دیدگاه آیت الله بروجردی نسبت به فدائیان اسلام

مجموعه خاطرات علما درباره رابطه فدائيان اسلام و مرحوم بروجردي

 

آیت الله محمد علی گرامی می گوید:

معروف بود که نواب در ارتباط با صدور فتوای کشتن مخالفان با آقای آقا سید محمد تقی خوانساری ارتباط داشت ولی این معلوم نیست. در حوزه ؛حامیان مرحوم نواب شلوغ کاری می­کردند. آنها در مدرسه­ی فیضیه­ روی سنگی که بین کتابخانه و حوض بود و به حجر الانقلاب معروف شده بود، می­ایستادند و صحبت و سخنرانی می­کردند. (طلاب موقع وضو لباس­هایشان را روی آن سنگ قرار می­دادند و اکنون نمی­دانم آن سنگ آنجا هست یا نه.) آقای بروجردی با این کارها مخالف بود و احساس می­کرد که آنها می­خواهند شلوغ کنند. او معتقد بود این گونه کارها باید با سیاست و متانت مرجع حل شود، نه این که طلبه راه بیفتد و شلوغ کاری کند. آقای بروجردی کسی را به سراغ آقایان صدر و سید محمد تقی خوانساری و آقای حجت فرستاد. چون معروف بود که این دو نفر کارهای نواب را تایید می­کنند، از آنها پرسید که آیا شما کارهای نواب را تایید می­کنید؟ آن دو به آقای بروجردی پیام دادند که ما هرگز بدون نظر شما به هیچ وجه کاری نمی­کنیم. این قضیه را آقای محسنی ملایری که خودش در جریان بود، برایم نقل کرده است، اما در تهران آقای کاشانی به نواب توجه داشت و نسبت به او با عاطفه و محبت بود، در عکس­ها هم ارتباط نواب با او مشهور است.

...........................................

خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381،ص152.

 

موضع آیت الله بروجردی در برابر آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام

حضرت آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی می گوید:

بنده در این مورد از ذکر جزئیات معذورم ، ولی به طور کلی مطالبی را عرض می کنم :

بیت و تشکیلات مرحوم آیت الله کاشانی (با آن قداستی که ما برای شخص ایشان قائل هستیم) با مرحوم بروجردی شدیداً مخالف بودند و حتی علیه آیت الله بروجردی کار می کردند ، در حالی که هیچ مجوز شرعی نداشتند . بایدگفت : خود آیت الله کاشانی ، یا در جریان نبودند و یا این که چه بسا ذهن ایشان را هم تا حدودی منحرف کرده بودند .

اما در مقابل مرحوم آیت الله بروجردی خدمت زیادی به آیت الله کاشانی کردند ، از جمله دو خدمت بزرگ ، یکی این که پس از شکست دکتر مصدق و آیت الله کاشانی ، دستگاه تصمیم به محاکمه و اعدام آیت الله کاشانی داشت . این چیزی بود که آن روزها ، قرائن به خوبی نشان می داد .

تنها کسی که از موضع قدرت ، به مخالفت برخاست ، آیت الله بروجردی بود . حتی برخی از افراد ، مخالفت های آیت الله کاشانی را به آیت الله بروجردی گوشزد کردند ؛ اما ایشان در پاسخ فرمودند : " من همه اینها را میدانم ولی اجازه نمی دهم مجتهد کشی باب شود ."

آن قدر پافشاری نمودند تا جلوی این مسأله را گرفتند .

دوم اینکه مرحوم آیت الله کاشانی ، در این اواخر زندگی بسیار تلخی داشت . حتی برای امرار معاش ، هم در مضیقه بود . ولی مرحوم آیت الله بروجردی به ایشان کمک های مادی در خور توجهی می کرد . این قضیه را من از مرحوم آیت الله کاشانی بالواسطه شنیده ام که فرمود :

"مبلغ 12 هزار تومان بدهکار شده بودم  و متحیر بودم که چگونه آن را بپردازم .در این فکر بودم که در منزل را زدند . در را که باز کردم دیدم شخصی از طرف آیت الله بروجردی پاکتی برایم آورده است . پاکت را گرفتم . وقتی پاکت را باز کردم ، دوازده هزار تومان  پول (آن وقت ها 12 هزار تومان ، پول بسیاری بود) داخل پاکت است .

در هر صورت  ، آیت الله بروجردی نسبت به آیت الله کاشانی عنایت داشت ، گر چه بیت آیت الله کاشانی برخورد خوبی با آیت الله بروجردی نداشت .

