عنوان : انگلستان و ظهور و سقوط رضا شاه

 

 

عنوان  :  انگلستان و ظهور و سقوط رضا شاه

نویسنده :  محرم حقي

پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام

كلمات كليدي  :  رضاشاه، انگليس، پهلوي، آيرونسايد، كودتاي سياه، علوم سياسي

از جمله پدیده­هایی که جهانیان در حدود دو قرن اخیر با آن دست به گریبان بوده­اند، استعمار بوده­است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و با حضور بیگانگان و قدرت­های خارجی از جمله روس و انگلیس روبرو بوده است که به روش­های مختلف در کشور حضور می­یافتند که از نظر تاریخی همزمان با تشکیل حکومت صفویان آغاز و تا پیروزی انقلاب اسلامی شامل می­شود.[1]

 

انگلستان به دنبال پایگاه در ایران

دولت انگلستان که در طول جنگ جهاني اول به اهميت و کارآمدي نفت ایران پي برده بود، انديشه­ي تضمين بلند مدت آن­را در سر مي­پروراند. ادامه­ي درگيري­هاي داخلي و احتمال سقوط کشور در دام تبليغات بلشويک­ها و در نتيجه به خطر افتادن ذخاير نفتي، انگلستان را به تثبيت اوضاع اقتصادي و سياسي و در نهايت تقويت دولت مقتدر مرکزي رهنمون گرديد. اين کشور در آغاز با انعقاد قرارداد 1919م وثوق­الدوله وارد عمل شد. محتواي اين قرارداد در ظاهر به پرداخت وام و استفاده از مستشاران انگليسي براي سازماندهي ارتش و مديريت دستگاه اداري ايران، اختصاص داشت؛ اما هدف واقعي آنها تبديل ايران به يک کشور تحت­الحمايه بود. اين قرارداد با مخالفت افکار عمومي و دولت­هاي خارجي روبه­رو شد و دولت انگليس در روي کار آوردن دولتي که بتواند اين قرارداد را به تصويب رساند ناکام ماند.[2]

بنابراین قرارداد عملي نشد و طراحان آن به نقشه­اي ديگر دست يازيدند. اين نقشه چيزي جز تشکيل يک دولت قدرتمند مرکزي نبود؛ دولتي که بتواند مدعيان جدايي­طلب و خودمختار را سرکوب کند و در مناطق نفت­خيز امنيت و ثبات دائمي پديد آورد. انگليسي­ها براي چنين کاري رضاخان را برگزيدند. رضاخان از افسران جاه­طلب قزاق، تنها نيروي نظامي مدرن ايران، بود که به کمک آيرونسايد به فرماندهي قزاق­ها رسيد و به پيشنهاد عوامل انگليس براي سامان­دادن کودتا و پديدآوردن يک دولت قدرتمند رهسپار تهران گرديد.

بدين ترتيب، کودتاي سوم اسفند 1299 شکل گرفت و تهران به اشغال کودتاچيان در آمد. سيدضياالدين طباطبايي ـ که به­عنوان سياستمدار طرفدار انگليس شهرت داشت ـ با فشار انگليسي­ها، نخست­وزير شد و رضاخان نيز از احمدشاه، فرمان سردارسپه گرفت.[3]

كودتاي سوم اسفند 1299 را مي‌توان نقطه عطفي در روابط سياسي ايران و انگليس دانست چرا كه با انقلاب اكتبر 1917م، سلسله­ي قاجار از حمايت روسيه محروم شد و هنگام آن رسيده بود كه رقيب ديرينه­ي او، انگليس بدون نياز به تقسيم منابع با رقيب به تدريج حضور گسترده­ي خود را در ايران بيش از پيش تثبيت نمايد.

استنادات نقش انگلستان در به قدرت رسیدن رضاخان

امروزه ديگر، با آشكار شدن اسناد و مدارك موجود، ترديدي در نقش عوامل بريتانيايي در راه‌اندازي و پيشبرد اهداف كودتا وجود ندارد. در اين ميان خاطرات ژنرال آيرونسايد و نيز وصيت‌نامه­ي محرمانه­ي اردشير جي ريپورتر و دیدگاه مورخین و محققین تاریخ معاصر ایران، آشكارا و به وضوح از نقش عوامل بريتانيا در تمهيد كودتاي سوم اسفند 1299 پرده بر مي‌دارد.

