نقش فراماسونري در انحراف مشروطيت
نقش فراماسونري در انحراف مشروطيت
ماهنامه ذکر
مهدي اسلامي
محمدامير خوشصحبتان
وقايع مشروطيت بهعنوان يكي از نقاط مهم و تاثيرگذار در تاريخ معاصر ايران همواره كانون توجه مورخان قرار گرفته است و هر طيف فكري و نحله تاريخنگاري به نوبه خود به تحليل و بررسي علل و عوامل، همچنين پيامدها و سرانجام اين واقعه پرداختهاند. اما نكتهاي را كه بسياري از افتراقات نظري درمورد مشروطه از آن نشئت ميگيرد ميتوان از اختلاف در مورد خاستگاه و عوامل هدايتكننده اين واقعه دانست.
يكي از مسائل مهم در تاريخ نگاري مشروطه و تحليل و بازبيني وقايع اين دوره از تاريخ ایران مربوط به نقش جريانات ماسوني در تكوين و انحراف مشروطيت است. درباره اين موضوع عمدتا سه موضع مختلف از نظرگاه مورخان مطرح ميشود كه محل اختلاف است: اول آنكه مشروطه حركتي بود سازماندهي شده توسط لژهاي فراماسونري و استعمار بريتانيا كه از بدو شروع در جهت اهداف آنان حركت ميكرد. اين نظريه طبيعتا براي جريانات ماسوني و نقش آنها در آنچه در تاريخ ايران به نام مشروطهخواهي معروف گشت سهم بسزايي قائل است و اين جريانات را بازيگر نقش اول انقلاب مشروطه ميداند.
نظريه دوم معتقد به اصيل بودن قيام عدالتخانه است اما در عين حال معتقد است كه اين جريان پس از تبديل به مشروطهخواهي و حوادث پس از آن ماهيت خود را از دست داد و بخصوص توسط فراماسونهاي ايراني عضو لژهاي انگلستان و فرانسه مسير انحراف را در پيش گرفت.
همچنين نظريه سومي كه درمورد وقايع مشروطه ارائه میشود، عدم انحراف مشروطيت از آغاز تا پايان است و به همين ترتيب نقش مهم و بسزايي را براي جريانات ماسوني و استعماري در مسير تكوين و پيشرفت مشروطيت قائل نيست و ارائه نظريه اول و دوم را معلول توهم توطئهاي ميداند كه بسياري از مورخان به آن دچار هستند.
فراماسونري و انقلابها در جهان
به لحاظ بررسي اسناد تاريخي جريان فراماسونري در جهان و نقش آن در انقلابات مختلف، بايد گفت كه بسياري تاريخنگاران معتقد به تاثيرگذاري و جهتدهي انقلابهاي متعددي در جهان توسط جمعيتهاي ماسوني هستند. بهعنوان مثال موريس تالمير (Talmeyer) در رسالهاي در باب ارتباط فراماسونري و انقلاب فرانسه مينويسد: «انقلاب فرانسه از مدتي پيش با كمال مهارت مانند يك نمايشنامه طرحريزي شده بود و تمام تغييرات و توطئههايي كه در اثر انقلاب بهوجود آمد، نتيجه فعاليتهاي فراماسونري بوده است».
اين دست تحليلها را هنگامي كه با اسناد به دست آمده در مورد بسياري از رهبران و افرادي كه در انقلاب فرانسه تاثيرگذار بودند در لژهاي فراماسونري تطبيق دهيم (مانند ولتر روسو و...) دور از انصاف به نظر نميرسد با توجه به وقايع تاريخ انقلاب فرانسه كه در نهايت به پيروزي ژاكوبنها كه از لژي به همين نام برخاسته بودند، انجامید و نيز شعارهايي كه عينا از شعارهاي اصلي ماسوني كپيبرداري شده بود، فراماسونري را الهامبخش بزرگ انقلاب فرانسه و وقايع پس از آن بدانيم.
