار اين دو، داراي حافظهاي قوي بود. يكي از مواهبي كه ايشان داشت، فكر زايا بود. گاهي در يك مسأله، اگر طرف مقابل هم مثل ايشان حال و حوصله داشت، شايد يك ساعت و نيم بحث ميكردند. ايشان ميتوانست مسأله را به صورت ممتد با طرف مقابل بحث كند.5» به علت علاقه و استعداد درخشان توانست طي مدت دو سال و چند ماه كتابهاي سيوطي، حاشيه ملاعبدالله، معالمالاصول، شمسيه، مطول و بخشي از شرح لمعه را به پايان برساند.6
در هفده سالگي، پس از پايان دوره مقدمات حوزه معمم شد خانم فريده مصطفوي، خواهر ايشان در اين مورد ميگويد: «... به ياد دارم در روزي كه ايشان ملبس شد، حضرت امام در يك مجلس مهماني، عدهاي از دوستان را براي ناهار دعوت كردند تا ايشان تشويق شود و با تشريفات خاصي عمامه بر سر ايشان گذاشتند. اين براي ما يك خاطره جالبي بود كه ميديديم، او با شادي و خوشحالي زيادي با لباس جديد از مهمانها پذيرايي ميكند.»7
دوره سطح حوزه را به مدت پنج سال نزد حضرات آيات: مرتضي حائري يزدي، محمدجواد اصفهاني،شهيد محمد صدوقي و سيدمحمدباقر سلطاني فرا گرفت. ضمن اشتغال به فراگيري فقه و اصول، فلسفه را نيز نزد آيةالله سيد رضا صدر آغاز كرد و منظومه حكمت سبزواري را نزد وي فرا گرفت و خود نيز به تدريس آنها در مدرسه حجتيه قم پرداخت. پس از آن جهت فراگيري «اسفار» به حوزه درس آيةالله سيدابوالحسن رفيعي قزويني و علامه سيدمحمدحسين طباطبايي روي آورد.8
سيد مصطفي در بيست و يك سالگي در درس خارج آيات عظام سيدحسين طباطبايي بروجردي، و سيدمحمد حجت كوهكمري حضور يافت. نزديك به سيزده سال فقه و اصول را نزد والد گرامياش فرا گرفت. از محضر درس آيةالله سيدمحمد داماد نيز بهره گرفت.9 در آن زمان مرحوم آيةالله العظمي بروجردي امتحاني را در سطح طلاب شاخص حوزه علميه قم گذاشته بودند كه پس از اعلام نتايج، حاج آقا مصطفي يكي از چهار نفر طلبه ممتازي بود كه معرفي شد.10
برفراز كرسي اجتهاد
حاج آقا مصطفي پس از تلاش فراوان در 27 سالگي به درجه اجتهاد نائل آمد، اجازه اجتهاد او از طرف امام خميني (ره) بود. عارف واصل آيةالله حاج سيدرضا بهأالديني كه ساليان طولاني با ايشان حشر و نشر داشت، در خصوص مقام علمي او چنين مينويسد: «بسمه تعالي. الحاج مصطفي آيةالله جمع بينالمعقول و المنقول و السياسة الاسلامية و الدينيه في شبابه و بلغ مابلغ من نوادر زماننا بل من نوادر الاعصار و الازمان...»
«آيتالله حاج آقا مصطفي دانشهاي عقلي و نقلي، سياست اسلامي و ديني را در جواني كسب كرد و به آن مراتبي كه بايد برسد، رسيد. او از نخبگان زمان ما بود، بلكه از شخصيتهاي برجسته روزگار به شمار ميآمد» در مدت توقف دوازده ساله در حوزه نجف سيدمصطفي خميني به بهرهگيري از حضور آيات عظام و مراجع تقليد حوزة علميه نجفاشرف آقايان: سيدابوالقاسم خويي، سيدمحمود شاهرودي و سيدمحسن حكيم پرداخت. از محضر درس آيةالله سيدحسن بجنوردي نيز استفاده كرد. مرحوم آيةالله سيدعباس خاتم يزدي در اين باره ميگويد: «مرحوم بجنوردي تعبير فوقالعادهاي در خصوص آقا مصطفي داشت و آن اين بود كه: من از ايشان استفاده ميكنم ؛ درست همان حرفي كه مرحوم نراقي در مورد شاگرد خود، شيخ انصاري دارد.12» سيدمصطفي در سال 1340 ش در مدرسه حجتيه قم به تدريس اصول، فقه و فلسفه (منظومه سبزواري ) پرداخت.13 و اسفار ملاصدرا را براي جمعي از طلاب تدريس نمود و حاشيهاي نيز بر آن نوشت.14 آيةالله العظمي خامنهاي در خصوص حوزة تدريس حاج آقا مصطفي ميفرمايند:
«او يك مدرس معروف بود. فلسفه درس ميداد، فقه درس ميداد و بهعنوان يك چهره برجسته در ميان طلاب حوزه و فضلا و مدرسين معروف بود.15»
در دوران تبعيد، پس از انتقال از تركيه به عراق، در نجفاشرف بخشي از وقت خود را به تدريس خارج اصول اختصاص داد. حجةالاسلام سيدعلياكبر محتشميپور ميگويد:
«در سال 1346 ش، عدهاي از طلاب مبرز و فضلاي سرشناس حوزه نجف از جمله مرحوم حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ علياصغر طاهري (كني) و حججاسلام آقايان عليپور، سجادي، روحاني، برقعي و... و اينجانب با توجه به اينكه جاي درس و بحث اصول فقه حضرت امام در حوزه علميه نجف، خالي بود و با عنايت به فوقالعادگيِ مراتب علمي و سيطره و تسلط كامل آيةالله حاج آقا مصطفي خميني به علوم و مباحث عقلي و همچنين فقه و اصول و شناخت دقيق ايشان از مباني ارزندة حضرت امام و ساير فرهيختگان حوزه تصميم گرفتيم تا در كنار حضور در محفل درس فقه حضرت امام، از حاج آقا مصطفي درخواست كنيم تا درس خارج اصول را در نجف براي طلاب و فضلا شروع كنند كه اين درخواست مورد اجابت معظمله قرار گرفت و از آن تاريخ تا پايان عمر شريف و پر بركتشان به مدت ده سال، يك دورة اصول فقه را با سبك تحقيقي نوين، تدريس فرمودند كه درخشش علمي ايشان بيشتر روشن گرديد و محصول آن، مجلدات كتاب «تحريرات فيالاصول» است.16»
تأليفات
با اينكه حاج آقا مصطفي هنوز جوان بود، ولي ديري نپاييد كه در زمينههاي تحقيق و تأليف نيز توجه همگان را به خود جلب نمود. مرور اجمالي بر تأليفات ايشان، بهترين گواه بر نبوغ و فقاهت پوياي آن محقق و فقيه فرزانه است.17 1ـ القواعد الحكميه (حاشيه براسفار ملاصدرا)
2ـ حاشيه بر شرح هدايه ملاصدرا
3ـ حاشيه بر مبدأ و معاد ملاصدرا
4ـ كتاب البيع (اين كتاب در سه جلد بوده؛ ولي در حال حاضر فقط جلد اول و بحث ولايت فقيه از جلد دوم آن موجود است) 5ـ كتاب الاجاره
6ـ مستند تحريرالوسيله
7ـ الحاشية عليالعروة الوثقي
8ـ كتاب الخيارات
9ـ المكاسب المحرمه
10ـ الواجبات فيالصلاة
11ـ كتاب الصوم
12ـ تحريرات فيالاصول (8 جلد)
13ـ كتاب الطهارة
14ـ القواعدالرجاليه
15ـ حاشيه بر مستدرك مرحوم ميرزاحسين نوري
16ـ شرح زندگاني ائمه معصومين
17ـ تطبيق هيئت جديد بر هيئت و نجوم اسلامي
18ـ تفسيرالقرآن الكريم (4 جلد)
19ـ الفوائد و العوائد
20ـ الخلل فيالصلاة
ازدواج
حاج آقا مصطفي در سال 1335 شمسي با خانم معصومه حائري دختر آيةالله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي ازدواج نمود. خانم خديجه ثقفي همسر امام خميني (ره) دربارة چگونگي اين ازدواج ميگويد: «يك وقت شايع شد كه با آقا مرتضي حائري وصلت كردهايم، بهطوري كه مصطفي ميگويد: وقتي آقاي حائري از صحن حرم بيرون ميآيد، رفقا ميگويند كه پدر زنت آمد. اين شايعه به گوش آقا رسيده بود و يك شب آقا از من پرسيد كه دختر آقاي حائري را ديدهاي؟ من هم كمي توضيح دادم. آقا گفت: چطور است اين دروغ را راست كنيم؟ گفتم كه هر طوري صلاح ميدانيد. فردا صبح هم آقا پيغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پيغام داده بود كه همان شب بروند براي صحبت؛ بعد به ما خبر دادند كه مردها رفتهاند و ما زنها هم بعداً رفتيم و قرار عقد گذاشته شد.18»
اولين فرزند آنها محبوبه بود كه به جهت ابتلا به بيماري مننژيت درگذشت. دومين فرزند حسين، نام داشت كه هماكنون در كسوت روحانيت است. سومين فرزند آنها مريم است كه تا دوره دكترا تحصيل كرده است. يورش ناگهاني مأموران ساواك در روز 13 دي 1343 به منزل امام براي دستگيري حاج آقا مصطفي سبب ترس و وحشت همسر او شد كه با سقط جنين و از بين رفتن فرزند چهارم ايشان همراه بود.19
مبارزات و فعاليتهاي سياسي
فداييان اسلام
شهيد مصطفي خميني قبل از شروع نهضت امام خميني (ره) تا حدودي با جريانهاي سياسي جامعه آشنايي داشت و نسبت به جريانهاي مذهبي همفكري و گرايش داشت يكي از مؤثرترين تشكلهاي سياسي و مذهبي، جمعيت فداييان اسلام بود كه با تكيه بر مباني فكري ديني به مبارزات دامنهداري از سال 1320 تا 1334 دست زد. سيد مصطفي با رهبر اين جمعيت؛ يعني شهيد سيدمجتبي نواب صفوي آشنا بود و در جلسات آن شركت ميكرد. با نفر دوم اين جمعيت نيز كه شهيد عبدالحسين واحدي بود، ارتباط دوستانه و نزديكي داشت. آيةالله صادق خلخالي در خاطرات خود در اين خصوص ميگويد: «]سيدمصطفي[ هيچگاه حاضر نبود زير بار ظلم و ستم برود و از اين جهت ايشان، بياندازه به مرحوم نواب و مرحوم واحدي علاقه داشت و با آنها در جلسات خصوصي شركت ميكرد. مخصوصاً در منزل آيةالله شهيد صدوقي (قدس سره)، كه شهيد واحدي مدتي در آنجا مخفي بود.20»
آشنايي و ارتباط سيدمصطفي با بنيانگذاران جمعيت فداييان اسلام، موجب شد كه از همان دوره جواني توجه خاصي به مبارزه با رژيم پهلوي داشته باشد. خود حاج آقا مصطفي خميني در اين باره ميگويد: «جمعيتي در ايران معروف بودند به فداييان اسلام، رئيس آنها مردي بود به نام نواب صفوي (مجتبي) كه واقعاً دلير و توانا و از روي احساس، سنگ اسلام را به سينه ميزد و نميتوان او را دور از حقيقت دانست؛ و مرد شماره دو آنها، دوست عزيز خودم، شهيد عبدالحسين واحدي بود. اين طايفه، دير زماني در قم زيست ميكردند و آن وقت ما قم بوديم و از دور آنها را ميپاييديم. تا آن كه شبانه، عدهاي با چوب و چماق، در پيش چشم چند صد نفر طلبه، بر آنان هجوم بردند و آنان را زدند كه ديگر كار به آخر رسيده، ديگر نتوانستند در قم بمانند و در نتيجه رحل اقامت را به تهران بردند.... سرانجام به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سكوت مرگبار علما، آنها را تيرباران كردند، گرچه دوست من عبدالحسين را در جاي ديگر از بين بردند و داغش را به دل ما گذاردند21...»
لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي
آيةالله سيدمصطفي خميني، در زمان تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي (شانزدهم مهر 1341) كه طي آن توطئه اسلامزدايي و مذهبستيزي رژيم پهلوي، وارد مرحله نويني شد و در واكنش به آن، مبارزات جدي و رسمي امام عليه رژيم پهلوي آغاز شد به همراه مادرش در عراق به سر ميبرد و سرگرم زيارت عتبات عاليات بود. ساواك در سند شماره: «103 تاريخ 17/3/42» آورده است:
«آيتالله خميني براي آن كه مبارزه خود را حادتر نمايد زن و بچة خود را به اتفاق پسرش مصطفي خميني به نجففرستاد و در شهرهاي ايران با پيكهايي كه ميفرستد با علماي زير تماس دارد...»22 در يكي ديگر از گزارشهاي ساواك كرمانشاه به اداره كل سوم در تاريخ 27/11/42 آمده است: «محترماً برابر گزارش مأمور ويژه به طوري كه فرزند كوچك آقاي سيداحمد زنجاني اظهار داشته سال گذشته مصطفي خميني به اتفاق مادرش (فرزند آيتالله خميني) به كرمانشاه آمده و چند شب در منزل سيدزنجاني بوده و سپس به عراق رفتهاند و اضافه نموده كه مصطفي خميني مخالف دولت است و تعدادي نوار ضبط صوت كه سخنرانيهاي آقاي خميني روي آن ضبط شده با خود به عراق برده و در نجف و كربلا به وسيله بلندگو آن را پخش نموده...»
سيدمصطفي پس از بازگشت از سفر عتبات عاليات، در كنار امام قرار گرفت، و به فعاليتهاي سياسي عليه حكومت پهلوي مشغول شد. حجةالاسلام تقي درچهاي در خاطرات خود راجع به فعاليتهاي ايشان مينويسد: ]در ايام قبل از 15 خرداد 1342[ آن زمان كه در منزلي ـ جنب مدرسه حجتيه ـ به راهنمايي ايشان، با جمعي از دوستان طلبه بهطور خصوصي و مخفيانه در تنظيم متن سخنرانيهاي امام (ره) كار ميشد، يكي دو نفر از افراد، صفحات چاپ شدة سخنراني را تفكيك و تنظيم ميكردند و يكي منگنه ميزد و ديگري جزوهها را شمارش و دستهبندي مينمود و آن ديگري براي پخش و توزيع در شهرستانها (بويژه تهران) فعاليت داشت و هر يك به نوعي در كمال آرامش و سكوت كه صدا از منزل خارج نشود و خداي ناكرده اتفاقي از ناحيه ساواك پيش نيايد و زحمات هدر نرود، شاهد بوديم كه شهيد حاج آقا مصطفي (ره) چون يك مدير و مدبر و يا يك فرمانده عملياتي، گاهي شجاعانه مينشست و گاهي اطراف دوستان طلبه قدم ميزد و راهنمايي ميكرد، افراد را به شوق بيشتر واميداشت و چون به اصل كار معتقد بود و آن را اسلامي محض ميدانست، با سخنان متناسب و جملاتي از احاديث ائمه اطهار (عليهمالسلام) به افراد اعتقاد بيشتري ميبخشيد. گاهي براي رفع خستگي و تجديد ذائقه، طنزي را بيان و اديبانه، بازگو ميكرد... در كار مبارزاتي بسيار با علاقه، دلسوخته و عاشقانه تلاش ميكرد.24»
قيام پانزده خرداد
به دنبال سخنان تاريخي امام خميني (س) در عصر عاشوراي سال 1383 ق برابر با سيزدهم خرداد 1342 ش، در مدرسه فيضيه، رژيم شاه تصميم به دستگيري و بازداشت آن حضرت گرفت.
مأموران رژيم نيمه شب 15 خرداد منزل امام (ره) را به محاصره در آورده، ايشان را دستگير و بلافاصله به تهران منتقل كردند. در تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولي انفرادي زنداني كردند و ساعاتي بعد به پادگان قصر (بيسيم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زنداني كردند.25
امام خميني شبهاي محرم در منزل آقا مصطفي ميخوابيدند؛ بنابراين نخستين كسي كه در جريان دستگيري ايشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفي بود. او ابتدا سعي كرد كه از بردن امام ممانعت كند، اما تلاش او بيفايده بود؛ زيرا مأموران او را تهديد كردند كه اگر پيش بيايد، به سويش شليك خواهند كرد. امام خميني نيز وي را از آمدن نهي كردنددستور پدر او را از تلاش براي همراهي با ايشان منصرف كرد.26 سيدمصطفي با مشاهده اين وضعيت با تمام نيرو فرياد زد : «مردم! خميني را بردند...»27
آقاي محمود بروجردي (داماد امام) در خاطرات خود از آن روزها، ضمن تأييد مطالب ذكر شده، يادآور ميشود كه سيدمصطفي پس از دستگيري امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزديكان ميگفت: «چه بايد كرد؟».
گرچه آقا مصطفي از ابتداي نهضت امام با ايشان و در كنار ايشان بود؛ ولي از اين پس حضور وي در صحنه نهضت امام، وارد مرحله نويني شد. از ساعات اوليه بامداد، مأموريت سنگين خود را در غياب رهبر نهضت شروع كرد. آقاي محمود بروجردي كه از نزديك شاهد فعاليتهاي او بوده در ادامه خاطراتش از آن روز، ميگويد:
«مردم گروه گروه جمع شدند و پس از ساعتي حاج آقا مصطفي، پيشاپيش مردم قم به طرف صحن مطهر [حضرت معصومه (س)] حركت كردند. ساعت نُه صبح، صحن مطهر مملو از جمعيت شد. شعارهاي مختلفي به گوش ميرسيد. از قبيل «يا مرگ يا خميني!»، «خميني بتشكن آزاد بايد گردد!»، «ما مرجعمان را ميخواهيم»... شهيد حاج آقا مصطفي روبروي ايوان آيينه در صحن، روي يك منبر كوتاهي نشسته بود و مردم او را احاطه كرده بودند. تا اينكه، نيروهاي نظامي از هوا و زمين در خيابانهاي قم به مردم حمله كردند و رفت و آمدها به بيت آيتالله زنجاني براي تعيين تكليف، مرتب ادامه داشت، تا اينكه يك نفر از مدرسين حوزه به نام حاج شيخ اسماعيل ملايري از طرف مراجع آمد و پيام داد كه مردم به خانهها بروند. تا دستور بعدي، حاج آقا مصطفي در اينجا با سخناني همراه با شدت ناراحتي و گريه از مردم سپاسگزاري كرد و چنين بيان كرد: «من از شما مردم خوب و غيرتمند قم كه به مناسبت بازداشت پدر پيرم اين همه ناراحت و نگران هستيد و اين احساسات را ابراز ميداريد، تشكر ميكنم. اين ادامة حضور شما در صحنه سبب ميشود كه پدرم، زودتر آزاد گردند و به خدمت شما بيايند.28»
پس از بازداشت امام (ره) مسئوليتهاي گوناگوني پيشروي سيدمصطفي خميني قرار گرفت؛ از يك سو بايد براي آزادي امام تلاش ميكرد و از ديگر سو شبكه نهضت اسلامي را فعال نگه ميداشت و افزون برآنها مديريت بيت امام را برعهده بگيرد. گزارشهاي ساواك كاملاً گوياي اين مطلب است:
«الف: در شهرستان قم پسر آيةالله خميني كه معمم ميباشد به جاي وي نشسته و دستورهاي او را مورد اجرا ميگذارد. و اعلاميههايي تهيه و براي روحانيون ميفرستد.29»
ب: «بعد از دستگيري و بازداشت آيةالله خميني پسر وي به نام سيدمصطفي كه معمم نيز ميباشد امور جاريه را انجام ميدهد و پولهايي هم توسط بازاريان تهران جهت پرداخت شهريه طلاب رسيده كه شهريه ماه جاري طلاب حوزه علميه قم وسيله نامبرده پرداخت گرديده است.30»
در دوازدهم مرداد 1342 امام خميني (ره) از بازداشتگاه خارج و به منزلي در داووديه تهران و پس از مدتي به قيطريه انتقال يافت. از اين تاريخ به بعد بود كه سيدمصطفي اجازه ملاقات و ارتباط مستقيم با امام را يافت. ساواك تهران در گزارشي چنين آورده است: «طبق اطلاع واصله اخيراً پسر آيةالله خميني با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس ميباشد، چون مشاراليه ميتواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است.»31 ساواك شميرانات در نامة ديگري به تاريخ 31/5/42 جزييات بيشتر و دقيقتري از فعاليتهاي حاج آقا مصطفي براي رياست ساواك تهران ارسال نمود كه متن آن به شرح ذيل است:
«محترماً به عرض ميرساند به طوري كه در اطلاعيههاي مربوطه مشروحاً به عرض رسانيده اغلب اشخاص وسيله تلفن با نامبرده بالا قرار ملاقات در نقاط مختلف كه با علائمي به يكديگر ميفهمانند گذارده و با اين ترتيب تماسهايي به راحتي بين آنان صورت ميگيرد كه چون خارج از منطقه اين بخش بوده به علاوه مقدورات و امكانات اجازه مراقبت بيشتري به اين بخش نميدهد....32» ساواك بيش از اين نتوانست نظارهگر تلاشها و اقدامات حاج آقا مصطفي باشد به همين جهت طي دستوري شهرباني را موظف به احضار ايشان نمود:
«به قرار اطلاع روز شنبه (16/6/42) سپهبد نصيري رئيس شهرباني كل كشور و فرماندار نظامي تهران و حومه مصطفي خميني فرزند آيةالله خميني را به دفتر كار خود احضار و خطاب به نامبرده اظهار داشته اخبار و اطلاعاتي ميرسد مبني بر اينكه وي داراي فعاليتهاي مشكوكي است و با برخي از روحانيون مخالف تماسهايي دارد و به همين جهت اخطار ميكند چنانچه مشاراليه در رويه خويش تجديدنظري به عمل نياورد و تماس و مراوده خود را با روحانيون مزبور و افراد ناراحت قطع نكند با عكسالعمل شديدي از طرف مقامات و مراجع مربوطه روبرو خواهد شد.33»
در بسياري از شهرستانها در اعتراض به دستگيري و بازداشت امام خميني (ره) گروههاي مختلف به پاخاسته و با تشكيل جلسات سّري مذهبي ـ سياسي، فعاليتهاي دامنهداري را عليه رژيم و در جهت پيشبرد نهضت دنبال كردند. در تبريز نيز مبارزات گستردهاي به وجود آمد. به همين جهت عمال رژيم در سيزدهم آذر 1342 اقدام به دستگيري عدهاي از علماي تبريز نموده، آنان را به تهران انتقال دادند.34
حاج آقا مصطفي در اعتراض به اين اقدام به ملاقات آيةالله العظمي سيدمحمدهادي ميلاني رفت: «طبق اطلاع واصله پس از دستگيري عدهاي از علماي تبريز سيدمصطفي خميني فرزند آيةالله خميني شديداً برعليه دولت فعاليت مينمايد و چند روز قبل گويا براي تماس با ميلاني به مشهد رفته است.35» مأموران ساواك كليه تحركات و اقدامات آقا مصطفي را تحت مراقبت شديد قرار داده و گزارش ميكردند. حتي ساعت مسافرت وي به قم و نوع وسيله نقليه را در گزارش خود، آوردهاند.36 ناصر مقدم مديركل اداره سوم ساواك طي نامهاي به ساواك تهران در تاريخ 10/11/42 ضمن تأكيد مجدد بر مراقبت بيشتر از حاج آقا مصطفي دستور ميدهد بيوگرافي كامل وي را به همراه يك قطعه عكس او، تهيه نمايند.37
در همين ايام و در حالي كه اهالي قم زمستان سخت و طاقتفرسايي را طي ميكردند امام خميني (ره) عليرغم اينكه خود در محاصره مأموران امنيتي رژيم قرار داشت، از وضعيت اسفبار و تأثربرانگيز فقراي قم غافل نبوده، طي نامهاي به حاج آقا مصطفي وي را مأمور رسيدگي به وضعيت آنان نمود:
«جناب نورچشمي به قراري كه مطلع شدم وضع فقراي قم بسيار بد است. اين معني اينجانب را كاملاً ناراحت كرده است. معالوصف با وضع حاضر آن طوري كه بايد و شايد نميتوانم به بندگان محترم خداي تعالي خدمت كنم. شما از قول من پس از اظهار تشكر از اشخاصي كه كمك كردند به اهالي محترم و ثروتمندان معزز تذكر دهيد كه خداي تعالي اين روزها را براي امتحان پيش ميآورد خوب است كه از امتحان الهي سرفراز بيرون بياييد و هر كس به مقدار مقدور خود به سادات محترم و ساير فقرا كمك كند اگر خداي نخواسته كسي در اين سرما تلف شود، همه مسئول هستيم و از انتقام خداي تعالي ميترسم. والسلام عليكم و عليهم و رحمتالله؛ مقداري وجه فرستاده شد اين مبلغ كه شصت هزار تومان است با وجوهي كه اهالي محترم ميدهند در تحت نظر معتمدين محل هر طور صلاح است تقسيم شود چه خاكه ذغال و چه آذوقه و لباس. روحالله الموسوي الخميني»
ساواك در تاريخ شانزدهم فروردين 1343، با آزادي امام خميني (ره) موافقت كرد و ايشان روانه قم شدند. سيد مصطفي با درايت و تدبيري كمنظير به ساماندهي امور مختلف در مسير پيشبرد نهضت پرداخته، براي رسيدن به اهداف موردنظر تلاش ميكرد. نمونهاي از اقدامات وي، سازماندهي و پشتيباني از نهضت امام خميني (ره) در منطقه خليج فارس است كه ساواك توانست به آن پي ببرد: «طبق اطلاع واصله شيخ رضا ناطق فرزند مجيد كه از مريدان خميني است مبلغ چهارصد تومان وسيله سيدمصطفي خميني (پسر خميني) جهت هزينه سفر به شيخنشين قطر دريافت نموده ضمناً براي آن كه كسي نفهمد مشاراليه از مريدان خميني است نامهاي از آيتالله گلپايگاني گرفته و اقدام به گرفتن گذرنامه و برگ خروج از كشور نموده است و تا چند روز ديگر از فرودگاه مهرآباد تهران يا فرودگاههاي آبادان و شيراز عازم قطر ميشود. نامبرده اظهارنظر نمود كه: مقرر است پس از رسيدن به قطر رساله و نوشتجات خميني را ايادي او براي خيرالله لشگر بندرعباسي به قطر بفرستند تا وسيله من ميان اهالي قطر توزيع شود.39» مجموعه گزارشهاي ساواك در مورد مسافرت حاج آقا مصطفي به شهرهاي اصفهان، مشهد41 و خمينحاكي از حساسيت ساواك نسبت به ايشان است.