الف: دیدگاه جان فوران:

جان فوران در كتاب مقاومت شكننده در مورد كودتاي سوم اسفند و حد و حدود نقش بريتانيا در آن مي‌گويد: بي آن­كه به راه افراط و تفريط برويم بريتاينا نقش مهمي در كودتا داشته است. شواهد موجود مؤيد آنند كه وزارت خارجه­ي بريتانيا نقش چنداني در كودتا نداشت امّا مقام­هاي برجسته­ي نظامي و پرسنل سفارتخانه­ي بريتانيا در ايران در تدارك كودتا نقش تعيين­كننده‌اي داشته‌اند.[4] چرا كه رضاخان با حمايت آيرونسايد در زمستان 1299 به مقام فرماندهي فوج قزاق رسيد، آيرونسايد در خاطراتش مي‌نويسد: يك ديكتاتور نظامي مي‌تواند مشكلات ايران را حل كند و ما امكان پيدا مي‌كنيم بي هيچ دردسري قوايمان را از ايران بيرون ببريم.[5]

در روز 25 بهمن 1299 آيرونسايد به بغداد فراخوانده شد و به رضاخان يادآور شد كه از آن پس او فرمانده قواي قزاق است و مي‌تواند هر طور مناسب مي‌داند عمل كند و تنها از رضاخان قول گرفت كه احمدشاه را از سلطنت خلع نكند.

آيرونسايد در 4 اسفند 1299 در خاطرات خود مي‌نويسد: رضاخان در تهران كودتايي ترتيب داده است اما صادقانه به من قول داده است كه كاري به كار شاه نداشته باشد و به او وفادار بماند.[6]

عصر روزي كه كودتا به وقوع پيوست سرتيپ هيك از سفارت بريتانيا به فرمانده سوئدي ژاندارمري تهران گوشزد كرد مقاومت در برابر قزاقان بي‌فايده است و روز بعد از وقوع كودتا هرمن نورمن وزيرمختار بریتانيا كه در قبل از كودتا در جريان كودتا بود به احمدشاه توصيه كرد به خواست كودتاگران تن در دهد. بعد از وقوع كودتا نرمن به دولت متبوع خود توصيه كرد از رژيم جديد حمايت كند زيرا براي منافع بريتانيا مناسب­ترين دولتي است كه مي‌توانست پديد آيد.[7]

ب: جواد شیخ­الاسلامی:

شیخ­الاسلامی معتقد است هر محقق يا مورخ بي­غرضي كه كمترين آشنايي با جريانات سياسي اين دوره از تاريخ ايران داشته باشد مي‌داند كه طراح و نقشه­كش حقيقي كودتاي سوم اسفند كسي جز آيرونسايد نبوده است. ملاقات­هاي تاريخي وي با رضاخان در قزوين و تشويق كردن او به انجام كودتا در اغلب اسناد سياسي معتبر اين دوره از جمله در خاطرات خود آيرونسايد به وضوح تمام منعكس است. وي كه در اين تاريخ قرار بود براي تصدي پست مهمي عازم بغداد گردد يك هفته پيش از ترك ايران تمام تعليمات و ترتيبات كودتا را داده بود و همان روزي (اول اسفند، 1299) كه قرار بود قواي نظامي رضاخان از قزوين به تهران حركت كنند. آيرونسايد نيز با يك هواپيماي دو موتوره­ي نظامي قزوين را به قصد بغداد ترك كرد.[8]

ژنران آيرونسايد در ذيل حوادث مربوط به 23 فوريه­ي1921م پنجم اسفند 1299 در يادداشت­هاي خود چنين مي‌نويسد «اطلاع پيدا كردم كه رضا‌خان نقشه­ي كودتا را با موفقيت در تهران اجرا كرده است. وي به آن قولي كه در قزوين به من داده بود كه متعرض شاه نشود مردانه عمل كرده و اخلاص خود را به مقام سلطنت نشان داده است... تصور مي‌كنم همه­ي مردم ايران بر اين عقيده باشند كه نقشه­ي كودتا را من كشيده و اجراي آن­را پشت پرده نظارت كرده‌ام و اگر راست مطلب را بخواهم بنويسم حقيقت هم همين است.»[9]

