آيت بهشتی

نويسنده: سيد حسين زينالى
منبع: گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران حوزه علميه قم
تولد
در سال 1309 ش . در شهر مقدس و مذهبى قم در خانه پاك و بى آلايش ‍ دانشمند و مجتهدى بزرگ از فضلاى حوزه علميه ، فرزندى چشم به جهان گشود كه بعدها منشاء تحولات عظيمى در تاريخ ايران شد.
اين نوزاد را به مناسب نام جد شهيدش ((سيد مصطفى )) ((مصطفى )) نام نهادند.
او در دامن پدرى بزرگوارى و مادرى پاك سرشت و در محيطى پر از معنويت و صفا و صميميت رشد كرد و دوران كودكى را با پايان رساند.(1)
تحصيلات
هفت سال از سن اين مولود مبارك گذشت ، و در اين مدت شخصيت كودكى او رقم زده شد.
در سال 1316 ش . قدم به مدرسه گذاشت و براى تكميل شخصيت خدادادى و فطرى خود و نوشيدن جرعه هاى علم و دانش راهى مدرسه گرديد، دوران ابتدايى را در مدرسه هاى ((باقريه )) و ((سنايى )) قم در سال 1323 - 1324 به پايان رساند.
علاقه فراوان وى به اسلام و روحانيت و راهنمايى هاى پدر بزرگوار و دوستان دل سوزش موجب گرديد كه بعد از اتمام دوران ابتدايى در سال 1324 به صف طلاب حوزه پيوسته و در رديف سربازان امام زمان عليه السلام قرار گيرد. او در راه فراگيرى علوم اهل بيت عليه السلام تلاشى بى وقفه و فوق العاده داشت و خود را به طور كامل جهت كسب دانش و علم وقف كرده بود، از اين رو در اندك زمانى به رشد فرهنگى و علم بالايى دست يافت ، و در كمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پايان رسانيد.
ايشان در اين دوره از اساتيدى مثل آيات بزرگوار شيخ مرتضى حائرى ، شهيد صدوقى ، سلطانى و شيخ عبدالجواد اصفهانى بهره جست .(2)
آيت الله ابطحى كاشانى از ياران شهيد، درباره علاقه و هوش سرشار ايشان به درس مى گويد: ((گاهى به حجره ما مى آمد و گاهى من به منزل ايشان مى رفتم و با هم به درس مى رفتيم (درس آقاى سلطانى ، درس آقاى شيخ عبدالجواد اصفهانى ) و از آن پس نيز با هم با درس خارج مى رفتيم (درس ‍ امام ، درس آقاى بروجردى ، درس آقاى داماد) و خارج از درسها هم ، با هم مباحثه اى داشتيم (تقريرات آقاى نائينى ، رساله هاى شيخ انصارى در آخر مكاسب و...)
خصوصيتى كه در شهيد حاج آقا مصطفى سراغ داشتم ، اين بود كه از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمى نداشت ؛ يعنى مثلا اگر شيخ انصارى يا هر بزرگوارى مطلبى را گفته است سربسته نمى پذيرفت ، بلكه مانند امام در مقام تجزيه و تحليل بر مى آيد و مى تواند گفت از همان اوايل روح اجتهاد داشت و همين هم باعث ترقى او شد)). (3)
اساتيد
ايشان بعد از شش سال تحصيل در 22 سالگى حدود سال 1330 ش به دوره تخصصى (خارج حوزه ) خارج اصول و فقه وارد شده و در فقه و اصول از اساتيدى بهره برد كه عبارتند از آيات عظام :
1. آيت الله العظمى حجت
2. آيت الله العظمى بروجردى
3. آيت الله العظمى محقق داماد
4. آيت الله العظمى امام خمينى (پدر گراميشان )
5. آيت الله العظمى شاهرودى
6. آيت الله العظمى خويى
7. آيت الله العظمى محمد باقر زنجانى
8. آيت الله العظمى سيد محسن حكيم (4)
شهيد حاج آقا مصطفى علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول ، در علوم معقول و منقول نيز داراى تبحر بوده است و دانش حكمت و فلسفه را از اساتيد فن و حضرات آيات :
1. آيت الله فكور يزدى
