مشروطيت اسلامي؛ انديشه سياسي دوره گذار (تأملاتي بر رساله "مقيم و مسافر‎"‎ آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني)

داود مهدوي زادگان
آيت الله شهيد، حاج آقا نورالله اصفهاني، يكي از رهبران مذهبي نهضت مشروطه است كه به‎ ‎
اتفاق برادر بزرگش، آيت الله آقانجفي، نهضت ضد استبدادي مردم اصفهان را هدايت ‏كردند‎. ‎
وي تنها عالم مذهبي است كه توانست در عصر مشروطه و در منطقه اصفهان و بختياري، ‏
حكومت ديني مشروطه را تأسيس و رهبري نمايد. به طوري كه احمد كسروي، جنبش‎ ‎
مشروطه خواهي اصفهان را به "مشروطه ملاّيان" تعبير ميكند. وي با وجود طرفداري از‎ ‎
مشروطيت، توسط دولت مطلقه مدرن رضاخان در دي ماه 1406 ش به شهادت ميرسد و از ‏پس‎ ‎
آن، جريان تاريخ نگاري وابسته، تلاش گسترده اي را به راه انداخت تا ياد و راه اين شهيد ‏بزرگوار‎ ‎
در خاطره ملت ايران حكّ نشود. ليكن نهضت امام خميني به عنوان احياكننده ميراث ‏جاودان‎ ‎
روحانيت، انديشه و راه آن شهيد عزيز، حاج آقا نورالله را زنده كرد‎. ‎

شناخت آرا و نظريات حاج آقا نورالله به دلايل مختلف انديشه اي، جامعه شناختي و ‏تاريخي، ‏
حايز اهميت است. وي جزء آن دسته از روحانيون برجسته طرفدار مشروطيت است كه در ‏عصر‎ ‎
مشروطه، تأثيرگذار بوده و به طور اجمال، تجربه حكومت ديني را كسب كرده و در عرصه‎ ‎
‎ |‎‏94‏‎| ‎
سياست آن روزگار، همت بلند خود را در جهت ترويج ايده "مشروطه اسلامي" به كار ‏بسته‎ ‎
است. او در مدت حيات سياسي خود، مجالي براي بيان انديشه هاي سياسي - اسلامي اش ‏پيدا كرد‎. ‎
از اين رو، به منظور آگاهي از رويكرد فكري - سياسي علماء مذهبي با مسأله مشروطيت و‎ ‎
چگونگي برخورد آنان با آراء و انديشه هاي جديد، تحقيق در باب حيات فكري - سياسي‎ ‎
حاج آقا نورالله، ارزشمند است. مطالعه متون سياسي بر جاي مانده از ايشان، كمك بسيار‎ ‎
سودمندي در اين راه خواهد بود. اما از ميان اين متون، رساله "مقيم و مسافرِ حاج آقا ‏نورالله، ‏
مستندترين متني است كه ميتواند انديشه سياسي ايشان را به تصوير كشد. نگارش مجلد اول ‏اين‎ ‎
كتاب همزمان با تأليف كتاب "تنبيه الامة و تنزيه الملّة" مرحوم علامه نائيني، در ماه رجب‎ ‎
‏1327، به اتمام ميرسد و در پايان آن، خواننده را به خواندن مجلد دوم نيز وعده ميدهد. ليكن ‏به‎ ‎
گفته فاضل محترم، آقاي موسي نجفي، تاكنون اثري از مجلد دوم يافت نشده است. [1] به ‏هر حال، ‏
بر آن شديم از طريق مطالعه كتاب "مقيم و مسافر" و بازخواني انديشه سياسي حاج آقا ‏نورالله؛‎ ‎
پاره اي از مسايل مربوط به حيات سياسي روحانيت شيعه در تاريخ معاصر را روشن نماييم‎. ‎

حاج آقا نورالله در كتاب مقيم و مسافر، كوشيده است انديشه سياسي خود را در قالب يك‎ ‎
گفت و گوي فرضي ميان دو ايراني مطرح نمايد. اين مباحثه در خانه شخصي اتفاق ميافتد ‏كه در‎ ‎
قريه اي زندگي ميكند و مسافر (آميرزا مهدي) ميهمان اوست و مقيم، يكي از همسايگان‎ ‎
صاحب خانه (آميرزا هدايت الله) است كه وقتي از ورود مسافر باخبر ميشود، به ديدن او ‏شتاب‎ ‎
كرده است. و در اين ديدار، گفت و گوي درازي ميان آن دو پيش ميآيد. "مقيم"، نمادي از ‏يك‎ ‎
روستايي عصر مشروطه است كه اهل فكر و نظر بوده و به سرنوشت سياسي كشورش توجه ‏دارد‎ ‎
و از وضع سياسي آن باخبر است و برخي از نظريات سياسي، نظير مشروطه خواهي را ‏بومي‎ ‎
ندانسته و غربگرايان ايراني را حامل آن ميداند. و از طرفي، بر مقام علمي "مسافر" به عنوان‎ ‎
يك عالم مذهبي تراز اول نيز واقف است. از اين رو، به جهت تعميق شناخت انديشه ‏سياسي‎ ‎
‎"‎مسافر"، اطلاع از اوضاع سياسي كشور، مشتاق چنين گفت و گويي است. لذا اولين سؤال ‏را با‎ ‎
پرسش از "وضع حاليه ايران"، مقصر دانستن مشروطه طلبان در خرابيهاي پيش آمده و ‏اينكه‎ ‎
مشروطه خواهي، ايدئولوژي سياسي جديدي است كه در كتاب و سنت، نميتوان از آن سراغ‎ ‎
گرفت؛ آغاز ميكند‎. ‎

اينكه چرا حاج آقا نورالله طرح مباحث سياسي خود را به اين صورت (گفت و گو) بيان ‏كرده‎ ‎
‎ |‎‏95‏‎| ‎