درمورد انقلاب مشروطه نيز بسياري از مورخان و افرادي كه خود در مشروطه حضور داشتهاند معتقد به حضور فعال فراماسونري در وقايع مشروطهخواهي و پس از آن هستند. بهعنوان مثال عليسپهر دراينباره مينويسد: «در ايران و ممالك شرق شيوع دارد كه سازمانهاي فراماسونري را انگليسها اداره ميكنند و مجامع فراماسوني فقط مجري و پشتيبان سياست انگلستان هستند... در اين نكته ترديدي نيست كه ديپلماسي انگلستان در طول قرنهاي هفده تا اواخر [قرن] نوزدهم از وجود سازمانهاي فراماسوني انتفاع فراوان برده و در قسمت عمده نهضتهاي آزاديخواهي در ممالك دنيا فراماسونها دخالت موثر داشتهاند مثل همين مشروطيت ايران...».
با وجود اينگونه تحليلها كه نظير آن در تاريخنگاري معاصر كم نيست، نظريه دخالت جريان فراماسونري در انقلاب مشروطه غيرعلمي به نظر نميرسد چه آنكه برخي مورخان با صراحت تمام به اين مسئله اشاره داشتهاند؛ همانطور كه محمود محمود در كتاب خود مينويسد: «همان محافل سري كه اسباب انقلاب فرانسه و فتنه و آشوب ساير ممالك را براي سود خويش فراهم آوردند، همان محافل و مجامع اسباب هرج و مرج و فتنه و فساد را در ايران فراهم كردند و اين آشوب را نهضت ملي خواندند. انقلاب مصنوعي به وجود آوردند كه روح ملت ايران خبر نداشت. نام اين آشوب را بايد «آشوب فتنهانگيزان» ناميد كه محافل سري ايران به سود لژنشينان سواحل رود تيمس برپا كردند».
با توجه به اسناد و شواهد موجود نميتوان حضور فراماسونري و تاثير آن در مشروطيت را ناديده گرفت و قدر متيقن آن است كه جريانات ماسوني نقش بسزايي در جريان مشروطيت و انحراف آن ايفا كردهاند كه در ادامه به بررسي آن خواهيم پرداخت.
آشنايي ايرانيان با فراماسونري
جريان آشنايي ايرانيان با فراماسونري حدودا به اولين تماسهاي ايرانيان با اروپا برميگردد، بهطوري كه بسياري معتقدند در طول قرن 18 و پس از آن تقريبا همه افرادي كه بهعنوان محصل، سياستمدار، بازرگان يا سياح به اروپا سفر كردهاند،به عضويت اين مجامع درآمدهاند.
اين افراد با بازگشت به ايران درصدد بسط و نشر اين تفكر برآمدند كه از آن جمله ميتوان به ميرزا صالح شيرازي و ميرزا ملكمخان - موسس فراموشخانه در ايران - اشاره كرد.
اما جريان حاكم بخصوص در زمان ناصرالدين شاه با اين جريانات مخالفت کرد و موجبات تعطيلي اين مجامع را فراهم ساخت اما با كشته شدن وي و پايان نيم قرن سلطنت وي بهعلت روحيات و وضعيت جسمي مظفرالدين شاه اين جريانات دوباره با سرعت بيشتري رشد کرد تا آنجا كه تعداد انجمنهاي ماسوني و شبهماسوني در جريان مشروطه به بيش از 140 مجمع ميرسد كه اگرچه بسياري از آنان به گفته اسماعيل رائين در كتاب «فراموشخانه و فراماسونري در ايران» مورد تاييد فراماسونري جهاني نبودند اما به علت دلدادگي به شعارهاي لژهاي فرانسه و انگلستان و سعي در جهت حركت به سوي تمدن غربي در آن برهه از زمان، اهداف خاصي را پيگيري ميكردند كه بعدها لژهاي رسمي ايران از جمله لژ بيداري ايرانيان به پيگيري آنها ميپرداخت.