2. آيت الله والد محقق
3. آيت الله علامه طباطبايى
4. آيت الله سيدابوالحسن رفيعى قزوينى
فراگرفته و به سن 30 سالگى نرسيده بود كه جامع معقول و منقول شد.(5)
استعداد و نبوغ
در مورد استعداد ايشان حضرت آيت الله العظمى خامنه اى ، رهبر معظم انقلاب اسلامى مى فرمايند:
((در درس امام جزء بهترين شاگردان بود، اگر نگوييم بهترين شاگرد. و در عين حال خود او يك مدرس معروف بود، فلسفه و فقه درس ‍ مى داد...))(6)
شهيد حاج آقا مصطفى از جمله كسانى بود كه براى فهم و درك مطلب از هيچگونه سؤ ال كردن و مباحثه با استاد ابايى نداشت ، آيت الله ختم يزدى از ياران شهيد مى گويند:
((يكى از خصوصياتش اين بود كه در هر جلسه اى شركت مى كرد از مسائل علمى سخن مى گفت و مجلس را ره يك مجلس علمى مبدل مى ساخت و دنبال هر مطلبى را كه مى گرفت خيلى بحث مى كرد... خارج فقه را كه امام در نجف اشرف شروع كردند و مدت پانزده سال طول كشيد (از بيع تا خلل در نمار) شهيد حاج آقا مصطفى بيشترين اشكال را مى گرفتند...))(7)
و بالاخره خود شهيد مى گويد:
((... من در عمرم فقط چند سالى تقليد كردم و خيلى زود از تقليد كردن بى نياز شدم .))(8)

تاءليفات
شهيد مصطفى خمينى علاوه بر تدريس علوم اسلامى داراى آثار و تاءليفات زيادى نيز مى باشد كه آثار قلمى او نشانگر عظمت علمى و فكرى آن مرحوم است و هر شخصيت علمى سياسى را از نوشته هايش مى توان شناخت و براى همين منظور اگر كسى بخواند مرحوم مصطفى را از نزديك شناخته و ابعاد علمى ايشان را درك كند مى تواند با مراجعه به آثار ايشان به اين مقصود نايل آيد. در اين خصوص مرحوم حاج سيد احمد خمينى برادر بزرگوار آن شهيد مى گويد:
((اجازه بفرماييد در اين مورد مقدمه اى عرض كنم و آن اين است كه معمولا افراد در بازدهى علمى و اجتهادى و يا تخصصى خودشان نيازمند به طى مراحل هستند كه بعد از آن مراحل مى توانند تز و يا اجتهاد خود را در معرض بهره بردارى ديگران قرار دهند، كه متاءسفانه ايشان پس از از اتمام مراحل لازم و در آغاز تقرير و بيان نظريات علمى و اجتهادى خود به شهادت مى رسد و در عين حال كتابهايى از ايشان باقى مانده است ...)

تاءليفات زنده ياد حاج آقا مصطفى (ره )
1. القواعد الحكميه (حاشيه بر اسفار)
2. كتاب البيع (دوره كامل مباحث استدلالى بيع در سه جلد)
3. مكاسبه محرمه (در دو جلد)
4. مبحث اجاره
5. مستند تحريرالوسيله
6. تعليقه اى بر عروة الوثقى
7. تفسيرالقرآن الكريم (در چهار جلد كه ناتمام مى باشد)
8. تحريرات فى الاصول (از اول اصول تا استصحاب تعليقى )
9. شرح زندگانى ائمه معصومين عليه السلام (تا زندگانى امام حسين عليه السلام )
10. كتاب الاصول
11. القواعد الرجاليه
12. كتابى در مبحث نكاح
13. حاشيه بر شرح هدايه ، ملاصدرا
14. حاشيه بر مبداء و معاد ملاصدرا
15. حواشى بر وسيله النجاة آقا سيد ابوالحسن اصفهانى
16. تطبيق هيئت جديد بر هيئت نجوم اسلامى
17. حاشيه بر خاتمه مستدرك .(9)
لازم به ذكر است كه در مجله حوزه شماره 82 - 81، تعداد 40 عنوان از آثار ايشان را آورده ، است .

سير و سلوك
حاج آقا مصطفى در كنار علم و دانش و فقاهت ، مبارزه و جهاد را نيز در همان مكتب آموخت و پا به پاى امام امت (ره ) در صحنه هاى سياسى و مبارزاتى قدم نهاد، چرا كه جهاد و شهادت را از سرور خود امام حسين عليه السلام آموخته بود.