مهم است، آن هم بين يك عالم شهري و روستايي. ممكن است به اقتضاي نحوه درك مردم ‏آن‎ ‎
روزگار باشد كه در فهم مفاهيم به شيوه گفتاري و مكالمه اي بيشتر مأنوس بودند تا شيوه ‏نوشتاري‎. ‎
و يا به دليل سابقه اين شيوه در متون علمي، طلاب حوزه هاي علميه (مانند برخي متنهاي ‏صرف و‎ ‎
نحوي و فقهي) باشد و ابتكار ايشان آن است كه از اين شيوه در طرح مباحث سياسي ‏استفاده كرده‎ ‎
است. به هر حال، در اين كتاب، رگه هايي از روش سقراطي (بهره گيري از مباني مخاطب ‏در‎ ‎
استدلال) و توجه به روشهاي عقلي و نقلي مشاهده ميشود. در بيان مباحث، به اصل ‏مستندسازي‎ ‎
و ذكر شواهد، اهتمام زيادي رفته است. براي مثال، در بيان تأييد مشروطيت از ناحيه مراجع ‏تقليد‎ ‎
حوزه نجف اشرف، احكام هر يك از آنان را ذكر ميكند، و يا در بيان وجوه اختلاف بين‎ ‎
مشروطه و استبداد، سعي شده در هر مورد، نمونه اي از وضعيت استبدادي حاكم بر جامعه ‏ايراني، ‏
ذكر شود. اين مطلب، گواه آن است كه حاج آقا نورالله بر خلاف بسياري از منورالفكران ‏عصر‎ ‎
مشروطه كه فقط با نام "استبداد" آشنايند و نه با واقعيتهاي عيني آن؛ مظاهر عيني استبداد را ‏كاملاً‎ ‎
درك و احساس كرده است. از اين رو، او قادر است در بيان ابعاد استبداد، به مستندات ‏زيادي‎ ‎
اشاره نمايد‎. ‎

علاوه، وي مايل نيست اين گفت و گو به طرح مباحث روبنايي محدود شود، بلكه دامنه‎ ‎
مباحثه را به تحليل مباني و پيش فرضهاي نظري نيز توسعه داده است. وقتي "مسافر" از ‏‏"مقيم‎" ‎
ميشنود كه مشروطه خواهي، مطلب جديدي است و در اسلام سابقه اي ندارد، بحث را از ‏نقد‎ ‎
انديشه سياسي عقب تر برده و از فلسفه سياسي اسلام آغاز ميكند تا نشان دهد كه بر چه ‏مبنايي، ‏
مشروطه خواهي، ريشه در اسلام دارد. لذا در اين رساله، پيش فرضهاي تئوريك مباحث نيز ‏مورد‎ ‎
نقّادي و پردازش قرار گرفته است‎. ‎
حاج آقا نورالله، از زبان "مسافر"، در مقام دفاع از ايده مشروطه خواهي برآمده آن را امر‎ ‎
حادث و تازه نميداند. "مشروطه" همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتم الانبياء (ص) ‏است‎: ‎
‎"‎مشروطه عين اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهي، اسلام خواهي‎ ‎
است."> [2‏‎] ‎

مشروطه در مقابل سلطنت "مطلقه" معنا پيدا ميكند. مطلقه يعني آن نوع سلطنتي كه حاكم ‏هر‎ ‎
چه بگويد و بكند، كسي را حق گفت و گو و "لا" و "نعم" و چون و چرا با او نيست. اما ‏در‎ ‎
مشروطه، سلطان ملزم به رعايت قانون مملكت است. پس حاكم حقيقي در سلطنت ‏مشروطه، ‏
‎ |‎‏96‏‎| ‎

قانون است. و چون در مملكت ايران، قانون همان كتاب و سنت است؛ سلطنت مشروطه هم‎ ‎
ميبايست مطابق با قانون اسلام باشد. بنابراين، "مسافر" از مشروطه اسلامي دفاع ميكند‎. ‎

به زعم "مسافر" تا پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص)، فرمانروايان و مردم بر سنت سلطنت‎ ‎
مطلقه عمل مي كردند، اما با ظهور پيامبر اسلام (ص)، اين سنت كنار گذاشته شده و ‏مسلمانان‎ ‎
مطابق با مشروطه اسلامي با خلفاي راشدين بيعت مي كردند. بنابراين، مشروطه، سنتي است ‏كه‎ ‎
پيامبر اسلام (ص) در جامعه اسلامي رواج داده است. اما اين سنت با روي كار آمدن معاويه ‏و‎ ‎
جانشينان بعد از او، به فراموشي گراييد، به طوري كه احياي مشروطه از سوي برخي عقلا و‎ ‎
دانشمندان اسلامي، در نظر برخي، بدعت و وارد كردن امر تازه اي در اسلام تلقي گرديد، ‏بلكه‎ ‎
اصولاً اگرچه حكومتها، مطابق سلطنت مطلقه عمل مي كردند، ليكن اين طور نيست كه ‏مشروطه‎ ‎
يك امر عقلايي نباشد. تمام عقلاي عالم در اموري كه بايد مشورت كنند، مشورت ميكردند‎. ‎

