سیر تحولی دیدگاه مستشرقان نسبت به تاریخ انقلاب اسلامی؛

  

زهرا صادقی نقدعلی؛ دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه اصفهان

منبع سایت برهان

از نمادپردازی تا تلاش برای درک الگوی امام‌امت

با مراجعه به نظریه‌های انقلاب قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران می‌توان دریافت که این نظریات ناتوان و نارسا از تبیین انقلاب اسلامی هستند. تئوری‌پردازان پس از فهم نارسایی نظریاتشان، درصدد برآمدند برای تبیین چرایی و چگونگی این انقلاب، به سراغ نظریه‌ای روند که بتواند ابعاد جدید و بی‌سابقه‌ی این انقلاب نوظهور را تبیین نماید.   

 گروه تاریخ برهان/ زهرا صادقی نقدعلی؛ حوادث و دلایلی که جرقه‌ی انقلاب ایران را زد، متعدد و متنوع بودند که اگر بخواهیم به علت تاریخی آن بپردازیم، دلایل دینی و اسلامی است که منجر به شکل‌گیری بسیج انقلابی و نهایتاً پیروزی انقلاب ایران شد. درواقع این خواست خود مردم جامعه بود که نهضت انقلاب اسلامی و شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی را رقم زد. از این رو، مطالبات دینی و تشکیل حکومت اسلامی زیربنای بسیج و انقلاب ایران بود که پیروزی انقلاب سال 57 تداعی این امر مهم است.

 با مراجعه به نظریه‌های انقلاب قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران، می‌توان دریافت که تا وقوع انقلاب اسلامی ایران رهیافت‌ها یا نظریات مبتنی بر فرهنگ برای تبیین انقلاب‌ها جایگاهی در میان تئوری‌ها یا رهیافت‌های انقلاب نداشته‌اند. در واقع فرهنگ و نمادهای اسلامی در این تئوری‌ها به نمادهای اسطوره‌ای تقلیل یافته بودند. دقیقاً از فردای انقلاب اسلامی ایران است که به دلیل ماهیت کاملاً متفاوت این انقلاب با سایر انقلاب‌های عصر جدید و نقش برجسته، گسترده و همه‌جانبه‌ی فرهنگ اسلامی در آن، بسیاری از متخصصان انقلاب، ایران‌شناسان و اندیشمندان علوم انسانی و علوم اجتماعی (همانند تدا اسکاچپول) برای تبیین چرایی و چگونگی این انقلاب به سراغ نظریه‌ای می‌روند که بتواند ابعاد جدید و بی‌سابقه‌ی این انقلاب نوظهور را تبیین نماید.

 

ویژگی‌های مهم انقلاب اسلامی مورد توجه مستشرقین:

1. اصالت معنوی و تاریخی

معنویتی که در اسلام مطرح است و یکی از ابعاد برجسته‌ی انقلاب اسلامی است و چون روح بر این کالبد دمیده شده، عبارت از اوج آمادگی انسان است که در عبودیت او در برابر خدا و اطاعت اوامر الهی متجلی می‌شود. این معنویت است که با وجود قهرآمیز بودن انقلاب، به آن لطافت و روح انسانی می‌بخشد و خشونت و نارسایی‌های ناشی از آن را قابل تحمل می‌گرداند. اسلامی بودن به این مفهوم است که آرمان‌های انقلابی مردم، ریشه در ارزش‌های اسلامی داشت و محتوا و شعارهای انقلاب برخاسته از مکتب بود و خط‌مشی مبارزه و اصول آن از اسلام سرچشمه می‌گرفت. در واقع اسلام بود که در جذب و تحرک بخشیدن به نیروهای مؤمن و استوار نقش عمده و تعیین‌کننده‌ای داشت.