موضعگيري روحانيت در برابر فراماسونري
علما و روحانيون عموماً از بدو ورود اين مجامع به ايران و ديگر بلاد اسلامي نسبت به آنها اظهار بيعلاقگي ميکردند اما با آشنايي برخي از روحانيون با شعارهاي به ظاهر انساندوستانه محافل ماسوني و با ورود برخي از روحانيون، اين موضع تا حدودي در برخي از علما و قشر روحاني تغيير كرد. درباره اين موضوع اسماعيل رائين با ارائه نظريه مذكور آشنايي روحانيت با فراماسونري و تغيير ديدگاه نسبي برخي روحانيون نسبت به آن را به زماني مربوط ميداند كه سيد محمد طباطبايي يكي از رهبران مشروطه به عضويت اين محافل درميآيد.
مؤيدالاسلام كرماني كه از مريدان مرحوم طباطبايي بوده درباره ارتباط طباطبايي با ملكم و آشنايي وي با مجامع ماسوني مينويسد كه وي پس از ملاقات با ملكم در منزل آقا سيد علي دربندي و گفتوگو با وي «حالاتش به كلي تغيير كرد از اينرو گويند مرحوم آقا سيد صادق و خلف عالي مقامش آقا ميرزا سيد محمد را نسبتي به فراماسون است...». (البته مؤيدالاسلام در شرح اين خاطره از غير مترقبه بودن اين ديدار و عدم رضايت سيد قبل از ديدار با ملكم سخن ميگويد.)
اسماعيل رائين در كتاب خود به نقل از دكتر محمدحسين ميمندي نژاد درمورد ارتباط سيد محمد طباطبايي و فراماسونري به نقل از سيد محمد صادق طباطبايي - فرزند سيد محمد طباطبايي - مينويسد: «در جريان انقلاب مشروطيت من و پدرم وارد لژ فراماسونري شديم. پس از خاتمه انقلاب احساس كرديم كه دست انگليس از آستين لژ فراماسونري فرانسه به درآمده... بلافاصله پدرم و من از لژ خارج شديم».
ارتباط برخي علما با لژهاي ماسوني در جريان مشروطه اگرچه بعضا از بياطلاعي آنها درمورد ماهيت اين جريان نشئت ميگيرد اما ورود برخي از روحانيون آن هم از رهبران مشروطه به مجامع ماسوني ضربهاي سهمگين بر پيكر انقلاب اصيل ملت فرود ميآورد و در همان جهت و هدفي قرار ميگيرد كه ملكم صراحتا به آن اشاره ميکند. وي ميگويد «من مايل بودم اصول تمدن غربي را در ايران شيوع دهم و براي اين كار از جامعه ديانت استفاده نمودم». اين سخن ملكم اگرچه در نگاه اول ساده بهنظر ميآيد، اما نشان از عمق برنامهريزي اين افراد و جريانات وابسته دارد كه با استفاده از نفوذ و پايگاه روحانيت در ميان مردم جهت مقاصد خود را پيگيري ميکردند.
از طرفي ديگر همين محافل و مجامع درصدد ايجاد اختلاف ميان روحانيت و تغيير رهبري نهضت از روحانيت به سمت جريان خود بودهاند، بهطوري كه در سال 1324 ق در مشهد فراموشخانهاي بهوجود آمد كه هدف اصلي آن اختلافافكني ميان صفوف روحانيون و كاستن از قدرت و نفوذ آنها بود.
همچنين در اساسنامه يكي از انجمنهاي مخفي به لزوم ارتباط اعضاي انجمن با علماي نجف،شرح مفاسد دستگاه كنوني و همفكري با روحانيون متنفذ تهران بدون آگاهي آنان از منظور انجمن اشاره شده است. اين برنامهريزي و نقشه از پيش تعيين شده در جريان مشروطيت كارگر افتاد و به علت ارائه اطلاعات نادرست به برخي مراجع نجف انحراف مشروطه از جانب اين مراجع هم مورد توجه قرار نگرفت تا زماني كه به اوج كجروي خود ميرسد و به شهادت شيخ فضلالله نوري ميانجامد.
