ناتواني نظريه هاي غربي از فهم انقلاب اسلامي ايران

 

 

ناتواني نظريه هاي غربي از فهم انقلاب اسلامي ايران

روزنامه جام جم

نويسنده: سيد جواد ميرخليلي

انقلاب شكوهمند اسلامي ايران كه با وقوعش، جهان را در حيرت و سرگرداني فرو برد، مورد مطالعه بسياري از انديشمندان و متفكران بنام جهان قرار گرفته است. به گونه اي كه هر يك از اينها به عامل يا عوامل اين انقلاب، بسته به نگرش خود پرداخته اند؛ چنان كه مي توان در ميان اينها عواملي چون فرهنگي، سياسي، جامعه شناختي، روان شناختي، اقتصادي و... را جست.

    بنابراين، در اين نوشتار، قصد داريم به بازخواني نظريه هاي برخي از متفكران صاحب نام انقلاب بپردازيم؛ بويژه در ارتباط با انقلاب اسلامي ايران.

    الف) نظريه تدا اسكاچپل؛ وي در كتاب خود با نام دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، منكر ارادي و اختياري بودن وقوع انقلاب ها شده و تفسير انقلاب ها را تنها مبتني بر عواملي دانسته كه ساختاري هستند و از قبل تعيين شده اند. اساساً اسكاچپل، منكر نقش انقلابيون در گسترش ايدئولوژي خود و موفقيت آنها در اين زمينه شده است. او معتقد است انقلاب ها ساخته نمي شوند، بلكه به وجود مي آيند. اما نكته جالب در اين ميان، اين كه وي سه سال پس از نگارش كتاب دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، اين بار در مقاله اي كه در سال 1982 ميلادي، با نام دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران نوشت، نظريه خود را در رابطه با انقلاب اسلامي ايران، ناديده گرفت و آن را نارسا دانست؛ چرا كه به زعم او اگر در دنيا، فقط يك انقلاب، وجود داشته باشد كه آگاهانه و از روي اراده و اختيار، ساخته شده باشد، آن انقلاب، تنها انقلاب اسلامي ايران است. همچنين علت اين كه اسكاچپل، نظريه خود را در مورد انقلاب ايران، نارسا يافت، اين بود كه نقش اراده، آگاهي، رهبر و انديشه در انقلاب اسلامي ايران، بوضوح قابل روِيت بود و اين، البته شايد چيزي بود كه وي در ساير انقلاب ها، آن را نيافته يا كمرنگ ديده كه نظريه خودش را بر اساس آن تاسيس كرده بود. به زعم اسكاچپل، زماني كه در اثر نوسازي شديد، ياس و از خودبيگانگي اجتماعي به وجود آمد و حكومت آسيب پذير شد، انقلاب اسلامي ايران توسط مجموعه اي از شكل هاي فرهنگي و سازماني ريشه دار و تاريخي اسلامي شيعه و اسطوره بنيادين تشيع يعني، حضرت سيدالشهدا(ع) و مراسم اسلامي، شبكه مساجد و روحانيت و غيره به گونه اي هوشيارانه ساخته شد.

    تدا اسكاچپل، در ارتباط با نارسا بودن نظريه اش درخصوص انقلاب اسلامي ايران مي نويسد: سقوط اخير شاه ايران و به راه افتادن انقلاب ايران بين سال هاي 1979 1977 موجب شگفتي ناگهاني ناظران خارجي از دوستان آمريكايي شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سياسي و متخصصان علوم اجتماعي، از جمله، افرادي مانند من كه متخصص مسائل انقلاب هستم، شد. همه ما با علاقه و شايد بهت زدگي، تحقق وقايع خارجي را مشاهده كرده ايم. تعدادي از ما به سوي تفحص درخصوص واقعيات اجتماعي سياسي ايران در وراي اين رخدادها سوق داده شديم. براي من چنين تحقيقي غيرقابل اجتناب بود. بيش از همه به سبب اين كه انقلاب ايران از جنبه هاي مختلف غيرعادي اش مرا تحت تاثير قرار داده است. اين انقلاب، مطمئناً شرايط يك انقلاب اجتماعي را دارد. با اين وصف، وقوع آن بويژه در جهت وقايعي كه منجر به سقوط شاه شدند، انتظارات مربوط به علل انقلاب ها را كه من قبلاً در تحقيق تطبيقي تاريخي ام در مورد انقلاب هاي فرانسه، روسيه و چين تكامل و توسعه بخشيده ام، زير سؤال برد.