او در فتواى فقهى خود از آيه ((ولن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا)) تنها حرمت ازدواج با كافران را نمى فهميد بلكه تمامى سلطه هاى شوم از خدا بى خبران را بر مسلمين حرام مى دانست .
بيشتر از هر جهادى او مبارزه با شيطان درونى را لازم مى ديد و كسب تقوا و پرهيز از تبعيت هواى نفس را بزرگترين جهاد و بنا به فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله ((جهاداكبر)) مى دانست و در اين راه به حد اعلاى مبارزه رسيد و خود را به گروه سالكان الى الله و اولياى پاك الهى رساند.
حجة السلام و المسلمين رحيميان يكى از يارانش مى گويد:
((يكى از خصوصيات حاج آقا مصطفى اين بود كه ايشان مقيد به پياده روى از نجف به كربلا در تمام زيارتهاى مخصوصه امام حسين عليه السلام بود در سال معمولا چند مناسبت بود (15 شعبان ، عرفه ، اربعين ، اول و نيمه رجب ) كه مردم از نجف به كربلا پياده مى رفتند و ايشان هر سال در چند مناسبت پياده به كربلا مى رفتند. گاهى مى شد كه كف پاى ايشان تاولهايى مى زد كه خونابه از آن راه مى افتاد و كاملا مجروح مى شد ولى باز هم به راه رفتن ادامه مى داد.)) (10)
آقا مصطفى موقعى كه به زيارت مى رفت در بين راه مثل ساير زوار - بدون اينكه خود را آقازاده و صاحب علم و شهرت بداند - به صورت طبيعى اعمال و كارهايش را انجام مى داد. و علاوه بر زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام و سيد الشهداء عليه السلام به زيارت دوره مسجد سهله و مسجد كوفه مى رفت و هر هفته طبق عادت طلاب نجف شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله ، محلى كه بسيارى از افراد در آنجا به خدمت امام زمان عليه السلام رسيده اند رفته و در آن محل بيتوته مى كرد.
آرى او كه رسيدن به قرب الهى را در توسل به اهل بيت عليه السلام ديده بود نگاهى به جراحت پا و يا خستگى راه و يا اينكه خود كارهايش را انجام مى دهد، و يا اينكه ديگران به او اعتناء داشته باشند يا نه ، نمى كرد و براى زيارت امام حسين عليه السلام و حضرت امير عليه السلام همه مشكلات را به جان خريده و گاهى قريب صد كيلومتر فاصله نجف و كربلا را پياده مى پيمود.
شهيد در سير و سلوك به مقامى رسيده بود كه در دستورالعملى اخلاقى مى گويد:
((بدان اى برادرم ، دوست عزيز و بزرگوارم ، پس از فهم آنچه در اين سطور آمد و بعد از آن كه به علوم عادى آگاه گرديدى و رسوم ظاهرى را بر پا داشتى ، بايد تلاش بى امان را براى رسيدن به برترين مقصد، والاترين هدف ، شيرين ترين مسلك و دلپذيرترين شيوه پيشه كنى و آن ((جان جهان شدن )) است .
رسيدن به اين مقام والا و بلند، جز با دور كردن پستيها، تيرگيها و حجابهاى مادى و مدت و جلب صفات كمال و برتر، از راه عمل به دستور شرع انور و حركت بر مقتضاى ايمان و كوشش در اجراى فرامين الهى و احكام عملى ، بدنى و قبلى نشايد.
... شگفتا! آيا وجدانت اجازه مى دهد، با توان و قدرتى كه او ارزانى داشته ، برخوان گسترده اش او را، نافرمانى و سركشى كنى ؟ آيا مى پسندى توان ، اراده و حكمت او را در آنچه ناروا شمرده به كارگيرى و بى حرمتى روا دارى ؟ پناه مى بريم به خداى داناى شنوا از شيطان رانده شده از درگاه خدا.
... جهاد اكبر را پيشه كن ، تا الگويى حق نما گردى و مشمول پاداش شهيدان ، كه در سخنان معصومين آمده است :
...بارالها! طعم عفو، شيرينى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان ، تا از سياهيهاى ذلت بيرون بياييم و لباس كفر و نفاق را از تن بدريم . به تو شكوه مى بريم كه تو ملجا هر شكايتى .)) (11)