اما درباره فدائیان اسلام : در این باره هم به صورت  کلی مطلبی را عرض می کنم :

همان طور که گفتم بیت آیت الله کاشانی نسبت به آیت الله بروجردی نظر مخالف داشت .

فدائیان اسلام با این که افراد مؤمنی بودند و دارای هدفی مقدس ، ولی تحت تأثیر بیت آیت الله کاشانی قرار گرفته بودند . به خاطر تحریکاتی که از ناحیه تشکیلات آیت الله کاشانی می شد ، اینان در برابر آیت الله بروجردی  و حوزه ، خیلی بد عمل می کردند . به طوری که قضاوت عمومی این بود که : اینان مخالف حوزه و آیت الله بروجردی هستند . طبعاً در ذهن آیت الله بروجردی ، همین مطلب بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند .این امر باعث مسائل جزئی دیگر شده بود . در هر صورت به نظر من که شاهد جریانات بودم این فدائیان اسلام بودند که با درست عمل نکردن ، خود را مخالف آیت الله بروجردی وانمود کردند . طبیعی است که چنین عملی ، عکس العمل هایی را هم به دنبال خواهد داشت .

............................................................................

ر. ك: چشم و چراغ مرجعیت،مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،ص161.

 

آیت الله بروجردی وفدائیان اسلام

حجت الاسلام و المسلمین جعفر شجونی  می گوید:

مرحوم آیت الله بروجردی رحمة الله علیه- یک آیت الله وارسته ویک شخصیت برجسته بود وعلاقه مند بود که اسلام پیروز بشود.در عین حال، به این نکته باید توجه داشت که نبوغ وبلوغی راکه مثلاً ما در امام وامثال امام بعداً مشاهده کردیم،در مراجع قبلی نبوده است.حالا یا احتمال می دادند که مبارزات به شکست منتهی بشود یا مسائلی دیگر در کار بود.

آن چه دستگیر من شده بود، این بود که عواملی که اطراف یک شخصیت را می گیرند برای او گوش هستند ونمی توان منکر این حقیقت شد که اگر شخصیتی،اطرافیان واقعاً با سوادِ دانشمندِ بی غرض ومرض وفریب نخور داشته باشد،کار او خیلی خوب پیش می رود وشکست نمی خورد اما اگر اطرافیانش طوری باشند که مثلاً ترسو،بی سواد یا مرعوب یک رئیس شهربانی یا یک تیمسار فرمانده باشند،به هدف نمی رسدوشکست می خورد.

متأسفانه در قم این جوری بودند وفدائیان اسلام در عین حال که در مبارزاتشان گرم وپرشور ودل سوز بودند،نمی گفتند که ما در مقایسه با آقای بروجردی برای اسلام دل سوز تریم،بلکه می گفتند:«الآن این وظیفه ماست،ولو ما کشته بشویم».لکن متأسفانه همسر مرحوم شهید نواب صفوی را به بیت آیت الله بروجردی راه ندادند.آن زن بارها می گفت:«من روز قیامت، جلوی آیت الله بروجردی را می گیرم».البته من هم آن وقت طلبه ای جوان بودم و از ارادتم به مرحوم ایت الله بروجردی هیچ کم نمی شد،ولی این واقعا {بذر}فتنه ای بود كه كاشته شد و دربار بهره اش را برد و آنها را اعدام كرد و به حرف های آقای بروجردی گوش ندادند.در مسأله ی اصلاحات ارضی،شاه منتظر بود که آقای بروجردی وآیت الله بهبهانی در تهران،از دنیا برود.بعد از مرگ آنها،شاید شاه با خودش فکر می کرد که موانع را بر طرف کرده است.

البته،مردانِ خدا گاهی برای مصالح عالیۀ اسلام وروحانیت مقداری تسامح می کنند.

در چنین حالتی،مردمِ عوام وافرادِ مبارز وانقلابیون این راحمل بر مسائل دیگر می کنند. در سیره ی مولای متقیان،امیر المومنان(ع)،هم می بینیم که علی(ع)به خاطر اسلام- ولو حقش را بردند- به اختلاف داخلی دامن نزد وبرای مسائل عالیه اسلام سکوت کرد وامیر المؤمنین (ع) هم البته این سیره را برای سایر مراجع وعلما به یادگار گذاشته است.مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری هم در همان زمان رضاخان،مقدار زیادی از همّتش را مصروف سر وسامان دادن به اوضاع حوزه ی علمیه کرد.