 ج: نیکی کدی:

خانم نيكي آر، كدي در كتاب ريشه‌هاي انقلاب ايران در رابطه با نقش انگليس در كودتاي سوم اسفند 1299 مي‌نويسد: ‌مدارك كتبي كه بر شركت غير نظامي انگليس در اين كودتا دلالت كند در دست نيست. اما اكنون اين مطلب روشن شده كه فرمانده نيرو‌هاي انگليسي در ايران، ژنرال آيرونسايد، ابتدا به رضاخان كمك كرد كه قدرت را در تيپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام كودتا تشويق نمود.[10]

نيكي كدي در كتاب ديگرش "ايران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان" در تحليل نقش انگليس مي‌گويد: اسنادي كه اكنون در دسترس است نشان مي‌دهد كه انگليسي‌ها بر طراحي كودتا يا آنچه كه رهبران پس از به قدرت رسيدن مي‌بايست انجام مي­دادند، نظارت نداشته‌اند. انگليسي‌ها با واداشتن احمدشاه به اخراج افسران روسي بريگاد قزاق در مهر 1299 غير مستقيم راه را براي كودتاگران هموار كردند. ژنرال آيرونسايد، فرمانده سپاهيان انگليس كه بر قزاق نفوذ داشت و انگليسي‌های ديگر كمك به آموزش قزاق­ها و ژاندارمري را بر عهده داشتند. آيرونسايد روي رضاخان انگشت گذاشت و او را به مقام فرماندهي قزاق­ها ارتقا داد. او (آيرونسايد) در خاطراتش مدعي است كه در تشويق و تأييد كودتا نقش داشته است. اسلحه و ساز و برگ قزاق­هاي قزوين را انگليسي‌ها تأمين مي‌كردند و حقوقشان را نيز آنها مي‌پرداختند

بعداً انگليسي‌ها بين سيدضياء و قزاق­ها واسطه شدند. سپس نورمن وزيرمختار انگليس در اوايل فوريه (بهمن‌ماه) به كلنل اسميت پيشنهاد كرد سپاه قزوين را جانشين قزاق­هاي سركش تهران كند و در زمان ورود نيرو‌هاي رضاخان به تهران نورمن به رئيس سوئدي پليس توصيه كرد دخالت نكنند و به شاه نيز توصيه كرد به­عنوان تنها راه چاره به خواسته‌هاي آن‌ها تن در دهد.[11]

اردشير جي ريپورتر در وصيت‌نامه­ي خود مي‌نويسد: ...به دستور وزارت جنگ در لندن و نايب­السلطنه در هند، همكاري نزديك ژنرال آيرونسايد و من آغاز گرديد. من براي نظرات رضاخان درباره­ي نيروي قزاق اعتبار فراواني قايل بودم و سرانجام او را به آيرونسايد معرفي كردم. آيرونسايد همان خصايلي را در رضاخان مي‌ديد كه من ديده بودم و هر دو براي اين مرد احترام زيادي قائل بوديم، با تدابير زياد كلنل، فرمانده و افسران روسي، لشكر قزوين را ترك گفتند و امور لشگر به دست فرمانده نيرو‌هاي انگليس در شمال ايران اداره مي‌شد. ملاقات آيرونسايد با رضاخان و تكرار آن حمايت انگليس از رضاخان باعث شد و سرانجام كودتا شكل گرفت.[12]

د: حسین مکی:

مؤلف "تاريخ بيست ساله­ي ايران" معتقد است افرادي از جمله سردار اسعد بختياري از مالكين بزرگ و صاحب نفوذ، سالار جنگ از فئودال­ها و صاحب گروه­هاي مسلح، نصرت‌الدوله فيروز طرفدار قرارداد 1919م و سيدضياء‌الدين مدير روزنامه­ي رعد و متمايل به سياست انگليس براي كودتا از طرف انگلستان در نظر گرفته شده بودند.[13]

