از تلاش پرتغالی ها برای جداسازی بحرین از ایران تا شکست استعمارگران در هرموز

 

از تلاش پرتغالی ها برای جداسازی بحرین از ایران تا شکست استعمارگران در هرموز

            قدس انلاین

قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: هرمز تا اوایل قرن هشتم هجری به بندری در نزدیکی مصب رودخانه رودان (میناب) بر کناره خلیج فارس نزدیک بندر میناب امروزی اطلاق می شد. این بندر از مراکز تجاری و از بزرگترین پایگاه های داد و ستد بین ایران، هندوستان، عربستان و سواحل جنوبی خلیج فارس بود. بندر هرمز تحت حکومت حکام محلی قرار داشت که اصطلاحاً ملوک هرمز نامیده می شدند و غالباً خراجگزار فرمانرواهای فارس بودند.

در 901 تا 911 ﻫ ق./ 1495 تا 1513 م. آلفونس دو آلبوکرک به فرمان پادشاه پرتغال به خلیج فارس آمد و در 913 ﻫ ق. پس از نبردی خونین به هرمز دست یافت.

شاه اسماعیل به علت نداشتن نیروی دریایی قوی نتوانست در مقابل آلبوکرک اقدامی به عمل آورد و لذا تصمیم گرفت با آنان از در مسالمت درآید. بنابراین نامه ها و سفرایی میان شاه اسماعیل و آلوکرک رد و بدل و مقرر شد که پرتغالی ها کشتی های جنگی در اختیار ایران قرار دهند. آلبوکرک در 912 ﻫ ق./ 515 م. درگذشت و پرتغالی ها به وعده خود عمل نکردند. شاه اسماعیل در 928 ﻫ ق. سفیری به هرمز فرستاد و مالیات عقب افتاده آنجا را طلب کرد. فرماندار هرمز هم سفیری به دربار شاه اسماعیل فرستاد که به علت درگذشت شاه اسماعیل نتیجه ای از آن سفارت حاصل نشد.

در عهد شاه تهماسب اول، پرتغالی ها به ایرانیان کمک کردند تا ترکان عثمانی را از قطیف بیرون برانند (960 ﻫ ق.). پرتغالی ها مردمی ستمگر و خونخوار و متکبر بودند، لذا شاه تهماسب چندان توجهی به آنان نداشت. اوضاع تقریباً به همین ترتیب بود تا اینکه شاه عباس در 996 ﻫ ق. به سلطنت رسید.

بحرین در این ایام در قلمرو حکومت هرمز و در دایره نفوذ پرتغال بود. در 1010 ﻫ ق. رکن الدین مسعود حاکم بحرین سر از اطاعت امیر هرمز پیچید و از امامقلی خان پسر الله وردیخان حاکم فارس کمک خواست. امامقلی خان گروهی را در ظاهر برای کمک به رکن الدین مسعود ولی در باطن به قصد کشتن رکن الدین به آنجا فرستاد و این گروه موفق شد حاکم بحرین را به قتل رساند. بدین ترتیب بحرین دوباره به دست سربازان ایران افتاد. فیروزشاه امیر هرمز و حکمران پرتغالی آنجا برای جدایی بحرین به اقداماتی دست زند که فایده ای برای آنان نداشت و جزایر بحرین از تصرف پرتغال بیرون آمد و دوباره به حکومت فارس بازگردانده شد. فیلیپ سوم پادشاه پرتغال و اسپانیا برای ایجاد روابط سیاسی با شاه عباس در فوریه 1602 (1010 ﻫ ق.) هیأتی را به ریاست آنتونیو دو گوه آ به ایران فرستاد. هنگام بازگشت این سفیر به اسپانیا خبر بازپسگیری بحرین از سوی سپاه ایران به دربار اسپانیا رسید و فیلیپ سوم سفیر مذکور را دوباره برای اعتراض و تقاضای استرداد بحرین به ایران فرستاد، اما شاه عباس اعتنایی نکرده امامقلی خان را مأمور تصرف بندر گمبرون کرد زیرا اهالی بندر گمبرون و سایر بنادر و جزایر خلیج فارس که از ستمگری ها و بدرفتاری های پرتغالی ها به جان آمده بودند، برای رهایی از آنان به شاه عباس متوسل شدند و سرانجام این بندر کوچک در 1613 م. (1022 ﻫ ق.) به دست ایرانیان افتاد و قلعه پرتغالی ها در آنجا ویران شد. فیلیپ سوم با شنیدن این خبر سفیر دیگری به نام دون گارسیا سیلوافیگوئروآ را به ایران فرستاد. این سفیر در قزوین به حضور شاه عباس رسید (1027 ﻫ ق.) اما او هم موفقیتی به دست نیاورد و شاه عباس اعلام کرد که آنچه از پرتغالی ها گرفته متعلق به ایران است و یک وجب از خاک آن را هم پس نخواهد داد. گمبرون بعدها بندرعباس نامیده شد.