لايحه كاپيتولاسيون
براساس لايحه كاپيتولاسيون، رئيس و اعضاي هيئتهاي مستشاري نظامي و كارمندان اداري و فني امريكايي و خانوادههايشان در ايران از مصونيت و معافيت قضايي برخوردار ميشدند. اين لايحه را در خرداد ماه 1343 دولت حسنعلي منصور مطرح كرد و سوم مرداد همان سال در مجلس سنا بهعنوان يكي از بندهاي الحاقي به قرارداد وين به تصويب رساند. اين لايحه يك بار هم در 21 مهر 1343 در مجلس شوراي ملي مطرح و تصويب شد. امام خميني (ره) پس از اطلاع از قانون مزبور اعلام نمودند كه در اين زمينه در چهارم آبان 1343 سخنراني خواهند نمود.
مقامات دولتي وقتي از اين تصميم با خبر شدند فردي را به نام «حسن مستوفي» به قم فرستاده تا ايشان را از اين حركت بازدارند. ولي امام حاضر به ديدار با آن شخص نشدند ـ او بناچار با حاج آقا مصطفي ديدار كرد و گفت: «... امريكا به منظور كسب وجهه در ميان مردم با تمام قدرت فعاليت ميكند و پول ميريزد و از نظر قدرت در موقعيتي است كه هرگونه حمله به آن به مراتب خطرناكتر از حمله به شخص اول مملكت است! آيتالله خميني اگر اين روزها بنا دارند نطقي ايراد كنند، بايد خيلي مواظب باشند كه به دولت امريكا برخوردي نداشته باشد كه خيلي خطرناك است و با عكسالعمل تند و شديد آنان مواجه خواهد شد. ديگر هر چه بگويند ـ حتي حمله به شخص شاه ـ چندان مهم نيست.43» در برابر اين تهديدات مصطفي با قاطعيت پاسخ داد :
«آيتالله خميني (ره) به وظيفه خودشان هر جور كه صلاح بدانند عمل ميكنند، اينگونه حرفها هم نميتواند ايشان را در اجراي وظيفه و رسالتي كه برعهده دارند به تجديدنظر وا دارد.44»
امام خميني در موعد مقرر نطق تاريخي خود را در برابر جمعيتي نزديك به شش هزار نفر ايراد نمود. همچنين با انتشار اعلاميهاي از كاپيتولاسيون به عنوان «سند بردگي ملت ايران» نام بردند. سخنراني و اعلاميه امام واكنشهاي خشمآلود مقامات سياسي و امنيتي رژيم را برانگيخت. آنان تصميم گرفتند، امام را به تركيه تبعيد كنند. بنابراين در نيمه شب سيزدهم آبان 1343 ايشان را دستگير و پس از انتقال به تهران، بلافاصله به تركيه تبعيد كردند. حاج آقا مصطفي در ساعات اوليه روز سيزدهم آبان 1343 راهي خانه علما و مراجع گرديد. ابتدا با آيةالله ميرزاهاشم آملي ديدار كرد. سپس راهي ملاقات و گفتگو با آيةالله شهابالدين نجفي مرعشي شد. شهرباني قم هم، با هماهنگي ساواك در ساعت 1015 صبح ايشان را دستگير45 و همان روز روانه ساواك قم نمود. ساواك قم هم، طي نامهاي به رياست ساواك تهران چنين نوشت :
«چون نامبرده فوق پس از دستگيري پدرش (آيةالله خميني) در صبح روزجاري با جمعآوري اشخاص و مراجعه به منزل آيات و تحريك بازاريان ايجاد تشنج مينمود لذا توسط مأمورين ساواك و شهرباني قم دستگير و به همراه اين نامه اعزام ميگردد.46» شهيد مصطفي پس از انتقال به تهران در زندان قزلقلعه بازداشت گرديد.47 روز چهاردهم آبان 1343 شعبه 7 بازپرسي دادستاني ارتش، قرار بازداشت موقت وي را صادر نمود.48 حاج آقا مصطفي پس از رؤيت حكم صادره در ذيل آن چنين نوشت : «بسمه تعالي. به اصل قرار و كيفيت بازداشت و به قرار بازداشتكننده شديداً معترضم. سيدمصطفي خميني» اما، به اعتراض ايشان توجهي نشد و شعبه 7 بازپرسي دادستاني ارتش در تاريخ 23/8/1343 قرار بازداشت را كه توسط دادگاه عادي شماره يك اداره دادرسي ارتش مورد تأييد قرار گرفته بود، به رياست ساواك اعلام و بدين ترتيب بازداشت ايشان ادامه پيدا كرد50 و به مدت 57 روز در زندان قزلقلعه به سر برد.51 ابتدا در تاريخ 14/8/43 يعني در بدو ورود به زندان، بازجويي مختصري از وي به عمل آمد؛52 پس از آن از تاريخ 19/8/1343 الي 28/8/1343 بازجوييهايي مفصل به عمل آمد كه در آن به تفصيل به مراتب فعاليتهاي تحصيلي و علمي، فعاليتهاي سياسي و روابط خود با امام خميني (ره) و ساير افراد پاسخ داده است.53 هنگامي كه امام خميني (ره) در شهر بورساي تركيه استقرار يافت، بدون اينكه از دستگيري فرزندشان مطلع باشد در تاريخ 19/8/43 وي را بهعنوان وكيل تامالاختيار خود تعيين نمود. حضرت امام در اين راستا مرقوم داشتهاند: «بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدالله علي السرأ و الضرأ والسلام علي محمد و آله الطاهرين. و بعد، نور چشم محترم كه مورد وثوق اينجانب است، وكيل است از طرف حقير در كلية امورم. آنچه از وجوه از قبيل سهمين مباركين، مُطالب هستم به ايشان بدهند براي تأمين شهرية طلاب محترم؛ و وكيل هستند در اخذ و دستگردان سهمين مباركين و هر نحو وجهي كه بايد به من برسد، و در اعطا به محاّل مقرر خود. و وصي اينجانب هستند. و وصيتنامهام در يكي از دفاتر موجود است. قضاي چندين سال صوم بهعهده دارم احتياطاً، و دو ـ سه سال هم نماز احتياط كنند. كتب من از مصطفي است. اثاثية خانه مطلقاً از مادر مصطفي است. بقية وصيتنامهام عمل شود. مراد از «نورچشمي» كه در صدر ورقه نوشتهام، فرزند بزرگم، آقا مصطفي خميني ـ ايدهالله تعالي ـ است، «و أُوصِيهِ بِتَقوَياللهِ و إِطَاعَةِ أَمرِهِ ؛ و أرَجُو مِنهُ الدُّعَأَ فِي الحَيوةِ و الوَفَاةِ».54 5 رجب المرجب 1384 روحالله الموسوي الخميني»
رژيم پهلوي قصد داشت با زنداني كردن حاج آقا مصطفي در ميان مبارزان و مجاهدان نهضت امام خميني رعب و وحشت ايجاد نمايد و ارتباط آنان را با حضرت امام (ره) و فرزند گرامياش به يكباره قطع كند و ادامه نهضت را با مشكل مواجه سازد. در مقابل حاج آقا مصطفي نيز با هوشياري و درايت در تلاش بود تا به طرق مختلف اين اتصال و همبستگي را حفظ نمايد. بنابراين در تاريخ 4/9/1343 وقتي از حكم پدر اطلاع مييابد، طي نامهاي از زندان حجةالاسلام والمسلمين شهابالدين اشراقي را از جانب خود براي انجام مسايل مقلدين امام، وكيل و نماينده خود معرفي ميكند، و اينگونه حضور معنوي امام خميني را در ميان مردم همچنان پابرجا و مستمر نگاه ميدارد.55
حاج آقا مصطفي در مدت بازداشت در زندان هيچ درخواستي جز رفتن به نزد امام خميني (ره) در تركيه را مطرح نكرد. هدف وي از اين درخواست عزيمت نزد حضرت امام (ره) و كسب تكليف از ايشان بوده است. ضمن اينكه در آن شرايط همگان به ويژه ايشان براي سلامت حضرت امام (ره) و احتمال خطر جاني براي ايشان جداً نگران بودند. بنابراين از هر طريق ممكن ميكوشيد اطلاعي در اين خصوص به دست آورد. گزارشهاي ساواك حاكي از اين است كه ايشان از مراجع و روحانيون در اين زمينه استمداد جسته است: «در ظرف چند روز اخير آيةالهزاده، فرزند آيةالله خميني به اطلاع بعضي از علما و روحانيون حوزه علميه قم رسانيده كه پس از تبعيد آيةالله خميني مشاراليه (آيتاللهزاده) كوچكترين اطلاعي از سرنوشت و حتي سلامت و حيات نامبرده ندارد و بدين طريق از آنان بالاخص از آيةالله خوانساري براي به دست آوردن خبري از آيةالله خميني استمداد نموده است...56» مقامات ساواك فكر ميكردند كه دور شدن سيدمصطفي از كانون نهضت يعني قم و حتي تهران، به احتمال زياد به روند نهضت لطمه جدي وارد خواهد كرد و از مقام و منزلت امام خميني (ره) نيز كاسته خواهد شد. به همين جهت با آزادي سيدمصطفي از زندان به شرط تبعيد به تركيه موافقت كردند. سيدمصطفي در ساعت شش بعدازظهر، تاريخ 8/10/1343 از زندان قزلقلعه آزاد گرديد.57 همزمان اداره دادرسي ارتش نيز قرار بازداشت ايشان را به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران تبديل و طي نامهاي به ساواك اعلام نمود.58
حاج آقا مصطفي بلافاصله پس از آزادي عازم قم شد. حسن بديعي رئيس ساواك قم گزارش ورود فرزند ارشد حضرت امام خميني را اين چنين به ساواك تهران گزارش نموده است:
«... سيدمصطفي خميني ساعت 10 صبح روز 9/10/43 به قم وارد شد و پس از زيارت مردم در مجلسي كه به مناسبت خاتمه درس طلاب، آقاي نجفي ترتيب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزيمت نمود. اهالي در منزل از مشاراليه ديدن ميكنند. اتفاق قابل عرضي نيست.59»
روحانيون، طلاب علوم ديني و مردم پس از اطلاع از آزادي وي به سوي خانه ايشان رفتند و از وي ديدن كردند.60
تبعيد به تركيه
چنان كه پيش از اين نيز اشاره شده، شرط آزادي وي از زندان اين بود كه بعد از ديدار با خانوادهاش در قم، در تركيه به امام خميني (ره) ملحق شود. وي پس از ورود به قم و مشورت با برخي از آيات عظام، از اين سفر منصرف شد.61 آيات عظام به اين دليل كه اين تبعيد براساس خواست و مصلحت حكومت پهلوي و به منظور دور كردن حاج آقا مصطفي از كانون نهضت و جلوگيري از تداوم آن در غياب رهبري نهضت و فعاليت مؤثر وي بود، با آن موافق نبودند. ضمن اينكه حاج آقا مصطفي پس از اطلاع از جريان اعزام نماينده روحانيون مرحوم سيد فضلالله خوانساري به تركيه و ملاقات با حضرت امام و مكاتبه امام با مراجع و خانواده، تا حد زيادي نگرانيهايش نسبت به شرايط جسمي و امنيتي امام برطرف شد.