در نهايت بنابر پيشنهاد آيرونسايد رضاخان فرمانده لشكر قزاق گرديد و در آستانه­ي تصرف تهران سفارت انگليس با ژاندارمري و گروه­هاي مسلح تماس گرفت كه در مقابل تصرف تهران مقاومت نكنند و به يگان­هاي ژاندارمري كه مأمور پيشگيري شدند اسلحه كافي داده نشد و ضامن توپ­ها را نيز بسته بودند. نورمن سفير انگليس ضمن ملاقات با شاه و دادن خبر كودتا، ضرورت آن­را براي برقراري امنيت يادآور شده بود.[14]

آيرونسايد در خاطرات خود مي‌نويسد: آنچه ايران مي‌خواست يك رهبر بود. من در اين كشور تنها يك نفر را ديدم كه توانايي رهبري را داشت. او رضاخان بود. مردي كه در رأس تنها نيروي مسلح كارآي كشور قرار مي‌گرفت.[15]

آخرين گفتگويي كه بين رضاخان و آيرونسايد صورت گرفت، آيرونسايد حاضر شد با دو شرط به رضاخان اجازه دهد كه قدرت را در تهران بدست گيرد:

1) وي متعهد گردد كه در حين خروج انگليسي­ها از ايران آنها را مورد حمله قرار ندهد.

2) براي سرنگوني شاه دست به يك اقدام قهرآميز نزده و يا وقوع چنين اقدامي را اجازه ندهد.

آيرونسايد می­نویسد رضاخان در مورد هر دو خواسته­ي من قول قاطعانه داد كه طبق ميل ما عمل نمايد.[16]

در خاطرات ارتشبد حسين فردوست نیز آمده است: رضاخان عامل انگليس بود و در اين ترديدي نيست. کودتاي 1299 هـ . ش طبق اسنادي که ديده­ام و يا شنيده­ام در ملاقات ژنرال آيرونسايد انگليسي با رضاخان، با حضور ضياءالدين طباطبايي برنامه­ريزي شده و پس از کودتا هم پنج سال طول کشيد تا رضاخان، به سلطنت رسيد. در اين مدت، رضاخان سردارسپه و وزير جنگ و نخست­وزير شد.[17]

يحيي دولت‌آبادي، سيدضياءالدين مدير روزنامه­ي رعد و رفقاي كميته‌اي او ــ كميته­ي آهن و فولاد يا كميته­ي زرگنده ــ را قوه­ي ايراني سياسي و رضاخان سرتیب قزاق را قوه­ي اجراکننده­ي نظامی براي كودتای سوم اسفند مي‌داند که اسمایس انگلیسی دستوردهنده و اداره­کننده­ي آن می­باشد و محمودخان مديرالملك، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبيب و ميرزا كريم­خان گيلاني را از اعضاي آن معرفي مي‌كند و معتقد است : «...كميته­ي زرگنده مركز سياست انگليس است در تهران در قسمتي كه بايد به دست ايرانيان انجام بگيرد.»[18]

رضاخان در حضور حاج ميرزا يحيي دولت‌آبادي و دكتر مصدق و ديگران به صراحت از حمايت بي­دريغ بريتانيا براي عملي ساختن كودتا سخن گفته بود.

ه: يحيي دولت‌آبادي:

يحيي دولت‌آبادي در "حيات يحيي" صريحا از قول سردار سپه چنين نوشته است كه سردار سپه در حضور مستوفي‌الممالك، ميرزاحسن مشيرالدوله، دكتر مصدق، تقي‌زاده،‌ علاء، و دو تن از وزراي دولت يعني مخبرالسلطنه و فروغي اظهار داشته: مثلا خود مرا انگليسي­ها روي كار آوردند؛ ولي وقتي روي كار آمدم به وطنم خدمت كردم. همين مطلب را هم دكتر مصدق با كمي اختلاف بدين عبارت گفته است : ...به خاطر دارم كه سردار سپه نخست‌وزير، در منزل من با حضور مرحومان مشيرالدوله و مستوفي‌الممالك و حاج ميرزا يحيي دولت‌آبادي و آقايان مخبرالسلطنه و تقي‌زاده و علاء اظهار كرد مرا انگليسي­ها آوردند ولي ندانستند با چه كسي سروكار دارند. [19]

