جلوه‌‌هاي ولايت‌پذيري مردم در نهضت تنباکو

 

جلوه‌‌هاي ولايت‌پذيري مردم در نهضت تنباکو

 

تعجب فرنگيان  نسبت به تبعيت مردم  از حکم تحريم

شيخ حسن کربلايي، مي‌نويسد:

«سفراي خارجه که مقيم دارالخلافه بودند به تمامي دُوَل اروپ، تگلراف‌ها بدين مضمون مخابره کردند که ... چيزي را که عادت شبانه‌روزي عمومي مسلمانان حتي اطفال آنان و اعظم عادات ايشان بوده ... به محض يک دوکلمه نوشتة منعي که به رئيس آيين خودشان نسبت داده شده، يک دفعه چنان بالمرّه متارکه نمودند که ارتکاب آن، ‌در أنظارشان عار و شنار است».[1]

فووريه، پزشک فرانسوي ناصرالدين‌شاه، تعجب خود را اين گونه ابراز داشته است:

«عجب انضباط و اطاعتي در آن موقع که پاي عمل کردن به فتواي مجتهد متنفذ و معروفي در ميان است، مشاهده مي‌شود. اختيار اوضاع در حقيقت در دست ملاهاست».[2]

سفير روس نيز در مجلسي که با حضور ساير سفراي خارجي در ايران و صاحب امتياز تنباکو، تشکيل داده بود، در توجه دادن اين افراد به اهميت اتفاقي که افتاده، به جايگاه حکم ميرزا در ذهنيت مردم و تأثير آن در عمل اجتماعي آنها، اين گونه اشاره مي‌کند:

«رئيس اسلاميان [مسلمانان] که به مراحل، از حدود ايران بيرون است... دو کلمه در خصوص منع مسلمانان از اين عمل نوشت [و] فرستاد و اين نوشته به محض وصول، در ظرف يک نيم‌روز در اين شهرِ بدين عظمت همه جا منتشر گرديده و به محض اشتهار اين يک دو کلمه نوشته، تمامي مسلمانان را با اين که هنوز صحت و صدق اين نوشته بر اکثر و اغلب ايشان محقق نشده بود، تنها به احتمال اين که شايد صحيح باشد، اين چنين عادت پانصد ساله را يک دفعه، چنان که مي‌بينيد بالمرّه متارکه نمودند».[3]

عرق را به اميد شفاعت صاحب‌الزمان (عج) مي‌خورم؛ ولي چپق را به چه اميد بکشم!

«مردم اوباش بلد و به اصطلاحِ وقت، [آداش‌] مشتي‌ها، که از [صبح تا شام] از هيچ رو باکي از هيچ‌‌گونه مناهي و معاصي ندارند، به غيرت اسلاميت، چپق‌ها را يکسره شکستند و شکستة چپق‌ها را بر تختگاه ادارة [دخانية] کمپاني انداختند. از اين جماعت مَشتي‌ها، اين کلمه به‌فزوني شنيده مي‌شد: من عرق (مشروب) را علانيةً و برملا مي‌خورم و از هيچ‌کس هم باکي ندارم؛ ولي چپق را تا آقاي ميرزا حلال نکند، لب نخواهم زد؛ و نيز اين کلمه که مي‌گفتند: [کراراً مسموع افتاد] عرق را به اميد شفاعت صاحب‌الزمان(عج) مي‌خورم؛ ولي چپق را به چه اميد بکشم؟»[4]

همان كس كه مرا به تو حلال كرده، تنباکو را حرام کرده!

نقل شده است که پس از صدور حکم ميرزا، ناصرالدينشاه به انيس‌الدوله (همسر متشرع شاه) وارد شد، درحالي‌‌كه:

كلفت‌هاي انيس‏الدوله مشغول پياده كردن ‏قليان‌هاي نقره و طلاي مرصع بودند و خودِ انيس‏الدوله، ناظر به عمل خدمتكاران‏ بود. شاه از انيس‌الدوله پرسيد: «خانم، چرا قليان‌ها را از هم جدا و جمع مي‌كنند؟». جواب داد: «براي آنكه قليان حرام شده». ناصرالدين شاه روي درهم كشيده و با تغير گفت: «كه حرام كرده؟!» انيس‌الدوله «با همان حال» گفت: «همان كس كه مرا به تو حلال كرده». شاه هيچ نگفت و برگشت و براي آنكه مبادا به احترامش لطمه وارد آيد، بعد از آن به هيچ‌يك از نوكران خود دستور نمي‌داد قليان بياورند، و در تمام دربار قليان‌ها را جمع كردند.[5]

در خانه‏اي كه بدين وضوح، بي‏دين باشند كه قليان ‏بكشند، كار نمي‏كنم!

محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه در خاطرات خود چنين نقل مي‏كند:

«جمعه، نهم [جمادي‏الاول]: ... صبح، امين‏الدوله به ديدن [من] آمد. مي‏گفت: منع تنباكو به قدري است كه سه‌چهار روز قبل، به ‏جهت عيال من قليان مي‌‏آوردند. بنّا و عمله كه مشغول كار بودند، دست از كار كشيدند و رفتند. پرسيدم: چرا مي‏رويد؟ بنّا جواب داد: [در] خانه‏اي كه بدين وضوح بي‏دين باشند كه قليان ‏بكشند، ما كار نمي‏كنم».[6]

 

 



[1] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 121.

[2] . نيکي آر. کدي، تحريم تنباکو در ايران،  ص 127.

[3] . شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه، ص 162.

[4]. شيخ حسن کربلايي، تاريخ دخانيه يا تاريخ وقايع تحريم تنباکو، ص119.

[5]. ابراهيم تيموري، اولين مقاومت منفي در ايران، ص107ـ 108.

[6]. محمد‌حسن اعتماد‌السلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ص782.