‎چرا کشف حجاب؟‎ ‎

محسن نعیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر ایران
منبع:پایگاه تحلیلی تبیینی برهان
واقعه‌ی کشف حجاب از نقاط عطف تاریخ ایران دوره‌ی پهلوی است. دغدغه‌ی یادداشت ‏حاضر، بررسی این نکته است که حکومت پهلوی از واقعه‌ی کشف حجاب چه هدف یا ‏اهدافی را دنبال می‌نمود؟ آیا تظاهر به تمدن غربی تنها دلیل این اقدام بود؟‎ ‎
بر خلاف تصور نادرستی که در میان بسیاری از ‏پژوهشگران و دانش‌پژوهان مسائل تاریخی وجود دارد، واقعه‌ی مسجد گوهرشاد پس از ‏کشف حجاب اتفاق نیفتاد، بلکه چند ماه پیش از آن رخ داد. نگاهی دوباره به تاریخ این دو ‏رویداد، به خوبی روشن‌کننده‌ی این امر است: در حالی که کشف حجاب در 17 دی‌ماه ‏‏1314 روی داد، واقعه‌ی مسجد گوهرشاد 21 تیرماه به وقوع پیوست؛ یعنی حدود شش ماه ‏پیش از کشف حجاب. بر این اساس، واقعه‌ی مسجد گوهرشاد را یا می‌بایست واکنشی به ‏اجباری شدن کلاه شاپو به جای کلاه پهلوی برای مردان دانست یا پاسخی به شایعات ‏درباره‌ی احتمال اجرای کشف حجاب زنان. اما دغدغه‌ی یادداشت حاضر این نکته است که ‏حکومت پهلوی از واقعه‌ی کشف حجاب چه هدف یا اهدافی را دنبال می‌نمود؟ آیا تظاهر به ‏تمدن غربی تنها دلیل این اقدام بود؟
قطعاً گرایش به ظواهر تمدن از جمله اهداف رضاشاه و هم‌فکران وی بوده است. به ‏خصوص که پس از نسل اول روشن‌فکری، روشن‌فکران بعدی جامعه به تدریج به این ‏جمع‌بندی می‌رسیدند که میان شرایط عینی مدرنیته، مظاهر فرهنگی آن و همچنین شرایط ‏ذهنی آن، ارتباط برقرار است. از این رو، هر چه در یکی از این زمینه‌ها به پیش رویم، ‏می‌توانیم در جهات دیگر نیز شاهد گسترش فرآیند مدرنیته باشیم‎.‎
رضاشاه قطعاً بدون هراس به سراغ کشف حجاب نرفت، زیرا کمی پیش از آن در کشور ‏همسایه، یعنی افغانستان، اتفاقی افتاد که احتمالاً می‌بایست رضاشاه را به هراس انداخته باشد. ‏آن اتفاق این بود که امان‌الله‌خان، پادشاه این کشور، که به تازگی از سفر اروپا به کشور خود ‏بازگشته بود، در افغانستان کشف حجاب را اعلام نمود و این واقعه به قیام علیه او انجامید و ‏وی سرنگون شد‎.‎
امان‌الله‌خان در تهران به دیدار رضاشاه نیز آمده بود (1308) و قطعاً رضاشاه با اندیشه‌ی او ‏آشنایی داشت. بنابراین پیش از آتاتورک، شاید این امان‌الله‌خان بود که بر رضاشاه تأثیر نهاده ‏بود. اگر ترتیب وقایع را در نظر داشته باشیم، با سقوط او، طبیعی می‌نماید که رضاشاه ‏حداقل تا مدتی ریسک دستور کشف حجاب را به جان نخریده باشد. به خصوص اینکه ‏قطعاً بخشی از مردم ایران نیز از تجربه‌ی افغانستان مطلع بودند و قیام مردم افغانستان ‏می‌توانست به ایران نیز کشیده شود‎.‎
در واقع رضاشاه در جنگ با حجاب به جنگ با سنت می‌رفت؛ سنتی که برای خود متولی ‏داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متولیان امر سنت بود. رضاشاه به مثابه کسی که در تلاش ‏بود تا یک حکومت مطلقه را تأسیس نماید، قائل به حذف همه‌ی گروه‌های مرجع نیز بود. ‏جامعه‌پذیری روحانیت را نیز منسوخ شده می‌دانست و از این رو، به جنگ سنت‌ها رفت. او ‏توانست در دوره‌ی حیات سیاسی خود، روحانیت را به گوشه‌ی انزوا ببرد، لیکن از آنجا که ‏روند نوسازی‌اش آمرانه بود، به محض سقوطش، جامعه به حالت گذشته بازگشت‎. ‎
بر این اساس، طبیعی است که عامل انگیزه‌بخش دیگری مجدداً رضاشاه را مجاب نموده باشد ‏تا دستور کشف حجاب را صادر نماید‎.‎
قطعاً یکی از این انگیزه‌ها، دیدار او از آنکارا بود. این بار رضاشاه خود به کشوری با اسلوب ‏مدیریتی شبیه ایران رفت و از نزدیک شاهد فضای شبه‌مدرنیستی ترکیه شد. آتاتورک در ‏اقداماتی این گونه از رضاشاه پیش بود. به خصوص اینکه فضای افکار عمومی در برابر ‏آتاتورک قابل قیاس با امان‌الله‌خان نبود. در جامعه‌ی ترکیه نیز کشف حجاب برای آتاتورک ‏هزینه‌زا بود، لیکن نه به اندازه‌ی هزینه‌ای که امان‌الله‌خان پرداخت نمود. بنابراین دیدار ‏رضاشاه از ترکیه، او را با چهره‌ی جدیدی از مظاهر مدرنیته آشنا نمود‎.‎