البته ناگفته نماند كودتای سوم اسفند بدون مساعدت و حمايت نيروهاي داخلي و خاصه كميته­ي زرگنده و اعضاي آن كه همواره با سفارت انگليس مرتبط بودند محقق نمي‌شد. ميرزا كريم­خان رشتي كه يكي از مرموزترين اعضاي كميته­ي زرگنده است، صريحا به نقش واسطه‌گري خود ميان سفارت انگليس و رضاخان اشاره كرده است.[20]

بدين ترتيب براي صاحب منصبان انگليسي تقاضاي ده قطعه نشان شير و خورشيد و براي ژنرال آيرونسايد نيز نشان درجه اول شير و خورشيد با حمايل سبز تقاضا مي‌شود كه دولت به پاس عملي شدن كودتا به آنها اعطا نمايد.[21]

همچنین امیل لوسوئر در تأييد و اثبات نقش انگليسي‌ها در راه‌اندازي كودتاي 1299 مي‌نويسد: «قزاق‌ها از قزوين كه مهمترين پايگاه نيرهاي نظامي انگليس در شمال ايران است، به راه افتادند. در اين شهر كه همه چيز، حتي نام خيابان‌ها انگليسي‌ است، به چه كسي مي‌خواهند بقبولانند كه مقامات ايراني و صاحبان قدرت از حركت بيش از 2500 نفر نظامي مسلح و مكمل بي‌خبر بوده‌اند.؟ و يا از نيات واقعي ايشان اطلاع نداشته‌اند؟ و يا اين كه نتوانسته‌اند جلوي اجراي نقشه‌‌هاي ايشان را بگيرند؟ از اين مهمتر و جالب‌تر اين­كه چند روز پيش از حركت شورشيان به سمت تهران سه هزار سرباز انگليسي به قزوين فراخوانده شده بودند تا خلاء ايجاد شده از حركت قزاق‌ها را پر كنند. ديكتاتور به گرفتن دستورالعمل از سفارت انگليس ادامه مي‌دهد. او هيچ چيز را پنهان نمي‌كند...».[22]

زمینه­ها و اهداف انگلستان در راه­اندازی کودتا در ايران

1.      تأمين امنيت هندوستان: يكي از اساسي­ترين اهداف منطقه‌اي انگلستان تأمين امنيت هندوستان بود كه در سيطره­ي كمپاني هند شرقي قرار داشت. اين منطقه كه توسط رژيم بلشويكي مورد تهديد قرار گرفته بود انگلستان را در انديشه­ي ايجاد خط حائلي در مقابل نفوذ شوروي به اين منطقه فرو برد. بنابراين با وجود دولت مقتدر و قوي در ايران دولت انگلستان مي‌تواند در حفظ و نگهداري هندوستان آسايش خاطر داشته باشد.

 

2.      حفظ موقعيت انگلستان در خليج فارس بخاطر وجود منابع نفتي در اين منطقه و به ويژه ايران كه با دولت انگلستان قرارادادهاي نفتي داشت

3.      حل مشكلات ناشي از حضور مستقيم سربازان انگليسي كه افزون بر هزينه‌هاي سنگين نگهداري و تأمين آنها به تنفر عمومي و بدبيني مردم را نيز به دنبال داشت. در نتيجه آنها گاهي از سوي مردم مورد تعرض واقع مي‌شدند و از طرف ديگر افكار عمومي مردم انگلستان نيز فشار مي‌آورد. بنابراين دولت انگلستان براي حل اين وضعيت ناگوار و در انديشه­ي يك نيروي جايگزين مقتدر كه حفاظت از منافع اين كشور را به عهده بگيرد، تمهيدات كودتا را در ايران فراهم ساخت.[23]

روز بعد از كودتا احمد شاه با فشار انگليسي‌ها و نظاميان، طي دست خطي، سيدضياء‌الدين طباطبایي را به رياست وزرايي منصوب مي‌كند و رضاخان رئيس ديويزيون قزاق نيز با اعلام حكومت نظامي، اولين بيانيه­ي خود را صادر مي‌كند.[24]