با این همه و در نگاهی به رویدادها می توان دریافت که اقدام شاه عباس برای بازپس گیری جزیره هرموز، اقدامی شجاعانه است و حکایت از درایت و هوشیاری او دارد. شاید اگر این حادثه پیش از این ایام صورت می گرفت و یا اگر شاه عباس اول از لحاظ زمانی فرصت بیشتری برای بهره برداری از نتایج این پیروزی داشت، می توانست موقعیت بهتری برای بندرعباس و تجارت ایران در خلیج فارس به وجود آورد؛ اما دست سرنوشت، این فرصت را از ایران گرفت و شاه ایران کوتاه زمانی پس از فتح هرموز از دنیا رفت و اقدامات دوراندیشانه او پس از مرگش کمتر مورد توجه جانشینان قرار گرفت و تبعات منفی و مخرب کیفیت فتح هرموز و نتایج آن تأثیر نه چندان مطلوبی برای تداوم حیات اقتصادی خلیج فارس به وجود آورد. ناهماهنگی و بی دقتی در طراحی و برنامه ریزی پس از فتح هرموز را می توان در رشد ناموزون و ناهماهنگ و سریع بندرعباس به عنوان کانون تبادلات اقتصادی خلیج فارس به خوبی مشاهده کرد.

دکتر محمدباقر وثوقی طی مقاله ای اینگونه بیان می کند:

آبادی «گمبرون»- قریه کوچکی که در سال 1022 ﻫ. ق./1613 م. «امام قلی خان» والی فارسی به تصرف درآورد- حدود دویست نفر جمعیت داشته است؛ اما درست چهارده سال بعد- 1036 ﻫ. ق./1627 م. – مسافران اروپایی از آن با عنوان آبادترین شهر ایران یاد کرده اند. رشد و توسعته ناگهانی این بندر کوچک، یکی از نتایج کوتاه مدت فتح هرمز در سال 1031 ﻫ. ق./ 1621 م. است. فتح هرموز موجب استقرار کامل تجارت و بازرگانی در این بندر کوچک شد و این شهر به سرعت رو به توسعه گذاشت. برای آگاهی بیشتر از روند توسعه ناموزون و ناهماهنگ این بندر، توصیف مسافران اروپایی از آن را بررسی خواهیم کرد.

در متون جغرافیایی اسلامی، از بندری به نام «سورو» یا «شهرو» در مسیر بازرگانی هرمز به کرمان و شیراز یاد شده است که گویی قدیم ترین نوشته های تاریخی درباره این بندر محسوب می شود اما نخستین آگاهی از بندر «گمبرون»، مربوط به سال 921 ﻫ. ق./1515م. است. در سفرنامه «فرنائو گومز دولومز» که در سال 1515 میلادی از هرمز به قصد دیدار با شاه اسماعیل صفوی حرکت کرده، آمده است: «بندر در سرزمین اصلی ایران واقع شده و حدوداً صد نفر جمعیت دارد و یک باب مسجد نیز در آنجا وجود دارد

در سال 930 ﻫ. ق./1523م.، «آنتونیو تن ریرو»- سفیر پرتغال در دربار شاه اسماعیل- درباره این بندر نوشته است: «خانه های آن با نی و بوریا پوشیده شده است و ساکنان آن افرادی تهیدست هستند و سرزمین شان سرشار از خرمای مرغوب است.» با استقرار کامل پرتغالی ها در هرمز، آنان از این روستای کوچک به عنوان نخستین لنگرگاه دریایی در خاک اصلی استفاده و به همین منظور قلعه ای نظامی در آن برپا کردند. طی یکصد سال حضور پرتغالی ها در خلیج فارس، از این بندر به عنوان یک قلعه نظامی استفاده می شد و این بندر توسعه چندانی نیافت. یکی از سیاحان پرتغالی که در سال 1015 ﻫ. ق./1606م. از آن دیدن کرده، نوشته است:

روستایی کوچک به نام گمبرون در کنار ساحل واقع شده است. جمعیت آن در حدود دویست نفر از مسیحیان، مسلمانان و هندوان است و در خانه های بناشده از خشت خاک در کنار قلعه پرتغالی زندگی می کنند.