مأمورين ساواك به دستور رياست ساواك تهران، حاج آقا مصطفي را از لحظه آزادي تحتنظر داشتند. آنها از اين نكته مهم آگاه بودند كه اگر وي به مدت طولاني در قم بماند، چون ماه رمضان نيز نزديك بود، در اين ماه تبليغات گستردهاي به نفع امام خميني (ره) صورت خواهد گرفت؛ بنابراين در متقاعد كردن وي براي تغيير تصميم و رفتنش به تركيه سعي بسيار كردند، اما چون به نتيجهاي نرسيدند، در سيزدهم دي ماه 1343 يعني پنج روز پس از آزادي از زندان، دوباره او را دستگير و بلافاصله به تهران منتقل كردند. او شب را در باشگاه نخستوزيري سپري كرد و فرداي آن روز در ساعت 30/5 بعدازظهر با هواپيما به استانبول اعزام گرديد.62 از استانبول نيز به محل تبعيد امام (ره) در شهر بورسا انتقال يافت. در اولين برخورد امام (ره) با سيدمصطفي در بورسا، قبل از همه چيز از او پرسيدند: «با پاي خود آمدي يا شما را آوردند؟» ايشان پاسخ ميدهد كه مرا آوردهاند. امام ميگويند: «اگر با پاي خود آمده بودي، همين الان شما را برميگرداندم.63»
خبر تبعيد حاج آقا مصطفي به تركيه به سرعت پخش شد و نگرانيهايي در مجامع حوزوي قم، نجف، كربلا و كاظمين ايجاد نمود.64 تحرك و جنبوجوش جديدي مشاهده و اين امر سردمداران رژيم را به تكاپو واداشت. ساواك در گزارش شماره «26378 تاريخ 12/12/43» گفته است:
«طبق اطلاع اخيراً مجدداً در شهرستان قم بين روحانيون ايجاد تشنج و ناراحتي شده و به روحانيون تهران از طرف آنها نامههايي نوشته شده داير بر اينكه ما هر چه تحقيق كرديم از فرزند آيتالله خميني اطلاعي در دست نيست و در كشور تركيه هم ديده نشده و اين فكر در روحانيون قم قوت گرفته كه امكان دارد او را از بين برده باشند. گفته ميشود آياتاله نجفي و حائري و چند نفر ديگر از روحانيون درجه اول قم مراتب را به آياتاله نجفي، آملي، آشتياني و تنكابني نوشتهاند و از آنها خواستهاند كه از دولت خواسته شود محل فرزند آيتالله خميني را اعلام دارند. ضمناً قرار بوده روز پنجشنبه 29/11/43 آقاي هيراد رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي نزد آيتالله آملي برود و ايشان از او خواهد خواست كه محل فرزند آيةالله خميني را اطلاع دهند تا براي روحانيون از وجود و سلامت او يقين حاصل شود و جلوي تشنج فعلي گرفته شود.»
از يك سو جّو حاكم بر كشور تركيه و نظام تحميلي لائيك برآن و از سوي ديگر، عدم امكان ارتباط آسان مبارزين ايراني با امام و حاج آقا مصطفي در آنجا، شاهد كاهش فعاليتهاي سياسي و افزايش فعاليتهاي علمي آنها ميباشيم. كه ثمره آن تدوين چند كتاب فقهي است كه قبلاً به آنها اشاره شد. حجةالاسلام محمدرضا ناصري به نقل از حاج آقا مصطفي در اين زمينه خاطره زير را بازگو كرده است: «حاج آقا مصطفي (ره) در تركيه يار و همراه امام (ره) بود. وقتي امام (ره) كتاب تحريرالوسيله را مينوشتند، مسايل آن را با ايشان بحث ميكردند. حاج آقا مصطفي (ره) ميگفت: در آن موقع، گاهي سر بحث، قيل و قال ما به حّدي بالا ميگرفت كه ساواكيها ميآمدند و ميگفتند: آقا دعوا نكنيد، پدر و پسر كه با هم دعوا نميكنند. بعد از آن كه بحث ما تمام ميشد و با هم مينشستيم و چاي ميخورديم، ميگفتند: «اين چه دعوايي است كه بعد آن با هم مينشينند و چاي ميخورند؟65» پس از چند ماه توقف در تركيه، به تدريج بازگشت حاج آقا مصطفي به ايران مطرح شد. باتوجه به دوري امام خميني (ره) از ايران و ويژگيهاي منحصر به فرد سيدمصطفي براي پر كردن خلأ ناشي از عدم حضور امام خميني (ره) و لزوم فعال نگهداشتن نهضت اسلامي و حفظ گسترش شبكة اطلاعرساني و ارتباطي آن، بازگشت سيدمصطفي به ايران اهميت بالايي داشت. امام خميني (ره) نيز بهطور كامل با اين كار موافق بودند.
در اين زمان، حكومت پهلوي تحت فشارهاي فزايندة افكار عمومي و اعتراضات روزافزون مبارزين، به ويژه روحانيون در مورد پايان دادن به تبعيد امام خميني (ره) و سيدمصطفي، قرار داشت و در جستجوي يافتن راهحلي براي دور شدن از اين بحران بود. سيدمصطفي با درك اين موقعيت، سعي كرد از طريق رئيس سازمان امنيت بورسا، مقامات ساواك را براي بازگشت به ايران متقاعد كند. ساواك نيز، هم به دليل فشارهاي داخلي و هم مكاتبات و گفتگوهاي رئيس سازمان امنيت بورسا؛ ابتدا با درخواست سيدمصطفي با تعيين شروطي موافقت نشان داد؛ البته آنان با پيش كشيدن شرطهاي دشوار، سعي ميكردند سيدمصطفي را منصرف نمايند. براي روشن شدن بيشتر اين مسأله به مكاتبات سيدمصطفي با مأمورين امنيتي تركيه و گزارشهاي ساواك در اين راستا توجه فرماييد: «بسمه تعالي
جناب سرهنگ چنتر
متمني است لطفاً اقدام فرماييد كه بنده بتوانم به ايران مراجعت كنم چه آن كه از اوضاع خانوادگي هيچ اطلاعي در دست نيست و بدين جهت هم آقاي والد ناراحت هستند البته از بذل لطف دريغ نخواهيد فرمود و ناراحتي من هم براي بچههايم موجب ناراحتي ايشان ميباشد البته هر چه زودتر اقدام خواهيد فرمود.
تاريخ 29 اسفند 43 سيدمصطفي خميني»
البته آنچه در اين نامه به عنوان بيخبري و نگراني از خانواده عنوان شده است، تا حدودي صحت داشته؛ ولي واقعيت اين بود كه ايشان ميخواست با توسل به اين بهانة مؤثر اجازة بازگشت به ايران و يا رفت و آمد آزادانه بين ايران و تركيه را از مقامات ايراني به دست آورد. شايان ذكر است كه همزمان با تلاشهاي سيدمصطفي در تركيه، در ايران نيز از سوي روحانيون تلاشي در حال انجام بود. در يكي از گزارشهاي ساواك استان مركز به تاريخ 7/6/1344 چنين آمده است: ساواك قم گزارش مينمايد:
«آيةالله نجفي، نامه به آقاي نخستوزير نوشته و تقاضا نموده كه خميني آزاد شود و اگر امكان ندارد، آقا مصطفي پسر خميني آزاد و اجازه رفت و آمد بين تركيه و ايران به وي داده شود. در غير اين صورت اجازه داده شود دو نفر به تركيه عزيمت نموده و در شهر بورسا (نه آنكارا) با خميني ملاقات نمايند.67»
به دنبال گفتگو و مكاتبة مقامات سازمان امنيت تركيه با دولت ايران، رئيس ساواك در واكنش به درخواست سيدمصطفي در ذيل گزارش نوشت: «آمدن او مانعي ندارد؛ ولي اگر كوچكترين عمل خلافي بكند و يا تماسهايي غيرمعقول بگيرد، يا اشخاص ناباب را بپذيرد، در مناطق جنوبي ايران زنداني خواهد شد.»68
همچنين در ذيل گزارش ديگري نوشت: «به دوستان ترك توجه داده شود كه نامبرده بايستي به خط خود تعهد بنمايد و محل توقف او هم بايد در قم نباشد در خمين يا جايي كه سازمان تعيين مينمايد ميتواند سكونت نمايد.69» بخش 321 ادارة كل سوم ساواك نيز براي محكمكاري و پيشگيري از هرگونه عواقب ناشي از بازگشت سيدمصطفي به ايران، خطاب به مقامات ساواك، به ترتيب سلسله مراتب توضيحات زير را نوشت: «ضمناً لازم ميداند به عرض برساند كه چون سيد مصطفي از طرف پدرش وكيل در توكيل ميباشد كه در اموال منقول و غير منقول وي به هر نحو كه صلاح بداند دخل و تصرف كند. چنانچه به كشور مراجعت نمايد، سيل وجوه شرعيه كه تاكنون به علت عدم حضور آيةالله خميني و سيدمصطفي در ايران راكد بود، مجدداً به حساب خميني سرازير خواهد شد و معلوم است كه اين وجوه به وسيلة سيدمصطفي به چه مصارفي خواهد رسيد. مضافاً براينكه تعهدنامه ضميمه نيز، هيچگونه ضمانت اجرايي نخواهد داشت. منوط به رأي عاليست.70»
سيد مصطفي برآن بود، با توجه به خلاء حضور حضرت امام در كانون مبارزه «حوزه علميه قم» و براي پيشبرد اهداف نهضت اسلامي و منويات امام خميني حتيالامكان به ايران برگردد، لذا با عنايت به اهميت فوقالحد موضوع، ايشان به برخي از شرايطي كه از سوي به اصطلاح مقامات امنيتي طرح شده بود موافقت نمودند، اين در حالي بود كه رئيس ساواك براي ممانعت معظمله براي ايران شرايط بسيار سختي را در فرا روي ايشان قرار داده بود، از جمله در سند شماره «46551/231 تاريخ 16/5/44» رئيس ساواك دستور داده است:
«ميتواند بيايد، مشروط برآن كه در دهات خود در نزديكي خمين زندگي نمايد و بايد دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهي از شهرباني مراقب بوده كه با يك نفر غير از اهل منزل خود و بستگان درجة يك تماس نگيرد و اگر هر كس از اطراف منزل رد شد به وسيله تيراندازي بايد معدوم شود. در غير اين صورت نميتواند بيايد.71»
مقامات ريز و درشت ساواك با همه تعهدات غلاظ و شدادي كه براي انصراف ايشان از مراجعت به ايران وضع كرده بودند، با اين وصف و با مطالعه همه جانبه شرايط و پيامدهاي دور و نزديك، بازگشت آن عزيز رحيل را به ايران تحت هر شرايطي ممنوع اعلام كردند.
