شهيدنواب صفوي

   

پژوهشکده باقرالعلوم
نویسنده :  سيد ابوالحسن توفيقيان
كلمات كليدي  :  جمعيت مبارزه با بي ديني، فدائيان اسلام،كسروي،آيت الله كاشاني،آيت الله بروجردي،امام خميني،حكومت اسلامي، علوم سياسي
«سيدمجتبي تهرانی» معروف به «نواب صفوي»، از روحانيونمبارز و رهبر جمعيت «فدائيان اسلام»، 1303ش. در محله­ي خاني‌آباد نو و در خانواده‌ايروحاني ديده به­جهان گشود. پدرش «سيدجواد ميرلوحي» به­دنبال صدور قانون «لباس­هايمتحدالشكل» 1314ه.­ش. لباس روحانيت از تن بيرون كرد و به­عنوان وكيل دعاويدادگستري مشغول به­خدمت شد،[1] اما پس از چندي در پي يك مشاجره­ي­ سخت، سيلي محكمي به­صورت «علي‌اكبر داور» وزير عدليه­ي وقت زد كه نتيجه­ي آن گذران محكوميت سه ساله در زندانبود.[2] او چندي پس از گذراندن دوره­ي محكوميت و آزادي از زندان دارفاني را وداع گفت. سيدمجتبي در 7 سالگي وارد دبستان حكيم نظامي شد و سپس در مدرسه­ي صنعتيآلماني‌ها به تحصيل ادامه داد.[3] او همزمان در يكي از مساجد خاني‌آباد نو به فراگيريدروس ديني نيز مشغول شد[4] و پس از خروج رضاخان از كشور به فعاليت­هاي سياسي روي آورد. در 1322 سيدمجتبي به استخدام شركت نفت درآمد و پس از مدت كوتاهيبه آبادان منتقل شد. وی در شرکت نفت آبادان با برگزاری جلساتی برای کارگران سعی می­کرد که آنها رابه وظایف دینی و اسلامی خودشان آشنا سازد. در خلال همین فعالیت­ها روزی شاهد سیلی خوردن یک کارگر ایرانی به­دست مهندس انگلیسی بود. این حادثه شدیدا احساسات دینی او را جریحه­دار کرد، چنانچه ضمن دل­جویی از این کارگر، دیگر کارگران را علیه انگلیسی­ها برانگیخت و کار را به اعتراض و شورش رساند.[5]با دخالت پليس و نيروهاي نظامي، اعتراضات سركوب شد. نواب نيز فراركرد و شبانه به­وسيله­ي قايق از آبادان به­سوي بصره و سپس نجف روانه شد و بدین­وسیله وارد فازجدیدی از زندگی سیاسی شد.
 
فعاليت­هاي سیاسي نواب
1.       شروع فعالیت­های سیاسی:
نواب صفوی در 17 آذر 1321 زماني كه بيش از 18 سال نداشت اولين حركت مهم سياسي خود را انجام داد.وی در يك سخنراني پرشور از دانش­آموزان مدرسه­ي آلماني­ها خواست عليه اقدامات ضدديني و غرب­پرستانه دولت فریاد بزنند و جهت اعتراض به­سوي مجلس حركت كنند. با هدايت و راهبری وي تظاهرات با شكوهي شكل گرفت. این تظاهرات با مداخله­ي پلیس به­درگیری انجامید و متعاقبا نواب تحت تعقیب قرار گرفت.[6]
زمانی­که نواب صفوی از آبادان فرار کرد و به نجف رفت، به فراگیری علوم اسلامی در محضر اساتیدی همچون علامه­ياميني، حاج آقا حسين قمي و آقا شيخ محمد تهراني پرداخت.ایشان در مسجد هندی نجف نشسته بود و ناگهان روزنامه­ای از ایران به­دست وی داده شد که مقاله­ای از احمدکسروی در آن درج شده بود. نواب پس از مطالعه­ي آن، نزد یکی از اساتید حوزه که ظاهرا سیدابوالحسن اصفهانی بود، رفت تا رای استاد را درباره­ي نویسنده بداند و آن استاد جواب داد کافر است و قتلش جایز. نواب پس از این فتوا عازم تهران شد و در مدرسه­ي سپهسالار منزل گرفت[7] هزینه­ي سفر او به ایران از سوی آیت­الله خویی و سیداسدالله مدنی تامین شد. آیت­الله خویی مبلغ دو دینار و آقای مدنی سیزده دینار به نواب دادند.[8]
2.       جمعیت مبارزه با بی­دینی:
نواب ابتدا در زمان ورود به ایران چندین جلسه بحث و مذاکره را با کسروی ترتیب داد آن­هم به­منظور این­که دریابد آیا کسروی واقعا به­سخنان غلطش معتقد بوده و در اشتباه است؟ یا آن­که سخنانش به­منظور مبارزه با دین و اعتقادات مذهبی وهمچنین نوعی شهرت­طلبی است؟نواب جواب این سوال را خیلی سریع دریافت کرد[9] و فهمید که این مباحث به­منظور عناد با دین مبین اسلام و مذهب تشیع است. به­موازات این مذاکرات،  نواب صفوی به­همراه افرادی همچون آقای حاج­سراج انصاری، شیخ­الاسلام قاسمی، شیخ­مهدی شریعتمداری تشکلی را به­نام «جمعیت مبارزه با بی­دینی» با هدف مبارزه با تمام بی­دینی­ها و مفاسدی که سراسر اجتماع را فراگرفته بود تشکیل دادند.[10] اينجمعيت علي­رغم تماس­ها و مذاكرات متعدد نتوانست كسروي را از دين‌ستيزي و اغفال جوانانبازدارد. نواب صفوي پس از آن­كه در آخرين ملاقات خود با كسروي، توسط اوو گروه مسلح همراهش تهديد شد، مصم گرديد وي را از ميان بردارد. بدين جهت كسرويرا در 23 ارديبهشت 1324 در ميدان حشمتيه تهران ترور كرد، اما كسروي جان سالم به دربرد و نواب دستگير و زنداني گرديد. وي چندي بعد به­درخواست علماي ايران و نجف پس ازدو ماه، با قيد كفالت آزاد گرديد.
3.       فدائیان اسلام:
مهمترین کارنامه­ی نواب صفوی در طول دوران حیات سیاسی­اش را می­توان تشکیل دادن گروه فدائیان اسلام دانست. نواب پس از آزادي از زندان، طي اعلاميه‌ايجمعيت «فدائيان اسلام» را تشكيل داد.گروه فدائیان اسلام را مهمترین منادیان اسلام سیاسی در دهه­ي بیست می­دانند. در مورد اعضای فدائیان اسلام آمار دقیقی وجود ندارد.[11]تصمیم­گیری در این جمعیت بر اساس مشورت اعضای رهبری که مرکب از یاران نزدیک نواب صفوی یعنی سیدعبدالحسین واحدی، سیدهاشم حسینی، خلیل طهماسبی، سیدمحمدعلی لواسانی و تعدادی دیگر بودند صورت می­گرفت لکن با توجه به­موقعیت ویژه­ي نواب صفوی، تصمیم­گیری نهایی وی مورد قبول همه­ی اعضا قرار می­گرفت.[12] این جمعیت در عرصه­ي سیاست فعالیت­هایی را از خود به­جای گذاشتند که ذیلا سعی می­شود با اشاره به عملکرد آنان، محوریت نواب در تصمیمات توضیح داده شود.
الف) اعدام کسروی:
کسروی به­علت اظهارات ضدشیعی که داشت، چهره­ي منفوری در جامعه­ي اسلامی پیدا کرده بود و بارها به­خاطر شکایت برخی از متدینان به دادگاه احضار شد. سرانجام در یکی از همین دادگاه­ها که در بیستم اسفند 1324 تشکیل شده بود به­دست گروه فدائیان اسلام و با دستور مستقیم نواب صفوی کشته شد.[13]نواب و فدائیان با این کار شهرت و محبوبیت زیادی به­دست آوردند. ترور کسروی مورد استقبال علما و متدینینی قرار گرفت که سال­ها اقدامات ضدشیعی او را تحمل کرده بودند. ضاربان کسروی نیز پس از مدتی با تلاش و پی­گیری علما آزاد شدند.[14]
 ب) حمایت از فلسطین:
به­دنبال اعلام تشكيل دولت اسرائيل توسط سازمان ملل متحد در 1327ش، نفرت وانزجار عمومي سراسر جهان اسلام و از جمله ايران را فراگرفت. به­دعوت آيت‌اللهكاشاني و نواب صفوی در روز جمعه 31 ارديبهشت 1327 اجتماع اعتراض‌آميز بزرگي در مسجد سلطاني(امام خميني فعلي) تهران برگزار شد.مسجد مملو از جمعیت و خیابان­های اطراف هم عبور و مرور قطع شده بود.[15]فدائيان اسلام نيز با ثبت‌نام از نيروهاي داوطلب، پنج­هزار نفر را براياعزام به فلسطين و نبرد با اشغال­گران بسيج كردند كه دولت وقت مانع از اعزام آنانگرديد.[16]
 
ج) قتل هژیر:
نواب صفوي در 27خرداد 1327 باني تظاهرات عظيمي عليه دولت عبدالحسينهژير بود. اين تظاهرات به­فاصله­ي 4 روز پس از به­قدرت رسيدن هژير به­وقوع پيوست. در 14 آبان 1328، عبدالحسين هژير، كه نقش اصلي در تقلب انتخابات دوره­يشانزدهم مجلس شوراي ملي داشت، توسط سیدحسین امامی به­قتل رسيد.[17] رژيم كه يكي ازمهره‌هاي اصليش را از دست داده بود و خود را در مقابل عمليات فدائيان اسلام به­شدتآسيب‌پذير مي‌ديد، ناگزير عقب‌نشيني كرد و انتخابات دوره­ي شانزدهم را در فضاي نسبتاآزاد تجديد كرد كه در آن آيت‌الله كاشاني به­عنوان نماينده­ي مردم تهران انتخاب شد واو پس از چندين ماه تبعيد در لبنان به­وطن بازگشت.
