فرهنگ و کشف حجاب‎ ‎

مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
‏ مهدی صلاح، معصومه یاراحمدی‎  ‎
این مقاله به بررسی و مطالعه تأثیرات نظام فرهنگی و روشنفکری در مقوله کشف حجاب در ‏دروه رضاشاه پرداخته شده است‎.‎
مقدمه
یکی از گسترده ترین و پیچیده ترین مفاهیم جامعۀ بشری «فرهنگ» می باشد. هر جامعه ای ‏بر اساس فرهنگ هویت می یابد و از جوامع و گروههای دیگر متمایز می شود. بنابراین ‏سیاستگذاری در امور فرهنگی یکی از وظایف خطیر دولت هاست،که قصور در انجام آن، ‏عواقب وخیمی به دنبال خواهد داشت. در ایران، به طور مشخص، در دورۀ رضاشاه بودکه ‏توجه به امور فرهنگی به سبک مدرن در دستورکار حکومت قرار گرفت. در این میان ‏سیاستگذاری حکومت در رابطه با زنان، مخصوصاً، جریان کشف حجاب به عنوان یک ‏موضوع اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.  چرا که آثار و پیامدهای متفاوتی به ‏دنبال داشت که تمام جامعۀ ایران را تحت شعاع خود قرار داد. البته ریشه های اعلام کشف ‏حجاب در دورۀ رضا شاه را باید فراتر از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی جستجو کرد. در ‏حقیقت برای بررسی جریان کشف حجاب، نخست باید به ریشه های تاریخی این تفکر در ‏آراء اندیشه گران و تجددطلبان ایرانی توجه کرد و در آخر به سیر این جریان در عصر ‏رضاشاه اشاره نمود. در مسیر چنین پژوهشی بر خلاف کسانی که می پندارند حکومت ‏رضاشاه موجد کشف حجاب در ایران بوده، به این واقعیت خواهیم رسید که مبتکر این ‏جریان حکومت رضا شاه نبود؛ بلکه منشأ آن تفکری تجدد طلبانه بود که از دوران قبل ‏مخصوصاً دوران مشروطه آغاز شده بود. در واقع ، در مرحلۀ تئوری این تفکر تا قبل از ‏تغییر سلطنت بیشتر مطرح بود و حکومت رضاشاه با اقدامات سازمان یافتۀ تبلیغی در کوتاه ‏مدت و بلند مدت،  فرصت عملی شدن این طرح را در سطح وسیعی فراهم آورد‎.‎
در این پژوهش تلاش شده ضمن گریزی کوتاه بر جریان روشنفکری در ایران به تفکرات ‏این افراد دربارۀ کشف حجاب زنان پرداخته شود. سپس  به زمینه سازی هایی که برای ‏عملی ساختن کشف حجاب زنان در دورۀ رضا شاه توسط کارگزاران حکومت و تنی چند از ‏مردان و زنان روشنفکر صورت گرفت، پرداخته می شود‎.‎
‎ ‎درآمدی بر تعریف روشنفکران
در بین‌پژوهشگران علوم‌اجتماعی‌اختلاف‌نظر در مورد تعریف «روشنفکران»[۱]،تعیین حد و ‏حدود آنان ‌و تفاوت‌ یا وجه ‌اشتراک آنان با برخی ‌اصطلاحات‌ دیگر مانند «نخبگان»[۲] ‏یا«تحصیلکردگان»[۳]بسیار است. واژۀ روشنفکر معمولاً برای توصیف کسانی به کار برده ‏می‌شودکه عمدتاً به کار فکری می پردازند. در برخی از کشورها لفظ روشنفکر معنای ضمنی ‏‏«خلاق بودن» و «نقاد بودن» را نیز در بر دارد. باتامور در تعریف روشنفکران می گوید‎:‎
روشنفکران گروههای بسیار کوچک تری از افراد هستند که در خلق، انتقال و نقادی اندیشه ‏ها، سهم مستقیمی دارند. این عده شامل نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان، فلاسفه، ‏اندیشمندان مذهبی، نظریه پردازان اجتماعی، و مفسران سیاسی هستند.[۴‏‎]‎
با این حال از روشنفکران تعریف واحدی نمی توان عرضه کرد. در یک تقسیم بندی کلی ‏شاید بتوان این تعاریف را درسه گروه دسته بندی کرد: دستۀ اول  از تعاریف، به طور کلی ‏روشنفکران کسانی هستند که در خلق و حفظ ارزش‌های غایی و تغییر ناپذیر در زمینۀ ‏‏«حقیقت»، «زیبایی»، «عدالت» و مواردی از این قبیل نقش‌دارند. در دستۀ دوم از تعاریف، ‏روشنفکران، مبلغان عقاید، بنیانگذاران ایدئولوژی‌ها و نقادان وضع موجود به شمار می‌آیند. ‏در تعاریف دستۀ سوم از نظر جامعه شناسی، روشنفکران به عنوان قشری اجتماعی تلقی   ‏می شوندکه در توسعه و پیشبرد فرهنگ جامعه نقش دارند.[۵]به طور کلی می توان گفت ‏روشنفکران بر طبق تعابیر گوناگون کسانی هستند که از چار چوب های سنتی در هر زمینه ‏فراتر می روند، ارزش های جدید ایجاد می کنند و یا بر ارزش های قدیم جامه‌ای نو می ‏پوشانند.[۶] به‌گفتۀ باتامور روشنفکران را تقریباً در تمامی‌جوامع‌می‌توان‌یافت. درجوامع‌ با ‏فرهنگ‌پایین‌‌نظیرجادوگران، کشیشان، خنیاگران، شجره گویان… و نیز در جوامع با فرهنگ ‏پیشرفته‌تر در قالب فلاسفه، شاعران، کارگزاران دولتی یا وکلای حقوقی نمود پیدا می کنند، ‏اما کار ویژه و اهمیت اجتماعی  آنان به میزان قابل توجهی با هم فرق می کند. [۷]در برخی ‏از جوامع، روشنفکران خیلی به یک گروه نخبۀ حاکم شباهت می یابند‎.‎

گرچه بسیاری از پژوهشگران یکی از ویژگی های برجستۀ روشنفکران را جدایی از دستگاه ‏حاکم و قدرت های سیاسی می دانند، با وجود این، مشارکت روشنفکران در سیاست اشکال ‏گوناگونی دارد؛ از جمله باید از اعمال نفوذ بر سیاست های دولتی یا افکار عمومی، مشارکت ‏در زندگی سیاسی و قبضۀ قدرت، مشاورۀ سیاسی و جز آن نام برد. باید این را هم خاطر ‏نشان ساخت که مشارکت روشنفکران به مفهوم دقیق کلمه در سیاست بستگی به ضعف و ‏قوت دیگر گروههای اجتماعی دارد. در کشورهایی که گروههای جامعۀ سنتی مانند زمینداران ‏و اشراف نقش عمده ای در سیاست داشته باشند، میدان فعالیت روشنفکران تنگ‌تر می شود. ‏برعکس در جوامع مدرن صنعتی امکانات بیشتری برای فعالیت سیاسی روشنفکران فراهم ‏است.[۸‏‎]‎
مقدمه ای بر جریان روشنفکری در ایران‎ ‎
در ایران طبعاً نقش روشنفکران مدرن، به ویژه در آغاز تحول و نوسازی سیاسی در کشور، از ‏حد ایفای نقش در زندگی سیاسی بسی فراتر می رفت و جنبه ای بنیادی و ساختاری یافت. ‏در واقع روشنفکران از عوامل عمدۀ تکوین ساخت دولت جدیدی بودند که پس از انقلاب ‏مشروطه برقرار شد.[۹]البته روشنفکران اولیه بیشتر نمایندگان اندیشه های نوین به ویژه ‏‏«لیبرالیسم»، «سکولاریسم» و «تجدد» بودند و نه تنها خود مصرف کنندۀ ارزش ها و اندیشه ‏های نو بودند، بلکه محرک و برانگیزانندۀ طبقۀ حاکم جامعۀ ایران نسبت به این ارزش ها ‏محسوب می شدند. کسانی چون میرزا ملکم خان، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا حسین ‏خان سپهسالار، میرزا صالح شیرازی، میرزا یوسف مستشارالدوله، شیخ احمد روحی و میرزا ‏آقاخان کرمانی را باید از پیشروان جنبش روشنفکری در ایران به شمار آورد. با اندکی ‏اغماض می توان گفت همۀ آنها بر اصول مشترکی که برگرفته از اندیشه های غربی بود تأکید ‏داشتند. این طیف از روشنفکران عموماً، «مشروطیت»،«سکولاریسم» و «ناسیونالیسم» را سه ‏ابزار کلیدی برای ساختن جامعه ای نوین، قدرتمند و توسعه یافته به شمار می آورند.[۱۰] با ‏این وجود تعمیم نظریات تک تک افرادی که در این فرایند شرکت داشتند ناممکن است. به ‏خصوص که به نسل‌های متفاوتی تعلق داشتند‎.‎

برخی مانند آخوندزاده از هواخواهان جدی فرهنگ غرب بودند و گرایش روشنی به ‏سکولاریسم داشتند و مجذوب هر چیز اروپایی بودند، برخی از این افراد نیز،گاه فرصت ‏طلبانه وگاه به اعتقاد سعی می‌کردند بین تفکرات منبعث از غرب و اروپا و اندیشه های ‏مذهبی ارتباط ایجاد کنند و بدون توجه به ماهیت تفکرات دینی و غیر دینی آنها سازش ‏ایجاد نمایند،[۱۱] بسیاری از آنان تبعیت صرف از غرب و الگو های غربی را بیان می کردند. ‏به عنوان نمونه میرزا ملکم خان از متفکرین اصلی این دوره، تبعیت از فرهنگ و ارزشهای ‏فرهنگی غرب را که وی آن را«کارخانجات انسانی» می نامد، لازم و واجب می شمرد و ‏مبتکر اصلی شعار «اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی» بود و عقاید سیاسی‌اش مبتنی بر ‏‏«تسلیم مطلق و بلا شرط در مقابل تمدن اروپایی» بود.[۱۲‏‎]‎
عده ای دیگر مانند میرزا آقاخان کرمانی با ظرافت بیشتری با مسئله برخورد می کردند و به ‏تنظیم و بسط اندیشه ها و آرمان های اجتماعی پرداختند که از جوامع اروپایی داشتند.[۱۳] ‏البته  باید اذعان کرد که مواضع و دیدگاههای افراد مذکور به طور مطلق ضد دینی نبود. روی ‏هم رفته آرمان ها و اندیشه های  این روشنفکران در زمینه حاکمیت ملی، آزادی و برابری، ‏در قانون اساسی‌مشروطه تبلور پیدا کرد. همچنین اندیشۀ اصلاحات ارضی و اقتصادی و ‏سکولاریسم فرهنگی وناسیونالیسم باستانی و ضدیت با روحانیت که بعدها در دوران پهلوی ‏اجرا گردید ریشه در افکار روشنفکران عصر مشروطه داشت‎.‎
با این وجود می توان گفت ضعف جریان روشنفکری از همان ابتدا این بود که در حالی که ‏این گروه همان اقلیتی بود که در تمام اجتماعات جهان راهنمای اکثریت مردم می شدند و به ‏تناسب شرایط و نیازهای جامعه و زمان خود، به برنامه ریزی و جهت دادن نوسازی ‏پرداختند و با توجه به تدریجی و طولانی بودن فرایند نوسازی، با خطر عدم هماهنگی برنامه ‏با امکانات و بریدن از گذشته و انقطاع فرهنگی جدید مواجه نبودند، در ایران آن زمان به ‏علت فاصلۀ اجتماعی که با عامۀ مردم پیدا کرده بودند از میزان اطلاع و فهم  سیاسی مردم ‏ایران و علاقۀ عمومی به آزادی بی اطلاع بودند؛ زیرا رشد و تحول فکری این روشنفکران ‏نتیجۀ تحول اجتماعی ایران نبود و ساختار اجتماعی ایران با ساختار اجتماعی کشورهای ‏اروپایی قابل قیاس نبود. در واقع در ایران دگرگونی ذهنی‌که در طبقۀ اندیشمند پیدا شده بود ‏به ساختار اجتماعی سرایت نکرده بود.[۱۴]همین امر موجب می شد که افکار و اندیشه های ‏آنان با جامعۀ ایران هم در تئوری و هم در عمل دچار تناقض باشد. با توجه به مطالب ذکر ‏شده با اندکی اغماض می توان چنین نتیجه گرفت که ساخت اجتماعی ایران امکان حضور ‏روشنفکران، به عنوان حاملان اجتماعی نوسازی را فراهم نکرد. ضمن اینکه ایده‌های ‏روشنفکران در بسیاری از موارد در تعارض با فرهنگ، اعتقادات و نظرات سایر عناصر ‏اجتماعی بود.[۱۵]از طرف دیگر در دورۀ مشروطیت یک گروه روشنفکر قدرتمند شکل ‏نگرفت تا در دوره های بعدی به عنوان حامل اجتماعی نوسازی عمل کند، لذا این ضعف ‏روشنفکران آن ها را به ائتلاف با سایر نیرو های ساخت سنتی وادار کرد‎.‎
جریان روشنفکری و کشف حجاب قبل از حکومت پهلوی اول
یکی از شاخص های اعتقادی که در تفکر روشنفکران عصر مشروطه مورد هجوم قرار ‏گرفت و برای رفع آن بعد از مشروطیت و تغییر سلطنت در ایران کوشش گردید حجاب ‏زنان بود. قبل از آن باید اذعان داشت تغییر در پوشش زنان ظاهراً از حرمسرای ناصر الدین ‏شاه آغاز شد. سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا و مشاهده طرز پوشش زنان آنجا وی را بر آن ‏داشت تا زنان حرم خود را به این سبک پوشش درآورد. از آنجا که مد لباس های دارالخلافه ‏همواره از اندرون شاه صادر می شد، ابتدا به شاهزاده خانم ها و زنان اعیان و بعد به تدریج ‏در میان طبقات بالای جامعه سرایت کرد. بعد از آن معاشرت با زنان خارجی و مشاهدۀ ‏وضع پوشش آنان که در سطح طبقات اعیان و اشراف صورت می گرفت تأثیرات خود را ‏بخشید و تا حدودی زنان طبقات بالای جامعه از زنان غربی تأثیر پذیرفتند‎.‎