‎"‎مقيم"؛ مسأله مهمي در باب نقش محوري مجلس دارالشوري، به عنوان مجلسي كه كارش‎ ‎
وضع قوانين است، مطرح ميكند. او به عنوان يك فرد متشرّع، در همان زمان به اين پرسش‎ ‎
بنيادي توجه دارد كه قانون گذاري مجلس با مرجعيت شريعت اسلامي قابل جمع نيست. اما‎ ‎
‎"‎مسافر"، منافاتي بين اين دو نميداند، زيرا قانون گذاري مجلس را در طول قانون شريعت‎ ‎
اسلامي مي داند نه در عرض آن. بخشي از قوانين مجلس دارالشوري به چگونگي اجراي ‏شريعت‎ ‎
اسلامي مربوط است و بخش ديگر آن مربوط به امور عرفيه است كه به انگيزه حفظ مصالح ‏امت‎ ‎
اسلامي و رفع مفاسد، قانون وضع ميشود. ولي وضع قوانين عرفيه مطابق با قانون اسلام ‏است و به‎ ‎
همين دليل، مي بايست پنج نفر از علماي اعلام بر مطابقت قوانين موضوعه با قانون اسلام، ‏نظارت‎ ‎
داشته باشند. [3‏‎] ‎
‎"‎مسافر" در مقابل اين پرسش كه مشروطه خواهي اسباب قتل نفوس و نهب اموال شده ‏است، ‏
قاطعانه جواب ميدهد‎: ‎
‎"‎اگر قبول كرديد كه حفظ اسلام و بقاي استقلال سلطنت شيعه موقوف به مشروطيت‎ ‎
است، هر قدر در اين راه كشته شوند، يعني براي حفظ اسلام كشته شوند، شهيد‎ ‎
هستند."> [4‏‎] ‎
زيرا همان طور كه علماي نجف اشرف هم حكم كرده اند، استقرار مشروطه واجب عيني‎ ‎
است. بنابراين، مسافر از نگاه تكليفي به اين نتيجه مي رسد كه تأسيس حكومت مشروطه، ‏وظيفه‎ ‎
‎ |‎‏97‏‎| ‎

ديني است كه بر دوش همه سنگيني ميكند. علاوه، تمام اين مصائب جاني و مالي از ناحيه‎ ‎
استبداد است كه بر مردم روا داشته است نه آنكه خواست مشروطه خواهان باشد. از اين رو، ‏
حاج آقا نورالله به شرح مفصلي از موارد اختلاف بين طرفداران مشروطه و استبداد ميپردازد‎: ‎

‏1‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: امور دولتي، طريقه انتظام بلد و ولايات و اسباب ترقي تجارت و‎ ‎
صناعت ملت بايد به صلاح ديد وكلاي ملت در مجلس تعيين شود. اما مستبد ميگويد: اختيار ‏بايد‎ ‎
به دست يك نفر سلطان و فرمانفرماي مملكت بوده باشد. و فرق نميكند كه سلطان عادل و ‏عالم و‎ ‎
پرهيزگار باشد يا نباشد‎. ‎

‏2‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: به اسم ماليات و وجوهات نبايد تمام دست رنج مردم را گرفت ‏و‎ ‎
آنان را به فقر كشاند و بايد ماليات در جهت اصلاح رعيت مصرف شود. اما مستبد ميگويد: ‏تمام‎ ‎
اين وجوهات، حق صدق و ملك طلق سلطان است" و بايد از فقرا بدون جهت گرفت و به ‏اغنيا‎ ‎
بدون استحقاق داد‎. ‎

‏3ـ مشروطه خواه ميگويد: وجوه مالياتي را بايد از روي عدل و انصاف از رعيت گرفت اما‎ ‎
مستبد در گرفتن ماليات از مردم ملاحظه عدل و انصاف را لازم نميداند‎. ‎

‏4‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: در اجراي احكام الهي، همه برابرند؛ شاه و گدا، و حاكم و ‏محكوم، ‏
و امير و مأمور، وضيع و شريف يكسان هستند. اما در نظر مستبد، اجراي احكام الهي بسته به ‏ميل‎ ‎
و خواهش ضابط حاكم و داروغه و كدخداست‎. ‎

‏5ـ مشروطه خواه ميگويد: ملاك تسلط افراد در امور يكديگر شريعت است و عمل كردن به‎ ‎
غير از شريعت ظلم و استبداد مي آورد و اين استبداد اختصاص به پادشاه ندارد‎: ‎
‎"‎وقتي بناي سلطنت بر استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار مينمايند؛ هر قوي و‎ ‎
زبردست به ضعيف و زيردست خودش ظلم ميكند. گاه مي شود استبداد كدخداي ده‎ ‎
از استبداد سلطان زيادتر ميشود."> [5‏‎] ‎

‏6‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: مردم مطابق با قانون كتاب و سنت حق آزادي دارند؛ ولي در ‏نظر‎ ‎
مستبد، خلق، بندگان و عباد سلطان ميباشند‎. ‎

‏7‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: چوپان جهت حفظ گوسفند است، نه گوسفند جهت خوش ‏گذراني‎ ‎
چوپان. پادشاه جهت حفظ رعيت است نه رعيت جهت خوش گذراني پادشاه. اما مستبد ‏ميگويد‎: ‎
خلقت خلق جهت آسايش و عيش و كامراني پادشاه است‎.  ‎
‎ |‎‏98‏‎| ‎
‏8‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: پادشاه بايد در انديشه ترقي زراعت، صناعت و تجارت مملكت‎ ‎
باشد، ولي مستبد فايده اي در اين كار نميبيند‎. ‎

‏9‏‎- ‎مشروطه خواه مي گويد: بايد در امر صادرات و واردات توازن برقرار باشد تا پول ‏مملكت‎ ‎
از ايران خارج نشود، اما مستبد مي گويد: بايد در امر تجارت و صنعت به بيگانگان امتياز داد ‏و‎ ‎
اسباب رواج تجارت خارجه را در ايران رواج داد تا از اين طريق از آنان "وجوه تقديمي‎" ‎
دريافت كرد‎. ‎

‏10‏‎- ‎مشروطه خواه ميگويد: برنامه ريزي اقتصادي پادشاه، بايد به تصويب مجلس شورا‎ ‎
برسد، او نمي تواند خودش قرض كند، خودش امتياز بدهد، و دولت و ملت را دچار ‏اشكالات‎ ‎
بنمايد. اما مستبد، شاه را صاحب اختيار و مالك الرقاب جان و مال و ناموس رعيت ميداند‎. ‎

‎"‎مسافر" به همين ترتيب موارد ديگري از اختلاف بين ديدگاههاي مشروطه و مستبد ذكر‎ ‎
مي كند‎. ‎