د) قتل رزم آرا:
در سال 1329 دولت در پی تصویب لایحه­ي الحاقی نفت برآمد. نمایندگان جبهه­ي ملی و همچنین آیت­الله کاشانی که از حمایت افکار عمومی برخوردار بودند با این لایحه مخالف بودند. این لایحه یک بحران سیاسی در کشور ایجاد کرد و شاه برای این­که به این بحران خاتمه بخشد، سپهبد علی رزم­آرا را که فردی قدرتمند بود به نخست­وزیری برگزید.[18] هدف از انتصاب او نايده گرفتن جنبش ملي شدنصنعت نفت و به­تصويب رساندن لايحه­ي «گس ـ گلشائيان» بود.[19] اين لايحه از طرف كميسيوننفت مجلس شوراي ملي رد شد و آيت‌الله كاشاني نيز طي بيانيه‌اي بر ضرورت ملي شدنصنعت نفت تأكيد كرد، اما رزم‌آرا و اكثريت نمايندگان مجلس همچنان در برابر تصويبملي شدن صنعت نفت مقاومت مي‌كردند.[20] در چنين بن‌بست سياسي، فدائیان اسلام وارد عرصه شد ه و به­دستور نواب صفوي،خلیل طهماسبی، رزم‌آرا را در روز 16 اسفند ترور و به­قتل رساند.قتل رزم­آرا زنگ خطری برای نمایندگان وابسته به انگلیس در مجلس شانزدهم بود به­همین جهت چاره‌اي جز عقب‌نشيني در برابر خواست اكثريتمردم نيافتند. از اين رو مجلس شوراي ملي، پس از ماه­ها كشمكش، سرانجام لايحه­ي ملي شدنصنعت نفت را در كمتر از دو هفته بعد از قتل‌ رزم‌آرا، تصويب نمود. ترور رزم‌آرا،نخست راه را براي ملي شدن صنعت نفت و سپس نخست‌وزيري دكتر مصدق در 15 ارديبهشت 1330گشود.
فاصله افتادن میان نواب صفوی با آیت­الله کاشانی و مصدق:
فدائیان اسلام مدعی هستند که قتل رزم آرا با توافق جبهه­ي ملی و آیت­الله کاشانی بوده است. اعضای جبهه­ي ملی نیز قول داده بودند که درصورت روی کارآمدن دکتر مصدق، حکومت اسلامی اعلام و احکام اسلامی اجرا خواهد شد. این همان چیزی بود که فدائیان اسلام برای آن تلاش می­کردند.[21] اما با روی کارآمدن مصدق مواضع به­گونه­ای دیگر ظاهر شد. نواب صفوی درحالی­که بر اعلام حکومت اسلامی تاکید می­ورزیدند، آیت­الله کاشانی آن­را ناممکن و زمینه­ي تحقق آن­را نامساعد می­دانست.[22]مصدق نیز در همین مورد این­گونه پاسخ داد که «من نه مدعی حکومت اسلامی هستم و نه می­خواهم همیشه نخست­وزیر و حاکم باشم. هدف من حل قضیه­ی نفت است. حکومت اسلامی را آقایان بگذارند برای یک دولت دیگر... دولت من که برای ابد نخواهد بود.»[23] بدین ترتیب نواببه­خاطر تقویت اقدامات مصدق در تقویت جنبه­های غیر­مذهبی دولت و خودداری از قبول رهنمودهای پیشوایان دین رو در روی مصدق قرار گرفت.[24] به­همین خاطر دستگیر و روانه زندان شد. همچنین روابطش با آیت­الله کاشانی نیز به­سردی گرایید.