تا اینکه به تدریج در تداوم سیر تجدد طلبی، «روبنده» جای خود را با «نقاب» عوض کرد و ‏نقابی مشبک، که از مو تهیه می شد، معمول گردیدکه استفاده از آن راحت تر بود.[۱۶]در ‏دورۀ مشروطه هم زمان با گسترش دامنۀ نوگرایی، طرح مسئلۀ زن و برابری او با مرد و طرح ‏حضور بیشتر زن در عرصۀ اجتماع به طور جدی مطرح شد و به تدریج تا آنجا پیشرفت که ‏نوع پوشش سنتی زنان به عنوان مانعی بر سر راه پیشرفت آنان تلقی می شد.[۱۷]در این ‏زمان بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده و اعضای نخبۀ جامعه که به اروپا سفر کرده بودند، ‏تحت تأثیر نقش زنان در جوامع اروپایی قرار گرفتند و برای احقاق حقوق زنان به فعالیت ‏پرداختند که نقطۀ مرکزی آن رفع حجاب بود. [۱۸]طوری که به تدریج حجاب(چادر و ‏نقاب) را به عنوان عاملی اصلی تمام  محرومیت ها و بی اعتنایی ها نسبت به زنان دانستند و ‏رفع آن را برای به دست آوردن حقوق و موقعیت اجتماعی لازم و ضروری فرض کردند. ‏یکی از روشنفکران این عصر که امر حجاب را مورد حمله قرار داد، میرزا فتحعلی ‏آخوندزاده بود. وی دربارۀ حجاب می گفت: «کسانی که بعد از این از اخلاف ما در دین ‏اسلام بانی پروتستانتیزم خواهند شد آیه حجاب را منسوخ خواهند کرد».[۱۹] از افراد دیگری ‏که  این طرز تفکر را داشتند، میرزا آقا خان کرمانی را می توان نام برد، وی بیشتر به ‏باستانگرایی توجه داشت تا غرب زدگی و در مسألۀ حجاب هم این امر را مد نظر داشت. ‏وی در این باره می گوید‎:‎
‎«… ‎در ایران باستان زنان با مردان شریک بودند، با هم مراوده داشتند. حال هزار سال است ‏زنان ایران مانند زنده بگوران تازیان در زیر پرده حجاب وکفن جلباب مستور و در خانه‌ها ‏چون‌کور محجوب و مهجور گشته اند. روبند های زنان نه روزنه تنفس دارد و نه منظره ‏تنفس».[۲۰‏‎]‎
از طرف دیگر برخی نیز مانند ایرج میرزا، لاهوتی، عشقی، ملک الشعرای بهار و عارف ‏قزوینی با سرودن اشعاری در مذمت حجاب آن را مورد نقد قرار دادند. به دنبال آن مجلات ‏و نشریاتی مانند «ایرانشهر» در برلین و« عالم نسوان» در تهران به تدریج موضوع حجاب را ‏در دستور کار روزانه و در سرلوحۀ برنامه های خود قرار دادند. مقالات این نشریات علیه ‏نقش سنتی زنان در خانه درج می گردید نویسندگان[۲۱]آنها معتقد بودند که زنان نباید وقت ‏خود را تنها در خانه بگذرانند و در زیر پردۀ حجاب و جلباب در اجتماع نمایان شوند. بلکه ‏باید به هر ترتیبی که هست از زیر پردۀ حجاب خارج شوند و وارد اجتماع نوین شوند به ‏دنبال آن تغییر نقش زنان درعرصۀ سیاسی اجتماعی در مرامنامه ها و نظام نامه ها یا احزابی ‏چون دموکرات، اجتماعیون، اعتدالیون، جمعیت ترقی خواهان، فرقۀ اصلاحیون، عامیون، به ‏صورت توجه به لزوم تعلیم و تربیت زنان و ایجاد مدارس دخترانه مطرح گردید و در ‏نهایت به تغییر در پوشش خارج از منزل زنان ایرانی منجر شد‎.‎
به همین منظور مدارس دخترانه جدیدتری که بیشتر این قضیه را دامن می‌زد تأسیس‌گردید و ‏‏«مشاهده شده نوعی توجه به شیک پوشی و تقلید در میان دختران و زنان به چشم می ‏خورد».[۲۲]درسال های پس از جنگ جهانی اول تعدادی از زنان چادر مشکی و زمخت ‏خود را کنار گذاشتند و چادر های نازک تر و روشن تری به تقلید از زنان در استانبول و ‏قاهره بر سر کردند. گرچه قبل از حکومت رضا شاه زنان حجاب خود را به طور کامل کنار ‏نگذاشتند، اما رفته رفته از لحاظ ملزم شدن به آن آسان گیرتر شدند. از اوایل سال ۱۳۰۰ه.ش ‏زنان نخبه و تحصیل کرده در محافل و مهمانی های خصوصی بی حجاب وارد می شدند و ‏حتی در میان زنان عادی استفاده از حجاب(نقاب ) کمتر شد. [۲۳‏‎]‎
در حقیقت باید اذعان کرد که تأثیرگذاری فرهنگ و آداب و رسوم غربی به اسم تجدد ‏خواهی در میان ایرانیان، خصوصاً برای آن ها که برای مدتی هر چند کوتاه افکار و اندیشۀ ‏غربی را تجربه کرده بودند و اشاعۀ آن توسط حکام و دولتمردان بدون توجه به تفاوت هایی ‏که در نگرش به مبانی حقوق غرب و ایران ملحوظ بود، در ایجاد زمینه پیشبرد جریان کشف ‏حجاب تأثیر عمده ای داشت. در پایان این قسمت ذکر این نکته ضروری است که تأثیرات ‏تجدد طلبی قبل و بعد از نهضت مشروطیت بیشتر در قلمرو اندیشه و تفکر حکومت قانون ‏تبلور یافت. اما اقدامات فرهنگی و تأثیر پذیری از آداب و رسوم غربی به عنوان برنامه و ‏دستور حکومتی نظیر آنچه بعد ها آتاترک در ترکیه انجام داد در ایران قبل از روی کار آمدن ‏رضا خان چندان مشهود نیست و آنگونه که باید، عملی نشد با این وجود مشروطه زمینه را ‏برای اقدامات عملی در این راستا  برای رضا خان ایجاد کرد‎.‎

حکومت رضا شاه  و رویکرد جدید در سیاست ایران
در یک تحلیل نهایی باید گفت که عوامل گوناگون داخلی، منطقه ای و بین المللی زمینه را ‏برای وقوع کودتای ۱۲۹۹ه. ش و در نهایت به حکومت رسیدن رضا خان فراهم کردند. قبل ‏از هر چیز باید اذعان کرد برخلاف تصور برخی، ظهور رضا خان در عرصۀ سیاسی ایران و ‏تصدی مقام سلطنت، نه اتفاقی بود ونه ناشی از یک عامل واحد و خاص. مسلماً شرایط ‏اجتماعی و اقتصادی ایران در فاصلۀ سال های ۱۲۸۵ه. ش تا۱۲۹۹ه. ش و به تبع آن نقش ‏نیرو های سیاسی و اجتماعی در این دوره در تغییر سلطنت بسیار موثر بود. ضمن اینکه ‏نقش نیروی خارجی در به قدرت رساندن رضا خان نیز انکار ناشدنی بود. اصولاً نیاز به ‏استقرار یک حکومت قوی به عنوان یک ضرورت تاریخی مطرح بودکه با انحلال رژیم ‏قاجاریه به وقوع پیوست‎.‎
زمانی‌که رضا شاه بر سر کار آمد نخستین هدف حکومت وی ایجاد دولتی ملی و تمرکزگرا ‏بود. وی با ایجاد و تقویت سه پایۀ نگهدارنده اش – ارتش نوین، بوروکراسی دولتی و ‏پشتیبانی دربار –در جهت تمرکز قدرت خویش گام برداشت و با کنترل کامل نظام سیاسی ‏به نوسازی اجتماعی واقتصادی و اداری پرداخت. وی نسبت به تعدد منابع قدرت بدبین بود ‏به همین دلیل سعی داشت این منابع را در تهران متمرکز کند. بنابراین در این دوره، تهران به ‏مرکز برنامه های تمرکزگرایی حکومت تبدیل شد. در این راستا  ابتدا با  سرکوب جنبش ‏های گریز از مرکز و حوزه های نسبتاً خودمختار ایلی و عشایری یک  سیاست مرکزی قوی ‏به کمک ارتش نوین ایجاد کرد و قدرت سلطنت را مطلقه نمود. رضا شاه چارچوب ‏تشکیلاتی دولت مشروطه را نادیده گرفت و مجلس را به صورت تشکیلاتی فرمایشی به ‏منظور تأیید تصمیمات خود درآورد. با تضعیف مجلس از سوی شاه، نهادهای مشارکت ‏قانونی از کار افتادند و جناح مخالف – چه در داخل مجلس و چه در جامعه- قدرت ‏حضور در صحنۀ سیاسی را از دست داد، بدین ترتیب نمایندگان به ابزاری در راستای تأیید ‏و تصویب طرح ها و لوایح پیشنهادی تبدیل شدند وکاملاً در اختیار قوۀ مجریه قرار گرفتند. ‏از طرف دیگر رضا شاه برای اجرای برنامۀ تمرکزگرایی خود می بایست محدودیت های ‏سنتی و مذهبی را از سر راه خود بردارد و از قدرت روحانیون به عنوان یک گروه ذی نفوذ ‏قدرتمند بکاهد. بر این اساس، تعداد روحانیون در مجلس کاسته شد‎.‎
با ایجاد وزارت دادگستری، از قدرت و نفوذ روحانیت به شدت کاست. سیستم آموزشی ‏جدید نفوذ روحانیت را در امور آموزشی به شدت کاهش داد. همچنین تضعیف مؤسسات ‏دینی آموزشی، فرا خواندن روحانیون به سربازی، جلوگیری از انجام برخی مراسم مذهبی ‏منجر به تضعیف موقعیت و جایگاه روحانیت شد.[۲۴]به خاطر تسلط مطلق شخص شاه بر ‏تمام شئونات جامعه، کارکرد دستگاه حکومتی به شکل ویژه ای متجلی می‌شد به طوری که ‏دستگاههای حکومتی – اعم از دولت و مجلس- صرفاً مجری منویات شخصی شاه بودند. به ‏طور خلاصه با هر معیاری که سنجیده شود، شخص شاه به معنای رژیم بود و شاه و کشور ‏معنای مترادفی داشتند. او در مرکز دوایری قرار داشت که نقطۀ ارتباط‌آن ها با یکدیگر فقط ‏خود وی بود. دربار، خانوادۀ سلطنتی، دولت، استانداران، نیروهای مسلح و… به طور ‏جداگانه و مستقیم با شاه تماس داشتند‎.‎
دیوانسالاری یا به عبارتی نظام اداری حکومت رضا شاه در حدود نود هزار کارمند حکومتی ‏تمام وقت در نه وزارت خانۀ داخله، خارجه، عدلیه، مالیه، تجارت، پست و تلگراف، ‏کشاورزی و صنعت استخدام کرد.[۲۵]با گسترش دیوانسالاری، اقتدار حکومت و تمرکز ‏قدرت در دست رضا شاه به وقوع پیوست و کارمندان عالی رتبۀ کشوری و دیگر کارکنان ‏سازمان های اداری نقش اساسی در حفظ و تداوم قدرت رضا شاه ایفا می کردند. وزارت ‏داخله که بر پلیس، ادراۀ امور داخلی، خدمات پزشکی، انتخابات و سربازگیری نظارت ‏داشت کاملاً بازسازی شد. تقسیمات کشوری پیشین از بین رفت و در تقسیمات جدید به ‏جای چهار ایالت، یازده استان، چهل و نه شهرستان و بخش ها و دهستان های متعددی به ‏وجود آمد و ادراۀ هریک از این مراکز به مقاماتی که از طرف وزیر کشور در تهران مشخص ‏می شدند واگذار شد. از این طریق برای نخستین بار دولت مرکزی به شهرهای استان، ‏شهرستان ها و حتی برخی روستاهای بزرگ دسترسی یافت. [۲۶‏‎]‎

تمرکز قدرت و ایجاد دولتی مقتدر که بتواند زمام امور را در دست گیرد مستلزم داشتن ‏منابع مالی بود. بنابراین حکومت برای آن که بتواند حاکمیت خود را بر تمام مناطق کشور ‏بگستراند می بایست از توان اقتصادی لازم برخوردار باشد. لذا در این دوره حکومت سعی ‏داشت با ایجاد بخش دولتی و انحصارهای دولتی، نقش کلیدی را در اقتصاد کشور ایفا کند. ‏اگرچه سیاست های اقتصادی حکومت در این مقطع بر اساس یک ایدئولوژی اقتصادی ‏منسجم و با گزینش آگاهانه نبود ولی اقدامات حکومت در این راستا مقدمه ای به سوی ‏ایجاد یک اقتصاد ملی محسوب می شد. گسترش شبکۀ راههای ارتباطی و توسعۀ ارتباطات ‏و حمل و نقل، از دیگر برنامه های حکومت رضا شاه بودکه نقش و تأثیر مهمی در ‏یکپارچگی بازار ملی و مبادلۀ آزاد کالا و خدمات بین مناطق مختلف شهری و روستایی ‏کشور داشت و به نوسازی اقتصادی و صنعتی کشور کمک شایانی می کرد. مهم ترین ‏نوآوری در این حوزه تأسیس راه آهن دولتی و سرتاسری ایران به کمک مشاورین خارجی ‏بود که شمال، جنوب غربی و غرب کشور را به هم و به تهران متصل می کرد. هزینۀ این ‏تأسیسات از محل مالیات بر قند و شکر و چای تأمین شد. [۲۷‏‎]‎
با گسترش قدرت حکومت مرکزی، سیاست توسعۀ تشکیلات اداری، ایجاد راههای ارتباطی ‏و برقرای امنیت در راهها و افزایش امکانات مالی، زمینۀ گسترش تشکیلات قضایی در ‏سراسر کشور فراهم شد و تا آنجا که امکانات مالی اجازه می داد تمام نقاط کشور تحت ‏پوشش دادگستری قرار گرفت. تحول نظام قضایی و تمرکز آن در دست حکومت با ‏تغییرات ساختاری از طریق انحلال عدلیه و ایجاد دادگستری نوین توسط علی اکبر داور آغاز ‏شد. وحدت و تمرکز در سازمان قضایی بدین معنی بود که تشکیلات عدلیه یگانه مرجع ‏صالح برای رسیدگی به دعاوی و شکایات باشد. به عبارت دیگر تمام امور مربوط به ‏قضاوت و محاکمات باید در سازمان واحدی متمرکز می شد و مقامات و مراجع دیگر حق ‏مداخله در دستگاه قضایی را نداشتند. [۲۸]بدین سان با گسترش نقش حکومت مرکزی نقش ‏مقامات محلی – مخصوصاً روحانیون- در امور عدلیه از بین رفت. از جانب دیگر، گسترش ‏تشکیلات قضایی پشتوانۀ خوبی برای حفظ اقتدار دولت مرکزی در سراسر کشور بود. [۲۹‏‎]‎