مرحوم آسید احمد زنجانی-رحمة الله علیه –می گفت که با حاج آقا روح الله خمینی به بروجرد رفتیم تا آقای بروجردی را به قم بیاوریم.البتّه،ایشان در مورد قم یک اشکالی داشت.آیت الله بروجردی به ما گفت که من قم نمی آیم،زیرا شما آنجا بی حساب وکتاب شهریه می دهید،بدون امتحان شهریه می دهید،باید امتحان بگیرید.گفت:«بعدها که ایشان به قم تشریف آوردند،دیدیم که مثل اسلاف خود بی حساب وکتاب شهریه می دهد».به ایشان گفتیم:«آقا،پس شما چرا امتحان نمی گیريد؟» گفت:«در عمل آدم متوجه می شود که برای پاره ای از مسائل اقدام نمودن زود است.باید یک مقدار صبر کرد». البته،بعد هم ایشان شروع به امتحان گرفتن از طلاب نمودند.من هم دو سه بار در قم امتحان دادم تا یک مقدار شهریه ام را بگیرم.یکی از مقاصد بزرگ ایشان،سروسامان دادن به حوزه ی علمیه بود.

.....................................

اسماعیلی، علیرضا، خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص54.

 

علل مخالفت مرحوم آیت الله بروجردی با فدائیان اسلام

آیت الله احمد صابری همدانی می گوید:

جمعیت فدائیان اسلام در قم فعالیت های زیاد وخوبی داشتند وهمان طور که گفتم مرحوم نواب وهم رزمش واحدی برای سخنرانی به قم می آمدند.موقعی که واحدی برای طلاب وفضلا وسایر اقشار سخنرانی می کرد،عموم مستمعین وحضار سرتاپا هیجان وشور می شدند.این جمعیت تنها در زمینه های سیاسی فعالیت نمی کردند،بلکه وظیفه ی خود می دیدند که علیه مخالفان دین ومذهب مثل فرقه ی ضاله بهائیت تبلیغ کرده و در این خصوص روشنگری نمایند؛ اما درباره ی پایان کار این گروه وجمعیت مظلوم و فدایی اسلام بشنوید كه بالاخره رژیم در صدد بر آمد از پایگاه دین و مرجعیت با این ها برخورد ومقابله کند.بعضی از خناسان واطرافیان نادان وناآگاه مرحوم آیت الله بروجردی گزارش نادرست وغیر واقعی از فعالیت فدائیان اسلام به آن مرحوم دادند وچنین وانمود کردند که این ها درصدد بر هم زدن نظم وتشکیلات حوزه ی علمیه هستند ومن به خوبی یادم هست که ایشان یک روز سر درس،در حالی که شدیداً عصبانی می نمود،فرمود که اینها می خواهند حوزه را به هم بزنند واین چیزی بود که واقعیت نداشت،ولی همان اطرافیان وحواشی ناجور-که من دعا می کنم خدا عاقبت همه ی ما را ختم به خیر کند واز شر این نوع حواشی محفوظ بدارد-به گوش آن مرحوم خوانده بودند که این ها چنین اهدافی را در سر می پرورانند والّا خود مرحوم آیت الله بروجردی را نمی توان مقصر قلمداد کرد،چون آن بزرگوار به منزله ی مغز در یک پیکر وجسم بود که بر اساس اطلاعات داده شده از سوی چشم وگوش سایر حواس،تصمیم گیری می کند و طبعاً تصمیم درست منوط ومشروط به اطلاعات وگزارش های صحیح و واقعی است،اما اگر گوش درست نشنود ویا چشم یکی را دو تا ببیند وقوه ی ذائقه ،شیرین را تلخ جلوه دهد،دیگر نباید واکنش صحیح وبه جایی را از مغز ومرکز کنترل قوا توقع داشت.

یک شب بین نماز مغرب وعشا، عده ای با چوب وچماق که سردسته اشخاص به نام شیخ علی طاهری وشیخ اسماعیل ملایری بودند به اعضای جمعیت فدائیان اسلام در قم حمله ور شدند وبا پدید آوردن صحنه هایی ،جمعی از این عزیزان را مجبور کردند برای در امان ماندن از هجوم وحمله ی چماق به دستان،به حجره های مدرسه دارالشفاء پناهنده شوند.گفتنی است که شخصی به نام شیخ علی طاهری الشتری که در سرکوب و آواره کردن فدائیان اسلام در قم نقش محوری واساسی داشت،همان کسی است که ابتدا با مرحوم شهید نواب صفوی دوستی نزدیکی داشته وبه خاطر این که درمیان عشایر صاحب نفوذ بود،به مرحوم نواب قول مساعدت ویاری واعزام نیرو برای پیشبرد اهداف وبرنامه هایش داده بود،ولی او نه تنها به قولش عمل نکرد،بلکه در جهت سرکوب ایشان وهم رزمانش نیز اقدام نمود.