«جان نیوبری»، نخستین انگلیسی است که در سال 989 ﻫ. ق./1581م. از این بندر دیدن کرده و آنجا محل استقرار پادگان پرتغالی ها معرفی کرده است.

«الله وردی خان»- سردار معروف شاه عباس اول- در سال 1010 ﻫ. ق./1601م.، پس از فتح لارستان توجه خود را به بندر گمبرون معطوف کرد و یک سال بعد نیروی نظامی صفوی در یک یورش بزرگ به قصد بازپس گیری بندر به آن نواحی حمله کردند. این لشکرکشی به دلیل شیوع بیماری در بین سپاهیان ایران به شکست انجامید. اما این تهاجمات همچنان ادامه یافت تا اینکه بندر گمبرون در سال 1022 ﻫ. ق./1613م. به تصرف نیروهای ایرانی درآمد و به دستور امام قلی خان قلعه ای جدید بنا شد و تعدادی سرباز در آن مستقر شدند. «سیلوا فیگویروا»- سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس- پنج سال پس از استقرار نیروهای ایران در بندر گمبرون درباره آن نوشته است: «تقریباً در سیصد پایی دژ کهنه و مقر چادرها نزدیک دویست خانه وجود دارد که بومیان در آن ها زندگی می کنند

با فتح هرمز و تخریب تأسیسات آن توسط نیروهای ایرانی و انگلیسی، کلیه فعالیت های اقتصادی خلیج فارسی به «بندر گمبرون» منتقل شد و در همان حال نام این بندر به «عباسی» و یا «عباسیه» تغییر یافت و رشد و گسترش ناگهانی آن آغاز شد.

سیل مهاجران از نواحی مختلف به این بندر سرازیر می شد به گونه ای که در سال 1037 ﻫ. ق./1627م.، تعداد خانه های آن هزار باب ذکر شده است و در همان ایام، بخش عمده ای از تجار انگلیسی در این شهر ساکن شدند و بازار آن رونق بسیاری یافت. یک مسافر «انگلیسی» از این بندر به عنوان «شهری بزرگ که نظیر آن در آسیا وجود ندارد»، یاد کرده است. «بندرعباسی» در فاصله پنج سال- از 1031 تا 1036 ﻫ. ق.- از یک روستای گمنام به یک شهر بزرگ تجاری تبدیل شد. تصور اینکه روند گسترش و توسعه آن به چه صورت بوده، بسیار دشوار است؛ اما از آنجا که پیش از آن، طرح و برنامه ای برای توسعه آن وجود نداشت، می توان حدس زد که روند ناموزون گسترش آن اگرچه در کوتاه مدت فوایدی دربر داشته، این روند در درازمدت مشکلاتی جدی برای بندر عباسی و نواحی مجاور آن به وجود آورده است. از مهم ترین مشکلات این بندر می توان از نبودِ آب آشامیدنی و هوای بسیار گرم و طاقت فرسای آن در بیش از نیمی از سال یاد کرد. از سوی دیگر، حفظ امنیت نواحی پس کرانه ای آن نیز به دلیلِ نبودِ حصارهای طبیعی و یا مصنوعی، کاری بس دشوار می نمود و این امر در زمانی که قدرت مرکزی ایران دچار افول می شد، بیش از هر زمان دیگر آشکار بود. به عبارت دیگر، «بندرعباسی» شهری کاملاً بی دفاع در مقابل تهاجمات زمینی بود و امکان دفاع از آن در برابر خطر حملات بسیار ضعیف می نمود. ضعف ساختاری شهری و تأسیسات آن نیز مزید بر علت شد و در درازمدت نشان داد که انتخاب این بندر به عنوان کانون اصلی تبادلات دریایی، با دقت کافی به انجام نرسیده است.