ه) ترور علاء:
پس ازكودتاي 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق، همه­ي دستاوردهاي نهضت ملي برباد رفت وزنجيرهاي اسارت اقتصادي و سياسي يكي پس از ديگري با انعقاد پيمان‌هاي گوناگون، توسطرژيم كودتا به­دست و پاي ملت ايران بسته شد. از جمله­ي آنها، پيمان نظامي بغداد بودكه در 1334 ميان عراق و تركيه منعقد شد و سپس ايران، انگلستان و پاكستان بدانپيوستند. اين پيمان، كشورهاي منطقه را به­عنوان سپر امنيتي و نظامي امريكا وانگلستان در برابر شوروي درمي‌آورد. نواب در سخنرانی­ها، اطلاعیه و اعلامیه­­های متعدد از پیوستن کشورهای اسلامی به پیمان­های نظامی دول استعماری به­شدت انتقاد می­کرد و خواهان انعقاد پیمان دفاعی و امنیتی میان ممالک اسلامی جهان شد.[25]فداييان اسلام به­عنوان مخالفت با اينقرارداد، حسين علاء نخست‌وزير وقت را در آستانه­ي سفر به بغداد جهت شركت در اجلاس اينپيمان در روز 25 آبان 1334 ترور كردند، اما وي جان سالم به­در برد و ضارب دستگير شدو به­دنبال آن نواب صفوي و ديگر اعضاي مؤثر فدائيان در اول آذر آن سال بازداشتگرديدند. آنان تحت شكنجه‌هاي شديد قرار گرفتند و در دي‌ همان سال در دادگاهي نظاميمحاكمه شدند. سرانجام پس از چند جلسه، دادگاه، نواب صفوي و سه تن ديگر (سيدمحمدواحدي، مظفر ذوالقدر و خليل طهماسبي) را به اعدام محكوم كرد. حكم دادگاه در بامداد 27 دي 1334 به اجرا درآمد.[26]البته باید به این نکته اشاره کرد که بعد از اعدام نواب، جمعیت فدائیان به حیات خود ادامه داد و «مرحوم خلخالی» رهبری فدائیان را در این سال­ها به عهده داشتند.
مراجع عظام و نواب صفوی
سیداحمد خمینی نظر امام را در قضیه­ي اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فدائیان اسلام این­گونه ذکر می­کند که«امام­خمینی از مرحوم آیت­الله بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی برعلیه دستگاه شاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی دید... از دیدگاه امام، مبارزات روحانیون بزرگواری همچون شهیدنواب صفوی، روشنی­بخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزین بود.»[27] اما در مورد آیت­الله بروجردی نیز این­گونه ذکر کرده­اند که ایشان مخالف حرکت نواب نبودند بلکه از شواهد پیداست که ایشان حرکت نواب را تایید می­کردند لکن نحوه­ي موضع­گیری ایشان در این­باره با امام­خمینی متفاوت است. حجه­الاسلام سیدعلی­اکبر ابوترابی این تفاوت عملکرد را این­گونه بیان می­کند: «امام در آن زمان درباره­ي حمایت از فدائیان اسلام صحبت­هایی با آیت­الله بروجردی داشتند و آیت­الله بروجردی نیز از فدائیان حمایت می­نمود ولی شرایط را ایشان مناسب نمی­دیدند که بخواهند رو در روی رژیم شاه، در حمایت از فدائیان اسلام بایستند.»[28] ضمن آن­که نواب صفوی در بازجویی­هایش، یکی از منابع تامین مالی جمعیت فدائیان اسلام را شهریه­های ارسالی آیت­الله بروجردی و برخی دیگر مراجع عنوان کردند.[29]
محورهای فکری فعالیت­های سیاسی نواب صفوی
به­طور کلی می­توان محور فکری فعالیت­های سیاسی نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام را در سه مورد ذیل دسته­بندی کرد:
1.       انتقاد نسبت به برداشت­هایخرافی از دین: نواب در این باره معتقد است که «سالیان درازی است که پرده­های شومی بر روی حقایق نورانی اسلام به رنگ­های مختلف کشیده شده و از تابش اشعه­ي نورانی آن حتی بر افکار و دل­های فرزندان اسلام و ملل اسلامی جهان جلوگیری کرده است.» در نظر وی اسلام دین عمل و تحرک است و تنها در روضه، گریه و زاری خلاصه نمی­شود.[30]
2.       دومین محور فکری، اعتقاد به آمیختگی دین با سیاست و نیز انتقاد به پرهیز روحانیان از دخالت در عرصه­ي سیاسی است. به اعتقاد وی، جدا انگاشتن دین از سیاست در میان روحانیان، روح خمودگی و بی­اعتنایی نسبت به­مسائل جامعه و خودسری­های حکومت در سرنوشت امت مسلمان را پرورده بود.[31]
3.       سومین محور فکری که از اهمیت خاصی برخوردار می­باشد، برپایی «حکومت اسلامی» است. فدائیان با رهبری نواب، نخستین تشکلی بود که حکومت اسلامی را فریاد می­زد.[32] اینان اجرای احکام دستورات اسلامی را منوط و مشروط به حکومت اسلامی می­دانستند. فدائیان هرچند سخن از تشکیل و استقرار حکومت اسلامی می­زدند ولی ساختار چنین حکومتی را روشن نمی­کردند. در واقع آنها تصویر روشن و مناسبی از آنچه که «حکومت اسلامی» می­نامیدند نداشتند.