به هر تقدیر بعد از این واقعه،اعضای جمعیت فدائیان اسلام از جمله مرحوم نواب صفوی ومرحوم واحدی دستگیر شده ودر آستانه ی محاکمه واعدام قرار گرفتند که اعضای خانواده ی این عزیزان واز جمله خواهرها ومادرهایشان برای استمداد از مرحوم آیت الله بروجردی در جهت آزادی برادران وفرزندانشان به قم آمدند،ولی آن مرحوم اقدامی در این زمینه نکرد؛ همان طور که علما وبزرگان دیگر کاری نتوانستند انجام بدهند ودر نتیجه،حکم اعدام این فرزندان فداکار وفدایی اسلام وملت صادر و اجرا گردید.

در خصوص عملکرد حواشی و اطرافیان مرحوم آیت الله بروجردی ،بی مناسبت نیست که در این جا به خاطره ی دیگری اشاره کنم وآن این که متعاقب قضیه ی فدائیان اسلام،در حدود هفتاد تن از فضلا واساتید برجسته ی حوزه ی علمیه ی قم که مرحوم شهید بهشتی و مرحوم ربانی شیرازی وجناب آقای مشکینی هم در میانشان بودند وبه نوعی هدایت ورهبری این جمع را به عهده داشتند،با ترتیب دادن جلساتی در صدد اصلاحاتی در حوزه ی علمیه قم در زمینه های درسی وتبلیغی برآمدند وبا دعوت از طلاب جوان وخوش فکر ومستعد،تلاش کردند که به این اهداف اصلاح طلبانه جامه ی عمل بپوشانند .

در اولین جلسه که در باجک و منزل مرحوم آقای ربانی شیرازی برگزار گردید و بنده هم حضور داشتم به دوستان گفتم شما در کارتان موفق نمی شوید و این برنامه به سرانجام خوب و مطلوبی که مورد نظر شماست نمی رسد گفتند : چرا شما چنین برداشتی دارید ؟ عرض کردم چون شما تنها جوانان را به این جلسه فرا خوانده اید و این موجب ناراحتی پیرمرد ها و پیش کسوت های حوزه می شود و فردا یکی از این ها خدمت مرحوم آیت الله بروجردی می رود و محاسن مبارک را حرکتی می دهد و پنبه شما را می زند و می گوید این ها می خواهند حوزه را از بین ببرند و ریشه ی ما را بکنند که اتفاقا همین طور هم شد و کار این عزیزان به نتیجه نرسید و تلاش های بعدی افرادی مثل شهید بهشتی نیز که خدمت مرحوم آیت الله برجردی رفتند به خاطر همان ذهنیت منفی که به وجود آورده بودند بی حاصل ماند .

.......................................................

صادقی، سید مصطفی، خاطرات آیت الله صابری همدانی ، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص 106.

 

مواضع علما پس از دستگیری فدائیان اسلام

آیت الله محمد علی گرامی می گوید:

پس از دستگیری نواب، افرادی به آقای بروجردی متوسل شدند، بعضی می­گویند که آقای بروجردی کاری برای آنها نکرد. در منزل برادر واحدی، جلسه­ی فاتحه شب سال او را به طور مخفیانه و خیلی بی سر و صدا برگزار کردند حتی قرآن هم نمی­خواندند فقط دور هم نشستند و هر کسی در فکر خودش بود. شام هم دادند. از آقایانی که آن شب در آن جلسه بودند، تا آن جا که به یاد دارم، آقایان حاج آقا رضا صدر، بدلا، حاج آقا موسی زنجانی آقا سید عبدالرضا حجازی و بعضی دیگر بودند. آقای بدلا که از اطرافیان آقای بروجردی بود، تا وارد جلسه شد، حاج آقا رضا صدر روایتی خواند. مضمون روایت این بود که در قیامت افراد گرفتارند، از جمله امراء. (با این حرف می­خواست به آقای بروجردی تعریض بزند.) و گفت اگر معنای امراء را توسعه بدهیم، شامل مراجع هم می­شود و منظورش این بود که آقای بروجردی کوتاهی کرده است.