حضور انگلیسی ها در خلیج فارس

تأسیسات «کمپانی هند شرقی» در سال 979 ﻫ. ق./1600م.، نشانگر علاقه و توجه انگلیسی ها به شرق و آبراه های دریایی آن است. نخستین اقدامات مأموران کمپانی در خلیج فارس، به دلیل حضور پرتغالی ها چندان مؤثر واقع نشد. دشمنی مشترک ایران و انگلیس با پرتغالی ها، این دو قدرت را به هم نزدیک ساخت و سرانجام در یک حمله مشترک به «هرمز» که مقر اصلی حضور پرتغالی ها به شمار می آمد، آنان را وادار به شکست و عقب نشینی کرد. «شاه عباس» پس از تصرف جزیره هرمز، فرمانی را که در سال 1026 ﻫ. ق. به «ادوارد کنوک» داده بود، تأیید کرد و به نمایندگان شرکت هند شرقی انگلستان اجازه داد هر قدر ابریشم بخواهند، از هر نقطه ایران بخرند و بی پرداخت مالیات و عوارض، به اصفهان حمل کنند. آنان در همان حال مجوز تأسیس یک دفتر تجاری در «بندرعباسی» را کسب کردند و شاه ایران دو باب خانه بزرگ در بندرعباس را برای تأسیس تجارت خانه در اختیار آنان قرار داد در سال 1038 ﻫ. ق./1628م. در این تجارت خانه اقامت و وضعیت آن را مطلوب گزارش کرده است. در همین سال، نخستین هیئت رسمی مستقل از طرف کمپانی هند شرقی به ایران اعزام شد. سرپرست این هیئت، «سردومور کوتن»- یک تاجر انگلیسی- بود. شرح مسافرت او را یکی از همراهانش به نام «توماس هربرت» نوشته است. توصیفی که او از بندرعباس کرده، نشانگر آبادی و رونق این شهر در این دوره است. دوره طلایی حضور انگلیسی ها در بندرعباس دیری نپایید و با مرگ شاه عباس در سال 1039 ﻫ. ق./1639م. و توسعه قدرت هلندی ها، وضعیت جدیدی برای آنان به وجود آمد؛ با این همه، دفتر تجاری انگلیس در «بندرعباسی» فعال بوده است.

 

حضور هلندی ها در خلیج فارس

حضور هلندی ها در هندوستان و منطقه خلیج فارس، به سال های اواخر قرن دهم هجری قمری برمی گردد. در آن ایام، «هلند» از متصرفات «اسپانیا» محسوب می شد و تجار و بازرگانان آنان که همراه با کشتی های اسپانیایی به شرق رفت و آمد می کردند، با این مناطق آشنا شدند. هلندی ها در اواخر قرن شانزدهم میلادی، با ایجاد نهضت های استقلال طلبانه، خود را از تسلط اسپانیا رها ساختند و چندی پس از آن در سال 1011 ﻫ. ق./1602م.، «کمپانی هند شرقی هلند» را تأسیس کردند. هدف اصلی از تشکیل این کمپانی در درجه اول رقابت با «کمپانی هند شرقی انگلیس» بود. به رغم اتحاد بین انگلیس و ایران و اخراج پرتغالی ها از هرمز، «هلندی ها» به دو دلیل عمده در صدد آغاز روابط تجاری با ایران بودند: اولین آن، بیرون راندن رقیب اصلی شان یعنی انگلیس از چرخه مبادلات با ایران و دلیل دوم، یافتن کالای جدیدپسند اروپا برای تجارت بود. از آنجا که در اوایل قرن هفدهم میلادی، به علت اشباع بازار اروپا از ادویه آسیا، سود تجارت ادویه رفته رفته رو به کاهش گذاشت و تجارت ادویه منافع زیادی دربر نداشت، حکمرانان کل «باتاویا» مأمورانی را جهت مذاکره با ایران و تأسیس دفتر تجاری در بندرعباس به ایران اعزام کرد. «ویس نیخ»- جوانی بیست و شش ساله که تجربیات زیادی در امور تجارت با کشورهای شرق مدیترانه داشت- به این مأموریت اعزام شد و او پس از پشت سر گذاشتن ماجراهایی، در سال 1033 ﻫ. ق./1623م. وارد بندرعباس شد و از آنجا به اصفهان رفت و مذاکرات خود را با «شاه عباس» آغاز کرد. وی موفق شد موافقت نامه ای در بیست و سه ماده با شاه ایران به امضا برساند که به موجب آن، تسهیلات لازم برای تجارت هلندی ها در ایران فراهم می شد. «ویس نیخ» برای تسهیل امور تجاری، مرکز اصلی کمپانی هند شرقی هلند را در اصفهان قرار داد و شعبه ای از آن را در «بندرعباسی» دایر کرد. این توافق نامه، سرآغاز روابط رسمی ایران و هلند محسوب می شود؛ روابطی که پس از مرگ شاه عباس اول دچار فراز و فرودهای بسیاری شد، اما در هر حال تا یک قرن بعد همچنان ادامه داشت.