نكته جالب آن است كه حاج آقا نورالله سعي كرده در ذيل هر موردي كه در باره عقيده و ‏عمل‎ ‎
مستبد سخن مي گويد به واقعيات استناد نمايد و همان طور كه گفتيم اين نكته نشان مي دهد ‏كه‎ ‎
ايشان بر خلاف بسياري از منورالفكران آن روزگار كه فقط ادعاي استبدادستيزي را داشتند، ‏درد‎ ‎
و رنج و انحطاط حاصل از استبداد را احساس كرده و براي هر مورد آن، شواهد عيني در ‏دست‎ ‎
دارد. در اينجا به ذكر دو نمونه از عقيده و عمل مستبدين اشاره ميكنيم‎: ‎

در فارس، دزدي را گرفته بودند، به حاكم گفتند: يكي از اجزا آمد و گفت قدري ترس مردم ‏كم‎ ‎
شده است، خوب است آن شخص را بكشند كه مردم چشمشان به حساب بيفتد، حاكم ‏ساكت بود، ‏
فراشباشي براي دخل خودش فوراً رفت آن مسلمان را كشت. ميرغضب با كارد خون آلود ‏آمد از‎ ‎
حاكم انعام بگيرد. حاكم تبسمي كرد و به آن شخصي كه از اجزا نطق كرده بود، گفت: انعام‎ ‎
ميرغضب را شما بايد بدهيد. [6‏‎] ‎

يكي از وزراي خائن يكي از سلاطين، مرغي زنده آورد، در حضور پادشاه يكي يكي پرهاي‎ ‎
آن مرغ را كنده تا آنكه آن مرغ بي جان شده روي زمين انداخته به پادشاه عرض كرده: رعيت ‏را‎ ‎
بايد اين طور كرد كه قدرت ممانعت سلطان را نداشته باشد. [7‏‎] ‎

اما چگونه خواسته هاي بحق مشروطه خواهان محقق مي گردد؟ آيا از طريق موعظه شاه‎ ‎
مستبد ممكن است يا اينكه مي بايست راه ديگري را انتخاب كرد؟ حاج آقا نورالله معتقد ‏است كه‎ ‎
‎ ‎‏99‏‎| ‎
بايد مسلمان مشروطه خواه تكليفش را از روي كتاب و سنت معلوم كند. او با استناد به ‏آيات‎ ‎
كريمه اي نظير "و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات [8]"، ‏‏"و لتكن‎ ‎
منكم امةٌ يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر [9]"؛ راه حل برپايي ‏يك‎ ‎
انقلاب سياسي - اجتماعي را نتيجه ميگيرد و ميگويد مسلمانان مكلّف به قيام عليه ظلم و‎ ‎
دين زدايي مستبدان هستند‎: ‎
‎"‎پس تكليف مسلمانان اتحاد و اتفاق و مطالبه حقوق از آن فرمانفرماي‎ ‎
ظالم است". [10‏‎] ‎
بدين ترتيب، سلطنت مقيد به مشروطيت ميگردد و تأسيس دارالشوري، تبلور عيني آرمان‎ ‎
مشروطه خواهي است. مجلس شورا، سه وظيفه اصلي دارد: اول كمال مراقبت و نظارت بر ‏اجراي‎ ‎
احكام الهيه، دوم فراهم آوردن رفاه اجتماعي در امور تجارت، صناعت، فلاحت و حفظ ‏ثغور و‎ ‎
امنيت اجتماعي است، سوم در مواردي كه احكام دولتي به ناچار ظلم و اجحافي را بر مردم ‏تحميل‎ ‎
ميكند، مجلس وظيفه دارد دامنه اين اجحاف را به حداقل ممكن برساند. اين سه وظيفه ‏اساسي‎ ‎
مجلسيان مطابق بااسلام است. [11]اماچه اقدامي تضمين كننده مطابقت مجلسيان باشريعت ‏اسلامي‎ ‎
خواهد بود؟ در اينجا حاج آقا نورالله هماهنگ با مشروعه خواهان نظر مي دهد كه احكام ‏مجلس‎ ‎
در صورتي وجاهت قانوني پيدا ميكند كه چند نفر از فقها و مجتهدان بر مطابقت احكام ‏مجلس با‎ ‎
شريعت اسلامي نظارت داشته باشند. [12‏‎] ‎

وقتي بحث به اينجا ميرسد، "مقيم" براي "مسافر" پرسشي را مطرح ميكند كه بيانگر‎ ‎
اختلاف بين مشروعه خواهان و مشروطه خواهان است. "مقيم" ميپرسد كه اگر مشروطه ‏عبارت‎ ‎
از مطابقت احكام مجلس شورا با قانون شرع است؛ پس چگونه است كه از ذكر لفظ ‏مشروعه در‎ ‎
كنار مشروطه پرهيز ميكنند؟ "مسافر" جواب ميدهد كه با مشروعه خواندن سلطنت، تغييري‎ ‎
در حال پادشاه مستبد پديد نميآيد. اما ميتوان قانون را مشروط به مطابقت با قانون اسلام‎ ‎
ساخت. يعني ممكن است در هر موردي از امورات عاديه اتفاقيه، حكم معيني از خدا صادر ‏نشده‎ ‎
است، ليكن احكام صادره مجلس در اين گونه موارد، نبايد به خلاف اصول شريعت اسلامي ‏باشد‎. ‎
بدين ترتيب، قوانين، مطابقت با شريعت پيدا ميكند. اما چگونه "ممكن است پادشاهي ِاين‎ ‎
پادشاه را مشروع كرد تا چه به ساير چيزها از گمرك و ماليات و چيزهاي ديگر". [13‏‎] ‎

اما نبايد تصور كرد كه حاج آقا نورالله با اين بيان، انديشه سياسي خود را به مشروطه ‏خواهاني‎ ‎
‎  |‎‏100‏‎| ‎