--------------------------------------------------------------------------------

[1] . خوش­نیت، سیدحسین؛ سیدمجتبی نواب صفوی(اندیشه­ها، مبارزات و شهادت او)، تهران، منشور برادری، 1360، چ اول، ص 14.
[2]. سیدکباری، سیدعلی؛ نواب صفوی سفیرسحر، تهران، مرکز چاپ و نشرسازمان تبلیغات اسلامی، معاونت پژوهشی، 1372، چ اول، صص 28-29.
[3]. خسروشاهی، سیدهادی؛ فدائیان اسلام(تاریخ، عملکرد، اندیشه) تهران، اطلاعات، 1375، چ اول، ص 36
[4]. امینی، داوود؛ جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، چ اول، ص 52
[5]. همان، ص 53.
[6]. مقدسی، محمود؛ ناگفته­ها (خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1370، چ اول، ص 18.
[7].مدنی، جلال­الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، اسلامی(وابسته به جامعه­ي مدرسین حوزه­ي علمیه­ي قم)، 1387، ج اول، چ پانزدهم، ص 340.
[8]. خسروشاهی، سیدهادی؛ پيشين، ص 37.
[9]. همان، ص 39.
[10]. همان، ص 40.
[11]. براهویی، نرجس خاتون؛ احزاب مذهبی، گردآوری شده در تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1320 – 1357، به کوشش مجتبی مقصودی، تهران، روزنه، 1380، چ اول، ص 247.
[12]. خسروشاهی، سدهادی؛ سیدعملگرا(پاسخ به پرسش­های شهروند امروز)، مجله­ي شهروندامروز، سال دوم، شماره­ي 34، 30/دی/1386، ص 48
[13]. واحدی، سیدمحمد؛ خاطرات شهید سیدمحمد واحدی، به کوشش مهناز میزبانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، چ اول، ص 46.
[14]. حسینی­زاده، سیدمحمدعلی؛ اسلام سیاسی درایران، قم، دانشگاه مفید، 1386، چ اول، ص 175
[15]. امینی، داوود؛ پيشين، ص 69.
[16]. همان.
[17]. براهویی، نرجس خاتون؛ پيشين، ص 248
[18]. ؛ ذوقی، ایرج؛ مسائل سیاسی اقتصادی نفت ایران، تهران، پاژنگ، 1372، چ دوم، صص 256-257.
[19].مدنی، جلال­الدین پيشين، ص 354.
[20].همان، ص 353.
[21]. براهویی، نرجس خاتون؛ پيشين، ص 249.
[22]. امینی، داوود، پيشين، ص 235.
[23]. خسروشاهی، سیدهادی؛ فدائیان اسلام(تاریخ، عملکرد و اندیشه)، پیشین، ص 170.
[24]. کاتم، ریچارد؛ ناسیونالیسم در ایران، ترجمه­ي احمد تدین، تهران، کویر، 1371، چ اول، ص 184
[25]. امینی، داوود، پيشين، ص 323.
[26]. براهویی، نرجس خاتون؛ پيشين، ص 250.
[27]. امینی، داوود؛ پيشين، ص 95.
[28]. همان، ص 96.
[29]. همان.
[30]. همان، ص 251.
[31]. خوش نیت، سیدحسین؛ پيشين، ص 217.
 .[32]حسینی­زاده، سیدمحمدعلی؛ پيشين.