حکومت رضا شاه در راستای سیاست تمرکزگرایی مسلماً به حوزۀ فرهنگی هم توجه داشت. ‏برقراری پیوندهای اقتصادی و صنعتی بیشتر و حتی اجتماعی-فرهنگی با دنیای غرب موجب ‏شد تجددطلبی، یعنی پذیرش شیوه زندگی به سبک اروپائیان، در ایران آن عصر ودر قالب ‏های مختلف خود را نشان داد. لذا در این زمان می بینیم که جریان تجدد طلبی آن هم در ‏شکل غربزدگی وغرب گرایی که قبل از مشروطیت آغاز و در مشروطیت و پس از آن ‏شدت بیشتری یافته بود، تأثیر قطعی خود را نمایان ساخت و رضا شاه را علی رغم آن که ‏خود، اروپا ندیده بود، به سمت  اروپا مآبی پیش راند. در این رابطه باقی ماندن ملتی به نام ‏ملت ایران با گرایش های یکدست و همگون فارسی از دغدغه های اصلی حکومت رضا شاه ‏بود. در جای جای رویکردهای اجتماعی و سیاستگذاری های فرهنگی دستگاه حکومتی او به ‏نوعی می توان این دغدغه و یافتن راه حل ها و پاسخ های مناسب آن را مشاهده کرد. چرا ‏که حکومت بر مردمی واحد با یک فرهنگ یکسان بسیار آسان تر بود و برای ایجاد یک ‏حکومت متمرکز مقتدر می بایست در حوزه های فرهنگی اقدامات لازم صورت گیرد‎.‎
حکومت رضا شاه پس از فراغت نسبی از پرداختن به مسائلی از قبیل حفظ تمامیت ارضی ‏کشور، برقراری امنیت و پایه ریزی اصول اصلاحات اقتصادی مورد نظرش، به دنبال توجه ‏بیشتر به حوزه های فرهنگی بود تا همانند همۀ حکومت ها بقای سیاسی خود را نیز تضمین ‏کند. لذا حکومت با تکیه بر «ناسیونالیسم» به عنوان یک ایدئولوژی حکومتی و مؤلفه های ‏دیگری چون «وحدت زبان» و «یک شکل سازی لباس» و «کشف حجاب» و همچنین ‏سازمان ها و کانون های مجری و حامی این مؤلفه ها، سعی داشت فرهنگی واحد به وجود ‏آورد و جامعه ایران را از شهری گرفته تا روستایی و ایلی حول محور آن جمع نماید. رضا ‏شاه بارها گفته بود باید وحدت زبان و وحدت شکل در تمام کشور، بخصوص بین طوایف ‏و ایلات، برقرار شود تا بدین وسیله ریشۀ اختلافات از بین برود و همه در لوای وحدت ‏کلمه همکاری نمایند و از نزاع دوری و در راه ترقی و پیشرفت کشور قدم بردارند‎.‎
کنشگران سیاست گذاری ها در دورۀ رضا شاه

به وجود آمدن حکومت رضا شاه برآیندی از ائتلاف بسیاری از نیروها بود که در یک طرف ‏آن بخشی از جامعۀ روشنفکران ایران قرار داشت. بسیاری از این افراد همان کسانی بودند که ‏ناامید از دستاوردهای نظام مشروطه، تحقق ارمان های خود را در حمایت از منجی ‏قدرتمندی(رضا شاه) می دید که هدف وی ایجاد یک دولت قدرتمند متمرکز و پایان دادن ‏به هرج و مرج  در کشور و انجام اصلاحات بود. با کودتای ۱۲۹۹ه. ش و بعد از آن به ‏حکومت رسیدن رضاخان زمینه برای خواستۀ آنان فراهم شد و توانستند با نهادینه کردن ‏دولت متمرکز رضا شاه بر آشفتگی  اجتماعی غالب آیند و در پست های کلیدی حکومت ‏قرار گیرند. مسلماً حضور افرادی مقتدر چون تیمورتاش، تحصیل کردۀ حقوق دان به ‏نام«علی اکبر داور»و شاهزاده ای با قدرت و در عین حال جاه طلب و تحت تأثیر فرهنگ ‏غرب چون«نصرت الدوله فیروز» و کسان دیگری چون علی اصغر حکمت، عیسی صدیق، ‏سید حسن تقی زاده، ذکاءالملک فروغی، مهدی قلی خان هدایت، احمد متین دفتری، علی ‏دشتی، احمد کسروی و بسیاری دیگر در کنار رضا شاه باعث می شد تا وی تحت تأثیر آنان ‏قرار گیرد و به تبع آن در صدد اجرای برنامه هایی باشد که رویکردی تجدد گرایانه به مقولۀ ‏توسعه وپیشرفت داشتند. وقتی به تفکرات این نیروها توجه می گردد می توان تا حدود ‏زیادی سیر حرکت و محورهای  توجه دولت رضا شاه را در آن ها یافت. اگرچه این افراد ‏اندیشه هایی گاه متناقض با یکدیگر داشتند و بسیاری در چگونگی پیاده سازی نظرات اتفاق ‏نظر نداشتند‎.‎
رضا شاه نیز در حکومت خود از این قشر استقبال کرد، او به خوبی می دانست کسانی که در ‏دانشکده ها و کالج های خارجی به شیوۀ غربی تحصیل کرده اند، تنها کسانی هستند که می ‏تواند در اجرای طرح های تجدد طلبانه خود به آنها متکی شود. به نوشتۀ یکی از پژوهشگران ‏در گزارشی که مدت کوتاهی پس از برکناری او نگاشته شده: رضا شاه درک کرده بود که ‏فقط در صورتی می تواند قدرت خود را حفظ کند که خود را با آمال روشنفکران مبنی بر ‏غربی کردن کشور سازگار کند. [۳۰] اندیشه های حاکم بر این طیف از نیروهای روشنفکر ‏اصلاح طلب را چنین برشمرد: تأکید بر جدایی دین از سیاست، توجه به اقتصاد به عنوان ‏محور اصلاحات در کشور، ایجاد ارتش منظم و کاآمد، بوروکراسی کارآمد، تأکید بر اصلاح ‏قوانین مالیاتی، تلاش در جهت صنعتی کردن کشور، گسترش زبان فارسی به عنوان یک زبان ‏ملی، توجه به آزادی زنان، تأکید بر سرمایه گذاری داخلی و صنعتی شدن به واسطۀ استفاده از ‏نیروهای درونی و مواردی از این قبیل.[۳۱]بنابراین می توان اینگونه استنباط کرد که ‏رویکردهایی که حکومت رضا شاه به موضوعات و مسائل فرهنگی و اجتماعی، سیاسی و ‏اقتصادی داشت رویکردی کاملاً جدا از تمایلات روشنفکری آن زمان نبوده است‎.‎
مسلماً تأثیرات فکری نهضت مشروطیت و حضور طبقۀ جدیدتر تحصیل کردگان غرب در ‏کنار طبقۀ حاکم که معتقد بودند جامعۀ سیاسی را باید بر پایۀ دگرگون سازی فرهنگ سنتی به ‏فرهنگ مدرن پیش برد و از این طریق، عظمت و تمدن گذشته را بر پایۀجدید، در ایران ‏بنیان نهاد، چشم انداز سیاست های اعمالی در این دوره است. تلاش هایی که در این زمینه ‏انجام شد چیزی نبود که از روحیۀ نظام گری رضا شاه بر خاسته باشد چرا که در واقع او ‏یک متفکر سیاسی نبود و برای تجدید بنای کشور نیز طرح جامعی نداشت‎.‎
در واقع بسیاری از اصلاحات و نوآوری های انجام گرفته در حکومت رضا شاه مدیون ‏روشنفکرانی بود که در آن زمان به طور رسمی در حکومت وی حضور داشتند و بیشترشان ‏محصول انقلاب مشروطه و در واقع همان کسانی بودند که در روی کار آمدن و تثبیت ‏حکومت رضا شاه در مصدر بسیاری از امور قرار گرفتند. پایۀ فرهنگی و طبقاتی و اجتماعی ‏رژیم رضا شاه بر حمایت و همکاری این روشنفکران قرار داشت و نمی توان نقش آنان را ‏در شکل گیری اندیشه های حاکم بر برنامه های حکومت رضا شاه نادیده گرفت. مخصوصاً ‏در حوزۀ فرهنگی، ایده های مدرنی را که روشنفکران عصر مشروطه به عنوان را ترقی و ‏تعالی کشور مطرح کرده بودند در این دوره به شکل باستانگرایی، اصلاح خط، کشف ‏حجاب و بالا بردن سطح فرهنگی جامعه ایران از طریق سازمان های مختلف مانند نظام ‏آموزشی، و سازمان پرورش افکار، از جانب روشنفکران این دوره که در رأس امور قرار ‏داشتند مورد حمایت قرار گرفت. اگرچه در اینکه آیا این برنامه ها و سیاست ها برای ترقی ‏و تعالی کشور مناسب بود؟ و آیا این برنامه ها و سیاست ها برای ترقی و تعالی کشور ‏مناسب بود؟ آیا  اصولاً مبانی فکری بسیاری از این روشنفکران با شرایط اجتماعی و ‏فرهنگی جامعۀ ایران سازگاری داشت  یا نه؟ جای بسی بحث دارد، اما به هر صورت در این ‏دوره این افراد سعی دارند از طریق حکومت به همل حوزه های جامعه از جمله حوزۀ ‏فرهنگی نفوذ پیدا کنند و ایده ها و برنامه های خود را عملی سازند. از همین رو اندیشۀ ‏مورد نظر حاکمیت از بالا به کل جامعه القا می شود و سیاست های اعمالی، مبانی فکری ‏کارگزاران و سیاستگذاران حکومت پهلوی اول را بازگو می کند. از جانب دیگر حمایت این ‏روشنفکران از سیاست های فرهنگی رضا شاه باعث اجرایی شدن آن ها می شود‎.‎
می توان اینگونه استباط کرد که به لحاظ فرهنگی هدف رضا شاه بسیاری از روشنفکرانی که ‏در حکومت رضا شاه حضور داشتند به ترک فرهنگ سنتی و روی آوردن به فرهنگ جدید -‏که عمدتاً ملحم از غرب بود- احیای فرهنگ و زبان و هویت ایرانی به مفهوم خاص آن ‏خلاصه می شد. گر چه این افراد اندیشه هایی گاه متناقض با هم داشتند، اما در سرلوحۀ ‏برنامه هایشان وضع قوانین عرفی، حذف نظام سنتی آموزش وپرورش، روی آوردن به آرمان ‏های ملت گرایانه، تکیه بر اقتدار و عظمت ایران پیش از اسلام، ترویج نظام آموزشی جدید، ‏گسترش زبان فارسی به جای زبان اقلیت های قومی و توجه به آزادی زنان قرار داشت. ‏‏[۳۲‏‎]‎
از برجسته ترین این افراد می توان به محمد علی فروغی معروف به «ذکاءالملک»  اشاره ‏کرد. وی اولین نخست وزیر دولت رضا شاه و از بنیان گذاران رژیم پهلوی بود که خدمات ‏زیادی به رژیم پهلوی کرد. در مورد او قضاوتها متفاوت است؛ برخی فروغی را از معدود ‏تجددطلبانی می دانند که از ظواهر تمدن غرب به باطن آن راه برده و معتقدند به همین دلیل ‏بوده که کتاب سیر حکمت در اروپا را نگاشته است.[۳۳]عده ای دیگر نیز او را «روشنفکری ‏غرب زده» می نامند.[۳۴]با این حال بدون تردید می توان فروغی را یکی از برجسته ترین ‏نخبگان روشنفکر تاریخ معاصر ایران خصوصا دورۀ پهلوی اول دانست چرا که علاوه بر ‏دولت مآبی و سیاستمداری دارای مقام شامخ ادبی و فلسفی بود به لحاظ سیاسی او بارها با ‏پذیرفتن مسئولیت در دوران حساس تاریخ ایران لیاقت و کاردانی خود را ثابت کرده بود‎.‎
او بر خلاف عده ای از نخبگان فرهنگی و مردان سیاسی، به در ستی تربیت ملت را اساسی ‏ترین اقدام برای توسعه و پیشرفت کشور می دانست و معتقد بود بدون ایجاد مراکز فرهنگی  ‏وپشت سر گذاشت آموزش های جدید فرهنگی و گسترش دانش های جدید و انتشار ‏روزنامه ها و مجلات این امر تحقق پیدا نمی کند در این دوره، قرار گرفتن او در پست های ‏کلیدی سیاسی باعث شد تا نهادهای مدرنی را به وجود آورد و چهره ی اجتماع و فرهنگ ‏ایرانی را از الگوهای سنتی دور سازد  و طرح هایی چون تأسیس دانشگاه تهران، فرهنگستان ‏زبان فارسی، برگزاری جشن هزاره ی فردوسی، انجمن آثار ملی ایران، تجدید ساختمان ‏آرامگاه حافظ و تعمیر بنای آرامگاه سعدی را عملی سازد‎.‎
فروغی با فرستادن شاه به ترکیه تلاس کرد که وی را از نزدیک با مظاهر تمدن اروپا-که در ‏ترکیه رواج یافته بود- آشنا کند و بعد قسمتی از آن را در ایران پیاده کند و مسلما این سفر ‏بر روی رضا شاه تأثیر بسزایی گذاشت چرا که تغییر کلاه، کشف حجاب و تأسیس دانشگاه ‏از دستاوردهای این سفر بود.[۳۵]از طرف دیگر فروغی از تئوریسین های اصلی ناسیونالیسم ‏باستان گرا در این دوره بود و تلاش زیادی در مسیر ترویج این ایدئولوژی انجام داد. او ‏باستان گرایی را به پدیدۀ ملیت خواهی ایرانی پیوند می زند و از آن ها به عنوان ستون های ‏اصلی اقتدار دولت ملی رضا شاه بهره می گیرد.[۳۶]روی هم رفته فروغی سیاستمداری ‏برجسته در دورۀ ضاشاه محسوب می شد و نمی توان نقش او را در سیاست های فرهنگی ‏رضا شاه نادیده گرفت‎.‎