غربگرا نزديك شده است. ايشان مشروطه را لزوماً مساوي غربگرايي نميداند. زيرا بنياد‎ ‎
مشروطه بر "قانون گرايي" است و اين آيين اسلام است كه چون مبتني بر شريعت است، ‏جامعه‎ ‎
اسلامي اوليه را به سمت قانون گرايي و عمل به قانون و برپايي تمدن عظيم اسلامي سوق ‏داده‎ ‎
است. وي در يك تحقيق اجمالي ِتاريخي، استدلال مي كند كه چگونه فرنگيان روح قانون ‏گرايي‎ ‎
را از مسلمانان گرفته اند. وقتي ملوك نصارا در جنگهاي صليبي عليه مسلمانان با شكستهاي ‏سختي‎ ‎
روبه رو شدند؛ به تحقيق در باب علت پيروزي مسلمانان پرداختند. از اين رو، با ارسال ‏محققاني‎ ‎
در بلاد اسلامي، كوشيدند راز شكوه تمدن اسلامي را كشف كنند. آنان پي بردند كه "سبب ‏غلبه‎ ‎
مسلمين هيچ نيست مگر آيين مشروطيت و قوه قانون شريعت اسلام كه مبني بر اتحاد و ‏اتفاق و‎ ‎
برادري و عدل و مساوات است". بنابراين، بلاد اروپايي با رو آوردن به قانون، عزت و ‏شوكت و‎ ‎
قدرتشان را پايه ريزي كردند؛ ولي ما مسلمانان از وقتي كه دست از شريعت اسلامي ‏برداشتيم، ‏
زمينه انحطاط تمدن اسلامي را به وجود آورديم. پس زمينه احياي عزت و قدرت مسلمين، ‏
برپايي مشروطيت معطوف به شريعت اسلامي است نه دست شستن از آن و عمل به قوانين ‏عرفي‎ ‎
فرنگيان. [14] و اين مطلب همان وجه اختلاف بين مشروطه خواهي حاج آقا نورالله و‎ ‎
مشروطه خواهي غربگرايان ايران است‎. ‎
مخالفت حاج آقا نورالله با مشروطه خواهان غربگرا به معناي ممانعت وي از اخذ مؤسسات ‏و‎ ‎
مظاهر تمدني جديد هم نيست. همان گونه كه صليبيون در تأسيس تمدن جديد از تمدن ‏اسلامي‎ ‎
بهره گرفته اند، مسلمانان نيز مي بايست در جهت احياي تمدن اسلامي از دستاوردهاي ‏تمدن‎ ‎
غربي بهره گيرند. امروزه ديگر نمي توان با شمشيرهاي شكسته و آلات حربيه قديمه از بلاد‎ ‎
اسلامي دفاع كرد. پس "بر تمام خلق، تحصيل علم جنگ به طور جديد و تحصيل آلات ‏دفاعيه‎ ‎
جديده امروزه واجب و لازم است". علما و طلاب علوم دينيه هم بايد تعليم مشق نظامي ‏ببينند و‎ ‎
آنان نبايد گمان كنند كه چنين اعمالي تشبه به سربازان فرنگي و دون شأن علماست. [15] ‏بايد‎ ‎
صناعت و فلاحت مملكت را به علوم جديد تجهيز كرد‎. ‎
‎"‎فلاحت كه در واقع معدن معتبر ايران است و با اين استعداد آب و خاك اگر از روي‎ ‎
قانون علمي استخراج اين معدن ميشد، اسباب هزار گونه ثروت بود."> [16‏‎] ‎
بايد تشكيل كمپانيهاي بزرگ تجاري در مملكت كرد و از دولت مشروطه كمك به رعايا‎ ‎
نمود. معادن را بيرون آورد، كارخانجات داير كرد. ثروت مملكت را بايد زياد كرد. به اهل‎ ‎
‎  |‎‏101‏‎| ‎
زراعت كمك كرد، زراعت را توسعه داد، تجارت را ترويج كرد. هم براي بيكارهاي رعايا ‏كار‎ ‎
پيدا شود كه از گرسنگي نميرند و به گدايي نيفتند و هم به دولت فايده برسد خزانه معمور ‏شود. [17‏‎] ‎
بنابراين، مخالفت حاج آقا نورالله با مشروعه خواهان اصولي نيست. هر دو بر مطابقت ‏قوانين‎ ‎
با شريعت اسلامي تأكيد دارند و اختلاف آن دو در شيوه اجراي احكام اسلامي است. اما ‏اختلاف‎ ‎
ايشان با مشروطه خواهان غربگرا، اصولي و بنيادي است. زيرا غربگرايان، مشروطيت را‎ ‎
مطابقت قانون با شريعت اسلامي نمي دانند و اساساً مشروطه، ايده جديدي است كه از غرب ‏آمده‎ ‎
است. به همين دليل است كه منورالفكران غربگرا حتي حاضر به تحمل انديشه سياسي ‏روحانيت‎ ‎
مشروطه خواه هم نبودند. آنان نه با انديشه ديني مشروعه خواهي و نه با مشروطه خواهي ‏آخوند، ‏
سر سازگاري دارند از اين رو، يكي از مقاصد اصلي مشاركت آنان در تأسيس دولت مطلقه ‏مدرن‎! ‎
پهلوي، ضديت با روحانيت و نفي نقش آنان در عرصه سياست بود‎: ‎
روي هم رفته قانون اساسي مشروطه عمدتاً تبلور آرمانها و انديشه هاي روشنفكران‎ ‎
در زمينه حاكميت ملي و آزادي و برابري بود. همچنين انديشه هاي اصلاحات ارضي‎ ‎