2. اعتقاد به امامت

 مردم بر اساس اعتقاد به امامت و تداوم آن و ایمان به مسئولیت عمومی در زمینه‌ی ایجاد حاکمیت قوانین و ارزش‌های الهی، هر گونه رابطه و همکاری با نظام‌های غاصب را نامشروع و مردود می‌دانستند و عصیان در برابر حامیان این نظام‌ها و ریشه کن نمودن همه‌ی نهادهای وابسته به آن‌ها را فریضه‌ای اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌کردند. یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین موضوعات اندیشه‌ی سیاسی علمای شیعه، واژه‌ی امامت است که هم‌سنگ کلمه‌ی خلافت و شاید بیش از آن در متون اندیشه‌ی سیاسی اسلام مطرح شده است. دانش سیاسی شیعه، بنا به ضرورت غیبت امام دوازدهم و در شرایط توازن قدرت سیاسی، از دو مفهوم امامت و عقل‌گرایی ابزاری مؤثر برای نقد سیاست اهل سنت تدارک نمود.

 3. اعتقاد به ولایت و رهبری

 

فلسفه‌ی امامت و تداوم آن، که در ولایت فقیه در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) متجلی می‌شود، از عوامل تعیین‌کننده در شکل‌گیری انقلاب اسلامی و پیروزی آن است. مردم بر اساس اعتقاد به امامت و تداوم آن در شکل‌گیری نظام ولایت فقیه، رهبری فقیه جامع‌الشرایط را بیش از یک ایدئولوژی پذیرا هستند و قدرت و نفوذ معنوی در حد مرجع تقلید، به معنی حکومت بر دل‌هاست و اطاعت در کلیه‌ی شئون زندگی بر این اساس است که فتوای او همان حکم خداست و پیروی از ولی فقیه اطاعت از فرمان امام معصوم و در نهایت اطاعت رسول خداست. علت این است که رهبر و امام رابطه‌ای خاص و ویژه با پیروان خود برقرار می‌کند که از هر واسطه‌ی دیگری قوی‌تر است.

 دیدگاه مستشرقین در مورد انقلاب اسلامی ایران:

 برخی از دیدگاه‌ها به دلیل نادیده گرفتن عوامل فرهنگی و مذهبی در نظریات و عدم توجه به ظرفیت‌های بالای انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک الگوی جدید جهانی مورد نقد قرا می‌گیرند و بر پایه‌ی این نظریات می‌توان گفت که غرب و مستشرقین به خوبی انقلاب اسلامی ایران را درک نکرده‌اند. در زیر به این نظریات اشاره می‌شود:

 1.       دیدگاهی که انقلاب اسلامی را ناشی را عدم درک مدرنیته می‌داند.

 

یکی از محققین حوزه‌ی تاریخ و اندیشه‌ی سیاسی معاصر، در تحلیلی متفاوت می‌نویسد: «اگر جریان روشن‌فکری یکی از موانع بزرگ عدم رسیدن ایران به تجدد و ترقی و یافته‌های علمی در دویست‌ساله‌ی اخیر تا قبل از انقلاب اسلامی بود، به جرئت می‌توان گفت که این جریان، یکی از موانع بزرگ عدم شناخت معقولانه‌ی غرب از فرهنگ ایران، نقش اسلام در این فرهنگ و انقلاب اسلامی نیز می‌باشد. غرب نمی‌تواند با ایران‌شناسی یا اسلام‌شناسیِ کنت گوبینو، ادوارد براوت، هانری کربن و سایر نحله‌های وابسته به این حلقه‌ها به شناخت درستی از ایران و اسلام نائل آید.»[1]

2.      دیدگاهی که متکی بر کودتا و خشونت در انقلاب است.

 

 گری سیک معتقد است: «انقلاب‌های واقعی نادرند. بسیج توده‌های مردم برای انجام تحولات بنیادین در جامعه... از نظر تاریخی امری غیرمتعارف است.»[2] این بدین معنا است که به لحاظ زمانی، مدت‌ها باید بگذرد تا یک انقلاب به معنی واقعی آن تحقق یابد، از این رو، تجربه‌ی انسانی برای درس‌آموزی از این انقلاب‌ها و فرصت‌یابی مطالعه و تحقیق درباره‌ی آن‌ها نیز بسیار نادر است. در میان همین انقلابات نادر نیز شیوه‌ی تحقق انقلاب اسلامی منحصربه‌فرد و کاملاً استثنایی و متفاوت از شیوه‌ی تحقق دیگر انقلاب‌هاست.