عبدالحسین تیمورتاش معروف و ملقب به «سردار معظم خراسانی» مقتدرترین وزیر دربار ‏ایران در عصر رضا شاه و یکی از نخبگان روشنفکر دوران رضا شاه می باشد. او را می توان ‏قوی ترین بورکرات – روشنفکر نیمه اول سلطنت رضا شاه و مرد دوم قدرت ایران آن ‏روزگار دانست که نقش مهمی در شکل گیری و زیر ساخت های حکومت رضا شاه ایفا ‏کرد. [۳۷] بلوشر در سفرنامه خود درباره تیمورتاش می گوید‎:‎
‎«‎احساس کردم با مرد مهمی سروکار دارم، مردی با فراست بسیار و اراده ی معطوف به ‏هدف و هوس های بزرگ در سر… به نظرم چنین آمد که او به عنوان یک قدرت فکری در ‏پشت سر شاه ایستاده و او را در کار اصلاحات الهام می بخشد. »[۳۸‏‎]‎
در طرح اصلاحات مملکتی که وی در تاریخ ۲۴/۱۱/۱۳۰۷ به رضا شاه نوشته است به خوبی ‏مشخص می شود که حکومت رضا شاه بر اساس این برنامه ها سیاست های خود را تدوین ‏کرده است. وی در خصوص اصلاح معارف مملکت  چنین می گوید‎:‎
‎«… ‎اصلاح دیگری که ضرورت دارد اصلاح معارف مملکت است که قدم اول آن اصلاح ‏خط فارسی است زیرا که خط امروز فارسی خود بزرگترین مانع نشر معارف است و تا ‏وقتی که مردم با سواد نشوند تهذیب اخلاق آن ها غیر ممکن است. ایجاد مدارس ابتدایی و ‏اجباری کردن تحصیلات پس از دایر شدن آن ها برای ذکور و اناث و همچنین ایجاد ‏مدارس صنعتی که مستلزم به کار انداختن  بی کارها و ترویج اصول تمدن جدیده خواهد ‏بود، وحدت زبان مملکتی و ترویج زبان فارسی در تمام مملکت به وسیله مدارس، فرستادن ‏عدۀ معینی شاگردان همه ساله به اروپا و آموختن صنایع مختلفه، تهیه کتب مقدماتی برای ‏تدریس در مدارس و قدغن کردن استعمال کتب امروزه که فوق العاده بد تنظیم شده اند. ‏ایجاد دارالتألیفات و مدارس موسیقی و نقاشی برای ایجاد روح تازه و خارج کردن جامعه از ‏خمود فعلی اقداماتی است که به نظر مفید می آید. برای کمک مالی در نشر معارف ضبط ‏اوقاف عمومی از طرف دولت و رساندن عواید آن به مصارف فوق ضرورت خواهد داشت‎.‎
تأسیس نمایشگاهها و تفرجگاههای عمومی تأثیر مهم در اخلاق و روحیات جامعه خواهد ‏دشت. دادن حق رأی به اشخاص باسواد، ایجاد لباس یکدست و کلاه مملکتی و اجباری ‏کردن آن در ادارات دولتی در مرکز و در ولایات و کوتاه کردن لباس ها و منسوخ کردن ‏تفاوت لباس هر یک از ولایات و کوتاه کردن لباس ها و منسوخ کردت تفاوت لباس هریک ‏از ولایات مانع ایجاد وحدت کامل ملی است و ضمناً مقرون به صرفه جویی می باشد. ‏‏»[۳۹‏‎]‎

بر این اساس می توان گفت تیمورتاش نیز به عنوان یک نیروی فکری در طراحی و اجرای ‏سیاستگذاری های فرهنگی بسیار مؤثر بود، به طوری که در سوق دادن ذهن رضا شاه به ‏اتخاذ سیاست هایی نظیر متحدالشکل کردن لباس نقش زیادی داشت. همچنین  او در زمینه ‏سازی برای‌کشف حجاب، با تشکیل مجالس میهمانی که زنان بدون حجاب در آن شرکت ‏می کردند، و تشویق شاعران برای سرودن شعرهایی در رابطه با رفع حجاب نقش مؤثری ‏داشت‎.‎
علی اصغر حکمت یکی از مهره های بسیار حساس در دوره رضا شاه بود  و در طول این ‏دوره سمت های مختلفی چون وزیر معارف و صنایع مستطرفه، وزیر خارجه، وزیر کشور را ‏به عهده داشت. حکمت یکی از مجریان  و طرحان اصلی کشف حجاب در ایران است  و ‏در ابتدای کتاب خود«سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی» از این قضیه حمایت کرده است. ‏وی درگوشه گوشۀ خاطراتش ضمن تجلیل از رضا شاه  خود را به عنوان نفر اول که مخاطب ‏و مورد توجه شاه است معرفی کرده و صریحاً موافقت خود را نسبت به اجرای طرح رضا ‏شاه در ۱۷ دی ماه و نتایج مرتبط با آن اعلام می دارد.[۴۰]او در سال ۱۳۱۲ ه.ش سازمان ‏پیشاهنگی را در ایران بازسازی کرد و پیشاهنگی دختران را در راستای کشف حجاب در ‏ایرن تأسیس کرد. وی همچنین به دستور رضا شاه با گرد آوردن عده ای از زنان فرهنگی ‏جمعیتی به نام «کانون بانوان» تشکیل داد تا با حمایت دولت پیشقدم نهضت آزادی زنان ‏ایران باشند این کانون وظیفه داشت در جهت تعمیم و توسعه فرهنگ جدید و متجدد کردن ‏بانوان تلاش کند. [۴۱‏‎]‎
دودمان خاندان هدایت از خاندان های صاحب عنوان دوره قاجار بود و اعضای این خاندان ‏از  دوره قاجار همواره در صحنه سیاست حضور داشتند. مهدی قلی خان مخبر السلطنه ‏هدایت نیز از اعضای این خاندان و  از نخبگان روشنفکر  دوره ی رضا شاه می باشد. او ‏تحصیلکرده ی آلمان  و به مدت شش سال  نخست وزیر رضا شاه بود.  مخبرالسلنه فردی ‏محافظه کار بود و همین مسالمت جویی و محافظه کاریش باعث می شد که رضا شاه او را ‏برای این کار مناسب بداند. قانون اتحاد الشکل لباس در زمان او  به طور رسمی مطرح و در ‏مجلس به صورت قانونی تصویب شد. گرچه در کتابش «خاطرات و خطرات» با قضیه ‏متحدالشکل کردن لباس موافقتی نشان نمی دهد  و در مورد کشف حجاب هم چون آن را ‏برگرفته از غرب می داند  عملی ناپسند تلقی می کند. با وجود این، او هم تا آنجایی که ‏کشف حجاب منجر به از رونق افتادن روبنده و نقاب است با عمل رضا شاه موافق بود چرا ‏که روبنده را شرعی نمی دانست‎.‎
در این میان باید به کسانی همچون سید حسن تقی زاده هم  اشاره کرد که در عصر پهلوی ‏اول از جمله مشاوران رضا شاه بود و پست های مختلف وزارت و سفارت را داشت از ‏چهره های اصلی روشنفکری و ناسیونالیست ایران در عصر پهلوی می باشد. به لحاظ ‏فرهنگی از او مقالاتی در خصوص فردوسی و نیز بحث هایی درباره  ی خط فارسی نوشته ‏است. کتاب «از پرویز تا چنگیز » او که درباره ی تایخ ایران از زمان ظهور اسلام تا یورش ‏مغولان است، در تکوین و گسترش مدل تاریخ نگاری رایج در عصر پهلوی نقش داشته ‏است‎.‎
همچنین احمد کسروی نیز از جمله مشاوران و کارگزاران عصر رضا شاه می باشد. او ‏گرایش شدید ناسیونالیستی داشت و از ایدیولوژی ناسیونالیسم باستان گرای حکومت رضا ‏شاه حمایت می کرد. کسروی در مسیر ترویج آرای خود، به تألیف و انتشارات کتب مختلف ‏نیز پرداخت. افراد بسیار دیگر ی نیز هستند که ذکر خدمات  همه آن ها در این جا نمی ‏گنجد؛ کسانی مانند، فرج الله بهرامی، نصرت الدوله فیروز، ابراهیم پورداوود، ذبیح بهروز، ‏سید محمد تدین  و… در همراهی و همکاری با رضا شاه و سیاست های اعمالی او کوتاهی ‏نمی کردند [۴۲‏‎].‎
‎ ‎اینها و بسیاری دیگر نقش عمده ای در طراحی و حمایت از سیاست های فرهنگی حکومت ‏رضا شاه ایفا کردند اما  به تدریج با  مستبد شدن قدرت شاه یک به یک از صحنه سیاسی ‏حذف شدند و جای آن ها را افرادی بی لیاقت و مطیع و گوش به فرمان گرفتند و این امر ‏خسارات جبران ناپذیری در مدیریت آیندۀ کشور بر جای گذارد. شاید اگر قدرت تصمیم ‏گیری بیشتری به آن ها داده می شد می توانستند مشروعیت لازم را برای رضا شاه فراهم ‏آورند و پایه های فرهنگی حکومت او را –هرچند  که با جامعه ایران در تضاد باشد-‏استحکام بیشتری ببخشند، اما  فضای دیکتاتوری حاکم بر جامعه و فعال بودن نیروی ‏خارجی امکان خلاقیت را از بسیاری از آنان گرفت البته این به معنای آن نیست که این ‏نخبگان افرادی خودساخته  بودند و به هیچ نیروی خارجی وابستگی نداشتند و یا اینکه ‏تفکرات آنان لزوماً درست و برای جامعه ایران مفید و به صرفه بود‎.‎
کشف حجاب و حکومت پهلوی اول
بعد از کودتای ۱۲۹۹ه.ش توجه به وضعیت زنان بیشتر شد و تلاش هایی در جهت بهبود ‏وضعیت آنان صورت گرفت. در اوخر دهۀ۱۳۰۰ه.ش و سراسر دهۀ ۱۳۱۰ه.ش قانون خانواده ‏با الحاقیه هایی تکمیل گردید این قانون که برای اولین بار در ۱۳۰۷ه.ش به تصویب مجلس ‏رسید، دارای ۱۰۰ماده دربارۀ خانواده بود قانون ازدواج و قانون مربوط به ارائه گواهینامه ‏پزشکی هنگام عقد، به ترتیب‌در سال‌های۱۳۱۰و ۱۳۱۷ه.ش افزوده شدند.[۴۳]رواج آموزش ‏در میان زنان نسل جدیدی از زنان تحصیلکرده را وارد میدان کرد که در حیات اقتصادی و ‏فرهنگی کشور نقش هایی را بر عهده گرفتند. با گذشت زمان تعداد سازمان های زنان ‏افزایش یافت و زنان به درجاتی از ایفای نقش در زندگی عمومی دست یافتند و وارد عرصۀ ‏اجتماع شدند. همچنین برخی معتقدند، در جریان این تحولات فرهنگ مرد سالاری به ‏تدریج رنگ باخت، تا زن بتواند جایگاهی متناسب با شخصیت خود در اجتماع و خانواده ‏جستجو کند. با این وجود چنان که پژوهندگان متذکر شده اند در این زمان، موانع عمدۀ ‏پیشرفت زنان برطرف نشد.اگرچه نمی توان از اقداماتی که در رابطه با آموزش و پرورش ‏زنان در این دوره شده، چشم پوشید. با این حال سازماندهی زنان در دورۀ رضا شاه زیر ‏سلطه حکومت بود و همین امر مانع بحث های گسترده دربارۀ «مسئله زنان» شد.[۴۴‏‎]‎
یکی از موضوعاتی که در رابطه با زنان در این دوره نیز با شدت بیشتری پیگیری شد موضوع ‏‏«کشف حجاب» زنان بود. موضوع کشف حجاب در میان تمام جریانات فرهنگی حکومت ‏پهلوی اول بیشتر مورد توجه واقع شده و مطالب و اسناد زیادی در این رابطه منتشر شده ‏است علت آن هم شاید این امر باشد که کشف حجاب در ایران نمایانگر نقطۀ اوج دخالت ‏حکومت در فرهنگ عمومی جامعه و همچنین نگرش سطحی حکومت به غرب به عنوان ‏الگوی پیشرفت بود.[۴۵]از طرف دیگر اجرای آن به عنوان یک دستور حکومتی موجب شد ‏که نه تنها به لحاظ دینی، بلکه به لحاظ سیاسی به هم به صورت یک مسئله درآید[۴۶] چرا ‏که نه تنها با ارزش های مذهبی سازگار نبود بلکه با سنت های ایرانی نیزمغایرت داشت. لذا ‏وجه رضا شاه را به عنوان یک لامذهب در اذهان نمایان ساخت. علی رغم این اقدام، ‏همچنان که در بحث های قبل اشاره شده، این حکومت رضا شاه نبود که اندیشۀ کشف ‏حجاب و حجاب زدایی را مطرح ساخت. حکومت رضا شاه این اندیشه را در سطح گسترده ‏ای عملی ساخت. این روشنفکران جنبش مشروطه بودند که اندیشۀ حجاب زدایی را مطرح ‏ساختند‎.‎
و حکومت رضا شاه نیز از افکار واندیشه های آنان تاثیر پذیرفته بود چرا که بسیاری از آنان ‏در حکومت وی حضور داشتند. نکتۀ دیگری که نیاز به توضیح دارد مفهوم “حجاب” و “بی ‏حجابی” است. بیشتر بحث های محققانه در بارۀ کشف حجاب در دورۀ رضا شاه از لحاظ ‏مفهوم حجاب وبی حجابی مبهم هستند. تا قبل از تغییر سلطنت و اانتقال قدرت به خاندان ‏پهلوی، کشف حجاب به معنای آزادی “وجه ” و “کفین” و برداشتن “نقاب”  از چهره بود. ‏مطالب نشریۀ «عالم نسوان» و سایر منابع آن زمان نشان می دهد، تا آن زمان منظور از ‏حجاب وبی حجابی به طور عام کنار گذاشتن «چادر» و«نقاب» بود. و طرح این موضوع را ‏نمی توان در جهت «تأسی صرف از مظاهر غربی تلقی نمود»  در واقع گسترش سیر تجدد ‏طلبی و افزایش تمایل  بخشی مردم به پذیرش آداب ورسوم اجتماعی اروپا به دورهای ‏برمی گردد که رضاخان به قدرت رسیده و در صدد رسمیت بخشیدن به کشف حجاب ومنع ‏استفاده از چادر وچار قد برآمده بود. در اوایل این دوره دو نظریه راجع به کشف حجاب ‏وجود داشت« تعدادی طرفدار مستقیم کشف حجاب بودند وعده ای دیگر برداشتن نقاب و ‏تغییر رنگ چادر را  از مشکی به رنگ های دیگر کافی می دانستند.[۴۷] روشنفکران و ‏تحصیلکردگان غرب، بیشتر طرفدار نظریۀ اول بودند که پس از دستیابی رضاخان بر اریکۀ ‏قدرت و در گسترش سیاست تجددطلبی رو به افزایش نهادند و رضاخان نیز از آنان ‏پشتیبانی می کرد‎.‎