تبعيد به عراق يا تبعيدگاه ثانوي
درست در ايامي كه شاه و مقامات ساواك تلاش داشتند از پذيرش بازگرداندن شهيد حاج سيدمصطفي سرباز زنند و جريان آن را مشمول مرور زمان سازند،نيروهاي مبارز داخل ايران طي نامهها، تلگرافها و طومارهاي متعدد براي مقامات و نهادهاي حكومتي دولت تركيه از جمله رياست جمهوري، دولت و مجلس آن كشور و همچنين با مراجعات مكرر به سفارتخانههاي تركيه در كشورهاي مختلف نسبت به تبعيد امام و سرنوشت ايشان ابراز نگراني و به دولت تركيه اعتراض كردند. دولت تركيه با مشاهده و دريافت اين حقيقت كه امام خميني (ره) صرفاً يك شخصيت درونمرزي ايران نيست، بلكه موقعيت فرامرزي دارد، خود را در تنگناي سياسي شديدي احساس كرد. بدين جهت رژيم ايران را تحت فشار قرار داد تا امام خميني (ره) و حاج آقا مصطفي را به جاي ديگري منتقل كنند.72 بنابراين از اواسط سال 1344 براي مقامات رژيم پهلوي مسلم شد كه بايد اين مسئله را هر چه سريعتر براي دولت تركيه حل كنند. محمدرضا پهلوي طي پيام شفاهي براي آيةالله سيداحمد خوانساري كه به وسيله جعفر شريفامامي در تاريخ 17/6/1344 فرستاد، اعلام كرد: «خميني را به عراق ميفرستم و يا به ايران خواهم خواست»
با مطالعه واكنشي كه رژيم پهلوي در مقابل تلاشهاي فرزند ارجمند امام خميني (ره) براي بازگشت به ايران نشان داده بود، ميتوان فهميد كه بازگرداندن به ايران كاملاً منتفي است؛ لذا عوامل رژيم پهلوي چارهاي جز انتقال معظم له را به كشوري ديگر ندارند. اما اينكه چرا كشور عراق و شهر نجف را انتخاب كردند دلايل ديگري دارد.74 نكته مهم و قابل تذكر اين است كه امام خميني (ره) و حاج آقا مصطفي هيچ تقاضا و درخواستي در خصوص انتقال به عراق مطرح نفرمودند. گزارش سازمان امنيت تركيه در تاريخ 30/6/1344 اين نكته را تأييد ميكند:
«آقاي آيةالله خميني از طريق فرزندش ملاسيد مصطفي تماس حاصل كرد و اطلاع يافت كه به او اجازه داده شده است كه به عراق برود. آقاي خميني و پسرش از اين پيشنهاد بياندازه خوشحال شدند و علاقهمندي خود را براي رفتن به عراق ابراز داشتند. ايشان اظهار كردند كه علاوه بر دوستان بسياري كه در آنجا دارند، بسياري از مردم آنجا از فرقه ايشان (مقصود شيعه بايد باشد ـ مترجم) ميباشند75....»
سرانجام در روز سهشنبه 13 مهر ماه 1344 (9 جماديالثاني 1385) هواپيماي حامل امام و حاج سيدمصطفي خميني از تركيه به سوي عراق پرواز كرد و در ساعت 2 بعدازظهر در فرودگاه بغداد به زمين نشست.76 امام خميني (ره)، به همراه فرزندشان از بغداد رهسپار كاظمين شدند. دو روز در اين شهر در مهمانخانه جمالي كه صاحبش اصالتاً ايراني بود، توقف كردند. حاج آقا مصطفي ساعتي پس از ورود به كاظمين و كمي استراحت، چون پولي به همراه نداشتند و روحانيون و مبارزين ايراني مقيم عراق از ورود آنها اطلاعي نداشتند، از همان مسافرخانه به نجفاشرف تلفن كرد. ايشان به منزل آقاي شيخ نصرالله خلخالي، از افراد قديمي و مورد اعتماد امام خميني و مراجع وقت تلفن كردند تا وي را در جريان امر قرار دهند. اما در اين روزها وي در نجف نبود و به مسافرت رفته بود. حاج آقا مصطفي به ناچار به منزل آيتالله خويي تلفن كرد؛ مستخدم آيةالله خويي مورد خطاب حاج آقا مصطفي قرار گرفت و از همين گفتگو خبر ورود امام خميني (ره) و حاج آقا مصطفي در نجف منتشر گرديد. در ساعات پاياني بعدازظهر نيز آقاي خلخالي از مسافرت برگشت و مشتاقان امام براي اطلاع از اين رخداد به مدرسه آيتالله بروجردي نجف، كه معمولاً شيخ نصرالله خلخالي بعدازظهرها آنجا ميرفت، هجوم آوردند.
دولت عراق نيز با مشاهده جنب و جوش ياران و دوستداران امام، در روز دوم ورود آن حضرت به عراق، يكي از وزيران دولت به نام عبدالرزاق محيالدين (وزير وحدت عراق) را به ديدن امام فرستاد. مشاراليه از سوي عبدالسلام عارف، رئيس جمهور عراق، اين مأموريت را انجام ميداد و ظاهراً با گشادهرويي از امام و فرزندشان استقبال و اعلام ميكند كه هر نوع تسهيلاتي لازم داشته باشند، دولت حاضر است آنها را تأمين كند. در روز دوم ورود امام به كاظمين، علماي طراز اول نجف نيز هركدام، يكي از فرزندان خود را براي عرض خيرمقدم راهي بغداد كردند.
در روز سوم ورود امام و آقا مصطفي به كاظمين، عصر آن روز ـ پنجشنبه پانزدهم مهر 1344، آن دو به همراه كساني كه به استقبالشان آمده بودند، به اتفاق هم به سوي سامرا حركت كردند. در سامرا خبر ورود آنها پيچيده بود و كارواني نيز همراه ايشان بود؛ مجلس جشني نيز به همين مناسبت در مدرسه آيتالله ميرزاحسن شيرازي، معروف به ميرزاي شيرازي، برپا گرديد. عصر روز جمعه شانزدهم مهر 1344 امام، حاج آقا مصطفي و استقبالكنندگان همراه آنها، راهي كربلا شدند. در 30 كيلومتري شهر، در قصبه «مسيب» افرادي از طلاب علوم ديني و مردم كربلا و نجف به استقبال آمده بودند.77 حضرت امام و فرزندشان با استقبال شاياني وارد كربلا شدند و پيش از همه به زيارت مرقد مطهر امام حسين (ع) و شهداي كربلا شتافتند. مدت توقف در كربلا بيش از دو شهر قبلي، يعني يك هفته به طول انجاميد. باتوجه به اكثريت جمعيت شيعه در كربلا كه بسياري از آنها نيز ايرانيالاصل بودند، استقبال بسيار خوبي، عليرغم ممانعتها و توطئهها و شايعات، كه از سوي عوامل رژيم پهلوي پخش ميشد، از امام خميني (ره) و حاج آقا مصطفي به عمل آمد.78 مقصد نهايي، نجفاشرف بود. شيخ نصرالله خلخالي در نجف براي آنها منزلي با اسباب و اثاثيه مورد نياز تدارك ديده بود.79 عاقبت عصر جمعه 23 مهر 1344، امام و حاج آقا مصطفي همراه كاروان عظيمي، رهسپار نجف شدند. پس از ورود به نجف، ابتدا به زيارت حرم علوي شتافتند، آن گاه راهي خانهاي شدند كه در خيابان شارع الرسول اجاره شده بود. در نخستين شب ورود، برخي از علماي بلندپايه نجف از جمله، آيتالله سيدمحمود شاهرودي، آيتالله سيدابوالقاسم خويي و شماري از علماي حوزه علميه نجف از آنها ديدار كردند. آيتالله سيدمحسن حكيم نيز در دومين شب ورود آنها به ديدارشان رفت. البته در كليه مراحل انتقال امام و حاج آقا مصطفي به عراق تا استقرار در نجف، تلاشهاي پنهاني وجود داشت كه ورود آنها را عادي جلوه دهد و در نهايت، نگذارند استقبال باشكوهي صورت گيرد.80
به هر صورت با استقرار امام و فرزندشان مرحله ديگري از نهضت اسلامي شروع شد كه متفاوتتر از دورههاي قبل بود. در اين مرحله، حاج آقا مصطفي پس از امام، نقش اول را در هدايت نهضت اسلامي برعهده داشت. در اين دوره كه حدود سيزده سال به طول انجاميد، در دوازده سال آن، معظمله حلقه اتصال اجزاي نهضت اسلامي در ايران و نقاط جهان، با كانون آن در نجف بود.
ادامه مبارزه در نجف
بهطور مسلم قبل از تبعيد امام خميني (ره) و حاج آقا مصطفي به نجف، بين مبارزين ايراني با گرايشهاي فكري اسلامي و گاهي غيراسلامي، ارتباطهايي وجود داشته، ولي از انسجام و استحكام لازم برخوردار نبوده است. با ظهور رهبر سياسي ـ مذهبي و قدرتمندي چون امام خميني (ره)، مبارزان مسلمان از ايران، عراق، كشورهاي اسلامي، اروپا و امريكا متوجه نجف شدند و با وجود اختلاف نظرها و برخورداري از سطوح مختلف فكري و مبارزاتي، رهبري امام خميني (ره) را پذيرفتند. در مقاطعي، حتي نيروهاي چپگرا و مخالفين رژيم پهلوي با گرايشهاي غيراسلامي نيز سعي فراواني به عمل آوردند كه از حمايت امام خميني (ره) برخوردار شوند، اما موفق نشدند. با توجه به تنوع ديدگاههاي مبارزان و پيچيدگي جريان مبارزه و كنترلها، مراقبتها و تلاشهايي كه سعي در نفوذ در شبكه نهضت اسلامي داشت و بيت و اطرافيان امام، كانون توجه بود، حاج آقا مصطفي يكي از با اهميتترين و سختترين نقشها را در ايجاد و برقراري رابطه با مبارزان عليه حكومت پهلوي در سطوح مختلف برعهده گرفت. چنان كه اشاره شد، محوريت و مركزيت ارتباطهاي سيدمصطفي، با مبارزين مسلمان بود. قابل ذكر است كه حاج آقا مصطفي درگير امور مالي بيت امام نبود و صرفاً به امور اجرايي و ارتباطهاي نهضت امام خميني (ره) و نظارت بر آنها همت ميگماشت. در يكي از گزارشهاي ساواك در تاريخ 18 اسفند 1352 آمده است:
«مصطفي خميني كه سرپرستي قسمت اجرايي فعاليتهاي خميني را برعهده دارد، در ضمن، مسئوليتارتباطات خارج از عراق نيز برعهده وي استو با سفرهايي كه انجام ميدهد بر فعاليتهاي خارج نظارت مينمايد.83» اقدام براي نشر افكار انقلابي و انديشههاي امام خميني (ره) از طريق توزيع رسالة عمليه، اعلاميهها، پيامها، نامهها و نشر سخنان آن حضرت در ايران و ساير كشورها از طريق شبكه مبارزين صورت ميگرفت. راهنمايي ياران امام، استفاده و اغتنام فرصتها از طريق ياران ايشان و مشورت با آنها در مواقع ضروري و مقتضي، دريافت و پرداخت كمكهاي مالي، دريافت وجوه شرعي و غيره، غالباً برعهده حاج آقا مصطفي بود؛ عمدهترين انگيزة سفرهاي متعدد حاج آقا مصطفي به كشورهاي اسلامي از جمله عربستان سعودي، سوريه و لبنان ارتباط با مبارزين مسلمان و راهنمايي آنها و حتي ترويج انديشه آموزش نظامي و مبارزة مسلحانه بود كه در بسياري موارد در قالب زيارت دو طرف انجام ميگرفت. بدين ترتيب پس از امام خميني (ره) محور نهضت اسلامي، حاج آقا مصطفي بود. حجةالاسلام سيدعلياكبر محتشميپور ميگويد: «در بررسيهايي كه كارشناسان ساواك كرده بودند، ايشان را يك شخصيت بسيار خطرناك بعد از حضرت امام براي كيان و هستي رژيم سلطنتي شناخته بودند.»84
حجةالاسلام سيدرضا برقعي درباره نقش ارتباطي و سياسي حاج آقا مصطفي ميگويد: «در آنجا ]نجف[ حضرت امام براي ايشان، محدوديتهاي قم را قابل نبودند. اين موضوع به چند دليل بود. از جمله آن كه نياز به حضور حاج آقا مصطفي در صحنه، مشخص بود، افراد بسياري بودند كه در زواياي جامعه در شكلهاي گوناگون، ميتوانستند پيامرسان امام باشند. ارتباط حضرت امام با همه اينها كار مشكلي بود. حاج آقا مصطفي مجموعهاي از افراد را كه قريب بيست نفر بودند، زير نظر داشت. اين افراد با تمام محيط خارج از نجف از نظر سياسي در ارتباط بودند. شايد در تمام مدتي كه حضرت امام در نجف بودند، تعداد انگشتشماري توانستند مستقيماً با خود ايشان تماس بگيرند. حاج آقا مصطفي در منزل تلفن داشت و به اين وسيله، بسياري از كارها را انجام ميداد.