سقوط رضاشاه

وقتی جنگ جهانی دوم درگرفت رضاشاه برای خلاصی از فشاری که انگلیسی­ها بر او وارد می­کردند، تصمیم گرفت به هیتلر بپیوندد تا از قیمومیت خفقان­آور بریتانیا خلاصی یابد. ولی نفت برای ماشین جنگی انگلستان ضروری بود و چنین شد که انگلیسی­ها و روس­ها در سال 1318ش (1941م) بدون این­که با مانعی برخورد کنند به ایران حمله کردند، در مقابل شانزده سال سلطنت دیکتاتوری رضاشاه، پانزده لشگر ارتش ایران به فاصله­ي چند ساعت بوسیله دو لشگر انگلیسی و روسی تار و مار شدند. رضاشاه با استقبال و رضایت عموم مردم از سلطنت کناره­گیری کرد و به آفریقای جنوبی تبعید گردید و پس از رضاشاه پسر ارشد او محمدرضا با موافقت انگلستان به جای او نشست چرچيل و روزولت در کنفرانس تهران (1320) درباره­ي رضاشاه چنين گفته­اند: خودمان او را آورديم و خودمان او را برداشتيم.[25]

رضاشاه چند روز قبل از برکناری خود با شنیدن خبر تصمیم متفقین مبنی بر اشغال پایتخت گفته بود: معلوم است آنها (متفقین) با من حساب خورده دارند و هدفشان از اشغال پایتخت جز استعفای من نیست در خلال روز بیستم تا بیست­و­چهارم شهریور 1320 وقایع مهمی در پس پرده گذشته بود که جز فروغی نخست­وزیر و شخص رضاشاه کسان دیگری وارد مذاکرات نبودند. مذاکرات شاه و فروغی در پیرامون استعفای رضاشاه از سلطنت و تفویض آن به ولیعهد بود و فروغی به رضاشاه رساند که منظور اصلی روس و انگلیس همان­طور که اعلی­حضرت پیش­­بینی کرده­اند استعفا از سلطنت است.[26]

بنابراين در ادمه­ي جنگ جهانی دوم پس از آن­که آلمان به روسیه حمله­ور شد، انگلستان با روسیه متفق گردید و رضاشاه هم که متمایل به آلمان شده بود با روسیه مواجه گردید. از طرفی هم با توجه به این­که رضاشاه قبل از این انگلستان را برای بالا بردن در­آمدهای نفتی در بحبوحه جنگ تحت فشار قرار داده بود، بنابراین انگلستان در صدد تلافی بر­آمد و پا را در یک کفش کرد که باید رضاشاه از سلطنت بر­کنار گردد. به­طوری که در اسناد سیاسی این عصر ملاحظه می­شود شاید روسیه آنقدرها هم اصرار نداشت که فعلا رضاشاه بر­کنار شود ولی انگلستان مصر بود که باید حتما رضاشاه بر­کنار گردد.[27]

 

اشرف پهلوی در "برگ­هایی از تاریخ" می­نویسد: انگلیسی­ها وقتی دیدند برای پدرم پایگاهی در میان مردم نمانده و بردن او هیچ مقاومتی در مردم بوجود نمی­آورد، تصمیم گرفتند او را وادار به استعفا کنند.... یک علت کینه­ي برادرم نسبت به انگلیسی­ها که او را وادار ساخت خود را به دامن آمریکایی­ها بیندازد همین بود. برادرم همیشه می­گفت اگر انگلیسی­ها ایران را اشغال و پدرم را با آن وضع بیرون نمی­کردند انتقال قدرت در ایران می­توانست به آرامی صورت گیرد و سلطنت دچار خطر نمی­شد.[28]

نویسنده­ي کتاب "تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضا شاه" معتقد است انگلیسی­ها که از دیر­باز باعث و بانی روی کار آمدن رضاشاه محسوب می­شدند، حال که شاه به نحو روز­افزونی منفور عامه قرار می­گرفت هرگونه همکاری بریتانیا با او تنها می­توانست به خراب­تر شدن وجهه­ي بریتانیا نزد ایرانیان منجر شود، شاید که با کناره­گیری شاه از صحنه­ي قدرت، بریتانيا می­توانست دولت دست­نشانده­ای را در تهران بر سر کار آورد که پاره­ای از اصلاحات را مجری ساخته و از حمایت مردم برخوردار گردد.