‎ ‎جریان روشنفکری و کشف حجاب در عهد رضا شاه
موضع جریان روشنفکری در زمان رضا شاه –چه آنان که در دستگاه حکومت حضور داشتند ‏و چه آنان که در حکومت وی سمتی نداشتند- به وضعیت زنان به طور عام و کشف حجاب ‏به طور خاص، مسلماً نشأت گرفته از اندیشۀ روشنفکران عصر مشروطه بود و جدای از ‏جریان تجدد طلبی زنان در دورۀ مشروطه نبود. لذا در این رابطه اکثریت روشنفکران-چه زن ‏و چه مرد- دیدگاه مشابهی داشتند. آنان در مجلات و نشریات، خصوصاً نشریات و مجلات ‏زنان، تعدیاتی را برمی شمردند که جامعه در حق زنان روا می داشت و در قالب ‏تجددخواهی و طرفداری از قانون، به حمایت از آنان می پرداختند. این گروه‌که در میانشان ‏زنان روشنفکر نیز وجود داشتند؛ اغلب تحصیلکردگان غربی و یا محصول سیستم اموزشی ‏غرب در ایران بودند. آشنایی با حقوق و آزادی های فردی زنان غربی، و مقایسۀ شتاب زدۀ ‏آن با وضعیت زن ایرانی، آنان را در مقام انتقاد از وضعیت موجود زن ایرانی قرار می داد‎.‎
از این رو پس از اعلام رسمی کشف حجاب و حتی قبل از آن، از برنامه های حکومت در ‏رابطه با زنان حمایت می‌کردند این دسته از روشنفکران که در میانشان نویسندگان و شاعران ‏مشهوری چون ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی و پروین اعتصامی به چشم می خورند، ‏حجاب را مانع ترقی و بی حجابی را مترادف با ترقی و تمدن می دانستند و در حقیقت ‏بلندگوهای تبلیغاتی کشف حجاب بودند و با ایجاد مراسم و ایراد سخنرانی، در پیشبرد طرح ‏رضا شاه کوشیدند. البته این نگرش را نمی توان به تمام روشنفکران آن دوره تعمیم داد؛ ‏روشنفکرانی هم بودند که ضمن آشنایی با وضعیت زنان با دنیای غرب و تصریح بر احقاق ‏از دست رفتۀ  با برخی برنامه های حکومت در رابطه با زنان مخصوصاً «کشف حجاب» به ‏خاطر آن که جنبۀ فردی داشت و از طریق قانونی و بر اساس مصوبۀ مجلس اعمال نگردیده ‏بود، مخالفت می کردند، و گرنه با اصل قضیه، یعنی حضور زنان در جامعه و با الگوهای ‏غربی پوشش زنان مخالفتی ندشتند. دکتر محمد مصدق یکی از این روشنفکران بود که با ‏ازادی زنان به شیوۀ رضا شاهی مخالف بود. زیرا معتقد یود که این کار می بایست:«.. به ‏واسطۀ تکامل اهل مملکت باشد نه به واسطۀ یک کسی که قدرتی پیدا کرده و یک زوری ‏پیدا کرده که من اینجور می خواهم و اینجور باید بشود… »[۴۸] خلاصه اینکه روشنفکران ، ‏خصوصاً آنان که در غرب به تحصیل پرداخته و یا غرب را دیده بودند و با فرهنگ  و آداب ‏و رسوم غربی همساز بودند، قضیۀ کشف حجاب زنان و منع حجاب آنان مخالفتی نداشتند ‏بلکه در مقالات و نوشته هایشان مستقیم یا غیر مستقیم به ان اشاره کرده بودند و اینک که ‏صورت تحقیق یافته بود ، روز ۱۷ دی ۱۳۱۴ را آغاز فصل جدیدی از تاریخ زندگانی و ‏حیات اجتماعی زنان ایرانی محسوب می کردند‎.‎

کشف حجاب و زمینه سازی برای اعلام آن
حکومت  رضا شاه برای اعمال قانون«کشف حجاب» و آماده سازی اذهان جامعه برای ‏پذیرش آن دست به اقدامات سازمان یافته ای در-کوتاه مدت و بلند مدت- زد. چرا که ‏موقعیت مذهبی  و سنتی شهر ها سبب می شد که یکباره و بدون فراهم ساختن زمینه های ‏لازم به این اقدام مبادرت نکنند. از جملۀ اقدامات صورت گرفته در این راستا می توان به ‏موراد زیر اشاره کرد‎:‎

‏۱‏‎)‎متحدالشکل کردن لباس مردان
‎      ‎برای رسمیت یافتن کشف حجاب وپیشبرد آن، می بایست زمینۀ لازم درکانون خانواده ‏فراهم می شد و برای سرپرست خانواده که عامل اصلی و بازدارنده در برابر حضور همسر ‏خویش، آن هم بدون حجاب در معابر عمومی، برنامه ریزی می گردید لذا در دی ماه ۱۳۰۷ ‏با تصویب«متحدالشکل بودن البسه اتباع ایرانی در داخل مملکت»در مجلس هفتم[۴۹]عموم ‏مردان ایران جز هشت طبقه روحانیون ملزم به تغییر لباس خود شدند حکومت پهلوی این ‏اقدام را در راستای ایجاد یک ملت متحد ویکپارچه انجام داد چرا که سعی داشت به هر ‏شیوه ای اختلافات ظاهری میان اقوام مختلف ایرانی را از میان بردارد. و یکی از وسایل ‏دست یابی به این هدف از نظر حکومت اتحاد شکل ظاهری مردان وبه تبع آن زنان بود. می ‏توان چنین استدلال کرد که اتحاد شکل البسه و تبدیل کلاه، برنامه ای بود که بیشتر« از مظاهر ‏غربی اقتباس شده بود و ضمن آنکه جامه ایران را از سنت ها و آداب پوشش و نوع پوشش ‏محلی به میزان قابل توجهی دور گردانید مقدمات کشف حجاب را نبز فراهم و پذیرش آن ‏را در سطح جامعه آسانتر کرد‎.‎
‎ ‎‏۲‏‎)‎تبلیغات رسانه ای
‎       ‎ماهها قبل از اعلام رسمی کشف حجاب مطبوعات ایران مقالات متعددی دربارۀ آزادی ‏زنان می نوشتند و دستورالعمل هایی را هم که حاکی از طرز معاشرت، مد لباس، ارایش موی ‏سر و امثال آن بود درج می کردند. در این میان فعالیت نشریات و مجلات زنان جالب توجه ‏است، به طوری که بین سال های ۱۳۰۰تا ۱۳۱۴ه. ش نشریات زیادی توسط زنان ایرانی ‏تأسیس شدند ازجمله آنها می توان به روزنامه«زبان زنان» به مدیریت خانم صدیقه دولت ‏آبادی اشاره کرد. وی نخستین زنی بود که در مسیر تجدد طلبی، کشف حجاب را آغاز کرد. ‏همچنین می توان به مجلۀ «جمعیت نسوان وطنخواه» به صاحب امتیازی خانم ملوک ‏اسکندری اشاره کرد. که اولین شمارۀ آن به سال ۱۳۰۲ه. ش منتشر شد. مندرجات این مجله ‏در ابتدای سال های تأسیس دربارۀ تعلیم وتربیت زنان ودوشیزگان و اصلاحات اجتماعی این ‏طبقه بود. در شماره های۷و۸ این مجله، مقاله ای به قلم خانم دولت آبادی راجع به زنان ‏ایرانی در مقایسه با زنان اروپایی منتشر گردیده که صراحتاًمحصور بودن و درواقع در ‏حجاب بودن زن ایرانی را عامل بدبختی او می داند. در این بین مجلۀ«عالم نسوان» به ‏صاحب امتیازی خانم «نوابه صفوی» و زیر نظر مجمع فارغ التحصیلان مدرسه اناثیه آمریکایی ‏ایران، در خارج از کشوررا در داخل کشور برای مقدمه سازی برای کشف حجاب آغاز کرده ‏بودند در این مجله در شمارۀ ششم، سال هشتم، در قسمتی از مقاله تحت عنوان«زن مگر بشر ‏نیست» حجاب را مانع ترقی و تکامل جامعه ایران معرفی می کند و می نویسد« جامعه ایران ‏بواسطه حجاب نصف هیات خود را گندانده بطوری که به انجام هیچگونه امری قادر نیست و ‏با نصف دیگر می خواهد جاده پرخم وپیچ تکامل را بپیماید. [۵۰] سپس طرفداران حجاب ‏را مخاطب ساخته و اذعان می دارد که مقاومت آنها بیهوده است وباید تسلیم ‏شوند:«طرفداران حجاب بدانند که برافتادن حجاب انقلابی است فکری که بخودی خود به ‏ظهور پیوسته و خواه ناخواه نتیجۀ خود را خواهد بخشید».[۵۱] وجود نشریاتی مانند«عالم ‏نسوان» نه فقط از لحاظ مطالبی که می نوشتند بلکه فی نفسه وجودشان سندی بود گواه بر ‏اولین مشارکت زنان ایرانی در مشاغل تازه ای مانند روزنامه نگاری، به عنوان سردبیر، ‏نویسنده، مترجم یا مدیر اداری.[۵۲]علاوه برآن، نویسندگان این مقالات یا سردبیران آن ها، ‏مانند  خانم شهرزاد آزاد مدیر روزنامه «نامه بانوان» در تهران، فخر آفاق پارسا سردبیر ‏مجلۀ«جهان زنان»در مشهد، و یا خانم نوابه صفوی مدیر مجله« عالم نسوان» خود از پیشتازان ‏کشف حجاب در ایران بودند. روزنامه ها و مجلات دیگر مانند «اطلاعات»، «ایران امروز» و ‏یا  مجله «ایرانشهر» نیز که در خارج از ایران منتشر می شد، فعالیت های گسترده ای را در ‏این راستا آغاز کرده بودند.  مجله ایرانشهر همه بدبختی های زن ایرانی را ناشی از حجاب ‏می داند و چنین می نویسد:«… علت شیوع مسئله دو جهت است، اول حجاب. دوم ‏جهالت که آن هم ثمره حجاب است».[۵۳‏‎]‎
مجله ایرانشهر حتی تا آنجا پیش می رود که در شماره های ۱۱و۱۲ خود علت اول و آخر ‏ازدواج جوآنان تحصیلکردۀ ایرانی با دختران فرنگی را، حجاب زن ایرانی می داند. و در ‏جای دیگری از همین شماره، انجام همه شنایع و قبایح زنان را به حجاب نسبت می دهد. ‏روی هم رفته مقالاتی که در ارتباط با لزوم ترقی وپیشرفت مملکت در این روزنامه ها ‏منتشر می شد مشحون از حمله به حجاب به عنوان مانع وسد راه ترقی وتکامل بود. بر این ‏اساس می بایست به هر ترتیبی است زن ایرانی را به اجتماع کشاند و حجاب را از سرش ‏برگرفت. نویسندگان این نشریات در مقالات خود، لزوم تعلیم وتربیت زنان و فرزندان آنان، ‏بیان محرومیت های زنان در خانه ها ولزوم وارد شدن  آنان در فعالیت های اجتماعی، ‏ترویج امتعۀ وطنی، معرفی زنان مشهور جهان و انتقاد از مسئله حجاب به عنوان سد راه ‏ترقی و تکامل زنان را مورد بحث قرار دادند. ترویج فرهنگ حجاب زدایی از اهم مقالات ‏مندرج در این مجلات بود‎.‎

‏۳‏‎-‎تشکیل مجامع وکانون ها
‎      ‎حکومت رضاشاه به منظور تحکیم اقدامات فرهنگی خود انجمن ها و کانون های ‏مختلفی را ایجاد کرد تا از طریق آن ها مؤلفه های فرهنگی را که به جامعه القا می کرد، ‏عمومیت بخشد. رویکرد هر یک از این انجمن ها و کانون ها در جهت سیاست گذاری های ‏فرهنگی حکومت و فراهم کردن بستری مناسب برای ایجاد یک فرهنگ ملی و یکپارچه بود. ‏با بررسی مرامنامۀ این کانون ها و جمعیت ها، مشخص می شود که اصول آن ها بر اساس ‏مقتضیات و نیاز های حکومت تدوین شده است تشکیل  این مجامع وکانون های مختلف ‏نقش عمده ای در پیشبرد برنامه های رضا شاه برای کشف حجاب ایفا کرد. ازآن میان می ‏توان به کانون هایی مانند «جمعیت نسوان وطنخواه» به ریاست محترم اسکندری اشاره کرد. ‏هدف این جمعیت طبق اساسنامۀ آن، حفظ شعائر و قوانین اسلام و سعی در تذهیب و ‏تربیت دختران، ترویج صنایع وطنی و باسواد کردن زنان، نگهداری ازدختران  بی سرپرست ‏و  مواردی از این قبیل بود. در واقع هدف جمعیت اجرای سیاست فرهنگی حکومت رضا ‏شاه در راستای کشف حجاب بود.[۵۴] از میان نخستین اعضای این جمعیت می توان به نور ‏الهدی منگنه، فخر آفاق پارسا، فخر عظیمی ارغون، مستوره افشاره و صفیه اسکندری نام برد ‏که همه از زنان روشنفکر و تحصیلکرده و از پیشگامان کشف حجاب بودند، اشاره کرد. یکی ‏از اقدامات این جمعیت اجرای اولین نمایشگاه ویژه بانوان بود‎.‎
یکی دیگر از کانون هایی که به منظور زمینه سازی برای اعلام حجاب از طرف حکومت ‏ایجاد شد«کانون بانوان» بود. این کانون در سال ۱۳۱۴ه. ش تحت نظارت «شمس» پهلوی از ‏طرف وزیر معارف«علی اصغر حکمت» و با فرمان رضا شاه به وزیر معارف به منظور فراهم ‏نمودن زمینه مساعد جهت اعلام آزادی زنان ودر حقیقت اعلام رسمی کشف حجاب تشکیل ‏شد. این کانون وظیفه داشت در جهت تعمیم و توسعه فرهنگ جدید و توسعه تجدد خواهان ‏و به عبارت دیگر متجدد کردن بانوان تلاش‌کند. بدرالملوک بامداد نیز از این هدف اصلی ‏کانون، (کشف حجاب) برداشته و چنین می نویسد:«ضمن سایر اقدامات، منظور اصلی یعنی ‏ترک چادر سیاه متدرجاً پیشرفت می کرد به این طریق که زنان عضو جمعیت با راضی کردن ‏خانواده های خود یکی یکی به برداشتن چادر مبادرت می نمودند»[۵۵]وی در ادامه می ‏افزاید که سخنرآنان در مجالس کانون«سایر بانوان را به تشویق به ترک کفن سیاه می کردند. ‏بطوری که در هر نوبت از مجالس و اجتماعات کانون عده زیادی از بانوان بدون چادر ‏حضور می یافتند»[۵۶] اعضای این کانون از طریق برپایی این مجالس سخنرانی و سایر ‏اجتماعات، زنان را به ترک چادر تشویق و ترغیب می کردند. زنان عضو این جمعیت از ‏نخستین کسانی بودند که پیش از روز کشف حجاب یعنی ۱۷دی ۱۳۱۴ بدون چادر در معابر ‏عمومی حرکت کردند. [۵۷‏‎]‎