از طريق حاج آقا مصطفي، كارهاي بيرون از نجف در رابطه با امام هماهنگ ميشد و ايشان با تيزهوشي و تيزبيني خاصي كه در مسايل سياسي داشت، حد و حدود ارتباط افراد را با امام تنظيم ميكرد. به برخي افراد اصلاً اجازه ملاقات با امام را نميداد؛ مثلاً، تيمور بختيار زياد سعي كرد كه با امام در ارتباط باشد، به وسيله بسياري از افراد پيغام و سلام فرستاد كه به نحوي براي حفظ وجهة خود در مخالفت با رژيم با امام ديدار كند، ولي به او اجازه داده نشد...85»
البته امام در جريان اين امر بود و خود ايشان به صراحت گفته بودند: به هيچوجه حاضر به همكاري با تيمور بختيار عليه رژيم پهلوي نيستند.
حجةالاسلام سيدعلياكبر محتشميپور كه از ياران نزديك امام و حاج آقا مصطفي در نجف بود، در خصوص ارتباط سيدمصطفي با مبارزين سياسي ـ مذهبي ايران، ميگويد:
«با عنايت به اين كه حاج آقا مصطفي يك شخصيت سياسي داراي انديشه و تفكر خاص و راه، روش و منش مشخص در رابطه با مسايل سياسي و مبارزاتي بود، وقتي از ايران شخصيتهايي مثل آيتالله بهشتي، آيتالله مطهري، حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني، آيتالله جنتي، آيتالله موسوي اردبيلي و آقاي شيخ علي تهراني و ديگران در ارتباط با مسايل مبارزاتي از قم، تهران و ساير مناطق به نجف ميآمدند، اگر يك جلسه با امام ملاقات و مذاكره داشتند، در حاشيه آن، جلساتي نيز با حاج آقا مصطفي داشتند و نظريات ايشان را هم دريافت و منتقل ميكردند؛ چرا كه نيروهاي داخل، ديدگاهها و نظرگاههاي حاج آقا مصطفي را هم در رابطه با كيفيت مبارزه و نحوه شكلگيري انقلاب ميطلبيدند و درخواست داشتند.86» حاج آقا مصطفي به مبارزيني كه حول محور نهضت امام خميني (ره) و متناسب با اهداف مبارزاتي و تفكر ايشان بودند و به صحت گفتار و كردار آنها اطمينان داشت، مأموريتهايي را در راستاي نهضت اسلامي محول ميكرد. البته اين مأموريتها به نوعي از سوي امام خميني (ره) نيز به حساب ميآمد. برخي مأمور انتقال وجوه شرعي از ايران به نجف بودند و گاهي اين انتقال از طريق كشور اسلامي ثالثي مثل عربستان سعودي، لبنان يا سوريه صورت ميگرفت و گاهي نيز مستقيماً با سفر ياران امام و دوستان حاج آقا مصطفي به نجف عملي ميشد. مأموريتهاي سياسي و اجتماعي هم به همين طريق انجام ميگرفت. نمونهاي از اين مأموريتها و فعاليتها در ذيل آورده ميشود. ساواك اصفهان به تاريخ نهم مرداد 1345 گزارش داده است: «حاج آقا مصطفي خميني پسر آقاي خميني طي نامههايي به آقاي مستجابي سر دفتر 168 اصفهان يادآور شده كه خاطر آقاي خميني از اينكه شنيدهاند، عدهاي از روحانيون اصفهان و البته دستگاههاي دولتي در اصفهان به نام دين، مؤسسهاي باز كرده و از حقوق امام زمان (عج) جهت اين كار استفاده مينمايند، ناراحت شده، مصطفي خميني از نامبرده خواسته است كه تحقيق كند اين موضوع حقيقت دارد يا خير؟87»
بنا به گزارش بعدي ساواك، حاج سيدمرتضي مستجابي از دوستان سيدمصطفي خميني ميباشد و با روحانيون مبارز مخالف حكومت پهلوي، ارتباط و تماس دارد.88
سفر به كشورهاي اسلامي
بخشي از فعاليتهاي سياسي فرزند ارشد حضرت امام، پس از انتقال به عراق، سفر به كشورهاي اسلامي بود. اين سفرها معمولاً در ماههاي فصل تابستان و گاهي نيز در موسم حج صورت ميگرفت. جنبه اصلي اين سفرها، فعاليت سياسي و براي تداوم نهضت امام خميني بود؛ ولي گاهي هم جنبه زيارتي و سياحتي داشت.
برخي مسايل مربوط به نهضت امام باتوجه به تنگناهاي موجود در فضاي سياسي عراق به آساني قابل رسيدگي و حل و فصل نبود؛ اما در فضاي مساعد كشورهايي چون سوريه و لبنان و با ارتباطاتي كه از طريق مبارزيني كه به آن كشورها سفر ميكردند، پيشبرد امور مبارزاتي، سهل و ممكن بود. در اين ارتباطها، اطلاعات مربوط به نهضت مبادله ميشد و نهضت تقويت و تداوم مييافت.89 حاج آقا مصطفي براي آموزش نظامي، اهميت زيادي قائل بود. خود او نيز آموزشهايي ديده بود و به مبارزين و روحانيون ايران در نجف توصيه ميكرد كه در پايگاههاي الفتح در جنوب لبنان يا سوريه، آموزش ببينند. در اين راه تا جايي كه ميتوانست به افراد مساعدت ميكرد. حجةالاسلام سيدحميد روحاني به نقل از آقا مصطفي ميگويد: «...وظيفه روحانيت همان وظيفه انبياست. چنان كه وظيفه انبيا (ع) در مقابل ظلم و ستم و بيدادگري، قيام مسلحانه است، وظيفه روحانيت هم، چنين است و اين حقيقت از آيه شريفه «و اَعِدّوالَهُم ما استَْطَْعتُم من قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباط اُِلخَيلِ تُرَهِبُونَ بِهِ عَدُوّاللهِ وَعَدُوَّكُْم» روشن و آشكار است و ميتوان گفت كه معاني خاتميت در اسلام مبسوطاليد بودن زعماي اسلام و مراجع تقليد است.90»
سيدمصطفي بارها به سوريه و لبنان سفر كرد و در آن كشور با مبارزين ايراني ديدار و گفتگو كرد. آقاي جلالالدين فارسي يكي از اين مبارزين بود كه بارها با ايشان ديدار و گفتگو كرد. آقاي فارسي در خاطراتش ميگويد: «شهيد آيةالله حاج سيدمصطفي خميني، چند ماه پيش از شهادتش در نجف، به قصد عمره از عراق خارج شد. ابتدا به دمشق و سپس به بيروت آمد. اين افتخار را به بنده داد كه با حجج اسلام؛ سيدمحمد موسوي بجنوردي و حاج احمد آقا، تشريففرما شدم. سال پيش هم كه به اتفاق آقاي بجنوردي به دمشق آمدند يكي ـ دو روزي را در زبداني و منزل بنده گذرانيدند. با آن شهيد بزرگوار در مسايل لبنان و فلسطينيها، توافق و همدلي داشتيم. از گزارشي كه درباره اينگونه امور به او ميدادم، خشنود ميگشت و به پاداش يا سپاس آنچه كار خير و حق ميدانست، محبتي ميفرمود.91»
در يكي از گزارشهاي ساواك در تاريخ 17/5/1356 راجع به سفر سيدمصطفي همراه برادرش سيداحمد به لبنان و سوريه آمده است:
«مسافرت سيدمصطفي از نجف و سيداحمد خميني از ايران به سوريه و بيروت، صحت دارد و نامبردگان طبق قراري كه با هم داشتند به دمشق وارد شدند و از آنجا به اتفاق، جهت برگزاري حج عمره به عربستان سعودي مسافرت كردند و پس از مراجعت به سوريه، سيدمصطفي روز 15/5 و سيد احمد روز 16/5/36 به نجف آمدند.
نظريه يكشنبه: خبر صحت دارد. به احتمال قوي سيدمصطفي در سوريه با شيخ نصرالله خلخالي، نماينده خميني ملاقات و گفتگوهايي انجام داده و در لبنان نيز با موسي صدر، رهبر شيعيان اين كشور تماس و احياناً در مورد جنگ لبنان و آسيبهايي كه به شيعيان وارد شده مذاكراتي انجام داده و باتوجه به اين كه خميني در بهمن ماه سال 35 ]1355[، اعلاميهاي در مورد جنگ لبنان صادر و از مسلمانان تقاضا كرده، به مسلمانان لبنان كمك كنند، احتمالاً سيدمصطفي در اين مسافرت، كمكهايي به موسي صدر، جهت پرداخت به شيعيان نموده است.92»
در گزارشهاي نمايندگي ساواك در لبنان به موارد ديگري از فعاليتهاي سيدمصطفي اشاره شده است. در يكي از اين گزارشها به تاريخ 29 شهريور 1352 آمده است:
«... ساليانه حدود چهار ميليون تومان پول از ايران، توسط صرافها و اشخاص مختلف براي خميني به بيروت ارسال ميگردد كه اين پولها در بيروت توسط مصطفي خميني كه هر چند يك بار به بيروت ميآيد، جمعآوري و به عراق برده ميشود.93» يا در گزارش ديگري به تاريخ هجده اسفند 1352 اشاره شده كه سيدمصطفي با سفرهاي خارج از عراق خود، كه لبنان و سوريه از عمدهترين آنها بودهاند. برفعاليت مبارزين نظارت ميكند.
«مصطفي خميني كه سرپرستي قسمت اجرايي فعاليتهاي خميني را بهعهده دارد، در ضمن مسئوليت ارتباطات خارج از عراق نيز به عهده وي بوده و با سفرهايي كه انجام ميدهد، بر فعاليتهاي خارج نظارت مينمايد.»