تاسيس لژ بيداري و افزايش نفوذ فراماسونري در مشروطهخواهي
در جريان مشروطه محافل شبه ماسوني انجمن مخفي، مجمع آدميت، جامع آدميت و... بهوجود آمدند كه با شعارها و افكار متعلق به تفكرات ماسوني حركت كردند. پس از انحلال و از بين رفتن اين مجامع تشكلهاي ماسوني در ايران حالت رسمي به خود گرفت. يكي از مهمترين آنها كلوپ يا لژ بيداري ايرانيان است كه بسياري از بزرگان و رهبران مشروطه از جمله سرداران بختياري در آن عضويت داشتند. حكيمالملك در خاطرات خود در شرح تاسيس لژ بيداري مينويسد: «از همين كلوپ بود كه مشعل آزاديخواهي همواره شعلهور بود و تمام ايران را از نور خود منور ساخت».
مهدي ملكزاده نيز در كتاب خود با اشاره به نقش و فعاليت اعضاي لژ بيداري مينويسد: «تا قبل از پيدايش حزب فراماسون ايرانيان از افكار نوين و فلسفه جديد و عقايد احزاب مترقي اروپا اطلاعي نداشتند... ولي پيدايش حزب فراماسون در ايران و شركت عدهاي از مردان روشنفكر و آرزومند تغييرات اجتماعي در اين جمعيت جمعي از ايرانيان را به فلسفه نوين دنياي مترقي آشنا كرد و آرزوها را روي يك پايه محكمتري استوار نمود. عدهاي از رهبران مشروطيت و موسسین انقلاب ملي چنانکه پس از مرگشان معلوم شد در آن حزب شركت داشتهاند».
با اين تفاصیل، نقش جريانات ماسوني در مشروطه غيرقابل انكار مينمايد، چه آنكه در ادامه جريان مشروطه حضور و تاثيرگذاري ماسونرها پررنگتر میشود و اين موضوع نظريه انحراف جريان مشروطهخواهی را قابل تامل ميكند. در جريان پيروزي مشروطيت و در دوران مبارزه عليه استبداد صغير قيام مردم كه در بدو آن با نام جنبش عدالتخانه آغاز شده بود،به سمت مشروطهخواهي حركت كرد.
درمورد تغيير مسير جنبش عدالتخواهي (عدالتخانه) مردم بهطرف مشروطهخواهي حتي تقيزاده اذعان ميكند كه زمان مجلس اول نيز نام مشروطه معمول نبود، اما در اولین دوره مجلس و پس از آن نقطه مشروطه با ظرافت خاصي در ميان مردم باب شد و طبعا سمت و سوي مشروطهخواهي متفاوت با آغاز مبارزات مردم در جشن عدالتخواهي نيز بود.
در مجلس اول بسياري از اعضاي لژ بيداري توانستند به مجس راه يابند بهطوري كه از شانزده نماينده تهران سيزده نفر از آنان ماسون بودند. از جمله چهرههاي شاخص آنان ميتوان به ميرزا حسنخان وثوقالدوله، ميرزا محمدعليخان ذكاءالملك و حاج سيد نصرالله سادات اخوي اشاره كرد.
در جريان اعدام شيخ فضلالله نوري نيز كه از آن ميتوان با عنوان بزرگترين دهنكجي معاندان دين به اسلام و روحانيت ياد كرد، دادگاهي تشكيل ميشود كه اكثريت اعضاي دادگاه عضو تشكلها و لژهاي ماسوني بودند كه در صدر آنها شيخ ابراهيم زنجاني دادستان دادگاه كه عضو لژ بيداري بود در نهايت حكم اعدام شيخ فضلالله را، كه به اذعان دوست و دشمن بزرگترين علماي طراز اول تهران و ایران بود، صادر كرد.