زمانی که من از مجلس بیرون آمدم، دیدم که حاج آقا رضا صدر، با آقای حجازی (در کوچه) ایستاده اند و صحبت می­کنند. بعدها، سید عبدالرضا حجازی گفت که آن شب ایشان با من به طور مفصل صحبت کرد و گفت: آقای بروجردی مقصر است و کوتاهی کرده است تا در نتیجه نواب اعدام شده است. سپس حجازی گفت: او بی خود می­گفت، چون در آن جریان من در قم تحت تعقیب بودم و پرونده ام سنگین شده بود، آقای بروجردی برایم پیغام فرستاد (نگفت که چه کسی پیغام آورد) که: «ان الملاء یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک لمن الناصحین» من شبانه به قبرستان نو رفتم و در مقبره­ای خوابیدم و بعد اواخر شب، با وسیله­ای فرار کردم. بعضی گفته­اند که به آقای بروجردی دیر خبر دادند. به هر حال، مطمئناً آقای بروجردی راضی به اعدام نواب و یارانش نبود.

زمانی جوانی مسلمان را می­خواستند به جرم کشتن یک بهائی در ابرقو اعدام کنند. آقای بروجردی از شنیدن این خبر تا صبح نخوابیده بود و تلاش کرده بود و از شاه عدم اجرای حکم اعدام او را خواسته بود. شاه هم دستور داده بود که طبق نظر آقای بروجردی عمل شود، در جریان اعدام نواب مطمئناً نگذاشتند اخبار به آقای بروجردی رسانده شود و اول، کار را انجام داده بودند، سپس خبر منتشر شد و گرنه اگر به آقای بروجردی خبر رسیده بود، اقدام می­کرد. در واقع تصور این بود پس از محاکمه، آنها را مثل دفعات قبل در زندان نگه می­دارند.

...........................................

خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381،ص152.

 موضع علما،از جمله حضرت آیت الله بروجردی،در برابر حركت فدائیان اسلام چگونه بود .

حجت الاسلام و المسلمین محمد واعظ زاده خراسانی می گوید:

پایگاه اصلی حركت پرشور فدائیان اسلام ، حوزه علمیه قم ، بخصوص مدرسه فیضیه بود .

آنان ، در بین طلاب روشنفكر ، طرفداران جدی داشتند .

واحدی ، كه از شخصیتهای برجسته فدائیان اسلام بود، و دیگران ، در محافل و مجالس ، از جمله : پس از نماز مرحوم آیت الله خوانساری ، سخنرانی می كردند .

آیت الله خوانساری از فدائیان اسلام ، بخصوص تا وقتی كه آنان از آیت الله كاشانی طرفداری می كردند و با آن بزرگوار هماهنگی داشتند ، پشتیبانی می كرد .

دستگاه اداری حوزه علمیه قم ، كه اصحاب آیت الله بروجردی بودند ، از حركت فدائیان اسلام ، ناراضی بودند . البته این گروه ، با هر حركت انقلابی و اصلاحی مخالفت می كردند .

آیت الله بروجردی ، روی خوشی به این حركت ، نشان نمی داد . در آغاز سعی می كرد كه آنان را با موعظه از این كار باز دارد . مكرر در ضمن درس ، می گفت :

"اینان ، (فدائیان اسلام) طلاب و سادات جوانی هستند ، ناراحت و عصبانی . باید موعظه بشوند . من از آنان می خواهم كه این كارها را دنبال نكنند . ما تحولات زیادی در عمرمان دیده ایم : جریان مشروطیت و ... دیدیم كه كارها چگونه شروع و به كجا ختم شد ."

این گونه سخنان هر از چند گاه ، در ضمن درس از ایشان شنیده می شد .

تا این كه سال تحصیلی به پایان رسید و قرار بود حوزه تعطیل شود . حضرت آیت الله بروجردی ، در روز آخر درس طبق معمول ، برای شاگردان ، موعظه كرد . در ضمن موعظه گفت :

"اینان ، (فدائیان اسلام) یعنی با این موقعیت و وضع مرجعیت من ، مخالفند .