تئوریسین‌ها و سیاست‌مداران غربی وقتی می‌خواستند شرایط آتی منجر به انقلاب اسلامی را پیش‌بینی کنند، ناگزیر از همان معیارهای معمول کمک می‌گرفتند، اما آن معیارها در مورد انقلاب اسلامی گم و ناپیدا بود؛ نه وابستگی به قدرت خارجی وجود داشت و نه به‌کارگیری سلاح.

نوع انقلابات مدرن همراه با خشونت و درگیری‌های تسلیحاتی و نظامی بوده است.انقلابیون، گروه‌های مبارزاتی و چریکی تشکیل می‌دادند و دست به اسلحه می‌بردند و نوعاً نیز به یک یا چند قدرت خارجی وابسته بودند، اما در انقلاب اسلامی، نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد، که برعکس، رهبری انقلاب از سویی سخت تأکید می‌کرد که شیوه‌ی مبارزه ما شیوه‌ی آگاهی دادن به مردم و نه اسلحه کشیدن است و تنها در مقام دفاع و ضرورت و اضطرار می‌توان دست به اسلحه برد و از سویی دیگر، شعار «نه شرقی، نه غربی» را مطرح می‌کرد. تئوریسین‌ها و سیاست‌مداران غربی وقتی می‌خواستند شرایط آتی منجر به انقلاب اسلامی را پیش‌بینی کنند، ناگزیر از همان معیارهای معمول کمک می‌گرفتند، اما آن معیارها در مورد انقلاب اسلامی گم و ناپیدا بود؛ نه وابستگی به قدرت خارجی وجود داشت و نه به‌کارگیری سلاح.

 چهار فرضیه در باب انقلاب اسلامی ایران

سردرگمی تحلیل‌گران غربی و شرقی و شبه‌روشن‌فکران ایرانی غرب‌زده در فهم و درک و تحلیل انقلاب اسلامی ایران، عامل روی آوردن آنان به ارائه‌ی فرضیه‌های نادرست و ناقص برای انقلاب شده است. چهار فرضیه‌ی «استبداد عامل انقلاب»، «اقتصاد عامل انقلاب»، «توطئه عامل انقلاب» و «مدرنیزاسیون عامل انقلاب» به هیچ وجه نتوانسته‌اند به درستی عامل اصلی پیدایش انقلاب ایران را تبیین کنند؛ زیرا طرفداران این فرضیه‌ها در بی‌توجهی یا کم‌توجهی عمدی یا سهوی نسبت به نقش مذهب در انقلاب ایران اشتراک دارند.

روشن است که نقش «استبداد» و «اقتصاد» در انقلاب ایران از مکتب اسلام و مذهب تشیع سرچشمه گرفته است، زیرا اسلام یک دین جامع و کامل است؛ از سویی دارای نظام اقتصادی کارآمد است و آرمان‌های اقتصادی این دین بود که مردم مسلمان را به میدان آورد و از سوی دیگر، به بهترین شکل، الهام‌بخش آزادی معنوی، آزادی انسانی، آزادی مذهبی و آزادی اندیشه و قلم و بیان است و آنان را به استبدادستیزی و مبارزه‌ی قاطع با استبداد فراخوانده است. بنابراین نقش استبداد و اقتصاد در پیدایش انقلاب ایران، درون نقش مذهب جای می‌گیرد و معلول نقش اصلی مذهب در انقلاب است.