    ب) نظريه ميشل فوكو؛ وي كه در زمره فيلسوفان معروف فرانسوي و از نظريه پردازان پست مدرنيست به شمار مي رود، در جريان انقلاب اسلامي ايران، به شهرهاي تهران و قم سفر كرده و از نزديك، شاهد وقوع اين انقلاب بوده است. به نظر محققان، تحليلي كه فوكو از انقلاب اسلامي ارائه مي كند، با ديدگاهش در دو مقوله بنيادين قدرت و تاريخ، در ارتباط است. از ديدگاه فوكو، انقلاب اسلامي ايران نمي تواند با انگيزه هاي اقتصادي و مادي صورت گرفته باشد؛ زيرا دنيا شاهد شورش و قيام تمام ملت عليه قدرتي بود كه مشكلات اقتصادي آن به آن اندازه مهم و بزرگ نبود كه در نتيجه آن، ميليون ها ايراني به خيابان ها ريخته و به مقابله با رژيم شاه بپردازند. بنابراين، به زعم وي بايد ريشه هاي انقلاب ايران را در عواملي غير از اين جستجو كرد.

    فوكو، انقلاب ايران را نويدبخش ظهور گفتمان راديكال سياسي عرفاني جديدي مي داند كه از دل مفاهيم و آموزه هاي مذهبي كه در طي سده هاي متمادي در پس لايه هاي غبار خرافه، ارتجاع و فراموشي، دفن شده بود، سر بر آورده است. از نگرگاه وي، زبان، شكل و محتواي مذهبي انقلاب اسلامي ايران، امري عارضي، اتفاقي و تصادفي نيست؛ بلكه اين تشيع بود كه توانست با تكيه بر موضع مقاومت و انتقادي سابقه دار خود در برابر قدرت هاي سياسي عليه رژيمي كه بي شك يكي از مجهزترين ارتش هاي دنيا را در اختيار داشت و از حمايت مستقيم آمريكا و سايرين برخوردار بود، مردم را به خيابان ها بياورد. فوكو كه با نگاهي جديد و از دريچه پساساختارگرايي پسامدرن و در نقطه مقابل تاريخ نگاري هاي رايج كلاسيك سنتي و مدرن، به تجزيه و تحليل وقايع و رخدادهاي تاريخي پرداخته است، در ارتباط با نقش برجسته و ممتاز رهبري انقلاب در كتاب «ايراني ها چه روِيايي در سر دارند؟> مي نويسد: شخصيت آيت الله خميني، پهلو به افسانه مي زند. هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند. فوكو كه در كوران مبارزات مردم ايران، دو مرتبه به ايران سفر كرده بود و در مدت اقامت خود در ايران، 9 مقاله با عناوين جذاب نوشته بود، براي اين كه انقلاب اسلامي را از نزديك درك نمايد، به سراغ مردم در خيابان ها مي رفت و مشاهدات خود را اين گونه ترسيم مي كرد كه ايراني ها از خلال انقلاب خود، به دنبال ايجاد تحول و تغيير در خويش هستند؛ به گونه اي كه يك تحول بنيادين در وجود فردي و اجتماعي، حيات اجتماعي و سياسي و در نحوه تفكر و شيوه نگرش خود مي خواهند. به زعم فوكو، ايراني ها در پي ايجاد تحول در تجربه و نحوه زيستن خود بودند و پيش از هر چيز، خود را هدف قرار داده بودند؛ چرا كه آنها مي دانستند راه اصلاح در اسلام و آموزه هاي آن است. بنابراين اگر بخواهيم تحليل فوكو را از انقلاب اسلامي داشته باشيم، بايد اذعان كنيم وي انقلاب ايران را انقلابي فرامدرن قلمداد كرده كه بر اساس معنويت گرايي سياسي به تحليل آن دست زده است.