كسانی كه از این گروه ، حمایت می كنند ، انسان در عدالت و اسلامیت آنان شك می كند! "

از آن جا كه شعار فدائیان اسلام ، تشكیل حكومت اسلامی بود و بر همین محور هم تلاش می كردند ، حضرت آیت الله بروجردی ، به این نتیجه رسیده بود : تشكیل حكومتی كه اینان شعارش را می دهند یعنی درج همه چیز در آن ، حتی مرجعیت ! از این روی ، به مخالفت با فدائیان اسلام ، برخاسته بود .

بالاخره ، آن سخنرانی خیلی تند بود . وقتی كه ایشان گفت :

"كسانی كه از این گروه حمایت می كنند ، انسان در عدالت ، در اسلامیت آنان شك می كند ."

من ، به برخی از آقایان كه از فدائیان اسلام ، حمایت می كردند و در جلسه درس حاضر بودند ، نگاه كردم و از جمله ، چشمم افتاد به شهید صدوقی ، دیدم رنگ چهره شان مانند زعفران زرد شده است !

 تابستان بود و هوا گرم و درسها هم تعطیل ، لذا من راهی مشهد شدم . آمدم تهران و سر شب رفتم مسجد شاه ، كه محل تجمع طلاب مسافر بود ، عده ای از طلاب خراسانی آن جا بودند . اینان نقل می كردند : "دیشب ، پس از نماز مغرب و عشاء ، گروهی از فدائیان اسلام ، اعلامیه پخش می كردند كه عده ای از طلاب ، كه نامشان را بردند و با بیت آیت الله بروجردی مرتبط بودند هجوم آوردند و پخش كنندگان اعلامیه را كتك زدند ! سر دسته مهاجمین ، شیخ علی لر بود ."

آیت الله بروجردی هیچ گاه نمی گذاشت در پراكندن این گروه ، دولت دخالت كند . همیشه سعی می كرداز طریق خادمان حرم ، اگر اغتشاشی به وجود می آمد ، آن را فرو نشاند و یا عده ای دیگر را مأمور می كرد .

آیت الله بروجردی ، معتقد بود تلاش این گروه به مصحلت حوزه نیست . در آن دوره ، عده ای از ما طلاب ، شاید همین طور می اندیشیدیم . این تندروی ها و این سبك كار را به مصلحت حوزه نمی دانستیم . وقتی آن اندیشه ، قوت گرفت كه می شنیدیم : عده ای از فدائیان اسلام ، در جلسات خصوصی ، به آیت الله بروجردی ، توهین كرده اند كه معلوم نیست شایعه بود یا حقیقت داشت . احتمال دارد همین گونه حركت ها و برخوردها ، باعث شد كه آیت الله خوانساری ، یك مقداری خود را از این گروه كنار كشید .

مرحوم آیت الله صدر ، با این كه مرد روشنفكر آزاده ای بود ، ولی با همه طبقات ، از جمله برخی از رجال دولت ، اهل برخورد ملایم و نرم بود . از دربار، پیش ایشان می آمدند و می رفتند . به خاطر دارم ، روزی نقل می كرد :

"وزیر دربار و یا كسی دیگر از درباریان ، (تردیداز من است) پیش من آمد و از آیت الله كاشانی ، بد می گفت . به او گفتم : آقا ! شما اسیر انگلیسی ها هستید . قدر این سید را بدانید كه بی هیچ امكاناتی ، سینه اش را سپر كرده و دارد با انگلیسی ها می جنگد . از او استفاده كنید كه این به نفع شماست . چرا با او برخورد ناجور می كنید ؟ "

ایشان ، این گونه آدمی بود . حرف دلش را با زبانی شیرین و ملایم می زد .

شنیدم : روزی فدائیان اسلام ، به طور دسته جمعی ، خدمت ایشان رفته بودند . آن مرحوم با ملاطفت زیاد ، آنان را نصیحت كرده و گفته بود : "تندروی نكنید . ملایم رفتار كنید ."

بعد خود ایشان ، در جلسه ای ، در حالی كه می خندید ، می گفت : "فدائیان اسلام ، پیش من آمدند . آنان را نصیحت كردم ."

مرحوم صدر از حركت فدائیان اسلام ، خوشش می آمد . فرزندانش مخصوصا ، آقا موسی صدر ، با فدائیان اسلام ، ارتباط داشتند . و به نظر می رسید همه طلاب و مدرسین آزاده ، از این حركت ، لااقل ، خوششان می آید اما جو حاكم بر حوزه ، مقتضی حمایت علنی از آنان نبود .

مرحوم آیت الله حجت ، مطلقا" در این كارها دخالت نمی كرد . جز درس و بحث و نانی كه به حوزه می داد ، كار دیگری انجام نمی داد . كسی از ایشان ، انتظاری نداشت . واقعا" بی طرف بود .