و اقتصادي و سكولاريسم فرهنگي و ناسيوناليسم باستاني و ضديت با روحانيت كه‎ ‎
بعدها در دوران سلسله پهلوي اجرا گرديد، ريشه در افكار روشنفكران عصر‎ ‎
مشروطه داشت. [18‏‎] ‎
ساخت درون ديني برخي از انديشه هاي سياسي، خصلت احياگرانه اي به آن مي دهد. به ‏اين‎ ‎
معني كه وقتي انديشه درون ديني با پديده هاي ذهني و عيني دين گريزانه روبه رو ميشود، ‏به‎ ‎
احياي درون مايه هاي نظري و ميراث تمدني خود ميل پيدا ميكند. به همين دليل است كه ‏وقتي‎ ‎
حاج آقا نورالله با دو رويه علمي و استعماري غرب مواجه ميگردد، در تكاپوي حفظ و ‏احياي‎ ‎
انديشه اسلامي برمي آيد. او وقتي تهاجم بيگانگان به مملكت اسلامي و سستي سلاطين در ‏مقابله‎ ‎
با تهاجم آنها را مشاهده ميكند، در انديشه حفظ آن چيزي كه در طول قرنها اسباب اقتدار و‎ ‎
سربلندي اين مملكت بوده، فرو مي رود. او وضعيت پيش آمده را صرفاً منفي تلقي نميكند ‏بلكه‎ ‎
آن را فرصتي مناسب براي احياي تفكر و تمدن اسلامي قلمداد ميكند. از اين رو، در مواجه ‏با ايده‎ ‎
مشروطه خواهي، ميكوشد مشروطه را به مفاهيم اسلامي تأويل ببرد. بدين ترتيب، حاج آقا‎ ‎
نورالله به خلاف رويكرد انفعالي متحجران، با وضعيت جديد، كاملاً فعالانه برخورد مي كند. ‏از‎ ‎
سويي آموزه هاي ديني را غبارروبي نموده و از سوي ديگر مفاهيم جديد را با محتواي ديني‎ ‎
‎ |‎‏102‏‎| ‎
پاك سازي مينمايد و در نهايت ميكوشد "تلفيق ديني" از اين دو اقلام احياگرايانه به وجود‎ ‎
آورد. [19] مفهوم "زهد" عبارت از ترك دنياست؛ ولي به آن معنا كه اسباب فقر و پريشاني‎ ‎
مسلمانان را فراهم كند، نيست. معناي ترك دنيا ترك محبت به مال و ثروت دنيا است. [20] ‏همچنين‎ ‎
مفهوم "توكل"، عبارت از معطل ماندن و بي عاري و بي حميتي نيست، اگر توكل به معناي ‏دعا و‎ ‎
توسل ِبدون عمل بود كه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و اصحاب خاص آنها كه توكل ‏شان از‎ ‎
ما بسيار برتر بود، به همان دعا و توسل اكتفا ميكردند و اين اندازه خود و اصحاب خود را ‏در‎ ‎
جنگها و معركه هاي مختلف دچار اين همه بلاها و اذيتها نمينمودند. لذا همگان را به معناي‎ ‎
واقعي توكل توجه ميدهد‎: ‎
بايد مسلمانان در كمال جد و اجتهاد در صدد جهاد و دفاع برآيند و دعا هم بكنند و بر‎ ‎
خدا توكل بنمايند تا خداوند فتح و نصرت را نصيب آنها فرمايد. [21‏‎] ‎
به هر حال، كارنامه فكري - سياسي آية الله حاج آقا نورالله بخشي از اندوخته هاي گرانمايه‎ ‎
روحانيت در تاريخ معاصر ايران است. اگر با نگاه نقّادي ِنيك انديشانه در اين تجربه ‏سياسي‎ ‎
روحانيت تأمل كنيم، نتايج سودمندي به دست مي آيد كه روشنگر راه حوزه هاي علميه در ‏عرصه‎ ‎
سياست خواهد بود. حاج آقا نورالله به عنوان يك عالم حوزوي كاملاً نشان داد كه توان ‏بالايي در‎ ‎
فهم انديشه ها و وضعيت هاي جديد سياسي دارد. او از سويي اساس مفهوم مشروطه را كه ‏همان‎ ‎
قانون گرايي است، پي برد و از طرفي ديگر توانست وجه امتياز مشروطه اسلامي و ‏مشروطه‎ ‎
سكولاريستي را روشن نمايد. در مشروطه اسلامي، دين و سياست، تفكيك ناپذير است و‎ ‎
سياست و معيشت مملكت اسلامي بر مبناي قوانين الهيه پايه ريزي ميشود. بنابراين، نبايد ‏چنين‎ ‎
تصور كرد كه حوزه هاي علميه و روحانيت در فهم مسايل سياسي و اجتماعي روز ‏‏"ديرياب‎" ‎
بوده است. روحانيتي را كه در متن نهضت مشروطه حضور داشته و در تحقق آن نقش ‏اساسي‎ ‎
داشته است، چگونه ميتوان به ديريابي و ديرفهمي متهم كرد‎. ‎
نقد ديدگاه حاج آقا نورالله‎:‎
از مطالعه رساله "مقيم و مسافر" معلوم ميگردد كه حاج آقا نورالله، "مشروطيت" را به عنوان‎ ‎
نظام سياسي اسلامي ِكارآمد پذيرفته است. ليكن به دلايل مختلف نظري و عملي، نمي توان ‏اين‎ ‎
عقيده را پذيرفت. اگرچه ايشان در مقام اثبات مشروطه به كتاب و سنت و سيره عقلاء ‏استناد‎ ‎
‎ ‎