 

واما حضور فرانسوی ها

تجار فرانسوی، کمی دیرتر از بازرگانان انگلیس و هلند وارد صحنه تجارت بندرعباس شدند. در سال 1075 ﻫ. ق./1664م.، به دنبال تأسیس کمپانی هند شرقی فرانسه، یک هیئت نمایندگی متشکل از سه فرانسوی برای آغاز مذاکرات وارد ایران شدند. هدف این مأموریت، دستیابی به توافقی مشابه هلندی ها بود؛ ولی این هیئت فقط توانست فرمانی از شاه ایران دریافت کند که براساس آن، به مدت سه سال، مجاز به تجارت آزاد با ایران می شد. با این همه، اعضای هیئت، دفتر تجاری خود را در بندرعباس تأسیس و از همان آغاز روابط حسنه ای با انگلیسی ها برقرار کردند و با حمایت از بازرگانان هندی، در صدد قاچاق کالا از بندرعباس به «سورات» برآمدند تا به این شیوه، از معافیت سه سال گمرکی به خوبی استفاده کنند. این امر، اعتراض شدید هلندی ها را موجب شد و شرایط را برای تشدید درگیری ها بین هلند از یک سو و انگلیسی ها و فرانسوی ها از سوی دیگر فراهم ساخت.

«بندرعباسی» پس از سقوط هرمز به مدت یکصد و بیست سال، به عنوان کانون اصلی تجارت خلیج فارس مطرح بوده است. طی این دوره، این شهر تحت تأثیر رقابت های پیدا و نهان استعمارگران و از آن جمله انگلستان، هلند و فرانسه قرار داشته است. با این همه، حجم مبادلات در این بندر روز به روز افزایش یافت و اهمیت حفظ آن، هم برای ایران و هم برای شرکای تجاری آن مهم بود. از این رو، «بندرعباسی» طی این دوره نسبتاً طولانی، شاهد حوادث مهمی بوده که بارزترین آن جابه جایی شرکت های تجاری و کشمکش پنهان برای کسب هرچه بیشتر امتیازات بازرگانی است.

 

مرگ شاه عباس در سال 1038 ﻫ. ق. و پس از آن کشته شدن «امام قلی خان» در سال 1042 ﻫ. ق. به دستور «شاه صفی»، به معنای پایان تداوم سیاست های آنان در خلیج فارس و نواحی پس کرانه ای آن بود. «امام قلی خان»- والی فارس- طی دوران والیگری خود، اقدامات عمرانی بسیار مؤثری برای حفظ امنیت مسیرهای تجاری بندرعباس به لار و شیراز به عمل آورد و در دوره او، شیرا و بندرعباس و لار رونق تجاری بسیاری یافتند. یکی از اقدامات نه چندان مثبت «شاه صفی» پس از کشتن «امام قلی خان»، تقسیم ایالت پهناور فارس و کهگیلویه و تجزیه سیاسی آن بود. این منطقه وسیع که در گذشته زیر نظر یک والی اداره می شد، به چندین بخش تقسیم و برای هر بخش یک والی تعیین شد؛ و همین امر، شرایط لازم برای رشد قدرت های محلی و گسترش ناامنی را فراهم کرد. والیان دوره حکومت شاه صفی نشان دادند که تجربه و درایت کافی ندارند و اتخاذ تصمیمات نادرست آنان، شرایط نامساعدی برای تجارت خلیج فارس و نواحی پس کرانه ای آن به وجود آورد. این دوره، با قدرت گیری روزافزون هلندی ها و تضعیف هر چه بیشتر انگلستان در منطقه مصادف بود.

کمپانی هند شرقی که تجارت خود را در خلیج فارس در خطر می دید، در سال 1050 ﻫ. ق./1640م.، دو نفر از کارکنان خود را به بصره اعزام کرد و آنان توانستند از پاشای بصره مجوزی برای ایجاد روابط تجاری کسب کنند. کمپانی در این مقطع درصدد بود بصره را جانشین «بندرعباسی» کند؛ اما اغتشاشات سیاسی در بین النهرین این اقدام را با شکست مواجه ساخت، هر چند که حمل کالا از بصره به حلب و از آنجا به سواحل شرقی مدیترانه تا سال 1055 ﻫ. ق./1645 م. گزارش شده است. هلندی ها در واکنش به این عمل، در سال 1055 ﻫ. ق./1645م.، با اعزام ناوگانی متشکل از هشت فروند کشتی به بصره، در صدد توقف تجارت انگلیسی ها برآمدند.