معروف بود : وقتی كه برای معالجعه در یكی از بیمارستان های تهران ، بستری شده بود ، شاه می خواسته است به دیدن ایشان بیاید ، گفته بود :

"نه ، شما نیایید . ما یك آخوندیم و مشغول كار خود !"

در هر حال این قضایا گذشت . من از این گروه خیلی خوشم می آمد . خیلی خوب صحبت می كردند . حقایق را بی پرده می گفتند . اصلا" با آن وضع و شمایلی كه اینان داشتند :"جوانی ، سیدی ، احساسات گرم ، صفا و خلوص" هیچ آدم روشنفكر و فدوی اسلام نبود كه از این جوان های پرشور و احساس ، جانبداری نكند . حضرت امام ، رضوان الله تعالی علیه ، از فدائیان اسلام پنهان حمایت می كرد . یك روز در جلسه خصوصی ، از ایشان شنیدم كه فرمود :

"اینان ، فدائیان اسلام بدون هیچ آلت و اسلحه ای ، فقط با سخنرانی ، با دستگاه در افتاده اند و دستگاه را به وحشت انداخته اند . می شود كار كرد !"

حضرت امام ، چون می دید حضرت آیت الله بروجردی حمایت نمی كنند ، رعایت ادب می كرد و علنا" حمایتی نمی كرد . اصحاب حضرت امام ، نظرشان این بود كه باید به نحوی از این گروه حمایت كرد .

بالاخره ، اینان را به چند دسته تقسیم كردند : برخی از آنان را گفتند باید از حوزه بروند كه رفتند ! برخی را ، به طور موقت ، بیرون كردند . یك عده هم در قم بودند ، ولی شهریه شان را برای همیشه ، قطع كردند . یك عده را هم برای مدتی شهریه شان را قطع كردند ، ولی با واسطه ، دو مرتبه برقرار شد .

در حقیقت ، اكنون كه فكر می كنم ، می بینم در آن تاریخ ، اگر فدائیان اسلام پیش هم می رفتند ، نمی توانستند كاری انجام بدهند زیرا افكار جامعه ایران ، مهیا نشده بود . استقرار حكومت اسلام و به گفته خود آنان حكومت علوی ، به آن صورتی كه می خواستند ، بعید به نظر می رسید . در هر حال ، حركتی بود كه در آن تاریخ انجام شد و دستگاه را به وحشت انداخت و من ، به خود آنان خوش بین بودم ، اما بعدا" آنان خط مشی های ناهمگونی را دنبال كردند . حتی با مرحوم آیت الله كاشانی ، كه حاضر نبود ، حمایت خود را از دكتر مصدق قطع كند ، درافتادند . به نظر می رسید، قدری ساده اندیشی داشتند و تحت تاثیر افراد صاحب نفوذ ، كه می خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند ، قرار می گرفتند . در هر حال ، آنان فعالیت های خود را ادامه دادند ، تا پس از سقوط دولت دكتر مصدق ، همه را گرفتند و اعدام كردند و حركت مؤثری از طرف حوزه ، در نجات ایشان مشاهده نشد و اگر بود ، بی اثر ماند .

............................................................................

ر. ك: چشم و چراغ مرجعیت،مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،ص239.

 

موضع آیت الله بروجردی در برابر فدائیان اسلام

آیت الله محمد باقر سلطانی طباطبایی می گوید:

موضوعي که به نظر من مسأله بغرنجی است  و شاید برای برخی چندان روشن نباشد موضع آیت الله بروجردی در برابر فدائیان اسلام است .

یعنی : چگونه با بودن ایشان یک عده از سادات ، که به حمایت دین قیام کرده بودند دستگیر و کشته شدند ؟

آیا تمکن آن را نداشت که جلوی کشته شدن آنان را بگیرد ؟

 آیا در این رابطه تلاش کرد و موفق نشد ؟ یا خیر اصلا تلاش نکرد ؟

اینها سؤال هایی است که بسیاری از افراد دارند .