«فرضیه‌‌ی توطئه» را دشمنان انقلاب ساخته‌اند و هیچ تحلیل‌گری آن را نپذیرفته است. فرضیه‌ی «مدرنیزاسیون عامل انقلاب» نیز بیان دیگری از نقش مذهب در انقلاب است که با ادبیات دشمنان دین و مذهب ارائه شده است. در این فرضیه، دشمنان اسلام همان اسلام‌ستیزی رژیم پهلوی را که عامل پیدایش انقلاب بوده است، با تعبیر «مدرنیزه کردن جامعه‌ی سنتی» و مبارزه با اعتقادات کهن مذهبی بیان کرده‌اند و در تصور باطل خود، اسلام را کهنه و فرهنگ غرب را نو و آخرین و بهترین فرهنگ دانسته‌اند. به اعتقاد آنان، «سرعت و بی‌برنامگی و نبود تدبیر و ستاد پشتیبانی، عامل شکست سیاست مدرنیزاسیون شاه بوده است.»[3]

از زمانی که جریان شرق‌شناسی توسط غربی‌ها آغاز شده است، تا کنون بیش از 9 قرن می‌گذرد. در این مدت نسبتاً طولانی، «شرق‌شناسی به شیوه‌های متفاوتی عمل کرده و دوره‌های متفاوتی را گذرانده است. رشته‌‌ی اتصال این ادوار، مخالفت و ضدیت با ادیان شرقی، به ویژه اسلام بوده است؛ چیزی که از همان اوان کارِ شرق‌شناسی، به عنوان سرلوحه و استراتژی آن معرفی شده است. این مخالفت و ضدیت نیز خود تابعی از مقتضیات زمانی‌مکانی غرب بوده است.»[4] بدین معنی که مصادیق و نوع این مخالفت و ضدیت را منافع غرب در همان دوره و مقطع خاص تعیین می‌کرده است. به عنوان مثال، در مقطعی که غرب به دنبال القای برتری علمی خود و سرپوش گذاشتن بر سرقت‌های علمی خود از دنیای شرق بوده است، به طور طبیعی، باید توان علمی شرق (و به ویژه اسلام) را زیر سؤال می‌برده است.

3.      دیدگاه‌هایی که انقلاب را ناشی از عوامل مذهبی و فرهنگی می‌دانند:

3-1. مایکل فیشر انقلاب ایران را یک انقلاب معنوی می‌داند و در این باره می‌نویسد: «برای ایشان [امام خمینی] انقلاب صرفاً یک انقلاب سیاسی و یا اقتصادی نبود، بلکه یک انقلاب معنوی هم بود که می‌بایست ارزش‌ها و معیارهای حاکم بر دولت و رفتارهای اجتماعی را تغییر دهد.» و «انقلاب امام خمینی حتی سیر تطوری انسان را تغییر داد.»[5] و «جهانیان همچنان تحت تأثیر انقلاب معنوی او قرار دارند

این اعجاز و معنویت انقلاب ریشه در آن چیزی دارد که حامد الگار، اندیشمند مسلمان آمریکایی، به آن متذکر می‌شود و می‌گوید: «ریشه‌ی انقلاب به موضوع امامت در دیدگاه شیعه و مسئله‌ی غیبت امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) و پیامد‌های سیاسی آن عقیده ارتباط دارد که تجلی عینی اعتقاد به نیابت است.»[6]