در همان حال، جنگ هایی بین انگلستان و هلند در اروپا روی می داد و انگلیسی ها در خلیج فارس پی در پی از هلندی ها شکست می خوردند. در سال 1063 ﻫ. ق./1653م.، یک ناوگان متشکل از پانزده کشتی هلندی با کالایی به ارزش چهل هزار و هفتصد تومان وارد خلیج فارس شد و در مقابل، مقدار زیادی کالای ایرانی خریداری کرد. در همان زمان، هلندی ها سه فروند کشتی انگلیسی را در بندر جاسک توقیف و اشغال کردند و یک سال بعد پیش از آنکه خبر صلح بین انگلیس و هلند به منطقه برسد، کشتی های هلندی، ورودی خلیج فارس را به روی کشتی های انگلیسی مسدود کردند و تجارت انگلیسی ها تقریباً متوقف شد. از آنجا که تجارت خلیج فارس در این ایام کاملاً در دست هلندی ها بود، اولیای کمپانی انگلیسی پیشنهاد کردند که ابریشم خریداری شده از ایران از طریق اصفهان و از راه زمینی به اروپا ارسال شود. در نامه ای به تاریخ بیست و هشتم ژانویه 1663 میلادی که یکی از مقامات بندر «سورات» به هیئت مدیره کمپانی نوشته، آمده است:

هلندی ها بسیار گستاخ اند. این امر، ناشی از قدرت بیش از حد آنان است. آنان سه تا چهار فروند کشتی در خلیج فارس دارند که با آن ها، انواع کالاها مثل ادویه، قلع و مس را از باتاویا و ژاپن و سوماترا می آورند. این کالاها است که آنان را مشهور کرده است.

 

عصر گسترش ناامنی در پس کرانه ها و افول تجاری بندرعباس

سقوط اصفهان- پایتخت صفویان- در سال 1135 ﻫ. ق./ 1722م.، نقطه اوج از هم پاشیدگی سیاسی ایران محسوب می شود. سال ها پیش از ورود افغانان به اصفهان، سواحل و بنادر جنوب خلیج فارس در معرض تاخت و تاز طوایف و قبال مختلفی بود که به دلیل خلأی قدرت صفوی توانستند بساط قدرت طلبی خود را در کرانه های جنوبی و شمالی خلیج فارس بگسترانند. تجاوزهای امام عمان و قبایل مختلف عربی به سواحل ایرانی، از سال 1105 ﻫ. ق. آغاز و به واکنش های نه چندان مطلوب دولتمردان صفوی منجر شد. اتحاد ناموفق ایران و پرتغال و تلاش های گاه و بیگاه والی فارس در سرکوبی رؤسای قبایل، از جمله رخدادهای مهم این دوران محسوب می شود. اقدامات «لطفعلی خان»- والی فارس- برای دور کردن عمانی ها از سواحل ایرانی از بندرعباس تا بحرین اگرچه در آغاز با موفقیت هایی همراه بود، هرگز راهگشا نبود. او در قبال پرداخت رشوه به امام مسقط توانست بحرین را به ایران بازگرداند. این دیپلماسی در درازمدت پاسخگوی احتیاجات حکومت ایران نبود و تلاش های والی فارس در سایه آغاز تهاجمات گسترده افغانان به نواحی جنوب و به ویژه «بندرعباسی» به انجامی نرسید. در منابع فارسی، از غارت و چپاول متناوب بندر «کنگ» از سال 1120 تا 1130 ﻫ. ق. یاد شده است و نشان می دهد که خلأی قدرت سیاسی ایران از این دوران در نواحی جنوب به چشم می خورد و همین امر زمینه مساعد و مناسبی برای رشد و گسترش قدرت های محلی فراهم آورد. وضعیت «بندرعباسی» نیز چندان بهتر از «کنگ» نبود. این بندر که کانون اصلی تبادلات دریایی ایران در این دوره به حساب می آمد، از سال 1126 ﻫ. ق./ 1714م.، به تناوب مورد حمله و تجاوز جهازات عمانی قرار گرفت. در منابع هلندی، نخستین بار از حمله کشتی های مسقطی به بندرعباس در فوریه 1714م./1126 ﻫ. ق. یاد شده است. وضعیت سیاسی ایران به گونه ای نبود که تصمیمی واحد برای رفع این بحران اتخاذ شود. کشمکش قدرت در ایالت فارس نیز مزید بر علت شد و در این وضعیت نابسامان، در سال 1126 ﻫ. ق./1714م.، نایب الحکومه بندرعباسی معزول و «میرزا زاهد علی لاری» به جای او گمارده شد. چنانچه این روند ادامه می یافت، تجارت «بندرعباس» و «بندر کنگ» کاملاً به خطر می افتاد و چنان که پیش تر گفته شد، این ایام مصادف با درگیری های قدرت بین امامان مسقط بود و کشمکش های داخلی عمان امکان مداخله در امور خلیج فارس را از آنان سلب می کرد. اما این پایان ماجرا نبود و نخستین تهاجمات گسترده افغانان و بلوچان به پس کرانه ها و شهرهای مجاور «بندرعباسی»، از سال 1134 ﻫ. ق./ 1721م. آغاز شد. دسته های مهاجم از چند مسیر مختلف به شهرهای مهم بندرعباسی، لار و آبادی های بین راهی حمله کردند. شهر «لار» نیز در همین دوره مورد تاخت و تاز بلوچان قرار گرفت. مهاجمان کلیه آبادی ها را غارت می کردند و آسیب های جدی به مزارع وارد می ساختند. شرایط بین سال های 1134 تا 1135 ﻫ. ق. بسیار اسف بار بود و نظم سیاسی و اجتماعی بندرعباسی و پس کرانه های آن به طور کامل از هم پاشیده شد. دفتر تجاری هلند و انگلیس نیز شرایط مشابهی داشتند؛ و هرج و مرج گسترده ای منطقه را فرا گرفته بود. «مرعشی صفوی» در مورد وضعیت شهر «لار»- که یکی از ایستگاه های اصلی و مهم مسیر بندرعباس به شیراز بود- می نویسد:

در شهر لار به سبب قحط و غلاء، اکثر مردم از گرسنگی هلاک شدند. تتمه جلای وطن اختیار نموده اند و از هیچ طرف مددی و آذوقه به اهل قلعه نمی رسد. به این سبب، اغلب مردم قلعه از شدت جوع هلاک شدند.

سقوط اصفهان در سال 1135 ﻫ. ق./1722م.، ضربه مهلکی بود بر پیکر اقتصاد دریایی ایران. از هم پاشیدگی قدرت سیاسی ایران، زمینه مناسبی برای رشد و توسعه قدرت قبایل و طوایف محلی در خلیج فارس به وجود آورد و این آغاز یک ماجرای بزرگ و پیچیده در دو سوی کرانه های این آبراه بزرگ بود که تبعاتی ناخوشایند برای اقتصاد دریایی ایران داشت. از یک سو می توان سقوط اصفهان را به معنای تداوم سریع و نابه هنگام افول قدرت ایران در خلیج فارس دانست و از سوی دیگر باید به خلأی قدرت سیاسی کرانه های شمالی و جنوبی توجه داشت؛ وضعیتی که چشم انداز خوبی برای قدرت های استعماری و به ویژه انگلستان به وجود آورد تا موقعیت خود را در این منطقه تثبیت کند. به عبارت دیگر، «سقوط اصفهان» و آثار و نتایج ناشی از آن، باعث گسترش عمیق تر خلأی قدرت در کرانه های جنوبی و شمالی خلیج فارس شد و همین امر، رشد و تقویت قدرت های محلی و منطقه ای را موجب شد.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت که دوره ما بین دو سقطو بزرگ هرمز و اصفهان- یعنی فاصله سال های 1031 تا 1135 ﻫ. ق.- وضعیت عمومی خلیج فارس در حالت تحول و جابه جایی از کانون هرمز به بندرعباس، دچار مشکلات و سردرگمی هایی شد. این امر به دلیل مرگ زودهنگام شاه عباس اول و عدم توجه کامل و دقیق جانشینان او به مسایل خلیج فارس بیش از پیش خود را نشان داد و اثراتی منفی بر ساختار سیاسی این نواحی برجای گذاشت. رقابت هلند و انگلستان در خلیج فارس را سیاستمداران صفوی به درستی درک نکردند و یا بهتر است گفته شود موقعیتی را که بر اثر رقابت شدید این دو قدرت در خلیج فارس به نفع ایران به وجود آمد به درستی شناسایی نکردند و مجادلات و مناقشات این دو قدرت بزرگ که به مدت نسبتاً طولانی ادامه یافت، چندان به سود ایران به انجام نرسید و کشور پهناور و قدرتمند ایران در صحنه تبادلات اقتصادی دریایی موقعیتی ضعیف تر از پیش پیدا کرد. انتخاب بندرعباس به عنوان کانون اصلی مبادلات منطقه، به رشد و توسعه ناموزون این شهر منجر شد و بندر جدیدالتأسیس «عباسی» در دوره ای کوتاه به بزرگ ترین و آبادترین نقطه ساحلی خلیج فارس تبدیل شد و جاده های پس کرانه ای آن که عمدتاً از طریق لار به شیراز و اصفهان منتهی می شد، رونق بسیاری گرفت و تأسیسات بین راهی و کاروانسراهای بسیاری در این دوره ساخته شد. هم اکنون مجموعه نفیسی از این کاروانسراها در مسیر سنتی بندرعباس و بندر لنگه به لار موجود است؛ که نشانگر توجه پادشاهان صفوی و مردم محلی به آبادانی مسیرهای پس کرانه ای است. در کنار بندرعباسی و در مسیر ساحلی به طرف شمال خلیج فارس، بندر «کنگ» نیز به دلیل حضور پرتغالی ها در آن، رونق خاصی یافته بود. مسیر پس کرانه ای آن به طرف بستک و لار تا نیمه اول قرن بیستم میلادی، رونق بسیاری داشته است. با این همه، در بخش های جنوبی خلیج فارس و در