حج كانون تبادل اخبار و اطلاعات
پس از انتقال حضرت امام خميني و فرزندشان به عراق و استقرارشان در نجفاشرف، آنها برخلاف تركيه به طرق مختلف با مبارزان و همراهان نهضت اسلامي در ايران و ساير نقاط جهان ارتباط برقرار كردند. يكي از كانالهاي ارتباط، زائراني بودند كه از ايران و كشورهاي اسلامي همجوار ايران براي زيارت به عتبات عاليات، مكه مكرمه، مدينه منوره و سوريه ميرفتند. همه ساله امكان آن وجود نداشت كه حاج آقا مصطفي به حج بروند و در آنجا با مبارزين و مخالفين رژيم پهلوي كه براي اعمال حج ميآمدند، ديدار و اخبار و اطلاعات را مبادله كنند؛ اين امكان در چند نوبت فراهم شد و حاج آقا مصطفي ضمن بهرهمندي از فيض الهي و معنوي حج، به پيشبرد نهضت اسلامي نيز از آن طريق، كمكهاي شاياني كرد.
گزارشي از نمايندگي ساواك در بغداد به ساواك مركز، در تاريخ دوازدهم اسفند 1344 موجود ميباشد كه در آن آمده است: «سيدمصطفي مصطفوي در سال جاري، عازم مكه ميباشد.» در زير آن گزارش پينوشتي بدين شرح اضافه شده است: «به كليه منابع اطلاع دهيد كه مراقبت نمايند. به سركار سرهنگ شيخان اطلاع داده شود، عكس نامبرده تكثير و به منابع و همكاران داده شود. به منابعي كه با ساواك تهران نيز همكاري ميكنند، اطلاع داده شود.94» به تاريخ هجده اسفند 1344 مديركل اداره سوم ساواك (مقدم) طي مكاتبهاي با اداره كل دوم ساواك، خواستار شده است كه به نمايندگي ساواك در عربستان سعودي دستور داده شود كه اعمال و رفتار سيدمصطفي و همراهانش را تحت كنترل و مراقبت قرار دهند.95 گزارش ادارهكل دوم ساواك به تاريخ 25 اسفند 1344 حاكي است كه سيدمصطفي در روز 23 اسفند 1344 وارد عربستانسعودي شده است.
«طبق اطلاع واصله نامبرده ساعت 00:20 روز 23/12/44 با هواپيماي سعودي وارد جدّه گرديد و وسيله يكي از اعضاي سرپرستي حج كه از دوستان كاملاً مورد اعتماد او ميباشد استقبال گرديد و از تنها وسيله كه همراه داشته بازديد سطحي به عمل آمد ولي چيز قابل ملاحظهاي در آن رؤيت نگرديد. مشاراليه پس از انجام مراسم گمركي به دفتر آقاي ابوزيد وكيل مطوفين رفته و پس از قدري استراحت در حدود يك ساعت در اطراف مدينة الحاج به گردش پرداخته و سپس در حدود ساعت 00:23 به منزل ابوزيد رفته شب را در آنجا به سر برده است و قرار است كه با اتومبيل به شهر مدينه مسافرت و در منزل آقاي سيد محمد لواساني سكونت نمايد. نامبرده ضمن صحبت اظهار داشته كه منتظر شخصي به نام سيد محمدصادق لواساني است كه از تهران با پرواز 145 به جده خواهد رفت و از اين كه دولت شاهنشاهي ايران به او ويزاي خروجي داده اظهار تعجب نموده است. خواهشمند است دستور فرماييد كه در مورد سوابق آقاي سيدمحمد صادق لواساني و اين كه آيا به اين شخص اجازه خروج داده شده است يا خير؟ اين اداره كل را مطلع گردانيد.96»
پس از گزارش فوق، اداره كل ساواك از خروج سيدمحمدصادق لواساني براي عزيمت به حج جلوگيري به عمل آورد.97 سفارت ايران در عربستان سعودي نيز مراقب اعمال سيدمصطفي بوده است. در ديداري كه سفير ايران با امير مكه و مدينه به عمل آورد، از وي خواست كه به ايشان اجازه هيچگونه فعاليت سياسي عليه دولت ايران داده نشود.98 عليرغم آن همه كنترل و مراقبت از فرزند امام، ايشان موفق شد با چندين نفر از مبارزين ايراني تماس بگيرد و پيام امام خميني (ره) را به آنها و از طريق آنها به ايران برساند. در گزارشها آمده است، كه در ديدار با برخي مخالفين رژيم، با آنها در مورد نحوة سخنراني و فعاليتها در ماههاي محرم و صفر صحبت و تبادلنظر كرده است. در يكي از گزارشهاي ساواك تهران به اداره كل دوم ساواك در تاريخ 24 فروردين 1345 در مورد تبادلنظر و طرحريزي وي با مبارزين ايراني براي ماههاي محرم و صفر آمده است: «طبق اظهارات سيدعبدالرضا حجازي، آقاي شيخ مجدالدين محلاتي ]فرزند آيتالله بهأالدين محلاتي شيرازي[ و آقاي مصطفي خميني پسر آيتالله خميني در مدينه و مكه صحبتهايي كرده و تصميماتي براي ايام محرم گرفتهاند. ضمناً سيدعبدالرضا حجازي اضافه نمود عدهاي روحاني مخفيانه عازم عراق ميباشند كه به آيتالله خميني ملاقات نموده و دستوراتي بگيرند.99» به دنبال گزارشهايي ديگر در اين خصوص، اداره كل سوم ساواك طي بخشنامهاي به ساواكهاي قم، شيراز و مشهد دستور زير را صادر كرد:
«اطلاع واصله حاكي است مصطفي خميني فرزند آيتالله خميني كه در سال جاري به مكه عزيمت نموده با پارهاي از عناصر افراطي منجمله مجدالدين محلاتي از روحانيون مخالف شيراز تماس و تصميماتي براي ماههاي محرم و صفر گرفتهاند چون امكان دارد اين قبيل افراد در مراجعت به ايران تحريكاتي بنمايد دستور فرماييد با مراقبت كامل از عوامل شناخته شده در اين مورد پيشبينيهاي لازم به عمل آورده و نتيجه را اعلام نمايند. مقدم»100
مطالعه اسناد مربوط نشان ميدهد حاج آقا مصطفي در جريان حج برخي وجوه شرعي فرستاده شده از ايران را براي تحويل به امام خميني (ره) دريافت كرده است.101 ايشان در اين سفر، با حجةالاسلام شهيد فضلالله مهديزاده محلاتي كه از روحانيون مبارز بود، در مكه ديدار كرد و پس از پايان حج براي ديدن امام خميني (ره) با هم به نجف رفتند. آقاي محلاتي در خاطراتش ميگويد كه در جريان حج، اعلاميههايي را كه تهيه كرده بوديم، پخش كرديم و فعاليتهاي خود را در مكه به امام خميني (ره) گزارش داديم. وي در مدت توقف در نجف، در منزل حاج آقا مصطفي اقامت داشته است. همچنين يادآور ميشود كه در سالهاي آينده چند سفر ديگر كه مكه رفتم، كيفيت به همين منوال گذشت؛ يعني در آنجا عليه رژيم پهلوي فعاليت كرده است و از آنجا پيش امام خميني (ره) در نجف رفته و پس از ملاقات و تبادل اطلاعات، به ايران برگشته است.102
سيدمصطفي در سال 1353 نيز در موسم حج به مكه و مدينه رفت و ضمن به جا آوردن حج، با ايرانيان طرفدار امام خميني (ره) ديدار و گفتگو كرد. ساواك كه به شركت وي در حج حساس بود، از ماهها قبل در اين زمينه تحقيق كرده، اطلاع داشت كه وي در مراسم حج شركت خواهد كرد. در يكي از گزارشهاي ساواك كه از نمايندگي ساواك در لبنان است به بخش 334 اداره كل سوم ساواك در تاريخ 27/8/1353 چنين آمده است:
«قرار است مصطفي خميني براي مراسم حج به مكه برود و به همين علت نيز شايع است كه بعضي از ايرانياني كه طرفدار خميني هستند در صددند در مراسم حج از فرصت استفاده كرده، با وي ملاقات نمايند.103» در ماههاي قبل از موسم حج، ساواك افرادي را كه احتمال ميداد با سيدمصطفي ارتباطي در جريان حج برقرار كند، به ويژه آنهايي كه وجوه شرعي را از ايران به وي تحويل ميدادند، تحت كنترل و مراقبت قرار ميداد. در گزارشي كه نمايندگي ساواك در لبنان به تاريخ 16/10/1353 به بخش 334 اداره كل سوم ساواك ارسال كرده، چنين آمده است: «آخوندي به نام موسي دهسرخي كه در رستمآباد شميران مسجدي به نام امام مهدي ]ع[ دارد، در زمان حج مسئول ترتيب دادن ملاقات ايرانيان با مصطفي خميني بوده و گويا مبالغي پول نيز براي خميني جمعآوري كرده است. ترتيب ملاقات ايرانيان با مصطفي خميني با وساطت اين شخص، خارج از محل كاروان نامبردگان انجام ميگرفت.» در زير اين گزارش مديركل اداره سوم ساواك پينوشت كرده است:
«وسيله ساواك تهران، شناسايي و در اطراف وي تحقيق و سپس دستگير و منزل وي بازرسي و از او تحقيق شود. 18/10/10453» در حج آن سال، شهيد حاج شيخ فضلالله محلاتي نيز كه جزو حجاج بوده با حاج آقا مصطفي چندين بار ديدار و گفتگو كرده است. در يكي از گزارشهاي ساواك به نقل از آقاي محلاتي آمده است:
«يواشكي چند بار در مساجد و معابر با وي صحبت و در مورد سلامتي آقاي خميني سؤال كردم و در مورد بدبختيها و ستمگريهاي اخير ساواك نيز با وي صحبت نمودم.105»
ساواك تهران در گزارشي كه در مورد نحوه ديدارهاي فرزند امام خميني با ايرانيان تهيه كرده، چنين آورده است: «شب 30/9/53 و 1/10/53 و 2/10/53، سيدمصطفي خميني از ساعت 00:24، بالاتر از مقام ابراهيم مينشست. در اين موقع افرادي كه با او ملاقات كردهاند، عبارتند از: شيخ فضلالله محلاتي، سيد زنجاني كه مشهور است به شبستري، كتابدار كتابخانه چهلستون مسجد جامع تهران، شيخ ابوالقاسم نجات، شيخ غلامحسين مراغهاي و چند نفر ديگر كه شناخته نشدند سيدعبدالرسول حجازي را در همان ساعات در بيت ديدم لكن نزد مصطفي نرفت و گفت من چكار به مصطفي دارم. محلاتي مكرر به نزد مصطفي ميرفت و افرادي را با خودش ميبرد كه دست او را ببوسند و چند نفر هم مبالغي به او پول دادند.106» در گزارش ديگري نيز آمده است:
«ساعت 30:21 شب 29/9/53 در خانه كعبه، سيدمهدي لواساني چند نفر از حجاج را به شرح زير طواف ميداد: اسماعيل محمد اسماعيلي؛ ماشأالله چنگيزپور، يعقوب حاجيان، ابراهيم مراغهچي، وليالله رهنما، سيدمهدي ابراهيمي، حسين حيدرخاني، علياكبر ناظمزاده، حسن ملكپور، علي فخيم و تعدادي زن، ناگهان پس از خاتمة طواف، سيدمهدي لواساني فرياد زد، حجاج، سيدمصطفي خميني اينجا تشريف دارند، بياييد دست آقا را ببوسيد و بلافاصله جملگي به سر و روي پسر خميني ريخته و او را بوسيدند به طوري كه مصطفي منقلب شد و لواساني گفت: آقا را اذيت نكنيد و سپس با گريه و زاري از او جدا شدند. نظريه شنبه: نامبردگان فوق همه از مقلدين خميني هستند.107»
گزارشهاي ديگري نيز وجود دارد كه از ديدار حاج آقا مصطفي با برخي از روحانيون معاود عراقي ساكن شهرهاي خرمشهر و قم و كشور كويت حكايت ميكند.108
در سال 1355 در گزارشهاي ساواك آمده است كه امسال امام خميني (ره) به حج خواهد رفت و يا اين كه پسرش سيدمصطفي را به مكه اعزام خواهد كرد كه چنين اتفاقي صورت عملي به خود نگرفته است. در يكي از گزارشها نيز به سفر سيدمصطفي همراه برادرش سيداحمد به حج عمره در مرداد 1356 اشاره شده است.109
در مجموع، رهاورد سفرهاي حاج آقا مصطفي به مكه مكرمه براي پيشبرد نهضت اسلامي ارزنده و قابل توجه بوده است؛ وي عليرغم كنترلها و مراقبتهاي كامل مأموران ساواك، توانست با مبارزين ايراني و مقلدين امام خميني (ره) ديدار گفتگو و تبادلنظر كند و احياناً اعلاميهها، نامهها و ساير اسناد و مدارك و دستورهاي امام خميني (ره) را از طريق آنان به ساير كشورها، ارسال كند.