3-2. دانشمند شرق‌شناس مصری و استاد دانشگاه، دکتر ابراهیم الدسوغی، در بررسی انقلاب ایران می‌نویسد: به هیچ وجه نمی‌توان تأثیر عظیم این انقلاب را بر ملل شرق، به طور اعم و بر ملل اسلامی، به طور اخص، نادیده گرفت. این انقلاب تنها انقلاب در جهان معاصر است که بر اساس یک ایدئولوژی اسلامی پایه‌گذاری شده است و در رأس آن، رهبری امام خمینی قرار داشت؛ مردی مذهبی در تبعید و جدای از پیروان و مقلدانش. این مرد زجرکشیده موفق به رهبری یکی از مشهورترین انقلاب‌های عصر جدید گردید. با مطالعه‌ی شخصیت امام خمینی (قدس سره) می‌توان روح اسلام واقعی را در شکل بکر و بدیع آن شناخت. پس از سپری شدن چهارده قرن از هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، کشوری از نو بر اساس مبانی اسلام تأسیس کرد که تمام نهادهای سیاسی و اجتماعی آن با اصول اسلام تعویض و از نو پایه‌گذاری شده است... لازمه‌ی انقلاب اسلحه نیست، بلکه نیروی ایمان و اتحاد مردم است. انقلاب ایران با گروه کوچکی از روحانیان و تعدادی از دانشجویان علوم مذهبی آغاز گردید و سپس توده‌‌‌ی مردم به آن پیوستند. سرانجام انقلاب ایران به مردم جهان ثابت کرد که به غیر از مارکسیسم، مکتب و نیروی انقلابی دیگری در جهان وجود دارد.»[7]

جایگاه انقلاب اسلامی در سطح جهانی

جایگاه انقلاب اسلامی در سطح جهانی را می‌توان از نظر ایدئولوژی، دین، سیاست خارجی و... مورد بررسی قرار داد.

مهم‌ترین ویژگی‌های انقلاب اسلامی عبارت‌اند از: مذهبی بودن، مردمی بودن، جهان‌شمولی، آرمان‌گرایی و صدور انقلاب. ایدئولوژی‌ها چارچوب‌های آگاهی هستند که تفسیری از جهان را به منظور عمل بر طبق آن در اختیار انسان قرار می‌دهند. انقلاب ایران بر یک ایدئولوژی مذهبی تأکید داشت و بر همین اساس، از دیگر انقلاب‌های جهان متفاوت بود. قابلیت‌های ایدئولوژیک مؤثر و سازنده‌ی انقلاب ایران، نقش قابل توجهی در ایجاد هماهنگی منطقه‌ای و جهانی ایفا کرده است. کشورهای خاورمیانه، بعد از افول پان‌عربیسم، در شرایط خلأ سیاسی و استراتژیک قرار داشتند. آموزه‌های اسلامی و همچنین قالب‌های اسلام سیاسی می‌توانست چنین مطلوبیت‌هایی را برای کشورهای خاورمیانه‌ای فراهم کند. پیوند یافتن قالب‌های ایدئولوژیک با شاخص‌های فرهنگی و تمدنی ایران در جریان انقلاب اسلامی، موجب شد که ایران به عنوان سخن‌گوی یک آرمان ظاهر شود.[8]

انقلاب اسلامی توانست ضمن تبیین سازگاری اسلام و دموکراسی، کنش متقابل میان دو حوزه‌ی دین و سیاست را آشکار سازد و با پاسخ‌گویی هم‌زمان به دو پرسش افلاطونی، یعنی «چه کسی باید حکومت کند؟» و ماکیاولی، یعنی «چگونه باید حکومت کرد؟» نوعی نظام سیاسی را رقم زند که هم بر ویژگی‌های معنوی و سیاسی حاکم و هم بر پیوند ارزش‌های اسلامی با ساختار یا روش مردم‌سالار استوار باشد. چنین سازه‌ی حکومتی که بر تطابق اسلام با مقتضیات زمان و نوزایی دینی با احیای نظریات اسلام درباره‌ی حکومت و دولت‌مداری استوار بود، هم بر شیوه‌ی حکومتی جمهوریت و نقش مردم در تصمیم‌گیری‌های حکومتی تأکید می‌کرد و هم الگوی اسلام‌گرایی و ارزش‌های پایدار اسلامی، یعنی عدالت‌گرایی، خدامحوری و معنویت‌گرایی را اساس نظام سیاسی می‌دانست.