 

‎ |‎‏103‏‎| ‎

نموده است، ولي مضامين اين منابع بسي فراتر از آن است كه بخواهيم آنها را در مفهوم ‏مشروطه‎ ‎
خلاصه كنيم. بر فرض كه مشروطه عين اسلام است، اما تمام اسلام نيست. در اسلام تعاليمي ‏است‎ ‎
كه نميتوان با ايده مشروطه تفسير كرد. چنانكه خود ايشان اذعان دارد، ما با دو قسم قانون‎ ‎
روبه رو هستيم: يك قسم اموري است كه از جانب خداوند تشريع شده و تغييرناپذير است ‏و جاي‎ ‎
چون و چرا در آنها نيست. قسم دوم امور اتفاقيه و عاديه اي است كه در كتاب و سنت ‏عنوان نشده‎ ‎
است. خداوند امور قسم دوم را به مشورت و مصلحت بيني مسلمانان ارجاع فرموده است. ‏‏[22‏‎] ‎

ايده مشروطه در اين تقسيم بندي قوانين، مقتضي قسم سوم است نه مقتضاي هر دو قسم. و ‏اگر‎ ‎
شريعت اسلامي را مجموع اين دو قسم تلقي كنيم، مشروطه جزيي از نظام سياسي بزرگتري ‏است‎ ‎
كه مقتضي كليت شريعت اسلامي است. بنابراين، ميتوان گفت كه نظام سياسي اسلام عبارت ‏از‎ ‎
مجموعه اي از ايده هاي سياسي به هم پيوسته است كه هر يك از اين اجزا به تنهايي توجيه ‏گر آن‎ ‎
نظام كلي نيستند. مشروطه يكي از آن ايده هاست نه تمام آن. لذا ممكن است مشروطه عين ‏نظام‎ ‎
سياسي اسلام باشد،ولي تمام آن نيست.نظام سياسي اسلام توجيه گرمشروطه است ولي ‏مشروطه‎ ‎
نمي تواند كليت نظام سياسي اسلام را تفسير كند. مشورت خواهي يكي از شؤون حكومتي ‏پيامبر‎ ‎
اسلام (ص) است نه تمام آن. مشروطه در دل حكومت اسلامي پيامبر (ص) قرار دارد نه ‏بالعكس‎. ‎
لذا نمي توان گفت كه حكومت اسلامي پيامبر (ص) همان مشروطه خواهي است‎. ‎

حاج آقا نورالله بر مشروعه خواه خرده ميگيرد كه در واقع با مشروعه خواندن حكومت‎ ‎
سلطنتي، پادشاه را مشروع دانسته ايد. [23] حال آنكه همين ايراد بر نظام سياسي ايشان ‏‏(مشروطيت‎ ‎
اسلامي) نيز وارد است. زيرا در اين نظام سياسي، وجود پادشاهي كه مأمور به اجراء احكام‎ ‎
مشروطه (مجلس شورا) است، مفروض گرفته شده است. بنابراين، ممكن است به واسطه ‏مجلس‎ ‎
شورا، پادشاه مستبد را مشروع ساخته باشيم. حال آنكه به گفته ايشان "آيا ممكن است ‏پادشاهي ِ‎ ‎
اين پادشاه را مشروع كرد تا چه به ساير چيزها از گمرك و ماليات و غيره." بر فرض گفته ‏شود كه‎ ‎
مشروطه دامنه اختيارات حاكم مستبد را، حتي المقدور، محدودتر ميسازد؛ ولي مشروطه ‏پادشاه‎ ‎
را به طور كلي نفي نميكند. چنانكه در نهضت مشروطه ايران، تأسيس مجلس شورا با امضاي ‏شاه‎ ‎
مستبد رسميت يافت. حال آنكه شعار اوليه مشروطه خواهان، نفي كلي استبداد بود. مگر ‏آنكه‎ ‎
سلطنت مشروطه را نظام سياسي بدانيم كه از دو نيمه سلطنت و مشروطه تشكيل شده است ‏و وقتي‎ ‎
گفته مي شود مشروطه عين اسلام است، مقصود نيمه سلطنتي آن نيست. يعني مشروطه، ‏نظامي‎ ‎
‎ |‎‏104‏‎| ‎

است كه نيمي از آن مشروع و نيمي ديگر همچنان نامشروع باقي ميماند‎. ‎
علاوه در نظام سياسي مشروطه، اجراي شريعت و مطابقت قوانين عرفي با آن، از دو سو ‏مورد‎ ‎
تهديد احتمالي است؛ از سويي وجود پادشاهي را مفروض گرفته ايم كه ممكن است ميل به‎ ‎
استبداد پيدا كند و از سوي ديگر، تهديدي است كه از درون مجلس شورا پيش بيني ميشود‎. ‎
چنانكه حاج آقا نورالله از زبان "مقيم" به اين تهديد دروني اشاره كرده كه ممكن است در ‏آغاز‎ ‎
تأسيس، به دليل حضور فعال علما و اهل تقوا، تهديدي نسبت به مخالفت با احكام اسلام ‏پيش‎ ‎
نيايد؛‎ ‎
‎"‎ولي شايد بعد هذا اهل مجلس رفته رفته از فرنگي مآبان بشوند و احكام الهيه را‎ ‎
تغيير بدهند. بدين ترتيب [در] اين مشروطه خوف ضرر و مخالفت شريعت احتمال‎ ‎
ميرود. در اين صورت [آيا] نبايد شك در حقانيت اين مشروطه نمود."> [24‏‎] ‎

به زعم حاج آقا نورالله، با وجود نظارت پنج نفر از علماي اعلام بر احكام مجلس، چگونه‎ ‎
ممكن است قانوني به خلاف قانون شريعت وضع نمايند. [25] حال آنكه چه التزام و ‏ضمانت اجرايي‎ ‎
براي نظارت علماي اعلام است. اگر ضمانت اجرا از ناحيه پادشاه باشد، از شاه مستبد چنين‎ ‎
انتظاري نبايد داشت. و اگر ضمانت از ناحيه خود مجلس باشد، تأييدي است بر گفته‎ ‎
مشروعه خواهان كه در صورت حاكميت فرنگي مآبان بر مجلس، نبايد از درون مجلس ‏انتظار‎ ‎
ضمانت اجرايي نسبت به رأي نظارتي علما را داشت. اين مسأله در صورتي است كه يكي از ‏دو‎ ‎
طرف خود را ملتزم به رعايت نظارت علماي اعلام نداند. اما اگر هر دو طرف (شاه مستبد و‎ ‎
مجلسيان فرنگي مآب)، حاضر به چنين التزامي نباشند؛ مشكل ِتهديد شريعت اسلامي ‏مضاعف‎ ‎
مي گردد. به ويژه اگر شاه مستبد و مجلسيان فرنگي مآب براي رسيدن به مقصودشان، دست ‏به‎ ‎
ائتلاف سياسي بزرگي بزنند. چنانكه سرنوشت نهضت مشروطه ايران به وقوع چنين ائتلافي ‏ختم‎ ‎
گرديد. حاج آقا نورالله اصفهاني با اين ائتلاف دين ستيزانه كاملاً رودررو شده بود. عدم ‏انتشار‎ ‎
مجلد دوم كتاب "مقيم و مسافر" و امتناع ايشان از حضور در مجلس شورا به عنوان يكي از ‏پنج‎ ‎
نفر علماي اعلام ناظر، نشانه اي از درك ايشان نسبت به وقوع چنين ائتلافي است. بنابراين، ‏
ممكن است بگوييم كه حاج آقا نورالله عملاً ناكارآمد بودن نظام سياسي مورد نظر خود را ‏تجربه‎ ‎
كرده است. اما نبايد گمان كرد كه اين عدم موفقيت، شكستي براي روحانيت بود، بلكه ‏تجربه‎ ‎
ارزشمندي بود كه نسل بعد ايشان كاملاً از آن بهره گرفت. در واقع، نظام سياسي "ولايت ‏فقيه" كه‎ ‎
‎  |‎‏105‏‎| ‎