سيدمصطفي و دولت عراق
برخورد و ارتباط فرزند امام خميني در طول اقامت دوازده سالهاش در عراق با دولت آن كشور، همسو و هماهنگ با مشي حضرت امام خميني (ره) بود.
رويه و سياست دولت عراق در قبال امام خميني (ره) و فرزندشان، تا حدود زيادي از روابطش با دولت ايران تأثير ميپذيرفت. در زمانهايي كه روابط دو كشور تيره بود، دولت عراق سعي داشت از امام خميني (ره) بهعنوان اهرمي عليه دولت ايران بهره بگيرد. در زمانهايي نيز كه روابط دو كشور بهبود مييافت، دولت عراق به همكاري بيشتر با ساواك عليه مبارزين ايراني مقيم عراق، روي ميآورد و عرصه را بر حضرت امام و ياران ايشان در نهضت و مبارزه، تنگ ميكرد. در تاريخ 23 مهر، 1344 وزير وحدت عراق دكتر عبدالرزاق محيالدين با امام خميني (ره) ديدار و پس از ابلاغ سلام رئيس جمهور عراق، كوشيد تا با عرضه امكانات تبليغاتي، از ايشان عليه دولت ايران، بهرهبرداري تبليغاتي بكند. اين امر در جهان سياست يك موضوع مرسوم بود و مخالفين رژيمهاي مختلف نيز چنين فرصتي را مغتنم ميشمردند و در عمل يك نوع انتفاع دوجانبهاي را دنبال ميكردند؛ با اين وصف حضرت امام خميني (ره) (چنان كه بعداً هم بارها پيش آمد) با اين امر مخالفت كرد و تا پايان تبعيدشان در عراق حاضر به همكاري با حكومت عراق عليه دولت ايران نشدند.110
پس از به قدرت رسيدن حزب بعث مدت كوتاهي ظواهر امر حكايت از آن داشت كه روابط ايران و عراق روبه بهبودي است؛ زيرا هيأتهاي بلندپايهاي به دو كشور مسافرت كردند تا براي حل اختلافات ميان دو كشور، مذاكره كنند. اين مذاكرات در چهارماهه آخر سال 1347 صورت گرفت. در فروردين 1348 دولت عراق اعلام كرد كه اروندرود جزيي از قلمرو عراق است. واكنش دولت ايران به اين اقدام دولت عراق، لغو معاهده مرزي 1316 بود كه وزارت امورخارجه ايران در 30 ارديبهشت 1348 در مجلس سنا، رسماً اعلام كرد.111 به دنبال اين جريانات، روابط دو كشور به تيرگي كامل گراييد. سران حزب بعث يكي از راههاي مبارزه و در نهايت تضعيف حكومت ايران را اتحاد با مخالفان آن كشور در نظر گرفتند و فعاليتهايي را برآن اساس شكل دادند. از جمله تلاش ميكردند به هر شكل ممكن به امام خميني (ره) نزديك شوند و از ايشان درخواست نمايند كه با صدور بيانيهاي اعمال و رفتار دولت ايران را محكوم نمايد؛ اما امام خميني (ره) هرگز آن را نپذيرفتند و اعلام كردند كه اختلاف ما با دولت ايران يك اختلاف اساسي و عقيدتي است و برطرف شدني نيست؛ اما اختلافاتي كه اكنون بين دولتهاي ايران و عراق بوجود آمده است، زودگذر و رفعشدني است؛ بنابراين آن حضرت هرگز حاضر به همكاري با دولت عراق در مبارزه عليه حكومت پهلوي نشدند.112 در آن مقطع تاريخي رژيم بعثي عراق فشارهاي خود را عليه حوزه علميه نجفاشرف و به ويژه بيوت مراجع تقليد و از جمله مرحوم آيتالله حكيم تشديد نموده بودند. از اينرو آيتالله حكيم، ممنوعالملاقات بود و كسي جرأت نزديك شدن به بيت ايشان را نداشت، حاج آقا مصطفي از اولين افرادي بود كه پس از بازگرداندن آقاي حكيم از بغداد به كوفه، به ديدار وي رفت. اين ديدار براي حزب بعث قابل چشمپوشي نبود، بنابراين در 21 خرداد 1348 رئيس سازمان امنيت و فرماندار نجف به حضور امام رسيدند و اظهار داشتند كه از طرف شوراي فرماندهي حزب بعث مأموريت دارند، سيدمصطفي را به بغداد اعزام كنند و در اين مورد ظاهراً از امام اجازه خواستند. ايشان گفتند كه اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازة من است، من هرگز چنين اجازهاي نميدهم؛ ولي اگر غير از اين است، خود ميدانيد. به هر صورت مأموران، فرزند ارجمند امام را با خود بردند و به بغداد اعزام كردند.113 در بغداد، «حسنالبكر به ايشان اظهار ميدارد كه ما چندين بار از پدر شما خواستيم كه به نفع دولت عراق و عليه كشور شاهنشاهي ايران، اقداماتي معمول دارد و هر بار از اين امر شانه خالي كردهاند، شما از پدرتان بخواهيد كه در تأمين نظر ما اقدام نمايد. سيدمصطفي اظهار ميدارد كه من اجازه ندارم كه از طرف پدرم به شما قولي بدهم و تصور ميكنم حرف ايشان همان حرف اولي باشد و سپس از پيش احمد حسنالبكر مرخص ميشود.»114 در گزارش سفارت ايران در بغداد نيز به تاريخ پنجم تير 1348 در اين مورد آمده است :
«بازگشت به نامه سري شماره 1/4/8538 مورخ 31/3/1348 راجع به دستگيري سيدمصطفي خميني اشعار ميدارد موضوع مورد تأييد ميباشد و از قرار شايع سرهنگ علي هادي وتوت، پس از چند روزي كه به استانداري كربلا منصوب شده بود از آيتالله خميني درخواست مينمايد كه عليه دولت شاهنشاهي فتوي صادر نمايد و نامبرده با پرخاش و پرت كردن گذرنامه خود، ميگويد من وطن خود را به عراق نميفروشم و هركاري ميخواهيد بكنيد و از شركت در نماز جماعت هم به عنوان اعتراض خودداري مينمايد. عراقيها به تصور اين كه سيدمصطفي پسر مشاراليه تلقيناتي كرده است، چند روزي وي را توقيف ميكنند؛ ولي بعداً تغيير جهت داده و به تصور تحبيب سيدمصطفي كه بيشتر بتوانند در روحيات پدرش نفوذ پيدا نمايند، نامبرده را از زندان آزاد ميسازند.115» در يكي از گزارشهاي ساواك نيز اشاره شده است كه: مقامات عراقي از سيدمصطفي خواستهاند كه پدرش را وادار به صدور اعلاميهاي عليه دولت ايران كند و در ازاي اين عمل به وي قول دادهاند كه آيتالله حكيم را از عراق اخراج و ترتيب جانشيني امام خميني را به جاي آيتالله حكيم بدهند. اين پيشنهاد نيز به شدت از سوي حضرت امام خميني (ره) با اين استناد كه آقاي حكيم بزرگ ماست و اين كار را نميتواند انجام دهد، رد شده است.116
غائله ديگري كه براي امام خميني (ره) و به تبع حاج آقا مصطفي پيش آمد و در پشت آن غائله نيز حزب بعث قرار داشت، مطرح شدن همكاري با تيمور بختيار عليه حكومت ايران بود. بختيار به منظور دستيابي به قدرت و براندازي حكومت محمدرضا پهلوي به هر دري ميزد تا با مخالفان رژيم پهلوي ارتباط برقرار كند و توافق آنها را براي همكاري مشترك عليه حكومت پهلوي جلب كند. در آن هنگام كه امام خميني (ره) رهبري نهضت اسلامي و مبارزه ضد حكومت پهلوي را در سطح گستردهاي برعهده داشتند، بختيار سعي در نزديكي به ايشان و همكاري مشترك عليه رژيم ايران كرد. تلاشهاي تيمور بختيار در سالهاي 1348 و 1349 با همكاري بعثيها به هيچوجه، قرين موفقيت نشد و امام خميني (ره) همان پاسخي كه به متحدجويي سران حزب بعث داده بودند، براي تيمور بختيار نيز همان پاسخ را تكرار كردند. آخرين ترفند تيمور بختيار اين بود كه در يكي از ملاقاتهاي استاندار كربلا، همراه او به صورت ناشناس و بدون اعلام قبلي در جلسه ملاقات با امام خميني (ره) حضور يافت؛ اما در آن جلسه نه كسي او را به امام معرفي كرد و نه امام حتي يك كلمه با او سخن گفت. پس از رفتن او، امام از روي قرائني دريافتند كه وي بختيار بوده، از اينرو در مرحله بعدي، وقتي كه استاندار كربلا از امام تقاضاي ملاقات كرد، امام در پاسخ گفتند: به شرطي اين ملاقات را ميپذيرد كه رجال غير عراقي با وي همراه نباشد.117
شهادت
آيتالله سيدمصطفي خميني، پس از دوراني پر از رنج، تلاش و مبارزه در سحرگاه يكشنبه اول آبان ماه 1356 (برابر با نهم ذيقعده 1397 ه ق) در سن 47 سالگي در نجف بهطور ناگهاني و مرموز در خانه خود درگذشت. اولين كسي كه از اين واقعه آگاه شد و ديگران را نيز مطلع نمود، خادمه منزل حاج آقا مصطفي به نام صغرا خانم بود. او مشاهدات خود را به شرح ذيل بازگو ميكند:
«شب، آخر قرار بود براي آقا مهمان بيايد. چون دير وقت بود، ايشان آمدند و به من گفتند: صغرا برو بخواب، من خودم در را باز ميكنم. من هم اول به حرم رفتم، نماز خواندم، زيارت كردم، بعد به خانه آمدم و خوابيدم. صبح كه طبق معمول، صبحانة آقا را بالا بردم، ديدم آقا روي كتابهايشان خم شدهاند، فكر كردم كه خوابشان برده است، صدايشان كردم و گفتم: آقا... آقا خوابتان برده... كه ديدم جواب نميدهند و زير چشمشان هم به رنگ خرما شده است. پايين رفتم و خانم ايشان را كه مريض بود، صدا كردم و خودم هم به كوچه رفتم و فرياد زدم كه آقا مصطفي (ره) مريض شده است كه در اين هنگام آقاي دعايي مرا ديد و با يكي دو نفر ديگر به بالا آمد و آقا را به بيمارستان بردند و ديگر نميدانم چه شد.118»
خانم معصومه حائري يزدي، همسر مرحوم آقا مصطفي، دومين نفري بود كه از درگذشت شوهرش مطلع شد. ايشان نيز در اين زمينه گفتهاند:
«او [حاج آقامصطفي] مردي بسيار قوي و از سلامت كامل برخوردار بود، هيچگونه ناراحتي و بيماري نداشت، به همين دليل برخلاف آن چه شايع كردند سكته قلبي، خيلي بعيد به نظر ميرسيد.