برگزاری دومین کنگرۀ «زنان شرق»در ایران در سال ۱۳۱۱ه. ش خود از عوامل زمینه ساز ‏برای کشف حجاب بود. در درخواستی که نورحماده- رئیس مجامع سنوان در شرق- برای ‏تشکیل کنگرۀ زنان در شرق در ایران فرستاده، موضوع های مورد بحث در این کنگره را ‏مواردی از قبیل تربیت نسوان، ترقی زبان های ملی وترویج صنایع وطنی و امثال آن ذکر ‏کرده است. [۵۸‏‎]‎
آرزوی رسیدن به زنان اروپایی و آمریکایی کاملاً نشان دهندۀ طرز فکر سخنرآنان وبسیاری ‏از زنان شرکت کننده در این کنگره بود. انعکاس اخبار این کنگره در جراید آن روز نشان ‏دهنده یک کوشش همگانی برای حرکت و هدایت حقوقی زن به سمت الگو های غربی و ‏اروپایی بود. [۵۹‏‎]‎
از طرفی نباید نقش مراکز تعلیم و تربیت و دانشسرا های مقدماتی دختران و بسیاری مراکز ‏فرهنگی دیگر را در زمینه سازی برای کشف حجاب نادیده گرفت. در بسیاری از این مراکز ‏به عنوان مجلس جشن وخطابه در ذم حجاب و مدح بی حجابی استفاده می شد. تاسیس ‏پیشاهنگی دختران، اعزام دختران به خارج از کشور،گسترش ارتباط خانواد های ایرانی با ‏خانواده های اروپایی، شرکت جستن زنان در مهمانی ها، رستوران ها و سینما ها به همراه ‏مردان، خصوصاً سفر رضا شاه به ترکیه و مشاهدۀ کارکرد ها  و آثار اجتماعی آزادی زنان در ‏ترکیه وی را به این کارها راغب تر کرد. تاثیر این سفر در رضا شاه به حدی بود که خطاب ‏به رئیس الوزراء (محمود جم) اظهار می دارد :« نزدیک دو سال است که این موضوع- ‏کشف حجاب- سخت فکر مرا به خود مشغول ساخته است. خصوصاً از وقتی که به ترکیه ‏رفتم و زن های آنان را دیدم که«پیچه» و «حجاب» را دور انداخته… دیگر از هر چه زن ‏چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر چاقچور دشمن ترقی مردم است.»[۶۰] همه این ‏موارد از عواملی برشمرده می شوند که موجبات تسریع در کشف حجاب را فراهم ‏آوردند.[۶۱‏‎]‎
بعد از آن حکومت برای عمومی نمودن کشف حجاب تلاش نمود زمینه آن را ابتدا در حوزۀ ‏معارف فراهم سازد. لذا در پاییز سال۱۳۱۲ ه. ش با صدور اعلامیه ای مردم را برای پذیرش ‏آموزگاران زن بی حجاب آماده کرد و هر روز بر تعداد آنان افزوده و به دنبال آن با صدور و ‏ابلاغ بخشنامه عمومی به رؤسای معارف در استانها فعالیت خود را گسترده تر کرد. مفاد این ‏بخشنامه درواقع بیان کنندۀ چگونگی پیشبرد کشف حجاب به طریق دقیق و سازمان یافته ای ‏بود که می بایست در زمینه معارف عملی شود.[۶۲]اولین گام برای پیشبرد این طرح و ‏مقدمات آن، ترتیب مجالس غیر رسمی و رفت وآمد های خانوادگی بین محترمین شهر بود ‏که«که دارای حسن نیت و فکر روشن باشند» هدف از ایجاد مجالس غیر رسمی آن بود که ‏هم زن و هم مردم با آداب نشست و برخاست آشنا شوند و خصوصاً زنان تا از« حجب و ‏کم رویی آنان کاسته گردد»[۶۳‏‎]‎
سرانجام با حضور رضا شاه به همراه ملکه و دو خترش که هر سه بی حجاب بودند، در ‏مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی در ۱۷دی ماه۱۳۱۴ ه.ش کشف حجاب رسماً اعلام شد و ‏منع حجاب رسمیت قانونی یافت. به طوری که متخلفین از این قانون تحت پیگرد قانونی ‏قرار می گرفتند‎.‎
روند پیشبرد کشف حجاب
حکومت برای پیشبرد این قانون از دو طریق وارد عمل شد: یکی از طریق سیاست تشویق و ‏دیگری تنبیه. از یک طرف با برگزاری مجالس جشن و سرور بین کارمندان دولت که قابل ‏کنترل بودند و یا به بهانه های مختلف از قبیل افتتاح مدارس و مراکز تفریحی و ورزشی ‏مردم را دعوت می کردند که الفبای کشف حجاب را از کارکنان دولت و خانمهایشان ‏بیاموزنددر این رابطه در یکی از اسناد چنین امده است
‎…‎بایستی فرماندهان واحد های ارتش نیز در تشویق وپیشرفت رفع حجاب اقدام و پیشقدم ‏باشند. مخصوصاً بایستی به منظور ترویج بانوان آن منطقه و ترغیب آن ها در مشارکت با ‏اقدامات سایر نسوان کشور، مجلس های مهمانی برای افسران از طرف فرماندهان قسمت ها ‏تشکیل و از آن ها دعوت شود که در معیت خانم های خودشان بدون حجاب در مهمانی ‏مزبور حضور پیدا کنند. و ضمناً به آن ها گوشزد شود که امروز در سایه ترقیاتی که کشور ‏شاهنشاهی پیدا کرده بایستی با دنیا معاشرت و مماشات داشته باشند، ضروری است که ‏بانوان کشور ما نیز مانند نسوان سایر ممالک در طریق ترقی وتعالی بوده باشند. [۶۴‏‎]‎
‎ ‎همچنین کانون ها و سازمان های مختلف شروع به تبلیغ در ذکر محسانات کشف حجاب ‏کردند و اشعار و مطالب زیادی در این رابطه نگاشته شد. از سوی دیگر حکومت با اقدامات ‏خشونت بار و استفاده از زور سعی در اجرای این قانون را داشت. حکمت در خاطرات ‏خود در بارۀ اجرای این قانون می گوید‎:‎
‎« ‎بعد از مراسم کشف حجاب از یک طرف بعضی زن های معلوم الحال به کافه ها و رقاص ‏خانه ها هجوم آورده…به رقص پرداختند. و از طرف دیگر مأمورین اجرای این قانون در ‏مناطق مختلف کشور مزاحم زنان شده و آن ها را به زور وادار به کشف حجاب کردند».[۶۵‏‎]‎
واکنش های صورت گرفته در مقابل این قانون از جانب اقشار مختلف جامعه و آثار و پیامد ‏های آن پژوهشی جدا را می طلبد  و اسناد زیادی دربارۀ این واکنش ها انتشار یافته که ذکر ‏آن ها  تکرار مکررات است. به طور کلی می توان گفت اجرای این قانون بر حسب طبقه و ‏هر منطقه فرق می کرد. به عنوان مثال در نواحی شمالی ایران که مدت های طولانی از طریق ‏روسیه با اروپا ارتباط داشتند در مقایسه با نقاط دیگر مقاومت ها  کمتر بود. از طرفی در ‏میان اقشار تجدد خواه این امر به عنوان آزادی با استقبال روبه رو شد و شادی فراوانی ‏برانگیخت. شاید شدیدترین و در حین حال قابل تأمل­ترین نوع مقابله با کشف حجاب – ‏بر اساس برخی اسناد – اقدام برخی خانواده­ها به مهاجرت از کشور بود. در چندین سند به ‏این نکته اشاره شده است که در مناطق مرزی ایران با افغانستان و عراق، برخی افراد و به ‏خصوص عشایر در صدد انجام چنین اقدامی برآمده­اند و برخی نیز مهاجرت کرده­اند. در ‏گزارشی از ایالت خراسان به ریاست وزرا به تاریخ ۲۷/۴/۱۳۱۵ با اشاره به اینکه: «چون ‏اطلاعات واصله حاکی بود که مأمورین امنیه در سرحدات برای برداشتن چارقد مستمسک به ‏خشونت و سختی شده و در بعضی موارد نیز منافع شخصی خودشان را در نظر می­گیرند» ‏خاطرنشان گردیده: «ادامه این ترتیب، ممکن است مشکلاتی تولید نماید و بعضی از ساکنین ‏نقاط سرحدی پس از رفع محصول [کشاورزی]به طرف افغانستان کوچ نمایند»[۶۶].در همین ‏راستا در گزارش دیگری از خرمشهر به تاریخ ۸/۱۱/۱۳۱۴ صراحتاً از مهاجرت چندین ‏خانواده به عراق اشاره شده و می­افزاید: «… از خرمشهر اهالی به طور قاچاق در نتیجه ‏تجدد و تربیت نسوان به خاک عراق رفته اند…قونسول بصره هم‌خبرمزبور را ‏تأییدکرده»[۶۷].دو گزارش دیگر نیز از مهاجرت برخی از عشایر به عراق و قصد شورش ‏برخی دیگر حکایت می­کند. در گزارشی از دشت میشان به تاریخ ۲۷/۱/۱۳۱۵ با اشاره به ‏مهاجرت عده­ای از افراد خاطرنشان گردیده: « مهاجرت فقط این عده نبود، از طوایف دیگر ‏هم مهاجرت نموده­اند، علت آن هم ظاهراً از ترس کشف حجاب بوده» سپس در ادامه ‏می­افزاید: «تحقیقات محرمانه دلالت دارد که آنها از طرف دولت‌ عراق‌ تشویق‌گردیده­اند ‌‌‌‌‌‌و ‏به‌علاوه در‌‌‌‌‌ اینجا نیز مورد تعدی‌واقع می­شوند»[۶۸‏‎].‎

روی هم رفته می توان چنین برداشت کرد که برای اکثریت زنان ایرانی دورۀ دشواری آغاز ‏شد.[۶۹]چراکه در این زمان حجاب منع شد و در گزینش آن هیچ اختیاری به زنان داده نشد. ‏به طوری که حتی اجازۀ استفاده از روسری هم داده نمی شد. از طرف دیگر اجرای این ‏قانون مستقیماً با اعتقادات دینی مردم برخورد پیدا کرد، و بود و نبود آن به عنوان دینداری یا ‏بی دینی مردم تلقی می شد، نه به صورت ترک تکلیف شرعی که ترک آن (و نه انکارش) ‏نهایتاً بتواند به عنوان یک گناه کبیره تلقی شود. [۷۰] از نظر حکومت کشف حجاب تنها ‏وسیله ای بود برای از میان بردن تبعیض جنسی در جامعه و این نشأت گرفته از آن بود که ‏ذهن رضا شاه و هواداران سیاست های او آکنده از این فکر بود که ایران در صحنه بین الملل ‏به عنوان یک کشور متجدد وتوسعه یافته شناخته شود. بنابرگزارش یک دیپلمات بریتانیایی ‏در تهران در سال ۱۳۱۷ه. ش«سیاست خارجی ایران بعضی از جنبه های قابل تشخیص که ‏یکی از آنها عزم راسخ « ایران» به «رفتار همسان»است و ایران برای اینکه خود را سزاوار این ‏رفتار همسان نشان دهد ناچار است «معیار های غربی» را بپذیرد و یکی از این معیار ها ‏لباس غربی بود.[۷۱] بدین قرار کشف حجاب در دورۀ رضا شاه که به معنای روی باز، نیم ‏تنه ای به سبک غربی و پوشش نسبی سر بود بدعت تمام عیاری محسوب می شد. ازنظر ‏حکومت در ملتی که برای نوگرایی می کوشید ارائه حجاب ناهماهنگی پدید می آورد. به ‏دین دلیل و به دلایل دیگر، نظم نوین ناگزیر به لغو حجاب بود.[۷۲‏‎]‎

پیامدهای اقدامات انجام شده در راستای کشف حجاب
در مورد آثار و پیامدهای اقدامات صورت گرفته در این عرصه باید گفت که کشف حجاب ‏زنان از یک طرف موجب شد تا زن ایرانی از پرده بیرون آمده و این بیرون آمدن وی را قادر ‏ساخت تا درجریانات اجتماع- اقتصادی جامعه نقشی فعال تر از قبل را به عهده داشته باشد، ‏به مدارس جدید راه یابد و حتی به تحصیلات عالیه بپردازد. اما ورود زنان به عرصۀ آموزش ‏و پرورش نوین و تعریفی که نظام اموزشی جدید به لحاظ ظاهری و حتی محتوا نسبت به ‏محصل و ستون علمی داشت، برگرفته از فرهنگ و مدنیت غربی بود. دانش آموخته چنین ‏مراکزی علی رغم زندگی در یک جامعۀ سنتی و مقید به آداب و رسوم خاص، ابتدا تحت ‏تأثیر شیوه های نوین آموزشی بخصوص به لحاظ ظاهر قرار می گرفت چرا که حضور در ‏چنین مراکزی مستلزم ترک حجاب بود.  از جانب دیگر ورود به عرصه های هر چند ‏محدود فرهنگی و شغلی که با نوعی استقلال مآبی برای چنین زنان و دخترانی همراه بود، ‏چشم اندازهای لازم را برای تغییر در ظواهر آنان و انطباق آن با نظم نوین حکومتی فراهم ‏می ساخت. به لحاظ روانشناختی تکرار عادت های جدید به تدریج در وجود فرد نهادینه ‏شده و تبدیل به یک باور می شود.روی همین سبب پس از خروج اجباری رضاشاه از کشور ‏هرچند شاهد بازگشت حجاب بسیاری از زنان ایرانی هستیم اماوجود عده ای هرچند معدود ‏از زنان تحصیلکرده در نظام آموزشی نوین  و تلاش های آنان و دیگر روشنفکران و انجمن ‏های و کانون های مرتبط با جامعۀ زنان و بیان حفظ حقوق مدنی تعریف شده در یک چنین ‏برنامه ای موجب شد که جریان کشف حجاب کماکان در جامعه البته نه به شدت گذشته ‏خودنمایی کند. این دسته از زنان که کشف حجاب را به عنوان یک باور مدنی در فرهنگ ‏مدرن پذیرفته بودند، خارج از اقدامات رضاشاه به این موضوع می نگریستند‎.‎