    همچنين ميشل فوكو، انقلاب اسلامي ايران را به لحاظ نمايش اقتدار ملت در مقابل قدرت رسمي دولت، انقلابي منحصر بفرد دانسته و مهم ترين بخش نمايش قدرت ملت در برابر تمامي قدرت هاي رسمي؛ اعم از دولت ايران و ساير دولت ها را ظهور و تجسم نوعي اراده كاملاً جمعي دانسته كه به لحاظ سياسي، كاملاً مستحكم شده است. وي در همان كتاب مي نويسد: اراده جمعي، اسطوره اي سياسي است كه حقوقدانان يا فيلسوفان تلاش مي كنند به كمك آن، نهادها و غيره را تحليل يا توجيه كنند، اراده جمعي، يك ابزار نظري است؛ اراده جمعي را هرگز كسي نديده است و خود من فكر مي كردم اراده جمعي، مثل خدا يا روح است و هرگز كسي نمي تواند با آن رو به رو شود؛ اما ما در تهران و سراسر ايران، با اراده جمعي يك ملت برخورد كرده ايم و بايد به آن احترام بگذاريم؛ چون چنين چيزي هميشه روي نمي دهد، اين اراده جمعي كه در نظريه هاي ما همواره اراده كلي است، در ايران هدفي كاملاً روشن و معين را براي خود تعيين كرده و بدين گونه در تاريخ ظهور كرده است. جالب اين كه فوكو در همان كتاب، اين مساله را آن چنان فراگير و همه شمول دانسته كه مي نويسد: من چندين دانشجو را در ميان جمعيت شناختم كه با معيارهاي ما چپي محسوب مي شوند، اما روي تابلويي كه خواسته هايشان را نوشته بودند و به هوا بلند كرده بودند، با حروف درشت نوشته شده بود: حكومت اسلامي.

    ج) نظريه ماروين زونيس؛ وي كه در كتاب خود با عنوان شكست شاهانه، به روان شناسي شخصيت شاه پرداخته، محمدرضا را شخصي مردد و فاقد اعتماد به نفس دانسته و معتقد است اين عامل، موجب شد كه وي نتواند در جريان انقلاب اسلامي ايستادگي كرده و انقلاب را سركوب كند. علت اين كه زونيس به روان شناسي شخصيت شاه پرداخته، اين است كه به نظر او شاه در حكومت ايران، نقش محوري و تعيين كننده داشت و تصميمات فردي او اثرگذار بود. اما نكته اي كه در اينجا لازم مي نمايد تا گفته شود، اين كه زونيس در تحليل انقلاب اسلامي با اين عظمت، تنها به روان شناسي شخص شاه پرداخته و از ساير علل و عواملي كه در تكوين اين انقلاب نقش داشته اند، خودداري كرده است؛ در حالي كه مي بايست به صورت جامع به زواياي اين انقلاب نگاه مي كرد. چرا كه مثلاً در برخي از كشورهاي ديگر دنيا هم افرادي مشابه شخصيت شاه ايران حضور داشتند، اما هرگز آنها با انقلاب مواجه نشدند.

    د) نظريه نيكي آر. كدي؛ وي كه انقلاب اسلامي ايران را يك انقلاب مذهبي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... مي داند و اعتقاد دارد كه نمي توان انقلاب ايران را در يكي از اين موارد منحصر كرد، در كتاب خود با عنوان ريشه هاي انقلاب ايران، مي نويسد: انقلاب ايران، پديده اي بود كه حتي با الگوها و انتظارات كساني كه از اوضاع ايران بخوبي مطلع بودند نيز سازگار نبود. براي اولين بار بود كه يك رهبر مذهبي جاافتاده، سردمدار پرشور يك انقلاب عليه يك حكومت سلطنتي مدعاي حقانيت شود. وي در كتاب مقايسه تطبيقي انقلاب هاي ايران مي نويسد: ... احساسات ضد غربي، باعث تمايل به بازگشت به پايگاه هاي قديمي، يعني هويت اصيل ايراني و اسلام ناب شد. سرانجام، وجود اين احساسات، همراه با اعتقادات شيعي، اعتقاد باستاني به ثنويت خير و شر و اقدامات ضد رژيم نيروهاي مذهبي و غير مذهبي و سركوب نيروهاي غير مذهبي و در نهايت، نقش ويژه امام خميني، موجب وقوع انقلاب اسلامي ايران شد.

    علاوه بر اين نظريه ها، نظريات ديگري نيز از سوي متخصصان حوزه انقلاب ها آمده است كه در اينجا بدان ها پرداخته نشد.

    در خاتمه، لازم به ذكر است با توجه به اين كه اين نظريات درخصوص انقلاب اسلامي ايران، به تمام ابعاد و زوايا و عوامل اين انقلاب نپرداخته اند، ناقص و البته قابل نقد و بررسي مي نمايد؛ چنان كه محققان و نويسندگان حوزه مطالعاتي انقلاب در كشور ما نيز به نقد و بررسي اين دسته از نظريات پرداخته اند.

   

     سيد جواد ميرخليلي