‎ ‎از طرف دیگر، روشن‌فکران و نخبگان سیاسی ایرانی، همچون علی‌اکبر سیاسی و ‏عبدالحسین تیمورتاش، تا پیش از این، بسیار کوشیده بودند تا او را راضی کنند که دستور ‏کشف حجاب را صادر نماید؛ اما شاه در مقابل این خواسته‌ها ایستاده بود و صراحتاً بیان ‏داشته بود که اگر قرار باشد همسرش حجاب خود را بردارد، او را طلاق می‌دهد! اما همین ‏شاه، اندکی بعد و در 17 دی‌ماه، به همراه همسر و دختران بی‌حجابش در مراسم کشف ‏حجاب در دانشسرای دختران شرکت می‌کند. رضاشاه فرد باسوادی نبود. قطعاً جامعه‌ی ‏روشن‌فکری بر او تأثیر نهادند. علاوه بر این، ترکیه برای او یک الگو شد‎.‎
با همه‌ی این احوال، رضاشاه می‌توانست از کنار مسائلی چون کشف حجاب دستاوردهای ‏دیگری نیز داشته باشد. نکته‌ای که در چارچوب مدرنیته‌خواهی رضاشاه محوریت دارد، ‏تلاش او برای محوریت‌بخشی نقش دولت به عنوان مرجع اصلی همه‌ی مسائل در جامعه‌ی ‏ایرانی است‎.‎
تا پیش از این و در دوره‌ی قاجاریه، این روحانیت بود که نقش مرجع را ایفا می‌نمود. ‏حکومت قاجاریه در نقش یک دولت پاتریمونیال، کارویژه‌های عمده‌ای را که ما از ‏حکومت‌ها انتظار داریم، ایفا نمی‌نمود؛ جمله نهاد قضاوت. جدای از این، روحانیت طرف ‏مشورت مردم بود و همچنین توانایی ایجاد فصل‌الخطاب را داشت. آن‌چنان که در ماجرای ‏تنباکو، این کار را نمود و البته حتی پیش از آن و در جریان جنگ‌های ایران و روس، مردم ‏را دعوت به جهاد نمود و در ماجرای مشروطیت نیز پیشرو شد‎.‎
برای یک دولت مطلق همچون حکومت رضاشاه، ایفای نقش مرجعیت جامعه از طرف ‏نهادی غیر از حکومت، قابل پذیرش نبود. رضاشاه دادگستری را مستقل از روحانیت بنیان ‏نهاد، اوقاف را از دست آنان خارج نمود، سازمان پرورش افکار تأسیس نمود و... البته موارد ‏گفته‌شده در طول حکومت رضاشاه انجام شد و نه الزاماً در همان سال‌های نخست حکومت ‏وی. اما همه‌ی این موارد بسیار هدفمند انجام می‌شد. قطعاً از جمله اهداف سلبی و مهمی که ‏رضاشاه دنبال می‌نمود تضعیف نهاد روحانیت بود‎.‎
در این راستا، تلاش برای کشف حجاب نیز می‌تواند اقدامی علیه روحانیت باشد. همان طور ‏که مخالفت‌ها در مشهد نیز به دست یک روحانی به نام بهلول رقم خورد. همان گونه که ‏شیخ محمد بافقی، آن زمانی که خانواده‌ی سلطنتی بدون حجاب وارد صحن حرم مطهر ‏حضرت معصومه شدند، زبان به اعتراض گشود؛ آن‌چنان که روحانیون وقتی امان‌الله‌خان، ‏پادشاه افغانستان، با ثریا، همسر بی‌حجاب خود، به ایران آمد اعتراض کردند‎.‎
‎ ‎در واقع رضاشاه در جنگ با حجاب به جنگ با سنت می‌رفت؛ سنتی که برای خود متولی ‏داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متولیان امر سنت بود. رضاشاه به مثابه کسی که در تلاش ‏بود تا یک حکومت مطلقه را تأسیس نماید، قائل به حذف همه‌ی گروه‌های مرجع نیز بود. ‏اگرچه وی تحصیل‌کرده نبود، اما قطعاً چه خود و چه اطرافیان وی، نسبت به پیامدهای این ‏کار آگاه بودند‎.‎
رضاشاه قائل به هیچ گونه حائلی میان مردم و دولت نبود. جامعه‌پذیری روحانیت را نیز ‏منسوخ‌شده می‌دانست و از این رو، به جنگ سنت‌ها رفت. او توانست در دوره‌ی حیات ‏سیاسی خود، روحانیت را به گوشه‌ی انزوا ببرد، لیکن از آنجا که روند نوسازی‌اش آمرانه ‏بود، به محض سقوطش، جامعه به حالت گذشته بازگشت. باز هم روحانیت به وادی سیاست ‏بازگشت؛ آن‌چنان که فداییان اسلام وارد عرصه شدند. آیت‌الله کاشانی نقشی حیاتی در ‏نهضت ملی شدن نفت ایفا نمود و فراتر از همه‌ی این‌ها، انقلاب سال 1357 رنگ‌وبویی ‏دینی به خود گرفت و رهبری و ایدئولوژی آن از این جنس شد‎.(*)‎
‎ ‎

‎ ‎

‎  ‎