لذا تداوم آن را برای حفظ حقوق خود ضروری می شمردند. البته این نکته را باید افزود  که ‏نوع برخورد با حقوق حقۀ زنان ایرانی که ارتباطی با اندیشۀ دینی نداشت و بیشتر تحت تأثیر ‏فرهنگ مرد سالاری در جامعۀ ایران پرورش و نهادینه شده بود هیچ انگیزه ای را برای زنان ‏تحصیلکرده به وجود نمی آورد که با رعایت حجاب از حقوق مدنی برخوردار باشند. ضمن ‏آن که گروهی از جامعۀ زنان که معتقد به نوعی فرهنگ اباحی گری بودند در جامۀ بی ‏حجابی بیشتر می توانستند اهداف خود را تعقیب نمایند. بنابراین در یک جمع بندی کلی می ‏توان اذعان داشت که جریان کشف حجاب به عنوان جریانی برخاسته از آشنایی ایرانیان با ‏مظاهر غربی شروع و در دورۀ رضا شاه با بکار گیری ابزار های تبلیغی و تهدیدی شیوع ‏گسترده تری یافت. بخصوص با این توضیح که حضور فعال اجتماعی جامعۀ زنان منوط به ‏کشف حجاب و حفظ حجاب مانع این حضور بود، زنان ایرانی را دچار پارادوکسی کرد که ‏طوعاً و کرهاً کشف حجاب را پذیرفتند و عده ای دیگر که برای حفظ حجاب اولویت قائل ‏بودند محدودیت های این حضور را نیز با خود همراه ساختند و حاضر به تمکین در مقابل ‏ارادۀ حکومت استبدادی نشدند. بعد از خروج رضاشاه از ایران و پس از تحکیم پایه های ‏قدرت پهلوی دوم و به اذعان خود وی سعی شد تا از ابزارهای تبلیغی کمک گیرد، به گونه ‏ای که با به خدمت گرفتن رسانه های گروهی کشف حجاب مترادف با ترقی  پیشرفت ‏قلمداد و وجود حجاب سمبل و نماد عقب ماندگی معرفی شد و جامعه نیز به تدریج این ‏تعریف را پذیرفتند. مسلماً اثرات سوءِ کشف حجاب بسیار بیشتر بود. آن دسته از زنان و ‏دخترانی که حجاب را به اسم ترقی و تجدد رها کردند. در واقع بین خود و نسل گذشته و ‏نسل فعلی که به حفظ آداب و رسوم جامعه مقید بودند، سدی ایجاد کرده و روز به روز، بر ‏قطر آن افزوده شد. اینان از یک سو نسل مقید به حجاب را «امل، عقب افتاد و مرتجع» می ‏نامیدند و از سوی دیگر حافظان حجاب آنان را بی دین و لامذهب خطاب می‌کردند، به ‏همین علت این شقاق در فکر وعمل بیشتر شد.[۷۳]از طرف دیگر ورود زنان به صحنه های ‏اجتماعی در حالی که مانند مردان از ابتدایی ترین حقوق انسانی مانند حق انتخابات آزاد ‏محروم بودند ماهیتی سطحی و شتاب زده داشت‎.‎
ضعف یک جریان سازمان یافته و هماهنگ در بیان این اندیشه که حجاب مانع ترقی است و ‏منع برخی از متعصبین از ورود فرزندان خود به مدارس نوین حتی به قیمت بی سوادی آن ‏ها، خود مزید بر علت شد که جامعه مبتلا به مدرنیزم خود را با فضای جدید بیشتر وفق دهد ‏تا فضای سنتی گذشته. البته این در این میان خانواده های مذهبی نیز بیکار ننشستند و با ‏تأسیس مدارس اسلامی  اندیشۀ تقابل حجاب  با ترقی را به تدریج باطل ساختند. منتهی ‏فرصت دادن هر چند محدود به این فعالیت های آموزشی در قالب مدارس اسلامی جزیی از ‏برنامۀ حکومت برای عدم به کار گیری خشونت در پیشبرد کشف حجاب بود. البته پهلوی ‏دوم با برنامه های حساب شدهتر و منطبق با زمان در برخی زا مواقع وجود حجاب را حتی ‏در مدارس غیر اسلامی تحمل و به تدریج  دانش آموزان محجبه را به اموری واداشت که ‏دانش آموزان بی حجاب به آن امور می پرداختند.  در نهایت تلاش های حکومت رضا شاه ‏برای متحد الشکل کردن لباس زنان و مردان به شیوه غربی با آنکه به قصد ایجاد وحدت ‏ملی از طریق حذف تمایزات طبقاتی و منطقه ای انجام گرفت، شکاف های عمیق دیگری در ‏جامعه ایران پدید آورد.  که جامعۀ ایران تا مدت ها با آن درگیر بود. و اروزه نیز از تبعات  ‏آن در امان نمانده است‎.‎
سخن پایانی
بدون شک اندیشمندانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا ‏ملکم خان، مستشارالدوله تبریزی و بسیاری دیگر که نامشان در این مختصر نمی گنجد، ‏نقش مهمی در آشنایی نخبگان ایرانی  به آرمان های جدید داشتند.  اما این افراد  که در ‏جهت آگاهی ایرانیان از عقب ماندگی تلاش می کردند و آنان را به پیروی  از اصول و ‏روش های حکومتی غربیان  فرا می خواندند، همگی متأثر از افکار درون زا و متکی به ‏فرهنگ بومی نبودند، بلکه به طور عمده مترجمانی بودند که پیروی از الگوهای غربی را راه ‏نجات می دانستند. این جریان روشنفکری و ادبی با نیروی بسیار زیاد و حمایت مردمی ‏اندک، این فکر را ترویج می کرد که چارۀ همۀ دردهای ایرانی، انقلابی همه جانبه در فرهنگ ‏ملت و بنیادهای سیاسی حکومت است. این گروه از نظر سیستم مطلوب حکومتی غرب گرا ‏و از نظر ارزش های فرهنگی و پشتوانۀ ایدئولوژیک خواستار تجدید عظمت باستانی ایران ‏با رویکردی جدید بودند‎.‎
یکی از شاخصه های اعتقادی و سنتی جامعۀ ایرانی که در تفکر این افراد مورد نقد قرار ‏گرفت حجاب زنان بود. به طوری که کسانی چون فتحعلی آخوندزاده از آن به عنوان ‏پروتستانتیزم  در مذهب یاد می کردند و الگوی قابل پذیرش برای زنان ایرانی را زن غربی ‏می دانستند و راه آزادی زنان ایرانی را کنار گذاشتن حجاب تلقی می کردند. با روی کار ‏آمدن رضا شاه و خصوصاً بعد از تغییر سلطنت در ایران، روند غرب گرایی و پذیرش ‏الگوهای غربی علاوه بر صنعت در رفتارها و ارزش های اجتماعی نیز دگرگونی عمیقی به ‏وجود آورد. در این دوره حوزۀ ترسیمی فعالیت زنان در اذهان عمومی از محدودۀ خانواده ‏فراتر رفت و شکلی اجتماعی و عمومی به خود گفت. اجرای برنامه های تجدد طلبانۀ رضا ‏شاه هریک به میزان قابل توجهی در پیشبرد کشف حجاب تأثیر گذارد. اقداماتی نظیر اتحاد ‏شکل البسه، تقویت و گسترش کانون ها و مجامع زنان، حذف تدریجی روحانیت از ‏صحنه‌های حقوقی و سیاسی و اجتماعی، گسترش و ایجاد مدارس آموزشی به سبک غربی، ‏بهره گیری از تبلیغات رسانه ای خصوصاً روزنامه ها، همگی در زمینه سازی برای اعلام ‏کشف حجاب نقش مؤثری داشتند‎.‎
بعد از اعلام کشف حجاب حکومت از طریق اعمال دو سیاست تشویق و تنبیه وارد عمل ‏شد و در جهت پیشبرد این قانون تلاش بی وقفه ای را آغاز کرد. اما گویی فعالان سیاست ‏گذاری های فرهنگی در این دوره این امر را نادیده‌گرفته بودند که برنامه‌های فرهنگی با ‏چارچوب های فرهنگی، عناصر سنتی، باورهای مردم و زمینه های مساعد برای جایگیر شدن ‏آن در ارتباط است.  و باور نداشتند که اگر سیاست گذاری فرهنگی با ساخت ذهنی، باورها ‏و سنن مذهبی و قومی مردم در تعارض باشد، قطعاً اجرای آن با وقفه روبه رو  می‌گردد و ‏اگر هم روند اصلاحات اجرا گردد، تنها تا زمانی اقدامات فرهنگی مؤثر خواهد بودکه دولت ‏مرکزی دارای قدرت باشد؛ به طوری که با از میان رفتن فشار دولت مرکزی یا اندک تزلزلی ‏در ثبات سیاسی هیأت حاکمه، مردم وگروههای مختلف دیگر این سیاست را تمکین ‏نخواهندکرد. اقدامات صورت گرفته هر چند که سالیان بسیاری را هم پشت سرگذاشته باشد، ‏یا بسیار سریع اثر خود را از دست خواهد داد و یا اگر دارای میزان تأثیرگذاری بالایی باشد، ‏جامعه را از لحاظ فرهنگی و باورهای اجتماعی دچار چندگانگی می‌نماید‎.‎
حاصل سخن این که قریب یک دهه، این چالش بی­حاصل میان کارگزاران نظام و مردم در ‏دورۀ رضاشاه به فاصلۀ توده­ها از حکومت، بیش از پیش دامن زد به گونه­ای که این اقدام ‏برخی تکاپوهای مدرن سازی شاه را تحت الشعاع قرار داد و از او چهره ای منفی در اذهان ‏و افکار عمومی ایجاد نمود. با رفتن رضاشاه از ایران اکثر زنان ایرانی مخصوصاً طبقات پایین ‏شهری به حجاب روی آرودند اما بر خلاف پوشش پیشینِ زنِ ایرانی که عبوس و ترسناک ‏بود و به هیچ روی ویژگی های زنانه را نشان نمی داد، چادر، یعنی حجاب جدید، هرچند ‏سر تا پای بدن زن را می پوشاند، اما در عین حال می توانست ویژگی های زنانه را نیز نشان ‏دهد و تا حدی تعدیل یافته تر از قبل جلوه کند‎.‎
‎--------------------------------------------------------------------------------‎
‎[‎‏۱‏‎]-Intellectuals
‎[‎‏2‏‎]-Elites
‎[‎‏3‏‎]-Intelligentsias
‎[‎‏4‏‎] – ‎تی.بی باتامور، نخبگان و جامعه، ترجمۀ علیرضا طیب،تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ‏‏۱۳۷۱،چ دوم،۷۷‏
‏۵‏‎- ‎حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی(نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی)، تهران، ‏نی، ۱۳۸۰، چ هفتم،ص۲۴۵‏
‎[‎‏۶‏‎]-‎همان منبع‎.‎
‎[‎‏۷‏‎] –  ‎باتامور، همان، صص۷۷-۷۸‏
‎[‎‏۸‏‎] -‎بشیریه،همان، صص۲۵۵-۲۵۶‏
‏9‏‎- ‎رامین جهانبگلو، موج چهارم، ترجمۀ منصور گودرزی،تهران، نشر نی، چ دوم، ‏‏۱۳۸۲،ص۹۳‏
‏۱0‏‎-‎یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، ‏تهران، نی، ۱۳۸۷، چ چهاردهم،ص۸۰‏
‏11‏‎- ‎خلیلی خو، محمدرضا، توسعه و نوسازی در دورۀ رضا شاه، تهران، جهاد دانشگاهی ‏واحد شهید بهشتی، ۱۳۷۳٫ص۸۱‏

‏12‏‎-‎فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۴۸ ‏،ص۱۱۳‏
‏13‏‎- ‎محمدعلی(همایون)، کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران،ترجمۀ سعید نفیسی وکامبیز ‏عزیزی،تهران، مرکز، ۱۳۸۵،چ دوازدهم،صص۱۴۸-۱۴۷‏
‎[‎‏۱۴‏‎]- ‎محمد سالار کسرایی، چالش سنت و مدرنیته در ایران، تهران، مرکز، ۱۳۷۹ ص۳۶۴-‏‏۳۶۲‏
‏15‏‎-‎خلیلی خو، همان، ص۸۴‏
‎[‎‏۱۶‏‎]-‎جلیل ضیاءپور، پوشاک زنان ایرانی از کهن ترین زمان تا شاهنشاهی پهلوی، انتشارات ‏وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۷، ص۱۹‏
‎[‎‏۱۷‏‎]- ‎رسول جعفریان، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب ‏اسلامی، ۱۳۸۳،صص۲۸-۲۶‏
‎[‎‏۱۸‏‎]- ‎استفانی کرونین، رضا شاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمۀ مرتضی ثاقب ‏فر،تهران،جامی، ۱۳۸۷، چ دوم، ص۲۹۰‏
‏19‏‎-‎فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهرانف خوارزمی، ۱۳۴۹ ص۱۴۸‏
‏20‏‎- ‎فریدون آدمیت ،اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی، تهران، طهوری، ۱۳۴۶، صص۱۹۵-‏‏۱۹۴‏
‏21‏‎-‎ر. ک  : مجله عالم نسوان(مجله)، به مدیریت : نوابه صفوی،مقاله «زن مگر بشر نیست» از ‏بوشهری، شماره ششم، سال هشتم  ص ۲۰۴به بعد و همین مجله، مقاله «نهضت زنان شرق» ‏شماره اول، سال سیزدهم؛ و مجله جمعیت نسوان وطنخواه، به مدیریت ملوک اسکندری، ‏مقاله صدیقه دولت آبادی راجع به وضع زنان در ایران ،ص ۴۲، شماره های ۷و۸و مواردی ‏از این قبیل‎.‎
‏22‏‎- ‎فاطمه استادملک، حجاب وکشف حجاب در ایران،انتشارات عطایی، ۱۳۶۷، ص۵۹‏
‏23‏‎-‎کرونین، همان، ص۲۹۲‏
‎[‎‏۲۴‏‎] – ‎کسرایی، همان،  صص۴۲۴-۴۲۵‏