در این زمان دولت بریتانیا و در کنار آن شوروی به این نتیجه رسیده بودند که هرچه شاه زودتر بر­کنار گردد بهتر است. بنابراین دولت بریتانیا تصمیم گرفت که با تهدید به اشغال تهران شاه را سرنگون سازد و آلمانی­ها را از تهران بیرون کند، هنگامی که شاه از این مساله آگاه شد در مورد کناره­گیری خود با فروغی که از هواداران اساسی این اندیشه بود به مشورت نشست و در 25 شهریور استعفای خود را نوشت و پادشاهی را به پسرش تفویض کرد.[29]

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. علویان، مرتضی؛ و  ملکی، علی؛ و اخترشهر، علی؛ طرحی نو در تبیین انقلاب اسلامی، قم، نشر پاد اندیشه، چاپ سوم، 1385، ص40.

[2]. زرگر، علي­اصغر؛ تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره­ي رضا شاه، ترجمه­ي كاوه بيات، تهران، نشر پروين، چاپ اول، 1372، صص 56 – 50.

[3]. جمعی از نویسندگان؛ انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر معارف، چاپ سی­و­چهارم، 1385، ص73.

[4]. فوران، جان؛ مقاومت شكننده، ترجمه­ي احمد تدين، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1383، چاپ پنجم، صص 302و 301.

[5]. آيرونسايد، سرادموند؛ خاطرات سری آیرونساید، تهران، رسا، چاپ اول، 1373،صص 203-240.

 [6]. همان.

[7]. فوران، جان؛ پیشین.

[8].  شيخ الاسلامي، جواد؛ قتل اتابك و شانزده مقاله­ي تحقيقي ديگر، تهران، كيهان، چاپ دوم، 1368، ص 286

[9]. آيرونسايد، سرادموند؛ پیشین.

[10]. كدي، نيكي؛ ريشه‌هاي انقلاب ايران، ترجمه­ي عبدالرحيم گواهي، تهران، قلم، چاپ دوم، 1377، ص 138

[11]. كدي، نيكي؛ ایران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان، ترجمه­ي مهدي حقيقت­خواه، تهران، ققنوس، چاپ اول، 1381، ص 137.

[12]. مدني، سيد جلال­الدين؛ تاريخ تحولات سياسي و روابط خارجي ايران، تهران، پايدار، چاپ اول، 1376، جلد سوم، ص 219

[13]. مكي، حسين؛ تاريخ بيست ساله­ي ايران، تهران، علمي، 1380 ، جلد اول ، صص 150 ـ 154.

[14]. مدني، جلال­الدين؛ تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه­ي مدرسين حوزه­ي علميه­ي قم، چاپ اول، 1361، جلد اول، ص 98.

[15]. آيرونسايد، سرادموند؛ پیشین.

[16]. زرگر، علي­اصغر؛ پیشین، ص 69.

[17]. فردوست، حسين؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، اطلاعات، چاپ چهارم، 1371، ج 1، ص 82 

[18]. دولت‌آبادي، يحيي؛ حيات يحيي، تهران، ابن سینا، 1331، ج 4، صص 151و 227.

[19]. مكي، حسين؛ پیشین، پاورقی ص 164.

[20]. فردوست، حسين؛ پیشین، ص 83.

[21]. سند شماره­ي 4، از مجموعه اسناد پهلوي­ها ج 1.

[22]. لوسوئر، اميل؛ زمينه‌چيني‌هاي انگليس براي كودتاي، ترجمه­ي ولی­الله شادان، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1373، صص 141ـ 142.

[23]. زهيري، علي­رضا؛ عصر پهلوي به روايت اسناد، قم، معارف، 1379، چاپ اول، صص 21 ـ 18.

[24]. همان، ص 22.

 [25]. فاروقي، احمد؛ و لوروريه، ژان؛ ايران بر ضد شاه، ترجمه­ي مهدي نراقي، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، 1358، ص 28.

[26]. مکی، حسین؛ پیشین، ج7، ص 336.

[27]. همان، ص 492.

[28]. مکی، حسین؛ پیشین، جلد 8، ص 106.

 [29]. زرگر، علی­اصغر؛ پیشین، صص 454-451.