برای این که واقعیت روشن شود توضیح می دهم :

حضرت امام رحمت الله علیه برای کمک به آنان مخصوصا آزادیشان خیلی می کوشیدند . من یک شب ماه مبارک رمضان از سر شب تا صبح با مرحوم نواب صفوی صحبت کردم  و آنچه را آیت الله العظمی بروجردی نمی پسندیدند به ایشان تذکر دادم . به ایشان گفتم بعضی از کارهای شما باعث انزجار از شما می شود ، لذا آیت الله بروجردی از شما رنجیده اند . به صلاح شما نیست که با آیت الله بروجردی مخالفت کنید . این مثل این می ماند که در داخل کشتی با ناخدای کشتی در بیفتید . فدائیان اسلام در برخی کارها دخالت می کردند و بعضی اقدام هایی را انجام می دادند که به نظر آیت الله بروجردی مصلحت نبود . نامه های فراوانی از افراد مختلف می آمد که ، فدائیان اسلام مراجعه کرده بودند برای کمک مالی . البته معلوم نبود همه این نامه ها واقعیت داشته باشد . ولی چینین چیزهایی بود . ازفدائیان اسلام پیش آیت الله بروجردی شکایت زیادی می شد .

مثلا برای کسی نوشته بودند که شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید و الا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحه ای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود .

افراد می ترسیدند و به آیت الله بروجردی شکایت می بردند .

آنچه باعث کدورت و دل نگرانی آیت الله بروجردی نسبت به فدائیان اسلام شد ، یکی دو مورد نبود . کلا زمینه به گونه ای بود که چنین حوادثی  را پیش می آورد و این اختلاف را دامن می زد .

آیت الله بروجردی می فرمودند : "آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام به این صورت نیست . با تهدید و غصب اموال مردم که نمی شود مبارزه کرد ."

به مرحوم نواب این مطلب را گفتم . در پاسخ گفت : ما به قصد قرض می گیریم . آنچه مي گريم ، برای تشکیل حکومت علوی است . هدف ما مقدس و مقدم بر اینهاست . هنگامی که حکومت علوی تشکیل دادیم قرض مردم را می پردازیم . پیغمبر (ص) هم هنگامی که ضعیف بود چنین می کرد . چنانکه در جریان ایل قریش چنین کرد . پیامبر  این عمل را جایز می شمرد .

هنگامی که فدائیان اسلام دستگیر شدند کسی به خانم نواب صفوی گفته بود که با من تماس بگیرد و توسط من مطالب را خدمت آیت الله بروجردی  برساند . ایشان با من تماس گرفت . به او گفتم هنگام اذان مغرب هر شب بین راه منزل و مسجد اعظم بیایید و مطالب و اخبار زندان را به من بگویید تا من به آیت الله بروجردی  برسانم . البته بچه ای هم همراه خود بیاور و تنها با من تماس نگیر . البته این کار دو سه شبی بیشتر ادامه نیافت ، زیرا ایشان خبرهای چندان مهمی نداشت که بگوید . من جریان را به آیت الله بروجردی گفتم و در این رابطه با ایشان زیاد صحبت کردم .

حال یا دشمنان و یا دوستان نادان ، به ایشان باورانده بودند که دولت ، این آقایان را نمی کشد و یا قدرتش را ندارد و یا این که مصلحت دولت اقتضا نمی کند ، لذا آیت الله بروجردی یقین داشت که این آقایان را نمی کشند . من هم در اثر شدت اطمینان ایشان احتمال چندانی نمی دادم که چنین کاری بشود .

فدائیان اسلام مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند . هر چه به ایشان تذکر داده می شد که مدرسه محل تحصیل است نه جای این کارها اثر نمی کرد . از ایشان بسیار شکایت می شد . این امور باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت کنند . مسائلی پیش می آمد که برای بدبین کردن آیت الله بروجردی به ایشان بسیار مؤثر بود . حال واقعیت داشت یا نه ؟ کار دسیسه دیگران بود یا نه ؟ درست روشن نیست . در امر فدائیان اسلام بسیار کوشا بودم (البته مقداری هم به خاطر تذکرات امام خمینی قدس سره) در هر فرصتی که خدمت آیت الله بروجردی می رسیدم راجع به این موضوع صحبت می کرد . بسیار اظهار می کردم که دولت ممکن است این آقایان را بکشد ، اما آیت الله بروجردی ذره ای احتمال این را نمی دادند و اگر کمترین احتمال را می دادند حتما اقدام می کردند . ایشان چون هرگز احتمال کشتن این افراد را نمی داد لذا می فرمود : "نیازی به اقدام نیست ."  .

خلاصه قتل آنان به وقوع پیوست و جای بسیار تأسف دارد . رحمت الله علیهم اجمعین .

............................................................................

ر. ك: چشم و چراغ مرجعیت،مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،ص41.