‎[‎‏۲۵‏‎] -‎خلیل الله سردارآبادی،  موانع تحقق توسعۀ سیاسی در دورۀ سلطنت رضا شاه،  تهران،  ‏مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸،ص۱۳۱‏
‎[‎‏۲۶‏‎] – ‎جان فوران، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از ۱۵۰۰م. تا ‏انقلاب(اسلامی)، ترجمۀ احمد تدین، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۸ف چ ‏نهم،ص۳۳۲‏
‎[‎‏۲۷‏‎] -‎احمد موثقی، نوسازی و اصلاحات در ایران،  تهران،  قومس،  ۱۳۸۵،  ص۲۰۹‏
‎[‎‏۲۸‏‎] -‎محمد زرنگ،  تحول نظام قضایی ایران از مشروطه تا سقوط رضا شاه،  ج اول،  ‏تهران،  مرکزاسناد انقلاب اسلامی،  ۱۳۸۱،  ص۴۴۸‏
‎[‎‏۲۹‏‎] -‎برای اطلاع بیشتر دربارۀ تحولات نظام قضایی ایران در این زمان ر. ک. : همان منبع،  ‏جلد اول و دوم‎.‎
‎[‎‏۳۰‏‎]- ‎سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، ‏ویراستار مرتضی اسعدی،تهران، نشر طرح نو، ۱۳۷۱٫ص۳۸‏
‎[‎‏۳۱‏‎] – ‎بابک دربیکی،سازمان پرورش افکار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲،  ‏ص۹۸-۹۹‏
‎[‎‏۳۲‏‎]-‎خشونت و فرهنگ، به کوشش مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش، تهران، سازمان ‏اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱٫ص۱۰‏
‎[‎‏۳۳‏‎] – ‎سهراب صلاحی، ایران و دوجنبش در نیم قرن،  تهران، سازمان بسیج اساتید، ۱۳۸۴، ‏ص ۲۱۷‏
‎[‎‏۳۴‏‎] – ‎شهریار زرشناس،  نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران،  تهران،  کتاب ‏صبح،  جلد دوم،  ۱۳۸۴،  ص۶۸‏
‎[‎‏۳۵‏‎] -‎باقر عاقلی، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران،  ‏سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴، چ دوم، ص۴۳۵‏
‎[‎‏۳۶‏‎] -‎علی اصغر حقدار،  محمد علی فروغی و ساختارهای نوین مدنی،  ص۹۳؛
‎[‎‏۳۷‏‎] -‎شهریار زرشناس، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران،  جلد دوم،  ‏صص۷۶-۷۴‏
‎[‎‏۳۸‏‎] – ‎ویپرت بلوشر، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری،  تهران،  شرکت سهامی ‏انتشارات خوارزمی،  ۱۳۶۳، ص۱۹۸‏
‎[‎‏۳۹‏‎] – ‎اسناد ومکاتبات تیمورتاش وزیر دربار رضا شاه، به اهتمام عیسی عبدی، تهران، ‏وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات،۱۳۸۵ صص۱۹۳-۱۹۴،   نمرۀ ‏‏۳۷۶۸،سند شمارۀ۱/۱۴۳‏
‎[‎‏۴۰‏‎] – ‎علی اصغر حکمت، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران، شرکت چاپ پارس، ‏‏۱۳۵۵ ، ص۸۱‏
‎[‎‏۴۱‏‎] – ‎علیرضا ظهیری، عصر پهلوی به روایت اسناد،  تهران،  دفتر نشر و پخش معارف، ‏‏۱۳۷۹،  ص۴۸‏
‎[‎‏۴۲‏‎] – ‎ر. ک. به: ناصر نجمی،  بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمد رضا شاهی،  ‏تهران،  انیشتین،  ۱۳۷۳٫‏
‎[‎‏۴۳‏‎] – ‎ر.ک.: همان، صص۲۴۴-۲۳۹‏
‎[‎‏۴۴‏‎] – ‎همان،ص۲۶۳‏
‎[‎‏۴۵‏‎]- ‎حسام الدین آشنا، از سیاست تا فرهنگ، تهران، سروش، ۱۳۸۴ص ۲۲۹‏
‎[‎‏۴۶‏‎]- ‎رسول جعفریان، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب ‏اسلامی، ۱۳۸۳ ص۱۲‏
‎[‎‏۴۷‏‎]-Eliz sanarian ,the womens Right Movement inIRAN,New York, ‎‏1982‏‎;p‎‏65‏‎-‎‏63‏
‎[‎‏48‏‎] -‎حسین کی استوان، سیاست موازنۀ منفی، ج ۲، تهران، انتشارات روزنامۀ مظفر چاپ ‏تابان، ۱۳۲۹، ص۷۹‏
‎[‎‏۴۹‏‎]‎ر. ک: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکزبررسی اسناد تاریخی وزارت ‏اطلاعات، تهران، ۱۳۷۸٫سند شماره ۲ص۱۰‏
‎[‎‏۵۰‏‎]-‎عالم نسوان،  شماره ششم،  سال هشتم،  ص۲۰۷‏
‎[‎‏۵۱‏‎]- ‎همان
‎[‎‏۵۲‏‎]-‎کرونین، همان، ص۲۴۵‏
‎[‎‏۵۳‏‎] ‎ایرانشهر (مجله)، مدیر:حسین کاظم زادۀ ایرانشهر، شماره های ۱۲و۱۱ ، تهران، ‏انتشارات اقبال،۱۳۶۴،ص۷۱۲‏
‎[‎‏۵۴‏‎]- ‎ویدا همراز، «نهادهای فرهنگی در حکومت رضا شاه»، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، ‏سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۷۶،ص۵۳‏
‎[‎‏۵۵‏‎]-‎بدرالملوک بامداد ، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران، انتشارات ‏ابن سینا، ۱۳۴۷،ص۹۱‏
‎[‎‏۵۶‏‎]- ‎همان،ص۹۱‏
‎[‎‏۵۷‏‎]- ‎علیرضا ظهیری،، عصر پهلوی به روایت اسناد، تهران، دفتر نشر و پخش معارف، ‏‏۱۳۷۹، سند شماره ۲۵، ص۲۶‏
‎[‎‏۵۸‏‎]- ‎پهلویسم یا شبه مدرنیسم در ایران(مجموعه اسناد)، تحقیق و تدوین مجتبی زارعی و ‏رضا مختاری اصفهانی، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۸۸ص۱۰،  سند شمارۀ ۶۴‏
‎[‎‏۵۹‏‎]-‎برای اطلاع بیشتر ر ک : مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه ها، واکنش ها،پیامدها، ‏تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴٫صص۲۴۱-۹۱‏
‎[‎‏۶۰‏‎]- ‎رستاخیز(روزنامه)، صاحب امتیاز:مجید یکتایی، شماره ۵۱۱ ، پنج شنبه۱۶دی ۲۵۳۵‏
‎[‎‏۶۱‏‎]- ‎برای اطلاعات بیشتر ر. ک:صلاح، همان ، صص ۱۲۴-۹۱‏
‎[‎‏۶۲‏‎]- ‎صلاح ، همان، پیوست کتاب،سند شماره ۱۲،نمره ۱۷۲۲۴/۵۱۵۶۱ ،صص۲۷۰-۲۶۸‏
‎[‎‏۶۳‏‎]- ‎همان‎.‎
‎[‎‏۶۴‏‎] -‎تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شمارۀ۵۹، ص۱۴۷‏
‎[‎‏۶۵‏‎] – ‎حکمت،همان، ص۱۹۸‏
‎[‎‏۶۶‏‎] -‎خشونت و فرهنگ(مجموعه اسناد،)، سند شماره ۱۶۴، ص۹۵‏
‎[‎‏۶۷‏‎] -‎خشونت و فرهنگ، سند شماره ۳۵۷، ص ۲۰۱‏
‎[‎‏۶۸‏‎] -‎تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره ۳۵۹،ص۲۰۲‏
‎[‎‏۶۹‏‎]-‎ر. ک :صلاح، همان،ص۱۷۲-۱۳۷‏
‎[‎‏۷۰‏‎]- ‎جعفریان، همان،ص۱۲‏
‎[‎‏۷۱‏‎]- ‎کرونین ، همان،صص۳۰۴-۳۰۳‏
‎[‎‏۷۲‏‎]-.‎پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، جلد دوم، تهران، ‏انتشارات مؤسسۀ عطایی، ۱۳۷۶، چ سوم، ص۷۳‏
‎[‎‏۷۳‏‎] – ‎صلاح،همان،، ص۲۲۴‏
فهرست منابع
الف) مجموعه اسناد
اسناد و مکاتبات تیمورتاش وزیر دربار ایران،به اهتمام عیسی عبدی، تهران، وزارت فرهنگ ‏و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات،۱۳۸۵‏
پهلویسم یا شبه مدرنیسم در ایران(مجموعه اسناد)، تحقیق و تدوین مجتبی زارعی و رضا ‏مختاری اصفهانی، تهران، خانۀ کتاب، ۱۳۸۸٫‏
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکزبررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ‏تهران، ۱۳۷۸٫‏
خشونت و فرهنگ، به کوشش مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش، تهران، سازمان اسناد ‏ملی ایران، ۱۳۷۱٫‏
ب)روزنامه ها و مجلات
ایرانشهر (مجله)، مدیر:حسین کاظم زادۀ ایرانشهر، شماره های۱۱و ۱۲، تهران، انتشارات ‏اقبال،۱۳۶۴‏
عالم نسوان(مجله)، صاحب امتیاز: نوابه صفوی، سال هشتم، شمارۀ ششم؛سال سیزدهم شمارۀ ‏اول‎.‎
رستاخیز(روزنامه)، صاحب امتیاز: مجید یکتایی، شمارۀ ۵۱۱،، پنج شنبه۱۶دی ۲۵۳۵‏
ج) منابع پژوهش
آبراهامیان ،یرواند ، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، ‏نی، ۱۳۸۷، چ چهاردهم
آدمیت، فریدون ، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹‏
‎▬▬▬▬‎، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۴۸‏
‎▬▬▬▬‎،اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی، تهران، طهوری، ۱۳۴۶‏
آشنا، حسام الدین، از سیاست تا فرهنگ، تهران، سروش، ۱۳۸۴٫‏
آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی، جلد دوم، تهران، انتشارات ‏مؤسسۀ عطایی، ۱۳۷۶، چ سوم‎.‎
استادملک، فاطمه، حجاب وکشف حجاب در ایران،انتشارات عطایی، ۱۳۶۷٫‏
باتامور ،تی.بی ، نخبگان و جامعه، ترجمۀ علیرضا طیب،تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ‏‏۱۳۷۱،چ دوم
بشیریه ،حسین ، جامعه شناسی سیاسی(نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی)، تهران، ‏نی، ۱۳۸۰، چ هفتم
بلوشر، ویپرت ، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، شرکت سهامی ‏انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۳‏
جعفریان، رسول ، داستان حجاب در ایران پیش از انقلاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب ‏اسلامی، ۱۳۸۳‏
جهانبگلو ،رامین ، موج چهارم، ترجمۀ منصور گودرزی،تهران، نشر نی، چ دوم، ۱۳۸۲‏

حقدار، علی اصغر، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین مدنی، تهران، کویر، ۱۳۸۴‏
حکمت، علی اصغر ، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران، شرکت چاپ پارس، ۱۳۵۵‏
خلیلی خو، محمدرضا، توسعه و نوسازی در دورۀ رضاشاه، تهران، جهاد دانشگاهی واحد ‏شهید بهشتی، ۱۳۷۳‏
دربیکی، بابک، سازمان پرورش افکار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲٫‏
زرشناس ،شهریار ، نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران، تهران، کتاب صبح، جلد ‏دوم، ۱۳۸۴،
زرنگ، محمد ، تحول نظام قضایی ایران از مشروطه تا سقوط رضاشاه، ج اول، تهران، ‏مرکزاسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱‏
سردارآبادی، خلیل الله، موانع تحقق توسعۀ سیاسی در دورۀ سلطنت رضاشاه، تهران، مرکز ‏اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۷۸٫‏
سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، ویراستار ‏مرتضی اسعدی،تهران، نشر طرح نو، ۱۳۷۱‏
صلاح، مهدی، کشف حجاب، زمینه ها، واکنش ها،پیامدها، تهران، مؤسسه مطالعات و ‏پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴‏
صلاحی، سهراب ، ایران و دوجنبش در نیم قرن، تهران، سازمان بسیج اساتید، ۱۳۸۴،
ضیاءپور، جلیل ، پوشاک زنان ایرانی از کهن ترین زمان تا شاهنشاهی پهلوی، انتشارات ‏وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۷‏
ظهیری، علیرضا ، عصر پهلوی به روایت اسناد، تهران، دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۷۹‏
عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، سازمان ‏انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴، چ دوم
فوران، جان، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از ۱۵۰۰م. تا انقلاب(اسلامی)، ‏ترجمۀ احمد تدین، تهران، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۸ف چ نهم‎.‎
کاتوزیان، محمدعلی(همایون)، اقتصاد سیاسی ایران،ترجمۀ سعید نفیسی وکامبیز ‏عزیزی،تهران، مرکز، ۱۳۸۵،چ دوازدهم
کرونین، استفانی ، رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر،تهران،جامی، ‏‏۱۳۸۷، چ دوم،
کسرایی، محمد سالار ، چالش سنت و مدرنیته در ایران، تهران، مرکز، ۱۳۷۹‏
موثقی، احمد ، نوسازی و اصلاحات در ایران، تهران، قومس، ۱۳۸۵،
نجمی، ناصر ، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمد رضاشاهی، تهران، انیشتین، ۱۳۷۳٫‏
همراز، ویدا، «نهادهای فرهنگی در حکومت رضاشاه»، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال اول، ‏شماره اول، بهار ۱۳۷۶‏
Eliz sanarian ,the womens Right Movement in IRAN,New York, ‎‏1982‏
منبع: پایگاه تاریخ پژوهشی و عبرت پژوهی تاریخی (پیشینه‎)‎