پررنگ شدن جایگاه انقلاب اسلامی ایران برای ملت‌های دیگر سبب شد تا دیدگاه برخی از مستشرقین نسبت به انقلاب اسلامی عوض شود. انقلاب اسلامی توانست از جنبه‌های ساختاری و کارکردی تأثیراتی فرهنگی بر روابط بین‌الملل گذارد و «وحدت ارزش در عین کثرت روش» را به منصه‌ی ظهور رساند.

نظام جمهوری اسلامی بیانگر پیوند دین و سیاست، تلفیق ساختار و کارکرد و نمایانگر آن بود که امکان دین‌داری همگام با مدرن شدن وجود دارد. این نظام سیاسی، هم‌زمان به نفی اسلام متحجر و قشری‌گرا و نیز نفی سکولاریسم و لائیسیته پرداخت و توانست نظامی را به ارمغان آورد که مشروعیت آن بر پایه‌ی حاکمیت خدا و حقانیت ارزش‌های دینی و مقبولیت آن بر اساس اراده‌ی مردمی و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها استوار است.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران صدور انقلاب و دنبال کردن آن در سیاست خارجی است. بر طبق صدور انقلاب، کشور اسلامی ایران خواهان برقراری حکومت جهانی اسلام است که متکی بر اصولی چون حمایت از حقوق مستضعفین در مقابل مستکبران، حراست از استقلال و تمامیت ارضی کشورها و... است.

پررنگ شدن جایگاه انقلاب اسلامی ایران برای ملت‌های دیگر سبب شد تا دیدگاه برخی از مستشرقین نسبت به انقلاب اسلامی عوض شود. انقلاب اسلامی توانست از جنبه‌های ساختاری و کارکردی تأثیراتی فرهنگی بر روابط بین‌الملل گذارد و «وحدت ارزش در عین کثرت روش» را به منصه‌ی ظهور رساند. گروهی در خصومت با ایران قرار گرفتند؛ به طوری که به اسلام‌ستیزی و تحریم ایران پرداختند. اما گروهی دیگر مبانی و اصول ایران را قبول دارند و در رابطه با انقلاب اسلامی ایران، کتاب و مطالب مفید می‌نویسند.

آنچه امروز حتی شاهد آن هستیم نقش انقلاب اسلامی ایران در بیداری اسلامی است که منبعث از صدور انقلاب اسلامی است؛ چرا که یکی از ویژگی‌های اصلی صدور انقلاب اسلامی حمایت از حقوق مستضعفین در برابر مستکبران است. از این رو، یکی از بزرگ‌ترین اهداف انقلاب اسلامی، شکل‌گیری خاورمیانه‌ی بزرگ اسلامی است که در آن، اندیشه‌ی مقاومت و بیداری اسلامی با محوریت ملت‌های مسلمان منطقه در حال قدرت‌گیری است.

پی‌نوشت‌ها:

[1] مظفر نامدار؛ امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی، سیطره‌ی گفتمان‌های رسمی در حوزه‌ی سیاست؛ فصلنامه‌ی پانزده خرداد؛ دوره‌ی سوم؛ سال اول؛ شماره‌ی 2؛ زمستان 83، ص 27.

[2] گری سیک، همه چیز فرومی‌ریزد، ص 15.

[3] اسرار سقوط شاه و گروگان‌گیری، خاطرات برژنیسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس‌جمهوری آمریکا، ترجمه‌ی حمید احمدی، تهران، جامی، 1362، ص 126 و 127.

[4] محمدی، منوچهر، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1378.

 

[5] سیمین فصیحی، جریان‌های اصلی تاریخ‌نگاری در دوره‌ی پهلوی، ص 75.

[6] حامد الگار، انقلاب اسلامی در ایران به نقل از انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، مأخذشناسی توصیفی، ص 48.

[7] مجموعه مقالات دومین کنگره‌ی بین‌المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمت الله علیه)، 1376، ص 97 و 105.

[8] طاهره ترابی، سیاست خارجی ایدئولوژیک، همشهری دیپلماتیک، شماره‌ی 84، بهمن‌ماه 1384، ص 12.