پايان مشروطه، انزواي روحانيون
پس از اعدام شيخ و تثبيت قوه قهريه فاتحين تهران بسياري از علماي همفكر با شيخ خود را كنار كشيدند و از اصلاح مشروطه دست شستند. در اين مقطع از تاريخ نهتنها روحانيت از صحنه رهبري كنار زده شدند، بلكه حتي افرادي مانند ستارخان و باقرخان نیز كه در جهت اهداف مشروطهخواهان اقدامات زيادي را انجام داده بودند از جرگه رهبران مشروطه رانده شدند.
در مورد تغيير مسير مشروطه سيد محمد طباطبايي يكي از رهبران مشروطه سخني كوتاه اما قابل تامل به زبان ميراند. وي ميگويد: «سركه ريختيم شراب شد». از اين جمله وي ميتوان اينطور نتيجهگيري كرد كه غير از شيخ فضلالله و تعداد معدودي از علما به همراه مرحوم سيد محمدكاظم يزدي - از مراجع نجف - ديگر روحانيون از ماهيت مشروطه اطلاع چنداني نداشتند و به همين علت سرسختانه بدون توجه به نتايج مشروطهخواهي و اصالت و ماهيت آن به مبارزه پرداختند. سيد محمد طباطبايي دراينباره ميگويد: «ما مشروطيت را كه خودمان نديده بوديم، ولي آنچه شنيده بوديم و آنهايي كه ممالك مشروطه را ديده بودند، به ما گفتند مشروطيت موجب امنيت و آبادي مملكت است و در ما هم شوق و عشقي حاصل نموده تا ترتيب مشروطيت را در اين مملكت برقرار نموديم».
در مجموع سير نهضتي كه با نام جنبش عدالتخانه آغاز و به مشروطيت ختم شد، نشان ميدهد كه چه مشروطيت را اصالتا منحرف بدانيم وآن را از بدو شروع محصول استعمار و جريانات ماسوني و... تلقي كنيم و چه آن را حركتي اصيل ببينيم كه در سير خود به انحراف كشيده شد جريان مشروطهخواهي سرانجام خوشي در تاريخ معاصر ايران نداشت.
شمسالدين تندركيا درباره مشروطيت ميگويد: «كنه انقلاب مشروطيت در حقيقت ضد قاجار نبود [بلكه] مانند همه انقلابات عصر جديد ضد آخوند بود... مشروطه مشروعه با اثراتش درست هماني بود كه انگليسها آن روز دشمن ميداشتند... تهران فتح شد و فتح تهران بيقرباني صفا نداشت، چه كسي بهتر از شاگرد اول فاتح تنباكو؟ چه كسي بهتر از مخترع و علمدار مشروطه مشروعه؟!»
اين سخن تامل برانگيز كه كينه انگلستان را از روحانيت بخصوص ميرزاي شيرازي در قيام تنباكو نشان ميدهد حکایت از برنامهاي دارد كه با نام انقلاب مشروطه هدفي جز انتقامگيري از روحانيت اصيل نداشت.
در نهايت نهضتي كه به گفته هاردينگ سفير انگلستان در ايران، علما در آن بهدنبال برقراري حكومت اسلامي بودند با نقشآفريني جريانات منحرف بخصوص لژهاي فراماسوني كه نقش زيادي را در مشروطه ايفا كردند به مشروطيتي تبديل شد كه در آن شيخ فضلالله نوري به دار كشيده شد و پيشگويي شيخ شهيد كه پاي چوبه دار فرموده بود: «عمامه از سر من برداشتند، از سر همه برخواهند داشت» محقق شد. بهبهاني كشته و طباطبايي منزوي گشت، که همه اين ماوقع تاريخي برههاي حساس و تجربهاي تلخ را براي دينمداران در تاريخ معاصر ايران رقم زد.
منابع در دفتر مجله موجود است.