به رهبري امام خميني و حمايت مردم، در دنياي جديد، عينيت يافته متكي به همين تجربه ‏هاي‎ ‎
ارزشمند روحانيت است. مطمئناً امام خميني با عنايت به همين تجربه ها توانست نهضت ‏مقدس‎ ‎
خود را به پيش ببرد. بنابراين، مي توان نتيجه مهمي از اين بحث گرفت كه نظام مشروطه ‏اسلامي، ‏
مربوط به دوره گذار است؛ گذار از دوره استبدادي و سكولاريستي به حيات طيبه اسلامي. ‏چنانكه‎ ‎
‎"‎ولايت فقيه" نيز در عصر غيبت، مترقي ترين نظام اسلامي دوره گذار است. از اين رو، به ‏لحاظ‎ ‎
انديشه سياسي اختلافي بين مشروعه خواهي و مشروطه خواهي روحانيت ديده نميشود‎. ‎
‎"‎ولايت فقيه" نظريه مترقي است كه در امتداد همين امت اسلامي و روحانيت قرار دارد‎. ‎

اكنون با توجه به نتيجه مهمي كه گرفته شد، جا دارد پرسش بسيار مهمي را مطرح سازيم، و ‏آن‎ ‎
اين است كه اگر سير انديشه سياسي مترقيانه روحانيت در تاريخ معاصر را گذار از مشروطه ‏به‎ ‎
ولايت فقيه و سپس ولايت مطلقه فقيه بدانيم، در اين صورت آيا عطف توجه دادن جامعه ‏به‎ ‎
انحصار اختيارات ولي فقيه در شأن نظارتي داشتن و يا برجسته كردن ايده مشروطه در نظام‎ ‎
اسلامي مبتني بر ولايت مطلقه فقيه، يك اقدام ارتجاعي در نهضت روحانيت نيست؟ آيا‎ ‎
نمي توان از چنين رويكردي به "انديشه ارتجاعي" تلقي كرد؟ آيا مدعيان چنين انديشه‎ ‎
ارتجاعي، از پيامدهاي سياسي - اجتماعي تئوري پردازي خود آگاهند؟ آيا آنان نميدانند كه‎ ‎
پيامد اين حركت ارتجاعي، يا استبداد موروثي است و يا حكومت سكولاريستي وابسته ‏خواهد‎ ‎
بود؟‎ ‎

‎--------------------------------------------------------------------------------‎
‎ ‎

پي نوشت ها‎: ‎
‎[‎‏1‏‎] - ‎موسي نجفي، "انديشه سياسي و تاريخ نهضت‎ ‎
حاج آقا نورالله اصفهاني"، مؤسسه مطالعات تاريخ‎ ‎
معاصر ايران، چ دوم، 1378، ص 328. متن كامل‎ ‎
كتاب "مقيم و مسافر"، در همين كتاب آمده است‎. ‎
‎[‎‏2‏‎] - ‎همان، ص358‏‎. ‎
‎[‎‏3‏‎] - ‎همان، ص357‏‎. ‎
‎[‎‏4‏‎] - ‎همان، ص359‏‎. ‎
‎[‎‏5‏‎] - ‎همان، ص365‏‎. ‎
‎[‎‏6‏‎] - ‎همان، ص366‏‎. ‎
‎[‎‏7‏‎] - ‎همان، ص368‏‎. ‎
‎[‎‏8‏‎] - ‎حج، آيه 40‏‎. ‎
‎[‎‏9‏‎] - ‎آل عمران، آيه 104‏‎. ‎
‎[‎‏10‏‎] - ‎همان، ص372‏‎. ‎
‎[‎‏11‏‎] - ‎همان، ص383‏‎. ‎
‎ [‎‏12‏‎] - ‎همان، ص384‏‎. ‎
‎[‎‏13‏‎] - ‎همان، ص381‏‎. ‎
‎[‎‏14‏‎] - ‎همان، ص386‏‎. ‎
‎[‎‏15‏‎] - ‎همان، ص389‏‎. ‎
‎[‎‏16‏‎] - ‎همان، ص391‏‎. ‎
‎[‎‏17‏‎] - ‎همان، ص369‏‎. ‎
‎[‎‏18‏‎] - ‎حسين بشيريه، جامعه شناسي سياسي، نشر ني، ص258‏‎. ‎
‎[‎‏19‏‎] - ‎مقيم و مسافر، ص356‏‎. ‎
‎[‎‏20‏‎] - ‎همان، ص388‏‎. ‎
‎[‎‏21‏‎] - ‎همان، ص390‏‎. ‎
‎[‎‏22‏‎] - ‎همان، ص358‏‎. ‎
‎[‎‏23‏‎] - ‎همان، ص381‏‎. ‎
‎[‎‏24‏‎] - ‎همان، ص384‏‎. ‎
‎[‎‏25‏‎] - ‎همان، ص384‏‎.  ‎

‎   ‎ ‎