منطقه عمانات، دگرگونی مهمی اتفاق افتاده که دلیل آن، بی توجهی حکام صفوی به این ناحیه بوده است. قدرت گرفتن امامان مسقط و توسعه قدرت آنان به سواحل خلیج فارس و شرق افریقا، در همین دوران صورت پذیرفت. به عبارت دیگر، در قرن دوازدهم هجری قمری، امامان مسقط رقیب اصلی تجاری ایران در خلیج فارس محسوب می شدند. امام مسقط با بیرون راندن پرتغالی ها، توجه بسیاری به توسعه قدرت دریایی خود داشت و از این رو ناوگان حمل و نقل قدرتمندی به وجود آورد و به تدریج بخش عمده ای از جابه جایی کالا در بنادر خلیج فارس را به خود اختصاص داد. حکومت صفوی در این ایام اهمیت چندانی برای قدرت دریایی و سواحل قایل نبود و نیروی دریایی ایران روز به روز ضعیف تر می شد. هرچند بنادر کنگ و خمیر به عنوان یکی از مراکز کشتی سازی محلی مطرح بوده، قادر به رقابت با دریانوردان و کشتی سازان مسقط نبوده است. توسعه قدرت عمان به طرف سواحل شمالی خلیج فارس، موجب رسوخ و نفوذ تدریجی قبایل عرب به سواحل ایرانی شد و مهاجرت گسترده و عمده تیره های عرب و از آن جمله قواسم، بنی کعب، آل مذکور، آل نصور، آل عبیدلی؛... را فراهم کرد. استقرار تدریجی این طوایف، در اواخر حکومت صفوی سرعت بیشتری یافت و موجب شد کرانه های خلیج فارس را چه در شمال و چه در جنوب کمربند انسانی قبایل دربرگیرد. اسکان و استقرار آنان در کرانه ها و مشارکت مؤثرشان در تجارت دریایی خلیج فارس، یکی از مهم ترین ویژگی های دریانوردی طی قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری است؛ موضوعی که بدون بررسی و شناخت کامل آن، درک صحیحی از تحولات خلیج فارس ممکن نیست. به عبارت دیگر، یکی از نتایج مهم و تأثیرگذار سقوط صفویه، بروز خلأی قدرت سیاسی مرکزی و ایجاد زمینه لازم برای استقرار قبایل و طوایف مختلف عربی است. موج مهاجرت ها از نواحی گوناگون به سمت سواحل ایران سرازیر می شد و ترکیب اجتماعی جدیدی در این مناطق به وجود آورد. به هم ریختگی سیاسی ایران که تا سال ها پس از سقوط صفوی ادامه داشت زمینه مساعد و مناسبی برای اوج گیری قدرت قبایل فراهم آورد و خلیج فارس و سواحل آن را در موقعیت ویژه ای قرار داد.

 

منابع:

1- امین، عبدالامیر. منافع بریتانیا در خلیج فارس، ترجمه علی رجبی یزدی، تهران، امیرکبیر، 1370.

2- فلسفی، نصرالله. سیاست خارجی ایران در دوره ی شاه عباس، تهران، کتاب های جیبی، 1342.

3- فلور، ویلم. اولین سفرای ایران و هلند، تهران کتابخانه طهوری، 1356.

4- لاکهارت، لارنس. انقراض سلسله ی صفویه، ترجمه ی مصطفی قلی عماد، تهران، مروارید، 1364.

5- مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل. مجمع التواریخ، تصحیحی عباس اقبال، تهران، کتابخانه طهوری، 1362.

6- نصیری، محمد ابراهیم بن زین العابدین. دستور شهریاران، به کوشش محمد نادر نصیری مقدم، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار، 1373.

7- فیگویروا، سیلوا. سفرنامه. ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو 1364.

8- دلاواله، پیترو. سفرنامه. ترجمه ی محمد بهفروزی، تهران، قطره، 1380.